گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد هشتم
4 / 8سر امام علیه السلام در مجلس یزید


الملهوف از امام زین العابدین علیه السلام : هنگامی که سر حسین علیه السلام را برای یزید که خدا لعنتش کند آوردند ، مجلس های شراب می آراست و سر حسین علیه السلام را می آورد و جلوی خود می نهاد و با حضور آن ، شراب می نوشید .

الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) به نقل از یزید بن ابی زیاد : هنگامی که سر حسین بن علی علیه السلام را برای یزید آوردند ، با سرِ چوب دستی اش به دندان حسین علیه السلام می زد و می گفت : گمان نمی کردم که ابا عبد اللّه به این سن رسیده باشد ! موی [سپیدِ]سر ایشان ، از محاسنش کاملاً متمایز بود ؛ زیرا محاسن خود را سیاه رنگ کرده بود .

تاریخ الیعقوبی :سر ، پیشِ روی یزید نهاده شد و او با چوب دستی ، بر دندان های آن می کوبید .

عیون أخبار الرضا علیه السلام به نقل از عبد السلام بن صالح هِرَوی : شنیدم امام رضا علیه السلام می فرماید : «نخستین کسی که در روزگار اسلام ، برایش آبْ جو گرفتند ، یزید بن معاویه که خدا لعنتش کند در شام بود . آن را برای او و در سفره ای که بر سر حسین علیه السلام برپا کرده بودند ، حاضر کردند و او آن را می نوشید و به همراهانش می نوشاند و خدا لعنتش کند می گفت : بنوشید ! این ، شرابی مبارک است و اگر تنها برکتش همین بود که ما نخستین کسانی هستیم که آن را به دست گرفته ایم و در حالی که سرِ بریده دشمنمان پیش روی ما و سفره مان بر آن است ، با جان هایی آرام و دل هایی بی اضطراب می خوریم ، کافی بود . پس هر کس پیرو ماست ، باید از نوشیدن آبْ جو بپرهیزد ، که آن از شراب های دشمنان ماست و اگر نپرهیزد ، از ما نیست ، که پدرم از پدرش از پدرانش از علی بن ابی طالب علیه السلام نقل کرد که : پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود : جامه دشمنان مرا نپوشید و غذاهای دشمنان مرا نخورید و به راه دشمنان من نروید ، که شما هم مانند آنان ، دشمن من می شوید » .



کتاب من لا یحضره الفقیه عن الفضل بن شاذان :سَمِعتُ الرِّضا علیه السلام : لَمّا حُمِلَ رَأسُ الحُسَینِ علیه السلام إلَی الشّامِ ، أمَرَ یَزیدُ لَعَنَهُ اللّه ُ فَوُضِعَ ، ونُصِبَ عَلَیهِ مائِدَهٌ ، فَأَقبَلَ هُوَ وأصحابُهُ یَأکُلونَ ، ویَشرَبونَ الفُقّاعَ ، فَلَمّا فَرَغوا أمَرَ بِالرَّأسِ ، فَوُضِعَ فی طَستٍ تَحتَ سَریرِهِ ، وبُسِطَ عَلَیهِ رُقعَهُ الشِّطرَنجِ ، وجَلَسَ یَزیدُ لَعَنَهُ اللّه ُ یَلعَبُ بِالشِّطرَنجِ ، ویَذکُرُ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ وأباهُ وجَدَّهُ صلی الله علیه و آله ویَستَهزِئُ بِذِکرِهِم ، فَمَتی قامَرَ صاحِبَهُ تَناوَلَ الفُقّاعَ فَشَرِبَهُ ثَلاثَ مَرّات ، ثُمَّ صَبَّ فَضلَتَهُ عَلی ما یَلِی الطَّستَ مِنَ الأَرضِ . فَمَن کانَ مِن شیعَتِنا فَلیَتَوَرَّع عَن شُربِ الفُقّاعِ ، وَاللَّعبِ بِالشِّطرَنجِ ، ومَن نَظَرَ إلَی الفُقّاعِ أو إلَی الشِّطرَنجِ فَلیَذکُرِ الحُسَینَ علیه السلام ، وَلیَلعَن یَزیدَ وآلَ زِیادٍ ، یَمحُو اللّه ُ عز و جلبِذلِکَ ذُنوبَهُ ولَو کانَت بِعَدَدِ النُّجومِ . (1)

مثیر الأحزان :کانَ یَزیدُ یَتَّخِذُ مَجالِسَ الشَّرابِ وَاللَّهوِ وَالقِیانِ (2) وَالطَّرَبِ ، ویُحضِرُ رَأسَ الحُسَینِ علیه السلام بَینَ یَدَیهِ . (3)

الکامل فی التاریخ :اُدخِلَ نِساءُ الحُسَینِ علیه السلام عَلَیهِ [أی عَلی یَزیدَ ]وَالرَّأسُ بَینَ یَدَیهِ ، فَجَعَلَت فاطِمَهُ وسُکَینَهُ ابنَتَا الحُسَینِ علیه السلام تَتَطاوَلانِ لِتَنظُرا إلَی الرَّأسِ ، وجَعَلَ یَزیدُ یَتَطاوَلُ لِیَستُرَ عَنهُمَا الرَّأسَ . فَلَمّا رَأَینَ الرَّأسَ صِحنَ ، فَصاحَ نِساءُ یَزیدَ ، ووَلوَلَ بَناتُ مُعاوِیَهَ . (4)



1- . کتاب من لا یحضره الفقیه : ج 4 ص 419 ح 5915 ، عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 2 ص 22 ح 50 ، جامع الأخبار : ص 432 ح 1208 ، الدعوات : ص 162 ح 447 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 176 ح 23 .
2- . القَیْنَهُ : کثیرا مّا تُطلق علی المغنّیه من الإماء (النهایه : ج 4 ص 135 «قین») .
3- . مثیر الأحزان : ص 103 .
4- . الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 577 .



کتاب من لا یحضره الفقیه به نقل از فضل بن شادان : شنیدم امام رضا علیه السلام می فرماید : «هنگامی که سر حسین علیه السلام را به شام بردند ، یزید که خدا لعنتش کند فرمان داد آن را بر زمین بگذارند و در کنار آن ، سفره انداخت و او و همراهانش به خوردن و نیز نوشیدن آبْ جو پرداختند و چون فارغ شدند ، فرمان داد سر را در تَشتی زیر تخت بگذارند و بساط شطرنج را در کنار آن گشود . یزید که خدا لعنتش کند به شطرنج بازی نشست و حسین بن علی علیه السلام و پدر و پدربزرگش صلی الله علیه و آله را یاد می کرد و مسخره شان می نمود و هر گاه همبازی اش را در قمار می برد ، آبْ جو را می گرفت و آن را سه جرعه می نوشید و سپس ته مانده اش را نزدیک تشت بر زمین می ریخت . پس هر که شیعه ماست ، باید از نوشیدن آبْ جو و قماربازی با شطرنج بپرهیزد . هر کس که به آبْ جو یا شطرنج نگریست ، حسین علیه السلام را به یاد آوَرَد و یزید و خاندانِ زیاد را لعنت کند که خدای عزوجل گناهانش را به خاطر آن محو می کند ، حتّی اگر به تعداد ستارگان باشد» .

مثیر الأحزان :یزید ، مجلس های باده نوشی و لهو و لعب و آوازخوانی ترتیب می داد و سر حسین علیه السلام را نزد خود می گذاشت .

الکامل فی التاریخ :زنانِ خاندان حسین علیه السلام را بر یزید وارد کردند ، در حالی که سر ، پیش رویش بود . فاطمه و سَکینه ، دختران حسین علیه السلام ، گردن کشیدند تا سر را ببینند و یزید می کوشید تا سر را از آنها پنهان کند ؛ امّا هنگامی که سر را دیدند ، فریاد کشیدند . زنان یزید نیز فریاد زدند و دختران معاویه فریاد و وِلوله کردند .



تاریخ الطبری عن عوانه بن الحکم الکلبی :لَمّا نَظَرَ یَزیدُ إلی رَأسِ الحُسَینِ علیه السلام قالَ : یُفَلِّقنَ هاما مِن رِجالٍ أعِزَّهٍعَلَینا وهُم کانوا أعَقَّ وأظلَما ثُمَّ قالَ : أتَدرونَ مِن أینَ اُتِیَ هذا [أیِ الحُسَینُ علیه السلام ] ؟ قالَ : أبی عَلِیٌّ خَیرٌ مِن أبیهِ ، واُمّی فاطِمَهُ خَیرٌ مِن اُمِّهِ ، وجَدّی رَسولُ اللّه ِ خَیرٌ مِن جَدِّهِ ، وأنَا خَیرٌ مِنهُ ، وأحَقُّ بِهذَا الأَمرِ مِنهُ . فَأَمّا قَولُهُ أبوهُ خَیرٌ مِن أبی فَقَد حاجَّ أبی أباهُ ، وعَلِمَ النّاسُ أیُّهُما حُکِمَ لَهُ ، وأمّا قَولُهُ : اُمّی خَیرٌ مِن اُمِّهِ ، فَلَعَمری فاطِمَهُ ابنَهُ رَسولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله خَیرٌ مِن اُمّی ، وأمّا قَولُهُ : جَدّی خَیرٌ مِن جَدِّهِ ، فَلَعَمری ما أحَدٌ یُؤمِنُ بِاللّه ِ وَالیَومِ الآخِرِ یَری لِرَسولِ اللّه ِ فینا عَدلاً ولا نِدّا ، ولکِنَّهُ إنَّما اُتِیَ مِن قِبَلِ فِقهِهِ ، ولَم یَقرَأ : «قُلِ اللَّهُمَّ مَلِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشَاءُ وَتَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّن تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ» (1) . (2)

الفتوح :اُتِیَ بِالرَّأسِ حَتّی وُضِعَ بَینَ یَدَی یَزیدَ بنِ مُعاوِیَهَ فی طَشتٍ مِن ذَهَبٍ ، قالَ : فَجَعَلَ یَنظُرُ إلَیهِ وهُوَ یَقولُ : نُفَلِّقُ هاما مِن رِجالٍ أعِزَّهٍعَلَینا وهُم کانوا أعَقَّ وأظلَما قالَ : ثُمَّ أقبَلَ عَلی أهلِ مَجلِسِهِ ، وقالَ : هذا کانَ یَفتَخِرُ عَلَیَّ ویَقولُ : أبی خَیرٌ مِن أبِ یَزیدَ ، واُمّی خَیرٌ مِن اُمِّهِ ، وجَدّی خَیرٌ مِن جَدِّ یَزیدَ ، وأنَا خَیرٌ مِن یَزیدَ ، فَهذَا الَّذی قَتَلَهُ . فَأَمّا قَولُهُ : إنَّ أبی خَیرٌ مِن أبِ یَزیدَ ، فَقَد حاجَّ أبی أباهُ ، فَقَضَی اللّه ُ لِأَبی عَلی أبیهِ . وأمّا قَولُهُ : إنَّ اُمّی خَیرٌ مِن اُمِّ یَزیدَ ، فَلَعَمری إنَّهُ صَدَقَ ، إنَّ فاطِمَهَ بِنتَ رَسولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله خَیرٌ مِن اُمّی . وأمّا قَولُهُ : بِأَنَّ جَدّی خَیرٌ مِن جَدِّ یَزیدَ ، فَلَیسَ أحَدٌ یُؤمِنُ بِاللّه ِ وَالیَومِ الآخِرِ یقَولُ إنَّهُ خَیرٌ مِن مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله . وأمّا قَولُهُ : خَیرٌ مِنّی ، فَلَعَلَّهُ لَم یَقرَأ هذِهِ الآیَهَ : «قُلِ اللَّهُمَّ مَلِکَ الْمُلْکِ إلی قَدِیرٌ» (3) . (4)



1- . آل عمران : 26 .
2- . تاریخ الطبری : ج 5 ص 463 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 577 ، الفصول المهمّه : ص 191 ، البدایه والنهایه : ج 8 ص 195 کلّها نحوه .
3- . آل عمران: 26.
4- . الفتوح : ج 5 ص 128 ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 57 .



