گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
[سوره المائدة [ 5]: آیات 51 تا 53



یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الیَهُودَ وَ النَّصاري أَولِیاءَ بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعض وَ مَن یَتَوَلَّهُم مِنکُم فَإِنَّه مِنهُم إِن اللّهَ لا یَهدِي القَومَ الظّالِمِینَ
51 ] فَتَرَي الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَض یُسارِعُونَ فِیهِم یَقُولُونَ نَخشی أَن تُصِ یبَنا دائِرَةٌ فَعَسَ ی اللّه أَن یَأتِیَ بِالفَتح أَو أَمرٍ مِن عِندِه فَیُصبِحُوا ]
عَلی ما أَسَرُّوا فِی أَنفُسِهِم نادِمِینَ [ 52 ] وَ یَقُول الَّذِینَ آمَنُوا أَ هؤُلاءِ الَّذِینَ أَقسَ مُوا بِاللّه جَهدَ أَیمانِهِم إِنَّهُم لَمَعَکُم حَبِطَت أَعمالُهُم
609 معنی لغات: دائرة- پیشآمد ناگوار از گردش روزگار، آنچه چیزیرا فرا بگیرد، حلقه، - فَأَصبَحُوا خاسِرِینَ [ 53 ] -قرآن- 1
مویهاي پیچیدهي دو طرف سر، مویهاي پیچیدهي بدن اسب، اسرّوا- از مصدر اسرار بمعنی کتمان کردن و آشکار کردن، و
باصطلاح از لغات اضداد است، جهد- طاقت، توانائی، رنج و مشقّت. [ صفحه 296 ] جهت نزول: ابو الفتوح: عوفی و زهري گفتهاند:
چون مسلمانان در جنگ بدر فاتح شدند، بیهود گفتند: شما مسلمان شوید و گر نه بسرنوشت قریش که در جنگ بدر گرفتار شدند
گرفتار خواهید شد، مالک بن حنیف گفت: شما با مردمی ناشی از روش جنگ سر و کار داشتید که موفّق شدید، اگر با ما بجنگید
میدانید معنی جنگ چیست، عبادة بن صامت به پیغمبر گفت: من دوست و خویشاوند یهود زیاد دارم که همه مردمی توانا و مجهّز
هستند ولی دوست من خدا و پیغمبر است و از دوستی آنها بیزارم، عبد اللّه بن أبی سلول گفت: من از پیشآمدهاي روزگار
ترسناکم و بدوستی خویشان یهودي خود امیدوار، آیه براي اینکه سخنها و افکار نازل شد، سدّي گفته است: چون در جنگ احد
مسلمانان شکسته شدند، عدّهاي گفتند: براي آسایش از شر قریش که دوباره بر ما نتازند به خویشاوندان جهود خود پناه میبریم،
دیگري گفت خویشان مسیحی، در شام دارم بآنها پناهنده خواهم شد، آیه براي توبیخ و جلوگیري از اینکه فکر و عمل نازل شد،
عکرمه گفت: چون یهود بنی قریظه تسلیم شدند که آنچه سعد بن معاذ انصاري در باره آنها حکومت کند بپذیرید، مردي از
مسلمانان بنام أبو لبابۀ بن منذر بآنها گفت قضاوت سعد بمصلحت شما نیست چون بشما بدبین است، آیه براي تنبیه او نازل شد.
ترجمه: 54 اي مردمی که بآئین اسلام گرویدهاید یهود و نصاري را دوست مگیرید که آنان دوست یکدیگرند و اگر کسی از شما
آنان را دوست بدارد او از ایشان باشد و البتّه خدا مردم ستمکار را راهنمائی نمیکند [چه خود بخود ستم کردهاند که راه راست گم
کردهاند] اي محمّد میبینی آنان که بدل بیمارند بدوستی آنها شتاب میکنند و میگویند: میترسیم روزگار بگردد و ما گرفتار شویم.
پس [شما مؤمنین] چشم براه باشید تا خدا گشایش و فتح در جنگ آرد و یا ز پردهي پنهان خود چیزي بنماید و آنها ز آنچه در دل
به راز داشتند پشیمان شوند، و آن کسان که مؤمن شدند گویند: آیا اینها همان کسان بودند که سخت سوگند بخدا یاد کردند که
صفحه 143 از 251
آنها با شما [کافران و یا غیر مسلمان و یا بنفاق با شما مسلمانان] هستند و کارهاشان نابود [ صفحه 297 ] شد و خود زیانبرده گشتند.
54 مجمع: نام یهود و نصاري آورده شده است چون دیگر کافران هم مثل آنها « لا تَتَّخِذُوا الیَهُودَ وَ النَّصاري أَولِیاءَ » : سخن مفسّرین
- هستند و نباید دوست شان داشت، و مقصود از کلمهي اولیاء آن است که بوسیلهي دوستی کومک و یاور شان بشوند. -قرآن- 15
65 کشف نوشته: دشمنان دین شیطان است و نفس امّاره و نفس از شیطان صعبتر، که شیطان بلاحول بگریزد و نفس نگریزد.
مصحح ] « إِن النَّفسَ لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ » : یوسف صدّیق آنهمه بلاها بوي رسید و از آن هیچ بفریاد نیامد چنانکه از نفس امّاره آمد، گفت
54 طبري: یعنی بعضی «ٍ بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعض » 268- گوید اینکه کلام زن عزیز است نه یوسف چنانکه ظاهر قرآن است]. -قرآن- 227
یهودیها دوست بعضی دیگر هستند و هم مسیحیها یک عده دوست عدّهي دیگر هستند و در مقابل مخالفین دین خودشان کومک و
یاور یکدیگرند، پس شما مسلمانان اگر با آنها دوست شوید باید یاوريشان کنید، در برابر مخالفین آنها که مسلمانان باشند و مانند
یهودي و مسیحی با مسلمین در جنگ باشید، از اینکه جهت باید شما مسلمانان هم هر یک دوست دیگري باشید و با مخالفین خود
مبارزه کنید، همانطور که آنها با یکدیگر دوست و با شما دشمن هستند، زیرا هر کس با آنها اظهار دوستی کرد باید با مسلمین در
جنگ شود، تفسیر المیزان: ممکن است اینطور معنی کنیم: شما با چند نفر آنها دوست میشوید تا در برابر بقیّهشان از شما حمایت
کنند، ولی اینکه دوستی براي شما سود ندارد، چونکه آنها با یکدیگر دوست هستند و هرگز بر ضرر خود کاري نمیکنند بحمایت
54 مجمع: یعنی هر کس آنها را یاور خود بداند کافر است و باید از او دوري « وَ مَن یَتَوَلَّهُم مِنکُم فَإِنَّه مِنهُم » 29- از شما. -قرآن- 1
یعنی هر کسی با دوست خود [ صفحه 298 ] همراه است، و باز «ّ المرء مع من احب » : 51 ابو الفتوح: پیغمبر فرمود - کنند. -قرآن- 1
المؤمنون » : فرمود: هر کس عمل ملّتی را بپسندد چه خوب و چه بد، چنان است که خود دست بآن کار برده است. و نیز فرمود
یعنی مسلمانان یک روح هستند در چند بدن، و هم گفتهي پیغمبر است که رابطه مسلمانان مانند وسائل ساختمان « کنفس واحدة
است که هر یک دیگري را تقویت میکند. فخر: از ابو موساي أشعري روایت شده است: به عمر گفتم نویسندهي من مسیحی است،
لا تَتَّخِذُوا الیَهُودَ وَ النَّصاري » او گفت: خدا تو را لعنت کند، چرا از مسلمانان استخدام نکردي مگر اینکه سخن خداوند را نشنیدهاي
گفتم دینش براي خودش و هنرش براي من، گفت: چون خدا آنها را از ما دور کرده است من بآنها نزدیک نمیشوم، من !« أَولِیاءَ
گفتم: براي ادارهي کارهاي بصره او را لازم دارم، گفت: فرض کن او مرده است، هر چه آنوقت خواهی کرد، اکنون همان کار را
255 تنویر المقباس إبن عبّاس: یعنی هر کس دوست یهودیها و مسیحیها شود، در - بکن و دیگري بجاي او انتخاب کن. -قرآن- 205
ولایت و اختیار داري آنها است و در حفظ و امان خدا نخواهد بود. تفسیر ابو السّ عود: اینکه جمله سخت جلوگیري میکند از اظهار
دوستی با مخالفین اگر چه در حقیقت دوستی با آنها نباشد. روح البیان: مقصود دوستی در دین و اتحاد در عقیده است و گر نه
آمیزش در معاملات و مشاغل زندگی با اختلاف در عقیده و دین ممنوع نیست. تفسیر المیزان: مقصود از دوستی، رابطهي روحی و
تأثیر اخلاقی است که نتیجهي آن تغییر حال و میل مسلمان است بکفر و بیدینی و مستلزم عوض شدن روح اجتماعی دینی و سعادت
اینکه است: هر که دوست یهود و مسیحی شود « مَن یَتَوَلَّهُم تا آخر » اخروي است بسوي هويپرستی و پیروي شیطان، و معنی جملهي
یک دستهاي از آنها است، و مقصود از اینکه عضویّت آن است که ایمان داراي مراتب است، بعضی خالص است، و بعضی مخلوط
-269- قرآن- 250 - «ٌ فِی قُلُوبِهِم مَرَض » و تیره است بدوستی اغیار، و همین ایمان تیره و مخلوط در جملهي بعد معرّفی شده است به
54 المیزان: یعنی نتیجهي دوستی با یهودي و مسیحی « إِن اللّهَ لا یَهدِي القَومَ الظّالِمِینَ » . 595 [ صفحه 299 ] بیماري دل - قرآن- 569
- اینکه است که از راه مستقیم اسلام منحرف میشوند و مانند آنها ستمکار بخود میشوند و بآن جا میروند که آنها رفتهاند. -قرآن- 1
55 مجمع: یعنی شتاب میکنند در دوستی و خیرخواهی یهود، و بعضی گفتهاند: یعنی اصرار دارند در کومک « یُسارِعُونَ فِیهِم » 51
بآنها در برابر مسلمین، کلبی گفته است: کوشش دارند در دوستی یهود و رابطهي با مسیحیهاي نجران که آنها مال- دار بودند و به
55 مجمع: مجاهد و سدّي گفتهاند: یعنی میترسیم « نَخشی أَن تُصِیبَنا دائِرَةٌ » 23- اینکه منافقین بیمار دل کمک میکردند. -قرآن- 1
صفحه 144 از 251
کار بدست دشمنان مسلمانان بیفتد و محتاج بکمک آنها بشویم، کلبی گفته است: یعنی میترسیم که سال سخت باشد و خشکی و
33 فخر: زجّاج گفته است: یعنی میترسیم کار محمّد بآخر - قحط بشود و براي زندگی و خوراك محتاج بکافران بشویم. -قرآن- 1
55 فخر: مفسّرین گفتهاند: کلمهي «ُ فَعَسَ ی اللّه » .« باصطلاح خراسانیها در بآن پاشنه بگردد » نرسد و روزگار بصورت اول برگردد
به معنی: امید است، که از جانب خدا گفته میشود البتّه انجام خواهد شد، چون از شخص کریم تخلّف وعده نمیشود، و مثل « عسی »
55 طبري: قتاده گفته است: یعنی قضا و قدر « بالفتح » 19- اینکه است که بگوید: دلبسته و منتظر باشید که خواهد شد. -قرآن- 1
کاري بکند، چون عرب کلمهي فتح را بمعنی حکم و قضا و فرمان خدا استعمال میکند، سدّي گفته است یعنی فتح مکّه. مجمع:
جبّائی گفته است یعنی فتح شهرهاي مشرکین، و حدّ مشترك همهي گفتهها سخن إبن عبّاس است که مقصود گشایش کار مسلمین
22 [ صفحه 300 ] بشود که - 55 مجمع: سدّي گفته است: یعنی از جانب خدا کاري -قرآن- 1 «ِ أَمرٍ مِن عِندِه » . است بوسیله پیغمبر
اسلام جلو برود و مسلمین عزیز شوند و مشرکین ذلیل. زجّاج گفته است یعنی: آشکار شدن نفاق مردم و اجازهي جنگ با آنها.
جبّائی گفته است یعنی مرگ اینکه طور منافقین و گشایشهائی که پیش از فتح مکّه نصیب شده، مقاتل گفته است: یعنی کشتن و
اسیر کردن بنی قریظه و در بدري بنی نضیر، إبن عبّاس گفته است: یعنی کاري از جانب خدا باشد که بخواهد نابودي یهود و
56 فخر: إبن کثیر و نافع و إبن عامر بی واو قرائت کردهاند و بقیّهي قاریها با واو خواندهاند و در « وَ یَقُول الَّذِینَ آمَنُوا » . منافقین را
با نصب و « یقول » قرآنهاي اهل حجاز و شام، واو نوشته نبوده است، و در قرآنهاي مردم عراق واو بوده است، و ابو عمرو بن علاء
56 : مجاهد گفته « أَ هؤُلاءِ الَّذِینَ أَقسَمُوا » 33- صداي بالاي لام خوانده است و بقیّه بقرائت مشهور که رفع و پیش لام است. -قرآن- 1
است: یعنی مؤمنین با تعجّب از نفاق و سوگند دروغ آنها با یکدیگر خواهند گفت: آیا همین منافقها بودند که براي ما سوگند یاد
میکردند که با ما کمک کنند و دروغ گفتند. [طبري] ابو الفتوح: خدا نوید میدهد مؤمنین را که پس از گشایش بآن اندازه آسوده
34 تفسیر نیشابوري: یعنی مؤمنین در اینکه موقع با تعجّب و خوشحالی از گشایش کارشان، با - باشند که اینطور بگویند. -قرآن- 1
یکدیگر چنین خواهند گفت، و یا در اینکه موقع مومنین با یهود چنین خواهند گفت. تفسیر ابو السّ عود: یعنی مسلمانان اینکه هنگام
ناامیدي و گرفتاري منافقین با کافران و یهودیان میگویند با صورت تعجّب و سرزنش که: آیا همین منافقین بودند سوگند سخت یاد
میکردند که با شما همراهی کنند! و ممکن است معنی اینکه طور باشد: مؤمنین با یکدیگر میگویند که آیا اینکه منافقها بودند
سوگند یاد می- کردند براي کافرها که با شما کمک میکنیم و همراه هستیم. تفسیر المیزان: یعنی شاید خدا گشایشی فراهم کند
پس مردم مؤمن می- گویند بآنها که ایمانشان ضعیف است، آیا پیش از اینکه گرفتاري همین یهودیها [ صفحه 301 ] و مسیحیها
56 فخر: ممکن است اینکه جمله دنبالهي گفتار مؤمنین « حَبِطَت أَعمالُهُم » . بودند که سوگند سخت یاد میکردند که با شما باشند
23 ابو الفتوح: ممکن است اینکه طور معنی شود، آنچه آنها کار خوب خود می- - باشد، و ممکن است جملهي جدا باشد. -قرآن- 1
پنداشتند، باطل شد، و یا مقصود اینکه باشد: خوشبینی مردم و کارهاي ظاهر پسند که از منافقین دیده میشد، در آن وقت نابود و
باطل نمودار میشود. استفادهي ما همان است که در ترجمه نوشتیم.
