گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد سوم
اوضاع عمومی در عهد دوم



اشاره
87
عهد دوم
یا بهر تعبیري دیگر تعبیر شود، از دیانت و ،« حکومت » و بتعبیر اوسع ،« امارت » یا ،« سلطنت » یا ،« خلافت » یا ،« امامت » در دین اسلام
فقاهت جدا نیست و ارتقاء و اعتلاء شئون دینی و فقهی یا انخفاض و انحطاط آنها به آن بیارتباط نمیباشد بلکه تا حدي معلول
اوضاع و احوال دستگاه فرمانروایی و مولود علم و عمل و علاقه و، خلاصه، ایمان یا بیایمانی شخص زمام دار و فرمانروا است
تحقق نیافته «1» « حکومت مردم بر مردم » چنانکه اوضاع و احوال عمومی نیز بویژه در دورههایی که باصطلاح این عصر
______________________________
54 از 452
که در عصر ما مصطلح شده بمعنی معروف و بوضع متداول و معمول در این عصر، نتوانسته و نخواهد « حکومت مردم بر مردم » (1)
توانست، تأثیرات ناشایست و نادرست، یا دست کم، ناپسند و نامطلوب مردم را نسبت به اوضاع و احوال جاریه از میان ببرد چه این
که دستگاههاي حاکمه، که ازمۀ امور را در دست به اوضاع و احوال جاریه از میان ببرد چه این که دستگاههاي حاکمه، که ازمۀ
امور را در دست دارند و همۀ شئون اجتماع زیر نظر و تحت استیلاء و قدرت ایشان قرار دارد مجاري زندگانی را قبضه کرده و بر
همه چیز و همه کس و همه کار احاطۀ نظري و سلطه و استیلاء عملی یافتهاند هوي و هوس و مرض خود پسندي و غرض
خودخواهی را نیز، بیش یا کم، واجد هستند، میتوانند اوضاع محیط را به دلخواه خود چنان کنند که هر چه بخواهند انجام یابد و به
وسیلۀ قدرت و سلطۀ خود اوضاع و احوالی خوب یا بد، نافع و ضار، صالح یا فاسد، زیبا یا زشت بوجود آورند و هر امري را که دل
و مولود ارادة افراد مجتمع است در لفافۀ قانون و به نام خواست عمومی « مطلوب مردم » خواه و مطلوب خودشان باشد بعنوان این که
سرکوب کنند و نابود سازند و هم « مخالف با اراده و خواست مردم » ایجاد کنند و اطاعت را از مردم بخواهند و مخالف را بعنوان
حکومت » اگر قانون و معروفی را نخواهند بهمان نام و بهمان عنوان بیحقیقت و نادرست از میان بردارند و نامش را خواست ملت و
بگذارند. « مردم بر مردم
بمعنی متداول و مفهوم معروف و به طرز کامل آن، اگر به فرض محال عملی شدن آن امکان یابد « حکومت مردم بر مردم » بعلاوه
شاید از نظر اجتماعی و سیاسی و اقتصادي و، بالجمله، از لحاظ مصالح عمومی، مصلحتی در آن نباشد و بنظر چنان میرسد که
(قطع نظر از اعتقادات دینی) بهترین طرز عملی آن همانست که اسلام آن را خواسته و تا حدي، کم یا بیش، در زمان خلفاء
راشدین، و بخصوص در زمان بسیار کوتاه خلافت علی (ع) معمول گشته است. چه آن که اسلام از سویی، همۀ افراد بشر را: سیاه
باشند یا سفید، غنی باشند یا فقیر.. از جنبۀ حقوق در عرض هم قرار داده و قرشی و حبشی را در قانون یکسان دیده و شرقی و غربی
و جنوبی و شمالی را به اعتبار وظائف و تکالیف همانند شناخته و هیچ کس را از دیگري برتر نشمرده مگر به دانش و تقوي و فضل
و فضیلت معنوي و داشتن فضائل اخلاقی و پوشیده نیست که اتصاف افراد مجتمع باین اوصاف و کمالات تا چه پایه در همۀ شئون
زندگانی فردي و اجتماعی مؤثر و سودمند است و تا چه حد، مساوات و مواسات را در میان آنان بوجود میآورد و اجتماعی شایسته
میسازد و از سویی دیگر قانونی که به واسطۀ احتواء بر احکام جزئی و قواعد کلی و اشتمال بر تعیین کلیۀ تکالیف و وظائف کلیّۀ
افراد نسبت به کلیۀ افعال و اشیاء آن هم نسبت بعموم احوال و عناوین آنها چه عناوین اولیه و چه ثانویه، بر عموم امکنه و جمیع ازمنه
و در همۀ اعصار و امصار مختلف و متفاوت قابل انطباق و صالح براي اجراء است آورده و به اجتماع داده و آن را ثابت و غیر قابل
تغییر و تبدیل خواسته تا این که هر کس و ناکس و در هر وقت و بیوقت نتواند به هوي و هوس و از روي غرض و مرض به دلخواه
خود در آن تصرف کنند و به نفع خویش آن را تغییر دهند.