تاریخ الطبری به نقل از عَوانه بن حَکَم کلبی : هنگامی که یزید به سر حسین علیه السلام نگریست ، گفت : سر مردانی را می شکافند که در نزد ما عزیزند ؛ولی آنان نافرمان ترین و ستمکارترین بودند . سپس گفت : آیا می دانید این [بلا]بر سر حسین ، از کجا آمده است ؟ او (حسین) [در باره من] گفت : «پدرم علی ، بهتر از پدر اوست و مادرم فاطمه ، بهتر از مادر اوست و جدّم پیامبر خدا ، بهتر از جدّ اوست و من ، بهتر از او و سزاوارتر از او به این امر (خلافت) هستم» . امّا سخن او که : پدرش بهتر از پدر من است ، پدرم با پدر او گفتگو کرد و مردم دانستند که به سود چه کسی حکم داده شد ، و سخن او که : «مادرم از مادرش بهتر است» ، به جانم سوگند که فاطمه دختر پیامبر خدا ، بهتر از مادر من است ، و سخنش که : «جدّم بهتر از جدّ اوست» ، به جانم سوگند که در میان ما ، هیچ ایمان آورنده ای به خدا و روز قیامت ، همبر و همسانی برای پیامبر خدا نمی بیند . [او به خاطر اینها بلا ندید؛]بلکه از این رو بود که ندانست و نخواند که : «بگو : خدایا ، ای مالک حکومت ها ! به هر کس بخواهی ، حکومت می بخشی و از هر کس بخواهی ، حکومت را می گیری . هر کس را بخواهی ، عزّت می دهی و هر کس را بخواهی ، خوار می کنی . تمام خوبی ها ، به دست توست . تو بر هر چیزی توانایی» .

الفتوح :سر را آوردند و پیش روی یزید بن معاویه در تَشتی از طلا نهادند . یزید به آن می نگریست و می گفت : سر مردانی را می شکافیم که نزد ما عزیزند ؛ولی آنان نافرمان ترین و ستمکارترین بودند . سپس رو به اهل مجلس کرد و گفت : این [حسین]، بر من فخر می فروخت و می گفت : «پدرم بهتر از پدر یزید است و مادرم بهتر از مادر او و جدّم بهتر از جدّ یزید است و من از یزید ، بهترم» ، و این [فخرفروشی اش]است که او را کشته است . امّا سخنش که : «پدرم بهتر از پدر یزید است» ، پدرم با پدر او مناظره کرد و خداوند به نفع پدرم در برابر علی ، حکم نمود . و سخنش که : «مادرم از مادر یزید ، بهتر است» ، به جانم سوگند ، او راست می گوید . فاطمه دختر پیامبر خدا ، از مادر من ، بهتر است . و سخنش که : «جدّم بهتر از جدّ یزید است» ، هیچ مؤمن به خدا و روز قیامتی نمی گوید که بهتر از محمّد است . و سخنش که : «بهتر از من است» ، شاید این آیه را نخوانده است که : «بگو : خدایا ! ای مالک حکومت ها ! تویی که به هر که بخواهی، فرمان روایی می بخشی و از هر که بخواهی، فرمان روایی را باز می ستانی و هر که را بخواهی عزّت می بخشی و هر که را بخواهی، خوار می گردانی. همه خوبی ها به دست توست و تو بر هر چیزی توانایی» .


4 / 9بَعثُ یَزیدَ رَأسِ الإِمامِ علیه السلام إلی نِسائِهِأنساب الأشراف :بَعَثَ یَزیدُ بِرَأسِ الحُسَینِ علیه السلام إلی نِسائِهِ ، فَأَخَذَتهُ عاتِکَهُ ابنَتُهُ وهِیَ اُمُّ یَزیدَ بنِ عَبدِ المَلِکِ ، فَغَسَلَتهُ ودَهَنَتهُ وطَیَّبَتهُ . فَقالَ لَها یَزیدُ : ما هذا ؟ قالَت : بَعَثتَ إلَیَّ بِرَأسِ ابنِ عَمّی شَعِثا ، فَلَمَمتُهُ وطَیَّبتُهُ . (1)

شرح الأخبار عن علیّ بن الحسین [زین العابدین] علیه السلام :أمَرَ [یَزیدُ] بِالنِّسوَهِ فَاُدخِلنَ إلی نِسائِهِ ، ثُمَّ أمَرَ بِرَأسِ الحُسَینِ علیه السلام ، فَرُفِعَ عَلی سِنِّ قَناهٍ ، فَلَمّا رَأَینَ ذلِکَ نِساؤُهُ أعوَلنَ . فَدَخَلَ اللَّعینُ یَزیدُ عَلی نِسائِهِ ، فَقالَ : ما لَکُنَّ لا تَبکینَ مَعَ بَناتِ عَمِّکُنَّ ؟ وأمَرَهُنَّ أن یُعوِلنَ مَعَهُنَّ ؛ تَمَرُّدا عَلَی اللّه ِ عز و جل ، وَاستِهزاءً بِأَولِیاءِ اللّه ِ علیهم السلام ثُمَّ قالَ : نُفَلِّقُ هاما مِن رِجالٍ أعِزَّهٍعَلَینا وهُم کانوا أعَقَّ وأظلَما صَبرَنا وکانَ الصَّبرُ مِنّا سَجِیَّهًبِأَسیافِنا یَفرینَ (2) هاما ومِعصَما وجَعَلَ یَستَفرِهُ الطَّرَبَ وَالسُّرورَ ، وَالنِّسوَهُ یَبکینَ وَیَندُبنَ ، وَنِساؤُهُ یُعوِلنَ مَعَهُنَّ ، وَهُوَ یَقولُ : شَجِیٌّ (3) بَکی شجوَهً فاجِعاقَتیلاً وباکٍ عَلی مَن قَتَل فَلَم أرَ کَالیَومِ فی مَأثَمٍکانَ الظَّبا بِهِ وَالنَّفَل (4) . (5)



1- . . أنساب الأشراف : ج 3 ص 416 وراجع : تذکره الخواصّ : ص 261 .
2- . الفَرْیُ : القَطْعُ (النهایه : ج 3 ص 442 «فرا») .
3- . شَجِیَ : حَزِنَ ، وشجیّ بالتثقیل : حزین (المصباح المنیر : ص 306 «شجِیَ») .
4- . النَّفَلُ : الغنیمه (النهایه : ج 5 ص 99 «نفل») .
5- . شرح الأخبار : ج 3 ص 158 ح 1089 .



4 / 9یزید ، سر امام علیه السلام را برای زنانش می فرستد

أنساب الأشراف :یزید ، سر حسین علیه السلام را برای زنانش فرستاد و عاتکه دخترش که بعدها ، مادر یزید بن عبد الملک شد ، آن را گرفت و شست و روغن مالید و خوش بویش کرد . یزید به او گفت : این ، چه کاری است ؟ گفت : سر پسرعمویم را آشفته و پریشان برایم فرستادی . آن را مرتّب و خوش بو کردم .

شرح الأخبار از امام زین العابدین علیه السلام : یزید ، فرمان داد که زنانِ خاندان حسین علیه السلام را بر زنان حرمش وارد کنند و سپس فرمان داد که سر حسین علیه السلام را بیاورند و بر سرِ نیزه برافرازند . هنگامی که زنانِ حسین علیه السلام آن را دیدند ، صدایشان را بلند کردند و یزیدِ ملعون ، بر زنانش وارد شد و گفت : چرا شما با دختر عموهایتان نمی گریید؟ و به آنان فرمان داد که از سر نافرمانی خدای عز و جل و ریشخند اولیای خدا ، همراه آنان ناله کنند . سپس گفت : سر مردانی را می شکافیم که نزد ما عزیزند ؛ولی آنان نافرمان ترین و ستمکارترین بودند . ما شکیب ورزیدیم و شکیبایی ، خوی ماست .با شمشیرهای ما ، دست و سر می برند . او خود به شادی و سُرور پرداخت و زنان [حسین علیه السلام]می گریستند و ناله می زدند و زنان یزید با آنها می نالیدند ، و یزید می گفت : غم زده ای ، از غمی سنگین بر کُشته ای گریستو بر کُشنده نیز گریان است ! تا کنون مجلس ماتمی مانند امروز ندیده بودمکه زنانِ من [که فاتحم]و زنانِ به غنیمت گرفته شده ، در آن ، گرد هم باشند .



4 / 10رَأسُ الإِمامِ علیه السلام مَصلوبا بِدِمَشقَسیر أعلام النبلاء عن أبی حمزه بن یزید الحضرمی :حَدَّثَنی بَعضُ أهلِنا أنَّهُ رَأی رَأسَ الحُسَینِ علیه السلام مَصلوبا بِدِمَشقَ ثَلاثَهَ أیّامٍ . (1)

مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی عن عکرمه بن خالد :اُتِیَ بِرَأسِ الحُسَینِ علیه السلام إلی یَزیدَ بنِ مُعاوِیَهَ بِدِمَشقَ ، فَنُصِبَ . (2)



1- . سیر أعلام النبلاء : ج 3 ص 319 ، تاریخ دمشق : ج 69 ص 160 ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 75 نحوه ؛ الأمالی للشجری : ج 1 ص 176 .
2- . مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 59 وراجع : تاریخ دمشق : ج 16 ص 180 .



