گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
سورهي انعام



اشاره
قُل تَعالَوا أَتل ما » - تنویر المقباس إبن عبّاس: اینکه سوره یکبارگی در مکّه نازل شده است مگر پنج آیه که در مدینه نازل شد. اوّل
صفحه 180 از 251
تا آخر، که « وَ مَن أَظلَم مِمَّن افتَري عَلَی اللّه کَذِباً » - تا آخر. پنجم « وَ ما قَدَرُوا اللّهَ » - 176 چهارم - تا سه آیه. -قرآن- 132 « حَرَّمَ رَبُّکُم
112 مجمع: مردم کوفه آیات اینکه سوره را یک صد و شصت و پنج - 34 -قرآن- 54 - اینکه پنج بمدینه نازل شد. -قرآن- 10
دانستهاند، اهل بصره و شام شصت و شش و حجازیها شصت و هفت گفتهاند. سورهي ششم بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیمِ
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 1 تا 3
37 الحَمدُ لِلّه الَّذِي خَلَقَ السَّماوات وَ الأَرضَ وَ جَعَلَ الظُّلُمات وَ النُّورَ ثُم الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِم - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
یَعدِلُونَ [ 1] هُوَ الَّذِي خَلَقَکُم مِن طِین ثُم قَضی أَجَلاً وَ أَجَل مُسَ  می عِندَه ثُم أَنتُم تَمتَرُونَ [ 2] وَ هُوَ اللّه فِی السَّماوات وَ فِی الَأرضِ
381 معنی لغات: یعدلون- از مصدر عدول و عدل بمعنی منحرف شدن، و - یَعلَم سِرَّکُم وَ جَهرَکُم وَ یَعلَم ما تَکسِبُونَ [ 3] -قرآن- 1
منصرف شدن از چیزي، توجّه کردن و رو آوردن بچیزي هموزن و برابر قرار دادن. طین- خاك، اجل- وقت، هنگام سر رسید
وعده. تمترون- از مصدر امتراء بمعنی شک کردن و دو دل بودن. جهت نزول: ابو الفتوح نوشته است: مقاتل گوید سبب نزول آیه
خداي تو کیست! گفت [ صفحه 387 ] خداوند آسمانها و « من ربّک » سوره آن بود که مشرکان با رسول محاجّه کردند، گفتند
زمینها، ایشان جحود کردند و تکذیب او کردند در اینکه حدیث خداي تعالی اینکه سوره فرستاد. ترجمه: 1 بنام خداي مهربان
بفرمانبران بخشنده بآفریدگان. ستایش ویژه آن خدا است که آسمانها و زمین آفرید و تیرگی و روشنی درست کرد. و [با اینکه
نموداري قدرت او] کسانی که کافر بودند ز پروردگار خود روي گردان [به- سوي بتها] شدند. 2 همان خدا است که شما را ز گل
آفرید و مرگی بسرنوشت کرد که هنگام معین آن نزد خود او است [و کسی راز آن خبر نیست]. و شما پس از آن [نموداري
قدرت] دو دل ماندهاید. 3 با اینکه او است خداي در آسمانها و زمین و نهان و آشکارتان بداند و هر آنچه کنید و بچنگ آورید.
چون عرب جاهلی نذر و کشتار حیوان را مسئله مهم میدانست و خوي او بود که پارهاي چیزها را حلال :« فی ظلال » : سخن مفسّرین
الحَمدُ » . و دیگر را حرام شمارد تمام اینکه سوره بنام انعام شد تا اهمیّت آن تقلیدها و زشتی یکایک آن حلال و حرامها نمودار شود
18 تنویر المقباس: اینکه سوره بمکّه - 1 مجمع: بعضی گفتهاند: مقصود باین جمله امر است، ستایش بکنید خدا را. -قرآن- 1 «ِ لِلّه
نازل شد جز پنج آیه [تَعالَوا أَتل ما حَرَّمَ] تا سه آیه و [ما قَدَرُوا اللّهَ] تا دو آیه که بمدینه نازل شده است و صد و بیست و شش آیه
128 روح البیان: در تأویلات نجمیّه گفته است: یعنی هر آفریده که ستایش کند خدا را آن - 89 -قرآن- 107 - است. -قرآن- 60
ستایش مال خدا است و مملوك او است، چون نیرو و استعداد ستایش را او بخشیده و هم او تحریک بر ستایش کرده است که بآثار
قدرتش ستایشش کنند، پس تمام ستایشها جملگی ملک او و مختص باو است. و در اینکه جمله که حمد را وابسته بذات حق کرده
اشاره است که او شایستهي حمد و ستایش است چه کسی و ستایشگري باشد یا نه، مثنوي گفته «ِ الحَمدُ لِلّه » است و گفته شده است
425 [ صفحه 388 ] خلق ما بر صورت خود کرده حق || وصف ما از وصف او گیرد نسق چون که آن خلّاق - است: -قرآن- 408
شکر و حمد جواست || آدمی را مدح جوئی نیز خوست خاصه مرد حق که در فضل است چست || پر شود زان باد چون مشک
درست ور نباشد اهل زان باد دروغ || خیک بدریده است کی گیرد فروغ تفسیر صفیعلیشاه: مر ستایش ذات حق را در خور است
||کز سپاس و نعت خلقان برتر است مرجع هر حمد و نعتی ذات او است || هر ثناگو خود یک از آیات او است قدر هستی هر
یکی از ممکنات || حمد او گویند از کل جهات قطره گوید حمد او بر قدر خویش || بحر کوشد در ثناش از قطره بیش حقّ
حمدش را نداند کس تمام || غیر ذات بیتعیّن و السّلام تفسیر نفحۀ الرّحمان نهاوندي: تمام اقسام چهارگانهي حمد مختص و
ملک خدا است بزبان و دل باشد و یا بحالات و افعال باشد، و آنها را قولی و قلبی و افعالی و حالی مینامند، پس آنکه بزبان حمد
کند و یا آنکه در دل با خبر و متوجّه باشد بقدرت و صفات جمال و جلال حق،ّ و یا آنکه از شوق و دلباختگی بحق پیوسته در
عبادت و طاعت و فرمانبري است و هر چه میکند با امر حق انجام میدهد و یا آنکه در همهي حالات خود سپاسگزار است و آنچه
صفحه 181 از 251
خَلَقَ » . میبیند و میشنود و بر سرش میآید از حق میداند و میبیند او خوشنود است، همهي اینها اقسام حمد و ستایش خداوند است
71 سدّي گفت: مراد بظلمات و نور شب و روز - 1 ابو الفتوح نوشته است: -قرآن- 1 « السَّماوات وَ الأَرضَ وَ جَعَلَ الظُّلُمات وَ النُّورَ
است، قتاده گفت: مراد بهشت و دوزخ است، و بعضی دگر گفتند: مراد حقیقت روشنائی و تاریکی و اینکه اولیتر است براي دو
وجه، یکی براي عموم را و دیگر براي حمل کلام علی ظاهره و حقیقته بعضی گفتند که تقدیر آن است که آسمان و زمین بیافرید و
ظلمات و نور آفریده بود پیش از آن. [ صفحه 389 ] تأویلات کاشانی: جهت اختصاص حمد بذات الهی آن است که به قدرت او
است آغاز آفرینش آسمانهاي عوالم روحانی، و زمین عالم جسمانی، و ایجاد تاریکیها و ظلمات پردهي پندار در اینکه عالم
جسمانی زمینی، و نمودار کردن نور ادراك و علم از عالم ارواح آسمانی. روح البیان: انتخاب آسمان و زمین از دیگر آفریدهها
براي آن است که مردم آن دو را بزرگترین آفریده در جلو چشم میبینند، و از آن دو استفاده میکنند و پند و عبرت میگیرند، و
روایت شده است که اینکه آیه براي تکذیب مجوسیها نازل شد که معتقد بودند: خدا نور آفریده و شیطان و ظلمت، و در تفسیر
تیسیر نوشته است اینکه ردّ بر ثنویّه است و آنها که معتقد به دو اصل نور و ظلمت بودهاند و نور را از یزدان و ظلمت را از اهریمن
میدانستهاند. مواهب علیه یا تفسیر حسینی: بعضی معنی کردهاند: جهل و علم آفرید و یا فرمانبري و نافرمانی یا بهشت و دوزخ، و
هدایت و گمراهی هم گفتهاند، و از اینکه جهت: ظلمات لفظ جمع گفته شده است که ضلالت متعدد است، و نور مفرد آورده شده
است چون هدایت یکی است. و در بحر الحقایق آورده که بیافرید آسمان دل و زمین نفس را و پیدا کرد ظلمات نفوس را از صفات
بهیمی حیوانی، و اخلاق سبعی شیطانی، و ظاهر ساخت نور قلوب را از اوصاف ملکی روحانی و اخلاق ملکی ربانی تا اینجا منقول
19 مجمع: یعنی کافران دیگري را با خدا مساوي میدانند و برابر میگذارند، و از مجاهد و « از تفسیر حسینی است. رَبِّهِم یَعدِلُونَ
26 -پاورقی- - قرآن- 1 - .«19» حسن بصري نقل شده است یعنی: دیگري را با خداي خود شریک در عبادت و پرستش قرار میدهند
-2 طبري: بعضی گفتهاند مقصود از اجل اوّل هنگام «ُ ثُم قَضی أَجَلًا وَ أَجَل مُسَ  می عِندَه » [ 65 [ صفحه 390 - 231-229 -قرآن- 27
مرگ است و اجل دوّم مدّت میان مرگ و زندگی دوباره است، و از إبن عبّاس نقل شده است: اجل اوّل حالت خواب است که
53 ع: سعید بن جبیر و مجاهد گفتهاند: اجل اوّل بمعنی مدّت - انسان مانند مرده است، و اجل دوّم هنگام مرگ است. -قرآن- 1
«ُ مُسَ  می عِندَه » زندگی در اینکه عالم است، و اجل دوّم مدّت همیشگی عالم دیگر است و اینکه مدّت براي آن توصیف شده است به
و کسی را بآن دسترس نیست، ابو مسلم گفته است: یعنی «20» چون در لوح محفوظ معیّن است که آن مدت حکومت خداوند است
عمر گذشتگان و مدّت عمر آیندگان که نزد خدا معیّن است.و کسی را بآن دسترس نیست، ابو مسلم گفته است: یعنی عمر
2 مجمع: یعنی با « ثُم أَنتُم تَمتَرُونَ » 285- 213 -پاورقی- 283 - گذشتگان و مدّت عمر آیندگان که نزد خدا معیّن است. -قرآن- 193
اینکه میبینید شما را خدا از خاك آفریده است و به أحوالی دگرگونتان میکند تا دم مرگ باز شک در قیامت و بازگشت خود
29 مثنوي در دفتر چهارم دنبالهي حکایت بلقیس شعري دارد مناسب اینجمله خاك را و نطفه را و مضغه را|| - میکنید. -قرآن- 1
66 تو بدان عاشق بدي در - فرمت- 64 -» پیش چشم ما همی دارد خدا کز کجا آوردمت اي بد نیت || که از آن آید همی خفرنجیت
25 خاك را تصویر اینکه کار از کجا|| - فرمت- 23 - «22» دور آن || منکر اینکه فضل بودي آن زمان حجت انکار شد انشار تو
نطفه را خصمی و انکار از کجا چون در آندم بیدل و بیسربدي || فکرت و انکار را منکر بدي از جمادي چون که انکارت برست
||هم از اینکه انکار حشرت شد درست پس مثال تو چو آن حلقه ز نیست || کز درونش خواجه گوید خواجه نیست پس هم
3 تفسیر حسینی نوشته است: در « یَعلَم سِرَّکُم وَ جَهرَکُم » [ انکارت مبین میکند || کز جماد او حشر صد فن میکند [ صفحه 391
فتوحات آورده که سرّکم اشارت است به نسبت باطنی انسان، و جهرکم عبارت از نسبت ظاهري او است، و در نقد النّصوص
فرموده: انسان مرآتی است ذات وجهین، در یک رویش خصائص ربوبیت پیدا، و در دیگر رویش نقایص عبودیت هویدا، چون
بخصایص ربوبیّت نگري از همهي موجودات بزرگوارتر است، و چون نقایص عبودیت شمري از همه کاینات خوارتر و بیمقدارتر
صفحه 182 از 251
34 رباعی چون در خود از اوصاف تو یابم اثري || حاشا که بود نیکتر از من دگري و اندم که فتد بحال خویشم - است. -قرآن- 1
نظري || در هر دو جهان نباشد از من بتري پس حق سبحانه و تعالی میفرماید که اسرار و خصایص شما در مرتبهي غیب میدانم، و
آثار نقایص شما را در عالم شهادت میشناسم، و دیگر میدانم آنچه شما میکنید از عملی که سبب ترقّی باشد در درجات
انسانیّت، یا موجب تنزل بدرکات حیوانیت، و دانستن اینکه دانائی سالک را بر آن دارد که با صلاح و تزکیهي اعمال مشغول شده
از حضیض استیفاي حظوظ حیوانی بذروهي استیناس نعیم روحانی متصاعد گردد. قطعه: حیف باشد که عمر انسانی || چون بهائم
بخواب و خور گذرد آدمی میتواند از کوشش || کز فرشته بفضل درگذرد سخن ما: 1- یادآوري و توجّه دادن مردم بت پرست و
بیدین است بیک واقعیّت وجدانی که اینکه آفرینش بزرگ که زمین و آسمان و روشنی و تاریکی است یا افراد کوچک که شما
جنس دو پا و آدمیزاد باشید و پیدایش و بقاي شما از همین کرهي زمین و خاك هست، همگی آفریدهي یک قدرت است که
ستودگی، و پاکیزگی منحصر بآن است چون عیب و نقص و ناتوانی در آن متصوّر نیست که اگر نه چنین باشد آفرینش بدین
شاید براي همین باشد که نشان بدهد اینکه آفرینش پهناور مستلزم - «ِ الحَمدُ لِلّه » عظمت از او ممکن نیست. دوّم- آغاز بجملهي
520 [ صفحه 392 ] ستودگی و پاکیزگی و دوري از هر نقص و ضعف است. 3- در آیت آخر یادآوري شده است که - قرآن- 503
همان آفریننده است که از نهان و آشکار شما خبردار است چون از هر ناتوانی منزّه است و شاید اینکه آیه براي تثبیت مطالب جلو
باشد که چون پاکیزهي از نقص و بیچارگی است پس یقین بدانید که بر همه چیز شما مطلع است و باید دلبسته باو باشید و او را
پرستش نمائید.
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 4 تا 6
وَ ما تَأتِیهِم مِن آیَۀٍ مِن آیات رَبِّهِم إِلاّ کانُوا عَنها مُعرِضِ ینَ [ 4] فَقَد کَذَّبُوا بِالحَق لَمّا جاءَهُم فَسَوفَ یَأتِیهِم أَنباءُ ما کانُوا بِه یَستَهزِؤُنَ
5] أَ لَم یَرَوا کَم أَهلَکنا مِن قَبلِهِم مِن قَرن مَکَّنّاهُم فِی الَأرض ما لَم نُمَکِّن لَکُم وَ أَرسَلنَا السَّماءَ عَلَیهِم مِدراراً وَ جَعَلنَا الَأنهارَ تَجرِي ]
460 معنی لغات: انباء- جمع نباء بفتح نون و با معنی - مِن تَحتِهِم فَأَهلَکناهُم بِذُنُوبِهِم وَ أَنشَأنا مِن بَعدِهِم قَرناً آخَرِینَ [ 6] -قرآن- 1
خبر و اطّلاع. مدرارا ریزش تند، بفراوانی ریختن مانند شیر حیوان. انشأنا- از مصدر انشاء بر وزن افعال بکسر همزه بمعنی پرورش
دادن، چیزیرا ایجاد کردن و پیدایش دادن آغاز کردن خلق و آفرینش، وضع و آغاز کردن سخن. قرن- شاخ قسمت بالاي سر
انسان، اوّل نموداري آفتاب، یک بارش باران، مدّت صد سال، اهل و مردم یک زمان، مقداري از زمان. ترجمه: [آن کافران] 4 هر
نشانه از نشانههاي پروردگار خود که دیدند رو- گردان از آن شدند. 5 پس آنچه از حق رسید دروغ شمردند و به زودي خبر
مسخرگی [و سزاي حق خوار نمودن] در جلو خود بیابند. 6 مگر ندانند پیش از ایشان مردمی را نابود کردیم با اینکه آن توان که
بآنان در زمین شان دادیم اینان را ز آن بهرهمند نکردیم و ز آسمان بر آنان باران فراوان ریختیم و رودها از [ صفحه 393 ] زمین شان
4 «ٍ مِن قَرن » : روان کردیم وز آن پس بسزاي گناهانشان نابودشان کردیم و از پی آنان گروهی دیگر آفریدیم. سخن مفسّرین
28 مقصود از اینکه کلمه مردمان مجتمع در یک زمان هستند، و مقدار - مفسّرین و بخصوص محمّد عبده نوشته است: -قرآن- 15
زمان قرن همان مدّت متوسّط عمر مردم یک دوره است و نیز قرن را محدود کردهاند به شصت و- هفتاد و هشتاد و صد. و زجّاج
«ِ مَکَّنّاهُم فِی الَأرض » . گفته است قرن مردم یک دورانی است که شخص نمایانی در آنها باشد، مثل پیغمبر یا عالم بزرگ یا پادشاه
6 فخر: مقصود از اینکه جملهها اینکه است: اهل مکّه متوجّه شوند که دیگران مثل عاد و ثمود و فرعون از آنها ثروتمندتر بودند و
نابود شدند و مغرور نشوند، و در اینکه آیه سه پرسش ممکن است اوّل- در هلاك یک مردم که نیکان هم مثل پیغمبران و مؤمنین
آنها نیز نابود شدهاند چه عبرت و پندي است! جواب آن است که هلاکت بواسطهي فروختن دین بدنیا بوده است که در نتیجهي
آیا ندیدهاند چقدر نابود « أَ لَم یَرَوا کَم أَهلَکنا » محرومیت از دین بعذاب همیشگی گرفتار هستند، دوّم- آنکه گفته شده است
صفحه 183 از 251
کردیم، در صورتی که اینکه مردم که روي سخن با آنها است آنجا نبودند پس چگونه تصدیق کنند! جواب آن است که قضایاي
گذشتگان و افسانههاي آنها مشهور بوده است و آنها دانسته و شنیده بودهاند. سوّم- گفته شده است: ملّت دیگري ایجاد کردیم، آیا
562- 29 -قرآن- 532 - براي پند و عبرت مخالفین چه اثري دارد که بدانند کسانی دیگر جاي هلاك شدگان را گرفتهاند! -قرآن- 1
جواب آن است: براي اینکه یادآوري شده است که بدانند در قدرت الهی است که آنها را نابود کند و دارائی و حکومت و
شخصیت آنها را بدیگران بدهد. سخن ما: معرّفی منکرین است و پند و عبرت که به آیت اوّل انکار و استهزاي آنها یادآوري شده
است و در دنبالهي آن تهدید بمجازات سوء عمل آنها است و در مرتبهي سوّم راهنمائی است بتاریخ گذشته که باید از آن پند
[ گرفت و مسیر فکر و عمل خود را عوض کرد چون گذشته است آموزگار آینده. [ صفحه 394
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 7 تا 9
وَ لَو نَزَّلنا عَلَیکَ کِتاباً فِی قِرطاس فَلَمَسُوه بِأَیدِیهِم لَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِن هذا إِلاّ سِحرٌ مُبِین [ 7] وَ قالُوا لَو لا أُنزِلَ عَلَیه مَلَک وَ لَو أَنزَلنا
334 معنی لغات: قرطاس- - مَلَکاً لَقُضِیَ الَأمرُ ثُم لا یُنظَرُونَ [ 8] وَ لَو جَعَلناه مَلَکاً لَجَعَلناه رَجُلًا وَ لَلَبَسنا عَلَیهِم ما یَلبِسُونَ [ 9] -قرآن- 1
بهر سه حرکت قاف کاغذ قابل کتابت، غرض و هدف از هر چیز، دختر سفید بلند بالا، شتر مادهي جوان. ینظرون- از مصدر انظار
به- معنی مهلت دادن مقروض در پرداخت قرض، کسی را همانند کسی قرار دادن اجازهي نظر و دیدن بکسی دادن. جهت نزول:
مجمع البیان: از کلبی نقل شده است که سه نفر از اعراب مکه نضربن حرث و عبد اللّه بن ابی امیّه، و نوفل بن خویلد، نزد پیغمبر
[ص] آمدند و گفتند ما گفتار تو را نمیپذیریم مگر چهار ملک از آسمان بیایند با نوشتهاي از جانب خدا که شاهد بر پیغمبري تو
