گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
[تتمه سوره نساء]



اشاره
422 بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیمِ
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 58 تا 59
إِن اللّهَ یَأمُرُکُم أَن تُؤَدُّوا الَأمانات إِلی أَهلِها وَ إِذا حَکَمتُم بَینَ النّاس أَن تَحکُمُوا بِالعَدل إِن اللّهَ نِعِمّا یَعِظُکُم بِه إِن اللّهَ کانَ سَمِیعاً
بَصِیراً [ 58 ] یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الَأمرِ مِنکُم فَإِن تَنازَعتُم فِی شَیءٍ فَرُدُّوه إِلَی اللّه وَ الرَّسُول إِن کُنتُم
480 معنی لغات تودّوا- از مصدر تأدیۀ بمعنی پرداختن و تسلیم - تُؤمِنُونَ بِاللّه وَ الیَوم الآخِرِ ذلِکَ خَیرٌ وَ أَحسَن تَأوِیلًا [ 59 ] -قرآن- 1
کردن. نعما- مرکب از نعم یعنی خوب است، و ما، یعنی آنچه. یعظکم- از مصدر وعظ بمعنی پند دادن نصیحت کردن، اولی-
صاحبان و دارندگان. تأویل- از أوّل بفتح همزه بمعنی بازگشت. جهت نزول: طبري از إبن جریج نقل کرده است: روز فتح مکّه
پیغمبر کلید کعبه را از عثمان بن طلحه گرفت و بآن جا وارد شد. و چون بیرون آمد اینکه آیه را میخواند، و عثمان را بپیش خود
خواند و کلید را باو داد. ابو الفتوح نوشته است: بعضی مفسّران گفتند: سبب نزول آیه آن بود که رسول علیه السّلام مکه بگشاد و
در مکّه شد، خواست تا در خانهي کعبه شود کلید را عثمان بن- طلحۀ الجهنی داشت من بنی عبد الدار، او از جملهي سدنه و خدم
کعبه بود، در خانه دربست و بربام شد و کلید بدست داشت و از دست نمیداد، و گفت: اگر من دانستمی که او رسول خدا است
کلید باو دادمی، أمیر المؤمنین علیه السّلام بیامد کلید از دست او بستد، و او قوّت علی نداشت کلید از دست بداد، امیر المؤمنین علیه
السّلام در بگشاد، و رسول [ صفحه 3] صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در خانه رفت و نماز کرد، چون بدر آمد عبّاس گفت: یا رسول
إِن اللّهَ یَأمُرُکُم أَن تُؤَدُّوا الَأماناتِ » اللّه کلید در خانه مرا ده تا سقایت حاج و سدانت کعبه مرا باشد، خداي تعالی اینکه آیه فرستاد
رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم علی علیه السّلام را گفت: کلید را باو ده أمیر المؤمنین بیامد و کلید با عثمان داد و از او « إِلی أَهلِها
عذر خواست، عثمان گفت: یا علی آمدي و مرا بیازردي و کلید از من بقهر بستدي و اکنون نه بآن زبان میگوئی، اینکه رفق چیست
286- و آن عنف چه بود! گفت: خداي تعالی در اینکه معنی آیتی فرستاد و آیه برخواند، و او در حال اسلام آورد. -قرآن- 217
فخر: پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم بعثمان فرمود: کلید را بمن ده، او گفت: بگیر بشرط امانت از جانب خدا، چون پیغمبر دست
دراز کرد که بگیرد او دست خود بر هم نهاد، پیغمبر فرمود اگر بخدا و روز قیامت ایمان داري کلید را بده، باز گفت: بگیر بشرط
امانت خداوندي، چون آنحضرت خواست بگیرد عثمان دست بر هم نهاد، مرتبهي سوّم پیغمبر [ص] تکرار فرمود و او با همان شرط
کلید را تسلیم کرد، پیغمبر طواف کرد و کلید با خود داشت، خواست به عبّاس عموي خود بدهد، پس از آن بعثمان فرمود: کلید را
،« إِن اللّهَ یَأمُرُکُم تا آخر » بگیر باین شرط که عبّاس هم از اینکه افتخار بهرهاي داشته باشد و شریک تو شود، اینکه آیه نازل شد
پیغمبر بعثمان فرمود: کلید را بگیر که همیشه در اولاد تو بارث بماند و جز ستمکار و ظالم کس حق گرفتن از تو ندارد، پس از
700 ترجمه: 58 - مدّتی عثمان از مکّه مهاجرت کرد و کلید را ببرادرش شیبه داد، و در نسل او تا کنون باقی است. -قرآن- 673
همانا خدا بشما فرمان میدهد که سپردههاي مردم را بخودشان باز دهید و چون میان ایشان داوري کردید بدرستی کنید که البتّه نیکو
طبري از سدّي نقل « أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا تا آخر » ، است آنچه خدا بشما پند دهد چه او دانا و شنواي همیشگی بود. جهت نزول: آیت
49 مأموریّتی پیغمبر بخالد ولید داد براي حملهي بیکی از قبایل عرب و جزء نفرات قشون او عمّار یاسر بود، مردم - است: -قرآن- 18
صفحه 15 از 251
آن قبیله خبردار شدند و فرار کردند، یک نفر از آنها ماند و شب نزد عمّار آمد و گفت: قبیلهي من فرار کردهاند و من چون اسلام
پذیرفتهام بجاي ماندهام [ صفحه 4] اگر اسلام من فایده ندارد فرار کنم و گر نه بمانم! عمّار گفت: تو مسلمان هستی و بمان، چون
صبح شد خالد بجایگاه قبیله حمله نمود و کسی را جز آن مرد نیافت اموالش را گرفت و خودش را اسیر کرد، عمّار بخالد گفت:
اینکه مرد را من امان دادهام و مسلمان است خالد گفت: تو چکارهاي که کسی را امان بدهی، او خشمناك شد و یکدیگر را دشنام
دادند و شکایت بپیغمبر [ص] بردند، پیغمبر امان عمّار را اجازه فرمود، و او را نهی کرد که دگر بار بیاجازهي امیر خود کسی را
امان دهد و دگر بار در حضور پیغمبر [ص] یکدیگر را دشنام دادند. و خالد عرض کرد: شما باین مرد ناچیز زر خریده و غلام اجازه
میدهی که بمن دشنام دهد، پیغمبر [ص] فرمود: اي خالد بعمّار بد مگو که هر کس بعمّار دشنام دهد و او را لعن کند و دشمن او
باشد، خداوند دشنام میدهد آنکس و دشمن میدارد او را و لعنش میکند، عمّار غضبناك از جاي برخاست و رفت، خالد از پی او
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ » : روان شد و جامه- اش گرفت و پوزش خواست، او هم از خالد راضی شد و اینکه آیه نازل شد
1095 ترجمه: 59 اي مردمیکه اسلام پذیرفتهاید و مؤمن هستید، فرمان برید از خدا و پیغمبر - قرآن- 1021 - .« أَطِیعُوا الرَّسُولَ تا آخر
[ص] و اختیاردارانی که از خود شما هستند، و چون در کاري میان شما اختلاف شد، اگر بدرستی مؤمن هستید براي گشایش آن
إِن اللّهَ » : بدستور خدا و پیغمبر رفتار کنید که بهترین راه زندگی است و عاقبت و نتیجهي آن سودمندتر است بشما. سخن مفسّرین
58 طبري: در مقصود از اینکه آیه اختلاف است: بعضی گفتهاند: روي سخن بحکومتها است، « یَأمُرُکُم أَن تُؤَدُّوا الَأمانات تا آخر
چون علی علیه السّلام فرمود: بر عهدهي امام و فرمانده است که حکم کند میان مردم بآنچه خدا فرو فرستاده است، و امانت مردم را
بخودشان برساند، و چون باین وظیفهي خود رفتار کند مردم موظّف هستند که گفتارش را بشنوند و فرمانش را تن دهند، و چون
براي کاري دعوت کند بپذیرند، و بعضی گفتهاند: دستور بپیغمبر [ص] است براي برگرداندن کلید کعبه بعثمان بن طلحه. -قرآن-
69-15 مجمع: از امام باقر و صادق علیه السّلام و جماعتی از مفسّرین اوّل مثل ابی بن کعب [ صفحه 5] و عبد اللّه مسعود و عبد اللّه
عبّاس نقل شده است: یعنی هر کس در چیزي امین شد باید آنرا بصاحبش برساند، چه امانت خدا باشد که وظایف دینی است و یا
امانت مردم که سپردههاي مالی و غیر مالی است. و نیز از حضرت امام باقر [ع] و حضرت صادق [ع] نقل شده است که مقصود
زمامداران مردم هستند که باید سرپرستی رعیّت کنند و آنها را بوظائف دینی وادار نمایند، و در دنبالهي همین مطلب نوشته است
که هر دو امام فرمودند: خداوند در اینکه آیه امر کرده است که هر امامی مقام خود را بجانشین خود تسلیم کند و دلیل آن آیت
بعد است که امر کرده است مردم را بفرمانبري از زمامدار و والی. ابو الفتوح: بعضی گفتهاند مقصود هر امانتی است و هر امانتدار
امانت مردمرا بآنها تسلیم کن و نیز خیانت مکن با « ادّ الامانۀ الی من ائتمنک و لا تخن من خانک » : همانطور که پیغمبر [ص] فرمود
آنکه بتو خیانت کند. فخر: ظاهر مقصود از آیه کلیّهي امانات است که سه دسته است یا امانت خدا است و یا امانت مردم است و یا
امانت شخص است با خود، دستهي اوّل شامل انجام تمام وظایف دینی است که دریاي بیپایان است. عبد اللّه مسعود گفته است:
امانت در هر چیزي لازم است مثل وضو و غسل، و روزه و نماز و زکات. عبد اللّه عمر گفته است: عورت انسان امانتی است که خدا
آنرا نزد انسان پنهان داشته است، پس باید آنرا حفظ کند مگر در جاي مناسب و حق و امانت زبان بنگهداري از دروغ است، و
غیبت و سخنچینی و کفر و بدعت و دشنام و دیگر چیز ها. و امانت چشم بنگهداري از نظر بناشایست و حرام است. و امانت گوش
بحفظ از گوش دادن بلهو و منهیّات است و از شنیدن فحش و دروغ و غیر آن، و همینطور است در دیگر پارههاي بدن. دوّم امانت
مردم است که باید سپردههاي مردم بخودشان داده شود، و از امانت مردم است خودداري از کم فروختن و از آشکار کردن عیوب
مردم، و نیز عدالت حکّام با رعیّت و عدالت علما با عوام هم از رعایت امانت است که مردم را بتع ّ ص بهاي باطل رهبري نکنند بلکه
آنها را بعقاید و اعمالی راهنمائی کنند [ صفحه 6] که بدین و دنیاي آنها مفید باشد. و از خیانت در امانت است کار یهود که مقام
پیغمبر [ص] را کتمان یا انکار میکردند و اعراب قریش را بر پیغمبر و مسلمین برتر میدانستند، و نیز از رعایت امانت است برگرداندن
صفحه 16 از 251
پیغمبر کلید کعبه را بعثمان بن طلحه که بعضی جهت نزول اینکه آیه دانستهاند، و نیز رفتار زن نسبت بشوهر در حفظ ناموس و عفت
و فرزند از مردي را بدیگري نسبت ندادن و راست گفتن در بقاء و انقضاء عدّهاي که پس از طلاق و یا فوت شوهر باید نگاهدارد،
تمام اینها از متفرّعات امانت است که تخلّف از آن خیانت در امانت است، سوّم: امانت شخص است نسبت بکارهاي شخصی خود
که اقدام کند بآنچه بهتر و شایستهتر است بدین و دنیاي او و از آنچه زیان بدین، و دنیاي او دارد احتراز کند و بهواي نفس بآنچه در
« کلّکم راع و کلّکم مسئول عن رعیته » : عالم دیگر براي او زیانآور است خود را گرفتار نکند، و از اینکه جهت پیغمبر [ص] فرمود
یعنی همه چوپانید و فرمانده و در کار مردم و حیوانات خود مسئول هستید. عبده: علما در علوم خود امانتدار هستند و باید بمردم که
صاحب امانت و محتاج بآن هستند تعلیم نمایند. طنطاوي: یعنی بهر چیزي که شما را امین دانستند خواه کار باشد یا گفتار باشد یا
مال یا علم و بطور کلّی هر نعمتی که نزد انسان است و خود و دیگران از آن بهرهمند میشوند باید بصاحبان و مستحقّان آن برساند.
58 مجمع: اینکه جمله فرمان است بحکّام و امراء که میان مردم بعدل و انصاف قضاوت کنند، و « وَ إِذا حَکَمتُم بَینَ النّاس تا آخر »
یعنی دو نفر که بر « سو بین الخصمین فی لفظک و لحظک » 35- روایت است که پیغمبر [ص] بعلی علیه السّلام فرمود: -قرآن- 1
یکدیگر ادّعا دارند، تو در نظر کردن و سخن گفتن با آنها بتساوي رفتار کن، و نقل کردهاند: دو کودك خطّی نوشتند و نزد
حضرت امام حسن [ع] بردند، براي تعیین آنکه بهتر است، حضرت علی [ع] دید و فرمود: اي فرزند اینکه هم قضاوتی است، مواظب
عدالت باش که خداوند اینکه را از تو میپرسد. فخر: نظیر اینکه جمله در قرآن چند جمله است و از انس مالک روایت است: [
صفحه 7] پیغمبر فرمود: همیشه اینکه مردم با خوشی زندگی خواهند کرد، اگر در گفتار خود راستگو باشند و در حکومت خود
59 طبري: عطاء گفت: یعنی پیروي از « أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ » . عادل، و اگر گرفتاري از آنها درخواستی بکند باو مهربانی کنند
قرآن و از گفتار و کردار پیغمبر، إبن زید گفت: یعنی تا پیغمبر زنده است فرمان او را اطاعت کنید ولی بهتر و درستتر آن است که
45 مجمع: یعنی فرمان خدا را در - در زندگی آنحضرت فرمان او را اطاعت کنند، و پس از آن روش او را پیروي کنند. -قرآن- 1
اوامر و نواهی اطاعت کنید و هم فرمان پیغمبر را و براي اینکه گمان نرود آنچه در قرآن نیست نباید فرمان پیغمبر را اطاعت کنند،
59 طبري: مفسّرین در معنی اینکه جمله اختلاف « وَ أُولِی الَأمرِ مِنکُم » . پس از امر باطاعت خدا فرمان شده است باطاعت از پیغمبر
کردهاند بعضی گفتهاند: مقصود امرا و فرماندهان است که باید مردم فرمان آنها را اطاعت کنند، و از إبن عبّاس نقل شده که
مقصود اصحاب سرایا هستند، یعنی آنها که پیغمبر [ص] یک نفرشان را امیر و فرمانده بر آنها معیّن میکرد و بجنگ قبایل عرب
میفرستاد، و از مجاهد و إبن ابی نجیح نقل شده است: یعنی اطاعت کنید از مردم عالم عاقل دین- دار. و هم از مجاهد نقل شده
است که: مقصود اصحاب پیغمبر است، و عکرمه گفته است مقصود اطاعت از ابو بکر و عمر است، و لیکن بهترین و درستترین
معانی اینکه جمله چنین است: اطاعت کنید از پیشوایان و فرماندهان آنچه بصلاح مسلمین است، و روایت است از پیغمبر [ص] که
مسلمان باید از حاکم و فرمانروا اطاعت کند اگرچه ناگوارش باشد مگر در کارهائیکه موجب نافرمانی خدا است که حکم بر
از امام باقر و صادق علیه السّلام روایت کردهاند « یعنی علماي شیعه » 29 مجمع: اصحاب ما - معصیت قابل اطاعت نیست. -قرآن- 1
اولی الامر، یعنی امامهاي از اولاد پیغمبر که خدا اطاعت آنها را هم مثل اطاعت خدا و پیغمبر [ص] بیقید و شرط واجب کرده
است، و روا نیست که خداوند الزام کند [ صفحه 8] باطاعت بیقید و شرط مگر نسبت بآنکه معصوم باشد، و ظاهر و باطنش یکی
باشد و مصون از خطا باشد و مردم مطمئن باشند که فرمان ناروا نمیکند، و اینکه اوصاف در هیچیک از علما و امرا نیست بجز در
امامهاي ما و دلیل بر اینکه آن است که چون پیغمبر ما فوق بشر است فرمان او مقرون بفرمان خدا شده است و چون امامهاي ما
بالاترین بشر بعد از پیغمبر [ص] هستند اطاعت آنها را دنبال اطاعت رسول قرار داده است و گر نه چه مناسبت دارد که فرمان هر
فرمانده مانند فرمان خدا و رسول باشد، پس معلوم است که مقصود امامهاي ما هستند که در نزد شیعه امامت و عصمت آنها مسلّم
تمام بشر موظّف « أَطِیعُوا اللّهَ » است و تمام امّت پیغمبر و مسلمانان بعدالت و علوّ منزلت آنها تسلیم شدهاند. ابو الفتوح: با جملهي
صفحه 17 از 251
همهي مردم موظّف باطاعت او هستند، پس پیغمبر موظف نیست از کسی بجز « أَطِیعُوا الرَّسُولَ » باطاعت خدا هستند، و با جملهي
بایستی اینکه دسته هم بجز فرمانبري از خدا و رسول از دیگري فرمان نبرند « وَ أُولِی الَأمرِ مِنکُم » خداي اطاعت کند، و با جملهي
چون اطاعت آنها بر دیگران لازم است و اگر اینکه عدّه معیّن و محدود نباشد بایستی هر کسی که عالم و یا فرمانروا شد فقطّ از خدا
و رسول اطاعت کند و از دیگري نباید اطاعت نماید، و گروه زیادي مشمول اینکه حکم میشوند و اینکه بر خلاف اجتماع و اتّفاق
مسلمین است و کسی ادّعا نکرده است که علما و امرا فرمانروا هستند و فرمان هیچکس جز خدا و رسول بر آنها روا نیست، پس باید
اینکه دسته محدود و معیّن باشند و بر مذهب ما شیعه در هر زمانی یک نفر اینطور است که حکمش بر همه روان است و خود نباید
از کسی فرمان برد مگر از خدا و رسول چنانکه پیغمبر در زمان خود نباید از کسی اطاعت میکرد و مأمور باطاعت خدا بود و بس، و
شخص معین در هر وقت نباشد بایستی مردم موظّف باشند باطاعت همهي امرا و علما با اختلاف آراء « أُولِی الَأمرِ » نیز اگر مقصود از
و مذاهب، و فتاواي آنها، و ما نمیتوانیم از اینکه عقاید و دستورهاي مختلف حق را از ناحق تمیز بدهیم چون موجب امتیاز و برتري
براي یک عدّه مخصوص معیّن نشده است، پس همهي آنها مساوي و واجب الاطاعه هستند و اینکه محال است و تکلیف غیر
در هر زمان « أُولِی الأَمرِ » 1100 [ صفحه 9] مقصود از - 262 -قرآن- 1083 - 122 -قرآن- 234 - 45 -قرآن- 99 - مقدور، پس -قرآن- 26
29 فخر: اینکه جمله میفهماند که لازم است پیروي و موافقت با اجتماع و - یکنفر معیّن است و آن امامهاي شیعه هستند. -قرآن- 12
اتّفاق مردم زیرا که امر شده است در آن بفرمانبري اولی الامر، و البتّه آن که امر بفرمانبري او شده است باید معصوم و مصون از
خطا باشد چون امر باطاعت از خطا غلط است، پس اولی الأمر چون اطاعت او لازم شده است معصوم و مصون از خطا است، و چون
ما نمیتوانیم فرد معیّن را پیدا کنیم که مصون از خطا باشد و از او علم و دین بیاموزیم معلوم میشود که مقصود از اینکه کلمه آنهائی
هستند که شایستگی کار گشائی و راهنمائی دارند و لایق اقدام بکارهاي عمومی مردم هستند و باصطلاح اهل حل و عقد هستند که
اتّفاق کنند و شخصی را براي کارهاي مردم انتخاب کنند و همین است اجماع لازم الاتّباع بموجب اینکه جملهي آیه. عبده: پس از
مدّتی فکر در اینکه مطلب اینکه طور فهمیده میشود که مقصود از اولی- الامر آن عدّهي از مسلمین هستند که اهل حل و عقد باشند
و صلاحیّت کارگشائی و رهبري مردم را داشته باشند، و اینکه دستهي از مردم امراء و حکّام هستند و علماء و صاحب منصبان قشون
و رؤساء و متصدّیان امور و دیگر بزرگان و اشخاص موجّه که عموم مردم در احتیاجات و مصالح خود بآنها مراجعه میکنند و حلّ
مشکل خود را از آنها میخواهند، پس اینکه طبقه اگر امین بودند و درستکار و مخالف فرمان خدا و روش پیغمبر که بتواتر ثابت
شده است رفتار نکردند و در کارهاي خود مختار بودند که دیگري آنها را مجبور نکرد، اگر در یکی از مصالح عامّه که وظیفهي
اولی الامر است، اینکه عدّه از مردم اتّفاق کردند و رأي دادند بر بقیّهي مردم واجب است آنرا اطاعت کنند، و میشود گفت اینکه
طور اشخاص معصوم هستند در آنچه براي مردم معیّن میکنند و اطاعت آنها واجب است. و از اینکه جهت در آیه بیقید و شرط
اطاعت آنها واجب شده است چون بمجموع اینکه دسته عموم مردم مطمئن هستند و مصالح اجتماعشان بوسیلهي آنها محفوظ
میماند و انجام میشود و بتفرقه و اختلاف گرفتار نمیشوند، پس آنچه در قرآن و سنّت پیغمبر [ص] روشن و معلوم است اصلی کلّی
است که تردید در آن نیست و آنچه از [ صفحه 10 ] مصالح مردم که در قرآن و سنّت پیغمبر [ص] نیست وظیفهي اینکه دسته مردم
است که اولی الأمر هستند و مورد اطمینان در آن امور دقّت کنند و شور کنند و آنچه تشخیص- دادند و همه اتّفاق کردند اطاعت
از آن بر همه واجب است. و لیکن از آنچه از احکام عبادات و یا جزء عقاید است بایستی فقط از قرآن و سنّت پیغمبر [ص] معلوم
شود و کسی را در آن حق رأي نیست مگر آنچه را که از آن دو بفهمند و کشف کنند. تفسیر غرائب القرآن نیشابوري که اقتباس از
گفتهاند که مقصود ائمهي معصومین هستند درست نیست- زیرا: اوّل مسلّم « أُولِی الَأمرِ » : تفسیر امام فخر کرده: آنچه شیعه در معنی
است که در اینکه زمان ما عاجز هستیم از شناختن آنها، پس اگر بطور کلّی اطاعت آنها واجب باشد تکلیف بغیر ممکن است، و
اگر مشروط باشد بشرط شناسائی آنها، و اطّلاع از نظر و دستور آنها لازم است که در آیه مقیّد میشد باین شرط در صورتی که
صفحه 18 از 251
اطاعت از اولی الأمر هم مثل اطاعت از خدا و رسول قید و شرط ندارد، دوّم: شیعه معتقدند در هر زمانی یک نفر امام واجب الطّاعه
فَإِن » : جمع است و عدّه را نشان میدهد. سوّم: در دنبالهي اینکه جمله گفته شده است « أُولِی الَأمرِ » است، با اینکه در آیهي کلمهي
یعنی در مورد اختلاف میان خود بگفتهي خدا و پیغمبر عمل کنید، و اگر در هر زمان «ِ تَنازَعتُم فِی شَیءٍ فَرُدُّوه إِلَی اللّه وَ الرَّسُول
-113- یعنی بوسیلهي امام حل اختلاف خود را بنمائید. -قرآن- 96 « فردّوه الی الامام » امام واجب- الطاعۀ باشد، بایستی گفته میشد
843 طنطاوي: در قرآن سورهاي است بنام سورهي شوري که در مکّه نازل شده- است، و نامگذاري - 676 -قرآن- 769 - قرآن- 659
یعنی کارهاي آنها « وَ أَمرُهُم شُوري بَینَهُم » : آن میفهماند اهمّیت و عظمت و ارزش مقام شوري را و اینکه آیه از آن سوره است
بوسیله شور با یکدیگر انجام میشود، و پیغمبر [ص] در کارهاي عمومی باین آیه عمل میفرمود، چنانکه مشورتهاي پیغمبر در
کارهاي جنگی میان اهل حدیث مشهور است، و در جنگ احد اگرچه خود مایل نبود ولی چون مشورت کرد و دیگران راي دادند
] 230- برفتن جلو دشمن قبول فرمود پس از آن سورهي نساء در مدینه نازل شد، و ببینید که خدا در آن میفرماید: -قرآن- 199
آیا اولی الأمر در نظر آنها چه کسانی بودهاند! معلوم است اشاره « أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الأَمرِ مِنکُم » [ صفحه 11
باشخاص معهود و معیّن در نظر خود آنها است و معلوم است که اشخاص معیّن در نظر آنها مردم صالح براي شوري هستند چون از
آیت سورهي شوري اینکه مطلب را در خاطر داشتهاند پس اولی الأمر اشارهي به همانهائی است که در گذشته با آنها سر و کار
داشتهاند و مشورت میکردهاند، پس بمفاد اینکه آیه لازم است که در هر شهري از شهرهاي مسلمین مجلسی براي شوري از
نمایندگان مردم تشکیل شود که رأي آن قاطع باشد و آنچه بگویند و بکنند اجرا شود، و مجلسی دیگر عمومی باید فراهم شود از
همهي ملّتهاي مسلمان که نماینده از شهر ها در آنجا باشد و افکار و احتیاجات مردم شهر و مملکت خود را در آن مجلس عام
بنمایانند و روشن کنند، و چون اینکه مجالس فراهم شد و نمایندگان فراهم شدند، در نهان بوسیلهي قرعه، کسی را از بزرگان اسلام
براي خلافت انتخاب کنند که شخصیّت و استقلالی از خود داشته باشد که ممالک اروپا بر او دست و تسلّطی نداشته باشند و اینکه
خلیفه بموجب آنچه مجلسها در هر وقت و هر مملکت معیّن کنند باید رفتار کند زیرا او خلیفهي بر همهي مسلمین است که در
اطراف عالم پراکنده هستند چه در مملکت مستقل خود، یا در مستعمرات اجانب. پس اگر چنین شخصی با اینکه شرائط- انتخاب
شد خلیفهي حقیقی مسلمین خواهد بود و گر نه در دوران گذشته مصریها خلیفهاي داشتند بنام فاطمیّین، و در بغداد از عبّاسیها بود،
و در آندلس [اسپانیا] خلیفهاي از بنی امیّه بود، و چگونه خلیفهاي بودند که هر کدام هر چه میخواستند بمیل خود انجام میدادند و
در واقع سلطنتی بود بنام خلافت. و امروز با اینکه وسایل ارتباط تشکیل اینکه طور مجالس شوري و انتخاب یک فرد براي همهي
- مسلمین ممکن است لیکن با اصل استعمار نمیتوان آنرا بدرستی انجام داد و باید بانتظار باشیم تا آنگاه که موفّق شویم. -قرآن- 1
براي فهماندن اینکه مطلب است، که اطاعت پیغمبر « أَطِیعُوا الرَّسُولَ » 72 تفسیر المیزان: طباطبائی: تفسیر المیزان طباطبائی جملهي
1- از جهت آنچه آیات قرآن را براي مردم توضیح داده است، و تفصیل [ 83 [ صفحه 12 - [ص] از دو جهت لازم است: -قرآن- 60
یعنی تو را متوجّه « وَ أَنزَلنا إِلَیکَ الذِّکرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاس ما نُزِّلَ إِلَیهِم » : آن را بیان کرده است، چنانکه در سورهي نحل آیت 44 است
کردیم تا براي مردم توضیح بدهی قرآنی که براي آنها فرستادهایم پس آنچه پیغمبر از احکام و وظائف که در قرآن است و براي
2- فکر و رأي پیغمبر است در قضاوت و 227- مردم توضیح داده است که وحی و الهام است اطاعت آن واجب است. -قرآن- 151
یعنی بآنچه خدا تو را «ُ لِتَحکُمَ بَینَ النّاس بِما أَراكَ اللّه » حکومت و راهنمائیهاي مردم، چنانکه در آیت 105 سورهي نساء است
راهنمائی کرده است باید میان مردم حکم کنی و همین دسته احتیاجات مردم است که بآنحضرت امر شده است با آنها مشورت
یعنی با مردم مشورت کن و چون «ِ وَ شاوِرهُم فِی الأَمرِ فَإِذا عَزَمتَ فَتَوَکَّل عَلَی اللّه » : کند، چنانکه در آیت 159 آل عمران است
تصمیم گرفتی و آهنگ کاري کردي بر خدا توکّل کن، که در مشورت با مردم شریکش قرار داده است لیکن عزم و تصمیم بکار
441 پس معنی اطیعوا اللّه غیر از اطیعوا الرّسول است و - 163 -قرآن- 371 - را بخود آنحضرت واگذار کرده است. -قرآن- 114
