گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
[سوره الأنعام [ 6]: آیات 148 تا 150



سَیَقُول الَّذِینَ أَشرَکُوا لَو شاءَ اللّه ما أَشرَکنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمنا مِن شَیءٍ کَ ذلِکَ کَ ذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبلِهِم حَتّی ذاقُوا بَأسَنا قُل هَل
[ عِندَکُم مِن عِلم فَتُخرِجُوه لَنا إِن تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّن وَ إِن أَنتُم إِلاّ تَخرُصُونَ [ 148 ] قُل فَلِلّه الحُجَّۀُ البالِغَۀُ فَلَو شاءَ لَهَداکُم أَجمَعِینَ [ 149
قُل هَلُم شُهَداءَکُم الَّذِینَ یَشهَدُونَ أَن اللّهَ حَرَّمَ هذا فَإِن شَ هِدُوا فَلا تَشهَد مَعَهُم وَ لا تَتَّبِع أَهواءَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ الَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ
620 [ صفحه 68 ] معنی لغات: ذاقوا- از مصدر ذوق با ضم ذال بمعنی چشیدن، بأس- - بِالآخِرَةِ وَ هُم بِرَبِّهِم یَعدِلُونَ [ 150 ] -قرآن- 1
بمعنی شدّت و سختی، شجاعت، یخرصون- از مصدر خرص بفتح خاء و سکون را بمعنی دروغ گفتن، بحدس و گمان چیزي
گفتن، مقدار چیزیرا تعیین کردن. یعدلون- از مصدر عدل بفتح عین بمعنی راست کردن چوب و مانند آن، میان دو کس بمساوات
حکم کردن، مشرك بخدا شدن، از راه کج شدن، سوي چیزي برگشتن، انصاف دادن. ترجمه: 149 بهمین زودي مردم بتپرست با تو
گویند: اگر خدا خواست، و به سرنوشت بود نه ما و نه پدران ما انباز خدا نمیساختیم و چیزي ناروا نمیکردیم مردم پیش از ایشان
به اینکه گونه نیز سخن پیغمبران دروغ شمردند تا که ز سوي ما سختی چشیدند. اي محمّد بپاسخ بگو: آیا شما دانشی دارید تا براي
ما نمودار کنید! [البتّه که ندارید] و جز پیروي پندار نکنید و جز باندازهگیري و تخمین سخن نگوئید. و نیز بآنها بگو: 150 حجّت
بالغه [و استدلال رسا و سودمند] از سوي خدا است و اگر بخواهد و بسرنوشت کرده باشد همهي شما را براه راست برد و بگو: 151
[بشما که چیزها حرام کنید] گواهان خود بیارید که گواهی دهند خدا چنین چیزها حرام کرده و اگر آنها گواهی دهند تو بآنها
گواهی مده و پیروي خواسته- هاي آن کسان مکن که آیات ما دروغ شمردند و آن کسان که رستاخیز باور ندارند و هم لنگه و
صفحه 42 از 223
تا آخر جمله 149 طبري: یعنی چون مشرکین قریش در برابر آیات « سَیَقُول الَّذِینَ » : تاي پروردگار خود میسازند. سخن مفسّرین
گذشته محکوم بودند و دلیل نداشتند بر حرمت زراعت و انعام و احکام مجعول خود، بزودي دلیل دیگر میتراشند و میگویند: اگر
خدا میخواست ما موحد باشیم و اینکه چیزها را حرام ندانیم و ما و پدران ما بر اینکه عقیده و عمل نباشیم، میتوانست مانع ما بشود،
چون او قادر است که ما را مجبور بایمان کند و ترك بتپرستی و احکام مجعول، و یا توفیق دهد بما که بمیل خود یکتاپرست
38 [ صفحه 69 ] است مانع ما - باشیم و از اینکه حرامها و احکام مجعول دست برداریم، ولی چون همین روش پسند او -قرآن- 15
نشد، اینکه است که در جواب استدلال باطل آنها گفته شده است: گذشتگان هم گفتار پیغمبران را دروغ شمردند و بسزاي خود
گرفتار شدند، و اگر اینها از عمل خود دست بر ندارند بسرنوشت آنها گرفتار خواهند شد. فخر: نقل اینکه عقیده و سخن از عرب
کافر، همان عقیدهي جبري مذهبها است که در اینکه آیه مذمّت شده است و تقبیح، پس بموجب اینکه آیه باید اینکه مذهب باطل
149 فخر: بعضی قاریها با تخفیف ذال خواندهاند و « کَ ذلِکَ کَذَّبَ » .« و در آخر بعقیده خود آیه را معنی میکند » ، و ناپسند باشد
معنی چنین است که آن گذشتگان اعراب هم دروغ میگفتند مثل اینها که طرف گفتگوي تو هستند و چنین بدعتها را بخدا نسبت
با تشدید خواندهاند و معنی چنین میشود، همین طور که اینکه اعرابها ببهانهگیري و نسبت بدعت بخداوند « کَذَّبَ » میدهند، و بعضی
تو را تکذیب میکنند و سخنت را دروغ میشمارند، مردمان گذشته- هم بهمین ادّعاهاي باطل گفتار پیغمبران و گذشتگان را تکذیب
150 فخر: در برابر ادّعاي کافران که اگر خدا نمیخواست اینکه عقیده « فَلِلّه الحُجَّۀُ البالِغَۀُ » 231- 20 -قرآن- 221 - میکردند. -قرآن- 1
و عمل ما را ممکن نبود چنین احکام داشته باشیم و بت بپرستیم، جواب: دو دلیل قوي هست که حجّت بالغه اشاره بآنها است: -
1- چون عقل و چشم و گوش و وسائل داده شده است و خود میتوانستید براه دیگر بروید، پس ناچار بآن نبودید و 33- قرآن- 1
بمیل خود انجام دادهاید، 2- ادّعاي آنها باین صورت تقریر میشود: اگر ما غیر اینکه روش داشته باشیم بر خلاف ارادهي خدا است و
موجب عجز خداوند است در برابر خواستههاي ما، در جواب گفته شده- است: خدا میتواند همه را براه راست ببرد ولی آن راه
تکلیف و علم و فرستادن پیغمبران و اعمال اختیاري نیست، بلکه مختص موجودات بیاراده و بیعلم است که همیشه بیک وضع و
« فَلَو شاءَ لَهَداکُم أَجمَعِینَ » 629- قرآن- 606 - .« فَلَو شاءَ لَهَداکُم » شرط محدود و موجود و معدوم میشوند، و اینکه است معنی جملهي
36 [ صفحه 70 ] اختیار است و در اینکه آیه بمعنی اجبار، چون آن مشیّت را - در آیت جلو بمعنی -قرآن- 1 « لو شاء » : 150 مجمع
کافران نفی کردند و خدا آنها را تکذیب کرد، و در اینکه جمله خود آنرا نفی کرد، پس نتیجه چنین میشود که آنها گفتند: خداوند
باختیار ما گذاشت و نخواست که مؤمن باشیم، در اینکه آیه اینکه عقیده تکذیب شده یعنی میخواهد شما مؤمن باشید و شما را
مختار کرده و در اینکه جمله گفته شده است: اگر میخواست شما را مجبور بایمان میکرد، لیکن نخواسته و مجبور نکرده و مختار
گذارده است. تأویلات کاشانی: یعنی چون شما گفتید: خدا میخواسته که ما مشرك شدیم البتّه راست گفتید، ولی همانطور هم
قبول کنید که خدا میخواهد شما مؤمن- باشید، پس از کجا ترجیح دادید و دانستید که کفر شما بارادهي خدا است و پی ایمان
نرفتید تا آن هم بارادهي خدا باشد، و در اینکه تعبیر تحریک است براي آنها که لایق باشند و از آن عقیدهي باطل برگردند و مؤمن
151 مجمع: یعنی تو و مسلمانان معتقد نشوید بآنچه از هوي و هوس دین و عقیده شده است، چون از « وَ لا تَتَّبِع أَهواءَ الَّذِینَ » . شوند
37 مذهبی بهويپرستی پیدا شود: 1- چون انسان دلباختهي کسی شود مذهب او را هم تقلید - چند جهت ممکن است. -قرآن- 1
- میکند، 2- بواسطهي تولید شک و شبهه در فکر کسی با اینکه با عقل خود نمیپسندد بگمان آنرا درست میکند و معتقد میشود، 3
بواسطهي تصوّر دشواري حق را رها میکند و باطلی که حق و آسان فرض کرده است معتقد می- شود، 4- چون از قدیم معتقد و
مأنوس بوده است ترك آن دشوار است و آنرا عقیدهي خود قرار میدهد. سخن ما: 1- ممکن است کسی از نادانی یا غرور یا براي
اغفال خود و دیگران بگوید: فکر و کار من چه بد چه خوب بارادهي خدا است، اگر صلاح می بود نمیکردم، آیت اوّل براي تربیت
اینکه دسته مردم است و جلوگیري از اینگونه فکر که بچه دلیل خواستههاي خود را با مصلحت عمومی آفرینش میسنجید و حکم
صفحه 43 از 223
میکنید! اینکه قضاوتها بحدس و دلخواه است که علاوه بر آنکه شاهد و [ صفحه 71 ] دلیل بر درستی آن نیست تجربه خلاف آنرا
مفسّرین « ذاقُوا بَأسَنا » ثابت کرده است چون گذشتگان چنین افکاري داشتند و نتیجهي بد آنرا چشیدند، و اگر چه در معنی جملهي
چیزي ننوشتهاند ولی شاید آن روز که اینکه آیه براي مردم خوانده شده است افکار متوجّه بسوابقی بوده است و از عواقب سوء
بدکاریها خبردار بودهاند، و اگر هم سابقه نبوده است خود همین جمله میفهماند: که فکر و کار نسنجیده که بحدس و گمان در آن
مصلحت فرض شود، نتیجهاش سختی کشیدن است، چنانکه امروز هم مشاهده میکنیم مردم خودسر که فکر کج خود را بر عقول
تا آخر شاید اشاره باشد باین راه اصلاح « فَلِلّه الحُجَّۀُ » دیگران ترجیح میدهند، و پیوسته به راه کج خود میروند، 2- از آیت دوم
فکر که البتّه قدرت خداوند و حوادث جهان بیپایان است و نامحدود، ولی وظیفهي عقل و وجدان و پذیرش فرمان مربیان ارتباطی
ندارد بآنچه در آینده خواه و نخواه پیدا میشود، و ممکن است خداوند در آینده هزاران حوادث و تغییرات ایجاد بکند ولی چه دلیل
ببعد اشاره بدنبالهي همین احتمال ما « فَإِن شَ هِدُوا » و شاهد دارید بر اینکه همین خواهد شد که شما فهمیدهاید و شاید از جملهي
باشد که در برابر اینکه سلیقههاي کج و نادانیها باید رو گردان شد و آنها را بحال خود گذارد که براه کفر میروند، صفی بتفسیر