4 / 10آویختن سر امام علیه السلام در دمشق

سیر أعلام النبلاء به نقل از ابو حمزه بن یزید حَضرَمی : یکی از خویشان ما ، برایم گفت که دیده است سر حسین علیه السلام را سه روز در دمشق جبر [ایی]نصب کردند .

مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی به نقل از عِکرِمه بن خالد : سر حسین علیه السلام را در دمشق برای یزید بن معاویه آوردند و نصب کردند .


مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی عن أبی مخنف وغیره :إنَّ یَزیدَ أمَرَ أن یُصلَبَ الرَّأسُ الشَّریفُ عَلی بابِ دارِهِ . (1)

صبح الأعشی :وعُلِّقَ رَأسُ الحُسَینِ علیه السلام [فی دِمَشقَ] عِندَ قَتلِهِ ، فِی المَکانِ الَّذی عُلِّقَ عَلَیهِ رَأسُ یَحیَی بنِ زَکَرِیّا علیه السلام . (2)

4 / 11تَسییرُ رأس الإمام علیه السلام فِی البُلدانِالملهوف عن بشیر بن حذلم عن علیّ بن الحسین [زین العابدین] علیه السلام :إنَّ اللّه َ تَعالی ولَهُ الحَمدُ ابتَلانا بِمَصائِبَ جَلیلَهٍ ، وثُلمَهٍ فِی الإِسلامِ عَظیمَهٍ ، قُتِلَ أبو عَبدِ اللّه ِ علیه السلام وعِترَتُهُ ، وسُبِیَ نِساؤُهُ وصِبیَتُهُ ، وداروا بِرَأسِهِ فِی البُلدانِ مِن فَوقِ عامِلِ السِّنانِ ، وهذِهِ الرَّزِیَّهُ الَّتی لا مِثلَها رَزِیَّهٌ . (3)

شرح الأخبار :أمَرَ یَزیدُ اللَّعینُ بِرَأسِ الحُسَینِ علیه السلام ، فَطیفَ بِهِ فی مَدائِنِ الشّامِ وغَیرِها . (4)

راجع : ص 24 (تسییر رؤوس الشهداء فی الکوفه) و ص 84 (الفصل الخامس / قراءه القرآن علی الرمح) .

.

1- . مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 73 ؛ بحار الأنوار : ج 45 ص 142 .
2- . صبح الأعشی : ج 4 ص 97 .
3- . الملهوف : ص 229 ، مثیر الأحزان : ص 113 ولیس فیه ذیله ، بحار الأنوار : ج 45 ص 148 .
4- . شرح الأخبار : ج 3 ص 159 .



مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی به نقل از ابو مخنف و جز او : یزید ، فرمان داد که سر شریفِ حسین علیه السلام را بر درِ خانه اش بیاویزند .

صبح الأعشی :پس از کشتن حسین علیه السلام ، سرش را در دمشق آویختند ؛ همان جایی که سر یحیی بن زکریّا را آویختند .

4 / 11چرخاندن سر امام علیه السلام در شهرها

الملهوف به نقل از بشیر بن حَذلَم ، از امام زین العابدین علیه السلام : خداوند متعال که ستایش ، ویژه اوست ، ما را به مصیبت هایی بزرگ و شکافی سترگ در اسلام ، مبتلا نمود . ابا عبد اللّه علیه السلام و خاندانش کشته شدند ، زنان و فرزندانش اسیر گشتند و سرش را در شهرها بر فراز نیزه ها چرخاندند و این ، مصیبتی است که مانند ندارد .

شرح الأخبار :یزید ملعون ، فرمان داد که سر حسین علیه السلام را در شهرهای شام و جز آن بچرخانند .

ر . ک : ص 25 (گرداندن سرهای شهدا در کوفه) و ص 85 (فصل پنجم / قرآن خواندن بر سر نیزه) .



4 / 12ما رُوِیَ فی مَدفَنِ رَأسِ سَیِّدِ الشُّهَداءِ علیه السلام4 / 12 1النَّجَفُ جَنبُ قَبرِ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلامکامل الزیارات عن علیّ بن أسباط رفعه :قالَ أبو عَبدِ اللّه ِ [الصّادِقُ] علیه السلام : إنَّکَ إذا أتَیتَ الغَرِیَّ رَأَیتَ قَبرَینِ ، قَبرا کَبیرا ، وقَبرا صَغیرا ، فَأَمَّا الکَبیرُ فَقَبرُ أمیرِ المُؤمِنینَ ، وأمَّا الصَّغیرُ فَرَأسُ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیهماالسلام . (1)

الکافی عن یزید بن عمر بن طلحه :قالَ لی أبو عَبدِ اللّه ِ [الصّادِقُ] علیه السلام وهُوَ بِالحیرَهِ (2) : أما تُریدُ ما وَعَدتُکَ ؟ قُلتُ : بَلی یَعنِی الذَّهابَ إلی قَبرِ أمیرِ المُؤمِنینَ صَلَواتُ اللّه ِ عَلَیهِ قالَ : فَرَکِبَ ورَکِبَ إسماعیلُ ورَکِبتُ مَعَهُما ، حَتّی إذا جازَ الثَّوِیَّهَ ، (3) وکانَ بَینَ الحیرَهِ وَالنَّجَفِ عِندَ ذَکَواتٍ (4) بیضٍ ، نَزَلَ ونَزَلَ إسماعیلُ ونَزَلتُ مَعَهُما ، فَصَلّی وصَلّی إسماعیلُ وصَلَّیتُ . فَقالَ لِاءِسماعیلَ : قُم فَسَلِّم عَلی جَدِّکَ الحُسَینِ علیه السلام ، فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداکَ ، ألَیسَ الحُسَینُ بِکَربَلاءَ ؟ فَقالَ : نَعَم ، ولکِن لَمّا حُمِلَ رَأسُهُ إلَی الشّامِ سَرَقَهُ مَولیً لَنا ، فَدَفَنَهُ بِجَنبِ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام . (5)

.

1- . کامل الزیارات : ص 84 ح 82 ، فرحه الغریّ (طبعه مرکز الغدیر) : ص 32 88 ، بحار الأنوار : ج 100 ص 242 ح 22 .
2- . الحِیْرَهُ : مدینه کانت علی ثلاثه أمیال من الکوفه علی موضع یقال له النجف (معجم البلدان : ج 2 ص 328) وراجع : الخریطه رقم 4 فی آخر مجلد 5 .
3- . الثَّوِیَّهُ : ویقال بلفظ التصغیر ، موضع قریب من الکوفه (معجم البلدان : ج 2 ص 87) .
4- . الذَکَواتُ : جمع ذَکْوَه : الجمره المُلتهبه من الحصی ، ومنه الحدیث : قبر علیّ علیه السلام بین ذَکَوات بیض (مجمع البحرین : ج 1 ص 642 «ذکا») .
5- . الکافی : ج 4 ص 571 ح 1 ، کامل الزیارات : ص 83 ح 80 ، الغارات : ج 2 ص 852 ، فرحه الغریّ : ص 64 کلاهما عن زید بن طلحه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 178 ح 28 .



4 / 12روایات گوناگون در باره محلّ دفن سرِ سیّدالشهداء علیه السلام

4 / 12 1نجف ، کنار قبر امیر مؤمنان علیه السلام

کامل الزیارات به نقل از علی بن اَسباط که حدیث را به امام صادق علیه السلام می رساند : هنگامی که به نجف می آیی ، دو قبر می بینی : قبری بزرگ و قبری کوچک . قبر بزرگ ، قبر امیر مؤمنان علیه السلام است و قبر کوچک ، [محلّ دفن] سرِ حسین بن علی علیه السلام است .

الکافی به نقل از یزید بن عمر بن طلحه : امام صادق علیه السلام در حیره (1) به من فرمود : «آیا آنچه را به تو وعده دادم ، نمی خواهی ؟» . گفتم : چرا . مقصود امام علیه السلام ، رفتن به قبر سوی امیر مؤمنان که درودهای خدا بر او باد بود . امام علیه السلام و [فرزندش]اسماعیل ، سوار شدند و من نیز همراه آنان ، سوار شدم . رفتیم تا به ثَویّه ، جایی در نزدیکی کوفه و میان حیره و نجف که پر از درّ نجف بود ، رسیدیم . امام علیه السلام و اسماعیل ، فرود آمدند و من نیز با آن دو ، فرود آمدم . امام علیه السلام نماز خواند و اسماعیل ، نماز خواند و من نیز نماز خواندم . امام علیه السلام به اسماعیل فرمود : «برخیز و بر جدّت حسین علیه السلام ، سلام بده» . گفتم : فدایت شوم ! آیا حسین در کربلا نیست ؟ فرمود : «چرا ؛ امّا هنگامی که سرش را به شام بردند ، یکی از وابستگان ما ، آن را ربود و در کنار امیر مؤمنان علیه السلام به خاک سپرد» .



1- . شهری در سه میلی کوفه که نزدیک جایی به نام نجف بوده و اکنون ، نجف نامیده می شود (ر . ک : نقشه شماره 4 در پایان جلد 5) .



