گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد سوم
ابو اسحاق شیرازي شافعی



اکنون مناسب است مختصري در بارة خود ابو اسحاق شیرازي که از اکابر شافعیان و اعاظم فقیهان است در اینجا آورده شود و بحث
از اصحاب و شاگردان شافعی و مروّجان و نگهبانان مذهب او خاتمه یابد و بنقل اصحاب مذاهب دیگر که بنا بوده در این اوراق
یادي از ایشان به میان آید و بحث در پیرامن صاحبان مذاهب اهل سنت و اصحاب ایشان پایان داده شود.
تاریخ اتمام کتاب سال 586 بوده) ) « طبقات فقهاء الیمن » عمر بن علی بن سمرة جعدي که خود مذهب شافعی میداشته کتابی به نام
براي بیان سیر و تحول فقه از زمان پیغمبر (ص) در یمن، نوشته است از این کتاب چنان بر میآید که تا قبل از سال دویست و هشتاد
280 ) که بواسطه دخول امام هادي بحقّ، یحیی بن حسین بن قاسم و انتشار مذهب فقهی او و قبل از ظهور دعوت علی بن فضل )
مذهب مالکی و بیشتر مذهب حنفی در آنجا رواج میداشته و مردم یمن فقاهت را از مردم مکه ،«1» قرمطی
______________________________
در آخر سدة سیم و بیشتر از مائۀ چهارم دو فتنۀ بزرگ در یمن پدید آمد: یکی فتنۀ قرامطه که علی بن » : 1) مصنف گفته است )
فضل در این فتنه بر قسمتی از دیهها و شهرهاي یمن استیلاء یافت و بر منبر مسجد جامع جند برآمد و اشعار صریح در کفر خود را
شریف هادي إلی الحق یحیی بن حسین بن » (به مطلع خذي الدف یا هذه و العبی- و غنیّ هزاریک و اطربی) برخواند و دیگر فتنۀ
اللّ عنه که در صعده و دیههایی از
􀀀
قاسم بن ابراهیم بن اسماعیل بن ابراهیم بن حسن مثنی بن حسن سبط بن علی بن ابی طالب رضی ه
صنعاء قیام کرد و مردم را به تشیع خواند چون در صنعاء استقرار یافت و اهل یمن یا مفتون و مجذوب ایشان شدند و یا خائف و
امام هادي بحق به سال دویست و » محقق کتاب و چاپ کنندة آن، فؤاد سید، در پاورقی کتاب پس از این که گفته است «.. مرعوب
چهل و پنج ( 245 ) در مدینه متولد شده و در حجاز و عراق درس خوانده و به سال دویست و هشتاد ( 280 ) بر یمن غلبه یافته و با
و او مؤسس دولت شرفاء علویین » : چنین نوشته است «.. قرامطه و باطنیه بجهاد پرداخته و کتب زیاد (چهل و اندي) تصنیف کرده
است در یمن و این دولت تا عصر حاضر پابرجاست- و هم چنین همو واضع اساس فقه هدوي است که دولت یمنی زیدي تا امروز
« بموجب آن عمل میکند و رسما آن را بکار میبرد. امام هادي بحق به سال دویست و نود و هشت ( 298 ) وفات یافته است
879
تألیف معمر بن راشد بصري، که پیش از کتاب « جامع السنن » و مدینه میگرفتهاند و مدار فقه و تشریع بر کتابهاي قدیم مانند کتاب
« جامع السنن » تألیف عبد الرازق صنعانی و « جامع » تألیف مالک و « الموطّأ » تألیف مالک بن انس نوشته شده بوده، و کتاب « الموطأ »
تألیف ابو قره، موسی بن طارق، لحجی رعرعی، که تألیفاتی دیگر هم منتزع از فقه مالک و ابو حنیفه و معمر و ابن جریج و ثوري و
ابن عیینه داشته، چه ابو قره با همه ایشان ملاقات کرده بوده است، و مذهب شافعی از زمان قاسم بن محمد قرشی فقیه شافعی در قرن
چهارم در یمن انتشار یافته و به وسیله شاگردان او رواج و نشرش فزونی یافته است و پس از آن مصنفات شافعیه به یمن وارد شده و
دانشمندان یمن به تفقّه از آنها پرداخته و در پیرامن آنها دست بکار تهذیب و تلخیص و نوشتن شروح و تعلیقات شدهاند به طوري
که قبل از سدة پنجم و در این سده بکتاب مزنی و به رسالۀ امام شافعی و به مصنفات قاضی طبري و بکتاب ابن قطان و به مجموع
محاملی و به شروح مشهور بر مزنی و به فروع سلیم بن ایوب رازي مراجعه میداشته و از آنها فقاهت میآموخته و میاندوختهاند تا
این که کتاب المهذّب تألیف ابو اسحاق شیرازي در آخر سدة پنجم به یمن رسیده و مورد توجّه کامل و اعتماد مردم یمن در فقه و
439 از 452
فتوي گردیده است.
اعیان علماء یمن و اشیاخ فقهاء زمن استاذ الاستاذین و شیخ المصنفین » عمر بن علی جعدي در کتاب فوق به مناسبت رفتن یکی از
« اللّ بن.. یفاعی
􀀀
الامام زید بن عبد ه
880
مصنّف » را در آنجا (آن دو تن حسین بن علی طبري « مصنّف المهذب » به مکه و ادراکش دو تن از شاگردان ابو اسحاق شیرازي
بودهاند) و قرائت او بر هر دو تن و باز گشتنش به یمن و « المعتمد فی الخلاف » اللّ بندنیجی مصنّف
􀀀
و ابو نصر محمّد بن هیبۀ ه « العدّة
ترجمۀ ابو اسحاق شیرازي را آورده است که در اینجا مضمون آن آورده میشود. «1» « المهذّب » ترویج از مذهب و از کتاب
خدا خواستاران فقه و طالبان دین را بکتاب شریف فاضل و تصنیف مبارك کامل که نهایت مجتهدان و غایت پژوهندگان است ..»
