گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
[سوره البقرة [ 2]: آیات 282 تا 283




یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا تَدایَنتُم بِدَین إِلی أَجَل مُسَ  می فَاکتُبُوه وَ لیَکتُب بَینَکُم کاتِب بِالعَدل وَ لا یَأبَ کاتِب أَن یَکتُبَ کَما عَلَّمَه اللّهُ
فَلیَکتُب وَ لیُملِل الَّذِي عَلَیه الحَقُّ وَ لیَتَّق اللّهَ رَبَّه وَ لا یَبخَس مِنه شَیئاً فَإِن کانَ الَّذِي عَلَیه الحَقُّ سَ فِیهاً أَو ضَ عِیفاً أَو لا یَستَطِیع أَن یُمِلَّ
هُوَ فَلیُملِل وَلِیُّه بِالعَدل وَ استَشهِدُوا شَ هِیدَین مِن رِجالِکُم فَإِن لَم یَکُونا رَجُلَین فَرَجُل وَ امرَأَتان مِمَّن تَرضَونَ مِنَ الشُّهَداءِ أَن تَضِلَّ
إِحداهُما فَتُذَکِّرَ إِحداهُمَا الأُخري وَ لا یَأبَ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا وَ لا تَسئَمُوا أَن تَکتُبُوه صَغِیراً أَو کَبِیراً إِلی أَجَلِه ذلِکُم أَقسَطُ عِندَ اللّه وَ
أَقوَم لِلشَّهادَةِ وَ أَدنی أَلاّ تَرتابُوا إِلاّ أَن تَکُونَ تِجارَةً حاضِ رَةً تُدِیرُونَها بَینَکُم فَلَیسَ عَلَیکُم جُناح أَلاّ تَکتُبُوها وَ أَشهِدُوا إِذا تَبایَعتُم وَ لا
یُ َ ض ارَّ کاتِب وَ لا شَ هِیدٌ وَ إِن تَفعَلُوا فَإِنَّه فُسُوق بِکُم وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ یُعَلِّمُکُم اللّه وَ اللّه بِکُل شَیءٍ عَلِیم [ 282 ] وَ إِن کُنتُم عَلی سَفَرٍ وَ لَم
تَجِ دُوا کاتِباً فَرِهان مَقبُوضَۀٌ فَإِن أَمِنَ بَعضُ کُم بَعضاً فَلیُؤَدِّ الَّذِي اؤتُمِنَ أَمانَتَه وَ لیَتَّق اللّهَ رَبَّه وَ لا تَکتُمُوا الشَّهادَةَ وَ مَن یَکتُمها فَإِنَّه آثِمٌ
صفحه 280 از 298
نامیده شده « مُسَ  می » . از مصدر تداین بیکدیگر قرض دادن « تَدایَنتُم » : 1417 معنی لغات - قَلبُه وَ اللّه بِما تَعمَلُونَ عَلِیم [ 283 ] -قرآن- 1
از مصدر املال و املاء بمنی دیکته کردن، گفتن بدیگري براي نوشتن. « یملل » . از مصدر اباء بمعنی خودداري « یَأبَ » . و معیّن شده
از مصدر سأمۀ بمعنی دلگیر و ملول شدن و خستگی در فکر. « تَسئَمُوا » . از مصدر بخس بمعنی کم کردن و ستم کردن « یَبخَس »
از مصدر قسط بکسر قاف « أَقسَطُ » . از اقام الحق [یعنی حق ظاهر و ثابت شد] مشتق است پس معنی میشود آشکارتر و ثابتتر «ُ أَقوَم »
بمعنی بعدالت رفتار کردن در حکم و حصّه و بهرهاي از مال، اندازه، ترازو، پیمانهاي باندازهي تقریبا نیم کیلو، قسمتی از قرض و
از مصدر ارتیاب « تَرتابُوا » . از مصدر دنوّ بمعنی نزدیکی « أَدنی » . بفتح قاف بمعنی ستم کردن و از راه حق و راستی منحرف شدن
از مصدر ضرار « یُضَارَّ » . از مصدر دور بمعنی دست بدست گرداندن و دوره گرداندن « تُدِیرُونَها » . بمعنی دو دل شدن و بشک افتادن
-114- 75 -قرآن- 106 - 26 -قرآن- 64 - از مصدر شهادة بمعنی -قرآن- 13 « شَ هِیدٌ » . و مضارّة بمعنی زیان رساندن و مخالفت کردن
-828- 760 -قرآن- 814 - 717 -قرآن- 749 - 474 -قرآن- 709 - 367 -قرآن- 465 - 296 -قرآن- 357 - 238 -قرآن- 285 - قرآن- 229
انحراف از راه حق و تبه «ٌ فُسُوق » . 970 [ صفحه 598 ] گواهی، خبر قطعی، سوگند، مرگ در راه خدا - 898 -قرآن- 961 - قرآن- 888
59 ترجمه: اي کسانی که بخدا و پیغمبر - بمعنی گرو گذاردن و گروگان و آنچه بگرو میگذارند. -قرآن- 49 « رهان » . کاري
و املا کند تا ] «238» گرویدهاید چون داد و ستد بوام کنید و هنگام آن استوار نمائید [وام گرفته] آن را بنویسد و یا او خود بر دهد
دیگري وام او بنویسد] و ز خشم خدا بپرهیزد و چیزي زان کم ننویسد. و اگر او بیخرد بود و یا بیچاره و یا ناتوان که نتاند بدیگري
املا کند پس سرپرست او بدرستی و دادگري بگوید [و آنکه نویسنده باشد بنویسد] و دو مرد درستکار، مسلمان بگواهی خواهند و
اگر دو مرد نبود یک مرد و دو زن که پسند شما باشند و درستکار گواه شوند تا اگر یکی [چگونگی معامله را] فراموش کند
دیگري یاد آور او شود. و گواهان چون بگواهی بخوانندشان خودداري ز گواهی نکنند و در نوشتن وام و مدّت پرداخت آن تنبلی
نکنید خواه وام کم باشد و یا بسیار که البتّه اینگونه داد و ستد به پیشگاه خداوند نزدیکتر بدرستکاري بود و براي گواه شدن
آسودهتر [که بهنگام گواهی] بکار خود دو دل نباشید [و بدانید وام چند است و تا کی] ولی اگر داد و ستد شما بسرمایهي نقدي
بود باکی نباشد که نوشته نشود و اگر چیزي خریدید و فروختید بر آن گواه بگیرید. و گواه یا نویسنده [در کار خود] زیان بکس
نرسانند که آن بدکاري بر خودشان بود. پس، از نافرمانی خدا پرهیز کنند که او [بدین سخنان راه نیک و بد] بشما میاموزد چه او
داناي بر همه چیز بود.[و املا کند تا دیگري وام او بنویسد] و ز خشم خدا بپرهیزد و چیزي زان کم ننویسد. و اگر او بیخرد بود و یا
بیچاره و یا ناتوان که نتاند بدیگري املا کند پس سرپرست او بدرستی و دادگري بگوید [و آنکه نویسنده باشد بنویسد] و دو مرد
درستکار، مسلمان بگواهی خواهند و اگر دو مرد نبود یک مرد و دو زن که پسند شما باشند و درستکار گواه شوند تا اگر یکی
[چگونگی معامله را] فراموش کند دیگري یاد آور او شود. و گواهان چون بگواهی بخوانندشان خودداري ز گواهی نکنند و در
نوشتن وام و مدّت پرداخت آن تنبلی نکنید خواه وام کم باشد و یا بسیار که البتّه اینگونه داد و ستد به پیشگاه خداوند نزدیکتر
بدرستکاري بود و براي گواه شدن آسودهتر [که بهنگام گواهی] بکار خود دو دل نباشید [و بدانید وام چند است و تا کی] ولی اگر
داد و ستد شما بسرمایهي نقدي بود باکی نباشد که نوشته نشود و اگر چیزي خریدید و فروختید بر آن گواه بگیرید. و گواه یا
نویسنده [در کار خود] زیان بکس نرسانند که آن بدکاري بر خودشان بود. پس، از نافرمانی خدا پرهیز کنند که او [بدین سخنان
283 و اگر بسفر بودید و نویسنده نبود گروگانی بر 161- راه نیک و بد] بشما میاموزد چه او داناي بر همه چیز بود. -پاورقی- 159
وام بگیرید و اگر یکدگر را درستکار بشناسید باید آن را که درستکار شمردهاند وام خود بپردازد و ز نافرمانی پروردگار خود پرهیز
