گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
سوره مائده



اشاره
مدنی است و آیات آن صد و بیست و یک یا دو یا سه است باختلاف کوفی و بصري بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیمِ
صفحه 101 از 251
[ [سوره المائدة [ 5]: آیات 1 تا 2
37 یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوفُوا بِالعُقُودِ أُحِلَّت لَکُم بَهِیمَۀُ الَأنعام إِلاّ ما یُتلی عَلَیکُم غَیرَ مُحِلِّی الصَّیدِ وَ - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
أَنتُم حُرُم إِن اللّهَ یَحکُم ما یُرِیدُ [ 1] یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَ عائِرَ اللّه وَ لا الشَّهرَ الحَرامَ وَ لا الهَديَ وَ لا القَلائِدَ وَ لا آمِّینَ البَیتَ
الحَرامَ یَبتَغُونَ فَضلًا مِن رَبِّهِم وَ رِضواناً وَ إِذا حَلَلتُم فَاصطادُوا وَ لا یَجرِمَنَّکُم شَنَآن قَوم أَن صَدُّوکُم عَن المَسجِدِ الحَرام أَن تَعتَدُوا وَ
672 معنی لغات: اوفوا- از - تَعاوَنُوا عَلَی البِرِّ وَ التَّقوي وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الإِثم وَ العُدوان وَ اتَّقُوا اللّهَ إِن اللّهَ شَدِیدُ العِقاب [ 2] -قرآن- 1
مصدر ایفاء بمعنی انجام دادن و بدرستی و به کمال رساندن، در مجمع البیان نوشته است: ایفاء بمعنی وفاء است، و به معنی انجام
دادن ولی وزن اوفی و ایفاء لغت اهل حجاز است که قرآن بآن لغت است بالعقود- جمع عقد بمعنی گرهزدن، معامله و سوگند،
محکم کردن، حساب را انجام دادن، عهدهدار چیزي شدن، پیمان برقرار کردن، بهیمه- چهار پایان غیر درنده، الانعام- جمع نعم
بروزن فعل بفتح فاء و عین بمعنی شتر و گاو و گوسفند، حرم- جمع حریم هر چیز محترم و شایستهي احترام و حمایت، زنهاي
مختص بیک مرد، شعائر- جمع شعیره بمعنی علامت و نشانه و اعمال و وظایف حج،ّ الهدي- راهنمائی طریقه و روش، محترم،
حیوانی که براي قربانی بحرم [ صفحه 200 ] کعبه میبرند. قلائد، جمع قلاده بمعنی گردنبند، آمّین- از مصدر امّ بر وزن فعل بفتح
فاء بمعنی آهنگ و قصد، حللتم- از مصدر حل بر وزن فعل بفتح فا بمعنی از احرام خارج شدن و وظایف احرام بآخر رساندن.
اصطادوا- از مصدر اصطیاد بمعنی شکار کردن. یجر منّکم- از مصدر جرم بر وزن فعل بفتح و سکون عین بمعنی جدا کردن، کسب
کردن و بچنگ آوردن. شنآن- بفتح اوّل و دوّم بمعنی بد آمدن با دشمنی، انضجار با عداوت. صدّوکم- از مصدر صدّ بمعنی
جلوگیري، تعتدوا- از مصدر اعتداء بمعنی تجاوز و ستم. جهت نزول آیت دوّم: اسباب النزّول سیوطی: عکرمه گفت: حطم بن هند-
بکري با شتران غلّهي خود بمدینه آمد و آنها را فروخت، آنگاه حضور پیغمبر [ص] شرفیاب شد و مسلمان شد، چون از مجلس
بیرون رفت پیغمبر [ص] باو نگریست و به حاضرین فرمود با خوي فسق و بزهکاري آمد و با اندیشهي مکر و حیله بیرون رفت او
چون بسرزمین یمامه رسید از دین برگشت و در ماه ذیقعده که از ماههاي حرام است با شتران غلّه روانه مکّه شد، مسلمین خبردار
شدند که او مرتدّ شده و با اموال بسیار در دسترس آنها است، چند نفر از مهاجر و انصار آهنگ آن کردند که سر راه بر او بگیرند.
اینکه آیه نازل شد، آنها خودداري کردند. ترجمه: 1 اي کسانی که بدین اسلام گرویدهاید پیمانها را انجام دهید و پیمان شکنی
نکنید که [در زندگی از آن گزیري نیست چنانکه ز خوردن ناگزیرید و] براي شما خوردن گوشت چهارپایان علفخوار روا شده
است مگر آنچه به قرآن برايتان بخوانند [و حرام شود] و شکار بر خود روا مدارید تا آنگاه که در حریم حج باشید که همانا
خداوند آنچه خواهد [و شایسته بود] فرمان دهد. 2 اي مردم که باسلام گرویدهاید شعائر خدائی [و نشانههاي دین و آئین] را بر خود
روا مدارید و نه ماه حرام را [که آنها را ندیده انگارید و بماه حرام جنگ کنید] و نه هدي [قربانی بسوي مکّه] را و نه حیوان
قلادهدار را [که نشانی قربانی مکه بگردن دارد مال خود ندانید] و نه آن مردم که آهنگ بیت الحرام [و خانهي خدا دارند] و به
دنبال [ صفحه 201 ] بخشش و خوشنودي حق میروند [نیازارید]. و چون از احرام بدر شدید توانید پی شکار روید و دشمنی شما با
مردمی که جلوگیرتان از مسجد الحرام شدند وادارتان نکند که بیداد کنید بلکه کومک کنید بنکوکاري و پرهیزگاري و نه بر گناه
طبري: یعنی وفا کنید « أَوفُوا بِالعُقُودِ » : و ستم کومک کنید و ز خشم خدا بپرهیزید که همانا آزار خداوند سخت بود. سخن مفسّرین
و عمل نمائید به- احکام خدا و پیغمبر، و تصدیق کنید آنچه پیغمبر فرموده است و انجام دهید کلیهي وظائف خود و پیمان و
36 مجمع: سورهي مائده بگفتهي إبن عبّاس و مجاهد در مدینه نازل شده است و جعفر بن - قراردادهاي میان خودتان را. -قرآن- 15
که در حجّ ۀ الوداع « الیَومَ أَکمَلت لَکُم دِینَکُم تا آخر » : مبشّر و شعبی گفتهاند: همهي آن در مدینه نازل شده است مگر اینکه آیه
نازل شد آنگاه که پیغمبر بر شتر خود سوار بود، آیات اینکه سوره را یک صد و بیست و بیست و دو و بیست و سه گفتهاند، عیّاشی
از حضرت علی علیه السّلام روایت کرده است: بوسیلهي بعضی آیات قرآن آیات دیگر آن نسخ میشد و پیغمبر آنرا معیّن میفرمود و
صفحه 102 از 251
آخرین قسمت آن سورهي مائده است که بر آنحضرت نازل شد و چیزي از آن نسخ نشده است، و آنگاه نازل شد که آنحضرت
بود و سنگینی وحی بر آنحضرت بآن اندازه بود که کمر استر خم شد تا دیدم ناف حیوان بزمین « استر قزل » سوار بغلهي شهبا
نزدیک است، و خود آنحضرت طوري از خود بیخبر شد که دستش را برگیسوان شیبه- إبن وهب جمحی نهاد تا از اینکه حالت
آسوده شد سورهي مائده را براي ما قرائت فرمود و خود بآن رفتار کرد و ما هم دستورهاي آنرا انجام دادیم، و هم عیّاشی از ابو
حمزه ثمالی روایت کرده است: حضرت امام صادق [ع] فرمود: سورهي مائده یک بارگی تمامش نازل شد، و معنی کلمهي عقود
1- إبن عبّاس و مجاهد و ربیع بن أنس و ضحّاك 215- کلیّهي عهد و پیمانها است ولی مفسّرین در آن اختلاف دارند: -قرآن- 179
و قتاده و سدّي گفتهاند: مقصود حلف و سوگند مردم جاهلیّت است که میان خود پیمان استوار میکردند بر [ صفحه 202 ] کومک و
پشتیبانی در برابر تجاوز و سوء قصدي که بآنان شود، 2- و هم از إبن- عبّاس نقل شده است: مقصود پیمان خدا است از مردم
برایمان و اطاعت فرمان، 3- إبن زید و زید بن اسلم گفتند: مقصود پیمان مردم است نسبت بخود، مثل عهد و نذر و قسم و یا با
یکدیگر، مثل معاملات و قراردادها، و بهترین اینکه اقوال همان است که مقصود پیمان خدا است بر مردم در انجام قراردادها و
احکام دین مگر آنچه موجب کومک بکار ناشایست باشد که همه متّفق هستند اینکه طور پیمان حرام است و ممنوع. فخر: ابو حنیفه
باین جمله استدلال کرده است که اگر کسی نذر کرد فرزندش را در راه خدا قربانی کند و یا نذر کرد در روز عید فطر و قربان
عام است و هر عقد و تعهّد را فراگیر است و در اینکه گونه « أَوفُوا بِالعُقُودِ » روزه بدارد واجب است وفاي بنذر چون معنی جملهي
موارد که افراد معیّن خارج از حکم هستند بدلیل مخصوص اصل موضوع تعهّد که روزه و قربانی باشد بحال خود باقی است، پس
حکم وجوب در افراد دیگر غیر ممنوع باید رعایت شود که بروز دیگر روزه بدارد و حیوانی قربانی کند ولی شافعی گفته است:
- قرآن- 211 - .« لا نذر فی معصیتۀ » :[ چون اینجور نذرها نذر بر معصیت است از اوّل درست نیست بواسطهي فرمایش پیغمبر [ص
232 تفسیر عبده: امروز معاملاتی میان مردم مرسوم است که عقد و قرارداد مختص بخود دارد و در کتابهاي قانون نوشتهاند و مجاز
دانستهاند، ولی فقهاي اسلام پارهاي از آنها را جایز نمیدانند، چون با شرائطی که بنظر آنها لازم است در اینگونه معاملات انجام
نمیشود، بطور مثال آنها لازم میدانند معامله بوسیلهي صیغه یعنی ایجاب و قبول بلفظ انجام شود، پس اگر دو نفر قراردادي نوشتند و
امضا کردند و صیغه نخواندند آن قرارداد را لغو میدانند، در صورتی که اساس لزوم وفاي به پیمانها و عقود که در اسلام معیّن شده
که میفهماند: لازم است بر هر مسلمانی وفاي بتعهّد خود، پس گفتار یا « أَوفُوا بِالعُقُودِ » است همین جملهي مختصر و مفید است
623 [ صفحه 203 ] وفاي بآن، پس سپردن لباس - کرداري که مردم آنرا تعهّد و قرارداد بدانند عقد است و لازم است -قرآن- 602
بجامهشوي و یا رنگرز خود قرارداد است اگر چه صیغه و ایجاب و قبول در آن نیست، و همچنین دادن و گرفتن بلیط کشتی یا راه-
آهن خود قراردادي است و عقدي که صاحب بلیط باید وسیله را مهیّا کند و خریدار از آن استفاده کند، و همچنین داخل شدن
بحمّام و سوار شدن وسائل نقلیّه، قراردادي است و عقدي که صاحب اینها موظّف است تا آخرین لحظه حق آنرا که وارد شده است
رعایت کند، و او هم موظّف است حق و قیمت معیّن آنها را بپردازد، پس سخن یا کاري را که مردم قرارداد بشمارند عقد است و
1 طبري: بعضی مفسّرین گفتهاند: همهي چهار پایان «ِ أُحِلَّت لَکُم بَهِیمَۀُ الَأنعام » . باید وفا شود مگر آنچه در شرع ممنوع شده است
علفخوار هستند، عدّه دیگر گفتهاند: مقصود بچههاي شکم آن حیوانات است پس از کشتن آنها، و از إبن عبّاس روایت شده است:
که بر شما حلال شده «ِ بَهِیمَۀُ الَأنعام » روزي گاوي کشتند بچهاي در شکمش بود، او دم آنرا گرفت و گفت: اینکه است مقصود از
354 ابو الفتوح نوشته است: و بنزدیک ما مراعی بود، اگر تمام خلق شده باشد و موي درآورده و - 40 -قرآن- 332 - است. -قرآن- 1
روح در او نباشد، حکمش اینکه باشد: کشتن مادر او کشتن او بود که او بمنزلهي جمادي بوده است در شکم مادر، پس او بمثابهي
بعضی احشاء شکم باشد و اگر تمام نشده باشد خلقش بهیچ وجه حلال نباشد، و اگر تمام خلق شده باشد و جان در او بود واجب
باشد که او را بکشند تا حلال باشد چه اگر زنده از شکم مادر بگیرند و نه بکشند، رها کنند تا بمیرد، مردار باشد، ابو سعید خدري
صفحه 103 از 251
کشتن او کشتن مادر باشد، و آنچه مذهب « ذکاته ذکاة امّه » گفت: رسول را پرسیدم از جنین و بچه که در شکم بهائم باشد گفت
است بیان کرده شد، کلبی گفت مراد ببهیمه الانعام وحوشند چون آهو و گاو کوهی و خر کوهی، و حمل کردن بر عموم اولیتر
باشد. فخر: اعتراض شده است که بهیمه بمعنی کلیّهي حیوانات است، و انعام [ صفحه 204 ] دستهي مخصوص از بهیمه و حیوان
است، پس در اینکه تکرار چه فائده است! جواب اینکه است: 1- مقصود آهو و گوزن است و نتیجهي معنی جمله چنینست حلال
- است حیوان وحشی که از جنس چهارپایان علفخوار است و همانند آنها است که نشخوار میکند و مثل درندگان نیشدار نیست، 2
اینکه تکرار براي ارتباط و اضافهي اوّل به دوم است و مقصود اینکه است: حلال است حیوانی که از جنس چهارپایان علفخوار
غَیرَ » . است، 3- مقصود از بهیمه بچهي در شکم است و اینکه طور معنی میشود: حلال است بر شما بچهي شکم حیوانات علفخوار
ساکن « راء » مجمع البیان: قرائت مشهور با ضم و صداي جلو حا و راء است، و قرائت غیر مشهور حرم با «ٌ مُحِلِّی الصَّیدِ وَ أَنتُم حُرُم
1- بپیمانها وفا کنید مگر براي شکار در هنگام احرام، 2- حلال 46- است، و او براي اینکه جمله سه معنی نقل کرده است: -قرآن- 1
است شکار و گوسفند و خر وحشی مگر در هنگام احرام، 3- حلال است حیوانات علفخوار مگر آن حیوانات که در آیات آخر
دو معنی دارد: اوّل- شما در «ٌ وَ أَنتُم حُرُم » اینکه سوره یادآوري میشود که حلال نیست شکار آنها در هنگام احرام. فخر: جملهي
سرزمین مکّه و جایگاه حرم هستید، دوّم- شما در لباس احرام و وظایف حج هستید، و فقها حکم کردهاند: شکار در هر دو صورت
طبري: در معنی اینکه جمله اختلاف است، عطا گفته است: یعنی تخلّف نکنید از «ِ لا تُحِلُّوا شَ عائِرَ اللّه » 33- حرام است. -قرآن- 13
حدود و احکام خداوند، إبن عبّاس گفته است یعنی مناسک و آداب حج را حلال نشمارید و از آن تجاوز نکنید، و چون اعراب به
حج میرفتند و قربانی میبردند و احتراماتی براي مکّه رعایت میکردند و در اینکه مسافرت تجارت هم مینمودند، مسلمین خواستند بر
آنها حمله کنند و اموالشان را بغارت ببرند، اینکه آیه نازل شد که احترام آداب حج را رعایت کنید و مزاحم مردم نشوید و نیز از
32 [ صفحه 205 ] است، آنرا برخود حلال و روا - إبن عبّاس نقل شده است: یعنی آنچه در حال احرام بر شما حرام شده -قرآن- 1
نشمارید. مجمع: فرّاء گفته است: عموم اعراب بسعی میان صفا و مروه که از آداب حج است معتقد نبودند و انجام نمیدادند، باین
2 مجمع: مقصود از شهر « وَ لَا الشَّهرَ الحَرامَ » . جمله آنها رهنمائی شدهاند، و از حضرت امام باقر [ع] نیز همین معنی روایت شده است
حرام ماه رجب است که قبیلهي مضر در آن ماه جنگ را حرام میدانستند، و عکرمه گفته است: مقصود ماه ذو القعده است، و ابو
علی جبّائی گفته است: مقصود تمام ماههاي حرام است که جنگ را در اینکه ماهها حلال نشمارید، چنانکه در سورهي بقره گفته
401- 28 -قرآن- 346 - و ما در آنجا اینکه مطلب را مفصّل بحث کردیم. -قرآن- 1 «ِ یَسئَلُونَکَ عَن الشَّهرِ الحَرام قِتال فِیه » : شده است
2 ابو الفتوح نوشته است: یعنی آن هدي حلال مداري که کسی آورده باشد تا بخانهي خداي برد براي حج و بقربان « وَ لَا الهَديَ »
2 طبري: اعراب چون آهنگ حج میکردند، براي آسایش از شرّ « وَ لَا القَلائِدَ » 18- بکشد، که بر آن غارت کنی و برانی. -قرآن- 1
غارتگران از پوست درخت سرزمین حرم گردنبند براي خود و شترشان آماده می- کردند، و به اینکه وسیله خود را نشانهدار
میکردند که آهنگ حج دارند و تا آنگاه که بسرزمین و قبیلهي خود برمیگشتند از شر اشرار آسوده بودند، و مقصود از اینکه کلمه
آن است که حیوان یا انسانی که داراي اینطور گردنبند است، آزارش را حلال مشمارید. و عطاء بن ابی رباح گفته است: چون
اعراب براي آسایش خود از شر راهزنان، قلادهاي از پوست درخت حرم درست میکردند، با اینکه جمله روي سخن با مسلمانان شده
20 مجمع: حسن - است که شما اینکه کار اعراب را حلال مشمارید و روا مدارید که خود را مانند آنها قلادهدار کنید. -قرآن- 1
بصري گفته است: مقصود آن است که اگر گردنبند قیمت داشته باشد آنرا برخود حلال نشمارید و تصرف نکنید و بفقرا بدهید،
چون آن اعراب که در خارج از سرزمین حرم زندگی میکردند قلادهي حیوانشان از پشم و موي و [ صفحه 206 ] یا کفش بوده
است و آنان که در سرزمین حرم بودند پوست درخت آنجا را قلاده میکردند ابو الفتوح نوشته است: جبائی گفت: نهی کرد خداي
تعالی مسلمانان را از آنکه شتر یا گاو و گوسفندي که بهدي رانده باشند، شیر آن بدوشند، براي آنکه چون او را براي خدا در راه
صفحه 104 از 251
2 « وَ لَا آمِّینَ البَیتَ الحَرامَ یَبتَغُونَ فَضلًا مِن رَبِّهِم وَ رِضواناً » . خدا براندند، ایشان را نباشد که شیر آن را بخورند جز که بصدقه بدهند
طبري: یعنی روا نیست آزار آنها که آهنگ خانهي خدا میکنند براي آنکه مالی از تجارت بدست آورند و خدا را از خود راضی
2 ابو الفتوح نوشته است: چون قدیم تعالی حجر کرد بر محرمان که در حال احرام « وَ إِذا حَلَلتُم فَاصطادُوا » 83- بدارند. -قرآن- 1
صید کنند، و ایشانرا از صید گزیري نبود، چه بیشتر قوت ایشان از آن بودي، خداي تعالی اطلاق اینکه حظر بکرد باباحه و گفت:
چون حلال شوي و از حرم بیرون روي، صید کنی، و صیغه اگرچه امر است مراد اباحت است، و بیشتر مفسّران برآنند که از اینکه
آیت چیزي منسوخ است الّا إبن جریج که او گفت: از آیت هیچ منسوخ نیست براي آنکه ابتدا بقتال مشرکان نشاید کردن در
ماههاي حرام الا که ایشان ابتدا کنند و اینکه از باقر علیه السّلام روایت کردند، و شعبی گفت: از سورة المائدة هیچ منسوخ نیست الا
31 شعبی گفت: جمله - اینکه آیه، آنگه آنان که گفتند از آیه چیزي منسوخ است خلاف کردند که چیست آن منسوخ! -قرآن- 1
إِنَّمَا » و بقوله « فَاقتُلُوا المُشرِکِینَ حَیث وَجَ دتُمُوهُم » : آیت منسوخ است و مجاهد همچنین گفت و گفت: منسوخ است بقوله
وَ لَا » : و یک روایت از عبد اللّه عبّاس اینکه است، و إبن ابی نجیح گفت: از مجاهد: آنچه منسوخ است قوله «ٌ المُشرِکُونَ نَجَس
منسوخ است « وَ لَا الشَّهرَ الحَرامَ وَ لَا الهَديَ وَ لَا القَلائِدَ وَ لَا آمِّینَ البَیتَ الحَرامَ » : و قویترین اقوال قول آنکس است که گفت « القَلائِدَ
-137- براي آنکه امّت اجماع کردند بر آنکه خداي تعالی حلال بکرده است قتال مشرکان به ماه حرام و جز ماه حرام. -قرآن- 89
«ُ شَنَآن » 2 مجمع إبن عامر « وَ لا یَجرِمَنَّکُم شَنَآن قَوم أَن صَدُّوکُم » [ 461 [ صفحه 207 - 317 -قرآن- 365 - 179 -قرآن- 298 - قرآن- 147
با کسر همزه « ان صدّوا » با سکون نون اوّل قرائت کرده است، و دیگران با فتح که قرائت مشهور است، و إبن کثیر و ابو عمر و
85 ابو الفتوح نوشته است: إبن نجیح روایت کرد از مجاهد که - 55 -قرآن- 75 - خواندهاند. و قرائت مشهور با فتح است. -قرآن- 1
سبب نزول آیه آن بود که روز فتح مردي مؤمن را بکشتند در عرفات که حلیف ابو سفیان بود و حواله کردند که او حلفاء رسول را
کشته است، رسول علیه السّلام گفت: لعنت بر آن کس باد که او بکینهي جاهلیت کسی را بکشد، و خداي تعالی اینکه آیات
فرستاد رسول گفت: هر خونی و مالی و عملی که در جاهلیّت بوده است همه در زیر پاي من است، یعنی آنرا حکمی نیست، الّا
خدمهي کعبه و رعایت سقایت الحاج که آن بر قرار خود رها کردیم، و معنی آن است که نباید حمل کند شما را دشمنی قومی که
2 ابو « تَعاوَنُوا عَلَی البِرِّ وَ التَّقوي » . شما را از خانهي خدا منع کردند عام الحدیبیه بر آنکه تعدّي کنی و ظلم کنی و حرمت نداري
وَ لا » 41- الفتوح: تقوي یعنی خودداري و پرهیز از عقاب خداوند بوسیلهي خودداري از کاري که موجب عقاب میشود. -قرآن- 1
2 ابو الفتوح: اثم، آن گناه است که شخص برخلاف وظیفهي شخصی خود رفتار کند، و لیکن بحقوق «ِ تَعاوَنُوا عَلَی الإِثم وَ العُدوان
و حدود دیگري تجاوز نکند، و عدوان آن است که بحقوق دیگران تجاوز شود، مانند آدم کشتن و مال مردم خوردن، و دیگر
انحرافهاي اجتماعی. إبن معبد گفت: از پیغمبر پرسیدم برّ چی است و اثم کدام است! فرمود: برّ آن است که دل تو بآن گواهی دهد
49 روح البیان: - و از انجامش شاد شوي، و اثم آن باشد که در دل از آن نگران باشی اگرچه دیگران تو را بآن وادار کنند. -قرآن- 1
از پیغمبر [ص] معنی برّ و اثم را پرسیدند، فرمود: برّ، بخوش- خوئی رفتار کردن با مردم است، و اثم آن کار است که در دل تو
بماند و نخواهی مردم آنرا بدانند. [ صفحه 208 ] تفسیر عبده: برّ در نزد اعراب و مسلمانان یعنی بر خود آسان شمردن هر فکر و کار
لَیسَ » خوب، و پیغمبر [ص] بعضی افراد آنرا براي مردم روشن میفرمود که غلط نروند و کار خوب را محدود ندانند، مانند اینکه آیه
که همهي آنچه در اینکه آیه برّ شمرده شده است منشأ و موجب تمام اندیشههاي خوب و نیکوکاریها است، « البِرَّ أَن تُوَلُّوا تا آخر
پس مجموع آنچه وسیلهي تقرّب بخدا است خواه ایمان و عقیده یا اخلاق و رفتار با مردم باشد برّ است و نیکوکاري و تقوي، یعنی
پرهیز از هر چه زیانآور است بدین یا دنیاي انسان چه انجامش زیانآور باشد یا ترك آن، و چون مسلمین امروز با یکدیگر مجتمع
نیستند و اتّحاد بر برّ و تقوي ندارند و کمتر کسی است که بیمناسبت و رابطهي خاص دیگري را بر کار خیر کومک نماید لازم
« أُحِلَّت لَکُم تا آخر » 251 سخن ما: 1- ارتباط جملهي - است تشکیل جمعیتها و دستههاي خیریّه و علمی و دینی. -قرآن- 221
صفحه 105 از 251
بجملهي اوّل شاید اشاره باشد به اینکه که مطالعه کنید در طبیعت تا بفهمید که آنچه مناسب حیات فرد و اجتماع است همه با
یکدیگر براي شما معیّن شده است، و همانطور که چهار- پایان علفخوار با طبیعت شما مناسب و مطبوع آفریده شده است و بحکم
شرع حلال شده است، همانطور هم وفاي بپیمانهاي نفسانی و اجتماعی مناسب با حیات و زندگی شما است، و لازم است رفتار
که در آخر گفته شده است شاید براي تأکید و تثبیت همین مطلب باشد که حکم خداوند مطابق با « یَحکُم ما یُرِیدُ » بآن، و جملهي
ارادهي ازلی است و مصلحت، پس حکم بحلال بودن اینکه حیوانات با حکم بلزوم وفاي بعقد تفاوت ندارد که هر دو بموجب
مصلحت مقرّر شده است، و اگر دقیق شوید میفهمید آنچه در دین معیّن شده است همه مناسب با نهاد و آفرینش شما است با اینکه
- تفاوت که بعضی را خود پی آن میروید مانند استفادهي از حیوانات و دستهي دیگر را باید متوجّه شوید مانند وفاي بعهد. 2
که حرام شده است شکار در هنگام احرام، شاید باین جهت باشد که در آن موقع انسان براي « غَیرَ مُحِلِّی الصَّیدِ تا آخر » جملهي
1068 [ صفحه 209 ] باید از همه چیز - 513 -قرآن- 1043 - 47 -قرآن- 492 - توجّه از غیر حق بحق بجز ضرورت زندگی -قرآن- 30
خودداري کند، شکار هم که یکی از تفریحهاي انسانی است با استفادهي مالی باید از آن خودداري کند، همانطور که در نماز
شاید بتوانیم معنی آنرا تعمیم بدهیم بهر چیزي که صلاح مردم «ِ لا تُحِلُّوا شَ عائِرَ اللّه » احتراز از همه چیز لازم است. 3- در جملهي
باشد و از شرع منع آن نرسیده باشد و بگوئیم: تمام آداب و رسوم و قوانین ملّتها تا آنجا که بر خلاف شرع نباشد و براي مصلحت
زندگی باشد لازم الإحترام است و از شعائر خدا، زیرا که بزرگترین نشانه هاي خداوندي و علامت قدرت إلهی در اینکه کره زمین
فکر و عقل انسان است، پس آداب و قوانین زندگی انسانی که مولود فکر و عقل او است از علامتهاي خداوند است و شعائر اللّه و
تا آخر. بر « وَ تَعاوَنُوا » لازم الإحترام، مگر از طرف خداوند بوسیله پیغمبران و خرد- مندان زشت معرّفی شده باشد. 4- جملههاي
مسلمین واجب کرده است معاونت با مسلمین در هر چه برّ و نیکی باشد، پس میتوان گفت بموجب اینکه جمله لازم است کومک و
همکاري در سازمانهاي اجتماعی که بر مصلحت مردم باشد خواه از طرف دولتها فراهم شده باشد یا سازمان ملّی باشد، در هر
لازم «ِ لا تَعاوَنُوا عَلَی الإِثم وَ العُدوان » صورت باید بهر وسیله که ممکن است کومک و موافقت شود، و نیز بموجب جملهي دوّم
است احتراز از همکاري در هر کار که ستم باشد و گناه اگرچه در ظاهر بنام مصلحت بآن اقدام شود مانند بعضی احزاب و
مؤسسات و شرکتها که اگرچه خیر و مصلحت بهانهي تشکیل آنها بوده است لیکن در موقع کار نتیجهي آن یا گناه شخصی است و
یا گناه اجتماعی که ستم باشد و تضییع حقوق مردم. و فقهاء باین جمله استدلال کردهاند که نشستن و غذا خوردن در سفرهاي که
شاید براي تخلّف از «ِ إِن اللّهَ شَدِیدُ العِقاب » شراب خورده میشود حرام است، چون همکاري و معاونت شرابخواران است، و جملهي
اینکه وظایف باشد که اگر کسی خودداري کرد از کومک به نیکی و یا به گناهکاري و ستم کاري کومک نمود منتظر عقاب
[ 1836 [ صفحه 210 - 1297 -قرآن- 1802 - 863 -قرآن- 1252 - 241 -قرآن- 848 - شدید خداوند باشد. -قرآن- 210
[ [سوره المائدة [ 5]: آیات 3 تا 5
حُرِّمَت عَلَیکُم المَیتَۀُ وَ الدَّم وَ لَحم الخِنزِیرِ وَ ما أُهِل لِغَیرِ اللّه بِه وَ المُنخَنِقَۀُ وَ المَوقُوذَةُ وَ المُتَرَدِّیَۀُ وَ النَّطِیحَ ۀُ وَ ما أَکَلَ السَّبُع إِلاّ ما
ذَکَّیتُم وَ ما ذُبِحَ عَلَی النُّصُب وَ أَن تَستَقسِمُوا بِالَأزلام ذلِکُم فِسق الیَومَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُم فَلا تَخشَ وهُم وَ اخشَون الیَومَ
أَکمَلت لَکُم دِینَکُم وَ أَتمَمت عَلَیکُم نِعمَتِی وَ رَضِ یت لَکُم الإِسلامَ دِیناً فَمَن اضطُرَّ فِی مَخمَصَۀٍ غَیرَ مُتَجانِف لِإِثم فَإِن اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ
3] یَسئَلُونَکَ ما ذا أُحِل لَهُم قُل أُحِل لَکُم الطَّیِّبات وَ ما عَلَّمتُم مِنَ الجَوارِح مُکَلِّبِینَ تُعَلِّمُونَهُن مِمّا عَلَّمَکُم اللّه فَکُلُوا مِمّا أَمسَ کنَ ]
عَلَیکُم وَ اذکُرُوا اسمَ اللّه عَلَیه وَ اتَّقُوا اللّهَ إِن اللّهَ سَرِیع الحِساب [ 4] الیَومَ أُحِل لَکُم الطَّیِّبات وَ طَعام الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ حِلٌّ لَکُم وَ
طَعامُکُم حِلٌّ لَهُم وَ المُح َ ص نات مِنَ المُؤمِنات وَ المُح َ ص نات مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ مِن قَبلِکُم إِذا آتَیتُمُوهُن أُجُورَهُن مُحصِ نِینَ غَیرَ
1285 معنی لغات: - مُسافِحِینَ وَ لا مُتَّخِ ذِي أَخدان وَ مَن یَکفُر بِالإِیمان فَقَد حَبِطَ عَمَلُه وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الخاسِرِینَ [ 5] -قرآن- 1
صفحه 106 از 251
خنزیر- خوك، اهل-ّ از مصدر اهلال بمعنی نمودار شدن ماه در شب اوّل، بلند کردن آواز در هنگام دیدن ماه شب اوّل، دیدن
شخص ماه را در شب اوّل، فریاد بگریه بلند کردن بچه در هنگام ولادت، در هنگام [ صفحه 211 ] تعجّب یا خوشحالی بآواز بلند نام
خدا بردن و هم در هنگام کشتن حیوان در اینجا مقصود معنی اخیر است. المنخنقه- خفه شده، الموقوذه بسختی ضربت خورده و
بمعنی شکستن، آسیب « ردي » بزمین افتاده و مرده، النّطیحۀ- بوسیلهي شاخ حیوان دیگر ضربت خورده و مرده، المتردّیۀ- از مصدر