گرامی و آن را به آنان ارزانی داشت تا مصنفان بدان فقاهت یابند و فتوي دهندگان بدان اعتماد کنند. « المهذّب » یعنی کتاب
این کتاب، تصنیفی است از شیخ امام ابو اسحاق ابراهیم بن علی بن یوسف شیرازي فیروزآبادي شیخ و استاذ امامان سه گانه: حسین »
اللّ محمد بن حسن بن عبدویه مهروبانی.
􀀀
اللّ بندنیجی و ابو عبد ه
􀀀
بن علی طبري و ابو نصر محمد بن هیبۀ ه
گفته شده است که ابو اسحاق این کتاب را چند بار نوشته و آنجا را که با غرض خود موافق نیافته به دجله انداخته تا این نسخه که »
صحت آن مورد اجماع است تهیه و کامل شده است. و حسین بن ابو بکر شیبانی مرا در سال پانصد و هشتاد و یک ( 581 ) خبر داد
چون ابو « اذا اصطلح الشّافعیّ و ابو حنیفۀ ذهب علم ابی اسحاق » : را سبب آن شده که ابن صبّاغ گفته بوده است « المهذّب » که تألیف
اسحاق هماره بر تصنیف کتابهایی در خلاف مواظب و مدارسۀ آنها را ملازم و مراقب میبوده است.
اللّ محمد بن عمر شیرازي که از اصحاب ابو حامد
􀀀
شیخ ابو اسحاق به سال.. در فیروزآباد بدنیا آمده و ابتداء در شیراز نزد ابو عبد ه »
اللّ که از اصحاب ابو نصر خیّاط بوده و نزد غندجانی ابو احمد عبد الرحمن
􀀀
اسفراینی بوده فقه آموخته و هم در نزد خطیب ابو عبد ه
بن حسن که او هم از اصحاب ابو حامد اسفرایینی بوده پس از تفقّه نزد اشخاص یاد شده ببغداد رفته و در بغداد نزد ابو حاتم
محمود بن حسن قزوینی
______________________________
1) در پاورقی طبقات نقل شده که المهذب در آخر سدة پنجم، بیست و چهار سال پس از مرگ ابو اسحاق ( 276 ) به یمن برده )
شده است.
881
اللّ بن طاهر طبري فقه آموخته است.
􀀀
و بعد نزد قاضی امام یگانه ابو الطیب طاهر بن عبد ه «1» و نزد ابو القاسم منصور بن عمر کرخی
ابو اسحاق در بغداد سکنی گزیده و او فقیهی زاهد و پارسا و کوشا بعلم و عبادت میبوده و چنانکه خودش گفته است: »
میان ده تا بیست سال مجلس درس قاضی ابو الطّیب را ملازم و دو سال باذن و خواهش او و در مسجد او به تدریس اصحاب و
شاگردان او شاغل بوده است و این به سال چهار صد و سی ( 430 ) واقع شده. و هم خود او گفته است: در مسافرتی که براي
تحصیل علم میداشتم از هیچ کس به اندازة قاضی ابو الطیّب و شیخ ابو حاتم قزوینی استفاده و انتفاع نداشتم.
تاریخ کتابت طبقات الفقهاء ابو اسحاق به سال چهار صد و پنجاه، که در همان سال قاضی ابو الطّیّب و اقضی القضاة ابو الحسن
ماوردي، علیّ بن حبیب، به فاصلۀ یازده روز از هم، وفات یافتهاند، انتهاء یافته است. پس از آن ابو اسحاق تا آخر عمر به تدریس در
باز جعدي به اسناد از مناخی چنین آورده است: « مدرسۀ نظامیه بغداد مشغول بوده است
نیاز بوده پس اهل بغداد از عامّه « صحیح العقد » ابو اسحاق هنگامی ببغداد در آمده که خلیفۀ وقت فوت شده و مردم را به خلیفهاي »
و خاصّه اجتماع کرده و علماء رضاء دادهاند که ابو اسحاق شیرازي عاقد خلافت کسی باشد که شایسته و مستحق خلافت است و
440 از 452
اللّ بوده در بالاي
􀀀
این قضیه در سال چهار صد و شصت و هفت واقع شده، پس برگزیدة از عبّاسیان که به گمان، المقتدي بامر ه
پلهاي ایستاده و علماء و عامۀ مردم در میدان در پیرامن و پایین آن ایستادهاند پس چون مردم و علماء کار را به امام ابو اسحاق
واگذاشتهاند وي از پله کان بالا رفته و در اثناء بالا رفتن، افتاده پس خلیفه و علما بسوي او شتافتهاند
______________________________
که هر یک را علماء و « کرخ » 1) بفتح کاف و سکون راء و خاء معجمه در آخر. ابن اثیر بعد از این ضبط، چهار محل به نام )
فقیهانی منسوب بوده یاد کرده است. کرخ سامرا، کرخ بغداد، کرخ جدان و کرخ بصره.
882
و خلیفه بر ایشان سبقت گرفته و او را بر کرسی و منبر بالا برده و در بالاي پله نگاه داشته و ابو اسحاق پس از حمد و ثناء خدا و
درود بر پیغمبر (ص) پیمان خلافت را براي خلیفه منعقد ساخته است..