1115 فاش کن امري که عیب آلوده است || و - 699 -قرآن- 1098 - 175 -قرآن- 678 - خود در اینکه آیه گفته است: -قرآن- 159
آن سخنهاشان که بس بیهوده است حکم اینکه عام است بر کل أنام || یعنی اي خلق جهان از خاص و عام بر کسی نارید هرگز
اعتقاد || کز هواي خود بود، هیچش بیاد بس بود کادم هواي نفس خویش || مذهب خود سازد و هم دین و کیش کرده او عادت
بچیزي ز اختیار || ترك آن باشد بس او را ناگوار
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 151 تا 153
قُل تَعالَوا أَتل ما حَرَّمَ رَبُّکُم عَلَیکُم أَلاّ تُشرِکُوا بِه شَیئاً وَ بِالوالِدَین إِحساناً وَ لا تَقتُلُوا أَولادَکُم مِن إِملاق نَحن نَرزُقُکُم وَ إِیّاهُم وَ لا
تَقرَبُوا الفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنها وَ ما بَطَنَ وَ لا تَقتُلُوا النَّفسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّه إِلاّ بِالحَق ذلِکُم وَصّاکُم بِه لَعَلَّکُم تَعقِلُونَ [ 151 ] وَ لا تَقرَبُوا مالَ
الیَتِیم إِلاّ بِالَّتِی هِیَ أَحسَن حَتّی یَبلُغَ أَشُدَّه وَ أَوفُوا الکَیلَ وَ المِیزانَ بِالقِسطِ لا نُکَلِّف نَفساً إِلاّ وُسعَها وَ إِذا قُلتُم فَاعدِلُوا وَ لَو کانَ ذا
قُربی وَ بِعَهدِ اللّه أَوفُوا ذلِکُم وَصّاکُم بِه لَعَلَّکُم تَذَکَّرُونَ [ 152 ] وَ أَن هذا صِ راطِی مُستَقِیماً فَاتَّبِعُوه وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُم عَن
836 [ صفحه 72 ] معنی لغات: تعالوا- اسم است بمعنی فعل یعنی بیائید، اتل- - سَبِیلِه ذلِکُم وَصّ اکُم بِه لَعَلَّکُم تَتَّقُونَ [ 153 ] -قرآن- 1
از مصدر تلاوه بفتح تاء بمعنی خواندن. املاق- خرج کردن تا فقیر شدن، لباس شستن، فواحش- جمع فاحش، بمعنی زشت، بدخو،
زیاد بخیل، هر چیز از اندازه بدر، و جمع فاحشه، بمعنی عمل خلاف عفت و گناه بسیار زشت، اشدّ- با فتح و ضم همزه بمعنی کمال
ادراك و بلوغ شخص که میان هجده تا سی سال باشد، و مفرد ندارد و بصورت جمع است، القسط- عدل، بخش، مقدار، میزان،
عهد شناختن، نگاهداري و وارسی کردن، وفا، امان و آسودگی، عهدهداري، بر ذمّه گرفتن، دوستی، وصیّت و سفارش، پیمان،
سوگند، فرمان و نوشته و ابلاغ براي حکومت کسی. ترجمه: [پس بآنها که حلال و حرام درست میکنند] بگو: 152 بیائید تا
برايتان بخوانم آنچه پروردگارتان بر شما حرام کرده است که انبازي براي او نپندارید و بپدر و مادر نیکی کنید و فرزندان خود زنا
داري نکشید که ما و شما آنها را روزي میدهیم و نزدیک زشتیها نشوید چه نهان چه آشکار او نکشید آن جان که خدا گرامی
داشته مگر بدرستی و سزاواري، اینها است که خدا بشما سفارش کرده تا شاید بیندیشید [و راه خود بیابید]، 153 و بمال یتیم نزدیک
نشوید مگر بآنگونه که نکو باشد [و نگهداري شود] تا او ببرومندي خود رسد، و ترازو پیمانه پر دهید [ صفحه 73 ] بدرستکاري [که
کم و ناپسند نباشد] ما بکس کاري نفرمائیم مگر بگنج توان او و اگر سخنی گفتید بدرستی و داد سخن کنید گر چه بزیان
خویشاوندتان باشد و پیمان خداوند را انجام دهید که اینها است خدا بشما سفارش کرده تا امیدوار باشید که بیاد خود بدارید [و
کار بندید] 154 همین است راه راست من پس شما بآن راه روید و راههاي چند پیش نگیرید که شما را از راه حق ز هم جدا کند.
صفحه 44 از 223
تا « أَتل ما حَرَّمَ رَبُّکُم عَلَیکُم أَلّا تُشرِکُوا » : اینها است که خدا شما را بآن سفارش کرد تا امیدوار برستگاري خود باشید. سخن مفسّرین
یا نصب « هو » یا رفع است بتقدیر « أَلّا تُشرِکُوا » موصوله و محل « ما » مجزومست بجواب امر و «ُ أَتل » : 152 ابو الفتوح « نَرزُقُکُم وَ إِیّاهُم »
وجه سیّم آن است که او را محلّی « تعالوا اتل علیکم نفی الشّرك » بود، و التّقدیر « اتل » و روا بود که عامل در او « اوصی » است بتقدیر
و در او وجهی دگر گفتهاند، چهارم، و آن آن « اي لا تشرکوا به شیئا » باشد، و تقدیر آن بود که « اي» بمعنی « ان » نباشد از اعراب و
و باقر علیه السلام گفت، کمینه « حرّم ربّکم علیکم الشّرك » زیاده بود، و تقدیر آن بود که « لا» باشد، و « حرم » است که عامل در او
191 تأویلات کاشانی: براي نشان دادن - 129 -قرآن- 174 - 103 -قرآن- 121 - 71 -قرآن- 77 - شرك عبادت به ریا باشد. -قرآن- 15
اخلاق رذیله آغاز شده است بجلو- گیري از رذیلهي قوّهي ناطقه و ادراك انسان که شرك باشد زیرا شرك و انحراف از حقّ
نتیجهي خطاي قوّهي عاقله و ناطقهي انسان است در بکار بردن فکر و استدلال براي پیدا کردن راه حق و اینکه خود اصل رذائل
است، و در دنبالهي اینکه جلو- گیري امر شده باحسان والدین، زیرا حق شناسی و قدر دانی از آنها نتیجهي خدا شناسی است، چون
آن دو واسطهي فیض حق هستند و آخرین وسیلهي پیدایش و تربیت آدمی هستند و مظهر صفت پیدایش دادن و پرورش نمودن
هستند که از صفات مختصّه حق است، پس جهل بحق آنها و ضایع کردن آن نشانهي جهل و شرك است و انحراف از حق.ّ و پس
از اینکه دستور، جلوگیري شده است از رذیله فرزند کشتن از ترس فقر، چون اینکه عمل اثر کوري دل است از حق،ّ چون روزي
وابستهي بقدرت ازلی است براي هر کس بهرهاي معیّن، و چنین کس از سرّ القدر [ صفحه 74 ] بیخبر است که روزي در برابر
زندگی است و تا مرگ نرسد روزي بریده نشود و با اینکه دستورها اوّل جلوگیري از خطاي در معرفت حق شده است، و در مرتبهي
دوّم منع از خطاي در شناسائی صفات حق است و در آخر نهی از خطاي در ایمان بافعال حق است. روح البیان: کشتن فرزند ترك
حافظ « وَ ما مِن دَابَّۀٍ فِی الَأرض إِلّا عَلَی اللّه رِزقُها » : توکّل است در کار روزي که مستلزم تکذیب خداوند است، چون در قرآن است
180 از آستان پیر مغان سر چرا کشم || دولت در اینکه سرا و گشایش در اینکه در است ما آبروي فقر و - گفته است: -قرآن- 116
152 طبري: سدّي گفته است: « وَ لا تَقرَبُوا الفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنها وَ ما بَطَنَ » قناعت نمیبریم || با پادشه بگوي که روزي مقدّر است
آن که در نهان چنین کاري می- کند، ضحّاك گفته است: مردم « ما بَطَنَ » یعنی بنگاه بزهکاري علنی، و « ما ظَهَرَ » 60- -قرآن- 1
پیش از اسلام بزهکاري بسرّ و نهانی را حرام نمی- دانستند، اینکه جمله براي جلوگیري از آن عقیده است که هر دو ناروا است. -
عمل « ما بَطَنَ » ازدواج با دو خواهر و زن پدر پس از مرگ او است، و « ما ظَهَرَ » : 57 مجاهد گفته است - 12 -قرآن- 45 - قرآن- 1
-30- بزهکاري است. -قرآن- 19 « ما بَطَنَ » شراب نوشیدن است، و « ما ظَهَرَ » : جنسی با بیگانه است، و از ضحّاك نقل شده است
215 مجمع البیان: از امام باقر علیه السلام روایت شده است: اوّل بزهکاري است و - 179 -قرآن- 203 - 104 -قرآن- 168 - قرآن- 92
دوّم دوستی و رفاقت با زن بیگانه، و بعضی گفتهاند: اوّل عمل بدي است که با اعضاي ظاهري بدن انجام میشود، و دوّم آن است
152 مجمع: آنکه خداي حرام «ِّ النَّفسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّه إِلّا بِالحَق » . که بدل میاندیشند مانند رذائل قلبی که کینه و حسد و غیر آن باشد
55 [ صفحه 75 ] بحق،ّ در - کرده است کشتن مؤمن است و کافري که با دولت اسلام معاهده و پیمان دارد، و کشتن -قرآن- 1
مجازات قاتل و بزهکار و مرتدّ است. تفسیر نفحۀ الرّحمن نهاوندي: از پیغمبر روایت شده است: کشتن مسلمان جایز نیست مگر
153 مجمع: مگر بروش «ُ إِلّا بِالَّتِی هِیَ أَحسَن » .ّ بیکی از سه جهت: 1- زناي محصنه، 2- کفر پس از ایمان، 3- کشتن کسی بناحق
نیکو و خلق خوش و در معنی آن چند قول است: اوّل- مجاهد و ضحّاك گفتهاند: یعنی جایز است تصرّف در مال یتیم براي
تجارت و افزایش آن، دوّم- إبن زید و جبّائی گفتهاند: یعنی جایز است تصرّف در مال یتیم بر قیّم او فقطّ براي خوردن باندازهي
34- مرسوم ولی براي لباس و غیر آن روا نیست، سوّم- یعنی جواز تصرّف براي حفظ مال یتیم است تا هنگام رشد او. -قرآن- 1
وقت حلم و بلوغ و کمال عقل باشد که « اشدّ » !!!: 153 ابو الفتوح نوشته است: شعبی و یحیی بن یعمر گفتند «ُ حَتّی یَبلُغَ أَشُدَّه »
29 مجمع: ابو حنیفه گفته - حسنات و سیّئات بر او نویسند، کلبی گفت: از هجده سال تا سی سال، سدّي گفت: سی سال. -قرآن- 1
صفحه 45 از 223
است: چون یتیم بیست و پنج ساله شد مال را بخودش بدهند و پیش از اینکه عمر اگر از او آثار رشد دیده نشود نباید در تصرّف
