گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلدششم
2 / 7آغاز نبرد و فرا خواندن امام علیه السلام یارانش را به شکیبایی و جهاد


اشاره

الإرشاد :عمر بن سعد ، ندا داد: ای ذُوَید ! پرچمت را نزدیک بیاور . او آن را نزدیک تر آورد. سپس عمر ، تیرش را در چلّه کمانش نهاد و آن را انداخت و گفت: گواهی دهید که من ، نخستین تیر را انداختم . سپس لشکر ، تیر انداختند و درگیر شدند .

الملهوف :عمر بن سعد ، پیش آمد و تیری به سوی لشکر حسین علیه السلام انداخت و گفت: نزد امیر ، گواهی دهید که من ، نخستین تیرانداز بودم . آن گاه ، تیرها از سوی آنان ، مانند قطره های باران، باریدن گرفت. امام حسین علیه السلام به یارانش فرمود: «خدایتان رحمت کند ! به سوی مرگی که چاره ای ندارد ، برخیزید که این تیرها، پیک های این قوم به سوی شماست» . آن دو گروه ، ساعتی با هم جنگیدند و به یکدیگر حمله کردند تا این که گروهی از یاران حسین علیه السلام ، کشته شدند.

مُثیر الأحزان :عمر بن سعد ، به سوی یاران حسین علیه السلام ، تیر انداخت و گفت: نزد امیر ، شهادت دهید که من ، نخستین تیرانداز بودم . حسین علیه السلام [ به یارانش ] فرمود : «به سوی مرگی که چاره ای از آن نیست ، برخیزید» . یاران ، همگی برخاستند و دو لشکر به هم در آویختند . پیادگان ، از سوارانْ متمایز شدند و درگیری ، بالا گرفت و غبار برخاست تا آن جا که پرتو خورشید ، پوشیده شد و از نیزه های سخت، خون چکید و صدای کوبیده شدن شمشیر بر کاسه سر ، تا به آسمان رسید.



مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی :زَحَفَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ ، فَنادی غُلامَهُ دُرَیدا : قَدِّم رایَتَکَ یا دُرَیدُ ، ثُمَّ وَضَعَ سَهمَهُ فی کَبِدِ قَوسِهِ ، ثُمَّ رَمی بِهِ ، وقالَ : اِشهَدوا لی عِندَ الأَمیرِ أنّی أوَّلُ مَن رَمی ! فَرَمی أصحابُهُ کُلُّهُم بِأَجمَعِهِم فی أثَرِهِ رَشقَهً واحِدَهً ، فَما بَقِیَ مِن أصحابِ الحُسَینِ علیه السلام أحَدٌ إلّا أصابَهُ مِن رَمیَتِهِم سَهمٌ ... . فَلَمّا رَمَوهُم هذِهِ الرَّمیَهَ قَلَّ أصحابُ الحُسَینِ علیه السلام ، فَبَقِیَ فی هؤُلاءِ القَومِ الَّذینَ یُذکَرونَ فِی المُبارَزَهِ ، وقَد قُتِلَ مِنهُم ما یُنیفُ عَلی خَمسینَ رَجُلاً . (1)

الفتوح :تَقَدَّمَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ حَتّی وَقَفَ قُبالَهَ الحُسَینِ علیه السلام عَلی فَرَسٍ لَهُ ، فَاستَخرَجَ سَهما ، فَوَضَعَهُ فی کَبِدِ القَوسِ ، ثُمَّ قالَ : أیُّهَا النّاسُ! اشهَدوا لی عِندَ الأَمیرِ عُبَیدِ اللّهِ بنِ زِیادٍ أنّی أوَّلُ مَن رَمی بِسَهمٍ إلی عَسکَرِ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ قالَ : فَوَقَعَ السَّهمُ بَینَ یَدَیِ الحُسَینِ علیه السلام ، فَتَنَحّی عَنهُ راجِعا إلی وَرائِهِ ، وأقبَلَتِ السِّهامُ کَأَنَّهَا المَطَرُ . فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام لِأَصحابِهِ : أیُّهَا النّاسُ ! هذِهِ رُسُلُ القَومِ إلَیکُم ، فَقوموا إلَی المَوتِ الَّذی لا بُدَّ مِنهُ . قالَ : فَوَثَبَ أصحابُ الحُسَینِ علیه السلام فَخَرَجوا مِن بابِ خَندَقِهِم ، وهُم یَومَئِذٍ اثنانِ وثَلاثونَ فارِسا وأربَعونَ راجِلاً ، وَالقَومُ اثنانِ وعِشرونَ ألفا ، لا یَزیدونَ ولا یَنقُصونَ ، فَحَمَلَ بَعضُهُم عَلی بَعضٍ ، فَاقتَتَلوا ساعَهً مِنَ النَّهارِ ، حَملَهً واحِدَهً ، حَتّی قُتِلَ مِن أصحابِ الحُسَینِ علیه السلام نَیِّفٌ وخَمسونَ رَجُلاً ، رَحمَهُ اللّهِ عَلَیهِم . (2)



1- .مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 8 ؛ بحار الأنوار : ج 45 ص 12 نحوه .
2- .الفتوح : ج 5 ص 100 وراجع : المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 100 و کشف الغمّه : ج 2 ص 261 ومطالب السؤول : ص 76 .



مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی :عمر بن سعد ، لشکر را حرکت داد و غلامش دُرَید را صدا زد و گفت: ای دُرَید ! پرچمت را جلو ببر» . سپس تیرش را در چلّه کمانش گذاشت و آن را انداخت و گفت: نزد امیر ، شهادت دهید که من ، نخستین تیرانداز بودم . یارانش نیز همگی و به یکباره و دسته جمعی ، تیر انداختند ؛ و هیچ یک از یاران حسین علیه السلام نبود که تیری از تیراندازی آنان به او نرسیده باشد ... . هنگامی که این گونه تیراندازی کردند، یاران حسین علیه السلام کاهش یافتند و از ایشان، کسانی ماندند که در جنگ تن به تن ، یاد می شوند . [ در این تیراندازی ] بیش از پنجاه تن از آنان ، کشته شدند.

الفتوح:عمر بن سعد ، پیش آمد تا رو به روی حسین علیه السلام بر روی اسبش ایستاد . تیری بیرون کشید و بر چلّه کمان گذاشت و گفت: ای مردم ! نزد امیر عبید اللّه بن زیاد ، گواهی دهید که من ، نخستین تیرانداز به سوی لشکر حسین بن علی بودم . تیر ، پیش روی حسین علیه السلام افتاد و حسین علیه السلام ، خود را از آن دور کرد و به عقب ، باز گشت . سپس تیرها مانند باران آمدند . حسین علیه السلام به یارانش فرمود: «ای مردم! این [ تیرها ] ، پیک های این قوم به سوی شما هستند . به سوی مرگی که گریزی از آن نیست ، برخیزید» . یاران حسین علیه السلام ، برجستند و از درِ خَندَقشان ، بیرون آمدند. آنان ، 32 سوار و چهل پیاده بودند و دشمن، 22 هزار تن، بی کم و کاست بودند . به یکدیگر ، حمله بُردند و ساعتی از روز را در یک حمله ، با هم جنگیدند تا آن که بیش از پنجاه تن از یاران حسین علیه السلام ، کشته شدند . رحمت خدا بر ایشان باد !



تاریخ الیعقوبی :لَمّا کانَ مِنَ الغَدِ خَرَجَ [الحُسَینُ علیه السلام ] فَکَلَّمَ القَومَ ، وعَظَّمَ عَلَیهِم حَقَّهُ ، وذَکَّرَهُمُ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ ورَسولَهُ ، وسَأَلَهُم أن یُخَلّوا بَینَهُ وبَینَ الرُّجوعِ ، فَأَبَوا إلّا قِتالَهُ ، أو أخذَهُ حَتّی یَأتوا بِهِ عُبَیدَ اللّهِ بنَ زِیادٍ ، فَجَعَلَ یُکَلِّمُ القَومَ بَعدَ القَومِ وَالرَّجُلَ بَعدَ الرَّجُلِ ، فَیَقولونَ : ما نَدری ما تَقولُ . فَأَقبَلَ عَلی أصحابِهِ ، فَقالَ : إنَّ القَومَ لَیسوا یَقصِدونَ غَیری ، وقَد قَضَیتُم ما عَلَیکُم ، فَانصَرِفوا ، فَأَنتُم فی حِلٍّ . فَقالوا : لا وَاللّهِ یَابنَ رَسولِ اللّهِ ، حَتّی تَکونَ أنفُسُنا قَبلَ نَفسِکَ ، فَجَزاهُمُ الخَیرَ . (1)

کامل الزیارات عن الحلبی :سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ علیه السلام یَقولُ : إنَّ الحُسَینَ علیه السلام صَلّی بِأَصحابِهِ الغَداهَ ، ثُمَّ التَفَتَ إلَیهِم ، فَقالَ : إنَّ اللّهَ قَد أذِنَ فی قَتلِکُم ، فَعَلَیکُم بِالصَّبرِ . (2)

کامل الزیارات عن الحسین بن أبی العلاء عن أبی عبد اللّه [الصادق] علیه السلام :إنَّ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ علیه السلام قالَ لِأَصحابِهِ یَومَ اُصیبوا : أشهَدُ أنَّهُ قَد اُذِنَ فی قَتلِکُم ، فَاتَّقُوا اللّهَ وَاصبِروا . (3)



1- .تاریخ الیعقوبی : ج 2 ص 244 .
2- .کامل الزیارات : ص 152 ح 187 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 86 ح 20 .
3- .کامل الزیارات : ص 152 ح 185 و ص 153 ح189 نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 86 ح 19 و ص 87 ح 22 .



تاریخ الیعقوبی:فردا که رسید، حسین علیه السلام بیرون آمد و با مردم ، سخن گفت و حقّش را بر آنان ، بزرگ شمرد و خدای عز و جلو پیامبرش را به آنان ، یادآوری کرد و از آنان خواست که مانع بازگشتش نشوند ؛ امّا آنان ، جز نبرد را نپذیرفتند و یا آن که او را دستگیر کرده ، نزد عبید اللّه بن زیاد ببرند . حسین علیه السلام ، یکی پس از دیگری ، با دسته ها و حتّی افراد آنان ، گفتگو کرد ؛ ولی آنان می گفتند: ما نمی فهمیم چه می گویی ! حسین علیه السلام به یارانش روی آورد و گفت: «اینان ، جز مرا نمی خواهند و شما ، آنچه را به عهده داشتید ، به انجام رساندید . آزادید که بروید» . آنان گفتند: به خدا سوگند که نمی رویم ای فرزند پیامبر خدا تا جانمان را سپرِ جان تو کنیم . جزایشان ، نیکی باد !

کامل الزیارات به نقل از حَلَبی : شنیدم که امام صادق علیه السلام می فرماید : «حسین علیه السلام ، نماز صبح را با یارانش خواند و سپس به آنان ، رو کرد و فرمود : خداوند ، اجازه داده که شما کُشته شوید . پس شکیب ورزید ».

کامل الزیارات به نقل از حسین بن ابی علا ، از امام صادق علیه السلام : حسین بن علی علیه السلام ، در روز حادثه (عاشورا) ، به یارانش فرمود : «گواهی می دهم که اجازه کشته شدن شما ، داده شده است . پس ، از خدا پروا کنید و شکیب ورزید» .



إثبات الوصیّه :فَلَمّا صافَّهُ لِلحَربِ [أیِ ابنُ زِیادٍ لِحَربِ الحُسَینِ علیه السلام ] صَلَّی الحُسَینُ علیه السلام بِأَصحابِهِ الغَداهَ ، ورُوِیَ : أنَّهُ کانَ ذلِکَ مِن یَومِ العاشِرِ مِنَ المُحَرَّمِ ، سَنَهَ إحدی وسِتّینَ ، قامَ خَطیبا ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنی عَلَیهِ ، وقالَ لِأَصحابِهِ : إنَّ اللّهَ عز و جل قَد أذِنَ فی قَتِلکُمُ الیَومَ وقَتلی ، وعَلَیکُم بِالصَّبرِ وَالجِهادِ . (1)



1- .إثبات الوصیّه : ص 176 .



إثبات الوصیّه :هنگامی که ابن زیاد برای جنگ با حسین علیه السلام ، لشکر خود را رو به روی او آراست، حسین علیه السلام نماز صبح را با یارانش خواند و روایت شده که آن روز ، دهم محرّم سال 61 [ هجری ]بود . او به سخن گفتن ایستاد و پس از حمد و ثنای الهی ، به یارانش فرمود : «خداوند عز و جل ، به کشته شدن شما و من در امروز ، اجازه داده است . بر شما باد شکیب ورزیدن و جهاد کردن!» .



