گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
[سوره آلعمران [ 3]: آیات 165 تا 168



أَ وَ لَمّا أَصابَتکُم مُصِ یبَۀٌ قَد أَصَ بتُم مِثلَیها قُلتُم أَنّی هذا قُل هُوَ مِن عِندِ أَنفُسِکُم إِن اللّهَ عَلی کُل شَیءٍ قَدِیرٌ [ 165 ] وَ ما أَصابَکُم یَومَ
التَقَی الجَمعان فَبِإِذن اللّه وَ لِیَعلَمَ المُؤمِنِینَ [ 166 ] وَ لِیَعلَمَ الَّذِینَ نافَقُوا وَ قِیلَ لَهُم تَعالَوا قاتِلُوا فِی سَبِیل اللّه أَوِ ادفَعُوا قالُوا لَو نَعلَم قِتالًا
لاتَّبَعناکُم هُم لِلکُفرِ یَومَئِذٍ أَقرَب مِنهُم لِلإِیمان یَقُولُونَ بِأَفواهِهِم ما لَیسَ فِی قُلُوبِهِم وَ اللّه أَعلَم بِما یَکتُمُونَ [ 167 ] الَّذِینَ قالُوا
صفحه 124 از 201
کی و « انّی » : 693 معنی لغات - لِإِخوانِهِم وَ قَعَدُوا لَو أَطاعُونا ما قُتِلُوا قُل فَادرَؤُا عَن أَنفُسِکُم المَوتَ إِن کُنتُم صادِقِینَ [ 168 ] -قرآن- 1
از مصدر قعود بر وزن « قعدوا » . از مصدر درأ، بمعنی: دفع و دور کردن « فادرأوا » . جمع فم، به معنی: دهان « افواه » . بیائید « تعالوا » . کجا
فعول بضم فاء و عین بمعنی نشستن و کناره گیري کردن. [ صفحه 265 ] جهت نزول: اسباب النّزول سیوطی:ّ عمر گفت سزاي کار
مسلمین در بدر بروز احد داده شد، چون آن روز مخیّر بودند که اسیران جنگی را بکشند یا جان بها و فدیه بستانند و آزاد کنند،
مردم فدیه و آزادي را انتخاب کردند که هم مال به دست میآوردند و هم خویشاوندانشان از مرگ نجات نمییافتند، در برابر
اینکه عمل روز احد هفتاد نفر از مسلمین کشته شدند و دندان پیغمبر [ص] شکست و آن آسیبها بمردم رسید، اینکه آیه براي نشان
دادن اینکه مجازات نازل شد. ترجمه: 156165 اي مسلمانان آیا چو آسیبی ز دشمن [در احد] بشما رسید با اینکه دو چندان آن از
شما بدیشان رسیده گوئید: چرا چنین شد! اي پیغمبر بگو بایشان: اینکه رنجی است که از خود بینید [که چشم بغنیمت داشتید و
دشمن رها کردید] و البتّه خدا تواناي بر همه چیز است [که تواند شما یا دشمنتان را همیشه آسوده بدارد] 166 و آن روز که دو
گروه کافر و مسلمان جنگیدند و شما را رنج رسید بقدرت و علم خدا بود تا نمودار شود مؤمن از آن منافقین 167 که چون به ایشان
گفتند: بیائید و براه خدا بجنگید یا جلو دشمن بگیرید، گفتند: اگر صلاح دانستیم پیرو شما بودیم. اینان در آن روز بکفر نزدیکتر
بودند تا بایمان چه بزبان چیزي میگفتند که در دل نداشتند و خدا میداند آنچه بدل نهان کردند. 168 همین بد دلان بودند که
بخانه نشستند و گفتند: اگر خویشان مسلمان ما گوش بسخن ما میدادند و بجنگ نمیرفتند کشته نمیشدند. اي محمّد تو بآنها
165 طبري نقل است: مقصود اینکه « قَد أَصَبتُم مِثلَیها » : بگو: اگر اینکه سخن براستی گوئید مرگ ز خود دور کنید. سخن مفسّرین
است اگر در احد بمصیبت کشته شدن و آسیب پیغمبر گرفتار شدید، شما در بدر دو برابر مصیبت خود بآنها بکار بردید که هفتاد
165 طبري: قتاده نقل کرده که مقصود اینکه است: - « هُوَ مِن عِندِ أَنفُسِکُم » 39- نفر کشتید و هفتاد نفر اسیر کردید. -قرآن- 15
30 چون شما خود در برابر رأي پیغمبر [ص] که توقّف در مدینه و دفاع از مهاجمین بود اظهار نظر کردید و رفتید بجنگ - قرآن- 1
کافران اینکه مصیبت بشما رسید. [ صفحه 266 ] ابو الفتوح: یعنی چون مسلمین فکر میکردند که ما مسلمان هستیم و با پیغمبر [ص]
و وحی سر و کار داریم و اینها کافرند، پس چه شد بر ما چیره شدند! بپیغمبر امر شد که بگو: از شما است که بر شما است، چون
جاي مأموریّت که پیغمبر بشما داده بود رها و نافرمانی کردید باین محنت دچار شدید. و بعضی مفسّرین گفتهاند: چون در جنگ
بدر مخیّر بودند که اسیرها را بکشند یا فدا بگیرند و رها کنند، مردم گفتند: اینکه اسیران خویشان ما هستند رها میکنیم و از فدیه
که میگیریم نیروي مالی خود را تقویت میکنیم، اینکه عمل موجب شد که آنها براي انتقام از شما مجهّز شدند، و اگر آنها را
میکشتید آسوده بودید. فخر: از حضرت علی علیه السّلام نقل است: آنها را مخیّر کردند که فدیه بستانند ولی در عوض بهمان عده
از خودشان در آینده کشته شوند، آنها پذیرفتند که خویشاوندان خود را نمیکشیم و فدیه میگیریم و مالدار میشویم و اگر هم
166 مفسّرین «ِ التَقَی الجَمعان » 348- بعد کشته شویم بدرجهي شهادت میرسیم، اینکه است معنی [مِن عِندِ أَنفُسِکُم]. -قرآن- 324
22 آلوسی: بعضی گفتهاند مقصود دو دستهي روز - گفتهاند مقصود دو دستهي مسلمین و ابو- سفیان در روز احد است. -قرآن- 1
167 « وَ قِیلَ لَهُم » 21- 166 روح البیان: یعنی بقضا و قدر خداوند. -قرآن- 1 «ِ فَبِإِذن اللّه » . بدر و روز احد است و اینکه صحیح نیست
19 و روایت کردهاند: که چون عبد اللّه بن ابی با - فخر: اصم گفته است: یعنی: پیغمبر آنها را دعوت به جنگ میکرد. -قرآن- 1
یارانش از احد برگشتند، عبد- اللّه بن عمرو بن حزام پدر جابر بن عبد اللّه انصاري بآنها گفت چرا پیغمبر و مسلمین را تنها
167 فخر: « أَوِ ادفَعُوا » . اشاره باین سخن عبد اللّه بن عمرو است یا دعوت پیغمبر، یا هر دو « قیل » میگذارید! و مقصود از کلمهي
16 [ صفحه 267 ] خود دفاع کنید. سدّي گفته است: یعنی اگر جنگ - یعنی اگر براي دین جنگ نمیکنید، از خانهي -قرآن- 1
167 آلوسی: چند معنی نقل کرده است: 1- اگر قدرت بر « لَو نَعلَم قِتالًا » . نمیکنید بزیادي عدد خود وسیله سیاهی لشکر ما بشوید
جنگ میداشتیم، 2- اگر میدانستیم اینکه عملی است که قابل انجام هست و میان دو دسته تکافوا و برابري خواهد بود. 3- اگر
صفحه 125 از 201
23 فخر: یعنی اگر میدانستیم که جنگی خواهد بود ما هم موافقت - میدانستیم که با ما هم جنگ دارند نه فقطّ با شما. -قرآن- 1
167 روح البیان: یعنی تا آن روز نفاقشان «ُ یَومَئِذٍ أَقرَب » . میکردیم لیکن اینکه عمل جنگ نیست و خود را بهلاکت افکندن است
21 فخر: یعنی آنها باین - نمودار نبود، و چون آن سخنها گفتند و کنارهگیري کردند آنروز نزدیکی آنها بکفر نمودار شد. -قرآن- 1
فَادرَؤُا عَن » . عمل و سخن بیاري کفار نزدیکتر هستند چون کناره- گیري آنها موجب کمی عدد مسلمین و جرأت کافران است
168 تفسیر ابی السعود: اینکه مسخره و استهزاء است بآنها و نصیحت دیگران که اگر شما دانا و بینا هستید مرگ را از خود «ُ أَنفُسِکُم
30 [شعر] ز پیش خطر تا توانی گریز || و لیکن مکن با قضا پنجه تیز گرت زندگانی نبشته است دیر || نه - دور کنید. -قرآن- 1
[ مارت گزاید نه شمشیر تیز سخن ما: همان است که در ترجمه نوشتیم. [ صفحه 268
[ [سوره آلعمران [ 3]: آیات 169 تا 175
وَ لا تَحسَ بَن الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیل اللّه أَمواتاً بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُونَ [ 169 ] فَرِحِینَ بِما آتاهُم اللّه مِن فَضلِه وَ یَستَبشِرُونَ بِالَّذِینَ لَم
[ یَلحَقُوا بِهِم مِن خَلفِهِم أَلاّ خَوف عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُونَ [ 170 ] یَستَبشِرُونَ بِنِعمَۀٍ مِنَ اللّه وَ فَضل وَ أَن اللّهَ لا یُضِیع أَجرَ المُؤمِنِینَ [ 171
الَّذِینَ استَجابُوا لِلّه وَ الرَّسُول مِن بَعدِ ما أَصابَهُم القَرح لِلَّذِینَ أَحسَنُوا مِنهُم وَ اتَّقَوا أَجرٌ عَظِیم [ 172 ] الَّذِینَ قالَ لَهُم النّاس إِن النّاسَ قَد
686 فَانقَلَبُوا بِنِعمَۀٍ مِنَ اللّه وَ فَضل لَم یَمسَسهُم - جَمَعُوا لَکُم فَاخشَوهُم فَزادَهُم إِیماناً وَ قالُوا حَسبُنَا اللّه وَ نِعمَ الوَکِیل [ 173 ] -قرآن- 1
[ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضوانَ اللّه وَ اللّه ذُو فَضل عَظِیم [ 174 ] إِنَّما ذلِکُم الشَّیطان یُخَوِّف أَولِیاءَه فَلا تَخافُوهُم وَ خافُون إِن کُنتُم مُؤمِنِینَ [ 175
ریش و جراحت. جهت نزول: طبري از قتاده « قرح » . از مصدر استجابه بمعنی پذیرفتن دعوت « استجابوا » : 249 معنی لغات - -قرآن- 1
نقل کرده است: عدّهاي از اصحاب پیغمبر [ص] بآن حضرت عرض کردند: اي کاش میدانستیم رفقاي ما که در احد کشته شدند
براي جواب آنها نازل شد. و نیز نقل کرده است که اینکه آیات براي دلداري « اجر المؤمنین » چطور برگذار میکنند! اینکه آیات تا
مؤمنین و توصیف آنهائی است که در بئر معونه کشته شدهاند. ترجمه: 169 اي مسلمانان آنها که براه خدا کشته شدند مرده
مپندارید که به پیشگاه پروردگار خود زندهاند و روزي میخورند، 170 و خوشدلند بآن فزونی و خوشی که خدا بایشان میدهد و
شاد بوند بآن دوستان که زندهاند و بجاي مانده [ صفحه 269 ] نه بیمی ز آیندهشان بود و نه اندوهی بایشان رسد. 171 آنها خوشدل
مفسّرین نوشتهاند پس « الَّذِینَ استَجابُوا » شوند بنعمت خداوندي و بخشش او که او مزد مؤمنان نابود نمیکند. جهت نزول آیه 172
از جنگ احد که اعراب بطرف وطن خود روانه شدند ابو سفیان با یاران خود گفت: ما باینها ضربت سخت زدیم و میباید آنها را
تمام و نابود میکردیم، برگردیم و همهشان را بکشیم چون پیغمبر [ص] خبردار شد، براي اظهار قدرت در برابر آنها، فرمود: هر
کس در احد با ما بوده است همراهی کند، با آنکه عدّهاي هنوز از جنگ احد زخمدار و ناراحت بودند، هفتاد نفر با پیغمبر روانه
شدند تا رسیدند بحمراء الاسد که در هشت میل فاصله از مدینه بوده است، اینکه آیه در توصیف آن مردم نازل شد، در مجمع
البیان از محمّد بن اسحاق روایت کرده است مردي از بنی عبد الاشهل که از انصار پیغمبر [ص] بود گفت من و برادرم مجروح از
احد برگشتیم، چون جارچی پیغمبر خبردار کرد که از دشمن تعقیب کنیم، ما خود گفتیم: نباید از جنگ در حضور آن حضرت
محروم شویم، هر دو روانه شدیم که نه وسیلهي سواري داشتیم و نه نیروي راه رفتن ولی من نسبت ببرادرم توانائی داشتم و هر گاه او
از رفتن میماند. من او را بپشت میبردم مقداري که راه طی میکردیم و آسوده میشد باز خودش راه میرفت تا رسیدیم بحمراء
الاسد، در آنجا مردي از بنی خزاعه حضور پیغمبر [ص] اظهار تأسّف از ناراحتی مسلمین کرد و با آنکه مسلمان نبود رفت بسرزمین
روحاء که ابو سفیان و یارانش مهیاي حملهي بمسلمین بودند چون ابو سفیان او را دید پرسید: چه خبر داري! جواب داد: محمّد با
یارانش بتعقیب شما در آمدهاند با عدّهاي زیاد و هم آنها که در احد نبودند براي تلافی محرومیّت خود با او همراه شدهاند، و
تاکنون چنین جمعیّتی ندیدهام، او گفت: ما میخواهیم دوباره بر ایشان بتازیم و یکبارگی نابودشان کنیم. آن مرد خزاعی گفت:
صفحه 126 از 201
بخدا سوگند مصلحت نمیدانم چنین کاري کنید که بقدري منظرهي آمادگی و وسائل محمّد و یارانش در من مؤثّر شد که اینکه
44 [ صفحه 270 ] القیس برخوردند - شعرها را گفتم. چون آنها را خواند، ابو سفیان منصرف شد آنگاه بقافلهاي از عبد- -قرآن- 21
که بمدینه میرفتند ابو سفیان گفت: ممکن است پیغام مرا بمحمّد برسانید و در عوض ببازار عکاظ که یکدگر را خواهیم دید اینکه
شترهاي شما را مویز برايتان بار کنم! آنها پذیرفتند، او گفت: بمحمّد بگوئید: ما میخواهیم دوباره بآنها حمله کنیم تا نابود شوند و
یعنی: - «ُ حَسبُنَا اللّه وَ نِعمَ الوَکِیل » : بطرف مکّه روانه شد، آن قافله در حمراء الاسد پیغمبر را دیدند و پیغام رساندند آنحضرت فرمود
443 خداوند نگاهبان ما است که بهترین پشتیبان است، و در روز سوّم بمدینه بازگشت فرمود. و نیز در مجمع البیان - قرآن- 404
نوشته است: اینها که نوشتیم عقیدهي بیشتر مفسّرین است ولی عکرمه و مجاهد گفتهاند: در روز احد چون اعراب روانهي وطن خود
شدند ابو سفیان فریاد کرد: اي محمّد اگر بخواهی سال آینده در [بدر صغري] باز با یکدگر رو برو میشویم، پیغمبر [ص] قبول
فرمود و چون موقع رسید ابو سفیان با اهل مکّه حرکت کرد تا بجائی رسید بنام [مجنّه] در آنجا دو دل و ترسناك شد نعیم بن-
دارد باو گفت من با محمّد در بدر میعاد دارم لیکن امسال بیابان خشک است و براي « عمره » مسعود اشجعی را دید که آهنگ
برابري با دشمن بایستی بتوانیم حیوانات را بچرانیم و شیر آنها را بنوشیم، مصلحت نیست با آنها رو برو شویم و اگر محمّد و یارانش
بمیعاد روند و ما نباشیم جرأتشان افزون شود تو بمدینه رو و آنها را از اینکه اندیشه برگردان، در عوض من بتو ده شتر میدهم و
اکنون آن را نزد سهیل إبن عمرو بامانت میسپارم. نعیم بن مسعود بمدینه رفت و دید که مردم مهیّاي سفر جنگ هستند، گفت: در
احد که آنها بر سر شما آمدند چه کردید که اکنون شما به سوي آنها بروید! سوگند بخدا یکنفر از شما زنده نخواهد ماند، چون