مال آزادش بگذارند، و بعضی گفتهاند: اندازهي معیّن ندارد و هر وقت بالغ شد و عقلش کامل و نمونهي رشد در او مشاهده شد
153 تأویلات کاشانی: یعنی مواظب باشید و در هر چیز عدالت را میان خود و مردم را « وَ أَوفُوا الکَیلَ » . باید مالش را بخودش بدهند
153 طبري: چون معلوم است که کسی راضی نیست در معاملات خود زیادتر « لا نُکَلِّف نَفساً إِلّا وُسعَها » 22- حفظ کنید. -قرآن- 1
بدهد و یا کمتر بگیرد و اینکه عمل بر مردم دشوار است، از اینکه جهت دستور داده شده است که حق اشخاص را باندازهي خودش
37 کسی بیش از توانائیش مکلّف - بدهند نه زیاد و هم حق خود را بگیرند نه کمتر، اینکه است که گفته شده است: -قرآن- 1
نیست. [ صفحه 76 ] مجمع: چون در پیمانه و سنگ کالا کمتر مقدار و اندازه را نمیتوانند بسنجند، و موجب حرج است و کاري
دشوار، باین جمله اعلام شده است که فقطّ مواظبت از کم فروشی کافی است. تفسیر حسینی نوشته است: در ینابیع آوردهاند که بعد
از نزول اینکه آیت صحابه گفتند: یا رسول اللّه ما قادر نیستیم در آن که در وزن زبانهي ترازوي با دو- پلّه چنان برابر باشد که بیک
153 مجمع: یعنی عدالت کنید اگر چه بر « وَ إِذا قُلتُم فَاعدِلُوا وَ لَو کانَ ذا قُربی » . موي میل نکند، حق سبحانه اینکه آیت فرستاد
خویشاوند باشد. چون اگر انسان عادت کرد که در گفتار خود بعدالت باشد اینکه عادت او را وادار میکند که در کار خود هم
و امر بعدالت در « إِذا قُلتُم » عادل باشد، و بزرگترین وسیلهي عدالت در عمل عدالت در سخن است، از اینکه جهت گفته شده است
قول شده است نه در فعل. و بعضی گفتهاند: معنی جمله اینکه است: اگر حکم کردید یا شهادت دادید، در حکم و شهادت خود
بعدالت باشید، و اینکه جمله از دستورهاي بسیار بلیغ است که با اختصار شامل عموم اقرارها است و وصیّت و شهادت و فتوي و
367 تفسیر تنویر المقباس: یعنی چون سخنی گفتید راست - 52 -قرآن- 353 - حکم و مذهب و امر بمعروف و نهی از منکر. -قرآن- 1
بگوئید. فخر: قاضی گفته است: اینکه دستور شامل همهي گفتنیها است پس آنچه براي دعوت بدین گفته میشود باید مختصر و
مفید و مستدل بیحشو و زواید باشد با کلمات مأنوس و نزدیک بفهم عموم، و نیز دستور امر بمعروف و نهی از منکر را معیّن کرده
است که باید سخنی عادلانه باشد که پر گفتن و آزار مردم در آن نباشد، و ایجاد وحشت در دلها نکند، و از اندازهي لازم کم
نباشد که مقصود فهمیده نشود و نیز حکایت و سرگذشت که مردم نقل میکنند بموجب اینکه جمله باید کم و زیاد از اصل مطلب
153 طبري: یعنی بوصیّت خدا رفتار « وَ بِعَهدِ اللّه أَوفُوا » . نشود، و هم چنین پیغامی که از کسی میبرند بیکم و زیاد باید ابلاغ شود
- 29 [ صفحه 77 ] دستورهاي قرآن و گفتههاي پیغمبر عمل کنید. مجمع: کلمهي عهد را دو معنی کردهاند: 1 - کنید و به- -قرآن- 1
کلیهي دستورهاي دین عهد خداوند است، چون فرمان داده است، و راهنمائی کرده است، 2- مقصود نذر و عهد مردم است در
کارهاي مشروع. روح البیان: حقیقت عهد آن است که جز خدا نبیند و بغیر او دل نبندد و دیگري را نپرستد. وفاي عهد نکو باشد ار
بیاموزي || و گر نه هر که تو بینی ستمگري داند از دم صبح ازل تا آخر شام ابد || دوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق بود
تأویلات کاشانی: یعنی وفا کنید بدستور یکتا پرستی و فرمانبري و هر آنچه میانهي شما و خداوند مقرّر است بموجب عهد سابق و
دوستی و عهدهداري قدیمی که بوسیلهي پیمان و قرار دادي که از پس آن عهد قدیمی بواسطهي تولّد در عالم ماده و عقل و
153 تأویلات: در همهي کتابهاي آسمانی بزبان همهي پیغمبران. روح البیان: یعنی دستور « ذلِکُم وَصّاکُم » . تکلیف مقرّر شده است
با تخفیف ذال « تَذَکَّرُونَ » 153 مجمع البیان: قاریهاي کوفه « وَ أَن هذا صِراطِی » « لَعَلَّکُم تَذَکَّرُونَ » 20- مؤکّد و ناگزیر است. -قرآن- 1
با کسر همزه و دیگران با فتح همزه خواندهاند، و همهي « ان » خواندهاند، و دیگران با تشدید، و نیز غیر عاصم دیگر قاریهاي کوفه
با فتح یا قرائت کرده « صراطی » قاري- ها نون را تشدید دادهاند بجز إبن عامر و یعقوب که با تخفیف نون خواندهاند و إبن عامر
است، و نیز إبن عامر و إبن کثیر اینکه کلمه را با سین هم قرائت کردهاند، و حمزه طوري تلفّظ میکرده است که میانهي صاد و زاي
بوده است، و إبن عبّاس گفته است معنی جمله اینکه است: بهتر دینها اینکه دین آراسته و پیراستهي من است، و بعضی گفتهاند:
53 -قرآن- - 28 -قرآن- 29 - یعنی آنچه در اینکه آیات دستور داده شده است راه مستقیم بثواب و خوشیهاي بهشت است. -قرآن- 1
صفحه 46 از 223
50 [ صفحه 78 ] مصحف عبد اللّه - و در -قرآن- 36 « ان » بدون « هذا صِ راطِی » 103-88 کشّ اف زمخشري: اعمش خوانده است
تا آخر آیه 154 مجمع: مجاهد گفته « وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ » . بوده است « صراط ربّک » و در مصحف ابی بن کعب « صراط ربّکم » مسعود
است: یعنی راههاي کفر و بدعت و شبهات، إبن عبّاس گفته است: یعنی دین یهودي و مسیحی و مجوسی و بتپرستی، و هم إبن
عبّاس گفته است: اینکه چند آیه از آیات محکمات است و معلوم که در همهي کتابهاي آسمانی بوده است و همهي افراد بشر
31 تأویلات: إبن مسعود از پیغمبر ص روایت کرده است که آن حضرت خطّی کشید و - محکوم باین احکام بودهاند. -قرآن- 1
فرمود: اینکه راه رشد و صلاح است، و چند خطّ از چپ و راست کشید و فرمود: اینها راههائی است که بر هر کدام شیطان بطرف
خود دعوت میکند. روح البیان: اینکه آیه میفهماند که راه پیغمبر همان راه خداوند است: خلاف پیمبر کسی ره گزید || که هرگز
بمنزل نخواهد رسید محال است سعدي که راه صفا || توان رفت جز در پی مصطفی تفسیر حسینی: محقّقان بر آنند که صراط
متعیّن نگردد الا میان بدایتی و نهایتی و عارف داند که بدایت همه از کی است و نهایت همه بکی است، و حضرت شیخ صدر
و آن .« أَلا إِنَّه بِکُل شَیءٍ مُحِیطٌ » الدّین قوینوي قدّس سرّه در اعجاز البیان فرمودهاند که احاطه حق بهمهي اشیاء ثابت است و
احاطهي حق یا وجودي است یا علمی باختلاف افعال و اقوال منتهاي هر صراطی و غایت هر سالک خواهد بود، چنانچه فرموده
575 هر جا قدمی - 316 -قرآن- 465 - قرآن- 277 - :« صِ راطِ اللّه الَّذِي لَه ما فِی السَّماوات وَ ما فِی الَأرض أَلا إِلَی اللّه تَصِ یرُ الأُمُورُ »
زدیم در کوي تو بود || هر گوشه که رفتیم هیاهوي تو بود گفتیم مگر سوي دگر راهی هست || هر راه که دیدیم همه سوي تو
154 تأویلات کاشانی: یعنی امید است که بپرهیزید از راههاي متفرّق بوسیلهي خود داري و دوري از خواستههاي « لَعَلَّکُم تَتَّقُونَ » بود
26 [ صفحه 79 ] هوا پرستی و خدا را نگهبان خود قرار دهید در احتراز از رذائل و دنبالگیري و - نفسانی و مقتضیات -قرآن- 1
155 فی ظلال: چون اینکه راه مستقیم حق را همه پیغمبران براي همه بشر آوردهاند نام « ثُم آتَینا مُوسَی الکِتابَ » . مواظبت بر فضائل
موسی و تورات بمیان آمده است که اینکه قرآن هم پیوست بآن شده است تا مصالح معاش بشر تکمیل شود و کلمهي [ثم]ّ براي
تأخیر در زمان نیست بلکه براي وابستگی کردن مطلبی است بمطلبی یعنی پس از شنیدن اینکه سخنان ببینید که در کتاب موسی نیز
34 سخن ما: میشنویم: بعضی جوانها که با مدرسه و کتاب سر و کار دارند می- گویند: امروز دوران - همین مطالب است. -قرآن- 1
علم و کوشش و تسلّط بر مشکلات زندگی است، قرآن و مطالب کتب منشعب از آن را بایستی در موزهها بگذاریم تا بماند و
بدانند که ما در یک روزگاري اینطور فکر و کار داشتهایم و چنین مطالب را میآموختهایم. اینک براي جواب و روشن شدن مطلب و
جلوگیري از اینجور اشتباهها میگوئیم: البتّه مطلب اوّل بسیار درست است و نه امروز بلکه همیشه زندگی میدان کوشش است و کار،
نه براي نشستن و سخنان بیهوده بافتن، مطلب دوّم هم در یک قسمتی صحیح است که قابل بحث و گفتگو نیست و آن مباحث
زیادي و یاوه سرائیهاي مردمان گذشته است در تفسیر و حدیث و کلام و تعیین تکلیف براي خداوند و اظهار نظر در پیدایش انسان
و سرنوشت آیندهي او و مباحث اشعري و معتزلی و قدري و نقل احادیث عجیب و غریب در تعیین قطر و عدد آسمانها و موجودات
آن و زمین و مواد ترکیبی آنها و آثار ستارگان و نیز معجزات مشایخ و کرامات ارباب خانقاه و هزاران مطالب پوچ و لا یعقل دیگر
