گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
[سوره النساء [ 4]: آیات 101 تا 103




وَ إِذا ضَرَبتُم فِی الَأرض فَلَیسَ عَلَیکُم جُناح أَن تَقصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ إِن خِفتُم أَن یَفتِنَکُم الَّذِینَ کَفَرُوا إِن الکافِرِینَ کانُوا لَکُم عَدُ  وا مُبِیناً
101 ] وَ إِذا کُنتَ فِیهِم فَأَقَمتَ لَهُم الصَّلاةَ فَلتَقُم طائِفَۀٌ مِنهُم مَعَکَ وَ لیَأخُذُوا أَسلِحَتَهُم فَإِذا سَجَدُوا فَلیَکُونُوا مِن وَرائِکُم وَ لتَأت طائِفَۀٌ ]
أُخري لَم یُ َ ص لُّوا فَلیُصَلُّوا مَعَکَ وَ لیَأخُذُوا حِذرَهُم وَ أَسلِحَتَهُم وَدَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَو تَغفُلُونَ عَن أَسلِحَتِکُم وَ أَمتِعَتِکُم فَیَمِیلُونَ عَلَیکُم مَیلَۀً
واحِدَةً وَ لا جُناحَ عَلَیکُم إِن کانَ بِکُم أَذيً مِن مَطَرٍ أَو کُنتُم مَرضی أَن تَ َ ض عُوا أَسلِحَتَکُم وَ خُذُوا حِذرَکُم إِن اللّهَ أَعَدَّ لِلکافِرِینَ عَذاباً
مُهِیناً [ 102 ] فَإِذا قَ َ ض یتُم الصَّلاةَ فَاذکُرُوا اللّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِکُم فَإِذَا اطمَأنَنتُم فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ إِن الصَّلاةَ کانَت عَلَی المُؤمِنِینَ
969 معنی لغات: یفتنکم- از مصدر فتنه بمعنی گمراه کردن، کافر کردن، آزار کردن، مفتضح کردن، - کِتاباً مَوقُوتاً [ 103 ] -قرآن- 1
ورائکم- بمعنی پشت سر، ولتأت- از مصدر اتیان بمعنی آمدن، حذر- وسیلهي دفع خطر و آسایش از دشمن، از خود با خبر بودن.
یمیلون- از مصدر میل بمعنی رغبت کردن و دلبستن، دوست داشتن، بسوي- چیزي توجّه داشتن، راه را کج کردن و بطرف دیگر
رفتن، جنوب- جمع جنب بمعنی پهلو و قسمت و یک طرف بدن، سو و ناحیه، موقوت- معیّن و محدود، آنچه وقتش معیّن است.
جهت نزول طبري از علی علیه السّلام نقل کرده است که عدّهاي از تجّار [ صفحه 86 ] از پیغمبر پرسیدند: ما بسفر میرویم چطور نماز
بخوانیم! اینکه آیه نازل شد. سیوطی در لباب النّقول از طبري از علی [ع] نقل کرده است که جماعتی از قبیلهي بنی النّجار اینکه
سؤال را از پیغمبر کردند و پس از آن تا یک سال وحی منقطع شد، چون پیغمبر بجنگی رفت و آنجا هنگام ظهر مشغول نماز شد
کافران بیکدیگر گفتند: محمّد با اینکه کار خود وسیلهي تسلّط شما را فراهم کرد چرا در آن هنگام بر او حمله نکردید یکی از آنها
إِن خِفتُم أَن » گفت: نوبتی دیگر اینکه کار را دارند، در آن موقع بآنها حمله کنید، در آنجا میان دو نماز اینکه جملات نازل شد
305 ترجمه: 101 پس اگر در سفر ترسیدید که گرفتار - و اینکه دستور نماز خوف بود. -قرآن- 254 « یَفتِنَکُم الَّذِینَ کَفَرُوا تا آخر
کافران شوید، باکی نیست که نماز را کوتاه انجام دهید، زیرا کافران دشمن آشکار شما بودند 102 ، و تو اي پیغمبر اگر در سفر با
گروهی مسلمان همراه شدي و با آنها بنماز ایستادي، بایستی یک دسته با تو در نماز شوند و اسلحهي خود بدست گیرند، تا آنگاه
که بسجده روند و از آن پس بروند عقب [و جلو دشمن را بگیرند] و دستهي دیگر که نماز نخواندهاند بیایند و با تو بنماز بشوند، و
باید مواظب خود باشند و اسلحه بدست که دشمن در انتظار است شما از مهمات جنگی و بار و بنهي خود بیخبر شوید، و یکبارگی
بر سرتان بریزند. [و نابودتان نمایند] ولی اگر در باران گرفتار شدید یا بیمار که از برداشتن سلاح جنگ در آزار بودید، باکی نیست
که اسلحه بر زمین گذارید، لیکن از خود بیخبر نباشید و البتّه خداوند براي کافران آزار و خواري آماده نموده است 103 ، و چون
نماز را تمام کردید باز هم یاد خدا کنید چه ایستاده چه نشسته یا خوابیده و پس از آن که آسوده از ترس دشمن شدید نماز را
فَلَیسَ عَلَیکُم جُناح أَن تَقصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ » : بدرستی انجام دهید که نماز مؤمنین وظیفهاي است معین و تخلفناپذیر. سخن مفسّرین
« أن تقصروا من الصلاة ان یفتنکم » نبوده است. و او « إِن خِفتُم » 101 طبري: در قرائت ابی بن کعب جملهي «ُ إِن خِفتُم أَن یَفتِنَکُم
166 [ صفحه 87 ] نماز را چطور - 105 -قرآن- 152 - قرائت میکرد، و از إبن جریج روایت شده است که از عمر پرسیدند -قرآن- 15
در سفر قصر میخوانید، در صورتی که آیه آنرا در هنگام ترس از دشمن مجاز کرده است! او گفت من همین را از پیغمبر [ص]
پرسیدم فرمود: اینکه احسانی است از جانب خداوند، شما آنرا بپذیرید، از عایشه شنیدند که میگفت: در سفر نماز را تمام بخوانید،
صفحه 52 از 251
باو گفتند: پیغمبر [ص] در سفر نماز را دو رکعت میخواند گفت: آن حضرت در سفر بود و ترسناك، مگر شما در حال خوف و
ترس هستید! عمر گفت: ما در قرآن دیدهایم نماز خوف قصر است ولی نماز مسافر معیّن نشده است که قصر خوانده شود، عبد اللّه
گفت: میدیدیم پیغمبر [ص] قصر میخواند ما هم همان کار را کردیم، إبن جریج گفت: از عطا پرسیدم: کدام یک از اصحاب پیغمبر
[ص] در سفر نماز را تمام میخواند! گفت: عایشه و سعد بن أبی وقّاص، و مجاهد نقل کرده است: ابو عیّاش گفت: با پیغمبر در
عسفان بودیم و خالد ولید با مشرکین در برابر ما بودند، ما نماز ظهر خواندیم، آنها در اینکه حال طمع کردند بر ما بتازند، در میان
نماز ظهر و عصر آیت قصر نازل شد، پیغمبر براي نماز برخاست و مسلمین در پی او رو بقبله صف بستند و مشرکین در برابر ما پشت
بقبله بودند، پیغمبر [ص] تکبیر گفت و مردم تکبیر گفتند، چون برکوع رفت همه با او رکوع کردند، و چون سر برداشت همه سر
برداشتند، و صف جلو با آن حضرت بسجده رفتند و آنها که عقب بودند بنگهبانی آنها که در جلو بودند ایستادند، چون صف جلو
از سجده فارغ شدند صف عقب سجده کردند، و همه با پیغمبر نشستند و آن حضرت با همهشان سلام نماز گفت، و باز در روز بنی
سلیم اینکه نماز را خواند. مجمع: در معنی اینکه جملهها چند قول است: 1- از مجاهد نقل شده است یعنی: جایز است از شمارهي
رکعتها کم کنید و نمازهاي چهار رکعتی را دو رکعت بخوانید، و اینکه عمل عقیدهي بیشتر فقها است و مذهب اهل بیت [ع] نیز
همین است. 2- از إبن عبّاس و جابر و طاوس نقل کردهاند: یعنی اگر در سفر بودید جایز است بر شما که در هنگام ترس از دشمن
از نماز مسافر کم کنید و نماز خوف بخوانید، پس نماز خوف یک رکعت و نماز مسافر دو رکعت است، 3- نقل شده است که
مقصود از قصر در نماز آن است که اگر خائف بودید وقت را کوتاه کنید و میان نماز ظهر و عصر جمع [ صفحه 88 ] کنید و یک
مرتبه بخوانید و فاصله ندهید، و ظاهر اینکه آیه میفهماند که نماز قصر در هنگام ترس از دشمن است، لیکن از توضیحی که پیغمبر
براي آن باشد که آن دوران در بیشتر « إِن خِفتُم » داده است ما فهمیدهایم که در غیر ترس هم باید قصر باشد، و ممکن است قید
مسافرتها ترس از دشمن بود، و بخصوص که مسلمین کم بودند و همهي عرب دشمن آنها و فقها در نماز قصر اختلاف کردهاند:
256 جایز است در سفر نماز را قصر بخوانند، و ابو حنیفه واجب دانسته است، و مذهب- اهل بیت - شافعی گفته است: -قرآن- 242
نیز همین است، و زراره و محمّد بن مسلم از امام باقر [ع] پرسیدند: نماز در سفر چطور است! فرمود همانطور که در غیر سفر تمام
واجب است در سفر قصر واجب است، آنها عرض کردند: در آیه امر بقصر نشده است بلکه گفته شده است: باکی نیست که نماز را
قصر بخوانید، فرمود براي سعی صفا و مروه در حج نیز همین طور گفته شده است، و هر دو مثل هم است که سعی صفا و مروه و
قصر نماز در سفر هر دو واجب است، چون خدا در قرآن گفته است و پیغمبر [ص] عمل کرده است، آنها پرسیدند: اگر کسی در
سفر چهار رکعت خواند، آیا باید دوباره قصر بخواند! فرمود: اگر میدانسته است که باید قصر بخواند لازم است دوباره بخواند، و
اگر عالم بوظیفه نبوده است، لازم نیست. و اندازهي سفر که موجب قصر است در نزد ما شیعه هشت فرسخ است، و بعضی گفتهاند
باندازهي مدّت سه شبانهروز راه رفتن است، و ابو حنیفه اینکه را معتقد شده است، شافعی گفته است حد سفر موجب قصر شانزده
فرسخ است که چهل و هشت میل باشد. کشف نوشته: قول قدیم شافعی آن است که در سفر کوتاه روا است، و بقول جدید جز در
سفر دراز روا نیست، و سفر دراز چهار برید است هر برید چهار فرسنگ، هر فرسنگی سه میل بهاشمی، هر میلی دوازده هزار قدم،
اي مردم مکّه در کمتر از چهار برید نماز » جمله شانزده فرسنگ باشد، چهل و هشت میل، و در خبر است از رسول خدا که گفت
که از مکه است تا عسفان، یا طایف، و بریدي دوازده میل باشد چنان که گفتیم. اوّل نمازي که رسول خدا در آن « خود قصر نکنید
قصر کرد نماز [ صفحه 89 ] دیگر بود بعسفان در غزاه بنی أنمار، و ابتداي قصر آنگه کند که از بناهاي شهر خویش یا ده خویش
« بیرون شود، اگرچه از میان کشتزار درزان که بشهر متصل بود بیرون نشده باشد روا است. إِذا کُنتَ فِیهِم فَأَقَمتَ لَهُم الصَّلاةَ تا آخر
نماز خوف خواندهاند نقل شده است: یک دسته با پیغمبر بصف نماز «6» 602 طبري از کسانی که با پیغمبر [ص] در ذات الرّقاع
شدند، و دستهي دیگر بجلو دشمن ایستادند، آن حضرت با صف خود یک رکعت خواند و ایستاد تا آنها خود نماز را تمام کردند و
صفحه 53 از 251
رفتند بجلو دشمن و دسته دیگر آمدند و با پیغمبر [ص] مشغول نماز شدند. چون پیغمبر نشست آنها برخاستند و نماز را خود تمام
کردند و آن حضرت منتظر شد تا آنکه با آنها سلام نماز گفت.نماز خوف خواندهاند نقل شده است: یک دسته با پیغمبر بصف
نماز شدند، و دستهي دیگر بجلو دشمن ایستادند، آن حضرت با صف خود یک رکعت خواند و ایستاد تا آنها خود نماز را تمام
کردند و رفتند بجلو دشمن و دسته دیگر آمدند و با پیغمبر [ص] مشغول نماز شدند. چون پیغمبر نشست آنها برخاستند و نماز را
129 الفتوح نوشته است: - 53 -پاورقی- 127 - خود تمام کردند و آن حضرت منتظر شد تا آنکه با آنها سلام نماز گفت. -قرآن- 1
رسول علیه السّلام نماز پیشین بکرد و از میان ،«3» بود و مشرکان بضجنان «7» اینکه آیه در وقتی آمد که رسول علیه السّلام بعسفان
مسلمانان و کافران مسافتی بود، ایشان سگالش آن کردند که بسر مسلمانان فرود آیند، خداي تعالی رسول را از کید ایشان خبر داد،
رسول علیه ،«8» بود و مشرکان بضجنان « بیآنکه کسی از ایشان بلشکرگاه رسول آید، و گفتند سبب اسلام خالد ولید اینکه بود. 2
السّلام نماز پیشین بکرد و از میان مسلمانان و کافران مسافتی بود، ایشان سگالش آن کردند که بسر مسلمانان فرود آیند، خداي
تعالی رسول را از کید ایشان خبر داد، بیآنکه کسی از ایشان بلشکرگاه رسول آید، و گفتند سبب اسلام خالد ولید اینکه بود. -
63 بعضی - 102 ابو الفتوح نوشته است: -قرآن- 1 « وَ لا جُناحَ عَلَیکُم إِن کانَ بِکُم أَذيً مِن مَطَرٍ » 120- 93 -پاورقی- 118 - پاورقی- 91
گفتند در عبد الرّحمن عوف آمد که او را بیماري بود و سلاح نمیتوانست برگرفتن و کلبی گفت: که آیت در رسول علیه السّلام
آمد، و آن، آن بود که رسول علیه السّلام بغزاة محارب و بنی أنمار شد، بمنزلی فرود آمد و مسلمانان فرود آمدند و از مشرکان [
صفحه 90 ] هیچ کس پدید نبود، رسول علیه السّلام برخاست و بقضاء حاجتی رفت و باران می- آمد، چون رسول علیه السّلام فارغ
شد و خواست تا بلشکرگاه آید رود درآمده بود و حایل شده، رسول علیه السّلام از آن جانب بماند تنها و سلاح نداشت، برفت و
در زیر درختی بنشست، از سر کوه حویرث بن حارث المحاربی نگاه کرد، رسول علیه السّلام را از دور دید، اصحابش را گفت: آن
محمّد است که تنها آنجا نشسته است از اصحاب خود تنها شده، خداي مرا بکشاد اگر او را بنکشم، بیامد شمشیر بدست گرفته، و بر
کشیده که رسول خبردار شد که بسر او رسیده بود با تیغ، گفت: تو را از من که حمایت کند! رسول علیه السّلام گفت: اللّه تعالی
مرا ز تو حمایت کند، آنگه گفت: بار خدایا شرّ اینکه مرد کفایت کن مرا بهر چه خواهی، آنگه تیغ برآورد تا بر رسول زند،
فرشتهاي بیامد و پري میان کتف او زد و او برو درآمد و تیغ از دستش بیفتاد، رسول تیغ برگرفت و بر سر او ایستاد و گفت: اکنون
تو را که از من حمایت کند! گفت کس نیست که مرا از تو حمایت کند، رسول گفت: گواهی ده که خدا یکی و محمّد رسول او
است تا تیغ با تو دهم تا بروي، گفت: اینکه نگویم و لیکن با تو عهد کنم که هرگز با تو و قوم تو کارزار نکنم و کس را بر تو یاري
نکنم، رسول تیغ باو داد، تیغ بستد و گفت: بخداي که تو از من بهتري رسول گفت: بهر حال من سزاوارترم بآنکه از تو به باشم،
حویرث با اصحابش شد، او را گفتند: تیغ برکشیده بسر محمّد شدي، چرا تیغ نزدي و جهانرا از دست او نرهانیدي! و چرا بیفتادي
بیآنکه تو را بیفکند! گفت: آنجا که من تیغ برآوردم پنداشتی کسی بیامد و چیزي بر پشت من زد و مرا بیفکند و تیغ از دست من
بیفتاد و محمّد تیغ برگرفت و اگر خواست که مرا بکشد توانستی و لیکن نکرد، و او از من جوانمرد تر بود، مرا گفت: اسلام آور،
قبول نکردم و لیکن عهد کردم که نیز با او قتال نکنم و کس را بر او یاري نکنم، و رود ساکن شد، رسول به لشکرگاه آمد و از
103 ابو الفتوح، عبد اللّه عبّاس و بیشتر « فَإِذا قَ َ ض یتُم الصَّلاةَ فَاذکُرُوا اللّهَ » . اینکه حال صحابه را خبر داد و آیت بر ایشان خواند
49 [ صفحه 91 ] و ظفر و نفرین بر - مفسّرین گفتهاند: یعنی پس از نماز خوف ذکر خدا کنید و دعائی بر دوستان بر فتح -قرآن- 1
سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله » دشمن که مغلوب و خوار باشد، و در اخبار شیعه است عقب نماز سفر و نماز خوف سی بار بگویند
103 طبري: مجاهد و قتاده گفتهاند: یعنی چون در اوطان خود آسوده شدید، سدّي و إبن زید « فَإِذَا اطمَأنَنتُم » .« الّا اللّه و اللّه اکبر
کِتاباً » 23- گفتهاند: یعنی چون خوف نداشتید و خاطرتان از ترس آرام شد نماز را تمام بخوانید با رکوع و سجود بینقص. -قرآن- 1
102 مفسّرین گفتهاند: یعنی وقت معیّن است، و در تفسیر المیزان، آقاي طباطبائی معاصر، معنی کرده است: ثابت و لا یتغیّر « مَوقُوتاً
صفحه 54 از 251
20 اینکه شعر ملّاي رومی مناسب جملهي - است و عوض ندارد، و مثل روزه نیست که ممکن است فدیه جایگیر آن بشود. -قرآن- 1
آخر آیه است: پنج وقت آمد نماز اي رهنمون || عاشقان را فی صلوه دائمون نی بپنج آرام گیرد آن خمار || کاندرین سرهاست،
نی پانصد هزار نیست زر غبّا طریق عاشقان || سخت مستسقی است جان عاشقان نیست زر غبّا طریق ماهیان || زان که بیدریا
ندارند انس جان آب اینکه دریا که هایل بقعه ایست || با خمار ماهیان یک جرعهاي است سخن ما: در اینکه آیات همان است که
در ترجمه و نقل از دیگران نوشتیم.
