گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
فصل- 40 نتیجه



1) اکنون باید بمناقبی که در این پیکار ویژه علی ع بوده توجه کرد و با دقت کامل استفاده نمود که تمام فضائل را دارا گردیده و )
به اموري اختصاص یافته که هیچ یک از پیروان اسلام با وي در آنها شرکت نداشته.
زیرا در آن روز که همه مسلمانان فرار کردند علی ع تنها در راه پیغمبر ص جان بازي کرد و به پیروي از او عده دیگر هم ثابت قدم
ماندند.
و دیگر آنکه ما کاملا فهمیده و ثابت کردهایم که علی ع در دلاوري و جنگجوئی و نیرومندي، مقدم بر عباس و پسرش فضل و ابو
سفیان بن حرث و معدود دیگري است که باقیمانده بودند زیرا پایه مقامات او بحدي ارتقا یافته که هیچ یک بدان رتبه نائل نشده و
اشتهار او بمقابله با جنگجویان و کشتن پهلوانان زبانزد بزرگ و کوچک بوده و هیچ یک از این افراد بمقامی از مقامات او نرسیده
و کشته و مقتول آنها هم از کسانی نبوده که تاریخ نام او را بعنوان دلاوري ثبت کرده باشد از اینجا استفاده میکنیم آنهائی که با
پیغمبر ص باقیمانده و فرار نکرده باتکاء و پشتگرمی بوي بوده.
،ص: 135
و ثابت است که اگر علی ع در آن جنگ حضور نمیداشت جنایت بر اسلام باندازه بود که قابل جبران و تلافی نمیشد و ایستادگی
علی ع در برابر آن همه دشمن بالاخره کاري کرد که مسلمانان فراري دو مرتبه در صف پیکار درآیند و با خصم خود بجنگند.
1) و چنانچه نوشتیم کشته شدن ابو جرول که پیشاهنگ مشرکان بود آنها را هزیمت داد و مسلمانان را پیروز ساخت و نیز قتل چهل )
نفر مشرك بدست علی ع ارکان شرك را متزلزل ساخت و آنان را خوار ساخته و سخت بوحشت انداخت و مسلمانان را مظفر نمود.
و علت هزیمت مسلمانان و بلیهاي که پیش از جنگ، بدان دچار گردیدند چشم زخمی بود که ابو بکر بلشکر بسیار مسلمانها زد و
پس از او کشتن اسیران بود که بفرمان عمر اتفاق افتاد با آنکه پیغمبر ص مسلمانان را از قتل آنها نهی کرده بود و بالاخره وي با این
عمل مخالفت عجیبی با خدا و رسول کرد چنانچه رسول خدا ص را سخت متأثر کرده و متنفر شد و چنانچه اشاره شد صلاح کار
انصار در این بود که علی ع به پیغمبر اکرم ص کمک کرد و آنها را گردآورد تا رسول خدا ص بتواند طوري با آنان صحبت کند
که دوباره نیروي دینیشان قوي شود و فسادي که بر اثر قسمت غنائم حنین پیش آمده بود برطرف گردد و بالاخره علی ع در این
فضیلت با پیغمبر ص شرکت داشته و دیگران بهره نداشتند.
و نیز طوري با عباس مرداس رفتار کرد که رشته ایمان در دل او برقرار ماند و شک و شبهه از دل او برطرف شد و منقاد رسول خدا
گردیده و بحکم او تن در داد.
و پاسخی که در پرسش شخص خارجی که بیان شد داد حاکی از آن است که اعمال علی ع حق
،ص: 136
و جنگهائی که میکرده مطابق با خواست خدا بوده و کسی حق مخالفت با او را ندارد و حق با او و متوجه باو و گواهی داده که علی
ع بهترین آفریدههاي خداي متعال است.
و تمام این فضائل، مباین با رفتار مردمیست که حق او را غصب کردند و مضاد با رفتار آنهاست و آنان را بفرومایگی معرفی
مینماید و کارهاشان را بسرحد مخلصان که در آن پیکار قدمهاي با اخلاص برداشتند و با جهاد با دشمنان تقرب بخدا میجستند



صفحه 77 از 179
نمیرساند و بالاخره تقصیر کارند.
فصل- 41 پس از پیکار حنین
1) بعد از آنکه خداي متعال گروه مشرکان را بدست مسلمانها متفرق ساخت بدو دسته شدند تازیان و پیروانشان به اوطاس که از )
دیار هوازن است رفته و ثقیف و پیروانش به طائف رهسپار گردیدند رسول خدا ص ابو عامر اشعري را با عدهاي که ابو موسی
اشعري هم با آنان بود به اوطاس مأموریت داد و ابو- سفیان صخر بن حرب را بطرف طائف فرستاد.
ابو عامر حسب الامر پرچم پیروزي را بدست گرفته بعزم سرکوبی دشمن رفته و با آنان جنگید تا کشته شد مسلمانان از ابو موسی
که پسر عم او بود درخواست کردند پرچم را بکف بگیرد و با دشمن نبرد کند او پرچم اسلام را بدست گرفته پیکار کرد تا پیروز
باشد.
و ابو سفیان که بسرکوبی ثقیف حرکت کرده بود با آنان ملاقات کرد و در نتیجه ضربه بصورت او وارد آمد منهزم شده حضور
پیغمبر ص آمده عرضه داشت مرا بهمراه مردي بکارزار ثقیف مأموریت دادي
،ص: 137
که از همه کار درمانده و نمیتوان بکمک آنان آبی از چاه هذیل و عرب کشید و همکاري با من ننمودند پیغمبر اکرم ص پاسخی
نفرمود.
1) بعد از این خود پیغمبر ص بطرف طائف حرکت کرد و چند روزي آنها را محاصره نمود و آخر الامر علی ع را با عده مأمور )
داشت و دستور داد هر چه را در لشکرگاه دشمن بر خلاف مشاهده کند پامال سازد و تمام بتها را بشکند.
علی ع حسب الامر بیرون رفته با لشکر خثعم که عده بسیاري بودند ملاقات کرد و هنگامی که هوا تازه روشن شده مردي بنام
شهاب بمیدان آمده مبارز طلبید علی ع فرمود چه کسی برزم این مرد اقدام میکند کسی پاسخ نداد حضرت امیر المؤمنین ع خود
آماده پیکار شد ابو العاص بن ربیع داماد پیغمبر ص بحضور آمده عرضه داشت اجازه بدهید کار او را کفایت کنم فرمود نه و لیکن
اگر قضاي الهی جاري شد تو بر مردم امارت خواهی کرد علی ع برزم وي رفته و این رجز میخواند.
همانا بر هر سپهداري لازمست نیزه را از خون دشمنان سیراب بسازد یا اینکه نیزه بشکند سپس ضربتی بر سر او زد و او را به نیران
فرستاد بعد وارد لشکرگاه دشمن شده بتها را شکست بعد حضور رسول خدا ص که سرگرم محاصره طائفیها بود برگشت رسول
خدا ص که علی ع را دیده از پیروزي علی ع خوشحال شده تکبیر گفت و دست علی ع را گرفته در خلوتی رفت و با او براز گوئی
پرداخت.
جابر انصاري گفته در روز طائف هنگامی که رسول خدا ص با علی ع خلوت کرده بود عمر خطاب آمده گفت آیا با نبودن ما با
علی ع خلوت میکنی و برازگوئی میپردازي! فرمود تنها من با او راز نمیگویم خداست که همه اسرار خود را با وي بیان میفرماید.
،ص: 138
عمر ناراحت شده و با تمسخر گفت آري این سخن تو هم مانند آنست که در حدیبیه گفتی اگر خدا بخواهد با ایمنی وارد مسجد
الحرام خواهید شد با آنکه وارد آنجا نشدیم رسول خدا ص او را خوانده گفت من که نگفتم امسال وارد مسجد الحرام میشوید.
در آن وقت از حصار طائف مردي بنام نافع بن غیلان با لشکري از ثقیف بیرون آمد علی ع در بطن وج با وي مصاف داد و او را
کشت، مشرکان منهزم شدند و ترسی در دل ایشان افتاد و گروهی حضور پیغمبر ص آمده اسلام آوردند.
مجملا رسول خدا ص مدت ده روز و اندي، حصار طائف را در محاصره قرار داده بود.



