گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد چهارم
فصل چهارم: بیرون آمدن نماینده امام حسین علیه السلام از مکّه تا شهادتش در کوفه


4/ 1 گزارش هایی در باره رخدادها در مسیر کوفه

اشاره

1031. تاریخ الطبری به نقل از ابو مخنف: ... آن گاه حسین علیه السلام، مسلم بن عقیل را فرا خواند و او را به همراه قیس بن مُسهِر صیداوی، عُماره بن عُبَید سَلولی و عبد الرحمن بن عبد اللّه بن کَدِن ارحَبی، به سمت کوفه فرستاد. او را به پروا کردن از خدا، پنهان نگه داشتن جریان سفر، و نرمی و ملاطفت [با مردم] فرمان داد و [نیز به این که] اگر تشخیص داد مردم، یک پارچه و قابل اعتمادند، به سرعت، ایشان را باخبر سازد.

مسلم، حرکت کرد تا وارد شهر مدینه شد و در مسجد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، نماز خواند و با کسانی از بستگانش که می خواست، خداحافظی کرد. آن گاه دو راه نما از قبیله قیس، اجیر کرد. وی با آن دو، حرکت کرد؛ ولی راه را گم کردند. تشنگی شدیدی به آنان دست داد. دو راه نما گفتند: این راه به آب می رسد. همگی از تشنگی، در حال مرگ بودند.

مسلم بن عقیل، نامه ای برای حسین علیه السلام توسّط قیس بن مُسْهِر صَیداوی از تنگه بطن خُبَیت (1) فرستاد: «امّا بعد، به راستی که من از مدینه به همراه دو راه نما بیرون

آمدم؛ ولی آن دو، راه را گم کردند. تشنگی بر ما غالب شد و آن دو از تشنگی مُردند. ما آمدیم تا به آب رسیدیم و با کمترین رمق باقی مانده در بدن، زنده ماندیم. این آب، در سرزمینی است که تنگه بطن خُبَیت نامیده می شود. من، این رخداد را نشانه بدشگونی این سفر می دانم. اگر مرا معذور بداری و دیگری را به جای من به کوفه بفرستی [، بهتر است]. والسلام!».

حسین علیه السلام جواب او را چنین نوشت: «امیدوارم که ترس، تو را وادار به نوشتن استعفانامه نکرده باشد. به آن سَمتی که تو را روانه ساختم، حرکت کن. درود بر تو باد!».

مسلم، چون نامه را خواند، گفت: این [نامه نوشتن]، به خاطر ترس بر جانم نبود. پس به مسیر ادامه داد تا به آبگاهی از قبیله طی رسید. در آن جا فرود آمد و سپس از آن جا بار بست. او مردی را دید که شکار می کرد. شکارچی به سوی آهویی تیر انداخت و او را کشت. مسلم گفت: دشمن ما نیز کشته خواهد شد، به خواست خدا.

1- نقطه ای در حوالی مدینه(ر. ک: نقشه شماره 3 در پایان جلد 5).


1032. تاریخ الطبری عن عمّار الدُّهنی: قُلتُ لِأَبی جَعفَرٍ علیه السلام: حَدِّثنی بِمَقتَلِ الحُسَینِ علیه السلام حَتّی کَأَنّی حَضَرتُهُ.

قالَ: ماتَ مُعاوِیَهُ وَالوَلیدُ بنُ عُتبَهَ بنِ أبی سُفیانَ عَلَی المَدینَهِ، فَأَرسَلَ إلَی الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام لِیَأخُذَ بَیعَتَهُ، فَقالَ لَهُ: أخِّرنی وَارفقُ، فَأَخَّرَهُ فَخَرَجَ إلی مَکَّهَ، فَأَتاهُ أهلُ الکوفَهِ ورُسُلُهُم: إنّا قَد حَبَسنا أنفُسَنا عَلَیکَ، ولَسنا نَحضُرُ الجُمُعَهَ مَعَ الوالی، فَاقدَم عَلَینا. وکانَ النُّعمانُ بنُ بَشیرٍ الأَنصارِیُّ عَلَی الکوفَهِ.

قالَ: فَبَعَثَ الحُسَینُ علیه السلام إلی مُسلِمِ بنِ عَقیلِ بنِ أبی طالِبٍ ابنِ عَمِّهِ، فَقالَ لَهُ: سِر

إلَی الکوفَهِ، فَانظُر ما کَتَبوا بِهِ إلَیَّ، فَإِن کانَ حَقّا خَرَجنا إلَیهِم.

فَخَرَجَ مُسلِمٌ حَتّی أتَی المَدینَهَ، فَأَخَذَ مِنها دَلیلَینِ، فَمَرّا بِهِ فِی البَرِّیَّهِ، فَأَصابَهُم عَطَشٌ فَماتَ أحَدُ الدَّلیلَینِ، وکَتَبَ مُسلِمٌ إلَی الحُسَینِ علیه السلام یَستَعفیهِ، فَکَتَبَ إلَیهِ الحُسَینُ علیه السلام: أنِ امضِ إلَی الکوفَهِ. (1)

1- تاریخ الطبری: ج 5 ص 347، تهذیب الکمال: ج 6 ص 422، تهذیب التهذیب: ج 1 ص 590، سیر أعلام النبلاء: ج 3 ص 306، الإصابه: ج 2 ص 69 کلاهما نحوه؛ الأمالی للشجری: ج 1 ص 190، الحدائق الوردیّه: ص 114 عن الإمام زین العابدین علیه السلام و لیس فیه صدره إلی «مکّه» وراجع: مروج الذهب: ج 3 ص 64 والعقد الفرید: ج 3 ص 364 والمحاسن والمساوئ: ص 59 وتذکره الخواصّ: ص 237 والإمامه والسیاسه: ج 2 ص 8.


1032. تاریخ الطبری به نقل از عمّار دُهْنی: به امام باقر علیه السلام گفتم: جریان کشته شدن حسین علیه السلام را برایم تعریف کن، آن گونه که گویا خود، حضور داشته ام.

فرمود: «معاویه از دنیا رفت، در حالی که ولید بن عُقْبه بن ابی سفیان، والی مدینه بود. او به سوی حسین علیه السلام فرستاد تا از وی بیعت بگیرد. حسین علیه السلام به او فرمود: این کار را تأخیر بینداز و مدارا کن».

ولید نیز چنین کرد و امام علیه السلام از مدینه به سمت مکّه حرکت کرد. پس مردم کوفه و نامه هایشان به دست حسین علیه السلام رسید که: ما خود را وقف شما کرده ایم و در نماز جمعه حاکم، شرکت نمی کنیم. پس نزد ما بیا. در آن هنگام، نعمان بن بشیر انصاری، والی کوفه بود.

حسین علیه السلام، در پی مسلم بن عقیل بن ابی طالب، پسر عمویش فرستاد و به وی فرمود: «به سمت کوفه حرکت کن و در آنچه برایم نوشته اند، بنگر، تا اگر درست

است، به سمت آنان حرکت کنیم».

مسلم، از مکّه بیرون آمد تا به مدینه رسید. از مدینه دو راه نما با خود همراه کرد. آن دو، او را از بیابان بردند و تشنگی شدیدی بر آنان هجوم آورد، تا آن جا که یکی از دو راه نما مُرد.

مسلم برای حسین علیه السلام نامه نوشت و درخواست استعفا کرد؛ ولی حسین علیه السلام در پاسخ نوشت: «به سمت کوفه حرکت کن».



