گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
[سوره النساء [ 4]: آیات 44 تا 46




أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِ یباً مِنَ الکِتاب یَشتَرُونَ الضَّلالَۀَ وَ یُرِیدُونَ أَن تَضِ لُّوا السَّبِیلَ [ 44 ] وَ اللّه أَعلَم بِأَعدائِکُم وَ کَفی بِاللّه وَلِیا وَ
کَفی بِاللّه نَصِیراً [ 45 ] مِنَ الَّذِینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ الکَلِمَ عَن مَواضِ عِه وَ یَقُولُونَ سَمِعنا وَ عَ َ ص ینا وَ اسمَع غَیرَ مُسمَع وَ راعِنا لَیا بِأَلسِنَتِهِم وَ
طَعناً فِی الدِّین وَ لَو أَنَّهُم قالُوا سَمِعنا وَ أَطَعنا وَ اسمَع وَ انظُرنا لَکانَ خَیراً لَهُم وَ أَقوَمَ وَ لکِن لَعَنَهُم اللّه بِکُفرِهِم فَلا یُؤمِنُونَ إِلاّ قَلِیلًا
از مصدر هود بفتح « هادوا » . از مصدر ایتاء و بر وزن افعال بمنی چیزي را بخشیدن جلو بردن « اوتوا » : 587 معنی لغات - 46 ] -قرآن- 1 ]
از مصدر تحریف بمعنی جابجا کردن کلمات، کج « یحرّفون » . هاء و سکون واو بمعنی توبه کردن بحق بازگشتن دین یهود پذیرفتن
صفحه 414 ] از مصدر مراعات بمعنی محافظت و مراقبت ] « راع نا » . قطّ زدن و تراشیدن سر قلم، کناره و حدّ چیزي را معین کردن
پیچیدن، دو تا کردن، در کار کندي کردن و بسنگینی انجام دادن، « لیّا » ، توجّه کردن بکسی با احسان و خوش- رفتاري و بخشش
پسري به بیست سالگی رسیدن. جهت نزول: مجمع: از إبن عبّاس روایت کرده است: دو نفر از یهود بنام رفاعه بن زید بن سائب و
مالک بن دخشم هر وقت پیغمبر سخن میگفت آن حضرت را مسخره میکردند و باصطلاح دهنکجی میدادند، آیت اول براي
رسوائی آن دو نفر نازل شد. ترجمه: 44 نبینی اي محمّد آن کسان که بهرهايشان ز کتاب آسمانی دادهاند گمراهی میخرند [چون
رشوه میگیرند و حقپّوشی میکنند] و خواهند: شما راه درست خود گم کنید. 45 و خدا دشمنان شما را به از شما شناسد و دوستی
او براي شما بس بود و هم یاري او شما را بس شود. 46 چه گروهی از یهودیان کلمات تورات بگردانند [تا حق را پنهان بدارند] و
گویند: آن را شنیدیم و فرمان نبردیم و تو سخن ما شنو چنانکه دیگر سخنی بگوشت نرسد و ما را وارسی و رعایت کن [به اینکه
گونه با تو سخن گویند] با پیچاندن زبان خود [تا تو را مسخره کنند] و دینت را بد شمارند. ولی اگر آنها با تو میگفتند: سخن تو
شنیدیم و فرمان تو میبریم و تو نیز سخن ما گوش فرا ده و حال ما را ببین [که تازه با تو سر و کار داریم و باید در کار تو بیندیشیم]
البتّه اینگونه سخن برايشان بهتر بود و براستی پایداري نزدیکتر لیکن چون کافرند خدا لعنتشان کرد و جز اندکی از ایشان ایمان
44 مجمع: إبن عبّاس گفت: یعنی یهود که تورات کتاب آسمانی آنها است. «ِ الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الکِتاب » : ندارند. سخن مفسّرین
44 ابو الفتوح نوشته است: زجّ اج گفت: براي آن به لفظ اشتراء گفت که ایشان از عوام رشوه « یَشتَرُونَ الضَّلالَۀَ » 60- -قرآن- 15
26- ستاندندي، پس بآن ماند که آن بهاء دیانت و هدایت خود کردند، براي اینکه چون آن بستدند اینکه از دست بدادند. -قرآن- 1
36 [ صفحه 415 ] از شما عالمتر تا بایشان - 45 ابو الفتوح نوشته است: یعنی خداي بدشمنان شما -قرآن- 1 « وَ اللّه أَعلَم بِأَعدائِکُم »
46 مفسّرین براي اینکه جمله دو معنی « مِنَ الَّذِینَ هادُوا » . گمان خیر نبري و بایشان مشورت نکنی، و از ایشان طلب نصیحت مکنی
1- ممکن است اینکه جمله براي توضیح اول آیت پیش باشد و چنین معنی شود: بنگر بآنهائی که داراي 26- نوشتهاند: -قرآن- 1
کتاب هستند و از ملت یهود که چگونه کلمات و گفتههاي دین را عوض میکنند. 2- ممکن است اینکه جمله مربوط به پیش
46 طبري: مجاهد «ِ یُحَرِّفُونَ الکَلِمَ عَن مَواضِ عِه » . نباشد و اینکه طور معنی شود: یک دسته از مردم یهود تحریف کلمات میکنند
46 طبري: مجاهد و إبن « وَ یَقُولُونَ سَمِعنا وَ عَصَینا » 43- گفت: یعنی یهود معنی ظاهري کلمات تورات را عوض میکنند. -قرآن- 1
36 ابو الفتوح: یعنی بطور مسخره اینکه جملهها را میگفتند. - زید گفتند یعنی: سخنان ترا شنیدیم ولی فرمان نمیبریم. -قرآن- 1
تنویر المقباس تفسیر إبن عبّاس: یعنی میگفتند: ما کلمات تو را شنیدیم ولی در نهان و پوشیده از آن حضرت میگفتند: ما اینکه
46 طبري: یهودیهاي اطراف مدینه اینکه جمله را براي آزار پیغمبر میگفتند باین معنی: «ٍ وَ اسمَع غَیرَ مُسمَع » . گفتهها را نمیپذیریم
[بشنو که خدا بگوش تو فرو نکند] و مجاهد گفته است معنی جمله اینکه است: تو بشنو ولی گفتار تو قابل پذیرش نیست. -قرآن-
صفحه 187 از 201
27-1 فخر: ممکن است اینکه جمله براي احترام باشد و اینکه طور معنی شود: سخن ما بشنو و هرگز ناپسندي بگوش تو نرسد و
ممکن است براي اهانت باشد باین معنی: به آن حضرت میگفتند، گفتار ما را بشنو و با خود میگفتند هرگز شنوا نباشی، و یا
46 معنی اینکه کلمه در سورهي « وَ راعِنا » . اینجور معنی شود: بشنو که سخن مطابق پسند خود نشنوي و کلام خوب بگوشت نرسد
12 فخر چند معنی براي اینکه جمله نوشته است: 1- ممکن است میان خود آنها [ صفحه - بقره مفصّل گفته شده است. -قرآن- 1
416 ] اینکه جمله بطور مسخره گفته میشده است و بهمین جهت در سورهي بقره نهی شد که آن را با پیغمبر بگویند. 2- ممکن
است معنی اینکه باشد که گوش خود را به سخن ما بدار و خاموش باش تا گفتهي ما را بفهمی و اینگونه سخن با پیغمبر دور از ادب
است. 3- ممکن است اینکه جمله را طوري میگفتهاند که در ظاهر [گوش فرا بده] فهمیده میشده است اما از اینکه جمله معنی
رعونت که حماقت و سستی است منظور داشتهاند براي دشنام به آن حضرت، 4- اینکه جمله را طوري میگفتهاند و زبان خود را
46 امام فخر: 1- فرّاء گفته است: یعنی جملهي [راعنا] را با « لَیا بِأَلسِنَتِهِم » . میگرداندهاند که [راعینا] گفته شود یعنی اي چوپان ما
پیچیدن زبان خود طوري میگفتند که دشنام بود و همچنین کلمهي [غیر مسمع] را طوري میگفتند که اهانت بود و اینکه است
معنی پیچیدن زبان. 2- آنچه در دل داشتند که بپیغمبر [ص] اهانت کنند طوري میگفتند که نمودار نبود و با تغییر زبان معنی بد را
بصورت خوب نمودار میکردند. 3- شاید طوري زبان را در دهان میگرداندند و جملهي [راعنا] را تلفّظ میکردند که صورت
مسخره و ریشخند نمودار میشد همانطور که مرسوم مردم است بدهان و زبان کج کردن یکدیگر را ریشخند و مسخره میکنند. -
25 طبري: ضحاك گفت: یعنی عرب مشرك بپیغمبر میگفت: بسخن من گوش بده ولی طوري زبان خود را کج میکرد - قرآن- 1
و جمله را تلفّظ مینمود که معنی جمله عوض میشد. ابو الفتوح نوشته است: اصل [لی]ّ پرپیختن باشد [بمعنی پیچیدن و تاب دادن] و
مراد لغز است و چیزي که هر کس آن اصطلاح نشناسد نداند. تنویر المقباس إبن عبّاس: یعنی زبان خود را تغییر میدادند به دشنام
و سرزنش. تفسیر غرائب القرآن نظام نیشابوري: یعنی زبان خود را از سخن درست میگرداندند ببیهوده و باطل و بجاي [انظرنا]
