گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد پنجم


7 / 28سخنرانی امام علیه السلام در ذی حُسُم

(1)تاریخ الطبری به نقل از عقبه بن ابی عیزار : حسین علیه السلام در ذی حُسُم (2) ایستاد و حمد و سپاس خدا را به جا آورد و سپس فرمود : «کارها چنان شده که می بینید! دنیا تغییر یافته و به زشتی ، گراییده است . خیر آن ، رفته و پیوسته بدتر شده و از آن ، جز اندکی مانند قطره آبی در ته ظرف و مَعاشی ناچیز چون چراگاه کم مایه ، باقی نمانده است . مگر نمی بینید که بر پایه حق ، رفتار نمی شود و از باطل ، دوری نمی گردد ؟ حقّا که مؤمن باید [در این شرایط] به دیدار خداوند راغب باشد ، که به نظر من ، باید شهادت را به جای مرگ [ طبیعی ]برگزید ، نه زندگی با ستمگران را که مایه رنج است» . زُهَیر بن قَین بَجَلی برخاست و به یاران خویش گفت: شما سخن می گویید ، یا من سخن بگویم؟ گفتند: تو سخن بگو. پس زهیر ، حمد خدا گفت و ثنای وی را به جا آورد و گفت: «ای پسر پیامبر! خدا تو را قرین هدایت بدارد! گفتار تو را شنیدیم . به خدا اگر دنیا برای ما باقی بود و در آن ، جاوید بودیم و یاری و پشتیبانی تو موجب جدایی از دنیا بود ، قیام با تو را بر اقامت در دنیا ترجیح می دادیم. حسین علیه السلام برای وی دعا کرد و در حقّش سخن نیک گفت.



1- .در باره محلّ این سخنرانی ، در کتب تاریخ ، اختلاف است . در تاریخ الطبری ، «ذی حُسُم» ، در الملهوف ، «عُذَیب الهِجانات» ، در تحف العقول ، «در مسیر کربلا» و در المعجم الکبیر ، «کربلا و به هنگام ورود عمر بن سعد و نزدیک شدن نبرد» گفته شده ، که آنچه ما برگزیدیم ، نقل تاریخ الطبری است .
2- .جایی است بین شراف و بیضه (ر .ک : نقشه شماره 4 در پایان همین جلد) .



الملهوف :فَقامَ الحُسَینُ علیه السلام خَطیبا فی أصحابِهِ ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنی عَلَیهِ ، وذَکَرَ جَدَّهُ فَصَلّی عَلَیهِ ، ثُمَّ قالَ : إنَّهُ قَد نَزَلَ بِنا مِنَ الأَمرِ ما قَد تَرَونَ ، وإنَّ الدُّنیا قَد تَنَکَّرَت وتَغَیَّرَت ، وأدبَرَ مَعروفُها وَاستَمَرَّت جَذّاءَ (1) ، ولَم یَبقَ مِنها إلّا صُبابهٌ کَصُبابَهِ الإِناءِ ، وخَسیسُ عَیشٍ کَالمَرعی الوَبیلِ ، ألا تَرَونَ إلَی الحَقِّ لا یُعمَلُ بِهِ ، وإلَی الباطِلِ لا یُتَناهی عَنهُ ! لِیَرغَبِ المُؤمِنُ فی لِقاءِ رَبِّهِ مُحِقّا ، فَإِنّی لا أری المَوتَ إلّا سَعادَهً وَالحَیاهَ مَعَ الظّالِمینَ إلّا بَرَما . فَقامَ زُهَیرُ بنُ القَینِ ، فَقالَ : لَقَد سَمِعنا هَدانا اللّهُ بِکَ یَابنَ رَسولِ اللّهِ مَقالَتَکَ ، ولَو کانَتِ الدُّنیا لَنا باقِیَهً ، وکُنّا فیها مُخَلَّدینَ ، لَاثَرَنا النُّهوضَ مَعَکَ عَلَی الإِقامَهِ فیها . قالَ : ووَثَبَ هِلالُ بنُ نافِعٍ البَجَلِیُّ ،فَقالَ : وَاللّهِ ما کَرِهنا لِقاءَ رَبِّنا ، وإنّا عَلی نِیّاتِنا وبَصائِرِنا ، نُوالی مَن والاکَ ونُعادی مَن عاداکَ . قالَ : وقامَ بُرَیرُ بنُ حُصَینٍ ، فَقالَ :وَاللّهِ یَابنَ رَسولِ اللّهِ ، لَقَد مَنَّ اللّهُ بِکَ عَلَینا أن نُقاتِلَ بَینَ یَدَیکَ ، فَتُقَطَّعُ فیکَ أعضاؤُنا ، ثُمَّ یَکونُ جَدُّکَ شَفیعَنا یَومَ القِیامَهِ . (2)

نثر الدرّ :لَمّا نَزَلَ بِهِ [أی بِالإِمامِ الحُسَینِ علیه السلام ] عُمَرُ (3) بنُ سَعدٍ لَعَنَهُ اللّهُ ، وأیقَنَ أنَّهُم قاتِلوهُ ، قامَ فی أصحابِهِ خَطیبا ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنی عَلَیهِ ، ثُمَّ قالَ : إنَّهُ قَد نَزَلَ مِنَ الأَمرِ ما تَرَونَ ، وإنَ الدُّنیا قَد تَغَیَّرَت وتَنَکَّرَت ، وأدبَرَ مَعروفُها وَاستَمَرَّت ، حَتّی لَم یَبقَ مِنها إلّا صُبابَهٌ کَصُبابَهِ الإِناءِ ، وإلّا خَسیسُ عَیشٍ کَالکَلَأِ الوَبیلِ . ألا تَرَونَ الحَقَّ لا یُعمَلُ بِهِ ، وَالباطِلَ لا یُتَناهی عَنهُ ! لِیَرغَبِ المُؤمِنُ فی لِقاءِ اللّهِ ، فَإِنّی لا أری المَوتَ إلّا سعادَهً ، وَالحَیاهَ مَعَ الظّالِمینَ إلّا بَرَما . (4)