صفحه 78 از 179
فصل- 42 [نتیجه این ماموریت]
1) و این پیکار نیز از جمله اختصاصاتی بود که خداي متعال علی ع را از میان همه مردم بدان مخصوص فرموده و پیروزي بدست )
علی حاصل شده و او توانسته عده مشرکان خثعم را از پا درآورد و از اینکه رسول خدا ص او را براي راز نهانی خود انتخاب کرده
و اضافه نموده که خدا هم او را براي همین مبنی برگزیده دلیل دیگري بر فضیلت و خصوصیت اوست که افراد دیگر حائز آن مقام
نبوده و ضمنا دشمنی باطنی خصم او ظاهر شده و کشف ضمیر او گردیده تا عبرت براي افراد باشد.
فصل- 43 جنگ تبوك
2) پس از پیشآمد طائف کارزار تبوك اتفاق افتاد و خداي متعال برسول خدا ص وحی کرد خود آن جناب )
،ص: 139
بشخصه در این پیکار حضور یافته و مردم را بهمراهی خود بخواند و باو اعلام فرمود در این غزوه محتاج بجنگ نخواهی شد و با
دشمن کشتار نخواهی کرد و کارها بدون بکار بردن اسلحه تنظیم پیدا میکند و مردم را محض آزمایش امر بخروج و مصاف نمود تا
بدین وسیله مطیع از سرکش امتیاز پیدا کند و باطن آنها هویدا گردد.
رسول خدا ص مردم را به بلاد روم و رزم با آنها دعوت کرد و در آن هنگام باغهاي تازیان سبز و خرم شده و میوهها رسیده و هوا
هم بسیار گرم بود بسیاري از مسلمانان از پذیرش فرمان پیغمبر ص خودداري کردند میدانستند بزودي باید میوهها را بچینند و هزینه
زندگی را درست کنند و از آن طرف از حرارت زیاد هوا و راه دور و برابر شدن با دشمن بیمناك بودند در عین حال برخی از
مسلمانان با ناراحتی عجیبی آماده پیکار شده و دیگران تخلف کردند هنگامی که پیغمبر ص به آهنگ مصاف حرکت کرد علی ع
را به نیابت خود در میان خانواده و هجرتگاه خود برقرار ساخت و فرمود بغیر از من و تو دیگري نمیتواند امور مدینه را بعهده بگیرد
زیرا رسول خدا ص از نیتهاي فاسد تازیان و بسیاري از مردم مکه و اطراف آن که با آنها کارزار کرده و دمار از روزگارشان
برآورده باخبر بود و بیم داشت چون از مدینه دور شود و بطرف روم یا جاي دیگر آهنگ نماید و کسی نباشد که بتواند به
شایستگی مقام او را حائز شود شهر مدینه را تصرف کنند و در سرزمین هجرت فساد نمایند و مردم را به زحمت بیفکنند و بغیر از
علی ع دیگري نمیتوانست بطوري که باید و شاید دشمن را بترساند و از دار الهجرت و متصرفات آن نگهداري نماید بدین مناسبت
حضرت مشار الیه را بخلافت ظاهري پس از خود معرفی کرد و آشکارا او را بمنصب امامت برقرار ساخت.
،ص: 140
1) در روایت وارد شده منافقان هنگامی که دانستند رسول خدا ص علی ع را جانشین خود قرار داده تا در مدینه سمت خلافت او )
را داشته باشد بر وي حسادت ورزیده و بر آنان گران آمد و متوجه شدند که او بخوبی از مدینه نگهداري میکند و دشمن نمیتواند
دست طمع بطرف مدینه دراز کند بهمین مناسبت متأثر گردیده و میخواستند براي آنکه هر چه بهتر و بیشتر بتوانند تیر فسادشان را
بهدف مقصود برسانند علی ع همراه آن جناب حرکت کند و آنان در غیبت رسول خدا ص بمدینه دست پیدا نمایند و آن را بدون
هیچ گونه خوف و ترسی متصرف شوند.
و ضمنا از اینکه علی ع با کمال آسایش و راحتی در خانه پیغمبر ص باقی مانده و یارانشان به ناراحتی سفر گرفتار شده حسادت
میبردند و خواستند او را بوسیله از اعتبار بیندازند لهذا گفتند رسول خدا ص از نظر اجلال و اکرام و دوستی علی را جانشین خود
قرار نداده بلکه او را از جهت آنکه وامانده و کندي کرده بجا گذارده و چنانچه میدانید این گونه دروغها را فقط براي لکهدار
کردن آن حضرت می- گفتند چنانچه قریش پیغمبر را گاهی دیوانه و هنگامی شاعر و زمانی ساحر و وقتی کاهن میخواند با آنکه



صفحه 79 از 179
یقینا میدانستند هیچ یک از این اوصاف را ندارد و منافقان هم باخبر بودند این گونه دروغها مناسب با شخصیت علی ع نبوده و
نسبتهاي آنها نابجا و نارواست.
پیغمبر ص از همه بعلی ع نزدیکتر و او هم محبوبترین افراد در نظر آن حضرت و بزرگواري و مقام و شخصیت او در نزد حضرتش
محفوظ بود.
هنگامی که علی ع از سخنهاي نابجاي آنها باخبر شد و خواست آنها را تکذیب کرده و رسوا نماید حضور پیغمبر ص آمده
عرضکرد یا رسول اللَّه منافقان خیال میکنند تو مرا از آن نظر در مدینه باقی
،ص: 141
گذاردهاي تا ثابت کنی شانه از زیر بار فرمان تو خالی کردهام و بالاخره مرا بسرزنش دونان مبتلا سازي.
1) رسول خدا ص فرمود برادر من بمحل خود مراجعت کن که جز من یا تو دیگري نمیتواند امور مدینه را عهدهدار شود و تو در )
میان اهل بیت من و دار هجرت من و منسوبان من جانشین منی آیا نمی- خواهی نسبت بمن بمنزله هرون از موسی باشی با این
تفاوت که پیمبري پس از من نیست.
این بیانیه حاکی از آنست که رسول خدا ص به امامت علی ع تصریح کرده و او را بعنوان خلافت از میان همه افراد برگزیده و
دلالت بر فضیلتی میکند که دیگران با وي انبازي ندارند و بدین وسیله تمام مراتب هرون را براي او اثبات میکند و تنها برادري
عرفی و صلبی و نبوت از او استثنا میشود یعنی آنچه باید به لفظ و عقل از او مستثنی شود استثنا نموده.
و آنها که معانی قرآن را با دقت متوجهاند و با روایات و اخبار سر و کار دارند میدانند که هرون برادر پدري و مادري موسی ع و
شریک در کار و وزیر نبوتی و مبلغ رسالات پروردگار بوده و خدا او را پشتیبان موسی و جانشین وي قرار داده و پیشوائی او بر بنی
اسرائیل و لزوم فرمانبرداري از او بدون کم و زیاد برابر با موسی بوده و هرون در نظر حضرت موسی از همه محبوبتر و افضل از تمام
پیروان وي بوده است.
خداي متعال از زبان موسی حکایت میفرماید رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِي وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِي وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یَفْقَهُوا قَوْلِی وَ اجْعَلْ لِی
وَزِیراً مِنْ أَهْلِی هارُونَ أَخِی اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي وَ أَشْرِکْهُ فِی أَمْرِي کَیْ
،ص: 142
پروردگارا قفل از صندوقچه سینه من بردار و کار مرا آسان کن و گره از زبانم بگشا تا گفته مرا «1» نُسَبِّحَکَ کَثِیراً وَ نَذْکُرَكَ کَثِیراً
بپذیرند و برادر من که از خود منست جانشین من قرارده و او را پشتیبان و انباز کار من بساز تا بسیار تسبیح تو کنیم و بیاد تو باشیم.
اي موسی به آرزوي خود «2» 1) خداي متعال او را پاسخ داده و به آرزو رسانیده چنانچه میفرماید: قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسی )
موسی «3» رسیدي و نیز از موسی ع حکایت میفرماید: وَ قالَ مُوسی لِأَخِیهِ هارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ
ببرادرش هرون فرمود تو در میان مردم من بعنوان جانشینی برقراري آنان را سازش بده و از آئین فسادگران پیروي مکن.
بنا بر این هنگامی که رسول خدا ص علی ع را بمنزله هرون قرار میدهد لازم میشود که تمام خصوصیات هرون را منهاي مستثنیات
او دارا باشد و چنانچه میدانیم این موضوع، از جمله فضائلی است که دیگران با وي شرکت نداشته و کسی همرتبه یا نزدیک بمقام
او نبوده.
و هر گاه خداي متعال میدانست (چنانچه میدانسته) که در این جنگ نیازي بمصاف میافتد امر نمیکرد علی ع را در مدینه باقی
بگذارد بلکه میدانسته مصلحت در استخلاف وي بوده و همانا اقامت علی ع در دار هجرت از بهترین کارها بشمار آمده در نتیجه
تدبیر کار خلق و دین را بدین وسیله نموده و امضا کرده.
______________________________
جلد
1

صفحه 80 از 179
1) از آیه 27 تا 36 سوره طه )
2) آیه 38 سوره طه )
3) آیه 139 سوره اعراف )
،ص: 143
فصل- 44 اسلام عمرو معدیکرب
1) هنگامی که رسول خدا ص از پیکار تبوك بمدینه برگشت عمرو بن معدیکرب حضور رسول خدا ص آمده پیغمبر ص باو )
فرمود اسلام بیاور تا خدا ترا از گرفتاري و بیم فرداي قیامت ایمنی دهد پرسید ترس روز قیامت چیست من از چیزي بیم ندارم فرمود
اي عمرو چنان نیست که خیال میکنی.
روز رستاخیز که شود صیحه بگوش آید که هیچ مرده نباشد جز اینکه در آن صحرا درآید و هیچ زنده نباشد جز اینکه بمیرد مگر
آنهائی را که خدا بخواهد زنده بمانند سپس صیحه دیگري بلند شود مردگان بصحراي قیامت درآیند و همه صفآرایی کنند آنگاه
آسمان نیمه شود و زمین ویران گردد و کوهها از هم بپاشند و آتش مانند کوهی شعلهور بشود چنانچه هر ذي روحی دل از دست
بدهد و بیاد خود و گناهانش بیفتد مگر آنها که مورد توجهاند از آسیب در امان باشند اي عمرو تو در آن روز چگونه آرام خواهی
داشت.
عمرو بخود آمده گفت هم اکنون امر بزرگی میشنوم در همان حال ایمان آورد و عدهاي هم از همراهیان او ایمان آوردند و بمحل
خود بازگشتند فاصله نشد عمرو معدیکرب، ابی بن عثعث خثعمی را دیده گردنش را گرفت حضور پیغمبر آورد عرضه داشت این
نابکار پدر مرا کشته اکنون خونبهاي او را براي من بگیر.
رسول خدا ص فرمود دین اسلام پیشآمدهاي جاهلیت را از میان برد.
،ص: 144
1) عمرو ناراحت شده و مرتد گردید بطرف عده از مردم بنی حارث رفته دستبردي زده بجانب قوم خود رهسپار شد. )
رسول خدا ص براي سرکوبی وي، علی ع را طلبیده و او را بر مهاجران امارت داده بهمراهی آنان بجانب بنی زبید گسیل داشت و
خالد بن ولید را با عده از تازیان به آهنگ، جعفی گسیل داشت چون هر دو لشکر مقابل شدند علی ع خالد بن سعید را مقدم لشکر
قرار داد و خالد بن ولید ابو موسی را مقدم لشکر خود قرار داد.
از آن طرف جعفی هنگامی که از آمدن لشکر مسلمانان اطلاع یافتند بدو دسته شدند عده بجانب یمن کوچ کردند و فرقه دیگر
بمردم بنی زبید ملحق گردیدند.
علی ع که از این پیشآمد باخبر شد رسولی به خالد بن ولید فرستاد هر کجا رسول من با تو ملاقات کند همان جا توقف کن لیکن
خالد بن ولید بفرموده علی ع توجهی نکرد و توقف ننمود علی ع بخالد بن سعید جریان را تذکر داده و امر کرد سر راه بر او بگیر و
او را زندانی کن او حسب الامر از وي جلوگیري کرده و حبس نمود وقتی که علی ع خالد را دید از مخالفت کردن او نکوهش
نمود و از آنجا حرکت کرده به وادي کسر (بکسر کاف نام محلی از یمن است) براي سرکوبی بنی زبید عزیمت نمود بنی زبید که
او را دیده به عمرو گفتند اي ابو ثور هنگامی که با این جوان قرشی روبرو شوي و بخواهد از تو خراج بگیرد چه خواهی کرد؟ پاسخ
داد بزودي خواهید فهمید با چه دلاوري روبرو شده و باو چه خواهد گذشت.
2) عمرو پس از این پاسخ و پرسش بمیدان آمده مبارز طلبید علی ع آماده پیکار او شده خالد- )
،ص: 145
جلد
1

