گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
[سوره الأنعام [ 6]: آیات 95 تا 99



صفحه 232 از 251
إِن اللّهَ فالِق الحَب وَ النَّوي یُخرِج الحَی مِنَ المَیِّت وَ مُخرِج المَیِّت مِنَ الحَی ذلِکُم اللّه فَأَنّی تُؤفَکُونَ [ 95 ] فالِق الإِصباح وَ جَعَلَ اللَّیلَ
سَکَناً وَ الشَّمسَ وَ القَمَرَ حُسباناً ذلِکَ تَقدِیرُ العَزِیزِ العَلِیم [ 96 ] وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَکُم النُّجُومَ لِتَهتَدُوا بِها فِی ظُلُمات البَرِّ وَ البَحرِ قَد
فَصَّلنَا الآیات لِقَوم یَعلَمُونَ [ 97 ] وَ هُوَ الَّذِي أَنشَأَکُم مِن نَفس واحِدَةٍ فَمُستَقَرٌّ وَ مُستَودَع قَد فَصَّلنَا الآیات لِقَوم یَفقَهُونَ [ 98 ] وَ هُوَ الَّذِي
أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخرَجنا بِه نَباتَ کُل شَیءٍ فَأَخرَجنا مِنه خَضِراً نُخرِج مِنه حَبا مُتَراکِباً وَ مِنَ النَّخل مِن طَلعِها قِنوان دانِیَۀٌ وَ جَنّات مِن
] 946- أَعناب وَ الزَّیتُونَ وَ الرُّمّانَ مُشتَبِهاً وَ غَیرَ مُتَشابِه انظُرُوا إِلی ثَمَرِه إِذا أَثمَرَ وَ یَنعِه إِن فِی ذلِکُم لَآیات لِقَوم یُؤمِنُونَ [ 99 ] -قرآن- 1
صفحه 509 ] معنی لغات: فالق- از مصدر فلق بفتح فا بمعنی شکافتن، فلق الرأس، یعنی وسط سر النّوي- جمع نواة بمعنی دانهي
با ضمّ « افوك » خرما، اصباح- بمعنی صبح و اوّل روشنی روز، یؤفکون- از مصدر افک با فتح همزه و سکون و فتح و کسر فاء و هم
همزه و فاء بمعنی دروغ گفتن، از رأي و قصد منصرف کردن. سکن- آتش، مهربانی برکت، آنچه وسیلهي انس و آرامش باشد،
حسبانا- معنی حساب، سهم و بخش- هاي کوچک و مفرد آن حسبانه با تاء مربوط، خضر- شاخهي تازه، زراعت، تره بار و بقول
مانند بادنجان و پیاز و غیر آن که سبز و تازه خورده میشود، جاي بسیار سبز طلع- قسمت اوّل از خرما که نمودار میشود. قنوان- جمع
قنا با فتح قاف و قنی با کسر بمعنی خوشهي خرما، دانیۀ- نزدیک و در فاصلهي دسترس آدمی. ینعه- یعنی رسیدن آن میوه. ترجمه:
96 همانا خدا است شکافندهي دانه و هسته که زنده از مرده برون آورد و مرده از زنده اینها کار خداوندي است پس شما را بکجا ز
راه راست میگردانند 97 او است که تاریکی بشکافد و روشنی صبح نمودار کند و شب را براي آرامش ساخته و خورشید و ماه
بشمار نموده [و جنبش و چرخ آن باندازه کرده] و اینکه اندازه- گیري خداي برتر دانا است، 98 و او است که براي شما ستارهها
درست کرد تا در تاریکی بیابان و دریا راه خود بیابید. اینکه آیات قرآن و نشانههاي حق براي گروهی بگوئیم [که خرد دارند و
درستی آن] میدانند، 99 و همو است که شما را از یک تن نمودار کرد و سپرده هستید و آرام [در پشت پدران و زهدان مادران و
دگر اطوار زندگی تا برستاخیز] همانا اینکه آیات را نمودار، و ز هم جدا کردیم براي مردمی که میفهمند [و درست ز نادرست
جدا میکنند] 100 و خدا است که ز آسمان آبی آورد و بآن همه گیاهان برون آوردیم که از آن شاخهي سبز برون آوریم و از
شاخه دانههاي [ صفحه 510 ] خوشهي بر هم سوار و از شکوفهي دانهي خرما خوشههاي خرماي نزدیک و دسترس نمودار کنیم و نیز
باغهاي انگور و زیتون و انار که پارهاي همانند یکدیگر باشند و دستهاي ناهمانا. و آنگاه که میوه آنها دادند بمیوه و رسیدن آن
بنگرید [که بچند گونه میشود تا میرسد] که البتّه در اینکه همگی نشانهها است [بر قدرت خدا] براي آن گروه که بحق میگروند.
96 طبري: ضحّاك گفته است: یعنی آفریننده دانه، مجاهد گفته است: یعنی در هر دانه شکافی قرار «ِّ فالِق الحَب » : سخن مفسّرین
داده است، مثل شکاف گندم و هستهي خرما، إبن زید گفته است: یعنی دانه را میشکافد و از آن گیاه می- رویاند، و هستهي خرما
33 ابو الفتوح: نوشته است: یعنی خداي معبود که از او توقع خیر و روزي کنید، - را میشکافد تا درخت خرما سبز شود. -قرآن- 15
96 « یُخرِج الحَی تا آخر » . خدائی است که در زمین دانه شکافد، و براي آن تخصیص کرد اینکه را که دست آدمیان از آن دور باشد
مجمع: زجاج گفته است: یعنی گیاه سبز تازه از دانهي خشک درمیآورد و دانهي خشک از گیاه سبز و تازه نمودار میکند، چون
عرب درخت سبز برپا را حی و زنده مینامد، و چون خشک شود یا آنرا ببرند یا بکنند، میّتش مینامند، إبن زید و قتاده و حسن بصري
19- گفتهاند: یعنی از نطفهي بیجان، حیوان جاندار میافریند و از حیوان زنده نطفهي بیجان درمیآورد. جبائی گفته است: -قرآن- 1
یعنی از تخم جوجه میافریند و از مرغ تخم فراهم میکند، و بعضی گفتهاند، یعنی از کافر فرزند مؤمن و از مؤمن فرزند کافر میآفریند.
فخر: یکی از معانی مجازي حی و میّت سود و زیان است و ممکن است از آنچه بیقین زیانآور است سودمند باشد و بعکس،
چنانکه نقل کردهاند: آدمی را تریاك زیاد در آب محلول شده دادند که بمیرد، و چون مرگش را نزدیک پنداشتند او را در خانهي
تاریک گذاردند، در آن ماري بزرگ از سوراخی درآمد و او را گزید، و اثر اینکه دو زهر یکدگر را خنثی کردند، و از آنچه به
صفحه 233 از 251
را عدّهاي از قاریها با تخفیف یا خواندهاند و بقیّه با تشدید، « میت » بزرگتر زیان توقّع داشتند، سودمندتر شده [ صفحه 511 ] و کلمهي
و چون عطف اسم بر فعل برخلاف استعمال عرب است در اینکه جملهها که ظاهر عطف اسم بر فعل است، مطلب اینکه طور نیست
که با اسم فاعل آغاز «ِ مُخرِج المَیِّت » است، و جملهي «ُ فالِق » که مشتمل بر فعل است براي توضیح و بیان «َّ یُخرِج الحَی » بلکه جملهي
- 325 -قرآن- 343 - 265 -قرآن- 316 - است پس عطف اسم بر اسم است نه بر فعل. -قرآن- 246 «ِّ فالِق الحَب » شده است عطف بر
96 ابو الفتوح نوشته است: چگونه بر میگردانند شما را از اینکه راه روشن و طریق راست، « فَأَنّی تُؤفَکُونَ » 431- -364 قرآن- 413
الاصباح 97 مجمع: از «ِ فالِق الإِصباح » 23- حسن گفت: معنی آن است که عقل شما را از اینکه کار چگونه برمیگردانند! -قرآن- 1
حسن بصري نقل شده است که او با فتح همزه قرائت کرده است تا جمع صبح باشد و اینکه طور معنی بشود: همه روز، صبح و
21 ابو الفتوح نوشته است: و او شکافندهي صبح است، او آن خدا است که از میان شب تاریک - روشنائی نمودار میکند. -قرآن- 1
روز روشن بشکافد، اللّه تعالی در اینکه آیه تذکّر کرد بندگان خود را از آنکه ایشان در شبی تاریک باشند که در او هیچ نبینند،
ناگاهی از میان آن- شب سیاه عمود صبح بشکافد و جهان تاریک روشن کنم، و همچنین جهان ظلمت ضلالت داشت و ظلمت
ظلم، خلقان از ظلام ظلم در شب مظلم بودند، من از میان آن ظلمت ظلم و ضلالت، آفتاب هدایت و عدل محمّد برآوردم تا عالم
شرع بنور او منوّر شد، گمراهان راه باز یافتند، و بازماندگان برسیدند، و هر کس راه و مقصد خود بدید و بمقصود و غرض خود
رسید، باز چون آن آفتاب فلک، خود بپرید و بکنارهي ضوء مغرب رسید، بجاي او ماهی برآوردم که اگر در نور و ضیاء بحدّ او
نبود خلقان بنور او منتفع بودند و بهدایت او مهتدي شدند و بارشاد او مسترشد شدند، پس چون ماه فرو شد ستارگان برآوردم تا
جَعَلَ » . چنان که فلک دنیا از آفتاب و ماه و ستارگان خالی نیست فلک دین از آن خالی نباشد، و هر گه یکی فروشد، یکی برآوردم
با الف « جاعل » 70 [ صفحه 512 ] دیگر قاریها - 28 -قرآن- 51 - خواندهاند، و -قرآن- 1 « جَعَلَ اللَّیلَ » 97 مجمع: مردم کوفه « اللَّیلَ سَکَناً
98 مجمع: در « جَعَلَ لَکُم النُّجُومَ » . را مجرور و با صداي زیر لام « لیل » بصورت فاعل خواندهاند و رفع و صداي جلو لام، و کلمهي
أَنشَأَکُم مِن نَفسٍ » 30 الله که - تفسیر علی بن ابراهیم بن هاشم نوشته است: مقصود از نجوم آل محمّد و امامهاي ما هستند. -قرآن- 1
99 مفسّرین نوشتهاند: اینکه جمله براي تحریک عواطف بشر است که چون متوجّه شوند همه از یک اصل و ریشه هستند، « واحِدَةٍ
حس محبّت و الفت آنها تحریک میشود و همه با هم دوست میشوند و از نفاق و عداوت احتراز می- کنند، ما هم در گفتگوهاي
مردم میشنویم وقتی میخواهند حس بشر دوستی کسی را تحریک کنند، میگویند: مگر اینکه بشر نیست- یا - آخر اینکه هم مثل تو
را با فتح و صداي بالاي قاف خواندهاند ولی چند نفر « مستقر » 99 مجمع کلمهي «ٌ فَمُستَقَرٌّ وَ مُستَودَع » 45 الله که - بشر است. -قرآن- 1
از قاریها با کسر و صداي زیر خواندهاند، و در معنی آن اختلاف است میان مفسّرین: عبد اللّه مسعود گفته است: یعنی آدمی در
زهدان مادر آرام دارد تا هنگام زادن، و در قبر امانت است تا قیامت: از سعید بن جبیر و عکرمه و إبن عبّاس نقل کردهاند: یعنی در
شکم مادر قرار دارد و در پشت پدر امانت است، مجاهد گفته است: بر زمین مستقرّ است و نزد خدا در آخرت سپرده، و امانت
است، ابو العالیه گفته است: در زندگی مستقرّ است، و از دم مرگ تا رستاخیز امانت است، حسن بصري گفته است: در قبر برقرار
40 فخر: اصم گفته است: مستقرّ آنکه آفریده شده است، و مستودع آنکه هنوز آفریده نشده - است و در دنیا ودیعه است. -قرآن- 1
100 مجمع: یعنی نزدیک است و در دسترس شما است، و بعضی گفتهاند: یعنی بواسطهي « قِنوان دانِیَۀٌ » . است و در آینده خلق میشود
با رفع و صداي جلو تاء « جنات » 100 مجمع: بعضی قاریها «ٍ جَنّات مِن أَعناب » 20- میوه و سنگینی زمین نزدیک است. -قرآن- 1
خواندهاند، که قرائت علی علیه السّلام نیز همین است و هم عبد اللّه مسعود و بقیّه منصوب خواندهاند. و نتیجهي معنی تفاوت ندارد.
