گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
تتمّه سوره انعام



اشاره
538 از آیه 117 تا آخر اعوذ باللّه من الشیطان الرّجیم
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 116 تا 122
وَ إِن تُطِع أَکثَرَ مَن فِی الأَرض یُضِ لُّوكَ عَن سَبِیل اللّه إِن یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّن وَ إِن هُم إِلاّ یَخرُصُونَ [ 116 ] إِن رَبَّکَ هُوَ أَعلَم مَن یَضِ لُّ
عَن سَبِیلِه وَ هُوَ أَعلَم بِالمُهتَدِینَ [ 117 ] فَکُلُوا مِمّا ذُکِرَ اسم اللّه عَلَیه إِن کُنتُم بِآیاتِه مُؤمِنِینَ [ 118 ] وَ ما لَکُم أَلاّ تَأکُلُوا مِمّا ذُکِرَ اسم اللّهِ
عَلَیه وَ قَد فَصَّلَ لَکُم ما حَرَّمَ عَلَیکُم إِلاّ مَا اضطُرِرتُم إِلَیه وَ إِن کَثِیراً لَیُضِ لُّونَ بِأَهوائِهِم بِغَیرِ عِلم إِن رَبَّکَ هُوَ أَعلَم بِالمُعتَدِینَ [ 119 ] وَ
711 وَ لا تَأکُلُوا مِمّا لَم یُذکَرِ اسم اللّهِ - ذَرُوا ظاهِرَ الإِثم وَ باطِنَه إِن الَّذِینَ یَکسِبُونَ الإِثمَ سَیُجزَونَ بِما کانُوا یَقتَرِفُونَ [ 120 ] -قرآن- 1
عَلَیه وَ إِنَّه لَفِسق وَ إِن الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ إِلی أَولِیائِهِم لِیُجادِلُوکُم وَ إِن أَطَعتُمُوهُم إِنَّکُم لَمُشرِکُونَ [ 121 ] أَ وَ مَن کانَ مَیتاً فَأَحیَیناه وَ
- جَعَلنا لَه نُوراً یَمشِی بِه فِی النّاس کَمَن مَثَلُه فِی الظُّلُمات لَیسَ بِخارِج مِنها کَ ذلِکَ زُیِّنَ لِلکافِرِینَ ما کانُوا یَعمَلُونَ [ 122 ] -قرآن- 1
411 معنی لغات: یخرصون- از مصدر خرص بفتح اوّل و جزم دوّم بمعنی دروغ گفتن، با گمان و حدس سخن گفتن، مقدار و
اندازه تعیین کردن و تخمین کردن. ترجمه: 117 اي محمّد بیشتر مردم چنانند که اگر فرمانشان بري تو را ز راه حق بگردانند که جز
بدنبال گمان خود نروند و جز بحدس و تخمین سخن نگویند. 118 و البتّه خداي تو بهتر میداند که راه خود گم میکند و که براه
36 [ صفحه 3] عبّاس نقل کرده - تا آخر: اسباب النّزول سیوطی: از إبن -قرآن- 20 « فَکُلُوا مِمّا » راست میرود. جهت نزول آیت 118
صفحه 13 از 223
است عدّهاي نزد پیغمبر آمدند که چرا آنچه تو بدست خود می- کشی حلال است و آنچه خدا میکشد حرام است! و مقصودشان
49 ترجمه: 119 اي مسلمانان اگر بنشانههاي خدا - نازل شد. -قرآن- 24 « إِنَّکُم لَمُشرِکُونَ » مردار بوده است. اینکه چهار آیه تا
گرویدهاید از آن کشتار که نام خدا بر آن نبردهاند نخورید 120 و چه شده است شما را از آن که نام خدا بر آن بردهاند نمیخورید
با اینکه از آنچه نباید بخورید مگر بناچاري یکایک براي شما نام برده شده است، و همانا بیشتر مردم بدنبال خواستههاي خود
ندانسته گمراه می شوند و پروردگار تو اي محمّد ستمپیشگان را بهتر شناسد، 121 پس ز هر گونه گناه بآشکار و نهان دست بدارید
چه آن کسان که گناه میکنند سزاي آنچه کنند بینند 122 و ز آنچه بر آن نام خدا نبردهاند نخورید که البتّه آن گناه است و دیو
است که بدوستان خود الهام کند [و دیوخویان بدوستان خود راه بد باشاره مینمایند] تا با شما مسلمانان جدل کنند [و بسخنان خود
119 مجمع: بعضی گفتهاند: چون «ِ فَکُلُوا مِمّا ذُکِرَ اسم اللّه » : گولتان زنند] و اگر شما فرمان آنها برید مشرك باشید. سخن مفسّرین
در آیت جلو گفته شده است خدا هدایت شدگان را میشناسد، در اینکه آیه یکی از وسائل هدایت معّرفی شده است که شما اگر
میخواهید بهدایت باشید، پس بخورید از آنچه نام خدا برده شده است، و بعضی گفتهاند: چون مشرکین اعتراض کردند چرا کشتهي
خود را میخورید و کشتهي خدا را که میته باشد نمیخورید! در جواب گفته شده است از اینکه جهل و بیهوده گوئی دست بردارید
120 مجمع: زجّ اج و علماي «ِ وَ ما لَکُم أَلّا تَأکُلُوا مِمّا ذُکِرَ اسم اللّه » 52- پس بخورید از آنچه نام خدا برده شده است. -قرآن- 15
بصره گفته اند یعنی چه موجب براي شما فراهم شده است که نخورید از نامبردهي خدا، و بعضی چنین معنی کردهاند: روا نیست
120 مجمع: مردم کوفه غیر از حفص فصل با فتح فاء « وَ قَد فَصَّلَ لَکُم ما حَرَّمَ » 58- براي شما که از نامبردهي خدا نخورید. -قرآن- 1
با ضم حاء بصورت فعل مجهول و حفص و قاریهاي مدینه هر دو « حَرَّمَ » 37 [ صفحه 4] بصورت فعل معلوم خواندهاند و - -قرآن- 1
را با فتح اوّل خواندهاند بصورت فعل معلوم، و دیگر قاریها هر دو را با ضم اوّل بصورت مجهول خواندهاند. و طبري از عطیّه عوفی
301 همانا - 43 -قرآن- 284 - با فتح فاء و تخفیف صاد خوانده است و معنی چنین است: -قرآن- 33 « فَصَّلَ لَکُم » نقل کرده است که او
آن چیزها « فَصَّلَ لَکُم » رسیده است براي شما حکم آنچیزها که حرام است. و هم در مجمع البیان است، بعضی گفتهاند: مقصود از
تا آخر و اعتراض کردهاند که سورهي مائده مدنی و بعد از انعام « حُرِّمَت عَلَیکُم المَیتَۀُ » : است که در سورهي مائده گفته شده است
نازل شده است، مگر اینکه بگوئیم اینکه حکم را پیغمبر براي مردم بیان فرموده و چون اینکه آیه نازل شد، اشاره بگفتهي پیغمبر
کرد که پیش از اینکه آن حضرت براي شما مفصل بیان کرده است، و بعضی گفتهاند: ممکن است مقصود آن چیزها باشد که در
إِلّا مَا » 672- 234 -قرآن- 639 - 140 -قرآن- 202 - قرآن- 123 - .« قُل لا أَجِ دُ فِی ما أُوحِیَ » همین سوره چند آیه بعد گفته شده است
120 ابو الفتوح نوشته است: اتّفاق است که مضطررا از مردار و خون و گوشت خوك و آنچه نام خداي بر آن نگفته « اضطُرِرتُم
آن است « اضطُرِرتُم » باشند حلال است، در کمیت آن خلاف است و بنزدیک ما روا نباشد بیش از آن که سدّ رمق کند بآن، و معنی
که بر خویشتن ترسد از هلاك، و در فقها بعضی گفتند که روا باشد که از آن سیر بخورد، و بعضی گفتند که شاید که بردارد و
- ذخیره کند، و بعضی فقها گفتند مکره نیز داخل باشد در اینجا براي آنکه حکم او حکم مضطر است در خوف بر نفس. -قرآن- 1
120 طبري: عموم قاریهاي کوفه با ضم یاء خواندهاند یعنی آنها شما را «ٍ وَ إِن کَثِیراً لَیُضِلُّونَ بِأَهوائِهِم بِغَیرِ عِلم » 279- -24 قرآن- 266
64 فخر: بعضی گفتهاند: - گمراه میکنند، و بعضی مردم بصره و حجاز با فتح خواندهاند، یعنی آنها خود گمراه هستند. -قرآن- 1
صفحه ] « بحیره و سائبه و میته » مقصود از اینکه جمله عمرو بن لحی و دیگر مشرکین است که دین اسماعیل را تغییر دادند و شترهاي
5] اختراع کردند و زجّاج گفته است: مقصود آن مردم است که مردار را حلال می- دانستند، و با مسلمین جدل میکردند که چون
کشتهي خود شما حلال است، پس کشتهي خداوند سزاوارتر است براي خوردن، و هم در گفتههاي پیغمبر طعن و ملامت داشتند و
به بتپرستی دعوت میکردند باین جور جملات و استدلالات بیهوده و بدلخواه خود، و اینکه آیه میفهماند که سخن گفتن در
احکام دین فقطّ باید باجتهاد و استدلال باشد و بتقلید سخن گفتن حرام است، چونکه سخن بتقلید مولود هوس و خواهش نفسانی
صفحه 14 از 223
تهدید و تخویف کافران « هُوَ أَعلَم بِالمُعتَدِینَ » است، و آیه اینکه گونه سخن گفتن را گمراهی معّرفی کرده است، و جملهي آخر
649- است که چون میداند آنها میخواهند حق را بپوشانند و بباطل کمک کنند پس عذاب براي آنها خواهد بود. -قرآن- 618
یعنی بیآنکه از شریعت و دین استفاده شده باشد، و معتدین یعنی آنها که از حق بباطل و از حلال بحرام «ٍ بِغَیرِ عِلم » : روح البیان
میگروند، و مردم هوي پرست چند دسته هستند، یکی آنها که مخالف سنّت و جماعت هستند و بمیل خود آیات و احادیث را تأویل
میکنند و اگرچه اهل قبله و مسلمان هستند ولی بمیل خود مردم را گمراه میکنند مانند کفّار، دستهي دیگر آنها هستند که باشارات
احادیث و آیات متوجه میشوند، بطوري که مطابق با شرع و دین باشد، آنها مرد عرفان و اهل معرفت هستند، چنان که مثنوي گفته
30 تو ز قرآن اي پسر ظاهر مبین || دیو آدم را نبیند جز که طین ظاهر قرآن چو شخص آدمی است || که - است: -قرآن- 14
نقوشش ظاهر و جانش خفی است پس تقلید آنها که پی اشارات هستند غیر از آن تقلید است که هدف ضلالت است چون اینکه
دسته فکر و کارشان بر عیان و یقین است نه چو آنها که گفتارشان بر ظن و تخمین است، و مردم دنیا هم نسبت بمردم با تقوي و
اهل عقبی هوي پرست و طالب هوس هستند، چون زندگی سراسر خیال است و عاقل را با خیال کاري- نیست، از بهلول نقل شده
است که گفت: روزي در یکی از کوچههاي بصره دیدم [ صفحه 6] بچهها گردو بازي میکنند و کودکی بآنها مینگریست و
میگریست، با خود اندیشیدم که از افسوس میگرید که جوز ندارد تا با دیگران شریک شود، باو نزدیک شدم و گفتم: اگر براي
جوز گریه میکنی میخرم برایت تا با کودکان همبازي شوي! او بر من نگریست و گفت اي بیخرد ما را براي بازي نیافریدهاند، گفتم:
أَ» : پس براي چه آفریده شدهایم: گفت: براي علم و عبادت، گفتم: اینکه از کجا گوئی! گفت از گفتار خداوند: که در قرآن است
یعنی گمان دارید بیهوده آفریده شدهاید و بازگشت بسوي ما ندارید! و باز اهل « فَحَسِبتُم أَنَّما خَلَقناکُم عَبَثاً وَ أَنَّکُم إِلَینا لا تُرجَعُونَ
تقوي و مردم عقبی پی هوي و هوس هستند نسبت بآنان که مرد خدا و اهل مولی هستند، چون اینها از هر دو عالم بیزارند و غیر حقّ
188 سالکان درگهت را هر دو عالم یک نفس || والهان حضرتت را هست - نمینگرند، و صاحب محمّدیه گفته است: -قرآن- 108
اشاره است که علامت ایمان آن است که « فَکُلُوا مِمّا ذُکِرَ اسم اللّه عَلَیه إِن کُنتُم بِآیاتِه مُؤمِنِینَ » از حوري ملال و در اینکه آیه
121 طبري: قتاده «ُ وَ ذَرُوا ظاهِرَ الإِثم وَ باطِنَه » 104- خوردن بموجب حکم شرع باشد، نه آنچه طبع و میل وادار میکند. -قرآن- 22
تزویج محارم است «ِ ظاهِرَ الإِثم » : گفت یعنی گناه کم و زیاد و گناه پوشیده و آنچه آشکارا انجام شود، و سعید بن جبیر گفته است
بزهکاري و عمل «ُ باطِنَه » تا آخر و « لا تَنکِحُوا ما نَکَ حَ آباؤُکُم » که مادر و خواهر و غیره باشد چنانکه در آیه تشریح شده است
عمل نامشروع با زنهاي معروفه است، و باطنه رفیق- بازي و آمیزش با زنهاي ظاهر «ِ ظاهِرَ الإِثم » : نامشروع است، سدّي گفته است
399 ضحّاك گفته است: مردم - 330 -قرآن- 382 - 307 -قرآن- 319 - 180 -قرآن- 272 - 41 -قرآن- 163 - الصلاح است. -قرآن- 1
پیش از اسلام گناه با زنها را پنهانی حلال می- دانستهاند، در آیه نهان و آشکار حرام شده است. إبن زید گفته است: ظاهر آن گناه
است که مردم برهنه و مکشوف طواف کعبه میکردند، و باطن بزهکاري با زنان است. [ صفحه 7] مجمع: ابو علی جبّائی گفته است:
ظاهر گناهان بوسیلهي پارههاي بدن است، و باطن گناه بدل است. فخر: با اینکه آیه معلوم میشود که باطل است عقیدهي آنها که
میگویند: آنچه در دل انسان میگذرد گناه ندارد، چون خداوند نهی کرده است از همهي اعمال دل که کبر است و عجب و حسد و
بدخواهی مسلمین. تفسیر حسینی: در حقایق سلمی آورده، که ظاهر اثم طلب نعمتهاي دنیا است، و باطن اثم میل بنعمتهاي عقبی،
چه هر دو سبب مشغولی میشود از حضرت مولی یا ظاهر حظوظ نفس است و باطن حظوظ قلب، یا گناه ظاهر میل است بمشتهیات
نفس بجوارح و گناه باطن محبّت آرزوهاي نفس است در دل، یا ظاهر آن است که خلق را بدان اطّلاع افتد و باطن آن که میان
بنده و خدا بود، و حقیقت آن است که گناه ظاهر اقوال و افعال سیّئه است که بجوارح و اعضاء ارتکاب آن دست میدهد و گناه
باطن عقاید فاسده و عزائم باطله است، و در بحر الحقایق فرموده که همچنان که انسان را ظاهري است یعنی بدن جسمانی، و باطنی
است یعنی دل روحانی گنه را نیز ظاهري است و آن قول و فعل باشد موافق طبع و مخالف شرع، و باطنی که صفات حیوانی است و
صفحه 15 از 223
اوصاف سبعی و شیطانی، پس حق سبحانه و تعالی میفرماید: که ترك کنید افعال طبع را باستعمال شرع و دست بدارید از اخلاق
ذمیمه نفسانی به تخلّق اخلاق ملکی و ربّانی، و امام قشیري قدّس سره میگوید که چون حق تعالی نعمت ظاهر و باطن بتو ارزانی
یعنی شکر نعمت ظاهر و باطن ترك «ُ وَ ذَرُوا ظاهِرَ الإِثم وَ باطِنَه » : اینجا میگوید « وَ أَسبَغَ عَلَیکُم نِعَمَه ظاهِرَةً وَ باطِنَۀً » داشته است که
گناه ظاهر و باطن است، و ترك گناه ظاهر نجات نفوس است از عذاب نیران و ترك گناه باطن خلاصی قلوب است از عقوبات
338 ظاهر و باطن خود پاك کن از لوث گناه || تا از آن صورت و معنی تو پاکیزه - 283 -قرآن- 298 - حرمان، بیت: -قرآن- 229
46 [ صفحه 8] یعنی آنها که نامشروع و بزه - تا آخر 121 تنویر المقباس إبن عبّاس: -قرآن- 1 « الَّذِینَ یَکسِبُونَ الإِثمَ سَیُجزَونَ » شود
وَ لا تَأکُلُوا مِمّا لَم » . میکنند بزودي در اینکه عالم با تازیانه تأدیب و مجازات میشوند، و در عالم دیگر بعقاب و مجازات اخروي
122 مجمع: اینکه جمله صریح است در اینکه هنگام سر بریدن حیوان لازم است نام خدا بر زبان «ٌ یُذکَرِ اسم اللّه عَلَیه وَ إِنَّه لَفِسق
آرند، و با ترك آن خوردن گوشت حیوان حرام است، و از اینکه جمله فهمیده میشود که حرام است خوردن کشتار کافران اگرچه
یهود و مسیحی باشند و نام خدا ببرند، چون آنها خداشناس نیستند و عقاید آنها هم شرك است و عقیده بخدایان متعدّد، و اگر
مسلمان بکشد و نام نبرد چند فرض و نظر است: اوّل- مالک و داود و حسن بصري، و إبن سیرین و جبّائی گفتهاند: حرام است خواه
81 سوّم- - از فراموشی باشد یا بعمد ترك کند دوّم- شافعی گفته است حلال است کشتار مسلم اگرچه بعمد نام خدا نبرد. -قرآن- 1
ابو حنیفه گفته است: اگر مسلمان معتقد بود که واجب است یاد نام خدا و فراموش کرد، کشتارش حلال است، ولی اگر بعمد ترك
نام خدا کرد کشتارش حرام است. و از امامهاي ما شیعه نیز همین حکم روایت شده است. کتاب جواهر مجلّد صید و ذباحه در شرط
دوّم از شرایط ذبح گفته است: اینکه مسئله در حدیث و رأي فقها اتّفاقی است، بلکه مورد اجماع همهي علماء است که باید مسلمان
هنگام کشتن حیوان نام خدا را بعمد ترك نکند و گر نه آنگوشت حرام است، و در دو صفحه جلوتر در ارکان ذبح گفته است:
شرط است که مسلمان بکشد و خلاف نیست میان فقها که کشتار غیر مسلمان حرام است و همچنین کشتار یهودي و مسیحی و
مجوسی، و در بعضی احادیث که حکم شده است کشتار آنها حلال است، براي تقیّه بوده است، بلکه از دیر زمان در نزد شیعه مسلّم
بوده است، و شیخ طوسی و سیّد مرتضی اینکه مسئله را از متفرّدات امامیّه شمردهاند یعنی فقطّ شیعه بتنهائی اینکه حکم را دارد نه
ما قسمتی از اینکه مطالب و اخبار را در » . دیگران، و اینکه مسئله امروز ضروري مذهب شیعه است بعلاوهي اخبار فراوان بر آن
122 طبري: عکرمه گفت: چون « وَ إِن الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ إِلی أَولِیائِهِم لِیُجادِلُوکُم » [ صفحه 9 ] .« سورهي مائده ضمن آیت نوشتهایم
و خوردن مردار حرام شد، بعضی از مردم فارس که با قریش دوست بودند گفتند بمحمّد « لا تَأکُلُوا مِمّا لَم یُذکَرِ » اینکه آیه نازل شد
بگوئید: چه شده است که اگر خدا با وسیلهي طلا حیوانی را بکشد، شما آنرا مردار مینامید و نمیخورید، و آنچه خود میکشید حلال
میدانید مردم قریش اینکه مطلب را بمسلمانان اظهار کردند آنها از اینکه قیاس و اعتراض نگران و ناراحت شدند و بدل گرفتند،
یعنی اینکه عمل فسق است و اینکه اعتراض از الهامات « إِنَّه لَفِسق،ٌ وَ إِن الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ » اینکه جملات براي آرامش آنها نازل شد
شیطان است. و نیز عکرمه گفت: مردمی از مشرکین نزد پیغمبر رفتند و گفتند: بگو بدانیم گوسفند که میمیرد کی سبب مرگ او
629 فرمود: خدا، گفتند: پس تو گمان میکنی آنچه را خدا کشته است حرام - 161 -قرآن- 573 - 74 -قرآن- 128 - است! -قرآن- 1
است و کشتار تو و یارانت حلال است، اینکه آیه جلو آنها را گرفت، إبن وکیع روایت کرده است: یهود به پیغمبر عرض کردند:
148- تا آخر. -قرآن- 131 « وَ لا تَأکُلُوا » چرا کشتهي ما را میخوري و کشتهي خدا را مردار و حرام میدانی! براي جواب آنها نازل شد
مجمع: یعنی: علماي کفّار و رؤساي سر سخت جاه طلب و متمرد آنها، با اشاره میفهمانند بپیروان کافر خود تا با شما مجادله کنند
122 ابو الفتوح نوشته است: آنگه مسلمانانرا گفت: اگر شما طاعت ایشان « وَ إِن أَطَعتُمُوهُم إِنَّکُم لَمُشرِکُونَ » . که مردار حلال است
دارید در اینکه و جز اینکه، مشرك باشید، براي آنکه آن کس که استحلال مردار کند و آن را حلال دارد، کافر باشد باجماع، و هر
که مردار خورد و حلال نداند در حال اختیار فاسق باشد، و عطا گفت: اینکه آیه مختص است بذبایحی که ایشان در جاهلیّت
صفحه 16 از 223
49 مخصوص است بمردار، و آنچه معتمد است آن است که عام است در هر - کشتندي براي اصنام، و بعضی دگر گفتند: -قرآن- 1
ذبیحه که مسلمانان کشند و بر آن نام خداي نبرند بقصد. فخر: زجّاج گفته است: اینکه آیه میفهماند: هر کس حلال خدا را حرام
کند، یا حرام را حلال نماید مشرك است، چون غیر خدا را حاکم دانسته است، و همین [ صفحه 10 ] است معنی شرك بخدا. روح
البیان: در اینکه آیه اشاره است به اینکه که: نباید بینام خدا و یاد خدا چیزي بخورند، و باید بفرمان او و یاد او باشند، تا بنور و
روشنی نام خدا از تیرگی شهوت و خوردن و شکم پر کردن جلوگیري شود، که آز و حرص بخوردن ممکن است موجب فسق و
شاید «ِ فَکُلُوا مِمّا ذُکِرَ اسم اللّه عَلَیه » خروج از روحانیّت و نورانیت شود، و بتیرگی و ظلمت گرفتار کند. سخن ما: 1- آیت سوّم
مناسبت اینکه واجب شده است در سر بریدن حیوان نام خدا برده شود اینکه باشد: چون موجودات زنده از موهبت خاص خداوند
بهرهمند شدهاند که جان دارند و مختصر ادراك و اراده دارند، اگر کسی آنرا از اینکه عنایت الهی محروم کند مرتکب عمل فوق
العادهاي شده است، و موجب نابودي یک اثر بزرگ و نمایان از قدرت ازلی شده است، و شخص مسلمان که دل با خدا دارد، باید
در اینکه عمل که شبیه بمعارضه و برابري با قدرت است، آنرا با نام و یاد خدا انجام دهد، تا کمال تسلیم و دلدادگی او بخداوند
ثابت و پا برجا بماند و هیچگونه خود سري و اظهار توانائی از او نمایان نشود، و اینکه اقدام ببیجان کردن یک موجود بیآزار که
عوامل بیشمار طبیعت در آن کارگر شده است تا آن حیوان پدیدار شده است بمنزلهي قدرت نمائی و خود- پرستی است که