[ [سوره النساء [ 4]: آیه 104
- [ وَ لا تَهِنُوا فِی ابتِغاءِ القَوم إِن تَکُونُوا تَألَمُونَ فَإِنَّهُم یَألَمُونَ کَما تَألَمُونَ وَ تَرجُونَ مِنَ اللّه ما لا یَرجُونَ وَ کانَ اللّه عَلِیماً حَکِیماً [ 104
189 معنی لغات: تهنوا- از مصدر وهن بمعنی سستی در کار و بدن. ابتغاء- بمعنی دنبال کردن و طلب کردن پی چیزي - قرآن- 1
گرفتن. جهت نزول: طبري از عکرمه، او از إبن عبّاس روایت کرده است که پس از خاتمهي جنگ احد، ابو سفیان سخنانی گفت و
پیغمبر [ص] فرمود جوابش را گفتند و قرار گذاردند در بدر صغري با یکدیگر بجنگند، اینکه آیه براي تحریک مسلمین نازل شد،
«9» و در مجمع است که چون پس از جنگ احد پیغمبر مردم را امر فرمود که مردم با زخم [ صفحه 92 ] و خستگی بحمراء الاسد
کافران را دنبال کنند، اینکه آیه براي رفتن بآن جا نازل شد.کافران را دنبال کنند، اینکه آیه براي رفتن بآن جا نازل شد. -پاورقی-
30-28 عبده: چون اینکه آیه نظیر آیت سورهي آل عمران است که براي احد نازل شده است، عکرمه گمان کرده است که اینکه
آیه هم براي آنجا است، لیکن اینکه مطلب در آل عمران تمام گفته شده است، و با سیاق و نظم اینکه آیات مناسب نیست که
مربوط باحد باشد، و مناسب آن است که براي نماز خوف باشد و موقع شدّت دشمنی کافران و بر- حذر بودن از آنها، چون دستور
داده شده است که آنها را تعقیب کنند و نترسند و در برابر آنها دلیر باشند. ترجمه: 104 اي مسلمین سستی در دنبالگیري دشمن
نکنید [و نترسید] که آنها هم مانند شمایند و آسوده نیستند ولی شما از خداوند امیدي دارید که آنها ندارند و البتّه خداوند دانا بود
104 ابو الفتوح نوشته است: و اینکه بر طریق مثل « فَإِنَّهُم یَألَمُونَ » : و فرمان شایسته دهد [که علیم است و حکیم]. سخن مفسّرین
104 ابو «ِ وَ تَرجُونَ مِنَ اللّه » 40 فریدون فرّخ فرشته نبود || ز مشک و ز عنبر سرشته نبود - است، چنانکه شاعر گفت: -قرآن- 15
و خوف است، یعنی شما از خدا میترسید که نافرمانی کنید، ولی ایشان ترس « رجا » « تَرجُونَ » الفتوح: بعضی گفتهاند مراد از جملهي
بمعنی خوف آنجا استعمال میشود که در کلام قرینه باشد، کسائی گفت: اینکه لغت را فقط در « رجاء » . ندارند، فراگرفته است
29 -قرآن- - سرزمین تهامه شنیدم نه در جاي دیگر که آنرا بمعنی مبالات و باك داشتن استعمال میکردند، مثل اینکه شعر: -قرآن- 1
91-80 لعمرك ما ارجو اذا کنت مسلما || علی ايّ جنب کان للّه مصرعی یعنی بجان تو قسم که چون مسلمان هستم در هر کجا که
بمیرم بسوي خدا می- روم و از چیزي باك ندارم و اندیشناك نیستم. روح البیان: اینکه آیه وادار میکند بر شجاعت و اظهار درشتی
و پایداري در [ صفحه 93 ] برابر دشمن چنانکه گفتهاند: هست نرمی آفت جان سمور || وز درشتی میبرد جان خارپشت عطیّۀ بن
قیس گفت: آنگاه که بجنگ کافران میروم اگر قشون و وسائل جنگ زیاد باشد و در دلم از آن چیزي بیاید برمیگردم که مبادا
104 طبري: اینکه جمله را طوري « وَ کانَ اللّه عَلِیماً حَکِیماً » .« لا حول و لا قوّة الّا باللّه » : مغرور شوم، و اگر وسائلم کم بود، میگویم
معنی کرده است که دنبالهي آیات نماز خوف تشخیص داده است بر خلاف نقل از عکرمه در صفحهي جلو و چنین معنی کرده
است: پیوسته خداوند دانا بمصالح مردم است و حکیم و نشانهي علم خدا بمصلحت آن است که وسیلهي انجام فریضه و نماز واجب
را در برابر دشمن فراهم کرد که بتوانید وظیفهي خود را انجام دهید و از شر دشمن هم آسوده بمانید، و نیز نشانهي حکمت است که
شما را یاري کرده است و از شر دشمن که می- خواست بر شما در نماز حمله کند محفوظتان داشت و وسیلهي توفیق شما و خواري
دشمن را فراهم کرد. امام فخر آیه را طوري معنی کرده است که دنبالهي آیت سابق دانسته است نه دنبالهي آیات آل عمران و
صفحه 55 از 251
قضیّهي احد و گفته است: چون در آیات پیش براي مجاهدین بعضی وظایف و احتیاجات جبههي جنگ معیّن شده است، در اینکه
آیه باز تحریک بجهاد شده است و جلوگیري از سستی در جلو دشمن، و استدلال شده است که مسلمین وسیله و قوّت معنوي دارند
[ 54 [ صفحه 94 - پاورقی- 52 - .«10» 37 ما: همان است که در ترجمه و نقل است - که آنها ندارند. -قرآن- 1
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 105 تا 113
إِنّا أَنزَلنا إِلَیکَ الکِتابَ بِالحَق لِتَحکُمَ بَینَ النّاس بِما أَراكَ اللّه وَ لا تَکُن لِلخائِنِینَ خَصِ یماً [ 105 ] وَ استَغفِرِ اللّهَ إِن اللّهَ کانَ غَفُوراً
رَحِیماً [ 106 ] وَ لا تُجادِل عَن الَّذِینَ یَختانُونَ أَنفُسَ هُم إِن اللّهَ لا یُحِبُّ مَن کانَ خَوّاناً أَثِیماً [ 107 ] یَستَخفُونَ مِنَ النّاس وَ لا یَستَخفُونَ
مِنَ اللّه وَ هُوَ مَعَهُم إِذ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرضی مِنَ القَول وَ کانَ اللّه بِما یَعمَلُونَ مُحِیطاً [ 108 ] ها أَنتُم هؤُلاءِ جادَلتُم عَنهُم فِی الحَیاةِ الدُّنیا
646 وَ مَن یَعمَل سُوءاً أَو یَظلِم نَفسَه ثُم یَستَغفِرِ اللّهَ یَجِدِ - فَمَن یُجادِل اللّهَ عَنهُم یَومَ القِیامَۀِ أَم مَن یَکُون عَلَیهِم وَکِیلًا [ 109 ] -قرآن- 1
اللّهَ غَفُوراً رَحِیماً [ 110 ] وَ مَن یَکسِب إِثماً فَإِنَّما یَکسِبُه عَلی نَفسِه وَ کانَ اللّه عَلِیماً حَکِیماً [ 111 ] وَ مَن یَکسِب خَطِیئَۀً أَو إِثماً ثُم یَرمِ
بِه بَرِیئاً فَقَدِ احتَمَلَ بُهتاناً وَ إِثماً مُبِیناً [ 112 ] وَ لَو لا فَضل اللّه عَلَیکَ وَ رَحمَتُه لَهَمَّت طائِفَۀٌ مِنهُم أَن یُضِلُّوكَ وَ ما یُضِلُّونَ إِلاّ أَنفُسَهُم وَ
ما یَضُ رُّونَکَ مِن شَیءٍ وَ أَنزَلَ اللّه عَلَیکَ الکِتابَ وَ الحِکمَ ۀَ وَ عَلَّمَکَ ما لَم تَکُن تَعلَم وَ کانَ فَضل اللّه عَلَیکَ عَظِیماً [ 113 ] -قرآن-
623-1 معنی لغات: أري- نشان داد و نمایش داد. خصیم- طرف خصومت و گفتگو یختانون- از مصدر خیانۀ در مال و یا حقّ
سپردهي کسی در برابر امانت. یستخفون- بمعنی در پرده و پنهان شدن، یبیّتون- در شب نقشه کشیدن و بشب هجوم کردن، یرم- از
مصدر رمی بمعنی پراندن، تیر زدن قصد و آهنگ [ صفحه 95 ] کردن، تهمت زدن. جهت نزول: طبري: قتاده بن نعمان گفت:
خانوادهاي منسوب بما بودند که بنو ابیرق نامیده میشدند و نام یکی بشر و دیگري بشیر بود و سوم مبشر، بشیر مردي بود منافق و
شاعر که اصحاب پیغمبر را هجو میکرد و میگفت: فلان شاعر عرب اینکه شعر را گفته است، ولی مردم میدانستند و چون شعر را
میشنیدند، میگفتند: سوگند بخدا اینکه شعر از آن مرد پلید است، و بطوري سرّ او فاش شد که خودش اینکه شعر را گفت ا و کلّما
قال الرّجال قصیدة || اصمّوا و قالوا إبن الابیرق قالها یعنی: هر شعر که کسی بگوید اینها گوش خود را میگیرند و خود را کر
مینمایانند و میگویند اینکه سخن ابیرق است. قتاده گفت: اینکه خانواده پیش از اسلام و بعد از آن پیوسته فقیر و تنگدست بودند، و
خوراك عموم مردم مدینه جو و خرما بود، و اگر از شهر درمک [آرد سفید] میآوردند، مردم مالدار و متمکّن از آن میخریدند فقطّ
براي خوراك شخص خودشان ولی براي زن و بچّهشان همان جو و خرما بود، عموي من رفاعۀ بن زید یک بار درمک [آرد سفید]
خرید و در مشربه که خانهاي براي ظرفهاي آب بود بگذارد، و هم در آنجا دو زره و دو شمشیر و دیگر لوازم و اسباب مناسب اینها
هم گذارده بود. شبی نقبی زدند و مشربه خانه را سوراخ کردند و آرد و اسلحهي جنگ را بردند صبح عمویم رفاعه بمن گفت:
دیشب بر ما چنین حادثهاي گذشته است، و چون جستجو کردیم بما گفتند: شب گذشته بنو ابیرق آتش روشن کرده بودند و
مصرفی نداشته است مگر براي آرد شما، و چون از بنی ابیرق تحقیق کردیم آنها جواب دادند ما هم گشتیم و جز لبید بن سهل
دیگري را دزد مال شما نمیدانیم، در صورتی که لبید مردي صالح و مسلمان بود، چون او اینکه تهمت را شنید، شمشیر کشید و نزد
آنها آمد و گفت: یا سرّ اینکه دزدي را آشکار کنید و گر نه سر و کار شما با اینکه شمشیر است، آنها گفتند: از ما دست بردار که
بتو نسبتی ندادهایم و سوگند بخدا تو دزد اینکه مال نیستی، لیکن من و عمویم آنچه در خانه جستجو کردیم جز آن اولاد دیگري را
اینکه کاره ندانستیم، عمویم گفت: خوب است قضیّه را در حضور پیغمبر [ص] عرض کنی، قتاده گفت: من حضور پیغمبر عرض [
صفحه 96 ] کردم: بعضی خویشان ما مردمی بدرفتار هستند و خانهي آبگاه عمویم را سوراخ کرده اند، اسلحهي جنگی و آرد او را
بردهاند، ما بآرد کاري نداریم لیکن اسلحه را باید بدهند، آنحضرت فرمود: باید در اینکه قضیّه دقّت کنم، بنو ابیرق خبردار شدند
که پیغمبر [ص] از اینکه مطلب مطلّع شده است، با خویشی از آن خود بنام اسیر بن عروه مشورت کردند، او عدّهاي را با خود همراه
صفحه 56 از 251
کرد و حضور پیغمبر [ص] رفت بشکایت که قتاده و عمویش رفاعه یک جماعتی از خویشان مسلمان صالح ما را بیدلیل و شاهد
نزد شما متّهم به دزدي کردهاند، قتاده گفت: حضور پیغمبر رفتم، و مطلب را عرض کردم، فرمود: خانوادهاي که با سلام و صلاح
معرّفی شدهاند چرا بیدلیل متّهم بدزدي میکنید! چون چنین شنیدم دوست داشتم قسمتی سرمایهام را بدهم و بچنین گفتگو با پیغمبر
مصادف نشوم، رفتم بعمویم گفتم: او گفت: خدا یار ما هست، اینکه آیه نازل شد. تفسیر عبده: ارتباط اینکه آیه را بجلو چنین
نوشته است: چون در آن آیات وظیفهي جلوگیري از دشمن خارجی معیّن شده است در اینکه آیات وادار بجلو- گیري از دشمن
درونی شده است که امیال است و حب مال و خویشاوندان. ترجمه: 105 اي پیغمبر، ما قرآن را براستی و درستی بتو فرستادیم تا
همان طور که خدا بتو در قرآن یاد داده است و نشان داده میان مردم حکومت کنی [پس مدافع خیانتکاران مباش] و براي خاطر آنها
خصومت و معارضه مکن 106 و استغفار کن و از خدا آمرزش بخواه که او آمرزنده و مهربان است، 107 و نیز از جانب آنها که
بخود خیانت کنند جدل و بحث مکن که خداوند دوست ندارد آن را که نادرست است و گناهکار [چون کار زشت خود 108 را]
از مردمان پنهان میدارند لیکن از خدا پنهان نمیکنند، با اینکه او همیشه با آنها است [و میبیند] آن سخن ناپسند [و تهمت دیگران]
را که بشب میاندیشند و با یکدیگر گفتگو میکنند، چون خداوند چیره بر همه کارشان بود، ولی 109 شما مسلمانان باخبر باشید که
در کارهاي دنیا از طرف خیانتکاران جدال و دفاع میکنید که آنها را تبرئه کنید، آیا در عالم دیگر و پیشگاه عدل الهی چه کسی از
آنها دفاع خواهد کرد و آنجا کی بر آنها یاور و نگهبان بود 110 پس اگر کسی کار [ صفحه 97 ] بد کرد [مانند دزدي] و یا بخود
ستم کرد [مانند تهمت و سوگند دروغ] و پس از آن استغفار کرد و از خدا آمرزش خواست میتواند در عالم دیگر از آمرزش و
رحمت او بهره- مند شود، و بدانید 111 آن که کسب و کارش گناه است بر زیان خود کار کرده چه خداوند داناي حکیم است که
آنچه کند شایسته بود. 112 اینکه است که هر کس خود دست بگناه میبرد و بیگناه را متّهم میکند، بار گناه و تهمت را آشکار بر
دوش کشیده است پس [اي پیغمبر بدان که در برابر اینکه دستهي خائن و گناهکار] 113 اگر بخشش و مهر خداوند بتو نبود یک
دستهي آنها آهنگ آن داشتند: تو را گمراه کنند [و از تو حکم بناحق بگیرند] ولی آنها خود را گمراه کردهاند و نمیتوانند بتو زیانی
برسانند چون خداوند وحی و قرآن و حکمت بتو عنایت کرده است، و علوم و قوانین بتو آموخته است که اطّلاعی از آنها نداشتی،
105 طبري: یعنی « وَ لا تَکُن لِلخائِنِینَ خَصِیماً » : پس بخشش خداوند بتو بسیار بزرگ است [که پیغمبرت کرده است]. سخن مفسّرین
106 طبري: یعنی چون « وَ استَغفِرِ اللّهَ » 52- براي جانبداري بنی ابیرق که خائن هستند خصومت و معارضه با مردم مکن. -قرآن- 15
23 ابو الفتوح: ممکن است - به خائن توجّه کردي که از او دفاع کنی پس استغفار کن تا خدا اینکه گناه تو را بیامرزد. -قرآن- 1
مقصود از استغفار تحصیل ثواب باشد نه آمرزش گناه چون در نظر ما استغفار طاعتی است مستقل.ّ مجمع: مقصود تربیت مردم است
که در قضاوت تعجیل نکنند، و بعضی گفته- اند: مقصود توجّه دادن پیغمبر [ص] است به اینکه که چرا در دل خواستی براي خائن
کمک کنی. تفسیر عبده و المیزان: استغفار پیغمبر براي کومک خداوند است باو که از احساس حب مسلم و بغض کافر محفوظ
107 ابو الفتوح: یعنی مجادله و خصومت از طرف آنها مکن که « وَ لا تُجادِل عَن الَّذِینَ یَختانُونَ أَنفُسَهُم » . بماند تا بعدالت حکم کند
دو معنی شده است: 1- چون معصیت « یَختانُونَ » [ 58 [ صفحه 98 - دفاع کنی و جلوگیري کنی از اتّهام آنها، جملهي -قرآن- 1
کردهاند و میدانند که نتیجهي بد دارد پس بخود خیانت کردهاند، 2- سوء رفتار با همکیش که بمنزلهي یک روح و یک جان
107 فخر: مفسّرین گفتهاند: با اینکه آن شخص فقطّ در یک نوبت دزدي « خَوّاناً أَثِیماً » 14- هستند مثل خیانت بخود است. -قرآن- 1
گفته شده است که بمعنی زیاد خیانت پیشه و زیاد گناهکار است! جواب آن است: چون « خَوّاناً أَثِیماً » کرد و بدیگري تهمت زد چرا
معلوم بود که در خوي او گناه و خیانت هست و دست بردار از آن نیست، و دلیل بر اینکه آن است که گفتهاند: چون آیه براي او
20 -قرآن- - نازل شد بمکّه فرار کرد و مرتد شد و بخانهي کسی براي دزدي نقب کند و نقب بر او افتاد، در آن زیر بمرد. -قرآن- 1
143-124 ابو الفتوح نوشته است: کلبی روایت کرد از ابو صالح از عبد اللّه عباس که گفت اینکه آیت در مردي انصاري آمد نام او
صفحه 57 از 251
طعمۀ بن ابیرق که درعی بدزدیده بود از همسایه که او را قتاده بن نعمان گفتند و آن درع در انبانی بود که در آن انبان پارهاي آرد
بود و انبان را سوراخی بود و آن انبان برگرفت و از خانهي انصاري بخانهي مردي جهود برد که او را زید بن السّمیر گفتند و همه
راه که او میبرد آرد میریخت، بامداد که ایشان طلب درع کردند برجاي نبود، برخاستند و بر اثر آن آرد که میریخته بود میشدند تا
بخانهي زید بن السّمیر، او را بگرفتند و گفتند: اینکه درع تو دزدیدي! گفت درع طعمۀ بن ابیرق پیش من بودیعه نهاده و جماعتی
جهودان گواهی دادند بر آن آمدند و او را گفتند: اینکه درع حواله بر تو میکنند، او سوگند خورد که از آن خبر ندارم، قوم او
برخاستند و بشکایت نزدیک رسول آمدند و گفتند: یا رسول اللّه نبینی قتاده را که درعی از خانهي او جهودي بدزدیده است و در
خانه او بازیافتهاند او را دست بداشته است و در مردي از آن ما آویخته، طعمۀ بن ابیرق را خواستند، رسول علیه السّلام ایشانرا
بخواند و همه را حاضر کرده و آن محاوره برفت رسول علیه السّلام از حسن ظن بمرد مسلمان و اتّهام او جهود را گمان برد که
جهود دزدیده است و مسلمان مبرّا است، خواست تا با جهود خصومت کند، خداي تعالی اینکه آیت- [ صفحه 99 ] فرستاد و رسول
108 فخر: مقصود از اینکه جمله آنست که طعمۀ بن ابیرق با- خود گفت: یهودي را متّهم « إِذ یُبَیِّتُونَ » . را از آن حال معلوم کرد
میکنم که زره را دزدیده است و سوگند یاد میکنم که من ندزدیدهام و پیغمبر سوگند مرا میپذیرد که مسلمان و بر دین او هستم، و
اینکه است که اشخاص با یکدیگر شور کنند و رأي دهند، و اندیشهي یک نفر با اینکه معنی « یُبَیِّتُونَ » اگر اعتراض شود که معنی
سازگار نیست، جواب اینکه است که حقیقت کلام آن است که قائم بنفس باشد و بعقیدهي ما کلام حقیقی همان نیروي سخن
گفتن آدمی است، پس با اینکه نظر اشکال نیست در اینکه معنی که ما گفتیم، و شاید مقصود اینکه باشد که طعمۀ بن ابیرق با یاران
20 -قرآن- - خود در شب نقشهي اینکه دزدي را معیّن کرده- اند و سؤال و جواب با پیغمبر [ص] را پیشبینی کردهاند. -قرآن- 1
109 فخر: یعنی بر فرض از طعمۀ و خویشانش دفاع کردید، آیا در عالم دیگر که او بسزاي « ها أَنتُم هؤُلاءِ جادَلتُم عَنهُم » 311-296
یعنی شما « جادلتم عنه » : 39 و عبد اللّه مسعود چنین قرائت کرده است - عملش گرفتار شد چه کس از او دفاع خواهد کرد! -قرآن- 1
110 مجمع: آنکه معصیت و کار زشت کند و یا مرتکب جرم شود، و بعضی «ُ وَ مَن یَعمَل سُوءاً أَو یَظلِم نَفسَه » . از طعمۀ دفاع میکنید
110 فخر: اینکه « ثُم یَستَغفِرِ اللّهَ تا آخر آیه » 46- گفتهاند: عمل سوء یعنی زره دزدي و ظلم بنفس یعنی اتّهام ببیگناه. -قرآن- 1
27 و نیز ظاهر آن اشعار دارد - جملهها میفهماند: توبه پذیرفته می- شود از هر گناه که باشد اگرچه کفر و آدم کشی باشد. -قرآن- 1
که در آخر اینکه آیه هست اینکه است که « غَفُوراً رَحِیماً » که استغفار براي آمرزش همهي گناهان کافی است. عبده: مقصود از
شخص پشیمان و تائب چون استغفار میکند در خود احساس میکند که از گناه بدش میآید و گناه زشت و ناپسند است، همین حالت
111 ابو الفتوح: « وَ کانَ اللّه عَلِیماً حَکِیماً » . 37 [ صفحه 100 ] در برابر استغفار - او معنی مغفرت و رحمت خداوند است، -قرآن- 18
37 مجمع: یعنی عمل او را - یعنی خداوند دزد را میشناسد و از حکمت و مصلحت حکم ببریدن دست او کرده است. -قرآن- 1
میداند و مجازاتش با مصلحت انجام میشود، و گفتهاند یعنی حکمی که بر آن دسته مردم صادر شده است مطابق با علم و حکمت
امام فخر در خطیئه -« وَ مَن یَکسِب خَطِیئَۀً أَو إِثماً » . است. فخر: یعنی عالم است بتوبهي مردم و مطابق حکمت از گناه آنها درمیگذرد
و اثم چند معنی گفته- اند: خطیئه: یعنی گناه صغیره و اثم یعنی گناه کبیره، 2- خطیئه گناهی است نفسانی و عمل خود شخص
نسبت بخودش، و اثم عمل زشت اجتماعی است و سوء رفتار با دیگران مثل مال مردم خوردن و مانند آن، 3- خطیئه آن گناه است
113 مناسب اینکه جمله و « فَقَدِ احتَمَلَ بُهتاناً » 39- که بعمد و سهو گناه باشد و اثم آن است که بعمد گناه باشد نه بسهو. -قرآن- 1
28 اوّل بظالمان اثر ظلم میرسد || پیش از هدف همیشه کمان ناله - بقیهي جملههاي اینکه آیه اینکه شعر صائب است: -قرآن- 1
113 مجمع: یعنی عدّهاي میخواستند از راه احساس مذهبی و علاقهي تو بمسلمین بوسیلهي « لَهَمَّت طائِفَۀٌ مِنهُم أَن یُضِلُّوكَ » میکند
46 ما با - شهادت بناحق تو را منحرف کنند، از إبن عبّاس نقل شده است که قبیلهي ثقیف حضور پیغمبر رسیدند و گفتند: -قرآن- 1
تو بیعت میکنیم و به امر تو تسلیم هستیم بشرط اینکه بتهاي ما را نشکنی و تا یک سال مجاز باشیم که با عزّي [بت بزرگ عرب] سر
صفحه 58 از 251
و کار داشته باشیم، آن حضرت جواب نداد، اینکه آیت آخر اشاره باین قضیّه است. ابو الفتوح: بعضی گفتهاند: یعنی باشتباهکاري
113 فخر: قفّال گفته است یعنی آنها خواستند کار را بر تو « وَ ما یَضُ رُّونَکَ » . در خیانت و سرقت می- خواستند تو را هلاك کنند
22 [ صفحه 101 ] سخن ما: 1- در آیت اوّل - مشتبه کنند، و لیکن چون مأمور بظاهر هستی در حکم خود بخطا نرفتی. -قرآن- 1
یادآوري است که نشانهي درستی و استواري- قرآن نگاهداري پیغمبر است از تدلیس و ریاي مردم و راهنمائی آنحضرت است به
خودداري از حمایت خائن اگرچه بظاهر مسلمان باشد و پیرو آن حضرت. 2- آیت دوّم شاید اشاره باشد که اگر در آغاز گفتگو
حسن ظن بمسلمان تو را وادار کرد حق را با او بدانی اکنون استغفار کن که خدا آمرزنده و راهنماي تو است تا آینده چنین
گرفتاري براي تو نباشد. 3- آیت آخر شاید اینکه مطلب را بفهماند که تو هم مثل دیگر مردمان داراي احساس و عاطفه و میل
هستی ولی خداوند خاصیّت عصمت و نیروي خودداري از هر بد را در تو تقویت کرده است که بتوانی حق و عدالت را بکار بري و
بس.