-100 ابو الفتوح نوشته است: چند قول گفتند در اینکه با یکدیگر مانند و نمانند: «ٍ مُشتَبِهاً وَ غَیرَ مُتَشابِه » [ 25 [ صفحه 513 - -قرآن- 1
قولی آن است که بهري با یکدیگر ماند و بهري نماند، آنچه متشاکل و متجانس بود، چو اعناب با اعناب و زیتون با زیتون و نار با
نار بیکدیگر ماند، و آنکه از جنس یکدیگر نبود با هم نماند، و قولی دیگر آن است که اینکه اجناس، یک با یک نماند و اگرچه
صفحه 234 از 251
جنس یکی باشد، نه بینی که انگور چند گونه باشد بجنس و شکل و لون و طعم مختلف و نار هم چنین، و قولی دیگر آن است که
34 سخن ما: - در شکل با هم مانند و در طعم با هم نمانند، قولی دیگر آن است: در خلقت متشابهند و در حکمت نباشند. -قرآن- 1
ظاهر معنی اینکه است که شما را از یک موجود زنده آفرید، و ممکن است اینکه « أَنشَأَکُم مِن نَفس واحِ دَةٍ » -1 جملهي الله که
گفتار مورد اعتراض منکرین قرآن و مردم معتقد باصول داروین بشود، لکن جاي اعتراض نیست چون بر فرض درستی آن عقیده،
اینکه تعبیر در آیه طوري است که با هیچ عقیدهاي مخالف نیست چون ممکن است آن موجود زنده که ما را از آن آفریده همان
آدم ابو البشر باشد چنانکه مفسّرین معنی کردهاند، و ممکن است پیش از آنکه بصورت آدم درآید جانداري دیگر بوده است که
بطوري که نوشتیم چند معنی شده است، و ممکن است «ٌ فَمُستَقَرٌّ وَ مُستَودَع » بتدریج باین صورت درآمده است، 2- کلمات الله که
بگوئیم پس از آنکه گفته شده است: شما را از یک موجود زنده آفریدیم گفته شده: پس یک دسته مستقرّ است، یعنی آن نفس
آفریده داراي قرار است و بقا که مراتب کمال ممکن خود را طی میکند و در ملکوت اعلی مستقر میماند، و یک دسته مستودع
است یعنی امانت آفریده شده است که بحدّ کمال نمیرسد و مستقر نمیماند و نابود میشود، و اگر اینکه معنی را قبول کنیم مستلزم
آن است که آن نفوس غیر مستقر زود گذر که بکمال خود نمیرسند و میمیرند، نابود میشود و حشر و معاد براي آنها نخواهد بود، و
ممکن است اینکه طور معنی کنیم: بعضی از اینکه آفریدهها در یکجا مستقر هستند و در شهر و آبادانی زندگی میکنند، و دستهي
653 [ صفحه 514 ] نشین هستند و مانند امانت - 67 -قرآن- 614 - دیگر مستودع و امانتوار هستند که چادر نشین یا کوچ- -قرآن- 23
هر روزي در جائی بسر میبرند.
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 100 تا 103
وَ جَعَلُوا لِلّه شُرَکاءَ الجِن وَ خَلَقَهُم وَ خَرَقُوا لَه بَنِینَ وَ بَنات بِغَیرِ عِلم سُبحانَه وَ تَعالی عَمّا یَصِفُونَ [ 100 ] بَدِیع السَّماوات وَ الَأرض أَنّی
یَکُون لَه وَلَدٌ وَ لَم تَکُن لَه صاحِبَۀٌ وَ خَلَقَ کُل شَیءٍ وَ هُوَ بِکُل شَیءٍ عَلِیم [ 101 ] ذلِکُم اللّه رَبُّکُم لا إِلهَ إِلاّ هُوَ خالِق کُل شَیءٍ فَاعبُدُوهُ
519 معنی لغات: - وَ هُوَ عَلی کُل شَیءٍ وَکِیل [ 102 ] لا تُدرِکُه الَأبصارُ وَ هُوَ یُدرِك الَأبصارَ وَ هُوَ اللَّطِیف الخَبِیرُ [ 103 ] -قرآن- 1
خرقوا- از مصدر خرق بفتح خاء بمعنی پاره کردن، با نیزه زدن، دروغ ساختن و اکاذیب و مجعولات درست کردن، بیابان را تا آخر
پیمودن از عادت تجاوز کردن و برخلاف آن رفتار کردن، در دیوار خانه پنجره باز کردن، باد وزیدن، دروغ گفتن، بازیهاي بچگانه
کردن و با مخاریق که وسیلهي بازي است از نخ تابیده ساخته میشود، بازي کردن، بدیع- از مصدر بدع بفتح با بمعنی اختراع و
پیدایش. ترجمه: [ولی بیدینان] 101 براي خدا انبازانی ز جن و پري درست کردند با اینکه او آنها را آفریده و هم ندانسته دختران و
پسرانی براي او بساختند و چه پاکیزه است و بلند پایه زهر چه او را بپندارند 102 او که پدید آرندهي آسمانها و زمین است کجا
فرزندش باشد! با اینکه دوستی ز مادگان نداشته و همه چیز او آفریده و داناي بر همه چیز است، 103 اینها ز خداي پروردگار شما
است که جز او خدائی نیست پس او را پرستید که آفرینندهي همه چیز است و بر همه چیز نگهبان 104 که چشمها او را در نیابد و او
همهي بینائیها دریابد و او لطیف است و خبیر [ صفحه 515 ] [که از تدبیرش کس آگه نیست و در لطف و بخشندگی او مضایقه
با فتح لام خواندهاند، یعنی با اینکه « خَلَقَهُم » 101 طبري: عموم قاریها « وَ جَعَلُوا لِلّه شُرَکاءَ الجِن وَ خَلَقَهُم » : نیست]. سخن مفسّرین
با سکون لام قرائت کرده است یعنی جن هم شریک است با خدا در آفرینش آنها. « خَلَقَهُم » خدا آنها را آفریده، و یحیی بن- یعمر
212 مجمع: بعضی گفتهاند: مقصود از جن ملائکه است و بعضی گفتهاند: چون اعراب - 105 -قرآن- 200 - 68 -قرآن- 93 - -قرآن- 15
میگفتند: خدا با جن روابط ازدواج داشته است و ملائکه از آن تولید شده- است. پس مقصود جن است که با خدا شریک بوده
است، و بعضی گفتهاند: مقصود از اینکه جمله عقاید قدیم ایرانیها یا زردشتیها است که معتقد بدو اصل یزدان، و اهریمن بودهاند، و
101 مجمع: قاریهاي مدینه با تشدید را خواندهاند، و دیگران با « وَ خَرَقُوا تا آخر » . یا آنها که معتقد بدو اصل نور و ظلمت بودهاند
صفحه 235 از 251
تخفیف خواندهاند. و در معنی تفاوت ندارد. و مقصود آن است که عربها ملائکه را دختر خدا میدانستند. و یهود و مسیحیها عزیز و
103 طبري: یعنی هر آنچه آفریده است بزیر نظر خود دارد و «ٌ وَ هُوَ عَلی کُل شَیءٍ وَکِیل » 13- مسیح را پسر خدا میدانستند. -قرآن- 1
- نگاه میدارد، و روزي هر یک را میرساند و بقدرت خود همه را رسیدگی میکند و اداره میکند و تغییر و تبدیل میدهد. -قرآن- 1
104 در اینکه جمله مفسّرین مفصل بحث کردهاند، و اگرچه بسلیقهي ما قابل بحث نیست ولی براي نمونه از « لا تُدرِکُه الَأبصارُ » 39
مجمع طبرسی و مفاتیح امام نقل می- کنیم: امام فخر: آنها که با ما هم فکر هستند معتقدند که در قیامت مؤمنین خدا را میبینند. و
و معنی اینکه جمله یا اینکه است که خداوند نیروهاي بینائی را « یُدرِك الَأبصارَ » چند دلیل دارند: یکی آنکه چون گفته شده است
میبیند، یا دارندگان نیروي بینائی را میبیند و هر کدام از اینکه دو معنی که مقصود باشد نتیجه اینکه میشود که خداوند خود را
366 [ صفحه 516 ] رؤیت است براي - 26 -قرآن- 346 - میبیند، چون خود داراي نیروي بینائی است، پس خدا قابل -قرآن- 1
خودش، پس ناچار مؤمنین هم او را میبینند، چون کسی معتقد بفرق و تفاوت در اینکه مسئله نشده است، دلیل دیگر آنکه گفته
شده است: همهي ابصار او را درك نمیکنند و اینکه دلیل نیست که هیچ بصر و بینائی او را نبیند، دلیل دیگر که از ضرار بن عمرو
کوفی نقل شده است که چون گفته شده است: چشمها او را نمیبیند پس فهمیده میشود که غیر اینکه چشمها او را میبیند، پس در
عالم دیگر خداوند نیروي بینائی مخصوص غیر اینکه چشم بمؤمنین میبخشد، تا او را ببینند. مجمع: عیّاشی نقل کرده است که فضل
بن سهل مشهور بذو الرّیاستین به حضرت امام رضا [ع] عرض کرد در مسئلهي دیده شدن خدا در قیامت مردم اختلاف کردهاند،
شما براي من توضیح بدهید، فرمود: هر که برخلاف آنچه خدا فرموده است نسبتی بدهد دروغ و تهمت بزرگی بخداوند داده است،
و مقصود از ابصار بینائی چشم نیست بلکه بصیرت دل و بینائی در دل است یعنی که هیچ فکر « لا تُدرِکُه الَأبصارُ » و او فرموده است
104 مجمع: براي اینکه جمله چند « وَ هُوَ اللَّطِیف الخَبِیرُ » 359- و وهم باو نمیرسد و کسی چگونگی او را درك نمیکند. -قرآن- 334
1- او بمردم و بندگان مهربان است که بیدریغ بآنها نعمت میدهد، 2- در تدبیر و ادارهي آفرینش 32- معنی گفتهاند: -قرآن- 1
کمال دقّت و لطافت بکار برده است، 3- مهربان است بمردم طاعت کم آنها را زیاد بحساب میآورد و نعمت فراوان خود را کم
میشمارد 4- یعنی آن که اگر بخوانی جوابت میدهد، و اگر بسوي او بروي براي تو جاي معیّن میکند و اگر او را اجابت کنی تو را
بخود نزدیک میکند، و اگر فرمانش ببري بتو پاداش میدهد، و اگر نافرمانی کنی از تو درمیگذرد، و اگر از او رو بگردانی او تو را
- بسوي خود می- خواند، و اگر روي بدوآوري هدایتت میکند، 5- لطیف یعنی با وفا را پاداش میدهد، و جفاکاران را میبخشد، 6