1- .جَذَذْتُ الشیء : کَسّرتُه وقطّعتُه (الصحاح : ج 2 ص 561 «جذذ») .
2- .الملهوف : ص 138 ، الحدائق الوردیّه : ج 1 ص 113 نحوه ولیس فیه ذیله من «قال : ووثب» ، بحار الأنوار : ج 44 ص 381 .
3- .فی المصدر : «عمرو» ، وهو تصحیف .
4- .نثر الدرّ : ج 1 ص 337 ، نزهه الناظر : ص 87 ح 26 ، تنبیه الخواطر : ج 2 ص 102 ، الأمالی للشجری : ج 1 ص 161 ، شرح الأخبار : ج 3 ص 150 ح 1088 ولیس فیه صدره إلی «قاتلوه» ، کشف الغمّه : ج 2 ص 244 .



الملهوف :حسین علیه السلام برای سخنرانی در میان یارانش برخاست. حمد و سپاس خدا گفت و از جدّش یاد کرد و بر او درود فرستاد و سپس فرمود: «به راستی که حوادثی بر ما فرود آمده که می بینید . دنیا ، زشت شده و تغییر کرده، خوبی هایش پشت کرده و از میان رفته است و از آن ، جز اندکی مانند قطره آبی در ته ظرف ، و مَعاشی ناچیز چون چراگاه کم مایه ، باقی نمانده است . مگر نمی بینید که بر پایه حق ، رفتار نمی شود و از باطل ، دوری نمی گردد ؟ باید که مؤمن به ملاقات پروردگارش راغب باشد! به راستی که من ، مرگ را جز خوش بختی و زندگی با ستمگران را جز رنج و خسارت نمی بینم» . زُهَیر بن قَین برخاست و گفت: سخنت را شنیدیم . خداوند ، ما را به واسطه شما هدایت کرد! اگر دنیا برای ما باقی بود و ما در آن ، جاودانه می بودیم ، همراهی با تو را بر ماندن در دنیا ترجیح می دادیم. آن گاه ، هلال بن نافع بَجَلی برخاست و گفت: به خدا سوگند ، ما ملاقات پروردگارمان را ناخوش نمی داریم. ما بر نیّت ها و بینش های خود ، استواریم . آن را که تو را دوست بدارد ، دوست می داریم و آن را که تو را دشمن بدارد ، دشمن می داریم . بُرَیر بن حُصَین برخاست و گفت: به خدا سوگند ای پسر پیامبر خداوند بر ما منّت نهاده که در سپاه تو نبرد کنیم و بدن های ما در راه تو ، قطعه قطعه گردد ، بِدان امید که جدّ تو در روز قیامت ، شفیع ما باشد.

نثر الدرّ :چون عمر بن سعد که نفرین خدا بر او باد بر حسین علیه السلام فرود آمد و حسین علیه السلام یقین کرد که آنان با وی نبرد می کنند ، در میان یاران خود برای سخنرانی به پا خاست . حمد و سپاس خدا را به جا آورد و فرمود: «به راستی که حوادثی بر ما فرود آمده که می بینید! دنیا تغییر کرده و به زشتی گراییده ، خوبی هایش رفته و از آن ، جز اندکی مانند قطره آبی در ته ظرف ، و مَعاشی ناچیز مانند چراگاه کم مایه ، باقی نمانده است . مگر نمی بینید که بر پایه حق ، رفتار نمی شود و از باطل ، پرهیز نمی گردد ؟ باید که مؤمن به دیدار خداوند ، راغب باشد! به راستی که من ، مرگ را جز خوش بختی و زندگی با ستمگران را جز رنج و خسارت نمی بینم» .



تحف العقول عن الإمام الحسین علیه السلام فی مَسیرِهِ إلی کَربَلاءَ : إنَّ هذِهِ الدُّنیا قَد تَغَیَّرَت وتَنَکَّرَت ، وأدبَرَ مَعروفُها ، فَلَم یَبقَ مِنها إلّا صُبابَهٌ کَصُبابَهِ الإِناءِ ، وخَسیسُ عَیشٍ کَالمَرعی الوَبیلِ . ألا تَرَونَ أنّ الحَقَّ لا یُعمَلُ بِهِ ، وأنَّ الباطِلَ لا یُتَناهی عَنهُ ! لِیَرغَبِ المُؤمِنُ فی لِقاءِ اللّهِ مُحِقّا ؛ فَإِنّی لا أری المَوتَ إلّا سَعادَهً وَالحَیاهَ مَعَ الظّالِمینَ إلّا بَرَما . إنَّ النّاسَ عَبیدُ الدُّنیا ، وَالدّینُ لَعِقٌ عَلی ألسِنَتِهِم ، یَحوطونَهُ ما دَرَّت مَعائِشُهُم ، فَإِذا مُحِّصوا بِالبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانونَ . (1)