- 46 امام فخر: مشرکین با یاران خود میگفتند: اینکه مرد را -قرآن- 1 «ِ طَعناً فِی الدِّین » .[ یعنی بما توجه داشته باش میگفتند [راعنا
24 [ صفحه 417 ] میدهیم و نمیفهمد و اگر پیغمبر باشد زود میفهمد در اینکه جمله جهت گفتار آنها توضیح میشود که دین را
46 طبري: إبن زید « و انظرنا » . سبک میشمردند بحقیر شمردن پیغمبر و با آن حضرت زبان کج میکردند براي عیبجوئی در دین
گفت: یعنی ما را مهلت بده و سختگیري مکن عکرمه و مجاهد گفتند: یعنی سخن ما را بشنو، و إبن جریج از مجاهد نقل کرده
46 طبري: یعنی راستتر « و اقوم » . است یعنی ما را متوجّه کن و بفهمان. ابو الفتوح: یعنی منتظر باش تا بیندیشیم و سخن تو را بفهمیم
46 مفسّرین براي اینکه کلمه دو معنی نوشتهاند: 1- عدّهاي کم مؤمن هستند مثل عبد « إِلّا قَلِیلًا » . است و درستتر و بصواب نزدیکتر
اللّه بن سلام و یارانش، 2- ایمان آنها کم است که بموسی ایمان دارند و پیغمبران دیگر را قبول ندارند. ممکن است بگوئیم:
بمناسبت اوّل آیه که گفته شده است: [أُوتُوا نَصِ یباً مِنَ الکِتاب]ِ یعنی: بهرهاي کم از تورات بردهاند، اینجا هم معنی دوّم بهتر باشد،
یعنی همانطور که از تورات کم بهره بردهاند ایمان آنها هم ضعیف است و کم و لیکن با ظاهر کلمهي قلیلا عدّهي کم مناسبتر است
331 سخن ما: بطوري که در هر جا اسم اهل کتاب و یهود آمده است متذکّر - 17 -قرآن- 297 - چنانکه در ترجمه نوشتیم. -قرآن- 1
شدهایم، اینجا هم میگوئیم: قرآن راهنما است و وسیلهي تربیت در اینکه دو آیه کتابخواندهها و مردم سرشناس و معروف آن زمان
را معرفی میکند، و امروز هم از نظر مردم شناسی و معرفی آنهائی که کتابخوانده هستند و مشهور و سرشناس ما را به حال اینجور
اشخاص و خود آنها را بزشتی کار خودشان آگاه میکند که همین تحصیل کردهها که اختیار اجتماع و زندگی عمومی مردم را در
دست دارند و قانون را بمیل خود تعبیر میکنند تخصیص میدهند نقض میکنند اینها مانند همان یهود مدینه هستند که کتاب
تورات و وسیلهي شرافت و تمدّن خود را بمیل خود تحریف میکردند تا براي خود مقام و اعتبار پابرجا کنند اینکه اهل کتاب هم
قانون و کتاب زندگی و نظم [ صفحه 418 ] اجتماع را مطابق سود و صرفهي خود تعبیر و اجرا میکنند و همان سخنان آن روز یهود
صفحه 188 از 201
که [سمعنا و عصینا] شنیدیم و نپذیرفتیم امروز هم براي هر انحراف و استفادهي مالی از همانجور مردم که اکنون اختیار همه چیز را
بدست گرفتهاند شنیده میشود و میگویند شرائط زندگی نمیگذارد که ما تسلیم بحق باشیم و راضی بحقوق خود و با بسیاري
اشخاص که خود را عالم و روشنفکر و وظیفهشناس میدانند مصادف شدهام که براه کج رفتهاند و اعتراض کردهام و آنها بهانه
گرفتهاند و گفتهاند: در مملکتی که هزاران خیانت و تضییع حقوق میشود اینکه کار کوچک ما ضرر بجائی ندارد اینکه فکر و
عمل امروز مطابق آن گفتار و کردار آن روز یهود است که میگفتند شنیدیم و نافرمان هستیم.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 47
یا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلنا مُ َ ص دِّقاً لِما مَعَکُم مِن قَبل أَن نَطمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلی أَدبارِها أَو نَلعَنَهُم کَما لَعَنّا أَصحابَ
از مصدر طمس بفتح طاء و سکون میم بمعنی نابود کردن، « نطمس » : 236 معنی لغات - السَّبت وَ کانَ أَمرُ اللّه مَفعُولًا [ 47 ] -قرآن- 1
جمع دبر و دبر با ضم و صداي جلو دال و سکون باء و یا ضم باء بمعنی پایان و « ادبار » ، اثر و نشانهي چیزي را پاك کردن، پوشیدن
از مصدر لعن بمعنی خوار کردن، دشنام دادن، طرد کردن و راندن از خیر و خوشی « نلعن هم » . آخر هر چیز و عقب و دنبال چیزي
روز شنبه، اسب نجیب، مرد زرنگ، آدم بسیار خواب، بچهي بیباك. جهت نزول: اسباب النّزول سیوطی: پیغمبر با « سبت » . دور کردن
عدّهاي از سران یهود که کعب بن اسید و عبد اللّه بن صوریا در میان آنها بودند فرمود: اي مردم شما از خدا بترسید و دین اسلام را
بپذیرید چون خود میدانید آنچه میگویم درست است و حق آنها جواب دادند: ما چنین چیزي را قبول نداریم، اینکه آیه براي
اینکه گفتگو نازل شد [ صفحه 419 ] ترجمه: 47 اي مردم کتابخوانده بگروید باین کتاب که ما فرستادیم با اینکه او دین و کتاب
شما را راست و درست میداند، و آن را فراگیرید پیش از آنکه فرا رسد روزي که چهرهها دگرگون کنیم و روي به پشت بگردانیم
و ملعون و رانده و محرومشان کنیم چنانکه اصحاب سبت و مردم متجاوز را گرفتار کردیم، و البتّه کار و فرمان خداوندي انجام شده
51 یعنی صورتها از - 47 طبري: إبن عبّاس گفت: -قرآن- 15 « مِن قَبل أَن نَطمِسَ وُجُوهاً » : است [که دیر و زود ندارد]. سخن مفسّرین
پشت سر بشود و دو چشم از عقب بشود که بعقب راه بروند، مجاهد گفته است: یعنی پیش از آنکه از راه مستقیم بگمراهی
برگردانده شوند و ببیراهه بیفتند، إبن زید گفته است: یعنی برگردند بآن جا که از اول مهاجرت کرده بودند که مملکت شام بوده
است، و بعضی گفتهاند: یعنی صورتهاشان مثل پشت گردن موي درآورد و مانند بوزینه صورتها از موي پوشیده شود. ابو الفتوح: ابو
الجارود از حضرت امام باقر علیه السّلام نقل کرده است یعنی از راه مستقیم ببیراهه و ضلالت برگردانیم. چنانکه طبري از مجاهد
اینکه معنی را نقل کرده است. عبده: یعنی مقاصد شما نابود شود و بآنچه توجّه دارید که نابودي و شکست اسلام است ناامید
برگردید و مفتضح شوید. نفحۀ الرّحمان نهاوندي: از إبن عبّاس نقل شده است: یعنی شکل صورت که چشم و بینی و گوش باشد
نابود میشود و مانند سم حیوان و پاي شتر صاف میشود. تفسیر المیزان طباطبائی:ّ ممکن است مقصود اینکه باشد: تصرّفی از جانب
خداوند در نفوس آنها میشود که نهاد آنها دگر شود و بجاي پیروي از حق و گذشت از باطل پی باطل بروند و از حق رو گردان
47 مفسّرین نوشتهاند: یعنی همانطور که اصحاب سبت بوزینه شدند اینها هم همانند آنها بوزینه و «ِ کَما لَعَنّا أَصحابَ السَّبت » . شوند
- ملعون میشوند. و در مجمع از ابو مسلم نقل کرده است: یعنی: بزودي خوار و گرفتارشان میکنیم. و اصحاب سبت آنها -قرآن- 1
34 [ صفحه 420 ] بودهاند که ممنوع بودند از صید ماهی در روز شنبه و چون ماهیها صیاد نمیدیدند آنروز زیاد جمع میشدند آن
مردم بطمع افتادند و روز شنبه جلو آبرا میبستند و بعد از شنبه ماهیها را میگرفتند چون چنین تدلیسی در وظیفهي خود کردند به
1- امر بمعنی کار 35- 47 مفسّرین دو معنی براي اینکه جمله نوشتهاند: -قرآن- 1 « وَ کانَ أَمرُ اللّه مَفعُولًا » . صورت بوزینه مسخ شدند
باشد و معنی چنین میشود: کار خداوند انجام شده است، 2- امر بمعنی فرمان است و معنی جمله اینکه است که در برابر فرمان
خداوند سرپیچی و نافرمانی تصوّر ندارد. سخن ما: مفسّرین در معنی آیه و در نتیجهي آن که چگونه وعدهاي بوده است و با اینکه
صفحه 189 از 201
