گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد سوم
290 - -14 داود 202 -
اشاره



ابو سلیمان داود بن علی بن خلف اصفهانی.
ابو اسحاق شیرازي این مضمون را در ترجمۀ او آورده است:
داود به سال دویست و دو ( 202 ) متولّد شده و در سال دویست و نود ( 290 ) وفات یافته است. داود، علم را از اسحاق بن راهویه و »
از ابو ثور فرا گرفته است. داود مردي زاهد و قانع بوده است.
ابو عباس احمد بن یحیی، ثعلب، گفته است: عقل داود بیشتر از علمش بوده.
گفتهاند: در مجلس درس داود چهار صد صاحب طیلسان سبز مینشستهاند. »
داود از متعصّبان نسبت به شافعی (رض) بوده و دو کتاب در بارة فضائل او و ثناء بر وي نوشته است.
ریاست علم در بغداد به داود منتهی شده. اصل داود از اصفهان بوده و در کوفه ولادت یافته و در بغداد نشو و نما پذیرفته و در »
داود بن علیّ بن خلف ابو سلیمان، الفقیه » خطیب بغدادي، داود را در تاریخ چنین عنوان کرده « شونیزیّه به گور سپرده شده است
آنگاه چند تن از مشایخ او مانند سلیمان بن حرب و عمرو بن مرزوق را نام برده و گفته است. « الظّاهري اصبهانیّ الاصل
داود به نیشابور رفته و از اسحاق بن راهویه مسند و تفسیر، استماع کرده و پس از آن ببغداد برگشته و آنجا را مسکن خویش ساخته
و کتب خود را در آنجا تصنیف کرده و او امام و پیشواي اصحاب ظاهر است. مردي پارسا و عابد و زاهد بوده و در کتب او
احادیث بسیار آورده شده لیکن از وي کمتر روایت کردهاند. پسرش محمّد و زکریا بن یحیی ساجی و یوسف بن یعقوب بن مهران
خطیب روایاتی هم به اسناد از عباس بن احمد و یوسف بن یعقوب از داود « داودي و عباس بن احمد مذکّر از او روایت دارند
775
به اسنادش از پیغمبر (ص) آورده از آن جمله است چند حدیث زیر:
«.. لا تنکح البکر حتّی تستأذن و للثّیب نصیب من أمرها » -1
اللّ
􀀀
و در بارة زهد داود، به اسناد از عبد ه « من آذي ذمّیا فانا خصمه و من کنت خصمه خصمته یوم القیامۀ » -3 « لا نکاح الّا بولیّ » -2
بن محاملی، این حکایت را آورده که گفته است:
نماز عید فطر را در مسجد جامع بغداد گزاردم چون برگشتم با خود گفتم به دیدن و تهنئت داود بن علی بروم پس بسوي منزل او »
که در قطیعۀ ربیع بود رفتم و در را کوبیدم مرا اذن ورود داد وارد شدم طبقی که مقداري برگ کاسنی در آن بود و ظرفی که
مقداري نخاله (سبوس) داشت جلو روي او بود که از آنها میخورد. من بوي تهنئت و تبریک عید گفتم و از حال او بشگفتی افتادم
و متوجه شدم که همۀ آن چه ما از دنیا داریم و به آن فریفته هستیم هیچ است و ناچیز.
پس از نزد وي بیرون شدم و بر مردي از محتشمان قطیعۀ ربیع که به نام جرجانی معروف بود در آمدم چون شنید که من به نزد او »
اللّ ، را از این آمدن چه مقصود است؟ گفتم: امري مهمّ.
􀀀
میروم سر و پا برهنه به استقبال من شتافت و گفت: قاضی، أیّده ه
گفت: چیست؟ گفتم:
ترا در همسایگی مردي است بسیار دانشمند به نام داود بن علی و توهم مردي هستی نیکو کار و بخشنده چه شده که از وي غافل »
مانده و یادي نکردهاي؟ آنگاه آن چه را در خانه داود دیده بودم بوي گفتم.