پیغمبر اینکه را نپسندید و فرمود: سوگند بخدا خود بتنهائی خواهم رفت مردم دلیر روانه شدند و ترسوها ماندند و پیغمبر فرمود:
و روانه شد تا رسیدند به بدر ال ّ ص غري که محلّی بود مختص به بنی کنانه که آب و مرتع داشتند و قبل از «ُ حَسبُنَا اللّه وَ نِعمَ الوَکِیل »
اسلام سالی یکبار بآن جا فراهم میشدند و مدّت هشت روز بازار و مرکز معاملاتشان بود چون ابو سفیان برگشت و با پیغمبر
1398 [ صفحه 271 ] فروختند و درهمی دو درهم استفاده کردند آیت - [ص] برابر نشد مسلمانان در بازار آنچه داشتند -قرآن- 1359
70 ترجمه: 172 و آنها که با داشتن زخم بر تن دعوت خدا و - براي توصیف اینکه مردم نازل شد. -قرآن- 47 « الَّذِینَ استَجابُوا »
پیغمبر را [براي جنگ] میپذیرند هر کدامشان کار خوب کردند و پرهیزگاري، مزدي بزرگ دارند. 173 و اینکه مردم چنین بوند
که جاسوسان بایشان گویند: گروهی [ز ابو سفیان] و یاران او براي جنگ شما فراهم شدهاند و شما بترسید که با آنها رو برو شوید،
اینکه سخن بایمانشان بیفزود و گفتند [ز دشمن نترسیم که] ما را خدا بس بود چه او پشتیبان خوبی بود. 174 [و با توکّل بخدا
رفتند] و برگشتند با نعمت و فضل حق که بدي بآنها نرسید چه ایشان پیرو رضاي خدا بودند و بخشش او بس بزرگ بود. 175 البتّه
آن جاسوس دیو بود که دوستان خود را [از برابر شدن با کافران] بترساند پس اگر شما مؤمن هستید ز من بترسید و ز کافران
85 طبري: ربیع گفته است: بعضی مفسّرین - 169 . -قرآن- 15 « وَ لا تَحسَبَن الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیل اللّه أَمواتاً » : نترسید. سخن مفسّرین
گفتهاند: مقصود از اینکه جمله شهداي بدر و احد هستند. ابو الفتوح: بعضی گفتهاند پس از جنگ احد چون مردم نعمت و خوشی
و جشنی داشتند بر خویشان خود افسوس میخوردند که کشته شدند و از اینکه جشن و نعمت محروم هستند. با اینکه آیه بآنها
با یاء «َّ وَ لا یَحسَ بَن » دلداري داده شده است و مفسّرین متّفق هستند که مقصود از سبیل اللّه جهاد است. کشّاف زمخشري: بعضی
قرائت کردهاند، یعنی: پیغمبر گمان نکند و یا کسی گمان نکند و ممکن است معنی چنین باشد: آنهائیکه کشته شدهاند خود را مرده
169 ابو الفتوح: إبن ابی عیله با نصب قرائت کرده است یعنی آنها را زنده بپندارید تا عطف بر لا تحسبنّ « بَل أَحیاءٌ » . نمیپندارند
15 [ صفحه 272 ] بعضی گفتهاند مراد آن است که آنها در دین - باشد یعنی آن جور نپندارید بلکه اینجور گمان کنید. -قرآن- 1
زندهاند. دیگري گفته است در علم خدا است که زنده خواهند شد و هم گفتهاند: زندگی آنها باین است که نام- شان پاینده است
و باقی، و دیگري گفته است: هر که بعد از آنها جهاد کند از آنها یاد گرفته است پس ثوابی که بمجاهدین دهند براي اینها نیز
صفحه 127 از 201
سودمند خواهد بود و همین است معنی زندگی. و عبید بن عمیر نقل کرد که روز احد پیغمبر [ص] بر کشتهي مصعب بن عمیر گذر
آنگاه فرمود: اینکه مردم در قیامت «ِ مِنَ المُؤمِنِینَ رِجال صَ دَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَیه » : کرد بر بالین او بایستاد و اینکه آیه را خواند
گواه من باشند که ستمکاران چه ستمی کردهاند بر ما بیائید و ایشان را زیارت کنید و بر آنها سلام کنید، سوگند بخدا که جواب
602 کشف الاسرار نوشته است: پیر طریقت گفت: زندگان سه کسند: یکی زنده بجان، یکی زنده - شما را میدهند. -قرآن- 535
بعلم، یکی زنده بحق،ّ او که بجان زنده است زنده بقوت است و بباد، او که بعلم زنده است زنده بمهر است و بیاد او که بحق زنده
است زندگانی خود بدو شاد، آن شوریدهي وقت شبلی رحمه اللّه گفت: باختن جان در وفاء دوستی دولتی رایگانست که دوست او
را بجاي جانست اگر صد هزار جان داري فداي اینکه وصل کنی حقّا که هنوز رایگانست: چون شاد نباشم که خریدم بتنی||
وصلی که هزار جان شیرین ارزد عاشقی بحقیقت درین راه چون || حسین منصور حلّاج نخاست، وصل دوست با زوار بهواء تفرید
پرّان دید خواست تا صید کند دستش بر نرسید بسرش فرو گفتند: یا حسین خواهی که دستت بررسد سر را زیر پاي نه، حسین، سر
را زیر پاي نهاد بهفتم آسمان برگذشت: گر از میدان شهوانی سوي ایوان عقل آئی || چو کیوان در زمان خود را بهفتم آسمان بینی
ور امروز اندرین منزل ترا حالی زیانی بد || زهی سرمایه و سودا که فردا زین زیان، بینی [ صفحه 273 ] سقطی گفت: در خواب
چنان نمود مرا که گفتی: یا سري، خلق را بیافریدم، لختی دنیا دیدند در آن آویختند لختی بلا دیدند در بهشت و عافیت گریختند
لختی از بلا نیندیشیدند محنت بجان و دل بازگرفتند و نعمت وصال ما خواستند شما از کدام گروهید و چه خواهید! سري گفت:
353 فخر: بعضی گفتهاند روح آنها زنده است، و - 349 -پاورقی- 351 - قرآن- 317 - «1«13».« إِنَّکَ لَتَعلَم ما نُرِیدُ » جواب دادم که
بعضی گفتهاند: با همان بدن هاشان زنده هستند. عبده: بهتر آن است که بگوئیم چون بوسیلهي وحی و نبوّت بما رسیده است که
آنها زنده هستند، پس ما معتقدیم که اینکه زندگی غیبی است که از حقیقت و چگونگی آن نباید گفتگو کنیم و بیش از آنچه بما
گفتهاند نباید چیزي بگوئیم. تأویلات کاشانی:ّ یعنی خواه آنهائی که براي راه خدا و جهاد کوچک خود را مهیّا کردند و اقدام
بجنگ کردند تا کشته شدند، و یا آنانکه بجهاد اکبر و کشتن نفس و ریشهکن کردن خواهشها خود را بکشند در هر صورت زنده
170 ابو الفتوح: إبن سمیقع فارحین قرائت کرده است و هر « یُرزَقُونَ فَرِحِینَ » . هستند بحیات حقیقی و دور هستند از پلیدیهاي طبیعت
فَرِحِینَ بِما آتاهُم اللّه مِن » . تأکید حیات و زندگی آنها را میفهماند « یرزقون » 25 زمخشري: جملهي - دو بیک معنی است. -قرآن- 1
170 کشّ اف: آن فضل که ایشان را فرح- آور است، شهادت است و کرامتی که بآنها رسیده است و از خویشان خود جلو «ِ فَضلِه
170 ابو الفتوح: بعضی گفتند: یعنی شهیدان شادند بایمان « وَ یَستَبشِرُونَ » 49- افتاده- اند و به نعمتهاي ابدي واصل شدهاند. -قرآن- 1
و فکر و عمل خویشانشان که زنده هستند چون خدا آنها را همه روز از حال زندگان خبردار میکند، و بعضی گفتهاند: چون از
20 [ صفحه 274 ] میدانند چه وقت دوستانشان بفیض شهادت میرسند، از آن شادند که آنها - حال اینها خبردار هستند و -قرآن- 1
170 مجمع: یعنی آنهائیکه هنوز ملحق بشهداء نشدهاند و در آینده « لَم یَلحَقُوا بِهِم » . از کرامت و فضل خدا بهرهمند خواهند شد
بدرجهي آنها میرسند، و بعضی گفتهاند: یعنی: شهیدان شادند به آنهائیکه ملحق بدرجهي آنها نیستند و بمقام شهادت نرسیدهاند
170 شاید براي توضیح باشد که شهداء « مِن خَلفِهِم » 24- چون میدانند که آنها مسلمان هستند و خوف و اندوه ندارند. -قرآن- 1
شادند بمسلمانان زنده که هنوز ملحق بآنها نشدهاند، چون زندهها و ملحق نشدهها بسیار هستند هم مؤمن و هم کافر ولی با جملهي
- توضیح شده است آنهائیکه در پشت سر و باقی ماندهي شهیدانند زیرا معلوم است که آنها مسلمانان هستند. -قرآن- 1 « من خلفهم »
نکره و نامعیّن است تا معلوم شود که نعمت آن عالم براي شهیدان نامحدود است « نعمۀ » 171 ابو الفتوح: کلمهي « یَستَبشِرُونَ الخ » 17
171 همزهي [انّ] «ُ وَ أَن اللّهَ لا یُضِ یع » 16- و چون مقیّد شده است که از جانب خدا است ارزش آن بیشتر معلوم میشود. -قرآن- 1
32 ابو الفتوح: ابو هریره از پیغمبر - دو جور قرائت شده است با فتح و کسر، و عبد اللّه مسعود بیواو قرائت کرده است. -قرآن- 1
[ص] روایت کرده است: زخم شمشیر بر بدن آنکه جهاد کند و شهید شود مانند قرصه [نشکون] درد و ناراحتی دارد. و نیز روایت
صفحه 128 از 201
172 طبري: « الَّذِینَ استَجابُوا » . شده است که گاز دهان مورچه سختتر است از زخم نیزه و شمشیر بر بدن شخص شهید براه خدا
دنبالهي آیت پیش است یعنی خدا ضایع نمیکند مزد کسانیکه اجابت کردند دعوت پیغمبر را و با همهي زخم و جراحت روانه
24 ابو الفتوح نوشته است: جابر بن عبد اللّه انصاري گوید: پدر مرا کشته بودند و او هفت - بسوي حمراء الاسد شدند. -قرآن- 1
دختر رها کرده بود من گفتم یا رسول اللّه چه فرمائی مرا دانی که پدر بمن [ صفحه 275 ] هفت عورت رها کرده است و بر سر
ایشان مرد نیست و من نخواهم که تو بجهاد روي و من در خدمت تو نباشم، رسول علیه السّلام گفت: بر ایشان خلیفتی بدار و تو بیا
172 مفسّرین غیر از شیخ محمّد عبده، بقیّه اینکه جمله را بیان و توضیح جملهي پیش « لِلَّذِینَ أَحسَ نُوا مِنهُم » . ما همچنین کردیم
173 همانطور که در شأن نزول نوشتیم مفسّرین نوشتهاند که مقصود از کلمهي « قالَ لَهُم النّاس إِن النّاسَ » 32- دانستهاند. -قرآن- 1
اوّل یا نعیم بن مسعود است یا مردم ثقیف، ابو الفتوح از سدّي نقل کرده است که چون پیغمبر در سال بعد از احد آمادهي « النّاس »
دوّم بطوریکه « النّاس » عموم منافقین است. و « النّاس » رفتن به میعادگاه با ابو سفیان شد منافقین مردم را ترساندند و مقصود از کلمهي
173 مفسّرین باین جمله استدلال « فَزادَهُم إِیماناً » 41- در شأن نزول نوشتیم مقصود ابو سفیان و یاران او بوده است. -قرآن- 1
22 زمخشري: در برابر شنیدن سخن آن مردم و ترساندن آنها حمیت و - کردهاند بر اینکه ایمان قابل کمی و زیادي است. -قرآن- 1
173 ابو الفتوح: «ُ وَ نِعمَ الوَکِیل » . غیرت ایشان تحریک شد و آهنگ جنگ کردند و اینکه نمونه ثبات عقیده و خلوص نیّت آنها بود
23 کشیمان ار بزاري از - واقدي گفت و کیل در اینکه جمله بمعنی مانع است. مناسب اینکه جمله رباعی بابا طاهر است: -قرآن- 1
فَانقَلَبُوا بِنِعمَۀٍ مِنَ » ! که ترسی ||! برانی ار بخواري از که ترسی! باین نیمه دل از کس مو نترسم || دو عالم دل تو داري از که ترسی
174 طبري: نعمه یعنی آسایش مسلمین از برابر شدن و جنگ با اعراب، و فضل یعنی: سود از تجارت که در اینکه سفر «ٍ اللّه وَ فَضل
174 طبري اینکه جمله را آسایش از کشتن معنی « لَم یَمسَسهُم سُوءٌ » 49- نصیبشان شد و مزد و اجر اطاعت فرمان پیغمبر. -قرآن- 1
174 مجمع: یعنی برفتن پی دشمن دنبالگیري از رضاي خدا است. - «ِ وَ اتَّبَعُوا رِضوانَ اللّه » [ 24 [ صفحه 276 - کرده است. -قرآن- 1
33 ابو الفتوح: مردم از پیغمبر [ص] پرسیدند: اینکه عمل ما و تعقیب از دشمن جهاد شمرده میشود! اینکه آیه براي جواب - قرآن- 1
آنها است که اینکه کار متابعت رضاي خدا است. فخر: آنهائیکه تاریخ جنگهاي پیغمبر [ص] را نوشتهاند اختلاف کردهاند: بعضی
گفتهاند که مجموع اینکه آیات در بدر صغري نازل شده است. واقدي گفته است: آیت اوّل [الَّذِینَ استَجابُوا] در حمراء الاسد نازل
شده است و دوّم، [الَّذِینَ قالَ لَهُم النّاس]ُ در بدر صغري نازل شده است و اینکه نزدیکتر است بقبول از اینکه جهت که در آیت اوّل
گفته شده است [با آنکه زخمدار بودند اجابت کردند] و از احد تا بدر صغري یک سال فاصله شده است و در اینکه مدّت جنگی
نبوده است که یاران پیغمبر [ص] زخمدار باشند پس معلوم میشود با حال زخمداري از احد بحمراء الاسد دعوت شدند و اجابت
کردند، و اگر عقیدهي دیگران را قبول کنیم که آیت اوّل در بدر صغري بوده است باید بگوئیم مقصود از قرح شکست و هزیمت
است. یعنی آنهائیکه در احد شکست خوردند و فرار کردند پس از آن توبه کردند و تقوي و نیکوکاري پیش گرفتند و پس از آن
175 طبري: یعنی مؤمنین «ُ إِنَّما ذلِکُم الشَّیطان یُخَوِّف » 134- 54 -قرآن- 99 - اجابت کردند دعوت خدا و پیغمبر را تا آخر. -قرآن- 31
105 اوّل: ترس عموم مردم از - 42 -قرآن- 92 - 175 روح البیان: خوف سه مرتبه دارد: -قرآن- 1 «ِ وَ خافُون » را بکافران میترساند
عذاب خدا. دوّم: ترس خواص از دوري رحمت خدا، سوّم: ترس خاص الخاص فقط از خدا است که اینکه سخن منقول از پیغمبر
و اینکه شعر را « اعوذ بعفوك من عقابک، و اعوذ برضاك من سخطک، و اعوذ بک منک » : [ص] اشاره باین سه درجه است
بمناسبت آورده: [ صفحه 277 ] کسی را دانم اهل استقامت || که باشد بر سر کوي ملامت ز اوصاف طبیعت پاك مرده || باطلاق
« بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم » : هویّت جان سپرده برفته سایه و خورشید مانده || تمام از گرد خود دامن فشانده سخن ما: 1- جملهي
55 مثنوي گفته است: اي برادر تو همین اندیشهاي || ما بقی خود استخوان و ریشهاي گر گلست اندیشهي تو - میگوئیم: -قرآن- 25
گلشنی || ور بود خاري تو هیمه گلخنی در آفرینش خداوند برتري انسان بر دیگر موجودات بواسطهي فکر و اندیشه او است که
صفحه 129 از 201
تمام مظاهر تمدّن و تکامل بشر و نموداري اسرار آفرینش که پیوسته در فزونی است مولود فکر و عقل و نیروي تخیّل آدمی است و