بیشتر مردم آنها اسلام نپذیرفتهاند مفاد آیات کی و کجا نمودار شد! بحث مفصّل کردهاند، لیکن انصاف اینکه است که اوّل باید
- بفهمیم آن مردم که روي سخن با آنها بوده است چه فهمیدهاند تا پس از آن براي ما راه تشخیص آسان شود، پس میگوئیم: 1
آن روز همان معنی ظاهر را از جمله میفهمیدهاند و به معانی مختلف و تأویلات و تعبیرات توجه نداشتهاند مثل دیگر گفتگوهاي
مرسوم میان مردم که همان ظاهر لفظ را میفهمند ولی چندي که بر آن میگذرد و دیگران که بخصوصیّت گوینده و شنونده توجه
کامل ندارند توجیه و تعبیرهاي گوناگون میکنند چنانکه ابو الفتوح گفته است: چون عبد اللّه بن سلام اینکه آیه را شنید بزودي
حضور پیغمبر رفت و مسلمان شد و گفت میترسیدم پیش از آنکه بتو برسم رویم را از پشت بگردانند، و نیز طبري گفته است:
کعب الاحبار در زمان خلافت عمر بسفر بیت المقدس میرفت از مدینه گذر کرد عمر او را ملاقات کرد و گفت: اسلام بپذیر او
و من از آنها هستم که « گفت: شما در قرآن خود میخوانید: [مَثَل الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوراةَ ثُم لَم یَحمِلُوها کَمَثَل الحِمارِ یَحمِل أَسفاراً
تورات را حمل کردهام، مقصود از آیه آن است: آنها که موظّف بعمل بمفاد تورات شدهاند و خواندهاند و عمل نکردهاند مثل خري
[ 1033 [ صفحه 421 - هستند که کتاب بار دارد، و مقصود کعب در جواب آن است که: قرآن شما آنهائی را سرزنش -قرآن- 932
کرده است که بتورات رفتار نکردهاند و من چون رفتار میکنم مورد سرزنش نیستم و بمفاد قرآن شما کارم پسندیده است و موظّف
بپذیرش اسلام نیستم، چون کعب اینکه جور پاسخ داد عمر او را رها کرد و او روانهي سفر خود شد تا بحمص رسید که از شهرهاي
شام است، آنجا شنید مردي اینکه آیه را میخواند: [یا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ تا آخر] کعب گفت: اي خدا ایمان پذیرفتم اي خدا
مسلمان شدم و میترسید که مفاد اینکه آیه او را فرا گیرد و چون از شام برگشت بیمن نزد خانوادهي خود، همه را مسلمان کرد و
بمدینه آورد، با صرف نظر از درستی و نادرستی اینکه حکایتها معلوم است که قرآن براي سخن گفتن با مردم بوده است، و هرچه
میشنیدهاند خوب میفهمیدهاند یا میپذیرفتهاند و یا از خود سرسختی و لجاج مینمودهاند پس ما براي اینکه بدانیم آن روز چه
مقصودي از اینکه جملهها بوده است کافی است که معنی ظاهر کلمات را در نظر بگیریم و بگوئیم: آن مردم سوابقی را
میدانستهاند و در نظر یهود و کتابخواندهها قضیّهي اصحاب سبت روشن و معلوم بوده است و اینکه جملهها با اینکه سبک تهدید و
تذکر گذشتهي دردناك که یاد آن آنها را می- لرزاند بسیار مؤثّر بود در تحریک و تخویف آن مردم چنانکه اثر کرد و براي
2- بطوري که در مقدمّهي جلد اوّل نوشتهام بقول گوته شاعر 375- همیشه هم تأثیر خاص خود را باقی گذارده است. -قرآن- 334
آلمانی: کسیکه اول قرآن را میخواند و نمیفهمد در نظرش ناپسند و زننده است ولی آنکه مأنوس بسبک و جملات قرآن میشود
مجذوب آن میگردد، اکنون اینکه آیه براي ما کتاب- خواندهها که آشنا بتاریخ و سیر و عبر روزگار هستیم تهدید سختی است که
مغرور بوکالت و وزارت و ثروت نشویم و از دل و جان مؤمن بوظیفهي خود باشیم و از حدود خود تجاوز نکنیم که امر خدا و
فرمان او تخلف ندارد، بهترین نمونهي نموداري اینکه گونه تهدید دو جنگ جهانی است که در اینکه مدّت کوتاه عمر ما چه گونه
قدرتها و ثروتها را نابود کرد و هزاران بار بدتر از قضیّهي اصحاب سبت و برگشتن صورتها به عقب میلیونها مردم گرفتار شدند،
مانند آثار منقول از بمب اتم در جزایر هیروشیماي [ صفحه 422 ] ژاپن که نقل کردهاند: هر که در جریان امواج آن بوده است
شکلش عوض شده است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 48 تا 50
إِن اللّهَ لا یَغفِرُ أَن یُشرَكَ بِه وَ یَغفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشاءُ وَ مَن یُشرِك بِاللّه فَقَدِ افتَري إِثماً عَظِیماً [ 48 ] أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ یُزَکُّونَ
358- أَنفُسَ هُم بَل اللّه یُزَکِّی مَن یَشاءُ وَ لا یُظلَمُونَ فَتِیلًا [ 49 ] انظُر کَیفَ یَفتَرُونَ عَلَی اللّه الکَ ذِبَ وَ کَفی بِه إِثماً مُبِیناً [ 50 ] -قرآن- 1
از مصدر افتراء بمعنی تهمت زدن و « افتري » . از مصدر مشیئه و مشائه بمعنی خواستن و تقدیر کردن خداوند « یشاء » : معنی لغات
نخ پیچیده شده که در فارسی هم فتیله میگویند شکاف و فضاي وسط دانهي خرما. جهت نزول: اسباب « فتیلا » . نسبت دروغ دادن
صفحه 190 از 201
النزّول سیوطی: ابو ایوب انصاري گفت: مردي نزد پیغمبر آمد و عرض کرد: برادر زاده من از اعمال حرام خوددار نیست پیغمبر
پرسید در دین خود چگونه آدمی است! عرض کرد: خداپرست و نمازخوان است، فرمود اوّل باو بگو دینت را بمن ببخش، اگر
پذیرفت از او دینش را خریداري کن، چون آن مرد رفت و از او خواست و او نپذیرفت برگشت حضور پیغمبر و نتیجه را عرض
کرد، آن حضرت فرمود: پس معلوم میشود دین خود را سخت دوست دارد آنگاه آیت 47 [إِن اللّهَ لا یَغفِرُ] تا آخر نازل شد. در
مجمع البیان از کلبی نقل کرده است: اینکه آیه براي وحشی قاتل حمزهي عموي پیغمبر و رفقاي او نازل شد. و تفصیل آن بود که او
غلام بود و آقاي او وعده کرده بود که اگر حمزه را بکشد آزادش کند و چون آزادش نکرد و بمکّه رفت او و یارانش از کار خود
پشیمان شدند و به پیغمبر نوشتند ما از کار خود پشیمان شدیم و مایل باسلام هستیم لیکن شنیدیم که تو آنگاه که بمکّه بودي گفتی
1125 [ صفحه - 529 -قرآن- 992 - [وَ الَّذِینَ لا یَدعُونَ مَعَ اللّه إِلهاً آخَرَ وَ لا یَقتُلُونَ النَّفسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّه إِلّا بِالحَق وَ لا -قرآن- 502
423 ] یَزنُونَ تا آخر آیات] و چون مفاد اینکه آیات محروم میکند کسان مشرك و قاتل و بزهکار را و ما هم همهي اینها را مرتکب
شدهایم نمیتوانیم اسلام بپذیریم، چون نامهي آنها به پیغمبر رسید اینکه آیات نازل شد: [إِلّا مَن تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً تا آخر]
پیغمبر اینکه آیات را براي آنها فرستاد چون مفاد اینکه آیات اینکه است: آنکه توبه کند و کار نیک آمرزیده است، آنها در جواب
نوشتند: اینکه شرط سخت است که کار نیک باید انجام داد و ما میترسیم که نتوانیم انجام دهیم، چون نامه دوم آنها به پیغمبر رسید،
اینکه آیه نازل شد: [إِن اللّهَ لا یَغفِرُ أَن یُشرَكَ بِه تا آخر] پیغمبر اینکه آیه را در جواب آنها نوشت، آنها در جواب نوشتند آخر
اینکه آیه هست آنکه را خدا بخواهد میآمرزد و شاید خدا نخواهد که ما را بیامرزد، چون نامهي آنها رسید، اینکه آیه نازل شد: [یا
عِبادِيَ الَّذِینَ أَسرَفُوا عَلی أَنفُسِهِم لا تَقنَطُوا مِن رَحمَۀِ اللّه إِن اللّهَ یَغفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً] پیغمبر اینکه آیه را براي آنها فرستاد، وحشی و