گفت: داود مردي تند خو است و اینک من قاضی را آگاه میسازم: »
دیشب من هزار درهم با غلام خودم برایش فرستادم تا در حوائج خود بکار برد او غلام را برگردانده و بوي گفته است: مولاي خود »
385 از 452
را بگو: مرا بچه چشمی دیده و از کجا دانسته که مرا درویشی و ناداري و حاجت است تا این دراهم را برایم فرستاده است؟.
776
من بسیار تعجب کردم و به جرجانی گفتم: دراهم را بیاور تا من خودم آنها را بوي برسانم فرمود آوردند و بمن داد و به غلام خود »
گفت: آن کیسه دیگر را هم بیاور.
پس دو » « آن را هم آورد و هزار درهم دیگر برداشت و گفت: آن براي ما و این براي عنایت و توجّهی که قاضی مبذول داشته است
هزار درهم را گرفتم و به خانه داود رفتم و در را کوبیدم از پشت در گفت چه چیز قاضی را دوباره بدینجا برگردانده است؟ گفتم:
حاجتی که باید آن را با تو در میان گذارم. پس به خانه در آمدم و ساعتی نشستم و آنگاه دراهم را بیرون آوردم و جلو روي او
گذاشتم.
چون آنها را دید گفت: آیا پاداش کسی که ترا بر سرّ خود امین دانسته و به احترام و اعتماد بعلم، ترا بر خود وارد ساخته اینست؟ بر »
من بیرون آمدم و برگشتم و دنیا در دیدهام کوچک شد و نزد » ! گرد که مرا در آن چه با خود آورده و اینجا نهادي حاجتی نیست
جرجانی رفتم و آن چه را گذشته بود بوي گفتم. او گفت: من این مال را در راه خدا دادم و دوباره بمال خود بر نمیگردانم بر
باز خطیب آورده « قاضی است که آنها را بهر کس از اهل عفاف و آبرومند و محتاج که میداند و بهر اندازه که رایش هست بدهد
است که محمّد بن جریر طبري از کسانی بوده که به محضر داود رفت و آمد میداشته و از آن پس در حضور در مجلس او
خودداري کرده و خودش مجلسی منعقد ساخته و چون داود بر این کار اطلاع یافته این دو بیت را انشاء کرده است:
فلو انّی بلیت بهاشمی خئولته بنی عبد المدان
صبرت علی اذیّته و لکن تعالی فانظري بمن ابتلانی
از قول داود مطلبی در بارة قرآن به احمد حنبل نقل شده که احمد او را مبتدع خوانده و از این رو » خطیب بعد از این که گفته است
« از اجتماع با او امتناع ورزیده
777
حکایتی به اسناد از ابو زرعه آورده که قسمت آخر آن بدین مضمونست:
ابو زرعه گفته است: ..»
داود از نیشابور ببغداد آمد چند تن از مشیخه و علماء نیشابور، که از آن جمله بوده است محمد بن یحیی از عقاید و آراء محدثه او »
بمن نوشتند من به واسطۀ ترس از عواقب آن، آنها را کتمان کردم و چیزي در آن باره به کسی نگفتم.
داود هنگام ورود ببغداد به مناسبت دوستی که با صالح پسر احمد حنبل داشت از او خواست که لطفی کند و از پدرش اذن ملاقات »
بخواهد.
