گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
فصل یکم : امام علیه السلام در روزگار ابو بکر


1 / 1همیاری در دفاع از حق

247.عنه صلی الله علیه و آله :شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید از نامه مشهور معاویه به امام علی علیه السلام : و دیروز ، روز بیعت با ابوبکر ، را به یادت می آورم که پرده نشین خانه ات (همسرت) را شب ، بر درازگوشی سوار کردی و دست در دستان حسن و حسین گذاشتی و به درِ خانه های بَدریان و پیش گامان رفتی و هیچ یک را نگذاشتی ، مگر آن که به سوی خود فرا خواندی و همسر و دو پسرت را واسطه و شفیعِ دعوتت کردی .248.الإمام الصادق علیه السلام :کتاب سُلَیم بن قیس :سلمان گفت : چون شب شد ، علی علیه السلام فاطمه علیهاالسلام را بر درازگوشی سوار کرد و دست دو پسرش ، حسن و حسین علیهما السلام ، را گرفت و هیچ یک از بدریانِ مهاجر و انصار را فرو نگذارد ، جز آن که به خانه شان رفت و حقّ خود را به یادشان آورد و آنان را به یاری خویش فرا خواند ؛ امّا جز چهل و چهار تن ، کسی پاسخ مثبت نداد . علی علیه السلام به ایشان فرمان داد که بامدادان ، با سرهای تراشیده و مسلّح، برای بیعت تا پای مرگ بیایند ؛ ولی بامدادان ، هیچ کدام بجز چهار تن ، به عهد خود وفا نکردند .

به سلمان گفتم : آن چهار تن که بودند؟

گفت : من ، ابو ذر ، مقداد و زبیر بن عوّام . سپس علی علیه السلام شب بعد ، نزد آنان رفت و سوگندشان داد و آنان وعده بامداد فردا را دادند ؛ امّا جز ما چهار تن ، هیچ کس نیامد . سپس شب سوم نزد آنان رفت و دوباره جز ما کسی نیامد و علی علیه السلام چون خیانت و بی وفایی شان را دید ، خانه نشین شد و به گردآوری و تدوین قرآن پرداخت و از خانه اش بیرون نیامد تا آن را گرد آورْد . .




1 / 2مُناقَشَهُ أبی بَکرٍ وهُوَ عَلی مِنبَرِ النَّبِیِّ صلّی الله علیه و آله249.عنه علیه السلام :تاریخ دمشق عن عبد الرحمن الأصبهانی :جاءَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام إلی أبی بَکرٍ وهُوَ عَلی مِنبَرِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَقالَ : اِنزِل عَن مَجلِسِ أبی !

فَقالَ : صَدَقتَ إنَّهُ لَمَجلِسُ أبیکَ . قالَ : ثُمَّ أجلَسَهُ فی حِجرِهِ وبَکی .

فَقالَ عَلِیٌّ : وَاللّهِ ما هذا عَن أمری ، قالَ : صَدَقتَ ، وَاللّهِ مَا اتَّهَمتُکَ . (1)250.الإمام الرضا علیه السلام :الجعفریّات بإسناده :لَمَّا استُخلِفَ أبو بَکرٍ صَعِدَ المِنبَرَ فی یَومِ الجُمُعَهِ ، وقَد تَهَیَّأَ الحَسَنُ وَالحُسَینُ علیهماالسلام لِلجُمُعَهِ ، فَسَبَقَ الحُسَینُ علیه السلام فَانتَهی إلی أبی بَکرٍ وهُوَ عَلَی المِنبَرِ ، فَقالَ لَهُ :

هذا مِنبَرُ أبی لا مِنبَرُ أبیکَ ! فَبَکی أبو بَکرٍ فَقالَ : صَدَقتَ هذا مِنبَرُ أبیکَ لا مِنبَرُ أبی .

فَدَخَلَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام عَلی تِلکَ الحالِ ، فَقالَ : ما یُبکیکَ یا أبا بَکرٍ ؟ فَقالَ لَهُ القَومُ : قالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام کَذا وکَذا . (2) .

1- .تاریخ دمشق : ج 30 ص 307 . قد ورد فی نفس هذه الصفحه ما یشبه هذا الکلام عن عبدالرحمن الأصبهانی بشأن الإمام الحسن علیه السلام .
2- .الجعفریّات : ص 212 عن اسماعیل عن أبیه الإمام الکاظم عن آبائه علیهم السلام . وقد جاء فی أکثر المصادر اسم «الحسن» بدل «الحسین» علیهماالسلام منها : علل الشرائع : ص 188 ح 2 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 40 ؛ شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید : ج 6 ص 42 ، کنز العمّال : ج 5 ص 616 ح 14084 و 14085 .