صفحه 19 از 251
اطاعت از پیغمبر باید در آن چیزهائی باشد که باو وحی میشود و احکام را توضیح میدهد، و نیز در آنچه رأي آن- حضرت بکاري
هر کس مقصود باشد معلوم است آنکس بهرهاي از وحی ندارد و « أُولِی الأَمرِ » متوجّه میشود، و آنرا مصلحت میداند، و کلمهي
اطاعت او مثل پیغمبر نیست که از جهت وحی واجب باشد ولی از جهت دوّم واجب است که رأي و صوابدید او باشد، و از اینکه
جهت در دنبالهي اینکه جمله گفته شده است: اگر در چیزي نزاع کردید بخدا و رسول مراجعه کنید و از قرینهي آیات بعد معلوم
بیقید « أُولِی الَأمرِ » کلمهي « أَطِیعُوا الرَّسُولَ » و چون دنبالهي « أُولِی الَأمرِ » است که مقصود نزاع در احکام و وظائف است نه در رأي
و شرط گفته شده است. پس معلوم است همانطور که اطاعت پیغمبر [ص] بواسطهي عصمت و دوري از خطا و گناه بطور کلّی
بیقید و شرط واجب است، اولی الأمر هم رأیش مثل رأي پیغمبر [ص] دور از خطا است و او معصوم است، و واجب الاطاعۀ، و اگر
- 744 -قرآن- 753 - 703 -قرآن- 721 - 265 -قرآن- 686 - شخص معصوم نباشد و ممکن باشد در -قرآن- 248 « اولی الأمر » مقصود از
770 [ صفحه 13 ] رأي خود خطا کند باید در آیه شرط میشد که اگر خطا کردند و بفسق و خلاف رأي دادند از آنها اطاعت نکنید،
چنانکه در سورهي عنکبوت آیت 8 در وجوب اطاعت پدر و مادر شرط شده است که اگر امر کردند فرزند را که کافر شود اطاعت
که اساس دین و اجتماع مسلمین است اینکه شرط لازمتر بود پس چون شرط نشده است معلوم « أُولِی الأَمرِ » نکند، و در اطاعت
معنی معصوم فهمیده میشود « أُولِی الَأمرِ » است که مقصود شخص معصوم است، و مفسّرین با آنکه تصدیق نموده اند: از کلمهي
گفتهاند: مقصود رأي اهل حل و عقد است که مصون از خطا است، و البتّه اینکه درست نیست، که افراد جایز- الخطا باشند بلکه
ممکن باشد که کافر شوند و چون رأي چند نفر از آنها با یکدیگر موافق شد مطابق با مصلحت و مصون از خطا باشد، بلی رأي اهل
حل و عقد، و مردم درست- کار و موجّه براي حفظ اجتماع و رعایت نظم جامعه البتّه لازم الاتّباع است، چون اینکه حکم طبیعی
است که در تمام اجتماعات بشري پیروي میشود و کوه نشینان و مردم بیابانگرد هم رأي ریش سفیدها و بزرگتران خود را در
که از جانب خدا معیّن شده است « أُولِی الَأمرِ » کارهاي اجتماعی و قضاوتها اطاعت میکنند لیکن مسألهي دین و وجوب اطاعت
فَإِن تَنازَعتُم فِی » 1170- 497 -قرآن- 1153 - 290 -قرآن- 480 - مسألهاي است بالاتر از اینکه جور توجیه و اعمال نظر. -قرآن- 273
اختلاف در امر دین داشتید مراجعه کنید بکتاب « أُولِی الَأمرِ » 59 طبري: یعنی اگر شما با یکدیگر یا با «ِ شَیءٍ فَرُدُّوه إِلَی اللّه وَ الرَّسُول
146 مجمع: یعنی آنچه از کارهاي دین - 75 -قرآن- 129 - خدا و بخود پیغمبر [ص] در حیاتش و بسنّت او بعد از وفاتش. -قرآن- 1
مورد اختلاف شما شد بخدا و رسول مراجعه کنید و پس از فوت رسول [ص] بامامهائیکه جانشین او هستند، چون حافظ دین او
هستند. تفسیر ابو السعود: بعضی از منکرین قیاس گفتهاند اینکه جمله دلیل است بر اینکه قیاس صحیح نیست، چون در مورد
اختلاف باید بخدا و رسول مراجعه کنند نه بقیاس و رأي خود، لیکن بر خلاف ادّعاي منکرین قیاس اینکه جمله میفهماند: احکام
سه دستهاند: 1- بوسیلهي کتاب فهمیده میشود. 2- بوسیلهي سنّت استفاده و کشف میشود، 3- بوسیلهي قیاس است که رد بکتاب و
سنّت باشد، چون گفته شده [ صفحه 14 ] است که مورد اختلاف را برگردانید بآنچه حکمش آشکار معیّن شده است، و اینکه
برگرداندن مشکوك بمعلوم همان تمثیل و مقایسه است. که ما در قیاس میگوئیم. ابو الفتوح: بعضی گفتهاند چون مراجعهي بخدا و
رسول مقیّد شده است بنزاع در یک موضوع، پس اگر مطلبی میان مردم مسلّم باشد و نزاع در آن نباشد مراجعهي بخدا و رسول
لازم نیست و اینکه استدلال درست نیست، چون میگویند اینکه معنی از دلیل خطاب فهمیده میشود و دلیل خطاب نزد مردم با
59 طبري: یعنی در دنیا و آخرت و معاش و پاداش آیندهي شما « ذلِکَ خَیرٌ وَ أَحسَن تَأوِیلًا » . بصیرت صحیح و قابل استفاده نیست
37 ابو الفتوح: زجّاج گفته است: یعنی بهتر است از تأویل و معنی که خود شما بکنید، و در آیه دلیل است - مفیدتر است. -قرآن- 1
بر بطلان قیاس، زیرا خداوند در موارد نزاع بکتاب و سنّت ارجاع کرده است، و اگر بقیاس ممکن بود مراجعه شود، باید نامی از آن
یعنی اینکه رد بهتر است از تأویل شما که از فکر خود « أَحسَن تَأوِیلًا » ، برده میشد، مخصوص که علاوه در دنباله گفته شده است
347 سخن ما: 1- مسئلهي رد امانات بطور کلّی حکم وجدانی است، لیکن در اینکه چه چیزهائی - چیزي بیندیشید. -قرآن- 327
صفحه 20 از 251
امانت است دقّت لازم دارد تا موضوع آن معیّن شود آنگاه حکم بلزوم آن شود، کلمهي امانت سپرده و ودیعه است، و شاید آنها که
روي سخن اینکه آیه با ایشان بود جز ودیعه و سپرده چیز دیگر نمیفهمیدند و لیکن ممکن است ما بگوئیم سپرده آنچیزي است که
انسان باید بدرستی محافظت کند و بصاحبش برگرداند و آیا تمام آنچه ما داریم سپردههائی نیست که یک مدّتی در اختیار ما است
و باید برگردانیم خواه باراده و یا باضطرار! پس شاید جملهي اول آیه اشاره باشد به اینکه که انسان باید خودش را طوري تربیت
کند که همه چیز وجودي خود را و تمام موجودیتش را سپردهها و اماناتی بداند که لازم است آنها را حفظ کند تا موقع برگرداندن
به اصلش و راه نگاهداري هر یک از آنها را یا از عقل باید بفهمد و یا از آئینها و وظایف [ صفحه 15 ] دینی بشر. 2- در جملهي
کلمهي عدل غیر از عدالتی است که در فقه شرط قضاوت و لیاقت رسیدگی بکارهاي «ِ إِذا حَکَمتُم بَینَ النّاس أَن تَحکُمُوا بِالعَدل »
عمومی مردم است چون در اینجا نظر فقط رعایت حقوق دیگران است و از عدالت در فقه عمومیتر، و وسیعتر است که براي آن
چند شرط لازم دانستهاند، و اینکه کلمه را بمعنی محترم شمردن حقوق دیگران گفتهاند و خلاصهي آن اینکه جمله است: آنچه را
حق هر کسی را محترم شمردن و باو رساندن. دکتر « اعطاء کل ذي حق حقّه » : بر خود نمی پسندي بدیگران روا مدار. و گفتهاند
سیاسی در قسمت اخلاق کتاب بنام مبانی فلسفه نوشته است: حق و تکلیف ملازم یکدیگرند، چون اگر کسی حقّی داشت دیگري
مکلّف است آنرا رعایت کند، چنانکه اگر مال کسی گم شد آنکه پیدا کرد مکلّف است آنرا به- صاحبش برساند، و چون شخص
حق دارد در امور شخصی خود بآزادي رفتار کند، دیگران مکلّف هستند اینکه حق او را تا حدود خودش رعایت کنند، و از
[لایپنیتس] دانشمند علم حقوق نقل کرده است: حق یعنی اختیار اخلاقی در برابر تکلیف یعنی اجبار اخلاقی، و نتیجهي اینکه
معرّفیها آن است که در عدالت باید اینکه حقوق رعایت شود: 1- حق حیات، 2- حق آزادي عمل، 3- حق آزادي فکر، 4- حقّ
مالکیّت، اینکه عقیدهي علماي حقوق است، و از اینکه جملهي آیه تمام اینها را میتوان- فهمید، و در قضاوت میان مردم باید باین
مقصود فقط قضاوت میان دو نفر نباشد بلکه کلّیّهي رفتار انسان باشد « اذا- حکمتم و تحکموا » حقوق رفتار شود، و شاید جملههاي
با مردم که نتیجهي فکر و قضاوت است، فرض کنید آنکه طلب کسی را نمیدهد، البتّه او با خود میاندیشد که هرچه دیرتر بدهم یا
هیچوقت ندهم بمصلحت من نزدیکتر است و دنبالهي اینکه قضاوت از پرداخت قرض خودداري میکند، اینکه قضاوتی است بغیر
حق و همچنین عکس آن قضاوت بحق است، و نیز آنکه کسی را حقیر میشمارد البتّه مولود فکر و قضاوت بغیر حق است چون فکر
میکند که اینکه شخص لایق احترام من نیست پس از آن باو اهانت میکند، و همچنین انحرافات اخلاقی دیگر هم مولود -قرآن-
أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا » 76-18 [ صفحه 16 ] قضاوت بغیر حق است، و تمام اخلاق حسنه نتیجهي قضاوت بحق است. 3- در جملههاي
در آن روز فهمیده میشده است شاید همان باشد که « الف و لام » بقرینهي « أُولِی الَأمرِ » آنچه از کلمهي « الرَّسُولَ وَ أُولِی الَأمرِ مِنکُم
عموم مفسّرین نوشتهاند یعنی رئیسهاي قشونی که پیغمبر [ص] معیّن میفرمود و علما و دیندارها و اصحاب پیغمبر و امرا و فرماندهان،
صاحبان اینکه کار فهمیده میشود، و در آن دوران مقصود از اینکه کار همان کارهاي دین و « أُولِی الأَمرِ » چون از ظاهر کلمهي
پیشرفت مسلمین بوده است و صاحبان اینکه کار و عمل همان مردم نامبردهي بالا بودهاند، و گفتار مختلف مفسّرین شاید مخالف با
ظاهر مفهوم از الفاظ اینکه جمله نبوده است، زیرا اصحاب پیغمبر و جماعت مهاجر و انصار و حافظین قرآن و مأمورین بجنگ با
قبائل همهي اینکه نامها شامل یک عدّهي محدودي است که نزدیکترین مردم بپیغمبر [ص] بودهاند و دست اندر کار دین و پیشرفتها
خوب روشن میکند که لازم است اطاعت متصدّیان کار که از خود شما مسلمین و « مِنکُم » و جنگها بودهاند و بخصوص کلمهي
چه کسی را « أُولِی الَأمرِ » پیشقدم در اینکه کار هستند، لیکن باید بفهمیم پس از فوت پیغمبر و انقراض آن دوره تا امروز کلمهي
نشان میدهد که فرمان بردن او بموجب قرآن و وحی بپیغمبر [ص] همانند خود پیغمبر [ص] واجب باشد! البتّه فهم اینکه معنی و پیدا
کردن اینکه طور آدم بسیار مشکل است، و آیا دین اسلام با اینکه جمله چطور حکومتی براي مردم معیّن کرده است! و در اینجا
باید براي آشنائی ذهن چند مطلب بنویسیم: اوّل: بقول منتسکیو: هر کس اگرچه معلوماتی نداشته باشد میتواند اینکه سه طرز
صفحه 21 از 251
حکومت را از هم جدا کند و بشناسد: 1- حکومت جمهوري، 2- مشروطه 3- استبدادي و فردي، منتسکیو: در عیبجوئی از حکومت
1149 مردي که حواس - 931 -قرآن- 1132 - 386 -قرآن- 922 - 128 -قرآن- 369 - 91 -قرآن- 111 - استبدادي نوشته است: -قرآن- 20
خمسهي او دائما باو میگویند: او همه چیز است و دیگران هیچ، طبعا تنبل و شهوتپرست و جاهل خواهد بود. و باز در روح القوانین
ص 291 چاپ دوم نوشته است: چون در حکومتهاي سلطنتی شخص پادشاه خود را مافوق قانون میداند کمتر نیازمندي بتقوي و
پاکدامنی در خود احساس میکند، لیکن در حکومت توده که [ صفحه 17 ] مجري قانون خودش مشمول قانون میشود بیشتر
نیازمندي بتقوي را تصدیق میکند. مطلب دوّم آنکه در دنیاي امروز فکر حکومت مطلقهي فردي را مولود حس بردگی دوران
گذشتهي بشر میدانند که اگر انسان تسلیم ببردگی باشد بحکم و فرمان مولود از تمایلات یک نفر هم تسلیم میشود. مطلب سوّم:
دین اسلام بموازات احساسات و افکار عالیهي عمومی بشر باو- عقل داده است و خیر و شرّ او را معیّن کرده است و موظفّش نموده
است. مطلب چهارم: با صرف نظر از آیات و روایات در نزد ما شیعهي اثنی عشري مسلّم است که امروز حکومت در روي زمین با
شخصی است معیّن با اسم و نسب و سال عمر که از نظر و دسترس ما پنهان است، اکنون در نتیجهي اینکه مطالب میگوئیم: با توجّه
بیکایک اینکه مقدّمات آیا اینکه فکر مردم شیعه مذهب که از سالیان دراز حکومت را حق مسلّم یک فرد میدانند و بر خلاف
عقلاي دنیا حکومت فرد را بر مردم روا میدارند چگونه فکر و عقیدهاي است! جواب اینکه سؤال اینکه است: عقیدهي شیعه را
نمیتوانیم مثل عقیدهي دیگران در انواع حکومتها بدانیم بلکه در دنبالهي تلقینها و مقتضیات محیط و افکار، یک هدف مقدّسی را در
نظر گرفته است و همیشه بآرزوي رسیدن بآن بوده و هست، و اینکه عقیده غیر از تصدیق حکومت فرد است بر اجتماع بلکه یک
مطلب ماوراء طبیعت است چون شیعه حکومت را حق کسی میداند که اعتراض و خردهگیري هاي منتسکیو نسبت باو تصوّر ندارد و
محال است، یعنی فردي است که از نظر اخلاق و علم مافوق دیگران است و مصون از خطاي در علم و عمل، پس خواه و ناخواه
اینطور شخص حاکم است و همهي بشر محکوم بحکم او و شاید اینکه عقیده بهترین و مقدّسترین آرزوهائی است که انسان همانند
آنرا از قدیمترین دوران در ضمن ادیان دیگر و مسلکهاي سیاسی در انتظارش بوده و هست مثل ظهور بودا، یا فرود آمدن مسیح، یا
پیشواي زردشتی، یا حکومت مرکزي جهانی، اینکه بود اصل عقیدهي شیعه که از نظر مبادي مذهب و افکار عمومی بشري تجزیه و
تحلیل کردیم، پس نتیجهي تمام گفته- ها اینکه شد که دین اسلام از نظر اینکه جزء آیه بعقیدهي عامّهي مسلمین حکومت [ صفحه
18 ] را مشروطه معیّن کرده است چنانکه در ضمن نقل گفتهي مفسّرین مفصّل نوشته شده و در نظر یک تیره و دستهاي از آنها
حکومت را استبدادي خاص معیّن کرده است که فقطّ بالاترین آرزوهاي مقدّس بشر است، و از اوّل پیدایش اینکه فکر تاکنون
هرگز چنین حکومتی در هیچ جاي دنیا تشکیل نشده است، زیرا در دوره خلافت حضرت علی [ع] اگرچه شخص حاکم واجد
شرایط بود امّا در حکومتش مسلّط نبود، و آنچه ما در آرزویش هستیم اجرا نشد، اکنون میخواهیم تمام گفتهها را کنار بگذاریم و
چه میتوانیم بفهمیم! اینک میگوئیم: چند احتمال است در آن: اوّل- « أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الأَمرِ مِنکُم » فکر کنیم که از جملهي
اینکه جمله براي همان هنگام نزول بوده است و دوران پیغمبر که مثل عمّار اگرچه از نظر دین برتر است از خالد ولید و همانندان او
608 دوّم- - ولی از نظر اجتماع و مصلحت باید مطیع باشد، و آیه براي تعیین حکومت و دستور بعموم مردم نیست. -قرآن- 558
اینکه جمله نه براي تعیین طرز حکومت است بلکه براي فهماندن بمردم است که اگر حاکم و اولی الأمري از خود داشتید که بعد از
شخص پیغمبر لایق بود که براي شما در درجهي بعد از پیغمبر باشد پس اطاعت او هم بعد از اطاعت پیغمبر لازم است و باید از دل
و جان نه از ترس، فرمانبرش باشید، و اینطور اشخاص در زمان پیغمبر [ص] همانهائی بودند که پیغمبر [ص] معیّن میفرمود چون
اطاعت از او یعنی اطاعت پیغمبر و بعد از آنحضرت اگر چنین شخصی پیدا شد اطاعت او هم بهمان طور لازم است. سوّم مانند
فرض اوّل و دوّم جمله براي تعیین طرز حکومت نیست و فقطّ براي برقراري نظم و جلوگیري از هرج و مرج است که اگر حاکمی از
خود شما مؤمنین بود یعنی اگر آنکه حاکم شما شد مؤمن بود نسبت باو فرمانبردار باشید و مخالفت نکنید و ایجاد غوغا و اغتشاش
صفحه 22 از 251
نکنید چون مؤمن است و وظایف خود و مصلحت مسلمانانرا رعایت میکند و مخالفت با او موجب ناراحتی مسلمانان است. و با
اینکه معنی اطاعت اولی الأمر در مرتبهي بعد از پیغمبر [ص] نیست و وجوب ذاتی ندارد بلکه براي صلاح عموم است، و اگرچه در
طراز اطاعت پیغمبر گفته شده است لیکن ممکن است براي تعیین درجهي ارزش شخص اولی الأمر نباشد و براي نشاندادن ارزش
همانطور که در ترجمه نوشتیم شاید « فَإِن تَنازَعتُم تا آخر » : نتیجهي آن است که حفظ نظم باشد. [ صفحه 19 ] چهارم- جملههاي
مقصود اینکه باشد: اگر در کاري با یکدیگر نزاع و اختلاف داشتید و تکلیف خود را نتوانستید تشخیص بدهید. بیجهت با یکدیگر
نجنگید و نه از پیش خود حکم و تکلیف معیّن کنید بلکه بدستور خدا و رسول عمل نمائید، و تفاوت ندارد در اختلاف مردم با
یکدیگر که فرمانده و اولوا الأمر جزء دستهي اختلاف کننده باشد یا نباشد، چون اگر معصوم بود در حکم رسول است و مرجع او
خواهد بود و خودش وسیلهي حل اختلاف است، و اگر معصوم نبود او هم مثل دیگران باید براي حل مشکل مراجعه بکتاب خدا و
شاید اینکه معنی استفاده شود که احکام و وظائف شما در کتاب و سنّت «ِ فَرُدُّوه إِلَی اللّه » سنّت رسول نماید. پنجم- از جملهي
پیغمبر [ص] هست مراجعه کنید و از آن استفاده نمائید و علم بآنها را تحصیل کنید تا بلاتکلیف نمانید و اختلاف نداشته باشید، پس
713 در نقل گفتهي مفسّرین نوشتیم: - 41 -قرآن- 685 - براي زندگی شما تحصیل علم بکتاب و سنّت واجب است. -قرآن- 22
عدّهاي از اینکه جمله استفاده کردهاند که قیاس حجّت است و عدهاي برخلاف استفاده کردهاند و گفتگوي اینکه مطلب مربوط
بعلم اصول است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 60 تا 63
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ یَزعُمُونَ أَنَّهُم آمَنُوا بِما أُنزِلَ إِلَیکَ وَ ما أُنزِلَ مِن قَبلِکَ یُرِیدُونَ أَن یَتَحاکَمُوا إِلَی الطّاغُوت وَ قَد أُمِرُوا أَن یَکفُرُوا بِهِ
وَ یُرِیدُ الشَّیطان أَن یُضِلَّهُم ضَلالًا بَعِیداً [ 60 ] وَ إِذا قِیلَ لَهُم تَعالَوا إِلی ما أَنزَلَ اللّه وَ إِلَی الرَّسُول رَأَیتَ المُنافِقِینَ یَصُدُّونَ عَنکَ صُدُوداً
61 ] فَکَیفَ إِذا أَصابَتهُم مُصِ یبَۀٌ بِما قَدَّمَت أَیدِیهِم ثُم جاؤُكَ یَحلِفُونَ بِاللّه إِن أَرَدنا إِلاّ إِحساناً وَ تَوفِیقاً [ 62 ] أُولئِکَ الَّذِینَ یَعلَم اللّهُ ]
از -« یَزعُمُونَ » : 681 [ صفحه 20 ] معنی لغات - ما فِی قُلُوبِهِم فَأَعرِض عَنهُم وَ عِظهُم وَ قُل لَهُم فِی أَنفُسِهِم قَولًا بَلِیغاً [ 63 ] -قرآن- 1
مصدر زعم و زعم و زعم با هر سه حرکت زاء بمعنی گفتن سخنی که درست و نادرستش معلوم نیست، و گفتار مشکوك و یا
از مصدر صدود با ضم صاد بمعنی رو گرداندن و اعراض کردن، عظ هم- از موعظه « یَصُ دُّونَ » بیائید -« تَعالَوا » دروغ و پنداشتن
213 جهت نزول: اسباب النّزول سیوطی: میان دو مسلمان و یا - 189 -قرآن- 200 - 26 -قرآن- 179 - بمعنی پند دادن. -قرآن- 13
مسلمان و یهودي اختلاف و ادعائی بود و براي طمع و قبول رشوه و یا بمنظور دیگر بحکومت پیغمبر [ص] راضی نشدند و نزد
قضات یهود و یا کاهن و غیبگو رفتند اینکه آیه براي توبیخ آنها نازل شد. مقدّمه: [پس از آنکه در آیت جلو مردم موظّف شدند در
نزاع میان خودشان بخدا و رسول مراجعه کنند، در اینکه آیه با خطاب بپیغمبر یادآوري شده است عمل زشت آنهائیکه باین
راهنمائیها توجّه ندارند، نمیبینی اي پیغمبر اینکه مردم که خود را مسلمان میدانند و ادّعا میکنند قرآن و کتب پیغمبران گذشته را
پذیرفتهاند می- خواهند دادخواهی برهبران ضلالت و مریدان شیطان برند با اینکه خود میدانند باید با آنان نسازند و ناپسندشان
دارند. اینکه روش پیروي شیطان است]. ترجمه: بنگر اي محمّد بآن مردم که خود را گرویده بقرآن و کتابهاي آسمانی پیشین
میپندارند، خواهند نزد پیشوایان بگمراهی و شیطان خویان بداوري روند با آنکه بایشان دستور دادهاند منکر آنان باشند. البتّه دیو
است که میخواهد ایشان را گمراه کند از راه حق دور بدارد. [چنین کسان منافق و بد دل باشند] 61 و چون بگویندشان: بیائید و
آنچه خدا فرستاده و پیغمبر [گفته بپذیرید] اینکه بد دلان را بینی که بسختی از تو روي بگردانند. پس 62 چرا چون از کردهي خود
آزار بینند [و مسلمانان بچشم حقارت بآنها بنگرند و سرزنش کنندشان] نزد تو آیند و سوگند یاد کنند: ما از دادخواهی نزد بیگانه
جز نکوئی و همکاري نخواستیم [که پیغمبر از گفتگوي ما آزرده نشود و با طرف دعواي خود موافقت کنیم] اینها مردمی هستند که
صفحه 23 از 251
خدا داند چه در دل دارند پس تو از آنها رو بگردان و سخنشان مپذیر و پندشان ده و بآنها سخن چنان بگو که در دل، و [ صفحه
65 حسن بصري و جبّائی - -60 ابو الفتوح: -قرآن- 15 «ِ یُرِیدُونَ أَن یَتَحاکَمُوا إِلَی الطّاغُوت » : 21 ] جانشان نشیند. سخن مفسّرین
گفتند: یعنی نزد بتها رفتند و با قرعهي بوسیلهي تیر خود را از حیرت در آوردند، سدّي و قتاده گفتهاند: یعنی نزد ابو برده که غیبگو
بود رفتند، عبد، اللّه عبّاس و مجاهد گفتهاند: مسلمانی منافق با یهودي خصومت داشت، یهودي گفت: نزد محمّد برویم که رشوه
نمیگیرد، آن منافق براي دادن رشوه گفت: نزد کعب- إبن اشرف برویم و مقصود از طاغوت کعب بن اشرف است. و از ثعلبی نقل
کرده که مسلمان منافق بنام بشر با یهودي نزاع داشتند یهودي گفت نزد محمّد برویم براي رفع خصومت، آن مسلمان گفت: نزد
کعب بن اشرف برویم ولی یهودي اصرار کرد و بمسجد رفتند حضور پیغمبر [ص] و آنحضرت حکم بسود یهودي داد، آن منافق
نپذیرفت و گفت بیا نزد عمر برویم او گفت بحکومت پیغمبر [ص] راضی نشدي باز حکومت عمر میخواهی عاقبت نزد عمر رفتند و
یهود قصّهي خود را گفت که نزد پیغمبر رفتهایم و آنحضرت براي من حکم کرد و اینکه مرد نپذیرفت و گفت نزد تو بحکومت
بیائیم، عمر پرسید از منافق که اینکه راست است! او تصدیق کرد عمر گفت دمی بمانید تا بیایم، بخانه رفت و شمشیر آورد و
مسلمان منافق را کشت جهود گریخت، و عمر گفت حکم من اینکه است نسبت بآنکه بحکومت خدا و رسول راضی نباشد، و
بعضی گفتهاند: مقصود حی بن اخطب است، و از حضرت امام باقر [ع] و امام صادق [ع] روایت شده است که: مقصود از طاغوت
هر حاکمی- است که بر خلاف حق و موافق میل خود حکومت کند. مجمع: جملهي اوّل آیه را سه معنی کرده است: 1- آیا
60 ابو الفتوح: یعنی: « ضَلالًا بَعِیداً » . نمیدانی، 2- آیا تعجّب نمیکنی از کار اینکه مردم، 3- آیا فکر و علم تو باین مطلب نرسیده است
19 تنویر المقباس إبن عبّاس: یعنی دور از حق و عدالت و هدایت - گمراهی بلیغ و رسا که آخرین درجهي گمراهی است. -قرآن- 1
50 [ صفحه 22 ] در قرآن فرستاده - -61 طبري: یعنی بسوي حکمی که خدا -قرآن- 1 «ِ إِلی ما أَنزَلَ اللّه وَ إِلَی الرَّسُول » . و راهیابی
إِذا » 21- -61 طبري: یعنی امتناع و خودداري میکنند از آمدن بحکومت نزد تو. -قرآن- 1 « یَصُدُّونَ عَنکَ » .[ است بسوي پیغمبر [ص
62 طبري: یعنی اگر بواسطهي بحکومت طاغوت رفتن و رضاي بحکم او، خداوند آنها را گرفتار کند باز هم توبه « أَصابَتهُم مُصِیبَۀٌ
چند قول « مُصِ یبَۀٌ » 29 فخر: در مقصود از - نمیکنند و بخود نمیآیند، و در عوض اصلاح خود سوگند دروغ یاد میکنند. -قرآن- 1
است: 1- یعنی چون آن مصیبت بآنها رسید که عمر آن منافق را کشت و یاران و خویشانش براي دادخواهی حضور پیغمبر آمدند و
گفتند: ما نظر بد نداشتیم که بحکومت پیغمبر راضی نشدیم و اینکه خویشاوند ما که کشته شده است بمنظور خوشرفتاري بود که
2- ابو علی جبّائی گفته است مقصود از مصیبت اهانتهائی است که بآنها شد و در قرآن 32- بحکومت نزد دیگري رفت. -قرآن- 21
لَن » یاد شده است مثل آنکه پیغمبر [ص] بایشان فرمود: شما لیاقت همکاري مسلمین را ندارید و با ما بجنگ نیائید در اینکه آیه
و باز در آیت دیگر که بپیغمبر گفته شده است، اگر آنها از بدرفتاري دست بر ندارند، تو « تَخرُجُوا مَعِیَ أَبَداً وَ لَن تُقاتِلُوا مَعِیَ عَدُ  وا
527 وَ - 303 -قرآن- 491 - لَئِن لَم یَنتَه المُنافِقُونَ ... -قرآن- 235 » را وادار میکنیم که آنها را خوار کنی و از خود برانی در اینکه آیه
3- ابو 166- قرآن- 1 - .« المُرجِفُونَ فِی المَدِینَۀِ لَنُغرِیَنَّکَ بِهِم ثُم لا یُجاوِرُونَکَ فِیها إِلّا قَلِیلًا، مَلعُونِینَ أَینَما ثُقِفُوا أُخِ ذُوا وَ قُتِّلُوا تَقتِیلًا
مسلم اصفهانی گفته است یعنی: چه خواهد شد که در دنبالهي بد رفتاري و نفاق گرفتار شوند و ناچار شوند و بیایند و سوگند یاد
کنند. ابو الفتوح: گفتهاند که اینکه آیه براي عبد اللّه بن ابی سلول است که، در جنگ بنی المصطلق چیزي گفت و سورهي منافقین
براي او نازل شد و رسوا شد و نزد- پیغمبر [ص] رفت و سوگند یاد کرد که من از سخنم جز نیکی قصدي نداشتم، و باز گفتهاند:
یعنی اینکه مصیبت که چون مرگ او رسید از پیغمبر [ص] پیراهنی خواست که از عذاب جهنّم حفظش کند، باو گفتند تو دروغ
62 فخر: یعنی ما که بمحاکمه نزد پیغمبر نرفتیم، « إِن أَرَدنا إِلّا إِحساناً وَ تَوفِیقاً » [ میگوئی و او آمد و سوگند یاد کرد. [ صفحه 23
