گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
[سوره الأنعام [ 6]: آیات 54 تا 55




وَ إِذا جاءَكَ الَّذِینَ یُؤمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُل سَلام عَلَیکُم کَتَبَ رَبُّکُم عَلی نَفسِه الرَّحمَ ۀَ أَنَّه مَن عَمِلَ مِنکُم سُوءاً بِجَهالَۀٍ ثُم تابَ مِن بَعدِه وَ
314 معنی لغات: لتستبین- تا نمودار - أَصلَحَ فَأَنَّه غَفُورٌ رَحِیم [ 54 ] وَ کَذلِکَ نُفَصِّل الآیات وَ لِتَستَبِینَ سَبِیل المُجرِمِینَ [ 55 ] -قرآن- 1
شود. سلام- آسودگی، گفتار و کلمه سلام، خوش آمد گفتن، تسلیم و فرمانبري، از اسمهاي خدا است که نتیجهي منزّه بودن از هر
نقص است. جهت نزول: در تفسیر حسینی نوشته است: در بعضی تفاسیر آوردهاند که قومی بخدمت سید کاینات علیه افضل الصّلوة
آمده گفتند: یا رسول اللّه گناهان بزرگ کردیم و جرائم بیشمار ارتکاب نموده تدبیر اعتذار و چارهي استغفار بر چه وجه کنیم!
آن حضرت بجواب ایشان ملتفت نگشت، و ایشان ناامید از عتبهي نبوت بازگشتند. فی الحال اینکه آیت نازل شد. ترجمه: 54 و اگر
آنان که بآیات ما و قرآن میگروند نزد تو آیند بآنان بگو: تندرستی حق بر شما باد که پروردگارتان ناگزیر ز مهر خود بر شما است
تا هر که از شما مؤمنین بنادانی بد کند و آنگاه از آن بازگردد و کار شایسته کند البتّه او آمرزگار و مهربان است. 55 به اینکه گونه
وَ» : آیات قرآن دسته آوریم [که براي هر گروهی از دري آغاز سخن کنیم] تا تو راه بدکاران بیابی و بمردم بنمایانی. سخن مفسّرین
اختلاف است: بعضی گفتهاند مقصود « الَّذِینَ » [ 43 [ صفحه 452 - 54 طبري در مقصود از کلمهي -قرآن- 15 « إِذا جاءَكَ الَّذِینَ
و منع شده است از طرد آنها. و قول دیگران آن است که براي جواب « لا تَطرُدِ الَّذِینَ » آنهائی است که در آیت جلو گفته شده است
آنها که در برابر گناهان خود از پیغمبر کسب تکلیف کردهاند اینکه آیه نازل شده است و عدّهاي دیگر گفتهاند مقصود آن مردم
مؤمن است که از پیغمبر تقاضا کردند: فقیرهاي مؤمن را نزد خود راه ندهد، و چون اینکه خواهش گناه بود، خدا آمرزید آنها را و
با کسر « فانّه » را با فتح « انّه » 124 مجمع البیان: قاريهاي مدینه همزهي - 13 -قرآن- 101 - به اینکه آیه آنرا اعلام کرد. -قرآن- 1
خواندهاند، و عاصم و إبن عامر و یعقوب هر دو را با فتح قرائت کردهاند، و باقی قاریها در هر دو بکسر خواندهاند. و در جهت نزول
اینکه آیه اختلاف است بعضی گفتهاند براي چند نفر از اصحاب پیغمبر نازل شد که جعفر و حمزه و مصعب إبن عمیر و عمّار یاسر
از آن عدّه هستند، و بعضی گفتهاند براي آن کسانی نازل شد که از گناهان خود توبه کردند، و همین معنی از حضرت امام صادق
54 مجمع: در معنی اینکه جمله چند معنی گفتهاند 1- حسن بصري گفته است: « فَقُل سَلام عَلَیکُم » . علیه السّلام روایت شده است
فرمان است به پیغمبر که از جانب خدا به آنها سلام کند، پس اینکه جمله دعا و سلام است از خدا به مؤمنین، 2- جبّائی گفته است:
3- مقصود از اینکه جمله قبول عذر 27- به پیغمبر دستور داده شده است که به آنها سلام کند تا موجب احترام آنها باشد. -قرآن- 1
صفحه 208 از 251
54 ابو الفتوح: خداوند چند چیز بر بنده معین کرده است و به «ِ کَتَبَ رَبُّکُم عَلی نَفسِه » . آنها است و خوشخبري بر سلامتیشان
که قصاص و جنگ و .«ُ کُتِبَ عَلَیکُم الصِّیام و کُتِبَ عَلَیکُم القِتال و کُتِبَ عَلَیکُم القِصاص » صورت مجهول اعلام شده است مثل
روزه بر شما نوشته شد، گفته است، و نگفته است: من نوشتم لکن آنچه بر خود معیّن کرده است به صورت معلوم و وظیفهي خود
-233- 201 -قرآن- 204 - 170 -قرآن- 173 - 35 -قرآن- 140 - گفته شده است. -قرآن- 1 « کَتَبَ عَلی نَفسِه الرَّحمَ ۀَ » گفته است که
452 تفسیر حسینی: امام قشیري فرمود: اگر ملک بر تو زلّت مینویسد، ملک [ صفحه 453 ] براي تو بر خود رحمت - قرآن- 417
مینویسد، پس تو را دو کتاب است: یکی ازلی، و یکی وقتی، مقرّر است که کتابت وقتی کتاب ازلی را باطل نمیتواند ساخت،
مضمون اینکه آیت شربت شفاي است مر بیماران گناه را، و شفا بشرط پرهیز است یعنی توبه و استغفار. قطعه: دردمندان گنه را روز
و شب || شربتی بهتر ز استغفار نیست آرزومندان وصل یار را || چاره غیر از نالههاي زار نیست فخر: جملهي اوّل بشارت است
براي مؤمنین به پیدایش سلامتی و خوشی و اینکه جمله بشارت است بآمادگی رحمت از پس سلامتی، و آن سلامتی یعنی نجات از
ظلمات و تیرگیهاي جسمانی و گرفتاریهاي عالم مادّي، و آن رحمت وصول به عالم باقی است و رسیدن بحقایق نور و روشنی و
54 مجمع: زجّاج گفته است: در معنی جهالت دو احتمال است « مَن عَمِلَ مِنکُم سُوءاً بِجَهالَۀٍ » .ّ ترقّی تا مقام شهود جلال و جمال حق
-1 نمیداند که کار بد است و میکند. 2- کار با عقل و خرد نیست و مانند عمل جاهلان است چون میداند بد است ولی سود
55 طبري: إبن زید گفته است: یعنی « وَ لِتَستَبِینَ سَبِیل المُجرِمِینَ » 41- موقت نزدیک را بر سود دائمی آینده برتري میدهد. -قرآن- 1
42 مجمع: - براي اینکه تو اي محمّد بدانی روش گناهکارانی که از تو میخواهند مؤمنین فقیر را طرد کنی و از خود برانی. -قرآن- 1
را مرفوع « سبیل » با نصب خواندهاند، و قرّاء کوفه غیر از حفص بقیّه با یاء خواندهاند و « سبیل » با تاء و « لتستبین » قاريهاي مدینه
را منصوب قرائت کرده است، و بقیّهي قاريها با تا و رفع « سبیل » با یاء و « لتستبین » قرائت کردهاند و زید از یعقوب نقل کرده است
خواندهاند، و با اینکه قرائت که مشهور است معنی جمله اینکه است: تا روشن شود روش مردم لجوج و سرسخت، براي « سبیل »
مؤمنین تا از آن دوري کنند و طریقهي دیگر پیش گیرند. و بقرائتهاي دیگر اینکه [ صفحه 454 ] طور معنی میشود: براي اینکه هر
خواننده و شنونده بشناسد، یا تو اي محمّد بشناسی طریقهي مجرمین را. و مقصود از سبیل مجرمین، کفر و سرسختی آنها است، و
بعضی گفتهاند: مقصود آن راهی است که بزودي براي آنها باز خواهد شد که خواري و اسیري و کشته شدن و مانند اینها است. و
براي عطف بر فعل مضمر محذوف است تا معنی چنین باشد: براي اینکه بفهمند و روشن شود راه « وَ لِتَستَبِینَ » در « واو » کلمهي
وَ» در « واو » 346 تفسیر ابو السعود: کلمهي سبیل را عرب مذکّر و مؤنّث هر دو استعمال می- کند، و کلمهي - مجرمین. -قرآن- 328
ممکن است براي استیناف جمله باشد که بیان علّت فعل مقدّر باشد و اینطور معنی شود: و براي اینکه راه مجرمین واضح « لِتَستَبِینَ
125 ما: 25 - در مرتبهي اوّل پیغمبر [ص] دستور داده شده است که با - شود ما اینکه تفصیلات را براي شما میگوئیم. -قرآن- 107
مؤمن و آنکه دلش و اعصابش و افکارش و اعمالش با خدا است و متوجّه بزندگی آدمی باید با سلام و بشارت به مهربانی حق
و معلوم است آنجا که پیغمبر و محور تمدّن بشر چنین وظیفهاي داشته باشد، دیگر مردم با یکدیگر که مؤمن و دل ،«25» ملاقات کند
- بستهي خداوند و سعادت خود هستند، باید کمترین کوتاهی در خیرخواهی و سلامتی و مهربانی با یکدگر نداشته باشند، 2
تا آخر اشاره است به اینکه چون خداوند با آن بدکار پشیمان، که مسیر اخلاقی خود را عوض کرده است، « أَنَّه مَن عَمِلَ » جملههاي
بخشنده و مهربان است. پس باید شما مردم که به یکدگر احتیاج دارید و هر یک تا آخر عمر از خطا و جرم یا دستبردار نیستید و یا
هر دم امکان جرم و خطا در شما هست باید همیشه با چشم بخشش و محبت به یکدیگر بنگرید و رفتار کنید. و معلوم است آنجا که
پیغمبر و محور تمدّن بشر چنین وظیفهاي داشته باشد، دیگر مردم با یکدیگر که مؤمن و دل بستهي خداوند و سعادت خود هستند،
تا آخر اشاره است به « أَنَّه مَن عَمِلَ » باید کمترین کوتاهی در خیرخواهی و سلامتی و مهربانی با یکدگر نداشته باشند، 2- جملههاي
اینکه چون خداوند با آن بدکار پشیمان، که مسیر اخلاقی خود را عوض کرده است، بخشنده و مهربان است. پس باید شما مردم که
صفحه 209 از 251
به یکدگر احتیاج دارید و هر یک تا آخر عمر از خطا و جرم یا دستبردار نیستید و یا هر دم امکان جرم و خطا در شما هست باید
[ 509 [ صفحه 455 - 228 -قرآن- 486 - همیشه با چشم بخشش و محبت به یکدیگر بنگرید و رفتار کنید. -پاورقی- 226
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 56 تا 58
قُل إِنِّی نُهِیت أَن أَعبُدَ الَّذِینَ تَدعُونَ مِن دُونِ اللّه قُل لا أَتَّبِع أَهواءَکُم قَد ضَ لَلت إِذاً وَ ما أَنَا مِنَ المُهتَدِینَ [ 56 ] قُل إِنِّی عَلی بَیِّنَۀٍ مِن
رَبِّی وَ کَ ذَّبتُم بِه ما عِندِي ما تَستَعجِلُونَ بِه إِنِ الحُکم إِلاّ لِلّه یَقُصُّ الحَق وَ هُوَ خَیرُ الفاصِ لِینَ [ 57 ] قُل لَو أَن عِندِي ما تَستَعجِلُونَ بِهِ
466 معنی لغات: بیّنۀ- بمعنی روشن، نمودار، دلیل و حجّت. یقص-ّ - لَقُضِ یَ الَأمرُ بَینِی وَ بَینَکُم وَ اللّه أَعلَم بِالظّالِمِینَ [ 58 ] -قرآن- 1
از مصدر قص بفتح قاف بمعنی قطع و بریدن، بمرگ نزدیک شدن، باروري گوسفند، نمودار شدن. ترجمه: 56 و با کافران بگو: مرا
جلو گرفتند که آنچه را جز خدا شما می- پرستید من بپرستم. و بگو: من پیرو خواستههاي شما نمیشوم که گمراه شوم و از راه-
یافتگان جدا بمانم. و بگو: 57 من براهی نمودار ز پروردگار خود هستم که شما آن را دروغ پندارید و آن را که شما با شتاب
میخواهید نزد من نباشد چون داوري [و سزاي بدکاري] جز براي خدا نیست که او حق را نمودار میکند و بهترین جدا کنندهي
درست ز نادرست بود. و بآنان بگو: 58 اگر آنچه به- رسیدنش شتاب دارید نزد من باشد کار میان و ما شما انجام شده است چون
56 مجمع: زجّاج گفته است: یعنی پیرو شما نیستم که از « لا أَتَّبِع أَهواءَکُم » : خدا داناتر است که ستمکاران کدامند. سخن مفسّرین
قَد » 42- هوي و هوس چیزي را بپرستم، و بعضی گفتهاند: یعنی پیرو شما نمیشوم که مؤمنین فقیر را از خود دور کنم. -قرآن- 15
با کسر لام اوّل خواندهاند و دیگران با فتح و صداي بالاي «ُ ضَ لَلت » 56 ابو الفتوح: یحیی بن وثّاب و ابو رجاء عطاردي « ضَلَلت إِذاً
56 مجمع: یعنی آنها که براه دین رفتهاند، و بعضی « المُهتَدِینَ » . 85 [ صفحه 456 ] کردهاند - 21 -قرآن- 75 - لام قرائت -قرآن- 1
57 طبري: یعنی بگو بآنها که از خدا رو- « قُل إِنِّی عَلی بَیِّنَۀٍ مِن رَبِّی » 16- گفتند یعنی پیغمبرها که براه راست بودهاند. -قرآن- 1
44 مجمع: زجّاج گفته است: یعنی بگو من کاري - گردان شدهاند و عدول نمودهاند و وادارت میکنند که مشرك باشی. -قرآن- 1
آشکارا و با دلیل پیش گرفتهام، نه با هوي و هوس چیزي را دنبال میکنم، حسن بصري گفته است: یعنی من از مقام نبوّت و وحی
از طرف خداوند کار میکنم و عقیده دارم، جبّائی گفته است: یعنی از دلیل و معجزه که قرآن است و نبوّت من را ثابت میکند،
57 ابو الفتوح: بعضی گفتند: یعنی خداي را تکذیب می «ِ وَ کَذَّبتُم بِه » . إبن عبّاس گفته است: یعنی با یقین از جانب خداوند هستم
58 طبري: « لَو أَن عِندِي ما تَستَعجِلُونَ » 22- کنید، و بعضی گفتهاند: یعنی قرآن که بیّنهي من است شما تکذیب میکنید. -قرآن- 1
یعنی آنها که از خدا رو گردان هستند و به بت دل بستهاند، و از تو میخواهند آیتی و نشانهاي براي ایشان بیاوري که عاقبت آنها را
به جهنّم خواهد برد، در جوابشان بگو: اگر در دست من بود آن که شما میخواهید بزودي برسد، و براي شما عذاب است، در کم-
ترین وقت آنرا میرساندم و میان من و شما کار تمام میشد، لیکن کار در دست خدا است که او بهتر میداند موقع عذاب رساندن
عذاب است که کافران می گفتند: « تَستَعجِلُونَ » 39 مجمع: بعضی گفتهاند مقصود از - به ظالمین و انتقام از ستمکاران را. -قرآن- 1
49 مقصود آیاتی است که آنها میخواستند - عذاب قیامت که میگوئی، بگو اکنون ما را گرفتار کند، بعضی گفتهاند: -قرآن- 33
خواندهاند. البتّه « یقض » مجمع البیان: اهل حجاز و عاصم یقص قرائت کردهاند. و بقیّه «َّ یَقُصُّ الحَق » . بزودي پیغمبر بآنها نمایش دهد
58 تفسیر « وَ اللّه أَعلَم بِالظّ الِمِینَ » . 20 [ صفحه 457 ] است از قضاوت - قرائت اوّل از قص بمعنی قطع است و دوّم مشتق -قرآن- 1
تنویر المقباس: یعنی خدا میداند، موقع عذاب مشرکین را که نضر بن حارث و یاران او بودند و در جنگ بدر عذابی که او خواسته
38 تفسیر فی ظلال القرآن- سید قطب مصري که چندي پیش شهید شد: اینکه آیات - بود باو رسید و کشته شد. -قرآن- 1
یکتاشناسی و توحیدي نشان میدهد که هیچگونه شرك و اندیشهي تجسم در آن راه ندارد و همین است برتري پیغامی که محمّد
براي بشر آورده است و او جز انجام رسالت برتري براي خود نگفته است و توانائی معجزه براي درستی پیغام خود ادعا نکرده است
صفحه 210 از 251
و حقیقت مطلب و درستی سخن خود را به- آیات کونیه واگذار کرده است و نشانههاي قدرت آفریدگار که در همهي پدیدهها در
جهان دیده میشود و دلهاي صاف آن را درك میکند. و قرآن را که دلیل خود میشمارد و مردم را بمعارضه میخواند نه از راه
مادي است مانند معجزات دیگر پیغمبران بلکه از راه خرد و سنجش آدمی است که بشنوید و بسنجید تا دریابید که سخن خداوندي
است و مانند نخواهد داشت و همین است برتري او که در دعوت و پیغام خود به آدمگري و خردمندي ارزش داده است و بشر را از
« إِنِّی عَلی بَیِّنَۀٍ مِن رَبِّی » راه آزادي عقل و اندیشهي او بسوي رشد فکري و پیشرفت و برتري رهبري کرده است. سخن ما: جملهي
بوسیلهي پیغمبر عموم مردم را رهبري میکند بیک تکیهگاه اصلی آدمی که یقین است و وابستگی بحق و مبدأ آفرینش و همانطور
که پیغمبر در برابر همه دشمنی و مخالفت با اتّکاء بحق جملگی را نابود کرد، آدمی باید با قدمی استوار و دلی آسوده از بیّنت
تا آخر همین راهنمائی « ما عِندِي » خداوندي در زندگی آرام و دلگرم باشد، و البتّه موفق میشود و جلو خواهد رفت، و جمله- هاي
- را تشدید میکند که آنچه آدمی با شتاب و بیباکی بخواهد انجام دهد، اختیار ندارد و نمیتواند، چون هر کاري وقتی -قرآن- 18
447 [ صفحه 458 ] دارد که باید انجام شود، چنانکه پیغمبر همین سرمشق را عمل کرد و موفق شد - -56 قرآن- 435
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 59 تا 62