سخنی در باره شهدای حمله نخست

معروف است که در حمله نخست سپاه کوفه به یاران امام حسین علیه السلام ، شماری از اصحاب امام علیه السلام که تعداد آنها بیش از پنجاه نفر برآورد شده است به شهادت رسیده اند ، تا آن جا که ابن شهر آشوب، در کتاب المناقب، شهدای حمله اوّل را «حدود چهل تن» می داند و از 28 نفرِ آنان نیز به نام، یاد می کند: یاران کُشته شده حسین علیه السلام در حمله نخست ، اینان بودند: نَعیم بن عَجْلان، عِمران بن کعب بن حارث اَشجَعی ، حنظله بن عمرو شَیبانی، قاسِط بن زُهَیر ، کِنانه بن عتیق، عمرو بن مشیعَه، ضَرغامه بن مالک، عامر بن مُسلم ، سیف بن مالک نُمَیری، عبد الرحمان اَرحَبی، مُجَمّع عائِذی ، حَباب بن حارث، عمرو جَندَعی ، حَلّاس بن عمرو راسِبی ، سَوّار بن ابی عُمَیر فَهْمی، عمّار بن ابی سَلامه دالانی ، نُعمان بن عمرو راسِبی ، زاهر بن عمرو، غلام ابن حَمِق ، جَبَله بن علی ، مسعود بن حَجّاج، عبد اللّه بن عُروه غِفاری ، زُهَیر بن بِشْر خَثعَمی، عمّار بن حَسّان، عبد اللّه بن عُمَیر، مُسلم بن کثیر، زُهَیر بن سُلَیم، عبد اللّه و عبید اللّه ، دو پسر زید بصری ، همچنین ده تن از غلامان حسین علیه السلام و دو تن از غلامان امیر مؤمنان علیه السلام . (1)



1- .المناقب، ابن شهر آشوب : ج 4 ص 113 . نیز ، ر . ک : بحار الأنوار : ج 45 ص 64 که این افزوده را هم دارد : «والجلاس بن عمرو الراسبی و سوار بن أبی حمیر الفهمی» .



به نظر می رسد که نخستین منبعی که به شهادت حدود پنجاه تن از اصحاب امام حسین علیه السلام در حمله سپاه کوفه اشاره کرده، الفتوح ابن اعثم است که پس از اشاره به نخستین حمله (تیراندازی سپاه کوفه) به یاران امام علیه السلام می نویسد : فَاقتَتَلوا ساعَهً مِنَ النَّهارِ ، حَملَهً واحِدَهً ، حَتّی قُتِلَ مِن أصحابِ الحُسَینِ علیه السلام نَیِّفٌ وخَمسونَ رَجُلاً . (1) سپس ساعتی از روز را در یک حمله ، با هم جنگیدند تا آن که بیش از پنجاه تن از یاران حسین علیه السلام کشته شدند . تأمل در گزارش ابن اعثم، نشان می دهد که مقصود، این است که کشته شدن حدود پنجاه تن از اصحاب امام علیه السلام ، در اَثنای جنگ و در بخشی از روز عاشورا اتّفاق افتاده است، نه آن که آنها در حمله اوّل، کشته شده باشند؛ اما خوارزمی، (2) بدون توجه به مفهوم دقیق کلام ابن اعثم، این ماجرا را به گونه ای دیگر برداشت کرده و پس از گزارش حمله اوّل در ادامه آورده است : فَلَمّا رَمَوهُم هذِهِ الرَّمیَهَ قَلَّ أصحابُ الحُسَینِ علیه السلام ، فَبَقِیَ فی هؤُلاءِ القَومِ الَّذینَ یُذکَرونَ فِی المُبارَزَهِ ، وقَد قُتِلَ مِنهُم ما یُنیفُ عَلی خَمسینَ رَجُلاً . (3) هنگامی که این گونه تیراندازی کردند، یاران حسین علیه السلام کاهش یافتند و از ایشان، کسانی ماندند که در جنگ تن به تن ، یاد می شوند . [ در این تیراندازی ] بیش از پنجاه تن از آنان ، کشته شدند. و در ادامه این نوع گزارش ها ، همان طور که اشاره شد ، ابن شهر آشوب نیز نام 28 تن



1- .ر . ک : ص 130 ح 1638 .
2- .گفتنی است که بخش مهمی از مقتل الحسین (علیه السلام) خوارزمی، از کتاب الفتوح ابن اعثم، اخذ شده است .
3- .ر.ک: ص 128 ح 1637 .



را به عنوان شهدای حمله اوّل، مطرح کرده است ، که ظاهرا صحیح نیست؛ زیرا: اولاً ، در منابع کهن ، سخنی از شهدای حمله اوّل، بدین گونه دیده نمی شود و سخن ابن اعثم، هیچ دلالتی بر این معنا ندارد؛ بلکه همان طور که اشاره شد، برخلاف آن، دلالت دارد . ثانیا ، منابع قابل استناد، مانند الإرشاد مفید و تاریخ الطبری ، تنها تیراندازی گروهیِ دشمن رابه عنوان «حمله اول » گزارش کرده اند و اشاره به شهیدی در این حمله ندارند؛ بلکه در ادامه گزارش خود، پیروزی های یاران امام علیه السلام در حمله تن به تن را گزارش کرده اند که موجب می شود سپاه دشمن، این گونه مبارزه (تن به تن) را متوقف کند و به صورت جمعی بر سپاه امام علیه السلام حمله ور شوند . ثالثا ، نکته مهم، این که طبق برخی از همین گزارش ها، سپاهیان امام علیه السلام 72 نفر بوده اند . بنا بر این ، اگر پنجاه تن آنها در اثر تیر باران حمله اوّلْ شهید شده باشند ، افراد باقی مانده، آن اندازه نیستند که قابل آرایش نظامی باشند ، و چگونه این گروه اندک می توانست تا عصر عاشورا مقاومت نماید ؟ وانگهی، اگر سپاه دشمن می توانست در اثر تیرباران، در یک لحظه و در یک حمله پنجاه تن از یاران امام علیه السلام را از بین ببرد ، قطعا می توانست با ادامه تیر باران، در مدتی کوتاه ، جنگ را به سرانجام برسانَد و دیگر نیاز به جنگ تن به تن یا حمله گروهی نبود . بر این اساس ، آنچه درباره شهدای حمله اوّل ، خصوصا در المناقب ابن شهرآشوب آمده، ظاهرا قابل قبول نیست .


توضیحی در باره مقصود از اجازه دادن خدا برای کشته شدن امام حسین علیه السلام و یارانش

اشاره

در شماری از روایاتی که گذشت ، به نقل از امام حسین علیه السلام آمده که ایشان ، صبح عاشورا ، ضمن دعوت کردن یاران خود به شکیبایی و مقاومت ، فرمود : إنَّ اللّهَ عز و جل قَد أذِنَ فی قَتلِکُمُ الیَومَ وقَتلی . (1) خداوند عز و جل امروز به کشتن شدن شما و من ، اجازه داد . با ملاحظه این گونه روایات ، این پرسش پیش می آید که : مقصود از اذن الهی در کشته شدن امام علیه السلام و یارانش چیست ؟ پاسخ ، این است که اذن الهی ، بر دو گونه است :

1 . اذن تشریعی

بدین معنا که در نظام قانون گذاری (تشریعی) ، در مواردی ، خداوند متعال ، اجازه می دهد که انسان ، کاری را انجام دهد ، و در مواردی نیز اجازه نمی دهد . بی تردید ، کشته شدن امام علیه السلام و یارانش ، سرآمد محرّمات تشریعی الهی است . بنا بر این ، مقصود از «اذن» در روایاتی که ملاحظه شد ، قطعا اذن تشریعی نیست .



1- .ر. ک: ص 132 ح 1642 و ص 130 ح 1640 و 1641.



2 . اذن تکوینی

مقصود از اذن تکوینی ، این است که تحقّق هر پدیده در جهان ، منوط به اجازه تکوینی آفریدگار جهان است . توضیح مطلب ، این که در نظام آفرینش ، هر پدیده ، علّت خاصّی دارد که تنها از مجرای آن ، قابل تحقّق است ؛ امّا تأثیر اسباب در مُسبّبات ، منوط به اذن الهی است ؛ یعنی برای نمونه ، تا خدا نخواهد ، آتش نمی سوزانَد ، چنان که آتش نمرود ، ابراهیم علیه السلام را نسوزانْد . همچنین تا خدا نخواهد ، کارد نمی بُرَد ، چنان که کاردِ ابراهیم علیه السلام ، گلویِ اسماعیل علیه السلام را نبُرید ، و این ، معنایِ «توحید اَفعالی» است . بر این اساس ، مقتضای آزادی انسان ، امکان داشتن اجتماع اذن تکوینی الهی و نهی تشریعیِ اوست ؛ زیرا در غیر این صورت ، مخالفت با نهی تشریعی ، امکان پذیر نخواهد بود ، و این ، به معنای آزادی نداشتن انسان در انتخاب یکی از دو راه سعادت و شقاوت است . بنا بر این ، سخن امام حسین علیه السلام در مورد اذن خداوند متعال در کُشته شدن او و یارانش ، اشاره به این آیه شریف است که «ومَآ أَصَابَ مِن مُّصِیبَهٍ إِلَا بِإِذْنِ اللَّهِ ؛ (1) هیچ ناگواری ای به شما نمی رسد ، مگر به فرمان خداست » ، مقصود از آن نیز اذن تکوینی الهی در حادثه خونین کربلاست . بدین سان ، امام علیه السلام با این سخن ، می خواهد به یاران خود بگوید که تقدیر حکیمانه خداوند ، این است که ما همگی ، امروز ، در راه انجام وظیفه ، شهید شویم . از این رو ، باید در برابر این مصیبت ، شکیبایی پیشه سازیم و تسلیم تقدیر الهی و راضی به قضای او باشیم .



1- .تغابن : آیه 11 .



2 / 8شِعارُ الإمام الحُسَینِ علیه السلام فِی القِتالِالکافی عن معاویه بن عمّار عن أبی عبد اللّه [الصادق] علیه السلام :شِعارُنا : «یا مُحَمَّدُ ، یا مُحَمَّدُ» ، وشِعارُنا یَومَ بَدرٍ : «یا نَصرَ اللّهِ اقتَرِب اقتَرِب» ، وشِعارُ المُسلِمینَ یَومَ اُحُدٍ : «یا نَصرَ اللّهِ اقتَرِب» . . . وشِعارُ الحُسَینِ علیه السلام : «یا مُحَمَّدُ» وشِعارُنا : «یا مُحَمَّدُ» . (1)

2 / 9التَّسابُقُ إلَی القِتالِ وَالتَّنافُسُ فیهِتاریخ الطبری عن محمّد بن قیس :لَمّا رَأی أصحابُ الحُسَینِ علیه السلام أنَّهُم قَد کُثِروا ، وأنَّهُم لا یَقدِرونَ عَلی أن یَمنَعوا حُسَینا علیه السلام ولا أنفُسَهُم ، تَنافَسوا فی أن یُقتَلوا بَینَ یَدَیهِ . (2)

الملهوف :جَعَلَ أصحابُ الحُسَینِ علیه السلام یُسارِعونَ إلَی القَتلِ (3) بَینَ یَدَیهِ ، وکانوا کَما قیلَ فیهِم : قَومٌ إذا نودوا لِدَفعِ مُلِمَّهٍوَالخَیلُ بَینَ مُدَعَّسٍ (4) ومُکَردَسِ (5) لَبِسُوا القُلوبَ عَلَی الدُّروعِ کَأَنَّهُمیَتَهافَتونَ إلی ذَهابِ الأَنفُسِ (6)

مثیر الأحزان :کانَ أصحابُ الحُسَینِ علیه السلام یَتَسابَقونَ إلَی القِتالِ بَینَ یَدَیهِ ، وکانوا کَما قُلتُ شِعری هذا فی قُوَّتِهِم عَلَی المِصاعِ (7) ، وَالذَّبِّ عَنِ السِّبطِ وَالدِّفاعِ : إذَا اعتَلَفوا سُمرَ الرِّماحِ وتَمَّموااُسودُ الشَّری (8) فَرَّت مِنَ الخَوفِ وَالذَّعرِ کُماهُ (9) رَحَی الحَربِ العَوانِ (10) وإن سَطَوافَأَقرانُهُم یَومَ الکَریهَهِ فی خَسرِ إذا أثبَتوا فی مَأزَقِ الحَربِ أرجُلاًفَمَوعِدُهُم مِنهُ إلی مُلتَقَی الحَشرِ قُلوبُهُم فَوقَ الدُّروعِ وهَمُّهُمذَهابُ النُّفوسِ السّائِلاتِ عَلَی البَثرِ (11)



1- .الکافی : ج 5 ص 47 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 19 ص 163 ح 1 .
2- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 442 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 568 ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 404 نحوه ، البدایه والنهایه : ج 8 ص 184 .
3- .وفی الطبعه المعتمده : ص 166 «یقاتلون» بدل «یسارعون إلی القتل» .
4- .الدعسُ : الطعن بالرمح ، مُدَعَّس : أی مطعون (تاج العروس : ج 8 ص 286 «دعس») .
5- .المکردَسُ : الذی جُمعت یداه ورجلاه واُلقی إلی موضع (النهایه : ج 4 ص 162 «کردس») .
6- .الملهوف (طبعه أنوار الهدی) : ص 66 ، عمده الطالب : ص 357 وفیه الأبیات فقط وفیه «فاقبلوا» بدل «کأنّهم» .
7- .المَصْعُ : الضرب بالسیف (الصحاح : ج 3 ص 1285 «مصع») .
8- .الشَّری : مَوضِعٌ تُنسَب إلیه الاُسد . یقال للشُّجعان : ما هُم إلّا اُسودُ الشَّری (لسان العرب : ج 14 ص 431 «شری») .
9- .الکَمِیّ : الشجاع المتکَمّی فی سلاحه ؛ لأنّه کمی نفسه أی سَتَرها بالدرع والبَیضه ، والجمع : الکُماه (لسان العرب : ج 15 ص 232 «کمی») .
10- .حربٌ عَوان : قوتِلَ فیها مرّه جبعدَ اُخریج ، أی المتردّده (لسان العرب : ج 13 ص 299 «عون») .
11- .مثیر الأحزان : ص 67 .