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 114 تا 115
لا خَیرَ فِی کَثِیرٍ مِن نَجواهُم إِلاّ مَن أَمَرَ بِصَدَقَۀٍ أَو مَعرُوف أَو إِصلاح بَینَ النّاس وَ مَن یَفعَل ذلِکَ ابتِغاءَ مَرضات اللّه فَسَوفَ نُؤتِیه أَجراً
عَظِیماً [ 114 ] وَ مَن یُشاقِق الرَّسُولَ مِن بَعدِ ما تَبَیَّنَ لَه الهُدي وَ یَتَّبِع غَیرَ سَبِیل المُؤمِنِینَ نُوَلِّه ما تَوَلّی وَ نُصلِه جَهَنَّمَ وَ ساءَت مَصِ یراً
380 معنی لغات: نجوي- راز گفتن و نهانی با کسی سخن گفتن، یشاقق- از مصدر مشاقّه بمعنی دشمنی و - 115 ] -قرآن- 1 ]
ناسازگاري، نولّه از مصدر تولیه بمعنی حکومت دادن و اختیار دادن و دنبال قرار دادن، پشت کردن و رو گرداندن، تولّی- از مصدر
تولّی بمعنی دست اندر کار شدن و کاریرا عهدهدار شدن، کسی را دوست داشتن رو گرداندن، ملازم و چسبیده بچیزي بودن،
نصله- از مصدر صلی بفتح صاد و سکون لام بمعنی کباب کردن و بآتش داشتن و میان آتش بردن و گول زدن. جهت نزول: ابو
در توصیف روش بنی ابیرق است، و آیت دوّم را « لا خَیرَ فِی کَثِیرٍ » الفتوح: از کلبی نقل است که عبد اللّه عبّاس گفت: آیت اوّل
[ 113 [ صفحه 102 - مفسّرین براي توصیف طعمۀ بن ابیرق نوشتهاند، چون آیات سابق نازل شد و او را رسوا نمود و او -قرآن- 90
78 ترجمه: - و سرنوشت او را معیّن کرد. -قرآن- 60 « وَ مَن یُشاقِق تا آخر » فرار کرد و بمکّه گریخت و مرتد شد، اینکه آیه نازل شد
اي پیغمبر 114 در راز اینکه نادرستان [و نقشهي شبانهشان] هیچ سود نباشد مگر راز و سخن آنکس که فرمان ببخشش کند و یا کار
نیک و یا رازي گویند تا سازش میان مردم دهند و هر که براي رضاي خدا چنین کند، پس آینده نیروي بزرگ باو دهیم 115 و
آنکه دشمن پیغمبر شود زان پس که راه راست براي او نمودار بود و بجز راه مسلمانان رود روي او را بآن سو کنیم که خود خواسته
لا خَیرَ فِی کَثِیرٍ مِن نَجواهُم إِلّا » : [و سر و کار او را با همان کنیم] بآتش دوزخش بداریم که بد سر انجامی است آن. سخن مفسّرین
71 یعنی اي محمّد، در بیشتر گفتگوي اینمردم که براز سخن میگویند خیر نیست مگر در گفتار آن - 114 طبري: -قرآن- 15 « مَن أَمَرَ
کسان که امر بصدقه و کار نیک و اصلاح میان مردم بنمایند که خیر و خوبی در اینکه دسته مردم است. ابو الفتوح نوشته: حق تعالی
گفت: خیري در ایشان نیست در آن حال که با یکدیگر راز میگویند، یا خیري نیست در راز گفتن ایشان با یکدیگر إلّا کسی که
114 تنویر المقباس: یعنی اصلاح «ِ أَو إِصلاح بَینَ النّاس » . .... تنویر المقباس: یعنی نجوي در راز گفتن خویشاوندان طعمۀ بن ابیرق
115 ابو الفتوح نوشته است: با او گذاریم آنرا « نُوَلِّه ما تَوَلّی » 31- کردن میان طعمۀ بن ابیرق و زید بن سمین [کذا] یهودي. -قرآن- 1
115 ابو « وَ یَتَّبِع غَیرَ سَبِیل المُؤمِنِینَ » 25- که تولّی کرده باشد، یعنی او را با معبود خودش گذارم و با متبوع خود رها کنیم. -قرآن- 1
الفتوح نوشته است: جماعتی متکلّمان در اصول الفقه و فقها باین آیت استدلال کردند بر صحّت اجماع و آنکه اجماع حجّت است
بآنکه گفتند خداي تعالی وعید کرد بر اتّباع غیر سبیل مؤمنان چنانکه بر مشاقّهي رسول [ص] وعید کرد باید تا اتّباع سبیل مؤمنان
واجب باشد چنانکه اتّباع رسول [ص] و ترك مشاقّهي او و اینکه درست نیست از چند وجه: یکی آنکه آیه بر قول جمله مفسّران در
صفحه 59 از 251
44 [ صفحه 103 ] حق گروهی مخصوص معیّن آمده است و از آن تجاوز کردن بیدلیلی معنی ندارد و اگر متناول باشد - -قرآن- 1
جز ایشان را باید تا در آن حکم باشد که در حق ایشان بود از عبادت اصنام که مراد در آیت در باب ایشان [بقوله: وَ یَتَّبِع غَیرَ سَبِیلِ
293 عبده: اینکه مطلب را نقل کرده است و رد - المُؤمِنِینَ] عبادت اصنام است، و در اینجا دلیل نباشد بر صحّت اجماع. -قرآن- 251
کرده است: که اینکه جمله میفهماند. لزوم متابعت مسلمین را در زمان پیغمبر، ولی براي اثبات حجّیّت اجماع مسلمین آیت پنجاه و
203 فخر: چون در اینکه آیه مخالفت - قرآن- 129 - .« یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ تا آخر » : هشتم اینکه سوره است
و عداوت با پیغمبر موجب فرستادن بآتش معرفی شده است، پس بمفاد اینکه آیه پیغمبر معصوم و مصون از خطا است و گر نه
مخالفتش موجب استحقاق جهنم و فرستادن بآتش نمیشد. تأویلات کاشانی: بیشتر رازهاي مردم خبر ندارد، چون فضول است و
یعنی نشانهي کمال « من حسن اسلام المرء ترکه ما لا یعنیه » : بینتیجه و بر سالک راه حق لازم است ترك فضول، چون حدیث است
ایمان رها کردن آن چیزها است که سود ندارد، پس اگر راز گفتن براي انجام صدقه بود موجب فضیلت و سخاوت است- که
مولود از ملکهي عفت شده است، و اگر براي اقدام بمعروف باشد مثل تعلیم علم و حکمت موجب تحریک فضیلتی است که
حکمت و دانش باشد، و اگر براي دادرسی- ستمدیده باشد مولود از فضیلت شجاعت است، و اگر براي اصلاح میان مردم- باشد
نتیجهي فضیلت عدالت است، پس اقدام باین کمالات اگر براي ریا و شهرت بود رذیلهاي است و وسیلهي نابودي فضائل، و گر نه
کمال مطلوب است که اجر عظیم و بهشت صفات باشد، یعنی اخلاق و اوصاف انسانی در همین مدّت حیات طوري خواهد شد که
همیشه بآسایش است و مانند آن است که در بهشت است. سخن ما: بطوري که در تفسیر عبده هم اینکه مطلب گفته شده است: در
« لا خَیرَ فِی کَثِیرٍ مِن نَجواهُم » و «ِ إِنَّمَا النَّجوي مِنَ الشَّیطان » [ صفحه 104 ] آیات متعدّد از نجوي و راز گفتن جلوگیري شده است مثل
و نظائر آن، و اینکه خود نشانه است که بسرّ سخن گفتن و نجوي کردن زشت است، زیرا علامت نفاق است و دو رنگی، و گر نه
شخص مسلمان و آزاد مرد از همکیش خود و فرد مسلمان تربیت شده چیزیرا پوشیده نمیدارد، و راز گفتن و پوشیده داشتن براي
ترس و سلامتی از شرّ اغیار است، و مسلمانان با یکدگر غیر نیستند و شرارت و سوء نیّت ندارند، و باصطلاح سیاست تستّر براي
پس چیزي از یکدگر پنهان نمیکنند، ولی آیا اینکه « إِنَّمَا المُؤمِنُونَ إِخوَةٌ » مسلمان زشت است، چون همه با یکدگر برادر هستند که
تا آخر، و راز گفتن در آنها مجاز شده است، براي چه مجاز شده است! ممکن « إِلّا مَن أَمَرَ بِصَدَقَۀٍ » : سه مورد که گفته شده است
است بگوئیم: اوّل- راز گفتن براي صدقه مجاز شده است، چون در جاي دیگر هم امر به پوشیده داشتن صدقات شده است، مثل
یعنی اگر پوشیده بفقرا صدقه دهید، براي آن است که صدقه دادن و نام مستحق بردن موجب « إِن تُخفُوها وَ تُؤتُوهَا الفُقَراءَ »
استخفاف و خواري آن کس است که صدقه میگیرد، پس راز گفتن در صدقه مجاز شده است، دوّم- در امر بمعروف راز گفتن
مجاز شده است، براي اینکه ممکن است کسی را آشکارا امر بمعروف یا نهی از منکر کنند و او ناراحت شود و احساس اهانت و
خواري در انظار مردم بنماید، ولی اگر در نهان و بسرّ شخصی را متوجّه زشتکاریش بکنند و او را راهنمائی بخیر و معروف بنمایند
1015 سوّم: اصلاح - 749 -قرآن- 976 - 630 -قرآن- 719 - 142 -قرآن- 598 - 101 -قرآن- 104 - زودتر و بهتر آنرا میپذیرد. -قرآن- 63
میان مردم براز و سرّ گفتن مجاز شده است، شاید از جهت اخلاق و افکار مردم باشد که بسیاري از اشخاص در گفتگوهاي صلح و
سازش میان آنها بواسطهي تعصّب و خودخواهی تسلیم نمیشوند، و با اینکه میدانند سودشان در آن است فقطّ براي اینکه دیگران
نگویند کوتاه نظر یا کم همّت بود از آسایش و منافع خود چشم میپوشند، لیکن اگر کسی عاقلانه و در نهان وسائل رضاي هر دو
نفر ناسازگار و متخاصم را فراهم کند و بطوري که دیگري خبردار نشود خاطر هر یک را جداگانه آماده موافقت نماید بسیار زودتر
و بهتر از دعواي خود صرف نظر میکنند و صلح میکنند، تا [ صفحه 105 ] آنکه مطلب فاش شود و گروهی چند نفري بخواهند قضیّه
را حل و تصفیه کنند خواه و ناخواه هر کسی چیزي میگوید و دیگري طوري دیگر، و اینکه گفتگوها موجب تحریک طمع یا
تعصّب و خشم یک یا هر دو طرف میشود و بجاي صلح و سازش تشدید خصومت، و ناسازگاري آنها خواهد شد، از اینکه جهت
صفحه 60 از 251
بخوبی میفهماند که اگر از راز «ِ وَ مَن یَفعَل ذلِکَ ابتِغاءَ مَرضات اللّه » نجوي و راز گفتن در اصلاح مجاز شده- است، و جملهي
گفتن و نجوي نتیجهاي گرفته شود که رضاي خدا و سعادت فرد و اجتماع در آن باشد مزد و سود اینکه کار از اندازهي فهم شما
421- بالاتر است. -قرآن- 371
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 116 تا 122
إِن اللّهَ لا یَغفِرُ أَن یُشرَكَ بِه وَ یَغفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشاءُ وَ مَن یُشرِك بِاللّه فَقَد ضَل ضَ لالًا بَعِیداً [ 116 ] إِن یَدعُونَ مِن دُونِه إِلاّ
إِناثاً وَ إِن یَدعُونَ إِلاّ شَیطاناً مَرِیداً [ 117 ] لَعَنَه اللّه وَ قالَ لَأَتَّخِ ذَن مِن عِبادِكَ نَصِ یباً مَفرُوضاً [ 118 ] وَ لَأُضِ لَّنَّهُم وَ لَأُمَنِّیَنَّهُم وَ لَآمُرَنَّهُم
فَلَیُبَتِّکُن آذانَ الَأنعام وَ لَآمُرَنَّهُم فَلَیُغَیِّرُن خَلقَ اللّه وَ مَن یَتَّخِذِ الشَّیطانَ وَلِیا مِن دُونِ اللّه فَقَد خَسِرَ خُسراناً مُبِیناً [ 119 ] یَعِدُهُم وَ یُمَنِّیهِم وَ
644 أُولئِکَ مَأواهُم جَهَنَّم وَ لا یَجِ دُونَ عَنها مَحِیصاً [ 121 ] وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا - ما یَعِدُهُم الشَّیطان إِلاّ غُرُوراً [ 120 ] -قرآن- 1
260- الصّالِحات سَنُدخِلُهُم جَنّات تَجرِي مِن تَحتِهَا الَأنهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً وَعدَ اللّه حَ  قا وَ مَن أَصدَق مِنَ اللّه قِیلًا [ 122 ] -قرآن- 1
معنی لغات: اناث- جمع انثی بمعنی مادهي مقابل نر، مرید- شیر نر خبیث نافرمان. امنّین-ّ از مصدر تمنیۀ بمعنی وادار کردن بآرزو، و
انتظار و طمع [ صفحه 106 ] چیزیرا در دل کسی انداختن فلیبتّکن-ّ از مصدر بتک بفتح باء و سکون تاء بمعنی قطع کردن و بریدن.
آذان- جمع اذن بمعنی گوش، انعام- جمع نعم بفتح نون و عین بمعنی شتر، گاو و گوسفند را نیز میگویند. آمرن-ّ از امر بمعنی
فرمان، غرور، گول زدن و بیهوده بطمع انداختن. مأوي- جاي آرامش، محیص- فرارگاه. قیلا- گفتار و قول و سخن. ترجمه: چون
دانستید که مخالفت با پیغمبر و با روش مسلمین موجب آتش جهنّم است، پس بدانید که خداوند 116 بجز شرك و پرستش خدایان
گوناگون همهي گناهان را میامرزد البتّه از آنکس که بسرنوشت کرده است و مصلحت بداند، پس هر که مشرك شود راه سعادت
خود را گم کرده است و از رحمت خدا دور است، اینکه 117 پرستشهاي باطل فقطّ چند اسم ماده است [مانند لات و عزّي و مناة]
که بدرستی جز پرستش دیو راندهي پلید نباشد که خداي لعنتش کرده است 118 چه او گفت: خدایا همانا بخشی جدا براي خود از
بندگانت بگیرم که گمراهشان کنم، 119 و بآرزوهاي دور و دراز وادارشان کنم و فرمان میدهم گوش چهارپایان خود را بکنند [و
آنها را نشانهدار کنند براي قربانی بتها] و آن حیوانات را بفرمان من از خلقت خداوندي دگرگون کنند پس آنکه دیو را بجاي خدا
دوست خود گیرد بآشکار زیان برده است، چه او بآدمیان نوید میدهد و آرزوهاي بیهوده در دلشان میافکند و او جز گول
زدنشان نویدي نمیدهد. 121 چنین مردم [که دوست و گولخوردهي دیوند] جایگاهشان دوزخ است که راه فرار از آن نیابند 122
و آن کسان که بخدا و به پیغمبر گرویدند و کارهاي نیک کردند بزودي در بهشتی درونشان کنیم که رودها بآن روان بود و
إِنَّ » : جاودان در آن بمانند. اینکه نویدي است راست و درست از خدا که نشود کسی از خدا راست- گويتر بود. سخن مفسّرین
116 طبري: یعنی اگر طعمۀ- إبن ابیرق مشرك نمیبود و بر شرك و بتپرستی نمیمرد ممکن بود خدا او را « اللّهَ لا یَغفِرُ أَن یُشرَكَ
56 [ صفحه 107 ] ابو الفتوح نوشته است: - و همانند او را بیامرزد، ولی چون مشرك شد بهشت را بر خود حرام کرد. -قرآن- 15
ضحّ اك روایت کند از عبد اللّه عبّاس که او گفت: پیري نزدیک رسول [ص] آمد از عرب و گفت: یا رسول اللّه من مرديام
منهمک در گناه و مسرف جز که با خداي شرك نیاوردهام تا او را بشناختهام و ایمان آورده و دون او ولی و خداوندي نگرفتهام، و
آن معصیت که کردهام نه بدلیري بر خداي کردهام و نه بر وجه مکابره کردهام، و طرفۀ العینی گمان نبردهام که خداي از من و
گرفتن من و عقوبت کردن من عاجز است، و اعتقاد کردهام که من از خداي نتوانم گریختن، اکنون پشیمانم و توبه میکنم و از
خداي آمرزش میخواهم، حال من بنزدیک خداي تعالی چه باشد! خداي تعالی اینکه آیت فرستاد و باز نمود که خداي تعالی
نیامرزد آن را که مشرك بود و بر شرك بمیرد و آنچه فرود شرك است بیامرزد آنرا که خواهد. عبده: اینکه آیه در اینکه سوره
مکرّر شده است، و عیب در تکرار نیست، زیرا پند و راهنمائی مستلزم تکرار است، و یک دعوت عمومی ممکن نیست در مغز مردم
صفحه 61 از 251
جایگیر شود مگر با تکرار، و از اینکه جهت پیشوایان مذهبی یا سیاسی که بآئین اجتماع و خوي و روش بشر آشنا هستند پیوسته با
مقالات و سخنرانیها نظریهي خود را نشر و تبلیغ میکنند، بعضی علماي اجتماع گفتهاند: اینکه اعلان و تبلیغ که تجّار براي کالاي
خود میکنند از تبلیغات پیشوایان دین و سیاست الهام گرفتهاند، چون تشخیص دادهاند که تکرار مطلب براي عموم مردم اثري در
117 طبري: بعضی گفتهاند: « إِن یَدعُونَ ... إِلّا إِناثاً » . ذهن آنها باقی میگذارد که بیکبار و دوبار و چند نوبت آن تأثیر لازم را ندارد
چون عربها بتهائی بنام لات و مناة و عزّي میپرستیدهاند، در اینکه جمله اعلام شده است: معبود آنها چیزهاي ماده است که خود
آنها را نامیدهاند، و بعضی گفتهاند: مقصود چیزهاي مرده و بیجان است، چون « داراي نشانهي ماده » باین جور اسم مؤنّث لفظی
بمعنی چیزهاي بیروح است مثل سنگ و چوب خشک، از ضحّاك نقل شده است یعنی ملائکه را میپرستیدند، چون آنها « اناث »
- 16 -قرآن- 21 - را دختر خدا میدانستند، و دیگري گفته است: یعنی بتپرستان معبود خود را مؤنّث و ماده میدانند، چون- -قرآن- 1
35 [ صفحه 108 ] نقل شده است: هر قبیلهاي بتی داشته است که آنرا بنام مؤنّث و ماده مینامیدند، و بعضی دیگر گفتهاند: مقصود از
ان یدعون من » : اوثان است یعنی بتها، و از هشام بن عروه روایت شده است: در مصحف عایشه اینکه طور نوشته بوده است « اناث »
بضم همزه جمع وثن بفتح واو « اثن » که کلمهي « الّا اثنا » : و از إبن عبّاس نقل شده است که او قرائت میکرده است « دونه الّا اوثانا
« اجوه » بمعنی صورت « وجه » است بمعنی بت و واو بدل به همزهي مضموم شده است براي فهماندن معنی جمع، چنانکه در جمع
با ضم همزه و نون و گویا مقصود جمع اناث باشد مثل « الّا انثا » تلفّظ شده است، و از بعضی نقل شده است که قرائت کرده است
ثمار که بثمر بضم ثاء جمع میآورند. مجمع: ممکن است مقصود اینکه باشد که چون معبود آنها بسیار ضعیف است، و ناتوان پس
118 ابو الفتوح نوشته است: « وَ قالَ لَأَتَّخِذَن مِن عِبادِكَ نَصِ یباً مَفرُوضاً » . گویا موجودي ماده را براي پرستش خود انتخاب کردهاند
گفت شیطانها گیرم از بندگان تو نصیبی مقدور مقطوع، ضحّاك گفت: قسما معلوما و گرفتن شیطان نصیبی از بندگان باغراء و
119 ابو الفتوح نوشته است: و « وَ لَأُمَنِّیَنَّهُم » 61- اغواي و دعوت باضلال باشد هر که او را اجابت کند در قسمت او باشد. -قرآن- 1
24 مجمع: یعنی آرزوي زندگی - ایشان را آرزو دهم و غرور و امید، تا امید ایشان دراز شود و هیچ عاقبت نه اندیشند. -قرآن- 1
دراز در دلشان افکنم تا دنیا را بر آخرت بگزینند، کلبی گفته است: یعنی بآنها میگویم: عالمی دیگر جز اینکه زندگی نیست، پس
آنچه میخواهید بکنید که پس از اینکه چیزي دامنگیر شما نمیشود. روح البیان: یعنی در دل آنها میاندازم که گمان کنند بعالم دیگر
119 مجمع: از امام صادق علیه السّلام روایت شده است: «ِ فَلَیُبَتِّکُن آذانَ الَأنعام » . از فضل و رحمت خدا بهرهاي فراوان بآنها میرسد
38 [ صفحه 109 ] روح البیان: یعنی بیدرنگ و نیندیشیده بفرمان من گوش شتر و - یعنی گوش حیوانات را از بیخ میبرند. -قرآن- 1
گاو و گوسفند خود را میبرند و آنها را نشانهدار میکنند که خود از آن بهرهمند نشوند و براي بتها و خداوندهاشان رها و آزاد باشند.
