گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد چهارم
فصل سوم: فعالیت های امام حسین علیه السلام در مکّه


3/ 1 شادمانی مردم مکّه و اجتماع آنان بر گرد امام

998. تاریخ الطبری به نقل از ابو مخنف: [حسین علیه السلام] چون وارد مکّه شد، [این آیه را] تلاوت کرد: «چون به سوی [شهر] مدین رو نهاد، گفت: امید است پروردگارم مرا به راه راست، هدایت کند».

999. الفتوح: حسین علیه السلام راه پیمود و چون به مکّه مُشرِف گشت و کوه های شهر را از دور دید، شروع به تلاوت این آیه کرد: «چون به سوی [شهر] مدین رو نهاد، گفت: امید است پروردگارم مرا به راه راست، هدایت کند». حسین علیه السلام وارد مکّه شد و مردمان مکّه، بسیار شادمان شدند. مردم، صبح و شام، نزد او رفت و آمد داشتند و این بر عبد اللّه بن زبیر، گران آمد؛ چرا که امید داشت مردم مکّه با وی بیعت کنند. وقتی حسین علیه السلام وارد مکّه شد، این بر او گران آمد؛ لیکن آنچه را که در دل داشت، برای حسین علیه السلام آشکار نمی کرد. وی با ایشان رفت و آمد داشت، در نماز ایشان شرکت می کرد، نزد ایشان می نشست و به سخنان ایشان گوش می داد؛ ولی با این همه، می دانست که تا حسین علیه السلام در مکّه هست، کسی از مردم مکّه با او بیعت نمی کند؛ زیرا جایگاه

حسین علیه السلام در نزد مردمان مکّه، بسی بالاتر از جایگاه پسر زبیر بود.



1000. تاریخ الطبری عن عقبه بن سمعان: ... فَأَقبَلَ [الحُسَینُ علیه السلام] حَتّی نَزَلَ مَکَّهَ، فَأَقبَلَ أهلُها یَختَلِفونَ إلَیهِ ویَأتونَهُ ومَن کانَ بِها مِنَ المُعتَمِرینَ و أهلِ الآفاقِ، وَابنُ الزُّبَیرِ بِها قَد لَزِمَ الکَعبَهَ فَهُوَ قائِمٌ یُصَلّی عِندَها عامَّهَ النَّهارِ ویَطوفُ، ویَأتی حُسَینا علیه السلام فیمَن یَأتیهِ، فَیَأتیهِ الیَومَینِ المُتَوالِیَینِ، ویَأتیهِ بَینَ کُلِّ یَومَینِ مَرَّهً، ولا یَزالُ یُشیرُ عَلَیهِ بِالرَّأیِ وهُوَ أثقَلُ خَلقِ اللّهِ عَلَی ابنِ الزُّبَیرِ، قَد عَرَفَ أنَّ أهلَ الحِجازِ لا یُبایِعونَهُ ولا یُتابِعونَهُ أبَدا ما دامَ حُسَینٌ علیه السلام بِالبَلَدِ، و أنَّ حُسَینا علیه السلام أعظَمُ فی أعیُنِهِم و أنفُسِهِم مِنهُ، و أطوَعُ فِی النّاسِ مِنهُ. (1)

1001. الأخبار الطوال: مَضَی [الحُسَینُ علیه السلام] حَتّی وافی مَکَّهَ، فَنَزَلَ شِعبَ عَلِیٍّ، وَاختَلَفَ النّاسُ إلَیهِ، فَکانوا یَجتَمِعونَ عِندَهُ حَلَقا حَلَقا، وَتَرَکوا عَبدَ اللّهِ بنَ الزُّبَیرِ، وکانوا قَبلَ ذلِکَ یَتَحَفَّلونَ (2) إلَیهِ، فَساءَ ذلِکَ ابنَ الزُّبَیرِ، وعَلِمَ أنَّ النّاسَ لا یَحفِلونَ بِهِ وَالحُسَینُ علیه السلام مُقیمٌ بِالبَلَدِ، فَکانَ یَختَلِفُ إلیَ الحُسَینِ علیه السلام صَباحا ومَساءً. (3)

1002. تهذیب الکمال: قَدِما [الحُسَینُ علیه السلام وعَبدُ اللّهِ بنُ الزُّبَیرِ] مَکَّهَ، فَنَزَلَ الحُسَینُ علیه السلام دارَ العَبّاسِ بنِ عَبدِ المُطَّلِبِ، ولَزِمَ ابنُ الزُّبَیرِ الحِجرَ ولَبِسَ المَعافِرِیَّ (4)، وجَعَلَ یُحَرِّضُ

النّاسَ عَلی بَنی امَیَّهَ. (5)

1- تاریخ الطبری: ج 5 ص 351، الکامل فی التاریخ: ج 2 ص 533 ولیس فیه ذیله من «و أنّ حسینا ...»؛ الإرشاد: ج 2 ص 35، إعلام الوری: ج 1 ص 435 نحوه ولیس فیهما «ولا یزال یشیر علیه بالرأی»، بحار الأنوار: ج 44 ص 332.
2- حَفَل القومُ حَفلًا: اجتمعوا واحتشدوا، کاحتفلوا. و تحفَّلَ المجلس: کَثُر أهله(تاج العروس: ج 14 ص 154 «حفل»).
3- الأخبار الطوال: ص 229.
4- المَعافِریّ: بُرْد بالیمن منسوب إلی معافر قبیله بالیمن(مجمع البحرین: ج 2 ص 1237 «عفر»).
5- تهذیب الکمال: ج 6 ص 415، الطبقات الکبری(الطبقه الخامسه من الصحابه): ج 1 ص 443، تاریخ دمشق: ج 14 ص 207، تاریخ الإسلام للذهبی: ج 5 ص 7، بغیه الطلب فی تاریخ حلب: ج 6 ص 2608، البدایه والنهایه: ج 8 ص 162.


1000. تاریخ الطبری به نقل از عقبه بن سمعان: حسین علیه السلام آمد تا به مکّه رسید. مردمان مکّه شروع کردند به رفت و آمد با ایشان و نزد ایشان می آمدند. همچنین عمره گزاران و مردمانِ سایر شهرها نزد ایشان می آمدند.

پسر زبیر نیز در مکّه، ملازم کعبه بود و تمام روز را در مسجد الحرام نماز می گزارد و طواف می کرد و به همراه بازدید کنندگان، نزد حسین علیه السلام می آمد. گاه هر روز و گاه یک روز در میان، نزد ایشان می آمد و همیشه برای نظر دادن، [مردم را] به حسین علیه السلام احاله می داد.

حسین علیه السلام برای پسر زبیر، سنگین ترینِ خلق خدا بود؛ زیرا می دانست مردم مکّه تا وقتی که ایشان در آن شهر است، با او بیعت نمی کنند و از او پیروی نخواهند کرد؛ چرا که حسین علیه السلام در نزد مردم مکّه، عزیزتر و گرامی تر از پسر زبیر بود و فرمانش مُطاع تر از او بود.

1001. الأخبار الطوال: حسین علیه السلام راه پیمود تا به مکّه رسید و در شِعب علی، فرود آمد. مردم به رفت و آمد با ایشان پرداختند و حلقه حلقه نزد ایشان گرد می آمدند و عبد اللّه بن زبیر را رها کردند؛ همانان که پیش از ورود حسین علیه السلام، نزد پسر زبیر گرد می آمدند.

این اتّفاق، پسر زبیر را ناراحت کرد و دانست که تا حسین علیه السلام در آن شهر است، مردم گِرد او نخواهند آمد. از این رو، صبح و شام، نزد حسین علیه السلام می آمد.

1002. تهذیب الکمال: حسین علیه السلام و عبد اللّه بن زبیر، وارد مکّه شدند. حسین علیه السلام به خانه عبّاس بن عبد المطّلب فرود آمد. پسر زبیر، یک بُرد یمنی پوشید و ملازم حجر اسماعیل شد و مردم را بر ضدّ بنی امیّه تحریک می کرد.



1003. مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی عن أحمد بن أعثم الکوفی: کانَ [الحُسَینُ علیه السلام] قَد نَزَلَ بِأَعلی مَکَّهَ وضَرَبَ هُناکَ فُسطاطا ضَخما، ونَزَلَ عَبدُ اللّهِ بنُ الزُّبَیرِ دارَهُ بِقیقِعانَ (1)، ثُمَّ تَحَوَّلَ الحُسَینُ علیه السلام إلی دارِ العَبّاسِ، حَوَّلَهُ إلَیها عَبدُ اللّهِ بنُ عَبّاسٍ، وکانَ أمیرَ مَکَّهَ مِن قِبَلِ یَزیدَ یَومَئِذٍ عُمَرُ بنُ سَعدِ بنِ أبی وَقّاصٍ (2)، فَأَقامَ الحُسَینُ علیه السلام مُؤَذِّنا یُؤَذِّنُ رافِعا صَوتَهُ فَیُصَلّی بِالنّاسِ، وهابَ ابنُ سَعدٍ أن یَمیلَ الحُجّاجُ مَعَ الحُسَینِ علیه السلام لِما یَری مِن کَثرَهِ اختِلافِ النّاسِ إلَیهِ مِنَ الآفاقِ، فَانحَدَرَ إلَی المَدینَهِ وَکَتَبَ بِذلِکَ إلی یَزیدَ. (3)

1004. البدایه والنهایه: عَکَفَ النّاسُ عَلَی الحُسَینِ علیه السلام یَفِدونَ إلَیهِ ویَقدَمونَ عَلَیهِ، ویَجلِسونَ حَوالِیَهُ ویَستَمِعونَ کَلامَهُ، حینَ سَمِعوا بِمَوتِ مُعاوِیَهَ وخِلافَهِ یَزیدَ. و أمَّا ابنُ الزُّبَیرِ فَإِنَّهُ لَزِمَ مُصَلّاهُ عِندَ الکَعبَهِ، وجَعَلَ یَتَرَدَّدُ فی غُبونِ ذلِکَ (4) إلَی الحُسَینِ علیه السلام فی جُملَهِ النّاسِ، ولا یُمکِنُهُ أن یَتَحَرَّکَ بِشَی ءٍ مِمّا فی نَفسِهِ مَعَ وُجودِ الحُسَینِ علیه السلام، لِما یَعلَمُ مِن تَعظیمِ النّاسِ لَهُ وتَقدیمِهِم إیّاهُ عَلَیهِ، غَیرَ أنَّهُ قَد تَعَیَّنَتِ السَّرایا وَالبُعوثُ إلی مَکَّهَ بِسَبَبِهِ، ولکِن أظفَرَهُ اللّهُ بِهِم کَما تَقَدَّمَ ذلِکَ آنِفا، فَانقَشَعَتِ السَّرایا عَن مَکَّهَ مَفلولینَ وَانتَصَرَ عَبدُ اللّهِ بنُ الزُّبَیرِ عَلی مَن أرادَ هَلاکَهُ مِنَ الیَزیدِیّینَ، وضَرَبَ أخاهُ عَمرا وسَجَنَهُ وَاقتَصَّ مِنهُ و أهانَهُ.

وعَظُمَ شَأنُ ابنِ الزُّبَیرِ عِندَ ذلِکَ بِبِلادِ الحِجازِ، وَاشتَهَرَ أمرُهُ وبَعُدَ صیتُهُ، ومَعَ هذا کُلِّهِ لَیسَ هُوَ مُعَظَّما عِندَ النّاسِ مِثلَ الحُسَینِ علیه السلام، بَلِ النّاسُ إنَّما مَیلُهُم إلَی الحُسَینِ علیه السلام لأِنَّهُ السَّیِّدُ الکَبیرُ، وَابنُ بِنتِ رسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله، فَلَیسَ عَلی وَجهِ الأَرضِ یَومَئِذٍ أحَدٌ یُسامیهِ ولا یُساویهِ، وَلکِنَّ الدَّولَهَ الیَزیدِیَّهَ کانَت کُلُّها تُناوِئُهُ. (5)

1- هکذا ورد فی المصدر، وفی غالبیه المصادر التاریخیه والفقهیه واللغویه وکتب التراجم «قُعَیقعان» بالتصغیر. وهو جبل بمکّه معروف مقابل أبی قُبَیس(راجع: معجم البلدان: ج 4 ص 379 والنهایه: ج 4 ص 88 ومجمع البحرین: ج 3 ص 533) وراجع: الخریطه رقم 2 فی آخر مجلّد 5.
2- کذا فی المصدر، والصواب: «عمرو بن سعید بن العاص».
3- مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی: ج 1 ص 190.
4- غُبون ذلک: أی أثناء ذلک؛ مأخوذه من الغَبنِ فی الثوب، وهو العطف فیه، یقال: غَبَنَ الثوبَ غبنا: ثناه وعطَفَه(راجع: تاج العروس: ج 18 ص 415 «غبن»).
5- البدایه والنهایه: ج 8 ص 151.


1003. مقتل الحسین علیه السلام، خوارزمی به نقل از احمد بن اعثم کوفی: حسین علیه السلام در منطقه بالای مکّه فرود آمد و در آن جا چادری بزرگ برپا کرد. عبد اللّه بن زبیر نیز در منزلش در قیقِعان (1) فرود آمد.