هر فرد بهر اندازه که درجهي فکر او باشد بهمان اندازه برتري و امتیاز بر دیگران پیدا میکند، پس اگر شخصی فکرش بکارهاي
ثابت و مفید براي حق بود و موجب ثبات اجتماع و تقویت افکار دیگران شد که آنهم یکی از وسایل توسعهي آفرینش خداوند
است البتّه فکر و اندیشهي اینجور آدم که حقیقت انسانیّت او است ثابت است چون اثر همانند او که تقویت و پیشرفت افکار دیگران
است از آن پیدا میشود، پس تا هر وقت افکار و اندیشههاي صالح و شایستهي مولود فکر آن شخص در جهان باقی باشد پس همان
شخص که حقیقت او فکر و اندیشهي او است پایدار است و ثابت دنبال اینکه مقدّمه میگوئیم: آنهائیکه براي پیشرفت اسلام و
تربیت بشر کوشش کردند و تا پاي جان ایستادگی نمودند وسیلهي پیدایش و پایداري آدمیّت شدهاند و عامل مؤثّر و کمک مهمّ
در توسعهي بالاترین مرتبهي آفرینش خدا بودهاند که افزایش و پیشرفت تربیت باشد و اصلاح وحشیهاي انساننما، از اینجهت
اینکه- گونه مردم علاوه بر اینکه نمردهاند هرچه دامنهي عمل آن روزشان وسیعتر میشود امروز زندگی آنها نمودارتر میشود و
جهت اینکه در آیه بالخصوص نام کشتگان در راه خدا برده شده است با اینکه همهي مردمان صالح در عالم دائمی خداوندي [
صفحه 278 ] بهرهمند هستند. براي آنست که هدف و منظور آنها که اصلاح اجتماع و تربیت انسان باشد از همه بالاتر بوده است و
براي اینکه هدف بالاترین تمکّن خود را که جان آنها بوده است دادهاند. مثنوي میگوید: در جوانی حمزه عم مصطفی || با زره
68 اندر آخر حمزه چون در صف شدي || بیزره سرمست در غزو آمدي خلق پرسیدند کاي - فرمت- 66 -» میشد مدام اندر وغی
64 نی که لا تلقوا بایدکم الی || تهلکه خواندي ز پیغام خدا پس چرا تو - فرمت- 62 -» عم رسول || اي هژبر صفشکن شاه فحول
خویش را در تهلکه || میبیندازي چنین در معرکه گفت حمزه چون که بودم من جوان || مرگ میدیدم و داغ اینکه جهان لیک
از نور محمّد من کنون || نیستم اینکه شهر فانی را زبون از برون حس لشگرگاه شاه || پر همی بینم ز نور حق سپاه خیمه در خیمه
طناب اندر طناب || شکر آنکه کرد بیدارم ز خواب آنکه مردن پیش چشمش تهلکه است || حکم لا تلقوا بگیرد او بدست وانکه
مردن پیش او شد فتح باب || سارعوا آید مرا او را در خطاب هر که یوسف دید جان کردش فدا || هر که گرگش دید، برگشت
از هدي مرگ هر یک اي پسر همرنگ او است || آینهي صافی یقین همرنگ رو است پیش ترك آئینه را خوشرنگی است||
پیش زنگی آئینه هم زنگی است اي که میترسی ز مرگ اندر فرار || آن ز خود ترسانی اي جان هوشدار زشت روي تست نی
رخسار مرگ || جان تو همچون درخت و مرگ برگ از تو رسته است ار نکوئی است ار بد است || ناخوش و خوش هم ضمیرت
از خود است [ صفحه 279 ] لیک نبود فعل همرنگ جزا || هیچ خدمت نیست مانند عطا مزدوران نمیماند بکار || کان عرض وین
جوهر است و پایدار آن همه سختی روز است و عرق || و اینکه همه سیم است و زر اندر طبق هیچ ماند آب مر فرزند را ||! هیچ
82- بطوري که حافظ گفته است: -قرآن- 38 « یَستَبشِرُونَ بِالَّذِینَ لَم یَلحَقُوا » : ماند نی شکر مر قند را! 2- دوّمین سخن ما: در جملهي
جلوهي حسن تو دل میبرد از شاه و گدا || چشم بد دور که هم جانی و هم جانانی گرچه دوریم بیاد تو قدح مینوشیم || بعد
منزل نبود در سفر روحانی کسانیکه از اینکه عالم چشم بستهاند بواسطهي آسایش از گرفتاري مادي، فاصلههاي زمانی و مکانی
براي آنها تصوّر ندارد چون وسیلهي ادراك آنها اینکه وسائل ظاهري نیست مثل چشم و گوش و غیره که لوازم زیادي داشته باشد
بلکه آنها با وسیلهي اصلی که روان و یا نفس باشد بطور استقلال و بینیاز از آلات و ابزار کار خود را انجام میدهند از اینکه جهت
احاطه دارند بحوادثی که با آن ارتباط داشتهاند و براي همین است که میدانند دوستان و همکیشهاي آنها چه- طور برگذار
میکنند، و چه مقامی براي آنها آماده است که پس از مرگ به آن میرسند و آیا تا چه اندازه آنها میتوانند با اینکه عالم رابطه
پیدا کنند و از حوادث جهان مطّلع شوند! ممکن است بگوئیم: همانطور که در بحث معاد گفتیم، آنچه انسان بوسیلهي اینکه
عضلات و وسایل مادي انجام میدهد وسیلهي موجودیّت ابدي و بقاي همیشگی او خواهد بود، پس تا هر اندازه که در اینکه عالم
کار انجام داده است و وسائل مادّي خود را بکار برده است بهمان اندازه موجودّیت ابدي و بقاي همیشگی براي او تولید میشود و
صفحه 130 از 201
شاید از اینکه جملهي آیه بتوانیم اینکه مطلب را بفهمیم که اطّلاع شهداء از حال همان رفقاي خودشان هست چون نام آنها [
صفحه 280 ] بطور مختصر برده شده است و بیشتر از آن چیزي بآنها نسبت نداده و اطّلاع از جاي دیگر براي ایشان گفته نشده است.
و مثنوي هم شاید بهمین اندازه اشاره داشته است در شعر گذشته: گر گلست اندیشهي تو گلشنی || ور بود خاري تو هیمه گلخنی
یعنی بهر اندازه که خود را بصورت گل نمایش داده و مانند گل براي خود و دیگران بوده است وسعت گلشن او در عالم دیگر
بهمان اندازه است و وسعت گلخنی که در عالم دیگر براي او مهیّا است بمقداري است که در اینکه عالم براي خود و دیگران خار و
شاید اشاره باین باشد که « الَّذِینَ استَجابُوا- الخ » موذي بوده است. 3- سوّمین سخن ما در اینکه آیات اینکه است: آیت 172 جملهي
یعنی کسانی « لِلَّذِینَ أَحسَ نُوا- الخ » در اوّل گفته شده است: مزد مؤمنین را خدا نابود نمیکند زان پس باین جمله روشن شده است
مزد بزرگ دارند که با پذیرفتن دعوت خدا و رسول پرهیزگار و نکوکارند که براي نکوکاري و پرهیز از نافرمانی دعوت را
264- 95 -قرآن- 242 - پذیرفتند و بدرستی مسلمان بودند نه که بزبان بپذیرند و یا براي شهرت و غنیمت و دیگر هدفها. -قرآن- 73
[ [سوره آلعمران [ 3]: آیات 176 تا 179
وَ لا یَحزُنکَ الَّذِینَ یُسارِعُونَ فِی الکُفرِ إِنَّهُم لَن یَضُ رُّوا اللّهَ شَیئاً یُرِیدُ اللّه أَلاّ یَجعَلَ لَهُم حَ  ظا فِی الآخِرَةِ وَ لَهُم عَذاب عَظِیم [ 176 ] إِنَّ
الَّذِینَ اشتَرَوُا الکُفرَ بِالإِیمان لَن یَضُ رُّوا اللّهَ شَیئاً وَ لَهُم عَذاب أَلِیم [ 177 ] وَ لا یَحسَ بَن الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُملِی لَهُم خَیرٌ لِأَنفُسِهِم إِنَّما
نُملِی لَهُم لِیَزدادُوا إِثماً وَ لَهُم عَذاب مُهِین [ 178 ] ما کانَ اللّه لِیَذَرَ المُؤمِنِینَ عَلی ما أَنتُم عَلَیه حَتّی یَمِیزَ الخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّب وَ ما کانَ
اللّه لِیُطلِعَکُم عَلَی الغَیب وَ لکِن اللّهَ یَجتَبِی مِن رُسُلِه مَن یَشاءُ فَآمِنُوا بِاللّه وَ رُسُلِه وَ إِن تُؤمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُم أَجرٌ عَظِیم [ 179 ] -قرآن-
از مصدر املاء بمعنی زمان چیزي را بدرازا کشاندن تأخیر انداختن و کلمهي ملوان از « نملی » : 763-1 [ صفحه 281 ] معنی لغات
از مصدر « یجتبی » . از مصدر وذر بمعنی واگذاشتن، بحال خود رها کردن « لیذر » . گناه « اثما » . همین ماده است بمعنی شب و روز
اجتباء بمعنی انتخاب کردن و برگزیدن. شأن نزول: مفسّرین براي اینکه آیات جهت مخصوص ننوشتهاند فقط در ضمن معنی متذکّر
شدهاند که مقصود دلداري پیغمبر [ص] است و یا توصیف کفّار. ترجمه: 176 اي محمّد آن کسان که شتاب به بیدینی میکنند تو
را اندوه- ناك نکنند که نتوانند اندك زیانی بخدا رسانند. و خدا میخواهد و بسرنوشت کرده که بآن جهان بایشان بهرهاي نرساند
و آزاري بزرگ برايشان باشد. 177 همانا آن کسان که دین دادند و کفر خریدند هرگز بخدا زیانی نزدند و برايشان آزاري
دردناك بود. . و آن کسان که کافر شدند نه پندارند که مهلت ما براي آنان نیکی بایشان باشد. بلکه آنان را بروزگاري رها
میکنیم تا بر گناه خود بیفزایند و آزاري بخواري برايشان باشد. 179 خدا مؤمنان را بر آنگونه که هستند بخود نگذارد تا آنکه
ناپاك ز پاك جدا کند [و مؤمن و منافق نمودار شود] و نشود که شما مؤمنان را ز غیب آگاه کند [تا از درون یکدگر خبردار شوید
و مومن ز منافق باز شناسید] ولی آن را که خواهد و بسرنوشت کرده پیغمبرانند که برمیگزیند [و به هنگام مصلحت از غیب
خبردارشان میکند یا از پیغمبران خود آن را که خواهد میگزیند و از غیب خبردار میکند] پس شما بخدا و پیامبران او بگروید که
نافع با صداي جلوي یاء و صداي زیر زاء قرائت کرده « لا یَحزُنکَ » : اگر مؤمن و پرهیزگار شوید مزدي بزرگ دارید. گفتار مفسّرین
176 مجمع: مجاهد و إبن اسحاق گفتهاند: « یُسارِعُونَ فِی الکُفرِ » 30- [یحزن] و بقیّه با فتح یا و ضم زاء خواندهاند. -قرآن- 16
مقصود منافقین است. و ابی علی جبّائی گفته است: عدهاي اعراب مرتد شدند، به اینکه وسیله پیغمبر [ص] را تسلیه میدهد. -قرآن-
لَن » . 28-1 [ صفحه 282 ] عبده: سرعت در کفر میفهماند که مقصود مقاومت با مسلمین و کومک بکفّار است مثل ابو سفیان
176 مجمع: شاید در دل پیغمبر اندیشهاي پیدا شده که خود کوتاهی کرده است در کار و وظیفهاش و اینکه موجب شده « یَضُرُّوا اللّهَ
است که عدّهاي مرتدّ شوند یا کافر بمانند، باین جمله آن حضرت را تسلیت است که بخدا و وظیفهي تو ضروري متوجّه نشده است
25 فخر: چون کافران پس از جنگ احد سرزنش میکردند که اگر پیغمبر بود شکست باو - و زیان آن بر خود آنهاست. -قرآن- 1
صفحه 131 از 201
نمیرسید و عدّهاي از ترس قریش کافر شدند و نیز کفّار عده جمع میکردند که اسلام را نابود کنند، اینکه حوادث پیغمبر [ص] را
نگران داشت که شاید وقفه در پیشرفت اسلام بشود، با اینکه جمله خاطر آنحضرت آرام شد که اینکه کارها بخدا یعنی پیشرفت
33 [در عالم دیگر خداوند - 176 نتیجهي معنی چند نفر از مفسّرین اینکه است: -قرآن- 1 « یُرِیدُ اللّه أَلّا یَجعَلَ » . دین خدا ضرر ندارد
حکم خواهد کرد که قرار ندهد تا آخر]. زمخشري: فایدهي جملهي: [یرید] اینکه است که آنها خود از هم اکنون چنان موجب
محرومیّت خویشتن را در عالم دیگر مهیّا کردهاند که راه برگشتن نیست چون سخت در کفر خود ثابت هستند بدرجهاي که خدا و
ارحم الرّاحمین هم نمیخواهد بآنها رحم کند. عبده: یعنی فساد فطرت آنها و نهاد زشتشان طوري است که باید محروم باشند. و
25 در - 177 جهت تکرار اینکه جمله را مجمع البیان نوشته است: -قرآن- 1 « لَن یَضُ رُّوا اللّهَ » . خدا قرار ندهد براي ایشان بهره تا آخر
آیت پیش براي تسلیت پیغمبر [ص] است که نگران مباش چون کار آنها آسیب ندارد و در اینکه آیه براي بیان و توضیح و نتیجهي
عمل است که زیان بر خود آنها است نه بر خدا. فخر: کفر اینکه مردم خواه بواسطهي برگشتن از دین بحب دنیا باشد خواه بواسطهي
سلیقه و طرز فکر باشد و خواه در نتیجهي بحث و گفتگوي با یکدیگر و [ صفحه 283 ] حسد و عداوت میان آنها باشد دلیل بر
178 مجمع: مقاتل گفته است: مقصود کفّار مکّه « لا یَحسَبَن الَّذِینَ کَفَرُوا » . ضعف عقل و ارادهي آنها است که اثري و ضرري ندارد
37 ابو الفتوح: حمزه با تاء قرائت کرده است یعنی: - است. و عطاء گفته است: مقصود یهود بنی قریظه و بنی نضیر هستند. -قرآن- 1
178 مجمع: یعنی: درازي عمر کافران « أَنَّما نُملِی لَهُم خَیرٌ » . تو اي پیغمبر گمان مبر و بقیّه با یاء خواندهاند یعنی: کافران گمان نبرند
که در احد کشته نشدند و زنده ماندند موجب تشدید عقاب آنها است در عالم دیگر و کشته شدن مؤمنین تسریع برسیدن نعمتهاي
31 ابو الفتوح: مقصود اینکه است که اینکه مهلت و درازي عمر را خدا براي خیر آنها معیّن کرده است، لیکن - آنجا است. -قرآن- 1
بمعنی نتیجه است یعنی نتیجهي مهلت و درازي « لِیَزدادُوا » 178 ابو الفتوح: لام « إِنَّما نُملِی لَهُم لِیَزدادُوا » . خود از آن استفاده نمیکنند
زندگی آنها زیادي گناه است و بس و معنی لام غرض و هدف کار نیست چون از خداوند قبیح است که براي زیادي گناه عمر آنها
را دراز کند، کسی از پیغمبر [ص] پرسید کدام دسته مردم بهتر هستند! فرمود: آنکه عمرش دراز و عملش نیکو باشد. پرسید کدام
73 عبد اللّه مسعود گفت: براي مردم نیک و بد مرگ - 37 -قرآن- 60 - بدتر! فرمود: آنکه عمرش دراز و کارش بد است. -قرآن- 1
به از زندگی است، که اوّلی از بار وظائف زندگی رها میشود و دوّمی: مردم از او آسوده میشوند. مجمع: ابو القاسم بلخی در
معنی اینکه آیه گفته است: کافران گمان نکنند که درازي عمرشان براي آن است که کارهاي آنها پسندیده است و مقبول بلکه
اینکه زندگی بر زیان آنها است چون ما بآنها درازي عمر میدهیم و ایشان بگناه خود میافزایند و خود را سزاوار عذاب میکنند.
