گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
پاورقی



2] خنبک دست بر هم زدن که صداي آن بلند شود [ 3] [اور همان ] 1] نقل از تاریخ فلسفه سیاسی تالیف پازارکاد جلد اول ص 21 ]
حرّان است که در تواریخ اسلام هم نامبردهاند و کنعان قسمتی از اراضی فلسطین است] [ 4] رفاقت و بیاد بودن. [ 5] من بسوي تو
براي کسب افتخار آمدم و دیگران براي نان. [ 6] اینکه عدد در آن کتاب بحروف نوشته شده است ولی قضاوت درستی آن با
خوانندگان است. [ 7,8 ] [تفتیق از هم گشودن] [ 9] یعنی کسیکه خانواده ندارد ملیت نخواهد داشت. [ 10 ] بمیري و در خاکت کنند.
11 ] ایکه از شوق و طول فراق مینالی شکیبا باش که شاید فردا دیدار دوست فراهم شود. [ 12 ] یعنی بفردا دیدار دوستان است که ]
صفحه 290 از 298
محمّد و حزب او باشند.[ 4] یعنی براي چنین روزي بایستی هر کسی کاري بکند. [ 12 ] یعنی براي چنین روزي بایستی هر کسی
17 ] آراء ] . 16 ] همان کتاب تاریخ ص 81 ] کاري بکند. [ 13 ] فصل وفات امام حسن ص 175 چاپ قدیم. [ 14,15 ] همان کتاب 106
19 ] یعنی دم آخر جان دادن [ 20 ] درویشی رفت و پادشاهی و مملکت ] و عقاید ترجمهي عباس شوقی [ 18 ] آرا و عقاید ص 258
آمد. [ 21 ] [یعنی من و علی دو پدر اینکه امت هستیم] [ 22 ] [اعراب بر درختی خوردنی میاویختند و او را پرستش میکردند و آن را
ذات انواط مینامیدند]. [ 23 ] [اینکه کلمه اسم است و معنی فعل از آن استفاده میشود] [ 24 ] [مأمور هستند که با اخلاص عبادت
کنند] [ 25 ] [ما آنها را صاف و راست قرار دادیم بواسطه خلوص و پاکیزگی دلشان] [ 26 ] مجلد اوّل داستان یافتن رسول قیصر عمر
را در زیر خرمابن. [ 27 ] آنچه وسیلهي پذیرائی مهمان باشد. [ 28 ] در یکی از کتابهاي علم الاجتماع که باین دوران چاپ شده است
و اسم آن را در نظر ندارم و دسترس بآن ندارم. [ 29 ] مدرك و کتاب شعر شیخ بهائی پیدا نشد و گویا از افادات بعضی دوستان
باشد. [ 30 ] یعنی بطمع براي بندگان تواضع مکن که دین تو را تباه میکند روزي را از خدا بخواه که همه چیز میان کاف و نون کن
یعنی نان « امل اللحم و الخبز » یافت میشود. [ 31 ] کلمهي [ملّت] بر وزن فعله بفتح فاء: در قاموس نوشته است: بمعنی خاکستر گرم و
و گوشت را در خاکستر گرم کرد. [ 32 ] نامهي فرخندهاي فرستادیم براي اینکه مردم بوسیلهي آیات آن فکر و اندیشه خود را
درست کنند. [ 33 ] یعنی اختیار دل و زبان مردم بدست کسی نیست. [ 34 ] در یکی از شمارههاي مجلهي راهنماي کتاب که اکنون
36 ] یعنی راهنماي مردم بما همان است که کردیم و نشانهي آن بجا ] شمارههاي آن را بیاد ندارم. [ 35 ] تاریخ ملل مشرق ص 89
[ ماند چون ما را نیابید بنگرید که چه کردیم تا ما را بشناسید [ 37 ] رکوة بفتح را ظرفی بوده است از پوست براي آب مسافر. [ 38
[ یعنی اگر دیدار دوست میخواهی از دوري راه و موانع و پردهها باك مدار که دوست همیشه در راه دیدار دوست بود. [ 39
مزجات با ضم میم و سکون زاي کم و ناچیز. [ 40 ] در روایتهاي شیعه سنگی را که امروز مقام ابراهیم مینامند مقام نامیده شده است
و فقهاي شیعه جاي نماز طواف که در حج واجب است همین مقام را معین کردهاند و یکی از ادلهي وجوب نماز طواف همین جمله