[ [سوره المائدة [ 5]: آیات 54 تا 56
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَن یَرتَدَّ مِنکُم عَن دِینِه فَسَوفَ یَأتِی اللّه بِقَوم یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه أَذِلَّۀٍ عَلَی المُؤمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الکافِرِینَ یُجاهِدُونَ فِی
سَبِیل اللّه وَ لا یَخافُونَ لَومَۀَ لائِم ذلِکَ فَضل اللّه یُؤتِیه مَن یَشاءُ وَ اللّه واسِع عَلِیم [ 54 ] إِنَّما وَلِیُّکُم اللّه وَ رَسُولُه وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ
- یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤتُونَ الزَّکاةَ وَ هُم راکِعُونَ [ 55 ] وَ مَن یَتَوَل اللّهَ وَ رَسُولَه وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِن حِزبَ اللّه هُم الغالِبُونَ [ 56 ] -قرآن- 1
591 معنی لغات: یرتدّ- از مصدر ارتداد، بمعنی برگشتن از هر چیز. لومۀ- سرزنش و ملامت، واسع- معنی گشاده و از اسماء الهی
است بمعنی بخشندهاي که آنچه از او بخواهند میتواند بدهد، و گنجایش همه چیز را دارد. ولی-ّ نزدیک، دوست، یاور، اختیار دار
صفحه 145 از 251
در تزویج و خونخواهی و حکومت، و جانشین سلطان. راکعون- از مصدر رکوع بمعنی خم شدن به صورت تواضع و فروتنی.
حزب- دستهاي از مردم، دوستان شخصی که با او اتّحاد عقیده دارند، [ صفحه 302 ] هر دسته و جمعیتی که فکر و کارشان با هم
متّحد است. جهت نزول: طبري و ابو الفتوح و دیگر مفسّرین نوشتهاند: آیت اوّل اشاره است بآنها که در زمان پیغمبر و پس از وفات
آنحضرت مرتدّ شدند و مسلمانان آنها را وادار کردند که بمقرّرات اسلام تسلیم شوند، و آیت دوّم و سوّم براي معرّفی حضرت امیر
المؤمنین است که در مسجد در حال رکوع نماز، انگشتر خود را بفقیر داد. اینکه قضیّه در کتب شیعه و سنی مفصّل نوشته شده
است. ترجمه: 57 اي کسانی که بخدا و پیغمبر او گرویدهاید اگر از شما ز دین خود برگردد زود خدا مردمی آورد که آنها را
دوست دار و آنها او را و در برابر مسلمانان خوارند و فروتن و برابر کافران برترند و نیرومند و براه خدا میجنگند و ز سرزنش
ملامتگر نمیترسند اینکه [آدمگري] فزون بخشی خداوند است که بهر که خواهد و بسر نوشت او کرده آن را بدهد چه خداوند
گشاده توان است و بسیار دانا 58 . البتّه دوست و سرپرست شما خدا است و پیغمبر او و آنها که مومن شدهاند همان کسان که نماز
میخوانند و برکوع زکات میدهند. 59 و آنکه خدا و پیغمبر او و کسانی که مؤمن شدند دوست بدارد [از دستهي خداوندي است] و
57 طبري: محمّد بن کعب گفت: عمر عبد- العزیز حاکم مدینه «ُ یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَه » : البتّه گروه خدا چیره باشد و بس. سخن مفسّرین
بود، روزي من را احضار کرد و گفت دیشب خوابم نبرد از اندیشهي مقصود و معنی اینکه آیه، من گفتم: مقصود حکومتهائی است
که از قبیلهي قریش انتخاب شدهاند، و هم حسن بصري و ضحّاك و إبن جریج و قتاده گفتهاند: چون ابو بکر با مرتدّین جنگ کرد
و آنها را وادار بمقرّرات اسلام کرد. پس مقصود از اینکه جمله ابو بکر است، و از پیغمبر نقل کردهاند که به ابو موسی اشعري
فرمود: مقصود از اینکه جمله قبیلهي تو هستند، و از مجاهد نقل شده است که مقصود مردم یمن هستند، و سدّي گفته است: مقصود
[ 45 مجمع: روایت شده است که چون از پیغمبر معنی اینکه آیه را پرسیدند، [ صفحه 303 - گروه انصار پیغمبر هستند. -قرآن- 15
دست خود بر شانهي سلمان زد و فرمود: مقصود، اینکه و ملّت اینکه است، پس از آن فرمود: اگر دین آویخته بر عقد پروین باشد،
گروهی از مردم ایران آنرا به دست خواهند آورد، و بعضی گفتهاند: مقصود از اینکه آیه حضرت علی علیه السّلام و یاران او است
که در بصره و صفّین و نهروان جنگ کردند، و از امام باقر و صادق [ع] نیز همین معنی روایت شده است، و در جنگ خیبر پیغمبر
آنحضرت را بهمین جملههاي آیه توصیف فرمود. و از دیگري نقل شده است: که مقصود هر کسی است که داراي اینکه
إِنَّما » . خصوصیّت باشد تا روز قیامت، و علی بن ابراهیم بن هاشم گفته است که آیه براي معرّفی مهدي موعود و یاران او است
58 طبري: یعنی دوست شما اینها هستند و یهود و مسیحی همانطور که بشما گفتیم دوست شما نیستند و باید از «ُ وَلِیُّکُم اللّه وَ رَسُولُه
آنها دوري کنید، و از عبادة بن صامت نقل شده است: چون پیغمبر [ص] با یهود بنی قینقاع اقدام بجنگ کرد عبادة بن صامت که
همسوگند و پیمان بستهي با آنها بود، حضور پیغمبر رفت، و گفت براي احترام دین و رضاي خدا و پیغمبر از سوگند و پیمان با
اینکه مردم خود را دور میدانم و آنرا ندیده میانگارم، اینکه آیه جمله براي اینکه گفتگو نازل شد، و در بقیّهي اینکه آیه اختلاف
است بعضی گفتهاند مقصود حضرت امیر علی علیه السّلام است، و بعضی گفتهاند: مقصود عموم مؤمنین است و سدّي گفته است
اینکه جمله براي توصیف همهي مؤمنین است لیکن علی در نماز برکوع بود که سائلی بر او گذشت و آن حضرت انگشتر خود را
تا آخر مقصود حضرت علی علیه السّلام است که در حال رکوع نماز «ُ إِنَّما وَلِیُّکُم اللّه » باو داد، و مجاهد گفته است: اینکه آیه از
941 ابو الفتوح نوشته است: اهل اشارت گفتند: چون حق تعالی ولایت خود و رسول خود بر - 45 -قرآن- 911 - صدقه داد. -قرآن- 1
مکلّفان واجب کرد، آنگه بواو عطف بر سبیل اجمال مؤمنان را بر آن معطوف کرد، بلفظ آمنوا همه مؤمنان در ولایت طمع کردند،
« وَ یُؤتُونَ الزَّکاةَ » گروهی بنماز کسلان بودند طمع ببریدند و نماز کنان طمع دربستند چون گفت « الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ » چون گفت
379 [ صفحه 304 ] دهندگان طمع در بستند و چون - 278 -قرآن- 355 - آنانکه زکات ده نبودند طمع برداشتند و زکات -قرآن- 244
همهي جهانیان طمع ببریدند مگر امیر المؤمنین علیه السّلام که اینکه اوصاف را جامع بود، و دو فرقهي « وَ هُم راکِعُونَ » گفت
صفحه 146 از 251
مختلف آراء و الرّویّۀ با کثرت خلاف که از میان ایشان است اعنی شیعه و اصحاب الحدیث اتّفاق کردند که اینکه آیه در حق امیر
59 مجمع: اینکه آیه روشنتر دلیل است بر انحصار امامت بعد از پیغمبر [ص] بعلی علیه - المؤمنین علی علیه السّلام آمد. -قرآن- 39
السّلام زیرا ثابت شده است مقصود از ولی آن کس است که لازم است اطاعتش بر مردم و نظر او در کارهاي عمومی مقدّم است بر
علی علیه السّلام است، پس باین آیه ثابت شد که علی واجب « الَّذِینَ آمَنُوا » دیگران، و نیز عموم مفسّرین نقل کردهاند که مقصود از
الاطاعۀ و اختیار دار مردم است، و اهل علم باین آیه استدلال کردهاند که اگر در حال نماز کار کم غیر اعمال نماز انجام شود نماز
325 فخر: در اینکه آیه چندین عقیده - باطل نمیشود، و جایز است که انسان در حال نماز زکات مال خود بفقیر بدهد. -قرآن- 305
است: اوّل- عموم مؤمنین منظور شدهاند چون عبد اللّه بن سلام به پیغمبر [ص] عرض کرد قبیله و خویشان، ما را رها کردهاند هم-
سوگند شدهاند که با ما معاشرت نکنند، و چون منزل و محل ما از جایگاه اصحاب تو و مسلمانان دور است نمیتوانیم با آنها
معاشرت کنیم، اینکه آیه نازل شد و او گفت: چه خوب است دوستی خدا و پیغمبر و مؤمنین، و با اینکه معنی همه مؤمنین دوست
و مقصود از جملههاي یقیمون الصّلوة تا آخر توصیف «ٍ وَ المُؤمِنُونَ وَ المُؤمِنات بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعض » یکدیگر هستند مثل اینکه جمله
مؤمنین است که با کمال خضوع و فروتنی وظایف خود را انجام میدهند و دوست یکدیگرند، و بعضی گفتهاند: آنگاه که اینکه آیه
نازل شد مردم مسلمان یا مشغول نماز بودند و در رکوع، و یا نماز تمام کرده بودند، و بعضی دست اندر کار دادن زکات و
دستگیري فقرا بودند از اینکه جهت همهي آنها را توصیف کرده است که دوستدار شما مؤمنین با اینکه احوال هستند، و عکرمه
552 براي علی نازل شد، عبد اللّه بن سلام گفت: چون - گفته است: آیه براي ابو بکر نازل شد، إبن عبّاس گفته است: -قرآن- 491
اینکه آیه نازل شد من بپیغمبر [ صفحه 305 ] عرض کردم: علی را دیدم در رکوع نماز انگشتر خود را بفقیر داد، پس باید او را
دوست بداریم. پس از آنکه امام فخر حدیثی هم از أبو ذرّ نقل میکند چند اعتراض بر اینکه عقیده و معنی آیه مینماید و مف ّ ص ل
بهترین دلیل بر امامت ابی بکر « وَ مَن یَرتَدِد مِنکُم عَن دِینِه تا آخر » بحث میکند، اینک نمونهاي از آن اعتراضها 1- چون آیت پیش
است اگر اینکه براي امامت علی باشد موجب ناسازگاري و تناقض میان آیات قرآن خواهد بود. 2- علی علیه السّلام بتفسیر قرآن
بهتر وارد بود از اینکه رافضیهاي ملعون و اگر اینکه آیه دلیل امامت آنحضرت بود، آن روز که گفتهاند بحدیث مباهله و غدیر
اثبات حق خود میکرد باید باین آیه استدلال میکرد و یا در محفلی بآن استدلال نماید. 3- علی علیه السّلام بقدري در نماز از خود
بیخبر بود که چیزي حس نمیکرد، پس چگونه ممکن است متوجّه بسائل بشود و باو چیزي بدهد. 4- مشهور آن است که آن
حضرت فقیر بوده است پس چگونه بر او زکات واجب شده است و در نماز آنرا انجام داده است! 5- ... از اینکه اباطیل. -قرآن-
343-304 روح البیان: در تأویلات نجمیّه است که دوستی خدا در دشمنی ما سوي اللّه است که آنچه جز خدا و خیر و صلاح باشد،
و دوستی پیغمبر در دشمنی نفس و هواپرستی است، « فَإِنَّهُم عَدُوٌّ لِی إِلّا رَب العالَمِینَ » : دشمن شمرده شود چنانچه ابراهیم خلیل گفت
235 تأویلات کاشانی: یعنی مؤمنین دوست شما آنها هستند - و دوستی مؤمنین در آن است که با یکدیگر برادري کنند. -قرآن- 183
که به وسیله نماز، خود را شاهد و حاضر ذات حق میبینند، و از بقایاي رذایل نفسانی آنچه میتوانند دست برمیدارند و میدهند، و در
جمیع اینکه احوال با رکوع و خضوع هستند و تسلیم در برابر بقاء ابدیت خداوندي که خود را بهیچ نمیشمارند و طغیان و سرکشی
ندارند. تفسیر عبده: اگر چه عدّهي زیادي نقل کردهاند که آیه در حق علی علیه السّلام نازل شده است، ولی ظاهر کلمات و جملهها
مناسب با اینکه مقصود نیست و براي معرّفی حقیقت دوستی است در میان مسلمانان که فقطّ خدا و پیغمبر و خود شما دوستی واقعی
با یکدیگر دارید، و البته مؤمنین آنها هستند که رکوع و فروتنی واقع [ صفحه 306 ] را دریافتهاند و از نفاق و تدلیس دور شدهاند.
سخن ما: 1- دلداري مردم است در هر وقت و براي هر ملت، که اگر مشاهده کردید کسی از همکیشان شما منحرف شد و از راه
مستقیم ایمان برگشت و کجروي و بداندیشی پیشه کرد، شما نگران و دل آزرده نشوید، که آفرینش اینکه جهان بر تنوّع است و
تفاوت و تطوّر، که هر فردي طوري و هر دستهاي بجوري هستند غیر از دیگري، پس مطمئن باشید که بمقتضاي اصل تطوّر عدّهاي
صفحه 147 از 251
إِنَّما وَلِیُّکُمُ » پیدا خواهند شد که با کمال بصیرت در دین فداکار باشند. 2- براي رفع اینکه نگرانی از ارتداد و انحراف با آیت دوّم
مردم را متوجّه کرده است که دوست و نگهبان حقیقی دارید و اینکه گونه اشخاص هستند که در همهي حالات بیاد « اللّه تا آخر
خدا و انجام وظیفه هستند، و اگر چه در نماز هستند از دستگیري فقیر غافل نیستند، ولی آیا بالخصوص مقصود علی علیه السّلام
است یا عموم مسلمین! میگوئیم: چون اسم شخص معیّن ذکر نشده است و در تمام قرآن آنچه تعریف یا مذّمت شده است عام و
نامحدود است پس اگر حدیث یقینی از فرمودهي معصوم بود میتوانیم حکم کنیم که مقصود شخص معیّن است و گر نه هر گونه
اظهار عقیده یا از تعصّب است و یا خوش گمانی و حسن ظن،ّ و بعلاوه امروز مقام علی در نزد بشر مطّلع بالاتر از آن است که
بخواهیم با اینکه استدلالها مقام و خلافت آنحضرت را ثابت کنیم، البتّه آن روز که مردم متعصّب و جاهل بودند اینکه بحثها و
گفتگو و استدلال مناسب بوده ولی امروز که قسمت عمدهي انسان متمدّن جهان طرفدار گفتار و کردار و طرز حکومت و زندگی
علی [ع] هستند، بسیار ناپسند است که شخصیّت آنحضرت را از لابلاي گفتگوهاي متعصّبین هشتصد سال پیش مثل امام فخر و
معارضین او استخراج کنیم 3- شاید مطالب دو آیت جلو را تشدید و توضیح میکند که از ارتداد چند نفر اندوهناك نباشید که
دوست شما اینکه مؤمنین هستند. و اگر شما با اینکه گونه مردم دوستی بدرستی داشته باشید بر همه چیره خواهید بود چون حزب
[ 576 [ صفحه 307 - خدا هستید یعنی طرفدار و وفادار بآدمیت و کمال بشري، پس با هر وضع و پیش آمد که رو برو -قرآن- 547
شوید باز شما غالب هستید که براه سعادت میروید.