نوشته شود جدا از یکدگر [ صفحه 284 ] تا معنی چنین شود: گمان نبرند که آنچه « انّ ما » : کشاف: در جملهي اوّل بهتر است که
متّصل نوشته شود یعنی همانا زیادي عمر نتیجهاش گناه است ولی چون « انّما » درازي عمر است خوب است و در جملهي دوم بایستی
در قرآن عثمان هر دو متّصل نوشته شده است تخلّف جایز نیست. فخر: ممکن است معنی جمله بر تقدیم و تأخیر باشد که معنی
اینکه گونه باشد: گمان نبرند کافران که درازي عمر براي زیادي گناه است بلکه زیادي عمر براي آنها بهتر است ولی اینکه معنی بر
بفتح همزه « انّما » بکسر در همزه و دومی « انّما » خلاف قرائت قاریها است چون باین معنی بایستی بر عکس قرائت باشد که در اوّل
باشد تا اینکه معنی درست باشد. روح البیان: ممکن است چیزي بصورت نعمت و بواقع نقمت و ناگواري باشد مانند اینکه شیرینی
مسموم بکسی بدهند. سعدي گفته است: شنیدهام که بقصّاب گوسفندي گفت || در آن زمان که بخنجر سرش ز تن ببرید جزاي
179 «ِ عَلی ما أَنتُم عَلَیه حَتّی یَمِیزَ الخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّب » هر بن خاري که خوردهام دیدم || کسی که پهلوي چربم خورد چه خواهد دید
طبري: یعنی خدا شما مؤمنین را بهمین حال که هستید و منافق و مؤمن بهم آمیختهاید رها نمیکند تا منافقرا که کفر خود پنهان
- میدارد از مؤمن خالص صادق جدا نماید. مجاهد گفته است یعنی: روز احد مؤمن و منافق از یکدگر تمیز داده شدند. -قرآن- 1
- 72 مجمع: قتاده و سدي گفتهاند: یعنی کافر از مؤمن جدا و تمیز داده شود و براي تمیز خبیث از طیّب چند وسیله نوشته است: 1
صفحه 132 از 201
بآزمایش در انجام تکالیف مثل جهاد روز احد و مانند آن. 2- علامتها و طرز رفتار و کار آنها که معلوم میشد مؤمن است یا منافق
است 3- چون مؤمنین از طرف خدا یاري شوند افزایش مییابند و منافقین شکسته و خوار و اندك میشوند و هر دسته بخوبی از
دیگري تمیز داده میشود. ابو الفتوح: در جهت نزول آیه اختلاف است: کلبی گفته است: مشرکان [ صفحه 285 ] گفتند: اي محمّد
تو میگوئی مؤمنین بتو اهل بهشت هستند و منکرین تو دوزخی، اکنون بگو کی مؤمن و بهشتی است و کی کافر و دوزخی! اینکه
آیه نازل شد. ابو العالیه گفته است: مؤمنین از پیغمبر [ص] خواستند که وسیلهي امتیاز میان آنها و منافقین باشد اینکه آیه نازل شد و
خطاب بمنافقین است، یعنی: خدا نمیگذارد که « انتم » در معنی آیه اختلاف است. إبن عبّاس و مقاتل و ضحّاك گفتند: کلمهي
مؤمنین مشتبه و آمیخته باشند با شما منافقین بهمین روش که اکنون اظهار اسلام میکنید تا از یکدگر جدا بکند، و عدّهاي گفتهاند:
خطاب بمؤمنین است و معنی چنین است: خدا نمیگذارد که شما مؤمنین بهمین طور که هستید آمیخته با منافقین « انتم » کلمهي
با ضم یاي اوّل و فتح میم و تشدید و فتح یاي دوم قرائت کردهاند و بقیهي قراء « یمیّز » بمانید تا وسیلهي تمیز فراهم شود، و قراء کوفه
بفتح یاي اوّل و کسر میم و سکون یاي دوم قرائت کردهاند و نتیجهي معنی تفاوت نمیکند. تفسیر نشابوري: کلمهي خبیث « یمیز »
مقدّم بر طیّب آورده شده است براي اینکه چون پست است و باید جدا شود پس منظور و مورد گفتگو در جمله خبیث است و باید
179 مفسّرین از اینکه جمله چنین نتیجه گرفتهاند خدا مؤمن و منافق را بهر وسیله باشد «ِ لِیُطلِعَکُم عَلَی الغَیب » . از آن سخن گفته شود
مانند گرفتاریها و تکالیف از یکدگر جدا میکند ولی اطّلاع از غیب و اسرار نهانی مناسب با ساختمان بشر نیست و نمیشود که مردم
179 مفسّرین اینکه جمله را در برابر جملهي «ِ یَجتَبِی مِن رُسُلِه » 32- بواسطهي اطّلاع از غیب مؤمن و منافق را بشناسند. -قرآن- 1
سابق براي توضیح آن دانستهاند که اطّلاع از غیب فقط براي آنهائی است که خدا برسالت انتخاب میکند که آنها مطّلع میشوند
27 مجمع از سدّي نقل است: مقصود از اینکه جمله اینکه است که خدا پیغمبر را - چه کسی مؤمن و چه کسی منافق است. -قرآن- 1
از مردمان صالح انتخاب میکند، امّا او را هم از غیب مطّلع نمیکند. [ صفحه 286 ] فخر: دو معنی دیگر براي اینکه جمله احتمال
داده است: 1- کسی را خدا از غیب آگاه نمیکند ولی انتخاب پیغمبر میکند تا به اطاعت و نافرمانی از او مؤمن از منافق شناخته
شود. 2- همهي مردم لیاقت ندارند که مانند پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مطّلع از غیب باشند و بینیاز از شخص پیغمبر، فقطّ
179 روح البیان: اینکه جمله « وَ إِن تُؤمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُم أَجرٌ » . یک فرد را باین مقام انتخاب میکند و بقیّه را مأمور به اطاعت او
دنبالهي جمله پیش اشاره است به اینکه که مقام برگزیدگی و اجتباء ممکن نیست مگر با تقوي و پرهیزگاري بقول سعدي: -قرآن-
48-1 قدم باید اندر طریقت نه دم || که اصلی ندارد دم بیقدم سخن ما: 1- آیت اوّل بوسیلهي خطاب به پیغمبر راهنمائی و اصلاح
افکار است که کجروي و انحراف مردم آسیبی بدستگاه آفرینش ندارد و در نتیجه: هر چه کنی بخود کنی || گر همه نیک و بد
کنی پس ما نباید متعصّب و یا اندوهناك باشیم که دیگران بروش و طریقهي ما نمیروند. 2- در سه آیه کلمهي عذاب توصیف
شده است، باوصاف مختلف: اوّل بعظم توصیف شده است، شاید باین مناسبت باشد که چون منافقین سرسختی و پافشاري در ابقاي
کفر و جلوگیري از اسلام میکنند، گرفتاري آنها بقدري زیاد است که اندازهي آنرا نمیتوانید دریابید که دامنهي آن چقدر خواهد
بود، در آیت بعد براي آنهائیکه دست از دین برمیدارند و کفر را انتخاب میکند عذاب- شان الیم و دردناك معرّفی شده است
شاید براي آن باشد که چون فقطّ خود را از کمالات آدمیّت محروم کردهاند که اسلام نپذیرفتهاند، خود در رنج و درد هستند و در
آیت سوّم براي آنهائی که زیاد زندگی میکنند و کافر هستند عذاب خوارکننده و وهنآور معیّن شده است، ممکن است چون
اینطور مردم دیگران را سرزنش [ صفحه 287 ] میکردند که شما بجنگ میروید و خود را تسلیم بمرگ میکنید، و خودشان را به
چشم دیگران جلوه میدادند که درازي عمر و مال و آسایش زندگی دارند بر خلاف مسلمین که گرفتاريهاي متنوّع داشتند براي
آنها در برابر اینکه ادعاها گرفتاري با کمال خواري است که دیگران میبینند آنها را که بچه صورتی درآمدهاند و ایشان هم در
برابر گردنفرازیهاي گذشته از خواري و ذلّت خود رنج میبرند.
صفحه 133 از 201
[ [سوره آلعمران [ 3]: آیات 180 تا 184
وَ لا یَحسَبَن الَّذِینَ یَبخَلُونَ بِما آتاهُم اللّه مِن فَضلِه هُوَ خَیراً لَهُم بَل هُوَ شَرٌّ لَهُم سَیُطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِه یَومَ القِیامَۀِ وَ لِلّه مِیراث السَّماواتِ
وَ الأَرض وَ اللّه بِما تَعمَلُونَ خَبِیرٌ [ 180 ] لَقَد سَمِعَ اللّه قَولَ الَّذِینَ قالُوا إِن اللّهَ فَقِیرٌ وَ نَحن أَغنِیاءُ سَنَکتُب ما قالُوا وَ قَتلَهُم الَأنبِیاءَ بِغَیرِ
حَقٍّ وَ نَقُول ذُوقُوا عَذابَ الحَرِیق [ 181 ] ذلِکَ بِما قَدَّمَت أَیدِیکُم وَ أَن اللّهَ لَیسَ بِظَلّام لِلعَبِیدِ [ 182 ] الَّذِینَ قالُوا إِن اللّهَ عَهِدَ إِلَینا أَلاّ
[ نُؤمِنَ لِرَسُول حَتّی یَأتِیَنا بِقُربان تَأکُلُه النّارُ قُل قَد جاءَکُم رُسُل مِن قَبلِی بِالبَیِّنات وَ بِالَّذِي قُلتُم فَلِمَ قَتَلتُمُوهُم إِن کُنتُم صادِقِینَ [ 183
از طوق « سیطوّقون » : 908 معنی لغات - فَإِن کَ ذَّبُوكَ فَقَد کُذِّبَ رُسُل مِن قَبلِکَ جاؤُ بِالبَیِّنات وَ الزُّبُرِ وَ الکِتاب المُنِیرِ [ 184 ] -قرآن- 1
جمع زبور کتاب پند و حکمت. ترجمه: « زبر » . از ذوق بمعنی چشیدن « ذوقوا » . بمعنی گردن بند یعنی بشکل طوق درست میکنند
[پس از آنکه عاقبت کار کافر و منافق را دانستید اکنون سرنوشت بخیل و مانع زکات و رفتار و گفتار مردم منحرف و لجوج را
بشنوید]: 180 آنان که بخل میکنند [ صفحه 288 ] و از آنچه خدا بآنها تفضّل فرمود بدیگران بهره نمیرسانند گمان نبرند که سود
می- برند، بلکه اینکه کار زیانی است که خود آن را فراهم کردهاند و بزودي رستاخیز باشد و اینکه اموال طوقی بر گردن آنها شده
و همهي بازماندهي در زمین و آسمان براي خدا و بقدرت خدا میماند و او بداند آنچه شما کنید. شأن نزول آیت 181 لقد سمع
حیی بن اخطب گفت: « مَن ذَا الَّذِي یُقرِض اللّهَ قَرضاً حَسَناً » : اللّه: در مجمع البیان از مجاهد نقل کرده است: چون اینکه آیه نازل شد
165 عکرمه و - معلوم میشود خدا فقیر است و ما بینیاز هستیم که از ما قرض میکند اینکه آیه در جواب او نازل شد. -قرآن- 114
سدّي و محمّد اسحاق گفتهاند: پیغمبر نامهاي بیهود نوشت که نماز بخوانید و زکات بدهید و قرض الحسنه بفقرا بدهید، و بوسیلهي
ابو بکر براي آنها فرستاد، او بمدرسهي آنها رفت که عدّهاي دور فنحاص بن عاذور که از علماي ایشان بود جمع شده بودند او بابی
بکر گفت: اگر مطالب شما درست است پس خدا فقیر است، و ما بینیاز، ابو بکر غضبناك شد و بصورت او زد، او به پیغمبر
شکایت کرد و انکار از گفتهي خود اینکه آیه در سخن او نازل شد. ترجمه: 181 همانا خدا شنید سخن آنان که گفتند: خدا نادار
است و ما دارا بزودي آنچه گفتند مینویسیم و هم بناروا پیغمبران کشتنشان [از گذشتگان- شان بجاي گذاردهایم] و خواهیم
گفت: آزار سوزان آتش بچشید. 182 که اینکه همان است که بدست خود جلو فرستادید نه که خدا ببندگان خود ستمکار بود.
کلبی گفته است: چند نفر از سران یهود: [کعب بن اشرف و مالک بن ضیف و « الَّذِینَ قالُوا إِن اللّهَ عَهِدَ » جهت نزول آیت 183
61 در تورات بما دستور داده شده است که اگر کسی ادعاي پیغمبري کرد بایستی قربانی کند و - غیره] به پیغمبر گفتند: -قرآن- 20
آتشی از آسمان فرود آید و آن را نابود کند آنگاه دعواي او را بپذیرید اینکه آیه در جواب آن ادعا نازل شد. ترجمه: 183 آنها که
میگویند: خدا بما سفارش کرده است: بهیچ پیغمبري [ صفحه 289 ] ایمان نیاوریم مگر او براي ما قربانی بیاورد که آتش آسمانی
آن را بخورد و نابود کند اي پیغمبر بگو: پیغمبران پیش از من براي شما یهود نشانههاي نمودار آوردند و هم آنچه گفتید و اگر
اینکه گوئید راست است پس چرا شما یهودي نژادان ایشان را کشتید! 184 پس اي محمّد اگر تو را دروغگو شمردند [دلگیر مباش]
که پیامبرانی پیش از تو را دروغزن گفتند با آنکه نشانههاي نمودار و کتابهاي آسمانی و نوشته روشنی بخش برايشان آوردند.
