گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلدششم
فصل دوم : نگاهی به میدان نبرد


2 / 1رویارویی لشکر هدایت و لشکر گم راهی

اشاره

الأمالی ، صدوق به نقل از عبد اللّه بن منصور ، از امام صادق ، از پدرش امام باقر ، از جدّش امام زین العابدین علیهم السلام : حسین علیه السلام به یارانش فرمود : «برخیزید و آبی بنوشید ، که آخرین توشه شما خواهد بود و وضو بگیرید و غسل کنید و لباس هایتان را بشویید تا کفن هایتان باشند» . سپس ، نماز صبح را با آنان خواند و برای نبرد ، آماده شان کرد .

الإرشاد :حسین بن علی علیه السلام ، صبحگاهان، یارانش را پس از نماز صبح ، آماده کرد. سی و دو سوار و چهل پیاده با او بودند . او زُهَیر بن قَین را بر جناح راست یارانش و حبیب بن مظاهر را بر جناح چپ یارانش ، قرار داد و پرچمش را به دست برادرش عبّاس علیه السلام سپرد... . عمر بن سعد نیز در همان صبحگاه که روز جمعه بود و شنبه هم گفته شده ، یارانش را آماده کرد و با لشکری که همراهش بودند ، به سوی حسین علیه السلام بیرون آمد. بر جناح راست [ لشکر ]او ، عمرو بن حَجّاج و بر جناح چپ [ لشکر ] او ، شمر بن ذی الجوشن و بر سواران ، عُروَه بن قیس و بر پیادگان ، شَبَث بن رِبْعی گمارده شده بودند و پرچم را به غلامش دُرَید داد .



تاریخ الطبری عن أبی مخنف عن عبد اللّه بن عاصم عن الضحّاک بن عبد اللّه المشرقی :عَبَّأَ الحُسَینُ علیه السلام أصحابَهُ وصَلّی بِهِم صَلاهَ الغَداهِ ، وکانَ مَعَهُ اثنانِ وثَلاثونَ فارِسا وأربَعونَ راجِلاً ، فَجَعَلَ زُهَیرَ بنَ القَینِ فی مَیمَنَهِ أصحابِهِ ، وحَبیبَ بنَ مُظاهِرٍ فی مَیسَرَهِ أصحابِهِ ، وأعطی رایَتَهُ العَبّاسَ بنَ عَلِیٍّ أخاهُ علیه السلام ... . قالَ أبومِخنَفٍ : حَدَّثَنی فُضَیلُ بنُ خَدیجٍ الکِندِیُّ عَن مُحَمَّدِ بنِ بِشرٍ عَن عَمرٍو الحَضرَمِیِّ ، قالَ : لَمّا خَرَجَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ بِالنّاسِ ، کانَ عَلی رَبعِ أهلِ المَدینَهِ یَومَئِذٍ : عَبدُ اللّهِ بنُ زُهَیرِ بنِ سُلَیمٍ الأَزدِیُّ ، وعَلی رَبعِ مَذحِجٍ وأسَدٍ : عَبدُ الرَّحمنِ بنُ أبی سَبرَهَ الجُعفِیُّ ، وعَلی رَبعِ رَبیعَهَ وکِندَهَ : قَیسُ بنُ الأَشعَثِ بنِ قَیسٍ ، وعَلی رَبعِ تَمیمٍ وهَمدانَ : الحُرُّ بنُ یَزیدَ الرِّیاحِیُّ ، فَشَهِدَ هؤُلاءِ کُلُّهُم مَقتَلَ الحُسَینِ إلَا الحُرَّ بنَ یَزیدَ ؛ فَإِنَّهُ عَدَلَ إلَی الحُسَینِ علیه السلام وقُتِلَ مَعَهُ . وجَعَلَ عُمَرُ عَلی مَیمَنَتِهِ : عَمرَو بنَ الحَجّاجِ الزُّبَیدِیَّ ، وعَلی مَیسَرَتِهِ : شِمرَ بنَ ذِی الجَوشَنِ بنِ شُرَحبیلَ بنِ الأَعوَرِ بنِ عُمَرَ بنِ مُعاوِیَهَ وهُوَ الضِّبابُ بنُ کِلابٍ وعَلَی الخَیلِ : عَزرَهَ بنَ قَیسٍ الأَحمَسِیَّ ، وعَلَی الرِّجالِ : شَبَثَ بنَ رِبعِیٍّ الرِّیاحِیَّ ، وأعطَی الرّایَهَ ذُوَیدا مَولاهُ . (1)



1- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 422 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 560 و فیه «عروه» بدل «عزره» و«دریدا» بدل «ذویدا» ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 395 ولیس فیه من «لمّا خرج» إلی «قتل معه» ؛ مثیر الأحزان : ص 53 و فیه «عبد الرحمن بن أبی سیره الجعفی» و«عروه بن قیس الأحمسی» وفیه «رجل من بنی تمیم» بدل «الحرّ بن یزید الریاحی» وکلاهما نحوه وراجع : المنتظم : ج 5 ص 338 .



تاریخ الطبری به نقل از ابو مِخنَف : عبد اللّه بن عاصم ، از ضحّاک بن عبد اللّه مِشرَقی نقل کرد که گفت : حسین علیه السلام ، یارانش را آماده کرد و نماز صبح را با آنان خواند. با او سی و دو سوار و چهل پیاده بودند. زُهَیر بن قین را در جناح راست یارانش و حبیب بن مظاهر را در جناح چپ یارانش ، قرار داد و پرچمش را به برادرش عبّاس بن علی علیه السلام سپرد ... . فُضَیل بن خَدیج کِنْدی ، از محمّد بن بشر ، از عمرو حَضرَمی برایم نقل کرد که : چون عمر بن سعد ، با لشکر به راه افتاد ، بر افرادی که اهل مدینه بودند، عبد اللّه بن زُهَیر بن سلیم اَزْدی و بر قبیله مَذحِج و اسد، عبد الرحمان بن ابی سَبره جُعْفی و بر قبیله ربیعه و کِنْده، قیس بن اشعث بن قیس و بر قبیله تمیم و همْدان ، حُرّ بن یزید ریاحی ، فرمانده بودند. اینان ، همگی در کشتن حسین علیه السلام حضور داشتند ، جز حُرّ بن یزید که به سوی حسین علیه السلام رفت و همراه او کشته شد عمر [ بن سعد ] ، بر جناح راست [لشکر] خود، عمرو بن حَجّاج زُبَیدی را و بر جناح چپ آن ، شمر بن ذی الجوشن بن شُرَحبیل بن اَعوَر بن عمر بن معاویه را که همان ضَباب بن کِلاب بود و بر سواران ، عَزرَه (/ عُروه) بن قیس اَحمَسی را و بر پیادگان، شَبَث بن رِبْعی ریاحی را گمارد و پرچم را به دست غلامش ذُوَید (/ دُرَید) ، داده بود .



مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی :لَمّا أصبَحَ الحُسَینُ علیه السلام یَومَ الجُمُعَهِ عاشِرَ مُحَرَّمٍ وفی رِوایَهٍ : یَومَ السَّبتِ عَبَّأَ أصحابَهُ ، وکانَ مَعَهُ اثنانِ وثَلاثونَ فارِسا وأربَعونَ راجِلاً ، وفی رِوایَهٍ : اِثنانِ وثَمانونَ راجِلاً ، فَجَعَلَ عَلی مَیمَنَتِهِ : زُهَیرَ بنَ القَینِ ، وعَلی مَیسَرَتِهِ حَبیبَ بنَ مُظاهِرٍ ، ودَفَعَ اللِّواءَ إلی أخیهِ العَبّاسِ بنِ عَلِیٍّ ، وثَبَتَ علیه السلام مَعَ أهلِ بَیتِهِ فِی القَلبِ . وعَبَّأَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ أصحابَهُ ، فَجَعَلَ عَلی مَیمَنَتِهِ : عَمرَو بنَ الحَجّاجِ ، وعَلی مَیسَرَتِهِ : شِمرَ بنَ ذِی الجَوشَنِ ، وثَبَتَ هُوَ فِی القَلبِ ، وکانَ جُندُهُ اثنَینِ وعِشرینَ ألفا ، یَزیدُ أو یَنقُصُ . (1)

مثیر الأحزان :وعَبَّأَ [الإِمامُ الحُسَینُ علیه السلام ] أصحابَهُ لِلقِتالِ وکانوا خَمسَهً وأربَعینَ فارِسا ومِئَهَ راجِلٍ . (2)



1- .مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 4 .
2- .مثیر الأحزان : ص 54 ، الملهوف : ص 158 نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 4 ؛ تذکره الخواصّ : ص 251 نحوه وبزیاده «وقال قوم : کانوا سبعین فارسا ومئه راجل ، وقیل : کان معه ثلاثون فارسا . وذکر المسعودی : إنّه کان معه ألف . والأوّل أصحّ» فی آخره .



مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی :حسین علیه السلام ، صبحگاه روز جمعه (بنا بر روایتی ، شنبه) دهم محّرم، یارانش را آماده کرد. سی و دو سوار و چهل پیاده و بنابر روایتی ، هشتاد و دو پیاده با او بودند. حسین علیه السلام بر جناح راست [ لشکر ]خود ، زُهَیر بن قَین و بر جناح چپ آن ، حبیب بن مظاهر را قرار داد و پرچم را به برادرش عبّاس بن علی علیه السلام سپرد و خود با خانواده اش ، در قلب لشکر ایستاد . عمر بن سعد نیز یارانش را آماده کرد و بر جناح راست [ لشکر ] خود ، عمرو بن حَجّاج و بر جناح چپ آن ، شمر بن ذی الجوشن را قرار داد و خود در میانه لشکر ایستاد و لشکرش ، بیست و دو هزار تن بودند، کمی بیشتر یا کمتر .

مثیر الأحزان :حسین علیه السلام ، یارانش را برای نبرد ، آماده کرد. آنان ، چهل و پنج سوار و صد پیاده بودند. (1)



1- .در تذکره الخواص ، این افزوده آمده است : «گروهی گفته اند : آنان ، هفتاد سواره و صد پیاده بودند . همچنین گفته شده : همراه او ، سی سوار بودند . مسعودی نیز گفته : همراه او ، هزار نفر بودند . ولی نقل نخست ، درست تر است» .



سخنی در باره شمار دو سپاه

اشاره

تعیین دقیق و قطعی شمار دو سپاه ، مقدور نیست ؛ امّا در این باره اعدادی گزارش شده که ارائه می گردد .

الف شمار سپاه امام حسین علیه السلام

بیشتر منابع معتبر ، شمار سپاهیان امام علیه السلام را 72 نفر ، گزارش کرده اند . (1) شیخ مفید رحمه اللهمی نویسد : حسین بن علی علیه السلام ، هنگام صبحگاه و بعد از نماز صبح ، یارانش را [ برای نبرد ، ]آماده کرد . آنان ، سی و دو سوار و چهل پیاده بودند . (2) لیکن با ملاحظه نام و مشخّصات شهدای کربلا ، می توان گفت که شمار سپاهان امام علیه السلام بیش از این تعداد بوده است ، چنان که پاره ای از منابع ، عدد یاران امام علیه السلام را 82 نفر ، (3) برخی 114 نفر ، (4) برخی 145 نفر ، (5) برخی صد و هفتاد



1- .الأخبار الطوال: ص 256 ، بغیه الطلب فی تاریخ حلب : ج 6 ص 2628، البدایه و النهایه: ج 8 ص 178 . نیز ، ر . ک : همین دانشنامه : ج6 ص 79 ح 1615 1617 و ص 127 ح 1638 .
2- .ر. ک: ص 793 ح 1615.
3- .المناقب ، ابن شهرآشوب : ج 4 ص 98 . در این کتاب آمده است : «تمام یاران امام علیه السلام 82 نفر بودند که 32 نفر آن سواره بودند» .
4- .ر. ک: ص 83 ح 1617.
5- .ر. ک : ص 83 ح 1618 .



نفر ، (1) برخی ششصد نفر (2) و برخی هزار نفر (3) و برخی ارقام دیگری گزارش کرده اند . 4 نکته قابل توجّه ، این که در تبیین آمار شهدای کربلا ، بجز امام علیه السلام ، مشخّصات 154 نفر ، ارائه می شود که حدود 72 تن از آنها از خاندان امام حسین علیه السلام و پیامبر صلی الله علیه و آله و امام علی علیه السلام بوده اند . بنا بر این ، ممکن است آنچه در گزارش مشهور آمده ، اشاره به همین افراد باشد ، و نیز می تواند اشاره به یاران امام علیه السلام قبل از ملحق شدن کسانی باشد که به تدریج به ایشان پیوسته اند ؛ زیرا گزارش هایی از پیوستن بیست تا سی نفر به امام علیه السلام حکایت دارند ، چنان که احتمال دارد برخی اسامی ، به دلیل تصحیف ، تکرار شده باشند . به هر حال ، تعداد یاران امام علیه السلام بیش از 72 تن بوده اند . البتّه شماری از شهدا ، مانند : علی اصغر علیه السلام و عبد اللّه بن حسن علیه السلام و اُمّ وَهْب ، از سپاهیان به شمار نمی روند و شماری از سپاهیان امام علیه السلام مانند : حسن مُثنّا و ضَحّاک بن عبد اللّه مَشرقی نیز شهید نشده اند . گفتنی است که شماری از یاران امام علیه السلام ، از خاندان و نزدیکان ایشان بوده اند و شماری از آنها ، از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و امام علی علیه السلام .



1- .ر. ک: ص 83 ح 1618 (پانوشت یکم) .
2- .مروج الذهب: ج 3 ص 70 . در این کتاب ، آمده است که بعد از بستن راه توسّط حُر ، تعداد یاران امام حسین علیه السلام ، پانصد سوار و یکصد پیاده بودند . وی در ادامه (ص 71) آورده است که جمع شهدای کربلا ، 78 نفر بوده است .
3- .تاریخ الطبری: ج 5 ص 459، الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه): ج1 ص 465 و 485 و 451، العقد الفرید: ج 3 ص 365، تذکره الخواصّ: ص 256 ، مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی : ج 1 ص 47 ، الأخبار الطوال: ص 259 ؛ الملهوف : ص 145، مثیر الأحزان: ص 84 و 98 .



توضیح بیشتر در این زمینه ، در تبیین آمار شهدای کربلا خواهد آمد . (1)

ب شمار سپاه عمر بن سعد

شمار سپاهیان ابن سعد که در گزارش های نسبتا معتبر آمده ، عبارت است از : چهار هزار نفر ، (2) چهار هزار و پانصد نفر ، (3) بیست هزار نفر ، (4) 22 هزار نفر ، (5) 28 هزار نفر ، (6) سی هزار نفر ، (7) 31 هزار نفر ، (8) و 35 هزار نفر . (9) با توجّه به این که نیروهایی که از کوفه به کربلا رفتند ، یک جا اعزام نشدند ، احتمالاً برخی از مورّخان ، تنها آمار اوّلیه نیروهای اعزامی از کوفه را ثبت کرده اند و برخی ، آمار کسانی را نیز که به آنها پیوسته اند ، ثبت کرده اند . در نتیجه ، چنین اختلاف هایی پدید آمده است . از سوی دیگر ، با در نظر گرفتن این که شماری از نیروهای اعزامی در بین راه ،



1- .ر. ک : ج 7 ص 281 (فصل نهم / سخنی در باره تعداد شهدای کربلا) .
2- .تاریخ الخلفاء : ص 247 ، تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 432 .
3- .تذکره الخواصّ : ص 246 .
4- .الملهوف : ص 145 ، مثیر الأحزان : ص 50 ، کشف الغمّه : ج 2 ص 229 ؛ الفصول المهمّه : ص 188 .
5- .الفتوح : ج 5 ص 101 ، مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی : ج 1 ص 442 ، مطالب السؤول : ص 75 . نیز ، ر. ک: همین دانشنامه : ج6 ص 83 ح 1617 و ج 5 ص 417 ح 1550.
6- .ر. ک: ج 5 ص 395 ح1535 .
7- .ر. ک: ج 3 ص 309 ح918 و ج7 ص87 ح1808 و ص199 ح1901.
8- .عمده الطالب : ص 192 .
9- .ر. ک: ج 5 ص 385 (فصل یکم / تلاش های ابن زیاد برای حرکت دادن لشکر به سوی کربلا).