[ [سوره المائدة [ 5]: آیات 57 تا 63
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِ ذُوا الَّذِینَ اتَّخَ ذُوا دِینَکُم هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ مِن قَبلِکُم وَ الکُفّارَ أَولِیاءَ وَ اتَّقُوا اللّهَ إِن کُنتُم
مُؤمِنِینَ [ 57 ] وَ إِذا نادَیتُم إِلَی الصَّلاةِ اتَّخَ ذُوها هُزُواً وَ لَعِباً ذلِکَ بِأَنَّهُم قَوم لا یَعقِلُونَ [ 58 ] قُل یا أَهلَ الکِتاب هَل تَنقِمُونَ مِنّا إِلاّ أَن
آمَنّا بِاللّه وَ ما أُنزِلَ إِلَینا وَ ما أُنزِلَ مِن قَبل وَ أَن أَکثَرَکُم فاسِقُونَ [ 59 ] قُل هَل أُنَبِّئُکُم بِشَرٍّ مِن ذلِکَ مَثُوبَۀً عِندَ اللّه مَن لَعَنَه اللّه وَ غَضِبَ
عَلَیه وَ جَعَلَ مِنهُم القِرَدَةَ وَ الخَنازِیرَ وَ عَبَدَ الطّاغُوتَ أُولئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ عَن سَواءِ السَّبِیل [ 60 ] وَ إِذا جاؤُکُم قالُوا آمَنّا وَ قَد دَخَلُوا
872 وَ تَري کَثِیراً مِنهُم یُسارِعُونَ فِی الإِثم وَ العُدوان وَ أَکلِهِمُ - بِالکُفرِ وَ هُم قَد خَرَجُوا بِه وَ اللّه أَعلَم بِما کانُوا یَکتُمُونَ [ 61 ] -قرآن- 1
- [ السُّحتَ لَبِئسَ ما کانُوا یَعمَلُونَ [ 62 ] لَو لا یَنهاهُم الرَّبّانِیُّونَ وَ الَأحبارُ عَن قَولِهِم الإِثمَ وَ أَکلِهِم السُّحتَ لَبِئسَ ما کانُوا یَصنَعُونَ [ 63
260 معنی لغات: هزوا- بمعنی استهزا و مسخره. تنقمون- از مصدر نقم. بفتح نون و قاف و تنقام با کسر تاء و نون و تشدید - قرآن- 1
قاف بمعنی بر کسی عیب گرفتن و کارش را زشت شمردن. جهت نزول: اسباب النّزول سیوطی: دو نفر یهودي بنام رفاعه بن زید و
سوید بن حرث، اظهار اسلام میکردند و بعضی از مردم مسلمان با آنها دوستی [ صفحه 308 ] میکردند، دو آیت اوّل و دوّم براي
راهنمائی مسلمانان دوست با آن یهود نازل شد. ترجمه: 60 اي کسانی که مؤمن شدید آن مردمی را که دین شما را به بازیچه
گرفتند چه آنها که پیش از شما کتاب آسمانی بایشان دادهاند و چه بیدینان را دوست خود نگیرید و اگر بدرستی مومن هستید از
خشم خدا دوري کنید [آنها مردمی هستند که] 61 چون شما را براي نماز آواز کنند آن را بازي و فسوس پندارند از آن روي که
اسباب النّزول: چند نفر از سران یهود مثل ابو یاسر بن اخطب و نافع بن «ِ قُل یا أَهلَ الکِتاب » مردمی بیخردند. جهت نزول آیت 60
45 از آنها که پیغمبر شناخته شدهاند کدامشان را قبول داري! آنحضرت - ابی نافع حضور پیغمبر [ص] رفتند و گفتند: -قرآن- 19
که نام عیسی در آن هست، چون آنرا شنیدند گفتند او را « تا آخر آیه « باللّه وَ ما أُنزِلَ إِلی إِبراهِیمَ » أومن » : اینکه آیه را قرائت فرمود
158- نمیپذیریم و هر کس او را پیغمبر بداند سخنش را قبول نداریم، اینکه آیه براي جواب اینکه گفتگو نازل شد. -قرآن- 125
ترجمه: اي محمّد بگو: 62 اي وابستگان بکتاب آسمانی جز اینکه است که بر ما خرده میگیرند براي اینکه مومن بخدا شدیم و بآنچه
[از کتب آسمانی] بر ما نازل شده و آنچه زین پیش فرود آمده و بیشتر شما مردمی بدکار هستید! 63 بگو خواهید آگاهتان کنم بآنها
صفحه 148 از 251
که سزاي شان به پیشگاه حق بدتر است از اینکه [که شما خرده گرفتید و دین ما زشت شمردید! بد سزاتر] کسی باشد که خدا
لعنتش کرده و بر او خشم گرفته است و از گروه او [مردمی بشکل] بوزینه و خوك درآورد و دیوپرستان [هم از ایشان بودند]
اینگونه مردم جایگاهشان [بجهان دیگر] بدتر است و از راه راست گمراهترند 64 . چون نزد شما آیند گویند مؤمن شدیم با اینکه
بیدین آیند و بیدین روند و همیشه سر و کارشان بکفر بود و خدا بهتر میداند آن را که پوشیده دارند. 65 و بیشتر اینکه یهود منافق
را بینی شتاب کنند بگناه و ستمکاري و رشوه و حرام خواري و البتّه کاري ناپسند میکردهاند. 66 چرا دانایان و پارسایان جلوگیرشان
« اتَّخَذُوا دِینَکُم هُزُواً » : از سخن [ صفحه 309 ] بگناه و رشوهخواري نشدند! و چه بدکاري پیشهي خود کرده بودند. سخن مفسّرین
60 مجمع: زجّ اج گفته است کلمهي هزو چهار طور قابل تلفظ است: 1- هزؤ، با ضم زا و همزهي بیتشدید، 2- تبدیل همزه بواو:
هزو، 3- با سکون زا و تخفیف همزه، هزو. 4- که در قرآن تلفّظش جایز نیست، هذا بتلفّظ با الف آخر است، مثل هدي. -قرآن-
را با جرّ و « کفّار » 60 طبري: جماعتی از قاريهاي حجاز و بصره و کوفه کلمهي « الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ مِن قَبلِکُم وَ الکُفّارَ » 45-15
صداي زیر را خواندهاند، و قرائت ابی کعب هم اینطور بوده است، و عموم قاريهاي مدینه و کوفه با نصب و صداي بالاي را
خواندهاند، و به هر دو قرائت صحیح است خوانده شود، چون در نتیجه تفاوت نمیکند، و از عبد اللّه بن مسعود نقل کردهاند که او
وَ إِذا نادَیتُم » 541- 59 -قرآن- 466 - قرآن- 1 - .« الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ مِن قَبلِکُم وَ مِنَ الَّذِینَ أَشرَکُوا » : اینکه جمله را چنین قرائت میکرد
61 ابو الفتوح: عدّهاي از مفسّرین گفتهاند چون بانگ نماز بلند میشد، کافران به پیغمبر اعتراض میکردند که « إِلَی الصَّلاةِ تا آخر
اینکه آواز چی است که دیگر پیغمبران نداشتهاند، و تو بدعت و از خود درآوردهاي! اینکه آیه در دنبالهي سخن آنها نازل شد، و
عبد اللّه بن زید روایت کرد که مردم مدینه به- پیغمبر عرض کردند بسیار اتّفاق میافتد که وقت نماز را نمیفهمیم که بمسجد حاضر
شویم، علامتی معیّن کن تا همه در اول وقت خبردار شوند، فرمود در اینکه مطلب شور کنید، بعضی گفتند: هنگام نماز پرچمی
برافرازیم تا همه خبردار شوند، پیغمبر آنرا نپسندید، دیگري گفت: هنگام نماز آتش بیفروزیم، باز آن حضرت نپسندید، دیگري
گفت مانند مسیحیها ناقوس بزنیم اوّل آنحضرت نپسندید، در آخر بر آن تصمیم گرفتند و در پی ناقوس بودیم که من بخواب دیدم
کسی ناقوس در دست دارد خواستم از او بخرم، او اذان را بمن یاد داد و گفت اینکه بهتر است چون براي پیغمبر نقل کردم، فرمود:
36 اینرا ببلال بیاموز که آوازش رسا و بلند است، چون بلال بیاموخت و در هنگام - بخواست خدا خواب تو درست است. -قرآن- 1
نماز [ صفحه 310 ] اذان گفت، عمر گفت: من هم اینکه را بخواب دیدم. و اینکه خبر ضعیف است به- نزدیک من که پیغمبر،
خواب مردم را وحی نارسیده، بکار بندد، ولی چون وحی میرسید بآن عمل میفرمود، و مجاهد از عبد اللّه عبّاس روایت کرده است
که پیغمبر فرمود: هر که هفت سال براي رضاي خدا مؤذّن باشد، برات آزادي جهنّم باو میدهند. فخر: گفتهاند وجوب اذان بصریح
مجمع: یعنی اینها نمیدانند که چه مجازاتی براي اینکه مسخره « بِأَنَّهُم قَوم لا یَعقِلُونَ » . اینکه آیه ثابت شده است نه بوسیلهي خواب
36 تفسیر عبده: یعنی اگر اینکه مردم عاقل - بازیها معیّن شده است، و چه ثوابی براي آنها که آنرا بپذیرند معیّن شده است. -قرآن- 1
و با خرد بودند، در هنگام شنیدن اذان دلهاشان براي مناجات و یاد خدا نرم میشد و بعضی مردم مسیحی که در شهر ما هستند
صداي اذان را میپسندند و از ناقوس خود بهتر میدانند ما مؤذّنی خوش آواز داشتیم که چون صدا باذان بلند میکرد عدّهاي زن و
مرد مسیحی دم پنجرههاي خود جمع میشدند براي شنیدن صداي اذان بخصوص اذان صبح روزي مؤذّن نبود مردي بد آواز اذان
گفت، پس از آن یکی از مسیحیها به پدر من گفت: مؤذّن امروز شما باید مجازات شود، چون مردم ما بواسطه اذان مؤذّن اوّل
مسلمان شده بودند، و بواسطهي آواز اینکه مؤذّن بدین خود برگشتند، و خوب بخاطر دارم که بچههاي آنها اذان را حفظ کرده
بودند و مانند دیگر محفوظات مطلوب خود آنرا مکرّر میکردند و پدرهاشان که مردمی فهمیده بودند از آن لذّت میبردند، اما
مادرهاشان که زن و متعصّب بودند، آنها را جلوگیر میشدند. مناسب سخن عبده شعر مثنوي است: یک مؤذّن داشت بس آواز بد||
در میان کافرستان بانگ زد چند گفتندش مگو بانگ نماز || که شود جنگ و عداوتها دراز [ صفحه 311 ] او ستیزه کرد بس
صفحه 149 از 251
بیاحتراز || گفت در کافرستان بانگ نماز خلق خائف شد ز فتنهي عامهاي || خود بیامد کافري با جامهاي شمع و حلوا با چنان
جامهي لطیف || هدیه آورد و بیامد چون الیف بتپرستان کین مؤذّن کو کجا است || که صلا و بانگ او راحت فزا است دختري
دارم لطیف و پس سنی || آرزو میبود او را مؤمنی هیچ اینکه سودا نمیرفت از سرش || پندها میداد چندین کافرش هیچ چاره
میندانستم در آن || تا فرو خواند اینکه مؤذّن آن اذان گفت دختر چی است اینکه مکروه بانگ || که بگوشم آمد اینکه دو
چاردانگ من همه عمر اینکه چنین آواز زشت || هیچ نشنیدم در اینکه دیر و کنشت خواهرش گفتا که اینکه بانگ اذان || هست
اعلام و شعار مؤمنان باورش نامد بپرسید از دگر || آن دگر هم گفت آري اي پدر چون یقین گشتش رخ او زرد شد || از
مسلمانی دل او سرد شد باز رستم من ز تشویش و عذاب || دوش خوش خفتم در آن بیخوف خواب راحتم اینکه بود از آواز او||
هدیه آوردم بشکر آن مرد کو چون بدیدش گفت اینکه هدیه پذیر || که مرا گشتی مجیر و دستگیر گر بمال و گر بثروت فردمی
63 مجمع: مقصود اصحاب سبت است که در سورههاي جلو تفصیل « جَعَلَ مِنهُم القِرَدَةَ وَ الخَنازِیرَ » ||من دهانت را پر از زر کردمی
کافرین بمائدهي عیسی است، « خنازیر » اصحاب سبت است، و « قردة » 45 فخر: مفسّرین گفتهاند: مقصود از - آنرا نوشتهایم. -قرآن- 1
و بعضی گفتهاند قرده جوانان اصحاب سبت است و خنازیر پیرمردهاي آنها است که بواسطهي نافرمانی و شکار ماهی که در روز
63 فخر: زمخشري در کشّاف هفده طور قرائت اینکه دو کلمه « وَ عَبَدَ الطّاغُوتَ » . شنبه ممنوع بود بصورت بوزینه و خوك درآمدند
24 [ صفحه 312 ] که بزرگان و - را نقل کرده است، و مقصود از اینکه کلمه آنهائی است که گوساله پرستیدند و یا آنها -قرآن- 1
علماي خود را میپرستیدند، و هر کس را که در نافرمانی و معصیت اطاعتش کنند چنان است که او را پرستیدهاند. مفسّرین نقل
کردهاند: چون اینکه آیه نازل شد مسلمانان کافران را سرزنش کردند که شما از خانوادههاي خوك و بوزینه هستید، و آنها شرمنده
براي برتري نیست که با دیگري «ّ شرّ و اضل » 63 روح البیان: کلمات «ِ أُولئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ عَن سَواءِ السَّبِیل » و سر بزیر شدند
سنجیده شود و نتیجه چنین بشود که اینکه جور مردم بدتر و گمراهتر هستند از مسلمانان بلکه مقصود کمال بدي و گمراهی اینکه
گونه مردم است. معلوم است که هر دستهاي بافکار و اعمال و طرز زندگی خود بسیار خرسند است و کار و فکر دیگران را بد
میشمارد، ولی فکر درست و حق آن است که همه پی حقیقت باشند، و مؤمن دوستدار مؤمن باشد بواسطهي ایمان و ارتباط همگی
بتوحید و خداپرستی، نه بواسطهي خویشاوندي و یا مال و سرمایه از عبد اللّه سالمی پرسیدند: دوستان خدا که یکدل و یک جهت
هستند بچه شناخته می- شوند! گفت: با زبان نرم، و خوي خوش و روي گشاده، و روح بخشنده و با گذشت و خودداري از
232 تاج شاهی - خردهگیري و اعتراض، و پذیرش عذر و پوزش تقصیرکاران و مهربانی با خلق خدا، حافظ گفته است: -قرآن- 171