براي احسان بطرفهامان که حضور پیغمبر خجالت میکشیدند مطالب خود را بگویند و از فرمان آنحضرت سرپیچی کنند پس
میخواستیم باطرف خصومت خود ارفاق و موافقت کنیم نزد دیگري رفتیم، و معنی دیگر اینکه جمله آن است که مقصود ما از
صفحه 24 از 251
مراجعه بدیگري براي اینکه بود که پیغمبر باصل حق حکم میکند و از آن تجاوز نمی- فرماید لیکن نزد دیگري رفتیم تا در حکم
63 ابو الفتوح: عذر « فَأَعرِض عَنهُم » 43- خود احسان بهر دو طرف را منظور کند و توفیق و موافقت میان ما حاصل شود. -قرآن- 1
20 فخر: اینکه جمله دو مطلب میفهماند: 1- یعنی اعتنا و توجّه بآنها مکن و پردهي - آنها را قبول مکن که دروغ میگویند. -قرآن- 1
63 فخر: یعنی منزجر کن آنها « وَ عِظهُم » . آنها را هم مدر، و نفاق آنها را و آنچه در دل دارند آشکارا مکن که جرأتشان زیاد نشود
63 فخر: ممکن « وَ قُل لَهُم فِی أَنفُسِهِم قَولًا بَلِیغاً » 13- را از نفاق و کبر و حسد، و آنها را از مجازات عالم دیگر بترسان. -قرآن- 1
است: 1- جمله پس و پیش باشد، یعنی بگو گفتاري رسا در روحیّهي آنها، 2- ممکن است معنی اینطور باشد: بگو بآنها در حقیقت
نفوس پست و روح خبیث و دل پر از مکر و نفاقشان یک گفتاري که رسا باشد و برساند آنچه در دل دارند که خدا میداند و از او
63 « بَلِیغاً » . 3- یعنی بگو در نفوس آنها و در سرّ و راز خودشان نه در آشکار و انظار دیگران 50- نمیتوان مخفی کرد. -قرآن- 1
فخر: وعظ اوّل بمعنی تخویف از عذاب آخرت است و مقصود از بلیغ ترساندن بگرفتاري در اینکه عالم است و ممکن است هر دو
11 سخن ما: آیت - یک مطلب را بفهماند که موعظه و پند تو باید بلیغ و رسا باشد که بخوبی متوجّه شوند و نتیجه بگیرند. -قرآن- 1
اوّل، آن روز یهود را معرّفی کرد و امروز باصطلاح بند و بستچیها [ صفحه 24 ] را و آنهائیکه بوسائل مختلف متوسّل میشوند و
بطاغوت اینکه زمان و ارباب قدرت و نفوذ خود را میچسبانند، و باین وسیله حقوق مردم را نابود میکنند، و هر گونه سوء استفاده از
تا آخر که با ستمکاران نباید همکاري کنند مخالفت میکنند و با تملّق و رشوهي بآنها « أُمِرُوا أَن یَکفُرُوا » آن مینمایند و با مفاد
مقاصد نامشروع خود را انجام میدهند، اینجا است که بحقیقت گمراهی گرفتارند و ذلت و خواري و تسلّط اجانب و همین است
500- 244 -قرآن- 474 - تا آخر. -قرآن- 219 « أَن یُضِلَّهُم ضَلالًا » : حقیقت
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 64 تا 65
وَ ما أَرسَلنا مِن رَسُول إِلاّ لِیُطاعَ بِإِذن اللّه وَ لَو أَنَّهُم إِذ ظَلَمُوا أَنفُسَ هُم جاؤُكَ فَاستَغفَرُوا اللّهَ وَ استَغفَرَ لَهُم الرَّسُول لَوَجَ دُوا اللّهَ تَوّاباً
- [ رَحِیماً [ 64 ] فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤمِنُونَ حَتّی یُحَکِّمُوكَ فِیما شَجَرَ بَینَهُم ثُم لا یَجِدُوا فِی أَنفُسِهِم حَرَجاً مِمّا قَضَیتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسلِیماً [ 65
373 معنی لغات: شجر- از مصدر شجر بفتح اول و سکون دوّم و شجور بمعنی مورد گفتگو و نزاع بستن، جلوگیري کردن. - قرآن- 1
حرج- مضیقه و تنگنائی. ترجمه: 64 ما پیغمبري نفرستادیم مگر براي اینکه باجازه و امر خدا مردم اطاعت آنها کنند. پس اگر اینکه
بر خود ستم کردهها که بحکومت هر کسی راضی شدهاند از دل ایمان میداشتند و میآمدند نزد تو و از خدا آمرزش میخواستند و تو
اي پیغمبر براي آنها استغفار میکردي البتّه مزد کار خود را میبردند، چون خداوند را توبه- پذیر و مهربان یابند. 65 سوگند
بپروردگارت: اینگونه مردم دروغ میگویند و ایمان ندارند، مگر که در دادخواهی خود نزد تو آیند و بحکومت تو تن دهند و از
64 طبري: یعنی مطیع اوامر «ِ لِیُطاعَ بِإِذن اللّه » : دادرسی تو ناپسندي در دل نداشته باشند و از دل و جان تسلیم شوند. گفتهي مفسّرین
46 مجمع: یعنی بامر خداوند موظفند که از پیغمبر - او باشند بموجب تقدیر خدا و قضا و قدر که در علم او بوده است. -قرآن- 18
یعنی «ِ وَ ما کانَ لِنَفس أَن تُؤمِنَ إِلّا بِإِذن اللّه » اطاعت کنند، و اذن چند صورت [ صفحه 25 ] استعمال میشود: 1- مهربانی مثل
یعنی «ِ وَ ما- هُم بِضارِّینَ بِه مِن أَحَ دٍ إِلّا بِإِذن اللّه » : هیچکس مؤمن نمیشود مگر با لطف خدا، 2- راه باز کردن و مانع نشدن مثل
- .«ِ لِیُطاعَ بِإِذن اللّه » : نمیتوانند زیان برسانند مگر خدا مانع کارشان نشود و راه براي آنها بازگذارد. 3- امر و فرمان، مانند اینکه آیه
63 ابو الفتوح: اینکه جمله را دو معنی است: -قرآن- « وَ لَو أَنَّهُم إِذ ظَلَمُوا أَنفُسَهُم » 412- 252 -قرآن- 384 - 95 -قرآن- 184 - قرآن- 36
-1 چون معنی ظلم در لغت نقصان و کمی بهره است، معنی جمله اینکه است: آنگاه که بر خود ستم کردند و خود را از 44-1
بهرههاي معنوي و ثواب محروم کردند که رفتند نزد طاغوت و رهبران ضلالت، 2- چون کارهاي آنها موجب زیان بخودشان بود
65 ابو الفتوح: مردي بنام ثعلبه بن حاطب یا « فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤمِنُونَ » . پس آن زیان و ضرر ستمی است که خود بر خود روا داشتهاند
صفحه 25 از 251
بنام حاطب بن ابی ربیعه با زبیر بن عوام پسر صفیّه دختر عبد المطّلب که عمهزادهي- پیغمبر [ص] بود نزاع در استفاده از آبی داشتند
که در جوي روان بود و زمین زبیر بالاتر از زمین آن مرد بود، بپیغمبر [ص] شکایت خود بردند و آنحضرت بزبیر فرمود: تو زراعت
خودت را آب بده و بعد براي اینکه مرد رها کن، آن مرد را از اینکه حکومت خوش نیامد و گفت: چون پسر عمّهي تو بود، برایش
چنین حکم کردي، اینکه سخن بر پیغمبر گران آمد، بزبیر فرمود: استفادهي خود را از آب کامل بکن و تا پل و دیوارهي زمین آب
را نگه دار، و چون حق خود را تکمیل کردي براي اینکه مرد رها کن، و حکم اوّل بطور مسامحه و موافقت با آنمرد بود، و چون
اعتراض کرد و ناراضی بود حکم حقیقی و حق مشروع زبیر را معیّن فرمود، پس از حکم مقداد بآنها رسید و جریان را پرسید آن
مرد گفت: پیغمبر بسود عمّهزادهي خود حکم کرد و بمسخره دهان خود را کج کرد. مرد یهودي آنجا بود، گفت: عجب است که
او را پیغمبر میدانند و حکم او را بناحق میشمارند و ما در زمان موسی گناهی کردیم و آنحضرت گفت: توبهي شما بآن است که
34 [ صفحه - یکدیگر را بکشید، ما شمشیر برداشتیم و بجان هم افتادیم تا هفتاد هزار از ما کشته شد، و گناه ما بخشیده -قرآن- 1
26 ] شد، ثابت بن قیس بن شمّاس آنجا حاضر بود، گفت: سوگند بخدا اگر پیغمبر [ص] بمن فرماید خود را بکش هیچوقت توقّف
203 مصباح الهدایۀ عز الدّین - که در آیت بعد از اینکه است. -قرآن- 165 « ما فَعَلُوه إِلّا قَلِیل مِنهُم » نکنم. اینکه آیه نازل شد، تا
کاشانی باب ششم فصل چهارم ص 220 ادب سوّم تسلیم تصرّفات شیخ شدن. باید که طریق تنفیذ تصرّفات او در نفس و مال خود
گشوده دارد و بهر چه فرماید منقاد و مستسلم و راضی بود چه جوهر ارادت و محبّت او جز بدین طریق روشن نگردد، و عیار صدق
392 سخن - تا آخر آیه. -قرآن- 359 « فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤمِنُونَ » او جز بدین معیار معلوم نشود چنانکه کلام مجید بدان اشارت فرمود
ما: 1- معرّفی مقام پیغمبر است که بامر خداوند یعنی بحکم وظیفهي وجدانی باید بیچون و چرا مردم فرمانبرش باشند، 2- مقام
تا آخر شاید « جاؤُكَ فَاستَغفَرُوا اللّهَ » : پیغمبر بآن درجه است که باید بوسیلهي او راه آمرزش از گناه را پیدا کنند و بس، و جملهي
تا آخر میفهماند که پیغمبر [ص] مصون از خطا است و آنچه بفرماید نباید کسی « فَلا وَ رَبِّکَ » : اشاره بهمین مطلب باشد. 3- جملهي
353- 278 -قرآن- 335 - در دل هم اندك نگرانی حس کند و گر نه، از حقیقت ایمان دور است. -قرآن- 247
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 66 تا 68
وَ لَو أَنّا کَتَبنا عَلَیهِم أَنِ اقتُلُوا أَنفُسَ کُم أَوِ اخرُجُوا مِن دِیارِکُم ما فَعَلُوه إِلاّ قَلِیل مِنهُم وَ لَو أَنَّهُم فَعَلُوا ما یُوعَظُونَ بِه لَکانَ خَیراً لَهُم وَ
317 معنی لغات: تثبیت- بمعنی - أَشَدَّ تَثبِیتاً [ 66 ] وَ إِذاً لَآتَیناهُم مِن لَدُنّا أَجراً عَظِیماً [ 67 ] وَ لَهَدَیناهُم صِ راطاً مُستَقِیماً [ 68 ] -قرآن- 1
پابرجا نمودن و تقویت کردن. لدنّا- بمعنی نزد، جانب، سو، کتبنا- از کتابت بمعنی مأمور کردن، و موظّف نمودن است. ترجمه:
[چون در آیت جلو گفته شده است که اسلام تسلیم بفرمان است و- [ صفحه 27 ] بس در اینجا اندازهي تسلیم یادآوري شده است
اگر آنها را 66 موظّف کنیم خود را بکشند و یا ترك وطن کنند و از شهر و دیار خود بروند، انجام آن نکنند مگر چند تن- شان و
اگر آنچه بآنها پند میرسد گوش گیرند و انجام دهند البتّه [مزد و ایمانشان] سختتر و برجايتر خواهد بود 67 و از سوي خود
66 طبري: ابو اسحاق سبیعی « وَ لَو أَنّا کَتَبنا عَلَیهِم » : پاداشی بزرگشان دهیم 68 و رهبري- شان براه راست کنیم. گفتار مفسّرین
48 چون اینکه آیه نازل شد، مردي شنید و گفت: اگر خداوند به اینکه طور وظیفهاي ما را موظّف میکرد البتّه - گفت: -قرآن- 16
انجام میدادیم، و الحمد للّه که خدا ما را معاف کرد و بچنین کار مکلّف نکرد، چون سخن او را بپیغمبر عرض کردند، فرمود: در
اصحاب من کسانی هستند که ایمان در دل آنها از کوه ثابتتر است. مجمع: یعنی اگر اینکه اشخاص نامبردهي سابق را موظّف
66 ابو الفتوح: إبن کثیر و نافع و إبن عامر و کسائی « أَنِ اقتُلُوا أَنفُسَ کُم أَوِ اخرُجُوا » . کنیم چنانچه ملّت موسی را موظّف کردیم
و عاصم و حمزه هر دو را مکسور خواندهاند، و ابو عمرو نون را مکسور « او » و واو « ان » با ضم در نون « ان قتلوا او اخرجوا » : خواندند
با نصب نوشته شده است. - « قلیلا » 66 طبري: در مصاحف اهل شام «ٌ ما فَعَلُوه إِلّا قَلِیل » خواند و واو را مضموم قرائت کرده است
صفحه 26 از 251
322 مجمع: بعضی گفتهاند مقصود ثابت بن قیس است و بعضی گفتهاند مقصود عدّهاي از اصحاب پیغمبر - 43 -قرآن- 292 - قرآن- 1
- 66 ابو الفتوح: در مقصود اینکه جمله دو قول است: 1 « أَشَدَّ تَثبِیتاً » . [ص] هستند و از آن جمله است عمّار یاسر و عبد اللّه مسعود
- یعنی در نفوس مردم ثابت و باقیتر است چون از دلیل و حجّت مطلب را پذیرفتهاند پس وجدانشان آرامتر است و تزلزل ندارند، 2
وَ» 20- یعنی اگر بپند پیغمبر رفتار کنند نصیب آنها است بهره و سودي ثابت که مانند منافع دنیا نیست که زود نابود شود. -قرآن- 1
79 [ صفحه 28 ] اهمیّت مزد معلوم - 37 -قرآن- 65 - آن است که -قرآن- 1 « مِن لَدُنّا » 67 ابو الفتوح: مقصود از « إِذاً لَآتَیناهُم مِن لَدُنّا
ممکن است اینکه فکر پیدا شود که بوسیلهي « وَ لَو أَنّا کَتَبنا » شود چون از جانب او است فناناپذیر است. سخن ما: 1- در جملهي
پیغمبر و مقام هدایت همهي بشر براي همیشه، چنین دستور بر خلاف عقل و مصلحت که بجان یکدیگر بیفتند و بکشند چه سود از
آن منظور است، اگرچه بصورت فرض و پندار باشد و پس از صدور فرمان عدّهاي کم تسلیم بآن بشوند و دیگران انجام ندهند.
جواب آن است: میگویند: یکی از افسرهاي عالی رتبهي تزاري روسیه براي نمایاندن قدرت، فرمان داد بقشون که بصورت حرکت
نظام بروند بدریا و چندین هزار افراد لشکر بیک فرمان در دریا غرق شدند، و میگویند در ارتش قانونی است که اگر فرمانده در
موردي فرمان داد و فردي اطاعت نکرد باید او را اعدام کنند چون افراد حق اعتراض بر افسر ندارند و اگر او فرمانی بر خلاف بدهد
مسئول ما فوق خود است. منظور از نقل اینکه گفتهها که بدرستی و نادرستی آن کاري نداریم استدلال بر یک مسئلهي مسلّم در
نزد مردم است و توضیح یک مطلب و آن توجّه به اینکه که اشخاصی که عهدهدار سرپرستی و رهبري عدّهاي مختلف هستند که
فکر و عقل آنها تفاوت- بسیار دارد و بخصوص اگر بدوي و وحشی باشند که هیچ همآهنگی و حد مشترك میان آنها نیست، لازم
است براي آنها یک حد مشترك و یک موقع توافق ایجاد شود تا موافقت و اتّحاد آنها در کارهاي همگانی فراهم شود از اینکه
جهت لازم بوده است آنها را متوجّه کنند که شما با همهي اختلافات و ناسازگاریها باید در برابر امر پیغمبر [ص] طوري باشید که از
کشتن یکدیگر خودداري نکنید، و با ایجاد اینکه طور حس فرمان- بري آنطور مردم آمادهي تربیت میشوند، و نیز همین دستور از
طرف حضرت موسی [ع] براي بنی اسرائیل نقل شده است، چنانکه از مجمع البیان نقل کردیم، پس باین نتیجه میرسیم که ممکن
است اینکه جمله اشاره باشد باین مطلب: که خود میدانید خودداري از فرمان خدا کفر است اگرچه فرمان بکشتن یکدیگر باشد ولی
بر فرض که بچنین فرمانی مأمور شوید بیشتر شما از انجام آن خوددار هستید، 2- چون منظور از بیان اینکه مطلب ایجاد حس اطاعت
گفته شده است که شاید اشاره باشد باین که «ِ یُوعَظُونَ بِه » [ 50 [ صفحه 29 - کامل بوده است، در دنبالهي آن جمله -قرآن- 28
همهي گفتههاي خدا و پیغمبر فقطّ پند و نصیحت است براي مصلحت خود شما که بهرههاي مادي و معنوي در نتیجهي انجام آنها
20- است و بس. -قرآن- 1
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 69 تا 70
[ وَ مَن یُطِع اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنعَمَ اللّه عَلَیهِم مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ ال ّ ص الِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً [ 69
جمع صدّیق بمعنی راستگوي کامل، آنکه -« الصدّیقین » : 264 معنی لغت - ذلِکَ الفَضل مِنَ اللّه وَ کَفی بِاللّه عَلِیماً [ 70 ] -قرآن- 1
گفتار و کردارش مطابق است، نیکوکار مورد تصدیق. جهت نزول: طبري: از عایشه روایت کردهاند عدّهاي اظهار اشتیاق به پیغمبر
میکردند، و میگفتند: از دوري شما رنج میبریم و بیش از آن در فکر عالم دیگر هستیم که مقام شما آنجا است که ما هرگز دسترس
مولاي پیغمبر که « ثوبان » : بآن نداریم، اینکه آیه براي آرامش خاطر آنها نازل شده است، و در مجمع البیان است: نقل کردهاند
سخت دوستدار آن حضرت [ص] بود، روزي با حالی زار و نزار حضور آن حضرت رسید، پرسید: تو را چه میشود! عرض کرد
بیمار نیستم، لیکن اندیشهي- زیارت شما ناراحتم دارد، تا خدمت شما برسم، و نیز در عالم دیگر اگر ببهشت باشم از مقام تو پائینترم
و اگر ببهشت نباشم که هرگز بزیارت شما نمیرسم، اینکه آیه براي آرامش خاطر او نازل شد. ترجمه: [چون دانستند اسلام درست و
صفحه 27 از 251
بهرهي از آن فرمانبري از خداوند و پیغمبر است اینک خوشدل باشند] آنکه 69 از خدا و پیغمبر اطاعت کند مشمول- انعام خدا
است با پیغمبران و شهیدان و مردم راستگو و درستکار که بهترین هم- نشین و دوستدار همیشگی باشند 70 ، و اینکه بخشش خداوند
69 مجمع: در معنی صدیق « وَ الصِّدِّیقِینَ » : است که او بس است براي آگهی از هر نهانی و شایستگی. [ صفحه 30 ] سخن مفسّرین
35 عبده: صدّیقین کسانی هستند که - گفتهاند: یعنی آنکه همهي گفتههاي خدا و رسول را راست و درست بداند. -قرآن- 15
نهادشان پاکیزه است، و مزاجهاشان- معتدل است، و نیتهاشان پاك است، و اینکه صفا در آنها موجب میشود که حق و باطل و خیر
و شر را بزودي درمییابند و از یکدیگر جدا میکنند، و از همین خاصیّت- اخلاقی آنها است که حق را ببهترین صورت تصدیق
میکنند، و در راستی بزبان و عمل کسی بالاتر از آنها نیست. فخر: بعضی گفتهاند: صدّیقین افاضل اصحاب پیغمبر [ص] هستند، و در
« صادِقَ الوَعدِ » قرآن میان صدّیق و پیغمبر فاصله نگذاشته است و درجهي پس از آن قرار داده است، چنانکه در وصف اسماعیل
گفته شده است پس نتیجه آن است که اگر از مرتبهي صدیقی بالا رفت بنبوّت « صِ دِّیقاً نَبِیا » گفته شده است و در وصف ادریس
69 ابو الفتوح: در معنی شهید دو « وَ الشُّهَداءِ » 265- 207 -قرآن- 245 - میرسد و اگر از نبوّت تنزل کرد صدّیق میشود. -قرآن- 190
بیان کردهاند: 1- آنکه بشهادت بر حق ایستادگی و استقامت کند تا او را بکشند، 2- آنکه روز قیامت از- گواهان و شاهدان بر
اینکه دو توضیح از نظر آنها است که شهید را از شاهد «ِ لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النّاس » : اعمال دیگران باشد چنانکه در قرآن است
بمعنی گواه دانستهاند، و ممکن است از شهود بمعنی حضور باشد یعنی آنها که در هنگام کشته شدنشان ملائکه حاضر میشوند و
284 فخر: روایت است: پیغمبر [ص] - 17 -قرآن- 246 - مشاهده میکنند که آنها بچه صورت زندگی را ترك میکنند. -قرآن- 1
شهید است و غریق شهید است [مقصود مبتلی بمرض دفع بیاختیاري مدفوع و شخص غرق شده است] و شهید « مبطون » : فرمود
وَ» . منحصر نیست بآنکه بشمشیر کشته شود، پس شهید آن است که شهادت دهد به درستی دین خدا با استدلال و بیان و یا شمشیر
19 [ صفحه 31 ] و مصلح و مقوم نفس خود - 69 ابو الفتوح: نوشته: و صلاح استقامت نفس بود در حسن عمل -قرآن- 1 « الصّالِحِینَ
یا دیگري. فخر: صالح یعنی آنکه شایسته است در عقیده و کار خود، چون جهل، فساد در عقیده است و معصیت فساد در عمل
69 فخر: رفیق از رفق است بمعنی نرمی طبع و لطافت و ملایمت در کار، و دولت و همدم را هم رفیق « وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً » . است
32 مجمع: ابو بصیر از امام صادق علیه السّلام روایت کرده است که - نامیدهاند بمناسبت ارفاق و ملایمی رفتار با یکدیگر. -قرآن- 1
فرمود: خدا شما را در قرآن یاد کرده است، و اینکه آیه را قرائت فرمود و توضیح داد که مقصود از نبیون پیغمبر است و صدّیقین و
شهداء ما هستیم، و صالحین شما هستید، پس خود را بنشانهي صلاح نشاندار کنید چنانکه خدا معرّفیتان کرده است. حسینی نوشته
ملخص اینکه آیت آن است که هر که امروز کسی را دوست دارد فردا با او خواهد بود: همچو بلبل دوستی گل گزین || تا شوي با
70 طبري: اطاعت از خدا و «ُ ذلِکَ الفَضل » خرمن گل همنشین زاغ چون مردار را شد هم نفس || یار او مردار خواهد بود و بس
- 18 سخن ما: 1 - رسول بواسطهي فضل خدا است، که بآنها احسان کرده است و هدایت شدهاند تا باین درجه رسیدهاند. -قرآن- 1
فخر گفته است: مردم مطیع خدا و پیغمبر اگر با پیغمبران در یک درجه باشند بایستی تفاوتی میان بالاتر و پائینتر و فاضل و مفضول
نباشد، پس مقصود آن است که همه در بهشت طوري هستند که میتوانند یکدیگر را ببینند، ولی آنچه ما میفهمیم اینکه است که
بمعنی باو همراهی در اینکه جمله نه همراهی بمعنی انضمام و یا اتّحاد در مکان باشد، بلکه اشاره است باتّحاد، در « مع » شاید کلمهي
استفاده که همچنان پیغمبران و صدّیقان و شهیدان و صالحان از نیکوکاري خود بهرهمند میشوند اینها هم با آنها هستند در
[ بهرهبرداري و همانطور که آنها نتیجهي خوب میبرند اینها هم نتیجهي خوب خواهند داشت و معلوم است که هر کدام [ صفحه 32
استفادهشان باندازهي ارزش عملشان خواهد بود، پس خلاصهي مطلب آنکه مردم فرمانبر از اینکه دستهي پیغمبران و صالحان هستند
نه از دستهي شیاطین و رهبران گمراهی، بعلاوه که فواصل و دور و نزدیک در آنجا تصوّر ندارد، و همه با یکتائی و وحدت مربوط
هستند و اینکه شمارهها و فاصلههاي مادي در آنجا باین صورت نیست و بگفتهي حافظ: جلوهي حسن تو دل میبرد از شاه و گدا||
صفحه 28 از 251
کَفی بِاللّهِ » چشم بد دور که هم جانی و هم جانانی گرچه دوریم بیاد تو قدح مینوشیم || بعد منزل نبود در سفر روحانی 2- جملهي
شاید اشاره باشد که اطاعت موجب بهره- مندي است و رفاقت با بزرگان، تردید و چون و چرا هم ندارد، نیاز بتدلیس و « عَلِیماً
تظاهر و خودنمائی نیست، علم خدا بس است و کافی براي اینکه شما فرمان ببرید و او انعام کند و همنشین پیغمبرانتان نماید. -
40- قرآن- 14
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 71 تا 73
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذرَکُم فَانفِرُوا ثُبات أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً [ 71 ] وَ إِن مِنکُم لَمَن لَیُبَطِّئَن فَإِن أَصابَتکُم مُصِیبَۀٌ قالَ قَد أَنعَمَ اللّه عَلَیَّ
إِذ لَم أَکُن مَعَهُم شَهِیداً [ 72 ] وَ لَئِن أَصابَکُم فَضل مِنَ اللّه لَیَقُولَن کَأَن لَم تَکُن بَینَکُم وَ بَینَه مَوَدَّةٌ یا لَیتَنِی کُنت مَعَهُم فَأَفُوزَ فَوزاً عَظِیماً
406 معنی لغات: حذر بمعنی احتراز و دوري. فانفروا- از مصدر نفر بر وزن وزن فعل بفتح و صداي بالاي فا بمعنی - 73 ] -قرآن- 1 ]
کراهت داشتن و نفرت نمودن، و از مصدر نفور با ضم نون و نفار با کسر نون و نفیر بمعنی رم کردن چهارپایان، ورم کردن و باد
کردن چشم، برگشتن دسته جمعی مردم حاج از موقف بمکّه، و جنبش دسته- جمعی مردم براي جنگ و یا کار دیگر. ثبات- جمع
صفحه 33 ] بمعنی وسط حوض و گروه مردم و یک دسته که با یکدیگر خویشاوند باشند و اسب ] « ثاء » ثبۀ، با ضم و صداي جلو
العصبۀ من الفرسان. ل یبطئن-ّ از بطّأ بمعنی بتأخیر انداختن و بوقت دیگر گذاشت و کندي کرد، فوز- بر کار چیره شدن و » سوار
موفّق شدن، از ناپسند رهائی یافتن هلاك و نابود شدن و باصطلاح از لغات اضداد است. ترجمه: 71 اي مؤمنین در برابر دشمن با
حزم و احتیاط باشید یا دسته دسته آمادهي جنگ باشید، و یا همگی با هم بجنبید و بسوي دشمن روان شوید و همانا 72 وابستگان
بشما مردمی هستند در همکاري کند و کنارهگیر که اگر اجنبی بشما رسد گوید: خداوند بمن بخششی کرد که با آنان همراه نبودم
و اگر 73 نعمتی از خدا بشما رسد بمانند یک بیگانه که هیچ دوستی نداشته گوید: اي کاش با آنها بودم و بهره- مندي بزرگ
71 طبري: یعنی شمشیر و نیزهي خود براي جنگ بردارید که وسیلهي « خُذُوا حِذرَکُم- تا- أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً » : داشتم. سخن مفسّرین
67 مجمع: در معنی اینکه جمله دو قول است: 1- بپرهیزید از دشمن خود - 32 -قرآن- 44 - سلامتی از شر دشمن است. -قرآن- 15
بوسیله برداشتن اسلحهي جنگ، 2- بردارید اسلحهي خود را و جهت اینکه اسلحه حذر نامیده شده است چون وسیلهي حذر و پرهیز
71 طبري: یعنی دسته دسته بسوي آنها «ٍ فَانفِرُوا ثُبات » . از دشمن است و همین معنی از حضرت امام باقر علیه السّلام روایت شده است
21 مجمع: یعنی دسته دسته هر کدام بطرفی بروید براي جنگ با دشمن - بروید یا همگی بهمراه پیغمبر روانه جنگ شوید. -قرآن- 1
و اگر مصلحت مقتضی شد همگی با هم بیک جانب بروید و از امام باقر [ع] روایت شده است: مقصود از ثبات سرایا است جمع
سریه بمعنی دستهي پنج نفري تا سیصد یا چهار صد نفر] و مقصود از جمیعا قشون کامل است. کشف الاسرار نوشته: بر ذوق
جوانمردان طریقت، اینکه آیت اشارت بفرار است، و گفتهاند فرار دو قسم است: یکی از خلق بگریختن، و دیگر قسم با حقّ
گریختن [ صفحه 34 ] امّا از خلق بگریختن آسان کاري است که اینکه صفت عابدان و قاصدان است، کار آن دارد که با حقّ
گریزد، و نه هر کسی با حق تواند گریخت مگر کسی که عیان او را بار دهد، و مهر او را پرده بردارد و احدیّت او را در کنف عزّت
جاي دهد، چنانکه آن جوانمرد که بر بو یزید بسطامی شد، و از وي پرسید: آن سهام حق که دلهاي درویشان نشانهي آن است چی
است! آن جوانمرد اینکه بگفت و سر در جنبانید، بو یزید گفت: اینکه سؤال تو نیست، و تو اهل اینکه سؤال نهاي، گفت: چرا!