باشند، در جواب آنها آیه نازل شد. ترجمه: 7 اي پیغمبر اگر نامهاي بکاغذ نوشته بر تو فرو فرستیم که اینکه کافران بدست خود
بپسایند گویند: اینکه بجز جادوي آشکار نباشد. 8 گویند: چرا فرشته بر او فرود نیامد! بدانند اگر فرشته فرستیم کار انجام شده است
[و کس زنده نماند] و مهلت زندگی بایشان ندهند. 9 و اگر پیغمبر را از فرشتگان کنیم او را مردي کنیم کز آنچه دیگران پوشند بر
تنش نمائیم. [و یا شناسائی او را از آنان پوشیده بداریم بآنگونه که خود دلشان را از شناسائی پیغمبر پوشیده میدارند]. سخن
38- 7 مجمع: از إبن عبّاس نقل شده است یعنی نامهي نوشتهي آویختهي از آسمان تا بزمین. -قرآن- 15 «ٍ کِتاباً فِی قِرطاس » : مفسّرین
کشف نوشته: پیر طریقت گفت: آه از روز اوّل، اگر آن روز عنایت بود طاعت [ صفحه 395 ] سبب مثوبت است و معصیت سبب
مغفرت و اگر آن روز عنایت نبود طاعت سبب ندامت است و معصیت سبب شقاوت، شکر که شیرین آمد نه بخویشتن آمد حنظل
که تلخ آمد نه بخویشتن آمد کار نه بآن است که از کسی کسل آید و از کسی عمل کار آن دارد که شایستهي خود که آمد در
8 مجمع: سدّي و قتاده و حسن « لَقُضِیَ الَأمرُ » . ازل، الهی گر در کمین سرّ تو به ما عنایت نیست سر انجام قصهي ما جز حسرت نیست
بصري گفتهاند: یعنی: با بیچارگی نابود خواهند شد، مجاهد گفته است: یعنی اگر ملکی بصورت اصلی خود فرود آید قیامت بپا
9 طبري: یعنی بایستی او را بصورت مردي از بشر « لَجَعَلناه رَجُلًا » 20- خواهد شد و دنبالهي آن بیچارگی است و نابودي. -قرآن- 1
قرار بدهیم، زیرا آن عربها نمیتوانند ملک را بصورت خودش مشاهده کنند، پس فرقی نیست که براي نبوت ملک بیاید یا آدمی. -
با تشدید باء، و در « یلبّسون » با یک لام نیز قرائت شده است و « لبسنا » : 9 کشّاف زمخشري « وَ لَلَبَسنا عَلَیهِم ما یَلبِسُونَ » 23- قرآن- 1
40 طبري: یعنی چون ملک را بغیر صورت آدمی - تفسیر ابو السّعود نوشته است: هر دو فعل با تشدید نیز قرائت شده است. -قرآن- 1
نمیتوانند ببینند، پس آن ملک بصورت مرد، موجب اشتباه و مغالطهي آنها میشود همان طور که خودشان حقیقت و درستی تو را بر
خودشان مشتبه میکنند، و از إبن عبّاس و ضحّاك نقل شده است یعنی: همان طور که یهودي و مسیحی تورات و انجیل را بر خود
مشتبه کردهاند آن ملک بصورت آدمی نیز بر آنها مشتبه خواهد شد، ولی اینکه معنی درست نیست چون اینکه آیات براي اعراب
بت پرست است. مجمع: بعضی گفتهاند: یعنی: اگر ملک بفرستیم آنرا نخواهند شناخت مگر با فکر و تأمّل، و چون تسلیم بفکر و
صفحه 184 از 251
استدلال نیستند پس در همان اشتباه باقی خواهند بود. تنویر المقباس إبن عبّاس: یعنی: البتّه بر آن ملائکه خواهیم پوشید لباسی [
صفحه 396 ] مثل همان لباسهائی که خودشان میپوشند، و بعضی گفتهاند: یعنی صورت ملک را بر آنها مشتبه میکنیم همان طور
که ایشان صفت و نبوّت پیغمبر را بر خود مشتبه میکنند. تفسیر عبده: رشید رضا در اینکه جملهي آیه مطلبی نوشته است که براي
تنوع و نمونهي افکار، ترجمه میشود: انسان در حال عادي خود نمیتواند جن و ملک را بصورتی که آفریده شده ببینند، چنانکه در
همان طور که بعضی. جسمهاي لطیف و بیرنگ « إِنَّه یَراکُم هُوَ وَ قَبِیلُه مِن حَیث لا تَرَونَهُم » : قرآن نسبت به شیطان گفته شده است
مانند هوا و عناصر اوّلی که مولد آب و هوا است قابل دیدن انسان یا انسان قابل دیدن آن نیست، و ملائکه و جن از عالم غیبی دیگر
هستند، لطیفتر از اینکه اجسام، و میگویند که آنها میتوانند بصورت اجسام انبوهتر نمودار شوند همان طور که آب باشکال
مختلف نمودار میشود مانند: هواي رقیق و غلیظ و مایع و برف و یخ. با اینکه تفاوت که تبدلات صور مواد عالم به اختیار خود
نیست و بموجبات طبیعی است مثل سردي و گرمی که موجب میشود آب بصورتهاي دیگر نمودار شود، ولی جن و ملک باجازهي
خداوند قدرت دارند که در مواد عالم تصرّف کنند و ابدان خود را تحلیل کرده با موادّ عالم ترکیب نمایند پس اگر آنها در صورت
متناسب با مادهي اینکه عالم نمودار شوند، بشر میتواند آنها را ببیند، ولی بشر غیر عادي مثل انبیاء ممکن است آنها را به صورت
اصلی ببینند چنانکه پیغمبر دو نوبت جبرئیل را بصورت اصلی دید و اینکه بر خلاف عادت است، بعلاوه که انسان پارهاي چیزهاي
ادراك نشدنی را با انواع وسائل غیر عادي در مییابد مانند تلگراف بیسیم و دیگر وسائل کهربائی و چون انسان داراي روح لطیف و
عقل است و ملائکه نیز مخلوقی است عاقل و عالم با یکدیگر تناسب و حدّ مشترك دارند، پس ممکن است اینکه دو دسته ارواح
عاقل با یکدیگر مربوط شوند که براي انسان موجب اقتباس علم و ادراك بشود، همان طور که انسان از وسائل غیر عادي ادراك
332 [ صفحه 397 ] چون در دین معیّن شده است درستی - میکند چیزهائی را که درکش آسان و همگانی نیست، و -قرآن- 267
وحی و الهام، میتوانیم بفهمیم که اگرچه آدمی بموجودات آسمانی مانند موجودات زمینی مسلط نیست ولی بعضی ارواح بشري،
بواسطهي تناسب روحی میان آدم و ملک، میتواند با طهارت روحی و علو نفس خود اینکه رابطه را دریابد و برقرار کند، و البتّه اینها
دو دستهاند: اوّل- آنها که با امتیاز در خلقت و عنایت خداوندي با ملائکه و فرستادگان خداوند رابطه دارند پیغمبران هستند، دوّم-
آنها که با نهاد پاك و کوشش و ریاضت و عمل صالح لایق الهام حق و بشارت بخیر و صلاح از عالم بالا شدهاند، مانند مریم مادر
مسیح که ملک باو نمودار شد در پیدایش عیسی و در بشارت بپیدایش آن حضرت. طنطاوي: در لطیفهي سوّم دنبالهي اینکه آیات:
معنی اینکه جمله آن است که ملائکه اگر براي بشر نمودار شوند بایستی بصورت آدمی باشند، و اینکه مطلب در علوم امروز ثابت
شده است زیرا در علم ارواح از چگونگی نموداري روح بحث کردهاند و باین نتیجه رسیدهاند که روح آن مرده که براي زندگان
بخود میگیرد، و آن شخص معمول « آن که بخواب مانیتیسمی خواب رفته است » ظاهر میشود، مقداري از ثقل و جسم معمول
در آن مدت که بخواب است و روح نمایان است، بهمان اندازه که وسیلهي تشکل روح شده است از جسم او کم « بخواب شده »
شده و او سبکتر است، و عدّهاي از علماي اینکه فن تجربه کردهاند که وزن معمول در آن مدّت خواب رفته نصف وزن قبلی خود را
داشته است و ابزاري داشتهاند که هنگام نموداري روح سنگینی معمول را نشان میداده است هر چه روح نمودارتر میشده است
وزن او سبکتر میشده است تا نزدیک بنصف میشده است. و علماي روح شناس معتقد هستند که روح داراي مادّهي لطیفی است
که مدّتها با او هست و بجاي غلافی است براي او، و مانند قالبی است که وسیلهي نمایش آن جسمی است که در هنگام احضار
روح بنظر ما میرسد. و چون ارواح بایستی به اینکه وسائل نمودار شوند، پس در ملائکه که لطیفتر هستند ناچار بغیر اینطور [ صفحه
398 ] وسائل ممکن نخواهد شد. اینکه است که خداوند میگوید: اگر ملک بفرستم به- صورت مرد خواهد بود و میبینید او را و
همین اشتباه برمیگردد، و البتّه در آن موقع باید مادهاي خارجی باشد که ملک را نشان دهد، نه فقطّ با وهم و خیال چیزي بنظر
برسد. سخن ما: 1- آیت اوّل معیار عقل و فکر را نشان میدهد که مرد کج- اندیش و لجوج معقول و متخیّل و محسوس ندارد، او
صفحه 185 از 251
نمیخواهد و نمیتواند محمّد بشناسد و قرآن بفهمد پس اگر اینکه قرآن را بصورت کتاب نوشتهاي از آسمان بدستش دهند، باز هم
تا آخر میفهماند که اگر وسائل رسمی « لَو أَنزَلنا مَلَکاً » بیخرد است و سر سخت و آنرا جادو میداند. 2- در آیت دوم جملهي
همگانی می خواهید همین است که در جلو چشم دارید، پیغمبر است و قرآن و اگر وسائل ما فوق آنچه دیدهاید بخواهید مانند
شاید « لَو جَعَلناه مَلَکاً لَجَعَلناه رَجُلًا » ملائکه و آثار مرموز قدرت خداوند، نتیجهي آن ویرانی است و نابودي همگانی. 3- از جملهي
اینکه معنی استفاده بشود: اگر انتظار دارید که پیغمبر و مربّی شما غیر بشر باشد توقّعی است محال زیرا قانون طبیعت و ارتباط و
« لَلَبَسنا عَلَیهِم ما یَلبِسُونَ » تجانس انواع موجودات مستلزم آن است که از نوع انسان با انسان معاشر باشد و او را تربیت کند، و جملهي
آنچه تفسیر در دسترس است بمعنی اشتباه نوشته شده است چنانکه نقل کردیم، فقط تفسیر تنویر المقباس منسوب بابن عبّاس به
معنی لباس نوشته است، و در ظاهر جمله تناسبی با لبس بمعنی اشتباه نیست چنانکه نقل کردیم از مفسّرین که با تعبیرات مختلف
985- 678 -قرآن- 949 - 358 -قرآن- 633 - اینکه معنی را استخراج کردهاند -قرآن- 336
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 10 تا 11
وَ لَقَدِ استُهزِئَ بِرُسُل مِن قَبلِکَ فَحاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنهُم ما کانُوا بِه یَستَهزِؤُنَ [ 10 ] قُل سِیرُوا فِی الَأرض ثُم انظُرُوا کَیفَ کانَ عاقِبَۀُ
203 [ صفحه 399 ] معنی لغات: حاق- از مصدر حیق بفتح حاء و سکون یاء بمعنی فراگیر شدن شخص - المُکَذِّبِینَ [ 11 ] -قرآن- 1
بسزاي گناه خود. ترجمه: [اي محمّد، اینکه تقاضاهاي غلط و بهانهگیري و مسخرگی اینکه مردم تو را دلگیر نکند] که 10 پیغمبران
پیش از تو را بریشخند و فسوس گرفتند، سپس سزاي فسوس آن مسخره مردم دامنگیرشان شد. 11 اي محمّد بگو: در زمین گردش
ما » : کنید و آنگاه بنگرید: سر انجام دروغ پنداران بکجا رسید! [و سزاي آنان که سخن حق دروغ شمردند چه بود]! سخن مفسّرین
دو- معنی نوشتهاند: 1- مقام پیغمبران و احکام آنها، و با اینکه معنی همهي جمله « ما » 10 مفسّرین براي کلمه « کانُوا بِه یَستَهزِؤُنَ
چنین معنی میشود: فراگرفت مردمان کافر را مجازات ردّ گفتار پیغمبران و سزاي انکار مقام آنها که بریشخند و مسخره میگرفتند،
-2 تهدید و تخویف پیغمبران بعذاب و آزار منکرین، و معنی جمله چنین میشود: مجازات و عذابی که بمسخره و استهزاء
2323 در تفسیر حسینی نوشته است: یعنی اگر عذاب گذشتگان «ِ 46 ل سِیرُوا فِی الَأرض - میشمردند آنها را فرا گرفت. -قرآن- 15
188- 29 -پاورقی- 186 - قرآن- 1 - .«23» مسلم نمیدارید. سیر کنید در زمین، گاهی بیمن، گاهی بشام و بر دیار عاد و ثمود بگذرید
18 سخن ما: اینکه آیه تهدید میکند اعراب را - 11 مجمع: یعنی با چشم ببینید، و بدل بیندیشید و پند گیرید. -قرآن- 1 « ثُم انظُرُوا »
بآنچه در خاطرهها بوده است و بیشترشان شنیده بودند مانند قضیّهي عاد و ثمود و سرگذشتهاي هولناك قبایل نابود شده که در
[ 34 [ صفحه 400 - تاریخ آنها را عرب بائده مینامند. -قرآن- 11
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 12 تا 19
34 قُل لِمَن ما فِی السَّماوات وَ الَأرض قُل لِلّه کَتَبَ عَلی نَفسِه الرَّحمَۀَ لَیَجمَعَنَّکُم إِلی یَوم القِیامَۀِ لا رَیبَ فِیه الَّذِینَ خَسِرُوا - -قرآن- 11
أَنفُسَهُم فَهُم لا یُؤمِنُونَ [ 12 ] وَ لَه ما سَ کَنَ فِی اللَّیل وَ النَّهارِ وَ هُوَ السَّمِیع العَلِیم [ 13 ] قُل أَ غَیرَ اللّه أَتَّخِذُ وَلِیا فاطِرِ السَّماوات وَ الَأرضِ
وَ هُوَ یُطعِم وَ لا یُطعَم قُل إِنِّی أُمِرت أَن أَکُونَ أَوَّلَ مَن أَسلَمَ وَ لا تَکُونَن مِنَ المُشرِکِینَ [ 14 ] قُل إِنِّی أَخاف إِن عَصَیت رَبِّی عَذابَ یَومٍ
651 وَ إِن یَمسَ سکَ اللّه بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَه إِلاّ هُوَ - عَظِیم [ 15 ] مَن یُصرَف عَنه یَومَئِذٍ فَقَد رَحِمَه وَ ذلِکَ الفَوزُ المُبِین [ 16 ] -قرآن- 1
وَ إِن یَمسَ سکَ بِخَیرٍ فَهُوَ عَلی کُل شَیءٍ قَدِیرٌ [ 17 ] وَ هُوَ القاهِرُ فَوقَ عِبادِه وَ هُوَ الحَکِیم الخَبِیرُ [ 18 ] قُل أَيُّ شَیءٍ أَکبَرُ شَهادَةً قُل اللّهُ
شَهِیدٌ بَینِی وَ بَینَکُم وَ أُوحِیَ إِلَی هذَا القُرآن لِأُنذِرَکُم بِه وَ مَن بَلَغَ أَ إِنَّکُم لَتَشهَدُونَ أَن مَعَ اللّه آلِهَۀً أُخري قُل لا أَشهَدُ قُل إِنَّما هُوَ إِلهٌ
504 معنی لغات: فاطر- از مصدر فطره بکسر فاء بمعنی پیدایش و شکافتن و آغاز - واحِدٌ وَ إِنَّنِی بَرِيءٌ مِمّا تُشرِکُونَ [ 19 ] -قرآن- 1
صفحه 186 از 251
را نمیدانستم تا اینکه دو عرب در حفر چاهی با « فاطر » خلقت، در مجمع البیان از إبن عبّاس نقل کرده است که او گفت: من معنی
یعنی من از تو جلوتر آغاز کردم بکندن آن. جهت « أنا فطرتها » : هم نزاع داشتند، نزد من به- حکومت آمدند، یکی از آن دو گفت
مجمع البیان: نقل کردهاند که مردم مکه به پیغمبر [ص] عرض کردند: تو چون فقیر :« قُل أَ غَیرَ اللّه تا آخر » نزول: آیت چهاردهم
48 [ صفحه - هستی دین ملّت خود را رها کرده و اینکه ادعاها را میکنی، ما میتوانیم آنقدر سرمایه بتو بدهیم که از -قرآن- 26
از کلبی نقل کرده « قُل أَيُّ شَیءٍ أَکبَرُ تا آخر » 401 ] همهي ما بینیازتر باشی، اینکه آیه در جواب آنها نازل شد. و براي آیت 19
است: مردم مکه بپیغمبر عرض کردند مگر خداوند کسی جز تو نداشت که برسالت بفرستد! ما کسی نیافتیم که گواه راستی تو باشد
و از یهود و مسیحیها پرسیدیم، آنها گفتند: نامی و یادي از اینکه شخص در کتابهاي ما نیست، اگر تو شاهدي بر درستی سخن خود
472 ترجمه: اي محمّد - 115 -قرآن- 453 - در جواب آنها نازل شد. -قرآن- 88 « قُل أَيُّ شَیءٍ تا آخر » داري بما معرّفی کن، آیت
بکافران بگو 12 : آنچه بآسمانها و زمین هست مال چه کسی است! [خود بپاسخ] بگو: براي آن خدا است که مهر ببندگان بر خود
استوار دارد و شما را بروز رستاخیز فراهم کند که دو دلی در آن نباشد ولی آن کسان که بخود زیان رساندهاند [چه آمادهي
فرمانبري نشدهاند] مؤمن نمیشوند، 13 با اینکه براي خدا است آنچه [موجود است] بروز و شب آرام گرفته و او است شنواي دانا.
14 بگو: مگر شود که جز خدا دوست بدارم که او پدید آرندهي آسمانها و زمین است و غذا میدهد و او خوراك نخواهد. بگو
بمن فرمان شده است که من نخستین مسلمان باشم و البتّه تو ز انباز پنداران براي خدا مباش. 15 بگو: میترسم اگر نافرمانی پروردگار
خود کنم گرفتار آزار آن روز بزرگ شوم. 16 و هر که آن روز آزار از او بگردد خدا باو مهر کرده است و همین است رستگاري
نمودار. 17 و اگر خدا تو را بآزار بپساید جز او کس آسودهات نکند و اگر تو را به نیکی پساید او بر همه چیز توانا بود. 18 و او
است چیره بر سر بندگان خود که او حکیم است و خبیر. 19 و نیز از بیدینان بپرس. بزرگتر گواهی کدام است خود بگو: خدا میان
من و شما گواه است [که انجام پیغمبري میکنم و نمیپذیرید] و اینکه قرآن وحی بمن شده است تا شما را ز بد آینده بیم دهم و نیز
آن را که اینکه قرآن باو رسد [او نیز چنان است که از من شنیده] آیا شما توانید گواهی دهید که با خدا دگر خدایان باشد! خود
[ بگو: من چنین گواهی ندهم و بگو همانا هم او است خداي یکتا و بس و البتّه من از آنچه بانباز خدا آورید بیزارم. [ صفحه 402
12 طبري: یعنی اینکه مردم منکر توحید و نبوت تو، اگر توبه کردند، پذیرفته میشود، چون « کَتَبَ عَلی نَفسِه الرَّحمَۀَ » : سخن مفسّرین
رحمت و مهربانی من گنجایش همه چیز دارد، و عبد اللّه عمر گفته است: خدا صد رحمت دارد، یکی از آنها را بزمین فرستاده
است که موجودات زمینی از جن و انس و بهیمه و پرنده و حشره بآن وسیله با یکدیگر زندگی میکنند، و عمر از کعب الأحبار
50 من خداي یگانهام که - پرسید اوّل مخلوق خدا چیست! او گفت: خداوند بانگشت قدرت بیوسیله دیگر نوشت: -قرآن- 15
مهربانیم از خشم من جلوتر است. مجمع: یعنی 1- بر خود لازم دانسته است انعام بر آفریدگان. 2- لازم کرده است که فرمانبران را
مزد بدهد. 3- مهلت داده است تا گناهکار توبه کند و خود را اصلاح نماید. 4- بر امّت پیغمبر رحم کرد که مثل گذشتگان در برابر
تکذیب پیغمبران نابودشان نخواهد کرد. تأویلات کاشانی: یعنی چون موجب افاضه خیر و کمال است بهر فرد مستعدّ قابل پس هر
مستحق رحمت چه براي پیدایش یا براي وصول بکمال مشمول آن رحمت خداوند میشود اگر آمادگی و لیاقتش فراهم شود.
