گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
[سوره آلعمران [ 3]: آیه 44




ذلِکَ مِن أَنباءِ الغَیب نُوحِیه إِلَیکَ وَ ما کُنتَ لَدَیهِم إِذ یُلقُونَ أَقلامَهُم أَیُّهُم یَکفُل مَریَمَ وَ ما کُنتَ لَدَیهِم إِذ یَختَصِ مُونَ [ 44 ] -قرآن-
جمع قلم، کلک و وسیلهي « اقلام » ، از مصدر القاء بمعنی انداختن « یلقون » ، جمع نبأ بمعنی خبر « انباء » : 170-1 معنی لغات
تلفّظ میشود بمعنی نزد و جلو. ترجمه: اینکه سرگذشتها از اخبار نهانی از تو و مردم است که بتو « لدن هم » و « لدي هم » . نویسندگی
الهام میکنیم و نبودي آن روز نزد آن گروه که براي قرعه قلمهاشان میفکندند تا کدامشان سر- پرست مریم شود و نبودي آنجا
44 مجمع: اینکه جملهها از امتیازات خاصّ «ِ مِن أَنباءِ الغَیب نُوحِیه » : آنگاه [که بر سر اینکه کار] خصومت میکردند. سخن مفسّرین
پیغمبر است چون اطّلاع از یک قضیّه بحضور یا شنیدن و یا خواندن است و معلوم است که هیچیک براي پیغمبر فراهم نبوده است
44 مجمع: مقصود قلمهائی بوده است که « یُلقُونَ أَقلامَهُم » 48- پس بالهام و وحی از طرف خدا بآن مطّلع شده است. -قرآن- 15
بآنها تورات مینوشتند. بعضی گفتهاند چند تیر بوده است و در عدد آنها اختلاف است: از حضرت امام باقر نقل شده است: عدد
آنها شش بوده است. و از حضرت صادق نقل شده است: در قرعه شخص کار خود را بخدا وامیگذارد و چه بهتر از اینکه که
24 فخر: از آیه طرز انداختن قلمها و - انسان کار خود را بخدا واگذارد و البتّه سهم مستحق باین وسیله معیّن میشود. -قرآن- 1
استخراج قرعه معلوم نمیشود لیکن به وسیلهي خبر استفاده کردهاند که قلمها را در آب میانداختند و هر کدام روي آب میماند و
44 آلوسی: گفتهاند پس از قرعه باز هم « وَ ما کُنتَ لَدَیهِم إِذ یَختَصِمُونَ » . یا بر غیر مجراي آب حرکت میکرد صاحب سهم میشد
160 [ صفحه - 43 -قرآن- 139 - اشاره است بکمال دقّت -قرآن- 1 « ما کُنتَ لَدَیهِم » : در تکفّل مریم اختلاف داشتند و تکرار جملهي
74 ] در قضیّه که اینکه حوادث پیدرپی بود و تو در هیچیک حاضر نبودي و اینکه تفصیل خود دلیل دیگري است بر شخصیّت و
معجزهي پیغمبر. فخر: سه جهت براي اصرار و اختلاف در کفالت تربیت مریم نقل کرده است: 1- عمران پدر او رئیس آنها بوده
است براي احترام و حق گذاري او میخواستند داراي اینکه افتخار بشوند. 2- چون نذري و مخصوص بخدمت معبد بوده است هر
صفحه 44 از 201
کدام میخواستند افتخار تربیت چنین کسی را داشته باشند. 3- چون از کتب آسمانی بسرنوشت اینکه دختر و فرزند آیندهي او
آگاه شده بودند کمال حرص باین کار وادار میکرد آنها را که با یکدیگر جنجال کنند. و در شخصیّت اینها هم اختلاف است که
خدمتگذاران معبد بودهاند یا علما و نویسندگان وحی و در هر صورت مردم محترم و دیندار بودهاند. سخن ما: براي نشاندادن مقام
پیغمبر است که در آن سرزمین که جز از جنگ و عادت و مفاخرات وحشیانه و شیر شتر و سوسمار سخنی دیگر نبود نقل جزئیات
پیدایش دین مسیح و روش دینداران آن روز که هیچ مناسبتی با محیط زندگی عرب و خود پیغمبر [ص] نداشت البتّه توجّه و تنبیهی
است براي مردم تا بدانند گذشتگان چه مردمی بودند و پیغمبر [ص] چه مقامی دارد که با نداشتن هیچ وسیله براي اطّلاع از اینکه
[ مطالب فقطّ از طریق وحی و الهام خداوندي است که براي آنها گفته میشود. [ صفحه 75
[ [سوره آلعمران [ 3]: آیات 45 تا 51
إِذ قالَت المَلائِکَ ۀُ یا مَریَم إِن اللّهَ یُبَشِّرُك بِکَلِمَ ۀٍ مِنه اسمُه المَسِیح عِیسَ ی ابن مَریَمَ وَجِیهاً فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ مِنَ المُقَرَّبِینَ [ 45 ] وَ
یُکَلِّم النّاسَ فِی المَهدِ وَ کَهلًا وَ مِنَ الصّالِحِینَ [ 46 ] قالَت رَب أَنّی یَکُون لِی وَلَدٌ وَ لَم یَمسَسنِی بَشَرٌ قالَ کَذلِک اللّه یَخلُق ما یَشاءُ إِذا
قَضی أَمراً فَإِنَّما یَقُول لَه کُن فَیَکُون [ 47 ] وَ یُعَلِّمُه الکِتابَ وَ الحِکمَۀَ وَ التَّوراةَ وَ الإِنجِیلَ [ 48 ] وَ رَسُولًا إِلی بَنِی إِسرائِیلَ أَنِّی قَد جِئتُکُم
بِآیَۀٍ مِن رَبِّکُم أَنِّی أَخلُق لَکُم مِنَ الطِّین کَهَیئَۀِ الطَّیرِ فَأَنفُخ فِیه فَیَکُون طَیراً بِإِذن اللّه وَ أُبرِئ الَأکمَهَ وَ الَأبرَصَ وَ أُحی المَوتی بِإِذن اللّهِ
913 وَ مُصَدِّقاً لِما بَینَ یَدَي مِنَ - وَ أُنَبِّئُکُم بِما تَأکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُم إِن فِی ذلِکَ لَآیَۀً لَکُم إِن کُنتُم مُؤمِنِینَ [ 49 ] -قرآن- 1
التَّوراةِ وَ لِأُحِل لَکُم بَعضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَیکُم وَ جِئتُکُم بِآیَۀٍ مِن رَبِّکُم فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَطِیعُون [ 50 ] إِن اللّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُم فَاعبُدُوه هذا صِراطٌ
آنکه سالهاي عمرش از « کهل » . گهواره « مهد » . بمعنی داراي جاه و منزلت و شرف « وجیه » : 259 معنی لغات - مُستَقِیم [ 51 ] -قرآن- 1
از مصدر « احیی » . پیس « ابرص » . نابینا و شب کور « اکمه » . از مصدر نفخ بمعنی دمیدن « انفخ » . گل « طین » . سی گذشته تا پنجاه
جمع میّت بمعنی مرده. ترجمه: [زان پس روزگاري شد که] فرشتگان گفتند: اي مریم خدا تو را « موتی » . بمعنی زنده کردن « احیاء »
نوید می- دهد [که بوسیلهي] کلمهي خود [فرزندي بتو بخشد که از مردي نباشد] نامش عیساي مسیح پسر مریم باین جهان و آن
جهان با شرف و جاه از نزدیکشدگان [به حق و کرامت او] 46 که بگهواره با مردم سخن گوید تا ببزرگی و از مردم درستکار بود.
47 مریم گفت: از کجا فرزندم باشد که مرا آدمی نپسوده! فرشته گفت: چنین است ولی خدا هر چه [ صفحه 76 ] خواهد بیافریند که
هر گاه چیزي بسرنوشت کند جز اینکه نباشد که گوید: باش و آن شود 48 و آن پسر را کتاب و دانش آموزد و تورات و انجیل 49
و به پیغامبري بنی اسرائیلش فرستد و او گوید: من برايتان نشانهاي از پروردگار شما آوردم که از گل پیکره مرغ کنم و در آن
بدمم و باذن حق مرغ شود و بدستور خداوندي پیس و کور شفا دهم و مرده زنده کنم و از آنچه خورید و در خانه اندوخته کنید
خبردارتان کنم که همانا در اینهمه نمایشها نشانهي [راستی من است] براي شما اگر مؤمن باشید. 50 و آنچه از تورات در جلو من
است درست میدانم و البته پارهاي از آنچه بر شما حرام و ناروا است مجاز کنم. و [اینکه جملگی براي من] نشانهاي از سوي
پروردگار شما است که من برايتان آورم، پس پرهیزگار براه حق باشید و فرمان من برید. که همانا پروردگار من و شما خداوند
و « کن » 45 طبري: قتاده گفته است یعنی جملهي «ُ بِکَلِمَۀٍ مِنه » : است پس او را پرستید راه راست همین است و بس. سخن مفسّرین
مقصود از اینکه لفظ شخص نیست بلکه مقصود اینکه است: خدا بتو بشارت میدهد که بوسیله کلمهي [کن [یعنی موجود بشو]] که
از جانب او صادر شود تو فرزندي خواهی داشت بنام عیسی و دلیل بر اینکه مقصود از کلمه شخص نیست کلمهي اسمه بعد است
تا ضمیر مؤنث باشد « اسمها » 34- زیرا اگر مقصود از کلمه شخص فرزند بود بایستی مطابق رسم زبان عرب گفته میشد: -قرآن- 15
گفته شده است معنی آن است که نام آن فرزند مورد کلمهي بشارت مسیح « اسمه » و معنی شود نام آن کلمه مسیح است، و چون
است. فخر: همانطور که شاه عادل را سایهي خدا و نور خدا مینامند یعنی موجب ظهور عدالت و نمایش احسان است عیسی هم
صفحه 45 از 201
کلمهي خدا نامیده شده است یعنی موجب پیدایش او فرمودهها و دستورها و احکام خداوند است و ممکن است پیدایش آدمی
بینطفهي مرد باین دلیل: 1- چون پیدایش حیوانات مثل موش و عقرب و غیره بدون توالد و تناسل ممکن است پس پیدایش انسان
بوسیله مادر تنها سادهتر است از پیدایش حیوان بدون پدر و مادر. 2- چون اندازهي معیّن از عناصر لازم است تا آن حالت مزاجی
تولید شود [ صفحه 77 ] که موجب پیدایش جاندار است پس با آماده بودن نصف اینکه شرائط که وجود مادر است پیدایش جانور
آسانتر است و زودتر میتوان آن را تصدیق کرد. 3- نیروي خیال موجب آثار خارجی میشود مثل تصوّر وسائل و موجبات خشم
تولید حرارت در بدن و ایجاد غضب در انسان میکند، و نیز بر روي یک تخته که بزمین گذارده شده است انسان میتواند راه برود
ولی اگر همان تخته را روي دو دیوار و گودالی قرار دهند گذر از آن ناممکن و یا بسیار مشکل است براي ترس از افتادن و همین
تمرکز خیال را فلاسفه اصول معجزات و کرامات دانستهاند پس چه مانعی دارد که تصوّر صورت عیسی براي مریم موجب پیدایش
او در رحمش باشد. المیزان: مقصود از کلمه مسیح است با اینکه همهي آفریدگان با صدور کلمهي [کن] پدیدار شدهاند چون
وسائل و عللی در پیدایش موجودات شرط است که در پیدایش مسیح نبوده است پس عیسی کلمهي [کن] و کلمهي ایجاز
45 مجمع: اینکه کلمه را بیشتر از مادّه مسح گرفتهاند بمعنی پسودن چون او را با برکت مسح کردهاند و یا « المسیح » . خداوندي است
ممکن است چون پادشاهان را کاهن با روغن مقدّس مسح میکرد و به بدن او :« عبده » . او مریض و مرده را مسح میکرد و غیر اینها
میمالید و چون عیسی مثل پادشاهان جلوگیري از ظلم و وادار بعدل میکرد گفتند اینهم مثل پادشاهان مسیح کاهنان است و نیز
« عیسی » . بوده است و مفید اینجور معانی « مشی » اینکه کلمه را مبارك و پادشاه و دوست معنی کردهاند بمناسبت اصل عبري آن که
45 مفسّرین نوشتهاند: اصل عبري آن یشوع است مثل دیگر کلمات با شین که تبدیل بسین شده است، و معنی آن را سیّد و آقا
46 « فِی المَهدِ وَ کَهلًا » . گفتهاند و نیز آن را مشتق از عیس دانستهاند چون صورت او سفید و رنگ قرمز بر آن نمودار بوده است
مجمع: از کلمهي کهلا مقصود اینکه بوده است: 1- از بچگی مثل بزرگی سخن میگفته است، 2- در بچگی براي اعجاز و در
25 [ صفحه 78 ] فخر: اعتراض کردهاند که سخن گفتن مسیح را در گهواره - بزرگی بکلمات وحی سخن میگفته است. -قرآن- 1
مسیحیها قبول ندارند، جواب اینکه است که اینکه سخن گفتن شاید فقط براي رفع اتهام مریم بوده است تا بدانند که اینکه فرزند
موجودي مثل دیگران نیست که بنا مشروع پیدا شده باشد و پس از رفع اتهام مریم دیگر در گهواره سخن نگفت از اینکه جهت همه
46 فخر: پس از توصیفهاي گذشته که سخن گفتن در گهواره « وَ مِنَ الصّالِحِینَ » . کس نشنیده و در میان مسیحیها مشهور نشده است
و از مقربان و غیره باشد اینکه جمله اشاره است که کمال علمی و عملی شخص که بآخرین پایهي امکان رسید آن کس از صالحین
47 درج 1 سورهي بقره آیت 117 «ُ یَقُول لَه کُن فَیَکُون » 25- خواهد بود چون کارهایش بطور شایسته انجام شده است. -قرآن- 1
33 محمّد عبده: در پیدایش انسان از یک نفر استدلالی دارد که خلاصهي آن اینکه - تفسیر اینکه جمله نوشته شده است. -قرآن- 1
است: با دو عناصر و مواد اولیه و کیفیات یک گونه روحی براي دگر موجودات هستند و برق هم روحی است که همان خاصیّت
کهربائی و الکتریسته باشد آب هم از دو روح لطیف ترکیب شده است و ممکن است هزاران روح در عالم باشد که هنوز بشر
بکشف آن موّفق نشده است و شاید یکی از اینکه ارواح در نظر مریم مجسّم شده و باو دمیده است و موجب باروري او شده است و
« وَ یُعَلِّمُه الکِتابَ وَ الحِکمَۀَ وَ التَّوراةَ وَ الإِنجِیلَ » . شاید اینکه روح در آن دم که بمریم دمیده مادهاي هم همراه داشته است و اللّه اعلم
70 فخر: - 48 مجمع: نافع و عاصم با یا خواندهاند: یعنی: میآموزد باو، دیگر قرّاء با نون خواندهاند یعنی ما باو میآموزیم. -قرآن- 1
جهت ترتیب و گفتن کتاب در اوّل و بعد حکمت و بعد تورات و انجیل اینکه است: اول باید خواندن و نوشتن بیاموزد تا بتواند
حکمت و شناسائی حق را بفهمد و خوبی و بدي را تشخیص بدهد تا بتواند عمل خود را خوب کند آنگاه کتاب آسمانی و معارف
الهی را یاد بگیرد تا لایق شود براي آوردن کتاب تازهاي مانند انجیل. [ صفحه 79 ] فرید وجدي در جلد اوّل دائرة المعارف حرف
الف در کلمهي انجیل: انجیل در نظر مسیحیها چهار کتاب است که کلیسا آنها را پذیرفته است: 1- انجیل متی که از همه قدیمیتر
صفحه 46 از 201
است سی سال پس از عیسی در اورشلیم به زبان عبري نوشته شده است. 2- انجیل مرقس که شصت و شش سال پس از مسیح
بیونانی نوشته شده است. 3- انجیل لوقا در رم بعد از انجیل متی و مرقس نوشته شده است. 4- انجیل یوحنا که شصت سال پس از
مرگ مسیح نوشته شده است می- گویند اینها را جبرئیل بنویسندگان آن وحی کرده است. و چند انجیل دیگر از دائرة المعارف
قرن نوزدهم فرانسه نقل میکند که مورد قبول عموم نیست و در آخر آنها بنام انجیل برنابا مینویسد که در قرن هشتم از کتاب-
خانهي یکی از امرا پیدا شده است و در انگلستان مکرر چاپ شده است و بعربی ترجمه شده و در بیشتر قضایاي مسیح مطابق قرآن
است و در حرف عین نوشته است: مسیحیها میگویند: عیسی پسر خدا در بیت لحم متولد شد بسال 4004 از عمر دنیا 25 دسامبر از
مریم که بواسطهي روح القدس آبستن شده بود، بدوران اغسطس [اگوست] امپراطور روم و بسن دوازده سالگی با علماي یهود در
هیکل مباحثه کرد و محکومشان نمود و با یوحنّا [حضرت یحیی] که در کنار نهر اردن بوعظ و تعمید [در مذاهب قدیم شستن در
آب کنایه از طهارت گناهان بوده است اینها هم آن را رمز پاکی روح دانستهاند] مردم مشغول بود و ظهور مسیح را بشارت میداد
ملاقات کرد و او غسل تعمیدش داد. بقول آلبرماله آن وقت مسیح سی ساله بود چون مسیح تعمید یافت جبرئیل بشکل کبوتر بر
یوحنا نمودار شد و خبر داد که اینکه عیساي موعود است چون او دانست که پیغمبر است چهل روز در صحرا با روزه و ریاضت بسر
برد تا دست تسلّط شیطان از او کوتاه شد و برگشت در میان مردم براي دعوت و راهنمائی و با معجزات ادعاي خود را ثابت میکرد
مردم پیروش شدند دوازده [ صفحه 80 ] نفر بشاگردي خود و دعوت مردم انتخاب کرد در سال چهارم پیغمبري خود به بیت-
المقدّس رفت و یهود بر خلافش تحریک شدند و هم فریسیها [عدهاي بودند یهودي در باطن فاسق و منافق و ظاهر با تقوي، ولی
آلبرماله در تاریخ رم پاورقی ص 280 نوشته است: آنهائی بودند که از بت پرستان جدا شده بودند] بر او شوریدند و حاکم شهر
محکومش کرد بزجر و دار زدن و چون حکم اجرا شد زلزلهي سختی شد که قبرها گشوده شد ولی حضرت مسیح سه روز پس از
مرگ زنده شد و بشاگردان خود نمودار گشت و آخرین تعلیمات را بآنها داد و گفت بزودي در عالم بالا باو ملحق میشوند. دکتر
[سیروس] آلمانی کتابی بنام حیات مسیح نوشته است و اظهار نظر کرده است که چنین شخص وجود خارجی نداشته است و فقط
اوهام مردم مجموعهي صفات کمال را در شخص افسانهاي بنام عیسی مجسّم نموده است مسیو [میرن] سویسی کتابی نوشته است
بنام [مسیح را باید بارزش واقعی مربوط دانست] و در آن اظهار نظر کرده است که اینکه صفات مولود افکار مردم است و آن
شخص باین نام ارزشی نداشته است و سقراط از او بهتر بوده است چون در نوشیدن زهر اضطراب نداشت ولی مسیح در هنگام آزار
49 ابو الفتوح: در ارتباط اینکه جمله بسابق مفسّرین چند معنی « وَ رَسُولًا إِلی بَنِی إِسرائِیلَ » . و دار اظهار وحشت از دشمن کرد
یعنی پس از « و یکلّم النّاس رسولا » - یعنی پس از تعلیم او را به پیغمبري برمیانگیزیم. 2 « و نبعثه رسولا » -1 39- کردهاند: -قرآن- 1
تعلیم و مقام نبوت با مردم سخن میگوید باین جملهها: من نشانهاي از طرف خدا براي شما آوردهام تا آخر. 3- و او زاید است و
بیمعنی و نتیجه چنین میشود: میاموزد کتاب و حکمت تا پیغمبر باشد و بگوید: [انی اخلق]. فی ظلال: پیغمبري مسیح کاري محلّی
بوده است براي یک دسته مردم در روزگار معیّن و در انجیل متی اصحاح 15 آیت 25 گفته است: من جز بر بنی اسرائیل گمراه
پیغمبري ندارم و عیسی هنگامی آمد که یهود نیازمند بچنین رهبري براي [ صفحه 81 ] دوران محدود بودند با مقتضیّات خاص که
49 تا آخر آیه- عبده: اینکه جملهها میفهماند: بحضرت مسیح «ُ أَنِّی أَخلُق » . همه وقت و همه جا چنین مقتضیاتی فراهم نمیشود
چنین قدرتی عنایت شده و باو امر شده که با منکرین خود با اینکه گفتار احتجاج و استدلال کند تا عاجز و تسلیم شوند، ولی
پیدایش اینها معلوم نیست، و دلیل قطعی از حدیث معصوم نداریم که چیزي از اینکه کارها انجام شده است، و لیکن آیت سورت
396- 19 -قرآن- 370 - مائده [اذکُر نِعمَتِی عَلَیکَ] که همین معجزات را یادآور شده است ظاهر در انجام آن است. -قرآن- 1
تأویلات کاشانی: اینکه آیات را تأویل و تعبیر کرده است و ما قسمتی از آن را براي تنوّع ترجمه و توضیح میکنیم: بوسیلهي تعلیم
و تربیت نفوسی را که در بدنهاي مانند گل اسیر است بشکل پرندهاي که شوق پرواز دارد تغییر میدهم و از علوم و معارف و
صفحه 47 از 201
همنشینی استاد تربیت در اینکه روحهاي آماده میدمم تا از شوق و همت بال درآورد و داراي روح زنده بشود و پیوسته بوسیلهي
بال شوق بعالم قدس پرواز کند، و باز بیمارانی که چشم آنها از نور حق در پردهي نابینائی است بداروي هدایت و تربیت بهبود
میبخشم و روحهائی که بلکّههاي رذائل و عقاید فاسده پیس شده است از طریق درمان نفس و تلقین آنها را پاك و نورانی میکنم
و جاهلان را که مردگان حقیقی هستند به نیروي علم جان میبخشم و زنده میکنم، و شما را خبردار میکنم بآن شهواتی که
خوراك نفوس خود میکنید و لذّتهائی که غذاي روح خود قرار مینمائید و یا در خانهي دلهاي خود میاندیشید و ذخیره میکنید.
طنطاوي: در دوران قدیم دین مسیح بسه طریقه و مذهب منشعب بود: 1- ملکانی که آنها معتقد بودند بسه اصل: مسیح و مادر و
خدا که مسیح ناسوت قدیمی و مادهي سفلی ازلی است و مریم خداي ازلی را زائیده است بوسیله خدا و خدا پدر عیسی است و
عیسی فرزند حقیقی خدا است. 2- نسطوري، آنها میگویند: مسیح بخدا پیوسته و مخلوط شده است بوسیلهي [ صفحه 82 ] تابیدن
کلمه بر بدن عیسی و آن را مثل شیشه در برابر آفتاب کرده است که جدائی میان شیشه و آفتاب نیست. 3- یعقوبیها که عقیده
دارند کلمه که خداوند است تبدیل بگوشت و خون بصورت مسیح شد پس خدا بصورت مسیح مجسّم شد، لیکن دوران اول
گذشت و به تدریج مذاهب دوّم و سوّم نابود شد و همان عقیدهي ملکانیها باقی ماند که کاتولیک هاي امروز باشند و اینکه کلمه
معنی تمجید و ستایش را میفهماند مثل کلمهي سنّی و اهل سنّت در نظر مسلمین، و اکنون مذهب نسطوري و یعقوبی در اروپا
نیست و ممکن است در مصر و شام و حبشه کسانی باین مذهب یافت شوند، و از قرن نهم هجري و پانزدهم میلادي یک دستهاي از
مسیحیها از پاپ و رئیس مذهب کاتولیک رو گردان شدند و پیروي او را جایز ندانستند و آنها را پروتستان مینامند بمعنی پیرو دین
تازه و منشعب از آراء عمومی مثل معتزلیها در میان مسلمین، و در روسیّه یک مذهب دیگري است بنام ارتودکس که در عمل و
عقیده با کاتولیکها موافق هستند ولی پاپ را نمی- شناسند و باو معتقد نیستند. اینک فهرست انتشار دین مسیح در ممالک اروپا و
دین آنها قبل از دین مسیح. دولت دین اصلی تاریخ استقلال وضع قبل از استقلال تاریخ پیدایش دین مسیح انگلستان پرستش سنگ
و آب 827 میلادي دولتهاي مختلف 496 فرانسه نظیر دین هنود 420 تحت الحمایه یونان و رم 496 اسپانیا بتپرستی تقریبا 900
هجري متصرفی یونان، رم و اسلام قرن پنجم و باز قرن شانزدهم پرتقال بتپرستی 1050 هجري متصرفی رم و دولتهاي مقتدر بعد
قرن پنجم روسیه بتپرستی 829 میلادي دولتهاي مقتدر اروپا 375 هجري [ صفحه 83 ] و بقیّهي ممالک اروپا هم مقارن همان زمانها
50 فخر: مقصود اینکه است که علماي یهود احکامی جعل کرده بودند و « وَ لِأُحِل لَکُم بَعضَ » . با دین مسیح نزدیک شده است
حضرت عیسی آنها را باطل کرده و دستور اصلی حضرت موسی را اعلام کرد و نیز گفتهاند: مقصود آنکه بعضی احکام سخت در
51 فخر: اینکه جمله اشاره بر عقیدهي « إِن اللّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُم » 30- تورات بوده است که حضرت عیسی آنها را نسخ کرد. -قرآن- 1
38 فی ظلال: معجزههاي مسیح همگی از شاخههاي بخشیدن زندگی - مسیحیها است که عیسی خدا و پسر خدا است. -قرآن- 1
است مثل زندگی و پیدایش خودش که هیچ یک آنها با نمونههاي دیگر زندگی برابر نیست و همان قدرت که خود او را برخلاف
قانون آفرینش درست کرده معجزات او را هم بدست او نمودار کرده است. سخن ما: 1- بطوري که در جهت نزول نقل کردیم:
اینکه آیات براي جواب مسیحیهاي نجران نازل شده است و در اینکه آیات بطور عموم اعلام میشود که از حقیقت مسیح و
سرگذشت او پیغمبر بوسیلهي الهام از عالم خداوند شما را مطلع میکند و آنچه اینکه کشیشها میگویند پوچ و باطل است. 2- از
تفاوت فراگیري و تعلم مسیح و محمّد معلوم میشود که حضرت مسیح تا مفاد همین جمله توانسته « یُعَلِّمُه الکِتابَ تا آخر » جملهي
41- است مرتبهي علمی و عملی خود را تکمیل کند ولی حضرت خاتم با مفاد اینکه جملات تعلیم و تربیت شده است: -قرآن- 18
که موضوع تعلیم در جملهي اول از هر کتاب و حکمت وسیعتر و عالیتر است و « ما زاغَ البَ َ ص رُ وَ ما طَغی » و « عَلَّمَه شَدِیدُ القُوي »
میفهماند که در آینده «ُ یُعَلِّمُه » : معلم آن حضرت توصیف شده است به شدّت قوّت که توانائی تعلیم بینهایت است لیکن کلمهي
فقطّ همین مطالب را او بمسیح میآموزد و مجمل است و روشن نیست که معلم کدامیک از عمال خداوند است در طبیعت و
صفحه 48 از 201
توضیح بیشتر براي تفاوت بلاغت و فهماندن مقصود در اینکه آیات از روش اینکه کتاب خارج و مربوط بمطالب علم بلاغت و
ممکن است اشاره «َّ مُصَدِّقاً لِما بَینَ یَدَي » 269 [ صفحه 84 ] نحوي است. 3- جملهي - 63 -قرآن- 255 - 29 -قرآن- 32 - قواعد -قرآن- 1
باشد که حضرت مسیح میفرماید تورات که در دست شما علماي یهود است نامقبول است و من آن تورات که در نزد خود دارم
46- راست میشمارم. -قرآن- 13
[ [سوره آلعمران [ 3]: آیات 52 تا 58
فَلَمّا أَحَس عِیسی مِنهُم الکُفرَ قالَ مَن أَنصارِي إِلَی اللّه قالَ الحَوارِیُّونَ نَحن أَنصارُ اللّه آمَنّا بِاللّه وَ اشهَد بِأَنّا مُسلِمُونَ [ 52 ] رَبَّنا آمَنّا بِما
أَنزَلتَ وَ اتَّبَعنَا الرَّسُولَ فَاکتُبنا مَعَ الشّاهِدِینَ [ 53 ] وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللّه وَ اللّه خَیرُ الماکِرِینَ [ 54 ] إِذ قالَ اللّه یا عِیسی إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ
رافِعُکَ إِلَی وَ مُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ جاعِل الَّذِینَ اتَّبَعُوكَ فَوقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلی یَوم القِیامَۀِ ثُم إِلَی مَرجِعُکُم فَأَحکُم بَینَکُم فِیما
740 وَ أَمَّا - کُنتُم فِیه تَختَلِفُونَ [ 55 ] فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُم عَذاباً شَدِیداً فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ ما لَهُم مِن ناصِ رِینَ [ 56 ] -قرآن- 1
- [ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات فَیُوَفِّیهِم أُجُورَهُم وَ اللّه لا یُحِبُّ الظّالِمِینَ [ 57 ] ذلِکَ نَتلُوه عَلَیکَ مِنَ الآیات وَ الذِّکرِ الحَکِیم [ 58
جمع حواري گازر ناصح « حواریون » . از مصدر احساس بمعنی دانستن و دریافتن و گمان بردن «َّ أَحَس » : 191 معنی لغات - قرآن- 1
از مصدر « مَکَرُوا » . یاور و ناصر و ناصرین و یاورهاي پیغمبران معنی کردهاند و بهمین مناسبت یاوران مسیح را حواریّون نامیدهاند
پذیرفتن حق و بتمام و کمال دریافتن آن بآخر « توفّی » مکر بمعنی حیله و تزویر مکر خدا بمعنی پاداش بر تزویر متوفّی ك از مصدر
از مصدر توفیه بمعنی وفا « فیوفّیهم » . رساندن مدّت و زمان چیزي تکمیل کردن و از جانب خداوند عمر بآخر رساندن که مرگ باشد
242 [ صفحه 85 ] ترجمه: 52 چون عیسی - 23 -قرآن- 232 - کردن، بانجام رساندن، حقّی را بتمام و کمال انجام دادن. -قرآن- 13
[پس از آن سخنان] دریافت که آن مردم ز حق رو گردانند و کافر پرسید: کی مرا براه خدا یاري میکند! آنها که پاکدل بودند و
حواري گفتند ما یاران براه خدائیم و گرویده باو و تو گواه باش که ما مسلمانیم و سر سپردگان. پروردگارا البتّه که ما بهر چه فرو
فرستادي بگرویدیم و پیروي پیغمبر کردیم پس تو ما را بشمار گواهان بحق بنویس ولی آن 54 کافران حیله کردند و خدا چارهي
کارشان کرد چه او بهترین چارهگران است 55 چون خداوند بعیسی گفت: من بزندگی تو پایان میدهم و بسوي خود بالات میبرم
[تا برتر و مصون باشی] و از کافران و اندیشهي بدشان- پاکت کنم و بدورت بدارم و پیروانت را تا برستاخیز برتر از کافران کنم
سپس باز- گشت همهتان بمن باشد و آنچه اختلاف کردید حکومت کنم. 56 و آنها که کافر شدند بدنیا و آخرت بسختی آزارشان
کنم و کسی یاورشان نباشد. 57 و آنها که مؤمن و نکوکارند مزدشان بدرستی رسد و خداوند دوست ستمکاران نباشد [و ایشان
فَلَمّا » : بیبهره بوند] 58 اینها که براي تو میخوانیم از نشانههاي حق است و قرآن و یادآوري و حکمت است و پند. سخن مفسّرین
52 مجمع: یعنی چون عیسی فهمید که دستبردار از کفر نیستند و یا آهنگ کشتنش دارند گفت: -قرآن- « أَحَس عِیسی مِنهُم الکُفرَ
52 «ِ مَن أَنصارِي إِلَی اللّه » . 57-15 طبري: در دنبالهي اینکه مطلب براي قصد کشتن عیسی افسانهاي دور و دراز نقل کرده است
- 1- چه کسی کومک من هست با کومک خداوند در برابر کافران! 2 32- مجمع: مفسّرین الی اللّه را چند معنی کردهاند: -قرآن- 1
چه کسی کومک من هست در راه بسوي خدا! 3- چه کسی کومک من هست در ترویج دین که ما را بسوي ثواب خدا رهبري
52 فخر: براي نامیدن یاران مسیح را بحواریین چند جهت نوشتهاند: 1- مخصوصین هر کس را حواري « قالَ الحَوارِیُّونَ » ! میکند
24 [ صفحه - مینامند، پیغمبر فرمود: زبیر پسر عمه و حواري من است، و حواریّون پیغمبران مخلصین و مؤمنین خالص آنها -قرآن- 1
86 ] هستند، 2- اصل اینکه کلمه از حورات است بمعنی سفیدي کامل و چون آنها جامه- هایشان پاکیزه و سفید بود باین اسم نامیده
شدند، یا چون دلهاشان از هر پلیدي و نفاق پاك و سفید بود اینکه اسم را بآنها دادهاند. 3- حضرت مسیح به گروهی گازر گذر
کرد آنها را دعوت بایمان کرد پذیرفتند و چون گازر در لغت نبطی هواري است آن را معرب کردند و با حاء تلفّظ نمودند و نقل
صفحه 49 از 201
کردهاند که آن حضرت به گروهی ماهیگیر بگذشت و گفت بیائید برویم دلها را بعوض ماهی شکار کنیم آنها پرسیدند: تو کیستی!