گفت: از آنکه اینکه سؤال حضرتیان است، و من بحضرت بودم و تو را بر آن درگاه ندیدم، آن جوانمرد گفت: زنهار در غلطی اي
بایزید، من بدرگاه بودم عیان مرا بار داد، مهر پرده برداشت احدیّت مرا در کنف عزّت جاي داد، پس غیرت پرده فروگذاشت، تو بر
در بماندي از حال من چه خبر داري، گفت: اینکه را نشانی هست! گفت نشانش اینکه است که اینک بدرگاه میشوم، بیار اگر
شغلی داري تا تو را پایمردي کنم، اینکه بگفت و کالبد خالی کرد، بو یزید گفت: آه که غوث جهان بود امّا در پردهي غیرت بود و
صفحه 29 از 251
من ندانستم، و زبان حال بو یزید بنعت تحیّر میگوید: آوه که دلارام دلم برد و گریخت || پیمان بشکست و اسب هجران انگیخت تا
دلبر و دل باز بچنگ آرم من || بس خون که ز دیدگان فرو باید ریخت عبده: اینکه جمله میفهماند که لازم است تهیّهي وسائل
72 مجمع: آیه «َّ وَ إِن مِنکُم لَمَن لَیُبَطِّئَن » . حذر از کفّار، و جنگ با آنها در هر زمانی بمقتضاي خودش اگرچه بوسیلهي طیّاره باشد
بمعنی بعضی از شما گفته شده است با اینکه منافق از مؤمنین نیست بمناسبت « مِنکُم » براي معرّفی منافقین نازل شده است، و کلمهي
122- 43 -قرآن- 113 - اینکه است که آنها بواسطهي اظهار اسلام در حکم مسلمین و جزء اجتماع آنها شمرده میشوند. -قرآن- 1
72 ابو الفتوح: شهید اینجا بمعنی حاضر است و مقصود آن است که در هنگام جنگ و گرفتاري با آنها حاضر نبودم « مَعَهُم شَهِیداً »
] 53- 73 مجمع: براي اینکه جمله سه معنی نقل است -قرآن- 1 « کَأَن لَم تَکُن بَینَکُم وَ بَینَه مَوَدَّةٌ » 20- که گرفتار شوم. -قرآن- 1
گفته است: یعنی اگر مصیبتی بشما برسد خوشحال هستند که با شما حاضر نبودند مانند کسیکه میان «1» صفحه 35 ] ابو علی فارسی
او و شما رابطه و دوستی نیست.گفته است: یعنی اگر مصیبتی بشما برسد خوشحال هستند که با شما حاضر نبودند مانند کسیکه میان
2- یعنی آنها میگویند: ایکاش با مسلمین میبودیم و بهرهمند میشدیم و اینکه سخن 25- او و شما رابطه و دوستی نیست. -پاورقی- 23
- مانند سخن شخص بیگانه است که با شما دوستی ندارد، چون آرزوي همراهی میکند بمنظور استفاده نه براي کمک بشما، 3
بعضی گفتهاند: یعنی اگر براي شما بهره و سود بود مانند آدم بیگانه آرزو میکند که حاضر میبود و غنیمت میبرد، و هم در مجمع
با یاء قرائت کردهاند بصیغه غایب و نقل شده است یک نفر قرائت منحصر بخود داشته « کأن لم یکن » البیان است: بعضی قرّاء کوفه
با « زاي قرائت کردهاند. 2 «3»ّ با ضم « افوز » با ضم و صداي جلو یاء و از یزید نحوي و حسن بصري نقل شده است «2»«َّ است. یَقُولَن
16 -پاورقی- - زاي قرائت کردهاند. -قرآن- 1 «3»ّ با ضم « افوز » ضم و صداي جلو یاء و از یزید نحوي و حسن بصري نقل شده است
113 سخن ما: در ترجمه آنچه فهمیدهایم نوشتیم. امام فخر و دیگران در اینکه آیه بمسئلهي قضا و قدر توجّه - -19-17 پاورقی- 111
کرده و بحث نمودهاند ولی ما با سبک آیه اینکه بحث را مناسب نمیدانیم و آیات مناسب دیگر بوده است، و بحث شده است و
[ 63 [ صفحه 36 - میشود، فقطّ اینکه آیات بما میفهماند که باید از خود با خبر باشند و در برابر دشمن آماده و مجهّز. -قرآن- 34
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 74 تا 76
فَلیُقاتِل فِی سَبِیل اللّه الَّذِینَ یَشرُونَ الحَیاةَ الدُّنیا بِالآخِرَةِ وَ مَن یُقاتِل فِی سَبِیل اللّه فَیُقتَل أَو یَغلِب فَسَوفَ نُؤتِیه أَجراً عَظِیماً [ 74 ] وَ ما
لَکُم لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیل اللّه وَ المُستَضعَفِینَ مِنَ الرِّجال وَ النِّساءِ وَ الوِلدان الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخرِجنا مِن هذِه القَریَۀِ الظّالِم أَهلُها وَ
اجعَل لَنا مِن لَدُنکَ وَلِیا وَ اجعَل لَنا مِن لَدُنکَ نَصِ یراً [ 75 ] الَّذِینَ آمَنُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیل اللّه وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ
جمع مستضعف یعنی -« مستضعفین » : 656 معنی لغات - الطّاغُوت فَقاتِلُوا أَولِیاءَ الشَّیطان إِن کَیدَ الشَّیطان کانَ ضَ عِیفاً [ 76 ] -قرآن- 1
حیله، مکر، پلیدي و خبث باطن و کوشش در تباه -« کید » جمع ولید بمعنی بچّه، بنده، نوزاد -« ولدان » . آنکه بیچاره و ناتوانش بدانند
کردن کار کسی. ترجمه: 74 پس آنها که بهرههاي اینکه زندگی را دادهاند و سراي آینده براي خود خریدهاند باید براه خدا [و
آنچه راه تکامل و خیر آدمی است] بجنگند و آنکه به اینکه گونه بجنگد چه کشته شود و یا چیره شود در آینده مزدي بزرگ باو
دهیم 75 ، پس چرا شما براه خدا نمیجنگید با اینکه زنان و مردان و فرزندان بیچاره در دست کافران گویند: خدایا ما را از اینکه
شهري که مردمش ستمکارند برهان و از سوي خود دوست و یاوري براي ما برسان، البتّه آنها که مؤمن شدند براه خدا جنگ کنند
[ و آنها که کافر شدند براه دیو جنگ کنند پس شما با دوستان شیطان بجنگید که همانا حیله شیطان است و ناچیز بود. [ صفحه 37
54 شري هم بیع باشد و هم خریدن و مراد در - 74 ابو الفتوح نوشته است: -قرآن- 14 « الَّذِینَ یَشرُونَ الحَیاةَ الدُّنیا » سخن مفسّرین
آیت بیع است، یعنی آنانکه دنیا بفروخته اند بآخرت، یعنی دنیا رها کردهاند و از دست بداده و آخرت بستده. فخر: ممکن است
باشد یعنی میخرند، و گفتهاند اینکه جمله خطاب بمنافقین است که از جنگ در احد خودداري کردند « یشترون » بمعنی « یَشرُونَ »
صفحه 30 از 251
28- پس معنی چنین میشود: آنهائی که دنیا را بر آخرت ترجیح میدهند سودي نمیبرند مگر که در راه خدا بجنگند. -قرآن- 17
گفت، که اینکه عامتر است، چه غلبه هم بقتل « یغلب » نگفت « تقتل یقتل » 74 ابو الفتوح نوشته: و براي آن در برابر « فَیُقتَل أَو یَغلِب »
75 ابو الفتوح: عموم مفسّرین « القَریَۀِ الظّالِم أَهلُها » 24- باشد و هم بتاختن دشمن، چون دشمن را بشکند هم غالب باشد. -قرآن- 1
گفتهاند مراد بقریه مکّه است. و اعراب شهر بزرگ را قریه مینامند چون مردم زیاد در آنجا جمع میشوند، و ابو علی گفته است:
یعنی مردان ناتوان که عبّاس إبن ابی ربیعه بود، و ابو جندب بن سهیل، و سلمۀ بن هشام و ولید «ِ وَ المُستَضعَفِینَ مِنَ الرِّجال » جملهي
بن الولید، و غیره هم بودند، خداي تعالی دعاي ایشان اجابت کرد، و رسول مکّه بگشاد و عتّاب إبن اسید را براي ایشان امیر کرد، و
245- 31 -قرآن- 207 - او یار ایشان شد تا آنانکه مظلوم بودند و ذلیل، و ضعیف، غالب و قاهر و قوي گشتند بر ظالمان. -قرآن- 1
مجمع: اینکه آیه دلالت دارد بر اهمّیت دعا، زیرا خداوند حکایت کرده است که آنها دعا کردهاند و چون اثر اینکه دعا در فتح مکّه
إِن کَیدَ » . ظاهر شد معلوم است که خدا دعاي آنها را مستجاب کرده است و گر نه نقل دعاي آنها در اینکه آیه فایده نداشت
76 مجمع: بعضی گفتهاند چون دوستان شیطان با شک و تردید کار میکنند و مؤمنین با یقین و دلیل، پس « الشَّیطان کانَ ضَ عِیفاً
42 عبده: از مباحث لفظی که در اینکه قسمت گفتگو میشود مطابق نشدن صفت [ صفحه - حیلهي شیطان ضعیف است. -قرآن- 1
است و موصوف است و مؤنث براي آنکه اسم فاعل و اسم « القریۀ » است و مذکّر با موصوف که « الظّ الم » 38 ] است که کلمهي
مفعول اگر نسبت مجازي باشد و بغیر واقع داده- شود مانند فعل است که ممکن است نسبت بفاعل مؤنّث لفظی آنرا مذکّر یا
و صحیح است « القریۀ الّتی یظلم اهلها » بگویند « القَریَۀِ الظّالِم أَهلُها » مؤنّث- تلفّظ کنند، و اینکه جمله هم مثل اینکه است، که بجاي
تا اینکه « خُذُوا حِذرَکُم » 372 سخن ما: 1- از آیت 71 - که فعل را مذکّر تلفّظ کنند و همچنین صفت براي مؤنّث را. -قرآن- 342
آیات در مجموع اینکه شش آیه یک مطلب بسیار مهم میتوان استفاده کرد که تفاوت دین است با تمدّن، در اینکه آیهها اوّل
سفارش شده است که دشمن شما را غافلگیر نکند و مجهّز و آماده باشید براي برابري و دفع شرّ و در مواقع « خُذُوا حِذرَکُم » بجملهي
مقتضی با دستههاي کوچک یا قشون کامل بروید بجنگ دشمن، اینکه مطلب که در دین گفته شده است در تمدّن امروز با وسائل
و تشکیلات بسیار مفصّل بنام تسلیحات مخابرات اطّلاعات و جاسوسی قشون و هزاران شعب مختلف دیگر آماده شده است و در هر
« وَ إِن مِنکُم لَمَن تا آخر » مملکتی هزاران ملیون خرج آن میشود براي همانچه در آیه مردم بآن موظّف شدهاند، پس از آن بجملهي
آنهائیکه براي ترس از کشته شدن و آسیب دیدن خودداري از جنگ میکنند ولی براي استفادهي مال تأسّف دارند که محروم
شدهاند سرزنش شدهاند تا اینجا دین و تمدّن کوچکترین جدائی ندارند و آنچه آنروز دین خواسته است امروز تمدّن آماده میکند،
از اینکه جمله ببعد اختلاف نمودار است چون درست عمل و رفتار اینها امروز در دنیاي متمدّن همان است که در آیه سرزنش کرده
فَلیُقاتِل » است، که میبینیم جنگها فقطّ براي استعمار و باز کردن بازار و سود و سرمایه است و بس، باز در دنبالهي آن، با جملههاي
کسانی بجنگ شدهاند که از دل و جان پی سعادت هستند و مصلحت اجتماع را میخواهند و در « فِی سَبِیل اللّه الَّذِینَ یَشرُونَ- تا آخر
برابر آن از زندگی میگذرند و میفروشند آنرا براي سعادت جاویدان ولی در تمدّن و انسانیّت امروز کسانی مهیاي خدمت بنظام
1368 [ صفحه 39 ] بدرجه و مزایاي - 762 -قرآن- 1313 - 228 -قرآن- 737 - 46 -قرآن- 210 - میشوند که چشم و طمعشان -قرآن- 28
افسران است. و آنچه منظور نیست اصلاح فساد و براه آوردن منحرفین است، بهترین دلیل روش امروز اینکه کشور که مخارج قشون
معلوم است و مردم منحرف و راهزن و دزد مسلح هم فراوان است و ببهانهي تقسیم کار میگویند امنیت داخلهي کشور با قشون
75 « ما لَکُم لا تُقاتِلُونَ تا آخر آیت » نیست. بعد از آنکه آشکارا گفته شد با چه نیّت و چه روشی باید جنگ کنند با جملههاي
اضطرار و بیچارگی همگیشان یادآوري شده است که دین و وجدان و انسانیّت را منظور کنید و گرفتاري آنها را در نظر آورید و
براي نجات آنها بکوشید، و لیکن در دنیاي متمدّن امروز اگر ملّت ضعیفی مورد استفادهي قویتر از خود بود و در فشار و شکنجهي
کسی بفریادشان نمیرسد و میگویند آن مردم قوي در سرزمین آن بیچارگان « ربّنا اجعَل لَنا مِن لَدُنکَ وَلِیا » : آنها، آنچه فریاد کنند
صفحه 31 از 251
حقوقی و امتیازاتی دارند، ولی اگر مردمی ضعیف با آزادي و آسایش خود مورد طمع واقع شوند هزاران بهانه بنام کمک و
دستگیري بیچارگان ایجاد میشود و دایهاي میشوند از مادر مهربانتر فقطّ بطمع سود و سرمایه، کومک بدرماندگان را بهانه میکنند و
بجان یکدیگر میافتند و میکشند و کشته میشوند و بجهنّم میروند. اینکه بود تفاوت دین با تمدّن که در یک مورد آنچه دین بطور
ساده و مختصر موظّف کرده است تمدّن آنرا بآخرین درجه بالا برده است. چون مطابق میل خود یافته است، و در سه مورد دیگر
تمدّن مطابق میل و خواستهي نفسانی خود درست نقطهي مقابل و مخالف دین و وجدان و عواطف انسانیّت را پیشهي خود کرده
است و جلو میرود، 2- استفادهي دیگر ما از اینکه آیات آن است که جنگ و آدم کشتن کار آسان و ساده نیست، و باید وقتی
مهیّاي جنگ شوید که در واقع براي راه خدا و سعادت همیشگی بجنگ بروید و ایمان شما بمصلحت آن طوري باشد که مطمئن
باشید در اینکه عمل معامله با خدا میکنید و جان میدهید و خوشبختی دائمی میخرید، نه بیجهت بهانهجوئی کنید و آدمکشی پیشه
تا « ما لَکُم لا تُقاتِلُونَ » 3- دین اسلام حدّ مشترك همهي ملّتها و مردم است و آیت 75 771- 406 -قرآن- 736 - کنید. -قرآن- 380
93 [ صفحه 40 ] بکمک او بشتابند و نجاتش - آخر، میفهماند که در هر کجا مسلمانی گرفتار دست ستمکاران شد باید -قرآن- 66
دهند، 4- در آخر آیات یادآوري شده است که بالاترین تکیهگاه و پشتیبان انسان ایمان و خرد او است که سنجیده و فهمیده، عقیده
و کاریرا دنبال کند و با ایمان ثابت آنرا جلو ببرد و نترسد. که افکار و نقشههاي مردم منحرف، وسوسهي شیطانی است و زود نابود
میشود.
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 77 تا 79
أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُم کُفُّوا أَیدِیَکُم وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ فَلَمّا کُتِبَ عَلَیهِم القِتال إِذا فَرِیق مِنهُم یَخشَونَ النّاسَ کَخَشیَۀِ
اللّه أَو أَشَ دَّ خَشیَۀً وَ قالُوا رَبَّنا لِمَ کَتَبتَ عَلَینَا القِتالَ لَو لا أَخَّرتَنا إِلی أَجَ ل قَرِیب قُل مَتاع الدُّنیا قَلِیل وَ الآخِرَةُ خَیرٌ لِمَن اتَّقی وَ لا
تُظلَمُونَ فَتِیلًا [ 77 ] أَینَما تَکُونُوا یُدرِککُم المَوت وَ لَو کُنتُم فِی بُرُوج مُشَ یَّدَةٍ وَ إِن تُصِ بهُم حَسَ نَۀٌ یَقُولُوا هذِه مِن عِندِ اللّه وَ إِن تُصِبهُم
سَیِّئَۀٌ یَقُولُوا هذِه مِن عِندِكَ قُل کُلٌّ مِن عِندِ اللّه فَما لِهؤُلاءِ القَوم لا یَکادُونَ یَفقَهُونَ حَدِیثاً [ 78 ] ما أَصابَکَ مِن حَسَ نَۀٍ فَمِنَ اللّه وَ ما
از مصدر رؤیت ،« تر » 867 معنی لغات - أَصابَکَ مِن سَیِّئَۀٍ فَمِن نَفسِکَ وَ أَرسَلناكَ لِلنّاس رَسُولًا وَ کَفی بِاللّه شَ هِیداً [ 79 ] -قرآن- 1
« فتیل » ترس « خشیۀ » از مصدر کف و کفافه بفتح کاف در اوّل و کسر آن در دوّم بمعنی خودداري و انصراف ،« کفّوا » ، بمعنی دیدن
فتیله رشتهي میانهي هستهي خرما. مشیده، از مصدر شید بر وزن فعل بفتح فاء بمعنی بالا بردن بناء و اندود کردن دیوار بگچ و مانند
یعنی نزدیک بود و انتظار میرفت. [ « کاد » از فعل ،« یکادون » جمع برج بناي بلند استوانه شکل که ما هم برج مینامیم « بروج » آن
صفحه 41 ] جهت نزول: اسباب النّزول سیوطی: عبد الرّحمان عوف و عدّهاي دیگر در مکّه مسلمان شده بودند و در آزار مشرکین
بودند به پیغمبر عرض کردند ما پیش از اسلام عزیز بودیم اکنون ذلیل شدهایم، اجازه بده با مردم بجنگیم، فرمود: من چنین دستوري
در توصیف « أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ » ندارم، چون بمدینه مهاجرت فرمود و مأمور بجهاد شد، آن مردم از جنگ خودداري کردند، آیت
395 ترجمه: [در دنبالهي فرمان بکشتن دوستان شیطان یادآوري شده است]: اي محمّد نبینی آن مردم را - آنها نازل شد. -قرآن- 363
که بایشان سفارش شد: دست نگاهدارید [از جنگ با دشمن و بجاي آن] نماز بخوانید و زکات بدهید. ولی چون موظّف بجنگ
شدند یک دستهشان چنان از دشمن ترسند که گوئی از خدا میترسند یا بیش از آن و گویند: خدایا چرا ما را مأمور بجنگ کردي و
بخودمان رها نکردي تا هنگام مرگ، یا چرا وظیفهي جنگ را بهنگام دیگر که نزدیک باشد معیّن نکردي! اي محمّد بگو: بهرهي
زندگی [در برابر خوشی جاودان] اندك است براي آنکه پرهیزگار باشد و باندازهي رشتهي میان هستهي خرما بشما ستم نمیشود
78 [از جنگ چه ترسید که] بهر کجا باشید مرگ بشما میرسد گرچه ببرجهاي استوار پناهنده شوید. اگر باین مردم خوشی رسد
گویند خدا بما داد و اگر آسیبی ببینند گویند اینکه از سوي محمّد است که در کار بد اندیشید، اي محمّد بگو، همهي آفرینش
صفحه 32 از 251
بقدرت خدا است، مگر اینگونه مردم را چه بر سر آمده- است که سخن درست درنیابند 79 [اي محمّد بدان] هرچه خوب بینی از
سوي خدا است. [که از او جز نیکی نباشد] و آنچه بد بتو رسد از [بدي اندیشه و کار] تو است که اختیار آن داري و ما تو را براي
أَ لَم تَرَ » : پیغامبري مردم فرستادیم [نه براي پیش آمدهاي خوب و بد] و بس بود گواهی خدا میان شما و اینکه مردم. سخن مفسّرین
77 طبري: قتاده گفت: آنگاه که پیغمبر در مکّه بود دستهاي از مسلمین بپیغمبر عرض کردند: اجازه بده با کلنگهاي « إِلَی الَّذِینَ
خودمان سر مشرکین را بکوبیم، پیغمبر [ص] فرمود: بمن دستور جنگ نرسیده است و چون در مدینه مأمور بجنگ با کفّار شد، آنها
77 طبري «ٍ لَو لا أَخَّرتَنا إِلی أَجَل قَرِیب » [ 357 [ صفحه 42 - 47 -قرآن- 339 - قرآن- 15 - .« لَو لا أَخَّرتَنا تا آخر » : اینکه جملهها را گفتند
77 ابو الفتوح: قتاده « فِی بُرُوج مُشَ یَّدَةٍ » 43- و دیگران چنین معنی کردهاند چرا بما مهلت نمیدهید که باجل خود بمیریم. -قرآن- 1
گفته است: یعنی در قلعههاي محکم. عکرمه گفته است: یعنی کج شده، ابو عبیده گفته است: یعنی آراسته و مزین و نیز گفتهاند:
28 مجمع از مجاهد و إبن جریج نقل شده است: بروج یعنی قصرها، سدّي گفته است: یعنی در آن - یعنی بلند و مرتفع. -قرآن- 1
« که تقسیمات فصول سال مربوط بآنها است در اصطلاح علم هیئت قدیم » قصرهاي آسمانی، و بعضی گفتهاند: یعنی برجهاي آسمان
وَ إِن تُصِبهُم » . جبّائی گفته است: یعنی خانههائی که در بالاي قلعه و حصارها ساخته باشند، إبن عبّاس گفته است: یعنی قلعه و حصار
77 ابو الفتوح نوشته است: اینکه آیه در جهودان و منافقان آمد که ایشان « حَسَ نَۀٌ یَقُولُوا هذِه مِن عِندِ اللّه وَ إِن تُصِ بهُم سَیِّئَۀٌ تا آخر
چون رسول علیه السّلام بمدینه آمد هر گه ایشانرا نکبتی رسیدي و احتیاجی و نقصان زرع و میوه بودي گفتند: اینکه از شومی اینکه
مرد است، و اگر ایشان را حصبی و راحتی و نفعی و زیادتی بودي گفتندي اینکه نعمت از نزدیک خدا است، بعضی دیگر گفتند:
92 مجمع: اختلاف است که مقصود از اینکه جمله چه - مراد بحسنه ظفر و غنیمت است، و مراد بسیئه قتل و هزیمت. -قرآن- 1
کسانی هستند، بعضی گفتهاند مقصود یهود است که میگفتند: از وقتی که اینکه مرد [یعنی پیغمبر] بشهر ما آمده- است میوه و
فَما لِهؤُلاءِ » . زراعت ما کم شده است، إبن عبّاس و قتاده گفتهاند: مقصود عبد اللّه بن ابی و یاران او است که بجنگ احد نرفتهاند
78 مجمع: یعنی چه شده است اینکه منافقین را که خود را مهیا نمیکنند بفهمیدن معنی قرآن و « القَوم لا یَکادُونَ یَفقَهُونَ حَ دِیثاً
بواسطهي کفر و اعراض از آن دور هستند و مأنوس بآن نیستند و بعضی گفتهاند: یعنی نمیدانند حقیقت آنچه تو براي آنها میگوئی
79 در آیت جلو گفته شده است: بد و « ما أَصابَکَ مِن حَسَنَۀٍ تا آخر » [ 61 [ صفحه 43 - که بد و خوب از جانب خدا است. -قرآن- 1
خوب هر دو از خداوند است و در اینکه آیه گفته شده است: خوبی از خداست و بدي از تو، امام فخر از بو علی جبّائی تفصیلی نقل
کرده است که حسنه و سیّئه را در آیت اوّل بلا و عذاب معنی کرده است و در آیت دوّم معصیت و نافرمانی، تا میان اینکه دو آیه
اختلاف نباشد و خود امام نیز بحث مفصّل کرده است. لیکن در ترجمهي آیه طوري نوشتیم که ناسازگاري در معنی دو آیه نیست.