وَ عِندَه مَفاتِح الغَیب لا یَعلَمُها إِلاّ هُوَ وَ یَعلَم ما فِی البَرِّ وَ البَحرِ وَ ما تَسقُطُ مِن وَرَقَۀٍ إِلاّ یَعلَمُها وَ لا حَبَّۀٍ فِی ظُلُمات الَأرض وَ لا رَطب وَ
لا یابِس إِلاّ فِی کِتاب مُبِین [ 59 ] وَ هُوَ الَّذِي یَتَوَفّاکُم بِاللَّیل وَ یَعلَم ما جَرَحتُم بِالنَّهارِ ثُم یَبعَثُکُم فِیه لِیُقضی أَجَ ل مُسَ  می ثُم إِلَیهِ
مَرجِعُکُم ثُم یُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُونَ [ 60 ] وَ هُوَ القاهِرُ فَوقَ عِبادِه وَ یُرسِل عَلَیکُم حَفَظَ ۀً حَتّی إِذا جاءَ أَحَ دَکُم المَوت تَوَفَّته رُسُلُنا وَ
706 معنی لغات: مفاتح- جمع - هُم لا یُفَرِّطُونَ [ 61 ] ثُم رُدُّوا إِلَی اللّه مَولاهُم الحَق أَلا لَه الحُکم وَ هُوَ أَسرَع الحاسِبِینَ [ 62 ] -قرآن- 1
مفتح بفتح میم بمعنی مخزن، خزانه، گنج. جرحتم- از مصدر جرح بفتح جیم و سکون را بمعنی شکافتن بدن و زخم کردن
عیبجوئی کردن چیزي، بچنگ آوردن، کسب کردن، توفّی- از مصدر توفّی بر وزن تفعّل چیزي را بتمامی انجام دادن، مدّت
چیزي را بآخر رساندن، قبض روح کردن. ترجمه: 59 و همهي خزانههاي نهانی نزد خدا است و بداند آنچه در بیابان است و بدل
دریا و برگی ز درختی نیفتد جز آنکه او بداند و نه کوچک دانهاي بتاریکیهاي دل زمین باشد و نه تر و خشکی در جهان مگر که
در نبشته نمودار به پیشگاه او بود. 60 او است که شما را به شب در خواب چو مرده میکند و میداند آنچه بروز کسب و کار کنید و
سپس بروز ز خوابتان برانگیزد تا روزگار زندگی سپري شود آنگاه بازگشت شما بسوي او بود و سپس ز آنچه بزندگی کردید
آگاهتان کند. 61 و او است چیره روي سر بندگان خود و او بر شما نگهبانان گمارد [ صفحه 459 ] تا چو مرگ هر یکتان رسد
فرستادگان ما آن را به انجام رسانند که اندکی ز اندازه در نگذرند و ز آن پس 62 آنان را بسوي خدا که آقاي حقیقی ایشان باشد
وَ» : بازگردانند و شما آگاه باشید که داوري ویژهي او است چه او زودتر ز همه شمار- گران بشمار کار مردمان رسد. سخن مفسّرین
47 مجمع: - 59 طبري: عبد اللّه مسعود گفت همه چیز را به پیغمبر شما دادند مگر مفاتح الغیب را. -قرآن- 15 «ِ عِندَه مَفاتِح الغَیب
بعضی گفتهاند: یعنی آنچه در عالم فراهم شدنی است و از مردم پوشیده است خداوند بوسائل مقتضی براي هر کس آنچه مصلحت
است راه رسیدن آنرا باو مینمایاند و آنرا که مصلحت نیست راه وصول را میبندد، زجّاج گفته است: یعنی نزد خدا است وصول
عبد اللّه عبّاس « إِن اللّهَ عِندَه عِلم السّاعَۀِ » بعلم غیب. و عبد اللّه عمر گفت: مفاتح- الغیب پنج است و آنگاه اینکه آیت را خواند
422 ابو الفتوح نوشته است: إبن سمیفع - گفته است: یعنی خزینههاي غیبی از روزي و عمر در حضور خداوند است. -قرآن- 380
جمع مفتاح یعنی از من توان شناختن و از من بآن توصل توان کردن، مفسّران خلاف کردند در آن که مراد او « مفاتیح الغیب » خواند
بمفاتح الغیب چی است! سدي گفت: خزائن غیب است، ضحّاك و مقاتل گفتند: خزاین زمین خداست، و علم نزول عذاب و آنکه
کی مصلحت باشد و کی باشد و کی تعجیل باید و کی امهال باید، عطا گفت مراد عواقب و مآل امور است و آنچه عاقبت خلقان و
صفحه 211 از 251
مرجع ایشان بآن است، از ثواب و عقاب. بعضی دیگر گفتند: مراد آجال است و وقت انقضاي آن، بعضی دیگر گفتند: احوال خلقان
است از سعادت و شقاوت، و گفتند: عواقب اعمار و خواتیم اعمال است، و گفتهاند: هر چیزي است که هنوز نیست و اگر باشد کی
باشد و چگونه باشد. تنویر المقباس إبن عبّاس: مقصود باران است و گیاه و میوه و رسیدن عذابی که بزودي میخواستند ببینند و در
59 مجمع: یعنی کوچکتر دانهاي که «ِ وَ لا حَبَّۀٍ فِی ظُلُمات الَأرض » . روز بدر براي آنها نمودار شد و گرفتارشان [ صفحه 460 ] کرد
59 مجمع: إبن عبّاس گفته «ٍ وَ لا رَطب وَ لا یابِس » 40- قابل درك نیست مانند آنچه در تاریکی دل زمین پنهان هست. -قرآن- 1
است: یعنی آنچه روئیدنی است و غیر روئیدنی، و هم از او نقل شده است: یعنی آب و بیابان، و بعضی گفتهاند: یعنی زنده و مرده،
بچه- دان «ِ ظُلُمات الَأرض » کنایه از فرزند است، و « حبّۀ » بچهي سقط شده است، و « ورقۀ » : از امام صادق علیه السّلام نقل شده است
59 «ٍ فِی کِتاب مُبِین » 347- 29 -قرآن- 327 - ناقص الخلقۀ است. -قرآن- 1 « یابس » کنایه از زندهي تمام است و « رطب » است، و
مجمع: یعنی در لوح محفوظ و حسن بصري گفته است چون اعمال انسانی لازمتر است که نوشته و ضبط شود، اینکه جمله کنایه
است از اینکه چون هر آنچه هست نوشته و مضبوط است پس حفظ و ضبط اعمال مردم بی تردید است تا بیشتر از بد خودداري
کنند و بخوب توجّه نمایند. بلخی گفته است: مقصود آن است که محفوظ است و فراموش نمیشود، مثل آنکه کسی را تهدید کنند
24 تأویلات کاشانی: در اینکه آیه بیانی دارد - که بدانند مجازات و پاداش براي عمل او محفوظ است و تخلّف، ناپذیر. -قرآن- 1
که باین عبارات ترجمه و توضیح میشود. صوفیان غیب را بر چند درجه میدانند: 1- غیب الغیوب که علم خداوندي است، و آنرا
عنایت اوّلی و اوّلین توجّه حق بما سوي اللّه مینامند. 2- غیب عالم الأرواح است که پیدایش و تثبیت صورت کلّی غیر مشخّص
همهي موجودات گذشته و آینده است در عقل که روح عالم است، و أمّ الکتاب مینامند، و همان است که قضاء سابق هم نامیده
میشود. 3- غیب عالم القلوب است که همان صورتهاي غیر مشخّص، در عالم نفس کلّی که قلب و دل جهان است، و لوح محفوظ
نیز نامیده شده است. به صورتهاي فردي تفصیلی و جزئی منقّش و [ صفحه 461 ] مصوّر میشود، 4- غیب عالم الخیال است که
انتقاش و نموداري هر بودنی و شدنی است در نفوس جزئی فلکی چونکه هر یک از افلاك به مقتضاي طبیعتش داراي نفس و
خاصیّت عمل و تدبیر مختص بخود است و مکونّات و آنچه در عالم بوده و خواهد بود با مشخّصات زمانی و مکانی بهر طوري که
یافت میشود در آن نفوس فلکی متنقّش و نمودار است، و همین عالم الخیال است که در زبان شرع مثل قرآن و حدیث، آسمان دنیا
نامیده شده است، چونکه نزدیکتر از دیگر عوالم غیب است باین عالم محسوس و مادّي که عالم الشّ هادة نامیدهاند، و لوح القدر
است که جزئیّات و تفصیل قضا و حکم کلّی خداوند در آن متنقّش است و میتوان آنرا نمایندهي لوح محفوظ دانست. و علم
خداوند باین درجات و عوالم غیب همان عنایت اوّلی است، که توجّه با احاطه و تسلّط باشد بر همهي صورتها و فرضیهها، نه مثل
60 مجمع: إبن عبّاس گفته است: یعنی روح شما «ِ یَتَوَفّاکُم بِاللَّیل » . علوم و اطّلاعات ما که صورتی از معلوم براي شخص پیدا میشود
را از تصرّف و عمل نگاه میدارد و در قدرت خود حبس میکند، زجّاج و جبّائی گفتهاند یعنی چنانچه در هنگام مرگ روح شما را
60 طبري: إبن عبّاس و سدّي « ما جَرَحتُم بِالنَّهارِ » 28- میگیرد، در هنگام خواب هم همان کار با شما انجام میشود. -قرآن- 1
33 نیندیشی از آن روزي - 61 تفسیر حسینی: -قرآن- 1 « وَ یُرسِل عَلَیکُم حَفَظَ ۀً » 27- گفتهاند: یعنی آنچه بروز گناه کنید. -قرآن- 1
که در وي || جگرها خون و دلها ریش بینی دهندت نامهي اعمال و گویند || بخوان تا کردههاي خویش بینی مکن بد، ور کنی
با یاء قرائت کرده است که صیغه مذکّر باشد و « توفّیه » 61 مجمع: حمزه «ُ تَوَفَّته » باري در آن کوش || که اندر نامه نیکی بیش بینی
61 اعرج با تخفیف راء و « لا یُفَرِّطُونَ » [ 14 [ صفحه 462 - دیگران بقرائت مشهور با تاء خوانده که صیغهي مؤنّث باشد. -قرآن- 1
جزم فاء قرائت کرده است از مصدر افراط بمعنی زیاده روي از اندازه، و دیگران از تفریط گرفتهاند و إبن عبّاس گفته است یعنی:
62 مجمع: یعنی «ِّ مَولاهُم الحَق » 19- ضایع و تباه نمیکنند وظیفهي خود را، زجّاج گفته است: یعنی غفلت و تنبلی ندارند. -قرآن- 1
هیچ باطل و بیهوده در آن کار و فرمان خدا متصوّر نیست، و گفتهاند: یعنی حق دارد و با استحقاق مولی و حاکم است، و بعضی
صفحه 212 از 251
62 مجمع: روایت شده است که از علی علیه السّلام « أَسرَع الحاسِبِینَ » 22- گفتهاند: یعنی ثابت و باقی است که زوال ندارد. -قرآن- 1
24 فرمود: همانطور که به آنها روزي - پرسیدند: چگونه خداوند به حساب مردم رسیدگی میکند با اینکه او را نمیبینند! -قرآن- 1
میدهد و او را نمیبینند، و نیز روایت شده است: به اندازهي دوشیدن شیر یک گوسفند بحساب همهي مردم رسیدگی می شود.
تا آخر محمّد عبده مفصّل بحث کرده است و هم طنطاوي که علماي طب توانستهاند وسیلهي «ُ عِندَه مَفاتِح » سخن ما: 1- در جملهي
تشخیص نر و ماده بودن جنین را پیدا کنند، چون در طرف راست رحم اگر تخم تولید شود، قابل پیدایش نر است، و اگر در طرف
انگلیسی « ملی دوسون » چپ باشد آمادهي تکوین ماده است، و اینکه تخمها بنوبهي خود در دوران قاعدگی تولید میشوند، و دکتر
نوشته است که در صد نفر زن باردار نود و هفت تا را توانسته است پیشبینی کند و موفّق شده است، و آنها را که نتوانسته است معیّن
کند از آن جهت بوده است که مواقع قاعدگی و ماههاي ولادت قبلی آنها دقیق معلوم نشده است، و همچنین با وسایل سینما
تلگراف حرکات اعضاي داخلی بدن را ترسیم میکنند و از آن اخلاق و اعمال انسان را نشان میدهند، و نیز علماي هیئت و
متخصّصین هواشناسی، حساب خسوف و کسوف و حوادث جوي را تا مدّتی پیشبینی میکنند، و البتّه هیچیک اینها علم بغیب
48 [ صفحه 463 ] موجب اینکه آثار همیشگی نیست و بسیار مواقع بوده است که با حساب دقیق - نیست، زیرا آن شرائط -قرآن- 28
و اطمینان بحصول نتیجه برخلاف انتظار بوده است و باز بسیار اوقات در بین مدّت، شرایط منظّم پیدا نشده است و بنتیجه نرسیده
است، پس باید گفت: فقطّ بواسطه اطّلاع بر یک قسمت کم از شرایط، با احتمال و گمان آینده پیشبینی میشود، و اینکه علم بغیب
و حوادث آینده نیست، و محمّد عبده از شافعی نقل کرده است که در منی شیخی بود و براي من حکایت کرد که همسرش چند
نوبت بارور شده است و هر نوبت پنج فرزند زائیده است، اینکه گونه غیبها و نوادر را چگونه متخصّصین میتوانند بدانند! اینکه بود
نظر اینکه دو نفر مفسر دقیق روشنفکر، لکن بایستی بگوئیم: معنی مفاتح الغیب حقیقتی است بالاتر از اینگونه اطّلاعات، و گر نه با
پیدایش شرائط همه کس عالم بغیب است اگرچه بمحتویات جیب خودش باشد، چون تمام معلومات و متخیّلات انسان غایب از
یعنی در پیشگاه قدرت خداوند حاضر و آماده است هر چیزي که ما آدمیزادها آنرا «ِ عِندَه مَفاتِح الغَیب » حس او هستند. پس جملهي
با کلمهي غیب توصیف میکنیم، و چون چنین معنی عام و کلّی منظور است با جملههاي بعد بعضی انواع آن یادآوري شده است. و
تا آخر، سعدي اینکه مطلب را خوب بیان کرده «ٍ لا رَطب » 341- باز در آخر مرتبه با عبارتی فراگیرتر گفته شده است: -قرآن- 312
12 حاجت موري بعلم غیب بداند || در بن چاهی بزیر صخرهي صمّا و هم در اینکه شعرها: پس پرده بیند عملهاي - است: -قرآن- 1
بد || همو پرده پوشد بآلاي خود بر احوال نابوده علمش بصیر || باسرار ناگفته علمش خبیر برو علم یک ذرّه پوشیده نیست || که
است که عموم مفسّرین «ٍ لا رَطب وَ لا یابِس إِلّا فِی کِتاب مُبِین » پیدا و پنهان بنزدش یکی است 2- دوّمین سخن ما در جملهي
گفتهاند مقصود لوح محفوظ است و تودهي مردم بمعنی قرآن می- دانند و میگویند: یعنی همه چیز در قرآن یاد شده است، و در
] 89- چندین سورهي قرآن مثل یونس و هود اینکه کلمات تکرار شده است، و در سورههاي دیگر کلماتی همانند -قرآن- 36
و ما در ترجمه نبشتهي نمودار نوشتیم، «ِ أُمُّ الکِتاب » و « فِی کِتاب لا یَضِلُّ رَبِّی وَ لا یَنسی » صفحه 464 ] اینکه گفته شده است مثل
اینک براي توضیح بیشتر میگوئیم: چون کتاب بمعنی نوشته است که وسیلهي تثبیت و ابقاي مطالب است و مبین بمعنی آشکار
کنایه است از آنچه موجب بقا و نموداري است، و چون در اینکه کتاب و مجلدهاي جلو و در میان « کتاب مبین » است، پس کلمات
درس مکرّر گفتهایم و نوشتهایم که ما قدرت بیآغاز و انجام را میپرستیم، و خدا و معبود یعنی همین قدرت، و چون رطب و
یابس، کنایه است از هر موجود و بودنی، پس اینکه جمله کنایه است از اینکه هر موجود و بودنی ممکن در حضور حقیقتی ثابت و
و همانند آن کنایه از «ِ أُمُّ الکِتاب » باقی نمودار است و آن همان قدرتی است که ما آنرا می- پرستیم، و همچنین جملههاي دیگر مثل
همین معنی است که همه چیز در پیشگاه آن قدرت ثابت است و باقی و نمودار و حاضر، و براي آنکه بتوانید اینکه حقیقت را
بسنجید، در نظر بیاورید یک نامه که مطلب آن معلوم است و با خطّ خوش نوشته شده است و شما در دست دارید و میخوانید، در
صفحه 213 از 251
اینجا مناسب است قسمتی از گفتار غزالی را ترجمه و تلخیص و توضیح کنیم از مجلد چهارم احیاء العلوم در بحث حقیقت توحید
ص 176 چاپ مصر: یکی از مردمی که با دیدهي بصیرت و روشنی دل بدنیا مینگرد، گفت کاغذي دیدم بمرکب سیاه شده، باو
گفتم: چرا روي سفید خود را چنین سیاه کردي! بجواب گفت: من تقصیر ندارم اینکه مرکب که در دوات بود، از جاي خود
812 گفتم: راست گفتی، از مرکب - 100 -قرآن- 794 - 79 -قرآن- 82 - حرکت کرد و آمد و بستم روي من سیاه کرد. -قرآن- 32
پرسیدم چرا چنین کردي! گفت: گناهی ندارم که در آسایشگاه خود بودهام، قلم بخانه آمد و جمعیت ما را از هم پاشید و من را
برگرفت و از دیگرانم جدا کرد و اینجا گرفتار نمود، گفتم درست گفتی، از قلم پرسیدم، گفت: من در بیشهاي سبز و خرم و آسوده
بودم، دستی آمد و من را برید و از وطنم دور کرد و سرم را تراشید و شکافت و در مرکب فرو برد، از من دور شو و بر زخم دلم
نمک مریز، برو از آن ستمگر بپرس که بمن چنین ستم روا داشت، گفتم تو گناه نداري، و از دست پرسیدم که چرا بقلم ستم
کردي، بجواب گفت: من پارهاي گوشت و استخوان هستم، و تو کجا [ صفحه 465 ] دیدهاي گوشتی ستم کند، و یا استخوانی از
حد خود تجاوز کند! من فقط مرکوبی هستم براي قدرت که او بر من سوار است و بمیل خود مسخرم دارد و فرمان میدهد، هیچ
مرده و یا سنگ و چوبی را دیدهاي که از جاي خود بجنبد تا قدرت بر او فرمانروائی نکند! جواب او را درست دانستم و نزد قدرت
رفتم و سرّ کار او را پرسیدم، بجواب گفت: کار من الهامی است از دل که بوسیلهي عقل و علم بر او نقش میشود.