او خود را معرّفی کرد آنها تسلیم شدند و از مخصوصین آن حضرت شدند. از قتاده نقل شده است: حواري هر کس آن باشد که
53 فخر هفت جهت براي اینکه دعاي حوارییّن نقل کرده است اینک قسمتی « فَاکتُبنا مَعَ الشّاهِدِینَ » . لایق خلافت و جانشینی او باشد
1- چون خداوند ملائکه و دانشمندان را شاهد معرّفی کرده است چنانکه در قرآن هم بواسطهي اینکه آیه 32- از آن: -قرآن- 1
آنها را شاهد معرّفی کرده است تقاضا کردند جزء شاهدها و در درجهي « شَ هِدَ اللّه أَنَّه لا إِلهَ إِلّا هُوَ وَ المَلائِکَ ۀُ وَ أُولُوا العِلم تا آخر »
2- چون کمال انسانیّت و معرفت ترقّی از منزل غیبت و وصول بمقام شهود است آنها 197- ملائکه و دانشمندان باشند. -قرآن- 116
هم دعا کردند که واصلین بمقام شهود و شاهدین باشند. 3- چون آنکه بمقام شهود رسید از هیچ ناروا باك ندارد آنها مقام شهود
را خواستند تا در نصرت عیسی و جواب خود که گفتند: ما یاران خدا هستیم مقاومت داشته باشند و هیچ مانعی جلوگیر آنها در
یاري خدا و عیسی نباشد. تأویلات: یعنی ما را از حاضرین براي تو و مراقبین در فکر و عمل خودمان قرار بده. حسینی نوشته است:
معنی دعاي حواریّین اینکه بود که خدایا جمع کن میان ما و امت محمّد. نظم: [ صفحه 87 ] اي ختم پیمبران مرسل || حلواي پسین
54 ابو الفتوح نوشته است: مکر ایشان اینجا تدبیر و انداخت قتل عیسی بود، و اینکه آنگه بود که عیسی را « وَ مَکَرُوا » و ملح اوّل
«ُ وَ مَکَرَ اللّه » 14- براندند و بیرون کردند پس از مدّتی باز آمد و دعوت آشکارا کرد و ایشان همه قصد کشتن او کردند. -قرآن- 1
54 ابو الفتوح نوشته است: فراگفت: مکر از مخلوقان خدعه و حیله بر فساد باشد و از خداي تعالی استدراج بندگان باشد و معنی
استدراج ناگاه گرفتن بود در سختی از پس آنکه در نعمت باشند. عبد اللّه عبّاس گفت: معنی آن است که هر گه که بنده گناهی نو
20 مفسّرین: براي معنی اینکه - کند خدا باو نعمتی نو کند. زجّاج گفت: مکر خداي با بنده جزاي او باشد بنده را بر مکر. -قرآن- 1
آیه با مختصر اختلاف نوشتهاند: منکرین عیسی خواستند آن حضرت را بکشند خداوند کسی را بشکل او بچشم آنها نمودار کرد تا
55 طبري: بعضی گفتهاند: یعنی تو را بخواب میکنم و « إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ » . او را کشتند و گمان کردند آن حضرت را کشتهاند
در خواب بالات میبرم، و دیگري گفته است: یعنی تو را بسوي خود قبض و جلب می- کنم و بالا میبرم که دست مخالفین بتو
نرسد پس معنی وفات مرگ از میان مردم است معنی دیگر گفتهاند: یعنی بالا میبرم عمل تو را و بانجام میرسانم و تکمیل میکنم
37 فخر در معنی رافعک: 1- یعنی تو را بمقام کرامت و بزرگواري خود بالا میبرم 2- تو را بجائی بالا میبرم - مزد آن را. -قرآن- 1
که جز فرمان خدا دیگر را بر تو حکومت نخواهد بود. 3- تو را بسوي ثواب و پاداشی که برایت معیّن کردهام بالا میبرم، و ابو بکر
واسطی گفته است: یعنی شهوات و خواستههاي نفسانی تو را میمیرانیم و نابود میکنیم و چون از رذائل دور شدي و در ذات حقّ
فانی شدي بالا میروي بمقام ملائکه و روحانیّین که مقام کمال معرفت حق است بواسطهي اینکه اخلاق رذیله و شهوات از تو دور
55 مجمع: مفسّرین تفوّق را بوسیلهي دلیل و حجّت « فَوقَ الَّذِینَ کَفَرُوا » [ شده و خوي ملائکه در تو تولید شده است. [ صفحه 88
دانستهاند و نیز بوسیلهي حکومت و سلطنت هم گفتهاند چون مسیحیها بر یهود تفوّق دارند که داراي حکومت هستند ولی یهود
55 طبري: مقصود آن است که چون مسلمین مؤمن بعیسی « إِلی یَوم القِیامَۀِ » 29- هرگز حکومت و استقلال نداشتهاند. -قرآن- 1
هستند و پیروان حقیقی عیسی مسلمین هستند که او به پیدایش اینکه دین خبر داده است پس تا روز قیامت پیروان عیسی که مسلمین
26 المیزان: بهتر است که بگوئیم مقصود از [الَّذِینَ اتَّبَعُوكَ] همهي پیروان حقّ - باشند تفوّق دارند بر منکرین عیسی. -قرآن- 1
هستند خواه مسیحی خواه مسلمان و [الَّذِینَ کَفَرُوا] مخالفین عیسی و منکرین حق هستند که یهود باشند و آیه خبر میدهد که تا
57 تفسیر نشابوري: یعنی آنهائی « لا یُحِبُّ الظّالِمِینَ » 147- 70 -قرآن- 126 - رستاخیز یهود زیر دست پیروان حق هستند. -قرآن- 45
که جاي هر چیز را دگر کرده و بجاي خود ننهادهاند گفتار پیغمبران را دروغ شمردهاند و کار بد بجاي کار نیکو و نافرمانی بجاي
فرمانبرداري اتّخاذ نمودهاند، و چون محبّت خدا بمعنی بهرهمند شدن از خوشیها و خوبیها است پس نتیجه آن است که از ثواب و
بهرههاي معنوي محروم هستند و یا بمذهب معتزله معنی چنین است: خدا ستم ستمکاران را نمیخواهد یا ارادهي او بستم توجّه
صفحه 50 از 201
حیله و تزویر سودمند « بار کج بمنزل نمیرسد » : توده مردم مثلی دارند ،«ُ وَ مَکَرَ اللّه » 28 سخن ما: 1- در آیت 54 - ندارد. -قرآن- 1
نیست بر فرض کسی بخیال خام خود استفاده بکند عاقبتش زیان است. از اینکه جهت گفته شده است مردم حیله میکنند لیکن
اصل همهي حیلهها و چاره جوئیها در قدرت خداوند است که بنیاد تمام افکار و اعمال را ممکن است بیک دم واژگون کند، بقول
47 حیلهها و چارهها گر اژدها است || پیش - مثنوي در دفتر سوّم داستان وحی بمادر موسی که فرزند خود بآب افکن: -قرآن- 28
الّا اللّه آنها جمله لا است [ صفحه 89 ] چون رسید اینجا بیانم سر نهاد || محو شد، اللّه اعلم بالرّشاد باز در همان قضیّه که فرعون از
موسی مهلت میخواهد میگوید: حیلههاشان را همه بر هم زنم || و آنچه افزایند من بر کم زنم آب را آرند من آتش کنم || نوش
در برابر عقاید « مُتَوَفِّیکَ » خوش گیرند من ناخوش کنم مهر پیوندند من ویران کنم || آنچه اندر وهم نارند آن کنم 2- آیت 55
مردم که عیسی در آفرینش دست دارد و او را جزء خدایان شمردهاند یادآوري میکند: او را خبردار کردیم که عمرت را بآخر
میرسانیم و مزدت را میدهیم و مرتبهات را بالا میبریم که تو هم مثل دیگر آفریدهها هستی زحمت میکشی و مردم را تربیت
عذاب شدید کافران شاید اشاره به اینکه باشد که « فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا- الخ » 3- آیت 56 29- میکنی و باید مزد بگیري. -قرآن- 14
مردم دو دستهاند: 1- دستهي اوّل آنهائی هستند که از جهل و قصور فکر منکر حق هستند اگرچه گرفتارند ولی بسختی در آزار
2- در دستهي دوّم کسانی که با شخص مسیح رو برو شده و آن مقام و منزلت را میبینند راه دانش و بینش 42- نیستند. -قرآن- 13
حق و درستی بروي آنها باز است و با همهي وسائل حق-ّ جوئی چشم خود را میبندند و پشت بمسیح و گفتار حق میکنند البتّه
گرفتاري شان سخت است، چنانکه در همین عالم زندگی مشاهده میکنیم ناراحتی مردم عاجز بیتقصیر با آنهائی که از تنبلی و
سرسختی و بدنهادي از وسائل ممکن خود استفاده نمیکنند چه اندازه فاصله و تفاوت دارد که اینها میبینند از آنچه داشتهاند
ذلِکَ » دیگران بهره میبرند سخت ناراحت هستند ولی آنها چون از اوّل نداشتهاند افسوسشان هم کمتر است. 4- در آخر آیات
شاید براي تسکین خاطر پیغمبر [ص] و دیگران یادآوري شده است که عقاید مسیحیها موجب نگرانی و تردید براي شما « نَتلُوه-ُ الخ
نباشد چون اصل حقیقت مسیح همین است که بوسیلهي وحی و الهام براي شما روشن شده است نه افکار و خیالات فاسد شیطانی. -
[ 37 [ صفحه 90 - قرآن- 20
[ [سوره آلعمران [ 3]: آیات 59 تا 63
إِن مَثَلَ عِیسی عِندَ اللّه کَمَثَل آدَمَ خَلَقَه مِن تُراب ثُم قالَ لَه کُن فَیَکُون [ 59 ] الحَقُّ مِن رَبِّکَ فَلا تَکُن مِنَ المُمتَرِینَ [ 60 ] فَمَن حَاجَّکَ
فِیه مِن بَعدِ ما جاءَكَ مِنَ العِلم فَقُل تَعالَوا نَدع أَبناءَنا وَ أَبناءَکُم وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُم وَ أَنفُسَ نا وَ أَنفُسَکُم ثُم نَبتَهِل فَنَجعَل لَعنَتَ اللّه عَلَی
[ الکاذِبِینَ [ 61 ] إِن هذا لَهُوَ القَصَص الحَقُّ وَ ما مِن إِله إِلاَّ اللّه وَ إِن اللّهَ لَهُوَ العَزِیزُ الحَکِیم [ 62 ] فَإِن تَوَلَّوا فَإِن اللّهَ عَلِیم بِالمُفسِدِینَ [ 63
از مصدر محاجّه « حاج ك » ، از مصدر امتراء بمعنی شک کردن و دو دل شدن « ممترین » خاك « تراب » : 592 معنی لغات - -قرآن- 1
راندن و « لعنۀ » . از مصدر ابتهال بمعنی دعا و زاري کردن بخدا « نبتهل » . بیائید « تعالوا » بمعنی بحث و گفتگو و معارضهي در استدلال
با فتح و صداي بالاي قاف به معنی افسانه و حکایت و سرگذشت و بیان و توضیح و صداي زیر قاف جمع قصّه « قصص » . دور کردن
از مصدر تولّی به معنی رو گرداندن و پشت کردن. جهت نزول: سیوطی در اسباب النّزول از اشخاص متعدّد « تولّوا » . بمعنی افسانهها
در صفحهي اوّل و دوّم اینکه مجلّد اینکه کلمه معنی شده است] پس از ] « مسیحیهاي نجران » : نقل کرده است که نتیجه چنین است
گفتگوها از پیغمبر [ص] پرسیدند: پدر عیسی کی بوده است! فرمود باشد تا بگویم چون از پیش خود نمیدانم، اینکه آیات نازل
شد. ترجمه: 59 داستان پیدایش عیسی بپیشگاه خداوندي داستان آدم است که آن را از خاك آفرید سپس گفت جاندار باش و او
آدم شد. 60 همین است حقیقت چون از جانب پروردگارت بتو میرسد [در آن] دو دل مباش، و اگر پس از اینکه علم و روشنی تو
کسی گفتگو کند بپاسخ بگو: بیائید فرزندان و زنان خود و مردانی که چون جان ما هستند فراهم کنیم سپس دعا کنیم که خدا
صفحه 51 از 201
دروغگو را لعنت کند. 62 البتّه سخن درست همین است و خدا است که جز او خدائی نیست و اوست برتر درستکار و حکیم [
خَلَقَهُ » : 63 پس اگر نپذیرفتند و روي برگرداندند همانا خدا شناسد تباهکاران را [که در دل چه دارند]. گفتار مفسّرین [ صفحه 91
59 فخر از ابو مسلم نقل کرده است: مقصود از جملهي اوّل اینکه است که در اراده و علم بیآغاز و انجام « مِن تُراب ثُم قالَ لَه کُن
خداوند، آفرینش آدم از گل معیّن شده است و او را در عالم واقع آفریده بود و مقصود از جملهي دوّم آن است که: براي پیدایش
ظاهري و نمودار شدن آن مخلوق در علم و ارادهي حق بعالم مادّي و بصورت عضله و موادّ بدنی باو گفت باش، او هم موجود و
نمایان شد و معنی دیگر نقل کرده است: قالب ریزي و بشکل آدم از گل درست شد بعد امر شد موجود زنده و جاندار بشود. -
60 مفسّرین گفتهاند: ممکن است خطاب به پیغمبر [ص] باشد ولی منظور عموم مسلمین است « فَلا تَکُن مِنَ المُمتَرِینَ » 64- قرآن- 16
61 «ِ فَمَن حَ اجَّکَ فِیه » 34- یعنی پیدایش عیسی بطوري است که حقیقت را بیان کردیم شما شک در آن نداشته باشید. -قرآن- 1
طبري: عبد اللّه بن حرث بن حرّ زبیري گفت: شنیدم که پیغمبر [ص] میفرمود: اي کاش میان من و اینکه مسیحیهاي نجران فاصلهاي
میبود که نه من آنها را میدیدم و نه آنها من را و اینکه گفتار آن حضرت براي آن بود که آنها سخت مجادله میکردند و
61 ابو « فَقُل تَعالَوا » . یعنی در حق یا در قضیّهي پیدایش عیسی « فیه » 26 مجمع: مقصود از - سرسخت در گفتگو بودند. -قرآن- 1
الفتوح: اینکه کلمه مشتق از علوّ است یعنی بیائید بطرف بالا و یا باصطلاح فارسی: برآئید و آنکه در بلندي باشد با طرف خود باین
18 زمخشري: مقصود آن است که بیائید با فکر و عزم ثابت - جمله سخن میگوید، لیکن بمعنی بیائید استعمال میشود. -قرآن- 1
61 مجمع: در قضیّهي مباهله براي انجام اینکه دستور آسمانی، « نَدع أَبناءَنا » . مثل اینکه میگویند: بیائید در اینکه مطلب فکر کنیم
19 [ صفحه 92 ] خود را با خود برد تا دعا - پیغمبر [ص] حضرت علی و حسن مجتبی و حسین سیّد الشّهداء و فاطمه دختر -قرآن- 1
کند و از راویهاي شیعه و سنّی همینطور نقل کردهاند. عبده: إبن عساکر از جعفر بن محمّد از پدرش نقل کرده است در تفسیر اینکه
آیه که پیغمبر ابو بکر را آورد با اولادش و عمر را با اولادش و عثمان را با اولادش و علی را با اولادش و ظاهر اینکه است که اینکه
جملههاي آیه شامل عموم مسلمین است. طبري: إبن حمید براي من حکایت کرد از جریر از مغیره از عامر که پیغمبر [ص] مأمور شد
بمباهله و پس از گفتگوي با مسیحیهاي نجران در ساعت میعاد فرزندش حسن را در بغل گرفته بود و دست حسین را در دست
داشت فاطمه در پشت سر آن حضرت حرکت میکرد، چون با آنها رو برو شد براي انجام وعده دعوتشان کرد. پس از اینکه مطلب
نوشته است: إبن حمید گفت: که جریر گفت من به مغیره گفتم مردم روایت میکنند که علی هم جزء اینکه عدّه بوده است، او
گفت: شعبی نام آن حضرت را نبرده است، نمیدانم بدبینی بنی امیّه نسبت بحضرت امیر علیه السّلام موجب اینکه شده است یا در
اصل حدیث نام آن حضرت نبوده است. ابو الفتوح نوشته است: باتّفاق مراد حسن و حسیناند و در اینجا دلیل است بر اینکه ایشان
فرزندان رسولند، و در اینکه آیه دلیل است بر آنکه دخترزاده فرزند باشد و مرد چون وقفی کند بر اولاد، و اولاد اولاد خود دختر
در اینجا داخل شود و اینکه مذهب ما است و مذهب شافعی و آیت حجّت ما است و حجّت شافعی بر ابو حنیفه که او گفت:
دخترزاده در آن وقف داخل نبود باین بیت استشهاد کرد: بنونا بنو أبنائنا و بناتنا || بنوهن أبناء الرّجال الاباعد پسران پسران ما پسر ما
هستند ولی پسران دختران ما فرزند مردان دیگرند. و شافعی گفت: من ظاهر کتاب خداي تعالی جل جلاله در آیتی محکم رها
نکنم براي بیتی از شعر عرب که توان گفتن او بر سبیل مبالغه گفته باشد و ممکن است او را با خویشان اهل خود خصومتی بوده
61 ابو الفتوح: باتّفاق مقصود از اینکه کلمه « وَ نِساءَنا » [ است ایشان مراعات مصاهرت نکردهاند از سر آن رنج میگوید. [ صفحه 93
حضرت فاطمه است و اینکه دلالت بر شرافت آن حضرت دارد که امر نشد بپیغمبر [ص] بجز او دیگري را ببرد با اینکه لفظ نساء
فراگیر عدّه است چون دیگران صلاحیّت چنین مقامی نداشتند و او در قرآن بجاي عدّه شمرده شده است، بعلاوه ارتباط فرزندي
61 ابو الفتوح نوشته است: و « وَ أَنفُسَنا » 14- بدرجهي ارتباط زناشوئی نیست، پس فاطمه از همهي زنان برتر بوده است. -قرآن- 1
باتّفاق مراد بنفس امیر المؤمنین علی است اینجا، براي آنکه کسی نفس خود را نخواند چه اینکه معنی از میان مرد و نفسش صورت
صفحه 52 از 201
نبندد پس لا بدّ بر مبالغه بود یعنی بخوانیم کسی را که حکم نفس او حکم نفس ما باشد و آنچه ما را باشد او را باشد حکم او در
عصمت و طهارت و کفایت حکم من باشد و اینکه کفایت باشد از غایت اختصاص و اینکه لفظ دلیل کند بر آنکه امیر المؤمنین
15 زمخشري در کشّ اف: از اینکه آیه دلیلی محکمتر نیست بر - علی علیه السّلام بهتر از همهي صحابه و اهل البیت بود. -قرآن- 1
فضیلت اصحاب کساء علیهم السّلام. فخر: پیغمبر [ص] چون براي مباهله بیرون شد کساء و بالاپوش سیاه پشمی بر شانه داشت و
حضرت حسین در بغل و دست حسن بدست گرفته و فاطمه در پشت سر او و علی از عقب آنها روانه بودند، و روایت شده است که
چون پیغمبر علیه السّلام با کساي سیاه بیرون شد حسن رضی اللّه عنه آمد او را داخل کرد سپس حسین رضی اللّه عنه آمد او را
- .« إِنَّما یُرِیدُ اللّه لِیُذهِبَ عَنکُم الرِّجسَ أَهلَ البَیت وَ یُطَهِّرَکُم تَطهِیراً » : داخل کرد بعد فاطمه بعد علی رضی اللّه عنهما، بعد گفت
541 و بدان که اینکه روایت چنان است که علماي حدیث و تفسیر بر درستی آن اتّفاق دارند. محمّد عبده: روایات - قرآن- 443
فاطمه فهمیدهاند، و « نسائنا » متّفق است که پیغمبر علیه السّلام علی و فاطمه و اولاد آنها را براي مباهله انتخاب فرمود و از کلمهي
را منحصر براي علی دانستهاند و اصل اینکه روایتها از شیعه است که منظور آنها معلوم [ صفحه 94 ] است و کمال « انفسنا » کلمهي
کوشش را در ترویج اینکه روایات کردهاند تا در میان بیشتر اهل سنّت اینکه روایات رایج شده است و معروف ولی آنهائی که
اینکه روایات را ساختهاند نتوانستهاند بدرستی بر آیه منطبق کنند چون عرب نمیگوید نسائنا و مقصودش فقط دخترش باشد
را « انفسنا » بخصوص که چندین زن و همسر داشته باشد و اینجور معنی از لغت عرب فهمیده نمیشود و عجیبتر از اینکه که کلمهي
منطبق بر علی کردهاند بعلاوه مسیحیهاي نجران که میگویند آیه براي گفتگوي با آنها است زن و فرزند همراه نداشتهاند. فقطّ
آنچه از آیه فهمیده میشود اینکه است که به پیغمبر امر شد آنهائی را که نسبت بعیسی غلوّ داشتند و سر سخت در جدل بودند
دعوت کند تا مرد و زن و فرزند یک جا جمع شوند و آن حضرت هم پیروان خود را با زن و فرزند بیاورد و همگی از خدا بخواهند
که دروغگو ملعون و محروم شود. و معلوم است اینکه دعوت از گوینده در کمال قدرت و اطمینان است و نسبت بطرف موجب
کمال ضعف و بیچارگی است چنانکه در نتیجه از حضور براي دعوت خودداري کردند خواه مسیحیهاي نجران باشند یا دیگري، و
معلوم است شخص معتقد بخدا در چنین مجمع که حق و باطل در یک جا جمع باشد حاضر نمیشود خود را مورد نفرین قرار دهد
مگر با کمال ایمان به عقیدهي خود. و در آیه میبینیم که حکم شده است بشرکت زنها با مردها در معارضه ملی و مذهبی و اینکه
نشانهي برابري زن است با مرد در کارهاي مهم عمومی و علامت کمال استواري و یقین و درستی فکر زنها است که با مردها در
نفرین شرکت کنند و اگر در آنها استقامت و صحّت عقیده نبود به شرکت در چنین امر مهم دعوت نمیشدند. چقدر فاصله است
میان مسلمین آن روز و امروز که فقطّ زنها اگر توانائی مالی دارند و بخصوص شهرنشینها فکر و کار زن با کمال بیخردي در پی
بهترین لباس و خوراك و زینت است، و اگر فقیر هستند بخصوص دهنشینها مانند الاغ و گاو ماده براي بار و بچه هستند که با کمال
تحقیر با آنها رفتار میکنند و در اینکه دوران هم که فکر اصلاح دارند به دخترها خواندن و نوشتن میآموزند و بعضی لغات فرنگ
و خیّاطی و بعضی کارهاي دستی و یا آشنائی بوسائل موسیقی ولی هیچ وسیلهي بالا رفتن سطح فکر و اصلاح اخلاق [ صفحه 95 ] و
آشنائی بآداب دین لازمهي کمال فرد انسانی است در اینکه مواد درسی و برنامهها نیست. طبري: محمّد بن سنان براي من حکایت
کرد بچند واسطه از علیاء بن احمد شکري که او گفت: چون اینکه آیه نازل شد پیغمبر [ص] فرستاد پی علی و فاطمه و حسن و
حسین و یهود را هم دعوت کرد که دعا کنند و یکدگر را لعنت کنند جوانی یهودي گفت: اي واي مگر شما از خاطرهي بد ملّت و
نژاد خود غافل هستید که مسخ و دگرگون شدند بشکل خوك و بوزینه! هرگز تسلیم بچنین کار نشوید آنها هم دعوت پیغمبر را
61 ابو الفتوح: در اینکه جمله دو قول نقل کرده است: یکی بمعنی تضرّع و زاري یعنی در نزد خدا زاري « ثُم نَبتَهِل » . نپذیرفتند
میکنیم تا خدا دعاي ما را اجابت کند، اینکه معنی منسوب بابن عبّاس است. مقاتل گفته است: یعنی در دعا با اخلاص باشیم. کلبی
گفته است: یعنی کوشش در دعا میکنیم. و اینکه هر سه نزدیک بیکدگر و یک معنی است. معنی دوم براي اینکه جمله که طبري
صفحه 53 از 201
هم نقل کرده بمعنی لعنت است یعنی یکدگر را لعنت میکنیم و میگوئیم از میان ما دو دسته هر کدام دروغگو است لعنت بر او
19 طنطاوي: محمّد بن اسحاق گفت: شصت نفر سواره از نجران خدمت پیغمبر [ص] آمدند که چهارده نفر آنها از - باد. -قرآن- 1
اشراف و محترمین بودند و از اینکه عدّه سه نفر بزرگتر بودند که سمت پیشوائی و فرماندهی بر دیگران داشتند، یکی بنام عبد
المسیح که امیر و فرمانده قافله بود، دیگري بنام: ایهم، که باو سید میگفتند، [و بعضی بنام سیّد عاقل گفتهاند] و مورد مشورت و
صاحب نظر بود، سوّمین عالم و اسقف و مدیر مدارس آنها بنام ابو حارثۀ بن علقمه از قبیلهي بنی بکر بن وائل که چون مردي بود
عالم و در تربیت مردم و هدایت بدین مسیح کوشش میکرد، امپراطورهاي رم باو انعام و احترام میکردند. چون اینکه عدّه وارد
مدینه شدند ابو حارثه عالم بزرگ سوار قاطرش شد و برادرش کرز بن علقمه بپهلوي او روانه شدند قاطر ابو حارثه سکندري و تپغ
یعنی آنکه دورتر است هلاك و نابود شود و مقصودش پیغمبر [ص] [ صفحه 96 ] بود [چون بجاي « تعس الابعد » : زد برادرش گفت
تعرّض بقاطر که سکندري زده است روي سخن را بکسی میکند که بطرف او میروند و از سکندري قاطر ناراحت میشوند] ابو
یعنی: بهتر است که مادرت نابود و هلاك شود برادرش گفت چرا بمن « بل تعست امّک » : حارثه در برابر اینسخن ببرادرش گفت
چنین میگوئی! گفت: سوگند بخدا که اینکه همان پیغمبري است که در انتظارش هستیم، پرسید: پس چرا تسلیمش نمیشوي!