فرار کرده اند ، (1) اظهار نظر در باره شمار واقعی و حتّی شمار تقریبی سپاه ابن سعد ، بسیار دشوار است . گفتنی است که رقم سی هزار نفر ، در دو روایت از امام حسن علیه السلام و امام زین العابدین علیه السلام ، نقل شده است . (2) هر چند که سند این روایات ، از اعتبار لازم برخوردار نیست ؛ لیکن با توجّه به کوچ دادن عمومی مردم کوفه به سوی کربلا توسّط ابن زیاد و نیز با توجّه به این که این تعداد ، کمتر از نیمی از جنگجویانِ کوفه است که حدود صد هزار نفر تخمین زده شده اند ، رقمی قابل قبول است . قرینه دیگری که می تواند تعداد سی هزار نفر را تأیید کند ، این است که سپاهیان مختار را شصت هزار نفر گزارش کرده اند . (3) به نظر می رسد که سپاهیان او را کسانی تشکیل داده اند که در واقعه کربلا ، در لشکر عمر بن سعد نبوده اند .



1- .ر. ک : ج 5 ص 385 (فصل یکم / تلاش های ابن زیاد برای حرکت دادن لشکر به سوی کربلا) .
2- .ر. ک : ج 7 ص 77 ح 1808 و ج 3 ص 309 ح 918 .
3- .ر. ک : الأخبار الطّوال: ص 305 .



2 / 2دُعاءُ الإِمامِ صَباحَ عاشوراءَ 1الإرشاد عن علیّ بن الحسین زین العابدین علیه السلام :لَمّا صَبَّحَتِ الخَیلُ الحُسَینَ علیه السلام ، رَفَعَ یَدَیهِ وقالَ : اللّهُمَّ أنتَ ثِقَتی فی کُلِّ کَربٍ ، ورَجائی فی کُلِّ شِدَّهٍ ، وأنتَ لی فی کُلِّ أمرٍ نَزَلَ بی ثِقَهٌ وعُدَّهٌ ، کَم مِن هَمٍّ یَضعُفُ فیهِ الفُؤادُ ، وتَقِلُّ فیهِ الحیلَهُ ، ویَخذُلُ فیهِ الصَّدیقُ ، ویَشمَتُ فیهِ العَدُوُّ ، أنزَلتُهُ بِکَ وشَکَوتُهُ إلَیکَ رَغبَهً مِنّی إلَیکَ عَمَّن سِواکَ ، فَفَرَّجتَهُ وکَشَفتَهُ ، وأنتَ وَلِیُّ کُلِّ نِعمَهٍ ، وصاحِبُ کُلِّ حَسَنَهٍ ، ومُنتَهی کُلِّ رَغبَهٍ . (1)

2 / 3کَلِمَهُ زُهَیرِ بنِ القَینِ لِجَیشِ الکوفَهِتاریخ الطبری عن کثیر بن عبد اللّه الشعبی :لَمّا زَحَفنا قِبَلَ الحُسَینِ ، خَرَجَ إلَینا زُهَیرُ بنُ القَینِ عَلی فَرَسٍ لَهُ ذَنوبٍ (2) ، شاکٍ فِی السِّلاحِ ، فَقالَ : یا أهلَ الکوفَهِ ، نَذارِ لَکُم مِن عَذابِ اللّهِ نَذارِ ! إنَّ حَقّا عَلَی المُسلِمِ نَصیحَهُ أخیهِ المُسلِمِ ، ونَحنُ حَتَّی الآنَ إخوَهٌ ، وعَلی دینٍ واحِدٍ ومِلَّهٍ واحِدَهٍ ، ما لَم یَقَع بَینَنا وبَینَکُمُ السَّیفُ ، وأنتُم لِلنَّصیحَهِ مِنّا أهلٌ ، فَإِذا وَقَعَ السَّیفُ انقَطَعَتِ العِصمَهُ ، وکُنّا اُمَّهً وأنتُم اُمَّهً ، إنَّ اللّهَ قَدِ ابتَلانا وإیّاکُم بِذُرِّیَّهِ نَبِیِّهِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ، لِیَنظُرَ ما نَحنُ وأنتُم عامِلونَ ، إنّا نَدعوکُم إلی نَصرِهِم وخِذلانِ الطّاغِیَهِ عُبَیدِ اللّهِ بنِ زِیادٍ ؛ فَإِنَّکُم لا تُدرِکونَ مِنهُما إلّا بِسوءِ عُمُرِ سُلطانِهِما کُلِّهِ ، لَیَسمُلانِّ أعیُنَکُم ، ویَقطَعانِّ أیدِیَکُم وأرجُلَکُم ، ویُمَثِّلانِّ بِکُم ، ویَرفَعانِّکُم عَلی جُذوعِ النَّخلِ ، ویُقَتِّلانِّ أماثِلَکُم وقُرّاءَکُم ، أمثالَ حُجرِ بنِ عَدِیٍّ وأصحابِهِ ، وهانِئِ بنِ عُروَهَ وأشباهِهِ . قالَ : فَسَبّوهُ وأثنَوا عَلی عُبَیدِ اللّهِ بنِ زِیادٍ ، ودَعَوا لَهُ ، وقالوا : وَاللّهِ ، لا نَبرَحُ حَتّی نَقتُلَ صاحِبَکَ ومَن مَعَهُ ، أو نَبعَثَ بِهِ وبِأَصحابِهِ إلَی الأَمیرِ عُبَیدِ اللّهِ سِلما . فَقالَ لَهُم : عِبادَ اللّهِ! إنَّ وَلَدَ فاطِمَهَ رِضوانُ اللّهِ عَلَیها أحَقُّ بِالوُدِّ وَالنَّصرِ مِنِ ابنِ سُمَیَّهَ ، فَإِن لَم تَنصُروهُم فَاُعیذُکُم بِاللّهِ أن تَقتُلوهُم ، فَخَلّوا بَینَ الرَّجُلِ وبَینَ ابنِ عَمِّهِ یَزیدَ بنِ مُعاوِیَهَ ، فَلَعَمری إنَّ یَزیدَ لَیَرضی مِن طاعَتِکُم بِدونِ قَتلِ الحُسَینِ علیه السلام . قالَ : فَرَماهُ شِمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ بِسَهمٍ ، وقالَ : اُسکُت ، أسکَتَ اللّهُ نَأمَتَکَ (3) ، أبرَمتَنا (4) بِکَثرَهِ کَلامِکَ ! فَقالَ لَهُ زُهَیرٌ : یَابنَ البَوّالِ عَلی عَقِبَیهِ ، ما إیّاکَ اُخاطِبُ ، إنَّما أنتَ بَهیمَهٌ ، وَاللّهِ ما أظُنُّکَ تُحکِمُ مِن کِتابِ اللّهِ آیَتَینِ ! فَأَبشِر بِالخِزیِ یَومَ القِیامَهِ وَالعَذابِ الأَلیمِ . فَقالَ لَهُ شِمرٌ : إنَّ اللّهَ قاتِلُکَ وصاحِبَکَ عَن ساعَهٍ . قالَ : أفَبِالمَوتِ تُخَوِّفُنی ؟ فَوَاللّهِ ، لَلمَوتُ مَعَهُ أحَبُّ إلَیَّ مِنَ الخُلدِ مَعَکُم . قالَ : ثُمَّ أقبَلَ عَلَی النّاسِ رافِعا صَوتَهُ ، فَقالَ : عِبادَ اللّهِ ! لا یَغُرَّنَّکُم مِن دینِکُم هذَا الجِلفُ (5) الجافی (6) وأشباهُهُ ! فَوَاللّهِ ، لا تَنالُ شَفاعَهُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله قَوما هَراقوا (7) دِماءَ ذُرِّیَّتِهِ وأهلِ بَیتِهِ ، وقَتَلوا مَن نَصَرَهُم وذَبَّ عَن حَریمِهِم. قالَ : فَناداهُ رَجُلٌ ، فَقالَ لَهُ : إنَّ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَقولُ لَکَ : أقبِل ، فَلَعَمری لَئِن کانَ مُؤمِنُ آلِ فِرعَونَ نَصَحَ لِقَومِهِ وأبلَغَ فِی الدُّعاءِ ، لَقَد نَصَحتَ لِهؤُلاءِ وأبلَغتَ لَو نَفَعَ النُّصحُ وَالإِبلاغُ . (8)

.

1- .الإرشاد : ج 2 ص 96 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 4 ؛ تاریخ الطبری : ج 5 ص 423 ، تاریخ دمشق : ج 14 ص 217 وفیه «کلّ غایه» بدل «کلّ رغبه» وکلاهما عن أبی خالد الکابلی ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 561 وفیه «واقتتل أصحابه بین یدیه» بدل «لمّا صبّحت الخیل الحسین» وکلّها من دون إسنادٍ إلی أحدٍ من أهل البیت علیهم السلام وراجع : الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) : ج 1 ص 468 .
2- .الذَّنُوبُ : أی وافر شعر الذَنَب (النهایه : ج 2 ص 170 «ذنب») .
3- .النَّأمه : الصوت (الصحاح : ج 5 ص 2038 «نأم») .
4- .بَرِمَ به بالکسر یبرَمُ بَرَما بالتحریک : إذا سئمه وملّه (النهایه : ج 1 ص 121 «برم») .
5- .الجِلْفُ : الأحمق (النهایه : ج 1 ص 287 «جلف») .
6- .الجافی : الغلیظ الخِلقَه والطبع (لسان العرب : ج 14 ص 148 «جفا») .
7- .هَراقَ الماء یهریقه : صَبّه ، وأصله : أراقه یُریقه (القاموس المحیط : ج 3 ص 290 «هراق») .
8- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 426 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 562 ، البدایه والنهایه : ج 8 ص 180 کلاهما نحوه وراجع : أنساب الأشراف : ج 3 ص 397 .



2 / 2دعای امام در صبح عاشورا

(1) الإرشاد از امام زین العابدین علیه السلام : صبح [ عاشورا ] ، چون امام حسین علیه السلام چشم گشود و لشکر [ دشمن ]را دید ، دستانش را بالا برد و گفت : «خداوندا! تو تکیه گاه من در هر سختی ، و امید من در هر گرفتاری هستی. در هر رویدادی که برای من اتّفاق می افتد، تو تکیه گاه و ساز و برگِ منی . بسی پریشانی[ ها ]که دل ، در آن[ ها ]سست می شود و چاره ، اندک می گردد و دوست ، انسان را وا می گذارد و دشمن ، شماتت می کند که من ، از سرِ رغبت به تو ، و نه دیگران ، شکایتش را نزد تو آورده ام و تو در آن ، برایم گشایش قرار داده ای و آن را برطرف ساخته ای ! تو ، ولیّ هر نعمت و صاحبِ هر نیکی و نهایتِ هر مقصودی هستی» .

2 / 3سخن گفتن زُهَیر بن قَین با لشکر کوفه

تاریخ الطبری به نقل از کثیر بن عبد اللّه شَعْبی : هنگامی که لشکر ما به سوی حسین علیه السلام حرکت کرد، زُهَیر بن قَین ، غرق در سلاح و سوار بر اسبش که دُمی پُرمو داشت ، به سوی ما آمد و گفت: ای کوفیان ! شما را از عذاب خدا ، بیم می دهم ؛ بیم می دهم! بر مسلمان ، واجب است که برادر مسلمانش را نصیحت کند و ما تا کنون ، برادر و بر یک دین و آیین بوده ایم. تا آن گاه که شمشیر ، به میان ما و شما نیامده ، سزامندِ نصیحت از جانب ما هستید ، و چون شمشیر به میان آید، این حق و حرمت ، از میان می رود و ما دسته ای خواهیم بود و شما ، دسته ای دیگر . خداوند ، ما و شما را به فرزندان محمّد صلی الله علیه و آله ، آزموده است تا ببیند ما و شما ، چه کار می کنیم. ما ، شما را به یاری ایشان و وا نهادن این طاغوت، عبید اللّه بن زیاد ، فرا می خوانیم که شما از سلطنت آن دو (یزید و ابن زیاد) ، جز بدی ، بهره ای ندارید . چشمانتان را از حدقه ، بیرون می آورند و دست و پاهایتان را قطع می کنند و شما را مُثْله می نمایند و بر شاخه های خرما ، به دارتان کِشند و انسان های نمونه و قاریانتان را می کُشند، همچون حُجر بن عَدی و یارانش ، و هانی بن عُروه و همانندان او . کوفیان ، او را دشنام دادند و عبید اللّه بن زیاد را ستودند و برایش دعا کردند و گفتند: به خدا سوگند، آرام نمی گیریم تا همراهت (حسین علیه السلام ) و هر که را با اوست ، بکُشیم و یا او و یارانش را دست بسته به سوی امیر عبید اللّه ببریم ! زُهَیر به آنان گفت: بندگان خدا ! فرزند فاطمه که رضوان خدا بر او باد ، از پسر سمیّه ، به دوستی و یاری، سزامندتر است . اگر یاری شان نمی کنید ، پناه بر خدا ، از کُشتن آنان ! میان این مرد و پسرعمویش یزید بن معاویه را خالی کنید که به جانم سوگند ، یزید ، به اطاعت شما بدون کُشتن حسین علیه السلام هم رضایت می دهد ! شمر بن ذی الجوشن ، تیری به سوی او انداخت و گفت: ساکت شو، خدا ، صدایت را خاموش کند ! با پُرگویی ات ، ما را خسته کردی . زُهَیر به او گفت: ای فرزند بول کننده بر پاشنه پاهایش ! با تو سخن نمی گویم . تو چارپایی بیش نیستی و به خدا سوگند ، گمان نمی برم که دو آیه از کتاب خدا را نیکْ بدانی! به رسوایی روز قیامت و عذاب دردناک ، بشارتت باد ! شمر به او گفت: خداوند ، تو و همراهت را لَختی دیگر می کُشد . زُهَیر گفت: آیا مرا از مرگ می ترسانی ؟ به خدا سوگند ، مرگ با حسین علیه السلام ، برایم دوست داشتنی تر از زندگی جاوید با شماست . سپس ، رو به مردم (لشکر) نمود و صدایش را بلند کرد و گفت: بندگان خدا! این احمقِ تندخو و همانندانش ، شما را در دینتانْ فریب ندهند ! به خدا سوگند، مردمی که خون فرزندان و اهل بیت محمّد صلی الله علیه و آله را بریزند و کسانی را که آنان را یاری داده و از حریمش دفاع کرده اند، بکُشند ، به شفاعت او نمی رسند . مردی ، زُهیر را ندا داد و به او گفت: ابا عبد اللّه ، به تو می گوید: «باز گرد!» . به جانم سوگند ، اگر مؤمن آل فرعون ، قومش را نصیحت کرد و دعوت را به نهایت رساند، تو نیز اینان را نصیحت کردی و به نهایت رساندی، اگر نصیحت و ابلاغ ، سودی داشته باشد .

.

1- این جمله، مشهور است که: «کُلُّ یَومٍ عاشوراءُ وکُلُّ أَرضٍ کَربَلاءُ». گاهی بر آن افزوده شده: «وَکُلُّ شَهرٍ مُحَرَّمٌ». گاهی نیز دیده می شود که آن را به اهل بیت علیهم السلام نسبت می دهند، در حالی که چنین مطالبی در منابع حدیثی دیده نمی شود؛ امّا مضمون آن، ضمن اشعار محمّد بن سعید بوصیری (ق 7 ق) در رثای امام حسین علیه السلام و یارانش آمده است. متن شعر او، این است: کلُّ یومٍ وکلُّ أرضٍ لِکَربی فیهِمُ کربلاءُ وعاشورا هر روزی و هر سرزمینی، به خاطر اندوه من بر [مصیبت] آنان، کربلا و عاشوراست. احتمالًا همین شعر، ریشه اصلی آن جمله مشهور باشد.



