گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
سورهي نساء



اشاره
مجمع: اینکه سوره را قاریهاي شام صد و هفتاد و هفت آیه شمردهاند و کوفیها صد و هفتاد و شش، و قاریهاي مکّه و مدینه صد و
هفتاد و پنج آیه حساب کردهاند. نزول اینکه سوره را در مدینه دانستهاند مگر دو آیه: [إِن اللّهَ یَأمُرُکُم أَن تُؤَدُّوا الَأمانات تا آخر و
37- 162 بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1 - 142 -قرآن- 147 - 116 -قرآن- 128 - یَستَفتُونَکَ ... فِی الکَلالَۀِ الخ]. -قرآن- 62
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 1
صفحه 145 از 201
37 یا أَیُّهَا النّاس اتَّقُوا رَبَّکُم الَّذِي خَلَقَکُم مِن نَفس واحِ دَةٍ وَ خَلَقَ مِنها زَوجَها وَ بَث مِنهُما رِجالًا - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
بر «ّ بث» از مصدر «ّ بث» : 257 معنی لغات - کَثِیراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِه وَ الَأرحامَ إِن اللّهَ کانَ عَلَیکُم رَقِیباً [ 1] -قرآن- 1
مواظب و منتظر. پیشقراول. قشون « رقیب » . جمع رحم بمعنی خویشاوند « ارحام » . وزن فعل بفتح فاء بمعنی: پراکنده و منتشر کردن
شخص مواظب اخلاق خود. ترجمه: اي مردم پرهیز کنید ز نافرمانی پروردگارتان که شما را از یک تن آفرید و همسر او را از خود
او، و از آن دو مردان و زنان بسیار بروي زمین پراکنده کرد، وز آن خدا بترسید که نام او دستاویز خواسته و سوگند و پیمان شما
است [نه آنکه خود پنداشتهاید و ساختهاید و انباز او کردهاید] و نیز پرهیز کنید از کنارهگیري ز خویشان خود که خداوند بیناي کار
1 مجمع: آنچه در کتابهاي آسمانی پیشین خطاب میشده است بکلمهي مسکینان و «ُ یا أَیُّهَا النّاس » : شما است. سخن مفسّرین
37 [ صفحه 317 ] آنچه بمکّه خطاب بمردم شده است با یا ایّها النّاس و آنچه در مدینه - بیچارگان بوده است و در قرآن -قرآن- 15
1 طبري: یعنی «ُ اتَّقُوا رَبَّکُم » . روي سخن و خطاب بوده است گاهی با یا ایّها النّاس و جاي دیگر با یا ایّها الّذین آمنوا بوده است
22 مجمع: یعنی از معصیت او بپرهیزید، و بعضی گفتهاند: از تضییع حق خدا - بپرهیزید از مخالفت امر و نهی خدا. -قرآن- 1
بپرهیزید، و بعضی گفتهاند: بپرهیزید از عقاب او. کشف الاسرار نوشته: گفتهاند تقوي سه قسم است: اوّل از شرك پرهیز کردن و
اینکه تقواي عام است، پس از معصیت پرهیز کردن، و اینکه تقواي خاص است، پس از شبهت پرهیز کردن و اینکه تقواي خاص
الخاص است. عبده: در اینکه جمله تصریح نشده است که مقصود آدم است و کلمه نفس هم ظاهر در اینکه معنی نیست پس هر
کس مخاطب باین جمله باشد مطابق اصل و نژاد خودش با او خطاب شده است و اشاره باصل و نژاد مخصوص نشده است و آنها
که معتقدند هر صنف بشر پدري داشته است از کلمهي نفس همان عقیدهي خودش را میفهمد و مفسّرین ما که گفتهاند مقصود
آدم است، از ظاهر آیه استفاده نکردهاند بلکه از همانچه در خاطر خود بیقین میدانستهاند اینکه طور حکم کردهاند و پس از اینکه
مطلب چند حدیث نقل کرده است که پیش از آدم ابو البشر که در نزد یهود و مسیحی و مسلمان مشهور است هزاران آدم بوده
است. إبن بابویه در کتاب توحید از امام صادق [ع] نقل کرده است که در ذیل یک حدیث مفصّل فرمود: شاید گمان میکنی که
خدا غیر از شما کسی نیافریده است ولی سوگند بخدا که هزار هزار آدم آفریده است که شما در آخر آن آدمها آفریده شدهاید،
إبن میثم در شرح کبیر نهج البلاغه نقل کرده است از امام باقر [ع] که فرمود: قبل از آدم که پدر ما بوده است هزار هزار آدم یا بیشتر
آفریده و نابود شدهاند، و هم إبن بابویه از حضرت امام صادق [ع] نقل کرده است: خداوند دوازده هزار عالم آفرید که هر یک آنها
وَ خَلَقَ مِنها » . بزرگتر از هفت آسمان و زمین است که هیچیک آنها غیر خودشان آفریدهاي دیگر تصوّر [ صفحه 318 ] نمیکنند
1 مفسّرین گفتهاند: یعنی براي آدم از خودش همسر آفرید که از باقیماندهي گل او حوّا را درست کرد و یا آدم را خواب « زَوجَها
27 فخر: ابو مسلم اصفهانی گفته - گرفت جبرئیل از پهلوي چپ او استخوانی بدر آورد و شکل زن را از آن بساخت. -قرآن- 1
با تخفیف سین قرائت شده و « تساءلوا » : 1 مجمع: جملهي «ِ وَ اتَّقُوا اللّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِه » . است: یعنی از جنس او همسرش را بیافرید
هم با تشدید آن و مناسب قرائت دوم اینکه است که بجاي تتساءلون با دو [تا] بر وزن تتفاعلون یک [تا] در سین ادغام شده و با
50 طبري: یعنی بپرهیزید از آن خدا که در هنگام خواهش یکدیگر - سین مشدّد تلفّظ شده است و در معنی تفاوت نیست. -قرآن- 1
را باو سوگند میدهید، و ضحّاك گفته است: یعنی آن خدا که بوسیلهي او با یکدیگر عهد و پیمان استوار میکنید. تنویر المقباس:
یعنی اطاعت کنید از آن خدا که بحق او حقوق و حوائج خود را از یکدیگر مطالبه میکنید. مجمع: یعنی بآن گونه که خدا را بزبان
1 مجمع: اینکه کلمه را بیشتر قراء با صداي بالاي میم قرائت کردهاند تا معنی « و الارحام » . بزرگ میشمارید بطاعت بزرگش بدارید
چنین باشد: بپرهیزید خدا را از نافرمانی و خویشاوندان را از قطع رابطه و جدائی از آنها. و با صداي زیر هم قرائت شده است و اینکه
طور معنی میشود: [بپرهیزید از خدائی که باو سؤال میکنید و سوگند یاد میکنید و هم خویشاوندان که بآنها یکدیگر را سوگند
میدهید. و با رفع نیز خوانده شده است یعنی و ارحام لازم است پرهیز از گسیختن پیوندشان و باین قرائت [ارحام] مبتدا است و خبر
صفحه 146 از 201
بقرینه از جمله افتاده است. فخر: قرائت با جرّ بآن جهت است که اعراب احساسات یکدیگر را بواسطهي [ صفحه 319 ] یاد از
خویشان تحریک میکنند و میگویند: تو را بخدا و حق خویشی [در فارسی هم اینکه رسم هست، چنانکه میگویند: تو را بخدا و
فی ظلال: تقوي آن رشتهي لطیف ژرفناك است که میان آدمی و آفریدگار او است و دل و دیدهي او را .[« مترجم » جان برادرت
حساس کند و گوش او را آماده نداي حق دارد. نفس همان وابستگی و قوام آدمیان است با یکدگر. و عمیقتر و لطیفتر چیزي
است که در بشریّت نمودار است و سر چشمهي وجدان و شعور و روابط مردمی است و اینکه آیه آن وابستگی افراد بشر و
آفریدگارشان را بیاد میاورد و همگی را بگرامیترین روابط که تقوي باشد بیکدگر پیوند میدهد همچون رشتههاي بهم پیوستهي
میفهماند که نر و ماده در طبیعت انسانی یکی است ولی باین صورت آن را نمانیده که « خَلَقَ مِنها زَوجَها » ناگسیختنی. و جملهي
یک جفت از جفت دیگر جدا شده است و رابطهي آن نفس آدمی است که هر دو را بمانند رشتههاي یک غربال و سیمهاي پنجره
بهم پیوسته بیک صورت در آورده است. و تقواي ارحام که در آخر آیه است عبارت عجیبی است که فقط وجدان مفهوم آن را در
مییابد و میفهماند که بایستی آدمی وجدان خود را آمادهي دریافت حق خویشان کند و از نابودي آن و نارضائی ایشان بپرهیزد. -
33 تفسیر نفحۀ الرّحمان نهاوندي: از حضرت امیر علی علیه السّلام روایت شده است: خدا امر بتقوي و صلهي رحم کرده - قرآن- 10
1 طبري: مجاهد « کانَ عَلَیکُم رَقِیباً » . است پس هر که صلهي رحم و رعایت خویشاوندي نکند تقوي ندارد و از خدا نمیپرهیزد
27 سخن ما: 1- جملهي اوّل شاید اشاره - گفته است: یعنی حافظ و نگهبان است. إبن زید گفته است: یعنی عالم است. -قرآن- 1
باشد به اینکه که چون آفرینندهي یک حقیقتی است که شما مخلوق را از یک اصل آفریده است پس در تمام روابط شما با
یکدیگر تقوي لازم است که وحدت حقیقی و رابطهي اصلی شما محفوظ بماند و اگر پرهیزگاري و رعایت حقوق و شرط ارتباط و
وحدت رعایت نشد نتیجهاش توحّش و دوري از یکدیگر است که مانند حیوان زندگی برگذار میشود و مثل درندگان بجان [
شاید « اتّقوا » صفحه 320 ] یکدیگر میافتند و در عالم دیگر هر ثمرهي سوء خوي درندگی بیشتر نمودار خواهد شد. 2- تکرار جملهي
براي اینکه باشد که در اول مردم بپرهیزکاري ز نافرمانی آفریدگار دعوت شدهاند و در دوم براي توجه دادن کافران است به اینکه
شما بتها را خدا میدانید و فرمانبري آنها را از شما نخواستهاند بلکه فرمانبر کسی باشید که با اینکه بت میپرستید نام او را در سخنان
و آفریدگار شما او است که بیاختیار در چنین هنگام نامش بزبان شما « خود میآورید و میگوئید [عاهدت اللّه و باللّه و و اللّه
شاید اشاره باشد که همانطور که بوسیلهي یاد کردن خدا عواطف یکدیگر را تحریک میکنید با « تساءلون به » : میآید. 3- جملهي
تقوي و پرهیزگاري صفاي طینت خود را محفوظ بدارید و آن رابطهي یگانگی و وحدت اصل خلقت را نسبت بیکدیگر حفظ کنید
بخصوص با خویشاوندان که نزدیکتر بآنها هستند. و جملهي آخر می- فهماند که چون با همهي تنوّع و کثرت اصناف و دستههاي
مختلف آفریدگان بیک اصل و ریشه متّصل هستید و او نگاهبان و مواظب شما است پس لازم است تقوي و پرهیزگاري را رعایت
کنید و گر نه از اصل و ریشهي خود جدا شده نابود خواهید شد. 4- یک نفر از علماي هند قرآنی بانگلیسی ترجمه کرده است که
کلمه تقوي را وظیفهشناسی معنی کرده است اینکه معنی بسیار مناسب با اینکه آیه است که چون از یک اصل آفریده شدهاید پس
آن وظیفه که در برابر آفریدگار خود و خویشان خود دارید رعایت کنید که وسیلهي سعادت شما همان است و بس. از خواجه
خَلَقَکُم مِن » : انصاري نقل است: سرمایهي عمر توحید شناس و تقوي را بنیاد آن دان. اینکه شعر هم مناسب است با مفاد جملهي
82 در هیچ کس بچشم حقارت نظر نکنی || تا در تو هم بدیدهي تحقیر ننگرند [ صفحه 321 ] زیرا که هر - قرآن- 49 - « نَفس واحِدَةٍ
که هست ز درویش و پادشاه || چون نیک بنگري ز یکی اصل و گوهرند
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 2 تا 4
وَ آتُوا الیَتامی أَموالَهُم وَ لا تَتَبَدَّلُوا الخَبِیثَ بِالطَّیِّب وَ لا تَأکُلُوا أَموالَهُم إِلی أَموالِکُم إِنَّه کانَ حُوباً کَبِیراً [ 2] وَ إِن خِفتُم أَلاّ تُقسِطُوا فِی
صفحه 147 از 201
الیَتامی فَانکِحُوا ما طابَ لَکُم مِنَ النِّساءِ مَثنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِن خِفتُم أَلاّ تَعدِلُوا فَواحِ دَةً أَو ما مَلَکَت أَیمانُکُم ذلِکَ أَدنی أَلاّ تَعُولُوا
با ضم و « حوب » : 501 معنی لغات - 3] وَ آتُوا النِّساءَ صَ دُقاتِهِن نِحلَۀً فَإِن طِبنَ لَکُم عَن شَیءٍ مِنه نَفساً فَکُلُوه هَنِیئاً مَرِیئاً [ 4] -قرآن- 1 ]
یعنی دو تا دو تا و « مثنی و ثلث و رباع » . از مصدر اقساط بمعنی عدالت و انصاف کردن « تقسطوا » . فتح حاء بمعنی اندوه ترس گناه
از مصدر دنوّ « ادنی » . کنیزها و به زر خریدههاي شما « ما ملکت ایمانکم » . سه تا سه تا و چهار تا چهار تا باصطلاح عدد تقسیمی است
جمع صداق با «ّ صدقات هن » . از مصدر عول بمعنی میل و کج شدن از حق و ستم کردن « تعولوا » . بر وزن فعول به معنی: نزدیکی
بمعنی: گوارا و بدلنشین. جهت نزول: طبري: سدّي « هنیئا مریئا » . بمعنی: بخشش « نحلۀ » . کسر و فتح صاد بمعنی: مهر و قبالهي زن
گفته است: گاهی اعراب گوسفندي از مال یتیم میگرفتند و بجاي آن دیگري لاغر و بیارزش براي او میگذاشتند و میگفتند:
یکی دادیم و یکی گرفتیم و یا پول تمام عیار یتیم را برمیداشتند و با ناقص عوض میکردند و می- گفتند: درهمی دادیم و درهمی
