گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد هفتم
[ادامه بخش هشتم]


اشاره

الفصل الرابع : مَقتَلُ أولادِهِ4 / 1عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلامکان علیّ بن الحسین أکبر الأولاد الذکور للإمام الحسین علیه السلام ، (1) ، وکان یشبه رسول اللّه صلی الله علیه و آله خلقاً وخلُقاً ومنطقاً ، بحیث إنّ کلّ من کان یشتاق لرؤیه رسول اللّه ینظر إلیه ؛ کما قال أبوه علیه السلام حین ذهابه لسوح القتال طبق النقل الوارد: اللّهُمَّ اشهَد عَلی هؤُلاءِ القَومِ، فَقَد بَرَزَ إلَیهِم غُلامٌ أشبَهُ النّاسِ خَلقاً وخُلُقاً ومَنطِقاً بِرَسولِکَ مُحَمّدٍ صلی الله علیه و آله ، کُنّا إذَا اشتَقنا إلی وَجهِ رَسولِکَ نَظَرنا إلی وَجهِهِ . (2) کان علی الأکبر من أرکان الجیش فی وقعه عاشوراء (3) ومن خصائصه تأکیده علی محوریّه الحقّ والدفاع عنه ، بل الإیثار بنفسه حین سماعه نبأ الشهاده من أبیه أثناء مسیرهم إلی کربلاء . (4) وممّا تمیّز به أیضا رفعُه الأذان لإقامه صلاه الجماعه بإمامه الحسین علیه السلام فی قضیّه مواجهه جیش الحرّ مع قافله الإمام ، (5) وقیادته عملیّات إیصال الماء إلی الخیام لیله عاشوراء ، (6) وکذلک تطوّعه للشهاده قبل سائر بنی هاشم بناءً علی النقل المشهور (7) . وقد خوطب فی زیاره الناحیه المقدّسه : السَّلامُ عَلَیکَ یا أوَّلَ قَتیلٍ مِن نَسلِ خَیرِ سَلیلٍ مِن سُلالَهِ إبراهیمَ الخَلیلِ ، (8) صَلَّی اللّهُ عَلَیکَ وعَلی أبیکَ ، إذ قالَ فیکَ : قَتَلَ اللّهُ قَوما قَتَلوکَ ، یا بُنَیَّ ما أجرَأَهُم عَلَی الرَّحمنِ وعَلَی انتِهاکِ حُرمَهِ الرَّسولِ ! عَلَی الدُّنیا بَعدَکَ العَفا ، کَأَنّی بِکَ بَینَ یَدَیهِ ماثِلاً ، ولِلکافِرینَ قائِلاً : أنَا عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ بنِ عَلِیّنَحنُ وبَیتِ اللّهِ أولی بِالنَّبِیّ أطعَنُکُم بِالرُّمحِ حَتّی یَنثنَیأضرِبُکُم بِالسَّیفِ أحمی عَن أبی ضَرَبَ غُلامٍ هاشِمِیٍّ عَرَبِیّوَاللّهِ لا یَحکُمُ فینَا ابنُ الدَّعِیّ (9) حَتّی قَضَیتَ نَحبَکَ ولَقیتَ رَبَّکَ ، أشهَدُ أنَّکَ أولی بِاللّهِ وبِرَسولِهِ ، وأنَّکَ ابنُ رَسولِهِ ، وحُجَّتُهُ وأمینُهُ (10) ، وَابنُ حُجَّتِهِ وأمینِهِ . حَکَمَ اللّهُ عَلی قاتِلِکَ مُرَّهَ بنِ مُنقِذِ بنِ النُّعمانِ العَبدِیِّ لَعَنَهُ اللّهُ وأخزاهُ ومَن شَرِکَهُ فی قَتلِکَ ، وکانوا عَلَیکَ ظَهیرا ، أصلاهُمُ اللّهُ جَهَنَّمَ وساءَت مَصیرا ، وجَعَلَنَا اللّهُ مِن مُلاقیکَ ومُرافِقیکَ ، ومُرافِقی جَدِّک وأبیکَ وعَمِّکَ وأخیکَ واُمِّکَ المَظلومَهِ (11) ، وأبرَأُ إلَی اللّهِ مِن أعدائِکَ اُولِی الجُحودِ (12) ، والسَّلامُ عَلَیکَ ورَحمَهُ اللّهِ وبَرَکاتُهُ . (13) الجدیر بالذکر أنّ بعض المصادر المتأخّره روت مواضیع فی ذکر مصائب علیّ الأکبر علیه السلام لا نجدها فی المصادر المعتبره؛ بل إنّ من المؤکّد أنّ الکثیر منها خلاف الحقیقه ، مثل ماجاء فی معالی السبطین من أنّ الإمام الحسین علیه السلام عندما رأی ابنه الشاب علیّا الأکبر متوجّها إلی ساحه القتال، حلّت به حاله الاحتضار! (14) أو أنّ عمّات علیّ الأکبر وأخواته، مَنَعنَهُ من التوجّه إلی ساحه المعرکه! (15) أو أنّ زینب علیهاالسلام ألقَت بنفسها علی جسد علیٍّ الأکبر قبل مجیء الإمام؛ لأنّها کانت تعلم أنّ روحه ستفارق جسمه إن رأی ابنه مقتولاً! (16) کما وردت فی هذا المجال بعض الروایات فی کتب مثل أسرار الشهادات (17) ، عنوان الکلام (18) ، ونور العین (19) ، ولا ضروره لطرحها هنا . ولکنّ الروایات القابله للاعتماد هی کالتالی :



1- .راجع : ج 1 ص 306 (القسم الأوّل / الفصل السادس : الأولاد) .
2- .راجع: ص 26 ح 1769.
3- .راجع : ج 5 ص 402 (الفصل الأوّل / لقاء الإمام علیه السلام وابن سعد بین العسکرین) .
4- .راجع : ج 5 ص 282 (القسم السابع / الفصل السابع / رؤیا الاستشهاد) .
5- .راجع : ج 5 ص 218 (القسم السابع / الفصل السابع / إغلاق الحرّ الطریق علی الإمام علیه السلام ) .
6- .راجع : ج 6 ص 58 (الفصل الأوّل / التأهّب للحرب) .
7- .استناداً إلی النقل غیر المشهور فإن أول شهید من أهل بیت الإمام علیه السلام کان عبداللّه بن مسلم بن عقیل (راجع : ج 7 ص 158 «الفصل الثامن / عبد اللّه بن مسلم بن عقیل») .
8- .وقد ورد فی تاریخ الطبری : «کان أوّل قتیلٍ من بنی أبی طالبٍ یومئذٍ علیٌّ الأکبر بن الحسین بن علی علیهماالسلام» راجع: ص 14 ح 1764 .
9- .الدَّعِیُّ : المنسوب إلی غیر أبیه (لسان العرب : ج 14 ص 261 «دعا») .
10- .فی المصدر : «دینه» بدل «أمینه» ، والصواب ما أثبتناه کما فی بحار الأنوار : ج 45 ص 65 نقلاً عن المصدر.
11- .زاد فی المزار الکبیر ومصباح الزائر وبحار الأنوار هنا : «وأبرأ إلی اللّه من قاتلیک وأسأل اللّه مرافقتک فی دار الخلود».
12- .الجُحُودُ : الإنکار مع العلم (الصحاح : ج 2 ص 451 «جحد») .
13- .راجع : ج 12 ص 250 (القسم الثالث عشر / الفصل الثالث عشر / زیاره الثانیه بروایه الإقبال) .
14- .معالی السبطین : ج 1 ص 254 (نقلا عن الشیخ جعفر التستری رغم أننا لم نجد هذه الروایه فی أی من کتب المرحوم التستری).
15- .نفس المصدر.
16- .معالی السبطین : ج 1 ص 254، جدیر ذکره أن أصل مجیء زینب علیهاالسلام قبل الإمام الحسین علیه السلام ورد فی المصادر المعتبره؛ ولکن الإشکال یکمن فی بیان سبب غیر حقیقی للحادثه . یقول المؤلف : لقد جاءت زینب کی لا تفارق روح الإمام الدنیا!
17- .أسرار الشهادات : ج 2 ص 514 .
18- .عنوان الکلام : ص 282 .
19- .نور العین : ص 44 .



فصل چهارم : شهادت فرزندان امام حسین علیه السلام

4 / 1علی اکبر

علی اکبر علیه السلام ، بزرگ ترین پسر امام حسین علیه السلام بود (1) که از نظر صورت و سیرت و سخن گفتن ، به حدّی شبیه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بود که هر کس شوق دیدار پیامبر صلی الله علیه و آله را داشت ، به او می نگریست ، چنان که پدر بزرگوارش ، طبق نقلی ، هنگام رفتن وی به میدان نبرد ، فرمود : خداوندا ! گواه باش که جوانی برای جنگ با آنان می رود که شبیه ترینِ مردم به پیامبرت از جهت صورت و سیرت و سخن گفتن است و ما هرگاه مشتاق دیدار پیامبر تو می شدیم ، به او نگاه می کردیم . علی اکبر علیه السلام در واقعه عاشورا ، از ارکان سپاه امام علیه السلام به شمار می رفت . (2) تأکید او بر حق مداری و دفاع از حق تا ایثار جان ، هنگام شنیدن خبر به شهادت رسیدن خود در مسیر کربلا از پدر بزرگوارش ، (3) اذان گفتن برای اقامه جماعت به امامت حسین علیه السلام در جریان برخورد سپاه حُر با کاروان امام علیه السلام ، (4) بر عهده گرفتن مسئولیت آب رسانی به خیمه ها در شب عاشورا (5) و همچنین داوطلب شدن ایشان برای شهادت پیش از دیگر بنی هاشم ، بنا بر نقل مشهور ، (6) از ویژگی های این فرزند برومند سیّد الشهدا علیه السلام است . در «زیارت ناحیه مقدّسه» ، خطاب به او آمده است : سلام بر تو ، ای نخستین کُشته از تبار بهترین بازمانده از نسلِ ابراهیم خلیل ! (7) درود خدا بر تو و بر پدرت ، آن گاه که در باره ات فرمود : «خدا ، بکُشد آن گروهی را که تو را کُشت . پسرم ! چه جرئتی بر خدای مهربان کردند . و چه جسارتی در هتکِ حرمت پیامبر ! پس از تو ، خاک بر سرِ دنیا !» . گویی که من (زائر) ، در نزد تو هستم و تو (علی اکبر علیه السلام ) به کافران می گویی : من علی ، پسر حسین بن علی ام .به خانه خدا سوگند که ما به پیامبر صلی الله علیه و آله ، نزدیک تریم . با نیزه ، چنان بر شما خواهم زد که نوک آن ، کج شودو با شمشیر ، در حمایت از پدرم ، شما را می زنم ؛ زدنِ جوان هاشمیِ عرب .به خداوند سوگند ، پسر بی نسب (ابن زیاد) ، حق ندارد بر ما حکمرانی کند ! تا عهدت را به انجام رساندی و پروردگارت را دیدار کردی . گواهی می دهم که تو به خدا و پیامبر او ، نزدیک ترینی ، و پسرِ پیامبر خدا و حجّت و امین اویی ، و پسر حجّت خدا و پسرِ امین اویی . خداوند ، در باره قاتل تو ، مُرّه بن مُنقِذ بن نعمان عبدی که لعنت و خواری خدا بر او باد و همدستانش در کُشتن تو ، داوری کند که علیه تو ، هم داستان بودند . خدا ، آنان را به جهنّم ، فرو افکنَد که بد بازگشتگاهی است و خداوند ، ما را از دیدار کنندگانِ تو و همراهانت و همراهان جدّ و پدر و عمو و برادر و مادر ستم دیده ات ، قرار دهد ! از دشمنانِ اهل انکار تو ، برائت می جویم . سلام و نیز رحمت و برکات خدا بر تو باد ! در «زیارت رجبیّه» هم از او یاد شده است. گفتنی است که در شماری از منابع متأخّر ، مطالبی در ذکر مصائب علی اکبر علیه السلام گزارش شده است که در منابع معتبر ، یافت نمی شود ؛ بلکه خلافِ واقع بودن بسیاری از آنها ، قطعی است ، مانند آنچه در معالی السبطین آمده که امام حسین علیه السلام ، وقتی دید که فرزند جوانش علی اکبر به میدان جنگ می رود ، به حال احتضار در آمد ! (8) یا این که عمّه ها و خواهران علی اکبر ، از به میدان رفتن وی ، ممانعت کردند ! یا این که زینب علیهاالسلامقبل از رسیدن امام علیه السلام به بالین علی اکبر ، خودش را روی جنازه او انداخت ؛ چون می دانست که ایشان ، اگر فرزندش را کشته ببیند ، روح از بدنش مفارقت می کند ! (9) در این باره ، همچنین گزارش هایی در کتاب هایی مانند : أسرار الشهادات ، عنوان الکلام و نور العین آمده اند که طرح آنها در این جا ، ضرورتی ندارد ؛ امّا گزارش های قابل استناد ، از این قرارند :



1- .ر . ک : ج 1 ص 307 (بخش اوّل / فصل ششم: فرزندان) .
2- .ر . ک : ج 5 ص 403 (فصل یکم / دیدار امام علیه السلام و ابن سعد میان دو لشکر).
3- .ر. ک : ج 5 ص 283 (بخش هفتم / فصل هفتم / رؤیای شهادت).
4- .ر. ک : ج 5 ص 219 (بخش هفتم / فصل هفتم / بسته شدن راه بر امام علیه السلام توسط حُر) .
5- .ر. ک : ج 6 ص 59 (فصل یکم / آماده شدن برای نبرد) .
6- .بنا به نقل غیر مشهور ، نخستین شهید از خاندان امام حسین علیه السلام ، عبد اللّه بن مسلم بن عقیل بوده است . در این باره، ر. ک : ص 159 (فصل هشتم / عبد اللّه بن مسلم بن عقیل) .
7- .در تاریخ طبری آمده است: «نخستین کشته از خاندان ابو طالب، در روز عاشورا، علیِ اکبر، فرزند حسین علیه السلام بود».
8- .معالی السبطین ، این مطلب را از شیخ جعفر شوشتری نقل کرده است ؛ امّا در هیچ یک از آثار مرحوم شوشتری یافت نشد .
9- .گفتنی است اصل زودتر آمدن زینب3 بر بالین علی اکبر7 در برخی منابع معتبر آمده است و اشکال عمده ، در بیان علّتی غیرواقعی برای ماجراست . مؤلّف معالی السبطَین می گوید : زینب3 آمد تا امام علیه السلام از دنیا نرود !




4687.شرح نهج البلاغه :الأمالی للصدوق عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین عن أبیه عن جدّه [زین العابدین] علیهم السلام: إنَّ الحُسَینَ علیه السلام قَد نَزَلَ الرُّهَیمَهَ (1) ، فَأَسری [ابنُ زِیادٍ] إلَیهِ الحُرَّ بنَ یَزیدَ فی ألفِ فارِسٍ . . .

فَرَهِقَهُ عِندَ صَلاهِ الظُّهرِ ، فَأَمَرَ الحُسَینُ علیه السلام ابنَهُ فَأَذَّنَ وأقامَ ، وقامَ الحُسَینُ علیه السلام فَصَلّی بِالفَریقَینِ جَمیعا . (2) .

1- .راجع: الخریطه رقم 4 فی آخر مجلّد 5 .
2- .الأمالی للصدوق : ص 218 ح 239 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 314 .



4686.شرح نهج البلاغه ( به نقل از ابو سعید خُدْری ) الأمالی ، صدوق به نقل از عبد اللّه بن منصور ، از امام صادق ، از پدرش امام باقر ، از جدّش امام زین العابدین علیهم السلام : حسین علیه السلام ، در رُهَیمه ، (1) فرود آمد و ابن زیاد ، حُرّ بن یزید را با هزار سوار ، شبانه به سوی او گسیل کرد ... و او هنگام نماز ظهر ، به امام علیه السلام رسید . حسین علیه السلام به پسرش [علی اکبر] فرمان داد تا اذان و اقامه بگوید . سپس ، حسین علیه السلام قامت بست و هر دو گروه ، با او نماز خواندند . .

1- .ر. ک: نقشه شماره 4 در پایان جلد 5 .



4685.دلائل النبوّه ( به نقل از محمّد بن کعب ، در یادکرد جریان صلح حُ ) الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) :دَعا رَجُلٌ مِن أهلِ الشّامِ عَلِیَّ بنَ الحُسَینِ الأَکبَرَ واُمُّهُ آمِنَهُ بِنتُ أبی مُرَّهَ بنِ عُروَهَ بنِ مَسعودٍ الثَّقَفِیِّ واُمُّها بِنتُ أبی سُفیانَ بنِ حَربٍ فَقالَ: إنَّ لَکَ بِأَمیرِ المُؤمِنینَ قَرابَهً ورَحِماً، فَإِن شِئتَ آمَنّاکَ، وَامضِ حَیثُما أحبَبتَ!

فَقالَ: أما وَاللّهِ لَقَرابَهُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله کانَت أولی أن تُرعی مِن قَرابَهِ أبی سُفیانَ، ثُمَّ کَرَّ عَلَیهِ وهُوَ یَقولُ:


أنَا عَلِیُّ بنُ حُسَینِ بنِ عَلِیّنَحنُ وبَیتِ اللّهِ أولی بِالنَّبِیِّ مِن شَمِرٍ وعُمَرٍ وَابنِ الدَّعِیّ


قالَ: وأقبَلَ عَلَیهِ رَجُلٌ مِن عَبدِ القَیسِ، یُقالُ لَهُ: مُرَّهُ بنُ مُنقِذِ بنِ النُّعمانِ فَطَعَنَهُ، فَحُمِلَ فَوُضِعَ قَریباً مِن أبیهِ .