عبده: مقصود آن است: گوش بعضی حیوانات خود را میبریدند و یا آن را گشاده میشکافتند و از بارکردن و دیگر استفادهها صرف
نظر میکردند، چون متعلّق، ببتها شده است، و اینکه خود از مهمترین اعمال بیخردانهي بتپرستان بوده است که موجب اختصاص
باشد شامل همهي کارهاي غلط و ضلالت آنها است، ولی چون اینکه عمل از « لَأُضِ لَّنَّهُم » بذکر شده است، و گر نه جملهي سابق که
119 طبري: إبن عبّاس اخته کردن «ِ وَ لَآمُرَنَّهُم فَلَیُغَیِّرُن خَلقَ اللّه » 341- همه سخیفتر بوده است نام برده شده است. -قرآن- 323
حیوانات را زشت میدانست و میگفت: اینکه جملهها براي زشتی اینکار نازل شده است، و از مجاهد و سدّي و ضحّاك نقل
فِطرَتَ اللّه الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها لا تَبدِیلَ لِخَلق اللّه ذلِکَ » دین خدا است، چون در آیت دیگر است «ِ خَلقَ اللّه » کردهاند: مقصود از
409 مجمع: از امام صادق علیه السّلام روایت - 255 -قرآن- 300 - 53 -قرآن- 239 - و فطرت و خلق یعنی دین. -قرآن- 1 «ُ الدِّین القَیِّم
شده است: یعنی دین و فرمان خدا را عوض میکنند، و از زجّاج نقل شده است: یعنی بهره و استفادهي از ماه و خورشید و سنگها را
تغییر دادند و سود آنها را در پرستش آنها دانستند. الفتوح نوشته است: و روایت صادق و باقر علیهما السّلام است که مراد آن است
است [با فتح واو و سکون شین «11» که دین خداي میگردانند بتغییر و تبدیل بیانش، و بعضی دیگر گفتند که تغییر خلق وشم
صفحه 62 از 251
لعن اللّه الواشمات و الموتشمات و المفلّجات و » نقطهدار] و اینکه قول حسن بصري است، و ضحّاك و ابراهیم، و در خبر آمده است
واشمات آنان باشند که نگار کنند بر دست و بر پاي و اندام زنان بنیل و سوزن، و موتشمات آنان که اینکه فعل بخویشتن « المغیّرات
کنند، و المفلّجات آنان که گوشهاي دندان بشکنند تا گشاده دندان شوند که عرب پیوستگی دندان بفال است [با فتح واو و سکون
لعن اللّه الواشمات و الموتشمات و » شین نقطهدار] و اینکه قول حسن بصري است، و ضحّاك و ابراهیم، و در خبر آمده است
واشمات آنان باشند که نگار کنند بر دست و بر پاي و اندام زنان بنیل و سوزن، و موتشمات آنان که اینکه « المفلّجات و المغیّرات
فعل بخویشتن کنند، و المفلّجات آنان که گوشهاي دندان بشکنند تا گشاده دندان شوند که عرب پیوستگی دندان بفال -پاورقی-
183-181 [ صفحه 110 ] ندارند. امام فخر: ابو صالح گفته است: مقصود اخته کردن و گوش بریدن و چشم بدر کردن حیوانات
است، چون عرب رسم داشت اگر عدد شترانش بهزار میرسید یک چشم شتر نر تخمی را کور میکرد، و إبن زید گفته است: مقصود
تخنّث است [یعنی انجام دادن نر کار ماده را] و بنابراین معنی میتوانیم بگوئیم سحّاقات هم مشمول هستند، زیرا تخنّث که انجام دادن
نر کار ماده است، پس سحق هم مانند آن است که ماده کار نر را انجام داده است [مترجم] و هم امام فخر پس از نقل اینکه اقوال
خود اظهار نظر میکند، اینک خلاصه و توضیح آن: انسان بوسوسهي شیطان با سه وسیله خلقت خود را که بالاترین خلق خدا است
دل- انسان را مضطرب دارد که بواسطهي آرزوهاي دور و دراز پیوسته بیقرار است، و ناراحت، « لَأُمَنِّیَنَّهُم » تغییر میدهد: 1- بجملهي
در عقل و فکر او تولید نقص میکند چون کندن و از دست دادن گوش موجب از دست دادن «ِ فَلَیُبَتِّکُن آذانَ الَأنعام » -2 بجملهي
نتیجهي عمل گذشته را نشان میدهد «ِ فَلَیُغَیِّرُن خَلقَ اللّه » قوّت شنوائی است که بزرگترین وسیلهي ادراك و فهم است، 3- بجملهي
که آنرا که دل مشغول بدنیا بود و گوش شنوائی و عقل دانائی نداشت و راه بد و ضلالت را از هدایت و راه مستقیم تشخیص نداد،
دلش هم کور میشود و یک- بارگی فطرت اصلی و قوّت تمیز خیر و صلاح از او سلب میشود، و خلقت صالح اصلی او عوض
یعنی آنها خدا را فراموش کردند، خدا هم چنان آنها را از « نَسُوا اللّهَ فَأَنساهُم أَنفُسَ هُم » میشود، بصورت مخلوق مادّي که بمفاد
که چشم کور « لا تَعمَی الَأبصارُ وَ لکِن تَعمَی القُلُوب الَّتِی فِی الصُّدُورِ » خودشان بیخبر کرد که خود را فراموش کردند، و نیز بمفاد
- 704 -قرآن- 818 - نیست امّا دیدهي بصیرت کور است، اینها همه اثر عمل شیطان و نابودي حقیقت انسانیّت است. -قرآن- 684
فَلَیُغَیِّرُنَّ » 1656 طنطاوي و محمّد عبده: در تفسیر خود اینکه جملهي - 1445 -قرآن- 1581 - 1063 -قرآن- 1405 - -855 قرآن- 1029
را تغییر از خلقت و فطرت اصلی آدمی معنی کردهاند و چنین نتیجه گرفتهاند: خلقت اصلی آدمی را که عقل و خرد و «ِ خَلقَ اللّه
90 [ صفحه 111 ] پیشرفت او میشوند، و یا لا اقل در تهیّهي - استعداد تکامل و ترقّی او است عوض میکنند و مانع از -قرآن- 56
وسائل آن تقصیر میکنند، و گر نه استعداد هنر و سیاست که در فرزند وزیر هست، در فرزند آن روستائی دهنشین هم یافت می-
وَ ما یَعِدُهُم الشَّیطانُ » . شود، لیکن خلقت اصلی او را تغییر دادهاند که مدرسه و تعلیم و تربیت و وسائل تکامل او را فراهم نکردهاند
31 وعدهي شیطان نباشد جز غرور || و اندر آن نفعی مگر فقر و قصور آن - 120 تفسیر منظوم صفیعلیشاه: -قرآن- 1 « تا آخر آیات
گروهی که خورند از وي فریب || نیست ایشان را بجز دوزخ نصیب هم نباشد هیچ ایشان را پناه || تا گریزند سوي آن زان جایگاه
وانکه مؤمن گشت و اعمالش نکو است || فعل نیکش در جزا راجع باو است زودشان بدهیم در جنّت مقام || جاودان مانند در دار
السّلام جویهاي جاري از شیر و عسل || علم و اخلاق است و عرفان عمل راست باشد وعدهي حق بیسؤال || کیست از حقّ
با آیت چهل و هشت همین سوره تفاوت ندارد مگر در آخر آیه « إِن اللّهَ لا یَغفِرُ » راستگوتر در مقال سخن ما: 1- آیت صد و شانزده
گفته شده است، و آن روز که اینکه آیات نازل میشد نه کتاب منظّم « ضَل ضَ لالًا بَعِیداً » است، و اینجا « افتَري إِثماً عَظِیماً » که آنجا
در دست مردم بود که آنها را نوشته باشند، و نه تمام آن را از اوّل تا آخر براي هر موقع تکرار میکردند، بلکه بمقتضاي وقت خوانده
میشد، و شاید که گاهی آیه در جائی نازل میشد که سابقهي قرآن و دیگر آیات در آنجا نبوده است، مثل آیاتی که در سفرها بر
پیغمبر [ص] بمقتضاي وقت نازل میشده است، براي مثل و تصوّر مطلب فرض کنید، شما امروز در شهري کاري دارید نامهاي به
صفحه 63 از 251
نمایندهي خود مینویسید، پس از چندي بدیگري و شهري دیگر مطلبی باید نوشته شود که در اصل و نتیجه با اوّل یکی است، البتّه
الفاظ و معانی اینکه دو نامه باید کمال شباهت با هم داشته باشد تا همان نتیجه گرفته شود، معلوم است نامهي دوّم تکرار نامهي اوّل
-163- 61 -قرآن- 138 - نیست، بلکه بیان مطلب است براي دو مقتضی، پس در اینکه دو آیه مطلب تکرار نشده است، و -قرآن- 34
204 [ صفحه 112 ] در اوّل بمقتضاي وقت شرك و بتپرستی گناه بزرگ شمرده شده است، و در دوّم شاید بمناسبت - قرآن- 179
اینکه بیشتر اینکه مطلب بگوش عدّهاي رسیده است و حافظین قرآن آنرا بخاطر دارند بجاي گناه گمراهی گفته شده است، و مطلب
بطوري دیگر جلوه داده شده است که اینکه عقیده و فکر گمراهی است و دوري که هیچ لیاقت براي صلاح و رستگاري ندارد، و
پیش از اینکه در تفسیر آیت چهل و هشتم معنی آمرزش و محرومیّت مشرك از آن و امکانش براي غیر مشرك نوشته شده است،
تا آخر میفهماند: غرور و آرزوهاي دور و دراز و آزار مردم و بریدن گوش حیوانات همگی اینکه « إِن یَدعُونَ » -2 آیات دیگر از
افکار و اعمال نتیجهي اغواي شیطان است و مولود افکار مردم غوغاطلب و منحرف که براي خود و دیگران بجاي خیرخواهی طالب
که در آخر افکار شیطانی گفته شده است شاید اشاره باشد که خوي گرفتن با «ِ فَلَیُغَیِّرُن خَلقَ اللّه » شرّ و زیان هستند، و جملهي
اندیشههاي شیطانی خود دگرگون کردن خلقت اصلی خداوندي است که آدمی را با فکر راست و درست آفریده است و اینکه
عمل سر آمد زشتیها است و زیان آورتر همهي آنها، زیرا هر فکر و عمل که مطابق خرد و عقل و سرشت انسان باشد هرگز در آن
انحراف و ناسازگاري راه ندارد، لیکن اگر خلقت اصلی و فطرت آدمی- دگرگون شد و سرشت انسانی عوض شد، همهي شرور و
که پس از اینکه تغییر خلقت و « فَقَد خَسِرَ خُسراناً مُبِیناً » بدیها و موجبات منفی نمودار- خواهد شد، و همین است مفاد جملهي
میفهماند که « وَ ما یَعِدُهُم الشَّیطان إِلّا غُرُوراً » انحراف فکر و تعقیب از آرزوهاي شیطانی زیان و تلف عمر آشکار میشود. و جملهي
شاید اشاره باشد که اگر « أُولئِکَ مَأواهُم تا آخر » - همهي اینکه اندیشهها و نقشهها غرور است و گولخوردن و بس، 3- آیت 120
افکار شیطانی بآن درجه رسید که تغییر خلقت داده شد، دیگر امید خیر از آن نباید داشت، و مانند همان کسانی است که در آیت
چون تغییر خلقت و انحراف فطرت انسانی اساس و پایگاه شرك است، افکار « إِن اللّهَ لا یَغفِرُ أَن یُشرَكَ » 116 گفته شده است
ناپسند و دنبالگیري از شر و آشوب و غوغا اوّل قدم ناسازگاري با اصل خلقت و خیر و مصلحت است که حقیقت خداشناسی است
] 1940- 1700 -قرآن- 1899 - 1582 -قرآن- 1680 - 1415 -قرآن- 1536 - 837 -قرآن- 1383 - 545 -قرآن- 803 - و توحید -قرآن- 529
یعنی اینکه دسته مردم که بواسطهي خوي شیطانی « لا یَجِدُونَ عَنها مَحِیصاً » صفحه 113 ] پس به مفاد آخر آیه که گفته شده است
نهاد و فطرت انسانی خود را عوض میکنند مانند آن مشرکین هستند یا خود مشرك هستند که راه نجات براي خود باز نگذاشتند. -
79- قرآن- 49
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 123 تا 126
لَیسَ بِأَمانِیِّکُم وَ لا أَمانِی أَهل الکِتاب مَن یَعمَل سُوءاً یُجزَ بِه وَ لا یَجِ د لَه مِن دُونِ اللّه وَلِیا وَ لا نَصِ یراً [ 123 ] وَ مَن یَعمَل مِنَ
الصّالِحات مِن ذَکَرٍ أَو أُنثی وَ هُوَ مُؤمِن فَأُولئِکَ یَدخُلُونَ الجَنَّۀَ وَ لا یُظلَمُونَ نَقِیراً [ 124 ] وَ مَن أَحسَن دِیناً مِمَّن أَسلَمَ وَجهَه لِلّه وَ هُوَ
مُحسِن وَ اتَّبَعَ مِلَّۀَ إِبراهِیمَ حَنِیفاً وَ اتَّخَ ذَ اللّه إِبراهِیمَ خَلِیلًا [ 125 ] وَ لِلّه ما فِی السَّماوات وَ ما فِی الَأرض وَ کانَ اللّه بِکُل شَیءٍ مُحِیطاً
562 معنی لغات: أمانیکم- جمع امنیّه بمعنی اندیشه، آرزوها، مطلوب، دروغ نقیر- لکهي پشت دانهي خرما، دروغ، - 126 ] -قرآن- 1 ]
گودي، و جاي کندهکاري در چوب و سنگ وجه- صورت و آنچه در گفتگو مقابل طرف میشود از چشم و بینی و غیره و نیز ظاهر
و قسمت نمودار لباس، سو و جانب، قصد و نیّت، آنچه مقصود و منظور شخص است چه انجام عمل باشد یا خواستهي معنوي.
حنیف- شخص مستقیم، متمسّک با سلام موحّ د در دین خود، متدیّن بدین ابراهیم خلیل- دوست، شخص مختص و منحصر در
اسرار و روابط کسی، فقیر، نحیف و ناتوان بدن. جهت نزول: طبري و دیگران: نقل کردهاند گفتگوئی میان یهودي، و مسیحی و
صفحه 64 از 251
مسلمان یا میان مشرکین و دیگران بوده است که مفاخره میکردهاند بدین و پیغمبر خود و یا آسایش در عالم دیگر، که بیدینها منکر
حشر و نشر هستند، اینکه آیات در جواب اینکه طور گفتگوها نازل شده است. ترجمه: اي مسلمانان 123 نه آرزوي شما و نه
آرزوي اینکه کتابخواندهها [درست [ صفحه 114 ] باشد و انجام شود که اندیشههاي شیطان است] پس آنکه بد کند سزاي آن بیند
و جز خدا براي خود دوست و یاور نیابد و آنکه کار شایسته کند مرد باشد یا زن و مؤمن بوند آنها به بهشت درون روند و چون
پیسی هستهي خرما بکس ستم نمیشود 125 ، چه کسی دینش به از آن باشد که دل خود بخدا سپرده و نکوکار بوده و پیرو دین
ابراهیم که یکتاپرستی است و پاکدینی و خدا او را دوست خود گرفته 126 ، با آنکه آنچه بآسمانها و زمین است به ملک خدا است
123 طبري: چون در «ِ لَیسَ بِأَمانِیِّکُم وَ لا أَمانِی أَهل الکِتاب » : که او همه چیز را فراگیر است [و جهان بزیر توان دارد]. سخن مفسّرین
آیات جلو گفته شده است: شیطان مشرکین را بآرزوهاي بیهوده مغرور میکند در اینکه جمله یادآوري شده است که آرزوهاي شما
مولود وسوسهي شیطان است و بیهوده است، و همچنین یهودي و مسیحی بغرور شیطان گرفتار هستند که بهشت را منحصر بخود
73 تنویر - میدانند و معتقد هستند که اگر در عالم دیگر گرفتاري باشد فقط چند روز است و بعد آسودگی کامل. -قرآن- 15
المقباس: یعنی اینکه درست نیست که شما مؤمنین آرزو میکنید پس از اسلام مسئول گناهان خود نباشید و هم آرزوي اهل کتاب
بیهوده است که آنچه در روز گناه کنند بشب آمرزیده شود و گناه شبشان بروز آمرزیده شود. فخر: یعنی آن بهشت و انهار جاري
که در آیت جلو وعده کردیم نه بآرزوي- شما آنطور بهشت فراهم میشود و نه بآرزوي یهود و مسیحی، بلکه بوسیلهي ایمان و
123 طبري: بعضی گفتهاند: یعنی هر کس خواه مؤمن یا کافر باشد که «ِ مَن یَعمَل سُوءاً یُجزَ بِه » . نیکوکاري میتوان آنرا بدست آورد
مرتکب گناه شود سزاي آنرا میبیند، ضحّاك گفته است: یعنی یهودي و مسیحی و کفّار عرب آنچه انجام دهند سزایش را میبینند،
34 ابو الفتوح: نوشته است: و در خبر است که - سعید بن جبیر گفته است: یعنی هر کس مشرك شد سزاي خود را میبیند. -قرآن- 1
چون اینکه آیت فرود آمد و صحابه جزع کردند، پیغمبر فرمود: بشارت باد شما را، نزدیک باشی با مردم و بر صلاح باشی [ صفحه
115 ] که هیچکس نباشد که او را مصیبتی رسد و الا خداي بکفّارت گناهش کند تا آن مقدار که اگر خاري در پایش شود کفّارت
گناهش باشد. مجمع: قاضی ابو عاصم عامري قاري گفته است: اینکه جملهها براي قطع توهّم است، که گمان نرود گناه در برابر
124 مجمع: اینکه جمله شامل همهي مردم «ِ وَ لا یَجِ د لَه مِن دُونِ اللّه » . ایمان اثر ندارد همانطور که طاعت در برابر کفر لغو است
نیست و مقصود شخص کافر است که عمل بد کند گرفتار عذاب خواهد بود و یاوري نخواهد داشت، و یا مقصود از یاور نداشتن
وَ مَن یَعمَل » 40- آنهائی است که قابل عفو نیستند و گر نه بعضی گناهکاران مشمول عفو میشوند، پس جمله عموم ندارد. -قرآن- 1
براي آن است که بفهماند هیچ عمل بدون ایمان ارزش ندارد، و در بقیّهي «ٌ وَ هُوَ مُؤمِن » 124 مجمع: جملهي « مِنَ الصّالِحات تا آخر
36 -قرآن- - آیه که وعدهي آمرزش داده شده است در برابر تهدید عمومی آیت جلو است تا مردم میان بیم و امید باشند. -قرآن- 1
با صداي جلو و ضم یا و صداي بالا و فتح خا « یَدخُلُونَ » 124 ابو الفتوح: إبن کثیر و ابو عمر و ابو جعفر « یَدخُلُونَ الجَنَّۀَ » 84-66
قرائت کردهاند تا فعل مجهول باشد، و معنی چنین شود: ایشانرا ببهشت میبرند، و در نتیجه تفاوت ندارد، و هم ابو الفتوح نوشته
اهل کتاب مسلمانان را گفتند ما با شما راستیم [یعنی برابر هستیم] که « لَیسَ بِأَمانِیِّکُم » است، مسروق گفت: چون آیت فرود آمد
وَ مَن » خداي گفت: کار نه بآرزوي ما و شما است، هر که او گناهی کند از ما و شما پاداشت یابد، خداي تعالی اینکه آیه فرستاد
125 ابو الفتوح: « وَ اتَّخَ ذَ اللّه إِبراهِیمَ خَلِیلًا » 600- 341 -قرآن- 564 - 87 -قرآن- 317 - 24 -قرآن- 74 - قرآن- 1 - .«ِ یَعمَل مِنَ الصّالِحات
نوشته است: و اهل اشارت گفتند: خداي تعالی ابراهیم را براي آن خلیل خود گفت که او را امتحان کرد بتن و جان و مال و فرزند،
43- مال بمهمان داد و فرزند بقربان داد و تن بنیران داد و جان به خداي رحمان داد، خداي تعالی او را خلیل خود گرفت. -قرآن- 1
[ صفحه 116 ] تأویلات کاشانی: دین ابراهیم حنیف بود یعنی دور از هر عقیدهي شرك، که نه ذات و نه فعل و نه صفتی میدید
مگر حق،ّ پس سلوك او نه در صفات حق بود و نه در صفات نفس، بلکه خلیل خدا شد که مستغرق شد در خلال ذات و صفات
صفحه 65 از 251
که کمترین رخنه و فاصله نگذاشت، و هر آنچه از خود فانی میکرد بذات حق جبران میشد و خداوند عوض آنرا بترفیع درجه تلافی
میکرد، لیکن بدرجهي حبیب نرسید اگرچه از مرتبهي صفی بالاتر رفت، چون در خلیل توهّم رخنه و خلل غیریّۀ و دوگانگی متصوّر
است و حبیب دوست خالص است، از اینکه جهت او را در آتش عشق انداختند، ولی حبیب خود سوخته و ساخته و پرداخته بود.
حسینی: بیت: عجب آن نیست که محبوب جهانی تو بلطف || عجب آن است که محبّان تو محبوبانند سخن ما: 1- آیت اوّل شاید
روي سخن بعموم مردم باشد و شاید جهت اینکه نام اهل کتاب بمیان آمده است براي اینکه باشد که آنها مقام و منزلت بیشتر براي
خود میپنداشتند، و اینکه جملهها یادآوري همهي مردم است که آرزو و ادّعا و طمع بیجا سود ندارد، و هر امتیازي سببی دارد، و
شاید اشاره باشد به اینکه « لا یَجِ د لَه مِن دُونِ اللّه تا آخر » باید کار خوب انجام دهند تا مشمول احسان و مغفرت شوند، و جملهي
که: کسی که کار بد کرد دستاویزي ندارد مگر خدا، پس اگر عمل بد او باندازهاي بود که رابطهاش با اصل آفرینش و قدرت
بیپایان باقیمانده بود و قطع رابطه نکرده بود خداوند او را میآمرزد، و همان رابطهي با اراده که تصوّر و تصدیق قدرت ما فوق است
موجب نجات او خواهد شد، ولی اگر کار بد او باندازهاي شد که از رتبهي آدمی تنزّل کرد و رابطهي خود را با اصل آفرینش قطع
کرد، و مانند حیوان که جز رابطهي طبیعی ارتباط دیگر که اراده و دلبستگی باشد با خدا ندارند، او هم منکر و بیعقیده شد، البتّه
مَن » رابطه با خداوند ندارد تا او دوست و یاورش باشد، و دوست و یاوري دیگر هم نیست که وسیلهي نجاتش باشد، 2- آیت دوّم
1206 [ صفحه 117 ] اشاره باشد که شفاعت و دیگر وسائل که - 419 -قرآن- 1174 - شاید -قرآن- 384 « یَعمَل مِنَ الصّالِحات الخ
مردم براي خود فرض میکنند، تأثیر در آمرزش و بهرهي عالم دیگر ندارد، و فقطّ ایمان و نیکوکاري لازم است تا وسیلهي رستگاري
شاید اشاره باشد براي مردم آن روز که ادعاي انتساب بدین موسی و مسیح میکردند، « وَ مَن أَحسَن دِیناً تا آخر » شود 3- آیت سوّم
به اینکه که اینکه ادّعا وقتی پسندیده است که آمیخته بعقاید بتپرستی و شرك نباشد، و همان توحید سادهي ابراهیم پدر ادیان
پیروي شود، و عمل نیکو هم در کار باشد تا متدیّن و صالح شمرده شوند، و نیز براي مردم امروز و آینده راهنمائی است که
دینداري و خداپرستی همان است که ابراهیم داشته است چون روي دلش با خدا بوده است و بهتر از آن خداپرستی متصوّر نیست.
نتیجهي جملهي جلو باشد که دین و خداپرستی ابراهیم تا آن اندازه رابطهي آدمی « اتَّخَ ذَ اللّه إِبراهِیمَ خَلِیلًا » -4 ممکن است جملهي
را با اصل آفرینش مستحکم کرد و حقیقت توحید را بمردم بنمود که دوست خالص و منحصر بفرد خدا شد در آشنائی با قدرت
5- آیت آخر شاید براي وصول ابراهیم بمقام 806- 229 -قرآن- 767 - ازل و ابد و ارتباط انسان با پدید آرندهي جهان. -قرآن- 205
خلّت است که خداوند با بینیازي و چیرگی بر جهان او را دوست خود گرفت چون او تشخیص داد انحصار آفرینش را بیک قدرت
[ و تسلّط آن قدرت بر موجودیّت، از اینکه جهت لایق چنین مقامی شد. [ صفحه 118
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 127 تا 130
وَ یَستَفتُونَکَ فِی النِّساءِ قُل اللّه یُفتِیکُم فِیهِن وَ ما یُتلی عَلَیکُم فِی الکِتاب فِی یَتامَی النِّساءِ اللّاتِی لا تُؤتُونَهُن ما کُتِبَ لَهُن وَ تَرغَبُونَ أَن
تَنکِحُوهُن وَ المُستَضعَفِینَ مِنَ الوِلدان وَ أَن تَقُومُوا لِلیَتامی بِالقِسطِ وَ ما تَفعَلُوا مِن خَیرٍ فَإِن اللّهَ کانَ بِه عَلِیماً [ 127 ] وَ إِنِ امرَأَةٌ خافَت
مِن بَعلِها نُشُوزاً أَو إِعراضاً فَلا جُناحَ عَلَیهِما أَن یُصلِحا بَینَهُما صُ لحاً وَ الصُّلح خَیرٌ وَ أُحضِ رَت الَأنفُس الشُّح وَ إِن تُحسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ
اللّهَ کانَ بِما تَعمَلُونَ خَبِیراً [ 128 ] وَ لَن تَستَطِیعُوا أَن تَعدِلُوا بَینَ النِّساءِ وَ لَو حَرَصتُم فَلا تَمِیلُوا کُل المَیل فَتَذَرُوها کَالمُعَلَّقَۀِ وَ إِن
916- تُصلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِن اللّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً [ 129 ] وَ إِن یَتَفَرَّقا یُغن اللّه کُ  لا مِن سَ عَتِه وَ کانَ اللّه واسِعاً حَکِیماً [ 130 ] -قرآن- 1
معنی لغات یستفتونک- مشتق از فتوي بمعنی بیان کردن و روشن کردن تؤتونهن-ّ از مصدر ایتاء بمعنی چیزي بخشیدن، بسوي
چیزي سوق دادن و جلو بردن، القسط- عدالت، بخش و نصیب، مقدار، میزان، روزي، قسمتی از قرض. بعل- شوهر زن. نشوز-
نافرمانی زن و شوهر نسبت بیکدیگر. اقدام شخص بخصومت با کسی، جناح- با ضم و صداي جلو جیم بمعنی گناه و رستهاي از هر
صفحه 66 از 251
چیز، و با فتح و صداي بالا بمعنی بال پرنده، دست و زیر بغل انسان، جانب و ناحیه، فضا و اطراف منزل. الشح-ّ بخل و حرص.
