گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد سوم
12 تفقّه در خصوص مذاهب چهار گانه
اشاره



646
فصل دوم تفقّه در خصوص مذاهب چهارگانۀ معروف چنانکه در مقدمه یاد آور شدهام منظور اصلی از تسوید این اوراق روشن
ساختن وضع فقه و ادوار و تحوّلات آن است در خصوص مذهب شیعۀ دوازده امامی و بحث تفصیلی از چگونگی تحوّل و ادوار آن
در دیگر مذاهب شیعه (مانند مذهب زیدي و اسماعیلی مثلا) و یا در مذاهب اهل تسنّن منظور اصلی نیست. بعلاوه نسبت به برخی از
آن مذاهب کتب فقهی متنوّع و متکثّر آنها در دسترس نیست و نسبت به همه یا بیشتر از آنها از همان قرون اولیّه، باب اجتهاد مطلق
را عملا بلکه رسما، کم یا بیش انسداد به همرسیده و تفقّه آزاد به چند تن از پیشوایان انحصار یافته است و تحوّلی در کیفیّت تفقّه
پس از ایشان بوجود نیامده و فقیهان پیرو ایشان بر اجتهاد پیشوایان پیشین واقف و متوقّف گشتهاند بویژه که بسیاري از مذاهب فقهی
را، چه از صحابه، و چه از تابعان، و چه از اتباع تابعان، کتابی در میان نبوده و پیروانی بوجود نیامده یا اگر چنین بوده از میان رفته و
اندراس یافته و اکنون در دسترس نیست.
لازم است در بارة مذاهب فقهی چهارگانۀ اهل سنت که تا این زمان « ادوار فقه » بهر حال چنانکه در مقدمه گفته شد در این مجلد از
بر جا مانده و هر یک را پیروان و هوي دارانی بسیار، بیش و کم، هست بحثی مختصر طرح گردد. و این بحث را چنانکه پیش از
تیمور پاشا، که با اختصار، جامع است اختصاص میدهم و آن را در اینجا از « نظرة تاریخیّۀ » این یاد آوري شده به استفاده از کتاب
تازي به پارسی برمیگردانم و میآورم.
647
پیش از آوردن ترجمۀ آن کتاب مناسب است در این موضع به بعضی از آن چه در بارة علّت حصر مذاهب اهل تسنّن در چهار
مذهب معروف گفته شده اشاره و المام شود:
در طیّ ترجمۀ حال ابو القاسم علیّ بن ابی احمد حسین بن موسی بن محمد بن موسی بن ابراهیم بن موسی بن « روضات » صاحب
جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب مشهور به سیّد مرتضی و ملقّب به علم الهدي از ریاض العلماء افندي این
مضمون را آورده است:
در میان علماء چنان شهرت یافته که چون اهل تسنّن در زمان خلفاء عباسی دیدند مذاهب فقهی متشتّت و آراء در احکام فرعی، »
319 از 452
مختلف و اهواء فقیهان متفرق گشته به طوري که ضبط آنها از حیّز امکان خارج شده: چه هر یک از صحابه و تابعان و اتباع اینان را
تا آن عصر، مذهبی مستقلّ و راي و معتقدي منفرد در مسائل شرعیۀ فرعیه و احکام عملیه دینیّه پدید آمده و ناگزیر باید آنها را
تقلیل دهند و برخی را به تحلیل برند پس بر این متّفق شدند که برخی از آن مذاهب را برگزینند و عمل به آنها را مورد اتفاق قرار
دهند.. پس رؤساء و عقلاء ایشان را عقیده متحد و کلمه متفق گردید که از اصحاب هر مذهبی هزارها هزار درهم و دینار بگیرند و
بقاء آن مذهب را به پذیرند.
پس حنفی و شافعی و مالکی و حنبلی که از لحاظ عدّه بسیار و از لحاظ عدّه آمادة این کار بودند مالی را که میخواستند پرداختند
معروف بودند، آن مال را خواستند ایشان که از « جعفري » و مذهب خود را ثابت و برقرار ساختند از شیعه هم، که در آن عصر به
لحاظ عدّه و عدّه ضعیف بودند در پرداخت مال مقرّر، ناتوانی و سستی کردند و این قضیه در زمانی بود که سیّد مرتضی ریاست
ایشان را میداشت و او آن چه توانست در تحصیل و فراهم آوردن آن از شیعیان کوشش کرد لیکن دست تنگی و کم مالی ایشان،
یا قضاء مبرم الهی، باعث شد که کوشش وي به جایی نرسد و آن مال جمع نشد حتّی سیّد حاضر شد نیمی از آن مال را از مال
خاصّ بدهد و نیمی را شیعیان بپردازند باز هم ایشان از عهده برنیامدند و نتوانستند پس ناگزیر مذهب شیعه بر کنار
648
ماند و عمل بر خصوص چهار مذهب، مورد قبول و اجماع گردید و جواز پیروي مسلمین بر آن چهار انحصار یافت از این رو اهل
تسنّن اجتهاد را در مذهب جائز میدانند و اجتهاد از مذهب را اجازه نمیکنند. به طوري که حتی تلفیق از اقوال صاحبان این مذاهب
بشرح و تفصیل بیان کردهایم. و در این عصور متمادیه « وثیقۀ النجاة » را هم اجازه نمیدهند.. و این مطلب را در قسم سوم از کتاب
هیچ کس با این اجماع و اتفاق، مخالفت نکرده جز این که محی الدین عربی صوفی معروف، معاصر با فخر الدین رازي در عمل
فروع با ایشان به مخالفت رفته، پس باري در یک مسأله قول یکی از آن ائمه را گرفته و باري دیگر و در مسألهاي دیگر بقول یکی
دیگر از ایشان گفته و یک بار در برخی از مسائل، خود اختراع رأیی کرده و بقول و نظري در آن مسأله منفرد گشته است چنانکه
چنین افاده کرده است: « ریاض العلماء » بار صاحب روضات در ذیل کلام صاحب « در ترجمۀ حال وي این مطلب شرح داده شد
آورده است بدین مفاد که: سیّد مرتضی با خلیفۀ « حدائق المقرّبین » مؤیّد آن چه صاحب ریاض گفته کلامی است که صاحب »
باللّ بوده، مذاکره کرده که از شیعه یک صد هزار دینار بگیرد و مذهب ایشان را هم در عداد مذاهب مقرّره
􀀀
عباسی، که گویا القادر ه
قرار دهد و تقیّه را از میان بردارد و مؤاخذه بر شیعه بودن از الغاء کند. خلیفه پذیرفت سید هشتاد هزار دینار آن را از مال خود آماده
و همو در طیّ ترجمۀ احمد بن محمد بن حنبل این مفاد را « ساخت و باقی مانده را از شیعه خواست لیکن وفاء به آن انجام نیافت
آورده است:
همانا گردش کار مذاهب بر این چهار مذهب در زمان سلطان ظاهر (الملک- الظاهر) بیبرس که از بزرگان ملوك قاهره بوده رخ »
داده چه او چهار قاضی براي مصر معین کرده که میان مردم حکومت کنند و فتوي دهند و این چهار قاضی از حنفیّه و مالکیّه و
شافعیّه و حنبلیّه بودهاند و از مذاهب دیگر به سختی جلوگیري کرده و این قضیه به سال ششصد و شصت بوده است پس از این واقعه
اللّ نیز تصرّف شده
􀀀
در ارکان بیت ه
649
و هر رکنی بیکی از این مذاهب چهارگانه اختصاص یافته.. و پیش از آن که بیبرس این دستور را بدهد اقامۀ فتاوي و احکام بر
عهدة کسانی بود که هارون رشید و مأمون عباسی آنان را انتخاب و معین کرده بودند مانند قاضی ابو یوسف و یحیی بن اکثم و
دیگر کسانی که بر طریقۀ ائمۀ چهارگانه بودند یا خود اجتهاد و مذهب میداشته جز این که در دولت ایّوبی، مذهب شافعی و
مالک را در مصر رواجی نمیبود.
320 از 452
و پیش از دو خلیفۀ عباسی، هارون و مأمون، مردم آزاد بودند و از امثال زهري و ثوري و معمر بن راشد کوفی و اشباه اینان که در
طلب فقه و حدیث، شدّ رحال کرده و فقه و حدیث را بکتاب و تصنیف و تألیف پایبند و مقید ساخته بودند و پیشتر از این، مردم به
فقیهان بلاد، مانند ابن ابی علی کوفی و ابن جریج و اوزاعی شامی و امثال اینان که اتباع تابعان صحابه بودند در احکام و فتاوي
مراجعه میکردند و فتوي آنان را بکار میبستند.
در برخی از کتب تاریخ اهل تسنّن چنین آمده که عامّۀ مردم کوفه در عصر امام صادق بفتاوي ابو حنیفه و سفیان ثوري، و مردي »
دیگر، عمل میکردهاند و اهل مکّه به فتاوي ابن جریج و اهل مدینه بفتاوي مالک، و مردي دیگر، و اهل بصره بفتاوي عثمان و
اللّ بن
􀀀
سواده، و غیر این دو، و مردم شام بفتاوي اوزاعی و ولید و اهل مصر بفتاوي لیث بن سعید و اهل خراسان به فتاوي عبد ه
مبارك توجه میداشته و آنها را بکار میبردهاند و غیر از اینان نیز کسانی دیگر اهل فتوي بوده و مردم، کم و بیش، از ایشان پیروي
میکردهاند تا این که در سال سیصد و شصت و پنج کار بر این قرار یافت که مذاهب فقهی بر چهار مذهب مشهور استقرار یابد و
مذاهب دیگر از میان برود.
از ظریفترین اشعاري که به پیشواي چهار مذهب و هم بدو طریقۀ اشعري و معتزلی اشاره دارد ابیاتی است که صاحب کشکول آنها »
را نقل کرده است بدین قرار:
قلت و قد لجّ فی معاتبتی و ظنّ انّ الملال من قبلی
650
خدّك و الأشعريّ حنّفنی و کان من احمد المذاهب لی
« حسنک ما زال شافعی ابدا یا مالکی کیف صرت معتزلی
سخنان صاحب روضات در این زمینه پایان یافت، از بعضی از کتب دانشمندان اهل تسنّن نیز این معنی که حصر مذاهب در چهار
مذهب در زمان ملک ظاهر، بیبرس، رخ داده استظهار میشود لیکن این معنی و ظهور را نباید بطور اطلاق توهّم کرد چه اوّلا کار
بیبرس، حصر قضاة در چهار مذهب بوده نه حصر مذاهب و بسیار روشن است که این چهار مذهب در زمان بیبرس موجود و معین و
مشخص و محصور بوده و او براي رفع تنازع پیروان این مذاهب با هم، کار قضا را بهر چهار داده نه براي رفع اختلاف میان آن چهار
مذهب با مذاهب دیگر (که شاید در آن هنگام مذهبی دیگر نبوده یا اگر بوده قدرت منازعت و مخالفت نمیداشته) و ثانیا عمل
بیبرس به منطقۀ نفوذ و سلطنت او (مصر و توابع آن) مخصوص میبوده و نمیتوانسته است در عالم اسلام و همۀ بلاد و ممالک آن
اللّ العالم.
􀀀
تأثیر داشته باشد پس قاعدة این کار به فرمان خلیفۀ اسلام و در همان قرن چهارم باید اتفاق افتاده باشد و ه
اکنون که دانسته شد مذاهب فقهی در میان اهل سنّت و جماعت زیاد بوده و در همان قرون اوّلیّۀ اسلامی بسیاري از آنها رواجی
زیاد نداشته و آنها هم که شهرت یافته و پیروانی زیاد پیدا کرده باقی نمانده تا این که به فرمان خلیفۀ عباسی جلوگیري تشتّت آراء
علماء و اختلاف مردم را، بر چهار مذهب مشهور، مقصور و محصور گشته یا این که خود به خود این مذاهب چهارگانه بر دیگر
مذاهب و آراء چیره گشته و آنها را هوي داران و مروّجان و حامیانی از علماء پیدا شده و در نتیجه کسانی زیاد از آنها پیروي کرده
.«1» و تا این زمان باقی مانده است
______________________________
که هم اکنون ترجمهاش آورده خواهد شد اشاراتی باین مطلب دیده میشود. « نظرة تاریخیۀ » 1) در این باره در )
651
نظرة تاریخیۀ » چنانکه از پیش گفتیم بحث اجمالی در پیرامن حدوث این مذاهب و چگونگی آنها را، در این اوراق، به ترجمۀ کتاب
تألیف دانشمند متتبّع احمد تیمور پاشا اکتفا میکنیم و پس از آن ترجمۀ اجمالی از هر یک از امامان « فی حدوث المذاهب الاربعۀ
321 از 452
این مذاهب و از آن پس مختصري هم در بارة مذهب داود و طبري و ترجمۀ مختصري از ایشان و سپس بزرگان از شاگردان و
اصحاب هر یک که مروّج و حافظ آن مذهب بودهاند آورده و یاد میگردد.