تفسیر حسینی نوشته است: و میشاید که مراد رحمت ذاتیّه باشد که رحمت مطلقه و امتنانیّه نیز گویند و آن رحمتی است که همه
چیز را فرا رسیده، و نتیجه آن عطا دادن است بیسابقهي سؤال و استدعا و رابطهي حاجت و استحقاق. مثنوي گفته است: چشمبند
خلق جز اسباب نیست || هر که لرزد بر سبب ز اصحاب نیست لیک حق اصحاب و نااصحاب را || در گشاد و برد تا صدر سرا در
عدم ما مستحقّاق کی بدیم || که بر اینکه جان و بر اینکه دانش زدیم در عدم ما را چه استحقاق بود || تا چنین عقلی و جانی رو
نمود اي بکرده بار هر اغیار را || اي بداده خلقت گل خار را خاك ما را ثانیا پالیز کن || هیچ نی را بار دیگر چیز کن [ صفحه
403 ] تفسیر صافی: یعنی بر خود لازم کرده است رهبري شما را بهدایت بسوي معرفت و توحید بوسیلهي پیغمبران و کتابهاي
صفحه 187 از 251
13 طبري: یعنی حکومت بر همه براي خداوند است چون هر آفریدهاي در شب و روز « وَ لَه ما سَ کَنَ فِی اللَّیل وَ النَّهارِ » . آسمانی
50 مجمع: اینکه جمله را چند معنی کردهاند: 1- إبن اعرابی گفته است به- معنی وقوع در - زندگی میکند و قرار دارد. -قرآن- 1
زمان است یعنی هر موجود در شب و روز. 2- یعنی هر آنچه بشب آرام است و روز براي زندگی در جنبش است، و جهت اینکه
ساکن را نام برده و از متحرك یاد نشده است آن است که سکون بیشتر است و عمومیتر، و هم عاقبت حرکت سکون است، و نیز
نعمت و خوشی سکون بیش از حرکت است. 3- یعنی هرارام و جنبنده و چون یک قسمت یاد شده است از نام قسمت دیگر بینیاز
یعنی لباسهائی که شما را از گرما نگاه میدارد و « سرابیل تقیکم الحرّ » بوده است و در عرب اینکه گونه استعمال زیاد است مثل
چون معلوم است که از سرما نیز حفظ میکند نام سرما برده نشده است، و چون حوادث عالم یا حرکت است یا سکون، براي نشان
براي اظهار « لَه ما سَکَنَ » دادن عمومیترین مخلوق و آفریدهها است که همه در ضمن اینکه دو حالت پیدا میشود. طنطاوي: جملهي
کمال قدرت است که اینکه عالم پهناور همگی در جنبش هستند، ولی شما در شب زمین و آسمان و ستارهها را آرام میبینید و
فاطِرِ السَّماوات وَ الَأرضِ » 35- وسیلهي آرامش خاطرتان هست، و کمال قدرت در ایجاد متحرّك است بصورت ساکن. -قرآن- 17
چند قرائت نقل کردهاند: 1- لا یطعم با فتح یاء یعنی خود «ُ لا یُطعَم » 14 مجمع: و ابو الفتوح و دیگران: در «ُ وَ هُوَ یُطعِم وَ لا یُطعَم
چیزي نمیخورد. 2- اشهب عقیلی هر دو را بیک وزن قرائت کرده است از مصدر اطعام بمعنی غذا دادن و معنی اینکه است که
120 [ صفحه 404 ] امام فخر: چون متعدّد و - 66 -قرآن- 107 - بعضی را بهرمند دارد، و بعضی را محروم. 3- قرائت مشهور. -قرآن- 1
غیر واحد، ممکن است یعنی قابل بود و نبود است پس پیدایش اینکه موجودات جوربجور و متعدّد بایستی از یک واحد و وحدت
پدید آرندهي همهي آفریدهها «ِ فاطِرِ السَّماوات » حقیقی باشد که او ثابت است و پدید آرندهي اینکه انواع و اقسام، پس خداوند
است، و چون اطعام مستلزم شود رساندن و ایجاد منافع است، پس خداوند که پدید آرندهي موجودات است موجب همهي اطعامها
فاطِرِ » و سودها است، و البتّه آن که اینها را ایجاد میکند خود از همهي آنها بینیاز است، پس با دلیل و برهان ثابت شد که خداوند
بمعنی قریب و نزدیک «ّ ولی » کلمهي « أَ غَیرَ اللّه أَتَّخِ ذُ وَلِیا » است، و چون در جملهي پیش «ُ یُطعِم وَ لا یُطعَم » است و «ِ السَّماوات
هست، پس بصریح عقل نمیتوان نزدیک شد بغیر خداوند که جملگی محتاجند و نیازمند، و در نتیجه بموجب اینکه آیه و حکم
597 -قرآن- - 269 -قرآن- 576 - عقل بایستی دل را از هر چیزي جز خدا پاك نمود و علایق و دل بستگیها بریده شود. -قرآن- 248
14 مجمع: یعنی تسلیم بفرمان و راضی به- حکم خداوند باشم. کلبی « أُمِرت أَن أَکُونَ أَوَّلَ مَن أَسلَمَ » 701- -631-606 قرآن- 664
گفته است: یعنی از مردم اینکه دوران جلوتر با اخلاص بندگی و عبادت کنم، حسن بصري گفته است: یعنی پس از مدتی که
پیغمبري نبوده است از همه زودتر من مؤمن شوم و از امّت خودم جلوتر مسلمان شوم، و بعضی گفتهاند: یعنی باید اوّل شخص باشم
« قُل إِنِّی أَخاف إِن عَ َ ص یت رَبِّی » 48- در خضوع و معرفت و ایمان و اعراض از شرك و کفري که دیگران بر آن هستند. -قرآن- 1
15 ابو الفتوح: اینکه آیه دلیل است بر اینکه که تهدیدهاي قرآن شامل معصومین مانند پیغمبر و امام نیز میشود، چون پیغمبر خود
16 مفسّرین «ُ مَن یُصرَف عَنه » 45- میگوید از معصیت میترسم و اگر شامل حال آن حضرت نبود نمی- فرمود میترسم. -قرآن- 1
22 اوّل- حمزه و کسائی و دیگران با فتح یاء و کسر راء، و معنی چنین - در کلمهي یصرف دو قرائت نقل کردهاند: -قرآن- 1
میشود: آنرا [ صفحه 405 ] که خدا عذاب از او بگرداند، دوّم- با ضم یا و فتح را بصیغهي مجهول، و معنی اینطور است: هر کس
16 مجمع: یعنی هر که را خدا آمرزید و گرفتار عذاب نکرد او را مزد «ُ فَقَد رَحِمَه » . عذاب را از او برگردانند مشمول رحمت است
میدهد، و مقصود از اینکه جمله آن است که گمان نرود فقطّ گرفتاري نیست بلکه هر که گرفتار نبود مزد دارد. و ممکن است معنی
آیه اینکه باشد که آمرزش و آسایش از عذاب فقط برحمت خداوند مربوط است و بس، و روایت شده است پیغمبر سوگند یاد کرد
بر اینکه کسی بعمل خود بهشت نمیرود، بآنحضرت عرض کردند: شما هم، فرمود: من هم، مگر که خدا ما را مشمول رحمت و
17 ابو الفتوح نوشته است: عبد اللّه عبّاس روایت کرد: که رسول صلی اللّه « وَ إِن یَمسَ سکَ اللّه بِضُرٍّ » 18- فضل فرماید. -قرآن- 1
صفحه 188 از 251
علیه و آله و سلّم را کسري پارس شتري فرستاد بهدیّه، یک روز رسول- صلی اللّه علیه بر آن شتر نشسته بود، و مرا ردیف کرده، در
راه رو بمن کرد مرا گفت: اي غلام گفتم: لبّیک یا رسول اللّه، گفت: خداي را نگاهدار تا تو را نگاه دارد، و خداي را نگاه دار تا در
پیش خودش یابی، و با خداي در راحت آشنائی بسیار کن، تا در شدّت تو را شناسد، و چون خواهی از خداي خواه، و چون یاري
طلبی از او طلب، علم او برفت بهر چه بودنی هست، اگر خلایق جهد کنند تا تو را نفعی کنند که خداي تعالی بآن قضا نکرده باشد
تو را نتوانند و اگر خواهند تا تو را مضرّتی کنند بتو که خداي تعالی آن بر تو نوشته نباشد، نتوانند، اگر توانی صبر کنی با یقین بیک
جاي بکن، و اگر نتوانی صبر کن، که صبر بر آن که تو آن را کاره باشی آن را در آن خیري بسیار است، و بدان که نصرت با صبر
36 اینکه غزل حافظ هم اندك - است، و فرح یا اندوه است، و با دشخواري خواري است. اینکه بود نوشته ابو الفتوح. -قرآن- 1
مناسبتی دارد: گر میفروش حاجت رندان روا کند || ایزد گنه ببخشد و رفع بلا کند [ صفحه 406 ] در کارخانهاي که ره علم و
عقل نیست || و هم ضعیف رأي، فضولی چرا کند مطرب بساز عود که کس بیاجل نمرد || و آن کو نه اینکه ترانه سراید خطا
کند گر رنج پیشت آید و گر راحت اي حکیم || نسبت مکن بغیر که اینها خدا کند ما را که درد عشق و بلاي خمار نیست || با
«ِ وَ هُوَ القاهِرُ فَوقَ عِبادِه » وصل دوست یا میصافی دوا کند حقا که در زمان برسد مژدهي امان || گر سالکی بعهد امانت وفا کند
18 یعنی موجودات مقهور خواص طبیعی خود هستند، از خواص فیزیکی و شیمیائی جمادات تا غرائز و تمایلات حیوان و انسان
19 طبري: « وَ أُوحِیَ إِلَی هذَا القُرآن لِأُنذِرَکُم بِه وَ مَن بَلَغَ » 36- همگی موجبات قهاریت خداوند است بر اینکه موجودات. -قرآن- 1
74 پیغمبر [ص] فرمود: اي مردم فرمان خدا را بدیگران برسانید اگر با یک آیتی از قرآن باشد، که هر کس - قتاده گفت: -قرآن- 1
یک ایت قرآن باو ابلاغ شود فرمان خدا باو ابلاغ شده است و محمّد بن کعب قرظی گفت: هر کس قرآن باو ابلاغ شود مثل آن
است که پیغمبر را دیده است، و مجاهد گفته است: یعنی قرآن بهر کجا که برسد مانند یک مبلغ است که مردم را رهبري میکند و
از سوء عاقبت میترساند. مجمع البیان: در تفسیر عیّاشی از امام باقر و صادق [ع] نقل کرده است که معنی جمله اینکه است: قرآن
بمن رسید تا من شما را رهبري کنم و هر کس از اولاد من بمقام امامت برسد او هم بوسیلهي قرآن مردم را رهبري خواهد کرد. ابو
الفتوح نوشته است: رسول گفت: از من برسانی اگر همه آیتی باشد، و هر کس را که یک آیه از قرآن باو رسد فرمان خداي باو
رسیده باشد. فخر: سعید بن جبیر گفت: هر کس از قرآن خبردار شود مثل اینکه است که محمّد را دیده است، و دیگري جمله را
اینکه طور معنی کرده است: قرآن به من نازل شده است که شما را راهنمائی کنم و هر کس بالغ شده است و مکلف باشد سخن ما:
اشاره بیک مطلب بدیهی و مسلّم شده است که اگر از «ِ قُل لِلّه » و با جملهي دوم «ِ قُل لِمَن ما فِی السَّماوات » -1 در اوّل آیه با جملهي
382 [ صفحه 407 ] آفرینش و آسمان و زمین وابسته بکی و در اختیار کی است! - 347 -قرآن- 368 - کسی بیرسند: اینکه -قرآن- 313
در جواب اینکه پرسش خواهی نخواهی میگویند در ملک و قدرت خدا است، پس شما عربها اگر فکر کنید و با وجدان سالم
کَتَبَ عَلی نَفسِه الرَّحمَ ۀَ تا » مراجعه کنید، خودتان هم جواب خواهید گفت: همه چیز و همه جا در قدرت خدا است. 2- جملهي
میفهماند که چون خداوند اصل آفرینش و هستی میباشد، و موجودیت و هستی خوبی است و رحمت است و مهربانی است، « آخر
یعنی بر «ِ کَتَبَ عَلی نَفسِه » پس لازمهي آن قدرت و حقیقت که ما آنرا خدا مینامیم رحمت است و مهربانی، و همین است معنی
خود لازم کرده است، زیرا پس از آنکه هستی و موجودیّت خیر بود و خوبی و خوشی، پس آن حقیقت که اصل خوبی و خیر و
خوشی است از خیر و خوبی و خوشی جدا نیست، و بهمین مناسبت در جملهي بعد با تأکید و ناگزیري گفته شده است: البته شما را
در قیامت فراهم میکند، چون با اینکه هستی و موجودیّت خیر است و خوشی، پس باید هر موجودي آخرین نتیجهي هستی و
موجودیّتش نمودار شود، و آن براي انسان که داراي روان، و روان مجرّد است در وقتی فراهم میشود که صورت ثابت بخود بگیرد
و از تغییر و تبدیل زمان و حوادث آسوده شود، و اندازه و ظرفیت خوبیش ثابت و پایدار شود، و همین است معنی قیامت، و بهمین
تا آخر در آخر آیه یادآوري شده است، غیر مومن زیانکار است که نمیتواند نتیجهي موجودیّت « الَّذِینَ خَسِرُوا » مناسبت با جملهي
صفحه 189 از 251
اینکه شعر نظامی «ِ لَه ما سَ کَنَ فِی اللَّیل » خود را از خیر و خوشی ببیند و بجاي خیر و خوشی خسران و زیان میبرد. 3- در جملهي
1313 خاك بفرمان تو دارد سکون || قبهي - 1079 -قرآن- 1280 - 353 -قرآن- 1058 - 90 -قرآن- 329 - مناسب است: -قرآن- 56
خضرا تو کنی بیستون ساقی شب دستکش جام تو است || مرغ سحر دستخوش نام تو است منزل شب را تو دراز آوري || روز فرو
رفته تو بازآوري 4- آیات بعد تا آخر همه مانند آیت اوّل با جملههاي مختلف طوري مطلب اظهار شده است که یقینی است و
میفهماند که آفرینش خداوند « قُل اللّه شَ هِیدٌ » وجدانی و جاي شک و تردید نیست و بخصوص [ صفحه 408 ] آیت آخر جملهي
خود نمودار است و گواه بر آفریننده که اگر با بصیرت بنگرید تصدیق میکنید یک قدرت در جهان کارگر است و بس و اینکه
- آیات قرآن بموجب همان قدرت که خود میتوان آنرا راست بدانید بمن رسیده است براي راهنمائی شما و هر کس آنرا بخواند. 5
با توجّه بمفاد جملههاي جلو میفهماند: همان طور که آفرینش نشانهي آفریننده است و گواهی میدهد که تحت « مَن بَلَغَ » جملهي
یک قدرت پیدایش یافته و باقی است، اینکه قرآن هم موجب همان قدرت بمن وحی شده است، و هر کس آنرا بخواند و به او
ابلاغ شود میتواند بفهمد که از جانب خدا است و خلاصه همان طور که آفرینش خداوند دلیل بر قدرت خداوند است قرآن و
366- 41 -قرآن- 352 - کلام او هم شاهد بر درستی و استواري آن است و بهر روزگار هر کس بشنود باید بپذیرد. -قرآن- 18
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 20 تا 24
34 الَّذِینَ آتَیناهُم الکِتابَ یَعرِفُونَه کَما یَعرِفُونَ أَبناءَهُم الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَ هُم فَهُم لا یُؤمِنُونَ [ 20 ] وَ مَن أَظلَم مِمَّن افتَري - -قرآن- 11
عَلَی اللّه کَ ذِباً أَو کَ ذَّبَ بِآیاتِه إِنَّه لا یُفلِح الظّالِمُونَ [ 21 ] وَ یَومَ نَحشُرُهُم جَمِیعاً ثُم نَقُول لِلَّذِینَ أَشرَکُوا أَینَ شُرَکاؤُکُم الَّذِینَ کُنتُم
تَزعُمُونَ [ 22 ] ثُم لَم تَکُن فِتنَتُهُم إِلاّ أَن قالُوا وَ اللّه رَبِّنا ما کُنّا مُشرِکِینَ [ 23 ] انظُر کَیفَ کَ ذَبُوا عَلی أَنفُسِهِم وَ ضَ ل عَنهُم ما کانُوا
561 معنی لغات: افتري- از افتراء بمعنی تهمت بستن، نسبت بدروغ دادن، فتنه- آگاهی و اطّلاع، گمراهی، - یَفتَرُونَ [ 24 ] -قرآن- 1
کفر، رسوائی، گرفتاري، دیوانگی، پند و عبرت، بیماري، مال و اولاد، اختلاف در فکر و رأي. ترجمه: آن کسان که کتاب
آسمانیشان دادیم محمّد را چنان شناسند که فرزندان خود را میشناسند. پس آن کسان که بخود زیان رساندند، باو نمی- [ صفحه
409 ] گروند، 21 و کدام کس ستمکارتر است از آنکه بر خدا تهمت زد و دروغی بست یا نشانههاي او را دروغ شمرد و البتّه
ستمکاران را رستگاري نباشد، 22 و روزي همهي آدمیان فراهم کنیم و سپس بآن کسان که انباز براي خدا پنداشتند بگوئیم کجا
هستند انبازان شما که با خدا میپنداشتید! 23 آنگاه گرفتاري و رسوائی آنها جز اینکه نباشد که گویند بخدا که پروردگار ما است
ما بیدین و مشرك نبودیم بنگر که 24 چگونه اینان بر خود دروغ گویند [و کار خویشتن ناپسند دارند] و آنچه بدروغ میساختند
20 مفسّرین نقل کردهاند: عمر به عبد اللّه بن « الَّذِینَ آتَیناهُم الکِتابَ » : [و انباز خدا میکردند] از دستشان رفت. سخن مفسّرین
سلام [که از علماي یهود بود] گفت: در قرآن است که شما پیغمبر را مانند فرزندان خود میشناسید، اینکه معرفت شما چگونه
است! او گفت، به همان اوصاف که براي او معیّن شده است در هر کجا ببینیم میشناسیم همانطور که بچههاي خود را در میان
دیگر بچه تمیز میدهیم، و سوگند بخدا او را بهتر میشناسیم از فرزندان خود، چون ممکن است مادرهاي آنها خطا کرده باشند ولی
21 طبري: یعنی « وَ مَن أَظلَم مِمَّن افتَري » 49- او در کتاب ما طوري توصیف شده است که موجب شناسائی ما میشود. -قرآن- 15
أَو » 36- مانند بت پرستان که ادعاي دروغ بر خدائی موجودات کردند، و یا مسیحیها که ادعاي فرزند براي خدا کردند. -قرآن- 1
22 مجمع: اینکه «ُ أَینَ شُرَکاؤُکُم » 26- 21 طبري: یعنی مانند یهود که آثار و علائم نبوت را انکار میکردند. -قرآن- 1 «ِ کَذَّبَ بِآیاتِه
جمله را دو معنی کردهاند: 1- مقاتل گفته است: یعنی در قیامت مشرکین به یکدیگر سفارش میکنند که شما منکر شوید شرك و
اعتقاد خود را، از اینکه جهت بآنها خطاب میشود که به راز شما آگاهیم شرکاي خود را نشان دهید. 2- بیشتر مفسّرین گفتهاند:
[ 23 [ صفحه 410 - یعنی چون مشرکین خدایان فرضی را براي خود سودمند میدانستند، در آن روز از آنها پرسیده -قرآن- 1
صفحه 190 از 251
میشود: آنها را که شریک خدا کردید تا استفاده کنید پیدا کنید، و تلفّظ بشرکائکم یعنی شریکهاي شما، با اینکه شریک خدا
23 مجمع: مردم « ثُم لَم تَکُن فِتنَتُهُم » . فرض میکردند، براي آن است که آنها شریک فرض میکردند براي استفادهي خودشان
با « فتنۀ » با تا و « لَم تَکُن » با نصب و صداي بالاي تاي دوّم فتنۀ قرائت کردهاند، و إبن کثیر و عدهاي « فِتنَتُهُم » با تا و « لَم تَکُن » مدینه
را سه معنی « فتنه » با یاء و فتنۀ با نصب خواندهاند، و کلمهي « لم یکن » رفع و صداي جلو تاي آخر فتنۀ خواندهاند، و حمزه و کسائی
کردهاند: 1- جواب امتحان، یعنی چون از آنها پرسیدند که خدایان فرضی شما کجا هستند، جواب اینکه پرسش و امتحان فقطّ
-2 إبن عبّاس گفته است: یعنی معذرت، و معنی اینکه جمله اینطور است: آنها را عذري نبود .« وَ اللّه رَبِّنا » اینکه جمله بود که گفتند
و همین معنی از حضرت صادق [ع] روایت شده است 3- زجاج گفته است: چون از دلباختگی و « وَ اللّه رَبِّنا » مگر اینکه جمله
علاقهي مشرکین بشرك در پیشتر گفته شده است، در اینکه جمله نتیجهي آن یادآوري شده است که دلباختگی آنها به- آنجا
96 -قرآن- - 70 -قرآن- 83 - 33 -قرآن- 57 - قرآن- 1 - .« وَ اللّه رَبِّنا » : منتهی خواهد شد که از آن شرکاء دوري میکنند و میگویید
با نصب و بقیّه با جرّ « ربّنا » 23 مجمع: حمزه و کسائی « وَ اللّه رَبِّنا » 1015- 688 -قرآن- 995 - 543 -قرآن- 668 - -191-178 قرآن- 523
و صداي زیر خواندهاند و به قرائت اوّل معنی چنین است: سوگند بخدا اي پروردگار ما و بقرائت دوّم چنین است: سوگند بخدائی
24 ابو الفتوح: چون اینکه جملهها توصیف حال مشرکین « ما کُنّا مُشرِکِینَ، انظُر کَیفَ کَذَبُوا » 21- که پروردگار ما هست. -قرآن- 1
است در قیامت جاي اعتراض است که چگونه ممکن است در عالم دیگر که جاي انکار و حق پوشی نیست، آنها دروغ بگویند!