سپس حسین علیه السلام به خانه عبّاس رفت و عبد اللّه بن عبّاس، ایشان را بدان جا برد. در آن هنگام، فرماندار مکّه از جانب یزید، عمر بن سعد بن ابی وقّاص بود. حسین علیه السلام مؤذّنی را به پا داشت تا با صدای بلند، اذان بگوید و مردم را به نماز فرا خواند.

ابن سعد ترسید که حاجیان به سمت حسین علیه السلام کشیده شوند؛ چون رفت و آمد فراوانِ مردم را از تمام نقاط جهان با ایشان دید. بدین جهت به سمت مدینه حرکت کرد و جریان را برای یزید نوشت.

1004. البدایه و النهایه: چون مردم از مرگ معاویه و جانشینیِ یزید، باخبر شده بودند، گروه گروه بر حسین علیه السلام وارد می شدند، اطراف ایشان می نشستند و به سخنانش گوش فرا می دادند؛ امّا پسر زبیر در کنار کعبه یکسر به نماز مشغول بود و در این میان، گهگاه به همراه مردم، نزد حسین علیه السلام می رفت. او با بودن حسین علیه السلام در مکّه نمی توانست در جهت اهداف درونی خود، قدمی بر دارد؛ چون احترام مردم را به حسین علیه السلام و این که مردم، حسین علیه السلام را بر وی مقدّم می کنند، می دانست. همچنین مأموران مخفی و فرستادگانی به دنبال او وارد مکّه شدند؛ ولی خداوند، او را بر آنان پیروز گردانید چنان که پیش از این گذشت.

مأموران مخفی، با سرافکندگی، از مکّه باز گشتند و عبد اللّه بن زبیر بر یزیدیانی که قصد نابودی او را داشتند، پیروز شد. برادرش عَمرو را کتک زد و او را به زندان افکنْد و قصاص کرد و به او اهانت نمود.

در این هنگام، موقعیت پسر زبیر در شهرهای حجاز، بالا رفت و آوازه اش بلند شد؛ ولی با این همه موقعیتی مانند حسین علیه السلام نزد مردم نداشت؛ بلکه تمایل مردم، به جانب حسین علیه السلام بود؛ چرا که او آقا و بزرگ و پسر دختر پیامبر خدا بود و بر روی زمین، کسی هم شأن و هم تراز او نبود. البتّه دولت یزیدی یکسر با او دشمنی می کرد.

1- در اکثر مصادر، «قُعَیقِعان» آمده و آن، کوهی است در مکّه، مقابل ابو قُبَیس(ر. ک: نقشه شماره 2 در پایان جلد 5).


3/ 2 قُدومُ ابنِ الحَنَفِیَّهِ وعِدَّهٍ مِن بَنی عَبدِ المُطَّلِبِ إلی مَکَّهَ

1005. تهذیب الکمال: بَعَثَ حُسَینٌ علیه السلام إلَی المَدینَهِ، فَقَدِمَ عَلَیهِ مَن خَفَّ مَعَهُ مِن بَنی عَبدِ المُطَّلِبِ؛ وهُم تِسعَهَ عَشَرَ رَجُلًا ونِساءٌ وصِبیانٌ مِن أخَواتِهِ وبَناتِهِ ونِسائِهِم، وتَبِعَهُم مُحَمَّدُ ابنُ الحَنَفِیَّهِ فَأَدرَکَ حُسَینا علیه السلام بِمَکَّهَ، و أعلَمَهُ أنَّ الخُروجَ لَیسَ لَهُ بِرَأیٍ یَومَهُ هذا، فَأَبَی الحُسَینُ علیه السلام أن یَقبَلَ، فَحَبَسَ مُحَمَّدُ بنُ عَلِیٍّ وُلدَهُ فَلَم یَبعَث مَعَهُ أحَدا مِنهُم، حَتّی وَجِدَ (1) حُسَینٌ علیه السلام فی نَفسِهِ عَلی مُحَمَّدٍ، وقالَ: تَرغَبُ بِوُلدِکَ عَن مَوضِعٍ اصابُ فیهِ؟ فَقالَ مُحَمَّدٌ: وما حاجَتی أن تُصابَ ویُصابوا مَعَکَ وإن کانَ مُصیبَتُکَ أعظَمَ عِندَنا مِنهُم. (2)

راجع: ج 5 ص 32(الفصل السادس: من أشار علی الإمام علیه السلام بعدم التوجّه نحو العراق/ محمّد ابن الحنفیّه).

3/ 3 کُتُبُ أهلِ الکوفَهِ إلَی الإِمامِ علیه السلام یَدعونَهُ إلَی القِیامِ

1006. تاریخ الطبری عن محمّد بن بشر الهمدانی: اجتَمَعَتِ الشّیعَهُ فی مَنزِلِ سُلَیمانَ بنِ صُرَدٍ، فَذَکَرنا هَلاکَ مُعاوِیَهَ فَحَمِدنَا اللّهَ عَلَیهِ، فَقالَ لَنا سُلَیمانُ بنُ صُرَدٍ: إنَّ مُعاوِیَهَ

قَد هَلَکَ، وإنَّ حُسَینا علیه السلام قَد تَقَبَّضَ عَلَی القَومِ بِبَیعَتِهِ، وقَد خَرَجَ إلی مَکَّهَ و أنتُم شیعَتُهُ وشیعَهُ أبیهِ، فَإِن کُنتُم تَعلَمونَ أنَّکُم ناصِروهُ ومُجاهِدو عَدُوِّهِ فَاکتُبوا إلَیهِ، وإن خِفتُمُ الوَهَلَ (3) وَالفَشَلَ فَلا تَغُرُّوا الرَّجُلَ مِن نَفسِهِ. قالوا: لا، بَل نُقاتِلُ عَدُوَّهُ، ونَقتُلُ أنفُسَنا دونَهُ. قالَ: فَاکتُبوا إلَیهِ. فَکَتَبوا إلَیهِ:

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم

لِحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ مِن: سُلَیمانَ بنِ صُرَدٍ (4)، وَالمُسَیَّبِ بنِ نَجَبَهَ (5)، ورِفاعَهَ بنِ شَدّادٍ (6)، وحَبیبِ بنِ مُظاهِرٍ (7)، وشیعَتِهِ مِنَ المُؤمِنینَ وَالمُسلِمینَ مِن أهلِ الکوفَهِ.

سَلامٌ عَلَیکَ، فَإِنّا نَحمَدُ إلَیکَ اللّهَ الَّذی لا إلهَ إلّا هُوَ. أمّا بَعدُ، فَالحَمدُ للّهِ الَّذی قَصَمَ عَدُوَّکَ الجَبّارَ العَنیدَ، الَّذِی انتَزی عَلی هذِهِ الامَّهِ، فَابتَزَّها أمرَها وغَصَبَها فَیئَها وتَأَمَّرَ عَلَیها بِغَیرِ رِضیً مِنها، ثُمَّ قَتَلَ خِیارَها وَاستَبقی شِرارَها، وجَعَلَ مالَ اللّهِ دُولَهً بَینَ جَبابِرَتِها و أغنِیائِها، فَبُعدا لَهُ کَما بَعُدَت ثَمودُ. إنَّهُ لَیسَ عَلَینا إمامٌ، فَأَقبِل لَعَلَّ اللّهَ أن یَجمَعَنا بِکَ عَلَی الحَقِّ، وَالنُّعمانُ بنُ بَشیرٍ فی قَصرِ الإِمارَهِ لَسنا نَجتَمِعُ مَعَهُ فی جُمُعَهٍ ولا نَخرُجُ مَعَهُ إلی عیدٍ، ولَو قَد بَلَغَنا أنَّکَ قَد أقبَلتَ إلَینا أخرَجناهُ حَتّی نُلحِقَهُ بِالشّامِ إن شاءَ اللّهُ، وَالسَّلامُ ورَحمَهُ اللّهِ عَلَیکَ.

قالَ: ثُمَّ سَرَّحنا بِالکِتابِ مَعَ عَبدِ اللّهِ بنِ سَبعٍ الهَمْدانِیِّ وعَبدِ اللّهِ بنِ والٍ و أمَرناهُما بِالنَّجاءِ (8)، فَخَرَجَ الرَّجُلانِ مُسرِعَینِ حَتّی قَدِما عَلی حُسَینٍ لِعَشرٍ مَضَینَ مِن شَهرِ رَمَضانَ بِمَکَّهَ.

ثُمَّ لَبِثنا یَومَینِ، ثُمَّ سَرَّحنا إلَیهِ قَیسَ بنَ مُسهِرٍ الصَّیداوِیَّ، وعَبدَ الرَّحمنِ بنَ عَبدِ اللّهِ بنِ الکَدِنِ الأَرحَبِیَّ، وعُمارَهَ بنَ عُبَیدٍ السَّلولِیَّ (9)، فَحَمَلوا مَعَهُم نَحوا مِن ثَلاثٍ وخَمسینَ صَحیفَهً مِنَ الرَّجُلِ والاثنَینِ وَالأَربَعَهِ.

قالَ: ثُمَّ لَبِثنا یَومَینِ آخَرَینِ، ثُمَّ سَرَّحنا إلَیهِ هانِئَ بنَ هانِئٍ السَّبیعِیَّ وسَعیدَ بنَ عَبدِ اللّهِ الحَنَفِیَّ، وکَتَبنا مَعَهُما:

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم

لِحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ مِن شیعَتِهِ مِنَ المُؤمِنینَ وَالمُسلِمینَ، أمّا بَعدُ، فَحَیَّهَلا (10)؛ فَإِنَّ النّاسَ

یَنتَظِرونَکَ، ولا رَأیَ لَهُم فی غَیرِکَ، فَالعَجَلَ العَجَلَ، وَالسَّلامُ عَلَیکَ.

وکَتَبَ شَبَثُ بنُ رِبعِیٍّ، وحَجّارُ بنُ أبجَرَ، ویَزیدُ بنُ الحارِثِ بنِ یَزیدَ بنِ رُوَیمٍ، وعَزرَهُ بنُ قَیسٍ، وعَمرُو بنُ الحَجّاجِ الزُّبَیدِیُّ، وَمُحَمَّدُ بنُ عُمَیرٍ التَّمیمِیُّ:

أمّا بَعدُ، فَقَدِ اخضَرَّ الجَنابُ (11) و أینَعَتِ الثِّمارُ وطَمَّتِ (12) الجِمامُ (13)، فَإِذا شِئتَ فَاقدَم عَلی جُندٍ لَکَ مُجَنَّدٍ، وَالسَّلامُ عَلَیکَ.

وتَلاقَتِ الرُّسُلُ کُلُّها عِندَهُ، فَقَرَأَ الکُتُبَ وسَأَلَ الرُّسُلَ عَن أمرِ النّاسِ. (14)