جواب داد: چون اینکه مال و منزلت که از دربار رم داریم اگر تسلیم او بشویم ما را از آنها محروم خواهند کرد. اینکه سخن در دل
او جايگیر شد و پنهان میداشت تا مسلمان شد، و بعد اینکه حکایت را نقل میکرد، آنگاه اینکه سه نفر عالم و امیر و سیّد با پیغمبر
گفتگو کردند، گاهی میگفتند: عیسی خدا است چون مرغ ساخته و بهوا پرواز داده و مرده زنده کرده است و مانند اینها، باز
میگفتند: پسر خدا است چون پدر نداشته است پس خدا پدر او است، بار دیگر میگفتند: او عضو سوّم آفریننده و جزء خداها
است چون خدا گفته است: ما کردیم و ما گفتیم و ما قرار دادیم، و اگر یک فرد بود میگفت: من کردم و گفتم و قرار دادم، پس
عیسی را ضمیمهي خود کرده است، چون پیغمبر باسلام دعوتشان کرد گفتند: ما تسلیم هستیم و مسلمان هستیم. فرمود: اینکه
دروغ است چون شما براي خدا فرزند درست کردهاید و صلیب را میپرستید و گوشت خوك را حلال میدانید و اینکه کارها و
عقیدهها با اسلام سازش ندارد، پرسیدند: پس بگو پدر عیسی کیست! پیغمبر ساکت شد، آنگاه هشتاد و چند آیه از اوّل سورهي آل
عمران در اینکه گفتگو نازل شد. در دنبالهي اینکه مطلب گفتگوهاي میان آنها و پیغمبر را نقل میکند و آنها لجاج میکردند به
پیغمبر امر شد که با آنها ملاعنه و مباهله کند. و نیز طنطاوي آورده است: روایت شده است: چون آنها بمباهله دعوت شدند گفتند
به ما مهلت بده تا در اینکه بیندیشیم، چون با یکدیگر نشستند از سیّد که صاحب نظر بود و گفتارش را میپذیرفتند پرسیدند: رأي
تو چیست! گفت بخدا سوگند پیغمبري او را دانستید و هویّت عیسی را براي شما روشن کرد و جاي حرف براي شما نگذاشت بخدا
سوگند هیچ ملّتی با پیغمبري [ صفحه 97 ] مباهله نکرد جز اینکه نابود شد و اگر شما از دین خود دستبردار نیستید با او کنار بیائید و
بروید، چون نزد پیغمبر رفتند آن حضرت حسین را در بغل و دست حسن را بدست گرفته فاطمه در پشت سرش و علی از عقب او
حرکت میکردند و بآنها میفرمود: هرگاه دعا کردم شما آمین بگوئید در اینکه موقع اسقف و پیشواي مذهبی آنها گفت: اي گروه
مسیحی صورتهائی میبینم که اگر دعا کنند کوه را از جاي میکنند، شما مباهله نکنید که هلاك میشوید، آنگاه با پیغمبر از در
مسالمت درآمدند و قرار گذاشتند سالیانه دو هزار طاقهي لباس و سی پارچه زره آهنی بدهند. ابو الفتوح: پیغمبر معیّن فرمود که اگر
آورده « فنسأل » 61 المیزان: اینکه جمله بجاي «-ِ فَنَجعَل لَعنَتَ اللّه » . آنها ربا و نزول بخورند من عهدهدار انجام اینکه قرارداد نیستم
شده است تا اشاره باشد که اینکه دعا و زاري ما برگشت ندارد و هر کدام دروغگو و ناحق باشیم لعنت خدا بر او مستقرّ میشود. -
1- با صرف نظر از آنچه در جهت نزول آیه گفتهاند از طرز جملهها فهمیده میشود: منظور جوابگوئی اعتراض 32- قرآن- 1
مسیحیها است و مجادلهي آنها با پیغمبر که چون عیسی پدر نداشته پس جزء آفریننده و داراي مقام خدائی است از اینکه جهت
براي الزام آنها مقایسه میکند عیسی را با آدم که اگر عیسی بیپدر بود آدم از خاك بود پس آنکه خاك و تمام آفریدهها را در
صفحه 54 از 201
آغاز آفرینش بیپدر و مادر خلق کرده است عیسی را از مادر تنها آفریده است. 2- در علم النّفس میگویند: منش و شخصیّت در
هر فرد و شخصی غیر از دیگري است و در دو نفر داراي یک اثر نمیباشد. مثلا عوامل انفعالی از قبیل خوف از خطر جان یا زیان
مال و یا تلف آبرو و همچنین عوامل تحریکی مانند خیال لذّات حسّی یا معنوي مانند شرافت و جاه و مقام هر یک از اینکه موجبات
تحریک اثر یکنواخت در اشخاص ندارد و در هر استعدادي تأثیري دارد، چنانکه میگویند: میل بکسب قدرت در ناپلئون او را
وادار کرد بآن کارهاي سخت بر خود و دیگران که تاریخ آنرا [ صفحه 98 ] فراموش نخواهد کرد در صورتی که اینکه میل و
خواهش کما بیش در لاپلاس منجّم معروف فرانسوي هم بوده است ولی در او کوچکترین تأثیري هم نداشته است، اینکه است
معنی اختلاف شخصیّت و منش در افراد. و باز در آثار نیروي خیال میگویند توجّه خیال موجب اعمال خارجی و یا ذهنی میشود
چنانکه ممکن است از حرکت روي دیوار باریک و خیال سقوط از آن موجب افتادن شخص بشود و یا خیال منظرهي ناپسند موجب
انقباض و گرفتگی کسی بشود و او را ناراحت کند، میگویند در آن زمان که شهرها دروازه داشت و آنرا شب میبستند و قفل
میکردند شبی سرد و برفبار طلبه یا دانشجوي قدیم در اطاق مدرسهاي کنار خیابان که بدروازهي شهر منتهی میشد با خود
اندیشید: برف و سرما و تنبلی مانع دروازهبان است که دروازه را ببندد، در مدرسه هم اوّل شب باز بود و سرایدار بواسطهي برف
نتوانسته است به بندد در موقع برف گرگها گرسنه و هار شده وارد آبادیها میشوند، و اگر بشهر بیایند بهترین خطّ سیر آنها خیابان
و اینکه مدرسه و اطاق من خواهد بود اینکه خیالها بقدري او را متوجّه بواقعیّت قضیّه کرد که ناگهان گرگی سر در اطاق کرد و
بیچاره آخوند از جا برجست و چراغ افتاد و خاموش شد و پس. میگویند فقیهی قضاوت میکرد در هنگام محاکمه که منکر یا
خوانده لجاج می- کرد و تسلیم نمیشد و مهیّا بود که سوگند یاد کند او را نصیحت میکرد که سوگند یاد نکند و حق مردم را
بدهد چون باز بر لجاج خود میافزود و در یاد کردن سوگند اظهار جرأت میکرد ناگهان دستور میداد بروید قرآن بزرگ سیّد
ولی را بیاورید و چون در آنجا مشهور بود که سیّد ولی یکی از اجداد آن قاضی قرآنی داشته است که هر کس به آن قرآن سوگند
بناحق یاد میکرده است میمرده است، و آن قرآن باین قاضی ارث رسیده است آن شخص از ترس آن قرآن از سوگند خودداري
میکرد و بدعوي تسلیم میشد، قاضی از ضعف نیروي خیال طرف دعوي استفاده میکرد و باین وسیله محاکمه را ختم میکرد.
آیت 59 اینکه دو خاصیّت نفسانی انسان را بخوبی نمودار میکند، در مرتبهي [ صفحه 99 ] ل به پیغمبر امر میشود مخالفین خود را
بمبارزه دعوت کند تا از برتري و تفوّق شخصیّت خود نسبت بدیگران استفاده کند و فقط با اعمال شخصیّت که همان ایمان و ثبات
در دین و عقیدهي او است مخالف را مرعوب و مغلوب کند. در مرتبهي دوّم استفاده است از ضعف شخصیّت و بیدینی عرب
کشیش خود خواه طمّاع لجوج سرسخت که اینکه حالات نفسانی آنها از گفتار محمّد بن اسحاق منقول در صفحهي پیش بخوبی
معلوم میشود اگرچه اینکه قسمت دوّم در آیه تصریح نشده است ولی از مجموع نقل مفسّرین و صریح آیه و ختم سخن بهمان
دعوت فقط و اعلام اینکه مطلب همین است و اگر کسی قبول نکند نشانهي سوء نیّت و افساد است معلوم میشود که پیغمبر [ص] را
«4». متوجّه بضعف شخصیّت و بطلان عقیدهي آنها میکند که از اینکه دعوت بمبارزه خواهند ترسید و تسلیم بتو خواهند شد
854 هر که نه در حکم تو باشد سرش || بر سرش افسار شود افسرش در همه فن - بگفتهي نظامی:بگفتهي نظامی: -پاورقی- 852
[ صاحب یک فن توئی || جان دو عالم بیکی تن توئی فتح تو سر چون علم افراخته || خصم تو سر، چون قلم انداخته [ صفحه 100
[ [سوره آلعمران [ 3]: آیات 64 تا 68
قُل یا أَهلَ الکِتاب تَعالَوا إِلی کَلِمَۀٍ سَواءٍ بَینَنا وَ بَینَکُم أَلاّ نَعبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَ لا نُشرِكَ بِه شَیئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضاً أَرباباً مِن دُونِ اللّه فَإِن
تَوَلَّوا فَقُولُوا اشهَدُوا بِأَنّا مُسلِمُونَ [ 64 ] یا أَهلَ الکِتاب لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبراهِیمَ وَ ما أُنزِلَت التَّوراةُ وَ الإِنجِیل إِلاّ مِن بَعدِه أَ فَلا تَعقِلُونَ
65 ] ها أَنتُم هؤُلاءِ حاجَجتُم فِیما لَکُم بِه عِلم فَلِمَ تُحَ اجُّونَ فِیما لَیسَ لَکُم بِه عِلم وَ اللّه یَعلَم وَ أَنتُم لا تَعلَمُونَ [ 66 ] ما کانَ إِبراهِیمُ ]
صفحه 55 از 201
یَهُودِیا وَ لا نَصرانِیا وَ لکِن کانَ حَنِیفاً مُسلِماً وَ ما کانَ مِنَ المُشرِکِینَ [ 67 ] إِن أَولَی النّاس بِإِبراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوه وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ
متوجّه باشید، « ها أَنتُم » . جمع ربّ بمعنی مالک، آقا، مصلح، خدا « ارباب » : 823 معنی لغات - آمَنُوا وَ اللّه وَلِیُّ المُؤمِنِینَ [ 68 ] -قرآن- 1
مستقیم، متمسّک باسلام موحّد در دین، پیرو دین ابراهیم، دور و منحرف از هر کج و ناراست. -قرآن- « حنیف » . آهاي با شما هستم
13-1 جهت نزول: مجمع: حسن بصري و سدّي و محمّد بن جعفر بن زبیر گفتند: اینکه خطاب بمسیحیهاي نجران است، قتاده و ربیع
و إبن جریج گفتند: خطاب به یهود است، و محدّثین شیعه نیز اینکه را گفتهاند. ابو علی جبّائی گفته است: خطاب بهر دو دسته
است. ترجمه: اي پیغمبر 64 بگو: اي کتاب خواندهها بیائید تا میان ما و شما یک سخن باشد برابر که جز خدا نپرستیم و چیزي را
انباز او نگیریم و یکی دیگري را در برابر خدا مالک و پروردگار خود ندانیم پس اگر رو گردان شدند و نپذیرفتند شما مسلمانان
بگوئید: شما گواه باشید ما مسلمانیم. 65 اي مردم کتاب خوانده چرا در شخصیّت ابراهیم گفتگو میکنید با اینکه تورات و انجیل
پس از دوران او نازل شد مگر خرد ندارید [که او را [ صفحه 101 ] پیرو دین خود پندارید] 66 آي مردم بدانستهي خود گفتگو و
بحث کردید پس چرا بآنچه نمیدانید داد سخن میدهید با اینکه خدا میداند نه شما. 67 که ابراهیم نه یهودي بود و نه نصرانی او
پاکدین بود و مسلمان نه از مشرکین بود [که انبازي براي خدا داند] 68 البتّه نزدیکتر و شایسته بدین ابراهیم همان مردمند که پیروش
64 ابو الفتوح « إِلی کَلِمَ ۀٍ سَواءٍ » : شدند و همین پیغمبر و آنها که باو گرویدند و خدا دوستدار اینکه مؤمنین است. گفتار مفسّرین
الی » نوشته است: یعنی با سخنی که میان ما راست است، و بعضی گفتهاند: سوا یعنی انصاف و در مصحف عبد اللّه مسعود است
39 طبري: از - یعنی کلمتی که از میان ما در آن خلاف نیست، یعنی بیاي تا خلاف رها کنیم و وفاق گیریم. -قرآن- 16 « کلمۀ عدل
64 طبري: یعنی در نافرمانی خدا « وَ لا یَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضاً أَرباباً » 80- قرآن- 54 - .«ُ لا إِلهَ إِلَّا اللّه » ابو العالیۀ نقل است: کلمه سواء یعنی
فرمان یکدگر نبرند، و بعضی گفتهاند: مقصود از ارباب آن است که فرمان ببرند مردم از بزرگان و رؤساشان، عکرمه گفته است:
42 ابو الفتوح نوشته است: صادق علیه السّلام گفت: اتّخاذ ایشان احبار و رهبان را ارباب نه - براي یکدیگر سجده نکنند. -قرآن- 1
به عبادت بود بلکه بتحریم حلال و تحلیل حرام بود. مجمع: نقل کردهاند: چون اینکه آیه نازل شد عدي بن حاتم گفت: یا رسول
اللّه ما آنها را عبادت و پرستش نمیکنیم، پیغمبر فرمود: نه آنها براي شما حلال و حرام معیّن میکردند و شما بآن رفتار میکردید!
عرض کرد: چنین بود، فرمود مقصود از اینکه جمله همین است. فخر: در اینکه جملهها از سه چیز جلوگیري شده است چون
مسیحیها بهر سه رفتار میکردند: 1- غیر از خدا را میپرستیدند که حضرت مسیح بود. 2- در آفرینش معتقد بشرکت بودند که پدر
و پسر و روح القدس باشد. 3- فرمان بزرگان دین را در احکام دین و در معاصی اطاعت میکردند و براي [ صفحه 102 ] آنها
سجده میکردند، و ابو مسلم گفته است: آنها معتقد بودند هر کس در ریاضت و مجاهدت کامل شد در او نشانهي حلول لاهوت
نمودار میشود و میتواند مرده زنده کند، و در حقیقت اینکه طور اشخاص را خدا میدانستند اگرچه آشکارا آنها را به اینکه نام
41- 64 فخر: یعنی شما دین خود آشکار کنید و در بند اجبار دیگران نباشید. -قرآن- 1 « فَقُولُوا اشهَدُوا بِأَنّا مُسلِمُونَ » . نمیخواندند
ابو الفتوح نوشته است: چون اینکه آیه آمد رسول علیه السّلام نامه نوشت به قیصر ملک روم: از محمّد رسول خداي بهرقل که
بزرگ روم است سلام بر آن باد که پس رو راه راست باشد، من تو را باسلام میخوانم، اسلام آر تا سلامت یابی، اسلام آر تا
مزدت دوباره باشد، و اگر از اسلام عدول کنی و برگردي بر تو باشد بزه بزه کاران و اینکه آیه برنوشت بر آخر نامه و بفرستاد.
عبده: آنچه باین آیه یهودي و مسیحی را دعوت کرده است حدّ مشترك ادیان است که توحید حقیقی باشد، چنانکه اساس اولی در
دین موسی نیز همین بوده است که باو خطاب شده است [اي موسی آفریننده تو خدا است که دیگري با او نیست و تو براي خود
صورتی از موجودات هوائی و زمینی و دریائی، هرگز درست نکنی و چیزي از آنها را پرستش نکنی و سجده نکنی براي اینکه بتها.]
و نیز گفتار دیگر پیغمبران بنی اسرائیل همین مطالب بوده است و همچنین در انجیل یوحنا از حضرت مسیح نقل میکند که
میگفت: [زندگی جاودان آن است که تو را به یگانگی حقیقی بشناسند و مسیح را فرستادهي تو بدانند.] پس آنچه از مسیح نقل
صفحه 56 از 201
شده که موهم شرك است مانند فرزند خدا البتّه معنی ظاهري نیست چون هرگز مردم را بپرستش خود و مادرش دعوت نکرده
است، و بیشتر گفتههاي مسیح بکلمات معمّی و لغز شبیه است بطوري که شاگردهاي آن حضرت هم بیشتر کلمات او را نمیفهمیدند
مگر پس از تفسیر و توضیح، و در کتاب عهد عتیق کلمهي فرزند خدا باسرائیل تطبیق شده است، پس مقصود از آیه اینکه است که:
اینکه گفتههاي شرك و عقاید بت پرستی را رها [ صفحه 103 ] کنید تا همگی از همان اصل مسلم عمومی پیروي کنیم. اینکه آیه
دلیل روشن است بر اینکه در مسائل حلال و حرام جایز نیست پذیرفتن گفتار هیچکس مگر مستند به فرمودهي معصوم باشد، و
مسائل زندگی، بامر خداوند محوّل شده است باولی الامر که مردان شایستهي عضو شوري هستند و آنچه آنها مقررّ بدارند لازم
است حکومت- هاي مسلمین اجرا کنند و برعیّت هم لازم است که بپذیرند، و مسلمین مقلّد که نظر بعضی فقها را در احکام دین
پیروي میکنند مطابق است با آنچه در اینکه آیه اهل- کتاب را نهی کرده است و منافی با اسلام معرّفی کرده است چنانکه پیغمبر به
مفاد اینکه آیه یهود و نصاري را دعوت میکرد و نامههاي آن حضرت بامیر مصر و امپراطور رم بهترین دلیل ادّعاي ما است. در
66 ابو الفتوح « ها أَنتُم هؤُلاءِ » . آخر مطالب خود نامهي منقول از ابو الفتوح در صفحات گذشته را از صحیح- بخاري نقل میکند
نوشته: مدنیّان [نافع و ابو عمرو] خواندند بیهمزه و بیمدّ الا بقدر آنکه الف ساکن پیدا شود و مکّیان [إبن کثیر و یعقوب] خواندند
21 بسیار خصومت بکردي در آنچه - بهمزه و قصر بر وزن صنعتم و باقی خواندند بمدّ بیهمزه و تلخیص معنی اینکه است: -قرآن- 1
دانستی بر سبیل جحود اکنون اینکه مانده است که خصومت و مجادله کنید در چیزي که ندانید از سر جهل تا در اوّل معاند باشید و
40 رؤساء جهودان - 68 ابو الفتوح نوشته است: عبد اللّه عبّاس گفت: -قرآن- 1 « إِن أَولَی النّاس بِإِبراهِیمَ » .[ در آخر مجازف [گزافگو
گفتند: تو دانی اي محمّد که ما اولیتریم بابراهیم از تو و جز تو و ابراهیم بر دین ما بود و تو را حسد حمل میکند بر آنکه با ما
مساعدت نمیکنی. خداي تعالی جل جلاله رد بر ایشان اینکه آیه فرستاد. سخن ما: 1- دکتر پوشه در کتاب راه خوشبختی
میگوید: باید شما با دیگران هم آهنگی و سازش داشته باشید نه دیگران با شما اگر میخواهید تسلّط پیدا کنید نخست با همه چیز
و همه کس سازش داشته باشید. جملهي اوّل آیه به پیغمبر و به [ صفحه 104 ] دیگران اینکه دستور را میدهد که با مخالف قوي و
سرسخت حدّ مشترك برقرار کن که کلمهي توحید باشد و آنها را بسوي هم آهنگی در آن دعوت کن و در آخر راهنمائی شده
است که اگر باین دعوت تسلیم نشوند تو و پیروانت همگی بدنیا اعلام کنید که ما تسلیم بهمآهنگی با دیگران هستیم که اینکه
میفهماند: بحث و گفتگوي شما جهودها و مسیحیها «ُ وَ اللّه یَعلَم » : افتخار براي شما و آن ننگ براي آنها همیشه بماند. 2- جملهي
بیهوده است چون از پیش خود است و مدرکی بر آن ندارید ولی آنچه پیغمبر میگوید از پیش خود نیست بلکه از جانب خدا است
35- که او همه چیز را میداند ولی شما از جائی خبر ندارید. -قرآن- 14
[ [سوره آلعمران [ 3]: آیات 69 تا 74
وَدَّت طائِفَۀٌ مِن أَهل الکِتاب لَو یُضِ لُّونَکُم وَ ما یُضِ لُّونَ إِلاّ أَنفُسَ هُم وَ ما یَشعُرُونَ [ 69 ] یا أَهلَ الکِتاب لِمَ تَکفُرُونَ بِآیات اللّه وَ أَنتُم
تَشهَدُونَ [ 70 ] یا أَهلَ الکِتاب لِمَ تَلبِسُونَ الحَق بِالباطِل وَ تَکتُمُونَ الحَق وَ أَنتُم تَعلَمُونَ [ 71 ] وَ قالَت طائِفَۀٌ مِن أَهل الکِتاب آمِنُوا بِالَّذِي
أُنزِلَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَجهَ النَّهارِ وَ اکفُرُوا آخِرَه لَعَلَّهُم یَرجِعُونَ [ 72 ] وَ لا تُؤمِنُوا إِلاّ لِمَن تَبِعَ دِینَکُم قُل إِن الهُدي هُدَي اللّه أَن یُؤتی
718 یَختَصُّ بِرَحمَتِهِ - أَحَدٌ مِثلَ ما أُوتِیتُم أَو یُحاجُّوکُم عِندَ رَبِّکُم قُل إِن الفَضلَ بِیَدِ اللّه یُؤتِیه مَن یَشاءُ وَ اللّه واسِع عَلِیم [ 73 ] -قرآن- 1
از ودّ بمعنی دوستی، در اینکه جمله آرزو دارد معنی « ودّت » : 74 معنی لغات - مَن یَشاءُ وَ اللّه ذُو الفَضل العَظِیم [ 74 ] -قرآن- 1
از محاجّه بمعنی بحث و جدل. [ صفحه 105 ] ترجمه: 69 « یحاجّوکم » . از لبس بمعنی آمیختن و مشتبه کردن « تلبسوا » . میشود
دستهاي از یهود و مسیحیها آرزو دارند که بتوانند شما را گمراه کنند لیکن نمیفهمند که جز خود را نتوانند گمراه کنند. 70 اي
مردمی که با کتابهاي آسمانی سرو کار دارید چرا بقرآن و آیات خداوند کافر میشوید [و آنها را انکار میکنید!] با اینکه میبینید
صفحه 57 از 201
حق است و از جانب خدا است. 71 اي علماي یهود و نصاري، چرا حق و باطل را با هم میآمیزید و منکر حق میشوید! [با اینکه
خود میدانید] [و حق را از باطل تشخیص میدهید]. شأن نزول: مجمع: از إبن عبّاس و سدي نقل کردهاند: عدّهاي از علماي یهود با
یکدیگر قرار گذاردند: در اوّل روز اظهار تمایل باسلام کنند و چون شب شود بگویند: ما اینکه دین را پذیرفتیم ولی پس از دقت و
رسیدگی معلوم شد در اینکه دین حقیقت نیست و از آن منصرف شدیم، چون مسلمانان اینکه عمل ما را بینند در دین خود شکّ
خواهند کرد براي اینکه بعلم ما ایمان دارند و خواهند گفت: اینها مردمان حق طلب هستند و بینا، و چون اینکه دین را پذیرفتند و
بعد منکر شدند معلوم میشود گفتههاي پیغمبر بیاساس است، و در نتیجه موفّق میشویم چند تن از مسلمانان را از دینشان
برگردانیم. آیت 72 براي اینکه سخن آنها نازل شد. ترجمهي آیت 72 : گروهی از آنان که با کتاب آسمانی سرو کار دارند با
یکدیگر گفتند: اوّل روز بآنچه بر مسلمانان از آسمان آمده بگروید و بآخر روز آن را منکر شوید تا شاید آنان از دین خود
بازگردند. 73 ولی شما مسلمانان سخن کسی نپذیرید و باور نکنید مگر از آن کسی که پیرو دین شما است. اي پیغمبر بگو: راه
درست آن است که خدا نشان دهد و بهیچ کس بمانند آنچه بشما دادهاند دین و کتاب ندادهاند و استدلال و محکوم کردن به
پیشگاه پروردگارتان را براي کسی فراهم نکردهاند. و نیز بگو: هر بخشش و فزونی در توان خداوندي است که بهر کس بسرنوشت
کرده و خواهد، میبخشد که او گشاده توان است و دانا. 74 که هر کس را خواهد ویژهي مهر خود کند و او را بخشش بسی بزرگ
آورده شده است معنی « لو » است و چون [ صفحه 106 ] بعد از « تمنّت » بمعنی « ودّت » : 69 مجمع « ودّت » : است. سخن مفسّرین
69 کشّاف: یعنی عدّهاي از یهود « طائفۀ » . گذشته و اکنون و آینده از آن استفاده میشود و نتیجه اینکه است: پیوسته در آرزو هستند
أَ» است مثل « یهلکون » بمعنی « یضلون » 69 طبري: در اینکه آیه « لَو یُضِ لُّونَکُم » . که حذیفه و عمار و معاذ را دعوت بدین خود کردند
یعنی: چون در دل زمین هلاك و نابود شدیم چگونه زندگی دوباره خواهیم داشت. - « إِذا ضَ لَلنا فِی الَأرض أَ إِنّا لَفِی خَلق جَدِیدٍ
69 مجمع: یعنی کسی از مسلمین گوش بسخن آنها نمیدهد پس گناه اینکه « وَ ما یُضِلُّونَ إِلّا أَنفُسَهُم » 150- 21 -قرآن- 88 - قرآن- 1
69 مجمع: یعنی نمیدانند که گناه اینکه کار زشت دامنگیر خودشان میشود، « وَ ما یَشعُرُونَ » 38- عمل بر خود آنها است. -قرآن- 1
70 فخر، یعنی: در جلو مردم « بِآیات اللّه وَ أَنتُم تَشهَدُونَ » 20- یا خدا مسلمانان را بر نیّت سوء و گمراهیشان مطلع میکند. -قرآن- 1
«ِ تَلبِسُونَ الحَق بِالباطِل » 42- کافر میشوید ولی در دل و فکر خود عالم و شاهد هستید که قرآن معجزه و آیت خدا است. -قرآن- 1
71 طبري: إبن عبّاس گفته است: مقصود از اینکه جمله آن است که: عدّهاي گفتهاند: اوّل، گفتار محمّد را میپذیریم و بعد منکر
میشویم تا دین مسلمانان را بر آنها بپوشانیم و آنها را دو دل کنیم تا از آن دست بردارند، اینکه است معنی آمیختن حق بباطل، قتاده
- گفته است: یعنی با دین یهود و مسیحی باطل روي دین حق اسلام را میپوشانید با اینکه میدانید دین حق اسلام است. -قرآن- 1
35 إبن زید گفته است: دین حق تورات نازل بر موسی است و باطل آنکه خود یهود نوشته بودند. حسینی نوشته: لشگر باد اگر
72 ابو الفتوح: مقصود اوّل روز است چون بهترین قسمتهاي روز است و « وَجهَ النَّهارِ » جهان گیرد || شمع خورشید از آن نمیمیرد
19 [ صفحه 107 ] گویند و بزمان ما سروره - اوّلین وقتی است که با انسان تصادف میکند و اوّل جامه را وجه الثّوب -قرآن- 1
أَن یُؤتی- » 73 ابو الفتوح: در معنی اینکه آیه هفت قول است: یکی آنکه همزه ان در « وَ لا تُؤمِنُوا إِلّا لِمَن تَبِعَ تا إِن الفَضلَ » . گویند
با صداي بالا تلفّظ شده به معنی اینکه و اینکه جمله حکایت کلام یهود است که یهودان خیبر بجهودهاي مدینه پیغام کردند یا « الخ
دستهاي از یهود با خودشان اینکه گفتگو کردند: سخن هیچکس باور ندارید مگر آنکه پیرو دین شما و یهودي باشد، و باور ندارید
که کسی بهرههاي شما را از من و سلوي و آیات و معجزات داشته باشد و نپذیرید که دیگري بتواند با شما در حضور خداوند
محاکمه کند. معنی دیگر که إبن جریح و إبن رباب گفتند: یعنی رؤساء جهودان بعوام گفتند: شما دین و سخن دیگري را نپذیرید
-38- تا گمان نبرند بر شما برتري دارند و یا در حضور خداوند بر شما جهودان میتوانند غالب شوند و محکومتان کنند. -قرآن- 1
160 معنی سوّم: حسن بصري و اعمش با صداي زیر در همزهي ان قرائت کردهاند بمعنی نفی و نیستی و - 60 -قرآن- 145 - قرآن- 44
صفحه 58 از 201
اینکه جمله حکایت سخن یهود نیست و روي سخن به مسلمانان است که در دنبالهي جملهي سابق به پیغمبر دستور میدهد: بگو اي
محمّد: هدایت خداوندي است و بهیچ کس مانند دین شما داده نشده است تا بتوانند شما را نزد خداوند محکوم کنند و برتري خود
را ثابت نمایند، معنی دیگر آنکه نقل سخن یهود بآیت پیش تمام میشود و از آغاز اینکه آیه خطاب بمسلمانان است براي دلداري
و اطمینان آنها و معنی چنین است: بکسی ایمان نداشته باشید و سخن کسی را نپذیرید مگر آنهائی که پیرو دین شما هستند، و
بقیّهي آیه بهمان معنی است که از اعمش و حسن بصري نقل شد. و براي اطلاع از سه معنی دیگر بتفسیر ابو الفتوح مراجعه شود.