1 / 2مناقشه با ابو بکر که بر منبر پیامبر صلّی الله علیه و آله بود

306.الإمام علیّ علیه السلام ( فِی کِتابِهِ إلی بَعضِ عُمّالِهِ ) تاریخ دمشق به نقل از عبد الرحمان اصفهانی : حسین بن علی علیه السلام به نزد ابوبکر که بر منبر پیامبر صلی الله علیه و آله نشسته بود آمد و فرمود : «از جایگاه پدرم ، پایین بیا» .

[ابو بکر] گفت : راست گفتی . این ، جایگاه پدرت است ! و سپس او را در دامان خود نشاند و گریست .

علی علیه السلام فرمود : «به خدا سوگند ، این ، به فرمان من نبود» .

ابو بکر گفت : راست گفتی . به خدا سوگند ، من تو را متّهم نمی کنم . (1)307.الکافی عن أبی بصیر :الجعفریّات به سندش : هنگامی که ابو بکر خلیفه شد ، روز جمعه از منبر [پیامبر صلی الله علیه و آله ]بالا رفت . حسن و حسین علیهما السلام نیز برای نماز جمعه آماده شده بودند . [وقتی ابو بکر را دیدند ، ]حسین علیه السلام جلوتر رفت و خود را به ابو بکر که بر منبر بود رساند و به او فرمود : «این ، منبر پدر من است ، نه منبر پدر تو!» .

ابو بکر گریست و گفت : راست گفتی . این ، منبر پدر توست ، نه منبر پدر من !

علی بن ابی طالب علیه السلام در آن حال ، وارد شد و فرمود : «ای ابو بکر ! از چه رو می گریی؟» .

مردم به او گفتند : حسین علیه السلام (2) به او چنین و چنان گفت . .

1- .در تاریخ دمشق ، در کنار این روایت ، روایتی همانند آن ، در باره امام حسن علیه السلام آمده است .
2- .در بسیاری از منابع ، به جای «حسین علیه السلام » ، «حسن علیه السلام » آمده است .



1 / 3شَهادهُ اُمِّهِ فاطِمَهَ علیها السلام308.الإمام الصادق علیه السلام :کشف الغمّه فی خَبرِ شَهادَهِ فاطِمَهَ علیهاالسلام : . . . فَکَشَفَت [ أسماءُ بِنتُ عُمَیسٍ ]الثَّوبَ عَن وَجهِها فَإِذا بِها قَد فارَقَتِ الدُّنیا ، فَوَقَعَت عَلَیها تُقَبِّلُها وهِیَ تَقولُ : فاطِمَهُ ، إذا قَدِمتَ عَلی أبیکِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَأَقرِئیهِ عَن أسماءَ بنتِ عُمَیسٍ السَّلامَ .

فَبَینا هِیَ کَذلِکَ دَخَلَ الحَسَنُ وَالحُسَینُ علیهماالسلام ، فَقالا : یا أسماءُ ، ما یُنیمُ اُمَّنا فی هذِهِ السّاعَهِ ؟ ! قالَت : یَا ابنَی رَسولِ اللّهِ ، لَیسَت اُمُّکُما نائِمَهً ، قَد فارَقَتِ الدُّنیا !

فَوَقَع عَلَیهَا الحَسَنُ علیه السلام یُقَبِّلُها مَرَّهً ، وَیقولُ : یا اُمّاهُ کَلِّمینی قَبلَ أن تُفارِقَ روحی بَدَنی .

وأقبَلَ الحُسَینُ علیه السلام یُقَبِّلُ رِجلَها ویَقولُ : یا اُمّاه أنَا ابنُکِ الحُسَینُ ، کَلِّمینی قَبلَ أن یَنصَدِعَ (1) قَلبی فَأَموتَ .

قالَت لَهُما أسماءُ : یَا ابنَی رَسولِ اللّهِ ، انطَلِقا إلی أبیکُما عَلِیٍّ فَأَخبِراهُ بِمَوتِ اُمِّکُما .