1033. الثقات لابن حبّان: خَرَجَ مُسلِمُ بنُ عَقیلٍ مِنَ المَدینَهِ مَعَهُ قَیسُ بنُ مُسهِرٍ الصَّیداوِیُّ یُریدانِ الکوفَهَ، ونالَهُما فِی الطَّریقِ تَعَبٌ شَدیدٌ، وجَهدٌ جَهیدٌ؛ لِأَنَّهُما أخَذا دَلیلًا تَنَکَّبَ بِهِما الجادَّهَ، فَکادَ مُسلِمُ بنُ عَقیلٍ أن یَموتَ عَطَشا، إلی أن سَلَّمَهُ اللّهُ. (1)

1034. الفتوح: خَرَجَ مُسلِمُ بنُ عَقیلٍ مِن مَکَّهَ نَحوَ المَدینَهِ مُستَخفِیا، لِئَلّا یَعلَمَ بِهِ أحَدٌ مِن بَنی امَیَّهَ، فَلَمّا دَخَلَ المَدینَهَ بَدَأَ بِمَسجِدِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله، فَصَلّی فیهِ رَکعَتَینِ، ثُمَّ أقبَلَ فی جَوفِ اللَّیلِ حَتّی وَدَّعَ مَن أحَبَّ مِن أهلِ بَیتِهِ، ثُمَّ إنَّهُ استَأجَرَ دَلیلَینِ مِن قَیسِ عَیلانَ یَدُلّانِهِ عَلَی الطَّریقِ، ویَصحَبانِهِ إلَی الکوفَهِ عَلی غَیرِ الجادَّهِ.

قالَ: فَخَرَجَ بِهِ الدَّلیلانِ مِنَ المَدینَهِ لَیلًا وسارا، فَغَلَطَا الطَّریقَ، وجارا عَنِ القَصدِ، وَاشتَدَّ بِهِمَا العَطَشُ، فَماتا جَمیعا عَطَشا.

قالَ: وکَتَبَ مُسلِمُ بنُ عَقیلٍ رَحِمَهُ اللّهُ إلَی الحُسَینِ علیه السلام:

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ، لِلحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ مِن مُسلِمِ بنِ عَقیلٍ، أمّا بَعدُ، فَإِنّی خَرَجتُ مِنَ المَدینَهِ مَعَ الدَّلیلَینِ استَأجَرتُهُما، فَضَلّا عَنِ الطَّریقِ وماتا عَطَشا. ثُمَّ إنّا

صِرنا إلَی الماءِ بَعدَ ذلِکَ، وکِدنا أن نَهلِکَ، فَنَجَونا بِحُشاشَهِ أنفُسِنا، واخبِرُکَ یَابنَ بِنتِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله: أنّا أصَبنَا الماءَ بِمَوضِعٍ یُقالُ لَهُ المَضیقُ، وقَد تَطَیَّرتُ مِن وَجهی هذَا الَّذی وَجَّهتَنی بِهِ، فَرَأیُکَ فی إعفائی مِنهُ، وَالسَّلامُ.

قالَ: فَلَمّا قَرَأَ کِتابَ مُسلِمِ بنِ عَقیلٍ رَحِمَهُ اللّهُ عَلِمَ أنَّهُ قَد تَشاءَمَ وتَطَیَّرَ مِن مَوتِ الدَّلیلَینِ، و أنَّهُ جَزِعَ، فَکَتَبَ إلَیهِ:

بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ، مِنَ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ إلی مُسلِمِ بنِ عَقیلٍ: أمّا بَعدُ، فَإِنّی خَشیتُ ألّا یَکونَ حَمَلَکَ عَلَی الکِتابِ إلَیَّ، وَالاستِعفاءِ مِن وَجهِکَ هذَا الَّذی أنتَ فیهِ، إلَا الجُبنُ وَالفَشَلُ، فَامضِ لِما امِرتَ بِهِ، وَالسَّلامُ عَلَیکَ ورَحمَهُ اللّهِ وبَرَکاتُهُ.

فَلَمّا وَرَدَ الکِتابُ عَلی مُسلِمِ بنِ عَقیلٍ، کَأَنَّهُ وَجَدَ (2) مِن ذلِکَ فی نَفسِهِ، ثُمَّ قالَ: وَاللّهِ لَقَد نَسَبَنی أبو عَبدِ اللّهِ الحُسَینُ علیه السلام إلَی الجُبنِ وَالفَشَلِ! وهذا شَی ءٌ لَم أعرِفهُ مِن نَفسی أبَدا.

ثُمَّ سارَ مُسلِمُ بنُ عَقیلٍ مِن مَوضِعِهِ ذلِکَ یُریدُ الکوفَهَ، فَإِذا بِرَجُلٍ یَرمِی الصَّیدَ، فَنَظَرَ إلَیهِ مُسلِمٌ، فَرَآهُ وقَد رَمی ظَبیا فَصَرَعَهُ، فَقالَ مُسلِمٌ: نَقتُلُ أعداءَنا إن شاءَ اللّهُ تَعالی. (3)

1- الثقات لابن حبّان: ج 2 ص 307.
2- وَجَدَ الرجلُ: حَزِنَ(لسان العرب: ج 3 ص 446 «وجد»).
3- الفتوح: ج 5 ص 32، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی: ج 1 ص 196 نحوه وراجع: المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 90.


1033. الثقات، ابن حبّان: مسلم بن عقیل از مدینه به همراه قیس بن مُسْهِر صیداوی، به طرف کوفه حرکت کرد. در راه، سختی بسیار و رنج فراوان بردند؛ چرا که راه نما آنان را از بیراهه حرکت داد و نزدیک بود مسلم از تشنگی جان بسپارد؛ امّا خداوند، او را به سلامت نگه داشت.

1034. الفتوح: مسلم بن عقیل از مکّه به سمت مدینه پنهانی حرکت کرد که مبادا کسی از بنی امیّه او را بشناسد. وقتی وارد مدینه شد، نخست به مسجد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله رفت و دو رکعت نماز خواند. آن گاه در تاریکی شب آمد و با برخی از بستگانش خداحافظی کرد. سپس دو راه نما از [قبیله] قیسِ عَیلان، اجیر کرد تا راه نمای وی باشند و او را از بیراهه به کوفه ببرند.

[راوی] می گوید: دو راه نما او را شبانه از مدینه بیرون بردند؛ ولی راه را گم کردند و از مسیر، دور افتادند. تشنگی بر آن دو، غلبه کرد و هر دو از تشنگی، جان دادند.

آن گاه مسلم بن عقیل که خدای، رحمتش کند نامه ای برای حسین علیه السلام نوشت: «به نام خداوند بخشنده مهربان. به حسین بن علی، از مسلم بن عقیل. امّا بعد، من به همراه دو راه نمایی که اجیر کردم، از مدینه بیرون آمدم؛ ولی آن دو، راه را گم کردند و از تشنگی، هلاک شدند. سپس ما به آب دست یافتیم، گرچه نزدیک بود

ما نیز هلاک شویم؛ ولی با رمقی اندک، خود را نجات دادیم.

ای پسر دختر پیامبر خدا! ما در منطقه ای به نام مَضیق، بر آب دست یافتیم. من از این حادثه ای که پیش آمده، چنان به نظرم می رسد که مرا از این کار، معاف داری. والسلام!».