طلبی گوهر ذاتی بنماي || ور خود از گوهر جمشید و فریدون باشی در ره منزل لیلی که خطرها است بجان || شرط اوّل قدم آن
است که مجنون باشی نقطهي عشق نمودم بتو هان سهو مکن || ورنه چون بنگري از دایره بیرون باشی سعدي گفته است: دلم
خانهي مهر یار است و بس || از آن مینگنجد در اوکین کس یکی از طالبان حقیقت گفته است: دلها سه دسته هستند: 1- آنکه
در [ صفحه 313 ] زندگی دور خواستههاي نفسانی میچرخد و دلخواه خود را میجوید، 2- آن دل که عالم دیگر و بزرگواریها و
سود آنجا را میخواهد و چیز دیگر نمیبیند، 3- آنکه در آسمانها پرواز میکند و با خداي خود براز و نیاز است، حافظ گفته است:
غلام همت رندان بیسر و پایم || که هر دو کون نیرزد به پیششان یک کاه عمر خطّاب جوانی را دید باو گفت: اگر از سه چیز
پرهیز کنی از شرّ شیطان آسودهاي: 1- تعلّق خود، 2- قبقب خود، 3- ذبذب خود، اصمعی گفته است: یعنی زبان و شکم و آلت
64 روح البیان: مقصود آن است که یهود نزد پیغمبر می- آمدند و روي سخن با آنحضرت است و لفظ « وَ إِذا جاؤُکُم » . شرم خودت
وَ قَد دَخَلُوا بِالکُفرِ وَ » 19- جمع یا براي احترام است یا براي شرکت آنهائی است که آن وقت خدمت پیغمبر [ص] بودهاند. -قرآن- 1
64 مجمع: حسن بصري و قتاده گفتند: یعنی آنها در هر دو حالت ورود حضور پیغمبر و خروج از آنجا با کفر «ِ هُم قَد خَرَجُوا بِه
هستند معنی دیگر آن است که در حالات ورود و در احوال خروج کافر هستند مثل اینکه بگویند: با کفر زیر و رو میشود و اینطرف
صفحه 150 از 251
55 ابو الفتوح نوشته است: و روا باشد که با تعدیه را باشد و معنی آن بود که ایشان کفر درآرند و کفر - و آنطرف میزند. -قرآن- 1
وَ اللّهُ » . بیرون برند و اینکه کنایت باشد از آنکه اصل کفرند ایشان و محل کفرند و حامل کفرند و ناقل کفرند و متقلّبند در کفر
64 روح البیان: چون پیغمبر از ظاهر احوال آنها گمان میکرد منافق باشند، و منتظر بود که بوسیلهي قرآن آشکار شود، از اینکه «ُ أَعلَم
22 دیوشان از مکر اینکه میگفت لیک || مینمود اینکه عکس بر - جهت گفته شده است که خدا بهتر میداند. مثنوي: -قرآن- 1
دلهاي نیک نیست بازي با ممیز خاصّه او || که بود تمییز و عقلش غیبگو هیچ سحر و هیچ تلبیس و دغل || مینبندد پرده بر اهل
38 [ صفحه 314 ] علما و رؤساي آنها است. - قرآن- 1 - « کثیر » 65 مجمع: بعضی گفتهاند: مقصود از « تَري کَثِیراً مِنهُم یُسارِعُونَ » دول
با اینکه براي « یسارعون » براي آن است که بعضی از آنها شرم میکردند و دست باین کارها نمیبردند، و کلمهي « کثیرا » فخر: کلمهي
باید باشد، ولی چون خودشان آنرا خوب میپنداشتند بموجب عقیدهي خود آنها « یعجّلون » کار خوب باید گفته شود، و براي کار بد
ابو الفتوح: احبار علماء هستند و ربّانیّون آنهائی هستند که علم و دین و « لَو لا یَنهاهُم الرَّبّانِیُّونَ وَ الَأحبارُ » . گفته شده است « یسارعون »
65 تأویلات «ِ فِی الإِثم وَ العُدوان » 51- علم الهی بدانند، و بعضی گفتهاند: احبار، علماء یهودند، و ربّانیّون، علماي مسیحی. -قرآن- 1
لَبِئسَ ما » 30- کاشانی: یعنی خوي گرفتهاند بر ذیله قوهيّ ناطقه که دورغ باشد، و بستم که رذیلهي قوهيّ شهویّه است. -قرآن- 1
66 ابو الفتوح نوشته است: نعمان بن بشیر روایت کرد که رسول صلی اللّه علیه و آله و سلّم گفت: مثل فاسقی در « کانُوا یَصنَعُونَ
میان قومی صالح که او را نهی نکنند از منکر مثال جماعتی باشد که کشتی باشد میان ایشان بشرکت، در آن کشتی نشینند، چون
کشتی بمیان دریا رسد، یکی از ایشان تبري برگیرد و کشتی شکستن گیرد، او را گویند چکار میکنی! خود را و ما را هلاك خواهی
کردن، او گوید: در نصیب خود و حصّهي خود تصرّف میکنم، اگر او را باین گفتار رها کنند و دست او بدست فرو- نگیرند،
وَ اتَّقُوا فِتنَۀً لا تُصِ یبَن الَّذِینَ » کشتی بشکند، و او و ایشان غرقه شوند، و اگر منع کنند او را، او و ایشان سلامت یابند، بیانش: قوله
گفت بترسید از فتنه، یعنی عذابی که فرو آید، خاصّه بظالمان نرسد، مثال او آتش باشد که چون در افتد تر و « ظَلَمُوا مِنکُم خَاصَّۀً
770 فخر: در جملهي اوّل براي گناهکاران و رشوهخواران - 33 -قرآن- 697 - خشک بسوزد، و صالح را از طالح بازنشناسد. -قرآن- 1
بئس » : گفته شده است: بد عمل میکنند، و در اینکه جمله براي خودداري احبار و رهبان از راهنمائی و جلو- گیري گفته شده است
فرق آن است که صنع همان عمل است با استقرار و ثبات، پس گناه علماي خوددار از جلوگیري، بیشتر است از مردم [ « ما یصنعون
صفحه 315 ] بدکار، و چون معصیت بیماري روح است و داروي آن علم بصفات و احکام خداوندي است، و چون علم اثر خود را
نبخشید، معلوم است که بیماري دل علاجپذیر نیست. إبن عبّاس گفته است: اینکه آیه شدیدترین آیات قرآن است، و ضحّاك گفته
است: هیچ آیتی در قرآن باندازهي اینکه آیه مرا نمیترساند. روح البیان: سعدي گفته است: گرت نهی منکر برآید ز دست || نشاید
چوبیدست و پایان نشست چو دست و زبان را نماند مجال || بهمت نمایند مردي، رجال و اگر اینکه توبیخ و سرزنش بر ترك نهی
از منکر و امر بمعروف نبود، علما و مشایخ از مشاهده و مؤانست بحق خود را محروم نمیکردند و بتربیت خلق نمیپرداختند، شیخ ما
گفت: آن که سالک است و براه رسیدن بحق میرود، چون بمقصد رسید، یا او را براي ارشاد و رهبري خلق میفرستند، و یا در
حضور حق و مقام وصول میماند و جدائی از آن بهرهها را بر خود نمیپسندد مثل شیخ بایزید بسطامی که در پی ارشاد خلق نرفت و
بمقام وصول حق بماند. مثنوي در خطاب از طرف حق تعالی به پیغمبر صلی الّله علیه و آله و سلّم میگوید: هین بمگذار اي شفا،
رنجور را || تو ز خشم کر عصاي کور را نی تو گفتی قائد اعمی به راه || صد ثواب و اجر یابد از اله هر که او چل گام کوري را
کشد || گردد آمرزیده و یابد رشد پس بکش تو زین جهان بیقرار || جوق کوران را قطار اندر قطار کار هادي اینکه بود تو
هادیئی || انده آخر زمان را شادیئی هین روان کن اي امام متّقین || اینکه خیال اندیشگان را تا یقین خیز، دردم، تو بصور سهمناك
قصّهاي بخاطرم « إِذا نادَیتُم » ||تا هزاران مرده برروید ز خاك سخن ما: همان است که در ترجمه و نقل گفتار نوشتیم، در جملهي
رسید، بیاد ندارم در چه کتابی خواندم: بهمنیار شاگرد إبن سینا، یا یکی از غلامان او پیوسته باو میگفت: تو با اینکه علم و دانش
صفحه 151 از 251
91 [ صفحه 316 ] ادّعاي پیغمبري نمیکنی، اگر چنین ادّعائی بنمائی پیرو زیاد خواهی داشت، إبن- سینا باو جواب - چرا -قرآن- 75
نمیداد، تا شبی زمستان سرد هر دو خفته بودند، حکیم او را آواز داد: در اطاق من آب نیست، براي من آب بیاور، سنگینی خواب و
سردي هوا اجازه نداد که فرمان شیخ را اطاعت کند، جواب داد صبح نزدیک است، یکباره بلند میشویم، و یا بجوابی دیگر همانند
شیخ پرسید: اینکه چه صدا است! جواب داد آواز « اشهد انّ محمّدا رسول اللّه » اینکه بهانه کرد. در اینکه میانه آواز مؤذّن بلند شد
اذان است. او گفت: مردي در آن گوشهي دنیا ادّعائی کرده است که قرنها بر آن گذشته است، اکنون در اینکه سرزمین و اینکه
هواي سرد سحر چه رابطه است میان اینکه مؤذّن با آن مدّعی پیغمبري که با چنین اخلاص آوازهي شخصیّت و فرمان او را بگوش
مردم میرساند، و من نزدیک تو خفتهام و از تو که شاگرد یا غلام منی آب میخواهم که آوردنش دشوار نیست، تو نمیپذیري و
[ فرمان من نمیبري پس پیغمبري شایسته است براي آن شخص نه براي هر کس. [ صفحه 317
[ [سوره المائدة [ 5]: آیات 64 تا 66
وَ قالَت الیَهُودُ یَدُ اللّه مَغلُولَۀٌ غُلَّت أَیدِیهِم وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَل یَداه مَبسُوطَتان یُنفِق کَیفَ یَشاءُ وَ لَیَزِیدَن کَثِیراً مِنهُم ما أُنزِلَ إِلَیکَ مِن
رَبِّکَ طُغیاناً وَ کُفراً وَ أَلقَینا بَینَهُم العَداوَةَ وَ البَغضاءَ إِلی یَوم القِیامَۀِ کُلَّما أَوقَدُوا ناراً لِلحَرب أَطفَأَهَا اللّه وَ یَسعَونَ فِی الَأرض فَساداً وَ
اللّه لا یُحِبُّ المُفسِدِینَ [ 64 ] وَ لَو أَن أَهلَ الکِتاب آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَکَفَّرنا عَنهُم سَیِّئاتِهِم وَ لَأَدخَلناهُم جَنّات النَّعِیم [ 65 ] وَ لَو أَنَّهُم أَقامُوا
- [ التَّوراةَ وَ الإِنجِیلَ وَ ما أُنزِلَ إِلَیهِم مِن رَبِّهِم لَأَکَلُوا مِن فَوقِهِم وَ مِن تَحت أَرجُلِهِم مِنهُم أُمَّۀٌ مُقتَصِ دَةٌ وَ کَثِیرٌ مِنهُم ساءَ ما یَعمَلُونَ [ 66
771 معنی لغات: مغلولۀ- از غل بمعنی زنجیر، یعنی بزنجیر بسته، لعنوا- از مصدر لعن. بمعنی خار کردن، دشنام دادن، - قرآن- 1
محروم و دور کردن. اطفأ- از مصدر اطفاء بمعنی خاموش کردن. جهت نزول: ابو الفتوح نوشته است: سبب نزول آیه آن بود که
خداي تعالی از فضل و رحمت خود نعمت بر جهودان فراخ کرده بود پیش از آمدن رسول تا ایشان توانگرترین مردمان بودند، چون
بر رسول صلی الّله علیه و آله و سلّم کفر آوردند و با او لجاج کردند خداي تعالی آن نعمت از ایشان باز گرفت و به بدل توانگري
483 ترجمه: 67 - قرآن- 458 - .« یَدُ اللّه مَغلُولَۀٌ » : ایشان را درویشی داد و ببدل عزّت مذّلت، چون چنین بود جماعتی از ایشان گفتند
یهود گفتند: خدا دست بسته باشد. آنان دست بسته باشند و لعنت شدند بآن سخن که گفتند چه او گشاده دست باشد و آنچه
خواهد و شایسته بود میبخشد. و البتّه از پروردگارت بتو فرود میآید بر کفر و سرکشی ایشان میفزاید و ما میانشان دشمنی و کینه
پدید آوردیم که تا رستاخیز بماند. آنچه ایشان آتش جنگ افروزند خدا آن را خاموش کند چه کوشاي آشوب بهر جاي بوند و
خدا مردم آشوبگر دوست ندارد 68 . و اگر اینکه مردم وابسته بکتاب آسمانی مؤمن و پرهیزگار شوند البته بدیهاشان بدان بپوشیم و
در بهشت پر نعمت درون شان کنیم. 69 و اگر ایشان تورات و انجیل و آنچه از سوي پروردگارشان براي شان فرود آمده استوار
بدارند [چندان در فراوانی شان بداریم که گوئی] از بالاي سر و از زیر پاهاي- شان خوردنی میرسد و البتّه دسته اي از آنها مردمی
67 طبري: إبن عبّاس گفت: مقصود یهود نه آن بود که « یَدُ اللّه مَغلُولَۀٌ » : میانهرو هستند ولی بیشتر- شان بدکار بوند. سخن مفسّرین
40 [ صفحه 318 ] مجمع: حسن - دستهاي خدا بسته است، بلکه شکایت داشتند که بخیل است و آنچه دارد نگاه میدارد. -قرآن- 15
بصري گفته است: یعنی دست خدا از آزار ما بسته است و فقط چند روزي ما را عذاب خواهد کرد، و بعضی گفتهاند اینکه جمله
بصورت استفهام و پرسش است. یعنی آیا خدا دستش بسته است که زندگی را بر ما تنگ کرده است و ابو القاسم بلخی گفته است:
ممکن است آنها چیزي گفته باشند و عقیدهاي در مذهب خود ایجاد کرده باشند که نتیجهاش اینکه است خدا گاهی بخیل است
گاهی بخشنده. و با کرم، پس در آیه بطور تعجّب و توبیخ نقل شده است. و ممکن است اینکه مطلب را براي مسخره و ریشخند به
پیغمبر و مسلمین گفته باشند که فقیر و دست تنگ بودند یعنی خدا بخیل است که بشما مخلصینش احسان نمیکند، و از فکر یهود
دور نیست که معتقد باشند: خدا گاهی بخیل است و گاهی بخشنده، و حسین بن علی-ّ مغربی گفته است: مردي مصري یهودي
صفحه 152 از 251