صالح: پدر را گفت: مردي از من خواستار دیدار تو شده. پرسید: نامش چیست؟ گفت: داود. پرسید: اهل کجا است؟ گفت: اهل »
اصفهان. پرسید:
کارش چیست؟ صالح که نمیخواست او را به پدرش کاملا بشناساند سخن را از این و آن سو میکرد و پدرش فحص خود را ادامه
قرآن، » میداد تا متوجه شد که مراد پسرش، داود است. پس گفت: محمد بن یحیی نیشابوري در بارة او بمن نوشته که میگوید
پس نباید بمن نزدیک شود. صالح گفته است: داود این نسبت را که به او داده از خود نفی و آن را انکار میکند. « محدث است
باز بنقل او داود در ماه رمضان از سال « احمد گفت: محمّد بن یحیی از او راست گوتر است! او را اذن مده که به نزد من بیاید
را اظهار و قیاس در احکام را قولا نفی کرده و عملا به « ظاهر » دویست و هفتاد ( 270 ) وفات یافته و او نخستین کسی است که انتحال
بر آن نهاده است. « دلیل » آن مضطر شده و نام
386 از 452
باز، به اسناد، آورده که داود را از قرآن پرسیدهاند چنین پاسخ داده است:
غیر مخلوق و آن چه میان مردم است مخلوق میباشد و، به اسناد دیگر، گفته است: قرآنی که « لوح محفوظ است » امّا آن چه در »
خدا در شأن آن فرموده است:
غیر مخلوق و آن چه در میان ما است و حائض و جنب آن را مسّ « ابٍ مَکْنُونٍ 􀀀 فِی کِت » : و هم گفته است « ا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ 􀀀ل»
میکنند مخلوق است..
داود بن علی بن خلف، ابو سلیمان فقیه معروف به اصفهانی در ذي القعده از »
778
سال دویست و هفتاد ( 270 ) به سن شصت و هشت سال ( 68 ) مرده (ولادتش به سال دویست بوده است) و در منزلش دفن شده
یاقوت حموي، در معجم الادباء، (ذیل ترجمه محمد بن جریر طبري- جزء 18 - 78 ) جایی که تألیفات و کتب طبري را « است
نام برده این مضمون را آورده است:
طبري در این کتاب بر داود بن علی اصفهانی ردّ میکند و تصنیف این کتاب را « کتاب الرّدّ علی ذي الاسفار » و از آن جمله است »
سبب آن بود که طبري مدّتی داود را ملازمت میداشته و بسیاري از کتب وي را نسخه بر گرفته است. در کتبی که از طبري باقی
مانده بود هشتاد جزء بخط دقیق و ریز خود طبري از آن نسخه دیده شده که در میان آنها مسألهاي بوده که میان داود و میان ابو
مجالد ضریر معتزلی در واسط جریان یافته و آن، هنگامی بوده که به نزد موفق، خلیفه عباسی، میرفتهاند و در مخلوق بودن قرآن
بحث و نزاع میبوده است.
داود از نظر و حدیث و اختلاف و سنن هر یک بهره و حظّی داشته، لیکن نه بحدّ وسعت و کمال، او مردي بوده است زبان آور، »
خوش سخن و خود دار و او را شاگردان و اصحابی بودهاند شوخ و مزّاح به طوري که این حالت در برخی از آنان ثابت و راسخ
شده که به هنگام مناظره براي مغلوب ساختن حریف و مخالف، از آن استفاده میکرده است.
بسیار اتفاق میافتاد که داود با دانشمندانی به مناظره میپرداخته و در مسألهاي از فقه بحث میکرده و چون درمییافته که طرف او »
در فقه، قاصر و ضعیف است بحث را بحدیث منتقل میساخته یا اگر در حدیث مناظره میداشته و او را در فقه ضعیف میدیده
بحث را به فقه یا جدل میکشانده، اگر طرف خود را در این دو ناتوان و ضعیف مییافته است.
و ابو جعفر طبري در همۀ علوم غنی و مقتدر و قوي بوده، و از اخلاقی که با اهل علم نامناسب بوده پرهیز میداشته و در همه کار و »
« همه حال به جدّ میبوده و از مزاح دوري میجسته است
779
روزي میان داود بن علی و طبري در مسألهاي بحثی به میان آمده که داود از سخن درمانده و نتوانسته است چیزي بگوید این پیش »
کتاب » آمد بر یاران و شاگردان وي گران آمده پس یکی از ایشان طبري را زشت و ناروا گفته طبري از مجلس برخاسته و به نوشتن
شروع کرده و بتدریج آن را نوشته تا نزدیک به صد ورقه شده و خطبهاي که از بهترین سخنان طبري است « الرّدّ علی ذي الاسفار
براي آن آورده لیکن چون در این میان داود در گذشته طبري کتاب را ناتمام گذاشته و جز شاگردان مقدّم او که از آن نسخه
برداشتهاند بدست کسی نسخهاي نرسیده است..