180 بیشتر قاریها با یاء قرائت کردهاند یعنی آن مردم گمان نکنند و عدّهاي با تاء خواندهاند یعنی تو «َّ وَ لا یَحسَبَن » : سخن مفسّرین
180 طبري: سدّي گفته است: مقصود «ُ یَبخَلُونَ بِما آتاهُم اللّه » 34- اي پیغمبر مپندار و نتیجهي هر دو قرائت یکی است. -قرآن- 15
36 إبن عبّاس گفته است: مقصود علماي یهود است که بخل و خودداري میکنند - بخل و خود داري از دادن زکات است. -قرآن- 1
180 طبري: اینکه مسعود از پیغمبر روایت کرده « سَیُطَوَّقُونَ » . از اظهار پیغمبري محمّد که در تورات هست ولی معنی اوّل بهتر است
18 مقصود طوقی از آتش - است: یعنی هر که زکات مالش را ندهد اژدهائی بر گردنش طوق میشود. و بعضی گفتهاند: -قرآن- 1
است. مجاهد گفته است: یعنی مکلف و محکوم میشوند که آنچه در دورهي زندگی بخل نموده و بفقرا ندادهاند در آن عالم
صفحه 134 از 201
همهي آن اموال را حاضر نمایند. تأویلات کاشانی: یعنی مانند طوق بند و مانع میشود از رحمت و روحان خداوند و مانند قلاده
وسیلهي خواري و دوري میشود از نور جمال خداوند. ابو الفتوح: پیغمبر فرمود: هر سرمایه که بسهم فقیر آمیخته شود صاحب خود
را هلاك خواهد کرد، و روزي زهري بحضور حضرت زین العابدین شرفیاب شد آن حضرت پرسید کجا بودي! عرض کرد: بالین
بیماري بودم که هزار دینار در صندوق داشت و بمن وصیّت کرد که آن را بمصارفی برسانم، آن حضرت تکیه کرده بود [ صفحه
290 ] چون اینکه بشنید راست نشست و با تعجّب فرمود: هزار دینار در صندوق داشت! شاید اینکه مال را از جهت نامشروع و
خودداري از حق کسی فراهم کرده است! فخر: ممکن است مقصود بخل بعلم و مال هر دو باشد چون پیغمبر فرموده است: اگر
180 ابو الفتوح: « وَ اللّه بِما تَعمَلُونَ » . کسی علمی داشته باشد و از او بخواهند و او پوشیده بدارد، خداوند لجام آتشین بر سر او زند
- إبن کثیر و ابو عمرو بیاء خواندهاند یعنی آنچه آنها انجام میدهند و بقیّه با تاء خواندهاند یعنی: آنچه شما انجام میدهید. -قرآن- 1
را هم با ضم خوانده است و معنی چنین میشود: « قَتلَهُم الَأنبِیاءَ » 181 حمزه با یاء مضموم قرائت کرده است و لام در «ُ سَنَکتُب » 30
بزودي نوشته میشود گفتار ایشان و کشتن پیغمبران که آنها انجام دادهاند، و بقیّهي قاریها با نون مفتوح قرائت کردهاند و لام
95 زمخشري: حسن و اعرج با یاء - 13 -قرآن- 71 - را منصوب خواندهاند، و در نتیجهي دو قرائت تفاوتی نیست. -قرآن- 1 « قتلهم »
مفتوح قرائت کردهاند تا اینطور معنی بشود: بزودي خدا مینویسد. ابو الفتوح: مقاتل گفته است معنی جمله اینکه است که: همهي
گفتار و کردار آنها را نگاه میداریم که چیزي باز نماند. کلبی گفته است: یعنی: واجب کنیم بر آنها در آخرت آنچه را در دنیا
گفتند [مقصود کلبی اینکه است که: آثار گفتار زشتشان واجب و ناگزیر است که در عالم دیگر گریبانگیرشان شود]. واقدي گفته
است: یعنی نویسندگان اعمال را امر کنیم بنویسند. فخر: ممکن است اینطور معنی شود: اینکه نادانی آنها را در قرآن مینویسیم که
181 فخر: ممکن است مقصود آن باشد که سخن شما « قَتلَهُم الَأنبِیاءَ » . براي همیشه زشتی و سرسختی آنها در نظر مردم نمودار باشد
25 [ صفحه 291 ] و پیغمبر کشی اجداد گذشتهي شما همه را مینویسیم، و ممکن است بمناسبت رضاي آن مردم بکار - -قرآن- 1
183 عیسی بن عمرو قرائت کرده است [قربان] با ضم و « بِقُربان تَأکُلُه النّارُ » . اجدادشان کشتار پیغمبران را بآنها نسبت داده است
32 ابو الفتوح: اگر بنی اسرائیل قربانی میکردند علامت قبولش آن بود - صداي جلو راء و بقیّه با سکون قرائت کردهاند. -قرآن- 1
که آتشی نمودار میشد سفید که هیچ دود از آن دیده نمیشد با صدائی که از آن بلند بود و تمامی آن قربانی را فرا میگرفت و
میسوخت. سدّي گفته است: خدا در تورات به بنی اسرائیل سفارش کرده است، هر کس ادّعاي پیغمبري کرد از او نپذیرید مگر که
آتشی بیاورد و قربانیهاي شما را بسوزاند تا آنگاه که عیسی ظهور کند، سخن او را بدون چنین مطالبه بپذیرید و باز در ظهور محمّد
184 ابو الفتوح: مف ّ ض ل گفته است: از بعض متخصّصین لغت شنیدم که: زبور « الزُّبُرِ » . هم باو تسلیم باشید و مطالبهي قربانی نکنید
184 « وَ الکِتاب المُنِیرِ » 12- بمعنی کتاب خوش خطّ است. عکرمه و واقدي گفتهاند: مقصود حدیثهاي گذشتگان است. -قرآن- 1
مفسّرین چند معنی کردهاند: 1- تورات و انجیل 2- نوشتهي واضح و آشکار، 3- کتاب راهنماي و شایسته و حق، 4- کتابی که حق
25 سخن ما: 1- آیت 180 جملهي آخر [وَ اللّه بِما تَعمَلُونَ- الخ] - و باطل را روشن میکند تا یکی از دیگري جدا شود. -قرآن- 1
ظاهر اینکه جمله نامناسب با جملههاي جلو است ولی شاید براي آن آورده شده تا بفهماند: خدا از کار بخشیدن و خودداري شما
2- آیت 183 جملهي: [بِقُربان تَأکُلُهُ 64- خبردار است و آنچه دارید او میداند پس میتواند آنها را طوقی بگردنتان کند. -قرآن- 36
النّارُ- تا- وَ بِالَّذِي قُلتُم] اینکه مطلب که قربانی را آتش بسوزاند در آیه تصدیق نشده است، فقطّ نقل شده است که آنها چنین
87 [ صفحه 292 ] پیغمبران پیش از - 53 -قرآن- 65 - خواستهئی داشتند و بدنبال آن دستور داده شده است: اي پیغمبر بگو: -قرآن- 23
من بینه و آنچه گفتید آوردند. و پس از آن چیزي گفته نشده است که آشکار باشد آمدن آتش و سوختن قربانی. و در تورات نیز
اینکه گونه کلمات هست که قربانی آورد و سوخت و مانند اینها ولی از قربانی که آن را آتش آسمانی بسوزد یادي نشده است. و
در داستان قربانی پسران آدم که قرآن گفته است از یکی پذیرفته شد و از دیگري پذیرفته نشد در کتابها نوشتهاند نشانهي پذیرش
صفحه 135 از 201
اینکه بود که آتش از آسمان میآمد و آن را میسوخت چنانکه از ابو الفتوح نقل شد پس ظاهر اینکه است که چون چنین
اندیشهاي براي مردمان گذشته بوده است اینکه آیه اشاره می- کند که مردم پیشین با پیغمبرانشان چنین میگفتند و اینکه گونه
خواهشها داشتند. و در آیت آخر هم که براي دلداري پیغمبر گفته شده است: پیغمبران گذشته آیات و کتاب براي مردم آوردند و
باز هم آنها را دروغگو شمردند یادي از قربانی و آتش نشده است با اینکه با سه کلمه و چهار کلمه کار آنها را تأکید کرده است
که بینه و زبر و کتاب منیر براي آنها آوردند. و اگر از قربانی و آتش حقیقتی در میان میبود بایستی در اینکه آیه بآن اشارهاي
میشد پس معلوم میشود اینکه ادّعاي مخالفین که خدا با ما عهد کرده بهانه- گیري بوده است براي نپذیرفتن سخن پیغمبر و قرآن
آن را نقل کرده است. 3- آیت آخر براي تسلیت و دلداري پیغمبر است چنانکه بمانند اینکه سخن در قرآن مکرر آمده است.
[ [سوره آلعمران [ 3]: آیات 185 تا 186
کُلُّ نَفس ذائِقَۀُ المَوت وَ إِنَّما تُوَفَّونَ أُجُورَکُم یَومَ القِیامَۀِ فَمَن زُحزِحَ عَن النّارِ وَ أُدخِلَ الجَنَّۀَ فَقَد فازَ وَ مَا الحَیاةُ الدُّنیا إِلاّ مَتاع الغُرُورِ
185 ] لَتُبلَوُن فِی أَموالِکُم وَ أَنفُسِکُم وَ لَتَسمَعُن مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ مِن قَبلِکُم وَ مِنَ الَّذِینَ أَشرَکُوا أَذيً کَثِیراً وَ إِن تَصبِرُوا وَ تَتَّقُوا ]
از مصدر زحزحه بر وزن فعلله بمعنی دور و « زحزح » : 436 [ صفحه 293 ] معنی لغات - فَإِن ذلِکَ مِن عَزم الأُمُورِ [ 186 ] -قرآن- 1
از مصدر بلاء بمعنی آزمایش کردن. ترجمه: [اي پیغمبر تو از رفتار اینکه مردم دلگیر مباش که] 185 هر «ّ لتبلون » . برکنار کردن
کسی دیر یا زود خواهد مرد و برستاخیز بدرستی مزدش میرسد، پس رستگار آن کس است که از آتش دور باشد و از بهشت
مجمع: عکرمه و مقاتل « لتبلون فی » بهرهمند شود و گر نه زندگی اینکه جهانی سرمایهي گول است و غرور. جهت نزول آیت 186
گفتهاند: پس از آنکه ابو بکر نامهي پیغمبر را که در آیات پیش نوشتیم بعلماي یهود ابلاغ کرد و آنها گفتند: معلوم میشود خدا
فقیر است و نیازمند بما، اینکه آیه براي تسلیت دل پیغمبر نازل شد. زهري گفته است: کعب بن اشرف مسلمین و پیغمبر را در شعر
هجو میکرد و زیبائیهاي زنان مسلمین را در شعر خود بیاد میآورد و مردم را بر دشمنی مسلمین وادار میکرد، پیغمبر از اینکه
کارها سخت ناراحت بود عاقبت فرمود: کی میتواند شرّ کعب را از ما بگرداند! محمّد بن مسلمه گفت: اینکار با من او با ابو نائله و
عدّهاي آهنگ اینکار کردند، و او را اغفال کردند و کشتند، آیه براي تسلیت دل پیغمبر در برابر اینکه ناگواریها نازل شد. ترجمه:
186 [چو آدمی در زندگی گولخورده و مغرور شود] بایستی بمال و جان [و وظائف دین] آزموده شوید و از یهودیان و مسیحیان و
بتپرستان آزار بسیار بینید تا اگر شکیبا باشید و پرهیزگار [خود نمودار شود که] بلندي همّت است و استوار کاري. سخن مفسّرین:
با نصب در موت، و حسن با تنوین رفع «ِ ذائِقَۀُ المَوت » 48- 185 ابو الفتوح: اعمش قرائت کرده: -قرآن- 15 «ِ کُلُّ نَفس ذائِقَۀُ المَوت »
20 فخر: از اینکه جمله استفاده کرده - قرائت کرده است، و نتیجهي معنی تفاوت نمیکند. -قرآن- 1 « الموت » - و نصب در « ذائقۀ » در
است که نفس غیر از بدن است و مرگ براي بدن بتنهائی است و نفس باقی است زیرا آنکه میچشد باید خود باقی باشد [ صفحه
294 ] تا چشیدن درست باشد. پس نفس میماند و تلخی مرگ بدن خود را میچشد و از بدن جدا میشود و بدن نابود میشود.
جواب اینکه گفتار آن است که چشیدن براي مبالغهي در رنج مرگ است و گر نه مقصود رسیدن مرگ و بآخر رسیدن عمر است.
کشف الاسرار: حذیفه بوقت مرگ گفت، دوست آمد و بر وقت حاجت آمد و گفت: بار خدایا، اگر دانی که درویشی دوستتر دارم
وَ» . از توانگري، و بیماري دوستتر دارم از تندرستی، و مرگ دوستتر دارم از زندگانی، مرگ بر من آسان کن، تا بدیدار تو برآسایم
185 فخر: یعنی: کمال نتیجهي عمل در عالم دیگر است که راحتیهاي اینکه عالم با گرفتاري « إِنَّما تُوَفَّونَ أُجُورَکُم یَومَ القِیامَۀِ
مصادف میشود و آزار و عذابها هم با قسمتی از آسایش و راحتی مقرون است پس فرد کامل و انجام شده در آن عالم است ظاهر
گفتار امام اینکه است که ثواب و عقاب اعمال در اینکه عالم هست ولی تمام و کمالش براي عالم دیگر است، در صورتی که
مطابق معنی لغت جملهي توفّون از وفاء گرفته شده است که بمعنی انجام دادن و تمام کردن است و مفسّرین مثل طبري و ابو الفتوح
صفحه 136 از 201
185 « فَمَن زُحزِحَ » 55- هم نوشتهاند که مزد را در آن عالم میبرند چون در اینجا باید کار کنند و در آنجا نتیجه ببرند. -قرآن- 1
فخر: مفاد اینکه جمله دوري با شتاب است، و اینکه کنایت است از اینکه انسان تا وقتی در اینکه عالم است در آتش رنج و
18 عبده: اینکه جمله اشارهي لطیفی است که - گرفتاریها است و چون از اینکه عالم رفت و ببهشت رسید موفّق شده است. -قرآن- 1
185 طبري: عبد « مَتاع الغُرُورِ » . هر کسی مشرف بر جهنّم و نزدیک بسقوط در آن است و باید کوشش کند که خود را دور بدارد
الرّحمان بن سابط گفته است یعنی: کالا و سرمایهي کم، ولی معنی غرور گول زدن است و در گول خوردن فرق نیست که نسبت
20 [ صفحه 295 ] ابو الفتوح: برخورداري غرور است و فریفته شدن که انسان بهر چیز دلبسته- تر و - بچیز زیاد باشد یا کم. -قرآن- 1
وَ ظَن أَهلُها أَنَّهُم قادِرُونَ عَلَیها أَتاها أَمرُنا لَیلًا أَو نَهاراً » : مطمئنتر باشد، ناگاه همان را از او بربایند چنانکه در آیت دیگر است
104 بعضی - یعنی: مردم نعمتهاي خود را در اختیار خود پنداشتند لیکن ناگاه فرمان ما آن را نابود کرد. -قرآن- 1 « فَجَعَلناها حَصِ یداً
گفتند: متاع الغرور محقّرات است مثل دیگ و کاسه و چیزهاي بیقیمت و لازم، و مقصود اینکه است که زندگی و خوشیهاي آن
بیش از اینگونه چیزها ارزش ندارد. حسن بصرّي گفته است: متاع الغرور مانند سبزي و گیاه و بازي کودك. تفسیر قاضی: لذّتهاي
زندگی تشبیه شده بکالائی که صاحبش آن را به از آنچه هست نمایش میدهد. تا مردم بیخبر آن را بهتر بخرند، البته براي دنیا-
طلبان آنطور است امّا براي آنها که متاع زندگی را براي وسیلهي وصول بآخرت میخواهند متاع بلاغ است نه متاع غرور، یعنی
وسیلهي رسیدن بمقصود است، نه گول خوردن و زیان بردن. شعر تو را دنیا همی گوید شب و روز || که هان از صحبتم پرهیز
186 ابو الفتوح: « لَتُبلَوُن فِی أَموالِکُم وَ أَنفُسِکُم » پرهیز مده خود را فریب از رنگ و بویم || که هست اینکه خندهي من گریهآمیز
48 مقصود وظائفی است که باید انجام دهند از پرداخت اموال براي زکات و غیره و اعمال دیگر - حسن بصري گفته است: -قرآن- 1
مانند نماز و روزه. عطا گفته است: مقصود مهاجرین هستند که چون هجرت کردند خانه و زمین خود را رها کردند مشرکین آنها را
أَذيً » . تصرّف کردند. ولی در ترجمه طوري نوشتیم که با تمامی معانی تطبیق کند چنانکه امام فخر اینکه احتمال را نقل کرده است
18 [ صفحه 296 ] ناراحت میکردند مثل اظهار - 186 فخر: مقصود آزار یهود است که با سخنان کفرآمیز مسلمین را -قرآن- 1 « کَثِیراً
اینکه عزیر پسر خدا است و اذیتهاي کعب بن اشرف هم گفتهاند و مسیحیها میگفتند عیسی پسر خدا است و سوّمین عضو
آفرینندهها است و مشرکین مکّه مردم را بجنگ با مسلمین وادار میکردند. طبري: چون مسلمین در برابر اینکه اذیتها میخواستند
114 روح - است آنها را آرام کرده است. -قرآن- 85 « اذي کثیرا » که دنبالهي کلمات « إِن تَصبِرُوا وَ تَتَّقُوا » تلافی کنند باین جملههاي
البیان: در معنی اینکه دو جمله یعنی: از همه چیز دست بشوئید و بخدا گریزید تا نیک و بد نزد شما یکسان شود. شعر بدي را بدي
سهل باشد جزا || اگر مردي احسن الی من اسا فخر: در معنی اینکه دو جمله: صبر از زیاده روي در دنیا جلوگیري میکند که چون
با کسی مقاومت کردند باز او هم تلافی میکند و پیوسته جدال و زیادروي بر- قرار خواهد بود. و تقوي وسیلهي جلوگیري است از
تجاوزات معنوي و اخلاقی پس با اینکه دو جمله بآداب دنیا و آخرت راهنمائی شده است و چون صبر تحمّل ناگواري- ها است و
تقوي احتراز از ناروا است صبر را مقّدم داشته است که چون چیزهاي ناگوار تحمّل شد پس از آن از چیزهاي ناشایست خودداري
186 طبري: یعنی صبر و تقوي وسیلهي توانائی بر کارهاي مهمّی است که از طرف خدا به « ذلِکَ مِن عَزم الأُمُورِ » . ممکن میشود
31 ابو الفتوح: یعنی صبر و تقوي از کارهاي خوب و حقیقی و جدّي است، عطا گفته است: یعنی - شما فرمان رسیده است. -قرآن- 1
از حقیقت ایمان است و جهت اینکه کارهاي حقیقی و جدي را عزم مینمایند چون با عزم و آهنگ انجام میشود نه بسهو و
بیخبري. مجمع: یعنی از کارهائی است که درستی و پیشرفت و یا صواب و رشد آن معلوم است، و بعضی گفتهاند: یعنی از
که نظر امام فخر را نوشتیم بنظر ما معنی وفا و انجام و باندازهي خود رساندن را « توفّون » کارهاي محکم است. سخن ما: 1- جملهي
میفهماند نه تکمیل نواقص که قسمتی در پیش [ صفحه 297 ] گذشته باشد و بقیّه بعد انجام شود زیرا اینکه جمله در قرآن مکرر
یَتَوَفّاکُم مَلَکُ » بمعنی مرگ استعمال شده است که همان وفا و انجام و تمام شدن و بآخر رساندن است، نه تکمیل نواقص مثل
صفحه 137 از 201
که در هر دو جمله بمعنی بآخر رساندن و انجام شدن عمر است، و در « إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ » و در خطاب بحضرت مسیح «ِ المَوت
که معلوم است بمعنی بآخر « وَ إِبراهِیمَ الَّذِي وَفّی » : و اینکه جمله « مَن کانَ یُرِیدُ الحَیاةَ الدُّنیا وَ زِینَتَها نُوَف إِلَیهِم أَعمالَهُم » اینکه آیه
یعنی از مردم پیمانهي تمام و کامل « إِذَا اکتالُوا عَلَی النّاس یَستَوفُونَ » : رساندن و انجام دادن است نه رفع نواقص و همچنین اینکه آیه
دریافت میدارند و کتب لغت کلمات: وفی، توفّی، اوفی، وفّی، استوفی همه را انجام دادن و بپایان رساندن معنی کردهاند پس نتیجه
از نقل استعمال و معنی اینکه جملهها آن است که بتصریح اینکه آیه سزا و پاداش معنوي کارها در عالم دیگر انجام میشود بیکم
و زیاد و آنچه در دوران زندگی بانسان میرسد مولود اعمال ظاهري و مادي او است نه آنطور که میان مردم مشهور است سزاي
معنوي اعمال باشد که هر خوشی و ناخوشی را نتیجهي اعمال میدانند و میگویند: اثر وضعی فلان کار بفلان نتیجه رسید. -قرآن-
بمعنی ظاهري و همین « یوم القیمۀ » : 2- کلمهي 655- 509 -قرآن- 610 - 459 -قرآن- 477 - 286 -قرآن- 377 - -223-191 قرآن- 250
روزهاي دوران زندگی نمیتوان مطابق نمود، چون روز قیامت بعد از برگزار کردن و دست برداشتن از حوادث و مواد اینکه عالم
است پس براي فهماندن مطلب قیدي لازم است که قهرا بالفظ روز باید گفته شود، و گر نه با همین روزها که ما میشناسیم منطبق
بمعنی مشهور اکتفاء کرده چیز دیگر اظهار نکرده اند و براي اینکه بفهمیم اوّلین استعمال « یوم القیمۀ » نیست علماي تفسیر و لغت در
اینکه کلمه قبل از قرآن بوده است یا نه، و اگر بوده است بچه معنی بوده است تفحّص بیشتر لازم است، و آنچه بنظر میرسد کلمهي
قیامت شاید از همان قوام و قیم بمعنی اختیاردار، و ایستاده بکار و دست اندر کار باشد و مقصود آنکه روزي است که در ظاهر هم
قوام و قیّم دیگري نیست مگر خدا، که دیگر اختیارات ظاهري هم نابود است و دست کسی بجائی نمیرسد، [ صفحه 298 ] چنانکه
گفته شده است یعنی روز جزا و مزد، مطلب مهم اینکه است که چون زمان و آثار و خواص مادي تصوّر « یوم الدّین » مکرر بنام
ندارد و لفظ یوم براي اندازهي فهم ما است، پس قیامت براي مردم از هزاران سال گذشته تا هزارها سال آینده بچه طور خواهد بود!
