گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
فصل سوم : امام علیه السلام در روزگار عثمان


3 / 1گزارش های رویارویی امام علیه السلام با ابو سفیان هنگام بیعت با عثمان

345.حلیه الأولیاء عن أنس :الاحتجاج :امام حسن علیه السلام در احتجاج با معاویه و اصحاب او فرمود : «ستایش ، ویژه خدایی است که اوّلِ شما را با اوّلِ ما و آخرتان را با آخر ما هدایت کرد ، و خداوند ، بر جدّم محمّدِ پیامبر ، و نیز خاندانش درود و سلام بفرستد . گفته ام را بشنوید و دل هایتان را به من بسپرید... شما را به خدا سوگند می دهم ، آیا می دانید که ابو سفیان هنگامی که در مسجد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با عثمان بیعت شد ، بر او در آمد و گفت : ای برادرزاده! آیا میان ما جاسوسی هست؟ او گفت : نه . و ابوسفیان گفت : ای جوانان بنی امیّه! خلافت را میان خود بچرخانید که سوگند به آن که جان ابو سفیان به دست اوست ، نه بهشتی هست و نه دوزخی! ؟

و شما را به خدا سوگند می دهم ، آیا می دانید هنگام بیعت با عثمان ، ابو سفیان ، دست حسین علیه السلام را گرفت و گفت : ای برادرزاده! مرا به گورستان بقیعِ غَرقَد (1) ببر و او برد و ابوسفیان تا میان قبرها رسید ، [دست برادرم] حسین را به سوی خود کشید و با بلندترین صدایش ، فریاد زد : ای مردگان! آنچه برایش با ما می جنگیدید ، به دست ما افتاد و شما استخون هایی پوسیده گشته اید و حسین بن علی گفت : خداوند ، پیری ات را زشت گرداند و رویت را نازیبا نماید! و سپس دستش را کشید و او را رها کرد و اگر نعمان بن بشیر ، دست ابو سفیان را نگرفته و او را به مدینه باز نگردانده بود ، هلاک می شد ؟» . (2) .

1- .غَرقَد ، گیاهی است که در فارسی به آن ، دیوْخار یا درخت خار می گویند و قبرستان بقیع که گورستان مردم مدینه است ، جایگاه رستن این گیاه بوده است، و بدین جهت، آن را «بقیعِ غَرْقَد» می نامیدند.
2- .در پانوشت بحار الأنوار (ج 44 ص 78) به قلم مصحّح این جلد ، آمده است : این ، گفته غریبی است ؛ زیرا حسین علیه السلام در آغاز خلافت عثمان ، بیش از بیست سال داشته و چگونه ممکن است ابوسفیان دست او را بکشد و چگونه ممکن است ایشان دستش را از دست ابو سفیان بکشد و آزاد کند و در عین حال ، چنان باشد که اگر نعمان بن بشیر نبود تا دست ابوسفیان را بگیرد و او را به مدینه باز گرداند ، وی به هلاکت می رسید ؟!



3 / 2اِعتِمارُ الإِمامِ علیه السلام ومَرَضُهُ فی طَریقِ مَکَّهَ346.الإمام الصادق علیه السلام :کتاب من لا یحضره الفقیه عن رفاعه بن موسی عن أبی عبداللّه [الصادق] علیه السلام :خَرَجَ الحُسَینُ علیه السلام مُعتَمِرا وقَد ساقَ بَدَنَهً حَتَّی انتَهی إلَی السُّقیا (1) فَبُرسِمَ (2) ، فَحَلَقَ رَأسَهُ ونَحَرَها مَکانَهُ ، ثُمَّ أقبَلَ حَتّی جاءَ فَضَرَبَ البابَ .

فَقالَ عَلِیٌّ علیه السلام : ابنی ورَبِّ الکَعبَهِ ، افتَحوا لَهُ ، وکانوا قَد حَمَوا لَهُ الماءَ (3) فَأَکَبَّ عَلَیهِ فَشَرِبَ ، ثُمَّ اعتَمَرَ بَعدُ . (4)347.عنه علیه السلام :الکافی عن معاویه بن عمّار عن أبی عبداللّه [الصادق] علیه السلام :إنَّ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِما خَرَجَ مُعتَمِرا فَمَرِضَ فِی الطَّریقِ ، فَبَلَغَ عَلِیّا علیه السلام ذلِکَ وهُوَ فِی المَدینَهِ ، فَخَرَجَ فی طَلَبِهِ فَأَدرَکَهُ بِالسُّقیا وهُوَ مَریضٌ بِها .