تاریخ الیعقوبی :خَرَجَ زُهَیرُ بنُ القَینِ عَلی فَرَسٍ لَهُ ، فَنادی : یا أهلَ الکوفَهِ ! نَذارِ لَکُم مِن عَذابِ اللّهِ نَذارِ! عِبادَ اللّهِ ، وَلَدُ فاطِمَهَ علیهاالسلام أحَقُّ بِالوُدِّ وَالنَّصرِ مِن وَلَدِ سُمَیَّهَ ، فَإِن لَم تَنصُروهُم فَلا تُقاتِلوهُم . أیُّهَا النّاسُ! إنَّهُ ما أصبَحَ عَلی ظَهرِ الأَرضِ ابنُ بِنتِ نَبِیٍّ إلَا الحُسَینُ علیه السلام ، فَلا یُعینُ أحَدٌ عَلی قَتلِهِ ولَو بِکَلِمَهٍ إلّا نَغَّصَهُ (1) اللّهُ الدُّنیا ، وعَذَّبَهُ أشَدَّ عَذابِ الآخِرَهِ . (2)

2 / 4کَلِمَهُ بُرَیرِ بنِ خُضَیرٍ لِجَیشِ الکوفَهِالأمالی للصدوق عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین عن أبیه عن جده [زین العابدین] علیهم السلام فی ذِکرِ أحداثِ یَومِ عاشوراءَ : بَلَغَ العَطَشُ مِنَ الحُسَینِ علیه السلام وأصحابِهِ ، فَدَخَلَ عَلَیهِ رَجُلٌ مِن شیعَتِهِ یُقالُ لَهُ : بُرَیرُ بنُ خُضَیرٍ الهَمدانِیُّ (3) قالَ إبراهیمُ بنُ عَبدِ اللّهِ راوِی الحَدیثِ : هُوَ خالُ أبی إسحاقَ الهَمدانِیِّ فَقالَ : یَا بنَ رَسولِ اللّهِ ، أتَأذَنُ لی فَأَخرُجَ إلَیهِم ، فَاُکَلِّمَهُم ؟ فَأَذِنَ لَهُ ، فَخَرَجَ إلَیهِم ، فَقالَ : یا مَعشَرَ النّاسِ ! إنَّ اللّهَ عز و جل بَعَثَ مُحَمَّدا بِالحَقِّ بَشیرا ونَذیرا وداعِیا إلَی اللّهِ بِإِذنِهِ وسِراجا مُنیرا ، وهذا ماءُ الفُراتِ تَقَعُ فیهِ خَنازیرُ السَّوادِ وکِلابُها ، وقَد حِیلَ بَینَهُ وبَینَ ابنِهِ ! فَقالوا : یا بُرَیرُ ، قَد أکثَرتَ الکَلامَ فَاکفُف ، فَوَاللّهِ ، لَیَعطَشُ الحُسَینُ کَما عَطِشَ مَن کانَ قَبلَهُ . فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام : اُقعُد یا بُرَیرُ . (4)



1- .نَغَّصَ اللّه علیه العیش : أی کدّره (الصحاح : ج 3 ص 1059 «نغص») .
2- .تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 244 .
3- .وفی بحار الأنوار وروضه الواعظین : «یزید بن حصین الهمدانی».
4- .الأمالی للصدوق : ص 222 ح 239 ، روضه الواعظین : ص 204 من دون إسنادٍ إلی أحدٍ من أهل البیت علیهم السلام ، بحار الأنوار : ج 44 ص 318 .



تاریخ الیعقوبی :زُهَیر بن قَین ، سوار بر اسبش ، بیرون آمد و ندا داد: ای کوفیان! شما را از عذاب خدا ، بیم می دهم و بر حذر می دارم . بندگان خدا ! فرزند فاطمه ، به دوستی و یاری ، سزامندتر از فرزند سمیّه است . پس اگر آنان را یاری نمی دهید، دستِ کم با آنان نجنگید. ای مردم! بر روی زمین، پسرِ دختر پیامبری نمانده است ، جز حسین علیه السلام ، و هیچ کس بر کُشتن او ، حتّی با گفتن یک کلمه یاری نمی دهد ، مگر آن که خداوند ، زندگی اش را تیره می گردانَد و به سخت ترین عذاب آخرت، عذابش می کند.

2 / 4سخن گفتن بُرَیر بن خُضَیر با سپاه کوفه

الأمالی ، صدوق به نقل از عبد اللّه بن منصور ، از امام صادق ، از پدرش امام باقر ، از جدّش امام زین العابدین علیهم السلام ، در یادکردِ حوادث روز عاشورا : تشنگی بر حسین علیه السلام و یارانش چیره شد . مردی از یارانش به نام بُرَیر بن خُضَیر هَمْدانی ، (1) بر او وارد شد و گفت: ای فرزند پیامبر خدا ! آیا به من اجازه می دهی تا به سوی آنان بروم و با ایشان ، سخن بگویم ؟ امام علیه السلام ، اجازه داد . او به سوی ایشان رفت و فرمود: «ای مردم! خداوند عز و جل ، محمّد صلی الله علیه و آله را به حق، بشارت دهنده و بیم دهنده ، دعوتگر به خدا با اجازه اش و چراغ فروزان [ راهش ] بر انگیخت ؛ و این ، آب فرات است که خوکان و سگان صحرا در آن می روند ؛ امّا میان آن و فرزند این پیامبر ، جدایی انداخته اند . آنان گفتند: ای بُرَیر ! زیاد حرف زدی . بس است ! به خدا سوگند ، حسین تشنگی خواهد کشید ، همان گونه که پیشینیانِ او ، تشنگی کشیدند ! حسین علیه السلام فرمود : «ای بُرَیر ! بنشین» .



1- .ابراهیم بن عبد اللّه ، از راویان این حدیث ، او (بُریر) را دایی ابو اسحاقِ هَمْدانی دانسته است .



2 / 5اِحتِجاجاتُ الإِمامِ علیه السلام عَلی جَیشِ الکوفَهِالأمالی للصدوق عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین عن أبیه عن جدّه [زین العابدین] علیهم السلام فی ذِکرِ وَقائِعِ یَومِ عاشوراءَ : وَثَبَ الحُسَینُ علیه السلام مُتَوَکِّئا عَلی سَیفِهِ ، فَنادی بِأَعلی صَوتِهِ ، فَقالَ : أنشُدُکُمُ اللّهَ ، هَل تَعرِفُونّی ؟ قالوا : نَعَم ، أنتَ ابنُ رَسولِ اللّهِ وسِبطُهُ . قالَ : أنشُدُکُمُ اللّهَ ، هَل تَعلَمونَ أنَّ جَدّی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ؟ قالوا : اللّهُمَّ نَعَم . قالَ : أنشُدُکُمُ اللّهَ ، هَل تَعلَمونَ أنَّ اُمّی فاطِمَهُ بِنتُ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ؟ قالوا : اللّهُمَّ نَعَم . قالَ : أنشُدُکُمُ اللّهَ ، هَل تَعلَمونَ أنَّ أبی عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام ؟ قالوا : اللّهُمَّ نَعَم . قالَ : أنشُدُکُمُ اللّهَ ، هَل تَعلَمونَ أنَّ جَدَّتی خَدیجَهُ بِنتُ خُوَیلِدٍ أوَّلُ نِساءِ هذِهِ الاُمَّهِ إسلاما ؟ قالوا : اللّهُمَّ نَعَم . قالَ : أنشُدُکُمُ اللّهَ ، هَل تَعلَمونَ أنَّ سَیِّدَ الشُّهَداءِ حَمزَهُ عَمُّ أبی ؟ قالوا : اللّهُمَّ نَعَم . قالَ : فَأَنشُدُکُمُ اللّهَ ، هَل تَعلَمونَ أنَّ جَعفَرا الطَّیّارَ فِی الجَنَّهِ عَمّی ؟ قالوا : اللّهُمَّ نَعَم . قالَ : فَأَنشُدُکُمُ اللّهَ ، هَل تَعلَمونَ أنَّ هذا سَیفُ رَسولِ اللّهِ وأنَا مُتَقَلِّدُهُ ؟ قالوا : اللّهُمَّ نَعَم . قالَ : فَأَنشُدُکُمُ اللّهَ ، هَل تَعلَمونَ أنَّ هذِهِ عِمامَهُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله أنَا لابِسُها ؟ قالوا : اللّهُمَّ نَعَم . قالَ : فَأَنشُدُکُمُ اللّهَ ، هَل تَعلَمونَ أنَّ عَلِیّا کانَ أوَّلَهُم إسلاما ، وأعلَمَهُم عِلما ، وأعظَمَهُم حِلما ، وأنَّهُ وَلِیُّ کُلِّ مُؤمِنٍ ومُؤمِنَهٍ ؟ قالوا : اللّهُمَّ نَعَم . قالَ : فَبِمَ تَستَحِلّونَ دَمی ، وأبِی الذّائِدُ (1) عَنِ الحَوضِ غَدا یَذودُ عَنهُ رِجالاً کَما یُذادُ البَعیرُ الصّادی (2) عَنِ الماءِ ، ولِواءُ الحَمدِ فی یَدَی جَدّی یَومَ القِیامَهِ ؟ قالوا : قَد عَلِمنا ذلِکَ کُلَّهُ ، ونَحنُ غَیرُ تارِکیکَ حَتّی تَذوقَ المَوتَ عَطَشا . فَأَخَذَ الحُسَینُ علیه السلام بِطَرَفِ لِحیَتِهِ ، وهُوَ یَومَئِذٍ ابنُ سَبعٍ وخَمسینَ سَنَهً ، ثُمَّ قالَ : اِشتَدَّ غَضَبُ اللّهِ عَلَی الیَهودِ حینَ قالوا : عُزَیرٌ ابنُ اللّهِ ، وَاشتَدَّ غَضَبُ اللّهِ عَلَی النَّصاری حینَ قالوا : المَسیحُ ابنُ اللّهِ ، وَاشتَدَّ غَضَبُ اللّهِ عَلَی المَجوسِ حینَ عَبَدُوا النّارَ مِن دونِ اللّهِ ، وَاشتَدَّ غَضَبُ اللّهِ عَلی قَومٍ قَتَلوا نَبِیَّهُم ، وَاشتَدَّ غَضَبُ اللّهِ عَلی هذِهِ العِصابَهِ الَّذینَ یُریدونَ قَتلَ ابنِ نَبِیِّهِم . (3)



1- .الذائد : وهو الحامی الدافع ، أذُودُ الناس : أی أطردُهم وأدفعُهم (النهایه : ج 2 ص 172 «ذود») .
2- .الصّدَی : العَطَش ، وقد صدی یصدی فهو صادٍ (الصحاح : ج 6 ص 2399 «صدی») .
3- .الأمالی للصدوق : ص 222 ح 239 ، الملهوف : ص 145 158 ، روضه الواعظین : ص 205 من دون إسنادٍ إلی أحدٍ من أهل البیت علیهم السلام وکلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 318 .



2 / 5احتجاج های امام علیه السلام بر سپاه کوفه

الأمالی ، صدوق به نقل از عبد اللّه بن منصور ، از امام صادق ، از پدرش امام باقر ، از جدّش امام زین العابدین علیهم السلام ، در یاد کردِ حوادث روز عاشورا : حسین علیه السلام ، با تکیه دادن بر شمشیرش برخاست و با بلندترین صدایش ، ندا داد و گفت : «شما را به خدا سوگند می دهم ، آیا مرا می شناسید ؟» . گفتند: آری . تو فرزند پیامبر خدا و نوه او هستی . فرمود : «شما را به خدا سوگند می دهم ، آیا جدّ من، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیست ؟!» . گفتند : چرا . به یقین هست . فرمود : «شما را به خدا سوگند می دهم، آیا مادر من، فاطمه دختر محمّد صلی الله علیه و آله نیست ؟» . گفتند: چرا . به یقین هست . فرمود : «شما را به خدا سوگند می دهم، آیا پدر من، علی بن ابی طالب علیه السلام نیست ؟!» . گفتند: چرا . به یقین هست . فرمود : «شما را به خدا سوگند می دهم، آیا مادربزرگم، خدیجه، دختر خُوَیلد، نخستین زن مسلمان این امّت نیست ؟!» . گفتند: آری . به یقین هست . فرمود : «شما را به خدا سوگند می دهم، آیا سیّد الشهدا ، حمزه ، عموی پدرم نیست؟!» . گفتند: چرا . به یقین هست . فرمود : «شما را به خدا سوگند می دهم، آیا جعفرِ پرواز کننده [ با دو بال ] در بهشت، عموی من نیست ؟!» . گفتند: چرا . به یقین هست . فرمود : «شما را به خدا سوگند می دهم، آیا این شمشیر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیست که بر خود آویخته ام ؟!» . گفتند: چرا . به یقین هست . فرمود : «شما را به خدا سوگند می دهم، آیا این ، عمامه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیست که من پوشیده ام ؟!» . گفتند: چرا . به یقین هست . فرمود : «شما را به خدا سوگند می دهم، آیا علی علیه السلام ، نخستین آنان (مسلمانان) در اسلام آوردن و داناترین و بُردبارترینِ آنها ، و ولیّ هر مرد و زن مسلمان نیست ؟!» . گفتند: چرا . به یقین هست . فرمود: «پس به سبب چه چیزی ، خونم را حلال می شِمُرید ، در حالی که پدرم ، فردای قیامت ، کسانی را از حوض [ کوثر ]می راند ، همان گونه که شتر تشنه را از آب می رانند و پرچم ستایش ، روز قیامت ، در دستان جدّم است ؟!» . گفتند: ما همه اینها را می دانیم ؛ امّا تو را آسوده نمی گذاریم تا تشنه بمیری . حسین علیه السلام که در آن وقت، 57 ساله بود ، محاسنش را در دست گرفت و آن گاه فرمود : «خشم خدا ، بر یهودْ بالا گرفت، هنگامی که گفتند : عُزَیر، فرزند خداست . خشم خدا ، بر مسیحیانْ بالا گرفت ، هنگامی که گفتند: مسیح، فرزند خداست . خشم خدا ، بر مَجوسْ بالا گرفت ، هنگامی که آتش را به جای خدا پرستیدند . خشم خدا ، بر قومی که پیامبرشان را کُشتند ، بالا گرفت . نیز خشم خدا ، بر این دسته که اراده کُشتن فرزند پیامبرشان را دارند، بالا گرفته است» .