یارانش خواندند و اسلام پذیرفتند. و هم مجمع البیان از ابو محلز نقل کرده است که عبد اللّه عمر گفت اینکه آیه براي مؤمنین نازل
شد چونکه اینکه آیه [قُل یا عِبادِيَ الَّذِینَ أَسرَفُوا عَلی أَنفُسِهِم تا آخر] نازل شد، پیغمبر آنرا بر منبر خواند، مردي برخواست و گفت:
مطابق اینکه آیه اگرچه کسی مشرك باشد بایستی آمرزیده شود و تا سه مرتبه اینکه را گفت و پیغمبر سکوت کرد و جواب او را
نداد، آنگاه اینکه آیه نازل شد [إِن اللّهَ لا یَغفِرُ تا آخر] و آن را در سورت زمر و اینکه را در سورت نساء ثبت کردند، و باز از
مطرف بن شخیر نقل کرده است که عمر گفت در زمان پیغمبر اگر از مردم بزهکار کسی میمرد او را مستحق آتش میدانستیم و
- 11 -قرآن- 237 - شهادت میدادیم که او جهنّمی است، چون اینکه آیه نازل شد، ما از شهادت خود دست برداشتیم. -قرآن- 1
1588 ترجمه: 48 مردم بدانند که خداوند نمیآمرزد - 1311 -قرآن- 1562 - 1023 -قرآن- 1254 - 656 -قرآن- 892 - -283 قرآن- 610
آن را که مشرك باشد و معتقد بخدایان ساختهي خود و جز اینکه را میآمرزد اگر بخواهد [و آن را که بسرنوشت او کرده] و آنکه
براي خدا شریک آورد دروغ گفته است و گناه بزرگ کرده. جهت نزول دو آیت دیگر: در مجمع نوشته است: از حضرت امام باقر
[ع] روایت [ صفحه 424 ] شده است که چون یهود و مسیحیها میگفتند: ما فرزندان و دوستان خدا هستیم و فقطّ کسی لایق بهشت
است که یهودي یا مسیحی باشد اینکه دو آیه نازل شد: [أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ] و طبري نقل کرده است که بچههاي صغیر خود را پیشوا
در انجام اعمال مذهبی خود قرار میدادند و میگفتند اینها که گناه ندارند، پس وسیلهي آمرزش گناه ما هم میشوند، اینکه دو آیه
33 ترجمه: 49 بنگر اي پیغمبر باین مردم که میخواهند خود را از هر - براي توبیخ آنها از اینکه فکر و عمل نازل شد. -قرآن- 1
پلیدي پاکیزه بدارند لیکن هر کس که بمشیت و مصلحت ازلی بایستی پاکیزه شود، البته پاك خواهد شد و کمترین ستم بکسی
نمیشود، 50 ولی تو ببین که اینکه مردم چگونه بر خدا دروغ میبندند [و آنچه را خود میخواهند وسیلهي آمرزش از جانب خدا
إِن اللّهَ لا یَغفِرُ أَن یُشرَكَ بِه وَ یَغفِرُ ما » : میپندارند] و همین گناه و تهمت آشکار آنها بس است براي پلیديشان. سخن مفسّرین
48 طبري: عبد اللّه عمر گفت: ما دستهي اصحاب پیغمبر [ص] یقین داشتیم که شخص مال یتیم خوار و شاهد بدروغ و « دُونَ ذلِکَ
بدرفتار با خویشاوند مستحق جهنّم است تا آنگاه که اینکه آیه نازل شد، آنوقت متوجّه شدیم که مردم بزهکار و مرتکب گناه کبیره
صفحه 191 از 201
در مشیت خدا است و مربوط بسرنوشت او است که مشمول عفو یا عذاب شود در صورتی که گناهش شرك بخدا نباشد. -قرآن-
90-15 ابو الفتوح نوشته است: جابر بن عبد اللّه روایت کرد: که رسول صلّی اللّه علیه و آله گفت: مغفرت و آمرزش ببنده فرود
میآید مادام تا حجاب نباشد، ما گفتیم اي رسول حجاب چیست! گفت شرك بخدا، آنگه اینکه آیت بخواند: [إِن اللّهَ لا یَغفِرُ تا
271 کشف الاسرار نوشته: امیر المؤمنین علی [ع] مردي را دید سر در پیش، افکنده یعنی که پارساام گفت: اي - آخر]. -قرآن- 245
جوانمرد اینکه پیچ که در گردن داري در دل آر، که خداي در دل مینگرد. امام فخر: براي جهت اتّصال اینکه آیه بآیات جلو گفته
است: چون در آیت [ صفحه 425 ] جلو تهدید یهود شده است، اینکه آیه نشان داده است که آنها مشرك هستند و غیر قابل رحمت.
عبده: مشرك الوهیّت یعنی اعتقاد بتسلط و قدرت کسی غیر از خداوند بر حوادث علاوه بر اسباب طبیعی و علل ظاهري و علت
اینکه هر گناهی آمرزیده میشود بجز شرك آن است که دین توحید براي بشر معیّن شده است تا نفوس تزکیه شوند و روحها پاك
شوند و سطح فکر و عقل بالاتر برود از اعتقاد بقدرت مخلوق ناچیز، ولی شرك برخلاف توحید آخرین درجهي انحطاط و تنزّل
فکر است و موجب تولید رذائل و دنائت نفس انسانی است چون معنی شرك بالا بردن مخلوقی است بیچاره ببالاترین درجهي قدس
و پاکیزگی و دوري از عیب و نقص تا مرتبهي قدرت و توانائی مانند قدرت خداوند و جهت سعادت موحد و شقاوت مشرك آن
است که روح شخص خداپرست در مرتبهي عالیه است که معصیت و نافرمانی نمیتواند آن را از درجهي خود فرود آورد و در
پهلوي ارواح پست مشرکین قرار دهد، زیرا خیر- شان که توحید است زیادتر است از شر آنها که معصیت باشد ولی ارواح مشرکین
چون در مرتبهي نازلهي ذلّت و پستی باقی است اعمال نیک نمیتواند آنها را بالا ببرد. پس گناه موحّ دین زود آمرزیده میشود
چون روح در درجهي عالیه است و متوجه بخیر و سعادت و آمادهي براي توبه است که در قرآن توصیف شدهاند: [إِذا مَسَّهُم طائِفٌ
55 سخن ما: 1- در محرومیّت مشرك از - مِنَ الشَّیطان تَذَکَّرُوا] یعنی اگر شیطان آنها را غافل کند زود خبردار میشوند. -قرآن- 1
آمرزش باید بچند مطلب توجّه شود: اول- شرك یعنی کفر و ناشناسی آفریننده و بریدگی و عدم ارتباط با حقیقت آفرینش خواه
بطور کلّی انکار شود یا عقیده بتعدّد و تشریک باشد، دوّم ایمان به توحید و خداشناسی یعنی عقیده و باور داشتن یک قدرت لایزال
یعنی توانائی بیآغاز و انجام که آفرینش بهر معنی که تصوّر کنیم نموداري ناچیزي است از اینکه قدرت که در آن هیچ نقص و
ضعف تصوّر ندارد و همهي صفات جمال و جلال و ثبوتی [ صفحه 426 ] و سلبی که کتابها از آنها پر شده است همه و همه از
همین قدرت مفهوم است و بس، سوّم در اینکه کرهي زمین و مرکز زندگی ما انسان موجودي است داراي فکر و ارادهي وسیع و
دامنهدار که موجودات دیگر با او برابري نمیکنند، و تمام برتري او براي همین خاصیت نفسانی او است که نمونهاي است از حقیقت
قدرت لا یزال. چهارم، انسان ممکن است برخلاف سایر موجودات موفق شود بسعادت دیگري غیر از بهرههاي اینکه عالم مادّي، و
معلوم است که موجب آن توفیق و سعادت همین فکر و ارادهي او است، و البته اینکه فکر و اراده وقتی کامل است و مؤثّر در
سعادت عالم دیگر که با حقیقت و اصل آفرینش و ریشهي خود مربوط شود و از آن بریده و جدا نباشد، و مؤمن بآن باشد. زیرا
ارتباط طبیعی موجودات بآفریننده در همه یکسان است چون اصل و ریشهي همهي اینها آن قدرت بیآغاز و انجام است، پس انسان
که موجودي است داراي برتري فکر و اراده و میخواهد از اینکه برتري در عالم دیگر بهرهمند شود، و بحقیقت و عالم خداوند
متصل شود بایستی در اینکه عالم بارادهي خود اتّصال، و ارتباط با اصل آفرینش پیدا کند و غیر از ارتباط طبیعی مشترك رابطهي
خاص دیگري هم داشته باشد تا در عالم دیگر هم ارتباط و وابستگی نصیبش شود، پنجم، مغفرت در اصل لغت بمعنی پوشیدن
است، و عفو و گذشت از گناه فروع همین معنی است که پردهپوشی بر گناه و محو آثار آن باشد و پس از آنکه معنی شرك و
مغفرت معلوم شد اینهم معلوم است که شرك چیزي نیست قابل پوشیدن و درگذشتن. اکنون نتیجهي اینکه پنج مطلب را باین
صورت بیان میکنیم: 1- انسان باید بسعادت در عالم دیگر موفق شود و مغفرت و آمرزش براي همین است که موانع وصول بسعادت