تذروا- از مصدر ذرو به معنی جدا کردن، و دست برداشتن و ترك کردن. ك المعلّقۀ- از مصدر تعلیق بمعنی آویزان کردن، و
مقصود زن بلا تکلیف است که نه شوهر دارد و نه بیشوهر و بیرابطه است. جهت نزول: اسباب النّزول: سدّي گفت: جابر بن عبد
اللّه دختر عموئی داشت بدشکل که مالی از پدرش بارث برده بود، و جابر از ازدواج با او احتراز داشت که زشت بود، و از تزویج او
براي جواب « یَستَفتُونَکَ تا آخر » بغیر احتراز داشت که مالش را شوهر میبرد، و شرح حال خود را بپیغمبر [ص] عرض کرد. آیت اوّل
328 ترجمه 127 : اي پیغمبر، مردم از تو میپرسند با زنان چه کنند! تو بگو خدا وظیفه شما را همانطور - جابر نازل شد. -قرآن- 313
که در قرآن براي شما میخوانند چنین معیّن میکند: در رفتار با زنهاي بیچارهاي که یتیم و بیشوهر هستند، و از پرداخت حقوق آنها
خودداري [ صفحه 119 ] میکنید، و هم از همسري با آنها احتراز دارید، و نیز در حقوق بچّههاي ضعیف باید با اینکه یتیمان و
إِنِ امرَأَةٌ خافَت تا آخر » بیچارگان با عدل و انصاف رفتار کنید که آنچه کار نیک کنید خدا به آن خبردار بود. شأن نزول آیت
مجمع: از امام باقر [ع] و سعید بن مصیّب روایت شده است: دختر محمّد بن مسلم زنی بود غیر جوان و مسن و همسر رافع بن « آیات
خدیج که او زن دیگري داشت که جوان بود، رافع او را طلاق داد، چون نزدیک بآخر عدّهاش شد باو گفت: اگر تسلیم باشی که
من با زن جوان خود زندگی کنم با تو رجوع میکنم که فقطّ اسم رابطهي زناشوئی باشد، آن زن راضی شد و او رجوع کرد، و
مقصود از صلح در آیه اینکه زن و مرد است. و بعضی گفتهاند: چون سوده دختر زمعه همسر پیغمبر [ص] ترسید که آنحضرت
طلاقش بگوید، عرض کرد: من را مثل دیگر زنهاي خود بدار، و آن روز که بخواهی با من بسر بري با عایشه باش اینکه آیه براي
38 ترجمه 128 : اگر زنی از شوهر خود نگران شد که بدرفتار شود و یا روي از او بگرداند پس - تقاضاي او نازل شد. -قرآن- 16
باك نیست که سازش با هم کنند چه سازگاري بهتر [از جدائی یا زندگی با دلتنگی] است با اینکه دلها آماده سختگیري است [که
زن ز حق خود نمیگذرد، و مرد آن را از او دریغ میدارد] اگر نکوکاري کنند و پرهیزگاري [و بر یکدیگر تنگ نگیرند] البتّه خدا
بآنچه کنید آگاه بود [و پاداش آن بدهد] 129 ، و هرگز نتوانید میان زنان خود بعدالت رفتار کنید [و با همه بیک چشم بنگرید]
گرچه آرزوي آن را داشته باشید پس یکبارگی دل بیکی بندید و دیگري را در میانه مانده رها کنید که نه با شوهر و نه بیشوهر
باشد و اگر سازگاري کنید و پرهیزگاري البتّه خدا آمرزنده و مهربان باشد، 130 و اگر از یکدگر جدا شوند خدا هر یک را از
127 تفسیر نفخۀ « وَ یَستَفتُونَکَ فِی النِّساءِ » : کارگشائی خود بینیاز کند که خدا گشاده آفرینش است و درستکار. سخن مفسّرین
49 [ صفحه 120 ] است، و - الرّحمن نهاوندي: چون در آیت پیش توصیف دین ابراهیم و امتیازات دین اسلام گفته شده -قرآن- 15
رعایت حقوق زنان و یتیمان هم از مزایاي دین اسلام است در اینکه آیات آغاز شده است بسفارش و رعایت حقوق آنها و گفته
127 طبري از إبن عبّاس «ِ وَ ما یُتلی عَلَیکُم فِی الکِتاب » . شده است که مردم از تو میپرسند حکم خدا را براي زنها و حق الارث آنها
روایت شده است که مقصود از اینکه جمله آیات میراث است که در اوّل سورهي نساء گفته شده است، و از سعید بن جبیر نقل شده
و از عایشه روایت شده است: اینکه « إِنِ امرُؤٌ هَلَکَ تا آخر » 40- است: مقصود از اینکه جمله آیت آخر سورهي نساء است: -قرآن- 1
168 فخر: ممکن است معنی - 22 -قرآن- 120 - قرآن- 1 - .« وَ إِن خِفتُم أَلّا تُقسِطُوا فِی الیَتامی » جمله اشاره است بآیت اوّل اینکه سوره
جمله چنین باشد: خدا فتوي میدهد براي شما در حقوق زنان و هر آنچه براي شما قرائت میشود، در لوح محفوظ هست، و بسیار
مهم است، چون بیان عدل و انصاف میکند، و حقوق بیچارگان را معین مینماید، و سه معنی دیگر هم براي اینکه جمله نقل کرده
127 مجمع: در معنی اینکه جمله سه قول است: 1- اعراب بزن و بچهي «َّ فِی یَتامَی النِّساءِ اللّاتِی لا تُؤتُونَهُن ما کُتِبَ لَهُن » . است
کوچک ارث نمیدادند که چون جنگ و دفع دشمن نمیدانند و نمیتوانند، حق ارث ندارند، اینکه جمله اشاره بآن عمل است که شما
میراث آنها را که حق ثابت است نمیدادید، و از حضرت امام باقر [ع] همین معنی نقل شده است. 2- یعنی صداق و مهریّهي زنها را
.« وَ أَنکِحُوا الَأیامی » نمیدادید، 3- مقصود آن است که شما مضایقه میکردید از ازدواج و تزویج یتیمان که در قرآن گفته شده است
صفحه 67 از 251
1227 ابو الفتوح نوشته است: و رغبت میکنی از نکاح ایشان براي «َّ 586 تَرغَبُونَ أَن تَنکِحُ وهُن - 74 -قرآن- 562 - -قرآن- 1
خلقشان، یا رغبت میکنی در نکاح ایشان براي طمع در مال ایشان، و آیه محتمل است هر دو معنی را و مفسّران هر دو «12» دمامت
قول را گفتهاند.خلقشان، یا رغبت میکنی در نکاح ایشان براي طمع در مال ایشان، و آیه محتمل است هر دو معنی را و مفسّران هر
با ضم - « یُصلِحا » 128 ابو الفتوح: قاریهاي کوفه خواندند « أَن یُصلِحا بَینَهُما » 118- 37 -پاورقی- 116 - دو قول را گفتهاند. -قرآن- 1
75 [ صفحه 121 ] و صداي جلو یاء، و کسر لام از مصدر اصلاح، و باقی قرّاء بفتح یاء و لام و تشدید صاد - 25 -قرآن- 66 - قرآن- 1
وَ» 9- 128 اینکه کلمه را مفسّرین تأکید فعل جلو دانستهاند یعنی البتّه سازگاري پیشه کنند. -قرآن- 1 « صُلحاً » . خواندهاند « یصالحا »
128 روح البیان: یعنی صلح بهتر است از طلاق و یا بد- رفتاري، و ممکن است چنین معنی شود: صلح خوب است « الصُّلح خَیرٌ
چنانکه بدرفتاري بد است سیوطی در کتاب حسن المحاضرة نوشته است: اگر کسی بخواهد از ابدال باشد باید در پنج خصلت
باطفال اقتدا کند که اگر بزرگان آن خویها داشته باشند همه وارستگان و از ابدال خواهند بود: 1- بفکر روزي نیستند. 2- در
بیماري از آفریننده خود گلهمند نیستند، 3- با یکدیگر غذا میخورند. 4- در هنگام ترس اشکشان جاري است، 5- در دشمنی
21 ابله است آن که فعل اوست لجاج || ابلهی را کجا علاج بود تا توانی لجاج - افراط نمیکنند و زود آشتی میکنند، شعر: -قرآن- 1
128 ابو الفتوح نوشته است: بعضی مفسّران گفتند: مراد نفس زن «َّ وَ أُحضِ رَت الَأنفُس الشُّح » پیشه مگیر || کآفت دوستی لجاج بود
است که بخیلی کند بحق و نوبت خود از ایثار کردن بر غیري، و بعضی دگر گفتهاند: مراد نفس مرد است که چون خواهد که زن
فَإِنَّ » 37- رها کند حق او نبگذارد، و بعضی گفتند: مراد هردواند از زن و شوهر که یکی از ایشان بخل کنند بحق خود. -قرآن- 1
51 سرّ تو که داناي فلک میداند || او - 128 ابو الفتوح نوشته است شاعر بفارسی گفته است. -قرآن- 1 « اللّهَ کانَ بِما تَعمَلُونَ خَبِیراً
129 « وَ لَن تَستَطِیعُوا أَن تَعدِلُوا » موي بموي رگ برگ میداند گیرم که برزق خلق را بفریبی || با او چه کنی که یک بیک میداند
طبري روایت شده است که پیغمبر [ص] با زنهاي خود بمساوات و عدالت رفتار میفرمود و میگفت: خدایا، آنچه میتوانم از -قرآن-
38-1 [ صفحه 122 ] کار من است و میکنم، و آنچه نمیتوانم ملامتم مکن که کار تو است و عمر خلیفه میگفته است خدایا اختیار
دل خود را ندارم، ولی تا بتوانم رفتارم بعدالت خواهد بود. مجمع: یعنی شما نمیتوانید با زنهاي متعدّد خود بعدالت رفتار کنید از
128 مجمع: یعنی با زنهاي مورد علاقهي خود طوري رفتار «ِ فَلا تَمِیلُوا کُل المَیل » . جهت خرج و معاشرت و همهي شئون حیاتی
128 ابو الفتوح نوشته است: چنان که « فَتَذَرُوها کَالمُعَلَّقَۀِ » 33- نکنید که موجب ستمگري و تجاوز بحقوق دیگري شود. -قرآن- 1
1328 « 30 إِن تُحسِنُوا وَ تَتَّقُوا - آویختهي بین- الامرین، نه بیوه باشد، نه شوهردار، بین الباب و الدّار، نه اینکه باشد و نه آن. -قرآن- 1
ابو الفتوح نوشته است: از خدا بترسی در آن که ظلم کنی و حیف، و از حق یکی بازگیري و در دیگر افزایی، و در خبر است که
امیر- المؤمنین علی علیه السّلام دو زن داشت روزي که نوبت یکی بود، در سراي آن دیگري وضوي نماز نکردي، و در خبر است
از باقر علیه السّلام از پدرانش که رسول [ع] در آنوقت که بیمار بود در حجرهي زنان میگردانیدند بنوبت تا دلخوش گردند، و
دو زن داشت، هر دو بیک روز بمردند بطاعون، قرعه بیفکند تا ابتدا بتجهیز و دفن کدام «13» بحجرهي عایشه بخفت، و معاذ جبل
کند. و بنزدیک ما هر که چهار زن آزاد دارد نشاید که او بنزدیک یکی از ایشان دو شب مقام کند إلّا برضاي دیگران، و چون سه
زن دارد، دو شب بر دو کس باشد و دو شب بر یکی، و اگر دو زن دارد شبی بر یکی باشد و سه شب بر یکی براي اینکه او را چهار
زن حلال است، چون نکرده است از اوست.دو زن داشت، هر دو بیک روز بمردند بطاعون، قرعه بیفکند تا ابتدا بتجهیز و دفن کدام
کند. و بنزدیک ما هر که چهار زن آزاد دارد نشاید که او بنزدیک یکی از ایشان دو شب مقام کند إلّا برضاي دیگران، و چون سه
زن دارد، دو شب بر دو کس باشد و دو شب بر یکی، و اگر دو زن دارد شبی بر یکی باشد و سه شب بر یکی براي اینکه او را چهار
[ 506 سخن ما همان ترجمه و نقل است. [ صفحه 123 - 33 -پاورقی- 504 - زن حلال است، چون نکرده است از اوست. -قرآن- 1
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 131 تا 134
صفحه 68 از 251
وَ لِلّه ما فِی السَّماوات وَ ما فِی الأَرض وَ لَقَد وَصَّینَا الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ مِن قَبلِکُم وَ إِیّاکُم أَنِ اتَّقُوا اللّهَ وَ إِن تَکفُرُوا فَإِن لِلّه ما فِی
السَّماوات وَ ما فِی الَأرض وَ کانَ اللّه غَنِیا حَمِیداً [ 131 ] وَ لِلّه ما فِی السَّماوات وَ ما فِی الأَرض وَ کَفی بِاللّه وَکِیلًا [ 132 ] إِن یَشَأ
یُذهِبکُم أَیُّهَا النّاس وَ یَأت بِآخَرِینَ وَ کانَ اللّه عَلی ذلِکَ قَدِیراً [ 133 ] مَن کانَ یُرِیدُ ثَوابَ الدُّنیا فَعِندَ اللّه ثَواب الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ کانَ
583 معنی لغات: وصّ ینا- از مصدر توصیه بمعنی سفارش، و کیل- آن که مورد اطمینان است و - اللّه سَمِیعاً بَصِیراً [ 134 ] -قرآن- 1
اعتماد، کسی که در مورد عجز دیگري کار او را انجام میدهد. ترجمه: و آنچه در آسمانها و زمین است مال خدا است [پس
گشایش و شایستگی در زندگی شما فراهم شود و ما بشما و بآن کسان که پیش از شما کتاب آسمانی دادیم سفارش کردیم که از
نافرمانی خدا پرهیز کنید و اگر کافر شوید آنچه بآسمانها و زمین است مال خدا است و او ستوده است و بینیاز [از کفر و دین و
چون] آنچه بآسمانها و زمین است ملک او است پس او براي نگهبانی و وکالت آفرینش بس بود که اگر 132 بخواهد شما مردم را
میبرد و مردمانی دگر میآورد که خدا بر اینکه کار توانا بود. و آنکه 133 بهرهي دنیا خواهد [بیابد] که بنزد خدا بهره اینکه جهان و
131 طبري: چون در آیت جلو گفته شده است: زن «ِ وَ لِلّه ما فِی السَّماوات » : آن جهان باشد و خداوند بینا و شنوا بود. سخن مفسّرین
و مرد از هم جدا شده را خدا روزي میدهد، در دنبالهي آن یادآوري شده است که نگرانی از چنین پیشآمد و سوء اتّفاق نداشته
باشید، و هر جزع و فزع و بیقراري که دارید بخدا شکایت کنید، چه او همه چیز را آفریده است و در قدرت او است که وسیلهي
48 [ صفحه 124 ] فخر: یک احتمال ارتباط اینکه آیه بآیت جلو اینکه است که چون در - آرامش دل شما را فراهم کند. -قرآن- 15
اول امر باحسان و خوشرفتاري با بیچارگان شده است، در اینکه آیه یادآوري شده است که آن دستورها بمنفعت خود مردم است
132 طبري: اینکه جمله اشاره است بمطلب چند « وَ لَقَد وَصَّینَا الَّذِینَ » . چون خداوند احتیاج بچیزي ندارد و همه چیز بقدرت او است
آیه جلو و قضیّه بنی ابیرق که آرد و زره و اسباب جنگ همسایه را دزدیدند و یکی آنها مرتدّ شد و فرار کرد، اینکه آیه تهدید
جهت تکرار اینکه جمله در دو «ِ وَ لِلّه ما فِی السَّماوات » 32- است براي آنها که روش بنی ابیرق و دزد کافر را تقلید کنند. -قرآن- 1
آیه بعقیدهي بعضی فقطّ براي تأکید و تثبیت مطلب است، ولی دیگران گفتهاند براي نمایاندن سه جهت در سه نوبت گفته شده
است: اوّل- براي لزوم اطاعت خدا که چون زمین و آسمان آفریدهي او است باید مطیع باشیم. دوّم- براي توضیح اینکه بینیازي و
34 سوّم- چون آسمان و زمین بقدرت او - ستایش منحصر باو است گفته شده است: آسمان و زمین پدیدهي او است. -قرآن- 1
است پس بهتر و کیل و نگهبان خداوند است و بس. فخر: در نوبت اوّل اینکه جمله براي توضیح آیت جلو است که گفته شده است
زن و مرد که از هم جدا شوند گشایش کارشان با خدا است، در اینکه آیه استدلال شده است که چون آسمان و زمین بقدرت
خداوند است پس گشایش و آسایش زن و مرد آسان است و ممکن. در نوبت دوّم براي توجه خاطر مخالفین که چون گفته شده
است: از کفر و انحراف خودداري کنید، با اینکه جمله فهمانده شده است که آفرینش و زمین و آسمان بقدرت خدا است و از دین
و ایمان شما بینیاز است. در نوبت سوّم اظهار مطلب دیگري است که چون زمین و آسمان ملک خدا است میتواند مردم منحرف را
] 64- 133 طبري: اینکه جملهها -قرآن- 1 « إِن یَشَأ یُذهِبکُم أَیُّهَا النّاس وَ یَأت بِآخَرِینَ » . یکباره نابود کند و دیگري بجاي آنها بیاورد
و منظور سرزنش بنی ابیرق است که زره « لا تَکُن لِلخائِنِینَ خَصِ یماً » صفحه 125 ] اشاره است بآیات جلو که گفته شده است
دزدیدند، و اعلام اینکه است که ممکن است شما مردم منافق نابود شوید و مردمی صالح و شایسته بجاي شما و براي کومک
82 روح البیان: یعنی شما با همهي نافرمانی باز هم زنده هستید و آسوده براي اینکه خدا از اطاعت شما - بپیغمبر بیایند. -قرآن- 48
بینیاز است و میتواند همه شما را نابود کند و دیگري بجاي شما بیاورد. طبري: روایت کردهاند، چون اینکه آیه نازل شد پیغمبر
[ص] دست بر پشت سلمان زد و فرمود: آن مردم دیگر که بجاي اینکه اشخاص میآیند از اهل و ملّت اینکه شخص خواهد بود،
134 مجمع: اینکه جملهها براي تهدید منافقین است که براي استفادهي « مَن کانَ یُرِیدُ ثَوابَ الدُّنیا تا آخر » .« ایرانی » یعنی عجم فرس
صفحه 69 از 251
37 فخر: یعنی آن مردم که براي غنیمت و بهرهي دنیا بجهاد میروند خطا- کارند که - مادّي با مسلمین موافقت میکردند. -قرآن- 1
اینکه بهرهي ناچیز را میخواهند، و از منافع اصلی و حقیقی که در عالم دیگر فراهم است رو گردان هستند، اگر اینکه مردم عاقل
هستند پی ثواب آخرت میروند تا بهرههاي همیشگی بآنها برسد و در دو عالم خوشبخت باشند. روح البیان: حدّادي گفته است:
اینکه آیه براي تهدید منافقین و ریاکاران است، اگر اخلاص در عمل باشد تمام دنیا با آن برابر نباشد، شعر: عبادت باخلاص نیّت
نکو است || و گر نه چه آید ز بیمغز پوست حکایت کردهاند: جوانمردي غلام خویش را گفت: سخاوت آن نیست که صدقه
بکسی دهند که او را بشناسند، صد دینار بستان و ببازار ببر و اوّل درویشی که بینی بوي ده، غلام ببازار رفت، پیري دید که حلّاق
سر او میتراشید، زر بوي داد، پیر گفت که من نیّت کردهام که هر چه مرا فتوح شود بوي دهم و حلّاق را گفت بستان، حلّاق گفت:
من نیّت کردهام سر او را براي خدا بتراشم، اجر خود از حق تعالی بصد دینار نمیفروشم، و هیچکس نستاند، غلام بازگشت و زر
بازآورد. [ صفحه 126 ] استفادهي ما همان است که در ترجمه و نقل از دیگران نوشتیم.