کند و هیچگاه گواهی را پنهان ندارید چه هر که گواهی نهان دارد بدل گناهکار باشد [که اینکه نشانهي سستی دین و زشتی خوي
اوست] و آنچه کنید خدا بدان خبر دار است. سخن مفسّرین: تَدایَنتُم بِدَین-ٍ 282 مجمع: چون تداین دو معنی میدهد 1- مجازات و
گفته شده است که مقصودش «ٍ بِدَین » 20 [ صفحه 599 ] دادن. از اینکه جهت کلمهي - مکافات کردن 2- بقرض گرفتن و -قرآن- 1
صفحه 281 از 298
43 فَاکتُبُوه-ُ 282 قدماي مفسّرین و فقها مثل طبري و شعبی از اینکه کلمه - مجازات نیست و داد و ستد بقرض است. -قرآن- 33
استفادهي وجوب کرده اند و گفتهاند: در هر معاملهاي که مدّت و تعهّد لازم داشته باشد لازم است سند نوشته شود ولی وجوب آن
12 وَ لیَکتُب- 282 طبري و مفسّرین قبل از او از اینکه کلمه حکم - قرآن- 1 - .« فان اؤتمن بعضکم » بآیت بعد منسوخ شده است
کردهاند که اگر از کسی تقاضاي نوشتن سند اینجور معامله کردند نباید خودداري کند و بر او لازم است که بپذیرد. و ممکن است
بواسطهي اینکه در اوّل اسلام کسی خواندن و نوشتن نمیدانست و مردم احتیاج داشتند اینکه حکم براي عدّهي معدودي که
میتوانستند به خوانند و بنویسند واجب بوده است که رفع احتیاج مردم بشود و از حسن بصري نقل شده است که لام را مکسور
11 سَ فِیهاً أَو ضَعِیفاً- 282 طبري: سفیه یعنی جاهل و نادان که - قرائت کرده است ولی قرائت مشهور سکون لام است. -قرآن- 1
درست و نادرست را تمیز نمیدهد خواه صغیر باشد یا کبیر و ضعیف یعنی عاجز از املاء بواسطهي کندي زبان یا گنگ که قادر
21 أَو لا یَستَطِیع-ُ 282 طبري: آنکه ممنوع است از حضور و املاء تعهّد مثل مسافر و محبوس. - - بسخن گفتن نیست. -قرآن- 1
21 [ صفحه - 18 وَلِیُّه بِالعَدل-ِ 282 مجمع: هاي ولیّه دو جور معنی شده است: 1- یعنی ولی و اختیار دار شخص -قرآن- 1 - قرآن- 1
600 ] که واجد شرایط املاء نیست 2- یعنی اختیار دار حق و طلبکار که اگر مقروض نتوانست بگوید طلبکار با رعایت حق و عدالت
طلب خود را بگوید و املاء نماید. وَ استَشهِدُوا- 282 مجمع: بعضی گفتهاند خطاب بقضات است که در موقع ترافع شما شاهد به
خواهید و دیگران گفتهاند: روي سخن با دو طرف معامله است که براي تثبیت تعهّد خود شاهد به خواهید که بجریان کار وارد
14 مِن رِجالِکُم- 282 طبري: عدّهاي از فقهاي متقدّم گفتهاند: یعنی مسلمان و آزاد باشد ولی عدّهاي از فقهاي - باشند. -قرآن- 1
عامّه و همه فقهاي شیعه شهادت غلام را جایز دانستهاند و هم چنین همهي فقهاي شیعه و عدّهاي از قدماي فقهاي غیر شیعه: لازم
15 فَإِن لَم یَکُونا رَجُلَین-ِ 282 مفسّرین: معنی کردهاند: اگر شاهدها دو مرد نباشند باید - میدانند که شاهد عادل باشد. -قرآن- 1
یک مرد و دو زن باشد و مقصود اینکه است که انتخاب شاهد زن اختیاري است و معنی جمله نه اینکه است که اگر مرد پیدا نشد
30 و قبول شهادت زن نزد علماي مسلمین - بلکه مقصود آن است که اگر مرد انتخاب نکردید ممکن است شاهد زن باشد. -قرآن- 1
مسلّم است ولی در موارد شهادت تفصیل است و اختلاف و جاي اینکه بحث علم فقه است. مِمَّن تَرضَونَ- 282 مفسّرین: از اینکه
17 ابو الفتوح نوشته است: مراد آن است که - جمله استفادهي شرط عدالت کردهاند که در شاهد عدالت شرط است. -قرآن- 1
مسلمان باشند و ظاهر در درستی، و مرتکب چیزي نباشند از قبایح و اخلال نکنند بواجبات اینکه معنی عدل است در گواهی. [
صفحه 601 ] امیر المؤمنین علیه السّلام گفت: هر که اظهار خیر کند ما باو ظن خیر بریم و بر آن دوست داریم او را و هر که اظهار
شرّ کند ما بدو گمان بد بریم و او را بر آن دشمن داریم و چون مرد بر همسایه و رفیق و خویشاوند خود ثنا گوید شک نکنی در
صلاح او. نخعی گفت: هر که از او ریبی و تهمتی پیدا نشود او عدل باشد. و شعبی گفت: هر که او مطعون نباشد در بطن و فرج او
عدل بود. حسن بصري گفت: هر که از او خیر بدانند او عدل باشد و رسول صلّی اللّه علیه و آله گفت: گواهی خائن و حد زده و
حقود و کینهور بر برادر مسلمان و نه آنکه او را بگواهی دروغ آزموده باشند و نه آنکه در سراي مرد خدمت او کند گواهی ایشان
مقبول نباشد. و شافعی گفت: گواه را ده شرط باید تا گواهی او مقبول باشد: باید تا آزاد باشد و بالغ و مسلمان و عادل و عالم باشد
و از میان او و « بکثرة الغلط و ترك المروّة » بآن گواهی که دهد و بآن جرّ منفعت خود نکند و نه دفع مضرّت و معروف نباشد
مشهود علیه عصبیت نباشد. عبد اللّه عبّاس گفت: از رسول علیه السّلام پرسیدند از گواهی که کی دهند و چگونه دهند! گفت:
آفتاب میبینی! گفتند: بلی، گفت هر گه که همچنان دانی که آفتاب روشن گواهی بده و الّا رها کن. عبد اللّه روایت کرد از رسول
علیه السّلام که گفت گواهان را اکرام کنی که خداي تعالی حقّها بایشان بیرون آرد و ظلم بایشان باز دارد. و در خبر میآید که پس
از کارزار بصره روزي عبد اللّه بن نوفل تمیمی با امیر المؤمنین علی بگذشت درعی پوشیده امیر المؤمنین علیه السّلام گفت: اینکه
درع [زره] طلحه است که تو روز کارزار بصره به خیانت گرفتهاي او انکار کرد و گفت: از میان من و تو حاکم حکم کند که تو او
صفحه 282 از 298
را براي حکومت مردمان بنشاندهاي یعنی شریح. آنگه پیش شریح رفتند امیر المؤمنین علیه السّلام ابراز دعوي کرد شریح گواه
خواست امیر المؤمنین [ع] حسن را بیاورد تا گواهی داد شریح گفت: بیک گواه حکم نکنم قنبر را آورد تا گواهی داد گفت:
بگواهی بنده حکم نکنم امیر المؤمنین گفت: در اینکه حکم سه بار جور کردي: اوّل آنکه از امام گواه خواستی و امام مأمون باشد،
از او گواه نخواهند دیگر گفتی: بگواهی حسن حکم نکنم. و رسول علیه السّلام بگواهی خزیمۀ بن ثابت تنها حکم کرد و [ صفحه
602 ] او را ذو شهادتین خواند. دیگر گفتی: بگواهی بنده حکم نکنم، ندانی که گواهی بنده براي خواجه مقبول باشد و بر او مقبول
نباشد ندانی که رسول علیه السّلام بگواهی بنده تنها حکم کرد! بخداي که دیگر حکم نکنی از میان دو کس و الّا مرا خبر دهی.