2 / 8شعار امام حسین علیه السلام در نبرد

الکافی به نقل از معاویه بن عمّار ، از امام صادق علیه السلام : شعار ما: «یا محمّد! یا محمّد ! » است ، شعارمان در جنگ بدر: «ای یاری خدا، نزدیک شو، نزدیک شو ! » و شعار مسلمانان در جنگ اُحُد : «ای یاری خدا ، نزدیک شو ! » بود ... و شعار حسین علیه السلام : «یا محمّد ! » بود . شعار ما نیز: «یا محمّد ! » است.

2 / 9سبقت جستن برای مبارزه و رقابت در آن

تاریخ الطبری به نقل از محمّد بن قیس : هنگامی که یاران حسین علیه السلام ، فراوانیِ دشمن را دیدند و دانستند که نمی توانند آنان را از دست یافتن به حسین علیه السلام و خودشان باز بدارند ، در کشته شدن پیشِ روی او ، با هم مسابقه دادند .

الملهوف :یاران حسین علیه السلام ، برای کشته شدن پیشِ رویش ، شتاب می ورزیدند و آن گونه شدند که این شعر می گوید: گروهی که چون برای دفع پیشامدها ، فرا خوانده می شوندو لشکر ، یا نیزه خورده اند ، یا قامت شکسته اند آنان ، قلب هایشان را روی زره هایشان پوشیده اند وبرای رفتن جان هایشان ، شتاب می کنند .

مثیر الأحزان :یاران حسین علیه السلام ، برای نبرد پیشِ روی او ، بر یکدیگر سبقت می جستند و چنان بودند که در شعرم در باره پایداری شان بر ضربه های شمشیر ، و نیز دفاع از نواده[ ی پیامبر صلی الله علیه و آله ] گفته ام : آن هنگام که آنان ، نیزه ها را به جان می خرند و کار را به پایان می برندشیران بیشه ها هم از ترس ، می گریزند . زره پوشانی که سنگِ زیرین میدان جنگ اند ، و اگر حمله ببرندهماوردانشان ، روز سخت و زیانباری خواهند داشت . وقتی پا در میدان نبرد می نهندوعده گاهشان ، محلّ دیدار در روز حَشر است . قلب هایشان ، روی زره هایشان است و همّتشانریخته شدن خون هایشان بر زمین است .



2 / 10شِدَّهُ بَأسِ أصحابِ الإِمامِ علیه السلامالبدایه والنهایه عن أبی جناب :وکَثُرَتِ المُبارَزَهُ یَومَئِذٍ بَینَ الفَریقَینِ ، وَالنَّصرُ فی ذلِکَ لِأَصحابِ الحُسَینِ علیه السلام لِقُوَّهِ بَأسِهِم ، وأنَّهُم مُستَمیتونَ ، لا عاصِمَ لَهُم إلّا سُیوفُهُم ، فَأَشارَ بَعضُ الاُمَراءِ عَلی عُمَرَ بنِ سَعدٍ بِعَدَمِ المُبارَزَهِ . (1)

تاریخ الطبری عن یحیی بن هانی بن عروه :صاحَ عَمرُو بنُ الحَجّاجِ بِالنّاسِ [لَمَّا استَحَرَّ القَتلُ بِجَیشِ عُمَرَ بنِ سَعدٍ] : یا حَمقی ! أتَدرونَ مَن تُقاتِلونَ ؟ فُرسانَ المِصرِ ، قَوما مُستَمیتینَ ، لا یَبرُزَنَّ لَهُم مِنکُم أحَدٌ ، فَإِنَّهُم قَلیلٌ وقَلَّما یَبقَونَ ، وَاللّهِ ، لَو لَم تَرموهُم إلّا بِالحِجارَهِ لَقَتَلتُموهُم . فَقالَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ : صَدَقتَ ، الرَّأیُ ما رَأَیتَ . وأرسَلَ إلَی النّاسِ یَعزِمُ عَلَیهِم ألّا یُبارِزَ رَجُلٌ مِنکُم رَجُلاً مِنهُم . (2)



1- .البدایه والنهایه : ج 8 ص 182 .
2- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 435 ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 400 بزیاده «نقاوه» بعد «تقاتلون» ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 565 ولیس فیه ذیله من «فقال عمر بن سعد» ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 15 نحوه وبزیاده «وأهل البصائر» بعد «المصر» ؛ الإرشاد : ج 2 ص 103 ، إعلام الوری : ج 1 ص 462 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 19 و راجع : المنتظم : ج 5 ص 339 .


2 / 10قوّت جنگی یاران امام علیه السلام

البدایه و النهایه به نقل از ابو جَناب : آن روز (عاشورا) ، نبرد تن به تن میان دو دسته ، فراوان شد و پیروزی ، با یاران حسین علیه السلام بود ؛ زیرا قوّتشان بیشتر بود و دست از جان ، شُسته بودند و هیچ نگه دارنده ای جز شمشیرهایشان نداشتند . از این رو ، یکی از فرماندهان به عمر بن سعد پیشنهاد داد که دیگر نبرد تن به تن نکنند .

تاریخ الطبری به نقل از یحیی بن هانی بن عُروه : هنگامی که کشته های لشکر عمر بن سعد [ در جنگ تن به تن ]بسیار شد ، عمرو بن حجّاج ، بانگ زد: ای احمق ها! آیا می دانید با چه کسانی می جنگید ؟ سواران این دیار ، قومی دست از جان شُسته اند . هیچ یک از شما به هماوردیِ آنان ، در نیاید که آنان ، اندک اند و نمی پایند . به خدا سوگند ، اگر تنها سنگ به آنان بزنید، آنها را از پای در می آورید . عمر بن سعد گفت: درست گفتی . نظر [ درست ] ، نظر توست . آن گاه ، به سوی لشکرش فرستاد و بر ایشان حکم کرد که هیچ کدامشان با هیچ یک از آنها ، نبرد تن به تن نکنند .






مثیر الأحزان :فَقالَ عَمرُو بنُ الحَجّاجِ : یا حَمقی ! أتَدرونَ مَن تُقاتِلونَ مُبارَزَهً ؟ فُرسانَ الحَرِّ (1) ، وقَوما مُستَمیتینَ، فَصاحَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ ، فَرَجَعوا إلی مَواقِفِهِم . (2)

شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید :قیلَ لِرَجُلٍ شَهِدَ یَومَ الطَّفِّ مَعَ عُمَرَ بنِ سَعدٍ : وَیحَکَ ! أقَتَلتُم ذُرِّیَّهَ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ؟ فَقالَ : عَضَضتُ بِالجَندَلِ (3) ؛ إنَّکَ لَو شَهِدتَ ما شَهِدنا لَفَعَلتَ ما فَعَلنا ، ثارَت عَلَینا عِصابَهٌ ، أیدیها فی مَقابِضِ سُیوفِها کَالاُسودِ الضّارِیَهِ ، تَحطِمُ الفُرسانَ یَمینا وشِمالاً ، وتُلقی أنفُسَها عَلَی المَوتِ ؛ لا تَقبَلُ الأَمانَ ، ولا تَرغَبُ فِی المالِ ، ولا یَحولُ حائِلٌ بَینَها وبَینَ الوُرودِ عَلی حِیاضِ المَنِیَّهِ ، أوِ الاِستیلاءِ عَلَی المُلکِ ؛ فَلَو کَفَفنا عَنها رُوَیدا لَأَتَت عَلی نُفوسِ العَسکَرِ بِحَذافیرِها (4) ؛ فَما کُنّا فاعِلینَ لا اُمَّ لَکَ ؟ ! (5)

.

1- .کذا فی المصدر ، والظاهر أنّ الصواب : «المصر» کما فی المتن السابق .
2- .مثیر الأحزان : ص 60 .
3- .الجندل : الحجاره (لسان العرب : ج 11 ص 128 «جندل») .
4- .حذافیر الشیء : أعالیه ونواحیه ، بحذافیره : أی بجمیعه (لسان العرب : ج 4 ص 177 «حذفر») .
5- .شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید : ج 3 ص 263 .



مثیر الأحزان :عمرو بن حَجّاج گفت: ای احمق ها! آیا می دانید با چه کسانی تن به تن می جنگید ؟ سواران این دیار و گروهی دست از جان شُسته . آن گاه ، عمر بن سعد ، بانگ زد و آنان ، به جایگاه هایشان ، باز گشتند .

شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید :به مردی که روز واقعه کربلا ، همراه عمر بن سعد ، حضور داشته است ، گفته شد: وای بر تو ! آیا فرزندان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را کُشتید ؟ گفت: چاره ای نبود! اگر تو نیز آن جایی بودی که ما بودیم، همین کار ما را می کردی. گروهی بر ما تاختند که دستانشان ، در قبضه شمشیرهایشان بود ، به سان شیرهای دَرَنده؛ سواران را از چپ و راست ، در هم می شکستند و خود را در دلِ مرگ می انداختند ؛ امان را نمی پذیرفتند و به مال ، رغبتی نداشتند و هیچ چیز ، مانع آنان از ورود به دریاهای مرگ یا تسلّط بر تخت فرمان روایی نبود . اگر ما لحظه ای دستْ نگاه می داشتیم ، همه لشکر را از دَم تیغ می گذراندند . پس ما چه می توانستیم بکنیم، ای بی مادر!



2 / 11اِشتِدادُ القِتالِ فی نِصفِ النَّهارِأنساب الأشراف :رَکِبَ الحُسَینُ علیه السلام دابَّهً لَهُ ، ووَضَعَ المُصحَفَ فی حِجرِهِ بَینَ یَدَیهِ ، فَما زادَهُم ذلِکَ إلّا إقداما عَلَیهِ ، ودَعا عُمَرُ بنُ سَعدٍ الحُصَینَ بنَ تَمیمٍ ، فَبَعَثَ مَعَهُ المُجَفَّفَهَ (1) وخَمسَمِئَهٍ مِنَ المُرامِیَهِ ، فَرَشَقُوا الحُسَینَ علیه السلام وأصحابَهُ بِالنَّبلِ حَتّی عَقَروا خُیولَهُم ، فَصاروا رَجّالَهً کُلُّهُم ، وَاقتَتَلوا نِصفَ النَّهارِ أشَدَّ قِتالٍ وأبرَحَهُ ، وجَعَلوا لا یَقدِرونَ عَلی إتیانِهِم إلّا مِن وَجهٍ واحِدٍ ؛ لِاجتِماعِ أبنِیَتِهِم وتَقارُبِها ، ولِمَکانِ النّارِ الَّتی أوقَدوها خَلفَهُم . وأمَرَ عُمَرُ بِتَخریقِ أبنِیَتِهِم وبُیوتِهِم ، فَأَخَذوا یُخرِقونَها بِرِماحِهِم وسُیوفِهِم ، وحَمَلَ شِمرٌ فِی المَیسَرَهِ حَتّی طَعَنَ فُسطاطَ الحُسَینِ علیه السلام بِرُمحِهِ ، ونادی : عَلَیَّ بِالنّارِ حَتّی اُحرِقَ هذَا البَیتَ عَلی أهلِهِ ، فَصِحنَ النِّساءُ ووَلوَلنَ ، وخَرَجنَ مِنَ الفُسطاطِ . فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام : وَیحَکَ ، أتَدعو بِالنّارِ لِتُحرِقَ بَیتی عَلی أهلی ؟ (2)

تاریخ الطبری عن غلام لعبد الرّحمن بن عبد ربّه الأنصاری :إنَّ الحُسَینَ علیه السلام رَکِبَ دابَّتَهُ ، ودَعا بِمُصحَفٍ ، فَوَضَعَهُ أمامَهُ ، قالَ : فَاقتَتَلَ أصحابُهُ بَینَ یَدَیهِ قِتالاً شَدیدا (3) .

تاریخ الطبری عن الزبیدی :وقاتَلَهُم أصحابُ الحُسَینِ علیه السلام قِتالاً شَدیدا ، وأخَذَت خَیلُهُم تَحمِلُ وإنَّما هُمُ اثنانِ وثَلاثونَ فارِسا ، وأخَذَت لا تَحمِلُ عَلی جانِبٍ مِن خَیلِ أهلِ الکوفَهِ إلّا کَشَفَتهُ ، فَلَمّا رَأی ذلِکَ عَزرَهُ بنُ قَیسٍ وهُوَ عَلی خَیلِ أهلِ الکوفَهِ أنَّ خَیلَهُ تَنکَشِفُ مِن کُلِّ جانِبٍ ، بَعَثَ إلی عُمَرَ بنِ سَعدٍ عَبدَ الرَّحمنِ بنَ حِصنٍ ، فَقالَ : أما تَری ما تَلقی خَیلی مُذُ الیَومِ مِن هذِهِ العِدَّهِ الیَسیرَهِ ؟ اِبعَث إلَیهِمُ الرِّجالَ وَالرُّماهَ ... . ودَعا عُمَرُ بنُ سَعدٍ الحُصَینَ بنَ تَمیمٍ ، فَبَعَثَ مَعَهُ المُجَفَّفَهَ وخَمسَمِئَهٍ مِنَ المُرامِیَهِ ، فَأَقبَلوا حَتّی إذا دَنَوا مِنَ الحُسَینِ علیه السلام وأصحابِهِ رَشَقوهُم بِالنَّبلِ ، فَلَم یَلبَثوا أن عَقَروا خُیولَهُم ، وصاروا رَجّالَهً کُلُّهُم . (4)



1- .التِجاف ، بالکسر : آله للحرب یُلْبَسُهُ الفرس والإنسان لیقیه فی الحرب ، وجفّف الفرس : ألبسه إیّاه (القاموس المحیط : ج 3 ص 124 «جفف») .
2- .أنساب الأشراف : ج 3 ص 401 .
3- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 423 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 561 ، المنتظم : ج 5 ص 339 ولیس فیه ذیله .
4- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 436 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 566 نحوه وفیه «الحصین بن نمیر» وراجع : المنتظم : ج 5 ص 339 .