وَ أَرسَلناكَ لِلنّاس رَسُولًا وَ کَفی بِاللّهِ » 28- و پس از مراجعه بتفسیر عبده معلوم شد ایشان هم نظیر معنی ما را گرفتهاند. -قرآن- 1
79 طبري: یعنی وظیفهي تو اي پیغمبر ابلاغ رسالت است که اگر آنها بپذیرند سودش براي خودشان است، و گر نه بزیانش « شَهِیداً
64 سخن ما: 1- ممکن است آیت اوّل اشاره باشد بیک میل - گرفتار میشوند و خداوند شاهد است میان تو و ایشان. -قرآن- 1
نفسانی عمومی انسان که پیوسته میان فکر و گفتهي او با عملش فاصلهي زیاد است و گاه توافق آنها فراهم نمیشود، چنانکه اوّل
انسان فکر میکند اگر فلان سرمایه بدستم آمد فلان مبلغ بمصارف خیر میرسانم، چون بمقصود میرسد، گذشته را فراموش میکند، و
یا براي خود بهانه فراهم میکند که آنرا انجام ندهد، و همچنین در هرکار اوّل نقشه و گفته بسیار و مفصل است ولی در عمل بقدري
آنرا کوچک و حقیر انجام میدهد که قابل سنجش با پندار و گفتارش نیست بگفتهي فردوسی: بزرگی سراسر بگفتار نیست || که
صد گفته چون نیم کردار نیست مسلّم است آنهائیکه نمیتوانند میان فکر و عمل توافق بدهند افراد عاجز هستند و محروم، و شاید
اشاره بهمین مطلب باشد، که آنچه با خود سود فرض میکنید ناچیز است و باید کار مفید انجام داد تا «ٌ قُل مَتاع الدُّنیا قَلِیل » جملهي
2- در آیت دوّم نقل شده است سخن مردم منحرف که خوبی را از خدا و بدي را از تو 138- نتیجه گرفته شود. -قرآن- 106
صفحه 33 از 251
میدانند، شاید اشاره باشد باخلاق مردم سبکسر که خود در کار کوتاهی میکنند و یا راه خود را تشخیص نمیدهند و پیوسته با
همکاران و دوستان خود در بحث و جدل [ صفحه 44 ] هستند که اگر تو چنان نمیکردي چنین نمیشد و یا اگر آنطور نمیکردي فلان
ممکن است راهنمائی باشد که اینکه اخلاق زشت « قُل کُلٌّ مِن عِندِ اللّه تا لا یَکادُونَ یَفقَهُونَ حَدِیثاً » : نتیجه را میگرفتی. و از جملهي
است و نتیجهي نافهمی، و باید همهي کارها را از خدا دانست و براههاي مفید و مضرّ که بآدمی نماینده شده است با عقل و خرد
گرچه روي سخن با پیغمبر « ما أَصابَکَ الخ » اندیشید و بوظیفهي خود عمل کرد و کسیرا ملامت و سرزنش نکرد، 3- آیت آخر
نه خود پیغمبر « من نفسک » [ص] است ولی مقصود مردم است که بدیها از شما است چه خوب خود در بد دیگران دانید و کلمات
482 نفس - 194 -قرآن- 469 - 153 -قرآن- 159 - است بلکه اشاره است بخاصیّت نفسانی آدمی که بگفتهي ملّاي روم: -قرآن- 122
اژدرهاست او کی خفته است || از غم بیآلتی افسرده است
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 80 تا 82
مَن یُطِع الرَّسُولَ فَقَد أَطاعَ اللّهَ وَ مَن تَوَلّی فَما أَرسَلناكَ عَلَیهِم حَفِیظاً [ 80 ] وَ یَقُولُونَ طاعَۀٌ فَإِذا بَرَزُوا مِن عِندِكَ بَیَّتَ طائِفَۀٌ مِنهُم غَیرَ
الَّذِي تَقُول وَ اللّه یَکتُب ما یُبَیِّتُونَ فَأَعرِض عَنهُم وَ تَوَکَّل عَلَی اللّه وَ کَفی بِاللّه وَکِیلًا [ 81 ] أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ القُرآنَ وَ لَو کانَ مِن عِندِ غَیرِ
از مصدر تولّی- بکسر لام- بمعنی: کاریرا عهدهدار شدن، -« تولّی » : 436 معنی لغات - اللّه لَوَجَ دُوا فِیه اختِلافاً کَثِیراً [ 82 ] -قرآن- 1
دوست گرفتن، چیزي را ترك کردن و بفتح از کسی اعراض کردن، پشت بچیزي کردن و فرار کردن و ملازم و چسبیده بچیزي
یعنی در شب نقشه و تدبیر کاري کرد، و « بیت » از مصدر بروز بر وزن فعول با ضم فا بمعنی بطرف فضا خارج شدن « برزوا » . شدن
از مصدر تدبر یعنی در عاقبت چیزي نگریستن و اندیشه کردن. ترجمه: [پس از آنکه در آیت « یتدبّرون » کار را در شب انجام داد
جلو یادآوري شد که پیغمبر [ص] مأمور رسالت است و خدا شاهد میان او و مردم است، باین آیه توضیح میشود که] اي پیغمبر
آنکه 80 فرمان [ صفحه 45 ] تو را پذیرفت فرمانبردار خدا است و هر کس پشت کرد پس [دلگیر مباش] که تو را براي نگهبانی
مردم نفرستادیم، چون در حضور تو میگویند مطیع و فرمانبر هستیم ولی چون از نزد تو بیرون روند گروهی از ایشان بشب فکر کنند
که برخلاف گفته و دستور تو رفتار کنند، لیکن خداوند تمام فکر و نقشهي شبانهشان را مینویسد و تو اي پیغمبر روي از ایشان
بگردان و بخدا توکّل نما که پشتیبان تو خداوند است و بس، چرا اینکه مردم منافق در جملههاي قرآن فکر نمیکنند تا بدانند: اگر از
80 ابو الفتوح نوشته است: گفتند: سبب نزول « مَن یُطِع الرَّسُولَ » : دیگري جز خدا بود بسیار ناسازگاري در آن یابند. سخن مفسّرین
هر که طاعت من دارد طاعت « من اطاعنی فقد اطاع اللّه و من عصانی فقد عصی اللّه » : آیه آن بود که چون رسول علیه السّلام گفت
خداي داشته بود و هر که در من عاصی شود در خداي عاصی شده باشد، منافقان گفتند همانا اینکه مرد میخواهد تا ما او را بپرستیم
فَما أَرسَلناكَ » 41- و بخدائی او اقرار دهیم چنانکه ترسایان کردند با عیسی، خداي تعالی اینکه آیه فرستاد ردّ بر ایشان. -قرآن- 15
80 طبري: إبن زید گفت: اینکه آیه در اوّل بعثت بوده است که بپیغمبر [ص] یادآوري شده است: تو جز تبلیغ « عَلَیهِم حَفِیظاً
81 مجمع: « یَقُولُونَ طاعَۀٌ » 38- وظیفهي دیگر نداري ولی بعد از آن امر بجهاد آمد و سختگیري بر کافران تا مسلمان شوند. -قرآن- 1
اختلاف است در مقصود از اینکه جمله، سدّي و ضحّاك گفتهاند: مقصود منافقین است، و بعضی گفتهاند: مقصود آنهائی است که
مسلمان هستند و ایمانشان ضعیف است که در آیت پیش توصیف شدند به اینکه که ایشان از مردم بیشتر میترسند تا از خدا. -قرآن-
و بیک حرف مشدّد قرائت کردهاند به اینکه طور « طا » 81 مجمع: ابو عمرو و حمزه ادغام کردهاند تا را در « بَیَّتَ طائِفَۀٌ » 21-1
81 مجمع: اینکه جمله را دو معنی کردهاند: 1- خدا در لوح محفوظ و یا بوسیلهي « وَ اللّه یَکتُب ما یُبَیِّتُونَ » 20- قرآن- 1 - .« بیطائفۀ »
39 [ صفحه 46 ] که بتو میفرستد نوشته میشود بقدرت خداوند - ملائکه مینویسد آنچه را بشب میاندیشند. 2- در قرآن -قرآن- 1
82 مجمع: تدبّر یعنی بدیدهي دل نظر کردن بعواقب و نتایج هر چیز، و تفکّر تصرف و « أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ » . آنچه در شب فکر میکنند
صفحه 34 از 251
توجّه دل است بدلائل و موجبات چیزي و مقصود آنست که: اینکه یهود و منافقین چرا فکر و دقت نمیکنند در قرآن تا بدانند که در
جملههاي آن نقص و ناسازگاري نیست و نمیتوانند نظیر آن بگویند، و بعضی گفتهاند: یعنی تا بدانند الفاظ و جملات آن داراي
شرط بلاغت و ارتباط و نظم است و معانی آن بیکدیگر مربوط و متناسب است، و مشتمل بر حکمت و پند است و دستور بنیکی و
جلوگیري از بدي، و وادار میکند بر اخلاق نیک با فصاحت لفظ و نظم کامل پس میتوانند تصدیق کنند که ما فوق سخنان پندآمیز
82 مجمع: اختلاف دو چیز با یکدیگر یعنی ممکن نشود یکی جایگیر دیگري « لَوَجَ دُوا فِیه اختِلافاً کَثِیراً » 26- بشر است. -قرآن- 1
- باشد، مانند سیاهی که بجاي سفیدي نمیشود و رفتن براست جاي رفتن بچپ نمیباشد. و در معنی اختلاف کثیر چند قول است: 1
قتاده و إبن عبّاس گفتهاند یعنی اختلاف و تناقض خواهد بود که یکی حق باشد و دیگري باطل. 2- زجّ اج گفته است: یعنی در
اخبار از اسرار و نهان آنها اختلاف میبود، 3- ابو علی گفته است: یعنی مختلف میشد که بعضی جملهها بلیغ و رسا بود، و بعضی
پست و ناپسند، 4- از إبن عبّاس نقل شده است یعنی تناقض و ناسازگاري زیاد میان جملهها خواهد بود. زیرا اگر گفتهي آدمی
اینکه قدر مفصّل شد و مطالب مختلف داشت ناچار معانی ناجور و الفاظ غیر مربوط خواهد شد، در صورتی که هیچیک از اینکه
39 ابو الفتوح: نوشته است: در آیه چهار دلیل است بر چهار اصل از اصول مذهب ما، 1- بطلان - نواقص در قرآن نیست. -قرآن- 1
تقلید و حث بر نظر و تأمل و تدبر، 2- دگر دلیل است بر بطلان قول آنکس که گفت معنی قرآن نشاید دانستن الّا بقول رسول، و
اینکه مذهب مجبّران است و جماعتی حشویان براي آنکه خداي تعالی ما را حث [وادار] کرد بر تدبّر و تأمل آن تا بدانیم که کلام
خدا است بانتفاء الاختلاف عنه و اینکه آنگه [ صفحه 47 ] باشد که ما از آن بتأمّل چیزي بدانیم، 3- دگر دلالت آنکه او کلام خدا
است بنفی اختلاف و تناقض فرمود نه از جهت قدم و حدوث، و نگفت اگر نه کلام خدا بودي محدث بودي، 4- دلیل چهارم آنکه
اختلاف و تناقض و تفاوت نه از فعل خدا است براي اینکه اگر از فعل او بودي از عند او بودي، و خداي تعالی گفت: آن از عند غیر
من باشد و اختلاف سه گونه باشد، اختلاف تناقض باشد، و اختلاف تفاوت، و اختلاف تلاوت، و آن دو اختلاف باتّفاق در قرآن
نیست، و اما اختلاف تلاوت از اختلاف قراء در آن نه اختلافی است که در او نقصی از او باشد، بل همه بر منهاج حق و صواب
است، چون هر یکی را وجهی و دلیلی و بیتی از کلام عرب هست پس بمثابهي آنست لا اختلاف فیه من هذه الجهۀ علی هذا
اللّسان. سخن ما: همان است که در ترجمه و نقل گفتهي مفسرین نوشتیم.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 83
وَ إِذا جاءَهُم أَمرٌ مِنَ الأَمن أَوِ الخَ وف أَذاعُوا بِه وَ لَو رَدُّوه إِلَی الرَّسُول وَ إِلی أُولِی الأَمرِ مِنهُم لَعَلِمَه الَّذِینَ یَستَنبِطُونَه مِنهُم وَ لَو لا
278 معنی لغات: اذاعوا- از مصدر اذاعه بمعنی منتشر کردن و - فَضل اللّه عَلَیکُم وَ رَحمَتُه لاتَّبَعتُم الشَّیطانَ إِلاّ قَلِیلًا [ 83 ] -قرآن- 1
پراکنده نمودن یستنبطونه- از مصدر استنباط بمعنی استخراج کردن و چیز پوشیده و مخفی را بوسیلهي فکر و دقت نمودار کردن.
ترجمه: 83 مردم بددل و منافق چون خبري سودآور و یا وحشتزاي بآنان رسد آن را پراکنده کنند و بهر جاي بگویند. و اگر
خودداري کنند تا با پیغمبر، و بزرگان خود در میان گذارند البتّه آن کسان که توان دریافت درست ز نادرست دارند آن را دریابند
[و ز رنج خبر بد ایشان را برهانند]. و اگر مهر و بخشش خداوندي فراگیرتان نبود جز اندکی از شما همگی پیرو شیطان بودید. و
] 68- 83 طبري إبن- -قرآن- 15 «ِ وَ إِذا جاءَهُم أَمرٌ مِنَ الَأمن أَوِ الخَوف » : گرفتار گفتار بیهوده- گویان و بداندیشان. سخن مفسّرین
صفحه 48 ] جریج گفت: در توصیف مردمی است که چون دستهاي را پیغمبر [ص] بجنگ میفرستاد پیش از آنکه حضرت بآنها
چیزي بگوید با یکدیگر میگفتند: دشمن آنها را چنین کرد و چنان کرد. ابو الفتوح نوشته: اینکه هم وصف منافقان است که رسول
علیه السّلام آنها را بجائی فرستادي و ایشانرا ظفري یا کسري بودي. منافقان بشتافتندي و آن خبر از صادر و وارد بپرسیدندي و با
یکدیگر گفتندي پیش از آنکه با رسول [ص] گفتندي. مجمع: یعنی خبرهاي دروغ و اراجیف که در شهر مدینه منتشر میشد براي
صفحه 35 از 251
تحریک مردم یا از طرف دشمن که بمنظور ترساندن نقل میکردند، و یا از تسلّط مؤمنین بر کافران که موجب امان و آسایش
خاطرها بود. فخر: در اینکه آیه یکی از کارهاي زشت منافقین یادآوري شده است که چون دشمنی میان کافران و مسلمانان سخت
بود. و هر یک منتظر فرصت و تهیهي وسیلهي حمله بطرف خود بود، از اینجهت هر وقت براي مسلمین وسیلهي گشایش فراهم میشد
منافقین اخبار راست و دروغ و اراجیف منتشر میکردند و کفّار خبردار میشدند و وسیله دفاع براي خود فراهم میکردند، و اگر براي
وَ لَو رَدُّوه إِلَی » . مسلمانان خبري وحشتآور میرسید آنرا با شاخ و برگ منتشر میکردند که بیشتر وسیلهي ترس مسلمین میشد
83 طبري: یعنی اگر اخباري که از طرف دشمن یا مسلمین میرسید بپیغمبر یا بزرگتران و کارگشایان خود بگویند و از «ِ الرَّسُول
دیگران پنهان کنند و فاش ننمایند تا تحقیق کنند و درست و نادرست را معلوم دارند آنها که اهل استنباط و فهم هستند مطلب را
38 ابو الفتوح: امام باقر [ع] فرموده است مقصود از اولی - میفهمند، و راست را تصدیق میکنند و دروغ را روشن میسازند. -قرآن- 1
الأمر ائمّه معصومین [ع] هستند سدّي و جبّائی گفتهاند مقصود فرماندهان و امرائی هستند که با یک عدّه مأمور جنگ قبائل میشدند.
دوم، دو معنی گفتهاند، 1- مقصود اولی الأمر « منهم » حسن و قتاده گفتهاند: مقصود علماء و ملازمین پیغمبر هستند، و در کلمهي
است یعنی خواهند دانست آن عدّه از اولی الامر که مرد استنباط هستند و فهم، 2- مقصود منافقین متجسّس از اخبار است یعنی
83 فخر: ابو « وَ لَو لا فَضل اللّه عَلَیکُم تا آخر آیه » [ خواهند دانست آن کسانی که پی خبر و روشن کردن قضایا هستند. [ صفحه 49
مسلم گفته است: یعنی اگر نمیبود کمکها و پیشرفتها که از طرف خداوند پی در پی نصیب شما میشود البتّه شما مردم پیرو شیطان
میشدید مگر آن عدّهي کم که دانا و بینا هستند و متوجّهند که شکست از دشمن نشانهي دین باطل نیست، و نیز چیرگی بر دشمن
ثابت نمیکند درستی دین را بلکه تصدیق و تکذیب آنها وابسته بدلیل است و تحقیق و فهم، و هم مطلب امام است: عدّهاي از
مفسّرین گفتهاند: یعنی اگر پیغمبر و قرآن نمیبود همه پیرو شیطان بودید و کافر، مگر آن عدّهي قلیل مثل: قس بن ساعدهي ایادي، و
- 36 سخن ما: 1 - ورقۀ- إبن نوفل، و زید بن عمرو بن نفیل که با نبودن پیغمبر [ص] و قرآن پیرو حق بودند و خدا شناس. -قرآن- 1
اگر در اخلاق مردم و گفتگوي روزانهشان دقّت کنیم، همین که در آیه سرزنش شده است خوي بیشتر اشخاص است چنانکه در
اول آیه یادآوري شده است بیهودهگوئی مردم که هرچه بخیال یا بگوششان میرسد نسنجیده و نفهمیده همه جا میگویند، و در چند
سال پیش که اجانب تعلّق خاطري بیشتر باکاذیب داشتند عدهاي را مأمور میکردند که در مجالس و شهرها و قصبات با طبقات
مختلف مربوط شوند و مطالبی را براي آنها تجزیه و تحلیل کنند، اشخاصی هم که شاید فهمیده و یا تحصیل کرده بودند بلندگوي
آن مأمورین شده و افکار و عقاید آنها را با بیاناتی شدیدتر نقل میکردند تا آنجا که نیروي مقاومت را از اشخاص سلب نموده و
یأس و ناامیدي در دلها بجاي میگذاشتند، خودم حاضر انجمنی بودم و آنقدر از اینکه بیهوده سرائیها شنیدم که عاقبت شکیبائی
خود را از دست داده بآن گوینده اعتراض کردم: چرا با اینکه سخنهاي خود ارعاب مسلمین میکنی! و بیشتر کسانی که میخواهند
پرحرفی را پیشه خود کنند کوچکترین خبر از روزنامه یا ناقل را در مجالس وسیلهي سرگرمی دیگران و دلخوشی خود قرار میدهند
و مردم را ناراحت و ناامید میکنند، بلکه براي بیچارگان تولید زحمت میکنند، اگر در گوشهاي از جهان اختلاف کوچکی میان ملت
و دولت تولید میشود، آنرا موجب اغتشاش و گرانی ارزاق مملکت خود معرّفی میکنند، و [ صفحه 50 ] اشخاص ضعیف را میترسانند
که آنها ناچار شده با قرض و زحمت خوار و بار میخرند و ذخیره میکنند و در نتیجه با مختصر شیرین سخنی و مجلسآرائی موجب
گرانی ارزاق و ناراحتی ضعفا را فراهم مینمایند [چنانکه خود شاهد اینگونه قضایا بودهام]، در جملهي اوّل آیه بخوبی از اینکه
اخلاق انتقاد شده است و ما را راهنمائی بخودداري از اینکه فکر و عمل نموده است. 2- شاید کلمهي امر در اوّل آیه اشاره باشد
بهر فکر و نظر که موجب نگرانی و امیدواري است، و سرزنش شده است از اظهار عقیده در هر شایعه و شهرت و در جملهي بعد
راهنمائی شده است که براي روشن شدن مطالب باریک و درهم و برهم باید بپیغمبر و اولو الأمر، مراجعه کنند، پس ممکن است
اینکه سرزنش اول و دستور دوم راهنمائی باشد براي آنها که باستناد هر نوشتهي کتاب و یا گویندهي مجهول- الحال اظهار عقیده و
صفحه 36 از 251
نظر میکنند و موجب ناامیدي و یا غرور و بیاعتنائی مردم ساده را فراهم مینمایند، و باید از اظهار عقیدهي خود احتراز کنند و براي
فهم درست به خبره و متخصّصین آن و یا کتابهاي صحیح که بجاي پیغمبر و اولو الأمر امروزه در دسترس ما هست مراجعه کنند.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 84
- [ فَقاتِل فِی سَبِیل اللّه لا تُکَلَّف إِلاّ نَفسَکَ وَ حَرِّض المُؤمِنِینَ عَسَی اللّه أَن یَکُف بَأسَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ اللّه أَشَدُّ بَأساً وَ أَشَدُّ تَنکِیلًا [ 84
193 معنی لغات: قاتل- از مصدر قتال بمعنی جنگ کردن. حرّض- از مصدر تحریض بمعنی تحریک و وادار کردن - قرآن- 1
از مصدر کف و کفافه بمعنی از کاري منصرف کردن و جلوگیري شدن، حاشیهي لباس را دوختن، «ّ یکف » شاید، امید است « عسی »
-« تنکیل » . دلیري، نیرومندي، ترس، آزار -« بأس » جمع کردن، ظرف را پرکردن، فراهم کردن، پایرا با دستمال بستن، آبرو نگهداشتن
گرفتار کردن، موجب عبرت و ترس دیگران بر کسی وارد آوردن، از چیزي منصرف کردن ترجمه: اي محمّد تو خود در راه خدا
جنگ کن [و پرواي دیگران مدار که] تو [ صفحه 51 ] جز انجام کار خود وظیفهاي نداري و مؤمنان را تشویق کن تا شاید خدا
مجمع: -«ِ فَقاتِل فِی سَبِیل اللّه » جلوگیر نیروي کافران از شما شود که او سخت نیرومند است و آزار او بیشتر. سخن مفسّرین: 84
یعنی کسیکه جنگ کند پس « وَ مَن یُقاتِل فِی سَبِیل اللّه فَیُقتَل أَو یَغلِب » بعضی گفتهاند: مربوط بآیات سابق است که گفته شده است
کشته و یا چیره شود، در اینکه آیه دنبالهي آن گرفته شده است که پس باید براي سعادت خودت در راه خدا بجنگی و بکسی کار
یعنی چرا شما مسلمین اقدام بجنگ نمیکنید، در « وَ ما لَکُم لا تُقاتِلُونَ » : نداشته باشی و بعضی گفتهاند دنبالهي اینکه آیت سابق است
462 کشّاف - 187 -قرآن- 432 - 50 -قرآن- 125 - دنبالهي آن در اینکه آیه گفته شده است که تو خودت بجنگ برو. -قرآن- 18
زمخشري: گفتهاند: چون ابو سفیان پیغمبر [ص] را بجنگ در بدر صغري دعوت کرد و آنحضرت مردم را وادار بجنگ فرمود و
آنها ناراضی شدند، اینکه آیه نازل شد و پیغمبر با هفتاد نفر روانه شد و بکسی اعتنا نکرد و اگر تنها میماند باز یکنفري می- رفت،
با جزم که بمعنی نهی و جلوگیري- باشد، و نیز با نون و کسر لام نیز قرائت شده است، «ُ لا تُکَلَّف » و جملهي اوّل قرائت شده است
323 تفسیر آلوسی: یعنی منافقین اطاعت نمیکنند و در انجام - که چنین معنی شود: ما مکلّف نمیکنیم مگر خودت را. -قرآن- 308
84 کشّاف: یعنی آنها را وادار و ترغیب کن نه اجبار. - « وَ حَرِّض المُؤمِنِینَ » . وظیفه تقصیر مینماید پس تو خود تنها اقدام بجنگ بنما
84 فخر: عسی بمعنی انتظار است و امید ولی از طرف خداوند موجب ایجاد طمع است در دلها، و بعضی «ُ عَسَی اللّه » 28- قرآن- 1
-1 84 « أَن یَکُف بَأسَ الَّذِینَ کَفَرُوا » 17- گفتهاند، ایجاد طمع از مقام کرم و بخشش بمنزلهي وعدهي بیتخلّف است. -قرآن- 1
کشّ اف: مقصود جلوگیري از شرّ ابو- سفیان و یاران او است که ترسید با پیغمبر رو برو شود، و چون آذوقهي دیگر جز سویق
43 [ صفحه 52 ] شتران خود را بچرانیم با - نداشتند گفت: امسال خشکی است و سال دیگر که در بیابان علف باشد تا -قرآن- 1
84 مفسّرین نوشتهاند: مقصود آن است که از خدا بترسید نه از « أَشَدُّ بَأساً » . محمّد خواهیم جنگید و با یارانش بطرف مکّه برگشت
17 سخن ما: اینکه آیه، از سخن با پیغمبر [ص] سرمشق براي - قریش و کفار مکه که عذاب او سختتر است از شمشیر آنها. -قرآن- 1
دیگران است که هر کس پس از پیدا کردن راه کار و هدف خود باید بیدغدغه و نگرانی دست اندر کار انجام شود و بآن کسان
که مؤمن بدوستی و درستکاري هستند یادآور شود و وادار بهمکاري با خود بنماید، و باك از سرزنش و ناسازگاري دیگران
نداشته باشد.