عبده: انضمام دو زن با یک مرد براي شهادت بواسطهي ناتوانی زنها است و براي اینکه اطمینان بآنها کمتر است تا اطمینان بمرد و از
اینکه جهت که مطمئن بآنها نیستند شرط شده است: آنهائی را که بشهادت میخواهید مورد پسند شما باشند. أَن تَضِل إِحداهُما
یعنی خداي من نه « لا یَضِلُّ رَبِّی وَ لا یَنسی » : فَتُذَکِّرَ- 282 کشف: اینکه کلمه از ضلال بمعنی فراموشی و غلط است مثل اینکه آیه
قرائت کرده است و برفع « ان » 156 ابو الفتوح: حمزه با کسرهي همزهي - 35 -قرآن- 122 - بغلط میرود و نه فراموش میکند. -قرآن- 1
راء تذکّر و معنی چنین میشود: اگر یکی فراموش کرد. و بقیّه با فتح همزه و نصب راء قرائت کردهاند و معنی چنین میشود: براي
اینکه چون فراموش کرد یکی، بخاطرش آورد دیگري و عاصم [تضل]ّ با ضم تا بصیغهي مضارع مجهول قرائت کرده است و زید
بن اسلم [فتذاکر] قرائت کرده از مصدر مذاکره بر وزن مفاعله. و إبن کثیر و یعقوب و قتیبه [تذکر] با تخفیف کاف قرائت کردهاند
در برابر انثی میباشد بمعنی « ذکر » از مصدر [اذکار] و در معنی تفاوت ندارد و سفیان بن عیینه گفته است: اینکه کلمه از مادّهي
مذکّر و مرد و مقصود اینکه است که دو زن بجاي یک مرد است و مثل اینکه یک زن که بدیگري منضم شد او را مذکّر و در
یعنی « اذّکرت بفلان امّه » حکم مرد و مقبول الشّ هاده قرارش میدهد. و طبري گفته است اینکه معنی اتّخاذ شده است از کلام عرب
او را مادرش مذکّر و نر زائیده است. فخر: یعنی چون زنها زودتر چیزي را فراموش میکنند بواسطهي برودت و و رطوبت زیاد که
در مزاج آنها است پس اگر دو زن شاهد شدند احتمال فراموشی آنها در موضوع تعهّد ضعیفتر است از احتمال فراموشی یک مرد.
از اینکه جهت دو زن بجاي یک مرد شمرده [ صفحه 603 ] شده است تا اگر یکی فراموش کرد دیگري بخاطرش بیاورد و همین
است مقصود از اینکه جمله. عبده: جهت اینکه حافظهي زن کمتر از مرد شمرده شده است اختلاف نوع کار آنها است چون
مشغلهي زن کارهاي معاملاتی و مالی نیست حافظهي او در اینکه کارها کم است ولی در کارهاي خانهداري که وظیفهي
اختصاصی آنها است از مردها هم حافظه شان بهتر کار میکند پس حافظهي مرد و زن مربوط است بکاري که بآن مشغول است و
فکرش مشغول بآن است. و در اینکه آیه معیّن شده است که اگر یکی از زنها موضوع شهادت را فراموش کرد آن دیگري بخاطر او
آورد پس لازم است قاضی هر دوي آنها را براي شهادت در محکمه رو برو کند تا قسمتی از یکی و قسمتی از دیگر معیّن شود و
قضیه روشن شود ولی قضاة ما عمل باین دستور نمیکنند چون جاهل هستند اما در دو مرد اینکه عمل جایز نیست چون هر یک
شاهد مستقل هستند و اگر یکی فراموش کرد بر فرض دیگري بیادش آورد کافی نیست چون آنکه فراموش کرده شهادتش ناقص
است پس مثل اینکه است که شهادتی نداده است. وَ لا یَأبَ الشُّهَداءُ- 282 فقها دو اصطلاح دارند: 1- تحمّل شهادت یعنی حاضر
شدن و مشاهده کردن و شاهد بودن در یک قضیه. 2- اداء شهادت یعنی شهادت دادن و اظهار آنچه وقتی دیگر دیده و شاهد بوده
24 طبري: اختلاف است در مقصود از اینکه جمله. إبن ابی جعفر از پدرش از ربیع روایت کرده است: بسا میشد - است. -قرآن- 1
کسی میان مردم میگشت و خواهش میکرد براي او شاهد کارش باشند و هیچکس نمیپذیرفت، اینکه آیه نازل شد. قتاده گفت:
یعنی اگر تو را دعوت کردند که شاهد در یک قضیّهاي باشی امتناع مکن. و معمر از حسن روایت کرده است: در آیه دو حکم
است: 1- اگر اطّلاع داشتی از اظهار آن خودداري مکن. 2- اگر براي حضور و حصول اطّلاع هم دعوتت کردند خودداري مکن. و
از إبن زید روایت شده است: مقصود اینکه است: اگر شاهد قضیّه بوده و اطّلاع داشته است و زان پس براي اظهار اطّلاع خود [
صفحه 283 از 298
صفحه 604 ] دعوت شد امتناع نکند. و بعضی گفتهاند: مقصود اینکه است که اگر کسی را دعوت کردند براي اطّلاع و تحمّل
شهادت مستحب است که بپذیرد و اگر نخواست مختار است. ولی از همهي اینکه اقوال بهتر اینکه است که از انجام و اداي شهادت
خودداري نکنند. پس معلوم میشود وظیفه شاهدها را معیّن میکند که شهادت خود را بگویند. جواهر الکلام بحث شهادت: کسی
که شایستگی دارد اگر براي تحمّل شهادت دعوت شد بر او واجب است قبول و فقطّ إبن ادریس منکر وجوب شده است و دیگري
غیر از آن سراغ نداریم. هشام بن سالم از حضرت صادق ع روایت کرده است که مقصود در اینکه جزء از آیه تحمّل شهادت است
380 مجمع: إبن عبّاس و - تا آخر مقصود اداء شهادت است. -قرآن- 351 «ُ وَ مَن یَکتُمها فَإِنَّه » : و جملهاي که در آیت بعد هست
حسن بصري گفتهاند اینکه جمله براي هر دو معنی است و از امام صادق ع نیز هر دو معنی روایت شده است. تِجارَةً حاضِ رَةً- 282
طبري عموم قرّاء حجاز و عراق با رفع تجارت قرائت کردهاند و بعضی قرّا اهل کوفه با نصب خواندهاند و من هم قرائت اکثر را
17 وَ أَشهِدُوا إِذا تَبایَعتُم- 282 ابو الفتوح نوشته است: گواه بر گیري چون مبایعه کنی. ضحّاك گفت: - اختیار میکنم. -قرآن- 1
واجب است بر هر چه باشد از اندك و بسیار بنقد و نسیه و اگر بر دستهاي تره باشد. و اینکه مذهب اصحاب ظاهر و اختیار جریر
طبري است و دیگران گفتند امر استحباب و ندب است و اینکه قول بیشتر مفسّران و جملهي فقهاء است. و ابو سعید خدري گفت:
- 29 وَ لا یُضَارَّ کاتِب-ٌ 282 - تعلّق بامانت دارد اگر امین باشد باشهاد حاجت نبود و اگر امین نباشد اشهاد باید کردن. -قرآن- 1
282 طبري: اختلاف است در معنی اینکه جمله قتاده گفت: شاهد خدا را در نظر بدارد و در آنچه اطّلاع [ 22 [ صفحه 605 - قرآن- 1
دارد حق کسی کم و زیاد نکند و نیز نویسنده هم چیزي را از قلم خود نیندازد و چیزي بیشتر از حق ننویسد. عطاء گفت: شاهد و
نویسنده از علم و اطّلاع خود مضایقه نه کنند، و موجب زیان صاحب حق نشوند. مجاهد گفت: یعنی واجب است بر نویسنده نوشتن