تهذیب الأحکام عن عبد اللّه بن طلحه النهدی :دَخَلتُ عَلی أبی عَبدِ اللّه ِ [الصّادِقِ] علیه السلام فَذَکَرَ حَدیثا ، فَحَدَّثناهُ قالَ : فَمَضَینا مَعَهُ یَعنی أبا عَبدِ اللّه ِ علیه السلام حَتَّی انتَهَینا إلَی الغَرِیِّ ، قالَ : فَأَتی مَوضِعا ، فَصَلّی . ثُمَّ قالَ لِاءِسماعیلَ : قُم فَصَلِّ عِندَ رَأسِ أبیکَ الحُسَینِ علیه السلام ، قُلتُ : ألَیسَ قَد ذُهِبَ بِرَأسِهِ إلَی الشّامِ ؟ قالَ : بَلی ، ولکِن فُلانٌ مَولانا سَرَقَهُ ، فَجاءَ بِهِ ، فَدَفَنَهُ هاهُنا . (1)

الکافی عن أبان بن تغلب :کُنتُ مَعَ أبی عَبدِ اللّه ِ [الصّادِقِ] علیه السلام ، فَمَرَّ بِظَهرِ الکوفَهِ ، فَنَزَلَ فَصَلّی رَکعَتَینِ ، ثُمَّ تَقَدَّمَ قَلیلاً ، فَصَلّی رَکعَتَینِ ، ثُمَّ سارَ قَلیلاً ، فَنَزَلَ فَصَلّی رَکعَتَینِ ، ثُمَّ قالَ : هذا مَوضِعُ قَبرِ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام ، قُلتُ : جُعِلتُ فِداکَ ، وَالمَوضِعَینِ اللَّذَینِ صَلَّیتَ فیهِما ؟ قالَ : مَوضِعُ رَأسِ الحُسَینِ علیه السلام ومَوضِعُ مَنزِلِ القائِمِ علیه السلام . (2)

کامل الزیارات عن یونس بن ظبیان :کُنتُ عِندَ أبی عَبدِ اللّه ِ [الصّادِقِ] علیه السلام بِالحیرَهِ أیّامَ مَقدَمِهِ عَلی أبی جَعفَرٍ فی لَیلَهٍ صَحیانَهٍ (3) مُقمِرَهٍ ، قالَ : فَنَظَرَ إلَی السَّماءِ ، فَقالَ : یا یونُسُ ، أما تَری هذِهِ الکَواکِبَ ما أحسَنَها ، أما إنَّها أمانٌ لِأَهلِ السَّماءِ ، ونَحنُ أمانٌ لِأَهلِ الأَرضِ ، ثُمَّ قالَ : یا یونُسُ ، فَمَرَّ بِإِسراجِ البَغلِ وَالحِمارِ ، فَلَمّا اُسرِجا، قالَ : یا یُونُسُ ، أیُّهُما أحَبُّ إلَیکَ البَغلُ أوِ الحِمارُ ؟ قالَ : فَظَنَنتُ أنَّ البَغلَ أحَبُّ إلَیهِ لِقُوَّتِهِ ، فَقُلتُ : الحِمارُ ، فَقالَ : اُحِبُّ أن تُؤثِرَنی بِهِ ، قُلتُ : قَد فَعَلتُ ، فَرَکِبَ ورَکِبتُ . ولَمّا خَرَجنا مِنَ الحیرَهِ ، قالَ : تَقَدَّم یا یونُسُ ، قالَ : فَأَقبَلَ یَقولُ : تَیامَن ، تَیاسَر ، فَلَمَّا انتَهَینا إلَی الذَّکَواتِ الحُمُرِ ، قالَ : هُوَ المَکانُ ، قُلتُ : نَعَم ، فَتَیامَنَ ، ثُمَّ قَصَدَ إلی مَوضِعٍ فیهِ ماءٌ وعَینٌ ، فَتَوَضَّأَ ، ثُمَّ دَنا مِن أکَمَهٍ ، (4) فَصَلّی عِندَها ، ثُمَّ مالَ عَلَیها وبَکی ، ثُمَّ مالَ إلی أکَمَهٍ دونَها ، فَفَعَلَ مِثلَ ذلِکَ ، ثُمَّ قالَ : یا یونُسُ ، اِفعَل مِثلَ ما فَعَلتُ ، فَفَعَلتُ ذلِکَ . فَلَمّا تَفَرَّغتُ قالَ لی : یا یونُسُ ، تَعرِفُ هذَا المَکانَ ؟ فَقُلتُ : لا ، فَقالَ : المَوضِعُ الَّذی صَلَّیتُ عِندَهُ أوَّلاً هُوَ قَبرُ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام ، وَالأَکَمَهُ الاُخری رَأسُ الحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ علیه السلام ، إنَّ المَلعونَ عُبَیدَ اللّه ِ بنَ زِیادٍ لَعَنَهُ اللّه ُ ، لَمّا بَعَثَ بِرَأسِ الحُسَینِ علیه السلام إلَی الشّامِ رُدَّ إلَی الکوفَهِ ، فَقالَ : أخرِجوهُ عَنها لا یُفتَن بِهِ أهلُها ، فَصَیَّرَهُ اللّه ُ عِندَ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام ، فَالرَّأسُ مَعَ الجَسَدِ وَالجَسَدُ مَعَ الرَّأسِ (5) . (6)



1- . تهذیب الأحکام : ج 6 ص 35 ح 72 ، روضه الواعظین : ص 450 عن عبد اللّه بن طلحه النهدی ، فرحه الغریّ : ص 65 ، بحار الأنوار : ج 100 ص 249 ح 40 .
2- . الکافی : ج 4 ص 572 ح 2 ، کامل الزیارات : ص 83 ح 81 ، فرحه الغریّ : ص 57 ، بحار الأنوار : ج 100 ص 241 ح 20 .
3- . صحیانه : أی لا غیم فیها (راجع : الصحاح : ج 6 ص 2399 «صحا») .
4- . الأَکَمَهُ : التلّ . . . أو هی دون الجبال ، أو الموضع الذی یکون أشدّ ارتفاعا ممّا حوله ، وهو غلیظ (تاج العروس : ج 16 ص 23 «أکم») .
5- . قال العلّامه المجلسی قدس سره : قوله علیه السلام : «فالرأس مع الجسد» ، أی بعدما دفن الرأس هنا ألحقه اللّه بالجسد ، وإنّما یزار ویصلّی هاهنا لکونه محلّاً للرأس المقدّس وقتا مّا ، ویحتمل علی بعد أن یکون المراد أن جسد أمیر المؤمنین صلوات اللّه علیه کالجسد لهذا الرأس الشریف ، فکأنّ الرأس لم یفارق الجسد ، واللّه یعلم (بحار الأنوار : ج 100 ص 243 ح 26) .
6- . کامل الزیارات : ص 86 ح 86 ، بحار الأنوار : ج 100 ص 243 ح 26 .



تهذیب الأحکام به نقل از عبد اللّه بن طلحه نَهْدی : بر امام صادق علیه السلام در آمدم . امام علیه السلام سخنی گفت و ما نیز با او سخن گفتیم و با ایشان رفتیم تا به نجف رسیدیم . امام علیه السلام به جایی رفت و نماز خواند و سپس به اسماعیل [فرزندش]فرمود : «برخیز و نزد سر پدرت حسین علیه السلام نماز بخوان» . من گفتم : مگر سر حسین علیه السلام را به شام نبردند ؟ فرمود : «چرا ؛ امّا فلان وابسته ما آن را ربود و آورد و این جا به خاک سپرد» .

الکافی به نقل از اَبان بن تَغلِب : با امام صادق علیه السلام بودم که بر پشت کوفه گذشت و فرود آمد و دو رکعت نماز خواند . سپس اندکی جلو رفت و دو رکعت نماز خواند . سپس اندکی راه رفت و فرود آمد و دو رکعت نماز خواند و آن گاه فرمود : «این جا ، جایگاه قبر امیر مؤمنان علیه السلام است» . گفتم : فدایت شوم ! آن دو جا که نماز خواندی ، چه ؟ فرمود : «جایگاه سر حسین علیه السلام و منزلگاه [امام] قائم علیه السلام بود» .

کامل الزیارات به نقل از یونس بن ظَبْیان : در روزگاری که امام صادق علیه السلام در حیره نزد منصور دوانیقی آمده بود ، شبی صاف و مهتابی نزد امام علیه السلام بودم . امام علیه السلام به آسمان نگریست و فرمود : «ای یونس ! آیا این ستارگان را نمی بینی که چه زیبا هستند؟ هان که آنها ایمنی بخش ساکنان آسمان اند و ما ایمنی بخش زمینیان هستیم» . سپس فرمود : «ای یونس !» و به زین کردن استر و درازگوش پرداخت و چون زین شدند ، فرمود : «ای یونس ! کدام را بیشتر دوست داری : استر یا درازگوش را؟» . [چون]گمان کردم که امام علیه السلام استر را به دلیل نیرومندی اش بیشتر دوست دارد ، گفتم : درازگوش را . فرمود : «دوست دارم آن را برای من بگذاری» . گفتم : چنین کردم . امام علیه السلام سوار شد و من نیز سوار شدم . هنگامی که از حیره بیرون رفتیم ، فرمود : «ای یونس ! جلو برو» . امام علیه السلام [به دنبالم]می آمد و می فرمود : «به راست برو . به چپ برو» . و چون به سنگ ریزه های [جواهر]سرخ رسیدیم ، فرمود : «همین جاست» . گفتم : آری . امام علیه السلام به راست رفت و آهنگ جایی را کرد که آب و چشمه ای داشت . وضو گرفت و به تپّه ای نزدیک شد و نزد آن ، نماز خواند و سپس روی آن رفت و گریست . سپس به تپّه ای پایین تر از آن رفت و آن جا هم چنین کرد و سپس فرمود : «ای یونس ! همان کاری را که من کردم ، بکن» . من نیز چنان کردم . چون فراغت یافتم ، به من فرمود : «ای یونس ! این جا را می شناسی؟» . گفتم : نه . فرمود : «جایی که اوّل در آن جا نماز خواندم ، قبر امیر مؤمنان علیه السلام است و تپّه دیگر ، [مدفنِ]سر حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام است . عبید اللّه بن زیاد ملعون که خدا ، لعتنش کند ، سر حسین علیه السلام را به شام فرستاد . [سر امام علیه السلام]به کوفه باز گردانده شد و ابن زیاد گفت : آن را از کوفه بیرون ببرید تا کوفیان ، مفتون آن نشوند . خداوند نیز ، آن را به نزد امیر مؤمنان علیه السلام رساند . پس ، سر با بدن است و بدن با سر» . (1)



1- . می دانیم که پیکر مطهّر امام حسین علیه السلام در کربلا مدفون است . از این رو ، علّامه مجلسی ، در توجیه این سخن می گوید : «عبارتِ سر با بدن است ، یعنی پس از دفن سر ، خداوند ، آن را به بدن ، ملحق کرد و در این مکان ، تنها به دلیل این که زمانی جایگاه آن سر مقدّس بوده است ، نماز می خوانند . معنای محتمل دیگر ، آن است که پیکر امیر مؤمنان علیه السلام به منزله پیکر این سر شریف ، در نظر گرفته شود ، گویی که سر از پیکر ، جدا نشده است ، و خدا می داند!» .



تهذیب الأحکام عن مبارک الخبّاز :قالَ لی أبو عَبدِ اللّه ِ [الصّادِقُ] علیه السلام : أسرِجُوا البَغلَ وَالحِمارَ فی وَقتِ ما قَدِمَ ، وهُوَ فی الحیرَهِ ، قالَ : فَرَکِبَ ورَکِبتُ حَتّی دَخَلَ الجُرفَ ، (1) ثُمَّ نَزَلَ ، فَصَلّی رَکعَتَینِ ، ثُمَّ تَقَدَّمَ قَلیلاً آخَرَ ، فَصَلّی رَکعَتَینِ ، ثُمَّ تَقَدَّمَ قَلیلاً آخَرَ ، فَصَلّی رَکعَتَینِ ، ثُمَّ رَکِبَ ورَجَعَ ، فَقُلتُ لَهُ : جُعِلتُ فِداکَ ، مَا الأَوَّلَتَینِ وَالثّانِیَتَینِ وَالثّالِثَتَینِ ؟ قالَ : [إنَّ] (2) الرَّکعَتَینِ الأَوَّلَتَینِ مَوضِعُ قَبرِ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام ، وَالرَّکعَتَینِ الثّانِیَتَینِ مَوضِعُ رَأسِ الحُسَینِ علیه السلام ، وَالرَّکعَتَینِ الثّالِثَتَینِ مَوضِعُ مِنبَرِ القائِمِ علیه السلام . (3)

.