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 85 تا 87
مَن یَشفَع شَفاعَۀً حَسَنَۀً یَکُن لَه نَصِیب مِنها وَ مَن یَشفَع شَفاعَۀً سَیِّئَۀً یَکُن لَه کِفل مِنها وَ کانَ اللّه عَلی کُل شَیءٍ مُقِیتاً [ 85 ] وَ إِذا حُیِّیتُم
بِتَحِیَّۀٍ فَحَیُّوا بِأَحسَنَ مِنها أَو رُدُّوها إِن اللّهَ کانَ عَلی کُل شَیءٍ حَسِیباً [ 86 ] اللّه لا إِلهَ إِلاّ هُوَ لَیَجمَعَنَّکُم إِلی یَوم القِیامَۀِ لا رَیبَ فِیه وَ مَن
صفحه 37 از 251
428 معنی لغات: شفاعۀ- یاري خواستن، میانجی شدن، کمک بدشمنی کردن ناسازگاري - أَصدَق مِنَ اللّه حَدِیثاً [ 87 ] -قرآن- 1
کردن، براي کاري کوشش کردن و شفع بمعنی ضمیمه بودن در مقابل انفراد و تک بودن. کفل- مزد دو برابر و یا مجازات و سزاي
دو برابر، ردیف گناه، حظّ و بهره، همانند و نظیر. مقیتا- روزيبخش نگهدار، مقتدر و نیرومند، تحیّه- بمعنی بادب برخورد کردن
مانند سلام کردن و یا دعا کردن و مانند آن مثل شب بخیر و غیره. حسیب- با شرف و اصل و نسب، محاسب و حسابدان و وارسی
کننده بحساب. ریب- تهمت، شک،ّ گمان. الحدیث- بمعنی نو و تازه جمع حداث و حدثاء بکسر حاء و ضم حاء و فتح دال، و
بمعنی خبر و نقل مطلب جمع آن احادیث و حدثان با کسر و ضم حاء. [ صفحه 53 ] ترجمه: آنکه 85 میانجی بکار نیک شود
بهرهاي از آن برد و آنکه پابمیان بدي شود بهرهاي از آن بدي برد چه خداوند تواناي بر همه چیز است و نگهبان آن. 86 و چون
سلام و خوش آمدي با شما کردند شما نیز بمانند آن یا بهتر از آن بپاسخ گوئید که خدا شمار هر چیزي بدرستی بدارد 87 و جز
خدا آفرینندهاي نبود که شما را برستاخیز فراهم کند و در آن دو دل بودن و شک راه ندارد [چه، راستتر از سخن خدا چه باشد] و از
85 ابو الفتوح نوشته: در او چند قول گفتند: یکی اینکه مراد « مَن یَشفَع شَفاعَۀً حَسَنَۀً » : خدا راستگويتر که باشد! سخن مفسّرین
بشفاعت نیک دعاء خیر است، و مراد بشفاعت بد دعاء بد است حسن بصري و مجاهد و إبن زید گفتند: مراد بشفاعت حسنه وسیلت
است و آنکه شفاعت کند براي کس دیگر تا او را از بند رها کند یا حقّی بمستحق بخشد یا در حق او مکرمتی کند، و شفاعت
بدانست که در حق کسی تخلیط [آشوب و فتنهانگیزي] و نکاده [موجب محرومیّت و سختی فراهم کردن] کند و نمیمه کند و سبب
47 امیر المؤمنین علی [ع] گفت: شفاعت کننده بال طلب کننده است. و ازهري گفت: معنی - سازد تا مضرّتی باو رسد. -قرآن- 15
آن است که هرکه عمل بر عمل زیادت کند از خیر و شرّ و طاعت و معصیت. و شفیع در لغت زیادت باشد و شفع جفت باشد و وتر
طاق. مجمع: در جهت ارتباط اینکه آیه بآیات پیش دو جهت نقل است: 1- چون در آیت جلو پیغمبر [ص] مأمور شد که خود را
مکلّف بداند و بدیگري کار نداشته باشد، در اینکه آیه باو یادآوري شده است که اگر با وجود اینکه مردم را دعوت بحق بکنی
ثواب شفاعت بخیر براي تو خواهد بود. 2- هر کس خیرخواه باشد بهرهاي از آن خیر باو نیز میرسد. و تو اي پیغمبر خیرخواه آنها
هستی که دعوتشان کردي بجهاد و بعضی گفتهاند: مراد بشفاعت در اینکه جمله آنست که انسان برفیق خود بپیوندد براي جنگ با
دشمن و نتیجهاش غنیمت در اینکه عالم و ثواب و مزد در عالم دیگر است، و اگر در شرّ و معصیت همکاري با دوست خود کند در
اینکه عالم مذمّت [ صفحه 54 ] و بدگوئی مردم و در عالم دیگر گرفتاري بهرهي اوست. فخر: در ارتباط اینکه آیه بسابق چند جهت
متصوّر است: جهت سوّم آنکه: چون پیغمبر [ص] مردم را ترغیب بجنگ میکرد ممکن است بعضی منافقین خواهش میکردند و
شفیع میشدند که دوستان آنها را از همراهی در جنگ معاف دارد، پس در آیه نهی شد از شفاعتی که وسیلهي معصیت باشد و
شفاعتی نیکو است که موجب فرمان خدا باشد. جهت چهارم آنکه ممکن است چون بعضی مؤمنین مایل بجهاد بودند، و وسیلهي
رفتن بجنگ نداشتند عدهاي دیگر شفیع و میانجی میشدند که دیگران بآنها کمک کنند، اینکه شفاعت کوشش در کار نیک است
که در آیه تمجید از آن شده است. واحدي از إبن عبّاس نقل کرده است که شفاعت حسنه آن است که شخص منضم کند ایمان
خود را بجنگ با کفّار، و شفاعت سیّئه آن است که کفر خود را منضم کند بمحبّت با کفّار و خودداري از آزار آنها. تفسیر روح
المعانی آلوسی: اینکه آیه براي ترغیب بهمکاري در جنگ است و ترساندن از کنارهگیري در جنگ. مقیتا 85 مجمع اینکه کلمه را
چند معنی کردهاند: 1- سدي و إبن زید گفته- اند: یعنی مقتدر، 2- إبن عبّاس گفته است: یعنی نگهبانی است که هر چیز را
باندازهي احتیاج بحفظ و بقاي آن میدهد، 3- مجاهد گفته است: یعنی شاهد است، 4- جبّائی گفته است: یعنی پاداش و سزاي هر
86 طبري: سدّي گفته « وَ إِذا حُیِّیتُم بِتَحِیَّۀٍ فَحَیُّوا بِأَحسَنَ مِنها أَو رُدُّوها » . خوب و بد را میدهد. 5- شمار کار هر چیز نگاه میدارد
73 السّلام علیک. روایت - است: یعنی اگر کسی بتو سلام کرد تو بگو: و علیک السّلام و رحمۀ اللّه، و یا فقط بگو: -قرآن- 1
و قتاده و إبن زید گفتهاند: یعنی اگر مسلمان بشما سلام کرد « و علیکم » : کردهاند که: عبد اللّه پسر عمر در جواب سلام میگفت
صفحه 38 از 251
جوابش را بهتر از سلام او بگوئید، و اگر یهود یا مسیحی یا زردشتی بود بهمان طور که سلام کرده است باو [ صفحه 55 ] برگردانید
و علی بن « و علیکم » : و جواب دهید. مجمع: اگر مسلمان بشما سلام کرد جوابی نیکوتر بگوئید و اگر غیر مسلمان بود فقط بگوئید
سلام است و هر عمل نیک که کسی نسبت بدیگري « تحیّۀ » ابراهیم از امام باقر و صادق [ع] روایت کرده است که مقصود از کلمهي
انجام دهد. و ارتباط اینکه آیه با آیات پیش آن است که چون سلام بمعنی مسلامت و خلاف جنگ است پس از آنکه امر بجنگ
با کافران شده است در اینکه آیه یادآور شده است که اگر متمایل بسلامتی شد و سلام و خوش آمد گفت شما هم با او موافقت
کنید. فخر: گفتهاند: مسیحیها در ملاقات با یکدیگر بجاي سلام دست بر دهان می- گذارند، و یهود با انگشت اشاره میکنند، و
یعنی خدا زندهات بدارد، و با ملوك و بزرگان خود « حیّاك اللّه » : زردشت و مجوس خم میشوند، و عرب با یکدیگر میگفتند
یعنی بامداد خوش باد، و مسلمین بیکدیگر میگویند: [السّلام علیکم و رحمۀ اللّه و برکاته] و معلوم است که « انعم صباحا » : میگفتند
تحیّت و خوش آمد آنها بهتر است از دیگران. تفسیر المیزان که اقتباس از تفسیر امام فخر شده است: در ملّتها ادب برخورد و خوش
آمد مختلف است و اسلام از همهي آن آداب و رسوم سلام را انتخاب کرد چون وسیلهي اظهار کمال یگانگی و سلامتی از هرگونه
شرّ و بدي و تعدّي است نسبت به همکیش و دوست مسلمان خود، و کافی از حضرت امام صادق [ع] روایت کرده است: بایستی
کوچکتر ببزرگتر سلام کند، و آنکه راه میرود بر نشسته سلام کند، و عدّهي کم بر عدّهي بیشتر از خود سلام کنند، و نیز آنحضرت
روایت کرده است: سواره باید بر پیاده سلام کند و قاطر سوار بر الاغ سوار مبادرت بر سلام کند و اسب سوار بر قاطر سوار پیشی
فَحَیُّوا بِأَحسَنَ » بسلام بگیرد، و هم او و دیگر مفسّرین نوشتهاند: سلام مستحب است و نیکو ولی جواب سلام بمقتضاي جملههاي
[ 794 [ صفحه 56 - واجب است و ناگزیر، و بگفتهي امام فخر جمهور فقها نیز همین رأي را دادهاند. -قرآن- 753 « مِنها أَو رُدُّوها
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 88 تا 91
فَما لَکُم فِی المُنافِقِینَ فِئَتَین وَ اللّه أَرکَسَهُم بِما کَسَبُوا أَ تُرِیدُونَ أَن تَهدُوا مَن أَضَل اللّه وَ مَن یُضلِل اللّه فَلَن تَجِدَ لَه سَبِیلًا [ 88 ] وَدُّوا لَو
تَکفُرُونَ کَما کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَواءً فَلا تَتَّخِ ذُوا مِنهُم أَولِیاءَ حَتّی یُهاجِرُوا فِی سَبِیل اللّه فَإِن تَوَلَّوا فَخُذُوهُم وَ اقتُلُوهُم حَیث وَجَدتُمُوهُم
وَ لا تَتَّخِذُوا مِنهُم وَلِیا وَ لا نَصِ یراً [ 89 ] إِلاَّ الَّذِینَ یَصِ لُونَ إِلی قَوم بَینَکُم وَ بَینَهُم مِیثاق أَو جاؤُکُم حَصِ رَت صُ دُورُهُم أَن یُقاتِلُوکُم أَو
یُقاتِلُوا قَومَهُم وَ لَو شاءَ اللّه لَسَلَّطَهُم عَلَیکُم فَلَقاتَلُوکُم فَإِن اعتَزَلُوکُم فَلَم یُقاتِلُوکُم وَ أَلقَوا إِلَیکُم السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللّه لَکُم عَلَیهِم سَبِیلًا
90 ] سَتَجِدُونَ آخَرِینَ یُرِیدُونَ أَن یَأمَنُوکُم وَ یَأمَنُوا قَومَهُم کُلَّما رُدُّوا إِلَی الفِتنَۀِ أُرکِسُوا فِیها فَإِن لَم یَعتَزِلُوکُم وَ یُلقُوا إِلَیکُم السَّلَمَ وَ ]
1104 معنی لغات: فئه- - یَکُفُّوا أَیدِیَهُم فَخُ ذُوهُم وَ اقتُلُوهُم حَیث ثَقِفتُمُوهُم وَ أُولئِکُم جَعَلنا لَکُم عَلَیهِم سُلطاناً مُبِیناً [ 91 ] -قرآن- 1
بمعنی دسته و گروه، ارکسهم- از مصدر رکس بمعنی برگرداندن اوّل چیزي را بآخر و آخر آنرا باوّل آن. یهاجروا- از مصدر
مهاجره: ترك وطن کردن و از شهري بشهر دیگر منتقل شدن. حصرت- از مصدر حصر بفتح حا و سکون صاد بمعنی در فشار بودن
و در تنگناي اندوه و ناراحتی فکر گرفتار بودن. ثقفتموا- از مصدر ثقف با سکون قاف بمعنی دریافتن و چیره شدن و از- مصدر
ثقف با فتح و صداي بالاي قاف و ثقافه بفتح ثا بر وزن فعاله بمعنی مهارت، و تسلّط بر انجام چیزي. [ صفحه 57 ] جهت نزول:
مجمع و اسباب النّزول سیوطی: از زید بن ثابت روایت شده است چون عدّهاي از منافقین در جنگ احد موافقت نکردند، بعضی از
مسلمین با یکدیگر میگفتند: اینکه منافقین را خواهیم کشت و بعضی میگفتند ما آنها را نمیکشیم، آیت اوّل براي اینکه گفتگو نازل
شد. و نیز روایت کردهاند از عبد الرّحمن عوف و مجاهد که یک دسته اعراب بمدینه وارد شدند، و مسلمان شدند و چون هواي
مدینه را مناسب با مزاج خود نیافتند باز- گشتند و مرتدّ شدند، مسلمین خواستند با آنها بجنگند که کافر شدهاند، عدّهاي مخالف
شدند و گفتند: اینها مسلمان هستند، آیه براي رفع گفتگوي آنها نازل شد. در مجمع جهت دوّم که از مجاهد نقل شد از حضرت
امام باقر [ع] نیز روایت کرده است و در اسباب النزول از سعد بن معاذ نقل کرده است: روزي پیغمبر [ص] در خطبه فرمود: کسی
صفحه 39 از 251
حاضر است جلوگیر شود از آنکه در پی آزار من است و بخانهي خود، مخالفین من را فراهم میکند! سعد بن معاذ گفت: اگر از
قبیلهي اوس هست ما او را میکشیم و اگر از خزرج است گوش بفرمان توئیم، سعد بن عباده برخاست و گفت: اي پسر معاذ تو را چه
باطاعت پیغمبر! من که میدانم تو چه کردهاي، اسید بن حضیر بلند شد و گفت: اي پسر عباده من تو را میشناسم که خود منافقی و
منافقین را دوست داري، محمّد بن مسلمه از جاي برخاست و گفت: اي مردم خاموش باشید که پیغمبر اینجا است، او می- فرماید و
إِلَّا الَّذِینَ » 292 جهت نزول آیت 90 - قرآن- 259 - .« فَما لَکُم فِی المُنافِقِینَ » ما فرمان میبریم. پس از اینکه گفتگو آیه نازل شد
اسباب النّزول سیوطی، سراقه بن مالک مدلجی گفت: پس از جنگ بدر و احد که مردم اطراف مسلمان شدند، شنیدم « یَصِ لُونَ
پیغمبر در نظر دارد خالد ولید را بر سر قبیلهي من [بنی مدلج] مأمور کند من نزد آنحضرت رفتم و گفتم خواهش میکنم بمن احسان
بفرمائید و منت بگذارید، چون شنیدهام میخواهید مأمور براي قبیلهي من بفرستید. من میخواهم شما با آنها سر سازش داشته باشید
49 و گر نه تسلّط امروز شما بر آنها در آینده نتیجه نخواهد - که اگر قریش مسلمان شدند ایشان هم مسلمان خواهند شد. -قرآن- 19
داشت، پیغمبر دست خالد را [ صفحه 58 ] گرفت و فرمود: با او برو و آنچه میخواهد انجام بده، خالد با آنها صلح کرد که با دشمنان
پیغمبر کمک نکنند در جنگ پیغمبر و اگر قریش مسلمان شدند آنها هم مسلمان شوند آیه براي اینکه قضیه نازل شد، در مجمع
هلال بن عویم سلمی است که از طرف دستهي خود با پیغمبر «ٌ قَوم بَینَکُم وَ بَینَهُم مِیثاق » است: حضرت امام باقر [ع] فرمود مقصود از
قرار گذاشت که اگر کسی از ما نزد شما آمد با او بدرفتاري نکنید و اگر از شما نزد ما بیامد ما باو ستم روا نداریم. و باین آیه
جلوگیري شد از تعرّض نسبت باین مردم که با آنها معاهده دارند، و نیز قضیهي سراقۀ بن مالک را نقل کرده است ولی نام خالد
324 و هم در مجمع است که قبیلهي اشجع برهبري مسعود بن دخیله وارد مدینه شدند، پیغمبر - ولید در میان نیست. -قرآن- 284
یعنی چه نیکوکاري است که پیش از اظهار حاجت هدیهاي « نعم الهدیّۀ امام الحاجۀ » : [ص] چند بار خرما براي آنها فرستاد و فرمود
براي حاجتمند بفرستند و پیغام داد بآنها که چه کار دارید! آنها گفتند: ما چون بتو نزدیک هستیم و بجنگ با تو مایل نیستیم و از
جنگ با بنی ضمره که هم پیمان ما هستند گریزان هستیم می- خواهیم که قرارداد و مسالمت و سازش میان ما و تو باشد، پیغمبر
براي جلوگیري مسلمین است از تعرض و جنگ، با آنها و نیز « أَو جاؤُکُم حَصِرَت صُدُورُهُم » قبول فرمود و قرارداد انجام شد جملهي
در مجمع است: عیینه بن الحصین فزاري در سالی خشک و قحط حضور پیغمبر [ص] آمد و گفت اجازه بده ما در [بطن نخل] که
اسم سرزمینی است جايگزین شویم و متعرّض ما نشوي ولی او منافق بود و پیغمبر [ص] در بارهي او فرمود: او احمقی است که
در توصیف او آمد. و از امام صادق [ع] هم اینکه جهت نقل شده « سَتَجِدُونَ آخَرِینَ یُرِیدُونَ » میان قوم خود فرمانروا است و آیت 91
است و ابو الفتوح از إبن عبّاس نقل کرده است که بنی اسد و غطفان آمدند حضور پیغمبر [ص] و اظهار اسلام کردند و چون نزد
در « سَتَجِدُونَ آخَرِینَ » کفّار میرفتند و از آنها میپرسیدند بکه ایمان آوردید! اینکه منافقین جواب میدادند باین کژدم و بوزینه، آیت
1359 ترجمه 88 : اي مسلمانان چه شده است شما را که - 1009 -قرآن- 1335 - 588 -قرآن- 973 - توصیف آنها نازل شد. -قرآن- 553
در بارهي منافقین دو دسته [ صفحه 59 ] شدید [یکیتان مسلمان و دیگري بیدینشان دانید] با اینکه خدا آنها را براي کوشش و
کارشان وارونه بکفر و نابودشان کرد مگر خواهید آن را که خدا گمراهی، بسرنوشت کرده راهنما شوید! با اینکه آن را که او
بدنبال اندیشه و رفتارش گمراه نمود نتوانید براي او راهی بیابید. 89 آنها خواهند شما بمانند خودشان کافر باشید و برابر پس آنها را
دوست ندارید تا از کفر دست بردارند و براه خدا آیند و اگر نپذیرفتند بگیریدشان بهر جا که بیابید و بکشیدشان و هیچ دوست و
یاوري از آنان براي خود مپندارید. 90 مگر آن مردم که خود را وابسته کنند بآنها که با شما پیمان دارند و هم آن کسان که در
تنگنا هستند و ناچارند که با شما بجنگند و یا با خویشان خود و اگر خدا بخواهد [و سرنوشت شما باشد] بر شما چیرهشان کند و با
شما بجنگند پس اگر اینکه دو دسته کافر از شما کنار ماندند و بجنگ شما نیامدند و دست سازگاري بسوي شما دراز کردند خدا
بر آنها براي شما راهی نگشوده است [و اجازه نداده است آنها را بکشید] 91 بهمین زودي دستهي دیگر [از منافقین] را بیابید که
صفحه 40 از 251
خواهند شما و مردم خود را گول- زنند [که با شما مسلمان و با آنها بیدین باشند] و هر وقت آنها را بآشوب و ناسازگاري و بیدینی
برگردانند بزودي آن را میپذیرند، اگر اینها از شما برکنار نماندند و اظهار اسلام نکردند و دست ز آزارتان بازنداشتند پس آنها را
بگیرید و بکشید بهر کجا بیابید که شما را بآشکار براینان مسلّط کردهایم [چه خود نمودار است که به نیروي فکر و استدلال و هم
88 طبري: إبن عبّاس گفت: عدهاي در « فَما لَکُم فِی المُنافِقِینَ » : بنیروي بدنی و جنگ شما را بر آنان چیره نمودیم]. سخن مفسّرین
مکه اظهار اسلام کردند و با مشرکین کمک و دوستی میکردند، وقتی براي کاري از مکه خارج شدند و گفتند: ما از یاران محمّد
در امان هستیم، چون مسلمین خبردار شدند که آنها در مسافرت هستند بعضی گفتند: اینها با دشمنان ما کومک میکنند باید آنها را
بکشیم عدّهاي گفتند: چرا کسانی که بعقیده ما و دین ما هستند فقطّ براي اینکه، خانه و وطن خود را ترك نکردهاند و نزد شما
نیامدهاند میخواهید آنها را بکشید، پیغمبر [ص] شاهد اینکه گفتگو بود و چیزي نمیفرمود، در آن موقع اینکه آیه نازل شد. -قرآن-
88 مجمع: إبن عبّاس گفته است: یعنی خدا آنها را در- حکم کفّار قرار داده است چون اظهار « وَ اللّه أَرکَسَهُم » [ 48-15 [ صفحه 60
25 خدا آنها را بواسطهي کفرشان هلاك میکند، ابو مسلم گفته است: - کفر و بیدینی میکنند، قتاده گفته است: یعنی: -قرآن- 1
بدون « رکسهم » یعنی آنها را خوار و زبون کرد بواسطهي کفر و تردید در اسلام. فخر: ابی بن کعب و عبد اللّه مسعود قرائت کردهاند
همزه و [رکس و ارکس] هر دو لغت عرب است. آلوسی: بعضی گفتهاند: یعنی آنها را وارونه انداخت و هم بمعنی حبس در جهنّم
88 ابو الفتوح: چند معنی شده است: 1- خدا آنها را گمراه نامیده است، و حکم «ُ مَن أَضَل اللّه » . و تفرقه و هلاك بآتش گفتهاند
3- بواسطهي کفر خوار و زبونشان کرده است. 4- خدا از 24- بگمراهیشان کرده است، 2- خدا آنها را گمراه یافته است. -قرآن- 1
88 مجمع: یعنی آنکه را خداوند منسوب و وابستهي «ُ وَ مَن یُضلِل اللّه » . راه بهشت و آمرزش گمراه و محرومشان کرده است
بگمراهی کرد سودي ندارد که کسی او را محکوم بهدایت بکند، مانند اینکه میگویند: کسی را که حاکم جرح کرد و بدکار
27 آلوسی: یعنی آنرا که خدا گمراهی در دلش آفریده - دانست تعدیل و خوب شمردن دیگران او را صالح نمیکند. -قرآن- 1
88 آلوسی: اینکه جمله خطاب بعموم است و شخص معیّن مقصود نیست براي اینکه همه بدانند اینطور مردم «ُ فَلَن تَجِ دَ لَه » . است
22 المیزان: چون مردم نفهمیدند که آنها منافق هستند و با - وسیلهي هدایت ندارند و کسی قادر بر هدایتشان نیست. -قرآن- 1
یکدیگر نزاع کردند از خطاب بمردم رو گردان شده و روي سخن با پیغمبر شده است که تو میتوانی بفهمی براي منافقین راه هدایت
89 ابو الفتوح نوشته است: هجرت بر سه وجه بود: یکی هجرت مؤمنان با رسول از مکّه بمدینه چنانکه خداي « حَتّی یُهاجِرُوا » . نیست
وَ مَن یَخرُج مِن » « 183 [ صفحه 61 ] الَّذِینَ أُخرِجُوا مِن دِیارِهِم وَ أَموالِهِم - 20 -قرآن- 156 - لِلفُقَراءِ المُهاجِرِینَ -قرآن- 1 » : تعالی گفت
و دوّم هجرت کافران و منافقان باشد از کفر و نفاق با ایمان و از اینجا است در باب امامت نماز که «ِ بَیتِه مُهاجِراً إِلَی اللّه وَ رَسُولِه
اگر جماعتی حاضر آیند و وقت نماز درآید آنرا تقدیم کنند بامامت نماز که قاريتر باشد و قرآن بداند، اگر در قرائت راست
باشند، آنکس که فقیهتر باشد، اگر در فقه راست باشند آنکس که در هجرت مقدمتر باشد، در عهد رسول بر هجرت حمل کنند، و
المهاجر من هاجر ما » : در عهد ما بر آنکه پدرانش در اسلام پیشتر باشند و سیّم هجر مؤمنان معاصی را من قوله صلّی اللّه علیه و آله
19- 89 مفسّرین گفتهاند: یعنی اگر از مهاجرت خودداري کردند. -قرآن- 1 « فَإِن تَوَلَّوا » 124- 53 -قرآن- 54 - قرآن- 1 - .« نهاه اللّه
89 مفسّرین معنی کردهاند: هر کجا بیابید چه در حرم و حدود معیّن مکه و یا داخل و خارج از حدود حرم که « حَیث وَجَدتُمُوهُم »
90 طبري: بعضی از « إِلَّا الَّذِینَ یَصِلُونَ إِلی قَوم بَینَکُم وَ بَینَهُم » 24- صید آنجا حلال است و دیگر احکام حرم در آن نیست. -قرآن- 1
متخصصین در زبان عرب پنداشتهاند مقصود کسانی هستند که در نسب و خویشاوندي متصل هستند بهمپیمان مسلمین و با معاهدین
67 یعنی اگر اظهار کفر کردند آنها را بکشید مگر وارد آن دسته شوند که - مسلمین خویش هستند، سدي گفته است: -قرآن- 1
90 طبري: یعنی اگر « أَو جاؤُکُم حَصِرَت صُدُورُهُم » . میان شما و آنها پیمان است، پس با اینکه منافقین مانند آن همپیمانها رفتار کنند
با شما موافقت نکردند آنها را بگیرید و بکشید، مگر کسانی که میان شما و ایشان پیمان برقرار باشد، و یا مردمی باشند که بیابند در
صفحه 41 از 251
36 حسن - فشار افتاده باین قصد که یا با شما بجنگند و یا با خویشان خود پس خود را داخل در دستهي شما بنمایند. -قرآن- 1
اسم است و معنی چنین « حصره » با تاي مربوطه قرائت کرده است و با اینکه قرائت کلمهي « حصرة صدورهم » بصري اینکه جمله را
بمعنی واو است و معنی اینکه است: « او » است: آمدند با تنگی سینه و در نتیجهي معنی تفاوت نمیکند. ابو الفتوح: بعضی گفتهاند
وَ أَلقَوا إِلَیکُمُ » . کسانی که [ صفحه 62 ] پشت بشما کردند بکشید، مگر وابستهي بهمپیمانهاي شما بشوند و بیایند با سینههاي تنگ
35 ابو الفتوح: بلخی و جبائی گفتند: یعنی اگر اسلام پذیرفتند. - 90 طبري: یعنی با شما صلح و سازش کردند. -قرآن- 1 « السَّلَمَ
إِلَّا الَّذِینَ » بفتح سین و سکون لام. فخر: مفسّرین اختلاف کردند که مقصود از « سلّم » کشّاف زمخشري: و بعضی قرائت کردهاند
چه اشخاص هستند، آیا کافرین هستند، یا مسلمین! بیشتر مفسّرین گفتهاند: کفّار هستند، چون امر بکشتن « أَو جاؤُکُم » و « یَصِ لُونَ
کافرین شده است و اینکه دو دسته استثنا شده است، ابو- مسلم گفته است: چون بر هر فرد مسلمان هجرت واجب بود، در آیه
اشخاص معذور- مستثنی شدهاند، و دو دسته هستند: اوّل- آنها که میخواستند هجرت کنند ولی در راه آنها کافران بودند که
جلوگیر از مهاجرتشان میشدند و موجب ترس آنها بودند، از اینکه جهت ناچار شدند خود را پناهنده کنند بآن کسان که با
مسلمین و پیغمبر معاهده دارند و بروند نزد آنها بمانند، تا آسایش فراهم شود. دوّم- آنها هستند که بعد از دستهي اوّل استثنا شدهاند
که مردمی بودند مسلمان و نمی- خواستند با پیغمبر [ص] و یاران او بجنگند چون از خدا میترسیدند، و با کافران نمی- توانستند
جنگ کنند، چون خویشاوند بودند و یا زن و بچهشان در میان آنها بود، و اگر بپیغمبر کومک میکردند وسیلهي کشتن خویشان
خود میشدند، پس جنگ با اینکه دو دسته حرام شد چون مسلمان بودند اگرچه هجرت نکرده بودند و با مسلمین کومک نمیکردند،
و بعضی گفتهاند غیر « فَاقتُلُوا المُشرِکِینَ » و مفسّرین اختلاف کردهاند: بعضی گفتهاند اینکه آیه منسوخ است به آیت سورهي برائت
90 فخر: اینکه جمله در دنبالهي جمله جلو چنین معنی « فَلَقاتَلُوکُم » 1284- 91 -قرآن- 1258 - 74 -قرآن- 77 - منسوخ است. -قرآن- 44
18 اگر خدا بخواهد آنها را بر شما مسلط میکند، و اگر بخواهد البته با شما میجنگند، و صاحب کشّاف گفته - میشود: -قرآن- 1
91 « سَتَجِدُونَ آخَرِینَ- تا- أُرکِسُوا فِیها » [ بیالف، با تخفیف تا و تشدید آن هر دو قرائت شده است. [ صفحه 63 « فلقتّلوکم » است
طبري: اینکه جمله شرح اخلاق آنهائی است که منافق بودند، و براي آسایش از جنگ و اسارت اظهار اسلام میکردند، ولی کافر
بودند، چون آنگاه که با کافران رو برو میشدند معبود آنها را میپرستیدند تا از شر آنها آسوده باشند، و از إبن عبّاس روایت شده
است: بسا اشخاص که اظهار اسلام میکردند و چون مشرکین بآنها میگفتند: اینکه سنگ یا چوب یا اینکه سوسک و عقرب را خداي
91 فخر: براي اینکه کلمات دو معنی متصور است: اول: « سُلطاناً مُبِیناً » 52- 24 -قرآن- 36 - خود بشمارید قبول میکردند. -قرآن- 1
دلیل ظاهر و روشن دارید بر جواز کشتن آنها، چون حیله میکنند و نزد کافران اظهار کفر مینمایند. دوم- خداوند بکشتن آنها اذن
فهمانده شده است با مردم منافق « فَما لَکُم فِی المُنافِقِینَ » 20 ما: در جملهي اوّل - میدهد و شما را بر ایشان مسلط میکند. -قرآن- 1
معرّفی شدهاند آنگونه مردم که بواسطهي نفاق و دوروئی مانند کسی هستند که خود « وَ اللّه أَرکَسَهُم » مدارا جایز نیست، و بجملهي
را وارونه کردهاند، و نتیجهي کار منافق اینکه است که بجاي جلو رفتن و بهره بردن از وقت و کار خود بعقب برگشته و وارونه شده
فهمانده شده است: نفاق و دوروئی نشانهي « أَ تُرِیدُونَ أَن- تَهدُوا » هستند که وقت و نیروي خود را تلف میکنند، و با جملهي
گمراهی است و خوي کج، و آنرا که در سرشت خوي و خلقت کج شده است و نمیتواند در یک راه راست برود، و با هر دستهاي
155 -قرآن- - 62 -قرآن- 131 - قرآن- 29 - .«4» برنگی در میآید، امید راستروي و هدایت باو نباید داشت که خوي تربیتپذیر ندارند
[ 923 [ صفحه 64 - 708 -قرآن- 880 - 760 -قرآن- 671 - -488-456 پاورقی- 758
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 92 تا 93
923 وَ ما کانَ لِمُؤمِن أَن یَقتُلَ مُؤمِناً إِلاّ خَطَأً وَ مَن قَتَلَ مُؤمِناً خَطَأً فَتَحرِیرُ رَقَبَۀٍ مُؤمِنَۀٍ وَ دِیَۀٌ مُسَلَّمَۀٌ إِلی - 708 -قرآن- 880 - -قرآن- 671
صفحه 42 از 251
أَهلِه إِلاّ أَن یَصَّدَّقُوا فَإِن کانَ مِن قَوم عَدُوٍّ لَکُم وَ هُوَ مُؤمِن فَتَحرِیرُ رَقَبَۀٍ مُؤمِنَۀٍ وَ إِن کانَ مِن قَوم بَینَکُم وَ بَینَهُم مِیثاق فَدِیَۀٌ مُسَلَّمَۀٌ إِلی
أَهلِه وَ تَحرِیرُ رَقَبَۀٍ مُؤمِنَۀٍ فَمَن لَم یَجِ د فَصِ یام شَ هرَین مُتَتابِعَین تَوبَۀً مِنَ اللّه وَ کانَ اللّه عَلِیماً حَکِیماً [ 92 ] وَ مَن یَقتُل مُؤمِناً مُتَعَمِّداً
663 معنی لغات: ف تحریر- بمعنی آزاد - فَجَزاؤُه جَهَنَّم خالِداً فِیها وَ غَضِبَ اللّه عَلَیه وَ لَعَنَه وَ أَعَدَّ لَه عَذاباً عَظِیماً [ 93 ] -قرآن- 1