2 / 11شدّت جنگ در نیمه روز

أنساب الأشراف :حسین علیه السلام ، بر مَرکبش سوار شد و قرآن را در دامان خود و پیشِ رویش گذاشت . امّا این اقدام، جز بر هجوم و جسارت دشمنان به او نیفزود . و عمر بن سعد ، حُصَین بن تمیم را فرا خواند و دسته زرهپوش و پانصد تیرانداز را با او همراه کرد . آنان ، یاران حسین علیه السلام را تیرباران کردند تا اسب هایشان را از پای در آوردند و همه لشکر حسین علیه السلام ، پیاده شدند و در نیمه روز ، به شدّت و بدون توقّف جنگیدند و با نزدیک و یک جا قرار دادن خیمه ها و افروختن آتش در پشتِ خود، کاری کرده بودند که فقط از یک جبهه ، امکان رویارویی با آنها بود. عمر سعد ، به تخریب خیمه ها و سنگرهایشان فرمان داد که با نیزه ها و شمشیرهای خود ، آنها را دریدند و شمر ، از جناح چپ ، یورش بُرد تا آن جا که با نیزه اش به خیمه حسین علیه السلام زد و فریاد کشید: برایم آتش بیاورید تا این خیمه را با اهلش بسوزانم ! شیوَن و وِلوِله ، میان زنان برخاست و از خیمه ، بیرون دویدند. حسین علیه السلام فرمود: «وای بر تو ! آیا آتش می خواهی تا خیمه ام را با اهلم بسوزانی ؟» .

تاریخ الطبری به نقل از غلام عبد الرحمان بن عبد ربّه انصاری : حسین علیه السلام بر مَرکبش سوار شد و قرآنی خواست و آن را جلوی خود گذاشت . یارانش ، به شدّت، پیشِ روی او می جنگیدند.

تاریخ الطبری به نقل از زُبَیدی : یاران حسین علیه السلام ، به شدّت با آنان جنگیدند و پیوسته ، سواران آنها که تنها 32 تن بودند حمله می بردند ، و به هیچ سو حمله نمی بردند ، جز آن که سپاه کوفه را می شکافتند . هنگامی که عَزرَه بن قیس، فرمانده سواران کوفه ، دید که سواران از هر سو از هم باز و شکافته می شوند، عبد الرحمان بن حِصن را به سوی عمر بن سعد فرستاد و گفت: آیا آنچه را سوارانم ، امروز از این تعداد کم می کِشند، می بینی ؟ ! پیادگان و تیراندازان را به سوی ایشان ، روانه کن ... . عمر بن سعد ، حُصَین بن تمیم (1) را فرا خواند و دسته زرهپوش و پانصد تیرانداز را با او روانه کرد . آنان، تا نزدیکی حسین علیه السلام و یارانش ، جلو آمدند و آنان را تیرباران کردند. طولی نکشید که اسب هایشان را از پای در آوردند و همگی آنان ، پیاده گشتند.



1- .در الکامل فی التاریخ ، «حُصَین بن نمیر» آمده است .



تاریخ الطبری عن أبی مخنف :حدثنی نُمَیرُ بنُ وَعلَهَ : حَمَلَ شِمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ حَتّی طَعَنَ فُسطاطَ الحُسَینِ علیه السلام بِرُمحِهِ ، ونادی : عَلَیَّ بِالنّارِ حَتّی اُحَرِّقَ هذَا البَیتَ عَلی أهلِهِ . قالَ : فَصاحَ النِّساءُ ، وخَرَجنَ مِنَ الفُسطاطِ . قالَ : وصاحَ بِهِ الحُسَینُ علیه السلام : یَا بنَ ذِی الجَوشَنِ ! أنتَ تَدعو بِالنّارِ لِتُحَرِّقَ بَیتی عَلی أهلی ؟ حَرَّقَکَ اللّهُ بِالنّارِ ! قالَ أبو مِخنَفٍ : حَدَّثَنی سُلَیمانُ بنُ أبی راشِدٍ عَن حُمَیدِ بنِ مُسلِمٍ ، قالَ : قُلتُ لِشِمرِ بنِ ذِی الجَوشَنِ : سُبحانَ اللّهِ ! إنَّ هذا لا یَصلُحُ لَکَ ، أتُریدُ أن تَجمَعَ عَلی نَفسِکَ خَصلَتَینِ ، تُعَذِّبُ بِعَذابِ اللّهِ ، وتَقتُلُ الوِلدانَ وَالنِّساءَ ! وَاللّهِ ، إنَّ فی قَتلِکَ الرِّجالَ لَما تُرضی بِهِ أمیرَکَ . قالَ : فَقالَ : مَن أنتَ ؟ قالَ : قُلتُ : لا اُخبِرُکَ مَن أنَا . قالَ : وخَشیتُ وَاللّهِ ، أن لَو عَرَفَنی أن یَضُرَّنی عِندَ السُّلطانِ . قالَ : فَجاءَهُ رَجُلٌ کانَ أطوَعَ لَهُ مِنّی ، شَبَثُ بنُ رِبعِیٍّ ، فَقالَ : ما رَأَیتُ مَقالاً أسوَأَ مِن قَولِکَ ، ولا مَوقِفا أقبَحَ مِن مَوقِفِکَ ، أمُرعِبا لِلنِّساءِ صِرتَ؟ قالَ : فَأَشهَدُ أنَّهُ استَحیا ، فَذَهَبَ لِیَنصَرِفَ ، وحَمَلَ عَلَیهِ زُهَیرُ بنُ القَینِ فی رِجالٍ مِن أصحابِهِ عَشَرَهٍ ، فَشَدَّ عَلی شِمرِ بنِ ذِی الجَوشَنِ وأصحابِهِ ، فَکَشَفَهُم عَنِ البُیوتِ حَتَّی ارتَفَعوا عَنها ، فَصَرَعوا أبا عَزَّهَ الضِّبابِیَّ فَقَتَلوهُ ، فَکانَ مِن أصحابِ شِمرٍ ، وتَعَطَّفَ النّاسُ عَلَیهِم فَکَثَروهُم ، فَلا یَزالُ الرَّجُلُ مِن أصحابِ الحُسَینِ علیه السلام قَد قُتِلَ ، فَإِذا قُتِلَ مِنهُمُ الرَّجُلُ وَالرَّجُلانِ تَبَیَّن فیهِم ، واُولئِکَ کَثیرٌ لا یَتَبَیَّنُ فیهِم ما یُقتَلُ مِنهُم . (1)



1- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 438 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 567 نحوه ، المنتظم : ج 5 ص 340 وفیه صدره إلی «بالنار» وراجع : الملهوف : ص 173 و بحار الأنوار : ج 45 ص 54 .



تاریخ الطبری به نقل از ابو مِخنَف : نُمَیر بن وَعْله برایم نقل کرد که : شمر بن ذی الجوشن ، حمله بُرد تا آن جا که با نیزه اش به خیمه حسین علیه السلام زد و فریاد کشید : برایم آتش بیاورید تا این خیمه را با اهلش بسوزانم ! زنان ، صیحه کنان ، از چادر بیرون دویدند. حسین علیه السلام بر او بانگ زد: «ای پسر ذی الجوشن ! تو آتش می خواهی تا خانه مرا با اهلم بسوزانی ؟ خداوند ، تو را با آتش بسوزانَد !» نیز سلیمان بن ابی راشد ، از حُمَید بن مسلم برایم نقل کرد که او گفت : به شمر بن ذی الجوشن گفتم : سبحان اللّه ! این ، برای تو خوب نیست . آیا می خواهی دو چیز را برای خود ، گِرد آوری ؟ به عذاب خدا (آتش) ، عذاب کنی و کودکان و زنان را نیز بکُشی ؟! به خدا سوگند، تو با کشتن مردان، امیرت را راضی می کنی ! شمر گفت: تو کیستی ؟ من گفتم: تو را از هویّتم باخبر نمی کنم . به خدا سوگند ، ترسیدم که اگر مرا بشناسد ، نزد سلطان به من زیان برساند . سپس ، مردی به نام شَبَث بن رِبْعی که شمر از او بیشتر می پذیرفت ، آمد و گفت: زشت تر از این سخنت نشنیده ام و بدتر از جایگاهت ندیده ام. آیا ترساننده زن ها شده ای؟! [ حُمَید بن مسلم ] گفت : گواهی می دهم که خجالت کشید و خواست تا باز گردد که زُهَیر بن قَین ، با ده تن از یارانش ، بر شمر و یارانش حمله کرد و آنان را از خیمه ها ، جدا ساخت و دور کرد و ابو عزّه ضَبابی ، از یاران شمر را بر زمین زدند و کُشتند . مردم (لشکر) ، به سوی آن ده تن ، روی آوردند و بر آنان ، غلبه کردند تا آن که یکایک یاران حسین علیه السلام را کُشتند . هنگامی که یک یا دو تن از یاران حسین علیه السلام کشته می شد ، در آنان معلوم می شد ؛ ولی آنها فراوان بودند و هر چه از ایشان کُشته می شد، معلوم نمی شد.






الإرشاد :تَراجَعَ القَومُ إلَی الحُسَینِ علیه السلام ، فَحَمَلَ شِمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ لَعَنَهُ اللّهُ عَلی أهلِ المَیسَرَهِ ، فَثَبَتوا لَهُ فَطاعَنوهُ ، وحُمِلَ عَلَی الحُسَینِ علیه السلام وأصحابِهِ مِن کُلِّ جانِبٍ ، وقاتَلَهُم أصحابُ الحُسَینِ علیه السلام قِتالاً شَدیدا ، فَأَخَذَت خَیلُهُم تَحمِلُ ، وإنَّما هِیَ اثنانِ وثَلاثونَ فارِسا ، فَلا تَحمِل عَلی جانِبٍ مِن خَیلِ الکوفَهِ إلّا کَشَفَتهُ . فَلَمّا رَأی ذلِکَ عُروَهُ بنُ قَیسٍ وهُوَ عَلی خَیلِ أهلِ الکوفَهِ بَعَثَ إلی عُمَرَ بنِ سَعدٍ : أما تَری ما تَلقی خَیلی مُنذُ الیَومِ مِن هذِهِ العِدَّهِ الیَسیرَهِ ؟ اِبعَث إلَیهِمُ الرِّجالَ وَالرُّماهَ ، فَبَعَثَ عَلَیهِم بِالرُّماهِ ، فَعُقِرَ بِالحُرِّ بنِ یَزیدَ فَرَسُهُ ، فَنَزَلَ عَنهُ ، وجَعَلَ یَقولُ : إن تَعقِروا بی فَأَنَا ابنُ الحُرِّأشجَعُ مِن ذی لِبَدٍ (1) هِزَبرِ (2) ویَضرِبُهُم بِسَیفِهِ ، وتَکاثَروا عَلَیهِ ، فَاشتَرَکَ فی قَتلِهِ أیّوبُ بنُ مُسَرِّحٍ ورَجُلٌ آخَرُ مِن فُرسانِ أهلِ الکوفَهِ . وقاتَلَ أصحابُ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام القَومَ أشَدَّ قِتالٍ حَتَّی انتَصَفَ النَّهارُ ، فَلَمّا رَأَی الحُصَینُ بنُ نُمَیرٍ وکانَ عَلَی الرُّماهِ صَبرَ أصحابِ الحُسَینِ علیه السلام ، تَقَدَّمَ إلی أصحابِهِ وکانوا خَمسَمِئَهِ نابِلٍ أن یَرشُقوا أصحابَ الحُسَینِ علیه السلام بِالنَّبلِ ، فَرَشَقوهُم ، فَلَم یَلبَثوا أن عَقَروا خُیولَهُم ، وجَرَحُوا الرِّجالَ وأرجَلوهُم ، وَاشتَدَّ القِتالُ بَینَهُم ساعَهً . وجاءَهُم شِمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ فی أصحابِهِ ، فَحَمَلَ عَلَیهِم زُهَیرُ بنُ القَینِ رَحِمَهُ اللّهُ فی عَشَرَهِ رِجالٍ مِن أصحابِ الحُسَینِ علیه السلام ، فَکَشَفَهُم عَنِ البُیوتِ ، وعَطَفَ عَلَیهِم شِمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ ، فَقَتَلَ مِنَ القَومِ ، ورَدَّ الباقینَ إلی مَواضِعِهِم ، وأنشَأَ زُهَیرُ بنُ القَینِ یَقولُ مُخاطِبا لِلحُسَینِ علیه السلام : الیَومَ نَلقی جَدَّکَ النَّبِیّاوحَسَنا وَالمُرتَضی عَلِیّا وذَا الجَناحَینِ الفَتَی الکَمِیّا (3) وکانَ القَتلُ یَبینُ فی أصحابِ الحُسَینِ علیه السلام ؛ لِقِلَّهِ عَدَدِهِم ، ولا یَبینُ فی أصحابِ عُمَرَ بنِ سَعدٍ ؛ لِکَثرَتِهِم ، وَاشتَدَّ القِتالُ وَالتَحَمَ ، وکَثُرَ القَتلُ وَالجِراحُ فی أصحابِ أبی عَبدِ اللّهِ الحُسَینِ علیه السلام إلی أن زالَتِ الشَّمسُ ، فَصَلَّی الحُسَینُ علیه السلام بِأَصحابِهِ صَلاهَ الخَوفِ . (4)



1- .یقال لزبره الأسد : لِبده ؛ وهی الشعر المتراکب بین کتفیه . والأسد ذو لبده (الصحاح : ج 2 ص 533 «لبد») .
2- .الهِزَبْر : من أسماء الأسد (لسان العرب : ج 5 ص 263 «هزبر») .
3- .الکَمِیّ : الشجاع أو لابس السلاح (القاموس المحیط : ج 4 ص 383 «کمی») .
4- .الإرشاد : ج 2 ص 104 ، إعلام الوری : ج 1 ص 463 ولیس فیه «فثبتوا له فطاعنوه» ومن «وأنشا» إلی «الکمیّا» .