اینک ترجمۀ آن کتاب
652
«1» نظري تاریخی در بارة حدوث مذاهب فقهی و چگونگی نشر آنها
چهار مذهب: حنفیّ، مالکی، شافعی و حنبلی است که تا امروز میان جمهور اهل اسلام پیرو دارد و به آنها « مذاهب » منظور ما، از
عمل میشود و این مذاهب است که تا کنون باقی مانده و بر دیگر مذاهب اهل سنّت، از قبیل مذهب سفیان ثوري در کوفه، و حسن
بصري در بصره، و اوزاعی در شام و اندلس، و دیگر بلاد، و ابن جریر طبري و ابو ثور در بغداد، و داود ظاهري در بسیاري از بلاد،
و جز این مذاهب، از مذاهب فقیهان در ممالک و امصار، غلبه یافته و آنها را از میان برده است.
و قارئان بودهاند «2» میگفتهاند « قرّاء » پیش از پیدا شدن این مذاهب فقهی در عصر صحابه، چنان معمول بوده که صاحبان فتوي را
که حملۀ کتاب خدا و عارفان به دلالات آن و عالمان به احکام، که مدالیل آنها است، میبودهاند.
______________________________
1) چون در آن چه پیش از این ترجمه گفته شده، و هم در آن چه بعد گفته خواهد شد، سیر و تحول فقه و چگونگی قبض و بسط )
و نشر و لف آن، در طی بیان حال فقیهان و طبقات ایشان تلویحا و تصریحا در این اوراق آورده شده اگر در موردي نظري باشد بر
خوانندة دقیق پوشیده نخواهد ماند.
اطلاق میشده تا اواخر قرن دوم هم گاهی این اطلاق بنظر میرسد. « مفتیان » و « فقیهان » که در عصر صحابه بر « قراء » 2) کلمۀ )
فاذا هو بالقراء علی الباب. فقال: » ابو نعیم در ترجمۀ حسن بصري آورده است که حسن از نزد امیر، ابن هبیره بیرون آمده بوده است
همو در «.. اللّ
􀀀
اللّ ما مجالستهم بمجالسۀ الابرار.. فضحتم القراء فضحکم ه
􀀀
ما یجلسکم هاهنا؟ تریدون الدخول علی هؤلاء الخبثاء؟ اما و ه
رأیت داود بن ابی هند بواسط و انه کشاب » : ترجمۀ داود بن ابی هند (جلد سیم- صفحۀ 92 -) از ابن عیینه آورده که گفته است
«.. و لقد کان یفتی فی زمن الحسن « داود القاري » : یقال له
653
چون آن عصر، انقضاء یافت و دور تابعان پیش آمد اهل هر بلدي از کسانی از صحابه که در آن شهر میبودهاند و فتوي
میداشتهاند فتوي بدست میآورده و بکار میبردهاند و جز در مواردي نادر از فتاوي صحابیان همشهري خویش تجاوز نمیکردهاند
اللّ مسعود
􀀀
اللّ عمر نظر داشته و آنها را بعمل میگذاشتهاند و مردم کوفه از فتاوي عبد ه
􀀀
پس اهل مدینه در بیشتر امور بفتاوي عبد ه
اللّ بن عمرو عاص را پیرو
􀀀
اللّ عباس را مورد عمل قرار میدادهاند و اهل مصر فتاوي عبد ه
􀀀
پیروي میداشتهاند و اهل مکّه فتاوي عبد ه
میبوده و آنها را بکار میبستهاند.
چون دور تابعان سپري شد نوبۀ فقیهان بلاد و امصار، مانند ابو حنیفه و مالک و جز این دو، رسید پس اهل هر بلدي مذهب فقیهی
را پیروي کردند آنگاه عوامل و عللی به میان آمد که برخی از آن مذاهب در دیگر بلاد نیز راه یافت و منتشر گردید و برخی از
آنها دستخوش انقراض و نابودي شد و به کلّی از میان رفت. چنانکه عمل بمذهب ثوري و بصري به واسطۀ کمی پیروان زود رو به
انقراض نهاد و عمل بمذهب اوزاعی از قرن دوم و عمل بمذهب ابو ثور بعد از قرن سیم و عمل بمذهب ابن جریر پس از قرن چهارم
مانند بسیاري از مذاهب فقهی دیگر انقراض یافت.
تنها از آن مذاهب، مذهب ظاهري زمانی طولانی بر جاي ماند و با مذاهب چهارگانۀ مشهور به مزاحمت پرداخت چنانکه مقدسی
322 از 452
در زمان خویش (قرن چهارم) این مذهب را به جاي مذهب حنبلی چهارمین مذهب شمرده « احسن التّقاسیم » در کتاب
654
آن را از مذاهب معمول قرن هشتم که خود « دیباج خامس » و مذهب حنبلی را در عداد مذاهب حدیثی آورده است و ابن فرحون در
در آن زمان میزیسته بشمار گرفته است.
مذهب ظاهري از قرن هشتم به بعد رو به اندراس گذاشته و از میان رفته پس جز چهار مذهب معروف و چند مذهب دیگر که به
طوایفی از اهل اسلام اختصاص یافته و جمهور اهل اسلام آنها را از مذاهب اهل سنّت بشمار نمیگیرند مذهبی باقی نمانده است و
از این رو ما نیز از این مذاهب یادي به میان نیاوردیم.
:«1» ابن خلدون گفته است
به اندراس امامان و پیشوایانش و هم به انکار جمهور پیروانش مندرس و نابود گشته و جز در کتب بر جاي نمانده « مذهب ظاهري »
است و بسا که پیروان آن بهمان کتب قناعت و اکتفاء داشته، و فقه خود را از آن کتب استفاده کرده و فناوي را در آنها دیده و
و «2» از عراق « اهل رأي » بدست آوردهاند از این رو فائده نبرده و مورد انکار عامّه قرار گرفتهاند پس از همۀ آن مذاهب جز مذهب
.« مذهبی دیگر باقی نمانده و بر جاي نپاییده است «3» از حجاز « اهل حدیث » مذهب
______________________________
گوید: در طی مباحث این اوراق که بخواست و عنایت خداي تعالی شانه، سوابق ممتد و روشن و با « ادوار فقه » 1) نویسندة اوراق )
و اصالت آن دانسته خواهد شد عناد و عصبیت یا بی اطلاعی و جهالت ابن « فقه مذهب شیعه » وسعت و مقرون بتحقیق و دقت
بشمار « فقه ظاهري » خلدون و همفکران او که فقه اصیل و وسیع و دقیق شیعه را نادیده انگاشته و حتی نخواستهاند آن را در عداد
گیرند و نامش را یاد کنند به خوبی روشن و آشکار میگردد.
در صورتی که این فقه از زمان صحابه و از زبان اعلم ایشان علی (ع) بوده و گرفته شده و بی انقطاع و با هزارها تألیفات گرانپایه و
پر مایه در فقه و متعلقات آن از اصول و حدیث و درایه و رجال و تفسیر و غیر اینها موجود بوده و هست.
2) مذهب حنفی و تا حدي مذهب شافعی. )
3) مذهب مالک و به اعتباري مذهب حنبلی. )
655
-1 مذهب حنفی
اللّ عنه، که بقول اصحّ در
􀀀
قدیمترین مذاهب چهارگانه، مذهب حنفی است. این مذهب را امام اعظم ابو حنیفه، نعمان کوفی رضی ه
سال هشتاد ( 80 ) بدنیا آمده و در سال یک صد و پنجاه ( 150 ) در بغداد وفات یافته، احداث کرده است.
این مذهب در کوفه، موطن امام، بوجود آمده آنگاه به دیگر بلاد عراق سرایت کرده و انتشار یافته است. اصحاب این مذهب را، به
اهل » کمتر میدانسته و کمتر بکار میبسته و بیشتر به قیاس استناد میکرده و در قیاس مهارت یافتهاند، به نام « حدیث » واسطۀ این که
میخواندهاند. به گواهی اهل فنّ، بویژه مالک و شافعی، پیشواي این مذهب، ابو حنیفه، را در فقه مقامی است والا که دیگري « رأي
به آن مقام نرسیده است.
چنین یاد کردهاند که این مذهب در بلاد دور و شهرهاي بسیار، مانند نواحی بغداد و مصر و روم و بلخ و « طبقات حنفیّه » اصحاب
بخارا و فرغانه و شهرهاي ایران و بیشتر بلاد هند و سند و برخی از بلاد یمن و جز اینها، رواج و شیوع یافته است.
تألیف فیروزآبادي باشد چنین آورده شده است: « المرقاة الوفیّۀ » که در نزدم هست، و به گمانم که « طبقات حنفیّه » در یکی از
323 از 452
کسانی از اصحاب ابی حنیفه که مذهب او را نوشته و تدوین کردهاند چهل کس بودهاند که از آن جمله است ابو یوسف و زفر و »
آورده است که: « طبقات » و هم در همان « نخستین کسی که کتابهاي ابو حنفیه را نوشته است اسد بن عمرو بوده است
بعضی گفتهاند نوح بن مریم نخستین کس بوده که فقه ابو حنیفه را جمع کرده »
656
معروف شده و بعضی دیگر معروف شدن او را بدین عنوان از آن جهت دانستهاند که بسیاري از علوم را « جامع » و از این رو بعنوان
چون هارون رشید به خلافت رسید و ابو یوسف شاگرد ابو حنیفه را بعد از سال یک صد و » « دارا و میان آنها جمع کرده بوده است
هفتاد ( 170 ) منصب قضا داد و زمام شغل قضا در سراسر کشورهاي اسلامی بدست او افتاد به طوري که براي بلاد عراق و خراسان و
شام و مصر تا کران افریقا هیچ کس شغل قضا نمیداشت مگر به دستور و تصویب ابو یوسف او هم جز اصحاب و پیروان مذهب ابو
حنیفه، استاد خویش، کسی را بکار قضا نمیگماشت. پس عامّۀ مردم به پیروي از احکام و فتاوي ایشان ناچار بودند، از این رو این
مذهب در همۀ این بلاد شیوع و رواج یافت چنانکه مذهب مالک در اندلس به واسطۀ تمکّن یحیی بن یحیی بن کثیر از حکم
منتصر، رایج و شایع گردید. باین جهت ابن حزم گفته است:
دو مذهب در آغاز کار بر اثر ریاست و استیلاء پیشرفت کرده و انتشار یافته است: یکی مذهب حنفی در مشرق و دیگر مذهب »
مذهب حنفی به واسطۀ این که خلفاء عبّاسی قضاة را از اصحاب آن انتخاب میکردند بر همۀ بلاد اسلامی غلبه « مالک در اندلس
یافت و بر غلبۀ خود باقی بود تا این که اوضاع و احوال دگرگون شد و چنانکه خواهیم گفت سه مذهب دیگر با آن به مزاحمت
پرداخت.
باللّ ، خلیفۀ عباسی، یک بار ابو عباس احمد بن محمد بادزي شافعی را
􀀀
کار قضا بدان حدّ به علما حنفی اختصاص یافته بود که قادر ه
به سفارش ابو حامد اسفراینی به جاي ابو محمد بن اکفانی حنفی بی رضاي او قاضی بغداد ساخت و ابو حامد به سلطان محمود
سبکتکین و به اهل خراسان نوشت که خلیفه شغل قضا را از حنفی به شافعی انتقال داده است! این قضیه در بغداد شهرت یافت و
اهل بغداد دو گروه شدند و میان این دو گروه فتنهها پدید آمد. خلیفه ناگزیر اشراف و قضاة را فراهم آورد و نامهاي از ابو حامد
اسفراینی به ایشان نشان داد متضمّن این که از راه مهربانی و دل سوزي و امانت بوي توصیه و راهنمایی کرده، در صورتی که غرض
او فریب و خیانت بوده است.