تفسیر ابی السّ عود: ممکن است مقصود آن باشد که جهودان گفتند اینکه اسلام دروغی در اوّل روز را فقط بیهود که پیرو دین شما
بودند و مسلمان شدند، اظهار کنید، شاید باین تدبیر آنها از اسلام برگردند که ارزش آن براي شما بیشتر است. نشابوري: اینکه آیه
از مواضع مشکلهي قرآن شمرده شده است. [ صفحه 108 ] ابو الفتوح نوشته: اهل اشاره گفتند معنی آیه اینکه است که: مخالطت بآن
73 فخر: لغت، فضل بمعنی فزونی و زیادي «ِ إِن الفَضلَ بِیَدِ اللّه » . کن که بر طریق تو باشد که اگر بر طریق تو نباشد رفیق تو نباشد
است، اینکه کلمه بیشتر در زیادي احسان و بخشش استعمال میشود، و فاضل یعنی آنکه در خویهاي نیک بر دیگران برتري دارد، و
بتدریج مقصود از کلمهي فضل اینکه معنی شده است: سود رساندن بغیر فقط بمنظور نیکی باو، و باین جملهي آیه فهمانده شده
- است بیهود که همانچه شما داشتید از مزایاي دین و متفرّعات آن، خدا قادر است که بدیگري بدهد با فزونی و برتري. -قرآن- 1
- 74 مفسّرین رحمت را نبوّت معنی کردهاند و بعضی گفتهاند مقصود کلیهي خوشیها و سودها است. -قرآن- 1 «ِ یَختَصُّ بِرَحمَتِه » 33
25 فخر: از اضافهي رحمت بخدا استفاده میشود که آنچه احسان بدیگران شده است مرتبهي بالاتر آن مختص به پیغمبر است که
نمیتوان آنرا با استفادههاي دیگران مقایسه کرد. سلطان محمود غزنوي بدیدن شیخ ابو الحسن خرقانی رفت چون نزدیک رسید
کشف الاسرار: خواجه عبد اللّه انصاري گفته است: .« آن را که خداي فرا پیش کرده است بگوئید که فرا پیش آید » : شیخ فرمود
الهی اگر همه عالم باد گیرد چراغ مقبل نشسته نشود، و اگر همه جهانرا آب گیرد داغ مدبر شسته نشود، بر ما از قبول خود دري
بگشا که دیگر بسته نشود. سخن ما: 1- ممکن است آیت [ 69 ] اشاره باشد بمعرّفی سلیقهي مردم منحرف و خود خواه که کوشش
میکنند از راه اغفال و گول زدن، دیگران را به سود خود رهبري کنند ولی در واقع خود را گول میزنند فقط مصالح مردم ایجاب
میکند که در برابر آنها دم نزنند و بظاهر بپذیرند چنانکه همه روزه نظایر آن را در نوشته و گفتهي هر فرد نسبت بناتوانتر از خود
میشنویم و میخوانیم و گاهی بر عکس ناتوان با تملّق و چاپلوسی برتر از خود را گول میزند در صورتی که گوینده و شنونده
میدانند: [ صفحه 109 ] هر دو بیکدیگر دروغ میگویند، آنکه بدروغ اظهار میکند. و آنکه تظاهر به قبول مینماید. ندانم در کجا
خواندم: چون عبد الملک مروان بخلافت رسید، سخن مردم را نمیپذیرفت و تن بگفتارشان نمیداد، عبد اللّه زبیر و یا دیگري
نوشتیم ،« أَن یُؤتی أَحَدٌ » گفت: خدا بیامرزد معاویه را که ما گولش میزدیم و او هم خود را فریب خورده نشان میداد. 2- جملهي
که بعضی اینکه جمله را نقل سخن یهود دانستهاند، ولی ممکن است بگوئیم: اینهم یکی از آن مظاهر شخصیّت بزرگ پیغمبر [ص]
است که با اینکه بیان اعلام فرمود: اینکه روش تربیت که من براي شما آوردهام همانند آن در جهان یافت نخواهد شد. و همین
3- آیت آخر میفهماند: در کوششهاي 33- است معنی وحی از جانب خدا و معجزه که موجب چنین اطمینان بوده است. -قرآن- 13
زندگی اگرچه نقشهي کار روز و دنبالگیري از آن کار شما است لیکن وابستگی شما بآفرینش و ارتباط تمام موجودیّت بیکدیگر
نمیگذارد آنچه فکر میکنید بتوانید انجام دهید و خواه و ناخواه در برابر آن مهربانی و بخشش بایستی همگی تسلیم باشید تا از آن
افاضهي فیض بشود. صفیعلیشاه میگوید: کی بود قادر کسی بر رزق کس || تا چه جاي خلق یا جان یا نفس نان تواند داد آن کو
[ جان دهد || عقل و نفس و روح بر انسان دهد [ صفحه 110
[ [سوره آلعمران [ 3]: آیات 75 تا 77
صفحه 59 از 201
وَ مِن أَهل الکِتاب مَن إِن تَأمَنه بِقِنطارٍ یُؤَدِّه إِلَیکَ وَ مِنهُم مَن إِن تَأمَنه بِدِینارٍ لا یُؤَدِّه إِلَیکَ إِلاّ ما دُمتَ عَلَیه قائِماً ذلِکَ بِأَنَّهُم قالُوا
لَیسَ عَلَینا فِی الأُمِّیِّینَ سَبِیل وَ یَقُولُونَ عَلَی اللّه الکَ ذِبَ وَ هُم یَعلَمُونَ [ 75 ] بَلی مَن أَوفی بِعَهدِه وَ اتَّقی فَإِن اللّهَ یُحِبُّ المُتَّقِینَ [ 76 ] إِنَّ
الَّذِینَ یَشتَرُونَ بِعَهدِ اللّه وَ أَیمانِهِم ثَمَناً قَلِیلًا أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُم فِی الآخِرَةِ وَ لا یُکَلِّمُهُم اللّه وَ لا یَنظُرُ إِلَیهِم یَومَ القِیامَۀِ وَ لا یُزَکِّیهِم
معانی متعدّد « قنطار » . از مصدر امانه، بمعنی امین و درستکار شمردن « تأمن ه » : 634 معنی لغات - وَ لَهُم عَذاب أَلِیم [ 77 ] -قرآن- 1
شده است و هزار و دویست دینار و هشتاد هزار درهم نیز معنی کردهاند در اینکه آیه مفسّرین گفتهاند مقصود مال زیاد است.
جمع امّی منسوب بام یعنی بیسواد که از طور « امیّیّن » . از دام بمعنی پیوسته و دائم بود « دمت » . اینجا بمعنی مال کم گفتهاند « دینار »
مادرزادي تغییر نکرده و کسب کمال ننموده است و نیز گفتهاند: منسوب بامّۀ عرب است باز بهمین مناسبت که بیشتر یا همهشان امّی
بمعنی انجام داد که مردم حجاز « اوفی » . بمعنی راه و مقصود راه و طریقهي تسلّط و حق بر دیگري است « سبیل » . و بیسواد هستند
« یزکّیهم » بر وزن سلام بمعنی بهره و نصیب « خلاق » . تلفّظ میکنند و هر دو بیک معنی است « وفی » اینطور تلفّظ میکنند و اهل نجد
از مصدر تزکیه بمعنی پاك کردن از خویهاي زشت. جهت نزول: مجمع: إبن عبّاس گفت: عبد اللّه بن سلام که مردي بود یهودي و
مسلمان شد دو هزار و دویست اوقیه طلا نزدش امانت گذاردند و در موقع بصاحبش پس داد و به فنحاص بن عاذور یک دینار
امانت دادند او خیانت کرد، دو جملهي اوّل آیه براي توصیف آن دو نفر است و هم در مجمع است: در پارهاي تفسیرها نوشتهاند
جملهي اوّل و بیان امانت براي توصیف مسیحیها است و ذکر خیانت وصف اخلاق [ صفحه 111 ] یهود است. ترجمه: 75 اي محمّد
از مردم کتابخواندهي یهودي و مسیحی کسانی هستند که هر چه سرمایه بایشان سپاري بتو باز دهند و دستهاي چنیناند که اگر
دیناري بآنان سپاري پس نمیدهند مگر که بر سرش ایستی و بسختی بخواهی، اینکه خوي- شان از آن است که گویند: مردم کتاب
نخوانده و بیسواد را بر ما چیرگی نباشد [و مال- شان بر ما روا باشد که بیدین هستند]، اینکه سخنی است دروغ که بر خدا بندند و
دستور دین شمارند با اینکه خود بدانند [بهیچ دین نادرستی روا نیست]. 76 بلی آنکه پیمان خود راست داشت و پرهیزگار بود
- [دوست خدا باشد] چه خداوند دوستدار پرهیزگاران بود. جهت نزول: مجمع: چند جهت براي نزول آیت [ 77 ] نوشته است: 1
عکرمه گفته است: عدّهاي از علماي یهود مثل کعب بن اشرف، و حیی بن اخطب و ابی رافع و کنانۀ بن ابی الحقیق براي حفظ
ریاست و استفادهي خود پارهاي مطالب نوشتند بنام تورات و آنچه راجع بتوصیف پیغمبر [ص] در آن بود پنهان داشتند و سوگند یاد
میکردند که اینها از تورات است اینکه آیه آنها را توصیف کرده است. 2- إبن جریج گفته است: اشعث بن قیس با مردي از یهود
بر زمینی دعوي داشتند چون اشعث خواست براي اثبات حق خود سوگند یاد کند اینکه آیه نازل شد او از سوگند خودداري کرد و
از دعواي خود گذشت. 3- مجاهد و شعبی گفتهاند: مردي متاعی ببازار برد و سوگندهاي سخت یاد میکرد که چندین خریدم و
چندان خرج کردم تا میل مردم بآن زیاد شود آیه براي توصیف او نازل شد. ترجمه: 77 همانا آن کسان که پیمان خدا و سوگند
خود ببهاي کم فروشند اینگونه کسان بجهان دیگر بهرهاي ندارند و خدا با ایشان برستاخیز سخن نگوید و بآنان ننگرد [که رحمت
75 طبري: «ُ وَ مِنهُم مَن إِن تَأمَنه » : حق نیابند] و از گناه پاكشان نکند و آزاري دردناك براي شان بود. [ صفحه 112 ] سخن مفسّرین
با اینکه معلوم است مردم دو دستهاند: امین و خائن، منظور در اینکه آیه توجّه دادن پیغمبر [ص] و مسلمانان است باخلاق یهود تا
75 طبري: یعنی روي سر او بایستی. - « ما دُمتَ عَلَیه قائِماً » 47- مغرور نشوند زیرا آنها اموال مسلمین را حلال میدانستند. -قرآن- 15
29 ابو الفتوح نوشته: أبو روق گفت معنی آن است که چندانی معترف باشد که تو ایستاده باشی در وقت نهادن چون بروي - قرآن- 1
75 ابو الفتوح نوشته است: جهودان در امانت خیانت کردند باستحلال و گفتند: مال «ٌ فِی الأُمِّیِّینَ سَبِیل » . و روزگاري برآید منکر شود
عرب ما را حلال است براي آنکه ایشان بر دین ما نیستند، و بعض دیگر از ایشان گفتند: مالهاي عرب همه ما را است و ایشان بر ما
31 حسن بصري و إبن جریج و مقاتل - غصب کردند بهر وجه که فرصت یابیم ما را حلال باشد که مال ایشان برگیریم. -قرآن- 1
گفتند: از میان جماعتی جهودان معاملتی و مبایعتی بود. چیزي بدادند و چیزي بماند بر ایشان، آنان که صاحب حق بودند ایمان
صفحه 60 از 201
آوردند چون وقت اداي مال درآمد تقاضا کردند ایشان گفتند: ما را چیزي بشما نباید دادن که شما دین ما رها کردهاي و بدین
75 مجمع: اینکه جمله براي ردّ ادّعاي یهود است « یَقُولُونَ عَلَی اللّه الکَذِبَ » . محمّد رفته و دعوي کردند که در کتاب ما چنین است
که دین ما اجازه داده است مال مردم را بخوریم، با اینکه جمله فهمانده است که اینکه ادّعا دروغ است و خود هم میدانند. -قرآن-
39-1 طبري: روایت کردهاند که چون اینکه آیه نازل شد. پیغمبر فرمود: اینکه جهودان دروغ میگویند، آنچه در جاهلیت و قبل از
اسلام مرسوم بوده است بزیر پاي من است مگر امانت که بایستی بصاحبش تسلیم شود چه مسلمان و چه کافر باشد. و هم روایت
کردهاند: صعصعه از إبن عبّاس پرسید: ما در جنگ از اموال کافران مرغ یا گوسفند میگیریم اینکه جایز است یا نه! او گفت چه
- قرآن- 514 - .«ٌ لَیسَ عَلَینا فِی الأُمِّیِّینَ سَبِیل » : حقّی دارید اینکه مانند همان کار است که قرآن سرزنش میکند آنها را که میگفتند
76 طبري: یعنی سفارشی که در تورات بمردم شده براي ایمان به محمّد و احکام او. -قرآن- «ِ مَن أَوفی بِعَهدِه » [ 559 [ صفحه 113
25-1 ابو الفتوح: ممکن است: مقصود عهد خود شخص باشد، یعنی بپیمان و معاهده اش وفا کند، و یا مقصود عهد خدا باشد،
یعنی: آنچه در تورات براي آنها معیّن شده است، و نیز او نوشته است: حسن بصري گفت از رسول علیه السّلام که گفت: سه
خصلت است که هر که در او حاصل باشد منافق بود اگرچه نماز کند و روزه دارد: چون سوگند یاد کند دروغ گوید و چون وعده
إِن الَّذِینَ » . دهد خلاف کند و چون امانت باو دهند خیانت کند. و رسول علیه السّلام گفت: امانت روزي آرد و خیانت درویشی
63 سفارشی که بمردم شده بوسیلهي کتب آسمانی در پیروي - یعنی: -قرآن- 1 « عهد الله » : 77 طبري « یَشتَرُونَ بِعَهدِ اللّه وَ أَیمانِهِم
سوگندهاي دروغ آنها است براي استفادهي مادّي ابو الفتوح: بعضی گفتهاند « ایمانهم » پیغمبر و عمل بدستور- هاي او و مقصود از
بمعنی: میفروشند استعمال شده است و بعضی گفتهاند: بمعنی عوض میکنند استعمال شده است، و در نتیجه اینکه طور « یشترون »
معنی میشود: عهد خداي و سوگند بدهند و بهاي اندك بستانند و مبالات نکنند به آنکه سوگند براست باشد یا بدروغ. فخر:
یعنی تمام آنچه از جانب خدا امر شده است و آنچه دلیل بر لزوم آن در دست داریم و آنچه پیغمبر از مردم تعهّد «ِ بِعَهدِ اللّه » کلمهي
وَ مِنهُم » : گرفته است بر انجام آن و هر چه آدمی خود را بر آن ملزم شمارد همگی عهد خدا و لازم الوفا است چون در قرآن است
377 صَ دَقُوا ما - 353 -قرآن- 357 - 332 -قرآن- 336 - 30 -قرآن- 301 - مَن عاهَدَ اللّهَ، و أَوفُوا بِالعَهدِ، و یُوفُونَ بِالنَّذرِ ...، -قرآن- 13
77 بیان السعاده: اینکه کلمه که براي اشارهي بدور هست کنایه است که اینجور « أُولئِکَ لا خَلاقَ » 38- قرآن- 1 - .«ِ عاهَدُوا اللّهَ عَلَیه
« یمین فاجرة » 23 طبري: چند حدیث نقل کرده است که سوگند با دعاي ناحق را - مردم از ساحت حضور حق دور هستند. -قرآن- 1
77 طبري: یعنی « وَ لا یُکَلِّمُهُم اللّه-ُ تا آخر » [ نامیدهاند و پیغمبر اینکه مدّعیان دروغی را تهدید بجهنّم فرموده است. [ صفحه 114
30 ابو الفتوح - سخنی که خشنود شوند نمی- شنوند و مشمول عطوفت نمیشوند و از پلیدي کفر و گناه پاك نمیشوند. -قرآن- 1
نوشته است: یعنی با ایشان سخنی نگوید که ایشان را در آن نفعی باشد و خیري. و قولی دیگر آنکه اینکه عبارت باشد از استخفاف
بایشان یعنی ایشانرا آن وزن ننهد که بایشان سخن گوید. صفیعلیشاه میگوید: زشتی اخلاقشان وقت هلاك || هست ایشان را
معرّفی میکند مردمی که حرص و طمع را بزیر پردهي دین «ٌ لَیسَ عَلَینا فِی الأُمِّیِّینَ سَبِیل » عذابی دردناك سخن ما: 1- جملهي
میپوشانند و بنام کافر و بیدین اموال دیگران را بر خود حلال میدانند. در انقلاب مشروطهي ایران مردي مالدار در خراسان بود که
محسود ارباب طمع شده چند عمامه بسر و ملانما ببهانهي تخلّف او از حکم شرع از شهري دیگر مسافرت کردند و بر سر او رفتند و
غارتش کردند. خودم از یکی آنها که تا چند سال پیش زنده بود تفصیل آن ماجري پرسیدم، گفت زحمت و بدنامی ما بردیم و
بهره را دیگران. و باز دیگري را سراغ دارم که در آغاز اجراي قانون ثبت باستناد سند بیاصل خریداري عمارتهائی که بمنظور
جلوگیري از مقررات معاملات اتباع خارجه بنام او تنظیم شده بود بر تقاضاي ثبت که از طرف مالک صادر شده بود اعتراض کرد تا
اینکه با وساطت چند استفادهجو در حضور یک نفر از علما به مبلغ بسیار مهم حقوق خود را صلح کرد و اکنون همهي آنها مردهاند.
69 بخاطر دارم که از یکی پرسیدم اینکه چه عملی است و چگونه اینکه مال بر اینها روا است! جواب داد: صاحب - -قرآن- 24
صفحه 61 از 201
عمارت مردي بسیار ثروتمند است که از پرداخت حقوق واجب خودداري میکند اینکه مبلغ را که از او بگیرند بجائی ضرر ندارد،
و نظیر اینکه گونه پرده پوشیهاي مذهبی همیشه از مردم طمعکار دیده میشود و اینکه روش تربیتی قرآن است که اینکه گونه کارها
را زشت میشمارد و مرتکبین آنرا توبیخ میکند. 2- آیت آخر چون سخن گفتن و نظر انداختن کنایه از رابطه و آشنائی است [
صفحه 115 ] در اینکه دو جمله است که خیانت و پیمان شکستن و سوگند دروغ و اغفال مردم موجب محرومیت از مقام قرب الهی
ممکن است اشاره باشد که اینطور کارها قابل پاك شدن و « لا یُزَکِّیهِم » و قطع رابطه با آغاز آفرینش است و بیچارگی. و جملهي
200- توجّه حق نخواهد بود. -قرآن- 183
[ [سوره آلعمران [ 3]: آیه 78
وَ إِن مِنهُم لَفَرِیقاً یَلوُونَ أَلسِنَتَهُم بِالکِتاب لِتَحسَ بُوه مِنَ الکِتاب وَ ما هُوَ مِنَ الکِتاب وَ یَقُولُونَ هُوَ مِن عِندِ اللّه وَ ما هُوَ مِن عِندِ اللّه وَ
از مصدر لوي بمعنی کج کردن و بر هم پیچیدن. « یلوون » : 255 معنی لغات - یَقُولُونَ عَلَی اللّه الکَ ذِبَ وَ هُم یَعلَمُونَ [ 78 ] -قرآن- 1
مجمع البحرین: شیخ طریحی در کلمهي لوا مینویسد: اینکه کلمه با دو واو نوشته میشود ولی گفتهاند با یک واو بایست بنویسند
که در قرآنهاي قدیم چنین بوده است جهت نزول: مجمع: گفتهاند عدّهاي یهودي بسلیقه خود مطالبی در بعثت پیغمبر بنام تورات
نوشتند، اینکه آیه براي رسوائی آنها نازل شد، و نیز گفتهاند: یهود و مسیحیها کتابهاي تورات و انجیل را از هر قسمتی بقسمت دیگر
مخلوط کردند و بآن افزودند و آنچه مربوط باسلام بود کم کردند، اینکه آیه آنها را توبیخ میکند. ترجمه: 78 دستهاي از
کتابخواندهها زبان خود بسخنانی تورات مانند میجنبانند تا شما مسلمانان آن را کتاب آسمانی پندارید با اینکه آن از کتاب
آسمانی نباشد و گویند: اینکه از سوي خدا است با اینکه آن نه از سوي خدا است و خود می- دانند که بر خدا دروغ میبندند.
78 طبري: ضمیر هم در اوّل آیه مقصود همان هائی هستند که در آیات پیش توصیف شدهاند بخیانت و « وَ إِن مِنهُم » : سخن مفسّرین
78 طبري: مقصود تحریف و عوض کردن جملهها و کلمات تورات است. -قرآن- «ِ یَلوُونَ أَلسِنَتَهُم بِالکِتاب » 34- امانت. -قرآن- 15
38-1 [ صفحه 116 ] فخر: قفّال گفته است: یعنی طوري اعراب کلمه را عوض میکردند که معنی تغییر میکرد و باین وسیله معنی
با یک واو « یلون » آنچه راجع به پیغمبر بود عوض میشد و همین است مقصود از حرکت دادن و پیچیدن زبان. ابو الفتوح: حمید
قرائت کرده است. سخن ما: همان است که در ترجمه نوشتیم.
[ [سوره آلعمران [ 3]: آیات 79 تا 80
ما کانَ لِبَشَرٍ أَن یُؤتِیَه اللّه الکِتابَ وَ الحُکمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُم یَقُولَ لِلنّاس کُونُوا عِباداً لِی مِن دُونِ اللّه وَ لکِن کُونُوا رَبّانِیِّینَ بِما کُنتُم تُعَلِّمُونَ
الکِتابَ وَ بِما کُنتُم تَدرُسُونَ [ 79 ] وَ لا یَأمُرَکُم أَن تَتَّخِذُوا المَلائِکَۀَ وَ النَّبِیِّینَ أَرباباً أَ یَأمُرُکُم بِالکُفرِ بَعدَ إِذ أَنتُم مُسلِمُونَ [ 80 ] -قرآن-
جمع ربّانی، در کشّ اف نوشته ربّانی منسوب برب است با الف و نون زیادي مثل کلمات رقبانی و « ربّانیّین » : 383-1 معنی لغات
لحیانی که الف و نون آنها زیادي است و معنی اینکه کلمه شخص بسیار علاقمند و شدید التّمسّک بدین است، پس از مرگ إبن
عبّاس محمّد بن حنفیّه گفت: امروز ربّانی اینکه امّت از دنیا رفت و علماي فقیه را هم ربّانی گفتهاند، و علماي معلّم را هم ربّانی
از مصدر درس بمعنی خواندن و فراگرفتن. جهت نزول: اسباب النّزول سیوطی: بیهقی و إبن اسحاق از إبن « تدرسون » . نامیدهاند
عبّاس روایت کردهاند که ابو رافع گفت: چون مسیحیهاي نجران حضور پیغمبر رسیدند، و آنها را دعوت باسلام فرمود گفتند: تو
میخواهی که مانند مسیح سجدهات کنیم! فرمود: پناه بر خدا از اینکه کار آنگاه اینکه دو آیه نازل شد و او از تفسیر عبد الرّزّاق از
حسن [شاید حسن بصري باشد] نقل کرده است که او گفت: بما اینکه خبر رسیده است که مردي بپیغمبر [ص] عرض کرد: ما بتو
مثل خودمان سلام میکنیم پس چطور است علاوه تو را سجده بکنیم! فرمود: اینکه درست نیست، پیغمبر را احترام کنید و حق [
صفحه 62 از 201
صفحه 117 ] هر کس بجاي خودش بنهید که سجده روا نیست براي کسی مگر خدا، پس از اینکه دو گفتگو اینکه دو آیه نازل شد.
ترجمه: 79 هرگز نشود آدمی را خداوند کتاب آسمانی و دستور دین دهد و به پایهي پیغمبري بالا برد و او بمردم بگوید بجاي خدا
مرا بپرستید، بلکه او گوید: اي مردم چون شما کتاب آسمانی آموختید و دین فراگرفتید ربّانی شوید [و دانشمند دلبسته بعلم و عمل
و رهبر دیگران]. 80 او فرمان نکند که فرشتگان و پیامبران پروردگاران خود پندارید. مگر شود از پس مسلمانی فرمان بکفر کند.
79 صافی: بعضی گفتهاند: مقصود عیسی و انجیل است و عدّهاي گفتهاند: مقصود حضرت پیغمبر « ما کانَ لِبَشَرٍ » : سخن مفسّرین
وَ لکِن کُونُوا » 79 ابو الفتوح: اینکه کلمه را علم و حکمت و احکام دین معنی کردهاند « وَ الحُکمَ » 34- است و قرآن. -قرآن- 15
79 طبري: مفسّرین اول در معنی ربّانیّین اختلاف کردهاند، بعضی گفتهاند: یعنی عالم و فقیه باشید و بعضی حکیم و « رَبّانِیِّینَ
پرهیزگار گفتهاند و مناسب با معانی اینکه کلمه اینکه است که در آیه مقصود عماد و تکیهگاه مردم است در فقه و علم و کارهاي
دین و زندگی و بهمین مناسبت مجاهد گفته است: ربّانیّون ما فوق احبار هستند چون آنها فقطّ علما هستند ولی اینها مردم عالم فقیه
-14- هستند و دانا و بینا بکارهاي سیاست و زندگی و صالح هستند براي اختیار داري مردم در امور دین و دنیاي آنها. -قرآن- 1
125 فخر: سیبویه گفته است اینکه کلمه منسوب برب است یعنی عالم و مواظب اطاعت خدا مانند کلمهي الهی و الف و - قرآن- 92
نون براي مبالغهي اینکه صفت است مثل شعرانی و لحیانی یعنی پرموي و دراز ریش. مبرد گفته است: مقصود علما و مربیّان است.