صفحه 81 از 179
بن سعید بحضور آمده عرضکرد بمن اجازه فرما تا بمبارزه او بپردازم علی ع فرمود اگر میدانی فرمان برداري تو از من واجب است و
باید از من اطاعت کنی از جاي خود حرکت نکن او تسلیم شده و توقف نمود.
علی ع بمبارزه او بیرون رفته بانک بلندي بروي عمرو زد وي همان جا فرار کرده و منهزم شد و برادر و برادرزادهاش کشته شدند و
زن او دختر سلامت که نامش رکانه بود با عده دیگري از زنها اسیر شدند علی ع برگشت و خالد بن سعید را بر بنی زبید خلافت
داد تا صدقات آنها را جمعآوري نماید و دشمنانی که فرار کرده هر گاه مسلمان شوند در امان باشند.
از جمله فراریهائی که مراجعت کرد عمرو معدیکرب بود از خالد استیذان نمود وي باو اجازه داد عمرو دوباره اسلام اختیار کرد و
در باره آزادي زن و فرزندش با خالد صحبت کرد وي آنها را بدو بخشید.
هنگامی که عمرو بدرگاه خالد بن سعید رسید دید شتري را نحر کردهاند عمرو پاهاي آن حیوان را جمع کرد و با ضربتی دست و
پاي آن را برید شمشیر او را صمصامه میگفتند وقتی که سعید زن و فرزندش را باو هبه کرد شمشیر خود را در برابر این بزرگواري
باو بخشید.
علی از همه کنیزانی که اسیر شده بودند کنیزکی را براي خود برگزید خالد بن ولید که دلخوشی از علی ع نداشت و از زندانی
شدن و افتضاح تازگی خود فراموش نکرده بود بریده اسلمی را بحضور پیغمبر ص گسیل داشت و باو گفت پیش از آنکه لشکر
بخدمت پیغمبر ص برسد خدمت رسول خدا ص شرفیاب شده جریان را بعرض رسانیده و بگو که علی ع کنیزي را از خمس غنائم
براي خود اختیار کرده.
1) بریده دستور او را اجرا کرده قبل از ورود لشکر آمده چون بدرب خانه پیغمبر ص رسیده با )
،ص: 146
عمر خطاب ملاقات کرد عمر از چگونگی جنگ و از آمدن خود او پرسید گفت آمدهام تا به پیغمبر ص اطلاع دهم علی ع کنیزکی
را از خمس براي خود اختیار کرده.
عمر هم ویرا تأیید کرده گفت برو و آن حضرت را از عمل علی ع اخبار کن زیرا او از کار علی ع که در واقع اقدام علیه دخترش
میباشد خشمگین میشود.
بریده حضور پیغمبر اکرم ص شرفیاب شده نامه خالد بن ولید را که شکایت از علی ع نموده بعرض رسانید رسول خدا ص از
استماع این نامه متغیر گردیده بریده افزود هر گاه دیگران را هم بچنین عملی رخصت دهی غنیمت مسلمانان نابود خواهد شد.
رسول خدا ص همچنان که غضبناك بود فرمود واي بر تو اي بریده که باین سخن نفاقی بپا کردي همانا متوجه باش همان غنیمتی
که شایسته بحال منست متعلق بعلی ع نیز هست و علی ع بهترین مردم براي تو و قوم تست و برترین افرادیست براي همه امت من که
پس از این باقی میماند. اي بریده زنهار کینه علی ع را در دل نگیري که مبغوض خدا خواهی شد.
بریده گوید از استماع این بیانات الهیه آرزو داشتم زمین شکافته میشد و مرا در خود جاي میداد و بخدا از خشم او و رسولش
پناهنده شدم برسول خدا ص عرضکردم براي من استغفار کن که از این پس هیچ گاه علی ع را دشمن نمیدارم و جز سخن خیر در
باره او حرف دیگري نمیزنم.
پیغمبر ص براي او استغفار فرمود.
،ص: 147
فصل- 45 نتیجه
1) در این غزوه فضیلتی براي علی ع ثابت میشود که دیگران مانند آن را ندارند و چنانچه دیدیم در این پیکار پیروزي با علی ع )
جلد
1

صفحه 82 از 179
بوده و نیز فهمیدیم که آن حضرت در غنیمتهائی که جنبه اختصاصی داشته با پیغمبر ص انباز بوده و دیگران در این گونه غنائم
حقی نداشتهاند و ضمنا معلوم میشود رسول خدا ص آن حضرت را دوست میداشته و بر دیگران برتري میداده بطوري که این معنی
بر احدي پوشیده نبوده و از اینکه بریده و امثال او را از کینهتوزي و دشمنی با او ممانعت میکرده و مردم را بولایت و مودت او
میخوانده و حیلهگري دشمنانش را بخود آنها برمیگردانده معلوم میشود در پیش خدا و رسول از دیگران برتر بوده و شایستهتر
بمقام آن حضرت میباشد و نزد آن جناب خصوصیت فوق العاده داشته و عالیمقامتر از دیگران بوده است.
«1» فصل- 46 جنگ ذات السلسله
2) پس از این، پیکار سلسله اتفاق افتاد و مقدمه آن این بود که مرد عربی حضور رسول خدا ص آمده در برابر او نشست و گفت )
آمدهام تا ترا پندي دهم و آن اینست که عده از تازیان در وادي الرمل گرد آمده و مقرر داشته تا بر تو شبیخون بزنند و آنان را
معرفی کرد.
پیغمبر ص دستور داد مردم را در مسجد گردآورند در میان اجتماع مردم بمنبر رفته حمد و
______________________________
1) این غزوه در فصل 27 نیز با مختصر تفاوتی ذکر شده )
،ص: 148
ثناي الهی را بجاي آورد فرمود دشمنان خدا و مسلمانان در نظر دارند بشما شبیخون زنند اینک کیست براي سرکوبی آنان اقدام
نماید عده از اهل صفه (فقرائی که خانه معینی نداشته و مهاجر بودند) از جا برخاسته عرضه داشتند ما براي سرکوبی آنان حاضریم
هر کدام از ما را که شایسته پیکار میدانی مأموریت بده رسول خدا ص قرعه زده قرعه بنام هشتاد نفر از ایشان و از غیر ایشان اصابت
کرد.
پیغمبر اکرم ص به ابو بکر دستور داد پرچم را بگیر بجانب بنی سلیم که نزدیک حره آماده کارند کوچ کن وي با عده حرکت
کرده نزدیک بسرزمین آنها رسید که درختان بسیار و سنگهاي زیادي داشت، بنی- سلیم در بطن وادي جاي گرفته و دسترسی
بدانها در کمال دشواري بود ابو بکر چون خواست بطرف آنها توجه کند آنها از مخفیگاههاي خود بیرون آمده مسلمانان را
شکست داده و عده بسیاري از آنها را کشتند و ابو بکر با همراهیان فرار کرد.
چون حضور پیغمبر ص رسیدند رسول خدا ص عمر را براي سرکوبی نامبردگان نامزد نمود او هم بمجردي که بمحل آنان رسید
آنها از زیر سنگها که کمین کرده بودند بیرون آمده او را نیز منهزم ساختند.
رسول خدا ص از این پیشآمد متأثر گردید عمرو عاص بعرض رسانید مرا براي سرکوبی آنان فرمان بده زیرا در جنگ باید حیله
کرد ممکن است من بتوانم خدعه بکار برده و آنها را نابود سازم.
حضرت او را همراه با جماعتی بجانب آنان گسیل داشت و توصیه کرد که مبادا دست از پیکار بردارد عمرو عاص بمجردي که
وارد وادي شد بنی سلیم از مخفیگاههاي خود بیرون آمده او را شکست داده و عده از اصحاب او را از پاي درآوردند.
،ص: 149
1) رسول خدا ص پس از شکست نامبرده چند روزي صبر کرده و علیه آنان دعا میفرمود سپس علی ع را خوانده پرچم پیروزي را )
بنام او بسته و فرمود او را براي سرکوبی دشمن فرستادم تا بدون فرار بر آنان بتازد و سرکوبی دهد و دست به آسمان دراز کرد
عرضکرد پروردگارا اگر میدانی رسول توام حقیقت مرا در باره او نگهداري فرما و او را از شر دشمنان نگهداري کن و باندازهاي
که شایسته بود دعا کرد.