فَخَرَجا حَتّی إذا کانا قُربَ المَسجِدِ رَفَعا أصواتَهُما بِالبُکاءِ ، فَابتَدَرَهُما جَمیعُ الصَّحابَهِ ، فَقالوا : ما یُبکیکُما یَا ابنَی رَسولِ اللّهِ ؟ لا أبکَی اللّهُ أعیُنَکُما ، لَعَلَّکُما نَظَرتُما إلی مَوقِفِ جَدِّکُما صلی الله علیه و آله فَبَکَیتُما شَوقا إلَیهِ ؟

فَقالا : لا ، أوَ لَیسَ قَد ماتَت اُمُّنا فاطِمَهُ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیها ! (2) .

1- .الصَّدعُ : الشّقُّ (الصحاح : ج 3 ص 1241 «صدع») .
2- .کشف الغمّه (طبعه إیران تبریز) : ج 2 ص 63 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 186 ح 18 .



1 / 3وفات مادرش فاطمه علیها السلام

309.الکافی عن أبی بصیر ( فی قَول اللّه ِ عز و جل : {Q} «قُواْ أَنفُسَکُم ) کشف الغمّه در خبر وفات فاطمه علیهاالسلام : . . . سپس اسماء بنت عُمَیس ، پارچه را از روی فاطمه علیهاالسلامکنار زد و دید که از دنیا رفته است . خود را بر روی او انداخت و او را می بوسید و می گفت : فاطمه ! چون بر پدرت پیامبر صلی الله علیه و آله در آمدی ، از سوی اسماء بنت عمیس به او سلام برسان .

در این میان ، حسن و حسین علیهما السلام وارد شدند و گفتند : «ای اسماء ! مادرمان در این ساعت روز نمی خوابید ؟» .

اسماء گفت : ای فرزندان پیامبر خدا! مادرتان خواب نیست ؛ از دنیا رفته است!

حسن علیه السلام خود را بر روی او انداخت و او را می بوسید و می گفت : «ای مادر ! پیش از آن که روح از بدنم جدا شود ، با من گفتگو کن» .

و حسین علیه السلام جلو آمد و پایش را می بوسید و می گفت : «ای مادر ! من ، پسرت حسینم . پیش از آن که قلبم پاره پاره شود ، با من سخن بگو» .

اسماء به آن دو گفت : ای فرزندان پیامبر خدا ! به سوی پدرتان علی بروید و وفات مادرتان را به او خبر دهید .

آن دو ، بیرون آمدند و نزدیک مسجد که رسیدند ، صدای خود را به گریه بلند کردند . همه صحابه بیرون دویدند و گفتند : ای فرزندان پیامبر خدا ! چرا می گریید ؟ خداوند ، چشمانتان را گریان نکند ؟! شاید به جایگاه جدّتان نگریسته و از فراقِ او ، گریه می کنید!

گفتند : «نه ، مگر نه این است که مادرمان فاطمه که درودهای خدا بر او باد در گذشته است؟» . .




310.الإمام علیّ علیه السلام :روضه الواعظین :... ثُمَّ تُوُفِّیَت صَلَواتُ اللّهِ عَلَیها وعَلی أبیها وبَعلِها وبَنیها فَصاحَت أهلُ المَدینَهِ صَیحَهً واحِدَهً ، وَاجتَمَعَت نِساءُ بنی هاشِمٍ فی دارِها ، فَصَرَخنَ صَرخَهً واحِدَهً کادَتِ المَدینَهُ أن تَزَعزَعَ مِن صُراخِهِنَّ ، وهُنَّ یَقُلنَ : یا سَیِّدَتاه ! یا بِنتَ رَسولِ اللّهِ !

وأقبَلَ النّاسُ مِثلَ عُرفِ (1) الفَرَسِ إلی عَلِیٍّ علیه السلام وهُوَ جالِسٌ ، وَالحَسَنُ وَالحُسَینُ علیهماالسلامبَینَ یَدَیهِ یَبکِیانِ ، فَبَکَی النّاسُ لِبُکائِهِما ، وخَرَجَت اُمُّ کُلثومٍ وعَلَیها بُرقُعَهٌ وتَجُرُّ ذَیلَها ، مُتَجَلِّلَهً بِرِداءٍ عَلَیها تَسحَبُها وهِیَ تَقولُ : یا أبَتاه ! یا رَسولَ اللّهِ ! الآنَ حَقّا فَقَدناکَ فَقدا لا لِقاءَ بَعدَهُ أبَدا .