بود، بمن گفت: دسته اي از یهود باین عقیده بودهاند که خدا گاهی بخیل و ممسک است و گاهی سخی و بخشنده. فخر: ممکن
تا آخر، یعنی چه مردمی تسلیم هستند که بفقرا احسان کنند و بقرض « مَن ذَا الَّذِي یُقرِض اللّهَ » است چون در قرآن گفته شده است
خدا حساب نمایند تا در عالم دیگر بیشتر بگیرند، یهود که اینکه را شنیدند گفته باشند: خدائی که قرض میخواهد فقیر است و
دست بزنجیر بسته و عاجز، و ممکن است که معتقد بودهاند بر اصل فلسفهي ایجاب که وجود ذات حق بناگزیري و الزام است، و
افعال او هم مثل وجود او الزامی است که قدرت بر تغییر و تبدیل ندارد، و مقصودشان از اینکه جمله که دست بزنجیر بسته است،
67 مجمع: حسن بصري گفته است: « غُلَّت أَیدِیهِم وَ لُعِنُوا » 87- آن است که خدا قدرت ندارد بر تغییر و تبدیل امور عالم. -قرآن- 51
یعنی در جهنّم دستشان بسته میشود و در دنیا محکوم بپرداخت جزیه، و در آخرت بتوقّف در آتش خواهند بود، و ابی مسلم گفته
است نفرین است در حق یهود که خدا آنها را دست بسته بدارد، زجّ اج گفته است یعنی پیوسته محکوم ببخل و امساك و لئامت
بَل یَداهُ » [ 33 [ صفحه 319 - باشند، چنانچه یهود بخیل ترین مردم هستند، و یهودي دیده نمیشود که با سخاوت باشد -قرآن- 1
67 مفسّرین نوشتهاند: اینکه جمله کنایه است از کمال بخشش، چون احسان با یکدست است، و دو دست براي بالاترین «ِ مَبسُوطَتان
67 فخر: یعنی هر آنچه قرآن و دلیل درستی اسلام بیشتر میشود علماي « وَ لَیَزِیدَن کَثِیراً مِنهُم » 29- درجه سخاوت است. -قرآن- 1
36 تفسیر ابو السّعود: یعنی بر کفر و سرکشی آنها - یهود لجاج و سرسختیشان زیادتر میشود و در کفر و انکار غلوّ میکنند. -قرآن- 1
افزوده میشود یا از جهت معنوي که شدت غلوّ باشد، یا از جهت کثرت مقداري است که امتداد مدّت کفر باشد، همانطور که غذاي
67 عبده: مفسّرین قدیم گفتهاند: یعنی « وَ أَلقَینا بَینَهُم العَداوَةَ » . صالح براي تندرست در شخص مریض موجب زیادي بیماري است
میان یهود و مسیحیها عداوت است، و متأخّرین احتمال دادهاند که مقصود میان افراد یهود باشد، با اینکه بیشتر اختلافات و دشمنیها
به واسطه اختلاف مذهب است، و فائدهاي نیست در ایجاد اختلاف میان افراد یک مذهب بعلاوه که امروز یهود کمال اتّحاد و
یگانگی با یکدیگر دارند، ولی با مسیحیها اختلافشان شدید است بخصوص در مملکت روسیه و پس از آن در میان انگلیسها و
فرانسويها بسیار منفور هستند، یکی از مستشرقین آلمانی بمن گفت که ما آلمانیهاي یهود را از خود جدا میدانیم: و میگوئیم فلان
کس آلمانی است و آن دیگري یهودي است، و دشمنی میان مسیحیها بسیار شدید است، که دولتهاي بزرگ مسیحی همیشه در
67 مجمع: حسن بصري و مجاهد گفتهاند: - « کُلَّما أَوقَدُوا ناراً تا آخر » 36- انتظار جنگ هستند که یکدیگر را نابود کنند. -قرآن- 1
25 یعنی آن آشوبها که بر عداوت و شکست پیغمبر [ص] میکردند تا شکسته و نابود و آواره شدند. مثنوي گوید: هر که - قرآن- 1
در مکر تو دارد دل گرو || گردنش را میزنم تو شاد شو [ صفحه 320 ] بر سر کوریش کوريها نهم || او شکر پندارد و زهرش
69 مجمع: إبن عبّاس گفته است: مقصود « وَ ما أُنزِلَ إِلَیهِم » دهم آن چراغ او به پیش صرصرم || خود چه باشد اي مهین پیغمبرم
« لَأَکَلُوا مِن فَوقِهِم وَ مِن تَحت أَرجُلِهِم » قرآن است، و دیگران گفتهاند: یعنی هر چه خدا وسیلهي راهنمائی بامور دین قرار داده است
69 ابو الفتوح: إبن عبّاس و مجاهد گفتند: یعنی از باران آسمان و گیاه زمین بهرهمند میشوند. بعضی گفتند یعنی از میوهي درختها و
حبوب زمین که در بالا سر و پائین پاي آنها است استفاده خواهند کرد، و بعضی گفتهاند: یعنی از چهار جهت و از بود و نبود و از
همهي موجبات ممکن بهره میبردند و آوارهي شهرها نمیشدند و مجبور بپرداخت جزیه و خواري نبودند، چنانچه بنی قریظه و بنی
69 مجمع: مجاهد و سدّي گفتهاند و در « مِنهُم أُمَّۀٌ مُقتَصِ دَةٌ » 226- 27 -قرآن- 172 - نضیر گرفتار اینکه بیچارگی شدند. -قرآن- 1
تفسیر اهلبیت نیز نقل شده است که مقصود آن مردمی است که دین یهود و مسیحی را رها کرده و مسلمان شدند، و بعضی گفتهاند:
مقصود نجاشی پادشاه حبشه است، زجاج گفته است: یعنی آنها که با پیغمبر بحث و لجاج نکردند و اظهار دشمنی ننمودند و ممکن
30 سخن ما: 1- معرّفی - است مقصود مسیحیهاي مؤمن باشد که عیسی را پیغمبر میشناختند و مدّعی خدائی او نبودند. -قرآن- 1
مردمان لجوج است و پند از کار آنها و راهنمائی براه راست که چون یهود لجوج و کافر بودند، در گرفتاریها و حوادث راه زندگی
خود را گم کردند و خدا را بخیل دانستند، با اینکه اگر راه صلاح و فکر و عقل پیش می- گرفتند از همه نعمتها بهره مند میشدند،
صفحه 153 از 251
اینکه است که بیادآوري سرگذشت یهود مردم راهنمائی میشوند که مواظب خود باشند و از رفتار و سوء عاقبت آنها عبرت بگیرند.
[ [ صفحه 321
[ [سوره المائدة [ 5]: آیات 67 تا 69
یا أَیُّهَا الرَّسُول بَلِّغ ما أُنزِلَ إِلَیکَ مِن رَبِّکَ وَ إِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَه وَ اللّه یَعصِ مُکَ مِنَ النّاس إِن اللّهَ لا یَهدِي القَومَ الکافِرِینَ
67 ] قُل یا أَهلَ الکِتاب لَستُم عَلی شَیءٍ حَتّی تُقِیمُوا التَّوراةَ وَ الإِنجِیلَ وَ ما أُنزِلَ إِلَیکُم مِن رَبِّکُم وَ لَیَزِیدَن کَثِیراً مِنهُم ما أُنزِلَ إِلَیکَ ]
مِن رَبِّکَ طُغیاناً وَ کُفراً فَلا تَأسَ عَلَی القَوم الکافِرِینَ [ 68 ] إِن الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ الصّابِئُونَ وَ النَّصاري مَن آمَنَ بِاللّه وَ الیَومِ
656 معنی لغات: یعصمک- از مصدر عصم بفتح عین و - الآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوف عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُونَ [ 69 ] -قرآن- 1
سکون صاد بمعنی به- چنگ آوردن، جلوگیر شدن کسی را از بدي نگاهداشتن. تأس- از فعل اسی أسی بکسر سین در ماضی
بمعنی اندوهناك شد. جهت نزول: طبري: محمّد بن کعب قرظی روایت کرده است: در سفرها بهر منزلی که پیغمبر وارد میشد
مسلمانان و اصحاب آن حضرت سایهي درختی انتخاب میکردند که در آن استراحت میفرمود، روزي در منزلی زیر درختی بود
عربی با شمشیر آمد و گفت: کی تو را از من نجات میدهد! فرمود خدا، آن عرب را لرزه گرفت که بی اختیار سر خود را بدرخت
میکوبید تا مغزش پراکنده شد، اینکه آیه نازل شد. مجمع: حسن بصري گفته است: پیغمبر از قریش میترسید در ابلاغ مطالب،
بوسیلهي اینکه آیه خاطر آن حضرت آسوده شد، عایشه گفته است بوسیلهي اینکه آیه اعلام شد که پیغمبر چیزي از احکام را پنهان
نداشته است و همه را ابلاغ فرموده است و هر کس غیر اینکه معتقد باشد بر خطا رفته است، إبن عباس و جابر بن عبد اللّه [ صفحه
322 ] گفتند: پیغمبر [ص] مأمور شد علی [ع] را جانشین خود کند. پیغمبر [ص] ملاحظه فرمود که شاید مردم مخالفت کنند، اینکه
آیه نازل شد و پیغمبر روز غدیر خم آنحضرت را به- مقام خلافت خود معرّفی فرمود، و همین مطلب بروایات متعدد از امام باقر و
امام صادق علیهما السّلام نیز نقل شده است. ترجمه: 70 آهاي پیغمبر آنچه را ز پروردگارت بر تو فرود آمد بمردم برسان که گر
نرسانی پیغمبري نکردهاي و [ترس مدار که] خدا تو را ز آسیب مردم نگاه دارد چه همانا او راهنماي مردم کافر نمیشود 71 بگو:
اي وابستگان به کتاب آسمانی بچیزي شمرده نمیشوید مگر تورات و انجیل استوار دارید و بر آنچه از سوي پروردگارتان بر شما
فرود آمده و البتّه آنچه از پروردگارت بر تو نازل میشود بر سرکشی و بیدینی بیشتر آنان فروده میشود پس اندوه اینکه مردم کافر
در مجمع البیان از إبن عبّاس نقل کرده است: عدّه اي یهود به پیغمبر [ص] عرض «ِ قُل یا أَهلَ الکِتاب » : مدار. جهت نزول آیت دوّم
کردند: آیا تورات را از جانب خدا میدانی! فرمود بلی، آنها گفتند: پس ما اینکه را که تو قبول داري پذیرفتهایم و غیر آنرا
49 ترجمهي آیت 72 : [اینکه مدّعیان دینداري بدانند] کسانی که مؤمن - نمیپذیریم اینکه آیه در جواب آنها نازل شد. -قرآن- 23
شدند و آن کسان که یهودي بودند و صابئین و مسیحیان آن کسان بودند که خدا و روز رستاخیز باور دارند و کار شایسته کنند
70 تنویر المقباس إبن عبّاس: یعنی اینهائی که « ما أُنزِلَ إِلَیکَ » : پس البتّه ترسی براي شان نباشد و اندوهناك نشوند. سخن مفسّرین
خدا تو را مأمور کرده است: 1- بد شمردن بتها و خدایان مجعول آنها، 2- اعتراض بر آئین و رسومشان، 3- وادار کردن و دعوت
که آیت بعد از « لَستُم عَلی شَیءٍ » : 37 ابو الفتوح: یعنی آنچه خدا بتو فرستاده است که بیهود بگوئی - آنها بدین اسلام. -قرآن- 15
وَ اللّهُ » 14- بصورت جمع خواندهاند. -قرآن- 1 « رسالاته » 70 مجمع: عدّهاي از قرّاء «ُ رِسالَتَه » 92- اینکه آیه است. -قرآن- 70
70 روح البیان: نقل شده است که چون پیغمبر صلی الّله علیه و آله و سلّم بمدینه هجرت کرد، یهود گفتند: ما قدرت « یَعصِمُکَ
داریم که اگر در اینجا بمانی تو را بکشیم و اگر برگردي بتو اکرام و احترام خواهیم کرد، از اینکه جهت صد نفر مهاجر و انصار
24 [ صفحه 323 ] مواظب پیغمبر صلی الّله علیه و آله و سلّم بودند تا اینکه آیه نازل شد، فرمود: شما بجاي - شب و روز -قرآن- 1
200- 70 مجمع: علی بن عیسی گفته است: -قرآن- 151 « إِن اللّهَ لا یَهدِي القَومَ الکافِرِینَ » ، خود برگردید که خدا من را حفظ میکند
صفحه 154 از 251
یعنی خدا کومک و رهبري بکفر نمیکند، جبّائی گفته است: یعنی کافران را رهبري نمیکند بثواب و بهشت. فخر: یعنی آنچه
71 مجمع: بعضی گفتهاند: مقصود قرآن « وَ ما أُنزِلَ إِلَیکُم مِن رَبِّکُم » . میخواهند نمیتوانند انجام دهند، و راه آزار تو بر آنها بسته است
است، و بعضی گفتهاند: مقصود ایمان کامل است بتورات و انجیل که آنچه در آنها خدا براي شما فرستاده است بپذیرید و معرّفی
71 مجمع: اندوهناك نباش که تو را دروغگو مینامند، « فَلا تَأسَ » 42- پیغمبر هم از آنها است که در تورات و انجیل است. -قرآن- 1
یا بر اینکه کافرند و بر خود ستم میکنند، و یا اینکه در عالم دیگر مجازات خواهند شد، چون نتیجهي فکر و کار زشت خودشان
72 اینکه آیه با مختصر تفاوت در سورهي بقره آیت شصت و دوم آورده شده « إِن الَّذِینَ آمَنُوا تا آخر آیه » 14- است. -قرآن- 1
نوشتیم « إِنَّما وَلِیُّکُم اللّه تا آخر » 27 سخن ما: 1- آنچه در آیت 58 - است و ما در آنجا آنچه ممکن بوده است نوشتهایم. -قرآن- 1
نیز میتوان گفت چون عموم شیعه و عدّهي زیادي از بقیّهي مسلمین نوشتهاند و نقل « یا أَیُّهَا الرَّسُول بَلِّغ تا آخر » نسبت به- آیت 70
کردهاند که آیه براي تعیین علی است بخلافت، ولی مخالفین اینکه را قبول ندارند و میگویند: علاوه بر اشکالهاي لفظی اگر چنین
مطلب مهمّی در قرآن ثابت بود لااقل خود علی علیه السّلام بایستی پس از فوت پیغمبر [ص] اختیار را بدست بگیرد، چون وظیفه
آنحضرت بوده است و او در برابر وظیفهي خود نه از کس ملاحظه میکرد و نه میترسید. لیکن ما آنچه را که در آن آیه نوشتیم
136 [ صفحه 324 ] دوران - 63 -قرآن- 104 - تکرار میکنیم که اگر چه اینکه دعاوي جواب دارد، و اینکه مباحث براي آن -قرآن- 34