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 63 تا 64
قُل مَن یُنَجِّیکُم مِن ظُلُمات البَرِّ وَ البَحرِ تَدعُونَه تَ َ ض رُّعاً وَ خُفیَۀً لَئِن أَنجانا مِن هذِه لَنَکُونَن مِنَ الشّاکِرِینَ [ 63 ] قُل اللّه یُنَجِّیکُم مِنها وَ
243 ترجمه: 63 باین کافران بگو: در تاریکیهاي خشکی و دریا که بدل بیزارید و - مِن کُل کَرب ثُم أَنتُم تُشرِکُونَ [ 64 ] -قرآن- 1
آشکار شب بیابان یا دریا که بجائی رهبر نیستید و بیچاره و سرگردان میشوید، در آن گرفتاري که مینالید که اگر ما را از اینکه
سختی برهانی سپاسگزار شویم که شما را میرهاند [و اینکه درد خود بکه میبرید]! تو بگو 64 : خدا شما را از آن میرهاند و از هر
مجمع: إبن عبّاس گفته است: یعنی از -« ظُلُمات البَرِّ وَ البَحرِ » : اندوهی و با اینهمه شما انباز در کار او میپندارید. سخن مفسّرین
سختیها و نگرانیها که در تاریکی و دریا هست. و زجّاج گفته است: عرب روزهاي سخت را مظلم و تیره و مظلم مینامد، و در بعضی
یعنی روزي که از تیرگی سختی و ناراحتی مانند شب ستاره نمایان بود، و دیگري از مفسّرین معنی « یوم ذو کواکب » : مواقع میگویند
بقرائت یعقوب با تخفیف جیم « یُنَجِّیکُم » کرده است: ظلمات یعنی تیرگیهاي حیرت در بیابان و دریا و تیرگی ابر و شب و جملهي
با ضم و کسر « خُفیَۀً » است که مصدرش بر وزن افعال باشد، و در قرائت دیگران با تشدید جیم است تا بر وزن تفعیل باشد، و کلمه
بصیغهي مخاطب و دوّم « أَنجَیتَنا » - سه قرائت است: 1- با اماله، 2- با الف، 3 « أَنجانا » خاء هر دو قرائت شده است، و در جملهي
787 [ صفحه 466 ] و بدو قرائت اوّل و - 717 -قرآن- 775 - 644 -قرآن- 708 - 477 -قرآن- 635 - 45 -قرآن- 463 - شخص، -قرآن- 15
تا « تَ َ ض رُّعاً وَ خُفیَۀً » . دوّم معنی چنین است: اگر او ما را نجات بدهد. ولی با اینکه قرائت سوّم، معنی میشود: اگر تو ما را نجات دهی
- آخر آیه 63 مجمع إبن عبّاس گفته است: یعنی مخفی و آشکارا، دیگران گفتهاند: یعنی بازاري بزبان و اخلاص در دل. -قرآن- 1
24 تفسیر نیشابوري: مقصود از اینکه جمله آن است که آدمی در اینگونه گرفتاریها بچهار عمل دست میزند: اوّل- دعا، دوّم- زاري،
اینکه مطلب را « لَئِن أَنجَیتَنا تا آخر » استفاده میشود، چهارم- تعهّد شکر و سپاس که جمله « خُفیَۀً » سوّم- اخلاص که از کلمهي
میفهماند. و با اینکه جملهها فهمانده شده است که اگر آدمی از احساسات و تمایل و تلقین خود را دور کند و بنهاد اصلی خود
روي آورد، در مییابد که در چنین حالت چون دستش از همه جا کوتاه است و پناهی ندارد، طبیعت او متوجّهش میکند بآفریننده که
او را آفریده و نگاه داشته است و جز او کسی نجاتش نمیدهد. پس همین راهنمائی طبیعت باید وسیله باشد که او را همیشه متوجه
258 مجمع: اینکه آیه میفهماند که دعا باید - 184 -قرآن- 240 - بحق نماید، و از اینکه راه آفرینندهي خود را بشناسد. -قرآن- 175
صفحه 214 از 251
بازاري و آهسته باشد، و حدیث است که پیغمبر فرمود: بهتر دعا آن است که پوشیده انجام شود، و بهتر روزي آن است که
باندازهي کفاف برسد، و آن حضرت بجماعتی گذشت که صداها بدعا بلند کرده بودند فرمود: شما نه با کر طرف هستید و نه با
شخص غایب، از کسی میخواهید که نزدیک است و شنوا. تفسیر عبده: استدلال بر توحید که در آیه شده است، بلیغتر و رساتر
استدلال است و از اینکه جهت در چند جاي قرآن اینکه استدلال تکرار شده است. سخن ما: ندانم در کجا خواندهام: امام صادق
علیه السّلام از منکري پرسید: هرگز در کشتی نشستهاي که امواج دریا اختیار را از شما بگیرد و بیچاره شوید! عرض کرد: بلی،
پرسید: در آن هنگام امید شما بکی و کجا است! البتّه همان که باو امیدوار هستید و از او انتظار نجات دارید آفرینندهي شما است
که خود متوجه [ صفحه 467 ] نیستید. اینکه آیه اساس آن فرمودهي امام است که وجدان انسان در هنگام اضطرار بکار میافتد، و
بیاختیار متوجّه باصل و ریشهي خود میشود با اینکه خود از آن بیخبر است، مانند نوزاد که چون بیچاره و گرسنه میشود بموجب
غریزه پستان مادر را میمکد و خود از همه جا بیخبر است، و بمادر معرفت ندارد.
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 65 تا 67
قُل هُوَ القادِرُ عَلی أَن یَبعَثَ عَلَیکُم عَذاباً مِن فَوقِکُم أَو مِن تَحت أَرجُلِکُم أَو یَلبِسَ کُم شِیَعاً وَ یُذِیقَ بَع َ ض کُم بَأسَ بَعض انظُر کَیفَ
- [ نُصَرِّف الآیات لَعَلَّهُم یَفقَهُونَ [ 65 ] وَ کَذَّبَ بِه قَومُکَ وَ هُوَ الحَقُّ قُل لَست عَلَیکُم بِوَکِیل [ 66 ] لِکُل نَبَإٍ مُستَقَرٌّ وَ سَوفَ تَعلَمُونَ [ 67
357 معنی لغات: یلبس کم- از لبس بفتح لام بمعنی اشتباه کردن، شیع جمع شیعه بمعنی دستهي پیرو و یاور، و اگر الشیعه - قرآن- 1
با الف و لام گفته شود، مقصود فرقهي شیعه و دوستداران علی علیه السّلام است که مردم مصر و سوریا بیشتر اینکه طایفه را بجاي
شیعه متوالی و جمع آن متأوله مینامند، یذیق- از مصدر اذاقه بمعنی چشاندن. یفقهون- از مصدر فقه و فقاهه بفتح فاء و قاف بمعنی
دانستن، نبأ- بفتح نون و با بمعنی خبر. ترجمه: اي پیغمبر با بیدینان بگو: همان خدا است تواناي رساندن آزاري ز بالا سر و از زیر
پاي شما و تواند شما را از هم جدا بدارد که از یکی آزار بدیگري رساند اي محمّد تو بنگر که چگونه آیات قرآن را بگوناگون
فرستیم تا بخود آیند و درستی سخن تو دریابند 66 گرچه مردم تو آن را دروغ پنداشتند ولی سخن درست همان است و بس بآنان
بگو من نگهبان شما نباشم که هر خبري 67 و سرنوشتی را هنگامی است و بزودي آگاه از آن شوید. [ صفحه 468 ] سخن مفسّرین:
-65 طبري: یعنی بگو بآنها که از خدا رو گردان هستند و متوجّه به بت شما که مشرك میشوید « مِن فَوقِکُم أَو مِن تَحت أَرجُلِکُم »
بآن خدا که از تاریکی صحرا و دریا نجاتتان میدهد، او میتواند عذاب بفرستد، و اختلاف است در مقصود از فوق و تحت: سعید بن
جبیر و سدي و مجاهد گفتهاند یعنی سنگ از آسمان ببارد و زمین شکافته شود و شما را فرو برد. إبن عباس گفته است: مقصود از
- یعنی خدمتگزاران و مردمان نازل که انسان گرفتار بآنها میشود. -قرآن- 15 « تحت ارجل » فوق حکمران و پیشواي بدرفتار است و
59 مجمع: سعید جبیر و مجاهد گفتهاند عذاب فوق یعنی صداي آسمانی و سنگ و طوفان و باد، چنانچه عاد و ثمود و قوم لوط و
بزمین فرو رفتن است چنانچه با قارون رفتار شد، و ضحاك گفته است: فوق بزرگان و « تحت ارجل » - شعیب گرفتار شدند، و عذاب
یعنی غلامهاي بدرفتار و مردم «ِ مِن تَحت » یعنی سلاطین ستمکار و « مِن فَوقِکُم » : تحت سفله و مردم نازل و إبن عبّاس گفته است
65 طبري: إبن زید « أَو یَلبِسَکُم شِیَعاً » 122- 84 -قرآن- 109 - بیخبر، و همین معنی از حضرت صادق [ع] روایت شده است. -قرآن- 68
گفت: یعنی همین که امروز مردم دچار بآن هستند و هر یک براهی میرود و خواستهاي دارد و اتّفاق میانشان نیست، و یکدیگر را
26 مجمع: بعضی گفتهاند: یعنی واگذار بخود میشوند و مشمول لطف نمیشوند تا مؤمن و متّحد شوند چون در - میکشند. -قرآن- 1
گذشته گناهکار بودهاند نتیجهي آن چنین شده است و بعضی گفتهاند: یعنی تعصّب و دشمنی در میان شما تولید میشود و پیوسته
مزاحم یکدگر هستید، و اینکه معنی از امام صادق هم روایت شده است. فخر: ظاهر اینکه جمله آن است که گرفتار عقاید و مذاهب
24 یعنی آزار از همسایه، و - 65 مجمع: یعنی جنگ و کشتن یکدگر، و بعضی گفتهاند: -قرآن- 1 « وَ یُذِیقَ بَعضَکُم » . مختلف میشوند
صفحه 215 از 251
از امام صادق [ع] اینکه معنی روایت شده است، و حسن بصري گفته است: تهدید بعذاب و گرفتاري براي کافران است، و جملهي
یعنی کار شما را « یَلبِسَ کُم شِیَعاً » 179 [ صفحه 469 ] شامل مسلمانان میشود، فخر: زجّاج گفته است: جملهي - قرآن- 166 - « یَلبِسَکُم »
همین آشوب است که « یُذِیقَ بَعضَکُم » بیکدیگر آمیخته میکند نه براي اتفاق و یگانگی بلکه بصورت آشوب و نفاق و معنی جملهي
214 ابو الفتوح نوشته است: خباب بن ارت گفت شبی - 78 -قرآن- 194 - چون تیرههاي مختلف شدند یکدگر را میکشند. -قرآن- 57
از شبها رسول را مراقبت میکردم و او نماز میکرد تا صبح برآمد، چون روز بود گفتم یا رسول اللّه دوش نماز بسیار کردي و دگر
شبها ندیدم که چنان کردي آن چه نماز بود، گفت: آن نماز رغبت و رهبت بود، از خداي تعالی سه چیز بخواستم: دو بداد و یکی
منع کرد، از خداي درخواستم تا دشمن بر من مسلّط نکند، بداد مرا اینکه و بخواستم که بر ایشان قحط عام نفرستد که از آن هلاك
65 «ِ نُ َ ص رِّف الآیات » . شوند، بداد مرا آن، و درخواستم تا شدّت و بأس ایشان در میان ایشان نیفکند، از من دربیخت و نداد مرا آن
مجمع 70 : یعنی آیات را مکرّر میکنیم و هر نوبت آنها را آشکار میکنیم و باز نوبت دیگر با دلیلهاي مختلف تا شبهه و تردید نماند
66 مجمع: از جبّائی و بلخی نقل کرده است: یعنی مردم اینکه تغییر و تنوع آیات «ِ وَ کَذَّبَ بِه » 22- و حقیقت روشن شود. -قرآن- 1
«ٍ لَست عَلَیکُم بِوَکِیل » 20- را منکر میشوند، از هري و حسن بصري و جماعتی گفتهاند: یعنی آنها قرآن را دروغ میپندارند. -قرآن- 1
66 مجمع: جبّائی گفته است: یعنی مأمور نیستم که شما را محافظت کنم تا کافر نشوید، و جلوگیرتان باشم از تکذیب آیات و قرآن
حسن بصري گفته است: یعنی مأمور حفظ و جزاي اعمال شما نیستم، فقطّ من ابلاغ می- کنم و جزا و سزا با خدا است، زجّاج گفته
30 تنویر المقباس إبن - است: یعنی مأمور نیستم که با شما بجنگم و مانند سرپرست و و کیل از شما باز خواست کنم. -قرآن- 1
67 مجمع: از اینکه جمله تا « لِکُل نَبَإٍ مُستَقَرٌّ » [ عبّاس: یعنی کفالت ندارم که شما را مؤمن شده تسلیم به خداوند کنم. [ صفحه 470
آخر را مردم کوفه آیتی جدا دانسته و دیگر قاریها جزء آیت پیش شمردهاند. و إبن عبّاس و مجاهد گفتهاند: یعنی هر خبري که از
سوي خدا است و پیغمبر حقیقتی دارد که یا در دنیا نمودار میشود، یا در آخرت، و بعضی گفتهاند: یعنی براي خبر و اطّلاع قرار و
آرامی است که آخر انتظار، پیدایش آن است و هنگام نموداري آن، سدّي گفت: مستقرّ اخبار عذاب قریش که پیوسته پیغمبر
29 یعنی هر کاري و عملی نزد خداوند مستقرّي دارد که - تهدیدشان میکرد روز جنگ بدر بود. حسن بصري گفته است: -قرآن- 1
روز قیامت نتیجهاش معلوم می- شود. تفسیر صفی علیشاه: گو نگهبان نیستم من بر شما || هر چه را وقتی بود در اقتضا یعنی اندر
وقت خود یابد قرار || هر چه کانرا هست سري در مدار سخن ما: 1- تهدید مردم است بآنچه در زندگی بیچارهشان میکند مثل-
حوادث جوي و زمینی که با هر وسیله و توانائی در برابر اینکه پیشآمدها عاجز هستند پس بدانید قدرت اصلی و ما فوق آفریننده
است که صلاح شما در اطاعت پیغمبر او است، 2- یادآوري مکرّر مطالب گذشته است که پیغمبر مأمور ابلاغ است و بس و دیگر
[ مسئولیت ندارد و نتیجهي بد و خوب کارتان در آینده معلوم میشود. [ صفحه 471
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 68 تا 70
وَ إِذا رَأَیتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعرِض عَنهُم حَتّی یَخُوضُوا فِی حَ دِیث غَیرِه وَ إِمّا یُنسِیَنَّکَ الشَّیطان فَلا تَقعُد بَعدَ الذِّکري مَعَ
القَوم الظّالِمِینَ [ 68 ] وَ ما عَلَی الَّذِینَ یَتَّقُونَ مِن حِسابِهِم مِن شَیءٍ وَ لکِن ذِکري لَعَلَّهُم یَتَّقُونَ [ 69 ] وَ ذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُم لَعِباً وَ لَهواً
وَ غَرَّتهُم الحَیاةُ الدُّنیا وَ ذَکِّر بِه أَن تُبسَلَ نَفس بِما کَسَ بَت لَیسَ لَها مِن دُونِ اللّه وَلِیٌّ وَ لا شَ فِیع وَ إِن تَعدِل کُل عَدل لا یُؤخَ ذ مِنها
683 معنی لغات: یخوضوا- از - أُولئِکَ الَّذِینَ أُبسِلُوا بِما کَسَ بُوا لَهُم شَراب مِن حَمِیم وَ عَذاب أَلِیم بِما کانُوا یَکفُرُونَ [ 70 ] -قرآن- 1
مصدر خوض بمعنی فرو رفتن در آب، مخلوط- کردن شراب بآب، در کاري خود را بزحمت انداختن و اقدام کردن، در حدیث و
سخن سبقت گرفتن و سخن گفتن، ذکري- بمعنی یادآوري بدل و زبان، و ذر از مصدر و ذر بمعنی قطع و ترك کردن، تبسل- از
ماضی ابسله، یعنی تسلیمش کرد بهلاکت، و خدا او را ناروا و حرامش کرد، در معرض گذارد. حمیم- خویشاوند نزدیک که
صفحه 216 از 251
بکارش رسیدگی میشود، آب سرد، آب گرم. جهت نزول: طبري: سدّي گفت: چون اعراب با مسلمین مینشستند، زبان ببد
براي جلوگیري از اینکه مجالست نازل « وَ إِذا رَأَیتَ » میگشودند بپیغمبر جسارت میکردند و قرآن را بریشخند میگرفتند، اینکه آیه
شد، مجمع البیان از حضرت باقر روایت کرده است: چون اینکه آیه نازل شد و منع شد از همنشینی کافران، مردم گفتند: -قرآن-
- .« وَ ما عَلَی الَّذِینَ » 173-155 اگر بخواهیم از آنها دوري کنیم باید بمسجد الحرام نرویم و طواف خانه نکنیم اینکه آیه نازل شد
134 ترجمه: اي محمّد 68 چون آن کسان را بینی که خردهگیري و گفتگو در آیات قرآن میکنند روي از آنان بگردان - قرآن- 109
تا از در دیگر سخن کنند و اگر دیو از یادت برد و به نشستی چون بیادت آمد با اینگونه مردم ستمکار منشین، و البتّه 69 از شما کار
بود تا شاید ز کار بد خود پرهیز « زشتی کار آنان » کافران چیزي دامنگیر پرهیزگاران نشود که فرمان بکنارهگیري براي یادآوري
کنند. و آن کسان که دین خود سرگرمی و بازیچه دانستهاند و زندگی زود گذر گولشان زده است بخودشان گذار و با آیات
قرآن یادآوري کن که روزي برسد آدمی بجاي سود کار خویش به نابودي سپرده شود و جز خدا دوست و میانجی نیابد و اگر همه
دادگریها کند و بهاي جان خود بخشد کس از او نستاند چه اینگونه کسانند گرفتار کردهي خود شده و ز آب داغ دوزخ نوشابهشان
الَّذِینَ » : فراهم شده و آزاري دردناك برايشان آماده شده بسزاي بیدینی و بد اندیشی ایشان. [ صفحه 472 ] سخن مفسّرین
68 طبري: مجاهد گفت: یعنی آنها که آیات خدا را دروغ میپندارند، فضیل عیاض از لیث روایت کرد که ابو جعفر « یَخُوضُونَ
[شاید مقصود امام باقر [ع] باشد مترجم]. گفت با مردم جدلی و اهل خصومت همنشین نشوید که آنها مشمول مفاد اینکه آیه
إبن جریج گفت: مشرکین دوست داشتند که سخن پیغمبر را بشنوند، و چون مینشستند و میشنیدند، « الَّذِینَ یَخُوضُونَ » ، هستند
328 مجمع: اینکه آیه خطاب بپیغمبر [ص] است و بعضی - 39 -قرآن- 304 - مسخره میکردند، اینکه آیه نازل شد. -قرآن- 15
گفتهاند: روي سخن با آن حضرت است و مقصود دیگران هستند، و خوض بمعنی اخلال در سخن براي بازي و مسخره تا نفهمند و
-68 مجمع: چون اگر کسی را مجال بدهند که در مطلبی بحث و مسخره کند، از قدر و منزلت « فَأَعرِض عَنهُم » ، مطلب روشن نشود
آن مطلب کاسته میشود، از اینکه جهت امر شده است که پیغمبر اعراض کند تا آنها در اینکه آیات خدا مجادله و استهزا نکنند و
68 مجمع: جبّائی گفته است: یعنی پس از آن که بتو یاد آور « فَلا تَقعُد بَعدَ الذِّکري » 223- ارزش آن را فرود نیاورند. -قرآن- 204
شدیم که از کافران اعراض کنی، پس همنشین مشو، و ابی مسلم گفته است یعنی پس از آن که بآنها یادآوري کنی و دعوت شان
کنی بدین اسلام و خلاصهي جمله اینکه است که اگر در گوش آنها میرود پند و دعوت بگو، و گر نه از آنها اعراض کن و رو
بگردان ابو القاسم بلخی گفته است: پیغمبر ممنوع بود از مجالست و بحث با کافران، ولی مسلمین مجاز بودند، و چون اسلام رونق
619 ابو - 30 -قرآن- 586 - قرآن- 1 - .« فَلا تَقعُدُوا مَعَهُم » گرفت و مسلمین زیاد شدند همنشینی با کافران ممنوع شد باین آیه فی به
الفتوح نوشته است: ابو القاسم بلخی گفت: اینکه آیه دلیل میکند که سهو و نسیان بر پیغمبران روا باشد بخلاف آنکه رافضه گویند،
و اینکه چیزي نیست که او [ صفحه 473 ] گفت: از براي اینکه ما گوئیم: سهو و نسیان بر ایشان روا نباشد در آنچه از خداي- تعالی
میگذراند، چه اگر روا باشد وثاقت برخیزد از قول ایشان در اداء رسالت، فاما در امور دنیاوي روا داریم سهو و نسیان بر ایشان مادام
که مستمر نشود که منفر باشد، و چگونه سهو بر ایشان روا نبود و ایشان بخسبند و بیمار شوند و بیهوش شوند در بیماري، و در
مجمع البیان نیز همین اعتراض و جواب را نوشته است. فخر: بعضی از حشویّه گفتهاند: اینکه آیه میفهماند که بحث در ذات و
صفات خدا جایز نیست، ولی ادعائی است نادرست، زیرا معنی خوض طعنه و استهزاء است، نه بحث و استدلال و کشف مطلب. و