شایستهي مسلمان تسلیم بامر خدا نیست، پس باید اینکه کارش با نام و یاد خدا باشد تا هیچ غفلت و خودسري و خودپرستی در نهاد
1158- 72 -قرآن- 1125 - تا آخر. -قرآن- 26 «- وَ ما لَکُم أَلّا تَأکُلُوا » : او نماند، و شاید بهمین مناسبت در آیت بعد گفته شده است
یعنی چرا منحصر نکنید خوردن گوشت را بآن حیوان که نام خدا برده شده است، براي توجه افکار مسلمین به اینکه که باید نابودي
جاندار با نام خدا باشد تا کمال نرمدلی و آدمیّت شما بقوّت خود باقی بماند و مانند سباع و درندگان حیوانات را نابود نکنید که
تا آخر شاید براي بیدار «ُ وَ ذَرُوا ظاهِرَ الإِثم وَ باطِنَه » توجه بآفریننده ندارند و زنده و مرده در نزد آنان یکسان است. 2- آیت پنجم
56 [ صفحه 11 ] است در - باش مردم باشد که نه فقطّ آنچه را در ظاهر گناه دانستید باید ترك کنید، بلکه گناه رخنهاي -قرآن- 16
حقیقت آدمیّت که انسان را از رابطهي بحق و دلدادگی بسعادت ابدي محروم میکند پس باید از ظاهر و باطن گناه او کم و زیاد آن
پرهیز کرد، نه آنکه فرض کنند شراب کم زیان ندارد، یا دروغ که بکسی آسیب نرساند بجائی ضرر ندارد یا تصرّف در مال غیر که
موجب زیان باو نشود قبیح نیست، زیرا هر چه بر خلاف دستور و امر حق باشد انحراف از حق و سعادت است بهر جور و هر اندازه
تا آخر شاید براي تأکید و استواري همان « إِن أَطَعتُمُوهُم -» «ٌ إِنَّه لَفِسق » -« لا تَأکُلُوا » که باشد. 3- در آیت آخر که گفته شده است
مطلب اوّل باشد که خوردن کشتار با اعراض و بیاعتنائی بیاد خداوند عملی است فاسقانه، چون کشتن و بیجان کردن قساوت و
سختدلی است که مولود از فسق و بدکاري و بدنهادي و دوستی شیطان و الهام گرفتن از او، و البته کسی که تسلیم باین کار باشد
و آنرا بپسندد، با آفریننده و اصل و ریشهي حیات خود سر و کار ندارد و مشرك است، مگر در اینکه کار خدا را بیاد آرد و با نام او
- که اینکه قدرت بیجان کردن را عطا کرده است کار خود را انجام دهد تا فاسق و سختدل و خودسر و مشرك نباشد. -قرآن- 42
105- 79 -قرآن- 80 - -56 قرآن- 60
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 122 تا 123
أَ وَ مَن کانَ مَیتاً فَأَحیَیناه وَ جَعَلنا لَه نُوراً یَمشِی بِه فِی النّاس کَمَن مَثَلُه فِی الظُّلُمات لَیسَ بِخارِج مِنها کَ ذلِکَ زُیِّنَ لِلکافِرِینَ ما کانُوا
347- یَعمَلُونَ [ 122 ] وَ کَذلِکَ جَعَلنا فِی کُل قَریَۀٍ أَکابِرَ مُجرِمِیها لِیَمکُرُوا فِیها وَ ما یَمکُرُونَ إِلاّ بِأَنفُسِهِم وَ ما یَشعُرُونَ [ 123 ] -قرآن- 1
جهت نزول: طبري و سیوطی و دیگران نوشتهاند در وصف مؤمنین و کافران، مثل عمّار یاسر و حمزه و عمر و از طرف دیگر ابو
جهل نازل شده است. ترجمه: 123 آیا آنکه دل مرده بود و ما [بدین و دانش] زندهاش کردیم تا [دانسته و سنجیده] میان مردم باشد
صفحه 17 از 223
[ مانند آن [بیدین و دانش] بود که داستانش داستان بتاریکی ماندهي بیچاره است! ولی به اینکه گونه [که شما ز کار [ صفحه 12
خود خوشدلید] کافران آنچه [با گرفتاري بتاریکی و بیچارگی] کنند بچشمشان آراسته بود 124 ، و بمانند اینکه بیدینان بهر زمینی
گناهکارانش را بزرگان کردیم تا که در آنجا آغاز حیلهگري کردند [و مردم را گول میزدند و گمراهی میکردند] ولی جز خود را
123 مجمع: مردم مدینه و یعقوب « وَ مَن کانَ مَیتاً فَأَحیَیناه وَ جَعَلنا لَه نُوراً » : نتوانستند گول زنند و از آن آگاه نبودند. سخن مفسّرین
117 ابو الفتوح: مقصود از میّت کافر است چنانچه - 75 -قرآن- 109 - با تشدید یاء خواندهاند و دیگران با تخفیف. -قرآن- 15 « مَیتاً »
یعنی او را زنده کنیم بوسیلهي آمادگی وسایل ایمان از «ُ فَأَحیَیناه » و مقصود از « أَموات غَیرُ أَحیاءٍ » : در جاي دیگر گفته شده است
توفیق و رفع مانع و نشان دادن دلیل، و نور یعنی عبادت و ایمان بعضی گفتهاند: یعنی علم و بیان روشن کردن حقایق، و حسن
54 مقصود قرآن است. مجمع البیان: بعضی گفتهاند مقصود از اینکه جمله آن است که - 25 -قرآن- 39 - بصري گفته است: -قرآن- 1
« کمن مثله مثل من هو فی الظلمات » 123 مجمع: یعنی «ِ کَمَن مَثَلُه فِی الظُّلُمات » . شما نطفه بودید بصورت آدم جاندار در آوردیم
داستان او مثل داستان آن کس است که کافر است و در تاریکی کفر مانده است، و بعضی گفتهاند یعنی مثل کسی است که در
تاریکیهاي کفر گرفتار است، و در توصیف کافر بصورت داستان گفته شده است براي اینکه متوجه شوند بیچارگی و سرگردانی
123 طبري: یعنی همان طور که کافران مغرور « کَ ذلِکَ زُیِّنَ لِلکافِرِینَ » 37- کفر بآن اندازه است که ضرب المثل است. -قرآن- 1
کردند دیگران را تا در خوردن مردار با شما بحث و جدل کنند و باین عمل خود خوشدل بودند و در نتیجه مستحق آزار و گرفتاري
عالم دیگر شدند، همچنین براي دیگران که همفکر با آنها بودند و با کفر و انحراف سر و کار داشتند، عمل و عقیدهي زشتشان در
نظرشان آراسته و زیبا بود و بآن مغرور بودند، و در نتیجه مستحق گرفتاري ابدي شدند، و اینکه آیه دلیل واضح است بر خلاف آنها
34 [ صفحه 13 ] خدا کارهاي مردم را بخودشان تفویض و واگذار کرده است و کاري بکارشان ندارد و - که معتقد هستند -قرآن- 1
اسباب و وسائل طاعت و معصیت را در اختیار همه گذارده است بیتفاوت، و اگر چنین باشد که آنها میگویند باید همان طور که
کفر و انحراف در نظر کافران پسندیده است، در نظر انبیاء و خردمندان هم ستوده و نیکو باشد، و چنانچه ایمان و یگانگی و دل
سپردن بحق و حقیقت در نظر پیغمبران و مردم صالح خوب است و دلباختهي آن هستند، بایستی کافران و بیدینان هم بهمان نسبت
علاقه و دلبستگی بدان داشته باشند، پس معلوم میشود براي هر دسته عمل و عقیدهاش در نظر خودش آراسته شده است. مجمع:
کُلُّ حِزب بِما لَدَیهِم » یعنی همان طور که عمل مؤمن در نظرش آراسته است، اینکه کافران هم بکار خود خوشدل هستند مثل
حسن بصري گفته است: یعنی شیطان عمل آنها را در نظرشان آراسته است و خودشان آنرا پسندیدهاند، چون در آیت دیگر « فَرِحُونَ
محتاج نیست که از « زُیِّنَ » یعنی دوستان شیطان از او الهام میگیرند، و کلمهي « إِن الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ إِلی أَولِیائِهِم » گفته شده است
أَنّی » و « أَنّی یُصرَفُونَ » کسی خارج و جدا از خود آنها ایجاد شده باشد و دیگري بیاراید، چون اینکه جمله مانند اینکه جملهها است
یعنی کجا از خود برگردانده میشوند و از چه سو بر خودشان دروغ بسته میشود، و مقصود اینکه است از سوي خود آراسته « یُؤفَکُونَ
یعنی خودش از خود بشگفت آمده و از خود آزمند باین شده « اعجب فلان بنفسه و اولع بکذا » شدهاند، و چنانکه عرب میگوید
615 تنویر المقباس إبن عبّاس: یعنی - 592 -قرآن- 595 - 429 -قرآن- 572 - 360 -قرآن- 419 - 157 -قرآن- 306 - است. -قرآن- 116
همانطور که در نظر ابی جهل کارهاي او را آراستیم. مواهب علیه مشهور بتفسیر حسینی: اینکه آیت در شأن حمزه رضی اللّه عنه و
ابو جهل لعنۀ اللّه علیه نازل شده در وقتی که ابو جهل از روي جهل و جرأت بیادبی نسبت با حضرت رسالت پناه صلّی اللّه علیه و
سلّم کرده بود که ذکر آن لایق حال نبوّت و موافق استماع مخلصان امّت نیست، و حمزه رضی اللّه عنه در آن [ صفحه 14 ] روز
بشکار بود، چون باز آمد و شکایت بیحرمتی ابو جهل باو حکایت کردند، حمزه خشمناك بر سر آن ناپاك بیباك رفت و کمان بر
سر آن زد و کلمهي شهادت بر زبان راند، پس زنده بنور اسلام حمزه است و گرفتار ظلمات و آثام ابو جهل، و گفتهاند: در بارهي
عمر بن الخطّاب و ابو جهل فرود آمده که هر دو در مقام آزار سیّد مختار، بودند و آن حضرت علیه الصّلاة و السّلام دعا کرد که یا
صفحه 18 از 223
ربّ اسلام را بیکی از اینکه دو تن عزیز گردان، و دعاي آن حضرت در بارهي فاروق سمت استجابت یافت، پس صاحب نور عمر
است و مقیّد ظلمت ابو جهل، و محقّقان گفتهاند: موت بهواي نفس است و حیاة بمحبّت حق،ّ یا موت بنکرت است و حیات
بمعرفت، در کشف الاسرار آورده که حیات معرفت دیگر است و حیات بشریّت دیگر، عالمیان بحیات بشریّت زندهاند و دوستان
یعنی هر جانداري بمیرد و هرگز حیات معرفت بسر «ِ کُلُّ نَفس ذائِقَۀُ المَوت » بحیات معرفت، روزي باشد که حیات بشریّت بسر آید
یعنی مؤمن بهر دو « المؤمن حی فی الدّارین » یعنی بزندگی خوش او را زنده میداریم و از اینجا است که « فَلَنُحیِیَنَّه حَیاةً طَیِّبَۀً » ، نیاید
733 نمیرد هر کرا جانش تو باشی || خوشا جانی که جانانش تو باشی شاه - 638 -قرآن- 697 - عالم زنده است بیت: -قرآن- 605
یعنی آیا آنکه مرده بوده است و زندهاش کردیم گفت: نشان اینکه حیات ،«ُ أَ وَ مَن کانَ مَیتاً فَأَحیَیناه » کرمانی اینکه آیت خواند که
77 رباعی: - سه چیز است: از خلق عزلت، و با حق خلوت، و دوام ذکر بزبان و دل. و بزرگی اینکه معنی را بنظم فرموده: -قرآن- 38
بر روي خلایق در صحبت مگشاي || می باش بکلّی متوّجه بخداي غافل مشو از شوق دل و ذکر زبان || تا زندهي جاوید شوي در
« زَیَّنّا لَهُم أَعمالَهُم » : دو سرا کشاف زمخشري: یعنی خدا کارشانرا در نظرشان آراسته است، چون در آیت دیگر گفته شده است
و ممکن است مقصود شیطان باشد که کارهاي آنها را در نظرشان آراسته است. -قرآن- « کار آنها را در نظرشان آراستیم » یعنی
134-105 [ صفحه 15 ] تفسیر ابو السّ عود: یعنی کار آنها از جانب خدا بوسیلهي خلق و آفرینش آنگاه که شیطان الهام کرد، در
نظرشان آراسته و زیبا بود، و یا کار آنها از جانب شیطان بوسیلهي تسویل وسوسه و اغفال در چشم خودشان آراسته و زیبا نمودار
مرگ نامیده شده « کفر » میشد. تفسیر نیشابوري: بیانی در تمام جملههاي اینکه آیه دارد که ما ترجمه، و تشریح میکنیم: در آیه
است براي اینکه کفر مولود جهل است و سرگردانی و بیچارگی، و مرگ هم آخر درجهي بیچارگی است، و شخص مرده راه
بجائی نمیبرد، همچنین کافر که نادان است، و هدایت علم است و بصیرت و هر دو موجب رستگاري هستند و رسیدن بمطلوب، پس
أَ وَ » جملهي « شاید مقصودش امام فخر باشد » دین مانند نور است و حیات که وسیله وصول بمقصود است، بعضی علماء گفته است
اشاره است باوّل مرتبهي نفس آدمی که فقطّ آمادگی او است براي خیر و سعادت و اینکه استعداد را حکما عقل « مَن کانَ مَیتاً
اشاره است بدرجهي دوّم نفس که مرتبهاي از کمال را فرا میگیرد، و اینکه مرتبه در نزد اهل فن «ُ فَأَحیَیناه » هیولانی مینامند، و جملهي
اشاره است « جَعَلنا لَه نُوراً » عقل بالملکه نامیده شده است که علوم کلی اولی و ملکات انسانی در او نمودار میشود، و جملهي
بمرتبهي سوم که مطالب عقلی از راه کسب و کوشش براي آدمی فراهم میشود ولی بهمهي آنها مسلّط و حاضر الذّهن نیست و
نشانهي مرتبهي چهارم کمال «ِ یَمشِی بِه فِی النّاس » اینکه درجه علم را عقل بالفعل مینامند یعنی علم و فهم نزدیک بعمل، و جملهي
آدمی است که آخر درجهي کمال و استفاده است و عقل بالمستفاد نامیدهاند که معارف و جلوههاي روحی براي نفس مهیّا شده
«ٍ فِی الظُّلُمات لَیسَ بِخارِج » است و بآن نورانی است و پرتو علم و معرفت از او روشنی میدهد، و نسبت بکافر که گفته شده است
براي آن است که نادانی و بدخوئی نهاد و فطرت آدمی را بصورت تاریکی و بیچارگی در میآورد بطوري که همیشه سرگردان
1518 تفسیر عبده: ارتباط - 1207 -قرآن- 1482 - 945 -قرآن- 1178 - 704 -قرآن- 923 - 538 -قرآن- 689 - است و حیران. -قرآن- 513
اینکه آیات بآیت جلو اینکه است که چون عموم مردم [ صفحه 16 ] معرّفی شدند بگمراهی و اعتقاد از ظن و گمان و الهام از شیطان
و بد راهی دادن و گمراه کردن دیگران و تشویق بخوردن مردار، در اینکه دو آیه داستان و مثلی آورده شده است تا فرق باشد میان
آن کافران گمراه و مؤمنین راه یافته، تا مردم بشناسند کافران را که چون کارشان در نظرشان پسند بوده میان روشنی و تاریکی فرق
نگذاردهاند، و اساس و روش آفرینش خداوند بر اینکه است که بدکاریها و سیئات موجب مکر و تزویر شود ولی از آن سود نبرند.
تفسیر صفی: صفیعلیشاه اینکه آیه را چنین سروده است: آن که باشد مرده آیا در ضلال || یا بکفر و جهل و نقصان و وبال زنده
پس کردیم او را در ظهور || از ره اسلام و علم و عقل و نور نوري از برهان بر او دادیم نیز || تا دهد مر حق و باطل را تمیز میرود
با آن میان مردمان || بر طریق راست بر امن و امان همچو آن کو مانده بر ظلمات جهل || هم برون آینده نبود زو بسهل آنچنان
صفحه 19 از 223
وَ» کایمان بقلب مؤمنان || یافت زینت بی توهّم بی گمان کافران را همچنین آراسته || گشت در دل آنچه نفس آن خواسته
124 تنویر المقباس و دیگران: یعنی همچنان که در مکّه مردم با قدرت « کَ ذلِکَ جَعَلنا فِی کُل قَریَۀٍ أَکابِرَ مُجرِمِیها لِیَمکُرُوا فِیها
80 مجمع: یعنی همچنان که مؤمنین داراي نور و - هستند که مکر و آزار میکنند در هر سرزمینی چنین مردمی بودهاند. -قرآن- 1
روشنی شدند همچنین کافران داراي مکر و حیله شدند با اینکه تفاوت که مؤمنین حسن اختیار داشتند و از وسائل که در اختیار
در هر دو بمعنی تغییر و گرداندن است با « جَعَلنا » داشتند براه خوب رفتند و کافران سوء انتخاب داشتند و بد را پسندیدند، و جملهي
اینکه تفاوت که در اوّل اینکه تغییر لطفی است از جانب حق بمؤمنین، لیکن در دوّم آزاد گذاشتن و تمکین است از جانب حق براي
بمعنی عاقبت و نتیجه است یعنی نتیجهي جرم « لِیَمکُرُوا » کافران که در کار خود آزاد هستند و جرم و مکر را انتخاب میکنند، و لام
568 [ صفحه 17 ] فخر: معنی جمله چنین است: قرار دادیم در هر سرزمین مجرمین را - 275 -قرآن- 555 - مکر است -قرآن- 266
بزرگتر و مقتدرتر آنها، و بموجب اینکه آیه خداوند میخواسته که آنها مکر کنند چون آنها را بزرگتر و اختیاردار قرار داده است، و
اینکه خود دلیل است که خیر و شرّ بارادهي خداوند است، و جبائی گفته است: لام بمعنی نتیجه است یعنی ما آنها را بزرگتر
کردیم، نتیجهي اینکه احسان سرکشی و مکر شد، و غیر جبائی گفته است: چون خدا جلوگیر مکر آنها نشد پس همانند اینکه است
که خود آنها را براي مکر بزرگتر قرار داده است پس اینکه جمله از راه تشبیه و طرز سخن است نه بیان اصل مطلب، و زجّاج گفته
است: چون بزرگان و اکابر بواسطهي ریاست و قدرتشان بهتر میتوانند مکر کنند و اباطیل و چیزهاي بیهوده و مضرّ را میان مردم
رواج دهند، از اینکه جهت مجرم را از آنها قرار داده است، و نیز قدرت و جاه و مال که از خواص اکابر است محتاج بحفظ و
وَ» . حمایت و توسعه است، و نگاهبانی و توسعهي اینها فراهم نمیشود مگر با مکر و دروغ و سخن چینی و بدگوئی و سوگند بدروغ
124 مجمع: چون گرفتار جرم مکر خود میشوند و نمیشود انسان خود بخود مکر کند، اینکه جمله براي آن است که « ما یَشعُرُونَ
20 سخن ما: 1- از آیت اوّل استفاده میشود دلداري مردم با توجّه باین اصل - بفهماند اینکه گرفتاري آنها از نادانی است. -قرآن- 1
کلّی در طبیعت آدمی که هر کس بآنچه دارد شاد است و مغرور، ولی براي تشخیص ارزش و تفاوت سرگرمیها و موجبات شادي
بایستی میزان و مقیاس پیدا کرد تا معلوم شود: بچه چیز باید شاد و مفتخر بود، البتّه مؤمنین و کافرین هر دو بفکر و عمل خود
خوشحال بودند و آنچه هدف خود کرده بودند در نظرشان آراسته بود، لیکن با یک مقایسه حدّ فاصل معلوم میشود. باین گونه که
فاصلهي روشنی و تاریکی معلوم همگان است، پس شما بسنجید آنرا که بتاریکی گرفتار است با آن که در روشنائی میرود، و البتّه
روشنائی در آنجاست که وجود و هستی و علم و هنر و آثار وجودي باشد، و تاریکی ظلمات آن است که نتیجهاش نیستی و
2- آیت دوّم میفهماند اختلاف عقل و سلیقهي اشخاص را که در هر [ محرومیّت و خاصیّت منفی و نقص وجود باشد [ صفحه 18
سرزمین مردم کجاندیش و بد پسند هستند، بخصوص طبقهي اکابر و بزرگان که بواسطهي توانائی و قدرت بر انجام خواستههاي
خود داراي خوي جرم هستند و در نهاد خود بمیل بجرم و جنایت سرشتهاند و براي پیشرفت مقصود مکر و فریب پیشه میکنند، ولی
با آن مقیاس که در آیت جلو معین شده است میتوانیم بفهمیم که اینکه روش، مردمان گرفتار بتاریکی و بیخردي است و نتیجهي بد
نوشتیم. و خود از آن چنین می- فهمیم: جعل و « لِیَمکُرُوا » و « جَعَلنا » دارد، 3- اختلاف سخنان مفسّرین را که در اینکه دو جمله است
ایجاد بر تفاوت و اختلاف از همه جهت است، و هر فرد از فرد دیگر و دستهاي از دستهي دیگر جدا است اگرچه ما نتوانیم موجبات
آنرا بیابیم، و بهمان نسبت که با هم تفاوت دارند کار و سود و ارزش آنها متمایز است بطوري که بعضی با نور و روشنی در میان
مردم راه میروند و البتّه اینکه روشنی وسیلهي روشنی دیگران هم میشود، و دستهاي با جرم و مکر و فریب زندگی میکنند که البتّه
دامنگیر خودشان هم میشود، چون مکر با دیگران فریب انسانیّت است و برگشت از راه مستقیم زندگی پس مکر و فریب کج
رفتاري است که مولود کجاندیشی و بد خواهی است و خود را قانع کردن بخلاف آدمیّت است که ندانسته و نفهمیده گول
580- 564 -قرآن- 567 - خوردگی مکر بخود خواهد بود. -قرآن- 555
صفحه 20 از 223
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیه 124
وَ إِذا جاءَتهُم آیَۀٌ قالُوا لَن نُؤمِنَ حَتّی نُؤتی مِثلَ ما أُوتِیَ رُسُل اللّه اللّه أَعلَم حَیث یَجعَل رِسالَتَه سَیُصِیب الَّذِینَ أَجرَمُوا صَغارٌ عِندَ اللّه وَ
240 معنی لغات: نؤتی و اوتی- از مصدر ایتاء بمعنی دادن و بسوي کسی یا چیزي - عَذاب شَدِیدٌ بِما کانُوا یَمکُرُونَ [ 124 ] -قرآن- 1
جلو بردن، اجرموا- از مصدر اجرام بمعنی گناه کردن، صغار- با فتح صاد و صغر، با ضم اوّل و دوّم بمعنی خواري و ستم. جهت
نزول: مجمع: اینکه آیه در جواب ولید بن مغیره نازل شد که بپیغمبر [ صفحه 19 ] گفت: اگر پیغمبري درست و بجا باشد، من باین
مقصود » مقام شایستهتر از تو هستم، چون عمر و مال من از تو بیشتر است، مقاتل گفته است: ابو جهل گفت: اولاد عبد- مناف
پیوسته مزاحم ما بودند و در شرافت با ما معارضه میکردند و دوش بدوش یکدیگر میرفتیم تا اینکه ادّعاي نبوّت « پدران پیغمبر است
و پیغمبري یک نفر از خود را کردند، سوگند بخدا که ما سخنش را نمیپذیریم و پیرو او نمیشویم مگر بما هم مثل او وحی برسد.