657
چون این امر بر مردم روشن شد و ناپاکی و خبث اعتقاد اسفراینی در پیشنهاد واگذاري شغل قضا به بارزي شافعی به جاي اکفانی
حنفی آشکار گردید و دانسته شد که فتنه و فساد را منظور داشته و خواسته است خلیفه را از شیوة اسلاف برگرداند خلیفه بارزي را
از کار قضاء بر کنار کرد و به شیوة قدیم این کار را به حنفی واگذاشت و حنفیان را مورد اکرام و احترام و اعزاز قرار داد و ابو حامد
را از نظر انداخت به طوري که دستور داد با او ملاقات نکنند و درخواستهاي او را نپذیرند و سلامش را پاسخ نگویند و ابو محمد
اکفانی را خلعت داد و ابو حامد را از دربار راند و از نظر افکند. این قضیه در سال 393 رخ داد.
اللّ بن فرخ ایرانی، مذهب ابو حنیفه را بدانجا برد و چون اسد بن فرات
􀀀
سنن و آثار غلبه داشت تا این که ابو محمد عبد ه «1» در افریقا
از سال ) «2» بن سنان متولّی کار قضاء افریقا شد مذهب ابو حنیفه در آنجا نیرو یافت و غالب شد و این غلبه تا زمان معزّ بن بادیس
407 تا سال وفاتش 453 والی بوده است) براي مذهب ابو حنیفه میبوده است.
معزّ مردم را بمذهب مالک وادار ساخت و تا کنون جز قلیلی که از مذهب ابو حنیفه پیروي میکنند همان مذهب مالک در آنجا
حکمفرما و غالب است.
______________________________
324 از 452
مقریزي گفته است: مراد از افریقا منطقهایست که طرابلس و جزیره را شامل است و برخی آن را کمتر و کوچکتر دانستهاند و » (1)
چنان برمیآید که ابن فرخ از مالک و ابو حنیفه سماع « معالم الایمان » نقل اختلافات را در این باره موضعی دیگر باید. از کتاب
داشته و اعتمادش بر مالک بوده لیکن هر گاه در گفتهاي از علماء عراق، تشخیص صواب میداده به آن میل میکرده و میپذیرفته.
و ابن فرات از مالک و اصحاب ابو حنیفه سماع داشته و مذهب اهل عراق را در افریقا نشر داده است و ابن خلدون گفته است که
مؤلف نظرة) ) « ابن فرات در آغاز از اصحاب ابو حنیفه مینوشته و پس از آن بمذهب مالک انتقال یافته است
مؤلف نظرة) ) « ولادت معز را سال 407 و وفات او را به سال 453 یاد کرده است « الکامل » ابن اثیر در » (2)
658
چنین آورده است: « الدّیباج » ابن فرحون در کتاب
مذهب حنفی در افریقا تا نزدیک سال چهار صد ( 400 ) غلبه و رواج میداشت از آن پس انقطاع یافت و کمی پس از آن در »
«. اندلس و در شهر فاس داخل گردید
گفته است: « احسن التّقاسیم » مقدسی در کتاب
باز همو گفته است که: « بیشتر اهل صقلیۀ (سیسیل) حنفی مذهب هستند »
در پاسخ «؟ چگونه مذهب ابو حنیفه، با این که به شما نزدیک نبود، در میان شما پدید آمد » : از برخی از مردم مغرب پرسیده است »
گفتند:
اللّ به واسطۀ جلالت و
􀀀
اللّ ، آمد اسد بن عبد ه
􀀀
هنگامی که وهب بن وهب با مقام شامخ علمی و فقهی که داشت از نزد مالک رحمۀ ه »
بزرگی خود از این که نزد وهب درس بخواند و از او فرا گیرد استنکاف کرد و ناگزیر به مدینه رهسپار شد تا بیواسطه از خود
مالک استفاده کند و علم فرا گیرد مالک را بیمار یافت. مدتی در مدینه ماند چون زمان توقّف وي به درازا کشید مالک او را
فرمود: برگرد و نزد ابن وهب برو، زیرا من علم خود را به او به ودیعه دادهام و با وجود او شما را به رحلت و کوچ نیازي نیست.
گفتند: جوانی است » ؟ این سخن بر اسد گران آمد و بازگشت به ابن وهب بر وي دشوار آمد پرسید که آیا مالک را نظیري هست »
در کوفه به نام محمد بن حسن که شاگرد و یار ابو حنیفه بوده است. اسد راه کوفه را پیش گرفت و نزد محمد رفت و سخت به او
متوجّه شد محمد بن حسن هم بی دریغ بوي علم آموخت و چون او را کامل و مستقلّ دید به مغرب گسیلش داشت. جوانان مغربی
به نزد وي آمد و شد کردند و فروعی را از او میشنیدند و فرا میگرفتند که موجب تحیّر بود و به دقائقی آگاه میشدند که اعجاب
آور بود و مسائلی را از او میآموختند که هیچ گاه به گوش ابن وهب نرسیده بود. گروهی بسیار از او علم فرا گرفتند پس مذهب
ابو حنیفه در مغرب رواج یافت.
گفتم: پس چرا در اندلس رواج نیافت؟ گفتند: در اندلس هم رواجش »
659
از اینجا کمتر نبود لیکن روزي دو فرقه را نزد سلطان مناظره به میان آمد سلطان گفت:
ابو حنیفه از کجا بوده است؟ گفتند: از کوفه. گفت: مالک از کجا بوده است؟
گفتند: از مدینه. پس گفت: دانشمندي که از دار هجرت (مدینه) است ما را بسنده است.
آنگاه بفرمود تا یاران و زمام داران مذهب ابو حنیفه را بیرون کردند و گفت: »
سخن مقدسی پایان یافت. « من خوش ندارم که در زمان من دو مذهب باشد. این داستان را از گروهی از مشایخ اندلس شنیدم
میگویم این قصه خالی از تأمّل و نظر نیست زیرا هیچ کس را نمیدانیم که وهب بن وهب را در جملۀ شاگردان امام مالک یاد
اللّ بن وهب بوده و او به مغرب نرفته و همیشه در مصر
􀀀
کرده باشد بلکه کسی که از مالک علم آموخته و شاگردي او را داشته عبد ه
325 از 452
میبوده و در مصر وفات یافته است.
اللّ اسد بن فرات باشد که محمد بن حسن را
􀀀
اللّ و مراد ابو عبد ه
􀀀
اللّ پس بحسب ظاهر، درست اینست که ابو عبد ه
􀀀
و امّا اسد بن عبد ه
دیدار کرده و نزد اصحاب ابو حنیفه تفقّه داشته و مذهب او را در افریقا نشر داده و این در هنگامی بوده که بسوي امام مالک
مسافرت کرده و از وي علم آموخته و او را علیل و بیمار ندیده پس چنانکه گفتهاند مالک او را به ابن وهب حواله و رجوع داده
آن چه مردم را هست ترا » : است و این چنان بوده که چون از سماع از مالک فارغ شده و زیاده از وي خواسته مالک بوي گفته است
.« را خواهانی بر تو باد به رفتن عراق « رأي » بس است- یا بس است ترا اي مغربی!- اگر
اهل مصر از این مذهب تا زمانی که اسماعیل بن یسع کوفی از جانب مهدي (سال 164 ) متصدّي قضاء آنجا نشده بود، آگاه نبودند.
اسماعیل نخستین قاضی حنفی در مصر است و همو نخستین کسی است که مذهب ابو حنیفه را بمصر وارد ساخته و از بهترین قضاة
عقیدة مذهبی داشته و این کار بر اهل مصر سنگین آمده و گفتهاند: اسماعیل احکامی را براي « احباس » بوده جز این که او به ابطال
ما احداث کرده که در
660
.«1» شهر ما سابقه نداشته و معروف نبوده است. از این رو مهدي او را از کار قضاء بر کنار کرده است
پس از آن در مدّتی که عبّاسیان بر مصر استیلاء میداشتهاند مذهب حنفی در آنجا منتشر میبوده لیکن کار قضاء به حنفی مذهب
تا این که خلفاء «2» اختصاص و انحصار نداشته بلکه گاهی حنفیان و گاهی مالکیان و زمانی شافعیان آن را متصدّي میبودهاند
فاطمی بر مصر استیلاء یافته و حکمروا گشتهاند پس مذهب اسماعیلی را در آنجا اظهار داشته و قاضیانی از خود بکار گماشتهاند و
این مذهب در آنجا نیرو یافته و به احکامش عمل میشده است در عین حال این مذهب در خصوص عبادات، مذاهب اهل سنّت را
از میان نبرده زیرا خلفاء فاطمی مردم را در تعبّد و پیروي از هر مذهبی که مردم خود میخواسته آزاد میگذاشتهاند.
چنین آمده است: « صبح اعشی » در کتاب
خلفاء فاطمی با اهل سنّت و جماعت الفت میداشتند و ایشان را در اظهار شعائر مختلف آن مذاهب، آزاد میگذاشتند و از اقامۀ »
و مذاهب سه گانه: مالکی و شافعی و حنبلی در مملکت ایشان بر خلاف «3» در مساجد و جوامع، مانع نمیشدند « تراویح » نماز
مذهب ابو حنیفه آشکارتر و رایجتر میبود و خصوص مذهب مالک را رعایت میکردند و احکام مورد سؤال را طبق آن مذهب
انتهی. « پاسخ میدادند
میگوییم: بلکه وزیر آنان، ابو علی احمد بن افضل بن امیر الجیوش، چون
______________________________
تألیف علی بن عبد القادر طوخی (مؤلف) « قضاة مصر » تألیف حافظ ابن حجر و « رفع الاصر » و « از طبقات الحنفیۀ » (1)
2) مقریزي (مؤلف) )
مالک نزدش بوده معاقب « موطأ » را منع کرده، و یکی از آنان کسی را که کتاب « تراویح » 3) اتفاقا بعضی از خلفاء فاطمی نماز )
ساخته است. پس قلقشندي از جملۀ بالا منظورش این بوده که بحسب غالب شیوه و روش خلفاء فاطمی چنان بوده که گفته است نه
بطور کلی (مؤلف)
661
اللّ را از کار ممنوع ساخت و به زندانش انداخت و مذهب امامیّه را اعلان داشت چهار قاضی معیّن کرد
􀀀
خلیفۀ فاطمی، الحافظ لدین ه
دو قاضی شیعه یکی امامی و دیگر اسماعیلی و دو قاضی سنّی یکی مالکی و دیگر شافعی. پس هر قاضی بمذهب خویش فتوي و
حکم میداد و بموجب آن مواریث را تقسیم میکرد. و هنگامی که ابو علی در گذشت کار به گذشتۀ خود برگشت و مذهب
326 از 452
اسماعیلی فرمانروا شد و به جاي خویش نشست.
بنظر ما چشم پوشی فاطمیان از مذهب حنفی و عقب زدن آن جهتی نداشته جز این که این مذهب در دولت عبّاسیان، که در شرق
دشمن و رقیب ایشان میبودند، مذهبی رسمی و رایج میبوده است.
این وضع باقی بود تا دولت ایّوبی در مصر بپا خاست و سلاطین آن شافعی- مذهب بودند پس پیروي آن مذهب را فرمان دادند و
مدارس براي فقیهان شافعی، و مالکی ایجاد کردند.
نور الدّین شهید، حنفی مذهب بود و مذهب خود را در بلاد شام نشر داد و از آنجا حنفیّه در مصر زیاد شد و گروهی از مردم بلاد
مشرق به آن جا رو آوردند.