کردن و از بند غلامی رها نمودن، چیزیرا وقف خدمت خدا کردن، اصلاح کردن کتاب، معنی چیزیرا با دقّت معیّن کردن. رقبۀ-
گردن، زر خرید، دیه- جانبها و مالی که عوض کشتن شخص ببازماندگان او داده میشود. اهل- قبیله و خویشاوندان زن نسبت
بشوهر، اختیاردارها، و مردم دست اندر کار که اهل آن کار نامیده میشوند، و آنها که بدینی معتقد هستند اهل آن دین نامیده
میشوند. یصّدقوا- بجاي یتصدّقوا با تا و صاد، با صاد مشدّد تلفظ شده است، و مشتق است از مصدر تصدّق بمعنی بخشش و صدقه
دادن. جهت نزول: اسباب النّزول سیوطی: از عکرمه روایت شده است: حرث بن- یزید از قبیلهي عامر بن لؤي بود که یک نفر
مسلمانی را بنام عیّاش بن ابی ربیعه به کومک ابو جهل اذیّت میکرد چون مسلمان شد براي هجرت روانهي مدینه شد، در سرزمین
حرّه که سنگستانی است پوشیده از سنگهاي ورقه شدهي سیاه با عیّاش بن ابی ربیعه رو برو شد، عیّاش او را کافر پنداشت و کشت و
در اینکه موقع نازل شد. و در «ٍ ما کانَ لِمُؤمِن » حضور پیغمبر رفت و سرگذشت [ صفحه 65 ] خود را نقل کرده آیت نود و دو
در مجمع البیان « وَ مَن یَقتُل مُؤمِناً » 58 جهت نزول: آیه 93 - مجمع- البیان همین را از حضرت باقر [ع] روایت کرده است. -قرآن- 37
از ضحّاك و دیگران نقل کرده است، و سیوطی در اسباب النّزول از عکرمه روایت کرده است: مردي از یاران پیغمبر [ص] بنام
مقیس بن صبابهي کنانی برادري داشت بنام هشام، روزي در خانههاي بنی النّجار که طایفهي بزرگی در مدینه بود کشتهي او را
دید، به پیغمبر شکایت کرد، آن حضرت قیس بن هلال فهري را بهمراهی او میان قبیلهي بنی النّجار فرستاد و پیغام داد که اگر قاتل
را میشناسند تسلیم کنند تا مجازات شود و گر نه دیه بدهند. چون پیغام ابلاغ شد، آنها تسلیم بدیه شدند و مال پرداختند. و پس از
گرفتن دیه، بگفتهي [سیوطی] مقیس قاتل برادر را کشت، و بنقل صاحب مجمع البیان چون کارشان انجام شد هر دو برگشتند، در
بین راه، شیطان مقیس بن صبابه را- وسوسه کرد و با خود اندیشید که خونبهاي برادر گرفتی و بر خود عار نهادي چه بهتر که همین
مرد فهري را بکشم تا بجاي کشتهي برادر یک نفر را کشته باشم و خونبها که گرفتهام اضافه و موجب شرف باشد، سنگی برداشت
47 قتلت به فهرا و حمّلت عقله - و بآن مرد زد و او را کشت و بر شتري نشست و روانهي مکه شد و اینکه شعر را خواند: -قرآن- 21
||سراة بنی النّجار ارباب فارع فادرکت ثاري و اصطجعت موسّدا || و کنت الی الاوثان اوّل راجع یعنی: در برابر کشتهي برادرم فهر
را کشتم، و دیت او را هم- بار دوش بزرگان و خردمندان بنی النجار کردم و پس از خونخواهی برادر با خاطري آسوده خوابیدم و
فقط من بودم که بتپرستی از سر گرفتم، چون پیغمبر [ص] از اینکه قضیه خبردار شد فرمود: او در امان نیست اگرچه در حرم مکه
باشد و باید کشته شود، و روز فتح مکه کشته شد. ترجمه: روا نیست براي مؤمن که مؤمنی را بقصد بکشد، و اگر ندانست و کشت
باید یک غلام مسلمان آزاد کند و هم خونبهاي او را بخویشانش دهد، مگر خود آنها دیه را ببخشند، و اگر مقتول مسلمان بود و
قبیلهي او بیدین بودند و دشمن شما، یک غلام [ صفحه 66 ] مسلمان آزاد کنید و بس ولی اگر قبیلهي مقتول با شما همپیمان بودند
و دشمن نبودند خونبهاي مؤمن مقتول را بدهید و یک غلام نیز آزاد کنید که مسلمان باشد. و اگر کسی غلام نداشت دو ماه
پیدرپی روزه بدارد، تا براي گناهکار از سوي خداوند توبه باشد که او دانا است و دستورش بخیر و صلاح است، ولی اگر کسی
93 دانسته و فهمیده مؤمنی را بکشد، سزاي او جهنمی است همیشگی که گرفتار لعنت و غضب خدا است، و براي او بزرگ آزاري
92 طبري: إبن زید گفت: ابو درداء در یک [سرّیه] بود [یعنی عدّهي مأمور «ٍ ما کانَ لِمُؤمِن » : آماده کرده است. سخن مفسرین
بجنگ با یک قبیله] و براي انجام حاجتی بمیان درهاي رفت، مردي را از قبیلهي طرف جنگ با چند گوسفند در آنجا دید، با شمشیر
ابو درداء گوش نکرد او را کشت و گوسفندهایش را نزد رفقاي خود « لا اله الّا اللّه » باو حمله کرد، او اظهار مسلمانی کرد و گفت
آورد، پس از آن در کار خود اندیشناك شد و حضور پیغمبر [ص] آمد و سرگذشت خود را نقل کرد، پیغمبر فرمود: او که بزبانش
صفحه 43 از 251
لا اله » اظهار- اسلام کرد، مگر میخواستی دل او را بشکافی تا راست و دروغش را معلوم کنی! او پرسید پس چه کنم! فرمود: گفتن
35 آنوقت که پیغمبر اینکه را فرمود: من آرزو کردم که آن دم، اوّل مسلمانی - را چه باید کرد! ابو درداء میگفت: -قرآن- 14 « الّا اللّه
برخوردار باشم، و اینکه آیه در اینکه موقع نازل شد. « لا اله الّا اللّه » من میبود تا از زیان کشتن مسلمان آسوده باشم، و از نعمت
مجمع: اگرچه ظاهر آیه ممکن است بفهماند که براي مؤمن قتل خطا جایز است، ولی اینکه درست نیست و معنی جمله اینکه است:
مؤمن چنین کاري نمیکند که همکیش خود را بکشد، مگر نفهمد و خطا کند، و ممکن است جمله اینکه طور معنی شود: مؤمن
92 کشّاف: اینکه کلمه سه « إِلّا خَطَأً » . نباید مؤمن را بکشد، ولی اگر نفهمید و بخطا کشت باید باین وسائل گناه خود را پاك کند
15- جور قرائت شده است: 1- با نصب که قرائت مشهور است، 2- با الف کشیده و همزهي آخر خطاء، 3- با الف و بدون -قرآن- 1
[ صفحه 67 ] همزه [خطا] مثل عمی و معنی اینکه است: بدون قصد انجام دهد مثل اینکه تیر بزند بطرف کافر و ناگهان بمسلمان
92 مجمع: یعنی غلامی آزاد « فَتَحرِیرُ رَقَبَۀٍ مُؤمِنَۀٍ » . بخورد، و یا بخیال اینکه او کافر است تیر بزند و معلوم شود مسلمان بوده است
کند که از مال خود قاتل باشد و مسلمان بحدّ بلوغ رسیده باشد، پس غلام مسلمان غیر بالغ و یا غلام کافر آزاد کردن کفاره
« وَ دِیَۀٌ مُسَلَّمَۀٌ » 32- محسوب نمیشود، و بعضی گفتهاند هر غلامی که فرزند مسلمان باشد میتوانند براي کفاره آزاد کنند. -قرآن- 1
92 مجمع: اگر آنکه باید دیه بدهد بیابانی و شتردار است و عمدهي سرمایهي او شتر است، باید صد شتر دیه بدهد، و اگر سرمایه او
یعنی کامل و بیکم و کاست باید مبلغ دیه بوارثین مقتول « مسلّمۀ » شتر نیست هزار دینار طلا و یا ده هزار درهم نقره دیه بدهد و
24 طبري: مکحول گفته است: دیه کم و زیاد میشد و هنگام وفات پیغمبر هشتصد دینار - بنسبت سهم الإرث تقسیم شود. -قرآن- 1
بود عمر اندیشید که شاید پس از مرگش مراعات حقوق مردم نشود، دیه را تثبیت کرد بر دوازده هزار درهم پول نقره یا هزار دینار
طلا. مجمع: ظاهر آیه میفهماند که باید قاتل از مال خودش دیه بدهد لکن از سنت و روش پیغمبر و اتّفاق علماي مسلمین بر ما
معلوم شده است که دیه بر عهدهي عاقله است یعنی برادرها و عموها و عموهاي پدر قاتل یا اولاد آنها، و عبد اللّه مسعود از پیغمبر
[ص] روایت کرده است: پسر نباید دیت قتل خطاي پدر را بدهد، و نیز پدر نباید دیت قتل خطاي پسر را بدهد، و اینکه حکم
بپرداخت دیه از مال آن نباید جریمهي شخص بیگناه دانست در برابر گناه مجرم، زیرا دیت قتل خطا براي مجازات قاتل نیست،
بلکه حکمی است شرعی براي مصلحت مخصوص، و بعضی گفتهاند اینکه حکم براي کومک و همکاري خویشاوندان است در
چنین پیشآمدهاي بد، و تسلیم دیه بوارثان مقتول باید در مدت سه سال باشد که هر سال یک سوم آنرا بپردازند و ملزم نیستند همه
را یکبار بپردازند. [ صفحه 68 ] ابو الفتوح: ابو حنیفه و عدّهاي از علماي اهل سنّت گفتهاند: بر پدر و فرزند قاتل هم دیه لازم است
چنانکه بر برادران و برادرزادگان و غیرهم لازم است و بعضی فقهاي شیعه گفتند: آن عدهي معین باید دیه را باولیاي مقتول بدهند
و حق دارند از قاتل بگیرند، و هم ابو الفتوح نوشته است: چون عاقله بسیار باشند و بیش از دیت باشند، دیه برایشان ببخشند بنصیب.
و شافعی گفت: از توانگر بیشتر از نیم دینار نستانند، و از متحمّل دانگ و نیم، اگر چیزي بماند بر امام باشد و بیت المال، ابتدا
وَ إِن کانَ مِن قَوم بَینَکُم وَ » . کنند چنان که استحقاق میراث ایشان باشد، و بنزدیک ما بر بیت المال چیزي نباشد « بالأقرب فالاقرب »
92 طبري: مفسّرین اختلاف کرده اند که مقتول از مردم همپیمان با مسلمانان، آیا باید او هم مسلمان باشد تا دیه لازم «ٌ بَینَهُم مِیثاق
شود، یا اگر کافر هم باشد دیه لازم است! إبن عبّاس گفته است: اگر مقتول، کافر و همپیمان با مسلمین بود، دیت او لازم است،
دیگري گفته است: مقصود مسلمانی است که طایفهي او کافر باشند و همپیمان مسلمین، دیه بر عاقلهي قاتل است که بخویشان
60 ابو الفتوح: دیت اهل ذمّه و همپیمان با مسلمین بمذهب ابو حنیفه - مقتول باید داده شود، ولی ارث مقتول مال مسلمین. -قرآن- 1
و عدّه- اي اصحاب پیغمبر [ص] مثل عبد اللّه مسعود و عثمان و ابو بکر، مانند دیت مسلمان است و بعضی نصف دیت مسلمان
گفتهاند، و شافعی یک سوّم دیت مسلمان دانسته است و احمد حنبل گفته است: اگر قتل عمد باشد مثل دیت مسلمان است، و اگر
فَمَن » . خطا باشد نصف دیت است، و در مذهب شیعه دیت ذمی و همپیمان با اسلام هشتصد درهم است و دیت زن نصف مرد است
صفحه 44 از 251
92 طبري: یعنی اگر نتوانست غلام آزاد کند دو ماه پی- در پی روزه بدارد، بعضی گفتهاند: روزه عوض از دیه و «ُ لَم یَجِد فَصِیام
- غلام آزاد کردن است، ولی اینکه درست نیست چون دیه بر عهدهي عاقله است و آزادي بنده وظیفهي خود قاتل است. -قرآن- 1
93 مجمع: یعنی تا خدا روزه را وسیلهي توبهي شما قرار دهد و بعضی گفتهاند یعنی تا خدا بوسیلهي «ِ تَوبَۀً مِنَ اللّه » [ 30 [ صفحه 69
24 سخن ما همان است که در ترجمه و نقل از مفسّرین نوشتیم. - روزه گناه شما را سبک کند. -قرآن- 1
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 94
923 یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ضَ رَبتُم فِی سَبِیل اللّه فَتَبَیَّنُوا وَ لا تَقُولُوا لِمَن أَلقی إِلَیکُم السَّلامَ لَستَ مُؤمِناً - 708 -قرآن- 880 - -قرآن- 671
- [ تَبتَغُونَ عَرَضَ الحَیاةِ الدُّنیا فَعِندَ اللّه مَغانِم کَثِیرَةٌ کَ ذلِکَ کُنتُم مِن قَبل فَمَن اللّه عَلَیکُم فَتَبَیَّنُوا إِن اللّهَ کانَ بِما تَعمَلُونَ خَبِیراً [ 94
از مصدر ضرب فی الإرض، بمعنی- بسفر رفتن. فتبیّنوا- از مصدر تبیین بمعنی -«ِ ضَ رَبتُم فِی سَبِیل اللّه » : 345 معنی لغات - قرآن- 1
واضح شدن، واضح کردن، در چیزي دقّت و تأمّل کردن، کوشش در شناختن، ألقی- از مصدر إلقاء، بمعنی بزمین انداختن سخنی
یعنی با او در دوستی باصفا بود «ّ القی الیه الحب » : را ابلاغ کردن، گوش بسخن دادن، در دوستی صادق و بیمضایقه بودن، میگویند
عرض- کالا، جنس، بهره، بخشش، آنچه بر انسان وارد میشود مثل مرض و مانند آن، چیز عارضی و ناپایدار جهت نزول: اسباب
النّزول و مفسّرین چند روایت در جهت نزول اینکه آیه نقل کردهاند که همه شبیه بیکدیگر است: از إبن عبّاس نقل کردهاند که
مردي از بنی- سلیم چند گوسفند در جلو داشت، گذارش بر عدهاي از اصحاب پیغمبر [ص] افتاد، بر آنها سلام کرد، آنها با
یکدیگر گفتند: سلام اینکه مرد از ترس بود، بر او حمله کردند و کشتندش و گوسفندهاي او را حضور پیغمبر [ص] آوردند، اینکه
آیه در اینکه قضیه نازل شد، و نیز از إبن- منده روایت کردهاند که مردي از اهل یمن در راه خود مصادف شد با [سریه] و دستهي
مأمورین جنگی و چون با آنها نزدیک شد، اظهار اسلام کرد آنها نپذیرفتند و او را کشتند، برادرش نزد پیغمبر رفت و شکایت کرد،
] 46- اینکه آیه نازل شد و پیغمبر خون- بهاي او را باین مرد داد، عبده اظهار نظر کرده است که ممکن است چند قضیّه -قرآن- 13
صفحه 70 ] نظیر یکدیگر اتّفاق افتاده است، و آیه که نازل شده است، پیغمبر [ص] در تمام اینکه قضایا آن را بمردم یادآوري
میفرموده است و جلوگیري از آن مینموده است. ترجمه: اي مؤمنین شما را متوجّه کردیم که کشتن مؤمن گناهی است بزرگ پس
94 اگر بسفري رفتید که براه خدا و براي مصلحت بود، [و با مردمی رو برو شدید که از دل و اندیشهي آنها بیخبر بودید] تحقیق
کنید [و ندانسته و نفهمیده مردم را متهم نکنید] و هر کس بشما سلام کرد و اظهار مسلمانی نمود نگوئید مسلمان نیستی. [و میترسی
که بما سلام میکنی] که با اینکه رفتار اندیشهي بد دارید و طمع در اموال مردم لیکن بدانید که سود فراوان نزد خداوند است، [پس
مواظب خود باشید و فراموش نکنید] که شما هم زین پیش بمانند او بودید و خدا بشما نیکی کرد [که نیرومند شدید و یاران فراوان
دارید] پس [اگر با بیچارهاي برخوردید] تحقیق کنید و راست و دروغ او را روشن نمائید، چون خداوند از کار شما خبردار است
94 طبري: یعنی چون براهی رفتید که براي خدا جهاد «ِ إِذا ضَرَبتُم فِی سَبِیل اللّه » : [که با چه نیتی با مردم رفتار میکنید]. سخن مفسّرین
کنید، إبن عبّاس گفته است: اتّفاق میشد که شخصی مسلمان بود و در قبیلهي خودش زندگی میکرد و چون سریه و گروه مأمور
بجنگ از طرف پیغمبر بجایگاه آنها میرسید، او مردم خود را خبر میداد تا فرار کنند و خود به اطمینان اسلامش بجاي میماند و چون
با مسلمانان رو برو میشد سلام و اظهار اسلام میکرد، و آنها سخنش را نمیپذیرفتند و او را میکشتند، اینکه آیه نازل شد که اگر کسی
سلام کرد نگوئید تو مسلمان نیستی زیرا خوش آمد و اظهار محبت مسلمین بوسیلهي سلام بود که یکدیگر را میشناختند. -قرآن-
خواندهاند یعنی تثبیت « فتثبتوا » 94 مفسّرین نوشتهاند: بیشتر قاریهاي کوفه با تا خواندهاند و بقیّه قاریها با ثاء سه نقطه « فَتَبَیَّنُوا » 53-15
94 مجمع: یعنی مانند مسلمین « أَلقی إِلَیکُم السَّلامَ » 16- و پابرجا کنید راستی و درستی مطلب را و در نتیجه فرقی ندارد. -قرآن- 1
31 [ صفحه 71 ] بشما تسلیم شد و جنگ نکرد و خود را همکیش با شما معرّفی کرد و در کلمهي - بشما سلام کرد، و یا -قرآن- 1
صفحه 45 از 251
سلام سه 3 قرائت است: 1- سلّم با فتح سین و لام، 2- سلّم با کسر سین و سکون لام. 3- قرائت مشهور که سلام است، و در کلمهي
با فتح میم دوم قرائت شده- است، ابو القاسم بلخی گفته است: امام محمّد باقر علیه السّلام اینکه طور قرائت میفرمود. - « مُؤمِناً »
61 ابو الفتوح: نوشته است: معنی آن باشد که آن کس که بامان بشما آید و از شما زنهار جوید، مگوي او را که تو ایمن - قرآن- 51
94 ابو الفتوح نوشته است: شما نیز همچون ایشان بودي پیش از اینکه، «ُ کَذلِکَ کُنتُم مِن قَبل » . نهاي، و ما تو را ایمن نخواهیم کردن
یعنی کافر بودي، باظهار کلمهي اسلام ایمن شدي، اینکه قول إبن زید است، بعضی دیگر گفتند شما نیز همچنین بودي که اینکه
مقتول ایمان از قوم کفار- پوشیده میداشتی ترس ایشان را، و اینکه قول سعید جبیر است، مغربی گفت: شما پیش از اینکه همچو او
94 فخر: در اینکه جمله دو « فَمَن اللّه عَلَیکُم » 31- بودید یکیک، بییار و ناصر، هر کس شما را دیدي بر شما ظفر یافتی. -قرآن- 1
احتمال است: 1- یعنی ایمان شما مثل ایمان آنها بود که بهمان اظهار زبان پذیرفته میشد و از دل شما کسی خبر نداشت، و یا اینکه
مانند ایمان شما است که در اول ضعیف بود و اندك اندك خداوند منت گذاشت و تقویت کرد شما را و نور ایمان را در دلتان
فروزان کرد، 2- یعنی پس از آن که خدا شما را جلوگیر شد از کشتن اینکه طور مردم، بر شما منّت نهاد و گناه بزرگ و اینکه
94 عبده: یعنی در آینده با دلیل و بیان کار کنید، و با گمان و تهمت دست بکاري « فَتَبَیَّنُوا » 29- عمل زشتتان را آمرزید. -قرآن- 1
که کنایه از مسافرت براي جهاد است ممکن است چنین استفاده «ِ إِذا ضَ رَبتُم فِی سَبِیل اللّه » 16 سخن ما: از جملهي - نبرید. -قرآن- 1
شود که آنچه از نظر دین و براي مصالح معنوي انجام میدهید گرچه در سفر نباشد خود را گول نزنید و غافل نشان ندهید. -قرآن-
61-23 [ صفحه 72 ] و بطمع مال و جاه و یا تعصّب و جهالت، پا روي حق نگذارید، چنانکه در سازمانهاي مذهبی اینکه طور کارها
دیده میشود که بواسطهي تعصّب و یا طمع آزار مردم میکنند و آتش جنگ و کشتار را مشتعل مینمایند، چنانکه در قرون وسطی
جنگ کاتولیکها و پروتستانهاي مسیحی و مقارن همان دوران جنگ شیعه و سنی مسلمان مولود همین خوي زشت و اقدام بکار
تا آخر آیه شاید اشاره باشد به اینکه که اوّل کار زشت شما « تَبتَغُونَ » نسنجیدهي پیشوایان ادیان و مذاهب بوده است. 2- جملهي
اینکه است که نسنجیده مردم ظاهر ال ّ ص لاح را میکشید با اینکه بشما سلام میکنند، دوّم آنکه چون چشم شما بأموال و سرمایههاي
مردم میافتد عقل و فکر خود را گم میکنید، و بطمع مال اظهار اسلام آنها را بهیچ میشمارید و آنها را کافر مینامید و میکشید در-
صورتی که اگر در دین خود راست و ثابت باشید میدانید که بهترین سرمایه در تقوي و پرهیزگاري است، سوّم تقصیر شما
بیانصافی است که از خاطر بردهاید آن دوران که کم بودید و از مخالفین خود ترسناك میشدید و در تنگناي وحشت و بیکسی
بودید، اکنون که کسی از آنها تنها میماند و گرفتار شما میشود کافرش مینامید و میکشید و مالش میبرید با اینکه اسلام بإنصاف و
26- حقیقتبینی وادار میکند. -قرآن- 13
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 95 تا 96
923 لا یَستَوِي القاعِدُونَ مِنَ المُؤمِنِینَ غَیرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ المُجاهِدُونَ فِی سَبِیل اللّه بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم - 708 -قرآن- 880 - -قرآن- 671
فَضَّلَ اللّه المُجاهِدِینَ بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم عَلَی القاعِدِینَ دَرَجَ ۀً وَ کُ  لا وَعَدَ اللّه الحُسنی وَ فَضَّلَ اللّه المُجاهِدِینَ عَلَی القاعِدِینَ أَجراً
419 معنی لغات: القاعدون- جمع قاعد، مشتق از - عَظِیماً [ 95 ] دَرَجات مِنه وَ مَغفِرَةً وَ رَحمَ ۀً وَ کانَ اللّه غَفُوراً رَحِیماً [ 96 ] -قرآن- 1
قعود بمعنی نشستن و ایستادن [بد و معنی متضادّ]، از کار برکنار رفتن، کاري و چیزي مانع شخص شدن، اولی الضرر- مردمان
گرفتار بیماري و کوري و دیگر آسیبهاي بدنی، درجات- جمع درجه بمعنی طبقه و رتبه و مقام و منزلت، یک قسمت از سیصد و
شصت قسمت محیط دائره. حسنی- مؤنث [ صفحه 73 ] احسن بمعنی بهتر و بمعنی حسن عاقبت، چیرگی و ظفر. جهت نزول: مجمع:
ابو حمزه ثمالی در تفسیر خود نوشته است: اینکه آیه براي آن عدّه نازل شد که خودداري کردند از همراهی با پیغمبر [ص] در سفر
جنگ تبوك مثل کعب بن مالک و مرارة بن ربیع و غیر آنها، و عبد اللّه بن امّ مکتوم را که نابینا بود در اینکه آیه معذور داشته
صفحه 46 از 251
أُولِی » و « لا یَستَوِي القاعِدُونَ مِنَ المُؤمِنِینَ ... وَ المُجاهِدُونَ » است، زید بن ثابت گفت: من حضور پیغمبر بودم، اینکه آیه نازل شد
در آن نبود، عبد اللّه بن امّ مکتوم حاضر بود عرض کرد تکلیف من چیست که چنین کور و بیچارهام! پیغمبر را حال وحی « الضَّرَرِ
لا یَستَوِي القاعِدُونَ ... غَیرُ » فرا گرفت و بصورت بیخودي وحی برگذار فرمود: و بخود آمد و آسوده شد و بمن فرمود چنین بنویس
773 ترجمه 95 : آن مردم مؤمن - 744 -قرآن- 749 - 487 -قرآن- 718 - 465 -قرآن- 468 - 442 -قرآن- 447 - قرآن- 396 - .« أُولِی الضَّرَرِ
که عذري ندارند و بیماري و نقصی در پارههاي بدنشان نیست و از رفتن بجنگ خودداري میکنند برابر نیستند با آنها که جان و مال
براه خدا و جهاد بکار میبرند، چون خداوند مقام مردم مجاهد بمال و جان را برتر نموده از آنها که در خانه مینشینند و از جنگ
کناره میکنند گرچه خداوند بهمهي مؤمنین وعدهي نیکو داده است ولی مجاهدین را بر کنارهگیران از جنگ بمزدي بزرگ برتري
95 طبري: « غَیرُ أُولِی الضَّرَرِ » : داده 96 که از سوي خداوند است برتریها و آمرزش و مهربانی و آمرزگار مهربان بوده. سخن مفسّرین
قاریهاي مکه و مدینه و شام کلمهي غیر را منصوب و با صداي بالا قرائت کردهاند و بمعنی الا و مگر گفتهاند، و نتیجه چنین است:
دانستهاند تا معنی چنین باشد: « القاعِدُونَ » مگر مردم گرفتار، و قاریهاي عراق با رفع و صداي جلو خواندهاند و صفت کلمهي
بمن « لا یَستَوِي القاعِدُونَ مِنَ المُؤمِنِینَ » متخلّفین غیر معذور برابر نیستند، و زید بن ثابت حکایت کرده است که پیغمبر اینکه آیه را
املا میفرمود، و من مشغول نوشتن بودم، إبن ام مکتوم وارد شد و گفت: اي رسول خدا اگر من میتوانستم بجهاد میرفتم، در اینکه
40 -قرآن- - میان وحی نازل شد و ران آن حضرت بر ران من بود و آن قدر سنگین شد که پنداشتم که ران من را نرم -قرآن- 15
80- قرآن- 55 - .« غَیرُ أُولِی الضَّرَرِ » : 476 [ صفحه 74 ] خواهد کرد، پس از آن بحال خود برگشت و فرمود - -289-275 قرآن- 429
لا یَستَوِي القاعِدُونَ » : ابو الفتوح نوشته است: حمّاد روایت کرد از ثابت از عبد الرّحمن بن أبی لیلی که اینکه آیت اوّل چنین آمد که
غَیرُ » بار خدایا عذر من فرو فرست، خداي تعالی بفرستاد « اللّهم انزل عذري » عبد اللّه بن امّ- مکتوم دعا کرد و گفت « مِنَ المُؤمِنِینَ
326 مرا راست بداري در - 176 -قرآن- 301 - و بفرمود که بجاي خود بنه، و پس از آن بغزا رفتی و گفتی: -قرآن- 129 « أُولِی الضَّرَرِ
« مقعد » نباشد و « زمن » آنکه « غَیرُ أُولِی الضَّرَرِ » : برابر دشمن و رایت بمن دهی که من بنگریزم و نتوانم گریختن، زید بن ثابت گفت
137 کشّاف: زید بن ثابت - نبود، علی بن ابی- طلحه گفت: از إبن عبّاس که مراد بضرر عذر است هر عذري که باشد. -قرآن- 112
گفت: اینکه کلمه تنها نازل شد که من ببقیّه منضم کردم و سوگند بخدا که الآن در جلو چشم من است اینکه قسمت که بعد ملحق
لا یستوي » کردم، در اطراف شکاف و ترکی که باستخوان شانه بود، و از إبن عبّاس نقل شده است که اینکه طور قرائت کرده است
وَ کُلا وَعَدَ اللّهُ » .« و الخارجون الی تبوك » : و از مقاتل نقل شده است که او میخوانده است « القاعدون عن بدر و الخارجون الیها
36 مقصود از کلمهي حسنی بهشت است، نیشابوري در تفسیر خود - 95 طبري از عدهاي مفسّرین نقل کرده است: -قرآن- 1 « الحُسنی
عموم مفسّرین نوشتهاند که اینکه جمله میفهماند: جهاد واجب کفائی است و گر نه وعدهي ثواب و « مثوبۀ حسنی » نوشته است: یعنی
« کلّا » بهشت نمیداد بهمهي مردم، چه آنکه بجنگ میرود و چه آنکه کنارهگیري کند، و مجمع از مقاتل نقل کرده است: کلمهي
95 ظاهر کلام بعضی مفسّرین مثل طبرسی و « أَجراً عَظِیماً » . بمعنی معذورین کنارهگیر و مجاهدین است نه متخلّفین غیر معذور
مفعول است، و امام فخر هم اینکه وجه را نوشته است، ولی « اجرا » بمعنی بخشید است و « فضل » طباطبائی مفسّر معاصر آن است که
بهتر آن است که تمیز باشد براي نسبت تفضیل- مجاهد بر قاعد چنانکه امام فخر هم اینکه وجه را نوشته است، و ابو السعود نوشته
که مصدر مناسب [ صفحه 75 ] با تفصیل « درجات » و کلمهي « فضل » 18 مفعول مطلق و مصدر تأکیدي است براي - است: -قرآن- 1
تا اینکه طور معنی بشود: خدا اجر « فضل » است براي مورد فزونی بکار برده شده است، و بعضی گفتهاند: مفعول دوّم است براي
بیشتر را بمجاهدین داد، و بعضی گفتهاند: منصوب بنزع خافض است که اینکه طور معنی شود: بوسیلهي اجر بزرگ برتري داد آنها
96 ابو الفتوح: ممکن است اعتراض شود که چرا در اوّل آیه برتري مجاهدین بر قاعدین بیک درجه معیّن شده «ُ دَرَجات مِنه » . را
19 جواب اینکه است که در اوّل وعده داده شده است که مجاهد برتر است از متخلف - است و در آخر بچند درجه! -قرآن- 1
صفحه 47 از 251
معذور بیک درجه و در آخر آیه معیّن شده است که برتري مجاهد بر قاعد غیر معذور بچند درجه است، جواب دیگر آن است که
در اوّل بطور کلّی اعلام شده است که مجاهد رفعت منزلت دارد بر غیر مجاهد، و در آخر یادآوري شده است که درجات متفاوت
بهشت پاداش مراتب مختلف مردم است که هر کس باندازهي لیاقت، و استحقاق نصیبش میشود. امام فخر گفته است: ممکن است،
در اوّل که برتري دنیا گفته شده است، مقصود غنیمت و سود مادّي باشد، و در دوّم مقصود درجات معنوي عالم دیگر باشد که
فضل و آمرزش و رحمت و جنّت باشد، و هم امام و قاضی گفتهاند: ممکن است مقصود از کلمهي مجاهدین در آخر آیه مجاهدین
رجعنا من الجهاد الاصغر » : بطور کلّی باشد در تمام اعمال ظاهري و قلبی که شریفترین انواع مجاهده است چنانکه در حدیث است
یعنی از جهاد کوچک آسوده شدیم و باید بجهاد بزرگتر بکوشیم، و چون اینکه مرتبه از جهاد مهمتر است از اوّل « الی الجهاد الاکبر
که فقط جهاد بجان و مال است، پس ارزش اینکه هم بیشتر است، و باین جهت آن مجاهدین بیک درجه برتر هستند و اینها بچند
درجه. مجمع: معنی درجات منازل کرامت است که بعضی برتر هستند از بعضی، از قتاده نقل شده است: یعنی درجات اعمال، و
همانطور که اسلام یک درجه است علم بفقه و مهاجرت بدیار اسلام، و جهاد در راه خدا و کشته شدن در جهاد همهي اینها
336 [ صفحه 76 ] تفسیر و توضیح - که -قرآن- 319 « أَجراً عَظِیماً » درجات متعدد و مختلف است، کلمهي درجات بدل است از
را، و معنی چنین میشود: خداوند برتري داد درجات مجاهدین را بمغفرت و رحمت، و ممکن است تأکید « اجرا » میکند معنی کلمهي
177 سخن ما همان است که در ترجمه و نقل از - یعنی اجر عظیم البتّه رفع درجات است. -قرآن- 160 « أَجراً عَظِیماً » باشد براي
دیگران است.