که بر حجم کتابها افزوده است با اینکه نویسندگان آنها بیشک مردمانی دانا و بینا بودهاند مثل غزالی و امام فخر و دیگران که هنوز
هم بوجود آنان افتخار داریم و بیشتر آثارشان سرمایه علمی ما هست و دیگران هم بواسطهي آنها بسرزمین ما بچشم احترام مینگرند،
که البتّه اینکه دسته مطالب بطور کلّی باید در گوشهاي سپرده شود، چنانکه ما هم در اینکه تفسیر خود از نقل [ صفحه 80 ] آنها
خودداري کردهایم مگر چند مورد براي نمونه، لیکن قسمت مهّم و مورد گفتگوي ما قرآن است و گفتهي پیغمبر که باید بفهمیم آیا
لازم است اینکه دو را هم بگوشهاي بسپاریم چون کهنه است و براي زندگی ارزش ندارد یا لازم است حفظ و بحث و علم و عمل
بآن! از براي جواب درست باین پرسش باید چند مطلب گفته شود: اوّل- باید بیندیشیم که چه چیزها کهنه میشود و ارزش خود را
از دست میدهد و چه چیز ها همیشه لازم است و با ارزش، دوّم- باید فکر کنیم و بدانیم که دین و گفتهي پیغمبر تا چه اندازه ارزش
صفحه 47 از 223
دارد و چه وقت کهنه میشود! سوّم- لازم است پیغمبر را شخصی بشناسیم که بوسیلهي مخصوص یعنی وحی و الهام میفهمد، حقیقت
روح و روان آدمی چه چیز است و چه جور مخلوقی است و از آغاز پیدایش تا ابد و براي همیشه چه احتیاجاتی دارد، و باید چه
بکند و چه نکند تا در مدّت عمر و زندگی خوش و آسوده باشد و هم خود را آماده کند که از پس اینکه دوران هم بسوي آسایش
و خوشی همیشگی رهسپار شود، از اینکه جهت آنچه پیغمبر میگوید غیر گفتههاي رهبران سیاسی و سلاطین و قانونگذاران و
فلاسفه است، و گر نه آنها که ادّعاي پیغمبري کردهاند باید مردمی دروغگو و مزور و جاه طلب باشند که سالیان دراز ملیونها بشر را
براي حفظ مقام خود اغفال کردهاند و آنها را که مردم را براي وصول بمقام قتل عام میکردند و شهر ها را خراب کردند از مدّعیان
پیغمبري بهتر بودهاند، چون در کار خود تزویر نداشتهاند و ادّعاي ملک و حکومت میکردند و مخالف را نابود مینمودند، چهارم-
پس از آن که پیغمبر را شناختیم باید بدانیم که گفتهها و دستورهاي او از احتیاجات اصلی بشر است که قابل کهنگی نیست و با
انسان میتواند قوانین بشري را تغییر دهد زیرا ممکن » :[ گذشت زمان عوض نمیشود، بقول منتسکیو [روح القوانین چاپ دوّم ص 642
است یک قانون در یک موقع خوب و در موقع دیگر خوب نباشد ولی مؤسّسات مذهبی همواره بهترین قوانین را در نظر میگیرند و
اینکه است سخن آن مرد دانشمند ولی بایستی بگوئیم جهت اینکه بهتر از « چون نمیتوان بهتر از آن پیدا کرد لذا غیر قابل تغییر است
قوانین مذهبی نیست، آن است که آن قوانین [ صفحه 81 ] از آنجا پیدا شده است که انسان پیدا شده است، پس مانند دیگر
احتیاجات بشر که برایش فراهم شده است قوانین مذهب هم بوسیلهي پیغمبر معیّن شده است و همان طور که مغز و اعصاب او براي
بقا و حیاتش لازم است و بهترین وسیله ایستکه باو داده شده است پیغمبر و قوانین او هم براي بقا و حیات موقت و همیشگی انسان
لازم است و بهترین وسیله است که باو عنایت شده است، پنجم- لازم است بآن چیزها که در قرآن و گفتار پیغمبر ص است توجّه
شود که تا تصدیق شود که انسان فقطّ با اینکه مقررّات میتواند زنده بماند و با دیگران زندگی کند، و گر نه بایستی مانند دد و
وحش در غار و جنگل زندگی کند، ششم- براي روشنی اینکه مطلب یکایک آنچه در اینکه سه آیه گفته شده است رسیدگی
جلوگیري است از یک غفلت و خطاي انسان در یک مطلب وجدانی خود که موجودات معبود شما « أَلّا تُشرِکُوا » میکنیم 1- جملهي
و آفرینندهي شما نیستند، پس مشرك و بتپرست نباشید، و هیچ موجودي را واسطهي میان خود و خالق و یا در برابر او قرار ندهید، و
باید انصاف داد اینکه دستور که متجاوز از سیزده قرن بر آن گذشته است هر عاقلی آنرا تصدیق میکند و بر عقیده و فکر آن مردم
وادار میکند انسانرا بابقاء و رعایت عاطفهي عمومی بشر و نیکی با پدر و مادر که تا اندازهاي در «ِ وَ بِالوالِدَین » میخندد، 2- جمله
اگر چه به- نظر میرسد که « لا تَقتُلُوا أَولادَکُم » حیوانات هم یافت میشود و انسان هرگز نمیتواند و نباید آنرا منظور ندارد، 3- جملهي
براي امروز بینتیجه است، چون کسی فرزند خود را از ترس فقر نمیکشد، ولی آیا نمیشود بگوئیم: اینکه دستوري است براي
همیشه و بهمهي بشر که فرزند خود را نکشند از ترس فقر و فرزند کشتن امروز بمقتضاي زمان نه نابودي روح و جان بلکه بنابودي
و بیکارگی روح و روان است، و مقصود از: فرزند خود را نکشید- شاید اینکه باشد که بیکار و مهمل رها نکنید، بلکه در تربیت
آن بکوشید و ترس ناداري جلوگیر شما نشود از خرج تربیت و تحصیل او که فکر کنید پول نداریم زندگی او را تأمین کنیم و او
پی علم برود، و باین جهت بچههاي خود را از کودکی بکسب و کار- هاي دشوار وادار کنید، و باستادهاي حلبیساز و نجّ ار و
1049 [ صفحه 82 ] آن بسپارید که خود آنها از بچهي - 828 -قرآن- 1023 - 401 -قرآن- 809 - کفشدوز و قالیباف و غیر -قرآن- 384
شما نه در تربیت جلو هستند و نه در عقل و نه در هنر بمعنی اصلی خود، و بچهي خود را باین وسیله بمرگ تدریجی میسپارید تا در
آزار سوء رفتار استاد نادان و مشقّت کاري که کودك ناتوان هنوز عضلاتش آمادهي آن کار نیست سلامتی او را نابود کنید و از
کودکی قابلیّت نموّش را از او سلب نمائید، و با اخلاق ناپسند و روش و رفتار و گفتار آن استادها خوي بگیرد و پس از چندي
موجودي شود ضعیف و بدخوي و نادان که نه براي خود میتواند ارزش و زندگی خوب داشته باشد نه براي اجتماع، اینکه هم یک
- دستور قرآن براي همیشهي بشر که خانوادهها بایستی از آن روز که بچهدار میشوند، اینرا در نظر بگیرند و بدان عمل کنند. 4
صفحه 48 از 223
دستوري است براي آسایش فردي و اجتماعی و مادي و معنوي انسان که امروز بنام قانون منافی عفّت « لا تَقرَبُوا الفَواحِشَ » جملهي
در مقرّرات دولتها و قوانین معیّن شده است و تا وقتی که انسان با غریزههاي مختلف و امیال گوناگون زنده است موظّف است باین
لا» دستور عمل کند، و آنگاه کهنه میشود که نسل انسان تبدیل بگازهاي مختلف یا بصورت جن و ملک تبدیل شود، 5- جملههاي
تا آخر اصل و ریشهي قوانین همهي ملل است که بنام جنایت و آدمکشی، جرم و سوء استفاده از ضعف یتیم، و کمفروشی « تَقتُلُوا
قانون تدوین کردهاند و مرتکبین اینکه اعمال مجازات- میشوند، و هر وقت انسان خشم و خواسته نداشت باین قوانین احتیاج نخواهد
اشاره است بآن مطلب که در معرّفی پیغمبر ص نوشتیم که « لا نُکَلِّف نَفساً » داشت و اینکه دستور قرآن کهنه خواهد شد، 6- جملهي
اینکه تکلیفها از آنجا گرفته شده است که شما آفریده شدهاید پس بیش از توانائی نیست و بهر چه شما را مکلّف می- کنند در
دستور اخلاقی است که متمدّنتر ملّت و فرد جهان بایستی در خانواده و « وَ إِذا قُلتُم » خور شما و بمصلحت شما است، 7- جملهي
- مدرسه فرزند خود را بمفاد و مقصود اینکه جمله تربیت کند، چنانکه دیگران بیشتر و بهتر از ما کردهاند و نتیجه گرفتهاند، 8
ظاهر اینکه است که عهد خدا با انسان عقلی است که باو عنایت شده است، و وفاي باین عهد عمل بر طبق «ِ وَ بِعَهدِ اللّه » جملهي
1299 [ صفحه 83 ] جلوگیري از - 1058 -قرآن- 1279 - 782 -قرآن- 1041 - 437 -قرآن- 760 - 39 -قرآن- 423 - عقل است و -قرآن- 13
کارهاي بیخردانه و تمام کارهاي شایستهي انسان وفاي بعهد است که از بچگی باو سفارش میشود، و تا وقتی که انسان در روي
میفهماند راه خدا « وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ » « هذا صِراطِی » زمین زندگی میکند باید وفاي بعهد کند و خردمندانه رفتار نماید، 9- جملههاي
و گفتار پیغمبر و قرآن همین مطالب و عمل باین دستورها است که صلاح آدمی است و تفرقه و راههاي مختلف پیش گرفتن از راه
منحرف شدن است و موجب بدبختی، چنانکه در قوانین مملکتی، بنام جرم سیاسی مقرّرات معین دارند که تخلّف از آنها بنام
خیانت بمملکت و دولت و هوا خواهی اجنبی و تبعیّت از دیگران و جاسوسی براي مملکت دیگر جرم است و موجب تعقیب و
278 تفسیر صفی در اینکه آیات اینکه شعرها را گفته است: هست اینکه احکام عقلی، سر - 247 -قرآن- 248 - مجازات. -قرآن- 233
بسر || وز قبولش نیست عقلی را، گذر اینکه نباشد جز مراعات تمام || ز آدمیّت اندر اوقات و مقام اصل آن تکمیل انسانیّت است
||حسن خلقت را خود آن انّیت است هر بدي که عقل بر وي حاکم است || نهی آن اندر همه دین لازم است هم نگردد نسخ
هرگز تا ابد || تا که بوده است اینجهان بد بوده بد همچنین بر عقل نیکی انسب است || نزد بخرد روز روز و شب شب است ظلم