إبن زید گفته است: یعنی فرماندهان و دانشمندان و در اینجا مقصود آن است که دعوت میکنم شما را که فرمان خدا را اطاعت
کنید تا حاکم و فرمانده و دانشمند و عالم باشید. ابو عبیده گفته است: گمان میکنم اینکه کلمه عبري یا سریانی باشد و در هر [
صفحه 118 ] صورت مقصود شخص عالم و عامل بعلم خود که کارش راهنمائی مردم است به سوي خیر و سعادت. حسینی نوشته:
79 کلمهي تعلّمون با ضم تا و « تُعَلِّمُونَ الکِتابَ » ریخته باران عرفان از سحاب مکرمت || شسته نقش حرف غیر از صفحه پندارشان
فتح عین و تشدید لام قرائت شده است، یاد میدهید معنی میشود، و با فتح تا و سکون عین و فتح لام قرائت شده است، میدانید
26 فخر: اینکه جملههاي آخر آیت میفهماند که نتیجهي - معنی میشود، و در هر دو قرائت نتیجه و مقصود یکی است. -قرآن- 1
اعوذ باللّه من علم » : خواندن و درس دادن، ربّانی شدن است، و گر نه مانند درخت بیمیوه است و از اینکه جهت پیغمبر [ص] فرمود
80 ابو الفتوح: عاصم و حمزه و إبن عامر بنصب و « وَ لا یَأمُرَکُم » پناه بخدا از علم بیمنفعت و دلسخت « لا ینفع و قلب لا یخشع
صداي بالاي را قرائت کردهاند و بقیّه با رفع و صداي جلو و در معنی آن اختلاف کردهاند زجاج گفته است: خداي نمیفرماید شما
را که فرشتگان و پیغمبران را خداي گیرید. إبن جریج و عدّهاي مفسّرین گفتهاند: محمّد بشما امر نمیکند و بعضی دیگر گفتهاند و
هیچ بشر حق ندارد بشما امر کند که ملائکه را بپرستید چنان که مشرکان عرب ملائکه را دختران خدا میدانستند و مقصود از نبیّین
80 صاحب « بَعدَ إِذ أَنتُم مُسلِمُونَ » 115- اشاره بعقیدهي یهود و مسیح است که عیسی و عزیر را فرزند خدا میدانستند. -قرآن- 96
کشّاف از اینکه جمله استفاده کرده است مقصود مسلمانان هستند که از پیغمبر اجازه گرفتند آن حضرت را سجده کنند در جواب
اجازهي آنها گفته شده است: پس از آنکه شما را بمسلمانی دعوت کرد و مسلمان شدید چگونه ممکن است باز بشما اجازه بدهد
32 سخن ما: 1- توجّه دادن افکار مسیحیها است و دیگران که اشخاص را بمقام خدائی و الوهیّت - که او را سجده کنید. -قرآن- 1
بالا میبردند باین حقیقت که آنها هم بشر و داراي رگ و پوست و استخوان هستند و خود هم آفریدهاي هستند مثل شما و چون
داراي علم و [ صفحه 119 ] دانش هستند اینکه مطلب روشن را خوب میدانند و هرگز عقل و دین آنها اجازه نمیدهد که بشما
دستور پرستش خودشان را بدهند و عقیدهي شما مردم که یک فردي را معبود و شریک در آفرینش میپندارید نه با عقل سازگار
- است و نه متّکی است بدستور و راهنمائی یکنفر عاقل و چیز فهم پس اینگونه عقیده را باطل بدانید و از خاطر خود دور کنید. 2
اگرچه با ادب قلم مناسب نیست ولی با ادب بمعنی عموم و مظهر فکر و سلیقه نقل اینکه مثل خراسانی بجا است که: توده مردم ما
میگویند: [فلان کس کخ کار است] کلمهي [کخ] بمعنی کرم است و همانطور که کرم دل میوه و درخت را نرم میکند و از آن
صفحه 63 از 201
تغذیه میکند آدم ورزیده و چسبیده بکاري را تشبیه بآن نموده و می- گویند: [کخ کار است] یعنی پیوسته مواظب کار و آگاه
مفاد اینکه مثل بنظرم رسید: که مربیها و رهبرها مردم را به اینکه « وَ لکِن کُونُوا رَبّانِیِّینَ تا بِما کُنتُم تَدرُسُونَ » . باسرار و رموز آن است
گونه تربیت کنند و آنها هم از خواندن و یادگرفتن و یاد دادن بایستی ورزیده شوند تا باصطلاح کخ کار بشوند و برموز و اسرار
علم و فکر و دین و زندگی آگاه شوند و طبقهي بعد از خود را بهمین روش تربیت و آزموده کنند. مرد فکر و عمل باشند نه در
64- 33 -قرآن- 39 - اندیشهي سجده به بشر همانند خود و متملّق و چاپلوس و چشم بدهان آنکه از خود برترش میپندارند. -قرآن- 1
-3 آیت دوّم اشاره باین اصل مسلّم است که پس از تعلیم و تربیت نوین عقاید پوسیدهي قدیم و تقلید گذشتگان بسیار زشت و
منکر است، و ممکن نیست مربّی شما حس ارتجاع را تقویت کند و اجازه دهد آداب کهنهي زشت گذشتگان را نو کنید پس از
براي ما، راهنما است که باید پیشواها و صاحبان نفوذ و قدرت « أَ یَأمُرُکُم بِالکُفرِ بَعدَ إِذ أَنتُم مُسلِمُونَ » قرنها امروز هم اینکه جملهي
متوجّه باشند پس از تسلیم بآئین نو و مترقّی، زشت است امر انحراف و ارتجاع ... بآداب و رسوم گذشته که اکنون قابل عمل نیست.
[ 357 [ صفحه 120 - -قرآن- 301
[ [سوره آلعمران [ 3]: آیات 81 تا 83
وَ إِذ أَخَ ذَ اللّه مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیتُکُم مِن کِتاب وَ حِکمَ ۀٍ ثُم جاءَکُم رَسُول مُ َ ص دِّق لِما مَعَکُم لَتُؤمِنُن بِه وَ لَتَنصُ رُنَّه قالَ أَ أَقرَرتُم وَ
أَخَذتُم عَلی ذلِکُم إِصرِي قالُوا أَقرَرنا قالَ فَاشهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُم مِنَ الشّاهِدِینَ [ 81 ] فَمَن تَوَلّی بَعدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُم الفاسِقُونَ [ 82 ] أَ
عهد « اصر » : 505 معنی لغات - فَغَیرَ دِین اللّه یَبغُونَ وَ لَه أَسلَمَ مَن فِی السَّماوات وَ الَأرض طَوعاً وَ کَرهاً وَ إِلَیه یُرجَعُونَ [ 83 ] -قرآن- 1
و پیمان، گناه، چیز سنگین و دشوار، مضیقه و تنگنائی، و در اینکه آیه مقصود عهد و پیمان است بمناسبت دشواري آن. ترجمه: 81
بیاد دارید که روزگاري خدا از پیامبران پیمان گرفت همانگاه که بشما نامه و دانش دادیم که زین پس پیغمبري براي شما آید و
آنچه [دین و کتاب آسمانی] با شما است راست شمارد البته باو بگروید و یاریش کنید و بر شما اینکه پیمان خود استوار کردم آنها
گفتند: تن بدین دادیم. خدا گفت: پس گواه [اینکه پیمان] باشید که من از گواهان با شما باشم. 82 و زین پس آنکه رو گردان
[ازین پیمان] شد ز بدکاران باشد. 83 چگونه جز دین خدا خواهند با آنکه هر آنچه در آسمانها و زمین است سرسپردهي او است
81 طبري: یعنی اي اهل کتاب بخاطر بیارید آن زمان «ُ إِذ أَخَذَ اللّه » : چه بخواهد چه نخواهد و بسوي او بازش برند. سخن مفسّرین
مِیثاقَ » . 35 فخر از زجّ اج نقل کرده است که: خطاب به پیغمبر است یعنی بیاد بیاور اي محمّد - که خدا پیمان گرفت. -قرآن- 15
81 کلمهي میثاق را مجمع البحرین سه معنی کرده است سوگند سخت و پیمان با سوگند و تعهدات شوهر در هنگام « النَّبِیِّینَ
26 [ صفحه 121 ] مجمع: از حضرت امیر و إبن عبّاس و قتاده روایت است که مقصود از میثاق النّبیّین آن است - زناشوئی. -قرآن- 1
که از پیغمبران پیشین پیمان گرفته شد: راستی و درستی پیغمبر اسلام [ص] را در آینده و لزوم پیروي او را بمردم خود ابلاغ کنند.
ابو الفتوح: از سعید بن جبیر نقل است: یعنی همهي پیغمبران تعهّد کرده بودند که هر یک دیگري را تصدیق کند و مردم خود را هم
و اذ اخذ الله میثاق الّذین اوتوا » : امر کند که آنها را بپذیرند. طبري: عبد اللّه مسعود و ابی إبن کعب و عبد اللّه عبّاس قرائت کردهاند
و طبري از مجاهد روایت کرده است که او گفته است اینکه قرائت مشهور خطاي نویسندگان بوده است و قرائت إبن « الکتاب
است و با اینکه قرائت مجاهد گفته است: مقصود پیمان از یهود و نصاري است بوسیلهي پیغمبرهاشان « الّذین اوتوا الکتاب » مسعود
که سخن پیغمبر را بپذیرند و او را یاري کنند. نشابوري: بعضی گفتهاند ممکن است میثاق اشاره باشد بآنچه آدمی بعقل خود درك
81 طبري: عموم قاریهاي حجاز و عراق لام را با صداي بالا قرائت کردهاند « لَما آتَیتُکُم » . میکند که اطاعت فرمان خدا واجب است
با نون و عدّهاي از قاریهاي کوفه لام را با صداي پائین قرائت « آتیناکم » با تا قرائت کردهاند و عدّهاي دیگر « آتیتکم » و عدّهاي از آنها
18 ابو الفتوح: بقرائت لام با صداي بالا معنی چنین است: عهد از پیغمبران گرفتم آنچه کتاب و حکمت بشما - کردهاند. -قرآن- 1
صفحه 64 از 201
بدهم و پس از آن پیغمبري آید که آنها را تصدیق کند شما باو مؤمن شوید و یاریش کنید و با همین قرائت لام مفتوح بقولی دیگر
چنین معنی میشود: آنچه بشما دادم کتاب است و حکمت پس پیغمبري براي شما خواهد آمد که اینکه کتاب و حکمت را تصدیق
کند وظیفهي شما آن است که باو ایمان آرید و یاریش کنید. و با قرائت لام بصداي زیر چنین معنی میشود: از پیغمبران پیمان
گرفتیم براي آنچه دادیم بایشان حکمت و کتاب پس اگر پیغمبري آمد که اینها را راست و درست دانست باو ایمان بیاورید و
16 [ صفحه 122 ] ولی مقصود - 81 فخر: اگرچه در اینکه جمله مطالبهي اقرار منسوب بخدا است -قرآن- 1 « أَ أَقرَرتُم » . یاریش کنید
پیغمبرها است که کمال کوشش در انجام وظیفهي خود داشتهاند که علاوه بر ابلاغ بمردم آنها را وادار باقرار و شهادت میکردند.
1- هر دسته شاهد دستهي دیگر باشند باین 31- چند احتمال میرود: -قرآن- 1 « فاشهدوا » 81 فخر: در جملهي « فَاشهَدُوا وَ أَنَا مَعَکُم »
اقرار و من هم بر اقرار و شهادت بر یکدگرتان شاهد هستم، و نتیجهي اینکه بیان کمال تأکید است در ثبات بر آن پیمان که تخلّف
از آن نشود. 2- خطاب در اینکه جمله به ملائکه است که شما شاهد اینکه مذاکرات باشید. 3- مردم خود شاهد خود باشند بر اینکه
4- معنی شهادت بیان و توضیح است، و مقصود 35- قرآن- 1 - .« وَ أَشهَدَهُم عَلی أَنفُسِهِم » : پیمان و نظیر اینکه در آیت دیگر هست
آن است که شما اینکه حقایق را براي دیگران بگوئید و توضیح دهید تا آنها هم بدانند. 5- معنی شهادت یقین و استوار داشتن است
83 ابو الفتوح نوشته است: عبد « أَ فَغَیرَ دِین اللّه یَبغُونَ » . و مقصود آن است که اینکه پیمان را با یقین و ایمان کامل پا برجا بدارید
38 سبب نزول اینکه آیه آن بود که اهل کتاب در حق ابراهیم با یکدگر خصومت کردند جهودان - اللّه عبّاس گفت: -قرآن- 1
گفتند: ما اولیتریم بابراهیم و ترسایان گفتند: ما اولیتریم پیش رسول آمدند بحکومت، رسول علیه السّلام گفت: شما را بابراهیم هیچ
سبیل و نسبت نیست و شما بر دین او نه اي. ایشان را خشم آمد و گفتند بخداي که ما پیش تو دیگر بحکومت و به قضاي تو راضی
با تا قرائت « تبغون و ترجعون » : نباشیم و دین تو نگیریم خداي تعالی اینکه آیه فرستاد. طبري: عموم قاریهاي مکه و مدینه و کوفه
کردهاند و اینکه طور معنی میشود: شما پی دین دیگر جز دین معین از طرف خدا میروید با اینکه شما را بسوي او باز میگردانند و
با یا قرائت کردهاند و معنی اینکه است: آنها پی دین دیگر میروند و بازگشتشان میدهند « یَبغُونَ و یُرجَعُونَ » عدّهاي از مردم حجاز
[ 276 [ صفحه 123 - 261 -قرآن- 264 - قرائت کردهاند یعنی آنها دین -قرآن- 251 « یبغون با یا و ترجعون با تا » و بعضی مردم بصره
دیگري را تعقیب میکنند با اینکه شما را بازگشت میدهند ولی بهتر همان قرائت اوّل است چون آیت پیش خطاب و روي سخن با
83 فخر: اسلام یعنی تسلیم «ِ وَ لَه أَسلَمَ مَن فِی السَّماوات » . مردم بوده است پس مناسب است اینجا بهمان روش خطاب بمردم باشد
بودن و فرمانبردن پس اسلام موجودات آسمانی و زمینی همان امکان آنها است که بوسیلهي ارادهي خدا موجود شدهاند و در
پیدایش و نابودي تسلیم هستند که بارادهي او موجود و معدوم میشوند و در اینکه جمله لطیفهاي است که میفهماند همهي
« طَوعاً وَ کَرهاً » 43- موجودات با امر او آفریده شده و در فرمان او هستند و دیگري در آفرینش موجودات اختیاردار نیست. -قرآن- 1
83 طبري: مجاهد گفته است مقصود از اسلام با کراهت اینکه است که اقرار بتوحید دارد و در عبادت دیگري را شریک میکند
و عدّهاي گفتهاند: کرها یعنی به ارادهي خدا مجذوب و «ُ وَ لَئِن سَأَلتَهُم مَن خَلَقَ السَّماوات وَ الأَرضَ لَیَقُولُن اللّه » : نظیر اینکه آیه
فرمانبر است و طوعا یعنی با میل خود بزبان کافر است و منکر، و دیگري گفته است یعنی ملائکه و انصار پیغمبر و بنو سلیم و عبد
257 قتاده گفته است: مسلمین برغبت - 19 -قرآن- 174 - القیس با میل و رغبت، و دیگران بر خلاف میل مسلمان شدند. -قرآن- 1
فَلَم » اسلام پذیرفتند و کافران در هنگام مرگ که سختیهاي عالم دیگر را بچشم دیدند مسلمان میشوند چنانکه در اینکه آیه هست
227 فخر: مقصود اینکه است که هیچ موجودي را طاقت نافرمانی نیست آنکه - قرآن- 168 - .« یَک یَنفَعُهُم إِیمانُهُم لَمّا رَأَوا بَأسَنا
مؤمن است دین را با میل میپذیرد و ناگواریهاي را با اکراه و آنکه کافر است، در همه حال با کراهت و خلاف میل است و از
ناچاري تسلیم بفرمان خدا است. سخن ما: در نقل اقوال از زجّاج نقل کردیم خطاب و روي سخن با پیغمبر [ص] است ولی ممکن
است بگوئیم اوّل آیه افکار را توجّه داده است بیک حقیقت غیر قابل انکار که اشخاصی از زمانهاي پیش راهنماي مردم بودهاند و
صفحه 65 از 201
عدّهاي هم از آنها پیروي [ صفحه 124 ] کرده دستور آنها را پذیرفتهاند پس اینکه شخصیتها و تبلیغها و پذیرفتن خود پیمانی است
که رهبرها و پیروانشان اشخاص مستحکم کردهاند براي پذیرفتن راههاي سعادت که از اجانب خداوند بوسیلهي اشخاص در هر
« بَعدَ ذلِکَ » زمان بآنها ابلاغ شود و آخرین آنها هم راههاي سعادتی است که دین اسلام آورده است. 2- در آیت دوّم کلمات
میفهماند: آنهائی که جزء پیمان بودند اگر پشت کردند البته منحرف هستند و اگر جزء پیمان نبودند یعنی براهنمائیهاي پیغمبران
3- تسلیم موجودات آسمان و زمین همان ارتباط آنها است بقانون کلّی 42- مطّلع نشدند مشمول اینکه آیه نیستند. -قرآن- 28
طبیعت که بقدرت خداوند همه تحت آن فرمان هستند و کوچکترین تخلّف از آن متصوّر نیست چه اعمال ارادي باشد که در انسان
گفته شده است که کارهاي غیر ارادي باشد و در انسان و دیگر « کرها » است یا غیر ارادي که مطابق فهم مردم روز بکلمهي
موجودات همیشه در جنبش و پیدایش است و اینکه مطلب بصورت پرسش یاد- آوري شده است براي اشاره به اینکه که با اینکه
تسلیم تمام موجودات، چرا شما مردم از جماد و گیاه و حیوان هم بدتر هستید که بارادهي خود از قانون کلّی آفرینش تخلّف نموده
پی چیز دیگر میروید. 4- در جملهي آخر آیه گفته شده است چگونه میشود از دین خدا و قانون کلّی آفرینش جدا بود با اینکه
بازگشت بسوي خداوند است! و اینطور جمله اشاره است به اینکه که اینکه مطلب یقینی همه کس است که پس از مرگ هم ارتباط
شما از خداوند بریده نیست و معدوم نمیشوید و براي همیشه باقی هستید پس چرا از تسلیم بفرمان خدا سرپیچی میکنید!. [ صفحه
[125
[ [سوره آلعمران [ 3]: آیات 84 تا 85
قُل آمَنّا بِاللّه وَ ما أُنزِلَ عَلَینا وَ ما أُنزِلَ عَلی إِبراهِیمَ وَ إِسماعِیلَ وَ إِسحاقَ وَ یَعقُوبَ وَ الَأسباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسی وَ عِیسی وَ النَّبِیُّونَ مِن
- [ رَبِّهِم لا نُفَرِّق بَینَ أَحَدٍ مِنهُم وَ نَحن لَه مُسلِمُونَ [ 84 ] وَ مَن یَبتَغ غَیرَ الإِسلام دِیناً فَلَن یُقبَلَ مِنه وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الخاسِرِینَ [ 85
375 ترجمه: 84 اي محمّد تو بگو: ما بخدا بگرویدیم و هم بآنچه بر ما فرود آمده و به آنچه بابراهیم و اسماعیل و اسحاق و - قرآن- 1
یعقوب و فرزندان اسرائیل فرود آمده است و هم بآنچه موسی و عیسی و پیامبران را از سوي پروردگارشان دادند و ما میان ایشان
جدائی نداریم که سرسپردهي او هستیم. 85 و آنکه جز اسلام دینی بجوید از او پذیرفته نباشد و بسراي دیگر، او ز زیاندیدگان بود.
1- در 19- 84 ابو الفتوح: همانند اینکه آیه در سورهي بقره است و سه جهت براي تکرار آن نوشته است: -قرآن- 1 «ِ آمَنّا بِاللّه »
بعضی جملهها لطف و زیبائی و لطفی است که انسان از شنیدن آن محظوظ میشود و آنچه تکرار شود ملال ندارد پس تکرار براي
خوش آیندي اینجمله ها است در گوشها. 2- تکرار خود نوعی از فصاحت است و در کلام عرب زیاد بکار رفته است فقطّ از نظر
تنوع در سخن نه از جهت کندي در اظهار مقصود و عجز از کلام مثل اینکه شعر: کم نعمۀ کانت لکم || کم کم و کم ، یعنی:
چقدر نعمت و خوشی داشتید، چه قدر؟ چه قدر؟ چه قدر؟ 3- چون قرآن در یک مجلد نبود و متفرق باطراف میبردند و هر
85 «ِ وَ مَن یَبتَغ غَیرَ الإِسلام » قسمتی بیک طرف میرفت براي اینکه همه از مطالب متنوع قرآن مطّلع شوند مکرر شده است. من که
فخر: در تفاوت اسلام و ایمان بحث کرده و اختلاف در مقصود از اینکه دو کلمه را بیان کرده است و گفته است که ظاهر کلمهي
44 [ صفحه 126 ] آیه معنی خاص دین اسلام است که عقیده بدستور و گفتار پیغمبر باشد ولی در آیات - اسلام در اینکه -قرآن- 1
دیگر ممکن است مقصود معنی کلی تسلیم باشد در برابر مخالفت و مقاومت و یا مقصود تسلیم و پذیرش باشد. سخن ما: آیت من
صریح است در اینکه غیر مسلمان رستگار نیست ولی ممکن است در اینکه مطلب از دو جهت گفتگو «ِ وَ مَن یَبتَغ غَیرَ الإِسلام » که
کرد: اوّل آنکه اگر کسی هیچ دینی را نپذیرفت چه خواهد شد جواب اینکه است که اینکه آیه براي یهود است و مسیحی و دیگر
مردمان مدعی دین و براي بیدینها در آیات دیگر تکلیف معین شده است. دوم آنکه در اینکه دوران که بیشتر مردم مدرسه رفته و
کتاب خوانده هستند و بواسطه رادیو و روزنامه کمابیش از اوضاع جهان خبردار هستند و خواندهاند و شنیدهاند که دین اسلام
صفحه 66 از 201
پیروان زیاد دارد و از ادیان مشهور جهان است آیا همهي اینها موظّف هستند بدین اسلام و مشمول اینکه آیه هستند یا نه! عموم
متخصّصین در علوم اسلام از قدیم زمان اینکه عقیده را دارند که بشر مکلّف است بتحقیق کردن و پذیرفتن دین اسلام باین دلیل که
هر فرد عاقل چون با خود بیندیشد تصدیق میکند که باید دین حق را قبول کند و بموجب اینکه حکم عقل باید در مقدّمات و
اصول دین بحث کند تا دین حق را تشخیص دهد و چون دین اسلام بهمهي جهان منتشر است و از آن مطّلع هستند باید بحث و
تحقیق در اصول آن بکنند و چون بحث کنند برایشان درستی اسلام واضح میشود و تصدیق بلزوم پیروي آن خواهند کرد پس
عموم مردم جهان مشمول اینکه آیه هستند و کمتر کسی است که از اسلام بکلی بیخبر باشد. و در برابر اینکه وظیفهي عمومی عقلی
58 براي روشن شدن اینکه - معاف باشد اینکه است خلاصهي عقیده و استدلال طبقهي تحصیل کرده در علوم اسلامی. -قرآن- 15
مطلب میگوئیم: مسلّم است که شرط تکلیف علم است پس جاهل معذور است و جهل را تقسیم کردهاند بجهل قصوري و تقصیري
و گفتهاند: مردم نادان بوظائف دینی بعضی جاهل هستند که موجبات خارج از اختیار آنها را جاهل نگاهداشته است و آنها را جاهل
قاصر مینامند و البتّه اینکه دسته مسئول نیستند [ صفحه 127 ] و جهل براي آنها عذر است دستهي دیگر بواسطهي تنبلی و یا
بیاعتنائی و دیگر موجبات اختیاري جاهل ماندهاند و تقصیر در اطلاع از وظیفهي خود کردهاند آنها را جاهل مقصر مینامند یعنی
تقصیرکار و مسئول چون میدانند بایستی کاري انجام دهند و بکلی جاهل نیستند و کوتاهی در تشخیص آن کردهاند. اینکه
مقدّمات بطور کلّی درست است ولی در اینکه مطلب بایستی بیشتر دقیق شد که آیا همه کس باید در دین اسلام بحث کند و هر که
در آن بحث کرد لزوم پیروي آن واضح میشود! اینکه حکم کلّی را نمیتوان بهمه کس تحمیل کرد چون افکار مردم مختلف
است و همه کس نمیتواند اینکه حکم را تصدیق کند و مسئلهي دین در نظر مردم مثل سایر شئون زندگی است که بآنچه محیط و
زمان آنها را فراگرفته است گرفتار هستند و نمیتوانند خود را از آن خلاص کنند و خواه و ناخواه از حدود آن خارج نمیشوند،
اینکه است که میگوئیم: ما میخواهیم افکار دیگران را هم با عقیدهي خود مقایسه کنیم و مطابق نمائیم در صورتی که اینکه
صحیح نیست و هر کس آنچه را دیده است و فهمیده است حق میداند همانطور که ما افکار و عقاید خود را حق میدانیم و
دیگران را باطل آنها همچنین فکر میکنند و همانطور که محال است براي ما تصور دین دیگري جز اسلام براي آنهائی که با دین
سر و کار نداشته و از اوّل زندگی بفکر دین و انجام وظائفی بنام دستور دین نبودهاند و یا با عقاید دیگر انس و خوي گرفتهاند
محال است تصدیق کنند که باید از دین اسلام پیروي شود پس باین نتیجه میرسیم که اینکه جور مردم با اینکه طرز فکر و عقیده از
دستهي اول هستند یعنی جاهل قاصر و در عقاید خود مق ّ ص ر نیستند. کوستاولوبون در کتاب آراء و عقاید ص 82 : ایمان شخص
متدین حد و انتهائی ندارد و هیچگونه محالات عقلی آنرا متزلزل نمیسازد و تحت نفوذ عقل و تجربه و کشف و مشاهده نمیرود،
و هیچگونه ادله و مباحث علمی هم آنرا متزلزل نمیسازد و با مشاهدهي اینکه حقیقت علّت اینکه بعضی دانشمندان بزرگ در برابر
[ بعضی عقاید مربوط بسحر و ستارگان تسلیم میشوند روشن میگردد. عالم تدین بسان کشتزاري است که معتقدات [ صفحه 128
دینی و سیاسی و غیره در آن رشد و نموّ مینماید. اینکه گفتهها که در نتیجهي مطالعه و دقّت در افکار و عقاید ملل مختلف نوشته
شده است از اینکه مرد نامی متخصص در علم الاجتماع صحیح است و اگر ما در استدلال دینی و اصول عقاید افراد بسیار محدود
مملکت خودمان دقت کنیم هزاران عقاید ثابت لا یتغیّر مییابیم که با هیچ دلیل و برهان قابل رخنه و خلل نیست با اینکه مردمان
اهل علم و مطالعه و کتاب هستند. پس هر کس بآنچه معتقد است معذور است و تا وقتی که نتواند فکر خود را عوض کند آنچه
باتّکاي عقیدهي خود بیندیشد و بکند مسئول نیست. از ضمن احادیث هم اینکه مطلب را بخوبی میتوان استکشاف کرد: صدر
الدین شیرازي در کتاب عقل و جهل شرح اصول کافی اینکه حدیث را از آن کتاب نوشته است: ابی الجارود از امام باقر روایت
یعنی: خداوند در روز « انّما یداق اللّه العباد فی الحساب یوم القیمۀ علی قدر ما آتاهم من العقول فی الدّنیا » : کرده است که فرمود
قیامت بهمان اندازه که بمردم عقل داده است بحسابشان میرسد. و چند حدیث دیگر نظیر اینکه نقل کرده است بآن کتاب و باصل
صفحه 67 از 201
کتاب عقل و جهل اصول کافی مراجعه شود. پس ممکن است بگوئیم: اینکه آیه آن روز روي سخن با یهود و مسیحیها داشت که
در حضور پیغمبر [ص] دانسته و فهمیده پی دین دیگر میروند. و امروز آنهائی را شامل میشود که با ارتباط باسلام پی دین دیگر
همین معنی را میفهماند که بمعنی طلب « یبتغ » میروند و براي مقاصد سوء تجسّس از بدعتها و ادیان باطل میکنند چنانکه کلمهي
کردن و جستجو است پس اینکه دسته مردم اگر بخواهند خود را قانع کنند که ما در برابر اعراض از اسلام دین دیگر بجاي آن
پذیرفتهایم اینکه اظهار از آنها قبول نیست و از کار خود زیان میبرند و ممکن است بگوئیم مقصود از کلمهي اسلام یکتاپرستی
است که در قرآن باین معنی زیاد استعمال شده است در نقل از ابراهیم و منحصر نیست بمسلمانی که پیروي پیغمبري محمّد باشد
پس معنی آیه چنین باشد: [ صفحه 129 ] آنکه دینی غیر از تسلیم بحق و یکتاپرستی پی عقاید دیگر رود و معبودي براي خود
بیندیشد از او پذیرفته نیست.
[ [سوره آلعمران [ 3]: آیات 86 تا 89
کَیفَ یَهدِي اللّه قَوماً کَفَرُوا بَعدَ إِیمانِهِم وَ شَ هِدُوا أَن الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُم البَیِّنات وَ اللّه لا یَهدِي القَومَ الظّ الِمِینَ [ 86 ] أُولئِکَ
جَزاؤُهُم أَن عَلَیهِم لَعنَۀَ اللّه وَ المَلائِکَۀِ وَ النّاس أَجمَعِینَ [ 87 ] خالِدِینَ فِیها لا یُخَفَّف عَنهُم العَذاب وَ لا هُم یُنظَرُونَ [ 88 ] إِلاَّ الَّذِینَ تابُوا
جمع بیّنه بمعنی دلیل و گواه. « بیّنات » . چگونه « کیف » : 442 معنی لغات - مِن بَعدِ ذلِکَ وَ أَصلَحُوا فَإِن اللّهَ غَفُورٌ رَحِیم [ 89 ] -قرآن- 1
از مصدر انظار بمعنی مهلت دادن. جهت نزول: سیوطی: از إبن عبّاس روایت است: مردي از انصار مسلمان بود و کافر شد « ینظرون »
و پس از آن پشیمان شد بخویشاوندش پیغام داد از پیغمبر بپرسید توبهي من قبول خواهد شد یا نه! اینکه آیهها در جواب او نازل شد
و باو پیغام دادند و او دوباره مسلمان شد. و نیز او از مجاهد روایت کرده است: حارث بن سوید حضور پیغمبر آمد و مسلمان شد
پس از آن کافر شد و بقبیلهي خود برگشت اینکه آیهها براي او نازل شد، مردي از خویشان او اینکه آیات را برایش برد و خواند
حارث گفت سوگند بخدا از قدیم تو را راستگو میدانستم و پیغمبر از تو راستگوتر است و خداوند راستگوترین هر سه است، آنگاه
برگشت حضور پیغمبر و با کمال علاقه و حسن عمل مسلمان شد. مجمع: از مجاهد و سدّي روایت شده است: حارث بن سوید بن
صامت مخدر بن زیاد البلوي را بحیله کشت و بمکه فرار کرد و پشیمان شد و نزد خویشانش فرستاد که از پیغمبر بپرسند توبهاش
قبول است یا نه! اینکه آیات نازل شد، تا آخر آنچه سیوطی [ صفحه 130 ] از مجاهد نقل کرده است. ترجمه: [چون دانستید جز
اسلام دین دیگر نامقبول و زیان آور است متوجه خواهید شد که:] 86 چگونه خدا هدایت نماید مردمانی را که پس از اسلام که
نشانهها و دلیلی چند برايشان آمد و گواه شدند که گفتار و رفتار پیغمبر درست است و حق، باز کافر شدند [و خود بر خود ستم
کردند،] و خدا مردم ستمکار را هدایت نخواهد کرد. 87 اینگونه کسان سزاشان به نفرین خدا و ملائکه و مردم همگی خواهد بود.