فَقالَ : یا بُنَیَّ ما تَشتَکی ؟ فَقالَ : أشتَکی رَأسی . فَدَعا عَلِیٌّ علیه السلام بِبَدَنَهٍ فَنَحَرَها وحَلَقَ رَأسَهُ ورَدَّهُ إلَی المَدینَهِ ، فَلَمّا بَرَأَ مِن وَجَعِهِ اعتَمَرَ . (5) .

1- .السُّقیا : قریه جامعه من عمل الفُرْع ، بینهما ممّا یلی الجحفه تسعه عشر میلاً (معجم البلدان : ج 3 ص 228) وراجع : الخریطه ، رقم 3 فی آخر مجلّد 5 .
2- .البِرسامُ : ذاتُ الجَنْب ؛ وهو التهابٌ فی الغشاء المحیط بالرئه . بُرسِم : أصابه البِرسام (المعجم الوسیط : ج 1 ص 49 «برسم») .
3- .فی وسائل الشیعه : ج 13 ص 187 ح 17536 «قد حَمَوهُ الماءَ» وهو الأصحّ .
4- .کتاب من لا یحضره الفقیه : ج 2 ص 516 ح 3107 ، عوالی اللآلی : ج 3 ص 170 ح 77 .
5- .الکافی : ج 4 ص 369 ح 3 ، تهذیب الأحکام : ج 5 ص 422 ح 1465 ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 335 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 203 ح 22 .



3 / 2عمره گزاردن امام علیه السلام و بیماری اش در راه مکّه

348.مسند ابن حنبل عن الولید بن عقبه :کتاب من لا یحضره الفقیه به نقل از رِفاعه بن موسی ، از امام صادق علیه السلام : حسین علیه السلام برای عمره بیرون آمد و شتری را نیز با خود می برد تا به سُقیا (1) رسید . آن جا به بیماری سینه پهلو (2) دچار شد . سرش را تراشید و همان جا شتر را نحر کرد و سپس آمد تا به خانه رسید و در زد .

علی علیه السلام فرمود : «به خدای کعبه سوگند ، پسرم است . در را باز کنید» و برایش آب آوردند و حسین علیه السلام خم شد و از آن نوشید و سپس بعدها ، عمره گزارد .349.صحیح مسلم عن عمرو بن سعید عن أنس :الکافی به نقل از معاویه بن عمّار ، از امام صادق علیه السلام : حسین بن علی که درودهای خدا بر آن دو باد به قصد عمره بیرون آمد و در راه ، بیمار شد . خبر به علی علیه السلام که در مدینه بود رسید . در پی او بیرون آمد تا در سُقیا که حسین علیه السلام در آن جا بستری بود ، رسید و فرمود : «پسر عزیزم ! دردت چیست؟» .

گفت : سرم درد می کند .

علی علیه السلام شتری خواست و آن را نحر کرد و سر حسین علیه السلام را تراشید و او را به مدینه باز گرداند . او چون بیماری اش خوب شد ، عمره گزارد . .

1- .سُقیا ، روستایی از منطقه فُرع است و نوزده میل با جُحفه (میقات میان مدینه و مکّه) فاصله دارد (ر. ک: نقشه شماره 3 در پایان جلد 5) .
2- .سینه پهلو ، ورمی است حاد و دردناک که در اطراف سینه و یا در عضلات داخلی یا در پرده شکمی یا در پرده حدّ فاصل اندام های گوارش و تنفّس ، عارض می شود .



350.صحیح مسلم عن عبد اللّه بن جعفر :الثقات لابن حبّان :اِعتَمَرَ عُثمانُ فی رَجَبٍ ، وخَرَجَ مَعَهُ عَبدُاللّهِ بنُ جَعفَرٍ وَالحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام ، فَمَرِضَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام ، فَأَقامَ عَبدُاللّهِ بنُ جَعفَرٍ عَلَیهِ بِالسُّقیا ، وبَعَثَ إلی عَلِیٍّ علیه السلام یُخبِرُهُ بِذلِکَ ، فَخَرَجَ عَلِیٌّ علیه السلام فی نَفَرٍ مِن بَنی هاشِمٍ إلَی السُّقیا ، فَلَمّا دَخَلَها دَعا بِبَدَنَهٍ فَنَحَرَها وحَلَقَ رَأسَهُ ، وأقامَ عَلَی الحُسَینِ علیه السلام یُمَرِّضُهُ .