1- . الجُرْفُ : موضع بالحیره کانت به منازل المنذر (معجم البلدان: ج2 ص128) وراجع : الخریطه رقم 3 فی آخر مجلد 5 .
2- . ما بین المعقوفین أثبتناه من فرحه الغری .
3- . تهذیب الأحکام : ج 6 ص 35 ح 71 ، فرحه الغری : ص 58 ، بحار الأنوار : ج 100 ص 247 ح 35 .



تهذیب الأحکام به نقل از مبارک خبّاز : امام صادق علیه السلام در حیره ، آن زمان که به آن جا آمده بود ، به من فرمود : «اَستر و درازگوش را زین کنید» . امام علیه السلام سوار شد و من نیز سوار شدم و رفتیم تا به جایی به نام جُرْف (1) رسیدیم . امام علیه السلام فرود آمد و دو رکعت نماز خواند . سپس اندکی جلو رفت و دو رکعت نماز خواند . سپس اندکی پیش تر رفت و دو رکعت نماز خواند . آن گاه ، سوار شد و بازگشت . گفتم : فدایت شوم ! این سه نمازِ دو رکعتی ، چه بودند ؟ فرمود : «دو رکعت اوّل ، [مربوط به]جایگاه قبر امیر مؤمنان بود و دو رکعت دوم ، [مربوط به]جایگاه سرِ حسین علیه السلام و دو رکعت سوم ، [مربوط به]جایگاه منبر قائم علیه السلام » .



1- . جُرْف ، جایی است در حیره که خانه های بنی مُنذِر در آن جا واقع بوده است (ر .ک : نقشه شماره 3 در پایان جلد 5) .



المزار للشهید الأوّل عن صفوان :سَأَلتُ الصّادِقَ علیه السلام کَیفَ تَزورُ أمیرَ المُؤمِنینَ علیه السلام ؟ فَقالَ : یا صَفوانُ ، إذا أرَدتَ ذلِکَ فَاغتَسِل . . . فَإِذا بَلَغتَ العَلَمَ وهِیَ الحَنّانَهُ فَصَلِّ رَکعَتَینِ . فَقَد رَوی مُحَمَّدُ بنُ أبی عُمَیرٍ ، عَنِ المُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ ، قالَ : جازَ الصّادِقُ علیه السلام بِالقائِمِ المائِلِ فی طَریقِ الغَرِیِّ ، فَصَلّی رَکعَتَینِ ، فَقیلَ لَهُ : ما هذِهِ الصَّلاهُ ؟ فَقالَ : هذا مَوضِعُ رَأسِ جَدِّیَ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام وَضَعوهُ هاهُنا لَمّا تَوَجَّهوا مِن کَربَلاءَ ، ثُمَّ حَمَلوهُ إلی عُبَیدِ اللّه ِ بنِ زِیادٍ لَعنَهُ اللّه ِ عَلَیهِ . (1)

المزار الکبیر :زِیارَهٌ اُخری لَهُ [أی لِلحُسَینِ] علیه السلام مُختَصَرَهٌ یُزارُ بِها فی کُلِّ یَومٍ ، وفی کُلِّ شَهرٍ ، ویُزارُ بِها عِندَ قائِمِ الغَرِیِّ ، فَقَد جاءَ فِی الأَثَرِ : أنَّ رَأسَ الحُسَینِ علیه السلام هُناکَ ، وأنَّ الصّادِقَ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ علیه السلام زارَهُ هُناکَ بِهذِهِ الزِّیارَهِ ، وصَلّی عِندَهُ أربَعَ رَکَعاتٍ . تَأتی مَشهَدَهُ صَلَّی اللّه ُ عَلَیهِ ، بَعدَ اغتِسالِکَ ، ولِباسُکَ أطهَرُ ثِیابِکَ ، فَإِذا وَقَفتَ عَلی قَبرِهِ فَاستَقبِلهُ بِوَجهِکَ ، وَاجعَلِ القِبلَهَ بَینَ کَتِفَیکَ ، وقُل : السَّلامُ عَلَیکَ یَا بنَ رَسولِ اللّه ِ ، السَّلامُ عَلَیکَ یَا بنَ أمیرِ المُؤمِنینَ ... . (2)

.

1- . المزار للشهید الأوّل : ص 29 32 ، بحار الأنوار : ج 100 ص 281 ح 18 .
2- . المزار الکبیر : ص 517 ح 11 ، بحار الأنوار : ج 101 ص 256 ح 40 وراجع : هذه الموسوعه : ج 11 ص 390 (القسم الثالث عشر / الفصل التاسع / ما یزار به الإمام و أنصاره / الزیاره الثامنه) .



المزار ، شهید اوّل به نقل از صفوان : از امام صادق علیه السلام پرسیدم : امیر مؤمنان علیه السلام را چگونه زیارت می کنی ؟ فرمود : «ای صفوان ! هنگامی که خواستی زیارت کنی ، غسل کن . . . و هنگامی که به نشان [ ِ محدوده نجف] که همان [محلّ] حَنّانه (1) است رسیدی ، دو رکعت نماز بخوان» . محمّد بن ابی عُمَیر ، از مفضّل بن عمر ، روایت کرده است که امام صادق علیه السلام از کنار میلِ (نشان) خمیده در راه نجف گذشت و دو رکعت نماز خواند . به امام علیه السلام گفتند : این ، چه نمازی است ؟ فرمود : «این جا ، جایی است که سر جدّم حسین بن علی علیه السلام را هنگام آمدن از کربلا و آوردنش برای عبید اللّه بن زیاد که لعنت خدا بر او باد برای [مدّتی]در این جا نهادند» .

المزار الکبیر :زیارتی دیگر که مختصر است و هر روز و هر ماه ، امام حسین علیه السلام را با آن زیارت می کنند و نزد مسجد حنّانه ، در نزدیکی نجف نیز همین زیارت را می خوانند . در روایت ، آمده است که سر حسین علیه السلام ، آن جاست . امام صادق علیه السلام نیز این زیارت را به قصد آن سر در همین جا خوانده و چهار رکعت نماز هم نزد آن گزارده است . پس از آن که غسل کردی و پاکیزه ترین لباس هایت را پوشیدی ، به مرقدش که خدا بر او درود فرستد بیا و چون بر سرِ قبرش ایستادی ، آن را جلوی روی خود بگیر و قبله را میان شانه هایت قرار بده و بگو : سلام بر تو ، ای فرزند پیامبر خدا ! سلام بر تو ، ای فرزند امیر مؤمنان !... .



1- . حَنّانه ، جایی نزدیک نجف بوده که مسجدی به همین نام در آن ساخته اند . از شهید اوّل ، محمّد بن مکّی عاملی ، نقل شده که «القائم المائل (سنگْ نشانِ خمیده)» که در ادامه این حدیث و احادیث بعدی آمده ، محلّ فعلی مسجد حنّانه است .



الأمالی للطوسی عن المفضّل بن عمر :جازَ مَولانا جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ الصّادِقُ علیه السلام بِالقائِمِ المائِلِ فی طَریقِ الغَرِیِّ ، فَصَلّی عِندَهُ رَکعَتَینِ ، فَقیلَ لَهُ : ما هذِهِ الصَّلاهُ ؟ قالَ : هذا مَوضِعُ رَأسِ جَدِّیَ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام ، وَضَعوهُ هاهُنا . (1)

4 / 12 2کَربَلاءُالأمالی للصدوق عن فاطمه بنت علیّ :إنَّ یَزیدَ لَعَنَهُ اللّه ُ أمَرَ بِنِساءِ الحُسَینِ علیه السلام ، فَحُبِسنَ مَعَ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ علیه السلام فی مَحبِسٍ لا یَکُنُّهُم (2) مِن حَرٍّ ولا قَرٍّ (3) ، حَتّی تَقَشَّرَت وُجوهُهُم ، ولَم یُرفَع بِبَیتِ المَقدِسِ حَجَرٌ عَلی وَجهِ الأَرضِ إلّا وُجِدَ تَحتَهُ دَمٌ عَبیطٌ ، وأبصَرَ النّاسُ الشَّمسَ عَلَی الحیطانِ حَمراءَ کَأَنَّهَا المَلاحِفُ المُعَصفَرَهُ ، (4) إلی أن خَرَجَ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ علیهماالسلامبِالنِّسوَهِ ، ورَدَّ رَأسَ الحُسَینِ علیه السلام إلی کَربَلاءَ . (5)

الملهوف :أمّا رَأسُ الحُسَینِ علیه السلام فَرُوِیَ أنَّهُ اُعیدَ ، فَدُفِنَ بِکَربَلاءَ مَعَ جَسَدِهِ الشَّریفِ صَلَواتُ اللّه ِ عَلَیهِ ، وکانَ عَمَلُ الطّائِفَهِ عَلی هذَا المَعنَی المُشارِ إلَیهِ . (6)

مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی :إنَّ رَأسَ الحُسَینِ علیه السلام صُلِبَ بِدِمَشقَ ثَلاثَهَ أیّامٍ ، ومَکثَ فی خَزائِنِ بَنی اُمَیَّهَ ، حَتّی وَلِیَ سُلَیمانُ بنُ عَبدِ المَلِکِ ، فَطَلَبَهُ فَجیءَ بِهِ وهُوَ عَظمٌ أبیَضُ قَد قَحَلَ (7) فَجَعَلَهُ فی سَفَطٍ (8) وطَیَّبَهُ ، وجَعَلَ عَلَیهِ ثَوبا ، ودَفَنَهُ فی مَقابِرِ المُسلِمینَ بَعدَما صَلّی عَلَیهِ . فَلَمّا وَلِیَ عُمَرُ بنُ عَبدِ العَزیزِ بَعَثَ إلَی المَکانِ یَطلُبُهُ مِنهُ ، فَاُخبِرَ بِخَبَرِهِ ، فَسَأَلَ عَنِ المَوضِعِ الَّذی دُفِنَ فیهِ ، فَنَبَشَهُ وأخَذَهُ ، وَاللّه ُ أعلَمُ بِما صَنَعَ بِهِ ، وَالظّاهِرُ مِن دینِهِ أنَّهُ بَعَثَهُ إلی کَربَلاءَ ، فَدُفِنَ مَعَ جَسَدِهِ . (9)



1- . الأمالی للطوسی : ص 682 ح 1450 ، بحار الأنوار : ج 100 ص 454 ح 28 وفی ص455 «بیان : أقول : رأیت بخطّ الشیخ محمّد بن علیّ الجباعیّ نقلاً من خطّ الشهید قدّس اللّه روحهما : ولعلّ موضع القائم المائل هو المسجد المعروف الآن بمسجد الحنّانه قرب النجف» .
2- . الکِنُّ : ما یَرُدُّ الحرّ والبرد من الأبنیه والمساکن (النهایه : ج 4 ص 206 «کنن») .
3- . القرُّ : البَرْدُ (النهایه : ج 4 ص 38 «قرر») .
4- . العُصْفُرُ : صِبْغ ، وقد عصفرت الثوب فتعصفر (الصحاح : ج 2 ص 750 «عصفر») .
5- . الأمالی للصدوق : ص 231 ح 243 ، روضه الواعظین : ص 212 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 140 .
6- . الملهوف : ص 225 ، مثیر الأحزان : ص 107 نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 144 .
7- . قَحَلَ الشیء : یبس (المصباح المنیر : ص 491 «قحل») .
8- . السَّفَطُ : ما یُخبَّأُ فیه الطِیب ونحوه (المصباح المنیر : ص 279 «سفط») .
9- . مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 75 ؛ بحار الأنوار : ج 45 ص 145 .