مرتفع شود. 2- رسیدن بآن سعادت فقط براي انسان است که داراي امتیاز فکر و اراده است و با فکر و اراده خود را با خداوند
صفحه 192 از 201
مربوط کرده است، و باندازهي فکر و عقل خود مؤمن شده و آفرینندهي خود را شناخته است. 3- آنکه مشرك و کافر است چون
اینکه رابطه را ندارد از سعادت عالم دیگر محروم است. 4- چون کفر و عدم ارتباط با آفریننده- یعنی محرومیت از سعادت در عالم
دیگر، پس مغفرت و آمرزش با اینجور شخصیّت [ صفحه 427 ] سازگار نیست و محال است شخص کافر آمرزیده شود، بعلاوه که
چون مغفرت بمعنی پوشیدن و نابودي گناه و یا عیب است آدم بیدین کاري نکرده است که آنرا خدا بپوشاند و از آن در گذرد
بلکه کفر و شرك خاصیت نفسانی او است که قابل جدائی از او نیست. صفیعلیشاه در تفسیر خود مطلب آخرین که ما گفتیم باهل
معرفت نسبت داده است و گفته است: شرك اندر نزد اهل معرفت || ذنب نبود سوء ذات است و صفت گفت ز آنرو ذنب را بخشم
تمام || لیک مشرك نیست مغفور از کلام هست ممکن جامه را کردن بدل || نی که تن یا شکل را اندر مثل زان که آن شیئیت
- شیء است و بس || نی فعالی کان شود زایل ز کس شرك انکار از وجود واجب است || نی ذنوبی کان برحمت جاذب است 2
در جملهي [یَغفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشاءُ] بطور مقدّمه میگوئیم: موجودات پیوسته در تغییر و تبدیل هستند و صورتهاي مختلف بآنها
داده میشود و البتّه معدوم نمیشوند و از صورتی بصورت دیگر تبدیل میشوند و در ضمن اینکه تبدیل، یا ترکیب موادّي است و یا
تجزیهي آنها مثلا نطفهي حیوان با ترکیب مواد مناسب به تدریج بصورتهاي مختلف از جنین تا آخرین مرتبهي رشد نمودار میشود و
باز تجزیه میشود تا از صورت حیوانی بصورت مواد دیگر عوض میشود مثلا نطفهي گوسفند تبدیل میشود به برهي شکمی که خود
موضوع مخصوصی است و از آن غذاي مطبوع درست میکنند، پس از آن برهي شیري میگویند و بعد شیشک میشود و پس از آن
پخته و بعد قوچ و بعدها لاشهي دکان قصابی و از آنجا در آشپزخانهها بصورت انواع غذاها تبدیل میشود، و چنانکه میبینیم و
میشنویم مراحلی را برگذار میکند که در هر مرحله داراي صورت مخصوص و نام مخصوص بآن صورت و خواص منحصر بآن
صورت است. انسان هم در همین شرایط زندگی میکند و همینجور مراتب و تغییرات را میپیماید بعلاوه مراتب مختلف اخلاقی،
59 [ صفحه 428 ] بتدریج بهتر و ملایمتر میشود تا - چنانکه میبینیم یکنفر در اول جوانی بسیار تندخو و بدرفتار است و -قرآن- 19
بمرتبهاي میرسد که ممکن است خوشخوتر و خوشرفتار ترین مردم بشود، پس از اینکه مقدّمه میگوئیم: جملهي [یَغفِرُ ما دُونَ ذلِکَ
لِمَن یَشاءُ] در آن روز که پیغمبر براي مردم قرائت فرمود آنها خوب فهمیدند و استفاده کردند، و ما امروز نمیتوانیم معنی ظاهري
جملات را تصوّر کنیم زیرا مغفرت بمعنی پردهپوشی و گذشت از گناه در صورت میل و خواهش، در موجودات ارباب قدرت و
مردم خودخواه تصوّر دارد، لیکن خداوند که مطابق مصلحت براي هر چیز اثر خاص قرار داده است، اگر بخواهد ببخشد تصوّر
ندارد، چون نقص و تغییر و دگرگونی در پیشگاه خداوند قابل فرض نیست تا بگوئیم اگر بخواهد میبخشد، اگر نخواهد نمیبخشد،
پس باید بفهمیم معنی یشاء چه چیز است اینکه است که میگوئیم: همانطور که در معنی لغت نوشتیم مقصود از اینکه جمله ممکن
است اینکه باشد: با توجه بآنچه در مقدّمه نوشتیم خداوند غیر از کفر را میامرزد براي آنکه مراتب تحول اخلاقی را برگذار میکند و
اعمال خلاف و نابجا مرتکب میشود و باز پشیمان و خوشرفتار میشود و گاه از آداب نفسانی منحرف میشود و گاه از اینکه جهت
بصلاح برمیگردد و در رفتار با مردم و روش اجتماعی بد کردار میشود تا آنگاه که دم مرگ است و موقع عوض شدن صورت
انسانی او فرا میرسد اگر صالح و خوشرفتار بود و در ضمن صورت انسان خوب نمودار بود تا زندگی را ترك- کرد البتّه مطابق
مشیت و تقدیر و سرنوشت مشمول مغفرت است، و گر نه بصورت بد- کرداران و مردم زشت رفتار و بدکردار از دنیا رفت مطابق
3- از جملهي [أَ 192- سرنوشت و تقدیر وسائل سعادت خود را فراهم نکرده است و از مغفرت خداوند محروم است. -قرآن- 152
لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ یُزَکُّونَ أَنفُسَ هُم- تا آخر] اینکه آیه بصورت خطاب به پیغمبر آغاز شده است، شاید در آن اشارت لطیفی باشد که
زشتی فکر و عمل اینگونه مردم بآن درجه است که خود قابل گفتگو نیستند و فهم آن ندارند که درك سخن بنمایند مانند اینکه
براي تنبیه کودك نالایق با اولیاي او معایبش را میشمارند، در اینکه آیه ببیان تعرض به پیغمبر که اختیاردار آنها است اینکه عیب
73 [ صفحه 429 ] راهنمائی باشد - بزرگ یادآوري شده است تا بشنوند و بصلاح آیند، و براي هر کس بشنود وسیلهي، -قرآن- 18
صفحه 193 از 201
که موجبات ارضاي نفس و وسائل مجعول براي تطهیر خود از کثافات اخلاقی علاوه بر اینکه نتیجه ندارد، اثر معکوس دارد چنانکه
در آیت دوّم یادآوري شده است که اینکه عمل تهمت بخدا است و گناه آشکار، و اگر امروز بطرز فکر مردم دقّت کنیم بیشتر
گرفتار اینکه خودپرستی و ارضاي نفس هستند، بطوریکه در جلو چشم ما هست کارهائی که بنام شعائر دین یا مذهب انجام میشود
و یا بنام طرفداري فقرا و بیچارگان و یا اجراي قانون و رعایت حق و عدالت چیزي میگویند و عملی انجام می- دهند چون پرده از
روي آنها برداشته شود تمام خود گول زدن است و وسیلهي دل- خوشی خود و دیگر خبري نیست: اینکه شعر مثنوي در دفتر پنجم
مناسب است با حال اینگونه مردم: نعل بینی باژگونه در جهان || تخته بندان را لقب آمد شهان همچو گور کافران بیرون حلل || و
اندرون قهر خدا عزّ و جل چون قبور آنرا مح ّ صص کردهاند || پردهي پندار پیش آوردهاند طبع مسکینت مجصص از هنر || همچو
نخل موم بیبرگ و ثمر
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 51 تا 55
[ أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِ یباً مِنَ الکِتاب یُؤمِنُونَ بِالجِبت وَ الطّاغُوت وَ یَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا هؤُلاءِ أَهدي مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا سَبِیلًا [ 51
أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُم اللّه وَ مَن یَلعَن اللّه فَلَن تَجِدَ لَه نَصِ یراً [ 52 ] أَم لَهُم نَصِ یب مِنَ المُلک فَإِذاً لا یُؤتُونَ النّاسَ نَقِیراً [ 53 ] أَم یَحسُدُونَ
النّاسَ عَلی ما آتاهُم اللّه مِن فَضلِه فَقَد آتَینا آلَ إِبراهِیمَ الکِتابَ وَ الحِکمَ ۀَ وَ آتَیناهُم مُلکاً عَظِیماً [ 54 ] فَمِنهُم مَن آمَنَ بِه وَ مِنهُم مَن
618 معنی لغات: جبت- بت، جادوگر، غیبگو، لغو و بیهوده، خداهاي خیالی [ صفحه - صَدَّ عَنه وَ کَفی بِجَهَنَّمَ سَ عِیراً [ 55 ] -قرآن- 1
430 ] مردم. طاغوت- نام بتهاي عرب لات و عزّي و شیطان، رهبر گمراهی مردم یهود و مسیحی بیدین و مردود، و بمعنی جبت.