بوضع صحیح و طرز معقول، دو امر را ضامن حفظ این قانون « حکومت مردم بر مردم » جالب این که براي تحقیق معنی و حقیقت
الهی و پشتیبان اجراء کامل آن قرار داده است:
-1 ایمان به خدا و قانون و شریعت او و اعتقاد بروز جزا.
-2 امر بمعروف و نهی از منکر.
به وسیلۀ آن تحقق مییابد براي اینست که اگر روزي پیش آید که زمامداري « حکومت مردم بر مردم » امر دوم که حقیقت و روح
را ایمان و اعتقاد سست یا نابود باشد و بخواهد کاري را بر خلاف قانون ثابت الهی انجام دهد و اجتماع را به هوي و هوس و مرض
و غرض خویش از سلوك صراط مستقیم به کمال و سعادت، باز دارد یا به راهی کج برگرداند هر فردي از افراد جامعه بتواند از
روي ایمان و اعتقاد، مستقیم و بیواسطه، و با رعایت موازین مقرره و شرائط مقدره، از کار خلاف جلوگیري کند و تعدي و تجاوز
به حریم قانون را مانع گردد و از این راه به محافظت قانون و شریعت پردازد و اجراء صحیح آن را به راه اندازد و مصداق حقیقی
55 از 452
حکومت مردم را بر مردم محقق و حکومت فاسد و ناصالح را محکوم و مقید سازد.
پس در این حکومت، قانونی است ثابت که تغییر و تبدیل نباید در آن راه یابد و اختیار و انتخاب آن دین و قانون به میل و ارادة
خود افراد است و حافظ آن نیز خود مردم و مجري آن هم برقرار است تا آن را اقامه و اجراء کند نه این که بتواند به میل خود آن را
تبدیل و تغییر دهد.
36 ) روایتی از پیغمبر (ص) بدین عبارت نقل کرده است: ) « الفلسفۀ القرآنیه » عباس محمود عقاد مصري در کتاب
این روایت هم، چنانکه بر « اللّ تعالی
􀀀
اسمعوا و اطیعوا، و ان استعمل علیکم عبد حبشیّ کان رأسه زبیبۀ (هکذا؟) ما اقام فیکم کتاب ه »
اللّ العالم.
􀀀
اهلش روشن است به آن چه گفتیم اشاره و اشعار دارد. و ه
تحقیق و تنقیح این مطلب را که بسیار مهم و شایسته دقت و تعمق کامل است تهیۀ کتابی مفصل و مستقل در خور است. در این
پاورقی باید بر همین اشاره و اختصار اقتصار رود.
88
و مردم از چنگ فرمانروایی خودسر و خود خواه و خود پسند خلاص نگشتهاند، زاییده و نتاج همان اوضاع و احوال است.
89
از این رو اگر کسی بخواهد بر چگونگی وضع تفقه و اجتهاد در عهدي اطلاعی کامل به همرساند ناگزیر باید بر اوضاع و احوال
دستگاه حاکمه و بر طرز فکر و عمل و علاقه و ایمان کسی که در رأس دستگاه قرار یافته و زمام حکومت بر شئون دین و دنیاي
مردم را بدست گرفته و نفوذ و قدرت در اجتماع به همرسانده اطلاع و آگاهی پیدا کند.
90
این آگاهی و اطلاعست که هر چه کاملتر و وسیعتر و دقیقتر باشد باحث از ادوار فقه و ناظر در تحوّلاتی که آن را پیش آمده بهتر و
روشنتر بر منظور خود وقوف مییابد و به مطلوب خویش نائل میگردد و به علل بسط و قبض تفقّه و عوامل پیشرفت یا وقفه و
رکود، یا تأخّر و سقوط، یا انحراف و قصور، آن بیشتر آشنا و واقف میگردد.