یعنی هر کس باو افتخار کند شرافت نصیبش میشود، و آنکه بدو اظهار نیاز کند بینیازش میکند، 7- یعنی آنکه بهتر چیز بخشش او
[ است و خیر و سعادتی است که از جانب او است، و امساك و مضایقهي او سرمایه ایست که نزد او ذخیره میشود. [ صفحه 517
فخر: یعنی لطیف است و نازك آنچه فراهم کرده و ابدان حیوانات را بآن ایجاد نموده است. کشّ اف زمخشري: یعنی باریکتر و
نازکتر است از آنکه دیده شود، ولی او خود بهر چیز بینا است که هیچ لطافت و نازکی جلوگیر آن نیست. حسینی نوشته: در ینابیع
چنانکه در ترجمه نوشتیم ممکن است کلمهي « وَ هُوَ اللَّطِیف الخَبِیرُ » گفته که او است باریک بین و نهان دان. سخن ما: در جملهي
باشد که آگاهی و اطّلاع او در کمال لطافت است بطوري که شما آدمیزادها از آن خبردار نمیشوید، و « خبیر » صفت « لطیف »
272- 54 -قرآن- 257 - تا آخر است. -قرآن- 23 «ُ لا تُدرِکُه » توضیح جملهي پیش
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 104 تا 107
قَد جاءَکُم بَصائِرُ مِن رَبِّکُم فَمَن أَب َ ص رَ فَلِنَفسِه وَ مَن عَمِیَ فَعَلَیها وَ ما أَنَا عَلَیکُم بِحَفِیظٍ [ 104 ] وَ کَ ذلِکَ نُ َ ص رِّف الآیات وَ لِیَقُولُوا
دَرَستَ وَ لِنُبَیِّنَه لِقَوم یَعلَمُونَ [ 105 ] اتَّبِع ما أُوحِیَ إِلَیکَ مِن رَبِّکَ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ أَعرِض عَن المُشرِکِینَ [ 106 ] وَ لَو شاءَ اللّه ما أَشرَکُوا
440 معنی لغات: بصائر- جمع بصیره بمعنی عقل و فهم، زیرکی، - وَ ما جَعَلناكَ عَلَیهِم حَفِیظاً وَ ما أَنتَ عَلَیهِم بِوَکِیل [ 107 ] -قرآن- 1
صفحه 236 از 251
عبره، گواه، و حجّت و دلیل. نصرّف- از مصدر تصریف بمعنی زیادي و فزونی در برگرداندن و گمراه کردن و پول طلا و نقره را
تبدیل کردن. و تصریف کلام بمعنی مشتق کردن کلماتی از کلمات دیگر. درست- از مصدر درس با فتح دال و سکون سین بمعنی
متوالی خواندن و حفظ کردن آثار چیزي محو و نابود شدن، و کهنه کردن لباس. ترجمه: [اي محمّد بکافران بگو:] 105 همانا ز
سوي پروردگارتان راه بینائی [ صفحه 518 ] و خرد برایتان آمده پس آنکه ز بینائی خود بهره برد و خردمند باشد سود آن براي
خودش باشد و آنکه کور از آن ماند زیان آن بیند و من نگهبان شما نیستم [که خود دانید و خرد خود] 106 بمانند آن آیات
گذشته آیاتی بگوناگون میآوریم ولی بیدینان میگویند: ز دیگران درس گرفتهاي و البته ما آن را براي آن گروه روشن و نمودار
میکنیم که دانش دارند و میدانند [ز سوي حق رسیده] 107 و خود بدنبال آن برو که ز پروردگارت بتو الهام میشود که خدائی
جز آفریدگار نیست، و ز مشرکان که انبازي با خدا میسازند روي بگردان 108 که اگر خداي میخواست و بسرنوشتشان کرده بود
« قَد جاءَکُم بَصائِرُ تا آخر » : مشرك نمیشدند چه ما تو را نگهبان آنها نکردیم و نه تو خود نمایندگی آنان داري. سخن مفسّرین
که با « إِن اللّهَ فالِق الحَب-ِّ تا- اللَّطِیف الخَبِیرُ » 105 طبري: اینکه آیه دستور است بپیغمبر که براي آن مردم مخاطب باین آیات از
همهي اینکه استدلال و توضیح آیات توحید باز هم از خداوند رو گردان هستند و دل با بتها دارند، بگو: اي مردم منحرف وسیلهي
206 کشّاف - 172 -قرآن- 184 - 37 -قرآن- 140 - دیدن راه راست و تمیز آن از گمراهی براي شما فراهم شده است. -قرآن- 15
وَ ما أَنَا عَلَیکُم » . زمخشري: اینکه آیه وارد بزبان پیغمبر [ص] است، و مقصود از بصیرت نور دل است چنانکه بصر نور چشم است
105 فخر: مفسّرین گفتهاند: اینکه آیه پیش از امر بجهاد نازل شده است، و پس از وجوب جهاد اینکه آیه منسوخ بآن آیات « بِحَفِیظٍ
است و پیغمبر حفیظ و مواظب کفر و ایمان مردم است، ولی اینکه ادّعاي مفسّرین دور از درستی است چون مفسّرین در هر مورد
106 مجمع: علی بن «ُ وَ کَذلِکَ نُصَرِّف » 34- میل دارند آیات را منسوخ معرّفی کنند، در صورتی که احتیاجی بآن نیست. -قرآن- 1
میباشد یعنی معنی عام مشترك را در معانی متناسب پی در پی اجرا کردن و از آنها « نصرّف » عیسی گفته است: تصریف که مصدر
25 [ صفحه 519 ] طبري: یعنی همان طور که آیات و ادلهي توحید را در اینکه سوره براي شما بیان - استفاده کردن. -قرآن- 1
106 کشّاف زمخشري: « وَ لِیَقُولُوا دَرَستَ » . کردیم در آن چیزها که نگفتهایم و نمیدانید باز براي شما مطالب و احکام را بیان میکنیم
دارست قرائت شده است با فتح تا یعنی با علما مذاکره کردهاي و فرا گرفتهاي، و با سکون قرائت شده است، یعنی یهود بمحمّد
با سکون تا یعنی کهنه شده است و ردّ و اثر آن نمانده است، و با ضم راء خواندهاند « درست » درس دادهاند و او یاد گرفته است،، و
با ضم دال بصیغه مجهول یعنی اینها خوانده شده است و « درست » باشد یعنی زیاد کهنه و بینشانه است، و « درست » که مبالغهي
هم قرائت کردهاند. یعنی بگویند: اینها درس محمّد است. - « درس » نیز خواندهاند یعنی چیزهاي کهنه، و « دارسات » کهنه است، و
26 فخر: ارتباط اینکه جمله بجملهي پیش آن است که اعراب بپیغمبر میگفتند: اینکه آیات را که میخوانی از بحث با علماء - قرآن- 1
استفاده میکنی و خود آنها را منظم میکنی و براي ما میخوانی و میپنداري که وحی است از جانب خدا، از اینکه جهت با اینکه-
یعنی پی در پی و حالتی پس از حالت دیگر آیات را میفرستیم، «ُ کَذلِکَ نُصَرِّف » جمله جلوگیري از سخنان آنها شد، و جملهي جلو
براي ارتباط بجملهي جلو است و معنی چنین است: آیات را پی در پی میفرستیم تا دلیل روشن باشد و « وَ لِیَقُولُوا » در « واو » و حرف
آورده شده است، که جملهي «ُ کَذلِکَ نُ َ ص رِّف » براي علّت «ُ لِنُبَیِّنَه » و « وَ لِیَقُولُوا » باز هم آنها بگویند: تو درس خواندهاي و دو جملهي
مطلب است که بصورتهاي » یعنی براي اینکه توضیح کنیم آیات را، معلوم است تصریف آیات براي بیان و توضیح «ُ وَ لِنُبَیِّنَه » دوّم
یعنی و براي اینکه « وَ لِیَقُولُوا دَرَستَ » مختلف و جملههاي متعدّد گفته شده است تا بخوبی منظور را درك کنند. ولی جملهي اول
بگویند: درس گرفتهاي، جاي اشکال است که چگونه خداوند آیات را بصورتهاي مختلف میفرستد تا آنها بیشتر سرسختی کنند و
591 -قرآن- - 572 -قرآن- 575 - 385 -قرآن- 556 - 278 -قرآن- 369 - بگویند: تو از دیگران درس گرفتهاي جواب اینکه -قرآن- 257
929 [ صفحه 520 ] اشکال اینکه است که آیه را چنین معنی کنیم: آیات را بصورتهاي - 685 -قرآن- 904 - -626-605 قرآن- 666
صفحه 237 از 251
یُضِلُّ بِه کَثِیراً وَ » : مختلف میفرستیم تا مردم فهمیده از آن استفاده کنند و مردم نافهم بگویند: از دیگري یاد گرفتهاي، مانند اینکه آیه
یعنی آیات قرآن بعضی را هدایت میکند و بعضی را گمراه مینماید. ولی جبّائی و قاضی گفتهاند: معنی جمله چنین « یَهدِي بِه کَثِیراً
یُبَیِّن اللّه لَکُم أَن » : در جمله مقدّر است، مانند اینکه آیه « لئلا » است: ما آیات را تغییر میدهیم تا نگویند درس گرفتهاي، و کلمهي
از جمله فهمیده میشود و معنی چنین است: خداوند براي شما توضیح میدهد تا گمراه نشوید و نیز آنها گفتهاند: « لئلا » که « تَضِ لُّوا
لام عاقبت باشد، یعنی براي نشان دادن نتیجهي کار آورده شده است، و معنی جمله اینکه است: آیات را « لِیَقُولُوا » « لام » ممکن است
- جور بجور میفرستیم و نتیجهي آن چنین میشود که آنها باز هم از حق منحرف میشوند و میگویند تو درس گرفتهاي. -قرآن- 209
715 تنویر المقباس إبن عبّاس: یعنی تا نگویند: از ابو فکیهه مولاي قریش یاد گرفته اي، و یا - 550 -قرآن- 702 - -260 قرآن- 508
107 مجمع: حسن بصري گفته است: « اتَّبِع ما أُوحِیَ إِلَیکَ مِن رَبِّکَ لا إِلهَ إِلّا هُوَ » . نگویند: از جبیر و یسار مولاي قریش یاد گرفتهاي
« لا اله الّا اللّه » یعنی مردم را دعوت کن به لا اله الّا اللّه، و بعضی گفتهاند: یعنی پیروي کن از آنچه بتو وحی شده که توحید باشد و
67 کشّاف - طبري: پیروي کن از وحی خداي خودت، و بسخن بت پرستان گوش مده که خدائی جز خدا نیست. -قرآن- 1
زمخشري: یعنی متابعت کن از آنچه بتو وحی میشود که البته خدائی جز خدا نیست، و ممکن است چنین معنی شود: پیروي کن از