چند جواب باین اعتراض دادهاند: اوّل- ابو القاسم بلخی گفته است: چون مشرکین عقاید خود را درست میدانند، سوگند یاد
میکنند که ما مشرك و منحرف نیستیم، ولی دروغ میگویند، چون عقاید آنها همه شرك است و کفر مانند عقیده باقانیم ثلاثه و
46 [ صفحه 411 ] بعقیدهي - اصول سه- گانهي آفرینش در نظر مسیحیها. دوّم- ابو علی گفته است: که آنها میگویند: -قرآن- 1
خودمان در دنیا مشرك نبودهایم، و کار خوب کردهایم که بتها را میانجی خود و خدا قرار دادهایم، و جواب سوّم اینکه است که از
سختی قیامت، آنها با حال بیخبري و بیخردي چیزهائی میگویند که همه دروغ است، و جواب چهارم آنکه آنها ناامید هستند و
الَّذِینَ آتَیناهُم الکِتابَ » بیچاره و از اینکه جهت چیزهائی میگویند که شاید وسیلهي رهائی براي آنها باشد. سخن ما: جملهي
میفهماند: در کتب آسمانی نشانههاي روشن از شخص پیغمبر بوده است چون معنی جمله اینکه است بهر کس کتاب «ُ یَعرِفُونَه
آسمانی دادیم چنان اوصاف محمّد در آن آوردیم که چون او را ببینند بشناسند بآنگونه که چون فرزند خود میان دیگران به بینند
66- میشناسند. -قرآن- 18
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 25 تا 26
34 وَ مِنهُم مَن یَستَمِع إِلَیکَ وَ جَعَلنا عَلی قُلُوبِهِم أَکِنَّۀً أَن یَفقَهُوه وَ فِی آذانِهِم وَقراً وَ إِن یَرَوا کُل آیَۀٍ لا یُؤمِنُوا بِها حَتّی - -قرآن- 11
إِذا جاؤُكَ یُجادِلُونَکَ یَقُول الَّذِینَ کَفَرُوا إِن هذا إِلاّ أَساطِیرُ الَأوَّلِینَ [ 25 ] وَ هُم یَنهَونَ عَنه وَ یَنأَونَ عَنه وَ إِن یُهلِکُونَ إِلاّ أَنفُسَ هُم وَ ما
376 معنی لغات: اکنّۀ- جمع کنان بکسر کاف بمعنی نگاهبان و آنچه چیزیرا میپوشاند، وقر- بفتح واو - یَشعُرُونَ [ 26 ] -قرآن- 1
از مجادله به معنی -« یُجادِلُونَکَ » . بمعنی سنگینی گوش، و بکسر واو بمعنی یک بار و آنچه قابل بردن بر حیوان است و وسیله نقلیه
خصومت و دشمنی. اساطیر- جمع اسطر و سطور و مفرد اینها سطر است به- معنی صف مرتب از کلمات و درخت و مانند آن، و در
مجمع البیان از اخفش نقل کرده است که اساطیر جمعی است که مفرد ندارد. ینأون- از مصدر نأي بفتح نون بمعنی دوري. -قرآن-
220-204 جهت نزول: مجمع: نقل کردهاند: چند نفر مشرك مثل ابو سفیان و ولید [ صفحه 412 ] إبن مغیره و نضربن حارث حضور
پیغمبر نشستند، و گوش فرا دادند بقرائت قرآن آنگاه با نضربن حارث گفتند: محمّد چه میگوید! او گفت: افسانههاي کهنهي
255- در برابر اینکه گفتگو نازل شد. -قرآن- 230 «ُ مِنهُم مَن یَستَمِع » قدیمی است که من براي شما زیاد نقل کردهام، آیت اوّل
صفحه 191 از 251
ترجمه: 25 اي محمّد از آن کافران کسی هست که بسخن تو گوش میدهد [و ز بد نهاديشان] بر دلهاشان پوشی از دریافت سخن
حق کشیدهایم و گوشهاشان سنگین کردهایم که اگر هر نشانه ز حق ببینند بآن نمیگروند و اگر نزد تو آیند بسر سختی سخن کنند
و گویند: اینکه سخنان جز افسانههاي بیهودي پیشین نباشد. و خود از آن دور شوند و جلوگیر دیگران ز پذیرفتن آن. ولی جز
25 طبري: مجاهد گفته است: یعنی «ُ وَ مِنهُم مَن یَستَمِع » : نابودي خویشتن سودي نمیبرند و خود از آن بیخبرند. سخن مفسّرین
25 طبري: قتاده گفته است: یعنی میشنوند و چیزي « وَ جَعَلنا عَلی قُلُوبِهِم أَکِنَّۀً » 43- بعضی از مردم قریش گوش میدهد. -قرآن- 15
- فرا نمیگیرند، مانند چهارپایان که آواز میشنوند و چیزي درك نمیکنند مجمع: سه معنی براي اینکه جملهها نقل کرده است: 1
ابو عاصم عامري گفته است: مقصود از اینکه جملهها آن است که چون اعراب خود با هیچ زبان و بیان تسلیم بقبول فرمودهي پیغمبر
[ص] نبودند، اگر هم در آن موقع که پیغمبر قرآن میخواند کسی میخواست گوش بدهد و بفهمد، مانعش میشدند، در اینکه
هنگام که پیغمبر قرآن میخواند، و کسی میل میکرد گوش بدهد و چیزي بفهمد آنها را که نمیخواستند کسی گوش بقرآن بدهد
و بفهمد، جلوگیرش میشدند خدا بر دل و گوششان پردهاي میافکند و خواب را بر آنها مسلّط مینمود تا مانع کسی از استماع
یعنی: آنگاه « وَ إِذا قَرَأتَ القُرآنَ جَعَلنا بَینَکَ وَ بَینَ الَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجاباً مَستُوراً » قرآن نشوند، مانند اینکه جملههاي قرآن
926 [ صفحه - 41 -قرآن- 815 - که قرآن میخوانی میان تو و کافران پردهاي قرار میدهیم 2- ممکن است مقصود از اینکه -قرآن- 1
413 ] جملهها آن باشد که چون عربهاي قریش کافر و سر سخت و لجوج هستند مجازات شان آن است که گوششان کر و دل آنها
به پرده پوشیده شود. 3- چون آنها تسلیم بشنیدن و پذیرفتن قرآن نیستند اینکه کفر و لجاج آنها تشبیه شده است به بیماري کري و
جعلنا فی » : پرده پوشی بر دل، و چون در نتیجه بدي رفتارشان محکوم باین حالات شدهاند از اینکه جهت در آیه گفته شده است
یعنی ما در دل آنها قرار دادیم و مقصود آن است که ما آنها را محکوم به اینکه حالات کردیم در دنبالهي بدي گفتار و « قلوبهم
رفتار خودشان. روح البیان: اینکه آیه اشاره است به اینکه که هر کس بکلمات قرآن، یا حدیث یا گفتار ارباب طریقت، گوش بدهد
براي اعتراض و خرده گیري، مجازات او آن است که دل و گوشش بسته شود تا نور حقیقت باو نرسد و از فهم و شیرینی درك آن
وَ إِن یَرَوا » محروم ماند. بگفته جامی: عجب نبود که از قرآن نصیبت نیست جز حرفی || که از خورشید جز گرمی نبیند چشم نابینا
25 مجمع: إبن عبّاس گفته است: یعنی هر پند و عبرت که ببینند، زجّ اج گفته است: یعنی اگر هر معجزه و نشانهي بر « کُل آیَۀٍ
25 طبري: إبن عبّاس گفته است مقصود کافران هستند که جدل و اظهار « إِذا جاؤُكَ یُجادِلُونَکَ » 30- پیغمبري تو ببینند. -قرآن- 1
دشمنی میکردند با مسلمین و میگفتند: آنچه را شما خود میکشید حلال میدانید و آنچه را خدا میکشد میته و حرام میدانید
25 مجمع: ضحّاك گفته است: یعنی افسانههاي « أَساطِیرُ الَأوَّلِینَ » 30- اینکه خود را تابع و پیرو حکم خدا میپندارید. -قرآن- 1
گذشتگان که خود مینوشتند، و دیگري گفته است: یعنی حرفهاي بیهوده مثل قصهي رستم و اسفندیار که نه سود دارد و نه زیان. -
47 [ صفحه 414 ] مقصود ابو طالب - 25 طبري: از إبن عبّاس نقل شده است -قرآن- 1 «ُ وَ هُم یَنهَونَ عَنه وَ یَنأَونَ عَنه » 26- قرآن- 1
است که مردم را جلوگیر میشد از آزار پیغمبر و خود دور میشد از تصدیق و پذیرش دستور آن حضرت، و اینکه معنی صحیح
نیست، زیرا اینکه آیه دنبالهي آیات جلو است که در وصف عموم مشرکین است. مجمع: از محمّد حنفیه و إبن عبّاس و سدّي نقل
شده است: یعنی مردم را جلوگیر میشدند که سخن پیغمبر بشنوند و بپذیرند، و خود نیز از آنحضرت دور میشوند که فرار کنند و
گرفتارش نشوند، و قتاده و مجاهد گفتهاند: یعنی منع مردم میکنند از شنیدن قرآن که در دلشان جایگیر نشود، و دورشان میکنند
که از اوّل قرآن بگوششان نرسد. ابو الفتوح نوشته است: و قول دگر آن است که آیه در بو لهب آمد که او اگر مجمعی و موسمی
حاضر بودي کس خواستی که رسول را علیه السّلام ایذا کند یا طعن زند، او رها نکردي و نهی کردي براي خویشی را، و لیکن
تا آخر در مثل فارسی میگویند دلش از سنگ « وَ جَعَلنا عَلی قُلُوبِهِم » خویشتن از او و از ایمان با دور داشتی. سخن ما: در جملهي
است و بگوش پنبه دارد، چون انسان خود را مجهّز کند براي معارضه و جدل خواه ناخواه دلش سنگ شده است و بگوشش پنبه فرو
صفحه 192 از 251
رفته است نمونهي اینگونه مبارزهها هر کس هزاران مرتبه در ملتها و میان افراد دیده و شنیده است، و خود روشن است که تعصّب و
خشکی فکر و عقل بر یک محور محدود و معیّن مولود از تلقین خانواده و محیط و یا از خواستههاي نفسانی مانند سود- پرستی،
جاهطلبی، حسد و بدنفسی، یا حرص و آزمندي، انسان را کر و کور میکند از اینکه که خود را آماده کند براي توجّه بخارج محور
در آیه یعنی اثر و خاصیّت اینگونه فکر و سلیقه همان « جعلنا » محدود فکر و خوي خود و همین انحصار و محدودیّت است معنی
53 و بهیچ گفتار و رفتار دیگر توجه نشود و البتّه اگر بتواند مانع - است که دل در پرده رود و گوش سنگین شود. -قرآن- 23
دیگران هم میشود، و آیت دوّم اشاره به نتیجهي اینکه خوي و خصلت است که اگر در نتیجهي تعصّب [ صفحه 415 ] و جهالت هم
مفهم همین معنی است که عاقبت اینکه مردم بجائی « إِن یُهلِکُونَ تا آخر » خود گمراه است و هم وسیلهي گمراهی، و جملهي آخر
میرسد که خود نمی- توانند بفهمند که چه بر سر خود و دیگران آوردهاند. براي اساطیر الاوّلین اینکه شعر مثنوي از دفتر سوّم نقل
90 خوش بیان کرد آن حکیم غزنوي || بهر محجوبان مثال معنوي که ز قرآن گر نبیند غیر قال || اینکه عجب - میشود: -قرآن- 73
نبود ز اصحاب ضلال کز شعاع آفتاب پر ز نور || کور جز گرمی نیابد در عبور خربطی ناگاه از خر خانهاي || سر برون آورد چون
طعّانهاي کین سخن پست است یعنی مثنوي || قصهي پیغمبر است و پیروي نیست ذکر و بحث اسرار بلند || که دوانند اولیا زانسو
سمند جمله سر تا سر فسانه است و فسون || کودکانه قصّه بیرون و درون چون کتاب اللّه بیامد هم بر آن || اینچنین طعنه زدند آن
کافران که اساطیر است و افسانهي نژند || نیست تعمیقی و تحقیقی بلند کودکان خرد فهمش میکنند || نیست جز امر پسند و
ناپسند
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 27 تا 28
34 وَ لَو تَري إِذ وُقِفُوا عَلَی النّارِ فَقالُوا یا لَیتَنا نُرَدُّ وَ لا نُکَ ذِّبَ بِآیات رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ المُؤمِنِینَ [ 27 ] بَل بَدا لَهُم ما کانُوا - -قرآن- 11
262 معنی لغات: وقفوا- از مصدر وقف و وقوف بمعنی - یُخفُونَ مِن قَبل وَ لَو رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنه وَ إِنَّهُم لَکاذِبُونَ [ 28 ] -قرآن- 1
نگاهداشتن و بمعنی آگاه شدن و آگاه کردن. بدا- از مصدر بدو و بر وزن فعول بمعنی نموداري ترجمه: اي پیغمبر، اگر ببینی آن
[ روز که اینکه کافران را بر آتش داشته [میشنوي که] فریاد میزنند: اي کاش ما را دوباره بدنیا برگردانند تا آنچه [ صفحه 416
پیشوایان گفتهاند راست بشماریم و نشانههاي یکتائی پروردگار خود را انکار نکنیم و مؤمن بشویم، [ولی اینکه آرزوها سودي ندارد
چه] آنچه 28 را زین پیش پنهان داشتند برايشان نمایان شده است و اگر برشان گردانند آنان بازگشت کنند بر آنچه جلوگیرشان
27 مجمع: حفص در هر دو کلمه با نصب « وَ لا نُکَذِّبَ ... وَ نَکُونَ » : شده بودند و البتّه که باین آرزو دروغگویند. سخن مفسّرین
32 -قرآن- - با نصب قرائت کرده است، و بقیّهي قاریها هر دو را با رفع خواندهاند. -قرآن- 15 « نکون » قرائت کرده است، و إبن عامر
1- آنگاه که آتش دیدند، 2- آنگاه که 30- 27 مجمع: در معنی اینکه جمله سه قول است: -قرآن- 1 « إِذ وُقِفُوا عَلَی النّارِ » 49-37
آنها را روي آتش قرار دادند، 3- زجّ اج گفته است: یعنی آنگاه که آنها را وارد جهنّم کنند و خود اندازهي گرفتاري خود را
28 طبري: یعنی آن روز آشکار خواهد شد آن کارهاي زشتی که در دنیا به پنهان انجام « بَل بَدا لَهُم ما کانُوا یُخفُونَ » . دریابند
39 مجمع: در معنی اینکه جمله اختلاف است: 1- یعنی براي یک عدّه مردم نادانشان آشکار خواهد شد آنچه - میکردند. -قرآن- 1
علماي آنها پوشیده میداشتند و حقایق را براي آنها نمیگفتند و آشکار خواهد شد که مردمی مغرض و بدخواه بودهاند. 2- ابو
روق گفته است: اعضاي بدنشان شهادت میدهد آنچه را در پنهانی انجام داده است و براي آنها آشکار خواهد شد. 3- زجاج
گفته است یعنی حقایق عالم دیگر را که پیشوایان کافران پنهان میداشتند، آن روز براي عموم آنها آشکار خواهد شد. 4- مبرّد
گفته است: یعنی آن روز آثار سوء کفر پنهانی آشکار خواهد شد. ابو الفتوح نوشته است: یعنی تمنّاي محال ایشان رها کن، اینکه
بگو که پیدا شود ایشان را آنچه علماي آنها پوشیده میداشتند و در او چند قول گفتند: یکی آنکه پیدا شود ایشان را آنچه از خود
صفحه 193 از 251
پوشیده میداشتند، و بر خود تلبیس [ صفحه 417 ] میکردند، و میگفتند: همانا باشد که نه چنین باشد که محمّد میگوید، قول
چهارم ابو علی گفت: مراد بآیه منافقانند که در دنیا نفاق کردند و کفر پنهان داشتند و اظهار ایمان کردند، فردا پیدا شود آنچه
ایشان پنهان میداشتند، از کفر و نفاق. روح البیان: یعنی در اینکه اظهار آرزوي برگشتن بدنیا و ادّعاي مؤمن شدن تظاهر میکنند،
چون آن آتشی را که منکر بودند و مخفی میداشتند و قابل اظهار نمیدانستند، آن روز آشکار میبینند و چنین آرزوئی میکنند.
تفسیر صفیعلیشاه: آنچه مخفی مینمودند از دغل || ظاهر آید روز پاداش عمل آنچه مخفی بودشان از پیشتر || میشود آن روز
28 مجمع: چون کافران آرزوي برگشتن میکنند، اینکه جمله چه تناسب دارد! زیرا آنها ادّعائی « وَ إِنَّهُم لَکاذِبُونَ » پیدا سر بسر
و « یا لَیتَنا » نکردهاند که دروغ باشد، جواب آن است که ممکن است اینکه جمله مربوط به مجموع مطالب جلوتر باشد نه به جملهي
معنی اینکه باشد که آنها در اینکه ادّعا میکردند ما براه راستیم و اینکه مسلمین دروغ میگویند آن روز معلوم میشود که اینکه
دعاوي دروغ بوده است و هم ممکن است بگوئیم که اگرچه آنها آرزوئی کردهاند لیکن چون اظهار مطلبی کردهاند، اینکه جمله
اعلام میکند که آنها هر چه از خود اظهار میکنند دروغ میگویند، احتمال سوّم آن است که مقصود از دروغ به حکایت و نقل
برخلاف واقع بلکه مقصود آن است که آنها در اینکه آرزو برخلاف صواب هستند چون آرزوئی است نشدنی، مثل اینکه براي
نکذب و » یعنی آرزوي تو دروغ شد، احتمال چهارم آن است که بموجب قرائت ،« کذّبک املک » آرزوئی نشدنی عرب میگوید
منقطع باشد، و معنی چنین باشد: آنها میگویند: اي کاش « یا لَیتَنا » با رفع، اینکه جمله مربوط باین دو جمله باشد و از جملهي « نکون
-28- ما را بدنیا برگردانند، و ما مؤمن هستیم و تکذیب نمیکنیم آیات پروردگار را، البتّه اینکه مردم دروغگو هستند -قرآن- 1
1044 [ صفحه 418 ] در اینکه دعاوي خود. ابو الفتوح: اینکه جمله را سه معنی کرده است: 1- یعنی - 271 -قرآن- 1032 - قرآن- 259
امروز آنها مردمانی دروغگو هستند، پس جمله دنبالهي گفتگوي از قیامت نیست و خود مطلبی است جدا از جملههاي جلو. 2- ابو
القاسم بلخی گفته است: جمله براي توصیف ایشان است که در فطرت دروغگو هستند، اگرچه در آرزو دروغ نگویند 3- وصف
آنها است بر فرض برگشتن بدنیا که آنها دروغ میگویند و اگر برگردند باز بصورت اوّل خواهند بود. تأویلات کاشانی: آنچه در
اینکه دو آیه نوشته است باین صورت ترجمه و تلخیص میشود: اگر بینی که اینکه کافران از تیرگی روان و بیچارگی در خوي افترا
و بهتان، چگونه در آتش حرمان میسوزند و میگویند: اي کاش بدنیا برگردیم و آن جلوههاي ربانی را دروغ ندانیم، ولی عقاید
فاسد و خویهاي مهلک و خاصیّت تیرگی باطن، در پیشگاه عدل خداوند طوري نمودار است که باطن آنها ظاهر میشود و خود
آنها را بچشم میبینند و گرفتار آنها میباشند، و چون با اینکه چنین خویها سرشته شدهاند اگر هم بدنیا برگردند باز هم همین هستند
که بودهاند، و همیشه آنها دروغگو هستند، چون ملکهي راسخهي نفسانی آنها شده است و با دروغ خوي گرفتهاند پس در دنیا و
آخرت دروغگو هستند. تفسیر عبده: در آیت دوّم چنین گفته است: یعنی هر کس هر عمل و فکر و هر گفتار و کردار ناپسند که
میپوشاند، در عالم دیگر، براي خودش نمودار می- شود و در جلو چشم میبیند مثل: کافر عالم که براي حب جاه و غیره حق را
می- پوشاند، یا منافق که از ترس، نفاق و بدخواهی خود را مخفی میکند، یا آن که دست بأعمال زشت میبرد و پنهان میدارد، و
آنهائی که بهانه میآورند بر ترك وظایف خود و مقصود اصلی و حقیقت حال خود را مخفی مینمایند، و اینکه گونه مردم در
آرزوي برگشت بدنیا و رو بصلاح شدن دروغگو هستند چون باز همان فکر و عمل را خواهند داشت، بر فرض خود در آنوقت که
آرزو میکنند متوجّه دروغ [ صفحه 419 ] خود نباشند، و نمونهي اینگونه مردم که خدا از حالشان خبر داده است، آنها هستند که
در دوران زندگی نتیجهي بدکار خود را میبینند و پشیمان میشوند و چون موقع آن عمل میرسد کار خود از نو آغاز میکنند،
چنانکه میبینیم قمارباز پس از باختن زیاد پشیمان میشود، یا آن فاجر بیباك که بیمار میشود توبه می کند، و همچنین در همهي
هوا پرستیها، ولی پس از آسودگی از اینکه گرفتاريها باز به کار خود مشغول میشود، چنانکه برادر خود من را براي عمل جراحی
بیهوش کردند، در آن حال خود را در عالم دیگر مشاهده نموده بود و حضور پروردگار و مشغول اعمال خود و در مدّتی که بیمار
صفحه 194 از 251
بود در اندیشهي آن حالت بود و بفکر اینکه آیت قرآن، و چون از بیماري آسوده شد، بر سر کارهاي گذشته بازگشت. سخن ما:
همان است که از دیگران نقل کردیم.