فَلَمّا فَرَغَ عُثمانُ مِن عُمرَتِهِ ... ثُمَّ انصَرَفَ فَمَرَّ بِعَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام فی مُنصَرَفِهِ وهُوَ یُمَرِّضُ الحُسَینَ علیه السلام مَعَ جَماعَهٍ مِن بنی هاشِمٍ ، فَقالَ عُثمانُ : قَد أرَدتُ المُقامَ عَلَیهِ حَتّی تَقدِمَ ، ولکِنَّ الحُسَینَ علیه السلام عَزَمَ عَلَیَّ وجَعَلَ یَقولُ : اِمضِ لِرَهطِکَ . (1)

فَقالَ عَلِیٌّ علیه السلام : ما کانَ ذلِکَ بِشَیءٍ یَفوتُکَ ، هَل کانَت إلّا عُمرَهً ! إنَّما یَخافُ الإِنسانُ فَوتَ الحَجِّ ، فَأَمَّا العُمرَهُ فَلا ... ثُمَّ مَضی عَلِیٌّ مَعَ الحُسَینِ علیهماالسلام إلی مَکَّهَ . (2)3 / 3مَوقِفُ الإِمامِ علیه السلام فی نَفیِ أبی ذَرٍّ351.مسند ابن حنبل عن عروه :المحاسن عن إسحاق بن جریر الجریری عن رجل من أهل بیته عن أبی عبداللّه [الصادق] علیه السلام :لَمّا شَیَّعَ أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام أبا ذَرٍّ ، وشَیَّعَهُ الحَسَنُ وَالحُسَینُ علیهماالسلام ، وعَقیلُ بنُ أبی طالِبٍ ، وعَبدُاللّهِ بنُ جَعفَرٍ ، وعَمّارُ بنُ یاسِرٍ ، قالَ لَهُم أمیرُ المُؤمِنینَ علیه السلام : وَدِّعوا أخاکُم ، فَإِنَّهُ لا بُدَّ لِلشّاخِصِ (3) مِن أن یَمضِیَ ، ولِلمُشَیِّعِ مِن أن یَرجِعَ ، فَتَکَلَّمَ کُلُّ رَجُلٍ مِنهُم عَلی حِیالِهِ .

فَقالَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام : رَحمِکَ اللّهُ یا أبا ذَرٍّ ، إنَّ القَومَ إنَّمَا امتَهَنوکَ بِالبَلاءِ ؛ لِأَنَّکَ مَنَعتَهُم دینَکَ فَمَنَعوکَ دُنیاهُم ، فَما أحوَجَکَ غَدا إلی ما مَنَعتَهُم وأغناکَ عَمّا مَنَعوکَ !

فَقالَ أبو ذَرٍّ : رَحِمَکُمُ اللّهُ مِن أهلِ بَیتٍ ! فَما لی فِی الدُّنیا مِن شَجَنٍ (4) غَیرُکُم ، إنّی إذا ذَکَرتُکُم ذَکَرتُ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله . (5) .

1- .رهط الرجل : قومه وقبیلته (الصحاح : ج 3 ص 1128 «رهط») .
2- .الثقات لابن حبّان : ج 2 ص 246 .
3- .شَخَصَ : خرج من موضع إلی غیره (المصباح المنیر : ص 306 «شخص») .
4- .الشَّجَنُ محرّکه : الهمّ والحُزن والحاجه حیث کانت (القاموس المحیط : ج 4 ص 239 «الشجن») .
5- .المحاسن : ج 2 ص 94 ح 1247 ، کتاب من لا یحضره الفقیه : ج 2 ص 275 ح 2428 ، مکارم الأخلاق : ج 1 ص 530 ح 1843 کلاهما من دون إسنادٍ إلی أحدٍ من أهل البیت علیهم السلام ، بحار الأنوار : ج 76 ص 280 ح 3 .



352.المحجّه البیضاء :الثقات ، ابن حبّان :عثمان ، در ماه رجب ، عمره گزارد و عبد اللّه بن جعفر و حسین بن علی علیه السلام هم با او بیرون آمدند . حسین بن علی علیه السلام بیمار شد و عبد اللّه بن جعفر ، او را در سُقیا نگاه داشت و پیکی برای آگاه کردن علی علیه السلام فرستاد . علی علیه السلام با چند تن از بنی هاشم به سوی سقیا آمد و چون وارد آن جا شد ، شتری خواست و آن را قربانی کرد و سر حسین علیه السلام را تراشید و خودش به پرستاری از حسین علیه السلام پرداخت .