الأمالی ، طوسی به نقل از مُفضّل بن عمر : مولایمان امام صادق علیه السلام در راه نجف از کنار مسجد حنّانه گذشت و نزد آن ، دو رکعت نماز خواند . پرسیدند : این ، نمازِ چیست ؟ فرمود : «این جا ، جایگاه سر جدّم حسین بن علی علیه السلام است . سر را این جا نهادند» .

4 / 12 2کربلا

الأمالی ، صدوق به نقل از فاطمه دختر امام علی علیه السلام : یزید که خدا ، لعنتش کند فرمان داد تا زنان خاندان حسین علیه السلام را با علی بن الحسین (زین العابدین) علیه السلام در بازداشتگاهی زندانی کنند که آنان را از گرما و سرما نگاه نمی داشت ، تا آن جا که صورتشان پوست انداخت و در بیت المقدّس ، سنگی را از روی زمین بر نداشتند ، جز آن که زیر آن ، خون تازه ای یافتند و مردم ، آفتاب را بر دیوارهای خود ، مانند مَلحَفه های زعفرانی ، سرخ رنگ دیدند ، تا آن که علی بن الحسین علیه السلام همراه زنان ، [از شام]بیرون آمد و سر حسین علیه السلام را به کربلا باز گرداند .

الملهوف :در باره سر حسین علیه السلام ، روایت شده که باز گردانده شدو در کربلا به همراه پیکر شریفش که درودهای خدا بر او باد دفن گردید و عمل فرقه شیعه [در زیارت کربلا]هم مطابق همین دیدگاهِ مورد اشاره است .

مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی :سر امام حسین علیه السلام سه روز در دمشق ، آویخته بود و سپس در خزانه های اُمَویان نگه داشته شد ، تا آن که سلیمان بن عبد الملک ، کار را به عهده گرفت و آن را خواست و چون آوردند ، آن را که استخوانی سفید و خشک شده بود ، در جعبه ای نهاد و خوش بویش کرد و پارچه ای بر آن انداخت و پس از آن که بر آن نماز خواند ، آن را در قبرستان مسلمانان به خاک سپرد . هنگامی که عمر بن عبد العزیز ، کار خلافت را به عهده گرفت ، از آن جا سراغ گرفت و خبرش را به او دادند . او در باره محلّی که سر را دفن کرده بودند ، پرسید و آن جا را کَند و سر را برداشت و خدا می داند که با آن، چه کرد ؛ ولی از شیوه عمر بن عبد العزیز ، چنین بر می آید که آن را به کربلا فرستاده و کنار پیکرش به خاک سپرده است .



عجائب المخلوقات :الیَومُ الأَوَّلُ مِنهُ [أی مِن صَفَرٍ ]عیدُ بَنی اُمَیَّهَ ، اُدخِلَت فیهِ رَأسُ الحُسَینِ علیه السلام بِدِمَشقَ ، وَالعِشرونَ مِنهُ رُدَّت رَأسُ الحُسَینِ علیه السلام إلی جُثَّتِهِ . (1)

4 / 12 3دِمَشقُأنساب الأشراف عن الکلبی :بَعَثَ یَزیدُ بِرَأسِهِ [أی رَأسِ الحُسَینِ علیه السلام ] إلَی المَدینَهِ ، فَنُصِبَ عَلی خَشَبَهٍ ، ثُمَّ رُدَّ إلی دِمَشقَ ، فَدُفِنَ فی حائِطٍ (2) بِها ، ویُقالُ فی دارِ الإِمارَهِ ، ویُقالُ فِی المَقبَرَهِ . (3)

أنساب الأشراف :دُفِنَ رَأسُ الحُسَینِ علیه السلام فی حائِطٍ بِدِمَشقَ ، إمّا حائِطُ القَصرِ وإمّا غَیرُهُ . وقالَ قومٌ : دُفِنَ فِی القَصرِ ، حُفِرَ لَهُ واُعمِقَ . (4)



1- . عجائب المخلوقات والحیوانات وغرائب الموجودات بهامش حیاه الحیوان الکبری : ج 1 ص 115 .
2- . الحَائِطُ : البُستان من النخیل إذا کان علیه حائط ، وهو الجدار (النهایه : ج 1 ص 462 «حوط») .
3- . أنساب الأشراف : ج 3 ص 419 .
4- . أنساب الأشراف : ج 3 ص 416 .



عجائب المخلوقات :روز اوّل صفر ، عید اُمَویان است . در آن روز ، سر حسین علیه السلام را به دمشق ، وارد کردند و روز بیستم این ماه ، سر حسین علیه السلام را به کنار پیکرش باز گرداندند .

4 / 12 3دمشق

أنساب الأشراف به نقل از کَلْبی : یزید ، سر حسین علیه السلام را به مدینه فرستاد و آن را بر چوبی نصب کردند . سپس به دمشق ، باز گردانده شد و آن را در باغچه ای دفن کردند . نیز گفته می شود که آن را در کاخ سلطنتی دفن کردند و در قبرستان هم گفته اند .

أنساب الأشراف :سر حسین علیه السلام در بوستانی در دمشق به خاک سپرده شد . حال ، یا بوستانِ کاخ [سلطنتی] بوده است و یا بوستانی دیگر . همچنین گروهی گفته اند : در کاخ [سلطنتی] به خاک سپرده شد . برایش جایی را کَنْدند و عمیق کردند .


ربیع الأبرار :قَبرُ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام بِکَربَلاءَ ، ورَأسُهُ بِالشّامِ فی مَسجِدِ دِمَشقَ عَلی رَأسِ اُسطُوانَهٍ . (1)

تاریخ دمشق عن أبی کرب :حَکی عَنهُ أبو اُمَیَّهَ الکَلاعِیُّ أنَّهُ کانَ فیمَن نَهَبَ خَزائِنَ الوَلیدِ بنِ یَزیدَ بِدِمَشقَ . . . : قالَ : کُنتُ فِی القَومِ الَّذینِ دَخَلوا یُریدونَ قَتلَ الوَلیدِ بنِ یَزیدَ بنِ عَبدِ المَلِکِ ، قالَ : وکُنتُ فیمَن نَهَبَ خَزائِنَهُ بِدِمَشقَ ، فَدَخَلتُ إلی خِزانَهٍ لَهُم ، فَرَأَیتُ فیها سَفَطا مَرفوعا ، فَأَخَذتُهُ ، قُلتُ : فی هذا غِنایَ ، قالَ : فَرَکِبتُ فَرَسی وجَعَلتُهُ بَینَ یَدَیَّ ، وخَرَجتُ مِن بابِ توما (2) ، فَعَدَلتُ عَن یَمینی ، وفَتَحتُ قُفلَهُ ، فَإِذا أنَا بِحَریرَهٍ (3) فی داخِلِها رَأسٌ ، مَکتوبٌ عَلی بِطاقَهٍ فیها : هذا رَأسُ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ . فَقُلتُ : ما لَکُم! لا غَفَرَ اللّه ُ لَکُم ، فَحَفَرتُ لَهُ بِسَیفی حَتّی وارَیتُهُ . (4)

تاریخ دمشق عن حمزه بن یزید :فَحَدَّثَنی أبی ، عَن أبیهِ ، أنَّهُ حَدَّثَهُ : أنَّ رَیّا (5) حَدَّثَتهُ : أنَّ الرَّأسَ مَکَثَ فی خَزائِنِ السِّلاحِ حَتّی وَلِیَ سُلَیمانُ بنُ عَبدِ المَلِکِ ، فَبَعَثَ إلَیهِ ، فَجاءَ بِهِ ، وقَد قَحَلَ ، وبَقِیَ عَظمٌ أبیَضُ ، فَجَعَلَهُ فی سَفَطٍ وطَیَّبَهُ ، وجَعَلَ عَلَیهِ ثَوبا ، ودَفَنَهُ فی مَقابِرِ المُسلِمینَ . فَلَمّا وَلِیَ عُمَرُ بنُ عَبدِ العَزیزِ بَعَثَ إلَی الخازِنِ خازِنِ بَیتِ السِّلاحِ : وَجِّه إلَیَّ رَأسَ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ ، فَکَتَبَ إلَیهِ : إنَّ سُلَیمانَ أخَذَهُ ، وجَعَلَهُ فی سَفَطٍ ، وصَلّی عَلَیهِ ، ودَفَنَهُ ، فَصَحَّ ذلِکَ عِندَهُ ، فَلَمّا دَخَلَتِ المُسَوِّدَهُ (6) سَأَلوا عَن مَوضِعِ الرَّأسِ ، فَنَبَشوهُ وأخَذوهُ ، وَاللّه ُ أعلَمُ ما صُنِعَ بِهِ . (7)



1- . ربیع الأبرار : ج 3 ص 349 .
2- . باب توما هو أحد أبواب مدینه دمشق القدیمه ، وذلک من الجهه الشرقیه وما زال قائما إلی یومنا هذا (راجع : تاریخ دمشق : ج 2 ص 407) .
3- . الحَرِیْرَهُ : واحده الحریر من الثیاب ، وهی من إبریسم (تاج العروس : ج 6 ص 267 «حرر») .
4- . تاریخ دمشق : ج 67 ص 159 الرقم 8784 ، سیر أعلام النبلاء : ج 3 ص 316 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 5 ص 20 کلاهما نحوه .
5- . . مرضعه یزید بن معاویه ، وبقیت علی قید الحیاه حتی أدرکت حکم العبّاسیین (راجع : تاریخ دمشق : ج 69 ص 159) .
6- . المُسَوِّدَه: أی لابسی السواد ، یعنی أصحاب الدعوه العبّاسیّه (مجمع البحرین: ج2 ص905 «سود»).
7- . تاریخ دمشق : ج 69 ص 160 ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 75 بزیاده «والظاهر من دینه أنّه بعثه إلی کربلاء ، فدفن مع جسده» فی آخره ؛ الأمالی للشجری : ج 1 ص 176 کلاهما نحوه .