1- وَجِدَ: غَضِبَ(القاموس المحیط: ج 1 ص 343 «وجد»).
2- تهذیب الکمال: ج 6 ص 421، الطبقات الکبری(الطبقه الخامسه من الصحابه): ج 1 ص 451، تاریخ الإسلام للذهبی: ج 5 ص 9، سیر أعلام النبلاء: ج 3 ص 304 ولیس فیهما ذیله من «فقال محمّد ...»، تاریخ دمشق: ج 14 ص 211 وفیه «إخوانه» بدل «أخواته»، البدایه والنهایه: ج 8 ص 165.
3- وَهِلَ: ضَعُفَ وفزع(القاموس المحیط: ج 4 ص 66 «وهل»).
4- ابو مطرّف سلیمان بن صُرَد بن جون خُزاعی، از صحابه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و یکی از بزرگان بارز شیعه در کوفه بود. وی در جنگ جمل، از امام علی علیه السلام سرپیچی کرد و امام علیه السلام او را سرزنش کرد و به شدّت نکوهید؛ ولی در جنگ صفّین، فرمانده جناح راست سپاه امام علیه السلام بود. امام علی علیه السلام در دوران حکومت خویش، سلیمان را به ولایت منطقه جبل برگزید و از استواری او در دین، تمجید کرد. او در دوران خلافت امام حسن علیه السلام، از یاران ایشان بود و هنگامی که معاویه، پیمان شکنی کرد، سلیمان، پیش قدم شد و به امام حسن علیه السلام پیشنهاد کرد که والی معاویه را از کوفه بیرون کنند؛ ولی امام علیه السلام با وی موافقت نکرد. وی پس از مرگ معاویه، مردم کوفه را جمع کرد و به امام حسین علیه السلام نامه نوشت و ایشان را به کوفه دعوت کرد؛ ولی از بیعت با ایشان سرپیچی کرد و در واقعه طف، در کنار امام حسین علیه السلام حاضر نشد. وی پس از مرگ یزید، شیعیان کوفه را گرد آورد و انقلاب انقلابیون بر ضدّ ابن زیاد را، با شعار مشهورش «یا لَثاراتِ الحسین!» سامان داد؛ انقلابی که حماسی و احساسی بود. سلیمان، پس از جنگی سخت با عبید اللّه بن زیاد، در برابر او شکست خورد و بدین گونه، در سال 65 ق، در 93 سالگی به شهادت رسید.
5- المسیّب بن نُجبه بن ربیعه الفزاری، له إدراک، وقد شهد القادسیه وفتوح العراق. کان مع الإمام علیّ علیه السلام فی مشاهده، وقتل یوم عین الورده مع التوّابین سنه خمس وستین، فبعث الحصین بن نمیر برأس المسیّب بن نجبه مع أدهم بن محرز الباهلی إلی عبید اللّه بن زیاد(الطبقات الکبری: ج 6 ص 216، الإصابه: ج 6 ص 234).
6- رفاعه بن شدّاد البجلی أبو عاصم الکوفی، من خیار أصحاب علیّ علیه السلام، وکان من التوّابین ومن رؤسائهم. حضر یوم عین الورده فقاتل مع المختار حتّی قتل سنه 66 ه(تهذیب التهذیب: ج 2 ص 170، الکامل فی التاریخ: ج 2 ص 625).
7- راجع: ج 6 ص 232(القسم الثامن/ الفصل الثالث/ حبیب بن مظاهر).
8- النجاء: السرعه(القاموس المحیط: ج 4 ص 393 «نجو»).
9- الظاهر أنّه عماره بن عبد السلولی الکوفی، فما عنونه بعضهم من أنّه عماره بن عبید السلولی و کذا عماره بن عبداللّه السلولی، الظاهر أنّه تصحیف، لکثره ضبط اسمه فی کتب المتقدّمین من الفریقین کما ضبطناه. کما أنّ الظاهر اتّحاد هذا العنوان مع عماره بن عبد الکوفی المذکور فی کتب رجال السنّه، و فیها أنّه من أصحاب علی علیه السلام و روی عنه أبو اسحاق السبیعی، وثّقه أکثر أئمّه الرجال کابن حنبل وابن حبان و ابن حجر و العجلی و غیرهم. روی عنه حدیث علّه تسبیح فاطمه(راجع: الطبقات الکبری: ج 6 ص 227 و معرفه الثقات: ج 2 ص 162 و تهذیب الکمال: ج 21 ص 252 و الثقات لابن حبّان: ج 5 ص 244 والجرح و التعدیل: ج 6 ص 367 و علل الشرائع: ص 366 ح 1).
10- حَیَّهَلْ وحَیَّهلًا وحَیَّهلا: منوّنا وغیر منوّن، کلُّه: کلمه یستحثّ بها، وهما کلمتان جُعِلَتا کلمه واحده، ومعنی حیّ: اعجَل، وهلا: حثٌّ واستعجال(لسان العرب: ج 14 ص 221 و 222 «حیا»).
11- الجَنَابُ: الفِناء وما قَرُب من محلّه القوم، یقال: أخصب جناب القوم(الصحاح: ج 1 ص 102 «جنب»).
12- کلّ شی ء کثُر حتّی علا وغلب فقد طمَّ(الصحاح: ج 5 ص 1976 «طمم»).
13- الجَمُّ: ما اجتمع من ماء البئر، والجُمّهُ: المکان الذی یجتمع فیه ماؤه، والجمع: الجِمام(الصحاح: ج 5 ص 1889 و 1890 «جمم»).
14- تاریخ الطبری: ج 5 ص 352، الکامل فی التاریخ: ج 2 ص 533؛ الإرشاد: ج 2 ص 36، مثیر الأحزان: ص 25، المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 89، روضه الواعظین: ص 190 کلّها نحوه وفیها «مئه وخمسین» بدل «ثلاث وخمسین»، بحار الأنوار: ج 44 ص 332 وراجع: الإمامه والسیاسه: ج 2 ص 7 و إعلام الوری: ج 1 ص 436.


3/ 2 ورود محمّد بن حنفیّه و گروهی از بنی عبد المطّلب به مکّه

1005. تهذیب الکمال: حسین علیه السلام [قاصدی] به مدینه فرستاد و از بنی عبد المطّلب، آنان که با او کوچ نکرده بودند، بر او وارد شدند و آنان، نوزده مرد و زنان و کودکان از جمله: خواهران امام حسین علیه السلام، دختران وی و زنان آنها بودند. محمّد بن حنفیّه نیز به دنبال آنان حرکت کرد و در مکّه به حسین علیه السلام رسید. محمّد بن حنفیّه به امام حسین علیه السلام اعلام داشت که خروج در این زمان، مناسب نیست؛ ولی حسین علیه السلام این نظر را نپذیرفت. محمّد بن حنفیّه فرزندانش را نگه داشت و هیچ یک را با حسین علیه السلام نفرستاد، تا بدان جا که حسین علیه السلام در دلش از محمّد، ناراحت شد و فرمود: «فرزندانت را از جایی که من در آن آسیب می بینم، باز می داری؟!».

محمّد گفت: دوست نمی دارم به شما و آنها آسیبی برسد، گرچه مصیبت شما برای ما از همه عظیم تر است.

ر. ک: ج 5 ص 33(فصل ششم/ مخالفان رفتن امام علیه السلام به سمت عراق/ محمّد بن حنفیّه).

3/ 3 نامه کوفیان به امام و دعوت او به قیام

1006. تاریخ الطبری به نقل از محمّد بن بِشْر هَمْدانی: شیعیان در منزل سلیمان بن صُرَد، گرد آمدند. از هلاکت معاویه سخن گفتیم و خداوند را بر آن، حمد نمودیم. سلیمان بن صُرَد به ما گفت: به راستی که معاویه به هلاکت رسید و حسین علیه السلام از بیعت

با آنان خودداری کرده است و به سمت مکّه ره سپار شده است. شما، شیعیان او و شیعیان پدر او هستید. اگر در خود می بینید که او را یاری دهید و با دشمنانش نبرد کنید، برایش نامه بنویسید و اگر بیم دارید که سست و پراکنده شوید، او را نسبت به خود، امیدوار مسازید.

گفتند: هرگز؛ بلکه با دشمنانش نبرد می کنیم و جان خود را در راهش فدا می کنیم.

گفت: پس برایش نامه بنویسید.

آن گاه این چنین نامه نوشتند:

«به نام خداوند بخشنده مهربان. به حسین بن علی، از: سلیمان بن صُرَد، مُسَیَّب بن نَجَبه، (1) رِفاعه بن شدّاد، (2) حبیب بن مظاهر، (3) و شیعیان او از مؤمنان و مسلمانان کوفه.

درود بر شما! به راستی که ما خداوند یگانه را حمد می گوییم. امّا بعد، ستایش، خدایی را که دشمن جبّار و سرکش تو را در هم شکست؛ دشمنی که در بدی کردن

بر این امّت، شتاب کرد و زمام امور را به زور، به دست گرفت، ثروت های عمومی را غصب کرد و بدون رضایت امّت، بر آنان حکومت نمود. آن گاه بهترین های امّت را به شهادت رسانید و اشرار را رها کرد و ثروت الهی را میان ثروتمندان و زورمداران، قسمت کرد. از رحمت خدا دور باد، چنان که ثمود، دور شدند!

اینک ما، پیشوایی نداریم. به سوی ما روی آور. امید است که خداوند، ما را به واسطه شما بر محور حقیقت، گرد آورد. نعمان بن بشیر، در قصرِ حکومتی است؛ ولی ما در نماز جمعه و مراسم عید او، حاضر نمی شویم. اگر به ما خبر رسد که شما به سمت ما می آیید، او را از قصر، بیرون می کنیم تا به خواست خدا، به شام برود. درود و سلام خدا بر شما باد!».

آن گاه نامه را با عبد اللّه بن سَبعِ هَمْدانی و عبد اللّه بن وال، روانه کردیم و به آنان دستور دادیم با سرعت، حرکت کنند. آن دو از کوفه حرکت کردند و با شتاب، راه پیمودند تا خود را دهم ماه رمضان در مکّه به حسین علیه السلام رساندند. پس از آن، دو روز صبر کردیم. سپس قیس بن مُسهِر صیداوی، عبد الرحمن بن عبد اللّه بن کَدِنِ ارحَبی و عُمارَه بن عُبَید سَلولی (4) را به سوی وی روانه ساختیم و آنان با خود، پنجاه و سه نامه از جانب یک نفر، یا دو نفر یا چهار نفر بُردند. دو روز دیگر، صبر کردیم. آن گاه هانی بن هانیِ سَبیعی و سعید بن عبد اللّه حَنَفی را فرستادیم و این نامه را همراهشان کردیم: «به نام خداوند بخشنده مهربان. به حسین بن علی، از طرف شیعیانش از مؤمنان و مسلمانان. امّا بعد، به سوی ما بشتاب. به راستی که مردم،

انتظار شما را می کشند و نظری به غیر شما ندارند. پس بشتاب، بشتاب. درود بر شما!».

همچنین شَبَث بن رِبعی، حَجّار بن ابجَر، یزید بن حارث بن یزید بن رُوَیم، عَزْرَه بن قیس، عمرو بن حَجّاج زُبَیدی و محمّد بن عُمَیر تمیمی، این نامه را نوشتند: «امّا بعد، آستانه شهر، سرسبز است و میوه ها رسیده و آب ها فراوان اند. (5) پس هر گاه اراده کردی، بر لشکری آماده، فرود آی. درود بر شما!».

نامه های بسیاری نزد ایشان جمع شد. پس نامه ها را خواند و از پیک ها در باره مردم، پرسش کرد.

1- مُسیَّب بن نَجَبه بن ربیعه فزاری، پیامبر صلی الله علیه و آله را درک کرده بود و در جنگ قادسیّه و فتح عراق، شرکت داشت. در جنگ های امام علی علیه السلام همراه ایشان بود و به سال 65 ق در عینُ الوَرده همراه با توّابین کشته شد. حُصَین بن نُمَیر، سر وی را به وسیله ادهم بن محرز باهلی برای عبید اللّه بن زیاد فرستاد.
2- ابوعاصم رفاعه بن شدّاد بجلی کوفی، از یاران برگزیده امام علی و از رؤسای توّابین بعد از قیام امام حسینبه شمار می رفت و در جنگ عین الورده حضور داشت و با مختار بود تا در سال 66 ق، کشته شد.
3- ر. ک: ج 6 ص 233(بخش هشتم/ فصل سوم/ حبیب بن مُظاهر).
4- ظاهرا عُماره بن عبد سَلولی کوفی، درست است و آنچه در برخی کتب تراجم، «عماره بن عُبَید» یا «عُماره بن عبد اللّه» ثبت شده، نادرست است. همچنین این شخص همان «عماره بن عبد کوفی» است که در کتب رجال اهل سنّت آمده و او را از اصحاب امام علی علیه السلام شمرده اند. از وی، ابو اسحاق سبیعی روایت کرده و بیشتر عالمان رجال(مانند: ابن حنبل، ابن حبّان، ابن حجر، عجلی و دیگران) او را توثیق کرده اند. وی از راویان حدیثِ «علّت تسبیح فاطمه زهرا علیها السلام» از امیر مؤمنان علیه السلام است.
5- این جمله ها، کنایه از اعلام آمادگی کامل شهر کوفه برای پذیرش امام علیه السلام اند.


1007. الفتوح: اجتَمَعَتِ الشّیعَهُ فی دارِ سُلَیمانَ بنِ صُرَدٍ الخُزاعِیِّ، فَلَمّا تَکامَلوا فی مَنزِلِهِ قامَ فیهِم خَطیبا، فَحَمِدَ اللّهَ و أثنی عَلَیهِ وصَلّی عَلَی النّبِیِّ صلی الله علیه و آله وعَلی أهلِ بَیتِهِ، ثُمَّ ذَکَرَ أمیرَ المُؤمِنینَ عَلِیَّ بنَ أبی طالِبٍ، فَتَرَحَّمَ عَلَیهِ وذَکَرَ مَناقِبَهُ الشَّریفَهَ، ثُمَّ قالَ:

یا مَعشَرَ الشّیعَهِ! إنَّکُم قَد عَلِمتُم بِأَنَّ مُعاوِیَهَ قَد صارَ إلی رَبِّهِ، وقَدِمَ عَلی عَمَلِهِ، وسَیَجزیهِ اللّهُ تَبارَکَ وتَعالی بِما قَدَّمَ مِن خَیرٍ أو شَرٍّ، وقَد قَعَدَ فی مَوضِعِهِ ابنُهُ یَزیدُ زادَهُ اللّهُ خِزیا وهذَا الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام قَد خالَفَهُ وصارَ إلی مَکَّهَ خائِفا مِن طَواغیتِ آلِ أبی سُفیانَ، و أنتُم شیعَتُهُ وشیعَهُ أبیهِ مِن قَبلِهِ، وقَدِ احتاجَ إلی نُصرَتِکُمُ الیَومَ، فَإِن کُنتُم تَعلَمونَ أنَّکُم ناصِروهُ ومُجاهِدو عَدُوِّهِ فَاکتُبوا إلَیهِ، وإن خِفتُمُ

الوَهنَ وَالفَشَلَ فَلا تَغُرُّوا الرَّجُلَ مِن نَفسِهِ.

فَقالَ القَومُ: بَل نَنصُرُهُ ونُقاتِلُ عَدُوَّهُ، ونَقتُلُ أنفُسَنا دونَهُ حَتّی یَنالَ حاجَتَهُ. فَأَخَذَ عَلَیهِم سُلَیمانُ بنُ صُرَدٍ بِذلِکَ میثاقا وعَهدا أنَّهُم لا یَغدِرونَ ولا یَنکِثونَ.

ثُمَّ قالَ: اکتُبوا إلَیهِ الآنَ کِتابا مِن جَماعَتِکُم أنَّکُم لَهُ کَما ذَکَرتُم، وسَلوهُ القُدومَ عَلَیکُم. قالوا: أفَلا تَکفینا أنتَ الکِتابَ إلَیهِ؟ قالَ: لا، بَل یَکتُبُ جَماعَتُکُم. قالَ: فَکَتَبَ القَومُ إلَی الحُسَینِ بنِ عَلِیِّ علیه السلام.