رساندن، هلاك شدن، سقوط کردن، و اینجا بمعنی از بلندي افتاده و مرده است، ذکّیتم- از مصدر تذکیه بمعنی سر بریدن حیوان
مطابق قانون شرع، النّصب- بتهاي سنگی یا کلیّهي بتها. الازلام- تیرهائی که بوسیلهي آن قرعه میکشیدند و سرنوشت خود را معیّن
میکردند، مخمصۀ- معدهي از طعام تهی شده متجانف مایل بگناه و منحرف از راه، جوارح- جمع جارحۀ، حیوان شکاري از پرنده
نعوذ باللّه من طوارق اللّیل و » : مثل باز و درنده مثل سگ، کارد، پارهي بدن انسان، ناگواریهاي روز که بانسان میرسد، عرب میگوید
یعنی: پناه بخدا از آسیب ناگهانی شب، و حوادث ناگوار روز، مکلّبین- تربیت شدگان براي شکار، و اینکه کلمه « جوارح النّهار
یعنی سگ را شکار کردن آموخت. طعام- گندم و هر چه خوردنی باشد، المحصنات- زنهاي پاك « کلّب الکلب » مشتق است از
دامن، زنهاي شوهردار و بگفتهي صاحب قاموس: یا زنهاي باردار. مسافحین- بزهکاران. اخدان- جمع خدن بمعنی دوست و رفیق،
حبط- از مصدر حبط بروزن فعل بفتح فاء و سکون عین بمعنی هدر شدن نتیجهي کار، نابودي خون مقتول. جهت نزول: آیت سوّم
اسباب النّزول سیوطی: حبّان بن- حجر گفت: ما با پیغمبر [ص] بودیم و من در زیر دیک آتش روشن میکردم و در «ُ حُرِّمَت عَلَیکُم »
آن گوشت مردار بود، در اینکه میان آیت حرمت مردار نازل شد، من آن دیگ را وارونه کردم و براي نزول آیت چهارم:
در آن کتاب نوشته است: ابی- رافع گفت: جبرئیل اذن گرفت که حضور پیغمبر برسد، چون اذنش داد او بر «َّ یَسئَلُونَکَ ما ذا أُحِل »
[ 333 [ صفحه 212 - 45 -قرآن- 303 - در بماند، پیغمبر رداي خود را برداشت و بطرف او رفت و گفت: اذنت دادم چرا -قرآن- 23
بدرون نمیآئی! بپاسخ گفت: ما بخانهاي که تصویر و یا سگ باشد وارد نمیشویم، چون وارسی کردند در یکی از خانهها توله سگی
بود، پیغمبر به ابو رافع فرمود تمام سگهاي مدینه را بکش، چند نفر خدمت پیغمبر رفتند و عرض کردند: کدام یک از اینکه حیوان
که فرمودي بکشند نگاهداریم و از آن استفاده کنیم! اینکه آیه در جواب ایشان نازل شد. و شعبی نقل کرده است: عدي بن حاتم
گفت: مردي خدمت پیغمبر [ص] آمد و پرسید: حیوانی را که سگ شکار کند چهطور است! آن حضرت ندانست چه جواب بگوید
تا اینکه آیه نازل شد، و از سعید بن جبیر نقل شده است که عدي إبن حاتم و زید بن مهلهل بآن حضرت عرض کردند: ما با سگ و
باز شکار میکنیم و آل ذریح سگهائی دارند که گوزن و خر وحشی و آهو شکار میکند، و خداوند مردار را حرام کرده است، پس
چه قسمت اینکه طور شکارها بر ما حلال است! اینکه آیه براي تعیین تکلیف آنها نازل شد. ترجمه: اي مسلمانان حرام است بر شما
مردار و هم خوردن خون و گوشت خوك، و نیز آنچه در هنگام سر بریدن، با نام غیر خدا کشته شود، و آن حیوان که خفهاش کنند
و آنرا که بزنند تا بمیرد، و آنچه از بلندي بیفتد و بمیرد، و هم آن حیوان که بشاخ همجنس خود بمیرد، و نیز شکار نیمخوردهي
درندگان مگر که زنده بچنگ آورید و سر ببرید و حرام است خوردن آنچه براي بتها قربانی شود و نیز ناروا بود که دست بقمار
برید و با چوبههاي تیر بهرهي خود نمودار کنید و یا با تیرهاي غیبگو سرنوشت خود بیابید که همهي اینها زشت است و بدکاري
[پس از اینکه دستورهاي] امروز آن کسان که کافرند، از دین شما ناامیدند [که مانند آنها شوید] پس از ایشان نترسید و از من
بترسید که امروز دین شما را برايتان کامل کردم و نعمت خود بر شما تمام [که آنچه شایسته بودید بشما دادم] و دین اسلام را براي
شما دینی پسندیده نمودم. پس [از آنچه برشمردم دوري کنید مگر] کسی که ناچار در تنگنا باشد نه بدنبال گناه [بچیزي از آنها
دست برد] البتّه خداوند آمرزنده است و مهربان. اي پیغمبر مردم از تو میپرسند چه چیزها بر آنان روا بود [ صفحه 213 ] بگو آنچه
پاکیزه و پسند است حلال بر شما است و نیز آنچه را حیوانات شکاري برايتان گرفتند بخورید اگر آنها را بروشی که از راه خرد
خدا بشما آموخته است شما آنها را آموخته باشید [که برگرفتن و آوردن شکار آموخته و خوي گرفته باشند] و نام خدا بر آنچه
صفحه 107 از 251
شکار شده ببرید و از خشم خدا پرهیز کنید که البتّه او زود به شمار هر کاري رسد. [و گر تا کنون نمیدانستید اکنون بدانید] امروز
آنچه پاکیزه است بر شما روا شد و هم خوردنیهاي یهودیان و مسیحیان بر شما حلال است و خوردنیهاي شما بر آنان حلال بود. و
نیز همسري با زنان مؤمن پارسا و تا ان زنان پارسا که پیش از شما کتاب آسمانی برايشان آمده روا باشد اگر مهرشان بپردازید و
بپاکدامنی باشید نه ببدکاري و در نهان دوستی و آنکه [از اینکه فرمانها سر پیچید] کافر به دین و آئین شده است و آنچه کرده است
3 طبري: یعنی هر حیوان حلال گوشت «ُ حُرِّمَت عَلَیکُم المَیتَۀُ وَ الدَّم » : نابود بود و بجهان دیگر از زیاندیدگان باشد. سخن مفسّرین
که خون جهنده دارد چه پرنده باشد یا چرنده، ولی اگر خود بمیرد بی وسائل تذکیت شرعی خوردنش حرام است، و مقصود از
هر خونی است که روان باشد، ولی خون بسته مثل سپرز و کبد که همانند گوشت است و همچنین خونی که در میان گوشت « دم »
هر حیوانی است که خود بمیرد اگرچه خون جهنده نداشته باشد، و « میتۀ » : 59 مجمع: بعضی گفتهاند - است حرام نیست. -قرآن- 15
روایت شده است که پیغمبر [ص] فرمود: دو مردار است که حلال است، ملخ و ماهی، و امّا خون مقصود آن است که روان باشد و
از خون پر میکردند و « چرب روده » از بدن حیوان بیرون آید، و عربها آن عضو شکم حیوان را که بشکل روده و پر از پشکل است
کباب میکردند و میخوردند، و هم در سال هاي سخت شتر را رگ میزدند و خون آنرا میخوردند، اینکه است که خوردن خون
از علی [ع] و إبن مسعود نقل شده است که حلال است ولی « سپرز » حرام شد، امّا گوشت خون آلود و کبد حلال است، و طحال
3 ابو الفتوح نوشته است: و آنچه بر کشتن «ِ وَ ما أُهِل لِغَیرِ اللّه » . فقهاي شیعه همگی آنرا حرام [ صفحه 214 ] میدانند و دیگران حلال
آن نام خداي نبرده باشند که از شرط استحلال ذبیحه آن است که کشنده نام خداي برد، و اگر فراموش کند و در نیّت و اعتقاد او
وجوب آن باشد روا باشد، و باید تولّی ذبح آن، مسلمانی کند از هر فرقه که باشد، و از شرط استحلالش نیز آن است که روي او
3 فخر: یعنی آنکه بزنندش تا بمیرد، « وَ المَوقُوذَةُ » 33- بقبله آرند، در حال سعه و اختیار اگر متعمّدا رها کند حلال نباشد. -قرآن- 1
18- و مانند آن است آنچه با گلولهي گل بمیرد، چون مثل خفه شده است و مردار که خون از بدنش جدا نشده باشد. -قرآن- 1
عبده: اینکه گفتهي امام که بگلولهي از گل کشته شود حرمتش را فقها تصویب کردهاند، براي فرمودهي پیغمبر: اینکه گلولهها نه
آدم میکشد و نه شکار میکند و فقط دندان میشکند و چشم کور میکند، اینکه حدیث علّت حرمت را بیان کرده است که چون
کشنده نیست وسیلهي کشتن شمرده نمیشود و حلال نیست، لکن گلولهي فلزي مشمول اینکه حدیث نمیشود و آنچه بآنها کشته
جدا « موقوذه » شود حلال است، چنانچه فقهاي متأخّر که دقیق هستند حلال دانستهاند، اما آنچه امام ادّعا کرده است که چون خون از
نمیشود حرام است، صحیح نیست، زیرا از آن حیوان که درنده پارهاش کند و ذبح شود، خون خارج نمیشود، و بصریح آیه حکم
به- حلّیّت آن شده است، پس غیر آنچه بگلولهي از گل کشته شود حلال است اگرچه خون از آن جدا نشود، و چون صید با
گلولهي گلی بواسطهي تصریح بعلّت حرمت که در حدیث پیغمبر گفته شده است حرام است، پس آنچه با غیر آن وسائل کشته
3 مجمع: اگر حیوان بچاه افتد که نتواند بطور مشروع سر آنرا ببرند روا باشد با ضربت کارد بکشندش « وَ المُتَرَدِّیَۀُ » . شود حلال است
27 [ صفحه - قرآن- 1 - .« اکیل السّبع » : 3 مجمع: از إبن عبّاس نقل شده است «ُ وَ ما أَکَلَ السَّبُع » 21- و گوشتش حلال است. -قرآن- 1
چیزي را «ُ أُهِل لِغَیرِ اللّه تا أَکَلَ السَّبُع » 3 طبري: بعضی مفسّرین گفتهاند: یعنی اگر از اینکه پنج دستهي ممنوع از « إِلّا ما ذَکَّیتُم » [215
توانستید به دستور شرع سر ببرید، خوردنش حلال است، و بعضی گفتهاند: مقصود آن است که آنچه حلال است باید بتذکیه باشد
158 مجمع: از امام باقر و - 133 -قرآن- 139 - 22 -قرآن- 108 - و گر نه حیوانی که درنده پاره کرده است قابل تذکیه نیست. -قرآن- 1
صادق علیهما السّلام روایت شده است: اگر اینها بحالتی باشند که دم یا گوش خود را حرکت دهند، یا چشمشان دور بزند و
بدستور شرع سر بریده شوند حلال است، و جهت اینکه اینکه پنج دسته پس از میته نام برده شده است، با اینکه اینها هم اگر ذبح
شرعی نشوند میته و مردار هستند، براي آن است که اعراب فقطّ آنرا مردار میدانستند که خود بمیرد و از خوردنش احتراز میکردند،
و اینکه پنج دسته را حلال میدانستند، با اینکه آیه بآنها فهمانده شد که همه در حکم مردار است مگر بدستور دین سر بریده شود.
صفحه 108 از 251
3 طبري: إبن جریج گفت: نصب بت نیست بلکه سنگهائی بوده است ساده و بینقش که نصب میکردهاند و «ِ وَ ما ذُبِحَ عَلَی النُّصُب »
در وقت قربانی خون به- آنها میپاشیدند، لکن بت را نقاشی میکردهاند، مجاهد گفته است: مقصود از نصب ان سنگها است که
اعراب دور و بر کعبه میگذاشتند و به نام آنها حیوانی میکشتند، و هرگاه آنها را نمیخواستند، سنگ دیگري که پسندشان بود بجاي
3 طبري: یعنی بخواهید بوسیلهي ازلام سرنوشت خود را در احتیاجات و «ِ وَ أَن تَستَقسِمُوا بِالَأزلام » 34- آنها میگذاشتند. -قرآن- 1
روزیها معیّن کنید، و ازلام تیرهائی بوده است که بر بعضی نوشته بود خدا میفرماید بکن و در عدّهاي دیگر خدا میفرماید مکن و
چند تاي دیگر نانویس بود، و چون آهنگ کاري داشتند بآن تیرها دست میبردند، اگر از دستهي اول بدست میآمد پی آن کار
- میرفتند، و اگر از دستهي دوّم بدست میآمد صرف نظر میکردند، و اگر از سوّم بود دوباره از اوّل بدست میآمد، عمل را -قرآن- 1
36 [ صفحه 216 ] تجدید میکردند تا تکلیف معلوم شود، سعید بن جبیر گفته است: از لام از سنگ سفید بوده است، حسن بصري
گفته است: سه چوبهي تیر بوده است، در یکی فرمان خدا و در دیگري نهی خدا نوشته بوده است، و سوّمین را نانوشته می-
گذاشتهاند، مجاهد گفته است: ازلام بجولهاي بازي ایرانی و رمیها و تیرهاي عربها است. سدّي گفته است: ازلام تیرهاي غیبگوها
است که چون کسی کاري داشت نزد او میرفت و اجرتی میداد، او تیرها را بر هم میزد و یکی را برمیداشت اگر در دلش رضایت و
خوبی حس میکرد، آنرا خوب میدانست و مرید خود را اجازهي انجام آن میداد، و اگر از آن تیر احساس نفرت میکرد، او را منع
مینمود. مجمع: در تفسیر علی بن ابراهیم از امام باقر [ع] و صادق [ع] نقل شده است: ازلام ده چوبهي تیر بوده است که هفتاي آن
قسمت معیّن داشته است از مالی که در معرض قمار بوده است باین نامها: فذّ، النّوام، المسیل، النّافس، الحلس، الرّقیب، المعلّی، که
بترتیب: اوّل یک سهم، دوّم دو سهم، سوّم سه سهم، چهارم چهار سهم، تا هفتم که هفت سهم داشت و سه چوبهي دیگر پوچ و
محروم بوده است بنام: السّ فیح، المنیح، الوغد، اعراب شتري میکشتند و بر چند قسمت تقسیم میکردند، تیرها را بدست کسی
میدادند که یکایک بنام اشخاص برآورد آن که تیري سهمدار بنامش درمیآمد استفاده میکرد، و آن کس که از تیرهاي بی سهم و
پوچ بنامش اصابت میکرد باید قیمت شتر را بدهد، و اینکه قماري بود که در آیه از آن جلوگیري شده است. ابو الفتوح: محمّد بن
اسحاق گفت: در میان کعبه چاهی بوده است که هدایاي آنجا را در آن مینهادند و بر سر آن هبل بت بزرگ قریش مستقر بود،
هفت چوبهي تیر در جلو آن بت گذارده بودند و بر هر یک چیزي نوشته بود: یکی دیت قاتل، دیگري: بلی، دیگري: نه، دیگري: از
ما هست، دیگري: از ما نیست، و دیگري ملصق است و چسبیده، و چون خواستند دیت قاتل بستانند یا نسب کسی را معیّن کنند، یا
صلاح و فساد کاري را تشخیص دهند، نزد آن بت میرفتند و میگفتند: [ صفحه 217 ] اي خداي ما آنچه صلاح ما است بما بنما، و
آن تیرها را بهم آمیخته بدست آنکس میدادند که براي کشف مشکلش آنجا حاضر میشد، اگر بر تیر، بلی نوشته بود اقدام میکرد، و
گر نه نوشته بود خودداري میکرد، و براي تعین دیت قاتل هر کسی تیري برمیداشت، آنکه تیر دیت نوشته بدستش میرسید عهدهدار
پرداخت دیت قتل میشد، و آنکه در نسبش شک بود تیرها همه را پیش او میگذاشتند، او یکایک برمیداشت اگر نوشته بود: از شما
است، او را میپذیرفتند، و اگر [از دیگري است] نوشته بود او را حلیف و همسوگند خود میدانستند، و اگر ملصق نوشته بود او را از
خود دور میکردند. تفسیر عبده: مردم بیخرد در اینکه زمان همان عمل مردم جاهلیّت را به- صورت دیگر تقلید میکنند و آنرا
استخاره مینامند و با دانههاي تسبیح یا ورقهاي بازي سرنوشت خود را معیّن میکنند، اینکه عمل همان استقسام بازلام است که در آیه
ممنوع شده است، و آن استخاره که درست و مشروع است غیر از اینکه است که مردم وسیلهي تعیین سرنوشت خود قرار داده و بان
فال میگیرند. و آن حدیثی است که جماعتی از جابر بن عبد اللّه نقل کردهاند: پیغمبر استخاره را مانند قرآن بما میآموخت، میفرمود:
و در « اللّهم انّی استخیرك بعلمک تا آخر » چون کسی همّت بکاري گماشت دو رکعت نماز مستحبّی به جاي آرد، سپس بگوید
اینکه دستور جز دعا و عبادت در اوّل اقدام بکار چیز دیگر نیست، و نشانهاي از اینکه تفأّل و تعیین سرنوشت که مردم با دانهي
تسبیح دست بآن میزنند در اینکه حدیث نیست. روح البیان: استعلام از غیب بوسیلهي پرسش از غیبگو و ستاره شناس در شرع ممنوع
صفحه 109 از 251
است، لکن از طریق مشروع مثل استخارهي بقرآن و بنماز استخاره و دعا و ریاضت و همچنین طلب خیر و شرّ از اینکه وسائل ممنوع
مجمع البیان: إبن عبّاس گفته است: یعنی اینها که منع شده «ٌ ذلِکُم فِسق » «. استقسام بازلام است » نیست، بلکه آنچه منع شده است
17 [ صفحه 218 ] گفتهاند: مقصود - است اقدام بهر یک آنها فسق است و گناه بزرگ و سرپیچی از فرمان خدا و بعضی -قرآن- 1
3 طبري: إبن عبّاس گفته است یعنی امروز کافران ناامید شدند که بدین « الیَومَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُم » .« استقسام بازلام است »
54 ابو الفتوح: اختلاف است که مقصود - آنها در آئید، سدّي گفته است: یعنی مأیوس شدند که از دین خود برگردید. -قرآن- 1
کدام روز است. عبد اللّه عبّاس و سدّي گفتند: مقصود روز عرفهي سال حجّۀ الوداع است که بیشتر اعراب مسلمان شده بودند، و
بعضی دیگر گفتند: روز جمعهاي بود که پیغمبر براي مردم خطبه می- خواند، و سخنرانی میفرمود و گروهی انبوه فراهم شده بودند
و چون همه مسلمان بودند و در میان آنها مشرك ندید شاد شد، اینکه آیه نازل شد. و از امام باقر [ع] و صادق [ع] روایت شده
3 طبري: بعضی گفتهاند: « الیَومَ أَکمَلت لَکُم دِینَکُم » . است که اینکه آیه و آن آیه که بعد از اینکه میآید در روز غدیر خم نازل شد
مقصود روز عرفهي سال حجّ ۀ الوداع است که در آن روز احکام دین اسلام تکمیل شد، و پس از آن حکمی و دستوري نرسید و
هشتاد و دو شب پس از آن پیغمبر [ص] از دنیا رفت، أسماء بنت عمیس گفت: با پیغمبر بحجّ ۀ الوداع بودیم، در راه جبرئیل اینکه
آیه را آورد، و آن حضرت بر شتر بود که آن حیوان از سنگینی وحی و قرآن نتوانست برود، سینه بر زمین گذارد، من نزدیک رفتم
و بالاپوش خود را بر آن حضرت افکندم. هارون- إبن عنتره گفت: چون اینکه آیه نازل شد، عمر گریه کرد، پیغمبر پرسید چرا
گریستی عرض کرد: تا کنون احکام دین براي ما زیاد میشد، اکنون که کامل شده است، البتّه از ما چیزي کم خواهد شد، فرمود:
راست گفتی. شاید اظهار عمر و فرمایش پیغمبر [ص] اشاره بمرگ آن حضرت باشد. و بعضی دیگر در معنی اینکه جمله گفتهاند
یعنی امروز حج و احکام آنرا تمام کردیم چون مشرکین اینکه عبادت را ندارند و اینکه طور حج نمیکنند، و ما آنها را از خانهي
38- چنانکه در عرب رسم بود که بعضی برهنه طواف -قرآن- 1 » . خدا محروم کردیم و در آینده نخواهند توانست برهنه طواف کنند
یَستَفتُونَکَ » مجمع: فرّاء گفته است: آخر آیه که نازل شد اینکه آیت حکم ارث است .« [ صفحه 219 ] میکردند حتّی زنهاي عرب
و اگر اینکه گفتهي او درست باشد قول دوّم در معنی آیه راجح خواهد بود که مقصود تکمیل احکام « قُل اللّه یُفتِیکُم فِی الکَلالَۀِ
حج است ولی اینکه معنی مورد اختلاف است. زجّاج گفته است: یعنی امروز قدرت شما را کامل کردیم و شر دشمنان دین را از
شما بگرداندیم. و از امام باقر و صادق علیهما السّلام نقل شده است: که پس از روز غدیر که در سفر حجّ ۀ الوداع پیغمبر علی را
بخلافت معیّن کرد اینکه آیه نازل شد. و سید مهدي نزار حسینی از ابو سعید خدري براي من روایت کرد که چون آیه نازل شد
- قرآن- 79 - .« من کنت مولاه فعلی مولاه اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله » پیغمبر [ص] فرمود
3 طبري: یعنی بتدریج شما مسلمانان را به- احکام و آداب راهنمائی کردیم تا باین پایه رسیدید « وَ رَضِ یت لَکُم الإِسلامَ دِیناً » 136
که همه را فرا گرفتید. پس امروز دین اسلام را براي شما بمرتبهي پسندیده و خوب رساندیم، چون با اینکه وضع کمال دین و حال
کنونی شما که بآن رفتار میکنید اسلام دین پسند و خوبی است که براي شما تکمیل شد، بآن بچسبید و دست برندارید، کعب
الاحبار گفت: اگر اینکه آیه براي ملّت دیگري نازل میشد، آنروز را عید میگرفتند، عمر گفت: من میدانم در کجا و چه وقت نازل
40 مجمع البیان: یعنی اینکه حالت کنونی شما که بدرجهي کامل - شد، روز جمعه بود که بحمد اللّه ما آنرا عید داریم. -قرآن- 1
3 ابو الفتوح: یعنی در موقع اضطرار خواه « فَمَن اضطُرَّ » . احکام اسلامی رسیدهاید پسند خداوند است، از آن دستبردار نباشید
بواسطهي گرسنگی یا اجبار از طرف دیگري باشد. در مقدار میتهي مجاز که در حال اضطرار میتوان خورد اختلاف است، بعقیدهي
ما شیعه و فقهاي عراق مثل ابو حنیفه و إبن ابی- لیلی فقطّ بمقدار جلوگیري از خطر مرگ جایز است بخورند، ولی فقهاي مدینه
4 طبري: در معنی جوارح «ِ وَ ما عَلَّمتُم مِنَ الجَ وارِح » [ 18 [ صفحه 220 - گفتهاند: تا هر اندازه خورده شود مجاز است. -قرآن- 1
37 إبن عبّاس گفته است: هر حیوان که براي شکار قابل تربیت باشد، مثل باز و سگ و یوز، عدّهاي - اختلاف شده است: -قرآن- 1
صفحه 110 از 251
گفتهاند: فقطّ سگ شکاري تربیت شده است. مجمع البیان: از حضرت صادق [ع] روایت شده است که مقصود فقطّ سگ شکاري
است، و در دنبالهي اینکه روایت فرموده است: فقطّ سگ تربیت شده براي صاحب خود شکار میکند، و غیر آن بصاحب خود
4 طبري: «ُ تُعَلِّمُونَهُن مِمّا عَلَّمَکُم اللّه » .« بسم اللّه و باللّه و اللّه اکبر » : خدمت نمیکند، و چون سگ را بطرف شکار فرستادید بگوئید
48 مجمع: یعنی آنچه بعقل خود تشخیص دادهاید که بانها - یعنی بآنها بیاموزید آن راه و رسم شکار که خود یاد دارید. -قرآن- 1
بیاموزید تا آنکه تمیز دهید که حیوان تربیت شده هست یا نه، و در اندازهي تربیت سگ اختلاف است، سلمان و عبد اللّه عمر و
سعد بن ابی وقّاص گفتهاند: اگر بدرستی در فرمان صاحب خود بود برفتن و بازگشتن و ایستادن، او تربیت شده است، إبن عبّاس و
عدّهاي گفتهاند: علاوه بر اینها باید چیزي از شکار را خود نخورد، و بعضی گفتهاند: باید سه مرتبه اینکه عمل با او تکرار شود تا
تربیت شده شناخته شود، و از روایات ائمّه علیهم السّلام فهمیده میشود که حدّي براي تربیت نیست، فقطّ همان خصوصیّات اگر در
5 امام فخر: در « وَ طَعام الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ حِلٌّ لَکُم » . سگ بود تربیت شده است، و شکاري را که بگیرد اگر کشته شد حلال است
مقصود از کلمهي طعام سه احتمال است اوّل- مقصود کشتار یهود و مسیحیها است که بیشتر فقها اینکه معنی را پسندیدهاند. چون
غذاهاي دیگر معلوم بوده است که حلال است و شک و اشکال در ذبیحه و کشتار آنها بوده است که باین جمله مجاز شده است، و
بخصوص که در دنبالهي توضیح حکم شکار و مردار اینکه مطلب گفته شده است، قرینه است که مقصود گوشت و کشتار آنها
56 [ صفحه 221 ] بعضی از علماي زیدیّه است که مقصود نان و میوه است و آنچه محتاج به سر - است. دوّم- عقیدهي -قرآن- 1
بریدن نباشد، سوّم- عدّهاي گفتهاند: یعنی تمام خوردنیهاي آنها بر شما حلال است. مجمع: بعضی گفتهاند: کلمهي طعام در آیه
مختص است بحبوب، و اینکه عقیدهي جماعتی از زیدیّه است، و از حضرت امام صادق [ع] نیز روایت شده است. ابو الفتوح نوشته
است: مذهب ما آن است که اینکه طعام که در آیه اضافه کرد با اهل کتاب مراد حبوب است، و لفظ طعام در کلام عرب بر گندم و
جو غالب باشد، فامّا طعامی که بدست خود مباشرت کنند از مطبوخات و مایعات حلال نباشد و پاك نباشد، و امّا ذبایح ایشان هم
حلال، نباشد، و بیشتر مفسّران برآنند که طعام بر عموم است و ذبایح در او داخل است، و اینکه قول بعضی اصحاب ما است و
در اینکه آیه را حبوب یا گندم « طعام » جملهي فقها. تفسیر عبده: در مجلسی که بیشتر آن شیعه مذهب بودند گفتم: چگونه کلمهي
أُحِل لَکُم صَ یدُ » معنی میکنید، در صورتی که در همین سورهي مائده کلمهي طعام براي خوردنیهاي دریائی بکار برده شده است
یعنی حلال است براي شما شکار از دریا و طعام موجود در آن که مورد استفادهي شما است، و معلوم « البَحرِ وَ طَعامُه مَتاعاً لَکُم
کُلُّ الطَّعام کانَ حِلا لِبَنِی إِسرائِیلَ إِلّا ما حَرَّمَ إِسرائِیل عَلی » است که شکار و خوردنی دریائی حبوب نیست، و در آیت دیگر است
و معلوم است که کسی ادّعا نکرده است مقصود از طعام حبوب است که بر بنی اسرائیل حرام بوده « نَفسِه مِن قَبل أَن تُنَزَّلَ التَّوراةُ
فَمَن » یعنی چشیده و خورده بشود، چنانچه در آیت دیگر است « طعم » است، پس مقصود از طعام در همهي آیات هر چیزي است که
یعنی هر که از آن رودخانه بنوشد از من و پیرو من نیست، و آن کس که از آن نچشد « شَرِبَ مِنه فَلَیسَ مِنِّی وَ مَن لَم یَطعَمه فَإِنَّه مِنِّی
یعنی پس از غذا « فَإِذا طَعِمتُم فَانتَشِرُوا » جزء دستهي من است، که در اینکه آیه طعم بمعنی چشیدن استعمال شده است و همچنین
خوردن متفرّق شوید، که طعام بمعنی خوردن استعمال شده است، و چون حبوب قابل شک و احتمال حرمت نبوده است -قرآن-
1191 [ صفحه 222 ] و گوشت و کشتار براي مردم موجب نگرانی بوده - 959 -قرآن- 1160 - 633 -قرآن- 877 - -311-252 قرآن- 496
قُل لا أَجِ دُ فِی ما أُوحِیَ إِلَی مُحَرَّماً عَلی طاعِم یَطعَمُه إِلّا أَن یَکُونَ مَیتَۀً أَو- دَماً » : است اینکه آیه بپیغمبر [ص] خطاب شده است
یعنی: بگو اي پیغمبر هیچ خوردنی حرام نیست مگر مردار و خون و روایات زیاد هست بر جواز خوردن کشتار یهودي و « مَسفُوحاً
مسیحی، و نیز اصحاب و تابعین اتّفاق داشتهاند بر اینکه مسئله، و زن یهودي براي پیغمبر گوشت زهر- آگین هدیه برد و آن حضرت
میل فرمود: و اصحاب پیغمبر در شام گوشت کشتار مسیحیها را میخوردند و کسی زشت نمیشمرد، ولی بعضی علماي شیعه معتقد
هستند که چون یهودي و مسیحی مشرك هستند، خوردن کشتارشان و ازدواج با آنها حرام است، و استدلال کردهاند باین آیه
صفحه 111 از 251
بضمیمهي اینکه « اتَّخَذُوا أَحبارَهُم وَ رُهبانَهُم أَرباباً مِن دُونِ اللّه ... وَ ما أُمِرُوا إِلّا لِیَعبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلّا هُوَ سُبحانَه عَمّا یُشرِکُونَ »
که خلاصهي معنی اینکه است: اینکه مردم علماي «َّ وَ لا تَنکِحُوا المُشرِکات حَتّی یُؤمِن » آیه که منع از ازدواج با مشرکین شده است
خود را خدا پنداشتهاند با اینکه باید خداي یکتا را بپرستند، و همسر نکنید زنهاي مشرك را تا آنگاه که مسلمان نشدهاند. و عمده
استدلال شیعه در اینکه مسئله همین آیه است و جواب آن است که: شرك و عقیده بخدایان که در قرآن مردم توصیف و توبیخ بآن
شدهاند مقصود اهل کتاب نیست، بلکه دستهي دیگري است غیر از آنها چون در اینکه آیهها آنها را جدا نموده و دو دسته شدهاند:
یعنی آن کسانی از اهل کتاب که کافر هستند و نیز « لَم یَکُن الَّذِینَ کَفَرُوا مِن أَهل الکِتاب وَ المُشرِکِینَ مُنفَکِّینَ حَتّی تَأتِیَهُم البَیِّنَۀُ »
مشرکین هیچکدام دستبردار از عقیدهي خود نیستند مگر آنگاه که در عالم دیگر آشکارا زشتی کار خود را مشاهده کنند. و اینکه
یعنی کسانی که مؤمن هستند و مسیحی و « إِن الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ ال ّ ص ابِئِینَ وَ النَّصاري وَ المَجُوسَ وَ الَّذِینَ أَشرَکُوا » آیه
یهودي و صائبی و زردشتی و مشرك. پس در اینکه آیه عقاید مردم به شش دسته تقسیم شده است که مشرك دستهي جدائی در
-911- 808 -قرآن- 813 - 231 -قرآن- 741 - برابر پنج دستهي دیگر نام برده شده است، و بر فرض که در آیت مورد -قرآن- 102
1959 [ صفحه 223 ] استدلال شیعه در سورهي بقره، کلمهي مشرك براي - 1641 -قرآن- 1842 - 1031 -قرآن- 1523 - قرآن- 984