نقیر- لکه و سوراخ کم که در دانهي خرما- نمودار میشود. صدّ- از مصدر صدود بر وزن فعول با ضم فاء و صدّ بر وزن فعل بفتح
بمعنی جلوگیري و منصرف کردن. شأن نزول: اسباب النّزول سیوطی: إبن عبّاس گفت: کعب بن اشرف بمکه رفت، قبیلهي قریش
باو گفتند ببین اینکه مرد [یعنی پیغمبر] بیچاره که نه فرزند و خویشاوند دارد و نه قدرت و عزّت دارد یک نفري قیام کرده است و
ادّعا میکند که بر ما برتري دارد، با اینکه ما خادمان و دربانان کعبه هستیم. و مواظب حاج و سرپرست آنها هستیم و سقایت و آب
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا » و دو آیت 50 و 51 از « إِن شانِئَکَ هُوَ الَأبتَرُ » دادنشان بعهدهي ما است، او گفت: شما از او بهتر هستید آیت
براي معرفی آنها نازل شد، و هم سیوطی نوشته است إبن اسحاق از إبن عبّاس نقل کرده « نَصِ یباً مِنَ الکِتاب،ِ تا فَلَن تَجِ دَ لَه نَصِ یراً
است: مردم یهود از قبیلهي قریش و غطفان و بنی قریظه عده اي فراهم کردند براي هجوم بمدینه و نابودي پیغمبر در جنگ خندق، و
پیشقدم هاي آنها حیّی بن اخطب بود و سلام بن ابی الحقیق و ابو رافع و ربیع بن ابی الحقیق و ابو عماره و هوزه بن قیس و عدهاي
از بنی نضیر که نزد قریش رفتند و گفتند: اینکه عده علماي یهود و دانشمندان بعلوم و کتب پیشینیان هستند، شما از آنها بپرسید که
دین شما بهتر است یا دین محمّد، چون اینکه سؤال شد، آنها جواب دادند: دین شما بهتر است شما براه راست نزدیکتر هستید، از او
- در توصیف اینکه مردم نازل شد و در مجمع البیان است: -قرآن- 451 « أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ تا مُلکاً عَظِیماً » و پیروانش، اینکه آیات از
1374 بیشتر مفسّرین معتقدند که پس از جنگ احد - 1352 -قرآن- 1358 - 608 -قرآن- 1321 - 572 -قرآن- 579 - -484 قرآن- 508
چون کعب بن اشرف با هفتاد نفر از، یهود رفت بمکه تا مردم آنجا را تحریک کند بر جنگ با پیغمبر و خودشان از فشار پیمانی که
با آنحضرت برقرار کرده بودند آسوده شوند، مردم آنجا باو گفتند شما و محمّد هر دو کتابی براي خود دارید و ما مطمئن نیستیم
که اینکه مسافرت و خواهش شما سازش با محمّد باشد، اگر میخواهی با شما موافقت کنیم باین دو بت که اینجا داریم سجده کن [
براي «ِ یُؤمِنُونَ بِالجِبت وَ الطّاغُوت » صفحه 431 ] تا بدانیم راست میگوئی و با شما همراه شویم، کعب ببتها سجده کرد و جملهي
معرفی او نازل شد، و کعب گفت اي مردم مکه بیائید سی- نفر از ما و سی نفر از شما جگرهاي خود را بکعبه بچسبانیم و باین
وسیله با خداي اینکه- خانه پیمان برقرار کنیم که کوشش نمائیم بجنگ و نابودي محمّد، آنها قبول کردند، و انجام دادند و پس از
صفحه 194 از 201
آن ابو سفیان بکعب گفت: ما بیسواد هستیم و شما مردم کتاب- خوانده، بگو بدانم ما بحق و راه راست نزدیکتریم یا محمّد، او
گفت: مراسم مراسم و دین خود را بگو تا تشخیص دهم، گفت: ما دستههاي شتر براي حاج میکشیم و بآنها آب می- دهیم، و
مهماندار هستیم، و رعایت خویشاوند میکنیم، و طواف کعبه و تعمیر آن بعهده ما است، و ما مردم حرم هستیم لیکن محمّد از حرم و
خویشاوندان خود دوري کرد، و دین پدر و مادر خود را رها کرد، و دین ما قدیمی است و او چیز تازهاي آورده است، کعب گفت:
125 -قرآن- - براي اینکه گفتگوي آنها نازل شد. -قرآن- 86 « أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ » سوگند بخدا راه شما راستتر و درستتر است، آیت
1053-1021 ترجمه: اي محمّد [ص] 51 نبینی آن کسان که بهرهاي از کتاب دارند [و سواد خواندن و نوشتن تورات] بخدایان
ساختگی مؤمن میشوند و براي کافران میگویند پیروان اینکه بتان راهشان راستتر است از مسلمانان 52 اینگونه مردم را خدا لعنت
کرده است، و آن را که او لعنت کرده است تو براي او یاري و یاوري نیابی 53 [اینکه یهودیها که چنین داوري میکنند و بتپرستان
را برتر میدانند] آیا خود سرمایه و فرمانبري دارند! که اگر چنین باشد چندان بینی هستهي خرما بکس نبخشند، و یا [اگر اینکه
داوريشان] از حسد 54 بر آن مردم است که خدا از فزونی خزانهي خود بر آنان بخشیده [و قرآن و دین بآنها داده است] که
بفرزندان ابراهیم نیز کتاب و حکمت دادیم و پادشاهی بزرگ و از آنها 55 [نیز بمانند شما] دستهاي به حق گرویدند و گروهی
51 طبري: یعنی: اي محمّد آیا « أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ » : جلوگیر آن شدند، و آتش دوزخ بس بود براي سوزاندن ایشان. سخن مفسّرین
[ 132 [ صفحه 432 - 47 -قرآن- 105 - -51 طبري و دیگران از مفسّرین قدیم -قرآن- 15 «ِ بِالجِبت وَ الطّاغُوت » . نمی بینی بدیدهي دل
نقل کردهاند که هر کسی در مقصود از اینکه دو کلمه چیزي نوشته است: از ضحّاك و مجاهد نقل شده است که آنها گفتهاند
مقصود سران یهود مثل کعب و حیّی بن- اخطب است، و عکرمه گفته است: مقصود آن مرد غیبگو است بنام ابو برزه که مسلمانان
هم نزد او میرفتند و احترامش میکردند. طبري خود نوشته است: بهترین معانی اینکه کلمات اینکه است: بنگر بآنها که میپذیرند و
تصدیق میکنند چیزهائی غیر از خداوند را. و اینکه معنی با تمام آنچه گفتهاند مطابق میشود چون رؤساء یهود یا غیبگویان را هم
با سکون « أَ لَم تَرَ » : مردم تصدیق و اطاعت میکردند اگرچه برخلاف فرمان خدا و دین بود. ابو الفتوح: بعضی قاریها قرائت کردهاند
أَم لَهُم نَصِیب مِنَ المُلکِ » 57- را و اینکه لغت بعضی عربها است که در همهي اینطور فعلها با سکون آخر تلفظ میکنند. -قرآن- 43
53 طبري: یعنی یهودیان بچیز اندك بیارزش بخیل هستند اگرچه پادشاه باشند و چیزهاي پر قیمت در « فَإِذاً لا یُؤتُونَ النّاسَ نَقِیراً
77 ابو الفتوح: بعضی اینکه آیه را چنین معنی کردهاند: اینکه یهودیها که می- گویند اعراب قریش - اختیار داشته باشند. -قرآن- 1
براه راست هستند نسبت بمسلمین، آیا اینها پیغمبر هستند که حکم میکنند بهدایت عدهاي و گمراهی دیگران، یا بهرهاي از حکومت
و سلطنت دارند که براي یکعده بر ضرر عده دیگر فرمان صادر میکنند! پس آنها نمیتوانند بیمقدار- ترین چیزي بمردم ببخشند.