از لحاظ چگونگی توضیح و تشریح و بحث و « عهد دوم » بنا به آن چه گفته شد به جا است که وضع تفقّه و چگونگی تحوّل آن در
تحقیق، به موازات بیان وضع حکومت و سلطنت یا خلافت که سازندة محیط و مؤثر در افراد و افکار است پیش برود پس نخست
اوضاع دستگاه حکومت و چگونگی حال حکمروایان و تأثیر آن در احوال عمومی یاد گردد و از آن پس بهمان گونه از تفصیل،
وضع فقه و فقیهان و طرز تفقه و اجتهاد ایشان آورده شود لیکن علاوه بر این که این تفصیل را مجالی پهناور باید، شاید طالب
را موجب ملال گردد و این تفصیل، غرض اصلی وي را تطویل بلا طائل به گمان آید از این رو باز « ادوار فقه » اطلاع بر خصوص
هم رعایت دو جهت را بر وجه اختصار بوضع حکومت و زمام داران آن در این عهد، با نقل مسائلی از فقه که شاهد نظر فوق باشد
اشعار و المام میگردد.
باید یادآور شد که عهد دوم فقهی این اوراق (در هر دو بخش خود: - تفقّه در مذاهب اهل تسنن و تفقه در مذهب شیعه امامیه)
مواجه و همزمانست با دو سلسله از امراء و سلاطین اسلامی (یا- بتعبیر معروف- خلفاء) 1- با همۀ فرمانروایان بنی امیّه یا آل حرب
260 ) پس عهد دوم از لحاظ بخش - 2- با فرمانروایان ثلث اول از دورة بنی عباس یا آل عباس (عباسیان 132 (132 - (امویان 49
نخست (تفقه در مذاهب اهل تسنّن) نیز بدو دوره تقسیم میگردد:
-1 دورة نخست (عصر اموي) 2- دوره دوم (عصر عبّاسی)
91
دوره نخست این عهد از زمانی شروع میشود که حکومت بنی امیه به فرمانروایی معاویۀ بن ابو سفیان بر کشورهاي اسلامی، به نام
56 از 452
خلافت، آغاز شده و در زمانی پایان مییابد که حکومت عباسیان آغاز شده و مواجه است با زمان سلطنت دومین خلیفۀ عباسی،
منصور دوانیقی.
دورة دوم این عهد از زمان دومین خلیفۀ عباسی شروع میشود و تا زمان حکومت و سلطنت یا خلافت ابو العباس احمد بن متوکل
279 ) ادامه مییابد. - (پانزدهمین خلیفۀ عباسی) ملقب به المعتمد للّه ( 256
پس براي روشن شدن وضع دورة نخست از نخستین بخش از عهد دوم، باید نخست از خاندان اموي بویژه از بنیانگذار حکومت
ایشان، معاویۀ بن ابو سفیان، که بزمان پیغمبر (ص) و زمان خلفاء راشدین نزدیکتر بوده و بحسب قاعده بایستی به جهات دینی و
شئون آن بیشتر توجه میداشت و احکام دین را زیادتر رعایت میکرد و در بسط و توسعه و حفظ و حراست مبانی و معانی اسلام
کوشاتر میبود سخن به میان میآید و چگونگی اوضاع و احوال آن زمان روشن میگردد و از آن پس وضع فقه و فقاهت در آن
عصر و هم تفقّه فقیهان و احوال پرچمداران و باحثان از احکام و مسائل مورد فحص و بحث قرار میگیرد و تا حد میسور و مقدور
باللّ الاستعانۀ و علیه التّکلان و منه التوفیق و له الامتنان.
􀀀
کوشش در درستی گفتار بکار میرود و ه
92
-8 دورة اموي از لحاظ فقهی
اشاره
93
امویان و حکومت ایشان خاندان اموي از سال چهلم هجري، سال شهادت علی علیه السّلام، که بحسب طرح این اوراق، آخرین سال
عهد صحابه قرار داده شده، زمام کار حکومت را بدست آوردهاند و تا سال یک صد و سی و دو، که نخستین خلیفه عباسی ابو
العباس سفّاح به روي کار آمده و در آن سال با وي به خلافت بیعت شده، چند تن ( 14 نفر) از ایشان زمامداري را عهدهدار شدهاند
که معاویۀ بن ابی سفیان نخستین ایشان و مروان بن محمد بن مروان حکم آخرین آنان است.