ربیع الأبرار :قبر حسین بن علی علیه السلام در کربلاست و سرش در شام در مسجد دمشق ، بر سرِ یک استوانه .

تاریخ دمشق در باره ابو کَرْب : ابو اُمیّه کَلاعی حکایت کرد که او (ابو کَرْب) در زمره تاراج کنندگان خزانه های ولید بن یزید در دمشق بود . . . . او (ابو کرب) گفت : من میان کسانی بودم که به قصد کشتن ولید بن یزید بن عبد الملک به درون رفتند . نیز من از کسانی بودم که خزانه های او را در دمشق ، تاراج کردند . به یکی از خزانه هایش رفتم و دُرجی (صندوقچه ای) در بالا نهاده شده را دیدم . آن را برداشتم و گفتم : این ، برایم کافی است . سوار اسبم شدم و آن را پیشِ رویم گذاشتم و از در توما (1) بیرون آمدم و به راست رفتم و [در گوشه ای]قفل آن را گشودم . پارچه ای ابریشمی دیدم که سری درون آن بود و بر روی کاغذی کوچک، درون آن ، نوشته بود : این ، سرِ حسین بن علی است . گفتم : چه کرده اید؟! خدایتان نیامرزد ! و با شمشیرم گودالی کَنْدم و آن را در خاک ، پنهان کردم .

تاریخ دمشق به نقل از حمزه بن یزید : پدرم از پدرش نقل کرد که رَیّا (2) برایش گفته است که سر [حسین علیه السلام]، در اسلحه خانه ماند تا سلیمان بن عبد الملک به خلافت رسید و دنبال آن فرستاد و آن را آورد . خشک شده بود و از آن ، استخوانی سفید مانده بود . آن را در دُرجی (صندوقچه ای) نهاد و خوش بویش کرد و پارچه ای بر آن نهاد و آن را در قبرستان مسلمانان به خاک سپرد . هنگامی که عمر بن عبد العزیز به خلافت رسید ، به دنبال نگهبان اسلحه خانه فرستاد که : سرِ حسین بن علی را برایم بفرست . او به وی نوشت : سلیمان ، آن را گرفت و در دُرجی نهاد و بر آن نماز خواند و به خاکش سپرد . عمر ، این را پسندید ؛ ولی هنگامی که سیاه جامگان (هواداران بنی عبّاس) به شام آمدند ، از جای سر پرسیدند و نبش قبر کردند و آن را برداشتند ؛ و خدا بهتر می داند که با آن ، چه کردند .



1- . یکی از دروازه های دمشق قدیم ، که در ناحیه شمال شرقی شهر ، واقع بوده و اکنون نیز موجود است .
2- . دایه یزید بن معاویه که زنده ماند و دولت عبّاسیان را درک کرد .



تهذیب التهذیب عن حمزه بن یزید :رَأَیتُ امرَأَهً عاقِلَهً مِن أعقَلِ النِّساءِ ، یُقالُ لَها : رَیّا ، حاضِنَهُ یَزیدَ بنِ مُعاوِیَهَ ، یُقالُ : بَلَغَت مِئَهَ سَنَهٍ ، قالَت : دَخَلَ رَجُلٌ عَلی یَزیدَ ، فَقالَ : یا أمیرَ المُؤمِنینَ ، أبشِر فَأَمکَنَکَ اللّه ُ مِنَ الحُسَینِ علیه السلام ، قُتِلَ وجیءَ بِرَأسِهِ إلَیکَ ، ووُضِعَ فی طَستٍ ، فَأَمَرَ الغُلامَ ، فَکَشَفَهُ ، فَحینَ رَآهُ خَمَّرَ (1) وَجهَهُ کَأَنَّهُ یَشُمُّ مِنهُ رائِحَهً . وإنَّ الرَّأسَ مَکَثَ فی خَزائِنِ السِّلاحِ ، حَتّی وَلِیَ سُلَیمانُ ، فَبَعَثَ فَجیءَ بِهِ ، فَقَد بَقِیَ عَظما ، فَطَیَّبَهُ ، وکَفَّنَهُ ، ودَفَنَهُ ، فَلَمّا وَصَلَتِ المُسَوِّدَهُ سَأَلوا عَن مَوضِعِ الرَّأسِ ، ونَبَشوهُ وأخَذوهُ ، فَاللّه ُ أعلَمُ ما صُنِعَ بِهِ . (2)

البدایه والنهایه :ذَکَرَ ابنُ عَساکِرَ فی تاریخِهِ فی تَرجَمَهِ رَیّا حاضِنَهِ یَزیَد بنَ مُعاوِیَهَ : إنَّ یَزیدَ حینَ وُضِعَ رَأسُ الحُسَینِ علیه السلام بَینَ یَدَیهِ ، تَمَثَّلَ بِشِعرِ ابنِ الزِّبَعری ، یَعنی قَولَهُ : لَیتَ أشیاخی بِبَدرٍ شَهِدواجَزَعَ الخَزرَجِ مِن وَقعِ الأَسَلْ قالَ : ثُمَّ نَصَبَهُ بِدِمَشقَ ثَلاثَهَ أیّامٍ ، ثُمَّ وَضَعَ فی خَزائِنِ السِّلاحِ ، حَتّی کانَ زَمَنُ سُلَیمانَ بنِ عَبدِ المَلِکِ جیءَ بِهِ إلَیهِ ، وقَد بَقِیَ عَظما أبیَضَ ، فَکَفَّنَهُ وطَیَّبَهُ وصَلّی عَلَیهِ ، ودَفَنَهُ فی مَقبَرَهِ المُسلِمینَ ، فَلَمّا جاءَتِ المُسَوِّدَهُ یَعنی بَنِی العَبّاسِ نَبَشوهُ وأخَذوهُ مَعَهُم . وذَکَرَ ابنُ عَساکِرَ : أنَّ هذِهِ المَرأَهَ بَقِیَت بَعدَ دَولَهِ بَنی اُمَیَّهَ ، وقَد جاوَزَتِ المِئَهَ سَنَهٍ ، فَاللّه ُ أعلَمُ . (3)



1- . التخمیر : التغطیه ، یقال : خَمِّرْ وَجْهَکَ (الصحاح : ج 2 ص 650 «خمر») .
2- . تهذیب التهذیب : ج 1 ص 594 ، سیر أعلام النبلاء : ج 3 ص 319 نحوه .
3- . البدایه والنهایه : ج 8 ص 204 ؛ جواهر المطالب : ج 2 ص 299 ولیس فیه ذیله من «فلمّا جاء» وراجع : تاریخ دمشق : ج 69 ص 159 .



تهذیب التهذیب به نقل از حمزه بن یزید : زن عاقلی از عاقل ترین زن ها ، به نام رَیّا را دیدم که دایه یزید بن معاویه بود و می گویند صد سال ، عمر کرد . او گفت : مردی نزد یزید آمد و گفت : ای حکمران مؤمنان ! مژده بده که خدا ، تو را بر حسین ، چیره کرده و کشته شده و سرش را برایت آورده اند و در تشتی نهاده شده است ! یزید به غلام [خود]، فرمان داد آن را بنماید و هنگامی که آن را دید ، چهره خود را پوشانْد ، گویی بویی از آن شنید . آن سر ، در اسلحه خانه ماند تا سلیمان ، خلیفه شد . او به دنبال سر فرستاد و آن را آوردند . استخوانی از آن ، مانده بود . آن را خوش بو و کفن و دفن کرد و هنگامی که سیاه جامگان [به شام]رسیدند ، از جای سر پرسیدند و نبشِ قبر کردند و آن را برداشتند و خدا بهتر می داند که با آن ، چه کردند .

البدایه و النهایه :ابن عساکر ، در کتاب تاریخش (تاریخ مدینه دمشق) در شرح حال رَیّا ، دایه یزید بن معاویه ، به نقل از وی آورده است : یزید، هنگامی که سر حسین علیه السلام پیشِ روی وی نهاده شد ، به شعر ابن زِبَعری تمثّل جست که سروده است : کاش پدرانم در بدر ، اکنون شاهد بودندو بی تابی خزرج را از ضربه نیزه می دیدند ! ابن عساکر ، در ادامه می گوید : سپس آن را سه روز در دمشق ، نصب کرد و آن گاه در اسلحه خانه نهاد تا آن که به روزگار سلیمان بن عبد الملک ، آن را برایش آوردند . استخوانی سفید ، از آن مانده بود . [سلیمان ،]آن را کفن کرد و خوش بو نمود و بر آن نماز خواند و در قبرستان مسلمانان به خاک سپرد ؛ امّا هنگامی که سیاه جامگان (یعنی هواداران عبّاسیان) [به شام]آمدند ، نبشِ قبر کردند و آن را با خود بردند . ابن عساکر می گوید : این زن ، پس از دولت اُمَویان هم باقی ماند و از صد سالگی گذشت ، و البته خدا ، داناتر است !