فَقالَ لَهُ: قَتَلوکَ یا بُنَیَّ، عَلَی الدُّنیا بَعدَکَ العَفاءُ، وضَمَّهُ أبوهُ إلَیهِ حَتّی ماتَ . فَجَعَلَ الحُسَینُ علیه السلام یَقولُ: اللّهُمَّ دَعَونا لِیَنصُرونا فَخَذَلونا وقَتَلونا، اللّهُمَّ فَاحبِس عَنهُم قَطرَ السَّماءِ، وَامنَعهُم بَرَکاتِ الأَرضِ، فَإِن مَتَّعتَهُم إلی حینٍ فَفَرِّقهُم شِیَعاً، وَاجعَلهُم طَرائِقَ قِدَداً، ولا تُرضِ الوُلاهَ عَنهُم أبَداً . (1)4687.شرح نهج البلاغه :الأمالی للصدوق عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین عن أبیه عن جده [زین العابدین] علیهم السلام: لَمّا بَرَزَ [عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ] إلَیهِم دَمَعَت عَینُ الحُسَینِ علیه السلام ، فَقالَ: اللّهُمَّ کُن أنتَ الشَّهیدَ عَلَیهِم، فَقَد بَرَزَ إلَیهِمُ ابنُ رَسولِکَ، وأشبَهُ النّاسِ وَجهاً وسَمتاً (2) بِهِ، فَجَعَلَ یَرتَجِزُ وهُوَ یَقولُ:


أنَا عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ بنِ عَلِیّنَحنُ وبَیتِ اللّهِ أولی بِالنَّبِیّ أما تَرَونَ کَیفَ أحمی عَن أبی


فَقَتَلَ مِنهُم عَشَرَهً ثُمَّ رَجَعَ إلی أبیهِ، فَقالَ: یا أبَه العَطَشُ، فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام : صَبراً یا بُنَیَّ، یَسقیکَ جَدُّکَ بِالکَأسِ الأَوفی، فَرَجَعَ فَقاتَلَ حَتّی قَتَلَ مِنهُم أربَعَهً وأربَعینَ رَجُلاً، ثُمَّ قُتِلَ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ . (3) .

1- .الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه): ج 1 ص 470 ، نسب قریش: ص 57 نحوه ولیس فیه ذیله من «وضمّه» وراجع : أنساب الأشراف: ج 3 ص 361 والشجره المبارکه: ص 72 والردّ علی المتعصّب العنید: ص 39 وتذکره الخواصّ: ص 255 والأمالی للشجری: ج 1 ص 171 .
2- .سَمْتُه: حُسنُ هیئته ومنظره فی الدین (النهایه: ج 2 ص 397 «سمت») .
3- .الأمالی للصدوق: ص 226 ح 239 ، روضه الواعظین: ص 207 من دون إسنادٍ إلی أحدٍ من أهل البیت علیهم السلام ، بحار الأنوار: ج 44 ص 321 .



4686.شرح نهج البلاغه عن أبی سعید الخدری :الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) :مردی از شامیان ، علی اکبر ، فرزند حسین علیه السلام را که مادرش آمنه ، دختر ابو مُرّه بن عُروه بن مسعود ثقفی بود ، و مادر آمنه نیز دختر ابو سفیان بن حَرب ( جدّ یزید ) بود ، فرا خواند و گفت : تو با امیر مؤمنان [ یزید ] ، خویشاوندی داری و به او نزدیکی . اگر بخواهی ، ما به تو امان می دهیم و به هر کجا که دوست داشتی ، برو !

علی اکبر گفت : «بدان که به خدا سوگند رعایتِ خویشاوندیِ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، لازم تر از رعایت خویشاوندی ابو سفیان است !» .

سپس ، به او هجوم بُرد و چنین سرود :


من علی ، پسر حسین بن علی ام .به خانه خدا سوگند که ما به پیامبر صلی الله علیه و آله ، نزدیک تریم از شمر و عمر [ بن سعد ] و ابن زیاد !


مردی از بنی عبد قیس به نام مُرّه بنِ مُنقِذ بن نُعمان ، به او حمله کرد و نیزه ای بر او زد . علی اکبر علیه السلام را بُردند و نزدیک پدرش ، بر زمین نهادند . حسین علیه السلام ، خطاب به او فرمود : «پسر عزیزم ! تو را کُشتند . دنیا ، پس از تو ویران باد !» .

آن گاه ، او را به خود چسبانْد تا جان داد . همچنین حسین علیه السلام گفت : «خدایا ! ما را خواندند تا یاری مان دهند ؛ ولی ما را وا نهادند و ما را کُشتند .

خدایا ! باران را از آنان ، دریغ بدار و برکت های زمین را از آنان ، باز دار و اگر هم مدّتی بهره مندشان کردی ، دچار اختلاف و تفرقه شان کن و هر یک را به راهی ببر و هیچ گاه ، حاکمان را از آنها ، راضی مگردان» .4685.دلائل النبوّه عن محمّد بن کعب ( فی صُلحِ الحُدَیبِیَّهِ ) الأمالی ، صدوق به نقل از عبد اللّه بن منصور ، از امام جعفر صادق ، از پدرش امام باقر ، از جدّش امام زین العابدین علیهم السلام : هنگامی که علی اکبر علیه السلام برای مبارزه به سوی دشمن رفت ، چشمان حسین علیه السلام ، گریان شد و گفت : «خدایا ! تو بر ایشان گواه باش ، که فرزند پیامبرت و شبیه ترینِ مردم به او در صورت و سیرت ، به سوی آنان می رود» .

علی اکبر علیه السلام نیز چنین رَجَز می خواند :


من علی ، پسر حسین بن علی امبه خانه خدا سوگند که ما به پیامبر صلی الله علیه و آله ، نزدیک تریم . آیا نمی بینید که چگونه از پدرم ، حمایت می کنم ؟


آن گاه ، ده تن از آنان را کُشت و سپس به نزد پدرش باز گشت و گفت : ای پدر ! تشنه ام .

حسین علیه السلام فرمود : «شکیبایی کن ، پسر عزیزم ! جدّت با کاسه ای پُر به تو می نوشانَد» .

او باز گشت و جنگید و 44 تن از دشمنان را کُشت و سپس ، به شهادت رسید . درود خدا بر او باد ! .




4684.المناقب ، خوارزمی ( به نقل از ابو لیلی ) تاریخ الطبری عن أبی مخنف عن زهیر بن عبد الرحمن بن زهیر الخثعمی :کانَ آخِرَ مَن بَقِیَ مَعَ الحُسَینِ علیه السلام مِن أصحابِهِ سُوَیدُ بنُ عَمرِو بنِ أبِی المُطاعِ الخَثعَمِیُّ، قالَ: وکانَ أوَّلَ قَتیلٍ مِن بَنی أبی طالِبٍ یَومَئِذٍ عَلِیٌّ الأَکبَرُ بنُ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام ، واُمُّهُ لَیلَی ابنَهُ أبی مُرَّهَ بنِ عُروَهَ بنِ مَسعودٍ الثَّقَفِیِّ، وذلِکَ أنَّهُ أخَذَ یَشُدُّ عَلَی النّاسِ وهُوَ یَقولُ:


أنَا عَلِیُّ بنُ حُسَینِ بنِ عَلِیّنَحنُ وَرَبِّ البَیتِ أولی بِالنَبِیّ تَاللّهِ لا یَحکُمُ فینَا ابنُ الدَّعِیّ


قالَ: فَفَعَلَ ذلِکَ مِراراً، فَبَصُرَ بِهِ مُرَّهُ بنُ مُنقِذِ بنِ النُّعمانِ العَبدِیُّ ثُمَّ اللَّیثِیُّ، فَقالَ: عَلَیَّ آثامُ العَرَبِ ، إن مَرَّ بی یَفعَلُ مِثلَ ما کانَ یَفعَلُ إن لَم اُثکِلهُ (1) أباهُ، فَمَرَّ یَشُدُّ عَلَی النّاسِ بِسَیفِهِ، فَاعتَرَضَهُ مُرَّهُ بنُ مُنقِذٍ فَطَعَنَهُ فَصُرِعَ، وَاحتَوَلَهُ (2) النّاسُ فَقَطَّعوهُ بِأَسیافِهِم .

قالَ أبو مِخنَفٍ: حَدَّثَنی سُلَیمانُ بنُ أبی راشِدٍ، عَن حُمَیدِ بنِ مُسلِمٍ الأَزدِیِّ، قالَ: سَماعُ اُذنی یَومَئِذٍ مِنَ الحُسَینِ علیه السلام یَقولُ : قَتَلَ اللّهُ قَوماً قَتَلوکَ یا بُنَیَّ! ما أجرَأَهُم عَلَی الرَّحمنِ، وعَلَی انتِهاکِ حُرمَهِ الرَّسولِ! عَلَی الدُّنیا بَعدَکَ العَفاءُ.

قالَ: وکَأَنّی أنظُرُ إلَی امرَأَهٍ خَرَجَت مُسرِعَهً کَأَنَّهَا الشَّمسُ الطّالِعَهُ تُنادی: یا اُخَیّاه! ویَابنَ اُخَیّاه! قالَ: فَسَأَلتُ عَلَیها، فَقیلَ: هذِهِ زَینَبُ ابنَهُ فاطِمَهَ ابنَهِ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، فَجاءَت حَتّی أکَبَّت عَلَیهِ، فَجاءَهَا الحُسَینُ علیه السلام فَأَخَذَ بِیَدِها فَرَدَّها إلَی الفُسطاطِ .

وأقبَلَ الحُسَینُ علیه السلام إلَی ابنِهِ، وأقبَلَ فِتیانُهُ إلَیهِ، فَقالَ: اِحمِلوا أخاکُم، فَحَمَلوهُ مِن مَصرَعِهِ حَتّی وَضَعوهُ بَینَ یَدَیِ الفُسطاطِ الَّذی کانوا یُقاتِلونَ أمامَهُ . (3) .

1- .الثُّکْل: الموت والهلاک، وفقدان الحبیب أو الولد (القاموس المحیط: ج 3 ص 343 «ثکل») .
2- .احتولَهُ القومُ: احتوشوا حوالیه (لسان العرب: ج 11 ص 187 «حول» ) .
3- .تاریخ الطبری: ج 5 ص 446، الکامل فی التاریخ: ج 2 ص 569 نحوه وفیه «سوید بن أبی المطاع الخثعمی» وراجع : تاریخ دمشق: ج 69 ص 169 والمنتظم: ج 5 ص 340.



4683.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :تاریخ الطبری به نقل از ابو مِخنَف : زُهَیر بن عبد الرحمان بن زُهَیر خَثعَمی برایم نقل کرد که : آخرین بازمانده یاران حسین علیه السلام [در روز عاشورا] ، سُوَید بن عمرو بن ابی مُطاع خَثعَمی بود ، و نخستین کشته خاندان ابو طالب در آن روز [ که پس از یاران حسین علیه السلام به میدان رفت ] ، علی اکبر ، پسر حسین علیه السلام بود که مادرش لیلا ، دختر ابو مُرّه بن عُروه بن مسعود ثَقَفی بود و شهادتش ، بدین گونه بود که بر دشمن ، حمله می بُرد و چنین رَجَز می خواند :


من علی ، پسر حسین بن علی ام .به خدای کعبه سوگند که ما به پیامبر صلی الله علیه و آله ، نزدیک تریم ! و به خدا سوگند که آن پسر بی نَسَب (ابن زیاد) ، نمی تواند بر ما حکم برانَد .


او این کار (حمله و رَجَزخوانی) را بارها به انجام رساند . مُرّه بن مُنقِذ بن نُعمان عبدی لیثی ، او را دید و گفت : گناهان عرب بر دوش من ، اگر بر من بگذرد و چنین کند و من ، پدرش را به عزایش ننشانم !

علی اکبر علیه السلام ، با شمشیرش به دشمن حمله می بُرد که بر مُرّه بن مُنقِذ گذشت . او نیزه ای به علی اکبر علیه السلام زد و او [ بر زمین ] افتاد . دشمن ، گِردش را گرفتند و با شمشیرهایشان ، او را تکّه تکّه کردند .

همچنین سلیمان بن ابی راشد ، از حُمَید بن مسلم اَزْدی برایم نقل کرد که : در روز عاشورا ، به گوش خود شنیدم که حسین علیه السلام می گوید : «خدا ، بکشد کسانی را که تو را کشتند ، ای پسر عزیزم ! چه گستاخ بودند در برابر [خدای] رحمان و بر هتک حرمتِ پیامبر! دنیا ، پس از تو ویران باد!

و گویی هم اینک به زنی می نگرم که مانند خورشیدِ به گاه طلوع ، به سرعت ، بیرون دویده ، ندا می دهد : ای برادرم و فرزند برادرم !

در باره او پرسیدم . گفته شد : این ، زینب ، فرزند فاطمه دختر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است .

آن زن آمد تا خود را بر روی [پیکر] علی اکبر علیه السلام انداخت . حسین علیه السلام نزد او آمد و دستش را گرفت و او را به خیمه ، باز گردانْد . سپس ، حسین علیه السلام به پسرش روی آورد و جوانان [ خاندان ] او نیز همراهش آمدند . حسین علیه السلام فرمود : «برادرتان را ببرید !»

آنان ، او را از آن جایی که بر زمین افتاده بود ، بُردند و در خیمه ای نهادند که جلوی آن می جنگیدند . .




4682.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :الإرشاد:ولَم یَزَل یَتَقَدَّمُ رَجُلٌ رَجُلٌ مِن أصحابِهِ فَیُقتَلُ، حَتّی لَم یَبقَ مَعَ الحُسَینِ علیه السلام إلّا أهلُ بَیتِهِ خاصَّهً . فَتَقَدَّمَ ابنُهُ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام واُمُّهُ لَیلی بِنتُ أبی مُرَّهَ بنِ عُروَهَ بنِ مَسعودٍ الثَّقَفِیِّ وکانَ مِن أصبَحِ النّاسِ وَجهاً، ولَهُ یَومَئِذٍ بِضعَ عَشرَهَ سَنَهً، فَشَدَّ عَلَی النّاسِ، وهُوَ یَقولُ:


أنَا عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ بنِ عَلِیّنَحنُ وبَیتِ اللّهِ أولی بِالنَّبِیّ تَاللّهِ لا یَحکُمُ فینَا ابنُ الدَّعِیّأضرِبُ بِالسَّیفِ اُحامی عَن أبی ضَربَ غُلامٍ هاشِمِیٍّ قُرَشِیّ


فَفَعَلَ ذلِکَ مِراراً وأهلُ الکوفَهِ یَتَّقونَ قَتلَهُ، فَبَصُرَ بِهِ مُرَّهُ بنُ مُنقِذٍ العَبدِیُّ، فَقالَ: عَلَیَّ آثامُ العَرَبِ ، إن مَرَّ بی یَفعَلُ مِثلَ ذلِکَ إن لَم اُثکِلهُ أباهُ، فَمَرَّ یَشتَدُّ عَلَی النّاسِ کَما مَرَّ فِی الأَوَّلِ، فَاعتَرَضَهُ مُرَّهُ بنُ مُنقِذٍ، فَطَعَنَهُ فَصُرِعَ، وَاحتَواهُ القَومُ فَقَطَّعوهُ بِأَسیافِهِم.

فَجاءَ الحُسَینُ علیه السلام حَتّی وَقَفَ عَلَیهِ، فَقالَ: قَتَلَ اللّهُ قَوماً قَتَلوکَ یا بُنَیَّ ، ما أجرَأَهُم عَلَی الرَّحمنِ وعَلَی انتِهاکِ حُرمَهِ الرَّسولِ! وَانهَمَلَت عَیناهُ بِالدُّموعِ، ثُمَّ قالَ: عَلَی الدُّنیا بَعدَکَ العَفاءُ.

وخَرَجَت زَینَبُ اُختُ الحُسَینِ مُسرِعَهً تُنادی: یا اُخَیّاه وَابنَ اُخَیّاه، وجاءَت حَتّی أکَبَّت عَلَیهِ، فَأَخَذَ الحُسَینُ علیه السلام بِرَأسِها فَرَدَّها إلَی الفُسطاطِ، وأمَرَ فِتیانَهُ فَقالَ: اِحمِلوا أخاکُم، فَحَمَلوهُ حَتّی وَضَعوهُ بَینَ یَدَیِ الفُسطاطِ الَّذی کانوا یُقاتِلونَ أمامَهُ . (1) .

1- .. الإرشاد: ج 2 ص 106 ، مثیر الأحزان: ص 68 ، إعلام الوری: ج 1 ص 464 کلاهما نحوه ولیس فیهما من «اضرب» إلی «قرشی» .



4681.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :الإرشاد :یاران امام حسین علیه السلام ، یکی یکی پیش می آمدند و می جنگیدند و کُشته می شدند تا آن که جز خانواده اش ، کسی با حسین علیه السلام نماند . آن گاه پسرش علی اکبر علیه السلام که مادرش لیلا ، دختر ابی مُرّه بن عُروه بن مسعود ثقفی بود ، قدم به میدان نهاد . او از زیباروی ترینِ مردمان و آن هنگام ، هجده نوزده ساله بود .

او به دشمن، حمله بُرد و چنین خواند :


من علی ، پسر حسین بن علی امبه خانه خدا سوگند ، که ما به پیامبر صلی الله علیه و آله ، نزدیک تریم . و به خدا سوگند ، که پسر بی نَسَب (ابن زیاد) نمی تواند بر ما حکم براند .با شمشیر می زنم و از پدرم ، حمایت می کنم ؛ شمشیر زدنِ جوان هاشمیِ قُرَشی .


او این کار را بارها به انجام رساند و کوفیان ، از کُشتن او پروا می کردند که مُرّه بن مُنقِذ عبدی ، او را دید و گفت : گناهان عرب بر دوش من باشد ، اگر بر من بگذرد و چنین کند و من ، پدرش را به عزایش ننشانم ! علی اکبر علیه السلام ، مانند بار اوّل ، بر دشمن حمله بُرد که مُرّه بن مُنقِذ ، راه را بر او گرفت و نیزه ای به او زد و بر زمینش انداخت . سپاهیان ، گِردش را گرفتند و او را با شمشیرهایشان ، تکّه تکّه کردند .