عموم مردم غیر مسلمان بکار رفته باشد و شامل یهودي و مسیحی باشد ناچاریم که بگوئیم: اینکه آیه براي نسخ آن آیه است، یا
موجب تخصیص و تحدید آن است، چون باتّفاق مفسّرین بعد از آن آیه نازل شده است و مسلمین بمفاد اینکه آیه عمل کردهاند، و
حذیفه بن الیمان صحابی جلیل القدر پیغمبر با زنی یهودي ازدواج کرد و کسی از اصحاب پیغمبر بر او اعتراض نکرد. و هم محمّد
عبده در آخر تفسیر اینکه آیات عدّهاي از علماي قدیم و جدید را نقل کرده است که معتقد بودهاند: کشتار مردم یهود و مسیحی
و براي ما حلال است، و اگر در مذهب خودشان « طعامهم حِلٌّ لَکُم » اگر مطابق مذهب خودشان صحیح بود مشمول اینکه آیه است
240 کتاب تجارت جواهر در بحث نجاست کافر: اگرچه روایاتی بر طهارت یهود و - صحیح نبود براي ما حرام است. -قرآن- 226
مسیحی از امامهاي ما نقل شده است لیکن همهي علماي شیعه اتّفاق کردهاند بر نجاست آنها بطوري که اینکه حکم بنجاست آنها از
ضروریّات مذهب ما است و اینکه را شعار شیعه دانستهاند که همهي اهل سنّت از عالم و جاهل و کوچک و بزرگ میدانند شیعه
چنین عقیدهاي دارد، بعلاوه که خود مردم یهود و مسیحی باین عقیدهي شیعه مطلّع هستند، پس بحث در آن تضییع وقت است. شیخ
مرتضی انصاري در کتاب طهارت، در بحث نجاست کافر نوشته است: علماي شیعه اتّفاق کردهاند بر نجاست آنها، و اخبار زیاد بر
اینکه حکم روایت شده است، و در برابر آن اخبار که حکم بنجاست شده است دستهي دیگري از اخبار هست که روشنتر است و
میفهماند طهارت اهل کتاب را، ولی چون آن احادیث موافق مذهب اهل سنّت است ممکن است از جهت تقیّه صادر شده باشد، و
چون اخباري که حکم بنجاست کرده است موافق با اجماع و اتّفاق علماي شیعه است پس حکم بنجاست مقدّم است، در صورتی
که مخالف با اینکه حکم فقطّ اسکافی است و عمّانی و شیخ مفید که در گفتههاشان احتمال اعتقاد بطهارت اهل کتاب است. [
صفحه 224 ] ولی صریح در اینکه مطلب نیست، پس روا نیست تردید در حکم بنجاست. کتاب صید و ذبایح جواهر بحث شروط
ذبح: روایات بر حلال و حرامی کشتار یهودي و مسیحی و زردشتی مانند روایاتی است که در نجاست و طهارت آنها نقل شده
است، و در نزد علماي شیعه اخباري که میفهماند کشتار آنها حلال است براي تقیّه بوده است، همانطور که معتقد شدهاند: اخباري
که حکم کرده است بحلال بودن کشتار آنها براي تقیّه بوده است و ترس از حکومت وقت، البتّه اینکه اخبار چند دسته است: اوّل-
آنها که منع از کشتار غیر مسلمان کرده است، مثل خبر محمّد بن عذافر که گفت: به امام صادق [ع] عرض کردم: از زمین جبل
گوسفند میخریم براي مصرف شهر، مزدوري که آنها را میآورد مسیحی و زردشتی است در بین راه ممکن است بآنها آسیبی برسد
که آنها را سر ببرد، و از گوشت مکسور براي ما بیاورد، آیا آن گوشت را بخوریم! فرمود: نخور از آنها. و چند خبر دیگر نظیر
اینکه، دستهي دوّم آنها که مجاز شده است خوردن کشتار غیر مسلمان. دستهي سوّم آنها که شرط شده است اگر شنیدید نام خدا را
صفحه 112 از 251
یعنی نخورید از آن کشتار که «ِ وَ لا تَأکُلُوا مِمّا لَم یُذکَرِ اسم اللّه عَلَیه » بردند حلال است و گر نه حرام چنانچه در قرآن فرموده است
1146 اگر خود شنیدید یا مسلمانی حکایت کرد که - نام خدا بر آن نبردهاند، دستهي چهارم- آن که گفته شده است: -قرآن- 1087
هنگام کشتن نام خدا بردهاند کشتار آنها را بخورید، و گر نه نخورید، دستهي پنجم- آن که فرمودهاند: اگر هنگام سر بریدن حاضر
بودي و نام خدا نبردند حرام است و گر نه حلال است، مثل خبر جمیل و محمّد بن حمران که از حضرت صادق پرسیدند: کشتار
مسیحی و یهودي و زردشتی را بخوریم یا نه! فرمود بخورید، یکیشان عرض کرد: آنها هنگام کشتن نام خدا نمیبرند، فرمود: اگر
حاضر بودي که نام خدا نبردند مخور و اگر نبودي و ندانستی بخور، دستهي ششم- آن که فرمودهاند: اگر در هنگام سر بریدن نام
مسیح ببرند بخورید که مقصودشان نام خدا است، دستهي هفتم- آنها که منع شده است از خوردن براي اینکه به غیر مسلمان
اطمینان نیست که هنگام [ صفحه 225 ] کشتن نام خدا ببرد، مثل اینکه خبر که حسین بن منذر گفت بامام صادق [ع] عرض کردم ما
با نقاط کوهستانی سر و کار داریم، و آنجا چوپانهاي مسیحی مذهب گوسفند کشته میآورند، فرمود: کشتار، بنام خدا حلال میشود،
و بغیر موّحد و یگانه شناس اطمینان نیست که نام خدا ببرد، باز در دستهي دیگر حکم شده است: اگر مسلمانی نام خدا نبرد و
یعنی «ِ فَکُلُوا مِمّا ذُکِرَ اسم اللّه عَلَیه » حیوانی کشت حرام است، و اگر غیر مسلمان با نام خدا کشت حلال است، چون در قرآن است
بخورید از آنچه بنام خدا کشته شود، و باز چند دستهي دیگر روایات هست که در هر کدام ذبیحهي بعضی از ادیان را حلال کرده
است، و از مجموع اینکه اخبار شخص عالم یقین می کند که حکم بحلال بودن ذبیحهي غیر مسلمان براي تقیّه صادر شده است، و
پس از وارسی کلمات فقهاء معلوم میشود که فقطّ اسکافی ذبیحهي آنها را حلال دانسته است، و در هر صورت از مسائل مسلّم در
وَ المُحصَنات مِنَ الَّذِینَ » 517- مذهب شیعه است که حیوان کشته غیر- مسلمان حرام است و جاي تأمّل در آن نیست. -قرآن- 471
اختلاف است، مجاهد گفته است « محصنات » 5 مجمع: مقصود زنهاي یهود و مسیحی هستند، و در معنی « أُوتُوا الکِتابَ مِن قَبلِکُم
یعنی زنهاي پاکدامن که آزاد یا کنیز باشند، و بعضی گفتهاند: یعنی زنهاي آزاد با عفّت، و بعقیدهي علماي شیعه جایز نیست ازدواج
یعنی تا زنهاي مشرك مسلمان نشوند، با آنها ازدواج «َّ وَ لا تَنکِحُوا المُشرِکات حَتّی یُؤمِن » : دایم با اینکه زنها، بدلیل اینکه دو آیه
یعنی به وسیلهي ازدواج زنهاي کافر را نگاهداري نکنید، و اینکه آیه که حکم کرده است « وَ لا تُمسِکُوا بِعِصَم الکَوافِرِ » ، نکنید
بجواز ازدواج با آنها، مقصود آن زنها است که کافر بودهاند و مسلمان شدهاند، چون که ابو القاسم بلخی گفته است: مردم احتراز
داشتند از ازدواج با اینکه زنها و باین آیه بآنها، ابلاغ شده است که جایز است ازدواج با آنها که کافر بودهاند و مسلمان شدهاند،
بعضی گفتهاند: ممکن است اینکه آیه مخصوص باشد بجواز عقد انقطاع با زن کافر عفیف، و هم خریدن اینجور کنیز براي استفاده
519 [ صفحه 226 ] ابو الجارود از امام باقر [ع] روایت کرده است: اینکه - 412 -قرآن- 481 - 68 -قرآن- 365 - جنسی، و -قرآن- 1
166- 136 -قرآن- 140 - قرآن- 110 - .«ِ وَ لا تُمسِکُوا بِعِصَم،ِ و لا تَنکِحُوا المُشرِکات » حکم نسخ شده است بآن دو آیت که نوشتیم
که در آخر گفته شده است، میگوئیم: اگرچه مفسّرین گفتهاند: یعنی کسی که کافر «ِ وَ مَن یَکفُر بِالإِیمان » سخن ما: فقط در جملهي
بخداوند باشد و بیدین لکن ممکن است اینکه طور معنی بشود: چون ایمان مرتبهي کامل اسلام و دینداري است و تحصیل آن
مربوط بحسن عمل و مواظبت از همهي وظایف فردي و اجتماعی است که وفاي بعهد است و حفظ احترام خانه و شعائر خداوند، و
خودداري از شکار در هنگام احرام، و معاونت بر نیکی و خودداري از کومک بستمکار و خوردن مردار، تا آخر آیات، که اینکه
دستورها شامل قسمت عمدهي احکام و آداب دین است و مواظبت از اینها نشانهي ایمان، پس آن که کافر و منحرف از انجام شود،
عمل حیاتی و شرایط بهرهمندي از حظوظ آدمیّت را که در اختیار او بود نابود کرده است، و البتّه هر کس سرمایه اصلی و عمدهي
زندگی را تلف کرد از عمر خود بهره- مند نشده است، و بالاترین ضررها است که انسان سرمایهي آفرینش را از دست بدهد، چون
[ 56 [ صفحه 227 - سرمایهي تجارت قابل جبران است، امّا سرمایهي آدمیّت عوض ندارد. -قرآن- 27
[ [سوره المائدة [ 5]: آیات 6 تا 7
صفحه 113 از 251
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمتُم إِلَی الصَّلاةِ فَاغسِلُوا وُجُوهَکُم وَ أَیدِیَکُم إِلَی المَرافِق وَ امسَحُوا بِرُؤُسِکُم وَ أَرجُلَکُم إِلَی الکَعبَین وَ إِن
کُنتُم جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِن کُنتُم مَرضی أَو عَلی سَ فَرٍ أَو جاءَ أَحَ دٌ مِنکُم مِنَ الغائِطِ أَو لامَستُم النِّساءَ فَلَم تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَ عِیداً طَیِّباً
فَامسَحُوا بِوُجُوهِکُم وَ أَیدِیکُم مِنه ما یُرِیدُ اللّه لِیَجعَلَ عَلَیکُم مِن حَرَج وَ لکِن یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُم وَ لِیُتِم نِعمَتَه عَلَیکُم لَعَلَّکُم تَشکُرُونَ [ 6] وَ
742- اذکُرُوا نِعمَ ۀَ اللّه عَلَیکُم وَ مِیثاقَه الَّذِي واثَقَکُم بِه إِذ قُلتُم سَمِعنا وَ أَطَعنا وَ اتَّقُوا اللّهَ إِن اللّهَ عَلِیم بِذات الصُّدُورِ [ 7] -قرآن- 1
معنی لغات: مرافق- جمع مرفق بمعنی آرنج و بند فاصل میان دست و بازو، کعبین- یعنی دو کعب، و کعب بمعنی گره نی، شرف و
بزرگواري، بجول که استخوان بازي بچهها است، استخوان برآمدهي پشت پا. جنب- غریب، دور، نافرمان، گرفتار جنابۀ، فاطّهّروا-
خود را از چرك پاك کنید، و غسل نمائید. غائط- پیخال و مدفوع، مستراح و محل قضاي حاجت، سرزمین آسوده و مطمئن،
صعید- خاك و یا سطح زمین، قسمت بلند از یک زمین، راه و قبر و گور حرج- گناه، جاي تنگ پر درخت، حرمت. جهت نزول:
اسباب النزّول سیوطی: بخاري از عایشه نقل کرده است گردنبند من بشب در بیابان گم شد، پیغمبر [ص] شتر خود را خواباند و سر
به زانوي من نهاد، تا روشن شود، شاید گردنبند را بیابیم، پدرم ابو بکر بمن نزدیک شد و با پنجهي پا بر من زد و اعتراض کرد که
براي یک گردنبند مردم را متوقّف کردهاي در اینکه میان صبح شد، پیغمبر [ص] برخاست آب براي وضو خواست، یافت نشد، آیت
475 چون در آن نوبت که - 443 -قرآن- 451 - نازل شد، و هم از عایشه نقل کرده است: -قرآن- 430 « إِذا قُمتُم، تا، لَعَلَّکُم تَشکُرُونَ »
گردنبند من گم شد، و مردم بر من تهمت بستند، سفر دیگر از سفرهاي جنگ، با پیغمبر [ص] بودم، باز گردنبند من افتاد، من گفتم،
و پیغمبر توقّف فرمود و مردم بماندند، ابو بکر گفت: اي دختر، تو موجب رنج مردم شدهاي آنگاه آیت رخصت تیمّم نازل شد.
ترجمه: 6 اي کسانی که بخدا و پیغمبر گرویدهاید چو خواهید به نماز ایستید [ صفحه 228 ] چهرهي خود بشوئید و دستهاي خود تا
آرنج و بپسائید سر خود را و هم پاهاي خود تا دو بجول پشت پا و اگر جنب بودید غسل کنید و اگر بیمار بودید [که آب زیان آور
بود] و یا بسفر بودید و یا از مستراح برگشتید و یا با زنان سر و کارتان افتاد و آب نداشتید روي بخاك پاك آورید [و تیمّم کنید] و
بآن چهرهها و دستان خود بپسائید که خدا نخواهد بر شما تنگ بگیرد ولی خواهد که پاكتان کند و خوشی خود بر شما تمام کند
تا شاید سپاسگزار باشید. و بخاطر بدارید آن نعمت خداوندي و پیمان او که بر شما استوار کرد [در بیعت عقبه یا حجّۀ الوداع با
پیغمبر و یا روز الست و یا بموجب آن خرد که بآدمی بخشیده شده است خود پیمانی است استوارتر از هرگونه پیمانی دیگر] و شما
بآن هنگام گفتید: شنیدیم و فرمانبرداریم. پس از خشم خدا [و پیمان شکنی] پرهیز کنید که همانا خدا دانا است بآنچه در دلها است.
6 طبري: عدهاي از مفسرین و فقهاي صدر اسلام و اصحاب پیغمبر گفتهاند: یعنی چون « إِذا قُمتُم إِلَی الصَّلاةِ فَاغسِلُوا » : سخن مفسّرین
از خواب بلند شوید و بخواهید نماز بخوانید، وضو بگیرید. و عدّهاي دیگر گفتهاند: علی علیه السّلام براي هر نماز وضو میگرفت و
تا آخر عدّهاي دیگر گفتهاند: اینکه حکم در اوّل بود که براي هر نماز وضو بگیرند، و بعد نسخ شد، « اذا قمتم الی ال ّ ص لوة » : میفرمود
و روایت کردهاند: پیغمبر براي هر نماز وضو میگرفت، در روز فتح مکّه نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را با یک وضو خواند، عمر
6 مجمع: در اندازه و مقصود از اینکه « وُجُوهَکُم » 57- گفت: تا کنون چنین کاري نکردهاي فرمود با عمد و توجّه کردم. -قرآن- 15
کلمه اختلاف است: از امام- هاي ما روایت شده است: از در ازاي صورت، آنجا که موي سر است تا پائین چانه، و از پهنا آن اندازه
فراگیرد إبن عبّاس و عبد اللّه عمر و دیگران گفتهاند: وجه و صورت یعنی موي سر تا « شست » است که انگشت میانین و انگشت نر
14 [ صفحه 229 ] دیده میشود و - چانه و ما بین دو گوش آن اندازه که چون شخص با مردم رو برو میشود بچشم میآید، و -قرآن- 1
مذهب ابو حنیفه نیز همین است، و مجاهد و انس مالک و سعید إبن جبیر و شافعی گفتهاند: زیر موي صورت و داخل دهان و بینی
6 مجمع: واحدي گفته است: بیشتر علماي «ِ وَ أَیدِیَکُم إِلَی المَرافِق » . و قسمت جلو دو گوش هم جزء صورت است و باید شسته شود
یعنی چه «ِ مَن أَنصارِي إِلَی اللّه » بمعنی با بکار رفته است « الی » بمعنی با میباشد، چنانچه در اینکه آیه « الی » علم نحو گفتهاند: کلمهي
صفحه 114 از 251
کسانی با خدا موافق هستند در یاري من، پس مرفق و آرنج هم باید شسته شود و بیشتر فقهاء همین عقیده را دارند، زجّاج گفته
است: چون مرفق حدّ شستن است، پس لازم نیست آن را بشوئید و اگر لازم میبود که شسته شود آنرا حد قرار نمیدادند، و میگفت
فقطّ دست را بشوئید، اگرچه گفتار زجّاج درست است لکن مسلمانان اتّفاق کردند که اگر مرفق شسته شود وضو صحیح است، و
اگر شسته نشود اختلاف دارند در درستی و نادرستی آن و هم اتّفاق دارند که اگر دست را از مرفق و آرنج تا سر انگشتان وضو
- 36 -قرآن- 198 - صحیح است، ولی اگر از سر انگشتان آغاز شود و بآرنج ختم شود، که وضو درست است یا نادرست. -قرآن- 1
229 امام فخر و نیشابوري: بعضی گفتهاند: باید از سر انگشتان دستها را بشوئید تا آرنج، چون در آیه گفته شده است: بشوئید تا
مرافق، ولی بیشتر فقها گفتهاند: اگر از آرنج بشوئید صحیح است، چون اسم مرافق براي حدّ شستن است، نه براي ترتیب در شستن.
فخر: در ذیل اینکه جمله چند مسئله آورده است: 1- شافعی لازم دانسته است اعضاء وضو بترتیب شسته شود، ابو حنیفه و مالک
لازم ندانستهاند، 2- اگر کسی دستش از پائین آرنج جدا شده باشد بایستی آنچه مانده است براي وضو بشوید، و اگر از بالاي آن
جدا شده باشد جاي شستن نمانده است و نسبت به- آن تکلیفی ندارد، و اگر از خود آرنج جدا شده باشد، شافعی گفته است لازم
است سر استخوان بند را بآب تر کند و بپساید، چون همان اندازه، جاي شستن [ صفحه 230 ] باقی مانده است، 3- در شستن دستها
احمد لازم دانسته است اوّل دست راست شسته شود ولی دیگران لازم ندانستهاند و گفتهاند مستحّب است چون در آیه معیّن نشده
6 طبري: در اینکه مسح اختلاف است، بعضی گفتهاند یعنی هر اندازه سر « وَ امسَحُوا بِرُؤُسِکُم » . است کدام دست جلو شسته شود
27 نافع براي من نقل کرد که عبد اللّه عمر چون وضو - خود را با آب مسح کنید درست است، یحیی بن سعید گفت: -قرآن- 1
میگرفت، دو دست خود را تر میکرد و جلو سرش را مسح میکرد، و بعضی گفتهاند: معنی آیه آن است که همهي سر را مسح کنید.
اندازهي مسح سر را از مالک پرسیدند، گفت: از جلو آغاز کنید و دو دست را بپشت سر بگردانید و دوباره بجلو بیاورید، ابو حنیفه
و ابو یوسف گفتهاند: بکمتر از سه انگشت نباید مسح شود، ابو الفتوح نوشته است: اگر کسی بجاي مسح سر غسل کند و سر بشوید
مجزي نباشد از مسح سر بنزدیک ما، و بنزدیک جملهي فقها مجزي باشد، و بنزدیک ما مسح سر و مسح پاي ببقیّت نداوت وضو
باید، و آبی نو نباید گرفتن براي او، و جملهي فقها خلاف کردند در اینکه و گفتند: آبی نو باید گرفتن، و مالک گفت: اگر ببقیّت
نداوت مسح کشد روا باشد، جز که فاضلتر آن است که آبی نو برگیرد، و مسح بر عمامه دادن روا نباشد، و مذهب ابو حنیفه و
شافعی همچنین است و ثوري و اوزاعی و احمد و اسحاق گفتند روا باشد، و بنزدیک ما مسح دادن بر گوش روا نباشد و نه شستن
او، و شافعی گفت: مستحب است که مسح بردهد گوشها را بآبی نو، و ابو حنیفه گفت: گوش از جملهي سر است با سر باید مسح
دادن آنرا، و زهري گفت: از جملهي روي است با روي بباید شستن، مالک و احمد حنبل گفتند از سر است اما مسحش بآبی نو
وَ أَرجُلَکُم » 65- 46 -قرآن- 52 - یعنی هر طور دلتان بخواهد. -قرآن- 35 « فَاغسِلُوا تا بِرُؤُسِکُم » باید. تفسیر تنویر المقباس: از جملهي
اختلاف است عدّهاي از قاریهاي حجاز و عراق با نصب و صداي بالاي لام « ارجل » 6 طبري: در قرائت کلمهي «ِ إِلَی الکَعبَین
و معنی چنین میشود: دستهاي خود را « ایدیکم » 36 [ صفحه 231 ] قرائت اینکه کلمه مربوط میشود به - خواندهاند و بر اینکه -قرآن- 1
بشوئید و پاهاي خود را، و إبن عبد خیر از پدرش روایت کرده است: دیدم علی علیه السّلام وضو گرفت و پشت پاي خود را شست
و فرمود: اگر روش پیغمبر [ص] نبود که پشت پاي خود را میشست، من گمان داشتم که کف پا لازمتر است شسته شود، اعمش
گفته است: اصحاب عبد اللّه مسعود با نصب میخواندهاند و در وضو پاي خود را میشستهاند، و عدّهاي دیگر از قاریهاي عراق و
و معنی میشود: بشوئید دست و صورت « رءوس » را با جرّ و صداي زیر لام خواندهاند تا مربوط شود بکلمهي « ارجل » حجاز کلمهي
خود را و مسح کنید سر و پاي خود را، عکرمه از إبن عبّاس روایت کرده است که او گفت: در وضو دو شستن است و دو مسح
کردن. بانس مالک گفتند: روزي حجّاج باهواز بر منبر رفت و در سخنرانی خود گفت: اي مردم براي وضو صورت و دست بشوئید
و سر را مسح کنید و پاي خود را بشوئید که پلیدترین جاي بدن آدمی پاي او است، پس روي پا و کف پا و پی پشت پا را در وضو
صفحه 115 از 251
بشوئید. انس گفت: سوگند بخدا که حجّاج دروغ گفته است و خدا در قرآن فرموده است: سر و پا را مسح کنید، و انس خود در
روایت کرده است که « گویا مقصودش امام باقر [ع] است » وضو روي پاي را مسح میکرد بطوري که تر میشد، و جابر از ابو جعفر
فرمود: سر و پاهاي خود را مسح کن، شعبی گفته است: مسح پاها لازم است نه شستن آنها، چون آنچه در وضو باید شسته شود در
تیمّم باید مسح شود، و آنچه در وضو باید مسح شود تیمم ندارد، پس مسح سر و پا لازم است، چون در تیمم براي آنها دستوري
نیست. مجمع: حسن بصري و طبري و جبّائی گفتهاند: در شستن پا و مسح آن تفاوت نیست، ولی اینکه دو نفر گفتهاند: اگر کسی
بخواهد بجاي شستن پاها را مسح کند، باید تمام پشت پا را مسح کند، و یکی از پیشوایان زیدي مذهبان گفته است: شستن و مسح
کردن هر دو واجب است، و در مذهب شیعه مسح لازم است و روایات از امام- هاي [ع] ما زیاد است باین دستور مثل روایت احمد
بن محمّد که گفت: از امام موسی علیه السّلام [ صفحه 232 ] پرسیدم چهطور پاها را در وضو مسح کنیم! آن حضرت تمام دست بر
پشت پاي خود گذارد و کشاند تا بند پا، من عرض کردم: اگر کسی با دو انگشت دست مسح کند کافی است یا نه! فرمود: نه، باید
ابو الفتوح: در معنی کعبین اختلاف است: بمذهب شیعه مقصود استخوان برآمدهي روي پا است، «ِ إِلَی الکَعبَین » . با تمام دست باشد
بمعنی دو استخوانست پس « کعبین » و بمذهب دیگران دو استخوان برآمدهي دو طرف پا است که قوزك پا باشد، و چون کلمهي
گفته میشد که بمعنی چهار استخوان باشد، چون در هر « کعاب » مقصود همان است که ما معتقدیم و اگر مقصود قوزك باشد باید
پائی دو استخوان است. و ترتیب در وضو واجب است مطابق باشد با آنچه در آیه گفته شده است، چون پیغمبر بیک نفر عرب وضو
را بهمین ترتیب یاد داد، و فرمود: اینکه است وضو که بغیر آن نماز درست نیست، و مسح بر کلاه و کفش جایز نیست، چون در آیه
21 تفسیر طنطاوي: بیشتر فقهاء جایز - مسح سر و پا واجب شده است. و کلاه بر سر و کفش بپاي را سر و پا نمیگویند. -قرآن- 1
6 چون تفصیل غسل و تیمّم را در سوره « وَ إِن کُنتُم جُنُباً » . دانستهاند بر عمامه و کفش مسح شود، ولی شیعه و خوارج آنرا منکرند
6 کلمهي میثاق را مفسّرین مختلف «ِ وَ مِیثاقَه الَّذِي واثَقَکُم بِه » 26- نساء آیت چهل و سوّم نوشتهایم، تکرار آن لازم نیست. -قرآن- 1
معنی کردهاند اوّل- آن پیمان که پیغمبر [ص] در اوّل اسلام با مردم استوار کرد که بفرمان خدا باشند چه آنها را خوش باشد یا
ناخوش، دوّم- آنکه در حجّۀ الوداع مردم را وادار کرد بر قبول احکام اسلام و ولایت علی علیه السّلام، چنانکه از ابو الجارود نقل
شده است که او گفت: امام باقر [ع] فرمود: مقصود از میثاق ولایت علی علیه السّلام است که پیغمبر از مردم بیعت بر آن گرفت،
«ٍ ما یُرِیدُ اللّه لِیَجعَلَ عَلَیکُم مِن حَرَج » سوم- پیمان روز الست که بنی آدم پذیرفتهاند فرمانبر و مطیع باشند استفادهي ما. 1- جملهي
[ 692 [ صفحه 233 - 42 -قرآن- 638 - ممکن است بگوئیم: بصریح اینکه جمله هر وظیفهي دینی و عقلی که انجام آن براي -قرآن- 1
شخص موجب زحمت و مشقّت باشد، او از آن تکلیف معاف است چنانکه بسیاري از تکالیف بهمین واسطه از اشخاص معذور و
- عفو شده است، مثل: روزهي مریض، غسل در خطر بیماري یا سردي از اندازه بیش که شخص نتواند تحمّل کند و مانند اینها. 2
تا آخر براي تنبیه مردم است که مجموعهي اینکه وظایف وسیلهي پاکی انسان است از پلیدیهاي فکري و « لکِن یُرِیدُ » جملهي
اخلاقی و بدنی، و گمان نبرند پیغمبر مثل بتپرستها است که از بیم و امید حوادث زندگی پناه به بتها میبرند و از ناچاري براي آنها
قربانی میکنند، آن حضرت هم براي خود خدائی فرض کرده است. و از ترس او اینکه رنجها را بر خود و مردم هموار کرده است. -
294 و با توجّه به یکایک اینکه فرمانها از لزوم وفاي بعهد تا وجوب تیمّم، فهمیده میشود که آمادگی انسانی براي انجام - قرآن- 279
اینکه کارها خود موجب صفاي دل است، و پاکی ضمیر که بدبینی و بدخواهی و اضطراب درونی در چنین دلها راه ندارد، اینکه
است که اینکه احکام وسیلهي پاکی دل است از جهت آسایش وجدانی خود انسان نسبت بخودش، و نیز اینکه طور مردم مقید و
دلبسته بآداب وظایف اجتماع و مواظب حسن رفتار با مردم که خود را مکلّف میدانند بهر قول و عهد و پیمان رفتار کنند و هرگز
خلاف نکنند، البتّه چنین مردم از پلیدي بیاعتباري و خواري در نظر دیگران، و اجتماع پاك هستند، پس مجموعهي اینکه
دستورهاي پیغمبر براي همهي افراد اجتماع است که از پلیدیهاي بدنی و هم از وسوسههاي درونی در کار خود و دیگران پاك
صفحه 116 از 251
دنبالهي مطالب گذشته است که چون اینکه وظایف و احکام براي پاکی دل و تن فرد و اجتماع است، «ُ لِیُتِم نِعمَتَه » شوند. 3- جملهي
پس موجب تکمیل دیگر خوشیهاي زندگی است، زیرا اگر انسان با همهي وسائل زندگی دلش آرام نبود، زندگی بر او تلخ است،
لکن چون دانست که خود و دیگران وظایفی دارند و بآن رفتار میکنند، خود را در عالم امن و آسایش همیشگی میبینند، و آنوقت
نظر مفسّرین را نوشتیم، ولی ممکن است « میثاقه » است که نعمت و خوشی براي او ببالاترین پایهي خود رسیده است. 4- در کلمهي
841 [ صفحه 234 ] پیمانی است میان دو نفر که بمیل خود بر انجام امري - تعهّد و -قرآن- 818 « میثاق » اینکه طور بگوئیم: چون
استوار میکنند، پس پیمان از طرف خداوند نسبت بانسان همین آفرینش او است یا امتیازات آدمی از عقل و فکر و اراده و دیگر
بهرههاي زندگی، و از آن وقت که خدا او را آفریده است با مقتضیات اینکه پیمان بوده است و خواهد بود، یعنی خداوند که یک
طرف قرارداد است بقرارداد خود رفتار کرده است، و هیچ تخلّف و دریغ از آن نشده است، و طرف دیگر پیمان انسان است، و
پیمان او با آفرینندهي خود جز رفتار و کردار خردمندانه چیز دیگر متصوّر نیست، و در دنبالهي یادآوري بستن پیمان گفته شده است
تا آخر شاید اشاره بهمین مطلب باشد که ما بشما عقل دادیم و شما هم گفتید: شنیدیم و پذیرفتیم، یعنی با « إِذ قُلتُم سَمِعنا وَ أَطَعنا »
عقل و خرد در کلیهي کارهاي زندگی رفتار کردید، پس تقوي و اطاعت پیغمبر نیز از کارهاي عقل است و مواد مورد پیمان شما
658- که باید بآن رفتار کنید. -قرآن- 626
[ [سوره المائدة [ 5]: آیات 8 تا 11
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوّامِینَ لِلّه شُهَداءَ بِالقِسطِ وَ لا یَجرِمَنَّکُم شَنَآن قَوم عَلی أَلاّ تَعدِلُوا اعدِلُوا هُوَ أَقرَب لِلتَّقوي وَ اتَّقُوا اللّهَ إِن اللّهَ
خَبِیرٌ بِما تَعمَلُونَ [ 8] وَعَدَ اللّه الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات لَهُم مَغفِرَةٌ وَ أَجرٌ عَظِیم [ 9] وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَ ذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ
أَصحاب الجَحِیم [ 10 ] یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذکُرُوا نِعمَتَ اللّه عَلَیکُم إِذ هَم قَوم أَن یَبسُطُوا إِلَیکُم أَیدِیَهُم فَکَف أَیدِیَهُم عَنکُم وَ اتَّقُوا
637 معنی لغات: قوّامون- جمع قوّام، بمعنی خوشقامت، عهدهدار کار، توانا و با - اللّهَ وَ عَلَی اللّه فَلیَتَوَکَّل المُؤمِنُونَ [ 11 ] -قرآن- 1
قدرت در کار، امیر و فرمانده. یجرمنّکم- از جرم و جریمه جرم، بر وزن فعل بفتح فا [ صفحه 235 ] و سکون عین و جرم بر وزن فعل
بفتح فا و عین، و جریمه بمعنی بریدن، تمام کردن بچنگ آوردن، گناه کردن، شنآن- بد آمدن از کسی با دشمنی و بد اخلاقی.