336 ترجمه: 2 [اي - براي جلوگیري از اینکه اغفال و بدرفتاري با یتیم است. -قرآن- 316 « وَ آتُوا الیَتامی » : گرفتیم آیت دوم
مسلمانان] مال یتیمان را براي خودشان بکار برید و کالاي بد خود با مال خوب ایشان عوض نکنید و آن را بسرمایه خود نیفزائید و
نخورید که گناهی [ صفحه 322 ] است بزرگ. 3 و اگر بترسید که عدالت در کار یتیمان نتوانید [و از سوي همسرانتان دست
درازي بمال آنها شود] پس با آن زنان همسر شوید که براي شما پسند و پاکیزه بود خواه دو یا سه یا چهار بود و اگر بیم آن داشتید
که میان همسران نتانید عدالت کنید پس بیک زن بس کنید و یا به زر خریدي چه اینکه روش نزدیکتر است که پرهیزگار باشید و
از راه حق بکج نروید. 4 و مهر زنان را که بخشش خداوندي است بایشان دهید و اگر ز دل بشما روا داشتند بخورید که گواراي
مجمع: چند جهت براي آن نوشته است که نتیجهي همگی جلوگیري از تجاوز « وَ إِن خِفتُم » شما میشود. جهت نزول آیت سوّم
بحقوق یتیمان است براي مثال: دختر یتیمی که در سرپرستی کسی بود براي مال و جمالش با او همسر میشد و مهر معیّن نمیکرد، یا
زنهاي متعدّد میگرفتند و چون از مخارج زندگی عاجز میشدند دست به اموال اولاد یتیم آن زنها میکردند و یا چند زن
2 تنویر المقباس « وَ آتُوا الیَتامی أَموالَهُم » : 39 سخن مفسّرین - میگرفتند و اهمیت بمخارج آنها نمیدادند و مانند اینها. -قرآن- 22
47 مجمع: یعنی پیش از بلوغ خرج کنید براي آنها و - إبن عبّاس: یعنی پس از رشد و بلوغ اموال آنها را بخودشان بدهید. -قرآن- 15
پس از بلوغ بخودشان بازگردانید. ابو الفتوح نوشته است: مقاتل و کلبی گفتند: آیت در مردي آمد از غطفان مال بسیار از آن پسر
برادرش در دست او بود و او کودك یتیم بود چون بالغ شد و طلب مال پدر کرد عم مال باو نداد بحکومت نزدیک رسول آمدند
خداي تعالی اینکه آیه فرستاد چون اینکه مرد بشنید گفت: فرمان خداي و رسول را منقادیم و پناه بخداي میدهیم از بزه عظیم و مال
باو داد جوان مال بستد و در سبیل خداي نفقه کرد رسول علیه السّلام گفت: مزد ثابت شد و وزر و وبال بماند. گفتند: یا رسول اللّه
دانیم که اجر ثابت شد براي آنکه مال در سبیل خداي خرج شد چگونه وزر بماند! گفت: مزد ثابت شد کودك غلام را و وزر بر
پدرش. [ صفحه 323 ] و هم اینکه مطلب ابو الفتوح است: یتیم طفل بیپدر است و اگر بالغ شد یتیم نیست باید مالش را باو بدهند،
پس اینطور عبارت مجاز است بمناسبت حالت پیش از موقع تسلیم مال یعنی آنهائیکه یتیم و در سرپرستی شما بودند آنگاه که بالغ
شدند اموالشان را بدهید، چنانکه پیغمبر را تا مدّتها یتیم ابو طالب مینامیدند، به مناسبت دوران گذشته که یتیم و در سرپرستی ابو
طالب بود. روح البیان: یعنی مال یتیمان را بخودشان بدهید تا از بلاي حرص و دون همتی پاك شوید و بامانت و دیانت و پاکدلی
آراسته شوید که اینکه رذائل پردهي غفلت و دوري از فیض است. سعدي یکی خار پاي یتیمی بکند || بخواب اندرش دید صدر
2 طبري: یعنی جنس «ِ وَ لا تَتَبَدَّلُوا الخَبِیثَ بِالطَّیِّب » خجند که میگفت و در روضهها میچمید || که آن خار بر من چه گلها دمید
خوب از مال یتیم را با جنس بد مال خود عوض نکنید. مجاهد گفته است: یعنی پیش از آنکه روزي حلال براي تو برسد دست
47 ابو الفتوح: عطاء گفته است: چون بمال یتیم تجارت میکردند و از سود آن براي او چیزي - بمال حرام یتیم دراز مکن. -قرآن- 1
منظور نمیکردند پس مال حلال و نتیجهي زحمتشان با حق یتیم تبدیل میشد. کشّاف: یعنی عوض نکنید کار خوب که حفظ
صفحه 148 از 201
3 مفسّرین اینکه جمله را چنین « وَ لا تَأکُلُوا أَموالَهُم إِلی أَموالِکُم » . مال یتیم باشد بکار بد که از نظر انداختن و بیباکی در آن باشد
48 مجمع: ممکن است معنی اینکه باشد: که - معنی کردهاند که مال یتیم را با مال خود علاوه نکنید و تصرف نکنید. -قرآن- 1
جنس خوب آنها را با بد خود مخلوط نکنید براي تصرف و استفاده که موجب ضرر بر یتیم است و گر نه آمیختن مال [ صفحه
324 ] خود بمال یتیم که زیان باو نرسد گناه نیست، و از امام باقر و امام صادق روایت شده است که چون اینکه آیه نازل شد مردم
وَ إِن تُخالِطُوهُم » : احتراز کردند از آمیزش با یتیمان و کار بر آنها دشوار شد و به پیغمبر عرض کردند. اینکه آیه نازل شد
2 شاید قید بکبیر اشاره باشد به اینکه که گناه خوردن مال مردم بالغ غیر از صغیر است « حُوباً کَبِیراً » 294- قرآن- 257 - .« فَإِخوانُکُم
3 طبري: عروه بن زبیر گفت: معنی اینکه آیه را از « وَ إِن خِفتُم أَلّا تُقسِطُوا » 18- که او بیچاره است و تجاوز بدتري است. -قرآن- 1
عایشه زوجهي پیغمبر پرسیدم او گفت: اي خواهرزادهي من اینکه آیه دخترهاي یتیم را گفته است که مردان دست اندر کار تربیت
آنها بزیبائی و سرمایهشان دل میبازند و طمع میکنند که با آنها بمهریهي کم و یا برخلاف میل آنها ازدواج کنند اینکه آیه از اینکه
عمل جلوگیري کرده است که در مهریهي آنها کمال عدالت رعایت شود و یا صرف نظر کنند و تا چهار زن که میخواهند از غیر
اینها انتخاب کنند. و در حدیث دیگر از عایشه نقل است که ولی و اختیار دار دختر یتیم، او را میزد و مجبور میکرد بازدواج، براي
مالش و با او بدرفتاري میکرد. و عکرمه گفت: در قبیلهي قریش اشخاصی بودند که زنهاي زیاد داشتند و سرپرست چند یتیم بودند
چون سرمایهشان کم میشد باموال یتیمها دست دراز میکردند، اینکه آیه آنها را جلوگیر شد. سعید بن جبیر و قتاده و سدي
گفتهاند: یعنی همچنان که میترسید در اموال یتیمان عدالت نشود و مواظب خود هستید مواظب حال زنها هم باشید که نسبت بآنها
بعدالت رفتار شود و از چهار زن تجاوز نکنید و اگر نتوانستید رعایت عدالت بکنید بیک زن اکتفا کنید و اگر از آن هم عاجز شدید
34 ابو الفتوح: بعضی گفتهاند: یعنی اگر از ازدواج با دختر صغیري که در - فقط بآمیزش با کنیز و زر خرید بسازید. -قرآن- 1
پرستاري شما است بترسید که نتوانید با او بعدالت رفتار کنید او را بزنی نگیرید و با دیگري ازدواج کنید. حسن بصري گفته است:
آیه براي اشخاصی نازل شده است [ صفحه 325 ] که سرپرست یتیم بودند و براي اینکه اگر ازدواج کنند خرجشان زیاد میشود و
شاید از مال یتیم خرج کنند از اینکه کار خودداري میکردند و با خود آن یتیمها همسر میشدند و بعد پشیمان و ناراضی میشدند و
3 قرائت اینکه جمله با صداي جلو تاء است. ابو « تقسطوا » . آرزو میکردند که او بمیرد و اموالش بآنها برسد و زن دیگر اختیار کنند
3 ابو الفتوح: از إبن ابی عیله نقل است که او خوانده است: - « ما طابَ لَکُم » . الفتوح: ابراهیم نخعی با فتح تاء قرائت کرده است
سبحان ما » : و در معنی تفاوت نمیکند. و از ابو عمرو بن علاء نقل است: در مکّه شنیدم از عربی میگفت « من طاب » 18- قرآن- 1
با [ یا ] به اماله تلفظّ « طیب » که بجاي من [ما] تلفّظ کرده است. و از اعمش و إبن ابی اسحاق نقل است که آنها « سبح الرعد بحمده
کردهاند، و در قرآن ابی بن کعب به [ یا ] نوشته بوده است، و ممکن است مقصود از کلمهي طاب اینکه باشد: با آن زنها ازدواج
3 در بحث لغت و معنی اینکه کلمات گفتهاند: مثنی بجاي « مَثنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ » . کنید که در آمیزش با یتیمان پسند شما باشند
چنانکه در معنی لغت گفتیم یعنی: دو تا دو تا، سه تا سه تا، و اینکه حکم « ثلاثه ثلاثه » است و همچنین ثلاث یعنی « اثنین اثنین »
31 ابو الفتوح: از قیس بن حارث نقل - مورد اتفاق علماي مسلمین است که ازدواج دائم با بیش از چهار زن روا نیست. -قرآن- 1
است که او گفت: من هشت زن به خانه داشتم چون اینکه آیه نازل شد به پیغمبر عرض کردم من چکنم که هشت زن دارم! فرمود:
چهارتاي آنها را نگاهدار و باقی را رها کن. من بخانه رفتم و یک یک آنها را پیش خواندم و پرسیدم فرزند دارد یا نه! چهارتاي از
آنها که فرزند داشتند نگاه داشتم و بقیّه را رها کردم. فخر: روایت شده است که غیلان اسلام پذیرفت و ده زن بخانه داشت، پیغمبر
أَو ما » . فرمود: چهار را نگاهدار و باقی را رها کن، و نوفل بن معاویه پنج زن داشت [ صفحه 326 ] پیغمبر باو فرمود: یکی را رها کن
3 یعنی آنچه را دست راست شما مالک میشود، و چون علامت مالک شدن تصرّف است و بیشتر تصرف و « مَلَکَت أَیمانُکُم
30 یر سید - نامیدهاند. -قرآن- 1 « ملک یمین » بدست گرفتن با دست راست انجام میشود از اینکه روي زر خرید و غلام و کنیز را
صفحه 149 از 201
احمد خان هندي: اینکه جمله براي آن زنها است که پیش از اینکه آیات همسر با کسی بودهاند یا مطابق رسم جاهلیت زر خرید
یعنی بعد از اینکه انسانی زر خرید « فَإِمّا مَنا بَعدُ وَ إِمّا فِداءً » اشخاص بودهاند، و اسلام بعد از آن اینکه عمل را ممنوع کرد باین آیه
3 ابو الفتوح: از پیغمبر [ص] روایت کردهاند که « ذلِکَ أَدنی أَلّا تَعُولُوا » 331- 273 -پاورقی- 329 - قرآن- 235 - .«18» کسی نمیشود
فرمود یعنی اینکه روش نزدیکتر است به اینکه که ستم نکنید. و بروایت دیگر یعنی: مایل و منحرف از راه حق نشوید، و مجاهد
را گمراه کردن معنی کرده است. و فرّاء و اصم تجاوز معنی کردهاند چون کلمهي: عول باصطلاح از اضداد است « تعولوا » : جملهي
که دو معنی ضدّ یکدیگر دارد و بمعنی زیادي و کمی است، شافعی گفته است عول یعنی زیادي عیال ولی دیگران اینکه معنی را
نگفته است، [با نظر شافعی معنی جمله چنین است: اینکه روش نزدیکتر است به اینکه که عیالمند نشوید و عائله شما زیاد نشود.] و
ابو حاتم گفته است: اگر از اعال یعیل اعالۀ باشد بمعنی زیادي عیال است و اگر اینکه معنی مقصود باشد باید جمله [تعیلوا با ضم تا
32 ابو عمر بن علا گفت: [اختلاف و تعدّد معانی و موارد استعمال لغت عرب بقدري زیاد است که من - تلفّظ شود]. -قرآن- 1
نمیتوانم بر کسی اعتراض کنم و یا گفتهي کسی را غلط بشمارم و با خود میگویم: شاید عرب آنرا استعمال کرده است و من از
خوانده است بمناسبت لغت عموم اعراب که در زیادي عیال اینجور جمله « یعیلوا » : آن بیخبرم]. و طلحه بن مصرف اینکه جمله را
[ تلفّظ میکنند. و طاوس اینکه جمله را: لا تعتلوا با دو تاء قرائت کرده است مشتق از علّت اینکه بود گفتار ابو الفتوح. [ صفحه 327
او توضیح نداده است که مقصود طاوس چه معنی میشود و شاید مقصود از علّت بمعنی مرض و گرفتاري باشد و یا از علّت بفتح
وَ» عین که جمع آن علّات است به معنی فرزندهاي از مادرهاي مختلف و لیکن باین معنی استعمال فعل در کتب لغت دیده نشده
4 ابو الفتوح: کلبی و چند مفسر دیگر گفتهاند که عرب رسم نداشت از مهري که براي دخترش میگیرد «َّ آتُوا النِّساءَ صَ دُقاتِهِن
چیزي باو بدهد و اگر او را با افراد قبیلهي دیگر جفت میکرد بر شتري مینشاند و میفرستادند و از مهر باو چیزي نمیداد و بهرهي
آن دختر همان شتر بود اینکه آیه براي جلوگیري از آن رفتار خطاب باولیاي دختران شده است، اینکه معنی از ابو الجارود از امام
باقر [ع] هم نقل شده است، حضرمی گفته است: چون در عرب نکاح شغار مرسوم بود یعنی در عوض تزویج خواهر یا دختر بکسی
آن مرد هم خواهر یا دختر خود را با آنشخص تزویج میکرد و مهر قرار نمیداد اینکه آیه براي جلوگیري از اینجور ازدواج است، و
یعنی در اسلام اینکه نکاح شغار مجاز نیست. بعضی دیگر گفتند: آیه « لا شغار فی الاسلام » : پیغمبر هم از اینکه نهی کرد و فرمود