جواب اینکه مشگل بد و جور متصوّر است: 1- مقصود آن باشد که آنچه بشر در زندگی انجام داده است پس از آنکه اینکه کرهي
« لنجمعنّکم » : زمین نابود شد قیامت بپا میشود و همه یکبارگی براي رسیدن بمزد کار خود جمع میشوند، چنانکه در قرآن بجملهي
گفته شده است یعنی البته همهي شما را فراهم میکنیم. 2- ممکن است بگوئیم چون عالم دیگر یعنی عالم غیر مادي که زمان و
مکان و خواص قابل تغییر و تبدیل در آن تصوّر ندارد پس روز قیامت یعنی دم مرگ، چنانکه حدیث هم نقل شده است که چون
آدمی بمیرد قیامتش برپا میشود و معنی جمع کردن مردم با اینکه هر کسی وقتی مرده است و میمیرد شاید مقصود آن باشد که
چون فواصل مادّي در آن عالم تصوّر ندارد پس هر فرد که از اینکه عالم میرود از مردمان گذشته فاصله ندارد اگر نیک است با
نیکان است و اگر بد است با بدان است.
[ [سوره آلعمران [ 3]: آیات 187 تا 189
[ وَ إِذ أَخَ ذَ اللّه مِیثاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ لَتُبَیِّنُنَّه لِلنّاس وَ لا تَکتُمُونَه فَنَبَذُوه وَراءَ ظُهُورِهِم وَ اشتَرَوا بِه ثَمَناً قَلِیلًا فَبِئسَ ما یَشتَرُونَ [ 187
لا تَحسَ بَن الَّذِینَ یَفرَحُونَ بِما أَتَوا وَ یُحِبُّونَ أَن یُحمَ دُوا بِما لَم یَفعَلُوا فَلا تَحسَ بَنَّهُم بِمَفازَةٍ مِنَ العَذاب وَ لَهُم عَذاب أَلِیم [ 188 ] وَ لِلّهِ
از مصدر تبیین « ل تبیّنن ه » : 472 [ صفحه 299 ] معنی لغات - مُلک السَّماوات وَ الَأرض وَ اللّه عَلی کُل شَیءٍ قَدِیرٌ [ 189 ] -قرآن- 1
از مصدر نبذ بر وزن فعل بفتح فاء بمعنی دور انداختن چیزي و کاري را دنبال « ف نبذوه » . بمعنی توضیح دادن و آشکار کردن
جاي نجات و رستگاري و هلاك، بیابان بیآب و علف. و « مغازة » . بد است « ف بئس » . نکردن و رها کردن و شکستن پیمان
باصطلاح از لغات اضداد است. ترجمه: آزار کافران بشما از آن است که 187 روزگاري ما از تورات و انجیل خواندهها پیمان
گرفتیم: براي مردم حقایق را نمودار کنند و چیزي ز مردم پوشیده ندارند، پس آنان پیمان خود پس پشت انداختند و ببهاي اندك
لا تَحسَبَنَّ » : فروختند و چه بد چیزي خریدند که دین و پیمان دادند و بیدینی و بینوائی بجهان دیگر گرفتند. جهت نزول آیت 188
صفحه 138 از 201
مجمع: منافقین با پیغمبر [ص] در جنگها موافقت نمیکردند و پس از انجام میگفتند: ما دوست داریم که با شما موافقت « الَّذِینَ
کنیم ولی معذوریم و نمیتوانیم و میخواستند که اینکه بهانه پذیرفته شود و آنها را خوب و راستگو بدانند، اینکه آیه براي روشن
48 از إبن عبّاس نقل شده است: یهود دوست داشتند مردم آنها را عالم بشمارند و احترام کنند - کردن نهاد آنها نازل شد. -قرآن- 21
آیه براي توصیف آنها است. قتاده گفته است: مقصود یهود خیبر است که حضور پیغمبر [ص] آمدند و گفتند: ما شما را میشناسیم
و میپذیریم، مسلمین از اینکه سخن خوشحال شدند آیه براي آشکار کردن نهاد آنها نازل شد. ترجمه: 188 اي محمّد آنها که از
کردهي خود دلشادند و دوست دارند مردم آنها را بناکردهشان بستایند گمان نبري ز آتش دوزخ برکنار باشند که ز آن دردناکی
« الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ » : براي اینان بود [چون] 189 همهي آسمانها و زمین ملک خدا است و او بر همه چیز توانا است. سخن مفسّرین
- 187 طبري: مقصود یهودیها هستند چون روزي حجّاج بن یوسف حکمران عراق از حاضرین در مجلس خود مقصود از -قرآن- 15
45 [ صفحه 300 ] اینکه آیه را پرسید یکنفر بلند شد و رفت نزد سعید بن جبیر و از او پرسید سعید جواب داد: یعنی از یهود پیمان
گرفته شد که محمّد را براي مردم معرّفی کنند. و نیز طبري از قتاده نقل کرده است که گفت: مقصود آن کسی است که عالم باشد
پس بپرهیزید از پوشیدن علم خود که موجب هلاکت شما است، و بعضی گفتهاند: ممکن است مقصود پیغمبرها باشند زیرا سعید
و اذا اخذ ربّک من الّذین اوتوا » : بن جبیر گفت: بابن عبّاس گفتم: اصحاب عبد اللّه بن مسعود اینکه جمله را اینطور قرائت میکنند
لَتُبَیِّنُنَّه لِلنّاس وَ لا » .ّ او جواب داد: یعنی از پیغمبرها پیمان گرفته شد که ملّتهاي خود را وادار کنند باظهار حق .« الکتاب میثاقهم
187 طبري: بیشتر قاریها هر دو جمله را به تاء اوّل خواندهاند که بمعنی خطاب باشد، و عدّهاي بیاء خواندهاند یعنی آنها «ُ تَکتُمُونَه
که بصیغهي غایب است مناسبتر است، [و من هم « نبذوه » : بیان کنند و کتمان نکنند، و من قرائت دوّم را میپسندم چون با جملهي
قبل از توجه باین نظر طبري به صیغهي غایب ترجمه کردم، مترجم] و حسن بصري اینکه جمله را چنین تفسیر کرده است: حقّ
آشکار کردن و معرّفی « تبیّننّه » 50 مجمع: سعید بن جبیر و سدّي گفتهاند: مقصود از - بگوئید و بعمل آن را تصدیق کنید. -قرآن- 1
شخص پیغمبر [ص] است. حسن بصري و قتاده گفتهاند: مقصود اظهار کردن کار و مأموریّت پیغمبر است ابو الفتوح نوشته است:
محمّد بن کعب گفت: حلال نباشد عالم را که بر علم خاموش باشد و نه جاهل را که بر جهل خاموش باشد آنگه در حق عالم
یعنی: اگر نمیدانید از آنها که « فَسئَلُوا أَهلَ الذِّکرِ إِن کُنتُم لا تَعلَمُونَ » : و در حق جاهل بخواند « وَ إِذ أَخَذَ اللّه مِیثاقَ تا آخر » : بخواند
124 مجمع: زهري از نقل حدیث خودداري کرد. حسن بن عمّار گفت: روزي نزد او - 32 -قرآن- 69 - میدانند بپرسید. -قرآن- 1
رفتم و گفتم: براي من حدیثی نقل کن، گفت: مگر نمیدانی که ترك حدیث کردهام! او گفت: یا تو نقل کن یا من براي تو بگویم
گفت: بگو، گفتم: حکم بن عتبه [ صفحه 301 ] از یحیاي خرّاز حدیث کرد که علی علیه السّلام فرمود: همانطور که خدا بر نادان فرا
گرفتن علم را لازم کرده است بر علماء تعلیم را واجب کرده است. چون من اینکه حدیث را نقل کردم، او چهل حدیث براي من
نقل کرد. زمخشري: با اینکه آیه دلیل دیگر لازم نیست که مرد عالم باید آنچه میداند بگوید و بمنظور اغراض فاسد آن را پنهان
نکند چون خوشنودي دل فرماندهان ظالم و استفادهي مال و سرمایه و یا بنام ترس و تقیّه که هیچ دلیل و نشانهاي بر آن ندارد و یا
براي بخل و حسد که دیگري بمعلومات او عالم نشود. فخر: چون در آیات پیش به پیغمبر [ص] اعلام شد که مخالفین شما را اذیّت
میکنند و شما باید آن را تحمّل کنید در اینکه آیه بیان کرده است که یکی از آزارهاي آنها کتمان مقام تصدیق شدهي شما است
در تورات و انجیل. عبده: چون در آیات پیش بمسلمین دستور صبر و شکیبائی در برابر آزار داده شده است. باین آیه آنها را متوجّه
کرده است که دیگران تحمّل نکردند و کتمان حق کردند و نتیجهي بد خواهند دید شما باخبر باشید که بسرنوشت آنها گرفتار
187 « فَبِئسَ ما یَشتَرُونَ » 19- 187 عموم مفسّرین نوشتهاند: مقصود استفادههاي مادّي زندگی است. -قرآن- 1 « ثَمَناً قَلِیلًا » . نشوید
26 زیان میکند مرد تفسیردان || که علم و ادب میفروشد به نان بدین، اي - سعدي مناسب اینکه جمله گفته است: -قرآن- 1
188 ابو الفتوح: حمید با یاء قرائت کرده است، یعنی گمان نبرند « لا تَحسَبَن الَّذِینَ » فرومایه دنیا مخر || چو خرما بانجیل عیسی مخر
صفحه 139 از 201
28 طبري: مروان حکم حاکم مدینه بود رافع - آن مردم. و بقیّهي قاریها با تاء خواندهاند یعنی گمان مبر تو اي پیغمبر. -قرآن- 1
دربانش را فرستاد نزد إبن عبّاس و گفت از او بپرس که اگر هر کس شاد باشد بآنچه انجام نداده و بخواهد که بر آن ستایش شود
مستحق عذاب است پس ما همگی در عالم دیگر گرفتار خواهیم بود! [ صفحه 302 ] إبن عبّاس در جواب گفت: اینکه آیه بشما
مربوط نیست زیرا که پیغمبر [ص] چند نفر یهود را دعوت کرد و چیزي پرسید آنها جواب دیگر دادند و اصل مطلب را پوشیده
الخ. - « داشتند و باین کار خود شاد بودند و انتظار داشتند که از آنها قدردانی شود، و اینکه آیات را خواند [وَ إِذ أَخَ ذَ اللّه مِیثاقَ
188 ابو الفتوح: ضحّاك و عیسی بن عمرو بتاء قرائت کردهاند. یعنی: تو اي پیغمبر و اي « فَلا تَحسَ بَنَّهُم بِمَفازَةٍ » 318- قرآن- 286
مسلمانان گمان مبرید آنها را، مجاهد و إبن کثیر و ابو عمرو بیاء خواندهاند یعنی: آنها خود را نپندارند و جهت تکرار جمله را
مفسّرین مثل بیضاوي و ابو السعود و ابو الفتوح فقطّ تأکید دانستهاند چون اوّل آیه اینکه جمله بوده است و چند جملهي دیگر تا
- 33 سخن ما: 1 - نتیجهي مطلب فاصله شده است از اینجهت براي تأکید و روشن شدن مطلب دوباره آورده شده است. -قرآن- 1
توبیخ میکند آنهائی را که علم خود را پنهان میکنند و دانسته و فهمیده حقایق را براي استفادهي شخصی بصورت دیگر جلوه
میدهند. 2- ادب میکند آنهائی را که براي خود مقام و منزلت معیّن کردهاند و با اینکه ارزش و خدمتی براي مردم ندارند فقط
بسرمایهي شخصی و یا تملّق و خوش آمد گفتن از صاحبان قدرت خوشوقت هستند و افتخار میکنند و میخواهند دیگران آنها را
اینکه مردمرا معرّفی میکند و با جملهي [فَلا تَحسَ بَنَّهُم « بزرگ بشمارند و محترم بدارند. آیت 188 با جملهي [یُحِبُّونَ أَن یُحمَ دُوا
423 مثنوي حال اینگونه مردم را در قیامت چنین توصیف - 345 -قرآن- 391 - سرنوشت آنها را نشان میدهد. -قرآن- 317 « بِمَفازَةٍ
کرده است: نامهاي آید بدست بندهاي || سر سیه از جرم و فسق آکندهاي اندر او یک خیر و یک توفیق نه || جز که آزار دل
صدّیق نه پر ز سر تا پاي زشتی و گناه || تسخر و خنبک زدن بر اهل راه آن دغل کاري و دزديهاي او || و آن چو فرعونان انا
انّاي او چون بخواند نامهي خود آن ثقیل || داند او که سوي زندان شد رحیل آن هزاران حجّت و گفتار بد || بر دهانش گشته
[ چون مسمار بد [ صفحه 303
[ [سوره آلعمران [ 3]: آیات 190 تا 195
إِن فِی خَلق السَّماوات وَ الَأرض وَ اختِلاف اللَّیل وَ النَّهارِ لَآیات لِأُولِی الَألباب [ 190 ] الَّذِینَ یَذکُرُونَ اللّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِم وَ
یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلق السَّماوات وَ الَأرض رَبَّنا ما خَلَقتَ هذا باطِلًا سُبحانَکَ فَقِنا عَذابَ النّارِ [ 191 ] رَبَّنا إِنَّکَ مَن تُدخِل النّارَ فَقَد أَخزَیتَهُ
وَ ما لِلظّالِمِینَ مِن أَنصارٍ [ 192 ] رَبَّنا إِنَّنا سَمِعنا مُنادِیاً یُنادِي لِلإِیمان أَن آمِنُوا بِرَبِّکُم فَآمَنّا رَبَّنا فَاغفِر لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّر عَنّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا
710 فَاستَجابَ لَهُم - مَعَ الَأبرارِ [ 193 ] رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدتَنا عَلی رُسُلِکَ وَ لا تُخزِنا یَومَ القِیامَۀِ إِنَّکَ لا تُخلِف المِیعادَ [ 194 ] -قرآن- 1
رَبُّهُم أَنِّی لا أُضِ یع عَمَلَ عامِل مِنکُم مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی بَعضُ کُم مِن بَعض فَالَّذِینَ هاجَرُوا وَ أُخرِجُوا مِن دِیارِهِم وَ أُوذُوا فِی سَبِیلِی وَ