المعجم الکبیر عن محمّد بن الحسن :لَمّا نَزَلَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ بِحُسَینٍ علیه السلام ، وأیقَنَ أنَّهُم قاتِلوهُ ، وقامَ فی أصحابِهِ خَطیبا ، فَحَمِدَ اللّهَ عز و جلوأثنی عَلَیهِ ، ثُمَّ قالَ : قَد نَزَلَ ما تَرَونَ مِنَ الأَمرِ ، وإنَّ الدُّنیا تَغَیَّرَت وتَنَکَّرَت ، وأدَبَر مَعروفُها وَاستَمَرَّت ، حَتّی لَم یَبقَ مِنها إلّا کَصُبابَهِ الإِناءِ ، [و] إلّا خَسیسُ عَیشٍ کَالمَرعی الوَبیلِ . ألا تَرَونَ الحَقَّ لا یُعمَلُ بِهِ ، وَالباطِلَ لا یُتَناهی عَنهُ ! لِیَرغَبِ المُؤمِنُ فی لِقاءِ اللّهِ ، وإنّی لا أری المَوتَ إلّا سَعادَهً ، وَالحَیاهَ مَعَ الظّالِمینَ إلّا بَرَما . (2)



1- .تحف العقول : ص 245 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 68 عن محمّد بن حسن نحوه ولیس فیه ذیله من «إنّ الناس» ، بحار الأنوار : ج 44 ص 192 ح 4 .
2- .المعجم الکبیر : ج 3 ص 114 ح 2842 ، سیر أعلام النبلاء : ج 3 ص 310 وفیه «ندما» بدل «برما» ، العقد الفرید : ج 3 ص 366 وفیه «اشمعلّت» بدل «استمرّت» و «ذلّاً وندما» بدل «برما» ، حلیه الأولیاء : ج 2 ص 39 وفیه «جرما» بدل «برما» ، تاریخ دمشق : ج 14 ص 217 کلّها نحوه .


تحف العقول از امام حسین علیه السلام ، به هنگام رفتن به کربلا : به راستی که این دنیا تغییر کرده و دگرگون شده است . خوبی هایش پشت کرده و از آن ، جز اندکی مانند قطره آبی در ته ظرف ، و مَعاشی ناچیز چون چراگاه کم مایه ، باقی نمانده است . مگر نمی بینید که بر پایه حق ، رفتار نمی شود و از باطل ، پرهیز نمی گردد ؟ باید که مؤمن به دیدار خدا راغب باشد! به راستی که من ، مرگ را جز خوش بختی و زندگی با ستمگران را جز رنج و خسارت نمی بینم. مردم ، بنده دنیایند و دین ، بازیچه ای بر سرِ زبان آنهاست . بر گِرد دین می چرخند ، تا زمانی که زندگی شان بچرخد و آن گاه که گرفتار بلا گردند ، دینداران ، کم می شوند.

المعجم الکبیر به نقل از محمّد بن حسن : چون عمر بن سعد بر حسین علیه السلام فرود آمد ، او یقین کرد که آنان با وی می جنگند . [پس] در میان یاران خود برای سخنرانی برخاست و حمد و سپاس خدا را به جا آورد و سپس فرمود: «حوادثی رخ داده که می بینید ! دنیا ، تغییر کرده و دگرگون شده و خوبی هایش پشت کرده و از میان رفته است و از آن ، جز اندکی مانند قطره آبی در ته ظرف ، و مَعاشی ناچیز مانند چراگاه کم مایه ، باقی نمانده است . مگر نمی بینید که بر پایه حق ، رفتار نمی شود و از باطل ، دوری نمی گردد ؟ باید که مؤمن به ملاقات خدا ، راغب باشد! به راستی که من ، مرگ را جز خوش بختی و زندگی با ستمگران را جز رنج و خسارت نمی بینم» .



7 / 29خطبه الإِمامِ علیه السلام لِأَصحابِهِ وأصحابِ الحُرِّ فی بَیضَهَ (1)تاریخ الطبری عن عقبه بن أبی العَیزار :إنَّ الحُسَینَ علیه السلام خَطَبَ أصحابَهُ وأصحابَ الحُرِّ بِالبَیضَهِ ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنی عَلَیهِ ، ثُمَّ قالَ : أیُّهَا النّاسُ ! إنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ :«مَن رَأی سُلطانا جائِرا ، مُستَحِلّاً لِحُرَم اللّهِ ، ناکِثا لِعَهدِ اللّهِ ، مُخالِفا لِسُنَّهِ رَسولِ اللّهِ ، یَعمَلُ فی عِبادِ اللّهِ بِالإِثمِ وَالعُدوانِ ، فَلَم یُغَیِّر عَلَیهِ بِفِعلٍ ولا قَولٍ ، کانَ حَقّا عَلَی اللّهِ أن یُدخِلَهُ مُدخَلَهُ» . ألا وإنَّ هؤُلاءِ قَد لَزِموا طاعَهَ الشَّیطانِ ، وتَرَکوا طاعَهَ الرَّحمنِ ، وأظهَرُوا الفَسادَ ، وعَطَّلُوا الحُدودَ ، وَاستَأثَروا بِالفَیءِ ، وأحَلّوا حَرامَ اللّهِ ، وحَرَّموا حَلالَهُ ، وأنا أحَقُّ مَن غَیَّرَ . قَد أتَتنی کُتُبُکُم ، وقَدِمَت عَلَیَّ رُسُلُکُم بِبَیعَتِکُم ؛ أنَّکُم لا تُسلِمونّی ولا تَخذُلونّی ، فَإِن تَمَّمتُم عَلی بَیعَتِکُم تُصیبوا رُشدَکُم ، فَأَنَا الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ ، وَابنُ فاطِمَهَ بِنتِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، نَفسی مَعَ أنفُسِکُم ، وأهلی مَعَ أهلیکُم ، فَلَکُم فِیَّ اُسوَهٌ ، وإن لَم تَفعَلوا ونَقَضتُم عَهدَکُم ، وخَلَعتُم بَیعَتی مِن أعناقِکُم ، فَلَعَمری ما هِیَ لَکُم بِنُکرٍ ، لَقَد فَعَلتُموها بِأَبی وأخی وَابنِ عمّی مُسلِمٍ ، وَالمَغرورُ مَنِ اغتَرَّ بِکُم ، فَحَظَّکُم أخطَأتُم ، ونَصیبَکُم ضَیَّعتُم ، ومَن نَکَثَ (2) فَإِنّما یَنکُثُ عَلی نَفسِهِ ، وسَیُغنِی اللّهُ عَنکُم ، وَالسَّلام عَلَیکُم ورَحمَهُ اللّهِ وبَرَکاتُهُ (3) . (4)