تاریخ الطبری عن الضحّاک المشرقیّ :کانَ مَعَ الحُسَینِ علیه السلام فَرَسٌ لَهُ یُدعی لاحِقا حَمَلَ عَلَیهِ ابنَهُ عَلِیَّ بنَ الحُسَینِ علیه السلام ، قالَ : فَلَمّا دَنا مِنهُ القَومُ عادَ بِراحِلَتِهِ فَرَکِبَها ، ثُمَّ نادی بِأَعلی صَوتِهِ دُعاءً یُسمِعُ جُلَّ النّاسِ : أیُّهَا النّاسُ ! اِسمَعوا قَولی ، ولا تُعجِلونی حَتّی أعِظَکُم بِما لِحَقٍّ لَکُم عَلَیَّ (1) ، وحَتّی أعتَذِرَ إلَیکُم مِن مَقدَمی عَلَیکُم ، فَإِن قَبِلتُم عُذری ، وصَدَّقتُم قَولی ، وأعطَیتُمونِی النَّصَفَ ، کُنتُم بِذلِکَ أسعَدَ ، ولَم یَکُن لَکُم عَلَیَّ سَبیلٌ ، وإن لَم تَقبَلوا مِنِّی العُذرَ ، ولَم تُعطُوا النَّصَفَ مِن أنفُسِکُم «فَأَجْمِعُواْ أَمْرَکُمْ وَ شُرَکَاءَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّهً ثُمَّ اقْضُواْ إِلَیَّ وَ لَا تُنظِرُونِ» (2) ، «إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتَبَ وَهُوَ یَتَوَلَّی الصَّلِحِینَ» (3) . قالَ : فَلَمّا سَمِعَ أخَواتُهُ کَلامَهُ هذا صِحنَ وبَکَینَ ، وبَکی بَناتُهُ ، فَارتَفَعَت أصواتُهُنَّ ، فَأَرسَلَ إلَیهِنَّ أخاهُ العَبّاسَ بنَ عَلِیٍّ وعَلِیّا علیهماالسلام ابنَهُ ، وقالَ لَهُما: أسکِتاهُنَّ ، فَلَعَمری لَیَکثُرَنَّ بُکاؤُهُنَّ ... . فَلَمّا سَکَتنَ حَمِدَ اللّهَ وأثنی عَلَیهِ ، وذَکَرَ اللّهَ بِما هُوَ أهلُهُ ، وصَلّی عَلی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وعَلی مَلائِکَتِهِ وأنبِیائِهِ ، فَذَکَرَ مِن ذلِکَ مَا اللّهُ أعلَمُ وما لا یُحصی ذِکرُهُ . قالَ : فَوَاللّهِ ، ما سَمِعتُ مُتَکَلِّما قَطُّ قَبلَهُ ولا بَعدَهُ أبلَغَ فی مَنطِقٍ مِنهُ . ثُمَّ قالَ : أمّا بَعدُ ، فَانسُبونی فَانظُروا مَن أنَا ، ثُمَّ ارجِعوا إلی أنفُسِکُم وعاتِبوها ، فَانظُروا هَل یَحِلُّ لَکُم قَتلی وَانتِهاکُ حُرمَتی ؟ ألَستُ ابنَ بِنتِ نَبِیِّکُم صلی الله علیه و آله وَابنَ وَصِیِّهِ وَابنِ عَمِّهِ ، وأوَّلِ المُؤمِنینَ بِاللّهِ وَالمُصَدِّقِ لِرَسولِهِ بِما جاءَ بِهِ مِن عِندِ رَبِّهِ ؟ أوَلَیسَ حَمزَهُ سَیِّدُ الشُّهَداءِ عَمَّ أبی ؟ أوَلَیسَ جَعفَرٌ الشَّهیدُ الطَّیّارُ ذُو الجَناحَینِ عَمّی ؟ أوَلَم یَبلُغکُم قَولٌ مُستَفیضٌ فیکُم : إنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ لی ولِأَخی : «هذانِ سَیِّدا شَبابِ أهِلِ الجَنَّهِ» ؟ فَإِن صَدَّقتُمونی بِما أقولُ ، وهُوَ الحَقُّ ، فَوَاللّهِ ، ما تَعَمَّدتُ کَذِبا مُذ عَلِمتُ أنَّ اللّهَ یَمقُتُ عَلَیهِ أهلَهُ ، ویَضُرُّ بِهِ مَنِ اختَلَقَهُ ، وإن کَذَّبتُمونی فَإِنَّ فیکُم مَن إن سَأَلتُموهُ عَن ذلِکَ أخبَرَکُم ، سَلوا جابِرَ بنَ عَبدِ اللّهِ الأَنصارِیَّ ، أو أبا سَعیدٍ الخُدرِیَّ ، أو سَهلَ بنَ سَعدٍ السّاعِدِیَّ ، أو زَیدَ بنَ أرقَمَ ، أو أنَسَ بنَ مالِکٍ ، یُخبِروکُم أنَّهُم سَمِعوا هذِهِ المَقالَهَ مِن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله لی ولِأَخی . أفَما فی هذا حاجِزٌ لَکُم عَن سَفکِ دَمی ؟ فَقالَ لَهُ شِمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ : هُوَ یَعبُدُ اللّهَ عَلی حَرفٍ إن کانَ یَدری ما یَقولُ ! (4) فَقالَ لَهُ حَبیبُ بنُ مُظاهِرٍ : وَاللّهِ ، إنّی لَأَراکَ تَعبُدُ اللّهَ عَلی سَبعینَ حَرفا ، وأنَا أشهَدُ أنَّکَ صادِقٌ ما تَدری ما یَقولُ ، قَد طَبَعَ اللّهُ عَلی قَلبِکَ . ثُمَّ قالَ لَهُمُ الحُسَینُ علیه السلام : فَإِن کُنتُم فی شَکٍّ مِن هذَا القَولِ أفَتَشُکّونَ أثَرا ما أنِّی (5) ابنُ بِنتِ نَبِیِّکُم ! فَوَاللّهِ ، ما بَینَ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ ابنُ بِنتِ نَبِیٍّ غَیری مِنکُم ولا مِن غَیرِکُم ، أنَا ابنُ بِنتِ نَبِیِّکُم خاصَّهً. أخبِرونی ، أتَطلُبُونّی بِقَتیلٍ مِنکُم قَتَلتُهُ ، أو مالٍ لَکُمُ استَهلَکتُهُ ، أو بِقِصاصٍ مِن جِراحَهٍ ؟ قالَ : فَأَخَذوا لا یُکَلِّمونَهُ ، قالَ : فَنادی : یا شَبَثَ بنَ رِبعِیٍّ ، ویا حَجّارَ بنَ أبجَرَ ، ویا قَیسَ بنَ الأَشعَثِ ، ویا یَزیدَ بنَ الحارِثِ ، ألَم تَکتُبوا إلَیَّ : أن قَد أینَعَتِ (6) الثِّمارُ ، وَاخضَرَّ الجَنابُ ، وطَمَّتِ (7) الجِمامُ (8) ، وإنَّما تَقدَمُ عَلی جُندٍ لَکَ مُجَنَّدٍ ، فَأَقبِل ؟ قالوا لَهُ : لَم نَفعَل ، فَقالَ : سُبحانَ اللّهِ ! بَلی وَاللّهِ ، لَقَد فَعَلتُم . ثُمَّ قالَ : أیُّهَا النّاسُ ! إذ کَرِهتُمونی فَدَعونی أنصَرِف عَنکُم إلی مَأمَنی مِنَ الأَرضِ . قالَ : فَقالَ لَهُ قَیسُ بنُ الأَشعَثِ : أوَلا تَنزِلُ عَلی حُکمِ بَنی عَمِّکَ ؟ فَإِنَّهُم لَن یُروکَ إلّا ما تُحِبُّ ، ولَن یَصِلَ إلَیکَ مِنهُم مَکروهٌ . فَقالَ الحُسَینُ (علیه السلام): أنتَ أخو أخیکَ (9) ، أتُریدُ أن یَطلُبَکَ بَنو هاشِمٍ بِأَکثَرَ مِن دَمِ مُسلِمِ بنِ عَقیلٍ ؟ لا وَاللّهِ ، لا اُعطیهِم بِیَدی إعطاءَ الذَّلیلِ ، ولا اُقِرُّ إقرارَ العَبیدِ . عِبادَ اللّهِ ! إنّی عُذتُ بِرَبّی ورَبِّکُم أن تَرجُمونِ ، أعوذُ بِرَبّی ورَبِّکُم مِن کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لا یُؤمِنُ بِیَومِ الحِسابِ . قالَ : ثُمَّ إنَّهُ أناخَ راحِلَتَهُ ، وأمَرَ عُقبَهَ بنَ سِمعانَ ، فَعَقَلَها ، وأقبَلوا یَزحَفونَ نَحوَهُ . (10)

.

1- .هکذا فی المصدر ، وفی بعض المصادر کالإرشاد وإعلام الوری وبحار الأنوار : «بما یحقّ لکم علیّ» ، وفی الکامل : «بما یجب لکم علیّ» وکلاهما أنسب للسیاق .
2- .یونس : 71 .
3- .الأعراف : 196 .
4- .فی البدایه والنهایه : «إن کنت أدری ما یقول» .
5- .کذا فی المصدر ، وفی الکامل فی التاریخ : «أوَ تَشُکّون فی أنّی...» .
6- .یَنَعَ الثَّمَرُ : حان قطافه (القاموس المحیط : ج 3 ص 102 «ینع») .
7- .طَمّ الماء : علا وغمر (لسان العرب : ج 12 ص 370 «طمم») .
8- .الجُمّه : هو المکان الذی یجتمع فیه ماؤه وجمعه جِمام (تاج العروس : ج 16 ص 117 «جمم») .
9- .هذه إشاره من الإمام علیه السلام إلی محمد بن الأشعث أخو قیس الذی شارک فی استشهاد مسلم .
10- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 424 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 561 ، البدایه والنهایه : ج 8 ص 178 ؛ الإرشاد : ج 2 ص 97 ، إعلام الوری : ج 1 ص 458 وفیهما «لا أفرّ فرار» بدل «أقرّ إقرار» وکلها نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 6 وراجع : أنساب الأشراف : ج 3 ص 396 والمنتظم : ج 5 ص 339 وتذکره الخواصّ : ص 251 .



تاریخ الطبری به نقل از ضحّاک مِشرَقی : با حسین علیه السلام ، اسبی به نام لاحِق بود که فرزندش امام زین العابدین علیه السلام ، بر آن سوار می شد . هنگامی که دشمن به حسین علیه السلام نزدیک شد ، به نزد مَرکبش [ لاحق ]باز گشت و بر آن اسب، سوار شد و با بلندترین صدایش، چنین ندا داد که به گوش همه مردم رسید : «ای مردم ! سخنم را بشنوید و عجله نکنید تا بر پایه حقّی که بر من دارید، اندرزتان دهم و دلیل در آمدنم بر شما را بگویم . اگر پذیرفتید و سخنم را تصدیق کردید و با من انصاف ورزیدید، سعادتمند می شوید و راهی بر من ندارید ، و اگر دلیل و عذرم را نپذیرفتید و انصاف نورزیدید، «ساز و برگِ خویش و شریکانتان (بتان) را گِرد آورید و هیچ چیز از کاری که می کنید ، بر شما پوشیده نباشد . به دشمنی من، گام پیش نهید و به من ، مهلت ندهید» . «ولیّ من ، خداست که این کتاب را نازل کرده است ؛ و او ، سرپرستِ صالحان است» » . هنگامی که خواهرانش این سخن را شنیدند، صیحه زدند و گریستند . دخترانش نیز گریه کردند و گریه شان ، بالا گرفت . حسین علیه السلام ، برادرش عبّاس بن علی علیه السلام و پسرش علی [ اکبر ] علیه السلام را به سوی آنان فرستاد و به آن دو فرمود : «آنها را ساکت کنید که به جانم سوگند ، بس گریه ها خواهند داشت !...» . هنگامی که زنان ، ساکت شدند ، خداوند را مدح و ثنا گفت و آنچه را شایسته بود ، برایش بر شمرد و بر محمّد و فرشتگان و پیامبران خدا ، درود فرستاد و آن قدر از این گونه سخن گفت که خدا می داند و نمی توان ذکر کرد. به خدا سوگند، هیچ گاه، نه پیش از او و نه پس از او ، سخنرانی را ندیدم که بلیغ تر از او سخن بگوید ! سپس فرمود: «امّا بعد، نَسَبم را در یابید و بنگرید که من ، کیستم . سپس به خودتان بیایید و آن را سرزنش کنید و بنگرید که آیا کُشتن من و هتک حرمتم ، برایتان رواست ؟ آیا من ، فرزند دختر پیامبرتان، و فرزند وصی و پسرعمویش، اوّلین ایمان آورنده به خدا و تصدیقگر پیامبرش در آنچه از نزد پروردگارش آورده است ، نیستم ؟ آیا حمزه سیّد الشهدا علیه السلام ، عموی پدرم نیست ؟ آیا جعفرِ شهید و پرواز کننده با دو بال [ در بهشت ] ، عمویم نیست ؟ آیا این روایت پُرتکرار ، به شما نرسیده که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، در باره من و برادرم فرمود : این دو ، سَرور جوانان بهشت اند ؟ اگر گفته مرا که حقّ است ، تصدیق کنید ، به خدا سوگند ، از آن زمان که دانسته ام خداوند ، دروغگو را دشمن می دارد و به دروغ ساز ، زیان می زند ، آهنگِ دروغ نکرده ام ، و اگر تکذیبم کنید ، میان شما کسانی هستند که اگر از آنها بپرسید ، آگاهتان می کنند . از جابر بن عبد اللّه انصاری یا ابوسعید خُدْری یا سهل بن سعد ساعدی یا زید بن اَرقَم یا اَ نَس بن مالک بپرسید . به شما خبر خواهند داد که این گفته را از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، در باره من و برادرم شنیده اند . آیا این ، مانع شما از ریختن خون من نمی شود ؟» . شمر بن ذی الجوشن، [به طعنه] در باره حسین علیه السلام گفت که : او، خدا را [تنها] به زبان ، می پرستد ، اگر بداند که چه می گوید ! حبیب بن مُظاهر به شمر گفت : به خدا سوگند ، چنین می بینم که تو نیستی که خدا را با هفتاد زبان (با تردید و بدون ایمان قلبی) می پرستی . من ، گواهی می دهم که تو ، راست می گویی و نمی دانی [حسین] چه می گوید . خداوند ، بر دلت مُهر زده است . سپس حسین علیه السلام به آنان فرمود : «اگر در این گفته ، تردید دارید ، آیا در این هم شک دارید که من ، پسرِ دختر پیامبرتان هستم ؟ ! به خدا سوگند ، میان مغرب و مشرق ، کسی غیر از من ، در میان شما و غیر از شما ، پسرِ دختر پیامبرتان نیست و تنها من ، پسرِ دختر پیامبرتان هستم . به من بگویید ، این که مرا [به مبارزه] می طلبید، آیا کسی از شما را کُشته ام یا مالی را از شما بُرده ام یا جراحتی به شما رسانده ام که مرا به قصاص می خواهید ؟!» . جماعت ، شنیدند و هیچ نگفتند . حسین علیه السلام ، ندا برآورد : «ای شَبَث بن رِبعی ، ای حَجّار بن اَبجَر ، ای قیس بن اشعث ، ای یزید بن حارث ! آیا به من ننوشتید که : میوه ها رسیده و همه جا ، سبز شده و جویبارها ، پُر و لبریز شده اند . بیا که بر لشکری مجهّز و آراسته ، در می آیی ؟!» . آنان گفتند : نه . ما چنین نکرده ایم ! حسین علیه السلام فرمود : «سبحان اللّه ! به خدا سوگند که چنین کرده اید» . سپس فرمود : «ای مردم ! اگر [ آمدن ] مرا خوش ندارید ، مرا وا گذارید تا از شما روی بگردانم و به سرزمین امنی بروم» . قیس بن اشعث به حسین علیه السلام گفت : آیا حکم پسرعموهایت را نمی پذیری که آنان ، جز آنچه دوست داری ، رأیی ندارند و چیز ناخوشی از آنان به تو نمی رسد ؟ حسین علیه السلام فرمود : «تو برادرِ برادرت هستی ! (1) آیا می خواهی که بنی هاشم ، بیشتر از خون مسلم بن عقیل را از تو بخواهند ؟ نه . به خدا سوگند ، به دست خود و ذلیلانه ، خود را به آنان نخواهم سپرد و همچون بندگان بی اختیار ، قرار نمی گیرم . بندگان خدا ! به پروردگار خود و شما پناه می برم از آن که مرا برانید . به پروردگارِ خود و شما ، از هر متکبّری که به روز حسابْ ایمان ندارد ، پناه می برم» . سپس ، مَرکبش را نشانْد و به عُقبه بن سَمعان ، فرمان داد تا آن را ببندد . دشمنان هم ، آهنگِ جنگ با او کردند .

.

1- .اشاره امام علیه السلام به محمّد بن اشعث ، برادر قیس است که در به شهادت رساندن مسلم بن عقیل ، شرکت داشت .





سیر أعلام النبلاء :لَمّا أصبَحوا قالَ الحُسَینُ علیه السلام : اللّهُمَّ أنتَ ثِقَتی فی کُلِّ کَربٍ ، ورَجائی فی کُلِّ شِدَّهٍ ، وأنتَ فیما نَزَلَ بی ثِقَهٌ ، وأنتَ وَلِیُّ کُلِّ نِعمَهٍ ، وصاحِبُ کُلِّ حَسَنَهٍ . وقالَ لِعُمَرَ وجُندِهِ : لا تَعجَلوا ، وَاللّهِ ، ما أتَیتُکُم حَتّی أتَتنی کُتُبُ أماثِلِکُم بِأَنَّ السُّنَّهَ قَد اُمیتَت ، وَالنِّفاقَ قَد نَجَمَ (1) ، وَالحُدودَ قَد عُطِّلَت ، فَاقدَم لَعَلَّ اللّهَ یَصلُحُ بِکَ الاُمَّهَ ، فَأَتَیتُ ، فَإِذ کَرِهتُم ذلِکَ ، فَأَنَا راجِعٌ ، فَارجِعوا إلی أنفُسِکُم ، هَل یَصلُحُ لَکُم قَتلی ، أو یَحِلُّ دَمی ؟ ألَستُ ابنَ بِنتِ نَبِیِّکُم وَابنَ ابنِ عَمِّهِ ؟ أوَ لَیسَ حَمزَهُ وَالعَبّاسُ وجَعفَرٌ عُمومَتی ؟ ألَم یَبلُغکُم قَولُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله فِیَّ وفی أخی : «هذانِ سَیِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّهِ» ؟ فَقالَ شِمرٌ ، هُوَ یَعبُدُ اللّهَ عَلی حَرفٍ إن کانَ یَدری ما یَقولُ ! فَقالَ عُمَرُ : لَو کانَ أمرُکَ إلَیَّ لَأَجَبتُ . وقالَ الحُسَینُ علیه السلام : یا عُمَرُ ! لَیَکونَنَّ لِما تَری یَومٌ یَسوؤُکَ ، اللّهُمَّ إنَّ أهلَ العِراقِ غَرّونی وخَدَعونی ، وصَنَعوا بِأَخی ما صَنَعوا ، اللّهُمَّ شَتِّت عَلَیهِم أمرَهُم ، وأحصِهِم عَدَدا . (2)



1- .نجمَ النَّبْتُ : إذا طلع ، وکلُّ ما طلع وظهر فقد نجمَ (النهایه : ج 5 ص 24 «نجم») .
2- .سیر أعلام النبلاء : ج 3 ص 301 ، الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) : ج 1 ص 468 نحوه ولیس فیه ذیله من «فقال عمر» .