- [ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا لَأُکَفِّرَن عَنهُم سَیِّئاتِهِم وَ لَأُدخِلَنَّهُم جَنّات تَجرِي مِن تَحتِهَا الَأنهارُ ثَواباً مِن عِندِ اللّه وَ اللّه عِندَه حُسن الثَّواب [ 195
جمع « الالباب » . بمعنی در پی یکدگر آمدن و اختلاف عقیده و نظر با همین معنی مناسب است « اختلاف » : 388 معنی لغات - قرآن- 1
اخزیت » . از مصدر وقایه بمعنی: نگاهداري « ف قنا » . جمع جنب بمعنی: پهلو « جنوب هم » . لب بمعنی عقل مغز دل خالص از هر چیز
بمعنی: « سیّئۀ » جمع « سیئات نا » . از مصدر ندا بمعنی: آواز دادن « ینادي » [ از مصدر خزي بمعنی خواري و گرفتاري. [ صفحه 304 « ه
از مصدر تکفیر بمعنی پوشیدن گناه آمرزیدن، دست بسینه تواضع کردن. جهت نزول: اسباب النّزول از «ّ اکفّرن » . بدي و کار زشت
إبن عبّاس نقل کرده است که اعراب از یهود معجزات موسی را پرسیدند آنها عصا و ید بیضا را در جواب گفتند و از مسیحیها
پرسیدند آنها هم جواب دادند، آنگاه از پیغمبر تقاضا کردند که کوه صفا براي آنها تبدیل به طلا شود، آیت اوّل در جواب آنها
نازل شد. ترجمه: 190 همانا در آفرینش آسمانها و زمین و رفت و آمد شب و روز براي مردم خردمند هر یک نشانهاي است بر
صفحه 140 از 201
قدرت خداوند. 191 همان خردمندان که ایستاده و نشسته و پهلو بر زمین نهاده بیاد خدا بوند و باین آفرینش بیندیشند و گویند:
پروردگارا نه اینان بیهوده آفریدي که از هر بدي تو پاکی پس ما را ز بدي و آزار آتش دور بدار. 192 پروردگارا آن را که تو
بآتش بري خوارش کنی [که ستمکار است] و ستمکاران را یاوري نباشد. 193 پروردگارا شنیدیم منادي فریاد میکرد: بپروردگار
خود مؤمن شوید و ما مؤمن شدیم پس تو گناهان ما بیامرز و بدیهاي ما بپوش و ما را همچنان نیکان بمیران [تا برستاخیز همره ایشان
باشیم] 194 اي خدا آنچه بزبان پیغمبران نویدمان دادي بما برسان و برستاخیز خوارمان مکن که نوید تو استوار بود. شأن نزول:
مجمع: نقل است ام سلمه که یکی از همسرهاي محترم پیغمبر است بآن حضرت عرض کرد: چرا با نام مهاجرین نام زنها در قرآن
نیامده است! آیت آخر [ 195 ] فاستجاب براي جواب آن محترمه نازل شد. ترجمه: 195 پس پروردگارشان خواستهي آنها را پذیرفت
چه ما کار کس نابود نکنیم خواه مرد باشد خواه زن که همگی از یکدگر هستید پس آنها که میهن بگذاشتند وز خانه بیرونشان
کردند و براه ما آزار کشیدند و جنگیدند و کشته شدند البتّه [ صفحه 305 ] گناهانشان بپوشیم و بآن بهشتان درونشان کنیم که
إِن فِی خَلقِ » : رودها از زیر آن روان بود و اینکه است مزد خداوندي که بهترین مزد بپیشگاه او باشد و بس. سخن مفسّرین
290 ابو الفتوح: عطاء بن ابی ریاح گفت با عبد اللّه عمر نزد عایشه رفتیم و گفتیم یک چیز جالب نظر که از پیغمبر «ِ السَّماوات
دیدهاي براي ما نقل کن گفت: کارهاي آن حضرت همه جالب و عجیب بود شبی نوبت من بود و خوابید و هنوز آرام نشده بلند
شد و از مشگ آب که حاضر بود وضو گرفت و آب زیاد مصرف فرمود و بنماز ایستاد و بسیار گریه کرد پس از آن نشست و باز
فراوان گریه کرد و حمد و ثناي خدا گفت و بسجده سر بنهاد و همچنین گریست که آب چشمش زمین را نمناك کرد بهمین حال
بود تا صبح شد بلال آمد و دعوت بنماز کرد آن حضرت را گریان دید پرسید: چرا گریه میکنی با اینکه خدا گناهان تو را
« إِن فِی خَلق السَّماوات-ِ تا- لا تُخلِف المِیعادَ » آمرزیده است فرمود: چون نگریم که چنین نعمت و اینکه آیات خدا بمن داده است
823 -قرآن- - 48 -قرآن- 791 - آنگاه فرمود: واي بر آن کس که اینکه آیات را بخواند و در اندیشهي راز آفرینش نباشد. -قرآن- 15
857-835 علی علیه السّلام فرمود: چون پیغمبر [ص] براي نماز شب برمیخواست، اوّل مسواك میکرد آنگاه در اطراف آسمان
224 کسی نزدیکی از - 189 -قرآن- 201 - قرآن- 170 - .« إِن فِی خَلق-ِ تا- فَقِنا عَذابَ النّارِ » : نگاه میکرد و اینکه آیه را میخواند از
آنگاه دعا « ربّنا » صلحا رفت و خواهش کرد باو دعائی بیاموزد که به اجابت نزدیک باشد. او گفت: پیش از هر دعا پنج نوبت بگو
إِن فِی » : کن که اگر صلاح باشد مستجاب شود آن مرد پرسید: اینکه کلمه و اینکه عدد چه امتیاز دارد! گفت: چون در اینکه آیات
- قرآن- 290 - .« فَاستَجابَ » مکّرر شده است و پس از آن گفته شده است « ربّنا » پنج بار « خَلق از رَبَّنا ما خَلَقتَ تا لا تُخلِف المِیعادَ
190 کشف نوشته: چشم باز کن و برنگر تا ببینی «ٍ إِن فِی خَلق ... لَآیات » 446- 362 -قرآن- 433 - 334 -قرآن- 340 - -309 قرآن- 315
اینکه جرم را هر ساعت بلونی دیگر گاه بسان دریاي سیماب گاه بسان طبلسان، گاه بسان بوستان اینکه گردش و تلوّن بیان راه
34 [ صفحه 306 ] دلیل است پس مؤمن چون تأمّل کند و نشان - 20 -قرآن- 25 - توحید است و کردگاري و دانائی خدا را -قرآن- 1
حدوث بیند سرّش فتوي کند که: چون روا نباشد قبّه و سرائی اندر صحرا بیبنّائی و کدخدائی روا نبود چنین هوائی و سمائی اندر
چنین فضائی بیقدرت خدائی، اندر شب دیجور بیرون آي و اندر آسمان نظاره کن تا آسمان بینی بسان لشگرگاه ستارگان بسان
سپاه، و ماه بر مثال شاه اینکه نمودار روز رستاخیز است، ظلمت شب نشان قیامت، ستارگان نشان رخسار مؤمنان، مجرّه نشان نهر
کوثر، و جمال ماه نشان محمّد رسول اللّه، چنان که شب تاریک بود چون ماه رخسار بنماید عالم روشن شود و فلک گلشن گردد،
خلق قیامت در ظلمت و زحمت باشند چون جمال اینکه مهتر پیدا آید اهل ایمان را سعادت و امان پیدا آید، اینکه مثال بحکم
تقریبی رفت اندرین تقریر، و گر نه جمال و کمال آن سیّد بیش از آن است که بمهتاب برابر کنند یا بآفتاب مثل زنند: ماه را آن جاه
نبود کو تو را گوید که چون ||! زهره را آن زهره نبود کو تو را گوید چرا نی خدا از چاه جاه حاسدان از روي فضل || برکشید و
برنشاندت بر بساط کبریا! زمخشري در کشّ اف از حضرت امام صادق روایت کرده است که: هر کس از چیزي غمگین شد پنج
صفحه 141 از 201
218- قرآن- 186 - .« إِن فِی خَلق السَّماوات تا آخر » : خدا نجاتش میدهد و آنگاه اینکه آیه را قرائت فرمود « ربّنا » نوبت بگوید
191 ابو الفتوح: از حضرت علی علیه السّلام و إبن عبّاس و قتاده و نخعی روایت کرده « یَذکُرُونَ اللّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِم »
براي حالات سلامتی انسان است و درجات « قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِم » : است که جملهي یذکرون یعنی نماز میخوانند و کلمات
ناتوانی. و مفسّران گفتهاند: مقصود یاد خدا است در همهي احوال. و هم او نوشته است: إبن عون گفت: فکرت غفلت ببرد و خشیت
بار آرد چنانکه آب نبات را و زرع را زیادت کند و دل را هیچ چیز چنان نافروزد که اندوه و هیچ چیز چنان روشن نکند دل را که
260 [ صفحه 307 ] ابو هریره روایت کرد که رسول گفت: بینا دل، مردي باشد که در بستر خفته - 63 -قرآن- 218 - فکرت. -قرآن- 1
باشد، در آسمان نگردد و در ستارگان آسمان و از صدق گوید: گواهی دهم که تو را آفریدگاري و خالقی و مدبّري هست. کشف
نوشته است: پیر طریقت گفت: ذکر نه همه آن است که بر زبان داري ذکر حقیقی آن است که در میان جان داري، توحید نه همه
آن است که او را یگانه دانی، توحید حقیقی آن است که او را یگانه باشی. کشّاف: پیغمبر [ص] بعمران بن حصین فرمود: ایستاده
نماز کن و اگر نتوانستی نشسته بخوان و اگر نه بپهلو و با اشاره. شافعی از اینکه حدیث استفاده کرده بر اینکه حکم که مریض را
براي نماز مثل مردهي در گور بپهلو بخوابانند. ولی ابو- حنیفه گفته است: او را به پشت بخوابانند و اگر بهتر شد بنشیند، و فقهاي
شیعه مانند قول شافعی گفتهاند مریض بپهلوي راست رو بقبله براي نماز دراز شود. فخر: در طب ثابت شده است که انسان در حال
بپشت خوابیده کمتر میتواند فکر کند تا بپهلو خوابیده و در حال تکیه بپهلو فکر جمعتر و آمادهتر است و نیز در اینکه حال خواب
إِنَّنا سَمِعنا » . کمتر بر انسان مسلّط میشود از حالت بپشت خوابیده پس براي بیداري با فکر و ذکر خدا بهتر آن است که بپهلو بخوابند
28 مقصود از منادي پیغمبر [ص] است که مردم را باسلام - 193 مجمع: عبد اللّه عبّاس و عبد اللّه مسعود گفتهاند: -قرآن- 1 « مُنادِیاً
دعوت میفرمود، و بقیّهي مفسّرین گفتهاند: مقصود قرآن است که بهمه کس رسیده است ولی صداي پیغمبر را همه نشنیدهاند.
194 کشف نوشته: خداوندا وعدهاي که خود دادي بسرآر و درختی که خود نشاندي ببرآر، چراغی که خود « آتِنا ما وَعَدتَنا »
افروختی روشن دار، مهري که بفضل خود دادي آفت ما از آن باز دار، خداوندا شاد بدانیم که تو بودي و ما نبودیم کار تو
درگرفتی و ما نگرفتیم، قیمت خود نهادي، رسول خود فرستادي خداوندا تومان برگرفتی و کس نگفت که بردار، اکنون که
21 [ صفحه 308 ] گر آب دهی نهال خود کاشتهاي || ور پست کنی بنا، خود افراشتهاي من بنده - برگرفتی، به گذار: -قرآن- 1
195 کشف نوشته است: وفاي وعده است که مؤمنان را « فَاستَجابَ لَهُم » همانم که تو پنداشتهاي || از دست میفکنم چو برداشتهاي
و تحقیق اینکه وفاي وعده آن است که: داعی را اجابت داد سائل را عطیّت داد به مجتهد را « ادعُونِی أَستَجِب لَکُم » داده بود که
معونت داد، شاکر را زیادت داد، صابر را بصیرت داد مطیع را مثوبت داد، عاصی را اقالت داد، نادم را رحمت داد، محب را کرامت
195 تفسیر المیزان سیّد طباطبائی [که در همین روزها « فَالَّذِینَ هاجَرُوا » 126- 21 -قرآن- 98 - داد، مشتاق را دیدار داد. -قرآن- 1
چاپ و منتشر میشود] در اینکه جمله نوشته است: مقصود هجرت بطور کلّی است که رها کردن شرك و بیدینی باشد یا ترك
195 مجمع: نافع و عاصم و ابو عمرو در اینکه دو جمله اوّل را با الف و دوّم را « وَ قاتَلُوا وَ قُتِلُوا » 24- وطن و خانواده و قبیله. -قرآن- 1
26 حمزه و کسائی: - با تخفیف تا، قرائت کردهاند تا اینطور معنی شود: آنها جنگ کردند و عدهي بسیار آنها کشته شدند. -قرآن- 1
با الف قرائت کردهاند و بر اینکه قرائت اینطور معنی میشود: کشته شدند پس از آنکه جنگ « قاتلوا » بدون الف و بد « قتلوا » اوّل
200 کشف نوشته: تقوي درختی است که بیخ آن در زمین وفا، شاخ آن بر هواء رضا، آب آن از چشمهي « وَ اتَّقُوا اللّهَ » . کردند
صفا، نه گرماي پشیمانی بآن برسد نه سرماي سیري، نه باد دوري، نه آفت پراکندگی، میوه آرد میوهي پیروزي، فلاح ابدي، و
22 سخن ما: 1- در اوّل آیه مردم را وادار میکند بهمان عمل که از قدیم تا - صلاح سرمدي، نعیم باقی، و ملک جاودانی. -قرآن- 1
امروز بشر متمدّن بوسیلهي آزمایش و مطالعهي در آثار آفرینش و موجودات عالم راه جلوگیري از مشکلات زندگی را فراهم
- با اشاره اینکه مطلب را میفهماند که: -قرآن- 278 «ِ لَآیات لِأُولِی الَألباب » : میکنند و وسیلهي کار خود را آسان مینمایند. جملهي
صفحه 142 از 201
309 مردم خردمند عالم آفرینش را نشانهاي از حقایق دیگر میدانند و آن را دنبال میکنند [ صفحه 309 ] و از آن نتیجه میگیرند.