مناسب بود که شخصیّت علی [ع] بهمهي جهانیان معرّفی نشده بود، و فقطّ دو دسته از تعصّب و حسن ظن مقام آن بزرگوار را
دستخوش افکار خود و در عرض چند نفر، سیاستمدار عرب قرار میدادند، ولی امروز که دانشمندان مسیحی می نویسند: [دنیا با
چشم تعجّب و محبّت به علی مینگرد و او را پیشواي خیر و عدالت و پدر انسانیت میداند] دیگر مجالی براي اینگونه بحث و گفتگو
نیست. 2- آیه کمال قدرت و درستی و ثبات مقام پیغمبر را میفهماند که کوچکترین مصلحت بشر را از مردم پنهان نداشته است و
« قُل یا أَهلَ الکِتاب تا آخر » از بزرگترین دشمن و سختترین مقاومت نترسیده است و وظیفهي خود را انجام داده است. 3- آیت 71
میفهماند: 1- حقیقت دین دلبستگی بآفرینندهي جهان است. 2- اندیشهي عالم دیگر. 3- نیکوکاري بامید رستگاري، و جملهي آخر
تا آخر شاید اشاره باشد به اینکه که اعراض از اینکه سه اصل مولود انحراف است و سرکشی و گر نه هر که داراي « وَ لَیَزِیدَن کَثِیراً »
210- 38 -قرآن- 183 - وجدان سالم و عقل درست بود اینها را نتیجهي آفرینش انسان میداند. -قرآن- 13
[ [سوره المائدة [ 5]: آیات 70 تا 75
لَقَد أَخَذنا مِیثاقَ بَنِی إِسرائِیلَ وَ أَرسَلنا إِلَیهِم رُسُلًا کُلَّما جاءَهُم رَسُول بِما لا تَهوي أَنفُسُهُم فَرِیقاً کَذَّبُوا وَ فَرِیقاً یَقتُلُونَ [ 70 ] وَ حَسِبُوا
أَلاّ تَکُونَ فِتنَۀٌ فَعَمُوا وَ صَ مُّوا ثُم تابَ اللّه عَلَیهِم ثُم عَمُوا وَ صَ مُّوا کَثِیرٌ مِنهُم وَ اللّه بَصِ یرٌ بِما یَعمَلُونَ [ 71 ] لَقَد کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِن اللّهَ
هُوَ المَسِیح ابن مَریَمَ وَ قالَ المَسِیح یا بَنِی إِسرائِیلَ اعبُدُوا اللّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُم إِنَّه مَن یُشرِك بِاللّه فَقَد حَرَّمَ اللّه عَلَیه الجَنَّۀَ وَ مَأواه النّارُ وَ
ما لِلظّالِمِینَ مِن أَنصارٍ [ 72 ] لَقَد کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِن اللّهَ ثالِث ثَلاثَۀٍ وَ ما مِن إِله إِلاّ إِله واحِدٌ وَ إِن لَم یَنتَهُوا عَمّا یَقُولُونَ لَیَمَسَّن الَّذِینَ
924 مَا المَسِیح ابن مَریَمَ إِلاّ رَسُولٌ - کَفَرُوا مِنهُم عَذاب أَلِیم [ 73 ] أَ فَلا یَتُوبُونَ إِلَی اللّه وَ یَستَغفِرُونَه وَ اللّه غَفُورٌ رَحِیم [ 74 ] -قرآن- 1
] 208- قَد خَلَت مِن قَبلِه الرُّسُل وَ أُمُّه صِدِّیقَۀٌ کانا یَأکُلان الطَّعامَ انظُر کَیفَ نُبَیِّن لَهُم الآیات ثُم انظُر أَنّی یُؤفَکُونَ [ 75 ] -قرآن- 1
صفحه 325 ] معنی لغات: تهوي- از مصدر هوي بمعنی میل بامور مادي و معنوي، و حسبوا- از مصدر حسبان بضم حاء بمعنی
گمان. فعموا- از عمی بمعنی کوري، صمّوا- از صمم بفتح صاد و میم، بمعنی کري و ناشنوائی، تاب- از مصدر توبه بمعنی
برگشتن، درگذشتن و عفو کردن. انتهوا- از انتهاء به معنی رسیدن خبر، بجائی رسیدن، خودداري کردن. لیمسن-ّ از مصدر مس به
معنی پسودن و دست مالیدن، واصل کردن، اصابت کردن. خلت- از مصدر خلو، به معنی تهی و خالی شدن، ساکنین از جائی رفتن،
با « افوك » با فتح همزه و سکون فا و « افک » جائی منحصر به فرد شدن، چیزي گذشتن، با کسی خلوت کردن. یؤفکون- از مصدر
صفحه 155 از 251
ضم هر دو، بمعنی منصرف کردن و دروغ گفتن. ترجمه: 73 ما از خاندان اسرائیل پیمان گرفتیم [بموجب عقل و خرد و پیغمبران بر
یکتاپرستی و روش خردمندانه] و پیامبرانی براي شان فرستادیم ولی هر پیغمبري که بناخواستهشان چیزي آورد یا دروغزنش گفتند و
یا کشتند. 74 و پنداشتند گرفتاري نباشد و کر و کور شدند و خدا بخشیدشان و سپس بیشترشان کر و کور شدند [چه بهر روزگاري
مخالف حق شدند] و خدا بآنچه کنند بینا بود 75 . البتّه کافر شدند کسانی که گفتند: خدا همان مسیح پسر مریم است با اینکه مسیح
گفت: اي فرزندان [ صفحه 326 ] اسرائیل خداي پروردگار من و خود را پرستید چه آنکه با خدا انباز گرفت هرگز خدا او را در
درون بهشت نکند و جایگاه او دوزخ بود چه براي ستمکاران باوري نباشد 76 البتّه کافر شدند کسانی که گفتند: خدا سوّمین سه
آفریدگار است با اینکه جز خداي یکتا خدا نباشد و اگر ز آنچه گویند دست برندارند آن کسان که زیشان کافر بماند آزاري
دردناك ببینند 77 . پس چرا بازگشت بخدا نمیکنند و آمرزش از او نمیخواهند با اینکه خدا بخشنده است و مهربان 78 و بدانند
مسیح پسر مریم فقط پیغمبري بود و پیغمبرانی پیش از او بودهاند و مادرش زنی راستگو بود [و هر دو بمانند آدمیان] خوراك
میخورند. اي محمّد بنگر ما چگونه نشانههاي راستی و درستی را براي آنها نمودار میکنیم سپس آنها را بین چگونه تهمت و
73 طبري: مقصود از میثاق، پیمان بر توحید و اخلاص و انجام وظائف دینی « مِیثاقَ بَنِی إِسرائِیلَ » : دروغ میگویند. سخن مفسّرین
44 مجمع: یعنی اقرار بتوحید و انجام وظائف و تصدیق پیغمبران که آنها پیدایش پیغمبر را هم خبر داده بودند. - است. -قرآن- 15
با رفع نون قرائت کردهاند و دیگران با نصب، که قرائت مشهور است، « تکون » 74 مجمع: ابو عمرو و حمزه و کسائی « أَلّا تَکُونَ فِتنَۀٌ »
و إبن عبّاس گفته است مقصود از فتنه گرفتاري و مجازات اعمال بد آنها است. سدي گفته است: یعنی آزار و گرفتاري در دنیا،
25 تفسیر تنویر المقباس إبن عبّاس: یعنی از - مقاتل گفته است: یعنی گمان داشتند: گرفتار سختی و قحطی نخواهند شد. -قرآن- 1
74 فخر: کر و کوري دوباره یا بواسطهي تقاضاي دیدن خدا « ثُم عَمُوا وَ صَ مُّوا » . انکار و کشتن پیغمبران در دلها اثري نخواهد ماند
« کَثِیرٌ مِنهُم » 27- است که از موسی مطالبه کردند، یا چون پیغمبر را دروغگو شمردند، اینکه نسل هم باز کر و کور شدند. -قرآن- 1
18 [ صفحه 327 ] همزمان پیغمبر صلی الّله علیه و آله و - 74 مجمع: بعضی گفتهاند: مقصود از اینکه دو کلمه همان یهود -قرآن- 1
إِن اللّهَ » 38- 74 مفسّرین نوشتهاند: اینکه جمله تهدید، و تخویف اینطور مردم است. -قرآن- 1 « وَ اللّه بَصِ یرٌ بِما یَعمَلُونَ » . سلّم است
75 فخر: فرقهي یعقوبیّه ژاکوبیسم معتقد هستند حضرت مریم خداوندي زائید، و شاید مقصودشان اینکه باشد « هُوَ المَسِیح ابن مَریَمَ
48 تفسیر عبده: مسیحیها میگویند: خدا - که خداوند در ذات عیسی فرو رفته و تحلیل شده است و با او یکی شده است. -قرآن- 1
مینامند، یکی پدر و یکی پسر و دیگري روح القدس، که مسیح پسر است و خدا پدر « اقانیم » فراهم شده است از سه اصل که آنها
مَن یُشرِك بِاللّهِ » . است، و هر یک از دیگري جدا نیست و خود او است، پس نتیجه اینکه میشود که خدا مسیح است و مسیح خدا
75 فخر: اصحاب و همفکرهاي ما با اینکه جمله استدلال کردهاند که مردم فاسق غیر مشرك همیشه گرفتار « فَقَد حَرَّمَ اللّه عَلَیه الجَنَّۀَ
76 فخر: در اینکه عقیدهي « إِن اللّهَ ثالِث ثَلاثَۀٍ » 67- نخواهند بود، چون محرومیّت از بهشت منحصر شده است بمشرکین. -قرآن- 1
34 اوّل: مفسّرین گفتهاند مقصود مسیحیها اینکه بوده است که مریم و عیسی و خدا سه فرد - مسیحیها دو طریقه است: -قرآن- 1
آفریننده هستند که خدا یکی از آنها است یا اوّلین فرد است و واحدي گفته است: نمیتوانیم تکفیر کنیم آن که را بگوید: خدا سوّم
سه تا است، چون هر دو نفر که با هم باشند سوّمی آنها خدا است، مگر اینکه معتقد باشد که سوّمین خداها است دوّم: متکلّمین نقل
کردهاند که مسیحیها میگویند: یک جوهر داراي سه اصل است پدر و پسر و روح القدس، و هر سه یک خدا است مانند خورشید
که اصل کرهي آن، و پرتو و گرمی آن است، و مقصود از پدر ذات حق است و پسر کلمهي حق و روح القدس حیات است، و
کلمهي حق با جسد و تنهي عیسی متّحد شد و بیک صورت در آمد مانند شراب که بآب آمیخته شود. تفسیر عبده: بنظر طبري و
مفسّرین و مورخین آن زمان عقیدهي مسیحیها را [ صفحه 328 ] اینکه طور تشریح میکردند: 1- خدا جوهري است قدیم شامل سه
اصل: پدر و پسر و زن. 2- خداوند همان مسیح پسر مریم است. 3- مسیح پسر خدا است نه خدا و آفریننده. و لکن آنچه ما امروز از
صفحه 156 از 251
عقیدهي آنها مطّلع هستیم مسیحیهاي اینکه زمان معتقد هستند بسه اصل که هر یک عین دیگري و خود آن یکی است، پدر عین
پسر است و پسر عین روح القدس است، و اینکه عقیده را مسیحیها از پیشینیان خود گرفتهاند و مقصود و معنی آنرا نفهمیدهاند ولی
مردم فهمیده پیوسته به اینکه فکر هستند که اینکه مطلب را به چه صورت درآورند و درست کنند. و اگر آنرا انکار کنند عقیدهي
توده مردم از عالم مسیحی برمیگردد چنانکه یکی از علماي روشن- فکرشان با جوانان تحصیل کردهي سوریه گفته بود: ایکاش
میتوانستیم اینکه عقاید را رها کنیم، و اشخاصی هستند که معتقدند اینکه افکار باطل است و بیهوده ولی از قدیم بآن خوي گرفتهاند
و مثالهائی فرض کردهاند مثل اینکه شعر: نحن النّصاري آل عیسی المنتمی || حسب التّانّس للبتول المریم فهو الا له إبن الا له و
دوحه || فثلاثۀ فی واحد لم تقسم للاب لاهوت ابنه و کذا ابنه || و کذا هما و الرّوح تحت تقنّم کالشّمس یظهر جرمها بشعاعها||
و بحرّها و الکل شمس فاعلم سخن ما: همان ترجمه است و نقل از مفسّرین.
[ [سوره المائدة [ 5]: آیات 76 تا 81
قُل أَ تَعبُدُونَ مِن دُونِ اللّه ما لا یَملِک لَکُم ضَ  را وَ لا نَفعاً وَ اللّه هُوَ السَّمِیع العَلِیم [ 76 ] قُل یا أَهلَ الکِتاب لا تَغلُوا فِی دِینِکُم غَیرَ الحَقِّ
وَ لا تَتَّبِعُوا أَهواءَ قَوم قَد ضَلُّوا مِن قَبل وَ أَضَلُّوا کَثِیراً وَ ضَلُّوا عَن سَواءِ السَّبِیل [ 77 ] لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن بَنِی إِسرائِیلَ عَلی لِسان داوُدَ وَ
عِیسَ ی ابن مَریَمَ ذلِکَ بِما عَصَوا وَ کانُوا یَعتَدُونَ [ 78 ] کانُوا لا یَتَناهَونَ عَن مُنکَرٍ فَعَلُوه لَبِئسَ ما کانُوا یَفعَلُونَ [ 79 ] تَري کَثِیراً مِنهُم
705 وَ لَو کانُوا - یَتَوَلَّونَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَبِئسَ ما قَدَّمَت لَهُم أَنفُسُهُم أَن سَخِطَ اللّه عَلَیهِم وَ فِی العَذاب هُم خالِدُونَ [ 80 ] -قرآن- 1
146 [ صفحه 329 ] معنی لغات: - یُؤمِنُونَ بِاللّه وَ النَّبِی وَ ما أُنزِلَ إِلَیه مَا اتَّخَ ذُوهُم أَولِیاءَ وَ لکِن کَثِیراً مِنهُم فاسِقُونَ [ 81 ] -قرآن- 1
تغلوا- از غلوّ بمعنی زیاد روي و از اندازه بدر شدن. یعتدون- از مصدر اعتداء، بمعنی تجاوز از حقوق. ترجمه: 79 بآنها بگو: چرا
جز خدا را میپرستید که توان سود و زیان شما ندارد با اینکه شنوا و دانا خدا باشد و بس 80 بگو: اي اهل کتاب در دین خود
تندروي به- نادرست نکنید و بدنبال خواستههاي آن مردم نروید که خود از پیش گمراه بودند و بسیاري را گمراه کردند و ز راه
راست برکنار بودند 81 . آن کسان ز فرزندان اسرائیل که کافر شدند بزبان داود و عیسی مریم نفریدهاند از آن روي که نافرمانی
کردند و فزونخواه بودند 82 و ز ناپسند که میکردند دستبردار نبودند و البتّه چه بدکاري میکردند: 83 بیشتر اینکه مردم را بینی
دوستدار کافرانند و البتّه که بد چیزي بدست خود در جلو خویشتن بداشتند که خدا بر ایشان خشم گرفت و در آزار جاودان بمانند.