4 طبري: یعنی مهر بطور بخشش الزامی، إبن « نحلۀ » 310- خطاب بشوهرها است که مهر زنها را بدهند و مضایقه نکنند. -قرآن- 275
جریج گفته است: یعنی مهر معیّن شدهي واجب. إبن زید گفته است: کلمهي نحله در زبان عرب بمعنی واجب است و معنی اینکه
کلمه در اینکه آیه چنین است: ازدواج نباید انجام شود مگر با مهر معیّن و ناگزیر. ابو الفتوح: ابو عبیده گفته است: از کلمهي:
جز معنی چیز معین و نامبرده نمیتوان فهمید. کلبی گفته است: مقصود بخشش است. زجّ اج گفته است بمعنی آئین و دین « نحله »
است. و عقبۀ بن عامر از پیغمبر روایت کرده است که فرمود: بهترین شرطی که انسان به آن رفتار کند اینکه است که آنچه در
ازدواج [ صفحه 328 ] با زنها مهر معیّن کرده است با آنها به تمام و کمال بپردازد. صهیب نقل کرده است که پیغمبر [ص] فرمود: هر
که وام گیرد بگرو و در دل داشته باشد که بازندهد او دزد است و هر- کس با زنی همسر شد و مهر معیّن کرد و آهنگ آن داشت
که باو ندهد او زانی است و بزهکار. در مجمع: کلمهي نحله را اینکه طور توضیح داده است: چون مردم و زن در استفادهي از
یکدیگر شریک و مساوي هستند خداوند براي زن بر مرد مهر قرار داده تا بخشش و عطیّهاي باشد از خداوند نسبت بزن. الاسرار
««19» اعظم النّساء برکۀ اقلّهن مؤنۀ » : نوشته است: کاوین زنان هر چه سبکتر و کمتر، آن در شرع پسندیدهتر و نیکوتر، مصطفی گفت
و مستحب است که کاوین بپانصد درم سپید زیادت نکنند که کاوین زنان مصطفی چنین بود. و مستحب است که کاوین بپانصد
4 طبري: « فان طبن لکم منه شیئا فَکُلُوه هَنِیئاً مَرِیئاً » 148- درم سپید زیادت نکنند که کاوین زنان مصطفی چنین بود. -پاورقی- 146
إبن عبّاس گفت: یعنی اگر زن راضی باشد و زیان و گول و اغفال در میان نباشد خوردن مالش جایز است. مردي نزد علقمه رفت و
صفحه 150 از 201
یعنی بیا جلو و بخور از « ادن فکل من الهنییء المريء » او غذائی میخورد که همسرش از مهریه خود به او بخشیده بود بآن مرد گفت
اینکه غذاي گواراي دلنشین، ابو صالح گفته است: اینکه جمله خطاب به اولیاي دختران است که مهریهي آنها را تصرّف میکردند
57- از اینکه کار جلوگیريشان میکند که اگر دخترها راضی بودند که چیزي از آن را بخورید باکی بر شما نیست. -قرآن- 28
محمود العاقبۀ و تام الهضم یعنی آنچه بخوبی هضم شود و « مري » یعنی آنچه بخوشی از گلو فرو رود و ناراحت نکند « هنیی » : مجمع
زیان نرساند و مولّد خوشوقتی و نشاط شود و از علی علیه السّلام روایت شده است که مردي از درد دل بآن حضرت شکایت کرد
پرسید: زن و همسر داري! عرض کرد بلی، فرمود اگر ممکن شود با کمال خوشوقتی چیزي بتو بدهد آن را عسل بخر و با آب باران
506 [ صفحه 329 ] از - یعنی -قرآن- 462 « وَ نَزَّلنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَکاً » مخلوط کن و بخور که شفا مییابی چون خدا فرموده است
یعنی او شکم زنبور «ِ یَخرُج مِن بُطُونِها شَراب مُختَلِف أَلوانُه فِیه شِفاءٌ لِلنّاس » آسمان آبی فرخنده فرود آوردیم و باز فرموده است
فَإِن طِبنَ لَکُم عَن شَیءٍ مِنه نَفساً فَکُلُوه هَنِیئاً » نوشیدنی رنگارنگ بیرون میآید که موجب بهبود مردم است، و باز فرموده است که
یعنی اگر زنهاي شما از مال و مهریهي خود با کمال خوشدلی بشما واگذاشتند شما هم بخورید که خوش است و گوارا پس « مَرِیئاً
- 137 -قرآن- 247 - اگر وسیلهي برکت و بهبودي و گوارائی همگی فراهم شد بخواست خداوند موجب بهبودي میشود. -قرآن- 58
324 ابو الفتوح نوشته است: عبد اللّه عبّاس گوید رسول علیه السّلام را از اینکه آیه بپرسیدند گفت: چون زنان چیزي بشما دهند
بدلی خوش بیاکراهی سلطان را بر شما مؤاخذه نبود و در آخرت خدا را مطالبه و ابو حمزه گفت [هنیئا] آنچه در آن گناه نباشد و
همانطور که « فَانکِحُوا ما طابَ » با جملهي « وَ إِن خِفتُم » آنچه در آن بیماري و درد نباشد. سخن ما: 1- در ارتباط جملهي « مريء »
نوشتیم شاید از جهت ازدواج با دخترهاي یتیم ناراحت بودهاند که اگر با آنها ازدواج کنند ممکن است با بچّه و کم تجربه نتوانند
زندگی کنند و اگر آزاد- شان گذارند که با دیگري ازدواج کنند شاید چون هنوز ضعف و نیروي فکر و مقاومتشان کم است
اموالشان در دست شوهران تلف شود و اگر خود با زن دیگر ازدواج کنند مبادا که نتوانند با اینکه یتیمان خوشرفتاري کنند شاید آیه
براي رفع نگرانی اینگونه مردم باشد که اگر از ازدواج با آنها نگران هستید از دو جهت دیگر ترس نداشته باشید و با زن دیگر
ازدواج کنید که وظیفهي شما همان است که در آیت پیش گفتیم، خود در اموال یتیمان تصرّف نکنید و پس از رشد و بلوغ بآنها
بسپارید ولی اگر بعد تلف شود بر شما باکی نیست و براي جلوگیري از سوء رفتار با یتیمان زنی گزینید که با یتیم خوشرفتار باشد.
2- منتسکیو در روح القوانین نوشته است [چاپ دوم ص 353 ] در کشور- هائی که داراي آب و 87- 52 -قرآن- 66 - -قرآن- 35
هواي گرم میباشد زنها در سنین هشت و نه و ده سالگی بالغ هستند و بعد از آنکه شوهر کردند بارور میشوند بطوریکه میتوان
پرید و در شرح حال محمّد میگوید که او » ، گفت در [ صفحه 330 ] کشورهاي گرمسیر ازدواج و باروري زنها بلافاصله انجام میشود
منع تعدّد ازدواج در اروپا و مجاز .« در سن پنج سالگی خدیجه را بحبالهي نکاح آورد و در هشت سالگی با وي همخواب شد
کردن اینکه عمل در آسیا مربوط بمقتضیات آب و هواست و بواسطهي اقتضاي آب و هواست که دین اسلام در آسیا آنهمه توسعه
یافته و دین مسیح نتوانست در آسیا توسعه یابد و بهمین جهت دین اسلام در کشور چین نفوذ نمود ولی دین مسیح نتوانست بخوبی
امپراطور روم بعلل و جهاتی مخصوص اجازه داد مردها چندین زن بگیرند ولی چون اینکه « و الانتین » . در آن کشور نفوذ نماید
قانون با آب و هواي اروپا مناسب نبود از طرف سایر امپراطوران رم لغو گردید. بر طبق حسابهائی که شده در اروپا پسر زیادتر از
دختر بوجود میآید و بالعکس در آسیا و آفریقا دختر زیادتر از پسر زائیده میشود بنابراین قانونیکه تعدّد زوجات را در اروپا منع
کرده و در آسیا و آفریقا اینکار را جایز شمرده از یک حیث مربوط بکمی زن در اروپا و فراوانی بانوان در آسیا و آفریقاست ولی
در نقاط سرد سیر آسیا مثل تبت چون مثل اروپا پسر زیادتر از دختر بوجود میآید یک زن می- تواند چندین شوهر اختیار کند. ابو
الظهیر الحسن جهانگرد عرب در قرن نهم میلادي که بهندوستان و چین رفت اینکه رسم را مشاهده کرد و آن را دلیل بر فحشاء
میشمارد. وقتی که تعدد زوجات قانونا مجاز شد شوهر باید در باره زنهاي خود بتساوي رفتار نماید مثلا دین اسلام که گرفتن چهار
صفحه 151 از 201
زن را مجاز دانسته است مقرر کرده است شوهر باید با هر چهار نفر آنها بتساوي رفتار نماید، در قانون [مالایو] که گرفتن سه زن
مجاز کرده دستور دادهاند شوهر باید با آنها بتساوي رفتار کند، در قانون موسی مقرر شده هرگاه شخصی کنیز خود را براي پسرش
عقد نماید و سپس پسر مصمم شود زن دیگر اختیار کند نباید از غذا و لباس زن اول بکاهد و وظیفهي زناشوئی را در بارهي او [
صفحه 331 ] تقلیل دهد. عبده: گاهی تعدّد زن براي مرد بواسطه مصالح ملّی و عمومی است مثل اینکه در جائی زیادي زن بر مرد
بیش از حد امکان زندگی باشد چنانکه در انگلستان و دیگر ممالکی که جنگها مردمرا بیچاره و درمانده کرده است و هزاران مرد
نابود شده است و زنهاي بیشمار و بیسرمایه پی کسب معاش میروند و معلوم است ناچاري بکجا میکشاند و اشتغال دخترها در
کارخانهها و بازارها و نتایج بدي که از آن تولید شد بجائی رسید که خانمهاي نویسندهي انگلیسی میگفتند تعدّد زن براي مرد
لازم است و مردهاشان میگفتند علاج منحصر بفرد براي جمعآوري عدهي بی- شمار دخترهاي متفرق در همه جا فقط تعدّد
ازدواج است و بس. اینکه در تفسیر عبده نوشته است مربوط به پیش از جنگ جهانی هزار و نه صد و سی و نه میلادي است، ولی
اکنون که تقریبا چهارده سال از اینکه جنگ دوّم میگذرد میشنویم دخترهاي بیسرمایه و سرپرست در مهمانخانهها و اماکن
عمومی غوغائی دارند و مخصوصا در آلمان زمزمهي اجازهي تعدّد ازدواج است. تا اینجا آنچه مقدور بود نوشتیم از عقاید مردم غیر
اینک گفتار خود ما: منتسکیو البتّه در تشخیص خود خطا « تا مَثنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ « فَانکِحُوا ما طابَ » مسلمان نسبت بمفاد جمله
نکرده است و اختلاف منطقه و محیط طبیعی آثار مختلف دارد و مقتضی مقررات و قوانین مختلف هم ممکن است بشود و مفاد آیه
هم بخوبی مطابق میشود با مصالح و مقتضیات مناطق مختلف و زمانهاي مختلف، زیرا بسیار ساده و بطور طبیعی مجاز شده است
تعدّد زنها که با عدالت و رعایت حقوق باشد و گر نه ممنوع است و از همین جهت میگوئیم: در اروپا ممنوع، امروز تعدّد ازدواج
مجاز است چون دخترهاي بیچاره ممکن است با کمال امتنان چند نفرشان با یک نفر همسر شوند و در نهایت خوشی و یگانگی
زندگی کنند، در اینکه صورت شرط عدالت موجود است و تعدّد زن جایز است ولی در آسیا و بخصوص مملکت خودمان که در
142 [ صفحه - 107 -قرآن- 113 - بعضی خانوادهها ازدواج دوم مرد موجب مرگ زن اوّل میشود و بزرگترین آسیبها -قرآن- 86
332 ] بزن توجه شوهر اوست بزن دیگر پس چون قابل رعایت عدالت نیست ممکن است حکم کرد بعدم جواز تعدّد زوجات براي
اینگونه اشخاص ولی از جهت نهاد انسانی احتیاج مرد بیشتر از یک زن قابل تصور و پذیرفتنی است چون زن دورههائی بر- گذار
میکند که طبیعت او را جلوگیر است از آمیزش با مرد و باز دورههائی طی میکند که رغبت بآمیزش ندارد و لیکن در مرد چنین
عوارض نیست و احتیاج و آمادگی او بیشتر است، و در عمل هم مشاهده میکنیم که همین خاصیّت طبیعی مردها را بیشتر وادار
میکند بتوجه بزن دیگر تا تعدي زن از شوهر خود بمرد دیگر و اگر از اماکن فساد آمار دقیق گرفته شود نمیتوان عدهي مردي که
بآن جا مراجعه میکند مقایسه نمود با زنهائی که با آنجا سر و کار دارند. عبده از مصطفی افندي رشدي در تعدّد زوجات پیغمبر
[ص] شرحی نقل کرده است مناسب است قسمتی از آن ترجمه شود: سوده دختر زمعه زن مسلمانی بود که با شوهرش بحبشه
هجرت کرد و شوهرش مرد و پس از بازگشت از آنجا خدیجه وفات کرده بود و پیغمبر او را تزویج فرمود و باین وسیله آن زن از
شر خویشاوندان و آمیزش با آنها محفوظ ماند، و اگر در سرپرستی و کفالت پیغمبر نمیبود ناچار تسلیم بخویشان کافر خود میشد
و یا گرفتار آزار و رنج آنها، پس از یک ماه عایشه دختر ابی بکر را عقد کرد و پس از آن حفصه دختر عمر را که بزرگترین
مصلحت در نگهداري آنها رعایت پدران آنها بود چنانکه دخترهاي خود را بعثمان و علی تزویج فرمود که اینکه چهار نفر
بزرگترین یاران و خدمتگذاران بودند، دیگري زینب دختر جحش است که زن پسر خواندهي آن حضرت زید بن حارثه بود و براي
جلوگیري از فکر مردم نسبت بفرزندي زید براي آن حضرت راه منحصر بفرد اینکه ازدواج بود تا او را فرزند او ننامند و دیگري برّه
دختر حارث رئیس قبیلهي بنی- المصطلق است که پس از جنگ با آن قبیله در حدود دویست خانه زن و بچهي آنها را مسلمین اسیر
کردند و چون پیغمبر میخواست اسیر آن را آزاد کند تا آن قبیله دلگرم و مسلمان شوند خود با بزرگ آن اسیرها که دختر رئیس