مناخی را در بارة ابو اسحاق، مدائحی است مشهور که از آن جمله است: »
و لقد رضیت عن الزّمان و ان رمی قومی بخطب ضعضع الارکانا
لمّا أرانی طلعۀ الحبر الّذي احیی الإله بعلمه الأدیانا
أزکی الوري دینا و اکرم شیمۀ و امدّ فی طلق العلوم عنانا
و اقلّ فی الدّنیا القصیرة رغبۀ و لطال ما قد اضنت الرّهبانا
صدق الرّسول الطّهر فی إطرائه ابناء فارس جهرة اعلانا
فی کلّ عصر منهم علم به یبدي الإله الرّشد و التّبیانا
منهم ابو اسحاق مصباح الوري و شهاب نور کشّف الأدجانا
للّه ابراهیم أيّ محقّق صلت اذا ربّ البصیرة لأنا
فتخاله من زهده و مخافۀ للّه، قد نظر المعاد عیانا
« ابو اسحاق به سال چهار صد و هشتاد و اندي در بغداد وفات یافته است
883
ابن خلّکان هم پس از این که استاذان او را به طوري که یاد شد نوشته مصنّفات وي را بدین عبارت یاد کرده است:
فی الخلاف و « النکت » و شرحها فی اصول الفقه و « اللّمع » فی الفقه و « التّنبیه » و « المهذّب » و صنّف التصانیف المبارکۀ المفیدة منها »
و این دو بیت را از ابو اسحاق آورده است: « فی الجدل، و غیر ذلک فانتفع بها خلق کثیر « التّلخیص » و « المعونۀ » و « التّبصرة »
سألت النّاس عن خلّ وفیّ فقالوا: ما إلی هذا سبیل
تمسّک ان ظفرت بذیل حرّ فانّ الحرّ فی الدّنیا قلیل
به نام عاصم در بارة ابو اسحاق گفته نیز آورده است: « شاعري مفلق » و دو بیت زیر را که
تراه من الذّکاء نحیف جسم علیه فمن توقّده دلیل
اذا کان الفتی ضخم المعالی فلیس یضرّه الجسم النّحیل
اللّ ابو القاسم بن ناقیا در رثاي وي گفته نقل کرده است:
􀀀
و هم ابیات زیر را که عبد ه
اجري المدامع بالدّم المهراق خطب اقام قیامۀ الآماق
ما للّیالی لا تؤلّف شملها بعد ابن بجدتها، ابی اسحاق
ان قیل: مات. فلم یمت من ذکره حیّ علی مرّ اللّیالی باق
441 از 452
ابن خلّکان در تاریخ ولادت وي سیصد و نود و سه ( 393 ) را گفته و قول
884
نود و شش و نود و پنج را هم نقل کرده و وفات او را به سال چهار صد و هفتاد و شش ( 476 ) دانسته است.
اللّ حسینی گورانی شهرزوري که از فضلاء اکراد بوده و به سال یک هزار و چهارده ( 1014 ) هجري قمري وفات
􀀀
ابو بکر بن هدایۀ ه
نوشته و علماء به نام شافعیّه را، در هر پنجاه سالی از یک صده، تا سال نهصد و هفتاد و شش « طبقات شافعیّه » یافته کتابی مختصر در
976 ) هجري قمري نام برده و به اختصار، ترجمه آورده و بعد هم مصنّفات مهم را که در مذهب شافعی تصنیف شده یاد کرده )
است. در آن کتاب ترجمۀ ابو اسحاق را بدین مضمون آورده است:
شیخ ابو اسحاق ابراهیم بن علی بن یوسف شیرازي شیخ الاسلام و مدار علماء اعلام در زمان خود، و زاهدترین مردم عصر، و ..»
مشغولترین ائمّه بعلم بوده است. طالب علمان از شرق و غرب جهان بسوي او میشتافتهاند و از همه جا از وي استفتاء میشده است.
خود او گفته است: چون به خراسان رفتم به هیچ شهر و قریهاي وارد نشدم مگر این که قاضی آنجا را دیدم که از شاگردان من بود.
گفته است: با همۀ این احوال ابو اسحاق را از دنیا چیزي نبود و ناداري و فقرش چنان بود که گاهی لباس و قوت «1» اسنائی »
نمیداشت و به همین جهت به مکّه مشرّف نشد با این که اگر میخواست امرا و وزرا او را بر گردن سوار میکردند و به حجّ
میبردند.
ابو اسحاق، طلق الوجه، دائم البشاشۀ، کثیر البسط، حسن المحاورة بوده و حکایات حسنه و اشعار زیاد حفظ میداشته و در ایّام »
«.. تعطیل براي طالبان علم و شاگردان درس میگفته است
ابو بکر گورانی هم تاریخ ولادت او را به سال سیصد و نود و سه ( 393 ) و وفاتش را به سال چهار صد و هفتاد و شش ( 476 ) ضبط
کرده است.
______________________________
بضم همزه و سکون سین مهمله و فتح تاء دو نقطه در بالا و در آخر آن « استانی » ضبط شده لیکن شاید « اسنائی » 1) در کتاب چاپی )
اللّ
􀀀
از دیههاي بغداد است که ابو السعادات هبۀ ه « استان » نون باشد چه ابن اثیر پس از این ضبط چنین افاده کرده است: این نسبت به
بن عبد الصمد عبد المحسن استانی از آن دیه است و او است که ابو اسحاق شیرازي را ملاقات کرده است.
885
شاگردان و اصحاب احمد حنبل
در «: اللّ تعالی، فقد نقل الفقه عنه جماعۀ. منهم
􀀀
و امّا احمد بن حنبل، رحمه ه » ابو اسحاق شاگردان و اصحاب احمد را تحت عنوان
چند طبقه یاد کرده است و در حدود بیست کس را نام برده و به اختصار، ترجمه آورده است. بدین قرار:
ابو الفضل، صالح پسر احمد بن حنبل که قاضی اصفهان بوده و به سال دویست و شصت و شش ( 266 ) به سن شصت و سه سال در
اصفهان وفات یافته است.
( اللّ بن احمد پسر دیگر وي که به علل حدیث و به اسماء رجال عالم بوده و به سال دویست و نود ( 290
􀀀
اللّ الرّحمن، عبد ه
􀀀
و ابو عبد ه
به سنّ نود و نه سال در بغداد وفات یافته و در همان جا دفن شده است.