الردّ علی المتعصّب العنید عن محمّد بن عمر بن صالح :إنَّهُم وَجَدوا رَأسَ الحُسَینِ علیه السلام فی خِزانَهٍ لِیَزیدَ ، فَکَفَّنوهُ ، ودَفَنوهُ بِدِمَشقَ عِندَ بابِ الفَرادیسِ (1) . (2)

الحدائق الوردیّه :کانَت مُدَّهُ ظُهورِهِ [أیِ الإِمامِ الحُسَینِ] علیه السلام وَانتِصابُهُ لِلأَمرِ إلی قَتلِهِ علیه السلام شَهرا واحِدا ویَومَینِ ، ودُفِنَ جَسَدُهُ فی کَربَلاءَ ورَأسُهُ فِی الشّامِ ، وعَلَیهِما مَشهَدانِ مَزورانِ ، وتَرَکَ بَنو اُمَیَّهَ رَأسَهُ علیه السلام فی خِزانَتِهِم ، فَأَقامَ فیها إلی أیّامِ سُلَیمانَ بنِ عَبدِ المَلِکِ ، فَأَمَرَ بِإِخراجِهِ وتَکفینِهِ وتَعظیمِهِ . (3)

مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی :إنَّ سُلَیمانَ بنَ عَبدِ المَلِکِ بنِ مَروانَ رَأَی النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فِی المَنامِ کَأَنَّهُ یَبَرُّهُ ویَلطِفُهُ ، فَدَعَا الحَسَنَ البَصرِیَّ ، وقَصَّ عَلَیهِ وسَأَلَهُ عَن تَأویلِهِ ، فَقالَ الحَسَنُ : لَعَلَّکَ اصطَنَعتَ إلی أهلِهِ مَعروفا . فَقالَ سُلَیمانُ : إنّی وَجَدتُ رَأسَ الحُسَینِ علیه السلام فی خِزانَهِ یَزیدَ بنِ مُعاوِیَهَ ، فَکَسَوتُهُ خَمسَهً مِنَ الدّیباجِ ، (4) وصَلَّیتُ عَلَیهِ فی جَماعَهٍ مِن أصحابی ، وقَبَرتُهُ . فَقالَ الحَسَنُ : إنَّ النَّبِیَّ رَضِیَ عَنکَ بِسَبَبِ ذلِکَ ، فَأَحسَنَ إلَی الحَسَنِ البَصرِیِّ ، وأمَرَ لَهُ بِجَوائِزَ . (5)



1- . الفَرَادیسُ : موضع بقرب دمشق . وباب الفرادیس : باب من أبواب دمشق (معجم البلدان : ج 4 ص 242) .
2- . الردّ علی المتعصّب العنید : ص 50 ، المنتظم : ج 5 ص 344 کلاهما نقلاً عن ابن أبی الدنیا .
3- . الحدائق الوردیّه : ج 1 ص 128 .
4- . الدِّیباجُ : الثیاب المُتَّخذه من الإبریسم ، فارسیّ معرّب (النهایه : ج 2 ص 97 «دبج») .
5- . مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 75 ؛ المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 63 نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 145 .



الردّ علی المتعصّب العنید به نقل از محمّد بن عمر بن صالح : آنان سرِ حسین علیه السلام را در یکی از خزانه های یزید یافتند . کفنش کردند و آن را در دمشق ، نزدیک دروازه فَرادیس (1) به خاک سپردند .

الحدائق الوردیّه :مدّت آشکار شدن قیام حسین علیه السلام و رویارویی با آن تا کشته شدن وی، یک ماه و دو روز بود و بدنش در کربلا و سرش در شام به خاک سپرده شد و بر هر یک ، جایگاهی برای زیارت ، قرار دارد . اُمَویان ، سر حسین علیه السلام را در خزانه شان نهادند و در آن ماند تا به روزگار سلیمان بن عبد الملک ، که به بیرون آوردن ، کفن کردن و بزرگداشت آن ، فرمان داد .

مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی :سلیمان بن عبد الملک بن مروان ، پیامبر صلی الله علیه و آله را در عالم رؤیا دید که به او نیکی و مهربانی می کند . پس حسن بصری را فرا خوانْد و ماجرا را گفت و از تعبیر خوابش پرسید . حسن گفت : شاید تو به خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله ، نیکی ای کرده ای . سلیمان گفت : سر حسین را در خزانه یزید بن معاویه یافتم . پنج پارچه دیبا بر آن پوشاندم و به همراه گروهی از یارانم بر آن، نماز خواندم و آن را در قبر نهادم . حسن گفت : پیامبر صلی الله علیه و آله به خاطر این کار ، از تو خشنود شده است . سلیمان ، به حسن بصری احسان کرد و فرمان داد تا هدایایی به او بدهند .



1- . فَرادیس ، جایی است در نزدیکی دمشق . دروازه فرادیس ، یکی از دروازه های دمشق بوده است .



الثقات لابن حبّان :کانَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام یَخضِبُ بِالسَّوادِ ؛ وَاختُلِفَ فی مَوضِعِ رَأسِهِ ، فَمِنهُم مَن زَعَمَ أنَّ رَأسَهُ عَلی رَأسِ عَمودٍ فی مَسجِدِ جامِعِ دِمَشقَ عَن یَمینِ القِبلَهِ ، وقَد رَأَیتُ ذلِکَ العَمودَ ، ومِنهُم مَن زَعَمَ أنَّ رَأسَهُ فِی البُرجِ الثّالِثِ مِنَ السُّوَرِ عَلی بابِ الفَرادیسِ بِدِمَشقَ ، ومِنهُم مَن زَعَمَ أنَّ رَأسَهُ بِقَبرِ مُعاوِیَهَ ، وذلِکَ أنَّ یَزیدَ دَفَنَ رَأسَهُ فی قَبرِ أبیهِ ، وقالَ : اُحصِنُهُ بَعدَ المَماتِ ، فَأَمّا جُثَّتُهُ فَبِکَربَلاءَ . (1)

4 / 12 4المَدینَهُالطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) :بَعَثَ یَزیدُ بِرَأسِ الحُسَینِ علیه السلام إلی عَمرِو بنِ سَعیدِ بنِ العاصِ ، و هُوَ عامِلٌ لَهُ یَومَئِذٍ عَلَی المَدینَهِ ، فَقالَ عَمرٌو : وَدِدتُ أنَّهُ لَم یَبعَث بِهِ إلَیَّ ، فَقالَ مَروانُ : اُسکُت ، ثُمَّ تَناوَلَ الرَّأسَ ، فَوَضَعَهُ بَینَ یَدَیهِ ، وأخَذَ بِأَرنَبَتِهِ (2) فَقالَ : یا حَبَّذا بَردُکَ فِی الیَدَینِولَونُکَ الأَحمَرُ فِی الخَدَّینِ کَأَنَّما باتا بِمُجْسَدَینِ (3) وَاللّه ِ ، لَکَأَنّی أنظُرُ إلی أیّامِ عُثمانَ . وسَمِعَ عَمرُو بنُ سَعیدٍ الصَّیحَهَ مِن دورِ بَنی هاشِمٍ ، فَقالً : عَجَّت نِساءُ بَنی زِیادٍ عَجَّهًکَعَجیجِ نِسوَتِنا غَداهَ الأَرنَبِ (4) وَالشِّعرُ لِعمَرِو بنِ مَعدی کَرَبَ فی وَقعَهٍ کانَت بَینَ بَنی زُبَیدٍ وبَینَ بَنِی الحارِثِ بنِ کَعبٍ . ثُمَّ خَرَجَ عَمرُو بنُ سَعیدٍ إلَی المِنبَرِ ، فَخَطَبَ النّاسَ ، ثُمَّ ذَکَرَ حُسَیناً وما کانَ مِن أمرِهِ ، وقالَ : وَاللّه ِ ، لَوَدِدتُ أنَّ رَأسَهُ فی جَسَدِهِ وروحَهُ فی بَدَنِهِ یَسُبُّنا ونَمدَحُهُ ، ویَقطَعُنا ونَصِلُهُ کَعادَتِنا وعادَتِهِ ! فَقامَ ابنُ أبی حُبَیشٍ أحَدُ بَنی أسَدِ بنِ عَبدِ العُزَّی بنِ قُصَیٍّ فَقالَ : أما لَو کانَت فاطِمَهُ علیهاالسلامحَیَّهً لَأَحزَنَها ما تَری ! فَقال عَمرٌو : اُسکُت لا سَکَتَّ ، أتُنازِعُنی فاطِمَهُ وأنَا مَن عَفَّرَ ظِبابَها ، (5) وَاللّه ِ ، إنَّهُ لَابنُنا ، وإنَّ اُمَّهُ لَابنَتُنا، أجَل وَاللّه ِ ، لَو کانَت فاطِمَهُ حَیَّهً لَأَحزَنَها قَتلُهُ ، ثُمَّ لَم تَلُم مَن قَتَلَهُ یَدفَعُ عَن نَفسِهِ ! فَقالَ ابنُ أبی حُبَیشٍ : إنَّهُ ابنُ فاطِمَهَ علیهاالسلام ، وفاطِمَهُ بِنتُ خَدیجَهَ بَنتِ خُوَیلِدِ بنِ أسَدِ بنِ عَبدِ العُزّی . ثُمَّ أمَرَ عَمرُو بنُ سَعیدٍ بِرَأسِ الحُسَینِ علیه السلام ، فَکُفِّنَ ودُفِنَ بِالبَقیعِ عِندَ قَبرِ اُمِّهِ . (6)



1- . الثقات لابن حبّان : ج 3 ص 69 .
2- . الأرنَبَهُ : طرف الأنف (الصحاح : ج 1 ص 140 «رنب») .
3- . ثَوبٌ مُجسَد ومُجَسَّد : مصبوغٌ بالزعفران (القاموس المحیط : ج 1 ص 283 «جسد») .
4- . الأرنب : وقعه کانت لبنی زبید علی بنی زیاد من بنی الحارث بن کعب ، وهذا البیت لعمرو بن معدیکرب (تاریخ الطبری : ج 5 ص 466 ، الکامل فی التاریخ : ج 2 ص 579) . وسیأتی فی بعض النقول : «الأزیب» و«الأذیب» بدل «الأرنب» ، والظاهر أنّه تصحیف .
5- . عفّر ظبابها : أی سلّ سیفه وضرب به عدوّه حتّی مرّغه ودسّه فی التراب . (راجع : لسان العرب : ج 4 ص 583 «عفر» و ج 1 ص 568 «ظبب») .
6- . الطبقات الکبری (الطبقه الخامسه من الصحابه) : ج 1 ص 490 ، المنتظم : ج 5 ص 344 ، سیر أعلام النبلاء : ج 3 ص 315 ، تاریخ الإسلام للذهبی : ج 5 ص 20 کلاهما نحوه .



الثِّقات ، ابن حبّان :حسین بن علی علیه السلام ، مویش را سیاه رنگ می کرد و در باره مکان قرار گرفتن سرش اختلاف است . برخی از آنان ، چنین ادّعا می کنند که سرش بر سر ستونی در مسجد جامع دمشق ، سمت راست قبله نصب شده است و من ، آن ستون را دیده ام . برخی از آنان ، ادّعا کرده اند که سرش را در برج و باروی سوم دیوارهای کنار دروازه فَرادیس در دمشق ، قرار دادند . برخی نیز ادّعا کرده اند که سر را در قبر معاویه نهادند ؛ زیرا یزید ، سر را در قبر پدرش به خاک سپرد و گفت : «پس از مرگش ، از او نگهداری می کنم» ؛ امّا بدن حسین علیه السلام در کربلاست .