رؤاسبی که یکی از شاگردان مقدّم داود بوده گفته است: داود شاگردي را که با طبري بزشتی سخن گفته چیز نیاموخته و یک سال »
سخن با او نگفته و او را بدین گونه مجازات کرده است.
محمّد پسر داود ردّي بر ردّ طبري بر پدرش، نوشته و بخصوص در سه مسأله از آنها سخت تعصّب ورزیده و از راه تعسّف رفته و »
«.. حتّی طبري را دشنام داده و ناسزا گفته است
387 از 452
شافعی
از مردم مصر تعصب ورزیده و به حلقۀ درس شافعی رفته و چون شاگردانش باز گشتند و شافعی تنها مانده بر او هجوم آورده و او
را به سختی زدهاند پس به خانه برده شده و بیمار گردیده تا در گذشته است.
-3 قریب صد و پنجاه کتاب براي شافعی نام برده که همان کتابهاي معروف فقهی یعنی ابواب و مباحث فقه است و از جمله کتب او
یاد شده است. « کتاب خلاف مالک و الشافعی » و « کتاب حبل الحبله » و « کتاب ابطال الاستحسان » کتابی به نام
780
310 - -15 طبري 224 -
ابو جعفر محمد بن جریر طبري.
طبري در بغداد منزلی » : ابو اسحاق در بارة او پس از عنوان بالا (در ذیل ترجمه داود بن علی اصفهانی) این مضمون را آورده است
ساخته و به سال سیصد و ده ( 310 ) وفات یافته.
طبري صاحب تاریخ و مصنّفات بسیار دیگر است.
مذهب طبري را میداشته و خود فقیه، ادیب، شاعر و عالم به «1» قاضی ابو الفرج معافی بن زکریاي نهروانی معروف به ابن طوار »
ابو علی داودي، قاضی شهر ما، ابیات زیر را از گفتههاي ابو الفرج برایم انشاد کرد: » همۀ علوم بوده است
«..؟ أ اقتبس الضّیاء من الضّباب؟ و التمس الشّراب من السّراب
خطیب بغدادي در بارة طبري این مضمون را آورده است:
طبري بغداد را وطن خویش قرار داده تا در همان جا در گذشته است. او یکی از ائمه و علماء است که به واسطۀ معرفت و فضلش »
قول وي متّبع و رایش مرجع است.
______________________________
المعافی بن زکریا بن یحیی بن حماد بن داود النهروانی الجریري بفتح الجیم » 1) یاقوت در معجم الادبا ابو الفرج را تحت عنوان )
اعلم ناس به فقه مذهب ابن جریر و نحو و لغت و فنون ادب » عنوان کرده و او را از « نسبۀ إلی ابن جریر الطبري) المعروف بابن طرارة
شمرده است شاید بعدا مختصري از ترجمه او در این اوراق آورده شود. « و اخبار و اشعار
و حدث عن خلق کثیر منهم.. و المعافی بن زکریا بن ..» و در ذیل ترجمه حسن بن علی.. بن شاهویه (جزء صفحۀ 34 -) چنین آورده
«.. و فی الاصل: طراز و هو تصحیف ..» نوشته شده « طرار » و در پاورقی تعلیقه بر « طرار
781
طبري قرآن را حافظ و به قرائتهاي مختلف، عارف و به معانی آن بصیر و در احکام قرآن فقیه بوده است. طبري سنن و طرق آنها »
صحیح و سقیم و ناسخ و منسوخ آنها را عالم و به اقوال صحابه و تابعان، و کسانی که پس از ایشان آمده و در احکام و مسائل
بر آن « تهذیب الآثار » حلال و حرام خلاف داشتهاند عارف بوده است.. کتاب تفسیر او را نظیري تصنیف نشده و کتابی را، که نام
نهاده، من در آن زمینه آن را مانندي ندیدهام. در اصول فقه و فروع آن کتابهایی بسیار دارد و در مسائلی چند، عقائدي خاص و
منفرد دارد که از وي حفظ شده است.