یعنی مسئول «ٍ قُل لَست عَلَیکُم بِوَکِیل » در قرائت إبن عامر با تخفیف یاء است و چون در آیت جلو گفته شد « یُنسِیَنَّکَ » جملهي
نگهداري و حفظ دین شما نیستم، در اینکه آیه معین شده است که علاوه بر اینکه با آن کافران که مسخره میکنند همنشینی هم
69 مجمع: بیشتر مفسّرین گفتهاند: یعنی از « وَ ما عَلَی الَّذِینَ یَتَّقُونَ تا آخر آیه » 339- 229 -قرآن- 305 - جایز نیست. -قرآن- 214
حضور در مجلس کافرین بر متّقین باکی نیست، و مقصود از اعراض و رو گردان از کافران آن است که شاید عمل ایشان موجب
صفحه 217 از 251
تنبه و اصلاح کافران بشود. و بلخی گفته است: یعنی از حساب و کتاب قیامت چیزي دامنگیر مؤمنین نمیشود، لکن یاد- آوري است
37 ابو الفتوح: ممکن است اینکه آیه ناسخ آیت اوّل - براي آنها تا بدانند که حسابی در میان است و تقوي پیشه کنند. -قرآن- 1
باشد، چون مفسّرین گفتهاند پس از نزول آیت اول که امر باعراض شد، مسلمانان گفتند اگر از آنها اعراض کنیم باید بمسجد
الحرام نرویم و طواف نکنیم، باین آیه دستور اعراض، نسخ شد، و گفته شد که گناه آنها بحساب شما گذاشته نمیشود، پس اعراض
نکنید از کافران، و ممکن است تخصیص آیت اول باشد که چون امر باعراض شد و مسلمین گفتند: باید از ورود بمسجد و طواف
محروم شویم اینکه آیه محدود کرد منع از مجالست و اعراض را که در مسجد و هنگام طواف گناه مسخرهي کافران بر شما نیست و
70 طبري: مجاهد « وَ ذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا » [ در آن هنگام مجاز هستید بمسجد بروید و طواف کنید و با آنها آمیخته باشید. [ صفحه 474
131 مجمع: اینکه آیه دستور است - 32 -قرآن- 105 - قرآن- 1 - .« فَاقتُلُوا المُشرِکِینَ » گفته است: اینکه آیه نسخ شد بآیت سورهي برائه
یعنی بوسیلهي قرآن موعظه کن. اینکه آیه تا « و ذکّر به » ، که پیغمبر با آنها ملاطفت نکند ولی نصیحت بکند چون گفته شده است
70 «ٌ أَن تُبسَلَ نَفس » . آخر بگفتهي قتاده منسوخ است بآیاتی که امر بجنگ کرده است، قتاده گفته است: فقطّ تهدید کافران است
23 مجاهد و سدّي و فرّاء و جبّائی و حسن بصري گفتهاند: یعنی - طبري: إبن عبّاس گفته است تا کسی رسوا نشود. مجمع: -قرآن- 1
تا اینکه کسی تسلیم گناه کار خود نشود، إبن عبّاس گفته است: یعنی تا هلاك نشود بواسطهي کاري که کرده است، قتاده گفته
است: تا کسی بکردار خود محبوس نشود، إبن زید گفته است: تا آنکه کسی گرفتار کار زشت خود نشود، عطیّهي عوفی گفته
70 ابو « وَ إِن تَعدِل کُل عَدل لا یُؤخَ ذ » . است: تا تسلیم بمأمورین جهنّم نشود، اخفش گفته است: تا کسی بگناهش مجازات نشود
الفتوح: یعنی هر چه فدیه و عوض گناه و قیمت جان خود را بدهد از او پذیرفته نیست، و فدیه را عدل نامیدهاند براي آنکه عدل و
هملنگه و در برابر جان شخصی است که آنرا میپردازد، و ابو عبیده گفته است: یعنی هر چه عدالت بکند پذیرفته نیست- چون در
42 ابو الفتوح از إبن عبّاس و فرّاء و مفسّرین نقل کرده است - دنیا ستم کرده است، و در آنجا توبه و کار پذیرفته نیست. -قرآن- 1
اینکه آیه اشاره است که مردم، مذاهب دیگر ایام عید خود را بلهو و بیهوده میگذرانند، ولی مسلمین عیدشان براي عبادت است.
سخن ما: آیت اوّل دستور است باحتراز از مجالس بدگوئی و مسخرهي دین و آئین و روشن نیک زندگی چون همهي اینها امتیازات
بشر و آیات خداوندي و نشانه- هاي عقل و خرد آدمی است که خدا باو عطا کرده است و حضور در مجالس مسخره کردن و خوار
شمردن آنها کمکی است بآن مردم و موجب انحطاط و ضعف اینکه آداب [ صفحه 475 ] و رسوم، چنانکه در اجتماعات بشر و
ملّتها زیاد دیده میشود که اگر کسی اختراعی کرد و یا فکر و تدبیر کاري و یا ایجاد وسیلهي آسانی در زندگی نمود که همهي اینها
آیات خدا و نشانه خرد آدمی است، عدّهاي مردم بیخرد او را مسخره میکنند، و کار و زحمت او را بازي میپندارند، و در نتیجه او
را دلسرد میکنند و دیگران را از بهرهي علم و فکر او محروم، پس اینکه آیه آن روز دستوري بود براي پیغمبر و مسلمین در برابر
مردم کافر که دین را مسخره میکردند، و امروز براي مردم دانسته و فهمیده است، در برابر بیخردان که دین و مذهب و یا آئینها و
روشهاي خوب زندگی را مسخره می- کنند.
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 71 تا 73
قُل أَ نَدعُوا مِن دُونِ اللّه ما لا یَنفَعُنا وَ لا یَضُ رُّنا وَ نُرَدُّ عَلی أَعقابِنا بَعدَ إِذ هَدانَا اللّه کَالَّذِي استَهوَته الشَّیاطِین فِی الَأرض حَیرانَ لَهُ
أَصحاب یَدعُونَه إِلَی الهُدَي ائتِنا قُل إِن هُدَي اللّه هُوَ الهُدي وَ أُمِرنا لِنُسلِمَ لِرَب العالَمِینَ [ 71 ] وَ أَن أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ اتَّقُوه وَ هُوَ الَّذِي
إِلَیه تُحشَرُونَ [ 72 ] وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماوات وَ الأَرضَ بِالحَق وَ یَومَ یَقُول کُن فَیَکُون قَولُه الحَقُّ وَ لَه المُلک یَومَ یُنفَخ فِی الصُّورِ
632 معنی لغات: اعقاب- جمع عقب، با سکون و کسر قاف بمعنی - عالِم الغَیب وَ الشَّهادَةِ وَ هُوَ الحَکِیم الخَ بِیرُ [ 73 ] -قرآن- 1
119 استهوته- از مصدر - یعنی از راهی که آمدهایم برگردانده شویم. -قرآن- 94 « نُرَدُّ عَلی أَعقابِنا » پاشنهي پا و فرزند، و جملهي
صفحه 218 از 251
استهواء بمعنی عقل و اراده را از کسی گرفتن، حیران کردن خواستههاي نفسانی را در نظر آراستن. ترجمه: 71 و نیز با کافران بگو:
آیا شایسته بود بجز خدا چیزي را پرستیم که سود و زیان بما ندارد و پس از آنکه خدا ما را رهنمائی کرده است بدنبال خود
برگردیم [ صفحه 476 ] بمانند کسی که دیو خردش ربوده و بسرزمینی سرگردان بمانده و او را یارانی بود که بسوي رهنمائی خود
بخوانندش و گویند: نزد ما بیا! بگو: البتّه راهنمائی خدا راهنمائی بدرستی باشد [نه رهبري یاران دیو زده]. و بما فرمودهاند که سر
سپردهي پروردگار جهانیان باشیم. 72 و نماز بپا داریم و ز نافرمانی او دوري کنیم که او است کسی که بسویش فراهم شوید. 73 و
او است که آسمانها و زمین درست و استوار آفرید و [روز کن فیکون آفرید و] هنگامی که بگوید باش همه چیز پدیدار شود 74
گفتار او درست است و پادشاهی مال او است در آن روز که به شیپور رستاخیز بدمند و دیدنی و نادیدنی او بداند و آگاه درستکار
71 طبري: یعنی بقهقري برگردیم و بمقصود نرسیم، و عرب براي آنکه پی کار « نُرَدُّ عَلی أَعقابِنا » : او باشد و بس. سخن مفسّرین
40- و در اینکه آیه مقصود آن است که از کفر باسلام برگردیم. -قرآن- 15 « ردّ علی عقبیه » : میرود و بمقصود نمیرسد میگوید
71 مجمع: إبن عبّاس گفته است: یعنی مثل آنکه غول در بیابان بوسیلهي آرزو و طمع گمراهش کند، و «ُ کَالَّذِي استَهوَته الشَّیاطِین »
39- بعضی گفتهاند: شیطان به پیروي از هوي و هوس دعوتش کند، و گفتهاند: یعنی هلاکش کند، نفطویه گفته است: -قرآن- 1
با الف و بصورت اماله « استهواه » را حمزه «ُ استَهوَته » یعنی شیطان او را ببرد، ابو مسلم گفته است: شیطان گمراهش کند، و جملهي
نوشته بوده است که فعل « استهواه الشّیطان » 96 ابو الفتوح: در مصحف ابی بن کعب و عبد اللّه مسعود - خوانده است. -قرآن- 83
71 ابو الفتوح نوشته است: گفتند: مادر و پدر را خواست، و گفتند اصحاب رسول «ٌ لَه أَصحاب » . مذکّر و شیطان مفرد بوده است
72 ابو الفتوح: براي ارتباط اینکه جمله بجملههاي جلو چند معنی کرده است: « وَ أَن أَقِیمُوا الصَّلاةَ » 17- [ص] را خواست. -قرآن- 1
و عطف بر «ُ یَدعُونَه » و معنی چنین است: ما مأمور باسلام هستیم و نماز خواندن، 2- مربوط بجملهي « أُمِرنا » -1 مربوط است بجملهي
- 148 -قرآن- 231 - 30 -قرآن- 139 - باشد، و با اینکه احتمال اینکه طور معنی میشود: او را دعوت میکنند که نزد ما -قرآن- 1 « ائتِنا »
باشد و اینکه طور معنی بشود ما « أُمِرنا » 265 [ صفحه 477 ] بیائید و نماز بخوانید، 3- تکیهي اینکه جمله بجملهي - -244 قرآن- 257
دو قول «ّ حق » مجمع: در کلمهي -«ِّ خَلَقَ السَّماوات وَ الَأرضَ بِالحَق » 69- را امر بکردند باسلام و بما گفتند: نماز بخوانید. -قرآن- 60
1- حسن بصري گفته است و زجّاج و دیگران: یعنی براي حق و درستی آفرید نه بمنظور باطل و کار بیهوده و 46- است: -قرآن- 1
یا از راه خطا و لغزش، 2- عدّهاي دیگر گفتهاند: یعنی با سخنی و کلامی آفرید که آن سخن حق بود و درست، و آن سخن حقّ
73 مجمع: مردم کوفه در اینجمله ختم «ُ وَ یَومَ یَقُول کُن فَیَکُون » 314- قرآن- 288 - .« ائتِیا طَوعاً أَو کَرهاً » : اینکه جملهي قرآن است
آیه را ندانسته- اند و از اوّل اینکه آیه تا آخر آیت بعد مجموع دو آیه را یک آیه دانستهاند، ابو الفتوح در معنی اینکه جمله چند
در آیت جلو و معنی آن اینکه است: بپرهیزید از عذاب خدا آن روز که میگوید و «ُ اتَّقُوه » احتمال است: 1- مربوط است بجملهي
و «ُ وَ إِذ قالَ إِبراهِیم » ایجاد میکند و بگفتهي او ایجاد میشود، 2- گفتهي زجّاج است: که فعلی در تقدیر است مانند جملهي آیت بعد
خَلَقَ السَّماوات وَ » اینطور معنی میشود: بیاد آور آن روز که میگوید: باش پس میباشد و ایجاد میشود، 3- مربوط است بجملهي جلو
و معنی چنین است: خداوندي که آفریده است زمین و آسمان و آن روزي را که میگوید: موجود باش، و هر موجودي پیدا « الَأرضَ
میشود، و اینکه جمله بمعنی حقیقی امر نیست، و مقصود ارادهي ایجاد و پیدایش است. طبري: بعضی گفتهاند یعنی بیاد آور آن روز
680- 529 -قرآن- 646 - 290 -قرآن- 503 - 37 -قرآن- 278 - که خداوند بصور میگوید: موجود شو، آن هم موجود میشود. -قرآن- 1
74 مفسّرین اینکه کلمات را دو جور معنی کردهاند: 1- دنباله آیت جلو است و معنی اینکه است: روزي که خداوند « قَولُه الحَقُّ »
میگوید: باش و موجود شو، پس گفتار حق خدا موجود میشود. 2- خود جملهاي تمام است و اینکه طور معنی میشود گفتار خدا حقّ
74 ابو الفتوح: بعضی قاریها ینفخ با فتح یاء بصیغه «ُ وَ لَه المُلک یَومَ یُنفَخ » 20- است و درست و براي او است سلطنت. -قرآن- 1
معلوم خواندهاند و معنی اینکه است عالم الغیب میدمد در صور و در معنی اینکه جمله 3 احتمال است: 1- حکومت براي خدا است
صفحه 219 از 251
36 [ صفحه 478 ] جلو است باین معنی: روزي که خدا میگوید: - در روز نفخهي صور، 2- توضیح و دنبالهي جملهي آیت -قرآن- 1
موجود شو، پس هر چیز موجود میشود، و حکومت در آن روز براي خداوند است، اینکه موقع روزي است که بصور دمیده میشود
است و معنی اینکه است: در روزي که بصور دمیده میشود گفتار خداوند درست است و حکومت با « قَولُه الحَقُّ » -3 مربوط بکلمات
74 مفسّرین براي اینکه کلمه دو معنی نقل کردهاند: اوّل بمعنی بوق است که ملکی بنام « فِی الصُّورِ » 217- او است. -قرآن- 198
اسرافیل یک بار در آن میدمد و همهي موجودات میمیرند، بار دوّم که میدمد همهي موجودات زنده میشوند، دوّم- جمع صورت
است بمعنی چهره و مقصود آن است که خداوند بصورتهاي آدمیان مرده میدمد. همه زنده و با روح میشوند، و امام فخر معنی اوّل
« نَفَخت فِیه مِن رُوحِی » را بهتر دانسته است، چون که در قرآن هر جا مقصود معنی دوّم بوده است بخود منسوب کرده است مثل
یعنی « فَإِذا نُقِرَ فِی النّاقُورِ » یعنی از روح خود در او دمیدم، و هر جا مقصود معنی اوّل باشد بصورت مجهول گفته شده است، مثل
671 مثنوي گفته است: سازد اسرافیل روزي ناله را || جان دهد - 525 -قرآن- 640 - 16 -قرآن- 495 - چون شیپور زنند. -قرآن- 1
74 تأویلات کاشانی: یعنی عالم است به حقیقت عالم معنی و روح که ملکوت « عالِم الغَیب وَ الشَّهادَةِ تا آخر » پوسیدهي صد ساله را
خداوند نامیده میشود و خواص و عوارض مادّي در آن متصوّر نیست، و نیز دانا و مطّلع است بصورت عوالم اجسام و موجودات که
ملک خداوند نامیده میشود و رابطهي حق است با موجودات که مورد افاضهي خواص مادّي هستند. و بر طبق مصلحت و لیاقت هر
موجود افاضهي صورت بآنها میکند و روح میبخشد، و نهان و آشکار و خواص و افعال موجودات در علم و احاطهي او است. -
تا آخر شاید اشاره باشد به اینکه که مردم بیبند و بار که هر دمی فکر و کاري «ُ کَالَّذِي استَهوَته » 33 سخن ما: 1- جملهي - قرآن- 1
پیشه میکنند، و هر ساعتی اندیشهي نو و نقشهاي تازه براي زندگی خود، و رسم میکنند، و یا به دینی معتقد میشوند مانند -قرآن-
47-23 [ صفحه 479 ] آنکسی هستند که اسیر خیالات و افکار شده و یا بمرض صرع و سرگیجه گرفتار گشته است و در بیابان
سرگردان و حیران مانده و نمیتواند از جاي خود بجنبد، و هر چه رفقا و همراهانش او را آواز میکنند و راه مینمایند، توانائی موافقت
شاید کنایه باشد از یک موجب تحریک ناگهانی مانند شیپوري که ناگهان صدایش بلند « یَومَ یُنفَخ فِی الصُّورِ » - و همراهی ندارد. 2
شود، همان طور که شیپور موجب جنبش افراد نظامی بطرف مقصود میشود، همانطور هم صدائی ناگهانی همهي موجودات را از
تا کن فیکون شاید اشاره باشد بآغاز آفرینش که با «ِ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماوات » جاي برمیانگیزد و بسوي نابودي میبرد، و آیت پیش
عالم را آفرید، و اینکه آیه اشاره باشد بختم عالم که با ایجاد صداي ناگهان مانند بوق زدن، براي کسی اختیار و « کُن » یک کلمهي
416- 338 -قرآن- 410 - 36 -قرآن- 302 - براي موجودي وجود نخواهد بود. -قرآن- 5
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 74 تا 79
وَ إِذ قالَ إِبراهِیم لِأَبِیه آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصناماً آلِهَۀً إِنِّی أَراكَ وَ قَومَکَ فِی ضَ لال مُبِین [ 74 ] وَ کَذلِکَ نُرِي إِبراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماوات وَ
الأَرض وَ لِیَکُونَ مِنَ المُوقِنِینَ [ 75 ] فَلَمّا جَن عَلَیه اللَّیل رَأي کَوکَباً قالَ هذا رَبِّی فَلَمّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الآفِلِینَ [ 76 ] فَلَمّا رَأَي القَمَرَ
بازِغاً قالَ هذا رَبِّی فَلَمّا أَفَلَ قالَ لَئِن لَم یَهدِنِی رَبِّی لَأَکُونَن مِنَ القَوم الضّالِّینَ [ 77 ] فَلَمّا رَأَي الشَّمسَ بازِغَۀً قالَ هذا رَبِّی هذا أَکبَرُ فَلَمّا
636 إِنِّی وَجَّهت وَجهِیَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماوات وَ الأَرضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ - أَفَلَت قالَ یا قَوم إِنِّی بَرِيءٌ مِمّا تُشرِکُونَ [ 78 ] -قرآن- 1
از ارائه -« نري » 114 [ صفحه 480 ] معنی لغات: اصنام- جمع صنم بمعنی بت یا هر معبود غیر از آفریننده - المُشرِکِینَ [ 79 ] -قرآن- 1
مربوط شده است بمعنی «ِ السَّماوات » بمعنی نشان دادن، ملکوت- حکومت وسیع و بزرگ، عزّت و سلطنت، و در اینجا که با کلمهي
مقام عالی آسمانی و جاي مقدّسات است. جن-ّ از مصدر جن با فتح جیم و جنونا یعنی پوشید، و شب تاریک شد، افل- از مصدر
افول بضم همزه یعنی غروب کرد و پنهان شد، بازغ از مصدر بزوغ بضم باء بمعنی طلوع کردن و برآمدن، حنیفا- بمعنی مستقیم،
218 ترجمه [اي محمّد خود متوجّه باش و دیگران هم بدانند که همین روش تربیتی تو را - موحّد، تمسّک بدین اسلام. -قرآن- 204
صفحه 220 از 251
ابراهیم نیز بکار میبرد]: 75 بیاد آراي محمّد آنروز که ابراهیم بپدر خود آزر گفت: چرا بتها را خداي خود میدانی! من میدانم که تو
و مردمت آشکارا بگمراهی میروید. 76 و ما بابراهیم پادشاهی و توانائی بر آسمانها و زمین بنمودیم تا او از مردم با یقین باشد 77 به
اینکه گونه که چون شب او را فراگرفت ستارهاي دید گفت: اینکه پروردگار من است و چون آن بنشست گفت آنها را که پنهان
میشوند دوست ندارم 78 و چون ماه را دید که برآمد گفت: اینکه است خداي من و چون که آن نیز ناپدید شد گفت: اگر
پروردگارم رهبریم نکند البتّه از مردم گمراه خواهم بود 79 پس چون خورشید را دید که نمودار شد گفت اینکه است پروردگار
من که اینکه بزرگتر است و چون آن را دید که فرونشست گفت: اي مردم از آنچه شما انباز حق کنید من بیزارم 80 و روي خود به
وَ إِذ قالَ » : آن کس آورم که آسمانها و زمین پدید آورد و من پاکدینم و دور از هر بدي و از مشرکین نباشم. سخن مفسّرین
75 طبري: یعنی اي محمّد در استدلال با مخالفین خود روش ابراهیم را نمونهي کار خود کن، و از استدلال او پیروي بکن. «ُ إِبراهِیم
طبري: سدّي گفته است: آزر نام پدر ابراهیم بوده است، و مجاهد گفته است: آزر نام بت بوده است، و -« لِأَبِیه آزَرَ » 41- -قرآن- 15
