گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
غزليات
غزل شمارهٔ ۵۹۴۳


ازان گشاده جبین جام پر شراب گرفتم
عجب هلال تمامی ز آفتاب گرفتم
به خواب دامن آن زلف بی حجاب گرفتم
عنان دولت بیدار را به خواب گرفتم
به چشم بندی شرم و حجاب عشق چه سازم؟
گرفتم این که ز رخسار او نقاب گرفتم
نشد ز دولت بیدار رزق اهل سعادت
تمتعی که ازان چشم نیمخواب گرفتم
به من چگونه رسد پیچ و تاب موی در آتش؟
که من ز موی میان مشق پیچ و تاب گرفتم
ز گریه عاقبت کار گل فتاد به چشمم
ز گل گلاب کشیدم، گل از گلاب گرفتم
به نبض چشمه حیوان رسید دست امیدم
اگر ز صدق طلب دامن سراب گرفتم
نشد چو تیر خطا، آفرین نصیب غزالم
زنافه گر چه زمین را به مشک ناب گرفتم
به روی من در امید هر که بست ز مردم
من از گشایش توفیق فتح باب گرفتم
گزیدن لب افسوس بود نقل شرابم
ز دست هر که درین انجمن شراب گرفتم
به نارسایی من رهرو این بساط ندارد
فتاد پیش زمن، هر که را به خواب گرفتم
هزار غوطه زدم چون صدف به بحر خجالت
به یک دو قطره که من صائب از سحاب گرفتم