صلاح الدین ایّوبی، مدرسۀ سیوفیّه را در قاهره براي حنفیّه بنا نهاد و پیوسته مذهب حنفی انتشار و نیرو مییافت و از آن زمان آمدن
و نخستین «1» فقیهان حنفی بمصر و شام رو به فزونی گذاشت لیکن قوت و کثرت این مذهب در مصر از اواخر این دولت میبود
کسی که براي مذاهب چهار گانه در یک مدرسه چهار درس ترتیب داد صالح، نجم الدین ایّوب بود (در سال ششصد و چهل و
پس از آن از این گونه مدارس در دولتهاي ترکیّه و چرکسیّه زیاد شد و در دولت نخست «2» ( یک- 641 - در مدرسۀ صالحیۀ قاهره
(ترکیّه) قضاة از هر چهار مذهب میبود پس حنفیّه، که در تمام مدت فاطمیان از کار قضاء بر کنار بودند و در مدت دولت ایّوبیان
از ایشان و از مالکیان
______________________________
.« مقریزي » (1)
سخاوي (مؤلف) « مقریزي و تحفۀ الاحباب » (2)
662
و حنبلیان بعنوان نیابت از طرف قاضی شافعی کسانی تعیین میشد، دوباره بطور مستقل به شغل قضاء پرداختند. و چون دولت
عثمانی بر مصر مستولی شد کار قضاء به حنفیّه انحصار یافت و مذهب حنفی، مذهب امراء و خواصّ دولت گردید و بسیاري از اهل
علم براي تصدّي شغل قضاء باین مذهب، متوجّه و راغب شدند لیکن، چنانکه در این زمان هم چنین است، در میان اهل ریف و
به اندازه و حدّي که در میان اهل شهرها انتشار یافت نشر و رواج پیدا نکرد. «1» صعید
آغاز ورود این مذهب را در یکان یکان از دیگر بلاد اسلامی به دشواري میتوان روشن ساخت نهایت چیزي که از انتشار آن در
هنگامی که از هر اقلیمی سخن گفته آورده و « احسن التّقاسیم » قرن چهارم بر ما روشن و معلوم است همانست که مقدسی در کتاب
نوشته است و از آن گفته دانسته میشود که بیشتر اهل صنعاء و صعدة یمن باین مذهب بودهاند و هم این مذهب بر فقهاء و قضاة
عراق، غلبه داشته و در شام چنان نشر یافته که کمتر قصبه یا شهري از حنفی مذهب خالی میبوده و بسا که قضاة هم مذهب حنفی
میداشتهاند جز این که در زمان فاطمیان شام نیز مانند مصر بیشتر بر مذهب فاطمیان عمل میشده و در اقلیم شرق یعنی خراسان و
سیستان و ما وراء النّهر و غیر اینها جز چند شهر که مردمش شافعی مذهب بوده و مقدسی آنها را یاد کرده، و هم در اقلیم دیلم یعنی
گرگان و طبرستان این مذهب بوده است.
بر اهل دبیل از اقلیم رحاب که الران و ارمنستان و آذربایجان و تبریز از آن اقلیم است این مذهب غلبه میداشته و در بعضی از
شهرستانهایش وجود داشته بی این که غلبه داشته باشد.
بسیاري از مردم این «2» بر اهل ري از اقلیم جبال این مذهب غالب بوده و در اقلیم خوزستان که قدیم به نام اهواز خوانده میشده
مذهب را میداشته و فقهاء و دانشمندان
______________________________
327 از 452
مؤلف) ) « میگفتهاند ما هم در این موضع همان اصطلاح را بکار بردیم « صعید » و سمت قبلی را « ریف » در قدیم سمت بحریرا » (1)
مؤلف) و هم اکنون باز بأصل خود باز گشته و به نام خرمشهر خوانده میشود (مترجم) ) « نامیده شده « محمره » اکنون به نام » (2)
663
و بزرگانی در آنجا باین مذهب میبودهاند. در اقلیم فارس هم حنفی مذهب زیاد بوده جز این که در میان اهل تسنّن غلبه با مذهب
و شغل قضاء با فقیهان این مذهب میبوده است. قصبههاي سند نیز از فقیهان حنفی مذهب، خالی نبوده است. « ظاهري »
گفته است: « معجم البلدان » یاقوت در کتاب
اهل ري سه طایفه بودهاند: شافعی و این طایفه کمتر بوده و حنفی که از ایشان بیشتر بوده و شیعه که سواد اعظم بودهاند بعد از آن »
باز همو گفته است که: اهل سیستان مذهب « اهل دو مذهب از میان رفته و چنانکه گفته خواهد شد، شافعی مذهب غلبه یافته است
حنفی میداشتهاند.
گفته است که پادشاهان بنگاله در در هندوستان همه حنفی مذهب میبودهاند. « المنهل الصّافی » ابن تغري بردي در کتاب
در خاتمه خواهیم گفت که وضع انتشار مذهب حنفی در زمان ما بچه منوال است.
حنفی مذهبان در امور اعتقادي از مذهب امام ابو منصور محمد ما تریدي حنفی پیروي میکنند و میان اصحاب او و اصحاب امام
اشعري اختلافی زیاد نیست. شمارة این اختلافات از بیست مسأله کمتر است.
از ظرائف است که حنفی، » : به ندرت است که حنفی اشعري مذهب باشد لیکن این نادر، وجود دارد از این رو گفته شده است
خود گفته است که: بیشتر از حنفی مذهبان، اشعري هستند مگر کسانی که به معتزله ملحق « طبقات » سبکی در «1» « اشعري باشد
شدهاند و گفته است: عقیدة طحاوي را، که همان عقیدة ابو حنیفه و دو صاحب او است مورد تأمل و بررسی قرار داده و جز در سه
مسأله، او را با اشعریّه مخالف نیافته است پس از آن کتب حنفیه را تفحّص و تصفح کرده دیده است که همۀ مسائل مورد اختلاف
حنفیّه با اشعریّه در امور اعتقادي
______________________________
مؤلف) ) « الفوائد البهیۀ » از کامل ابن اثیر و » (1)
664
سیزده مسأله است که اختلاف در شش مسأله از آنها معنوي و بقیۀ آنها اختلافاتی است لفظی.
میگوییم: گویا مقصود سبکی این باشد که خلاف آنان در این مسائل موجب این نیست که ایشان را از اشعري بودن خارج کند و
به ایشان بدهد چه سبکی بعد از این گفته، تصریح کرده که این مسائل مورد اختلاف مانند اختلافاتی است که اشاعره « ماتریدي » نام
خودشان با یکدیگر در بعضی مسائل دارند و هم این که همۀ این سیزده مسأله چه از شیخ و چه از ابو حنیفه به ثبوت نرسیده است.
665
-2 مذهب مالکی
این مذهب به امام مالک پسر انس اصبحی که، بقول اشهر، در سال نود و سه ( 93 ) تولّد یافته و، بقول صحیح، به سال یک صد و
هفتاد و نه ( 179 ) در گذشته است نسبت دارد.
از میان چهار مذهب، این مذهب از لحاظ قدمت، دومین مذهب است.
میخوانند. « اهل حدیث » اصحاب این مذهب را به نام
امام مالک علاوه بر مدارك استنباطی که دیگران هم آنها را معتبر میدانند مدرکی دیگر را نیز براي استنباط احکام فقهی معتبر
328 از 452
.« عمل اهل مدینه » میداند و این مدرك عبارتست از
مذهب مالکی در مدینه، موطن امام آن، پیدا شده و از آن پس در حجاز انتشار یافته و بر حجاز و مصر و بصره و نواحی آن از بلاد
افریقا و اندلس و صقلیه (سیسیل) و مغرب اقصی تا شهرهاي اسلامی از سودان غالب گردیده است. در بغداد تا قرن چهارم بسیار
نمایان بوده و پس از آن رو بضعف نهاده چنانکه در بصره پس از قرن پنجم رو بضعف گذاشته است و بر قزوین و ابهر غالب شده و
در نیشابور ظهور یافته و پیشوایان و مدرّسانی در آن بلاد داشته است. در بلاد فارس هم بوده و در بسیاري از شهرهاي شام انتشار
یافته و در مدینه رو به فتور و خمول و گم نامی نهاده لیکن در سال هفتصد و نود و سه ( 793 ) که ابن فرحون قضاء آنجا را به عهده
داشته آن را تقویت کرده، و نمایانش ساخته است.
آورده است نخستین کسی که مذهب مالکی را بمصر آورده عبد الرحیم بن خالد بن یزید بن یحیی « خطط » چنانکه مقریزي در
مولی جمح بوده پس از وي
666
عبد الرحمن بن قاسم آن را انتشار داده بحدّي که بیش از مذهب ابو حنیفه اشتهار یافته است چه این که اصحاب مالک در مصر
زیاد بودهاند و مذهب ابو حنیفه را در مصر کسی نمیشناخته است.
گفته است: نخستین کسی « الدّیباج » بنقل از کتاب « حسن المحاضره » سیوطی هم با این گفتۀ مقریزي موافقت کرده لیکن در کتاب
اینست: « دیباج » که مذهب مالکی را بمصر آورده عثمان بن حکم جذامی بوده است. مضمون عبارت
عثمان از اصحاب مشهور مالک در مصر است و او نخستین کسی است که علم مالک را بمصر آورده و در مصر، مردي نبیلتر و »
«. شریفتر از او به هم نرسیده است
بنظر ما هر دو گفتۀ بالا درست است چه این که ابن حجر در « و عثمان به سال یک صد و شصت و سه ( 163 ) وفات یافته است
در ترجمۀ عثمان جذامی چنین آورده است: « تهذیب التهذیب » کتاب
پس « ابن وهب گفته است: نخستین کسی که مسائل مالک را بمصر آورده عثمان بن حکم و عبد الرحیم بن خالد بن یزید بودهاند »
ظاهر اینست که این دو شخص پس از این که در محضر امام مالک بوده و علم از وي فرا گرفته با هم بمصر آمده و در مصر به نشر
علم استاد خویش پرداختهاند.
آورده است که مذهب مالک هماره با مذهب شافعی در مصر معمول و همدوش میبوده و شغل قضا را کسی « خطط » مقریزي در
بمصر وارد شد از آن هنگام، مذهب شیعه (فاطمی) «1» میداشته که بهر دو مذهب یا بمذهب ابو حنیفه عالم بوده تا این که جوهر
در کشور مصر شائع گردید و در قضاء و فتوي عمل بر آن استقرار یافت و مذاهب مخالف مورد انکار شد.
من میگویم: پس از آن در دولت ایّوبی مذهب مالک نیرو یافت و براي فقیهان
______________________________
خلیفۀ فاطمی، و بانی جامع ازهر و شهر قاهره، متوفی به سال « اللّ
􀀀
معز لدین ه » اللّ قائد مشهور و فاتح مصر بامر
􀀀
1) ابو حسین عبد ه )
.( سیصد و هشتاد و یک ( 381
667
در دولت ترکیه بحریه، قضاة چهار گانه را احداث کرد این ،«1» این مذاهب مدارس ساخته شد از آن پس، چون ظاهر، بیبرس
مذهب در کار قضا استقلال یافت و قاضی مالکی در درجۀ دوم، یعنی پس از قاضی شافعی، قرار گرفت چه این که در دولت ایّوبی
قضاة از فقیهان شافعی مذهب معیّن میشد و آن قاضی شافعی از فقیهان مذاهب سه گانه قاضیانی دیگر بعنوان نیابت از خود انتخاب
و معین میکرد، پس مذهب مالک در مصر از لحاظ انتشار تا کنون با مذهب شافعی معادل و همدوش میبوده و بیشتر در صعید
329 از 452
مصر انتشار میداشت.
( بر اهل افریقا مذهب مالک غالب بود تا همان طوري که گفته شد، مذهب حنفی غلبه یافت در سال چهار صد و هفت ( 407
ولایت افریقا را عهدهدار شد اهل آنجا و اطرافش را بر عمل بمذهب مالک وادار کرد و مادّة «2» هنگامی که معزّ بن بادیس
اختلاف در مذاهب را از میان برداشت پس در افریقا و سائر کشورهاي مغرب غلبه با این مذهب بود چنانکه مالک بن مرحل
مالکی، شاعر مغرب، در این زمینه گفته است:
مذهبی تقبیل خدّ مذهب سیّدي ما ذا تري فی مذهبی
لا تخالف مالکا فی رأیه فعلیه جلّ اهل المغرب
تا امروز هم بر کشورهاي مغرب همین مذهب غالب است.
گفته است: « العقد الثّمین فی تاریخ البلد الأمین » فاسی در کتاب
«. مغاربه همگی جز نادري بمذهب مالک هستند »
______________________________
متولد به سال ششصد و بیست و پنج ( 625 ) در قبچاق و متوفی به سال ششصد و « الملک الظاهر » اللّ ملقب به
􀀀
1) بیبرس بن عبد ه )
( هفتاد و شش ( 676
گرفته به سال سیصد و نود و هشت ( 398 ) در صبره از اعمال « شرف الدوله » لقب « اللّ
􀀀
الحاکم بامر ه » 2) معز بن بادیس که از جانب )
افریقا متولد شده و به سال چهار صد و پنجاه و چهار ( 454 ) در قیروان وفات یافته است.
668
اهل اندلس بیشتر بمذهب اوزاعی هستند و نخستین کسی که این مذهب را به اندلس وارد ساخته صعصعۀ بن سلام است که بدانجا
رفته و تا زمان هشام بن عبد الرحمن در آنجا میبوده است.
پس از سال دویست هجري مذهب اوزاعی در اندلس انقطاع یافت و مذهب مالکی بر آن غالب گردید.
آورده است که اهل اندلس بمذهب اوزاعی پایبند بودهاند تا این که طبقۀ نخست از کسانی که امام مالک « نیل الابتهاج » در کتاب
را دیدار کردهاند از قبیل زیاد بن عبد الرحمن و غازي بن قیس و قرعوس به اندلس وارد شده و به نشر مذهب مالک پرداختهاند و
امیر هشام این مذهب را پذیرفته و مردم را به زور و بضرب شمشیر به قبول آن وادار ساخته است.