را هرگز کسی نشمرده نیک || یا نمودن خلق را با حق شریک عقل بر توحید حق باشد دلیل || همچنین عقلی است افعال جمیل [
[ صفحه 84
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 154 تا 157
ثُم آتَینا مُوسَی الکِتابَ تَماماً عَلَی الَّذِي أَحسَنَ وَ تَفصِ یلًا لِکُل شَیءٍ وَ هُديً وَ رَحمَ ۀً لَعَلَّهُم بِلِقاءِ رَبِّهِم یُؤمِنُونَ [ 154 ] وَ هذا کِتابٌ
أَنزَلناه مُبارَك فَاتَّبِعُوه وَ اتَّقُوا لَعَلَّکُم تُرحَمُونَ [ 155 ] أَن تَقُولُوا إِنَّما أُنزِلَ الکِتاب عَلی طائِفَتَین مِن قَبلِنا وَ إِن کُنّا عَن دِراسَتِهِم لَغافِلِینَ
156 ] أَو تَقُولُوا لَو أَنّا أُنزِلَ عَلَینَا الکِتاب لَکُنّا أَهدي مِنهُم فَقَد جاءَکُم بَیِّنَۀٌ مِن رَبِّکُم وَ هُديً وَ رَحمَۀٌ فَمَن أَظلَم مِمَّن کَذَّبَ بِآیات اللّهِ ]
677 معنی لغات: دراسۀ- بکسر - وَ صَ دَفَ عَنها سَنَجزِي الَّذِینَ یَصدِفُونَ عَن آیاتِنا سُوءَ العَذاب بِما کانُوا یَصدِفُونَ [ 157 ] -قرآن- 1
دال بمعنی توجّه بنوشته و کتاب و حفظ آن، صدف- بمعنی رو گرداند و منصرف شد. ترجمه: پس [از اینکه دستورها بیاد دارید
که] 155 ما بموسی تورات دادیم براي بهتر برخورداري آنکه نکوکاري کرد و یکایک نشان دادن هر چیز [که نیازمند بدان باشند]
و براي رهبري و مهربانی تا شاید بدیدار پروردگار خود [و حقایق بجلو چشم دیدن] بگروند [و باور کنند] 156 و اینکه قرآن کتابی
است فرخنده که ما فرو فرستادیم پس پیروي آن کنید و پرهیزگار باشید تا امیدوار شوید مهر حق شما را فرا گیرد و نگوئید، 157 بر
دو گروه [یهودي و مسیحی] پیش از ما کتاب فرود آمد و ما از فراگیري و خواندن ایشان آگاه نبودیم [و دستوري بما ندادند] 158
صفحه 49 از 223
و نیز نگوئید: اگر بما نامهاي میفرستادند البتّه ما از آنها راه یافتهتر بودیم. اکنون از سوي پروردگارتان براي شما دستاویز نموداري
آمد که رهبري است و مهربانی پس کی ستمکارتر است از آنکه نشانههاي خدا را دروغ شمارد و از آن روي بگرداند و ما آن
155 « ثُم آتَینا مُوسَی » : کسان را که از آیات ما روي بگردانند بآزاري بد سزا دهیم چون که پشت بسوي حق داشتند. سخن مفسّرین
در مجمع سه .« قل تعالوا ثم قل آتینا موسی » و معنی چنین است « قُل تَعالَوا » طبري: اینکه جمله دنبالهي آیت جلو است که گفت
155 مجمع: در اینکه جمله چند معنی « تَماماً عَلَی الَّذِي أَحسَنَ » 115- 38 -قرآن- 100 - معنی دیگر هم نقل کرده است. -قرآن- 15
1- ربیع و فرّاء گفتهاند: چون موسی براي کارهاي نیکش مستحق ثواب است، [ صفحه 85 ] اینکه را 35- گفتهاند: -قرآن- 1
فرستادیم تا نیکوکاري او تمامتر و کاملتر شود. 2- مجاهد گفته است: یعنی براي تکمیل احسان و نعمت بر نیکوکاران آنرا
-3 إبن زید گفته است یعنی براي تکمیل احسان « تماما علی الّذین احسنوا » فرستادیم، و در قرائت عبد اللّه مسعود: چنین بوده است
خدا بر پیغمبران، 4- حسن بصري و قتاده گفتهاند: یعنی براي تکمیل کرامت خداوند در عالم دیگر بر آنها که در دنیا نیکوکار
155 مجمع: یعنی تا « لَعَلَّهُم بِلِقاءِ رَبِّهِم » . بودند، 5- جبّائی گفته است: یعنی براي تکمیل احسان خدا بر موسی که پیغمبرش کرد
اینکه بپاداش و سزاي خداي خودشان، و بعضی گفتهاند یعنی تا اینکه بملک و سلطنت خداوند که دیگري را آنجا اختیاري نیست.
156 روح البیان: مقصود اصلی عمل بقرآن و اصلاح روح و خلق است، نه اصلاح مخرج حروف و رعایت «ُ فَاتَّبِعُوه » 33- -قرآن- 1
17 نقد عمرش ز فکرت معوج || خرج شد در رعایت مخرج - ترتیب الفاظ و کلمات و چه خوش گفته است شاعر: -قرآن- 1
صرف کردش همه حیات سره || در قراءات سبعه و عشره حافظ گفته است: عشقت رسد بفریاد گر خود بسان حافظ || قرآن ز بر
براي امید است که با تقوي رحمت یقینی است، پس مقصود « لعل » 156 مجمع: کلمهي « لَعَلَّکُم تُرحَمُونَ » بخوانی در چارده روایت
از اینکه کلمه آن است که چون نمیدانید در عالم دیگر با چه چیز رو برو خواهید شد پس تقوي پیشه کنید بانتظار و امید شمول
26 [ صفحه - رحمت و ممکن است معنی چنین باشد: بمنظور خواهش ثواب و رحمت خداوند تقوي پیشه و متّقی باشید. -قرآن- 1
158 تفسیر نیشابوري: چون اعراب تیز هوشتر بودند و با اینکه خواندن و نوشتن نمیدانستند، تاریخ ایام عرب « لَکُنّا أَهدي مِنهُم » [86
و جنگهاي آنها و خطابه و شعر و مثل زیاد حفظ داشتند، پس اگر براي آنها چیزي نازل شود البتّه زودتر و بهتر هدایت میشوند. -
شاید اشاره باشد باین اصل مسلّم در همهي « أَو تَقُولُوا لَو » و جملهي آیت بعد آن « أَن تَقُولُوا إِنَّما » 25 سخن ما: جملهي - قرآن- 1
قوانین که مسئولیّت بیابلاغ، و اطّلاع زشت است، و بگفتهي علماي علم کلام: عقاب بلا بیان قبیح است. از اینکه جهت اعلام شده
-42- است که براي جلوگیري از اینکه گفتههاي شما وسیلهي فهم و خبرداري شما را فراهم کردیم و قرآن فرستادیم. -قرآن- 18
88- قرآن- 69
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 158 تا 160
هَل یَنظُرُونَ إِلاّ أَن تَأتِیَهُم المَلائِکَ ۀُ أَو یَأتِیَ رَبُّکَ أَو یَأتِیَ بَعض آیات رَبِّکَ یَومَ یَأتِی بَعض آیات رَبِّکَ لا یَنفَع نَفساً إِیمانُها لَم تَکُن
آمَنَت مِن قَبل أَو کَسَ بَت فِی إِیمانِها خَیراً قُل انتَظِرُوا إِنّا مُنتَظِرُونَ [ 158 ] إِن الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُم وَ کانُوا شِیَعاً لَستَ مِنهُم فِی شَیءٍ إِنَّما
أَمرُهُم إِلَی اللّه ثُم یُنَبِّئُهُم بِما کانُوا یَفعَلُونَ [ 159 ] مَن جاءَ بِالحَسَ نَۀِ فَلَه عَشرُ أَمثالِها وَ مَن جاءَ بِالسَّیِّئَۀِ فَلا یُجزي إِلاّ مِثلَها وَ هُم لا
585 معنی لغات: شیع- جمع شیعه بمعنی یاور، پیرو، فرقه و دسته. ینظرون از نظر الشّیء اي انتظره یعنی - یُظلَمُونَ [ 160 ] -قرآن- 1
چشم براه و منتظر چیزي بود. ترجمه: [اي محمّد اینکه کافران سخنت که نمیپذیرند] 159 مگر چشم براهند فرشتگان بنزدشان آیند
با پروردگار تو و یا پارهاي از نشانههاي پروردگارت ولی آنروز که آن آید کسی را که زان پیش ایمان نداشته و یا بایمان خود چیز
خوبی [ صفحه 87 ] نیندوخته ایمان بآن روزش سود ندهد. تو بآنها بگو: چشم براه چنین روز باشید که ما نیز چشم دوختهي آنیم،
160 البتّه آن کسان که آئین خود جور بجور دارند و بدستهها و آئینها بودهاند تو را بآنها کاري نیست که سر و کارشان با خدا است
صفحه 50 از 223
و سپس بآنچه کرده بودند آگاهشان کند، 161 و هر کس کار نیکی کرده ده برابر آن سود برد و آنکه بدي کرده جز بمانند آن سزا
159 مجمع: حمزه و کسائی و خلف با یاء قرائت کردهاند و « إِلّا أَن تَأتِیَهُم المَلائِکَ ۀُ » : نبیند و برایشان ستم نرود. سخن مفسّرین
دیگران با تاء خواندهاند. و مجاهد گفته است: یعنی ملائکه بیایند براي گرفتن جانشان، قتاده و سدّي گفتهاند: براي عذاب بیایند که
« أَو یَأتِیَ رَبُّکَ » 53- گرفتاري و سختی بر آنها وارد کنند، و بعضی گفتهاند: یعنی در قبر ملائکه بیایند و آزارشان کنند. -قرآن- 15
156 ابو الفتوح: یعنی یا انتظار محال دارند که خدا بیاید، و ممکن است معنی اینکه باشد که فرمان و گرفتاري خداوند بر سر آنها
159 عموم مفسّرین « أَو یَأتِیَ بَعض آیات رَبِّکَ » 24- بیاید، و یا اینکه معنی که: بیاورد خداوند عذابی و سختی براي آنها. -قرآن- 1
نوشتهاند: یعنی نشانه- هاي قیامت که یک نشانهي یقینی نموداري خورشید است در صبح از طرف مغرب در تفسیر نفحۀ الرّحمن
نهاوندي از امام صادق ع روایت کرده است: که مقصود از آیت ظهور قائم است که همهي جهان در حکومت با عدالت او بآسایش
با الف و حضرت امیر المؤمنین هم « فارقوا » 160 ابو الفتوح: حمزه و کسائی خواندهاند « إِن الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُم » 38- باشند. -قرآن- 1
« فَرَّقُوا » همین طور قرائت میفرموده است، و معنی اینکه است: کسانیکه از دین خود مفارقت کردند و دست برداشتند. و دیگر قاریها
- 40 -قرآن- 258 - با تشدید راء قرائت کردهاند، یعنی آن کسان که دین خود متفرّق کردند و هر روزي بدینی در آمدند. -قرآن- 1
160 ابو الفتوح: مجاهد گفت: مقصود یهودي و مسیحی است که با اختلاف با مشرکین براي عداوت مسلمین « وَ کانُوا شِیَعاً » 269
20 [ صفحه 88 ] قتاده گفته است: آن یهود و مسیحی مقصود است که بدستههاي مختلف - موافقت با آنها میکردند، -قرآن- 1