ترجمه: 124 و اگر آیتی ز قرآن برايشان خوانند گویند: ما نمیپذیریم مگر که مانند پیغمبران بما وحی شود. البتّه خدا بهتر بداند
پیغمبري خود کجا گذارد، [و آن که شایستهي رهبري بود او بهتر شناسد] و آن کسان که گناهکارند بزودي خواري و بیچارگی ز
125 طبري: یعنی آن مشرکین « وَ إِذا جاءَتهُم آیَۀٌ » : سوي حق بایشان رسد و آزاري سخت بسزاي حیلهگريشان دارند. سخن مفسّرین
که در آیات جلو توصیف شدهاند بمجادلهي با مؤمنین در محرّمات دین باقوال مزخرف اگر دلیلی بر درستی گفتار پیغمبر بآنها
- -125 طبري: یعنی همان طور که بموسی شکافتن دریا و بعیسی زنده کردن مرده دادهاند. -قرآن- 15 «ِ مِثلَ ما أُوتِیَ رُسُل اللّه » برسد
125 طبري: یعنی آیات خداوندي فقطّ بپیغمبر مرسل افاضه میشود، و آنها که «ُ اللّه أَعلَم حَیث یَجعَل رِسالَتَه » 250- -40 قرآن- 214
47 مجمع: إبن کثیر و حفص - بت را بر خدا برتري داده و از توحید به بت- پرستی مایل شدهاند لایق اینکه مقام نیستند. -قرآن- 1
سَیُصِ یب الَّذِینَ أَجرَمُوا صَ غارٌ » . بصورت جمع خواندهاند « رسالات » بصورت مفرد با نصب تاء قرائت کرده است. و دیگران « رسالۀ »
55 مجمع: زجّ اج گفته است: یعنی اگرچه در دنیا از اکابر بودند، نزد - 125 طبري: یعنی خواري از سوي خدا. -قرآن- 1 «ِ عِندَ اللّه
خدا خوار [ صفحه 20 ] خواهند بود، و ممکن است اینطور معنی شود: بزودي آن خواري که در نزد خداوند مهیّا شده است آنها را
تا آخر دو قول است: اول یعنی ایمان نمیآوریم مگر که ما هم مثل محمّد پیغمبر « لَن نُؤمِنَ حَتّی نُؤتی » گرفتار کند. فخر: در جملهي
شویم و فرمانده باشیم نه فرمانبر دوم: حسن و إبن عبّاس گفتهاند: یعنی اگر آیتی از قرآن میرسید که پیروي پیغمبر کنید، آنها
میگفتند: ایمان نمیآوریم مگر از زمین چشمهاي نمودار شود و کتابی بسوي ابو جهل و فلان اشخاص نازل شود، و محققین گفتهاند:
«ُ اللّه أَعلَم حَیث یَجعَل رِسالَتَه » : 47 چون در جملهي بعد که در جواب اینکه سخن گفته شده است - معنی اول بهتر است: -قرآن- 18
معلوم میشود توقع وحی و مقام پیغمبري داشتهاند، و معنی اینکه جمله اینکه است که براي پیغمبري صفاتی و شرایطی است که تا
آنها در شخص نباشد شایستهي اینکه مقام نیست و در اینکه مسئله دو نظر است: اول- نفوس و ارواح در تمام خصوصیات و هویت
شخصی و فردي برابرند و امتیاز در کسی نیست، و رسیدن بمقام نبوت احسان از جانب خدا است و بس، دوم- نفوس بشر در اصل
جوهره و هویت با یکدیگر تفاوت دارند، بعضی نیک و پاك هستند، و از گرفتاریهاي جسمی بدورند و بپرتو الهی روشن هستند و
بلند مرتبه و نورانی و دستهاي دیگر پست و تیره و گرفتار خواستههاي نفس، پس تا آنگاه که آدمی از دستهي اول نباشد شایستهي
وحی و نبوت نیست، و آن دسته مراتب و درجات مختلف دارند چنانکه مراتب پیغمبران مختلف بوده است، بعضی معجزات مهم
داشتهاند و پیروان کم، و بعضی فقطّ یک یا دو معجزه داشتهاند و پیروان بیشمار. بعضی مرد ارفاق و مدارا بودهاند، و بعضی سخت و
118 روح البیان: میانهي دو اسم جلالهي اینکه آیه از آن جایها است که انتظار اجابت دعا میرود و مقصود - با مقاومت. -قرآن- 72
است که در میانهي اینکه دو کلمه بدعا بپردازد و «ُ اللّه أَعلَم » و «ِ رُسُل اللّه » دعاي در هنگام تلاوت اینکه آیه است، و دو اسم جلاله
] 214- 193 -قرآن- 196 - در آیه قبل کلمهي قریه اشاره بقلب است و اکابر مجرمین نفس امّاره است و شیطان و هوي و -قرآن- 176
صفحه 21 از 223
صفحه 21 ] هوس که مجرم هستند چون استعداد قریه و خانهي دل را فاسد میکنند، و در آن بحیله و تزویر رخنه میکنند براي
مخالفت دین و پیروي هوس، و اینکه مکر و رخنهي در دل نتیجهاش زیان خود آنها است که دل فاسد است و اعمالش هوسبازي و
عاقبتش گرفتاري همهي اعضاي بدن. سخن ما: همان است که در ترجمه و نقل از دیگران نوشتیم.
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 125 تا 127
فَمَن یُرِدِ اللّه أَن یَهدِیَه یَشرَح صَدرَه لِلإِسلام وَ مَن یُرِد أَن یُضِ لَّه یَجعَل صَدرَه ضَیِّقاً حَرَجاً کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ کَذلِکَ یَجعَل اللّهُ
الرِّجسَ عَلَی الَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ [ 125 ] وَ هذا صِراطُ رَبِّکَ مُستَقِیماً قَد فَصَّلنَا الآیات لِقَوم یَذَّکَّرُونَ [ 126 ] لَهُم دارُ السَّلام عِندَ رَبِّهِم وَ هُوَ
418 معنی لغات: یشرح- از مصدر شرح بفتح اوّل و سکون دوّم بمعنی پاره پاره کردن - وَلِیُّهُم بِما کانُوا یَعمَلُونَ [ 127 ] -قرآن- 1
گوشت، روشن کردن مسئله و حل مشکل کردن، کلام را فهماندن، باز کردن و گشایش دادن و حفظ کردن چیزي، شرح صدر
بمعنی شاد و خوشوقت کردن بچیزي، اظهار رغبت بچیزي کردن. حرج- گناه، جاي تنگ پر درخت، گناه و حرام و ناروا و
اعتراض، یصعد- از ماضی صعد بمعنی بکوه بالا رفتن و در دره سرازیر شدن، با دقت ببالا و پائین چیزي نگریستن. الرّجس- با کسر
اوّل و سکون دوّم و هم با فتح هر دو و هم با فتح اوّل و کسر دوّم بمعنی پلیدي، کار زشت، سزاي عمل زشت، وسوسهي شیطان.
ترجمه: پس [پیغمبري و دیگر برتریها بخواست خدا است] 126 و آن را که خدا خواهد راهنمائی کند، دل او را براي سر سپردگی
بحق گشاده بدارد [تا حق پذیر شود] و آن را که بسرنوشت گمراهی کرده تنگدل و سختگیر کند که گوئی خواهد بآسمان بالا
رود، پس به اینکه گونه خداوند پلیدي فراگیر آن کسان کند که مؤمن نمی- شوند 127 اي محمّد اینکه قرآن و اسلام راه راست
پروردگار تو است که نشانههاي راستی و درستی را جدا جدا نمودار براي پند پذیران کردیم، 128 و دار السلام [ صفحه 22 ] و خانه
فَمَن یُرِدِ » : آسایش جاودان براي ایشان به پیشگاه پروردگارشان باشد که بپاداش آنچه میکردند او دوست ایشان بود. سخن مفسّرین
126 طبري: مردي بود که ابو جعفرش میگفتند و در مداین جاي داشت، گفت: از پیغمبر معنی اینکه «ُ اللّه أَن یَهدِیَه یَشرَح صَدرَه
جمله را پرسیدند، فرمود: خداوند نوري بدل میافکند که آن را گشاده و روشن میکند، پرسیدند: نشانهي آن چی است! فرمود:
یعنی توبه و روي دل بعالم دیگر بردن و از عالم « الانابۀ الی دار الخلود و التجافی عن دار الغرور و الاستعداد للموت قبل الموت »
71 مجمع: یعنی آنرا که خدا راهنمائی کند بسوي بهشت و مزد - مادي کناره کردن و پیش از مرگ خود را آماده کردن. -قرآن- 15
عمل، عزم ثابت باو عنایت میکند و موجبات تمسّک با سلامش را تقویت مینماید، وسوسهي شیطان را در دل او راه نمیدهد، البتّه
319 کشف نوشته: - قرآن- 279 - .« وَ الَّذِینَ اهتَدَوا زادَهُم هُديً » اینکه عنایتها در برابر پذیرش هدایت خداوندي است مانند اینکه آیه
نشان اینکه شرح آن است که بنده را سه نور بسه وقت در دل افکنند: نور عقل در بدایت و نور علم در وساطت و نور عرفان در
اتّقوا فراسۀ المؤمن فانّه ینظر » نهایت، آنگه به مجموع اینکه انوار مشکلها او را حل شود و غیبها بعضی از دیدن گیرد، مصطفی گفت
بنور بدایت عیب خود بداند، بنور وساطت زیان خود بشناسد بنور نهایت نابود خود دریابد، بنور بدایت از شرك برهد، « بنور اللّه
وَ مَن » بنور وساطت بخلاف برهد، بنور نهایت از خود برهد: بیزار شو از خود که زیان تو توئی || کم گو ز ستاره کآسمان تو توئی
126 طبري: إبن عبّاس گفته است: یعنی دین اسلام بر او تنگ میشود با اینکه در آیت دیگر « یُرِد أَن یُضِلَّه یَجعَل صَدرَه ضَیِّقاً حَرَجاً
دین اسلام بر گشایش است و تنگی و مضیقه در آن نیست، مجاهد گفته است: یعنی «ٍ ما جَعَلَ عَلَیکُم فِی الدِّین مِن حَرَج » است
شاك و دو دل میشود، عصاء خراسانی گفته است: یعنی منفذ و راه بسوي خیر در دل او نیست، إبن جریج گفته است: یعنی لا اله الّا
با « ضَ یِّقاً » 227 [ صفحه 23 ] مجمع: إبن کثیر - 66 -قرآن- 177 - اللّه در سینهي او راه ندارد و نمیتواند داخل آن بشود. -قرآن- 1
با کسر راء « حَرَجاً » تخفیف و سکون یاء قرائت کرده است و دیگران ضیّقا با تشدید و کسر آن، و مردم مدینه و ابو بکر و سهل
خوانده- اند، و دیگران با فتح راء، و معنی جمله اینکه است: آنرا که خدا از راه ثواب و کرامت محروم کند براي سزاي کفرش
صفحه 22 از 223
سینهاش تنگ و در فشار میشود، و البتّه اینکه فشار و تنگنائی مانع ایمان نیست بلکه ممکن است موجب ایمان شود، چون کسی که
از راهی و جهتی در مضیقه بود، آنرا رها میکند و بطرف دیگر میرود، و معنی دیگري که براي اینکه جمله و جملهي جلو شده است
اینکه است که هدایت را بمعنی ابتداء و ثبات بر راه راست دانستهاند و معنی اینکه است: آنرا که خداوند بخواهد براه راست که رفته
است ثابت و پایدار بدارد، سینهي او را گشاده میدارد که بر عزم و ایمان خود در اسلام ثابت بماند و دلائل دینداریش تقویت شود،
و آن کس را که خوار بدارد و در کفر و بدکاري آزاد بگذارد، از آن عنایتها که موجب آسایش دل و گشادگی سینه است
محرومش میدارد، چون خودش بواسطهي انتخاب کفر خود را از آن عنایتها محروم کرده است اگر اعتراض شود که بسیار است
کافري که خوشدل و آسوده خاطر و گشاده سینه است، جواب آن است که مقصود آن نیست که همیشه دلتنگ باشد، ولی در
هنگام شک و تردید البته گرفتار دلتنگی میشود، و نیز معنی دیگر اینکه جمله- ها چنین است: آنرا که خداوند هدایت بیشتر مقدر
کرده باشد چنانچه بمؤمن چنین وعده داده شده است، سینه و دل او را گشاده و آمادهي آن میکند، زیرا مؤمن که براه راست میرود
و بصیرت و بینائیش افزون میشود، و آن کس که بسرنوشت و ارادهي خداوند در پیشرفت گمراه است و از زیادي بصیرت محروم
چون که خود را از کوشش بازداشته و نافهم و کجاندیشه بوده، بر آن حال مانده و عوض نشده است تا پیشرفت کند، البتّه دل و
سینهاش تنگ است و در آزار که سالیان دراز بیک فکر و حال مانده است با اینکه مؤمنین هر روز شادتر و دلآسودهتر هستند. -
153 ابو الفتوح: در مقصود از جملهي یضله چند احتمال است: 1- بمعنی آزادي در راه بدر رفتن و گناه - 29 -قرآن- 144 - قرآن- 19
کردن، 2- خواري بمعنی اینکه چون کافر هستند بمجازات [ صفحه 24 ] آن ذلیل و بیچاره میمانند، 3- گمراهی از راه رسیدن
بمزدهاي دائمی عالم دیگر مانند بهشت و غیر آن، 4- بمعنی هلاك و نابودي است که هر که را خدا بخواهد نابود کند سینهي او را
نیز چهار احتمال است: 1- کنایه است تنگی سینه از « صَ درَه ضَ یِّقاً حَرَجاً » تنگ کند و در آزارش بدارد، و در مقصود از جملهي
مجازات بر کفر و انحراف، 2- دل او تنگ و بیقرار میشود تا راه ببهشت نبرد. 3- یعنی خودش دل خود را تنگ میکند از نظر و
استدلال و فهم احکام، 4- دل او در جهنّم تنگ می- شود باندوه و ناراحتی، و چون معلوم است که مقصود در اینکه آیه حقیقت
معنی گشادگی و تنگی سینه نیست و باید تأویل بشود، پس معتقدین بجبر که میگویند مقصود از شرح صدر ایمان است که خدا
براي مردم میخواهد، و هم تنگی سینه مقصود کفر است که بخواست خدا است، در جواب میگوئیم: چون باید تأویل شود پس چرا
نگوئیم: مقصود از شرح صدر استدلال است و توفیق و آمادگی وسائل و مقصود از ضیّقا حرجا، شبهات است و تردید و بیچارگی و
292 امام فخر: اینکه آیه دلیل قطعی است بر اینکه هدایت و گمراهی از خداست و - آزادي در خودسري و بیخیالی. -قرآن- 265
همفکرهاي ما باین آیه استدلال کردهاند بر عقیدهي خود، و راه استدلال اینکه است که انسان در انتخاب کفر و ایمان آزاد است
بیتفاوت، و ترجیح یکی بر دیگري بواسطهي عقیده و علم یا گمان است بر مصلحت و امتیاز در آن و نقص و ضرر در دیگري، و
اینکه عقیده که داعی و موجب رجحان است البتّه از جانب خدا است، پس چون خداوند در دل کسی ایجاد کرد اعتقاد باین که
ایمان مصلحت است مایل و راغب بدین میشود، و همین است معنی شرح صدر، و امّا اگر معتقد شد که ایمان بمحمّد موجب فساد و
پس نتیجهي مقصود از آیه اینکه میشود: « یَجعَل صَ درَه ضَ یِّقاً حَرَجاً » تباهی است از آن دلگیر و ناراضی میشود و همین است معنی
آنرا که خدا مؤمن بخواهد موجبات ترجیح ایمان را در دل او تقویت میکند، و براي هر کس کفر بپسندد مناسبات برتري آنرا در دل
126 مجمع: إبن کثیر بسکون صاد و فتح عین خوانده و ابو بکر بتشدید صاد « کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ » 738- او میفزاید. -قرآن- 703
خوانده است، و دیگر قاریها با تشدید صاد و عین و فتح هر دو خوانده و هم او نوشته است در معنی « یصاعد » با الف و فتح عین
38 [ صفحه 25 ] گفته است: یعنی بآن اندازه از ایمان و فهم بدور است که اگر - اینکه جمله چند احتمال است: 1- زجّاج -قرآن- 1
او را دعوت باسلام کنند چنان است که بایستی بآسمان بالا رود، و یا دل او بشکافد و بآسمان رود، 2- ابو- علی فارسی گفته است:
کمال رنج و مشقّت در انجام وظیفه است مثل اینکه مکلّف است ببالا رفتن بناهمواري و بلندي سخت و نه مقصود از « ی ّ ص عد » معنی
صفحه 23 از 223
کلمهي سماء آسمان بالا است بلکه راه سربالا و ببالاي کوه است، از سعید بن جبیر نقل شده است که مقصود اینکه است او راهی
یَجعَل اللّه الرِّجسَ » . ندارد مگر ببالا فرار کند، 3- یعنی از سختی و دلتنگی ترك دین خود دلش مشتاق است که بسوي آسمان رود
26 تنویر المقباس إبن عبّاس یعنی مانند آنکه مکلّف ببالا رفتن بآسمان است همان طور شخص مشمول « عَلَی الَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ
ضلالت و کفر دلش بسوي اسلام راه پیدا نمیکند و همان طور هم تکذیب و ناپسندي اسلام را خداوند در دل آنها قرار میدهد. -
62 فخر: در معنی رجس اختلاف است: إبن عبّاس گفته است: یعنی شیطان که خدا مسلّطش میکند بر آن مردم، مجاهد - قرآن- 1
گفته است: یعنی آنچه خیر و انتظار خوبی در آن نیست: عطا گفت: مقصود عذاب است و آزار، زجّاج گفته: یعنی لعنت در دنیا و
عذاب در آخرت. و نیز امام فخر: محمّد بن کعب قرظی گفت: در مجلس عبد اللّه عمر مذاکرهي قدریّه بود، او گفت: هفتاد پیغمبر
آنها را لعنت کردهاند که یکی پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله است، و در قیامت که همهي مردم فراهم هستند آوازي بلند میشود بطوري
که همه بشنوند: کجا هستند مدّعیها و طرف دعواهاي خدا آنگاه قدریّه از جاي بلند میشوند. قاضی اینکه حدیث را در تفسیر خود
نوشته است و گفته است: قدریّه خصم و مدّعی خدا هستند چون میگویند: اي خدا، ما چه گناهی، داریم که گرفتار باشیم با اینکه تو
گناه را در ما آفریدهاي و از ما انجام آنرا خواستهاي و ما را براي اینکار آفریدهاي، پس تقصیر ما چی است! پس اینکه مردم
مدعیهاي خدا هستند، ولی آنها که معتقد هستند: خدا بانسان اختیار داده و راه عذر را بسته است، و شخص خود بد و گناه را
پسندیده است، پس اینکه عدّه مدّعی خدا نیستند، [ صفحه 26 ] و تقصیر را از خود میدانند، اینکه است سخن قاضی، و عجب است
که عقیدهي قدریّه را نمیداند و مطلّع نیست آنها معتقد هستند: هر چه خدا ببنده میرساند همه صواب و مصلحت و حکمت است، و
انسان هیچ استحقاق از خدا ندارد، و چون و چرا در حوادث جهان غلط است، پس آنکه چنین عقیده دارد مدّعی و خصم خدا
نیست بلکه مدّعی خدا معتزله هستند که میگویند: بر خدا لازم است ثواب و عوض بمردم بدهد، و اگر کسی هفتاد سال کافر بود و
در آخر عمر مسلمان شد بر خدا لازم است که براي همیشه او را متنعّم و در خوشی بدارد که اگر یک دم نعمت را از او بگیرد
اعتراض میکند که از خدائی معزول هستی، و براي روشن شدن ادّعاي آنها بر خداوند حکایتی است که نقلش مناسب است: شیخ
ابو الحسن اشعري با استادش ابو علی جبّائی مخالف شد و محضر درس او را ترك کرد، روزي که ابو علی مجلس وعظ داشت و
مردم زیاد آمده بودند، ابو الحسن بطور پوشیده از نظر استاد در گوشهي مجلس نشست و پیر زنی گفت: بشیخ بگو: من سه پسر
داشتم یکی در کمال پارسائی بود و مرد و دیگر با منتهاي کفر و فسق و سوّمی در اوّل سن و دوران کودکی، اي شیخ بگو بدانم
حال اینکه سه نفر در عالم دگر چه طور است! جبّائی جواب داد: زاهد در بهشت بهرهمند است و کافر گرفتار و کودك در
آسودگی، ابو الحسن گفت: از شیخ بپرس: اگر آن کودك بخواهد نزد برادرش برود و با خوشیهاي او شریک شود میتواند، یا نه!