و بر کسی که مطّلع بوده است شهادت دادن. سدّي گفته است: یعنی بشاهد و نویسنده زیان مرسانید و آنها نباید تحمّل ضرر کنند و
جایز نیست نویسنده یا شاهد که گرفتاري و مشغله دارند آنها را وادار کنند که از کار خود دست بردارند و متضرّر شوند براي
سوء استفاده کردهاند و به « و لا یأب کاتب » نوشتن و شهادت إبن ابی جعفر از پدرش از ربیع نقل کرده است: مردم از جملهي
نویسنده مراجعه میکردند و یا بآنهائیکه لیاقت شهادت داشتند آنها را بعنوان وظیفهي دینی مجبور میکردند که شاهد و نویسنده
بشوند اگرچه گرفتاري داشتند و دیگري هم ممکن بود کار آنها را بکند و اینکه جمله براي جلوگیري از اینکه عمل است. مجمع:
با صداي زیر در راء اوّل بوده است و ادغام شده است و معنی « یضارر » ، از حسن بصري و قتاده و إبن زید نقل شده است: کلمه
چنین است شاهد و نویسنده زیان نرسانند بصاحبان حق بواسطهي خودداري از انجام کار یا بخیانت انجام دادن کار که شهادت
ناحق بدهند و غیر واقع بنویسند. و از إبن مسعود و مجاهد نقل شده است: [یضارر] با صداي بالاي راء بوده است و ادغام شده است
و معنی چنین است: در حال عذر و گرفتاري شاهد و نویسنده بآنها ضرر نرسانند که مجبورشان کنند از کار بمانند براي نوشتن و
گواهی. فَإِنَّه فُسُوق-ٌ 282 مفسّرین اوّل دو جور معنی کردهاند. بمناسبت اینکه اگر مقصود از جملهي قبل زیان بشاهد و نویسنده
باشد مقصود از فسوق معصیت و نافرمانی است یعنی زیان بمردم معصیت خدا است و اگر مقصود زیان رساندن آن دو است فسوق
19 [ صفحه 606 ] دروغ است و معنی جمله آن است که زیان بمردم و خیانت دروغ است که واقع قضیّه را - بمعنی کذب و -قرآن- 1
و ضحّاك خوانده است [کتّابا] فَرِهان-ٌ 282 ابو « کتابا » عوض کردهاند. وَ لَم تَجِدُوا کاتِباً- 282 ابو الفتوح: إبن عبّاس خوانده است
با صداي جلوها و راء قرائت کرده اند و ابو عمرو گفته است رهان ممکن است مصدر « رهن » الفتوح: إبن کثیر و ابو عمر و عدّهاي
بمعنی مراهنه باشد یعنی هر یک بدیگري گرو بدهد و اینکه معنی خلاف مقصود است پس رهن بهتر است و عکرمه و دیگران
قرائت کردهاند و اینکه جمله اگر چه براي معاملهي در سفر است « رهان » با ضم را و سکون هاء قرائت کردهاند و باقی قراء « رهن »
ولی در حضر و غیر سفر هم جایز است چون پیغمبر علیه- السّلام از یهودي خوردنی خریداري کرد بنسیه و زره خود را باو گرو داد.
121 فَإِن أَمِنَ بَعضُکُم- 283 فخر رازي: بعضی معتقد شدهاند اینکه آیه ناسخ آیت قبل است نسبت بلزوم - 24 -قرآن- 112 - -قرآن- 1
صفحه 284 از 298
کتابت و شهادت و رهن و اینکه نظر خطاء است و کلیّهي اینکه اوامر براي ارشاد و رعایت احتیاط است و اینکه جملهي آخر براي
اجازه و رخصت در ترك همه اینها است و إبن عبّاس گفته است: تمام اینکه آیات باعتبار خود باقی است و نسخ نشده است. -
24 آثِم قَلبُه-ُ 283 طبري: یعنی دل او فاجر و بدکار است. از مجاهد نقل شده است: یعنی کافر است. امام فخر و ابو الفتوح - قرآن- 1
گفتهاند: چون کتمان شهادت کار دل است گناه بدل نسبت داده شده است ولی آن طور که ترجمه کردم معنی جمله اینکه است:
گناه مولود ناپاکی دل و بد نهادي است بخصوص اینجور گناهها که براي خود شخص سود ندارد و بدیگري زیان میرساند. -قرآن-
15-1 [ صفحه 607 ] ابو الفتوح: علما گفتند: خداي تعالی در اینکه سوره پانصد حکم بیان کرده است از آن جمله بیست و پنج
حکم در اینکه آیه است. سخن ما: 1- میگفتند: سیّد محمّد کسروي گفته است قرآن براي ثبت اسناد دستوري نداده است. اگرچه
ممکن است اینکه نقل دروغ باشد که او مردي فاضل و متتبّع بود و چنین آیت قرآن از نظر او دور نبوده است ولی براي توجّه اذهان
میتوان گفت بگفتهي ابو الفتوح بیست و پنج حکم است در اینکه آیه که موضوع آنها وظیفهي نویسنده و شهود و اطراف معامله
یعنی دل گناهکار کنایه است از نهاد بد و سرشت «ُ آثِم قَلبُه » - است و اندرز آنها، تا سند صحیح نوشته شود و خیانت در آن نشود. 2
ناسازگار که بهر چیزي میل میکند و از هیچ خواسته و خواهش خودداري نمیکند اینکه است که کتمان شهادت با اینکه جمله
بمنزلهي راهنما است براي شناسائی اشخاص که خود یا دیگران «ُ آثِم قَلبُه » نمونه و یا نتیجهي بد نهادي معرّفی شده است 3- جملهي
را به اینکه جور کارها بسنجند و بشناسند و اگر غرور یا تردید در حسن نیّت و پاکدلی دارند اینکه عمل بهترین وسیلهي آزمایش
است و اطمینان خاطر. شیخ اسماعیل حقّی در روح البیان در ذیل اینکه آیات گفتاري دارد صوفیانه یا قلندر مآبی که براي نمونهاي
ازین افکار ترجمه و تشریح میکنیم: مردم دیندار دو دستهاند: اوّل اهل ظاهر که محبوس در زندان بدن هستند و افکارشان روي
معاملات ظاهري بدنی است و با عوالم قلبی و معاملات دل سر و کار ندارند و پیوسته دو ملک بنام کرام الکاتبین مواظب کارهاي
295 دل بستهي بگردش و مواظب - 22 -قرآن- 278 - آنها هستند که از کوچک تا بزرگ آن مینویسند. دستهي دوّم: -قرآن- 5
بمسافرت از عالم بدن و ظاهر بطرف عالم قلب و باطن هستند و اینکه دسته باز دو دستهاند: یک دستهاي سیّار هستند که با قدم شرع
و عقل بر جادهي طریقت قدم مینهند و دستهي دیگر طیّار و در پرواز هستند که ببال عشق و همّت در فضاي حقیقت و دلباختگی
إِن » . بحق پرواز میکنند و از حرکات آنها انجام وظایف دین بگوش میرسد مانند صداي گلوله زنگ از گردن گوسفند و جملهي
اشاره است باین دسته که از زندان تن و قید و بند محسوسات « 474 [ صفحه 608 ] کاتِباً - کُنتُم عَلی سَ فَرٍ وَ لَم تَجِدُوا -قرآن- 429
مسافرت کردهاند که دیگر کرام الکاتبین هم به دنبال آنها نمیرسد و نویسندهاي نیست که معاملات دل و روش دلباختگی آنها را
ثبت کند چنانکه یکی از صوفیان گفته است: بیست سال است که ملک موکّل بر طرف چپ من نتوانسته کاري از من بیند تا بنویسد
و دیگري گفت: ملک مأمور طرف راست من براي من نمودار شد و گفت: از معاملات دل خود چیزي براي من دیکته و املا کن تا