شدند و یکدیگر را تکفیر میکردند، حسن بصري گفت: یعنی مردم مشرك که عقاید مختلف دارند، از امام باقر علیه السّلام نقل
شده است: مقصود آن مسلمانان است که پی بدعت و گمراهی میروند و شک و شبهه در دین ایجاد میکنند. فخر: مقصود آن مردم
تا آخر یعنی آیا قسمتی از قرآن را «ِ أَ فَتُؤمِنُونَ بِبَعض الکِتاب » است که قسمتی از دین را میپذیرند و قسمتی را قبول ندارند، مثل
160 طبري: أمّ سلمه گفت: مردم بپرهیزند که با پیغمبر در چیزي نباشند و اینکه « لَستَ مِنهُم فِی شَیءٍ » 134- میپذیرید! -قرآن- 97
161 ابو الفتوح: نوشته است: تو از ایشان در چیزي نه، یعنی ایشان - 29 -قرآن- 142 - تا آخر. -قرآن- 1 « إِن الَّذِینَ » : آیه را قرائت کرد
در کار تو باز نیایند و بر دعوت تو راست نشوند، و اینکه بر سبیل قطع طمع رسول گفت از ایشان و از ایمان و هدایتشان و اجابت
ایشان دعوت رسول را. مجمع: روي سخن با پیغمبر است که بکلّی از آنها دور است و با اینکه آنها خود در عقیده و مذهب باطل
بیکدیگر نزدیک و مجتمع هستند، آن حضرت هیچ راه نزدیکی بآنها ندارد و از همهي آرا و عقاید آنها بیزارست، قتاده گفته است:
یعنی نباید با آنها آمیزش کنی و باید از آنها دور باشی، کلبی گفته است: یعنی از کار جنگ با آنها بر تو چیزي نیست و نباید با
ایشان بجنگی، و اینکه آیه پیش از آیات جنگ با کفّار است و آنها اینکه را نسخ کرده است. تنویر المقباس: یعنی نه توبهي آنها و
161 مجمع: یعقوب و حسن بصري و سعید بن جبیر « مَن جاءَ بِالحَسَ نَۀِ فَلَه عَشرُ أَمثالِها » . نه گرفتاري و عذابشان در اختیار تو است
مجرور خواندهاند. و بیشتر مفسّرین و حسن « امثال » مرفوع و « عشر » با رفع و دیگران « امثالها » با تنوین رفع و « عشر » : قرائت کردهاند
49 طبري: مقصود آن مردمی است که در آیت جلو - شرك است. -قرآن- 1 « سیّئه » توحید و « حسنه » بصري گفته- اند: مقصود از
توصیف شدهاند بتفرقهي [ صفحه 89 ] در دین و انشعاب در مذهب، اگر ایشان توبه کردند و از گمراهی باز آمدند و مؤمن شدند،
حسنه و عمل نیک کردند ده برابر پاداش دارند. مجمع: در مقصود از ده برابر شدن مزد حسنه اختلاف است: 1- بعضی گفتهاند:
که بیشتر از مزد فضل خداوند است، و «ِ وَ یَزِیدُهُم مِن فَضلِه » مزد یکی و نه تاي دیگر فضیلت است و برتري و خوشی، مثل اینکه آیه
-2 189- معنی اینکه جمله اینکه است که خوشی و لذت مزد کار خوب ده برابر است، نه مقدار آن ده برابر است. -قرآن- 159
ممکن است مزد ده برابر باشد ولی آنچه ارزش اصلی کار نیک است احترام و شرف و منزلت هم دارد و نه برابر دیگر فقطّ مزد
ساده است و اینگونه مزایا ندارد. 3- بعضی گفتهاند همهي آنها مزد عمل نیک است و مساوي است، 4- جبّائی گفته است: در اینکه
مقصود آن است که مزد از جانب خدا قابل توصیف شما نیست، و هر چه واحدي « فَیُضاعِفَه لَه أَضعافاً کَثِیرَةً » آیه و دیگر آیات مثل
صفحه 51 از 223
در نظر شما متصوّر است در عالم خداوندي چندین برابر است، 5- دیگري گفته است: یعنی مزد کار نیک ده برابر استحقاق است و
جز خداوند کسی از اندازهي استحقاق اطّلاع ندارد، و مقصود مقدار عدد معیّن نیست، مثل اینکه کسی بکارگري بگوید: هر چه
کار بکنی مزد میگیري، یعنی آنچه ارزش کار تو باشد، و از أبو ذر غفّاري نقل شده است که پیغمبر ص فرمود: مزد کار خوب ده
173- است و یا بیشتر و سزاي بدي یک است و یا گذشت و بخشش، پس واي بر آن که یک او از دهش زیاده باشد. -قرآن- 133
کشف نوشته: حسنات عابدان دیگر است و حسنات عارفان دیگر، عابدان در مقام خدمتاند و عارفان بر بساط شهود در مقام قربت
و انس مشاهداتاند، حسنات هر کس بر اندازهي روش او، حسنات زاهدان همّتی است همه از دنیا، حسنات مریدان مرادي همه از
عقبی حسنات صدیقان اشتیاقی است، و دیدار مولی. خلاصه و نوشتهي تأویلات کاشانی: چون کار نیک عمل قلب است که جایگاه
خداوند است و کار بد عمل نفس است که خانهي شیطان است، و چون مقام و مرتبه [ صفحه 90 ] و ارزش دل بالاتر است از نفس،
پس اگر کار نیک انجام شد، نشانهي برتري قلب است بر نفس مثل برتري ده بر یک، و اگر کار بد انجام شود مولود عمل نفس
است که مرتبهي پست و کمتر مقدار است که یک باشد. پس ثواب فیضی است از حق که استعداد و نورانیّت شخص را زیاد میکند
و بیشتر آمادهي عمل خیر میشود و بینهایت با هر عمل خیر ثوابی و با آن ثواب استعداد و نور افزوده میشود تا آنجا که مشمول-
ولی سزاي کار بد بمقتضاي عدالت است که بمعنی برابري و مساوات است، پس مزد آن « وَ اللّه یُضاعِف لِمَن یَشاءُ » اینکه آیه میشود
509 تفسیر حسینی نوشته است: هر که بیاید بنیکوئی پس مرا و راست ده باره مانند آن، - مثل و مساوي خود آن است. -قرآن- 473
یعنی ده نیکوئی. [امام ما تریدي رحمۀ اللّه علیه گفتهاند: مراد تعیین عدد نیست، بلکه اظهار تفصیل است به تضعیف، و در بحر
الحقایق آورده: که- هر که بیاید بحسنهاي، پس مرا و راست ده حسنه قبل از آن، تا بآن حسنه میتواند رسید: 1- حسنهي ایجاد از
عدم، 2- و آفرینش در احسن تقویم، 3- و تربیت، 4- و رزق، 5- و بعث رسل، 6- و انزال کتب، 7- و تبیین حسنات و سیّئات 8- و
توفیق، 9- و اخلاص، 10 - و قبول حسنه، و تا اینکه ده حسنه وجود نگیرد بنده نتواند که حسنهاي بجا آرد]. روح البیان: سعدي گفته
است: نکو کاري از مردم نیک راي || یکی را بده مینویسد خداي تو نیز اي پسر هر که را یک هنر || ببینی ز ده عیبش اندر گذر
و گفتهاند: و عدهي بده برابر کنایه از زیادي است نه انحصار، و سرّ اینکه عمل بد مزدش همانند خود آن است، چون نفس خبیث
یعنی نفس بکار بد وادار میکند، پس عمل بد در زمین نفس کاشته میشود، و از « النَّفسَ لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ » است، زیرا در قرآن است
یعنی آن که پلید است نتیجهاش سختی و « وَ الَّذِي خَبُثَ لا یَخرُج إِلّا نَکِ داً » زمین بد کم نتیجه گرفته میشود، چون در قرآن است
-201- بِذِکرِ -قرآن- 167 » تنگی و کمی است، و چون عمل نیک در دل کاشته میشود، و دل پاکیزه است، چون در قرآن است
یعنی بنام خدا دل آرام است، پس نتیجهي کار دل را خدا «ُ 548 [ صفحه 91 ] اللّه تَطمَئِنُّ القُلُوب - 388 -قرآن- 538 - قرآن- 341
-33- یعنی نتیجه سرزمین خوب باذن خداوند است. -قرآن- 1 «ِ وَ البَلَدُ الطَّیِّب یَخرُج نَباتُه بِإِذن رَبِّه » میداند، چون در قرآن است
195 تفسیر صفی در اینکه معنی چنین گفته است: نیست از ده قصد تعیین عدد || داد واجب را نباشد حصر و حد کرد - قرآن- 133
تعیین عدد بر اهل حس || کوست بر پاداش خیري ملتمس و آنکه باشد طاعت او را ازو داد || کی بود پاداش فعلش هیچ یاد
مرحبا آن عشق جمع پاکباز || که یک از ده میندارد هیچ باز او همی خواهد که میرد پیش دوست || نه عوض خواهد نه جز در
بند اوست کی بیاد او جزا و خدمت است || یا که اینکه رنجست و اینکه یک راحتست شرح اینکه باید نوشت از خون دل||
نیست جایش در کتاب و در سجل من بسی اینکه راه را پیمودهام || تا چه دانی در چه حالی بودم عشق خواهد کاین میان افشا شود
||تا که عاشق تند و بیپروا شود گر نیابی مستمع در جستجو || سر فرو در چاه کن با خویش گو همچون او کو سر فرو در چاه
کرد || خاکرا از سرّ خویش آگاه کرد گفت من بودم نهان در ذات خود || داشتم عشقی چنان بر ذات خود عشق بر افشاي رازم
چاره کرد || پردهي خلوت نشین را پاره کرد از هویّت آمدم ساري شدم || شاه بودم رند بازاري شدم عشق مستی کرد و رسوائی
گرفت || راه فرق از جمع یکتائی گرفت جلوه گر شد عشق و عالم خلق شد || جامهي شه بود دیبا دلق شد چشم چون افکند از
صفحه 52 از 223
نزدیک و دور || دید معشوق است یکجا در ظهور جست تیري از کمان غیرتش || شد نشان غیر آنچه بد در جلوتش دید باقی در
سرا جز یار نیست || جلوهگر از غیر او دیّار نیست هست تنها در همان خلوت که بود || جمع و فرقی نیست با غیب و شهود [
صفحه 92 ] خلوتش هم نبود الّا ذات او || گر بري پی سوي او ز آیات او راز دان هوش ما بیهوشی است || با چه اینکه گویم که
ره خاموشی است چون نباشد غیر من دمساز من || چاه چبود تا که پوشد راز من زور مستی باده چون افزون کند || دور اوّل مست
را مجنون کند تا رسد بر دور آخر پی به پی || مست دیگر نه قدح بیند نه می هست اینکه هم مستی از طومار ما || اول و آخر
ندارد دور ما گه سخن با دار و گه با چه کنم || عقل را ز افسانهها گمره کنم چه مگر دل گردد و محرم شود || تا بآن گوش و