88 که در آن همیشه بمانند و چیزي ز آزارشان کم نشود و آسودهشان نگذارند. 89 مگر آنانکه زین پس توبه کنند و نکوکار
سه احتمال است: «ُ یَهدِي اللّه » 86 طبري: در مقصود از «ُ کَیفَ یَهدِي اللّه » : شوند همانا خداوند بخشنده است و مهربان. سخن مفسّرین
1- راه هدایت و بازگشت، براي کافران ممکن نیست چون خود از دست دادهاند. 2- از طریق استبعاد 83- 39 -قرآن- 66 - -قرآن- 15
- و ناشدنی اینکه جمله گفته شده است یعنی از چه راه آنها را هدایت کند جز همان که بوده است و خود از آن برگشتهاند! 3
89 ابو الفتوح نوشته است: آنگه استثنا کرد تائبان را « إِلَّا الَّذِینَ تابُوا » . چگونه براه بهشت هدایتشان کند که خود آن را نخواستهاند
تا کفّار بر کفر اصرار نکنند و نومید نشوند و بدانند که مادام تا کمال عقل برجاي است و در تکلیف گشاده است، مکلف را
بخلاص خود طریقی هست بتوبه و توبهي کافر رجوع باشد از کفر بایمان چون ایمان آرد تایب باشد و توبهي فاسق هم رجوع باشد
27 سخن ما: چون در آیت پیش اعلام شده است که غیر از - از فسق به پشیمانی از گذشته که دیگر بآن کار دست نبرد. -قرآن- 1
اسلام دین دیگر پذیرفته نیست اینکه آیات بجاي استدلال است براي روشن شدن مقصود از آن آیه که پس از اینهمه دیدن و
صفحه 68 از 201
شنیدن و پذیرفتن باز منحرف شدن و پی دین دیگر رفتن معلوم [ صفحه 131 ] است که قابل پذیرش نیست و نتیجهاش در عالم دیگر
زیان است و بس، و اینکه یک اصل مسلّم است که اگر کسی وقت و نیروهاي مادّي و معنوي خود بکار برد و هنوز بنتیجه نرسیده
آنها را رها کند البتّه آنچه صرف کرده است نابود شده و زیان برده است و بهدف خود هم نرسیده است مگر هنوز که وقت باقی
و اگر اعتراض « إِلَّا الَّذِینَ تابُوا مِن بَعدِ ذلِکَ » است نقشهي اوّلی خود را دنبال کند که البتّه به نتیجه خواهد رسید و همین است معنی
شود که اینکه آیات براي تعیین تکلیف آنهائی بوده است که از دین برگشتهاند چنانکه در جهت نزول آیه نوشته شد پس ارتباط به
آیت پیش ندارد. جواب آن است که چون اینکه آیات در دنبال آن آیه است ممکن است براي تعیین تکلیف آن مردم باشد
من » مخصوص و بطور عموم براي معرّفی کلیّهي آنهائی باشد که پی غیر اسلام میروند و روي اینکه نظر میتوان گفت: مقصود از
480 خواجه عبد - در آیت پیش آنهائی است که دانسته و فهمیده دین اسلام را بهیچ انگاشته و پی غیر آن بروند. -قرآن- 436 « یبتغ
اللّه انصاري از همهي اینکه گفتهها و اندیشهها گذشته است و راه دیگر پیش گرفته است و گفته است: الهی بو جهل از کعبه
میآید و ابراهیم از بتخانه کار بعنایت است باقی بهانه الهی نور در طاعت امّا کار بعنایت است ما را مرحمت تو باید، باقی همه
حکایت است: آنجا که عنایت خدائی باشد || فسق آخر کار پارسائی باشد و آنجاي که قهر کبریائی باشد || سجّاده نشین کلیسائی
[ 70 [ صفحه 132 - فرمت- 68 -» باشد
[ [سوره آلعمران [ 3]: آیات 90 تا 91
إِن الَّذِینَ کَفَرُوا بَعدَ إِیمانِهِم ثُم ازدادُوا کُفراً لَن تُقبَلَ تَوبَتُهُم وَ أُولئِکَ هُم الضّالُّونَ [ 90 ] إِن الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُم کُفّارٌ فَلَن یُقبَلَ
از « افتدي » : 329 معنی لغات - مِن أَحَدِهِم مِلءُ الَأرض ذَهَباً وَ لَوِ افتَدي بِه أُولئِکَ لَهُم عَذاب أَلِیم وَ ما لَهُم مِن ناصِرِینَ [ 91 ] -قرآن- 1
مصدر افتداء: فدیه دادن و در عوض بخشیدن و جان کسی را بمالی خریدن. جهت نزول: ابو الفتوح: از کلبی روایت است: با حارث
بن سوید که آیات پیش برایش نازل شد یازده نفر دیگر هم بودند که کافر شدند چون او برگشت آنها گفتند: ما در مکه میمانیم
اگر بخواهیم مسلمان بشویم آیتی براي ما نازل خواهد شد چنانکه براي حارث بود پس از آنکه فتح مکّه انجام شد چند نفر از آنها
مسلمان شدند و باز چند نفر بر کفر خود بماندند اینکه آیهها براي آنها است. ترجمه: 90 همانا کسانیکه از پس دینداري بیدین
شدند و بر کفر خود فزودند [که هر پیغمبري دیدند دروغگو شمردند و بهر سرزمین رسیدند کفر خود نمودار کردند] هرگز
توبهشان پذیرفته نباشد که گروهی گمراه باشند. 91 البتّه آنها که کافر شدند و بیدین مردند اگر روي زمین پر طلا کنند و بجان
« ثُم ازدادُوا کُفراً » : خرید خود دهند از هیچ یکشان پذیرفته نباشد و ایشان را آزاري دردناك باشد و یاوري ندارند. سخن مفسّرین
90 مجمع: 1- یعنی یهود که پیغمبري مسیح را پذیرفتند و بعد منکر شدند و هم منکر پیغمبر ما شدند و همین است زیادي کفر. -
2- یعنی آنها که با حارث بن سوید کافر شدند و بمکه گریختند و با اینکه چند تنشان مسلمان شدند آنها بر کفر 39- قرآن- 15
90 ابو الفتوح: یک معنی ضلالت هلاکت است یعنی آنها نابود هستند و معنی « هُم الضّالُّونَ » . ماندند و اینکه است معنی زیادي کفر
21 [ صفحه 133 ] آنکه راه بهشت را گم کردهاند. - دیگر آنکه چون با کفر مردهاند کافر حقیقی و گمراه هستند دیگر -قرآن- 1
91 مفسّرین از قتاده و از انس بن مالک روایت کردهاند که پیغمبر [ص] فرمود: کافران را در قیامت حاضر « مِلءُ الَأرض ذَهَباً »
میکنند و میپرسند که میخواهید باندازهي گنجایش زمین طلا داشته باشید تا خود را از اینکه سختی بخرید! میگویند اینکه
26 سخن ما: در آیههاي پیش - آرزوي ما است. در جواب آنها میگویند بسیار سادهتر از اینها بشما گفتند و نکردید. -قرآن- 1
اعلام شد: دینی جز اسلام بحال کسی سود ندارد و در آیات بعد توضیح شده است که اگر پس از انحراف از اسلام دوباره توبه
کردند راهی براي سعادت خود باز کردهاند. در اینکه دو آیه تأکید شده است آنهائی که از اسلام برگشتند و تا آخر عمر بهمان
عقیده ماندند و مردند وسیلهي سعادت ندارند و معلوم است سزاي آنها گرفتاري همیشگی است و نتیجه آن است که هر سه دستهي
صفحه 69 از 201
تمام هفت آیه یک مطلب را تشریح کرده است اینکه حکایت سعدي « تا ما لَهُم مِن ناصِ رِینَ «ِ مَن یَبتَغ غَیرَ الإِسلام » آیات از من به
500 -قرآن- - مناسب است با روش آنکه راه مستقیم و وسیلهي اصلی سعادت را رها میکند و پی هوس بیهوده میرود: -قرآن- 460
532-506 همی یادم آید ز عهد صغر || که عیدي برون آمدم با پدر به بازیچه مشغول مردم شدم || بغوغاي خلق از پدر گم شدم
برآوردم از هول و دهشت خروش || پدر ناگهانم بمالید گوش که اي شوخ چشم، آخرت چند بار || بگفتم که دستت ز دامن
مدار بتنها نتاند شدن طفل خرد || که مشکل توان راه نادیده برد اگر حاجتی داري اینکه حلقه گیر || که سلطان ندارد از اینکه در
گزیر کنون با خرد باید انباز گشت || که فردا نماند ره بازگشت.
[ [سوره آلعمران [ 3]: آیه 92
هر چیز خوب و هر « برّ » : 121 معنی لغات - لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّی تُنفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ وَ ما تُنفِقُوا مِن شَیءٍ فَإِن اللّهَ بِه عَلِیم [ 92 ] -قرآن- 1
کار خوب. مجمع: ارتباط اینکه آیه بآیات پیش: چون اعلام شد: کافر بظرفیّت زمین اگر [ صفحه 134 ] طلا بدهد قبول نیست اینکه
آیه براي دفع توهّم است که گمان نبرند در بخششهاي لازم میتوان سستی کرد و از آن خودداري نمود. ترجمه: 92 هرگز از سود
لَن » : جهان [دهر] بهرهمند نخواهید بود مگر ببخشید از آنچه خود پسندید و البته هر آنچه بخشید خدا بآن آگاه است. سخن مفسّرین
38 کشف نوشته است: گفتهاند: برّ بر - 92 طبري: مقصود از بر آسایش از عذاب است و استفادهي از بهشت. -قرآن- 15 « تَنالُوا البِرَّ
سه معاملت است یکی با خدا در معنی عبادت کردن، دیگر با قرابت و نزدیکان در معنی پیوستن بایشان و شناختن حق ایشان، سه
92 مجمع: یعنی از اموال نفیسی که « مِمّا تُحِبُّونَ » . دیگر با اجنبیان در معنی انصاف دادن ایشان و خوش داشتن خلق در صحبت ایشان
20 ابو الفتوح نوشته است: عبد اللّه عبّاس گفت یعنی: بآنچه دوستتر داري نرسی تا آنچه - همیشه در آرزوي آن هستید. -قرآن- 1
دوستتر داري ندهی. عطیه گفت مراد ببرّ طاعت است و ابو روق گفت: خیر است. مقاتل بن حیّان گفت: تقوي است. حسن بصري
گفت: یعنی از جملهي ابرار نباشد تا انفاق احب الاموال نکند بطیبۀ النّفس بچشم حقارت نگریده بدو بدست مهانت صرف کرده.
مجاهد و کلبی گفتند: آیه منسوخ است بآیۀ زکات. ضحّاك گفت: مراد بانفاق خود زکات است یعنی از جملهي ابرار نباشد تا
زکات واجب از مال ندهد. ابو الفتوح نقل کرده است: ابو طلحهي انصاري از همهي مردم مدینه بیشتر درخت خرما داشت و یک
باغ خرما داشت برابر مسجد پیغمبر خوب و آباد و پر منفعت چشمههاي آب خوب در آنجا بود که پیغمبر میرفت و آب میل
میفرمود و وضو میگرفت چون اینکه آیه نازل شد ابو طلحه حضور پیغمبر [ص] رفت و عرض کرد: خدا میداند اینکه باغ را از
همه دارائیم عزیزتر دارم، بهر مصرف که صلاح میدانی خرج کن. آن حضرت فرمود: کاري است خوب و سرمایهاي سودمند
مصلحت آن است که وقف خویشاوندانت کنی. [ صفحه 135 ] طبري: ابو طلحه به پیغمبر عرض کرد زمینی به اریحا دارم براي خدا
دادم فرمود براي خویشاوندانت معین کن او هم براي ابی بن کعب و حسان بن ثابت مقرر کرد و هم ابو الفتوح نوشته است: ابو
ایّوب انصاري گفت: چون اینکه آیه آمد زید بن حارثه اسبی نیکو داشت و آن را سخت دوست میداشت بحضور پیغمبر آورد و
عرض کرد: اینکه را دوست دارم و صدقه کردم آن حضرت بفرزندش اسامه بن زید داد. او عرض کرد: اینکه براي صدقه است.
فرمود: بجاي خود رسید و خدا قبول کرد. عبد اللّه سیدان از أبو ذر غفاري روایت کرده است که او گفت: در مال انسان سه شریک
هستند: 1- سرنوشت که هیچ نپرسد کدام بهتر یا لازمتر است و آنچه باید نابود کند میکند. 2- وارث که منتظر است تو چشم بر
هم نهی و او مال ببرد. 3- خود صاحب مال که باید کوشش کند تا عاجز از آن دو نباشد که بهترش نصیب آنها بشود و خودش
فقیري نزد ربیع بن خثیم آمد او گفت مقداري شکر باو بدهید پرسیدند .« لَن تَنالُوا البِرَّ » : محروم ماند، چون خداي تعالی میگوید
لَن تَنالُوا البِرَّ » : 242 خدا میداند که ربیع شکر دوست دارد و میگوید - سائل نان میخواهد شکر را چه کند! گفت: -قرآن- 219
109 شیخ شیراز در بوستان نظیر اینکه احسان از حاتم طائی چنین یاد کرده است: ز بنگاه حاتم - قرآن- 51 - .« حَتّی تُنفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ
صفحه 70 از 201
58 ز راوي چنان یاد دارم خبر || که پیشش فرستاد تنگی شکر زن از - فرمت- 56 - «6» یکی پیرمرد || طلب ده درم سنگ فانید
خیمه گفت اینکه چه تدبیر بود ||! همان ده درم حاجت پیر بود شنید اینکه سخن نامبردار طی || بخندید و گفت اي دلارام حی
گر او در خور حاجت خویش خواست || جوانمردي آل حاتم کجا است و هم ابو الفتوح نوشته است: در خبر هست که زبیده
همسر هارون خلیفهي عبّاسی دستور داد قرآنی نوشتند بنود پاره در جلدهاي زرین آراسته بجواهر گران قیمت روزي از آن قرآن
242 [ صفحه 136 ] که از اینکه چیزي دوستتر ندارم، زرگران - با خود اندیشید -قرآن- 219 « لَن تَنالُوا البِرَّ » : میخواند باین آیه رسید
را احضار کرد و آن طلا و جواهر بفروخت و قیمت آن را مصرف چاههاي بیابان کرد که تا امروز منسوب باو است. ابو الفتوح
نوشته است: ابو بکر وراق گفت: حق تعالی باین آیه ما را فتوّت آموخت گفت: برّ من ببرّ خود دریابی من با تو آنگه برّ کنم که تو
با برادران خود برّ کنی باین سر بده تا بآن سر با تو دهند بحسب آن بعدل و بیش از آن به فضل و نگر تا گمان نبري که آنچه تو
92 مجمع: براي اینگونه جمله که بمنزلهي شرط و جزا است دو معنی از «ٌ فَإِن اللّهَ بِه عَلِیم » . میکنی از خیر و بر، بر من پوشیده است
آن فهمیده میشود: 1- هر چه بدهید همانطور خدا پاداش می- دهد کم باشد یا زیاد که چیزي بر او پوشیده نیست، 2- هر چه هر
طور بدهید خدا بهمان طور میداند خواه براي خودنمائی و خواه براي خدا و نکوکاري و از پیغمبر روایت شده است که فرمود:
مقصود از اینکه آیه شخص مالدوست است که پیوسته در ترس از فقر و بیچارگی است لکن با همه مالدوستی از چیزي دل بکند و
34 سخن ما: اینکه آیه راهنماي بیک قانون کلّی طبیعت است که در تمام آفرینش نهاده شده است چه وسیلهي - ببخشد. -قرآن- 1
بهرهبرداري از هر زراعت یا تجارت یا صناعت مواد خوب بکار بردن و بصورت مرغوب در آوردن است، جملهي اول آیه جزء اول
کار را نشان میدهد که تخم و مادهي کار است یعنی اگر جنس نامرغوب مصرف گردید نتیجهي کار پسند و مرغوب نخواهد شد.
و جملهي دوّم بطرز عمل اشاره کرده است که بهر صورت کاري را انجام دادید خدا دانا است یعنی بهمان گونه که کار کردهاید
خدا مزد میدهد و از کار ناقص نتیجهي تمام نمیتوان گرفت. روش تربیتی و راهنمائی قرآن همین است که با یک جمله یا آیت
مختصر و کوتاه مردم را بشرایط مادّي و معنوي زندگی رهبري میکند. آن بازرگان که جنس بد تهیه میکند ببازار دنیا عرضه
مینماید و از مخارج جور کردن و مناسب عدل بندي کردن مضایقه دارد نتیجهاش برگشتن جنس است و یا پس از مدّتها خرج و
سرگردانی، بنازلترین قیمت فروختن و ورشکست شدن خود و بدنامی ملّت و مملکت آن برزگر که تخم بد میکارد [ صفحه 137 ] و
آن بافنده که پشم و پنبهي ناپسند با رنگ نامناسب و ارزان پارچه میبافد نتیجه اینکه اعمال افسوس است و پشیمانی همین طور
است کارهاي معنوي که انتظار داریم نتیجهي آن را در عالم دیگر دریابیم. پس از دو سال سه جزو اینکه تفسیر تمام شد اینک
بیاري خدا جزو چهارم را آغاز میکنیم. [ صفحه 138 ] جزء چهارم
[ [سوره آلعمران [ 3]: آیات 93 تا 95
کُلُّ الطَّعام کانَ حِلا لِبَنِی إِسرائِیلَ إِلاّ ما حَرَّمَ إِسرائِیل عَلی نَفسِه مِن قَبل أَن تُنَزَّلَ التَّوراةُ قُل فَأتُوا بِالتَّوراةِ فَاتلُوها إِن کُنتُم صادِقِینَ
93 ] فَمَن افتَري عَلَی اللّه الکَ ذِبَ مِن بَعدِ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُم الظّ الِمُونَ [ 94 ] قُل صَ دَقَ اللّه فَاتَّبِعُوا مِلَّۀَ إِبراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ ]
یعقوب سر سلسلهي بنی اسرائیل. « اسرائیل » ، گندم، و هم کلیّهي خوردنیها « الطّعام » : 396 معنی لغات - المُشرِکِینَ [ 95 ] -قرآن- 1
از مصدر افتراء بر وزن افتعال، تهمت زدن. جهت نزول: از سدّي و ابو روق نقل کردهاند: چون پیغمبر [ص] فرمود: من بر « افتري »
ملت و آئین ابراهیم هستم یهود اعتراض کردند که گوشت و شیر شتر بر ابراهیم حرام بود و تو میخوري. فرمود: اینکه دروغ است.
آنها گفتند: آنچه از زمان نوح و ابراهیم حرام بوده است تاکنون حرام است و امروز هم بر ما حرام است. آیه براي جواب آنها نازل
شد. ترجمه: 93 همهي خوراکیها بر فرزندان اسرائیل روا بود جز آنچه اسرائیل پیش از فرود آمدن تورات بر خود حرام کرده بود. اي
محمّد با جهودان بگو: اگر راستگوئید [و بتورات ز خوردن چیزي جلوگیري شده است] تورات بیارید و بخوانید [تا درست و
صفحه 71 از 201
نادرست نمودار شود] 94 و آنکه زین پس دروغی بر خداي بندد از ستمکاران بود. 95 و بگو: خدا راست گفت [و دین ابراهیم
نمودار کرد] پس آن را پیروي کنید که از بتپرستی بدور است و ابراهیم براي خدا انباز باور نداشت. [ صفحه 139 ] سخن مفسّرین:
93 طبري: ضحّاك گفت: یعقوب گرفتار درد عرق النساء شد بطوري که شبها آرام نداشت و بروز آسوده بود «ُ إِلّا ما حَرَّمَ إِسرائِیل »
سوگند یاد کرد که اگر شفا یابد رگ گوشت نخورد و اینکه گرفتاري و نذرش پیش از پیدایش موسی و تورات او بود، پیغمبر از
46 آنها گفتند: آنچه را او بر خود حرام کرد در تورات هست به - یهود پرسید یعقوب چه چیز را بر خود حرام کرد! -قرآن- 15
پیغمبر امر شد: بیهود بگو تورات بیارند و بخوانند که آنها دروغ میگویند و تهمت میزنند. قتاده گفت: اولاد یعقوب به پیروي از
نذر پدر خود رگ گوشتها را جدا میکردند و نمیخوردند. از عبد اللّه بن کثیر و عطاء بن ابی رباح و عبد اللّه بن عبّاس روایت
شده است که اینکه قضیّه نسبت بشیر و گوشت شتر بوده است. با مختصر تفاوت که از درد تا صبح ناله میکرد و شیر و گوشت شتر
94 مفسّرین: یعنی پس از آنکه دلائل و وسائل تمیز حق و باطل واضح شد تهمت و دروغ ستم « مِن بَعدِ ذلِکَ » . را دوست میداشت
22 و دروغ را بجاي راست و - 94 نشابوري: یعنی: باطل را بجاي حق فرض کردهاند. -قرآن- 1 « هُم الظّالِمُونَ » 20- است. -قرآن- 1
سرسختی و لجال را بجاي انصاف و حکم بدرستی و نیز تهمت و دروغ بستن بسابقین و دروغ شمردن گفتار پیغمبر خود ستم است
95 نشابوري: اینکه جمله وسیلهي توجّه است به اینکه که « وَ ما کانَ مِنَ المُشرِکِینَ » . بر خودشان و هر کس از آنها پیروي کند
گفتهي پیغمبر از دین ابراهیم جدا نیست و آنچه در آن روا بوده است اینکه هم مجاز کرده است و نیز بآنچه او راهنمائی میکرده
همان است که مکرر «ُ قُل صَدَقَ اللّه » 34 سخن ما: جملهي - است یعنی یکتاپرستی، محمّد هم همان را بشما معرّفی میکند. -قرآن- 1
بمناسبت یادآوري شده است و نشانه است بر کمال قدرت و اطمینان معنوي پیغمبر که تمام سخنان من از جانب خدا است نه دروغ
و گولزدن بمنظور جاه طلبی بلکه راست است چون خدا گفته است و من هم آنها را قبول دارم و بشما میگویم که بپذیرید. -
40 [ صفحه 140 ] صفیعلیشاه اعتقاد یهود را نسبت بابراهیم تعبیر لطیف کرده است: او نبود از مشرکان که نسبتش|| - قرآن- 18
مشرکان بر خود دهند از رفقتش هست او زین نام و نسبتها اجل || اینکه بنفی قول عامه است و ملل کودکی گوید پدر را کافتاب
||سیب یا لیمو است با اینکه رنگ و آب گوید او را نیست اینکه لیمو و سیب || بیش از اینکه کودك چه فهمد زان ادیب
[ [سوره آلعمران [ 3]: آیات 96 تا 97
إِن أَوَّلَ بَیت وُضِعَ لِلنّاس لَلَّذِي بِبَکَّۀَ مُبارَکاً وَ هُديً لِلعالَمِینَ [ 96 ] فِیه آیات بَیِّنات مَقام إِبراهِیمَ وَ مَن دَخَلَه کانَ آمِناً وَ لِلّه عَلَی النّاسِ
«ّ حج » . همان مکّه است « بکّه » : 317 معنی لغات - حِجُّ البَیت مَن استَطاعَ إِلَیه سَبِیلًا وَ مَن کَفَرَ فَإِن اللّهَ غَنِیٌّ عَن العالَمِینَ [ 97 ] -قرآن- 1
با کسر حاء همان حج است بمعنی آهنگ و رفت و آمد کردن و اعمال مخصوص بنام انجام حج.ّ جهت نزول: ابو الفتوح: از مجاهد
روایت است یهود گفتند بیت المقدس اشرف از کعبه است که جایگاه انبیاء و ارض مقدّسه است، مسلمین گفتند کعبه اشرف است
اینکه آیه براي حل اختلاف آنان نازل شد. ترجمه: 96 همانا نخستین خانه که براي خداپرستی مردم پایهگذاري شد آن خانهایست
فرخنده بمکه و رهنماي همگان [بخداپرستی و قبله و لطف حق] و در آن نشانههاي نموداري است [بر یکتاپرستی که از سرزمینهاي
دور براي بندگی روي آرند و هم آهنگی کنند و دشمنی خود نمودار نکنند و بروزگاران بدینگونه بوده است و بماند] و مقام
ابراهیم است و آنکه در آن درون شود باید از هر گزندي آسوده بماند و هر که ز مردمان تواند راه مکه پیماید باید براي بندگی
96 « أَوَّلَ بَیت وُضِعَ » : خدا حج اینکه خانه کند و آنکه بیدین شد [و حج نکرد] البته خداوند از جهانیان بینیاز بود. سخن مفسّرین
40 [ صفحه 141 ] و ابو بکر حج با کسر حا و بقیه با فتح قرائت کردهاند. طبري: خالد - مجمع: مردم کوفه غیر از ابو جعفر -قرآن- 15
بن عرعره گفت: مردي جلو علی علیه السّلام ایستاد و گفت: آیا همین خانه اوّلین ساختمان روي زمین است! فرمود: نه، ولی اوّلین
خانهاي است که براي شرافت ابراهیم و آسایش خلق است. ابو الفتوح نوشته است: بعضی گفتند: مراد آن است که اول بقعه که از
صفحه 72 از 201
زمین بر روي آب پدید آمد و خداي تعالی بیافرید زمین کعبه بود از کفی سفید پس از آن بدو هزار سال زمین آفرید یعنی فرمود تا
زمین از زیر خانهي کعبه بیرون آوردند. فخر: در ارتباط اینکه آیات بآیات پیش نوشته است: چون در آیات پیش یادآوري شد که
باید پیرو ملّت ابراهیم باشند در اینکه آیه براي توضیح آن روش ابراهیم و فضیلت حج کعبه بیان شده است و چون یهود و مسیحیها
ادّعا داشتند که بر دین ابراهیم هستند در اینکه آیات تذکّر داده است که دین ابراهیم حج کعبه است و شما از آن رو گردان هستید.