سیر أعلام النبلاء :بامدادان ، حسین علیه السلام گفت : «خدایا ! تو تکیه گاه من در هر سختی ، و امیدم در هر تنگنا ، و در آنچه بر من فرود آمده ، پشتوانه ام هستی . تو اختیاردارِ هر نعمتی و صاحب هر نیکی ای هستی» . سپس به عمر [ بن سعد ] و لشکرش فرمود : «عجله نکنید ! به خدا سوگند ، من نزد شما نیامده ام تا آن که نامه های همانندان شما به من رسید که : سنّت ، از میان رفته و نفاق ، سر بر آورده و حدود الهی ، اجرا نمی شود . پس بیا که شاید خداوند ، امّت را به دست تو اصلاح کند . من نیز آمدم . اگر این را نمی پسندید ، باز گردم . با خود بیندیشید که : آیا کشتن من به صلاح شماست ، یا خون من ، مباح است ؟ آیا من ، پسر دختر پیامبرتان و پسرِ پسرعمویش نیستم ؟ آیا حمزه و عبّاس و جعفر ، عموهای من نیستند ؟ آیا این سخن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در باره من و برادرم به شما نرسیده است که فرمود : این دو ، سَرور جوانان بهشتی اند ؟ » . شمر گفت : او خدا را [ تنها ] به زبان ، عبادت می کند ، اگر بداند که چه می گوید! عمر [ بن سعد ] گفت : اگر کارت با من بود ، موافقت می کردم . حسین علیه السلام فرمود : «ای عمر! از [ پسِ ] آنچه اکنون می بینی ، تو را روزی بد خواهد بود . خدایا ! عراقیان ، مرا فریب دادند و نیرنگ زدند و با برادرم آن کردند که کردند . خدایا ! کارشان را از هم بگسل و یکی شان را هم رها مکن» .



مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی :تَقَدَّمَ الحُسَینُ علیه السلام حَتّی وَقَفَ قُبالَهَ القَومِ ، وجَعَلَ یَنظُرُ إلی صُفوفِهِم کَأَنَّهَا السَّیلُ ، ونَظَرَ إلَی ابنِ سَعدٍ واقِفا فی صَنادیدِ (1) الکوفَهِ ، فَقالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذی خَلَقَ الدُّنیا فَجَعَلَها دارَ فَناءٍ وزَوالٍ ، مُتَصَرِّفَهً بِأَهلِها حالاً بَعدَ حالٍ ، فَالمَغرورُ مَن غَرَّتهُ ، وَالشَّقِیُّ مَن فَتَنَتهُ ، فَلا تَغُرَّنَّکُم هذِهِ الدُّنیا ؛ فَإِنَّها تَقطَعُ رَجاءَ مَن رَکَنَ إلَیها ، وتُخَیِّبُ طَمَعَ مَن طَمِعَ فیها ، وأراکُم قَدِ اجتَمَعتُم عَلی أمرٍ قَد أسخَطتُمُ اللّهَ فیهِ عَلَیکُم ، فَأَعرَضَ بِوَجهِهِ الکَریمِ عَنکُم ، وأحَلَّ بِکُم نَقِمَتَهُ ، وجَنَّبَکُم رَحمَتَهُ ؛ فَنِعمَ الرَّبُّ رَبُّنا ، وبِئسَ العَبیدُ أنتُم ، أقرَرتُم بِالطّاعَهِ ، وآمَنتُم بِالرَّسولِ مُحَمَّدٍ ، ثُمَّ إنَّکُم زَحَفتُم إلی ذُرِّیَّتِهِ تُریدونَ قَتلَهُم! لَقَدِ استَحوَذَ (2) عَلَیکُمُ الشَّیطانُ ، فَأَنساکُم ذِکرَ اللّهِ العَظیمِ ، فَتَبّا لَکُم ولِما (3) تُریدونَ ؛ إنّا للّهِِ وإنّا إلَیهِ راجِعونَ ، هؤُلاءِ قَومٌ کَفَروا بَعدَ إیمانِهِم ؛ فَبُعدا لِلقَومِ الظّالِمینَ . فَقالَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ : وَیلَکُم کَلِّموهُ فَإِنَّهُ ابنُ أبیهِ ، وَاللّهِ ، لَو وَقَفَ فیکُم هکَذا یَوما جَدیدا لَما قَطَعَ ولَما حَصَرَ ، فَکَلِّموهُ ، فَتَقَدَّمَ إلَیهِ شِمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ ، فَقالَ : یا حُسَینُ ، ما هذَا الَّذی تَقولُ ؟ أفهِمنا حَتّی نَفهَمَ؟ فَقالَ علیه السلام : أقولُ لَکُم : اِتَّقُوا اللّهَ رَبَّکُم ولا تَقتُلونِ ؛ فَإِنَّهُ لا یَحِلُّ لَکُم قَتلی ولَا انتِهاکُ حُرمَتی ، فَإِنِّی ابنُ بِنتِ نَبِیِّکُم ، وجَدَّتی خَدیجَهُ زَوجَهُ نَبِیِّکُم ؛ ولَعَلَّهُ قَد بَلَغَکُم قَولُ نَبِیِّکُم مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله : الحَسَنُ وَالحُسَینُ سَیِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّهِ ما خَلَا النَّبِیّینَ وَالمُرسَلینَ ، فَإن صَدَّقتُمونی بِما أقولُ ، وهُوَ الحَقُّ ، فَوَاللّهِ ما تَعَمَّدتُ کَذِبا مُنذُ عَلِمتُ أنَّ اللّهَ یَمقُتُ عَلَیهِ أهلَهُ ، وإن کَذَّبتُمونی فَإِنَّ فیکُم مِنَ الصَّحابَهِ مِثلَ : جابِرِ بنِ عَبدِ اللّهِ ، وسَهلِ بنِ سَعدٍ ، وزَیدِ بنِ أرقَمَ ، وأنَسِ بنِ مالِکٍ ، فَاسأَلوهُم عَن هذا ؛ فَإِنَّهُم یُخبِرونَکُم أنَّهُم سَمِعوهُ مِن رَسولِ اللّهِ ، فَإِن کُنتُم فی شَکٍّ مِن أمری ، أفَتَشُکّونَ أنِّی ابنُ بِنتِ نَبِیِّکُم ، فَوَاللّهِ ، ما بَینَ المَشرِقَینِ وَالمَغرِبَینِ ابنُ بِنتِ نَبِیٍّ غَیری . وَیلَکُم ! أتَطلُبُونّی بِدَمِ أحَدٍ مِنکُم قَتَلتُهُ ، أو بِمالٍ استَملَکتُهُ ، أو بِقِصاصٍ مِن جِراحاتٍ استَهلَکتُهُ ؟ فَسَکَتوا عَنهُ لا یُجیبونَهُ . ثُمَّ قالَ علیه السلام : وَاللّهِ ، لا اُعطیهِم یَدی إعطاءَ الذَّلیلِ ، ولا أفِرُّ فِرارَ العَبیدِ . عِبادَ اللّهِ ! إنّی عُذتُ بِرَبّی ورَبِّکُم أن تَرجُمونِ ، وأعوذُ بِرَبّی ورَبِّکُم مِن کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لا یُؤمِنُ بِیَومِ الحِسابِ . فَقالَ لَهُ شِمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ : یا حُسَینَ بنَ عَلِیٍّ ، أنَا أعبُدُ اللّهَ عَلی حَرفٍ إن کُنتُ أدری ما تَقولُ ، فَسَکَتَ الحُسَینُ علیه السلام . فَقالَ حَبیبُ بنُ مُظاهِرٍ لِلشِّمرِ : یا عَدُوَّ اللّهِ وعَدُوَّ رَسولِ اللّهِ ، إنّی لَأَظُنُّکَ تَعبُدُ اللّهَ عَلی سَبعینَ حَرفا ، وأنَا أشهَدُ أنَّکَ لا تَدری ما یَقولُ ؛ فَإِنَّ اللّهَ تَبارَکَ و تَعالی قَد طَبَعَ عَلی قَلبِکَ . فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام : حَسبُکَ یا أخا بَنی أسَدٍ ، فَقَد قُضِیَ القَضاءُ ، وجَفَّ القَلمُ ، وَاللّهُ بالِغٌ أمرَهُ ، وَاللّهِ ، إنّی لَأَشوَقُ إلی جَدّی وأبی واُمّی وأخی وأسلافی مِن یَعقوبَ إلی یوسُفَ وأخیهِ ، ولی مَصرَعٌ أنَا لاقیهِ . (4)



1- .صنادید القوم : أشرافهم وعظماؤهم ورؤساؤهم (النهایه : ج 3 ص 55 «صند») .
2- .استحوذ علیهم الشیطان : أی استولی علیهم وحواهم إلیه (النهایه : ج 1 ص 457 «حوذ») .
3- .فی المصدر : «وما» ، والأصحّ ما أثبتناه کما فی بحارالأنوار : ج 45 ص 6 .
4- .مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 1 ص 252 وراجع : مثیرالأحزان : ص51 وکشف الغمه : ج2 ص225 وص 267 والمناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 100 .



مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی :حسین علیه السلام ، پیش رفت تا جلوی دشمنان ایستاد و به صف های فراوانِ همچون سیل آنان نگریست و به ابن سعد که میان بزرگان کوفه ایستاده بود ، نگاه کرد و فرمود : «ستایش ، خدایی را که دنیا را آفرید و آن را سرای فنا و نیستی قرار داد ؛ دنیایی که اهلش را از حالی به حالی دیگر در می آورد . فریفته ، کسی است که فریب آن را بخورد و بدبخت ، کسی است که شیفته آن است . این دنیا ، شما را نفریبد که آن ، امید هر که را به آن تکیه کند ، ناامید می کند وطمع هر که را به آن طمع ورزد ، ناکام می گذارد . شما را می بینم که بر کاری گِرد آمده اید که خشم خدا را برایتان می آورد و او را از شما ، روی گردان می کند و موجب نزول عذابش بر شما و دوری رحمتش از شما می شود . پروردگار ما ، بهترین پروردگار است و شما ، بدترین بندگانید . به اطاعت ، اقرار کرده و به محمّد پیامبر ، ایمان آورده اید و آن گاه ، بر ذرّیه او تاخته اید و آهنگِ کشتن او را دارید . شیطان ، بر شما چیره شده و خدای بزرگ را از یاد شما برده است . نابودی بر شما باد و بر آنچه می خواهید ! ما از آنِ خداییم و به سوی همو ، باز می گردیم . اینان ، گروهی هستند که پس از ایمان آوردن ، کافر شده اند . دور باد این قوم ستمکار [ از رحمت خدا ] !» . عمر بن سعد گفت : وای بر شما ! با او سخن بگویید که او فرزند پدرش است . به خدا سوگند ، اگر همه روز را هم این چنین بِایستد ، از سخن ، باز نمی ایستد و در نمی مانَد ! با او سخن بگویید . شمر بن ذی الجوشن به سوی او آمد و گفت : ای حسین ! چه می گویی ؟ به ما بفهمان تا بفهمیم ! حسین علیه السلام فرمود : «به شما می گویم : از خدایتان ، پروا کنید و مرا نکُشید که کُشتن و هتکِ حرمت من ، بر شما روا نیست . من ، فرزند دختر پیامبرتان هستم و مادربزرگم ، خدیجه ، همسر پیامبرِ شماست و شاید این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله به شما رسیده باشد که فرمود : حسن و حسین ، سَروران جوانان بهشتی اند ، جز پیامبران و فرستادگان . اگر مرا در آنچه می گویم ، تصدیق می کنید که به خدا سوگند ، حقیقت است ، از همان زمانی که دانسته ام خداوند از دروغگویانْ نفرت دارد ، آهنگِ دروغ گفتن نکرده ام و اگر مرا تکذیب می کنید ، میان شما صحابیانی مانند جابر بن عبد اللّه ، سهل بن سعد ، زید بن اَرقَم و اَنَس بن مالک هستند . در باره این سخن ، از ایشان بپرسید که به شما خواهند گفت که آن را از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شنیده اند . اگر در کار من تردید دارید ، در این که دختر پیامبرتان هستم نیز تردید دارید؟! به خدا سوگند ، میان مشرق و مغرب عالم ، فرزند دختر پیامبری جز من نیست . وای بر شما! آیا خونی را از شما ریخته ام یا مالی را از شما برده ام و یا زخمی به شما رسانده ام که در پیِ [ خون ]من هستید؟!» . آنان ، خاموش شدند و پاسخی به او ندادند . آن گاه امام علیه السلام فرمود : «به خدا سوگند ، دستِ تسلیم و خواری به آنان نمی دهم و همچون بندگان [ ذلیل ] ، نمی گریزم . بندگان خدا ! من به پروردگار خود و پروردگار شما ، از این که مرا برانید ، پناه می بَرَم و از هر متکبّری که روز حساب را باور ندارد ، به پروردگار خود و پروردگار شما ، پناه می برم» . شمر بن ذی الجوشن به او گفت : ای حسین بن علی ! اگر بفهمم که چه می گویی ، آن گاه ، خدا را [ تنها ] با زبان ، عبادت کرده ام ! حسین علیه السلام ، سکوت کرد . حبیب بن مُظاهر ، به شمر گفت : ای دشمن خدا و دشمن پیامبر خدا ! من گمان می کنم که تو ، خدا را با هفتاد زبان ، عبادت می کنی . من گواهی می دهم که تو نمی دانی که او چه می گوید . بی گمان ، خداوند تبارک و تعالی بر دل تو ، مُهر زده است . حسین علیه السلام به حبیب فرمود : «ای برادر اسدی ! بس است؛ چرا که حکم خداوند ، نوشته شده و جوهرش ، خشک شده [ و این کار ، قطعی شده ] است و خداوند ، کارش را به آخر می رساند . به خدا سوگند ، من به [ دیدار ] جدّم ، پدرم ، مادرم ، برادرم و اجدادم ، از یعقوب به [ دیدن ]یوسف و برادرش ، بیشتر اشتیاق دارم . من قتلگاهی دارم که آن را دیدار خواهم کرد» .



تذکره الخواصّ :قالَ هِشامُ بنُ مُحَمَّدٍ : لَمّا رَآهُمُ الحُسَینُ علیه السلام مُصِرّینَ عَلی قَتلِهِ ، أخَذَ المُصحَفَ ونَشَرَهُ وجَعَلَهُ عَلی رَأسِهِ ، ونادی : بَینی وبَینَکُم کِتابُ اللّهِ وجَدّی مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ ، یا قَومِ ، بِمَ تَستَحِلّونَ دَمی ؟ ألَستُ ابنَ بِنتِ نَبِیِّکُم ؟ ألَم یَبلُغکُم قَولُ جَدّی فِیَّ وفی أخی : «هذانِ سَیِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّهِ» ؟ إن لَم تُصَدِّقونی فَاسأَلوا جابِرا وزَیدَ بنَ أرقَمَ وأبا سَعیدٍ الخُدرِیَّ ، ألَیسَ جَعفَرٌ الطَّیّارُ عَمّی ؟ فَناداهُ شِمرٌ : السّاعَهَ تَرِدُ الهاوِیَهَ . فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام : اللّهُ أکبَرُ ! أخبَرَنی جَدّی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله فَقالَ : رَأَیتُ کَأَنَّ کَلبا وَلَغَ فی دِماءِ أهلِ بَیتی ، وما أخالُکَ إلّا إیّاهُ . فَقالَ شِمرٌ : أنَا أعبُدُ اللّهَ عَلی حَرفٍ إن کُنتُ أدری ما تَقولُ (1) .



1- .تذکره الخواصّ : ص 252 .



تذکره الخواصّ :هشام بن محمّد می گوید : حسین علیه السلام هنگامی که ، پافشاری آنان را در کُشتن خود دید ، قرآنی را گرفت و آن را گشود و بر سرش نهاد و ندا داد : «کتاب خدا و جدّم محمّد ، پیامبر خدا ، میان من و شما [ داور ] باشد . ای مردم ! چرا [ ریختن ]خون مرا حلال می شِمُرید ؟ آیا من پسر دختر پیامبرتان نیستم ؟ آیا سخن جدّم در باره من و برادرم ، به شما نرسیده است که فرمود : این دو ، سَرور جوانان بهشتی اند ؟ اگر سخن مرا نمی پذیرید ، از جابر و زید بن اَرقَم و ابو سعید خُدْری بپرسید . آیا جعفر طیّار ، عموی من نیست ؟» . شمر فریاد زد : اکنون ، بر دوزخ در می آیی ! حسین علیه السلام فرمود : «اللّه اکبر! جدّم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، به من خبر داد و فرمود : گویی سگی را می بینم که به خون خاندانم ، زبان می زند . جز این گمان ندارم که آن سگ ، تو هستی» . شمر گفت : من ، خدا را [ تنها ] به زبان عبادت کرده ام ، اگر بدانم که چه می گویی!