عیبجوئی و دشنام است که بواسطهي انحراف از حق با اینکه کلمه سرزنش کرده است، - « آزر » بعضی گفتهاند: مقصود از کلمهي
مجمع: .« کلمهي آزر در بعضی لغات براي بدگوئی و مذّمت استعمال میشود » 19 [ صفحه 481 ] در قاموس نوشته است - قرآن- 1
کلمهي آزر را إبن عبّاس و ضحّاك و مجاهد و حسن بصري و یعقوب حضرمی با ضم و صداي جلو خواندهاند و قرائت مشهور با
فتح و صداي بالا است و بعضی گفتهاند: آزر بمعنی بت است. و زجّاج گفته است اگر باین معنی باشد جمله چنین معنی میشود:
ابراهیم بپدرش گفت: تو بت انتخاب کردي مگر بتها را خداي خود میدانی! و اصحاب ما شیعهها گفتهاند: آزر اسم پدر مادر
ابراهیم یا نام عموي ابراهیم بوده است، چون همه بر اینکه عقیده هستند که پدرهاي پیغمبر موحد بودهاند و در اجداد او مشرك
نبوده است، و روایتی از پیغمبر بر اینکه معنی، نقل کردهاند و دلیلهائی بر اینکه مدّعاي خود دارند که اینجا مقتضی یادآوري آن
نیست. تفسیر عبده: در معنی اینکه کلمه و اسم پدر ابراهیم، و دین پدر او و عاقبت کار پدران پیغمبران بحث مفصّل کرده است و
نقل آن با روش کار ما مناسب نیست و هم او نوشته است: بعقیدهي علماي تاریخ باستانی ابراهیم معاصر حمورابی است و او هم
عرب بوده است، و دین آنها توحید بوده است، ولی چون قدرت سلاطین کلده و مصر در بتپرستی مردم بیشتر بوده است، کاهنهاي
که از محقّقین تاریخ قدیم است معتقد انست که « رنلسن » کلدانی و علماي دین آنها اینکه حقایق را از توده مردم پنهان میداشتند و
ملّتهائی در قدیم از سواحل دجله و فرات باروپا مهاجرت کردهاند و عقیدهي توحید و اظهار بتپرستی و یا نفاق در عقیده را با خود
76 مجمع: إبن عبّاس و قتاده گفتهاند «ِ مَلَکُوتَ السَّماوات » . بآن جا بردهاند که آثار منقوش و سنگ نبشته بر آجر آنرا نشان میدهد
یعنی: آثار قدرت خداوند که ماه و خورشید و ستاره در آسمان، و آب و دریا و باد در زمین است همگی را باو نمودیم تا از دیدن
اینها خدا را بشناسند و استدلال بر توحید بکند، و مجاهد گفته است یعنی: آیات و علامتهاي آسمان و زمین، ابو علی جبّائی گفته
26 [ صفحه 482 ] یعنی حوادثی که در آسمان و زمین میبینیم و میفهمیم که خداوند آنها را در قدرت خود دارد - است:- -قرآن- 1
و ملک او است. حضرت امام باقر [ع] فرمود: خداوند از چشم ابراهیم پرده برداشت تا آنکه او از اعماق زمین تا بالاي آسمان را دید
و عرش و ملائکه و موجودات عالی و دانی مشهود- او گشت. ابو الفتوح نوشته است: ملکوت ملک باشد، براي مبالغه و او و تاء در
یعنی آنکه « رهبوت خیر من رحموت » : او زیاده کردند چنان که رهبوت و رحموت و جبروت و وزن او فعلوت باشد و در مثل هست
مردم از تو بترسند، به از آن باشد که بر تو ببخشایند. مجمع: رابطهي اینکه آیه با آیات جلو آن است که پس از بدگوئی از آئین
اعراب و استدلال بر توحید، یادآور شده است که دین پدر محترم شما که باو افتخار و ایمان دارید، آن هم توحید و یکتاپرستی بوده
رأي کوکبا با فتح راء و کسر « کلمهي » 68- 77 مجمع: -قرآن- 1 « فَلَمّا جَن عَلَیه اللَّیل رَأي کَوکَباً قالَ هذا رَبِّی- تا آخر آیات » . است
همزه و نیز با کسر راء و همزه قرائت شده است و هم با فتح راء و همزه که قرائت مشهور است. فخر: پس از آنکه دوازده دلیل نوشته
بر اینکه آنچه در آیه از حضرت ابراهیم نقل شده است عقیدهي شخص آن حضرت نبوده است، گفتههاي آن حضرت را با چند
صفحه 221 از 251
احتمال توجیه کرده است: 1- ابراهیم در اینکه جمله که گفت: اینکه ستاره خداي من است، مقصودش اظهار عقیده آنها بوده است
تا چون ستاره غروب کرد، محکومشان کند که اینکه عقیده باطل است، 2- مقصودش مسخره و استهزاي آنها بوده است که شما
- میگوئید اینکه خداي من است، و چون غروب کرد، بآنها فهماند که اینکه فکر و عقیدهي شما بچگانه و شایستهي ریشخند است، 3
مقصودش پرسش از آن مردم بوده بطور انکار و زشتی آن عقیده، باین طور که آیا شما اینکه ستاره را خداي من میدانید! 4- براي
اینکه اگر از اوّل انکار کند، آنها از او دوري میکنند و [ صفحه 483 ] گوش بسخنش نمیدهند، بمنظور اظهار همفکري و جلب نظر
گفت: اینکه ستاره خداي من است، و نیز امام نوشته است: اینکه آیه میفهماند که دین و عقیده باید مولود دلیل باشد نه تقلید، و گر
نه در اینکه استدلال ابراهیم امتیازي نبود و اهمّیت قابل نقل نداشت، و نیز میفهماند که پیغمبران از راه مطالعه و دلیل حقایق را
دریافته- اند، نه ضروري و مستلزم با خلقت آنها بوده است و گر نه احتیاج بنقل استدلال آن- حضرت نبود، و باز اینکه آیه
میفهماند که راه استدلال و کشف اینکه حقایق منحصر است بمطالعهي در اوضاع و احوال مخلوقات، زیرا اگر از طریق دیگر بهتر
80 فخر: نافع و إبن عامر و حفص بفتح یاء « وَجَّهت وَجهِیَ » . بود ابراهیم اینکه روش را پیش نمیگرفت و از او در قرآن نقل نمیشد
21 طنطاوي در آخر اینکه آیات بعنوان چند لطیفه نوشته است: بشر از - قرائت کردهاند، و دیگران با سکون خواندهاند. -قرآن- 1
قدیم در جستجوي آفرینندهي خود بوده است و هر ملّتی از راهی پی او گشته است، و برجستهتر راه خداشناسی زیبائی و روشنی
ستاره و اجرام علوي بوده است، چنانچه ملّت ژرمن و آریا خداي خود را در پرتو خورشید یافته بودند. و در زبان آنها کلمهي
بمعنی پرتو درخشان و نور لامع است، و از همین کلمه مشتق شده است در زبانهاي مختلف الفاظی که بدان خدا را مینامند: « دیف »
بوده است که در آن « دوفس » و « دووس » مینامند، و در زبان لاتین ،« ذبوس » در یونان « دبوا » یا « ریفاس » یا « دیواس » ، در سانسکریت
بمعنی خدا است و « دیو » و در فرانسه و ایطالیا « دیواس » و در اسلاو « ذبو » تلفّظ میکنند، و در آلمان قدیم « ژویتر » تصرّف کردهاند و
میگویند، و همهي اینکه الفاظ از یک ریشه جدا شده است که همه اینکه ملّتها با نور خود را وابسته « دیوس » در پرتقال، و اسپانیا
و مردم صابئه «ِ اللّه نُورُ السَّماوات وَ الَأرض » : بودند و خداوند را با لفظی یاد میکردند که مشتق از نور است و در قرآن هم میخوانیم
در قدیم معتقد بودهاند که انسان باید پاك و زیبا باشد تا بعالم بالا و ملائکه پیوسته شود، و خداوند از صفات و عوارض مادّي و
1071 [ صفحه 484 ] ملائکه که غذاي آنها تقدیس و تسبیح خداوند است - مخلوقات منزه است، و مخلوقاتی دارد بنام -قرآن- 1031
و تدبیر اینکه عالم مادّي بعهده آنها است که هر یک از ستارههاي هفتگانه سیّارات را ملکی موکّل است، و آثار پدیدههاي جهان
بتدبیر آنها است و آن ستارهها را آباء علوي مینامند و عناصر و موادّ را امّهات سفلی، و براي هر یک از اینکه ستارهها روزي از هفته
را معیّن کرده بودند و لباسی و دعائی مناسب با آن که عبادتی انجام میدادهاند و روز شنبه را مختص بزحل کرده بودند و مواقع
طلوع و غروب آنها را معیّن کرده بودند و از آنها نیاز میخواستند: و میگفتند: خشم و کینه را از خود دور میکنم تا نفوس ما بدرجات
ملائکه واصل شود. و هم طنطاوي نوشته است که همان عمل ابراهیم که مطالعهي در موجودات آسمانی و استفادهي از زیبائیهاي
آنها بوده است، حضرت محمّد نیز داشته است، چنانکه هانري فرانسواي در کتاب خواطر و سوانح نوشته است پیغمبر در غار حرّا
و باز طنطاوي .« اقرَأ » : بستارگان مینگریست و از زیبائیهاي آنها متحیّر میشد و لذّت میبرد تا آنکه ملک بر او نازل شد و گفت
مینویسد: در کتاب جمهوري افلاطون که ده قسمت است و در مدارس آلمان و فرانسه و انگلستان آنرا بدانشجویان میآموزند، نیز
مطالعهي ابراهیم در ملکوت آسمان نوشته شده است، و خلاصهي آن- که در اوائل آن کتاب است چنین است: فرض کنید چند نفر
در سردابی بزیر زمین زندگی کنند که هرگز ماه و ستاره و خورشید ندیده باشند و از روي زمین بیخبر، و در نزدیکی اینکه سرداب
آتشی افروخته باشد و مردمی با لباس و حیوانات و گیاهان خود از جلو آن آتش میگذرند بطوري که سایهي آنها از شعلهي آتش
بر دیوار سرداب باشد و صورت لباس و حیوان و نبات آنها را در آنجا منعکس کند. و مردم میان سرداب جز دیدن آن سایهها
چیزي نتوانند ببینند، البته آن اشخاص تمام موجودات غیر از خود را منحصر میدانند بهمان سایههاي متحرّك و آنها را عالم
صفحه 222 از 251
موجودات میدانند و براي آنها و حرکاتشان اسم و حساب و اندازه معیّن میکنند، ولی در میان آن مردم کسانی که باریکبین باشند،
- میگویند اینها سایه و صورت از حقیقت دیگري است، و اینجا است که عقاید آنها مختلف میشود و بعضی نظر اینکه -قرآن- 1035
1042 [ صفحه 485 ] دسته را تصدیق میکنند و بعضی تکذیب و عدّهاي دو دل میشوند، آنگاه چند نفر از متفکّرینشان میگویند باید
از اینجا بیرون برویم و حقیقت را دریابیم، چون خارج می- شوند، شب است و نزدیک دریا، عکس ماه و ستاره را در آب میبینند
و باز در حیرت هستند تا ماه را میبینند و باز پس از آن خورشید را که نمودار میشود میبینند و می- فهمند که اصل روشنی از او
است و سایهي آنچه بدیوار سرداب دیدهاند نمونهاي است از روشنی خورشید و آن آتش مولود چوبی است که از تابش خورشید
پیدا شده است، پس نه روشنی دیوار سرداب و نه صورتهاي حیوان، نبات حقیقت موجودات است بلکه همهي اینها سایههائی است
از نور خورشید، و چون آن مردم بیشتر دقت کنند میبینند که خورشید حرکات منظم و فصول معین دارد و از آن فصول
چهارگانهي بهار و تابستان و پائیز و زمستان پدید میشود که وسیله پیدایش موجودات مختلف است، آنگاه اینکه مردم بخود میآیند
که روشنی خورشید و نظم حرکت آن که موجب پیدایش موجودات میشود، همانند آن روشنی دیوار سرداب است و اشکال مولود
از سایهي روشنی، پس براي اینکه عالم موجودات و خورشید و پدیدههاي از تابش- او یک حقیقت دیگري است ما فوق اینها
چنانکه براي روشنی و اشکال دیوار سرداب حقیقت دیگري بود که ما نمیدانستیم، و نیز طنطاوي در همین مبحث از تفسیر خود
تاریخ وجود ابراهیم را در حدود هجده قرن پیش از میلاد نوشته است و افلاطون را در حدود قرن چهارم پیش از میلاد، مثنوي هم
در دفتر اول حکایت سؤال خلیفه از لیلی، نظیر اینکه فرضیهي افلاطون گفته است: مرغ بر بالا پران و سایهاش || میدود بر خاك و
پران مرغ وش ابلهی صیاد آن سایه شود || میدود چندان که بیمایه شود بیخبر کان عکس آن مرغ هوا است || بیخبر که اصل آن
سایه کجا است تیر اندازد بسوي سایه او || ترکشش خالی شود در جستجو ترکش عمرش تهی شد عمر رفت || از دویدن در
شکار سایه تفت سایهي یزدان چو باشد دایهاش || وا رهاند از خیال و سایهاش [ صفحه 486 ] سایهي یزدان بود بندهي خدا||
ترجمه و تلخیص مطلب غزالی است، در مجلّد سوّم احیاء « نُرِي إِبراهِیمَ » مردهي اینکه عالم و زندهي خدا سخن ما: 1- در جملهي
العلوم کتاب ذمّ غرور ص 286 : دستهاي از صوفیان مردمی هستند که بمجاهدهي نفس و ریاضت پرداختهاند و براه کسب معرفت و
سلوك الی اللّه میروند و درهاي آن بروي آنها گشوده میشود، ولی خود متوجّه نیستند که در اینکه راه چه روشنائی و نور حق در
جلو آنها است و آن موهبتهاي خداوندي که بآنها افاضه شده است درك نمیکنند. و بآن شاد و مسرور نمیباشند، و باز سیر و
کوشش و کار خود را دنبال میکنند تا میرسند بمقام قرب الی الحق و گمان میبرند که خداي خود را شناختهاند، مغرور میشوند و از
کار و عمل و عبادت و بندگی دست برمیدارند و خود را واصل میپندارند، و بغلط میروند، چون هفتاد پرده در جلو چشم بنده است
اشاره بهمین « رَأي کَوکَباً قالَ هذا رَبِّی » که بهر کدام میرسد گمان میکند که حقیقت را دریافته است، و گفتار ابراهیم در اینکه آیه
مراتب پندار انسانی است، و مقصود از کوکب آن موجودات آسمانی نیست، چون ابراهیم از بچگی آنها را دیده بود و دانسته بود و
معتقد بخدائی آنها نبود، و مقصود از الفاظ کوکب و قمر و شمس نورهائی است که حجب و پردههاي حق است و براي وصول بآن
بایستی بهر یک از پردهها برسند و بگذرند و البتّه هر یک از دیگري بزرگتر است، و چون کوچکتر جسم نورانی ستاره است بجاي
حجاب اوّل بکار برده شده است، و همچنین متوسّط که ماه است و بزرگتر که خورشید است هر یک کنایه هستند از پردهاي از
حجب نور حق که ابراهیم چون بهر یک میرسید میپنداشت و اصل بحق شده است تا رسید بحجاب نزدیکتر که پشت آن مقام
.« وَجَّهت وَجهِیَ » وصول است، از اینکه جهت گفت هذا اکبر، ولی چون دانست که با همه بزرگی و روشنی قابل زوال است، گفت
تا آخر آیات اینکه شعر « فَلَمّا رَأَي الشَّمسَ بازِغَۀً » 2- مناسب با جملههاي 1761- 926 -قرآن- 1741 - 49 -قرآن- 892 - -قرآن- 29
62 میپرستید آفتاب چرخ را || خوار کرده جان عالی برخ را [ صفحه - مثنوي است در دفتر چهارم. قضیّهي هدیّه بلقیس: -قرآن- 27
آفتاب از امر حق طباخ ما است || ابلهی باشد که گوئیم او خدا است میپرستید اختري کو زر :« برخ بمعنی حصّه و بهره است » [487
صفحه 223 از 251
کند ||! رو باو آرید کاو اختر کند آفتابت گر بگیرد چون کنی ||! آن سیاهی زو تو چون بیرون کنی! نی بدرگاه خدا آري صداع
||که سیاهی را ببر واده شعاع گر کشندت نیمشب، خورشید کو ||! تا بنالی یا امان خواهی از او حادثات اغلب بشب واقع شود||
وان زمان معبود تو غایب بود سوي حق گر راستانه خم شوي || وارهی از اختران محرم شوي چون شوي محرم گشایم با تو لب||
تا ببینی آفتاب نیمشب
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 80 تا 83
وَ حاجَّه قَومُه قالَ أَ تُحاجُّونِّی فِی اللّه وَ قَد هَدان وَ لا أَخاف ما تُشرِکُونَ بِه إِلاّ أَن یَشاءَ رَبِّی شَیئاً وَسِعَ رَبِّی کُل شَیءٍ عِلماً أَ فَلا
تَتَذَکَّرُونَ [ 80 ] وَ کَیفَ أَخاف ما أَشرَکتُم وَ لا تَخافُونَ أَنَّکُم أَشرَکتُم بِاللّه ما لَم یُنَزِّل بِه عَلَیکُم سُلطاناً فَأَيُّ الفَرِیقَین أَحَقُّ بِالَأمن إِن
کُنتُم تَعلَمُونَ [ 81 ] الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَم یَلبِسُوا إِیمانَهُم بِظُلم أُولئِکَ لَهُم الأَمن وَ هُم مُهتَدُونَ [ 82 ] وَ تِلکَ حُجَّتُنا آتَیناها إِبراهِیمَ عَلی
637 معنی لغات: حاجّه- از مصدر محاجّۀ بمعنی با کسی دشمنی و - قَومِه نَرفَع دَرَجات مَن نَشاءُ إِن رَبَّکَ حَکِیم عَلِیم [ 83 ] -قرآن- 1
سرسختی کردن. سلطان دلیل و حجّت، قدرت و سلطنت، پادشاه. ترجمه: 81 و مردم خویش و پیوند ابراهیم با او بسرسختی سخن
گفتند و [ صفحه 488 ] جدل کردند. او گفت: چرا در خداشناسی با من گفتگو میکنید با اینکه او مرا رهبري کرده است! من ز
آنچه شما انباز خدا شمارید نترسم و ز آن ترسم که خدایم بخواهد و بسرنوشت کرده باشد که فراخناي دانش او فراگیر همه چیز
بود. پس چرا شما بیاد حق نمیباشید! چگونه من از آن نترسم که شما انباز خدا پندارید و شما نمیترسید که براي خدا انباز درست
کردید با اینکه بهیچ روي راهی بر گفتهي خود ندارید، پس اگر دانشی دارید بگوئید کدام از ما و شما سزاوارتر است که آسوده
دل باشد البتّه 83 آن کسان که مؤمن شدند و ایمان خود با ستم نیامیختند آسوده دل بودند که براه راست رفتهاند، 84 و اینکه روش
و استدلال که ابراهیم بر مردمش داشت از سوي ما بود که باو آموختیم و هر که را بخواهیم و بسرنوشت او کرده باشیم پایهاش را
81 طبري: إبن جریج گفت: یعنی مردم «ُ وَ حاجَّه قَومُه » : بالا بریم چه همانا پروردگار تو دانا است و کار بدرستی کند. سخن مفسّرین
مجمع: عموم قاریها نون -« أَ تُحاجُّونِّی » 37- بابراهیم میگفتند: باین بتها سجده کن و گر نه تو را دیوانه و گرفتار میکنند. -قرآن- 15
82 « لا أَخاف ما تُشرِکُونَ بِه إِلّا أَن یَشاءَ رَبِّی » 19- را با تشدید تلفّظ کردهاند مگر مردم مدینه که بیتشدید خواندهاند. -قرآن- 1
مجمع: اینکه دو جمله را دو جور معنی کردهاند: 1- اینکه بتها که شما شریک در خلقت و آفرینش میدانید، لایق نیستند که کسی از
آنها بترسد مگر که خداوند آنها را بصورت جانور موذي درآورد، پس باز آسیب آنها از قدرت خدا است نه از لیاقت خود آنها،
-2 حسن بصري گفته است: یعنی از بت که شما شریک خدا میپندارید من نمیترسم مگر خداوند در سرنوشت من معیّن کرده باشد
که گناهکار باشم و مجازات شوم و یا او بخواهد مرا گرفتار کند، و بعضی جملهي اول را اینکه طور معنی کردهاند: من از شرك و
60 تنویر المقباس: - بیدینی شما نمیترسم، چون گناه شما دامنگیر من نمیشود، مگر در سرنوشت من عذاب معیّن شده باشد. -قرآن- 1
یعنی من از بتها نمیترسم، مگر خداوند اینکه معرفت و خدا- [ صفحه 489 ] شناسی را از دل من بدر کند تا مثل شما از بت بترسم.