حسین علیه السلام به بالای سر او آمد و ایستاد و فرمود : «خداوند ، بکُشد کسانی را که تو را کُشتند ، ای پسر عزیزم ! چه گستاخ بودند در برابر [ خدای ] رحمان و بر هتک حرمت پیامبر!» .

سپس اشک از چشمانش روان شد و فرمود : «دنیای پس از تو ، ویران باد !».

زینب علیهاالسلام خواهر حسین علیه السلام ، به شتاب ، بیرون دوید و ندا داد : ای برادرم و فرزند برادرم ! آن گاه ، آمد تا خود را بر روی [پیکر] علی اکبر علیه السلام انداخت . حسین علیه السلام ، سر او را گرفت و [ او را بلند کرد و ] به خیمه اش باز گردانْد و به جوانان [ خاندان ]خود ، فرمان داد و فرمود : «برادرتان را ببرید !» . آنان ، او را بُردند و در خیمه ای گذاشتند که جلوی آن ، می جنگیدند . .




4684.المناقب للخوارزمی عن أبی لیلی :الملهوف:فَلَمّا لَم یَبقَ مَعَهُ إلّا أهلُ بَیتِهِ، خَرَجَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام وکانَ مِن أصبَحِ النّاسِ وَجهاً ، وأحسَنِهِم خُلُقاً فَاستَأذَنَ أباهُ فِی القِتالِ، فَأذِنَ لَهُ؛ ثُمَّ نَظَرَ إلَیهِ نَظرَهَ آیِسٍ مِنهُ، وأرخی علیه السلام عَینَیهِ وبَکی .

ثُمَّ قالَ: اللّهُمَّ اشهَد، فَقَد بَرَزَ إلَیهِم غُلامٌ أشبَهُ النّاسِ خَلقاً وخُلُقاً ومَنطِقاً بِرَسولِکَ صلی الله علیه و آله ، وکُنّا إذَا اشتَقنا إلی نَبِیِّکَ نَظَرنا إلَیهِ . فَصاحَ وقالَ: یَا بنَ سَعدٍ، قَطَعَ اللّهُ رَحِمَکَ کَما قَطَعتَ رَحِمی.

فَتَقَدَّمَ نَحوَ القَومِ، فَقاتَلَ قِتالاً شَدیداً ، وقَتَلَ جَمعاً کَثیراً، ثُمَّ رَجَعَ إلی أبیهِ وقالَ: یا أبَتِ! العَطَشُ قَد قَتَلَنی ، وثِقلُ الحَدیدِ (1) قَد أجهَدَنی، فَهَل إلی شَربَهِ ماءٍ مِن سَبیلٍ؟

فَبَکَی الحُسَینُ علیه السلام وقالَ: واغَوثاه! یا بُنَیَّ مِن أینَ آتی بِالماءِ، قاتِل قَلیلاً، فَما أسرَعَ ما تَلقی جَدَّکَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله ، فَیَسقیکَ بِکَأسِهِ الأَوفی شَربَهً لا تَظمَأُ بَعدَها.

فَرَجَعَ إلی مَوقِفِ النِّزالِ، وقاتَلَ أعظَمَ القِتالِ، فَرَماهُ مُنقِذُ بنُ مُرَّهَ العَبدِیُّ بِسَهمٍ فَصَرَعَهُ، فَنادی: یا أبَتاه عَلَیکَ مِنِّی السَّلامُ، هذا جَدّی یُقرِئُکَ السَّلامَ، ویَقولُ لَکَ: عَجِّلِ القُدومَ عَلَینا، ثُمَّ شَهِقَ شَهقَهً فَماتَ.

فَجاءَ الحُسَینُ علیه السلام حَتّی وَقَفَ عَلَیهِ، ووَضَعَ خَدَّهُ عَلی خَدِّهِ، وقالَ: قَتَلَ اللّهُ قَوماً قَتَلوکَ! ما أجرَأَهُم عَلَی اللّهِ! وعَلَی انتِهاکِ حُرمَهِ رَسولِ اللّهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وآلِهِ! عَلَی الدُّنیا بَعدَکَ العَفاءُ.

قالَ الرّاوی : وخَرَجَت زَینَبُ بِنتُ عَلِیٍّ علیه السلام تُنادی: یا حَبیباه، یَا بنَ أخاه! وجاءَت فَأَکَبَّت عَلَیهِ ، فَجاءَ الحُسَینُ علیه السلام فَأَخَذَها ورَدَّها إلَی النِّساءِ .

ثُمَّ جَعَلَ أهلُ بَیتِهِ یَخرُجُ مِنهُمُ الرَّجُلُ بَعدَ الرَّجُلِ، حَتّی قَتَلَ القَومُ مِنهُم جَماعَهً، فَصاحَ الحُسَینُ علیه السلام فی تِلکَ الحالِ: صَبراً یا بَنی عُمومَتی، صَبراً یا أهلَ بَیتی، صَبرا فَوَاللّهِ لا رَأَیتُم هَواناً بَعدَ هذَا الیَومِ أبَداً . (2) .

1- .ویحتمل أن یکون مراد علیّ بن الحسین من ثقل الحدید کثره عسکر المخالفین (راجع : نفس المهموم: ص 589) .
2- .الملهوف: ص 166 .



4683.عنه صلی الله علیه و آله :الملهوف :هنگامی که جز اهل بیتِ امام علیه السلام ، کسی با او نمانْد ، علی اکبر علیه السلام که از زیباروی ترین و خوش خوترینِ مردم بود ، بیرون آمد و از پدر ، اجازه نبرد خواست . امام علیه السلام به او اجازه داد . سپس ، مأیوسانه به او نگریست و سرش را پایین انداخت و گریست .

سپس گفت : «خدایا ! گواه باش . جوانی به نبرد آنها می رود که از نظر صورت و سیرت و سخن گفتن ، شبیه ترینِ مردم به پیامبر توست و ما هر گاه مشتاق پیامبرت می شدیم ، به او می نگریستیم» . سپس ، بانگ برآورد و فرمود : «ای پسر سعد ! خداوند ، رَحِمت را قطع کند ، همان گونه که رَحِم مرا قطع کردی» .

سپس علی اکبر علیه السلام به پیش آمد و به سختی با دشمن جنگید و گروه فراوانی را کُشت . سپس به نزد پدرش باز گشت و گفت : ای پدر ! تشنگی ، مرا کُشت و سنگینیِ آهن[ زره و کلاه خود و شمشیر ] (1) ، مرا به رنج افکنده است . آیا آبی برای نوشیدن ، یافت می شود ؟

حسین علیه السلام گریست و گفت : «وای ، وای ! ای پسر عزیزم ! از کجا آب بیاورم ؟ اندکی بجنگ که خیلی زود ، جدّت محمّد صلی الله علیه و آله را می بینی و او از جام لَبالَبش ، شربتی به تو می نوشانَد که دیگر هرگز تشنه نشوی» .

علی اکبر علیه السلام ، به میدان باز گشت و بهترین نبردش را به نمایش گذاشت . مُنقِذ بن مُرّه عبدی ، تیری به سوی او پرتاب کرد و او را به زمین انداخت . علی اکبر علیه السلام ، ندا داد : ای پدر ! سلام بر تو ! این ، جدّم است که به تو سلام می رساند و می فرماید : «زودتر ، به سوی ما بیا» . سپس ، صیحه ای کشید و جان داد .

حسین علیه السلام آمد و بر بالای سرش ایستاد و گونه بر گونه اش نهاد و فرمود : «خداوند ، بکُشد کسانی را که تو را کُشتند ! چه قدر در برابر خدا و بر هتک حرمت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، گستاخ بودند ! دنیا ، پس از تو ، ویران باد !» .

زینب علیهاالسلام دختر علی علیه السلام ، بیرون آمد و فریاد می زد : ای محبوب من ! ای زاده برادرم !

آن گاه ، آمد و خود را بر روی [پیکر] علی اکبر علیه السلام انداخت . حسین علیه السلام نیز آمد و او را بلند کرد و به نزد زنان ، باز گردانْد .

آن گاه ، مردان خاندان حسین علیه السلام ، یک به یک ، به میدان رفتند و دشمن ، گروهی از آنان را به شهادت رساند . حسین علیه السلام ، در آن حال ، بانگ بر آورد و فرمود : «ای عموزادگان ! شکیبا باشید . ای خاندان من ! شکیبایی کنید . شکیبایی کنید که به خدا سوگند ، پس از امروز ، هیچ گاه خواری نخواهید دید» . .

1- .در نفس المهموم آمده : ممکن است که مراد علی اکبر7 از سنگینی آهن ، فراوانیِ سپاه دشمن باشد .



4682.عنه صلی الله علیه و آله :مقاتل الطالبیّین:قالَ المَدائِنِیُّ ، عَنِ العَبّاسِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ رَزینٍ ، عن عَلِیِّ بنِ طَلحَهَ، وعَن أبی مِخنَفٍ عن عَبدِ الرَّحمنِ بنِ یَزیدَ بنِ جابِرٍ ، عَن حُمَیدِ بنِ مُسلِمٍ، وقالَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ البَصرِیُّ ، عَن أبی مِخنَفٍ عن زُهَیرِ بنِ عَبدِ اللّهِ الخَثعَمِیِّ، وحَدَّثَنیهِ أحمَدُ بنُ سَعیدٍ ، عَن یَحیَی بنِ الحَسَنِ العَلَوِیِّ ، عَن بَکرِ بنِ عَبدِ الوَهّابِ ، عَن إسماعیلَ بنِ أبی إدریسَ ، عَن أبیهِ عَن جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ ، عَن أبیهِ، دَخَلَ حَدیثُ بَعضِهِم فی حَدیثِ الآخَرینَ: إنَّ أوَّلَ قَتیلٍ قُتِلَ مِن وُلدِ أبی طالِبٍ مَعَ الحُسَینِ علیه السلام ابنُهُ عَلِیٌّ، قالَ: فَأَخَذَ یَشُدُّ عَلَی النّاسِ وهُوَ یَقولُ:


أنَا عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ بنِ عَلِیّنَحنُ وبَیتِ اللّهِ أولی بِالنَّبِیّ مِن شَبَثٍ ذاکَ ومِن شِمرِ الدَّنِیّ؟أضرِبُکُم بِالسَّیفِ حَتّی یَلتَوی ضَربَ غُلامٍ هاشِمِیٍّ عَلَوِیّولا أزالُ الیَومَ أحمی عَن أبی وَاللّهُ لا یَحکُمُ فینَا ابنُ الدَّعِی


فَفَعَلَ ذلِکَ مِراراً، فَنَظَرَ إلَیهِ مُرَّهُ بنُ مُنقِذٍ العَبدِیُّ، فَقالَ: عَلَیَّ آثامُ العَرَبِ ، إن هُوَ فَعَلَ مِثلَ ما أراهُ یَفعَلُ، ومَرَّ بی أن اُثکِلَهُ اُمَّهُ.

فَمَرَّ یَشُدُّ عَلَی النّاسِ ویَقولُ کَما کانَ یَقولُ، فَاعتَرَضَهُ مُرَّهُ وطَعَنَهُ بِالرُّمحِ فَصَرَعَهُ، وَاعتَوَرَهُ (1) النّاسُ فَقَطَّعوهُ بِأَسیافِهِم.

وقالَ أبو مِخنَفٍ: عَن سُلَیمانَ بنِ أبی راشِدٍ ، عَن حُمَیدِ بنِ مُسلِمٍ ، قالَ: سَماعُ اُذُنی یَومَئِذٍ الحُسَینَ علیه السلام وهُوَ یَقولُ: قَتَلَ اللّهُ قَوماً قَتَلوکَ یا بُنَیَّ، ما أجرَأَهُم عَلَی اللّهِ! وعَلَی انتِهاکِ حُرمَهِ الرَّسولِ صلی الله علیه و آله ! ثُمَّ قالَ : عَلَی الدُّنیا بَعدَکَ العَفاءُ.

قالَ حُمَیدٌ: وکَأَنّی أنظُرُ إلَی امرَأَهٍ خَرَجَت مُسرِعَهً کَأَنَّهَا الشَّمسُ الطّالِعَهُ ، تُنادی یا حَبیباه! یَا بنَ أخاه! فَسَأَلتُ عَنها فَقالوا: هذِهِ زَینَبُ بِنتُ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام ، ثُمَّ جاءَت حَتَّی انکَبَّت عَلَیهِ، فَجاءَهَا الحُسَینُ علیه السلام فَأَخَذَ بِیَدِها إلَی الفُسطاطِ، وأقبَلَ إلَی ابنِهِ، وأقبَلَ فِتیانُهُ إلَیهِ فَقالَ: اِحمِلوا أخاکُم، فَحَمَلوهُ مِن مَصرَعِهِ ذلِکَ، ثُمَّ جاءَ بِهِ حَتّی وَضَعَهُ بَینَ یَدَی فُسطاطِهِ.

حَدَّثَنی أحمَدُ بنُ سَعیدٍ، قالَ: حَدَّثَنی یَحیَی بنُ الحَسَنِ العَلَوِیُّ، قالَ: حَدَّثَنا غَیرُ واحِدٍ ، عَن مُحَمَّدِ بنِ عُمَیرٍ ، عَن أحمَدَ بنِ عَبدِ الرَّحمنِ البَصرِیِّ ، عَن عَبدِ الرَّحمنِ بنِ مَهدِیٍّ ، عَن حَمّادِ بنِ سَلَمَهَ ، عَن سَعیدِ بنِ ثابِتٍ ، قالَ: لَمّا بَرَزَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام إلَیهِم، أرخَی الحُسَینُ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ وسَلامُهُ عَینَیهِ فَبَکی، ثُمَّ قالَ: اللّهُمَّ کُن أنتَ الشَّهیدَ عَلَیهِم، فَبَرَزَ إلِیهِم غُلامٌ أشبَهُ الخَلقِ بِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله .

فَجَعَلَ یَشُدُّ عَلَیهِم، ثُمَّ یَرجِعُ إلی أبیهِ فَیَقولُ: یا أبَه العَطَشُ! فَیَقولُ لَهُ الحُسَینُ علیه السلام : اِصبِر حَبیبی؛ فَإِنَّکَ لا تُمسی حَتّی یَسقِیَکَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله بِکَأسِهِ، وجَعَلَ یَکُرُّ کَرَّهً بَعدَ کَرَّهٍ، حَتّی رُمِیَ بِسَهمٍ فَوَقَعَ فی حَلقِهِ فَخَرَقَهُ، وأقبَلَ یَنقَلِبُ فی دَمِهِ، ثُمَّ نادی: یا أبَتاه، عَلَیکَ السَّلامُ، هذا جَدّی رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله یُقرِئُکَ السَّلامَ، ویَقولُ: عَجِّلِ القُدومَ إلَینا ، وشَهِقَ شَهقَهً فارَقَ الدُّنیا . (2) .

1- .اعْتَوَروا الشیء: أی تداولوه فیما بینهم (الصحاح: ج 2 ص 762 «عور») .
2- .مقاتل الطالبیّین: ص 115؛ بحار الأنوار: ج 45 ص 45 وراجع : مروج الذهب: ج 3 ص 71 وسیر أعلام النبلاء: ج 3 ص 302 .



4681.رسول اللّه صلی الله علیه و آله :مقاتل الطالبیّین :مدائنی می گوید : عبّاس بن محمّد بن رَزین ، از علی بن طلحه و ابومِخنَف ، از عبد الرحمان بن یزید بن جابر ، از حُمَید بن مسلم ؛ و نیز عمر بن سعد بصری ، از ابو مِخَنف ، از زُهَیر بن عبد اللّه خَثعَمی ؛ و همچنین ، احمد بن سعید ، از یحیی بن حسن علوی ، از بَکْر بن عبد الوهّاب ، از اسماعیل بن ابی ادریس ، از پدرش ، از صادق علیه السلام ، از پدرش باقر علیه السلام ، برایم نقل کرده اند که مجموع هر سه نقل ، این است : نخستین کُشته خاندان ابو طالب در کنار حسین علیه السلام ، فرزندش علی اکبر بود . او بر دشمن ، هجوم می بُرد و می گفت :


من علی ، پسر حسین بن علی ام .به خانه خدا سوگند که ما به پیامبر صلی الله علیه و آله ، نزدیک تریم ، از این شَبَث [ بن رِبْعی ] و از شمرِ پَست.شما را [ آن قدر ] با شمشیر می زنم ، تا این که [ شمشیرم ] در هم پیچیده شود ؛ شمشیر زدنِ جوانی هاشمی و عَلَویو امروز ، پیوسته ، از پدرم حمایت می کنم . به خدا سوگند که پسر بی نَسَب (ابن زیاد) ، نمی تواند بر ما حکم برانَد .


او این کار را بارها انجام داد . مُرّه بن مُنقِذ عبدی به او نگریست و گفت : گناهان عرب بر دوش من باشد ، اگر او مانند آنچه می بینم ، انجام دهد و بر من بگذرد و من ، مادرش را به عزایش ننشانم !

علی اکبر علیه السلام که به دشمن ، هجوم می بُرد و مانند قبلْ رَجَز می خواند ، بر مُرّه گذشت . مُرّه ، نیزه ای به او زد و او را بر زمین انداخت . سپاهیان نیز او را در میان گرفتند و با شمشیرهایشان ، تکّه تکّه اش کردند .

ابو مِخنَف ، از سلیمان بن ابی راشد ، از حُمَید بن مسلم نقل می کند که گفت : در روز عاشورا ، به گوش خود شنیدم که حسین علیه السلام فرمود : «خداوند ، بکُشد کسانی که تو را کُشتند ، ای پسرم ! چه قدر در برابر خدا و بر هتک حرمت پیامبر صلی الله علیه و آله ، گستاخ بودند !» .