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم

إلَی الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام، مِن سُلَیمانَ بنِ صُرَدٍ، وَالمُسَیَّبِ بنِ نَجَبَهَ، وحَبیبِ بنِ مُظاهِرٍ، ورِفاعَهَ بنِ شَدّادٍ، وعَبدِ اللّهِ بنِ والٍ، وجَماعَهِ شیعَتِهِ مِنَ المُؤمِنینَ. أمّا بَعدُ، فَالحَمدُ للّهِ الَّذی قَصَمَ عَدُوَّکَ وَعَدُوَّ أبیکَ مِن قَبلِکَ، الجَبّارَ العَنیدَ الغَشومَ الظَّلومَ، الَّذی أبتَرَ هذِهِ الامَّهَ وعَضاها (1)، وتَأَمَّرَ عَلَیها بِغَیرِ رِضاها، ثُمَّ قَتَلَ خِیارَها وَاستَبقی أشرارَها، فَبُعدا لَهُ کَما بَعُدَت ثَمودُ. ثُمَّ إنَّهُ قَد بَلَغَنا أنَّ وَلَدَهُ اللَّعینَ قَد تَأَمَّرَ عَلی هذِهِ الامَّهِ بِلا مَشوَرَهٍ ولا إجماعٍ ولا عِلمٍ مِنَ الأَخبارِ، ونَحنُ مُقاتِلونَ مَعَکَ وباذِلونَ أنفُسَنا مِن دونِکَ، فَأَقبِل إلَینا (2) فَرِحا مَسرورا، مَأمونا مُبارَکا، سَدیدا وسَیِّدا، أمیرا مُطاعا، إماما خَلیفَهً عَلَینا مَهدِیّا، فَإِنَّهُ لَیسَ عَلَینا (3) إمامٌ ولا أمیرٌ إلَا النُّعمانُ بنُ بَشیرٍ، وهُوَ فی قَصرِ الإِمارَهِ وَحیدٌ طَریدٌ، لَیسَ یُجتَمَعُ مَعَهُ فی جُمُعَهٍ، ولا یُخرَجُ مَعَهُ إلی عیدٍ، ولا یُؤَدّی إلَیهِ الخَراجُ، یَدعو فَلا یُجابُ، ویَأمُرُ فَلا یُطاعُ. ولَو بَلَغَنا أنَّکَ قَد أقبَلتَ إلَینِا أخرَجناهُ عَنّا حَتّی یَلحَقَ بِالشّامِ، فَاقدَم إلَینا فَلَعَلَّ اللّهُ عَزَّ وجَلَ

أن یَجمَعَنا بِکَ عَلَی الحَقِّ، وَالسَّلامُ عَلَیکَ ورَحمَهُ اللّهِ وَبرَکاتُهُ یَابنَ رَسولِ اللّهِ، ولا قُوَّهَ إلّا بِاللّهِ العَلِیِّ العَظیمِ.

ثُمَّ طَوَی الکِتابَ وخَتَمَهُ ودَفَعَهُ إلی عَبدِ اللّهِ بنِ سَبعٍ الهَمدانِیِّ وعَبدِ اللّهِ بنِ مِسمَعٍ البَکرِیِّ، ووَجَّهوا بِهِما إلَی الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام. فَقَرَأَ الحُسَینُ علیه السلام کِتابَ أهلِ الکوفَهِ فَسَکَتَ ولَم یُجِبهُم بِشَی ءٍ.

ثُمَّ قَدِمَ عَلَیهِ بَعدَ ذلِکَ قَیسُ بنُ مُسهِرٍ الصَّیداوِیُّ وعَبدُ الرَّحمنِ بنُ عَبدِ اللّهِ الأَرحَبِیُّ وعُمارَهُ بنُ عُبَیدٍ السَّلولِیُّ وعَبدُ اللّهِ بنُ والٍ التَّمیمِیُّ، ومَعَهُم جَماعَهٌ نَحوَ خَمسینَ ومِئَهٍ، کُلُّ کِتابٍ مِن رَجُلَینِ وثَلاثَهٍ و أربَعَهٍ ویَسأَلونَهُ القُدومَ عَلَیهِم، وَالحُسَینُ علیه السلام یَتَأَنّی فی أمرِهِ فَلا یُجیبُهُم بِشَی ءٍ.

ثُمَّ قَدِمَ عَلَیهِ بَعدَ ذلِکَ هانِئُ بنُ هانِئٍ السَّبیعِیُّ وسَعیدُ بنُ عَبدِ اللّهِ الحَنَفِیُّ بِهذَا الکِتابِ وهُوَ آخِرُ ما وَرَدَ عَلَی الحُسَینِ علیه السلام مِن أهلِ الکوفَهِ:

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم

لِلحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ أمیرِ المُؤمِنینَ مِن شیعَتِهِ وشیعَهِ أبیهِ. أمّا بَعدُ، فَحَیَّهَلا فَإِنَّ النّاسَ مُنتَظِرونَ لا رَأیَ لَهُم فی غَیرِکَ، فَالعَجَلَ العَجَلَ یَابنَ بِنتِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله! قَدِ اخضَرَّتِ الجَنّاتُ، وَأینَعَتِ الثِّمارُ، و أعشَبَتِ الأَرضُ، و أورَقَتِ الأَشجارُ، فَاقدَم إذا شِئتَ فَإِنَّما تَقدَمُ إلی جُندٍ لَکَ مُجَنَّدٍ، وَالسَّلامُ عَلَیکَ وَرحمَهُ اللّهِ وبَرَکاتُهُ وعَلی أبیکَ مِن قَبلِکَ.

فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام لِهانِئٍ وَسعیدِ بنِ عَبدِ اللّهِ الحَنَفِیِّ: خَبِّرانی مَنِ اجتَمَعَ عَلی هذَا الکِتابِ الَّذی کُتِبَ مَعَکُما إلَیَّ؟ فَقالا: یا أمیرَ المُؤمِنینَ، اجتَمَعَ عَلَیهِ شَبَثُ بنُ رِبعِیٍّ،

وحَجّارُ بنُ أبجَرَ، ویَزیدُ بنُ الحارِثِ، ویَزیدُ بنُ رُوَیمٍ، وعُروَهُ بنُ قَیسٍ، وعَمرُو بنُ الحَجّاجِ، ومُحَمَّدُ بنُ عُمَیرِ بنِ عُطارِدٍ.

قالَ: فَعِندَها قامَ الحُسَینُ، فَتَطَهَّرَ وصَلّی رَکعَتَینِ بَینَ الرُّکنِ وَالمَقامِ، ثُمَّ انفَتَلَ مِن صَلاتِهِ وسَأَلَ رَبَّهُ الخَیرَ فیما کَتَبَ إلَیهِ أهلُ الکوفَهِ، ثُمَّ جَمَعَ الرُّسُلَ فَقالَ لَهُم: إنّی رَأَیتُ جَدّی رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله فی مَنامی، وقَد أمَرَنی بِأَمرٍ و أنَا ماضٍ لأِمرِهِ، فَعَزَمَ اللّهُ لی بِالخَیرِ، إنَّهُ وَلِیُّ ذلِکَ وَالقادِرُ عَلَیهِ إن شاءَ اللّهُ تَعالی. (4)

1- عَضَیْتُ الشَّی ء: إذا فَرَّقْتُه(الصحاح: ج 6 ص 2430 «عضا»).
2- فی المصدر: «إلیه»، والصواب ما أثبتناه کما فی مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی.
3- فی المصدر: «علیک»، والصواب ما أثبتناه کما فی مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی.
4- الفتوح: ج 5 ص 27، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی: ج 1 ص 193؛ الملهوف: ص 102 وزاد فیه «فورد علیه فی یوم واحد ستّمئه کتاب، وتواترت الکتب حتّی اجتمع عنده منها فی نوب متفرّقه اثنی عشر ألف کتاب» بعد «فلا یجیبهم» وکلاهما نحوه.


1007. الفتوح: شیعیان در منزل سلیمان بن صُرَدِ خُزاعی اجتماع کردند. وقتی جمعیت بسیار شد، سلیمان برای خطابه به پا خاست. او خداوند را حمد کرد و ثنای او گفت و بر پیامبر صلی الله علیه و آله و خاندانش درود فرستاد. آن گاه از امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام، یاد کرد و برای او رحمت الهی، طلب کرد و از مناقب شریفش یاد کرد و سپس گفت: ای جماعت شیعه! شما می دانید که معاویه به سوی پروردگارش رفت و بر کرده های خود، وارد شد و خداوند تبارک و تعالی جزای کردارش را از خیر و شر خواهد داد. فرزند او، یزید که خدا، خوارترش گرداند به جای او به حکومت نشسته و حسین بن علی علیه السلام با او مخالفت کرده و از ترس طاغوت های خاندان ابو سفیان، به مکّه آمده است. شما، شیعیان او هستید و پیش از او، شیعیان پدر او بودید. امروز، او به یاری شما نیازمند است. اگر در خود می بینید که او را یاری دهید و با دشمنانش نبرد کنید، برایش نامه بنویسید؛ ولی اگر از سستی و اختلاف خود، هراس دارید، او را به خود، امیدوار مسازید.

جمعیت گفتند: حتما او را یاری می کنیم و با دشمنانش می جنگیم. جانمان را در راهش فدا می کنیم تا به خواسته اش برسد.

آن گاه سلیمان بن صُرَد، از آنان عهد و پیمان گرفت که نیرنگ نمی زنند و عهد خود را نخواهند شکست. سپس گفت: هم اینک برایش نامه ای از طرف این جمعیت بنویسید و آنچه را گفتید، در آن، قید کنید و از او درخواست کنید که به سمت شما بیاید.

گفتند: آیا کافی نیست تو نامه ای بنویسی؟

گفت: نه؛ بلکه باید همه شما بنویسید.

[راوی] می گوید: آن گروه برای حسین بن علی علیه السلام، چنین نوشتند: «به نام خداوند بخشنده مهربان. به حسین بن علی، از طرف سلیمان بن صُرَد، مُسَیَّب بن نَجَبه، حبیب بن مظاهر، رِفاعه بن شَدّاد، عبد اللّه بن وال و گروهی از شیعیان مؤمن او.

امّا بعد، ستایش، خداوندی را که دشمن تو و دشمن پدرت را در هم شکست؛ آن جبّارِ سرکشِ غاصبِ ستمگر را که این امّت را نابود و پراکنده ساخت و بدون رضایت آنان، بر آنان حکومت کرد. نیکان آنها را کشت و اشرار آنها را باقی گذارد. از رحمت خدا دور باد، چنان که ثمود از رحمت خدا دور است!

به ما خبر رسیده که فرزندِ ملعون او، بدون مشورت و اجماع امّت و با ناآگاهی از حدیث ها [ی پیامبر صلی الله علیه و آله]، به حکومت نشسته است. ما به همراه شما نبرد می کنیم و جانمان را در راه شما فدا می سازیم. به سمت ما بیا، با سُرور و شادمانی، در امنیت و برکت، استوار و آقا، فرمانده فرمان بردار، امام و پیشوای هدایت پیشه؛ چرا که ما را امام و امیری جز نعمان بن بشیر نیست و او در قصرِ حکومتی، تنها و منزوی است. کسی در نماز جمعه اش شرکت نمی کند و کسی به همراه او به نماز عید نمی رود و کسی به وی مالیات نمی پردازد. او فرا می خواند؛ ولی کسی جوابش را نمی دهد. فرمان می دهد؛ ولی کسی اطاعتش نمی کند. اگر به ما خبر رسد که شما به سوی ما می آیی، او را بیرون می کنیم که روانه شام شود. پس به سوی ما بشتاب. امید است

خداوند ما را به واسطه شما بر محور حقیقت، مجتمع گرداند. سلام و رحمت و برکت خدا بر تو ای پسر پیامبر خدا و نیرویی جز از جانب خدای برتر و بزرگ نیست».

آن گاه نامه را بست و مهر نمود و آن را به عبد اللّه بن سَبعِ هَمْدانی و عبد اللّه بن مِسمَع بَکری سپرد و آنها را به سوی حسین بن علی علیه السلام روانه کردند.

حسین علیه السلام نامه کوفیان را خواند و سکوت کرد و پاسخ آنها را نداد. پس از آن، قیس بن مُسهِر صیداوی، عبد الرحمن بن عبد اللّه ارحَبی و عُماره بن عُبَیدِ سَلولی و عبد اللّه بن وال تمیمی، با حدود یکصد و پنجاه نامه بر ایشان وارد شدند و هر نامه از جانب دو نفر، یا سه نفر و یا چهار نفر بود که از او برای آمدن، دعوت کرده بودند. حسین علیه السلام در کار، درنگ می کرد و به آنان پاسخ نمی گفت.