96 طبري: یعنی خانهاي که محل ازدحام مردم است براي طواف حج و عمره و از اینکه کلمه مشتق شده است بکّ « لَلَّذِي بِبَکَّۀَ »
فلان فلانا یعنی مزاحمت کرد و تصادم کرد با او. پس مقصود از اینکه کلمه اطراف کعبه است در داخل مسجد الحرام و خارج از
مسجد الحرام مکّه است و آنکه ادّعا کرده است: مقصود همان داخلهي مکّه است و مکّه بقیّهي حرم است اشتباه کرده است، قتاده
گفته است آنجا بکّه است که مردم با یکدیگر مزاحم میشوند و زن و مرد در جلو یکدیگر نماز میخوانند و زنها جلو مردها نماز
میخوانند و اینکه عمل در جاي دیگر جایز نیست، عطیّه عوفی گفته است: بکّه جایگاه خانه است و مکّه اطراف آن است. -قرآن-
22-1 ابو الفتوح: ضحّاك گفته است: بکّه همان مکّه است که عرب باو میم به جاي یکدیگر بگذارد مانند: سبد و سمد، اغمطت و
اغبطت، ضربۀ لازب و لازم. إبن شهاب گفته است: بکّه زمین مسجد و خانه است و مکّه همهي حرم و عدّهاي گفتهاند: مکّه نام شهر
و بکّه نام زمین خانه و طوافگاه است چون مردم در آنجا مزاحم [ صفحه 142 ] یکدیگر میشوند. عطا گفته است: مردي در مسجد
الحرام نماز میکرد زنی پیش او بگذشت مردم او را ملامت کرد، امام باقر علیه السّلام گفت: او را بخود گذار اینکه بکّه است که
مردم یکدیگر را مزاحمت میکنند. فخر: چند فضیلت براي بکه و جهت اینکه اول بیت شمرده شده است نقل کرده است: اول آنکه
بانی آن پدر ادیان و ملّتها ابراهیم خلیل است و پس از چند فضیلت هفتمین را مینویسد: چون در میان دو کوه غیر قابل آبادانی
است ساکنین آنجا بکسی جز خدا امید ندارند. از ستمکاران دور است چون مناسب سکونت آنها نیست پس از پلیدي دنیاپرستان و
جاهطلبان مصون است نمونهاي است براي مردم که در سرزمین فقر و بیچارگی قرار داده تا مردم از فقر نالان نباشند و اینکه موجب
دلداري آنها باشد. و چون کعبهي کل در جاي فقر و ناداري قرار داده شده است، اشاره است که کعبهي دل وقتی جاي معرفت
96 طبري: یعنی طواف دور آن موجب آمرزش گناه است. ابو الفتوح: معنی « مبارکا » . است که فقیر باشد و از دوستی دنیا خالی شده
آن ثبات است، و مبرك شتر و برکهي آب نیز بهمین معنی بقاء است و تبارك اللّه یعنی ثابت و پاینده است خدا. مجمع: یعنی خیر و
برکت در آن فراوان است و گفتهاند مبارك است چون عبادت در آن دائمی است، و گفتهاند چون ثواب عبادت در آنجا دو برابر
96 ابو الفتوح: یعنی « وَ هُديً لِلعالَمِینَ » . است و ممکن است همهي اینکه معانی را از آن استفاده کرد چون با همه تطبیق میشود
قبلهي همگان و بمعنی دلالت و بیان هم گفتهاند و ممکن است مراد لطف باشد چون هدي بمعنی لطف در قرآن استعمال شده است
226 مجمع: یعنی وسیلهي راهنمائی مردم است بسوي خدا چون هر - 26 -قرآن- 208 - قرآن- 1 - .« زِدناهُم هُديً » : در اینکه جمله
صاحب قدرت که نسبت بآن جا قصد سوء کرد نابود شد مانند اصحاب فیل و هم آهو و گرگ در آنجا هستند و آسیبی بآنها
97 مجمع: «ٌ فِیه آیات بَیِّنات » . نمیرسانند، و پرندهي وحشی با انسان در آنجا مأنوس [ صفحه 143 ] است و مریضها شفا مییابند
مفسّرین از إبن عبّاس نقل کردهاند که او آیۀ بیّنۀ بصورت مفرد قرائت کرده است. و آیات را معنی کردهاند همان موجبات وسائل
97 در سورهي بقره تفصیل معنی اینکه کلمه نوشته شده است. ذیل آیت « مَقام إِبراهِیمَ » 27- هدایت که در بالا نقل کردیم. -قرآن- 1
22 کشف الاسرار: از روي ظاهر اثر قدم ابراهیم است بر سنگ خاره که روزي بوفاي مخلوقی آن قدم برداشت لا - 125 . -قرآن- 1
جرم رب العالمین اثر آن قدم قبلهي جهانیان ساخت. اشارتی عظیم است: کسی را که یک قدم بوفاي حق از بهر حق بردارد چه
عجب اگر باطن وي قبلهي نظر حق شود، اما از روي باطن گفتهاند: مقام ابراهیم ایستادن گاه او است در خلّت، و آن که قدم وي در
راه خلت چنان درست آمد که هر چه داشت همه در باخت هم کل و هم جزء و هم غیر: کل نفس او است، جزء فرزند او، غیر مال
او. نفس بنیران داد و فرزند بقربان داد و مال بمهمان داد: امروز که ماه من مرا مهمان است || بخشیدن جان و دل مرا پیمان است
صفحه 73 از 201
دل خطري نیست سخن در جان است || جان افشانم که روز جان افشان است چون از نهاد و غیر خویش پاك بیرون شد بر منشور
97 مفسّرین چند معنی براي کلمهي « وَ مَن دَخَلَه کانَ آمِناً » 43- قرآن- 1 - .« وَ اتَّخَ ذَ اللّه إِبراهِیمَ خَلِیلًا » : خلّت وي اینکه توقیع زدند
1- هر که داخل مکّه شود اگرچه جانی باشد در امان است و کسی نباید متعرّض او شود، تا خود 33- آمنا نقل کردهاند: -قرآن- 1
بیرون رود لیکن باید با او طوري در رفتار سخت بگیرند که ناچار شود و بیرون رود. 2- هر که با بصیرت در دین وارد آنجا شود از
آتش دوزخ در امان است و نظیر اینکه معنی از امام صادق [ع] روایت شده است. 3- قبل از اسلام هر که درون آن میشد آسوده
97 طبري: یعنی توانائی « مَن استَطاعَ إِلَیه سَبِیلًا » . بود پس از اسلام هم اینکه [ صفحه 144 ] تشریفات امضاء شد و بآن باید رفتار شود
زاد و راحله باشد که وسیلهي خوراك و سواري داشته باشد و از إبن عبّاس نقل کرده است: بدن سالم و بهاي خوراك و وسیلهي
سواري که موجب اجحاف و سختی در زندگی نشود، از ضحّاك روایت کرده است: اگر کسی مال نداشت و توانست که بوسیلهي
قرار داد- کار در برابر خوراك و پشت سر دیگري سوار شدن انجام حج نماید لازم است بر او چه همین است معنی استطاعت و زاد
و راحله. کسی باو گفت مگر خدا مکلّف کرده است مردم را که پیاده بحج روند! جواب داد: اگر کسی در مکّه ارثی داشته باشد
آن را رها نمیکند و سوگند بخدا اگر نتوانند بسینه خیز میروند براي وصول ارث و همین طور است، وجوب حج،ّ و هم طبري
نوشته است: قرائت قاریها در کلمهي حج مختلف است عدّهاي از قاریهاي عراق و مدینه با صداي زیر خواندهاند، عدّهاي دیگر با
صداي بالا قرائت کردهاند و هر دو لغت معروف عرب است، کسر لغت مردم نجد است، و فتح لغت ساکنین عالیه است
[سرزمینهاي ما فوق نجد از تهامه تا ماوراء مکّه بنام عالیه مینامند] و کسی از مطّلعین بعلوم عربیّت سراغ ندارم که در معنی اینکه
36 استبصار شیخ طوسی کتاب حج نسخهي خطّی خودم: ابو ربیع شامی گفت: از حضرت امام - دو کلمه تفاوت بداند. -قرآن- 1
صادق [ع] پرسیدند معنی اینکه آیه را، فرمود مردم چه میگویند! عرض کردند وسیلهي خوراك و سواري [زاد و راحله] معنی
کردهاند فرمود: از حضرت باقر اینکه را پرسیدند آن حضرت فرمود: مردم براه باطل رفتهاند. اگر کسی باین اندازه توانائی داشت و
باید آن را خرج زن و بچهاش کند تا از منت دیگران آسوده باشد آیا جایز است آن را خرج مکّه کند! پرسیدند پس مقصود از
سبیل چه چیز است! فرمود: گشایش و وسعت در سرمایه که قسمتی را خرج مکّه کند و بقیّه را براي زندگی عیالش بگذارد مگر
زکات را خداوند در مبلغ معین دویست درهم واجب نکرده است! ابو الفتوح: فقها در معنی اینکه جمله اختلاف کردهاند و در نظر
ما شرط حج عقل و بلوغ و آزادي است و تندرستی و امنیت و وسیلهي سواري و مخارج راه و مقدار [ صفحه 145 ] کفایت زندگی
وَ مَن یَبتَغ غَیرَ الإِسلامِ » -97 تا آخر- اسباب النّزول: چون آیت:من به « وَ مَن کَفَرَ » . پس از بازگشت، و شافعی نیز همین را گفته است
نازل شد یهود گفتند: ما مسلم هستیم، پیغمبر فرمود: بر مسلمین حج واجب شده است، آنها گفتند: بر ما چنین وظیفهاي معین « دِیناً
114 ابو الفتوح: عبد اللّه عبّاس و - 17 -قرآن- 64 - نشده است، اینکه جمله براي اینکه گفتگو و عقیدهي آنها نازل شد. -قرآن- 1
حسن و ضحّاك گفتند: مقصود آن است که هر کس وجوب حج را انکار کند کافر است مجاهد گفت: یعنی آنکه اگر حج کند
آن را نیک نداند و اگر نکند خود را گناهکار نداند. موسی بن جعفر [ع] روایت فرمود از رسول خدا [ص] که گفت: هر که بمیرد
و حج نکرده باشد خداي تعالی هیچ عمل از او قبول نکند. قتاده گفت از حسن بصري از عمر خطاب که او گفت: چند با همّت
کردم که کسان را بشهرها فرستم تا خود کی است که حج نمیکند بیعذري بر او جزیه نهم. المیزان: کعبه در نظر ملّتهاي مختلف
محترم بوده است: 1- هندیها آن را احترام میکردند که روح سیفا [اقنوم سوّم از اقانیم سه گانه] در حجر الاسود حلول کرد آنگاه
که با همسرش بزیارت آنجا رفت. 2- صابئیهاي ایران و کلده آن را یکی از هفت خانهي دیرین گرامی می- دانستند که کعبه بوده
است و مارس که در یکی از قلههاي کوهی باصفهان ساخته بوده است، و مندوسان که در هند بوده است، و نوبهار بلخ، و بیت
غمدان در صنعاء یمن، و کاوسان در فرغانه، و خانهاي در بالاي سرزمین چین. 3- ملّت فارس معتقد بودند که روح هرمز در کعبه
جاي گرفته است و بسا که بزیارت آن میرفتهاند. 4- یهود آن را احترام میکردند و بدین ابراهیم آنجا عبادت میکردند و در آن
صفحه 74 از 201
صورت ابراهیم و اسماعیل را رسم کرده بودند که تبرهاي از لام [معرّفی آن در سورهي بقره آیه 160 و 125 گذشته است] در دست
آنها بود و نیز صورت عذرا و مسیح در آنجا [ صفحه 146 ] بوده است که نشانهي احترام در نظر مسیحیها است. و بدوران دیرین
- شاید چنین عقیدهاي بوده است که چون کعبه بسیار قدیمی است خانهي ستارهي زحل است. سخن ما: در سورهي بقره آیات 127
162 ، آنچه نسبت بحج بنظر رسید نوشته شده است. - 134 و 157
[ [سوره آلعمران [ 3]: آیات 98 تا 99
قُل یا أَهلَ الکِتاب لِمَ تَکفُرُونَ بِآیات اللّه وَ اللّه شَ هِیدٌ عَلی ما تَعمَلُونَ [ 98 ] قُل یا أَهلَ الکِتاب لِمَ تَصُ دُّونَ عَن سَبِیل اللّه مَن آمَنَ
از مصدر صدّ، با تشدید دال « تصدّون » : 268 معنی لغات - تَبغُونَها عِوَجاً وَ أَنتُم شُهَداءُ وَ مَا اللّه بِغافِل عَمّا تَعمَلُونَ [ 99 ] -قرآن- 1
از مصدر بغی بمعنی طلب کردن و خواستن، انحراف نافرمانی، بزه- کاري زن، زیاد شدن « تبغونها » بمعنی جلوگیري و ممانعت
کجی. « عوج » . باران، ورم و سختی جراحت. و بغاء و بغی و بغیه با الف ممدود و مقصور و ضمّه و بغیه با کسري با تلفّظ میشود
ترجمه: 98 بگو: اي کتابخواندههاي یهودي و مسیحی چرا نشانههاي حق باور ندارید با اینکه خدا گواه بر کار شما است. 99 و نیز
بگو: اي کتابخوانان، چرا جلوگیر راه حق میشوید و از آن کجروي مردم میخواهید و خود گواه [بدرستی آن و بدي کار خود]
98 فخر: در نظم و دستهبندي آیهها دو جهت تصور «ِ قُل یا أَهلَ الکِتاب » : باشید و خدا از آنچه کنید بیخبر نباشد. سخن مفسّرین
1- پس از یادآوریهاي مکرر بر درستی گفتههاي پیغمبر و بیان آنچه در دین یهود حلال و حرام بوده است و 41- دارد: -قرآن- 15
اعمال حج از یادگار ابراهیم بوده است، در اینکه آیات با کمال ملایمت توجه میدهد یهود و مسیحیها را بزشتی انکار و سرسختی
2- پس از بیان لزوم انجام حج آنها را سرزنش میکند که چرا منکر حج می- شوید با [ بعد از آن توضیحات لازم. [ صفحه 147
99 ابو الفتوح نوشته: در کیفیّت صدّ بر دو قول گفتند: یکی آنکه جهودان بتذکیر و « لِمَ تَصُدُّونَ » ! اینکه خود درستی آن میدانید
یاد دادن کارزاري که در جاهلیت از میان اوس و خزرج بود ایشان را بر یکدیگر اغرا کردندي تا ایشان بر یکدیگر بیامدندي و
20 اینکه قول - حمیّت جاهلیّت ایشان را بر آن که محافظ و مراعات اسلام یکسو نهادندي و با سر کینهي کهن شدندي. -قرآن- 1
زید بن اسلم است، و حسن گفت: آیه بر جهودان و ترسایان است و آن، آن بود که ایشان عرب را گفتندي: اینکه محمّد نه آن
محمّد است که ما، نعت و صفت او در تورات و انجیل خواندهایم. فخر: جلوگیري و صد آنها اینکه طور بوده است که با مردمان
99 « عوجا » . ضعیف و کوتاه فکر چیزهائی میگفتند تا آنها شاك و دو دل شوند مثل اینکه صفات پیغمبر در کتابهاي ما نیست
مفسّرین نوشتهاند: با زبر عین بمعنی کج در محسوسات است مثل دیوار و درخت و با صداي زیر عین بمعنی کجی معنوي و انحراف
است مثل کجی در گفتار و کردار و اندیشه. مجمع: یعنی چرا میخواهید مردم از راه مستقیم حق بطرف گمراهی کج بشوند و
99 ابو الفتوح: شما گواه هستید که « وَ أَنتُم شُهَداءُ » . بعضی گفتهاند: یعنی اینکه راه را از غیر استقامت و غیر شایسته تعقیب میکنید
یعنی او گوش فرا داد با خرد و عقل و « أَو أَلقَی السَّمعَ وَ هُوَ شَ هِیدٌ » : منع از راه خدا روا نیست، و یا شهداء بمعنی عقلاء است مثل
مقصود آن است با اینکه شما خردمند هستید چرا چنین هستید! و قولی دیگر آن است که شما گواهید بر آنکه در تورات و انجیل
173 فخر: 1- شما شاهد معجزات و نشانههاي - 22 -قرآن- 134 - نوشته است که دین مسلمانی دین خدا است و حق. -قرآن- 1
پیغمبري محمّد هستید، 2- شما [ صفحه 148 ] شاهد و عادل در میان ملّت خود هستید که بگفتارتان اطمینان دارند پس چگونه
گفته شده است چون آشکارا میگفتند پیغمبر « اللّه شَ هِیدٌ » : 99 فخر: در آیت اوّل «ٍ وَ مَا اللّه بِغافِل » ! اغفال مردم شایستهي شما است
دروغ میگوید و کفر خود را نمودار میکردند مناسب است که گفته شود: خدا گواه کار شما است و چون با نیرنگ مردم را
27 -قرآن- - گمراه میکردند مناسب است که گفته شود: خدا از کارتان بیخبر نیست. و [مَا اللّه بِغافِل]ٍ گفته شده است. -قرآن- 1
354 سخن ما: کلمه اهل الکتاب شامل عموم علماي یهود و نصاري است، و شاید همهي آنها دانسته و فهمیده - -70-53 قرآن- 331
صفحه 75 از 201
معارضه نمیکردند. اگر یک عده جاه طلب و شیطان صفت مطلب براي آنها روشن بود، و پا روي حق میگذاشتند، شاید یک عده
هم فقطّ بواسطهي انحراف سلیقه و تع ّ ص ب در راست و دروغ گفتههاي پیغمبر [ص] فکر نکرده و نسنجیده آنها را تکذیب
میکردند، باین مناسبت خطاب باهل کتاب در دو آیت پی در پی تکرار شده است: در آیت اوّل خطاب بآنهائی است که از تعصّب
و کهنه پرستی، چشم بسته منکر پیغمبر [ص] شدهاند و بهمین مناسبت خطاب با آنها ساده بر- گذار شده است که خدا از عقیده و
کفر شما با خبر است پس مطمئن به افکار و عقاید قدیمی نباشید خود هم فکر کنید تا حقیقت براي شما آشکار شود. در آراء و
عقاید مردم اینکه مطلب خوب روشن است که بیشتر مردم بلکه همان طبقهي با سواد در عمدهي عقاید و تصدیق و تکذیبهاشان
مقلّد و متأثّر از تلقینها و گفتههاي دیگران هستند، براي معرّفی اینکه طرز عقل و عمل افسانهاي نقل میکنند: عدّهاي دور کسی را
گرفته و داد و فریاد بپا کرده بودند که اینکه شخص بیدین است در اینکه گیر و دار یکی با لباس علما و صلحا وارد معرکه شد و
چاقوي از جیب بدر کرد و آن متّهم را کشت و پس از فراغ عمل میگفت معلوم نشد اینکه خبیث چه تقصیر داشت! با اندکی دقّت
در فکر و سلیقهي مردم اینکه حقیقت بخوبی آشکار میشود و پیوسته هزاران همانند آن بگوش و چشم میرسد شاید آیت اوّل
سرزنش اینکه جور فکر و عمل باشد. در آیت دوّم روي سخن با آنهائی است که دانسته و سنجیده کافر [ صفحه 149 ] میشوند،
اینکه است که طرز خطاب بآنها عوض شده است که جلوگیر حق میشوید براي هدف سوء و منحرف کردن مردم و سزاي اینکه
کار با یک جملهي کوتاه و سر بسته یادآوري شده است که خدا از کار شما غافل نیست.
[ [سوره آلعمران [ 3]: آیات 100 تا 103
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تُطِیعُوا فَرِیقاً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ یَرُدُّوکُم بَعدَ إِیمانِکُم کافِرِینَ [ 100 ] وَ کَیفَ تَکفُرُونَ وَ أَنتُم تُتلی عَلَیکُم
آیات اللّه وَ فِیکُم رَسُولُه وَ مَن یَعتَصِم بِاللّه فَقَد هُدِيَ إِلی صِ راطٍ مُستَقِیم [ 101 ] یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ حَق تُقاتِه وَ لا تَمُوتُن إِلاّ
وَ أَنتُم مُسلِمُونَ [ 102 ] وَ اعتَصِ مُوا بِحَبل اللّه جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذکُرُوا نِعمَتَ اللّه عَلَیکُم إِذ کُنتُم أَعداءً فَأَلَّفَ بَینَ قُلُوبِکُم فَأَصبَحتُم
735 معنی - بِنِعمَتِه إِخواناً وَ کُنتُم عَلی شَ فا حُفرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنقَذَکُم مِنها کَ ذلِکَ یُبَیِّن اللّه لَکُم آیاتِه لَعَلَّکُم تَهتَدُونَ [ 103 ] -قرآن- 1
از مصدر « یعتصم » . از مصدر تلاوه بمعنی متوالی و پی در پی خواندن « تتلی » . از مصدر تألیف بمعنی فراهم کردن « الّف » لغات: ف
با فتح شین کناره و تیزي هر چیزي. « شفا » . بمعنی تقوي و پرهیزگاري در دین « تقاته » . اعتصام بمعنی چنگ زدن و دست آویز کردن
از مصدر انقاذ بمعنی خلاص کردن و نجات دادن. جهت نزول: اسباب النّزول: إبن عبّاس گفت: دو قبیلهي « أنقذ » . گودال « حفرة »
اوس و خزرج که یاران پیغمبر بودند، پیش از اسلام با یکدیگر در جنگ بودند روزي چند نفر از هر دو قبیله گرد هم نشسته بودند
و از اختلاف پیش از اسلامشان سخن میگفتند، کم کم بصورت خشم درآمد و اسلحه بروي یکدیگر کشیدند اینکه آیه نازل شد.
و نیز از زید بن اسلم روایت کرده است: چند نفر از آن دو قبیله دوستانه [ صفحه 150 ] گرد هم نشسته بودند شمّاس بن قیس که
مردي یهودي و متعصّب بود بر آنها گذشت و از یگانگی آنها که بواسطهي اسلام پیدا شده بود ناراحت شد جوانی را که همراه او
بود دستور داد میان آنها بنشیند و دوران گذشته و دشمنیها را بخاطرشان آورد چون او وارد جمعیت شد و از گذشته یاد کرد گفتگو
میان آنها آغاز شد دو نفر بلند شدند اوس بن قیظی از قبیلهي اوس و جبّار بن صخر از قبیلهي خزرج و خشونت کردند و آمادهي
یا أَهلَ » جنگ شدند خبر بپیغمبر رسید آنجا تشریف برد و نصیحت کرد و آرام شدند اینکه آیات براي آنها نازل شد و آیات پیش
621 ترجمه: 100 اي مؤمنین، اگر گوش بسخن - براي شمّاس بن قیس یهودي بوده است. -قرآن- 583 « الکِتاب لِمَ تَصُدُّونَ- تا آخر
دستهاي از اینکه یهوديهاي کتابخوانده فرا دهید شما را از پس مسلمانی به بیدینی بگردانند. 101 و چگونه بیدین شوید با اینکه
آیات خدا از قرآن برايتان خوانند و پیامبر خدا میان شما است! و هر کس خدا را دستاویز خود کند البته براه راست رهبري شده
است. 102 اي مؤمنین بدرستی ز نافرمانی خدا پرهیزگار باشید که بهنگام مرگ دیندار بمیرید، 103 و همگی بریسمان خداوندي [و
صفحه 76 از 201
دستور پیغمبر] استوار بچسبید و پراکنده از هم نشوید و بیاد آرید بخشش خدا را بخود که روزگاري دشمن یکدیگر بودید و او
دلهاتان بهم فراهم کرد و ز نعمت او بود که با یکدگر برادر شدید و بر لبهي گودال آتش بودید و او شما را از آن رها کرد. به
اینکه گونه سخنان و یادآوریها خدا نشانههاي [یکتائی و توانائی] خود را براي شما نمودار میکند که شاید راه رستگاري خود
58 و اینکه بر سبیل مجاز بود یعنی - 100 ابو الفتوح نوشته است: -قرآن- 15 « یَرُدُّوکُم بَعدَ إِیمانِکُم کافِرِینَ » : بیابید. سخن مفسّرین
چیزي کنند که آنان که از شما بر بصیرت نباشند مرتد شوند و آنان که بر بصیرت باشند از سر حمیت جاهلیت کاري کنند که ظاهر
او کفر باشد. جابر إبن عبد اللّه انصاري گوید: بینا که ما در یکدیگر افتاده بودیم رسول علیه السّلام برآمد چون ماه تابان که در
شب تاریک برآید بدست اشارت کرد چندانی بود که اشارت دست رسول بدیدند اینکه گروه از اینکه جانب شدند و آن گروه از
آن جانب پس در جهان [ صفحه 151 ] هیچ شخص نیست که بر ما دوستتر است از رسول خداي و ندیدیم روزي که اولش زشت
101 طبري: عصم بمعنی منع و جلوگیري است و «ِ وَ مَن یَعتَصِم بِاللّه » . و پر وحشت بود که آن روز و آخرش نکوتر از آن روز
101 ابو الفتوح: یعنی «ٍ صِ راطٍ مُستَقِیم » اعتصام بمعنی امتناع است یعنی دین خدا را وسیلهي جلوگیري و مستمسک خود قرار دهد
193 صفیعلیشاه در کتاب عرفان الحق ص 9: صراط المستقیم میان - 30 -قرآن- 173 - ثواب یا الطافی که راه حق را بیابد. -قرآن- 1
یسار و یمین است، و خیر الامور همین در هر مرتبهاي از وجود که واقفی بهمان مرتبه عارفی، کمال در حفظ مراتب است و هر
مقامی را مناسب. حافظ هم صراط المستقیم را در اینکه شعر بطور کنایه معرّفی کرده است: در طریقت هر چه آید پیش سالک خیر
102 طبري: یعنی پیوسته در اطاعت باشید که هرگز «ِ اتَّقُوا اللّهَ حَق تُقاتِه » او است || در صراط المستقیم اي دل کسی گمراه نیست
36 ابو الفتوح نوشته - نافرمانی نکنید، و بیاد او باشید که فراموشش نکنید و شکر نعمت کنید و مبادا که ناسپاس باشید. -قرآن- 1
است: عبد اللّه عبّاس گفت: آن باشد که طرفۀ العینی در آن عاصی نشوند. مجاهد گفت: آن باشد که جهاد کنند در راه او حق
جهاد و ملامت هیچ لائم دامن او نگیرد و حق بگوید و اگرچه بر او باشد و بر پدر و برادر و فرزندان او. زجاج گفت: آن باشد که
طاعت او بجاي آرد در آنچه بر او واجب بود و سمیع و مطیع باشد اوامر او را. طبري از قتاده و دیگران روایت کردهاند که مردم
ولی اینکه ادّعا را « فَاتَّقُوا اللّهَ مَا استَطَعتُم » : طاقت عمل باین آیه نداشتند اینکه حکم نسخ شد و بجاي آن باین آیه مأمور شدند
180 تأویلات کاشانی: یعنی خدا را براي خود نگاهبان بگیرند تا - دیگران نپذیرفتهاند و اینکه عقیده درست نیست. -قرآن- 144
بتوانید از شرور نفسانی و لوازم ذاتی خود محفوظ بمانید زیرا در قدرت او است که هر تلف شده را تلافی [ صفحه 152 ] کند و
49 ابو - 102 طبري: یعنی تا هنگام مرگ با اسلام و رعایت احترام آن باشید. -قرآن- 1 « وَ لا تَمُوتُن إِلّا وَ أَنتُم مُسلِمُونَ » . عوض بدهد
الفتوح نوشته است: گفتهاند: مقصود از مسلمون مخلصون است و گفتهاند: مقصود مفوّضون است یعنی کارهاي خود بخدا واگذار
وَ» . کننده. فضیل گفت: گمان نیکو برند بخداي انس مالک روایت کرده است: آنکه تقواي بحق داشته باشد زبان خود نگاه دارد
103 طبري: مقصود از حبل وسیلهي دست یافتن بمقصود است. عبد اللّه مسعود گفته است: یعنی جماعت و «ِ اعتَصِ مُوا بِحَبل اللّه
33- گروه مردم. قتاده گفته است مقصود قرآن است و عهد و فرمان خدا است. ضحّاك و سدّي و مجاهد هم گفتهاند: -قرآن- 1
مقصود قرآن است، إبن زید گفته است: مقصود اسلام است: حسینی نوشته است: رباعی: حقّا که بیمتابعت سیّد رسل || هرگز
کسی بمنزل مقصود ره نیافت از هیچ رو بهیچ دري ره نمیدهند || آن را کز آستانهي وي روي دل بتافت ابو الفتوح: حبل کنایت
باشد از دین عهد و امان و مودّت و خویشی و قرابت و از پیغمبر و حضرت علی روایت کرده است که فرمودند: قرآن حبل اللّه
المتین است و ابان بن تغلب از حضرت صادق [ع] روایت کرده است که فرمودند: مقصود از اینکه جمله ها ما هستیم. خواجه عبد
اللّه انصاري گفته است: جمعی بحسین منصور رسیدند وقتی که او را بردار میکشیدند بطریق استفسار پرسیدند که حقیقت محبت
فَأَلَّفَ » . یعنی اوّلش رسن است و آخرش دار سر فکن « اوّلها حبل و آخرها قتل » : چی است و مرد اینکه میدان کی است! فرمود که
103 ابو الفتوح: رسول علیه- السّلام گفت مسلمان برادر مسلمان است بر او ظلم نکند و نگذارد « بَینَ قُلُوبِکُم فَأَصبَحتُم بِنِعمَتِه إِخواناً
صفحه 77 از 201
67 [ صفحه 153 ] کند بر یکدیگر حسد مبرید و دشمنی نکنید، و از یکدیگر دوري نکنید و چون - که کسی بر او ظلم -قرآن- 1
برادر باشید که پرهیزگاري در دل است و اندیشهي بد و پیمان برادر دینی شکستن بالاترین بدي است. و فرمود: مؤمن براي مؤمن
مثل لوازم ساختمان است که هر قسمتی وسیله استحکام و نگاهداري قسمت دیگر است و فرمود: مؤمنین در دوستی مانند پارههاي
تن هستند که چون عضوي رنجور شود بقیّه در آزار باشند. بیشتر مفسّرین نوشتهاند اینکه جملات آیه اشاره است بسابقهي تاریخی
که محمّد بن اسحاق نوشته است: دو برادر از یک مادر و پدر بودند بنام اوس و خزرج که دوست و همسوگند یکی از آنها سمیر
إبن زید بن مالک دوست و همسوگند مالک بن عجلان از قبیلهي خزرج بنام خاطب إبن حرب بن مزینه را کشت و اینکه قتل
موجب شد که میان دو قبیله و عموزادهها آتش جنگ افروخته شد، که مورخین نوشتهاند: صد و بیست سال میان اینکه دو تیره
103 ابو الفتوح نوشته است: و اینکه مثل است یعنی شما « وَ کُنتُم عَلی شَ فا حُفرَةٍ » . جنگ برقرار بود تا پیغمبر بمدینه هجرت فرمود
نزدیک بودي که در دوزخ افتی و از میان شما و افتادن در دوزخ هیچ نمانده بود جز آنکه مرگ بشما رسیدي چون کسی که بر
کنارهي چاهی یا خندقی باشد بهر آسیبی که باو رسد درافتد، خداي تعالی ایشان را تشبیه کرد و احوال ایشان بحال کسی که بر
- 103 طبري: تا اینکه هدایت شوید. -قرآن- 1 « لَعَلَّکُم تَهتَدُونَ » 32- کنارهي حفرهاي باشد هر ساعت خوف آن بود درافتد. -قرآن- 1
26 سخن ما: 1- در دو آیت اول توجه میدهد بیک میل عمومی آدمی که می- خواهد دیگران را با خود هم آهنگ کند. براي
جلوگیري از اینکه تمایلات یادآور شده است که مختصر غفلت و موافقت با اجانب موجب انحراف شما خواهد شد. و باز استدلال
شده است که تناسبی میان شما و مخالفین شما نیست زیرا آنها وسیلهي عقل و دانش ندارند و آنچه میاندیشند مولود بیخردي
است ولی شخص تحصیل کرده که مربّی مثل پیغمبر [ص] و کتابی مانند قرآن دارد بایستی بهتر فکر کند و از سرمایهي خدا- دادي
2- در دنبالهي اینکه تذکّر مردم را توصیهي بتقوي و پرهیزگاري [ خود استفاده نماید و گوش بگفتهي اجانب نکند. [ صفحه 154
کرده است که تا دم مرگ از میل بمردم نااهل که خود منافی تقوي است خودداري بنمایند. 3- راه عملی براي آسودگی از موفّقیت
دشمنان نشان داده شده است که آن دشمنی و کینه توزي که گرفتار بودید و آیندهي شما را تهدید میکرد دین اسلام از آن
نجاتتان داد پس در آینده هم همان دین و یگانگی را محکم نگاه دارید و متمایل باجانب و مخالفین خود نشوید تا براي همیشه براه
راست و آسوده باشید. 4- عدّهاي از علماي اخلاق معتقد شدهاند: براي کسب فضیلت کافی است که انسان بارادهي قوي و پشت
تا آخر. بر خلاف اینکه عقیده راهنمائی میکند که بایستی «ِ یُبَیِّن اللّه لَکُم آیاتِه » کار داري کامل بانجام وظائف بپردازد، و جملههاي
از نیروي خرد استفاده کنید یعنی بکتاب و سخن مربی گوش بدهید و از گذشته عبرت بگیرید آنگاه اقدام بانجام وظیفه کنید. -
201- قرآن- 165
[ [سوره آلعمران [ 3]: آیات 104 تا 107
وَ لتَکُ ن مِنکُم أُمَّۀٌ یَدعُونَ إِلَی الخَیرِ وَ یَأمُرُونَ بِالمَعرُوف وَ یَنهَونَ عَن المُنکَرِ وَ أُولئِکَ هُم المُفلِحُ ونَ [ 104 ] وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ
تَفَرَّقُوا وَ اختَلَفُوا مِن بَعدِ ما جاءَهُم البَیِّنات وَ أُولئِکَ لَهُم عَذاب عَظِیم [ 105 ] یَومَ تَبیَضُّ وُجُوه وَ تَسوَدُّ وُجُوه فَأَمَّا الَّذِینَ اسوَدَّت
وُجُوهُهُم أَ کَفَرتُم بَعدَ إِیمانِکُم فَذُوقُوا العَذابَ بِما کُنتُم تَکفُرُونَ [ 106 ] وَ أَمَّا الَّذِینَ ابیَضَّت وُجُوهُهُم فَفِی رَحمَت اللّه هُم فِیها
ابو الفتوح براي آن پنج معنی نوشته است: 1- جماعت، 2- مدّت، 3- مقتدي و « امّۀ » : 549 معنی لغات - خالِدُونَ [ 107 ] -قرآن- 1
از « تسودّ » . از مصدر ابیضاض، بمعنی سفید شدن «ّ تبیض » . پیشوا، 4- قامت و بالا، 5- مادر. و در قاموس چندین معنی نوشته است
از مصدر ذوق بمعنی چشیدن. [ صفحه 155 ] ترجمه: 104 اي مسلمانان باید گروهی از « فذوقوا » . مصدر اسوداد بمعنی سیاه شدن
شما پیوسته مردم را بکار خوب بخوانند و فرمان بکار شایسته دهند و جلوگیر از ناروا باشند و اینگونه کسان خود رستگاران بودند.