صفحه 152 از 201
قبیلهشان بود [ صفحه 333 ] ازدواج فرمود. مردم گفتند روا نیست خویشان پیغمبر و اصهار آن حضرت را در اسارت و کنیزي خود
نگاهداریم، آنها را آزاد کردند و بنی مصطلق خوشدل و خوشبین شدند و همه مسلمان شدند و پس از دشمنی بهترین یاور و
پشتیبان مسلمین شدند و اینکه قضیّه در عرب اثر مهم داشت و افکار و اذهان را متوجه باسلام و مسلمین کرد و باز عبد اللّه بن
جحش در جنگ احد کشته شد همسر او زینب دختر خزیمه را امّ المساکین یعنی مادر بینوایان مینامیدند بواسطهي نیکوکاري و
توجه به حال فقرا پیغمبر حال آنرا رعایت فرمود و چنین شخصیتی براي داخلهي خانوادهي پیغمبر هم لازم بود که شخصا علاقهمند
بدستگیري فقراء بود و نباید کسی که همیشه دستگیري دیگران میکرد نابود و بیچاره شود. و باز امّ سلمه که از بزرگان و محترمات
همسران رسول خداست با شوهرش أبو سلمه بحبشه مهاجرت کرد و پس از فوت او که پسر بره دختر عبد المطلّب عمهي پیغمبر و
برادر رضاعی آن حضرت بود آن حضرت او را بزنی خواست او عذر خواست که پیر است و پر اولاد ولی پیغمبر عذرش را بخوبی
رد فرمود و البتّه چنین زنی که آثار علمی و نقل احادیث او تاکنون باقی است باید در خانهي پیغمبر و همنشین با آن حضرت باشد و
باز رمله مشهور بام حبیبه دختر ابی سفیان که با شوهرش بحبشه مهاجرت کرد و شوهرش در آنجا دین مسیح پذیرفت و او بدین
اسلام باقی ماند معلوم است چنین زن که با آن دشمنی سخت پدر او با پیغمبر و مسلمین و با شوهر مسیحی و پافشاري او در اسلام
البتّه بالاترین مصلحتها در نگهداري و ازدواج او بود و نیز صفیّه دختر حیی بن اخطب رئیس بنی نضیر که پدرش با بنی قریظه و
شوهرش در خیبر کشته شد و مردم گفتند اینکه زن چون دختر بزرگ یهود است مناسب است که در سرپرستی پیغمبر باشد، آن
حضرت او را آزاد کرد و تزویج نمود و باین وسیله با یهود رابطه برقرار فرمود و آخرین ازدواج آن حضرت با میمونه دختر حارثه
هلالی است و چون پس از مرگ شوهر دوّم خود اختیار خود را بعبّاس عموي پیغمبر واگذار کرد او او را به پیغمبر [ص] تزویج کرد
[ و شاید منظور ارتباط با بنی مخزوم و یا بنی هاشم بوده است و یا بجهت دیگر. [ صفحه 334
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 5 تا 6
وَ لا تُؤتُوا السُّفَهاءَ أَموالَکُم الَّتِی جَعَلَ اللّه لَکُم قِیاماً وَ ارزُقُوهُم فِیها وَ اکسُوهُم وَ قُولُوا لَهُم قَولًا مَعرُوفاً [ 5] وَ ابتَلُوا الیَتامی حَتّی إِذا
بَلَغُوا النِّکاحَ فَإِن آنَستُم مِنهُم رُشداً فَادفَعُوا إِلَیهِم أَموالَهُم وَ لا تَأکُلُوها إِسرافاً وَ بِداراً أَن یَکبَرُوا وَ مَن کانَ غَنِیا فَلیَستَعفِف وَ مَن کانَ
جمع « سفهاء » : 499 معنی لغات - فَقِیراً فَلیَأکُل بِالمَعرُوف فَإِذا دَفَعتُم إِلَیهِم أَموالَهُم فَأَشهِدُوا عَلَیهِم وَ کَفی بِاللّه حَسِیباً [ 6] -قرآن- 1
آنچه وسیلهي بپاماندن و « قیاما » ، سفیه از مصدر سفه و سفاهت بمعنی بیخردي و سبک عقلی و بیقراري در فکر و کار و اخلاق
پایداري است مانند پایه و استوانه و مال هم استوانه و مایهي بپاماندن زندگی است از اینکه جهت در آیه مال توصیف [بقیاما] شده
براه درست بودن و مقابل گمراهی و راه « رشد » . از مصدر ایناس بر وزن افعال بمعنی چیزي را دیدن و صدا شنیدن « آنستم » . است
« حسیب » . پیشدستی کردن، بتندي بسوي چیزي دست دراز کردن، مبادرت هم از اینکه ماده است « بدار » . زندگی تشخیص دادن
بمعنی داراي شرف و اصالت و نجابت و بمعنی حسابدار و محاسب. ترجمه: [دست درازي بمال یتیمان و همسران خود نکنید] 5 و
سرمایهي خود که خدا نگهبان زندگی شما کرده است به بیخردان ندهید ولی از آنخوراك و پوشاك بایشان دهید و بسخنی نرم و
مردم پسند با ایشان سخن بگوئید 6 و یتیمان را بیازمائید تا چون بالغ و تواناي کار زندگیشان یافتید مالشان بخودشان سپارید و
خود بیش از اندازه ز مال یتیم نخورید و بآن پیشدستی نکنید که هنوز یتیم بزرگ نشده [و مال خود از شما نخواسته بهرهي خود از
آن برده باشید] و اگر سرپرست یتیم بینیاز بود چیزي ز مال او نخورد و اگر نادار بود بآئین مردمی از آن بخورد و چون مال یتیمان
بایشان دادید بر آن گواه بگیرید [که خدا [ صفحه 335 ] ز کار شما آگاه است] که او براي رسیدگی بحساب مردم بس باشد. سخن
5 طبري: مفسّرین قدیم در مقصود از سفهاء اختلاف دارند بعضی گفتهاند: زنها هستند بعضی گفتهاند: « لا تُؤتُوا السُّفَهاءَ » : مفسّرین
کلیّه زنها و بچهها هستند بعضی گفتند: فقطّ بچهها هستند. عدهاي گفتند: مقصود هر شخص سفیه است و اختصاص ببزرگ و
صفحه 153 از 201
39 مجمع: از امام صادق [ع] روایت شده است: سفیه شراب خوار است و آنکه به روش او - کوچک و زن و مرد ندارد. -قرآن- 15
رفتار میکند. ابو الفتوح: حضرمی گفت: آیه در حق مردي آمد که او مالی داشت بزن داد تا تلف کرد خداي تعالی اینکه آیه
فرستاد. و سعید بن جبیر و عکرمه گفتهاند: مقصود از سفهاء یتیمان هستند و مقصود از [اموالکم] یعنی آنچه در تصرّف شما است
که نتیجه اینکه است: اموالی که در تصرّف شما است بیتیمان ندهید. روح البیان: اینکه جمله اشاره است که سرمایههاي علم و تخم
5 مجمع: کلمهي قیام را قوام با فتح و کسر قاف و قیم بدون الف نیز قرائت « جَعَلَ اللّه لَکُم قِیاماً » . معرفت را به عوام نااهل نسپارید
33 طبري: ابو مالک گفت: سرمایهها پس از خداوند وسیلهي پشتیبانی و استوانهي انسان است. سدّي گفته - کردهاند. -قرآن- 1
است: یعنی مال استوانهي زندگی شما است و شما قیّم و نگهبان زن و فرزند خود هستید پس اموال خود را بزنها ندهید تا شما
5 ابو الفتوح: کلمهي فیها اشاره است که خوراك و لباس « وَ ارزُقُوهُم فِیها » . محتاج آنها شوید و آنها قیّم و اختیار دار شما شوند
23 فخر: یعنی از اصل سرمایه و اموال براي مخارج تصرّف نکنید و در آن سرمایه که سود - حقی است ثابت در اموال. -قرآن- 1
5 طبري: مجاهد گفته است یعنی: وعدهاي که بآنها بدهید -قرآن- « قَولًا مَعرُوفاً » . داشته باشد روزي و لباس سفیه و یتیم را بپردازید
19-1 [ صفحه 336 ] إبن زید گفته است اینکه است که اگر از اولاد شما و خرجش بعهدهي شما نبود به او بگوئید خدا ما و شما را
از هر بدي دور بدارد و برکت و خیر بتو بدهد. مجمع: طوري با آنها سخن بگوئید که راه مصلحت زندگی مادّي و معنوي خود را
تشخیص بدهند. فخر: اینکه جمله براي اینکه است که بمردم بفهماند که زبان ملایم در دل می- نشیند و موجب اصلاح سفیهان
مثل اینکه بگوئی: اگر از اینکه « قول معروف » : میشود ولی خشونت و سخن درشت بر نادانی آنها میافزاید إبن عبّاس گفته است
مسافرت سود بمن رسید هر چه لایق تو باشد انجام خواهم داد، و هر چه موجب اطمینان و پسند مردم باشد چه بزبان و چه به عمل
نسبت « قول معروف » است. و قفّال گفته است « قول منکر » آن قول معروف است. و هر چه وسیله ناراحتی بود و زشت پنداشتند آن
بافراد مختلف است نسبت به بچه که در سرپرستی کسی است باید باو بفهماند که اموالش امانت است و بخوبی نگاهداري میشود
و چون بحد رشد برسد بخودش سپرده خواهد شد و اگر سر و کار با سفیه بود [قول معروف] با سفیه آن است که او را نصیحت
کنند و راهنمائی بخیر و وادار بنماز نمایند و جلوگیرش شوند از اسراف و زیاده روي و باو بفهمانند که عاقبت ولخرجی فقر و
بیچارگی است. تفسیر انوار التنزیل: آنچه شرع و عقل نیکو بداند [قول معروف] است و آنچه عقل و شرع بواسطهي قبح و زشتی آن
24 تفسیر - 6 طبري: یعنی آزمایش کنید یتیمان را در فهم و دین و تصرّفات در اموال. -قرآن- 1 « وَ ابتَلُوا الیَتامی » . نپسندند منکر است
قاضی: وارسی کنید وضع یتیمان را در تصرف اموال به اینکه که معاملاتی بآنها محول شود. ابو حنیفه گفته است: آزمایش بآن
است که سرمایهاي باختیار- شان بگذارند. ابو الفتوح نوشته است: در کیفیت ابتلاء، علما اختلاف کردند بعضی گفتند: حال طفل از
دو بیرون نبود یا پسر باشد یا دختر اگر پسر باشد ابتلاء ولی او را آن [ صفحه 337 ] بود که یکماهه نفقه یا کمتر برگیرد و بدست او
دهد او را و بگوید که چگونه صرف کن و او را رها کند و آنگه بنگرد که تا چگونه کرده است، اگر خرج و ترتیب آن بوجه خود
کرده باشد چنانکه پسندیده آید او رشید است مال باو دهد و اگر بخلاف اینکه باشد مال باو ندهد که او رشید نباشد هنوز و اگر
دختر بود پارهاي پنبه بدو دهند و او را کاري که در خانه زنان را باشد تعلیم دهند که چگونه کن آن را بنگرد اگر بوجه خود برآرد
و آن پنبه ریسمان کند و بکسها دهد بمزد معلوم تا ریسمان کنند چنان که در آن غبطه باشد، او رشید باشد مال باو دهد و اگر نه
نگاهدارد تا رشدش پیدا شود. تفسیر ابو السّ عود: هر کسی را مناسب حال خودش باید آزمایش کنند اگر اهل بازار و تجارت است
اموال باختیارش بگذارند که معامله کند، اگر اهل ملک و زراعت است باید در خرج ملک و اجرت کارگر و عمل زراعت آزادش
6 ابو الفتوح نوشته است: بلوغ نکاح بیکی از پنج نشانه معیّن میشود: « إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ » . بگذارند تا معلوم شود چه طور کار میکند
1- احتلام و نزول منی از او خواه در خواب یا بیداري چون آنگاه که پیغمبر معاذ را مأمور یمن کرد دستور داد که هر 27- -قرآن- 1
وَ إِذا بَلَغَ الَأطفال مِنکُم الحُلُمَ » : کس بحلم رسیده است یک دینار بستاند و آنها را بحکم مردان حساب فرمود و در آیه قرآن است
صفحه 154 از 201
-2 305- یعنی چون کودکان را حلم گرفت سرزده بر زنان وارد نشوند و اجازه بگیرند که آنها مرد هستند. -قرآن- 242 « فَلیَستَأذِنُوا
سن و عمر موجب بلوغ است و در آن اختلاف است مذهب اهل بیت پانزده سال است و ابو یوسف و شافعی نیز اینکه را معتقدند. و
ابو حنیفه بلوغ دختر را در هفده و پسر را بنوزده سالگی دانسته است، و دلیل بر آنکه پانزده سال حدّ بلوغ است، حدیث عبد اللّه
عمر است که او گفت براي جنگ احد مرا به پیغمبر عرضه کردند قبول نفرمود و فرمود: کودك است و من ده ساله بودم و باز در
3- سوّم روئیدن موي [ جنگی من را بآن حضرت عرضه کردند اجازه فرمود و نام من نوشتند و من پانزده ساله بودم. [ صفحه 338
ظهار است و ابو حنیفه آنرا علامت نمیداند و دلیل ما بر اینکه مطلب حدیث عطیّهي قرظی از سعد معاذ است که پیغمبر او را حاکم
و مأمور انجام قرار داد با بنی قریظه کرد. او حکم داد مردان را بکشند و زن و کودك را اسیر کنند و هر کس مشکوك بود با موي
ظهار معیّن میشد اگر داشت جزء مردان کشته میشد و گر نه بشمار کودکان بود پیغمبر عمل او را تصویب فرمود و عطیه گفت من
- خود از آنها بودم که بواسطهي نداشتن موي ظهار بحساب کودکان ماندم. 4- سن نه سالگی براي زنان در مذهب اهل بیت. 5
قاعدگی براي زنان بنزدیک ما و شافعی. مجمع: یعنی چون بر حد اعمال غریزهي جنسی رسیدند و مراد احتلام تنها نیست. چون
ممکن است بعضی اشخاص تا مدّتی بحدّ احتلام نرسند یا اصلا محتلم نشوند چنانکه بیشتر مفسّرین گفتهاند. و بعضی گفتهاند: چون
با « احستم » 6 ابو الفتوح: در مصحف عبد اللّه مسعود « فَإِن آنَستُم مِنهُم رُشداً » . عقلش کامل شد و آثار رشد از او دیده شد بالغ است
با فتح را و شین قرائت « رشدا » 33 عیسی بن عمر - یعنی احساس کردید و دریافتید. -قرآن- 1 « احسستم » : یک سین بوده است بمعنی