مجمع: پس از آنکه در آیت جلو نقل شد که یهود قریش را بهتر و براه راست معرفی کردند اینجا گفته شده است: در اختیار آنها
نیست حکومتی تا چنین حکمی بکنند، و بعضی گفتهاند: مقصود از ملک ادعاي یهود است که میگفتند: در آینده، کسی از ما قیام
میکند که دین ما را تازه کند و حکومت در اختیار ما باشد، در برابر اینکه- ادعا باین جمله تکذیب ادعاي آنها شده است و در
[ دنبالهي آن گفته شده است که اگر حکومت همهي جهان با آنها باشد کمترین چیز بکسی نمیدهند، و در تفسیر إبن [ صفحه 433
عبّاس است یعنی به پیغمبر و پیروانش چیزي نخواهند داد، و بعضی گفتهاند: چون آنها باغ و بستان و سرمایهي زیاد داشتند و بکسی
چیزي نمیدادند، جملهي آخر براي معرفی آنها است. فخر: بعضی گفتهاند: چون یهود ادّعا میکردند که ما بیشتر استحقاق حکومت و
پیغمبري داریم و نباید پیرو محمّد بشویم، با اینکه آیه آنها را توبیخ کرد، و دیگري گفته است مقصود از ملک تملیک است و
بخشیدن یعنی اگر میتوانستند بکسی چیزي ببخشند میتوانستند جلوگیر مقام نبوّت بشوند ولی نه مال دارند و نه اگر داشته باشند
پیغمبر است که یهود « النّاس » 54 مجمع: إبن عبّاس و ضحّاك و سدّي گفتهاند مقصود از کلمهي « أَم یَحسُدُونَ النّاسَ » . میدهند
نسبت باو حسد داشتند که بمقام نبوّت رسیده است و نه نفر زن دارد، و میگفتند اگر پیغمبر باشد باید فکر نبوّت او را از توجّه بزنها
صفحه 195 از 201
باز دارد، اینکه آیه بآنها جواب داده است که اینکه فضیلت منحصر بمحمّد نیست که آل ابراهیم حکومت و نبوّت داشتهاند و داود و
سلیمان زنهاي متعدّد در اختیار داشتهاند. و بعضی گفتهاند: چون دین بوجود پیغمبر پیدا شده است پس حسد بر پیغمبر [ص] یعنی
پیغمبر است « النّاس » گفته شده است و از امام باقر روایت شده است: مقصود از « النّاس » حسد بر دین و مردم، از اینکه جهت کلمهي
که مقام نبوّت باو رسیده است و امامت باولادش، و ابو صباح کنانی از امام صادق [ع] روایت کرد که فرمود: ما هستیم آن مردم که
یعنی « النّاس » و قولی دیگر آن است که ،« أَم یَحسُدُونَ النّاسَ » 28- بر آنها حسد بردند و در اینکه آیه یاد شده است: -قرآن- 1
پیغمبر، و دیگران که در آیت جلو قریش را در هدایت بر آنها ترجیح دادهاند. إبن جریج گفته است: مقصود عرب است که چرا از
-54 طبري: در میان عرب اصطلاح معروفی است که ملک و پادشاهی « وَ آتَیناهُم مُلکاً عَظِیماً » 28- آنها پیغمبر پیدا شود. -قرآن- 1
32 [ صفحه 434 ] مجمع: مجاهد گفت: یعنی - سلیمان را ملک عظیم مینامند، پس مقصود مملکت پهناور سلیمان است. -قرآن- 1
-55 مجمع: «ِ فَمِنهُم مَن آمَنَ بِه » . مقام نبوّت، سدي گفت: یعنی بهرهي از زنهاي بسیار، و دیگري گفته است: یعنی حکومت و نبّوت
مجاهد گفته است: یعنی بعضی از یهود مؤمن به پیغمبر شدهاند و بعضی رو گردان از او، پس اینکه مخالفتها و حسد مانع از ایمان
یک عدهي از خود آنها نشده است. دیگري گفته است: یعنی بعضی از مردم ابراهیم مؤمن باو شدهاند و بعضی مخالف همانطور که
نسبت بمحمّد مردم دو دسته هستند مؤمن و کافر، پس اینکه سوء رفتار زیانی به پیشرفت اسلام ندارد چون در دوران سابق هم نظیر
30 سخن ما: همان ترجمه و نقل است. - داشته است. -قرآن- 1
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 56 تا 57
[ إِن الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا سَوفَ نُصلِیهِم ناراً کُلَّما نَضِ جَت جُلُودُهُم بَدَّلناهُم جُلُوداً غَیرَها لِیَذُوقُوا العَذابَ إِن اللّهَ کانَ عَزِیزاً حَکِیماً [ 56
وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات سَنُدخِلُهُم جَنّات تَجرِي مِن تَحتِهَا الَأنهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً لَهُم فِیها أَزواج مُطَهَّرَةٌ وَ نُدخِلُهُم ظِ  لا
یعنی جاي میدهیم آنها را در آتش و مجبور میکنیم که در آنجا بمانند -« نصلی هم » : 382 معنی لغات - ظَلِیلًا [ 57 ] -قرآن- 1
از مصدر نضج: بفتح نون بمعنی رسیدن میوه و پخته شدن گوشت، ظلیل- سایهي همیشگی و بادوام. ترجمه: [دنبالهي « نضجت »
توبیخ و نقل عمل زشت کافران اعلام شده است: که اي پیغمبر و مسلمانان بدانید] [ صفحه 435 ] ترجمه: 56 همانا آنانکه آیات ما
باور نکردند بآتشی بداریمشان که چون- پوست بدنشان کباب شود پوست دیگر بجاي آن بر آنان پوشیم تا آزار [شان نو شود و]
بیشتر بچشند، 57 و آنانکه باور داشتند و بحق گرویدند و کارهاي شایسته کردند بزودي در بهشتانی درونشان کنیم. که از زیر
درختها و سایههاي آن رودهاي آب جاري است با همسران پاك و پاکیزه که همیشه در آن بسر میبرند و سایه و آسایش آن
56 طبري: یعنی در آینده رسوا می- کنیم آنها را در آتشی کباب میشوند. - « سَوفَ نُصلِیهِم ناراً » : جاویدان است. سخن مفسّرین
40 مجمع: یعنی وادار میکنیم آنها را و میسوزانیم در آن و بوسیلهي آن عذاب- شان میکنیم. ابو الفتوح: یعنی بچشانیم - قرآن- 15
نوشته است: آیات خدا یعنی آنچه « إِن الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِنا سَوفَ نُصلِیهِم » : آتشی و بسوزانیم بآتشی. فخر: در معنی جملهي اوّل آیه
نشان بدهد ذات حق را و افعال و صفات و اسماء خدا را، و ملائکه و کتابها و پیغمبران را، و معنی کفر بآیات نه فقط انکار است
بلکه علاوهي بر انکار آنکه اینها آیات خداوند هستند، 1- غفلت از آنها و دقت و وارسی نکردن بآنها هم کفر است. 2- تردید و
3- با علم بدرستی آنها از راه حسد و سخت سري انکار کردن هم کفر است، 93- ایجاد شک و شبهه در آنها کفر است. -قرآن- 37
سین استعمال میشود، مثل « سوف » بگفتهي سیبویه براي تهدید استعمال میشود و وعدهي بد، لیکن گاهی بجاي « سوف » و کلمهي
و جملهي نصلیهم یعنی در آتش میبریم آنها را ولی یک معنی « وَ لَسَوفَ یُعطِیکَ رَبُّکَ فَتَرضی » و گاهی بعکس مثل « سَأُصلِیه سَقَرَ »
-231- یعنی گوسفند کباب شده. -قرآن- 211 « شاة مصلیه » خاص هم دارد که کباب کردن در آتش باشد، چون عرب میگوید