پس از آن، هانی بن هانیِ سبیعی و سعید بن عبد اللّه حَنَفی، با این نامه که آخرین نامه کوفیان است، بر او وارد شدند: «به نام خداوند بخشنده مهربان. به حسین بن علی امیر مؤمنان، از جانب شیعیانش و شیعیان پدرش. امّا بعد، پس به سوی ما بشتاب. مردم، انتظار می کشند و نظری به غیر شما ندارند. بشتاب، بشتاب، ای پسر دختر پیامبر خدا! باغ ها سرسبزند، میوه ها رسیده اند، زمین، بارور شده و درختان به بار نشسته اند. هر گاه اراده کردی، بر ما فرود آی، که بر لشکری آماده، فرود می آیی. سلام و رحمت و برکات خدا بر تو و بر پدرت باد!».

حسین علیه السلام به هانی و سعید بن عبد اللّه حَنَفی فرمود: «بگویید چه کسانی بر این نامه توافق کرده اند؟».

گفتند: ای امیر مؤمنان! شَبَث بن رِبعی، حَجّار بن ابجَر، یزید بن حارث، یزید بن رُوَیم، عروه بن قیس، عمرو بن حَجّاج و محمّد بن عُمَیر بن عُطارِد، بر این نامه

توافق کرده اند.

[راوی] می گوید: در این هنگام، حسین علیه السلام برخاست، وضو گرفت و دو رکعت نماز در میان رکن و مقام به جا آورد و چون از نمازْ فارغ شد، از خداوند، در باره آنچه کوفیان نوشته اند، طلب خیر کرد و نمایندگان آنها را جمع کرد و به آنان فرمود: «جدّم پیامبر خدا را در خواب دیدم که مرا به کاری فرمان داد. من، آن را انجام می دهم. خداوند، تصمیم مرا خیر گرداند، که او ولیّ این کارها و توانا بر آنهاست، إن شاء اللّه تعالی».


1008. الأخبار الطوال: لَمّا بَلَغَ أهلَ الکوفَهِ وَفاهُ مُعاوِیَهَ وخُروجُ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام إلی مَکَّهَ، اجتَمَعَ جَماعَهٌ مِنَ الشّیعَهِ فی مَنزِلِ سُلَیمانَ بنِ صُرَدٍ، وَاتَّفَقوا عَلی أن یَکتُبوا إلَی الحُسَینِ علیه السلام یَسأَلونَهُ القُدومَ عَلَیهِم، لِیُسَلِّمُوا الأَمرَ إلَیهِ ویَطرِدُوا النُّعمانَ بنَ بَشیرٍ، فَکَتَبوا إلَیهِ بِذلِکَ، ثُمَّ وَجَّهوا بِالکِتابِ مَعَ عُبَیدِ اللّهِ بنِ سُبَیعٍ الهَمدانِیِّ وعَبدِ اللّهِ بنِ وَدّاکٍ السُلَمِیِّ، فَوافُوا الحُسَینَ علیه السلام بِمَکَّهَ لِعَشرٍ خَلَونَ مِن شَهرِ رَمَضانَ، فَأَوصَلُوا الکِتابَ إلَیهِ.

ثُمَّ لَم یُمسِ الحُسَینُ علیه السلام یَومَهُ ذلِکَ حَتّی وَرَدَ عَلَیهِ بِشرُ بنُ مُسهِرٍ الصَّیداوِیُّ وعَبدُ الرَّحمنِ بنُ عُبَیدٍ الأَرحَبِیُّ، ومَعَهُما خَمسونَ کِتابا مِن أشرافِ أهلِ الکوفَهِ ورُؤَسائِها، کُلُّ کِتابٍ مِنها مِنَ الرَّجُلَینِ وَالثَّلاثَهِ وَالأَربَعَهِ بِمِثلِ ذلِکَ.

فَلَمّا أصبَحَ وافاهُ هانِئُ بن هانِئٍ السَّبیعِیُّ وسَعیدُ بنُ عَبدِ اللّهِ الخَثعَمِیُّ، ومَعَهُما أیضا نَحوٌ مِن خَمسینَ کِتابا.

فَلَمّا أمسی أیضا ذلِکَ الیَومَ وَرَدَ عَلَیهِ سَعیدُ بنُ عَبدِ اللّهِ الثَّقَفِیُّ، وَمَعَهُ کِتابٌ واحِدٌ مِن شَبَثِ بنِ رِبِعیٍّ، وحَجّارِ بنِ أبجَرَ، ویَزیدَ بنِ الحارِثِ، وعَزرَهَ بنِ قَیسٍ، وعَمرِو بنِ الحَجّاجِ، ومُحَمَّدِ بنِ عُمَیرِ بنِ عُطارِدٍ، وکانَ هؤُلاءِ الرُّؤَساءَ مِن أهلِ الکوفَهِ، فَتَتابَعَت عَلَیهِ فی أیّامٍ رُسُلُ أهلِ الکوفَهِ، ومِنَ الکُتُبِ ما مَلأ مِنهُ خُرجَینِ. (1)

1- الأخبار الطوال: ص 229.


1008. الأخبار الطوال: چون خبر مرگ معاویه و خارج شدن حسین بن علی علیه السلام به سوی مکّه، به کوفیان رسید، گروهی از شیعیان در منزل سلیمان بن صُرَد اجتماع کردند و توافق کردند که نامه ای برای حسین علیه السلام بنویسند و از او بخواهند به سوی آنان بیاید تا حکومت را به وی بسپارند و نعمان بن بشیر را بر کنار کنند. سپس این مطلب را نوشتند و نامه را همراه عبید اللّه بن سُبَیع هَمْدانی و عبد اللّه بن وَدّاک سُلَمی فرستادند. آنان حسین علیه السلام را در مکّه در دهم ماه رمضان، ملاقات کردند و نامه را به ایشان رساندند.

حسین علیه السلام هنوز آن روز را به پایان نرسانده بود که بِشر بن مُسهِر صیداوی و عبد الرحمن بن عُبَید ارحَبی بر ایشان وارد شدند و به همراه آنان، پنجاه نامه از بزرگان کوفه و رؤسای قبایل بود و هر نامه از سوی دو، سه و یا چهار نفر و بیشتر بود.

چون روز دیگر شد، هانی بن هانیِ سبیعی و سعید بن عبد اللّه خَثعَمی رسیدند که به همراه آنان نیز پنجاه نامه بود.

چون شب شد، سعید بن عبد اللّه ثقفی وارد شد و به همراه او یک نامه از سوی شَبَث بن رِبِعی، حَجّار بن ابجَر، یزید بن حارث، عَزرَه بن قیس، عمرو بن حَجّاج و

محمّد بن عُمَیر بن عُطارِد بود. اینان، رؤسای کوفیان بودند.

در این روزها نامه های کوفیان، پی در پی می رسید و نامه ها به اندازه دو خورجین شد.



1009. الفخریّ: لَمَّا استَقَرَّ [الحُسَینُ علیه السلام] بِمَکَّهَ اتَّصَلَ بِأَهلِ الکوفَهِ تَأَبّیهِ مِن بَیعَهِ یَزیدَ، وکانوا یَکرَهونَ بَنی امَیَّهَ خُصوصا یَزیدَ؛ لِقُبحِ سیرَتِهِ ومُجاهَرَتِهِ بِالمَعاصی، وَاشتِهارِهِ بِالقَبائِحِ.

فَراسَلُوا الحُسَینَ علیه السلام وکَتَبوا إلَیهِ الکُتُبَ یَدعونَهُ إلی قُدومِ الکوفَهِ، ویَبذُلونَ لَهُ النُّصرَهَ عَلی بنی امَیَّهَ، وَاجتَمَعوا وتَحالَفوا عَلی ذلِکَ، وتابَعُوا الکُتُبَ إلَیهِ فی هذَا المَعنی. (1)

1010. تذکره الخواصّ عن الواقدی: لَمَّا استَقَرَّ الحُسَینُ علیه السلام بِمَکَّهِ وعَلِمَ بِهِ أهلُ الکوفَهِ، کَتَبوا إلَیهِ یَقولونَ: إنّا قَد حَبَسنا أنفُسَنا عَلَیکَ، ولَسنا نَحضُرُ الصَّلاهَ مَعَ الوُلاهِ، فَاقدَم عَلَینا فَنَحنُ فی مِئَهِ ألفٍ، فَقَد فَشا فینَا الجَورُ، وعُمِلَ فینا بِغَیرِ کِتابِ اللّهِ وسُنَّهِ نَبِیَّهِ، ونَرجو أن یَجمَعَنَا اللّهُ بِکَ عَلَی الحَقِّ، ویَنفی عَنّا بِکَ الظُّلمَ، فَأَنتَ أحَقُّ بِهَذَا الأَمرِ مِن یَزیدَ و أبیهِ الَّذی غَصَبَ الامَّهَ فَیئَها (2)، وشَرِبَ الخَمرَ، ولَعِبَ بِالقُرودِ وَالطَّنابیرِ، وتَلاعَبَ بِالدّینِ. (3)

1- الفخری: ص 114.
2- فی المصدر: «فیها»، وهو تصحیف.
3- تذکره الخواصّ: ص 237 وراجع: مروج الذهب: ج 3 ص 64.


1009. الفخریّ: چون [امام حسین علیه السلام] در مکّه مستقر شد، خبر امتناع ایشان از بیعت با یزید، به کوفیان رسید. مردم کوفه از بنی امیّه دل خوشی نداشتند، بویژه از یزید که دارای روشی زشت بود و آشکارا مرتکب معاصی و زشتی ها می شد.

از این رو، باب نامه نگاری را با حسین علیه السلام گشودند و نامه های بسیار برایش نوشتند و از ایشان برای آمدن به کوفه دعوت کردند و نوشتند که ایشان را بر ضدّ بنی امیّه یاری خواهند داد و بر این کار، هم قسم شده اند. آنان، نامه های بسیار و پی در پی با این مضمون، ارسال داشتند.

1010. تذکره الخواصّ به نقل از واقدی: چون حسین علیه السلام در مکّه مستقر شد و کوفیان از آن آگاه شدند، برای ایشان چنین نوشتند: به راستی که ما خود را وقف تو کرده ایم و در نمازِ والیان شرکت نمی کنیم. پس بر ما فرود آی که ما یکصد هزار نفریم. ستم در میان ما، همگانی شده و به غیر کتاب خدا و سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله، با ما رفتار می شود و ما امیدواریم که خداوند، ما را به واسطه شما بر محور حقیقت، مجتمع گرداند و ستم را به واسطه شما از ما دور سازد؛ چرا که شما به حکومت، سزاوارتر از یزید و پدر او هستید؛ یزیدی که ثروت این امّت را غصب کرد، می گساری کرد، اهل تنبور و بوزینه باز است و دین را به بازی گرفته است.



1011. تاریخ الیعقوبی: خَرَجَ الحُسَینُ علیه السلام إلی مَکَّهَ، فَأَقامَ بِها أیّاما، وکَتَبَ أهلُ العِراقِ إلَیهِ، ووَجَّهوا بِالرُّسلِ عَلی إثرِ الرُّسلِ، فَکانَ آخِرُ کِتابٍ وَرَدَ عَلَیهِ مِنهُم کِتابَ هانِئِ بنِ أبی هانِئٍ وسَعیدِ بنِ عَبدِ اللّهِ الخَثعَمِیِّ:

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم

لِلحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ مِن شیعَتِهِ المُؤمِنینَ وَالمُسلِمینَ، أمّا بَعدُ فَحَیَّهَلا؛ فَإِنَّ النّاسَ یَنتَظِرونَکَ، لا إمامَ لَهُم غَیرُکَ، فَالعَجَلَ ثُمَّ العَجَلَ، وَالسَّلامُ. (1)

3/ 4 إشخاصُ الإِمامِ علیه السلام مَندوبَهُ الخاصَّ إلَی الکَوفهِ وکِتابُهُ إلی أهلِها

1012. تاریخ الطبری عن عمّار الدهنی عن أبی جعفر [الباقر] علیه السلام: بَعَثَ الحُسیَنُ علیه السلام إلی مُسلِمِ بنِ عَقیلِ بنِ أبی طالِبٍ ابنِ عَمِّهِ، فَقالَ لَهُ: سِر إلَی الکوفَهِ فَانظُر ما کَتَبوا بِهِ إلَیَّ، فَإِن کانَ حَقّا خَرَجنا إلَیهِم. (2)

1013. أنساب الأشراف: تَلاحَقَتِ الرُّسُلُ کُلُّها وَاجتَمَعَت عِندَهُ [أی عِندَ الإِمامِ الحُسَینِ علیه السلام]، فَأَجابَهُم عَلی آخِرِ کُتُبِهِم، و أعلَمَهُم أن قَد قَدَّمَ مُسلِمَ بنَ عَقیلِ بنِ أبی طالِبٍ، لِیَعرِفَ طاعَتَهُم و أمرَهُم ویَکتُبَ إلَیهِ بِحالِهِم ورَأیِهِم. (3)

1014. تاریخ الطبری عن أبی المخارق الراسبی: دَعَا [الحُسَینُ] علیه السلام مُسلِمَ بنَ عَقیلٍ،

فَسَرَّحَهُ مَعَ قَیسِ بنِ مُسهِرٍ الصَّیداوِیِّ وعُمارَهَ بنِ عُبَیدٍ السَّلولِیِّ وعَبدِ الرَّحمنِ بنِ عَبدِ اللّهِ بنِ الکَدِنِ الأَرحَبِیِّ، فَأَمَرَهُ بِتَقوَی اللّهِ وکِتمانِ أمرِهِ وَاللُّطفِ، فَإِن رَأَی النّاسَ مُجتَمِعینَ مُستَوسِقینَ (4) عَجَّلَ إلَیهِ بِذلِکَ. (5)

1- تاریخ الیعقوبی: ج 2 ص 241.
2- تاریخ الطبری: ج 5 ص 347، تهذیب التهذیب: ج 1 ص 590، الإصابه: ج 2 ص 69، سیر أعلام النبلاء: ج 3 ص 306، مقاتل الطالبیّین: ص 99 کلاهما نحوه.
3- أنساب الأشراف: ج 3 ص 370 وراجع: تاریخ الیعقوبی: ج 2 ص 242.
4- اسْتَوسَقُوا: أی استجمعوا وانضمّوا(النهایه: ج 5 ص 185 «وسق»).
5- تاریخ الطبری: ج 5 ص 354، الکامل فی التاریخ: ج 2 ص 534 ولیس فیه «مع قیس ... الأرحبیّ»، أنساب الأشراف: ج 3 ص 370 ولیس فیه ذیله من «فأمره ...» وفیه «عماره بن عبد وعبد الرحمن بن عبد اللّه ذی الکدر»؛ الإرشاد: ج 2 ص 39 وفیه «عماره بن عبد السلولی»، روضه الواعظین: ص 191 وفیه «عماره بن عبد اللّه السلولی وعبد الرحمن بن عبد اللّه الأریحی»، إعلام الوری: ج 1 ص 436 وفیه «عماره بن عبد اللّه السلولی»، بحار الأنوار: ج 44 ص 335.