ابو علی گفت نمیتواند، چون باو میگویند: تو در کارهاي دورهي زندگی او شریک نبودي، از اینکه جهت باین نعمتها نمیرسی،
اشعري گفت: بشیخ بگو: اگر آن بچّه بگوید: من تقصیر نداشتم چون اگر نمیمردم شاید از برادرم زاهدتر و بهتر بودم، چه جواب
میشنود! شیخ گفت باو میگویند: مصلحت تو بود که نماندي و گر نه فاسد میشدي و گرفتار، ابو الحسن بآن زن یاد داد که بگو: اگر
در اینکه هنگام برادر فاسق از ته جهنّم فریاد کند: اي خداي کریم و رحیم تو که مصلحت اینکه بچه را مراعات کردي چون
میدانستی بد کار میشود، پس چرا مصلحت من را در نظر نگرفتی و مانند او جوانمرگم نکردي تا چنین گرفتارم نکنی! چه جواب
خواهد شنید! سخن که [ صفحه 27 ] به اینکه جا رسید ابو علی دم نزد و چشمش بابو الحسن افتاد و دانست اینکه پرسشها از او است
دلیل آن معنی است که ما « الَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ » 186 ط مصر [م ق]. مجمع: جملهي - نه از پیر زن. فخر: در ج 13 ص 184 و 185
کردیم، چون گفته شده است پلیدي و گمراهی مجازات بر آنها است که مؤمن نمیشوند، و اگر از طریق اجبار بر کفر و ضلالت
یعنی چون در دل آنها پلیدي و گمراهی برقرار « کذلک لا یؤمن من جعل اللّه الرّجس » باشد بایستی در اینکه جمله چنین گفته میشد
در اوّل جمله اینکه است: همانطور که آنها بمجازات گمراهی سینه تنگ میشوند، اینها « کَذلِکَ » شده است مؤمن نمیشوند، و معنی
صفحه 24 از 223
هم مجازات کفرشان رجس است، و پلیدي، و عیّاشی روایت کرده است که خیثمه گفت: شنیدم امام باقر علیه السّلام فرمود: دل
آدمی تا آنگاه که راه راست را پیدا نکرده است در انقلاب و اضطراب است بطوري که از جاي خود تا ناي گلو زیر و زبر میشود،
- و چون بحق رسید، و طریق صواب را بدست آورد بر جاي خود آرام میگیرد، چون اینکه را فرمود، آیه را قرائت نمود. -قرآن- 15
127 مجمع: عبد اللّه مسعود گفت: مقصود از راه خدا قرآن است، عبد اللّه عبّاس گفت: « وَ هذا صِراطُ رَبِّکَ » 404- -42 قرآن- 394
« مُستَقِیماً » 25- مقصود اسلام است، و جهت ارتباط و اضافهي صراط بخدا آن است که او را راهنمائی و ارشاد کرده است. -قرآن- 1
همان ادلّهي درستی دین است و اثبات راه حق و در آن اختلاف زیاد است، در « خدا و صراط ربّ » 127 ابو الفتوح: با اینکه راه
اینکه جمله توصیف بمستقیم شده است براي آنکه همهي آنها عاقبت رهبر بحق و حقیقت است، پس همه در حکم واحد است که
14 امام در اینکه جمله مطلبی دارد که باین بیان ترجمه و توضیح و - تناقض و ناسازگاري و نادرستی در آنها راه ندارد. -قرآن- 1
اشاره است بآنچه در آیت جلو گفته شده است « هذا » یعنی اینکه راه خداي تو است کلمهي « هذا صِ راطُ رَبِّکَ » : تلخیص می- کنیم
که علّت هدایت و ضلالت از خدا است و او مبدأ تمام آفرینش است، و همین است حقیقت خداشناسی، و اینکه مطلب را معرّفی
163 [ صفحه 28 ] که راه مستقیم خداوندي است، و خود دلیل است بر بطلان عقیدهي معتزله - 114 -قرآن- 158 - کرده -قرآن- 93
چون اگر موجب و مرجّ ح باشد براي شخص گمراه و آن که بر هدایت است باشد که چنین طریقه را اختیار کرده است، پس آن
مرجّح قدرت و قدر و سرنوشت خداوند است، و اگر موجب و مرجّح براي کار او نباشد، پس نظم و شرط و علّت و معلول در عالم
نخواهد بود و همه چیز بیهوده و باطل خواهد بود، و چون آن مطالب باین جمله توصیف شده است معلوم میشود آیت جلو از
محکمات است نه از متشابهات و گر نه توصیف براه مستقیم خدا نمیشد، و چون محکم است و متشابه نیست پس باید معنی ظاهري
127 مجمع: « قَد فَصَّلنَا الآیات لِقَوم یَذَّکَّرُونَ » . آنرا معتقد باشیم و تأویل نکنیم، و معانی مختلف که معتزلی گفته است مردود بدانیم
یعنی آیات را جدا و متمایز از یکدیگر توضیح دادیم و بیان کردیم براي آنها که متذکر باشند، چون آنها استفاده میکنند، ولی آنکه
یعنی آنها که پرهیزکار هستند بقرآن راهنمائی میشوند و شرط هدایت بقرآن « هُديً لِلمُتَّقِینَ » متذکّر نیست بهره نمیبرد، مثل
260 فخر: یعنی حقایق و مطالب لازم را قسمت بقسمت و فصل و فصل بیان کردیم - 49 -قرآن- 237 - پرهیزگاري است. -قرآن- 1
بطوري که مخلوط بیکدیگر نشود، و در اینکه سوره از راههاي مختلف و متعدّد مسئلهي قضا و قدر بیان شده است، و در آخر که
گمان میکنم براي آن است که چون هر شخص عاقل میداند: آنچه ممکن است انجام بشود یا نشود، « لِقَوم یَذَّکَّرُونَ » گفته شده است
البتّه موجب و علّت لازم است که انجام شود و هم انجام نشدن آن علّت دارد، پس اینکه کلمات مانند آن است که روي سخن
بمعتزلیها است تا بعقل خود بسنجند و متذکر شوند که هیچ چیز بیجهت موجود نمیشود و قبول کنند که آنچه بدست آدمی انجام
میشود بقضا و قدر الهی و سرنوشت او است که براي هر کس معیّن کرده است، نه بمیل و اختیار خود کاریرا میکند و یا نمیکند
258 [ صفحه 29 ] ابو الفتوح: نوشته است: در آیه دلیل است بر بطلان - بی- آنکه موجب خاص و ارادهي خدا باشد. -قرآن- 233
128 تنویر «ِ لَهُم دارُ السَّلام » . قول اصحاب معارف براي آنکه اگر معارف ضروري بودي تفصیل آیات براي تذکیر عبث بودي
25 ابو الفتوح نوشته است: در سلام دو قول گفتند: حسن بصري - یعنی خداوند، و خانهي او بهشت است. -قرآن- 1 « سلام » : المقباس
یعنی لهم دار اللّه، و قولی دیگر آن است که ایشان را است «ُ السَّلام المُؤمِن » و سدّي گفتند سلام نام خدا است جل جلاله فی قوله
128 فخر: اینکه جمله بچند صورت تفسیر « عِندَ رَبِّهِم » 147- سراي سلامت از آفات، و اینکه قول زجّاج است و جبّائی. -قرآن- 124
و اینکه بالاترین تعبیر موجب اطمینان « جَزاؤُهُم عِندَ رَبِّهِم » میشود: 1- در پیشگاه خداوند آماده است همچون پاداش اعمال، مثل
است. 2- یعنی دار السّلام ذخیره است و طوري است که متّصف بقرب خداوندي است، و معلوم است که اینکه قرب بمکان و جهت
و جایگاه و جانب نیست، پس قرب بشرف است و بلندي مرتبه، و نتیجه اینکه است که ارزش دار السّلام را کس بجز خداي نداند،
یعنی کس نداند که چه چشم روشنی براي آنها ذخیره است 3- یعنی «ٍ فَلا تَعلَم نَفس ما أُخفِیَ لَهُم مِن قُرَّةِ أَعیُن » نظیر اینکه جمله
صفحه 25 از 223
وَ» : کمال انسانیّت و بندگی وصول بمقام حضور است و عند اللّه و پیشگاه خداوندي، چنانچه در توصیف ملائکه گفته شده است
فِی مَقعَدِ » یعنی آنها که در پیشگاه خدا هستند گردنفراز نیستند، و در توصیف جاي مؤمنین، در قیامت گفته « مَن عِندَه لا یَستَکبِرُونَ
یعنی در جایگاه راست و درستی است که حضور صاحب اختیار توانائی است، و مزد مؤمنین توصیف شده « صِدق عِندَ مَلِیک مُقتَدِرٍ
یعنی پاداش آنها « جَزاؤُهُم عِندَ رَبِّهِم » 958- 804 -قرآن- 912 - 561 -قرآن- 768 - 160 -قرآن- 498 - 18 -قرآن- 132 - است. -قرآن- 1
128 « وَ هُوَ وَلِیُّهُم » 29- در پیشگاه خداي آنها است. و اینکه جمله- ها میفهماند که پیدایش کمال آدمی در عندیت است. -قرآن- 1
یعنی خدا نزدیک « هُوَ وَلِیُّهُم » یعنی آنها نزدیک بخدا هستند و « عِندَ رَبِّهِم » قریب و نزدیک است، پس معنی « ولی » فخر: چون معنی
153 [ صفحه 30 ] بآنها است، و بالاتر از اینکه درجهاي متصوّر نیست، و چون کمال - 100 -قرآن- 135 - 22 -قرآن- 83 - -قرآن- 1
توحید و صراط مستقیم که در دو آیت جلو معرّفی شده است اعتقاد باین است که تقدیر و تدبیر و سود و زیان و سعادت و شقاوت
همگی از جانب خدا است، پس آن مردم که متذکّر اینکه حقایق هستند البتّه از غیر خدا گسیختهاند و بخدا پیوستهاند و توکّل
میکنند، و بتمام موجودیّت خود مرد خدا هستند، و باین واسطه گفته شده است: او دوست آنها است، یعنی غیر او قابل دوستی
128 فخر: چون مواظبت در هر کار آثار آن در روح و روان انسان جایگزین و نمودار « بِما کانُوا یَعمَلُونَ » . اینگونه مردم نیست
میشود، پس لازم است که آدمی پیوسته از خیرات و اعمال نیک غافل نشود تا از نتایج گذشته که در آیه باو وعده داده شده است
بهرهمند شود، از اینکه جهت در دنبالهي همهي آن مطالب گفته شده است دوستی خدا بواسطهي عمل آنها است، تا که اینکه
26 تفسیر منظوم صفیعلیشاه: پس هر آنکس را که میخواهد خدا || که - حقیقت را بدانند و دستبردار از عمل نشوند. -قرآن- 1
نماید ره مر او را بر هدي شرح صدر او را دهد بر متصل || هم بر اسلامش گشاید باب دل و آنکه را خواهد که بگذارد فرو||
پس بگرداند هم از ایمانش رو سینهاش را تنگ سازد آنچنان || که گشایش را در او نبود زمان سخت آید قول حقّش از عمی||
که رود خواهد تو گوئی بر سما خواهد اعنی تا گریزد در زمن || سوي گردون ز استماع آنسخن همچنین سازد مسلّط حق بر او||
رجس یعنی لعنت و رنج دو تو نی که حق مانع بود او را بحال || تا شود برهان جبري در فعال بلکه او چون از حق آرد اعتراض||
حق کند او را مدد در انقباض چون ز حق خواهی هدایت یار شد || مینماید او تو را بیشک مدد ور نخواهی زو هدایت بد شود
میگوئیم اگرچه در قرآن مکرر از ارادهي خدا «ُ فَمَن یُرِدِ اللّه » ||بر تو ابواب هدایت سدّ شود [ صفحه 31 ] سخن ما: 1- در جملهي
یاد شده است، و در کتب علمی و دعاها و تعلیم اصول دین، حیات و علم و اراده و ادراك از صفات ثبوتیهي خداوند شمرده شده
است، ولی ما میگوئیم در آیه که اراده گفته شده است بمناسبت فهم مردم بوده است که کلمهي دیگر جانشین آن نمی- شود و
براي فهماندن اینکه آفرینش یک پدیدهي طبیعی و بخودي خود نیست بجز اینکه کلمه از عبارت دیگر اینکه مطلب فهمیده نمیشده
است، و بهمین جهت در دلها و بر زبانها دور زده است و در اصطلاحات علمی و تعلیمی رسم شده است، و حقیقت مطلب آن است
که هر چه از اینکه دسته الفاظ بیشتر بگوئیم و در معنی آن بحث کنیم ببتپرستی و عقیدهي تجسّم نزدیکتر میشویم ولی البتّه
آبرومندتر از بتپرستها، چون اینکه الفاظ مظهر و نماي حقایق نفسانی است که آثار و اعمال روان انسانی است و نمونهاي از آن در
حیوانات است با اختلاف انواعشان، پس بهترین است که ما از اینکه الفاظ و آن معانی که از اینها در ذهن ما منعکس میشود چشم
بپوشیم و هم از آن معانی حاصلهي در ذهن و خاطره که باین الفاظ آنها را معرّفی میکنیم، و باید براي اعتراف بتوحید و معرفت
آفریننده از طریق دیگر مطلب را روشن کنیم تا به استفادهي از مفاد آیه برسیم، اینک میگوئیم: اگر از آنچه در خانواده و مدرسه، و
اجتماع بما گفتهاند و یاد دادهاند و شنیدهایم بنام خدا، و استدلالات و گفتگوهائی که در اینکه مطلب هست کنار بگذاریم و ما خود
بمانیم و وجدان خود، در مییابیم و ادراك میکنیم که در اینکه آفرینش که ما از آن مطّلع هستیم و تا آنجا که حواس ظاهري ما کار
میکند، میبینیم که: اوّل- در اینکه کره زمین و عالم زندگی ما همه چیز در نتیجه تابش آفتاب است و جنبش دریاها و آرامش و
آمادگی زمین، اگر گیاه است، یا حیوان یا انسان مولود حرارت آفتاب و آب که در دریاها است و زمین که بوسیلهي خاك نمودار
صفحه 26 از 223
نمو بیشتر موجودات است، و آنچه در دریاها است هم در نتیجهي آفتاب و آب است و یا یکی از اینها، دوّم- در اینکه سه عضو
[ 52 [ صفحه 32 - اصلی جهان زندگی ما خاصیّتها و قوّهها و نیروهائی است که وسیلهي پیدایش دیگر موجودات است، -قرآن- 29
مثل قوّهي حرارت و ثقل و جاذبه و روانی و دیگر خواص فیزیکی و شیمیائی که در انواع خاکها و طبقات زمین و دریاها دیدهایم و
خواهیم دید، و هم خود اینکه سه فراهم شدهي از اینکه قوّهها و خاصیّتها هستند، نتیجهي اینکه دو مطلب چنین شد که در اینکه عالم
زندگی ما فقطّ قوّه است که موجب پیدایش و تغییر و تحوّل است و بطوري که همه شنیدهایم و میدانیم قوّه تعریف شده است بآنچه
موجب تغییر است چه در زمان یا در حالت یا بمکان باشد، پس بغیر قوّه یا نیرو چیزي مؤثر و کارگر و عامل در پدیدههاي اینکه
جهان نمیبینیم، و براي پیدایش موجودات چیزي بجز قوّه یا نیرو نمیشناسیم سوّم علاوه بر اینکه قوي و نیروهاي متعدّد که در عالم
است یک قوّه یا نیرو یا خاصیّت عالیتر در قسمتی از موجودات دیده میشود، و آن نیرو و قوّهي حرکات مختلف و جنبش هاي جور
بجور است براي انجام اعمال متنوّع و رسیدن بمقاصد مختلف چنانکه در حیوان است که براي رسیدن بهدف خاص حرکات
مخصوص انجام میدهد، و بوسیلهي فراهم کردن چند قوّه از چند قوّهي دیگر جلوگیر میشود، براي مثل: یک پرنده با منظم چیدن
خاشاك در میان شاخههاي درخت لانه براي تخم و جوجهي خود میسازد، و باین وسیله از قوّهي ثقل جلوگیري میکند و هم از فشار
باد و هم از سردي هوا و غیر اینها. البتّه اینکه قوّهي مخصوص یا خاصیّت که در حیوان هست و برتر است از دیگر نیروهاي عالم، و
بلکه بر عدّهاي از آنها تسلّط دارد، توانائی یا قدرت می- نامند و جنبشهاي مولود از آنرا کار و اعمال ارادي نامیدهاند، چهارم-
میبینیم در اینکه عالم زندگی خودمان، یک قوّه و خاصیّت دیگري هست نظیر نیروي حیوانات ولی بسیار دامنهدارتر و شدیدتر، که
قوي و خواص بیشمار را با هم فراهم میکند و خاصیّتی دیگر از آن تولید مینماید براي بهرههاي متنوّع و جور بجور، و بر بسیاري از
نیروها و خاصیّتها که وسیله پیدایش عالم است مسلّط است و آنها را بزیر فرمان میآورد و از آنها بهره میبرد، معلوم است اینکه
خاصیّت آدمی است که نامش قدرت است و توانائی، تا آنجا که از تسلّط بر خاصیّتهاي مواد مختلف اینکه عالم میتواند فواصل را
کم و کوتاه کند بآسمانها بالا رود و نمونهي ستارهها بسازد و بگردش رها [ صفحه 33 ] کند، پنجم- باید دقّت کنیم که آیا اینکه
خاصیّت و قدرت که در انسان هست از کجا آمده و تا چهقدر میتوانیم حقیقت آنرا بشناسیم، البتّه روشن است که ترکیب مغز و
اعصاب و عضلات با اینکه وضع خاص مولد قدرت است که در ترکیبات حیوانی مختصر است و بصورت ترکیبات انسانی مهمتر و
بالاتر است، و معلوم است که اینکه قدرت از خارج جهان نیامده است و مرز و حدّ و کنارهاي نیست که از آنجا وارد شود، پس
چون مواد مولدهي انسانی در همین زمین و آفتاب و آب و هوا موجود است قدرت هم در تمام اجزاي عالم هست که در ترکیبات
انسانی نمونهاي از آن نمودار میشود، و همان است که ما در برابرش عاجز هستیم و مقهور و مسخر آن و در تمام موجودات- عالم
که بنگریم همین عجز و بیچارگی مشاهده میشود که خورشید با آن عظمت، و سوزناکی، و زمین با اینکه ثقل و پهناوري، و دریاها
با همهي موج و خروش در برابر اینکه حقیقت عاجز هستند و هزاران تغییر بر آنها وارد میشود و از قوي و نیروهاي آنها جلوگیري
میشود، پس نتیجهي همهي اینکه پنج مطلب اینکه است که آنچه نیرو و خاصیّت و مواد و پدیده در عالم هست سر انجامش بیک
حقیقت ثابت بیقید و جزء و شرط است که نامش قدرت است و توانائی که در کوچکتر ذره و مولوکول و اتم تا بزرگتر موجود از
خورشید و زمین و دریا موجود است که نه جداي از آنها است و نه جزء و پیوستهي بآنها است و چون در اینکه حقیقت آغاز و
انجام و اوّل و آخر و حد و اندازه- تصوّر ندارد، زیرا اینها خاصیّتهاي قوا و نیروهائی است که منتهی بآن قدرت می- شود و مسخّر
در آن قدرت هستند. پس هر چه تصوّر رود و نام هستی آنرا شامل شود وابستهي باین حقیقت ثابت است که قدرتش مینامیم، از
اینکه جهت نسبت بآن حقیقت ثابت و قدرت بیپایان که مرموز است و فهم ما از آن عاجز هیچیک از اینکه خاصیّتهاي مادّي که
علم و اراده و ادراك باشد تصوّر ندارد، چون قدرت است، و همه چیز در تسلّطش هستند، و حیات و اراده و علم و ادراك در
آنچیز است که امکان بود و نبود اینها متصوّر باشد، ولی نسبت بآن قدرت مرموز و حقیقت ثابت همه چیز موجود و مقهور و حاضر
صفحه 27 از 223
و باقی است که نه چیزي یافت میشود و نه معدوم، تا اینجا [ صفحه 34 ] گفتار ما بود در توحید و معنی اراده که در جملهي آیه
هُوَ الأَوَّل وَ الآخِرُ وَ » و هم اینکه آیه « بِیَدِه مَلَکُوت کُل شَیءٍ » و خلاصهي اینها اینکه آیت قرآن است «ُ وَ مَن یُرِد أَن یُضِ لَّه » است
دوّمین .« داخل فی الاشیاء لا بالمزاولۀ و خارج عن الاشیاء لا بالمباینۀ » و هم اینکه کلام منسوب بعلی علیه السّلام «ُ الظّاهِرُ وَ الباطِن
سخن ما در اینکه آیه- چون معنی ارادهي خدا معلوم شد، ممکن است هدایت و گمراهی در آیه اشاره باین باشد: هر کس در نهاد
و سرشت او بموجب آن قدرت بینهایت سعادت و هدایت باشد گشاده دل و آسوده خاطر است، و آنکه بضلالت و گمراهی
سرشته شده است آنهم پدیدهي قدرت است و خارج از آفرینش نیست و نتیجه وجودي او تنگی سینه و گرفتاري و سختی است، در
اینکه بیان ما جاي اعتراض است که اگر هدایت و ضلالت بسرشت و قدرت لا یزال است پس تکلیف و ثواب و عقاب براي چی و
از کجا است! جواب اینکه است که همین هدایت و ضلالت در بعضی موجودات زندهي غیر آدمی بطور مختصر و جزئی تصوّر
دارد با اینکه تفاوت، که در آنها اثر هدایت و ضلالت همان نتایج مادّي است، مثلا حیوان هشیار در زندگی بهرهمندتر است از آن
که کند است و کمتر و دیرتر راه کار حیاتی خود را می- یابد. ولی در انسان بواسطهي عقل و قدرت که باو عنایت شده است علاوه
259 و زیان - 183 -قرآن- 205 - 104 -قرآن- 147 - بر بهره- ها و زیانهاي مادّي که اندك شباهتی با حیوان دارد، سود -قرآن- 73
معنوي براي او هست که در نتیجهي بکار بردن عقل باو میرسد، و تکالیف و مقرّرات اجتماعی و قوانین زندگی متوجّه بعقل او است
و همین است که مردم دیوانه مشمول مقرّرات و قوانین نیستند مانند حیوانات، و تکالیف دین و گفتار پیغمبران هم متوجّه بعقلا و
مردم توانا است، و مجانین و مردم عاجز مشمول تکلیف نیستند، و در برابر عقل و قدرت انسان که موجب توجّه تکلیف است باو
سرنوشت و تقدیر ازلی ملحوظ نیست چون شخص مکلّف از سرنوشت خود اطّلاع ندارد که در تقدیر هدایت او است، یا ضلالتش
مقدّر است، ولی علم و قدرت او را مکلّف بانجام وظایف میکند و در برابر آن مسئولش می- نماید و همچنان که در انجام کارهاي
مادّي با اینکه اختیار نتیجهي کار در دست [ صفحه 35 ] آدمی نیست و ممکن است موفّق بشود یا نشود بموجب وظیفهي طبیعی و
نهادي خود پی کار میرود و بسیار هست که بنتیجه نمیرسد و چند نوبت دنبال میکند تا عاقبت مقصود را مییابد، همین طور است
وظایف معنوي و تکالیف دینی که باید پی آن برود و اگر رفت نتیجه همان عمل انجام شده است و سرنوشت او هم از قدم- اوّل
معلوم است که سعادت است.