1- .البَیَضهُ : ماء بین واقصه إلی العُذیب متّصله بالحَزَن لبنی یربوع (معجم البلدان : ج 1 ص 532) و راجع : الخریطه رقم 3 فی آخر هذا المجلّد .
2- .. النَّکْثُ : نقضُ العهد (النهایه : ج5 ص114 «نکث») .
3- .فیما یرتبط بخطب الإمام الحسین علیه السلام ، فإنّ ثمّه اختلاف یلاحظ أحیانا فی مکان إلقائها أو المخاطبین بها . کما یوجد ثمّه تلفیق بین بعض المقاطع فیها أو التغییر لمواضعها . وفی الوقت الذی نحاول فیه الاقتصار فی حالات الاختلاف فی نقل الحادثه علی موضع الحاجه خاصّه فإنّا نعتمد فی ترتیب الحوادث ما یذکره الطبری قدر المستطاع .
4- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 403 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 552 نحوه .



7 / 29سخنرانی امام علیه السلام برای یاران خود و یاران حُر در منزلگاه بَیَضه

(1)تاریخ الطبری به نقل از عقبه بن ابی عَیزار : حسین علیه السلام در بَیَضه برای یاران خویش و یاران حُر ، سخنرانی کرد . نخست حمد و سپاس خدا را به جا آورد و سپس فرمود : «ای مردم! پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر که حاکم ستمگری را ببیند که محرّمات خدا را حلال می شمارد و پیمان خدا را می شکند و بر خلاف سنّت پیامبر خدا می رود و میان بندگان خدا ، با گناه و ستم ، عمل می کند ، ولی با کردار و یا گفتار ، بر او نشورد، بر خدا فرض است که [ در قیامت ] او را به جایگاه همان ستمگر ببرد . بدانید که اینان ، به اطاعت شیطان در آمده اند و اطاعت خدا را رها کرده اند . تباهی آورده اند و حدود را معطّل نهاده اند و ثروت ها را به خویش اختصاص داده اند . حرام خدا را حلال دانسته و حلال خدا را حرام شمرده اند ، و من ، شایسته ترین فرد هستم برای این که این چیزها را تغییر دهد . نامه های شما به من رسید و فرستادگانتان با بیعت شما ، نزد من آمدند که : مرا تسلیم نمی کنید و از یاری ام باز نمی مانید . اگر به بیعت خویش عمل کنید ، رشد می یابید. من ، حسین پسر علی و پسر فاطمه دختر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هستم . جانم با جان های شماست و کسانم با کسانِ شمایند و من ، مقتدای شمایم . اگر به عهد خود رفتار نکنید و پیمان خویش را بشکنید و بیعت مرا از گردن خویش بردارید ، به جان خودم سوگند که این از شما تازه نیست، که با پدرم ، برادرم و عموزاده ام نیز چنین کردید. فریب خورده ، کسی است که فریب شما را بخورد . اقبال خویش را گم کرده اید و نصیب خویش را به تباهی داده اید. هر که پیمان بشکند ، به ضرر خویش می شکند . زود است که خدا ، مرا از شما بی نیاز گرداند. درود و رحمت و برکات خداوند ، بر شما باد!» . (2)



1- .بَیَضه : آبگاهی متعلّق به بنی یربوع که میان واقصه و عُذَیب، واقع شده و به حَزَن متّصل است (ر . ک : نقشه شماره 3 در پایان همین جلد) .
2- .در نقل سخنرانی های امام علیه السلام در مصادر تاریخی ، در باره محلّ سخنرانی و نیز مخاطبان ، اختلاف هایی دیده می شود و نیز گاهی تلفیق ها یا تقطیع هایی در مصادر ، صورت گرفته است. آن جا که ناچار به ذکر یک نقل بوده ایم ، تاریخ الطبری را مبنا قرار داده ایم .