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 29 تا 32
34 وَ قالُوا إِن هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنیا وَ ما نَحن بِمَبعُوثِینَ [ 29 ] وَ لَو تَري إِذ وُقِفُوا عَلی رَبِّهِم قالَ أَ لَیسَ هذا بِالحَق قالُوا بَلی وَ - -قرآن- 11
رَبِّنا قالَ فَذُوقُوا العَذابَ بِما کُنتُم تَکفُرُونَ [ 30 ] قَد خَسِرَ الَّذِینَ کَ ذَّبُوا بِلِقاءِ اللّه حَتّی إِذا جاءَتهُم السّاعَۀُ بَغتَۀً قالُوا یا حَسرَتَنا عَلی ما
فَرَّطنا فِیها وَ هُم یَحمِلُونَ أَوزارَهُم عَلی ظُهُورِهِم أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ [ 31 ] وَ مَا الحَیاةُ الدُّنیا إِلاّ لَعِب وَ لَهوٌ وَ لَلدّارُ الآخِرَةُ خَیرٌ لِلَّذِینَ
569 معنی لغات: حسرة- افسوس، اوزار- جمع وزر، گناه، بار، سنگینی، بار سنگین. ترجمه: 29 - یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعقِلُونَ [ 32 ] -قرآن- 1
[و نیز کافران] گفتند: آدمی را جز زندگی اینکه جهانی ما نباشد و دگر بار زنده نخواهیم شد. 30 و اگر آنان را بینی به پیشگاه
پروردگارشان [ صفحه 420 ] بپا داشتهاند. [بشنوي که خدا بآنها] گوید: نه اینکه روز درست بود و آمدنی گویند بلی سوگند
بپروردگار ما. او گوید: پس بسزاي آنچه نپذیرفتید آزار بچشید. 31 البتّه زیان بردند آنها که دیدار حق دروغ شمردند تا که ناگهان
آن هنگام برسد، گویند: اي افسوس بر آنچه در زندگی ز دست دادیم و ایشان بار گناهان خود بر پشت خویش برند و چه بد باري
سنگین بپشت دارند که زندگی اینکه جهانی جز بازي و سرگرمی نباشد و سراي دیگر بهتر است براي آن کسان که پرهیزگار بوند.
29 طبري: مقصود آن مشرکین است « وَ قالُوا إِن هِیَ إِلّا حَیاتُنَا الدُّنیا » : مگر خرد ندارید [که درستی اینکه سخن نیابید]! سخن مفسّرین
30 « إِذ وُقِفُوا عَلی رَبِّهِم » 62- که در اوّل اینکه سوره نامبرده شدهاند که از راه مستقیم منحرف میشوند به بت پرستی. -قرآن- 15
مجمع: یعنی بناچار در آنجا خداي خود را می- شناسند، و ممکن است اینکه طور معنی شود: آن روز که آگاه شوند از آن
گرفتاري و آسایش که خداوند وعده کرده است، و نیز ممکن است معنی چنین باشد: آن روز که حبس میشوند و منتظر براي امر
31 طبري: یعنی نابود خواهند شد و زیان خواهند دید در معاملهي فروش «ِ قَد خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللّه » 31- خداوند. -قرآن- 1
51 مجمع: إبن عبّاس و حسن بصري - ایمان بکفر و آن بتپرستان قریش که دروغ شمردند قیامت و ثواب و عقاب را. -قرآن- 1
دیدار وعده هاي خدا است به مجازات و پاداش، و دیگري گفته است مقصود: دیدار مجازات خداوند « لقاء اللّه » گفتند: مقصود از
31 ابو « فَرَّطنا فِیها » 23- 31 طبري: یعنی آن زمانی که خداوند مردگان را از گور زنده برمیآورد. -قرآن- 1 « جاءَتهُم السّاعَۀُ » . است
الفتوح: یعنی تقصیر کردیم در اطاعت و فرمان بردن و بعضی گفتند: یعنی در قیامت، و معنی جمله اینکه است: کافران در قیامت -
17 [ صفحه 421 ] میگویند: افسوس بر آنچه از دست دادیم. طبري گفته است: یعنی در آن معامله تقصیر کردیم، و بعضی - قرآن- 1
گفتهاند یعنی در دوران زندگی تقصیر کردیم، سدّي گفته است: یعنی تقصیر کردیم که به روش مردم بهشتی رفتار نکردیم.
31 مجمع: إبن عبّاس گفته است: یعنی گناهان و خطاهاشان. و زجّاج گفته است: اینکه داستان و تشبیه است که « یَحمِلُونَ أَوزارَهُم »
سنگینی در حالت گفته شود همان طور که در وزن گفته میشود، و به اینکه گفتهي زجّاج معنی چنین است: رنج میبرند از آزار
گناهان خود بطوري که همیشه زیر باري سنگین هستند، و به همین معنی علی علیه السّلام اشاره فرموده است در اینکه گفتارش
یعنی بار خود سبک بگیرید تا زود برسید به آنها که رفتهاند، چون جلو رفته را منتظر « تخفّفوا تلحقوا فانّما ینتظر باوّلکم آخرکم »
32 ابو الفتوح نوشته است: حق-ّ « وَ مَا الحَیاةُ الدُّنیا إِلّا لَعِب وَ لَهوٌ » 26- نگاه میدارند تا برسند آنها که از عقب میآیند. -قرآن- 1
تعالی مذمّت و منقصت کرد زندگانی دنیا را تا مردمان در او رغبت نکنند و دست از اعمال آخرت برندارند، گفت: نیست زندگانی
دنیا مگر بازي. و فرق از میان لهو و لعب آن است که لعب بازي باشد که کودکان کنند، مانند بیهوده کاریهاي بیفایده، و لهو بازي
جوانان باشد از سماع و ضرب ملاهی و مانند آن، و وجه تشبیه آن است که اینکه را نیز عاقبتی و ثباتی نباشد چنانکه لعب و لهو را.
وَ لَلدّارُ » . 50 بیان السعادة: لهو، آن کاري است که هدفی خیالی داشته باشد، و لهو آنرا گویند که هدفی در آن نباشد - -قرآن- 1
صفحه 195 از 251
را با جرّ و صداي زیر خوانده است، و دیگران با « آخرة » با یک لام قرائت کرده است و کلمهي « لدار » 32 مجمع: إبن عامر « الآخِرَةُ
32 مجمع: مردم مدینه و عدّهاي دیگر با « أَ فَلا تَعقِلُونَ » 24- قرائت کردهاند. -قرآن- 1 « آخرة » دو لام و رفع و صداي جلو در کلمهي
22 [ صفحه 422 ] و ما هم در ترجمه بصورت خطاب معنی کردیم، ولی - تا قرائت کردهاند و دیگران با یا بصیغهي غایب. -قرآن- 1
آنها که با یا خواندهاند چنین معنی کردهاند آیا آن کافران عقل ندارند و اندیشهي عاقبت کار خود نمیکنند! مجمع: آیت آخر
دلداري مردم است که مؤمن هستند و محروم از خوشیهاي زندگی، و سرزنش آنها است که با خوشیهاي زندگی سرگرمند و از کار
آخرت بیخبر. سخن ما: در اینکه آیات اینکه شعرهاي مثنوي است: باژگونه، اي اسیران جهان || نام خود کردید امیران جهان اي
تو، بندهي اینکه جهان محبوس جان || چند گوئی خویش را خواجهي جهان افتخار از رنگ و بو و از مکان || هست شادي و
فریب کودکان اي ز خوبی بهاران لب گزان || بنگر آن سردي و زردي خزان روز دیدي طلعت خورشید خوب || مرگ او را یاد
21 مرخبث را گو که آن خوبیت کو ||! در فریب آن حسن و مرغوبیت کو بر - فرمت- 19 - «24» کن وقت غروب اي بدیده لوتهاي
طبق کو عشوه و نرمی و خوت ||! بر سبد کو جلوه و نغزي و بوت! گوید آن دانه بدو و من دام آن || چون شدي تو صید، شد دانه
نهان
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 33 تا 35
34 قَد نَعلَم إِنَّه لَیَحزُنُکَ الَّذِي یَقُولُونَ فَإِنَّهُم لا یُکَ ذِّبُونَکَ وَ لکِن الظّالِمِینَ بِآیات اللّه یَجحَدُونَ [ 33 ] وَ لَقَد کُذِّبَت رُسُلٌ - -قرآن- 11
مِن قَبلِکَ فَصَبَرُوا عَلی ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتّی أَتاهُم نَصرُنا وَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِمات اللّه وَ لَقَد جاءَكَ مِن نَبَإِ المُرسَلِینَ [ 34 ] وَ إِن کانَ کَبُرَ
عَلَیکَ إِعراضُ هُم فَإِن استَطَعتَ أَن تَبتَغِیَ نَفَقاً فِی الَأرض أَو سُلَّماً فِی السَّماءِ فَتَأتِیَهُم بِآیَۀٍ وَ لَو شاءَ اللّه لَجَمَعَهُم عَلَی الهُدي فَلا تَکُونَنَّ
574 [ صفحه 423 ] معنی لغات: یجحدون- از جحد بمعنی انکار. نفق- جاي زیر زمین که راه فرار و - مِنَ الجاهِلِینَ [ 35 ] -قرآن- 1
سوراخ دیگر هم داشته باشد. سلّم- نردبان. جهت نزول: طبري: سدّي گفت: در روز بدر، اخنس بن شریق با ابو- جهل ملاقات کرد
و باو گفت: اینجا غیر از من و تو کسی نیست که سخن ما را بشنود، بگو بدانم: محمّد در گفتارش و ادّعاي خود راستگو است و
بحق ادّعا می کند یا نه! او گفت: هرگز محمّد دروغ نگفته است، ولی اگر قرار باشد همهي امتیازات براي خانوادهي آنها باشد و
پیغمبري هم داشته باشند پس بقیّهي طوایف قریش چکاره خواهند بود! آیت اوّل براي طرز فکر آنها نازل شد سیوطی در اسباب
النزول از علی علیه السّلام نقل کرده است: ابو جهل به پیغمبر گفت: ما نمیگوئیم تو دروغگو هستی ولی آنها که آوردهاي دروغ
است، آیت اوّل براي اینکه گفتگو نازل شد. ترجمه: 33 اي پیغمبر ما میدانیم آنچه کافران گویند تو را دلگیر کند و البتّه آنها در
دل تو را دروغگو ندانند ولی ستم پیشهاند که نشانه حق نمیپذیرند 34 و همانا پیامبران پیش از تو را دروغزن گفتند و آنان بر دروغ
بستن و آزار دادن کافران شکیبا ماندند تا یاري ما برايشان رسید چه هیچ دگرگونی براي کلمات و سرنوشت خدا نباشد و البتّه ز
سرگذشت پیامبران برایت رسیده [که به سرنوشت خداوندي از آزار دشمن آسوده شدند.] 35 و اگر بر تو سخت شده است که
کافران ز حق رو گردان شدند و توانی سوراخی در زمین و یا نردبانی به آسمان بدست آري تا نشانهاي [بر راستی و درستی سخن
خود] براي کافران بیاوري و گر [نه باید] خدا را بخواهد و بسرنوشت کند همه را براه راست فراهم آورد. پس تو ز نادانان مباش [و
33 مجمع: نافع با ضم یاء و کسر زاي خواندهاند و دیگران بفتح یاء و ضم زاي « لَیَحزُنُکَ » : اندیشهي ناشدنی مکن]. سخن مفسّرین
-1 [ 33 [ صفحه 424 - 33 مجمع: اینکه جمله را چند معنی کردهاند: -قرآن- 1 « فَإِنَّهُم لا یُکَذِّبُونَکَ » 29- قرائت کردهاند. -قرآن- 15
بیشتر مفسّرین گفتهاند: یعنی در دل و عقیده تکذیب نمیکنند، اگرچه بظاهر لجاج مینمایند و انکار میکنند. 2- یعنی با دلیل
نمیتوانند دروغ تو را ثابت کنند و دلیل بر اینکه معنی قرائت منقول از علی علیه السّلام است که با تخفیف ذال قرائت فرموده است
و میفرموده است یعنی: نمیتوانند درستتر از ادّعاي تو حقی ثابت کنند. 3- یعنی آنها با تو مصادف بدروغ نمیشوند. 4- یعنی تو
صفحه 196 از 251
را منتسب بدروغ نمیکنند، چون تو را امین و راستگو میدانند، ولی آنچه را از جانب خدا آوردهاي رد میکنند و میخواهند آیات
خداوند را انکار کنند. 5- یعنی آنها در اینکه کار خود تو را تکذیب نمیکنند بلکه در حقیقت خدا را تکذیب میکنند و آیات خدا
دو قرائت نقل شده است اوّل- با سکون « یُکَذِّبُونَکَ » را منکر میشوند، چون انکار تو به- منزلهي انکار خداوند است. و در جملهي
کاف و تخفیف ذال که منسوب به علی علیه السّلام است و امام صادق [ع] دوّم- با فتح کاف و تشدید ذال قرائت دیگران است. -
34 طبري: یعنی خبر پیغمبران گذشته بتو رسیده است که مردم بآنها چه رفتار « وَ لَقَد جاءَكَ مِن نَبَإِ المُرسَلِینَ » 403- قرآن- 386
کردند و چطور سزاي خود دیدند پس تو نیز منتظر باش و مانند آنها صبر کن تا یاري و کومک ما بتو برسد، و ضحّاك و إبن جریج
33 مجمع: ابو علیّ « وَ لکِن الظّ الِمِینَ بِآیات اللّه یَجحَ دُونَ » 45- گفتهاند: اینکه از اوّل تا بآخر براي دلداري پیغمبر است. -قرآن- 1
56 یعنی مردم ستمگر منکر آیات خدا، جحود و انکار دارند گفتار و دعواي ترا که خود میدانند راست - گفته است: -قرآن- 1
بجاي ضمیر « ظالمین را » است و درست. تفسیر فی ظلال: چون اعراب میدانستند پیغمبر راستگو است و انکار میکنند کلمهي
آورده شده است براي نشان دادن حقیقت ادعاي آنها که ادعاي انکار و نادرستی سخن پیغمبر پدیدهي ستمکاري است که چون
داراي خوي ستمگري هستند حقیقت پیغمبر را انکار میکنند و شاهد بر اینکه مطلب روایت طبري است که روز جنگ بدر اخنس
34 فخر: در آیت جلو « لَقَد کُذِّبَت رُسُل مِن قَبلِکَ » .[ بن شریق با بنی زهره گفت [ صفحه 425 ] [تا آخر که در شأن نزول نوشتیم
پیغمبر دلداري شده است که انکار تو بجاي انکار خداوند است، در اینکه آیه از راه دیگر بآنحضرت توجّه شده است که ملل دیگر
با پیغمبر خود بد رفتار میکردند ولی آنها صبر میکردند تا چیره و مسلّط میشدند، پس تو که بالاتر از همهي آنها هستی و مأمور
34 طبري: «ِ وَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِمات اللّه » 40- تربیت تمام بشر، لا یقتري بصبر و شکیبائی تا ظفر و پیشرفت تو بیشتر باشد. -قرآن- 1
39- کلمات اللّه یعنی آن چیزها که خدا بر پیغمبر نازل کرد مانند وعده یاري و چیرگی بر دشمن و شکست مخالفین. -قرآن- 1
کَتَبَ اللّه لَأَغلِبَنَّ » مجمع: کلبی و عکرمه گفتند: کلمات اللّه یعنی آن آیات که براي وعدهي یاري نازل شده است مثل اینکه دو آیه
35 مجمع: از جبّائی نقل « فَلا تَکُ ونَن مِنَ الجاهِلِینَ » 213- 176 -قرآن- 179 - قرآن- 127 - .« إِنَّهُم لَهُم المَنصُ ورُونَ » و « أَنَا وَ رُسُلِی
کردهاند: یعنی در آنجا که باید شکیبا باشی بیتابی مکن که مانند جاهلان باشی و پیرو روش ایشان بشوي، و بعضی گفتهاند: یعنی
چون حال آنها را دانستی و متوجّه شدي که مسلمان نمیشوند مانند شخص جاهل و بیاطلاع از حقیقت قضیّه مباش که بی- تابی و
38 تفسیر عبده: یعنی چون سنّت خداوندي را در خلقت بشر دانستی که تبدیل و - جزع کنی که چرا مسلمان نمیشوند. -قرآن- 1
تغییر در کلمات او و تقدیر و سرنوشت او نیست، پس مباش مانند آنها که جاهل هستند و انتظار دارند آنچه را خود مفید میدانند
انجام شود، و نمیفهمند که ممتنع و محال قابل پیدایش نیست و آنچه برخلاف تقدیر است ناشدنی، و اینکه جهل که پیغمبر از آن
ممنوع شده است عیب آن حضرت نیست، زیرا اینگونه حقایق باید بوسیله وحی و همین آیات بآن حضرت تعلیم شود تا عالم بشود.
سخن ما: 1- مجموع اینکه آیه و بخصوص آیت آخر میفهماند که پیغمبر از انحراف مردم ناراحت است، چون مأمور تربیت است و
میخواهد همه به راه [ صفحه 426 ] راست باشند، در اینکه کوشش و رنج نه براي جمعآوري افراد و زیادي پیرو و مطیع و
لَو شاءَ » و «ِ لا مُبَدِّلَ لِکَلِمات اللّه » فرمانبردار است که بخواهد براي خود جاه و مقام پایدار نماید، و به همین مناسبت گفته شده است
که کوشش و غمخواري و مقاومت تو باید به- اندازهي لیاقت مردم باشد و « فَلا تَکُونَن مِنَ الجاهِلِینَ » و « اللّه لَجَمَعَهُم عَلَی الهُدي
تقدیر خداوند، و بیش از آن وظیفهاي نداري که بر خود زندگی را تلخ کنی، و اینکه مطلب در قرآن مکرر یادآوري شده است مثل
کنایه است از کمال قدرت، که تمام آفرینش «ِ لا مُبَدِّلَ لِکَلِمات اللّه » -2 جملهي .«ُ ما عَلَی الرَّسُول إِلَّا البَلاغ » و « لَیسَ عَلَیکَ هُداهُم »
یعنی «ُ إِذا أَرادَ شَیئاً أَن یَقُولَ لَه کُن فَیَکُون » در پیشگاه قدرت خدا مانند کلماتی است که شما بر زبان میآورید، مانند اینکه آیه
لا» : -3 ممکن است اعتراض شود که چون اینکه دو جمله .« باش و موجود بشو » ایجاد یک موجود باندازهي گفتن اینکه کلمه است
صریح است که مردم در کفر و ایمان اختیار ندارند، پس پیغمبر و راهنمائی چه نتیجه دارد! « فَلَو شاءَ لَهَداکُم » و «ِ مُبَدِّلَ لِکَلِمات اللّه
صفحه 197 از 251
جواب آن است که عمل پیغمبران مانند دیگر روشهاي پرورش و راهنمائی و آموزش است اگر چه در گیاهان و حیوانات باشد،
زیرا در سرشت موجودات آمادگیها و استعدادهاي مختلف نهاده شده است، که هر دسته و هر فرد لیاقتی دارد غیر دیگري، و به
همان اندازه وسائل بکار افتادن و نتیجه گرفتن از آن استعدادها نیز در آفرینش فراهم شده است، و همان طور که براي گیاهان
مختلف وسائل مختلف پیشرفت و تکامل یافت میشود و هم براي حیوان و انسان، و نیز آن وسائل در بعضی بی نتیجه و در بعضی
کم نتیجه است و براي عدهاي بالاترین اثر مطلوب دارد پیغمبر هم وسیلهي پیشرفت آدمی است که رهبري او در بعضی اثر نمیکند،
و در عدّهاي نتیجهي کم دارد، و مردمانی را هم بکمال آدمی میرساند. پس در هر آیت قرآن که کفر و ایمان محوّل بسرنوشت
آدمی شده است، اشاره بهمین اختلاف استعداد است و بهرمندي از وسائل، و براي اینکه است که بفهماند: مردم عقل دارند -قرآن-
872 -قرآن- - 668 -قرآن- 816 - 618 -قرآن- 633 - 575 -قرآن- 578 - 323 -قرآن- 549 - 283 -قرآن- 286 - -234-199 قرآن- 237
1071 [ صفحه 427 ] و به موجب عقل خود وظایفی هم دارند که باید بآنها رفتار کنند، ولی سرنوشت و - -1045-1010 قرآن- 1048
رسیدن به نتیجهي نهائی مطلبی است دیگر که کسی را به آن دسترس نیست.