107 مجمع: إبن عبّاس گفته است: اینکه آیه بآیت جنگ با کفّار « وَ أَعرِض عَن المُشرِکِینَ » . وحی خداوندي که جز او خدائی نیست
منسوخ شده است، و بعضی گفتهاند: یعنی با آنها آمیزش مکن و مهربان مباش، و مقصود اینکه نیست که با آنها سخن نگوید و از
108 مجمع: در اینکه «ٍ وَ ما جَعَلناكَ عَلَیهِم حَفِیظاً. وَ ما أَنتَ عَلَیهِم بِوَکِیل » [ 33 [ صفحه 521 - دعوتشان بحق اعراض کند. -قرآن- 1
آن است که جلوگیر از بدیها و نگهبان است، « حفیظ » هر دو گفته شده است براي اختلاف معنی آنها، چون « حفیظ و علیم » جمله ها
میفهماند چنانکه تاکنون «ُ کَذلِکَ نُ َ ص رِّف » 73 سخن ما: 1- جملهي - و و کیل مواظب خیرات و تهیّهي احتیاجات است. -قرآن- 1
خوانده شده است در آینده نیز چنین خواهد بود که با جملهها و تعبیرهاي مختلف سخن- را عوض میکنیم و همان طور که آئین
سخن گفتن و پند و اندرز است و بعبارات مختلف مطلب را بیان میکنیم تا مردم بفهمند و استفاده کنند، و البتّه آنها که مردم با
بصیرت و دانش هستند نتیجه میگیرند، و دیگران هم اقرار میکنند که تو درس خود را گفتی و کار خود را کردي و یا میگویند: ز
دیگري یاد گرفتی. و در نتیجه وسیلهي راهنمائی و تبلیغ فراهم شده است، و هر کس نپذیرد بر پیغمبر اعتراض ندارد، چون خود
قَد جاءَکُم » : اقرار کرده است که مکرّر گفتی، و در حقیقت اینکه جمله بیان دیگري است از همان جملهي جلو گفته شده است
تا آخر و اگر کسی تهمت زند و گوید از دیگري درس گرفتهاي باز هم اینکه تنوّع آیات نشانه است که اینکه تهمتی است « بَصائِرُ
چنانکه از مفسّرین نقل کردیم. معانی مختلف شده است، ولی ظاهر آن است « وَ لِیَقُولُوا دَرَستَ » از بیخردي و سرسختی، 2- جملهي
بمعنی تکرار و درس است، و مفاد جمله محکومیّت و بسته شدن راه « درست » که بگوئیم لام علّت تصریف را میفهماند و جملهي
عذر و آماده کردن وسیله براي مخالفین است و نتیجه چنین است بقدري مطلب را تغییر میدهیم و تعبیر میکنیم تا آن که خود هم
یعنی اگر خدا بخواهد « لَو شاءَ اللّه ما أَشرَکُوا » اقرار کنند که تو مکرر میگوئی و تصدیق نمایند که آنچه لازم بود گفتی، 3- جملهي
آنها مشرك نمیشوند مفسرین بحث مفصّل کردهاند و ما در گذشته نوشتهایم و باز مینویسم که کسی از سرنوشت و مشیّت خداوند
-44- و تقدیر ازلی خبردار نیست، و باید آنچه عقل و وظیفه حکم میکند رفتار کند و اینکه جمله مجوز شرك نیست. -قرآن- 23
[ 1455 [ صفحه 522 - 975 -قرآن- 1424 - 777 -قرآن- 950 - قرآن- 754
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 108 تا 110
وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدعُونَ مِن دُونِ اللّه فَیَسُبُّوا اللّهَ عَدواً بِغَیرِ عِلم کَذلِکَ زَیَّنّا لِکُل أُمَّۀٍ عَمَلَهُم ثُم إِلی رَبِّهِم مَرجِعُهُم فَیُنَبِّئُهُم بِما کانُوا
یَعمَلُونَ [ 108 ] وَ أَقسَ مُوا بِاللّه جَهدَ أَیمانِهِم لَئِن جاءَتهُم آیَۀٌ لَیُؤمِنُن بِها قُل إِنَّمَا الآیات عِندَ اللّه وَ ما یُشعِرُکُم أَنَّها إِذا جاءَت لا یُؤمِنُونَ
صفحه 238 از 251
539 معنی لغات: تسبّوا- - 109 ] وَ نُقَلِّب أَفئِدَتَهُم وَ أَبصارَهُم کَما لَم یُؤمِنُوا بِه أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُم فِی طُغیانِهِم یَعمَهُونَ [ 110 ] -قرآن- 1 ]
از مصدر سب بفتح سین بمعنی دشنام دادن، با نیزه از پشت بپائین تنهي آدمی زدن، ریسمان را بریدن، اسب را پی کردن. عدوا-
بمعنی عدوان و ستم. افئدة- جمع فؤاد بضم فا بمعنی دل، و عقل را هم فؤاد، مینامند. یعمهون- از مصدر عمه بفتح عین و میم و
عموه بضم هر دو بمعنی سرگردانی، تردید در گمراهی. جهت نزول: طبري: سدّي گفته است که چون مرگ ابو طالب نزدیک شد،
گروهی از سران قریش مثل ابو جهل و ابو سفیان و امیۀ بن خلف و عمرو بن عاص گفتند: بهتر آن است که پیش از مرگ ابو طالب
رابطهي خودمان را با محمّد روشن کنیم که اگر بعد از ابو طالب او را بکشیم ملامت میشویم، نزد ابو طالب رفتند و گفتند: تو
بزرگ ما هستی و برادر زادهات ما را اذیّت میکند و خدایان ما را دشنام میدهد، باو بگو: بکار ما کار نداشته باشد ما هم متعرّض او
نمیشویم، چون با پیغمبر اینکه مطلب در میان گذاشته شد، فرمود: ممکن است شما یک کلمه بگوئید که بر عرب مسلّط شوید و غیر
لا» : عرب براي شما خراج و اموال بفرستند! ابو جهل گفت: سوگند بپدرت، ده برابر آنرا تسلیم هستیم بگو آن چه چیز است! فرمود
آنها از اینکه سخن سخت دلگیر شدند و بدشان آمد، ابو طالب گفت: چیز دیگر بخواه، فرمود: [ صفحه 523 ] اگر آفتاب « اله الّا اللّه
را در کف من بگذارند از راه خود برنمیگردم، آنها گفتند: از دشنام خداهاي ما دست بردار و گر نه تو را و آنرا که بتو فرمان
براي آن گفتگو است، و طبرسی در مجمع نوشته است: إبن عبّاس گفته است چون « فَیَسُبُّوا اللّهَ » : میدهد دشنام میدهیم، اینکه آیه
اعراب گفتند: اي محمّد از بدگوئی خداهاي ما خودداري کن، و گر نه « إِنَّکُم وَ ما تَعبُدُونَ ... حَصَب جَهَنَّمَ » : اینکه آیه نازل شد
خداي تو را دشنام میدهیم، اینکه آیه نازل شد. و قتاده گفته است: مسلمین بتهاي اعراب را دشنام میدادند اینکه آیه نازل شد که
188- 164 -قرآن- 169 - 22 -قرآن- 136 - آنها مردمی نافهم هستند و ممکن است تلافی کنند پس ببتها دشنام ندهید. -قرآن- 1
ترجمه: اي مسلمانان 109 آن بتها که کافران پرستند دشنام ندهید که آنها بدشمنی به نادانی خدا را دشنام خواهند داد چه ما
بدینگونه کار هر مردمی را براي شان آراستهایم و [آفرینش آدمی را چنین کردهایم که با احساس و اندیشه خود میسنجد و کار
خود را از دید خود خوب میبیند و البتّه] زین پس بازگشت آنها بسوي پروردگارشان باشد و او از آنچه کردهاند آگاهشان کند
مجمع: کلبی و محمّد « وَ أَقسَ مُوا بِاللّه تا یَعمَهُونَ » [که خردمندانه بوده است یا بیخردانه]. جهت نزول: دو آیت صد و ده و یازده از
بن کعب قرظی گفتند که اعراب بپیغمبر عرض کردند: تو از موسی و عیسی و دیگران معجزه نقل میکنی، پس تو هم براي ما کوه
صفا را طلا کن و از مردههاي ما زنده نما تا بپرسیم که تو راست میگوئی یا دروغ، و ملائکه را حاضر کن تا براستی تو شهادت
-66- دهند، و سوگند یاد کردند که با اینکه معجزات مسلمان خواهند شد اینکه دو آیه براي اینکه گفتگو نازل شد. -قرآن- 43
84 ترجمه: 110 کافران سوگندهاي سخت بخدا یاد کنند که اگر نشانهي آسمانی براي شان آید البتّه بآن میگروند. اي - قرآن- 72
پیغمبر بپاسخ آنها بگو: همهي نشانهها به پیشگاه خداوندي است و شما [مسلمانان و خود آنان] آگاه نباشید که اگر نشانهي حق آید
ایشان مؤمن نمیشوند. و ما بسزاي سرسختی و بداندیشی آنان دل و [ صفحه 524 ] بینائیشان بگردانیم [که حق پذیر نشوند] چنانکه
109 « وَ لا تَسُبُّوا » : در نخستین بار آن را نپذیرفتند و رهاشان کنیم که با سرکشی و بداندیشی خود سرگردان بمانند. سخن مفسّرین
یعنی « انّ الشّرك اخفی من دبیب النّمل علی صفوانۀ سوداء فی لیلۀ ظلماء » مجمع: از امام صادق [ع] پرسیدند از معنی اینکه حدیث
مشرك شدن گاهی بقدري پنهان و نامعلوم است چنانکه رد مورچه در شب تار بر سنگ سیاه، آن حضرت فرمود: مسلمانان بتهاي
که از جهت دشنام بتها موجب دشنام « لا تَسُبُّوا الَّذِینَ » کافران را دشنام میدادند، آنها هم خدا را دشنام میدادند، و اینکه آیه نازل شد
430 فخر: چون معلوم است که اعراب معتقد بخدا بودهاند و بت را - 32 -قرآن- 405 - خدا نشوند تا ندانسته کافر شوند. -قرآن- 15
شفیع، و میانجی نزد خدا میدانستهاند پس دشنام آنها چه طور تصور میشود! جواب آن- است که ممکن است مقصود آن کسان
باشند که معتقد بخدا نبودهاند، و ممکن است بواسطهي دشنام ببتها تلافی میکردند و بپیغمبر دشنام میدادند و دشنام بپیغمبر، دشنام
إِن الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ » بخدا نامیده شده است، چنانکه بیعت با آن حضرت بیعت با خدا نامیده شده است در اینکه آیه
صفحه 239 از 251
یعنی کسانی که خدا را « إِن الَّذِینَ یُؤذُونَ اللّهَ » یعنی آنها که با تو بیعت میکنند همانا با خدا بیعت میکنند، و در اینکه آیه « اللّهَ