وَاجتَمَعَ النّاسُ فَجَلَسوا ، وهُم یَرجونَ ویَنظُرونَ أن تُخرَجَ الجِنازَهُ ، فَیُصَلّوا (2) عَلَیها ، وخَرَجَ أبو ذَرٍّ فَقالَ : اِنصَرِفوا ؛ فَإِنَّ ابنَهَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله اُخِّرَ إخراجُها فی هذِهِ العَشِیَّهِ .

فَقامَ النّاسُ وَانصَرَفوا ، فَلَمّا أن هَدَأَتِ العُیونُ ، ومَضی [شَطرٌ] (3) مِنَ اللَّیلِ ، أخرَجَها عَلِیٌّ وَالحَسَنُ وَالحُسَینُ علیهم السلام ، وعَمّارٌ وَالمِقدادُ وعَقیلٌ وَالزُّبَیرُ وأبو ذَرٍّ وسَلمانُ وبُرَیدَهُ ، ونَفَرٌ مِن بَنی هاشِمٍ وخَواصِّهِ ، صَلّوا عَلَیها ودَفَنوها فی جَوفِ اللَّیلِ . (4) .

1- .العُرْف : شعر عتق الفرس ، جاء القوم عُرفا : أی بعضها خلف بعض (القاموس المحیط : ج 3 ص 173 «عَرَفَ») .
2- .فی المصدر : «فیصلّون» ، والصواب ما أثبتناه .
3- .مابین المعقوفین أضفناه من بحار الأنوار .
4- .روضه الواعظین : ص 168 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 192 ح 20 .



311.الإمام الصادق علیه السلام :روضه الواعظین :... سپس فاطمه که درودهای خدا بر او و پدر و همسر و فرزندانش باد وفات کرد و اهل مدینه یکباره صیحه زدند و زنان بنی هاشم در خانه اش گرد آمدند و چنان ضجّه ای بر آوردند که نزدیک بود مدینه از آن به لرزه در آید و آنان می گفتند : ای سَرور ما! ای دختر پیامبر خدا!

و انبوه مردم ، پی در پی ، به سوی علی علیه السلام که نشسته بود ، آمدند . حسن و حسین علیهما السلام هم پیش رویش می گریستند و مردم هم از گریه آن دو می گریستند . امّ کلثوم بیرون آمد ، در حالی که روبندی بر صورت داشت که پایین آن را می کشید و ردایی هم بر دوش داشت که پایین آن را نیز بر زمین می کشید و می گفت : پدر عزیزم! ای پیامبر خدا! اکنون به حقیقت ، تو را از دست داده ایم . دیگر پس از این ، دیداری نخواهد بود !

و مردم ، گرد آمدند و نشستند و به امید و چشم انتظار بیرون آمدن جنازه بودند تا بر آن نماز بخوانند که ابو ذر بیرون آمد و گفت : باز گردید که بیرون آوردن جنازه دختر پیامبر صلی الله علیه و آله امشب به تأخیر افتاد .

مردم برخاستند و باز گشتند و هنگامی که خواب ، چشم ها را در ربود و پاسی از شب گذشت ، علی، حسن و حسین علیهم السلام ، به همراه عمّار ، مقداد ، عقیل ، زبیر ، ابو ذر ، سلمان ، بُرَیده و گروهی از بنی هاشم و خاصّان امام علی علیه السلام او را بیرون آوردند و بر پیکرش نماز خواندند و او را در دل شب ، به خاک سپردند . .




312.الإمام الباقر علیه السلام :المناقب لابن شهرآشوب :وفی رِوایاتِنا أنَّهُ صَلّی عَلَیها أمیرُ المُؤمِنینَ وَالحَسَنُ وَالحُسَینُ علیهم السلام وعَقیلٌ وسَلمانُ وأبو ذَرٍّ وَالمِقدادُ وعَمّارٌ وبُرَیدَهُ . (1)313.الإمام علیّ علیه السلام :دلائل الإمامه عن أبی بصیر عن أبی عبداللّه [الصادق] عن أمیر المؤمنین علیهماالسلام :أخَذَت [فاطِمَهُ علیهاالسلام ]عَلَیَّ عَهدَ اللّهِ ورَسولِهِ ، أنَّها إذا تُوُفِّیَت لا اُعلِمُ أحَدا إلّا اُمَّ سَلَمَهَ زَوجَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، واُمَّ أیمَنَ ، وفِضَّهَ ؛ ومِنَ الرِّجالِ ابنَیها ، وَعبدَاللّهِ بنَ عَبّاسٍ ، وسَلمانَ الفارِسِیَّ ، وعَمّارَ بنَ یاسِرٍ ، وَالمِقدادَ ، وأبا ذَرٍّ ، وحُذَیفَهَ .