را شمردهاند. [ 41 ] اسید- بر وزن امیر هفت نفر از اصحاب و پنج نفر از تابعین باین نام بوداند- قاموس. [ 42 ] یعنی عاشق را همان
بس که معشوقش بداند او بر در سراي کشته افتاده است. [ 43 ] وسخ چرك و کثافت. [ 44 ] یعنی رسیدن کمالات انسان بآخرین
درجهي امکان هم در فکر و فهم و هم در کار. [ 45 ] حکمت جدا کردن درست است از نادرست. [ 46 ] در هنگام نوشتن اینکه
را در چند جاي اینکه کتاب « عزیز » مطلب از نوشتن مدرك غفلت شده است و آنچه جست و جو شد پیدا نشد ولی چنانکه کلمهي
معنی کردهایم بهترین مصداق آن همین میشود که از غزالی نقل شده است. [ 47 ] یعنی: همه شما باید تا دم مرك بخدا خوشبین
باشید. [ 48 ] یعنی آنکه شغل و عملش وسیلهي پیشرفت او نباشد و از کارش بازدارد نسب و پدر و مادر او را جلو نمیبرند و بجائی
نمیرسانند. [ 49 ] یعنی از احکام دین حنیف ختنه کردن و خودداري از همسري با خواهر است. [ 50 ] موي پشت لب. [ 51 ] یعنی
خوش باد روزگار دیدار که اگر آن دوران نمیبود در دل نشانهاي از عشق نمودار نمیشد. [ 52 ] صبابۀ- با ضم صاد باقیماندهي
[ مایع ته ظرف، و با فتح یعنی شوق و خواهش سخت. [ 53 ] یعنی افراط در دوستی و دلبستگی موجب کري و کوري میشود. [ 54
یعنی خدا ایمان دارم و بآنچه در قرآن است تسلیم هستیم. [ 55 ] مرآت: آئینه. [ 56 ] از افادات شادروان ادیب نشابوري. [ 57 ] ابو
[ الفتوح در تفسیر آیت 144 همین سوره [ 58 ] یعنی همانطوریکه هر کسی بچهي خود را میشناسد یهود پیغمبر را میشناختند [ 59
فقهاي شیعه لازم میدانند در نماز رو بطرف کعبه بایستند و آنهائی که دور هستند آن جور بایستند که برابر کعبه و بمحاذات آن
باشند و غیر شیعه هم همین راي را دادهاند و فقط از شافعی نقل شده که براي نزدیک و دور توجّه بخود کعبه لازم است. [ 60 ] یعنی
در خلوت بیاد اویم او در بیابان بیاد من است. [ 61 ] یعنی درویش و محتاج [ 62 ] همه وقت بیاد من باش [ 63 ] یعنی صبر کردم چون
پایان او نیکو است و اگر بیتابی سودي داشت البته من هم بیتابی میکردم. [ 64 ] یعنی خدایا بیامرز آل ابی اوفی را. [ 65 ] سورهي
171 مراجعه شود. [ 66 ] یعنی حیوانی که فربهی او بیش از علف خوردنش باشد. [ 67 ] بهترین شاگردها که - آل عمران آیات 165
صفحه 291 از 298
مطالب استاد را براي بقیهي شاگردها اعاده و تکرار میکند، و اینکه جور شخص را در درس فقه و اصول مقرّر مینامند که امروز
بنام دانشیار است. [ 68 ] شاید درختی باشد که قرمز دانهي مادهي رنگی از آن گرفته میشود. [ 69 ] یعنی بیعقل را امر و نهی نباید
کرد. [ 70 ] یعنی درست را از نادرست بشناخت. [ 71 ] یعنی حق پذیر شد. [ 72 ] یعنی از خوبی دست بردار نیست. [ 73 ] بیهودهگو و
یاوهسراي. [ 74 ] در سورهي مائده آیت 103 معنی شده است. [ 75 ] یعنی نیکوکاري آن است که خدا را آن طور عبادت کنی که
پنداري در جلو چشم تو است و همین است معنی مکاشفه و پرده برداشتن براي مردم عارف و آخرین درجهي تکامل براي صدیقین
است که راستگویان در دعوي و روش خود هستند. [ 76 ] مقصود اینکه است: اگر کسی خشمگین شد و سوگند یاد کرد که چنین و
78 ] یعنی آدم نادان زیر فرمان شیطان است ] . چنان خواهم کرد کار شیطانی است و نباید پا بند آن شد. [ 77 ] سورهي نساء آیت 118