الإرشاد:مردم (لشکر) ، به سوی حسین علیه السلام باز گشتند و شمر بن ذی الجوشن که خدا لعنتش کند ، به جناح چپ [سپاه حسین علیه السلام ] ، حمله برد و آنان ، در برابرش ایستادند و با او به زد و خورد پرداختند . از هر سو به حسین علیه السلام و یارانش حمله شد و یاران حسین علیه السلام ، به شدّت با آنان جنگیدند و سواران آنها که تنها 32 تن بودند ، پیوسته حمله می کردند و به هر جا از سپاه کوفه که حمله می بُردند، آن را می شکافتند. هنگامی که عُروه بن قیس که فرمانده سواران سپاه کوفه بود ، چنین دید ، به عمر بن سعد پیغام داد که : آیا آنچه را سوارانم امروز از این تعداد کم می کِشند، نمی بینی؟! پیادگان و تیراندازان را به سوی آنها بفرست . پس عمر ، تیراندازان را به سوی آنان فرستاد . اسب حُرّ بن یزید ، از پای در آمد. او از اسب فرود آمد و این گونه می گفت : اگر اسبم را از پای در می آورید ، من ، فرزند مردی آزاده امشجاعم ، شجاع تر از شیرِ یال و کوپال دار . و با شمشیرش ، بر آنها می زد که بر سرش ریختند . ایّوب بن مُسَرِّح و مرد دیگری از سواران کوفه ، در کشتن او شرکت جستند . یاران حسین بن علی علیه السلام ، به شدّت با دشمن جنگیدند تا این که ظهر شد . هنگامی که حُصَین بن نُمَیر ، فرمانده تیراندازان ، مقاومت یاران حسین علیه السلام را دید، یارانش را که پانصد تیرانداز بودند ، جلو کشید و از آنان خواست تا یاران حسین علیه السلام را تیرباران کنند . آنان نیز طولی نکشید که مَرکب های ایشان را با تیر ، از پای در آوردند و آن مردان را زخمی و پیاده کردند و مدّتی ، جنگ میانشان بالا گرفت . شمر بن ذی الجوشن ، با یارانش [به پیش] آمد و زُهَیر بن قَین که خدا ، رحمتش کند با ده مرد از یاران حسین علیه السلام ، به او حمله بُردند و آنان را از خیمه ها ، عقب راندند . شمر بن ذی الجوشن نیز به آنان ، حمله آورد و برخی از آنان را کُشت و بقیّه را به جایگاه هایشان ، باز گردانْد . در این هنگام ، زُهَیر بن قَین ، خطاب به حسین علیه السلام ، چنین سرود : امروز ، جدّت پیامبر صلی الله علیه و آله را دیدار می کنیمو نیز حسن و علی مرتضی را و [ جعفر ، ] جوانِ شجاع پرواز کننده [ در بهشت ] را . چون یاران حسین علیه السلام کم بودند، کشته شدنشان معلوم می شد ؛ امّا یاران عمر بن سعد ، فراوان بودند و کشته شدنشان معلوم نمی شد . جنگ و کارزار ، سخت شد و کشته و زخمی در میان یاران ابا عبد اللّه الحسین علیه السلام ، فراوان شد تا آن که ظهر شد و حسین علیه السلام با یارانش ، نماز خوف خوانْد .



تاریخ الطبری عن نُمیر بن وعله :وقاتَلوهُم [أیِ الحُسَینَ علیه السلام وأصحابَهُ ]حَتَّی انتَصَفَ النَّهارُ ، أشَدَّ قِتالٍ خَلَقَهُ اللّهُ ، وأخَذوا لا یَقدِرونَ عَلی أن یَأتوهم إلّا مِن وَجهٍ واحِدٍ ؛ لِاجتِماعِ أبنِیَتِهِم ، وتَقارُبِ بَعضِها مِن بَعضٍ . قالَ : فَلَمّا رَأی ذلِکَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ ، أرسَلَ رِجالاً یُقَوِّضونَها عَن أیمانِهِم وعَن شَمائِلِهِم ؛ لِیُحیطوا بِهِم ، قالَ : فَأَخَذَ الثَّلاثَهُ وَالأَربَعَهُ مِن أصحابِ الحُسَینِ علیه السلام یَتَخَلَّلونَ البُیوتَ ، فَیَشُدّونَ عَلَی الرَّجُلِ وهُوَ یُقَوِّضُ ویَنتَهِبُ ، فَیَقتُلونَهُ ویَرمونَهُ مِن قَریبٍ ویَعقِرونَهُ ، فَأَمَرَ بِها عُمَرُ بنُ سَعدٍ عِندَ ذلِکَ ، فَقالَ : أحرِقوها بِالنّارِ ، ولا تَدخُلوا بَیتا ولا تُقَوِّضوهُ ، فَجاءوا بِالنّارِ ، فَأَخَذوا یُحرِقونَ . فَقالَ حُسَینٌ علیه السلام : دَعوهُم فَلیُحرِقوها ، فَإِنَّهُم لَو قَد حَرَّقوها لَم یَستَطیعوا أن یَجوزوا إلَیکُم مِنها ، وکانَ ذلِکَ کَذلِکَ ، وأخَذوا لا یُقاتِلونَهُم إلّا مِن وَجهٍ واحِدٍ . (1)



1- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 437 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 566 وراجع : المنتظم : ج 5 ص 339 .



تاریخ الطبری به نقل از نُمَیر بن وَعْله :تا فرا رسیدن ظهر ، با حسین علیه السلام و یارانش جنگیدند ؛ شدیدترین جنگی که خدا آفریده بود . دشمن نمی توانست جز از یک جبهه بر آنان ، وارد شود ؛ زیرا سنگرها و خیمه هایشان گِرد هم و به یکدیگر ، نزدیک بود . هنگامی که عمر بن سعد ، این را دید ، مردانی را فرستاد تا آن خیمه ها را از چپ و راستشان ، ویران کنند و آنها را به محاصره خود در آوردند. یاران حسین علیه السلام ، در دسته های سه، چهار نفری ، میان چادرها می ایستادند و به آن افرادی که به ویران کردن خیمه ها و غارت آنها مشغول بودند، حمله می بُردند و هر یک از آنها را می کُشتند و یا از نزدیک به سوی او تیر می انداختند و وی را از پای در می آوردند. از این رو ، عمر بن سعد ، فرمان داد: خیمه ها را بسوزانید ؛ امّا داخل آنها نشوید و ویرانشان نکنید . آنان ، آتش آوردند و اقدام به سوزاندن آنها کردند . حسین علیه السلام فرمود : «آنان را وا گذارید تا آنها را بسوزانند ؛ چرا که اگر آنها را آتش بزنند ، نمی توانند از آنها بگذرند و به شما برسند» . همین گونه هم شد و [ دشمنان ] جز در یک جبهه ، نتوانستند با آنها بجنگند .



مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی :حَمَلَ شِمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ ، فَثَبَتوا لَهُ ، وقاتَلَ أصحابُ الحُسَینِ علیه السلام قِتالاً شَدیدا ، وإنَّما هُمُ اثنانِ وثَلاثونَ فارِسا ، فَلا یَحمِلونَ عَلی جانِبٍ مِن أهلِ الکوفَهِ إلّا کَشَفوهُ . فَدَعا عُمَرُ بنُ سَعدٍ بِالحُصَینِ بنِ نُمَیرٍ فی خَمسِمِئَهٍ مِنَ الرُّماهِ ، فَأَقبَلوا حَتّی دَنَوا مِنَ الحُسَینِ علیه السلام وأصحابِهِ ، فَرَشَقوهُم بِالنَّبلِ ، فَلَم یَلبَثوا أن عَقَروا خُیولَهُم ، وقاتَلوهُم حَتَّی انتَصَفَ النَّهارُ ، وَاشتَدَّ القِتالُ ، ولَم یَقدِر أصحابُ ابنِ سَعدٍ أن یَأتوهُم إلّا مِن جانِبٍ واحِدٍ ؛ لِاجتِماعِ أبنِیَتِهِم ، وتَقارُبِ بَعضِها مِن بَعضٍ . فَأَرسَلَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ الرِّجالَ لِیُقَوِّضُوا الأَبنِیَهَ مِن عَن شَمائِلِهِم وأیمانِهِم ، لِیُحیطوا بِها ، وأخَذَ الثَّلاثَهُ وَالأَربَعَهُ مِن أصحابِ الحُسَینِ علیه السلام یَتَخَلَّلونَ بَینَها ، فَیَشُدّونَ عَلَی الرَّجُلِ وهُوَ یُقَوِّضُ ، ویَنهَبُ فَیَرمونَهُ عَن قَریبٍ ، فَیَصرَعونَهُ ویَقتُلونَهُ . فَأَمَرَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ أن یُحرِقوها بِالنّارِ ، فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام لِأَصحابِهِ : دَعوهُم فَلیُحرِقوها ، فَإِنَّهُم لَو فَعَلوا لَم یَجوزوا إلَیکُم مِنها ، فَأَحرَقوها ، وکانَ ذلِکَ کَذلِکَ . وقیلَ : قالَ لَهُ شَبَثُ بنُ رِبعِیٍّ : أفزَعتَ النِّساءَ ثَکِلَتکَ اُمُّکَ ! فَاستَحیا مِن ذلِکَ ، وَانصَرَفَ عَنهُ ، وجَعَلوا لا یُقاتِلونَهُم إلّا مِن وَجهٍ واحِدٍ . وشَدَّ أصحابُ زُهَیرِ بنِ القَینِ ، فَقَتَلوا أبا عُذرَهَ الضِّبابِیَّ منِ أصحابِ شِمرٍ . قالَ : ولا یَزالُ یُقتَلُ مِن أصحابِ الحُسَینِ علیه السلام الواحِدُ وَالاِثنانِ ، فَتَبَیَّنُ ذلِکَ فیهِم ؛ لِقِلَّتِهِم ، ویُقتَلُ مِن أصحابِ عُمَرَ العَشَرَهُ وَالعِشرونَ ، فَلا یَتَبَیَّنُ ذلِکَ فیهِم ؛ لِکَثرَتِهِم . (1)



1- .مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 16 .



مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی :شمر بن ذی الجوشن ، حمله کرد ؛ ولی در برابرش ایستادگی کردند . یاران حسین علیه السلام ، با آن که تنها 32 سوار بودند ، به شدّت می جنگیدند و بر هیچ سویی از لشکر کوفه حمله نمی بُردند، جز آن که آن را می شکافتند. پس عمر بن سعد ، حُصَین بن نُمَیر را با پانصد تیر انداز ، فرا خواند . آنان ، جلو آمدند تا به نزدیک حسین علیه السلام و یارانش رسیدند و آنان را تیرباران کردند . اندکی نگذشت که مَرکب هایشان را از پای در آوردند و با آنان جنگیدند تا ظهر ، فرا رسید و کار جنگ ، بالا گرفت ؛ امّا یاران ابن سعد ، نتوانستند جز از یک جبهه ، بر آنانْ وارد شوند ؛ زیرا خیمه هایشان ، گِرد هم و به یکدیگر ، نزدیک بود . از این رو ، عمر بن سعد ، پیادگان را فرستاد تا خیمه ها را از چپ و راستشان ویران کرده ، از هم جدا کنند و سپس به محاصره خود در آورند ؛ امّا یاران حسین علیه السلام ، در دسته های سه ، چهار نفری ، میان خیمه ها پنهان می شدند و بر هر یک از آنها که مشغول ویران کردن خیمه ها و غارت آنها بود ، یورش می بردند و از نزدیک ، او را می زدند و می انداختند و می کُشتند . پس عمر بن سعد ، فرمان داد که خیمه ها را با آتش بسوزانند . حسین علیه السلام نیز به یارانش فرمود : «بگذارید تا آنها را بسوزانند ، که اگر چنین کنند، نمی توانند از آن بگذرند و به شما برسند» . آنها خیمه ها را سوزاندند و همان گونه شد که حسین علیه السلام گفته بود . همچنین گفته شده است : شَبَث بن رِبعی به او (ابن سعد) گفت: آیا زنان را می ترسانی، مادرت ، به عزایت بنشیند؟! او نیز از کارش خجالت کشید و از آن ، منصرف شد . لذا [ دشمنان ] جز از یک جبهه ، نتوانستند با آنان بجنگند . یاران زُهَیر بن قَین هم حمله بُردند و ابو عُذره ضَبابی از یاران شمر را کُشتند . و پیوسته ، یاران حسین علیه السلام ، یکی یکی کُشته می شدند و به دلیل کم بودنشان ، در آنها معلوم می شد . از یاران عمر نیز ، ده تن ده تن ، کُشته می شدند ؛ امّا چون فراوان بودند ، در آنها معلوم نبود .