جهت نزول: طبري، بعضی گفتهاند: چون پیغمبر [ص] مالی از یهود به قرض میخواست، نزد آنها رفت، حی بن اخطب که رئیس
یهود بود گفت: از اینکه موقع بهتر نیست براي نابودي اینکه مرد، خواستند از پشت بام سنگی بر سر آن حضرت بیندازند و
تا آخر براي دفع اینکه شرّ نازل شد، «ِ اذکُرُوا نِعمَتَ اللّه » بکشندش. پیغمبر [ص] متوجّه شد و بزودي از آنجا خارج شد، آیت یازدهم
إبن عبّاس گفته است یهود پیغمبر و اصحابش را دعوت کردند که آنها را بکشند، آن حضرت خبردار شد، و نرفت، اینکه آیه اشاره
بان قضیّه است، عدّهاي گفتهاند: در جنگ بطن نخل اعراب می- خواستند مسلمانان را در حال نماز غافلگیر کنند، پیغمبر [ص]
اینکه آیه آن قضیّه را براي مسلمین یادآوري کرده « ما تفصیل اینکه قضیّه را نوشتهایم » مأمور شد نماز را بصورت نماز خوف بخواند
است، از جابر روایت شده است: پیغمبر در یکی از مسافرتها بمنزلی وارد شد، مردم زیر درختهاي خارداري در بیابان پناهنده شدند
که دمی بیاسایند، پیغمبر هم در زیر درختی نشست و شمشیر خود را به آن آویخت، عربی آمد و آنرا برداشت و از غلاف برآورد، و
بآن حضرت عرض کرد: چه کسی تو را از من نجات میدهد! فرمود: خدا، او شمشیر را غلاف کرد و از نیّت بد خود منصرف شد
8 اي مؤمنین براي خدا استوار بر گواهی بحق و عدالت باشید و دشمنی شما با مردمی نباید وادارتان کند 368- ترجمه: -قرآن- 341
بر گناه بیدادگري بلکه داد دهید که دادگري به پاکدامنی نزدیکتر است و بهتر و از آزار خدا بترسید که او خبردار است از آنچه
شما میکنید. 9 خدا بآن کسان که مؤمن شدند و نیکوکار نوید داده است که برايشان آمرزش است و مزدي بزرگ. 10 و آن
کسان که کافر شدند و نشانههاي ما را دروغ شمردند اینگونه مردم یاران آتش باشند. 11 اي کسانی که بخدا و پیغمبر گرویدهاید
صفحه 117 از 251
بیاد آرید آن روزگار که گروهی کوشیدند تا بشما دست درازي کنند و خدا آن دستان را از شما بازداشت پس ز خشم خدا پرهیز
8 طبري: عبد اللّه بن کثیر گفت: - «ٍ لا یَجرِمَنَّکُم شَنَآن قَوم » : کنید که باید مؤمنان را تکیه بر خدا باشد [ صفحه 236 ] سخن مفسّرین
50 پیغمبر براي استمداد مالی بسوي آنها رفت، خواستند آن حضرت را بکشند موفّق نشدند، اینکه آیه براي جلوگیري از - قرآن- 15
8 طبري: جهت توصیف « اعدِلُوا هُوَ أَقرَب لِلتَّقوي » . کینه توزي مسلمین با یهود نازل شد که نیّت بد آنها موجب بیعدالتی شما نشود
عدالت بنزدیکی تقوي اینکه است که: چون انسان عادل بود، بواسطهي حس عدالت خواهی فرمان بر احکام خداوند میشود و
پرهیزگار، و کسی که نافرمان بود البتّه با تقوي و پرهیز- کاري سر و کار ندارد و چنین شخصی از حق و عدالت بیخبر است. -
11 روح البیان: چون رسیدن ببهرههاي حیاتی و آسایش از گرفتاريهاي زندگی از « وَ عَلَی اللّه فَلیَتَوَکَّل المُؤمِنُونَ » 36- قرآن- 1
خداوند است و بس باید توکّل بخدا باشد، و معنی توکّل اعتصام بخداوند است در همهي کارها، و جاي توکّل دل است و جنبش و
کار زندگی با توکّل ناسازگار نیست، چون اگر انسان تصدیق کرد که سرنوشت زندگی او از سوي خدا است، پس دشواري و
50 مثنوي در دفتر اوّل از افسانهي کلیله و گفتگوي وحوش براي توکّل شاهد میآورد: جمله گفتند: - آسانی از او است. -قرآن- 1
اي حکیم با خبر || الحذردع لیس یغنی عن قدر در حذر شوریدن شور و شر است || رو توکّل کن توکّل بهتر است با قضا پنجه
مزن اي تند و تیز || تا نگیرد هم قضا با تو ستیز مرده باید بود پیش حکم حق || تا نیاید زحمت از ربّ الفلق گفت آري گر توکّل
رهبر است || اینکه سبب هم سنّت پیغمبر است گفت پیغمبر به آواز بلند || با توکّل زانوي اشتر ببند رو توکّل کن تو با کسب اي
عمو || جهد میکن کسب میکن مو به مو در توکّل جهد و کسب اولیتر است || زان که در ضمنش محبّت مضمر است [ صفحه
[237
[ [سوره المائدة [ 5]: آیات 12 تا 14
وَ لَقَد أَخَذَ اللّه مِیثاقَ بَنِی إِسرائِیلَ وَ بَعَثنا مِنهُم اثنَی عَشَرَ نَقِیباً وَ قالَ اللّه إِنِّی مَعَکُم لَئِن أَقَمتُم الصَّلاةَ وَ آتَیتُم الزَّکاةَ وَ آمَنتُم بِرُسُلِی وَ
عَزَّرتُمُوهُم وَ أَقرَضتُم اللّهَ قَرضاً حَسَ ناً لَأُکَفِّرَن عَنکُم سَیِّئاتِکُم وَ لَأُدخِلَنَّکُم جَنّات تَجرِي مِن تَحتِهَا الَأنهارُ فَمَن کَفَرَ بَعدَ ذلِکَ مِنکُم
فَقَد ضَل سَواءَ السَّبِیل [ 12 ] فَبِما نَقضِ هِم مِیثاقَهُم لَعَنّاهُم وَ جَعَلنا قُلُوبَهُم قاسِیَۀً یُحَرِّفُونَ الکَلِمَ عَن مَواضِعِه وَ نَسُوا حَ  ظا مِمّا ذُکِّرُوا بِه وَ لا
تَزال تَطَّلِع عَلی خائِنَۀٍ مِنهُم إِلاّ قَلِیلًا مِنهُم فَاعف عَنهُم وَ اصفَح إِن اللّهَ یُحِبُّ المُحسِنِینَ [ 13 ] وَ مِنَ الَّذِینَ قالُوا إِنّا نَصاري أَخَذنا مِیثاقَهُم
954- فَنَسُوا حَ  ظا مِمّا ذُکِّرُوا بِه فَأَغرَینا بَینَهُم العَداوَةَ وَ البَغضاءَ إِلی یَوم القِیامَۀِ وَ سَوفَ یُنَبِّئُهُم اللّه بِما کانُوا یَصنَعُونَ [ 14 ] -قرآن- 1
معنی لغات: نقیب- آنکه وارسی کار کسی را میکند و مطّلع از زندگی او است و اختیاردار و سرپرست او است، عزّرتموهم- از
مصدر تعزیر بمعنی تنبیه کردن ملامت کردن، احترام و کومک کردن، کتک زدن و باصطلاح از لغات اضداد است. لاکفّرن از
مصدر تکفیر بمعنی پوشیدن، کافر دانستن، دست بسینه تواضع و تعظیم کردن، گناه بخشیدن، کفّاره دادن، قاسیه- از قساوه بفتح
قاف بمعنی سختی و محکمی، تاریکی شب، یحرّفون- از مصدر تحریف بمعنی تغییر و دگرگون کردن، اغرینا- [ صفحه 238 ] از
مصدر اغراء بمعنی وادار کردن، فتنه و دشمنی ایجاد کردن، ترجمه: 12 و همانا خدا از بنی اسرائیل پیمان گرفت و دوازده نفر سالار
و سر- پرست از خودشان برايشان برگزید و بآنها گفت: من با شما هستم و البتّه چو نماز بپاي دارید و زکات بدهید و به پیامبران
من بگروید و کومکشان کنید و بنکوکاري در راه خدا وام دهید بدیهاي شما را ببخشم و درون چنان بهشتهائی کنم که شما را
رودها از آن روا باشد و اگر از آن پس از شما کسی کافر شد ز راه راست گم شده باشد. 13 پس چو پیمان خود شکستند
لعنتشان کردیم و خوار و دور از هر فرخندگی و دلهاشان سخت نمودیم که سخنان حق دگرگون میکردند [و بخواهش خود
نمودار میکردند] و آن بهره و سودي که بیادشان سپرده بودند فراموش کردند [و ز پیروي حق بیبهره شدند] و همیشه تو از خیانت
و نادرستی آنان خبردار میشوي بجز مردمی اندك از ایشان [که مؤمن هستند] پس تو از بدشان درگذر و آنان را ببخش که البتّه
صفحه 118 از 251
خدا نکوکاران را دوست بدارد. 14 و از آن کسان که گفتند: ما نصاري هستیم نیز پیمان گرفتیم و آنها آنچه سفارش شده بودند
فراموش کردند و کمتر سودي از آن نبردند و ما میانشان دشمنی و کینه برانگیختم که تا بروز رستاخیز بماند و زود باشد که ز آنچه
طبري: اینکه آیه براي دلداري پیغمبر [ص] و مؤمنین نازل شد آنگاه «ُ وَ لَقَد أَخَذَ اللّه » : کردند خدا خبردارشان کند. سخن مفسّرین
که آهنگ آسیب بآن حضرت داشتند، و یادآوري است اخلاق آن مردم را که تمام اینکه مدّت اشخاصی سرسخت و لجوج
بودهاند، و با اطلاع به- حق و حقیقت از آن رو گردان بودهاند، پس شما مسلمانان از اینکه سوء رفتارشان نگران نباشید که خوي
40 مجمع و ابو الفتوح: مقصود پذیرش و ایمان بگفتههاي پیغمبران و رفتار به دستور آنها است. فخر: - دیرین آنها است. -قرآن- 15
براي یادآوري بمؤمنین است که چون در آیت جلو گفت بپیمان رفتار کنید، در اینجا گفته شده است: یهود پیمان شکنی کردند
شما مواظب باشید رفتار [ صفحه 239 ] آنها را تقلید نکنید، جهت دیگر ممکن است تذکر بعموم مردم باشد که پیمان و الزام بانجام
12 طبري و مجمع: در معنی « وَ بَعَثنا مِنهُم اثنَی عَشَرَ نَقِیباً » وظایف مخصوص مسلمانان نیست، بلکه سعادت هر فرد بشر در آن است
1- مجاهد و سدّي گفتهاند: یعنی فرمان کردیم بموسی که از هر سبط و تیرهاي از 219- اینکه جمله چند قول است: -قرآن- 175
تیرههاي دوازدهگانهي بنی اسرائیل یک نفر بفرستد براي رسیدگی و کنجکاوي از قوت و قدرت دشمنهاشان که در سرزمین شام
بودند، آنها رفتند و قدرت عجیبی در مردم آنجا مشاهده کردند و برگشتند و خویشان خود را از آن خبردار کردند و منع از جنگ با
آنها مگر دو نفر از آن دوازده نفر که قبیلهي خود را دلداري دادند تا به- جنگ بروند. 2- حسن بصري و جبّائی گفتهاند: یعنی
دوازده نفر ضامن از آنها گرفته شد که بپیمانها و وظایف دینی خود رفتار کنند. 3- قتاده گفته است یعنی دوازده نفر شاهد یا رئیس
از مردم خودشان براي آنها معیّن کردیم. 4- بلخی گفته است: ممکن است مقصود اینکه باشد که براي هر سبطی یک پیغمبر و یا
وَ قالَ » . یک رئیس معیّن کردیم. 5- ابو مسلم گفته است: یعنی دوازده پیغمبر فرستادیم براي تعلیم تورات و احکام و وظایف دین
12 مجمع: از ربیع نقل شده است یعنی: با شما نقیبان و سرپرستان خدا همراه است، بعضی گفتهاند: یعنی با شما بنی « اللّه إِنِّی مَعَکُم
اسرائیل که پیمان استوار میکنید، و بیشتر مفسّرین گفتهاند: ممکن است بنی اسرائیل و نقبا همگی مقصود باشند و معنی جمله اینکه
12 « فَبِما نَقضِهِم مِیثاقَهُم » 36- است که خدا پشتیبان شما است در برابر دشمن تا بتوانید به میثاق و پیمان خود رفتار کنید. -قرآن- 1
1- تکذیب و کشتن پیغمبران، 2- انکار و کتمان درستی گفتار پیغمبر 31- مفسّرین سه معنی براي نقض میثاق نوشتهاند: -قرآن- 1
13 فخر: عطا گفته است یعنی از رحمت خود محرومشان کردیم، حسن بصري و « لَعَنّاهُم » [ اسلام، 3- هر دوي آنها. [ صفحه 240
14 إبن عبّاس گفته است: یعنی آنها را - مقاتل گفتهاند: یعنی آنها را بصورت بوزینه و خوك درآوردیم و مسخ کردیم. -قرآن- 1
با تشدید یاء بیالف « قسیّۀ » 13 مفسّرین از حمزه و کسائی نقل کردهاند که « وَ جَعَلنا قُلُوبَهُم قاسِیَۀً » . محکوم به پرداخت جزیه نمودیم
قرائت کردهاند، و دیگران بقرائت مشهور با الف خواندهاند، طبري گفته است: بقرائت مشهور بمعنی سختی است که چون پیمان
شکستند ملعون شدند و دلهاشان سخت شد از پذیرش ایمان و نرمی و مهربانی، و بقرائت حمزه و کسائی یا بهمین معنی است با
بمعنی آمیخته باشد « قسیّه » و ممکن است کلمهي .« قدیر و قادر » اینکه تفاوت که در فهماندن معنی قساوت بلیغتر و رساتر است، مثل
یعنی پولهائی که نقرهي خالص نیست و آمیخته است، و باین معنی مقصود اینکه است که دلها آمیختهي به کفر « دراهم قسیّۀ » مثل
13 طبري: یعنی چون « یُحَرِّفُونَ الکَلِمَ » 34- شده است، چون پیمان شکستند ایمانشان خالص نماند و آمیخته بکفر شد. -قرآن- 1
دلهاشان سخت بود تورات را عوض میکردند و بمیل خود مینوشتند و بمردم بیسواد میگفتند: اینکه است تورات موسی، و همین
خوي نفاق و دروغ با قساوت قلب از زمان موسی [ع] بود تا دوران اسلام إبن عبّاس گفته است: معنی جمله اینکه است: علماي یهود
از حدود احکام تورات تجاوز میکردند و بپیروان خود میگفتند: از دین محمّد آنچه مطابق با روش شما است بپذیرید، و غیر آنرا
26 امام فخر: چون کتاب و نوشتهاي که عموم مردم از آن خبردار هستند تغییرش ممکن نیست، پس مقصود از - نپذیرید. -قرآن- 1
13 فخر: «ِ وَ نَسُوا حَ  ظا مِمّا ذُکِّرُوا بِه » . اینکه جمله آن است که کلمات خداوندي را تأویل می- کردند و بسود خود تفسیر مینمودند
صفحه 119 از 251
إبن عبّاس گفته است: یعنی از آن بهرهاي که در تورات سفارش و معین شده بود دست برداشتند و آن پذیرش اسلام بوده است. -
41 [ صفحه 241 ] تنویر المقباس: یعنی رها کردند قسمتی از وظایف معیّن شده در تورات که پیروي و تصدیق خصوصیّات - قرآن- 1
بمعنی خیانت است، یعنی یهود امروز مانند درگذشتگان « خائنه » 13 طبري: کلمهي « تَطَّلِع عَلی خائِنَۀٍ مِنهُم » . پیغمبر [ص] بوده است
إِلّا قَلِیلًا » 36- خود پیمان شکن و بدرفتار هستند، و تو از اینها هم خیانتهائی مشاهده میکنی، پس دلگیر و نگران مباش. -قرآن- 1
13 مجمع: ابو مسلم گفته است: یعنی از آن عدّهي کم که خیانت نکردهاند درگذر و ببخش، تا آنگاه « مِنهُم فَاعف عَنهُم وَ اصفَح
که بپیمان خود رفتار میکنند و با تو خیانت ندارند، حسن بصري و جعفر بن مبشّر گفتهاند: یعنی اگر توبه کردند و بپرداخت جزیه
تسلیم شدند، تو از گناهشان درگذر، قتاده گفته است اینکه آیه وظیفهي پیغمبر بوده است در آن روز و پس از آن نسخ شده است
یعنی بجنگید با آنها که کافر هستند، جبّائی گفته است: اینکه حکم نسخ شده است بوسیلهي «ِ قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ بِاللّه » باین آیه
یعنی اگر از مردمی خیانت مشاهده شد باید رفتار تو با آنها همانند رفتار « وَ إِمّا تَخافَن مِن قَوم خِیانَۀً فَانبِذ إِلَیهِم عَلی سَواءٍ » : اینکه آیه
فخر: یعنی ادّعا میکنند: ما مسیحی هستیم « الَّذِینَ قالُوا إِنّا نَصاري » 698- 505 -قرآن- 625 - 51 -قرآن- 459 - آنها با تو باشد. -قرآن- 1
14 طبري: یعنی میان آنها ایجاد دشمنی کردیم، و جهت دشمنی مسیحیها با « فَأَغرَینا بَینَهُم العَداوَةَ » 34- ولی دروغ میگویند. -قرآن- 1
یکدیگر بعضی گفتهاند اختلافات خانوادگی و قدیمی بوده است که چون از کتاب آسمانی و دین رو گردان شدند، بآداب و رسوم
وحشیگري و بیتربیتی گرویدند دشمنی کردند، و بهتر آن است که بگوئیم: دشمنیها براي اختلافات مذهبی بوده است، چنانچه
دیگران هم گفتهاند، و در مقصود از آنها که با یکدیگر دشمن شدهاند اختلاف است: سدّي و مجاهد و إبن زید گفتهاند: -قرآن-
35-1 یعنی میان یهود و مسیحی اختلاف شد، ربیع انس گفته است: مقصود خود مسیحیها هستند که در اصول دین با یکدیگر
اختلاف و عداوت پیدا کردند. [ صفحه 242 ] مجمع: کینه و دشمنی مسیحیها با یکدیگر در اینکه بود که یک دسته نسطوري بودند
که گفتند عیسی پسر خدا است و دیگر یعقوبی که معتقد بودند عیسی خدا است، و ملکانّیه هستند که میگویند خدا عضو سوّم
آفرینش است، و دو عضو دیگر مسیح است و مریم، و جعفر بن حرث گفته است: جهت اینکه خدا ایجاد دشمنی میان آنها کرده
است آن است که: چون هر دستهاي از راه حق منحرف شد و نتوانست از آن طریق حق را از باطل تمیز بدهد و بر عقیدهي خود
دلیلهائی داشت که عقیده دستهي دیگر را باطل میدانست، و همینطور بقیهي فرقههاي مختلف هر کدام دلیلی بر عقیدهي خود و
فساد دیگر عقاید داشتند، پس انکار حق و عقاید مختلف باطل موجب شد که آنها تحریک شوند بر دشمنی یکدیگر، و نیز گفتهاند
جهت ایجاد دشمنی آن است که چون پیمان بندگی و اطاعت را در هم شکستند، ما هم موجب نفرت هر یک دسته را از دستهي
دیگر در دل آنها انداختیم و در نتیجه دشمنی میانشان تولید شد. تأویلات کاشانی: یعنی چون اسیر خوي درندگی و علفخواري
شدند و شیطان بر آنها مسلّط شد و از نور توحید محروم شدند و از عالم قدس بدور افتادند و بعوالم پست مادّي گرفتار شدند، پس
در نتیجهي اختلاف خواستههاي مادّي ناچار شدند با یکدیگر مخالف و دشمن شوند. تفسیر عبده: در آخر تفسیر اینکه آیات
استدلال مفصّل بر معایب انجیل مسیحیها کرده است و در پایان مطالب خود نوشته است: یکی از فلاسفهي هند با دیده انصاف در
تاریخ ادیان نگریسته و هر یک را با دقّت تحقیق کرده است، و چون دولتهاي منتسب بدین مسیح زیاد و نیرومند و داراي علوم و
صنایع هستند، در اینکه دین بحث و دقّت بیشتر کرده است، پس از آن در دین اسلام دقیق شده است و آنرا پذیرفته است و کتابی
و در آن تشریح کرده است برتریهاي اسلام را بر دینهاي دیگر و مهمترین برتري !« چرا مسلمان شدم » بانگلیسی نوشته است بعنوان
اسلام در نظر او اینکه است که دین اسلام تاریخ صحیح محفوظ دارد و معلوم است [ صفحه 243 ] که مطالب آن همان است که
محمّد بن عبد اللّه آورده است، و آن شخص معیّن، عربی بیسواد بوده است، و در مدینه از شهرهاي عربی دفن شده است، و
موجب تعجّب او شده است که اروپائی دین خود را بکسی منسوب میداند که او را از رتبهي بشریّت بالاتر میداند. و خدا میشمارد،
و از تاریخ چنین موجود اطلاع کافی ندارد و انجیلهاي چهارگانه که دارند اصل آنها معلوم نیست از کجا گرفته شده است! و
صفحه 120 از 251
اطمینان نیست بتاریخ تألیف و اشخاص نویسندهي آن، بعلاوهي همهي اینکه- نواقص نتوانسته است از تاریخ مسیح مطلب مفید و
کامل بنویسد که چنین شخص در جوانی چه جور بود و در بچگی چه میکرد و چهطور پیشرفت کرد و تربیت و تعلیم او چگونه
تا آخر « قالَ اللّه إِنِّی مَعَکُم » بوده است! البتّه مخلوقات خدا جور بجور هستند و سلیقه و افکارشان مختلف است. سخن ما: جملهي
اشاره است باین مطلب که مردم آن روز محتاج بیادآوري بودند، انجام وظایف و خواندن نماز، و دستگیري از فقرا و کومک
بپیشوایان و همکاري با نهضتها و تحوّلات و اطاعت از اصول تعلیم و تربیت که مجموع اینکه طور فکر و عمل موجب میشود
انسان موجودي بشود بوسیلهي عقل و ارادهي خود وابستهي بخدا و آفریننده که آنچه میاندیشد و میکند از نظر خیر و مصلحت
است و خدا را اطاعت میکند، و البتّه اینکه طور انسان همیشه با خدا است و اگرچه همهي موجودات وابستهي بخدا هستند و او هر
موجودي را در قدرت خود دارد، لیکن چنین انسان بواسطهي بکار بردن اراده و عقل خود در راه حق و حقیقت میداند خدا با او
50 دوست نزدیکتر از من - است و از خود و آفرینش بیخبر نیست و از آن دسته نیست که سعدي توصیف کرده است: -قرآن- 18
بمن است || وینت مشکل که من از وي دورم چکنم با که توان گفت که دوست || در کنار من و من مهجورم بلکه از آن دسته
«ِ فَمَن کَفَرَ بَعدَ ذلِکَ مِنکُم فَقَد ضَل سَواءَ السَّبِیل » است که جامی گفته است: [شمع کاشانهي اویم همه عمر]. و جملههاي آخر آیه
90 [ صفحه 244 ] همین مطلب و تأکید آن است از طریق عکس نتیجه که کفر و نافرمانی دوري از حق است - اشاره به- -قرآن- 22
فَبِما » با اختیار و عقل، و با اینکه کافر در طبیعت و نهاد خود بخداوند مربوط است ولی خود را از او جدا کرده است. 2- جملههاي
باز همین مطلب را تأکید میکند که عمل زشت آنها موجب لعن شده است، و ما اثر اینکه طور کار و فکر را « نَقضِ هِم مِیثاقَهُم تا آخر
قساوت قلب قرار دادهایم که خود بمیل خود وسیلهي لعن و قساوت فراهم کردهاند، و سود حقیقی را فراموش کردهاند. 3- جملههاي
تا آخر توصیف دستهي دیگر از مردم منحرف است که نتیجهي پیمان شکستن، یعنی از قانون طبیعت دست « فَأَغرَینا بَینَهُم العَداوَةَ »
برداشتن، و از راه فکر و عقل و مبارزهي با هوي و هوس باطل منحرف شدن موجب میشود که آنچه از معلومات خود با عقل و خرد
و تجربه فراهم کرده است، و آنچه از کتاب و مدرسه بدست آورده همه را نادیده انگاشته و خود را از سود آنها محروم کند، و
میفهماند: تا هر وقت فکر و عمل اینگونه « إِلی یَوم القِیامَۀِ » دنبالهي آن پیدایش دشمنی است و کینه توزي میان خود آنها، و کلمات
مردم بمیزان عقل و سنجش نباشد و با تعصّب و خواهشهاي نفسانی زندگی کنند، عداوت و کینه توزي باقی است اگرچه بقیامت
میفهماند دشمنی و کینه توزي ملتها تا قیامت باقی است، لیکن معلوم است: چون « إِلی یَوم القِیامَۀِ » منتهی شود. 4- ظاهر کلمات
علّت دشمنی پیمان شکنی است و از یاد بردن سفارشهاي پیغمبران پس هر وقت بخود آمدند و از کجروي پشیمان شدند، دشمنی
و کینه توزي با یکدیگر نخواهند داشت. 5- اینکه آیات ملّتهاي مسیحی و یهود را توصیف میکند و سرنوشت آنها را مینمایاند، لکن
از اینکه سه آیه همان مفاد عموم آیات که پنداشت و عبرت فهمیده میشود که نتیجهي تعصّب و بیراهه پیمودن دشمنی است و
گرفتاري در دنیا و آزار در عالم دیگر، و معلوم است: اینکه خاصیّت و اثر، طبیعی است و منحصر بیک ملّت و مذهب نیست، و
همیشه اینجور فکر و کار همین نتایج را دارد، اینک جاي دقّت و پرسش است که در اینکه دوران کدام ملّت مشمول مفاد اینکه
269 -قرآن- - آیات هستند! در درجه اول همین مردم هستند که ادعاي پیروي مسیح و انتساب بآن حضرت دارند، و -قرآن- 240
1296 [ صفحه 245 ] اکنون هم با همه پیشرفتهاي عقل و علم، آن خاصیّت روز نزول - 1068 -قرآن- 1271 - -571-537 قرآن- 1043
اینکه آیات در اینها نمودارتر است، امروز ملّتهاي اروپا که مسیحی شناخته شدهاند و دستگاههاي تبلیغات مسیحی دارند، بواسطهي
شکستن پیمان خداوند که عقل است و انصاف و از یاد بردن نصیحتهاي مسیح، خود را بدو دستهي شرق و غرب و سرمایهدار و
کمونیست تقسیم کردهاند، با اینکه هریک از اینکه دو دسته با خود نیز هزاران دشمنی و کینه توزي دارند و همگی به جان خود
افتاده و ملتهاي دیگر را به آتش کینه و عداوت خود میسوزانند، قضاوت اینکه مطلب با مردم صاحب نظر است که آیا مفاد اینکه
آیه امروز نمودارتر است یا در هنگام نزول بهمین درجه کینه و دشمنی بوده است! دستهي دوّم از مردم مشمول مفاد اینکه آیات
صفحه 121 از 251
مسلمانها هستند که در دنباله تعصّب و نادانی پیمان خداوندي را درهم شکستهاند، و گفتار قرآن را فراموش کردهاند که میگوید
المؤمنون » یعنی هرگز خداوند کافران را بر مسلمانان مسلّط نمیکند، و اینکه حدیث را « لَن یَجعَلَ اللّه لِلکافِرِینَ عَلَی المُؤمِنِینَ سَبِیلًا »
یعنی اتّحاد مسلمین وسیلهي چیرگی بر دیگران است، و با عقاید سخیف مذهبی و مطامع مادّي و تملّق و « ید علی من سواهم
جانبداري بیگانگان، میان خود کینه و دشمنی تولید کردهاند، و عموم مردم و اشخاص با سواد بواسطهي اختلاف عقیده و فکر
یکدیگر را دشمن میدارند، و دولتها و ارباب قدرت بخاطر مطامع و میل اجانب کینه و دشمنی خود را بگوش عالمیان میرسانند. اینها
است رهبري قرآن که لازم دانسته است، همیشه ارزش عقل و خرد، و پستی نادانی و طمع، پیوستهي به کسب و کار آدمی باشد تا
965- سر افراز بماند. -قرآن- 898
[ [سوره المائدة [ 5]: آیات 15 تا 16
یا أَهلَ الکِتاب قَد جاءَکُم رَسُولُنا یُبَیِّن لَکُم کَثِیراً مِمّا کُنتُم تُخفُونَ مِنَ الکِتاب وَ یَعفُوا عَن کَثِیرٍ قَد جاءَکُم مِنَ اللّه نُورٌ وَ کِتاب مُبِینٌ
- 15 ] یَهدِي بِه اللّه مَن اتَّبَعَ رِضوانَه سُبُلَ السَّلام وَ یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُمات إِلَی النُّورِ بِإِذنِه وَ یَهدِیهِم إِلی صِراطٍ مُستَقِیم [ 16 ] -قرآن- 1 ]
364 [ صفحه 246 ] معنی لغات: ممّا- مرکّب از دو کلمهي من و ما، یعنی از آنچه رضوان- خوشنودي- سبل- جمع سبیل بمعنی
راهها، صراط- راه و جاده. جهت نزول- اسباب النزّول سیوطی: عکرمه گفت: یهود در مجازات بزهکار اختلاف داشتند، حضور
پیغمبر رفتند که شاید بوسیلهي آن حضرت مشکل خود را حل کنند، پیغمبر فرمود: عالم خودتان را معرّفی کنید، آنها عبد اللّه بن
صوریا را معرّفی نمودند، پیغمبر او را سوگندهاي سخت داد که حق را پنهان نکند و آنچه حضرت موسی دستور داده است براي
مجازات بزهکار براستی بگوید، او گفت: چون عمل زشت بسیار شد، و عدّهي زیاد بزهکار شدند و زیاد کشته شدند مجازات اینکه
عمل را تبدیل کردیم بصد تازیانه و تراشیدن سر، پیغمبر [ص] فرمود: بزهکار را سنگسار کنید. ترجمه: 15 اي مردمی که نامهي
آسمانی دارید همانا پیغمبر ما نزد شما آمد و او بسیاري از آنچه ز کتاب آسمانی پنهان میکردید برايتان روشن میکند و بسیاري از
آن آن را نادیده میانگارد و البتّه 16 پرتو و نامهاي از سوي خدا بوده است که براي شما آمده است 17 تا هر کس پیرو خوشنودي
خدا [و روش پسندیده] بود خدا او را بآن راهها که سلامتی است [و برکناري از گزند دیو] بود رهبري کند و باذن خدا آنان را از
15 تفسیر نیشابوري: یعنی آنچه در دین اسلام « وَ یَعفُوا عَن کَثِیرٍ » : تیرگی بروشنی برد و براه راست راهنمائی کند. سخن مفسّرین
احتیاج باظهار آن نیست پیغمبر صرف نظر میکند، از حسن بصري نقل شده است یعنی از بیشتر مردم درمیگذرد و از جرائم آنها
40 مجمع البیان: جهت آشکار کردن پیغمبر [ص] قسمتی از احکام تورات را که آنها - دنبالگیري و مجازات نمیکند. -قرآن- 15
مستور داشته بودند و اظهار نکردند بسیاري از قسمتهاي دیگر آن اینکه است که آنچه نشانهي پیغمبري آن حضرت بود و آنچه
حکم مورد احتیاج بود مثل مجازات بزهکاران پیغمبر [ صفحه 247 ] آشکار میکرد، و از بقیّه که فایدهاي در اظهارش نبود صرف
17 فخر: یعنی آن کس پی دین میرود براي بدست آوردن آنچه خدا براي او پسندیده است، ولی «ُ مَن اتَّبَعَ رِضوانَه » . نظر میفرمود
آن که از دین، تقلید گذشتگان را میخواهد، و دقت و استدلال در عقاید خود ندارد: مشمول اینکه جمله نیست و پیرو غیر رضوان
29 مجمع البیان: یعنی رضاي خدا را بخواهد بوسیلهي ایمان و قبول قرآن و تصدیق پیغمبر و پیروي از ادیان. - خدا است. -قرآن- 1
ابو الفتوح: در معنی اینکه جمله چند قول است: 1- سدّي و حسن بصري گفتند: سلام نام خدا است، و مقصود اینکه «ِ سُبُلَ السَّلام »
است که مینمایاند راه دین خدا را که اسلام باشد، و یا راه ثواب خدا که بهشت باشد، 2- زجاج گفته است، یعنی راهنمائی میکند
17 «ِ یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُمات إِلَی النُّورِ بِإِذنِه » 21- براه سلامتی و آسایش از هر شر، و بسوي وصول بهر مرغوب و خوب. -قرآن- 1
60 فخر: مقصود از ظلمات - را معنی کردهاند بلطف و توفیق و فرمان و اراده و خواست خداوند. -قرآن- 1 « باذنه » مفسّرین کلمهي
کفر است، چون شخص کافر مانند آن که در تاریکی حیران و سرگردان است، او هم حیران است و بلاتکلیف، و نور یعنی ایمان و
صفحه 122 از 251
همانطور که روشنائی وسیلهي راهیابی است، ایمان هم آدمی را بخیر و سعادت و به بهشت راهنمائی مینماید.
[ [سوره المائدة [ 5]: آیات 17 تا 19
لَقَد کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِن اللّهَ هُوَ المَسِیح ابن مَریَمَ قُل فَمَن یَملِک مِنَ اللّه شَیئاً إِن أَرادَ أَن یُهلِکَ المَسِیحَ ابنَ مَریَمَ وَ أُمَّه وَ مَن فِی
الَأرض جَمِیعاً وَ لِلّه مُلک السَّماوات وَ الَأرض وَ ما بَینَهُما یَخلُق ما یَشاءُ وَ اللّه عَلی کُل شَیءٍ قَدِیرٌ [ 17 ] وَ قالَت الیَهُودُ وَ النَّصاري نَحنُ
أَبناءُ اللّه وَ أَحِبّاؤُه قُل فَلِمَ یُعَذِّبُکُم بِذُنُوبِکُم بَل أَنتُم بَشَرٌ مِمَّن خَلَقَ یَغفِرُ لِمَن یَشاءُ وَ یُعَذِّب مَن یَشاءُ وَ لِلّه مُلک السَّماوات وَ الَأرض وَ
ما بَینَهُما وَ إِلَیه المَصِیرُ [ 18 ] یا أَهلَ الکِتاب قَد جاءَکُم رَسُولُنا یُبَیِّن لَکُم عَلی فَترَةٍ مِنَ الرُّسُل أَن تَقُولُوا ما جاءَنا مِن بَشِیرٍ وَ لا نَذِیرٍ فَقَد
842 [ صفحه 248 ] معنی لغات: ملک- سلطنت و کشورداري، احبّاء- - جاءَکُم بَشِیرٌ وَ نَذِیرٌ وَ اللّه عَلی کُل شَیءٍ قَدِیرٌ [ 19 ] -قرآن- 1
جمع حبیب به معنی دوستان، مصیر- بازگشتگاه، فترة- شکستگی، ناتوانی، آرامش فاصلهي میانه کار و عمل. جهت نزول: بعضی از
اینکه آیات مربوط بادّعاي مسیحیها و یهود است که در نقل گفتار مفسّرین یادآوري شده است. ترجمه: 18 البتّه کافر شدند آنها که
گفتند: خدا همان مسیح پسر مریم است، اي محمّد بگو: اگر خدا بخواهد مسیح پسر مریم و مادر او و همهي آنچه در زمین است
نابود کند که فراگیرد اختیاردار چیزي از کار او هست [و تواند جلوگیر آن شود] 19 ! پس آنچه در آسمانها و زمین است و آنچه
میان آنها است مال خدا است و آنچه خواهد بیافریند و خدا است که تواناي بر همه چیز بود. 20 یهودیان و مسیحیان گفتند: ما
فرزندان خدا و دوستان او هستیم [که از روزگاران پیغمبر و کتاب داریم و از اینکه راه وابسته بخدا هستیم] اي محمّد بگو: پس چرا
بگناهانتان گرفتارتان خواهد کرد! مگر نه شما آدمی هستید از همانها که او آفریده و آنکه را خواهد بیامرزد و آن را که خواهد و
بسرنوشت کرده گرفتار کند که براي خدا است پادشاهی آسمانها و زمین [ صفحه 249 ] و آنچه در میان آن دو بود و سر انجام
بسوي او است. اي وابستگان بکتاب آسمانی همانا پیغمبر ما نزد شما آمد که برايتان درست و نادرست نمودار کند بر آنگاه که
پیامبران را روزگار سپري شده تا نگوئید: کسی نیامد و بیم و نویدي نداد که همانا بیم و نویدآوري است نزد شما آمده چه خدا بر
19 مجمع: یعنی آنچه خدا بخواهد می- آفریند چه از نر و ماده یا از ماده تنها، « یَخلُق ما یَشاءُ » : همه چیز توانا بود. سخن مفسّرین
35 فخر: اینکه جمله را دو جور میتوان معنی کرد: 1- یعنی - پس مسیح که از ماده بدون نر هست آفریدهي خدا است. -قرآن- 15
گاهی خدا از نر و ماده میآفریند، مثل عموم حیوانات، یا از ماده، مثل عیسی، و یا بینر و ماده، مثل آدم ابو البشر، 2- یعنی آنچه
میخواهد میآفریند، اگر بدست مسیح از گل بشکل پرنده درست میکند، بقدرت خود، آنرا گوشت و استخوان میکند و پر میدهد تا
-20 «ُ نَحن أَبناءُ اللّه وَ أَحِبّاؤُه » . پرواز کند، و یا اگر بخواهد آنرا که مرده است و یا کور است و پیس، زنده میکند و شفا میدهد
طبري: إبن عبّاس گفت: عثمان بن اصار و نجوي بن عمرو بن شاس حضور پیغمبر [ص] رسیدند، پس از مدّتی گفتگو، بآنها فرمود
از خدا بترسید و مسلمان شوید و گر نه در عالم دیگر سخت گرفتار خواهید شد، آنها گفتند: تو ما را از چه میترسانی، سوگند بخدا
41 امام فخر: اینکه جمله چند جور معنی میشود: 1- ما فرزندان پیغمبران خدا هستیم. - ما فرزندان و دوستان خدا هستیم. -قرآن- 1
-2 بواسطهي شدّت وابستگی بخدا بمقام فرزندي او رسیدهایم، پس فرزند او هستیم. 3- چون یهود عزیر را پسر خدا میدانستند و
مسیحیها را و آن دو نفر را از خود میدانستند و خودشان را از آنها، پس معنی جمله اینکه است: ما از دستهي فرزند خدا هستیم. بیان
السعادة: جهت اینکه یهودیها و مسیحیها ادّعا میکردند که ما پسر خدا هستیم اینکه بود که معتقد بودند: هر کس معتقد بخدا باشد و
20 فخر: مقصود گرفتاریهاي یهود « قُل فَلِمَ یُعَذِّبُکُم بِذُنُوبِکُم » . خود را نزدیک [ صفحه 250 ] باو بکند مانند فرزند است براي خدا
است در دنیا و گرفتاري یهودي و مسیحی است در عالم دیگر که خود آنرا قبول داشتهاند و در قرآن از آنها نقل شده است که
281- 43 -قرآن- 230 - یعنی بیش از چند روز معدود گرفتار آتش نخواهیم بود. -قرآن- 1 « لَن تَمَسَّنَا النّارُ إِلّا أَیّاماً مَعدُودَةً » میگفتهاند
63 معاذ بن جبل و سعد بن عباده و عقبه بن - 21 طبري: إبن عبّاس گفت: -قرآن- 1 « یا أَهلَ الکِتاب قَد جاءَکُم رَسُولُنا یُبَیِّن لَکُم »
صفحه 123 از 251
وهب بیهود گفتند: شما پیوسته ما را نوید میدادید بظهور پیغمبري که خود اوصاف او را میشمردید، پس از خدا بترسید و گفتار
پیغمبر را قبول کنید که میدانید او پیغمبر است، آنها گفتند: پس از موسی پیغمبري و کتابی نیست و ما چنین چیزي نگفتهایم اینکه
21 مجمع: یعنی: پس از وقفهي پیدایش پیغمبر و کهنگی دین و کتاب «ِ عَلی فَترَةٍ مِنَ الرُّسُل » . آیه براي اینکه گفتگو نازل شد
آسمانی، و از اینکه جمله فهمیده میشود که دوران فتره میان رفتن مسیح و آمدن پیغمبر ما بوده است و در اینکه مدّت پیغمبري نبوده
33 میان دوران مسیح و - است، و پیش از آن پیوسته در میان بنی اسرائیل پیغمبرانی بودهاند، و از کلبی نقل شده است: -قرآن- 1
إِذ أَرسَلنا » : ظهور پیغمبر اسلام پانصد و شصت و نه سال فاصله بوده است و پس از مسیح چهار پیغمبر بوده است که در قرآن است
یعنی: فرستادیم بسوي آنها دو نفر، پس از آنکه سخنانشان را نپذیرفتند، سوّمی، براي تقویت «ٍ إِلَیهِم اثنَین فَکَ ذَّبُوهُما فَعَزَّزنا بِثالِث
آن دو نفر فرستادیم، و از چهارمین خبر ندارم، و مدّت صد و سی و چهار سال اینکه چهار پیغمبر بودند و بقیهي مدّت تا ظهور
218 فخر: از کلبی نقل شده است: پس از مسیح تا ظهور پیغمبر ما چهار - محمّد [ص] فتره بوده است و قطع نبوّت. -قرآن- 148
یا أَهلَ » پیغمبر بودهاند که سه نفر از بنی اسرائیل بودهاند و یک نفر عرب بنام خالد بن سنان عبسی. سخن ما: آیت بیست و یک
میگوید مدّتی گذشت که پیغمبر و رهنما در میان مردم نبود، ما محمّد را فرستادیم تا شما را راهنمائی کند، و - « الکِتاب تا آخر
47 [ صفحه 251 ] شما عذر نیاورید که چون رهبر نداشتیم منحرف از دین و زندگی شدیم، در برابر اینکه جملهها ممکن - قرآن- 27
است گفته شود: چه جهت داشته است که پیغمبر نبوده است و بعد پیدا شده است، اگر لازم بود، چرا آن مدّت نبوده است، و اگر
لازم نبوده است چرا آمده است! در جواب اینکه اعتراض یا سوء تفاهم ممکن است بگوئیم: مثنوي در دفتر ششم حکایت شبگردي
سلطان محمود غزنوي با دزدان میگوید: ذرّه ذرّه کاندرین ارض و سما است || جنس خود را همچو کاه و کهربا است معده نان را
میکشد تا مستقر || میکشد مر آب را تف جگر چشم جذّاب بتان ز اینکه کویها است || مغز جویان از گلستان بویها است در
اینکه کرهي زمین که انسان زندگی میکند، اجناس و افراد موجودات به- تناسب احتیاج و استعداد لوازم بقا و تکامل آنها آفریده
شده است، و در هر زمان و در هر محیط و سرزمین احتیاجی است و وسائلی که بتناسب یکدیگر آفریده شده است و البتّه یکی از
نیازمندیهاي انسان مربّی و راهنما است براي مصلحتهاي اجتماعی و قوانین زندگی، و هم براي توجّه بعالم دیگر که بتناسب ممالک
و ملل کم و بیش بوده است چنانکه پیدایش دین موسی و مسیح و زردشت و بودا و کنفسیوس به موجب مقتضیات زمان و افکار
مردم و ملّتهاي مختلف بوده است، و چون در جملهي مورد بحث روي سخن ما با یهود و مسیحیان حجاز و جزیرة العرب بوده است،
و تا مدّت زمانی کم و بیش میان مردم بمقتضاي زمان و سرزمین، آداب و قوانین و افکار پیشوایان یهودي و مسیحی بوده است، از
یعنی تا وقتی که آثار و نمونه از تعلیمات پیغمبران باقی بود دوران انقطاع «ِ عَلی فَترَةٍ مِنَ الرُّسُل » : اینکه جهت گفته شده است
پیدایش پیغمبران بوده است، و چون بمقتضاي زمان، افکار مردم مهیّا شد براي پذیرفتن احکام و آداب و قوانین بیشتر و مف ّ ص لتر و
بهتر، آن فتره و انقطاع مرتفع شد و رسولی فرستاده شد مجهّز و آماده براي تربیت بشر تا قرنهاي متمادي و ادّعاي بعضی مورخین که
ایران از قشون عرب نترسید و شکست نیافت، بلکه دین او را پسندید و بآن گروید، شاید مربوط و مولود همین مطلب باشد که چون
889 [ صفحه 252 ] مذهبی و تربیتی مقتضی آن دوران کهنه شده و قابل تحمّل نبود و دین اسلام را - آداب و افکار -قرآن- 857
شایسته و مناسب مقتضیات زمان و افکار خود تشخیص دادند، آن را پذیرفتند، چنانکه در آیات متعدّد بطور کلّی گفته شده است:
قرآن وسیلهي رهبري است، و اختصاص بملّتی و سرزمینی داده نشده است.
[ [سوره المائدة [ 5]: آیات 20 تا 26
[ وَ إِذ قالَ مُوسی لِقَومِه یا قَوم اذکُرُوا نِعمَتَ اللّه عَلَیکُم إِذ جَعَلَ فِیکُم أَنبِیاءَ وَ جَعَلَکُم مُلُوکاً وَ آتاکُم ما لَم یُؤت أَحَداً مِنَ العالَمِینَ [ 20
یا قَوم ادخُلُوا الَأرضَ المُقَدَّسَۀَ الَّتِی کَتَبَ اللّه لَکُم وَ لا تَرتَدُّوا عَلی أَدبارِکُم فَتَنقَلِبُوا خاسِرِینَ [ 21 ] قالُوا یا مُوسی إِن فِیها قَوماً جَبّارِینَ
صفحه 124 از 251
وَ إِنّا لَن نَدخُلَها حَتّی یَخرُجُوا مِنها فَإِن یَخرُجُوا مِنها فَإِنّا داخِلُونَ [ 22 ] قالَ رَجُلان مِنَ الَّذِینَ یَخافُونَ أَنعَمَ اللّه عَلَیهِمَا ادخُلُوا عَلَیهِمُ
البابَ فَإِذا دَخَلتُمُوه فَإِنَّکُم غالِبُونَ وَ عَلَی اللّه فَتَوَکَّلُوا إِن کُنتُم مُؤمِنِینَ [ 23 ] قالُوا یا مُوسی إِنّا لَن نَدخُلَها أَبَداً ما دامُوا فِیها فَاذهَب أَنتَ
[ 803 قالَ رَب إِنِّی لا أَملِک إِلاّ نَفسِی وَ أَخِی فَافرُق بَینَنا وَ بَینَ القَوم الفاسِقِینَ [ 25 - وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنّا هاهُنا قاعِدُونَ [ 24 ] -قرآن- 1
239 معنی لغات: ادبار- جمع دبر - قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَۀٌ عَلَیهِم أَربَعِینَ سَنَۀً یَتِیهُونَ فِی الَأرض فَلا تَأسَ عَلَی القَوم الفاسِقِینَ [ 26 ] -قرآن- 1
و دبر با ضم دال و ضم و سکون باء به معنی آخر هر چیز و دنبال آن و پشت سر، جبّارین- جمع جبّار، بمعنی مسلّط، نافرمان متکبّر،
یتیهون- از مصدر تیه بمعنی تحیّر و سرگردانی. تأس- از مصدر اسی [ صفحه 253 ] بمعنی اندوه. ترجمه: بیاد داري محمّد که
روزگاري موسی بمردم خود گفت: اي بنی- اسرائیل بیاد آورید بخشش خدا را بر خود آنگاه که در میان شما پیغمبرانی آفرید و
پادشاهتان کرد و آنچه بشما داد بکسی از جهانیان نداد. 23 اي گروه وابسته به من بآن زمین پاك و مقدس که خدا براي شما
بسرنوشت کرده درون شوید و برنگردید [و نافرمانی نکنید] که چون زیانبردگان دگرگون شوید. 24 آنها گفتند اي موسی به آنجا
مردمی ستمکارند و تا آنها از آنجا برون نروند ما در آن نرویم و اگر بیرون شدند ما درون شویم. 25 دو مرد از آنها که خدا نعمت
دینداري بآنها داده بود و ترسی بدل داشتند گفتند: از اینکه در بر آنان درون شوید که چون درون آن شدید شما چیره باشید 26 و
بر خدا توکّل کنید اگر مؤمن باشید. آنها گفتند: 27 اي موسی هرگز ما درون آن نشویم تا آنگاه که آنها بآن جا هستند پس تو با
پروردگارت برو و بجنگید و ما اینجا نشستهایم. 28 موسی گفت: پروردگارا من جز اختیار خود و برادرم ندارم پس تو میان ما و
مردم بدکار جدائی بیار. او گفت: 29 [آنها که چنین کردند] پس آن سرزمین بر آنان روا نباشد که تا چهل سال سرگردان بروي
23 طبري: اینکه آیه براي دلداري پیغمبر است «ِ وَ إِذ قالَ مُوسی لِقَومِه » : زمین بگردند و تو اندوه مردم ستمکار مدار. گفتار مفسّرین
که اگر از یهود ناملایم مشاهده میفرماید ناراحت نباشد که از قدیم- زمان آنها چنین مردمانی بودهاند که با همهي نعمتها و موجبات
23 طبري: یعنی دیگران را تحت فرمان شما « جَعَلَکُم مُلُوکاً » 48- آسایش، نافرمان بودهاند و از مصلحت خود رو گردان. -قرآن- 16
قرار داد. و پیغمبر [ص] فرمود: هر کس خانه و خدمتکار داشته باشد او پادشاه است. و إبن عبّاس گفته است در بنی اسرائیل رسم
22 مجمع: یعنی « وَ آتاکُم ما لَم یُؤت أَحَداً » 22- بوده است که هر کس زن و خانه و خدمتگار داشت او را ملک مینامیدند. -قرآن- 1
36 [ صفحه 254 ] بودند بمانند آن ندادند و یا همگی آنچه داشتند که پیغمبري، - بمردم جهان که در دوران ایشان -قرآن- 1
23 طبري: در مقصود از ارض مقدّسه « ادخُلُوا الَأرضَ المُقَدَّسَۀَ » . حکومت، من و سلوي و دیگر چیزها بدیگران همهي آنها را ندادند
مفسّرین اختلاف کردهاند، بعضی شام گفتهاند: بعضی گفتهاند: مقصود زمین اریحا است و عدّهاي گفتهاند: دمشق است و فلسطین و
قسمتی از اردن، لیکن چون دلیل صحیح بر تعیین آن نداریم میدانیم که مقصود فاصلهي میان نیل مصر و فرات بوده است. -قرآن-
25 طبري: جبّار یعنی آنکه مشغول به اصلاح کار خود و دیگران است، و هر کس بحق یا باطل نفع خود را « قَوماً جَبّارِینَ » 34-1
بخواهد او را هم جبّار مینامند و آنها را که ستمکار بمردم و نافرمان دستور خدا هستند، جبّار مینامند، و آنها را از اینکه جهت
« قالَ رَجُلان مِنَ الَّذِینَ یَخافُونَ أَنعَمَ اللّه عَلَیهِمَا » 21- جبّارین نامیدهاند که دیگر مردم را مقهور و مغلوب خود کرده بودند. -قرآن- 1
26 مجمع: از مجاهد و سدّي نقل شده است: یعنی دو نفر از دوازده نفر نقیب که در آیات سابق گفته شده است و مأمور رسیدگی
باوضاع شهر مقدّس بودند، و جبّائی گفته است: با اینکه از جبّارین میترسیدند، خدا بآنها انعام کرده بود که سخن حق بر زبان آنها
آمد، و سعید بن جبیر گفت: یعنی دو نفر از مردانی که اهل شهر جبّارین بودند و بر دین موسی بودند، و قتاده گفته است: آنهائی
27 فخر: در « فَاذهَب أَنتَ وَ رَبُّکَ » 74- که از خدا میترسیدند، و خدا به آنها احسان کرده بود که دین حق پذیرفته بودند. -قرآن- 1
1- آنها معتقد بودهاند که خدا جسم است و ممکن است برود بجنگ با جبّارین 30- معنی اینکه جمله چند احتمال است: -قرآن- 1
-2 مقصود از رفتن بجنگ اراده و آهنگ جنگ است، یعنی شما عازم بجنگ باشید و ما در انتظار نتیجه، 3- مقصود از رفتن با خدا
کومک خدا است، یعنی برو و خدا کومک تو باشد. تنویر المقباس إبن عبّاس: یعنی برو تو با آقاي خودت هارون، امام فخر نوشته [
صفحه 125 از 251
28 مجمع: در « فَافرُق بَینَنا وَ بَینَ القَوم الفاسِقِینَ » . صفحه 255 ] است: چون هارون از موسی بزرگتر بوده است او را ربّ نامیدهاند
معنی اینکه جمله دو عقیده است 1- إبن عباس و ضحّاك گفتهاند موسی از خدا مسئلت کرد که حکم کند آنها از حق و صواب
دور هستند، و نتیجهي آن همان شد که مدّت چهل سال در بیابان سرگردان بودند، 2- جبّائی گفته است: یعنی موسی تقاضا کرد
29 مجمع: یعنی در فاصلهي بیابان «ِ یَتِیهُونَ فِی الَأرض » 51- که خداوند در آخرت آنها را از او جدا کند و در آتش بدارد. -قرآن- 1
شش فرسخ متحیّر بودند و راه خروج از آنجا را پیدا نمیکردند، و مجاهد و حسن بصري گفتهاند: آنچه میرفتند باز خود را در جاي
اوّل میدیدند، شب تا صبح راه میرفتند، صبح در همان جاي اوّل شب بودند، باز تا شب میرفتند، و در جاي اوّل صبح بودند. -قرآن-
43 فخر: چون موسی - 29 مجمع: زجّاج گفته است: روي سخن با پیغمبر [ص] است. -قرآن- 1 « فَلا تَأسَ عَلَی القَوم الفاسِقِینَ » 28-1
از خدا مسئلت کرد که میان او و فاسقین حکومت کند و باو اعلام شد که اینکه مردم در بیابان چهل سال گرفتار خواهند بود،
ناراحت شد که تا اینکه اندازه گرفتاري براي آنها نمیخواست. با اینکه جمله او را دلداري دادهاند که اینکه پیش آمد مهّم نیست و
تو اندوهناك نباش. و مقاتل گفته است: چون موسی بآنها خبر داد که چهل سال گرفتار خواهند بود، ملامتش کردند، او پشیمان
شد، با اینکه جمله دلش را آرام کردند که جاي پشیمانی نیست. و ممکن است دلداري پیغمبر [ص] باشد که اندوه مدار بر اینکه
مردم نافرمان و معارض پیغمبران که از قدیم زمان کارشان سرسختی بوده است و نافرمانی. روح البیان: در تأویلات نجمیّه گفته
است: عجب است که موسی و هارون به شومی ملّت بنی اسرائیل چهل سال در بیابان سرگردان بودند، ولی اینها به برکت آن دو نفر
تمام مدّت را در آسایش بودند که سایهي ابر داشتند و خوراك از من و سلوي، اینکه نتیجهي همراهی نیک و بد است از یکدیگر
بگفتهي حافظ: [ صفحه 256 ] دریغا عیش شبگیري که در خواب سحر بگذشت || بدان قدر وصال اي دل که در هجران فرومانی
آتاکُم ما لَم » ملول از همرهان بودن طریق کاردانی نیست || بکش دشواري منزل بیاد عهد آسانی سخن ما: 1- آیت 22 جملهي
میرساند که بدیگري در عالم پیغمبري و پادشاهی ندادهاند. و اینکه درست نیست پس شاید مقصود اینکه باشد که تا آن «ِ یُؤت
دوران پادشاه درستکار که از سوي حق باشد و پیغمبر از بنی اسرائیل بوده است و در دیگر ملّتها نبوده است، و شاید چون آنها از
تمدّنهاي دیگر خبر نداشتهاند مقصود اینکه باشد: بکسی از مردم جهان که شما میشناسید حکومت و پیغمبري ندادیم و شاید در هر
جا که کلمهي عالمین گفته شده است اینکه معنی منظور باشد چون آفرینش بیآغاز و انجام را چگونه مردم میتوانستهاند درك
کنند تا براي- شان حکمی بر آن شود و یا توصیف آن کنند. و هم اکنون که آدمی سفینهي فضائی به کرات دیگر میفرستد از
تا چه اندازه میتواند درك کند که در آن دوران چیزي از اینکه کلمه بتواند بخاطر خود مجسّم کند پس « رَب العالَمِینَ » کلمهي
بمناسبت کلمهي « فَلا تَأسَ عَلَی القَوم الفاسِقِینَ » اینکه گونه کلمات در هر روزگاري یک سنخ فهم مردم آن است. 2- جملهي آخر
فاسقین شاید اشاره باشد به اینکه که اگر مردمی از راه سرکشی و هوا- پرستی گرفتاري براي خود فراهم کردند، لایق نیستند که
کسی غمخواریشان بکند، تا آنگاه که از کاري پشیمان نشده و فاسق باشند، چون گرفتاري خواه مادّي و خواه معنوي، چه نفسانی و
چه اجتماعی اگر مولود بدکاري بود قابل اصلاح نیست مگر آنگاه که از اصل و موجب پیدایش علاج شود، پس تا آنگاه که بر
- 56 -قرآن- 759 - فسق باقی هستند قابل غمخواري و علاج نیستند. شیخ صفی علیشاه در تفسیر منظوم خود گفته است: -قرآن- 32
[ 1028 ز امر موسی چون همی سر سروازدند || لایق آن تیه و آن حیرت شدند [ صفحه 257 - -780 قرآن- 986
[ [سوره المائدة [ 5]: آیات 27 تا 32
[ وَ اتل عَلَیهِم نَبَأَ ابنَی آدَمَ بِالحَق إِذ قَرَّبا قُرباناً فَتُقُبِّلَ مِن أَحَ دِهِما وَ لَم یُتَقَبَّل مِنَ الآخَرِ قالَ لَأَقتُلَنَّکَ قالَ إِنَّما یَتَقَبَّل اللّه مِنَ المُتَّقِینَ [ 27
لَئِن بَسَ طتَ إِلَی یَدَكَ لِتَقتُلَنِی ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِيَ إِلَیکَ لِأَقتُلَکَ إِنِّی أَخاف اللّهَ رَب العالَمِینَ [ 28 ] إِنِّی أُرِیدُ أَن تَبُوءَ بِإِثمِی وَ إِثمِکَ
فَتَکُونَ مِن أَصحاب النّارِ وَ ذلِکَ جَزاءُ الظّالِمِینَ [ 29 ] فَطَوَّعَت لَه نَفسُه قَتلَ أَخِیه فَقَتَلَه فَأَصبَحَ مِنَ الخاسِرِینَ [ 30 ] فَبَعَثَ اللّه غُراباً یَبحَثُ
صفحه 126 از 251
[ فِی الَأرض لِیُرِیَه کَیفَ یُوارِي سَوأَةَ أَخِیه قالَ یا وَیلَتی أَ عَجَزت أَن أَکُونَ مِثلَ هذَا الغُراب فَأُوارِيَ سَوأَةَ أَخِی فَأَصبَحَ مِنَ النّادِمِینَ [ 31
793 مِن أَجل ذلِکَ کَتَبنا عَلی بَنِی إِسرائِیلَ أَنَّه مَن قَتَلَ نَفساً بِغَیرِ نَفس أَو فَسادٍ فِی الَأرض فَکَأَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَمِیعاً وَ مَن - -قرآن- 1
331- أَحیاها فَکَأَنَّما أَحیَا النّاسَ جَمِیعاً وَ لَقَد جاءَتهُم رُسُلُنا بِالبَیِّنات ثُم إِن کَثِیراً مِنهُم بَعدَ ذلِکَ فِی الَأرض لَمُسرِفُونَ [ 32 ] -قرآن- 1
معنی لغات: و اتل- از مصدر تلاوه بکسر و صداي پائین تا بمعنی خواندن و قرائت کردن، نبأ- خبر. تبوأ- از مصدر بواء با فتح و
صداي بالاي با به معنی بجرم و خون کسی را مجازات کردن و کشتن، یبحث- از مصدر بحث، بمعنی کندن و جستجو کردن زمین
و یواري- از مصدر مواراه بمعنی چیزیرا پوشیدن. سواة- زشت دوستی- قبیح و زشت، عورت و آنچه پوشیدنش لازم است، اجل-
بسکون دوّم سبب و جهت انجام یک کار. ترجمه: 30 اي محمّد براي اینکه کتاب خواندهها خبر درست دو پسر آدم را [از قرآن]
بخوان که چون قربانی [براي نزدیکی خود] به پیشگاه حق بردند و از یکیشان [ صفحه 258 ] پذیرفته شد و از دیگري نه، او گفت: تو
را خواهم کشت آن یک بپاسخ گفت: همانا خدا ز پرهیزگاران میپذیرد 31 . و اگر دست خود بسوي من دراز کنی که مرا بکشی
من دستم بتو دراز نکنم براي کشتنت که از خداي پروردگار جهانیان میترسم 32 . من خواهم که تو سزاي گناه خود و گناه من
بینی و ز یاران آتش شوي و سزاي ستم کاران همین بود 33 . پس بدخیمی او بکشتن برادرش سر بفرمان او شد و او را کشت و خود
ز زیانکاران شد 34 . پس خدا کلاغی برانگیخت که زمین میکاوید تا باو بنمایاند چگونه کشتهي زشت برادر را بخاك بپوشد. [و او
با خود] گفت: اي واي که نتوانم چون اینکه کلاغ باشم و نماي زشت برادرم بزیر خاك کنم. و ز آن پس از مردم پشیمان بر کار
خود شد 35 . از سوي اینکه کار زشت او بود که بر بنی اسرائیل استوار کردیم: هر که کسی را بکشد که او نه کسی را کشته و نه
آشوبی بسرزمینی کرده بمانند آن است که همه مردم را کشته [چه اینکه نشانهي آمادگی کشتن آدمیان است] و آنکه کسی را زنده
کند. [و از نابودي برهاند] بمانند آنست که مردم همگی را زنده نموده است [چه کار او نشانهي خوي مردم دوستی او است]. و ز
آن پس که پیامبران ما براي آنها نشانههاي نمودار حق بردند بیشترشان بر روي زمین زیادهرو شدند [و اندازهي دستور دین نگاه
30 طبري: منظور از اینکه آیه توجّه دادن یهودیهائی است که بپیغمبر سوء قصد « وَ اتل عَلَیهِم نَبَأَ ابنَی آدَمَ » : نداشتند]. سخن مفسّرین
56 پیغمبر - داشتند و پیمان شکن بودند و نتایج بدرفتاري و ظلم را بآنها یادآور شده است، و براي آنها مقایسه شده است. -قرآن- 15
یعنی دو « یا بنی آدم » : و مسلمین بفرزند صالح آدم، و یهود بآن دیگري که ستمکار بود و به آتش رفت. و هم طبري نوشته است
پسر آدم که نام قاتل قابیل بوده و نام مقتول هابیل، و بعضی گفتهاند: اوّلین بشري که از دنیا رفت، آدم بود و مقصود از دو پسر او
دو نفر از اولاد او هستند که از بنی اسرائیل بودند. و در مجمع نوشته است أبو مسلم و جبّائی و حسن بصري گفتهاند که آنها پسران
30 طبري: دیگر مفسّرین: افسانههاي مفصّل نوشتهاند اینک نمونهاي از آن: در دوران آدم، ازدواج چنین « إِذ قَرَّبا قُرباناً » . آدم نبودند
] 23- بود که حوا همسر آدم، در هر نوبت پسري میزائید و دختري و دختر هر نوبت را با پسر نوبت دیگر همسر میکردند -قرآن- 1
صفحه 259 ] تا ازدواج برادر با خواهر خود نشود، چون باید همزاد قابیل همسر هابیل شود و همزاد هابیل همسر قابیل، او نپذیرفت و
گفت خواهر من زیباتر است و براي خود من لازم است، به آدم دستور رسید که آنها قربانی کنند و از هر کدام پذیرفته شد. دختر
زیبا را همسر کند، هابیل مالداري میکرد و قابیل زراعت کار بود. او حیوانی فربه بقربانی برد و آن دیگر خوشهاي گندم، و نشانهي
قبول قربانی آتش بوده است که نمودار میشده است و آنرا میسوخته است، چون قربانی قابیل مردود شد حسد برد و روزي که برادر
را خفته دید خواست او را بکشد. ندانست چه کند، شیطان مرغی آورد در جلو او، سر آنرا بر سنگی نهاد و با سنگی دیگر بر آن زد
تا بمرد، قابیل سنگی بر سر برادر زد و او را کشت، ندانست چگونه او را بپوشد، مدّتی در بیابانها سرگردان بود تا خداوند دو کلاغ
در جلو چشم او بداشت که با یکدیگر جنگ کردند یکی کشته شد دیگري زمین را با چنگال گود کرد و آنرا در خاك پنهان
کرد، و چون آدم از مرگ فرزند خبردار شد، چندین شعر در مرثیهي فرزند خود بعربی گفت و آن اوّل وزن شعر بود که بشر ساخته
و در هر قسمتی از اینکه افسانه باز تفصیلاتی نوشتهاند که در تفسیر ابو الفتوح بیشتر آنها نوشته شده « تغیّرت البلاد و من علیها » : است
صفحه 127 از 251
30 طبري: عامر بن عبد اللّه عنبري را دیدند که در هنگام مرگ میگریست پرسیدند: با چندین « إِنَّما یَتَقَبَّل اللّه مِنَ المُتَّقِینَ » . است
87 مجمع: - قرآن- 37 - .« إِنَّما یَتَقَبَّل اللّه مِنَ المُتَّقِینَ » : 51 از آنکه در قرآن فرموده است - اعمال نیکو از چه میگریی! گفت: -قرآن- 1
باین جمله استدلال شده است که اطاعت فاسق قبول نیست، إبن- عبّاس گفته است: معنی اینکه است که گفت ببرادرش: خداوند
قربانی آنرا قبول می- کند که پاکدل باشد، و کنایه است از اینکه تو پاکدل نیستی. فخر: بعضی گفتهاند: اینکه جمله، گفتگوي میان
فرزندان آدم نبود و جملهاي است در بین نقل گفتگوي آنها و روي سخن با پیغمبر است، مثل اینکه بآنحضرت اعلام شده است:
جهت مردود شدن قربانی آن یک آن است که پرهیزکار نبود. تأویلات کاشانی: متّقین آنها هستند که خدا را وسیلهي نگهداري
خود قرار [ صفحه 260 ] میدهند تا بتوانند پیوسته نیکوکار باشند، و باز محفوظ بمانند از گناه ظلمت و تیرگی احوال و تبدیلات
مادّي بدنی و هم از دروغهاي بیهوده و گمراهیهاي مهلک و هم خدا را نگهبان خود میدانند از پیروي هوس و هوي که موجب
نابودي انسانی است و هم از تسلیم بوسوسهها و تسویلات شیطان و موجبات حرمان. روح البیان: تقوي از صفات دل است، چون
پیغمبر [ص] فرمود: تقوي اینجا است، و اشاره بسوي دل خود فرمود، و حقیقت تقوي آن است که انسان پیوسته نگران باشد که در
کار خیر و عبادتش تقصیري بشود، و نیز بترسد از آن که در آنچه میکند غیر خدا را منظور کرده باشد. تفسیر بیضاوي: یعنی قبول
نشدن قربانی تو بواسطهي خودت هست که تقوي نداري پس تقصیر من چی است که میخواهی بکشی! و در اینکه جمله اشاره است
که شخص حسود باید خودش بحساب خودش برسد و بفهمد که چرا محروم شده است و چه تقصیر کرده است! و بکوشد تا آنرا
جبران کند و مثل دیگران بهرهمند شود، نه اینکه فقطّ همّتش در زوال نعمت دیگران باشد که آنها را مثل خود محروم کند که اینکه
طور فکر و کار علاوه بر آنکه سود ندارد، زیان آن را خواهد دید. خواجه عبد اللّه انصاري گوید: پرهیزکاري شعار اهل ایمان است
و شریعت را بر تقوي و ایمان رجحان، شعر: سرمایهي طاعت الهی دین است || پیرایهي فقر و پادشاهی دین است داروي درون
پرگناهی دین است || القصّه ره نجات خواهی دین است تفسیر منظوم صفی علیشاه: گر نفرمود از تو قربانی قبول || باشد آن از
ترك تقوي اي فضول گر نشد مقبول حق قربانیت || نی زمن باشد ز نافرمانیت جرم من چبود که باید کشتنم || بی ز تقصیري
بخون آغشتنم سید احمد خان هندي: چون قابیل زارع بوده است و هابیل گله دار و هر کدام از درآمد سرمایه و کسب خود بخدا
هدیه کردهاند و بعد از اینکه قضیّه زراعت [ صفحه 261 ] قابیل خوب شده است چنانکه در بسیاري سالها چنین میشود، و بواسطهي
علفزار- هاي وسیع و اراضی غیر مزروع گوسفندان هابیل زیاد شدند و همین جهت فکر و عقیده مردم بوده است که تصوّر کردهاند
هدیهي یکی قبول شده است و دیگري قبول نشده است، و در قرآن که تعبیر شده است بقبولی از مال یکی و ناقبولی از دیگري نقل
تصوّر و فکر مردم بوده است، و از غور در تاریخ اینکه مطلب معلوم میشود و از قرآن جهتی براي آن معلوم نمیشود، و تورات هم
بیش از اینکه نگفته است که هدیهي یکی مقبول و دیگري مردود شد. و فرود آمدن آتش و سوختن قربانی قیاسی است از یهودیها
و مسیحیها که در تورات چنین قربانی را گفته است که آتشی آمد و سوخت آنها گفتهاند که قربانی فرزند آدم نیز مثل آن
قربانیهاي ابراهیم و موسی و سلیمان و غیره بوده است که آتشی آمد و سوخت و نیز مفسّرین قرآن و علماي اسلام از آنها تقلید
کردهاند و گفتهاند قربانی هابیل قبول شد چون آتش آسمانی آنرا سوخت و از دیگر نسوخت و قبول نشد، با اینکه نه در تورات و
31 کشف نوشته: اگر تو مرا بکشی من تو را نکشم « لَئِن بَسَ طتَ إِلَی الخ » . نه در قرآن چنین مطلبی نسبت بقربانی فرزند آدم نیست
که تو را حسد دادند و مرا تقوي. تقوي مرا نگذارد که تو را کشم و حسد تو را بر آن دارد که مرا کشی، تو مقهوري از روي قدرت
و عزّت و من مجبورم از روي لطافت و رحمت. تو چنانی که تو را بخت چنان آمد، من چنینم که مرا سال چنین آمد، ممشاد
دینوري از بعضی سلف نقل کرده که گناه آدم از حرص بود و گناه پسر وي قابیل از حسد و گناه ابلیس از کبر. حرص حرمان آرد
و حسد خذلان و کبر اهانت و لعنت. حرمان درماندن است از بهشت و خذلان بازماندن است از دین و اهانت راندن از حضرت. -
32 طبري: از مجاهد و إبن مسعود و عدّهاي از اصحاب پیغمبر نقل شده است: یعنی « إِنِّی أُرِیدُ أَن تَبُوءَ بِإِثمِی وَ إِثمِکَ » 26- قرآن- 1
صفحه 128 از 251
تو مسئول باشی از جهت گناه کشتن من و گناهان گذشتهي خود و دیگران گفتهاند یعنی: گناهان من و گناه خودت بر عهدهي تو
فَأَصبَحَ مِنَ » [ 53 مجمع البیان: بهتر معنی اوّل است که گناه کشتن من و دیگر گناهانت باشد. [ صفحه 262 - باشد. -قرآن- 1
ابو الفتوح نوشته است: بعضی گفتند: پشیمانی بر حملش بود تا چرا او را در خاك نکرد، و بعضی گفتند: بر فوت برادر -« النّادِمِینَ
35 ابو « مِن أَجل ذلِکَ » 33- پشیمان بود نه بارتکاب گناه و ابو علی گفت: پشیمان بود و لکن نه بر وجه که توبه باشد. -قرآن- 1
مَن قَتَلَ نَفساً بِغَیرِ نَفس تا » 21- الفتوح و مجمع البیان: بعضی قاریها با زبر نون و سکون جیم و سقوط همزه قرائت کردهاند. -قرآن- 1
35 مجمع: اینکه جملهها چند معنی شده شده است: 1- مجاهد و زجّاج گفتهاند: یعنی آنکه کسی را کشته است همهي مردم « آخر
دشمنان او هستند، و آنکه احیاي نفس نموده و بکسی احسان کرده است که از مرگ نجاتش داده است، موجب بقاي خیر و
معروف شده است، پس مانند آن است که بقاي همهي مردم کرده است، و از امام جعفر صادق علیه السّلام نیز اینکه معنی نقل شده
است که در آخر هم فرموده است: بهترین احیاي نفس آن است که کسی را از گمراهی هدایت براه راست بنمایند. 2- إبن عبّاس
گفته است: یعنی کسی که پیغمبر و یا پیشواي عادل و خوب را بکشد، مثل آن است که همهي مردم را کشته است و لایق آن جور
عذاب است، و آن که کومک نماید به پیغمبر یا پیشواي صالح و شایسته، مثل آن است که همهي مردم را زنده کرده است و
مستحق چنان پاداشی است. 3- ابو علی و طبري گفتهاند: یعنی کسی بیجهت قاتل باشد، وسیلهي اینکه کارا را بر دیگران آسان
کرده است و موجب تقویت و جرأت خویهاي آدمکش شده است پس مثل شریک با آنها است و مستحق مجازات همهي آنها
است، و همینطور آنکه جلوگیر از کشتن بیجهت باشد، موجب منع از اقدام بزشت شده است، و مثل اینکه است که وسیلهي ابقاي
36 فخر: معلوم است اینکه تشبیه که کشتن یکنفر مثل کشتن همهي - همه را فراهم کرده است و مردم را زنده نموده است. -قرآن- 1
مردم است و ابقاي یکنفر مانند احیاي همه است، بمعنی حقیقی نیست بلکه مقصود مشابهت در بعضی چیزها است، از اینکه جهت
جمله چند معنی میشود: 1- تشبیه در اهمیّت عمل است که کشتن یکنفر بقدري زشت است و بد مانند کشتن همه و همچنین ابقا و [
صفحه 263 ] احیا بقدري خوب و پسند است که مانند ابقاي همه است. 2- همانطور که در برابر قاتل همهي مردم مقاومت میشود،
در برابر قاتل یک نفر بیگناه نیز باید مقاومت بشود. 3- کسی که بهواي نفس و قوهيّ غضب اسیر شد و اقدام بکشتن بیگناه نمود،
چون توانائی مقاومت با غضب خود ندارد و با هر کس مانند آن بیگناه باشد همین رفتار را خواهد کرد پس مثل آن است که همه
مجمع البیان: کلبی گفته است -« فِی الأَرض لَمُسرِفُونَ » . را کشته است. و همین دو جهت تشبیه در احیاي نفوس نیز متصوّر است
یعنی: از اندازهي حق و عدالت تجاوز میکنند و مشرك میشوند، و بهترین معنی اسراف تجاوز از کلیّهي حدود است، پس معنی
چنین است: اینکه بنی اسرائیل در روي زمین متجاوز هستند و هیچ حق و عدالت را مراعات نمیکنند، چنانکه از امام باقر علیه السّلام
روایت شده است مسرفون کسانی هستند که هیچ چیز را حرام نمیدانند و از آدم کشتن باك ندارند بیضاوي: اسراف دوري از حدّ
گفته شده است که بمعنی « نبأ » چون کلمهي « وَ اتل عَلَیهِم نَبَأَ ابنَی آدَمَ » 30 سخن ما: در جملهي - اعتدال است در هر کار. -قرآن- 1
خبر هست مشکل است اینکه آیات را قصّهي تمثیلی بدانیم، که داستان و مثل براي شناسائی انسان اوّلی است و نمایاندن تمایلات
زشت و آثار ناپسند او، بشکل سرگذشت دو برادر نقل شده است. و نظیر همین قضیّه در سفر تکوین تورات نقل شده است. ولی
آمدن کلاغ در آنجا یاد نشده است مفسّرین عصر اخیر: محمّد عبده باختصار، و طنطاوي، با تفصیل، اینکه قضیّه را به صورت
داستان تمثیلی نمایاندهاند و آنچه ما میتوانیم بگوئیم چنانکه در نظایر اینکه نوشتهایم اینکه است که چون یهود از گفته تورات
بقسمتی از اینکه قضیّه مطّلع بودند، و هم مسیحیها که تورات را پذیرفته بودند، و شاید دیگر مردم که با آنها معاشرت داشتند کم و
بیش شنیده بودند، پس موقعی که اینکه آیات بر مردم قرائت شد، در فکر و عقل آنها ناپسند و یا بر خلاف نبود، و بصورت یک
64 [ صفحه - مطلب قابل قبول که از طرف دیگران هم اظهار شده بود، آنرا از کسی شنیدند که سابقهي باین مطالب -قرآن- 23
264 ] نداشته است و بوسیلهي وحی از عالم دیگر فرا گرفته است، از اینکه جهت نقل اینکه سرگذشت، مطلب مجعول، و یا وسیلهي
صفحه 129 از 251
« إِنَّما یَتَقَبَّل اللّه مِنَ المُتَّقِینَ » اغفال و سرگرمی مردم نبوده است، بلکه چند مطلب در ضمن آن فهمانده شده است: 1- جملهي
یادآوري میکند که عبادت و قربانی نباید موجب غرور بشود که هر چه به نام تقرّب بخدا انجام شد قابل تقرّب و مورد قرب و قبول
است، بلکه تقوي و پرهیز- گاري لازم است تا عبادت و قربان وسیلهي تقرب و رسیدن بسعادت بشود، چنانکه قدیمیترین انسان با
291 براي روشن شدن مطلب اینکه روایت را نقل میکنیم: - فهم، اینکه را تشخیص داد، و برادر خود را نصیحت کرد. -قرآن- 241
یعنی: کسی که « مَن جاءَ بِالحَسَنَۀِ فَلَه عَشرُ أَمثالِها وَ مَن جاءَ بِالسَّیِّئَۀِ فَلا یُجزي إِلّا مِثلَها » : مردي شنیده بود که در قرآن گفته شده است
کار خوب بکند، ده برابر پاداش میبیند، و اگر کار بد کرد فقطّ باندازهي آن کار بد مجازات میشود، او دو نان دزدید، یکی را
خورد و دیگري را صدقه داد، و با خود حساب کرد: چون دو نان دزدیدهام، مجازات من پس دادن دو نان است، و چون یک نان
بصدقه دادهام و احسان کردهام، به پاداش آن ده نان بمن خواهند داد، و من دو دانهي آنرا بمجازات دزدي خود میدهم و هشت نان
سود من است با اینکه خود و دیگري سیر شدهایم، میگویند: اینکه قضیّه را حضور امام جعفر صادق علیه السّلام عرض کردهاند،
یعنی فقطّ عمل با تقوي پذیرفته میشود و چون در اصل عمل تقوي نبوده است، احسان و « إِنَّما یَتَقَبَّل اللّه مِنَ المُتَّقِینَ » : فرموده است
و ،« لَئِن بَسَطتَ إِلَی یَدَكَ » و ،« قالَ لَأَقتُلَنَّکَ » دادن قابل قبول نیست و در واقع احسان نیست تا ده برابر مزد داشته باشد. 2- جملههاي
دو خوي متضادّ آدمی را معرّفی میکند: یکی را حسد و غضب اسیرش میکند که قبولی و ناقبولی قربانی و برتري بسیار « ما أَنَا بِباسِطٍ »
جزئی و کوچک موجب حسد او میشود و بآن اندازه که باز وسیلهي غضب او است تا آنجا که برادر خود را میکشد و عاقبت
گرفتار زیان و ناامیدي میشود. دوم- را عاطفه و آدمیت بجائی میرساند که در برابر برادر از خود دفاع نمیکند و تسلیم بمرگ
1099 -قرآن- - 1061 -قرآن- 1065 - 844 -قرآن- 1038 - 214 -قرآن- 794 - میشود، اگرچه عاطفه و انسانیت اینکه برادر -قرآن- 112
ثُم إِن کَثِیراً مِنهُم بَعدَ ذلِکَ ... » 1122-1103 [ صفحه 265 ] بطور صریح بد شمرده نشده است لکن ممکن است در جملهي آخر آیه
تا آخر اشاره « فَبَعَثَ اللّه غُراباً » اشاره باشد که اینطور مردم هم مسرف هستند و خارج از حدّ اعتدال اخلاقی. 3- جملهي « لَمُسرِفُونَ
است که انسان باید پیوسته از طبیعت الهام بگیرد و با مشاهدهي کارهاي کوچک حیوانات سرمشق بگیرد براي پیشرفت تمدّن و
137 -قرآن- - 118 -قرآن- 123 - علوم و صنایع چنانکه آدمهاي نخستین پنهان کردن مردهي خود را از کلاغ یاد گرفتند. -قرآن- 74
261-234
[ [سوره المائدة [ 5]: آیات 33 تا 34
إِنَّما جَزاءُ الَّذِینَ یُحارِبُونَ اللّهَ وَ رَسُولَه وَ یَسعَونَ فِی الَأرض فَساداً أَن یُقَتَّلُوا أَو یُ َ ص لَّبُوا أَو تُقَطَّعَ أَیدِیهِم وَ أَرجُلُهُم مِن خِلاف أَو یُنفَوا
مِنَ الأَرض ذلِکَ لَهُم خِزي فِی الدُّنیا وَ لَهُم فِی الآخِرَةِ عَذاب عَظِیم [ 33 ] إِلاَّ الَّذِینَ تابُوا مِن قَبل أَن تَقدِرُوا عَلَیهِم فَاعلَمُوا أَن اللّهَ
401 معنی لغات: یصلّبوا- از مصدر صلب بدار آویختن، در آفتاب سوختن، به آتش کباب شدن. - غَفُورٌ رَحِیم [ 34 ] -قرآن- 1
خلاف- ناموافق با دیگري و برخلاف یکدیگر. ینفوا- از مصدر نفی بمعنی دور کردن، منکر شدن، ازاله و پاك کردن، بزندان
إِنَّما » کردن از شهر بیرون کردن، خزي- خواري، دوري، آزار. جهت نزول: طبري و مجمع البیان: چندین جهت براي نزول آیت اوّل
با پیغمبر پیمانی استوار کرده بودند، آنرا در « یهودي و مسیحی » نقل کردهاند: 1- إبن عبّاس گفته است: عدّهاي از اهل کتاب « جَزاءُ
هم شکستند و برخلاف آن به آزار مسلمین و آشوب کردن کار و زندگی آنها پرداختند، اینکه آیه وظیفهي آنحضرت را با آن
مردم معیّن کرد. 2- عکرمه و حسن بصري گفتهاند براي مشرکین نازل شده است 3- سدّي و انس مالک و قتاده گفتهاند: عدّهاي از
87 [ صفحه 266 ] زرد و احوال زار حضور پیغمبر آمدند و عرض کردند هواي مدینه ما - قبیله عکل و عرینه با رنگهاي -قرآن- 71
را بیمار کرده است امر فرمود با شترهاي زکاة در بیابان باشند و ساربانان بآنها شیر بدهند، مدّتی گذشت آنها خوب شدند شتربانها
را کشتند و شترها را بردند، اینکه آیه براي مجازات آنها نازل شد، پیغمبر آنها را گرفت و یک دست و یک پاي آنها را برید و
صفحه 130 از 251
عبرت دیگران قرار داد. 4- بیشتر مفسّرین و عقیده عمدهي فقهاء است که مقصود دزد هاي راهزن است. ترجمه: 36 همانا سزاي
آنان که با خدا و پیغمبرش میجنگند و کوشاي آشوب بروي زمین هستند اینکه بود که آنان را بکشند و یا بدار آویزند و یا یک
دست شان ز سوئی و پا ز سوئی ببرند و یا از سرزمین خود بدر کنند و بزندان برند و اینکه سزا براي شان خواري باین جهان است و
بجهان دیگر براي شان بزرگ آزاري بود. 37 مگر آنان که هنوز بایشان چیره نشدهاید و دست نیافتهاید توبه کنند و از بد پشیمان
36 طبري: اختلاف است در معنی اینکه « الَّذِینَ یُحارِبُونَ » : شوند پس آگاه باشید که البتّه خدا بخشنده است و مهربان. سخن مفسّرین
جمله و مردم مستحق چنین مجازات، 1- عطاء خراسانی گفته است: مقصود شخص محارب است که دزد راهزن و قطّ اع الطّریق
باشد، 2- عدّهاي دیگر گفتهاند مقصود محارب است در هر کجا باشد، و دزد بیباك که دزدیش آشکار است محارب است و
مستحق اینکه مجازات اگرچه در داخل شهر باشد، ولید بن مسلم گفت: از مالک بن انس پرسیدم: محارب در داخلهي شهرها تصوّر
دارد! گفت: بلی هر کس اسلحه براي آزار مسلمین با خود بردارد چه در خلوت و یا در شهر و منظر مردم محارب است و مستحقّ
3- مجاهد گفت: مقصود اینکه اشخاص هستند: بزهکار، دزد، آدمکش و آن که آمادهي نابودي مال و 40- مجازات. -قرآن- 15
جان و اولاد و زراعت مردم است. مجمع: از اهل بیت روایت شده است: مقصود مردم محارب هستند که آشکارا اسلحه برمیدارند و
راه مردم را میگیرند و میترسانند خواه در شهر یا بیرون باشد [ صفحه 267 ] چون دزد محارب یعنی در جنگ با مردم، تفاوت نیست
ابو الفتوح نوشته است: جزاي ایشان درخور استحقاقشان باشد بحسب آن که کنند، اگر « أَن یُقَتَّلُوا » . که بشهر باشد یا بیرون از آبادي
قتل کنند، و مرد کشند بباید کشتن ایشان را و اولیاء مقتول را نباشد که عفو کنند ایشان را و اگر قتل کنند و سلب و مرد کشند و
مال ربایند بباید کشتن ایشان را و بر دار کردن پس از آنکه آنچه برده باشند باز دهند، و اگر مال ستانند و مرد نکشند حکم آن
است که ایشان را دست و پاي به برند از خلاف یعنی دست راست و پاي چپ، و اگر راه بخوف دارند و مرد نکشند و مال نستانند
بر او بیش از نفی نباشد، اعنی از شهرش بیرون کنند، اینکه مذهب ما است و روایت باقر و صادق [ع] و قول عبد اللّه عبّاس. و بعضی
دیگر گفتند: امام مخیّر است از میان اینکه چهار چیز و اینکه قول حسن بصري است و سعید بن المسیّب و نخعی و مجاهد. -قرآن-
36 مجمع: و امام فخر دو معنی نقل کردهاند: 1- اوّل بکشند و بعد بدار آویزند که آزار زیاد بر او نرسد، 2- ابو « أَو یُصَلَّبُوا » 19-1
36 مجمع: در اینکه «ِ أَو یُنفَوا مِنَ الأَرض » 18- حنیفه گفته است: یعنی او را به- دار آویزند و با نیزه بر او بزنند تا بمیرد. -قرآن- 1
- جمله چند قول است، و مذهب ما شیعه آن است که از شهري بشهري او را برانند تا توبه کند و از کار خود دست بردارد. -قرآن- 1
29 فخر: شافعی گفته است یعنی: اگر باین دسته مردم دست یافتید، اینکه رفتار را با آنها بکنید، و اگر دست نیافتید آنها را تعقیب
کنید تا هر وقت پیداشان کردید همین کار را بر سرشان بیاورید. ابو حنیفه گفته است: مقصود حبس است که از همهي بهرههاي
زندگی محروم است، و صالح بن عبد القدّوس را که بتهمت کفر و زندقه زندانی کردند، چون مدّتی در آنجا ماند اینکه دو شعر را
گفت که آدم زندانی مانند تبعید شدهي از دنیا است: خرجنا عن الدّنیا و عن وصل اهلها || فلسنا من الاحیاء و لسنا من الموتی [
صفحه 268 ] اذا جاءنا السّجّان یوما لحاجۀ || عجبنا و قلنا جاء هذا من الدّنیا یعنی: از دنیا و مردم آن دور شدیم، اینکه است که نه
مردهایم و نه زنده اگر وقتی زندانبان گذرش به اینکه جا افتد تعجّب میکنیم که چه شده است که از دنیا به اینکه جا آمدهاند، و
اینکه است: آنها که آدم میکشند و مال میبرند اگر گرفتار شدند مجازات میشوند، « ینفوا من الارض » خلاصهي نظر شافعی در معنی
و اگر فرار کردند پیوسته در تعقیبشان باید بود تا گرفتار و مجازات شوند، و اینکه حالت دربدري و فرار خود نفی بلد و تبعید است،
تا آخر است، و اگر خود آدمکش نبودهاند ولی جزء آن دسته شده و موجب ترس و آزار مردم و کومک « أَو یُنفَوا » که مفاد جملهي
باشرار بودهاند در موقع گرفتاري تنبیه و حبس میشوند، و تا هر موقع که گرفتار نشدهاند فراري هستند و چون گرفتار شدند باید
تا آخر درست و مطابق « أَو یُنفَوا » حبس و تنبیه شوند، پس یا فراري و آواره هستند و یا در زندان و یا هر دو حال، معنی جملهي
27- 37 طبري: در معنی اینکه جمله اختلاف است: -قرآن- 1 « تا آخر -« إِلَّا الَّذِینَ تابُوا » 895- 527 -قرآن- 882 - است. -قرآن- 514
صفحه 131 از 251
-1 مجاهد و ضحّاك گفتهاند: مقصود مردم کافر است که پیش از گرفتاري در دست مسلمین از راهزنی و آدمکشی توبه کنند و
اسلام هم قبول کنند. 2- شعبی گفته است: مقصود مسلمانانی است که راهزنی میکنند و آدم میکشند، اگر پیش از گرفتاري خود
امان خواستند و توبه کردند و امام بآنها امان داد، تمام جنایات گذشتهي آنها بخشیده است، چنانچه حارثه بن بدر یاغی شد در
حکومت حضرت علی علیه السّلام مدّتی بمبارزه و جنگ با مسلمین برگذار کرد و پشیمان شد، از حضرت حسن بن علی علیهما
السّلام تقاضاي میانجیگري کرد حضور امام، قبول نفرمود: بعبد اللّه بن جعفر برادر زادهي آنحضرت متوسّل شد او هم قبول نکرد، از
سعید بن قیس همدانی خواهش کرد وسیلهي پناهندگی او را فراهم کند، او قبول کرد، چون علی نماز صبح تمام کرد قیس
حضورش شرفیاب شد عرض کرد: چیست سزاي آنهائی که با خدا و پیغمبر میجنگند و موجب فساد و ناامنی میشوند! آنحضرت آیه
او عرض کرد: حارثۀ بن بدر که از اینکه « إِلَّا الَّذِینَ تابُوا مِن قَبل أَن تَقدِرُوا عَلَیهِم » را قرائت فرمود تا [ صفحه 269 ] اینکه جملهها
دسته است و توبه کرده است مشمول اینکه آیه میشود! فرمود: هر کس باشد چه حارثه چه غیر او، سعید عرض کرد حارثه آمده
است و توبه کرده است و تقاضاي امان دارد، فرمود: پذیرفته است، او را آورد و با آنحضرت بیعت کرد و امان نامه براي خود گرفت
80 تفسیر عبده و طنطاوي: اینکه مجازات که در آیه معیّن شده است براي سختگیري است در برابر جرأت و - و رفت. -قرآن- 17
تجاوز مردم که رکنی است از ارکان سیاست و مهمترین وسیلهي پیشرفت قانون و حفظ قدرت دولت است. و فجایع و مجازاتهاي
وحشیانه اسپانیا و فرانسه و انگلیس که در مصر و مراکش کردهاند با آنچه در اسلام در موقع ضرورت براي متجاوز معیّن شده است
بسیار متفاوت است، چنانکه در یکی از نواحی مصر سربازان انگلیسی کبوترانی را که در اطراف خرمنی بودهاند شکار کردند
دهقانها که صاحب کبوترها بودند با آنها معارضه کردند و آنها را زدند، دولت انگلیس براي جلوگیري از جرئت و جسارت مردم
نسبت بنظامیها، محکمهاي تشکیل دادند بریاست یکی از پادشاهان آنجا و اعضاي محکمه حکم کردند که چند نفر از آنها را
که گرهدار است آنها را بزنند تا گوشت بدن شان کنده شود و بمیرند و چند روز بر دار باشند تا « کرابیج » بیاورند و با شلاق بنام
موجب عبرت دیگران شود، و نیز دولت اسپانیا در بعضی نواحی مراکش عدههاي ده نفري رؤساي قبایل را جمع میکرد و بتندي سر
میبرید، چون علّت اینکه کار را میپرسیدند جواب میداد مردم شما از ما بدشان میآید و ما را خوار میشمارند، باید بآنها بفهمانیم که
بایستی نسبت به ما ذلیل و ترسان باشند. سخن ما: منتسکیو در روح القوانین فصل دوازدهم نوشته است: تجربه ثابت کرده است که
کیفرهاي ملایم در ذهن افراد بیشتر تأثیر میکند، گاهی هم در بعضی جاها مجازات شدید موثر واقع میشود، کرارا دیده شده که در
موارد پیش- آمدهاي ناگوار، دولت براي اصلاح، متوسّل بوضع قوانین سخت شده است امّا با [ صفحه 270 ] اینکه ترتیب قوهيّ
محرّکهي حکومت فرسوده میشود، و افکار مردم به مجازات سخت معتاد میگردد، همانطوري که سابقا تنبیهات خفیف مردم را متأثّر
میکرد، آنوقت با تنبیه شدید باید متأثّر شوند و رفته رفته ترس از مجازات شدید کمتر میشود و باز هم مجبور میشوند بر شدّت آن
بیفزایند، مثلا راهزنی در بعضی کشورهاي خیلی متداول براي جلوگیري از آن شکنجهي چرخ را اختراع کردند، اینکه شکنجه یک
مدّتی از راهزنی جلوگیري کرد ولی از آن ببعد باز هم راهزنی میکنند. مقصود ما از نقل گفتههاي منتسکیر مقایسهي آن است با
نه اینکه طور مجازات سخت در انظار مردم امروز ناپسند و بینتیجه است، ولی در «ٍ أَو تُقَطَّعَ أَیدِیهِم وَ أَرجُلُهُم مِن خِلاف » جملهي
آیه چهار جور مجازات نامبرده شده است که بقول محمّد عبده باختیار حاکم است آنچه را مقتضی بداند و مصلحت باشد بکار برد،
و باز همانطور که قساوت و بدرفتاري دولتهاي استعماري را نقل کردیم معلوم است که ارعاب اشخاص متجاوز اصلی است مسلم
ولی آنچه در آیه معیّن شده است با آنچه آن دولتها میکردند بسیار تفاوت دارد، و نیز نظر منتسکیو که مجازات سخت بی اثر
میشود، در آیه بیشتر و بهتر منظور شده است چون اوّل چهار مجازات معیّن شده است به اختیار حاکم پس اگر مجازات سخت بیاثر
شد به آنچه ساده و مؤثّر باشد باید رفتار شود و بعد از همه اینکه تهدید و مجازاتها امیدواري و راه آسایش معیّن شده است که
جلوتر از گرفتاري توبه کنند و امان بخواهند، پس اگر کسی نخواست از کار خود و آزار مردم دست بردارد، البتّه در حکم
صفحه 132 از 251
میکربهاي امراض هستند که باید نابود شوند هم از جهت آسایش مردم از شرشان، و هم از جهت اینکه وسیله جلوگیري از دیگران
127- شود. -قرآن- 72
[ [سوره المائدة [ 5]: آیات 35 تا 37
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ ابتَغُوا إِلَیه الوَسِیلَۀَ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِه لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ [ 35 ] إِن الَّذِینَ کَفَرُوا لَو أَن لَهُم ما فِی الأَرضِ
جَمِیعاً وَ مِثلَه مَعَه لِیَفتَدُوا بِه مِن عَذاب یَوم القِیامَۀِ ما تُقُبِّلَ مِنهُم وَ لَهُم عَذاب أَلِیم [ 36 ] یُرِیدُونَ أَن یَخرُجُوا مِنَ النّارِ وَ ما هُم بِخارِجِینَ
434 [ صفحه 271 ] معنی لغات: اتّقوا- از مصدر اتّقاء، بمعنی ترسیدن، دوري کردن، چیزي - مِنها وَ لَهُم عَذاب مُقِیم [ 37 ] -قرآن- 1
را وسیلهي نگهبانی و فاصل قرار دادن مانند وسایل جنگی براي پیشرفت بطرف دشمن مثل سپر و غیره. الوسیله- موجب نزدیکی و
اتّصال. ترجمه: 38 اي مردمی که بخدا و پیغمبر گرویدهاید از گرفتاري خداوندي پرهیز کنید و بسوي او دستاویز بجوئید و براه او
بکوشید تا امیدوار برستگاري خود باشید 39 آن کسان که کافر شدند اگر همهي آنچه در زمین است مالشان باشد و همان اندازه
پیوست آن کنند تا خود را بآن ز آزار روز رستاخیز بخرند پذیرفته ز آنان نشود و براي شان آزاري درد آور باشد 40 . آنان خواهند
38 مجمع: « اتَّقُوا اللّهَ وَ ابتَغُوا إِلَیه الوَسِیلَۀَ » : ز آتش برون روند ولی برون شدنی نباشند که آزاري همیشگی دارند. سخن مفسّرین
66 ابو - یعنی اجتناب و دوري کنید از نافرمانی خدا و بخواهید بوسیلهي عبادت و اطاعت قرب و نزدیکی به خدا را. -قرآن- 15
الفتوح نوشته است: حسن بصري گفت: وسیله قربت باشد، زید اسلم گفت وسیله محبّت باشد. و معنی آن است که خود را دوست
خدا قرار دهید، و بعضی مفسّران گفتند که معنی آن آنست از خداي بترسید و ترس او را سبب قربت سازید. بعضی دگر گفتند
توسّل و سبب کنی بخداي بفعل طاعات و اجتناب معاصی، و باقر علیه السّلام گفت: توسّل کنی بخدا بطلب رضاي او، و بآنکه
بقضاي او رضا دهی و بر بلیّت او صبر کنی و در سبیل او جهاد کنی، حمید طویل روایت کند از انس مالک که رسول گفت:
حجابی هست میان بنده و خداي تعالی یعنی رحمت و ثواب او و آن حجاب علی است، چون بنده بدو توسّل کند حجاب بردارند از
میان بنده و [ صفحه 272 ] خداي تعالی. کشف نوشته: وسیلت عابدان معاملت است، وسیلت عالمان مکاشفت است، وسیلت عارفان
معاینت است، وسیلت عابدان راستی است، وسیلت عالمان دوستی است، وسیلت عارفان نیستی است، وسیلت عابدان یادي است به
الهی اگر » : نیاز، وسیلت عالمان یادي است بناز، وسیلت عارفان یادي است بر نیاز نه بناز و قصّهي آن دراز پیر طریقت از اینجا گفت
کسی تو را بجستن یافت من بگریختن یافتم. گر کسی تو را بذکر کردن بافت من تو را بفراموشی یافتم. گر کسی تو را بطلب یافت
من خود طلب از تو یافتم، الهی وسیلت بتو، هم توئی، اوّل تو بودي و آخر توئی همه توئی و بس. باقی هوس. الهی آن روز کجا باز
38 ابو الفتوح نوشته است: « وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِه تا آخر آیه » . یابم که تو مرا بودي و من نبودم تا باز بآن روز نرسم میان آتش و دودم
امر است از خداي تعالی بمجاهده براي آنکه آنچه بآن توسّل کنند و آنرا وسیله سازند، یکی جهاد است، و جهاد بانواع باشد: بدل و
- قرآن- 1 - .« افعلوا و غرضکم الفلاح » است، اي « کی » بمعنی لام «ّ لعل » تا همانا ظفر یابی که « لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ » ، دست و زبان و تیغ
یعنی وسیلهي بسوي خدا را طلب کنید، و چون بطوري که مکرر « وَ ابتَغُوا إِلَیه الوَسِیلَۀَ » 263 سخن ما: جملهي - -29 قرآن- 238
بسوي آنچه خدا کمال و سعادت آدمی را در آن قرار داده است، و « الیه » گفتهایم: خدا سو و جانب ندارد، پس مقصود از کلمهي
ممکن است در هر موقع و هر زمان و هر شخص وسیلهي سعادت و کمال چیزي باشد غیر از وقت دیگر و موقع دیگر و یا شخص
دیگر و اگرچه براي همه و همیشه اطاعت خدا وسیلهي سعادتست یک عده عبادات و معاصی براي همه هست و کسی از آن معاف
نیست، ولی چون دامنهي حیات و زندگی انسان بینهایت است پس ممکن است علاوه بر آنچه همه و همیشه موظّف هستند، بعضی
مردم در پارهاي موارد وظائفی داشته باشند، و وسیلهي سعادت براي آنها فراهم شود که براي دیگران چنین چیز متصور نیست، و
52 [ صفحه 273 ] و اجتماع و روابط - آنچه بتوان مقیاس شناسائی وسیلهي سعادت شمرد آن است که آنچه با انسان -قرآن- 18
صفحه 133 از 251
موجودیّت سر و کار دارد و موجب بقا و کمال و آسایش انسان باشد همان وسیلهي بسوي خدا است البتّه از هر کسی و در هر
موقعی چیزي است.
[ [سوره المائدة [ 5]: آیات 38 تا 40
وَ السّ ارِق وَ السّارِقَۀُ فَاقطَعُوا أَیدِیَهُما جَزاءً بِما کَسَ با نَکالًا مِنَ اللّه وَ اللّه عَزِیزٌ حَکِیم [ 38 ] فَمَن تابَ مِن بَعدِ ظُلمِه وَ أَصلَحَ فَإِن اللّهَ
یَتُوب عَلَیه إِن اللّهَ غَفُورٌ رَحِیم [ 39 ] أَ لَم تَعلَم أَن اللّهَ لَه مُلک السَّماوات وَ الأَرض یُعَذِّب مَن یَشاءُ وَ یَغفِرُ لِمَن یَشاءُ وَ اللّه عَلی کُلِّ
403 معنی لغات: السّ ارق- مرد دزد، السّارقۀ- زن دزد، نکال- مجازات و رفتاري با مجرم که موجب - شَیءٍ قَدِیرٌ [ 40 ] -قرآن- 1
عبرت دیگران باشد. عزیز- شریف، توانا، کمیاب، بالا ترین شخص که کسی باو نمیرسد و عاجزش نمیکند. ترجمه: 41 مرد و زن
دزد را دست شان ببرید تا سزاي کارشان باشد و عبرتی از سوي خدا [براي چشم دیگران] چه او عزیز است و حکیم، 42 و آن که
پس از [دزدي] و ستم بر خود پشیمان شد و ز راه بد برگشت و درستکار شد البتّه خدا آمرزنده است و مهربان و توبهي او میپذیرد.
43 اي محمّد مگر ندانی پادشاهی آسمانها و زمین مال خدا است و آن را که خواهد بیازارد و آن را که خواهد و بسر نوشت کرده
38 طبري: اختلاف است که چه اندازه دزدي موجب بریدن «ُ وَ السّارِق » : بیامرزد چه خدا تواناي بر همه چیز بود. سخن مفسّرین
دست میشود، ولی آنچه ما تفحّص کردهایم دلیلی مطمئن و صحیح بر تعیین نیافتهایم مگر فرمودهي پیغمبر [ص]: که در دزدي کمتر
شاید بتوان آنرا منطبق کنیم بر حدود قیمت وزن شش نخود طلا بمقیاس قدیم و بیست » . از یک چهارم دینار نباید دست بریده شود
30 [ صفحه 274 ] مجمع: از عبد اللّه بن مسعود نقل شده است که او اینکه طور قرائت میکرده - قرآن- 15 - .« گرم بمقیاس امروز
و در مقدار دزدي که مجازاتش دست بریدن است اختلاف است: اصحاب ما شیعهها « و السّارقون و السّارقات فاقطعوا ایمانهم » : است
گفتهاند ربع دینار است، و مذهب شافعی و اوزاعی و ابی ثور نیز همین است، و از عایشه نقل شده است که گفته است پیغمبر [ص]
فرمود: اینکه حکم در ربع دینار است و آنچه بیشتر باشد. و ابو حنیفه و همفکرهاي او در ده درهم دزدي حکم ببریدن دست
کردهاند، و خوارج براي هر مقدار دزدي، دست بریدن را لازم دانستهاند. و نیز مجمع نوشته است: در بریدن دست اختلاف است که
از کجا باشد! بیشتر فقها گفتهاند از بند دست که حدّ فاصل بازو و کف دست هست، و شافعی گفته است در نوبت اوّل دزدي دست
راست، در دوّم پاي چپ در سوّم دست چپ در چهارم پاي راست ببرند، و در نوبت پنجم حبس کنند، ولی در نزد اصحاب ما
فقهاي شیعه باید از بن چهار انگشت بریده شود که کف دست و یک انگشت ابهام بماند، و در مرتبهي دوّم پاي راست از ساق
طوري باید بریده شود که پاشنهي پا بجاي بماند براي ایستادن، و در مرتبهي سوّم تا زنده است باید زندانی باشد، و همین عمل از
41 ابو الفتوح نوشته است: گویند مردي از ولایت عجم به حج میرفت، در «ٌ وَ اللّه عَزِیزٌ حَکِیم » . علی علیه السّلام روایت شده است
کجاوه [خانهاي مشبّک بگنجایش یک نفر بوده که از چوب می- ساختند و دو تاي از آن از دو طرف بر گردهي قاطر و اسب و یا
جمّال « و الله غفور رحیم » شتر میبستند و دو نفر در آن مینشستند] نشسته بود و قرآن میخواند، باین آیت رسید و چنین خواند
30 گفت: نه، و لکن دانم آنچه که خواندي خطا است - او را گفت: ما هذا، خطا میخوانی گفت: تو قرآن دانی! -قرآن- 1 « شتردار »
اعرابی گفت: «ٌ وَ اللّه عَزِیزٌ حَکِیم » ، چه اینکه جایگاه لایق غفور رحیم نیست، مرد جامع باز کرد، گفت: راست گفتی و بخواند قوله
182 فخر: اصمعی گفت: سورهي مائده قرائت میکردم، یک نفر اعرابی با من بود و من - قرآن- 153 - .« تعالی اللّه ربّنا عزّ فحکم »
آن اعرابی پرسید: اینکه سخن کیست! [ صفحه 275 ] گفتم: کلام خدا است، گفت: دوباره بگو، « و الله غفور رحیم » باشتباه خواندم
آنگاه اعرابی گفت: اکنون درست «ٌ وَ اللّه عَزِیزٌ حَکِیم » و هماندم متوجّه شدم و دوباره خواندم « و الله غفور رحیم » باز بخطا خواندم
شد، من گفتم: از کجا دانستی که اینکه چنین است! گفت: چون عزیز و حکیم است فرمان بدست بریدن کرده است، و اگر غفور و
42 ابو الفتوح: اگر پیش از آنکه او را بحضور قاضی ببرند باختیار خود «ِ فَمَن تابَ مِن بَعدِ ظُلمِه » رحیم میبود چنین حکمی نمیکرد
صفحه 134 از 251
توبه کرد و معلوم شد که اینکه توبه از ترس مجازات نبوده است، حکم قطع دست از او ساقط است، و در همهي حدود و مجازاتها
حکم همین است، و اگر توبه بعد از ثبوت در حضور قاضی بود نتیجهي آن آمرزش در عالم دیگر است و در انجام مجازات اثر
395 فخر: بعضی علما گفتهاند: اگر پیش از دست بریدن توبه کند حکم دست بریدن از او - 156 -قرآن- 361 - ندارد. -قرآن- 127
در آخر آیه دلالت میکند بر سقوط حدّ و مجازات، و عموم علما گفتهاند: حدّ ساقط نمیشود. « غفور رحیم » ساقط است چون کلمهي
مجمل و سر بسته دستور میدهد: دزد را دست ببرید، ولی مقدار دزدي و « وَ السّارِق وَ السّارِقَۀُ فَاقطَعُوا أَیدِیَهُما » سخن ما: جملهي
احوال دزد و اندازهي بریدن معیّن نشده است، اینک میگوئیم: 1- در جلد اوّل حقوق جنائی صفحه 212 نوشته است: در حقوق
رومی عدم مجازات مجرم اضطراري استوار بر فقدان سوء نیّت بود، قوانین ژرمانیک بمسافر اجازه میداد خوراك ضروري مرکب
از حقوق ژرمانیک سر چشمه گرفته است. در « نیازمندي، قانون بردار نیست » کوفتهي خود را ضبط و تصرّف کند، و ضرب المثل
قرون وسطی در موقع بروز قحطی، سرقت اضطراري که در حین تحمّل رنج گرسنگی ارتکاب میشد قابل مجازات نبود، علماي
حقوق جزا دزدي اضطراري را مورد توجّه و بحث قرار دادند و عدم مجازات سرقت اضطراري را اینکه طور توجیه میکردند که در
موقع بروز خطر کلیّهي اموال مشترك میشوند بعلاوه، چنین فرض میشد که مالک هیچگاه میل ندارد همنوعش از گرسنگی فوت
71 ما معتقدیم احکام اسلام مطابق با طبیعت اصلی انسان است و همانطور که آفریده [ صفحه 276 ] شده است - شود. 2- -قرآن- 18
موظّف شده است شرایط حیات مادّي و معنوي خود را رعایت کند. 3- امروز علماي حقوق قطع عضو انسان را جایز نمیدانند و
مجازات کشتن و حبس است و گرفتن مال، پس از اینکه مقدّمات میگوئیم: شاید جهت صدور اینکه حکم بطور مجمل و سر بسته
براي همین مطالب فوق الذّکر باشد که در موقع اضطرار اینکه حکم قابل اجرا نباشد، و نیز چون ممکن است کسی براي فزون طلبی
و تنبلی از کار و کسب کسی اقدام بدزدي کند اینکه طور شخص باید مجازات سخت بشود تا عبرت دیگران باشد، به علاوه که راه
باز شده است، و همانطور که از ابو الفتوح نقل کردیم: اگر پیش از آشکار شدن «ِ فَمَن تابَ مِن بَعدِ ظُلمِه » توبه بوسیلهي آیت بعد
عمل توبه کرده، آمرزیده است و معاف از مجازات، پس اگرچه اینکه مجازات در نظر علماي حقوق امروز ناپسند است، لیکن براي
خویهاي سرکش و غیر قابل تربیت که از کار خود پشیمان نمیشوند و توبه نمیکنند چرا نباید اینکه طور تربیت شوند و موجب عبرت
دیگران باشند! پس خلاصهي مطلب اینکه است که چون حکم مجمل است و چون مقصود از حکم مجازات گفته شده است و
عبرت دیگران، و چون در آیت بعد با توبه و صلاح و مغفرت اشاره به- معافیت از مجازات شده است پس اگر شرائط تربیت و
صلاح و توبه فراهم بود، و به واسطهي آمادگی کار و کسب و وسایل زندگی، گرسنگی و اضطرار نبود، با اینکه شرایط کسی
بیباك و هوي پرست شد و دست بدزدي دراز کرد، مجازات چنین آدم همین است که باو و بدیگران بفهماند چنین دستی در چنین
[ 523 [ صفحه 277 - اجتماعی صالح براي عضویت نیست. -قرآن- 489
[ [سوره المائدة [ 5]: آیات 41 تا 46
یا أَیُّهَا الرَّسُول لا یَحزُنکَ الَّذِینَ یُسارِعُونَ فِی الکُفرِ مِنَ الَّذِینَ قالُوا آمَنّا بِأَفواهِهِم وَ لَم تُؤمِن قُلُوبُهُم وَ مِنَ الَّذِینَ هادُوا سَمّاعُونَ
لِلکَ ذِب سَمّاعُونَ لِقَوم آخَرِینَ لَم یَأتُوكَ یُحَرِّفُونَ الکَلِمَ مِن بَعدِ مَواضِ عِه یَقُولُونَ إِن أُوتِیتُم هذا فَخُذُوه وَ إِن لَم تُؤتَوه فَاحذَرُوا وَ مَن
یُرِدِ اللّه فِتنَتَه فَلَن تَملِکَ لَه مِنَ اللّه شَیئاً أُولئِکَ الَّذِینَ لَم یُرِدِ اللّه أَن یُطَهِّرَ قُلُوبَهُم لَهُم فِی الدُّنیا خِزي وَ لَهُم فِی الآخِرَةِ عَذاب عَظِیمٌ
41 ] سَمّاعُونَ لِلکَذِب أَکّالُونَ لِلسُّحت فَإِن جاؤُكَ فَاحکُم بَینَهُم أَو أَعرِض عَنهُم وَ إِن تُعرِض عَنهُم فَلَن یَضُ رُّوكَ شَیئاً وَ إِن حَکَمتَ ]
فَاحکُم بَینَهُم بِالقِسطِ إِن اللّهَ یُحِبُّ المُقسِطِینَ [ 42 ] وَ کَیفَ یُحَکِّمُونَکَ وَ عِندَهُم التَّوراةُ فِیها حُکم اللّه ثُم یَتَوَلَّونَ مِن بَعدِ ذلِکَ وَ ما
أُولئِکَ بِالمُؤمِنِینَ [ 43 ] إِنّا أَنزَلنَا التَّوراةَ فِیها هُديً وَ نُورٌ یَحکُ م بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسلَمُوا لِلَّذِینَ هادُوا وَ الرَّبّانِیُّونَ وَ الَأحبارُ بِمَا
استُحفِظُوا مِن کِتاب اللّه وَ کانُوا عَلَیه شُهَداءَ فَلا تَخشَوُا النّاسَ وَ اخشَون وَ لا تَشتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلًا وَ مَن لَم یَحکُم بِما أَنزَلَ اللّهُ
صفحه 135 از 251
فَأُولئِکَ هُم الکافِرُونَ [ 44 ] وَ کَتَبنا عَلَیهِم فِیها أَن النَّفسَ بِالنَّفس وَ العَینَ بِالعَین وَ الأَنفَ بِالأَنف وَ الأُذُنَ بِالأُذُن وَ السِّن بِالسِّن وَ
1651 وَ قَفَّینا عَلی - الجُرُوحَ قِصاص فَمَن تَ َ ص دَّقَ بِه فَهُوَ کَفّارَةٌ لَه وَ مَن لَم یَحکُم بِما أَنزَلَ اللّه فَأُولئِکَ هُم الظّالِمُونَ [ 45 ] -قرآن- 1
آثارِهِم بِعِیسَ ی ابن مَریَمَ مُ َ ص دِّقاً لِما بَینَ یَدَیه مِنَ التَّوراةِ وَ آتَیناه الإِنجِیلَ فِیه هُديً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَینَ یَدَیه مِنَ التَّوراةِ وَ هُديً وَ
244 معنی لغات: سمّاعون- جمع سمّاع، آنکه بهر سخن گوش میدهد، فرمان بر جاسوس، فتنۀ- - مَوعِظَ ۀً لِلمُتَّقِینَ [ 46 ] -قرآن- 1
اختیار کردن، طلا را در بوته ذوب کردن، خوش آمدن بیاختیاري و دلباختن، گمراهی، گرفتاري، اختلاف عقیده و آشوب.
سحت- حرام، کسب زشت و ننگ آور، رشوه. یحکّمونک- از حکم بمعنی حاکم قرار داد، اختیار کار به کسی واگذاشت، مانع از
کار شد و از آن برگرداند کسی را، جهت نزول: طبري نوشته است که در جهت نزول اینکه آیات روایات مختلف است: سدّي گفته
است: در روزي که بنی قریظه گرفتار مسلمین شدند و قرار شد راضی بحکومت کسی شوند، و آنها بحکومت سعد بن معاذ راضی
شدند که آنچه او معیّن کند مسلمین با آنها رفتار کنند و آنها هم قبول کنند، چند نفر از آن یهود با یکی از مسلمین بنام ابو لبابه
مشورت کردند که تکلیف ما در اینکه حکمیّت سعد چه خواهد بود! ابو لبابه نمیخواست آشکارا بگوید اشاره کرد که نتیجهي
اینکه حکمیّت نابودي شما است، اینکه آیه براي دلداري پیغمبر نازل شد که کفر اینکه مسلمانان بد دل موجب ناراحتی تو نشود. و
از دیگري نقل کرده است که مردي یهودي کسی از همکیشان خود را کشت، خواستند او را مجازات [ صفحه 279 ] را پاك کند و
براي شان خواري باین جهان است و آزاري بزرگ به جهان دیگر. 45 اینان گوش بسخن دروغ میدارند و حرام و رشوه میخورند و
اگر بداوري نزد تو آیند خواهی میانشان داوري کن و خواهی روي ز ایشان بگردان و اگر زایشان روي به- گردانی هرگز نتوانند
آسیبی بتو رسانند و اگر داوري کردي داوري بداد کن که خدا دوستدار دادگران است. 46 و چگونه تو را داور خود کنند با اینکه
تورات نزد آنها است که حکم خداوندي در آن است [پس اندیشهي بد بدل دارند] و پس از آن [که به- تورات دیدند و از تو
« سَمّاعُونَ لِلکَذِب سَمّاعُونَ لِقَوم آخَرِینَ لَم یَأتُوكَ » : شنیدند] پشت میکنند و نمیپذیرند چه اینان مؤمن شدنی نباشند. سخن مفسّرین
85 بعضی گفتهاند: مقصود از اینکه جمله منافقین و یهود است، و بعضی گفتهاند مقصود یهود است. طبري: - 44 مجمع: -قرآن- 15
یهود منافق، یعنی اینکه یهود منافق میپذیرند گفتار دورغ بزرگان خود را که «ِ سَمّاعُونَ لِلکَ ذِب » مجاهد گفته است: مقصود از
آن یهود هستند که « لِقَوم آخَرِینَ » مجازات بزهکار سنگباران نیست و بآنچه خود مرسوم دانستهاند باید رفتار شود، و مقصود از
کسی از آنها عمل زشت کرده بود و آنها خود خدمت پیغمبر نرفته بودند ولی اصرار داشتند که از آنحضرت دستور بگیرند. -
260 تفسیر بیضاوي: یعنی آنها میپذیرند گفتار دروغ علماي خود را و سخن آنهائی را که از تکبّر و یا از - 61 -قرآن- 240 - قرآن- 37
دشمنی نزد تو نیامدهاند، و ممکن است چنین معنی شود: سخنها را میپذیرند براي اینکه بروند بدروغ چیزي بگویند، و جملهي دوّم
تأکید و تثبیت جملهي اوّل باشد، یعنی و بازگوش میدهند به سخنها براي اینکه بمردم دیگر که نزد تو نیامدهاند دروغهائی بگویند.
44 مجمع: بیشتر مفسّرین گفتهاند: یعنی کلام و حکم خدا را از موضوعهاي معیّن حلال و حرام «ِ یُحَرِّفُونَ الکَلِمَ مِن بَعدِ مَواضِ عِه »
] 49- خود برمیگردانند و مجازات بزهکار که سنگباران است بتازیانه زدن عوض کردهاند. قتاده گفته است یعنی مجازات -قرآن- 1
صفحه 280 ] قاتل که کشتن است بجریمهي مالی تبدیل کردند، و بعضی گفتهاند یعنی تورات را عوض میکردند و حلال را حرام
مینوشتند و بر عکس. از حسن بصري و ابو علی جبّائی نقل شده است: یعنی گفتار پیغمبر را پس از آنکه گوش میدادند و یاد می-
وَ مَن » . گرفتند عوض مینمودند، و بمردم خیبر که با پیغمبر در جنگ بودند مطالب را مطلق آنچه خود عوض کرده بودند مینوشتند
طبري 44 : معنی فتنه در اینکه جمله گمراهی از راه راست است و مقصود اینکه است: اي محمّد کسی را «ُ یُرِدِ اللّه فِتنَتَه فَلَن تَملِکَ لَه
58 مجمع: در معنی اینکه جمله چند - که خدا بواسطهي گمراهیش از راه مستقیم برمیگرداند، تو نمیتوانی نجاتش بدهی. -قرآن- 1
قول است: 1- ابو مسلم و جبّائی و قتاده گفتهاند: یعنی هر کس را خدا بخواهد عذاب کند، 2- سدّي و ضحّاك گفتهاند یعنی
کسیکه خدا هلاك او را بخواهد، 3- زجّاج گفته است: کسی را که بوسیلهي آشکار کردن کارهاي زشتش خدا بخواهد رسوا
صفحه 136 از 251
کند، 4- یعنی آنرا که خدا بخواهد بوسیلهي انجام وظایفش آزمایش کند، و او وظیفه را رها میکند و بمیل خود چیزي درست
میکند. تفسیر صفی علیشاه: خواهد ار حق فتنهاي از بهر کس || فتنه میباشد عقوبت هر نفس هر چه او خواهد شود از بیش و کم||
از اراده، علم و اسرار قدم نقشها بر پرده زد نقاش غیب || نقش کی داند رموز و حسن و عیب تا تواند داد تغییري به رنگ || یا
44 فخر: در اینکه جمله چند وجه گفتهاند: 1- چون خدا میداند فائدهاي « لَم یُرِدِ اللّه أَن یُطَهِّرَ قُلُوبَهُم » کند با کلک آن نقاش جنگ
- نیست در اینکه لطف بآنها نمیخواهد دلهاشان را پاك نماید، 2- از وحشت و ناراحتی کفر خدا نمیخواهد آن دلها را پاك کند، 3
[ 49 [ صفحه 281 - اینکه جمله کنایه است از سقوط ارزش آنها که بواسطهي سوء نیّت و کارشان توجّهی بخدا ندارند. -قرآن- 1
44 فخر: خواري آنها که منافق هستند آشکاري نفاق و دروغ آنها و ترس از کشته شدن بدست مؤمنین، و «ٌ لَهُم فِی الدُّنیا خِزي »
45 مجمع: تکرار اینکه جمله بمنظور «ِ سَمّاعُونَ لِلکَذِب » 30- خواري یهود در بدري و کشته شدن و جزیه دادن آنها است. -قرآن- 1
45 فخر: کلمهي سحت با ضم سین و حاء قرائت شده است و «ِ أَکّالُونَ لِلسُّحت » 25- تاکید و تشدید زشتی کار آنها است. -قرآن- 1
25 مجمع: از پیغمبر [ص] روایت - هم با ضم سین و سکون حاء و نیز با فتح سین و حاء و هم با کسر سین و سکون حاء. -قرآن- 1
شده است: سحت بمعنی رشوه در حکم است، و از علی علیه السّلام نقل شده است: که سحت رشوه در حکم است، و مهر بزهکار،
و اجرت حجّام، و مزد تلقیح حیوان و بهاي شراب و سگ و مردار. فخر: در معنی اینکه جمله چند وجه نقل شده است 1- قضاة بنی
اسرائیل دعواي آنرا که رشوه میداد و بناحق بود قبول میکردند و طرفش را که حق میگفت محکوم میکردند، پس هم دروغ
میپذیرفتند و هم حرام میخوردند، 2- مالدارهاي یهود بفقرا پول میدادند که بدین یهود بمانند و مسلمان نشوند، پس فقراي یهود
دروغ اغنیاء را میشنیدند و براي اجتناب از اسلام مال حرام میخوردند، 3- یهود شغلشان خوردن ربا بود، و دین شان پذیرفتن
45 مجمع: ظاهر از روایات شیعه آن است که به- موجب اینکه جمله قاضی « فَاحکُم بَینَهُم أَو أَعرِض » . دروغهاي علماي خودشان
33 فخر: اختلاف است که اینکه دستور براي چه موقعی بوده است: 1- إبن عبّاس و - مخیّر است در قضاوت میان کفّار. -قرآن- 1
مجاهد و زهري گفتهاند: براي مجازات عمل منافی عفّت بوده است. 2- قتلی در یهود واقع شده بود که میخواستند نصف دیه بدهند
چون به پیغمبر مراجعه کردند حکم فرمود بپرداخت دیت کامل 3- اینکه دستور براي محاکمهي کافران است که در شرایط ذمه
نیستند و معاهده و قرار داد با اسلام دارند، باین جمله قاضیها مخیر شدهاند در قبول قضاوت و خودداري از آن، 4- اینکه جمله [
صفحه 282 ] دستور عمومی است براي قضاوت میان کافران، و ابو بکر اصم و ابو مسلم و غیرهم گفتهاند: اینکه اختیار براي قضاة
و به «ُ أَنِ احکُم بَینَهُم بِما أَنزَلَ اللّه » هست در همهي احکام، و إبن عبّاس و دیگران گفتهاند: اینکه حکم نسخ شده است باین آیه
موجب اینکه آیه حاکم موظّف است بحکومت میان آنها، و شافعی نیز گفته است در دعاوي کافرانی که بذمّهي اسلام هستند
271 تفسیر صافی: در کتاب تهذیب از - واجب است قاضی حکومت کند، و در غیر اینکه طور کفار، قاضی مخیّر است. -قرآن- 225
امام باقر [ع] روایت شده است: اگر پیروان تورات و انجیل قضاوت بر قاضی مسلمان آورند، او مختار است در رسیدگی بدعواي
آنها و خودداري از آن. روح البیان: در آخر اینکه آیات نوشته است که اینکه آیهها مذمّت میکند ظلم و حرام و رشوه را و تمجید
عدالت میکند، و در حدیث است: خدا لعنت کند راشی و مرتشی و رایش را، و مقصود از رایش دلّال رشوه است، و حسن بصري
گفت اگر در خانهي شخصی که بتو قرض دار است چیزي بخوري آن سحت است، و مثنوي گفته است: اي بسا مرغی پرنده دانه
جو || که بریده حلق او هم حلق او اي بسا ماهی در آب دور دست || گشته از حرص گلو مأخوذ شصت اي بسا مستور در پرده
بده || شومی فرج و گلو رسوا شده اي بسا قاضی خیر نیکخو || از گلو در رشوتی، آورد رو بلکه در هاروت و ماروت آن شراب
||از عروج چرخشان شد سدّ باب و حافظ گفته است: صوفی شهر بین که چون، لقمهي شبهه میخورد || پاردمش دراز باد، آن
حیوان خوش علف سخن ما: اگرچه یهود آن روز موضوع مطلب شده است ولی نمونه است براي شناساندن مردم کتابخوانده و با
سواد منحرف و دستگاه حکومت ستمگر که هر چه [ صفحه 283 ] مطابق خواستههاي آنها باشد میپذیرند و گر نه قبول نمیکنند،
صفحه 137 از 251
یکدیگر را گول می زنند و بگفتار دروغ با اینکه میدانند خلاف است و ناروا گوش میدهند و میپذیرند و رشوه میگیرند و هرگز
بسخن حق گوش نمیدهند، همیشه در اضطراب هستند، و نگران فردا چگونه مردم را بفریبند و شر دروغ و فریب همکار خود را دفع
کنند. صف کشیدند پدر سوختهها || چشم بر منصب هم دوختهها
[ [سوره المائدة [ 5]: آیات 44 تا 47
إِنّا أَنزَلنَا التَّوراةَ فِیها هُديً وَ نُورٌ یَحکُم بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسلَمُوا لِلَّذِینَ هادُوا وَ الرَّبّانِیُّونَ وَ الَأحبارُ بِمَا استُحفِظُوا مِن کِتاب اللّه وَ کانُوا
عَلَیه شُهَداءَ فَلا تَخشَوُا النّاسَ وَ اخشَون وَ لا تَشتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلًا وَ مَن لَم یَحکُم بِما أَنزَلَ اللّه فَأُولئِکَ هُم الکافِرُونَ [ 44 ] وَ کَتَبنا
عَلَیهِم فِیها أَن النَّفسَ بِالنَّفس وَ العَینَ بِالعَین وَ الأَنفَ بِالأَنف وَ الأُذُنَ بِالأُذُن وَ السِّن بِالسِّن وَ الجُرُوحَ قِصاص فَمَن تَ َ ص دَّقَ بِه فَهُوَ
کَفّارَةٌ لَه وَ مَن لَم یَحکُم بِما أَنزَلَ اللّه فَأُولئِکَ هُم الظّالِمُونَ [ 45 ] وَ قَفَّینا عَلی آثارِهِم بِعِیسَی ابن مَریَمَ مُصَدِّقاً لِما بَینَ یَدَیه مِنَ التَّوراةِ
وَ آتَیناه الإِنجِیلَ فِیه هُديً وَ نُورٌ وَ مُ َ ص دِّقاً لِما بَینَ یَدَیه مِنَ التَّوراةِ وَ هُديً وَ مَوعِظَۀً لِلمُتَّقِینَ [ 46 ] وَ لیَحکُم أَهل الإِنجِیل بِما أَنزَلَ اللّهُ
1061 [ صفحه 284 ] معنی لغات: ربّانیّون- جمع ربّانی، - فِیه وَ مَن لَم یَحکُم بِما أَنزَلَ اللّه فَأُولئِکَ هُم الفاسِقُونَ [ 47 ] -قرآن- 1
شخص بصیر و عالم و خدا شناس، الاحبار- جمع حبر بمعنی عالم صالح، خوشی و نعمت، مرکّب وسیلهي نوشتن، رئیس مذهب.
قفّینا- از مصدر تقفیۀ بمعنی از دنبال چیزي آوردن و تبع قرار دادن. قصاص- مجازات بمثل و همانند سزادادن. ترجمه: 47 ما تورات
را فرستادیم که در آن روشنائی بود و رهبري و پیغمبران سر سپرده بفرمان حق با آن براي آنها که یهود بودند داوري میکردند و هم
خدا- پرستان و دانشمندان دیندار از آن روي که بکتاب خدا نگهداري شده بودند [و براي رفتار بآن دیندار مانده بودند] و یا آنچه
براي نگهداري آنها کتاب خدا را که عهدهدار نگهداري آن بودند. و همهگی گواه بر درستی آن بودند پس [اي دانایان یهود] از
مردم مترسید و زمن بترسید و آیات مرا ببهاي کم مفروشید و هر که بآنچه خدا فرستاده داوري نکند از دستهي کافران بود. و در
تورات براي یهود نوشتیم که مجازات کشتن آدمی کشتن است و نابودي بینی، بینی مجرم نابود کردن و آسیب بچشم، چشم آن
بدکار را آسیب رساندن و هم گوش را بگوش و دندان را به دندان سزا دهند و جراحتها را قصاص کنند و بهمانند آن سزا دهند و
آنکه گناه اینگونه بدکار را ببخشد اینکه کار او گناهانش را بپوشد [و راه آمرزش او باز شود] و آنها که بدستور ز آسمان
فرستادهي خداوند داوري نکردند ستمکارند. 49 و بدنبال آن پیغمبران عیسی پسر مریم فرستادیم که آنچه ز تورات بجلو خود
داشت درست دانست و باو انجیل دادیم که در آن رهبري و روشنی بود و درستی تورات و راه- نمائی و پند پرهیزگاران بود. 50
پس انجیل داران باید بآنچه خدا در آن فرستاده داوري کنند و آنها که نه بآنچه خدا فرستاده فرمان کنند اینگونه کسان خود بد-
47 طبري: از عکرمه و سدّي و حسن بصري نقل کرده است که « یَحکُم بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسلَمُوا » : کارند و بس. سخن مفسّرین
مقصود از اینکه جمله حضرت محمّد است، و ابو هریره روایت کرده است که زن و مردي یهود بزه کردند، یهود گفتند: براي
67 [ صفحه 285 ] اینها به پیغمبر مراجعه کنید شاید حکم او آسان و قابل تحمّل باشد، چون حضور آن حضرت - مجازات -قرآن- 15
ایستاد و سؤال فرمود که دستور تورات در اینکه گناه چیست! « آموزشگاه یهود » رفتند، جواب نداد و بلند شد و رفت بدر مدارس
آنها گفتند باید صورت گناه- کار با ذغال سیاه شود و بر خري وارونه سوار نمود در کوچه بگردانند و تازیانهاش بزنند، جوانی به
پیغمبر [ص] عرض کرد چون از خانوادهي سلطنتی چنین عملی دیده شد و نخواستند او را بکشند اینکه مجازات را اختراع کردند و
گر نه حکم تورات سنگباران است، آنحضرت فرمود: من حکم به سنگباران میکنم، و زهري گفته است آیه براي اینکه مطلب نازل
شد و مقصود از اینکه قسمت آیه شخص پیغمبر [ص] است. مجمع: مفسّرین گفتهاند: اینکه جمله شامل پیغمبر ما هم میشود، لکن
اینکه نظر مستلزم نیست که پیغمبر پیرو دین موسی باشد، چون بوسیلهي وحی وظیفه آنحضرت معیّن شده است اگرچه مطابق با
تورات باشد و به اینکه وسیله به یهود اعلام شده است که آنحضرت حق میگوید و با آنکه خود میدانستند مراجعهي به- تورات
صفحه 138 از 251
47 ابو الفتوح: اهل بصره و «ِ فَلا تَخشَوُا النّاسَ وَ اخشَون » . نفرموده است مطالب مخفی و مشکل آنها را کشف و آشکار فرموده است
ابو جعفر اسماعیل بیا خواندند، و باقی قرّاء با کسر نون خواندهاند و باین تلفّظ از اظهار یا بینیاز دانستهاند، و سدّي گفته است
مقصود از اینکه جمله علماي یهود است و روي سخن با آنها که از مردم نترسید در اظهار حق،ّ و از خدا بترسید در پنهان داشتن
47 عموم مفسّرین نوشتهاند: مقصود رشوه و هدیّه است که در برابر حق کشی و « وَ لا تَشتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلًا » 37- حق.ّ -قرآن- 1
وَ مَن لَم یَحکُم » 45- کتمان حکم خداوند میگرفتهاند، چون اینکه استفادهها در برابر حکم بحق بسیار ناچیز است و قلیل. -قرآن- 1
47 مجمع: در مقصود از اینکه جمله اختلاف است، عبد اللّه مسعود گفته است: یعنی حاکم بر « بِما أَنزَلَ اللّه فَأُولئِکَ هُم الکافِرُونَ
[ 76 [ صفحه 286 - خلاف ما انزل- اللّه کافر است هر کس باشد، إبن عبّاس گفته است: یعنی حاکمی که منکر حکم خدا -قرآن- 1
باشد کافر است، جبّائی گفته است: مقصود علماي یهود است که بر خلاف آنچه خدا فرستاده است حکم میکردند، و براء بن عازب
از پیغمبر روایت کرده است: تمام اینکه جملههاي کافرون و فاسقون و ظالمون تا آخر آیات همه براي توصیف و مخصوص به-
48 فخر: چون در تورات مجازات بزهکار سنگباران معیّن شده است، و یهود آنرا تغییر دادند « وَ کَتَبنا عَلَیهِم فِیها » . کافران است
بتازیانه زدن و رو سیاه کردن، و بر خر وارونه سوار کردن، و نیز مجازات کشتن، کشتن قاتل معیّن شده است، ولی آنها عوض
کردند و تخصیص دادند اینکه مجازات را ببنی قریظه، و بنی نضیر را از اینکه مجازات معاف داشتند، اینکه جملهها در دنبالهي آیت
اوّل گفته شده است که نشانهي کفر و حکم بر خلاف ما انزل اللّه اینکه است که در تورات اینکه جنایات را چنین مجازاتها معیّن
همه را با رفع و صداي جلو قرائت کرده است، و عدّهي « و الجروح » و بقیه تا « عین » 29 مجمع: کسائی کلمهي - کردیم. -قرآن- 1
که با رفع خواندهاند، و عدّهي دیگر همه را « و الجروح » دیگر از قاریها همه را منصوب و با صداي جلو خواندهاند بجز کلمهي
با تشدید خواندهاند مگر نافع که در همه قرآن بیتشدید قرائت کرده است. امام فخر « اذن » منصوب خواندهاند، و همهي قرّاء کلمهي
48 «ُ فَمَن تَصَدَّقَ بِه فَهُوَ کَفّارَةٌ لَه » . نوشته است: قرائت نافع بیتشدید و با سکون است و دیگران با ضمّه و تشدید ذال قرائت کردهاند
مینامند گذشت کرد اینکه عمل موجب « ولی دم » مجمع: بیشتر مفسّرین گفتهاند: یعنی اگر مجروح یا اختیار دار مقتول که باصطلاح
کفّارهي گناهان او است، و از إبن عبّاس و مجاهد و سعید بن جبیر نقل شده است: یعنی اینکه گذشت موجب کفّارهي گناه شخص
جنایتکار است و اینکه عفو موجب آمرزش گناهی است که آدم کشته است یا عضوي ناقص کرده است و در آخرت مجازات
] 48- 22 -قرآن- 34 - 48 مجمع: بعضی گفتهاند مقصود یهود -قرآن- 1 « وَ مَن لَم یَحکُم- تا- الظّالِمُونَ » 49- نخواهد شد. -قرآن- 1
صفحه 287 ] هستند، و بعضی گفتهاند: مقصود عموم متخلّفین از ما انزل اللّه است، و به اینکه معنی لازم است عمل بمفاد کلیهي
آنچه از احکام تورات در اینکه آیات یاد شده است اگرچه از شریعت منسوخهي موسی باشد، امام فخر نوشته است: چون حکم بر
گفته شده است، و چون موجب محرومیّت از سعادت است و وسیلهي « کافرون » خلاف ما انزل اللّه کفران نعمت است در آیت پیش
49 مجمع: بیشتر مفسّرین گفتهاند: یعنی در دنبال پیغمبران « وَ قَفَّینا عَلی آثارِهِم » . ظلم بنفس، در اینکه آیه ظالمون گفته شده است
که تسلیم بتورات شده بودند عیسی را فرستادیم، و بعضی گفتهاند: اینکه آیه مربوط است باوّل آیت پیش، یعنی در دنبال آنها که
49 شاید مقیّد کردن تورات بآنچه در جلو « مُصَدِّقاً لِما بَینَ یَدَیه مِنَ التَّوراةِ » 30- وظایفشان را معیّن کردیم عیسی فرستادیم. -قرآن- 1
عیسی است، باین جهت باشد که آن تورات که عیسی دید تصدیق کرد که از جانب خدا است، امّا اینکه که شما تغییر دادهاید و
باسم تورات معرّفی میکنید غیر از آن است که عیسی درستی آنرا تصدیق کرد، امام فخر و دیگر مفسّرین نوشتهاند جهت تکرار
اینکه جمله آن است: در اوّل فهمانده است که عیسی تورات را تصدیق کرده است و در دوّم انجیل عیسی را توصیف کرده است که
تورات را راست و درست معرّفی کرده است، و هم امام فخر نوشته است: معنی تصدیق تورات، با اینکه مسیح و انجیل او براي نسخ
شریعت موسی است، اینکه است که مسیح و انجیلش آنرا درست دانستند که از جانب خدا است تا هنگام پیدایش مسیح. -قرآن-
49 عبده: یعنی آنها که میفهمند اسرار دین و مصالح آن را و تصدیق میکنند که در دنبال اینکه « هُديً وَ مَوعِظَۀً لِلمُتَّقِینَ » 51-1
صفحه 139 از 251
انجیل دین و کتاب عالی تري هست و همین انس بانجیل و راهنمائیهاي آن بود که در مدّت چندین قرن مسیحیهاي ساکن بین
وَ مَن لَم یَحکُم بِما أَنزَلَ اللّه فَأُولئِکَ » 37- النّهرین و سوریه و مصر را آماده کرد براي پذیرفتن اسلام با آن سرعت عجیب. -قرآن- 1
براي « کافرون ظالمون فاسقون » 76 [ صفحه 288 ] است: در هر سه آیه کلمات - 50 عبده: إبن عبّاس گفته -قرآن- 1 « هُم الفاسِقُونَ
براي « کافرون » توصیف یهود است، و ابی صالح گفته است اینکه جملهها براي غیر مسلمین است، و بعضی گفتهاند: کلمهي
توصیف مسلمین است و ظالمون براي یهود است، و فاسقون براي مسیحیها، و بعضی گفتهاند: مقصود از کافرون معنی اصطلاحی
نیست که مقصود خروج از دین باشد، بلکه بمعنی لغوي است که تیرگی و حق پوشی و ناسپاسی نعمت باشد، و دیگري گفته است:
مقصود آنهائی است که با انکار دین و اعتقاد به اینکه احکام اسلام بر خلاف حق است، حکم بر خلاف حکم خدا صادر مینمایند
کافر هستند، و در دنبالهي اینکه منقولات بحث مفصلّی است در احکام و قوانینی که بر خلاف شرع است. سخن ما: 1- در اوّل
کتابهاي آسمانی معرّفی شده است که اینها اوّل راهنماي انسان و نور هستند و وسیلهي روشنی دلها و بینائی راه سعادت مادّي و
معنوي و کمال نهائی آدمی، 2- هر کس مؤمن بخدا هست خواه پیغمبر باشد یا فرد عادي باینها تسلیم است و باحکام معیّن شده در
اینکه کتب آسمانی رفتار می- کند و دیگران را هم وادار مینماید و بمفاد آنها حکم میکند. 3- آنکه حکم نکرد به- مفاد آنچه
خداوند در اینکه کتابها معیّن کرده است محکوم است به کفر و فسق و ستمگري و شاید در آیت اوّل که توصیف بکفر شده است
بمناسبت اوّل آیه باشد که با اینکه مردم عالم و پارسا تورات را حفظ کردهاند و حکم به آن کردهاند، اگر کسی از ترس مردم که
ملامت کنند و باو نگروند و یا بطمع هدیه و رشوه از حکم خدا خودداري کند اینکه نشانهي عقیده نداشتن است و کفر که در برابر
مال اندك و یا اعتبار ناچیز خیالی حکم خدا را ارزش ندهند، و در آیت دوّم چون مجازات جنایتکاران گفته شده است و در
دنبالهي آن کسانی که از اجراي اینکه احکام خودداري میکنند معرّفی بستمکاري شدهاند، شاید باین مناسبت باشد که اینکه احکام
بسود مردم و براي حفظ اجتماع است، پس خودداري از آن ستم است بر خود و دیگران، و در آیت آخر شاید پیروان انجیل معرّفی
شدهاند که خود داري از مفاد انجیل در نتیجهي فسق است و دوري از حق و صلاح، اینجا مطلبی بنظر میرسد: همانطور که در تفسیر
[ صفحه 289 ] عبده مفصّل بحث کرده است چون مفاد اینکه جملهها عام است یعنی چه کسی اصلا حکم نکند بحکم آنچه خدا
نازل کرده است، یا بر خلاف حکم خداوند حکم صادر کند در هر دو صورت کافر و ظالم و فاسق است، پس احکام و دستورهاي
قضات و فرماندهان امروز که بموجب قوانین ممالک صادر میشود با اینکه بسیاري از آنها بر خلاف ما انزل اللّه است تکلیف چی
است! آیا باید خود داري از صدور و اجراي آنها بشود یا نه ممکن است بگوئیم احکام دین دو دسته است اوّل: آنچه مربوط بعبادت
است و وظایف شخصی انسان که قوانین ممالک و حکومتها با آن کاري ندارند و هر کسی خود داند و وجدانش، دوّم: احکام
اجتماعی است که در آنها بیشتر اصول عقلا و مقرّرات عرفی مردم منظور شده است و بیشتر قوانین در اوّل با آن اصول معیّن میشود
اگر چه در اجراي آن تخلّف از حکم شرع و یا قانون و یا هر دو میشود، باقی میماند قسمتی از قوانین جزائی و مالی مانند مقرّرات
انحصار و گمرك که چند فرض متصوّر است اوّل: آنچه مربوط بامور مالی است اگر در اصل وضع قانون مخالف با دین نباشد و
مصلحت مردم در آن باشد و نمایندههاي صالح ملت و مردم، آنرا مقرّر کرده باشند مانند حق گمرك صادرات و واردات که تاجر
باید بپردازد، اگر بحق گرفته شود و به مصرف خرج شود البتّه مردم راضی هستند و بر خلاف شرع نیست چون ملاك مشروع بودن
در بیشتر کارهاي مالی رضایت مردم است، و همچنین حق انحصار قند و شکر و یا اجناس دیگر که دولت از تولید کنندگان میگیرد
مثل برنج و دخانیات و دیگر قوانین مالی اگر با رضایت مردم و رعایت مصلحت عموم وضع شود و بهمان نسبت هم اجرا شود البتّه
جایز است و بر خلاف ما انزل اللّه نخواهد بود، دوّم: اموالی که در اصل شرع ممنوع است مثل آنچه دولتها میگیرند در برابر اجازهي
فروش نوشابه هاي الکلی که اگر فروش آن منحصر بموارد اضطرار باشد باز در شرع ممنوع نیست، سوّم قوانین جزائی که بصورت
جریمهي مالی و حبس و تبعید و مانند اینها اجرا می- شود، اگر بصورت صلح و سازش طرفین انجام شود باز هم ممنوع نخواهد
صفحه 140 از 251
بود، پس خلاصهي مطلب آنکه اگر در وضع و اجراي قانون مصلحت مردم منظور شود و موازین [ صفحه 290 ] شرع هم در آن
رعایت شود، البتّه کمتر موردي بر خلاف شرع خواهد بود، و گر نه مثل مقرّرات امروزي ممالک مشرق زمین و بخصوص مسلمانها
تا آخر «ِّ السِّن بِالسِّن » یک عمل صحیح در کارشان دیده نمیشود، و همه نامشروع است و ستم و فسق و کفر. 4- در مجازاتهاي
که امروز از آداب بشر غیر متمدّن میدانند، در سورهي بقره و در آیات جلوتر مف ّ ص ل بحث کردهایم، و در اینکه آیه هم از همه
281- جهت مانند آنها است. -قرآن- 258
[ [سوره المائدة [ 5]: آیات 48 تا 50
وَ أَنزَلنا إِلَیکَ الکِتابَ بِالحَق مُ َ ص دِّقاً لِما بَینَ یَدَیه مِنَ الکِتاب وَ مُهَیمِناً عَلَیه فَاحکُم بَینَهُم بِما أَنزَلَ اللّه وَ لا تَتَّبِع أَهواءَهُم عَمّا جاءَكَ
مِنَ الحَق لِکُ لٍّ جَعَلنا مِنکُم شِرعَۀً وَ مِنهاجاً وَ لَو شاءَ اللّه لَجَعَلَکُم أُمَّۀً واحِ دَةً وَ لکِن لِیَبلُوَکُم فِی ما آتاکُم فَاستَبِقُوا الخَیرات إِلَی اللّهِ
مَرجِعُکُم جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم فِیه تَختَلِفُونَ [ 48 ] وَ أَنِ احکُم بَینَهُم بِما أَنزَلَ اللّه وَ لا تَتَّبِع أَهواءَهُم وَ احذَرهُم أَن یَفتِنُوكَ عَن بَعضِ
ما أَنزَلَ اللّه إِلَیکَ فَإِن تَوَلَّوا فَاعلَم أَنَّما یُرِیدُ اللّه أَن یُصِیبَهُم بِبَعض ذُنُوبِهِم وَ إِن کَثِیراً مِنَ النّاس لَفاسِقُونَ [ 49 ] أَ فَحُکمَ الجاهِلِیَّۀِ یَبغُونَ
846 معنی لغات: مهیمن- از اسماء اللّه است و بمعنی موجب آسایش و - وَ مَن أَحسَن مِنَ اللّه حُکماً لِقَوم یُوقِنُونَ [ 50 ] -قرآن- 1
شاهد و ناظر اعمال مردم، شرعۀ- طریقه، عاده، جایگاه آب برداشتن، منهاج- راه روشن و طریق واضح. لیبلوکم- از مصدر بلاء و
بلوا بمعنی آزمایش و تجربه. جهت نزول آیت دوّم: طبري و اسباب النّزول سیوطی: إبن عبّاس گفت: عدّهاي از اشراف یهود مثل
کعب بن اسید و عبد اللّه بن صوریا و دیگران با یکدیگر [ صفحه 291 ] شور کردند که برویم نزد پیغمبر شاید بتوانیم گولش بزنیم،
آنگاه حضورش رفتند و گفتند: تو میدانی ما مرد علم و کتاب و شرف هستیم و اگر پیرو تو شدیم عدّهي زیادي از یهود مسلمان
وَ» خواهند شد، و چون با افرادي از ملّت خود نزاع داریم، نزد تو بقضاوت میآئیم، تو بسود ما حکم کن تا ما مسلمان شویم، آیت 52
380 ترجمه: 51 اي محمّد ما - براي وظیفهي پیغمبر [ص] در برابر تقاضاي آنها نازل شد. -قرآن- 331 «ُ أَنِ احکُم بَینَهُم بِما أَنزَلَ اللّه
اینکه قرآن را بحقیقت و درستی بر تو فرو فرستادیم با اینکه آنچه کتابی پیش از اینکه بوده درست میشمارد و چشم بدان دارد پس
میان یهود بآنچه خدا فرو فرستاده داوري کن و از روش استوار که بتو رسیده است بیکسوي مرو و پیرو خواستههاي آنها مشو که
براي هر گروه از شما آئینی و روشی بنمودیم و اگر خدا میخواست همانا شما را یک دسته میکرد ولی [روشها درست کرد] تا شما
را بآن دستورها که داده بیازماید پس بسوي نکوکاري جلو روید که بازگشت شما همگی بسوي خدا است و خبردارتان میکند بهر
چه در آن اختلاف میکردید و نا سازگار بودید. 52 پس میان اینان بآنچه خدا فرو فرستاده داوري کن و دنبال خواستههايشان مرو
و از ایشان بپرهیز که ز راه بخشی از آنچه خدا بتو فرستاده گولت زنند [و خواهند که قرآن بتورات برابر کنند و بدل خود داورت
کنند] پس اگر روي بگردانند [و بداوري تو از قرآن تن ندهند] بدان که خدا میخواهد بپارهاي از گناهانشان آزارشان کند چه
البته بیشتر از اینکه مردم بدکارند [که از سخن حق رو گردانند]. 53 مگر خواستار داوري روزگار جاهلیّت و بیخردي هستند با اینکه
51 طبري: در معنی اینکه «ِ وَ مُهَیمِناً عَلَیه » : کس داوریش بهتر از خدا نیست براي یقین داران کز دل دیندار بودند. سخن مفسّرین
کلمه مفسّرین اختلاف کردهاند: 1- از إبن عبّاس و سدّي و مجاهد نقل شده است، یعنی قرآن شاهد است بر درستی کتابهاي
گذشته. 2- و نیز از إبن عبّاس نقل شده است یعنی: قرآن امین است بر آنهائی که گذشته آنچه در قرآن تصدیق شده درست است
39 [ صفحه 292 ] گذشته را، 4- و هم - و گر نه دروغ، 3- إبن زید گفته است: یعنی قرآن راست شمرده است تمام کتب -قرآن- 15
از مجاهد نقل کردهاند: یعنی پیغمبر امین است بر قرآن و آنرا نگاهدار درستی است. مجمع: ابو عبیده و حسن بصري گفتهاند یعنی:
قرآن مواظب و نگاهبان کتابهاي پیشین است، و اینکه که قرآن آنها را راست شمرده و نگاه میدارد قرینه است بر اینکه آنچه در
قرآن یادآوري شده است که یهودیها و مسیحیها را موظّف کردهاند، بر ما هم لازم است پیروي و رفتار بآن. فخر: حسّان شاعر گفته
صفحه 141 از 251
است: انّ الکتاب مهیمن لنبیّنا || و الحق یعرفه ذوو الالباب یعنی قرآن شاهد راستی پیغمبر ما است، و هر خردمندي میتواند حق را از
نامیده شده است چون منسوخ نمیشود و تغییر و تحریف به آن نمیرسد، و « مهیمن » ناحق جدا کند، و هم امام نوشته است: قرآن
زمخشري گفته است: اینکه کلمه با فتحها قرائت شده است چون از جانب خداوند اعلام شده است که قرآن محفوظ از تحریف و
امین داشته و بر امانت تو در آن باب اعتماد است. تفسیر المیزان: « موتمنا علیه » : تبدیل است. ابو الفتوح نوشته است: سعید جبیر گفت
یعنی قرآن مسلط است بر آنها که نگاهداري و مراقبت می- کند و تصرّفات لازم میکند که آنچه از اصول ثابت غیر قابل تغییر است
باقی میگذارد، و آنچه باید نسخ شود نسخ میکند، تا بموجب سلوك انسان و مناسب راه ترقی و تکامل او احکامی برقرار نماید.
51 تنویر المقباس إبن عبّاس: یعنی میان بنی قریظه و بنی- نضیر و مردم خیبر حکومت کن مطابق آنچه بتو نازل شده « فَاحکُم بَینَهُم »
21 مجمع جبّائی گفته است: اینکه جمله ناسخ حکم سابق است که مخیّر شده بود در حکم میان کافران و اعراض - است. -قرآن- 1
ممکن است بگوئیم تخییر در اصل رسیدگی است و اینکه دستور در طرز رسیدگی است، یعنی اگر خواستی در کار آنها » ، از آنها
51 مجمع: إبن عبّاس گفته « وَ لا تَتَّبِع أَهواءَهُم » .« وارد [ صفحه 293 ] شوي باید مطابق باشد با آنچه خدا بسوي تو فرستاده است
عَمّا » 30- است: یعنی بمیل آنها رفتار مکن که مجازات بزهکار را تغییر دهند و بجاي سنگباران چیز دیگر معیّن کنند. -قرآن- 1
51 مجمع: دو معنی کرده است: اوّل- یعنی پیرو آنها مشو که عدول کنی و برگردي از آنچه حق است و براي تو «ِّ جاءَكَ مِنَ الحَق
آمده است از جانب خدا، دوّم- یعنی بپیروي از خواستههاي آنها منحرف مشو از راه حق که از جانب خدا بتو رسیده است، و هم او
نوشته است: با اینکه پیغمبر معصوم است و مصون از خطا، اینکه جمله در خطاب بپیغمبر براي چی است! جواب اینکه پرسش آن
است که یا اینکه سخن براي عموم مردم که در ضمن خطاب بپیغمبر فهمانده شده است، و یا مقصود اینکه است که معلوم است تو
51 مجمع: حسن بن علیّ « وَ لَو شاءَ اللّه لَجَعَلَکُم أُمَّۀً » 31- با اینکه دستورها که از جانب حق داري پیرو آنها نخواهی شد. -قرآن- 1
43 یعنی اگر خدا بخواهد شما را بخود میگذارد که بموجب رهبري عقل رفتار نمائید و پیرو دین و - مغربی گفته است: -قرآن- 1
52 « وَ أَنِ احکُم بَینَهُم » . پیغمبري نباشید، ولی با اینکه عاقبت کار شما را میداند براي آزمایش پیغمبر میفرستد و تکلیف معیّن میکند
مجمع: جبّائی گفته است: جهت تکرار اینکه جمله در دو آیت پی در پی براي آن است که دو مورد بوده است اول: حکم مجازات
بزهکار را خواستند، دوم مجازات قاتل را تقاضا داشتند، و همین جهت را مفسّرین گفتند و از امام باقر [ع] نیز همین جهت روایت
28 تفسیر المیزان: جهت تکرار نتایج و مطالب دنبالهي آنها است که در اوّل فقطّ گفته شده است حکم کن و - شده است. -قرآن- 1
پی خواهش آنها مرو و در دوم مطلب مفصّلتر بیان شده است و توضیح شده است که اعراض و دوري آنها نشانهي فسق و گمراهی
32 [ صفحه 294 ] گمراهی است و إبن - 52 ابو الفتوح: مفسّرین گفتهاند: مقصود از فتنه -قرآن- 1 « وَ احذَرهُم أَن یَفتِنُوكَ » . است
عبّاس گفته است: یعنی حذر کن از یهود که تو را فریب ندهند و بگویند ایمان میآوریم و تو بطمع اسلام آنها گول بخوري و در
حکم خود سهل- انگاري کنی و بآنها نزدیک شوي، إبن زید گفته است معنی جمله اینکه است: به پرهیز که یهود تو را گول بزنند
و بگویند آنچه ما میگوئیم حکم تورات است، زیرا آنها دروغ میگویند. فخر: اهل علم گفتهاند: اینکه آیه دلالت میکند بر اینکه
ممکن است پیغمبر [ص] خطا کند، و اگر خطا روا نباشد چرا سفارش میکنند که مواظب خود باش، و معلوم است که پیغمبر فهمیده
و دانسته پیرو میل آنها نمیشود، پس اینکه سفارش براي جلوگیري از خطا است. ممکن است در جواب اینکه مطلب که امام نقل
کرده است بگوئیم: 1- اینکه اوامر که خطاب بپیغمبر [ص] صادر میشود امر تکوینی است نه تشریعی یعنی در دستورهائی که مربوط
بعمل نیست بواسطه استعداد خاصّ ی که در وجود پیغمبر است موجب میشود که در پیغمبر ایجاد آن حالت بنماید پس نتیجه اینکه
تا آخر چنین خواهد بود: تو همیشه موجودي باش با حذر و مصون از چنین خطا و همین است معنی عصمت. « وَ احذَرهُم » جملهي
أَن یُصِیبَهُم » 633- -2 ممکن است خطاب بپیغمبر باشد و مقصود دیگر مردم، که مواظب خود باشند و گول نخورند. -قرآن- 619
52 مجمع: 1- جبّائی گفته است: گاهی لفظ خاص گفته میشود و مقصود معنی عام است چنانچه گاهی بعکس است « بِبَعض ذُنُوبِهِم
صفحه 142 از 251
- عام گفته میشود و معنی خاص مقصود است، در اینکه جمله هم لفظ خاص گفته شده است، و مقصود همهي گناهان است، 2
دیگري گفته است: مقصود اهمیّت مطلب است که کمترین گناهشان کافی است براي گرفتاريشان، 3- مقصود گرفتاري در دنیا
است که در برابر بعضی از گناهان است، 4- بعضی گفتهاند: مقصود بنی قریظه است که در برابر پیمانشکنی با پیغمبر [ص] گرفتار
53 مجمع: إبن عامر تبغون با تاء قرائت کرده است و بقیّهي قاریها با یاء خواندهاند، و « أَ فَحُکمَ الجاهِلِیَّۀِ یَبغُونَ » 40- شدند. -قرآن- 1
38 [ صفحه 295 ] کلمهي حکم با ضم و صداي جلو میم قرائت شده است ولی - در قرائت یحیی بن معمر و ابراهیم نخعی -قرآن- 1
أ» قرائت مشهور با فتح و صداي بالاي میم است، و قرائت اعمش حکم با فتح حاء و کاف و میم است. فخر: قتاده قرائت کرده است
که بجاي فاء باء خوانده است، و چون در مجازات قاتل تبعیض میکردند و فقرا را سختتر و ثروتمندان را سادهتر مجازات « بحکم
میکردند، و چون از پیغمبر تقاضاي حکومت کردند و آنحضرت فرمود باید مجازات یک نواخت باشد، بنو نضیر گفتند تو دشمن ما
هستی و راضی بحکومت تو نیستیم، با اینکه جمله آنها توبیخ میشوند که حکم دوران پیشتر و موقع جاهلیّت خود را توقّع دارند، و یا
سرزنش یهود است که با داشتن علم و کتاب و تورات احکام و مقرّرات دوران جاهلیت و مردمان وحشی را میخواهند. سخن ما:
همان است که در ترجمه و نقل از مفسّرین نوشتیم.
[