الفتوح :أصبَحَ الحُسَینُ علیه السلام مِن وَراءِ عُذَیبِ الهِجاناتِ (1) ... فَقالَ لَهُ زُهَیرٌ : فَسِر بِنا حَتّی نَصیرَ بِکَربَلاءَ ؛ فَإِنَّها عَلی شاطِئِ الفُراتِ فَنَکونَ هُنالِکَ ، فَإِن قاتَلونا قاتَلناهُم وَاستَعَنّا بِاللّهِ عَلَیهِم . قالَ : فَدَمِعَت عَینا الحُسَینِ علیه السلام ، ثُمَ قالَ : اللّهُمَّ ، ثُمَّ اللّهُمَّ ، إنّی أعوذُ بِکَ مِنَ الکَربِ وَالبَلاءِ . قالَ : ونَزَلَ الحُسَینُ علیه السلام فی مَوضِعِهِ ذلِکَ ، ونَزَلَ الحُرُّ بنُ یَزیدَ حِذاءَهُ فی ألفِ فارِسٍ ، ودَعَا الحُسَینُ علیه السلام بِدَواهٍ وبَیاضٍ ، وکَتَبَ إلی أشرافِ الکوفَهِ مِمَّن کانَ یَظُنَّ أنَّهُ عَلی رَأیِهِ : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ ، مِنَ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ إلی سُلَیمانَ بنِ صُرَدٍ ، وَالمُسَیَّبِ بنِ نُجبَهَ ، ورَفاعَهَ بنِ شَدّادٍ ، وعَبدِ اللّهِ بنِ والٍ ، وجَماعَهِ المُؤمِنینَ . أمّا بَعدُ ، فَقَد عَلِمتُم أنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قَد قالَ فی حَیاتِهِ : «مَن رَأی سُلطانا جائِرا ، مُستَحِلّاً لِحَرامٍ ، أو تارِکا لِعَهدِ اللّهِ ومُخالِفا لِسُنَّهِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَعَمِلَ فی عِبادِ اللّهِ بِالإِثمِ وَالعُدوانِ ، ثُمَّ لَم یُغَیِّر عَلَیهِ بِقَولٍ ولا فِعلٍ ، کانَ حَقّا عَلَی اللّهِ أن یُدخِلَهُ مُدخَلَهُ» . وقَد عَلِمتُم أنَّ هؤُلاءِ لَزِموا طاعَهَ الشَّیطانِ ، وتَوَلَّوا عَن طاعَهِ الرَّحمنِ ، وأظهَرُوا الفَسادَ ، وعَطَّلُوا الحُدودَ ، وَاستَأثَروا بِالفَیءِ ، وأحَلّوا حَرامَ اللّهِ ، وحَرَّموا حَلالَهُ ، وأنَا أحَقُّ مِن غَیری بِهذَا الأَمرِ ؛ لِقَرابَتی مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، وقَد أتَتنی کُتُبُکُم ، وقَدِمَت عَلَیَّ رُسُلُکُم بِبَیعَتِکُم أنَّکُم لا تَخذُلونّی ، فَإِن وَفَیتُم لی بِبَیعَتِکُم فَقَدِ استَوفَیتُم حَقَّکُم وحَظَّکُم ورُشدَکُم ، ونَفسی مَعَ أنفُسِکُم ، وأهلی ووُلدی مَعَ أهالیکُم وأولادِکُم ، فَلَکُم فِیَّ اُسوَهٌ . وإن لَم تَفعَلوا ونَقَضتُم عَهدَکُم ومَواثیقَکُم ، وخَلَعتُم بَیعَتَکُم ، فَلَعَمری ما هِیَ مِنکُم بِنُکرٍ ، لَقَد فَعَلتُموها بِأَبی وأخی وابنِ عَمّی ، هَلِ المَغرورُ إلّا مَنِ اغتَرَّ بِکُم ، فَإِنَّما حَقَّکُم أخطَأتُم ونَصیبَکُم ضَیَّعتُم ، ومَن نَکَثَ فَإِنَّما یَنکُثُ عَلی نَفسِهِ ، وسَیُغنِی اللّهُ عَنکُم ، وَالسَّلامُ . قالَ : ثُمَّ طَوی الکِتابَ وخَتَمَهُ ، ودَفَعَهُ إلی قَیسِ بنِ مُسهِرٍ الصَّیداوِیِّ ، وأمَرَهُ أن یَسیرَ إلَی الکوفَهِ . (2)



1- .وکما یلاحظ فإنّ الفتوح أورد ما ذکره الطبری بعنوان : خطبه الإمام فی منزل البیضه ، علی أنّه کتاب الإمام الذی بعثه إلی أشراف الکوفه قریبا من عذیب الهجانات .
2- .الفتوح : ج 5 ص 80 ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 1 ص 234 ؛ بحار الأنوار : ج 44 ص 381 .



الفتوح :حسین علیه السلام صبحگاهان به منزل عُذَیب الهِجانات وارد شد ... (1) . زُهَیر به ایشان گفت: ما را به کربلا برسان ، که بر ساحل رود فرات است و در آن جا اقامت می گزینیم . اگر با ما جنگیدند ، با آنان می جنگیم و از خدا مدد می جوییم. در این هنگام ، دیدگان حسین علیه السلام پُر از اشک شد و فرمود : «بار خدایا! بار خدایا ! به تو پناه می بَرَم از کرب و بلا» . حسین علیه السلام در همان جا فرود آمد و حُرّ بن یزید نیز با هزار جنگجو در مقابل آنان فرود آمد . حسین علیه السلام کاغذ و قلمی خواست و برای برخی از بزرگان کوفه که گمان می کرد همفکر او هستند ، نامه ای این چنین نوشت: «به نام خداوند بخشنده مهربان . از حسین بن علی ، به سلیمان بن صُرَد، مُسَیَّب بن نُجْبه، رَفاعه بن شَدّاد، عبد اللّه بن وال و گروهی از مؤمنان . امّا بعد ، می دانید که پیامبر صلی الله علیه و آله در زمان حیاتش فرمود : هر که حاکم ستمگری را ببیند که محرّمات خدا را حلال می شمارد و پیمان خدا را می شکند و بر خلاف سنّت پیامبر ، رفتار می کند و میان بندگان خدا با گناه و ستم ، عمل می کند ، ولی با گفتار و کردار ، بر او نشورد ، بر خداوند ، فرض است که [ در قیامت ] او را به جایگاه همان ستمگر ببرد . می دانید که اینان ، به اطاعت شیطان در آمده اند و اطاعت خدای رحمان را رها کرده اند . تباهی آورده اند و حدود را معطّل نهاده اند و ثروت ها را به خویش اختصاص داده اند . حرام خدا را حلال دانسته و حلال خدا را حرام شمرده اند ، و من ، شایسته ترینِ کسان به حکومتم ، به خاطر خویشاوندی ام با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله . نامه های شما به من رسید و فرستادگانتان با بیعت شما ، نزد من آمدند که : مرا تسلیم نمی کنید . اینک اگر به بیعت خویش عمل کنید ، حقّ خویش را به دست آورده ، بهره مند می شوید و رشد می یابید. جانم با جان های شماست و خویشان و فرزندانم با خویشان و فرزندان شمایند و من ، مُقتدای شمایم. و اگر به عهد خود ، رفتار نکنید و پیمان خویش بشکنید و بیعت مرا از گردن خویش بردارید، به جان خودم سوگند که این از شما تازه نیست ، که با پدرم ، برادرم و عموزاده ام نیز چنین کردید . فریب خورده ، کسی است که فریب شما را بخورد . اقبال خویش را گم کرده اید و نصیب خویش را به تباهی داده اید . هر که پیمان بشکند ، به ضرر خویش می شکند . زود است که خدا ، مرا از شما بی نیاز گرداند . والسلام !» . آن گاه نامه را پیچید و مُهر کرد و آن را به قیس بن مُسهِر صَیداوی سپرد و دستور داد به کوفه برود.