82 ابو الفتوح: کلمهي سلطان، در قرآن بیشتر بمعنی دلیل و حجّت استعمال شده است و در اینکه جمله « ما لَم یُنَزِّل بِه عَلَیکُم سُلطاناً »
بهمین معنی است، و اینکه جمله دلیل است بر اینکه هر سخن و عقیدهي بیدلیل قابل قبول نیست، و از اینکه جهت از امتیازات
83 طبري: عبد «ٍ لَم یَلبِسُوا إِیمانَهُم بِظُلم » 45- ابراهیم شمرده شده است که مردم را بگفتار بیدلیل سرزنش میکرده است. -قرآن- 1
اللّه مسعود گفت: چون اینکه آیه- نازل شد بر مردم گران آمد و به پیغمبر عرض کردند: هر کسی ستمکاري دارد اگرچه بر نفس
خود باشد، پس غیر ستمکار کی است! فرمود: چنین نیست که شما پنداشتهاید، مگر اینکه آیه را نخواندهاید که لقمان بفرزند خود
پس مقصود از ظلم شرك است و اعتقاد بخداهاي متعدّد، و یوسف بن مهران نقل کرده است که «ٌ إِن الشِّركَ لَظُلم عَظِیم » : گفت
عمر چون بخانه میرفت قرآن میگشود و میخواند، روزي چون قرآن باز کرد باین آیه رسید، مضطرب شد، رداي خود برداشت و نزد
صفحه 224 از 251
ابی بن کعب رفت و گفت: اعمال ما معلوم است که از ستم بدور نیست، پس مقصود از اینکه آیه چی است! او گفت: اینکه طور
إِن الشِّركَ لَظُلمٌ » 383- 38 -قرآن- 347 - نیست که تو پنداشتهاي، مقصود از ظلم شرك است، چون خدا فرموده است: -قرآن- 1
37 مجمع: جبّائی و بلخی گفتهاند: هر کبیره و گناه بزرگ - یعنی شرك و عقیدهي بچند خدا ستمی است بزرگ. -قرآن- 1 «ٌ عَظِیم
84 طبري: مقصود آن « وَ تِلکَ حُجَّتُنا » . که موجب شود آدمی از ثواب و مزد کارهاي نیک خود محروم شود، آن گناه ظلم است
سخنان است که ابراهیم با ملّت خود داشت که میگفت: کدام یک از ما و شما باید آسوده باشیم و از چیزي باك نداشته باشیم، آیا
22 مجاهد گفته است: مقصود - آنکه موحد و یکتاپرست است یا آنکه بتها و چند دسته جماد را آفریننده خود میپندارد! -قرآن- 1
تا آخر است که بوسیلهي اینکه طور مردم درستی گفتار و بلندي مقام ابراهیم را نمودار - « الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَم یَلبِسُوا » از حجت آیت
84 مجمع: مردم کوفه و یعقوب با تنوین قرائت کردهاند، و دیگران با اضافه و «ٍ نَرفَع دَرَجات » . 78 [ صفحه 490 ] کردیم - قرآن- 40
21 فخر: اینکه آیه از اوّل تا بآخر بهتر دلیل است بر لزوم استدلال براي اثبات مقصود، چون - بدون تنوین خواندهاند. -قرآن- 1
رسیدن ابراهیم بمقام درجهي رفیعه در دنبالهي استدلالهاي او و محکوم کردن مخالفینش گفته شده است، و اینکه خود دلیل است
بر اینکه پس از مقام نبوّت بالاترین مقام قدرت در استدلال بر توحید است و جلوگیري از افکار شرك و بتپرستی. تفسیر صفی در
اینکه آیات اینکه طور گفته است: من چگونه ترسم از چیزي فقط || که بحق انباز کردید از غلط آن کسان کایمان بحق آوردهاند
||ره بوحدانیتش بسپردهاند هم بظلم ایمان خود نامیختند || بیستم بر حبل عدل آویختند هست ایشان را ز دوزخ ایمنی || ره بحقّ
تا آخر شاید اشاره باشد باین که باید انسان در آفرینش عالم و قانون خلقت « أَ تُحاجُّونِّی » بردند و رستند از منی سخن ما: 1- جملهي
دقّت و مطالعه کند تا آنجا که حقایق برایش نمودار شود و مطمئن باشد که شرائط فکر و کار انسان پیروي است از همان که در
طبیعت میبیند و میفهمد، و پس از آن نباید دو دل و نگران باشد و بهر سخنی گوش فرادهد و زندگی خود را با تردید و نگرانی
تا آخر، شاید براي تأکید و استواري همان است که در آیت اوّل گفتیم، و طریقهي- « وَ تِلکَ حُجَّتُنا » برگذار کند، 2- جملهي
یعنی استدلال ما نامیده شده است که استدلال خداوندي باشد، و معلوم است وقتی میتوانیم « حجّتنا » ابراهیم و استدلال او بعنوان
روشی و منطقی را استدلال و حجّت خدا بنامیم که بالاتر دلیل باشد و منحصر بفرد و نتیجهي آن یقینی که هیچ تردید در آن راه
نداشته باشد، و چون روش استدلال و راه پیدا کردن مطلوب براي ابراهیم مطالعهي در آثار و اعمال موجودات بود، پس بهتر راه
449 [ صفحه 491 ] است که بیندیشد و بفهمد که در طبیعت شرط بقاء موجودات - 42 -قرآن- 428 - سعادت آدمی آن -قرآن- 24
چگونه معیّن شده است و با چه اصول و مقتضیات انواع جماد و نبات و حیوان ایجاد شده و پایدار ماندهاند، و همچنین انسان
نخستین دور از تمدّن و تلقین و الهام از محیطهاي جورواجور چگونه بوده است و زندگی میکرده است! همان اصول و شرایط را
اساس و پایهي کار خود قرار دهد، و لوازم زندگی اجتماعی و تجربههاي گذشتگان و گفتار پیشواها و بزرگان را هم با آن تطبیق
کند، تا زندگی فردي و اجتماعی او عاقلانه و دور از تقلید باشد، و بهر سازي نرقصد و بهر زبانی نجنبد.
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 84 تا 90
وَ وَهَبنا لَه إِسحاقَ وَ یَعقُوبَ کُ  لا هَدَینا وَ نُوحاً هَدَینا مِن قَبل وَ مِن ذُرِّیَّتِه داوُدَ وَ سُلَیمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسی وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ
نَجزِي المُحسِنِینَ [ 84 ] وَ زَکَرِیّا وَ یَحیی وَ عِیسی وَ إِلیاسَ کُلٌّ مِنَ الصّالِحِینَ [ 85 ] وَ إِسماعِیلَ وَ الیَسَعَ وَ یُونُسَ وَ لُوطاً وَ ک  لا فَضَّلنا عَلَی
العالَمِینَ [ 86 ] وَ مِن آبائِهِم وَ ذُرِّیّاتِهِم وَ إِخوانِهِم وَ اجتَبَیناهُم وَ هَدَیناهُم إِلی صِ راطٍ مُستَقِیم [ 87 ] ذلِکَ هُدَي اللّه یَهدِي بِه مَن یَشاءُ
619 أُولئِکَ الَّذِینَ آتَیناهُم الکِتابَ وَ الحُکمَ وَ النُّبُوَّةَ فَإِن یَکفُر بِها - مِن عِبادِه وَ لَو أَشرَکُوا لَحَبِطَ عَنهُم ما کانُوا یَعمَلُونَ [ 88 ] -قرآن- 1
هؤُلاءِ فَقَد وَکَّلنا بِها قَوماً لَیسُوا بِها بِکافِرِینَ [ 89 ] أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَي اللّه فَبِهُداهُم اقتَدِه قُل لا أَسئَلُکُم عَلَیه أَجراً إِن هُوَ إِلاّ ذِکري
292 معنی لغات: ذرّیّۀ- نسل و اولاد، ل حبط- از مصدر حبط بفتح اوّل و سکون دوم بمعنی فاسد و تباه - لِلعالَمِینَ [ 90 ] -قرآن- 1
صفحه 225 از 251
شدن. هدي- بیان رهبري، راه موفّق شدن، ضد گمراهی. [ صفحه 492 ] ترجمه: 85 و باو اسحاق و یعقوب بخشیدیم که همه را
رهبري کردیم و نوح را ز آن پیش راه راست نمودیم. و از فرزندان ابراهیم بودند داود و سلیمان و ایّوب و یوسف و موسی و هارون
[که پیامبران ما بودند] و اینکه چنین نیکوکاران را پاداش میدهیم، و هم زکریّا و یحیی و عیسی و الیاس همگی ز شایستگان بودند.
و نیز اسماعیل و الیسع و یونس و لوط همگیشان را برتري بر جهانیان دادیم 88 و نیز از پدران و فرزندان و برادران ایشان، گروهی
را برتري دادیم و آنان را برگزیدیم و براهی راست راهنمائی کردیم. 89 اینکه است راهنمائی خداوندي که هر که را ز بندگان-
خود بخواهد بآن رهبري کند و اگر آنها [چون دیگران] انباز براي خدا می- پنداشتند آنچه میکردند نابود شده بود و هرگز بدین
مقام نمیرسیدند 90 اینها کسانی بودند که نامهي آسمانی و داوري و پیغامبريشان دادیم پس اگر آنان به اینکه [بخشش خداوندي]
کافر بودند [و از دل باور نداشتند] البتّه گروهی دیگر بآن گماشته بودیم که روي گردان از آن نباشند [و آن را از دل پذیرند]. اینها
کسانی بودند که خدا رهنمائی کرد پس تو راه پیشرفت ایشانرا روش خود بکن و بدیگران بگو: بر پیغمبري خود از شما مزد نخواهم
85 مجمع: یعنی هر سه نفر ابراهیم و اسحاق و « کُلا هَدَینا » : که آن جز یادآوري و پند و اندرز براي جهانیان نباشد. سخن مفسّرین
هدایت بمعنی نبوّت است که پیغمبر داراي اینکه مقام « وَ وَجَ دَكَ ضَالا فَهَدي » یعقوب را بمقام نبوّت بالا بردیم، چون در اینکه آیه
« وَ مِن ذُرِّیَّتِه داوُدَ » 175- 31 -قرآن- 145 - نبود او را پیغمبر کرد، جبّائی گفته است: یعنی همه را ثواب و بزرگواري دادیم. -قرآن- 15
85 طبري: یعنی از ذرّیّه و نسل نوح که داود و دیگران بودند آنها را هم هدایت کردیم و راه راست بردیم، و معلوم است که مقصود
85 مجمع: یعنی « وَ کَ ذلِکَ نَجزِي المُحسِنِینَ » 31- ذرّیّهي ابراهیم نیست، زیرا یونس و لوط از ذریهي ابراهیم نبودهاند. -قرآن- 1
- اینطور مزد میدهیم بنیکوکاران که از ثواب و بزرگواري و احترام بهرهمند میشوند، و بعضی گفتهاند: یعنی همانطور که -قرآن- 1
36 [ صفحه 493 ] آنها را بمقام پیغمبري رساندیم، مردم نیکوکار را احترام و بزرگواري در اینکه جهان مزد و ثواب آن جهانی
نصیبشان میکنیم. ابو الفتوح: یعنی همان طور که بابراهیم جزا و مزد دادیم در برابر توحید و ثبات دین و مجاهدهي در معرفت و
وَ زَکَرِیّا وَ یَحیی » . خداشناسی، همان طور هم فرزندانش را در پیروي، و نیز دیگر مردم نیکوکار را در برابر احسان و نیکوکاريشان
86 « وَ إِلیاسَ » 24- 86 طبري: یعنی از اولاد نوح اینها هستند که هدایتشان کردیم، و همه مردمی صالح بودند. -قرآن- 1 « تا آخر
مفسّرین از عبد اللّه مسعود نقل کردهاند که همان ادریس است، و بعضی گفتهاند از اولاد هارون برادر موسی بوده است، و کعب
با دو لام که دوم « اللّیسع » 87 مجمع: مردم کوفه « وَ الیَسَعَ » 14- الاحبار گفته است: اینکه همان است که خضرش نامیدهاند. -قرآن- 1
87 مفسّرین « وَ کلا فَضَّلنا عَلَی العالَمِینَ » 15- مفتوح و یاء ساکن خواندهاند، و دیگران با یک لام مفتوح خواندهاند. -قرآن- 1
40 فخر: اینکه پیغمبران - نوشتهاند: یعنی برتري دادیم آنها را بر تمام مردم زمان خودشان و امتشان که باید پیرو آنها باشند. -قرآن- 1
که نامشان دنبال یکدیگر یاد شده است نه براي تقدّم و شرف بوده است، چون واو جز مطلق جمع چیز دیگر نمیفهماند و فقطّ براي
تا آخر 88 « وَ مِن آبائِهِم وَ ذُرِّیّاتِهِم » . ذکر و نامبردن آنها است. ولی ممکن است وجهی براي تربیت تقدیم و تأخیر آنها بگوئیم
38 مجمع: یعنی از - طبري: یعنی عدهاي از اولاد و پدران و برادران تنها که نام بردیم هدایت نمودیم و براه راست بودند. -قرآن- 1
اولاد و پدران و برادران آنها عدهاي بودند که برتري- شان دادیم، زجّاج گفته است: یعنی اینها را هدایت کردیم و چند نفر هم از
24 [ صفحه 494 ] تفسیر - 89 مجمع: یعنی همین برگزیدن و برتري دادن، در -قرآن- 1 «ِ ذلِکَ هُدَي اللّه » . پدر و برادر و اولاد آنها
حسینی معنی کرده است: آن دین که پیغمبران بر آن بودند. عبده گفته است: یعنی آن راه مستقیم که نیکان و پیغمبران بر آن
90 بیشتر مفسّرین از کلمهي کتاب چنین استفاده « أُولئِکَ الَّذِینَ آتَیناهُم الکِتابَ » . میرفتند، راهی است که خدا راهنمائی کرده است
کردهاند که اینکه نامبردگان کتاب آسمانی داشتهاند. و طبري گفته است یعنی صحف ابراهیم و موسی و زبور داود و انجیل عیسی.