[راوی] می گوید: حسین علیه السلام چون نامه مسلم بن عقیل که خدای، رحمتش کند را خواند، دانست که مسلم، مرگ دو راه نما را به فال بد گرفته و از این جهت، بی تاب است. از این رو برایش نوشت: «به نام خداوند بخشنده مهربان. از حسین بن علی، به مسلم بن عقیل. امّا بعد، من امیدوارم که ترس و سستی، تو را بر نوشتن نامه و درخواست استعفا، وادار نکرده باشد. بِدانچه مأموری، ادامه بده. درود و رحمت و برکات خداوند، بر تو باد!».

وقتی نامه به دست مسلم رسید، ناراحت شد و گفت: ابا عبد اللّه الحسین، به من، ترس و سستی نسبت داده و این، چیزی است که من در خود، سراغ ندارم.

مسلم بن عقیل سپس از این مکان به سمت کوفه حرکت کرد و مردی شکارچی را دید. مسلم به وی نگاهی انداخت و دید که به سوی آهویی، تیری پرتاب کرد و او را کشت. مسلم گفت: به خواست خداوند متعال، ما هم دشمنانمان را می کشیم.



1035. الأخبار الطوال: خَرَجَ مُسلِمٌ عَلی طریقِ المَدینَهِ لِیُلِمَّ (1) بِأَهلِهِ، ثُمَّ استَأجَرَ دَلیلَینِ مِن قَیسٍ وسارَ، فَضَلّا ذاتَ لَیلَهٍ، فَأَصبَحا وقَد تاها، وَاشتَدَّ عَلَیهِمَا العَطَشُ وَالحَرُّ، فَانقَطَعا فَلَم یَستَطیعَا المَشیَ، فَقالا لِمُسلِمٍ: عَلَیکَ بِهذَا السَّمتِ فَالزَمهُ، لَعَلَّکَ أن

تَنجُوَ.

فَتَرَکَهُما مُسلِمٌ ومَن مَعَهُ مِن خَدَمِهِ بِحُشاشَهِ الأَنفُسِ، حَتّی أفضَوا إلی طریقٍ فَلَزِموهُ، حَتّی وَرَدُوا الماءَ، فَأَقامَ مُسلِمٌ بِذلِکَ الماءِ. وکَتَبَ إلَی الحُسَینِ علیه السلام مَعَ رَسولٍ استَأجَرَهُ مِن أهلِ ذلِکَ الماءِ، یُخبِرُهُ خَبَرَهُ وخَبَرَ الدَّلیلَینِ وما مِنَ (2) الجَهدِ، ویُعلِمُهُ أنَّهُ قَد تَطَیَّرَ مِنَ الوَجهِ الَّذی تَوَجَّهَ لَهُ، ویَسأَلُهُ أن یُعفِیَهُ ویُوَجِّهَ غَیرَهُ، ویُخبِرَهُ أنَّهُ مُقیمٌ بِمَنزِلِهِ ذلِکَ مِن بَطنِ الحُربُثِ. (3)

فَسارَ الرَّسولُ حَتّی وافی مَکَّهَ، و أوصَلَ الکِتابَ إلَی الحُسَینِ علیه السلام، فَقَرَأَهُ وکَتَبَ فی جَوابِهِ:

أمّا بَعدُ، فَقَد ظَنَنتُ أنَّ الجُبنَ قَد قَصَّرَ بِکَ عَمّا وَجَّهتُکَ بِهِ، فَامضِ لِما أمَرتُکَ، فَإِنّی غَیرُ مُعفیکَ، وَالسَّلامُ. (4)

1- الإلمام: النزول. وقد ألمّ به: أی نزل به(الصحاح: ج 5 ص 2032 «لمم») واللِّمام: اللّقاء الیسیر لمّ الشی ء یلمَّه: جمعه و أصلحه(لسان العرب: ج 12 ص 550 «لمم»).
2- الظاهر أنّ فی العباره سقطا، ولعلّ الصواب: «وما لَقِیَهُ من الجهد».
3- کذا فی المصدر. والحُربُث: نَباتٌ سَهِلیّ(تاج العروس: ج 3 ص 197 «حربث») ومرّ فی بعض النقول السابقه: «بطن الخُبَیت»، والظاهر أنّه الصواب.
4- الأخبار الطوال: ص 230.


1035. الأخبار الطوال: مسلم از طریق مدینه حرکت کرد تا به خانواده اش نیز سر بزند. سپس دو راه نما از [قبیله] قیس، اجیر کرد و راه افتاد. آن دو در تاریکی شب، راه را گم کردند و صبحگاهان، سرگردان شدند. تشنگی و گرما بر آن دو فشار آورد و از پا افتادند و نتوانستند حرکت کنند. به مسلم گفتند: از این طرف حرکت کن. امید است که نجات یابی.

مسلم و خدمتکارانش، آن دو را رها کردند و نیمه جان به راه، ادامه دادند تا به آب رسیدند. مسلم در آن جا اقامت کرد و نامه ای برای حسین علیه السلام نوشت و مردی را از آن منطقه اجیر کرد تا نامه را به حسین علیه السلام برساند. او در نامه، داستان خودش و دو راه نما را نوشت و نیز مشقّت هایی را که کشیده اند و نیز خبر داد که این رخداد را به فال بد گرفته و تقاضا دارد که ایشان او را از این سفر، معاف بدارد و کسی دیگر را به جایش به کوفه بفرستد و نوشت که در منطقه بطن الحُربُث (1) اقامت می کند.

فرستاده مسلم حرکت کرد تا به مکّه رسید و نامه را به حسین علیه السلام رساند. ایشان نامه را خواند و در جواب نوشت: «امّا بعد، گمان کردم که ترس، تو را از رفتن، باز داشته است. به آنچه مأموری، عمل کن و تو را از این کار، معاف نمی دارم. والسلام!».

1- حُرْبُث، گیاهی خودرو در بیابان است. پیش از این گذشت که نام این منطقه، «بطن الخُبَیت» است و ظاهرا این، درست است، نه بَطنُ الحُربُث.


1036. البدایه والنهایه: لَمّا سارَ مُسلِمٌ مِن مَکَّهَ، اجتازَ بِالمَدینَهِ فَأَخَذَ مِنها دَلیلَینِ، فَسارا بِهِ عَلی بَراری مَهجورَهِ المَسالِکِ، فَکانَ أحَدُ الدَّلیلَینِ مِنهُما أوَّلَ هالِکٍ، وذلِکَ مِن شِدَّهِ العَطَشِ، وقَد أضَلُّوا الطَّریقَ، فَهَلَکَ الدَّلیلُ الواحِدُ بِمَکانٍ یُقالُ لَهُ المَضیقُ مِن بَطنِ خُبَیتٍ، فَتَطَیَّرَ بِهِ مُسلِمُ بنُ عَقیلٍ، فَتَلَبَّثَ مُسلِمٌ عَلی ما هُنالِکَ، وماتَ الدَّلیلُ الآخَرُ، فَکَتَبَ إلَی الحُسَینِ علیه السلام یَستَشیرُهُ فی أمرِهِ، فَکَتَبَ إلَیهِ یَعزِمُ عَلَیهِ أن یَدخُلَ العِراقَ، و أن یَجتَمِعَ بِأَهلِ الکوفَهِ، لِیَستَعلِمَ أمرَهُم ویَستَخبِرَ خَبَرَهُم. (1)

1- البدایه والنهایه: ج 8 ص 152.