صفحه 83 از 179
علی ع بعزیمت دشمن حرکت کرد و پیغمبر ص هم براي بدرقه وي بیرون آمد و تا مسجد احزاب از وي بدرقه کرد.
علی ع آن روز بر اسب قرمز رنگ دم کوتاهی سوار بود و دو برد یمانی بر گستوان وي قرار داده و نیزه خطیه در دست داشت و
همان عدهاي که با عمر و ابو بکر و عمرو عاص آمده بودند با وي نیز همراه شدند علی ع از بیراهه بطرف عراق رهسپار شد
باندازهاي که همراهیان خیال کردند علی ع آنها را بمحل دیگري هدایت میکند سپس آن حضرت وارد جاده پستی شده و آمد تا
بکنار وادي رسید علی ع شب حرکت میکرد و روزها در مخفیگاه آرام میگرفت و بهمین ترتیب هنگامی که نزدیک وادي رسید
دستور داد دهان اسبها را بهبندند و آنان را در مکانی متوقف ساخت و فرمود از جاي خود حرکت نکنید آنگاه خود او در برابر
لشکریان بگوشه رفت.
عمرو عاص وقتی که این عملیات را از علی ع مشاهده کرد یقین کرد که پیروزي نصیب او خواهد شد و همانوقت به ابو بکر گفت
من از علی ع بهتر از اوضاع این وادي باخبرم و میدانم گرگان و درندگان بسیاري در این محل سکونت دارند که از مردم بنی سلیم
زیانشان بحال ما بیشتر است اگر اتفاقا
،ص: 150
بما حمله کنند ( 1) طولی نمیکشد همه ما را نابود میسازند صلاح در آنست با وي صحبت کنی دستور بدهد بطرف بلندي وادي
حرکت کنیم و قرار بگیریم تا از این ناراحتی زیانی نبینیم.
ابو بکر مطابق با صلاحدید نامبرده حضور علی ع آمد گفته ویرا بعرض رسانید و سخنان بسیاري معروض داشت و مدتی طول کشید
لیکن در ظرف این مدت علی ع یک کلمه هم با او سخن نگفت ابو بکر دست خالی برگشته بعمرو عاص گفت سوگند بخدا یک
کلمه هم بمن پاسخ نداد عمرو عاص همین مطلب را با عمر خطاب کرده و افزود که تو بهتر میتوانی بدو دست پیدا کنی و خواسته
مرا لباس عمل بپوشانی اتفاقا او هم رفت و علی ع باو پاسخی نداد برگشت و همان بیان ابو بکر را مکرر کرد.
عمرو عاص که دید تیر مقصودش بهدف اجابت نرسید بمردم گفت سزاوار نیست ما در نابودي خود اقدام کنیم بیائید همه با هم به
اعلاي وادي رهسپار شویم مسلمانان پاسخ دادند بخدا سوگند بخواسته او عمل نمیکنیم زیرا رسول خدا امر کرده فرمان علی ع را
بشنویم و از اطاعت او سر باز نزنیم اکنون نمیتوانیم سخن ترا گوش کنیم و فرمان او را زیر پا بگذاریم و همواره در این بحث
بودند.
هنگامی که علی ع احساس کرد طلوع صبح ظاهر شد و دشمنان آسوده و بخواب غنودهاند بلشکر دستور داد بر آنها شبیخون زدند و
خداي متعال او را بر دشمنان پیروزي داد و سوره وَ الْعادِیاتِ ضَ بْحاً را نازل فرمود پیغمبر اکرم ص یاران خود را از پیروزي علی ع
مژده داد و دستور صادر کرد تا همه باستقبال علی ع بیرون روند اصحاب در دو صف و رسول خدا پیشاپیش آنها به استقبال آمدند
علی ع که چشمش به رسول خدا ص افتاد از اسب پیاده شد رسول خدا ص فرمود یا علی سوار شو که خدا و رسول از تو راضیاند
علی ع از خوشحالی گریست.
،ص: 151
پیغمبر ص فرمود هر گاه خوف این معنی نبود که مردم در باره تو سخنانی که نصرانیان در باره مسیح گفتند بگویند امروز آنچنان
در ستایش تو دهان میگشادم که هر گاه از کنار جمعیتی عبور کنی خاك قدم ترا بعنوان توتیا و تبرك بردارند.
فصل- 47 نتیجه
1) بطوري که نوشتیم در این کارزار پیروزي با علی ع بوده و دیگران که پیش از او نامزد پیکار شدند جز فساد کار دیگري )
ننمودند و ستایشی که رسول اکرم از نامبرده نمود حاکی از فضائلی است که سایر افراد بهره از آنها ندارند و بالاخره مناقب او بپایه
رسیده که انبازي در آنها نمیباشد.



صفحه 84 از 179
فصل- 48 مباهله با نصاري
2) پس از آنکه پیغمبر اکرم ص بفتح مکه و سایر غزوات موفق گردید و سلطنت الهی او زبانزد دوست و دشمن آشنا و بیگانه شد )
از اطراف و اکنان دستجات مختلف بعنوان دیدار وي میشتافتند برخی بشرف اسلام مشرف میشدند و برخی مجاز بودند با کمال
امن و آسایش بمحل خود بازگردند و از جمله کسانی که بملاقات آن حضرت مشرف شد ابو حارثه کشیش نصرانیان بود که به
اتفاق سی نفر از مسیحیان از قبیل عاقب و سید و عبد المسیح حضور یافت هنگام نماز عصر وارد مدینه شدند مسیحیان لباس دیبا
پوشیده و صلیب انداخته بودند یهود که از آمدنشان اطلاع یافتند نزد آنها آمده و با یک دیگر به صحبت پرداختند نصاري آنها را
ناچیز و یهودیان آنها را بیاعتبار میدانستند و در همین باره خداي متعال این آیه را فرستاد وَ
،ص: 152
قالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصاري عَلی شَیْءٍ وَ قالَتِ النَّصاري لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلی شَیْءٍ ( 1) یهود گفت نصاري بر پایه حقی استوار نمیباشد
و نصاري گفت یهود بر میزان صحیحی استقرار ندارد.
رسول خدا ص هنگامی که نماز عصر را بانجام آورد مسیحیان بطرف او متوجه شده کشیش آنان پیش آمده عرضه داشت عقیده
شما در باره مسیح چیست؟ رسول خدا ص فرمود: مسیح بنده خدا بوده که خدا او را از میان خلق بعنوان رهبري گمشدگان
برگزیده.
کشیش گفت پدري براي او سراغ داري که ویرا بدین عالم آورده باشد؟ رسول خدا ص فرمود مادر او شوهر نکرده بود تا پدري
داشته باشد.
کشیش گفت بنا بر این چگونه میگوئی مسیح بنده و مخلوق است با آنکه تمام بندگانی که مخلوقند پدري دارند که مادرشان
بعنوان نکاح با وي همخوابی کرده و فرزند از او بوجود آمده.
خداي متعال آیاتی از سوره آل عمران فروفرستاد تا آنجا که میفرماید إِنَّ مَثَلَ عِیسی عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ
کُنْ فَیَکُونُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرِینَ فَمَنْ حَ اجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ
نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَ نا وَ أَنْفُسَ کُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ، همانا حکایت آفرینش عیسی مانند پیشآمد آفرینش
آدم است که او را خدا از خاك آفریده و فرمود موجود باش او هم موجود میشود حق با کردگارتست مبادا شک آوري پس اگر
کسی در باره آفرینش عیسی با تو گفتگو کند بعد از آنکه حقانیت براي تو بمرحله ثبوت رسیده بگو بیائید فرزندان خود و شما و
زنهاي خود و نفسهاي خود را بخوانیم و بمباهله بپردازیم و نفرین خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.
رسول خدا این آیات را بر مسیحیان تلاوت کرد و آنها را بمباهله دعوت نمود و فرمود خداي متعال خبر داده پس از انجام مراسم
مباهله هر یک از طرفین که باطل باشند معذب شوند و بدین وسیله حق از باطل
،ص: 153
آشکار گردد.
1) اسقف با عبد المسیح و عاقب در خصوص مباهله مشورت کرد و بالاخره تا فردا مهلت طلبیدند نام- بردگان هنگامی که بمحل )
خود برگشتند گفتند فردا که خواستیم با محمد مباهله کنیم متوجه باشید هر گاه او با زن و فرزندش براي مباهله آمد مباهله نکنید و
اگر با یاران و اصحابش حضور یافت بمباهله بپردازید و بدانید که برحق نیست فردا پیغمبر ص دست علی ع را گرفته و پیشاپیش او
حسنین و در عقب سر او فاطمه زهرا ع حرکت میکرد با این حال بمباهله آمد و نصاري هم با ابو حارثه که مقدم دیگران بود براي
مباهله حضور یافتند اسقف که محمد را با خاندان وي دید پرسید این عده که با او هستند کیانند و با وي چه نسبتی دارند گفتند آن



صفحه 85 از 179
مرد پسر عمش علی بن ابی طالب داماد و پدر دو فرزندش میباشد و از همه محبوبتر در نزد اوست و این دو طفل دو فرزند دخترش
و پدرشان علی است و آن دو نیز محبوبترین افراد نزد ویند و این زن دخترش فاطمه ع که از همه عزیزتر و نزدیکتر بوياند.
اسقف پس از معرفی یک یک آنها بطرف عاقب و سید و عبد المسیح متوجه شده و گفت بهبینید محمد فرزند و نزدیکانش را که
مخصوصان ویند همراه خود براي مباهله آورده و اطمینان بحقانیت خود دارد سوگند بخدا هر گاه میدانست حقیقتی ندارد این عده
از نزدیکانش را بمباهله حاضر نمیکرد که نابود شوند اکنون از مباهله با او خودداري کنید سوگند بخدا اگر موقعیت قیصر و توجه
او بمن نبود بدست او اسلام میآوردم صلاح در این است و بطوري که ممکن است با وي مصالحه کرده و اتفاق نمائید و بشهرهاي
خود برگردید و به آسودگی زیست کنید یاران وي گفتند ما از خود رأیی نداریم و از خواسته تو پیروي میکنیم.
،ص: 154
1) اسقف پس از این بطرف رسول خدا ص متوجه شده عرضه داشت اي ابو القاسم ما با تو مباهله نمی- کنیم و بمصالحه )
میگذرانیم اکنون شما هم بطوري که از عهده ما برآید مصالحه کن.
رسول خدا ص براي مصالحه آماده شده و مقرر داشت بعنوان مصالحه دو هزار حله از حلهاي اواقی که بهاء هر یک چهل درهم
بدون کم و زیاد باشد بپردازند و ضمنا مصالحه خط را باین طریق مرقوم داشت.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ این مصالحه خطی است که محمد رسول خدا ص در باره هر سفید و زرد (درهم و دینار) و بهرههاي زرعی
و بندگان با نصرانیان نجران و اطراف آن نوشته و مقرر داشته که از آنان در برابر صلحی که برقرار شده بغیر از دو هزار حله از
حلهاي اواقی که بهاء هر حله چهل درهم باشد بیشتر نگیرند و زیاد و نقیصه آن را بحساب چهل درهم بیاورند باین طریق هزار حله
آن را در ماه صفر و هزار حله دیگر را در ماه رجب بپردازند و نیز معلوم شده چهل دینار براي منزلگاه رسولش معین کنند و هر
حادثهاي که در یمن اتفاق افتد سی زره و سی اسب و سی شتر عاریه مضمونه بدهند و بدین وسیله جوار خدا و ذمه محمد را در نظر
بگیرند و اضافه کرد از این پس هر کدام از ذمیها رباخواري نمایند در ذمه من نخواهند بود.
این صلحنامه با قرارداد مزبور بپایان رسیده امضاء شد و نصرانیان آن را گرفتند و برگشتند.
فصل- 49 نتیجه
2) در این قصه هر گاه دقیق شویم به فضیلت امیر المؤمنین ع خواهیم رسید و ضمنا بیکی از معجزات )
،ص: 155
پیغمبر اکرم ص هم پی خواهیم برد و نبوت آن جناب بمرحله ثبوت میرسد چنانچه نصرانیان هم بمقام نبوت او اعتراف کردند و
خود رسول خدا ص هم میدانست که آنان براي مباهله حاضر نمیشوند و آنها نیز باخبر بودند هر گاه دست بمباهله زنند بعذاب مبتلا
میشوند و رسول خدا ص اطمینان داشت بدانها پیروز خواهد شد و حجت بر آنان تمام میشود و منکوب میگردند.
خداي متعال در آیه مباهله علی ع را نفس رسول خدا ص معرفی کرده و معلوم میشود وي باید نهایت فضل و کمال را دارا بوده و
در عصمت و برتري همتاي پیغمبر باشد و دیگر آنکه ذات اقدس الهی همسر علی و دو فرزندش را با آنکه خورد سال بودند حجت
پیغمبر و برهان دین قرار داده و تصریح کرده که حسن، و حسین دو فرزند او و فاطمه همان زنی بوده که قرآن بدان متوجه و در
هنگام مباهله مخاطب آیه مزبوره است و چنانچه میدانیم این موضوع، فضیلتی است که هیچ یک از امت با وي شریک و نزدیک
نبوده و مناسبتی نداشته و یکی از مناقبی است که پیش از این به بیشتر آنها اشاره نمودیم.
فصل- 50 حجۀ الوداع