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 128 تا 129
وَ یَومَ یَحشُرُهُم جَمِیعاً یا مَعشَرَ الجِن قَدِ استَکثَرتُم مِنَ الإِنس وَ قالَ أَولِیاؤُهُم مِنَ الإِنس رَبَّنَا استَمتَعَ بَعضُ نا بِبَعض وَ بَلَغنا أَجَلَنَا الَّذِي
أَجَّلتَ لَنا قالَ النّارُ مَثواکُم خالِدِینَ فِیها إِلاّ ما شاءَ اللّه إِن رَبَّکَ حَکِیم عَلِیم [ 128 ] وَ کَ ذلِکَ نُوَلِّی بَعضَ الظّ الِمِینَ بَعضاً بِما کانُوا
386 معنی لغات: معشر- گروه، خانوادهي شخص. استکثرتم- از مصدر استکثار بمعنی زیاد دیدن و زیاد - یَکسِبُونَ [ 129 ] -قرآن- 1
بشمار آوردن، زیاد انجام دادن، اندازه زیاد و مقدار فراوان از چیزیرا دوست داشتن. ترجمه: 129 و روزي که همهي آنان را فراهم
کنیم [بآنان گوئیم] اي گروه- دیو [خویان] شما ز آدمیان فراوان دوست گرفتید [و گمراه کردید] و دوستان آدمیشان گویند:
پروردگارا گروهی ز ما بهره برداري از گروه دگر کردند [و دسته- اي سازگار و سر بفرمان دستهاي دیگر شدند] تا رسیدیم بپایان
آن روزگار که تو بر ما استوار کردي. ز سوي حق آواز رسد: آتش آرامگاه شما است که در آن جاودان بمانید مگر سرنوشت خدا
باشد که پروردگار تو اي پیغمبر داناي درستکار است 130 و اینکه چنین چیره کنیم دستهاي ستمکار را بر دستهاي دیگر بسزاي
آنچه در تلاش آن بودند، [که برتران خود خواهی و ستمگري پیشهي خود کرده بودند و زیر دستان تن بخواري و ستم داده و هر دو
38 -قرآن- - 129 طبري: یعنی در -قرآن- 15 «ِ استَکثَرتُم مِنَ الإِنس » تا « وَ یَومَ یَحشُرُهُم » : ستمی بود بر خود روا داشته]. سخن مفسّرین
73-44 [ صفحه 36 ] قیامت بتپرستان و دیگر مشرکین را خداوند فراهم میکند با دوستان آنها که شیاطینی بودند و بآنها سخنان
صفحه 28 از 223
یُوحِی بَعضُ هُم إِلی بَعضٍ » آراسته و موجب غرور میگفتند براي مجادله و بحث با مؤمنین چنانکه در آیات جلو گفته شده است
270 فخر: چون جنّ - و در آنجا بآن جنّیان میگوید: شما عدّهي زیاد از مردم را اغوا و گمراه کردید. -قرآن- 220 «ِ زُخرُفَ القَول
قدرت بر انسان ندارد پس باید اینکه طور معنی کنیم شما دعوت زیاد بگمراهی کردید و مصادف شد که آنها دعوت شما را
پذیرفتند. تأویلات: یعنی آن روز که عین جمع مطلق است و حقایق موجودات به- صورت کلّی و اطلاق موجود هستند، میگوئیم.
اي قواي نفسانی، حواس و اعضاي ظاهري و صور انسانی را زیر فرمان آوردید، و با وسوسه و تزیین خواستهها، مطیع خود نمودید.
1- آدمیزادها شیاطین را پیشوا و رهبر خود قرار 30- 129 مجمع: اینکه جمله را چند معنی کردهاند: -قرآن- 1 «ٍ استَمتَعَ بَعضُنا بِبَعض »
دادند و بمیل آنها رفتار کردند، و از آنچه شیاطین براي ایشان آراسته و زیبا نمودار کردهاند بهرهمند شدند، و سود بردند، پس
شیاطین از اطاعت آدمیزاد استفاده کردند، و انسان از لذائذ مادّي که شیاطین راهنمائی کردند بهره بردند، 2- حسن بصري و إبن
اعوذ بسید هذا » : جریج و زجّ اج و دیگران گفتهاند: چون اعراب رسم داشتند که اگر در بیابانی از جن می- ترسیدند، میگفتند
یعنی بآقا و اختیار دار اینکه منطقه پناهنده هستم، و بآسایش از آنجا میگذشتند، و میپنداشتند که باین وسیله در پناه جنّ « الوادي
یعنی «ِّ وَ أَنَّه کانَ رِجال مِنَ الإِنس یَعُوذُونَ بِرِجال مِنَ الجِن » : شده و آسوده ماندهاند، چنانچه در آیت سورهي جن گفته شده است
مردانی بودند که پناهنده بجن میشدند، باین وسیله انسان بعقیدهي خود از جن استفاده کرده است چون جنّیان اینرا میدیدند که
انسان بآنها پناهنده میشود شاد و مغرور میشدند، و اینکه خود سود جن بود از انسان. 3- محمّد بن کعب گفته است: یعنی چون
- عدّهاي از دیگران اطاعت می- کردند و باز عدّهاي با دیگران موافق میشدند، از اینکه جهت هر یک از دیگر بهرهمند -قرآن- 678
757 [ صفحه 37 ] میشده است. 4- بلخی گفته است: ممکن است مقصود از استفادهي بعضی از دیگري آدمیزاد باشد که هر کدام
129 طبري: یعنی هر یک از دیگري بهره بردیم تا دم « وَ بَلَغنا أَجَلَنَا » . از دیگري از راهی استفاده میکردند، و جن منظور نبوده است
23 مجمع: حسن و سدّي گفتهاند: مراد از اجل مرگ است، و بعضی گفتهاند: یعنی بمیعاد معیّن خود رسیدیم که - مرگ. -قرآن- 1
قیامت است و حشر و هنگام سزا و پاداش. فخر: یعنی اینکه استفاده تا هنگام مرگ برقرار بود، که نوبت محرومیّت، و افسوس و
إِلّا » . پشیمانی رسید ولی پشیمانی سودي ندارد، و بعضی گفتهاند مقصود از اجل هنگام آزادي عمل و امکان انجام خواستهها است
129 ابو الفتوح نوشته است: در اینکه استثناء سه قول گفتند، بعضی گفتند: مراد روزگار مقدم است از وقت استحقاق «ُ ما شاءَ اللّه
عقاب تا بوقت معاقبت آنگه حق تعالی آن را اسقاط فرماید بتفضّل براي آنکه فایت شده باشد و ثواب بخلاف اینکه باشد براي
آنکه ثواب حق او است، چیزي اسقاط نکند بل توفیر کند بر او بتمام و کمال و قول دوم آن است که ایشان در آنجا معذب باشند بر
یک صفت الا آنچه خداي خواهد که حال بر ایشان بگرداند از آنکه پوست ایشان بدل کند و عذاب ایشان بنوعی دگر بدل کند، و
است یعنی الا آن را که خداي خواهد که از دوزخ بیرون آرد از جملهي مؤمنان فاسق که « من » بمعنی « ما » وجه سیم آن است که
24 فخر: ابو مسلم - چون ایشان را بر معصیت عقاب کرده باشد ایشان را ببهشت برد براي ثواب ایمان و طاعات ایشان. -قرآن- 1
گفته است: اینکه جمله مربوط ببقاي کافران در جهنم نیست و مربوط بجملهي جلو آن است و معنی چنین است: آنها گفتند: ما
باجل خود که تو معین کرده بودي رسیدیم، مگر آنها که بمشیّت و ارادهي تو پیش از اجل موعوده مردهاند، و خلاصه آن است که
یعنی همه از یکدیگر استفاده کردیم و باجلی که تو معین کرده بودي رسیدیم مگر آنرا که بواسطهي کفر و گمراهی باجل ناگهان
130 طبري: قتاده گفته است: یعنی خداوند به- واسطهي طرز کار و فکر مردم میان « کَذلِکَ نُوَلِّی بَعضَ » . نابود [ صفحه 38 ] کردي
آنها دوستی برقرار میکند، پس مؤمن دوست مؤمن است و کافر دوست کافر. و معمر از قتاده نقل کرده است: یعنی بعضی از
ستمگران را پیرو عدّهي دیگر قرار میدهیم که یکی پیشوا و دیگري پیرو او میشود، إبن زید گفته است: یعنی ستمگران جن را بر
28 مجمع: علی بن عیسی گفت: یعنی همانطور که مردم آزاد میباشند در آمیزش با - ستمگران آدمی مسلط میکنیم. -قرآن- 1
یکدیگر تا امتحان شوند و سزاي عمل آنها معیّن شود، همچنین آزاد هستند که یک عدّه اختیار کار عدّهي دیگر را در دست بگیرند
صفحه 29 از 223
و سزاي عمل و ستم خود را ببینند ابو علی جبّائی گفت: یعنی همان طور که در قیامت ستمگران جن و انس را محوّل بیکدیگر
میکنیم و آنها را از خود میرانیم و بیزاري خود را اعلام میکنیم همچنین در آن روز ستمگران را بیکدیگر محوّل میکنیم، و هر پیرو و
مرید را بمتبوع و مرشدش راهنمائی میکنیم تا از گرفتاري و عذاب نجاتشان دهند، و مقصود اینکه است که بآنها اعلام می- شود:
در قیامت پشتیبانی ندارند که از گرفتاري نجات یابند، دیگري گفته است: چون جریان رابطهي جن و انس و فراهمی آنها در قیامت
و محول کردن کار آنها را بیکدیگر دانستید، بدانید که همین طور هم با ستمگران رفتار خواهد شد تا سزاي کار خود را ببینند، و
إبن عبّاس گفته است: چون خدا از مردمی راضی باشد، اختیار کار آنها با نیکان خواهد بود، و گر نه حکومت بدست اشرار خواهد
419 آزاد میگذاریم - را چنین معنی کردهاند: -قرآن- 401 « نُوَلِّی بَعضَ » افتاد تا سزاي کار زشت خود را بچشند، و بعضی جملهي
آنها را در آنچه میخواهند و هیچ یاري و کمکی از خدا نخواهد بود. فخر: در اینکه آیه چند مطلب و فایده است: 1- چون دوستی
- جن و انس، و هم رابطهي ستمگران با یکدیگر بخداوند نسبت داده شده است، پس آیه دلیل است بر عقیدهي ما بر جبر و قدر، 2
چون در آیت جلو براي اهل بهشت دار- السّلام و دوستی خداوند پاداش معیّن شده است، مناسبت لطیف است که در اینکه [
صفحه 39 ] آیه دوستی ستمکاران و آتش براي اهل جهنّم گفته شده است، 3- اینکه آیه میفهماند که چون مردم ستم پیشه کردند
ظالمی مثلشان بر آنها مسلّط خواهد شد، پس اگر بخواهند از شرّ امیر ستمکار آسوده شوند، باید ترك ظلم کنند. [نویسنده گوید:
اینکه نتیجه و جزء دوّم از آیه استفاده نمیشود اگرچه اصل مطلب درست است]. و نیز آیه میفهماند که مردم ناچار هستند که حاکم
داشته باشند، چون در آیه ستمکاران را از حاکم ستمکار آزاد نگذاشته است، پس براي مردم صالح البتّه حاکم صالح هست که
رهبر آنها باشد. و علی علیه السّلام فرموده است: مردم نیازمند هستند بحاکم چه عادل چه ظالم، چون سخن آن حضرت را شنیدند،
از کلمهي ظالم تعجّب کردند و منکر شدند که بحاکم ظالم احتیاج نیست، فرمود: براي امنیّت راهها و تهیّهي وسائل نماز مردم و
انّک » : حج آنها چنین حاکم کافی است. و روایت شده است که اباذر از پیغمبر ص خواهش کرد که باو امارتی بدهد، فرمود
یعنی تو مرد اینکار نیستی چون « ضعیف و انّها امانۀ و هی فی القیامۀ خزي و ندامۀ الّا من اخذها بحقّها و ادّي الّذي علیه فیها
حکومت امانتی است که در عالم دیگر موجب خواري و پشیمانی است مگر کسی بتواند بخوبی آن را بآخر برساند. تفسیر نفحه
الرّحمن نهاوندي: یعنی همانطور که دوستی میان جن و انس یا میان مؤمنین است با خداي خود، همین طور است دوستی و
همکاري ستمکاران با یکدیگر، و از کتاب کافی از امام باقر علیه السّلام روایت شده است: خدا جلو میگیرد از ستم ستمکار
139 روح البیان: در حدیث - قرآن- 88 - .« وَ کَذلِکَ نُوَلِّی بَعضَ الظّالِمِینَ بَعضاً » بوسیلهي ستمکار دیگر و همین است معنی اینکه آیۀ
است که ستمکار وسیلهي دادگري خداوند است- در زمین که انتقام دیگران با او است، آنگاه خودش بانتقام ظلم خود گرفتار
میشود. و از زبور داود نقل است: که منافقی را بوسیلهي منافقی دیگر بسزاي گناهش میرسانم سپس همهي منافقین مجازات خواهند
شد، و در مثنوي است: [ صفحه 40 ] چون که بد کردي ز بد ایمن مباش || زان که تخم است و برویاند خداش چند گاهی او
بپوشاند که تا || آیدت زان بد پشیمان و حیا بارها پوشد پی اظهار فضل || باز، گیرد، از پی اظهار عدل تا که اینکه هر دو صفت
ظاهر شود || آن مبشر گردد اینکه منذر شود و بدان که ظلم تباه میکند آن استعداد فطري روحانی آدمیرا، و قابلیّت فیض ربّانی را
از او میگیرد، و از اینکه جهت است که سخن حق در دل ستمکار اثر ندارد، و بیشتر اینکه مردم رؤسا و متنفّذین هستند که قدرت و
مقام مجالی براي آنها نگذاشته است. و در حدیث است که نشانهي قیامت ترك نماز و پیروي از خواسته- ها و شهوات است و
خیانت حاکمان و فسق وزیران، گویند سلمان در هنگام اینکه فرمایش پیغمبر ص حاضر بود، از جاي بر جست و عرض کرد: پدر و
مادرم بقربانت، مگر چنین چیز خواهد بود! فرمود: بلی در آن هنگام دل مؤمن مثل نمک در آب حل میشود و کاري از او ساخته
نیست، باز سلمان سؤال خود را تکرار کرد، پیغمبر فرمود بلی خوارتر مردم مؤمن است آن موقع که بخواري و ذلت در میان دیگران
زندگی میکند و اگر سخنی بگوید او را میخورند و اگر ساکت بماند از غصه میمیرد. و سعدي گفته است: خبر داري از خسروان
صفحه 30 از 223
عجم || که کردند بر زیر دستان ستم نه آن شوکت و پادشاهی بماند || نه آن ظلم بر روستائی بماند مکن تا توانی دل خلق ریش
الخ حال مردم شیطان صفت است که مردمان « یا مَعشَرَ الجِن قَدِ استَکثَرتُم » ||و گر میکنی میکنی بیخ خویش سخن ما: 1- جملهي
ضعیف الاراده و بیخرد را بزبان چرب و نرمی که مخصوص باین دسته است گول میزنند و با بیم و نوید آنها را زیر فرمان میآورند و
براه بد و بیچارگی- شان میبرند تا آنکه بهره برداري از آنها کرده رهاشان میکنند و آن بخت برگشته- گان عمر تلف کرده و
- الخ خوب اینکه مطلب را میرساند، 2 « استَمتَعَ بَعضُنا بِبَعض وَ بَلَغنا أَجَلَنَا » سرمایهاي نه اندوخته سرگردان میمانند. چنانکه جملههاي
504 [ صفحه - 63 -قرآن- 454 - شاید اینکه آیه براي آگاهی عربها باشد و چنانکه از مجمع البیان نقل کردیم آنها بخیال -قرآن- 24
41 ] خام خود از جن راهنمائی میخواستند با اینکه آیه بآنها فهمانده شده است: روزي خواهد رسید که گرفتار اینکه بیخردي خود
الخ « کَذلِکَ نُوَلِّی » شوید و آنها هم که شما از آنها گمان بهرهمندي داشتید چون شما بیچاره و در آتش خواهند بود، 3- آیت 3
خوي زبونی و بیچارگی آدمی را نشان میدهد که بگفتهي یکی از وکلاي دادگستري: مردم نوکر حاکم منصوب هستند. و هر کجا
مال و مقامی سراغ داشتند کرنش و فروتنی کنند و گر نه خود فروشی. و با کمتر باریک بینی در رفتار روزانهي طبقات مختلف
اینکه خوي همگانی بچشم میخورد براي نمونه اگر یک پیشهور کم سرمایه را در نظر بگیرند میبینید که در برابر یک پاسبان یا
کسی خوشپوش و نوجامه بی- اندازه خوشرفتار و نرم زبان است ولی با یک مشتري ژندهپوش و بیچاره با چه خشونت و بدرفتاري
معامله میکند، خوب بیاد دارم در آن روزگار که اتومبیل فراوان نبود با چند نفر خوش ظاهر و صاحب مقام در درشکهاي شخصی
و نو با اسبانی توانا براهی میرفتیم بجویی پهناور رسیدیم که باید پیاده میشدیم و با تدبیري خاص درشکه را از آب میگذراندیم و
خود از پلی باریک میگذشتیم مردمی در آبادي دور از ما بودند که بهیچ روي با ما آشنائی نداشتند و ما از آنها نخواسته ناگهان
چند نفر آمدند و درشکه را با دست از آب گذراندند. من آنجا بیکی از همراهان گفتم: اینکه کمک اینکه مردمان نه از حس
تعاون و یاري درمانده بود بلکه اسبهاي زیبا و درشکه و ظاهر ما اینها را فریفته کرد که بیاختیار دویدند و درشکه را گذراندند و
توضیح همین « بِما کانُوا یَکسِبُونَ » اگر جز اینکه بود یا کمک نمیکردند و یا بر کار خود مزدي میگرفتند، 4- جملهي آخر آیه
مطلب است که چون بیچارگان تن بزبونی و خواري میدهند خود ستمگر بر خود هستند و آنها که خودخواه و بهره بردار از
دیگراناند ستمگر برخود و دیگري هستند و نتیجهي اینکه دو ستمگري اینکه است که همیشه دسته- اي فرمانده و ستمگر باشند و
[ 1577 [ صفحه 42 - 194 -قرآن- 1552 - دستهاي فرمانبر و ستمدیده. -قرآن- 174
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 130 تا 132
یا مَعشَرَ الجِن وَ الإِنس أَ لَم یَأتِکُم رُسُل مِنکُم یَقُصُّونَ عَلَیکُم آیاتِی وَ یُنذِرُونَکُم لِقاءَ یَومِکُم هذا قالُوا شَ هِدنا عَلی أَنفُسِنا وَ غَرَّتهُمُ
الحَیاةُ الدُّنیا وَ شَهِدُوا عَلی أَنفُسِهِم أَنَّهُم کانُوا کافِرِینَ [ 130 ] ذلِکَ أَن لَم یَکُن رَبُّکَ مُهلِکَ القُري بِظُلم وَ أَهلُها غافِلُونَ [ 131 ] وَ لِکُلٍّ
435 معنی لغات: یقصّون- از مصدر قصص بفتح اوّل و دوّم بمعنی - دَرَجات مِمّا عَمِلُوا وَ ما رَبُّکَ بِغافِل عَمّا یَعمَلُونَ [ 132 ] -قرآن- 1
نقل خبر کردن، ردّ چیزي را گرفتن و دنبال کردن، قري- جمع قریه با فتح و کسر قاف به- معنی ده، شهر، جاي اجتماع مردم.