میآزارند، و مقصود آزار پیغمبر است، که آزار آن حضرت آزار خدا نامیده شده است، احتمال سوّم براي دشنام بخدا آن است که
شاید بعضی از اعراب معتقد بودند: شیطانی محمّد را وادار میکند که مدّعی پیغمبري بشود، و آنرا خداي محمّد مینامیدند و دشنام
میدادند، و بعضی از مفسّرین گفتهاند: اینکه آیه میفهماند که نهی از منکر اگر موجب زیادي آن بشود حرام است و هم چنین امر
بمعروف اگر موجب ارتکاب منکر شود حرام است، چنانکه در اینکه جمله نهی از دشنام بتها شده است، چون اینکه دشنام که نهی
از منکر و جلوگیري از بتپرستی است موجب میشود که آنها کار زشت دیگر بکنند که دشنام بخدا باشد، و نیز از اینکه آیه
[ 639 [ صفحه 525 - 509 -قرآن- 602 - استفاده میشود که رهبران دین نباید بگفتگوهاي بیهوده مردم را مشغول کنند، -قرآن- 446
بلکه بجاي سخنان بد که موجب تحریک مردم و نتیجهي معکوس شود، باید بجمله- هاي مناسبتر گفته شود، تا نتیجهي مطلوب
فراهم شود و موجب نتایج سوء نباشد، مثل آنجا که در آیات دیگر بجاي دشنام ببتها گفته شده است: آیا چیزهاي بیسود و زیان را
میپرستید، که نتیجهي اینکه طور پرسش انصراف مردم از پرستش بتها است با اینکه موجب تحریک آنها هم نمیشوند. تفسیر عبده:
از عبد اللّه عمر نقل شده است که پیغمبر فرمود: یکی از گناهان بزرگ دشنام بپدر و مادر است، مردم عرض کردند مگر ممکن
است کسی پدر و مادر- خود را دشنام دهد! فرمود: چون پدر و مادر کسی را دشنام دهند موجب میشود که او هم پدر و مادرشان
109 مجمع: [عدو] با ضم عین و دال و تشدید واو قرائت کردهاند، و « عَدواً » . را دشنام دهند، پس خود وسیلهي دشنام آنها شدهاند
109 مجمع: اینکه جمله « کَذلِکَ زَیَّنّا لِکُل أُمَّۀٍ عَمَلَهُم » 9- با فتح عین و سکون دال و تخفیف واو تلفّظ کردهاند. -قرآن- 1 « عدو » هم
1- حسن بصري و جبّائی گفتهاند: یعنی همان طور که کارهاي خوب شما را آراسته و با ارزش 48- را چند معنی کردهاند: -قرآن- 1
معین کردیم، مانند نیاز آوردن بخدا، و خودداري از دشنام بتها و موجبات نفرت و عداوت کفار با شما، همین طور براي ملّتهاي
یعنی کارهاي ایشان، آن اعمال و « عَمَلَهُم » پیش از شما کارهاي خوب آنها را آراسته و زیبا در نظرشان جلوه دادیم، و مقصود از
وظائفی است که باید عمل کنند و در اینکه ملزم بآن هستند. 2- یعنی براي هر ملّتی کاري مطابق امیال و خواستههاي آنها معیّن
کردیم، ولی درست و نادرست را هم بر آنها معلوم کردیم تا در همه چیز بخواسته- هاي خود عمل نکنند. و آنچه حق است و
درست بکار بندند و از نادرست بپرهیزند 3- با یادآوري و برشمردن سزا و جزاي اعمال براي هر کس و هر ملّتی نتیجهي کار خوب
345 فخر: بموجب - و بد او را معیّن کردیم و پاداش خوبیها را در نظرشان آراستیم چنانکه براي شما معیّن کردهایم. -قرآن- 333
اینکه جمله خداوند در نظر هر ملّتی کار آنها را آراسته و خوب [ صفحه 526 ] جلوه داده است، پس خداوند براي کافر کفرش را در
آرایش دادیم « زیّنا » نظرش خوب جلوه داده است و براي مؤمن ایمانش را، و بچند صورت اینکه معنی را جواب گفتهاند: 1- معنی
نیست، بلکه معنی آن است که آنها را بگذاشتیم و مهلت دادیم تا آنچه بنظرشان آرایش داشت و زیبا بود عمل کردند و کارهاي
بدشان در نظرشان پسند افتاد 2- یعنی شیطان را آزاد گذاردیم تا کارهاي بدشان را براي آنها خوب جلوه داد. 3- بگمان آنها
کارهاي زشت را ما براي شان زیبا کردهایم چنانکه می گفتند: خدا بما چنین دستور داده است، ولی اینکه جوابها درست نیست،
زیرا هر کار انسان در دنبالهي محرّك داخلی و جنبش درونی او است، و البتّه آن محرّك داخلی از جانب خدا و بآفرینش خداوند
پیدا میشود، پس هر گناه و کفر یا ایمان و عبادت. و همچنین کلیهي حرکات و سکنات انسان در دنبالهي آن است که خداوند در
دل آدمی آنرا آرایش داده است. تفسیر عبده: یعنی همانطور که تعصّب مشرکین براي بتهاشان وادار میکند که مرتکب هر خلاف و
عمل زشت بشوند، روش ما در آفرینش و خلقت انسان چنین است که آنچه عادت کردهاند و خوي پدر و مادريشان بوده است
دوست دارند و هم آنچه خود اختراع و رسم کردهاند چون وابستهي بآنها است چه از تقلید دیگران گرفته باشند یا با علم و استدلال
در هر صورت در نظرشان پسندیده است، پس زینت و جلوهي عمل مردم در نظرشان خواه بواسطهي انس و عادت و تقلید از
گذشتگان باشد، یا بواسطهي فکر و مصلحت خودشان باشد، در هر دو فرض نتیجهي عمل اختیاري است نه اجباري، و مقصود از
صفحه 240 از 251
اینکه که خدا ایمان و خیر را در دل بعضی آفرید و در دل دستهاي دیگر کفر و شرّ را، نه آن است که آنها از غرائز خلقی و جزء
سرشت و نهاد آدمی است، بلکه مقصود اینکه است که در نتیجهي آنچه خود میکنند اینکه زشتی و خوبی در نظرشان جلوهگر
میشود، و اگر در سرشت هر کس کفر و یا دیگر بدیها معین شده باشد بایستی کلیهي وسائل تربیتی از پیغمبر و کتاب و رهنما
همگی لغو و بیهوده باشد، و تفاوت میان مردم خوب و بد در اصل خلقت باشد مانند تفاوت [ صفحه 527 ] شیاطین و ملائکه، در
109 ، روح البیان: در تأویلات نجمیّه است: یعنی براي مردم نیکو رفتار « ثُم إِلی رَبِّهِم مَرجِعُهُم » . صورتی که چنین چیز متصوّر نیست
کارشانرا آراسته کردیم، و براي بدرفتاران هم کارشانرا جلوه دادیم تا بقدمهاي اینکه اعمال هر دو دسته راه خود را بپیمایند و برسند
به- جایگاه اصلی خود، یا بقدم صلاح طریق لطف و مرحمت حق را طی میکنند، و از فضل و احسان حق خبردار میشوند که خود
نیکوکار بودهاند. و یا با گامهاي مخالفت راه هلاکت و قهر یزدانی طی میکنند، و از عدل الهی و زیانکاري خود خبردار می- شوند
- چند معنی گفتهاند: 1 « عند » 110 فخر: در کلمهي «ِ إِنَّمَا الآیات عِندَ اللّه » 37- که چه قدر بدکار و زشت عمل بودهاند. -قرآن- 1
2- علم بنتیجهي اینکه آیات نزد خداوند 34- یعنی اینکه آیات مختص بقدرت خداوند است و از دیگري نمودار نمیشود. -قرآن- 1
است و مختص باو که فائدهي منظور از آنها حاصل میشود یا نه، و او میداند که اگر اینکه معجزات و آیات نمودار شد کافران مؤمن
-3 یعنی: هر گاه خدا بخواهد میتواند ایجاد «ِ وَ عِندَه مَفاتِح الغَیب » : در اینکه آیه « عند » میشوند یا نه و نظیر اینکه معنی است کلمهي
- مجمع: -قرآن- 272 -« وَ ما یُشعِرُکُم » یعنی ذخیرهي همه چیز نزد خدا است «ُ وَ إِن مِن شَیءٍ إِلّا عِندَنا خَزائِنُه » کند، نظیر اینکه آیه
487 مجاهد و إبن زید گفتهاند: روي سخن با کافران است، یعنی شما کافران از کجا معلوم - 426 -قرآن- 468 - -304 قرآن- 379
دارید که اگر آیت و معجزاتی نمودار شد، فرّاء و دیگران گفتهاند: مقصود مؤمنین است که میپنداشتند اگر آیتی برسد آنها
110 طبري: بعضی « أَنَّها إِذا جاءَت لا یُؤمِنُونَ » . مسلمان میشوند، از اینکه جهت گفته شده است که شما مؤمنین چه خبر دارید
خواندهاند، و مجاهد و إبن جریج چنین معنی کردهاند: اوّل روي سخن با کافران شده « إنّها » قاریهاي مکّه و بصره با کسر همزهي
است که شما از کجا میدانید اگر آیه رسید مؤمن میشوید آنگاه جمله آغاز شده است بتوصیف کافران که آنها مؤمن نمیشوند
[ 37 [ صفحه 528 - خواندهاند و گفتهاند روي سخن با مؤمنین است و -قرآن- 1 « أنّها » اگرچه آیه برسد. و بقیّهي قاریها با فتح همزهي
معنی اینکه است: اي مؤمنین شما خبر ندارید که اگر آیت و معجزه باشد باز هم آن کافران مؤمن نمیشنوند. فخر: چند مطلب در
در جملهي پیش براي استفهام است « ما » اینکه جملهها دارد که براي آسانی از یکدیگر جدا میکنیم: 1- ابو علی گفته است: کلمهي
با کسر همزه « انّها » و معنی اینکه است: چه خبر از ایمان آنها دارید! بر فرض آیتی برسد، مؤمن نمیشوند. 2- إبن کثیر و ابو عمرو
خواندهاند و اینکه قرائت خوب است و معنی چنین است: شما خبر ندارید که آنها چه خواهند کرد دوباره مطلب آغاز شده است:
قرائت کردهاند، و با اینکه قرائت دو معنی شده است: « أَنَّها » همانا اگر آیتی برسد مؤمن نمیشوند. 3- دیگر قاریها با فتح همزهي
یعنی شاید و امید است میباشد، پس چنین معنی میشود: شما نمیدانید، «ّ لعل » بمعنی « انّ » : اوّل- خلیل بن احمد نحوي گفته است