و ابو علی، حنبل بن اسحاق که به سال دویست و نود و سه ( 293 ) در گذشته است.
و ابو بکر مروزي که زمانی از عراق رفته و در حدود پنجاه هزار تن از او مشایعت کردهاند و چون به او گفته شده: این نتیجۀ عملی
است که تو از انتشار علم یافتهاي گریه کرده و گفته است:
442 از 452
مروزي به سال دویست و « قلیل التّقوي یهزم کثیر الجیوش » این علم از من نیست بلکه علم احمد حنبل است و از سخنان او است که
هفتاد و پنج ( 275 )- وفات یافته و نزدیک قبر احمد حنبل دفن شده است.
که حافظ حدیث بوده و بواسطه تیقّظ و هوشمندي که داشته یحیی بن معین در بارهاش «1» و ابو بکر احمد بن هانی کلبی اثرم
.« الاثرم احد ابویه » : میگفته است
______________________________
اللباب) ) «.. الاثرم: بفتح الالف و سکون الثاء المثلثۀ و فتح الراء و فی آخرها المیم. هذه اللفظۀ لمن کانت سنه مفتتۀ » (1)
886
و ابو داود، سلیمان بن اشعث سجستانی که در حدیث، امام بوده و احمد حنبل از او یک حدیث روایت کرده و او از احمد مسائلی
چند را. سجستانی به سال دویست و هفتاد و پنج ( 275 ) به سن هفتاد و سه سالگی ( 73 ) وفات یافته است.
و ابو اسحاق، ابراهیم حربی که از ائمّۀ حدیث و صاحب مصنّفات بسیار بوده و به سال دویست و هشتاد و پنج ( 285 ) در گذشته
است.
ابو اسحاق شیرازي پس از این گفته است:
و از این طبقه سه شخص زیر را آورده است: « ثمّ حصلت الرّوایۀ عن احمد فی طبقۀ اخري »
بوده و به سال دویست و نود و نه ( 299 ) در گذشته است. « مختصر خرقی » که پدر مصنف «1» اللّ خرقی
􀀀
ابو علی، حسین بن عبد ه
و ابو الحسن، علیّ بن محمّد بن بشّار زاهد که مسائل صالح پسر احمد را روایت میکرده و به سال سیصد و سیزده ( 313 ) وفات یافته
.«2» و ابو محمد بربهانی
باز ابو اسحاق پس از این گفته است:
______________________________
گفته است: این نسبت بدیهی از دیههاي « الخرقی: بفتح الخاء المعجمۀ و الراء و فی آخرها قاف » تحت عنوان « اللباب » 1) ابن اثیر در )
الخرقی: بکسر الخاء المعجمۀ و فتح الراء، و » مرو است آنگاه چند کس از جمله علماء منسوب به آن جا را یاد کرده و تحت عنوان
چنین آورده است: این نسبتی است بفروش خرقهها و جامهها که جمعی از منسوبان در بغداد و گروهی در « فی آخرها القاف
اللّ بن احمد خرقی حنبلی پدر عمر بن حسین. وي از ابو عمرو
􀀀
اصفهان بودهاند. از جمله بغدادیان است ابو علی حسین بن عبد ه
دوري و عمرو بن علی بصري روایت کرده و از وي ابو بکر شافعی و پسر خودش ابو القاسم عمر بن حسین فقیه حنبلی صاحب
مختصر روایت کردهاند. تصنیفات بسیاري داشته که در بغداد نهاده و به مسافرت رفته و کتابها سوخته است.
بفتح باء موحده و راء مهمله و فتح باء دوم و راء بعد هاء و الف » « اللباب » و آن بنا به ضبط « بر بهاري » تحریف « بربهانی » 2) شاید )
«.. میگویند « بر بهاري » و آن ادویهایست که از هند آورده میشود و آورندة آن را « بر بهار » نسبت است به
887
و از این طبقه اشخاص زیر را آورده است. « ثمّ انتقل إلی طبقۀ اخري »
اللّ خرقی که کتاب المختصر را تصنیف کرده و به سال سیصد و سی و چهار ( 334 ) در دمشق
􀀀
ابو القاسم، عمر بن حسین بن عبد ه
وفات یافته است.
و ابو بکر، عبد العزیز جعفر بن یزداد بن معروف که از اصحاب ابی بکر جلال بوده و کتابهایی در فقه تصنیف کرده و به سال سیصد
و شصت و سه ( 363 ) به سنّ هفتاد و هشت سال ( 78 ) در گذشته است.
فقیه که کتابی در خلاف تصنیف کرده است. «1» و احمد بن سلیمان نجّاد
443 از 452
و ابو الحسین، احمد بن جعفر بن منادي که به سال سیصد و سی و شش ( 336 ) وفات یافته است.
اللّ ، حسین بن علیّ بن مروان
􀀀
ابو اسحاق، بعد از یاد کردن احمد منادي، نام هشت تن دیگر را به اختصار برده که آخر ایشان ابو عبد ه
بن حامد متوفّی به سال چهار صد و چهار ( 404 ) در راه مکه بوده آنگاه اشخاص دیگر را از این طبقه آورده بدین قرار:
بوده و اهل علم را گرامی میداشته و ابو اسحاق، به « نیک فتوي » قاضی ابو علی، محمّد بن احمد بن ابو موسی هاشمی که فقیهی
گفتۀ خودش در حلقۀ او حضور یافته و انتفاع بسیار برده است.
باللّ ، نزدیکتر و مخصوصتر میبوده و او را مصنّفی است ملیح. او به سال
􀀀
قاضی ابو علی از دیگر هاشمیان به خلیفۀ عبّاسی، القادر ه
چهار صد و بیست و هشت ( 428 ) در گذشته است.