وقالَت : إنّی قَد أحلَلتُکَ مِن أن تَرانی بَعدَ مَوتی ، فَکُن مَعَ النِّسوَهِ فیمَن یُغَسِّلُنی ، ولا تَدفِنّی إلّا لَیلاً ، ولا تُعلِم أحَدا قَبری . (2)314.عنه علیه السلام :الکافی عن أبی بصیر :قالَ أبو جَعفَرٍ علیه السلام : ألا اُقرِئُکَ وَصِیَّهَ فاطِمَهَ علیهاالسلام ؟ قالَ : قُلتُ : بَلی . قالَ : فَأَخرَج حُقّا (3) أو سَفَطا (4) فَأَخرَجَ مِنهُ کِتابا فَقَرَأَهُ : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ ، هذا ما أوصَت بِهِ فاطِمَهُ بِنتُ مُحَمَّدٍ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، أوصَت بِحَوائِطِها (5) السَّبعَهِ : العَوافِ، وَالدَّلالِ، وَالبُرقَهِ، وَالمَیثَبِ، وَالحُسنی، وَالصّافِیَهِ، وما لِاُمِّ إبراهیمَ (6) إلی عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام ، فَإِن مَضی عَلِیٌّ فَإِلَی الحَسَنِ ، فَإِن مَضَی الحَسَنُ فَإِلَی الحُسَینِ ، فَإِنَ مَضَی الحُسَینُ فَإِلَی الأَکبَرِ مِن وُلدی . (7)

شَهِدَ اللّهُ عَلی ذلِکَ ، وَالمِقدادُ بنُ الأَسوَدِ وَالزُّبَیرُ بنُ العَوّامِ ، وکَتَبَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ . (8) .

1- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 363 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 183 ح 16 .
2- .دلائل الإمامه : ص 133 ح 42 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 208 ح 36 وراجع : دلائل الإمامه : ص 136 ح 43 .
3- .الحُقّه : وعاءٌ من خشب ، الجمع حُقٌّ (القاموس المحیط : ج 3 ص 221 «الحَقّ») .
4- .السَّفَط الذی یعبّی فیه الطِّیب وما أشبهه من أدوات النساء (لسان العرب : ج 7 ص 315 «سفط») .
5- .. الحائِط : البُستان من النخیل إذا کان علیه حائط ؛ وهو الجدار وجمعه الحوائط (النهایه : ج 1 ص 462 «حوط») .
6- .فی تهذیب الأحکام وکتاب من لا یحضره الفقیه والاُصول الستّه عشر : «مال اُمّ إبراهیم» ، وفی دعائم الإسلام : «مشربه اُمّ إبراهیم» .
7- .فی الاُصول الستّه عشر : «فإلی الأکبر فالأکبر من ولدی» ، وفی دعائم الإسلام : «فإلی الأکبر من ولده» .
8- .الکافی : ج 7 ص 48 ح 5 و ص 49 ح 6 عن أبی بصیر عن الإمام الصادق علیه السلام ، تهذیب الأحکام : ج 9 ص 144 ح 603 ، کتاب من لا یحضره الفقیه : ج 4 ص 244 ح 5579 ، الاُصول الستّه عشر : ص23 ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 343 ح 1286 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 235 ح 2 و 3 .



315.عنه علیه السلام ( فِی الحِکَمِ المَنسوبَهِ إِلَیهِ ) المناقب ، ابن شهرآشوب :در روایت های ما آمده که امیر مؤمنان ، حسن، حسین علیهم السلام ، عقیل ، سلمان ، ابو ذر ، مقداد ، عمّار و بُرَیده بر او نماز خواندند .316.الکافی عن علیّ بن أسباط عن بعض أصحابنا ، قالدلائل الإمامه به نقل از ابو بصیر ، از امام صادق ، از امیرمؤمنان علیهما السلام : فاطمه علیهاالسلام از من پیمانی محکم و گره خورده به خدا و پیامبرش گرفت که چون وفات یافت ، هیچ کس را آگاه نکنم ، جز امّ سلمه همسر پیامبر خدا ، امّ ایمن و فضّه ، و از مردان ، دو پسرش [حسن و حسین] ، عبد اللّه بن عبّاس ، سلمان فارسی ، عمّار بن یاسر ، مقداد ، ابو ذر و حذیفه را ، و گفت : «من بر تو روا دانستم که پس از مرگم ، مرا ببینی . پس همراه زنان غسل دهنده من باش و جز شب ، مرا به خاک نسپار و هیچ کس را از قبرم آگاه مکن» .317.الإمام علیّ علیه السلام :الکافی به نقل از ابو بصیر : امام باقر علیه السلام فرمود : «آیا وصیّتِ فاطمه علیهاالسلام را برایت نخوانم؟» .