کرده است و در معنی تفاوت نیست و نتیجه در همهي قرائتها متحد است. تفسیر قاضی: اینکه جمله دلیل است بر اینکه آثار رشد از
صغیرها مشاهده نشود اموال آنها را نمیتوان بتصرفشان داد. ابو حنیفه گفته است اگر پس از بلوغ هفت سال گذشت مالش را
بخودش باید بدهند اگرچه آثار رشد در او نباشد. ابو الفتوح: سعید بن جبیر گفت: ممکن است کسی ریشش بلند باشد که به
دستش بیاید ولی رشد نداشته باشد و نتوان مالش را بتصرّفش داد. و فقها در معنی رشد اختلاف کردهاند: شافعی گفته است: رشد
آن است که شخص باندازهاي پرهیزگار باشد که شهادتش نزد قاضی مسموع باشد و دیگر آنکه مال خود را بتواند حفظ کند و
نابود نکند. ابو حنیفه و دیگران گفتهاند: رشد فقط صلاح ادارهي [ صفحه 339 ] کار زندگی و حفظ مال است. مجمع: بهتر آنست
که بگوئیم: رشد یعنی عقل و خرد و توانائی نگهداري سرمایه بطور شایسته چنانکه همین معنی از امام باقر روایت شده است. تفسیر
المیزان طباطبائی که تاکنون مجلّد چهارم آن بما رسیده است در اینکه جمله مینویسد: دین اسلام تفکیک کرده است میان وظائف
در غیر کارهاي مالی و تصرّفات مالی، در غیر مالی فقطّ بلوغ را شرط تکلیف کرده است که در برابر تمام وظائف از عبادات و
حدود و دیات شخص بالغ موظّف و مسئول است ولی در تصرّفات مالی بلوغ و رشد هر دو را شرط معیّن کرده است تا نظام زندگی
6 طبري: یعنی از مال یتیم نخورید جز آنچه خدا براي شما مباح کرده است. - « وَ لا تَأکُلُوها إِسرافاً » . اقتصادي مردم محفوظ بماند
28 مجمع: یعنی بیش از اندازهي احتیاجتان از مال یتیم نخورید چون اگر اختیاردار یتیم محتاج بود باندازهي اجرت و قوت - قرآن- 1
لازم خود میتواند بخورد چنانکه محمّد بن مسلم از امام باقر یا صادق پرسیده است که اگر کسی گاو و گوسفند یتیم در تصرّفش
باشد میتواند با مال خودش مخلوط کند در تصرف و استفاده! فرمود: اگر بکار آنها رسیدگی میکند و آب آنها را مهیّا میکند و
اگر فرار کنند یا گم شوند پی آنها برود و آنها را بیاورد، در اینکه صورت میتواند از شیر آنها بخورد بآن اندازه زیان ببچهي آن
6 همهي مفسّرین اینکه کلمه را چنین معنی کردهاند: مال یتیمان را نخورید « وَ بِداراً » . نرسد و بیباك در صرف شیر آنها نباشد
13- جلوتر از رشد و بزرگی آنها از ترس آنکه بزرگ شوند و ناچار شوید بآنها واگذارید و از استفاده محروم شوید. -قرآن- 1
6 مجمع: در حدّ معروف و مقصود از اینکه جمله اختلاف است: سعید بن جبیر و مجاهد گفتهاند متصدّي اموال «ِ فَلیَأکُل بِالمَعرُوف »
] 27- یتیم در صورت احتیاج میتواند از آن بقرض بردارد که بعد بپردازد. و از امام باقر [ع] هم اینکه را نقل کردهاند. -قرآن- 1
صفحه 340 ] عطاء بن ابی رباح و عدّهاي گفتهاند: مقصود استفادهي باندازهي سیري شکم و پوشیدن عورت است و بس. شعبی
صفحه 155 از 201
گفته است: معنی جمله اینکه است: سرپرست یتیم اگر فقیر بود باندازهاي که شخص مضطّر میل به مردار میکند، میتواند از مال
یتیم بخورد. ضحّاك و عدّهاي گفتند: سواري شتر و خوردن میوه از مال یتیم براي سرپرست جایز است، و در نظر شیعه معنی جمله
4 ابو الفتوح: بعضی « فَأَشهِدُوا عَلَیهِم » . اینکه است که باندازهي مزد زحمت و کاري که براي یتیم انجام میدهند حق استفاده دارند
اینکه جمله را چنین معنی کردهاند آنچه شما سرپرستان یتیمان از مال آنها بقرض تصرّف کردید موقع تسلیم به آنها شاهد بگیرید بر
رد قرض خود. ولی معنی مشهور اینکه است: چون اموال یتیمان را بخودشان سپردید، شاهد بگیرید که متهم بخوردن مال صغیر
24 تفسیر ابو السّ عود: براي سرپرست یتیم شاهد گرفتن واجب نیست چون او امین است و آنچه ادّعا کند که - نباشید. -قرآن- 1
بصغیر داده است اگر سوگند بر ادعاي خود یاد کند پذیرفته میشود لیکن مالک و شافعی گفتهاند: ادّعاي وصی و سرپرست قبول
4 روح البیان: پیغمبر فرمود: اگر کسی ستمی ببرادر خود کند و یا مالی از او تلف کند پیش از آنکه « وَ کَفی بِاللّه حَسِیباً » . نیست
بیچاره شود، عذرخواهی و تقاضاي گذشت نماید و گر نه در قیامت و هنگام بیچارگی اگر عمل خوب داشته باشد باندازهي گناه و
ستمش از خوبیهاي او کم میکنند و اگر نداشت باندازهي ستمی که کرده از گناهان آنکه بر او ستم کرده است بر گناهان اینکه
30 نماند ستمکار بد روزگار || بماند بر او لعنت - ستمگر میافزایند اینکه است معنی حساب خداوند. سعدي گفته است: -قرآن- 1
پایدار چنان زي که ذکرت بتحسین کنند || چو مردي نه بر گورت نفرین کنند سخن ما: از جملهي: [لا تُؤتُوا السُّفَهاءَ تا آخر]
ممکن است مقصود تعدیل احساسات باشد که حس نوعدوستی نسبت بسفیه و بیخرد شما را تحریک نکند که فورا مقداري از
48 [ صفحه 341 ] بگذارید بلکه عاطفه و محبّت نسبت باین - اموال و سرمایه که وسیلهي زندگی شما است در اختیار آنها -قرآن- 25
مردم بایستی از راه دیگر بکار برده شود که براي آنها نتیجه داشته باشد و بشما زیان نرسد و مهربانی بآنها فقط به غذا و لباس دادن
است که پوشیده و سیر باشند. 2- در جملهي: [لا تَأکُلُوها إِسرافاً تا آخر] اگر دلیلی از اجماع و حدیث قابل عمل نداشته باشیم و فقط
بظاهر آیه بخواهیم عمل کنیم از جملههاي نهی تصرّف شخص غنی در مال یتیم و اجازهي تصرف فقیر و امر باستضعاف و امر
بگرفتن شاهد مجموع اینها بما میفهماند: چون رسیدگی بکار یتیم و حفظ اموال او از کارهاي عمومی و اجتماعی است، مانند حفظ
جان و ناموس و نجات گرفتاران و نظائر آن که از واجبات کفائی است پس باید مسلمین بدون هیچ حق و اجرت به کار یتیم و
حفظ مال او رسیدگی کنند و فقط با کمال اضطرار باندازهي رفع حاجت از مال او تصرف کنند و اگر توانستند آن را جبران کنند و
لازم است در هنگام تحویل « فَأَشهِدُوا عَلَیهِم » : بیتیم پس بدهند و با احتمال اتّهام و اختلاف میان یتیم و سرپرست او طبق جملهي
دادن اموال یتیم از او رسید بگیرند، لیکن فقها حکم کردهاند که: جایز است بر سرپرست یتیم استفادهي از آن و نسبت باشخاص و
769- 42 -قرآن- 746 - اندازهي آن اختلاف کردهاند و چند قول دارند که در کتب فقه مفصّل نوشته است. -قرآن- 19
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 7 تا 10
لِلرِّجال نَصِ یب مِمّا تَرَكَ الوالِدان وَ الَأقرَبُونَ وَ لِلنِّساءِ نَصِ یب مِمّا تَرَكَ الوالِدان وَ الَأقرَبُونَ مِمّا قَل مِنه أَو کَثُرَ نَصِیباً مَفرُوضاً [ 7] وَ إِذا
حَ َ ض رَ القِسمَۀَ أُولُوا القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِین فَارزُقُوهُم مِنه وَ قُولُوا لَهُم قَولًا مَعرُوفاً [ 8] وَ لیَخشَ الَّذِینَ لَو تَرَکُوا مِن خَلفِهِم ذُرِّیَّۀً
ضِعافاً خافُوا عَلَیهِم فَلیَتَّقُوا اللّهَ وَ لیَقُولُوا قَولًا سَدِیداً [ 9] إِن الَّذِینَ یَأکُلُونَ أَموالَ الیَتامی ظُلماً إِنَّما یَأکُلُونَ فِی بُطُونِهِم ناراً وَ سَیَصلَونَ
از مصدر خشیه بمعنی ترس با احترام و تعظیم و علم بشخصیت و « و لیخش » : 583 [ صفحه 342 ] معنی لغات - سَعِیراً [ 10 ] -قرآن- 1
از مصدر صلّی بر وزن فعل « یصلون » . از سداد بمعنی صواب و عدالت و درستی و محکم کردن « سدیدا » . ارزش آنچه از او میترسند
شعلههاي آتش یا آتش مشتعل. جهت نزول: اسباب النّزول سیوطی: إبن « سعیرا » ، بمعنی کباب کردن و بآتش داشتن و در آتش بردن
عبّاس گفت: عرب بدختر خود ارث نمیداد و هم به پسرها که بحد دفاع و جنگ نرسیده بودند. اوس بن ثابت از اصحاب پیغمبر
بود از دنیا رفت دو پسر کوچک و یک دختر از او باقی ماند خالد و عرفطه پسر عموهاي او تمام اموالش را تصرّف کردند [البتّه
صفحه 156 از 201
ببهانهاي که وارث ندارد]، همسر او حضور پیغمبر [ص] رسید و شکایت کرد، اینکه آیه نازل شد. ترجمه: [اینک دستوري براي
بازمانده ز مرده] 7 مردان و زنان ز بازمانده از پدر و مادر و خویشان خود چه کم بود یا زیاد بهره باندازه دارند و چون بهنگام بخش
بازمانده، فقیران و بیچارگان و خویشان حاضر باشند با ایشان بخوبی سخن بگوئید و چیزي از آن بایشان دهید، 9 و باید مردم در
اندیشهي کار خود باشند که اگر مردند و بچّههائی ناتوان بجاي گذاردند آنها چه خواهند کرد پس براي خدا پرهیزکار باشند و
سخن درست بگویند [در وصیّت و بخشیدن مال بکس زیان نرسد] 10 و البتّه کسانی که مال یتیمان خورند چنان است که آتشی در
7 تفسیر ابو السعود: 1- اینکه « مِمّا قَل مِنه أَو کَثُرَ تا آخر » : شکم کردهاند و بزودي بشعله سوزان جهنمشان بدارند. سخن مفسّرین
کلمات اشاره است که اموال براي همهي وارثها است و اختصاص ندارد بعضی از اموال ببعضی از ورثه مثل اسب و اسلحه بپسر
2- کلمهي مفروضا میفهماند که اگر وارث دنبال سهم خود نرود حقّش ساقط نمیشود، چون واجب و 46- بزرگ. -قرآن- 15
[ 46 [ صفحه 343 - 26 -قرآن- 32 - 8 ابو الفتوح: عدّهاي از قدماي مفسّر و -قرآن- 1 « وَ إِذا حَضَرَ القِسمَۀَ تا فَارزُقُوهُم » . ثابت شده است
مفید « فارزقوهم » : محدّث گفتهاند: اینکه آیت قبل از حکم ارث بود و بعد نسخ شد ولی اکثر غیر منسوخ دانستهاند و گفتهاند
وجوب نیست و براي استحباب است که مفاد آیه چنین میشود: اگر هنگام تقسیم اموال خویشاوندان شما و یتیمان و بیچارگان حاضر
اختلاف است: طبري گفته است: روي سخن بآن کس است که هنگام « فارزقوهم » شدند بهتر آنست که بآنها بهرهاي برسانید و در
وفات وصیت میکند دستور داده شده است براي خویشان غیر وارث و یتیمان و مسکینان هم چیزي از مال خود سفارش کنند، و
بعضی گفتهاند: روي سخن با وارثان است که هنگام بخش اموال خود باین سه دسته هم بهره رسانند و اینکه قول مناسبتر است چون
با جملهي: [إِذا حَ َ ض رَ القِسمَۀَ] مناسبتر است. و فقهاي شیعه مستحب میدانند که وارثها در هنگام تقسیم اموال بفقرا هم بهرهاي
34 اول: آنکه دنبالهي - 8 مفسّرین براي اینکه جمله دو معنی نقل کردهاند: -قرآن- 1 « قُولُوا لَهُم قَولًا مَعرُوفاً » 24- برسانند. -قرآن- 1
جملهي پیش است که اگر مال خود شما بود باین سه دسته ببخشید و اگر مال دیگري بود و در اختیار شما با سخن نیکو آنها را از
مطالبه منصرف کنید به اینکه طور که مثلا بگوئید: اینها اموال یتیم است و براي ما تصرّف در آن روا نیست. و معنی دوّم اینکه است:
جملهي اوّل متوجّه وارث است و جملهي دوم متوجّه بدو دستهي دیگر و نتیجه اینکه بوارث بدهید و بغیر آن با سخن نیکو رفتار
9 طبري: معنی اینکه آیه را بدنبالهي آیت پیش وصل کرده و چنین معنی کرده است: چون در هنگام « وَ لیَخشَ الَّذِینَ تا آخر » . کنید
وفات وصیّت اموال خود میکنید براي خویشان غیر وارث خود و یتیمان و فقیران که در آن وقت حاضر هستند بخشی معیّن کنید و با
زبان خوش آنها را روانه کنید لیکن مواظب باشید که مبادا بچّههاي صغیر و بیچاره از شما بمانند و دسترس بچیزي نداشته باشند
پس آنقدر بآنها بدهید که بچّههاي خودتان بیچاره نشوند و نیز آنهائی که در هنگام وصیّت حاضر هستند آن شخص موصی را
بعدالت وادار کنند و سخن درست بگویند که او اموال خود را بیاندازه بدیگران ندهد که فرزندهاي خودش بیچاره شوند. -قرآن-
23-1 [ صفحه 344 ] ابو الفتوح: چهار قول در معنی اینکه آیه نقل کرده است: اوّل: عبد اللّه عبّاس و سعید بن جبیر و سدّي و مجاهد