صفحه 86 از 179
1) پس از پیشآمد نجران، قصههائی اتفاق افتاده که همه آنها حاکی از فضیلت علی ع و مناقب خاصهایست که همه مردم بدانها )
متوجهاند و از جمله آنها حجۀ الوداع و پیشآمدهاي مربوط بدانست و علی ع در تمام آنها سهم بسزائی داشته و مقامات عالیهاي را
حائز شده.
مینویسند رسول خدا ص علی ع را بطرف یمن مأموریت داد تا خمس معادن را بگیرد و-
،ص: 156
قراردادي که با اهل نجران بسته شده در خصوص حلهها و زر و سیمها اخذ نماید. علی ع حسب الامر بطرف مأموریت خود رهسپار
شد و بفوري امر او را امتثال کرد و با سرعت هر چه تمامتر فرمان او را بمرحله اجرا گذارد.
از این مأموریت استفاده میشود رسول خدا ص دیگري را امین خود نمیدانسته و در میان افراد مسلمان کسی نبوده که شایستگی
موقعیت او را داشته باشد بهمین مناسبت رسول خدا ص او را بجاي خود براي اجراي مأموریت گماشت و با کمال اطمینان بار
سنگین اطاعت خود را بدوش او افکند.
پس از این رسول خدا ص به حج خانه خدا و انجام فریضه الهی آهنگ نمود و مردم را بهمراهی خود دعوت به مناسک حج کرد و
دعوت او بعنوان انجام وظیفه الهی به آخرین نقطه اسلامی رسید مردم همه براي همراهی با جناب او آماده گردیده و مردم مدینه و
اطراف آن نیز براي انجام مناسک حج آماده شدند و بالاخره عده بسیاري گرد آمدند و همه مهیاي براي حج بیت اللَّه گردیدند
رسول خدا ص پنج روز از ذي قعده مانده از مدینه بعزم مکه خارج شد و به علی ع که آن وقت در یمن بود نوشت تا او هم براي
شرکت در حج، حضور پیدا کند لیکن نوع حجی که خود آهنگ وي داشت براي وي معلوم ننمود.
رسول خدا ص بعنوان حج قران حرکت کرد و قربانی با خود آورد و از ذو الحلیفه که شش میلی مدینه بود محرم شد و مردم نیز به
پیروي از او محرم شدند و از پهلوي میلی که در بیداء یک میلی ذو الحلیفه بود تلبیه گفتند تا به کراع الغمیم رسیدند و بالاخره با
گفتن
لبیک اللهم لبیک
راه مدینه و مکه را بیکدیگر اتصال دادند.
همراهیان رسول خدا ص عده سواره و جمعی پیاده بودند پیادگان بمشقت افتاده حضور پیغمبر اکرم ص شکایت کردند و از آن
حضرت تقاضاي مرکب نمودند رسول خدا ص فرمود من مرکب سواري ندارم که بتوانم شما را از زحمت پیاده روي برهانم و
دستور داد کمرهاي خود را محکم بهبندند و گاهی قدم دو
،ص: 157
و گاهی قدم رو حرکت کنند آنها طبق دستور عمل کرده و از دشواري راه آسوده گردیدند.
1) امیر المؤمنین ع با همراهیان خود که به یمن رفته بود با حلههائی که از مردم نجران گرفته از راه یمن بطرف مکه عزیمت کرد )
رسول خدا ص هم از راه مدینه بمکه نزدیک شد علی ع براي اینکه زودتر درك حضور پیغمبر ص را کرده باشد شخصی را بجاي
خود برگمارد و خود بطرف مکه رهسپار گردید هنگامی که رسول خدا ص وارد مکه شد حضرتش را زیارت کرده و زر و سیم و
حلقههایی که گرفته بعرض رسانید و اضافه کرد براي درك حضور شما زودتر از لشکر حرکت نمودم رسول خدا ص از دیدار او و
مأموریتش را که بنحو پسندیده انجام داده خرسند شد و پرسید چگونه و بچه طرزي صدا به تلبیه بلند کردي و احرام بستی عرضکرد
شما که طریقه احرام را بمن ننوشته بودید و من در نیت خود نیت شما را در نظر گرفته گفتم پروردگارا من همان جور که پیغمبرت
احرام بسته محرم میشوم و سی و چهار شتر بعنوان قربانی همراه دارم رسول خدا ص تعجب کرده فرمود من شصت و شش شتر
سوق دادم و تو در حج و مناسک و قربانی با من شریکی اکنون با لباس احرام بطرف لشکریان خود رفته آنها را با عجله تمامی



صفحه 87 از 179
بجانب من حرکت بده تا در مکه با یک دیگر اجتماع نمائیم علی ع آن حضرت را وداع کرده بطرف لشکر خود رهسپار شده فاصله
از مکه دور نشده آنان را ملاقات نمود و توجه کرد که حلهها را بخود پوشیده از این کارشان متأثر شده بگماشته خود خطاب کرد
بچه دلیلی به آنها اجازه دادي از حلهها پیش از آنکه بدست رسول خدا ص برسد استفاده نمایند با آنکه در این باره دستوري از من
نداشتی عرضکرد آري چنانست که میفرمائید لیکن از من تقاضا کردند تا خود را بدانها آراسته و احرام بهبندند سپس بدون عیب و
نقص بمن رد کنند امیر المؤمنین ع
،ص: 158
بر خلاف انتظار لشکر حلهها را از آنها گرفته و چندین بار ترتیب داده آنها را بست.
1) این کار علی ع بر آنها گران آمده و کینه او را در دل گرفتند هنگامی که وارد مکه شدند تا توانستند از او حضور رسول خدا )
ص شکایت نمودند و بالاخره کار بجائی رسید که رسول خدا دستور داد در میان لشکر ندا کنند بیش از این از علی ع شکایت
نکنید که او بینهایت در راه خدا از خود گذشتگی ابراز میدارد و تظاهر بباطل در اعلاء حقانیت دین اسلام نمینماید بدین مناسبت
مردم دست از شکایت برداشته و دانستند موقعیت عجیبی در دستگاه پیغمبر دارد که اگر از عیبجوئی او کنارهگیري ننماید ممکن
است مغضوب پیشگاه رسول خدا ص شوند.
علی ع محض تأسی و پیروي از رسول خدا ص باحرام خود باقی ماند.
«1» در آن روز عده بسیاري بدون قربانی در رکاب پیغمبر اکرم بحج بیت اللَّه آمده بودند خداي متعال آیه وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ
(حج و عمره را براي خدا بپایان آورید) را نازل فرمود رسول خدا ص اعلام کرد که از این آیه استفاده میشود عمره تا روز قیامت
داخل در مناسک حج است سپس انگشتان خود را در میان یک دیگر فروبرده فرمود اگر از سرانجام کار خود باخبر بودم که به حج
تمتع مأمور میشوم سیاق هدي نمیکردم و منادي او ندا کرد کسی که سیاق هدي ننموده محل شود و از لباس احرام بیرون آید و
عمره بجا آورد و کسی که قربانی نیاورده باحرام خود باقی باشد برخی از این دستور پیروي کرده و بعضی مخالفت نمودند و
بالاخره پیشآمدها و نگرانیهائی در میانشان اتفاق افتاد ( 2) چنانچه برخی گفتند هنوز که رسول خدا ص موهاي خود را شانه نزده و
از گرد راه نیاسوده ما لباسهاي خود را بپوشیم و با زنان خود نزدیکی کنیم و
______________________________
. 1) سوره بقره آیه 196 )
،ص: 159
روغن بسر خود بزنیم دیگران گفتند حیا نمیکنید چون از راحتگاههاي خود فارغ شدید و غسل کردید آب غسل از سر و صورت
شما بریزد با آنکه هنوز رسول خدا از لباس احرام خارج نشده رسول خدا از مخالفت این عده متأثر شده فرمود اگر سیاق هدي
ننموده بودم منهم محل میشدم و عمره بجا میآوردم باز فرمود اگر کسی قربانی همراه نیاورده محل شود عده برگشتند و جمعی
بمخالفت باقی ماندند از جمله مخالفان، عمر بن خطاب بود رسول خدا ص ویرا دیده فرمود مگر تو سیاق هدي کرده که از لباس
احرام خارج نشدي عرضکرد خیر فرمود براي چه محل نشدي؟! با آنکه دستور دادم آنان که قربانی ننموده محل شوند عرض کرد
سوگند بخدا تا وقتی که تو در لباس احرامی من از جامه احرام خارج نشوم رسول خدا فرمود تو براي همیشه تا بمیري بدین حکم
ایمان نخواهی آورد.
بدین مناسبت بانکار خود باقی بود و زیر بار متعه نرفت تا عصر خلافت خود که بمنبر آمده و مردم را اکیدا از انجام آن نهی کرد و
مخالفان را وعده عذاب و سیاست نمود.
پس از آنکه رسول خدا ص مناسک خود را بجا آورد با قربانی علی ع شرکت کرد و با مسلمانان بمدینه مراجعت نمود، در راه