عثمان ، هنگامی که عمره اش را به پایان برد . . . و باز گشت ، در راه بازگشت ، بر علی بن ابی طالب علیه السلام گذشت که با چند تن از بنی هاشم ، به پرستاری از حسین علیه السلام مشغول بود . عثمان گفت : من می خواستم در کنار او بمانم تا تو بیایی ؛ ولی حسین ، مرا به رفتن ، تشویق و مصمّم کرد و پیوسته گفت : «راهی شو و کاروانت را ببر» .

علی علیه السلام فرمود : «آن ، چیزی نبود که از دستت برود ! آیا جز عمره ای بود؟! انسان از این که حج از دستش برود ، باید بهراسد ؛ امّا عمره ، نه ...!» . سپس علی علیه السلام با حسین علیه السلام ره سپار مکّه شد .

3 / 3موضع امام علیه السلام در برابر تبعید ابو ذر

353.المناقب لابن شهر آشوب عن عبدالعزیز بإسناده عن النالمحاسن به نقل از اسحاق بن جریر جریری ، از مردی از خانواده اش ، از امام صادق علیه السلام : امیر مؤمنان علیه السلام ، ابو ذر را بدرقه کرد و حسن و حسین علیهماالسلام ، عقیل بن ابی طالب ، عبد اللّه بن جعفر و عمّار بن یاسر نیز به بدرقه آمده بودند . امیر مؤمنان علیه السلام فرمود : «با برادرتان وداع کنید که مسافر باید برود و بدرقه کننده باید باز گردد» و هر یک از آنان ، سخن های خود را با او گفت .

حسین بن علی علیه السلام گفت : «ای ابو ذر ! خدا رحمتت کند ! مردم ، تو را گرفتار رنج ساختند ؛ زیرا تو دینت را از دسترس آنان به دور داشتی و آنان هم دنیایشان را از تو باز داشتند ، و فردا چه قدر تو به آنچه از آنان به دور داشتی ، نیازمندی و از آنچه تو را باز داشتند ، بی نیازی!» .

ابو ذر گفت : خدا شما اهل بیت را رحمت کند! من در دنیا جز غم شما ندارم . من چون شما را یاد می کنم ، پیامبر صلی الله علیه و آله را به یاد می آورم . .




260.الکافی عن عبدالرحمن بن الحجّاج :شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید عن ابن عبّاس :لَمّا اُخرِجَ أبو ذَرٍّ إلَی الرَّبَذَهِ ، أمَرَ عُثمانُ فَنودِیَ فِی النّاسِ : ألّا یُکَلِّمَ أحَدٌ أبا ذَرٍّ ولا یُشَیِّعَهُ . وأمَرَ مَروانَ بنَ الحَکَمِ أن یَخرُجَ بِهِ ، فَخَرَجَ بِهِ ، وتَحاماهُ النّاسُ إلّا عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ علیه السلام وعَقیلاً أخاهُ ، وحَسَنا وحُسَینا علیهماالسلام ، وعَمّارا ، فَإِنَّهُم خَرَجَوا مَعَهُ یُشَیِّعونَهُ .

فَجَعَلَ الحَسَنُ علیه السلام یُکَلِّمُ أبا ذَرٍّ ، فَقالَ لَهُ مَروانُ : إیها یا حَسَنُ ! ألا تَعلَمُ أنَّ أمیرَ المُؤمِنینَ قَد نَهی عَن کَلامِ هذَا الرَّجُلِ ؟ ! فَإِن کُنتَ لا تَعلَمُ فَاعلَم ذلِکَ .

فَحَمَلَ عَلِیٌّ علیه السلام عَلی مَروانَ ، فَضَرَبَ بِالسَّوطِ بَینَ اُذُنَی راحِلَتِهِ ، وقالَ : تَنَحَّ لَحاکَ اللّهُ ! إلَی النّارِ ، فَرَجَعَ مَروانُ مُغضَبا إلی عُثمانَ ؛ فَأَخبَرَهُ الخَبَرَ ، فَتَلَظّی عَلی عَلِیٍّ علیه السلام ... .