و ضحّاك گفتند: یعنی در وصیّت زیاد روي نکنند و بیش از ثلث براي مصارف معیّن نکنند تا بوارثان زیان نرسد. دوّم- حسن
بصري گفته است: مقصود آنهائی است که ببالین محتضر جمع میشوند و او را نصیحت میکنند که براي فقرا معیّن کن و وارثان را
خداي کافی و نگاه- بان است اینکه مردم بترسند که اگر خود چند فرزند بیچاره داشته باشند براي آنها چه میکنند و همان چه
براي خود فکر میکنند بدیگران هم نصیحت و راهنمائی کنند. سوّم- قول دیگر منسوب بابن عبّاس است که روي سخن با
سرپرستهاي یتیمان است که آنها را خوب مواظبت کنند چنانکه اگر خود بمیرند و چند فرزند بیچاره بگذارند چه انتظار از دیگران
دارند همانطور خودشان با یتیمان رفتار کنند. چهارم- بر عکس قول حسن بصري است یعنی: مردم بترسند که اگر از خودشان
« قَولًا سَدِیداً » . بچّههاي ناتوان و بیسرپرست بماند بکجا باید پناهنده شوند! پس مردم را جلوگیر از وصیت براي یتیمان و فقرا نشوند
9 مجمع: یعنی: گفتار درست و عادلانه که مطابق شرع باشد، و از پیغمبر روایت شده است: هر کس بخواهد از جهنّم بر کنار و
صفحه 157 از 201
داخل بهشت شود باید اول بتوحید و نبوت شهادت بدهد و در مرتبهي بعد با مردم طوري رفتار کند که دوست بدارد دیگران با او
10 ابو الفتوح نوشته است: مقاتل إبن حیّان گفت: آیه در « إِن الَّذِینَ یَأکُلُونَ أَموالَ الیَتامی ظُلماً » 18- چنان رفتار کنند. -قرآن- 1
« یعنی در خانهي او بسرپرستی او » مردي آمد از غطفان نام او مرثد بن زید برادرش بمرد و طفلی رها کرد با مال طفل در حجر او بود
58 مجمع: در آیه خوردن - و مال در دست او، مال او بخورد خداي تعالی اینکه آیه فرستاد در حق او و تهدید کرد او را. -قرآن- 1
مال یتیم را مقیّد بظلم کرده است براي آنکه گاهی [ صفحه 345 ] انسان با استحقاق مال یتیم را میخورد چون فرض از مال یتیم و
مزدکار و مانند آن و هم اکل بمعروف که در چند آیت قبل مجاز شده است. و از امام رضا علیه- السّلام پرسیدند: تا چه اندازه از
یَأکُلُونَ فِی بُطُونِهِم » . مال یتیم مشمول اینکه آیه نیست! فرمود: کم و زیاد تفاوت ندارد مگر در دل داشته باشد که باو پس بدهد
10 طبري: إبن زید گفت: پدرم گفت: اینکه آیه توصیف مشرکین است که بیتیمان ارث نمیدادند و اموالشان را میخوردند. - « ناراً
37 مجمع: از امام باقر روایت شده است که پیغمبر فرمود: روز قیامت گروهی از قبر بلند میشوند که آتش از دهانشان - قرآن- 1
شعلهور است، مردم پرسیدند: اینها چه مردمانی هستند! اینکه آیه را در جواب قرائت فرمود. ابو الفتوح نوشته است: در او دو وجه
گفتند: یکی آنکه سدّي گفت: روز قیامت خورندهي مال یتیم را برانگیزند و آتش از بینی و دهن و چشم و گوش او بدر میآید
چون کسی که شکم او پر آتش باشد، دوم: آنکه اینکه بر طریق مثل بود براي آنکه آنکس که مال یتیم خورد، مآل و عاقبت او بر
دوزخ بود و شکم بر آتش باز کند، بعقوبت آن مانند اینکه شعر: و انّ ألذي اصبحتم تحلبونه || دم غیر انّ اللّون لیس باحمرا مقصود
آنکه آن شتري که براي دیهي کشتهي خود گرفتهاید و از آن شیر میدوشید، در حقیقت شیر نیست که میدوشید، بلکه خون کشتهي
با ضم یاء قرائت کردهاند که فعل « سیصلون » 10 ابو الفتوح: إبن عامر و عاصم « وَ سَیَصلَونَ سَعِیراً » . شما است که رنگ آن قرمز نیست
26 مجمع: حلبی از امام صادق [ع] روایت کرده - مجهول باشد از مصدر اصلاء و در نتیجه تفاوتی میان دو قرائت نیست. -قرآن- 1
است که در کتاب علی علیه السّلام است: گناه خوردن مال یتیم، در اینکه عالم دامنگیر اولاد و نسل انسان میشود چون اینکه آیه:
249 [ صفحه 346 ] آخرت گرفتاريشان باین جمله - اشاره بهمین است، و در -قرآن- 198 « وَ لیَخشَ الَّذِینَ لَو تَرَکُوا مِن خَلفِهِم »
روح البیان: ابراهیم ادهم گفت: زهد سه مرتبه دارد: اوّل- زهد واجب که « إِنَّما یَأکُلُونَ فِی بُطُونِهِم تا آخر » : معیّن شده است
خودداري از حرام است. دوم- زهد فضل که فضیلتی است براي انسان و آن بخودداري از حلال است. سوم- زهد سلامت از آفات
روحی است که بوسیلهي خودداري از چیزهاي مشتبه است، حسان إبن ابی سنام شصت سال گوشت چاق نخورد و آب سرد ننوشید
و شب بپهلو نخوابید پس از مرگش بخوابش دیدند و حالش پرسیدند گفت آسودهام ولی بزندانم که سوزنی بعاریه گرفتم و پس
ندادم، عیسی مسیح بگورستانی گذشت و آواز داد مردي سر از گور برآورد و گفت: من حمال و باربر بودم روزي از هیزمی که
89 سخن ما: همان ترجمه است و گفتار دیگران. - براي صاحبش میبردم خلال دندانی کندم و هنوز بآن گرفتارم. -قرآن- 52
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 11 تا 12
یُوصِ یکُم اللّه فِی أَولادِکُم لِلذَّکَرِ مِثل حَظِّ الأُنثَیَین فَإِن کُن نِساءً فَوقَ اثنَتَین فَلَهُن ثُلُثا ما تَرَكَ وَ إِن کانَت واحِدَةً فَلَهَا النِّصف وَ لِأَبَوَیهِ
لِکُل واحِدٍ مِنهُمَا السُّدُس مِمّا تَرَكَ إِن کانَ لَه وَلَدٌ فَإِن لَم یَکُن لَه وَلَدٌ وَ وَرِثَه أَبَواه فَلِأُمِّه الثُّلُث فَإِن کانَ لَه إِخوَةٌ فَلِأُمِّه السُّدُس مِن بَعدِ
وَصِیَّۀٍ یُوصِی بِها أَو دَین آباؤُکُم وَ أَبناؤُکُم لا تَدرُونَ أَیُّهُم أَقرَب لَکُم نَفعاً فَرِیضَۀً مِنَ اللّه إِن اللّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً [ 11 ] وَ لَکُم نِصفُ
ما تَرَكَ أَزواجُکُم إِن لَم یَکُن لَهُن وَلَدٌ فَإِن کانَ لَهُن وَلَدٌ فَلَکُم الرُّبُع مِمّا تَرَکنَ مِن بَعدِ وَصِ یَّۀٍ یُوصِ ینَ بِها أَو دَین وَ لَهُن الرُّبُع مِمّا
تَرَکتُم إِن لَم یَکُن لَکُم وَلَدٌ فَإِن کانَ لَکُم وَلَدٌ فَلَهُن الثُّمُن مِمّا تَرَکتُم مِن بَعدِ وَصِ یَّۀٍ تُوصُونَ بِها أَو دَین وَ إِن کانَ رَجُل یُورَث کَلالَۀً
أَوِ امرَأَةٌ وَ لَه أَخٌ أَو أُخت فَلِکُل واحِدٍ مِنهُمَا السُّدُس فَإِن کانُوا أَکثَرَ مِن ذلِکَ فَهُم شُرَکاءُ فِی الثُّلُث مِن بَعدِ وَصِ یَّۀٍ یُوصی بِها أَو دَینٍ
دو فرد ماده، و مقصود دو زن « انثیین » : 1256 [ صفحه 347 ] معنی لغات - غَیرَ مُ َ ض ارٍّ وَصِ یَّۀً مِنَ اللّه وَ اللّه عَلِیم حَلِیم [ 12 ] -قرآن- 1
صفحه 158 از 201
یک هشتم. « الثّمن » . از مصدر درایت بمعنی: دانستن « تدرون » ، یک ششم « السّ دس » . است که در ارث برابر یک مرد حق میبرد
خستگی، کسی که فرزند و پدر و مادرش مردهاند، خویشاوندان باواسطه مثل عمو و غیره. جهت نزول: اسباب النّزول « کلاله »
سیوطی: جابر بن عبد اللّه گفت: من در قبیلهي بنی سلمه بیمار افتاده بودم که چیزي نمیفهمیدم، پیغمبر با ابو بکر بعیادت من آمد، و
چون من را بآنحال دید، فرمود: آب آوردند، وضو گرفت و بر صورت من پاشید و قدري بهوش آمدم، عرض کردم: چه دستور
میفرمائی و سرمایهام را چکنم! اینکه آیه نازل شد. همسر سعد بن ربیع بپیغمبر شکایت کرد که سعد در احد شهید شد و دو دختر از
او مانده است و برادرش اموال او را تصرّف کرد و بآنها چیزي نداد، و اگر سرمایهاي از خود نداشته باشند کسی با آنها ازدواج
نمیکند. فرمود: خدا تکلیف را معیّن خواهد فرمود، پس از آن آیت ارث نازل شد، و از سدي روایت شده است: عرب بپسرهاي
ناتوان و دخترها ارث نمیدادند، و فقط بآن فرزند میدادند که بتواند بجنگ برود، عبد الرّحمان بن ثابت برادر حسّان شاعر مرد و
یک همسر بنام ام کجّه و پنج دختر از او ماند خویشان او آمدند براي تصرّف اموالش بعادت عرب قبل از اسلام، ام کجّه بپیغمبر
شکایت کرد اینکه آیه نازل شد. [ صفحه 348 ] ترجمه: 11 اي مسلمانان براي میراث فرزندانتان خدا بشما سفارش میکند که بهرهي
نرینه دو برابر مادینه است و اگر [فرزند بازمانده از میّت] بیش از دو دختر بود دو سوّم سرمایه مال آنها است و اگر یک دختر بود
نیمی از آن ارث او است و براي هر یک از پدر و مادر او یک ششم است اگر فرزندي از او مانده باشد و اگر نه یک سوم ارث
مادر است [و دو سوّم مال پدر] و اگر مرده برادر داشت حق مادرش یک ششم است [و حق پدر پنج ششم] و میراث و ارث پس از
انجام وصیّت او است و پرداخت قرض او و شما چه میدانید که پدر و مادرهاي شما یا فرزندانتان به شما سودمندترند [تا بآنها
بمیل خود ارث دهید پس به اینکه گونه بخش سرمایهي مرده] فریضه و دستور ناگزیر خداوندي است که دانا است و فرمان او بسود
شما است. 12 و از مال بازمانده ز همسرانتان که فرزندشان نباشد نیمی ارث شما است و اگر بود یک چهارم پس از وصیّت و
قرض او و از سرمایهي بازمانده از شما که فرزندتان نباشد یک چهارم ارث همسران شما است و اگر بود یک هشتم از آنچه پس از
انجام وصیّت و پرداخت وام بشما بماند، و اگر مردي یا زنی پدر و مادر و فرزندش نباشد و برادر یا خواهرش باشند هر یک از
سرمایهي بازمانده ز مرده یک ششم به ارث میبرند و اگر بیش از دو نفر باشند همگی در یک سوّم سرمایهي بازمانده شریک
میشوند پس از انجام وصیّت و پرداخت وام او. و در بخش کردن مال مرده انصاف کنید و زیان بکس نرسانید که سفارش
خداوندي است و او دانا و بردبار است، اینکه جملگی اندازه و حکم خداوندي است و آنکه فرمان او و پیغمبرش برد [و از اینکه
حدود تجاوز نکند] او را درون بهشتانی کنیم که رودها از زیر آن روان است و جاودان در آن بود و همین است بزرگ بهرهمندي
آدمی و آنکه نافرمانی خدا و پیغمبرش کرد و اندازهي معین از سوي خدا را نگاه نداشت بآتش جاودانی درونش کند و بخواري
84 اینکه آیه حق بیش از دو دختر را - 11 مجمع: -قرآن- 15 « فَإِن کُن نِساءً فَوقَ اثنَتَین فَلَهُن ثُلُثا ما تَرَكَ » : آزار کشد. سخن مفسّرین
معیّن کرده است و حق دو دختر را باجماع [ صفحه 349 ] میفهمیم که همهي فقهاء اتّفاق دارند سهم الارث دو دختر دو سوّم از مال
میّت است. ابو الفتوح از مبرّد عالم مشهور علوم نحو و عربیت نقل کرده است که او گفته است: از اینکه جملهها فهمیده میشود حقّ
دو دختر دو سوّم است، چونکه در اوّل آیه گفته شده است سهم دختر نصف پسر است پس اگر وارث یک پسر و یک دختر باشد
وَ إِن کانَت » . سهم دختر یک سوّم است و چون حق یک دختر معلوم شد پس حق دو دختر دو برابر یک نفر است که دو سوّم باشد
را با نصب و صداي بالا قرائت کردهاند، و اهل مدینه با رفع و صداي جلو « واحدة » 11 ابو الفتوح: عموم قاریها «ُ واحِدَةً فَلَهَا النِّصف
خواندهاند از ظاهر اینکه جمله فهمیده میشود که اگر وارث یک دختر باشد نصف مال ارث او است و مصرف نصف دیگر معیّن
یعنی بعضی از خویشاوندان «ٍ أُولُوا الَأرحام بَعضُ هُم أَولی بِبَعض » : نشده است. و فقهاي شیعه معتقد شدهاند: به قرینهي آیت دیگر
مقدّم هستند از بعضی دیگر، که دختر بر دیگر خویشان مقدّم است و نصف دیگر هم حق او است و بقیّهي فقها معتقد شدهاند که:
چون براي یک دختر فقطّ نصف معیّن شده است پس نصف دیگر حق دیگر خویشاوندان است و گر نبودند جزء بیت المال است. -
صفحه 159 از 201
11 فقها معتقد هستند که اگر پدر و مادر و اولاد میت زنده «ُ وَ لِأَبَوَیه لِکُ ل واحِ دٍ مِنهُمَا السُّدُس » 411- 44 -قرآن- 365 - قرآن- 1
بودند، آنها هر کدام مستحق یک ششم هستند و بقیّه حق اولاد است. پسر دو برابر دختر چنانکه از آیه هم استفاده میشود ولی اگر
فقطّ پدر یا مادر بود با یک دختر هر کدام از پدر و مادر حق خود را میبرند که یک ششم باشد و نصف حق دختر است و نسبت