در دورة این خاندان بر روي هم از جانب ایشان بشئون دینی و احکام فقهی و ترویج فقیهان حقیقی عنایت و توجّهی نبوده و بطور
کلّی دستگاه امارت و حکومت اموي از لحاظ توجه بدین و احکام آن با دورة خلفاء پیش و هم با دورة فرمانروایان بعد (عباسیان)
بسیار فرق داشته. و در چهل پنجاه سال آغاز این دوره، که از معاویه شروع و به مرگ عبد الملک مروان، در سال هشتاد و شش
86 ) پایان یافته اوضاع و احوال دستگاه امارت و حکومت نسبت بعهد صحابه بکلی تغییر پیدا کرده است. )
در آغاز تأسیس سلطنت و تشکیل دولت، به تحصیل نفوذ و اعمال قدرت و تحکیم مبانی حکومت و هم به تغییر عادات و افکار و
عقاید و آراء مردم نیازي زیادتر میبوده و معاویه که این جهات را بسیار آگاه و مواظب و مراقب بوده در توجیه آنها بسوي هدف
خویش کوتاه نیامده بلکه بیش از آن چه ضروري مینموده در این راه پیش رفته و در این باره کار کرده است.
چون علی، علیه السّلام، در ماه رمضان از سال چهلم به شهادت رسیده عالم
94
اسلام را از همه روي تحوّلی عظیم پیش آمده از همه مهمتر این که خلافت که به مفهومی عالی و شریف و مقدس در اذهان جاي
گرفته بوده و با معنی عبودیّت الهی و عبادت و پرهیزکاري و صفا و وفا و درستی و یک رنگی و ورع و زهد و ایمان و صداقت و
اخلاص و فداکاري و خدمتگزاري در راه تهذیب اخلاق و تحکیم اساس اجتماع و آزادگی و آزادمنشی و آزاديخواهی حقیقی و
مساوات جویی دینی و کوشش در راه آرامش و آسایش دین داران همراه و توأم شده مفهومی دیگر یافته و براي اغراضی دیگر
57 از 452
بکار رفته و سیمایی از نو به خود گرفته و قیافهاش دگرگون گشته است پس حقیقت ولایت و امامت دینی چهرهاش عوض شده و
ریاست و سلطنت دنیوي، که جاهطلبی و هوي- پرستی و دنیا دوستی و مکّاري و حیله بازي و نیرنگ سازي و فریبکاري و دو رویی
و نفاق و سیاست و تظاهر و دیگر صفات ناستوده و زشت از قبیل اینها، که همه از توابع خود خواهی و خود بینی و دنیا طلبی و
بالجمله، سست ایمانی میباشد، جایگزین آن معانی عالیه و صفات پسندیدة راقیه گردیده و حقیقت کلام معجز نظام پیغمبر اسلام
اللّ علیه و آله بظهور رسیده است:
􀀀
صلّی ه
از پیغمبر (ص) چنین حدیث کرده است: « تاریخ الخلفاء » در کتاب «1» جلال الدین سیوطی
اللّ علیه و سلّم بدین عبارت
􀀀
باز همو در همان کتاب حدیثی دیگر از پیغمبر صلّی ه « الخلافۀ ثلاثون عاما ثمّ یکون بعد ذلک، الملک »
آورده است:
______________________________
1) عبد الرحمن بن ابی بکر بن محمد شافعی از افاضل علماء و مؤلف کتب بسیار در علوم متنوع است. از جمله تألیفات اوست )
تدوین کرده « اصول الفقه » که آن را به اسلوب « الاقتراح فی علم اصول النحو » و کتاب « الاشیاء و النظائر » و کتاب « الاتقان » کتاب
است.
سیوطی به سال نهصد و ده ( 910 ) وفات یافته است. سیوط (بر وزن هبوط) و هم اسیوط (بر وزن اسبوع) شهري است در مصر.