سپس فرمود : «دنیا ، پس از تو ، ویران باد !» .

حُمَید گفت : و گویی به زنی می نگرم که مانند خورشیدِ هنگام طلوع ، به شتاب ، بیرون دوید و فریاد می کشید : ای محبوب من ، ای زاده برادرم !

در باره اش پرس و جو کردم . گفتند : این ، زینب ، دختر علی بن ابی طالب است .

سپس ، آمد تا خود را بر روی [پیکر] علی اکبر علیه السلام انداخت . حسین علیه السلام نیز به سوی او آمد و دستش را گرفت [ و بلند کرد ]و به سوی خیمه بُرد . آن گاه ، به سوی فرزندش باز گشت و جوانان [ خاندانش ] به سویش آمدند . حسین علیه السلام به آنها فرمود : «برادرتان را ببرید !» .

آنان نیز او را از آن جا بردند و جلوی خیمه اش ، بر زمین نهادند .

احمد بن سعید ، از یحیی بن حسن علوی ، از چندین نفر ، از محمّد بن عُمَیر ، از احمد بن عبد الرحمان بصری ، از عبد الرحمان بن مهدی ، از حَمّاد بن سَلَمه ، از سعید بن ثابت ، نقل کرده است که گفت : چون علی اکبر علیه السلام به سوی دشمن ، بیرون آمد، حسین که درودها و سلام خدا بر او باد ، چشمانش را بر زمین دوخت و گریست . سپس گفت : «خدایا ! تو بر اینها گواه باش که جوانی به سوی آنان رفت که شبیه ترینِ مردم به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بود» .

علی اکبر علیه السلام ، به سوی آنان ، حمله می برد و سپس ، به نزد پدرش باز می گشت و می گفت : پدر ! تشنه ام .

حسین علیه السلام به او فرمود : «شکیبایی کن ای محبوب من که به شب نرسیده ، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از جام خویش ، تو را سیراب می گردانَد» .

او پی در پی ، حمله می کرد تا آن که تیری به او اصابت کرد و بر گلویش نشست و آن را درید . در خون خود ، دست و پا می زد که ندا داد : ای پدر ! درود بر تو ! این ، جدّم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است که به تو سلام می رسانَد و می فرماید : «به سوی ما بشتاب !» .

آن گاه ، صیحه ای کشید و جان داد . .



4680.امام هادی علیه السلام ( زیارت نامه ای که نزد مقبره امیر مؤمنان علیه الس ) المناقب لابن شهر آشوب :تَقَدَّمَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ الأَکبَرُ علیه السلام ، وهُوَ ابنُ ثَمانَ عَشرَهَ سَنَهً، ویُقالُ : اِبنُ خَمسٍ وعِشرینَ، وکانَ یُشَبَّهُ بِرَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله خَلقاً وخُلُقاً ونُطقاً، وجَعَلَ یَرتَجِزُ ویَقولُ:


أنَا عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ بنِ عَلِیّمِن عُصبَهٍ جَدُّ أبیهِمُ النَّبِیّ نَحنُ وبَیتِ اللّهِ أولی بِالوَصِیّوَاللّهِ لا یَحکُمُ فینَا ابنُ الدَّعِیّ أضرِبُکُم بِالسَّیفِ أحمی عَن أبیأطعَنُکُم بِالرُّمحِ حَتّی یَنثَنی طَعنَ غُلامٍ هاشِمِیٍّ عَلَوِیّ


فَقَتَلَ سَبعینَ مُبارِزاً، ثُمَّ رَجَعَ إلی أبیهِ وقَد أصابَتهُ جِراحاتٌ، فَقالَ: یا أبَه العَطَشُ، فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام : یَسقیکَ جَدُّکَ، فَکَرَّ أیضاً عَلَیهِم وهُوَ یَقولُ:


الحَربُ قَد بانَت لَها حَقائِقُوظَهَرَت مِن بَعدِها مَصادِقُ وَاللّهِ رَبِّ العَرشِ لا نُفارِقُجُموعَکُم أو تُغمَدُ البَوارِقُ (1)


فَطَعَنَهُ مُرَّهُ بنُ مُنقِذٍ العَبدِیُّ عَلی ظَهرِهِ غَدراً، فَضَرَبوهُ بِالسَّیفِ .

فَقالَ الحُسَینُ علیه السلام : عَلَی الدُّنیا بَعدَکَ العَفا، وضَمَّهُ إلی صَدرِهِ وأتی بِهِ إلی بابِ الفُسطاطِ، فَصارَت اُمُّهُ شَهرَبانَوَیهِ وَلهی ، تَنظُرُ إلَیهِ ولا تَتَکَلَّمُ، فَبَقِیَ الحُسَینُ علیه السلام وَحیداً (2) . (3) .

1- .البَوارِقُ: لَمعَان السُّیوف (مجمع البحرین: ج 1 ص 144 «برق») .
2- .ذکرت روایات أخری أن ام علی الأکبر تدعی «لیلی» . کما أن ما دل علی أن علیا الأکبر هو أول شهید من أهل البیت علیهم السلام ، فهو یعنی أن العباس واخوته کانوا أحیاء عند شهاده علی الأکبر .
3- .المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 109 .



4679.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :المناقب ، ابن شهرآشوب :علی اکبر علیه السلام ، فرزند حسین علیه السلام ، پیش آمد . او جوانی هجده ساله (و گفته شده که 25 ساله) بود و صورت و سیرت و سخن گفتنش به پیامبر صلی الله علیه و آله می مانْد . او رَجَز می خواند و می گفت :


من علی ، پسر حسین بن علی امکه جدّ پدری شان پیامبر صلی الله علیه و آله است . به خانه خدا سوگند که ما به داشتن وصی ، شایسته تریمو به خدا سوگند که بی نسب (ابن زیاد) ، نمی تواند بر ما حکم براند ! شما را با شمشیر می زنم و از پدرم ، حمایت می کنمو [ آن قدر ] با نیزه شما را می زنم تا این که خم شود شمشیر زدنِ جوان هاشمیِ عَلَوی .


آن گاه ، هفتاد تن از جنگجویان آنان را کُشت . سپس به سوی پدرش باز گشت و در حالی که زخم هایی به او رسیده بود ، گفت : ای پدر ! تشنه ام .

حسین علیه السلام فرمود : «جدّت ، [به زودی] تو را سیراب خواهد گردانْد» .

آن گاه ، او دوباره بر آنان ، حمله بُرد و می خواند :


حقیقت جنگ ، نمایان شده استو پس از آن ، راستی و پایداری ، آشکار می شود . به خدای صاحب عرش ، سوگند ، نه شما را رها می کنیمو نه شمشیرهایمان را غلاف می کنیم .


مُرّه بن مُنقِذ عبدی ، از پشت به او نیزه زد [و دیگر سپاهیان دشمن ، گِردش را گرفتند ]و او را با شمشیرهایشان زدند .

حسین علیه السلام فرمود : «دنیا ، پس از تو ، ویران باد !» .

آن گاه ، او را به سینه اش چسباند و به درگاه خیمه اش بُرد . مادرش شهربانو ، مات و مبهوت ، به او می نگریست و هیچ نمی گفت ؛ و حسین علیه السلام ، تنها مانْد . (1) .

1- .در گزارش های دیگر ، نام مادر علی اکبر علیه السلام ، لیلا ذکر شده است . نیز علی اکبر علیه السلام ، نخستین شهید از خانواده امام علیه السلام بوده است . این ، بدان معناست که عبّاس علیه السلام و برادرانش ، پس از شهادت علی اکبر علیه السلام ، هنوز زنده و در کنار امام حسین علیه السلام بوده اند .



4678.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ( به علی علیه السلام ) مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی :فَتَقَدَّمَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ واُمُّهُ لَیلی بِنتُ أبی مُرَّهَ بنِ عُروَهَ بنِ مَسعودٍ الثَّقَفِیِّ وهُوَ یَومَئِذٍ ابنُ ثمانَ عَشرَهَ سَنَهً، فَلَمّا رَآهُ الحُسَینُ علیه السلام رَفَعَ شَیبَتَهُ نَحوَ السَّماءِ، وقالَ:

اللّهُمَّ اشهَد عَلی هؤُلاءِ القَومِ، فَقَد بَرَزَ إلَیهِم غُلامٌ أشبَهُ النّاسِ خَلقاً وخُلُقاً ومَنطِقاً بِرَسولِکَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله ، کُنّا إذَا اشتَقنا إلی وَجهِ رَسولِکَ نَظَرنا إلی وَجهِهِ، اللّهُمَّ فَامنَعهُم بَرَکاتِ الأَرضِ، وإن مَنَعتَهُم فَفَرِّقهُم تَفریقاً، ومَزِّقهُم تَمزیقاً، وَاجعَلهُم طَرائِقَ قِدَداً ، ولا تُرضِ الوُلاهَ عَنهُم أبَداً؛ فَإِنَّهُم دَعَونا لِیَنصُرونا ثُمَّ عَدَوا عَلَینا یُقاتِلُونّا ویَقتُلُونّا.

ثُمَّ صاحَ الحُسَینُ علیه السلام بِعُمَرَ بنِ سَعدٍ: ما لَکَ؟! قَطَعَ اللّهُ رَحِمَکَ، ولا بارَکَ لَکَ فی أمرِکَ، وسَلَّطَ عَلَیکَ مَن یَذبَحُکَ عَلی فِراشِکَ، کَما قَطَعتَ رَحِمی ، ولَم تَحفَظ قَرابَتی مِن رَسولِ اللّهِ! ثُمَّ رَفَعَ علیه السلام صَوتَهُ وقَرَأَ: «إِنَّ اللّه اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ * ذُرِّیَّهً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللّه سَمِیعٌ عَلِیمٌ» . (1)

ثُمَّ حَمَلَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ وهُوَ یَقولُ:


أنَا عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ بنِ عَلِیّنَحنُ وبَیتِ اللّهِ أولی بِالنَّبِیّ وَاللّهِ لا یَحکُمُ فینَا ابنُ الدَّعِیّأطعَنُکُم بِالرُّمحِ حَتّی یَنثَنی أضرِبُکُم بِالسَّیفِ حَتّی یَلتَویضَربَ غُلامٍ هاشِمِیٍّ عَلَوِیّ


فَلَم یَزَل یُقاتِلُ حَتّی ضَجَّ أهلُ الکوفَهِ لِکَثرَهِ مَن قَتَلَ مِنهُم، حَتّی أنَّهُ رُوِیَ أنَّهُ عَلی عَطَشِهِ قَتَلَ مِئَهً وعِشرینَ رَجُلاً، ثُمَّ رَجَعَ إلی أبیهِ وقَد أصابَتهُ جِراحاتٌ کَثیرَهٌ، فَقالَ: یا أبَه! العَطَشُ قَد قَتَلَنی، وثِقلُ الحَدیدِ قَد أجهَدَنی، فَهَل إلی شَربَهٍ مِن ماءٍ سَبیلٌ ، أتَقَوّی بِها عَلَی الأَعداءِ؟

فَبَکَی الحُسَینُ علیه السلام وقالَ: یا بُنَیَّ! عَزَّ عَلی مُحَمَّدٍ وعَلی عَلِیٍّ وعَلی أبیکَ أن تَدعُوَهُم فَلا یُجیبونَکَ، وتَستَغیثَ بِهِم فَلا یُغیثونَکَ، یا بُنَیَّ! هاتِ لِسانَکَ ، فَأَخَذَ لِسانَهُ فَمَصَّهُ، ودَفَعَ إلَیهِ خاتَمَهُ، وقالَ لَهُ: خُذ هذَا الخاتَمَ فی فیکَ، وَارجِع إلی قِتالِ عَدُوِّکَ، فَإِنّی أرجو أن لا تُمسِیَ حَتّی یَسقِیَکَ جَدُّکَ بِکَأسِهِ الأَوفی شَربَهً لا تَظمَأُ بَعدَها أبَداً. فَرَجَعَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام إلَی القِتالِ ، وحَمَلَ وهُوَ یَقولُ:


الحَربُ قَد بانَت لَها حَقائِقُوظَهَرَت مِن بَعدِها مَصادِقُ وَاللّهِ رَبِّ العَرشِ لا نُفارِقُجُموعَکُم أو تُغمَدُ البَوارِقُ


وجَعَلَ یُقاتِلُ حَتّی قَتَلَ تَمامَ المِئَتَینِ، ثُمَّ ضَرَبَهُ مُنقِذُ بنُ مُرَّهَ العَبدِیُّ عَلی مَفرِقِ رَأسِهِ ضَربَهً صَرَعَهُ فیها، وضَرَبَهُ النّاسُ بِأَسیافِهِم، فَاعتَنَقَ الفَرَسُ فَحَمَلَهُ الفَرَسُ إلی عَسکَرِ عَدُوِّهِ، فَقَطَّعوهُ بِأَسیافِهِم إرباً إرباً، فَلَمّا بَلَغَت روحُهُ التَّراقِیَ ، نادی بِأَعلی صَوتِهِ: یا أبَتاه! هذا جَدّی رَسولُ اللّهِ، قَد سَقانی بِکَأسِهِ الأَوفی شَربَهً لا أظمَأُ بَعدَها أبَداً، وهُوَ یَقولُ لَکَ: العَجَلَ! فَإِنَّ لَکَ کَأساً مَذخورَهً.

فَصاحَ الحُسَینُ علیه السلام : قَتَلَ اللّهُ قَوماً قَتَلوکَ! یا بُنَیَّ، ما أجرَأَهُم عَلَی اللّهِ ، وعَلَی انتِهاکِ حُرمَهِ رَسولِ اللّهِ! عَلَی الدُّنیا بَعدَکَ العَفا.

قالَ حُمَیدُ بنُ مُسلِمٍ: لَکَأَنّی أنظُرُ إلَی امرَأَهٍ خَرَجَت مُسرِعَهً کَأَنَّهَا الشَّمسُ طالِعَهً، تُنادی بِالوَیلِ وَالثُّبورِ، تَصیحُ: وَاحَبیباه! وَاثَمَرَهَ فُؤاداه! وانورَ عَیناه! فَسَأَلتُ عَنها فَقیلَ: هِیَ زَینَبُ بِنتُ عَلِیٍّ.

ثُمَّ جاءَت حَتَّی انکَبَّت عَلَیهِ، فَجاءَ إلَیهَا الحُسَینُ علیه السلام حَتّی أخَذَ بِیَدِها ورَدَّها إلَی الفُسطاطِ . ثُمَّ أقبَلَ مَعَ فِتیانِهِ إلَی ابنِهِ، فَقالَ: اِحمِلوا أخاکُم ، فَحَمَلوهُ مِن مَصرَعِهِ حَتّی وَضَعوهُ عِندَ الفُسطاطِ الَّذی یُقاتِلونَ أمامَهُ . (2) .

1- .آل عمران: 33 و34 .
2- .مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی: ج 2 ص 30، الفتوح: ج 5 ص 114 نحوه ولیس فیه ذیله من «وجعل یقاتل» وفیه «من عصبه جدّ أبیهم النبیّ» بدل «نحن وبیت اللّه أولی بالنبیّ»، بحار الأنوار: ج 45 ص 42 .



4677.المستدرک علی الصحیحین ( به نقل از ابن عبّاس ) مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی :علی اکبر علیه السلام که مادرش لیلا ، دختر ابی مُرّه بن عُروه بن مسعود ثقفی و آن هنگام ، هجده ساله بود ، گام پیش نهاد . هنگامی که حسین علیه السلام او را دید ، محاسن سپیدش را رو به آسمان کرد و گفت : «خدایا ! تو بر این قوم، گواه باش که جوانی به سوی آنان رفت که از نظر صورت ، سیرت و سخن گفتن ، شبیه ترین مردم به پیامبرت محمّد صلی الله علیه و آله بود و ما هر گاه مشتاق روی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می شدیم ، به روی او می نگریستیم . خدایا ! برکت های زمین را از آنان ، باز دار و چون چنین کردی ، آنها را دچار تفرقه و گروه گروه کن و هر یک را به راهی ببر و حاکمان را هیچ گاه از آنان ، راضی مدار ، که آنانْ ما را دعوت کردند تا یاری مان دهند ؛ امّا بر ما هجوم آوردند که با ما بجنگند و ما را بکُشند» . آن گاه ، حسین علیه السلام بر عمر بن سعد، بانگ بر آورد که : «چه می خواهی ؟ خداوند ، خویشاوندیِ تو را قطع کند و کارت را بر تو مبارک نگردانَد و کسی را بر تو مسلّط کند که تو را در بسترت بکُشد ، همان گونه که خویشان مرا از میان بردی و نزدیکی ام به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را پاس نداشتی» .

آن گاه ، صدایش را بلند کرد و [این آیه را] قرائت کرد : «خداوند ، آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برگزید . آنها دودمانی بودند که برخی ، از برخی دیگر گرفته شده بودند ؛ و خداوند ، شنوا و داناست» » .

سپس علی اکبر علیه السلام ، حمله بُرد و چنین رَجَز خواند :


من علی ، پسر حسین بن علی ام .به خانه خدا سوگند که ما به پیامبر صلی الله علیه و آله نزدیک تریم . و به خدا سوگند که بی نَسَب (ابن زیاد) ، نمی تواند بر ما حکم برانَد .شما را [آن قدر] با نیزه می زنم تا این که خم شود [و آن قدر] شما را با شمشیر می زنم تا آن که در هم پیچد ؛زدنِ جوان هاشمیِ علوی .


وی ، پیوسته می جنگید تا ضجّه کوفیان ، از فراوانیِ کُشتگانشان ، بلند شد . حتّی روایت شده که او با وجود تشنگی ، صد و بیست مرد از آنان را کُشت . سپس به سوی پدرش باز گشت و در حالی که زخم های فراوانی به او زده بودند ، گفت : ای پدر ! تشنگی مرا کُشت و سنگینیِ آهن ، تاب مرا بُرد . آیا آبی برای نوشیدن هست تا با آن در برابر دشمن ، نیرو بیابم ؟

حسین علیه السلام گریست و فرمود : «ای پسر عزیزم ! بر محمّد و علی و پدرت ، سخت است که از آنان ، چیزی بخواهی و آن را اجابت نکنند ، و از آنان ، یاری بخواهی و تو را یاری نکنند . پسر عزیزم ! زبانت را [ بیرون ] بیاور» .