45 اشاره است باین که خداوند بآنها علم زیاد داده است، و ممکن است مقصود اینکه باشد که آغاز - امام فخر گفته است: -قرآن- 1
اینکه باشد که « آتَیناهُم الکِتابَ » وحی و فرستادن کتب آسمانی از اینکه عدّه اشخاص بوده است، و ممکن است مقصود از جملهي
صفحه 226 از 251
خداوند فهم کامل بآنها داده است تا آنچه در آن کتابها است خوب بفهمند، چون از ابراهیم که در آیت جلو اسم برده شده است تا
آخر نامبردگان که لوط است هجده نفر هستند، و معلوم است که هر یک از اینها کتاب آسمانی مخصوص نداشته است. -قرآن-
14 فخر: یعنی حکومت و اقتدار بآنها - 90 طبري: یعنی فهم کتاب آسمانی و شناختن احکام آن. -قرآن- 1 « وَ الحُکمَ » 229-206
عنایت کردیم. مجمع: یعنی حکومت و قضاوت میان مردم، و بعضی گفتهاند: یعنی بآنها حکمت دادیم. ابو السعود: یعنی حکمت با
90 طبري: یعنی اگر بقرآن کافر شوند. ولی « فَإِن یَکفُر بِها هؤُلاءِ فَقَد وَکَّلنا بِها قَوماً » . توانائی حل و فصل قضایا بر وجه حق و صواب
مردم « هؤلاء » 56 ابو الفتوح: مقصود از - دیگران گفتهاند: یعنی اگر باین سه که کتاب و حکم و نبوّت است کافر شدند. -قرآن- 1
مکّه هستند، یعنی اگر اهل مکّه و قریش کافر شوند بپیغمبري و قرآن، و مقصود از قوم بگفتهي حسن بصري و جبّائی و زجّ اج
پیغمبران گذشته است که آنها نبوت اینکه حضرت و قرآنش را پذیرفته بودند، و بعضی گفتهاند: مقصود مردم مدینهاند. و بعضی
گفتهاند: جملهي مؤمنین هستند. [ صفحه 495 ] فخر: بعضی گفتهاند: مقصود از قوم مهاجر و انصار هستند، ابو رجاء گفته است
ملائکه هستند، مجاهد گفته است: مقصود از ایرانیها هستند، إبن زید گفته است هر کس که کافر نبود جزء اینکه قوم است چه
با کسر و اشباع هاء قرائت کرده « اقتده » 91 مجمع: إبن عامر « فَبِهُداهُم اقتَدِه » . ملک باشد یا از اصحاب پیغمبر، یا مردم بعد از آنها
25 فخر: - است و دیگران با سکونها خواندهاند ولی بعضی اگر بکلمهي بعد وصل می- کردند، ها را تلفّظ نمینمودند. -قرآن- 1
یعنی بآن پیغمبران اقتدا کن، و اختلاف است در آنچه باید اقتدا کند: بعضی گفتهاند یعنی در توحید و دیگر صفات خداوندي پیرو
پیغمبران پیشین باش، و بعضی گفتهاند: یعنی احکام دین آنها را پیرو باش مگر آنچه بخصوص- استثنا میشود. و عدّهي دیگري
گفتهاند: یعنی بهمهي راههاي هدایت و صواب آنها تو هم برو مثل عقیدهي توحید و تحمّل آزار سفیهان امت. مجمع: یعنی از صبر
قُل لا » . ایّوب پیروي کن، و هم از سخاوت ابراهیم و از موسی در استقامت و استواري و نیز از عیسی پیروي کن در زهد و تقوي
91 مجمع: اینکه جمله بجاي نشاندادن قسمتی است از آنچه باید اقتدا بسابقین شود، و معنی چنین است: بگو همان طور که « أَسئَلُکُم
91 مجمع: اینکه جمله « إِن هُوَ إِلّا ذِکري لِلعالَمِینَ » 22- گذشتگان بر کارشان مزد نمیخواستند، من هم مزد نمیخواهم. -قرآن- 1
39- میفهماند که پیغمبر صلوات اللّه علیه بر همهي مردم حکمش روا و لازم الاطاعه است، و بعد از او پیغمبر نخواهد بود. -قرآن- 1
سخن ما: 1- یاد یک عده از مردم که درگذشتهاند و رفتهاند و معرفی آنها بصلاح و هدایت شاید براي آن باشد که از راه تازه و
طریقهي دیگر افکار را، متوجّه کند و جلب نظر عربهاي از همه جا بیخبر مکه بشود که پدر ما و شما ابراهیم چنین فرزندانی داشته
است، و هم پیش از او و نیز بعد از او افرادي چند بودهاند [ صفحه 496 ] که با همین افکار و عقاید و اعمال پیغمبر سر و کار
داشتهاند و اگر کسی از شما اطلاع از جاي دیگر دنیا داشته باشد، مطّلع میشوید که گفتههاي پیغمبر مطلب تازه و بیسابقه نیست، و
براي تشدید « لَو أَشرَکُوا لَحَبِطَ » و باز گفته شده است «ِ ذلِکَ هُدَي اللّه » : بهمین مناسبت در دنبالهي معرفی آنها گفته شده است
مطلب که برتري اینکه اشخاص براي آن بود که مؤمن بودند براهنمائی خدا یعنی بهمین که پیغمبر میگوید، و اگر آنها هم مثل شما
مشرك میبودند امروز نامشان به نیکی برده نمیشد، و اگر کار نیک از آنها شنیدهاید بواسطهي ایمان از آن بهره میبرند و گر نه هر
یعنی آنها کسانی بودند که « أُولئِکَ الَّذِینَ آتَیناهُم الکِتابَ » 2- آیت نودم 73- 24 -قرآن- 49 - چه کرده بودند نابود میشد. -قرآن- 1
« أُوتُوا الکِتابَ » کتاب دادیم، مفسّرین در مقصود از اینکه جمله بحث بسیار کردهاند، ما ممکن است بگوئیم: چون در قرآن جملهي
که نظیر اینکه جمله است مکرّر شده است و مقصود ملّت یهود و مسیحی است که بکتاب آسمانی معتقد بودند، و آنرا میخواندند،
- در اینکه جمله هم شاید مقصود همان معنی باشد که معتقد و پیرو کتاب آسمانی بودهاند نه خودداري کتاب آسمانی بودهاند، 3
رشید رضا در تفسیر عبده مفصّل بحث کرده است که نوح اوّل پیغمبر بوده است یا آدم! و معلوم است که اینکه گونه مطالب نه آن
قدر روشن است که بتوانیم مطمئن شویم باستواري و درستی آن، و نه در برابرش وظیفهاي داریم که ناچار از تتبّع و تحقیق در آن
باشیم، و بنقل چند حدیث غیر مطمئن نمیتوانیم مجهول چند هزار ساله را کشف کنیم، و بایستی از اینکه آیه تنها همان استفادهي
صفحه 227 از 251
تبلیغات بشود که در آن فهمانده شده است: براي مردمان سابق هم مربّی و پیغمبر و کتاب آسمانی بوده است، 4- آیت آخر
نه منظور لزوم پیروي پیغمبر است از احکام گذشتگان، بلکه منظور فهماندن بمردم است که کلیّات مسائل توحید، و « فَبِهُداهُم اقتَدِه »
- 235 -قرآن- 1077 - 60 -قرآن- 216 - نوید و تهدید بمعاد، و احتیاج براهنمائی بسوي حق،ّ مأموریت عموم پیغمبران است. -قرآن- 16
50 - نظامی گنجوي در مخزن الأسرار تفاوت مقام پیغمبر را با دیگران چنین ساخته است: اینکه ده ویران چو [ 1101 [ صفحه 497
اشارت رسید || از تو و آدم بعمارت رسید آدم و نوحی نه، به از هر دو اي || مرسلهي یک گره از هر دو اي آدم نو زخمه درآمد
بپیش || تا برد آن گوي بچوگان خویش بارگیش چون عقب خوشه رفت || گوي فروماند و فراگوشه رفت نوح که لب تشنه
بحیوان رسید || چشمه غلط کرد و بطوفان رسید مهد براهیم چو راي اوفتاد || نیم ره آمد دو سه جاي اوفتاد چون دل داود نفس
تنگ داشت || در خور اینکه زیر و بم آهنگ داشت داشت سلیمان ادب خود نگاه || مملکت آلود بخست اینکه کلاه یوسف از
آن چاه عیانی ندید || جز رسن و دلو نشانی ندید خضر عنان زین سفر خشک تافت || دامن خود تر شدهي چشمه یافت موسی از
اینکه جام تهی دید دست || شیشه بکهپایه [ارنی] شکست عزم مسیحا نه باین دانه بود || کو ز درون تهمتی خانه بود هم تو [فلک
طرح] در انداختی || سایه بر اینکه کار برانداختی مهر شد اینکه نامه بعنوان تو || ختم شد اینکه خطبه بدوران تو خیز و به از چرخ
[ مداري بکن || او نکند کار تو کاري بکن [ صفحه 498
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 91 تا 92
وَ ما قَدَرُوا اللّهَ حَق قَدرِه إِذ قالُوا ما أَنزَلَ اللّه عَلی بَشَرٍ مِن شَیءٍ قُل مَن أَنزَلَ الکِتابَ الَّذِي جاءَ بِه مُوسی نُوراً وَ هُديً لِلنّاس تَجعَلُونَهُ
قَراطِیسَ تُبدُونَها وَ تُخفُونَ کَثِیراً وَ عُلِّمتُم ما لَم تَعلَمُوا أَنتُم وَ لا آباؤُکُم قُل اللّه ثُم ذَرهُم فِی خَوضِ هِم یَلعَبُونَ [ 91 ] وَ هذا کِتاب أَنزَلناهُ
- [ مُبارَك مُ َ ص دِّق الَّذِي بَینَ یَدَیه وَ لِتُنذِرَ أُم القُري وَ مَن حَولَها وَ الَّذِینَ یُؤمِنُونَ بِالآخِرَةِ یُؤمِنُونَ بِه وَ هُم عَلی صَ لاتِهِم یُحافِظُونَ [ 92
568 معنی لغات: قراطیس- جمع قرطاس بمعنی کاغذ، ذر- از مصدر و ذر بمعنی ترك کردن و بحال خود گذاردن، - قرآن- 1
خوض هم- در کار مشکل مداخله کردن، در آب فرو رفتن، اسب در میدان دویدن، در بحث و گفتگو وارد شدن و هر یک رأي
خود اظهار کردن. جهت نزول: طبري و اسباب النّزول و دیگران: از سعید بن جبیر روایت شده است که مردي یهودي حضور پیغمبر
رسید و بحث کرد و خشمناك شد و گفت: هیچ کتاب آسمانی نیست و موسی هم تورات نداشته است، اینکه آیه در دنبال اینکه
گفتگو نازل شد، و از دیگري نقل شده است که در برابر ادّعاي قریش و مردم مکّه نازل شد که میگفتند کسی بر ما قدرت و
توانائی ندارد. ترجمه: [ولی اینکه بیدینان] 92 جلال حق را بدرستی نشناختند که گفتند: خدا از آسمان چیزي بر آدمی فرو نفرستاد.
اي پیغمبر تو بگو: کتابی را که موسی بروشنی و رهبري مردمان آورد کی ز آسمان فرستاد که شما بکاغذها بر جاي میکردید و
پارهاي از آن آشکار مینمودید و بسیاري از آن را نهفته میداشتید و چیز ها از آن یاد گرفتید که نه شما و نه پدرانتان میدانستید! اي
محمّد تو خود بگو: [اینکه همه از] خدا بود و ز آن پس بخودشان گذار تا در اندیشهي خویشتن سرگرم بازي شوند 93 و اینکه
قرآن نامهاي است که بفرخندگی فرستادیم و راست میشمارد آن را که جلو از آن بود تا مردم مکه و آنان که به پیرامون آن هستند
وَ ما قَدَرُوا » : بیم و نوید دهد. و آن کسان که رستاخیز باور دارند بآن میگروند و نماز خود ز دیده دور نمیدارند. سخن مفسّرین
55 [ صفحه 499 ] تفسیر - طبري: یعنی بطور بایسته و شایسته رعایت جلال و عظمت خداوند نکردهاند. -قرآن- 15 -«ِ اللّهَ حَق قَدرِه
حسینی: آري قدم را با حدوث چه نسبت، خاك و آب را با ربّ الارباب چه مناسبت بزرگی را از شناخت الهی سؤال کردند،
فرمود: کل ما خطر ببالک. فهو علی خلاف ذلک یعنی هر جور در دل بگذرانی آن غیر خدا است، او خدا نیست آنچه در دل تو
بیاید. هر چه آن بر هم نهاده دست عقل و حس و وهم || کبریایش سنگ بطلان اندر آن انداخته حضرت مولانا جامی در شرح
رباعیّات فرمودهاند که معرفت و ادراك حق-ّ سبحانه و تعالی، باعتبار کنه ذات و تجرّد او از تعینات اسماء و صفات، ممتنع است مر
صفحه 228 از 251
غیر حق را، زیرا که از اینکه حیثیّت بحجاب عزّت محتجب است، و به رداي کبریا مختفی، مصراع: بخیال در نگنجد تو خیال خود
مرنجان. مشتاق اصفهانی: بعقل نازي حکیم تا کی || بحکمت اینکه ره نمیشود طی بکنه ذاتش خرد برد پی || اگر رسد خس بقعر
دریا و امام علّامه در اسرار التّنزیل فرموده: اي آنکه اشارت بتو محال و عبارت از تو وبال، رباعی: کنه خردم در خور اثبات تو نیست
92 « مَن أَنزَلَ الکِتابَ » ||مفهوم دلم هیچ جز آیات تو نیست من ذات تو را بواجبی کی دانم || دانندهي ذات تو بجز ذات تو نیست
مجمع: آیه در جواب یهود است که معتقد بتورات- بودهاند و بعقیدهي آنها که گفتهاند: آیه در جواب مشرکین نازل شده است،
تَجعَلُونَه قَراطِیسَ تُبدُونَها وَ » 26- اینکه جمله براي آن گفته شده است که در نظر مشرکین هم تورات مشهور بوده است. -قرآن- 1
92 مجمع: إبن کثیر و ابو عمرو اینکه جملهها را با یاء خواندهاند و معنی چنین میشود که آنها چنین میکنند، و بقیّه با « تُخفُونَ کَثِیراً
صفات پیغمبر و اخبار بعثت آن حضرت است. - « تُبدُونَها و تُخفُونَ » تاء خواندهاند، یعنی شما چنین کارها میکنید. و مقصود از
280 [ صفحه 500 ] طبري: بقرائت بتاء خطاب با یهود است، و آنها که با یا خواندهاند - 267 -قرآن- 270 - 60 -قرآن- 256 - قرآن- 1
تفسیر عبده: اینکه دستور بپیغمبر که -«ُ قُل اللّه » . معنی اینکه است که مردم تورات خوان و معتقد بتورات آنرا در کاغذها قرار میدهند
بگو: خدا تورات را فرستاده است، دلیل است بر اینکه آنها در دل منکر توحید نبودهاند، و بعضی صوفیها از جهل بلغت عرب و
را بتنهائی مکرر کنند و بگویند، در صورتی « اللّه » احکام شرع، گفتهاند: اینکه جمله دلالت دارد که جایز است بجاي ذکر کلمهي
فرموده که « قل اللّه » که اینکه کلمه بتنهائی معنی ندارد و غلط است. تفسیر حسینی: حضرت شیخ ابو سعید ابو الحسین در کلمهي
غیر او را فرو « ثم ذرهم » دل بسوي او دار « قل اللّه » اللّه، بس و ما سواه، هوس و انقطع النّفس، حضرت شیخ الاسلام فرموده: که
16 چون تفرقهي دل است - قرآن- 1 - .« علیک باللّه و دع ما سواه » : گذار، شیخ شبلی قدّس سره با بعضی از اصحاب خود میگفت
92 مجمع: اینکه دستور پیغمبر نه براي اینکه است که بر « ذَرهُم فِی خَوضِهِم یَلعَبُونَ » حاصل زهمه || دل را بیکی سپار و بگذر زهمه
پیغمبر دعوت بحق و منع از باطل لازم نیست، و بر آنها بازي و سخن باطل جایز است، بلکه براي تهدید و تخویف است که اکنون
93 مفسّرین نوشتهاند: مقصود از کلمهي «ٌ وَ هذا کِتاب أَنزَلناه مُبارَك » 37- آنچه میخواهند بکنند، عاقبت ما دانیم و آنها. -قرآن- 1
است، دائمی است و « برك » آن است که قرآن تمام موجبات فرخندگی و خوشی را فراهم مینماید و شامل تمام معانی « مبارك »
ثابت، علوم سابقین و لاحقین در آن هست از خواندنش آمرزش گناه میشود، عمل بمفادش وسیلهي آسایش و سعادت است، و
93 مجمع: «ِ مُ َ ص دِّق الَّذِي بَینَ یَدَیه » 39- فزونی دارد بر کتب آسمانی پیش از خود، ناسخ آنها است و خود باقی است. -قرآن- 1
یعنی قرآن تصدیق میکند که تورات و انجیل حق است و درست، و ممکن است مقصود اینکه باشد که روش آنها را تصدیق کرده
است و بهمان طرز وارد شده است، وضع و وصف قرآن همانند گذشتهها است که توحید دارد، تهدید و نوید دارد، احکام و
93 ابو بکر از عاصم روایت کرده است که او با « لِتُنذِرَ أُم القُري » [ 38 [ صفحه 501 - وظائف دارد، اخبار و قصص هم دارد. -قرآن- 1
امّ » یا بصورت فعل غایب مذکّر قرائت کرده، تفسیر عبده: یعنی براي اینکه مردم امّ القري را خبردار کند از عاقبت بدکاران، و
بمعنی شهرها « قري » بمعنی مکّه است بچند احتمال: 1- چون آنجا قبله و مقصد مردم قریهها است و سرزمینها، چون کلمهي « القري
است که مردم در آن زندگی میکنند خواه کوچک باشد یا بزرگ. 2- چون اوّل خانه اي است که براي حج مردم معیّن شده است،
-3 چون جاي حج و اجتماع مردم بوده است، 4- چون دین اسلام آنرا محترمتر از هر زمینی قرار داده است، 5- مردم آنرا مانند مادر
محترم میدانند، 6- چون نقل شده است: اوّل قسمت خشکی آنجا بوده است و پس از آن بقیه خشکیها و زمین تولید شده است یا از
27 فخر: یهود باین جمله استدلال - زیر آنجا امتداد پیدا کرده است، پس مادر سرزمینها و خشکیهاي کرهي زمین است. -قرآن- 1
کردهاند که پیغمبر مأمور بر مردم مکّه و اطراف آن بوده است نه بر ملّتهاي دیگر، و جواب آن است که بنقل و آیات دیگر تعمیم
نبوّت ثابت است، و اینکه جمله همچنین تخصیص را نمیفهماند مگر بطور مفهوم که چون در لفظ محدود گفته شده است بگوئیم