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 36 تا 37
إِنَّما یَستَجِیب الَّذِینَ یَسمَعُونَ وَ المَوتی یَبعَثُهُم اللّه ثُم إِلَیه یُرجَعُونَ [ 36 ] وَ قالُوا لَو لا نُزِّلَ عَلَیه آیَۀٌ مِن رَبِّه قُل إِن اللّهَ قادِرٌ عَلی أَن یُنَزِّلَ
261 معنی لغات: یستجیب- از مصدر استجابه بمعنی جواب مثبت و پذیرش خواسته. - آیَۀً وَ لکِن أَکثَرَهُم لا یَعلَمُونَ [ 37 ] -قرآن- 1
ترجمه: 36 اي پیغمبر همانا کسانی سخن تو میپذیرند که [بیداردلند و گوش فرامیدارند و] میشنوند، و آنها که مردگانند [و حقّ
ناپذیر هرگز گوش ندهند تا بمیرند و] خدا از گورشان درآرد و سپس بسوي او بازگشت شان دهند [و سزاي خود بینند] و کافران
گفتند: چرا نشانهاي از پروردگار محمّد بر او فرو نیامد! بگو خدا توانا است بر نشانه فرستادن. ولی بیشتر ایشان نمیدانند [که محمّد
و قرآن او خود بزرگتر آیت است و اگر آیتی دگر بیاید نپذیرند و آزار بینند]. چرا از جانب خدا براي محمّد نشانه و علامتی
نمیرسد! اي پیغمبر تو در جواب بگو: خداوند میتواند علامت بفرستد، لکن بیشتر اینکه مردم نادان هستند و دلمرده و نمیفهمند که
إِنَّما یَستَجِیب الَّذِینَ » : پیغمبر خود آیتی است و قرآنش آیتی است و اگر آیتی دیگر برسد باز هم قبول نخواهند کرد. سخن مفسّرین
58 یعنی سخن تو را فقطّ آنها میشنوند که گوشهایشان براي گوش دادن بحق باز است، - 36 طبري: -قرآن- 15 « یَسمَعُونَ تا آخر
ولی کافران را خدا با مردگان برمیانگیزد، چون آنها فکر نمیکنند و از آیات خدا پند نمیگیرند پس در شمار مردگانند که
نمیشنوند و نمیفهمند. مجمع: یعنی همانطور که از مردهها مأیوس هستی که سخن ترا بشنوند [ صفحه 428 ] تا آنگاه که در
قیامت زنده شوند، همچنین از اینکه کافران مأیوس باش، و بعضی گفتهاند: یعنی آن که دلش زنده است، سخن ترا میپذیرد، و آن
که دل مرده است نمیپذیرد. ابو الفتوح نوشته است: حسن بصري گفت: معنی آن است که اجابت آن کند که سماع و اندیشه کند
در دلالت، اما کافران چون مردگانند، خداي تعالی ایشان را بقیامت زنده کند از اینکه جهل که در وياند تا معارف ضروري
حاصل شود ایشان را. فخر: یعنی همانطور که خدا قادر است در قیامت مردگان را زنده کند و براي مجازات حاضر نماید، میتواند
دلهاي مردهي اینکه کافران را زنده نماید به حیاة ایمان، ولی تو قادر بر چنین کار نیستی. روح البیان: یک شعر از اینکه غزل حافظ
نوشته است: گرچه بر واعظ شهر اینکه سخن آسان نشود || تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود رندي آموز و کرم کن که نه
چندین هنر است || حیوانی که ننوشد میو انسان نشود گوهر پاك بباید که شود قابل فیض || ورنه هر سنگ و گلی لولؤ و مرجان
نشود اسم اعظم بکند کار خود اي دل خوش باش || که به تلبیس و حیل دیو مسلمان نشود دردمندي که کند درد نهان پیش طبیب
||درد او بیسببی قابل درمان نشود هر که در پیش بتان از سر جان میلرزد || بیتکلّف، تن او قابل قربان نشود [ صفحه 429 ] ذرّه
بفتح یاء نیز قرائت شده « یرجعون » : 36 فخر « ثُم إِلَیه یُرجَعُونَ » را تا نبود همّت عالی حافظ || طالب چشمهي خورشید درخشان نشود
صفحه 198 از 251
30 مجمع: یعنی آنها را زنده میکنند و حکم خداوند برايشان صادر می- شود، و بعضی گفتهاند: یعنی: اوّل از - است. -قرآن- 1
37 مجمع: یعنی چون رؤساي قریش از « وَ قالُوا لَو لا نُزِّلَ » . قبر بیرون میآورند و بعد آنها را به- جایگاه رسیدگی بحساب میبرند
37 ابو الفتوح: « إِن اللّهَ قادِرٌ عَلی أَن یُنَزِّلَ » 28- معارضهي قرآن عاجز شدند، مانند معجزات موسی و عیسی مطالبه کردند. -قرآن- 1
- را به- تخفیف زاء خوانده است از مصدر انزال، و دیگران با تشدید خواندهاند از مصدر تنزیل. -قرآن- 1 « ینزّل » إبن کثیر کلمهي
46 مجمع: بعضی گفتهاند: یعنی خدا میتواند آنچه خواستهاند بفرستد، زجّاج گفته است: یعنی میتواند آیتی بفرستد که همگی راه
37 مجمع: یعنی نمیدانند چه بر سرشان خواهد « وَ لکِن أَکثَرَهُم لا یَعلَمُونَ » . صلاح خود بیابند و با یکدیگر فراهم بطریق صواب شوند
آمد اگر آیتی برسد و آنها مومن نشوند، و بعضی گفتهاند: یعنی نمیدانند که اینکه آیات قرآن خود بهترین نشانهي درستی دعواي
40 ابو الفتوح: یعنی در قدرت من به شک هستند و معرفت کامل ندارند. فخر: - پیغمبر است اگر خود بیندیشند و بسنجند. -قرآن- 1
بعضی از مردم ملحد اعتراض کردهاند: اگر محمّد معجزه می- داشت کافران نمیگفتند: چرا معجزهاي ندارد! جواب آن است که
قرآن خود معجزه است و از کافران خواسته شد که با آن معارضه و برابري کنند ولی آنها نتوانستند و درماندند. ولی ممکن است
- جواب آن -قرآن- 369 !« لَو لا نُزِّلَ عَلَیه آیَۀٌ » اعتراض شود که اگر قرآن چنین معجزهاي بوده است، چرا اعتراض کردهاند و گفتهاند
401 [ صفحه 430 ] است: 1- ممکن است ادّعا داشتهاند: کتاب و سخن معجزه نیست، و مثل تورات و انجیل است که آنها معجزه
نبوده است. 2- ممکن است چیزهاي فوق العاده میخواستهاند مثل معجزات موسی و عیسی، 3- ممکن است چیزهاي عجیب مطالبه
- میکردهاند براي سرسختی و آزار مثل فرود آمدن ملائکه و افتادن پاره چیزي از آسمان، چنان که در قرآن نقل شده است. 4
اللّهُم إِن کانَ هذا هُوَ الحَقَّ » ممکن است براي مسخره و ریشخند چنین چیزها میگفتهاند مثل گفتار آن که در قرآن نقل شده است
یعنی اگر اینها از جانب تو است پس بر سر ما از آسمان سنگ بریز و یا «ٍ مِن عِندِكَ فَأَمطِر عَلَینا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائتِنا بِعَذاب أَلِیم
623 سخن ما: اینکه شعر مثنوي است در دفتر دوم حکایت ابله و خرس. آب کم - به آزار دردناك ما را گرفتار کن. -قرآن- 495
جو، تشنگی آور بدست || تا بجوشد آبت از بالا و پست آب رحمت بایدت، رو پست شو || و انگهان خور خمر رحمت مست شو
پنبهي وسواس بیرون کن ز گوش || تا بگوشت آید از گردون خروش پاك کن دو چشم را از موي عیب || تا ببینی باغ و
سروستان غیب دفع کن از مغز و از بینی زکام || تا که ریح اللّه درآید در مشام هیچ مگذار از تب صفرا اثر || تا بیابی از جهان
طعم شکر کندهي تن را ز پاي جان بکن || تا کند جولان بگردان چمن فی ظلال: اعراب معجزه بمانند موسی و عیسی و دیگران
میخواستند ولی بدوران اسلام آدمی بآن پایه رسیده بود که بتواند با خرد خود بسنجد و داوري کند اینکه است که فکر بشر را
محترم میشمارد و با آنها بمانند انسان خردمند رشید سخن میگوید نه مانند شخص نادان و بیتمیز که باید رفتار با او بسختی باشد
تا فروتن شود و یا نابود گردد اینکه است مردم را از راه اندیشه و خردشان رهبري میکند که آوردن معجزه از قدرت خداوندي
است ولی شما از مصلحت کار بیخبرید که با دل شما سر و کار پیدا شده و باید خرد خود بکار برید تا حقیقت را دریابید [ صفحه
22- الخ. -قرآن- 1 -« وَ ما مِن دَابَّۀٍ » : 431 ] و اینک چند نمونه از آثار قدرت و آیات حق که در جلو چشم شما است
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 38 تا 39
وَ ما مِن دَابَّۀٍ فِی الأَرض وَ لا طائِرٍ یَطِیرُ بِجَناحَیه إِلاّ أُمَم أَمثالُکُم ما فَرَّطنا فِی الکِتاب مِن شَیءٍ ثُم إِلی رَبِّهِم یُحشَرُونَ [ 38 ] وَ الَّذِینَ
325 معنی لغات: امم- - کَذَّبُوا بِآیاتِنا صُمٌّ وَ بُکم فِی الظُّلُمات مَن یَشَأِ اللّه یُضلِله وَ مَن یَشَأ یَجعَله عَلی صِ راطٍ مُستَقِیم [ 39 ] -قرآن- 1
جمع امّۀ، گروه، دستهاي از مردم، روش، هنگام، قامت و بالاي آدمی. دابّۀ- از مصدر دبیب بمعنی جنبش مانند مار و یا با چهار
دست و پا راه رفتن، جناحیه- یعنی دو جناح او، و جناح بفتح جیم بمعنی بال پرنده، دست و بغل و بازوي انسان، سو و جانب، پناه و
حمایت، ناحیه و طرف چیزي، یک دسته از چیزي، فرطنا- از مصدر تفریط به معنی نابود و پراکنده کردن، کوتاهی و اظهار عجز از
صفحه 199 از 251
کار، رها کردن و جلو افتادن، ستایش یا مذمّت کردن، مهلت دادن و دست برداشتن، بدي را دور کردن یحشرون- از مصدر حشر
بمعنی مردم را فراهم کردن، کسی را از وطن بیرون کردن. از جائی بجائی اخراج کردن. ترجمه: 38 باز هم آنها را متوجّه کن هیچ
جنبندهاي در زمین نجنبد و نه پرندهاي در هوا ببال خود مگر چون شما آدمیان دستهها باشند [با غرائز و امیال و نیازمند] و ما در
اینکه نامه [لوح محفوظ یا قرآن] چیزي فروگذار نکردیم و همه راهها بنمودیم و سپس همگی بسوي پروردگارشان فراهم شوند [و
هرگز از عالم علم حق جدا نباشد]. 39 و آن کسان که نشانههاي ما دروغ پنداشتند و کر و لال به تاریکی مانده بودند چه هر که را
38 « ما مِن دَابَّۀٍ فِی الَأرض تا آخر آیه » : خدا خواهد و بسرنوشت کرده گمراه میکند ورنه براه راستش رهبري کند. سخن مفسّرین
46 [ صفحه 432 ] خداوند، پرندهي در هوا و جنبندهي بر زمین را که آفریده و وسائل زندگی او را - طبري: یعنی -قرآن- 15
باختیارش گذارده است، در عالم دیگر بکارهاي او که در زندگی انجام داده و در لوح محفوظ ثبت شده است رسیدگی خواهد
کرد و جزاي کارش را باو خواهد داد، پس براي شما بنی آدم لازمتر است رسیدگی بخوب و بد کار زندگی شما. و از إبن عبّاس
38 مجمع: یعنی دستههاي جوربجور « أُمَم أَمثالُکُم » 62- مرگ حیوانات است. -قرآن- 49 « یُحشَرُونَ » نقل شده است: مقصود از
22 مانند شما محتاجند - هستند که مانند شما هستند در آفرینش خداوند و نموداري قدرت او، و بعضی گفتهاند: یعنی: -قرآن- 1
بکسی که کارهاي زندگی آنها را از خوراك و آسایش و غیره در اختیار داشته باشد و به مصلحت در کارها راهنمائی شان کند، و
آنها هم پس از مرگ محشور خواهند شد، و با اینکه آیه فهمانده شده است: تعدّي و تجاوز به هیچ آفریده روا نیست چون خدا آنرا
38 مجمع: یعنی کوتاهی و تقصیر نکردیم در کتاب و در «ِ ما فَرَّطنا فِی الکِتاب » . آفریده، و حق او را از ستمگرش خواهد گرفت
معنی کتاب اختلاف است: 1- مقصود قرآن است که تمام وظایف و احتیاجات بشر در آن معیّن شده است یا با تفصیل! و یا مجمل
ما آتاکُم الرَّسُول فَخُذُوه وَ » : و سر بسته گفته شده است و پیغمبر آنها را واضح کرده است و چنانکه در اینکه جمله گفته شده است
یعنی آنچه پیغمبر براي شما آورد به پذیرید، و از آنچه جلوگیرتان شد دست بردارید، پس گفتار پیغمبر دستور « ما نَهاکُم عَنه فَانتَهُوا
2- حسن بصري 422- 29 -قرآن- 353 - اجمالی قرآن است و اینکه معنی عقیدهي بیشتر مفسّرین و ابو القاسم بلخی است. -قرآن- 1
گفته است: مقصود لوح محفوظ است که روزي و مرگ و آثار حیوانات در آن ضبط است. 3- ابو مسلم گفته است: مقصود از
کتاب اجل و مدّت عمر است که براي هر موجود اجل و مدّت معیّن شده است. ابو الفتوح نوشته است: طاعنان قرآن گفتند طیران
95 [ صفحه - گوئیم از اینکه دو جواب است یکی آنکه تأکید است، چنان که -قرآن- 81 .«ِ بِجَناحَیه » : جز بجناح نباشد، چرا گفت
و جواب دیگر از آن آنست که آن طیران حقیقت است نه مجاز است براي آنکه سفینه را طیّاره «ّ رأیت بعینی و سمعت باذنی » [433
گویند بتیز رفتن، اسب تیزرو را طیار گویند، مغربی گفت: براي آنکه تا فرق باشد میان طیران بجناح و میان نور و ظفر بحاجت،
بعضی گفتند تا فرق باشد میان مرغ هوا و ماهی آب که ماهیان را طیّارات الماء خوانند. فخر: اینکه گفته شده است مرغ هوا و
-1 109- چند جهت براي مماثلت و همانندي گفتهاند: -قرآن- 88 « أُمَم أَمثالُکُم » جنبندهي دریا و دستههائی هستند همانند شما
واحدي از إبن عبّاس نقل کرده است: یعنی من را میشناسد مثل شما و به یکتاپرستی اقرار دارند و تسبیح و تمجید میکنند، و بیشتر
همه چیز ستایش خدا «ِ إِن مِن شَیءٍ إِلّا یُسَبِّح بِحَمدِه » مفسّرین بر اینکه عقیده هستند، و آیات دیگر هم موید اینکه مطلب است مثل
-279- همه موجودي نماز و ستایش خدا را میداند. و ابو درداء گفته است: -قرآن- 233 «ُ کُلٌّ قَد عَلِمَ صَ لاتَه وَ تَسبِیحَه » میکند، و
356 حیوانات فقط چهار چیز را خوب میفهمند، خداشناسی، دنبالگیري روزي، و شناسائی نر و ماده، آمادگی هر یک - قرآن- 311
براي آن دیگر. از پیغمبر نقل شده است هر کس گنجشکی را بیهوده بکشد در قیامت آن حیوان بخدا شکایت میکند که او مرا
کشت، نه خود از من بهره برد، و نه آزادم گذاشت که از بهرههاي زمین استفاده کنم. 2- مانند شما آدمها هستند که در عالم دیگر
زنده خواهند شد، و هر فرد بحق و شایستگی خود خواهد رسید. 3- چون معجزه خواستند با اینکه جمله فهمانده شده است: آن
قدرت که مانند شما موجودات دیگر هم آفریده که از بهرههاي زندگی در آسایش هستند، میتواند آن معجزه که مطالبه میکنید
صفحه 200 از 251
بفرستد، پس بر مصلحت شما نیست که نمیفرستد. 4- از سفیان عیینه نقل شده است که چون او اینکه آیه را خواند، گفت: هر
آدمی مشابه است در اخلاق و خوي با یکی از حیوانات، چنانکه میبینیم: یکی مثل شیر جلو میرود، دیگر مثل گرگ میدود، یکی
مثل سگ فریاد میکند، دیگري مثل طاووس خود را می- [ صفحه 434 ] میآراید، و آن یک مانند خوك کثیف طبع است که اگر
غذاي خوب باو بدهند توجّه ندارد، ولی چون انسان قی کند و بلند شود، آن حیوان بیاختیار خود را بر آن میاندازد، همچنین
هستند آدمها که بعضی اگر پنجاه پند بشنود یکی فرا نگیرد ولی اگر خطائی دید و شنید آنرا حفظ میکند و بهمه انجمن نقل میکند،
پس مردم معاشر چهارپا و درنده هستند که باید از آنها دوري کرد، و هم امام فخر چند جهت دیگر نقل کرده است که ما هم نقل
1- یعنی بواسطهي لجاج و سرسختی 37- 39 اینکه جمله را مفسّرین دو معنی کردهاند: -قرآن- 1 «ِ صُمٌّ وَ بُکم فِی الظُّلُمات » . کردیم
در تاریکی کفر هستند که نه گوش فهم حق دارند و نه زبان گفتار آنرا. 2- یعنی در قیامت نه سخن خوش بشنوند و نتوانند درد
39 ابو الفتوح: یعنی چون کسی کافر بود، خداوند به «ُ مَن یَشَأِ اللّه یُضلِله » . خود را بگویند و در تاریکی حیرت و سرگردانی هستند
مجازات کفرش او را هلاك کند، چون اضلال بمعنی اهلاك هم استعمال شده است. و ممکن است معنی جمله اینکه باشد: هر که
را خدا بخواهد از راه بهشت میگرداند و گمراه میکند بواسطهي انحرافش در دوران زندگی، و هر کس را به خواهد بپاداش
32 فخر: ما ثابت کردیم که هر کار از شخص در دنبالهي خواهش و جهت - لیاقت و ایمان بسوي بهشت راهنمائی میکند. -قرآن- 1
خاصّ ی انجام میشود. و نیز واضح کردیم که آفریننده و ایجاد کنندهي خواهش و جهت خاص خداوند است. و باز روشن کردیم
که اگر خواهش و جهت مخصوص براي پیدایش کاري پیدا شد، آن کار بیتأخیر انجام میشود، و با اینکه مقدّمات یقین است که
کفر و ایمان بتقدیر خداوند است، و معلوم است که اینکه گمراهی و هدایت که در آیه است دنبالهي مشیّت گفته شده است پس
مفسّرین معنی کردهاند: یعنی در « إِلی رَبِّهِم یُحشَرُونَ » وابسته به مشیت و تقدیر و سرنوشت است. سخن ما: 1- در آیت اوّل جملهي
68 [ صفحه 435 ] بیکدیگر تلافی شود، و استدلال کردهاند باین - قیامت پرنده و جنبنده زنده میشوند، تا تجاوزات آنها -قرآن- 39
و چند حدیث منقول از پیغمبر مانند حدیث گنجشک که از امام فخر نقل شد و هم آن که گوسفند « وَ إِذَا الوُحُوش حُشِرَت » آیه
« یُحشَرُونَ » شاخدار و بیشاخ در قیامت حاضر میشوند براي جبران آزار آن یک به اینکه دیگر، ولی آنچه بنظر میرسد جملهي
صریح در حیات به عالم دیگر نیست و ممکن است مقصود اینکه باشد که اینکه جنبنده و پرنده و شما آدمیزاده همگی در عالم
خداوند و بسوي قدرت خداوندي فراهم و سر جمع هستید، اگرچه شما عدّهاي از اینها را درگذشته میدانید و عدّهاي موجود
هستند، و هزاران از اینها هنوز موجود نشدهاند ولی در عالم اله تفاوت نیست و رفته و آمده و هنوز نیامده همگی بسوي خدا فراهم
براي آینده « یُحشَرُونَ » نسبت بگذشته و حاضر آینده درست و راست است لیکن از نظر ما کلمه « إِلی رَبِّهِم یُحشَرُونَ » هستند و الآن
فراهم شدگان هستند، و بنابراین احتمال ممکن است « محشرون » است که فراهم خواهند شد ولی حاضرین و گذشتگان اکنون
مقصود از اینکه جمله وعدهي بقیامت و عالم دیگر نباشد، و فقطّ براي رهبري افکار مردم باشد بکمال قدرت خداوندي در تمام
آفرینش. و مسئلهي زنده شدن حیوانات در عالم دیگر دلیلی بر آن نیست و نقل هم همین است که نوشتیم و صریح در اینکه مطلب
نیست، بخصوص که آنچه نقل کردهاند خود موجب سستی و نادرستی آن است مثل اینکه دو گوسفند شاخدار و بیشاخ زنده
« إِلی رَبِّهِم یُحشَرُونَ » میشوند براي جبران زیان بی شاخ به شاخدار و بعد نابود میشوند، در صورتی که اگر بخواهیم از جملهي
اینکه مطلب را استفاده کنیم بایستی بگوئیم حیوان هم مثل انسان زنده میشود و نابود نمیشود زیرا معنی فراهم شدن بسوي
« إِلی رَبِّهِم یُحشَرُونَ » خداوند، بجز هستی همیشگی و بقاي ابدي معنی دیگر و خصوصیتی ندارد که یادآوري شود، پس مقصود از
شاید اینکه باشد: پس از آنکه دانستید همگی موجوداتی هستید بقدرت خدا پیدا شده، پس از آن که از اینکه صورت کنونی
767 -قرآن- - 319 -قرآن- 738 - 83 -قرآن- 306 - دگرگون شدید نپندارید که نابود میشوید، بلکه همگی بسوي او فراهم -قرآن- 53
1803 [ صفحه 436 ] میشوید، البتّه انسان بواسطهي عقل و ارادهاي که دارد، با همین - 1538 -قرآن- 1774 - -854-841 قرآن- 1509
صفحه 201 از 251
صورت آدمی آنجا فراهم است و آن پرنده و جنبنده، بصورت موادّ تجزیه شده در عالم خداوندي حاضر است که باز بصورتهاي
ممکن است کلمهي کتاب کنایه باشد از کمال حضور و ثبوت همانطور که «ِ ما فَرَّطنا فِی الکِتاب » جوربجور نمودار شود. 2- جملهي
کسی مطلبی را که در کتابی نوشته شده است همیشه در اختیار دارد تمام آفرینش و حوادث آن در قدرت بیآغاز و انجام، کتابی
267- است ثابت که هیچ چیز از آن غلط نیست و افتاده ندارد. -قرآن- 239
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 40 تا 45
قُل أَ رَأَیتَکُم إِن أَتاکُم عَذاب اللّه أَو أَتَتکُم السّاعَۀُ أَ غَیرَ اللّه تَدعُونَ إِن کُنتُم صادِقِینَ [ 40 ] بَل إِیّاه تَدعُونَ فَیَکشِف ما تَدعُونَ إِلَیه إِن
شاءَ وَ تَنسَونَ ما تُشرِکُونَ [ 41 ] وَ لَقَد أَرسَلنا إِلی أُمَم مِن قَبلِکَ فَأَخَ ذناهُم بِالبَأساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُم یَتَ َ ض رَّعُونَ [ 42 ] فَلَو لا إِذ جاءَهُم
بَأسُنا تَضَرَّعُوا وَ لکِن قَسَت قُلُوبُهُم وَ زَیَّنَ لَهُم الشَّیطان ما کانُوا یَعمَلُونَ [ 43 ] فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِه فَتَحنا عَلَیهِم أَبوابَ کُل شَیءٍ حَتّی
- [ 636 فَقُطِعَ دابِرُ القَوم الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ الحَمدُ لِلّه رَب العالَمِینَ [ 45 - إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذناهُم بَغتَۀً فَإِذا هُم مُبلِسُونَ [ 44 ] -قرآن- 1
89 معنی لغات: یکشف- از کشف بفتح کاف بمعنی روي چیزي را باز کردن تا از پنهانی نمودار شود و پرده برداشتن، - قرآن- 1
نمودار کردن. غم و اندوه را دور کردن. بأساء- جمع بؤس بمعنی سختی و ناداري. ضرّاء- سختی، قحطی خسارت در جان و مال.