ترجمه: 131 اي گروه دیو آدمی نه مگر فرستادگانی از خود شما نزدتان آمدند که آیات ما را براي شما یکایک گفتند و دنبال
کردند و بر شمردند و از برخورد با چنین روز شما را بترسانند! آنها پاسخ دهند ما خود بر زیان خود گواهی دهیم. البتّه بهرههاي
زندگی گولشان زد [تا بآن روز ناچار شدند] و بر زیان خود گواه شدند که کافر بودهاند، 132 فرمان چنین است که پروردگار تو
مردم سرزمینی را بسزاي ستم نابود نکند با اینکه آنها آگاه نباشند [بلکه پس از فرستادن پیغمبر و خبرداري از درست و نادرست
بدکاران سزا بینند]، 133 پس براي هر گروه پایههائی است و ارزشی در برابر آنچه کردهاند چه پروردگار تو از آنچه می- کنند
131 طبري: اختلاف است که جن پیغمبري از خود داشته است مثل بنی آدم یا « أَ لَم یَأتِکُم رُسُل مِنکُم » : بیخبر نباشد. سخن مفسّرین
صفحه 31 از 223
50 پیش از نبوّت پیغمبر آنها هم مردم مؤمن داشتهاند، و معنی اینکه جمله اینکه است - نداشته است: ضحّاك گفته است: -قرآن- 15
که آیا پیغمبري از آدمی و پیغمبري از جن براي شما نیامد! آنها گویند: بلی آمد [ صفحه 43 ] إبن جریح گفته است: در اینکه جمله
«ُ یَخرُج مِنهُمَا اللُّؤلُؤُ وَ المَرجان » «ِ مَرَجَ البَحرَین یَلتَقِیان » هر دو دسته را با هم جمع کرده است، در صورتی که مقصود یکی است، مثل
یعنی آمیخت آب شور و شیرین را که از آنها مروارید و مرجان استخراج میشود، که هر دو را با هم جمع کرده است، و معلوم است
که فقطّ آب شور مرجان و مروارید دارد، و اینجا هم هر دو جن و انس را با هم جمع کرده است، ولی إبن عبّاس گفته است: -
211 مقصود آن است که بعضی افراد جن از طرف آدمیزاد مأموریّت داشتهاند که ابلاغ رسالت او را - 166 -قرآن- 167 - قرآن- 132
131 ابو الفتوح نوشته است: براي آن تکرار گواهی کرد که « وَ شَهِدُوا عَلی أَنفُسِهِم » « قالُوا شَ هِدنا عَلی أَنفُسِنا » . بجنس خود بنمایند
33 -قرآن- - مشهود علیه مختلف شد، گواهی اوّل بر آمدن رسولان و انذار پیغمبران است، و گواهی دوّم بر کفر خویشتن. -قرآن- 1
132 مجمع البیان: یعنی خداوند مردم را بواسطهي ظلم و ستمشان هلاك نمیکند مگر پیغمبر بفرستد و «ٍ مُهلِکَ القُري بِظُلم » 65-34
آنها را خبر دار کند، و فرّاء و جبّائی گفتهاند: یعنی بیخبر و بغفلت گناهکاران شهر را هلاك نمیکند تا ظالم و ستمگر شود. -
30 سخن - با تاء خوانده است و دیگران با یاء. -قرآن- 1 « تعملون » 133 مجمع و دیگران: إبن عامر « بِغافِل عَمّا یَعمَلُونَ » 28- قرآن- 1
یا مَعشَرَ الجِن وَ » ما: در اینکه آیهها همان است که در ترجمه و نقل از دیگران نوشتیم ولی ممکن است بگوئیم: شاید کلمات
نه براي آن است که جن هم مخاطب باشند باین خطاب که براي آنها هم پیغمبرانی از خودشان فرستاده شده است، بلکه «ِ الإِنس
مقصود تعمیم مطلب است که کنایه از عموم مردم گذشته و حاضر و آینده است و بخصوص روایتی و حدیثی نقل نشده است که از
جن پیغمبري بوده است و در تفسیر صافی نوشته است: از حضرت امیر علی علیه السّلام پرسیدند آیا خدا براي جن پیغمبر فرستاده!
فرمود پیغمبري یوسف نام داشتند که او را کشتند. و معلوم است اینکه دسته منقولات ارزش نقل و تطبیق آیات قرآن را ندارد پس
[ 158 [ صفحه 44 - احتمال معنی ما هم بر خلاف منقولات و احتمالات دیگر نیست. -قرآن- 125
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 133 تا 135
وَ رَبُّکَ الغَنِیُّ ذُو الرَّحمَۀِ إِن یَشَأ یُذهِبکُم وَ یَستَخلِف مِن بَعدِکُم ما یَشاءُ کَما أَنشَأَکُم مِن ذُرِّیَّۀِ قَوم آخَرِینَ [ 133 ] إِن ما تُوعَدُونَ لَآتٍ
وَ ما أَنتُم بِمُعجِزِینَ [ 134 ] قُل یا قَوم اعمَلُوا عَلی مَکانَتِکُم إِنِّی عامِل فَسَوفَ تَعلَمُونَ مَن تَکُون لَه عاقِبَۀُ الدّارِ إِنَّه لا یُفلِح الظّالِمُونَ
375 معنی لغات: الرّحمۀ- دلنرمی و مهربانی، آدمی، روزي و احسان و عطوفت خداوندي، أنشأ- از مصدر انشاء - 135 ] -قرآن- 1 ]
بمعنی آغاز کردن، ایجاد کردن، تربیت کردن خلق کردن، توعدون- از مصدر وعد یا ایعاد بمعنی نوید با تهدید، مکانت مقام و
شأن و دوستی. ترجمه: 134 و پروردگار بینیاز است و با مهر که گر بخواهد و بسرنوشت کرده باشد شما را میبرد و گروهی دیگر
میآورد بجاي شما بآنگونه که بخواهد چنانکه شما را از فرزندان گروهی دیگر پدید آورد، 135 البتّه آنچه بیمتان دهند آمدنی-
است که شما نتوانید کس را از آن بیچاره کنید، تو [اي پیغمبر با بیدینان] بگو: اي 136 مردم آنچه توانائی و خواست شما است
بکنید که من [آنچه باید بکنم میکنم] و خواهید دانست: سر انجام اینکه خانه و زندگی بدنیا بسود که باشد. و استوار است که
134 طبري: یعنی بجاي ملّتهاي دیگر شما را آفریده است نه منظور آن «ٍ مِن ذُرِّیَّۀِ قَوم » : ستمکاران رستگار نمیشوند. سخن مفسّرین
سه جور تلفّظ شده است، 1- با ضمّ « ذرّیۀ » 39 ابو الفتوح و طبري: کلمهي - است که شما را ز نسل دیگران آفریده است. -قرآن- 15
با فتح ذال و تشدید و « ذرّیه » - ذال و کسر راء با تشدید که تلفظّ مشهور است، 2- ذریه با فتح ذال و کسر راء بر مثال صدیقه، 3
135 مجمع و ابو الفتوح: یعنی کلیهي آنچه در آینده براي انسان خواهد بود «ٍ إِن ما تُوعَدُونَ لَآت » [ کسر راء بر مثال علیّه. [ صفحه 45
31- از گرفتاري و آسایش، و امام فخر از حسن نقل کرده است یعنی قیامت خواهد آمد، چونکه آنها منکر قیامت بودند. -قرآن- 1
تفسیر عبده: در قرآن مکرّر شده است که وعدههاي پیغمبر انجام شدنی است علم امروز عقول بشر را آماده کرده است براي تصدیق
صفحه 32 از 223
بمعاد، زیرا ثابت شده است که اصل موجودات دائمی است و بیزوال و فقطّ تجزیه و تحلیل موادّ است از صورتی بصورتی دیگر،
بعلاوه که دانشمندي آلمانی بفکر افتاد که پرورش دهد آن تخمها که موجب تولید انسان میشود، و در عمل بآن جا رسید که آنرا
بصورت علقه و مضغه در آورد و معتقد شد که با ایجاد وسائل و حرارت مناسب آنرا بصورت آدمی کامل در آورد، مانند تخم مرغ
که با وسیله تبدیل بجوجه میشود، و اینکه نظریهي خود را در مجمع دکترها اظهار نمود همه تعجّب کردند و کسی انکار نکرد و
135 طبري: یعنی بهر کجا باشید از قدرت حق بیرون نیستید، پس پیش از رسیدن بلا « وَ ما أَنتُم بِمُعجِزِینَ » . امکان آن را پذیرفتند
30 کشف نوشته: آمدنی آمده گیر، و رفتنی شده گیر، و اینکه روز روشن تاریک شده گیر، و غرور دنیا - بصلاح آئید. -قرآن- 1
روزي بسر آمده گیر، جوانمردي را دیدند که بیعلّتی میلنگید، گفتند چرا میلنگی! گفت: فردا بخارستان خواهم رفت، گفتند: تا
فردا! گفت: فردا آمده گیر و اینکه پرده دریده گیر و رسوا شده گیر. تا کی از دار الغروري سوختن دار السرور || تا کی از دار
بصورت « مکانات » 136 مجمع: ابو بکر از عاصم نقل کرده است که او «ٌ اعمَلُوا عَلی مَکانَتِکُم إِنِّی عامِل » القراري ساختن دار القرار
بصورت مفرد خوانده- اند، و معنی جمله چنین است: باندازهي توانائی و تمکن در زندگی بر « مکانۀ » جمع خوانده است و دیگران
46 یعنی بر همین حالت که - کفر خود ثابت بمانید، و بعضی معنی کردهاند: بر روش خود بمانید، و جبّائی گفته است: -قرآن- 1
94 [ صفحه 46 ] گفتار پیغمبر است یعنی من بوظیفهي خود - قرآن- 77 - «ٌ إِنِّی عامِل » هستید بمانید تا سزاي خود ببینید، و جملهي
رفتار میکنم، ولی ابو مسلم گفته است: یعنی خداوند آنچه وعده کرده است در قیامت انجام خواهد داد. تفسیر تنویر المقباس یعنی
مَن تَکُون لَه عاقِبَۀُ » . اي مردم مکه در خانههاي خود، و بر دین خود بمانید بانتظار هلاك و نابودي که من شما را نابود خواهم کرد
136 مجمع: حمزه و کسائی با یاء خواندهاند و بقیه با تاء، و معنی اینکه است که دار السّلام براي ما یا شما خواهد بود، و « الدّارِ
« إِنَّه لا یُفلِح الظّالِمُونَ » 39- بعضی گفته اند، یعنی ظفر و نصرت در اینکه عالم براي کدام یک از ما و شما خواهد بود. -قرآن- 1
37 مجمع: چون روي سخن با کافران است - 136 طبري: یعنی آنکه بر خلاف امر خداوند رفتار کند بمطلوب خود نرسد. -قرآن- 1
- قرآن- 105 - .«ٌ إِن الشِّركَ لَظُلم عَظِیم » و « وَ الکافِرُونَ هُم الظّالِمُونَ » بجاي کافرون است چون در آیت دیگر است « ظالمون » کلمهي
181 ابو الفتوح نوشته است: یعنی شأن و کار چنین آمد که ظالمان یعنی کافران در اینکه آیه فلاح و ظفر و بقا - -142 قرآن- 145
نیابند بعاجل پس بقا نباشد ایشان را و بآجل فوز و ظفر نباشد ایشان را. مواهب علیّۀ یا تفسیر حسینی: صاحب کشف الاسرار آورده
که هم در اینکه زودي بدانید که دنیا کجا رسد و دولت فلاح کرا رسد، ببینید که درویشان شکسته- بال را بسراي کرامت چون
برخوانند، و خواجگان صاحب اقبال را سوي زندان ندامت چون رانند، قطعه: باش تا گل یابی آنها را که امروزند خار || باش تا
تا آخر شاید براي تربیت عرب بتپرست « وَ رَبُّکَ الغَنِیُّ » 3 سخن ما: 1- جملهي - فرمت- 1 - «1» گل یابی آنها را که امروزند زهار
باشد که خداي پنداشتهي او ممکن است احتیاج بچیزي و یا نقص داشته باشد، از اینکه جهت گفته شده است: آن که تو مردم را
48 [ صفحه 47 ] تو و جهان است احتیاج ندارد و پدید آرندهي همهي خوشیها - بسویش راهنمائی کردهاي و پروردگار -قرآن- 24
است، 2- یاد- آوري قانون کلّی آفرینش است که اینکه مردم همیشه باین صورت نخواهند بود، چنانکه گذشتگان نماندهاند و همه
شاید براي راهنمائی مسلمین و مردم حساس باشد که از « قُل اعمَلُوا » چیز اینکه جهان پیوسته در گردش است، و تغییر، 3- آیت آخر
کفر و انحراف دیگران در آزار نباشند و با اینکه جملههاي تهدید و نوید رابطهي خود را با اینکه جور مردم قطع کنند و بیش از آن
[ 284 [ صفحه 48 - خود را به رنج ندارند. -قرآن- 268
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 136 تا 140
وَ جَعَلُوا لِلّه مِمّا ذَرَأَ مِنَ الحَرث وَ الَأنعام نَصِیباً فَقالُوا هذا لِلّه بِزَعمِهِم وَ هذا لِشُرَکائِنا فَما کانَ لِشُرَکائِهِم فَلا یَصِل إِلَی اللّه وَ ما کانَ لِلّهِ
فَهُوَ یَصِل إِلی شُرَکائِهِم ساءَ ما یَحکُمُونَ [ 136 ] وَ کَذلِکَ زَیَّنَ لِکَثِیرٍ مِنَ المُشرِکِینَ قَتلَ أَولادِهِم شُرَکاؤُهُم لِیُردُوهُم وَ لِیَلبِسُوا عَلَیهِم
صفحه 33 از 223
دِینَهُم وَ لَو شاءَ اللّه ما فَعَلُوه فَذَرهُم وَ ما یَفتَرُونَ [ 137 ] وَ قالُوا هذِه أَنعام وَ حَرث حِجرٌ لا یَطعَمُها إِلاّ مَن نَشاءُ بِزَعمِهِم وَ أَنعام حُرِّمَت
ظُهُورُها وَ أَنعام لا یَذکُرُونَ اسمَ اللّه عَلَیهَا افتِراءً عَلَیه سَیَجزِیهِم بِما کانُوا یَفتَرُونَ [ 138 ] وَ قالُوا ما فِی بُطُون هذِه الَأنعام خالِصَۀٌ لِذُکُورِنا
وَ مُحَرَّم عَلی أَزواجِنا وَ إِن یَکُن مَیتَۀً فَهُم فِیه شُرَکاءُ سَیَجزِیهِم وَصفَهُم إِنَّه حَکِیم عَلِیم [ 139 ] قَد خَسِرَ الَّذِینَ قَتَلُوا أَولادَهُم سَفَهاً بِغَیرِ
1051 معنی لغات: ذرأ- از مصدر ذرأ- بفتح - عِلم وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُم اللّه افتِراءً عَلَی اللّه قَد ضَ لُّوا وَ ما کانُوا مُهتَدِینَ [ 140 ] -قرآن- 1
ذال و سکون را بمعنی خلق کردن تخم افشاندن، افزایش دادن موي سفید نمودار شدن، حرث- شیار کردن زمین و زمین قابل
زراعت، نصیب- بهره و حظّ و استفاده، قسمتی و بخشی از چیزي، دام گسترده شده، یردوا- از مصدر ردي بفتح را و سکون دال
بمعنی شکستن، و آسیب رساندن، تیر زدن، و ارداء بر وزن افعال بمعنی هلاك کردن، بچاه انداختن، افزایش یافتن سرمایه. انعام-
مفرد آن نعم با فتح اوّل و دوّم بمعنی شتر و گاو و گوسفند را نیز گویند، حجر- با فتح و ضم و کسر حاء و سکون جیم بمعنی منع و
عقل. جهت نزول آیت اوّل: تفسیر حسینی با مختصر تفاوت با روایت طبري: مشرکان عرب در میان کشتزار خود خطی میکشیدند و
نصف آنرا براي خدا و نصف براي بتها معیّن میکردند و سهم خدا را بدرویش و مهمان میبخشیدند، و قسمت بتان را بخادم بتخانه
میدادند، و اگر سهم خدا بهتر بود با سهم بت عوض میکردند و اگر سهم بت بهتر میشد عوض نمیکردند، و هم اگر سهم از خدا
میوه یا آب بسهم بت میرفت میگفتند اینکه مال بتها است چون خدا احتیاج ندارد، و اگر از سهم بت چیزي به قسمت خدا میرفت
برمیگرداندند بجاي خود و میگفتند بتها فقیر هستند و خداي بینیاز، اینکه آیه فکر عمل آنها را نقل و توصیف میکند و هم براي
نزول آیت دوّم در مجمع البیان است: نقل شده است که نعمان بن منذر قبیله- اي را غارت کرد و زنها را باسیري برد، چون با او
صلح کردند و قرار شد اسیرها را برگردانند، زنها نزد خویشان خود رفتند و دختر قیس بن عاصم در ایران بود و نخواست که برگردد
و با آنکه او را اسیر کرده بود خوي گرفت، قیس سوگند یاد کرد که هر چه دختر داشته باشد او را زنده بگور کند، از آن پس در
میان آنها رسم شد که دختران خود را زنده بگور کنند، آیه آنها را توصیف میکند. [ صفحه 49 ] ترجمه: 137 اینکه بتپرستان
بخشی از آنچه خدا کشت و حیوان آفریده بهرهي خدا میکردند و بگمان خود میگفتند: اینکه بخش براي خدا و اینکه بخش براي
شریکان ما [که بتها هستند و در سرمایه شریک ما هستند] و آنچه براي انبازان است بهرهي خدا نمیشود و آنچه بهرهي خدا است و
آنچه بانبازان ما میرسد و چه بد داوري میکنند [که میپندارند بتها شریک در سرمایهشان شدند و خدا بر کنار است]، 138 و بمانند
اینکه اندیشهي زشت ایشان انبازانشان [و دیوان، و رهبران بگمراهی] کشتن فرزندانشان برايشان آراستند که سر انجامشان به
نابودي کشد و دینشان برایشان پوشیده بماند [و هر کار زشت را ز دین خود شمارند] و اگر سرنوشتشان بود و خدا میخواست
چنین نمیکردند، پس اي محمّد آنان را بخود گذار با دروغ سازيشان که 139 بپندار خود گفتند: اینکه چهار- پایانی و کشتنی
است [ویژهي بتها] که کس را نسزد از آن بهره بردارد و بچشد مگر که خود بخواهیم و چهار پایانی است که نباید کس آن را سوار
شود و چهارپایانی نام خدا بر آنان [بهنگام سر بریدن] نمیبردند و همگی دروغسازي بر خدا است، که سزاي آن بزودي ببینند. و
نیز گفتند 140 آنچه بچهي شکم اینکه چهارپایان است ویژهي مردان ما است و و بر زنان ما ناروا است و اگر مرده زائیده شد همه
در آن انباز بودند. البتّه خداوند سزاي اینکه ساختهشان میدهد که او داناي استوار کار بود 141 البتّه زیان دیدند آن کسان کز
بیخردي و نادانی فرزندان خود کشتند و آنچه خدا روزيشان کرده بود بدروغ بر خدا [و بدعت در دین] بخود حرام کردند که
137 مجمع کسائی با ضم قرائت کرده است و هم « هذا لِلّه بِزَعمِهِم » : همانا گمراه بودند و آمادهي هدایت نبودند. سخن مفسّرین
تا آخر آیه 137 فخر: بجاي بت «ُ فَما کانَ لِشُرَکائِهِم فَلا یَصِل » 40- یحیی بن وثّاب و اعمش، و دیگران با فتح خواندهاند. -قرآن- 15
یعنی بتهاي آنها، چونکه بتها را در اموال خود شریک میکردند و بخشی از آنرا براي خادمین « شرکائهم » شرکاء گفته شده است، و
41 [ صفحه 50 ] و در معنی اینکه جملهها چند معنی گفتهاند: 1- إبن عبّاس - بتخانه و دیگر مصارف بتها خرج میکردند، -قرآن- 1
گفته است: مشرکین از زراعت و چهارپایان خود قسمتی براي خدا و قسمتی براي بتها معیّن میکردند، و سهم خدا را به بچهها و
صفحه 34 از 223
فقرا میدادند و حصهي بتها را براي خود آنها خرج می- کردند، و اگر از سهم معیّن براي خدا چیزي بطرف سهم بتها میآمد براي
آنها می- دادند و میگفتند: خدا نیازي ندارد، و اگر از طرف بتها بسهم خدا چیزي میافتاد، میگفتند اینها فقیر هستند و براي آنها
برمیگرداندند، 2- حسن بصري و سدّي گفتهاند: اگر از بخش معیّن براي بت چیزي تلف میشد از سهم خدا آنرا جبران میکردند، و
اگر از سهم خدا تلف میشد عوض نمیدادند، اینکه است معنی اینکه جمله- ها، 3- مجاهد گفته است: اگر از سهم خداها و بتها آب
- بطرف دیگر میرفت جلو میگرفتند ولی اگر از آنچه براي خدا معین کرده بودند آب میرفت آن را بجاي می- گذاشتند که برود، 4
قتاده گفت: اگر سال سخت میشد از سهم خدا براي بتها استفاده میکردند، 5- مقاتل گفت: اگر نصیب بتها نمو میکرد و خوب
زیاد میشد می- گفتند خدا اگر میخواست بهرهي خود را خوب میکرد، و اگر سهم خدا خوب میشد و سهم بتها بد بود از سهم خدا
اینکه است که خوبی سهم شرکاء بخدا «ِ فَما کانَ لِشُرَکائِهِم فَلا یَصِل إِلَی اللّه » - برمیداشتند که بتها محتاجند و بآنها میدادند، و معنی
138 « وَ کَ ذلِکَ زَیَّنَ لِکَ ثِیرٍ » 1310- نمی- رسد و حق او نیست ولی اگر سهم خدا خوب بود بشرکا و بتها میرسد. -قرآن- 1255
لا تَقتُلُوا أَولادَکُم خَشیَۀَ » : 1- ترس فقر چنانچه در آیت دیگر است 33- تفسیر عبده: اینکه تزیین را چند علت گفتهاند: -قرآن- 1
یعنی از ترس ناداري بچهها را نکشید، 2- عار اسارت دخترها که بدست دشمن گرفتار شوند، 3- ترس عمل فحشاء پدرهاي «ٍ إِملاق
سرکش و بدکار با دختران خود، 4- ترس ننگ ازدواج با غیر همشأن و شرف، 5- اعتقاد بتقرّب بخدایان بواسطه کشتن پسر که نذر