______________________________
1) بفتح نون و جیم مشدد و بعد از الف، دالی مهمله. ابن اثیر پس از این ضبط چنین آورده است که این نسبت به صناعت معروفه )
است (من یعالج الفرش و الوسائد و یخیطها) و مشهور باین نسبت ابو بکر احمد بن سلمان بن حسن بن اسرائیل نجاد فقیه حنبلی
اللّ بن احمد حنبل و حسن بن مکرم و غیر اینان سماع حدیث داشته
􀀀
است که بسیار حدیث میدانسته و از ابو داود سجستانی و عبد ه
و خلقی کثیر از وي روایت کردهاند. نجاد به سال دویست و پنجاه و سه ( 253 ) تولد یافته و به سال سیصد و چهل و هشت ( 348 ) در
گذشته است.
888
که فقیهی شاعر بوده و به سال چهار صد و بیست و هشت ( 428 ) وفات یافته است. «1» و ابو شهاب، علی بن شهاب عکبري
و ابو طاهر بن غباري، که از اصدقاء ابو اسحاق بوده و در سال چهار صد و سی و دو ( 432 ) در گذشته است.
و ابو الفضل، عبد الواحد بن عبد العزیز تمیمی، و برادرش عبد الوهّاب بن عبد العزیز.
و ابو اسحاق ابراهیم بن عمر برمکی که فقیهی زاهد و صالح بوده و در جامع، مردم را فتوي میداده و به سال چهار صد و چهل و
پنج ( 445 ) در گذشته است.
______________________________
1) بضم عین و سکون کاف و فتح باء موحده و در آخر، رائی مهمله، نسبت است به عکبرا که شهرکی است کنار دجله ده فرسنگ )
اللّ بن محمد
􀀀
اللّ ، عبید ه
􀀀
بالاي بغداد ابن اثیر پس از این قسمت چند کس از فقیهان منسوب به آن جا را که از جمله است ابو عبد ه
معروف به ابن بطه حنبلی یاد کرده است.
889
شاگردان و اصحاب داود بن علیّ اصفهانی
ابو اسحاق، اصحاب داود را تا سال سیصد و سی و شش که ابو نصر، یوسف بن قاضی ابو الحسن عمر بن محمّد بن یوسف در آن
سال وفات یافته و از اصحاب داود بوده تحت عنوان:
در طبقاتی یاد کرده و متجاوز از ده شخص را از این طبقات « اللّ تعالی
􀀀
و امّا داود فقد انتقل فقهه إلی جماعۀ من اصحابه رحمهم ه »
نام برده است بدین قرار:
ابو بکر، محمّد پسر داود که فقیهی ادیب و شاعري ظریف بوده، و با ابو العبّاس شریح، امام و پیشواي اصحاب شافعی، مناظره
میداشته و پدرش داود او را در حلقۀ درس خود جانشین خویش قرار داده.
نقل شده که وي چنین حکایت کرده است: «1» از قاضی ابو الحسن خرزي
444 از 452
چون داود مرد و پسرش محمّد در حلقۀ او به جاي او نشست و به افتا پرداخت و را کوچک شمرده و در خور این مقام نمیدانستند »
پس مردي را واداشتند که او را از حدّ مسکر بپرسد آن مرد به نزد محمّد رفت و از وي پرسید که حدّ مسکر چیست؟ و چه وقت
این پاسخ از وي پسندیده آمد و مقام علمی « اذا غربت عنه الهموم و باح بسرّه المکنون » : انسان سکران و مست است؟ محمّد گفت
ابو اسحاق شیرازي گفته است از استادم قاضی ابو الطیّب شنیدم که گفت: « وي شناخته گردید
______________________________
و فروش آن است از جماعتی که این « خرز » 1) بفتح خاء و راء و بعد از آن زاي. ابن اثیر پس از این ضبط گفته است: این نسبت به )
نسبت را دارند ابو الحسن احمد بن نصر..
اللّ از او روایت کرده و به
􀀀
اللّ محاملی حدیث شنیده و حاکم ابو عبد ه
􀀀
زهري خرزي بغدادي که به نیشابور منزل گزیده و از ابو عبد ه
سال سیصد و هشتاد در گذشته است.
890
از ابو العباس خفري شنیدم که گفت:
نزد ابو بکر، محمد بن داود نشسته بودم که زنی بر وي در آمد و پرسید: چه میگویی در بارة مردي که همسري دارد که نه او را »
نگهدار است و نه رها کننده و طلاق دهنده؟
محمّد گفت: اهل علم را در این مسأله اختلاف است برخی عقیده دارند که زن باید صبر کند و احتساب و خود در طلب روزي »
باشد و اکتساب. برخی دیگر میگویند شوهر مأمور است بر انفاق و گر نه مجبور است بر طلاق.
زن سخنان محمّد را نفهمید پس دوباره سؤال خود را اعاده کرد و گفت: »
مردي را زنی است که آن مرد نه از او نگهداري میکند و نه او را طلاق میدهد.
محمّد گفت: اي زن من ترا از آن چه پرسیدي پاسخ گفتم و به آن چه میخواستی رهنمایی کردم و من نه حاکم هستم که امضاء »
کنم و نه قاضی که قضا نمایم و نه شوهر که رضا دهم.
محمّد بن داود به سال دویست و نود و هفت ( 297 ) در سن چهل و دو « پس زن بیاین که از پاسخ محمّد چیزي بفهمد برگشت »
42 ) سالگی در گذشته است. )
و ابو بکر، محمّد بن اسحاق کاشانی که از داود علم را گرفته و با او در بسیاري از مسائل اصول و فروع مخالفت داشته و ابو الحسن
تصنیف کرده است. « القامع للمتحامل الطّامع » بن مغلّس کتابی در ردّ بر او و نقض موارد مخالفتش به نام
که این دو نیز در برخی، کم، از مسائل با « الرّضیع » اللّ بن خلف معروف به
􀀀
و محمّد بن عبد ه «1» و ابو سعید، حسن بن عبید نهر تیري
داود مخالف بودهاند.