قست- از مصدر قساوه و قسوه بفتح قاف بمعنی سختی [ صفحه 437 ] و سفتی، تاریکی شب، نارواجی پول. لولا- بمعنی براي چه!
در توبیخ و سرزنش. مبلسون- از ابلیس بمعنی آنکه بیخیر و خاصیّت بوده، شکست خورده و محروم شده بود. از رحمت محروم
شده بود، بیچاره و سرگردان بود، دابر- گذشته، اصل و ریشه، آخر و دنباله. ترجمه: 40 به بتپرستان بگو: اگر بدین خود راست
گفتارید چه می- پندارید و بخود چه گمان میبرید چون گرفتاري خداوندي بر سرتان آید و یا رستاخیزتان برسد آیا بدیگري جز
خدا میزارید! 41 البتّه که او را میخوانید و اگر بخواهد و بسرنوشتتان بود ز اندوه آنچه بنالید آسودهتان کند و آن را که انباز
خدا کردید فراموش کنید. [اي محمّد از سرگذشت مردم در گذشته به- یادشان آر که] 42 پیامبرانی به مردم پیش از تو فرستادیم
[چون سر به فرمان نشدند] به زیان جان و مال گرفتارشان کردیم تا شاید فروتنی کنند. 43 پس تا رسیدن سختی ما بخود نیامدند که
دلهاشان سنگین بود و دیو کارشان به چشمشان بیاراست. 44 و چون آنچه پیامبران بیادشان دادند فراموش نمودند درهاي همهچیز
برويشان گشودیم تا بآنچه میرسید خوشدل بودند [و سرگرم نعمت و خوشی زندگی شدند] و بناگهان گرفتارشان کردیم که
بیچاره و ناامید بماندند، 45 و دنبالهي کار ستمکاران بریده شد، پس ستایش ویژهي خداي پروردگار جهانیان است [که ستمکاران
-4 مفسّرین از زجّ اج نقل کردند یعنی آیا .«ِ أَ رَأَیتَکُم إِن أَتاکُم عَذاب اللّه » : نابود کند و مؤمنان آسوده بدارد]. سخن مفسّرین
میبینید اگر بشما برسد عذاب خدا، و فراء گفته است: یعنی آیا خود را چگونه میبینید اگر عذاب برسد، که بگفتهي زجّاج کلمهي
معنی ندارد، و فقطّ براي فهماندن معنی جمع وعده است، مثل کاف ذلک، که بمعنی خطاب نیست، و بگفتهي فرّاء اینکه « کم »
را با تخفیف همزهي دوّم خواندهاند یعنی « أَ رَأَیتَکُم » کلمه ضمیر خطاب تاکیدي است و مفعول دوم براي رأیت و قاریهاي مدینه
] 479- 61 -قرآن- 463 - میان همزه و الف طوري تلفظ کردهاند که بگفتهي خودشان مزه و طعم همزه بالف دادهاند و -قرآن- 15
أَو أَتَتکُمُ » . خوانده است و دیگر قاریها با همزه خواندهاند « و أریتکم » صفحه 438 ] بین بین شده است. و کسائی همزه را ساقط نموده
40 مفسّرین از زجّ اج نقل کردهاند: معنی ساعۀ آن هنگامی است که با صاعقه و صداي هولناك همهي آفریدهها نابود « السّاعَۀُ
40 فخر: زجّاج گفته است: یعنی « وَ تَنسَونَ ما تُشرِکُونَ » 27- میشوند، و باز نام آن هنگامی است که برانگیخته میشوند. -قرآن- 1
41 « فَیَکشِف ما تَدعُونَ إِلَیه إِن شاءَ » 30- در آن هنگام طوري از آنها رو گردان میشوید که مانند فراموش شده هستند. -قرآن- 1
فخر: اینکه آیه میفهماند که ممکن است دعا مستجاب شود و ممکن است قبول نشود، چون گفته شده است: اگر بخواهد میگشاید
یعنی دعا کنید تا بپذیرم، « ادعُونِی أَستَجِب لَکُم » 45- آنچه را که از او خواستهاید، و در آیت دیگر که گفته شده است: -قرآن- 1
صفحه 202 از 251
وَ لَقَد أَرسَلنا إِلی أُمَم مِن قَبلِکَ » 29- پس هر جا مصلحت یا مشیّت باشد پذیرفته میشود و گر نه مردود میشود. -قرآن- 1
42 : مجمع بقرینهي کلام جمله مختصر شده است: یعنی پیغمبر فرستادیم، آنها مخالفتشان کردند. ما هم « فَأَخَذناهُم بِالبَأساءِ وَ الضَّرّاءِ
گرفتارشان نمودیم. و إبن عبّاس و حسن بصري گفتهاند: مقصود از دو کلمهي آخر فقر است و بیچارگی، درد است و بیماري. -
در اینکه جمله بمعنی امیدواري مردم است و چنین معنی « لعل » 42 مجمع: زجّاج گفته است: کلمهي « لَعَلَّهُم یَتَضَرَّعُونَ » 88- قرآن- 1
30- میشود: گرفتارشان کردیم، تا آنچه مردم از آنها انتظار داشتند که تضرّع و زاري کنند و اصلاح شوند نمودار شود. -قرآن- 1
با تشدید تا قرائت کرده است. و در معنی جمله مقاتل گفته است: « فَتَحنا » 44 مجمع: ابو جعفر « فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِه فَتَحنا عَلَیهِم »
مقصود آن است که آنچه را پیغمبرشان گفت بکار نبستند ما هم درهاي بستهي خیرات را برويشان باز کردیم. إبن عبّاس گفته
83 [ صفحه 439 ] ما درهاي برکات آسمان و زمین را بروي - 54 -قرآن- 74 - است: یعنی آنچه پندشان دادند نپذیرفتند، و -قرآن- 1
44 مجمع: إبن عبّاس گفته است: یعنی آنها ناامید هستند از نجات و رحمت، بلخی گفته است: « فَإِذا هُم مُبلِسُونَ » . آنها باز کردیم
فَقُطِعَ » 26- خوددار و فروتن هستند، دیگري گفته است: یعنی سرگردان هستند و دلیل و برهان بر دفاع از خود ندارند. -قرآن- 1
45 فخر: أبو عبیدة گفته است دابر یعنی آن فرد آخر که کارهاي آنها را تدبیر میکند و بنظر او کار انجام میشود نابود شود، « دابِرُ
45 مجمع: اینکه جمله راهنمائی و تعلیم «ِ وَ الحَمدُ لِلّه » 19- اصمعی گفته است: یعنی اصل و ریشهي آنها را خدا قطع کند. -قرآن- 1
مردم است بر شکر انعام دفع شر ستمگران، و میفهماند که نابودي اینجور مردم نعمتی است براي دیگران، فضیل بن عیاض گفت:
چیست! فرمود: آن است که شخص از آنچه خدا حرام کرده است دوري کند و از « ورع » : از حضرت امام صادق علیه السّلام پرسیدم
شبهات پرهیز کند، و اگر منکري دید جلو بگیرد که اگر کسی دید و توانست جلو گیر شود و نشد، دوستدار معصیت شمرده
میشود، و هر کس دوست بدارد که ستمکار باقی و بجاي بماند، دوستدار معصیت است، و خداوند خود را ستایش کرده است که
672 فخر: چون اگر آن مردم - 21 -قرآن- 645 - تا آخر. -قرآن- 1 «ِ فَقُطِعَ دابِرُ القَوم » ستمکاران را نابود نموده است در اینکه جمله
بیشتر زندگی میکردند بیشتر ستم و بدکاري می- نمودند، نابودي آنها نعمتی بود برايشان که گناهشان و مجازاتشان زیادتر نشد،
و اینکه جمله ستایشی است بر نعمتها که آن نعمت یکی از آنها است، و نیز نعمت دیگر خداوند که در اینکه جمله حمد بر آن شده
است اینکه که براي آنها پیغمبر فرستاد و راهنمائی کرد و تنبیه ببأساء و ضرّاء کرد و تشویق بوسیلهي افتتاح ابواب خیر کرد، و چون
هیچ وسیله در آنها کارگر نشد، ناگهان نابودشان کرد تا وسیلهي فساد کم شود و عبرت دیگران باشد، پس ستایش باید بشود بر
اینکه نعمتها. فی ظلال گوید: أخذ ببأساء و ضرّاء نه از جهت کینهتوزي است و انتقام بلکه براي بروز قابلیّتها است چنانکه مفاد آیه
154 [ صفحه 440 ] تفسیر تنویر المقباس إبن عبّاس: آیت اوّل را اینکه طور معنی کرده - است. -قرآن- 136 « فَتَحنا عَلَیهِم- الخ » بعد
است: چه میگوئید اي مردم مکّه اگر بشما برسد گرفتاري روز بدریا احد یا احزاب! جواب بدهید اگر راست میگوئید که بتها
شریک خدا هستند. سخن ما: 1- آیت اوّل و دوّم استشهادي است از وجدان انسان که بیندیش تا خود بپذیري که در سختیهاي
زندگی یا آن هول و بیچارگی قیامت که شنیدهاي، اگر گرفتار شدي به که پناه خواهی برد و از کجا نجات میطلبی! البتّه اینکه موقع
است که آدمی وجدان خود را قاضی میکند و تصدیق میکند که امیدگاهش یک حقیقت و واقعیت غیبی است نه آنچه پنداشته و
براي خود برگزیده است. 2- آیات دیگر تخویف است از گرفتاریهاي ملّتهاي دیگر و تحریک است به پند و عبرت از سرگذشت
پیشینیان.
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 46 تا 49
قُل أَ رَأَیتُم إِن أَخَ ذَ اللّه سَمعَکُم وَ أَبصارَکُم وَ خَتَمَ عَلی قُلُوبِکُم مَن إِله غَیرُ اللّه یَأتِیکُم بِه انظُر کَیفَ نُ َ ص رِّف الآیات ثُم هُم یَصدِفُونَ
46 ] قُل أَ رَأَیتَکُم إِن أَتاکُم عَذاب اللّه بَغتَۀً أَو جَهرَةً هَل یُهلَک إِلاَّ القَوم الظّالِمُونَ [ 47 ] وَ ما نُرسِل المُرسَلِینَ إِلاّ مُبَشِّرِینَ وَ مُنذِرِینَ ]
صفحه 203 از 251
- فَمَن آمَنَ وَ أَصلَحَ فَلا خَوف عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُونَ [ 48 ] وَ الَّذِینَ کَ ذَّبُوا بِآیاتِنا یَمَسُّهُم العَذاب بِما کانُوا یَفسُقُونَ [ 49 ] -قرآن- 1
541 معنی لغات: ختم- از مصدر ختم بفتح خاء و سکون تاء و ختام بکسر خاء بمعنی مهر نهادن، از کاري فارغ شدن، تمام کتاب را
خواندن، دهانه ظرف را با گل بستن، کاري را براي خدا بخوبی تمام کردن، دل را غیر قابل و لایق فهم قرار دادن. نصرّف- از
صرّف بمعنی زیاد برگرداند، و دفع کرد و دور کرد، بجائی رها و [ صفحه 441 ] روانه کرد. و پول را بپول دیگر بدل کرد، کلام را
از کلام دیگر جدا کرد، کار را بکسی واگذاشت. و یصدفون- از مصدر صدف به فتح صاد و صدوف با ضم صاد، بمعنی از فکر
چیزي منصرف شدن و اعراض و میل کردن. ترجمه: 46 باز بکافران بگو: چه میاندیشند اگر خدا شنوائی و بینائی از شما بگیرد و
دلهاتان مهر کند [که چیزي درنیابد] که جز خدا آنها را بشما باز دهد! اي محمّد تو بنگر: چگونه ما نشانههاي حق بگوناگون نشان
میدهیم وز آن پس آنان رو گردان از آن شوند. 47 و نیز بآنان بگو: خود را چگونه بینید اگر آزار خداوند بناگهان یا به آشکار بر
شما رسد مگر جز گروه ستمکار نابود شود. 48 ما پیامبران نمیفرستیم مگر که بیم و نوید آورند پس آنان که گرویدند و کار
شایسته کردند نه ترسی دارند و نه اندوهناك شوند. 49 و آن کسان که آیات ما دروغ شمردند بسزاي بدکاريشان پسودهي آزار
46 فخر: در اینکه جمله چند معنی محتمل است: 1- إبن عبّاس گفته است: یعنی مهر « وَ خَتَمَ عَلی قُلُوبِکُم » : بودند. سخن مفسّرین
شود دلها که راه راست ندانند. 2- خرد از شما گرفته شود تا همانند دیوانگان باشید 3- یعنی دلهاي شما مرده باشد و شما
نافع همزه را مضموم تلفّظ کرده و همزه را ساقط نموده: به نظر خوانده است، و حمزه و « بِه انظُر » دلمردگان شوید، و در جملهي
إِن أَتاکُم عَذاب اللّهِ » 443- 321 -قرآن- 430 - 45 -قرآن- 308 - را شبیه به زاي تلفّظ نمودهاند. -قرآن- 15 « یَصدِفُونَ » کسائی، صاد
که بمعنی آشکار است برابر شده است، چون « جهرة » که بمعنی ناگهان است با « بغتۀ » 47 مجمع: در اینکه جمله « بَغتَۀً أَو جَهرَةً
52 فخر: اگر - ناگهانی مانند پنهانی است که با بیخبري میرسد. حسن بصري گفته است بغته یعنی بشب و جهره یعنی بروز. -قرآن- 1
عذاب بیسابقه و علامت برسد بغته است. و اگر جلو از رسیدن عذاب نشانهاي باشد که بتوانند احتراز و فرار کنند، آن عذاب جهره
46 [ صفحه 442 ] کس را فرا میگیرد - 47 فخر: اگرچه هنگام رسیدن عذاب همه -قرآن- 1 « هَل یُهلَک إِلَّا القَوم الظّالِمُونَ » . است
ولی در اینکه حمله که اختصاص به ظالم داده شده است براي آن است که غیر ظالم برسیدن عذاب مستحق نعمتهاي ابدي میشود
براي جبران اینکه آزار در دنیا، ولی ظالم در دنیا عذاب چشیده است و به عالم دیگر رفته است براي گرفتاري همیشگی. تفسیر
عبده: مقصود عذاب ملّتهاي گذشته است که هر گاه میرسیده است پیغمبرشان و مؤمنین آسوده بودهاند، چون در آیت بعد خبر
فَلا خَوفٌ » . داده شده است از فرستادن پیغمبران و دستهبندي ملّتهاي آن پیغمبرها و دستهي مؤمنین متنعّم و کافر و فاسق گرفتار
48 تفسیر عبده: مقصود آن است که اگر چه مؤمنین هم اندوهناك و ترسناك میشدند، ولی اندوهشان و « عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنُونَ
خوفشان اندك است و موقّت در برابر آسایشهاي آینده برخلاف کافران که آسایش اینکه جهانی اگر باشد در برابر گرفتاري آینده
47 بیان السعادة: چون خوف و حزن از صفات نفس است، و مؤمن صالح از حدود نفس سفر کرده است و - هیچ است. -قرآن- 1
و در اینکه موقع است که خوف مؤمن تبدیل بخشیت میشود [تفاوت خوف با « مَن دَخَلَه کانَ آمِناً » داخل در حدّ قلب شده است که
خشیت در اصطلاح عرفان آن است که خوف ترس از مجازات و بدیها است و خشیت ترس و نگرانی از حرمان است و تنزّل درجه]
168 قدسیان را عشق هست و درد - و حزن مبدّل بشوق میگردد که سالک را درد حاصل میشود، چنانکه گفتهاند: -قرآن- 139
نیست || درد را جز آدمی در خورد نیست روح البیان: مالک دینار گفت: سعدون مجنون را در بصره دیدم و احوالش پرسیدم،
گفت: اي مالک چگونه است حال کسی که سفري دراز در پیش دارد، و توشهاي با خود ندارد و به پیشگاه عدالتی میرود که
چشمپوشی نمیشود، آنگاه سخت گریست و گفت: سوگند بخدا نه از شوق بزندگی و نه از ترس مرگ میگریم ولی از آن
کاري کنیم ورنه [ صفحه 443 ] خجالت برآورد || روزي که رخت جان » . میگریم که روزي از عمرم گذشت و اندوختهاي نکردم
سوگند بخدا بیابان دراز، و راه پرخطر و صعب العبور، و کمبود وسائل مرا میگریاند که نمیدانم ببهشت میروم یا « بجهان دگر کشیم
صفحه 204 از 251
بجهنم. گفتم: مردم ترا دیوانه میدانند، گفت: بیماري جنون ندارم ولی دوستی یار، دل و خون و پوست و استخوانم درهم آمیخت.