الملهوف :رَکِبَ أصحابُ عُمَرَ بنِ سَعدٍ ، فَبَعَثَ الحُسَینُ علیه السلام بُرَیرَ بنَ حُصَینٍ ، فَوَعَظَهُم فَلَم یَسمَعوا ، وذَکَّرَهُم فَلَم یَنتَفِعوا . فَرَکِبَ الحُسَینُ علیه السلام ناقَتَهُ وقیلَ فَرَسَهُ فَاستَنصَتَهُم فَأَنصَتوا ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنی عَلَیهِ ، وذَکَرَهُ بِما هُوَ أهلُهُ ، وصَلّی عَلی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وعَلَی المَلائِکَهِ وَالأَنبِیاءِ وَالرُّسُلِ ، وأبلَغَ فِی المَقالِ ، ثُمَّ قالَ : تَبّا لَکُم أیَّتُهَا الجَماعَهُ وتَرَحا (1) ! حینَ استَصرَختُمونا والِهینَ (2) ، فَأَصرَخناکُم موجِفینَ (3) ، سَلَلتُم عَلَینا سَیفا لَنا فی أیمانِکُم ، وحَشَشتُم (4) عَلَینا نارا اقتَدَحناها عَلی عَدُوِّنا وعَدُوِّکُم ، فَأَصبَحتُم أولِیاءَ لِأَعدائِکُم عَلی أولِیائِکُم بِغَیرِ عَدلٍ أفشَوهُ فیکُم ، ولا أمَلٍ أصبَحَ لَکُم فیهِم . فَهَلّا لَکُمُ الوَیلاتُ تَرَکتُمونا وَالسَّیفُ مَشیمٌ (5) ، وَالجَأشُ ضامِرٌ ، وَالرَّأیُ لَمّا یَستَحصِف (6) ، ولکِن أسرَعتُم إلَیها کَطَیرِ الدَّبا (7) ، وتَداعَیتُم إلَیها کَتَهافُتِ الفَراشِ ؛ فَسُحقا لَکُم یا عَبیدَ الاُمَّهِ ، وشِرارَ الأَحزابِ ، ونَبَذَهَ الکِتابِ ، ومُحَرِّفِی الکَلِمِ ، وعَصَبَهَ الآثامِ ، ونَفَثَهَ الشَّیطانِ ، ومُطفِئِی السُّنَنِ . أهؤُلاءِ تَعضُدونَ وعَنّا تَتَخاذَلونَ ؟ أجَل ، وَاللّهِ غَدرٌ فیکُم قَدیمٌ ، وَشَجَت (8) عَلَیهِ اُصولُکُم ، وتَأَزَّرَت (9) عَلَیهِ فُروعُکُم ، فَکُنتُم أخبَثَ شَجا (10) لِلنّاظِرِ واُکلَهً لِلغاصِبِ . ألا وإنَّ الدَّعِیَّ ابنَ الدَّعِیِّ (11) قَد رَکَزَ بَینَ اثنَتَینِ ، بَینَ السَّلَّهِ وَالذِّلَّهِ ، وهَیهاتَ مِنّا الذِّلَّهُ ، یَأبَی اللّهُ لَنا ذلِکَ ورَسولُهُ وَالمُؤمِنونَ ، وحُجورٌ طابَت ، وحُجورٌ طَهُرَت ، واُنوفٌ حَمِیَّهٌ ونُفوسٌ أبِیَّهٌ ، مِن أن تُؤثَرَ طاعَهُ اللِّئامِ عَلی مَصارِعِ الکِرامِ . ألا وإنّی زاحِفٌ بِهذِهِ الاُسرَهِ مَعَ قِلَّهِ العَدَدِ وخِذلانِ النّاصِرِ . ثُمَّ أوصَلَ کَلامَهُ علیه السلام بِأَبیاتِ فَروَهَ بنِ مُسَیکٍ المُرادِیِّ : فَإِن نَهزِم فَهَزّامونَ قِدماوإن نُغلَب فَغَیرُ مُغَلَّبینا وما أن طِبُّنا جُبنٌ ولکِنمَنایانا ودَولَهُ آخَرینا إذا مَا المَوتُ رَفَّعَ عَن اُناسٍکَلاکِلَهُ (12) أناخَ بِآخَرینا فَأَفنی ذلِکُم سَرَواتِ (13) قَومیکَما أفنَی القُرونُ الأَوَّلینا فَلَو خَلَدَ المُلوکُ إذا خَلَدناولَو بَقِیَ الکِرامُ إذا بَقینا فَقُل لِلشّامِتینَ بِنا أفیقواسَیَلقَی الشّامِتونَ کَما لَقینا ثُمَّ قالَ : أما وَاللّهِ ، لا تَلبَثونَ بَعدَها إلّا کَریثِ (14) ما یُرکَبَ الفَرَسُ حَتّی یَدورَ بِکُم دَورَ الرَّحی ، ویَقلَقَ بِکُم قَلَقَ المِحوَرِ ، عَهدٌ عَهِدَهُ إلَیَّ أبی عَن جَدّی «فَأَجْمِعُواْ أَمْرَکُمْ وَ شُرَکَاءَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّهً ثُمَّ اقْضُواْ إِلَیَّ وَ لَا تُنظِرُونِ» (15) ، «إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ رَبِّی وَ رَبِّکُم مَّا مِن دَابَّهٍ إِلَا هُوَ ءَاخِذ بِنَاصِیَتِهَا إِنَّ رَبِّی عَلَی صِرَ طٍ مُّسْتَقِیمٍ» (16) . اللّهُمَّ احبِس عَنهُم قَطرَ السَّماءِ ، وَابعَث عَلَیهِم سِنینَ کَسِنی یوسُفَ ، وسَلِّط عَلَیهِم غُلامَ ثَقیفٍ یَسومُهُم کَأسا مُصَبَّرَهً ؛ فَإِنَّهُم کَذَّبونا وخَذَلونا ، وأنتَ رَبُّنا ، عَلَیکَ تَوَکَّلنا ، وإلَیکَ أنَبنا ، وإلَیکَ المَصیرُ . (17)



1- .التَرَحُ : ضدّ الفَرَح ، وهو الهلاک والانقطاع أیضا (النهایه : ج 1 ص 186 «ترح») .
2- .الوَلَهُ : ذهاب العقل والتحیّر من شدّه الوَجْد (الصحاح : ج 6 ص 2256 «وله») .
3- .موجفین : أی مسرعین ، یقال : وَجَفَ الفرسُ والبعیر : أسرَعَ (تاج العروس : ج 12 ص 517 «وجف») .
4- .حَشَّ النارَ : أوقدها (القاموس المحیط : ج 2 ص 268 «حشَّ») .
5- .شامَ السَّیفَ : سلَّهُ وأغمَدَهُ ، وهو من الأضداد (لسان العرب : ج 12 ص 330 «شیم») .
6- .استحصف الشیء : أی استحکم (الصحاح : ج 4 ص 1344 «حصف») .
7- .الدَّبا : الجراد قبل أن یطیر ، وقیل : هو نوع یشبه الجراد (النهایه : ج 2 ص 100 «دبا») .
8- .فی المصدر : «وشحّت» ، والتصویب من بعض المصادر الاُخری .
9- .تأزّر النبت : التفّ واشتدّ (الصحاح : ج 2 ص 578 «أزر») .
10- .الشَّجا : ما اعترض فی الحلق من عظم ونحوه (القاموس المحیط : ج 4 ص 347 «شجا») .
11- .المرادبه عبیدالله بن زیادالذی نسبه معاویه إلی «زیاد» علی خلاف المقرر فی الشریعه الاسلامیه حیث أنّ آباه مجهول ، فعده أخاه و من أبناء أبی سفیان .
12- .الکَلْکَل : الصدر أو ما بین الترقوتین (القاموس المحیط : ج 4 ص 46 «کلّ») .
13- .سَرِیّا : أی نفیسا شریفا ، وقیل : سخیّا ذا مروءه (النهایه : ج 2 ص 363 «سری») .
14- .لم یلبث إلّا ریثما : أی إلّا قدر ذلک (النهایه : ج 2 ص 287 «ریث») .
15- .یونس : 71 .
16- .هود : 56 .
17- .الملهوف : ص 155 ، الإحتجاج : ج 2 ص 97 ح 167 عن مصعب بن عبد اللّه ولیس فیه ذیله من «ثُمّ قال : أما واللّه » ، تحف العقول : ص 240 بزیاده «کتابه علیه السلام إلی أهل الکوفه لمّا ساروا رأی خذلانهم إیّاه» فی صدره ولیس فیه الأبیات ، مثیر الأحزان : ص 54 کلّها نحوه وراجع : إثبات الوصیّه : ص 177 .


الملهوف :یاران عمر بن سعد ، بر مَرکب هایشان ، سوار شدند . حسین علیه السلام ، بُرَیر بن حُصَین را روانه کرد تا آنان را اندرز دهد ؛ امّا گوش ندادند . او به آنها یادآوری کرد ؛ امّا سودی نبخشید . حسین علیه السلام ، بر شترش (/ اسبش) سوار شد و از آنان خواست که ساکت شوند . ساکت شدند . پس از حمد و ثنای الهی و یاد خدا ، آن گونه که شایسته او بود ، و درود فرستادن بر محمّد و فرشتگان و پیامبران و فرستادگان ، با گفتاری رسا ، چنین فرمود : «مرگ و اندوهتان باد ، ای جماعت! با شیدایی ، ما را به فریادرسی خواندید و ما ، به سرعت ، به فریادتان رسیدیم ؛ [امّا ]شما شمشیری را که برای ما بود ، به رویِ خود ما برکشیدید و آتشی را که علیه دشمن مشترک ما و شما افروخته بودیم ، بر ضدّ خود ما افروختید و همدست دشمنانتان ، علیه دوستانتان شدید ، بی آن که عدالت را میان شما بگسترنَد و امیدی به آنها داشته باشید . ای وای بر شما ! ما را وا نهادید ، در حالی که شمشیرها ، هنوز در نیام و ابتدایِ کار است ، و رأی [به جنگ] ، هنوز پا بر جا نگشته ؛ امّا شما همچون مَلَخان ، به سوی آن شتافته اید و همچون پرواز پشه ها [ به سوی زرداب زخم و چرک ] ، همدیگر را به آن ، فرا خوانده اید . نابودی ، از آنِتان باد ، ای بردگان امّت و بدترین دسته های آن ، به کنارِ افکنان قرآن ، و تحریفگرانِ سخنان ، و دار و دسته گنهکاران ، و پذیرندگان وسوسه شیطان ، و خاموش کنندگان سنّت ها[ ی جاویدان] ! آیا اینان را یاری می دهید و ما را وا می نهید ؟ ! آری . به خدا سوگند ، خیانت میان شما ، سابقه دارد . ریشه هایتان ، به آن در آمیخته است و شاخه هایتان ، بر آنْ پیچیده است . شما ، پلیدترین استخوانِ گلوگیر برای بیننده و لقمه[ ی آماده ]غاصب گشته اید . بی نَسَب فرزند بی نَسَب ، (1) مرا میان دو چیز ، قرار داده است : شمشیر و خواری . خواری ، از ما دور است و خداوند ، آن را برای ما نمی پذیرد ، و نیز پیامبرش و مؤمنان ، و دامن هایی پاک و پاکیزه ، و جان هایی غیرتمند و خوددار که اطاعت از فرومایگان را بر مرگی کریمانه ، مقدّم نمی دارند . بدانید که من با این خانواده و با وجود کمیِ نفرات و نبودِ یاور ، به سوی جنگ می روم» . آن گاه ، حسین علیه السلام سخن خود را با تمثّل به شعر فَروَه بن مُسَیک مرادی ، چنین ادامه داد : «اگر دشمن را فراری دهیم، که از دیربازکار ما ، فراری دادنِ دشمن بوده است . و اگر هم به ظاهر ، مغلوب شویم[چون حق با ماست ، ] هیچ وقت ، شکست خورده نیستیم . عادت و خوی ما ترس نیست ؛ لیکناَجَل های ما و روزگار دولتِ دیگران ، رسیده است . هر گاه [شتر] مرگ ، سینه اش را از درِ خانه گروهی برداردبی گمان ، آن را در کنار گروه دیگری می خوابانَد . همین مرگ اشراف ، قوم ما را نابود کردهمان گونه که پیشینیان را هم نابود کرد . اگر پادشاهان عالم ، در این دنیا جاودانه می ماندند ، ما هم می ماندیمو اگر بزرگانْ باقی می ماندند ، ما هم باقی می ماندیم . به شماتت کنندگان ما بگو که دست بردارندچرا که آنان نیز مانند ما ، مرگ را ملاقات خواهند کرد» . سپس فرمود : «بدانید که به خدا سوگند ، پس از آن ، جز به مقدار سوار شدن بر اسبی درنگ نمی کنید تا آنکه شما را به سان سنگ آسیا بچرخاند و چون محور آسیا بی قرار سازد! عهدی است که پدرم از جدّم برای من نقل کرده است : «شما با شریکانی که قائلید ، کارتان را هماهنگ و عزمتان را جزم کنید ، و بی آن که پرده پوشی کنید ، کار مرا یکسره کنید و به من مهلت ندهید» . «من بر خداوند ، پروردگار من و شما ، توکّل کرده ام . هیچ جنبنده ای نیست ، مگر آن که زمامِ اختیارش به دست اوست . بی گمان ، پروردگار من ، بر راهی راست است» . خدایا ! باران آسمان را از ایشان ، باز دار و سال های [ قحطی ] مانند سال های یوسف علیه السلام را برای آنان پیش آور و غلام ثقیف را بر آنان ، مسلّط ساز ، تا جرعه های مرگ را بر آنان بچشانَد ، که آنان ، مرا تکذیب کردند و وا نهادند . تویی پروردگار ما ، و تنها بر تو توکّل می کنیم و به سوی تو باز می آییم ، و بازگشت آخرین به سوی توست» .



1- .منظور ، عبید اللّه بن زیاد است که معاویه ، بر خلاف شریعت اسلام ، پدر او (زیاد) را که پدرش معلوم نبود ، برادر خود و فرزند ابوسفیان خواند . م .



تاریخ دمشق عن أبی بکر بن درید :لَمَّا استَکَفَّ (1) النّاسُ بِالحُسَینِ علیه السلام ، رَکِبَ فَرَسَهُ ، ثُمَّ استَنصَتَ النّاسَ ، فَأَنصَتوا لَهُ ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنی عَلَیهِ ، وصَلّی عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله ، ثُمَّ قالَ : تَبّا لَکُم أیَّتُهَا الجَماعَهُ وتَرَحاً ! أحینَ استَصرَختُمونا وَلِهینَ ، فَأَصرَخناکُم موجِفینَ ، شَحَذتُم عَلَینا سَیفا کانَ فی أیمانِنا ، وحَشَشتُم عَلَینا نارا قَدَحناها (2) عَلی عَدُوِّکُم وعَدُوِّنا ، فَأَصبَحتُم إلبا عَلی أولِیائِکُم ، ویَدا عَلَیهِم لِأَعدائِکُم ، بِغَیرِ عَدلٍ رَأَیتُموهُ بَثّوهُ فیکُم ، ولا أصلٍ (3) أصبَحَ لَکُم فیهِم ، ومِن غَیرِ حَدَثٍ کانَ مِنّا ، ولا رَأیٍ یُفَیَّلُ (4) فینا . فَهَلّا لَکُمُ الوَیلاتُ إذ کَرِهتُموها ، تَرَکتُمونا وَالسَّیفُ مَشیمٌ ، وَالجَأشُ طامِنٌ ، وَالرَّأیُ لَم یَستَخِفَّ ، ولکِنِ استَصرَعتُم إلَینا طَیرَهَ الدَّبا ، وتَداعَیتُم إلَینا کَتَداعِی الفَراشِ قَیحا وحَکَّهً وهَلوعا ، وذِلَّهً لِطَواغیتِ الاُمَّهِ ، وشُذّاذِ الأَحزابِ ، ونَبَذَهِ الکِتابِ ، وعَصَبَهِ (5) الآثامِ ، وبَقِیَّهِ الشَّیطانِ ، ومُحَرِّفِی الکَلامِ ، ومُطفِئِی السُّنَنِ ، ومُلحِقِی العَهَرَهِ بِالنَّسَبِ ، وأسَفِ المُؤمِنینَ ، ومُزاحِ المُستَهزِئینَ «الَّذِینَ جَعَلُواْ الْقُرْءَانَ عِضِینَ» (6) ، «لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنفُسُهُمْ أَن سَخِطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَفِی الْعَذَابِ هُمْ خَلِدُونَ» (7) ، فَهؤُلاءِ تَعضُدونَ ، وعَنّا تَتَخاذَلونَ ؟ أجَل وَاللّهِ ، الخَذلُ فیکُم مَعروفٌ ، وشَبَحَت (8) عَلَیهِ عُروقُکُم ، وَاستَأزَرَت عَلَیهِ اُصولُکُم فَأَفرَعَکُم ، فَکُنتُم أخبَثَ ثَمَرَهِ شَجَرَهٍ لِلنّاسِ ، واُکلَهٍ لِغاصِبٍ (9) ، ألا فَلَعنَهُ اللّهِ عَلَی النّاکِثینَ الَّذینَ یَنقُضونَ الأَیمانَ بَعدَ تَوکیدِها ، وقَد جَعَلُوا اللّهَ عَلَیهِم کَفیلاً . ألا وإنَّ البَغِیَّ قَد رَکَنَ بَینَ اثنَتَینِ ، بَینَ المَسأَلَهِ وَالذِّلَّهِ ، وهَیهاتَ مِنَّا الدَّنِیَّهُ ، أبَی اللّهُ ذلِکَ ورَسولُهُ وَالمُؤمِنونَ ، وحُجورٌ طابَت ، وبُطونٌ طَهُرَت ، واُنوفٌ حَمِیَّهٌ ، ونُفوسٌ أبِیَّهٌ ، أن تُؤثَرَ مَصارِعُ الکِرامِ عَلی ظِئارِ (10) اللِّئامِ (11) ، ألا وإنّی زاحِفٌ بِهذِهِ الاُسرَهِ عَلی قُلِّ العَدَدِ وکَثرَهِ العَدُوِّ وخَذلَهِ النّاصِرِ ، ثُمَّ تَمَثَّلَ : فَإِن نَهزِم فَهَزّامونَ قِدماوإن نُهزَم فَغَیرُ مُهَزَّمینا وما إن طِبُّنا جُبنٌ ولکِنمَنایانا وطُعمَهُ آخَرینا ألا ثُمَّ لا یَلبَثوا إلّا ریثَ ما یُرکَبُ فَرَسٌ ، حَتّی تُدارَ بِکُم دَورَ الرَّحی ، ویُفلَقَ بِکُم فَلَقَ المِحوَرِ ، عَهدا عَهِدَهُ النَّبِیُّ إلی أبی : «فَأَجْمِعُواْ أَمْرَکُمْ وَ شُرَکَاءَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّهً ثُمَّ اقْضُواْ إِلَیَّ وَ لَا تُنظِرُونِ» (12) ، الآیَهَ ، وَالآیَهَ الاُخری . (13)