«ِ وَ الَّذِینَ یُؤمِنُونَ بِالآخِرَةِ یُؤمِنُونَ بِه » . مقصود تحدید در معنی است، و اینکه دلالتی است ضعیف که قابل استناد در استدلال نیست
صفحه 229 از 251
93 مجمع: یعنی آن که معتقد بقیامت باشد، بقرآن مؤمن میشود، و ممکن است مقصود آن باشد که بپیغمبر مؤمن میشود. -قرآن-
58-1 فخر: چند جهت براي ارتباط عقیدهي بقیامت با ایمان بپیغمبر گفتهاند: 1- شخص معتقد بقیامت، براي نجات از عذاب و
رسیدن بصواب پی چاره میرود و جستجو میکند و تشخیص میدهد که اسلام و قرآن و پیغمبر وسیلهي وصول بمقصود هستند، مؤمن
میشود. 2- چون در دین اسلام بیش از دیگر ادیان مردم را متوجه بمعاد کرده است، پس عقیده بمعاد و اسلام در حکم یک عقیده
هستند، که هر کس باول معتقد شد خواه و ناخواه دوم را هم قبول خواهد داشت، 3- چون کسی که معتقد بقیامت باشد کبر و حسد
و دیگر رذائل او را مانع از بحث و دقت و استدلال نمی- [ صفحه 502 ] شود، و آنکه بحث و دقّت کند، اسلام را میپذیرد و به
پیغمبر مؤمن میشود، و چون اعراب مکّه معتقد بقیامت نیستند و حسود و متکبّر هستند هرگز بحث در درستی قرآن و سخن پیغمبر
93 فخر: اینکه جمله میفهماند که ایمان مستلزم مواظبت از نماز است، چون « وَ هُم عَلی صَ لاتِهِم » . [ص] نمیکنند و مؤمن نمیشوند
27 تفسیر صفی: آنکه هست - مهمترین عبادات است، و یا چون آنگاه که اینکه آیه نازل شد عبادتی دیگر واجب نبود. -قرآن- 1
ایمان او بر آخرت || آرد ایمان هم به وي بیمعذرت یعنی آن کو بر قیامت موقن است || بر کتاب و بر پیمبر مؤمن است حافظانند
مفسّرین مختلف معنی کردهاند، « وَ عُلِّمتُم ما لَم تَعلَمُوا » آن جماعت بر نماز || کاندر او جمع است آداب نیاز سخن ما: جملهي
بعضی گفتهاند: مقصود مسلمین هستند، بعضی گفتهاند مقصود یهود است و بعضی گفتهاند مقصود اعراب هستند که پیغمبر بآنها
آنچه آموخت فرا نگرفتند، لکن بطوري که در ترجمه نوشتیم: اینکه جمله در دنبالهي یاد تورات است و توصیف آن، از اینکه جهت
مناسب آن است که اینکه جمله هم توصیف تورات باشد و خطاب بیهود که بوسیلهي اینکه کتاب فرا گرفتهاید آنچه را نه خود
که از امام فخر نقل « لِتُنذِرَ أُم القُري- الخ » میدانستهاید و نه پدران شما که پیش از نزول تورات بودهاند، 2- آیت 93 جملههاي
کردیم اعتراض شده است که قرآن براي مردم مکه و پیرامون آن است، علاوه بر جواب که از او نقل کردیم میتوان گفت: جملهي
که در دنبال آورده شده است که قرآن براي هر کسی است که رستاخیز باور داشته باشد چون آن را « وَ الَّذِینَ یُؤمِنُونَ- الخ »
میپذیرد و نماز هم که از قرآن است میخواند پس قرآن و احکام آن براي هر کسی است که آمادگی ایمان در او باشد. -قرآن-
[ 819 [ صفحه 503 - 610 -قرآن- 793 - -52-19 قرآن- 585
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 93 تا 94
وَ مَن أَظلَم مِمَّن افتَري عَلَی اللّه کَذِباً أَو قالَ أُوحِیَ إِلَی وَ لَم یُوحَ إِلَیه شَیءٌ وَ مَن قالَ سَأُنزِل مِثلَ ما أَنزَلَ اللّه وَ لَو تَري إِذِ الظّالِمُونَ فِی
غَمَرات المَوت وَ المَلائِکَۀُ باسِطُوا أَیدِیهِم أَخرِجُوا أَنفُسَکُم الیَومَ تُجزَونَ عَذابَ الهُون بِما کُنتُم تَقُولُونَ عَلَی اللّه غَیرَ الحَق وَ کُنتُم عَن
آیاتِه تَستَکبِرُونَ [ 93 ] وَ لَقَد جِئتُمُونا فُرادي کَما خَلَقناکُم أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَکتُم ما خَوَّلناکُم وَراءَ ظُهُورِکُم وَ ما نَري مَعَکُم شُفَعاءَکُم الَّذِینَ
684 معنی لغات: غمرات- جمع غمره بفتح - زَعَمتُم أَنَّهُم فِیکُم شُرَکاءُ لَقَد تَقَطَّعَ بَینَکُم وَ ضَل عَنکُم ما کُنتُم تَزعُمُونَ [ 94 ] -قرآن- 1
غین بمعنی محل ازدحام و جاي انبوهی هر چیز، سختی و شدّت چیزي، اینجا مقصود سختی مرگ است، باسطوا- از مصدر بسط
بمعنی گشودن. الهون- بضم هاء بمعنی خواري و هوان خلق و آفریده، خوّلناکم- از خوّله الشّیء، یعنی بخشید باو و تفضّل کرد،
وَ مَن أَظلَم مِمَّن تا إِلَیهِ » تقطّع- یعنی خود از هم جدا شد و تقسیم شد. جهت نزول: اسباب النّزول سیوطی: عکرمه گفت: جملههاي
در وصف عبد اللّه بن سعد بن «ُ مَن قالَ تا ما أَنزَلَ اللّه » در وصف مسیلمهي کذاب نازل شد که ادعاي نبوت کرد، و جملهي « شَیءٌ
و مرتدّ شد و نزد قریش « غفور رحیم » او بنوشت «ٌ عَزِیزٌ حَکِیم » ابی سرح نازل شد که چون قرآن نازل میشد پیغمبر باو املا میفرمود
رفت، و سدّي نقل کرده است که او باعراب میگفت: بمن مثل محمّد وحی میشود، و من هم آیه نازل میکنم، اگر محمّد گفته است
براي من شفاعت « لات و عزّي » و هم عکرمه نقل کرده است: نضر بن حرث میگفت: بتهاي « علیما حکیما » من گفتهام « سمیعا علیما »
-214- 188 -قرآن- 194 - 108 -قرآن- 177 - 86 -قرآن- 92 - براي جلوگیري از فکر -قرآن- 60 « لَقَد جِئتُمُونا تا آخر » میکنند، اینکه آیه
صفحه 230 از 251
708 [ صفحه 504 ] غلط و ادّعاي باطل او نازل شد. ترجمه: [پس با اینکه قرآن و بیم و نوید آن] 94 - 340 -قرآن- 691 - قرآن- 322
ستمکارترین مردم آن کس است که بخدا دروغ بست و یا گفت: [بمن چون پیغمبر] الهام میشود با اینکه چیزي باو الهام نشده
است و هم آنکه گوید: من نیز بمانند آنچه خدا فرو فرستاده میفرستم [اي محمّد شگفت نداري] چون ستمکاران بینی: بسختی
مرگ گرفتارند و فرشتگان دست گشاده [بر سرشان گویند:] خود را از اینکه گرفتاري بدر برید که آزاري بخواري بچشید بسزاي
گفتار نادرست خود بر خداوند که از نشانههاي حق [و پیغمبر و قرآن] خود را برتر میشمردید. 95 و همانا تک و تنها بپیشگاه حقّ
آمدید بهمان گونه که در نخستین بار شما را [یکسر و تک] آفریدیم و هر آنچه بهرهمندتان کردیم بپشت سر رها کردید و با شما
نمیبینیم آن میانجیان که در پیدایش شما شریک کار ما پنداشتید البتّه میان شما جدائی شد و از دست دادید آنچه را براي خود
94 طبري: قتاده گفت: براي ما نقل کردهاند که پیغمبر [ص] فرمود: در خواب چنین «َّ أَو قالَ أُوحِیَ إِلَی » : پنداشتید. سخن مفسّرین
بنظرم رسید که در دست دو دستبند، از طلا دارم و من را ناراحت کرد. آنگاه بمن الهام شد که بر آنها بدمم و پف کنم، چون بر
آنها دمیدم هر دو بهوا رفتند، در هماندم بخاطرم رسید که اینکه دو دستبند کنایه هستند از دو نفر مدّعی دروغگو که مسیلمهي
کذّاب است و اسود عنسی، مسیلمه را وحشی قاتل حمزه کشت، و اسود عنسی را فیروز دیلمی کشت آنگاه که پیغمبر در مرض
94 مجمع: زجّ اج گفته است اینکه جمله جواب آن عربها است که ادّعا میکردند «ُ سَأُنزِل مِثلَ ما أَنزَلَ اللّه » 44- فوت بود. -قرآن- 15
اگر ما بخواهیم اینکه طور کلمات و جملات میگوئیم، و آنچه کردند براي نابودي دین و قرآن، موفق نشدند. و بعضی گفتهاند:
وَ لَقَد خَلَقنَا الإِنسانَ مِن سُلالَۀٍ » مقصود عبد- اللّه بن سعد بن ابی سرح است که روزي پیغمبر باو اینکه آیه املاء میفرمود تا بنویسد
464 [ صفحه 505 ] به اینکه جا رسید او گفت - 427 -قرآن- 432 - 40 -قرآن- 372 - چون -قرآن- 1 « مِن طِین ... ثُم أَنشَأناه خَلقاً آخَرَ
پیغمبر [ص] فرمود: اینکه را بنویس، که همینطور نازل شده است، او مرتدّ شد و از دین برگشت و « فَتَبارَكَ اللّه أَحسَن الخالِقِینَ »
گفت: اگر محمّد راست میگوید بمن نیز وحی میرسد، و اگر دروغ میگوید من نیز مانند او میتوانم بگویم، پیغمبر فرمود هر که او را
دید بکشدش و مسؤول نیست، در روز فتح مکه که پیغمبر در مسجد نشسته بود، عثمان دست او را گرفته حضور پیغمبر آورد، و
عرض کرد: از اینکه مرد درگذر، آن حضرت جواب نفرمود، تا سه مرتبه، آنگاه فرمود: اینکه مال تو، چون آنها ردّ شدند، پیغمبر
76 من چشمم بشما بود که اشارت فرمائی او را - باصحاب فرمود: من گفتم هر کس او را دید بکشد، عبّاد بن بشر گفت: -قرآن- 33
94 تنویر المقباس: « وَ لَو تَري إِذِ الظّالِمُونَ » . بکشم، فرمود: با اشاره دستور کشتن از من شایسته نیست، پیغمبران چنین کاري نمیکنند
34 فخر: یعنی اگر آن روز ستمکاران را ببینی، البتّه پیشآمد - یعنی مشرکین و منافقین که در روز بدر گرفتار شدند. -قرآن- 1
94 « أَخرِجُوا أَنفُسَ کُم الیَومَ » . باشد « لرأیت أمرا عظیما » محذوف است که « لو » مهمّی بنظر تو خواهد رسید، و باصطلاح جواب
مفسّرین سه احتمال براي اینکه جمله نقل کرده- اند: 1- روز قیامت بآنها میگویند: خود را از گرفتاري درببرید، 2- جان خود را
94 ابو الفتوح نوشته «ِ عَذابَ الهُون » 34- درآورید و تسلیم کنید، 3- خود را از گرفتاري مرگ نجات دهید و بیرون ببرید. -قرآن- 1
بِما کُنتُم تَقُولُونَ عَلَی اللّهِ » 96- 19 -قرآن- 78 - تشنگی باشد در وقت مرگ. -قرآن- 1 «ِ عَذابَ الهُون » است: و باقر علیه السّلام گفت
94 فخر: اینکه آیه میفهماند که موجب عذاب و خواري دو چیز است: تهمت بخداوند، و « غَیرَ الحَق وَ کُنتُم عَن آیاتِه تَستَکبِرُونَ
گردنفرازي از پذیرش حق،ّ و در زمان ما بیشتر آنها که خود را وابسته بعلم و دانش میدانند، گرفتار اینکه دو عیب هستند، و واحدي
95 مجمع: جبّائی گفته است: یعنی از « فُرادي » 97- گفته است: مراد از جملهي آخر آنها هستند که از نماز احتراز دارند. -قرآن- 1
10 [ صفحه 506 ] موجبات اعتبار خود تنها و جدا شده، حسن بصري گفته است: یعنی جدا جدا - مال و خانواده و فرزند و -قرآن- 1
95 مجمع: جبّائی گفته است: یعنی مانند « أَوَّلَ مَرَّةٍ » . و تک تک میآئید، زجاج گفته است: یعنی جدا از رفقا و شریکان در گمراهی
اوّل مرتبه که در شکم مادر شما را آفریدیم که نه یاور و کومک کار داشتید، اکنون هم مثل آن روز هستید، زجّاج گفته است:
19 ابو الفتوح - یعنی اینکه پیدایش و عالم آخرت شما در قدرت ما مانند ایجاد شما است در روز اول که شما را آفریدیم. -قرآن- 1
صفحه 231 از 251
نوشته است: چنان که آفریدیم شما را تن برهنه و پاي برهنه ختنه ناکرده و علامت نازده، نه مالی داري با خود نه عقاري که در دنیا
دین در سر آن کردي و آخرت بآن بفروختی و آنچه من شما را دادم در دنیا رها کردید و با پس پشت انداختید از مال و ملک و
تَقَطَّعَ » 29- 95 مجمع: یعنی آنها که در آفرینش شما با ما شریک هستند. -قرآن- 1 « أَنَّهُم فِیکُم شُرَکاءُ » . فرزندان و اتباع و اشیاع
95 ابو الفتوح: قاریهاي مدینه و کسائی که حفص با زبر و صداي بالاي نون خواندهاند و معنی آن است که رابطهي میان شما « بَینَکُم
را با آنچه بریدند و دیگر قاریها با رفع و صداي جلو خواندهاند و معنی اینکه است، رابطهي شما خود قطع شد و برید. چون کلمه
95 مجمع: یعنی « وَ ضَ ل عَنکُم ما کُنتُم تَزعُمُونَ » 23- بین به معنی فراق و وصال هر دو است و باصطلاح از اضداد است. -قرآن- 1
باطل و هدر شد آن که شفیع و یاور خود میپنداشتید: و ممکن است اینطور معنی شود: آن که شما میپنداشتید قیامت و حشر و
« لَقَد جِئتُمُونا فُرادي تا آخر » 43 فخر: از آیت آخر - نشر نیست، هدر شد و باطل و بیهوده شد، و گمانی باطل و ضایع بود. -قرآن- 1
1- چون بدن بهمراهی روح باید کمالات معنوي و سعادت اخروي براي خود فراهم کند، 44- چند استفاده کرده است: -قرآن- 19
که « جِئتُمُونا فُرادي » اگر کسی از اینکه استفاده خود را محروم کرد، در عالم دیگر تنها و دست خالی خواهد بود، اینکه است معنی
233 [ صفحه 507 ] آمدید. 2- چون از روح بهرهي معنوي نبرده است و عمر خود را صرف - تنها و دست خالی نزد ما -قرآن- 213
که فیض « تَرَکتُم ما خَوَّلناکُم وَراءَ ظُهُورِکُم » مال و جاه کرده است، در آن عالم آنچه دارد پس پشت میگذارد، اینکه است معنی
علم و عقل را صرف بیهوده کرده است و آنرا رها کرده است و رفته است، با اینکه باید کمالاتی تحصیل کند که جلو از خود
یعنی آنچه براي خود جلو بفرستید، در پیشگاه خداوند «ِ وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم مِن خَیرٍ تَجِ دُوه عِندَ اللّه » بفرستد بمفاد اینکه آیه
مییابید. 3- آنچه بگمان فاسد خود مفید میپنداشت و برایش رنج برد و عمر تلف کرد، چون در آنجا گرفتاري نتیجه نمیبرد و
یعنی آنچه میانجی و وسیلهي « وَ ما نَري مَعَکُم شُفَعاءَکُم تا آخر » ملامت میشنود و رنجش چند برابر میشود بموجب اینکه جمله
رستگاري میپنداشتید چرا دیده نمیشوند و با خود نیاوردید! 4- چون در آن عالم خود را محروم مییابد انتظار میکشد که تا شاید
لَقَد تَقَطَّعَ » یکی از آنها که برایش عمر تلف کرده است بدادش برسد، ولی آنجا اینکه حرفها نیست، از اینکه جهت گفته شده است
یعنی آن رابطه گسیخته شد و اکنون میان شما و آنچه داشتید رابطه نیست، و جز افزایش رنج و عذاب چیزي دستگیر شما « بَینَکُم
1084 تفسیر صفی علیشاه: ترك کردید آنچه را - 741 -قرآن- 1056 - 459 -قرآن- 706 - 215 -قرآن- 390 - نمیشود. -قرآن- 169
محض عطا || داده بودیم آن شما را از نوا پشت سر هشتید نی همراه خویش || بردهاید و نیفرستادید پیش آن شفیعان را نبینم با
شما || که شما را بد بدیشان التجا بودتان اندر گمان کانها کسند || کمتر اینک بنگرید از هر خسند ضایع و باطل شد آنچه در
چنانکه در تفسیر سوره بقره گفتهایم: مقصود « وَ المَلائِکَۀُ باسِطُوا أَیدِیهِم » گمان || بودتان اندر شفاعت از بتان سخن ما: 1- جملهي
از ملائکه قواي مرموز طبیعت است و یا هر گونه موجودي که خداوند آفریده کنایه است از کمال قدرت آفریدگار و عجز و
-2 [ 61 [ صفحه 508 - بیچارگی آدمی در برابر آن که با دستهاي گشاده یعنی کمال تسلّط او را از اینکه عالم میبرند. -قرآن- 24
باز تأکید جملهي اوّل است که براي آن قدرت که بصورت ملائکهي گشوده دست بر آدمی نمودار «ُ أَخرِجُوا أَنفُسَ کُم » جملهي
بیچاره انسان تسلیم « خود را از اینکه عالم بیرون ببرید و رخت از اینکه جهان بدر کشید » میشود، کافی است که با یک چنین جمله
بطوري که نوشتیم مفسّرین احتمال دادهاند که مقصود از اینکه جملهها حوادث « الیَومَ تُجزَونَ تا آخر » شود و نابود گردد، 3- جملهي
یعنی آنگاه که ستمکاران در بالاتر پایهي سختی مرگ «ِ إِذِ الظّالِمُونَ فِی غَمَرات المَوت » قیامت باشد، ولی بقرینه اوّل اینکه جملهها
گرفتار هستند، معلوم میشود مقصود دم مرگ است و اینکه جمله میفهماند که همین اکنون که گرفتار مرگ هستید باید بچشید
-38- سختی نتیجهي فکر و کار تا یک دم پیش خود را که زنده بودید و آزاد و مجال اصلاح خود را داشتید و نکردید. -قرآن- 14
531- 341 -قرآن- 487 - قرآن- 322
[