اللّ ، محمّد بن ابراهیم بن عرفۀ ازدي نحوي معروف به نفطویه که از داود روایت کرده است.
􀀀
و ابو عبد ه
______________________________
1) بفتح نون و سکون هاء و بعد از آن راء و کسر تاء دو نقطه از بالا و سکون یاء دو نقطه در زیر و بعد از آن راء. به گفتۀ ابن اثیر )
این نسبت بدیهی است در نواحی بصره که گروهی از فقیهان و عالمان به آن منسوب شدهاند.
891
اللّ سمرقندي که کتب داود را از او روایت کرده است.
􀀀
و ابو علی، حسین بن عبد ه
ابو اسحاق، پس از تعدید این اشخاص گفته است:
و از این طبقه نام برده است: « ثمّ انتقل إلی طبقۀ اخري »
445 از 452
اللّ بن ابو الحسن، احمد بن مغلّس که علم را از ابو بکر، محمّد بن داود گرفته و امام در مذهب بوده و کتابی جلیل
􀀀
ابو الحسین، عبد ه
بر کتاب مزنی نوشته و به سال سیصد و بیست و چهار ( 324 ) به سکته در گذشته و علم داود از او در بلاد انتشار « الموضح » به نام
یافته است و از ابن مغلّس علم گرفته است.
و ابو الحسن حیدرة بن عمر زندروذي که به سال سیصد و پنجاه و هشت ( 358 ) وفات یافته و از این ابو الحسن حیدرة، بغدادیّون
مذهب داود را گرفتهاند. و از ابو الحسن، پدر ابن مغلّس، گرفته است علی بن محمّد بغدادي..
که از این طبقه یاد کرده است اشخاص زیر را: « ثمّ انتقل إلی طبقۀ اخري » : باز به گفتۀ ابو اسحاق
قاضی القضاة ابو سعید بشر بن حسن که در اصحاب داود، امام بوده ابو سعید هنگامی که به فارس رفته از محمّد بن علی بغدادي
صاحب ابن مغلّس علم را گرفته است.
که از غلام آزاد شدة پدرش، که از شاگردان ابو الحسن پدر ابن مغلّس « النیر » و قاضی ابو العبّاس احمد بن منصور صاحب کتاب
بوده، علم را گرفته است.
که از این طبقه، اشخاص زیر نام برده شدهاند. « ثمّ انتقل إلی طبقۀ اخري » : باز چنانکه ابو اسحاق گفته است
اللّ صیمري
􀀀
قاضی ابو الحسن عبد العزیز احمد خرزي که علم را از بشر بن حسن گرفته و نظّ ار بوده و از این پیش گفتۀ ابو عبد ه
حکایت شد. قاضی خرزي با قاضی ابو بکر « ما رأیت انظر منهما » حنفی در حق او و در حق ابو حامد اسفرایینی بدین عبارت که
باقلانی اشعري در رکاب عضد الدوله از شیراز ببغداد رفته و فقیهان بغداد که بمذهب ظاهري بودهاند از او فقه را گرفتهاند و پسرش
هم، که ابو اسحاق شیرازي او را دیده و بر مناظراتش اطلاع یافته، فقه را از پدر گرفته و هم قاضی ابو بکر
892
اللّ بن الاخضر از او فقه آموخته و نیز قاضی ابو علی داودي قاضی فیروزآباد از ابو
􀀀
محمّد بن عمر بن محمد بن اسماعیل بن عبد ه
الحسن خرزي فقه را گرفته است.
شیرازي که از بشر بن حسن علم آموخته و امام در مذهب داود و نظّار و سخنور در مذهب معتزله بوده و «1» و قاضی ابو الفرج فامی
فقیهان شیراز مذهب معتزله را از او گرفتهاند و ابو اسحاق شیرازي به گفتۀ خودش در کودکی هنگامی که در شیراز بوده با وي
مناظره میداشته است.
و ابو بکر بن بنان به گفتۀ ابو اسحاق:
و این مذهب در بغداد انقراض یافت و در شیراز جماعتی از اصحاب ابو الفرج فامی باقی ماند. و قاضی ابو بکر بن اخضر در ..»
اخبار اهل ظاهر چنین آورده که:
ابو نصر یوسف بن عمر بن محمّد بن یوسف از مذهب مالک بمذهب داود منتقل شده و در این مذهب تقدم یافته و کتاب الایجاز »
احمد بن داود را به اتمام آورده و مولد وي به سال سیصد و پنج ( 305 ) و وفاتش به سال سیصد و پنجاه و شش بوده است در
ابو اسحاق کتاب طبقات خود را در این موضع پایان داده و از اصحاب ابو «2» « اصحاب مالک از او یاد شده و نامش ذکر گردید
جعفر طبري نامی نبرده است. در این اوراق چند تن از اصحاب او نیز یاد میگردد:
______________________________
هم « بقال » 1) بفتح فاء و سکون الف و در آخر آن، میم. به گفتۀ ابن اثیر، نسبت است بفروش میوههاي خشک که به فروشندة آنها )
میگویند.
2) این اشاره در اینجا به جا است که ابو محمد علی بن حزم اندلسی (متوفی به سال 456 ) هم از پیروان داود اصفهانی و از علماء )
تالیف او (که به گفتۀ چلپی درسی مجلد است) که اخیرا چاپ شده در فقه بر همان مذهب « المحلی » مشهور ظاهري است و کتاب
446 از 452
است.
کتب دیگر هم طبق مذهب ظاهري دارد.