1- .در این منبع (الفتوح) و در این قسمت از متن ، آنچه طبری به عنوان سخنرانی امام علیه السلام در بیضه آورده ، به عنوان نامه ای به بزرگان کوفه ، ثبت شده است .



أنساب الأشراف :تَیاسَرَ الحُسَینُ علیه السلام إلی طَریقِ العُذَیبِ وَالقادِسِیَّهِ ، وبَینَهُ حینَئِذٍ وبَینَ العُذَیبِ ثَمانِیَهٌ وثَلاثونَ میلاً ، ثُمَّ إنَّ الحُسَینَ علیه السلام سارَ فی أصحابِهِ وَالحُرُّ بنُ یَزیدَ یُسایِرُهُ . وخَطَبَ الحُسَینُ علیه السلام فَقالَ : إنَّ هؤُلاءِ قَومٌ لَزِموا طاعَهَ الشَّیطانِ ، وتَرَکوا طاعَهَ الرَّحمنِ ، فَأَظهَرُوا الفَسادَ ، وعَطَّلُوا الحُدودَ ، وَاستَأثَروا بِالفَیءِ ، وأنَا أحَقُّ مَن غَیَّرَ ، وقَد أتَتنی کُتُبُکُم ، وقَدِمَت عَلَیَّ رُسُلُکُم ، فَإِن تُتِمّوا عَلَیَّ بَیعَتَکُم تُصیبوا رُشدَکُم . ووَبَّخَهُم بِما فَعَلوا بِأَبیهِ وأخیهِ قَبلَهُ . فَقامَ زُهَیرُ بنُ القَینِ فَقالَ : وَاللّهِ لَو کُنّا فِی الدُّنیا مُخَلَّدینَ ، لَاثَرنا فِراقَها فی نُصرَتِکَ ومُواساتِکَ . فَدَعا لَهُ الحُسَینُ علیه السلام بِخَیرٍ . (1)



1- .أنساب الأشراف : ج 3 ص 381 .



أنساب الأشراف :حسین علیه السلام سمت چپ راه عُذَیب و قادسیّه (1) را انتخاب کرد و از آن جا تا عُذَیب ، 38 میل فاصله بود ، حسین علیه السلام با یاران خود می رفت و حرّ بن یزید نیز آنان را همراهی می کرد . حسین علیه السلام سخنرانی کرد و فرمود: «اینان ، به اطاعت شیطان در آمده اند و اطاعت [خدای ]رحمان را رها کرده اند ، تباهی آورده اند و حدود را معطّل نهاده اند و ثروت ها را به خویش اختصاص داده اند ، و من ، شایسته ترینِ کسان به تغییر و دگرگونی اوضاع هستم . نامه های شما به من رسید و فرستادگانتان نزد من آمدند . اگر به بیعت خود وفادار بمانید ، رشد می یابید» و آن گاه آنان را به خاطر رفتار گذشته شان با پدر و برادرش سرزنش کرد. سپس زُهَیر بن قَین برخاست و گفت: به خدا سوگند ، اگر در دنیا جاودانه می بودیم ، جدایی از آن را به خاطر یاری و همدلی با تو بر می گزیدیم . حسین علیه السلام نیز برایش دعای خیر کرد.



1- .ر . ک : نقشه شماره 4 در پایان همین جلد .