قرائت کرده است و اینکه « لعلّها » « انّها » شاید پس از آمدن آیه مؤمن نشوند، و زمخشري در کشّاف گفته است: ابی بن کعب بجاي
زیادي « لا » قرائت تقویت میکند اینکه معنی که خلیل گفته است. معنی دوّم که خلیل ضعیف پنداشته است، آن است که کلمهي
وصله باشد و چنین معنی شود: شما چه می- دانید که اگر آیتی آید آنها مؤمن میشوند، و استعمال لاي زیادي در شعر و قرآن زیاد
با یاء خواندهاند، و معنی آن است که آنها مؤمن نمیشوند، و اینکه قرائت بهتر است چون با جملهي « لا یُؤمِنُونَ » است، 4- جملهي
جلو سازگارتر است که معنی چنین باشد: شما مؤمنین چه میدانید، شاید اگر آیه بیاید باز هم آنها مؤمن نشوند، و حمزه و إبن عامر
با تاء خواندهاند، و معنی اینکه است که شما مؤمن نمیشوید. و مقصود آنهائی هستند که سوگند یاد کردند: اگر آیتی آمد ما مؤمن
وَ ما » میشویم و زمینهي سخن عوض شده از گفتگوي غایب بخطاب، و روي سخن با حاضرین شد، و مجاهد و إبن زید گفتهاند: از
1473 کی بشما - 931 -قرآن- 1454 - 268 -قرآن- 915 - روي سخن با کافران است، و مجاهد چنین معنی کرده: -قرآن- 259 « یُشعِرُکُم
صفحه 241 از 251
111 مجمع: در مقصود از اینکه جمله دو قول است: 1- چون « وَ نُقَلِّب أَفئِدَتَهُم » ! خبر داده است که اگر آیتی آمد شما مؤمن میشوید
30 [ صفحه 529 ] مؤمن نمیشوند دل و چشمشان را روي آتش جهنّم وارونه میداریم، 2- دل و چشم- شان را بحیرت و - -قرآن- 1
سرگردانی بر میگردانیم. فخر: یعنی چون آن آیات که خود خواستهاند برسد، آنها میفهمند که اینکه آیات علامت درست و کامل
است بر راستی پیغمبر، ولی چون دلها و چشمها از قضاوت صحیح کند و منحرف شده است، بکفر خود باقی میمانند و از اینکه
آیات استفاده نمیکنند. تفسیر عبده: یعنی شما نمیدانید که چون آیتی برسد، دلهاي آنها بافکار و تأویلات زیر و زبر میشود و
111 « کَما لَم یُؤمِنُوا بِه أَوَّلَ مَرَّةٍ » . چشمهاشان در توهّم و خیالات دور میزند همانطور که از اوّل آنچه دیدهاند و شنیدهاند نپذیرفتهاند
مجمع: بعضی گفتهاند: یعنی ایمان به- پیغمبر نیاوردند، بعضی گفتند: یعنی مؤمن بقرآن نشدند، و مقصود از اوّل مرّة عالم دنیا است
و معنی آن متمّم جملهي جلو است باین طور که دل و چشم آنها را بر آتش جهنّم زیر و زبر میکنیم همان طور که آنها در مرتبهي
قبل از اینکه که در دنیا بودند مؤمن نشدند، ما هم اینجا سزاي آنها را میدهیم که دل و چشمشانرا بر آتش زیر و زبر میکنیم، و
بعضی گفتهاند: یعنی اگر آنها را بدنیا برگردانیم باز هم مؤمن نمیشوند چنانکه در آن دوره که بودند مؤمن نشدند، و مجاهد و إبن
وَ» 45- عبّاس گفتهاند: یعنی شما چه میدانید، اگر آیتی برسد آنها مؤمن نمیشوند، چنانکه مرتبهي اوّل مؤمن نشدند. -قرآن- 1
111 فخر: جبّائی گفته است: یعنی جلوگیر از خواستههاشان نمیشویم، و زود هلاك نمیکنیم آنها را که از کفر و شرك « نَذَرُهُم
16 روح البیان: جهت اینکه گفته شده - عاجز شوند بلکه مهلت می- دهیم که آنچه باختیار و میل خود میخواهند بکنند. -قرآن- 1
است: آنها را در حیرت و سرگردانی میگذاریم آن است که استعداد و لیاقت خود را نابود کردهاند و از حق رو گردان شده- اند، و
البتّه اگر دل بحق و حقیقت میداشتند بدین صورت در نمیآمدند، پس لطف [ صفحه 530 ] حق در دل سنگ آنها راه نداشته است
شاید علاوه بر راهنمائی مردم آن روز مقصود اینکه باشد که با « وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ تا آخر » که چنین شدهاند. سخن ما: 1- آیت اوّل
هر دسته و ملت مخالف خود که انسان رو برو می- شود نباید با بیخردي و تعصب آنها را بیازارد که موجب عداوت و تشدید
ممکن است براي تثبیت همین مطلب باشد که آنچه آن دیگري فکر و کار دارد براي « کَ ذلِکَ زَیَّنّا » مخالفت- شود، و جملهي
خودش پسندیده است و معارضه و آزار، کسی را اصلاح نمیکند و از کار و فکرش باز نمیدارد و نتیجهي زشت و زیبائی هر کس
شاید اشاره باشد بیک « وَ نُقَلِّب أَفئِدَتَهُم تا آخر » 2- آیت آخر 316- 53 -قرآن- 297 - در عالم دیگر برایش نمودار میشود. -قرآن- 26
میل عمومی بشر که اگر آدمی در فکر و عمل خود بسوئی متوجه شد و چیزي را انتخاب کرد بر خود او و رهبران او بسیار دشوار
است که بتوانند آن مسیر و روش کار را عوض کنند، یک مثل و نمونهي کوچک: متجاوز از بیست سال است وزارت بهداري از
خزانهي حمّام جلوگیري میکند، در اینکه عمل دولت، حمّامیها و مردم بانواع و اقسام مبارزه کردهاند، تا اینکه با سختی خزانهها را
بستند، آخرین مبارزه باین صورت شد که در روزهاي تعطیل چون بازرسها موظّف برسیدگی نیستند در بند کوچکی از جلو خزانه
باز می- کنند، تا هر کس مایل بخزانه باشد آنجا برود در یکی از اینکه روزهاي تعطیل یک نفر که عمر زیاد نداشته و مستخدم
دولتی و تحصیل کرده شمرده میشده بموجب خوي کهن سال پدر مادري بخزانه رفته است و چون بواسطه بسته بودن جلو بخار آن
زیاد است بیچاره خود را نابود کرده است، و اگر به خوي و روش مردم دقیق شویم همه روزه هزاران نمونه از آن را میبینیم که
مردم تحصیل کرده و باسواد هم از اینکه میل نفسانی و گرفتاري بعادت و تقلید بدور نیستند و هزاران زیان مادي و معنوي را بر خود
[ 42 [ صفحه 531 - هموار میکنند چون از عادت و تقلید خود نمیخواهند دست بردارند. -قرآن- 14
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 111 تا 113
وَ لَو أَنَّنا نَزَّلنا إِلَیهِم المَلائِکَ ۀَ وَ کَلَّمَهُم المَوتی وَ حَشَرنا عَلَیهِم کُل شَیءٍ قُبُلًا ما کانُوا لِیُؤمِنُوا إِلاّ أَن یَشاءَ اللّه وَ لکِن أَکثَرَهُم یَجهَلُونَ
111 ] وَ کَ ذلِکَ جَعَلنا لِکُل نَبِیٍّ عَدُ  وا شَیاطِینَ الإِنس وَ الجِن یُوحِی بَعضُ هُم إِلی بَعض زُخرُفَ القَول غُرُوراً وَ لَو شاءَ رَبُّکَ ما فَعَلُوهُ ]
صفحه 242 از 251
539- فَذَرهُم وَ ما یَفتَرُونَ [ 112 ] وَ لِتَصغی إِلَیه أَفئِدَةُ الَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ بِالآخِرَةِ وَ لِیَرضَوه وَ لِیَقتَرِفُوا ما هُم مُقتَرِفُونَ [ 113 ] -قرآن- 1
معنی لغات: حشرنا- از مصدر حشر بمعنی فراهم کردن مردم، از وطن بیرون کردن از جائی بجائی منتقل کردن. قبلا- جلو و اوّل
زمان، پائین و اصل کوه رو برو و مواجه، زخرف طلا، زیبائی هر چیز، و سخن بیهوده، انواع گیاه زمین، لتصغی از مصدر صغو بفتح
بمعنی میل و توجّه کردن، لیقترفوا- از مصدر اقتراف بمعنی بچنگ آوردن و مرتکب گناه شدن. ترجمه: و [اینکه کافران چنان
بداندیش بوند] که اگر فرشتگان بسوي- شان فرو فرستیم و مردگان با آنان سخن گویند و هر چیز گذشته را بر سرشان فراهم کنیم
آمادهي پذیرش حق نیستند مگر سرنوشت خدا باشد ولی بیشترشان نادان بوند. و به اینکه گونه 113 [سرسختی کافران با پیغمبر]
دشمنانی از دیو و آدمی براي هر پیغمبر درست کردیم که هر یک شان بگول زدن و سخنانی دلفریب بنهانی با دیگري شان
میگفت [و وادار بدشمنی میکرد] و اگر پروردگار تو بسرنوشت کرده بود نه چنین میکردند. پس اینکه کافران را هم با دروغ
شان بخود گذار، 114 تا همانا آن کسان که رستاخیز باور ندارند دلدادهي آن گونه سخنان بوند و آن را بپسندند و سرگرم آن
-112 مجمع: از اهل بیت روایت شده است: یعنی مگر خداي بخواهد «ُ إِلّا أَن یَشاءَ اللّه » : باشند که بچنگ میآورند. سخن مفسّرین
42 [ صفحه 532 ] نمیپذیرند. فخر: ظاهر اینکه جمله میفهماند که - مجبورشان کند بر اسلام و گر نه با میل خود اسلام -قرآن- 15
خداوند نخواسته است آنها مؤمن شوند. و ممکن است باین صورت تعبیر کنیم که خداوند از همه میخواهد که باختیار خود مؤمن
باشند، و از هیچکس ایمان اجباري نخواسته است، پس معنی جمله- چنین است که بمیل خود و خواست اختیاري خدا مؤمن
112 مجمع: یعنی جاهل بقدرت خداوند هستند و بعضی گفتهاند: « وَ لکِن أَکثَرَهُم یَجهَلُونَ » . نمیشوند، مگر بخواست اجباري خداوند
یعنی جاهل هستند که هر معجزهاي برسد باز هم مؤمن نمی- شوند، و دیگران گفتهاند: یعنی نمیدانند چه چیز مطالبه کنند و
37 تفسیر عبده: بعضی مفسّرین - مصلحت در چه چیز است و چیزهاي بیهوده و لغو میخواهند و سخن جاهلان میگویند. -قرآن- 1