بنویسم که شاید از اینکه انجام وظیفهي خود نزد خداوند منزلتی بیابم گفتم دست تو بآنها نمیرسد و فقطّ از انجام وظایف و فرائض
دینم بنویس که تو را همین بس باشد. ز اینکه روي التزام بنوشته و مسئولیّت براي آنهائی است که از انجام وظایف و پرداخت حقّ
خودداري میکنند و از طلبکار خود فراري هستند باید بموجب نوشته شان حبس و مؤاخذه شوند امّا آنهائیکه شب و روز در حرم
- طلبکار خود معتکف هستند و باز او را میجویند و در طلبش بتکاپو هستند هیچ نیازي به نوشته و ثبت معاملهشان ندارند. -قرآن- 1
اشاره است بیک دستهاي از اینکه مردم سیّار که در سیر و کوشش هستند ولی هنوز « وَ لَم تَجِدُوا کاتِباً فَرِهان مَقبُوضَۀٌ » : 10 و جملهي
دلشان بر جا است و تمام نباختهاند و آن را به نزد خداوند گرو میگذارند. و مقصود از رهان مقبوضه دل مؤمن است که در قبضهي
دل مؤمن میان دو انگشت خدا است و آن دستهي دیگر نیز « قلب المؤمن بین اصبعی الرّحمن » حق بگروگان است بموجب حدیث
در پرواز هستند که همه چیز خود را باختهاند و دلی بجاي نمانده است و عقلی بکار ندارند. مجذوب هستند و در پی محبوب، دیگر
بیچاره دلباختهي کسی است که .« مستهام ضاق مذهبه فی هوي من عزّ مطلبه » : از آنها رهن نمیخواهند چون که قرضی ندارند
صفحه 285 از 298
نمیداند او را کجا بجوید و از کدام راه برود که شاید خودي باو برساند و چنین عاشق مسکین موظّف است تا بتواند امانت حق را
[ 58 [ صفحه 609 - نگاهدارد که نه در آسمان و نه در زمین جز اینکه دسته کسی لایق آن نیست. -قرآن- 11
[ [سوره البقرة [ 2]: آیه 284
لِلّه ما فِی السَّماوات وَ ما فِی الَأرض وَ إِن تُبدُوا ما فِی أَنفُسِکُم أَو تُخفُوه یُحاسِبکُم بِه اللّه فَیَغفِرُ لِمَن یَشاءُ وَ یُعَذِّب مَن یَشاءُ وَ اللّه عَلی
از مصدر اخفاء بمعنی پنهان «ُ تُخفُوه » . از مصدر ابداء بمعنی آشکار کردن « تُبدُوا » : 219 معنی لغات - کُل شَیءٍ قَدِیرٌ [ 284 ] -قرآن- 1
121 جهت نزول: کشف - 70 -قرآن- 108 - 22 -قرآن- 59 - از مصدر محاسبه بحساب کسی رسیدن. -قرآن- 13 « یُحاسِبکُم » . کردن
نوشته است: مقاتل گفت: اینکه آیت خصوصا بدان آمد که گروهی مؤمنان میل داشتند بکافران، و دوستی ایشان در دل گرفته، ربّ
العالمین گفت: اگر آشکارا کنید آنچه در دل دارید از دوستی کافران یا پنهان دارید و بیرون ندهید البتّه شما را بدان شمار کنند.
ترجمه: 284 [همهي اینکه دستورها بسود شما است چون] آنچه در آسمانها و زمین است بفرمان خدا است. پس آنچه [ز نافرمانی و
فرمانبري] بدل دارید اگر نمودار نمائید و یا نهان کنید خدا بشمار آن ز شما برنگردد وز آن پس آن را که خواهد و بسر نوشت او
کرده بیامرزد و هر که را بسرنوشت کرده و خواهد بیازارد چه خداي تواناي بر همه چیز بود. سخن مفسّرین: طبري: إبن عبّاس و
عکرمه گفتهاند اینکه آیه براي انجام شهادت و کتمان آن [ صفحه 610 ] نازل شده است و عدّهي دیگر گفتهاند در اینکه آیه اعلام
شد که آنچه در دل بیندیشید مسئول هستید مردم مضطرب شدند که انسان از وسوسه و اندیشهي بد بر کنار نیست و ممکن است
که مسئولیّت در برابر عمل است. و نیز « لَها ما کَسَ بَت » کسی اندیشهي بد بکند ولی بد نکند. براي آسایش مردم آیت بعد نازل شد
عدّهاي نقل کردهاند مقصود آن است که باندیشه و عمل بدو خوب همگی رسیدگی میشود و آنکه بد کرده یا بد فکر کرده و
منافق و شاك بوده است و نیز آنکه خوب کرده و یا خوب اندیشیده و در دل یقین و ایمان داشته است بحساب همه رسیدگی
296 تُبدُوا ما فِی أَنفُسِکُم- 284 ابو الفتوح: نوشته است: صادق جعفر علیه السّلام گفت: اگر اظهار کنی آنچه - میشود. -قرآن- 278
در دل داري از اسلام یا پنهان کنی یعنی ایمان. عمرو بن حریز گفت: در هنگام برنائی روزي عزم کردم بر کاري ناشایست در راه
که میرفتم بحلقهي واعظی برسیدم اوّل سخنی که گفت چون فراز رسیدم اینکه بود که اي عزم معصیت کرده و در دل پنهان کرده
آنکه دل آفرید نهان دل داند چون من اینکه شنیدم مرا غش افتاد و بیفتادم بیهوش و با هوش نیامدم الّا از توبه. زید بن اسلم گفت:
مردي را دیدم که در محافل علما میگردید و میگفت: گفتند حاجت تو آسان است تا طاعت توانی کردن میکن چون فتوري تو را
یابد یا شاغلی پدید آید عزم کن و نیّت تا تو را چنانکه عمل کرده باشی بنویسند که عازم چون عامل بود و همین است معنی گفتار
براي آنکه عمل را فتوري در آید و نیّت را فتور در نیاید. و محمّد بن علی الباقر علیهما «239»« نیّۀ المؤمن خیر من عمله » پیغمبر
السلام گفت: یعنی آنچه آشکار کنی و مردم به بینند و از تو دانند یا نهان کنی از مردمان که خداي داند از تو و مردمان ندانند.براي
آنکه عمل را فتوري در آید و نیّت را فتور در نیاید. و محمّد بن علی الباقر علیهما السلام گفت: یعنی آنچه آشکار کنی و مردم به
[ 884 [ صفحه 611 - 32 -پاورقی- 882 - بینند و از تو دانند یا نهان کنی از مردمان که خداي داند از تو و مردمان ندانند. -قرآن- 1
کشف الاسرار نوشته است: شگرف آمد کار آنکس کش سر و کار با او است. جلیل است آن عتاب که عتاب کننده او است. بجان
خرید باید آن شمار که شمار کننده او است قدر اینکه خطاب آن جوانمرد طریقت و شبلی دانست که میگفت: بار خدایا چه باشد
گر گناه عالمیان جمله بر گردن شبلی نهی! تا فردا در آن خلوتگاه در هر گناهی با من شمار کنی و با توام سخن دراز گردد. حرام
دارم با دیگران سخن گفتن || کجا حدیث تو گویم سخن دراز کنم اشارت خلوتگاه بآن خبر است که مصطفی [ص] گفت: هر
کسی با خدا سخنی خواهد بود که نه پردهاي در میان باشد و نه ترجمانی. اعرابئی آمد و از مصطفی [ص] پرسید فردا حساب من که
خواهد کرد! رسول گفت: اللّه شمار بندگان کند، اعرابی برگشت به شادي و ناز همی گفت: پس من رستم که شخص کریم چون
صفحه 286 از 298
