گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
غزليات
غزل شمارهٔ ۶۱۱۹


پیش خونم شعله آتش سپر انداخته است
تیغ شاخ زعفران گردد ز رنگ خون من
ریشه خون من و جوهر به هم پیچیده است
کی ز تیغش می رود داغ پلنگ خون من؟
این سیاهی بر بیاض گردن او خال نیست
گردنش شد داغدار از دست رنگ خون من
در مذاق خنجر او کار شکر می کند
از شکر شیرینی رغبت شرنگ خون من
می کنم لوح مزار خویش از سنگ فسان
تا مگر آید برون تیغش ز سنگ خون من
خون مظلومان نمی خوابد چو خون کوهکن
می درد پهلوی خسرو را پلنگ خون من
بر بیاض گردنش صائب اگر چشم افکنی
می توان دیدن در آن آیینه رنگ خون من
دامنش چون لاله گون گردد ز رنگ خون من؟
خاک می مالد به لب تیغش ز ننگ خون من
کیست غیر از داور محشر، که روز بازخواست
دامن او را برون آرد ز چنگ خون من
بس که داغ سینه سوز مهر، خونم را مکید
بر سفیدی می زند چون صبح، رنگ خون من
ارغوان زار تجلی گریه گرم من است
طور را یک لقمه می سازد نهنگ خون من!
می کشم خود را ازین غیرت که دست افکنده است
بر بیاض گردن آن شوخ، ننگ خون من