1011. تاریخ الیعقوبی: حسین علیه السلام به مکّه رفت و چند روز از اقامتش در مکّه گذشت که مردم عراق برایش نامه نوشتند و نمایندگان پی در پی به سویش روانه کردند، و آخرین نامه ای که به ایشان رسید، نامه ای بود که هانی بن ابی هانی و سعید بن عبد اللّه خثعمی [، با این مضمون] آورده بودند: «به نام خداوند بخشنده مهربان. به حسین بن علی، از طرف شیعیان مؤمن و مسلمانش. امّا بعد، به سوی ما بشتاب. به راستی که مردم، انتظار شما را می کشند و پیشوایی جز شما ندارند. شتاب کنید، شتاب کنید. والسلام!».

3/ 4 فرستاده شدن نماینده ویژه امام به همراه نامه به کوفه

1012. تاریخ الطبری به نقل از عمّار دُهْنی، از امام باقر علیه السلام: حسین علیه السلام به دنبال پسر عمویش، مسلم بن عقیل، فرستاد و به وی پیغام داد: به سمت کوفه حرکت کن و در باره نامه هایی که به من نوشته اند، بررسی کن، که اگر این نامه ها حقیقت دارند، به سمت آنان حرکت کنیم.

1013. أنساب الأشراف: قاصدان، پی در پی آمدند و نزد او(حسین علیه السلام) اجتماع کردند و ایشان به آخرین نامه آنان پاسخ داد و به آنان اعلام نمود که مسلم بن عقیل بن ابی طالب را فرستاده تا اوضاع و احوال را بررسی کند و وضعیت مردم و رأی و نظر آنان را برایش بنویسد.

1014. تاریخ الطبری به نقل از ابو مخارق راسبی: حسین علیه السلام، مسلم بن عقیل را فرا خواند

و او را به همراه قیس بن مُسهِر صیداوی، عُماره بن عُبَید سَلولی و عبد الرحمن بن عبد اللّه بن کَدِن ارحَبی به سمت کوفه روانه کرد. وی را به پروا کردن از خدا، مخفی نگه داشتن مسئله و مهربانی با مردم، سفارش کرد [و فرمود] که اگر دید مردم، اتّحاد و یک پارچگی دارند، به سرعت به وی خبر دهد.



1015. الأخبار الطوال: کَتَبَ الحُسَینُ علیه السلام إلَیهِم جَمیعا واحِدا، ودَفَعَهُ إلی هانِئِ بنِ هانِئٍ وسَعیدِ بنِ عَبدِ اللّهِ، نُسخَتُهُ:

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم

مِنَ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ إلی مَن بَلَغَهُ کِتابی هذا مِن أولِیائِهِ وشیعَتِهِ بِالکوفَهِ، سَلامٌ عَلَیکُم. أمّا بَعدُ، فَقَد أتَتنی کُتُبُکُم، وفَهِمتُ ما ذَکَرتُم مِن مَحَبَّتِکُم لِقُدومی عَلَیکُم، وإنّی باعِثٌ إلَیکُم بِأَخی وَابنِ عَمّی وثِقَتی مِن أهلی مُسلِمِ بنِ عَقیلٍ لِیَعلَمَ لی کُنهَ أمرِکُم، ویَکتُبَ إلَیَّ بِما یَتَبَیَّنُ لَهُ مِنِ اجتِماعِکُم، فَإِن کانَ أمرُکُم عَلی ما أتَتنی بِهِ کُتُبُکُم و أخبَرَتنی بِهِ رُسُلُکُم أسرَعتُ القُدومَ عَلَیکُم إن شاءَ اللّهُ، وَالسَّلامُ.

وقَد کانَ مُسلِمُ بنُ عَقیلٍ خَرَجَ مَعَهُ مِنَ المَدینَهِ إلی مَکَّهَ، فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام: یَابنَ عَمِّ، قَد رَأَیتُ أن تَسیرَ إلَی الکوفَهِ، فَتَنظُرَ مَا اجتَمَعَ عَلَیهِ رَأیُ أهلِها، فَإِن کانوا عَلی ما أتَتنی بِهِ کُتُبُهُم فَعَجِّل عَلَیَّ بِکِتابِکَ لُاسرِعَ القُدومَ عَلَیکَ، وإن تَکُنِ الاخری

فَعَجِّلِ الِانصِرافَ. (1)

1- الأخبار الطوال: ص 230.


1015. الأخبار الطِّوال: حسین علیه السلام برای همه آنان، یک نامه نوشت و آن را به هانی بن هانی و سعید بن عبد اللّه سپرد. متن نامه، چنین است: «به نام خداوند بخشنده مهربان. از حسین بن علی، به هر یک از دوستان و شیعیانم در کوفه که این نامه به وی می رسد. سلام بر شما! امّا بعد، نامه های شما به دستم رسید و از علاقه مندی تان به آمدنم نزد شما، خبردار شدم. اینک برادر و پسر عمو و فردی مورد اعتماد از خاندانم، [یعنی] مسلم بن عقیل را به سوی شما می فرستم تا واقعیت امور را به دست آورد و برای من از آنچه در باره اجتماع و اتّحاد شما دستگیرش می شود، بنویسد. اگر واقعیت، چنان بود که در نامه ها نوشته بودید و نمایندگانِ شما به من خبر دادند، به زودی بر شما وارد می شوم، اگر خدا بخواهد. والسلام!».

مسلم بن عقیل به همراه حسین علیه السلام از مدینه به مکّه آمده بود. حسین علیه السلام به وی فرمود: «پسر عمو! در نظر دارم به کوفه ره بسپاری و در آنچه مردمِ آن جا بر آن اجتماع کرده اند، بنگری. اگر واقعیت، چنان بود که نامه هایشان خبر می دهد، به سرعت برایم نامه بنویس تا در اسرع وقت، خودم را به تو برسانم؛ و اگر جز آن بود، به سرعت، باز گرد».



1016. تاریخ الطبری عن محمّد بن بشر الهمْدانی: کَتَبَ [الحُسَینُ علیه السلام] مَعَ هانِئِ بنِ هانِئٍ السَّبیعِیِّ وسَعیدِ بنِ عَبدِ اللّهِ الحَنَفِیِّ وکانا آخِرَ الرُّسُلِ:

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم

مِن حُسَینِ بنِ عَلِیٍّ إلَی المَلَأِ مِنَ المُؤمِنینَ وَالمُسلِمینَ. أمّا بَعدُ، فَإِنَّ هانِئا وسَعیدا قَدِما عَلَیَّ بِکُتُبِکُم، وکانا آخِرَ مَن قَدِمَ عَلَیَّ مِن رُسُلِکُم، وقَد فَهِمتُ کُلَّ الَّذِی اقتَصَصتُم وذَکَرتُم، ومَقالَهُ جُلِّکُم: أنَّهُ لَیسَ عَلَینا إمامٌ، فَأَقبِل لَعَلَّ اللّهَ أن یَجمَعَنا بِکَ عَلَی الهُدی وَالحَقِّ. وقَد بَعَثتُ إلَیکُم أخی وَابنَ عَمّی وثِقَتی مِن أهلِ بَیتی، و أمَرتُهُ أن یَکتُبَ إلَیَّ بِحالِکُم و أمرِکُم ورَأیِکُم، فَإِن کَتَبَ إلَیَّ أنَّهُ قَد أجمَعَ رَأیُ مَلَئِکُم وذَوِی الفَضلِ وَالحِجا مِنکُم عَلی مِثلِ ما قَدِمَت عَلَیَّ بِهِ رُسُلُکُم وقَرَأتُ فی کُتُبِکُم أقدَمُ عَلَیکُم وَشیکا إن شاءَ اللّهُ.

فَلَعَمری مَا الإِمامُ إلَا العامِلُ بِالکِتابِ، وَالآخِذُ بِالقِسطِ، وَالدّائِنُ بِالحَقِّ، وَالحابِسُ نَفسَهُ عَلی ذاتِ اللّهِ، وَالسَّلامُ. (1)

1017. الفتوح: ذِکرُ کِتابِ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام إلی أهلِ الکوفَهِ:

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم

مِنَ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ إلَی المَلأَ مِنَ المُؤمِنینَ، سَلامٌ عَلَیکُم! أمّا بَعدُ، فَإِنَّ هانِئَ بنَ هانِئٍ وسَعیدَ بنَ عَبدِ اللّهِ قَدِما عَلَیَّ بِکُتُبِکُم فَکانا آخِرَ مَن قَدِمَ عَلَیَّ مِن عِندِکُم، وقَد فَهِمتُ الَّذی قَد قَصَصتُم وذَکَرتُم ولَستُ اقَصِّرُ عَمّا أحبَبتُم، وقَد بَعَثتُ إلَیکُم أخی وَابنَ عَمّی وثِقَتی مِن أهلِ بَیتی مُسلِمَ بنَ عَقیلِ بنِ أبی طالِبٍ، وقَد أمَرتُهُ أن یَکتُبَ إلَیَّ بِحالِکُم ورَأیِکُم ورَأیِ ذَوِی الحِجا وَالفَضلِ مِنکُم، وهُوَ مُتَوَجِّهٌ إلی ما قِبَلَکُم إن شاءَ اللّهُ تَعالی وَالسَّلامُ، ولا قُوَّهَ إلّا بِاللّهِ، فَإِن کُنتُم عَلی ما قَدِمَت بِهِ رُسُلُکُم وقَرَأتُ فی کُتُبِکُم فَقوموا مَعَ ابنِ عَمّی وبایِعوهُ وَانصُروهُ ولا تَخذُلوهُ. فَلَعَمری لَیسَ الإِمامُ العادِلُ بِالکِتابِ وَالعادِلُ بِالقِسطِ کَالَّذی یَحکُمُ بِغَیرِ الحَقِّ ولا یَهدی ولا یَهتَدی، جَمَعَنَا اللّهُ وإیّاکُم عَلَی الهُدی، و ألزَمَنا وإیّاکُم کَلِمَهَ التَّقوی، إنَّهُ لَطیفٌ لِما یَشاءُ، وَالسَّلامُ عَلَیکُم ورَحمَهُ اللّهِ وبَرَکاتُهُ.

ثُمَّ طَوَی الکِتابَ وخَتَمَهُ، ودَعا بِمُسلمِ بنِ عَقیلٍ فَدَفَعَ إلَیهِ الکِتابَ، وقالَ لَهُ: إنّی مُوَجِّهُکَ إلی أهلِ الکوفَهِ وهذِهِ کُتُبُهُم إلَیَّ، وسَیَقضِی اللّهُ مِن أمرِکَ ما یُحِبُّ ویَرضی، و أنَا أرجو أن أکونَ أنَا و أنتَ فی دَرَجَهِ الشُّهَداءِ، فَامضِ عَلی بَرَکَهِ اللّهِ حَتّی تَدخُلَ الکوفَهَ، فَإِذا دَخَلتَها فَانزِل عِندَ أوثَقِ أهلِها، وَادعُ النّاسَ إلی طاعَتی وَاخذُلهُم عَن آلِ أبی سُفیانَ، فَإِن رَأَیتَ النّاسَ مُجتَمِعینَ عَلی بَیعَتی فَعَجِّل لی بِالخَبَرِ حَتّی أعمَلَ عَلی حَسَبِ ذلِکَ إن شاءَ اللّهُ تَعالی. ثُمَّ عانَقَهُ الحُسَینُ علیه السلام ووَدَّعَهُ وبَکَیا جَمیعا. (2)

1- تاریخ الطبری: ج 5 ص 353، الکامل فی التاریخ: ج 2 ص 534 نحوه؛ الإرشاد: ج 2 ص 39، روضه الواعظین: ص 191، المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 90 وفیهما «الحاکم بالکتاب، القائم بالقسط، الداین بدین اللّه» بدل «العامل بالکتاب، والآخذ بالقسط، والدائن بالحقّ»، بحار الأنوار: ج 44 ص 334 وراجع: إعلام الوری: ج 1 ص 436.
2- الفتوح: ج 5 ص 30، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی: ج 1 ص 195 نحوه.