حکایت است که طبري چهل سال در هر روزي از روزهاي آن سالها چهل ورقه چیز نوشته است! هنگامی که در نظر داشته است »
تفسیر خود را بنویسد شاگردان خویش را گفته است: آیا خوش دارید و شادمان میشوید براي تفسیري؟ گفتهاند: چه اندازه باشد؟
388 از 452
پاسخ داده است: سی هزار ورق، گفتهاند: این پیش از این که چنین تفسیري به پایان رسد همۀ عمر را فرا میگیرد و فدا میسازد
پس آن را در سه هزار ورق مختصر کرده آنگاه نظیر همین سؤال و جواب میان او و میان شاگردانش در بارة تالیف تاریخ به میان
یاقوت حموي که ترجمۀ طبري را مفصّل آورده ( 54 صفحه) از « آمده است و او را ناراحت شده و گفته است: انّا للّه ماتت الهمم
کتاب صلۀ فرغانی نقل کرده که گروهی از شاگردان طبري ایام حیات طبري را از زمان بلوغ تا زمان وفات او، که به سنّ هشتاد و
شش سالگی در گذشته، بحساب آورده و اوراق مصنّفات او را بر آن ایام تقسیم کردهاند هر روزي را چهارده ورقه رسیده است و
این امري است که هیچ کس را جز به عنایت خالق نصیب نمیگردد.
ابو جعفر طبري مدّتی (شاید تا آخر عمر) از حنابله که در زمان او به اوج قدرت بودهاند تقیّه میداشته و بر حذر میبوده است.
یاقوت حموي (معجم الادباء- جزء 18 - 57 -) این مضمون را آورده است:
اللّ
􀀀
چون طبري بعد از این که از بغداد به طبرستان رفته بوده از آنجا برگشته ابو عبد ه »
782
جصّاص و جعفر بن عرفۀ و بیاضیّ بر او تعصّب ورزیده.
« جلوس بر عرش » حنابله روزي جمعه در مسجد جامع او را پرسیدهاند که احمد حنبل را چگونه میداند؟ و هم از حدیث »
پرسیدهاند.
گفته است: امّا احمد بن حنبل پس خلاف وي در مسأله به چیزي شمرده نمیشود و قابل توجّه نیست. »
یاد کرده و بحساب آوردهاند. « اختلاف » گفتهاند: علماء او را در »
پاسخ داده است: من ندیدهام کسی از او روایت کرده باشد و هم ندیدهام که او را اصحابی مورد اعتماد و اعتناء باشد. »
پس ممتنع و محال است. « جلوس بر عرش » و امّا حدیث »
آنگاه این بیت را انشاد کرده است: »
سبحان من لیس له انیس و لا له فی عرشه جلیس
حنابله و اصحاب حدیث چون این سخنان را از وي شنیدهاند بر او هجوم آورده و دواتها و قلمدانها بسوي وي پرتاب کردهاند، پس »
طبري برخاسته و به خانه خویش در آمده و ایشان که به قولی هزارها تن بودهاند خانۀ وي را سنگ باران کردهاند به طوري که در
جلو در خانۀ او تلّی عظیم از سنگ پدید آمده است.