که گاهی زیادهروي در کار خود دارد و گاهی همانیکه داشته از دست میدهد. [ 79 ] ما پدران خود را بر دینی و روشی دیدیم و
پیروي آنها کنیم. [ 80 ] اگر نمیدانید از آنکه میداند بپرسید. [ 81 ] اي بیدار دلان پند بگیرید. [ 82 ] کسانی آن را میدانند که مرد
تجزیه تحلیل و استنباط هستند. [ 83 ] در هر چه اختلاف گردید و هر کسی رأي داشت حکم آن با خدا است. [ 84 ] اگر در کاري با
یکدیگر نساختید تشخیص آن را از سخن خدا و پیغمبرش بجوئید. [ 85 ] یعنی دوستی دنیا و خواستههاي زندگی انسان را از دیدن و
شنیدن هر نقص و عیب کر و کور دارد. [ 86 ] جلد اول داستان تعظیم کردن ساحران بموسی. [ 87 ] آرا و عقاید گستاولوبن ترجمهي
88 ] یعنی هر کس احساس ندارد علم ندارد. [ 89 ] آواز چوپانان در راندن گوسفندان. [ 90 ] جلد ] . عباس شوقی فصل سوّم ص 31
سوم داستان پیش رفتن قومی بامامت آن قوم. [ 91 ] یعنی آواز بلند کننده. [ 92 ] آواز بلند کننده. [ 93 ] یعنی چقدر دلیري تو بر
مع فی آن منشأن نزول:مجمع: از إبن عبّاس و مجاهد و ضحّاك نقل شده است: « إِنَّمَا المُؤمِنُونَ إِخوَةٌ » خداي. [ 94 ] جلد چهارم شرح
مؤمنین پیش از هجرت نهائی بودند که کلمهي توحید بزبان میآوردند و نماز بهر طرف که میخواستند میخواندند چون یکی از
آنها میمرد دیگران میگفتند: بهشت براي او واجب شد که همه کار ي نیک را انجام داد و پس از آنکه آیات براي احکام نازل
شد و دستورهاي زندگی توسعه یافت اینکه آیه نازل شد براي جلوگیري از آن افکار که دین فقط بمشرق و مغرب رو کردن نیست
بلکه چندین عمل دیگر هم براي مسلمانان لازم است. از حسن بصري و قتاده نقل شده است که: یهود در عبادت خود بطرف مشرق
متوجّه میشوند و مسیحیها در آن هنگام روي بمغرب میکردند و هر دستهاي میگفتند: وظیفه و دین همین کار ما است اینکه آیه
براي جواب آنها و جلوگیري از آنجور عقیده نازل شد.ترجمه: 176 کار نیک بر وي کردن بسوي مشرق و مغرب نیست بلکه خوبی
آن است که آدمی بخدا و پیغمبران و فرشتگان و قرآن و روز جزا مؤمن باشد و بدوستی خدا از خویشاوندان و بیپدران و بیچارگان
و در راه ماندگان و گدایان و غلامان دستگیري کند نماز بخواند و زکات بدهد و اگر پیمان با کسی بست در آن استوار باشد و در
سختیها و تنگدستی شکیبائی کند: اینگونه کسان هستند که بدعوي ایمان راست گفتند و پرهیز گار آنها هستند و بس.سخن
مفسّرین:لَیسَ البِرَّ أَن تُوَلُّوا وُجُوهَکُم - 176 طبري: مجاهد گفت کار نیک توجّه بمشرق و مغرب نیست بلکه خوبی طاعتی است که
« لَیسَ البِرُّ بِأَن » با رفع خواندهاند و نیز با رفع بیتشدید خواندهاند و هم « برّ » در دل مومن ثابت شده است. مجمع البیان: بعضی قاریها
با تشدید و نصب راء و زیادي با خواندهاند. [ 95 ] یعنی از هر جا که هست و نیست براي من بیاور. [ 96 ] یعنی پیغمبر گفت:
نکوکاري آسان است چه آن روي گشاده است و زبان نرم. [ 97 ] شاید مقصود گدا باشد. [ 98 ] از افادات مرحوم پدرم طاب ثراه
است که اینکه حدیث را بسیار نقل میفرمود. [ 99 ] جلد پنجم. و سبب عداوت عوام و بیگانه زیستن ایشان با اولیاء. [ 100 ] دمن،
ویرانه و آثار خرابی. [ 101 ] جلد اول بقیهي قضیهي علی و اغماض او با رکابدار خویش. [ 102 ] یعنی خداوند در قرآن فرموده است.