ثُمَّ تَکَلَّمَ الحُسَینُ علیه السلام ، فَقالَ : یا عَمّاه ، إنَّ اللّهَ تَعالی قادِرٌ أن یُغَیِّرَ ما قَد تَری ، وَاللّهُ «کُلَّ یَومٍ هُوَ فی شَأنٍ» (1) ، وقَد مَنَعَکَ القَومُ دُنیاهُم ومَنَعتَهُم دینَکَ ؛ فَما أغناکَ عَمّا مَنَعوکَ وأحوَجَهُم إلی ما مَنَعتَهُم ! فَاسأَلِ اللّهَ الصَّبرَ وَالنَّصرَ ، وَاستَعِذ بِهِ مِنَ الجَشَعَ وَالجَزَعِ ؛ فَإِنَّ الصَّبرَ مِنَ الدّینِ وَالکَرَمِ ، وإنَّ الجَشَعَ لا یُقَدِّمُ رِزقا ، وَالجَزَعَ لا یُؤَخِّرُ أجَلاً . (2) .

1- .الرحمن: 29.
2- .شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید : ج 8 ص 252 ؛ الکافی : ج 8 ص 206 ح 251 عن أبی جعفر الخثعمی نحوه ، بحار الأنوار : ج 22 ص 412 .



261.رسول اللّه صلی الله علیه و آله ( لِعَلِیٍّ علیه السلام ) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید به نقل از ابن عبّاس : هنگامی که ابو ذر به ربذه تبعید شد ، عثمان فرمان داد که میان مردم ندا دهند : «کسی با ابو ذر سخن نگوید و او را بدرقه نکند» و به مروان بن حَکَم، فرمان داد که او را بیرون کند .

مروان با ابو ذر بیرون آمد و مردم از او کناره گرفتند ، جز علی بن ابی طالب علیه السلام و برادرش عقیل و حسن و حسین علیهما السلام و عمّار که آنان نیز همراه علی علیه السلام بیرون آمدند و ابو ذر را بدرقه کردند .

حسن علیه السلام به سخن با ابو ذر آغاز کرد . مروان به او گفت : دست بدار ، ای حسن! آیا نمی دانی که امیر مؤمنان [عثمان] ، از سخن گفتن با این مرد ، نهی کرده است؟! اگر نمی دانی ، بدان .

علی علیه السلام بر مروان هجوم برد و میان دو گوش مرکب مروان را شلّاق زد و فرمود : «کنار بکش خدا رسوایت کند و به سوی آتش رو» .

مروان ، خشمگین به سوی عثمان باز گشت و ماجرا را گفت . عثمان ، به شدّت از علی علیه السلام خشمگین شد . . . .

سپس حسین علیه السلام به سخن پرداخت و فرمود : «ای عمو ! خداوند متعال ، قادر است آنچه را می بینی ، دگرگون کند و خداوند ، «هر روز ، به کاری است» و مردم دنیایشان را از تو باز داشتند و تو دینت را از آنان دریغ داشتی ، و چه قدر تو از آنچه تو را باز داشتند ، بی نیازی و آنان به آنچه تو از ایشان دریغ داشتی ، نیازمندند! از خدا شکیب و یاری بخواه و از آزمندی و بی تابی ، [به خدا] پناه ببر ، که شکیبایی و بزرگواری ، از دین است و آزمندی ، روزی را پیش نمی اندازد و بی تابی ، اجل را پس نمی اندازد» . .




262.الإمام الحسین علیه السلام :مروج الذهب :قالَ لَهُ عُثمانُ [أی لِأَبی ذَرٍّ] : وارِ عَنّی وَجهَکَ ... قالَ : فَإِنّی مُسَیِّرُکَ إلَی الرَّبَذَهِ .

قالَ : اللّهُ أکبَرُ ! صَدَقَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ؛ قَد أخبَرَنی بِکُلِّ ما أنَا لاقٍ ، قالَ عُثمانُ : وما قالَ لَکَ ؟

قالَ : أخبَرَنی بِأَنّی اُمنَعُ عَن مَکَّهَ وَالمَدینَهِ وأموتُ بِالرَّبَذَهِ ، ویَتَوَلّی مُواراتی نَفَرٌ مِمَّن یَرِدونَ مِن العِراقِ نَحوَ الحِجازِ .