در مقامی که صدارت بجهان میبخشند || چشم دارم که بجاه از همه افزون باشی تاج شاهی طلبی گوهر ذاتی بنما || ور خود از
گوهر جمشید و فریدون باشی در ره منزل لیلی که خطرهاست بجان || شرط اوّل قدم آن است که مجنون باشی کاروان رفت و تو
در خواب و بیابان در پیش || کی روي ره که بپرسی، چکنی چون باشی نقطهي عشق نمودم بتو هان سهو مکن || ورنه چون
بنگري از دائره بیرون باشی ساغري نوش کن و جرعه بر افلاك فشان || تا بچند از غم ایّام جگر خون باشی سخن ما: استفادهي ما
همان است که در ترجمه و نقل از دیگران نوشتیم
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 50 تا 53
قُل لا أَقُول لَکُم عِندِي خَزائِن اللّه وَ لا أَعلَم الغَیبَ وَ لا أَقُول لَکُم إِنِّی مَلَک إِن أَتَّبِع إِلاّ ما یُوحی إِلَی قُل هَل یَستَوِي الَأعمی وَ البَصِیرُ
أَ فَلا تَتَفَکَّرُونَ [ 50 ] وَ أَنذِر بِه الَّذِینَ یَخافُونَ أَن یُحشَرُوا إِلی رَبِّهِم لَیسَ لَهُم مِن دُونِه وَلِیٌّ وَ لا شَ فِیع لَعَلَّهُم یَتَّقُونَ [ 51 ] وَ لا تَطرُدِ
الَّذِینَ یَدعُونَ رَبَّهُم بِالغَداةِ وَ العَشِی یُرِیدُونَ وَجهَه ما عَلَیکَ مِن حِسابِهِم مِن شَیءٍ وَ ما مِن حِسابِکَ عَلَیهِم مِن شَیءٍ فَتَطرُدَهُم فَتَکُونَ
747- مِنَ الظّالِمِینَ [ 52 ] وَ کَذلِکَ فَتَنّا بَعضَهُم بِبَعض لِیَقُولُوا أَ هؤُلاءِ مَن اللّه عَلَیهِم مِن بَینِنا أَ لَیسَ اللّه بِأَعلَمَ بِالشّاکِرِینَ [ 53 ] -قرآن- 1
[ صفحه 444 ] معنی لغات: انذر- از مصدر انذار بمعنی اعلام و تحذیر و تخویف. تطرد- از مصدر طرد بفتح طاء و سکون راء و طرد
بفتح راء بمعنی از پیش خود راندن و از شهري تبعید کردن، دستهي پراکندهي شتر را فراهم کردن، بجلو راندن. و غداة- بامداد.
عشی-ّ شامگاه و شب. ترجمه: 50 و باز بکافران بگو: من نگویم که گنجهاي خدا نزد من است و نه آنچه نهان بود بدانم و نگویم
که من فرشتهام جز که من بدنبال آن روم که ز آسمان بدلم فتد، از ایشان بپرس: شود که کور و بینا [بیگانه ز حق و رازگوي خدا
چون من و شما] برابر باشد! پس چرا نمیاندیشید [تا براه راست باشید]. 51 تو با قرآن آن مردم را بیم و نوید بده که در اندیشهي
فراهم شدن به پیشگاه پروردگار خود بوند و بجز او دوست و میانجی ندارند [که میان آنها و کار بدشان باشد و ز آزار آن
تا آخر: طبري و « لا تَطرُدِ » آسودهشان بدارد] و امیدوار به آنها باش که پرهیزگار شوند. جهت نزول: دو آیت پنجاه و دو و سه از
مجمع از عبد اللّه مسعود و إبن عبّاس با مختصر اختلاف نقل کردهاند: عدّهاي از مردم مسلمان فقیر مانند: بلال و عمّار یاسر و خبّاب
و دیگران حضور پیغمبر بودند، چند نفر از سران قریش از آنجا رد شدند و گفتند: اي محمّد مگر اینکه مردم بیچاره براي تو بهتر از
خویشان خودت هستند. و ما باید پیرو آنها باشیم و از اینجور مردم متابعت کنیم! اگر آنها را از خودت دور کنی ممکن است ما پیرو
55 اینکه آیات براي جواب آنها نازل شد. ترجمه: 52 و آن کسان که به بامداد و شام پروردگار خود بخوانند - تو شویم. -قرآن- 43
و سوي او را بخواهند از خود دور مدار که شمار کارشان [و راز دلشان] بر تو نباشد [تا بگمان گناه نهانی] آنان ز خود برانی و از
دستهي ستمکاران شوي. و باین گونه [دارائی و ناداري] دستهاي از مردم را بدستهي دیگر آزمودیم، [که هر یک آنچه [ صفحه
445 ] ز دیگري بیند پند گیرد و گول کار خود نخورد] و نگویند: چه شده است که خدا از میان ما بآنان بخشش و نیکی کند! نه
50 طبري: اینکه آیه راه- نمائی «ُ قُل لا أَقُول لَکُم عِندِي خَزائِن » : مگر خدا آن را که پاس نعمت بدارد، بهتر شناسد. سخن مفسّرین
پیغمبر [ص] است براي استدلال بر منکرین که من ادّعائی ندارم که خود را ما فوق همه چیز بدانم و داراي خزینه و علم غیب، بلکه
58 مجمع البیان: إبن عبّاس گفته است: - آنچه میگوئم از وحی است و براي شما پذیرفتنش دشوار و برخلاف عقل نیست. -قرآن- 15
یعنی خزائن رحمت خدا، جبّائی گفته است: یعنی آنچه در قدرت خدا است، و دیگري گفته است: یعنی ارزاق مردم در اختیار من
و دستور «ِ لَو لا أُنزِلَ عَلَیه آیَۀٌ مِن رَبِّه » : نیست که بطمع مال بمن بگروند. فخر: اینکه آیه دنبالهي آیات جلو است که گفته شده است
50 فخر: اختلاف است در اینکه پیغمبر چرا باید اینکه «ٌ وَ لا أَقُول لَکُم إِنِّی مَلَک » . به پیغمبر که بگو اختیاردار کارهاي خدا نیستم
خصوصیّات سه گانه را ز خود دور کند. 1- براي اظهار کمال تواضع تا آن حضرت را مانند مسیح نپرستند. 2- در برابر مطالبهي
صفحه 205 از 251
چیزهاي عجیب و غریب مانند پیدایش چشمه از زمین و یا فرود آمدن نامه از آسمان اظهار عجز باید بشود تا مردم بفهمند که مقام
پیغمبر با اینکه کارها سازش ندارد. 3- براي جلوگیري از افکار مردم است که مدّعی هیچ برتري ما فوق بشرّیت نیستم، فقطّ پیغمبر
هستم که قبول آن بر شما آسان است، و باین جمله استدلال کردهاند که ملک بالاتر از پیغمبر است، و گر نه چرا مانند خزانه و علم
بغیب داشتن ملک بودن را از خود نفی کرده است، و در جواب گفتهاند: مقصود از اینکه پیغمبر بفرماید: ادّعا ندارم که ملک
هستم، مقصود نفی کارهاي مخصوص به ملائکه و خارج از حدّ بشر است توانائی و اینکه اختصاص موجب امتیاز نمیشود. -قرآن-
] 82- 33 -قرآن- 45 - 50 طبري: مجاهد -قرآن- 1 « إِن أَتَّبِع إِلّا ما یُوحی- تا- هَل یَستَوِي الَأعمی وَ البَصِیرُ » 216- -115-69 قرآن- 177
صفحه 446 ] گفته است: یعنی برابر نیست آنکه گمراه است با آنکه براه راست میرود، قتاده گفته است: اعمی یعنی آن کافر که حقّ
و حکم خدا و نعمتهائی که باو داده است نبیند و انکار کند، بصیر، یعنی مؤمنی که دیده و دل بینا دارد که خداشناس است و
بوظایف خود رفتار میکند. مجمع البیان: در تفسیر اهل بیت است: یعنی عالم و جاهل برابر نیستند و بلخی گفته است: یعنی برابر
نیست آنکه بیناي بحال خود است و میداند بنده است بیچاره و محتاج با آنکه از حق کور و نابینا است و درست و نادرست را از هم
دو مطلب استفاده میشود: 1- پیغمبر بفکر و اجتهاد خود حکمی نمیکرده است « إِن أَتَّبِع إِلّا ما یُوحی » جدا نمیداند. فخر: از جملهي
- 51 -قرآن- 195 - قرآن- 18 - .« ما یَنطِق عَن الهَوي إِن هُوَ إِلّا وَحی یُوحی » و تمام از راه وحی بوده است چنانچه در آیت دیگر است
-2 چون پیغمبر بغیر وحی عمل نمیفرموده است: پس مردم هم نباید بغیر گفتهي پیغمبر که پدیدهي وحی است رفتار کنند، 252
تأکید همین مطلب است که رفتار از غیر وحی « هَل یَستَوِي الَأعمی وَ البَصِیرُ » نتیجه آن که رفتار و عمل بقیاس جایز نیست، و جملهي
مانند عمل آدم کور است و عمل بوحی کاري است با بصیرت و بینائی. ولی در تفسیر عبده اینکه نظر امام را رد کرده است، چون
هنگام نزول اینکه آیه اوّل اسلام بوده است و احکامی نبوده است غیر از عقاید و کلّیّات تا حاجت به قیاس باشد. و در اینکه مطلب
51 طبري: یعنی « وَ أَنذِر بِه الَّذِینَ یَخافُونَ » 226- مفصّل بحث کرده است و هم در آیت صد و سه و چهار سورهي مائده. -قرآن- 188
اي پیغمبر بترسان بوسیله قرآن آنهائی را که بواسطهي علم بقیامت میترسند محشور بسوي خداوند شوند و اگر او عذابشان کند
40 مجمع: از ضحّاك نقل شده است: یعنی از خداوند بترسان آنها را که - کسی نیست که یارشان باشد و یاريشان کند. -قرآن- 1
میدانند بسوي خدا محشور میشوند، و از امام صادق [ع] نقل شده است: یعنی [ صفحه 447 ] بقرآن بترسان و خبردار کن کسانی را
سه قول است: اوّل « الَّذِینَ » که امیدوار هستند بوصول بعالم پروردگار و آرزومند نعمتهاي او هستند. فخر: در مقصود از کلمهي
مقصود کافرانی هستند که از فرمودههاي پیغمبر [ص] در دلشان ترس تولید شده است و شاید گفتهي پیغمبر [ص] درست باشد.
دوّم- مقصود مؤمنین است که چون معتقد بقیامت هستند از آن ترسان هستند، سوّم- عموم مردم مقصود است، زیرا هر عاقلی در دل
خود ترسی از قیامت و پس از مرگش دارد، اگرچه معتقد بچیزي نباشد، و جهت اینکه تخصیص داده شده است انذار پیغمبر [ص]
بآنها که میترسند از حشر بسوي خدا آن است که اینگونه مردم بیشتر از گفتار پیغمبر استفاده میکنند، و خوف آنها وادارشان
تا « قُل لا أَقُول لَکُم » 41 تفسیر تنویر المقباس: آیت اوّل - میکند که بیشتر و بهتر خود را براي عالم دیگر مجهّز نمایند. -قرآن- 29
تا آخر از براي مردم موالی و زر « أَنذِر » آخر در جواب ابو- جهل و حارث و عیینه و دیگر یاران او نازل شده است و اینکه آیه از
آن کسان است که میدانند و یقین دارند مثل بلال و صهیب و « الَّذِینَ یَخافُونَ » خرید و تحت فرمان نازل شد و مقصود از جملهي
174 -قرآن- - 58 -قرآن- 166 - عمّار یاسر و خبّاب بن ارت و سلمان و سالم مولاي ابی حذیفه و مهجع و عامر- إبن فهیره. -قرآن- 33
لَیسَ لَهُم مِن » . 286-263 تفسیر کشّ اف: یعنی بترسان بوحی آنها که مسلمان مفرط در عمل هستند و مواظب وظایف خود نیستند
51 فخر: زجّ اج گفته است: اینکه جمله حال است و عامل آن یخافون است، و معنی اینطور است: آنها که میترسند از حشر «ِ دُونِه
30 انوار التنزیل قاضی: اینکه جمله در محل حال است براي - بسوي خداوند با اینکه دوست و میانجی غیر از خدا ندارند. -قرآن- 1
75 تفسیر ابو السعود: مانند قاضی روابط - یعنی میترسند از حشر باین حالت که غیر خدا دوست و شفیع ندارند. -قرآن- 64 « یُحشَرُوا »
صفحه 206 از 251
کلمات را بمثل قاضی گفته است و [ صفحه 448 ] چنین معنی کرده است: انذار کن آن کسان را که میترسند محشور و فراهم شوند
« هم » بسوي خداوند در صورتی که یاري نشدگان هستند از طرف آنها که یاور خود می- پنداشتند. تفسیر نیشابوري: اگر کلمهي
بمعنی ایشان، مقصود کافران باشد معنی واضح است که براي آنها جز خدا یاور و شفیع نیست، و اگر مقصود مؤمنین باشد، و کسی
وَ لا تَطرُدِ » . مانند ملائکه و پیغمبران براي آنها شفاعت کنند البتّه باجازهي خدا است پس براي مؤمنین هم جز خدا شفیعی نیست
52 طبري: خبّاب گفت: اقرع بن حابس تمیمی و عیینۀ إبن حصن فزاري خدمت پیغمبر آمدند، دیدند ما عدّهاي از ضعفاي « الَّذِینَ
مسلمین مثل صهیب و بلال و عمّار حضور آن حضرت هستیم، عرض کردند. چون از قبایل عرب حضور شما میآیند، و اگر ما را
در حضور شما با اینکه عدّه فقرا ببینند، در نظرشان خوار و حقیر میشویم، وقتی که ما میآئیم اینها را از مجلس خود بیرون کن،
چون ما رفتیم خود دانی و آنها، آن حضرت قبول فرمود، آنها گفتند چیزي روي اینکه قرار داد بنویس و بما بده، پیغمبر [ص] علیّ
[ع] را احضار فرمود با کاغذ تا بنویسد و ما هم در یک طرفی نشسته بودیم، در اینکه میان جبرئیل نازل شد و اینکه آیه را آورد تا
سَلام عَلَیکُم کَتَبَ » : آنگاه پیغمبر کاغذ را انداخت و ما را نزد خود خواند و میفرمود « سَلام عَلَیکُم کَتَبَ رَبُّکُم عَلی نَفسِه الرَّحمَ ۀَ »
با واو « غدوة » 52 مجمع: إبن عامر «ِّ یَدعُونَ رَبَّهُم بِالغَداةِ وَ العَشِی » 896- 787 -قرآن- 859 - 27 -قرآن- 724 - تا آخر. -قرآن- 1 « رَبُّکُم
47 إبن عبّاس و مجاهد و حسن بصري و قتاده گفتهاند: یعنی صبح و عصر نماز معیّن را - خوانده است، و دیگران با الف. -قرآن- 1
میخوانند. طبري: بعضی گفتهاند: یعنی آنها که اهل ذکر هستند و بیاد خدا میباشند، و بعضی گفتهاند: یعنی آنها که قرآن میدانند
و میخوانند، و از إبن عبّاس روایت شده است که آن عده که از پیغمبر خواهش کردند مؤمنین فقیر [ صفحه 449 ] را دور کن نه
مقصودشان دور کردن مؤمنین فقیر بود از مجلس، آنها عرض کردند در نماز آنها را دور کن تا ما در صف اوّل باشیم و آنها پشت
تفسیر حسینی: شیخ ابو ایّوب نهر جوري قدّس سرّه را «ُ یُرِیدُونَ وَجهَه » . سر ما، اینکه جمله براي توصیف آنها است در حال نماز
و در کشف الأسرار آورده که «ُ یَدعُونَ رَبَّهُم بِالغَداةِ وَ العَشِی یُرِیدُونَ وَجهَه » پرسیدند که صفت مرید چی است! اینکه آیه را خواند
و « تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنیا » 207 اوّل- ارادت دنیاي محض، کما قال اللّه تعالی - 23 -قرآن- 140 - ارادت بر سه وجه است: -قرآن- 1
نشان آن دو چیز است در زیادتی دنیا. بنقصان دین راضی بودن و از درویشان و مسلمانان اعراض نمودن، دوّم- ارادت آخرت
و اینکه نیز دو علامت دارد، در سلامتی دین و نقصان دنیا رضا « وَ مَن أَرادَ- الآخِرَةَ وَ سَ عی لَها سَ عیَها » محض، کما قال اللّه تعالی
و نشان آن پاي بر «ُ یُرِیدُونَ وَجهَه » دادن، و در موانست و الفت در بر روي درویشان گشودن، سوّم ارادت محض کما قال اللّه تعالی
502 ما را خواهی! خطی بعالم درکش - 306 -قرآن- 480 - 86 -قرآن- 255 - سر کونین نهادن و از خود و خلق آزاد گشتن. -قرآن- 56
30 یعنی - 52 مجمع: از إبن عبّاس و عطا نقل شده است: -قرآن- 1 « ما عَلَیکَ مِن حِسابِهِم » ||در بحر فنا غرقه شو و دم درکش
حساب مشرکین بر تو و حساب تو بر مشرکین نیست، هر کسی را خدا پاداش میدهد و سزا به کرداري که داشته است. ولی بیشتر
مفسّرین گفتهاند یعنی حساب اعمال آنها یا حساب روزي آنها بر تو نیست. روح البیان: چون مشرکین میگفتند اینکه مؤمنین علاوه
که فقیر هستند بطمع مال و لباس و غذا مسلمان شدهاند و گر نه با دین سر و کار ندارند، اینجمله براي جلوگیري از اینکه فکر است
52 : مجمع البیان: إبن زید گفته است: یعنی تو « فَتَکُونَ مِنَ الظّالِمِینَ » . که باطن هر کس و حساب مسئولیتش بکسی مربوط نیست
33 [ صفحه 450 ] یعنی بر خود ستمگر خواهی - بآنها ستم خواهی کرد اگر از خود برانی آنها را، إبن عبّاس گفته است: -قرآن- 1
بود بواسطهي چنین گناه بزرگ، إبن انباري گفته است: ق ّ ض یه در نظر پیغمبر بسیار مهم بود، چون فکر کرد که با انجام اینکه
وَ» . خواهش عربها میشود عدّهي زیادي مسلمان شوند، و اینکه آیه نازل شد ترسید که از ستمکاران باشد و میان امید و بیم بود
تا آخر 53 ابو الفتوح: یعنی هر یک از درویش و مالدار را بدیگري وسیلهي آزمایش و عبرت کردیم که «ٍ کَذلِکَ فَتَنّا بَعضَهُم بِبَعض
درویش به مالدار بنگرد و افسوس او را نبرد و صبر کند، و مالدار بحال فقرا بنگرد و بفهمد که مشمول نعمت شده است و از
41 مجمع البیان: یعنی: همانطور که پیش از تو غنی را به فقیر و اعیان را به - گرفتاري فقر آسوده است و شکر کند. -قرآن- 1
صفحه 207 از 251
طبقات پست آزمودیم اینکه عربهاي قریش را با موالی و مردم بیچارهي زیر دست آزمایش کردیم باین طور که چون ببیند آن عرب
متکبّر فقیري مؤمن شده است. میگوید: چون او جلو افتاد و مؤمن شد براي من ننگ است که بدنبال او اسلام بپذیرم، نتیجهي اینکه
سرگذشت و آزمایش آن است که بجاي ایمان و شکر می- گویند: آیا اینکه مردم پست ارزشی دارند که خدا مشمول رحمت
قرارشان بدهد و از ما جلو باشند! فخر: یعنی فقیر را به غنی آزمودیم و گرفتار نمودیم که چون ببیند او در آسایش است و خوشی
افسوس میبرد که من بندهي فرمانبردار و گرفتارم و او نافرمان است و آسوده، و باز غنی را بفقیر آزمودیم که چون ببیند فقیر پیش
از او مسلمان شده است و افتخار پیشقدمی اسلام نصیب او است، میگوید: نمیتوانم وارد دستهاي بشوم که فقرا از من جلو باشند.
سخن ما: در اینکه آیات اینکه غزل حافظ است: توانگرا دل درویش خود بدست آور || که مخزن زر و گنج و درم نخواهد ماند
غنیمتی شمر اي شمع وصل پروانه || که اینکه معامله تا صبحدم نخواهد ماند سروش عالم غیبم بشارتی خوش داد || که بر در
کرمش کس دژم نخواهد ماند [ صفحه 451 ] سرود مجلس جمشید گفتهاند اینکه بود || که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند چه
جاي شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است || که کس همیشه گرفتار غم نخواهد ماند ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ || که
نقش مهر و نشان ستم نخواهد ماند
[