رابطهي خویشاوندان با انسان همگی یکسان نیست، و بعضی نزدیکتر و مقدّم بر بعضی دیگر هستند. و مقصودش جواب تقاضاي او
بود بوسیلهي اینکه آیه. [ 103 ] مقصود اینکه است که آن شراب از دستی گرفته میشود که شراب طهور دارد و دست خداوندي
104 ] لیکن در روزهي مسافر اختلاف است میان فقهاي شیعه و دیگران بعقیدهي عموم ] « سَ قاهُمالخ » معرّفی شده است، باین آیه
صفحه 292 از 298
فقهاي شیعه روزهي سفر درست نیست و بر فرض کسی در سفر روزه بدارد باید بعد قضاء آن را انجام دهد ولی مذهب عموم
فقهاي غیر شیعه اینکه است که شخص مختار است اگر خواست در سفر روزه بدارد و گر نه در وطن خود قضاي آن را انجام دهد.
105 ] یعنی نافرمانها. [ 106 ] ولی فقهاي شیعه میگویند: اگر در شهري ماه دیده شد وقتی میتوانند اهالی شهر دیگر با آنها در عمل ]
شریک شوند که بطور متعارف هر دو شهر در افق متحد باشند و داراي یک افق شمرده شوند. و اگر در افق متّحد نبودند محکوم
بحکم آنها نیستند و باید در افق خودشان دیده شود. [ 107 ] یعنی جمعیّت و فرا همی با دوست حالتی است که سالک در قبضهي
حق قرار گرفته است و میسوزد ولی حق در پشت سر او و پیشینیان او است. [ 108 ] یعنی اگر توقّف کنی تا شب درآید. [ 109 ] یعنی
هنوز روز است. [ 110 ] اجدح یعنی سویق در شیر یا در آب مخلوط کن و سویق آرد نرم است و گندم یا جو که تفت دهند و آرد
کنند و پست با باي فارسی و صداي زیر بمعنی سویق عربی است. [ 111 ] اعتکاف عملی است شبیه رهبانیّت مسیحیها که شاید
سالهاي دراز قبل از ظهور مسیح انسان دیندار آن را انجام میداده است و پیغمبر ص در چند روز آخر ماه رمضان انجام میداد.
112 ] یعنی ما با موسی سی شب میعاد داشتیم و با ده شب دیگر آن را تکمیل کردیم. [ 113 ] سیف: شمشیر [ 114 ] یعنی آنهائی که ]
پیمان خدا و سوگند را ببهاي اندك میدهند در جهان دیگر بهرهاي ندارند. [ 115,116 ] یعنی آن را نزدیک من بیاورید که هنگامش
رسید و مقصود آن بوده است که اکنون هنگام حلالی است چون صدقه نیست و هدیه است. [ 117 ] فقهاي شیعه گفتهاند حاضرین
مسجد الحرام آنهائی هستند که منزلشان بفاصلهي دوازده میل بمکّه باشد و آنهائی که بیش از دوازده میل از مکّه دور باشند
[ وظیفهشان حج تمتّع است. [ 118 ] یعنی ریسمان بردباري. [ 119 ] یعنی بهتر و شایستهتر. [ 120 ] وسیلهي سواري و بار در سفر. [ 121
[ یعنی خاکستر [ 122 ] از جانب خدا میآیم و بسوي او میرویم. [ 123 ] یعنی توشهام پرهیزگاري است و بر دو پاي خود سوارم. [ 124
یعنی بسوي خداي خود میروم که راهنمایم او است [ 125 ] یعنی آفریدهها همه مرا دشمنند مگر خداوند که آفرینندهي جهان است.