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 97 تا 100
923 إِن الَّذِینَ تَوَفّاهُم المَلائِکَ ۀُ ظالِمِی أَنفُسِهِم قالُوا فِیمَ کُنتُم قالُوا کُنّا مُستَضعَفِینَ فِی الَأرض قالُوا أَ - 708 -قرآن- 880 - -قرآن- 671
لَم تَکُن أَرضُ اللّه واسِعَۀً فَتُهاجِرُوا فِیها فَأُولئِکَ مَأواهُم جَهَنَّم وَ ساءَت مَصِ یراً [ 97 ] إِلاَّ المُستَضعَفِینَ مِنَ الرِّجال وَ النِّساءِ وَ الوِلدان لا
یَستَطِیعُونَ حِیلَۀً وَ لا یَهتَدُونَ سَبِیلًا [ 98 ] فَأُولئِکَ عَسَ ی اللّه أَن یَعفُوَ عَنهُم وَ کانَ اللّه عَفُ  وا غَفُوراً [ 99 ] وَ مَن یُهاجِر فِی سَبِیل اللّه یَجِد
فِی الأَرض مُراغَماً کَثِیراً وَ سَ عَۀً وَ مَن یَخرُج مِن بَیتِه مُهاجِراً إِلَی اللّه وَ رَسُولِه ثُم یُدرِکه المَوت فَقَد وَقَعَ أَجرُه عَلَی اللّه وَ کانَ اللّهُ
725 معنی لغات: توفّی- از مصدر توفّی، بمعنی بچنگ آوردن و گرفتن حق بتمام و کمال، بآخر - غَفُوراً رَحِیماً [ 100 ] -قرآن- 1
مدّت رسیدن، شمردن، کامل کردن، قبض روح کردن. فیم- از دو کلمهي: فی و ما، یعنی در چه کار و چه چیز! مستضعفین-
مردمان خوار و زبون در دست دشمن، مصیر- برگشتن، دگرگون شدن، منتقل شدن و بجائی رسیدن، ولدان- جمع ولید بمعنی بچه،
غلام، نوزاد. مراغما- جاي رفتن و فرار کردن، قلعه و محکمه، شخص بیقرار، سعۀ- گشادگی، گشایش در کار و مال، بینیازي
إِن الَّذِینَ، تا- عَفُ  وا » توانائی و نیرومندي. [ صفحه 77 ] جهت نزول: اسباب النّزول و مفسّرین چند جهت مشابه براي نزول سه آیه از
نقل کردهاند و خلاصهي آن توصیف مردمی است که در مکّه اظهار اسلام میکردند و در جنگ بدر با مشرکین باختیار یا « غَفُوراً
130 ترجمه: 97 همانا آن کسان که - 102 -قرآن- 112 - اضطرار بمعارضهي با پیغمبر [ص] و مسلمین رفتند و کشته شدند. -قرآن- 84
ستمکار بخود بودند و فرشتگان مرگ سر وقتشان رسند و گویند: بروزگار زندگی در چه کار بودید! گویند: بدست دشمن خوار
و بیچاره بودیم، گویندشان: نه مگر زمین خدا گشاده است و شما میتوانستید بجاي دیگر هجرت کنید! اینگونه مردم را جاي دوزخ
، است که بد سر انجامی است آن 98 مگر آن مردان، و زنان و کودکان که زبون دست دشمنند و ناچارند و راه آسایش ندارند 99
اینگونه مردم امیدوار باشند که خدا گناهشان ببخشد که او درمیگذرد و میبخشد 100 ، و آنکه براه خدا میهن خود رها کند راه
گریز و پناهگاه بسیار بیابد و بینیاز شود و گشایش در کار او باشد و آنکه از خانهي خود برون رود تا بسوي خدا و پیغمبر [ص]
وَ مَن یَخرُج مِن بَیتِهِ » : ترك وطن کند و آنگاه مرگ او فرا رسد مزد رنج او با خدا است که او آمرزگار و مهربان بود. جهت نزول
صفحه 48 از 251
سیوطی در لباب العقول فی اسباب النّزول نوشته است: اینکه آیه در توصیف مردي مسلمان نازل شد که در مکّه از مجاورت « الخ
اعراب دلتنگ بود، بفرزندان خود گفت: من را بمدینه ببرید، چون روانه شد در راه مرد و بمقصد نرسید، و از زبیر بن عوام نقل
شده است: خالد بن حزام براي هجرت به حبشه روانه شد، در راه او را مار گزید و مرد، آیه براي اینکه مرد نازل شد، عبد الملک بن
عمیر گفت: چون اکثم صیفی از ظهور پیغمبر خبردار شد، خواست شرفیاب حضور شود، قبیلهي او راضی نشدند، گفت: پس خبر او
را براي من بیاورید، دو نفر داوطلب شدند و حضور پیغمبر [ص] رفتند و عرض کردند: ما فرستادگان اکثم هستیم بگو بدانیم تو کی
إِن اللّهَ » هستی و از کجائی و چه میگوئی! فرمود: من محمّد پسر عبد اللّه و بندهي خدا هستم، آنگاه اینکه آیه را براي آنها خواند
آنها برگشتند و سرگذشت خود را نقل کردند، اکثم بخویشان خود گفت: اي مردم اینکه -قرآن- « یَأمُرُ بِالعَدل وَ الإِحسان تا آخر
931 [ صفحه 78 ] مرد باخلاق خوب دعوت میکند و از مفاسد اخلاقی جلوگیر است، شما در اینکه هدف با او - -42-12 قرآن- 883
شرکت کنید تا جلو باشید و از قافلهي تمدّن عقب نمانید و خودش بر شتر سوار شد، و روانهي مدینه گشت و در راه مرد و اینکه
97 ابو « الَّذِینَ تَوَفّاهُم المَلائِکَۀُ » : 293 سخن مفسّرین - قرآن- 277 - .« وَ مَن یَخرُج الی آخر » قسمت از آیت صدم براي او نازل شد
53 مفسّران گفتند: آیت در جماعتی آمد از اهل مکّه که بزبان ایمان آوردند و در دل نفاق داشتند، - الفتوح نوشته است: -قرآن- 15
از جملهي ایشان قیس بن الفاکهه بود و قیس بن الولید بن المغیرة و هجرت نکردند با رسول علیه السّلام، چون مشرکان ببدر حاضر
دین ایشان، ایشان را بفریفته « غَرَّ هؤُلاءِ دِینُهُم » آمدند ایشان با مشرکان- حاضر آمدند، چون قلت لشکر مسلمانان دیدند گفتند
بچشید آزار ] «ِ ذُوقُوا عَذابَ الحَرِیق » است، ایشان در غزاه بدر کشته شدند و فرشتگان بر روي و پشت ایشان میزدند و میگفتند
354 -قرآن- - سوزش آتش را] و گفتهاند: مراد بملائکه ملک الموت است، و گفتهاند: مراد اعوانان اویند، و گفتهاند: -قرآن- 329
97 طبري: یعنی خشم « ظالِمِی أَنفُسِهِم » . 513-485 مراد فرشتگانند که روز بدر خداي تعالی ایشان را بیاري رسول علیه السّلام فرستاد
23 مجمع: یعنی در آن حالت که بر خود ستم میکردند و از ثواب - خدا را براي خود کسب کردهاند و به دست آوردهاند. -قرآن- 1
97 مجمع: یعنی در دین خود « فِیمَ کُنتُم » . محروم میشدند، و بواسطهي کفر و انحراف، آزار آخرت و عذاب براي خود روا میداشتند
97 طبري: سدّي گفت: چون عبّاس و عقیل، در جنگ بدر اسیر شدند، و « أَ لَم تَکُن أَرضُ اللّه واسِعَۀً » 17- چگونه بودید! -قرآن- 1
« لا اله الّا اللّه » حضور پیغمبرشان بردند، فرمود: اي عبّاس براي خودت و برادرزادهات فدا بده تا آزاد شوي، او گفت: مگر ما
نگفتهایم، و بقبلهي مسلمین نماز نخواندهایم که از ما مثل کافران فدا و جان خرید مطالبه می- کنید! فرمود: شما اظهار دشمنی با
مسلمین کردید، پس در شمار دشمنان هستید، آنگاه اینکه آیه را قرائت فرمود: و چون اینکه آیه نازل شد، هر کس مسلمان میشد
تا « إِلَّا المُستَضعَفِینَ » . 41 [ صفحه 79 ] موظّف بود بسوي مسلمین مهاجرت کند، و اگر کسی خودداري میکرد، کافر بود - -قرآن- 1
98 طبري: از إبن عبّاس روایت شده است که او گفت: من و مادرم از اینکه دسته مردم بودیم که خداوند در اینکه آیه « لا یَهتَدُونَ »
معذور داشته است، [چون آنها از خود اختیار نداشتهاند و در فرمان عبّاس بودهاند که سابقهي اسلامش پذیرفته نشد و با او مانند
الّلهم خلّص الولید و سلمۀ بن هشام و » کافران رفتار شد] و از ابو هریره روایت شده است: پیغمبر [ص] پس از نماز ظهر دعا میکرد
إبن ابی نجیح از مجاهد نقل « عیّاش بن أبی ربیعۀ و ضعفۀ المسلمین من ایدي المشرکین الّذین لا یستطیعون حیلۀ و لا یهتدون سبیلا
کرده است: اصحاب پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلّم میگفتند آن مسلمانان که در مکه ماندهاند و هجرت نمیکنند مانند آن
- مسلمانان هستند که با کافران در بدر و جنگ با مسلمین کشته شدند، در برابر اینکه عقیده و گفتگو اینکه آیه نازل شد. -قرآن- 1
99 فخر: ممکن است اعتراض شود،: اگر آنها که در فشار هستند معذور « فَأُولئِکَ عَسَ ی اللّه أَن یَعفُوَ عَنهُم » 48- -26 قرآن- 32
هستند، پس اینکه جمله چه تناسب دارد که گفته- شده است: شاید خدا از آنها درگذرد! جواب آن است که ممکن است از جهت
حب وطن و خویشان خود را عاجز فرض میکردند، در صورتی که شاید با یک اندازه گذشت میتوانستهاند خود را خلاص کنند، از
اینکه جهت بآنها نوید داده شده است که اگر در آینده کوشش نمایند و ترك وطن کنند و هجرت کنند امیدوار باشند که معذور
صفحه 49 از 251
100 طبري از إبن عبّاس و ضحّاك نقل شده است: یعنی محلّ « وَ مَن یُهاجِر فِی سَبِیل اللّه یَجِ د ... مُراغَماً » 50- هستند. -قرآن- 1
انتقال و آسایش از فشار و آزار کافران براي چنین مردم فراهم خواهد شد، از إبن ابی نجیح روایت شده است: یعنی عوض و
وسیلهي دل- کندن از وطن خود پیدا خواهد کرد، از مجاهد نقل شده است: یعنی راه آسایش از مکروه و ناپسند براي او خواهد
60 [ صفحه 80 ] آوردن روزي فراهم میشود، إبن زید - 45 -قرآن- 50 - بود، از سدّي روایت شده است: یعنی جاي بدست -قرآن- 1
گفته است: یعنی جاي مهاجرت و دوري از وطن براي خود پیدا میکند، در روح البیان معنی کرده است: یعنی در مهاجرت وسیلهي
100 نیشابوري: از عطاء نقل شده است: هر « وَ مَن یَخرُج مِن بَیتِه مُهاجِراً » . آسایش که موجب خواري دشمن است فراهم خواهد شد
او « إِن الَّذِینَ تَوَفّاهُم المَلائِکَۀُ تا آخر » آیه که نازل میشد عبد الرّحمن عوف براي مسلمین مکه میفرستاد، چون اینکه آیه نازل شد
براي آنها نوشت، جندب بن ضمره اللیثی که مردي پیر و از کار مانده بود بپسران خود گفت: من از دستهي مستضعفین هستم و
وسیلهي رفتن بمدینه دارم، شما من را بآن جا ببرید، پسرها او را بر تختی نهادند و بر دوش گرفتند و بسوي مدینه روانه شدند، چون
بتنعیم رسیدند که محلّی است میان راه مدینه، مرگش نزدیک شد، او دست راست خود بر چپ زد و گفت: خداوندا یک دست من
بجاي دست پیغمبر و دست دیگرم براي تو و با تو پیمان برقرار میکنم و سر بفرمان تو هستم بهمان چه پیغمبرت با تو تعهّد کرده
است، اینکه سخن او با زندگیش بآخر رسید و خبرش بأصحاب پیغمبر، آنها با یکدیگر گفتند اگر بمدینه میرسید اجرش فزون بود
235 مجمع: از محمّد بن ابی عمیر روایت شده - 42 -قرآن- 191 - که در شمار مهاجران میبود، اینکه آیه براي او نازل شد. -قرآن- 1
است: زرارة بن اعین پسرش را به مدینه فرستاد تا از احوال حضرت موسی بن جعفر [ع] و عبد اللّه جعفر مطلّع شود که پس از امام
جعفر صادق علیه السّلام کدام یک آنها امام هستند، عبید پیش از آنکه نزد پدرش برگردد بدرود زندگی گفت، محمّد بن حکیم
وَ مَن » گفت: من اینکه سرگذشت را حضور حضرت موسی [ع] عرض کردم، فرمود: امیدوارم زراره مشمول اینکه آیت قرآن باشد
کشّاف: گفتهاند: هر مهاجرت و ترك وطن که براي غرض دینی باشد مثل آموختن علم یا سفر حج و جهاد، « یَخرُج مِن بَیتِه مُهاجِراً
و یا مسافرت بآن جا که وسیلهي قناعت و اطاعت و زهد فراهم شود، و یا بمنظور بچنگ آوردن سرمایه و روزي شایسته- همهي
اینکه مسافرت و مهاجرتها هجرت بسوي خدا و رسول او است که اگر کسی در اینکه راهها بمیرد، مزد او را خدا داند و بس. -
493 [ صفحه 81 ] شیخ اسماعیل حقّی در روح البیان از مرشد خودش نقل کرده است: که او در تفسیر اینکه آیه گفت: - قرآن- 452
سالک صادق اگر از تیرگیهاي بشریت بگذرد، و بسوي مقام قلب و توجّه بعالم حقیقت مسافرت کند و پیش از رسیدن بمقصود
بمیرد چون براستی و درستی قدم برداشته و تا دم مرگ دست برنداشته سودي باو خواهد رسید همانند آنچه مسافرین و اصل و
مردمان بحقیقت رسیده بهرهمند میشوند، و ممکن است در عالم برزخ آنچه را که بواسطهي مرگ ناگهانی محروم مانده است،
بفیض خداوند و یا یکی از ارواح مقدّس تکمیل شود چنانکه در شریعت و اعمال ظاهري نظیر آن روایت شده است از حسن بصري
که گفته است: شنیدهام اگر مؤمن موفّق بحفظ قرآن نشد پس از مرگ ملائکه در قبر باو میآموزند تا در قیامت با حفّاظ قرآن
بمحشر حاضر شود، پس اگر طالب قرآن در برزخ بمراد خود برسد چه باك است که در عالم مثال جویاي حق بمقصد برسد، شیخ
شاید نظر « اگر براي آدمی در اینکه عالم کمالی فراهم نشد در عالم دیگر دسترس بچیزي ندارد » : صدر الدّین قونوي گفته است
صدر الدّین به آنهائی باشد که در پردهي پندار گرفتار هستند و براي وصول بکمالات معنوي کوشش نکردهاند، و جامی در شرح
استفاده میشود که پس از مرگ ترقّی و تعالی « مَن کانَ فِی هذِه أَعمی فَهُوَ فِی الآخِرَةِ أَعمی » فصوص گفته است: از آیت شریف
رتبه براي کسی نخواهد بود ولی آنها که هیچ معرفت و توجه بحق ندارند در عالم دیگر نعمتها و زحمتها و حالتها را مشاهده میکنند
یعنی چون پرده بالا رود کوري « إذا انکشف الغطاء ارتفع العمی » 1275- و میبینند که نفهمیدهاند، چنانکه گفتهاند: -قرآن- 1215
یعنی چون آدمی بمیرد- کاري از او برنیاید، که مقصود آن است: « اذا مات إبن آدم انقطع عمله » نمیماند، و از فرمودهي پیغمبر است
آنچه باید بعمل فراهم شود در عالم دیگر ممکن نمیشود، ولی آنچه بفضل و احسان میرسد، در آن عالم نیز افاضه خواهد شد. اینکه
صفحه 50 از 251
بود خلاصهي مطالب روح البیان، ولی اگرچه اینکه مطلب مربوط باین- آیه نیست ولی چون اینکه بحث بمیان آمد میگوئیم: مطابق
آنچه خواندهایم، و فهمیدهایم نمیتوانیم تصدیق کنیم که پس از مرگ براي آدمی تغییر و ترفیع خواهد [ صفحه 82 ] بود، و حدیث
براي ما دلیلی است روشن، زیرا وسیله کمال انسان عضلات و اعصاب و مغز او است، و چون اینها از « إذا مات إبن آدم » فوق الذّکر
یعنی اینکه جهان کشتزار آن جهان است و آنچه کرده همان را « الدّنیا مزرعۀ الآخرة » کار افتاد دسترس بچیزي نخواهد داشت که
میدرود و زراعت خشک شده نه زیادتر میشود نه خوب و یا بهتر و مسئلهي فضل خداوند، یا اعمال بازماندگان براي مردهي خود باز
هم نتیجهي عمل دوران زندگی او است مانند خوشرفتاري، احسان، گذشت از مال براي مصارف خیر، که ریزهکاریهاي آنرا
نمیتوانیم جزء بجزء برسیم و بسنجیم، چنانکه میگویند عالمی را بخواب دیدند که گفت: هیچ یک از زحمتهاي علم و عمل زندگیم
سود نبخشید جز نانی که بسگی دادم، و در جلد اوّل سورهي بقره آیت چهل و هفتم بمناسبت معنی شفاعت اینکه مطلب مف ّ ص ل
بحث شده است، حافظ میگوید: کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش || وه که بس بیخبر از غلغل بانگ جرسی بال بگشا
و صفیر از شجر طوبی زن || حیف باشد چو تو مرغی که اسیر قفسی تا چو مجمر نفسی دامن جانان گیرم || دل بر آتش بنهادم ز
پی خوش نفسی چند پوید بهواي تو ز هر سو حافظ || یسّر اللّه طریقا بک یا ملتمسی عبده: سه جهت براي هجرت ممکن است
تصوّر شود: اوّل- کسی که در وطن خود گرفتار مخالف است که او را نمیگذارد در کار دین خود آزاد باشد، بر چنین کس واجب
است هجرت کند بآن جا که مؤذي نباشد و گر نه توقّفش معصیت است، و مسلمین مقیم انگلستان که از شیخ محمّد عبده استفتاء
کرده بودند: با آن که در آنجا در کار دین خود آزاد هستند، آیا بروند، یا آنجا بمانند! او مهاجرت آنها را لازم ندانسته بود، دوّم-
آنکه در وطن خود وسیلهي فراگرفتن احکام دین ندارد، لازم است هجرت [ صفحه 83 ] کند بآن جا که بتواند وظایف دین را
بیاموزد، و در زمان پیغمبر تا وقتی که قدرتی نبود و آن حضرت نمیتوانست براي تعلیم احکام اسلام مأمور بفرستد اینکه حکم روان
بود. سوم- مهاجرتی است که وظیفهي عمومی است و باید جامعهي مسلمین قدرتی براي حفظ اسلام و احکام دین داشته باشند، و
اگر دولت مسلمانان یا جماعتی مسلمانان در تنگناي قدرت مخالف قرار گرفت واجب است بر دیگر مسلمانان که در هر جا هستند
هجرت کنند و بآنها کومک کنند تا تقویت شوند و از دشمن آسوده کردند، و اگر کسی گرفتاري آنها را دانست و موافقت نکرد،
او راضی بضعف و بیچارگی آن مسلمانان است و خواهان قدرت مخالف بر نابودي دین و خواري مسلمین. سخن ما: 1- آیت اوّل
ممکن است معرف مردمی باشد که بتنبلی و بیباکی در کار معاد و معاش خود با کمال سختی و بدبختی برگذار میکنند ببهانهي
اینکه در اینکه شهر کار نیست ما چه کار میتوانیم بکنیم! و ما دسترس بجائی و چیزي نداریم، اگر از آنها بپرسند: چرا بوظایف دین
و اجتماع خود رفتار نمیکنید! میگویند: ما جاهل هستیم و ناتوان و بیچاره، در اینکه آیه اینکه طور مردم بهانهجو بکلمهي مستضعفین
معرفی شدهاند و سرنوشتشان نشان داده شده است که خود تقصیر کردهاند، و با اینکه زمین خدا وسیع است و راه استفاده باز،
بهانهي ضعف و خواري مانع از محرومیت و گرفتاري آنها نیست که خودشان خود را بیبهره و محروم کردهاند و در عالم دیگر هم
اینکه مردم بجهنم هستند و گرفتار، 2- مهاجرت یک عمل طبیعی- آدمی است، که در آیه یادآوري شده است: در هر زمینی اقتضا
و استعدادي هست پس اگر آدمی در جائی وسیلهي کار خود را نیافت مأیوس نشود، چون ملک خدا وسیع است و از هر جائی
بهرهاي میتوان برد، و نباید شخصیت خود را محدود بچهار- دیوار یک شهر و دیار کند و ناامید باشد و معتقد که در جاي دیگر
براي او استفاده- اي نیست، اینکه مطلب را سعدي چه خوب تشریح کرده است: بهیچ یار مده خاطر و بهیچ دیار || که بر و بحر
فراخ است و آدمی بسیار همیشه بر سگ شهري جفا و سنگ آید || از آنکه چون سگ صیدي نمیرود بشکار [ صفحه 84 ] نه در
جهان گل روئی و سبزهي ز نخی است || درختها همه سبزند و بوستان گلزار چو ماکیان بدر خانه چند بینی جور || چرا سفر نکنی
چون کبوتر طیّار از اینکه درخت چو بلبل بر آن درخت نشین || بدام دل چو فروماندهاي چو بو تیمار زمین لگد خورد از گاو و خر
- بعلّت آن || که ساکن است نه مانند آسمان دوار کسی کند تن آزاده را ببند اسیر || کسی کند دل آسوده را بفکر فکار! 3
صفحه 51 از 251
شاید اشاره باشد به اینکه که: هر کس با عقل سالم و فکر درست تشخیص داد جانب خدا و رسول «ِ فَقَد وَقَعَ أَجرُه عَلَی اللّه » جملهي
- و آنجا را که سعادتش فراهم میشود و رهسپار بدانسوي شد، مقام و منزلت آدمیّت را طی کرده است و بگفتهي حافظ: -قرآن- 14
53 . یک اراده و عمل مختصر حقیقت خود را نمودار کرده و مزد و سودش را جز خداي کس نمیداند که اجر اینکه کار درخور
[ 149 [ صفحه 85 - پاورقی- 147 - .«5» سنجش مردمان نیست
[