گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
غزليات
غزل شمارهٔ ۳۲۴۰


که حال دردمندان پیش چشم یار می گوید؟
که حرف مرگ بر بالین این بیمار می گوید؟
بیا بی پرده در گلزار تا دفتر بهم پیچد
که بلبل وصف گل می گوید و بسیار می گوید
به فانوس تهی کرده است صلح از نور آگاهی
سبک عقلی که حرف از جبه و دستار می گوید
بود برنارساییهای مردم حجت ناطق
که طوطی حرفهای سهل را صدبار می گوید
زنقش پای مجنون می توان پی برد حالش را
که حال رفتگان را بی سخن آثار می گوید
زبان عذرخواهی لال باشد شرمساران را
پشیمان نیست هر کس حرف استغفار می گوید
زسر تا نگذری بر لب میاور گفتگوی حق
که منصور این سخن را بر فراز دار می گوید
به پای خفته می گیرد غزال دشت پیما را
گرانخوابی که حرف دولت بیدار می گوید
به تکلیف می از سرباز کن عقل سخن چین را
که عیب میکشان را یک به یک هشیار می گوید
زند بر شیشه خود سنگ از بی دانشی صائب
سبک عقلی که حرف سخت در کهسار می گوید