صفحه 88 از 179
بمحلی که بنام غدیر خم شهرت داشت رسید.
غدیر محلی بود سوزان و آب و گیاه در آنجا یافت نمیشد و کمتر اتفاق میافتاد مسافري در آنجا منزل کند در عین حال رسول خدا
ص در آنجا منزل کرد و مسلمانان به پیروي از او فرود آمدند.
1) و علت منزل کردن آن جناب آن بود که در آن مکان قرآن نازل شد و پیغمبر ص را بخلافت علی ع مأمور داشت و پیش از این )
هم دستور رسیده بود که علی ع را بخلافت بر مردم برقرار سازد لیکن در تمام
،ص: 160
این مدت وقتی براي این کار معلوم نشده در این موضع وقت رسیده و مردم آماده بودند و خدا هم میدانست هر گاه مردم از غدیر
بگذرند بسیاري از آنها پراکنده شده به شهرها و دهها و خیمههاي خود رهسپار میشوند ذات اقدس او میخواست تا همه مردم از هر
کجا که هستند از ولایت علی ع باخبر شوند و نص خلافتی او را بشنوند و خدا هم براي تأکید حجت خود این آیه را نازل کرد: یا
اي رسول ما فرمان خلافت علی «1» أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ
ع و نص بولایت او را که از طرف ما بتو رسیده بمردم بگو و به آنان اعلام نما و اگر بدین دستور رفتار نکردي رسالت خدایت را
تبلیغ ننموده و خدا ترا از آزار مردم نگهداري میفرماید خداي متعال در این آیه شریفه تبلیغ ولایتی علی ع را شدیدا واجب فرموده
و پیغمبرش را از تأخیر آن تخویف نموده و دفع آزار مردم را خود ضمانت کرد.
رسول خدا بر اثر همین امریه در محلی که یاد کردیم فرود آمد و مسلمانان نیز گرداگرد او فرو آمدند و آن روز اتفاقا هوا بسیار
گرم بود رسول خدا ص دستور داد جهاز شتران را در زیر درختهائی که در آنجا بود جمعآوري نمودند و منادي مردم را اطراف
رسول خدا ص گردآورد جمعیت همه حاضر شده و از شدت گرما عباها را دور پاهاي خود میبستند رسول خدا ص بر روي جهاز
شتران رفته علی ع را بر فراز آنها آورد و بطرف راست رسول خدا ص ایستاد.
1) سپس رسول خدا ص مشغول خطابه شده حمد و ثناي الهی را بجا آورده و مردم را از مواعظ شافیه خود که با بلاغت و تأکید )
هر چه تمامتري ادا میفرمود بهرهمند ساخت و ضمنا آنان را از ارتحال
______________________________
. 1) سوره مائده آیه 67 )
،ص: 161
خویش باخبر فرمود و اضافه کرد مرا بعالم دیگر دعوت کرده و نزدیک است منادي حق را اجابت گویم و خورشید پیمبري من از
آسمان دنیاي ناپایدار شما غروب نماید در عین حال یادگاري از خود باقی میگذارم که اگر از آن پیروي نمائید هیچ گاه گمراه
نشوید یکی قرآن کریم و دیگر خاندان من که هرگز از هم جدا نشوند تا کنار حوض کوثر بر من وارد گردند.
سپس با صداي رسا فرمود ا لست أولی بکم منکم بانفسکم آیا من از شما شایستهتر بشما نمی- باشم؟ همه گفتند خدا داناست که
چنین است رسول خدا بلافاصله بازوان علی ع را گرفت روي دست چنان بلند کرد که سپیدي زیر بغلش نمودار گردید و فرمود
فمن کنت مولاه فهذا علی مولاه.
هر که را باشم منش مولی و دوستابن عم من علی مولاي اوست سپس دعا کرد پروردگارا دوست او را دوست بدار و دشمن او را
دشمن و یاور او را یاري کن و ذلیلکننده او را خوار ساز (شیخ الرئیس قاجار)
حق گفت به پیغمبر خوشدار وفا رادر عالم ذرات که خواندیم شما را
گفتیم الستی و شنیدیم بلی رایک عالم ذر دگر امروز بیارا
با خلق بیا تازه کن آن عهد خدا رااي سید کل فخر رسل احمد مختار



صفحه 89 از 179
همچون زکریا ز تکلم چه کنی صومبیرمز بما انزل تبلیغ کن این قوم
بیدار علی باش و برانگیز تو از نوماین قوم گرانخواب و مپرهیز تو از لوم
اعلان وصایت کن و فرماي که الْیَوْمَأَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ اي زمره انصار
اورنگ حجازي خواست سلطان حجازيچون صورت رحمان دید کرسی حجازي
از عرش فراشد سر منبر ز فرازيبر خواند یکی خطبه تازي بدرازي
کوتهنظران را گفت تا چند مجازيحق خواست حقیقت شود امروز پدیدار
آنگاه علی را ز کرم گشت طلب خواهبگزید چو از مهر علی جا ببر شاه
این نکته عیان شد که نبی مهر و ولی ماهبگرفت چو پیغمبر بازوي ید الله
برداشت علی را بمقام و رفعناهانسان که برفعت بشد از حیطه پندار
،ص: 162 فرمود نبی کاین حکم از عالم بالاستامروز چو در رتبه علی از همه اعلی است
در ملک ولایت ولی و والی و والاستهر گونه تصرف کند او از همه اعلی است
بایست بداند که علی سید و مولاستآن کس که مرا مولا میداند و سالار ( 1) چون از خطابه و معرفی علی ع فارغ شد هنگام ظهر
بود از منبر بزیر آمده دو رکعت نماز گزارده مؤذن براي نماز جماعت مردم را دعوت کرد رسول خدا ص نماز ظهر را بجماعت بجا
آورد و در سراپرده خود آرام گرفت و دستور داد علی ع در خیمه خود که برابر با سراپرده او بود بنشیند و بمسلمانان فرمان داد تا
دسته دسته بر علی ع وارد شوند و بوي مبارکباد گفته و بعنوان امیر المؤمنینی باو سلام کنند مسلمانان حسب الامر میآمدند و بوي
تهنیت گفته بنام امارت بر وي سلام میکردند سپس بزنان خود و سایر از زنان فرمود آنها نیز بهمین عنوان بوي تبریک گفته و سلام
کردند آنان هم مأموریت خود را انجام دادند.
در میان مردمی که عرض تبریک مینمودند عمر بن خطاب از همه بیشتر تبریکات مفصل خود را بعرض رسانیده و زیاده از اندازه
لک یا علی اصبحت مولاي و مولی کل مؤمن و مؤمنه آفرین بر تو و « بخ بخ » اظهار خرسندي مینمود و با این جمله تبریک گفت
گوارا باد ترا اي علی که آقاي من و تمام زن و مرد مؤمن گردیدي.
حسان بن ثابت حضور رسول خدا ص آمده عرضه داشت آیا اجازه میدهی در این باره اشعاري به عرض برسانم که خدا از آنها
راضی باشد فرمود بنام خدا بگو حسان در جاي بلندي قرار گرفته مسلمانها همچنان که آماده گوش دادن بودند گفت و سرود.
در روز غدیر خم پیمبر مسلمانان را گردآورد و به آنها خطاب کرده گفت مولا و ولی شما کیست آنها بدون آنکه اظهار نفاق و
دشمنی نمایند پاسخ دادند خداي ما مولاي ما و توهم ولی ما هستی و امروز
،ص: 163
بهیچ وجه از ما سرکشی نخواهی دید آنگاه فرمود یا علی از جاي برخیز که من پس از خود به امامت و هدایت تو خرسندم و اضافه
کرد کسی که من مولاي او هستم علی ع ولی اوست و شما هم براستی یاور و دوست او باشید در اینجا شروع کرد بدعا نمودن که
پروردگارا دوست او را دوست بدار و با دشمنش دشمنی کن.
1) رسول خدا ص از سرودههاي او بوجد آمده فرمود اي حسان تا وقتی که ما را بزبان خود یاري میکنی روح القدس یاور و مؤید )
تو باشد.
علت آنکه پیغمبر دعاي خود را براي تأیید روح القدس مشروط کرد، آن بود که میدانست حسان بن ثابت آخر الامر با علی از در
خلاف بیرون میآید، و اگر سلامت اعتقاد و فکر او را در آتیه قطعی میدانست بطور اطلاق و هیچ گونه قید و شرط براي او دعا
میکرد.
جلد
1