وبَعَثَ أبو ذَرٍّ إلی جَمَلٍ لَهُ فَحَمَلَ عَلَیهِ امرَأَتَهُ وقیلَ ابنَتَهُ وأمَرَ عُثمانُ أن یَتَجافاهُ النّاسُ حَتّی یَسیرَ إلَی الرَّبَذَهِ ، فَلَمّا طَلَعَ عَنِ المَدینَهِ ومَروانُ یُسَیِّرُ[هُ] (1) عَنها طَلَعَ عَلَیهِ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام ومَعَهُ ابناهُ [الحَسَنُ وَالحُسَینُ علیهماالسلام ]وعَقیلٌ أخوهُ وعَبدُاللّهِ بنُ جَعفَرٍ وعَمّارُ بنُ یاسِرٍ . (2)3 / 4ما رُوِیَ فِی المُمانَعَهِ عَن قَتلِ عُثمانَ263.المعجم الأوسط عن ابن عبّاس :الإمامه والسیاسه فی خَبَرِ مُحاصَرَهِ عُثمانَ : فَبَلَغَ عَلِیّا علیه السلام أنَّ عُثمانَ یُرادُ قَتلُهُ ، فَقالَ : إنّا أرَدنا مَروانَ ، فَأَمّا قَتلَ عُثمانَ فَلا . ثُمَّ قالَ لِلحَسَنِ وَالحُسَینِ علیهماالسلام : اِذهَبا بِسَیفَیکُما حَتّی تَقوما عَلی بابِ عُثمانَ ، ولا تَدَعا أحَدا یَصِلُ إلَیهِ .

وبَعَثَ الزُّبَیرُ ابنَهُ عَلی کُرهٍ ، وبَعَثَ طَلحَهُ ابنَهُ کَذلِکَ . (3) .

1- .الزیاده من بحار الأنوار .
2- .مروج الذهب : ج 2 ص 350 ؛ بحار الأنوار : ج 31 ص 181 .
3- .الإمامه والسیاسه : ج 1 ص 59 ، تاریخ دمشق : ج 39 ص 418 ، تاریخ المدینه : ج 4 ص 1304 وفیه «بنفسیکما» بدل «بسیفیکما» .



264.مسند إسحاق بن راهویه عن عائشه :مروج الذهب :عثمان به ابو ذر گفت : چهره ات را از من بپوشان [که تو را نبینم]... . و سپس گفت : تو را به رَبَذه تبعید می کنم .

ابو ذر گفت : اللّه اکبر! پیامبر خدا ، راست گفت . او همه آنچه را که با آن رو به رو می شوم ، به من خبر داد .

عثمان گفت : [ پیامبر صلی الله علیه و آله ] به تو چه گفته است؟

گفت : به من خبر داد که مرا از مکّه و مدینه باز می دارند و در ربذه می میرم و گروهی که از عراق به حجاز می آیند ، دفن مرا عهده دار می شوند .

ابو ذر به دنبال شترش فرستاد و زنش و برخی گفته اند : دخترش را بر آن ، سوار کرد .

عثمان ، فرمان داد که مردم ، گِرد او را خالی کنند تا به ربذه برود و مروان ، او را روانه می کرد .

چون از مدینه بیرون رفت ، علی بن ابی طالب علیه السلام به همراه پسرانش (حسن و حسین علیهماالسلام) و برادرش عقیل و عبد اللّه بن جعفر و عمّار بن یاسر به بدرقه آمدند .

3 / 4گزارش های جلوگیری امام علیه السلام از قتل عثمان

265.صحیح مسلم عن أنس :الإمامه و السیاسه در گزارش محاصره شدن عثمان : به علی علیه السلام خبر رسید که عثمان را می خواهند بکشند . علی علیه السلام فرمود : «ما با مروان کار داشتیم و دنبال کشتن عثمان نیستیم» . سپس به حسن و حسین علیهماالسلامفرمود : «با شمشیرهایتان بروید و بر در خانه عثمان بایستید و نگذارید دست کسی به او برسد» .

زبیر هم پسرش را با بی میلی فرستاد و طلحه نیز پسرش را همین گونه فرستاد . .