این خبر به نازوك، صاحب شرطه، رسیده با دهها هزار سپاهی بسوي خانه طبري روانه شده تا او را از هجوم عامّه نجات دهد و شرّ »
مردم نادان را از وي به دور سازد و یک شبانه روز آنجا توقّف کرده و دستور داده است سنگها را از جلو خانه برداشتهاند و هم بیت
زیر را که بر در خانۀ طبري مکتوب بوده محو سازند:
سبحان من لیس له انیس و لا له فی عرشه جلیس
برخی از اصحاب حدیث، که احمد حنبل را همنشین خدا در عرش میدانستهاند به جاي آن بیت ابیات زیر را بر در خانۀ طبري »
نوشته است.
783
لأحمد منزل لا شکّ عال اذا وافی إلی الرّحمن وافد
فیدنیه و یقعده کریما علی رغم لهم فی انف حاسد
بطیب علی الأکباد من باغ و عاند «1» علی عرش یغلّفه
له هذا المقام الفرد حقّا کذاك رواه لیث عن مجاهد
389 از 452
طبري پس از این واقعه، ناچار خانه نشین شده و کتاب مشهور خود را در عذر خواهی از ایشان نوشته و مذهب و اعتقاد خود را یاد »
کرده و کسانی را که گمانی غیر از آن در بارهاش داشتهاند انتقاد و تکذیب نموده و کتاب را بر آنان خوانده و احمد حنبل را
تفضیل داده و مذهب او را متذکر شده و اعتقادش را تصویب کرده و تا زنده بوده از وي یاد میکرده و کتابی را که در اختلاف
نوشته بیرون نیاورده تا مرده است و دیدهاند کتاب در زیر خاك دفن و پنهان است!! پس آن را بیرون آورده و از آن نسخه
«.. است « اختلاف الفقهاء » برگرفتهاند و آن کتاب
باز هم یاقوت در طیّ تعدید کتب طبري چند کتاب فقهی را آورده که مناسب است برخی از مهمترین آنها در این اوراق یاد گردد:
است. « اختلاف علماء الامصار فی احکام شرائع الاسلام » از جمله است کتاب او که در شرق و غرب بفضل اشتهار یافته و آن کتاب »
در این کتاب اقوال فقهاء را یاد کرده و ایشان: مالک بن انس فقیه اهل مدینه است، که بدو روایت آورده، و عبد الرحمن بن عمرو
اوزاعی فقیه اهل شام است. و از اهل کوفه سفیان ثوري است که هم بدو روایت یاد کرده. بعد محمد بن ادریس شافعی است که
بروایت ربیع بن سلیمان از او آورده است پس از آن از اهل کوفه ابو حنیفه نعمان بن ثابت و ابو یوسف
______________________________
1) یغلفه: یضمخه و یطیبه )
784
اللّ محمد بن حسن شیبانی و بعد از او ابراهیم بن خالد، ابو نصر کلبی، است.
􀀀
یعقوب بن محمد انصاري و ابو عبد ه
طبري در این کتاب، ابتداء، عبد الرحمن بن کیسان را هم که از اهل نظر بوده است آورده است لیکن بعدا او را به جهتی از کتاب »
خویش اسقاط کرده است.
این کتاب را طبري براي این که گفتههاي فقیهان را متذکر باشد و، در مقام مناظره با اشخاص، از آن استفاده کند براي خود نوشته »
و، باصطلاح امروز، یادداشت کرده و آن را بر شاگردان و اصحاب خود قرائت کرده است. پس از آن انتشار یافته است.
از طبري « اجماع » خود را نوشته در باب « الوصول إلی معرفۀ الاصول » محمد بن داود اصفهانی هنگامی که کتاب معروف به کتاب »
نقل کرده که: او اجماع را عبارت از اجماع اشخاصی که در بالا نام برده شدهاند (هشت تن: مالک و..)
