گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
غزليات
غزل شمارهٔ ۳۵۷۸


عارف از راه به سجاده تقوی نرود
تیغ بر کف به سر منبر دعوی نرود
با سیه دل ید بیضا چه تواند کردن؟
زنگ کفر از دل فرعون به موسی نرود
سطحیان چون به ته کار توانند رسید؟
صورت از خاطر آیینه به معنی نرود
خضر از رهزنی موج سراب آسوده است
دل آگاه به دنبال تمنی نرود
در بیابان نتوان زاد ز همراهان خواست
وای برآن که پی توشه عقبی نرود
تشنه میکده از جام نگردد سیراب
به غزال از دل من حسرت لیلی نرود
دل نفس بیهده سوزد به صفاکاری جسم
زنگ از سرو به خاکستر قمری نرود
صائب آید ز پیش نعمت دنیا بی خواست
طالب رزق اگر از پی دنیی نرود