893
شاگردان و اصحاب طبري
چنین آورده است: « و من اصحابه المتفقّهین علی مذهبه » محمّد بن اسحاق ندیم در کتاب الفهرست ذیل عنوان
اللّ الرّحمن
􀀀
فی بسم ه » کتاب « الرّدّ علی ابن المغلّس » علیّ بن عبد العزیز بن محمّد دولابی که او را مصنّفاتی است از جمله کتاب »
کتاب.. « الرّحیم
و ابو بکر، محمّد بن احمد بن محمّد بن ابی الثّلج الکاتب که او را نیز مصنفاتی است. »
که از تصنیفات او است در فقه، کتاب الاستقصاء.. «1» و ابو القاسم.. ابن العرّاد »
و « المدخل إلی مذهب الطّبري و نصرة مذهبه » و ابو الحسن احمد بن یحیی بن علیّ بن یحیی بن ابی منصور منجّم، متکلّم که کتاب »
الاجماع، فی الفقه علی مذهب ابی جعفر از تصانیف او است. » هم کتاب
طبري که کتاب الشّروط و کتاب الرّد علی المخالفین از تألیفات او است. «2» و ابو الحسن، دقیقی حلوانی »
______________________________
1) بفتح عین مهمله و راء مشدده و بعد از الف دال مهمله. به گفتۀ ابن اثیر نسبت است براي کسی که عراده، سنگ انداز به )
.« ابن العراد » حصارها را میسازد. و بدین نسبت اشتهار یافته است ابو عیسی احمد بن محمد بن موسی بغدادي معروف به
2) ابن اثیر حلوانی، بضم حاء و سکون لام و پیش از یاء نسبت نونی، که به گفتۀ همو بشهر حلوان آخر سواد عراق، نرسیده به جبل )
منسوب است و هم حلوانی بفتح مهمله و سکون لام و پیش از یاء نسبت، نون که به گفتۀ او به ساختن حلوا و فروش آن انتساب
که نسبت به « الدقیقی » است یاد کرده و فقیهانی منسوب بهر دو بر شمرده که در هیچ کدام ابو الحسن دقیقی یاد نشده است در ذیل
بوده و دقیقی هم شاید به مناسبت حلوایی « طبري » دقیق (آرد) و فروش و آسیاي آنست نامی از این طبري نبرده است بهر حال چون
بودن پدر یا یکی از اجدادش این نسبت را داشته است.
894
را تصنیف کرده است. « الاجماع فی الفقه » و ابو الحسین، بن یونس که فقیهی متکلّم بوده و کتاب »
و کتاب الشّروط و کتاب الوقوف از تألیفات او است. « جامع الفقه » و ابو بکر بن کامل که کتاب »
و ابو اسحاق، ابراهیم بن حبیب سقطی طبري از اهل بصره که کتاب تاریخ طبري را ادامه داده و از اخبار طبري و اصحابش مطالبی »
بسیار در آن آورده است و کتاب الرّساله و کتاب جامع الفقه را تصنیف کرده است..
ابن الحدّاد. و ابو الفرج معافی گفت که: » و مردي دیگر معروف به »
نیز در فقه به ابو جعفر طبري نسبت داده میشده و او با طبري همزمان بوده است. «1» ابو مسلم الکجّی »
به « المعافی النهروانی القاضی فی عصرنا » ابن ندیم پس از ذکر اشخاص بالا از اصحاب طبري، ابو الفرج نهروانی را تحت عنوان
مضمون زیر یاد کرده است:
ابو الفرج معافی بن زکریّا که از اهل نهروان است. معافی در مذهب طبري و حفظ کتب وي، اوحد عصر است و علوم و فنون »
بسیاري را دارا و مطلع به آنها و مشار الیه
______________________________
447 از 452
یعنی جص (گچ) و باین نسبت شناخته شده ابو مسلم، ابراهیم « کج » 1) بفتح کاف و تشدید جیم به گفتۀ ابن اثیر این نسبت است به )
اللّ بن مسلم بن باغر بن کشی کجی بصري و او را بدین مناسبت کجی خواندهاند که در بصره خانه بنا میکرده و زیاد
􀀀
بن عبد ه
میگفته است:
..«- اللّ بده گچ
􀀀
گچ بدهید- یا ه »
895
در آنها است. در نهایت ذکاء و حسن حفظ و سرعت خاطر است در مقام جواب.
ابو الفرج را در فقه و غیر آن تا این وقت تصنیفاتی است که من آنها را یاد میکنم:
کتاب التّحریر و النفر فی اصول الفقه، کتاب الحدود و العقود فی اصول الفقه، کتاب المرشد فی الفقه، کتاب شرح کتاب المرشد فی
الفقه، کتاب المحاضر و السّجلات، کتاب شرح کتاب الخفیف للطّبري، کتاب الشّافی فی مسح الرّجلین، کتاب الشّروط کتاب اجوبۀ
الجامع الکبیر لمحمّد بن الحسن، کتاب اجوبۀ المزنی علی مذهب الطّبري کتاب الرّدّ علی الکرخی فی مسائل، کتاب الرّدّ علی ابن
یحیی البلخی فی امراض الإماء، کتاب الرّدّ علی داود بن علی، کتاب رسالته إلی العنبري القاضی فی مسألۀ الوصایا کتاب فی تأویل
القرآن..
یاقوت در کتاب معجم الادباء بعد « و خود معافی بمن گفت که: او را پنجاه و اندي رساله است در فقه و کلام و نحو و دیگر علوم »
از این که تحت عنوان:
او را « المعافی بن زکریّا بن یحیی بن حمّاد بن داود النهروانیّ الجریري، بفتح الجیم نسبۀ إلی ابن جریر الطّبري، المعروف بابن طرارة »
عنوان کرده در بارة او چنین آورده است:
معافی از همۀ مردم به فقه مذهب ابن جریر و نحو و لغت و فنون ادب و اخبار و اشعار داناتر و ثقه و محکم و در ادب از شاگردان »
نفطویه معروف بوده است.