7 / 30إقبالُ أربَعَهِ نَفَرٍ مِنَ الکوفَهِ مَعَهُمُ الطِّرِمّاحُ بنُ عَدِیٍّ إلَی الإِمامِ علیه السلامتاریخ الطبری عن عقبه بن أبیالعَیزار :کانَ [الحُرُّ بنُ یَزیدَ الرِّیاحِیُّ] یَسیرُ بِأَصحابِهِ فی ناحِیَهٍ ، وحُسَینٌ علیه السلام فی ناحِیَهٍ اُخری ، حَتّی انتَهَوا إلی عُذَیبِ الهِجاناتِ ، وکانَ بِها هَجائِنُ (1) النُّعمانِ تَرعی هُنالِکَ ، فَإِذا هُم بِأَربَعَهِ نَفَرٍ قَد أقبَلوا مِنَ الکوفَهِ عَلی رَواحِلِهِم ، یَجنُبونَ (2) فَرَسا لِنافِعِ بنِ هِلالٍ یُقالُ لَهُ الکامِلُ ومَعَهُم دَلیلُهُمُ الطِّرمّاحُ بنُ عَدِیٍّ عَلی فَرَسِهِ ، وهُوَ یَقولُ : یا ناقَتی لا تَذعَری مِن زَجریوشَمِّری قَبلَ طُلوعِ الفَجرِ بِخَیرِ رُکبانٍ وخَیرِ سَفرِحَتّی تَحِلّی بِکَریمِ النَّجرِ الماجِدِ الحُرِّ رَحیبِ الصَّدرِأتی بِهِ اللّهُ لِخَیرِ أمرِ ثَمَّتَ أبقاهُ بَقاءَ الدَّهرِ قالَ : فَلَمَّا انتَهَوا إلَی الحُسَینِ علیه السلام أنشَدوهُ هذِهِ الأَبیاتَ ، فَقالَ : أما وَاللّهِ إنّی لَأَرجو أن یَکونَ خَیرا ما أرادَ اللّهُ بِنا ، قُتِلنا أم ظَفِرنا . قالَ : وأقبَلَ إلَیهِمُ الحُرُّ بنُ یَزیدَ ، فَقالَ : إنَّ هؤُلاءِ النَّفَرَ الَّذینَ مِن أهلِ الکوفَهِ لَیسوا مِمَّن أقبَلَ مَعَکَ ، وأنَا حابِسُهُم أو رادُّهُم . فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام : لَأَمنَعَنَّهُم مِمّا أمنَعُ مِنهُ نَفسی ، إنَّما هؤُلاءِ أنصاری وأعوانی ، وقَد کُنتَ أعطَیتَنی ألّا تَعرِضَ لی بِشَیءٍ حَتّی یَأتِیَکَ کِتابٌ مِنِ ابنِ زِیادٍ . فَقالَ : أجَل ، لکِن لَم یَأتوا مَعَکَ ! قالَ : هُم أصحابی ، وهُم بِمَنزِلَهِ مَن جاءَ مَعی ، فَإِن تَمَمتَ عَلی ما کانَ بَینی وبَینَکَ وإلّا ناجَزتُکَ . قالَ : فَکَفَّ عَنهُمُ الحُرُّ . قالَ : ثُمَّ قالَ لَهُمُ الحُسَینُ علیه السلام : أخبِرونی خَبَرَ النّاسِ وَراءَکُم ؟ فَقالَ لَهُ مُجَمِّعُ بنُ عَبدِ اللّهِ العائِذِیُّ ، وهُوَ أحَدُ النَّفَرِ الأَربَعَهِ الَّذینِ جاؤوهُ : أمّا أشرافُ النّاسِ فَقَد اُعظِمَت رِشوَتُهُم ، ومُلِئَت غَرائِرُهُم ، یُستَمال وُدُّهُم ، ویُستَخلَصُ بِهِ نَصیحَتُهُم ، فَهُم إلبٌ (3) واحِدٌ عَلَیکَ ، وأمّا سائِرُ النّاسِ بَعدُ ، فَإِنَّ أفئِدَتَهُم تَهوی إلَیکَ ، وسُیوفَهُم غَدا مَشهورَهٌ عَلَیکَ . قالَ : أخبِرونی ، فَهَل لَکُم بِرَسولی إلَیکُم ؟ قالوا : مَن هُوَ ؟ قالَ : قَیسُ بنُ مُسهِرٍ الصَّیداوِیُّ . فَقالوا : نَعَم ، أخَذَهُ الحُصَینُ بنُ تَمیمٍ (4) ، فَبَعَثَ بِهِ إلَی ابنِ زِیادٍ ، فَأَمَرَهُ ابنُ زِیادٍ أن یَلعَنَکَ ویَلعَنَ أباکَ ، فَصَلّی عَلَیکَ وعَلی أبیکَ ، ولَعَنَ ابنَ زِیادٍ وأباهُ ، ودَعا إلی نُصرَتِکَ ، وأخبَرَهُم بِقُدومِکَ ، فَأَمَرَ بِهِ ابنُ زِیادٍ فَاُلقِیَ مِن طَمارِ (5) القَصرِ ؛ فَتَرَقرَقَت عَینا حُسَینٍ علیه السلام ولَم یَملِک دَمعَهُ ، ثُمَّ قالَ : «فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُواْ تَبْدِیلاً » (6) . اللّهُمَّ اجعَل لَنا ولَهُمُ الجَنَّهَ نُزُلاً ، وَاجمَع بَینَنا وبَینَهُم فی مُستَقَرًّ مِن رَحمَتِکَ ، ورَغائِبِ مَذخورِ ثَوابِکَ . قالَ أبو مِخنَفٍ : حَدَّثَنی جَمیلُ بنُ مَرثَدٍ مِن بَنی مَعَنٍ ، عَنِ الطِّرِمّاحِ بنِ عَدِیٍّ ؛ أنَّهُ دَنا مِنَ الحُسَینِ علیه السلام فَقالَ لَهُ : وَاللّه إِنّی لَأَنظُرُ فَما أری مَعَکَ أحَدا ، ولَو لَم یُقاتِلکَ إلّا هؤُلاءِ الَّذینَ أراهُم مُلازِمیکَ لَکانَ کَفی بِهِم ، وقَد رَأَیتُ قَبلَ خُروجی مِنَ الکوفَهِ إلَیکَ بِیَومٍ ظَهرَ الکوفَهِ ، وفیهِ مِنَ النّاسِ ما لَم تَرَ عَینایَ فی صَعیدٍ واحِدٍ جَمعا أکثَرَ مِنهُ ، فَسَأَلتُ عَنهُم ، فَقیلَ : اِجتَمَعوا لِیُعرَضوا ، ثُمَّ یُسَرَّحونَ إلَی الحُسَینِ . فَأَنشُدُکَ اللّهَ إن قَدَرتَ عَلی ألّا تَقَدَّمَ عَلَیهِم شِبرا إلّا فَعَلتَ ! فإن أرَدتَ أن تَنزِلَ بَلَدا یَمنَعُکَ اللّهُ بِهِ حَتّی تَری مِن رَأیِکَ ، ویَستَبینَ لَکَ ما أنتَ صانِعٌ ، فَسِر حَتّی اُنزِلَکَ مَناعَ جَبَلِنا الَّذی یُدعی أجَأً ، اِمتَنَعنا وَاللّهِ بِهِ مِن مُلوکِ غَسّانَ وحِمیَرٍ ، ومِنَ النُّعمانِ بنِ المُنذِرِ ، ومِنَ الأَسوَدِ وَالأَحمَرِ ، وَاللّهِ إن دَخَلَ عَلَینا ذُلٌّ قَطُّ ؛ فَأَسیرُ مَعَکَ حَتّی اُنزِلَکَ القُرَیَّهَ ، ثُمَّ نَبعَثُ إلَی الرِّجالِ مِمَّن بِأَجَأٍ وسَلمی مِن طَیِّئٍ (7) ، فَوَاللّهِ لا یَأتی عَلَیکَ عَشَرَهُ أیّامٍ حَتّی تَأتِیَکَ طَیِّئٌ رِجالاً ورُکبانا ، ثُمَّ أقِم فینا ما بَدا لَکَ ، فَإِن هاجَکَ هَیجٌ فَأَنَا زَعیمٌ لَکَ بِعِشرینَ ألفَ طائِیٍّ یَضرِبونَ بَینَ یَدَیکَ بِأَسیافِهِم ، وَاللّهِ لا یوصَلُ إلَیکَ أبَدا ومِنهُم عَینٌ تَطرِفُ . فَقالَ لَهُ : جَزاکَ اللّهُ وقَومَکَ خَیرا ! إنَّهُ قَد کانَ بَینَنا وبَینَ هؤُلاءِ القَومِ قَولٌ لَسنا نَقدِرُ مَعَهُ عَلَی الاِنصِرافِ ، ولا نَدری عَلامَ تَنصَرِفُ بِنا وبِهِمُ الاُمورُ فی عاقِبِهِ . قالَ أبو مِخنَفٍ : فَحَدَّثَنی جَمیلُ بنُ مَرثَدٍ ، قالَ : حَدَّثَنی الطِّرِمّاحُ بنُ عَدِیٍّ ، قالَ : فَوَدَّعتُهُ وقُلتُ لَهُ : دَفَعَ اللّهُ عَنکَ شَرَّ الجِنِّ وَالإِنسِ ، إنّی قَدِ امتَرتُ (8) لِأَهلی مِنَ الکوفَهِ میرَهً ، ومَعی نَفَقَهٌ لَهُم ، فَآتیهِم فَأَضَعُ ذلِکَ فیهِم ، ثُمَّ اُقبِلُ إلَیکَ إن شاءَ اللّهُ ، فَإِن ألحَقکَ فَوَاللّهِ لَأَکونَنَّ مِن أنصارِکَ . قالَ : فَإِن کُنتَ فاعِلاً فَعَجِّل رَحِمَکَ اللّهُ ! قالَ : فَعَلِمتُ أنَّهُ مُستَوحِشٌ إلَی الرِّجالِ حَتّی یَسأَلُنِی التَّعجیلَ . قالَ : فَلَمّا بَلَغتُ أهلی وَضَعتُ عِندَهُم ما یُصلِحُهُم ، وأوصَیتُ ، فَأَخَذَ أهلی یَقولونَ : إنَّکَ لَتَصنَعُ مَرَّتُکَ هذِهِ شَیئا ما کُنتَ تَصنَعُهُ قَبلَ الیَومِ ! فَأَخبَرتُهُم بِما اُریدُ ، وأقبَلتُ فی طَریقِ بَنی ثُعَلٍ ، حَتّی إذا دَنَوتُ مِن عُذَیبِ الهِجاناتِ استَقبَلَنی سَماعَهُ بنُ بَدرٍ ، فَنَعاهُ إلَیَّ ، فَرَجَعتُ . (9)