صفحه 90 از 179
نظیر همین موضوع، ستایش از همسران پیغمبر است که از آنان با قید پرهیزکاري ستایش کرده زیرا میدانست برخی از آنان در آخر
شما «1» کار از رویه تقوي که اصل مهم شایستگی ستایش است رو میگردانند فرموده: یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَ
اي همسران پیمبر در صورتی از زنهاي دیگر امتیاز دارید که پرهیزکار باشید.
و خدا در این آیه شریفه زنهاي پیغمبر را مانند اهل بیت رسول خدا مورد اکرام و مدح قرار نداده زیرا آنان غذاي خود را که مورد
نیازشان بوده به یتیم و اسیر و مسکین دادند و خدا این آیه را در شأن علی و فاطمه و حسن و حسین نازل فرمود و ثابت کرد با آنکه
غذا از هر جهت لازم براي خودشان و مورد احتیاجشان بود از آن استفاده ننمودند و بمستحق تسلیم کردند: وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی
حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً
______________________________
1) آیه 32 سوره احزاب )
،ص: 164
غذاي خود را با آنکه مورد احتیاجشان بوده به «1» فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِکَ الْیَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّۀً وَ حَرِیراً
بینوا و بیپدر و درمانده داده و میگفتند براي خدا غذاي خود را بشما میدهیم و از شما پاداش و شکرگزاري نمیخواهیم و ما از
پروردگار خود میهراسیم که او را در روز سخت قیامت با صورتی گرفته ملاقات نمائیم و خدا هم آنان را از گرفتاري آن روز
نگهداري کرد و تازگی و شادمانی بدیشان داد و پاداش شکیبائیشان را بهشت و حریر بهشتی مقرر فرمود.
در این آیه چنانچه ملاحظه میکنید پاداش عمل حضرات اهل بیت بدون هیچ قید و شرطی معلوم و معین گردیده زیرا اختلاف و
تغییر حالی در آنها نمیدیده لیکن براي همسران پیغمبر ص که بعدها عوض میشوند اشتراطی معین شده.
فصل- 51 نتیجه
1) در قضیه حجۀ الوداع فضائل اختصاصی علی ع بخوبی نمودار شد و معلوم شد علی ع داراي مناقبی است که شریکی ندارد و در )
حج و هدي و مناسک انباز رسول خدا ص بوده و در نیت حج و همگامی با پیغمبر ص موفق و خدا او را با پیغمبر مساوي قرار داده
و مکانت و جلالت او را نزد خدا و رسول در آن روز بخوبی ظاهر و بمدح و ستایش او هر چه بیشتر افزود و اطاعت از او را واجب
کرد و او را خلیفه خود قرار داد و مردم را به پیروي از او خواند و از مخالفت او نهی کرد و دوستان او را که به وي اقتدا میکنند و
بیاري او برمیخیزند دعا کرد و دشمنان او را نفرین نمود و کسانی را که بعداوت او قیام مینمایند علنا لعنت فرمود و با
______________________________
1) آیه 8 تا 13 سورة الدهر )
،ص: 165
این عمل برترین و بزرگوارترین خلق خدا را معرفی نمود و چنانچه میدانیم این منقبت هم از جمله مناقبی است که ویژه علی ع بوده
و کسی که با بصیرت و بدون غرض و مرض باشد و بدان توجه نماید خواهد فهمید که هیچ فضیلتی همتاي این فضیلت نبوده و تاب
مقاومت با آن را ندارد.
فصل- 52 آخرین روزهاي پیغمبر
1) و از جمله اموري که هر چه بیشتر و استوارتر بفضائل او میافزاید و جلالت او را ابراز میدارد پیشآمدهائی است که پس از )
قضیه حجۀ الوداع براي رسول خدا اتفاق افتاده و همچنین امور بیسابقهاي که بخواست خدا واقع شده مؤید همین معنی بودهاند
جلد
1

صفحه 91 از 179
رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بمجردي که فهمید مرگش نزدیک شده پیوسته با مسلمانان مطالبی را بیان میکرد و آنان را از فساد
و خلاف پس از خود بیم میداد و دستور میفرمود تا براي همیشه بسنت او توجه کنند و موافق با آن رفتار نمایند و متفقا بدان توجه
داشته باشند و ایشان را به پیروي از بازماندگان خود و اطاعت از آنان میخواند و مردم را بیاري و پشتیبانی از آنها و اینکه در امور
دینی از ایشان کمک بگیرند دعوت میکرد و آنان را از مخالفت ایشان نهی میفرمود.
و از جمله گفتاري که رسول خدا ص با مردم گفته و همه راویان به حقیت آن اعتراف و اجماع نمودهاند اینست که فرمود.
اي مردم من پیش از شما بعالم دیگر پرواز میکنم و شما پس از من آمده و کنار حوض کوثر بر من وارد خواهید شد بدانید آن
هنگام از شما میپرسم در باره کتاب خدا و بازماندگان من چه کردید و چگونه رفتار نمودید اینک بهبینید باید با آنها چگونه کار
کنید که خوشنودي مرا بدست آورده باشید زیرا خداي مهربان و دانا بمن خبر داده که این دو یادگار هیچ گاه از یک دیگر جدا
نمیشوند تا کنار حوض مرا دریابند و من هم از خدا همین معنی را درخواست کردم و او هم چنین موهبتی را بمن کرامت فرمود.
اکنون متوجه باشید دو یادگار من کتاب خدا و اهل بیت مناند در هیچ امري بر ایشان پیشدستی نکنید که از یک دیگر پاشیده و
متفرق میشوید و از فرامینشان سرپیچی ننمائید که هلاك میگردید و سخن
،ص: 166
به آنها نیاموزید که آنان از شما داناترند.
1) اي مردم کاري نکنید پس از من بکفر خود بازگردید و به قهقرا عقب روید در نتیجه گردن شما بدست برخی از شما زده شود )
و بالاخره مرا با سوارگان چون سیل بنیانکنی ملاقات نمائید.
بدانید که علی بن ابی طالب ع برادر و جانشین من است پس از من براي برقراري تأویل قرآن میجنگد چنانچه براي تنزیل آن با
بیگانگان پیکار نمود.
و بالاخره در هر محفل و مجلسی که حضور مییافت از این قبیل سخنان بیان میفرمود و اتمام حجت میکرد.
سپس رایتی بنام اسامۀ بن زید بن حارثه ترتیب داد و دستور صادر کرد او باتفاق گروه بسیاري از مسلمانان بطرف یکی از شهرهاي
روم که پدرش در آنجا از پاي درآمده بود حرکت کند و نظر رسول خدا ص این بود بدین وسیله عده از سران مهاجر و انصار در
لشکر وي شرکت نمایند و هنگام رحلت او آنها که آهنگ مخالفت و طمع ریاست دارند نباشند و امر خلافت بدون هیچ گونه
نزاعی بخلیفه پس از او مسلم گردد.
و بالاخره بطوري که گفتیم رایت اسامه بسته شد و رسول خدا ص سعی بلیغی در بیرون کردن سران مهاجر و انصار نمود و به اسامه
فرمود تا با لشکریان خود بیرون رفته و در جرف که نزدیک مدینه بود منزل نماید و مردم را وادار کرد تا همراه او حرکت کنند و
آنان را از باقی ماندن و کندي کردن از انجام وظیفه بیم میداد.
2) در آن حال که مسلمانان را بهمراهی با اسامه دعوت میکرد بیماري مرگ بر وجود مبارکش عارض )
،ص: 167
شد چون از بیماري خود باخبر گردید و احساس کرد که این مرض ویرا از پاي درمیآورد دست علی ع را بدست گرفته و همراه با
عده به بقیع آمد بآنها توجه کرده فرمود من مأمورم براي مردگان بقیع استغفار نمایم آنها با وي آمدند تا رسول خدا ص در محلی
توقف کرد و گفت سلام بر شما اي مردمی که در دل خاك بقیع خفتهاید، از مقاماتی که بدان نائل گردیدهاید تبریک میگویم اگر
بروزگار ما بنگرید میبینید فسادها از همه طرف مانند شب تاریک روز ما را تار نموده سپس براي آنها استغفاري طولانی نموده
بطرف علی ع متوجه شد فرمود همانا جبرئیل هر سال یک مرتبه قرآن را بر من تلاوت میکرد امسال دو مرتبه آن کتاب عزیز را بر
من قرائت کرد و یقین میدانم این عمل جبرئیل حاکی از آنست که مرگ من فرارسیده.
جلد
1

صفحه 92 از 179
سپس فرمود یا علی من مخیرم خزائن دنیا و جاوید ماندن در آن را براي خود برگزینم یا از این دنیا رخت بربسته بسراي دیگر بشتابم
من از این دو ملاقات پروردگار و نعمتهاي پایدار بهشت را اختیار نمودم بنا بر این هنگامی که از دنیا رفتم مرا غسل بده و عورت مرا
بپوشان زیرا هر کسی چشمش بعورت من بیفتد بلادرنگ نابینا شود.
آنگاه بمنزل خود برگشته و سه شبانه روز با کمال بیماري و نقاهت بسربرد پس از سه روز، سر مبارك را بسته علی ع طرف راست
آن حضرت و فضل بن عباس طرف چپ آن حضرت را گرفته بودند و با
،ص: 168
این حال وارد مسجد شده و بمنبر رفته نشست ( 1) سپس فرمود اي گروه مردم غیبت من نزدیک شده و مرگ من فرا رسیده کسی
که در دست من حقی دارد یا طلبکار است بیاید تا حقش را بپردازم و طلبش را ادا کنم اي مردم هیچ چیزي نزد خدا باندازه عمل
موقعیت ندارد زیرا بواسطه آن خیر و شر نمودار میگردد اي مردم کسی ادعائی نکند و فردي آرزوئی ننماید سوگند بخدائی که مرا
به نبوت حقیقی برگزیده بجز از عمل توأم با رحمت کار دیگري آدمی را نجات نمیبخشد و منهم اگر بنافرمانی او پرداخته بودم
هلاك و نابود شده بودم.
سپس از منبر بزیر آمد و با مردم نماز گزارده و بواجبات فقط اکتفا نمود و بخانه ام سلمه که آن روزها در آنجا بسرمیبرد رفت یک
روز یا دو روز از این قضیه بیش نگذشت عائشه حضور حضرت رسیده و اجازه خواست تا آن حضرت را بخانه خود ببرد و در آنجا
به پرستاري حضرتش بپردازد و ضمنا از زنان دیگر رسول خدا نیز کسب اجازه کرده و بالاخره با استیذان از نامبردگان رسول خدا
را بخانه خود برد و به پرستاري پرداخت چند روزي بیماري آن جناب شدت کرد یک روز صبح که پیغمبر اکرم بنقاهت شدید
مبتلا بود بلال بخانه آن جناب آمد و نماز صبح را اعلام کرد رسول خدا ص فرمود من اکنون از آمدن بمسجد معذورم یکی از
مسلمانان را بنماز وادار کنید و دیگران بوي اقتدا نمائید عایشه گفت پدرم ابو بکر را به اقامه جماعت برقرار سازید حفصه گفت
والد بزرگوارم عمر را بگوئید نماز صبح را بپاي آورد.
رسول خدا ص هنگامی که دید هر یک از اینها حریصاند بر اینکه پدرشان به امامت مردم برقرار
،ص: 169
شوند و در حیات وي آشوب نمایند فرمود دست از آشوبگري خود بردارید و فتنه بپا نکنید شما مانند زنهاي فتنهگر زمان یوسفید
که هر یک پنهانی به یوسف پیغام فرستادند.
1) رسول خدا ص نظر باینکه مبادا یکی از آن دو به اقامه جماعت بپردازند با آنکه دستور داده بود همراه جیش اسامه بخارج شهر )
بروند و خیال نمیکرد تخلف کرده باشند با همان حال ناتوانی که داشت خود را براي رفتن بمسجد مهیا کرد و از آن طرف وقتی
متوجه شد عایشه و حفصه در صدد امامت پدر خودند دانست که ابو بکر و عمر از رفتن همراه اسامه تخلف نمودهاند این معنی
بیشتر رسول خدا را بمسجد متوجه ساخت تا مگر بدین وسیله بتواند آتش فتنه را خاموش بسازد و رفع شبهه نماید.
بالاخره رسول خدا با ضعف بیاندازه که داشت و نمیتوانست روي زمین آرام بگیرد علی ع و فضل بن عباس زیر بغل آن جناب را
گرفتند و آن حضرت پاهاي مبارك را بر روي زمین میکشید و با این حال بمسجد وارد گردیده دید ابو بکر داخل محراب شده و
نزدیکست با گفتن تکبیرة الاحرام که رکن مقدم اسلام است ارکان حقیقی آن را از یک دیگر بپاشد و نابود سازد رسول خدا ص
با دست اشاره کرد عقب بایست او ناچار عقب ایستاد لیکن در نظر داشت روزي براي آنکه بفهماند حق با من بود نه با پیغمبر در
میان محراب بایستد و با گفتن اللَّه اکبر رك و پیوند رهبر بزرگ اسلام نی بلکه قائمه عرش الهی را بلرزه درآورد.
رسول خدا خود در محراب ایستاده و نماز را آغاز کرده و اعمال نمازي ابو بکر را بهیچ گرفته نماز را از سر شروع کرد چون نماز را
سلام داد بخانه رفته ابو بکر و عمر و عدهاي که در مسجد حضور داشتند طلبیده فرمود مگر دستور ندادم شما همراه جیش اسامه