آورده است که این مذهب در اندلس به وسیلۀ یحیی بن یحیی بن کثیر انتشار یافته و گروهی « بغیۀ الملتمس » ضبّی در کتاب
بیشمار از او فقه فرا گرفتهاند او در سال دویست و سی و چهار ( 234 ) و به قولی دویست و سی و سه ( 233 ) در گذشته است.
گفتهاند: نخستین کسی که مذهب مالک را به اندلس وارد ساخته زیاد بن عبد الرحمن « دیباج » و ابن فرحون در « خطط » مقریزي در
قرطبی ملقب به شبطون پیش از یحیی بن یحیی بوده و زیاد به سال یک صد و نود و سه ( 193 ) و به قولی یک صد و نود و چهار
194 ) و به قولی دیگر یک صد و نود و نه ( 199 ) وفات یافته است. )
در این باره تفصیل قائل شده که بدین خلاصه است: « نفح الطیّب » در کتاب
گروهی از امثال شبطون و قرعوس بن عباس و عیسی بن دینار و سعید بن ابی هند و دیگران در زمان هشام بن عبد الرحمن پدر »
حکم، بحج رفتند پس از بازگشت از حجّ فضل مالک و سعۀ علم و جلالت قدر او را توصیف کردند به طوري که آوازة او بالا
گرفت و از آن زمان علم و آراء او در اندلس رواج و انتشار یافت.
« الموطّأ » و رائد و جلوتاز این گروه، شبطون بود و او نخستین کسی است که کتاب
669
330 از 452
مالک را، بطور کامل و متقن، به اندلس وارد کرد و یحیی بن یحیی از او فرا گرفت. آنگاه یحیی را به رفتن نزد مالک رهنما شد
پس یحیی براي استفاده از مالک مسافرت کرد و از او دانش آموخت و به وسیلۀ یحیی و زیاد، و عیسی بن دینار مذهب مالک
در موضع دیگر از همان کتاب گفته است. « انتشار یافت
برخی گفتهاند: سبب این که سلطان اندلس مردم را به پیروي از مذهب مالک وادار کرد این بود که امام مالک وضع رفتار و سیرة »
سلطان اندلس را از بعضی از مردم اندلس جویا شد ایشان در وصف و تعریف او سخنانی گفتند که مالک را از وي خوش آمد پس
سخنی بدین مضمون گفت: از خدا میخواهم که حرم ما را به پادشاه شما زینت بخشد.
و این گفته از آن جهت بود که مالک از سیره و روش بنی عبّاس ناراضی میبود و ایشان هم، چنانکه مشهور است، با وي بدرفتاري
میکردند. چون آن گفتۀ مالک براي سلطان اندلس نقل شد و جلالت مالک و مقام دینی او معلوم بود مردم را بر مذهب مالک
«. وادار ساخت و مذهب اوزاعی را متروك داشت
همین سبب را یاد کرده جز این که او دخول مذهب مالک را به اندلس در زمان « مسرح العیون » میگوییم: ابن نباته نیز در کتاب
عبد الرحمن دانسته و اهل تاریخ به اجماع، دخول این مذهب را به اندلس در زمان هشام پسر عبد الرحمن یاد کردهاند.
پس از آن در دولت حکم بن هشام این مذهب به واسطۀ انتقال فتوي به آن در اندلس و در مغرب منتشر شد و یحیی بن یحیی بن
کثیر در نزد حکم محترم بود و گفتهاش مورد قبول و به هیچ کس شغل قضاء داده نمیشد مگر به دستور و اشارة یحیی پس چنانکه
ابن ،«1» مذهب ابو حنیفه در مشرق به وسیله ابو یوسف انتشار یافت مذهب مالک هم در مغرب به وسیلۀ یحیی رواج و انتشار یافت
خلدون غلبۀ این مذهب را در مغرب و اندلس به طوري دیگر تعلیل و توجیه کرده است بدین بیان:
______________________________
مؤلف) ) « از مقریزي و بغیۀ الملتمس و نفح الطیب » (1)
670
اما مالک پس مذهب او گر چه در غیر اهل اندلس و مغرب نیز هست لیکن اهل مغرب و اندلس باین مذهب مخصوص گشته و »
غیر آن را پیروي نکردهاند مگر بسیار کم. و علّت این امر اینست که مسافرت ایشان بیشتر به حجاز میبوده و در آن هنگام مدینه دار
علم بوده و از آنجا به عراق رفته و عراق هم در میان راه ایشان نبوده پس بر فرا گرفتن علم از دانشمندان مدینه که در آن هنگام،
مالک و استادان پیش از او و شاگردان بعد از وي پیشوایان علم در مدینه بودهاند، رو آوردهاند پس اهل مغرب و اندلس به مالک
که دسترسی داشتهاند و در راه ایشان میبوده مراجعه و از او تقلید و پیروي کردهاند.
بعلاوه اهل مغرب و اندلس بیشتر بدوي بوده و از حضارتی که اهل عراق را نصیب شده برخوردار نبودهاند پس از این لحاظ با اهل »
حجاز نزدیک بوده و مناسبت میداشته و بدین مناسبت بدانجا توجّه و تمایل یافتهاند و از این رو مذهب مالکی در میان ایشان
میگوییم: پیش از این در بارة این « هماره، تر و تازه میبوده و تنقیح و تهذیب حضارت، آن را مانند دیگر مذاهب فرا نگرفته است
که چرا در اندلس مذهب حنفی انقطاع یافته و مذهب مالکی بر آن غالب گشته از مقدسی سخنی نقل کردیم.
هنگامی که دولت بنی تاشفین در قرن پنجم در مغرب اقصی بپا خاست و بر اندلس استیلاء یافت و دومین کس از سلسلۀ ایشان،
علی بن یوسف بن تاشفین، امیر مسلمین زمام دار شد جانب اهل فقه و دین را سخت رعایت میکرد به طوري که در سر تا سر
مملکت خود هیچ کاري را بی مشاورة فقیهان انجام نمیداد و به قضات امر کرده بود که خواه در امور کوچک و خواه در کارهاي
مهمّ و بزرگ، جز در حضور چهار تن از فقیهان حکمی ندهند پس کار فقیهان بالا گرفت و عظمت و اعتبار آنان فزونی یافت و تنها
کسانی در نزد امیر تقرّب میداشتند و از عنایت او برخوردار میشدند که مذهب مالک را میدانستند.
پس در زمان او کتب این مذهب رواج یافت و عمل باین مذهب شائع شد و دیگر
331 از 452
671
مذاهب متروك و مهجور گشت و این امر بدان پایه رسید که نظر در کتاب خدا و حدیث رسول (ص) فراموش گردید و توجّه
بر کشور حکمروا گردید « موحّ دان » تا این که دولت ایشان از میان رفت و در اوائل قرن ششم حکومت «1» بدین دو بسیار کم شد
خلیفۀ ایشان راه و روش عبد المؤمن بن علی را پیش گرفت و شیوة او را پیرو شد پس مردم را در مغرب بر مذهب مالک در فروع و
و قصد او و پسرش یوسف در باطن آن بوده که مذهب مالک را از «2» بر مذهب ابو الحسن اشعري در اصول وادار و مجتمع ساخت
میان ببرد و مردم را بر عمل بظاهر قرآن و حدیث وادار کند لیکن بدین مقصود نرسیدند و انجام دادن این کار را از عهده برنیامدند
تظاهر کرد و از مذهب مالک برگشت از « ظاهریّه » تا نوبۀ سلطنت به نوهاش یعقوب بن یوسف بن عبد المؤمن رسید وي بمذهب «3»
بالا گرفت. در مغرب گروهی زیاد این مذهب را داشتند که رئیس و امام ایشان ابن حزم بود « ظاهریّه » این رو در زمان او کار مذهب
میخواندند، لیکن مالکیان بر ایشان مستولی بودند تا این که در « حزمیّه » و ایشان از وي پیروي میکردند و بدین مناسبت آنان را
زمان یعقوب، ظاهر و در بلاد منتشر گردیدند. یعقوب در اواخر ایام خود به شافعیّه مائل شد و بر بعضی از شهرها از شافعیّه قاضی
.«4» گماشت
چنین گفته است: « المعجب » مرّاکشی در کتاب
و در ایّام یعقوب، علم فروع، انقطاع یافت و فقهاء از وي ترسان بودند و دستور داد که از کتب مذهب، حدیث پیغمبر و آیات قرآن »
سحنون و کتاب یونس و نوادر ابن ابی زید و مختصرش « مدوّنۀ » را بردارند و آنگاه آن کتب را بسوزانند بسیاري از این کتب مانند
ابن حبیب و نظائر اینها بدین سرنوشت دچار و سوخته شد. من خود هنگامی که در شهر فاس بودم « واضحۀ » براذعی و « تهذیب » و
دیدم بارها
______________________________
مؤلف) ) « تألیف مراکشی « المعجب » از » (1)
مؤلف) ) « ابن اثیر « الکامل » از » (2)
مؤلف) ) « مراکشی « المعجب » از » (3)
مؤلف) ) « ابن اثیر « الکامل » از » (4)
672
از آن کتب را که میآوردند و در میدان مینهادند و آتش میزدند.
و سنن ابو داود و نسائی و بزّار و دار قطنی « موطّأ » پس از آن امر کرد احادیث مربوط به نماز و متعلقات آن از صحیحین و ترمذي و »
و بیهقی و مسند ابن ابی شیبه استخراج و جمع گردد و پس خود او این مجموع را بر مردم املاء میکرد و مردم را بحفظ آن وادار
مذهب مالکی در قرن چهارم « احسن التّقاسیم » به گفتۀ مقدسی در « میساخت و بهر کس آن را حفظ میکرد جامه و مال میبخشید
در عراق و اهواز بوده و در مصر و بلاد مغرب، رواج و انتشار داشته و بر اندلس غالب بوده است.
آورده است: مالکیان در اصول از عقیدة ابو الحسن اشعري پیروي میکنند به طوري « مفید النعم » و « طبقات » چنانکه تاج سبکی در
که هیچ مالکی نیست مگر این که اشعري است.
673
-3 مذهب شافعی
اللّ عنه، که در سال یک صد و پنجاه ( 150 ) در غزّه متولّد گشته و در سال
􀀀
این مذهب به امام محمّد بن ادریس شافعی قرشی، رضی ه
332 از 452
دویست و چهار ( 204 ) در مصر وفات یافته است انتساب دارد.
شافعی در فهم و حفظ، آیتی بوده و اجتماع فضائل در وي بیش از همه کس بوده است. مذهب شافعی از لحاظ زمان، سیّمین
میخوانند بلکه اهل خراسان هنگامی که بطور « اهل حدیث » مذهب از مذاهب چهار گانه است و اصحاب او را مانند اصحاب مالک
جز پیروان شافعی کسی را اراده ندارند شافعی از امام مالک، دانش فرا گرفته پس از آن خود « اصحاب حدیث » اطلاق میگویند
مذهبی خاص پدید آورده و مستقل گردیده است.
ابن خلدون گفته است:
شافعی پس از مالک به عراق رفته و با اصحاب امام ابو حنیفه ملاقات کرده و از آنان دانش گرفته و طریقۀ اهل حجاز را به طریقۀ »
اصحاب « اهل عراق ممزوج ساخته و خود مذهبی مخصوص بوجود آورده و در بسیاري از مسائل با مالک مخالف بوده است
گفتهاند: ظهور مذهب شافعی نخست در مصر بوده و در آنجا یاران و پیروانی زیاد به همرسانده آنگاه در عراق، ظاهر و بر « طبقات »
بغداد و بسیاري از بلاد خراسان و توران و شام و یمن غالب گشته و بما وراء النهر و بلاد فارس و حجاز و بعضی از بلاد هند راه
.«1» یافته و پس از سال سیصد هجري کم و بیش به اندلس و افریقا داخل گردیده است
______________________________
مؤلف) ) « است « و الفوائد البهیه « دیباج » از » (1)
674
چنانکه از این پیش گفته شد، بر اهل مصر مذهب حنفی و مالکی غالب بود تا این که امام شافعی به آن جا در آمد از آن هنگام
.«1» مذهب وي در مصر انتشار یافت
ابن خلدون گفته است:
و امّا شافعی پس مقلّدان و پیروان او در مصر بیشتر است از غیر مصر و مذهب شافعی در عراق و خراسان و ما وراء النّهر انتشار یافته »
و در همۀ شهرها و امصار با مذهب حنفی از لحاظ فتوي و تدریس همدوش و مساوي بودهاند و میان پیروان این دو مذهب مجالس
از استدلالات گوناگون آنان مشحون گردیده پس از آن همۀ این احوال، به اندراس اوضاع « خلافیّات » مناظره زیاد میبوده و کتب
مشرق و اقطارش، مندرس گردید و امام محمّد بن ادریس شافعی چون در مصر بر بنی عبد الحکم وارد شد گروهی از بنی عبد
الحکم و اشهب و ابن قاسم و ابن مواز و دیگران و پس از آن حارث بن مسکین و پسرانش از علم وي گرفتند.