1016. تاریخ الطبری به نقل از محمّد بن بِشْر هَمْدانی: [حسین علیه السلام] به همراه هانی بن هانیِ سبیعی و سعید بن عبد اللّه حَنَفی که آخرین فرستادگان کوفیان بودند، نامه ای فرستاد: «به نام خداوند بخشنده مهربان. از حسین بن علی، به جمعیت مؤمنان و مسلمانان. امّا بعد، هانی و سعید، نامه های شما را برایم آوردند و این دو، آخرین فرستادگان شما به سوی من بودند. تمام داستان و آنچه را بازگو کرده بودید، دانستم و سخن تمامتان، این بود که: ما را پیشوایی نیست. نزد ما بیا. شاید خداوند به واسطه تو، ما را بر محور حق و راستی، متّحد گرداند.

به راستی که برادر و پسر عمو و فرد مورد اعتمادم را از خاندانم، به سوی شما فرستادم و به وی دستور دادم تا شرح احوال و آرا و مسائلتان را برایم بنویسد. اگر برایم نوشت که رأی اکثریت و نخبگان و خردمندانِ شما، آن گونه است که فرستادگانِ شما بازگو کردند و در نامه هایتان خواندم، به زودی به سوی شما می آیم، اگر خدا بخواهد.

به جانم سوگند که پیشوا نیست، مگر کسی که عامل به کتاب خدا، پایبند به انصاف، ملتزم به حقیقت و سرسپرده ذات خداوند باشد. والسلام!».

1017. الفتوح: گزارش نامه حسین بن علی علیه السلام به کوفیان [، این است]: «به نام خداوند

بخشنده مهربان. از حسین بن علی، به جماعت مؤمنان. سلام بر شما! امّا بعد، هانی بن هانی و سعید بن عبد اللّه، نامه های شما را برایم آوردند و آن دو، آخرین فرستادگان شما به سوی من بودند. آنچه را که گفتید و نوشتید، دانستم و در آنچه می پسندید، کوتاهی نخواهم کرد. اینک برادر، پسر عمو و فرد مورد اعتمادم از خاندانم، [یعنی] مسلم بن عقیل بن ابی طالب را به سوی شما فرستادم و به وی دستور دادم که شرح احوال و آرای شما و رأی خردمندان و نخبگان شما را برایم بنویسد و او ره سپار به سوی شماست، إن شاء اللّه. والسلام! و نیرویی جز از جانب خداوند نیست.

اگر شما آن گونه بودید که فرستادگانِ شما خبر داده اند و در نامه هایتان خواندم، پس به همراه پسر عمویم به پا خیزید و با او بیعت کنید، او را یاری دهید و تنهایش مگذارید.

به جانم سوگند، پیشوایی که با کتاب خدا به عدالت رفتار کند و انصاف ورزد، مانند کسی نیست که به غیر حق، حکمرانی می کند و خودش، راه را نیافته و نمی تواند دیگران را هدایت کند. خداوند، ما و شما را بر محور هدایت، گرد آورَد و همه ما را با تقوا همراه سازد! به راستی که او به هر چه بخواهد، لطف می کند. سلام خدا و رحمت و برکات او بر شما باد!».

آن گاه نامه را پیچید و مُهر کرد و مسلم بن عقیل را فرا خواند و نامه را به وی داد و به وی فرمود: «من، تو را به سوی کوفه می فرستم و اینها نامه های آنان برای من است. خداوند، کار تو را آن گونه که دوست دارد و می پسندد، تقدیر خواهد کرد. امیدوارم من و تو در رتبه شهدا قرار بگیریم.

به برکت [یاد] خدا، حرکت کن تا وارد کوفه شوی. وقتی به کوفه رسیدی، در خانه مطمئن ترینِ مردمان، فرود آی و مردم را به پیروی از من و دوری از خاندان ابو سفیان فرا بخوان. اگر دیدی مردم بر بیعت با من توافق دارند، سریع به من خبر بده تا بر اساس آن، عمل کنم، به خواست خداوند متعال».

آن گاه حسین علیه السلام او را در آغوش گرفت و خداحافظی نمود و هر دو گریستند.


1018. البدایه والنهایه: اجتَمَعَتِ الرُّسُلُ کُلُّها بِکُتُبِها عِندَ الحُسَینِ علیه السلام ... فَعِندَ ذلِکَ بَعَثَ ابنَ عَمِّهِ مُسلِمَ بنَ عَقیلِ بنِ أبی طالِبٍ إلَی العِراقِ، لِیَکشِفَ لَهُ حَقیقَهَ هذَا الأَمرِ وَالاتِّفاقِ، فَإِن کانَ مُتَحَتِّما و أمرا حازِما مُحکَما بَعَثَ إلَیهِ لِیَرکَبَ فی أهلِهِ وذَویهِ، ویَأتِیَ الکوفَهَ لِیَظفَرَ بِمَن یُعادیهِ؛ وکَتَبَ مَعَهُ کِتابا إلی أهلِ العِراقِ بِذلِکَ. (1)

1019. الملهوف بَعدَ ذِکرِ الکُتُبِ الَّتی وَصَلَت مِن أهلِ الکوفَهِ لِلإِمامِ الحُسَینِ علیه السلام: فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام لِهانِئِ بنِ هانِئٍ السَّبیعِیِّ وسَعیدِ بنِ عَبدِ اللّهِ الحَنَفِیِّ: خَبِّرانی مَنِ اجتَمَعَ عَلی هذَا الکِتابِ الَّذی وَرَدَ عَلَیَّ مَعَکُما؟ فَقالا: یَابنَ رَسولِ اللّهِ! شَبَثُ بنُ رِبعِیٍّ، وحَجّارُ بنُ أبجَرَ، ویَزیدُ بنُ الحارِثِ، ویَزیدُ بنُ رُوَیمٍ، وعُروَهُ بنُ قَیسٍ، وعَمرُو بنُ الحَجّاجِ، ومُحَمَّدُ بنُ عُمَیرِ بنِ عُطارِدٍ.

قالَ: فَعِندَها قامَ الحُسَینُ علیه السلام فَصَلّی رَکعَتَینِ بَینَ الرُّکنِ وَالمَقامِ وَسأَلَ اللّهَ الخِیَرَهَ فی ذلِکَ. ثُمَّ دَعا بِمُسلِمِ بنِ عَقیلٍ و أطلَعَهُ عَلَی الحالِ، وکَتَبَ مَعَهُ جَوابَ کُتُبِهِم یَعِدُهُم بِالوُصولِ إلَیهِم ویَقولُ لَهُم ما مَعناهُ: قَد نَفَذتُ إلَیکُمُ ابنَ عَمّی مُسلِمَ بنَ عَقیلٍ لِیُعَرِّفَنی ما أنتُم عَلَیهِ مِنَ الرَّأیِ. (2)

1020. تذکره الخواصّ عن ابن إسحاق: اجتَمَعَتِ الرُّسُلُ کُلُّها بِمَکَّهَ عِندَهُ [أی عِندَ الحُسَینِ علیه السلام] فَحینَئِذٍ بَعَثَ إلَیهِم مُسلِمَ بنَ عَقیلٍ وکَتَبَ مَعَهُ کِتابا:

قَد بَعَثتُ إِلَیکُم أخی وَابنَ عَمّی وثِقَتی مِن أهلِ بَیتی، و أمَرتُهُ أن یَکتُبَ إلَیَّ بِحالِکُم، فَإِن کَتَبَ إلَیَّ أنَّهُ قَدِ اجتَمَعَ رَأیُ مَلَئِکُم وذِی الحِجا مِنکُم عَلی مِثلِ

ما قَدِمَت بِهِ رُسُلُکُم قَدِمتُ عَلَیکُم، وإلّا لَم أقدَم، وَالسَّلامُ.

ثُمَّ دَعا مُسلِمَ بنَ عَقیلٍ فَبَعَثَهُ مَعَ قَیسِ بنِ مُسهِرٍ الصَّیداوِیِّ وعُمارَهَ بنِ عَبدِ اللّهِ السَّلولِیِّ وعَبدِ الرَّحمنِ بنِ عَبدِ اللّهِ الأَرحَبِیِّ، و أمَرَهُ بِکِتمانِ الأَمرِ. (3)

1- البدایه والنهایه: ج 8 ص 152.
2- الملهوف: ص 106، مثیر الأحزان: ص 26 نحوه.
3- تذکره الخواصّ: ص 244.


1018. البدایه و النهایه: تمام فرستادگان [کوفیان] به همراه نامه های آنان، نزد حسین علیه السلام اجتماع کردند .... در این هنگام، پسر عمویش مسلم بن عقیل بن ابی طالب را روانه عراق ساخت تا حقیقت امور را برایش آشکار گرداند و چنانچه [دعوت ها] حتمی بود و امور از پشتوانه و تدبیر برخوردار بود، به دنبال ایشان بفرستد تا با خاندان و بستگان، حرکت کند و وارد کوفه شود و بر دشمنان، پیروز گردد. امام علیه السلام این مطلب را در نامه ای به همراه مسلم برای مردم عراق فرستاد.

1019. الملهوف پس از گزارش نامه هایی که از کوفیان به امام حسین علیه السلام رسید: حسین علیه السلام به هانی بن هانی سبیعی و سعید بن عبد اللّه حنفی فرمود: «به من خبر دهید که چه کسانی بر این نامه ای که به دستم رسید، اجتماع و هم رأیی دارند؟».

گفتند: ای پسر پیامبر خدا! شَبَث بن رِبْعی، حَجّار بن ابجَر، یزید بن حارث، یزید بن رُوَیم، عُروه بن قیس، عمرو بن حَجّاج و محمّد بن عُمَیر بن عُطارِد.

[راوی] می گوید: در این هنگام، حسین علیه السلام برخاست و میان رکن و مقام، دو رکعت نماز به جا آورد و از خداوند در این کار، طلب خیر کرد. سپس مسلم را فرا خواند و او را از اوضاع و احوال، باخبر ساخت و به همراه مسلم، جواب نامه های کوفیان را نوشت و به آنان وعده رفتن به کوفه داد و مطلبی به این مضمون نگاشت: «پسر عمویم مسلم بن عقیل را به جانب شما روانه کردم تا احوال و آرای شما را برایم گزارش کند».

1020. تذکره الخواصّ به نقل از ابن اسحاق: تمام فرستادگان، در مکّه نزد حسین علیه السلام گرد آمدند. در این هنگام، [امام علیه السلام] مسلم بن عقیل را به سوی آنان فرستاد و نامه ای به همراه وی [به این شرح] نوشت: «به راستی که برادر، پسر عمو و فرد مورد اعتمادم

از خاندانم را به سوی شما فرستادم و به وی دستور دادم که احوال شما را برایم بنویسد. پس اگر برایم بنویسد که رأی اکثریت شما و خردمندانِ شما، آن گونه است که فرستادگان شما خبر آوردند، به سمت شما می آیم، و گرنه نخواهم آمد. والسلام!».

آن گاه مسلم بن عقیل را خواست و او را به همراه قیس بن مُسهِر صیداوی و عُماره بن عبد اللّه سَلولی و عبد الرحمن بن عبد اللّه ارحَبی، [به کوفه] روانه کرد و به وی دستور داد جریان را مخفی بدارد.



1021. مثیر الأحزان عن الشعبی: عِندَ ذلِکَ رَدَّ [الإِمامُ الحُسَینُ علیه السلام] جَوابَ کُتُبِهِم یُمَنّیهِم بِالقَبولِ ویَعِدُهُم بِسُرعَهِ الوُصولِ: وإنَّهُ قَد جاءَ ابنُ عَمّی مُسلِمُ بنُ عَقیلٍ لِیُعَرِّفَنی ما أنتُم عَلَیهِ مِن رَأیٍ جَمیلٍ. ولَعَمری مَا الإِمامُ إلَا العامِلُ بِالکِتابِ، القائِمُ بِالقِسطِ، الدّائِنُ بِدینِ الحَقِّ، الحابِسُ نَفسَهُ فی ذاتِ اللّهِ. و أمَرَ مُسلِما بِالتَّوَجُّهِ بِالکِتابِ إلَی الکوفَهِ. (1)

1022. مقاتل الطالبیّین عن أبی إسحاق: لَمّا بَلَغَ أهلَ الکوفَهِ نُزولُ الحُسَینِ علیه السلام مَکَّهَ و أنَّهُ لَم یُبایِع لِیَزیدَ، وَفَدَ إلَیهِ وَفدٌ مِنهُم، عَلَیهِم أبو عَبدِ اللّهِ الجَدَلِیُّ، وکَتَبَ إلَیهِ شَبَثُ بنُ رِبعِیٍّ وسُلَیمانُ بنُ صُرَدٍ وَالمُسَیَّبُ بنُ نَجَبَهَ ووُجوهُ أهلِ الکوفَهِ یَدعونَهُ إلی بَیعَتِهِ وخَلعِ یَزیدَ، فَقالَ لَهُم: أبعَثُ مَعَکُم أخی وَابنَ عَمّی، فَإِذا أخَذَ لی بَیعَتی و أتانی عَنهُم بِمِثلِ ما کَتَبوا بِهِ إلَیَّ قَدِمتُ عَلَیهِم.