معافی از اشخاصی مانند ابو القاسم بغويّ و ابو حامد حضرمیّ و ابو سعید عدويّ روایت کرده و گروهی هم چون قاضی ابو الطیّب »
طبري و ابو القاسم ازهري و احمد بن علی ثوريّ از وي روایت کردهاند. به نیابت از قاضی ابن صیر قضاء باب الطاق را داشته.. و
مذهب ابن جریر را یاري و از آن حمایت و آن را ترویج کرده.
ابو حیّان توحیدي گفته است: »
روزي معافی را در جامع رصّ افه دیدم در روزي سرد که پشت به آفتاب خوابیده و آثار فقر و بینوایی و بیچارگی، با همه علم »
بسیاري که دارد، و ادب و فضلی که
896
به آن مشهور گشته از وي نمایانست پس پیش رفتم و وي را گفتم: اي شیخ شکیبایی ورز و آرام باش چه تو را خدا میبیند و از
حالت آگاه است و براي هیچ کس شرف علم، و عزّت مال را با هم فراهم نداشته پاسخ داد: لیکن آن چه از دنیا گزیري در
زندگانی نیست باید باشد آنگاه گفت:
یا محنۀ الدّهر کفّی ان لم تکفّی فخفّی »
قد آن ان ترحمینا من طول هذا التّشفّی
طلبت جدّا لنفسی فقیل لی قد توفّی
فلا علومی تجدي و لا صناعۀ کفّی
نور ینال الثّریّا و عالم متخفّی
448 از 452
احمد بن عمر بن روح گفته است: »
معافی بن زکریّا در خانۀ یکی از رؤساء که گروهی از اهل علم در آنجا حضور داشتند حاضر شد بوي گفتند در چه گونه علمی »
براي مباحثه و مذاکره آماده و حاضري. معافی به رئیس صاحب خانه گفت: کتابخانۀ تو را از انواع علوم و اصناف ادب کتب فراوان
و بسیار است غلام را بفرما برود و هر کتابی به دستش آمد بیاورد تا آن را باز کنیم و ببینیم در چه علمی است پس در همان علم
مذاکره را آغاز کنیم و بحث را ادامه دهیم.
احمد بن عمر گفته است: از این مطلب، مقام علمی معافی و این که او از همۀ علوم بهرة وافی داشته خوب استفاده میشود. »
یکی از علماء در بارة معافی چنین گفته است: اگر کسی وصیت کند که یک سیم مالش با علم مردم داده شود واجب است که آن »
ثلث به معافی داده شود و همو گفته است: اذا حضر المعافی فقد حضرت العلوم کلّها.
معافی در روز پنجشنبه هفتم ماه رجب از سال سیصد و پنج ( 305 ) ولادت یافته و روز دوشنبه دوازدهم ذو الحجّه از سال سیصد و »
نود ( 390 ) در گذشته است.
از جمله اشعار او است: »
897
خالق العالمین ضامن رزقی فلما ذا أملّک الخلق رقّی »
قد قضی لی بما علیّ و مالی خالقی، جلّ ذکره، قبل خلقی
اصحب البذل و النّدي فی یساري و رفیقی فی عسرتی حسن رفقی
« فکما لا یردّ عجزي رزقی فکذا لا یجرّ رزقی حذقی
یکی دیگر از شاگردان طبري که بر مذهب او بوده و در زمان حیات طبري وفات یافته ابو الفرج بن ابو العباس ثلّاج بوده است.
یاقوت در ذیل ترجمۀ طبري آنجا که سخنانی در بارة علم طبري به طبّ، آورده چنین گفته است:
ابو العبّاس ابن مغیرة ثلّاج گفته است: »
پسرم ابو الفرج که حسن الادب و متفقّه بر مذهب طبري بود بیمار شد. »
من طبري را آگاه ساختم دستوري داد که من چون دستور او را بکار بستم مریض بهبودي یافت.
این ابو الفرج اندکی پیش از وفات طبري در گذشته ابو الفرج در سخنان خود راه تعسّف میپیموده چنانکه روزي با طبري بوده و »
« طباهجه » چیست؟ پاسخ داده « طباهقه » : خوردهام طبري گفت « طباهقه » سخن از خربوزه به میان آمده پس ابو الفرج گفته است: من
هستی! باین « ابو الفرق بن الثّلّاق » بدل میکند پس طبري مزاح را بوي گفت: بنا بر این تو « قاف » را به « جیم » آیا نمیبینی که عرب
« جهت ابو الفرج بن ثلّاج به ابو الفرق بن ثلّاق معروف شد و با وي باین عنوان شوخی بعمل میآمد
898
خداي را سپاس، جلّ شأنه، که جلد سیم ادوار فقه نیز به پایان رسید. در نظر چنان بود که در این جلد پس از اکمال طبقه بندي
فقیهان عامّه به تفصیل به نتیجه گیري پردازد یعنی خصوصیّات و مزایا و اتّفاقات و، باصطلاح این ایّام، پدیدههاي مربوط و مناسب با
فقه را که در این عهد (عهد دوم) و عصر (عصر نخست) رخ داده استخراج و استقصاء کند و مفصّل در پایان این جلد بیاورد لیکن
چون بحث از طبقات و فحص از رجال فقهی بطول گرایید (و این بحث لازم و ضروري هم مینمود) و اوراق کتاب زیاد گردید
ناگزیر آن منظور، در این جلد، انجام نیافت. امید این که توفیق الهی یار و سعادت خدمتگزاري اهل علم مدد کار شود و این کار در
آغاز جلد چهارم بعنوان استدراك، گر چه به اختصار هم باشد، جبران و تدارك گردد. و بعد از آن، آن جلد و سائر مجلّدات بعد
بخواست خدا بوضع فقه و فقاهت در خصوص مذهب شیعه اختصاص یابد. و للّه الحمد أولا و آخرا و باطنا و ظاهرا.
449 از 452
این چند سطر اخیر هنگام پایان یافتن چاپ کتاب نوشته شد.