95
- جلد دوم 23 ) « البدء و التأریخ » در کتاب « انّ اوّل دینکم بدء نبوّة و رحمۀ ثمّ یکون خلافۀ و رحمۀ ثمّ یکون ملکا و جبریّۀ »
چنین آمده است: « ذکر ممالیکه، ص، و عبیده » ذیل
اللّ علیه و سلّم سفینه لأنّهم کلّوا فی سفر فکان کلّ من اعیی و کلّ،
􀀀
اللّ صلّی ه
􀀀
سفینۀ یقال: اسمه مهران و یقال: رباح و سمّاه رسول ه »
.« القی علیه بعض متاعه و یقال: بل عبّر بهم نهرا. و هو الّذي روي: الخلافۀ بعدي ثلاثون، ثمّ الملک
و در همان کتاب ( 338 از همان جلد) چنین آمده است:
.« اللّ علیه و سلّم: الخلافۀ بعدي ثلاثون، ثمّ الملک
􀀀
و صحّت روایۀ سفینۀ عن النّبیّ صلّی ه »
« حیاة الحیوان » شیخ کمال الدین دمیري (متوفّی به سال هشتصد و هشت 808 - ه. ق) در ذیل خلافت حسن بن علی (ع) در کتاب
چنین گفته است: « و کانت خلافته ستّۀ اشهر و خمسۀ ایّام و قیل: ستّۀ اشهر الّا ایّاما » : پس از این که گفته است
اللّ علیه و سلّم، من مدّة الخلافۀ:
􀀀
اللّ ، صلّی ه
􀀀
و هی تکملۀ ما ذکر رسول ه ..»
احمد بن محمد بن «1» « اللّ علیه و سلّم
􀀀
اللّ صلّی ه
􀀀
و کان کما قال رسول ه « ثمّ تکون ملکا عضوضا ثمّ تکون جبروتا و فسادا فی الأرض
عبد ربّه قرطبی اندلسی مروانی مالکی (متوفی به سال سیصد
______________________________
کلام پیغمبر (ص) دانسته چه گونه، بلا « تکمله » 1) شگفتا: دمیري با آن دقتی که در مدت خلافت حسن بن علی (ع) داشته و آن را )
عنوان کرده است!! دمیره (بر وزن جزیره) دیهی است «.. خلافت امیر المؤمنین معاویۀ بن ابی سفیان » فاصله، دورة معاویه را با عبارت
که کمال الدین بدانجا منسوب است. دمیري بر سنن ابن ماجه و منهاج نووي شرح نوشته است. « دمیاط » بزرگ در مصر نزدیک به
96
حدیث نبوي را باین عبارت روایت کرده است: « العقد الفرید » و بیست و هشت- 328 - ه. ق) در کتاب
باللّ ، حکم بکتابه و سنّۀ نبیّه. و انّکم الیوم علی خلافۀ نبوّة و مفرق محجّۀ و سترون بعدي ملکا عضوضا و ملکا عنودا
􀀀
الا انّ من آمن ه »
شاید به همین گونه احادیث نظر داشته و اشاره به آن کرده است صحابی مشهور سعد بن ابی وقّاص آنجا، « و أمّۀ شعاعا و دما مباحا
58 از 452
مخاطب « ملک » که پس از صلح حسن بن علی (ع) و استقرار امر حکومت و سلطنت بر معاویه، چون بر وي در آمده او را بعنوان
ساخته و سلام گفته است:
جزء سیم 205 ) چنین آورده است: ) « الکامل » ابن اثیر در
فضحک معاویه و قال: ما کان علیک «1» « الملک » و لمّا استقرّ الأمر لمعاویۀ دخل علیه سعد بن ابی وقّاص فقال: السّلام علیک أیّها »
معاویه خودش هم گاهی « اللّ ما احبّ انّی ولّیتها بما ولّیتها به
􀀀
یا ابا اسحاق لو قلت یا امیر المؤمنین؟ فقال: أ تقولها جدلان ضاحکا؟ و ه
از حکومت خویش بملک تعبیر میکرده است.