آن گاه ، زبانش را گرفت و آن را مکید . سپس ، انگشترش را به او داد و فرمود : «این انگشتر را به دهانت بگیر و برای نبرد با دشمنت ، باز گرد که من ، امید می برَم که شب نرسیده ، از کاسه لبریز جدّت ، چنان شربتی بنوشی که پس از آن ، دیگر هرگز تشنه نشوی» . پس علی اکبر علیه السلام به میدان باز گشت و حمله بُرد و چنین رَجَز می خواند :


حقیقتِ جنگ ، نمایان شده استو پس از آن ، راستی و پایداری ، آشکار می شود . به خدای صاحب عرش ، سوگند ، نه شما را رها می کنیمو نه شمشیرهایمان را غلاف می کنیم .


او به جنگ ، ادامه داد و دویست نفر را کُشت . سپس ، مُنقِذ بن مُرّه عبدی ، ضربه ای بر فرقِ سرش زد که او را به زمین انداخت . [دیگر] سپاهیان نیز شمشیرهایشان را بر او فرود آوردند . او از گردن اسب ، آویخت . اسب ، او را به میان دشمن بُرد و آنان ، او را با شمشیرهایشان ، تکّه تکّه کردند . چون جان به گلویش رسید ، با بالاترین صدایش ندا داد : ای پدر ! این ، جدّم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است که با کاسه لبریزش ، به من شربتی نوشانْد که پس از آن ، هرگز تشنه نخواهم شد و به تو می فرماید : «بشتاب که کاسه ای برایت ، نگاه داشته اند !» .

حسین علیه السلام ، بانگ بر آورد : «خداوند ، بکُشد کسانی را که تو را کُشتند ، ای پسر عزیزم ! چه قدر در برابر خدا و بر هتک حرمت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، گستاخ بودند ! دنیا ، پس از تو ، ویران باد !» .

حُمَید بن مسلم می گوید : گویی هم اینک به زنی می نگرم که به سان خورشیدِ هنگام طلوع ، به شتاب ، بیرون می آید و آه و ناله سرداده ، فریاد می کشد : وای ، محبوب من ! وای ، میوه دلم و نور چشمم !

در باره اش پرسیدم . گفتند او زینب ، دختر علی است .

سپس ، آمد تا خود را بر روی [پیکر] او انداخت . حسین علیه السلام به سوی او آمد و دستش را گرفت و [ بلند کرد و ] به خیمه اش باز گردانْد .

آن گاه ، با جوانان [ خاندان خود ] به سوی فرزندش رفت و فرمود : «برادرتان را ببرید !»

آنها ، او را از آن جایی که بر زمین افتاده بود ، برداشتند و آوردند و پیشِ روی خیمه ای نهادند که جلوی آن می جنگیدند . .


4676.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :تاریخ الطبری عن هشام :قُتِلَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ واُمُّهُ لَیلی ابنَهُ أبی مُرَّهَ بنِ عُروَهً بنِ مَسعودِ بنِ مُعَتِّبٍ الثَّقَفِیِّ، واُمُّها مَیمونَهُ ابنَهُ أبی سُفیانَ بنِ حَربٍ قَتَلَهُ مُرَّهُ بنُ مُنقِذِ بنِ النُّعمانِ العَبدِیُّ . (1)راجع : ج 1 ص 278 (القسم الأوّل / الفصل الخامس / لیلی) و ص 314 (القسم الأوّل / الفصل السادس / علیّ الأکبر) .



1- .تاریخ الطبری: ج 5 ص 468، تاریخ خلیفه بن خیّاط: ص 179 عن أبی عبیده وأبی الحسن وفیه «اُمّه لیلی أو لبنی بنت أبی مُرّه بن عروه بن مسعود بن عامر بن معتب الثقفی»، الکامل فی التاریخ: ج 2 ص 581 وفیه «اُمّه لیلی ، ابنه أبی مُرّه ابن عروه الثقفی»، تذکره الخواصّ: ص 254 عن هشام بن محمّد وفیه «قُتل علیّ بن الحسین بن علیّ وهو علیّ الأکبر ، واُمّه لیلی بنت مُرّه الثقفیّه ، قتله مُرّه بن سعد العبدیّ» فقط؛ الاختصا ص 82 ولیس فیه ذیله من «ابن معتب» وراجع : تاریخ الطبری: ج 6 ص 64 وأنساب الأشراف: ج 3 ص 406 والأخبار الطوال: ص 256 .



4679.عنه صلی الله علیه و آله :تاریخ الطبری به نقل از هشام : علی اکبر علیه السلام که مادرش لیلی ، دختر ابو مُرّه بن عُروه بن مسعود بن مُعتب ثَقَفی بود و مادر لیلی ، میمونه ، دختر ابوسفیان بن حَرْب بود ، به دست مُرّه بن مُنقِذ بن نُعمان عبدی ، کُشته شد .ر .ک : ج 1 ص 279 (بخش یکم / فصل پنجم / لیلی) و ص 315 (بخش یکم / فصل ششم / علی اکبر) .



4 / 2الطِّفلُ الصَّغیرُأشرنا سابقا فی تبیین أولاد الإمام الحسین علیه السلام ، بأنّه واستناداً لبعض الروایات کان للحسین علیه السلام ستّه أبناء ذکور ، واسم اثنین منهما هو عبد اللّه وعلیّ الأصغر . (1) ویحتمل کما قال ابن طلحه (2) أنّ ابنی الإمام هذین استشهدا فی یوم عاشوراء (3) ، وأنّ أحدهما کان رضیعاً والآخر له عدّه أعوام . أمّا الروایات التی جاءت فیها کلمه «الرضیع» (4) ، أو تصرّح بأنّه وُلد للإمام ابن فی یوم عاشوراء اُصیب بسهم وهو علی یدی أبیه واستشهد (5) ، فإنّها تشیر إلی شهاده ابن واحد . وبطبیعه الحال ینبغی الإلتفات إلی أنّ ما سُمع کراراً ، بأنّ الطفل کان له ستّه أشهر لیس له سند معتبر (6) . وأمّا الروایات التی تشیر إلی استشهاد ابنٍ للإمام له ثلاث سنوات ، أو تعابیر مشابهه وقریبه من هذا السن (7) ، فإنها تتعلّق باستشهاد ولد آخر . (8) ویبدو أنّ تشابه عدد من الروایات المتعلّقه بشهاده هذین الطفلین من جهه ، واختلاف عدّه روایات أُخری ، وکذلک الاختلاف بشأن اسم أُمّ الطفل الذی استشهد من بین أبناء الإمام (9) ، تدلّ علی خلط الرواه فیما یتعلّق بشهاده هذین الطفلین . وجاء فی زیاره الناحیه المقدّسه : السَّلامُ عَلی عَبدِ اللّهِ بنِ الحُسَینِ الطِّفلِ الرَّضیعِ ، المَرمِیِّ الصَّریعِ ، المُتَشَحِّطِ دَما ، المُصَعَّدِ دَمُهُ فِی السَّماءِ ، المَذبوحِ بِالسَّهمِ فی حِجرِ أبیهِ (10) ، لَعَنَ اللّهُ رامِیَهُ حَرمَلَهَ بنَ کاهِلٍ الأَسَدِیَّ وذَویهِ . (11) کما ورد فی زیاره الناحیه الثانیه: السَّلامُ عَلی عَلِیٍّ الکَبیرِ ، السَّلامُ عَلَی الرَّضیعِ الصَّغیرِ . (12) الجدیر بالذکر أنّ بعض المعلومات رویت فی مصائب علیّ الأصغر فی عدد من المصادر المتأخّره لا نراها فی المصادر المعتبره، مثل ما جاء فی شأن اُمّ علیّ الأصغر حیث جَفّت ثدیاها فی آخر روایه روضه الشهداء : حمل الحسین علیه السلام علیّا الأصغر علی یدیه ونادی قائلاً : یا قوم! إن کنتُ قد ارتکبت ذنبا کما تزعمون ، فما ذنب هذا الطفل؟ اسقوه جرعهَ ماءٍ (13) ، فلم یبقَ لبنٌ فی ثدی أُمّه لشدّه العطش . (14) أو ماجاء فی کتاب مصرع الحسین من أنّ الاختلاف وقع بین جیش عمر بن سعد حول تقدیم الماء إلی علیّ الأصغر، وأنّ ابن سعد قال لحرمله: اقطع النزاع! (15) أو ما ذکر فی کتاب (سوگنامه آل محمد صلی الله علیه و آله بالفارسیه ) أنّ حرمله قال للمختار : إن لم یکن بدّ من قتلی، فدعنی أخبرک بما فعلته کی أُحرق قلبک . أیّها الأمیر! لقد کان لی ثلاثه سهام مُثلثّه ، وکنت قد غمستها فی السمّ ، ولقد ذبحت بأحدها نحر علیّ الأصغر وهو فی حضن الحسین، وغرزت الثانی فی قلب الحسین... وضربت بالثالث نحرَ عبد اللّه بن الحسن . (16) أو ما جاء فی محرق القلوب: نظر علیّ الأصغر إلی وجه أبیه بعد إصابته بالسهم، ثم تبسّم واستشهد . (17) أو ما روی فی کتاب (عنوان الکلام) فیما یتعلّق بلیله الحادی عشر وهو أنّ اللبن نزل فی ثدی الرباب بعد شربها للماء، فأمسکت بثدییها وقالت: أین أنت یا علیّ الأصغر، یا قرّه عینی ، فثدیای قد امتلآ باللبن! (18) أو أنّ علیّ الأصغر استُخرج من تحت التراب بقماطه ، وعلّق رأسه علی الرمح . (19) وأمّا ما روی فی المصادر المعتبره فهو:

.

1- .راجع : ج 1 ص 306 (القسم الأوّل / الفصل السادس : الأولاد) و ص 344 (الفصل السادس / علی الأصغر) .
2- .راجع : ص 50 ح 1787 .
3- .صرّحت بعض النقول بتعدّد أطفال الإمام الّذین استشهدوا فی کربلاء . راجع: ص 48 ح 1786 و 1787 و ج 1 ص 306 (القسم الأوّل / الفصل السادس : الأولاد).
4- .راجع : ص 44 ح 1781 .
5- .الحدائق الوردیّه : ج 1 ص 120 ، الأمالی للشجری : ج 1 ص 171 وراجع : ص 48 ح 1785 .
6- .منشأ هذا الکلام هو ما ورد فی النسخه الضعیفه والمطبوعه من کتاب مقتل الحسین علیه السلام المنسوب لأبی مخنف (طبعه مکتبه الشریف الرضی) : ص 129 حیث ورد فیه : «وله العمر سته أشهر» ، وهذا لم یرد فی أی مصدر معتبر ، بل لم یرد فی النسخه المخطوطه من هذا الکتاب والموجوده فی مکتبه دار الحدیث . وجاء فی تاریخ البلعمی (ج4 ص710) أنّ «الرضیع» کان «ابن سَنه» .
7- .راجع : ص 48 ح 1786 .
8- .راجع : الحدائق الوردیّه: ج1 ص120، الأمالی للشجری : ج 1 ص 171 و ص 48 ح 1786 وص50 ح 1787.
9- .فأغلب المصادر علی أنّ اُمّ الطفل هی الرباب (الاختصاص : ص 83 ، مجموعه نفیسه : ص 110 «تاج الموالید» ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 77 ، الحدائق الوردیّه : ج 1 ص 120 ؛ نسب قریش : ص 59 ، مقاتل الطالبیین : ص 94) وراجع : هذه الموسوعه ج 7 ص 44 ح 1782 و ص 52 ح 1790 و ج 1 ص 282 (القسم الأوّل / الفصل الخامس / الرباب) و ص 306 (الفصل السادس : الأولاد) .
10- .لیس فی المزار الکبیر : «المرمیّ الصریع» إلی «حجر أبیه» .
11- .راجع: ج 12 ص 250 (القسم الثالث عشر / الفصل الثالث عشر / الزیاره الثانیه بروایه الإقبال) . وقد جاء فی الزیاره الرجبیه بروایه المزار للشهید الأول : ص 149 .
12- .راجع : ج 12 ص 222 (القسم الثالث عشر / الفصل الثالث عشر / الزیاره الاُولی بروایه المزار الکبیر) و ص 288 (الفصل الرابع عشر : زیاره زار بها علم الهدی) .
13- .إلی هنا من هذا النقل مطابق لروایه ترجمه الفتوح (ص902) .
14- .روضه الشهداء: ص 342.
15- .مصرع الحسین علیه السلام : ص 181.
16- .سوگنامه آل محمّد صلی الله علیه و آله : ص 535 نقلاً عن منهاج الدموع : ص 411.
17- .محرق القلوب : ص 106.
18- .عنوان الکلام: ص 268 و 123 نحوه.
19- .عنوان الکلام : ص 265 و 326 و 54 کلاهما نحوه.



4 / 2کودک خردسال

پیش از این ، در یاد کرد فرزندان امام حسین علیه السلام ، اشاره کردیم که بر پایه برخی از گزارش ها ، ایشان ، شش پسر داشته که دو تن از آنان ، عبد اللّه و علی اصغر ، نام داشته اند . (1) احتمالاً همان طور که ابن طلحه گفته ، این دو فرزند امام علیه السلام ، هر دو در روز عاشورا ، شهید شده اند ، (2) با این تفاوت که یکی شیرخواره بوده است و دیگری ، چند ساله . گزارش هایی که کلمه «رَضیع (شیرخواره) » در آنها به کار رفته و یا تصریح می کنند که فرزندی از امام علیه السلام که در روز عاشورا به دنیا آمده بود ، روی دست پدر ، تیر خورد و شهید شد ، به شهادتِ یکی از این فرزندان ، اشاره دارد . البته باید توجّه داشت آنچه مکرّر شنیده می شود که آن کودک ، شش ماهه بوده ، سند معتبری ندارد . (3) امّا گزارش هایی که به شهادت فرزند سه ساله امام علیه السلام اشاره کرده اند یا تعبیرهای مشابه و نزدیک به آن دارند ، مربوط به شهادت فرزند دیگری از ایشان است . به نظر می رسد که از یک سو ، تشابه شماری از گزارش های مربوط به شهادت این دو کودک ، و از سوی دیگر ، اختلاف شماری دیگر از آنها و همچنین ، اختلاف در نام مادر فرزند خردسال امام علیه السلام که شهید شده ، (4) حاکی از بی دقّتی گزارشگران در گزارش شهادت این دو کودک (و عدم تفکیک آنها از یکدیگر) است . در «زیارت ناحیه مقدّسه» آمده است : سلام بر عبد اللّه بن الحسین ، کودک شیرخواره تیر خورده ضربت خورده به خون تیپده که خونش به آسمان ، پرتاب شد و در دامان پدرش ، با تیر ، سر بُریده شد ! خدا لعنت کند حَرمَلَه بن کاهِل اسدی و همراهانش را که به او تیر زدند ! همچنین در «زیارت ناحیه دوم» (5) آمده است: سلام بر علیِ بزرگ ! سلام بر شیرخواره کوچک ! گفتنی است که در شماری از منابع متأخّر ، مطالبی در ذکر مصائب علی اصغر ، گزارش شده است که در منابع قابل استناد ، دیده نمی شود ؛ مانند آنچه در روضه الشهدا ، در پایان نقل زیر ، در باره بی شیر شدن مادر علی اصغر آمده است که : [امام حسین علیه السلام ،] علی اصغر را روی دست آورده و آواز داد که : ای قوم ! اگر به زعم شما ، من گناه کرده ام ، این طفل ، باری ، هیچ گناهی ندارد . وی را یک جرعه آب دهید (6) که از غایتِ تشنگی ، شیر در پستان مادرش نمانده . یا آنچه در کتاب مَصرَعُ الحسین علیه السلام آمده که : در میان لشکر عمر بن سعد ، در باره آب دادن به علی اصغر ، اختلاف افتاد . ابن سعد به حَرمَله گفت : این نزاع را قطع کن ! یا آنچه در سوگ نامه آل محمّد صلی الله علیه و آله آمده است که : حرمله به مختار گفت : اکنون که مرا می کُشی ، بگذار کارهای خودم را بگویم تا قلبت را بسوزانم . ای امیر ! من ، سه تیر سه شاخه داشتم که آنها را با زهر ، آمیخته کرده بودم . با یکی از آنها ، گلوی علی اصغر را در آغوش حسین ، دریدم ؛ با دومی ، قلب حسین را نشانه رفتم ... ، و با سومی ، گلوی عبد اللّه بن حسن را . یا آنچه در مُحْرِقُ القلوب آمده است که : علی اصغر ، بعد از تیر خوردن ، به روی پدر نگریست و تبسّمی کرد و سپس به شهادت رسید . یا آنچه در عنوان الکلام آمده است که : شب یازدهم ، بعد از خوردن آب ، شیر در پستان [رَباب] آمد . پستان ها[یش] را سرِ دست گرفت . همی گفت : نورِ دیده ، علی اصغر ! کجایی ؟ پستان های من ، پُر از شیر است ! یا این که به عملکرد سپاهیان ابن سعد ، بعد از واقعه عاشورا اشاره دارد : قنداقه علی اصغر را از زیر خاک ، بیرون آوردند و سرِ او را به نیزه نمودند . آنچه در منابع قابل استناد ، گزارش شده ، عبارت است از :



1- .ر. ک : ج 1 ص 307 (بخش یکم / فصل ششم: فرزندان) و ص 345 (فصل ششم / علی اصغر).
2- .برخی نقل ها تصریح دارند که «چند فرزند کوچکِ» امام علیه السلام به شهادت رسیده اند و نه یک فرزند.
3- .منشأ این سخن ، احتمالاً نسخه منتشر شده مقتل ضعیف منسوب به ابو مِخنَف باشد که در آن آمده : «از عمر او (علی اصغر) شش ماه گذشته بود» . گفتنی است که این سخن ، نه تنها در هیچ منبع معتبری نیامده است ؛ بلکه در نسخه خطی ای از همین کتاب نیز که در کتاب خانه تخصّصی حدیث (قم / دار الحدیث) ، موجود است این جمله نیامده است البته گزارشی از «یک ساله بودن» وی ، در تاریخ بلعمی آمده است .
4- .بیشتر منابع ، نام مادر این کودک را «رَباب» آورده اند .
5- .ر . ک : ج 12 ص 223 (بخش سیزدهم / فصل سیزدهم / زیارت اوّل به روایت المزار الکبیر) و ص 289 (فصل چهاردهم: زیارتی که سیّد مرتضی با آن، امام علیه السلام را زیارت کرد) .
6- .تا این قسمت از این نقل ، با گزاش ترجمه الفتوح ، مشترک است .


4672.المعجم الکبیر ( به نقل از ابن عبّاس ) الملهوف:لَمّا رَأَی الحُسَینُ علیه السلام مَصارِعَ فِتیانِهِ وأحِبَّتِهِ، عَزَمَ عَلی لِقاءِ القَومِ بِمُهجَتِهِ، ونادی: هَل مِن ذابٍّ یَذُبُّ عَن حَرَمِ رَسولِ اللّهِ؟ هَل مِن مُوَحِّدٍ یَخافُ اللّهَ فینا؟ هَل مِن مُغیثٍ یَرجُو اللّهَ بِإِغاثَتِنا؟ هَل مِن مُعینٍ یَرجو ما عِندَ اللّهِ فی إعانَتِنا؟

فَارتَفَعَت أصواتُ النِّساءِ بِالعَویلِ، فَتَقَدَّمَ إلی بابِ الخَیمَهِ، وقالَ لِزَینَبَ: ناوِلینی وَلَدِیَ الصَّغیرَ حَتّی اُوَدِّعَهُ، فَأَخَذَهُ وأومَأَ إلَیهِ لِیُقَبِّلَهُ، فَرَماهُ حَرمَلَهُ بنُ الکاهِلِ بِسَهمٍ فَوَقَعَ فی نَحرِهِ فَذَبَحَهُ.

فَقالَ لِزَینَبَ: خُذیهِ، ثُمَّ تَلَقَّی الدَّمَ بِکَفَّیهِ حَتَّی امتَلَأَتا، ورَمی بِالدَّمِ نَحوَ السَّماءِ وقالَ: هَوَّنَ عَلَیَّ ما نَزَلَ بی أنَّهُ بِعَینِ اللّهِ.

قالَ الباقِرُ علیه السلام : فَلَم یَسقُط مِن ذلِکَ الدَّمِ قَطرَهٌ إلَی الأَرضِ. (1) .

1- .الملهوف: ص 168، بحار الأنوار: ج 45 ص 46 .



4674.تاریخ دمشق عن أنس بن مالک :الملهوف :هنگامی که حسین علیه السلام ، شهادت جوانان و محبوبانش را دید ، تصمیم گرفت که خود به میدان برود و ندا داد : «آیا مدافعی هست که از حرم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، دفاع کند ؟ آیا یکتاپرستی هست که در باره ما از خدا بترسد ؟ آیا دادرسی هست که به خاطر خدا ، به داد ما برسد ؟ آیا یاری دهنده ای هست که به خاطر خدا ، ما را یاری دهد ؟» .

پس صدای زنان ، به ناله برخاست . امام علیه السلام ، به جلوی درِ خیمه آمد و به زینب علیهاالسلامفرمود : «کودک خُردسالم را به من بده تا با او ، خداحافظی کنم» .

او را گرفت و می خواست او را ببوسد که حَرمَله بن کاهِل ، تیری به سوی او انداخت که در گلویش نشست و او را ذبح کرد .

امام علیه السلام به زینب علیهاالسلام فرمود : «او را بگیر !» . سپس ، کف دستانش را زیر خون [ گلوی او ]گرفت تا پُر شدند . خون را به سوی آسمان پاشید و فرمود : «آنچه بر من وارد می شود ، برایم آسان است ؛ چون بر خدا پوشیده نیست و در پیش دید اوست» .

امام باقر علیه السلام [ در باره آن خون ] فرموده است : «از آن خون ، یک قطره هم به زمین ، باز نگشت» . .




4673.الإمام علیّ علیه السلام :تاریخ الطبری عن أبی مخنف:حدّثنی سلیمان بن أبی راشِد ، عن حُمید بن مُسْلِم : لَمّا قَعَدَ الحُسَینُ علیه السلام ، اُتِیَ بِصَبِیٍّ لَهُ فَأَجلَسَهُ فی حِجرِهِ، زَعَموا أنَّهُ عَبدُ اللّهِ بنُ الحُسَینِ.

قالَ أبو مِخنَفٍ: قالَ عُقبَهُ بنُ بَشیرٍ الأَسَدِیُّ: قالَ لی أبو جَعفَرٍ مُحَمَّدُ بنُ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ علیه السلام : إنَّ لَنا فیکُم یا بَنی أسَدٍ دَماً. قالَ: قُلتُ: فَما ذَنبی أنَا فی ذلِکَ رَحِمَکَ اللّهُ یا أبا جَعفَرٍ! وما ذلِکَ؟

قالَ: اُتِیَ الحُسَینُ علیه السلام بِصَبِیٍّ لَهُ، فَهُوَ فی حِجرِهِ، إذ رَماهُ أحَدُکُم یا بَنی أسَدٍ بِسَهمٍ فَذَبَحَهُ، فَتَلَقَّی الحُسَینُ علیه السلام دَمَهُ، فَلَمّا مَلَأَ کَفَّیهِ صَبَّهُ فِی الأَرضِ، ثُمَّ قالَ: رَبِّ ، إن تَکُ حَبَستَ عَنَّا النَّصرَ مِنَ السَّماءِ ، فَاجعَل ذلِکَ لِما هُوَ خَیرٌ، وَانتَقِم لَنا مِن هؤُلاءِ الظّالِمینَ . (1)4672.المعجم الکبیر عن ابن عبّاس :الأخبار الطوال:بَقِیَ الحُسَینُ علیه السلام وَحدَهُ، فَحَمَلَ عَلَیهِ مالِکُ بنُ بِشرٍ الکِندِیُّ، فَضَرَبَهُ بِالسَّیفِ عَلی رَأسِهِ، وعَلَیهِ بُرنُسُ خَزٍّ فَقَطَعَهُ، وأفضَی السَّیفُ إلی رَأسِهِ فَجَرَحَهُ فَأَلقَی الحُسَینُ علیه السلام البُرنُسَ، ودَعا بِقَلَنسُوَهٍ فَلَبِسَها، ثُمَّ اعتَمَّ بِعِمامَهٍ وجَلَسَ، فَدَعا بِصَبِیٍّ لَهُ صَغیرٍ، فَأَجلَسَهُ فی حِجرِهِ، فَرَماهُ رَجُلٌ مِن بَنی أسَدٍ وهُوَ فی حِجرِ الحُسَینِ علیه السلام بِمِشْقَصٍ (2) ، فَقَتَلَهُ . (3) .

1- .. تاریخ الطبری: ج 5 ص 448 .
2- .المِشقَص : نَصلٌ عریض من نِصال السِّهام ، أو هو سهم فیه نَصلٌ عریض . وقیل : النَّصلُ الطویل ولیس بالعَریض (تاج العروس : ج 9 ص 298 «شقص») .
3- .الأخبار الطوال: ص 258، بغیه الطلب فی تاریخ حلب: ج 6 ص 2629، تاریخ الطبری: ج 5 ص 448 عن أبی مخنف نحوه وفیه «مالک بن النسیر» .



4671.المستدرک علی الصحیحین ( به نقل از اَنس بن مالک ) تاریخ الطبری به نقل از ابو مِخنَف : سلیمان بن ابی راشد ، از حُمَید بن مسلم برایم نقل کرد که : وقتی حسین علیه السلام نشست ، یکی از کودکانش را برایش آوردند . حسین علیه السلام ، او را در دامانش نشاند . این کودک را عبد اللّه بن حسین پنداشته اند .

عُقْبه بن بشیر اسدی ، گفته است : امام باقر علیه السلام به من فرمود : «ما از شما بنی اسد ، خونی طلب داریم» . گفتم : گناه من در این میان چیست خدایتْ رحمت کند ، ای ابو جعفر ؟ ماجرا چیست ؟

حسین علیه السلام فرمود : «[روز عاشورا ،] یکی از کودکان حسین علیه السلام را برایش آوردند . در دامانش نشسته بود که یکی از شما ای بنی اسد ، تیری به سویش انداخت و او را ذبح کرد . حسین علیه السلام ، خونش را گرفت و هنگامی که کفِ دو دستش از آن خون ، پُر شد ، آن را بر زمین ریخت و سپس گفت : ای خدا ! اگر یاریِ آسمانی ات را از ما دریغ کردی ، آن را برای جای بهتری قرار ده و انتقام ما را از این ستم پیشگان بگیر » .4670.امام باقر علیه السلام :الأخبار الطّوال :حسین علیه السلام ، تنها مانْد. مالک بن بِشْر کِنْدی ، به او حمله بُرد و با شمشیر ، بر سرش زد که کلاهِ لباس خَزِ او را پاره کرد و شمشیر ، به سرش رسید و آن را زخمی کرد . حسین علیه السلام ، آن لباس را انداخت و کلاهی خواست . آن را به سر نهاد و عمامه ای بست و نشست . سپس ، کودک خُردسالش را طلبید و در دامانش نشانْد که مردی از بنی اسد ، آن کودک را در همان جایی که بود ، با تیری بلند ، زد و کُشت . .




4669.المستدرک علی الصحیحین ( به نقل از حیّان اسدی ) تاریخ الطبری عن عمّار الدهنی عن أبی جعفر [الباقر] علیه السلام :جاءَ سَهمٌ فَأَصابَ ابناً له [أی لِلإِمامِ الحُسَینِ علیه السلام ] مَعَهُ فی حِجرِهِ، فَجَعَلَ یَمسَحُ الدَّمَ عَنهُ ویَقولُ: اللّهُمَّ احکُم بَینَنا وبَینَ قَومٍ دَعَونا لِیَنصُرونا فَقَتَلونا . (1)4668.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ( به علی علیه السلام ) الإرشاد:جَلَسَ الحُسَینُ علیه السلام أمامَ الفُسطاطِ، فَاُتِیَ بِابنِهِ عَبدِ اللّهِ بنِ الحُسَینِ ، وهُوَ طِفلٌ، فَأَجلَسَهُ فی حِجرِهِ، فَرَماهُ رَجُلٌ مِن بَنی أسَدٍ بِسَهمٍ فَذَبَحَهُ، فَتَلَقَّی الحُسَینُ علیه السلام دَمَهُ، فَلَمّا مَلَأَ کَفَّهُ صَبَّهُ فِی الأَرضِ، ثُمَّ قالَ:

رَبِّ ، إن تَکُن حَبَستَ عَنَّا النَّصرَ مِنَ السَّماءِ، فَاجعَل ذلِکَ لِما هُوَ خَیرٌ، وَانتَقِم لَنا مِن هؤُلاءِ القَومِ الظّالِمینَ. ثُمَّ حَمَلَهُ حَتّی وَضَعَهُ مَعَ قَتلی أهلِهِ . (2)4667.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :مثیر الأحزان عن حمید بن مسلم:فَلَمّا رَأَی الحُسَینُ علیه السلام أنَّهُ لَم یَبقَ مِن عَشیرَتِهِ وأصحابِهِ إلَا القَلیلُ، فَقامَ ونادی: هَل مِن ذابٍّ عَن حَرَمِ رَسولِ اللّهِ؟ هَل مِن مُوَحِّدٍ؟ هَل مِن مُغیثٍ؟ هَل مِن مُعینٍ؟ فَضَجَّ النّاسُ بِالبُکاءِ.

ثُمَّ تَقَدَّمَ إلی بابِ الفُسطاطِ، ودَعا بِابنِهِ عَبدِ اللّهِ وهُوَ طِفلٌ فَجیءَ بِهِ لِیُوَدِّعَهُ، فَرَماهُ رَجُلٌ مِن بنی أسَدٍ بِسَهمٍ فَوَقَعَ فی نَحرِهِ فَذَبَحَهُ، فَتَلَقَّی الحُسَینُ علیه السلام الدَّمَ بِکَفَّیهِ حَتَّی امتَلَأَتا ، ورَمی بِالدَّمِ نَحوَ السَّماءِ.

ثُمَّ قالَ: رَبِّ إن کُنتَ حَبَستَ عَنَّا النَّصرَ مِنَ السَّماءِ، فَاجعَل ذلِکَ لِما هُوَ خَیرٌ، وَانتَقِم لَنا مِن هؤُلاءِ الظّالِمینَ.

قالَ الباقِرُ علیه السلام : فَلَم تَسقُط مِنَ الدَّمِ قَطرَهٌ إلَی الأَرضِ، ثُمَّ حَمَلَهُ فَوَضَعَهُ مَعَ قَتلی أهلِ بَیتِهِ . (3) .

1- .تاریخ الطبری: ج 5 ص 389، تهذیب الکمال: ج 6 ص 428، سیر أعلام النبلاء: ج 3 ص 309 ، المنتظم: ج 5 ص 340، مروج الذهب: ج 3 ص 70 وفیه الدعاء فقط، أنساب الأشراف: ج 3 ص 407 وفیه «ورمی حرمله بن کاهل الوالبی عبداللّه بن حسین بسهم فذبحه» فقط .
2- .الإرشاد: ج 2 ص 108، إعلام الوری: ج 1 ص 466، روضه الواعظین: ص 208 وفیه «عبداللّه بن الحسن» بدل «عبداللّه بن الحسین»؛ الکامل فی التاریخ: ج 2 ص 570 کلاهما نحوه .
3- .مثیر الأحزان: ص 70 .



4671.المستدرک علی الصحیحین عن أنس بن مالک :تاریخ الطبری به نقل از عمّار دُهْنی ، از امام باقر علیه السلام : تیری آمد و به پسر حسین علیه السلام که در دامانش بود ، اصابت کرد . حسین علیه السلام ، خون را از [ چهره ] او پاک می کرد و می گفت : «خدایا ! میان ما و مردمی که دعوتمان کردند تا یاری مان دهند ، امّا ما را کُشتند ، حکم بران» .4670.الإمام الباقر علیه السلام :الإرشاد :حسین علیه السلام جلوی خیمه نشست . فرزندش عبد اللّه بن حسین را که خُردسال بود ، برایش آوردند . امام علیه السلام ، او را در دامانش نشانْد . مردی از بنی اسد ، او را با تیری زد و ذبحش کرد . حسین علیه السلام ، خون او را گرفت و هنگامی که کفِ دستش پُر شد ، آن را بر زمین ریخت . سپس گفت : «پروردگارا ! اگر یاریِ آسمانی ات را از ما دریغ داشتی ، آن را برای جای بهتری قرار بده و انتقام ما را از این مردم ستمکار ، بگیر» .

سپس ، آن کودک را آورد و کنار کشتگان خاندانش قرار داد .4669.المستدرک علی الصحیحین عن حیّان الأسدی :مثیر الأحزان به نقل از حُمَید بن مسلم : وقتی حسین علیه السلام دید که از خاندان و یارانش ، جز اندکی باقی نمانده است ، برخاست و ندا داد : «آیا کسی هست که از حرم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دفاع کند ؟ آیا یکتاپرستی هست ؟ آیا فریادرسی هست ؟ آیا یاوری هست ؟» .

صدای مردم ، به گریه بلند شد . سپس به جلوی درِ خیمه آمد و فرزندش عبد اللّه را که خردسال بود ، خواست . او را آوردند تا با او خداحافظی کند که مردی از بنی اسد ، تیری به سوی او انداخت که در گلویش نشست و او را ذبح کرد . حسین علیه السلام ، خون [ او ] را با کفِ دو دستش گرفت و آن را به سوی آسمان پاشید و آن گاه گفت : «پروردگارا ! اگر یاریِ آسمانی ات را از ما دریغ داشتی ، آن را برای جای بهتری قرار ده و انتقام ما را از این ستمکاران ، بگیر» .

امام باقر علیه السلام [ در باره آن خون ] فرمود : «از آن خون ، یک قطره هم به زمین باز نگشت» .

سپس حسین علیه السلام ، او را بُرد و کنار کشتگان خاندانش قرار داد . .




4668.عنه صلی الله علیه و آله ( لِعَلِیٍّ علیه السلام ) مقاتل الطالبیّین عن مورع بن سوید بن قیس:حَدَّثَنا مَن شَهِدَ الحُسَینَ علیه السلام ، قالَ: کانَ مَعَهُ ابنُهُ الصَّغیرُ فَجاءَ سَهمٌ فَوَقَعَ فی نَحرِهِ.

قالَ: فَجَعَلَ الحُسَینُ علیه السلام یَأخُذُ الدَّمَ مِن نَحرِهِ ولَبَّتِهِ (1) فَیَرمی بِهِ إلَی السَّماءِ، فَما یَرجِعُ مِنهُ شَیءٌ، ویَقولُ: اللّهُمَّ لا یَکونُ أهوَنَ عَلَیکَ مِن فَصیلٍ (2) . (3)4667.رسول اللّه صلی الله علیه و آله :البدایه والنهایه عن أبی مخنف :إنَّ الحُسَینَ علیه السلام أعیا ، فَقَعَدَ عَلی بابِ فُسطاطِهِ، واُتِیَ بِصَبِیٍّ صَغیرٍ مِن أولادِهِ اسمُهُ عَبدُ اللّهِ، فَأَجلَسَهُ فی حِجرِهِ، ثُمَّ جَعَلَ یُقَبِّلُهُ ویَشُمُّهُ ویُوَدِّعُهُ ویوصی أهلَهُ، فَرَماهُ رَجُلٌ مِن بَنی أسَدٍ یُقالُ لَهُ: ابنُ موقِدِ النّارِ بِسَهمٍ فَذَبَحَ ذلِکَ الغُلامَ، فَتَلَقّی حُسَینٌ علیه السلام دَمَهُ فی یَدِهِ ، وألقاهُ نَحوَ السَّماءِ، وقالَ: رَبِّ إن تَکُ قَد حَبَستَ عَنَّا النَّصرَ مِنَ السَّماءِ ، فَاجعَلهُ لِما هُوَ خَیرٌ، وَانتَقِم لَنا مِنَ الظّالِمینَ . (4)4666.الإرشاد ( به نقل از حکیم بن جُبَیر، از کسی که از او حدیث ) تذکره الخواص عن هشام بن محمّد:لَمّا رَآهُمُ الحُسَینُ علیه السلام مُصِرّینَ عَلی قَتلِهِ، أخَذَ المُصحَفَ ونَشَرَهُ ، وجَعَلَهُ عَلی رَأسِهِ، ونادی: بَینی وبَینَکُم کِتابُ اللّهِ ، وجَدّی مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله ، یا قَومِ! بِمَ تَستَحِلّونَ دَمی؟!...

فَالتَفَتَ الحُسَینُ علیه السلام فَإِذا بِطِفلٍ لَهُ یَبکی عَطَشاً، فَأَخَذَهُ عَلی یَدِهِ، وقالَ: یا قَومِ ، إن لَم تَرحَمونی فَارحَموا هذَا الطِّفلَ، فَرَماهُ رَجُلٌ مِنهُم بِسَهمٍ فَذَبَحَهُ، فَجَعَلَ الحُسَینُ علیه السلام یَبکی ویَقولُ: اللّهُمَّ احکُم بَینَنا وبَینَ قَومٍ دَعَونا لِیَنصُرونا فَقَتَلونا.

فَنودِیَ مِنَ الهَوا: دَعهُ یا حُسَینُ؛ فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِی الجَنَّهِ . (5) .

1- .اللَّبّه: وسط الصدر والمنحر (لسان العرب: ج 1 ص 733 «لبب») .
2- .الفَصِیل: ولد الناقه إذا فُصِل عن اُمّه (الصحاح: ج 5 ص 1791 «فصل») . أی فصیل ناقه صالح علیه السلام .
3- .مقاتل الطالبیّین: ص 95؛ المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 109 نحوه وفیه «علیّ الأصغر» بدل «ابنه الصغیر»، بحار الأنوار : ج 45 ص 47 .
4- .البدایه والنهایه : ج 8 ص 186 .
5- .تذکره الخواصّ: ص 252.



4665.امام علی علیه السلام :مقاتل الطالبیّین به نقل از مُوَرِّع بن سُوَید بن قیس : یکی از حاضران در کنار حسین علیه السلام ، برایمان گفت : همراه حسین علیه السلام پسر خردسالش (1) هم بود که تیری آمد و در گلویش نشست . حسین علیه السلام ، خون را از گلوی او و گودیِ زیر گلویش می گرفت و به سوی آسمان می پاشید و از آن ، چیزی [ به زمین ] باز نمی گشت . حسین علیه السلام می گفت : «خدایا ! نزد تو ، از بچّه شتر [ صالح علیه السلام ] ، کمتر نباشد» .4664.امام علی علیه السلام :البدایه و النهایه به نقل از ابو مِخنَف : حسین علیه السلام در مانْد و بر درِ خیمه اش نشست . کودک خردسالی از فرزندانش به نام عبد اللّه را برایش آوردند . او را در دامانش نشانْد و به بوسیدن و بوییدن او و خداحافظی با او مشغول بود و به خانواده اش وصیّت می کرد که در این حال، مردی از بنی اسد به نام «پسر آتش افروز» ، تیری به سوی او انداخت و آن پسر را ذبح کرد . حسین علیه السلام ، خونش را در دستش گرفت و به سوی آسمان پاشید و گفت : «پروردگارا ! اگر یاریِ آسمانی ات را از ما دریغ داشتی ، آن را برای جای بهتری قرار ده و انتقام ما را از این ستمکاران ، بگیر» .4663.امام علی علیه السلام :تذکره الخواصّ به نقل از هشام بن محمّد : وقتی حسین علیه السلام دید که آنها بر کُشتن او پافشاری می کنند ، قرآنی را گرفت و آن را باز کرد و بر سرش نهاد و ندا داد : «کتاب خدا و نیز جدّم محمّد ، فرستاده خدا ، میان من و شما [ ، داوری کند ] . ای مردم ! برای چه خونم را حلال می شمرید ؟ ! ...» .

همچنین حسین علیه السلام ، به سوی یکی از کودکانش که از تشنگی می گریست ، رفت . او را بر سرِ دست گرفت و گفت : «ای قوم ! اگر بر من رحم نمی کنید ، بر این کودک ، رحم کنید» .

در این حال ، مردی از آنان ، تیری به سوی او انداخت و ذبحش کرد . حسین علیه السلام می گریست و می گفت : «خدایا ! میان ما و گروهی که ما را دعوت کردند تا ما را یاری دهند ، امّا ما را کُشتند ، داوری کن» .

در این هنگام ، از آسمان ، ندایی رسید : «او را وا گذار ای حسین ، که او را در بهشت ، شیر می دهند» . .

1- .در المناقب ابن شهرآشوب «علی اصغر» آمده است .



4662.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ( به علی علیه السلام ) المَجدیّ فی ذِکرِ أولادِهِ علیه السلام : وعَبدُ اللّهِ أخرَجَهُ أبوهُ ، یَرقَوا القَومُ بِهِ وإنَّهُ عَطشانُ ، فَرَماهُ رَجُلٌ بِسَهمٍ فَذَبَحَهُ وهُوَ عَلی یَدِ أبیهِ ، أَخَذَ اللّهُ بِحَقِّهِ. (1)4666.الإرشاد عن حکیم بن جبیر عمّن حدّثه :سرّ السلسله العلویّه فی ذکرِ أولادِهِ علیه السلام : وعَبدُ اللّهِ بنُ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ ، قُتِلَ فی حِجرِ أبیهِ علیه السلام وهُوَ صَبِیٌّ رَضیعٌ ، أصابَهُ سَهمٌ مِن رَجُلٍ مِن بَنی أسَدٍ ، فَاضطَرَبَ وماتَ. (2)4665.عنه علیه السلام :الأمالی للشجری عن زید بن علیّ بن الحسین ویحیی بن اُمّ طویل وعبداللّه بن شریک العامریّ وغیرهم فی ذِکرِ تَسمِیَهِ المَقتولینَ : وعَبدُ اللّهِ بنُ الحُسَینِ علیه السلام ، واُمُّهُ الرَّبابُ بِنتُ امرِیِء القَیسِ بنِ عَدِیِّ بنِ أوسِ بنِ جابِرِ بنِ کَعبِ بنِ حَکیمٍ الکَلبِیِّ، قَتَلَهُ حَرمَلَهُ بنُ الکاهِلِ الأَسَدِیُّ الوالِبِیُّ، وکانَ وُلِدَ لِلحُسَینِ علیه السلام (3) بنِ عَلیٍّ علیه السلام فِی الحَربِ، فَاُتِیَ بِهِ وهُوَ قاعِدٌ ، وأخَذَهُ فی حِجرِهِ، ولَبّاهُ (4) بِریقِهِ وسَمّاهُ عَبدَ اللّهِ، فَبَینَما هُوَ کَذلِکَ ، إذ رَماهُ حَرمَلَهُ بنُ الکاهِلِ بِسَهمٍ فَنَحَرَهُ، فَأَخَذَ الحُسَینُ علیه السلام دَمَهُ (5) ، فَجَمَعَهُ ورَمی بِهِ نَحوَ السَّماءِ، فَما وَقَعَت مِنهُ قَطرَهٌ إلَی الأَرضِ.

قالَ فُضَیلٌ: وحَدَّثَنی أبُو الوَردِ أنَّهُ سَمِعَ أبا جَعفَرٍ علیه السلام یَقولُ: لَو وَقَعَت مِنهُ إلَی الأَرضِ قَطرَهٌ لَنَزَلَ العَذابُ. وهُوَ الَّذی یَقولُ الشّاعِرُ فیهِ:


وعِندَ غَنِیٍّ قَطرَهٌ مِن دِمائِناوفی أسَدٍ اُخری تُعَدُّ وَتُذکَرُ . (6) .

1- .المجدی : ص 91 .
2- .سرّ السلسله العلویه : ص 30 ، الشجره المبارکه : ص 73 ؛ تاریخ قم: ص 497، معارج الوصول إلی معرفه فضل آل الرسول والبتول علیهم السلام : ص 77، التذکره فی الأنساب المطهّره: ص 266 نحوه، الأصیلی: ص 143 وفیه «علی الأصغر» بدل «عبد اللّه ».
3- .فی المصدر: «الحسین» ، وهو تصحیف .
4- .اللَّبأُ : أوّل ما یحلب حین الولاده ، وألبأه بریقه : صَبَّ ریقه فی فیه کما یصبُّ اللّبأُ فی فم الصبیّ (النهایه : ج 4 ص 221 «لبأ») .
5- .فی المصدر: «دمعه» ، وهو تصحیف .
6- .الأمالی للشجری: ج 1 ص 171 ، الحدائق الوردیّه : ج 1 ص 120 نحوه .



4664.عنه علیه السلام :المَجْدیّ در یاد کردِ فرزندان حسین علیه السلام : عبد اللّه ، (1) پدرش او را بیرون آورد و مردم به او نگاه می کردند ، و او تشنه بود . در همان حال که روی دستِ پدرش بود ، مردی ، تیری به سوی او انداخت و او را ذبح کرد . خداوند ، حقّش را بستانَد !4663.الإمام علیّ علیه السلام :سرّ السلسله العَلَویه در یادکرد فرزندان حسین علیه السلام : عبد اللّه بن حسین بن علی ، در دامان پدرش کُشته شد . او کودکی شیرخوار بود که تیری از مردی از قبیله بنی اسد ، به او اصابت کرد که دست و پا زد و جان داد .4662.رسول اللّه صلی الله علیه و آله ( لِعَلِیٍّ علیه السلام ) الأمالی ، شجری به نقل از زید بن علی بن الحسین علیه السلام و یحیی بن امّ طَویل و عبد اللّه بن شَریک عامِری و غیر ایشان ، در یادکرد نام های کشته شدگان کربلا : [ دیگر ، ] عبد اللّه بن حسین ، که مادرش رَباب ، دختر امرؤ القیس بن عَدی بن اوس بن جابر بن کَعْب بن حَکیم کَلْبی بود . او را حَرمَله بن کاهِل اسدی والِبی کُشت . او در هنگامه نبرد ، [ در روز عاشورا ] به دنیا آمد . وی را نزد امام حسین علیه السلام که نشسته بود ، آوردند . امام علیه السلام ، او را گرفت و در دامانش نشانْد و کامش را با آب دهان خود برگرفت و او را «عبد اللّه » نامید که در این میان ، حَرمَله بن کاهِل ، او را با تیری زد و گلویش را شِکافت . حسین علیه السلام ، خونش را گرفت و آن را جمع نمود و به سوی آسمان پاشید که قطره ای از آن خون ، به زمین ، باز نگشت .

فُضَیل می گوید : ابو وَرْد ، برایم گفت که شنیده که امام باقر علیه السلام می فرماید : «اگر قطره ای از آن خون به زمین می افتاد ، عذابْ نازل می شد» .

این ، همانی است که شاعر ، در باره اش گفته است :


و نزد قبیله غنی ، قطره ای از خون ما (ابو بکر بن حسن) استو خونی دیگر (عبد اللّه شیرخوار) ، نزد قبیله بنی اسد ، به شمار و یاد است . .

1- .در الأصیلی «علی اصغر» آمده است .



4661.المناقب ، ابن مغازلی ( به نقل از عَدیّ بن ثابت ) الاحتجاج:قیلَ: إنَّهُ لَمّا قُتِلَ أصحابُ الحُسَینِ علیه السلام وأقارِبُهُ ، وبَقِیَ وَحیداً فَریداً لَیسَ مَعَهُ إلَا ابنُهُ عَلِیٌّ زَینُ العابِدینَ علیه السلام ، وَابنٌ آخَرُ فِی الرِّضاعِ اسمُهُ عَبدُ اللّهِ، فَتَقَدَّمَ الحُسَینُ علیه السلام إلی بابِ الخَیمَهِ فَقالَ: ناوِلونی ذلِکَ الطِّفلَ حَتّی اُوَدِّعَهُ! فَناوَلوهُ الصَّبِیَّ، فَجَعَلَ یُقَبِّلُهُ وهُوَ یَقولُ: یا بُنَیَّ، وَیلٌ لِهؤُلاءِ القَومِ إذا کانَ خَصمَهُم مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله .

قیلَ: فَإِذا بِسَهمٍ قَد أقبَلَ حَتّی وَقَعَ فی لَبَّهِ الصَّبِیِّ فَقَتَلَهُ، فَنَزَلَ الحُسَینُ علیه السلام عَن فَرسِهِ ، وحَفَرَ لِلصَّبِیِّ بِجَفنِ سَیفِهِ، ورَمَّلَهُ (1) بِدَمِهِ ودَفَنَهُ . (2)4660.تاریخ المدینه ( به نقل از امّ سلمه ) مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی:لَمّا فُجِعَ [الحُسَینُ علیه السلام ] بِأَهلِ بَیتِهِ ووَلَدِهِ، ولَم یَبقِ غَیرُهُ وغَیرُ النِّساءِ وَالأَطفالِ وغَیرُ وَلَدِهِ المَریضِ، نادی: هَل مِن ذابٍّ یَذُبُّ عَن حَرَمِ رَسولِ اللّهِ؟ هَل مِن مُوَحِّدٍ یَخافُ اللّهَ فینا؟ هَل مِن مُغیثٍ یَرجُو اللّهَ فی إغاثَتِنا؟ هَل مِن مُعینٍ یَرجو ما عِندَ اللّهِ فی إعانَتِنا؟ فَارتَفَعَت أصواتُ النِّساءِ بِالعَویلِ.

فَتَقَدَّمَ علیه السلام إلی بابِ الخَیمَهِ وقالَ: ناوِلونی عَلِیّاً الطِّفلَ حَتّی اُوَدِّعَهُ، فَناوَلوهُ الصَّبِیَّ، فَجَعَلَ یُقَبِّلُهُ ویَقولُ: وَیلٌ لِهؤُلاءِ القَومِ إذا کانَ خَصمَهُم جَدُّکَ، فَبَینَا الصَّبِیُّ فی حِجرِهِ، إذ رَماهُ حَرمَلَهُ بنُ الکاهِلِ الأَسَدِیُّ فَذَبَحَهُ فی حِجرِهِ، فَتَلَقَّی الحُسَینُ علیه السلام دَمَهُ حَتَّی امتَلَأَت کَفُّهُ، ثُمَّ رَمی بِهِ نَحوَ السَّماءِ، وقالَ: اللّهُمَّ إن حَبَستَ عَنَّا النَّصرَ ، فَاجعَل ذلِکَ لِما هُوَ خَیرٌ لَنا.

ثُمَّ نَزَلَ الحُسَینُ علیه السلام عَن فَرَسِهِ ، وحَفَرَ لِلصَّبِیِّ بِجَفنِ سَیفِهِ، وزَمَّلَهُ (3) بِدَمِهِ ، وصَلّی عَلَیهِ . (4) .

1- .رمّله بالدّم فترمَّل : أی تلطّخ (الصحاح : ج 4 ص 1713 «رمل») .
2- .الاحتجاج: ج 2 ص 101 ح 168، بحار الأنوار: ج 45 ص 49 .
3- .زمّلوهم بثیابهم ودمائهم: أی لفّوهم فیها. یقال: تزمّل بثوبه: إذا التفّ فیه (النهایه: ج 2 ص 313 «زمل») .
4- .مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی: ج 2 ص 32 ، الفتوح : ج 5 ص 115 نحوه ؛ بحار الأنوار: ج 45 ص 46 .



4659.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :الاحتجاج :گفته شده است : هنگامی که یاران و نزدیکان حسین علیه السلام ، کشته شدند ، او یکّه و تنها مانْد و کسی جز پسرش علی زین العابدین و پسری دیگر به نام عبد اللّه که شیرخوار بود ، با او نبود . حسین علیه السلام به جلوی درِ خیمه آمد و گفت : «آن کودک را به من بدهید تا با او خداحافظی کنم» . آن کودک را به او دادند . کودک را می بوسید و می گفت : «پسرکم ! وای بر این مردم که طرف دعوایشان ، محمّد صلی الله علیه و آله است !» .

گفته شده : در همین حال ، تیری آمد و بر گودیِ گلوی کودک نشست و او را کُشت . حسین علیه السلام ، از اسبش فرود آمد و با قبضه شمشیرش ، گودالی کَنْد و کودک را با خون آغشته اش ، در آن ، دفن کرد .4658.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی :حسین علیه السلام هنگامی که با فاجعه[ ی از دست دادن ]خاندان و فرزندانش رو به رو شد و جز او و زنان و کودکان و فرزند بیمارش کسی نمانْد ، ندا داد : «آیا مدافعی هست که از حرم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دفاع کند ؟ آیا یکتاپرستی هست که در حقّ ما ، از خدا بهراسد ؟ آیا فریادرسی هست که به امید خدا ، به داد ما برسد ؟ آیا یاوری هست که به خاطر پاداش خدا ، به ما کمک کند ؟» .

صدای زنان ، به گریه و ناله ، بلند شد . حسین علیه السلام ، به جلوی درِ خیمه آمد و گفت : «علی ، کودک خردسال را ، به من بدهید تا با او خداحافظی کنم» .

کودک را به او دادند . امام علیه السلام او را می بوسید و می گفت : «وای بر این مردم که طرفِ دعوایشان ، جدّ توست !» .

همان هنگام که کودک در دامان حسین علیه السلام بود ، حَرمَله بن کاهِل اسدی ، تیری به سوی او پرتاب کرد و او را در دامان ایشان ذبح کرد . حسین علیه السلام ، خون او را گرفت تا آن که کفِ دستش پُر شد . سپس ، آن را به سوی آسمان پاشید و گفت : «خدایا ! اگر یاری ات را از ما دریغ داشتی ، آن را در جای بهتری برای ما قرار بده» .

سپس ، حسین علیه السلام از اسبش فرود آمد و با دسته شمشیرش ، چاله ای برای او کَنْد و او را به خونش آمیخته کرد [ و به خاک سپرد ] و بر او درود فرستاد . .




4657.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :تاریخ الیعقوبی:تَقَدَّموا رَجُلاً رَجُلاً، حَتّی بَقِیَ وَحدَهُ ما مَعَهُ أحَدٌ مِن أهلِهِ ، ولا وُلدِهِ ولا أقارِبِهِ، فَإِنَّهُ لَواقِفٌ عَلی فَرَسِهِ، إذ اُتِیَ بِمَولودٍ قَد وُلِدَ لَهُ فی تِلکَ السّاعَهِ، فَأَذَّنَ فی اُذُنِهِ، وجَعَلَ یُحَنِّکُهُ إذ أتاهُ سَهمٌ فَوَقَعَ فی حَلقِ الصَّبِیِّ فَذَبَحَهُ، فَنَزَعَ الحُسَینُ علیه السلام السَّهمَ مِن حَلقِهِ، وجَعَلَ یُلَطِّخُهُ بِدَمِهِ ویَقولُ: وَاللّهِ لَأَنتَ أکرَمُ عَلَی اللّهِ مِنَ النّاقَهِ، ولَمُحَمَّدٌ أکرَمُ عَلَی اللّهِ مِن صالِحٍ! ثُمَّ أتی فَوَضَعَهُ مَعَ وُلدِهِ وبَنی أخیهِ . (1)4661.المناقب لابن المغازلیعن عدیّ بن ثابت :الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) :الحُسَینُ علیه السلام جالِسٌ ، عَلَیهِ جُبَّهُ خَزٍّ دَکناءُ ، وقَد وَقَعَتِ النِّبالُ عَن یَمینِهِ وعَن شِمالِهِ ، وَابنٌ لَهُ ابنُ ثَلاثِ سِنینَ بَینَ یَدَیهِ ، فَرَماهُ عُقبَهُ بنُ بِشرٍ الأَسَدِیُّ فَقَتَلَهُ ...

وجاءَ صَبِیٌّ مِن صِبیانِ الحُسَینِ علیه السلام یَشتَدُّ حَتّی جَلَسَ فی حِجرِ الحُسَینِ علیه السلام ، فَرَماهُ رَجَلٌ بِسَهمٍ ، فَأَصابَ ثُغرَهَ نَحرِهِ فَقَتَلَهُ . (2) .

1- .تاریخ الیعقوبی: ج 2 ص 245 .
2- .الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) : ج 1 ص 470 ، سیر أعلام النبلاء : ج 3 ص 302 وفیه «فوقعت نبله فی ولد له ابن ثلاث سنین» ولیس فیه «فرماه عقبه بن بشر الأسدی» وراجع : الردّ علی المتعصّب العنید : ص39 .



4660.تاریخ المدینه عن اُمّ سلمه :تاریخ الیعقوبی :یاران حسین علیه السلام ، یک به یک ، گامْ پیش نهادند [و رزمیدند و شهید شدند] تا این که حسین علیه السلام تنها ماند و هیچ یک از [ مردان ]خانواده و فرزندان و نزدیکانش با او نماند . او بر بالای اسبش بود . کودکی را که همان ساعت متولّد شده بود ، برایش آوردند . حسین علیه السلام ، در گوشش اذان گفت و کامِ او را بر می داشت که تیری آمد و در گلوی کودک نشست و ذبحش کرد . حسین علیه السلام ، تیر را از گلوی او بیرون کشید و خونش را به بدن او مالید و گفت : «به خدا سوگند ، تو نزد خدا ، از شتر صالح ، گرامی تری و محمّد صلی الله علیه و آله نیز نزد خدا از صالح، گرامی تر است» .

سپس آمد و او را کنار فرزندان و برادرزادگانش نهاد .4659.عنه صلی الله علیه و آله :الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) :حسین علیه السلام ، نشسته بود و بالاپوشِ خَزِ تیره رنگی بر تن داشت و از چپ و راستش ، تیر می بارید . پسری سه ساله ، پیشِ رویش بود که عُقْبه بن بِشْر اسدی ، تیری به سویش انداخت و او را کُشت ... .

همچنین ، کودکی از فرزندان حسین علیه السلام ، دوید تا بیاید و در دامان او بنشیند . مردی ، تیری به سوی او انداخت که به گودی گلویش رسید و او را کُشت . .




4658.عنه صلی الله علیه و آله :مطالب السؤول:کانَ لَهُ [أی لِلإِمامِ الحُسَینِ علیه السلام ] وَلَدٌ صَغیرٌ ، فَجاءَهُ مِنهُم سَهمٌ فَقَتَلَهُ، فَرَمَّلَهُ علیه السلام ، وحَفَرَ لَهُ بِسَیفِهِ ، وصَلّی عَلَیهِ ودَفَنَهُ ، وقالَ هذِهِ الأَبیاتَ:


غَدَرَ القَومُ وقِدما رَغِبواعَن ثَوابِ اللّهِ رَبِّ الثَّقَلَینِ ... .


وأمّا عَلِیٌّ الأَصغَرُ جاءَهُ سَهمٌ وهُوَ طِفلٌ فَقَتَلَهُ، وقَد تَقَدَّمَ ذِکرُهُ عِندَ ذِکرِ الأَبیاتِ لَمّا قُتِلَ.

وقیلَ: إنَّ عَبدَ اللّهِ أیضاً قُتِلَ مَعَ أبیهِ شَهیداً . (1)4657.عنه صلی الله علیه و آله :الأخبار الطوال:بَقِیَ الحُسَینُ علیه السلام وَحدَهُ... جَلَسَ فَدَعا بِصَبِیٍّ لَهُ صَغیرٍ، فَأَجلَسَهُ فی حِجرِهِ، فَرَماهُ رَجُلٌ مِن بَنی أسَدٍ، وهُوَ فی حِجرِ الحُسَینِ علیه السلام بِمِشْقَصٍ، فَقَتَلَهُ . (2)4656.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :مقاتل الطالبیّین :کانَ عَبدُ اللّهِ بنُ الحُسَینِ یَومَ قُتِلَ صَغیرا ، جاءَتهُ نُشّابَهٌ (3) وهُوَ فی حِجرِ أبیهِ فَذَبَحَتهُ .

حَدَّثَنی أحمَدُ بنُ شَبیبٍ ، قالَ : حَدَّثَنا أحمَدُ بنُ الحَرثِ عَنِ المَدائِنِیِّ ، عَن أبی مِخنَفٍ عَن سُلَیمانَ بنِ أبی راشِدٍ عَن حُمَیدِ بنِ مُسلِمٍ ، قالَ : دَعَا الحُسَینُ علیه السلام بِغُلامٍ فَأَقعَدَهُ فی حِجرِهِ ، فَرَماهُ عُقبَهُ بنُ بِشرٍ فَذَبَحَهُ .

حَدَّثَنی مُحَمَّدُ بنُ الحُسَینِ الاُشنانِیُّ ، قالَ : حَدَّثَنا عَبّادُ بنُ یَعقوبَ ، قالَ : أخبَرَنا مورعُ بنُ سُوَیدِ بنِ قَیسٍ ، قالَ : حَدَّثَنا مَن شَهِدَ الحُسَینَ علیه السلام ، قالَ : کانَ مَعَهُ ابنُهُ الصَّغیرُ ، فَجاءَ سَهمٌ فَوَقَعَ فی نَحرِهِ .

قالَ : فَجَعَلَ الحُسَینُ علیه السلام یَأخُذُ الدَّمَ مِن نَحرِهِ ولَبَّتِهِ (4) ، فَیَرمی بِهِ إلَی السَّماءِ فَما یَرجِعُ مِنهُ شَیءٌ ، ویَقولُ : اللّهُمَّ لا یَکونُ أهوَنَ عَلَیکَ مِن فَصیلٍ . (5) .

1- .مطالب السؤول: ص 73؛ کشف الغمّه: ج 2 ص 238، بحار الأنوار: ج 45 ص 331 ح 5 .
2- .الأخبار الطوال: ص 258، بغیه الطلب فی تاریخ حلب: ج 6 ص 2629 .
3- .. النُشّابُ : السِّهام ، الواحده نُشّابه (الصحاح : ج 1 ص 224 «نشب») .
4- .اللّبَّهُ : هی الهزمه التی فوق الصدر ، وفیها تُنحرُ الإبل (النهایه : ج 4 ص 223 «لبب») .
5- .مقاتل الطالبیّین : ص 94 ؛ الإرشاد : ج 2 ص 135 ، إعلام الوری : ج 1 ص 478 ، مجموعه نفیسه : ص 35 (تاج الموالید) ولیس فیها ذیله من «عن سلیمان» ، بحار الأنوار : ج 45 ص 47 .



4655.تاریخ دمشق ( به نقل از جابر بن عبد اللّه انصاری ) مطالب السَّؤول :حسین علیه السلام ، فرزندی خُردسال داشت که از سوی دشمنان ، تیری آمد و او را کُشت . حسین علیه السلام ، خون کودک را به بدن او مالید و با شمشیر خود ، گودالی برایش کَنْد و بر او نماز خواند و او را به خاک سپرد و این شعر را خواند :


«این قوم ، خیانت کردند و پیش تر نیز از پاداش خداوند که پروردگار اِنس و جنّ است ، روی گرداندند ...» .


و به علی اصغر نیز که خردسال بود ، تیری رسید و او را کُشت که به هنگام نقل اشعار [حسین علیه السلام ] پس از کشته شدنش ، ذکرش گذشت.

همچنین گفته شده که عبد اللّه نیز با پدرش کشته شد و به شهادت رسید .4654.تاریخ المدینه ( به نقل از جابر بن عبد اللّه ) الأخبار الطّوال :حسین علیه السلام ، تنها مانْد ... نشست و کودک خردسالش را طلبید . و او را در دامانش نشاند که مردی از بنی اسد ، تیری بلند به سوی او انداخت و وی را در همان دامان حسین علیه السلام کُشت .4656.رسول اللّه صلی الله علیه و آله :مقاتل الطالبیّین :عبد اللّه بن حسین علیه السلام ، روزی که کُشته شد ، خردسال بود . تیری آمد و او را در همان دامان پدرش ، ذبح کرد .

احمد بن شُبَیب ، از احمد بن حَرْث ، از مدائنی ، از ابو مِخنَف ، از سلیمان بن ابی راشد ، از حُمَید بن مسلم برایم نقل کرد که گفت : حسین علیه السلام ، کودکی [ از پسرانش ]را خواست . او را در دامانش نشانْد که عُقْبه بن بِشْر ، تیری به سوی او انداخت و او را ذبح کرد .

محمّد بن حسین اَشْنانی ، از عَبّاد بن یعقوب ، از مُوَرَّع بن سُوَید بن قیس ، برایم نقل کرد که گفت : یکی از حاضران در کنار حسین علیه السلام به ما گفت : کودک خردسال حسین علیه السلام ، با او بود که تیری آمد و در گودیِ گلویش نشست .

حسین علیه السلام ، خون را از گلوی او و گودیِ آن می گرفت و به سوی آسمان می پاشید ؛ امّا هیچ از آن خون ، باز نمی گشت . حسین علیه السلام می گفت : «خدایا ! او نزد تو ، از بچّه شتر صالح ، کمتر نباشد» . .




4655.تاریخ دمشق عن جابر بن عبد اللّه الأنصاری :تاریخ الطبری عن هشام :قُتِلَ عَبدُ اللّهِ بنُ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام واُمُّهُ الرَّبابُ ابنَهُ امرِیِء القَیسِ بنِ عَدِیِّ بنِ أوسِ بنِ جابِرِ بنِ کَعبِ بنِ عُلَیمٍ مِن کَلبٍ قَتَلَهُ هانِئُ بنُ ثُبَیتٍ الحَضرَمِیُّ . (1) .

1- .تاریخ الطبری: ج 5 ص 468، الکامل فی التاریخ: ج 2 ص 581 وفیه «امرئ القیس الکلبی»، مقاتل الطالبیّین: ص 94 بزیاده «ابن جناب بن کلب ، وأُمّها هند الهنود بنت الربیع بن مسعود بن مصاد بن حصن بن کعب بن علیم بن جناب ، وأُمّها میسون بنت عمرو بن ثعلبه بن حصین بن ضمضم ، وأُمّها بنت أوس بن حارثه» بعد «علیم»، الثقات لابن حبّان : ج 2 ص 311 وفیه «الرباب بنت القاسم بن أوس بن عدی بن أوس بن جابر بن کعب» وکلاهما نحوه، تذکره الخواصّ: ص 254 عن هشام بن محمّد وفیه «هانئ بن ثابت الحضرمی»، الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه): ج 1 ص 476 ولیس فیه «أُمّه» ؛ الاختصا ص 83 ولیس فیه قاتله، شرح الأخبار: ج 3 ص 177 ولیس فیه «ابن عدی بن أوس» .



4654.تاریخ المدینه عن جابر بن عبد اللّه :تاریخ الطبری به نقل از هشام : عبد اللّه بن حسین بن علی علیه السلام که مادرش رَباب ، دختر امرؤ القیس بن عَدی بن اوس بن جابر بن کَعْب بن عُلَیم از [ قبیله ] کَلْب بود ، (1) به دست هانی بن ثُبَیت حَضرَمی ، کشته شد . .

1- .در مقاتل الطالبیّین ، پس از عُلَیم ، دنباله نسب وی ، این گونه آمده است : فرزند جناب بن کَلْب و مادرش ، هند الهنود ، دختر ربیع بن مسعود بن مصاد بن حصن بن کعب بن عُلَیم بن جناب بود و مادر او ، میسون ، دختر عمرو بن ثَعلَبه بن حُصَین بن ضَمضَم بود و مادر او نیز دختر اوس بن حارثه بود .



الفصل الخامس : مقتل اولاد أمیر المؤمنین علیه السلام5 / 1أبو بَکرِ بنُ عَلِیٍأبو بکر ، هو کنیه لأحد أبناء الإمام علیّ علیه السلام الآخرین من زوجه اسمها لیلی (1) ، حیث إنّه استشهد فی کربلاء استناداً إلی العدید من الروایات (2) . ویری الشیخ المفید ، أنّ اسمه محمّد الأصغر ، والذی استشهد مع أخیه عبید اللّه (3) فی واقعه کربلاء ، (4) لکنّ بعض المصادر تعتقد أنّ محمّداً الأصغر وأبابکر اسمان لاثنین من أبناء أمیر المؤمنین علیه السلام . (5) جدیر بالذکر أنّ اسم أبی بکر، ورد فی مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی والمجدی ، بضبط عبد اللّه . (6) لم یرد اسمه فی زیاره الناحیه المقدّسه، لکنّه ورد فی الزیاره الرجبیّه کما یلی : السَّلامُ عَلی أبی بَکرِ ابنِ أمیرِ المُؤمِنینَ . (7)



1- .الطبقات الکبری : ج 3 ص 19 ، المعجم الکبیر : ج 3 ص 103 الرقم 2803 ، الثقات لابن حبّان : ج 2 ص 311 ؛ رجال الطوسی : ص 106 ، الاختصاص : ص 82 ، الأمالی للشجری : ج 1 ص 170 ، الحدائق الوردیّه : ج 1 ص 120 وراجع : هذه الموسوعه : ج 7 ص 56 ح 1791 1794 .
2- .تاریخ الطبری : ج 5 ص 253 وراجع : المعجم الکبیر : ج 3 ص 103 الرقم 2803 والثقات لابن حبّان : ج 2 ص 311 والإمامه والسیاسه : ج 2 ص 12 ورجال الطوسی : ص 106 و راجع : هذه الموسوعه : ج 7 ص 56 ح 1791 1794 .
3- .لکن جاء فی أغلب المصادر بأنه قاتل جیش المختار وقتل فی منطقه مذار . (راجع : تاریخ الطبری : ج 5 ص 154 و ج 6 ص 115 ، جمهره أنساب العرب : ص 38 ، الطبقات الکبری : ج 5 ص 117 و ج 3 ص 19 ، المعارف لابن قتیبه : ص 217 ، أنساب الأشراف : ج 2 ص 412 ، مقاتل الطالبیین : ص 92 ، نسب قریش : ص 43 ، جمهره النسب : ص 31 وفیه : «عبد اللّه وأبو بکر درجا وأمهما لیلی» ؛ المجدی : ص 17 .
4- .الإرشاد : ج 2 ص 125 و راجع : مجموعه نفیسه : ص 95 (تاج الموالید) و العمده : ص 30 والکامل فی التاریخ : ج 2 ص 440 والبدایه والنهایه : ج 7 ص 332 .
5- .الاختصاص : ص 82 ، رجال الطوسی : ص 105 وفیهما «محمد بن علی اُمّه اُمّ ولد» .
6- .المجدی : ص 17 وراجع : هذه الموسوعه : ج 7 ص 56 ح 1791.
7- .وفی روایه المزار للشهید الأول : ص 149 : «أبی بکر محمد بن أمیرالمؤمنین» . وراجع : ج 12 ص 116 (القسم الثالث عشر / الفصل الثانی عشر / زیارته فی أوّل رجب) .