تاریخ الطبری عن أبی جناب :حَمَلَ عَمرُو بنُ الحَجّاجِ وهُوَ عَلی مَیمَنَهِ النّاسِ فِی المَیمَنَهِ ، فَلَمّا أن دَنا مِن حُسَینٍ علیه السلام جَثَوا لَهُ عَلَی الرُّکَبِ ، وأشرَعُوا الرِّماحَ نَحوَهُم ، فَلَم تُقدِم خَیلُهُم عَلَی الرِّماحِ ، فَذَهَبَتِ الخَیلُ لِتَرجِعَ ، فَرَشَقوهُم بِالنَّبلِ ، فَصَرَعوا مِنهُم رِجالاً ، وجَرَحوا مِنهُم آخَرینَ . (1)

البدایه والنهایه عن أبی جناب :حَمَلَ عَمرُو بنُ الحَجّاجِ أمیرُ مَیمَنَهِ جَیشِ ابنِ زِیادٍ ، وجَعَلَ یَقولُ : قاتِلوا مَن مَرَقَ مِنَ الدِّینِ وفارَقَ الجَماعَهَ . فَقالَ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام : وَیحَکَ یا حَجّاجُ! أعَلَیَّ تُحَرِّضُ النّاسَ ! أنَحنُ مَرَقنا مِنَ الدّینِ وأنتَ تُقیمُ عَلَیهِ ؟! سَتَعلَمونَ إذا فارَقَت أرواحُنا أجسادَنا مَن أولی بِصِلِیِّ النّارِ . (2)

2 / 12صَلاهُ الجَماعَهِ بِإِمامَهِ الحُسَینِ علیه السلام فی ظُهرِ عاشوراءَتاریخ الطبری عن حمید بن مسلم :فَلا یَزالُ الرَّجُلُ مِن أصحابِ الحُسَینِ علیه السلام قَد قُتِلَ ، فَإِذا قُتِلَ مِنهُمُ الرَّجُلُ وَالرَّجُلانِ تَبَیَّنَ فیهِم ، واُولئِکَ کَثیرٌ لا یَتَبَیَّنُ فیهِم ما یُقتَلُ مِنهُم . قالَ : فَلَمّا رَأی ذلِکَ أبو ثُمامَهَ عَمرُو بنُ عَبدِ اللّهِ الصّائِدِیُّ قالَ لِلحُسَینِ علیه السلام : یا أبا عَبدِ اللّهِ ، نَفسی لَکَ الفِداءُ ! إنّی أری هؤُلاءِ قَدِ اقتَرَبوا مِنکَ ، ولا وَاللّهِ ، لا تُقتَلُ حَتّی اُقتَلَ دونَکَ إن شاءَ اللّهُ ، واُحِبُّ أن ألقی رَبّی وقَد صَلَّیتُ هذِهِ الصَّلاهَ الَّتی دَنا وَقتُها . قالَ : فَرَفَعَ الحُسَینُ علیه السلام رَأسَهُ ، ثُمَّ قالَ : ذَکَرتَ الصَّلاهَ ، جَعَلَکَ اللّهُ مِنَ المُصَلّینَ الذّاکِرینَ ! نَعَم ، هذا أوَّلُ وَقتِها ، ثُمَّ قالَ : سَلوهُم أن یَکُفُّوا عَنّا حَتّی نُصَلِّیَ . فَقالَ لَهُمُ الحُصَینُ بنُ تَمیمٍ : إنَّها لا تُقبَلُ ! فَقالَ لَهُ حَبیبُ بنُ مُظاهِرٍ : لا تُقبَلُ؟! زَعَمتَ الصَّلاهَ مِن آلِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله لا تُقبَلُ ، وتُقبَلُ مِنکَ یا حِمارُ (3) ؟ !... وقَتَلَ أبو ثُمامَهَ الصّائِدِیُّ ابنَ عَمٍّ لَهُ کانَ عَدُوّا لَهُ ، ثُمَّ صَلُّوا الظُّهرَ ، صَلّی بِهِمُ الحُسَینُ علیه السلام صَلاهَ الخَوفِ ، ثُمَّ اقتَتَلوا بَعدَ الظُّهرِ ، فَاشتَدَّ قِتالُهُم . (4)



1- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 430 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 564 ؛ الإرشاد : ج 2 ص 102 ، إعلام الوری : ج 1 ص 461 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 13 .
2- .البدایه والنهایه : ج 8 ص 182 .
3- .ویحتمل أن تکون بالخاء المعجمه ، أی : «یا خمّار» ، بقرینه بعض النقول حیث جاء فیها : «... وتقبل منک وأنت شارب الخمر ؟!» .
4- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 439 441 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 567 بزیاده «ففعلوا» بعد «حتّی نصلّی» ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 16 نحوه ولیس فیه ذیله من «وقتل» ؛ بحار الأنوار : ج 45 ص 21 .



تاریخ الطبریبه نقل از ابو جَناب : عمرو بن حَجّاج که فرمانده جناح راست [ سپاه ابن سعد ] بود حمله کرد . هنگامی که به حسین علیه السلام نزدیک شد، [ یاران حسین علیه السلام ] بر زانوانشان نشستند و نیزه هایشان را به سوی آنها ، نشانه گرفتند . سواران عمرو بن حَجّاج نیز به سوی نیزه ها نیامدند و خواستند که باز گردند ؛ امّا یاران حسین علیه السلام به سوی آنان ، تیر انداختند و چند تن از آنان را به خاک افکندند و چند تن دیگر را هم زخمی کردند.

البدایه و النهایه به نقل از ابو جَناب : عمرو بن حَجّاج، فرمانده جناح راست سپاه ابن زیاد ، حمله کرد و می گفت: با بیرون رفتگان از دین و جدا شدگان از جماعت [ مسلمانان ] ، بجنگید ! حسین علیه السلام به او فرمود : «وای بر تو ، ای حَجّاج! آیا مردم را بر ضدّ من می شورانی ؟! آیا ما از دین بیرون رفته ایم و تو در آن ، مانده ای؟! به زودی ، هنگامی که جان هایمان از پیکرهایمان بیرون رفت، خواهید دانست که چه کسی به وارد شدن در آتش ، سزاوارتر است !» .

2 / 12نماز جماعت در ظهر عاشورا به امامت حسین علیه السلام

اشاره

تاریخ الطبری به نقل از حُمَید بن مسلم : یاران حسین علیه السلام ، پیوسته کشته می شدند و چون یکی دو تن از آنان کُشته می شد، معلوم می شد ؛ امّا هر چه از دشمن کشته می شد ، معلوم نمی گشت ؛ زیرا آنان ، فراوان بودند . هنگامی که ابوثُمامه عمرو بن عبد اللّه صائدی چنین دید ، به حسین علیه السلام گفت: ای ابا عبد اللّه ! جانم به فدایت! می بینم که اینان ، به تو نزدیک شده اند . نه . به خدا سوگند، کُشته نمی شوی تا من اگر خدا بخواهد ، پیش از تو کُشته شوم ! دوست دارم که پروردگارم را در حالی ملاقات کنم که این نمازی را که وقتش فرا رسیده ، بخوانم . حسین علیه السلام ، سرش را بلند کرد و سپس فرمود : «از نماز ، یاد کردی . خداوند ، تو را از نمازگزارانِ ذکرگو قرار دهد! آری . اکنون ، اوّلِ وقت آن است» . سپس فرمود : «از آنان بخواهید که از ما دست بکِشند تا نماز بخوانیم» . حُصَین بن تمیم ، به ایشان گفت: آن [ نماز ] ، پذیرفته نمی شود ! حبیب بن مُظاهر به او گفت: پذیرفته نمی شود ؟! پنداشته ای که نماز، از خاندان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله قبول نمی شود و از تو ای درازگوش ، پذیرفته می شود ؟! ... ابو ثُمامه صاعدی ، یکی از پسرعموهایش را که در لشکر دشمن بود ، کُشت . سپس ، نماز ظهر را خواندند. حسین علیه السلام با ایشان ، نماز خوف گزارد و آن گاه ، بعد از ظهر ، دوباره جنگیدند و جنگ ، بالا گرفت.



الملهوف :حَضَرَت صَلاهُ الظُّهرِ ، فَأَمَرَ الحُسَینُ علیه السلام زُهَیرَ بنَ القَینِ وسَعیدَ بنَ عَبدِ اللّهِ الحَنَفِیَّ أن یَتَقَدَّما أمامَهُ بِنِصفِ مَن تَخَلَّفَ مَعَهُ ، ثُمَّ صَلّی بِهِم صَلاهَ الخَوفِ ، فَوَصَلَ إلَی الحُسَینِ علیه السلام سَهمٌ ، فَتَقَدَّمَ سَعیدُ بنُ عَبدِ اللّهِ الحَنَفِیُّ ووَقَفَ یَقیهِ بِنَفسِهِ ، ما زالَ ولا تَخَطّی حَتّی سَقَطَ إلَی الأَرضِ ، وهُوَ یَقولُ : اللّهُمَّ العَنهُم لَعنَ عادٍ وثَمودَ ، اللّهُمَّ أبلِغ نَبِیَّکَ عَنِّی السَّلامَ ، وأبلِغهُ ما لَقیتُ مِن ألَمِ الجِراحِ ؛ فَإِنّی أرَدتُ ثَوابَکَ فی نَصرِ ذُرِّیَّهِ نَبِیِّکَ ، ثُمَّ قَضی نَحبَهُ رِضوانُ اللّهِ عَلَیهِ ، فَوُجِدَ بِهِ ثَلاثَهَ عَشَرَ سَهما سِوی ما بِهِ مِن ضَربِ السُّیوفِ وطَعنِ الرِّماحِ . (1)

.

1- .الملهوف : ص 165 ؛ مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 17 نحوه وراجع : هذه الموسوعه ج6 ص 302 (الفصل الثالث : مقتل أصحابه / سعید بن عبد اللّه الحنفی) .



الملهوف :هنگام نماز ظهر شد . حسین علیه السلام به زُهَیر بن قَین و سعید بن عبد اللّه ، فرمان داد تا با حدود نیمی از یارانش ، جلوی ایشان بِایستند . سپس امام علیه السلام با آنان ، نماز خوف گزارد . به سوی حسین علیه السلام ، تیری پرتاب شد . سعید بن عبد اللّه حنفی، جلوی امام علیه السلام ایستاد و با جانش از او محافظت کرد ، بی آن که به چپ و راست برود، تا آن که بر اثرِ تیرهایی که خورده بود ، به زمین افتاد، در حالی که می گفت: خدایا ! آنان را همچون عاد و ثمود ، لعنت کن . خدایا ! سلام مرا به پیامبرت برسان و از درد و رنج زخم هایم ، به او خبر ده که هدفم از یاریِ فرزندان پیامبرت ، [ کسب ] ثواب تو بوده است . سپس ، شهید شد که خشنودی خدا بر او باد و افزون بر جای ضربه های شمشیر و زخم نیزه ها، سیزده تیر در [ بدن ]او یافتند .



مثیر الأحزان :حَضَرَت صَلاهُ الظُّهرِ ، فَأَمَرَ [الحُسَینُ] علیه السلام لِزُهَیرِ بنِ القَینِ وسَعیدِ بنِ عَبدِ اللّهِ الحَنَفِیِّ أن یَتَقَدَّما أمامَهُ بِنِصفِ مَن تَخَلَّفَ مَعَهُ ، وصَلّی بِهِم صَلاهَ الخَوفِ بَعدَ أن طَلَبَ مِنهُمُ الفُتورَ عَنِ القِتالِ لِأَداءِ الفَرضِ . قالَ ابنُ حُصَینٍ : إنَّها لا تُقبَلُ مِنکَ . قالَ حَبیبُ بنُ مُظاهِرٍ : لا یُقبَلُ مِن آلِ رَسولِ اللّهِ وأنصارِهِم وتُقبَلُ مِنکَ وأنتَ شارِبُ الخَمرِ ؟! وقیلَ : صَلَّی الحُسَینُ علیه السلام وأصحابُهُ فُرادی بِالإِیماءِ ، وقاتَلَ زُهَیرٌ قِتالاً شَدیدا حَتّی قُتِلَ . (1)

الإرشاد :اِشتَدَّ القِتالُ وَالتَحَمَ ، وکَثُرَ القَتلُ وَالجِراحُ فی أصحابِ أبی عَبدِ اللّهِ الحُسَینِ علیه السلام إلی أن زالَتِ الشَّمسُ ، فَصَلَّی الحُسَینُ علیه السلام بِأَصحابِهِ صَلاهَ الخَوفِ . 2

.

1- .مثیر الأحزان : ص 65 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 22.

مثیر الأحزان :[ هنگام ] نماز ظهر ، فرا رسید . حسین علیه السلام ، به زُهَیر بن قَین و سعید بن عبد اللّه حنفی فرمان داد که با نیمی از بازماندگان ، جلوی او بِایستند و پس از آن که از دشمن خواست که اندکی جنگ را برای ادای نماز ، متوقّف کنند ، با آنان ، نماز خوف گزارد . ابن حُصَین گفت: آن [ نماز ] ، از تو پذیرفته نمی شود ! حبیب بن مُظاهر گفت: از خاندان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و یارانشان ، پذیرفته نمی شود و از تو ای شرابخوار ، پذیرفته می شود؟! نیز گفته شده است: حسین علیه السلام و یارانش ، نماز را با اشاره و فُرادا خواندند و زُهَیر ، به شدّت جنگید تا کشته شد.