و بعد که دیده است در آغاز باب خلاف « اجمعوا و اجمعت الحجۀ » : نه غیر ایشان میداند چون دیده است که طبري گفته است
آنگاه محمد نوشته است: « ثمّ اختلفوا فقال مالک فقال الأوزاعی کذا، و قال فلان کذا » طبري گفته است
ایشان حکایت و نقل شده ایشان همان کسانند که اختلاف ایشان حکایت و نقل گردیده است. « اجماع » همانا کسانی که
نوشته و در « رسالۀ اختلاف » خود و در « رسالۀ لطیف » نوشته و گفتۀ محمد بن داود اشتباه و غلط است و اگر او به آن چه طبري در »
عبارت است از نقل آثاري که اصحاب پیغمبر (ص) بر آن اجماع کردهاند بیاین که ناشی « اجماع » بسیاري از کتب خود آورده که
از رأي و مأخوذ از قیاس باشد و آن نقل هم بر وجه تواتر، محقق گردد، رجوع کرده بود میدانست که آن چه را او پنداشته و از
کلام طبري دانسته غلطی است فاحش و خطائی است بیّن.
خود را، که نخستین کتاب تصنیف او است، تفضیل و برتري میداده و بسیار میگفته است که: مرا دو « اختلاف » طبري کتاب »
.« اللّطیف » و دیگري « الاختلاف » کتاب است که هیچ فقیهی از آن بینیاز نیست: یکی
785
در حدود سه هزار برگ است. طبري در این کتاب اختیار و عقیده خود را به استقصاء نیاورده چون این کار را به « اختلاف » کتاب
انجام داده است و هم نخواسته است سخنش به تکرار گراید. « لطیف » نیکی در کتاب
« لطیف » سخن به میان آمده و زیاداتی هم آورده شده که در کتاب « خبر واحد » و « اجماع » آنجا که در بارة « اختلاف » در کتاب »
390 از 452
هم گفتگو شده است.. « ناسخ و منسوخ » و « مراسیل » نیامده و در بارة
و این کتاب شامل است تمام عقاید و « کتاب لطیف القول فی احکام شرائع الاسلام » و از بهترین کتابهاي طبري کتابی است به نام »
مذهب فقهی طبري را که اصحاب و پیروانش بر آن اتکاء و اعتماد دارند. و این کتاب از نفیسترین کتب طبري و کتب فقهاء و از
افضل و برترین امّهات مذاهب و از محکمترین تصنیفات است و هر کس که آن کتاب را بخواند و در آن تدبّر کند این برتري را
در خواهد یافت و به آن اعتراف خواهد داشت.
طبري در بارة مذهب خودش نوشته نشده است. « لطیف » ابو بکر بن رامیک میگفته است: کتابی در هیچ مذهبی بهتر از کتاب »
زیادتی « اختلاف » سه کتاب (باب) بر کتاب « لطیف » طبري در آغاز این کتاب از مختصر بودن آن عذر خواهی کرده است کتاب
دارد: کتاب لباس و کتاب امّهات اولاد، و کتاب اشربه. و آن را بدین سبب بدان نام (لطیف) خوانده که قولش لطیف و معانی و
مقاصدش دقیق و نظر و تعلیل و توجیه در آن کثیر است..
ناسخ و منسوخ در » و « مراسیل » و « اخبار آحاد » و « اجماع » و کلام در « اصول فقه » و کتاب لطیف را رسالهایست مشتمل بر کلام در »
« ابطال استحسان » و در « اجتهاد » و « خصوص و عموم » و « افعال رسل » و کلام در « اوامر و نواهی » و « مجمل و مفسّر از اخبار » و « احکام
و جز اینها.
است و این کتاب مختصریست از کتاب « کتاب الخفیف فی احکام شرائع الاسلام » و کتاب دیگر که از بهترین کتب طبري است »
که به خواهش ابو احمد « لطیف »
786
عباس بن حسن عزیزي آن را مختصر کرده تا فرا گرفتن آن آسان باشد و این کتاب نزدیک چهار صد ورق است و کتابی است
نزدیک به فهم، کثیر المسائل و صالح براي تذکر و استفاده عالم منتهی، و متعلّم مبتدي..