126 ] اکنون نعمت را بر شما تمام کردم و اسلام را برايتان برگزیدم. [ 127 ] یعنی خدایا براي ما باران بده و ما را بر دشمن چیره ]
کن و ما را صالح و شایسته بسوي مردمان صالح نیک کردار رهبري کن. [ 128 ] یعنی شما هم حاجی هستید. [ 129 ] سفت با ضم
اول و سکون بمعنی دوش [ 130 ] با ضم قاف و فتح زاي. [ 131 ] و شاید اشاره باشد باین که چون هدایت و راهنمائی پیوسته و دائمی
است ذکر قلبی شما و ایمان بدل بایستی همیشگی باشد ولی ذکر با زبان باید در مواقع معیّن انجام شود [ 132 ] بمعنی هم پله است
که چیزي بر گردهي شتر یا اسب یا قاطر از دو پهلوي حیوان میبستند که هر یک گنجایش نشستن یک نفر داشته است و آنرا
پالکی و کجاوه و بعربی هودج میگفتهاند. [ 133 ] یعنی پر از کپی و خوك. [ 134 ] یعنی بجاي بوسیدن و دست مالیدن عصاي خود
[ 11 و 12 و 13 ذیحج. [ 137 .[ را بآن مالید. [ 135 ] یعنی خدا در مدّت دوشیدن یک گوسفند حساب همه آفریدهها را میرسد. [ 136
گم شده که در راه افتاده باشد. [ 138 ] یعنی آنچه نبوده و پیدا شده با آنکه همیشگی است. [ 139 ] اولی نگوئی دومی اجازهي ورود.
140 ] گشاده روئی. [ 141 ] یعنی غلامش بود که او را آزاد کرده بود و ایمان و علاقهي او باسلام و پیغمبر در تاریخ اسلام مشهور ]
است. [ 142 ] اینکه معانی همه تکلّف است و بیوجه و مناسبتر همان است که در ترجمه نوشتیم. و کسی از مفسّرین اینکه طور
معنی نکرده است ولی با تتبّع و مراجعه فقط از تفسیر امام فخر و ابو الفتوح معلوم شد آنها هم اینکه معنی را پسندیدهاند که اینکه
آیه براي انکار و زشت شمردن فکر مردم است چه پس از اینکه همه وسائل تربیتی باز هم منحرف هستند گویا منتظر هستند که خدا
و ملائکه بیایند و راهنمائی کنند. [ 143 ] یعنی آنکه دلدادهي بدنیا است و روشنی و تاریکی براي او تفاوت ندارد از چشمش نیز
بهره نمیبرد. [ 144 ] آن دم که از او در پرده باشم مرگ من است. [ 145 ] قعده یک جلسه، یک نشست. [ 146 ] بهشت در هم پیچیده
با سختیها و ناگواريها است. [ 147 ] با ضم نون و فتح خاء نام محلّی است میان مکّه و طایف. [ 148 ] رسمی بوده است در عرب که
هنگام معینی از سال قمري آهنگ زیارت کعبه میکردند و نشانهي آن سر تراشیدن بود. [ 149 ] ماههائی که عرب بهیچ روي دست
بشمشیر نمیبرد. [ 150 ] مردم یا دانا هستند و یا بیدانش و دیگران پی گود هستند. [ 151 ] بیاور نهارمان را که از رنج سفر سخت
صفحه 293 از 298
کوفته شدیم. [ 152 ] هیچ کس نتوانسته است خداي یگانه را بیگانگی بستاید زیرا هر توصیفی موجب انکار اوست، بهر زبانی که او
را بیگانگی بستایند با معنی واحد و یگانگی حقیقی مطابق نمیشود فقط همانچه خودش گفته و ستوده است درست است و گفتار
[ دیگران کفر است. [ 153 ] من همان را میپرستم که شما کافران میپرستید. [ 154 ] اي مؤمنین با حال مستی نماز نخوانید. [ 155
ظرفی بوده است براي وضو و آب خوردن و دیگر احتیاجات بآب. [ 156 ] آخرین سفر حج پیغمبر که پس از آن سفر خانهي خدا و
بعد زندگی را بمردم سپرد. [ 157 ] یعنی آنجا که مردم آب مینوشیدند. [ 158 ] شرابخوار بت پرست باشد. [ 159 ] یعنی در راه تو
سرگردانم دست من گیر که تو رهنماي اینکه دستهاي. [ 160 ] یعنی تو مرا شراب دادي و مستم کردي اینکه مستی من از تو باشد نه
از شراب. [ 161 ] جلد ششم داستان استدعاي امیر ترك مخمور مطرب را بوقت صبوح. [ 162 ] نوشابهاي که از آب جو ساخته میشود.
163 ] یعنی چه ارزش دارد اینکه تندیسهها که دور آن نشستهاید و از آن دستبردار نیستید. [ 164 ] یعنی بگیر آنچه بآسانی بچنگت ]
آید. [ 165 ] شاید مقصودش حضرت امام باقر [ع] است. [ 166 ] مقصود اینکه است که براي جنگ سوار شوید و خوش خبري بشما
میدهم که به بهشت میروید. [ 167 ] رایض: مربّی اسب. [ 168 ] مقصود اینکه است که اینکه مبلغ پول بفقیر باید بدهد براي مجازات
گناهش و حاکم شرع او را بر اینکه کار تأدیب کند چون تعزیر بمعنی تنبیه و مجازاتی است در شرع براي بعضی گناهان که
[ 170 ] یعنی با من سخن بگوي. [ 171 ] . اندازهي آن معیّن نیست و بسته بنظر حاکم شرع است. [ 169 ] ص 55 در پاورقی تا ص 62
یعنی اي بلال ما را آسوده کن. [ 172 ] یعنی گاهی چنان با خدا پردازم که در دلم جاي دیگري نماند. [ 173 ] خواهم که یاد او
175 ] در شو روي پس از تغییر رژیم ] . فراموش کنم ولی بهر جاي، لیلی در جلو چشم نمودار شود. [ 174 ] فصل پانزدهم ص 313
حکومت اینکه اختیار بزنان هم داده شد. [ 176 ] نیمه جانی بود که روز وداع دوستان آنهم از من جدا شد و من بیچاره و سرگردان
شدم که کدام را بدرود کنم. [ 177 ] [یعنی علماي شیعه] [ 178 ] عسیله با صداي جلو عین و صداي بالاي سین بمعنی مقداري کمی
عسل و مقصود بهرهي مرد و زن است از عمل زناشوئی و لو بسیار کم باشد و معنی جمله چنین است: ازدواج با شوهر اوّل جایز
نیست مگر تو و شوهر دوّم از شیرینی زناشوئی با یکدیگر استفاده کنید. [ 179 ] یعنی لعنت خدا بر آنکه براي حلال شدن زن بر غیر
181 ] یعنی مادرها ] . او را بزنی بگیرد و هم لعنت بر آنکه براي حلال شدن بر او چنین ازدواجی میشود. [ 180 ] کتاب 23 ص 477
جایگاه هستند که نطفه در آن سپرده میشود ولی فرزند مال پدر است. [ 182 ] اینکه کلمه بمعنی کوشش و خواهش نموداري است و
اینکه جا مقصود اینکه است که اینکه مدّت براي نمودار شدن بارداري زن است. [ 183 ] یعنی چون ما بیمار شویم خود بعیادت شما
1- احیاء العلوم غزالی ج اوّل باب هفتم ص .[ میآئیم. باز با ما جسارت و بدرفتاري میکنید و ما از شما عذرخواهی میکنیم. [ 184
3- گوهر مراد فصل چهارم از باب دوّم از مقاله اوّل. 4- شرح . -2 شرح هدایهي ملاصدرا بحث قوّهي محرکه ص 205 . 62
1- جلد سوّم .[ 185 ] جلد اول داستان استن حنّانه. [ 186 ] 5- اسرار الحکم سبزواري ص 207 . منظومهي سبزواري چاپ دوّم ص 305
2- جلد چهارم تفسیر حدیث [ان اللّه خلق الملائکۀ الخ] [ 188 ] ما، در مقدمه .[ داستان مثل رمیدن کره اسب در آب خوردن. [ 187
آنها را معرفی کردهایم. [ 189 ] یعنی هر کسی مقروض است همانرا که گرفته است، و نیز بزودي پاداش نیک یا بد بقرض دادهي
232 چاپ سال 1315 قمري با - خود را خواهد دید. نظیر مثل فارسی: بهر دست که دادي بهمان دست میگیري. [ 190 ] از ص 234
ترجمه و تلخیص. [ 191 ] در برهان قاطع کلمهي [خوره] را چنین معرّفی کرده است: خوره بفتح اول و ثالث و ثانی معدوله نوري
است از جانب خداي تعالی که بر خلایق فایز میشود که بوسیلهي آن قادر شوند بریاست و حرفتها و صنعتها و از اینکه نور آنچه
خاص است بپادشاه عالم عادل تعلّق میگیرد. [ 192 ] در خاطر ندارم کجا خواندهام. از وظائف سلطنت ایران عدالت بوده است و از