الإرشاد:جنگ ، بالا گرفت و شدید شد و کشتگان و زخمیان در یاران ابا عبد اللّه الحسین علیه السلام ، فراوان شدند ، تا آن که ظهر شد و حسین علیه السلام با یارانش، نماز خوف گزارد. (1)



1- .در معالی السبطین آمده است : چون ظهر عاشورا شد ، امام علیه السلام نماز ظهر را به هر گونه ای که بود ، ادا کرد ؛ ولی نماز عصر را نتوانست . پس نمازی گزارد که نه کسی پیش از او به جای آورده بود و نه پس از او به جا می آورد : وضوی آن نماز ، از خون پیشانی اش ، و رکوع آن ، هنگامی بود که بر کوهه زین ، خم شد و تیر را بیرون آورد ، و سجده اش ، آن دَم بود که بر زمین افتاد ، ولی نتوانست پیشانی اش را بر زمین بگذارد چون سنگ بر آن خورده بود ، پس سمت راست صورتش را بر زمین نهاد ، و تشهّدش نیز آن هنگام بود که بر دو زانو نشست و تیر را از گلوی خویش بیرون کشید .



اشاره ای به چگونگی به جا آوردنِ نماز خوف

در بیشتر نقل ها ، آمده است که امام حسین علیه السلام ، نماز ظهر عاشورا را با جماعت ، به شکل نماز خوف خوانده اند. گفتنی است که نماز خوف ، مانند نماز مسافر ، چه به صورت فُرادا و چه به جماعت ، شکسته (قصر) است و در صورتی که به جماعتْ خوانده شود ، بنا بر مشهور ، بدین گونه است که : مجاهدان ، دو دسته می شوند . دسته اوّل ، یک رکعت با امام می خوانند و امام ، پس از اِتمام رکعت اوّل ، تأمّل می کند تا مأمومان ، رکعت دوم را فُرادا بخوانند و خود را به سنگرها و نقاطی که باید بروند ، می رسانند و آن گاه ، گروه دوم ، جای آنها را می گیرند و رکعت اوّل خود را با رکعت دوم امام ، به جا می آورند. نماز خوف ، به گونه های دیگری نیز بیان شده و جزئیات بیشتری دارد که در کتب تفسیری و فقهی ، آمده است.



2 / 13کَلِمَهُ الإِمامِ علیه السلام لِأَصحابِهِمعانی الأخبار عن علیّ بن الحسین [زین العابدین] علیه السلام :لَمَّا اشتَدَّ الأَمرُ بِالحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیهماالسلام ، نَظَرَ إلَیهِ مَن کانَ مَعَهُ فَإِذا هُوَ بِخِلافِهِم ؛ لِأَنَّهُم کُلَّمَا اشتَدَّ الأَمرُ ، تَغَیَّرَت ألوانُهُم ، وَارتَعَدَت فَرائِصُهُم (1) ، ووَجَبَت (2) قُلوبُهُم ، وکانَ الحُسَینُ علیه السلام وبَعضُ مَن مَعَهُ مِن خَصائِصِهِ ، تُشرِقُ ألوانُهُم ، وتَهدَأُ جَوارِحُهُم ، وتَسکُنُ نُفوسُهُم ، فَقالَ بَعضُهُم لِبَعضٍ : اُنظُروا ، لا یُبالی بِالمَوتِ ! فَقالَ لَهُمُ الحُسَینُ علیه السلام : صَبرا بَنِی الکِرامِ ، فَمَا المَوتُ إلّا قَنطَرَهٌ تَعبُرُ بِکُم عَنِ البُؤسِ وَالضَّرّاءِ إلَی الجِنانِ الواسِعَهِ وَالنَّعیمِ الدّائِمَهِ ، فَأَیُّکُم یَکرَهُ أن یَنتَقِلَ مِن سِجنٍ إلی قَصرٍ ؟ وما هُوَ لِأَعدائِکُم إلّا کَمَن یَنتَقِلُ مِن قَصرٍ إلی سِجنٍ وعَذابٍ . إنَّ أبی حَدَّثَنی عَن رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله : إنَّ الدُّنیا سِجنُ المُؤمِنِ وجَنَّهُ الکافِرِ ، وَالمَوتُ جِسرُ هؤُلاءِ إلی جَنّاتِهِم ، وجِسرُ هؤُلاءِ إلی جَحیمِهِم ، ما کَذَبتُ ولا کُذِبتُ . (3)

تاریخ دمشق عن بشر بن طانحه عن رجل من همدان :خَطَبَنَا الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام غَداهَ الیَومِ الَّذِی استُشهِدَ فیهِ ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنی عَلَیهِ ، ثُمَّ قالَ : عِبادَ اللّهِ ، اتَّقُوا اللّهَ وکونوا مِنَ الدُّنیا عَلی حَذَرٍ ، فَإِنَّ الدُّنیا لَو بَقِیَت لِأَحَدٍ وبَقِیَ عَلَیها أحَدٌ کانَتِ الأَنبِیاءُ أحَقَّ بِالبَقاءِ ، وأولی بِالرِّضی ، وأرضی بِالقَضاءِ ، غَیرَ أنَّ اللّهَ تَعالی خَلَقَ الدُّنیا لِلبَلاءِ ، وخَلَقَ أهلَها لِلفَناءِ ، فَجَدیدُها بالٍ ، ونَعیمُها مُضمَحِلٌّ ، وسُرورُها مُکفَهِرٌّ (4) ، وَالمَنزِلُ بُلغَهٌ (5) ، وَالدّارُ قُلعَهٌ (6) فَتَزَوَّدوا فَإِنَّ خَیرَ الزّادِ التَّقوی ، وَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُم تُفلِحونَ (7) . (8)



1- .الفریصه : اللحمه التی بین جنب الدابّه وکتفها لاتزال تُرعَد . وجمع الفریصه فرائص ، فاستعارها للرقبه . وتُرعَد فرائصهم : أی ترجف من الخوف (النهایه : ج 3 ص 431 و 432 «فرص») .
2- .وَجَبَ القلبُ : خفق واضطرب (لسان العرب : ج 1 ص 794 «وجب») .
3- .معانی الأخبار : ص 288 ح 3، الاعتقادات : ص 52 من دون إسنادٍ إلی أحدٍ من أهل البیت علیهم السلام ، بحار الأنوار : ج 44 ص 297 ح 2 .
4- .وجهٌ مکفهرٌّ : أی عابس قطوب (النهایه : ج 4 ص 193 «کفهر») .
5- .البُلغه : ما یُتَبلَّغ به من العیش ولا یفضل . یقال : تبلّغ به : إذا اکتفی به وتجزّأ . وفی هذا بُلغَهٌ : أی کفایه (المصباح المنیر : ص 61 «بلغ») .
6- .قُلعه : أی تحوّلٌ وارتحال . والقُلعه هو العاریه ؛ لأنّه غیر ثابت فی المستعیر ومنقلع إلی مالکه (النهایه : ج 4 ص 102 «قلع») .
7- .اقتباس من الآیتین 197 و 189 من سوره البقره .
8- .تاریخ دمشق : ج 14 ص 218 ، کفایه الطالب : ص 429 و فیه «بشر بن طامحه» .



2 / 13سخن امام علیه السلام با یارانش

معانی الأخبار از امام زین العابدین علیه السلام : چون کار [ نبرد ] بر حسین علیه السلام سخت شد ، همراهانش به او نگریستند و او حالی متفاوت داشت . همراهانش هر چه کار سخت تر می شد ، رنگشان دگرگون می شد و مضطرب می شدند و دل هایشان به تپش می افتاد ، اما امام و برخی یاران ویژه اش رنگشان ، گلگون می شد و اندامشان آرامش می یافت و جان هایشان ، قرار می گرفت . برخی به برخی دیگر گفتند : بنگرید که او باکی از مرگ ندارد ! حسین علیه السلام به آنان فرمود : «ای بزرگ زادگان ! شکیبا باشید . مرگ ، جز پلی نیست که شما را از سختی و ناخوشی ، به سوی بهشتِ پُرگستره و نعمتِ جاویدان ، عبور می دهد . کدامتان خوش ندارد که از زندان به قصر منتقل شود؟! و آن برای دشمنانتان ، مانند انتقال از قصر به زندان و شکنجه شدن است . پدرم از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برایم نقل کرد : دنیا ، زندانِ مؤمن و بوستانِ کافر است و مرگ ، پل مؤمنان به سوی بهشت هایشان و پل کافران به دوزخشان است . نه دروغ می گویم و نه به من ، دروغ گفته شده است» .

تاریخ دمشق به نقل از بشر بن طانحه ، از مردی از قبیله هَمْدان : حسین بن علی علیه السلام ، صبحِ روزی که به شهادت رسید ، برایمان سخنرانی کرد و پس از حمد و ثنای الهی فرمود : «بندگان خدا ! از خدا ، پروا کنید و از دنیا ، بر حذر باشید که اگر دنیا برای کسی می مانْد و کسی در آن می مانْد ، پیامبران ، سزاوارترین افراد به ماندن و سزامندتر به خشنود شدن از قضای الهی و خشنودتر به آن بودند؛ امّا خدای متعال ، دنیا را برای آزمایش ، و اهلش را برای نابودی آفریده است . نوی آن ، کهنه و نعمتش زایل و شادی اش تلخ می شود . سرای آن ، فقط برای رسیدن و خانه اش برای دل کَنْدن است . توشه برگیرید که بهترین توشه ، پرهیزگاری است ، و پروا کنید ، شاید که رستگار شوید» .






الخرائج والجرائح عن جابر عن أبی جعفر [الباقر] علیه السلام :قالَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام لِأَصحابِهِ قَبلَ أن یُقتَلَ : إنَّ رَسولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله قالَ : یا بُنَیَّ ، إنَّکَ سَتُساقُ إلَی العِراقِ ، وهِیَ أرضٌ قَدِ التَقی بِهَا النَّبِیّونَ وأوصِیاءُ النَّبِیّینَ ، وهِیَ أرضٌ تُدعی «عَمورا» ، وإنَّکَ تُستَشهَدُ بِها ، ویُستَشهَدُ مَعَکَ جَماعَهٌ مِن أصحابِکَ ، لا یَجِدونَ ألَمَ مَسِّ الحَدیدِ ، وتَلا : «قُلْنَا یَنَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَمًا عَلَی إِبْرَ هِیمَ» (1) ، تَکونُ الحَربُ عَلَیکَ وعَلَیهِم بَردا وسَلاما . فَأَبشِروا ، فَوَاللّهِ ، لَئِن قَتَلونا فَإِنّا نَرِدُ عَلی نَبِیِّنا صلی الله علیه و آله . (2)

الأمالی للشجری عن حسین بن زید بن علی عن آبائه علیهم السلام :إنَّ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ علیه السلام خَطَبَ یَومَ اُصیبَ ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنی عَلَیهِ ، وقالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذی جَعَلَ الآخِرَهَ لِلمُتَّقینَ ، وَالنّارَ وَالعِقابَ عَلَی الکافِرینَ ، وإنّا وَاللّهِ ما طَلَبنا فی وَجهِنا هذَا الدُّنیا ، فَنَکونَ الشّاکّینَ (3) فی رِضوانِ رَبِّنا ، فَاصبِروا فَإِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوا ، ودارُ الآخِرَهِ خَیرٌ لَکُم . فَقالوا : بِأَنفُسِنا نَفدیکَ . فَقالَ الحُسَینُ بنُ زَیدِ بنِ عَلِیٍّ : فَکانوا وَاللّهِ یُبادِرونَهُ إلَی القِتالِ ، حَتّی مَضَوا بَینَ یَدَیهِ ، فَیَحتَسِبُهُم ویَستَغفِرُ لَهُم . (4)



1- .الأنبیاء : 69 .
2- .الخرائج والجرائح : ج 2 ص 848 ح 63 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 36 و ص 50 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 80 ح 6 .
3- .فی المصدر : «الساکین» ، وهو تصحیف ظاهر، والظاهر أنّ الصواب ما أثبتناه .
4- .الأمالی للشجری : ج 1 ص 160 .



الخرائج و الجرائح به نقل از جابر ، از امام باقر علیه السلام : امام حسین علیه السلام ، پیش از کشته شدن به یارانش فرمود : «پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود : پسر عزیزم! تو به زودی ، به سوی عراقْ کشانده می شوی ، و آن، سرزمینی است که پیامبران و اوصیایِ پیامبران ، آن را دیدار کرده اند ، و آن ، همان سرزمین صعَموراص است و تو در آن جا شهید می شوی و گروهی از همراهانت ، با تو به شهادت می رسند که درد شمشیرها را حس نمی کنند . سپس تلاوت فرمود : « «گفتیم : ای آتش! بر ابراهیم ، سرد و سلامت باش» . آتش جنگ ، بر تو و بر ایشان ، سرد و سلامت است . [سپس افزود :] پس مژده تان باد که به خدا سوگند ، اگر ما را بکُشند ، بر پیامبرمان وارد خواهیم شد !» .

الأمالی ، شجری :حسین بن زید بن علی ، از پدرانش علیهم السلام نقل کرده است که : امام حسین علیه السلام ، روز حادثه [ ی عاشورا] ، سخن گفت و پس از حمد و ثنای الهی فرمود : «ستایش ، ویژه خدایی است که آخرت را برای پرهیزگاران ، قرار داد و آتش و کیفر را برای کافران . به خدا سوگند ، ما در این راه ، به طلب دنیا نیامده ایم تا درباره[ ی بهشت ]پروردگار خود ، به شک بیفتیم ! شکیب ورزید که خدا با پرهیزگاران است و سرای آخرت ، برایتان بهتر است» . گفتند : جان هایمان را فدایت می کنیم . حسین بن زید بن علی می گوید : به خدا سوگند ، آنان بر او (امام حسین علیه السلام ) سبقت می جستند تا پیشِ روی او به شهادت برسند و امام علیه السلام ، در شهادت آنان ، پاداش ببرد و برایشان آمرزش خواهی کند .