در مصر، فقه اهل سنّت انقراض یافت و فقه اهل بیت متداول شد و دیگران متفرق «2» از آن پس براي ظهور و استیلاء رافضه »
گردیدند تا این که دولت عبیدیّین از رافضه بدست صلاح الدین یوسف بن ایوب از میان رفت و فقه شافعی به وسیلۀ اهل عراق و
شام بمصر برگشت و بیش از پیش بازارش رواج یافت و از جمله کسانی که در سایۀ دولت ایّوبی پرورش یافته محیی الدین نووي و
عزّ الدین بن عبد السلام
______________________________
گفته است: « قضاة مصر » 1) علی بن عبد القادر طوخی در کتاب )
عیسی بن منکدر قاضی مصر بر وي امام ایستاد و بر او بانگ زد و چنین گفت: »
و بدین گفتۀ خود به مخالفت « تو بدین شهر در آمدي در حالی که امرش واحد و رایش واحد بود تا میان مردم تفرقه افکندي »
« پیروان شافعی با اصحاب مالک اشاره دارد چه مردم مصر پیش از درآمدن شافعی بمصر جز راي مالک فتوي و رایی نمیدانستند
در این گفتۀ علی بن عبد القادر نظر است زیرا مذهب حنفی نیز در نزد مردم مصر شناخته و معروف بوده است. »
2) مرادش خلفاء فاطمی و پیروان ایشان است. )
333 از 452
675
نیز در شام مشهور گشتند. و ابن رفعه و هم تقیّ الدین بن دقیق العید و بعد از اینان تقیّ الدین سبکی در مصر اشتهار یافتند تا این
« زمان که سراج الدین بلقینی شیخ الاسلام مصر و اکبر علماء شافعیّه است در مصر و کبیر علماء بلکه اکبر علماء است در این عصر
از هنگامی که دولت ایّوبی به ترویج مذاهب سنّت در مصر شروع کرد و مدارس براي فقیهان ساخت و دیگر وسائل پیشرفت براي
آنان آماده کرد بیش از همۀ آنها بمذهب شافعی توجّه و عنایت داشت از این رو شغل قضا را باین مذهب که مذهب رسمی دولت
بود اختصاص داد.
سلاطین ایّوبی همه شافعی مذهب بودند مگر معظّم ابو بکر عیسی بن عادل سلطان شام که مذهب حنفی میداشت و فرزندانش از او
پیروي کردند.
عیسی بن عادل نسبت بمذهب خویش تعصّب میورزید شرحی بر جامع کبیر در چند مجلّد تألیف کرد و بر خطیب بغدادي که در
.«1» نسبتهایی به امام ابو حنیفه داده و ردّ کرده است « تاریخ بغداد » کتاب
عمل قضاء بر همان مذهب «2» پس از آن چون دولت بحري ترك جانشین آن دولت شد و پادشاهان آن دولت نیز شافعی بودند
استمرار یافت تا این که ظاهر بیبرس قضاة چهارگانه را احداث کرد پس هر قاضی اجازه یافت که به اقتضاي مذهب خود در قاهره و
فسطاط عمل کند و نائبان منصوب دارد و شهود احضار کند لیکن به قاضی شافعی اجازه داد که در سائر بلاد قطر و همۀ شهرهاي
دیگر هم نائبان برقرار دارد و علاوه بر این امتیاز که براي شافعی قائل شد نظارت بر مال ایتام و اوقاف را هم به قاضی شافعی
اختصاص داد.
______________________________
مؤلف) ) « از فوائد البهیه » (1)
2) سیف الدین قطر که پیش از بیبرس ولایت داشته حنفی بوده لیکن به واسطۀ کوتاهی زمانش در مذهب دولت، تأثیري نکرده و )
چنان آورده که جز سیف الدین در میان ایشان کسی دیگر که بمذهب شافعی باشد شناخته نشده « حسن المحاضره » سیوطی در
مؤلف) ) .« است
676
پس قاضی شافعی در میان مذاهب چهارگانه درجۀ اول بود و پس از او قاضی مالکی و بعد از مالکی قاضی حنفی و در آخر همه
کار در دولت چرکسی هم به همین قرار بود تا این که نوبۀ دولت عثمانی رسید، ایشان قضاة چهارگانه «1» قاضی حنبلی قرار داشت
را از میان بردند و کار قضا را به حنفی مذهب انحصار دارند زیرا مذهب رسمی این دولت مذهب حنفی بود چنانکه هنوز هم همین
مذهب، دولتی و رسمی است جز این که مذهب شافعی و مالکی به واسطۀ سابقۀ نفوذ آنها در اهالی و انتشار میان ایشان بحال خود
از آن « وجه بحري » باقی ماند و بیشتر مردم ریف و صعید بر این دو مذهب ثابت ماندند و مذهب شافعی بر مردم ریف که به نام
تعبیر میشود غالب شد و ریاست جامع از هر (که بزرگترین ریاست علماء است) از سال یک هزار و دویست و هشتاد و هفت به
و مقام افتاء را « ازهر » از این تاریخ شیخ محمد مهدي عباسی که از علماء حنفی مذهب بود ریاست «2» علما شافعی انحصار داشت
متصدي گردید و از این پس به مذهبی از مذاهب انحصار و اختصاص نمیداشت لیکن حنبلی مذهب چون در مصر کم است از
ایشان کسی متولی این مقام نشده است.
اهل شام بیشتر بمذهب اوزاعی بودهاند تا این که ابو زرعه محمد بن عثمان
______________________________
و ابن بطوطه گفته است: ترتیب ایشان در مصر در زمان ملک ناصر بتقدیم حنفی بر مالکی بوده است و .« صبح الاعشی » از » (1)
334 از 452
چون برهان الدین بن عبد الحق حنفی به شغل قضاء منصوب شده امراء از ملک ناصر خواستهاند که قاضی مالکی بالاتر از حنفی
بنشیند، چنانکه از پیشتر عادت و معمول همین بوده، ملک ناصر این خواست امراء را پذیرفته پس کار بر این وضع استقرار و استمرار
مؤلف) ) « یافته است
توانستهایم بشناسیم شیخ محمد خرشی متوفی به « رهر » ( 2) نخستین کسی را که از متصدیان ریاست و شیاخت (کلمه مؤلف است )
سال 1101 بوده و او مذهب مالکی میداشته است و پس از او شیخ ابراهیم بن محمد برماوي شافعی (متوفی به سال 1106 ) این مقام
را متصدي شده از آن پس تا سال 1137 به علما مالکی انحصار یافته و بعد از آن به علما شافعی منتقل گردیده است (مؤلف)
677
دمشقی شافعی پس از تصدّي قضاء مصر، متصدّي قضاء دمشق گردید و بمذهب شافعی حکم کرد و قضاة بعد از او از وي پیروي
کردند.
ابو زرعه نخستین کسی است که مذهب شافعی را به دمشق وارد ساخته است و او چنان معمول میداشت که هر کس کتاب مختصر
مزنی را حفظ میکرد صد دینار به آن کس جائزه میداد. ابو زرعه در سال سیصد و یک (یا دو، یا سه) وفات یافته است.
گفته است: « احسن التقاسیم » مقدسی در
سبکی « در شام نه داودي میبینم و نه مالکی » : فقهاء در زمان او (قرن چهارم) در کشورشان همه شافعی مذهب بودند و گفته است »
گفتهاند که: « الإعلان بالتّوبیخ » و سخاوي در « طبقات » در
«. مذهب شافعی به وسیلۀ محمد بن اسماعیل قفّال کبیر شاشی متوفّی به سال سیصد و شصت و پنج در ما وراء النّهر انتشار یافت »
مقدسی گفته است که:
در اقلیم شرق بر بسیاري از شهرها از قبیل شهر شاش و ایلاق و طوس و نسا و ابیورد و غیر اینها این مذاهب غلبه میداشته است و »
«.. در هرات و سیستان و سرخس و نیشابور و مرو هم این مذهب وجود داشته است
باز هم گفته است:
در سیستان و سرخس میان شافعیّه و حنفیّه تع ّ ص بهایی به میان میآمده که مایۀ خونریزیهاي زیاد میشده و به مداخلۀ سلطان، میان »
ایشان منجرّ میگشته است.
و از اقلیم دیلم یاد کرده که اهل قومس بیشتر اهل گرگان و برخی از مردم طبرستان حنفی بوده و باقی ایشان حنبلی و شافعی. و در
محدّثی یافت نمیشده مگر این که شافعی مذهب بوده است. « بیار »
و غیر این دو از شهرهاي آنست چنین یاد کرده که شافعی و حنفی در آنجا انتشار داشته و حنبلی « آمد » و « موصل » و از اقلیم قور که
نیز در آنجا وجود داشته است و گفته است: بر اقلیم کرمان مذهب شافعی غلبه داشته است.
678
آورده که حافظ عبدان محمد بن عیسی مروزي کسی است که مذهب شافعی را در مرو و خراسان بعد از « الإعلان بالتّوبیخ » کتاب »
احمد بن سیّار، ظاهر و نمایان ساخته و سبب آن بوده که ابن سیّار کتب شافعی را به مرو برده و مورد خوش آیند و پسند مردم قرار
گرفته پس عبدان برخی از آنها را مطالعه کرده و خواسته است نسخه از روي آنها بر گیرد ابن سیّار نگذاشته است پس دیهی که
داشته فروخته و بمصر رفته پس ربیع و دیگران از اصحاب و شاگردان شافعی را ادراك کرده و کتب شافعی را نسخه برگرفته و ابن
سیّار هنوز زنده بوده که عبدان از مصر به مرو برگشته است.
عبدان در سال دویست و نود و سه ( 293 ه. ق) وفات یافته است.
باز در همان کتاب آورده است که:
335 از 452
ابا عوانه یعقوب بن اسحاق نیشابوري اسفراینی، صاحب صحیح مستخرج بر مسلم، نخستین کسی است که مذهب شافعی و »
«.. تصنیفات او را با سفر این برده و از جمله کسانی است که از ربیع و مزنی علم گرفته و به سال 316 در گذشته است
تا آنجا که آورده است:
و ابو اسماعیل محمّد بن اسماعیل بن یوسف سلمی ترمذي کسی است که کتب شافعی را از مصر حمل کرده و اسحاق بن راهویه »
آنها را براي خود استنساخ نموده و جامع کبیر را بر آنها تصنیف کرده و از جمله کسانی است که از بویطی روایت کرده و به سال
ابن سریج گفته است: مذهب شافعی در بیشتر آفاق منتشر شده است. « دویست و هشتاد ( 280 ) در گذشته است
یاقوت در معجم البلدان گفته است:
اهل ري سه طایفه بودهاند: شافعی کمتر و حنفی بیشتر و سواد اعظم ایشان شیعه مذهب بوده است پس میان سنّی و شیعه عصبیّت و »
جدال به میان آمد و شافعی و حنفی بر شیعه چیره گشت و در نتیجۀ جنگهاي زیاد و طولانی، شیعه نابود گردید پس از آن میان
حنفی و شافعی جدال و تعصب رخ داد و شافعی با کمی عدّه بر حنفی پیروز گردید پس محلههاي شیعه و حنفی خراب شد و محله
شافعی که کوچکترین
679
همو در موضع سخن « محلههاي ري بود بر جا ماند و کسی از شیعه و حنفیّه نماند مگر این که مذهب خویش را پنهان میداشت
گفتن از ساوه، که میان ري و همدان است، چنین آورده است:
اهل ساوه سنّی و شافعی مذهب بودهاند و نزدیک ساوه دیهی به نام آوه بوده که مردم این ده شیعۀ امامی بودند و میان این دو گروه
تألیف ابن اثیر، در حوادث سال پانصد و نود و پنج ( 595 ) چنین آورده است: « الکامل » در کتاب « تعصّب بوقوع پیوست
میداشت این مذهب را ترك گفت و « کرّامیّه » در این سال غیاث الدین، فرمانرواي غزنه و برخی از شهرهاي خراسان، که مذهب »
بمذهب شافعی گرایید و این کار را سبب آن بود که شخصی به نام فخر مبارك شاه، که در بسیاري از علوم و فنون دست داشت و
به پارسی هم شعر میگفت، نزد غیاث الدّین میبود پس شیخ وجیه الدّین ابو الفتح، محمد بن محمود مرورودي، را که فقیهی
شافعی مذهب بود به نزد وي برد وجیه الدّین، مذهب شافعی را براي غیاث الدین توضیح داد و فساد مذهب کرّامیّه را مدلّل و روشن
ساخت پس غیاث الدّین بمذهب شافعی در آمد و براي شافعیّه مدارسی ساخت و مسجدي هم در غزنه براي ایشان بنا نهاد و در بارة
ایشان همه گونه عنایت میداشت. کرّامیّه را از این پیش آمد بد آمد و در صدد برآمدند که وجیه الدّین را آزار رسانند لیکن از
عهدة این کار برنیامدند.