معتقد شدهاند که مقصود مؤمنین هستند که نمیدانند اینکه کافران بهیچ رو مؤمن نمیشوند و آرزو دارند آیات برسد که موجب
113 تفسیر عبده: عکرمه و سدّي گفتهاند: شیاطین انس آنها هستند «ِّ جَعَلنا لِکُل نَبِیٍّ عَدُ  وا شَیاطِینَ الإِنس وَ الجِن » . ایمان آنها بشود
که مردم را گمراه میکنند و شیاطین جن آنها که جنّیان را گول میزنند و هر دو دسته از نسل ابلیس هستند، از مجاهد، و قتاده و
حسن بصري نقل شده است: آدمها شیطان دارند و جن هم شیطان دارد و إبن عبّاس گفته است: هر متکبّر متجاوز نافرمان شیطان
است خواه آدمی باشد یا جنّی. و معنی جمله اینکه است که ما براي هر پیغمبري دشمنی از شیطان انس و جن قرار دادیم، و مقصود
از اینکه قرار دادن اینکه است که سرنوشت خداوند بر مردم اینکه چنین است که افراد سرکش نافرمان متعصّب بموجب جمود و
بدخوئی خود پیوسته دشمن هستند با هر کس که براه حق و حقیقت آنها را دعوت کند. و همین طور است رسم همهي مردمی که
با یکدیگر تضادّ منافع دارند، و یکی بر خلاف دیگري تبلیغ می- کند، ولی نسبت دشمنی بآن طرف داده میشود که با حق معارضه
69 [ صفحه 533 ] طرف خود تبلیغ میکند و آن که براه راست میرود و مردم را میبرد نمیشود - میکند و بر خلاف -قرآن- 1
نسبت دشمنی باو داد، چون او خیر خواه است و صلاح طرف خود را میخواهد و البتّه همه مردم منحرف از حق و کج اندیش،
دشمن و معارض با رهبران بحق و موذي دوستان حقیقت نیستند و فقطّ آنهائی دشمن حق و مؤذي رهبران آن هستند که جاه طلبی و
مال دوستی چشم و گوش آنها را کر و کور کرده است، و مثل درندگان و سگان شکاري بخونخواري و آزار خوي گرفتهاند، و
همین دسته مردم هستند که شیطانند و مفسد دیگران چه از انس ظاهر یا از جن مخفی و باطنی باشند، و جهت اینکه اشخاص بدذات
و شرور با نیکان و مردم خیرخواه دشمنی دارند، همان است که علماي اجتماع، سنّت تنازع بقا مینامند، و بجنگ و کشتار و عاقبت
بانتخاب انسب خاتمه میشود، که حق و حقیقت و آنچه بهتر و برتر است باقی میماند، و آنچه باطل است و بیهوده نابود میشود،
یُوحِی » 1013- قرآن- 920 - .«ِ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذهَب جُفاءً وَ أَمّا ما یَنفَع النّاسَ فَیَمکُث فِی الَأرض » : چنانکه در سورهي رعد فرموده است
113 عبده: یعنی از طریق پوشیده و مرموز و سریع، اشاره مانند، با کلماتی که عیبش پوشیده است و ظاهرش « بَعضُ هُم تا آخر آیه
صفحه 243 از 251
19 کلید فهم قرآن ص 85 : اینکه آیه از متشابهاتی - آراسته است، میفریبند، و از حقیقت بباطل و موهوم متوجّه میکند. -قرآن- 1
است که بظاهر میفهماند: خدا شیطان آفریده تا مردم را گمراه کند پس آدمی در گناهکاري باختیار خود نیست و البتّه براي فهم
وَ ما أُبَرِّئ نَفسِی إِن النَّفسَ لَأَمّارَةٌ » اینکه آیه بایستی بآن آیات مراجعه کرد که معنی آن روشن است و از محکمات است مثل
هَل أُنَبِّئُکُم عَلی مَن تَنَزَّل الشَّیاطِین تَنَزَّل عَلی » که میفهماند نفس بدخوي آدمی او را وادار ببدي میکند و مثل اینکه آیه « بِالسُّوءِ
-281- 10 ه. -قرآن- 215 که میفهماند شیطان با مردم گناهکار و دروغگو سر و کار دارد. ج 19 شعراء آیت 221 «ٍ کُل أَفّاك أَثِیم
113 فخر: قاضی گفته است: اینکه جمله وسیلهي تخویف و تهدید سخت است براي کافران و نوید و « فَذَرهُم » 463- قرآن- 365
12 [ صفحه 534 ] دل پیغمبر است که مخالفینش گرفتار خواهند شد و - امیدواري است براي مؤمنین، و هم موجب آرامش -قرآن- 1
114 فخر: جبّائی گفته است مقصود از اینکه چند « وَ لِتَصغی إِلَیه تا آخر » . در برابر صبر و زحمت، مزدش بیش و ثوابش افزون میشود
جمله فرمان است بظاهر و منع و تهدید است در معنی و نتیجه اینکه است: کافران گوش فرا دهند و بپسندند و آنچه میخواهند بکنند
تا بعاقبت بد کار خود گرفتار شوند، کعبی گفته است: لام بمعنی عاقبت و نتیجه است و معنی اینکه است که نتیجهي بدي کار و
فکر اینکه است که بهر سخن گوش فرا دهند و بپسندند و آنچه میخواهند بکنند، و ابو مسلم گفته است: اینکه جملهها علّت است
و نتیجه چنین است: بیکدگر سخنان آراسته بباطل الهام می- کنند تا مردم بیایمان «ِ یُوحِی بَعضُ هُم إِلی بَعض زُخرُفَ القَول » براي
550 سخن ما: در هر سه آیه کفر و دین مردم وابسته بسر نوشت - 22 -قرآن- 500 - بشنوند و بپذیرند و آنچه بخواهند بکنند. -قرآن- 1
وَ لِتَصغی تا » و مشیّت و خواست خداوند شده است، البتّه در دو آیت جلو تصریح باین مطلب شده است و در آیت آخر جملهي
میفهماند که ارادهي خدا حادث و پدیده «ُ إِلّا أَن یَشاءَ اللّه » بطور اشاره فهمانده شده است، در مجمع البیان نوشته است: جملهي « آخر
همین است که آنها با اینکه وسائل مؤمن نمیشوند مگر حادثهي دیگري نمودار « الّا » است که گاه هست و گاه نیست، چون معنی
شود که خواست و ارادهي خداوند است البتّه اینکه درست نیست که در اصل آفرینش و پدید آرندهي جهان تغییر و شدن و نشدن
توهّم شود. پس بایستی بگوئیم: کلیهي آفرینش و خلقت خواه کهکشانها و کرات آسمانی باشند یا کوهها و دریاهاي زمین و یا
یک پشه و یک سلول همگی یک نموداري از قدرت لا یزال هستند که پیوسته در تغییر و تبدیل هستند، البتّه اینکه تغییر در آن
بزرگها در چندین میلیونها سال انجام میشود و در کوچکها زودتر تا پشه و سلول و یک میکرب که در آنی موجود و نابود میشود، و
معلوم است که اینکه تغییر و پیدایش صورتی و شکلی پس از نابود شدن یک صورت و شکل دیگر است که بموجب همان قدرت
308 [ صفحه 535 ] بود، پس ممکن - 195 -قرآن- 281 - لا یزال و در فرمان او براي همیشه هست و بوده است و خواهد -قرآن- 183
نیست چیزي از آفرینش کم یا افزوده شود، چون مرز و حدّي براي عالم نیست و آفرینش پایان ندارد و آفریننده تعدّد ندارد که از
آن یک باین یک کم و زیاد شود و برود و بیاید، بنابراین آن قدرت لا یزال کم و زیاد و حدوث و پیدایش ندارد که هر چه اینگونه
عوارض تصوّر شود نقص در قدرت است، و آنچه بکلمه مشیّت، و اراده و خواستن و نخواستن در قرآن و یا حدیث دیده میشود
مقصود آن است که مگر ایمان کافران در ارادهي خدا و «ُ إِلّا أَن یَشاءَ اللّه » براي مردم است، و نموداري در نظر انسان، و جملهي
سرنوشت و تقدیر لا یزال بوده باشد تا ممکن شود که در آینده آنرا ببینند و مکشوف شود که مشیّت و اراده بر ایمان آنها بوده است
و گر نه بیارادهي حق و سرنوشت ابدي آنها مؤمن نمیشوند، و جهت اینکه طور تعبیر شاید اینکه باشد که باین اظهارات و معجزه
خواستن آنها نباید مغرور شد زیرا که اینکه کافران خود را از حقیقت محروم میدارند و از قدم اوّل پی حق نرفتهاند که اینکه بهانه
جوئیها را میکنند و تسلیم بحق و حقیقت نمیشوند مگر سرنوشت اصلی آنها و مشیّت حق نسبت بآنها ایمان باشد که در آینده تغییر
517- حالت بدهند و مؤمن شوند. -قرآن- 490
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 114 تا 115
صفحه 244 از 251
أَ فَغَیرَ اللّه أَبتَغِی حَکَماً وَ هُوَ الَّذِي أَنزَلَ إِلَیکُم الکِتابَ مُفَصَّلاً وَ الَّذِینَ آتَیناهُم الکِتابَ یَعلَمُونَ أَنَّه مُنَزَّل مِن رَبِّکَ بِالحَق فَلا تَکُونَنَّ
341 معنی لغات: حکم- - مِنَ المُمتَرِینَ [ 114 ] وَ تَمَّت کَلِمَ ۀُ رَبِّکَ صِدقاً وَ عَدلًا لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِه وَ هُوَ السَّمِیع العَلِیم [ 115 ] -قرآن- 1
آنکه حکمش روان است و فصل خصومت میکند، مف ّ ص لا از مصدر تفصیل بمعنی بیان کردن و روشن نمودن کلام، چیزیرا
بقسمتهاي جدا و متمایز از هم تقسیم کردن. ممترین- از مصدر امتراء بمعنی شک کردن. ترجمه: [و تو باین بیدینان بگو:] 115 آیا
جز خدا داوري بجویم با اینکه او کسی است که قرآن را نمودار و جدا جدا براي شما فرستاد. البتّه کسانی که بآنان کتاب آسمانی
دادیم دانند که قرآن ز سوي پروردگار تو بدرستی و استواري فرود [ صفحه 536 ] آمده. پس اي آدمی چو دیگران در آن دو دل
مباش 116 که سخن پروردگار تو پر است از درستی و راستی که بهیچ روي کسی سخن او دگرگون نتواند کرد او شنوا است و دانا.