أَنَّما » « ما خلقناها لاعبین » : را مفسّرین بینتیجه و بیهدف و بازیچه معنی کردهاند بدلیل آیات دیگر مانند « باطلا » -2 کلمهي
بمعنی: خاشاك که از اینکه جملهها معنی بیهوده و هدر استفاده کردهاند و چنین « جفاء » .« أمّا الباطل فَیَذهَب جُفاءً » و « خَلَقناکُم عَبَثاً
نتیجه گرفتهاند: غرض خدا از آفرینش بازي و بیهوده نیست بلکه براي اینکه است که انسان را ببهشت یا جهنّم ببرد. لیکن در قاموس
بطلان را تلف و زیان معنی کرده است و باطل را خلاف حق.ّ و در مجمع- البحرین نیز نظیر همین معنی را نوشته است و بنابراین
معنی منقول لغت میگوئیم شاید مقصود از باطل نابودشدنی و فناپذیر باشد و نتیجه اینطور باشد که مردم خردمند از مطالعهي در
آفریدهها تشخیص میدهند که اینکه عالم پهناور نابود نمیشود. و پیوسته از صورتی بصورت دیگر تبدیل میشود. انسان هم که
چه در اینکه آیه و یا در آیات دیگر استفاده کردهاند که خدا « باطلا » یکی از آفریدهها است نابود نمیشود و مفسّرین از جملهي
باطل و بیهوده نیافریده است یعنی غرضی و هدفی دارد و میخواهد انسان را ببهشت یا جهنّم ببرد، اینکه نظریه قابل تصدیق نیست
بلکه خداوند قادر است، و قدرت او بیآغاز و انجام است که پیوسته از آن تشعشع است و پیدایش، و مطابق قانون کلّی آفرینش که
آفریده اینکه باطل و نابود شدنی نیست، انسان هم یک ذرّهي ناچیزي هست که نابود نمیشود و بسوي کمال خود رهسپار است. و
آن جملههائی که مفسّرین بمعنی بیهدف و بازیچه معنی کردهاند ممکن است با اینکه معنی که کردیم منطبق شود و مثل کلمهي
عبث شاید مقصود اینکه باشد که عالم را ببازي نیافریدیم که اینکه ساعت مشغول باشیم و ساعت دیگر رها و نابود شود بلکه پیوسته
نوشتیم امام فخر هم از واحدي نقل کرده است و خود هم اینکه را تصدیق کرده « باطلا » و باقی است و اینکه معنی که براي کلمهي
راهنمائی تربیتی است که ستمگري هرگز قابل یاري « ما لِلظّالِمِینَ مِن أَنصارٍ » : 3- جملهي 191- 156 -قرآن- 173 - است. -قرآن- 127
46 [ صفحه 310 ] است بیهوده که بنتیجه - نیست و اگر کسی در ستمگري براي خود یاوري فرض میکند فکري -قرآن- 14
نمیرسد، و وابستگی اینکه جمله بجلو شاید اینکه باشد که خوار کردن و بآتش بردن تو بدنبال ستمی است که آدمی بخود میکند
میفهماند علاوه بر آنکه هیچ کاري بینتیجه «ٍ تا، بَعضُ کُم مِن بَعض ،«ُ لا أُضِ یع » : و ستمگر یاور ندارد. 4- در آیت آخر جملههاي
نیست در آفرینش نر و ماده هم تفاوت نیست و همه از یکدیگر پیدا شدهاند، و هر دسته هر چه بتواند و انجام دهد نتیجهاش را
میبرد و ارزش مرد یا زن باندازهي ارزش کار آنها است و اینکه جملهها بهتر دلیل است براي جواب آنها که میگویند: دین اسلام
73- 43 -قرآن- 51 - زن را خوار شمرده است. -قرآن- 30
[ [سوره آلعمران [ 3]: آیات 196 تا 200
لا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّب الَّذِینَ کَفَرُوا فِی البِلادِ [ 196 ] مَتاع قَلِیل ثُم مَأواهُم جَهَنَّم وَ بِئسَ المِهادُ [ 197 ] لکِن الَّذِینَ اتَّقَوا رَبَّهُم لَهُم جَنّاتٌ
تَجرِي مِن تَحتِهَا الَأنهارُ خالِدِینَ فِیها نُزُلًا مِن عِندِ اللّه وَ ما عِندَ اللّه خَیرٌ لِلأَبرارِ [ 198 ] وَ إِن مِن أَهل الکِتاب لَمَن یُؤمِن بِاللّه وَ ما أُنزِلَ
إِلَیکُم وَ ما أُنزِلَ إِلَیهِم خاشِعِینَ لِلّه لا یَشتَرُونَ بِآیات اللّه ثَمَناً قَلِیلًا أُولئِکَ لَهُم أَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم إِن اللّهَ سَرِیع الحِساب [ 199 ] یا أَیُّهَا
از مصدر غرور بمعنی « یغرّن ك » : 682 معنی لغات - الَّذِینَ آمَنُوا اصبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ [ 200 ] -قرآن- 1
وسیلهي پذیرائی میهمان غذا منزلگاه، :« نزل » ، فراش و وسیلهي خواب، و زمین گود و پست « مهاد » . جایگاه « مأوي » . گول زدن
از مصدر مصابره بمعنی صبر کردن بآن اندازه که از صبر دیگري بیشتر و سختتر باشد « صابروا » . عدّهاي که در جائی منزل میکنند
از مصدر مرابطه بمعنی مواظبت بر کار، و اسب نگاهداشتن براي مقابلهي با دشمن و تمام « رابطوا » [ [باصطلاح مغالبهي در صبر
حدود و اطراف دشمن را وارسی کردن و قراولی نمودن. [ صفحه 311 ] جهت نزول: مجمع: مشرکین عرب در مسافرات تجارتی و
معاملات بهره- هاي فراوان میبردند و مسلمانان ناراحت میشدند که کافران و دشمنان خدا بهرهمند هستند و ما مسلمانان فقیر و
بیچاره. آیه براي آرامش دل مؤمنان نازل شد و از فرّاء نقل کردهاند که او گفته است: ناراحتی مسلمین از یهود بوده است که
صفحه 143 از 201
استفاده و آسایش داشتند. ترجمه: اي محمّد 196 سود سفر بازرگانی کافران گولت نزند که 197 اندك بهرهاي دارند، و سپس
جایگاهشان دوزخ است و بد آرامگاهی، 198 ولی آنها که پرهیزگارند در بهشتانی جاودان باشند که رودها از زیر آنها روان بود
چه در پذیرائی خداوندي باشند و بهترین بهرهي نکوکاران آن است که به پیشگاه خداوند است، 199 آن کسان از یهود و مسیحی
که مؤمن بخدا شدند و بآنچه بر شما و خود- شان ز آسمان آمده و براي پذیرش حق نرم دلند و آیات آسمانی [و احکام خداوندي]
را به بهاي کم نمیفروشند اینکه گونه کسان مزدشان بنزد پروردگارشان باشد و او به زودي بشمار کارشان رسد. 200 اي مؤمنین
[برفتار خود رهنماي تازه مؤمنین شوید پس] شکیبا باشید بکار خود و در برابر دیگران، و نگهبان خود باشید و برحذر از دشمن، و
إبن عبّاس و قتاده .«ِ از نافرمانی خدا پرهیز کنید، تا امیدوار باشید که رستگار شوید. جهت نزول آیت: [وَ إِن مِن أَهل الکِتاب
50 چون نجاشی سلطان حبشه از دنیا رفت پیغمبر [ص] بر او نماز خواند منافقین گفتند: شخص مسیحی دور و - گفتهاند: -قرآن- 17
نادیده میمیرد و محمّد بر او نماز میکند، اینکه آیه در جواب اعتراض آنها نازل شد. إبن جریج و إبن زید گفتند: براي عبد اللّه بن
سلام و دوستان او که یهودي بودند و مسلمان شدند. عطا گفته است: چهل نفر از مسیحیهاي نجران از قبیلهي بنی حارث بن کعب
مسلمان شدند و سی و دو نفر از حبشه و هشت نفر از اهل روم آیه براي توصیف آنها است. [ صفحه 312 ] مجاهد گفته است: براي
196 ابو الفتوح نوشته است: «ٌ مَتاع قَلِیل » : یادآوري و معرّفی افراد یهودي و مسیحی است که مسلمان شده بودند. سخن مفسّرین
رسول گفت: دنیا نیست در جنب آخرت الّا بمنزلهي آنکه یکی از شما انگشت بدریاي آب فرو زند بنگر تا از آن دریا چه با
33 نخعی گفت: دنیا در اصل اندك است و از آن اندك نصیب تو اندك است و از آن اندك تو - انگشت او باز آید! -قرآن- 15
بیشتر برفت و کمتر ماند تو چه خواهی کردن باندك از اندکی که رسول گفت: ماندهي دنیا باضافهي بآن که گذشته چون جامهاي
که بدرازا بدرند آنگه تارتار از او میبرند تا بر یک تار او بماند هر ساعت گوش آن بود که آن تار بگسلد اگر اوّل دنیا را بازکنی
بود از بدایت جوانی اکنون بغایت پیري رسیدي و پس از پیري جز مرگ نباشد. کشّاف زمخشري: یعنی سود مسافرتهاي تجارتی
197 فخر از یزید بن قعقاع نقل است که با تشدید نون قرائت کرده « لکِن الَّذِینَ » . کافران، در برابر خوشیهاي سراي دیگر ناچیز است
197 ابو الفتوح اینکه جمله را چنین معنی « تَجرِي مِن تَحتِهَا الَأنهارُ » 20- است ولی قرائت مشهور با تخفیف نون است. -قرآن- 1
197 فخر از اعمش نقل کرده است که او «ِ نُزُلًا مِن عِندِ اللّه » 34- کرده است: نهرها از زیر درختهاي آن بهشت جاري است. -قرآن- 1
29 ابو الفتوح: کلبی گفته است: یعنی براي مزد کارشان، - با سکون زاء قرائت کرده است. ولی قرائت مشهور با ضم است. -قرآن- 1
1698 ابو الفتوح نوشته است: انس مالک گوید که « بهرهشان بهشت است و معنی نزل وظیفهاي است بوقت معیّن. ما عِندَ اللّه خَیرٌ
-28- که حشوش که حشوش -قرآن- 1 «16» یک روز رسول خفته بود بر چیزي از ساز و بافته، و بالش در زیر سر نهاده از ادیم
جماعتی صحابه در آمدند رسول برخاست و آن درشتی ساز و در پهلوي او اثر کرده «17»، 177 [ صفحه 313 ] بود - پاورقی- 175
یکی از صحابه بگریست رسول گفت: چرا میگریی! گفت: یا رسول اللّه کسري و قیصر بر حریر و دیبا نمیخسبند بتنعّم، و تو
اینچنین بر ساز و خفته و پهلوهاي تو از آن رنجور شده، گفت: چه باك است، ایشان را دنیا است و ما را آخرت.جماعتی صحابه در
آمدند رسول برخاست و آن درشتی ساز و در پهلوي او اثر کرده یکی از صحابه بگریست رسول گفت: چرا میگریی! گفت: یا
رسول اللّه کسري و قیصر بر حریر و دیبا نمیخسبند بتنعّم، و تو اینچنین بر ساز و خفته و پهلوهاي تو از آن رنجور شده، گفت: چه
199 ابو الفتوح: یعنی خاضع و متواضع هستند. - «ِ خاشِعِینَ لِلّه » 14- باك است، ایشان را دنیا است و ما را آخرت. -پاورقی- 12
21 مجمع: إبن زید گفت: یعنی خود را خوار و ترسان دارند. حسن بصري گفت: خشوع یعنی ترسی از خدا که هرگز از - قرآن- 1
200 مجمع براي اینکه جملهها چند معنی نقل کرده است: -قرآن- « یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا » . دل بیرون نمیرود
-1 حسن و قتاده و إبن جریج و ضحّاك گفتهاند یعنی: بر دین خود پایدار باشید و در برابر دشمن شکیبا و بآن گونه که آنها 66-1
اسبها را براي جنگ با شما تربیت میکنند شما هم با اسبهاي خود آماده بمبارزه باشید. 2- محمّد بن کعب گفته است: در دین
صفحه 144 از 201
شکیبا باشید و بوعدههاي خداوند صابر باشید و در برابر دشمن خود مرابطه و سر حد داري کنید. 3- زید بن اسلم گفت: یعنی صبر
بر جهاد کنید و از حضرت امیر علیه السّلام نقل شده است: رابطوا یعنی نمازها را مرتّب بخوانید و پس از هر یک بانتظار نماز بعد
باشید. طبري: معنی اینکه جمله اینکه است که بطور کلّی در دین خود از همه جهت صابر باشید و در برابر دشمن هم صابر و پایدار
نگهداري اسب است براي مقاومت با دشمن چه در حدود و مرزهاي مسلمین باشد « رابطوا » بمانید تا بر آنها چیره شوید و مقصود از
ایستادگی و « صابروا » و خواه در غیر مرز باشد چون اصل رباط بمعنی نگاهداري اسب است در برابر دشمن. ابو الفتوح: مقصود از
یعنی خود را محدود کنی بر جنگ با دشمن. ابو حامد گفته است: مقصود بستن « رابطوا » [ صبر در برابر دشمن است و [ صفحه 314
اسلحهي جنگی است. تأویلات کاشانی: یعنی: در مقام نفس و تمایلات شکیبا باشید و مجاهده و خود- داري نمائید و در مقام قلب
و ادراك جلو صفات جلال و شکوه قدرت خداوندي و زیبائی آفرینش مصابره و پایداري نمائید تا مکاشفات و روشنائی علوم و
بینائی اسرار جهان براي شما آسان شود و در مقام روح و قواي عقلی خود را وابسته بدارید بمشاهدات و مطالعات در حوادث و
حقایق که اندك سستی و بیخبري از چیزي براي شما نباشد و بظواهر فریبندهي محسوسات از وصول بحقایق معقولات محروم
الزام میکند بجنگ دشمن بآن گونه که او با ما میجنگد، پس لازم است تهیه « صابِرُوا وَ رابِطُوا » نمانید. تفسیر عبده: جملههاي
-1» : 45 سخن ما - وسائل جنگ و تحصیل علمی که ساختن وسائل بآن مربوط است از ریاضی و سایر علوم و صنایع. -قرآن- 23
انسان را جلو میگیرد از افراط در حس آرزو و افسوس که آسایش و خوشی « گول مخور و مغرور مشو » آیت اوّل با جملهي
دیگران محرّك تمایلات آدمی نشود و پیوسته در حسرت مال و خواستههاي دیگران نباشد چون وقتی بهرههاي مادّي مفید است که
از طریق انسانیت و حقیقت سود بشري فراهم شود و اینجور سرمایه و مال براي هر فردي از طریق مخصوص بخود او است و با
وسیلهي مادّي و معنوي که هر کس باندازهي خود بدست آورده است میتواند کسب سرمایه و دیگر خواستههاي خود بکند و بکار
دیگران نباید مغرور شود و گول بخورد و راهها و طریقههائی که دیگران پیش گرفتهاند تعقیب کند چون اگر از راه حق و درستی
اقدام کردهاند مخصوص بخود آنها است و دیگري نمیتواند آن را تقلید و تعقیب کند و اگر از راه باطل و انحراف استفاده شده
-2 [ است البتّه بهرهاي است که باندك زمان دورانش سپري میشود ولی عواقب زشتی و بدکاري دامنگیر است. [ صفحه 315
وسیلهي نزدیکی و حسن تفاهم است میان آنها که از جهت عقیده و مذهب و یا نژاد و نسل و دیگر «ِ وَ إِن مِن أَهل الکِتاب » : آیت
احساسات اختلاف داشتهاند، چون وحدت فکر و تسلیم بمعتقدات یکدگر موجب رستگاري هر دو دسته معیّن شده است پس مانند
فهمانده « اتَّقُوا اللّهَ » : 3- در آیت آخر با جملهي 45- اینکه است که همه دنبال یک هدف میروند و منافع مشترك دارند. -قرآن- 12
شده است که تمام تشکیلات و تجهیزات نظام و مرزبانی که امروز وسیلهي نگرانی و نارضائی مسلمین شده است اگر با تقوي و
[ 51 [ صفحه 316 - پرهیزگاري اجرا شود وسیلهي فلاح و رستگاري است. -قرآن- 33