قرائت « یغفر و یعذّب » میتواند میبخشد. فَیَغفِرُ لِمَن یَشاءُ وَ یُعَذِّب-ُ 284 مجمع: ابو جعفر و عاصم و یعقوب و إبن عامر با رفع در
37 سخن ما: خويهاي زشت آدمی چون دشمنی و بدخواهی و کینه توزي گاهی چنان - کردهاند و دیگران با جزم آخر. -قرآن- 1
در کسی سخت میشود که پیوسته باندیشهي پیدا کردن وسیلهي بکار بردن آن میباشد گرچه بیخبر یا بکلّی بیگناه باشد و یا
هرگز راهی براي آزار و انتقام نیابد، و هم چنین آز و شهوت در پارهاي کسان چنان میشود که گرفتار دغدغه و شور دل پیدا
کردن خواستهي خود هستند با اینکه سالیانی زندگی و آزمایش کردهاند و دریافتهاند که بیهوده اندیشیدهاند. و در برابر اینکه،
اندیشهي نکوکاري است که همه عمر رنج برده که کار خیري بکند و دسترس نداشته است پس در اینکه آیه همان گونه که در
702 -قرآن- - میفهماند: -قرآن- 689 « إِن تُبدُوا ...- تُخفُوه ...- یُحاسِبکُم » قرآن است اگر بهمین ترتیب نازل شده باشد جملههاي
739 هر چند گرفتار کتمان شهادت و یا انکار حق نشوید اندیشهي چنین کار شما را عقرب خوي [ صفحه - -719-710 قرآن- 727
نتیجهي اندیشهي « فَیَغفِرُ لِمَن یَشاءُ » 612 ] و بحساب شما رسیدگی میشود و آزار بد اندیشی خود خواهید دید و همچنین جملهي
نکوکاري را نشان میدهد که هر چند انجام کارهاي خیر براي شما فراهم نشود همان خفاي در نفوس شما بس است براي رسیدگی
همین خواهد بود که نمیتوانید « لِمَن یَشاءُ » بحساب که روان شما را ملکوتی کرده و آمرزش شما را فراهم کرده است و معنی
اندیشهي مردم را بدانید و در آینده معلوم میشود که چگونه بوده است و سرنوشت حق نمودار خواهد شد که شایستهي مغفرت و
373- 109 -قرآن- 358 - یا عذاب است. -قرآن- 84
[ [سوره البقرة [ 2]: آیات 285 تا 286
آمَنَ الرَّسُول بِما أُنزِلَ إِلَیه مِن رَبِّه وَ المُؤمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّه وَ مَلائِکَتِه وَ کُتُبِه وَ رُسُلِه لا نُفَرِّق بَینَ أَحَدٍ مِن رُسُلِه وَ قالُوا سَمِعنا وَ أَطَعنا
غُفرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیکَ المَصِیرُ [ 285 ] لا یُکَلِّف اللّه نَفساً إِلاّ وُسعَها لَها ما کَسَبَت وَ عَلَیها مَا اکتَسَبَت رَبَّنا لا تُؤاخِذنا إِن نَسِینا أَو أَخطَأنا
رَبَّنا وَ لا تَحمِل عَلَینا إِصراً کَما حَمَلتَه عَلَی الَّذِینَ مِن قَبلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلنا ما لا طاقَۀَ لَنا بِه وَ اعف عَنّا وَ اغفِر لَنا وَ ارحَمنا أَنتَ مَولانا
از مصدر کسب انجام کار براي استفاده و - « کَسَ بَت » . توانائی « وسع » : 624 معنی لغات - فَانصُرنا عَلَی القَوم الکافِرِینَ [ 286 ] -قرآن- 1
بمعنی گناه، سنگینی، پیمان. ترجمه: 285 پیغمبر خود گرویده است بآنچه از سوي « اصر » . 40 [ صفحه 613 ] بهرهي مالی - قرآن- 30
پروردگارش باو رسیده است و همگی مؤمنان گرویدهاند بخدا و فرشتگان او و نامههاي او و پیامبران او و گویند: ما هیچ یک از
پیامبران خدا را از هم جدا نمیدانیم و فرمان پروردگار خود شنیدیم. پروردگارا بامید آمرزش تو فرمانت بریم چه بازگشت ما بسوي
تو بود. 286 البتّه خدا کسی را بیش از توان او فرمان نمیدهد و هر که بهر چه کوشد سود و زیان آن بیند. [پس رستگاران گویند]
پروردگارا بفراموشی و ناسنجیدگی بر ما مگیر و بمانند گذشتگان کار دشوار بما مفرما. پروردگارا آنچه را توان آن نداریم بر دوش
ما مگذار و از ما، درگذر و ما را بیامرز و بما مهربانی کن که تو مولاي ما هستی [و کار ما با تو است و بس] پس ما را بر کافران
چیره گردان. سخن مفسّرین: آمَنَ الرَّسُول-ُ 285 کشف نوشته است: هر دو ایمان آوردند هم رسول و هم مؤمنان لکن شتّان ما بینهما
18- ایمان مؤمنان از راه استدلال، ایمان رسول از راه وصال. ایمان ایشان بواسطهي برهان، و ایمان رسول بمشاهده و عیان. -قرآن- 1
وَ کُتُبِه-ِ 285 طبري: عموم قاریهاي مدینه و بعضی از عراقیها بصورت جمع قرائت کردند یعنی ایمان آنها بهمهي کتابهاي آسمانی
بصورت مفرد قرائت کردهاند و مقصود: ایمان بقرآن است و نقل کردهاند که چون آیت قبل: « کتابه » است و بعضی از قاریهاي کوفه
نازل شد، بر مسلمانان دشوار آمد مفاد اینکه آیه که خداوند «ُ 12 إِن تُبدُوا ما فِی أَنفُسِکُم أَو تُخفُوه یُحاسِبکُم بِه اللّه - -قرآن- 1
بحساب افکار سوء آنها برسد، به پیغمبر شکایت کردند آن حضرت فرمود: میخواهید مثل بنی اسرائیل باشید که گفتند: اینکه
73 [ صفحه 614 ] نمیپذیریم! عرض کردند: ما بر خلاف آنها هستیم و میگوئیم: شنیدیم و - دستورها را میشنویم و -قرآن- 1
پذیرفتیم. در دنبالهي اینکه گفتگو اینکه آیه از زبان پیغمبر و مسلمانان نازل شد که ایمانشان اینطور است و اینطور میگویند فخر:
صفحه 287 از 298
در ارتباط اینکه آیه بسابق چند جهت است: 1- چون در آیت پیش اشعار شده است که آشکار و مخفی شما معلوم است در اینکه
آیه اظهار شده است که ایمان شما معلوم است و پسندیده. 2- در اوّل سوره متّقین توصیف شد و تحسین و در آخر سوره بوسیلهي
اینکه آیه مؤمنین معرّفی شده است و در دنبالهي آن خواستههاي ایشان نمودار شده است. 3- پس از آنکه در اینکه سوره احکام و
دستورات گفته شد روشن کرد که اینکه گفتهها از جانب خدا است نه مطالب شیطانی و خود پیغمبر هم بآنها ایمان دارد. سَمِعنا وَ
سمعنا امره و اطعنا » أَطَعنا- 285 فخر: بگفتهي عبد القاهر نحوي در اینکه دو جمله سقوط مفعول بهتر است چون اگر گفته میشود
چنین فهمیده میشد که دیگري هم امر کرده است ولی ما امر او را نمیپذیریم و امر خداي خودمان را میپذیریم لکن با اینکه « امره
منظور شنیدن ظاهر نیست چون در اینکه « سمعنا » جمله فهمیده میشود که فقطّ یک وظیفه است و ما بآن رفتار میکنیم. و از جملهي
إِن فِی ذلِکَ » ستایش نیست و مقصود فکر است و خردمندانه سنجیدن و پذیرفتن و سمع بمعنی فهم و قبول در قرآن زیاد است مثل