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 135 تا 136
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامِینَ بِالقِسطِ شُهَداءَ لِلّه وَ لَو عَلی أَنفُسِکُم أَوِ الوالِدَین وَ الَأقرَبِینَ إِن یَکُن غَنِیا أَو فَقِیراً فَاللّه أَولی بِهِما فَلا
تَتَّبِعُوا الهَوي أَن تَعدِلُوا وَ إِن تَلوُوا أَو تُعرِضُوا فَإِن اللّهَ کانَ بِما تَعمَلُونَ خَبِیراً [ 135 ] یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّه وَ رَسُولِه وَ الکِتابِ
الَّذِي نَزَّلَ عَلی رَسُولِه وَ الکِتاب الَّذِي أَنزَلَ مِن قَبل وَ مَن یَکفُر بِاللّه وَ مَلائِکَتِه وَ کُتُبِه وَ رُسُلِه وَ الیَوم الآخِرِ فَقَد ضَل ضَ لالًا بَعِیداً
598 معنی لغات: قوّامین- مفرد آن قوّام بمعنی زیبا قامت، دست اندر کار و عهدهدار، تواناي در کار، امیر و فرمان - 136 ] -قرآن- 1 ]
ده. القسط- عدالت، بهره و بخش، اندازه. اولی- سزاوارتر و لا یقتر. تلووا- از مصدر لی بتشدید یاء بمعنی بتأخیر انداختن و بامروز و
فردا گذراندن، حق کسی را انکار کردن. ترجمه 135 : اي مؤمنین [شما را متوجّه کردیم که بهرهي دنیا و آخرت نزد خداوند است
پس] در میانهروي و انصاف استوار باشید و گواهی براي خدا دهید گرچه بر زیان خود و پدر و مادر و خویشان باشد، چه بسود
نادار یا بینیاز گواه شوید که خدا شایستهتر بکار آنها است [پس بفرمان او باشید] و بدنبال خواستهي خود از انصاف نگردید که اگر
در گواهی زبان بگردانید یا رو گردان ز گواهی شوید خدا از آن خبردار شود. اي مؤمنین 136 بخدا و پیغمبرش بگروید و بقرآن
که بر پیغمبرش فرو فرستاد و آن تورات و انجیل که زین پیش فرو فرستاده و آنکه خدا و فرشتگان او و نامههاي آسمانی و پیامبران
یا أَیُّهَا الَّذِینَ » : او و روز رستاخیز باور نداشت چنان گمراه شده است که از [ صفحه 127 ] نیکبختی خود دور مانده. سخن مفسّرین
135 طبري: اینکه آیه ادب میکند آن مؤمنین مقلّد را که عمل دیگران را پیروي میکنند، چنانکه دیگران براي « آمَنُوا کُونُوا قَوّامِینَ
رعایت فقر و اظهار اسلام بنی ابیرق رفتند حضور، پیغمبر و آنها را صالح و بیگناه معرفی کردند [تفصیل اینکه قضیّه در آیات جلو
نوشته شده است] و هم طبري از سدّي نقل کرده است: دو نفر حضور پیغمبر [ص] بدادخواهی آمدند که یک نفر فقیر و دیگري
سرمایهدار بود، و پیغمبر در دل میخواست موافقت با فقیر کند، چون او قدرت تجاوز و ستم ندارد، اینکه آیه براي راهنمائی آن
67 فخر: از سه جهت اینکه آیه بآیات جلو مربوط است: 1- پس از آن که حقوق زنها و رفتار با آنها - حضرت نازل شد. -قرآن- 15
گفته شده است، دستور داده شده است که باید حقوق خداوند رعایت شود. 2- چون در آیت پیش گفته شده است که مردم فقطّ
مزد دنیا میخواهند با اینکه باید ثواب دنیا و آخرت بخواهند. در اینکه آیه بیان شده است: سعادت انسان در آن است که همهي
گفتار و کردارش براي خدا باشد تا در آخرین مرتبهي انسانیّت باشد و اوّل مرتبهي ملک، 3- چون از اوّل اینکه سوره دستور بوده
است به- رفتار با عدالت با زن و یتیم و شاهد خواستن در پس دادن اموال آنها بخودشان، و پس از آن فرمان شده است به دادن
جان و مال در راه خدا و پس از آن سخن از شهادت براي طعمۀ بن ابیرق و دزدي زره بمیان آمد که در همه اینها به آداب زندگی
و ما در ترجمه و ارتباط آیات بجلو همانچه امام » اجتماعی راهنمائی شده است در اینکه آیه همان مطالب تأکید و تثبیت شده است
صفحه 70 از 251
135 مجمع: اینکه جمله میفهماند که شهادت خویشاوندان بسود «ِ أَوِ الوالِدَین » .« در جهت دوّم نوشته است تشخیص دادیم، و نوشتیم
یا زیان یکدیگر جایز است، اگرچه پدر و فرزند باشد، و إبن عبّاس همین طور گفته است: إبن شهاب زهري گفته است: مسلمین
] 20- پیشین بر همین روش بودند که شهادت بسود و زیان یکدیگر میدادند و برحق بود، تا آن که دستههاي مختلف -قرآن- 1
صفحه 128 ] مردم با یکدیگر آمیخته شدند و رفتار آنها موجب اتّهامشان شد و حکومتها بگفتار آنها مطمئن نبودند مقرّر کردند
شهادت آنکه متّهم به رعایت خویشاوندي است پذیرفته نشود ابو الفتوح نوشته است: بنزدیک ما گواهی مرد براي مادر و پدر روا
1435 ابو الفتوح: نقل کردهاند: فقیري « باشد و برایشان روا نباشد، و گواهی مادر و پدر براي فرزند و برادر روا باشد. اللّه أَولی بِهِما
و سرمایهداري نزد پیغمبر بحکومت رفتند، آنحضرت بگمان اینکه غنی بفقیر ستم میکند مایل شد براي فقیر حکم کند، اینکه آیه
نازل شد و اینکه منقول درست نیست، چون بر خلاف عصمت مقام نبوّت است که نیندیشیده قضاوت کند، و اینکه جمله براي
دستور پیغمبر نیست بلکه بروش عموم کلام و توجّه سخن بهمهي مردم است، اینکه بود خلاصهي گفتهي ابو الفتوح، ممکن است
بگوئیم: بدرستی و نادرستی جهت نزول آیه کار نداریم، لیکن نمیتوانیم اینگونه خطاب با پیغمبر را خلاف عصمت بدانیم، زیرا
پیغمبر بشري است مثل دیگران احساس و عاطفه دارد و باین خواص نفسانی گرفتار است، ولی چون رهبر بشر است اگر اینکه
خاصّههاي نفسانی موجب انحراف او شود، جلوگیري نفسانی دارد که معنی عصمت همان خاصیّت ربّانی است و مانع نفسانی او
است و منحصر بخود او که دیگري اینکه بهره را ندارد، و اگر چیزي در دل او بگذرد که بر خلاف مصلحت خود او باشد و یا
اجتماعی و افرادي که رهبري آنها را عهدهدار است، آن نگهبان غیبی جلوگیر او میشود تا از فکر و عمل برخلاف مصلحت مصون
یعنی یوسف آهنگ زلیخا کرد اگر دلیل و «14»«ِ وَ هَم بِها لَو لا أَن رَأي بُرهانَ رَبِّه » باشد. و در سورهي یوسف که گفته شده است
برهان خداوندي را نمیدید، خود دلیل است بر اینکه میل نفسانی گریبانگیر یوسف بود ولی خاصیّت ربّانی جلو او را گرفت و نیز
همین مطلب را میفهماند « لَو لا أَن ثَبَّتناكَ لَقَد کِدتَ تَرکَن إِلَیهِم شَیئاً قَلِیلًا » : اینکه آیه که روي سخن با پیغمبر است گفته شده است
که میل نفسانی بشري تحریک شد، ولی خاصیّت یعنی یوسف آهنگ زلیخا کرد اگر دلیل و برهان خداوندي را نمیدید، خود دلیل
است بر اینکه میل نفسانی گریبانگیر یوسف بود ولی خاصیّت ربّانی جلو او را گرفت و نیز اینکه آیه که روي سخن با پیغمبر است
همین مطلب را میفهماند که میل نفسانی بشري تحریک شد، « لَو لا أَن ثَبَّتناكَ لَقَد کِدتَ تَرکَن إِلَیهِم شَیئاً قَلِیلًا » : گفته شده است
1569 [ صفحه 129 ] ربّانی و عصمت ذاتی - 1245 -قرآن- 1496 - 1242 -پاورقی- 1243 - 26 -قرآن- 1190 - ولی خاصیّت -قرآن- 1
آن حضرت موجب ثبات و استقامت او شد در طریق خیر و مصلحت. فخر: در قرائت ابی بن کعب اینکه طور بوده است فاللّه اولی
135 مجمع: معنی اینکه جمله دو احتمال است: 1- بهواي دل خود شهادت ندهید « فَلا تَتَّبِعُوا الهَوي أَن تَعدِلُوا » . بهم بصیغهي جمع
2- تعدلوا مشتق از عدول باشد یعنی از شهادت خود منحرف از حق نشوید و عدول از 42- منظور رفتار بعدالت است. -قرآن- 1
وظیفهي خود نکنید. فخر: چون عدالت نتیجهي خودداري از هوي و هوس است پس معنی آیه اینکه است: پی هوي و خواستههاي
با ضم و صداي جلو لام و یک واو قرائت « تلوا » 135 مجمع: إبن عامر و حمزه « وَ إِن تَلوُوا أَو تُعرِضُوا » . نفسانی نروید تا عادل باشید
کردهاند، و بقیّه بقرائت مشهور خواندهاند که ضمّهي واو اوّل و سکون واو دوّم است. و هم او نوشته است که از إبن عبّاس و مجاهد
نقل شده است: معنی جمله اینکه است: اگر در انجام شهادت کوتاهی کنید و یا خودداري نمائید، از سدّي نقل شده است: یعنی اگر
شما حاکمان و فرماندهان از حکم براي یکی کوتاهی و مماطله کنید، و یا خودداري و اعراض کنید از یکی از دو طرف دعوي
یعنی اگر « تعرضوا » یعنی اگر عوض کنید شهادت خود را، او « ان تلووا » براي سود دیگري. و از حضرت باقر [ع] روایت شده است
136 طبري: اگر کسی اعتراض کند که «ِ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّه وَ رَسُولِه » 32- کتمان کنید و بپوشانید شهادت را. -قرآن- 1
چگونه مردم مؤمن نامیده شدهاند و باز امر شده است که مؤمن شوید! جواب اینکه است که چون یهود مؤمن بتورات و موسی
بودند و بس، و مسیحیها مؤمن به تورات و انجیل بودند و پیغمبر [ص] و قرآن را قبول نداشتند، اینکه آیه خطاب به آنها است که اي
صفحه 71 از 251
مردم مؤمن بقسمتی از رهبریهائی خداپرستی و توحید مؤمن بهمهي آنها بشوید که موسی و عیسی و محمّد است و کتابهاي آنها. -
65 تفسیر کشف الأسرار نوشته است: پیر طریقت گفت: خداوندا موجود نفس- هاي جوانمردانی، حاضر دلهاي ذاکرانی، - قرآن- 1
از نزدیک نشانت میدهند و برتر از [ صفحه 130 ] آنی، و از دورت میپندارند و نزدیکتر از جانی، گفتم صنما مگر که جانان منی||
اکنون که همی نگه کنم جان منی میگوید: اي شما که شریعت پذیرفتید حقیقت بپذیرید، شریعت چیست! حقیقت چیست! شریعت
چراغ است حقیقت داغ است، شریعت بند است، حقیقت پند است، شریعت نیاز است، حقیقت ناز است، شریعت ارکان ظاهر است،
حقیقت ارکان باطن است، شریعت بواسطه است، حقیقت بمکاشفه است. ابو الفتوح: در معنی اینکه جمله چند قول گفتند: 1- اي
کسانی که بزبان اظهار ایمان کردهاید بدل هم آنرا بپذیرید. 2- اي کسانی که مؤمن شدهاید در ایمان خود مستقیم و پایدار باشید.
فخر: یعنی اي مردمی که بتقلید مؤمن هستید مؤمن با دلیل باشید. مجمع: روایت کردهاند که عبد اللّه بن سلام عالم یهودي با عدّهاي
از موافقین خود حضور پیغمبر رسیدند و عرض کردند: ما بتو و قرآن تو و بموسی و تورات او ایمان داریم و دیگري را قبول نداریم،
136 ابو « وَ الکِتاب الَّذِي نَزَّلَ- تا- أَنزَلَ » . اینکه آیه براي جواب آنها نازل شد که باید بهمهي اینها مؤمن باشید و آنها هم پذیرفتند
با ضم اوّل و کسر زاي بصیغه مجهول قرائت کردهاند، و بقیّهي قاریها با فتح اوّل « نزّل و انزل » الفتوح: إبن کثیر و ابو عمرو و کسائی
126 «ِ وَ مَن یَکفُر بِاللّه وَ مَلائِکَتِه » 53- 32 -قرآن- 44 - و فتح زاي بصیغهي معلوم خواندهاند، و در نتیجه معنی تفاوتی نیست. -قرآن- 1
تا آخر طبري: یعنی انکار و کفر بیکی از اینها در نتیجه کافر شدن بهمهي آنها است و قبول بعضی از آنها حقیقت ایمان نیست و
-44- آن است که از راه مستقیم دور شده و بسوي مهلکه رفته است. -قرآن- 1 « ضَ لالًا بَعِیداً » باید بهمهي آنها ایمان باشد، و معنی
ضَلَّ » 253 مجمع: یعنی انکار نبوّت پیغمبر موجب انکار همهي ادیان و کتب است. و حسن بصري گفته است: جملهي - قرآن- 235
133 [ صفحه 131 ] تنویر المقباس: اینکه جملهها را - یعنی راه یگانگی و یکدلی و الفت را بسته است. -قرآن- 108 « ضَلالًا بَعِیداً
دانسته است که « أو » را بمعنی « واو » چنین معنی کرده است: هرکس کافر شود بخدا یا ملائکه یا کتابها یا پیغمبران یا روز قیامت، که
به فارسی [ یا ] معنی میشود. سخن ما: 1- آیت اوّل حقیقت دینداري را یادآور میشود که ایمان درست آن است که هیچگونه
محافظهکاري و اغفال و جانبداري و خودپرستی در آن نباشد، مؤمن باید حق بگوید اگرچه بر ضرر خودش یا نزدیکترین خویشان
صریح است که باید از شهادت و گفتار بحق خودداري نشود اگرچه بر ضرر پدر و مادر باشد، «ِ أَوِ- الوالِدَین » او باشد، و کلمات
لیکن فقها در اینکه مطلب اختلاف کردهاند، و بیشتر فقها معتقدند که شهادت فرزند بر ضرر پدر جایز و مسموع نیست، در کتاب
جواهر بحث شهادت مسئله سوّم از مواضع تهمت نقل کرده است از شیخ طوسی که در اخبار فرقهي امامیّه منع شده است از شهادت
و از شافعی نقل کرده است که شهادت در مال و حقوق « لا تقبل شهادة الولد علی والده » فرزند بر پدر و نیز روایتی نقل کرده است
280 فقطّ - جایز است و در امور غیر مالی که مستلزم مجازات بدنی است جایز نیست، در پایان اینکه مطالب گفته است: -قرآن- 258
تهدید با « فَإِن اللّهَ کانَ بِما تَعمَلُونَ خَبِیراً » بر ضرر پدر جایز نیست ولی شهادت بر ضرر پدر بزرگ و مادر جایز است. در جمله آخر
اشاره است که از اینکه گونه انحرافات اخلاقی خدا خبردار است و اینکه عالم مادي گنجایش مجازات آن را ندارد، و محوّل بعالم
2- در آیت دوّم تصریح شده است که دین و اعتقاد بحقایق آفرینش قابل تجزیه نیست، و 64- ابدي خداوندي است. -قرآن- 14
شاید اشاره باشد باین که دین « ضَل ضَ لالًا بَعِیداً » معتقد بتوحید باید نبوّت را قبول کند و همچنین معاد و عالم دیگر را، و جملهي
یک حقیقت واحد دامنهداري- است که شعب و اصول و فروع آن وابسته بیکدیگر و غیر قابل تفکیک است، پس اگر قسمتی از آن
انکار شود گمراهی است که دور است از هدایت، چون آنکه همه را منکر است ممکن است وقتی بخود آید و جستجو کند و
بپذیرد، پس در گمراهی دور از هدایت نیست ولی آنکه قسمتی را پذیرفته است مثل جاهل مرکب است که خود را مؤمن میداند، و
[ 206 [ صفحه 132 - پی تکمیل ایمان خود نمیرود، پس در گمراهی بجائی رسیده است که دور از هدایت و نالایق. -قرآن- 181
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 137 تا 141
صفحه 72 از 251
إِن الَّذِینَ آمَنُوا ثُم کَفَرُوا ثُم آمَنُوا ثُم کَفَرُوا ثُم ازدادُوا کُفراً لَم یَکُن اللّه لِیَغفِرَ لَهُم وَ لا لِیَهدِیَهُم سَبِیلاً [ 137 ] بَشِّرِ المُنافِقِینَ بِأَن لَهُم
عَذاباً أَلِیماً [ 138 ] الَّذِینَ یَتَّخِ ذُونَ الکافِرِینَ أَولِیاءَ مِن دُونِ المُؤمِنِینَ أَ یَبتَغُونَ عِندَهُم العِزَّةَ فَإِن العِزَّةَ لِلّه جَمِیعاً [ 139 ] وَ قَد نَزَّلَ عَلَیکُم
فِی الکِتاب أَن إِذا سَمِعتُم آیات اللّه یُکفَرُ بِها وَ یُستَهزَأُ بِها فَلا تَقعُدُوا مَعَهُم حَتّی یَخُوضُوا فِی حَ دِیث غَیرِه إِنَّکُم إِذاً مِثلُهُم إِن اللّهَ
جامِع المُنافِقِینَ وَ الکافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعاً [ 140 ] الَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُم فَإِن کانَ لَکُم فَتح مِنَ اللّه قالُوا أَ لَم نَکُن مَعَکُم وَ إِن کانَ
لِلکافِرِینَ نَصِ یب قالُوا أَ لَم نَستَحوِذ عَلَیکُ م وَ نَمنَعکُم مِنَ المُؤمِنِینَ فَاللّه یَحکُم بَینَکُم یَومَ القِیامَۀِ وَ لَن یَجعَلَ اللّه لِلکافِرِینَ عَلَی
آیا، حرف استفهام و پرسش. یبتغون- از مصدر ابتغاء بمعنی طلب کردن، در -« أ» : 999 معنی لغات - المُؤمِنِینَ سَبِیلًا [ 141 ] -قرآن- 1
آب فرو رفتن، بمهلکه وارد شدن، یتربّصون- از مصدر تربّص بمعنی انتظار و توقّف. استحوذ- چیره و مستولی شد. ترجمه 137 : البتّه
آن کسان که مؤمن شدند و سپس کافر شدند و ز آن پس مؤمن شدند و پس از آن کافر شدند و بر کفر خود استوار بودند و
بیفزودند خدا را چنین مقدّر نبوده است که آنان را بیامرزد و نه براهی رهبريشان کند. 138 پس مردم منافق و دو- روي را نوید بده
اي محمّد که آزاري دردناك برايشان باشد 139 آن کسان که کافران را بجاي مؤمنان دوست خود گیرند چگونه از آنها عزّت و
برتري خواهند با اینکه هر [ صفحه 133 ] عزّت و برتري از خداوند است و بس! و 140 همانا در اینکه قرآن چنین دستوري براي شما
نازل شده است که اگر شنیدید مردمی آیات را منکر میشوند و بفسوس میگیرند شما در انجمن آنها ننشینید تا سخن دیگر بمیان
آرند و [از اینگونه سخن درگذرند که] شما نیز بمانند ایشان باشید اگر دوري نکنید که خدا منافقان و کافران همگی را بدوزخ
فراهم کند. همان کسان که در انتظار کار شما بودند تا اگر از سوي خدا براي شما گشایشی باشد گویند نه مگر ما با شما بودیم
[پس باید چون شما بهرهمند شویم] و اگر کافران را سودي بود بآنان گویند: نه مگر ما بر شما چیره بودیم که جلوگیر آنها ز شما
شدیم! و البته خداوند برستاخیز میان شما و آنان داوري کند و هرگز خدا براي کافران بر مؤمنان راهی و قدرتی نخواهد داد. سخن
137 طبري: قتاده گفت: آنها یهود بودند که بتورات مؤمن شدند و چون بآن رفتار « إِن الَّذِینَ آمَنُوا ثُم کَفَرُوا تا آخر » : مفسّرین
نکردند کافر شدند باز مسیحیها مؤمن شدند بانجیل و چون بفرمان مسیح رفتار نکردند کافر شدند و چون بمحمّد مؤمن نشدند
کفرشان فزون شد و ممکن نیست که خدا آنها را بیامرزد إبن زید گفته است: مقصود منافقین است که اسلام میپذیرفتند و باز کافر
57 مجمع: از حسن بصري نقل شده است: - میشدند دوباره مسلمان میشدند و باز برمیگشتند و تا دم مرگ کافر بودند. -قرآن- 15
مقصود از اینکه مردم آن عدّه یهود و مسیحی هستند که براي اغفال مردم مسلمان میشدند و پس از آن بآنها میگفتند: ما مردّد شدیم
در درستی گفتار پیغمبر و باز منکر میشدند و از اسلام رو گردان شده تا دم مرگ بر کفر باقی بودند. در کشف الأسرار نوشته است:
نابایستگان ازلند و خستگان ابد، فرا رفتند، پس بر وي درآمدند، پس برخاستند باز بیفتادند، و آنگه داغ جدائیشان برنهادند اللّه بر
سه جهت گفتهاند: اوّل- چون کافر شدند و اسلام نپذیرفتند، پس بر « ثُم ازدادُوا کُفراً » آن نیست که ایشانرا بیامرزد. فخر: براي جمله
کفرشان افزودهاند. دوّم- چون با عقیدهي کفر معصیت میکردند، پس بر کفر خود افزودهاند. سوّم- چون پس از کفر میگفتند ما به
42 [ صفحه 134 ] اظهار اسلام خود مسلمانان و دینشان را مسخره میکنیم و اینکه خود فزونی در کفر است. تفسیر - اینکه -قرآن- 18
المیزان طباطبائی: در تفسیر عیّاشی از محمّد بن مسلم روایت شده است که امام باقر [ع] و صادق [ع] فرمودند: اینکه جمله براي
توصیف عبد اللّه بن أبی. سرح نازل شد که کافر بود و بعد هم که مسلمان شد از ایمان چیزي در دلش نماند. و از ابو بصیر روایت
میفرمود: منظور از آیه آن کس است که میداند شراب حرام است و مینوشد، «[ امام باقر یا صادق [ع » شده است که شنیدم آنحضرت
137 ابو الفتوح نوشته « وَ لا لِیَهدِیَهُم سَبِیلًا » . و عمل زشت و قبیح است و اقدام بآن میکند، و میداند زکات حق فقرا است و نمیدهد
« الَّذِینَ یَتَّخِ ذُونَ الکافِرِینَ أَولِیاءَ » 31- است: و او را راهی ننماید یعنی ره بهشت و ثواب، و لایق بحال ایشان اینکه است. -قرآن- 1
139 فخر: همهي مفسرین معتقد هستند که مقصود آن منافقین هستند که با یهود دوستی میکردند بانتظار نابودي پیغمبر و مسلمین،
صفحه 73 از 251
چون یهود میگفتند: ما مردم محترم هستیم و منافقین میخواستند با دوستی یهود قدرت و اهمیّت پیدا کنند، از اینکه جهت با جملهي
341- 50 -قرآن- 321 - در آخر آیه اینکه آرزو ابطال شده است که همهي عزّت و اهمیّت از جانب خدا است. -قرآن- 1 « فَإِن العِزَّةَ »
140 طبري: اینکه آیه بخوبی معیّن میکند که نباید با هیچ باطل و ناحق مجالست کرد، و « وَ قَد نَزَّلَ عَلَیکُم فِی الکِتاب تا آخر » فی که
متقدّمین میگفتند: اگر مردي بسخن دروغ در مجلسی مردم را بخنداند خداوند بر همهي آنها غضبناك میشود و باین آیه استدلال
میکردند. عمر بن عبد العزیز عدّهاي را براي نوشیدن شراب تازیانه زد، یک نفر میان آنها روزهدار بود، گفتند: اینکه شراب ننوشیده
50 -قرآن- - قرآن- 1 - .« فَلا تَقعُدُوا مَعَهُم حَتّی یَخُوضُوا فِی حَدِیث غَیرِه إِنَّکُم إِذاً مِثلُهُم » است او اینکه جملههاي آیه را خواندفی که
را با صداي جلو نون و « نزّل » با فتح و صداي بالاي نون قرائت کردهاند، و بقیّهي قاریها « نزّل » 585-486 مجمع: عاصم و یعقوب
صداي زیر زاي خواندهاند، و در نتیجهي معنی تفاوت نمیکند. فخر: مفسّرین گفتهاند: مشرکین مکّه در مجالس خود قرآن را مسخره
وَ إِذا رَأَیتَ الَّذِینَ- یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعرِض » میکردند [ صفحه 135 ] و میخندیدند، براي اینکه رفتار آنها اینکه آیه نازل شد
و چون یهود مدینه مثل مشرکین مکّه آنرا مسخره میکردند و منافقین در مجالس آنها حاضر «ِ عَنهُم حَتّی یَخُوضُوا فِی حَ دِیث غَیرِه
میشدند و موافقت میکردند، اینکه آیه براي خطاب بمنافقین نازل شد که در گذشته هم براي شما که ادّعاي اسلام میکنید اینکه
180 تفسیر المیزان طباطبائی: محمّد بن فضل از حضرت امام رضا [ع] نقل کرده است که - مطلب در قرآن نازل شد. -قرآن- 65
فرمود: اینکه آیه دستور میدهد: اگر از کسی شنیدید حق را انکار و تکذیب میکند از نزد او برخیزید و با او همنشینی مکنید. فی که
140 فخر: یعنی چون منافقین با کافران در دنیا انجمن میشدند براي استهزا و مسخرهي قرآن و « إِن اللّهَ جامِع المُنافِقِینَ وَ الکافِرِینَ »
64 روح البیان: اینکه جمله بمنزله علّت است - پیغمبر، در عالم دیگر هم با آنها فراهم خواهند شد براي سوختن در جهنّم. -قرآن- 1
یعنی وقتی با آنها بنشینید همانند آنها هستید که در جهنّم با هم « إِنَّکُم إِذاً مِثلُهُم » براي جملهي جلو که گفته شده است فی که
برگزار میکنید، و چون روحهاي مردم بیکدیگر نزدیک است در دنیا هم با هم مأنوس هستند، و عایشه روایت کرده است: زنی در
مکّه مقلّده بود که به خانهها میرفت و با حرکات و کلمات خود زنها را میخنداند، پس از هجرت و گشایش در کارها او هم بمدینه
آمد و بر زنی وارد شد که همکار او در مدینه بود، روزي بر من آمد، پیغمبر وارد شد و فرمود: اینکه زن کیست! من معرّفی نمودم و
عرض کردم بر فلان زن مقلّده وارد شده است، فرمود ارواح مردم دستههاي مختلفی است که هرچند تاي آنها با یکدیگر مأنوس و
مجتمع هستند، و یک عدّهاي با اینها مخالف هستند و با دستهي دیگر موافق و همکار و یکدیگر را پیدا میکنند. حافظ گفته است: -
141 طبري: یعنی « أَ لَم نَستَحوِذ عَلَیکُم » 125 نخست موعظهي پیر میفروش اینست || که از مصاحب ناجنس احتراز کنید - قرآن- 90
30 [ صفحه 136 ] فخر در تفسیر - ما در گفتار خود بر شما چیره شدیم تا شما توانستید بر مسلمانان فاتح و غالب شوید. -قرآن- 1
اینکه جمله دو وجه است: 1- یعنی منافقین بکافرین می- گفتند: ما میتوانستیم بر شما چیره شویم و بکشیم و اسیرتان کنیم، لیکن
مسلمانان را از شما ترساندیم و با آنها کومک نکردیم تا موجب پیشرفت شما شد. 2- کافران و یهودیان میخواستند مسلمان شوند،
منافقین براي آنها استدلال کردند که بزودي کار پیغمبر و مسلمانان سست میشود و شما بر آنها غالب خواهید شد و آنها را وادار
کردند که منصرف از اسلام بشوند، و چون آنها را قدرتی پیدا شد گفتند: ما بودیم که بر رأي شما چیره شدیم و جلوگیرتان شدیم
141 طبري: حضرت امیر [ع] فرمود: مقصود در عالم دیگر و قیامت است که « وَ لَن یَجعَلَ اللّه لِلکافِرِینَ الخ » . از پذیرفتن اسلام
40 کشف الأسرار: ممکن است مقصود از مؤمنین اصحاب پیغمبر باشد که کافران - کافران مغلوب مسلمانان خواهند بود. -قرآن- 1
بر آنها تسلّط نداشتند، و شاید مقصود تسلّط بر عموم مسلمین باشد که کافران آنها را نابود کنند و از دین توحید اثري نماند. فخر:
ممکن است مقصود آن باشد که کافران مغلوب استدلال مسلمین هستند، و ممکن است بگوئیم: بطور کلّی کافران تسلّط بر مسلمین
ندارند مگر در پارهاي موارد معیّن، شافعی بر چند مسئلهي فقهی باین آیه استدلال کرده است مثل اینکه اگر کافري در جنگ بر
مسلمان مسلّط شد و اموال او را گرفت مالک نمیشود بدلیل همین جمله، و نیز کافر غلام مسلمان نمیتواند بخرد بدلیل همین جمله.