جزء 3- ص 263 ) چنین آوردهاند. ) « الکامل » طبري در تاریخ خود (جزء چهارم- 249 -) و ابن اثیر در
اغلظ لمعاویۀ رجل فاکثر. »
فقیل له: أ تحلم عن هذا؟
« فقال: انّی لا احول بین الناس و بین ألسنتهم ما لم یحولوا بیننا و بین ملکنا »
______________________________
عن سعید بن جمهان قال: قلت لسفینۀ ان بنی أمیۀ یزعمون ان الخلافۀ فیهم. قال: کذب بنو « المصنف » اخرج ابن ابی شیبۀ فی » (1)
(- تاریخ الخلفاء- ص 199 « الزرقاء، بل هم ملوك من اشد الملوك و اول الملوك معاویۀ
97
باز هم طبري (جزء چهارم ص 247 )، به اسناد، آورده است:
مشرف علی الطّریق. «1» انتقل معاویۀ من بعض کور الشام إلی بعض عمله فنزل منزلا بالشام فبسط له علی ظهر اجّار »
و الجواري و الخیول فقال: «3» و الرّحائل «2» فأذن لی فقعدت معه. فمرّت القطرات »
اللّ أبا بکر لم یرد الدّنیا و لم یرده الدّنیا. و امّا عمر او قال: ابن حنتمه، فارادته الدّنیا و لم یردها و امّا عثمان
􀀀
یا ابن مسعدة رحم ه »
فأصاب من الدّنیا و اصابت منه.
و امّا نحن فتمرّغنا فیها. »
.« اللّ إیّاه
􀀀
اللّ انّه لملک آتانا ه
􀀀
ثمّ کأنّه ندم فقال: و ه »
خوانده و از خود بعنوان سلطان یاد کرده است. از آن جمله هنگامی که مغیرة بن « سلطنت » در چند مورد هم حکومت خویش را
شعبه را امارت کوفه داده و بوي نسبت بکارهاي آنجا سفارشها میکرده این کلمه و عنوان را آورده و خوب پرورانده است.
مغیره هم در کوفه زمانی که صعصعۀ بن صوحان را اندرز میداده و نصیحت میکرده همان عنوان و همان کلمه را بکار برده است
(عین عبارات معاویه و مغیره بعد از این نقل خواهد شد).
به شهید شدن علی (ع)، که از کودکی هم چون فرزندي در دامان تربیت و تعلیم پیغمبر (ص) نشو و نما یافته و بر وجهی که پیغمبر
(ص) اراده داشته بار آمده و تربیت پذیرفته و دانش فرا گرفته و نمونۀ کامل علم و تقوي و فضیلت گردیده و در خدا شناسی و خدا
پرستی و حقجویی و حقیقتخواهی و، بالاجمال، دینداري حقیقی
______________________________
1) بر وزن نجار، بام خانه. )
« یک رشته شتر. قطر و قطرات، جمع آن » ( 2) قطار (بر وزن کنار )
.« ناقۀ رحیلۀ اي قویۀ علی السیر » : 3) جمع رحیلۀ یقال )
98
59 از 452
پایان یافته و (بعد از خلافت چند ماهۀ حسن بن علی که مکمّل سی سالۀ خلافت « خلافت » و صمیمی مثل اعلی شده، دورة سی ساله
رسیده پس معاویه بر مسند حکومت « جبروت و فساد فی الارض » و از آن پس دورة « ملک عنود » و « ملک عضوض » شده) نوبۀ
اسلامی نشسته و زمینه را براي مسند نشینی اخلاف فاسد خویش آماده ساخته است.
معاویه که پدرش، ابو سفیان، مردي خود پسند، دنیا پرست، جاهطلب، بی حقیقت و بیایمان میبوده و مادرش، هند، نیز در اتّصاف
باین گونه اوصاف از پدرش دست کم نمیداشته و، به همه معنی، زوج و قرین او بوده است، مردم را با زر و زور و فریب و غرور به
به جاي پیغمبر (ص) و خلفاء « امیر مؤمنان » و « خلیفۀ پیغمبر » زیر بار سلطنت جابرانه و فرمانروایی غاصبانۀ خویش در آورده و بعنوان
راشدین نشسته و زمام کارهاي مسلمین را بدست گرفته و هر چه میخواسته و میتوانسته بکار میبسته است.
براي این که پیوند معاویه با دین و علاقۀ او به احکام اسلام اندازه گیري شود و از توجّه به مقدمات، دریافت نتیجه بحصول پیوندد و
لاحقۀ حاصله، از سابقه شناخته آید مناسب است به تربیت خانوادگی معاویه و چگونگی ایمان و اعتقاد پدر و مادر او توجّه شود از
تألیف ابن اثیر جزري که اعتبار « الکامل » این رو اندکی از سوابق احوال و اعمال و اقوال آنان، بنقل از کتبی مانند تاریخ طبري و
آنها را سنّی و شیعه اعتراف دارند و از مدارك و مآخذ مورد وثوق و اعتماد همۀ دانشمندان است در اینجا میآوریم
ادوار فقه (شهابی)، ج 3، ص: