گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
غزليات
غزل شمارهٔ ۲۲۳۲


تن پرور از شهادت گر سر کشد عجب نیست
کی قدر آب داند هر کس که تشنه لب نیست
بی لب گشودن از ابر گوهر صدف نیابد
اظهار تنگدستی هر چند از ادب نیست
نادان بود مسلم از گوشمال دوران
آسوده از شکست است فردی که منتخب نیست
هر چند آن پریرو وحشی تر از غزال است
این صید را کمندی چون آه نیمشب نیست
همت صلای عام است نسبت به هر که باشد
در خانه کریمان مهمان بی طلب نیست
با ما شبی به روز آر، روزی به ما به شب کن
یک روز نیست صد روز، یک شب هزار نیست
از استخوان بی مغز پوچ است لاف، صائب
حرف از نسب مگویید در هر کجا حسب نیست