صفحه 74 از 251
اینها منقول از امام فخر بود. اینک میگوئیم: در کتابهاي ما شیعه هم در بسیاري از احکام فقه که میان مسلمان و کافر باشد باین
جمله استدلال شده است، مثل اینکه گفتهاند: کافر که شریک با مسلمان باشد در زمینی و ملکی، حق الشّ فعه ندارد، چون موجب
تسلّط او است بر مسلمان، و بمفاد اینکه جمله کافر حق تسلّط بر مسلمان ندارد. و نظیر اینکه استدلال در کتب فقه ما زیاد است.
تا آخر، شاید اشاره باشد بیک واقعیّت نفسانی که مردم بیثبات و بیاستقامت در فکر و « إِن الَّذِینَ آمَنُوا » سخن ما: 1- آیت 137
41 [ صفحه 137 ] و معنوي هستند، و چون هردمی فکري و عقیدهاي و کاري دارند، - کار خود محروم از بهرههاي مادّي -قرآن- 14
نه راه مستقیم و سعادت براي آنها فراهم است که از وسائل زندگی و مادّي بهره ببرند و نه مشمول آمرزش و بهرههاي معنوي عالم
دیگر هستند، چون هرچه عقیده و فکر دارند نتیجهي آنرا براي خود ذخیره میکنند و موجب سعادت یا شقاوتشان میشود، پس مردم
بیثبات که نه عقیدهي ثابت بحقایق عالم آفرینش دارند، و نه عملی بر طبق آن کردهاند، البتّه وسیلهي آمرزش براي خود تهیه
نکردهاند و در کارهاي زندگی اینکه عالم نیز همینطور است، آنکه هر روزي بفکري است و پی کاري راه مستقیم را گم کرده
میفهماند: آنان که با « الَّذِینَ یَتَّخِ ذُونَ الکافِرِینَ تا آخر » است و هدایت نمیشود و همیشه سرگردان است و گرفتار. 2- آیت 139
کافران دوستی میکنند و اعراض از مسلمین بامید بهرههاي زندگی براه خطا میروند، چون سود و عزّت از خداوند است که اصل
آفرینش است و مرکز همهي هستیها، و اینکه مطلب روشن است که هر چیزي را باید از مرکز اصلی و منبع و معدن آن جستجو
کرد، و نیز مسلّم است که در پیشگاه قدرت خداوند کافر و مؤمن یکی است و همه بهرهمند هستند، امّا منظور از اجتماع صالح و
تشکیل سازمان نوین رهبري گمراهان و اصلاح مردمان است بطوري که با اساس آفرینش بشري سازگار باشد، و مطابق مصلحت
مادّي و معنوي فردي و اجتماع باشد بطوري که رفع نواقص انسانی و نجات از توحّش و بربریّت شود و موجب سعادت همیشگی، و
البتّه اینکه نتایج مشروط و مربوط شده است بهمکاري و موافقت با یک دستهي مخصوص بشر که مسلمین باشند و معلوم است که
حقیقت عزّت و شرافت و بهرهي مادّي و معنوي همین است و بس که غیر اینکه گمراهی است و عاقبت بدو گرفتاري و آن روز که
اینکه آیه نازل شد نتیجهي آن معلوم شد چون مسلمین فاتح و عزیز شدند، و امروز هم میتوان گفت اینکه مطلب بخوبی نمودار
است، چون آن مردم که بتقرب کافران خوشدل و مغرور هستند و همّت بستهاند که در ممالک خارج کاري پیدا کنند و با اجانب
آمیزش و زندگی کنند، اگر براي دوري از مسلمین و اعراض از حقیقت آفرینش و راه خدا باشد کمال بدبختی است، و -قرآن-
52-14 [ صفحه 138 ] حرمان از سعادت و عزّت خداوندي، ولی اگر بمنظور رفاه و آسایش زندگی و کسب کمال و استفادهي از
وَ قَد » زمین پهناور خداوندي است، البتّه آنهم قدردانی از نعمت خدا و بهرهمندي از آفرینش بینهایت الهی است. 3- آیت فی که
بسیار روشن است که ایمان بیک حقیقت و یا دین و قانون مستلزم دفاع از آن است چون در طبیعت عموم مردم « نَزَّلَ عَلَیکُم تا آخر
نهاده شده است که بآنچه علاقه و دلبستگی دارند با هر وسیله بتوانند از آن دفاع میکنند، و البتّه دین که نتیجهي فکر و عمل آدمی
است و سود آن را همیشگی و دائمی میداند، با ارزشتر چیزي است که معتقد شده است و بآن دلبسته است. پس دفاع از آن بهر
وسیله که ممکن باشد لازم است، و کمتر وسیلهي دفاع از دین و عقیده کنارهگیري است از مجالست با مخالف، و احتراز از حضور
علاوه بر آنچه از حدیث و گفتار دیگران نقل « لَن یَجعَلَ اللّه لِلکافِرِینَ عَلَی المُؤمِنِینَ سَبِیلًا » در مجلس بدگوئی. 3- جملهي آخر
کردیم ممکن است بگوئیم: مقصود از سبیل استعلا و برتري است، و چون کفر، انحراف و دوري از اصل آفرینش است، و اسلام
پیوستگی و اتّصال بمبدأ و ریشه خلقت است، پس بمقتضاي طبیعت آن که منحرف و دور از اصل و ریشهي پیدایش خود شده
است، نازلتر و ناچیزتر و بیچارهتر است از آنکه خود را وابستهي باصل و ریشهي پیدایش خود نموده است، و بهمین جهت است که
آرامش دل و آسایش وجدان دستهي دوم بیشتر است و اطمینان و دلگرمی بآیندهي خود دارند پس بر فرض کافر بظاهر مسلّط بر
مسلمان باشد، ولی از سوي خدا یعنی مصلحت آفرینش و اصل ایجاد، لیاقت تسلّط براي کافر نیست، و مانند برتري و تفوّق موقّت
جاهل بر عالم است و مردم خائن بر اشخاص درستکار، و معلوم است که برتري افراد و دستههاي نالایق در عالم زیاد است. تا آنکه
صفحه 75 از 251
[ 942 [ صفحه 139 - 270 -قرآن- 875 - قرآن- 236 - .« الحمد للّه الّذي فضّل المفضول علی الفاضل » : گفتند
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 142 تا 147
إِن المُنافِقِینَ یُخادِعُونَ اللّهَ وَ هُوَ خادِعُهُم وَ إِذا قامُوا إِلَی الصَّلاةِ قامُوا کُسالی یُراؤُنَ النّاسَ وَ لا یَذکُرُونَ اللّهَ إِلاّ قَلِیلًا [ 142 ] مُذَبذَبِینَ
بَینَ ذلِکَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ مَن یُضلِل اللّه فَلَن تَجِدَ لَه سَبِیلًا [ 143 ] یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الکافِرِینَ أَولِیاءَ مِن دُونِ
المُؤمِنِینَ أَ تُرِیدُونَ أَن تَجعَلُوا لِلّه عَلَیکُم سُلطاناً مُبِیناً [ 144 ] إِن المُنافِقِینَ فِی الدَّرك الَأسفَل مِنَ النّارِ وَ لَن تَجِدَ لَهُم نَصِ یراً [ 145 ] إِلاَّ
- [ الَّذِینَ تابُوا وَ أَصلَحُوا وَ اعتَ َ ص مُوا بِاللّه وَ أَخلَصُ وا دِینَهُم لِلّه فَأُولئِکَ مَعَ المُؤمِنِینَ وَ سَوفَ یُؤت اللّه المُؤمِنِینَ أَجراً عَظِیماً [ 146
99 معنی لغات: یخادعون- از مصدر - 751 ما یَفعَل اللّه بِعَذابِکُم إِن شَکَرتُم وَ آمَنتُم وَ کانَ اللّه شاکِراً عَلِیماً [ 147 ] -قرآن- 1 - قرآن- 1
مخادعه و خداع بمعنی حیله کردن، ظاهر بر خلاف باطن نمایاندن، کسالی- جمع کسلان به معنی سست و تنبل، یراؤون- از مصدر
مراآة و رئاء، بمعنی نشاندادن برخلاف آنچه هست و مشاورت کردن. مذبذبین- جمع مذبذب بمعنی متحرّك در هوا آویخته،
مردد، متحیّر اعتصموا- از مصدر اعتصام بمعنی چنگ زدن، بدست گرفتن، بکسی چسبیدن و ملازم شدن، بلطف خداوند پناهندهي
از گناه شدن، از بدي و شرّ پناه بردن و خود را محفوظ داشتن. ترجمه: اینکه منافقان بگمان خود خدا را گول میزنند که با تنبلی و
سنگینی بنماز میایستند تا بمردم دین خود بنمایند و ریا کنند و جز اندکی ذکر خدا نکنند ولی خدا آنها را گول میزند [که بزندگی
آسودهشان دارد و در شمار مؤمنان بوند] [ صفحه 140 ] آنها سرگردان میان مؤمنان و کافران هستند که نه با اینکه دستهاند و نه با
آن [و ز بدي اندیشهشان خدا گمراهشان کرده] و آن را که خدا گمراه کند تو اي محمّد راهی براي او نیابی. 144 اي مؤمنان با
کافران بجاي همکیشان خود دوست نشوید مگر خواهید خدا را بآشکار بر آزار خود بدارید! 145 البتّه منافقان در فرودترین جاي
دوزخند و هرگز اي محمّد یاوري برايشان نیابی 146 مگر آنها که توبه کردند و به راه شایسته رفتند و خدا را دستاویز خود کردند
و دین خود ز بتپرستی براي خدا پاك نمودند چنین کسان با مؤمنان بوند و روزي باشد که خدا به مؤمنان مزدي بزرگ دهد. 147
یُخادِعُونَ » : مگر از آزار شما خدا چه خواهد اگر مؤمن و سپاسگزار باشید! چه او داناي سپاسگزار کار بندگان است. سخن مفسّرین
142 ابو الفتوح نوشته است حسن بصري و زجّاج و ازهري گفتند: معنی آن است که خدع میکنید پیغمبر خداي « اللّهَ وَ هُوَ خادِعُهُم
و آنچه صورت خداع دارد از خداي تعالی بایشان « یُؤذُونَ اللّهَ » : را، خداي تعالی خداع رسول را خداع خود خواند، چنان که گفت
آن است که ایشانرا فرو گذاشته است که حیات و قدرت و نعمت میدهد، و رسول را علیه السّلام فرموده است تا احکام مسلمانان بر
ایشان میراند با آنکه میداند ایشان کافرند و امّا خداع ایشان در قیامت آن بود که ایشان را فرو گذارد تا در پی مؤمنان میروند و
عقبههاي قیامت میبرند تا آنکه بدر بهشت رسند، چون که خواهند در بهشت شوند ربانیان در ایشان رسند و ایشان را با دوزخ برند.
کشّاف زمخشري: با ضم و صداي جلو کاف قرائت شده است و با فتح و صداي بالا « قامُوا کُسالی » 264- 56 -قرآن- 245 - -قرآن- 15
17 ابو الفتوح نوشته است: از عبد الکریم - قرآن- 1 - .« سکران و سکاري » است مثل « کسلان » هم خواندهاند و با هر دو قرائت جمع
بن عوجا حکایت کردهاند که کسی او را دید که نماز نیکو میگیرد، او را گفت: اینکه مباین طریقت تو است گفت عادت شهر است
142 ابو الفتوح: جبّائی گفته است: یعنی فقط از نماز « لا یَذکُرُونَ اللّهَ إِلّا قَلِیلًا » [ و ریاضت تن و حمایت اهل و ولد. [ صفحه 141
تکبیره الإحرام را بلند میگویند که مردم گمان کنند مشغول نماز هستند، قتاده گفته است: هرچه مقبول نباشد اندك است، و هرچه
40 فخر: یعنی وقتی با دیگران - خدا قبول کند آن بسیار بود، پس مقصود آن است که منافقین ذکر قابل قبول ندارند. -قرآن- 1
هستند نماز میخوانند، و گر نه، با نماز کاري ندارند. کشّاف: یعنی فقطّ در نظر مردم بیاد خدا و نماز هستند و بس، و یا مقصود آن
است که بیاد خدا نیستند مگر اندك، چنانکه بیشتر متظاهرین به- اسلام چنین هستند که چند شب و روز انسان با آنها همراه میشود
و هیچ نام خدا از آنها نمیشنود، لیکن صحبت دنیا تمام وقت آنها را گرفته است که دمی غافل از آن نیستند، و ممکن است کلمهي
صفحه 76 از 251
143 پیغمبر [ص] فرمود: داستان منافق داستان گوسفندي « مُذَبذَبِینَ بَینَ ذلِکَ » . بمعنی نبود باشد، یعنی هیچ یاد خدا نمیکنند « قلیلا »
است که از گلهي خدا جدا شده است بهر دسته گوسفند میرسد خود را بآن نزدیک میکند، باز از آنها جدا میشود و بطرف دستهي
« متذبذبین » با کسر ذال قرائت کرده است، و در مصحف عبد اللّه مسعود « مذبذبین » 30 فخر: إبن عبّاس - دیگر میرود. -قرآن- 1
قرائت کرده است و از مادهي دبّه گرفته است بمعنی « بینقطه » بزیادتی تاء بوده است، و از ابو جعفر نقل شده است که با دال مهمله
بمعنی میانهي کفر و « بَینَ ذلِکَ » طریقه، و مقصود اینکه خواهد بود که منافق میان طریقههاي مختلف در حرکت است، و کلمات
373 اي که - ایمان و یا مؤمنین و کافرین است قتاده گفته است: یعنی نه مؤمن با اخلاص هستند، نه کافر آشکارا. شعر -قرآن- 358
لا تَتَّخِ ذُوا » داري نفاق اندر دل || خار بادت خلیده اندر حلق هر که سازد نفاق پیشهي خویش || خار گردد بنزد خالق و خلق
40 [ صفحه 142 ] شدهاند، در اینکه آیه بمؤمنین سفارش - 144 فخر: چون در آیات پیش منافقین مذمّت -قرآن- 1 « الکافِرِینَ أَولِیاءَ
شده است که مانند منافقین نباشند و با کافران دوست نشوند، و علّت نزول آیه اینکه بود که انصار، در بنی قریظه، دوست و
همسوگند و همشیر داشتند، از پیغمبر [ص] پرسیدند، در روابط خود با آنها چه کنیم! فرمود: با مهاجرین دوستی کنید، و اینکه آیه
نازل شد. قفّال گفته است: اینکه آیه براي جلوگیري مؤمنین است از دوستی با منافقین، یعنی بعد از آنکه اخلاق منافقین را دانستید،
مجمع: اینکه میفهماند تا کسی شایسته و محکوم « أَ تُرِیدُونَ أَن تَجعَلُوا لِلّه عَلَیکُم سُلطاناً مُبِیناً » . پس روا نیست که با آنها دوستی کنید
68 یعنی مگر میخواهید بکفر و دروغ دانستن دین راه آزار - بعذاب نباشد خدا عذابش نکند. و حسن بصري گفته است: -قرآن- 1
گودتر نقطهي هر جاي گودي است، پس «ِ الدَّرك » : 145 فخر: لیث گفته است «ِ فِی الدَّرك الَأسفَل » . خود براي خدا باز کنید
آخرین گودي جهنّم است، ضحاك گفته است: درجات مراتب بالاي یکدیگر است، و درکات مراتب زیر « درك اسفل » مقصود از
بسکون راء خواندهاند، و دیگران با فتح آن قرائت کردهاند، و زجّاج گفته است: « درك » یکدیگر هستند، و حمزه و عاصم و کسائی
اینکه دو لغت است، مثل شمع و شمع. و چون منافقین مسلمانان را استهزاء میکردند، و باسرارشان مطلّع میشدند، و آنگاه کافران را
إِلَّا الَّذِینَ تابُوا وَ أَصلَحُوا، وَ اعتَصَمُوا بِاللّه وَ أَخلَصُوا دِینَهُم » خبردار میکردند، عذاب و گرفتاري آنها در درك اسفل معیّن شده است
146 ملا سلطان علی گنابادي در بیان السعادة: اینکه جملات را چنین معنی کرده است یعنی بجز آن مردم که از نفاق توبه کنند «ِ لِلّه
و کارهاي زشت گذشتهي خود را بوسیلهي یاري مقام نبوّت یا مظهر او، اصلاح کنند، و بمظهر خداوند، و شیخ ارشاد که علی علیه
السّلام است متمسّک شوند، و در دین خداوند که ولایت است باخلاص قدم بردارند که نااهل را در آن شریک نکنند، و بغرض
677 تأویلات کاشانی: اینکه جملات را چنین معنی کرده - 67 -قرآن- 582 - 28 -قرآن- 56 - فاسد ادّعاي ولایت ننمایند. -قرآن- 1
است: آنها که از بقیّهي نور و استعداد تکامل خود استفاده کرده و کومک توفیق خداوندي را پذیرفتهاند [ صفحه 143 ] و بوسیلهي
شکستن صفات نفسانی و برداشتن پردههاي هوي و هوس، آن اندازه از استعداد تلف شده را جبران کرده و در توجّه بحق ریسمان
اراده و عزم قوي را محکم گرفتهاند، و از پلیدیهاي موانع سلوك إلی الحق و خباثات شرك مخفی که توقّع و انتظار از غیر حقّ
است، دین خود را خالص کردهاند، پس با اینکه اندازه کوشش، جزء مؤمنین واصل بدرجهي یقین هستند که اجر عظیم دارند، و از
147 مجمع: 1- یعنی پاداش شکر میدهد. 2- بکار « شاکِراً عَلِیماً » . مشاهده تجلّی صفات حق و وصول بجنّت افعال بهرهمند هستند
19- اندك نیز پاداش میدهد. 3- حسن بصري گفته است: یعنی سپاسگزار بندگی مردم است با اینکه از آن بینیاز است. -قرآن- 1
همانطور که از مفسّرین نقل کردیم در حدیث هم نقل شده است که مقصود ،« أَ تُرِیدُونَ أَن تَجعَلُوا لِلّه تا آخر » سخن ما: جملههاي
از سلطان دلیل و برهان است، و شاید اینکه جمله اشاره باشد باین مطلب که بموجب آفرینش خداوند، در رها کردن همکیش و
همفکر و دوستی با ناجنس اثري است که آدمیرا مغلوب میکند و از مصلحت و خیر بشریت دور مینماید، و صلحا و مؤمنین که
موجوداتی هستند بر طبق مصلحت و خیر آفرینش رفتار میکنند، غالب و چیره هستند و داراي سلطنت و بر اینکه مردم کافر دوست
شاید براي توجّه باین حقیقت باشد که: تمام پدیدهها و اعمال و « ما یَفعَل اللّه بِعَذابِکُم » 2- آیت آخر 58- مسلّط میباشند. -قرآن- 20
صفحه 77 از 251
افعال هر یک بموجب علّت آن است، و باز آن خود وسیلهي پدیدهي دیگري است، پس نتیجهي شکر و ایمان توفیق و بهرهي
وَ کانَ اللّهُ » با ملاحظهي جملهي آخر «ُ ما یَفعَل اللّه » معنوي و سعادت در عالم دیگر است نه عذاب و گرفتاري، و معنی اینکه جملهي
شاید اینکه باشد با آن که خداوند و آن قدرت بیانتها سپاس است و دانش، و هیچ چیز را از نتیجه و دنباله آن جدا « شاکِراً عَلِیماً
422 [ صفحه - 359 -قرآن- 387 - 48 -قرآن- 338 - نمیدارد پس نتیجهي ایمان و شکر وابستگی بعلم و شکر خدا است. -قرآن- 14
144 ] جزء ششم
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 148 تا 149
لا یُحِبُّ اللّه الجَهرَ بِالسُّوءِ مِنَ القَول إِلاّ مَن ظُلِمَ وَ کانَ اللّه سَمِیعاً عَلِیماً [ 148 ] إِن تُبدُوا خَیراً أَو تُخفُوه أَو تَعفُوا عَن سُوءٍ فَإِن اللّهَ کانَ
217 معنی لغات: جهر- آشکار کردن کاري، آواز بلند کردن بمطلبی، سوء- بدي آفت، شرّ، فساد. - عَفُ  وا قَدِیراً [ 149 ] -قرآن- 1
جهت نزول: اسباب النّزول سیوطی: مجاهد گفت: مردي در مدینه کسی را مهمان کرد، و از او بشایستگی پذیرائی نکرد، اینکه آیه
در حق او نازل شد، و اجازه داده شد که اینکه بدرفتاري را نقل کند. ترجمه 148 : خدا دوست ندارد سخن بد بآشکار گفتن مگر
ستمدیده از ستمکار چه پیوسته خدا شنوا است و بینا [که گفتار بد را شنود و سزا دهد.] 149 چه اگر کار نیک بآشکار یا نهان کنید
-148 تا آخر طبري: « لا یُحِبُّ اللّه الجَهرَ بِالسُّوءِ » : و یا از بد کسی درگذرید همانا او ز ازل با گذشت و توانا بود. سخن مفسّرین
خواندهاند. از إبن عبّاس روایت شده است: معنی آیه اینکه است: « ظلم » خواندهاند، و بعضی با فتح ظاء « ظلم » بیشتر قاریها با ضم ظا
خدا دوست ندارد کسی را که نفرین مردم کند، مگر ستمدیده بر ستمکار خود، مجاهد گفته است: مقصود آن کس است که وارد
بر کسی میشود و از او پذیرائی نمیکند، او از نزد صاحب خانه خارج میشود و اینکه کار بد او را نقل میکند، و یا مهمانی که اسباب
و آسایش او را نگاه ندارند و از خانه بیرون بگذارند، او حق دارد آشکارا از صاحب خانه بدگوئی کند. إبن- زید گفته است: اینکه
را با فتح ظاء قرائت کرده است و نتیجهي معنی « من ظلم » آیه دنبال آیت پیش گفته شده است که توصیف منافقین است و جملهي
55 خداوند دوست ندارد باین منافقین که اوصاف و سرنوشتشان را نقل کردیم کسی آشکارا بد بگوید - چنین میشود: -قرآن- 15
که تو منافقی و چنین و چنان هستی، مگر نسبت بآن کس که برخود [ صفحه 145 ] ستم کرده است و دوباره بمنافقین پیوسته است
که جایز است آشکارا باو بد بگویند. ابو الفتوح: فرّاء گفته است: یعنی جایز نیست بدگوئی مگر نفرین بر ظالم یا نقل ستم ستمگر.