1036. البدایه و النهایه: چون مسلم از مکّه بیرون آمد، از مدینه گذشت. در آن جا دو راه نما با خود برداشت. آنان مسلم را از بیابان ها و راه های متروکه بردند. یکی از آن دو راه نما، از فشار تشنگی در گذشت. آنان راه را گم کرده بودند و آن راه نما در مکانی به نام تنگه خُبَیت، در گذشت. مسلم، این را به فال بد گرفت و در آن منطقه ماند. راه نمای دیگر هم از دنیا رفت. مسلم برای امام حسین علیه السلام نامه نوشت و در باره ادامه سفر، مشورت خواست. امام علیه السلام برایش نوشت که حتما به عراق برود و در اجتماع کوفیان، حضور یابد تا از احوال آنان، باخبر گردد.



تأمّلی در گزارش های مربوط به استعفای مسلم از نمایندگی امام حسین علیه السلام

بر پایه گزارش هایی که گذشت، مسلم بن عقیل، پس از پذیرفتن نمایندگی امام حسین علیه السلام برای رفتن به کوفه، از مکّه به مدینه آمد و از آن جا با دو نفر راه نما، به سوی کوفه حرکت کرد؛ امّا آن دو، راه نما، راه را گُم کردند و هر دو از شدّت تشنگی، هلاک شدند. مسلم و همراهانش با زحمت بسیار، خود را به آب رساندند و از هلاکت، نجات یافتند؛ ولی او این حادثه را به فالِ بد گرفت و از این رو، نامه ای به امام حسین علیه السلام نوشت و از به انجام رساندن این مأموریت، عذرخواهی کرد. امام علیه السلام نیز در پاسخ وی، ضمن متّهم کردن او به ترس از انجام دادن مأموریتش، با استعفای وی مخالفت کرد و دستور اکید داد که به راه خود، ادامه دهد.

این گزارش ها، به دلایلی که بدانها اشاره می شود، فاقد اعتبارند:

1. هیچ یک از این گزارش ها، سند معتبری که بتوان بِدان اعتماد کرد، ندارند.

2. بر اساس اسناد تاریخی، مسلم، فاصله مکّه تا کوفه را در مدّت بیست روز، طی کرد؛ زیرا وی در پانزدهم رمضان، از مکّه بیرون آمد و در پنجم شوّال، وارد کوفه شد. (1) با عنایت به این که فاصله مکّه تا کوفه، حدود هزار و چهارصد کیلومتر است، او می بایست به طور متوسّط، هر روز، هفتاد کیلومتر راه را طی کرده باشد و البتّه این، جدا از چند روز توقّفی است که در مدینه داشته است. حال اگر بخواهیم در نظر بگیریم که وی پس از

1- ر. ک: ص 73(وارد شدن مسلم به کوفه و بیعت کوفیان با او).


خارج شدن از مدینه، قاصدی را به مکّه فرستاده تا از امام علیه السلام کسبِ تکلیف کند، چنانچه فرصتی را که برای پیدا کردن قاصد و اعزام او به مکّه برای گرفتن پاسخ از امام علیه السلام و بازگشت قاصد از مکّه لازم بوده، به مدّتی که خودِ او در مدینه مانده و مدّتی که برای استراحتْ نیاز داشته، بیفزاییم، زمان سفرش، به طور قطع، بیش از یک ماه می شود.

3. بعید به نظر می رسد راه نمایانی که به سختی های راه عادت دارند، هر دو از تشنگی هلاک شوند؛ امّا مسلم و همراهانش زنده بمانند.

4. فال بد زدن، در فرهنگ اسلامی، نکوهیده است. (1) از این رو، بعید به نظر می رسد که شخص والامرتبه ای همچون مسلم که امام حسین علیه السلام او را به نمایندگی از جانب خود برای چنان مأموریت مهمّی انتخاب کرده، به بهانه فال بد زدن، از نمایندگی امام علیه السلام استعفا دهد.

5. در نقل ابن کثیر، تعبیر «استعفا» و «کناره گیری» نیامده است؛ بلکه تنها مسلم از امام حسین علیه السلام نظر خواسته و کسبِ تکلیف کرده است. (2)

6. متّهم شدن شخصیت بزرگی مانند مسلم به ترس و سستی در انجام دادن وظیفه از جانب امام حسین علیه السلام، بعید است.

بر پایه این دلایل و قرائن، می توان گفت: در موضوع استعفای مسلم از نمایندگی امام حسین علیه السلام و وقایع مربوط به آن، تردید جدّی وجود دارد و چنین می نماید که ساختن این گونه داستان ها، توسّط هواداران بنی امیّه و با هدف تحریف تاریخ عاشورا صورت گرفته است و جاعلان، بسیاری از حقایق تاریخی را با داستان های جعلی در آمیخته اند

1- ر. ک: میزان الحکمه: ج 6 ص 517(فال بد زدن).
2- ر. ک: ص 61(گزارش هایی در باره رخدادها در مسیر کوفه).


4/ 2 قُدومُ مُسلِمٍ الکوفَهَ وبَیعَهُ أهلِها لَهُ

1037. مروج الذهب: خَرَجَ مُسلِمٌ مِن مَکَّهَ فِی النِّصفِ مِن شَهرِ رَمَضانَ، حَتّی قَدِمَ الکوفَهَ لِخَمسٍ خَلَونَ مِن شَوّالٍ، وَالأَمیرُ عَلَیهَا النُّعمانُ بنُ بَشیرٍ الأَنصارِیُّ. (1)

1038. تاریخ الطبری عن أبی مخنف: أقبَلَ مُسلِمٌ حَتّی دَخَلَ الکوفَهَ، فَنَزَلَ دارَ المُختارِ بنِ أبی عُبَیدٍ (2) وهِیَ الَّتی تُدعَی الیَومَ دارَ مُسلِمِ بنِ المُسَیَّبِ و أقبَلَتِ الشّیعَهُ تَختَلِفُ إلَیهِ، فَلَمَّا اجتَمَعَت إلَیهِ جَماعَهٌ مِنهُم، قَرَأَ عَلَیهِم کِتابَ حُسَینٍ علیه السلام، فَأَخَذوا یَبکونَ.

فَقامَ عابِسُ بنُ أبی شَبیبٍ الشّاکِرِیُّ، فَحَمِدَ اللّهَ و أثنی عَلَیهِ، ثُمَّ قالَ: أمّا بَعدُ، فَإِنّی لا اخبِرُکَ عَنِ النّاسِ، ولا أعلَمُ ما فی أنفُسِهِم، وما أغُرُّکَ مِنهُم، وَاللّهِ لَاحَدِّثَنَّکَ عَمّا أنَا مُوَطِّنٌ نَفسی عَلَیهِ، وَاللّهِ لَاجیبَنَّکُم إذا دَعَوتُم، ولَاقاتِلَنَّ مَعَکُم عَدُوَّکُم، ولَأَضرِبَنَّ بِسَیفی دونَکُم حَتّی ألقَی اللّهَ، لا اریدُ بِذلِکَ إلّا ما عِندَ اللّهِ.

فَقامَ حَبیبُ بنُ مُظاهِرٍ الفَقعَسِیُّ (3)، فَقالَ: رَحِمَکَ اللّهُ! قَد قَضَیتَ ما فی نَفسِکَ بِواجِزٍ مِن قَولِکَ، ثُمَّ قالَ: و أنَا وَاللّهِ الَّذی لا إلهَ إلّا هُوَ، عَلی مَثلِ ما هذا عَلَیهِ.

ثُمَّ قالَ الحَنَفِیُّ مِثلَ ذلِکَ، فَقالَ الحَجّاجُ بنُ عَلِیٍّ: فَقُلتُ لِمُحَمَّدِ بنِ بِشرٍ: فَهَل کانَ مِنکَ أنتَ قَولٌ؟ فَقالَ: إن کُنتُ لَاحِبُّ أن یُعِزَّ اللّهُ أصحابی بِالظَّفَرِ، وما کُنتُ لِاحِبَّ أن اقتَلَ، وکَرِهتُ أن أکذِبَ.

وَاختَلَفَتِ الشّیعَهُ إلَیهِ حَتّی عُلِمَ مَکانُهُ، فَبَلَغَ ذلِکَ النُّعمانَ بنَ بَشیرٍ. (4)

1- مروج الذهب: ج 3 ص 64.
2- راجع: الخریطه رقم 1 فی آخر مجلّد 4.
3- الفَقَعسِیّ: نسبه إلی فَقعَس بن طَریف، أبو حَیٍّ مِن أسد(تاج العروس: ج 8 ص 401 «فقعس»).
4- تاریخ الطبری: ج 5 ص 355 وراجع: أنساب الأشراف: ج 2 ص 334 والأخبار الطوال: ص 231.


4/ 2 وارد شدن مسلم به کوفه و بیعت کوفیان با او

اشاره

1037. مروج الذهب: مسلم، از مکّه در نیمه ماه رمضان، بیرون رفت و در پنجم شوّال به کوفه رسید و در این زمان، امیر کوفه، نعمان بن بشیر انصاری بود.

1038. تاریخ الطبری به نقل از ابو مخنف: مسلم آمد تا وارد کوفه شد و در خانه مختار بن ابی عُبَید (1) که امروز، خانه مسلم بن مُسَیَّب نامیده می شود فرود آمد. شیعیان به رفت و آمد با مسلم پرداختند. چون گروهی از کوفیان در آن جا اجتماع کردند، مسلم، نامه حسین علیه السلام را برایشان خواند و آنان به شدّت گریستند.

آن گاه عابس بن ابی شَبیبِ شاکری برخاست و حمد خدا کرد و او را سپاس گزارد و گفت: امّا بعد، من از طرف مردم، سخن نمی گویم و نمی دانم در درون آنها چه می گذرد و تو را در باره آنان نمی فریبم. به خدا سوگند، از آنچه خودم را بر آن آماده کرده ام، سخن می گویم. به خدا سوگند، هر گاه مرا فرا بخوانید، شما را اجابت می کنم و به همراه شما با دشمنانتان می جنگم و با شمشیرم از شما دفاع می کنم تا خدا را ملاقات کنم و از این کار، چیزی جز رضای خدا نمی خواهم. سپس حبیب بن مُظاهر فَقعَسی (2) برخاست و گفت: خدا، تو را رحمت کند! با جملاتی کوتاه، آنچه در دل داشتی، گفتی.

سپس گفت: سوگند به خدایی که جز او خدایی نیست، من نیز مانند عابس هستم.

سپس حَنَفی، مانند همین سخنان را بر زبان راند.

حَجّاج بن علی گفت: به محمّد بن بِشْر گفتم: تو هم سخنی داری؟

گفت: دوست دارم خداوند، اصحابم را با پیروزی، عزیز گرداند؛ ولی دوست ندارم کشته شوم و خوش نمی دارم که دروغ بگویم.

شیعیان به نزد مسلم، رفت و آمد داشتند، تا این که محلّ اقامت او، لو رفت و خبر به نُعمان بن بشیر رسید.

1- ر. ک: نقشه شماره 1 در پایان جلد 4.
2- فَقعَسی: نسبت به فَقعَس بن طَریف، پدر یکی از طوایف قبیله اسد.


1039. الإرشاد: أقبَلَ [مُسلِمُ بنُ عَقیلٍ] حَتّی دَخَلَ الکوفَهَ، فَنَزَلَ فی دارِ المُختارِ بنِ أبی عُبَیدٍ، وهِیَ الَّتی تُدعَی الیَومَ دارَ سَلَمِ (1) بنِ المُسَیَّبِ، و أقبَلَتِ الشّیعَهُ تَختَلِفُ إلَیهِ، فَکُلَّمَا اجتَمَعَ إلَیهِ مِنهُم جَماعَهٌ قَرَأَ عَلَیهِم کِتابَ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام وهُم یَبکونَ، وبایَعَهُ النّاسُ، حَتّی بایَعَهُ مِنهُم ثَمانِیَهَ عَشَرَ ألفا.

فَکَتَبَ مُسلِمٌ رَحِمَهُ اللّهُ إلَی الحُسَینِ علیه السلام، یُخبِرُهُ بِبَیعَهِ ثَمانِیَهَ عَشَرَ ألفا، ویَأمُرُهُ بِالقُدومِ، وجَعَلَتِ الشّیعَهُ تَختَلِفُ إلی مُسلِمِ بنِ عَقیلٍ رَضِیَ اللّهُ عَنهُ حَتّی عُلِمَ مَکانُهُ، فَبَلَغَ النُّعمانَ بنَ بَشیرٍ ذلِکَ، وکانَ والِیا عَلَی الکوفَهِ مِن قِبَلِ مُعاوِیَهَ، فَأَقَرَّهُ یَزیدُ عَلَیها. (2)

1040. الملهوف: سارَ مُسلِمٌ بِالکِتابِ [الَّذی کَتَبَهُ الإِمامُ الحُسَینُ علیه السلام لِأَهلِ الکوفَهِ] حَتّی دَخَلَ إلَی الکوفَهِ، فَلَمّا وَقَفوا عَلی کِتابِهِ، کَثُرَ استِبشارُهُم بِإِتیانِهِ إلَیهِم، ثُمَّ أنزَلوهُ فی دارِ المُختارِ بنِ أبی عُبَیدَهَ الثَّقَفِیِّ، وصارَتِ الشّیعَهُ تَختَلِفُ إلَیهِ.

فَلَمَّا اجتَمَعَ إلَیهِ مِنهُم جَماعَهٌ، قَرَأَ عَلَیهِم کِتابَ الحُسَینِ علیه السلام وهُم یَبکونَ، حَتّی بایَعَهُ مِنهُم ثَمانِیَهَ عَشَرَ ألفا. (3)

1041. الفتوح: أقبَلَ مُسلِمٌ حَتّی دَخَلَ الکوفَهَ، فَنَزَلَ دارَ سالِم بنِ المُسَیَّبِ، وهِیَ دارُ المُختارِ بنِ أبی عُبَیدٍ الثَّقَفِیِّ، وجَعَلَتِ الشّیعَهُ تَختَلِفُ إلی دارِ مُسلِمٍ، وهُوَ یَقرَأُ عَلَیهِم کِتابَ الحُسَینِ علیه السلام، وَالقَومُ یَبکونَ شَوقا مِنهُم إلی قُدومِ الحُسَینِ علیه السلام.

ثُمَّ تَقَدَّمَ إلی مُسلِمِ بنِ عَقیلٍ رَجُلٌ مِن هَمدانَ، یُقالُ لَهُ عابِسُ بنُ أبی شَبیبٍ

الشّاکِرِیُّ، فَقالَ: أمّا بَعدُ، فَإِنّی لا اخبِرُکَ عَنِ النّاسِ بِشَی ءٍ، فَإِنّی [لا] (4) أعلَمُ ما فی أنفُسِهِم، ولکِنّی اخبِرُکَ عَمّا أنَا مُوَطِّنٌ عَلَیهِ نَفسی: وَاللّهِ اجیبُکُم إذا دَعَوتُم، واقاتِلُ مَعَکُم عَدُوَّکُم، و أضرِبُ بِسَیفی دونَکُم أبَدا حَتّی ألقَی اللّهَ، و أنَا لا اریدُ بِذلِکَ إلّا ما عِندَهُ.

ثُمَّ قامَ حَبیبُ بنُ مُظاهِرٍ الأَسَدِیُّ الفَقعَسِیُّ، قالَ: و أنَا وَاللّهِ الَّذی لا إلهَ إلّا هُوَ عَلی ما أنتَ عَلَیهِ. وتَبایَعَتِ الشّیعَهُ عَلی کَلامِ هذَینِ الرَّجُلَینِ، ثُمَّ بَذَلُوا الأَموالَ، فَلَم یَقبَل مُسلِمُ بنُ عَقیلٍ مِنها شَیئا. (5)

1- کذا فی المصدر، وقد ورد فی المصادر الاخری بأشکال مختلفه، فمرّه: «مسلم» واخری «سلام» واخری «سالم» و ....
2- الإرشاد: ج 2 ص 41، روضه الواعظین: ص 191، إعلام الوری: ج 1 ص 437 نحوه، بحار الأنوار: ج 44 ص 335.
3- الملهوف: ص 108.
4- ما بین المعقوفین أثبتناه من مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی.
5- الفتوح: ج 5 ص 33، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی: ج 1 ص 197 نحوه.


1039. الإرشاد: مسلم بن عقیل آمد تا وارد کوفه شد و در منزل مختار بن ابی عُبَید، سُکنا گزید و آن، خانه ای بود که امروز به خانه سَلَم (1) بن مُسَیَّب معروف است. شیعیان به رفت و آمد نزد او رو آوردند. هر گاه گروهی از شیعیان نزد او اجتماع می کردند، نامه حسین بن علی علیه السلام را برایشان می خواند و آنان می گریستند. مردم با او بیعت کردند و این بیعت، ادامه یافت تا [شمار بیعت کنندگان] به هجده هزار نفر رسید.

آن گاه مسلم که خدا رحمتش کند برای حسین علیه السلام نامه نوشت و به ایشان خبر داد که هجده هزار نفر، بیعت کرده اند و از او خواست به کوفه بیاید. رفت و آمد شیعیان به نزد مسلم، ادامه داشت تا این که محلّ اقامتش لو رفت و خبر به نعمان بن بشیر رسید. او والی کوفه از جانب معاویه بود و یزید هم او را ابقا کرده بود.

1040. الملهوف: مسلم به همراه نامه ای که امام حسین علیه السلام برای کوفیان نوشته بود، به سمت کوفه حرکت کرد تا وارد کوفه شد. چون کوفیان از نامه باخبر شدند، شادمانیِ آنان بسیار شد و او را در خانه مختار بن ابی عُبَیده ثقفی منزل دادند. شیعیان در آن جا رفت و آمد می کردند و هر گاه گروهی از شیعیان جمع می شدند، مسلم نامه را برای آنان می خواند و آنان می گریستند، تا این که هجده هزار نفر با وی بیعت کردند.

1041. الفتوح: مسلم آمد تا وارد کوفه شد و در منزل سالم بن مُسَیَّب فرود آمد که همان خانه مختار بن ابی عُبَیدِ ثقفی بود. شیعیان به منزل مسلم، رفت و آمد می کردند و مسلم، نامه امام حسین علیه السلام را برایشان می خواند و آنان از شوق آمدن حسین علیه السلام، می گریستند.

آن گاه مردی از قبیله هَمْدان که نامش عابِس بن ابی شَبیب شاکری بود نزدیک مسلم بن عقیل آمد. او گفت: امّا بعد، به راستی که من چیزی از جانب مردم

نمی گویم؛ چرا که نمی دانم در درون آنها چه می گذرد؛ ولی از آنچه خودم را برای آن مهیّا ساخته ام، می گویم. به خدا سوگند، اگر مرا فرا بخوانید، شما را اجابت می کنم، با دشمن شما می جنگم و با شمشیرم از شما دفاع می کنم تا خداوند را ملاقات کنم، و من در برابر این کارها، چیزی جز آنچه نزد خداست، نمی خواهم.

آن گاه حبیب بن مُظاهر اسدی فَقعَسی برخاست و [خطاب به عابس] گفت: به خدایی که جز او خدایی نیست، من نیز مانند تو ام.

شیعیان دیگر نیز مانند این سخنان را بر زبان جاری ساختند. آن گاه اموالی را [برای این کار] بخشیدند؛ ولی مسلم بن عقیل، چیزی از آن را نپذیرفت.

1- در این کتاب، «سَلَم» آمده؛ ولی در برخی مصادر، «سلام» و در برخی دیگر، «مسلم» و «سالم» ثبت شده است.


1042. الکامل فی التاریخ: سارَ مُسلِمٌ حَتّی أتَی الکوفَهَ، ونَزَلَ فی دارِ المُختارِ، وقیلَ غَیرِها، و أقبَلَتِ الشّیعَهُ تَختَلِفُ إلَیهِ، فَکُلَّمَا اجتَمَعَت إلَیهِ جَماعَهٌ مِنهُم قَرَأَ عَلَیهِم کِتابَ الحُسَینِ علیه السلام، فَیَبکونَ، ویَعِدونَهُ مِن أنفُسِهِمُ القِتالَ وَالنُّصرَهَ. (1)

1043. تاریخ الطبری عن النضر بن صالح: نَزَلَ [مُسلِمٌ] دارَ المُختارِ وهِیَ الیَومَ دارُ سَلَمِ بنِ المُسَیَّبِ فَبایَعَهُ المُختارُ بنُ أبی عُبَیدٍ فیمَن بایَعَهُ مِن أهلِ الکوفَهِ، وناصَحَهُ، ودَعا إلَیهِ مَن أطاعَهُ، حَتّی خَرَجَ ابنُ عَقیلٍ. (2)

1044. الثقات لابن حبّان: دَخَلَ [مُسلِمٌ] الکوفَهَ، فَلَمّا نَزَلَها دَخَلَ دارَ المُختارِ بنِ أبی عُبَیدٍ، وَاختَلَفَت إلَیهِ الشّیعَهُ یُبایِعونَهُ أرسالًا (3)، ووالِی الکوفَهِ یَومَئِذٍ النُّعمانُ بنُ بَشیرٍ، وَلّاهُ یَزیدُ بنُ مُعاوِیَهَ الکوفَهَ.

ثُمَّ تَحَوَّلَ مُسلِمُ بنُ عَقیلٍ مِن دارِ المُختارِ إلی دارِ هانِئِ بنِ عُروَهَ، وجَعَلَ النّاسُ

یُبایِعونَهُ فی دارِ هانِئٍ، حَتّی بایَعَ ثَمانِیَهَ عَشَرَ ألفَ رَجُلٍ مِنَ الشّیعَهِ. (4)

1- الکامل فی التاریخ: ج 2 ص 535.
2- تاریخ الطبری: ج 5 ص 569، تاریخ دمشق: ج 18 ص 295.
3- أرسالًا: أی أفواجا وفرقا متقطّعه، یتبع بعضهم بعضا(النهایه: ج 2 ص 222 «رسل»).
4- الثقات لابن حبّان: ج 2 ص 307.


1042. الکامل فی التاریخ: مسلم، حرکت کرد تا به کوفه رسید و در خانه مختار فرود آمد و برخی جایی دیگر را گفته اند. شیعیان، رفت و آمد با او را آغاز کردند و هر گاه گروهی از شیعیان نزد مسلم جمع می شدند، او نامه حسین علیه السلام را می خواند و آنان می گریستند و به مسلم، وعده نبرد و یاری می دادند.

1043. تاریخ الطبری به نقل از نضر بن صالح: مسلم در خانه مختار که امروز، خانه سَلَم بن مُسَیَّب است فرود آمد. مختار بن ابی عُبَید به همراه دیگر کوفیان با او بیعت کرد و برایش خیرخواهی نمود و تمام فرمانبران خود را به سمت مسلم فرا خواند، تا این که [مسلم] پسر عقیل، قیام کرد.

1044. الثقات، ابن حبّان: مسلم، وارد کوفه شد و در خانه مختار بن ابی عُبَید، فرود آمد و شیعیان با او رفت و آمد داشتند و گروه گروه با او بیعت می کردند. والی کوفه در این هنگام، نعمان بن بشیر بود که یزید بن معاویه او را به حکومت کوفه گماشته بود.

سپس مسلم بن عقیل از خانه مختار به خانه هانی بن عُروه نقل مکان کرد و مردم در خانه هانی نیز با مسلم، بیعت می کردند، تا آن که هجده هزار مرد شیعی با او

بیعت نمودند.



1045. تذکره الخواصّ فی وُصولِ مُسلِمٍ إلَی الکوفَهِ: فَلَمّا وَصَلَها نَزَلَ دارَ المُختارِ بنِ أبی عُبَیدَهَ الثَّقَفِیِّ، و أقبَلَتِ الشّیعَهُ إلَیهِ، فَقَرَأَ عَلَیهِم کِتابَ الحُسَینِ علیه السلام، فَبَکَوا بِأَجمَعِهِم، ثُمَّ قالوا: وَاللّهِ، لَنَضرِبَنَّ بَینَ یَدَیهِ بِسُیوفِنا حَتّی نَموتَ جَمیعا. (1)

1046. المناقب لابن شهر آشوب: دَخَلَ مُسلِمٌ الکوفَهَ فَسَکَنَ فی دارِ سالِمِ بنِ المُسَیَّبِ، فَاختَلَفَ إلَیهِ الشّیعَهُ، فَقَرَأَ عَلَیهِم کِتابَهُ [أی کِتابَ الحُسَینِ علیه السلام]، فَبایَعَهُ اثنا عَشَرَ ألفَ رَجُلٍ، فَرُفِعَ ذلِکَ إلَی النُّعمانِ بنِ بَشیرٍ وهُوَ والِی الکوفَهِ فَجَمَعَ النّاسَ، وخَطَبَ فیهِم ونَصَحَهُم. (2)

1047. تاریخ الطبری عن عمّار الدهنی عن أبی جعفر [الباقر] علیه السلام حَولَ خُروجِ مُسلِمٍ إلَی الکوفَهِ: خَرَجَ حَتّی قَدِمَها، ونَزَلَ عَلی رَجُلٍ مِن أهلِها یُقالُ لَهُ ابنُ عَوسَجَهَ، فَلَمّا تَحَدَّثَ أهلُ الکوفَهِ بِمَقدَمِهِ، دَبّوا (3) إلَیهِ فَبایَعوهُ، فَبایَعَهُ مِنهُمُ اثنا عَشَرَ ألفا. (4)

1048. مروج الذهب: نَزَلَ [مُسلِمٌ] عَلی رَجُلٍ یُقالُ لَهُ عَوسَجَهُ مُستَتِرا، فَلَمّا ذاعَ خَبَرُ قُدومِهِ، بایَعَهُ مِن أهلِ الکوفَهِ اثنا عَشَرَ ألفَ رَجُلٍ، وقیلَ: ثَمانِیَهَ عَشَرَ ألفا. (5)

1- تذکره الخواصّ: ص 244 نقلًا عن ابن إسحاق.
2- المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 91.
3- دَبَّ: مشی علی هینه(القاموس المحیط: ج 1 ص 64 «دبّ»).
4- تاریخ الطبری: ج 5 ص 347، تهذیب الکمال: ج 6 ص 423، تهذیب التهذیب: ج 1 ص 590، سیر أعلام النبلاء: ج 3 ص 306، الإصابه: ج 2 ص 69، تذکره الخواصّ: ص 241 والثلاثه الأخیره نحوه؛ الأمالی للشجری: ج 1 ص 190، الحدائق الوردیّه: ج 1 ص 114 عن الإمام زین العابدین علیه السلام وفیهما «دنوا» بدل «دبّوا» وفیها «عوسجه» بدل «ابن عوسجه».
5- مروج الذهب: ج 3 ص 64.


1045. تذکره الخواصّ در باره ورود مسلم به کوفه: چون مسلم به کوفه رسید، در خانه مختار بن ابی عُبَیده ثقفی فرود آمد و شیعیان، نزد او آمدند. مسلم، نامه حسین علیه السلام را برایشان خواند و تمامشان گریستند. آن گاه گفتند: به خدا سوگند با شمشیرهایمان در پیش روی او می جنگیم تا همه جان دهیم.

1046. المناقب، ابن شهرآشوب: مسلم، وارد کوفه شد و در خانه سالم بن مُسَیَّب، سُکنا گزید. شیعیان نزد او می آمدند و مسلم، برای آنان نامه امام حسین علیه السلام را قرائت [می] کرد. سپس دوازده هزار مرد با او بیعت کردند. این مطلب به گوش نُعمان بن بشیر، والی کوفه، رسید. او مردم را جمع کرد و برای آنان سخنرانی کرد و آنان را نصیحت نمود.

1047. تاریخ الطبری به نقل از عمّار دُهْنی، از امام باقر علیه السلام، در باره آمدن مسلم به کوفه: مسلم، وارد کوفه شد و در خانه مردی کوفی که نامش ابن عَوسَجه بود فرود آمد. چون مردم کوفه از آمدن او سخن گفتند، مردم به سوی او سرازیر شدند و با وی بیعت کردند، تا آن جا که بیعت کنندگان به دوازده هزار نفر رسیدند.

1048. مروج الذهب: مسلم، پنهانی در خانه مردی فرود آمد که نامش عَوسَجه بود. وقتی خبر آمدن وی پخش شد، از کوفیان، دوازده هزار مرد و گفته شده: هجده هزار نفر با وی بیعت کردند.



1049. الطبقات الکبری(الطبقه الخامسه من الصحابه): کانَ الحُسَینُ علیه السلام قَدَّمَ مُسلِمَ بنَ عَقیلِ بنِ أبی طالِبٍ إلَی الکوفَهِ، و أمَرَهُ أن یَنزِلَ عَلی هانِئِ بنِ عُروَهَ المُرادِیِّ، ویَنظُرَ إلَی اجتِماعِ النّاسِ عَلَیهِ، ویَکتُبَ إلَیهِ بِخَبَرِهِم. فَقَدِمَ مُسلِمُ بنُ عَقیلٍ الکوفَهَ مُستَخفِیا، و أتَتهُ الشّیعَهُ فَأَخَذَ بَیعَتَهُم. (1)

1050. الطبقات الکبری: مُسلِمُ بنُ عَقیلٍ، وهُوَ الَّذی بَعَثَهُ الحُسَینُ بنُ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام مِن مَکَّهَ یُبایِعُ لَهُ النّاسُ، فَنَزَلَ بِالکوفَهِ عَلی هانِئِ بنِ عُروَهَ المُرادِیِّ. (2)

1051. أنساب الأشراف عن وهب بن جریر بن حازم: کانَ الحُسَینُ علیه السلام قَدَّمَ مُسلِمَ بنَ عَقیلٍ بَینَ یَدَیهِ، فَنَزَلَ عَلی هانِئِ بنِ عُروَهَ المُرادِیِّ، وجَعَلَ یُبایِعُ أهلَ الکوفَهِ. (3)

1052. البدایه والنهایه: لَمّا دَخَلَ [مُسلِمٌ] الکوفَهَ، نَزَلَ عَلی رَجُلٍ یُقالُ لَهُ مُسلِمُ بنُ عَوسَجَهَ الأَسَدِیُّ، وقیلَ: نَزَلَ فی دارِ المُختارِ بنِ أبی عُبَیدٍ الثَّقَفِیِّ، فَاللّهُ أعلَمُ.