نقل است که: چون غیاث الدین و برادرش شهاب الدین در خراسان به پادشاهی رسیدند به ایشان گفته شد: که مردم در تمام »
را تحقیر میکنند و خوار میشمارند پس بهتر این که شما مذهب ایشان را ترك گویید از این رو پیروي آن «1» شهرها کرّامیّه
مذهب را رها ساخته و بمذهب شافعی گرویدند. از برخی نقل شده که شهاب الدّین حنفی مذهب بوده است.
چنانکه از این پیش گفتیم، اهل بغداد بیشتر ایشان مذهب حنفی میداشتند
______________________________
اختلاف است: به قولی « کرام » 1) این نسبت است به محمد بن کرام سیستانی متوفی به سال دویست و پنجاه و پنج ( 255 ). در ضبط )
بکسر کاف، یا فتح آن، و با تخفیف راء، و به قولی دیگر بفتح کاف و با تشدید راء است. محمد بن کرام در عقائد، صاحب مذهبی
است معروف.
او را در مسائل فقه نیز صاحب مذهبی منفرد دانسته از جمله این که مسافر را براي نماز خوف دو تکبیر کافی « خطط » مقریزي در
است و گزاردن نماز را در جامۀ آلوده و فرو رفته در نجاست جائز و صحیح دانسته و عبادات را بیقصد و بدون نیت درست شمرده
336 از 452
و گفته است: همان نیت مسلمان بودن براي همۀ عبادات کافی است..
از آن چه مقریزي آورده دانسته میشود که محمد را در فروع، عقائد و آرائی خاص و مذهبی مخصوص بوده و از اینجا معنی انتقال
غیاث الدین از مذهب محمد بن کرام بمذهب شافعی معلوم میگردد. (مؤلف)
680
پس شافعیّه که کثرتی هم داشت با آنان به مزاحمت پرداخت و با این که مذهب رسمی دولت، مذهب حنفی بود برخی از خلفاء از
مذهب شافعی پیروي میکردند چنانکه متوکّل، خلیفه عبّاسی، مذهب شافعی میداشت و همو نخستین خلیفه است که بمذهب
شافعی در آمده و آن مذهب را داشته است.
حسن بن محمّد زعفرانی از جمله راویان قدیم است که از شافعی روایت داشتهاند و هم از کسانی است که مذهب شافعی را در
بغداد نشر داده و به سال دویست و شصت ( 260 ) در گذشته است.
گفته است: « الإعلان بالتّوبیخ » سخاوي در کتاب
ربیع بن سلیمان در سال دویست و چهل ( 240 ) به حجّ رفت، در مکّه با ابو علی حسن بن محمد زعفرانی ملاقات کرد. پس از سلام »
و جواب ربیع گفت:
منظور ربیع از مغرب که در « اي ابو علی تو در مشرق و من در مغرب این علم، یعنی علم شافعی را نشر میدهیم و رایج میسازیم »
سخن آورده مصر است زیرا مصر در مغرب بغداد قرار دارد.
681
سبکی در طبقات گفته است.
اینست آن چه ما را از انتشار این « بنی ابی عقامه کسانی هستند که خدا به وسیلۀ ایشان مذهب شافعی را در تهامه منتشر ساخته است »
مذهب در مصر و بلاد شرق اطلاع حاصل است و امّا مغرب چون مذهب مالکی بر آنجا غلبه میداشت مذهب شافعی را در آنجا
چنان پنداشته که در سائر بلاد مغرب، تا حدود مصر، کسی این مذهب را « احسن التقاسیم » نفوذي نمیبود به طوري که مقدسی در
نمیشناخته و همو یک بار با بعضی از مردم مغرب در مسأله و موضوعی مذاکره داشته و قول شافعی را آورده آن شخص او را
مقدسی گفته است: « شافعی کیست؟ همانا اهل شرق را ابو حنیفه پیشوا و امام بوده و مردم مغرب را مالک » : نشناخته و گفته است
اصحاب مالک را دیدم که شافعی را مبغوض داشتند و میگفتند: شافعی علم را از مالک گرفته و از آن پس با او به مخالفت »
و در بارة قیروان گفته است: « پرداخته است
در آنجا مذهبی جز مذهب حنفی و مالکی نیست و این دو گروه را با هم الفتی است شگفت انگیز به طوري که هیچ عصبیّت و »
و در بارة اندلس گفته است: « نزاعی میان ایشان وجود ندارد
ابن « جز مذهب مالک در اندلس مذهبی نیست و اگر بر حنفی مذهب یا شافعی مذهبی دست یابند او را از اندلس بیرون میکنند »
گفته است: « الکامل » اثیر در
تظاهر کرد در روزهاي واپسین « ظاهریّه » یعقوب بن یوسف بن عبد المؤمن فرمانرواي مغرب و اندلس پس از این که بمذهب »
« زندگانی خود بمذهب شافعی مائل گردید و از علماء این مذهب براي برخی از بلاد، قاضی معیّن و منصوب کرد
682
بیشتر از شافعیان در اصول عقائد از مذهب ابو الحسن اشعري پیروي میکنند.
گفته است: « طبقات » تاج سبکی در
غالب شافعیّه بمذهب اشعري هستند و استثنائی در آن نیست مگر کسانی از شافعیان که خدا آنان را از نظر انداخته که به تجسّم یا »
337 از 452
« اعتزال چسبیده و از گروه مجسّمه و معتزله گردیدهاند
683
-4 مذهب حنبلی
اللّ عنه، که به سال یک صد و شصت و چهار ( 164 ) در بغداد متولد شده و در
􀀀
حنبل شیبانی، رضی ه «1» این مذهب به امام احمد بن
سال دویست و چهل و یک ( 241 ) در همان جا وفات یافته است، انتساب دارد.
.«2» برخی گفتهاند: احمد حنبل در مرو تولّد یافته و در شیرخوارگی ببغداد برده شده است
این مذهب چهارمین مذهب از مذاهب چهارگانۀ معموله میان اهل سنّت است.
احمد از خواصّ اصحاب و شاگردان شافعی بوده، علم از او گرفته و هماره با وي مصاحبت میداشته تا این که شافعی بمصر رفته
است.
مذهب حنبلی در بغداد پدید آمده و از آنجا به دیگر بلاد راه یافته و در آن بلاد شیوع یافته لیکن نه به اندازة شیوع مذاهب دیگر.
گفته است: « الدّیباج » ابن فرحون در کتاب
و امّا مذهب احمد بن حنبل در بغداد ظاهر گشته پس از آن در بسیاري از شهرهاي »
______________________________
1) حنبل جد احمد است و پدر او به نام محمد است. )
الرزیق نهر بمرو و علیه محلۀ کبیرة و فیها کانت دار احمد بن » : 2) یاقوت در معجم البلدان (ذیل کلمۀ رزیق) چنین آورده است )
و قد اخرجت مرو من الاعیان و علماء الدین و الارکان ما لم یستخرج مدینۀ ..» چنین گفته است « مرو الشاهیجان » و در ذیل «.. حنبل
مثلهم.. منهم احمد بن محمد بن حنبل الامام و سفیان بن سعید الثوري..
.«.. اللّ بن المبارك و غیرهم
􀀀
و اسحاق بن راهویه و عبد ه
684
«. شام انتشار یافته و هم اکنون (یعنی قرن هشتم) رو بضعف نهاده است
ابن خلدون گفته است:
و امّا احمد بن حنبل چون مذهبش از اجتهاد به دور است و در استفاده از روایات و اخبار و معاضدت آنها با یکدیگر اصالت و »
رسوخ دارد پیروانش کم میباشند و بیشتر ایشان در شام و عراق هستند و این پیروان از همه مردم، سنّت و روایت حدیث را بیشتر
ظهور این مذهب در مصر بتأخیر افتاده و تا قرن هفتم در آنجا به خوبی ظاهر نشده است. سیوطی علّت این تأخیر ظهور « حفظ دارند
چنین گفته است: « حسن المحاضره » کامل آن را در کتاب
عدّة حنبلی مذهب در مصر بسیار کم است و من جز در قرن هفتم و قرون بعد از آن در مصر خبري از ایشان نشنیدهام و آن بدین »
اللّ عنه، در قرن سیّم بوده و مذهب او در خارج عراق جز در قرن چهارم بارز و نمایان نگردیده و
􀀀
جهت است که امام احمد، رضی ه
در این قرن بر کشور مصر عبیدیّون سلطنت و حکمروایی میداشتهاند و پیشوایان مذاهب سه گانه را که در مصر میزیستهاند به
کشتن و بیرون کردن از میان برداشته و مذهب رفض و شیعه را به جاي آن مذاهب گذاشتهاند و تا اواخر قرن ششم نفوذ آنان بر
مصر باقی و بر جا بوده است از این وقت پیشوایانی از دیگر مذاهب بمصر بازگشتهاند و چنانکه معلوم است نخستین کسی که از
چنین آورده است: « خطط » مقریزي در کتاب « بوده است « العمده » حنابله بمصر آمده حافظ عبد الغنی مقدسی صاحب کتاب
مذهب حنبلی و هم مذهب حنفی، را از زمان دولت ایّوبی در مصر آوازه و نامی نبود و جز در اواخر ایّام این دولت آن مذهب در »
338 از 452
اللّ بن محمّد بن عبد الملک جحاوي، که در سال هفتصد و سی و
􀀀
از آن هنگام به بعد در زمان قاضی عبد ه « مصر اشتهار نیافت
هشت ( 738 ) قاضی قضاة حنابله بوده، و چنانکه در کتاب
685
گفته شده، به سال هفتصد و شصت و نه ( 769 ) در گذشته، انتشار آن مذهب رو به فزونی نهاده است. ««1» السّبل الوابلۀ »
مقدسی گفته است: مذهب حنبلی در قرن چهارم در بصره و در اقلیم اقور و در دیلم و رحاب و شوش، از اقلیم خوزستان، موجود
بوده و در بغداد این مذهب و هم مذهب شیعه غلبه میداشتهاند.
و همو در طیّ گفتگو از مصر گفته است: در زمان او در مصر فتوي طبق مذهب فاطمی میبوده لیکن سائر مذاهب هم در فسطاط
وجود میداشته و آشکار بوده است.
را در آنجا محلّه، و معتزله و حنبلیّه را عدّه و جمعیّتی است. « کرّامیّه » : و باز همو گفته است
میگوییم: انتشار مذهب حنبلی در بسیاري از کشورها بهر وضع و حالی که باشد آن چه مسلّم است اینست که پیروان و مقلّدان آن
مذهب در هر عصري کم بودهاند.