شرائط مقام سلطنت فره ایزدي بوده است و میگفتهاند: اگر پادشاه ستم نماید فره از او بازگردد و پادشاهی او بزوال آید. در
یادداشتی که یکی از دوستان براي من فرستاده است چنین نوشته است: در اوستا [کتاب دینی زرتشتیان] دو گونه خوره [فره] دیده
میشود: یکی فر ایرانی و دیگري فرکیانی که نخستین از چهارپایان و گله و رمه و ثروت و شکوه برخوردار است و بخشندهي خرد و
صفحه 294 از 298
دانش و دولت و درهم شکنندهي غیر ایرانی است و دوّمین [فرکیانی] موجب پادشاهی و کامیابی سران و بزرگان کشور است. شیخ
اشراق سهر وردي از قول زرتشت نقل میکند: فره نوري است که از ذات خداوندي ساطع میگردد و بدان مردم بر یکدیگر ریاست
252 ] و نیز در رسالهي [پرتونامه] گوید: - یابند و بمعونت آن هر یک بر عملی و صناعتی متمکن گردد. [حکمۀ الاشراق ص 371
هر پادشاهی حکمت بداند و بر نیایش و تقدیس نور الانوار مداومت کند چنانکه گفتیم او را فرهي کیانی بدهند و فر نورانی
بخشند. [ 193 ] یعنی جلوگیري خداوند از ستمکاران بوسیلهي پادشاهان بیشتر است از پند و اندرز بوسیلهي قرآن. [ 194 ] اینها اولاد
خانوادهاي هستند که یک عدّهشان امتیازات عدّهي دیگر را از دست ندادهاند. و همانند یکدیگرند و خدا بینا و داناي در آفرینش
مردم است، و مقصود ابو حنیفه استشهاد بابت قرآن است در اینکه اینها همه خانواده پیغمبر هستند و بوسیلهي پدرهاشان از اینکه
حضرت کسب علم کردهاند. [ 195 ] آنجا که عیب را راه نیست دور کردن آن، عیب است و بیادبی. [ 196 ] چشمم بخواب میرود و
دل بیدار است. [ 197 ] یعنی دل مؤمن هم از عرش و مقرّ خداوند است. [ 198 ] جلد اول داستان دل نهادن مرد عرب بر التماس الخ.
[ 200 ] یعنی از مردم اینکه جزیره جز از اسلام نباید پذیرفته شود. [ 201 ] . 199 ] حاشیه تنویر المقباس فیروز آبادي چاپ مصر ص 51 ]
بنده آزاد کردن. [ 202 ] یعنی امت من وظیفهاي ندارند در برابر فراموشی و خطا و اجبار. [ 203 ] بحاشیه تنویر المقباس چاپ مصر ص
[ 204 ] اینکه کلمه در لغت قدح ضخیم غلیظ معنی شده است. و شاید بمعنی طغارچه یا کاسهي بزرگ سنگین باشد. [ 205 ] .309
[ گفتار مدیر المنار، سید محمّد رضا رشید است که اینکه تفسیر را از قول استادش شیخ محمّد عبده جمعآوري کرده است. [ 206
اینکه بود خلاصه و مختصر آن کتاب و منظور ما از نقل اینکه گفتهها و نظایرش در مواقع خود نه براي تصدیق است و نه تکذیب،
چون نظر خود ما اوّل بطور مختصر در ترجمه اظهار میشود و اگر مطلب بیشتر باشد در قسمت آخر بعنوان سخن ما توضیح و
تشریح میشود. و اینکه منقولات فقط براي نشاندادن گفتههاي دیگران است تا آنجا که فراهم بشود و آنها که میخوانند، از آن
[ مطّلع شوند و خود قضاوت کنند. [ 207 ] یعنی زد خداوند بر گوش آنها چندین سال. [ 208 ] یعنی آنکه در خواب نمیمیرد [ 209
خروه. خروس و تاج خروس، برهان قاطع. [ 210 ] یعنی از گورها بیرون میشوند و مانند ملخ باطراف پراکنده میشوند. [ 211 ] [یعنی
هرگز مرا نخواهی دید]. [ 212 ] بخشش بفقیر در نهان خشم خدا را مینشاند و در آشکار گناهان را نابود میکند مانند آب و آتش.