گفتم : چرا .

امام علیه السلام ظرفی چوبی یا سبدی بیرون آورد و نوشته ای از آن، بیرون کشید و آن را خواند : «بسم اللّه الرحمن الرحیم . این ، چیزی است که فاطمه دختر محمّد پیامبر خدا ، به آن وصیّت می کند . باغ های هفتگانه اش : عَواف ، دَلال ، بُرقه ، مَیثَب ، حُسنا ، صافیه و مَشربه امّ ابراهیم را به علی بن ابی طالب می سپارد و چون او در گذشت ، به حسن ، و چون حسن در گذشت ، به حسین ، و چون حسین در گذشت ، به بزرگ ترین فرزندم (1) می سپارم .

خدا بر این ، گواه است و نیز مقداد بن اسود و زبیر بن عوّام ، و نویسنده[ی وصیّت] ، علی بن ابی طالب است» . .

1- .در دعائم الإسلام آمده است : «به بزرگ ترین فرزندش» .













الفصل الثانی : الإمام علیه السلام فی عهد عمر بن الخطّاب2 / 1مُناقَشَهُ عُمَرَ وهُوَ عَلی مِنبَرِ النَّبِیِّ صلّی الله علیه و آله251.عوالی اللآلی :الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) عن عبید بن حُنین عن حسین بن علیّ علیه السلام :صَعِدتُ إلی عُمَرَ بنِ الخَطّابِ المِنبَرَ ، فَقُلتُ لَهُ : اِنزِل عَن مِنبَرِ أبی وَاصعَد مِنبَرَ أبیکَ .

فَقالَ لی : إنَّ أبی لَم یَکُن لَهُ مِنبَرٌ . فَأَقعَدَنی مَعَهُ ، فَلَمّا نَزَلَ ذَهَبَ بی إلی مَنزِلِهِ ، فَقالَ : أی بُنَیَّ ، مَن عَلَّمَکَ هذا ؟ قُلتُ : ما عَلَّمَنیهِ أحَدٌ ، قالَ : أی بُنَیَّ! لَو جَعَلتَ تَأتینا وتَغشانا .

فَجِئتُ یَوما وهُوَ خالٍ بِمُعاوِیَهَ ، وَابنُ عُمَرَ بِالبابِ لَم یُؤذَن لَهُ ، فَرَجَعتُ ، فَلَقِیَنی بَعدُ فَقالَ لی : یا بُنَیَّ لَم أرَکَ أتَیتَنا .

قُلتُ : قَد جِئتُ وأنتَ خالٍ بِمُعاوِیَهَ ، فَرَأَیتُ ابنَ عُمَرَ رَجَعَ فَرَجَعتُ .

قالَ : أنتَ أحَقُّ بِالإِذنِ مِن عَبدِاللّهِ بنِ عُمَرَ ، إنَّما أنبَتَ فی رُؤوسِنا ما تَرَی اللّهُ ثُمَّ أنتُم . (1)

ووَضَعَ یَدَهُ عَلی رَأسِهِ . (2) .

1- .وفی بعض المصادر : «وهل أنبت علی رؤوسنا الشَّعَر إلّا اللّه ثمّ أنتم» . هذا الکلام من المجاز ، أی إنّ العزّ والشرف الذی نحن فیه الآن هو من فضل اللّه وفضلکم .
2- .الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) : ج 1 ص 394 الرقم 363 ، تاریخ دمشق : ج 14 ص 175 ، تهذیب الکمال : ج 6 ص 404 ، تاریخ بغداد : ج 1 ص 141 ، سیر أعلام النبلاء : ج 3 ص 285 وفیه صدره إلی «تغشانا» ، الإصابه : ج 2 ص 69 ، تاریخ واسط : ص 203 ، تاریخ المدینه : ج 3 ص 799 عن عبید بن حسین والستّه الأخیره نحوه ، کنز العمّال : ج 13 ص 654 ح 37662 ؛ المناقب للکوفی : ج 2 ص 256 ح 722 نحوه ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 40 وفیه صدره إلی «أحد» وراجع : الاحتجاج : ج 2 ص 77 .