سدّي گفته است: مقصود آن کس است که انتقام بکشد از ظالم و دل خود را آرام کند و تشفّی نماید: و از حضرت باقر علیه
و عدّهاي آیات « وَ انتَ َ ص رُوا مِن بَعدِ ما ظُلِمُوا » السّلام اینکه معنی روایت شده است، و نظیر اینکه معنی در آیات دیگر هست مثل
یعنی « حسبی اللّه حسبی اللّه » دیگر، و روایت شده است که پیغمبر دید کسی بدیگري بد میگوید، و آن کس بجواب او میگوید
اینکه کار تو را خدا تلافی کند، آن حضرت فرمود: اوّل از خود اظهار حیات بکن، و حرف حساب خود را بگو، اگر عاجز شدي،
یعنی اگر سنگی بتو آمد از « ردّ الحجر من حیث اتاك فان الشّرّ لا یدفعه الّا الشّرّ » و امیر المؤمنین علی [ع] فرمود .« حسبی اللّه » بگو
- همان راه آنرا برگردان چون جلوگیري از شرّ باین است که آنرا بجاي خودش برگردانی. و عنصري شاعر گفته است: -قرآن- 331
369 و بهري بردباري نزد نادانی بود خاري || و اندر بد، بود رستن، چو نرهاند نکوکاري متوکّل بابو العیناء گفت: تا کی مردم را
هم مدح میکنی و هم بد میگوئی! گفت: تا هر وقت آنها با من بد و خوب میکنند، نهبینی خدا از بنده که راضی است میگوید:
و بقرائت آن که .«ٍ هَمّازٍ. مَشّاءٍ بِنَمِیم مَنّاع لِلخَیرِ مُعتَدٍ أَثِیم » : و آنرا که عملش ناپسند است توصیف کرده است «ٌ نِعمَ العَبدُ إِنَّه أَوّاب »
- 142 -قرآن- 194 - را بفتح ظاء خوانده است معنی چنین میشود: بکسی بد نباید گفت مگر بستمکار. -قرآن- 108 « من ظلم » جملهي
258 بلخی گفته است: ضحّاك بن مزاحم معتقد بوده است که جملات آیات مقدّم و مؤخّر شدهاند و دنبالهي آیات جلو است باین
یعنی چه کار دارد خدا که شما را عذاب کند اگر شاکر و « ما فعل اللّه بعذابکم ان شکرتم و آمنتم الّا من ظلم فان اللّه یعذّبه » طور
صفحه 78 از 251
بمعنی « إلّا » مؤمن باشید، لکن آن کس که ظلم کند خدا او را عذاب میکند، و هم ابو القاسم بلخی گفته است: ممکن است کلمهي
باشد و اینطور [ صفحه 146 ] معنی شود: خدا سخن زشت را دوست ندارد و هم آن کس را که ستمگر است، قطرب گفته « واو »
باشد، یعنی خدا دوست ندارد سخن بد را مگر آن را که مجبور کنند ببد گفتن. - « من اکره » بمعنی « مَن ظُلِمَ » است: میشود جملهي
131 مجمع: حسن بصري و سدّي گفتهاند: یعنی خدا دوست ندارد کسی را که براي انتقام حریف خود را دشنام دهد، - قرآن- 117
مگر شخص مظلوم که بآن اندازه که در دین اجازه داده شده است از ستمگر بخود، انتقام بگیرند، از امام باقر [ع] هم اینکه معنی
روایت شده است. حسن بصري گفته است: جایز است بآنکه کسی را بزهکار بخواند، بمانند سخن خودش او را جواب بگویند. و از
حضرت صادق [ع] روایت شده است: مقصود از اینکه آیه اینکه است که اگر کسی مهمان شد و از او پذیرائی نکردند، جایز است
کار بد میزبان را نقل کند. فخر: ممکن است اتّصال اینکه آیه بآیات جلو اینطور باشد که چون در آنها زشتیهاي منافقین مفصّل گفته
شده است، اینکه آیه بمنزلهي عذر و استثناي از گذشته است که اگرچه نقل زشتیها بد است لکن آن که بحیلهگري و آزار مردم
میکوشد، جایز است کار و گفتار او را معرّفی کنند و بمردم نشان بدهند. روح البیان: نقل کردهاند: مردي بجائی وارد شد که باو
غذا ندادند، او از آنها گله کرد و دیگران ملامتش کردند که چرا چنین میگوئی! اینکه آیه در اینکه گفتگو نازل شد. و معنی آیه
اینکه است: بدان که خدا دوست ندارد اظهار کار هاي قبیح مردم را مگر عمل ستمکاري که زیانش بمردم زیاد باشد و از اینکه
جهت پیغمبر [ص] فرمود: کارهاي زشت فاسق را بگوئید تا مردم از او بپرهیزند و در آثار پیشینیان است غیبت سه دسته مردم جایز
است: اوّل امام ستمکار، دوّم فاسقی که فسق خود را آشکار میکند، سوّم آنکه بدعت و آئین بر خلاف دین از خود اظهار مینماید و
مردم را بدان دعوت میکند، اینکه است که بیشتر کارهاي بد بوسیلهي زبان است که کوچک است و کارهاي بزرگ میکند. [
32 سنگ و آهن را مزن بر هم گزاف || گه ز روي - فرمت- 30 - «15» صفحه 147 ] مثنوي گفته است: اینکه زبان چون سنگ و فم
نقل و گه از روي لاف زان که تاریک است و هر سو پنبهزار || در میان پنبه چون باشد شرار عالمی را یک سخن ویران کند||
روبهان مرده را شیران کند و در آیه اشاره است که آشکار بد گفتن عوام مردم نزد خداوند محبوب نیست و حدیث نفس و در دل
بدخواهی براي خواص و بندگان برگزیدهي حق در نزد خدا مبغوض است، و خطرات بد دل نسبت بمردم از آن کسان که ابدال
هستند و بندگان خاص الخاص،ّ در پیشگاه خدا ناپسند است مگر آن کس که مظلوم معاصی و خواستههاي بشري شده است، و
گرفتاري هوي و هوس او را بیچاره کرده است. و نمیتواند از بدگوئی مردم یا اندیشهي بدیهاي دیگران خودداري کند و نیز در آیه
اشارهاي دیگر است که خدا دوست ندارد آشکار گفتن بدي، یعنی فاش کردن اسرار ربوبی و رازهاي مواهب خداوندي، مگر
کسی که مظلوم احوال است و گرفتار نشاط شراب جمال ذو الجلال ناچار بزبان جاودانی نه باین عضله فانی میگوید: انا الحقّ
سبحانی ما اعظم شأنی. تفسیر بیان السّ عاده: توضیح معنی آیه که شامل همهي قیود باشد چنین خواهد بود. خدا دوست ندارد آنچه
بد باشد، بزبان آشکار گفته شود، پس آنچه بد است و بزبان مربوط نیست، یا آنچه بزبان گفته شود نه آشکارا بلکه آرام و مخفی
باشد، و یا بزبان و آشکار باشد لیکن بد نباشد، هیچکدام از اینکه سه [ صفحه 148 ] فرض بآیه مربوط نیست، و حکم آنرا از دیگر
آیات و روایات باید فهمید. تفسیر نفحۀ الرّحمان نهاوندي: یعنی هر گفتار بد مبغوض خداوند است خواه دشنام باشد یا غیبت یا
تهمت یا سرزنش، مگر از شخص مظلوم. تفسیر منظوم صفی علیشاه: حق ندارد دوست بر وجه عیان || جز بظلمی سوء گفتار از
کسان کرده باشد گر کسی بر کس ستم || شاید او را گر گشاید لب بذم تا که خلق از حال او آگه شوند || حامی مظلوم از هر ره
شوند ور که غیبت بیسبب باشد بد است || جرم بیلذت بسی پست ورد است غیبت خلق از نشان غفلت است || جز بعیب ظالمان
کان رخصت است تا نباشد از خدا غافل کسی || غیبت کس کی کند در مجلسی همچنین بر یاد کرد عیب خلق || باشد از زشتی
149 مفسّرین گفتهاند: یعنی اگر با مردم بزبان ملایم سخن بگوئید و بدي کسی را « إِن تُبدُوا خَیراً تا آخر آیه » خلق و خبث دلق
کانَ » آشکار نکنید و یا درگذرید از بدکاران، و نیز معنی کردهاند: اگر کار خیر انجام دهید و یا آهنگ آن کنید. و جملهي آخر
صفحه 79 از 251
اشاره است و تنبیه مردم به اینکه که خدا با قدرت بر انتقام عفو می- کند، پس شما هم اگر عفو کنید و درگذرید بهتر « عَفُ  وا قَدِیراً
قرینه است بر اینکه ستمدیده « إِلّا مَن ظُلِمَ » 285 تفسیر المیزان: جملهي - 21 -قرآن- 260 - است که بدي کس آشکار کردن. -قرآن- 1
میتواند بدکاري ستمگر خود را آشکارا بگوید، ولی چیزهاي دیگر که مربوط بستم او نیست و یا تهمت است که او از آنها بدور
است، جایز نیست، چون در آیه فقطّ فاش کردن ستم ستمکار مجاز شده است، ولی براي جواز غیر از آن، دلیلی در دست نداریم. -
یعنی توصیف و معرفی کسی « الجهر بالسّوء من القول » 44 در تفسیر عیّاشی از امام صادق علیه السّلام روایت شده است - قرآن- 24
بآنچه در او هست. عبده: نظیر آنچه از المیزان نقل کردیم معنی کرده است، و شاید گفتهي [ صفحه 149 ] المیزان استفاده از تفسیر
براي آن است که در دل گذشتن و اندیشیدن بد اختیاري نیست، تا موجب بغض « جهر » عبده باشد. سخن ما: 1- قید جمله بکلمهي
عام و فراگیر همهي سخن- هاي زشت و بد «ِ بِالسُّوءِ مِنَ القَول » خدا باشد، پس آشکار کردن بد نزد خدا مبغوض است، و کلمات
است، و دوست نداشتن خدا، یعنی بر خلاف آنچه خداوند آدمی را آفریده و بدان سرشته است، و نتیجهي معنی جمله چنین میشود:
بلند و آشکار سخن بد گفتن، بر خلاف مصلحت و قانون آفرینش و پرورش بشر است، پس هر سخن که در دین و اجتماع و نظر
مردم بد باشد، گفتن آن بر خلاف مصلحت بشر و رضاي خدا است و ناسازگار با حقیقت انسانیت، مانند غیبت، تهمت، سخن
چینی، دروغ، دشنام، هزل و خوش طبعی از اندازه برون، کلمات و الفاظ رکیک و زشت، در تفسیر عبده است: شنیدن کلام زشت
در روحیّه نیکمردان مجرب هم مؤثّر است و منحصر ببچهها و عوام مردم نیست، و همانطور که زیاد دیدن و تکرار کردن بد در
اخلاق مردم اثر دارد مکرر شنیدن آن هم مؤثّر است، و کمتر اثر آن بواسطهي تکرار و زیاد گفتن و شنیدن زوال قبح آنست که
سخنی مرسوم میشمارندش. و براي همین است که علماي تعلیم و تربیت در کتابهاي خود احتراز دارند از نوشتن کلمات زشت و
آنچه گفتنش ناپسند است، و در کتابهاي لغت خود نام اعضاي تناسل را هم نمینویسند، براي جلوگیري از تحریک نامناسب. -
2- در برابر اینکه گفته شده است: بدي را آشکار کردن ناپسند خدا است در آیت بعد خوبیها را معرّفی کرده 220- قرآن- 193
است که خواه عملی آشکار انجام شود یا مخفی و یا نیکی، بواسطهي خودداري از مجازات بدکار باشد، در هر صورت بخیر و
صلاح بشر است، چون خداوند هم از بدیهاي آنها درمیگذرد تا بدي آشکار نشود، پس آنهائی که همیشه در محافل و مجالس
خود را ببد گفتن دیگران یا شمردن بدیهاي مردم براي تفریح و برگزار کردن وقت و یا بمنظور خود نمائی [ صفحه 150 ] و هنر، یا
از خودپرستی و حسد، و یا براي انتقام و کینه توزي بدون استحقاق همهي اینکه کارها و گفتهها در پیشگاه حق و حقیقت ناپسند
است و بر خلاف سعادت ولی افسوس که کمتر مجلس و انجمنی است که از مردم دانا و بینا فراهم شود و گفتار سوء در آن نباشد.
[ [سوره النساء [ 4]: آیات 150 تا 152
إِن الَّذِینَ یَکفُرُونَ بِاللّه وَ رُسُلِه وَ یُرِیدُونَ أَن یُفَرِّقُوا بَینَ اللّه وَ رُسُلِه وَ یَقُولُونَ نُؤمِن بِبَعض وَ نَکفُرُ بِبَعض وَ یُرِیدُونَ أَن یَتَّخِ ذُوا بَینَ
ذلِکَ سَبِیلًا [ 150 ] أُولئِکَ هُم الکافِرُونَ حَ  قا وَ أَعتَدنا لِلکافِرِینَ عَذاباً مُهِیناً [ 151 ] وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللّه وَ رُسُلِه وَ لَم یُفَرِّقُوا بَینَ أَحَدٍ
479 معنی لغات: یتّخذوا- یعنی میگیرند، قرار میدهند، - مِنهُم أُولئِکَ سَوفَ یُؤتِیهِم أُجُورَهُم وَ کانَ اللّه غَفُوراً رَحِیماً [ 152 ] -قرآن- 1
انتخاب و معیّن میکنند. اعتدنا- آماده و مهیّا کردیم. ترجمه 150 : آنها که بخدا و پیغمبران او ایمان ندارند و خواهند میان او و
پیامبرانش جدائی آورند [و رخنه در دین کنند] و گویند: دستهاي از آنان را باور داریم و دیگري نپذیریم تا راهی میانین براي خود
بیابند [که نه مسلمان و نه کافر باشند] 151 کافر بدرستی همینگونه مردمند و ما براي کافران آزاري بخواري فراهم کردهایم 152 . و
آنها که بخدا و پیغمبران گرویدند و آنها را ز هم جدا نمی- دانند روزي شود که مزدشان رسد چه خداوند آمرزنده است و مهربان.
یَقُولُونَ » 46- 150 تنویر المقباس: یعنی کعب بن اشرف و یاران او که کافر بودند. -قرآن- 15 « إِن الَّذِینَ یَکفُرُونَ » : سخن مفسّرین
یعنی جدائی میان خدا و « یُرِیدُونَ أَن یُفَرِّقُوا » 150 مفسّرین نوشتهاند: اینکه جمله براي توضیح جملهي اول است «ٍ نُؤمِن بِبَعض
صفحه 80 از 251
134 [ صفحه 151 ] است که خود میگویند: ما بعضی را قبول داریم و بعضی را - 32 -قرآن- 104 - پیغمبرانش همین -قرآن- 1
150 تفسیر أبی السّ عود: یعنی میان کفر و ایمان میخواهند راه بیابند و طی کنند، با اینکه بطور یقین « بَینَ ذلِکَ سَبِیلًا » . نمیپذیریم
فَما ذا بَعدَ » میان کفر و ایمان واسطه نیست، چون که حق مختلف و جور بجور نمیشود، چنان که در آیت دیگر گفته شده است:از به
151 مفسّرین نوشتهاند: اینکه کلمات براي تثبیت کفر آنها است « الکافِرُونَ حَ  قا » 302- 25 -قرآن- 252 - قرآن- 1 - .«ُ الحَق إِلَّا الضَّلال
« وَ أَعتَدنا لِلکافِرِینَ تا آخر » 22- تا گمان نرود که ادّعاي ایمان ببعض سودي دارد و از دستهي کافران جدا خواهند بود. -قرآن- 1
151 عبده: اینکه حکم و مجازات سخت از آن جهت است که اگر کسی معتقد بخدا شد و معتقد بوحی و نبوت نبود، ایمان او
درست نیست و معرفت بصفات حق ندارد، و نمیتواند تشخیص دهد بچه وسیله خود را پاك و آماده کند براي رسیدن بکرامت و
سعادتی که خدا براي بشر معین کرده است، و براي همین است که میبینیم مردم غیر مؤمن به پیغمبران اشخاصی مادي هستند و فکر
و همشّان خواستههاي نفسانی است و وسایل ارضاي شهوات و آن کس که علم و تربیتش بیشتر است فقطّ مواظب است از آنچه بنام
شرف و اعتبار در محیط زندگی و شخصیّت خودش رسم است و یا عیب است تخلف نکند، و ممکن است در نهان از آن احتراز
نکند، و فقطّ مواظب تظاهر بآن باشد، و آنها که بنام پیروي از موسی و عیسی ادعاي دین میکنند فقطّ از جهت تعصّب است و حفظ
آثار گذشته و سیاست ملّی، و گر نه ایمان بپیغمبران مشروط است بفهم معنی نبوّت و صفات نبی و وظایف او و هدف از پیدایش
آنها و تأثیر سخن و نتیجهي رهبري- شان، و اگر کسی بدرستی اینکه مطالب را بیندیشد نمیشود منکر نبوت محمّد و مقرّ بپیغمبري
موسی و عیسی باشد، چون صفات پیغمبري در آن حضرت نمودارتر بود و رهبري او روشنتر و استدلال او مؤثّرتر و دلنشینتر بود و
[ 27 [ صفحه 152 - راه تردید و شک در مقام او ضعیفتر و نسبت بگذشتگان کمتر بود، زیرا موسی در محیط سلطنت و علم -قرآن- 1
و تمدن مصر پیدا شد، و عیسی در میان ملتی موحد و عالم و حکیم ظاهر شد که کتب علم و دانش آنها باطراف منتشر شده بود،
پس راه شک و تردید در مقام پیغمبري و وحی و الهام بآنها بیشتر بود، زیرا راه احتمال استفادهي آنها از علم و دانش محیط و وطن
خودشان قويتر و مناسبتر بود، ولی پیغمبر اسلام خود بیسواد بود و از میان ملّتی وحشی و بیسواد پیدا شد و با خود کتابی آورد و
قانونی که بطور یقین و با سند منظّم از زمان خودش و آن روز که اول قسمت آن را نمودار کرد متّصل و مرتب بوده است و هیچ
رخنه و نقصی بآن نرسیده است و تا کنون هم باقی است، با اینکه اعتبار و صحّت کتاب موسی و عیسی قابل مقایسه با قرآن نیست،
و مقام خداوندي که پادشاه قسطنطین و جانشینان او براي عیسی معیّن کردهاند همان بتپرستی مرسوم در هند و چین و اروپا بود که
بنام عیساي مسیح آنرا نمودار کرد و دین مقدّس مسیح نامیدند، چنانکه مردمان روشن و دور از تعصّب فهمیدهاند و زشتی آنرا
« یُؤتِیهِم أُجُورَهُم » 24- 152 تنویر المقباس: مقصود عبد اللّه بن سلام و یاران او است. -قرآن- 1 « وَ الَّذِینَ آمَنُوا » . تصدیق کردهاند
25 عبده: در آیت جلو کافرین توصیف - با نون قرائت کردهاند. -قرآن- 1 « نؤتیهم » با یاء و دیگر قاریها « یؤتیهم » 152 مجمع: حفص
و در اینکه آیه بمؤمنین فقطّ وعدهي پاداش داده شده است و ایمان آنها توصیف بحق نشده است، براي اینکه « حَ  قا » شدهاند بکلمهي
إِنَّمَا المُؤمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللّه تا » که معلوم باشد کمال و ایمان بحق و درستی شرایطی دارد که در جاي دیگر گفته شده است
61 -قرآن- - ولی آنها که میخواهند دینی درست کنند و بعضی پیغمبران را منکر شوند کافر کامل و حقیقی هستند. -قرآن- 53 « آخر
152 مناسب اینکه جمله شعر مثنوي است در دفتر اوّل حکایت و زیر و پایان کار او که خود « وَ لَم یُفَرِّقُوا بَینَ أَحَدٍ مِنهُم » 340-286
44 [ صفحه 153 ] اینکه آیات. چون خدا اندر نیاید در عیان || نایب حقند اینکه - را کشت و همین است سخن ما در -قرآن- 1
پیغمبران نی غلط گفتم که نایب یا منوب || گرد و پنداري قبیح آید نه خوب چون بصورت بنگري چشمت دواست || تو بنورش
در نگر کان یکتو است نور هر دو چشم نتوان فرق کرد || چون که در نورش نظر انداخت مرد ده چراغ ار حاضر آري در مکان||
هر یکی باشد بصورت غیر آن اطلب المعنی من الفرقان و قل || لا نفّرق بین آحاد الرّسل در معانی قسمت و اعداد نیست || در
معانی تجزیه و افراد نیست اتّحاد یار با یاران خوش است || پاي معنی گیر صورت سرکش است
صفحه 81 از 251
[