یعنی آنکه دل و فهم دارد و یا شنوائی و فهم خود را بمیان آورد از اینکه گفتهها استفاده « لَذِکري لِمَن کانَ لَه قَلب أَو أَلقَی السَّمعَ
یعنی: گویا نیروي فهم و شنوائی ندارد چون در :« کَأَن لَم یَسمَعها، کَأَن فِی أُذُنَیه وَقراً » میکند. و عکس آن است اینکه جمله
830 لا نُفَرِّق-ُ - 628 -قرآن- 775 - 18 -قرآن- 551 - گوشش سنگینی و شکاف پیدا شده است که نمیشنود، و نمیپذیرد. -قرآن- 1
و مقصود « اغفر غفرانک » 13 [ صفحه 615 ] غُفرانَکَ- 285 طبري: یعنی - 285 طبري: جماعتی از پیشینیان با یاء خواندهاند. -قرآن- 1
است یعنی بیامرز ما را بآمرزش خود. کشف الاسرار معنی کرده است « سبحانک و شکرا لک » اینکه است که اینکه کلمه مثل
11 لا یُکَلِّف اللّه نَفساً- 286 طبري از إبن عبّاس روایت کرده است: چون در آیت سابق - میخواهم از تو آمرزش تو را. -قرآن- 1
گفته شد: آنچه در دل نهان کنید بحسابش میرسند به پیغمبر عرض کردند: از کارهاي دست و پا و زبان میتوانیم خودداري کنیم امّا
28 إِلّا وُسعَها- 286 ابو الفتوح نقل کرده است: - وسوسهي دل ممکن نیست، اینکه جمله براي رفع نگرانی آنها نازل شد. -قرآن- 1
با فتح واو و کسر سین بصورت فعل ماضی قرائت کرده است. و در نتیجه تفاوت با قرائت مشهور « الّا وسعها » ابراهیم بن ابی علیه
13 لَها ما کَسَبَت- 286 کشف نوشته است: و گفتهاند: کسب آن است که بنفع دیگران مشغول شود و اکتساب آن - ندارد. -قرآن- 1
له به » ، و او که بنفع دیگران مشغول است «240»« علیه فی ذلک الحساب » است که بنفع خود کوشد. پس او که بخود مشغول است
إِن نَسِینا أَو أَخطَأنا- 24186 نیشابوري: طلب مغفرت در برابر لغزش و فراموشی براي آن «241»« الثّواب و لیس علیه فیه الحساب
کارهائی است کهإِن نَسِینا أَو أَخطَأنا- 286 نیشابوري: طلب مغفرت در برابر لغزش و فراموشی براي آن کارهائی است که -قرآن-
326 [ صفحه 616 ] در مواظبت کوتاهی کرده است و در نتیجه فراموش - 300 -قرآن- 301 - 208 -پاورقی- 298 - -16-1 پاورقی- 206
نموده است و گر نه در آنچه بیتقصیر فراموش شود خواهش آمرزش متصوّر نیست. ابو الفتوح نوشته است: إبن زید گفت: یعنی
اگر فراموش کنیم چیزي از واجبات و فرائض تو یا ارتکاب کنیم چیزي از محرّمات. عبد اللّه بن عمر شنید از مردي که میگفت: بار
خدایا خطاهاي من بیامرز. او گفت: اي مرد از خداي خواه تا عمدت بیامرزد که خطایا خود مغفور است. وَ لا تَحمِل عَلَینا إِصراً-
286 ابو الفتوح نوشته است: بعضی از مفسّران گفتند: بار خدایا بر ما منه عهدي و میثاقی یعنی تکلیفی که ما بآن قیام بدشخواري
28 عضی دیگر گفتند: مراد باصر ثقل است یعنی بار خدایا بار گران در تکلیف - توانیم کردن پس ما را بآن مؤاخذه باشد. -قرآن- 1
بر ما منه چنانکه بر آنان نهادي که پیش از ما بودند و آن اینکه بود که در اخبار میآید که خداي تعالی در شبانروزي پنجاه نماز بر
امّت موسی نهاد و ایشان را بزکوة ربع مال فرمود دادن و چون جامه را پلیدي رسیدي ببایستی بریدن و نمازشان جز در مسجد روا
نبودي و چون آب نیافتندي تیمم روا نبودي ایشان را و چون گناه بکردندي علامت آن گناه بر روي ایشان پدید آمدي و چون در
سراي بمعصیتی مشغول شدندي بر در آن سراي بخطی روشن پیدا شدي که فلان در اینکه سراي فلان کار میکند و اینکه قول عطا
و إبن زید گفت: «242»« وَ یَضَع عَنهُم إِصرَهُم وَ الَأغلالَ الَّتِی کانَت عَلَیهِم » : و مالک بن انس و إبن الانباري است و دلیلش اینکه آیه
یعنی ما را بگناهی ابتلا نکن که آنرا توبه و کفّاره نبود.و إبن زید گفت: یعنی ما را بگناهی ابتلا نکن که آنرا توبه و کفّاره نبود. -
صفحه 288 از 298
792 وَ لا تُحَمِّلنا ما لا طاقَۀَ لَنا بِه-ِ 286 ابو الفتوح نوشته است: در معنی آیه خلاف کردهاند: بعضی - 789 -پاورقی- 790 - قرآن- 719
40 [ صفحه 617 ] عام است در جملهي تکلیف ما لا یطاق. اینکه قول قتاده و ضحّاك و سدّي و إبن زید - مفسّرین گفتند -قرآن- 1
است. و بعضی دیگر گفتند: غلمه است یعنی شدّت شهوت. ابو ادریس خولانی گفتی: بار خدایا مرا و اینکه قوم را از شرّ غلمه
نگاهدار که باشد مردم را بدوزخ برد. بعضی دیگر گفتند: مراد محبّت است. بعضی دیگر گفتند مراد عشق است. یحیاي معاذ گفت:
اگر عذاب قیامت بدست من بودي عشاق را عذاب نکردمی براي آنکه گناه ایشان اضطراري بود نه اختیاري. اصمعی گفت: در
بغداد دیوانهاي دیدم سخت زرد روي و نحیف اندام، کودکان رسنی در گردن او کرده و او را رنجه میداشتند چون مرا دید گفت:
یا اصمعی وصف کن براي من بعض آنچه خداي اهل دوزخ را در دوزخ بدان عذاب کند من وصف آن میکردم گفت بخداي که
اگر ایشان را بمحبّت و رقیبان و هجر عذاب کردي در سختتر از عذاب دوزخ بودندي. و بعضی دیگر گفتند: مراد مسخ است و
بگردانیدن صورت بصورتی دیگر چنانکه در امّت پیشین کرد. و بعضی دیگر گفتند: مراد شماتت اعداء است. و بعضی دیگر گفتند:
مراد فرقت و قطعیّت است. روح البیان در کتاب تیسیر است: مقصود آن است که ما را مکلّف مکن بآنچه دشوار باشد ادامهي آن نه
با سکون حاء و فتح تاء تلفّظ شده است « تحمل » مقصود آن است که انجامش دشوار باشد بلکه ادامهاش دشوار باشد در جملهي اوّل
بمعنی وادار کردن و تحریک نمودن و دوّم از مصدر « حمل » و در جملهي دوّم با ضم تاء و فتح حا و تشدید میم که اوّل از مصدر
است بمعنی بدشواري و کلفت بردن و بار کردن و علّت اختلاف لفظ آن است که در اوّل مقصود کارهاي دشوار است که « تحمیل »
میگوید: ما را وادار بآنها مکن و در دوّم که مقصود کارهاي ما فوق طاقت و غیر مقدور است میگوید: بر ما تکلیف و بار بر پشت
قرار مده پیش از طاقتمان و جهت اینکه اوّل تقاضاي معافیت از کار دشوار را کرده است و بعد کارهاي فوق طاقت را آن است که
چون شریعت و وظائف ظاهري مقدم است بر طریقت و اصلاح باطن اوّل معافیت از وظائف ظاهري مشکل استدعا شده است و بعد