105 پس بمانند آن مردم نباشید که پس از رسیدن نشانههاي نمودار راه راست ناسازگار شدند و ز هم پاشیدند که اینان را آزاري
صفحه 78 از 201
دردناك بود. 106 بآن روز که چهرههائی سپید بود و دیگري سیاه، سیاه رویان را گویند شما که مؤمن بودید چرا کافر شدید! پس
وَ لتَکُن مِنکُم » : بسزاي کفرتان اینکه آزار بچشید. 107 و آنان را که روي سپید بود در مهر خداوندي جاودان بمانند. سخن مفسّرین
104 طبري: یعنی، باید جماعتی باشند که دعوت باسلام نمایند ضحاك گفته است: مقصود از جماعت « أُمَّۀٌ یَدعُونَ إِلَی الخَیرِ
68 تنویر المقباس: یعنی باید یک دسته بسوي صلح و احسان دعوت کنند. ابو الفتوح: بیشتر - اصحاب پیغمبر است. -قرآن- 15
مفسّرین از کلمهي: [من] معنی تبعیض فهمیدهاند یعنی یک عده و در نتیجه معتقد شدهاند که اینکه وظیفهاي است که باید یک
دستهي نا- معیّن انجام دهد و چون انجام شد دیگران عهدهدار آن نیستند و باصطلاح واجب کفائی است نه عینی، و زجّاج گفته
است: کلمهي [من] براي تخصیص مسلمین است از دیگر مردم باین وظیفه یعنی عموم شما مسلمانان چنین وظیفهاي دارید. و عدّهاي
دیگر گفتهاند: [من] زیادي است و معنی آن است: باید همگی مردمی باشید که امر بمعروف و نهی از منکر نمائید و اینکه معنی
عقیده آنهائی است که اینکه تکلیف را واجب عینی میدانند، که مذهب ما و زجّاج و جبّائی همین است. مجمع: یعنی یک دسته
مردم دعوت بدین بنمایند. نوشته است: صفت قومی است که با قامت حق قائماند و از حول و قوّت خویش محررّ، و از ارادت و
قصد خویش مجرد، از دائرهي اعمال و احوال بیرون، و از اسر اختیار و تصرّف آزاد، خدا را دانند، خدا را خوانند و دین خداي را
346 [ صفحه - تجلّیتجلّی -پاورقی- 344 «7» کوشند. و از خلق و ملامت خلق نیندیشند در دل دوستی مولی دارند، و در دیده کحل
156 ] هر چیزي چنان که هست بینند، دیگران از صنع بصانع نگرند ایشان از صانع در صنع نگرند، خاصگیان حضرتند، بداغ
« یَأمُرُونَ بِالمَعرُوف-ِ تا آخر » گرفتگان مملکتند: بندهي خاص ملک باش که با داغ ملک || روزها ایمنی از شحنه و شبها ز عسس
104 طبري: ابی عون ثقفی گفت از صبیح شنیدم که او گفت از عثمان شنیدم که اینطور قرائت میکرد: [یَأمُرُونَ بِالمَعرُوف وَ یَنهَونَ
209 ابو الفتوح نوشته است: بیشتر متکلّمان برآنند که فرض - 27 -قرآن- 154 - عَن المُنکَرِ، و یستعینون اللّه علی ما اصابهم]. -قرآن- 1
بر کفایت است، و مذهب ما آن است که فرض بر اعیان است. و نهی منکر بسه مرتبه باشد: بدست و زبان و دل اگر ممکن باشد بهر
سه بکند هم بدست هم بدل هم بزبان اگر بدست نتواند بزبان اگر بزبان نتواند بدل منکر باشد فعل منکر را و ترك معروف را نعمان
بشیر روایت کند که رسول علیه السّلام گفت: مثل عامل منکر در میان قوم چنان باشد که کشتی بود در میان دریا قومی بروند و
بهاي آن کشتی ببخشند و قسمت کنند و هر کس بنصیب و حصّه خود بنشیند آنگه یکی از ایشان تبري بردارد و آن نصیب خود
سوراخ کند دیگران او را گویند چه میکنی! گوید در نصیب خود تصرف میکنم شما را چه کار هست اگر او را باین گفتار رها
کنند و دستش نگیرند کشتی بیران کند و آب درآید و او و ایشان غرق شوند. مجمع: معنی معروف طاعت است و منکر معصیت و
نقل کردهاند که آنچه خدا و پیغمبر دستور دادهاند معروف است و آنچه منع کردهاند منکر است و دیگري گفته است: معروف آن
است که عقل یا شرع آن را نیکو بشناسد و منکر آن است که عقل یا شرع زشت بداند. از حضرت صادق [ع] روایت شده است که
که با دو همزه تلفّظ شده است و اینکه « کنتم خیر ائمّۀ اخرجت » و در آیت دیگر هم « و لتکن منکم ائمّۀ » : آیه را اینطور فرموده است
آیه دلیل است بر وجوب امر بمعروف و نهی از منکر و اهمیّت آن در دین زیرا رستگاري انسان را مربوط باین عمل نموده است. [
صفحه 157 ] ابو علی جبّائی گفته است: امر بمعروف و نهی از منکر واجب است بحکم عقل و آنچه از دین نسبت بآن شنیده شده
است موجب تشدید و تأکید اینکه حکم عقل است ولی حق آن است که وجوب آن بواسطهي دستور دین است و گر نه عقل چنین
حکمی ندارد مگر براي جلوگیري از ضرر. فخر: امر بمعروف و نهی از منکر وظیفهي مردم با فهم و عالم است زیرا در آیه بسه
تکلیف یادآوري شده است دعوت بخیر و امر بمعروف و نهی از منکر، و معلوم است که انجام اینکه وظائف ممکن نیست مگر با
اطّلاع از آنها چون ممکن است چیزي را ندانسته دستور دهد و یا جلوگیري کند و یا طبق مذهب و عقیدهي خود فرمان دهد با آنکه
مذهب طرف برخلاف آن باشد و یا بیشتر از اندازه تکلیفی معیّن کند که موجب ناراحتی طرف بشود و در مخالفت اصرار نماید.
نتیجهي مطلب کاشانی در تأویلات: دعوت بخیر یا بسوي حق تعالی است یا بآنچه موجب وصول بحق باشد و معروف کارهائی
صفحه 79 از 201
است که در دین معیّن شده است براي وسیلهي تقرّب بحق و منکر موجبات محرومیت از نزدیکی بخدا است پس آنکه بمقام توحید
و استقامت در دین نرسیده است لایق دعوت و امر و نهی نیست اگرچه خداپرست باشد چون ممکن است کسی که از توجّه بحقّ
خود را بخواستههاي مادي مشغول کرده است حرامی را حلال بشمارد مثل اینکه بکار بردن پارهاي و مقداري از مسکرات را مضرّ
بدین نشمارد و یا مختصر تصرف در اموال مردم را زشت نداند و یا به تواضع و قدردانی احسان اهمیّت ندهد. عبده: دعوت بخیر و
امر و نهی یا عمومی است یا مختص بافراد معیّن است: اوّل: دعوت عمومی مسلمین است که ملل دیگر را بنور اسلام رهبري کنند و
پس از پذیرفتن دعوت، معروف و منکر دین را بآنها نشان دهند البتّه نتیجهي چنین همّت عالی و همکاري عمومی نابودي خواستهها
و هوسهاي فاسد است و براي بخل و حسد و عداوت جائی باز نخواهد ماند. دوّم: دعوت بخیر و امر و نهی افراد مسلمین است نسبت
بهم کیشان غافل و [ صفحه 158 ] ل خود یا بطور کلّی بوسیلهي راهنمائی بخیرات که موجب تقویت فکر و اراده براي اقدام بخوبی
و احتراز از بدي باشد که اینکه وظیفهي طبقهي عالم است همانطور که در قرآن سفارش شده است که یک عدّه بروند و تحصیل
و تطبیق احکام کلّی بر جزئیّات و موارد مخصوص « تا آخر -«8» فَلَو لا نَفَرَ مِن کُل فِرقَۀٍ » : علم کنند و رهبر مردم شوند در اینکه آیه
زمانی و مکانی هم از اینکه دسته است و وظیفهي اینکه مردم است و یا دعوت ها و امر و نهیهاي خصوصی افراد است که هر یک
وَ تَواصَوا بِالحَقِّ » : دیگري را در پیش آمدها راهنماي بخیر و جلوگیر از شرّ باشد و همین است مقصود از آیات توصیهي بحق و صبر
و تطبیق احکام کلّی بر جزئیّات و موارد مخصوص زمانی و مکانی هم از اینکه دسته است و وظیفهي « تا آخر -.« وَ تَواصَوا بِالصَّبرِ
اینکه مردم است و یا دعوت ها و امر و نهیهاي خصوصی افراد است که هر یک دیگري را در پیش آمدها راهنماي بخیر و جلوگیر
336 -پاورقی- - قرآن- 300 - .« وَ تَواصَوا بِالحَق وَ تَواصَوا بِالصَّبرِ » : از شرّ باشد و همین است مقصود از آیات توصیهي بحق و صبر
716 پس از بیان اینکه مطلب مینویسد: بموجب اینکه آیه مردم مکلّف هستند عدّهاي را انتخاب کنند براي - -339-337 قرآن- 669
فرستادن بشهرها که دعوت باسلام و احکام آن نمایند و یا اهل هر ده چند نفر معیّن کنند براي ابلاغ و اجراي احکام و شرط لیاقت
افراد منتخب اینکه است که مطّلع باشند بعلوم دین و قرآن و رموز روانشناسی و علم النفس نسبت به مردمی که آنها را رهبري
میکنند و عالم بتاریخ و جغرافیا و علم الاخلاق و وظائف نفسانی باشند و علم الاجتماع و شرایط روابط اجتماعات مردم و سیاستهاي
ملل و زبانهاي مللی که باید آنها را دعوت بخیر نمایند بدانند و نیز از ملل و نحل و مذاهب مختلف و علوم مختلف و فنون مناظره
آگاه باشند. جواهر مجلّد سوّم کتاب امر بمعروف: پیغمبر [ص] فرمود: چگونه مردمی خواهید بود آنگاه که زنهاي شما فاسد باشند
و جوانهاتان بزهکار و خود از امر بمعروف و نهی از منکر خود داري کنید! و امام باقر [ع] فرمود: آنکه پادشاه ستمکاري را پند دهد
و از کار زشت او را بترساند و بتقوي و پرهیزگاري فرمانش دهد، باندازهي مزد همهي مردمان و پریان پاداش دارد. مسعدة بن صدقه
گفت: از امام صادق [ع] پرسیدند: امر بمعروف و نهی از منکر بر همهي مردم واجب است! فرمود: نه، فقط وظیفهي شخص مقتدر
مطّلع است که مردم تسلیم بفرمان او باشند و عالم بمعروف و منکر باشد نه مردمان بیچاره که خود راه [ صفحه 159 ] بجائی
و اینکه وظیفه با چهار شرط واجب میشود: 1- اطلاع بحکم معروف و « وَ لتَکُن مِنکُم أُمَّۀٌ- تا آخر » : نمیبرند چنانکه در قرآن است
منکر، 2- امکان و احتمال پذیرش اینکه فرمان نسبت بشخص مرتکب منکر و تارك معروف، 3- اصرار شخص مرتکب بر عمل که
اگر معلوم شد او پشیمان است و خودداري خواهد کرد نیازي باظهار مطلب نیست، 4- از اینکه راهنمائی فساد و آسیب تولید نشود
105 طبري از إبن عبّاس و حسن بصري و ربیع نقل است: مقصود از « کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَ اختَلَفُوا » 69- و گر نه جایز نیست. -قرآن- 42
41 ابو الفتوح: بیشتر مفسّرین گفتهاند: مقصود یهود و مسیحی است و بعضی گفتهاند: - علماي یهود و مسیحی است. -قرآن- 1
مقصود مردمان منحرف هستند که از خود دین و آئینی اختراع میکنند، و از قبیصۀ إبن جابر نقل است که حضرت علی علیه السّلام
در خطبهي خود فرمود: همینطور که من ایستادهام پیغمبر [ص] در میان ما ایستاد و خطبهاي انشاء فرمود که اینکه جملهها در آن بود:
هر که خواهد که در بهشت جاي داشته باشد باید پیوسته با جماعت باشد و متّحد با مردم که شیطان مایل است از مردم دور بمانید و
صفحه 80 از 201
اگر دو نفر با هم متّحد شدند شیطان از آنها دوري میکند. مجمع: بعضی گفتهاند یعنی بواسطهي دشمنی، از یکدیگر جدا شدند و
در دین مخالف یکدیگر شدند. فخر: ممکن است اینطور معنی شود: از یکدیگر جدا شدند و هر کسی در شهري شخصیّت و
ریاست بدست آورد آنگاه میان آنها اختلاف شد که هر کس ادعا میکرد که خود حق است و درست و دیگري بناحق. و اگر با
دیدهي انصاف بنگري میدانی بیشتر علماي اینکه زمان مشمول اینکه آیه هستند. کشف نوشته است: تفرّق دیگر است و اختلاف
دیگر، تفرّق ضدّ اجتماع است و اختلاف ضد اصطلاح تفرّق پراکندگی اصحاب طریقت است و اختلاف پراکندگی ارباب شریعت
تفرّق آن است که مراد بنده دیگر بود و مراد حق دیگر و اجتماع آن است که مراد بنده و مراد حق یکی شود و گفتهاند تفرّق آن
است که نظارهي خلق کند و اسباب [ صفحه 160 ] بیند لا جرم هرگز از رنج و خصومات خلق برنیاساید و اجتماع آن است که
نظارهي حق کند داند که حق یکتا و کار از یکجا و حکم از یک در. تفسیر المیزان: مفسر معاصر سیّد طباطبائی شاید متوجّه باین
ممکن است، اینکه باشد که اگر مردم با یکدیگر « اختلفوا » بر « تفرّقوا » : مطلب امام شده است و گفته است: جهت تقدم جملهي
مجتمع باشند و مربوط، عقاید آنها هم بیکدیگر نزدیک و موافق خواهد بود و چون از یکدیگر جدا شدند و رابطه با هم نداشتند
106 «ٌ یَومَ تَبیَضُّ وُجُوه » . اینکه پراکندگی موجب اختلاف عقیده و طریقهي آنها میشود و نتیجهي آن دو دستگی و پراکندگی است
28 تنویر المقباس: بزرگترین موقع - طبري: یعنی آزار سخت در آن روز است که رویها سفید میشود و سیاه میشود. -قرآن- 1
عذاب آن روز است که رويها سفید میشود. ابو الفتوح: بخاطر بیاورید روزي را که رويها سفید میشود. یحیی بن وثاب قرائت
مفسّرین گفتهاند: معنی ،« تبیاض و تسوادّ » : صداي زیر در تاء بلغت قبیلهي بنی تمیم زهري خوانده است « تَبیَضُّ و تَسوَدُّ » : کرده است
آیه اینکه است که روي مؤمنین سفید و از کافران سیاه باشد، عطا گفته است: روي سفید مهاجرین و انصار هستند و روي سیاه بنی
122 موحّدین روي سفید و مردمانی که دین از خود - 110 -قرآن- 113 - قریظه و بنی نضیر هستند، عبد اللّه عبّاس گفت: -قرآن- 100
اختراع میکنند سیاه روي هستند. فخر: ابو مسلم اصفهانی گفته است یعنی: مؤمن بواسطهي کارهاي دوران زندگی خود روي سفید
است چون از نعمتهاي خدا شاد است و کافر چون اعمال خود را میبیند از شدّت اندوه رویش سیاه میشود. تأویلات کاشانی:
سفیدي روي تعبیري است از نورانیّت دل بنور حق به واسطهي توجّه داشتن بحق و راستی و اعراض از ظلمات و تیرگیهاي هوا و
هوس و سیاهی روي کنایه است از تیرگی دل بواسطهي توجّه بهوسها و خواستههاي شیطانی در نتیجهي پیروي از وسوسه و بد راهی
او. [ صفحه 161 ] عبده: سفیدي و سیاهی روي نتیجهي عذاب در عالم دیگر است بشهادت آیات متعدّد که گرفتاریها و آسایشهاي
آن عالم بسیاهی و سفیدي روي کنایه شده است و نیز از آیه، عذاب دنیا و سیاه روئی در اینکه عالم استفاده میشود، چنانکه
میبینیم ملّتهائی که اتّحاد دارند و وقت و فکر و سرمایهي خود را براي مصالح اجتماع بکار میبرند با کمال عزّت و خوشی هستند و
سفیدي شادي از صورتهاي آنها پیداست و آن ملّتها که از یکدیگر بیگانه هستند پیوسته خوار و پایمال دیگرانند که اینکه بیچارگی
106 طبري: یعنی به « فَأَمَّا الَّذِینَ اسوَدَّت وُجُوهُهُم أَ کَفَرتُم بَعدَ إِیمانِکُم » . در چهرهي آنها بصورت اندوه و سیاه روئی نمایان است
اختلاف است: قتاده و « اکفرتم » 75- آنهائی که سیاه روي هستند خواهند گفت چرا کافر شدید! و در مقصود از جملهي: -قرآن- 1
سدّي گفتهاند: یعنی مسلمانان که از دین برگشتند و با یکدیگر جنگیدند. ابی بن کعب گفته است: مقصود کلیّهي مردم است که
بموجب فطرت اوّل مؤمن هستند و در دوران زندگی براه کج رفتند، و عدّهاي گفتهاند: مقصود منافقین است که بزبان ایمان
آوردهاند و بدل کافر بودهاند و بهترین اینکه اقوال گفتار ابی بن کعب است که آن روز همهي مردم منحرف سیاه روي هستند و
کلیّهي کسانی که در دین خود ثابت بودهاند روي سفید نمودار میشوند. ابو الفتوح نوشته: در کلام حذفی و اختصاري هست، یعنی
یعنی پس از اقرار شما در روز الست حسن- بصري گفت آنانند که اظهار « بَعدَ إِیمانِکُم » : ایشان را گویند. ربیع و ابو العالیه گفتند
47 عکرمه گفت: مراد جهودان و ترسایانند که پیش از - کلمهي ایمان کردند و منافق بودند و اینکه بعینه مذهب ماست. -قرآن- 28
آنکه رسول علیه السّلام آمد نعت و صفت او میخواندند در تورات و انجیل و مقرّ بودند چون بیامدند و او را بدیدند و بشناختند
صفحه 81 از 201
کافر شدند. حارث اعور گفت: از أمیر المؤمنین علی [ع] شنیدم که میگفت بر بالاي منبر: مردي [ صفحه 162 ] باشد که از خانه
بیرون آید و با خانه نشود الّا پس از آنکه عملی کند که مستوجب بهشت شود و مرد باشد که از خانه بیرون آید و با خانه نشود تا
و توضیح اینکه فرمایش علی [ع] آن است « یَومَ تَبیَضُّ وُجُوه تا آخر » : عملی کند که مستوجب دوزخ شود و آنگه اینکه آیه برخواند
که پیغمبر [ص] فرمود: زمانی خواهد بود که شخص صبح مسلمان باشد و شب کافر چون دین و شرف خود را باندك سرمایهي دنیا
در لغت عرب بمعنی استفهام است ولی در اینکه جمله براي سرزنش و « اکفرتم » 260 مجمع: همزهي - بفروشد. -قرآن- 234
بازخواست است، یعنی چرا کافر شدید! و بعضی گفتهاند: بمعنی تقریر است، و وادار کردن بتصدیق عمل خود یعنی کافر شدید و
106 مجمع: یعنی بنگرید پایان کار خود را و گرفتاري که « فَذُوقُوا العَذابَ » . البتّه خود هم قبول دارید که بد راهی پیش گرفتید
22 سخن ما: دکتر علی اکبر سیاسی در کتاب روانشناسی و اخلاق خود در بحث از اقسام تعاون و - نصیب شما شده است. -قرآن- 1
همبستگی مینویسد: [همبستگی و تعاون یک ناموس طبیعی است نه یک قانون اخلاقی- الخ] اینکه دو آیه بهمین مطلب طبیعی
فرمان میدهد که در کارهاي زندگی چون میبینید. کسی لباسش کثیف یا بد دوخت است یا مبل و قالی و اثاث منزلش زشت و
خلاف مد و بد نقشه است او را راهنمائی میکنید به وسائل رفع اینکه معایب، یا میبینید کسی چیزي را گران میخرد یا ارزان
میفروشد یا از بیراهه میرود در تمام اینکه خلاف انتظارها جلوگیر و راهنما میشوید، پس بموجب همین حس تعاون و خیر
خواهی لازم است که همیشه در تمام کارهاي مادي و معنوي آن را رعایت کنید و نه مثل وحوش و درندگان از یکدیگر جدا و
تا «ٌ جاءَهُم البَیِّنات و لَهُم عَذاب » بیگانه باشید که هیچ بیاد اصلاح همنوع خود نباشید. 2- در آیت صد و پنج ممکن است دو جملهي
آخر اشاره باشد به اینکه که مردم فهمیده که معایب دیگران را تشخیص میدهند و بواسطهي اغراض شخصی از یکدیگر جدا
89 [ صفحه 163 ] و ناخواه نتیجهي بد آن دامنگیر آنها است. - 71 -قرآن- 74 - هستند و غمخواري و انتقاد نمیکنند خواه -قرآن- 48
زیرا بدي و انحراف که اصلاح نشد شایع شده و بهمگان سرایت میکند و جامعه را فاسد مینماید بعلاوه چون یک حس مهم
انسانیت از کار انداخته شد رخنهي بزرگی در کمالات آدمی پیدا شده در عالم دیگر موجب نقص و آزار میشود. 3- ممکن است
دو آیت دیگر اشاره باشد به نتیجهي زشتی پدیدار شده از نابودي اینکه حس آدمیّت که در عالم دیگر صورتها را سیاه نمایش
میدهد و نشانهي بدبختی آنها است، و در برابر آنها مردمانی هستند که وجدان و حس انسانی را نابود نکردهاند و از راهنمائی
بنیک و بد خودداري نداشتهاند در آن عالم با صورتهاي سفید که علامت سعادت آنها است نمودار میشوند، و اینکه تعبیر به
سفیدي و سیاهی صورت کنایه از نموداري آثار آن است در ظاهر و نمود افراد که خود نشان میدهد اینکه مردم بفکر تربیت
یکدیگر بودهاند و از آن نتیجه گرفتهاند و یا از یکدگر بیخبر بودهاند و بیچاره شدهاند.
[ [سوره آلعمران [ 3]: آیات 108 تا 109
تِلکَ آیات اللّه نَتلُوها عَلَیکَ بِالحَق وَ مَا اللّه یُرِیدُ ظُلماً لِلعالَمِینَ [ 108 ] وَ لِلّه ما فِی السَّماوات وَ ما فِی الَأرض وَ إِلَی اللّه تُرجَع الأُمُورُ
195 ترجمه: 108 اي پیغمبر اینکه یادآوریها و راهنمائیها همگی نشانههاي الهام از جانب خدا است که براي تو - 109 ] -قرآن- 1 ]
میخوانیم با درستی و استواري نه که خدا ستم براي جهانیان بخواهد. 109 چون همهي آنچه در آسمان و زمین است در قدرت خدا
است و بازگشت و انجام کارها بسوي او است [پس نه احتیاجی است و نه ستمی بلکه مصلحت است و رحمت]. سخن مفسّرین:
67 فخر: بجاي هذا، تلک گفته شده است، - 108 مجمع: یعنی بحکمت و صواب. -قرآن- 15 «ِّ تِلکَ آیات اللّه نَتلُوها عَلَیکَ بِالحَق »
[ چون آیات پیش تمام شد مثل آن است که دور است و فاصله دارد از اینکه دو آیه، باین جهت با اسم اشارهي بدور [ صفحه 164
108 طبري: چون سزاي بدکاران در آیات پیش گفته شده است باین جمله بیان شده است که « وَ مَا اللّه یُرِیدُ ظُلماً » . تلفّظ شده است
«ِ وَ لِلّه ما فِی السَّماوات » 32- خود آنها براي خود انتخاب کردهاند و خدا با کسی غرض ندارد و بر کسی ستم نمیپسندد. -قرآن- 1
صفحه 82 از 201
109 ابو الفتوح: اینکه جمله بجاي استدلال بر جمله جلو است که گفته شده است خدا ظلم نمیخواهد چون ستم از عجز است و
احتیاج که برابر قدرت خداوند متصوّر نیست و همهي آفرینش وابستهي باو و مال او است فخر: فلاسفه پنداشتهاند که چون اول
وَ إِلَی » 34- آسمان و بعد زمین گفته شده است معلوم میشود که اوضاع آسمانی موجب تحولات و حوادث زمینی است. -قرآن- 1
109 مجمع: بازگشت کارها بسوي خدا بمناسبت آن است که همه چیز فانی میشود و باز بقدرت او برمیگردد « اللّه تُرجَع الأُمُورُ
براي رسیدگی به نتیجه و یا چون در اینکه عالم مردم در کارهاي خود مختار هستند در عالم دیگر هیچ اختیار نیست و بازگشت
39 طنطاوي: خدا ستم نمیکند زیرا ستم یعنی نابجا و کار یا چیزي را از روش خود - همهي قدرتها و اختیارها باو است. -قرآن- 1
لِلّه ما فِی السَّماوات وَ ما » : برگرداندن و چون زمین و آسمان پیوسته است و منظم پس از او ستم نیست و همین است که گفته است
یعنی آسمان و زمین بعدالت و نظم او پایدار است و چون ملک و ملّتها را هم وابسته بعدالت کرده است، از اینکه روي «ِ فِی الَأرض
پس اگر ملّتها در کار خود عادل و مطابق با نظام خداوند باشند باقی و سرفرازند و « إِلَی اللّه تُرجَع الأُمُورُ » : است که گفته شده است
453 استفادهي ما از اینکه دو - 254 -قرآن- 418 - اگر ستمکار و منحرف از نظام آفرینش شدند پایمال و نابود میشوند. -قرآن- 204
[ آیه: 1- مکرّر نوشتهایم توصیف آیات قرآن بحق و صدق نشانهي کمال اطمینان پیغمبر [ص] است باین مطالب.