که در آغاز آن در بارة صحّت اخبار « اللّ عنه
􀀀
کتاب فضائل علیّ بن ابی طالب، رضی ه » و از جمله کتب طبري است به گفتۀ یاقوت
وارده در غدیر خم سخن رانده و آنگاه بنقل فضایل علی پرداخته است) باز یاقوت این مضمون را نقل کرده است:
برخی از شیوخ بغداد حدیث غدیر خمرا تکذیب میکرده و میگفته است علی بن ابی طالب در آن هنگام که پیغمبر (ص) به غدیر »
خم رسیده در یمن بوده و براي این عقیدة خود قصیدهاي مبنی بر بیان منازل بین راه آورده که از آن قصیده است:
ثمّ مررنا بغدیر خم کم قائل فیه به زور جمّ
علی علیّ و النّبیّ الامیّ پس خبر این تکذیب به طبري رسیده و او کتاب فضائل را نوشته بدین گونه که نخست سخن در بارة فضائل
«.. علی بن ابی طالب آورده و طرق حدیث غدیر خمرا یاد کرده پس استماع آن را مردمی بسیار فراهم آمده و آن را استماع کردهاند
که از برجستهترین شاگردان طبري است و ابن ندیم را «1» محمد بن اسحاق، ندیم، از قول ابو الفرج معافی بن زکریّاي نهروانی
معاصر بوده این مضمون را آورده است:
( ابو جعفر محمد بن جریر بن یزید بن خالد طبري آملی علّامه و امام عصر و فقیه زمان خود به سال دویست و بیست و چهار ( 224 »
در آمل تولّد و به سال سیصد و ده
______________________________
1) یکی از شاگردان دیگر طبري ابو الفرج بن ابو العباس ثلاج بوده است. )
یاقوت در معجم الادباء (جزء 18 92 ) چنین آورده است: و قال ابو العباس بن المغیرة الثلاج: لما اعتل ابنی، ابو الفرج و کان
«.. حسن الادب و یتفقه علی مذهب ابی جعفر
787
391 از 452
310 ) وفات یافته است. وي حدیث را از شیوخی فاضل مانند محمد بن حمید رازي و ابو جریح و ابو کریب و هنّاد بن سري و عباد )
اللّ بن اسماعیل هبّاري و اسماعیل بن موسی و عمران بن موسی قزاز و بشر بن معاذ عقدي گرفته.
􀀀
بن یعقوب و عبید ه
و فقه را از داود بن علی و فقه شافعی را از ربیع بن سلیمان در مصر و از حسن بن محمد زعفرانی در بغداد و فقه مالک را از یونس »
بن عبد الاعلی و از پسران عبد الحکم: محمد و عبد الرحمن و سعد، و از برادر زاده وهب و فقه اهل عراق را از ابو مقاتل در ري.
طبري اسانید؟؟؟ عالیه را در مصر و شام و عراق و کوفه و بصره و ري گرفته و در همۀ علوم و فنون دست داشته مانند علم قرآن و »
«.. فقه
که محتویست بر عدّه « اللّطیف » و او را در فقه مذهبی است که براي خود برگزیده و در آن کتبی زیاد تصنیف کرده مانند کتاب »
کتبی بهمان روش که فقیهان را در کتب مبسوط خود متداول و معمول است و کتاب.. و کتاب تاریخ.. این کتاب را برخی مختصر
و اسانید آن را حذف کردهاند از آن جمله است محمد بن سلیمان هاشمی و مردي از اهل موصل به نام ابو الحسن شبشاطی معلّم و
مردي دیگر به نام سلیل بن احمد و برخی هم از سال سیصد و دو ( 302 ) که سال آخر تاریخ طبري است تا زمان ما بر آن افزوده
است لیکن بر این الحاق و اضافه اعتمادي نیست چه نویسندگان آنها نه اهل علم بودهاند و نه از درباریان و منتسبان به دولت..