گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
غزليات
غزل شمارهٔ ۴۶۰۳


نیست بیصورت جدال زاهدان باصوفیان
می کندآیینه رسوا زنگیان رابیشتر
عمرپیران از جوانان زودتر طی می شود
قرب منزل گرم سازد رهروان رابیشتر
پشت هر شاخی که خم از بارمنت گشته است
از بهاران می کند شکر خزان رابیشتر
هرکه ازتن پروری زآیینه دل غافل است
پاس می دارد زگرد آیینه دان رابیشتر
در سبوی کهنه ممکن نیست گرددآب سرد
دل خنک می گردد از دنیا جوان رابیشتر
درد برعضو ضعیف از عضوهاریزدفزون
پیچ وتاب از زلف باشد آن میان را بیشتر
کور مادرزاد ازخواب پریشان فارغ است
می گزد وضع جهان روشندلان رابیشتر
در سبک مغزان اثر افزون کند رطل گران
برق در فریاد آرد نیستان رابیشتر
سردمهریهای معشوق است بر عاشق گران
پرتو مهتاب می سوزد کتان رابیشتر
از توکل گر به حفظ حق سپارد گله را
گرگ غمخواری کند از سک شبان رابیشتر
عارفان راجوز پوچ چرخ نتواند فریفت
می فریبد این سبکسر کودکان رابیشتر
صیقل جانهای تاریک است صائب جستجو
سبز سازد کاهلی آب روان رابیشتر
باده دارد بر سر پامیکشان رابیشتر
زندگی از آب باشد ماهیان رابیشتر
چین زابروی توزور باده روشن نبرد
گرچه آتش نرم می سازد کمان رابیشتر
غفلت من بیشتر گردید از موی سفید
صبح سنگین می کندخواب گران رابیشتر