[ 213 ] [بهبود بیماران از صدقه بخواهید]. [ 214 ] [از مال مردم براي فقیران بگیر تا خودشان هم پاك شوند هم پاکیزه]. [ 215 ]
[خداوند فقط صدقهي حلال و پاك میپذیرد و آن را براي بخشندهي آن پرورش میدهد بآنگونه که کرهي اسب را تربیت میکنند
و ممکن است یک لقمه صدقه باندازهي کوه احد بزرگ و براي صاحبش مفید شود. [ 216 ] یعنی خدا وسیله گشایش کار تو را
فراهم نماید که در زندگی آسوده باشی و دست بسوي مردم دراز نکنی. [ 217 ] یعنی چیزي بگوید که از میان مردم صلاح پدید
آید. [ 218 ] و همین معنی گفتار خداست که او برتري داده است بعضی را بر دیگران در روزي و وسائل زندگی. [ 219 ] یعنی هر چه
خواهی نماز بخوان که مثل نخواندن است. [ 220 ] یک ساعت اندیشه بهتر از یک سال بندگی. [ 221 ] [یک چشم] [ 222 ] یعنی کمتر
از پنج وسق زکات ندارد. [ 223 ] یعنی بدیها را خدا با خوبیها عوض میکند. [ 224 ] مقصود اینکه است که نذر درست است فقط
بتعهّد انجام امر خیر اگرچه شرطی در برابر نشود و مثلا گفته نشود اگر فلان پیش آمد شد فلان کار خیر را خواهم کرد و فقط
نذر درست است و لازم است انجام آن. [ 225 ] در اصطلاح فقها میگویند: موضوع نذر « بر من است انجام فلان کار خیر » گفتن
باید رجحان شرعی داشته باشد. [ 226 ] وافد آنکه بر امیر یا بر حاکم و شخص محترم وارد میشود براي رساندن پیغام و یا حاجت.
227 ] نه چشمش بجائی رفت و نه خود بیقرار شد. [ 228 ] بر وزن قایمی جامهي کوتاه درویشها. برهان قاطع. [ 229 ] یعنی روزي سیر ]
و دگر روز گرسنه بسر میبرم. [ 230 ] یعنی نه چشمش بجائی میل کرد تا آخر. [ 231 ] باریکی بدن و لاغري. [ 232 ] روث: پهن و
مدفوع حیوان. [ 233 ] چنانکه هنوز هم مرسوم است. [ 234 ] مقصود اینکه است که با اظهار الف در تلفّظ مناسب است با واو نوشته
شود. [ 235 ] [یعنی دو شاهد عادل]. [ 236 ] در نقل سخن مفسّرین مقصود از اینکه جمله نوشته شده است.[ 2] معالم الاصول مطلب
صفحه 295 از 298
سوم عموم و خصوص. [ 236 ] معالم الاصول مطلب سوم عموم و خصوص. [ 237 ] اینکه جملهها ترجمهي اصل عبارت تذکره است و
چنین معلوم میشود که قشون به بصره میرفته است و حاکم آنجا ابو موساي اشعري بوده است و از آنجا مأمور بجبههي جنگ
میشدند اینکه است که پس از مراجعت از جنگ ببصره برگشتهاند و با ابو موسی ملاقات کردهاند و از خزانهي دولت و بیت المال
[ بقرض گرفتهاند و در مدینه سرمایه را که باید بخلیفه برسد با نصف سود باو تسلیم کردهاند. [ 238 ] بر دهد، یعنی دیکته کند. [ 239
اندیشهي خیر از شخص مؤمن بهتر از انجام آن است. [ 240 ] عهدهدار حساب کار خود میباشد. [ 241 ] مزد کار خود را میبرد و
عهدهدار حسابش نیست. [ 242 ] یعنی بارهاي سنگین و زنجیرهاشان را از آنها دور میکنیم.