115 مجمع: حکم با حاکم بیک معنی است با اینکه تفاوت که حکم آن کس است که شایسته است « أَبتَغِی حَکَماً » : سخن مفسّرین
نزدش بحکومت بروند، ولی حاکم ممکن است نالایق باشد. ابو الفتوح نوشته است: معنی آیه تقریع و ملامت ایشان است بر آنکه
115 ابو الفتوح: یعنی « مُفَصَّلًا » 34- توقّع کردند رسول علیه السّلام با ایشان بسازد و بر حکمی که ایشان کنند رضا دهد. -قرآن- 15
مشروح است که در آن اشتباه نمیشود، و لغز و معمی نیست، معانی مفصّل با دلائل ملخّص آورده شده است، و بعضی گفتهاند: -
13 یعنی در آن فرق است میان راست و دروغ و حسن بصري گفته است: یعنی در آن گفته شده است: تفصیل حلال و - قرآن- 1
مجمع البیان: یعنی علماي یهود و مسیحی « وَ الَّذِینَ آتَیناهُم الکِتابَ » . حرام و راه راست و گمراهی و کفر و ایمان و شرایع و احکام
- که بدین خود مؤمن و پارسا هستند. عطا گفته است: یعنی بزرگان اصحاب پیغمبر و اصحاب بدر که اهل قرآن هستند. -قرآن- 1
فَلا » 22- 115 مجمع: إبن عامر و حفص با تشدید خواندهاند و دیگران با تخفیف زاي قرائت کردهاند: -قرآن- 1 «ٌ أَنَّه مُنَزَّل » 38
115 مجمع: خطاب و روي سخن با پیغمبر است، و مقصود مردم است که در شک و دو دلی نباشند، و بعضی « تَکُونَن مِنَ المُمتَرِینَ
39 مقصود - گفتهاند: روي سخن با امّت و هر شنونده است، یعنی اي انسان که میشنوي شک مکن، ابو مسلم گفته است: -قرآن- 1
خطاب پیغمبر است براي شرح صدر و زیادي یقین و آرامش دل آن حضرت. فخر: یعنی تردید نکن که اهل کتاب میدانند قرآن از
جانب خدا است، و ممکن است مقصود اینکه باشد که چون دلائل پیغمبري نمودار شد بر هیچ فردي جایز نیست که شک کند و دو
116 مجمع: یعنی قرآن کامل شد بطوري که کسی را نرسد بر آن بیفزاید و یا بکاهد، « وَ تَمَّت کَلِمَۀُ رَبِّکَ » [ دل باشد. [ صفحه 537
و اینکه قول قتاده و دیگران است، بعضی گفتهاند: یعنی بتدریج نازل شد تا کامل شد بمقتضاي حکمت و مصلحت روز، و ابو مسلم
و بعضی گفتهاند: یعنی « وَ کَلِمَۀُ اللّه هِیَ العُلیا » 31 مقصود دین خدا است که کامل شده است، مثل اینکه آیه - گفته است: -قرآن- 1
101 ابو - بصورت جمع خواندهاند. -قرآن- 66 « کلمات » خوانده و بقیّهي قاریها « کلمۀ » حجّت خدا بر خلق تمام است، قاریهاي عراق
الفتوح: نوشته است: مراد بکلمه و کلمات وعد است و وعید که خداي تعالی کرد که بثواب و عقاب که در آن تغییر و تبدیل نباشد.
تأویلات: یعنی فرمان ازلی خداوند کامل و تمام است در آنچه حکم کرده است و سرنوشت هر کس را معیّن نموده است که کافر
باشد یا مؤمن شود، با کسی دوست باشد یا دشمن و آن قطعی است و راست و مطابق با آنچه در آینده نمودار خواهد شد بموجب
استعداد هر کس باندازهي حال او با کمال عدالت و تناسب که خلاف در آن راه ندارد. فخر: در معنی اینکه جمله چند احتمال
است: 1- یعنی کافی و وافی است بآنچه تا قیامت مردم محتاج هستند، هم از نیازمندیهاي علمی و هم عملی. 2- در ازل حکم
خداوند ثابت است و پیدایش و دگرگونی در آن نیست، پس آنچه صادر شده است تمام است و زیادي بر آن ممتنع، و همین معنی
116 مجمع: مقصود از « صِدقاً وَ عَدلًا » .« جف القلم بما هو کائن الی یوم القیامۀ » مقصود پیغمبر است، در اینکه فرمودهي آن حضرت
116 «ِ لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِه » 19- صدق اخبار قرآن است که دروغ در آن راه ندارد، و عدل یعنی: احکام و مقررّات قرآن. -قرآن- 1
مجمع: قتاده گفته است: یعنی کس نتواند حکم خدا را دگرگون کند، و اگرچه تغییر بلفظ ممکن است مانند تورات و انجیل که
یهودي و مسیحی کرد ولی آن گونه عمل از ارزش اصلی کم نمیکند، و بعضی فرمان خدا و دستور دین معنی کردهاند، مانند
صفحه 245 از 251
یعنی آنها نزد شما خوار و « 30 [ صفحه 538 ] عندکم استحللتم فروجهن بکلمۀ اللّه - انّهن عوان -قرآن- 1 » فرمودهي پیغمبر براي زنها
بیچاره هستند که بحکم خدا آمیزش با ایشان را برخود حلال کردید، و بعضی گفتهاند: مقصود عقاب و آزار خداوند است، که
دگرگون نمیشود، و دیگري گفته است: یعنی قرآن محفوظ از تغییر است، و نمیتوان کلمات را باحکام معنی کرد، چون قابل نسخ
بوده است. : براي اینکه جمله چند معنی محتمل است: 26 - چون کافران بر بطلان قرآن کوشش میکردند که با هر زبان و بیان
ممکن شود جلو حق و درستی آنرا ببندند معنی اینکه جمله چنین است که قرآن تمامتر و کاملتر معجزه و شاهد صدق بر درستی و
راستی پیغمبر [ص] است و هیچ تغییر و تردید در آن راه ندارد و کوشش مخالفین بآن اثر ندارد چون دلالت و رهبري قرآن ظاهر
است و قوي و با جلوه و پایدار 2- یعنی کسی نمیتواند آنرا تحریف کند و جاي جملهها را عوض نماید، چنانکه در قرآن گفته شده
لَو کانَ مِن عِندِ غَیرِ اللّه لَوَجَ دُوا فِیهِ » -3 یعنی: اختلاف و تناقض در آن نیست چنانکه در آیت دیگر است « وَ إِنّا لَه لَحافِظُونَ » است
یعنی اگر قرآن از جانب خدا نبود، اختلاف در آن بسیار بود، 4- یعنی احکام خداوند قابل تبدیل نیست چون ازلی « اختِلافاً کَثِیراً
است، و البتّه آنچه در بینهایت بوده است تغییر پذیر نیست، و اینکه معنی یکی از اصول معتبر در اثبات جبر است، چون پس از حکم
بر زید بشقاوت و بر عمرو بسعادت و اظهار اینکه کلمات خدا تغییرپذیر نیست پس ممکن نیست بدبخت خوشبخت شود، و
یعنی خوشبخت در شکم مادر خوشبخت « السّعید من سعد فی بطن امّه و الشّقی من شقی فی بطن امّه » خوشبخت بدبخت گردد، که
1288 [ صفحه 539 ] سخن ما: آیت - 716 -پاورقی- 1286 - 567 -قرآن- 643 - قرآن- 538 - «1«26». بوده است و بدبخت هم از آنجا
اول بوسیلهي دستور پیغمبر شاید براي رهبري عموم مردم باشد که چون خداوند علم و کتاب و وسیلهي پیدا کردن راه صلاح و
فساد را، در اختیار انسان گذاشت، نباید پی چیز دیگر برود و در کار خود شاك و مردد باشد، و حکومت غیر خدا یعنی تسلیم شدن
و دنبال رفتن بغیر آنچه خدا رهنمائی کرده و وسیلهي خوشبختی و آسایش قرار داده است، و اگر در اخلاق مردم دقت کنیم
اشخاص متخلّف از اینکه دستور زیاد میبینیم که با بودن وسائل کار، بسلیقهي کج خود راه برخلاف عقل و دین و عموم عقلا پیش
شاید براي تأکید و تثبیت مطلب اوّل باشد که « وَ الَّذِینَ آتَیناهُم الکِتابَ » میگیرند و سبب بدبختی خود و دیگران میشوند، 2- جملهي
مردم کتابخوانده و تحصیل کرده میدانند راههاي حق و درست را و بایستی گفتار و کردار آنها را دنبال کرد و آن که خود اطّلاع
ندارد، نباید با محرومیت برگذار کند بلکه براه راست دیگران برود، 3- جمله و لا تکن من الممترین شاید بوسیلهي خطاب بپیغمبر
براي تربیت مردم است که با بودن وسایل راهنمائی و کتاب و علم نباید انسان در کار زندگی مادي و معنوي خود شاك و دو دل
میفهماند که آنچه بموجب طبیعت و نهاد فطري بشر براي او لازم است « وَ تَمَّت کَلِمَۀُ تا آخر » 4- آیت دوم 653- باشد. -قرآن- 616
- با درستی و راستی معین شده است و اینکه انحراف و کج- اندیشی مردم مولود بیخردي و سوء رفتار خودشان است. -قرآن- 15
[ 35 پایان [ صفحه 540