گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
غزليات
غزل شمارهٔ ۱۶۳۱


خط به گرد لب میگون تو چون ساغر گشت
خال شبرنگ ترا اختر دولت برگشت
رحم بر خود کن اگر رحم نداری بر ما
سر مژگان تو از کاوش دلها برگشت
عشق کی فرصت بیمار پرستی دارد؟
نعمتی بود که خون در رگ ما نشتر گشت
سر مپیچ از سر زانو که درین قلزم فیض
هر که پیچید به خود قطره صفت گوهر گشت
راه خوابیده اقلیم فنا مشکل بود
زخم شمشیر تو پهلوی مرا شهپر گشت
ما سر دولت و اقبال نداریم، ارنه
دفتر بال هما در کف ما ابتر گشت
در کدامین صدف ای در یتیمت جویم؟
کف این بحر ز دود دل من عنبر گشت
از وجود و عدم ما، چه خبر می پرسی؟
شرری بود سفر کرد و به آتش برگشت
فکر رنگین تو صائب چمن آرا گردید
دفتر لاله چو تقویم کهن ابتر گشت