زبان همدم شود عشق را منزل نبود ار دل نبدد || جمله دریا بود اگر ساحل نبود و اینکه سه شعر مثنوي در دفتر سوّم حکایت حمزه،
مناسب مفاد آیه است: لیک نبود فعل همرنگ جزا || هیچ خدمت نیست مانند عطا مزد مزدوران نمیماند بکار || کآن عرض وین
لا یَنفَعُ » جوهر است و پایدار آن همه سختی زور است و عرق || وین همه سیم است و زرّ بر طبق سخن ما: 1- در آیت اوّل جملهي
تا آخر شاید اشاره باشد باین اصل مسلّم که فعلیّت بقوّه برنمیگردد، یعنی آنچه کامل و درست شد دوباره بصورت اوّل و « نَفساً
آمادگی براي درستی دوباره برنمیگردد، پس آنکه در دوران عمر با کج- اندیشی و شرك و بدکاري عمر خود را گذراند دیگر
آنچه بخواهد گذشتهي خود را از سر بگیرد دوباره بصورت دیگر خود را اصلاح کند سود ندارد، و البتّه اینکه مطلب را با توبه و
- قبول آن نمیتوان سنجید، چون توبه اصلاح خرابی است نه باوّل باز گرداندن صورت فراهم شده و کار انجام شده از سرگرفتن. 2
تا آخر شاید براي دلداري پیغمبر و رهبري بشر باشد که بدکاري و بد اندیشی دیگران شما را « لَستَ مِنهُم » در آیت دوّم جملهي
- نگران نکند که کار آنها با خدا است و شما شاد خاطر و شکر گزار باشید که براه راست میروید و از اندیشهي فرد فارغ هستید، 3
646 -قرآن- - 60 -قرآن- 630 - تا آخر شاید اشاره باشد که شما نمیتوانید تناسب -قرآن- 40 « فَلَه عَشرُ أَمثالِها » در آیت آخر جملهي
937-912 [ صفحه 93 ] بگیرید میان کار نیک و مزد آن چون هر چه فرض کنید باز هم ده برابر و خارج از اندازه گیري شما است،
و جهت اینکه سزاي بدي برابر خودش گفته شده است شاید براي اینکه باشد که عمل بد را خود آثارش را میبینید که در شخص
خودتان و در وجدانتان و در افکار مردم و در اجتماع چه قدر تولید زشتی و ناراحتی میکند، همین اندازه مجازات را هم بانتظارش
باشید براي عالم دیگر، ولی مزد نیکی از اینکه حسابها بیرون است، و خود اینکه نوید و تهدید براي مردم از خود با خبر موجب
امیدواري میشود و اقدام بخیر و حسنه میکنند و خواه و ناخواه عادت بحسنه مانع از سیّئه و بدکاري میشود. اینجا حکایتی بخاطرم
رسید که از مرحوم پدرم شنیدم: مردي اینکه آیه را دید و با خود اندیشید که بوسیلهي دزدي و صدقه دادن از آن مال براي خود و
آیندهاش و فقیر کاري انجام دهد سه نان دزدید و با دو نان خود را سیر کرد و با سوّم فقیري را، و حساب کرد که آنچه بفقیر داده
است در برابر ده نان باو خواهند داد: سه نان از سه را بصاحب نان میدهد هفت نان دیگر و سیري خودش و فقیر سود او خواهد بود.
اینکه سرگذشت بحضور امام صادق ع عرض شد، فرمود: بد قضاوت کرده است و در نتیجه دزدي کرده است چون در قرآن است
یعنی خدا از پرهیزکاران کارشان را میپذیرد و چون عمل دزدي است و تقوي در آن نیست از اوّل « إِنَّما یَتَقَبَّل اللّه مِنَ المُتَّقِینَ »
637- اقدام بزشتی است. -قرآن- 587
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 161 تا 163
قُل إِنَّنِی هَدانِی رَبِّی إِلی صِ راطٍ مُستَقِیم دِیناً قِیَماً مِلَّۀَ إِبراهِیمَ حَنِیفاً وَ ما کانَ مِنَ المُشرِکِینَ [ 161 ] قُل إِن صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحیايَ وَ
306 [ صفحه 94 ] معنی لغات: قیما- - مَماتِی لِلّه رَب العالَمِینَ [ 162 ] لا شَرِیکَ لَه وَ بِذلِکَ أُمِرت وَ أَنَا أَوَّل المُسلِمِینَ [ 163 ] -قرآن- 1
یعنی در نهایت راستی و استقامت، ملّۀ- راه و طریقه، راه و مقرّرات دین و آنچه پیغمبر بمردم میآموزد، حنیف- راست، متمسّک
بدین اسلام، هر که پیرو دین ابراهیم است، آنکه یکتاپرست است، نسک- با ضم و فتح و کسر نون و ضم و سکون سین بمعنی
صفحه 53 از 223
عبادت و حق خداوندي، و نیز با ضم نون و سکون و ضم سین بمعنی آنچه براي خدا و بقصد بندگی داده میشود، کشتار، شمش
نقره، و خون کردن که حیوانی را سر بریدند و باصطلاح فارسی میگویند گوسفندي خون کرد. ترجمه: اي محمّد با اینکه تازیان
چنین بگو: 162 همانا مرا پروردگارم براهی راست رهبري کرد 163 که آئینی است استوار بروش ابراهیم و دور از پلیدي بتپرستی
چه او از انباز پنداران نبود و با مشرکین نه پیوست، 164 و بگو: البتّه نماز و بندگی و زندگی و مردم براي پروردگار جهانیان است و
ویژهي او است 165 که انبازي ندارد و بمن فرمان رسیده که چنین باشم و من نخستین سر سپردگان به- فرمان خدایم و اوّلین
162 کشف نوشته: صراط مستقیم را بدایتی و نهایتی است، بدایت سنّت و «ٍ هَدانِی رَبِّی إِلی صِراطٍ مُستَقِیم » : مسلمانان. سخن مفسّرین
جماعت است و نهایت انس بآفت و دوام مشاهدت. پیر طریقت گفت: هر که از در تصدیق و تسلیم در آید ویرا از سه شربت یکی
دهند: یا شربتی دهند از معرفت تا دل وي بحق زنده گردد، یا زهري دهند که نفس امّاره در زیر قهر او کشته گردد یا شرابی دهند
162 مجمع: « دِیناً قِیَماً » 58- که جان از وجود او مست و سرگشته شود، از اینجا بافت حقیقت و انس صحبت آغاز کند. -قرآن- 15
إبن عامر و مردم کوفه با کسر قاف و فتح یا خواندهاند و دیگران با فتح قاف و تشدید و کسر یا قرائت کردهاند. و معنی اینکه کلمه
إِن صَلاتِی » 17- کمال استقامت است. و بعضی گفتهاند: معنی هر دو کلمه چنین است: دین ثابت همیشگی غیر قابل نسخ. -قرآن- 1
34 [ صفحه 95 ] و مجاهد و سدّي و ضحّاك گفتند مراد - 164 ابو الفتوح: در او سه قول گفتند: سعید جبیر -قرآن- 1 «... وَ نُسُکِی
ذبیحه است که براي حج و عمره کشتی، حسن بصري گفت: مراد دین است. زجّاج و جبّائی گفتند: مقصود عبادت است و براي آن
164 مجمع: «ِ وَ مَحیايَ وَ مَماتِی لِلّه » . تخصیص نماز کرد که در او انواع تقرّب است و خضوع از رکوع و سجود و تنزیه و تسبیح
با سکون یا خواندهاند. « مماتی » با فتح یاء و « محیاي » مردم مدینه یاي اوّل را ساکن و دوّم را مفتوح خواندهاند و دیگران بر عکس با
و بعضی گفتهاند: معنی جمله اینکه است که کارهاي خوب و عبادات در زندگی و وصیّت بخیرات و مبرات براي بعد از مرگ
جملگی براي خدا است، و با اینکه معنی، اینکه جمله اشاره است که آدمی نباید کارهاي دورهي زندگی را براي میل و شهوت
34 روح البیان: از مالک بن دینار - انجام دهد و نباید هم نتیجهي زندگی او و سود بعد از مرگش براي وارثش باشد. -قرآن- 1
روایت شده است: سالی آهنگ حج داشتم، در بیابان جوانی دیدم پیاده و بیوسیلهي سفر، بیابان میپیمود، چون باو نزدیک شدم
سلامش کردم و گفتم: از کجا میآئی و بکجا میروي و وسیلهي سفرت کجا است! گفت از جانب او میآیم و بسوي او میروم و بر او
است که در سفرم کومک کند. گفتم: در بیابان بیآب و نان نمیتوان بود. گفت: چون روانه شدم پنج حرف با خود برداشتم.
گفتم مقصود از آن چیست! گفت یعنی او کافی و هادي و ذو الایدي و عالم و « کهیعص » گفتم کدام حرف است! گفت آیت قرآن
صادق است، و آنکه با چنین کس سر و کار دارد همه اسباب آسایش او آماده است. چون بمنی رسیدیم و مردم قربانی میکردند،
شنیدم که میگفت: اي خدا مردم گاو و گوسفند قربانی میکنند، من که ندارم خود را قربان میکنم، آنگاه فریادي از دل کشید و
501 جان که نه قربانی جانان بود || جیفهي تن بهتر از آنان بود هر که نشد کشتهي شمشیر دوست|| - جان داد: شعر. -قرآن- 493
لاشهي مردار به از جان اوست سخن ما: 1- با آیت اوّل شخصیّت و راستی و درستی پیغمبر ص اعلام شده است که مردم بدانند
آنچه میگوید از دل است نه بزبان و خود کمال اطمینان بگفتار خود [ صفحه 96 ] دارد که خود را براه مستقیم میداند، 2- چنانکه در
مجمع نوشته است با آیت دوّم احساسات عرب تحریک شده است که چون ابراهیم پدر شما یکتاپرست بوده است و دین من هم
روي همان اساس توحید و یکتاپرستی ابراهیم است که هرگز نسخ و ترك نمیشود، پس شما که مفتخر بابراهیم هستید دین من را
بپذیرید که دین او است. 3- دو آیت آخر چنانکه در درس هم مکرّر میگوئیم اشاره است بحقیقت مبدأ و معاد انسان. و پیغمبر خود
را طرف اینکه مطلب قرار داده است تا دیگران هم متوجّه بآن شوند که آدمی از آغاز پیدایش خود تا پس از مرگ، و همیشه
وابسته بآفریننده است و در قدرت او است که هرگز نابودي ندارد، پس باید متوجّه باشد که آنچه باختیار خود میندیشد و میکند
براي خدا و درستی و سعادت خود بکند تا از آنچه در طبیعت و نهاد اصلی بیاختیار است و محکوم، در عمل و ارادهي خود از آن
صفحه 54 از 223
جدا و منحرف نشود، و همان را بخواهد و بکند که فرمان خدا و سعادت او است.