84 و اگر ایشان بخدا و پیغمبر و آنچه به پیغمبر فرود آمده میگرویدند کافران را دوست خود نمیگرفتند ولی بیشترشان بدکارند
بجاي « ما » 79 تأویلات کاشانی: با اینکه مقصود حضرت مسیح است، کلمه « ما لا یَملِک لَکُم » : [که دوست کافرانند]. سخن مفسّرین
- آورده شده است تا بفهمند که او را هم فقطّ با لفظ چیز میتوان نشان داد گر نه وجود حقیقی نیست و در پیشگاه -قرآن- 15 « من »
79 مجمع: روي اینکه سخن با مسیحیها است «ِ یا أَهلَ الکِتاب » : 38 [ صفحه 330 ] قدرت حق شخصیّت استوار ندارد. سخن مفسّرین
که عیسی را خدا و پسر خدا میدانند، ولی بعضی گفتهاند مقصود یهود و مسیحی است که یهود هم در بدرفتاري با عیسی علیه
80 مجمع: یعنی پیشوایان یهود و « أَهواءَ قَوم قَد ضَ لُّوا » 36- السّلام و محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم زیادهرو بودند. -قرآن- 15
مسیحیها که پیرو هوا و هوس بودند و آنچه بمیل خود میخواستند حکم دین میشمردند، به اینکه جمله مردم دوران پیغمبر را نهی
80 مجمع: اینکه جمله را دو «ِ وَ ضَلُّوا عَن سَواءِ السَّبِیل » 29- میکند از پیروي گذشتگان خودشان که آنطور گمراه بودند. -قرآن- 1
1- زجّ اج گفته است: چون دیگران را گمراه کردند، پس گمراهی علاوه است از آنچه خود بغلط 37- معنی کردهاند: -قرآن- 1
میرفتند. 2- اوّل گمراه بودند که در حق عیسی بد قضاوت کردند و بعد از راه مستقیم دین اسلام هم منحرف و گمراه شدند. فخر:
در اینکه جملهها بسه درجهي ضلالت توصیف شدهاند: 1- بیشتر گمراه بودند، 2- دیگران را هم مثل خود گمراه کردند، 3- بر
گمراهی تاکنون هم باقی هستند، و اینکه بالاترین حالت دوري از رحمت است و ممکن است مقصود از اینکه جمله آن باشد که
صفحه 157 از 251
چون اضلال و بد راهی مردم را هدایت و ارشاد می- پنداشتند، اینکه خود گمراهی دیگري بود، و ممکن است مقصود از جملهي
اوّل گمراهی از راه دین باشد، و دوّم گمراهی از راه بهشت. روح البیان: یعنی از راه مستقیم منحرف شدند که پیغمبر را تکذیب
کردند و بر آنحضرت حسد بردند. و شیخ نجم الدّین در تأویلات گفته است مسیحیها خواستند از راه عمل حق را دریابند و از راه
عقل احوال انبیاء را بفهمند سرگردان شدند، چون دیدند مسیح مرده زنده میکند و از گل پرنده میسازد، و اینکه اعمال کارهاي
پسر آئینه پدر است، و نیز چون دیدند عیسی بدون پدر متولّد شده است « الولد سرّ ابیه » خدا است، پس باید مسیح پسر خدا باشد که
عقل [ صفحه 331 ] آنها حکم کرد که فرزند بیپدر باید متولّد از خدا باشد، پس بعقل خود دریافتند، که عیسی فرزند خدا است،
لکن امّت محمّد صلی اللّه علیه و آله و سلّم راه حق را با جذبه و کشش خداوندي و پیروي از راهنمائی حبیب او پیمودند، و از رنج
و محنت استدلال به وسیلهي برهان وصال آسوده شدند، چنانچه شبلی بغدادي آنگاه که کتابهاي خود را میشست با آنها میگفت:
چه خوب راهنمائی هستید ولی پس از وصول به مقصد احتیاجی بشما نیست. مثنوي گوید: چون شدي بر بامهاي آسمان || سرد
باشد جست و جوي نردبان آینه روشن که شد صاف و جلی || جهل باشد بر نهادن صیقلی پیش سلطان خوش نشسته بس قبول||
زشت باشد جستن نامه و رسول پس پیروان محمّدي چون عارف بجلال خداوندي شدند بنور صفات حق تشخیص دادند که فقطّ
آدمی نگهبان امانت خداوند است که نور فیض الهی است و کاملترین فرد انسان پیغمبرانند، و چون عیسی از نور فیض حق بهرهمند
شد، باذن او مرده زنده میکرد، و از گل پرنده میساخت، او صورت و وسیله عمل بود و صفت خالقیّت حق موجب و اصل پیدایش،
همچنان که بوسیلهي مخروط بلّور از پرتو خورشید پنبه میسوزد، که آن مخروط وسیله است و بواسطهي صفا و قابلیّت، نور و
حرارت از سر چشمه فیض خورشید میگیرد و به پنبه نرم قابل احتراق میرساند تا آن میسوزد، پس فعل و کار سوختن از خورشید
است و سوزاندن از بلّور است که واسطهي رساندن فعل است بمفعول، پس استعداد بلّور موجب شده است که واسطهي رساندن نور
و حرارت باشد بپنبه، نه آنکه اصل خورشید در بلّور وارد شده باشد، همینطور است حال پیغمبران و أولیاء اللّه که واسطهي رساندن
فیض هستند، با اینکه تفاوت که پیغمبران خود داراي چنین استعداد هستند، ولی اولیاء بواسطهي پیروي پیغمبران باین مقام میرسند.
1- مجاهد و قتاده و حسن بصري [ 30 [ صفحه 332 - 81 مجمع: در معنی اینکه آیه چند قول است: -قرآن- 1 « لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا »
گفتند یعنی داود آنها را لعنت کرد، بوزینه شدند، و عیسی نفرین کرد بصورت خوك درآمدند، و از حضرت امام باقر [ع] نقل شده
است: چون یهود روز شنبه ممنوع از شکار ماهی بودند و نافرمانی کردند، داود نفرین شان کرد، و آنها که مائدهي آسمانی بدعاي
عیسی خوردند و باز هم بکفر خود باقی ماندند، آنحضرت آنها را نفرین کرد. 2- إبن عبّاس گفته است: یعنی در زبور داود و انجیل
عیسی کافران بنی اسرائیل ملعون معرّفی شدهاند، و مقصود از زبان آنها کتاب آسمانی نازل بر آنها است، 3- زجّ اج گفته است:
یعنی آنها لعنت کردند یهود و مسیحی که در دوران پیدایش اسلام آنرا نپذیرند، و مقصود از اینکه مطلب آن است که یهود بدانند:
همان پیغمبرها که وسیلهي افتخارشان هستند آنها را بر اینکه روش ناپسند نفرین کردهاند. روح البیان: انسان کاملی که نمایندهي
لطف و قهر حق است و خلیفت کامل صفات خداوند است دعا و نفرین او، دعا و نفرین خداوندي است، پس مظهر لعن زبان داود و
عیسی بود، ولی آن لعن از خدا بود و آن یهود ملعون خداوندي بودند، مثنوي گفته است: اینکه نکردي تو که من کردم یقین || اي
صفاتت در صفات مادفین تو در اینکه مستعملی نی عاملی || زان که محمول منی نی حاملی ما رمیت اذ رمیت گشته اي||
- 82 مجمع: إبن عبّاس گفته است: اینکه یهود سه دسته بودند: 1 «ُ لا یَتَناهَونَ عَن مُنکَرٍ فَعَلُوه » خویشتن در موج کف چون هشته اي
بدکاران که در روز شنبه ماهی شکار میکردند. 2- آنها که از کار بد منع و جلوگیري میکردند ولی با بدکاران آمیزش میکردند و
از آنها دوري نمینمودند: 3- آنها که چون بدکاري رایج شد، ترك آن مردم کردند و از آنها جدا شدند، و آن دو دستهي بدکار و
معاشر بدکاران باقی ماندند و هر دو را داود و عیسی لعنت کردند، و بعضی گفتهاند: مقصود از منکر شکار ماهی است. دیگري -
42 [ صفحه 333 ] گفته است: یعنی براي صدور حکم رشوه میگرفتند، و بعضی گفتهاند: یعنی ربا میخوردند، و آن پیه - قرآن- 1
صفحه 158 از 251
حیوان که حرام بود و نباید میخوردند میفروختند و بهاي آنرا تصرّف میکردند. فخر: ممکن است اعتراض شود که چگونه ممکن
است منکر و زشت انجام شده را ترك کنند! جواب آن است که: 1- خودداري از تکرار عمل زشت نداشتند و هر منکري که انجام
میدادند باز هم آنرا میپسندیدند و میکردند. 2- هر کار زشت که میخواستند و دسترس داشتند، خودداري و ترك آن نمیکردند،
83 مجمع: مقصود کفّار مکّه است که « تَري کَثِیراً مِنهُم یَتَوَلَّونَ » . -3 از اصرار و کوشش در زشتیهاي انجام شده دستبردار نبودند
39 و حضرت امام باقر [ع] - یهود با آنها طرح دوستی انداختند و وسیلهي جنگ احد بر علیه پیغمبر [ص] فراهم کردند. -قرآن- 1
وَ لَو کانُوا یُؤمِنُونَ » . فرموده است: یعنی با سلاطین و ستمگران دوست میشدند و کار زشت آنها را میستودند تا از آنها استفاده کنند
84 فخر: مقصود ایمان به حضرت موسی و تورات او است، که اگر بدرستی یهودي باشند نباید با کافران «ِ بِاللّه وَ النَّبِی وَ ما أُنزِلَ إِلَیه
دوست شوند که در تورات آنرا بسختی جلوگیر شده است پس معلوم است که براي جاه و مقام است و از اینکه جهت فاسق هستند،
کافران باشد، یعنی اگر اینکه کافران آمادهي اسلام بودند یهود با آنها دوست « یؤمنون » و قفّال گفته است: ممکن است مقصود از
77 تنویر المقباس إبن عبّاس: در جمله دو احتمال است: اوّل- اگر منافقین مؤمن میشدند یهود با آنها دوستی - نمیشدند. -قرآن- 1
84 مجمع: بدو جهت آنها « وَ لکِن کَثِیراً مِنهُم فاسِقُونَ » . نمیکردند، 2- اگر یهود مؤمن میشدند کافران مکّه دوست آنها نمیشدند
1- چون سرکش و متمرد از امر خدا بودند با فسق مناسبتر است در بلاغت و رسا بودن مطلب تا 41- فاسق نامیده شدهاند: -قرآن- 1
توصیف بکفر، 2- چون با کفر و بیدینی باز فاسق هم بودند، [ صفحه 334 ] براي فهماندن اینکه است که در کفر خود ثابت قدم
نیستند و منحرف میشوند. سخن ما: 1- همانطور که مکّرر نوشتهایم باز معرّفی و رسوائی یهود است و همقدمهاي آنها بچندین فکر و
عمل و سابقه بد، اوّل: زیاده روي و غلوّ در دین، 2- پیروي گمراهان و موجب گمراهی دیگران، 3- از قدیم بدرفتار و بدکردار
بودند که مربیها و پیشواهاي هر زمان هم ناچار میشدند و آنها را نفرین میکردند، 4- نشانهي اینکه خوي و اخلاق آن که هنوز هم با
داشتن کتاب و عقیدهي بتوحید با بتپرستان دوستی و همکاري میکنند. 2- استفادهي دیگر از آیت آخر است که میفهماند
همکاري و دوستی نشانهي فکر و ارزش شخص است، و اگر کسی خود فاسق و منحرف نباشد با اینطور مردم دوست و یاور
نمیشود، چنانکه یهود مدینه بد و بدپسند بودند و با بدان و بتپرستان دوست شدند و همکاري کردند، و بت پرستان مکّه را بجنگ
« جزؤ هفتم » . با پیغمبر وادار میکردند
[ [سوره المائدة [ 5]: آیات 82 تا 86
لَتَجِدَن أَشَدَّ النّاس عَداوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الیَهُودَ وَ الَّذِینَ أَشرَکُوا وَ لَتَجِدَن أَقرَبَهُم مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قالُوا إِنّا نَصاري ذلِکَ بِأَن مِنهُم
قِسِّیسِینَ وَ رُهباناً وَ أَنَّهُم لا یَستَکبِرُونَ [ 82 ] وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنزِلَ إِلَی الرَّسُول تَري أَعیُنَهُم تَفِیض مِنَ الدَّمع مِمّا عَرَفُوا مِنَ الحَق یَقُولُونَ
رَبَّنا آمَنّا فَاکتُبنا مَعَ الشّاهِدِینَ [ 83 ] وَ ما لَنا لا نُؤمِن بِاللّه وَ ما جاءَنا مِنَ الحَق وَ نَطمَع أَن یُدخِلَنا رَبُّنا مَعَ القَوم الصّالِحِینَ [ 84 ] فَأَثابَهُمُ
اللّه بِما قالُوا جَنّات تَجرِي مِن تَحتِهَا الَأنهارُ خالِدِینَ فِیها وَ ذلِکَ جَزاءُ المُحسِنِینَ [ 85 ] وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصحابُ
789 [ صفحه 335 ] معنی لغات: قسّیسین- جمع قسّیس با کسر قاف و سین، بمعنی کاهن و یکی از درجات - الجَحِیم [ 86 ] -قرآن- 1
روحانی مسیحی. رهبان- جمع راهب، زاهد و عابد دیرنشین مسیحی، تفیض- از مصدر فیض بفتح فاء بمعنی زیاد و جاري شدن، پر
شدن، ریختن، سرریز شدن، با تزاحم متفرّق شدن. دمع- با فتح دال و سکون عین بمعنی اشک چشم. أثاب- از مصدر اثابه بمعنی
تندرست شدن، پاداش و مزد دادن، حوض را پر کردن. جهت نزول: طبري: سعید بن جبیر گفت: نجاشی پادشاه حبشه عدّه اي را
خدمت پیغمبر فرستاد، آنحضرت آیاتی از قرآن براي آنها خواند، و آنها مسلمان شدند و در توصیف شان اینکه آیه نازل شد و
برگشتند و خبر بردند و پادشاه مسلمان شد، و تا هنگام مرگ مسلمان بود، و در مدینه پیغمبر [ص] فرمود برادر شما مرده است براي
او نماز میّت خواند، سدّي گفت: پادشاه حبشه دوازده نفر خدمت پیغمبر فرستاد که هفت نفر قسّیس و پنج نفر راهب بودند تا
صفحه 159 از 251