در ترجمۀ زین الدین محمّد انصاري خزرجی با این سخن خود: « الرّیحانۀ » و به همین مطلب اشاره میکند خفاجی در کتاب
و» خزرجی در فقه بمذهب احمد بن حنبل تفقّه کرده است چه آن که این مذهب بر خواستاران آسان و شیرین و خوش بیان است »
و پیروان این مذهب در هر عصر اقلّ قلیل هستند و کرام چنینند چنانکه شاعر گفته است: « للنّاس فی ما یعشقون مذاهب
یقولون لی قد قلّ مذهب احمد و کلّ قلیل فی الأنام ضئیل
فقلت لهم مهلا غلطتم بزعمکم أ لم تعلموا: انّ الکرام قلیل؟
______________________________
تألیف محمد بن حمید مکی است که خود او هم در طبقات آنان است. (مؤلف) « السبل الوابلۀ علی ضرائح الحنابلۀ » 1) کتاب )
686
« و ما ضرّنا انّا قلیل و جارنا عزیز، و جار الاکثرین ذلیل
هیچ نشنیدهایم که این مذهب بر ناحیه و جایی غلبه یافته باشد مگر بر بغداد در قرن چهارم که در حدود سال سیصد و بیست و سه
.«1» 323 ) کار این مذهب در آنجا بالا گرفته و سخت رواج یافته و مگر بر بلاد نجد در این زمان )
ابن اثیر در حوادث سال سیصد و بیست و سه ( 323 ) گفته است:
در این سال کار حنابله عظمت یافت و شوکت ایشان قوت گرفت و چنان قدرتی یافتند که به خانههاي عامّه و منازل سرکردگان »
میرفتند و اگر نبیذ در آنجا میدیدند بر خاك میریختند و اگر با مغنّیه بر میخوردند او را به باد کتک میگرفتند و ابزار غنایش
را میشکستند و در بیع و شراء مردم مداخله میکردند و بر همراه بودن مردان با زنان و یا کودکان اعتراض میکردند و حتی اگر از
کسی از این همراهان میپرسیدند و او پاسخ نمیداد و معرّفی نمیکرد او را میزدند و به نزد رئیس پلیس و داروغهاش میبردند و
با این اعمال خود، بغداد را بهم زدند و فتنه و آشوب بپا کردند پس بدر خرشنی که در آن زمان » ! به فحشا او گواهی میدادند
صاحب شرطه بود (رئیس پلیس و شهربانی) روز دهم جمادي الآخرة سوار شد و در دو سوي بغداد در میان اصحاب ابو محمّد
تا آنجا « بریهاري حنبلی بانگ در داد که نباید دو تن از ایشان در یک جا فراهم آیند و نباید در مذهب خویش به مناظره پردازند
که گفته است:
این دستور و فرمان هم، چارة کار نکرد بلکه فتنه و آشوب حنابله رو به فزونی نهاد به طوري که به مردمان کوري که در مساجد »
ماوي گزیده بودند استظهار کردند و ایشان را وادار ساختند که چون کسی از پیروان شافعی بر ایشان میگذشت کوران را بر او
339 از 452
میآغالیدند تا با عصاهایی که در دست داشتند او را تا سر حدّ مرگ میزدند، پس راضی، خلیفۀ عباسی، توقیع و فرمانی مبنی بر
نکوهش و ناپسندي کارهاي حنابله صادر کرد و این
______________________________
1) و در این زمان بر بلاد حجاز نیز. )
687
تا آخر آن چه ابن اثیر گفته است. «. فرمان بر ایشان خوانده شد
تردیدي نیست که این فتنه انگیزیها و آشوبگریها ناشی از تعصّب عوامّ مردم بوده است و بسیاري از اوقات هم به مسائل اعتقادي،
مربوط و راجع است که اصحاب این مذهب به آنها متفرّد هستند و دیگران با آنان در آن عقائد مخالف.
گفته است: « طبقات » تاج سبکی در
بیشتر فضلاء حنبلی از پیشینیان ایشان، اشعري مذهب بوده و کسی از آنان از عقیدة اشعري خارج نبوده مگر کسی که به اهل »
« تجسیم (مجسّمه) پیوسته است و در این گروه حنابله از غیر ایشان بیشترند
ادوار فقه (شهابی)، ج 3، ص:


خاتمه
مذاهب چهارگانه با زمان پیش میآمد و دیگر مذاهب اهل تسنّن رو به اندراس مینهاد تا قرن هفتم رسید و غلبۀ آن چهار مذهب
کامل و تمام گردید و فقهاء بوجوب پیروي از آن چهار مذهب فتوي دادند پس دیگر مذاهب اهل تسنّن بکلی مندرس شد و از
که تا قرن هشتم در برخی از بلاد بر جا ماند و از آن پی به اندراس گرایید. « ظاهري » میان رفت مگر بقایایی از مذهب
مقریزي گفته است:
و قاهره معیّن کرد: شافعی و مالکی و حنفی و حنبلی. «1» چون سلطنت بملک ظاهر بیبرس بندقداري رسید چهار قاضی براي مصر »
و از سال ششصد و شصت و پنج ( 665 ) کار بر این تعیین قرار یافت به طوري که در همه کشورهاي اسلامی جز این چهار مذهب و
عقیدة اشعري مذهبی معروف و عقیدهاي مشهور باقی نماند.
در همۀ کشورهاي اسلامی براي اهل این مذاهب، مدارس و کاروانسراها و خانقاه و زاویهها ساخته شد و با هر کس که جز یکی از »
این چهار مذهب را میداشت سخت گیري و دشمنی بعمل میآمد به طوري که شهادت وي پذیرفته نبود و به مقام قضاء نائل
نمیشد و از تصدّي خطابه و امامت و تدریس محروم و ممنوع میشد. فقیهان تمام کشورهاي اسلامی در تمام شهرها در طول این
مدت بوجوب پیروي و تقلید از این
______________________________
مصر » میباشد که از قاهره جدا بوده و بعد بدان اتصال یافته و از توابع آن گردیده و هم اکنون بعنوان « فسطاط » ، 1) مراد از مصر )
شناخته و خوانده میشود. « عتیقه
(مؤلف)
689
بیگمان مقریزي این « چهار مذهب و حرام بودن تقلید از دیگر مذاهب، فتوي دادند و تا امروز کار بر همین منوال و همین قرار است
همیشه در بلاد خودشان شرقا و غربا متداول و معمول بوده و هست و « اباضیّه » سخن را بلحاظ جمهور مسلمین گفته و گر نه مذهب
هم چنین فقه شیعه در ایران و در دیگر کشورها از آن پیروي و طبق آن عمل شده و میشود.
340 از 452
پیروي « ماتریدي » هم مورد نظر و محل تأمّل است زیرا حنفی- مذهبان در اصول عقائد از عقیدة « و عقیدة اشعري » این گفتۀ مقریزي
دارند مگر این که مراد مقریزي از اشعري بودن ایشان همان معنی باشد که سبکی اراده داشته و از این پیش آن را بیان کردیم و
گویا مقریزي از این که به حنابله، با این که عقیدة خاصّ دارند، توجّه و اعتناء نکرده، به واسطۀ کمی افراد ایشان بوده است چنانکه
از این پیش گفتیم.
باید این بحث را خاتمه دهیم به یاد آوري اندازة انتشار این مذاهب در این زمان در میان جمهور اهل اسلام و در این باره چون
مدارك عربی کم است ناچار به مصادر و مآخذ فرنگیان استناد میکنیم. پس به استناد این مدارك و مآخذ میگوییم:
هم اکنون بر مغرب اقصی و بر الجزایر و بر تونس و بر طرابلس مذهب مالکی غالب است چنانکه در این بلاد جز عدة کمی حنفی
مذهب نیست که ایشان از بقایاي خانوادههاي ترك و بیشترشان در تونس هستند و افراد خاندان امارت در تونس از ایشان است و از
این رو در مرکز تونس کار قضا را حنفیان با شرکت مالکیان تصدّي دارند و لیکن در دیگر شهرهاي تونس تنها قاضیان مالکی شغل
خوانده میشود و بر « شیخ الاسلام » قضا را متصدّي هستند. و در مرکز تونس دو مفتی بزرگ است: یکی حنفی مذهب که به لقب
شیخ » همه تقدّم و ریاست معنوي دارد و دیگري مالکی مذهب که در درجۀ دوم قرار دارد و بطور مساهله و مسامحه هم اکنون لقب
را بر او نیز اطلاق میکنند. « الاسلام
و با همه کمی پیروان مذهب حنفی عادت بر این جاري گشته و معمول چنین است
690
از علماء حنفی مذهب باشند و نیم دیگر از مالکیان حنفی مذهبان باین امتیاز از آن جهت « جامع زیتونه » که نیمی از مدرّسان
رسیدهاند که خاندان سلطنتی در آنجا پیرو مذهب حنفی میباشند.
و دوم در صعید و سودان. و پیروان مذهب حنفی در آنجا بسیارند و « ریف » بر مصر مذهب شافعی و مالکی غلبه دارد نخست در
مذهب رسمی دولت همین مذهب است چنانکه در فتوي و قضا هم از این مذهب پیروي میشود. و عدة پیروان مذهب حنبلی در
اینجا بسیار کم است.
و بر بلاد شام مذهب حنفی غلبه دارد و شاید نیمی از اهل تسنّن در شام حنفی و یک چهارم شافعی و یک چهارم دیگر حنبلی
مذهب باشند.
و بر فلسطین در درجۀ اول مذهب شافعی غالب است و پس از آن مذهب حنبلی است و بعد مذهب حنفی و در آخر مذهب مالکی.
و بر عراق حنفی غلبه دارد و شافعی در عراق در درجه دوم است. مالکی و حنبلی هم در آنجا وجود دارد.
و بر ترکان عثمانی و مردم آلبانی و ساکنان بلاد بالکان مذهب حنفی غالب است.
و بر بلاد کردنشین و هم بر بلاد ارمینیه، که مسلمین آنجا از نژاد ترکمانی یا از ریشۀ کردي هستند مذهب شافعی غالب است.
اهل تسنّن در ایران بیشتر شافعی و کمتر حنفی هستند.
در بلاد افغانستان حنفی مذهب غلبه دارد و شافعی و حنبلی کم است.
نیز نامیده شده « چین » و بر ترکستان غربی که بخارا و خیوه را شاملست مذهب حنفی غلبه دارد و لیکن بر ترکستان شرقی که به نام
شافعی غالب بوده پس از آن به کوشش علماء که از بخارا به آن جا میرفتهاند مذهب حنفی غلبه یافته است.
بر بلاد قفقاز و بلاد مجاور آن، مذهب حنفی غلبه دارد لیکن مذهب شافعی نیز در آنجا موجود است.
691
48 ) و پیروان مذهب ،000 ، بر بلاد هند مذهب حنفی غالب است و پیروان این مذهب در آنجا نزدیک به چهل و هشت میلیون ( 000
1) بحساب آمدهاند. اهل حدیث و آثار در هند بسیارند و هم مذاهب دیگر نیز در آنجا وجود ،000 ، شافعی قریب یک میلیون ( 000
341 از 452
دارد که از ذکر آنها صرف نظر کردیم.
مسلمین جزیرة سرندیب (سیلان) و جزائر فیلیپین و جاوه و جزائر مجاور آن شافعی هستند و هم چنین مسلمین سیام لیکن در سیام
حنفی مذهب هم کمی وجود دارد و اینان از هند به سیام رفتهاند.
مسلمین هند و چین بمذهب شافعی هستند و هم چنین مسلمین استرالیا مذهب شافعی دارند.
25 ) حنفی مذهب وجود دارد. در دیگر بلاد امریکا، که قریب ، در برازیل از ولایات متحدة امریکا نزدیک بیست و پنج هزار ( 000
یک صد و چهل هزار مسلم در آنجا هست، مذاهب فقهی مختلف است.
بر حجاز شافعی و حنبلی غالب است و حنفی و مالکی هم در شهرهاي حجاز موجود است.
اهل نجد بمذهب حنبلی و اهل عسیر بمذهب شافعی هستند و اهل تسنّن از مردم یمن و عدن و حضرموت نیز مذهب شافعی دارند.
گاهی در نواحی عدن حنفی مذهب یافت میشود.
غلبه دارد لیکن از حنبلی و شافعی هم خالی نیست بر قطر و بحرین مذهب مالکی غالب است و حنبلی « اباضیّه » بر مردم عمان مذهب
مذهب هم در این دو شهر یافت میشود و اینان کسانی هستند که از نجد به این جا در آمدهاند.
بر اهل تسنّن که در احساء هستند مذهب حنبلی و مالکی غالب است.
«. اللّ اعلم
􀀀
و بر مردم کویت مذهب مالکی غلبه دارد و ه
692
ترجمۀ کتاب مختصر و مفید دانشمند متتبّع تیمور پاشا به پایان رسید. لازم است نسبت به قسمت خاتمۀ کتاب تیمور پاشا این مطلب
یاد آوري شود که این کتاب پیش از دو جنگ جهانی اوّل و دوم نوشته شده بوده لیکن پس از این دو جنگ اوضاع و احوال بلاد
اسلامی و عدّه نفوس پیروان مذاهب و بطور کلی عدة نفوس مسلمین جهان تغییر کرده است و با همۀ اینها مذاهب چهار گانه از
لحاظ غلبۀ در هر کشور که او یاد کرده تقریبا به نسبتی که یاد کرده باقی مانده است.