1- .استَکَفُّوا به : أی أحاطوا به واجتمعوا حوله (النهایه : ج 4 ص 190 «کفف») .
2- .فی الطبعه المعتمده : «فقدحناها» ، والتصویب من الترجمه المطبوعه بتحقیق الشیخ المحمودی .
3- .کذا فی الطبعه المعتمده ، وفی الترجمه المطبوعه بتحقیق الشیخ المحمودی : «ولا أمل» ؛ وهو الأنسب للسیاق وکما فی الروایه اللاحقه .
4- .فَالَ الرجل فی رأیه وفیّل : إذا لم یُصِب فیه (النهایه : ج 3 ص 486 «فیل») .
5- .فی الطبعه المعتمده : «وعضبه» ، والتصویب من الترجمه المطبوعه بتحقیق الشیخ المحمودی .
6- .الحِجر : 91 .
7- .المائده : 80 .
8- .کذا فی المصدر ، والظاهر أنّ الصواب : «وشجت» ، کما فی نقل مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی الذی سوف یأتی لاحقا .
9- .کذا فی المصدر ، وفی نقل مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی الذی سوف یأتی لاحقا : «وشجت علیه عروقکم، وتوارثته اُصولکم وفروعکم ، ونبتت علیه قلوبکم ، وغشیت علیه صدورکم ، فکنتم أخبث شیء سنخا للناصب وأکله للغاصب»، وهو الأصحّ .
10- .یَظْأَرُ : أی یَعطِفُهم علی الصلح (القاموس المحیط : ج 2 ص 80 «ظِئر») .
11- .کذا فی المصدر ، وفیه تأخیر وتقدیم ، والصواب : «أن تؤثر ظئار اللئام علی مصارع الکرام (راجع : ترجمه الإمام الحسین المطبوعه بتحقیق المحمودی : ص 217 الهامش 8) .
12- .یونس : 71 .
13- .تاریخ دمشق : ج 14 ص 218 ، بغیه الطلب فی تاریخ حلب : ج 6 ص 2587 نحوه وراجع : الفتوح : ج 5 ص 116 ومطالب السؤول : ص 72 .



تاریخ دمشق به نقل از ابو بکر بن دُرَید : آن گاه که لشکر ، حسین علیه السلام را احاطه کردند ، بر اسبش سوار شد و از آنان خواست که ساکت شوند . آنان ، ساکت شدند . آن گاه ، پس از حمد و ثنای الهی و یاد خدا و درود فرستادن بر محمّد ، چنین فرمود : «مرگ و اندوهتان باد ، ای جماعت! حیران و سرگردان ، ما را به فریادرسی خواندید و ما ، به سرعت ، به فریادتان رسیدیم ؛ [امّا] شما ، شمشیری را که در دستان ما بود ، به رویِ خود ما بر کشیدید و آتشی را که بر دشمن مشترک ما و شما افروخته بودیم ، بر ضدّ خود ما افروختید و همدستِ دشمنانتان ، علیه دوستانتان شدید ، بی آن که عدالت را میان شما بگسترنَد و امیدی به آنها داشته باشید ، و بدون آن که کاری از ما سر زده باشد و یا اندیشه ناصوابی داشته باشیم . ای وای بر شما ! ما را خوش نداشتید و وا نهادید ، در حالی که شمشیرها هنوز در نیام و ابتدایِ کار است ، و رأی [به جنگ] ، هنوز پا بر جا نگشته ؛ امّا شما همچون مَلَخان ، به سوی آن شتافته اند و همچون پرواز [ پشه ها به سوی زرداب و چرک زخم ] ، همدیگر را به آن فرا خوانده اید ، به جهت حرص ورزیدن [ بر دنیا ] و ذلیل شدن در برابر طغیانگران امّت و دسته های به بیراهه رفته آن ، کنار افکنان قرآن و دار و دسته گنهکاران و بقایای شیطان و تحریفگران سخنان و خاموش کنندگان سنّت های[ ی جاویدان] ! و ملحق کننده زنازادگان به پدران نامشروعشان و مایه تأسّف مؤمنان و فکاهی مسخره گران . «آنان که قرآن را پشت سر انداختند» . «چه بد است آنچه از پیش [ برای آخرت ]فرستاده اند که خداوند ، از آنان ناخشنود است و در عذاب جاویدان ، خواهند ماند» . آیا اینان را یاری می دهید و ما را وا می نهید؟ ! آری . به خدا سوگند ، خیانت ، میان شما معروف است . ریشه هایتان ، به آن در آمیخته و شاخه هایتان ، بر آنْ پیچیده است . شما ، پلیدترین میوه درخت برای مردم و لقمه[ ی آماده ]غاصب گشته اید . (1) بدانید لعنت خدا بر پیمان شکنانی است که سوگندهای خود را ، با وجود تأکید فراوان می شکنند ، در حالی که خدا را ضامن آن قرار داده بودند . بدانید که این ستمکار ( ابن زیاد ) ، مرا میان دو چیز ، قرار داده است : تسلیم و خواری . خواری ، از ما دور است و خداوند ، آن را برای ما نمی پذیرد ، و نیز پیامبرش و مؤمنان ، و دامن هایی پاک و پاکیزه ، و جان هایی غیرتمند و خوددار که اطاعت از فرومایگان را بر مرگی کریمانه ، مقدّم نمی دارند . بدانید که من با این خانواده و [ با وجود ] کمیِ نفرات و نبود یاور ، به جانب نبرد می روم» . آن گاه حسین علیه السلام ، سخن خود را با تمثّل به این شعر ، چنین ادامه داد : «اگر دشمن را فراری دهیم، که از دیربازکار ما فراری دادن دشمن بوده است . و اگر هم به ظاهر ، مغلوب شویم[چون حق با ماست ، ] هیچ وقت ، شکست خورده نیستیم . عادت و خوی ما ترس نیست ؛ لیکناَجَل های ما و طعمه حکومت دیگران ، رسیده است . [ سپس فرمود : ] آگاه باشید که پس از این ، جز به مقدار سوار شدن بر اسبی ، درنگ نمی کنید تا آ که شما را به سانِ سنگ آسیا بچرخاند و چون محور آسیا ، بی قرار سازد! عهدی است که پدرم از جدّش برای من ، نقل کرده است : «شما با شریکانی که قائلید ، کارتان را هماهنگ و عزمتان را جزم کنید ، و بی آن که پرده پوشی کنید ، کار مرا یکسره کنید و مهلتم ندهید ...» (2) این آیه را تا آخر خواند و سپس آیه دیگری [ را نیز خواند ] .



1- .در مصدر اصلی چنین آمده است و در مقتل الحسین (علیه السلام) خوارزمی که بعدا می آید ، آمده : «رگ و ریشه های شما ، به آن پیوند خورده است و تنه و شاخه تان ، آن را به ارث برده است و دل هایتان ، بر آن روییده و سینه هایتان را فرا گرفته است . پس شما پلیدترین میوه گلوگیر برای مراقبان و ناپاک ترین لقمه برای رُبایندگانید» که این ، صحیح تر به نظر می رسد .
2- .یونس : آیه 71 .



مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی عن عبد اللّه بن الحسن :خَرَجَ الحُسَینُ علیه السلام مِن أصحابِهِ حَتّی أتَی النّاسَ ، فَاستَنصَتَهُم ، فَأَبَوا أن یُنصِتوا . فَقالَ لَهُم : وَیلَکُم ! ما عَلَیکُم أن تُنصِتوا إلَیَّ ، فَتَسمَعوا قَولی ، وإنَّما أدعوکُم إلی سَبیلِ الرَّشادِ ، فَمَن أطاعَنی کانَ مِنَ المُرشَدینَ ، ومَن عَصانی کانَ مِنَ المُهلَکینَ ، وکُلُّکُم عاصٍ لِأَمری ، غَیرُ مُستَمِعٍ لِقَولی ، قَدِ انخَزَلَت عَطِیّاتُکُم مِنَ الحَرامِ ، ومُلِئَت بُطونُکُم مِنَ الحَرامِ ، فَطَبَعَ اللّهُ عَلی قُلوبِکُم ، وَیلَکُم ألا تُنصِتونَ ؟ ألا تَسمَعونَ ؟ فَلاوَمَ أصحابُ عُمَرَ بنِ سَعدٍ ، وقالوا : أنصِتوا لَهُ . فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام : تَبّا لَکُم أیَّتُهَا الجَماعَهُ وتَرَحاً ! أفَحینَ استَصرَختُمونا وَلِهینَ مُتَحَیِّرینَ ، فَأَصرَخناکُم مُؤَدّینَ مُستَعِدّینَ ، سَلَلتُم عَلَینا سَیفا فی رِقابِنا ، وحَشَشتُم عَلَینا نارَ الفِتَنِ الَّتی جَناها عَدُوُّکُم وعَدُوُّنا ، فَأَصبَحتُم إلبا عَلی أولِیائِکُم ، ویَدا عَلَیهِم لِأَعدائِکُم ، بِغَیرِ عَدلٍ أفشَوهُ فیکُم ، ولا أمَلٍ أصبَحَ لَکُم فیهِم ، إلَا الحَرامَ مِنَ الدُّنیا أنالوکُم ، وخَسیسَ عَیشٍ طَمِعتُم فیهِ ، مِن غَیرِ حَدَثٍ کانَ مِنّا ، ولا رَأیٍ تَفَیَّلَ لَنا . فَهَلّا لَکُمُ الوَیلاتُ إذ کَرِهتُمونا تَرَکتُمونا ، فَتَجَهَّزتُموها وَالسَّیفُ لَم یُشهَر ، وَالجَأشُ طامِنٌ ، وَالرَّأیُ لَم یَستَحصِف ، ولکِن أسرَعتُم عَلَینا کَطَیرَهِ الدَّبا ، وتَداعَیتُم إلَیها کَتَداعِی الفَراشِ ، فَقُبحا لَکُم ، فَإِنَّما أنتُم مِن طواغیتِ الاُمَّهِ ، وشُذّاذِ الأَحزابِ ، ونَبَذَهِ الکِتابِ ، ونَفَثَهِ الشَّیطانِ ، وعَصَبَهِ الآثامِ ، ومُحَرِّفِی الکِتابِ ، ومُطفِئِی السُّنَنِ ، وقَتَلَهِ أولادِ الأَنبِیاءِ ، ومُبیری عِترَهِ الأَوصِیاءِ ، ومُلحِقِی العُهّارِ بِالنَّسَبِ ، ومُؤذِی المُؤمِنینَ ، وصُراخِ أئِمَّهِ المُستَهزِئینَ ، الَّذینَ جَعَلُوا القُرآنَ عِضینَ ، وأنتُمُ ابنَ حَربٍ وأشیاعَهُ تَعتَمِدونَ ، وإیّانا تَخذُلونَ ؟! أجَل وَاللّهِ ، الخَذلُ فیکُم مَعروفٌ ، وشَجَت عَلَیهِ عُروقُکُم ، وتَوارَثَتهُ اُصولُکُم وفُروعُکُم ، ونَبَتَت عَلَیهِ قُلوبُکُم ، وغُشِیَت بِهِ صُدورُکُم ، فَکُنتُم أخبَثَ شَیءٍ ، سِنخا (1) لِلنّاصِبِ ، واُکلَهً لِلغاصِبِ ؛ ألا لَعنَهُ اللّهِ عَلَی النّاکِثینَ ، الَّذینَ یَنقُضونَ الأَیمانَ بَعدَ تَوکیدِها ، وقَد جَعَلتُمُ اللّهَ عَلَیکُم کَفیلاً ؛ فَأَنتُم وَاللّهِ هُم . ألا إنَّ الدَّعِیَّ ابنَ الدَّعِیِّ قَد رَکَزَ بَینَ اثنَتَینِ ، بَینَ القَتلَهِ وَالذِّلَّهِ ، وهَیهاتَ مِنّا أخذُ الدَّنِیَّهِ ، أبَی اللّهُ ذلِکَ ورَسولُهُ ، وجُدودٌ طابَت ، وحُجورٌ طَهُرَت ، واُنوفٌ حَمِیَّهٌ ، ونُفوسٌ أبِیَّهٌ ، لا تُؤثِرُ طاعَهَ اللِّئامِ عَلی مَصارِعِ الکِرامِ . ألا إنّی قَد أعذَرتُ وأنذَرتُ ، ألا إنّی زاحِفٌ بِهذِهِ الاُسرَهِ عَلی قِلَّهِ العَتادِ ، وخَذَلَهِ الأَصحابِ . ثُمَّ أنشَدَ : فَإِن نَهزِم فَهَزّامونَ قِدماوإن نُهزَم فَغَیرُ مُهَزَّمینا وما إن طِبُّنا جُبنٌ ولکِنمَنایانا ودَولَهُ آخَرینا أما إنَّهُ لا تَلبَثونَ بَعدَها إلّا کَرَیثِ ما یُرکَبُ الفَرَسُ ، حَتّی تَدورَ بِکُم دَورَ الرَّحی ، عَهدٌ عَهِدَهُ إلَیَّ أبی عَن جَدّی «فَأَجْمِعُواْ أَمْرَکُمْ وَ شُرَکَاءَکُمْ» (2) «فَکِیدُونِی جَمِیعًا ثُمَّ لَا تُنظِرُونِ إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ رَبِّی وَ رَبِّکُم مَّا مِن دَابَّهٍ إِلَا هُوَ ءَاخِذ بِنَاصِیَتِهَا إِنَّ رَبِّی عَلَی صِرَ طٍ مُّسْتَقِیمٍ» . (3) اللّهُمَّ احبِس عَنهُم قَطرَ السَّماءِ ، وَابعَث عَلَیهِم سِنینَ کَسِنِی یوسُفَ ، وسَلِّط عَلَیهِم غُلامَ ثَقیفٍ یَسقیهِم ، کَأسا مُصَبَّرَهً ، فَلا یَدَعُ فیهِم أحَدا ، قَتلَهً بِقَتلَهٍ ، وضَربَهً بِضَربَهٍ ، یَنتَقِمُ لی ولِأَولِیائی وأهلِ بَیتی وأشیاعی مِنهُم ، فَإِنَّهُم غَرّونا وکَذَّبونا وخَذَلونا ، وأنتَ رَبُّنا ، عَلَیکَ تَوَکَّلنا ، وإلَیکَ أنَبنا ، وإلَیکَ المَصیرُ . (4)

.

1- .السِّنْخ بالکسر من کلّ شیء : أصله ، والجمع أسناخ مثل حمل أحمال (مجمع البحرین : ج 2 ص 435 «سنخ») .
2- .یونس : 71 .
3- .هود : 55 و 56 .
4- .مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 6 ؛ بحار الأنوار : ج 45 ص 8 .



مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی به نقل از عبد اللّه بن حسن : حسین علیه السلام ، از میان یارانش بیرون آمد و به سوی لشکر [کوفه ]رفت و از آنان خواست که ساکت شوند ؛ امّا آنان ، ساکت نشدند . به آنان فرمود : «وای بر شما ! چه می شود اگر ساکت شوید و به سخنان من ، گوش فرا دهید ، که من شما را به راه درست ، فرا می خوانم . هر کس از من اطاعت کند ، از راه یافتگانْ خواهد بود و هر کس سرپیچی کند ، از هلاک شوندگان است و [ می دانم ] همه شما از فرمان من ، سرپیچی کرده ، به سخنم گوش نخواهید داد . [ آری ! ] همه بخشش و پاداش های شما ، از حرام فراهم شده و شکم هایتان هم از حرام ، پُر شده است و خداوند ، بر دل هایتانْ مُهر زده است . وای بر شما ! آیا ساکت نمی شوید ؟ آیا گوش نمی دهید ؟» . یاران عمر بن سعد ، همدیگر را سرزنش کرده ، گفتند : ساکت شوید ! آن گاه حسین علیه السلام چنین فرمود : «مرگ و اندوهتان باد ، ای جماعت! حیران و سرگردان ، ما را به فریادرسی خواندید و ما به سرعت ، به فریادتان رسیدیم ؛ [امّا] شما شمشیری را که بر دوش ما بود ، به رویِ خود ما برکشیدید و آتش فتنه ای را که دشمن مشترک ما و شما افروخته است ، بر ضدّ خود ما افروختید و همدست دشمنانتان ، علیه دوستانتان شدید ، بی آن که عدالت را میان شما بگسترنَد و امیدی به آنها داشته باشید ، جز [ مال ] دنیای حرامی که به شما داده اند و زندگی بی مقداری که در دنیا خواهید داشت ، و بدون آن که کاری از ما سر زده باشد یا اندیشه ناصوابی داشته باشیم . ای وای بر شما ! ما را خوش نداشته و وا نهادید ، و [ برای نبرد ] آماده و مجهّز شدید ، در حالی که شمشیرها ، هنوز در نیام و ابتدایِ کار است ، و رأی [به جنگ] ، هنوز پا بر جا نگشته ؛ امّا شما همچون مَلَخان ، به سوی ما شتافته اید و همچون پرواز پشه ها [ به سوی زرداب زخم و چرک ] ، همدیگر را به آن ، فرا خوانده اید . زشتی ، از آنِتان باد ، طغیانگرانِ امّت و دسته های جدا شده از آن ، به کنار افکنانِ قرآن ، و وسوسه کنندگان شیطان ، و تحریفگران سخنان ، و دار و دسته گنهکاران ، و خاموش کنندگان سنّت ها[ ی جاویدان ] ، و قاتلان فرزندان پیامبران ، و هلاک کنندگان خاندان اوصیا ، و ملحق کنندگان پسران نامشروع به زِناکاران ، و آزاردهندگان مؤمنان ، و صدای سرانِ مسخره گران ؛ آنان که قرآن را پشتِ سر انداختند ! شما به فرزند حرب (یزید) و پیروانش تکیه کرده ، ما را وا می نهید ؟ ! آری . به خدا سوگند ، خیانت ، میان شما معروف است . ریشه هایتان ، به آن، در آمیخته است و شاخ و برگ هایتان ، از آنْ ارث بُرده و دل هایتان ، بر آنْ روییده و سینه هایتان ، از آنْ پوشیده است . شما ، پلیدترین ریشه برای نصب کننده و لقمه[ ی آماده] غاصب گشته اید . لعنت خدا بر پیمان شکنان ؛ آنان که سوگندهایشان را بعد از تأکیدهای فروان می شکنند ! شما ، همان پیمان شکنانی هستید که [ با شکستن پیمان ] خدا را عهده دار (کیفر دهنده) خودتان قرار دادید . بدانید که بی نَسَب فرزند بی نَسَب ، مرا میان دو چیز ، قرار داده است : مرگ و خواری . برگزیدن خواری از ما بسی دور است و خداوند و پیامبرش ، و نیز نیاکان پاک و مادران پاکْ دامن ما ، و جان های غیرتمند ، به فرمان بُرداری از فرومایگان ، گردن نمی نهند و آن را بر مرگ کریمانه ، مقدّم نمی کنند . بدانید که من ، جای عذری باقی نگذاشتم و هشدار دادم . بدانید که با همین خانواده و [ با وجود ]کمیِ نفرات و نبودِ یاران ، به سوی نبرد می شتابم» . سپس سرود : «اگر دشمن را فراری دهیم، که از دیربازکار ما فراری دادن دشمن بوده است . و اگر هم به ظاهر مغلوب شویم[چون حق با ماست ، ] هیچ وقت ، شکست خورده نیستیم . عادت و خوی ما ترس نیست ؛ لیکناَجَل های ما و طعمه (حکومت) دیگران ، رسیده است . [سپس فرمود :] آگاه باشید که پس از این ، جز به اندازه سوار شدن بر اسبی نمی گذرد تا این که آسیای شما [ اندکی ] بچرخد ! این ، عهدی است که پدرم از جدّم برایم نقل کرده است . «پس کار و شریکان خود را گِرد آورید» . «و همگی با من ، نیرنگ کنید. سپس ، مهلتم ندهید که من بر خداوند ، پروردگار من و شما ، توکّل کرده ام ؛ و هیچ جنبده ای نیست ، جز آن که اختیارش به دست اوست . بی تردید ، پروردگارم بر راهی راست است» . خدایا ! بارش آسمان را از آنان ، باز دار و سال های [ قحطی ] مانند سال های یوسف علیه السلام را برای آنان ، پیش آور و غلام ثقیف را بر آنان ، مسلّط ساز تا جرعه های مرگ را بر آنان بچشانَد و هیچ کس از آنان را فرو نگذارد و برای هر کشته ای ، کشته ای [ بگیرد ] و برای هر ضربتی ، ضربتی [ بزند ] و برای من و دوستان و خاندان و پیروانم ، از آنان انتقام گیرد ، که آنان ، ما را فریفتند و تکذیب کرده ، وا نهادند . تویی پروردگار ما . تنها بر تو توکّل می کنیم و به سوی تو ، باز می گردیم ، و بازگشت آخرین هم به سوی توست» .





تاریخ الطبری عن سعد بن عبیده :أقبَلَ الحُسَینُ علیه السلام یُکَلِّمُ مَن بَعَثَ إلَیهِ ابنُ زِیادٍ ، قالَ : وإنّی لَأَنظُرُ إلَیهِ ، وعَلَیهِ جُبَّهٌ مِن بُرودٍ ، فَلَمّا کَلَّمَهُمُ انصَرَفَ ، فَرَماهُ رَجُلٌ مِن بَنی تَمیمٍ یُقالُ لَهُ : عُمَرُ الطُّهَوِیُّ بِسَهمٍ ، فَإِنّی لَأَنظُرُ إلَی السَّهمِ بَینَ کَتِفَیهِ مُتَعَلِّقا فی جُبَّتِهِ ، فَلَمّا أبَوا عَلَیهِ رَجَعَ إلی مَصافِّهِ ، وإنّی لَأَنظُرُ إلَیهِم وإنَّهُم لَقَریبٌ مِن مِئَهِ رَجُلٍ ، فیهِم لِصُلبِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام خَمسَهٌ ، ومِن بَنی هاشِمٍ سِتَّهَ عَشَرَ ، ورَجُلٌ مِن بَنی سُلَیمٍ حَلیفٌ لَهُم ، ورَجُلٌ مِن بَنی کِنانَهَ حَلیفٌ لَهُم ، وَابنُ عُمَرَ بنِ زِیادٍ . (1)



1- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 392 ، البدایه والنهایه : ج 8 ص 171 عن هلال بن یساف ، تاریخ دمشق : ج 45 ص 53 وفیه ذیله من «وإنّی لأنظر» نحوه وراجع : ج 14 ص 221 وسیر أعلام النبلاء : ج 3 ص 311 .



تاریخ الطبری به نقل از سعد بن عُبَیده : حسین علیه السلام آمد تا با کسانی که ابن زیاد به سوی او روانه کرده بود ، سخن بگوید. من به او می نگریستم. رَدایی خط دار ، بر تن او بود و چون با آنان سخن گفت، باز گشت . مردی از بنی تمیم به نام عمر طُهَوی ، تیری به سوی او انداخت . من به تیر آویخته به ردایش، میان دو شانه اش ، می نگریستم . هنگامی که از او نپذیرفتند ، به صف [ لشکر ] خود باز گشت . می دیدم که آنان ، نزدیک به صد مرد بودند : پنج تن فرزندان علی بن ابی طالب، شانزده تن از بنی هاشم، یک نفر هم پیمانشان از بنی سُلَیم ، یک تن هم پیمانانشان از بنی کِنانه و نیز فرزند عمر بن زیاد .




2 / 6کَلامُ الإِمامِ علیه السلام مَعَ عُمَرَ بنِ سَعدٍمقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی عن عبد اللّه بن الحسن :قالَ [الحُسَینُ] علیه السلام : أینَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ ؟ اُدعوا لی عُمَرَ ، فَدُعِیَ لَهُ ، وکانَ کارِها لا یُحِبُّ أن یَأتِیَهُ ، فَقالَ : یا عُمَرُ ، أنتَ تَقتُلُنی وتَزعُمُ أن یُوَلِّیَکَ الدَّعِیُّ بنُ الدَّعِیِّ بِلادَ الرَّیِّ وجُرجانَ ؟ وَاللّهِ ، لا تَتَهَنَّأُ بِذلِکَ أبدَا ، عَهدٌ مَعهودٌ ، فَاصنَع ما أنتَ صانِعٌ ؛ فَإِنَّکَ لا تَفرَحُ بَعدی بِدُنیا ولا آخِرَهٍ ، وکَأَنّی بِرَأسِکَ عَلی قَصَبَهٍ قَد نُصِبَ بِالکوفَهِ ، یَتَراماهُ الصِّبیانُ ، ویَتَّخِذونَهُ غَرَضا (1) بَینَهُم . فَغَضِبَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ مِن کَلامِهِ ، ثُمَّ صَرَفَ وَجهَهُ عَنهُ ، ونادی بِأَصحابِهِ : ما تَنتَظِرونَ (2) بِهِ ؟ اِحمِلوا بِأَجمَعِکُم ، إنَّما هِیَ اُکلَهٌ واحِدَهٌ . (3)

إثبات الوصیّه :أمَرَ [الحُسَینُ علیه السلام ] أصحابَهُ بِالقِتالِ ، فَقالَ عُمَرُ بنُ سَعدِ بنِ أبی وَقّاصٍ لَعَنَهُ اللّهُ : یا أبا عَبدِ اللّهِ ، لِمَ لا تَنزِلُ عَلی حُکمِ الأَمیرِ عُبَیدِ اللّهِ بنِ زِیادٍ ؟ فَقالَ لَهُ : یا شَقِیُّ ! إنَّکَ لا تَأکُلُ مِن بُرِّ العِراقِ بَعدی إلّا قَلیلاً ، فَشَأنَکَ ومَا اختَرتَهُ لِنَفسِکَ . (4)



1- .الغَرَض : هَدَفٌ یُرمی فیه (القاموس المحیط : ج 2 ص 338 «غرض») .
2- .فی المصدر : «تنظرون» ، وما فی المتن أثبتناه من المصادر الاُخری .
3- .مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 8 ؛ الحدائق الوردیّه : ج 1 ص 119 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 10 .
4- .إثبات الوصیّه : ص 177 .



2 / 6سخن گفتن امام علیه السلام با عمر بن سعد

مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی به نقل از عبد اللّه بن حسن : سپس امام علیه السلام فرمود : «عمر بن سعد کجاست ؟ او را برایم فرا بخوانید » . عمر را فرا خواندند ؛ ولی دوست نداشت که به دیدار حسین علیه السلام بیاید . حسین علیه السلام به عمر فرمود : «تو مرا می کُشی و می پنداری که بی نَسَب فرزندِ بی نَسَب ، حکومت سرزمین های ری و گرگان را به تو خواهد داد ؟! به خدا سوگند که هرگز به کام خود ، نخواهی رسید و این ، حتمی و تمام شده است ! هر چه می خواهی ، بکن که تو پس از من ، نه در دنیا شادمان خواهی بود ، نه در آخرت . گویی می بینم که سرت را بر نِی ، در کوفه نصب کرده اند و کودکان ، آن را هدف سنگ پرانی خود نموده اند» . عمر بن سعد ، از سخن حسین علیه السلام خشمناک شد . از ایشان ، روی گردانْد و یارانش را ندا داد که : منتظر چه هستید ؟ همگی حمله کنید که یک لقمه است !

إثبات الوصیّه :حسین علیه السلام به یارانش فرمان جنگ داد و عمر بن سعد بن ابی وقّاص که خدایش لعنت کند گفت : ای ابا عبد اللّه ! چرا به حکم امیر عبید اللّه بن زیاد ، گردن نمی نهی ؟ حسین علیه السلام به او فرمود : «ای بدبخت! تو پس از من ، جز اندکی از گندم عراق ، نخواهی خورد . پس به فکر آنچه برای خود برگزیده ای ، باش» .



2 / 7بَدءُ القِتالِ ودَعوَهُ الإِمامِ علیه السلام أصحابَهُ بِالصَّبرِ وَالجِهادِالإرشاد :ونادی عُمَرُ بنُ سَعدٍ : یا ذُوَیدُ ، أدنِ رایَتَکَ ، فَأَدناها، ثُمَّ وَضَعَ سَهمَهُ فی کَبِدِ قَوسِهِ ، ثُمَّ رَمی ، وقالَ : اِشهَدوا أنّی أوَّلُ مَن رَمی ! ثُمَّ ارتَمَی النّاسُ وتَبارَزوا . (1)

الملهوف :فَتَقَدَّمَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ ، ورَمی نَحوَ عَسکَرِ الحُسَینِ علیه السلام بِسَهمٍ ، وقالَ : اِشهَدوا لی عِندَ الأَمیرِ أنّی أوَّلُ مَن رَمی ، وأقبَلَتِ السِّهامُ مِنَ القَومِ کَأَنَّهَا القَطرُ . فَقالَ علیه السلام لِأَصحابِهِ : قوموا رَحِمَکُمُ اللّهُ إلَی المَوتِ الَّذی لا بُدَّ مِنهُ ؛ فَإِنَّ هذِهِ السِّهامَ رُسُلُ القَومِ إلَیکُم . فَاقتَتَلوا ساعَهً مِنَ النَّهارِ حَملَهً وحَملَهً ، حَتّی قُتِلَ مِن أصحابِ الحُسَینِ علیه السلام جَماعَهٌ . (2)

مثیر الأحزان :رَمی عُمَرُ بنُ سَعدٍ إلی أصحابِ الحُسَینِ علیه السلام ، وقالَ : اِشهَدوا لی عِندَ الأَمیرِ أنّی أوَّلُ مَن رَمی ! فَقالَ علیه السلام : قوموا إلَی المَوتِ الَّذی لا بُدَّ مِنهُ ، فَنَهَضوا جَمیعا ، وَالتَقَی العَسکَرانِ ، وَامتازَ الرَّجّالَهُ مِنَ الفُرسانِ ، وَاشتَدَّ الصِّراعُ ، وخَفِیَ لِاءِثارَهِ العِثیَرِ (3) الشُّعاعُ (4) ، وَالسَّمهَرِیَّهُ (5) تَرعُفُ نَجیعا (6) ، وَالمَشرَفِیَّهُ (7) یُسمَعُ لَها فِی الهامِ رَقیعا . (8)



1- .الإرشاد : ج 2 ص 101 ، إعلام الوری : ج 1 ص 461 و لیس فیه صدره إلی «قوسه» ؛ أنساب الأشراف : ج 3 ص 398 ، تاریخ الطبری : ج 5 ص 429 عن حمید بن مسلم . الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 564 نحوه .
2- .الملهوف : ص 158 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 12 ؛ الفتوح : ج 5 ص 100 ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 8 و 9 کلاهما نحوه وراجع : کشف الغمّه : ج 2 ص 262 ومطالب السؤول : ص 76 .
3- .العِثْیَر : التراب (القاموس المحیط : ج 2 ص 85 «عثر») .
4- .الشُّعاع : ضوءُ الشمس (لسان العرب : ج 8 ص 181 «شعّ») .
5- .السمهریّه : القناه الصلبه ، یقال : رمح سمهریّ ورماح سمهریّه (الصحاح : ج 2 ص 689 «سمهر») .
6- .النَجیعُ : من الدم ما کان إلی السواد ، أو دم الجوف (القاموس المحیط : ج 3 ص 87 «نجع») .
7- .سیف مشرفیّ : قیل : منسوب إلی مشارف الشام (المصباح المنیر : ص 310 «شرف») .
8- .مثیر الأحزان : ص 56 .