آنحضرت را ببینند و سخنانش را بشنوند و از آنحضرت توضیحاتی بخواهند، چون آمدند و گفت و گو کردند و قرآن را شنیدند،
گریستند، و مسلمان شدند، آیه براي معرّفی آنها نازل شد. ترجمه: 85 سختترین دشمنان مؤمنان یهودیان بینی و آن کسان
مشرك شدند [و براي آفریدگار انباز پنداشتند] و نزدیکتر بدوستی مؤمنان آن کسان بینی که گفتند: ما نصاري هستیم. اینکه دوستی
از آن رو است که دسته اي از ایشان کاهنند و دیرنشین و گردنفرازي نمیکنند. 86 و چون آن را که به پیغمبر نازل شده بشنوند
چشمهاشان را بینی ز اشک پر شده از آنجا که درستی و حق را بشناختهاند و گویند: پروردگارا ما گرویدیم پس ما را در شمار
گواهان بحق بنویس. 87 چه شده است ما را که بخدا نگرویم و بآنچه حق است و بما رسیده با اینکه آرزو داریم پروردگار- مان ما
را درون مردم درستکار بشمار آورد! پس خداوند بمزد سخنشان بهشتان جاودان داد که نهرهاي آن ز زیر روان بود و همین است
پاداش نکوکاران. 88 و آن [ صفحه 336 ] کسان که کافر شدند و نشانه هاي [درستی سخن پیغمبر] ما را دروغ شمردند، یاران آتش
85 مجمع: إبن زید گفته است: یعنی عابدها. قطرب گفته است: یعنی علماء و بعضی گفتهاند: « مِنهُم قِسِّیسِینَ » : بودند. سخن مفسّرین
37 ابو الفتوح نوشته است: - یعنی آن مسیحیها که انجیل را بدرستی محافظت کردند و بمفاد آن عقیده و عمل داشتند. -قرآن- 15
« ذلک بان منهم صدّیقین و رهبانا » : مرا گفت « ذلِکَ بِأَن مِنهُم قِسِّیسِینَ وَ رُهباناً » : سلمان پارسی گفت: اینکه آیه برسول میخواندم
51 فخر: علّت تفاوت بین یهود و نصاري در اینکه آیه آن است که یهود مردمی حریص بودند از اینکه - اشاره بمعنی آن. -قرآن- 1
جهت آنها بهر کس مال و جاهی داشت حسد میبردند و داراي اخلاق رذیله بودند، ولی در میان مسیحیها چون مردمی راهب و از
دنیا گذشته زیاد بود، داراي اینکه اخلاق زشت نبودند و حسد نداشتند و زودتر بشنیدن سخن حق تسلیم میشدند، و براي همین
خوي پارسائی در قرآن از انها ستایش شد با اینکه کفرشان شدیدتر بود که عیسی را فرزند خدا میدانستند و یهود با اینکه بتوحید
- «1». نزدیکتر بودند و اینگونه عقاید شرك و کفر کمتر داشتند، ولی بواسطهي حرص و حسد و بغض شان مورد مذمّت شدند
87 مجمع: إبن عبّاس گفته است: یعنی ما را در شمار گواهان بحق بنویس. حسن بصري « فَاکتُبنا مَعَ الشّاهِدِینَ » 624- پاورقی- 622
گفته است: یعنی در شمار آنها که گواه درستی اسلام و ایمان هستند، جبائی گفته است: یعنی از آنها که بدرستی قرآن و پیغمبر
بگوش دل شنیدند و « أَ لَست بِرَبِّکُم » 32 [ صفحه 337 ] روح البیان: اینها مردمی بودند که خطاب - گواهی میدهند. -قرآن- 1
پذیرفتند، از آنجهت چون کلام پیغمبر و قرآن را شنیدند حقیقت را شناختند و بیاد روز الست و مشاهدهي جمال حق از شوق و
67 خوي بد در ذات تو اصلی نبود || کز بد اصلی نیاید جز جحود آن بد - معرفت گریه کردند. مثنوي گفته است: -قرآن- 44
عاریّتی باشد که او || آرد اقرار و شود او توبه جو همچو آدم ذلّتش عاریه بود || لا جرم اندر زمان توبه نمود چون که اصلی بود
جرم آن بلیس || ره نبودش جانب توبهي نفیس رو که اکنون دست در دولت زدي || درفکندي خود بتخت سرمدي اهدنا گفتی
صراط مستقیم || دست تو بگرفت و بردت تا نعیم نار بودي نور گشتی اي عزیز || غوره بودي گشتی انگور و مویز اختري بودي
میفهماند علم و تقوي سرمایهي « ذلِکَ بِأَن مِنهُم قِسِّیسِینَ تا آخر » شدي تو آفتاب || شاد باش اللّه اعلم بالصّواب سخن ما: 1- جمله
هدایت است، که خوي تسلیم و آمادگی براي انسان تولید میکند و جلوگیر از کبر و گردنفرازي میشود، تا او را بدرجهي کمال و
ما » میفهماند: همه کس طالب صلاح و سعادت است و جملهي « نَطمَع أَن یُدخِلَنا تا آخر » 2- جملهي 59- سعادت برساند. -قرآن- 22
- میفهماند اگر راه آنرا بکسی نشان دادند، چرا جهل و جمود بر خود روا دارد، و از آرزوي خود بازماند! -قرآن- 13 «ُ لَنا لا نُؤمِن
125- -37 قرآن- 104
[ [سوره المائدة [ 5]: آیات 87 تا 88
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّبات ما أَحَل اللّه لَکُم وَ لا تَعتَدُوا إِن اللّهَ لا یُحِبُّ المُعتَدِینَ [ 87 ] وَ کُلُوا مِمّا رَزَقَکُم اللّه حَلالًا طَیِّباً وَ
258 معنی لغات: طیّبات- جمع طیّب، پسند و خوش آیند و ملایم با طبع و غیر منفور. - اتَّقُوا اللّهَ الَّذِي أَنتُم بِه مُؤمِنُونَ [ 88 ] -قرآن- 1
صفحه 160 از 251
[ صفحه 338 ] جهت نزول: مجمع: مفسّرین گفتهاند: روزي پیغمبر [ص] از گرفتاريهاي عالم دیگر نقل میفرمود، مردم ناراحت
شدند و گریستند، ده نفر آنها علی و ابو بکر و عبد اللّه مسعود و ابو ذرّ و سالم مولاي حذیفه و عبد اللّه عمر و مقداد و سلمان و
معقل بن مقرّن و عثمان بن مظعون در منزل عثمان بن مظعون اجتماع کردند و با یکدیگر قرار دادند خود را از تمام لذّتهاي زندگی
محروم کنند و ترك دنیا نمایند و بیابانگرد شوند و بعضی خواستند خود را از آلت مردي محروم کنند، اینکه خبر به پیغمبر [ص]
رسید، بخانهي عثمان رفت او نبود، از همسرش پرسید اینکه مطلب درست است که اینها چنین تصمیمی دارند، آن زن چون از دروغ
احتراز داشت و هم از فاش کردن کار شوهر خود، عرض کرد: اگر عثمان چیزي عرض کرده است او راست میگوید، پیغمبر [ص]
برگشت، عثمان آمد، زن قضیّه را نقل کرد، او با یاران خود خدمت پیغمبر [ص] رفت پیغمبر فرمود چنین چیزي شنیدم، آنها عرض
کردند: درست است و ما بمنظور خیر و سعادت اینکه قصد داریم، فرمود: روش من برخلاف اینکه است و هر کس از روش و سنت
من رو گردان باشد از من نیست، آنگاه مردم را جمع کرد و خطبهاي انشاد فرمود، و اعتراض نمود که چرا یک عدّه چنین تصمیم
گرفتند شما نباید مانند دیرنشینان مسیحی باشید، در دین اسلام چنین چیزها روا نیست، و بجاي بیابانگردي و دیرنشینی شما روزهي
رمضان است و جهاد، آنگاه اینکه آیه نازل شد، و از حضرت امام صادق علیه السّلام روایت شده است که: اینکه آیه براي سه نفر
نازل شد: 1- علی که سوگند یاد کرد که هرگز بشب نخوابد مگر خدا نخواهد 2- بلال مؤذّن که سوگند یاد کرد: هیچ روز
بیروزه نباشد، 3- عثمان بن مظعون، سوگند یاد کرد که در تمام عمر با زنان نیامیزد. طبري و اسباب النّزول سیوطی: پسر زید بن
اسلم از پدرش نقل کرد: عبد اللّه رواحه کسی را بمهمانی خواند، و خود نزد پیغمبر بود، چون بخانه آمد مشاهده کرد که براي
میهمان غذا نیاوردهاند بزنش اعتراض کرد: چرا تا اینوقت [ صفحه 339 ] مهمان را منتظر گذاشته اي، زن گفت بانتظار تو بودیم، او
گفت اینکه غذا بر من حرام باد که مهمان در انتظار آن باشد، زن گفت: پس بر من هم حرام، آن مهمان نیز غذا را بر خود حرام
کرد، عبد اللّه چون دید کار به اینکه جا کشید، دست بغذا برد و گفت: بخورید بنام خدا، پس از آن که حضور پیغمبر [ص] رسید و
قضیّه را بعرض پیغمبر رساند، اینکه آیه نازل شد. ترجمه: اي مؤمنین 90 چیزهاي پاکیزه که خدا بر شما حلال کرده بر خود حرام
نکنید و ز اندازه در نگذرید چه آنها که زیاد روند خدا دوستشان ندارد 91 و از آنچه خدا روزي شما کرده بآن گونه که پاك و
90 مجمع در معنی «ُ لا تُحَرِّمُوا طَیِّبات ما أَحَل اللّه » : روا بود بخورید و از خشم خدا که باو گرویدهاید پرهیز کنید. سخن مفسّرین
اینکه جمله چند احتمال است: 1- معتقد نشوید که اینکه جور چیزها حرام است 2- اظهار نکنید که اینها حرام است، 3- حکم
نکنید و فتوي ندهید بر حرمت اینکه چیزهاي پاکیزه که خدا حلال کرده است، 4- اینها را مانند چیزهاي حرام مشمارید که از آنها
اجتناب کنید، 5- بوسیلهي نذر و قسم آنها را بر خود حرام نکنید، و لازم است از آیه همهي اینکه معانی را استفاده کنیم. -قرآن-
62-15 فخر: ارتباط اینکه آیه بایات جلو آن است که چون رهبان مسیحی ستوده شدند، براي رفع اشتباه مسلمانان که آن روش
پسندیده است، باین آیه فهمانده شد که مسلمان نباید مانند مسیحی راهب و تارك دنیا باشد، و معنی ششم براي جملهي بالا اینکه
است که مال حرام غیر را بمال حلال خود آمیخته نکنید و هم چیز پاك و حلال را بوسیلهي مخلوط کردن با نجس بر خود حرام
90 ابو الفتوح نوشته است: بعضی گفتند مراد آن است که تعدّي مکنید از حلال بحرام، بعضی گفتند: مراد « وَ لا تَعتَدُوا » . نکنید
باعتداء آن است که در اینکه معنی غلوّ مکنید بخویشتن خصی کردن که خداي تعالی دوست ندارد آنان را که اعتدا و اسراف و
91 روح البیان: بگفتهي امام فخر اینکه جمله میفهماند که خدا عهده دار «ُ مِمّا رَزَقَکُم اللّه » [ 18 [ صفحه 340 - غلو کنند. -قرآن- 1
روزي هر کسی است، و گر نه، نمیگفت: از آن روزي که خدا داد بخورید و چون خدا متکفّل روزي است نباید انسان غم روزي
بخورد و خود را برنج بدارد، و باید توکّلش بوعده و احسان خدا باشد، و از اینکه جهت در حدیث است: تقوي پیشه کنید، و با
28 از آستان پیر مغان سر چرا کشیم || دولت در اینکه سرا و - خوبی و نیکی روزي طلب کنید: حافظ گفته است: -قرآن- 1
گشایش در اینکه در است ما آبروي فقر و قناعت نمیبریم || با پادشه بگوي که روزي مقدّر است در کوي ما شکسته دلی میخرند
صفحه 161 از 251
و بس || بازار خود فروشی از آن سوي دیگر است صائب گفته است: رزق اگر بر آدمی عاشق نمیباشد چرا ||! از زمین گندم
گریبان چاك میآید برون! نقل کردهاند: عثمان مظعون حضور پیغمبر [ص] عرض کرد: بدلم میگذرد که خود را آخته کنم و از
نیروي مردي محروم، شما هم اینکه را تجویز میفرمائید، آنحضرت فرمود: از اینکه افکار خود را دور بدار که روزه وسیلهي
هین .« لا رهبانیّۀ فی الاسلام » جلوگیري از نیروي مردي است و امت من بجاي آن کار باید روزه بدارند، مثنوي گفته است در شرح
مکن خود را خصی رهبان مشو || ز انکه عفّت هست شهوت را گرو بیهوي نهی از هوي ممکن نبود || هم غزا با مردگان نتوان
نمود انفقوا گفته است پس کسبی بکن || زان که نبود خرج بیدخل کهن گرچه آورد انفقوا را مطلق او || تو بخوان، که اکسبوا
ثم انفقوا همچنین چون شاه فرمود اصبروا || رغبتی باید کزو تابی تو رو [ صفحه 341 ] چون که نبود رنج صبري مر ترا || شرط
نبود، پس فرو ناید جزا حبّذا آن شرط و شادا آن جزا || آن جزاي دلنواز جان فزا مجمع: روایت شده است که پیغمبر گوشت مرغ و
حلوا میل میفرمود و میگفت مؤمن شیرین است و شیرینی را دوست میدارد، همانا گوشه اي در معده است که باید با شیرینی پر
میخورد، مردي نزد او آمد، از او پرسید: سلیقهي تو نسبت باین خوراك چی است! « فالوذج » شود، و نقل کردهاند که حسن بصري
جواب داد: نمیخورم و دوست ندارم، حسن با تعجّب رو بدیگري کرد و گفت: آیا شخص مسلمان آب دهن زنبور با مغز گندم و
روغن گاو را نمیپسندد! روح البیان: مردي بفضیل عیاض گفت: من خبیص [یک جور حلوائی است] نمیخورم تا زاهد باشم، او
جوابش داد: تو با پدر و مادر و خویشانت چه طور رفتار میکنی! و نیز با همسایه، و با مسلمانان تا چه اندازه مهربانی میکنی! در
هنگام غضب و بدرفتاري مردم با تو گذشت و نیکی تو با آنها تا چه حد است، و در برابر سختیها چه اندازه تحمّل داري! تو باین
[ وظایف نیازمندتر هستی از ترك خوراك لذیذ. سخن ما: همان است که در ترجمه و نقل از دیگران نوشتیم. [ صفحه 342
[