138 مجمع: مجاهد و سدّي و حسن « قَتلَ أَولادِهِم شُرَکاؤُهُم » 87- میکردند اگر چند پسر داشته باشند یکی را قربان کنند. -قرآن- 44
34 مقصود از شرکاء شیاطین هستند که مردم را از ترس فقر و عار وادار به اینکه کار میکردند، [ صفحه 51 ] فراء - گفتهاند: -قرآن- 1
و زجاج گفتهاند: یعنی خادمان بتها مردم را بدین کار وادار میکردند، و بعضی گفتهاند: مقصود از شرکاء آن اشخاص هستند که
خود گمراه بودند و دیگران را باین کار بد وادار میکردند. امام فخر: چون بجاي امر خدا فرمان و دستور آنها را اطاعت میکردند، از
یعنی آنها که مردم منحرف شریک خدا قرار دادهاند و فرمانشان را اطاعت میکنند. -قرآن- « شُرَکائِهِم » اینکه جهت گفته شده است
138 مجمع: ابو علی جبائی گفته است: چون آنها از اینکه راهنمائی بکشتن و گور کردن فرزند راهنمائی « لِیُردُوهُم » 125-111
داشتهاند، معنی اینکه جمله اینکه است که نتیجه آرایش اینکه عمل در نظر آنها نابودي و هلاکشان خواهد بود دیگري گفته است
ممکن است که بعضی از اینکه صلاح اندیشان که راهنمائی میکردهاند بغرض سوء و نابودي مردم بوده است از اینکه جهت گفته
شده است که آنها قصد نابودي مردم را دارند اگرچه همه اینکه نظر را نداشتهاند ولی باصطلاح براي تغلیب و اسناد عمل بیک عدّه
139 مجمع: « أَنعام وَ حَرث حِجرٌ » 15- خاص باین طور گفته شده است، اگرچه همه به غرض سوء و نابودي مردم نبودهاند. -قرآن- 1
بتقدیم راء بر جیم « حرج » از ابی بن کعب و إبن مسعود و إبن زبیر و اعمش و عکرمه و عمرو بن دینار روایت شده است که آنها
نیز بواسطهي معنی « حرج » و « حرام » بمعنی منع است « حجر » قرائت کردهاند، و ممکن است نتیجهي معنی هر دو یکی باشد، چون
دو لفظ مقلوب یکدیگر هستند مثل « حجر و حرج » مضیقه و تنگنائی که از آن استفاده میشود، با حرام مطابق میشود، پس در نتیجه
139 طبري: إبن زید گفته است: یعنی قسمتی از حیوانات و « مَن نَشاءُ بِزَعمِهِم » 27- جبذ و جذب که بیک معنی هستند. -قرآن- 1
زراعات خود را تخصیص بخداها و بتها میدادند و زنها را از استفادهي آن محروم میداشتند و فقطّ بمردها اختصاص میدادند، اینکه
139 مجمع: « وَ أَنعام حُرِّمَت ظُهُورُها » [ 26 [ صفحه 52 - است که بگمان باطل خود چیزي خواستهاند و حکمی کردهاند. -قرآن- 1
که تفصیل در سورهي مائده گفته شده است، و بعضی گفته- « بحیرة و سائبۀ و حام » 34- حسن و مجاهد گفتهاند: یعنی: -قرآن- 1
اند: آن شتر که بچهي بچهاش قابل سواري شد، پشتش از بار و سواري مصون است و دیگر روا نیست کسی آنرا بار کند یا سوار
139 طبري: مجاهد گفته است یعنی بر یک دسته از حیوانات خود در هیچ موقع نام خدا روا « وَ أَنعام لا یَذکُرُونَ اسمَ اللّه عَلَیهَا » . شود
نمیداشتند چه در سواري و یا شیر دوشیدن و یا غیر آن، و ابی وائل گفته است، یعنی براي حج بر آنها سوار نمیشدند و آداب دین با
52 مجمع: ضحّاك گفته است: یعنی در موقع سر بریدن حیوانات خود نام خدا - آنها انجام نمیدادند و تلبیه نمیگفتند. -قرآن- 1
صفحه 35 از 223
139 مجمع: چون معتقد بودند اینکه اعمال و عقاید وظایف دین است و امر «ِ افتِراءً عَلَیه » . نمیبردند و بنام بتها حیوان را سر میبریدند
وَ» 20- خداوند، باین جمله فهمانده شده است که اینها تهمت است، و دروغ و مجعول خود آنها نه وظیفهي دینی است. -قرآن- 1
140 مجمع: إبن عبّاس و شعبی و قتاده گفتهاند: یعنی شیري که در شکم آن بحیره و سائبه هست، و «ِ قالُوا ما فِی بُطُون هذِه الَأنعام
مجاهد و سدّي گفته- اند: یعنی بچههاي شکم اینکه دو دسته اگر زنده بود مخصوص مردان و گر مرده زائیده شد مرد و زن در آن
47 طبري: چون معین نشده است که مقصود شیر است یا بچه پس ظاهر آن است که آنها شیر و بچهي شکم - شریکند. -قرآن- 1
بچهار وجه قرائت شده « خالصۀ » 140 مجمع: کلمهي « خالِ َ ص ۀٌ لِذُکُورِنا » . یک دستهي معیّن از حیوانرا مختص بمردان می- دانستند
بچهار صورت « یَکُن مَیتَۀً » 140 مجمع: جملهي « وَ إِن یَکُن مَیتَۀً » 23- بیتاء با رفع و نصب. -قرآن- 1 « خالص » است با رفع و نصب و
] 61- 25 -قرآن- 45 - قرائت شده است: 1- با یاء یکن میتۀ، 2- با تاء در تکن و نصب میتۀ 3- با یاء یکن و رفع میتۀ، -قرآن- 1
140 طبري: إبن زید گفته است: مقصود از اینکه کلمه دخترها « عَلی أَزواجِنا » . 4- تکن با تاء قرائت شده و میتۀ مرفوع [ صفحه 53
است یعنی آنچه در شکم اینکه حیوانات است بر دختران حرام است، مجاهد گفته است: مقصود همسر است که بچه با شیر شکم
تا آخر آیه 141 فخر: در اینکه آیه هفت موجب توبیخ و زیان « قَد خَسِرَ الَّذِینَ » 18- حیوان بر زنها و همسران روا نیست. -قرآن- 1
کفار یادآوري شده است: 1- زیان کشتن فرزند که در دنیا مردم ملامت میکنند چون نمیخواست بچهاش را نان بدهد او را کشت،
و در آخرت عذاب میشود بعلاوه که خودش از نعمت داشتن فرزند که بزرگ نعمت است خود را محروم کرده است، 2- سفاهت
توبیخ است «ٍ بِغَیرِ عِلم » که بخیال موهوم فقر فرزند از دست دادن بزرگ سفاهت و بیخردي است و زیان در زندگی، 3- کلمهي
- براي آنها که نسنجیده و ندانسته پی چیزي میروند و معتقد میشوند و دل میبندند و اینکه زشت- تر کارها است و بدتر زیانها، 4
روزیهاي خدا را بر خود حرام کردن بدون دلیل، زیان حظ زندگی است و آماده کردن خود براي عقاب اخروي، 5- افترا و تهمت
- بر خداوند چون بدتر جرم تهمت است. پس ملامت میشود بر چنین اخلاق و زیان میبرد بمحروم شدن از سعادت آخرت، 6
میفهماند چون در اینکه کارهاي خود براه بد رفتند پس گمراه هستند و از سعادت زندگی محروم هستند، و « قَد ضَ لُّوا » بجملهي
ملامت میشوند که اگر کسی بیخبر باشد پی کسب اطلاع میرود و راه خود مییابد، ولی « ما کانُوا مُهتَدِینَ » ملامت شده، 7- بجملهي
قَتَلُوا » 1096- 932 -قرآن- 1073 - 492 -قرآن- 919 - 24 -قرآن- 476 - اینها راه مستقیم نمیجویند و نمییابند و زیان میبرند. -قرآن- 1
با تشدید تاء خواندهاند، یعنی زیاد چنین کاري کردهاند، و باقی تخفیف تاء « قَتَلُوا » 141 مجمع: إبن کثیر و إبن عامر « أَولادَهُم
69 تفسیر عبده: بخاري از إبن عبّاس نقل کرده است که او گفت: اگر میخواهید جهل اعراب - 23 -قرآن- 59 - خواندهاند. -قرآن- 1
را بدانید، از آیات صد و سی سورهي انعام ببعد بخوانید. [ صفحه 54 ] سخن ما: همان از إبن عبّاس نقل شده است که با یادآوري
اینکه آداب و رسوم بحث مردم شناسی آغاز شده است تا بدانند آنها که مخالف پیغمبر و اسلام هستند چه مردمی هستند و چه رسم
و عقیده دارند تا شاید بخود آیند و تربیت شوند و ممکن است بهمین مناسبت در آخر هر آیه براي اشاره ببدي فکر و کارشان
443- 416 -قرآن- 419 - قرآن- 395 - .« سَیَجزِیهِم وَصفَهُم » و « ساءَ ما یَحکُمُونَ » : تهدید شده اند و توبیخ که گفته شده است مثل
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 141 تا 144
وَ هُوَ الَّذِي أَنشَأَ جَنّات مَعرُوشات وَ غَیرَ مَعرُوشات وَ النَّخلَ وَ الزَّرعَ مُختَلِفاً أُکُلُه وَ الزَّیتُونَ وَ الرُّمّانَ مُتَشابِهاً وَ غَیرَ مُتَشابِه کُلُوا مِن ثَمَرِهِ
إِذا أَثمَرَ وَ آتُوا حَقَّه یَومَ حَصادِه وَ لا تُسرِفُوا إِنَّه لا یُحِبُّ المُسرِفِینَ [ 141 ] وَ مِنَ الَأنعام حَمُولَۀً وَ فَرشاً کُلُوا مِمّا رَزَقَکُم اللّه وَ لا تَتَّبِعُوا
خُطُوات الشَّیطان إِنَّه لَکُم عَدُوٌّ مُبِین [ 142 ] ثَمانِیَۀَ أَزواج مِنَ الضَّأن اثنَین وَ مِنَ المَعزِ اثنَین قُل آلذَّکَرَین حَرَّمَ أَمِ الأُنثَیَین أَمَّا اشتَمَلَت
عَلَیه أَرحام الأُنثَیَین نَبِّئُونِی بِعِلم إِن کُنتُم صادِقِینَ [ 143 ] وَ مِنَ الإِبِل اثنَین وَ مِنَ البَقَرِ اثنَین قُل آلذَّکَرَین حَرَّمَ أَمِ الأُنثَیَین أَمَّا اشتَمَلَت
عَلَیه أَرحام الأُنثَیَین أَم کُنتُم شُهَداءَ إِذ وَصّاکُم اللّه بِهذا فَمَن أَظلَم مِمَّن افتَري عَلَی اللّه کَ ذِباً لِیُضِل النّاسَ بِغَیرِ عِلم إِن اللّهَ لا یَهدِي
صفحه 36 از 223
1027 معنی لغات: انشأ- از مصدر انشاء بمعنی احداث و پیدایش دادن، [ صفحه 55 ] جنات- جمع - القَومَ الظّالِمِینَ [ 144 ] -قرآن- 1
جنۀ بمعنی دیوار دار مشجر، معروشات- از عرش بمعنی ارتفاع یعنی بالا رفته بوسیلهي ستونها و پایهها و یا موهاي انگور بوسیلهي
ستونها بلند شده، لا تسرفوا- از مصدر اسراف، بمعنی از اندازه بدر کردن، خطا کردن، و نادانی و غفلت. حصاد- درو کردن زراعت
و کشتن آدم. حمولۀ- جمع حمل بکسر بمعنی بار و حمل کردنی، فرش- همان که در فارسی فرش مینامند مانند قالی و غیره، فضاي
گشاده، درخت و هیزم و حیوان کوچک، دروغ، گاو و گوسفندي که مصرف آن فقط سر بریدن است، ضأن- گوسفند، میشینه،
مانند قوچ و میش، معز، بز. جهت نزول: طبري: ثابت بن قیس بن شماس خرماي خود را جمع کرد و بفقرا داد تا شب همه تمام شد
159 تفسیر حسینی: عوف بن مالک - تا آخر براي راهنمائی او نازل شد. -قرآن- 140 «ُ وَ آتُوا حَقَّه » و براي خودش نماند، آیت اول
بپیغمبر ص عرض کرد: آنچه پدران ما حرام کرده بودند تو حلال کردي، فرمود بعمل و گفتار آنها حرام نمیشود. عوف گفت:
خدا حرام کرده است پیغمبر ص فرمود: خدا انواع چهارپایان را نر و ماده آفریده است، شما کدام را حرام میدانید، نر یا ماده را!
اینکه آیات 143 و 4 و 5 براي جواب او نازل شد. ترجمه: 142 با اینکه او کسی است که پدیدار کرد باغهائی [درختان آن] با چفت
و داربست بالا رفته [چون موستان انگور] و جز آن که درختانش بپاي خود ایستاده است، و خرمابن و کشتزار که سود و میوهاش
بچند گونه است، و زیتون و انار آفرید، که دستهاي همانند بودند و دستهاي جور بجور پس چو میوهي اینها رسید از آن بخورید و
بهنگام چیدن، بخش بینوایان بخودشان دهید و اندازهي کار خود نگاه دارید که خدا فزونکاران را دوست ندارد، 143 و از چهار
پایان بار بري و گستردنی براي شما بساخت. پس از آنچه خدا بشما روزي کرد بخورید، و بدنبال گامهاي دیو نروید که او دشمن
نمودار شما است، 144 اینها هشت جفتند: از گوسفند دو جفت [یکی نر جفت ماده و یکی ماده که جفت نر است] و بز دو جفت [نر
و ماده]، اي محمّد از اینکه تازیان بپرس آیا دو نر و یا مادهي آنها را بر شما حرام کردند یا بچهي شکم مادهها را! اگر راست
میگوئید و از آن علمی دارید، بمن [ صفحه 56 ] بگوئید. 145 و نیز شتر دو جفت است [نر و ماده] و گاو هم دو جفت [نر و ماده]
است آیا دو نر یا دو مادهي آنها را بر شما ناروا کردند یا بچهي شکم مادهها را! یا مگر شما خود گواه بودید و خدا بشما اینگونه
سفارش کرد! [که هر چه خواهید بر خود حلال یا حرام کنید]! پس کی است ستمگرتر از آنکه بر خدا بدروغ چیزي ببندد تا
142 طبري: یعنی خدا اینها را « وَ هُوَ الَّذِي » : مردمانرا بنادانی گمراه کند! البته که خدا راهنماي گروه ستمکار نباشد. سخن مفسّرین
142 طبري: یعنی آنچه مردم با چفته و داربست بالا «ٍ مَعرُوشات وَ غَیرَ مَعرُوشات » 33- ایجاد کرده است نه بتهاي شما. -قرآن- 15
میبرند و نگاه میدارند مثل سیم و آنچه خود بالا میرود بیچوب و چفته مثل آن درختها که در کوه و بیابان است و میوه میدهد. -
غَیرَ » : 35 مجمع: ابو علی گفته است: یعنی آنچه اطرافش محدود است مثل دیوار و همانند آن، و ابو مسلم گفته است - قرآن- 1
133 تفسیر نیشابوري: ارتباط اینکه آیه با آیات پیش اینکه است - یعنی آن که خود بر ساقهي خود میایستد. -قرآن- 114 «ٍ مَعرُوشات
که پس از بیان عقاید رکیک آنها دلیل براي اثبات توحید آورده شده است، و مقصود از اینکه دو کلمه هر دو، بوتهي مو انگور
وَ» . است که اول آنهائی است که بداربست و چفته کشیده و دوم آن یکی که مانند بوتهي کدو و خربزه بر زمین گسترده است
15 همهي انواع حبوب و دانههاي خوردنی و غذاي - 142 فخر: إبن عبّاس اینکه کلمه را چنین معنی کرده است: -قرآن- 1 « الزَّرعَ
23- 142 فخر: إبن کثیر و نافع با سکون کاف قرائت کردهاند و بقیّهي قاریها با ضم کاف خواندهاند. -قرآن- 1 «ُ مُختَلِفاً أُکُلُه » . آدمی
تنویر المقباس إبن عبّاس: یعنی مزهي آنها در ترشی و شیرینی مختلف است. مجمع: بعضی گفتهاند: یعنی میوهي آنها مختلف است
142 طبري: براي اینکه جمله سه معنی نقل کرده اول بعضی «ِ وَ آتُوا حَقَّه یَومَ حَصادِه » . و جوربجور و بعضی غیر اینکه گفتهاند
37 [ صفحه 57 ] بمقتضاي - گفتهاند مقصود زکات واجبست چنانکه اندازه و پیمانه اینها معین شد یک عشر و نیم عشر -قرآن- 1
خود زکات بدهید دوّم- بعضی گفتهاند: مقصود وظیفهاي است بر سرمایه- داران که غیر از زکات هم از اموال خود بدهند چنانکه
عمرو بن علی براي من حدیث کرد از عبد الوهّاب که او گفت: محمّد بن جعفر از پدرش حدیث کرد که در کتابی از علی إبن
صفحه 37 از 223
الحسین نوشته بوده است: مقصود از اینکه جمله مالی است غیر از حق فقرا که پرداخت آن واجب است، و مجاهد گفته است: یعنی
هنگام درو چیزي به سائل و خواهندهي فقیر از خوشه بدهد، و در هنگام خرمن کردن بدهد، و پس از کوبیدن خرمن باز بدهد، و
چون کار و عمل جمعآوري تمام شد و مقدار آن را دانست زکاتش را جدا کند، و هنگام جمع آوري خرما از خوشه بفقیر بدهد، و
هنگام پیمانه کردن از میوه- اش بدهد که بخورد، و پس از تعیین مقدار آن زکات جدا کند، و میمون بن مهران و یزید بن اصمّ
گفتند: مردم مدینه رسم داشتند که چون خرما میچیدند خوشهي از آن بمسجد میآوردند و میآویختند و فقیر میآمد و با عصاي خود
بآن میزد و آنچه میافتاد برمیداشت، اینکه است معنی اینکه جمله، و إبن ابی نجیح گفت: یعنی هنگام جمع- آوري زراعت و خرما
باصطلاح زراعتکاري و » یک مشت از آن بفقیر بدهند و بگذارند که آنها دنباله و جاي جمع شده بگردند و آنچه بیابند ببرند
سوّم- عدّهاي دیگر گفتهاند: اینکه وظیفهي موقّت بوده است پیش از تعیین وظیفهي زکات و ،« باغداري خوشه چینی و آنچه کنند
پس از وجوب زکات اینکه حکم نسخ شد، چنانکه سعید بن جبیر گفته است: اینکه آیه دستوري بود پیش از زکات و چون آیت
زکات نازل شد اینکه حکم نسخ شد و مردم از اینکه درآمدها بفقیر میدادند، و سدّي گفته است: پس از اینکه آیه چون در هنگام
درو یا چیدن خرما کسی میگذشت باو میخوراندند و بهرهاي از محصول شان میدادند، خداوند اینکه را بدستور زکات نسخ کرد و
بفتح حاء خواندهاند و دیگر قاریها با کسر حاء « حصاد » عشر و نیم عشر از درآمد معیّن شد. مجمع: مردم بصره و شام و عاصم
خواندهاند، و از امام صادق ع روایت شده است که از پدرش نقل فرموده- است: یعنی آن اندازه که میشود بفقیر داد بدهید، و هم از
عطا و مجاهد و إبن- [ صفحه 58 ] عمر و سعید بن جبیر و ربیع بن انس اینکه معنی روایت شده است، و آنها که شیعه- مذهب و هم
عقیدهي ما هستند روایت کردهاند: مقصود از اینکه جمله همان است که کم کم بفقیر میدهند، ابراهیم و سدّي گفتهاند: چون اینکه
آیه بمکّه نازل شده است و در مدینه آیت زکات نازل شده است، پس اینکه آیه منسوخ است بآیت زکات. فخر: اینکه جمله
دنبالهي پنج دسته درآمد و بهرههاي انسان گفته شده- است که عنب و نخل و زرع و زیتون و رمّان باشد، ابو حنیفه استفاده کرده
است که مقصود وجوب زکات است در همهي اینها، و نیز او گفته است چون اینکه جمله بطور کلّی بیقید و شرط گفته شده است
پس نصاب و حدّ معیّن براي زکات نیست، پس اگر کسی هر اندازه از اینکه پنج دسته محصولات زمینی داشته باشد باید زکات آنرا
142 ابو الفتوح نوشته است: در او چند قول گفتند: 1- یکی آنکه مراد آن است که توانگران در آن عهد در « وَ لا تُسرِفُوا » . بدهد
دادن اسراف کردندي تا محتاج شدندي، تا روایت کردهاند که ثابت بن قیس بن شمّاس را پانصد درخت خرما بود، بوقت ارتفاع
ابتدا بعیال « ابدأ بمن تعول » 18- همه را بداد و براي عیال هیچ باز نگرفت، خداي تعالی از اینکه نهی کرد، و رسول گفت: -قرآن- 1
خود کن، 2- مقاتل و عطیّهي عوفی گفتند: براي بتان چیزي ندهی، 3- زهري گفت: در معصیت خرج نکنید، مجاهد گفت: اگر
« لا خیر فی الاسراف » : کوه ابو قبیس زر گردد و کسی را باشد، بصدقه بدهد اسراف نباشد، و از آنجا است که حاتم طائی را گفتند
-4 بعضی دگر گفتند: اینکه ،« در خوبی زیاده روي نیست » یعنی « لا اسراف فی الخیر » : گفت « در زیاد روي سودي نیست » یعنی
خطاب است با سلطانان، یعنی بالاي حق خود مستانی، 5- و بعضی دگر گفتند: خطاب عام است با همه، و گفتهاند: اسراف هم در
افراط مستعمل است و هم در تقصیر. مجمع: چند معنی براي اینکه جمله گفتهاند: 1- سعید بن مسیّب گفته است: اسراف در اینجمله
بمعنی تقصیر است، یعنی تقصیر نکنید در دادن حق لازم فقراء، 2- ابو مسلم گفته است: یعنی اسراف و زیادهروي در مصرف نکنید
تا آن اندازه کم شود که براي فقیر حقّی نماند و مشمول زکات نشود. [ صفحه 59 ] تفسیر حسینی: امام قشیري قدّس سرّه فرموده که
هر چه در حظّ نفس خود نفقه کنی اسراف است و اگر چه یک کنجد دانه بود، و هر چه براي خداي دهی اسراف نیست و اگر چه
هزار خزانه باشد. تفسیر تنویر المقباس: و بعضی گفتهاند: یعنی بر خود حرام نکنید: [بحیره و سائبه و حام] که در سورهي مائده