[ [سوره الأنعام [ 6]: آیات 164 تا 165
قُل أَ غَیرَ اللّه أَبغِی رَبا وَ هُوَ رَبُّ کُل شَیءٍ وَ لا تَکسِب کُلُّ نَفس إِلاّ عَلَیها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخري ثُم إِلی رَبِّکُم مَرجِعُکُم فَیُنَبِّئُکُم
بِما کُنتُم فِیه تَختَلِفُونَ [ 164 ] وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَکُم خَلائِفَ الأَرض وَ رَفَعَ بَع َ ض کُم فَوقَ بَعض دَرَجات لِیَبلُوَکُم فِی ما آتاکُم إِن رَبَّکَ
428 معنی لغات: ابغی- از مصدر بغیۀ با ضم و کسر باء بمعنی خواستن و طلب - سَرِیع العِقاب وَ إِنَّه لَغَفُورٌ رَحِیم [ 165 ] -قرآن- 1
کردن و معانی دیگر هم دارد، ربّ- بمعنی مربّی و تربیت کننده، و معانی دیگر ترز- از مصدر ورز بفتح و کسر واو بمعنی بار
سنگین بردن، بار بردن، و گناه کردن و در اینجا هر سه معنی درست است، خلائف جمع خلیفه بمعنی جانشین. [ صفحه 97 ] ترجمه:
[و باز باعراب] بگو: 166 مگر شود که جز خدا پروردگار دگر بجویم با اینکه او پروردگار همه چیز است! و [شما باندیشهي خود
باشید که] کسی کاري نمیکند مگر که بار دوش خود او میشود چه کسی سنگینی بار دیگري بیشت- خود نمیبرد. و از اینکه پس
بازگشت شما بسوي پروردگارتان بود و آگاهتان کند بآنچه نمیپذیرفتید و هر کدام براهی میرفتید 167 و هم او است که شما را
جانشین گذشتگان روي زمین کرد و دستهاي را پایه ز دستهاي بالاتر برد تا شما را بیازماید بآنچه بخشیده [که پاس بهرههاي زندگی
166 مجمع: « قُل أَ غَیرَ اللّه أَبغِی » : چگونه میدارید] و البتّه پروردگار تو زود شکنجه است و هم آمرزنده و مهربان. سخن مفسّرین
اینکه آیه دلیل است بر بطلان عقیدهي جبري مذهبها که میگویند: خداوند فرزند کافر را بجرم پدرش در عذاب میدارد. و نقل
کردهاند که اعراب بپیغمبر ص گفتند: تو پیرو ما باش و اگر اینکه راه ما غلط بود گناه تو بر عهدهي ما و گردنگیر ما باشد، اینکه آیه
46 تفسیر حسینی: ولید بن مغیره میگفت: اي صنادید عرب متابعت من کنید و گناهان شما در - در جواب آنها نازل شد. -قرآن- 15
گردن من، حق سبحانه فرمود: هر کسی عذاب گناه خود کشد. روح البیان: در اینکه آیه چند مطلب است: اوّل: خدا هدف و
آخرین درجهي کمال آدمی است که هر کس باو رسید بهمه چیز رسیده است، و شخص عاقل از محبوب خود دست بردار نیست تا
خود را باو برساند، بگفتهي حافظ: درد مرا طبیب نداند دوا، که من || بیدوست خسته خاطر و با درد خوشترم دوّم- همانطور که
مؤمن و کافر مخالف هستند و در اینکه آیه وعده داده شده- است که در آینده نتیجهي اختلاف خود را خواهند دید میان مردم
ریاکار با اشخاص درست کردار و با اخلاص نیز اینکه اختلاف هست اگر چه احکام دین وسیلهي تمیز هست که درست و نادرست
را با آن باید سنجید و لیکن براي اطّلاع از حقیقت و باطن راهی نیست مگر همان وعدهگاه عمومی که همهي حقایق واضح و
روشن خواهد شد. مثنوي گفته است: [ صفحه 98 ] چون کند جان، باژگونه پوستین || چند واویلا بر آید ز اهل دین بردکان هر
زرنما خندان شده است || زان که سنگ امتحان پنهان شده است قلب، پهلو میزند بازر بشب || انتظار روز میدارد ذهب با زبان
165 تفسیر نیشابوري: بعضی گفتهاند: در اینکه جمله روي « جَعَلَکُم خَلائِفَ » حال زر گوید که باش || اي مزوّر تا بر آید روز فاش
سخن با همهي مردم دنیا است که یک دسته میروند و دستهي دیگر جانشین- آنها میشوند، بعضی دیگر گفتهاند: مقصود پیروان
پیغمبر هستند که جایگیر دیگر ملّتها شدهاند. دیگري گفته است: مقصود، افراد معیّن است که خلفاء اللّه و نمایندگان خدا بر روي
یا داوُدُ إِنّا جَعَلناكَ خَلِیفَۀً فِی الَأرض فَاحکُم بَینَ » زمین هستند و بحق و درستی رفتار میکنند، چنانکه در آیت دیگر گفته شده است
- 23 -قرآن- 440 - یعنی اي داود ما تو را بر زمین خلیفه کردیم پس وظیفهي تو است که میان مردم حکومت کنی. -قرآن- 1 «ِ النّاس
167 فخر: یعنی برتري داد بعضی را بر دیگري در شرف و عقل و مال و جاه و روزي، و اظهار اینکه حقیقت « وَ رَفَعَ بَعضَکُم » 517
همین است که مقصود « لِیَبلُوَکُم » براي نمایاندن موجبات گرفتاریهاي زندگی و آزمایشهاي اخلاقی مردم است و مقصود از جملهي
تکلیفهاي زندگی است که اگر از انسان اینکه دستورها صادر شود همانند امتحان هست و میگویند اینکه دستور براي امتحان است و
گر نه معلوم است که امتحان براي کشف مجهول بر خدا محال است. و در دنبالهي اینکه، تکلیف شبیه بآزمایش معیّن شده است که
صفحه 55 از 223
اگر نیکوکار بودند خدا غفور و رحیم است، و اگر بدکار بودند سریع العقاب است، و نام سرعت براي آن است که بگذرندارد و
167 مجمع: یعنی خداوند « لِیَبلُوَکُم فِی ما آتاکُم » 250- 23 -قرآن- 235 - آن موقع که باید- مجازات شوند خواهد رسید. -قرآن- 1
در اینکه خوشیها که بشما عنایت کرده است مانند عمل آزمایشی با شما رفتار میکند تا نمودار شود که ستمی در آفرینش نیست و
32 [ صفحه 99 ] دیگري ندارد، و نادار در برابر دارا - عدل است و حق.ّ و نتیجه آن است که دارا شکر کند چون ببیند که -قرآن- 1
شکیبا باشد و بیقرار و منحرف نشود، و شخص خردمند در برابر اینکه اختلافات اندیشه کند تا معرفتش زیاد شود و بعلم خود عمل
تا آخر شاید اشاره باشد بقانون کلّی آفرینش که بسنجید و بفهمید ملتهائی میروند و « جَعَلَکُم خَلائِفَ » کند. سخن ما: 1- جملهي
دیگران جاي آنها را میگیرند، و مردم همه یکسان و یکنواخت آفریده نشدهاند، دستهاي قوي میروند و ضعیف جایگیر آنها میشود و
یا بعکس دستهي ضعیف نابود میشود و قوي جانشین او میشود، پس تسلیم شوید بفرمان آن قدرت که همهي اینها در اختیار او
است، 2- از اینکه قانون تفاوت و تحوّل استفاده میشود خلاصهي عقیدهي حکما که میگویند: وجود حقیقت تشکیکی است، یعنی
موجودات افراد متباین و ناجور با یکدیگر نیستند بلکه تمام انواع موجودات از کوه تا کاه از پیل تا پشه، از ماه تا ماهی همه یک
حقیقتی هستند که افراد آن نسبت بیکدیگر در معنی هستی شریکند و همه هست شده و موجود هستند که تفاوت آنها در ضعف و
قوّت، وجود است و سختی و سستی در هستی است و گر نه پشه در آفرینش بهرههائی از هستی دارد، که چاپکی پرواز، نیش زدن،
خون مکیدن است که فیل و هزاران موجودات دیگر از اینکه بهرهها محروم هستند، و باز فیل در هستی و وجود خود چیزهائی و
امتیازاتی دارد که پشه و دیگر موجودات از آن بیبهره و فاقد آن هستند، و همچنین هر فرد را که بسنجید با تمام افراد دیگر
موجودات همین طور است که تفاوت آنها در کمی و زیادي و حدود و اندازههاي هستی است که هر کدام خاصیت و اثر و ترکیبی
دارد غیر از دیگري و باز دیگري قسمتی از اینها را دارد با هزاران خصوصیّتهاي دیگر وجودي، و همین است که در علم شیمی
عناصر را تا نود دسته پیدا کردهاند، چون مواد عالم در خاصیّتها و آثار و نتایج مختلف هستند ولی در اصل آفرینش همه یک
میفهماند که اختلاف شما افراد انسان در خصوصیّات « جَعَلَکُم خَلائِفَ » و «ٍ رَفَعَ بَع َ ض کُم فَوقَ بَعض » موجود هستند، پس دو جملهي
] 1718- 1693 -قرآن- 1696 - 45 -قرآن- 1660 - وجودي است یک فرد یا دستهاي میرود و یا مزایاي خود را از دست -قرآن- 23
صفحه 100 ] میدهد و دیگري جانشین او میشود، و نیز رفعت و منزلت و پستی و دون همّتی، و خواري پیوسته افراد شما را از
یکدیگر جدا میکند تا خود بدانید که راه زندگی محدود نیست و صحنهي زندگی آزمایشها و امتحانها است که بر فرد ممکن
است، از بهره و نصیبی محروم باشد ولی هزاران بهره و نصیب دیگر براي او ممکن باشد که اگر کوشش کند بآنها میرسد و شاید
تا آخر اشاره بهمین مطلب باشد که اینکه تفاوتها راههاي کار است که هر که هر چه بکند و از اینکه « لِیَبلُوَکُم فِی ما » جملهي
اختلافات و مراتب موجودیّت استفاده کند در آخر آزموده شده یا براه بد رفته و گرفتاري نصیب خود کرده یا بخوبی از عهدهي
اختلاف و تفاوت درجات زندگی بر آمده و آنچه بایسته و شایسته بوده است انجام داده در زندگی موفّق شده و براي آینده هم
- آثار توفیق و بهرهمندي خود را نمودار کرده است و آثار مغفرت و رحمت را از هم اکنون براي خود نشان میدهد. -قرآن- 393
[ 416 [ صفحه 101