فَتَسامَعَ أهلُ الکوفَهِ بِقُدومِهِ، فَجاؤوا إلَیهِ فَبایَعوهُ عَلی إمرَهِ الحُسَینِ علیه السلام، وحَلَفوا لَهُ لَیَنصُرُنَّهُ بِأَنفُسِهِم و أموالِهِم. (4)

1053. تاریخ الیعقوبی: لَمّا قَدِمَ مُسلِمٌ الکوفَهَ اجتَمَعوا إلَیهِ، فَبایَعوهُ وعاهَدوهُ وعاقَدوهُ، و أعطَوهُ المَواثیقَ عَلَی النُّصرَهِ وَالمُشایَعَهِ (5) وَالوَفاءِ. (6)

1- الطبقات الکبری(الطبقه الخامسه من الصحابه): ج 1 ص 458، تاریخ الإسلام للذهبی: ج 4 ص 170 ولیس فیه ذیله من «فقدم»، سیر أعلام النبلاء: ج 3 ص 299 نحوه وراجع: الإصابه: ج 6 ص 445.
2- الطبقات الکبری: ج 4 ص 42.
3- أنساب الأشراف: ج 2 ص 343.
4- البدایه والنهایه: ج 8 ص 152.
5- المُشایعه: المُتابعه والمُطاوعه(لسان العرب: ج 8 ص 189 «شیع»).
6- تاریخ الیعقوبی: ج 2 ص 242.


1049. الطبقات الکبری(الطبقه الخامسه من الصحابه): حسین علیه السلام، مسلم بن عقیل بن ابی طالب را به کوفه فرستاد و به وی دستور داد که در خانه هانی بن عروه مرادی فرود آید و به اجتماع مردم بنگرد و جریان را برای ایشان گزارش کند. مسلم بن عقیل، پنهانی وارد کوفه شد و شیعیان نزد او می آمدند و او از آنان بیعت می گرفت.

1050. الطبقات الکبری: مسلم بن عقیل، کسی است که حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام، او را از مکّه فرستاد تا مردم با وی بیعت کنند. او در کوفه بر هانی بن عروه مرادی وارد شد.

1051. أنساب الأشراف به نقل از وَهْب بن جَریر بن حازم: حسین علیه السلام، مسلم بن عقیل را پیش از خود فرستاد. او بر هانی بن عروه مرادی وارد شد و از کوفیان، بیعت گرفت.

1052. البدایه و النهایه: مسلم چون وارد کوفه شد، در خانه مردی فرود آمد که مسلم بن عَوسَجه اسدی نام داشت، و گفته شده در خانه مختار بن ابی عُبَید ثقفی فرود آمد و خدا بهتر می داند.

کوفیان، خبر آمدن مسلم را به گوش همدیگر رساندند و نزد او آمدند و با وی بر حکمرانی حسین علیه السلام بیعت کردند و نزد او، سوگند یاد کردند که با جان و مال، او را یاری خواهند کرد.

1053. تاریخ الیعقوبی: چون مسلم وارد کوفه شد، مردم در نزد او گرد آمدند و با او بیعت کردند و عهد و پیمان بستند و وی را از یاری دادن، پیروی و وفاداری، مطمئن ساختند.



1054. شرح الأخبار: کانَ مُسلِمُ بنُ عَقیلٍ رَحمَهُ اللّهِ عَلَیهِ قَد بایَعَ لَهُ جَماعَهٌ مِن أهلِ الکوفَهِ فِی استِتارِهِم. (1)

1055. الأمالی للشجری عن سعید بن خالد: کانَ الحُسَینُ علیه السلام، قَدَّمَ مُسلِمَ بنَ عَقیلٍ یُبایِعُ لَهُ فِی السِّرِّ إلَی الکوفَهِ، فَقَدِمَ مُسلِمٌ فَنَزَلَ عَلی شَریکِ بنِ الأَعوَرِ الحارِثِیِّ. (2)

1- شرح الأخبار: ج 3 ص 143.
2- الأمالی للشجری: ج 1 ص 167.
83

1054. شرح الأخبار: گروهی از کوفیان با مسلم بن عقیل که رحمت خدا بر او باد پنهانی بیعت کردند.

1055. الأمالی، شجری به نقل از سعید بن خالد: حسین علیه السلام، مسلم بن عقیل را فرستاد تا در کوفه پنهانی برای وی بیعت بگیرد. مسلم، وارد کوفه شد و در خانه شَریک بن اعوَرِ حارثی فرود آمد.



سخنی در باره محلّ اقامت مسلم در کوفه

طبق دستور العمل امام حسین علیه السلام که پیش از این گزارش شد، (1) مسلم می بایست خانه هانی را به عنوان محلّ اقامت و مرکز مدیریت و فرماندهی نهضت، انتخاب می کرد؛ امّا غالب گزارش هایی که ملاحظه شد، حاکی از آن است که مسلم، وارد خانه مختار ثقفی شد. (2) نیز گفته شده که در خانه مسلم بن عَوسَجه، اقامت گُزید. (3) گزارشی هم بر وارد شدن او به خانه شَریک بن اعوَر، دلالت دارد. (4)

به نظر می رسد حکمت ورود مسلم به خانه هایی غیر از خانه ای که امام علیه السلام معیّن کرده بود، این باشد که جایگاه اصلیِ اقامتش پنهان بمانَد و به اصطلاح، به دشمن، «ضدّ تعقیب» بزند و در نهایت، مرکز فرماندهی خود را، جایی که امام علیه السلام معیّن کرده بود(یعنی خانه هانی)، قرار دهد. همین اقدام، سبب شد که پس از تسلّط نسبی ابن زیاد بر کوفه، محلّ اختفای مسلم، مشخّص نباشد. لذا ابن زیاد، تنها از طریق نفوذ دادنِ شخصی به نام مَعقِل (5) به تشکیلات مخفی مسلم، توانست محلّ اقامت وی را

1- ر. ک: ص 81 ح 1050.
2- ر. ک: ص 75 ح 1039 1046.
3- ر. ک: ص 79 ح 1048 و ص 81 ح 1049 و 1053.
4- ر. ک: ص 89 ح 1056.
5- ر. ک: ص 179(فرستادن مال و جاسوس برای شناسایی محلّ مسلم).
85

کشف نماید.

امّا ورود مسلم به خانه شریک بن اعوَر که در گزارشی به آن اشاره شده است، بعید به نظر می رسد؛ زیرا بر پایه بسیاری از گزارش ها، او همراه ابن زیاد، از بصره به کوفه آمد. (1) بنا بر این، هنگام ورود مسلم به کوفه، وی در کوفه نبوده است. همچنین، بسیاری از منابع، (2) گزارش کرده اند که شریک، پس از بیماری، در خانه هانی بستری شد که حاکی از آن است که خانه وی در کوفه نبوده است.