سه قول گفتند: یکی آنکه عبد « حَمُولَۀً وَ فَرشاً » 143 ابو الفتوح: نوشته است: در معنی « حَمُولَۀً وَ فَرشاً » . تفصیل آن گفته شده است
شتر کوچک، « فرش » شتر بزرگ باشد و « حَمُولَۀً » 86- 22 -قرآن- 65 - اللّه مسعود و عبد اللّه عبّاس و حسن و مجاهد گفتند: -قرآن- 1
صفحه 38 از 223
گوسفند، قول سیّم از « فرش » اشتر و گاو و بارکش باشد، و « حَمُولَۀً » : و قول دیگر آن است که قتاده و ربیع و سدّي و ضحّاك گفتند
گوسفند باشد. - « فرش » هر چهار پاي باشد که بارکش بود از شتر و استر و اسب و خر و گاو « حَمُولَۀً » عبد اللّه عبّاس آن است که
یعنی آنچه استفادهي باربري از « حَمُولَۀً » 237 مجمع: ابو مسلم و ربیع بن انس گفتهاند - 128 -قرآن- 226 - 12 -قرآن- 117 - قرآن- 1
یعنی آنها که از کرك و پشم و « فَرشاً » : یعنی آنچه بر زمین خوابانده شود براي سر بریدن و ابو علی گفته است « فرش » آن بشود و
144 ابو الفتوح: عدهاي از اعراب «ٍ ثَمانِیَۀَ أَزواج » 200- 55 -قرآن- 192 - مویشان فرش و وسائل آسایش فراهم میشود. -قرآن- 44
حضور پیغمبر رفتند و ابو الاحوص مالک بن عوف سخندان و خطیب آنها نیز همراه بود، بآنحضرت عرض کردند چرا سائبه و بحیره
حرام باشد و با آنحضرت در حرمت اینها مناظره و گفتگو کردند، پیغمبر فرمود: چرا اینها حرام باشد! آیا از نر حرام میشود یا از ماده
یا از هر دو! و باز چرا بر زن حرام و بر مرد حلال باشد و باز اگر مرده باشد بر همه حلال باشد! آنها در جواب عاجز شدند، پیغمبر
22 یعنی: هشت فرد، چون که هر یک از نر - فرمود: خدا چنین دستور داده است و اینکه آیات براي جواب آنها نازل شد. -قرآن- 1
و ماده جفت آن دیگري است و بعضی گفتهاند: یعنی هشت صنف هستند که نر یک صنف و ماده یک صنف است و همگی [
144 مجمع: بعضی گفتهاند: مقصود از کلمهي اثنین نر و ماده نیست، بلکه «ِ مِنَ الضَّأن اثنَین » صفحه 60 ] هشت صنف میشود. و
مقصود شتر عراب و بخاتی «ِ الإِبِل اثنَین » مقصود اهلی و وحشی است که بز و میش و شکار کوهی و آهو و گاو و گوزن باشد و
است عراب شترهاي عربی و بخاتی شترهاي خراسانی [بنقل از قاموس اللّغه] و اینکه معنی را از امام صادق علیه السلام نیز روایت
209 یر روح المعانی آلوسی: و قول الطّبرسی انّه المروي عن ابی عبد- اللّه رضی اللّه عنه کذب - 28 -قرآن- 189 - کردهاند. -قرآن- 2
144 مجمع: مردم بصره با فتح عین خوانده و دیگر « وَ مِنَ المَعزِ » 156- پاورقی- 154 - .«2» لا اصل له و هو شنشنۀ اعرفها من اخزم
89 امام فخر: مفسّرین در معنی اینکه آیه چنین گفتهاند که - 19 -قرآن- 80 - با سکون عین قرائت نمودهاند. -قرآن- 1 « المَعزِ » قاریها
اگر حرمت اینکه حیوانات بواسطهي جنس نر است، پس فرق نیست میان افراد که یکی حرام باشد دیگري حلال و اگر براي اینکه
است که حیوان ماده است، و یا در شکم مادر است، باز فرق نیست، ولی اینکه معنی مفسّرین درست نیست، چون ممکن است
بگویند بواسطهي نر و مادگی نیست بلکه چون بحیره و سائبه هستند حرام است، پس- بهتر آن است که اینکه آیه را چنین معنی
کنیم: اول اینکه چون بدین و پیغمبري معتقد نیستند چگونه اینها را دستهبندي میکنید و یکی را حرام میدانید و دیگري را حلال،
دوّم اینکه اینکه آیه تمام حیوانات قابل استفاده را شمرده است و آنگاه پرسیده است که کدام حرام است، و بحیره و سائبه و حام و
وصیله که شما اختراع کردهاید و شتر را بآن اختصاص دادهاید تفاوت در چه چیز است با اینکه همهي گاو و گوسفند و شتر مورد
استفادهي آدمی است چرا بحیره و وصیله در شتر پیدا شده است نه در دیگران! سخن ما: 1- روش تربیتی قرآن است که در هر
هنگام که مقتضی بوده است مردم را بتوحید راهنمائی کرده است بوسیلهي نمایاندن آن حقیقت و یگانه قدرت [ صفحه 61 ] که
انواع موجودات و اشکال و خاصّ یتهاي گوناگون نشانهي قدرت است و پدیدهي حقیقت علم و ارادهي ازلی در اینکه آیات هم
وادار کرده است باندیشه و فکر در انواع نبات و حیوان و استفادههاي متنوّع آن که اینها هر یک خود نشانهي قدرت است نه نتیجهي
تصادم و ترکیب طبایع مختلف. 2- در آخر آیت 140 ستمگرتر مردم معرّفی شده است به اینکه که از خود حکم و قانون و آئین در
آوردن و مردم را گمراه کردن بزرگترین ستم است، چون هر قتل و غارت و ویرانی محدود است بهمان چه انجام شده است، و
بجاي دیگر و مردم دیگر تجاوز نمیکند، ولی بدعت و اختراع آئین در زمانها و سرزمینها دور میزند و بهمه کس میرسد و گمراه
من سن سنّۀ حسنۀ فله اجره و اجر من عمل به الی یوم القیمه، و من سن سنّۀ سیّئۀ فعلیه وزره و وزر » میکند، چنانکه، در حدیث است
یعنی هر که روش نیک بگذارد هم خودش مزد دارد و هم از مزد دیگران که بآن رفتار کردهاند بهره- « من عمل به الی یوم القیمۀ
مند میشود، و هر کس آئین بد بمردم بیاموزد خودش گناهکار است و از گناه کار آن مردم دامنگیرش میشود. پس نتیجه اینکه
است که اینکه آیه قانون گزاران بداندیش امروز را ستمگر مردم معرّفی کرده است که محروم از هدایت هستند چون ستم کردهاند
صفحه 39 از 223
[ و دیگران را گمراه نمودهاند. [ صفحه 62
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 145 تا 147
قُل لا أَجِدُ فِی ما أُوحِیَ إِلَی مُحَرَّماً عَلی طاعِم یَطعَمُه إِلاّ أَن یَکُونَ مَیتَۀً أَو دَماً مَسفُوحاً أَو لَحمَ خِنزِیرٍ فَإِنَّه رِجس أَو فِسقاً أُهِل لِغَیرِ اللّهِ
بِه فَمَن اضطُرَّ غَیرَ باغ وَ لا عادٍ فَإِن رَبَّکَ غَفُورٌ رَحِیم [ 145 ] وَ عَلَی الَّذِینَ هادُوا حَرَّمنا کُل ذِي ظُفُرٍ وَ مِنَ البَقَرِ وَ الغَنَم حَرَّمنا عَلَیهِم
شُحُومَهُما إِلاّ ما حَمَلَت ظُهُورُهُما أَوِ الحَوایا أَو مَا اختَلَطَ بِعَظم ذلِکَ جَزَیناهُم بِبَغیِهِم وَ إِنّا لَصادِقُونَ [ 146 ] فَإِن کَذَّبُوكَ فَقُل رَبُّکُم ذُو
646 معنی لغات: مسفوح. از مصدر سفح بفتح و سفوح بضم سین - رَحمَۀٍ واسِعَۀٍ وَ لا یُرَدُّ بَأسُه عَن القَوم المُجرِمِینَ [ 147 ] -قرآن- 1
بمعنی خون ریختن، اهل- از مصدر اهلال، نمودار شدن ماه، صدا بلند کردن براي دیدن ماه، صداي بچه بگریه بلند شدن، ماه را
دیدن، در هنگام تعجّب یا خوشوقتی بنام خدا صدا بلند کردن، در موقع سر بریدن حیوانات نام خدا بردن، باغ- از مصدر بغی بفتح
تاء و بغیه با ضم و کسر با بمعنی از حق و عدالت منحرف شدن، نافرمانی کردن، پی چیزي رفتن، ظفر- با کسر و ضم ظاء و سکون
فا و با ضم فاء و ظاء بمعنی ناخن شحوم- جمع شحم بمعنی پیه و مادهي چربی در داخل شکم حیوان، الحوایا- جمع حویه بمعنی
و باصطلاح چرب روده است و همان رودهاي که اطرافش پیه و در داخلش از سرگین دفع « مبعر » اوست بقول عربها « شکنبه » رودهي
نشده مانده است. ترجمه: [پس باین کافران] بگو 146 : در آنچه از سوي حق بمن وحی شده حرامی که کس بخورد نمییابم مگر
مردار باشد یا خون جدا شده یا ز گوشت خوك که آن پلید است یا [کشتاري که به ناشایست انجام شده و بجاي نام خدا] فسق
است که بنام بتها سر بریدهاند، ولی اگر کسی ناچار بود نه سرکش و ستمگر [و در خوردن اینها اندازه نگاه داشت] همانا پروردگار
تو آمرزنده است و مهربان 147 بلی بر آن کسان که از یهود بودند [و سزاوار سختی] حرام کردیم گوشت هر حیوان با ناخن و
چنگال را و از گاو و گوسفند پیه آنها را بر ایشان ناروا کردیم مگر آنچه در پشت آنها باشد و در پیرامون رودهها [و چرب روده] و
آنچه آمیخته باستخوان شده است [چون مغز قلم و چربی دم حیوان و مانند آن] و به اینکه گونه [جلوگیري ز پارهاي خواستههاي
آنها] سزاي فزونخواهی ایشان دادیم که ما [در گفتار و بیم و نوید خود] راست گفتاریم، 148 پس اي محمّد اگر اینکه تازیان
سخنان تو را دروغ شمردند بگو پروردگار شما مهري گشاده دارد و سهمناکی او را ز بدکاران کس نتواند که بگرداند. [ صفحه
146 طبري: طاوس گفته است: مردم جاهلیّت و عرب قبل از اسلام چند چیز حلال و چیزهائی بر « قُل لا أَجِدُ » : 63 ] سخن مفسّرین
إِلّا » 31- خود حرام میدانستند، از اینکه جهت بپیغمبر امر شد که بآنها اینکه طور بگوید و چیزهاي حرام را محدود نماید. -قرآن- 15
146 مجمع: إبن کثیر و حمزه تکون با تاء و میتۀ را منصوب خواندهاند، و ابو جعفر و إبن عامر تکون با تاء و میتۀ با « أَن یَکُونَ مَیتَۀً
رفع قرائت کردهاند، و دیگران یکون با یاء و میتۀ با نصب خواندهاند و یاء میتۀ را همه بیتشدید خواندهاند مگر ابو- حنیفه که او
30 و در آیه محرّمات منحصر بچهار دسته شده است، با اینکه چیزهاي زیادتر هست که - با تشدید یاء خوانده است. -قرآن- 1 « میتۀ »
حرام شده است شاید از اینکه جهت باشد که چون اینها اهم محرّمات بود در آیه یاد شده و دیگر حرامها محول بآیات دیگر و
گفتار پیغمبر شده است، و نیز ممکن است که چون اینکه آیات در مکّه نازل شده محرّمات محدود به همین شده است، و در مدینه
146 طبري: عکرمه گفت: اگر اینکه آیه و قید «- دَماً مَسفُوحاً » . که سورهي مائده نازل شده است بیشتر و مفصّل بیان شده است
146 ابو الفتوح نوشته « فَمَن اضطُرَّ غَیرَ باغ وَ لا عادٍ » 21- نبود مسلمانان مانند یهود از رگ حیوان خون میخورند. -قرآن- 1 « مسفوح »
است: در او چند قول گفتند: یکی آنکه طلب اینکه چیزها نکند، و گفتهاند طلب لذّت نکند بتناول اینکه چیز ها، و گفتهاند مراد
بباغی آن است که بر امام عادل بیرون آید، و گفتهاند مراد به باغی رهزن است، و عادي متعدّي و ظالم باشد، و گفتهاند: معنی آن
است که تعدّي نکند از آن که امساك رمق کند او را، و گفتهاند: تعدّي نکند از حلال بحرام، و حد آن ضرورت که اینکه چیزها
41 تفسیر روح المعانی آلوسی: یعنی - بآن رخصت باشد آن است که از گرسنگی بجائی رسد که از تلف نفس برسد. -قرآن- 1
صفحه 40 از 223
نه « غیر باغ » آنکه چیزیرا بناحق بخواهد و از مضطرّ دیگري همانند خود بگیرد، و آنکه از حدّ ضرورت بیشتر بخواهد، و اینکه قید
براي آن است که اگر اضطرار نباشد ممنوع است بلکه براي آن است که از حرام [ صفحه 64 ] دیگر احتراز کنند و حق مضطرّ دیگر
را نگیرند، که اگر بیچارهاي مرداري از بیچاره- اي دیگر گرفت و خورد نه مسئول خوردن مردار است بلکه مسئول تضییع حق غیر
37 روح - 146 آلوسی: یعنی اینها حرام هستند ولی خداوند در موقع اضطرار میبخشد. -قرآن- 1 «ٌ فَإِن رَبَّکَ غَفُورٌ رَحِیم » . است
البیان: در تأویلات نجمیّه گفته است: میته اشاره است بهوا و هوس- هاي دنیا، چنانچه بداود پیغمبر الهام شد: دنیا چون مرداري است
که سگها بر آن گرد آمده و هر کدام آنرا بطرف خود میکشند، پس اگر دوست داري مثل آنها سگ باشی خواستههاي دنیا را
بطرف خود بکش. حافظ گفته است: همائی چون تو عالی قدر و حرص استخوان حیف است || دریغا سایهي همّت که بر نااهل
افکندي و سنائی گفته است: اینکه جهان بر مثال مرداري است || دور او کرکسان هزار هزار او مر اینکه را همی زند مخلب||
اینکه مر او را همیزند منقار و دم مسفوح کنایه است از شهوات و لذّات که براي آنها دین را از دست میدهند و حقیقت آدمیت را
الخَمرُ وَ » میکشند و خونش را میریزند، و لحم خنزیر کنایه است از پلیدیها و اعمال شیطانی چنانکه در آیت جلو گفته شده است
کنایه است از آنچه موجب انحراف از حق بسوي غیر «ِ فِسقاً أُهِل لِغَیرِ اللّه » و «ِ المَیسِرُ وَ الَأنصاب وَ الَأزلام رِجس مِن عَمَل الشَّیطان
حَرَّمنا » 358 خلاف طریقت بود کاولیا || تمنّا کنند از خدا جز خدا - 322 -قرآن- 325 - حق بشود. سعدي گفته است: -قرآن- 240
30 إبن عبّاس و سعید بن جبیر و قتاده و مجاهد و سدّي - اختلاف است: -قرآن- 1 « ذي ظفر » 147 مجمع: در معنی « کُل ذِي ظُفُرٍ
گفتهاند هر حیوانی که پنجهي گشاده نداشته مثل شتر و دیگر چهار پایان و مرغابی و غاز، إبن زید گفته است مقصود شتر است و
بس نه دیگر حیوانات، جبّائی گفته است: همهي درندگان و سگها و [ صفحه 65 ] گربهها و هر حیوان که با پنجهي خود شکار
میکند، بلخی گفته است: یعنی مقصود پرندگان داراي چنگال و ناخن کج است و هر حیوان داراي سم.ّ فخر: اینکه معانی که براي
گفتهاند درست نیست، چونکه ظفر غیر از حافر است و سم و اگر معنی مفسّرین درست باشد باید همهي حیوانات « ذِي ظُفُرٍ » کلمات
یعنی « ذِي ظُفُرٍ » ذوات حافر و سمدار بر یهود حرام بوده باشد. با آنکه گاو و گوسفند حرام نبوده است مگر قسمتی از پیه آنها، پس
حیوانات چنگال و ناخندار و ذوات المخاطب و البراثن که اینها وسیلهي شکار آن حیوانها است، و باین معنی همهي انواع سگ و
گربه و درندهها مشمول اینکه حکم هستند و هم مرغان شکاري چون آنها هم مثل اینکه حیوانات داراي ناخن و چنگال وسیلهي
شکار هستند، و اینکه جملهي آیه میفهماند گوشت اینکه حیوانات که داراي ناخن و چنگال هستند فقطّ بر یهود حرام بوده است، نه
انحصار حکم را میفهماند، بعلاوه اگر حکم مختص بیهود نباشد- « عَلَی الَّذِینَ هادُوا » بر دیگران چونکه بموجب لغت قید بجملهي
اینکه جمله لغو و بیفایده خواهد بود، پس اینکه آیه بواسطهي اینکه قید میفهماند که گوشت اینکه حیوانات حلال است، و حدیثی
که از پیغمبر بر حرمت آنها نقل شده است، چون یک حدیث است و مخالف با قرآن پس میگوئیم نباید آنرا صحیح و از پیغمبر
بدانیم و با اینکه استدلال رأي امام مالک در اینکه مسئله تقویت میشود، و ما در جواب امام فخر میگوئیم: اوّل مفهوم وصف و
مفهوم قید حجّت نیست یعنی نمی- توانیم باین تخصیص حرمت بیهود استدلال کنیم که گوشت آنها بر عیر یهود حلال است، دوّم:
که مجعول اعراب بوده است، و اینکه جملهها « سائبه و وصیله و حام » آیه احکام گذشته و وظایف یهود را نقل میکند در برابر احکام
-312- 52 -قرآن- 299 - براي تعیین وظایف مسلمین نبوده است که از مفهوم آن استفادهي اینکه وظیفهي مسلمین بشود. -قرآن- 39
798 تورات: سفر لاویان باب یازدهم حیوانات حرام و نجس را در خطاب خدا بموسی و هارون بتفصیل نوشته است. - قرآن- 772
« أَوِ الحَوایا » . 32 [ صفحه 66 ] پشت حیوان است - 147 مجمع: مقصود گوشت سفیدي است که در -قرآن- 1 « إِلّا ما حَمَلَت ظُهُورُهُما »
147 مجمع: إبن عبّاس و سدي و سعید بن جبیر و مجاهد گفته- اند: یعنی پیه موجود اطراف مباعر و چرب رودهها، إبن زید گفته
است: مقصود پیه چسبیده برودهها است، چون حوایا بمعنی بنات اللّبن است، و جبّائی گفته است: حوایا یعنی آن رودهها که بر آنها
147 طبري: إبن جریج گفته است: یعنی چربی دنبه که باستخوان عصعص متّصل است، «ٍ أَو مَا اختَلَطَ بِعَظم » 16- پیه باشد،. -قرآن- 1
صفحه 41 از 223
28 تفسیر حسینی نوشته است: چون ذنب و پیه بناگوش و مغز - سدّي گفته است: یعنی هر چربی چسبیده باستخوان. -قرآن- 1
147 مجمع: در تفسیر علی بن ابراهیم است: چون پادشاهان و فرمانروایان بنی اسرائیل گوشت پرنده و « جَزَیناهُم بِبَغیِهِم » . استخوان
چربی و پیه دیگر حیوانات، را بفقرا نمیدادند و آنها را محروم میداشتند براي مجازات اینکه کارشان از خوردن اینکه چیزها محروم
شدند، و بعضی گفتهاند: چون یهود بر خود ستم میکردند و از گناه خوددار نبودند باین وظایف و سختیها مجازات شدند. -قرآن-
تا آخر 148 عموم مفسّرین نوشتهاند: یعنی اگر خداوند اینکه عربها را بسزاي تکذیب و بد رفتاريشان « ذُو رَحمَ ۀٍ واسِعَۀٍ » 26-1
23 سخن ما: 1- شاید مقصود از نقل - گرفتار نمیکند بواسطهي رحمت و مغفرت او است، ولی عاقبت گرفتار خواهند شد. -قرآن- 1
وظائف که در چندین قرن پیش بر یهود معیّن شده است، راهنمائی باشد براي مردم آن روز که اگر احکام و مقرّرات از جانب خدا
و مصلحت بشر باشد، بایستی از راه وحی و الهام و بوسیلهي پیغمبران باشد، چنانکه بر یهود چیزهائی حرام بوده ولی نه خود آنها
اختراع کرده بودند، بلکه بوسیلهي حضرت موسی بوده است آن هم مصلحتی داشته است که مجازات گناه و ریاضت در زندگی و
اصلاح نفس باشد. 2- مردار و خون با ساختمان معده و ظرافت طبع آدمی و لطافت روحی و [ صفحه 67 ] پاکیزگی معنوي او
سازگار نیست و همچنین خوك، و آنچه بآداب بتپرستان سر بریده شود با دین و خداپرستی ناسازگار است و بجاي گذاشتن آثار
تا « وَ إِن کَذَّبُوكَ » شرك است، پس باید مکرّر بمردم خشن نافهم بیابانی گوشزد شود تا بتدریج بفهمند و خودداري کنند، 3- آیت
آخر در دنبالهي بیان وظائف مردم امروز و نقل احکام گذشتگان، دستورات براي پیغمبر و هر کس عهدهدار تربیت و پیشوائی ملّتی
باشد که پس از تشریح مطلب و یادآوري و ابلاغ اوّل با نوید و وعدهي بخوشی باید مردم را امیدوار کرد، و در دنبالهي آن با تهدید
283 تفسیر صفی علیشاه: بر فقیران چونکه بگرفتند تنگ || آن سبب بر - و اعلام بخطر بزرگ و گرفتاري همیشگی. -قرآن- 262
قهر حق شد بیدرنگ چونکه درویش از غنی سوزد دلش || آتش اندازد بکشت و حاصلش اینکه بود آثار لطفش بر فقیر || تا
نباشی بر فقیران سختگیر پس نمایندار که تکذیب یهود || ز آنچه کردم بر تو وحی اندر حدود پس بایشان گو بود ربّ شما||
رحمتش واسع بکل ما سوي گر دهد مهلت شما را در عذاب || نیست در امهالش اهمال از عقاب
[