از آن معاف داشتن از حمد و شکر و معرفت و تقدیس لایق بمقام خداوند و ما فوق [ صفحه 618 ] طاقت عموم بشر استدعا شده
است که براي اصلاح باطن هم اینکه اندازه از ما مخواه که توانائی آنرا نداریم. وَ اعف عَنّا وَ اغفِر لَنا وَ ارحَمنا- 286 ابو الفتوح:
39 کشف نوشته است: گفتهاند: - گفتهاند ما را عفو کن از صغایر و بیامرز ما را از کبایر و رحمت کن بر ما از سوء سرایر. -قرآن- 1
حکمت در آن که عفو گفت پس مغفرت پس رحمت آن است که عفو عقوبت ناکردن است بر گناه هر چند که گناه ظاهر بود و
مغفرت پوشیده داشتن گناه است و با چشم نیاوردن و رحمت نواختن است و مهربانی نمودن. پس مغفرت بلیغتر از عفو است و
رحمت تمامتر از مغفرت از اینکه جهت باوّل عفو گفت و بآخر رحمت. فخر: در جملههاي پیش که تقاضاي معافیت شده است سه
نوبت کلمه ربّنا تکرار شده است. جهت اینکه است: آنگاه که کسی را از دور آواز میکنند نیازمند بحرف ندا هستند ولی چون
نزدیک باشد محتاج بحرف ندا و آواز مثل ربّنا و مانند آن نیست و در اینکه آیه اشاره است که چون در اوّل تقاضاي اینکه معافیتها
را میکنند بواسطهي اینکه دعاها قرب و منزلت براي آنها پیدا میشود و بعد از نزدیک مطالب خود را اظهار میکنند از اینکه جهت
محتاج بحرف ندا و کلمهي ربنا نیست و جهت اینکه اوّل عفو و بعد مغفرت و بعد رحمت خواسته شده است آن است که باوّل
سقوط عذاب و بدوّم پوشیدن جرم و حفظ آبرو و معافیت از فضیحت خواسته شده است که اوّل موجب آسایش جسمانی است و
ثواب جسمانی خواسته « ارحَمنا » دوّم وسیلهي آسایش روحانی است و پس از اینکه خواهشها مطالبه ثواب شده است که بجملهي
864 روح البیان: اوّل عفو و - تسلیم کامل به پیشگاه قرب تقاضا شده است. -قرآن- 855 « مولی » است و بجملهي بعد و کلمهي
مغفرت خواسته شده است و بعد رحمت براي آنکه اوّل پاك از گناه بشود و بعد آراسته بزینتهاي رحمت خداوندي و باصطلاح
صوفیان اوّل تخلیهي از رذائل خواسته شده است و بعد تحلیهي بفضایل. [ صفحه 619 ] مَولانا- 286 اینکه کلمه چند معنی دارد:
یاور، آقا، همسایه، آزاد شدهي شخص، آزاد کنندهي شخص عمو زاده، هم قسم، غلام، و آنکه در مداخله بکار کسی از دیگران
8 فخر: اینکه کلمه نهایت فروتنی را میرساند. که پس از همهي اینکه خواهشها - مقدّم باشد و باصلاح فقها اولی بتصرّف. -قرآن- 1
صفحه 289 از 298
باز هم اختیار بدست تو است که هر چه صلاح ما باشد بما عنایت کن. فَانصُرنا عَلَی القَوم الکافِرِینَ- 286 فخر: یعنی ما را یاري کن
در جنگ و در احتجاج و استدلال و معارضهي علمی با آنها و در تفوّق دولت ما بر آنها و بعضی مردم اهل بینش گفتهاند: یعنی
38 کشف نوشته - تقویت کن قوّت ملکوتی روحانی ما را بر نابودي قواي جسمانی که ما را بسوي غیر خدا میکشاند. -قرآن- 1
است: معنی کفر و کفران ناسپاسی است و کافر و کفور ناسپاس است و کافر ضدّ مسلمان از آن گرفتهاند از بهر آنک کافر ناسپاس
نعمت خداي آمد نعمت از وي یافت و دیگري را پرستید و اصل کفر ستر است نعمت به پوشیدن که از منعم بسپاسداري بر تو پدید
نیاید و از بهر اینکه برزگر را کافر خوانند که تخم بپوشد در زمین و عرب شب را کافر خواند که جهان بپوشد و دیه را کفر خواند
که مردم را بپوشد بدیوار. سخن ما: 1- در تفسیر عبده نوشته است: علماي فرنگ که در احوال و افکار پیغمبر و مسلمین بحث
کردهاند و معتقد بودهاند که پیغمبر براي نشر افکار خود و رسیدن بمقام ادّعا میکرد که باو از طرف خدا وحی و الهام میشود
لیکن اکنون اقرار دارند که خود آن حضرت یقین داشت و معتقد بود که باواز جانب خدا وحی میشود ما میگوئیم: اینکه آیه
بهترین وسیله است براي رهبري آنها باین عقیدهشان. 2- با آیت اوّل بتمام پیروان مذاهب توحید اعلام شده است که پیروان اینکه
دین نظر حزب بازي و دسته سازي و ابراز شخصیّت ندارند و بتمام پیغمبرها و ادیان تسلیم [ صفحه 620 ] هستند و چون دین اسلام
« یُکَلِّف اللّه نَفساً » براي تکمیل توحید و فضایل انسانیّت است پس بتمام رهبران بآن معتقد هستند و آن را قبول دارند. 3- جمله
میفهماند وظیفهي هر کس باندازهي استعداد او است و نتیجهاش نیز باندازهي عمل بآن وظیفه و یا تخلف از آن است. اینکه است
که وظیفهي همهي مردم یک نواخت نیست و در مجازات از تخلّف وظیفه مساوي نیستند و در بهرهي از عمل خود نیز برابر
74 در برابر - تا آخر یاد میدهد: -قرآن- 52 « رَبَّنا لا تُؤاخِ ذنا » 4- پس از توضیح اینکه حقایق با جملههاي 38- نمیباشند. -قرآن- 11
تخلف از وظایف خود چه طور فکر کنید و بچه وسیله وجدان را آرام کنید و خود را تربیت نمائید اوّل خواهش گذشت از خطا و
فراموشی یادآوري شده است با اینکه که در برابر اینها بازخواست نیست زیرا که تقصیر نیست ولی چون هر چیزي را که انسان
فراموش کند یا بخطا و لغزش انجام دهد در نتیجه او محروم است اگرچه مسئول نباشد از اینکه جهت یادآوري شده است که خطا و
فراموشی را سبک نشمارید و بفکر آن باشید که در آینده تکرار نشود و بوسیلهي دعا و مواظبت از کار خود، گذشته را جبران
نمائید و در مرتبهي بعد بگذشتگان و بمشکلاتی که یهود قدیمی و عرب جاهل در زندگی بواسطهي نادانی و ضعف گرفتار شده
بودند توجّه میدهد که در فکر باشید و از شرایط زندگی غافل نباشید تا آسوده خاطر بمانید و از خدا بخواهید که پیوسته مشمول
رحمت باشید یعنی از چیزهاي منفی و مضرّ بحال خود محفوظ بمانید و از آنچه مثبت و مفید براي شما است بهرهمند شوید. و در
پایان مطلب اصل همهي بهرهها را یادآور شده است که چیرگی بر کافران باشد و چون یاري خدا یعنی استفاده از همهي آنچه براي
انسان ممکن است پس راهنمائی شده است که از او یاري بخواهید و پیوسته با فکر و عمل خود پی نصرت خداوندي باشید که
اساس همهي موفقیّتها است. پایان سورهي بقره- نهم آبانماه هزار و سیصد و سی و شش شمسی هجري ابراهیم- عاملی [ صفحه
[621