1- .. الهِجَان : الإبل البیض ، یستوی فیه المذکّر والمؤنّث ، وناقه هجان : أی کریمه (مجمع البحرین : ج 3 ص 1862 «هجن») .
2- .جَنَبْتُ الدابّه : إذا قدتها إلی جنبک (الصحاح : ج 1 ص 102 «جنب») .
3- .الإلبُ بالفتح والکسر : القوم یجتمعون علی عداوه إنسان (النهایه : ج 1 ص 59 «ألب») .
4- .کذا فی المصدر ، وفی أکثر المصادر : «الحصین بن نمیر» .
5- .طَمار بوزن قَطام : الموضع المرتفع العالی (النهایه : ج 3 ص 138 «طمر») .
6- .الأحزاب : 23 .
7- .راجع : الخریطه رقم 3 فی آخر هذا المجلد .
8- .المِیرَه : الطعام یمتاره الإنسان ، وامتارَ لهم : جلبَ لهم . ویقال : مارَهُم یمیرهم : إذا أعطاهم المِیره (تاج العروس : ج 7 ص 500 «میر») .
9- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 404 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 553 ، البدایه والنهایه : ج 8 ص 173 کلاهما نحوه وراجع : تجارب الاُمم : ج 2 ص 65 ، ومقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 1 ص 22