گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
غزليات
غزل شمارهٔ ۲۱۰۳


گر در میان هوا چو حبابت نمی گرفت
دریا به هیچ و پوچ حسابت نمی گرفت
می داشتی گر از دل بیدار بهره ای
شب دیده ستاره به خوابت نمی گرفت
گر پیچ و تاب عشق نمی گشت مهربان
شیرازه در بغل چو کتابت نمی گرفت
در هم نمی فشرد اگر درددل ترا
مغز جهان شمیم گلابت نمی گرفت
مجنون صفت ز عقل اگر ساده می شدی
اندیشه خطا و صوابت نمی گرفت
یک چند، جوش در دل خم گر نمی زدی
کام از لب پیاله شرابت نمی گرفت
می داشت گوهر تو اگر مغز آگهی
دنیا به دام موج سرابت نمی گرفت
باریک اگر می شدی از بوته گداز
چون ماه عید، چرخ رکابت نمی گرفت
می کرد خامسوز ترا آتش شباب
پیری اگر خبر ز کبابت نمی گرفت
صائب چراغ خانه و شمع مزار بود
دل، گرد اگر ز عالم آبت نمی گرفت