بباقی مانده که در آیه نام برده نشده است فقها اختلاف عقیده دارند، شیعه میگوید: بقیّهي مال هم بهمان نسبت باید به اینکه دو
نفر داده شود بتناسب حق خودشان، و بقیّهي فقها بعضی موافق با شیعه هستند و بعضی گفتهاند: حق پدر است و اگر پدر نبود جزء
54 [ صفحه 350 ] اینطور تقسیم ارث اصطلاح مخصوص دارند، قسمت اول را که یک ششم - بیت المال است و در -قرآن- 1
« رد بقرابت » و باقیمانده را «ِ فَرِیضَۀً مِنَ اللّه » والدین و نصف حق دختر است [فریضه] مینامند بمناسبت آیه که در آخر گفته شده است
مینامند چون آنچه میماند بموجب آیت [وَ أُولُوا الَأرحام که در صفحهي پیش نوشتیم] باید برگردانند بآنها چون خویشاوندان
کلیّهي فرزندان را شامل است و « ولد » 11 مجمع: کلمهي « فَإِن لَم یَکُن لَه وَلَدٌ » 285- 191 -قرآن- 263 - مقدّم هستند. -قرآن- 166
34- مقصود از آیه آنستکه هیچ فرزند نداشته باشد هر چند نواده و پائینتر باشد که اگر آنها باشند ارث بآنها میرسد. -قرآن- 1
11 اینکه جمله با جملهي سابقش براي تعیین حق الارث- والدین است در وقتی که اولاد نباشد ولی اینکه جمله فقطّ «ُ فَلِأُمِّه الثُّلُث »
حق مادر را یک سوّم معیّن کرده است و مفسّرین گفتهاند از ضمن اینکه جملهها فهمیده میشود که در اینصورت دو سوم دیگر هم
11 اینکه جمله براي تعیین حق مادر است آنگاه که میّت برادر و «ُ فَإِن کانَ لَه إِخوَةٌ فَلِأُمِّه السُّدُس » 26- حق پدر است. -قرآن- 1
خواهر داشته باشد که اگرچه آنها با بودن پدر و مادر حق ارث ندارند و باصطلاح در طبقهي دوّم و بعد از اولاد و والدین هستند
لیکن وجود آنها مانع میشود که مادر بیش از یک ششم ارث ببرد و عقیده فقها در اینکه حکم مختلف است: شیعه میگویند در
اینکه صورت اگر پدر و مادر هر دو بودند حق مادر یک ششم و بقیّه مال پدر است، و اگر پدر نبود، بقیّه هم مال مادر است به
و دیگر فقها معتقدند که اگر پدر نباشد مادر فقط یک ششم حق دارد و بقیّه حق همان برادر «ِ وَ أُولُوا الَأرحام » مناسبت همان آیت
که در آیه است آیا چند نفر لازم است تا سهم مادر منحصر بیک « اخوة » خواهرها است، و نیز فقها اختلاف نظر دارند در مفاد کلمه
ششم بشود. در نظر بیشتر فقهاء شیعه وجود دو برادر و یا یک برادر و دو خواهر کافی است که مانع مادر باشند از بیش از یک
] 588- 53 -قرآن- 565 - ششم، و بقیّهي فقهاء بعضی گفتهاند: بمناسبت اینکه کلمهي اخوه جمع است و دو فرد را هم -قرآن- 1
صفحه 351 ] شامل میشود آنرا کافی دانستهاند، و عدّهاي گفتهاند: باید بیش از دو فرد باشد. فخر: إبن عبّاس از عثمان پرسید: چرا
است و دو برادر را ملت تو « اخوه » دو برادر مانع حق ارث مادر می- شوند که بیش از یک ششم باو بدهند! با اینکه آیت قرآن
نمیگویند عثمان جواب داد: آنها که پیش از من بودند حکمی کردهاند و در شهرها هم اجرا شده است و من نمیتوانم آنرا « اخوه »
11 ابو الفتوح: با اینکه مسلّم است پرداخت قرض مقدّم است بر انجام وصیّت جهت اینکه در تمام اینکه « مِن بَعدِ وَصِیَّۀٍ » . تغییر دهم
جملهها وصیّت جلو گفته شده است براي آنستکه وصیّت عمومی است و همه کس بآن توجه دارد ولی همه کس مقروض نیست. -
23 فخر: چون بیشتر مردم بپرداخت قرض تسلیم هستند و لیکن انجام وصیّت براي آنکه عوض ندارد بر آنها دشوار است - قرآن- 1
اوّل وصیّت و کار مشکل نامبرده است محتمل است جهت جلو نامبردن وصیّت اینکه باشد که چون ممکن است وصیّت شامل قرض
11 ابو «ُ لا تَدرُونَ أَیُّهُم أَقرَب » . هم بشود اوّل وصیّت گفته شده است و بعد فرد لازم از وصیّت نامبرده شده است که قرض باشد
الفتوح نوشته است: مجاهد گفت: یعنی در دنیا شما ندانید که کیست که نافعتر است از اینان که پدران شمااند یا فرزندان. -قرآن-
34-1 قولی دیگر آن است که شما ندانید که که باشد که از پیش صاحبش بمیرد تا میراث او بردارد و تمناء مرگ یکدیگر مکنی
براي میراث. مجمع: چند معنی نقل است: 1- شما نمیدانید کدام دسته سودمندتر هستند تا بآن دسته ارث بدهید پس بآنچه طبق
حکمت معیّن شده است رفتار کنید. 2- نمیدانید کدامیک از وارثان بهتر فرمان خدا میبرند تا درجهشان در عالم دیگر بالاتر باشد
و خدا شما را بواسطهي آنها بمنزلت و مقام آنها برساند. [ صفحه 352 ] فخر: چون عرب فقطّ ارث را بآنهائی میداد که بتوانند
صفحه 160 از 201
جنگ و غارت کنند و سود برسانند اینکه جمله براي جلوگیري از اینکه فکر و عمل است که بفرضیهي خدائی رفتار کنید نه بمیل
12 ابو الفتوح نوشته است: و در اینکه هیچ خلاف نیست میانهي امّت و نصیب شوهر بر نصف بیفزاید « وَ لَکُم نِصف ما تَرَكَ » . خود
و از ربع نه بکاهد و نصیب زن از ربع بیفزاید و از ثمن نبکاهد و نقصان در ایشان نشود و همچنین نصیب مادر و پدر از سدس
نبکاهد بهیچ حال. و مقصود ابو الفتوح آن است که حق الارث زن و شوهر و پدر و مادر غیر از فرزند است چون نسبت استفادهي
فرزند ببودن پدر و مادر و همسر و نبودن آنها مختلف میشود ولی همسر در همه صورت همان سهم معیّن خود را میبرد و همچنین
پدر و مادر پس از ظاهر آیه که براي اینکه دو دسته سهم معیّن شده است و براي اولاد بطور کلّی حکم شده است پسر دو برابر
30- دختر ببرد، استفاده میشود که اوّل مقدار حق آنها جدا میشود پس از آن هر چه باقی ماند حق فرزندان است. -قرآن- 1
12 کلمهي یورث با سکون واو و کسر راء قرائت شده است و هم با فتح واو و تشدید راء از مصدر توریث و در معنی « یُورَث کَلالَۀً »
20 ابو الفتوح نوشته است: در کلاله خلاف کردند: ضحّاك و سدّي گفتند موروث منه باشد یعنی مرده، - تفاوت نیست. -قرآن- 1
سعید بن جبیر گفت: وارثان باشند. نضر بن شمیّل گفت: مال موروث باشد. و روایت کردهاند که مردي رسول علیه السّلام را پرسید
از کلاله رسول علیه السّلام آیت آخر اینکه سوره برخواند، مرد گفت: بیان زیاده کن، رسول علیه السّلام گفت: من زیاده نکنم تا
مرا زیاده نکنند. شعبی گفت: از ابو بکر پرسیدند که کلاله چه باشد! گفت بگویم، اگر صواب باشد از خداي بود و اگر خطا بود از
من و شیطان، هر وارثی که باشد که نه پدر بود و نه فرزند، چون به عهد عمر رسید عمر را پرسیدند، گفت: من شرم دارم که
مخالفت ابو بکر کنم همان گویم که او گفت. طاوس گفت: هر که جز فرزند بود. حکم گفت: هر که جز پدر بود. عطیّه گفت: [
صفحه 353 ] برادران مادري باشند. عبید بن عمیر گفت: برادران پدري باشند. جابر بن عبد اللّه گفت: من گفتم: یا رسول اللّه وارثان
و امیر المؤمنین علی « یَستَفتُونَکَ قُل اللّه یُفتِیکُم فِی الکَلالَۀِ » : من دو خواهرند مرا چگونه میراث گیرند! خداي تعالی اینکه آیه فرستاد
علیه السّلام گفت: برادران و خواهران باشند از پدر و مادر، و آنان را که در اینکه آیه ذکر است از مادر باشند و آنان که در آخر
93 تفسیر عبده: روایت شده است که عمر میگفت: سه مطلب است که اگر - سوره ذکر است از پدر و مادر یا از پدر. -قرآن- 36
پیغمبر براي ما روشن میکرد از همهي دنیا بما سودمندتر بود: خلافت و کلالت و ربا. و هم در آن تفسیر است از سعید بن مسیّب
بسند صحیح روایت شده است: عمر از پیغمبر پرسید: کلاله چگونه ارث میبرند! فرمود: مگر خدا روشن نکرده است! و اینکه آیه را
و گویا عمر اینکه را نفهمید و بدخترش حفص گفت: هر وقت پیغمبر آسوده خاطر و « وَ إِن کانَ رَجُل یُورَث کَلالَۀً » : خواند
خوشوقت بود اینکه مطلب را بپرس، چون او پرسید، فرمود: پدرت اینکه را بتو گفته است، گمان میکنم هرگز پدرت اینکه را یاد
نگیرد، و عمر میگفت: گمان میکنم هرگز آن را یاد نگیرم. و نیز روایت کردهاند از سعید که عمر مسئلهي کلاله و جدّ را در
استخوان شانهي گوسفندي نوشته بود و پیوسته از خدا مسئلت میکرد که اگر خیر مردم در اینکه است آن را اجراء بفرماء و چون او
را ضربت زدند گفت آن استخوان را آوردند و نوشتهي خود را پاك کرد و گفت من مسئلهي جدّ و کلاله را نوشته بودم و از خدا
راه صلاح آنرا مسئلت میکردم، و اکنون شما را میگذارم که بروش قدیم خود رفتار کنید و مردم نفهمیدند در استخوان چه نوشته
12 مجمع: مذهب اهل بیت و روایت از ائمّه [ع] آن است که در اینکه آیه مقصود از «ٌ وَ لَه أَخٌ أَو أُخت » 409- بود. -قرآن- 368
مقصود برادر و خواهر پدر مادري است یا « قُل اللّه یُفتِیکُم » کلاله برادر و خواهر مادري است و در آیت دیگر آخر اینکه سوره
یعنی برادر و خواهر مادري « و له اخ » : 222 [ صفحه 354 ] پس معنی اینکه جملهي - 28 -قرآن- 196 - پدري تنها است. -قرآن- 1
وارث باشند. ابو الفتوح: آن مرد یا آن زن را برادري یا خواهري باشد مادري اینکه تخصیص براي اجماع اهل البیت کردیم. فخر:
و له أخ » : مفسّرین متّفق هستند که مقصود از اینکه دو کلمه برادر و خواهر مادري است. و سعد بن ابی وقّاص قرائت میکرده است
و جهت اینکه مفسّرین اینکه معنی را فهمیدهاند اختلاف تعبیر است در اینکه آیه با آیت آخر سوره که در آنجا براي « او اخت من امّ
دو خواهر دو سوّم و براي عدّه تمام مال معیّن شده است و اینجا یک سوم معیّن شده است، پس معلوم میشود که مقصود اینکه آیه
صفحه 161 از 201
« فَإِن کانُوا أَکثَرَ مِن ذلِکَ فَهُم شُرَکاءُ » . با آن آیه مختلف است اینجا همان طرف مادر مقصود است و آنجا پدر و مادري و یا پدري
غَیرَ » 52- 12 مجمع: و ملّت اسلام متّفق هستند که حق ارث برادر و خواهر مادري مساوي است و زن و مرد تفاوت ندارند. -قرآن- 1
12 ابو الفتوح: دو معنی کردهاند: 1- وصیّت بیش از ثلث نباشد و زیانآور بورثه نباشد، 2- بورثه زیان نرسانند که اقرار « مُضَارٍّ
17 فخر: شش جور ضرر براي ورثه نوشته است. سخن ما: منتسکیو در روح القوانین - بقرضی از کسی بکنند و مانند آن. -قرآن- 1
چاپ دوّم ص 648 : نام مملکتها و قانون گذارانی میبرد که زنها را اگرچه دختر شخص باشد از ارث محروم کردهاند، و باز عدّهاي
که طرفدار ارث زن بوده و گفتهاند: محروم کردن زن از ارث قانونی ظالمانه است. خودش مینویسد: قانون ارث مسئلهي طبیعی
نیست اگرچه پدر موظّف است فرزند خود را تربیت کند امّا موظّف نیست بفرزند خود ارث بدهد. ولی اگر دقّت بیشتر در اینکه
مسئله بشود، میتوان تا اندازهاي نصدیق کرد که ارث از نهاد و طبیعت انسان سر چشمه گرفته است، چون او در فعّالیتهاي زندگی
متوجّه بفرزند خود است که براي او هم وسیلهي آزمایش فراهم شود، و اینکه [ صفحه 355 ] میل مولود همان عاطفهي آدمی است
بفرزندش بعلاوه آثار کوشش زندگی و بطور کلّی اموال باقیمانده از شخص بکجا باید وابسته شود! یا باید بگوئیم متعلّق بدولت
است و یا بفرزندش، و البتّه تناسب فرزند باموال شخص با دولت معلوم است که فرزند مقدّم است چون همانطور که اموال شخص
نتیجه فکر و عقل او است فرزند هم نتیجه موجودیّت او است و در حقیقت هر دو وابسته بیکدیگر هستند و وجدان و طبیعت اجازه
نمیدهد که فرزند محتاج باشد و اموال شخص را دولت ببرد و او گرسنه بماند مگر سرمایه بقدري باشد که فرزند را سیر کند و براي
مصارف عمومی و خزانهي دولت هم باقی بماند چنانکه در دین اسلام هم براي ارث خمس مقرّر شده است ولی مستحب است نه
لازم. البّته در جامعههائی که تمام احتیاجات را دولت میدهد فرزند شخص گرسنه نمیماند ولی اگر بآن صورت باشد مالی نیست
که ارثی فرض شود تا اینکه مباحث در میان آید.