ودَعا مُسلِمَ بنَ عَقیلٍ، فَقالَ: اشخَص إلَی الکوفَهِ، فَإِن رَأَیتَ مِنهُمُ اجتِماعا عَلی ما کَتَبوا ورَأَیتَهُ أمرا تَرَی الخُروجَ مَعَهُ فَاکتُب إلَیَّ بِرَأیِکَ. فَقَدِمَ مُسلِمٌ الکوفَهَ و أتَتهُ الشّیعَهُ، فَأَخَذَ بَیعَتَهُم لِلحُسَینِ علیه السلام. (2)

1- مثیر الأحزان: ص 26، بحار الأنوار: ج 44 ص 337.
2- مقاتل الطالبیّین: ص 99.


1021. مثیر الأحزان به نقل از شعبی: در این هنگام، [امام حسین علیه السلام] پاسخ نامه های آنان را داد و آنان را به پذیرش، امیدوار ساخت و به آنان وعده داد به زودی خواهد رسید و نیز نوشت: «پسر عمویم، مسلم بن عقیل، حرکت کرده تا گزارش اوضاع و دیدگاه های خوب شما را به من خبر دهد و به جانم سوگند، پیشوا نیست، مگر کسی که عامل به کتاب خدا و برپا کننده انصاف و ملتزم به دین حق باشد و خود را وقف ذات خداوند کند» و به مسلم دستور داد به همراه نامه به کوفه برود.

1022. مقاتل الطالبیّین به نقل از ابو اسحاق: چون به کوفیان، خبر رسید که حسین علیه السلام به مکّه آمده و با یزید بیعت نمی کند، گروهی از جانب آنان به سمت او حرکت کردند و رئیس آنان، ابو عبد اللّه جَدَلی بود و شَبَث بن رِبعی و سلیمان بن صُرَد و مُسَیَّب بن نَجَبه و سرشناسان کوفیان، برایش نامه نوشتند و از او برای بیعت و کنار گذاردن یزید، دعوت کردند.

ایشان در جواب آنان فرمود: «برادر و پسر عمویم را به همراه شما می فرستم. اگر برایم بیعت گرفت و از مردم، آن چنان گزارش داد که در نامه ها نوشته اند، نزد آنان خواهم رفت».

آن گاه مسلم بن عقیل را فرا خواند و فرمود: «به جانب کوفه حرکت کن. اگر دیدی بر آنچه نوشته اند، اتّفاق دارند و امور را برای قیام، مهیّا دیدی، نظر خود را برایم بنویس».

مسلم، وارد کوفه شد و شیعیان به نزد او آمدند و از آنان برای حسین علیه السلام بیعت گرفت



3/ 5 طَلَبُ الإِمامِ علیه السلام النُّصرَهَ مِنَ البَصرَهِ

3/ 5 1 کِتابُهُ إلی وُجوهِ أهلِ البَصرَه

1023. تاریخ الطبری عن أبی عثمان النهدی: کَتَبَ حُسَینٌ علیه السلام مَعَ مَولیً لَهُم یُقالُ لَهُ سُلَیمانُ، وکَتَبَ بِنُسخَهٍ إلی رُؤوسِ الأَخماسِ (1) بِالبَصرَهِ وإلَی الأَشرافِ، فَکَتَبَ إلی مالِکِ بنِ مِسمَعٍ البَکرِیِّ، وإلَی الأَحنَفِ بنِ قَیسٍ (2)، وإلَی المُنذِرِ بنِ الجارودِ (3)، وإلی مَسعودِ بنِ

عَمرٍو، وإلی قَیسِ بنِ الهَیثَمِ، وإلی عَمرِو بنِ عُبَیدِ اللّهِ بنِ مَعمَرٍ، فَجاءَت مِنهُ نُسخَهٌ واحِدَهٌ إلی جَمیعِ أشرافِها:

أمّا بَعدُ، فَإِنَّ اللّهَ اصطَفی مُحَمَّدا صلی الله علیه و آله عَلی خَلقِهِ و أکرَمَهُ بِنُبُوَّتِهِ وَاختارَهُ لِرِسالَتِهِ، ثُمَّ قَبَضَهُ اللّهُ إلَیهِ، وقَد نَصَحَ لِعِبادِهِ وبَلَّغَ ما ارسِلَ بِهِ صلی الله علیه و آله، وکُنّا أهلَهُ و أولِیاءَهُ و أوصِیاءَهُ ووَرَثَتَهُ و أحَقَّ النّاسِ بِمَقامِهِ فی النّاسِ، فَاستَأثَرَ عَلَینا قَومُنا بِذلِکَ فَرَضینا، وکَرِهنَا الفُرقَهَ، و أحبَبنَا العافِیَهَ، ونَحنُ نَعلَمُ أنّا أحَقُّ بِذلِکَ الحَقِّ المُستَحَقِّ عَلَینا مِمَّن تَوَلّاهُ، وقَد أحسَنوا و أصلَحوا وتَحَرَّوُا الحَقَّ فَرَحِمَهُمُ اللّهُ وغَفَرَ لَنا ولَهُم، وقَد بَعَثتُ رَسولی إلَیکُم بِهذَا الکِتابِ، و أنَا أدعوکُم إلی کِتابِ اللّهِ وسُنَّهِ نَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله، فَإِنَّ السُّنَّهَ قد امیتَت، وإنَّ البِدعَهَ قَد احیِیَت، وإن تَسمَعوا قَولی وتُطیعوا أمری أهدِکُم سَبیلَ الرَّشادِ، وَالسَّلامُ عَلَیکُم ورَحمَهُ اللّهِ.

فَکُلُّ مَن قَرَأَ ذلِکَ الکِتابَ مِن أشرافِ النّاسِ کَتَمَهُ، غَیرَ المُنذِرِ بنِ الجارودِ فَإِنَّهُ خَشِیَ بِزَعمِهِ أن یَکونَ دَسیسا مِن قِبَلِ عُبَیدِ اللّهِ، فَجاءَهُ بِالرَّسولِ مِنَ العَشِیَّهِ الَّتی یُریدُ صَبیحَتَها أن یَسبِقَ إلَی الکوفَهِ و أقرَأَهُ کِتابَهُ، فَقَدَّمَ الرَّسولَ فَضَرَبَ عُنُقَهُ، وصَعِدَ عُبَیدُ اللّهِ مِنبَرَ البَصرَهِ، فَحَمِدَ اللّهَ و أثنی عَلَیهِ، ثُمَّ قالَ:

أمّا بَعدُ، فَوَاللّهِ ما تُقرَنُ بِیَ الصَّعبَهُ ولا یُقَعقَعُ لی بِالشِّنانِ (4)، وإنّی لَنِکلٌ لِمَن عادانی، وسَمٌّ لِمَن حارَبَنی، أنصَفَ القارَهَ مَن راماها. (5)

یا أهلَ البَصرَهِ! إنَّ أمیرَ المُؤمِنینَ وَلّانِیَ الکوفَهَ و أنَا غادٍ إلَیهَا الغَداهَ، وقَدِ استَخلَفتُ عَلَیکُم عُثمانَ بنَ زیِادِ بنِ أبی سُفیانَ، وإیّاکُم وَالخِلافَ وَالإِرجافَ (6)، فَوَالَّذی لا إلهَ غَیرُهُ لَئِن بَلَغَنی عَن رَجُلٍ مِنکُم خِلافٌ لأقتُلَنَّهُ وَعریفَهُ ووَلِیَّهُ، ولآَخُذَنَّ الأَدنی بِالأَقصی، حَتّی تَستَمِعوا لی، ولا یَکونَ فیکمُ مُخالِفٌ ولا مُشاقٌّ، أنَا ابنُ زِیادٍ أشبَهتُهُ مِن بَینِ مَن وَطِئَ الحَصی، ولَم یَنتَزِعنی شَبَهُ خالٍ ولَا ابنُ عَمٍّ.

ثُمَّ خَرَجَ مِنَ البَصرَهِ وَاستَخلَفَ أخاهُ عُثمانَ بنَ زِیادٍ، و أقبَلَ إلَی الکوفَهِ ومَعَهُ مُسلِمُ بنُ عَمرٍو الباهِلِیُّ وشَریکُ بنُ الأَعوَرِ (7). (8)

1- أخماس البصره خمسه، فالخُمس الأوّل: العالِیَه، والثانی: بَکرُ بنُ وائلٍ، والثالث: تَمیمٌ، والرابع: عبدُالقیس، والخامس: الأزد(تاج العروس: ج 8 ص 267 «خمس»).
2- الأحنف بن قیس بن معاویه التمیمی السعدی، أبو بحر البصری، اسمه ضحّاک وقیل: صخر. أسلم فی عهد النبیّ صلی الله علیه و آله ولم یره. حمد بالحلم والسیاده، وکان من امراء جیش عمر فی فتح خراسان، ومن امراء جیش عثمان فی فتح مرو. اعتزل أمیر المومنین علیّا علیه السلام فی حرب الجمل، وتبعه اربعه آلاف من قبیلته تارکین عائشه. کان من قاده جیش الإمام علیه السلام فی صفّین. وکانت له منزله حسنه عند معاویه، لکنّه لم یتنازل عن مدح أمیر المومنین علیه السلام والثناء علیه. کاتَبَه الإمام الحسین علیه السلام قبل ثورته فلم یجبه. کان صدیقا لمصعب بن الزبیر؛ ومن هنا رافقه فی مسیره إلی الکوفه. توفّی سنه(67 ه)(راجع: سیر أعلام النبلاء: ج 4 ص 86 96 والإصابه: ج 1 ص 331 واسد الغابه: ج 1 ص 178 و ج 3 ص 13 والاستیعاب: ج 1 ص 230 وعیون الأخبار لابن قتیبه: ج 1 ص 211 ورجال الکشّی: ج 1 ص 304 307 وتنقیح المقال: ج 1 ص 103 وقاموس الرجال: ج 1 ص 691).
3- المنذر بن الجارود المعلی العبدیولد فی عهد النبی صلی الله علیه و آله کان من أصحاب علیّ علیه السلام، و من امراء الجیش فی الجمل و استعمله علی علیه السلام علی اصطخر فخان فی بعض ما ولاه من اعماله فأخذ المال فکتب الإمام کتابا فی ذمه مذکور فی نهج البلاغه ولمّا کتب الحسین علیه السلام إلی جماعه من أشراف البصره یدعوهم إلی نصرته وفیهم المنذر بن الجارود فکلّهم کتم کتابه علیه السلام إلّا هو فأخبر به عبیداللّه بن زیاد وکان متزوّجا ابنته فقتل سلیمان رسول الإمام علیه السلام. ولاه عبید اللّه بن زیاد فی إمره یزید بن معاویه الهند فمات فی آخر سنه 61 أو فی أوّل 62 و مات بها(راجع: الطبقات الکبری: ج 5 ص 561 و ج 7 ص 87 وتاریخ دمشق: ج 60 ص 281 285 والإصابه: ج 6 ص 209 وتاریخ الیعقوبی: ج 2 ص 203 ونهج البلاغه: الکتاب 71 وقاموس الرجال: ج 10 ص 242).
4- فی المَثَل: «ما یُقَعقَعُ لی بالشِّنان»، یُضرَبُ لمن لا یَتَّضِعُ لحوادث الدهر، ولا یَروعُه ما لا حقیقه له. وفی اللّسان: أی لا یُخدَع ولا یُرَوَّع. والشِّنان: جمع شَنّ؛ وهو الجلد الیابس یُحَرَّک للبعیر لیفزَع(تاج العروس: ج 11 ص 391 «قعع»).
5- القارهُ: قبیله، وهم رماهُ الحدق فی الجاهلیّه، ومنه المثل: «أنصفَ القاره من راماها»، زعموا أنّ رجلین التقیا، أحدهما قاریٌّ والآخر أسدیّ، فقال القاریّ: إن شئتَ صارعتُک، وإن شئتَ سابقتُک، وإن شئتَ رامیتُک، فقال: اخترت المراماه، فقال القاریّ: قد أنصفتنی. و أنشد: قد أنصف القاره ...(تاج العروس: ج 7 ص 424 «قور»).
6- أرجف القوم إرجافا: أکثروا من الأخبار السیّئه واختلاق الأقوال الکاذبه حتّی یضطرب الناس(المصباح المنیر: ص 220 «رجف»).
7- هو شریک بن الأعور الحارثی السلمی النخعی الدهی المذحجی الهمدانی، من أصحاب علی علیه السلام، وشهد الجمل و صفّین معه. کان سیّد قومه، دخل علی معاویه فعیّره باسمه واستهزأ منه، فأجابه شریک بجوابٍ لاذع و أنشا فیه شعرا و استصغره، فأقسم علیه معاویه أن یسکت، و قرّبه و أدناه و أرضاه. کان کریما علی ابن زیاد، و کان شدید التشیّع(راجع: رجال الطوسی: ص 68 و المناقب لابن شهر آشوب: ج 4 ص 91 ومختصر أخبار شعراء الشیعه: ص 61 و أنساب الأشراف: ج 2 ص 337 وتاریخ الطبری: ج 5 ص 361 و عیون الأخبار لابن قتیبه: ج 1 ص 90 ومقاتل الطالبیّین: ص 101).
8- تاریخ الطبری: ج 5 ص 357، البدایه والنهایه: ج 8 ص 157 وراجع: الکامل فی التاریخ: ج 2 ص 535.