2 / 14سَلامُ الوَداعِالمناقب لابن شهرآشوب :کانَ کُلُّ مَن أرادَ الخُروجَ وَدَّعَ الحُسَینَ علیه السلام ، وقالَ : السَّلامُ عَلَیکَ یَا بنَ رَسولِ اللّهِ ، فَیُجیبُهُ : وعَلَیکَ السَّلامُ ، ونَحنُ خَلفَکَ ، ویَقرَأُ : «فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ» (1) . (2)

مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی :کانَ یَأتِی الحُسَینَ علیه السلام الرَّجُلُ بَعدَ الرَّجُلِ ، فَیَقولُ : السَّلامُ عَلَیکَ یَا بنَ رَسولِ اللّهِ ، فَیُجیبُهُ الحُسَینُ علیه السلام : وعَلَیکَ السَّلامُ ، ونَحنُ خَلفَکَ ، ویَقرَأُ : «فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ» ، ثُمَّ یَحمِلُ فَیُقتَلُ ، حَتّی قُتِلوا عَن آخِرِهِم ، رِضوانُ اللّهِ عَلَیهِم ، ولَم یَبقَ مَعَ الحُسَینِ إلّا أهلُ بَیتِهِ . (3)

البدایه والنهایه عن محمّد بن قیس :أتاهُ أصحابُهُ مَثنی وفُرادی یُقاتِلونَ بَینَ یَدَیهِ ، وهُوَ یَدعو لَهُم ، ویَقولُ : جَزاکُمُ اللّهُ أحسَنَ جَزاءِ المُتَّقینَ ! فَجَعَلوا یُسَلِّمونَ عَلَی الحُسَینِ علیه السلام ویُقاتِلونَ ، حَتّی یُقتَلوا . (4)



1- .الأحزاب : 23 .
2- .المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 100 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 15 .
3- .مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 25 .
4- .البدایه والنهایه : ج 8 ص 185 .

2 / 14سلامِ وداع

المناقب ، ابن شهرآشوب :هر کدام از یاران که می خواست به میدان برود ، با حسین علیه السلام خداحافظی می کرد و می گفت: سلام بر تو ، ای فرزند پیامبر خدا ! امام علیه السلام هم پاسخ می داد : «و بر تو سلام ! و ما در پیِ تو هستیم» . سپس ، قرائت می کرد: « «و برخی از آنان ، پیمان خویش را به انجام رساندند [ و به شهادت رسیدند ] و برخی ، چشم به راه اند» » .

مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی :مردان ، یکی پس از دیگری ، نزد حسین علیه السلام می آمدند و می گفتند: سلام بر تو ، ای فرزند پیامبر خدا! حسین علیه السلام هم پاسخ می داد: «و بر تو سلام ! و ما در پیِ تو هستیم» سپس ، قرائت می کرد : « «و برخی از آنان ، پیمان خویش را به انجام رساندند [ و به شهادت رسیدند ] و برخی ، چشم به راه اند» » . آن گاه ، [ آن یار امام علیه السلام ] ، حمله می کرد تا کشته می شد تا آن که آخرینِ ایشان نیز کشته شد که رضوان الهی بر آنان باد ؛ و جز اهل بیت حسین علیه السلام ، کسی با او نمانْد .

البدایه و النهایه به نقل از محمّد بن قیس : یاران حسین علیه السلام ، دوتا دوتا و یکی یکی ، نزدش می آمدند و پیشِ رویش می جنگیدند و حسین علیه السلام هم برایشان ، دعا می کرد و می گفت : «خداوند ، بهترین جزای پرهیزگاران را به شما بدهد!» . آنان هم بر حسین علیه السلام ، سلام می دادند و می جنگیدند تا کشته شوند.






2 / 15دُعاءُ أشیاخٍ مِن أهلِ الکوفَهِ لِانتِصارِ الإِمامِ علیه السلام وبُکاؤُهُم !تاریخ الطبری عن سعد بن عبیده :إنَّ أشیاخا مِن أهلِ الکوفَهِ لَوُقوفٌ عَلَی التَّلِّ یَبکونَ ، ویَقولونَ : اللّهُمَّ أنزِل نَصرَکَ . قالَ : قُلتُ : یا أعداءَ اللّهِ ! ألا تَنزِلونَ فَتَنصُرونَهُ . (1)

2 / 16آخِرُ دُعاءٍ للحُسَینُ علیه السلام یَومَ عاشوراءَمصباح المتهجّد عن أبی عبد اللّه الحسین بن علیّ بن سفیان البزوفری :آخِرُ دُعاءٍ دَعا بِهِ [الإِمامُ الحُسَینُ] علیه السلام یَومَ کوثِرَ (2) : اللّهُمَّ [أنتَ] (3) مُتَعالِی المَکانِ ، عَظیمُ الجَبَروتِ ، شَدیدُ المِحالِ (4) ، غَنِیٌّ عَنِ الخَلائِقِ ، عَریضُ الکِبریاءِ ، قادِرٌ عَلی ما تَشاءُ ، قَریبُ الرَّحمَهِ ، صادِقُ الوَعدِ ، سابِغُ النِّعمَهِ ، حَسَنُ البَلاءِ ، قَریبٌ إذا دُعیتَ ، مُحیطٌ بِما خَلَقتَ ، قابِلُ التَّوبَهِ لِمَن تابَ إلَیکَ ، قادِرٌ عَلی ما أرَدتَ ، ومُدرِکٌ ما طَلَبتَ ، وشَکورٌ إذا شُکِرتَ ، وذَکورٌ إذا ذُکِرتَ ، أدعوکَ مُحتاجا ، وأرغَبُ إلَیکَ فَقیرا ، وأفزَعُ إلَیکَ خائِفا ، وأبکی إلَیکَ مَکروبا ، وأستَعینُ بِکَ ضَعیفا ، وأتَوَکَّلُ عَلَیکَ کافِیا ؛ اُحکُم بَینَنا وبَینَ قَومِنا ، فَإِنَّهُم غَرّونا وخَدَعونا وخَذَلونا ، وغَدَروا بِنا وقَتَلونا ، ونَحنُ عِترَهُ نَبِیِّکَ ، ووُلدُ حَبیبِکَ مُحَمَّدِ بنِ عَبدِ اللّهِ صلی الله علیه و آله الَّذِی اصطَفَیتَهُ بِالرِّسالَهِ ، وَائتَمَنتَهُ عَلی وَحیِکَ ، فَاجعَل لَنا مِن أمرِنا فَرَجا ومَخرَجا ، بِرَحمَتِکَ یا أرحَمَ الرّاحِمینَ . (5)



1- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 392 .
2- .یومَ کُوثِرَ : علی بناء المجهول ، أی صار مغلوبا بکثره العدوّ . قال ابن الأثیر : المکثور : المغلوب ، وهو الذی تکاثر علیه الناس ، فقهروه (النهایه : ج 4 ص 153 «کثر») .
3- .ما بین المعقوفین أثبتناه من الإقبال والمصباح للکفعمی .
4- .المِحالُ : الکید ، وقیل : المکْرُ ، وقیل : القوّه والشِدّه (النهایه : ج 4 ص 303 «محل») .
5- .مصباح المتهجّد : ص 827 ، المزار الکبیر : ص 399 ، الإقبال : ج 3 ص 304 ، المصباح للکفعمی : ص 720 ، البلد الأمین : ص 185 ، بحار الأنوار : ج 101 ص 348 .



2 / 15دعا و گریه برخی بزرگان کوفه برای امام علیه السلام

تاریخ الطبری به نقل از سعد بن عُبَیده : برخی بزرگان کوفه ، بر تپّه ای ایستاده بودند و می گریستند و می گفتند: خدایا ! نصرتت را نازل کن . گفتم: ای دشمنان خدا! چرا پایین نمی آیید و یاری اش نمی دهید؟!

2 / 16آخرین دعای حسین علیه السلام در روز عاشورا

مصباح المتهجّد به نقل از ابو عبد اللّه ، حسین بن علی بن سفیان بَزوفَری : آخرین دعای امام حسین علیه السلام در روزی که او را در میان گرفتند و مغلوب شد ، [این بود ] : «خداوندا ! تو والامکان ، سِتُرگِ چیره ، چاره ساز و بی نیاز از آفریده هایی که بزرگی ات فراگیر است و بر هر چه بخواهی ، توانایی . رحمتت نزدیک و وعده ات راست است . فرو ریزنده نعمت ، نیکوْآزمون ، نزدیکْ چون خوانده شوی ، محیط بر هر چه آفریدی ، پذیرنده توبه آن که به سویت باز گردد ، توانا بر هر چه اراده کنی ، دریابنده هر چه بجویی ، سپاس گزاری ، چون سپاسَت بگزارند و یاد کننده ای ، چون یادت کنند ! از سرِ نیاز ، تو را می خوانم و از سرِ ناداری ، به تو رغبت می ورزم و از سرِ ترس ، به تو پناه می برم و از سرِ اندوه ، نزد تو می گِریم و از سرِ ضعف ، یاری ات را می طلبم و برای کفایت کردن ، بر تو توکّل می کنم . میان ما و قوم ما ، داوری کن که آنان ، ما را فریفتند و نیرنگ زدند و ما را وا نهادند و به ما خیانت کردند و ما را کُشتند ، در حالی که ما خاندانِ پیامبرت و فرزندان حبیبت محمّد بن عبد اللّه صلی الله علیه و آله هستیم که او را به رسالتت برگزیدی و بر وحی ات امینش کردی . پس برای ما فَرَجی و گشایشی قرار ده ، به رحمتت ، ای مهربان ترینِ مهربانان !» .



راجع : ج 14 ص 78 (القسم الخامس عشر / الفصل العاشر / أدعیته یوم عاشوراء).


ر . ک : ج 14 ص 79 (بخش پانزدهم / فصل دهم / دعاهای امام علیه السلام در روز عاشورا) .

الفصل الثالث : مَقتَلُ أصحابِهِ3 / 1خصائصُ الاصحابیتمّ فی هذا الفصل عرضُ کیفیّه شهاده عددٍ من أصحاب الإمام الحسین علیه السلام ممن وردت ملاحظهٌ ملفتهٌ للنظر فی حیاتهم أو استشهادهم، إلّا أنه تجب الإشاره قبل ذلک إلی عدّه ملاحظات فی تبیین شخصیّاتهم ومواصفاتهم .

1 . إنّهم أفضل الأصحاباستناداً إلی الروایات الوارده فی عددٍ من المصادر التاریخیّه المعتبره، فإنّ الإمام الحسین علیه السلام أشاد بأصحابه عند غروب تاسوعاء ، وذلک فی خطبه ملحمیّه ألقاها ، حیث قال : فَإِنّی لا أعلَمُ لی أصحابا أوفی ولا خَیرا مِن أصحابی . (1) وجاء فی روایه اُخری : فَإِنّی لا أعلَمُ أصحابا أولی ولا خَیرا مِن أصحابی . (2) وورد فی روایه ثالثه : أنّی لا أعلَمُ أصحابا خَیرا مِن أصحابی (3) . (4) وتدلّ هذه الأحادیث علی أنّ أصحاب الإمام الحسین علیه السلام کانوا اُناسا کاملین فی عصر ذلک الإمام العظیم (5) ، ولذا ورد فی الزیاره الرجبیّه : السَّلامُ عَلَیکُم أیُّهَا الرَّبّانِیّونَ ، أنتُم خِیَرَهُ اللّهِ ، اختارَکُمُ اللّهُ لِأَبی عَبدِ اللّهِ عَلَیهِ السَّلامُ . (6) کما جاء فی زیاره الناحیه المقدّسه : السَّلامُ عَلَیکُم یا خَیرَ أنصارٍ . (7)

.

1- .راجع : ص 26 ح 1582 .
2- .راجع : ص 20 ح 1579 .
3- .راجع : ص 28 ح 1583 .
4- .وقد وردت تعابیر اُخری أیضا منها : اللّهمّ إنّی لا أعرف ... ولا أصحاباً هم خیر من أصحابی (الأمالی للصدوق : ص 220 ح 239). فإنّی لا أعلم أصحاباً خیراً منکم (الملهوف : ص 151). إنّی لا أعلم أصحاباً أصحّ منکم (الفتوح : ج 5 ص 95) وراجع : هذه الموسوعه ج6 ص 24 ح 1583 .
5- .یری الأستاذ الشهید العلامه المطهری أنّ العبارات المذکوره تدلّ علی أن أصحاب الإمام الحسین علیه السلام کانوا أفضل من أصحاب النبیّ صلی الله علیه و آله فی حرب بدر وأصحاب الإمام علیّ علیه السلام وأصحاب جمیع الأنبیاء ، إلّا أنّه ونظراً للعبارات الوارده فی ذیلها ، فإنّه یجب التأمّل فی هذا الرأی (راجع : حماسه حسینی «بالفارسیّه» : ج 1 ص 135) .
6- .راجع: ج 12 ص 124 (القسم الثالث عشر / الفصل الثانی عشر / زیارته فی أوّل رجب) . .
7- .راجع : ج 12 ص 268 (القسم الثالث عشر / الفصل الثالث عشر / الزیاره الثانیه بروایه الإقبال) . .