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 13 تا 14
تِلکَ حُ دُودُ اللّه وَ مَن یُطِع اللّهَ وَ رَسُولَه یُدخِله جَنّات تَجرِي مِن تَحتِهَا الَأنهارُ خالِدِینَ فِیها وَ ذلِکَ الفَوزُ العَظِیم [ 13 ] وَ مَن یَعص اللّهَ
284 معنی لغات: حدود جمع حدّ فاصل میان دو چیز - وَ رَسُولَه وَ یَتَعَدَّ حُدُودَه یُدخِله ناراً خالِداً فِیها وَ لَه عَذاب مُهِین [ 14 ] -قرآن- 1
و آخر هر چیز. ترجمه: 13 اینکه وظائف که بر شما مقرّر شد اندازهي دستور خداوند است و هر کس فرمان خدا و رسول او برد [و
اندازه نگاه دارد] او را در بهشتها درون کند که رودها از آن روان است و در آن جاودان بوند و اینکه بزرگ بهرهي آدمی است،
14 و آنکه نافرمانی خدا و پیغمبر او کرد [و اندازه نگاه نداشت] بآتشی درونش کند که همیشه در آن بود و آزاري بخواري بیند.
13 طبري، چهار معنی از مفسّرین و محدّثین قدیم نقل کرده است: 1- شروط خداوند. 2- فرمانبري او، «ِ حُدُودُ اللّه » : سخن مفسّرین
32 [ صفحه 356 ] خدا، 4- فرائض و واجبات خدا. ابو الفتوح: بهتر آن است که بمعنی تفصیل فرائض - -3 سنّت و امر -قرآن- 15
13 طبري:ّ إبن عبّاس نقل کرده «ُ وَ مَن یَعص اللّهَ وَ رَسُولَه وَ یَتَعَدَّ حُ دُودَه » . باشد یعنی اینها حدود احکام و واجبات خداوند است
63 چگونه کسی که نه اسب سوار شود و نه - است: جمله در وصف آنهائی است که چون آیت ارث را شنیدند، گفتند: -قرآن- 1
غنیمت بیاورد و نه بجنگ دشمن برود میراث ببرد! اینکه را بطور انکار بر حکم خدا گفتند، و معلوم است اینگونه مردم کافرند و
مخلّد در آتش. فخر: آیه براي توصیف و تهدید آن کافرانی است که بحکم خدا و تقسیم ارث راضی نشدند. سخن ما: 1- جملهي
شاید اشاره باشد که سعادت حقیقی و بهشت جاودانی مشروط است برعایت حدودي که از جانب خدا و « مَن یُطِع اللّهَ تا آخر »
رسول معیّن شده است، پس اگر کسی با عقل و سلیقهي خود وظائف وجدانی و احکام کلّی عقل را رعایت کند ممکن است
گرفتار نباشد و لیکن بصریح اینکه جملهها بالاترین بهرهمندیها و آخرین درجهي استفاده براي او نخواهد بود و شاید جملهي آخر
اشاره بهمین مطلب باشد که اگرچه ممکن است در فرمانبري خدا و رسول گرفتاري و سختی نباشد ولی فوز «ُ ذلِکَ الفَوزُ العَظِیم »
صفحه 162 از 201
«ُ وَ یَتَعَدَّ حُ دُودَه » و « وَ مَن یَعص اللّهَ » 2- در آیت دوّم از دو جملهي 457- 44 -قرآن- 430 - عظیم در فرمانبري آنها است. -قرآن- 23
میتوان دو معنی مختلف فهمید: 1- جملهي اوّل شاید اشاره بمخالفین اسلام باشد، یعنی کسانی که فرمان خدا و رسول بآنها ابلاغ
شده است و نافرمانی میکنند و نمی- پذیرند، نصیب آنها آتش است. 2- جملهي دوّم اشاره بکسانی است که با اسلام سر و کار
نداشته و از آن مطّلع نشدهاند اگر تخلّف کردند از حدود خدا یعنی احکام وجدانی و وظائفی که هر فرد عاقل آن را درك میکند
61 -قرآن- - و پا روي وجدان و عقل خود گذاشتند متجاوز و متعدّي هستند و سزاي آنها آتش جهنّم است براي همیشه. -قرآن- 37
89-64 [ صفحه 357 ] پس دستهي اوّل مقصّر در احکام دین هستند و مسئول تقصیر خود هستند، و دستهي دوّم از نظر اسلام قاصر و
ناچار و معذور هستند ولی در برابر حکم عقل و وجدان و وظائف عمومی بشري مقصّر هستند و بدکار و گرفتار.
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 15 تا 16
وَ اللّاتِی یَأتِینَ الفاحِشَ ۀَ مِن نِسائِکُم فَاستَشهِدُوا عَلَیهِن أَربَعَۀً مِنکُم فَإِن شَ هِدُوا فَأَمسِکُوهُن فِی البُیُوت حَتّی یَتَوَفّاهُن المَوت أَو یَجعَلَ
349- اللّه لَهُن سَبِیلاً [ 15 ] وَ الَّذان یَأتِیانِها مِنکُم فَآذُوهُما فَإِن تابا وَ أَصلَحا فَأَعرِضُوا عَنهُما إِن اللّهَ کانَ تَوّاباً رَحِیماً [ 16 ] -قرآن- 1
از مصدر توفّی، بمعنی سر وقت رسیدن و بموقع انجام شدن. ترجمه: 15 « یتوفی » ، گناه بسیار زشت و بزهکاري « فاحشۀ » : معنی لغات
آن زنان شما مسلمانان که تن بزشتکاري دهند چهار گواه مسلمان بر کارشان بخواهید و اگر گواهی دادند آنان را بخانهشان بدارید
تا مرگشان رسد یا خدا راه گشایشی برايشان فراهم کند، 16 و اگر دو مرد مسلمان بزه کردند آنان را بیازارید اگر دست از کار
15 فخر: « یَأتِینَ الفاحِشَۀَ » : خود برداشتند و درستکار شدند آنها را بخود گذارید که خدا توبهپذیر است و مهربان. سخن مفسّرین
یعنی میآورند عمل زشت را براي اشاره بمعنی لطیفی است که چون کارهاي « یَأتِینَ الفاحِشَ ۀَ » : اینکه طور جمله که گفته شده است
زشت برخلاف مصلحت و رضاي خدا است، پس چنان است که خود انجام میدهد بمقتضاي طبیعت که خداوند بآن راضی نیست.
و جهت اینکه بزهکاري و زنا فاحشه نامیده شده است براي آن است که زشتترین بدیها « بالفاحشۀ » و عبد اللّه مسعود خوانده است
است، زیرا نیروها و قواي بدنی انسان که کارگردان زندگی و مدبّر بدن هستند سه قوّه است، اوّل ناطقه، دوّم غضبیّه، سوّم شهویّه،
110 [ صفحه 358 ] غضبیّه قتل - 37 -قرآن- 88 - فساد و انحراف قوّهي ناطقه کفر است و بدعت و گمراهی، و فساد قوّهي -قرآن- 15
است و آزار مردم و مانند آن، و فساد قوّهي شهویه زنا و لواط و سحق است و چون اینکه قوّه پستترین قواي سه گانه است پس
أَو » . فساد آن پستترین فسادها است، از اینکه جهت فاحشه نامیده شده است که زیادهروي در زشتی و فساد و دون همّتی است
15 طبري: از عدّهاي مفسّرین قدیم نقل کرده است مقصود از سبیل حدّ مجازات بزهکاري است که در آیات « یَجعَلَ اللّه لَهُن سَبِیلًا
41 ابو الفتوح نوشته: مفسّرین خلاف کردند در آنکه اینکه راه و اینکه حکم چیست! عبد اللّه - دیگر معیّن شده است. -قرآن- 1
عبّاس و عبد اللّه کثیر گفتند: حکم اینکه است که خداي تعالی پس از آن فرمود در حق بکر [دختر] صد تازیانه و در حق ثیّب
[شوهردار] و محصنه رجم و امّا آنکه مستحق رجم باشد بنزدیک بعضی اصحاب ما اوّل حدّ زنند او را آنگه رجم کنند و بعضی
اصحاب ما گفتند: جمع بین جلد و رجم مختص است بپیمبران. امّا ثبوت رجم اگرچه در قرآن نیست اجماع امّت بر او حاصل است
راه آسانی انجام شهوت است « سبیلا » مگر خوارج که در آن خلاف کردند و بخلاف ایشان اعتدادي نیست. فخر: مقصود از کلمهي
میفهماند « لَهُن سَبِیلًا » به وسیلهي ازدواج و اگر مقصود حدّ و مجازات باشد باید علیهن گفته شود که ضررشان باشد. پس کلمهي
راه آسان که بسود آنها باشد. ولی ابو مسلم اینکه دو آیه را براي مساحقه و لواط دانسته است، چون در اوّل که بکلمهي اللّاتی حکم
زن معیّن شده است، اگر مقصود رابطهي نامشروع زن با مرد باشد در آیت دوّم حکم دو مرد نباید گفته شود پس در اوّل مقصود
مقصود رابطهي نامشروع دو مرد است با یکدیگر، و ردّ و « الّذان » رابطهي نامشروع دو زن با یکدیگر است و در آیت دوّم کلمهي
32 مجمع: اینکه نظر ابو - ایراد مفصّل نسبت بنظر ابو مسلم نقل کرده است و خودش هم متمایل بعقیدهي ابو مسلم است. -قرآن- 13
صفحه 163 از 201
مسلم را اهل عراق هم معتقد شدهاند و براي مساحقه [ صفحه 359 ] و لواط حدّي قائل نشدهاند، و اینکه نظر بعید است چون جمهور
مفسّرین معتقد شدهاند که مقصود از فاحشه زنا است و اینکه آیه نسخ شده است بآیت سورت نور که حدّ زنا معیّن شده است. ناسخ
16 ابو الفتوح: إبن کثیر با تشدید نون قرائت کرده است و باقی « وَ الَّذان یَأتِیانِها » . و منسوخ إبن حزم: اینکه آیه از آیات منسوخ است
قاریها با تخفیف، و در معنی اینکه جمله سه قول است، حسن بصري و عطا گفتند: مراد مرد و زن است که بزه کنند. مجاهد گفت:
مراد دو مردند که لواط کنند. و ابو مسلم هم اینکه را گفته است و بعضی گفتند: مقصود سحق زنان است و در شرع و لغت اسم زنا
16 ابو الفتوح نوشته است: عطا و قتاده و سدّي گفتند: برنجانی ایشان را و تعبیر و سرزنش « فَآذُوهُما » 27- بر اینها نهند. -قرآن- 1
کنی. مجاهد گفت: دشنام دهی ایشان را، عبد اللّه عبّاس گفت: برنجانی ایشان را بدست و زبان و ایذاي دست زدن بنعل و کفش
باشد و اینکه حکم نیز منسوخ است بحدّ و رجم، حدّ از قرآن معلوم است و رجم از سنّت. راوي خبر گوید: ابو هریره و زید بن خالد
الجهنی گفتند: دو مرد بخصومت پیش رسول [ص] آمدند و گفتند: میان ما حکم کن، یکی از آن دو گفت: پسر من مزدور اینکه
مرد بود، با زن او زنا کرد مرا گفت حکم او آن است که رجمش کنند من جان او را بصد گوسفند و یک کنیز خریدم پس از آن
دانستم که چون پسرم غیر محصن است یعنی همسر ندارد مجازاتش صد تازیانه است نه رجم و زن او چون محصن و شوهر دار
است باید رجم شود، پیغمبر [ص] فرمود: گوسفند و کنیز را بصاحبش برگرداند و پسر را صد تازیانه زدند و تا یک سال اخراج از
13 جابر بن عبد اللّه انصاري گفت مردي بیامد از اسلم - شهر شد، و زن او را حاضر کردند و اقرار نمود و رجمش کردند. -قرآن- 1
و گفت: یا رسول اللّه من زنا کردم، رسول روي از او بگردانید، او بدیگر جانب برفت و بگفت، رسول روي به- گردانید، او بدگر
جانب رفت تا بر خویشتن چهار بار گواهی داد، رسول گفت: [ صفحه 360 ] دیوانهاي تو! گفت: نه اي رسول اللّه، گفت: تو زن
داري! گفت: بلی یا رسول اللّه بفرمود تا او را بمصلّی بردند و رجم کردند و بر او ثنا کرد، بریده روایت کند و گوید: ما عز إبن
مالک بنزدیک رسول [ص] آمد و گفت: یا رسول اللّه من زنا کردهام، مرا پاك کن، رسول گفت: برو توبه کن و آمرزش خواه از
خداي تعالی، پارهاي برفت پس باز آمد و گفت یا رسول اللّه زنیت فطهّرنی، رسول همان گفت، برفت پارهاي و باز آمد و هم اینکه
سخن گفت و رسول همان جواب داد تا چهار بار، ببار چهارم، رسول گفت: تو دیوانهاي! گفت: نه، از صحابه پرسید و گفت: از
اینکه هیچ دیوانگی دانید! گفتند: نه با رسول اللّه گفت بنگرید تا مست هست، بدیدند مست نبود، رسول گفت: زنا کردي محصن
بودي! گفت: بلی، رسول بفرمود تا او را رجم کردند، آنگه گفت: براي ما عز استغفار کنید. سخن ما: چون اکثر مفسّرین اینکه دو
آیه را منسوخ دانستهاند بحث و فکر در آن نتیجهي عملی ندارد، لیکن مطلب مؤثّر آن است که اینکه آیهها و آیات دیگر که
مجازات بیعفّتی را معیّن کرده است، پس از آن است که رعایت عفّت زن و مرد لازم شده از اینکه روي براي طرفین مجازات
معیّن شده است با تفاوت و اختلاف احوال که وسیلهي جلوگیري از تجاوز و دفع شهوت باشد یا نباشد که زناي محصنه و غیر
محصنه نامیده شده است، و براي هر دسته مجازات خاص معیّن شده است در- صورتی که یونان و رم قدیم فقط زن بزهکار را
مستحق مجازات میدانسته است که معلوم است از نظر اخلاق و حفظ عفّت نبوده است بلکه حس خودخواهی و عقیده بحق تملّک
مرد نسبت بزن اینگونه قوانین و مقرّرات را اختراع میکرده است. و در بعضی دولتها مجازات زنهاي درباري و اعیان شدیدتر و یا
[ منحصر بآنها بوده است، و طبقات پائینتر یا مجازات نداشتهاند و یا سبکتر بوده است.