266.کنز العمّال عن البَراء بن عازب :مروج الذهب فی ذِکرِ مُحاصَرَهِ عُثمانَ وقَتلِهِ : فَلَمّا بَلَغَ عَلِیّا علیه السلام أنَّهُم یُریدونَ قَتلَهُ ، بَعَثَ بِابنَیهِ الحَسَنِ وَالحُسَینِ علیه السلام مَعَ مَوالیهِ بِالسِّلاحِ إلی بابِهِ لِنُصرَتِهِ ، وأمَرَهُم أن یَمنَعوهُ مِنهُم ، وبَعَثَ الزُّبَیرُ ابنَهُ عَبدَاللّهِ ، وبَعَثَ طَلحَهُ ابنَهُ مُحَمَّدا ، وأکثَرُ أبناءِ الصَّحابَهِ أرسَلَهُم آباؤُهُمُ اقتِداءً بِمَن ذَکَرنا ، فَصَدّوهُم عَنِ الدّارِ ، فَرُمِیَ مَن وَصَفنا بِالسِّهامِ ، وَاشتَبَکَ القَومُ ، وجُرِحَ الحَسَنُ علیه السلام ، وشُجَّ قَنبَرٌ ، وجُرِحَ مُحَمَّدُ بنُ طَلحَهَ . (1)267.المصنّف عن طاووس :الثقات لابن حبّان :فَلَمَّا اشتَدَّ بِعُثمانَ الأَمرُ ... قالَ عَلِیٌّ علیه السلام لِلحَسَنِ وَالحُسَینِ علیهماالسلام : اِذهَبا بِسَیفِکُما حَتّی تَقِفا عَلی بابِ عُثمانَ ، ولا تَدَعا أحَدا یَصِلُ إلَیهِ . وبَعَثَ الزُّبَیرُ ابنَهُ ، وبَعَثَ طَلحَهُ ابنَهُ ، وبَعَثَ عِدَّهٌ مِن أصحابِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله أبناءَهُم یَمنَعونَ النّاسَ أن یَدخُلوا عَلی عُثمانَ ، ورَماهُ النّاسُ بِالسِّهامِ حَتّی خُضِبَ الحَسَنُ علیه السلام بِالدِّماءِ ، وتَخَضَّبَ مُحَمَّدُ بنُ طَلحَهَ ، وشُجَّ قَنبَرٌ مَولی عَلِیٍّ . . . وأوَّلُ مَن دَخَلَ عَلَیهِ الحَسَنُ وَالحُسَینُ علیهماالسلامفَزِعَینِ وهُما لا یَعلَمانِ بِالکائِنَهِ ، وکانا مَشغولَینِ عَلَی البابِ یَنصُرانِهِ ویَمنَعانِ النّاسَ عَنهُ ؛ فَلَمّا دَخَلوا وَجَدوا عُثمانَ مَذبوحا . (2) .

1- .مروج الذهب : ج 2 ص 353 .
2- .الثقات لابن حبّان : ج 2 ص 263 ، أورد العلّامه الأمینی فی الغدیر مثل هذه الروایات فی عداد الأخبار الموضوعه فی قضیّه قتل عثمان (راجع: الغدیر : ج9 ص236 ).



362.رسول اللّه صلی الله علیه و آله ( فی مَوعِظَتِهِ لاِبنِ مَسعودٍ ) مروج الذهب در یادکرد محاصره شدن عثمان و کشته شدن او : هنگامی که به علی علیه السلام خبر رسید که شورشیان می خواهند عثمان را بکشند ، وی دو پسرش حسن و حسین علیهماالسلامرا با غلامان و وابستگانش مسلّح به درِ خانه عثمان فرستاد تا او را یاری دهند و به آنان فرمان داد که مردم را از [رسیدن به] او جلو بگیرند .

زبیر نیز پسرش عبد اللّه را ، طلحه پسرش محمّد را و بیشتر اصحاب ، پسران خود را از سر اقتدا به امام علی علیه السلام ، فرستادند تا جلوی شورشیان را از ورود به خانه بگیرند .

به سوی همه اینان ، تیراندازی شد و مردم با هم ، درگیر شدند . حسن علیه السلام مجروح شد ، قنبر سرش شکست و محمّد بن طلحه زخمی گشت .363.سنن الترمذی عن ابن عبّاس ( لمّا سَألَهُ رَجُلٌ عَن هذه الآیه ) الثقات ، ابن حبّان :هنگامی که کار بر عثمان سخت شد ، ... علی علیه السلام به حسن و حسین علیهماالسلامفرمود : «با شمشیرهایتان بروید و بر در خانه عثمان بِایستید و نگذارید دست کسی به او برسد» .

زبیر ، پسرش را و طلحه پسرش را و گروهی از اصحاب پیامبر خدا ، پسرانشان را فرستادند تا جلوی مردم را از ریختن به خانه عثمان بگیرند ؛ امّا مردم به سوی آنان تیراندازی کردند ، تا آن جا که موی حسن علیه السلام به خون ، رنگین شد و محمّد بن طلحه نیز همین گونه شد و سر قنبر ، غلام آزادشده علی علیه السلام شکست . . . .

و حسن و حسین علیهما السلام ، نخستین کسانی بودند که بیمناک بر عثمان در آمدند و نمی دانستند چه شده است ؛ زیرا در جلوی در به یاری او و جلوگیری مردم از تعرّض به وی مشغول بودند و چون وارد شدند ، عثمان را سربریده یافتند . (1) .