شده است براي تنبیه به اینکه که اینکه « ب الَّذِینَ کَفَرُوا » 292 در تفسیر عبده نسبت بجملهي اوّل نوشته است: آغاز کلام - قرآن- 251
صفحه 196 از 201
86 [ صفحه 436 ] پیغمبر نیست، بلکه هر منکر و منحرف باید منتظر چنین - گفتاري مخصوص بیهود و معارضین مستقیم -قرآن- 66
آورده شده است از « سوف » سرنوشتی باشد، و مقصود از آیات هر چیزي است که نشانهي درستی و حقّانیت دین باشد و کلمهي
نظر اینکه چون آن مردم بقدري غرور آنها را گرفته بود که زیاد فاصله داشتند از قبول حق و خود را دور میپنداشتند از نوید و
آنها را « سوف » تهدید پیغمبر و بعلاوه که آن روز نزول آیات گرفتاري براي آنها نبود و مهلتی داشتند از اینکه جهت بکلمهي
57 ، طبري: « کُلَّما نَضِجَت جُلُودُهُم بَدَّلناهُم » . متوجه کرده است که فکر کنند و آیندهي خود را بسنجند که چنین گفتاري خواهد بود
از عبد اللّه عمر روایت شده است یعنی: چون پوستشان بسوزد پوست سفید مانند کاغذ بجاي آن میگذاریم، از حسن- بصري نقل
کردهاند که روزي هفتاد هزار مرتبه پوست بدنشان میسوزد، و بعضی گفته- اند: یعنی چون پوست بدن آنها بسوزد عوض میکنیم
بپوست نسوز ولی پوست خود آنها است نه پوست دیگري که بر بدن آنها نبوده و معصیت نکرده است مانند اینکه به زرگر
میگویند: از اینکه انگشتر، انگشتر دیگري بساز و آن انگشتر دوّم عوض نیست بلکه همان است که شکلش عوض شده است، و
بعضی گفتهاند: یعنی چون پوستشان بسوزد پوستی از قیر بر بدن آنها میپوشانیم، و لباس از قیر پوست نامیده شده است بمناسبت
سَرابِیلُهُم مِن قَطِران وَ تَغشی وُجُوهَهُمُ » 44- اینکه مختصات انسانرا پوست او مینامند، و در آیت دیگر گفته شده است. -قرآن- 1
معنی آیه چنین است: جامهها- شان از قیر است و صورتها پوشیده از آتش، پس مقصود از هر دو آیه یک حقیقت است یعنی ،« النّارُ
62 مجمع: علی بن - بر تن آنها لباسی است که از بدن جدا نمیشود از اینکه جهت در اینکه آیه آنرا پوست نامیده است. -قرآن- 1
عیسی گفته است: یعنی پس از سوختن پوست آنها پوست دیگري بر آنها میپوشانیم ولی آن خود نمیسوزد و موجب رسیدن درد و
ناراحتی- سوختن است ببدن. امام فخر: بعضی گفتهاند: عوض کردن پوست بدن کنایه است از دوام و [ صفحه 437 ] پیوستگی
عذاب یعنی چون سوختند و گمان بردند که تمام شدهاند قواي آنها را تجدید میکنیم بطوري که گمان برند نیروي تازه و حیات
تازه بآنها داده شده است عبده: از تفسیر روح المعانی آلوسی نقل کرده است: چون اعضاي بدن در حکم آلت و ابزار هستند براي
کار پس مقصود از سوختن و عوض کردن پوست بدن، دوام گرفتاري است، زیرا نفس گناهکار است و پوست اثري در گناه
-57 مجمع: یعنی براي اینکه پیوسته درد و رنج « لِیَذُوقُوا العَذابَ » . نداشته است و مجازات براي نفس است در هر بدنی که باشد
تازهاي بیابند نه چون آنکه چندي در آزار بود با آن خوي بگیرد و کمتر در رنج و ناراحتی باشد تفسیر بیضاوي: یعنی تا پیوسته
« ابدا » مدّت زیاد است، و معنی « خالدین » میفهماند معنی « ابدا » 57 ، فخر: کلمهي « خالِدِینَ فِیها أَبَداً » 24- عذاب بچشند. -قرآن- 1
-57 طبري: ابو هریره از پیغمبر [ص] روایت کرده است که: در بهشت « وَ نُدخِلُهُم ظِلا ظَلِیلًا » 27- پیوسته و بیزوال است. -قرآن- 1
33 فخر: چون عربستان زیاد گرم است، سایه کنایه از - درختی است که سایهي آن بطول صد سال مسافرت سواره است. -قرآن- 1
براي مبالغه در آسایش است، و گر نه جاي سایهاي که نور و آفتاب بآن نرسد بدبوي و مؤذي است، « ظلیل » : آسایش است و کلمهي
و اگر خورشید مؤذي در آنجا است و سایه براي دفع اذیّت خورشید است برخلاف آنست که از بهشت انتظار است چه در آنجا
هیچ موذي نیست، و اگر خورشید مؤذي نیست سایهي بادوام چه فایده دارد، پس نتیجه همان است که کلمهي ظلیل براي اشاره
بکمال آسایش در آنجا است. تفسیر عبده: ممکن است اینکه جمله اشاره باشد بخوشیهاي معنوي پس از آنکه در جملهي جلو
خوشیهاي مادّي یادآوري شده است، و مؤیّد اینکه نظر آن است که گفته شده است: ما آنها را وارد سایه میکنیم تا کمال ارزش
معنوي آن معلوم شود. تأویلات کاشانی: یعنی بواسطه نابود کردن رذائل بشري و مقاومت با [ صفحه 438 ] خواستههاي زشت
آدمی، وارد صفات الهی و حقایق خداوند میشوند که آسایش و نسیم خنک آن زوال ندارد. تفسیر صفیعلیشاه: جلدها را گفتهاند
ارباب لب || هست بر جسم و طبیعتها حجب هر یکی زان پردهها گردد چو باز || منفصل ماند ز افعال مجاز بازبیند پردهي دیگر
بجاست || و آن حجابات آرزوها و هوا است هست در تو خلق بد پنهان هزار || هر یکی را هم شئون بیشمار مینماید هر زمانی زان
شئون || صورت دیگر چو آید در نمون زان یک از اخلاق زشتت دان حسد || هر دم او را صورتی از نو رسد یعنی آید نوع دیگر
صفحه 197 از 201
در نمود || و آن حجابی سخت گردد در حدود همچنین اوصاف زشت دیگرت || پردهها باشند هر یک در برت اینست مر کلّما
نضجت جلود || که بدل سازد خدایش در حدود سخن ما: 1- چنانکه مکرر گفتهایم آن مردم از اینکه جملهها معنی ظاهر الفاظ را
مطابق فکر و فهم خود استفاده کردهاند و نتیجهي کار خود را براي عالم دیگر تشخیص دادهاند، چنانکه گفتهي قرآن و فهمیدهي
مردم وسیلهي پیشرفت و توسعه و دوام آن بوده است تا امروز، و اکنون که ما اینها را میخوانیم و لذت میبریم براي آن است که
ممکن است مطالب دقیقتر و عالیتر بخاطرمان برسد، براي نمونه ممکن است آنهائیکه عقیده بتناسخ دارند، مثل آن شخص که گفته
متوجه سرنوشت خود در عالم « کُلَّما نَضِ جَت جُلُودُهُم تا آخر » است: شیخ بهائی اکنون در همدان سیگار میفروشد، از اینکه جمله
دیگر بشوند که روح آنها بقالبهاي متعدد وارد شود و عوض شود، و از مجازات اندیشهي بد و کار زشت خود رهائی ندارند و
هرگز اینکه تغییر قالبها وسیلهي نجات و رسیدن بکمالات انسانی نیست زیرا هر چه پوست بدن که قالب و ظرف ظاهري است
[ 612 [ صفحه 439 - بسوزد و عوض شود باز بجاي میآید تا براي همیشه عذاب بچشد. -قرآن- 583