1- .علّامه عبد الحسین امینی ، در کتاب الغدیر ، این گونه روایت ها را در شمار اخبار جعلی مربوط به قتل عثمان آورده است .



الفصل الرابع : الإمام علیه السلام أیّام خلافه أبیه4 / 1خُطبَطُهُ لَمّا بویِعَ أبوهُ بِالخِلافَهِ364.الإمام علیّ علیه السلام ( لبعض أصحابه ) التوحید عن الأصبغ بن نباته :لَمّا جَلَسَ عَلِیٌّ علیه السلام فِی الخِلافَهِ وبایَعَهُ النّاسُ ، خَرَجَ إلَی المَسجِدِ مُتَعَمِّما بِعِمامَهِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، لابِسا بُردَهَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، مُتَنَعِّلاً نَعلَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، مُتَقَلِّدا سَیفَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَصَعِدَ المِنبَرَ فَجَلَسَ علیه السلام عَلَیهِ مُتَمَکِّنا ، ثُمَّ شَبَّکَ بَینَ أصابِعِهِ فَوَضَعَها أسفَلَ بَطنِهِ .

ثُمَّ قالَ : یا مَعشَرَ النّاسِ ! سَلونی قَبلَ أن تَفقِدونی ... .

ثُمَّ قالَ لِلحَسَنِ علیه السلام : یا حَسَنُ ! قُم فَاصعَدِ المِنبَرَ فَتَکَلَّم بِکَلامٍ لا تُجَهِّلُکَ قُرُیشٌ مِن بَعدی ، فَیَقولونَ : إنَّ الحَسَنَ بنَ عَلِیٍّ لا یُحسِنُ شَیئا .

قالَ الحَسَنُ علیه السلام : یا أبَتِ کَیفَ أصعَدُ وأتَکَلَّمُ وأنتَ فِی النّاسِ تَسمَعُ وتَری ؟

قالَ لَهُ : بِأَبی واُمّی ! اُواری نَفسی عَنکَ ، وأسمَعُ وأری وأنتَ لا تَرانی .

فَصَعِدَ الحَسَنُ علیه السلام المِنبَرَ فَحَمِدَ اللّهُ بِمَحامِدَ بَلیغَهٍ شَریفَهٍ ، وصَلّی عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله صَلاهً موجَزَهً ، ثُمَّ قالَ : أیُّهَا النّاسُ ، سَمِعتُ جَدّی رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله یَقولُ : أنَا مَدینَهُ العِلمِ وعَلِیٌّ بابُها ، وهَل تُدخَلُ المَدینَهُ إلّا مِن بابِها ؟ ثُمَّ نَزَلَ ، فَوَثَبَ إلَیهِ عَلِیٌّ علیه السلام فَحَمَلَهُ وضَمَّهُ إلی صَدرِهِ .

ثُمَّ قالَ لِلحُسَینِ علیه السلام : یا بُنَیَّ ! قُم فَاصعَدِ المِنبَرَ وتَکَلَّم بِکَلامٍ لا تُجَهِّلُکَ قُرَیشٌ مِن بَعدی ، فَیَقولونَ : إنَّ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ لا یُبصِرُ شَیئا ، وَلیَکُن کَلامُکَ تَبَعا لِکَلامِ أخیکَ .

فَصَعِدَ الحُسَینُ علیه السلام المِنبَرَ ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنی عَلَیهِ وصَلّی عَلی نَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله صَلاهً موجَزَهً ، ثُمَّ قالَ : مَعاشِرَ النّاسِ ، سَمِعتُ جَدّی رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله وهُوَ یَقولُ : إنَّ عَلِیّا هُوَ مَدینَهُ هُدیً ؛ فَمَن دَخَلَها نَجا ومَن تَخَلَّفَ عَنها هَلَکَ .

فَوَثَبَ إلَیهِ عَلِیٌّ علیه السلام فَضَمَّهُ إلی صَدرِهِ وقَبَّلَهُ ، ثُمَّ قالَ : مَعاشِرَ النّاسِ ! اشهَدوا أنَّهُما فَرخا رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ووَدیعَتُهُ الَّتِی استَودَعَنیها ، وأنَا أستَودِعُکُموها مَعاشِرَ النّاسِ ورَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله سائِلُکُم عَنهُما . (1) .

1- .التوحید : ص 305 ، الأمالی للصدوق : ص 423 ح 560 ، الاختصاص : ص 235 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 117 ح 1 .