صفحه 93 از 179
بخارج شهر کوچ کنید عرضکردند آري فرمود بنا بر این براي چه مخالفت کردید؟! ابو بکر گفت من حسب الامر همراه جیش
اسامه بخارج مدینه رفتم لیکن براي آنکه عهدي تازه
،ص: 170
کرده باشم مراجعت نمودم عمر گفت یا رسول اللَّه من از مدینه خارج نشدم و با جیش اسامه شرکت نکردم زیرا میخواستم خودم از
بیماري شما باخبر باشم و از دیگران خبر ناراحتی شما را نپرسم.
1) رسول خدا ص که دانست آنان مخالفت کردهاند بار سوم آنها را بهمراهی با جیش اسامه دعوت کرد و از رنج بسیاري که دیده )
و اندوه فراوانی که بحضرتش رسیده غشوه بر او عارض گردید و ساعتی بدین حال بسربرد مسلمانان گریستند و صداي گریه زنان و
فرزندان و زنان مسلمان و همه حاضران بلند شد رسول خدا ص افاقه یافته نگاهی بمردم کرده فرمود: دوات و شانه گوسفندي حاضر
کنید تا مطلبی را بنویسم که پس از آن براي همیشه گمراه نشوید و همان دم عارضه غشوه بر حضرتش مستولی شد.
یکی از حاضران برخاست تا امریه حضرت را به انجام آورد عمر دید هر گاه دستور رسول خدا ص عملی شود ممکن است تیر
غرض او بهدف مقصود نرسد و کار از کار بگذرد بدین ملاحظه بآن مرد گفت بسخن رسول خدا ص توجه نکن زیرا او بیمار است
و هذیان میگوید آن مرد از اراده خود منصرف شد و از اینکه در احضار امریه رسول خدا تقصیر و کوتاهی نمودند متأثر بوده و
گفتگو در میانشان افتاد و کلمه استرجاع إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ را بزبان رانده و از مخالفت آن جناب بیمناك بودند.
هنگامی که رسول خدا ص افاقه حاصل کرد برخی گفتند آیا اجازه میدهید تا دوات و شانه حاضر نمائیم فرمود پس از این همه
سخنان نابجا محتاج بدوات و شانه نیستم لیکن در باره بازماندگانم وصیت می- کنم از آنها دست برمدارید و از نیت خیر در باره
آنان خودداري ننمائید و روي از مردم برگردانید مسلمانان تقصیر کار از جاي برخاسته بخانهاي خود رفتند و بجز از عباس و فضل و
علی بن ابی طالب ع و خاندان مخصوصش
،ص: 171
دیگري باقی نماند.
1) عباس عرضکرد یا رسول اللَّه ص هر گاه میدانید غلبه با ماست و ما پس از شما بمقام حق پیروز میآئیم و مستقر میشویم اطلاع )
فرمائید رسول خدا ص فرمود پس از من درمانده و بیچاره خواهید شد و سخن دیگري نفرمود.
این عده هم با کمال ناامیدي از حضور رسول خدا ص مرخص گردیدند رسول خدا فرمود برادر و عمویم را برگردانید چون حضور
یافتند و مجلس منحصر بآنها گردید پیغمبر اکرم ص بطرف عمویش عباس توجه کرده فرمود اي عمو وصیت مرا میپذیري و وعده
مرا قبول میکنی و قرض مرا ادا مینمائی عباس عرضکرد یا رسول اللَّه عموي تو پیرمرد و عیالوار است و سخاء و کرم تو مانند باد
وزش داشته و عموي ناتوانت نمیتواند بوعده تو قیام کند.
آنگاه بعلی ع توجه کرده فرمود اي برادر آیا وصیت مرا میپذیري و بوعده من وفا میکنی و قرض مرا ادا میسازي و امور
بازماندگانم را اداره مینمائی عرضکرد آري فرمان ترا از دل و جان می- پذیرم و آن را اجرا میکنم.
پیغمبر فرمود نزدیک بیا چون پیش رفت علی ع را بسینه چسبانید و انگشتري خود را از انگشت مبارکش بیرون آورده فرمود این
انگشتري را در انگشت کن سپس شمشیر و زره و تمام سلاحهاي جنگی خود و پارچه را که در هنگام پیکار بشکم میبسته و لباس
جنگ میپوشیده و بکارزار میرفته حاضر کرده همه را بعلی ع تسلیم نمود فرمود بنام خدا بمنزل خود برو.
2) علی ع در تمام این مدت از پیغمبر ص کناره نمیگرفت و پیوسته منتظر اجراي دستورات آن جناب )
،ص: 172
بود فرداي آن روز که درب خانهاش بروي مردم بسته بود و کسی از احوال آن جناب اطلاعی نداشت و بیماري آن حضرت شدت
جلد
1

صفحه 94 از 179
یافته علی ع براي انجام پاره از امور ضروري خود رفته بود رسول خدا ص اندکی افاقه یافت علی ع را ندید زنهاي رسول خدا ص
اطراف او را گرفته بودند فرمود برادر و رفیق مرا بخوانید پس از این جمله دوباره ضعف بر آن حضرت مستولی گردید، خاموش شد
عائشه گفت ابو بکر را بگوئید بیاید وي داخل شده بالین آن حضرت نشست چون رسول خدا ص دیده گشود چشمش بجمال تهی
از کمال ابو بکر افتاد صورت برگردانید ابو بکر دانست اشتباه کرده از جاي برخاست و گفت اگر او بمن نیازمند بود صورت بر-
نمیگردانید و حاجتش را میفرمود چون بیرون رفت دوباره رسول خدا ص همان جمله را تکرار کرد حفصه گفت عمر را حاضر
کنید چون حضور یافت و چشم رسول به آن نامقبول افتاد صورت برگردانید و او هم خارج شد بار سوم رسول خدا فرمود برادر و
صاحب مرا بخوانید ام سلمه که حق از او خوشنود باد گفت علی را بگوئید حاضر شود که پیغمبر اکرم ص جز او بدیگري عنایتی
ندارد علی ع را بحضور خواندند چون او وارد شد گوئید روح روانی برسول خدا دمیدند شاد و خندان گردیده او را نزدیک خواند
مدتی با وي براز پرداخت سپس علی ع از جا برخاست و بگوشه آرام گرفت تا پیغمبر ص بخواب رود چون او خوابید از خانه بیرون
رفت مردم پرسیدند رسول خدا ص با تو چه نجوائی داشت و چه فرمود؟ پاسخ داد هزار باب علم بمن آموخت که از هر بابی هزار
باب دیگر گشوده میشود و مرا بکارهائی مأموریت داد که بخواست خدا بدانها قیام خواهم کرد.
1) بیماري رسول خدا ص شدت کرد و آثار ارتحال ظاهر شد و علی ع در آن هنگام حضور داشت چون نزدیک شد روح )
مقدسش به آشیان جنان پرواز نماید بعلی ع فرمود یا علی سرم را در میان دامان خود
،ص: 173
بگذار که امر خدا دررسیده چون جان من از کالبد بیرون خرامد آن را بدست خود بگیر و بصورت بکش سپس مرا رو بقبله قرار
داده و بکار غسل من بپرداز و نخستین کس بر من نماز بگزار و تا مرا در میان قبر پنهان ننموده از من جدا مشو و در تمام امور خود
از خدا کمک بخواه.
علی ع حسب الامر سر مبارك پیغمبر اکرم ص را در میان دامن خود گذارد رسول خدا در آن هنگام از هوش رفت زهراي مرضیه
که حضور داشت بصورت پدر بزرگوارش خیره شده گریه و ندبه میکرد و این شعر را میخواند.
سپید چهره که از برکت چهره نورانی او مردم از ابر باران میطلبند و او فریادرس بیپدران و پناه بیوه زنانست.
رسول خدا ص صداي دختر ارجمند داغدارش را شنیده دیده گشود با صداي ضعیفی فرمود اي دختر اینشعر سروده عمویت ابو
«1» طالب است بجاي آن این آیه را بخوان وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ
محمد فقط رسول خدا بوده و پیمبران پیش از او درگذشتهاند آیا هر گاه او بمیرد یا کشته شود شما بحال پیش از اسلام خود
برمیگردید؟ زهرا ع مدتی گریست رسول خدا ص او را بسوي خود خوانده چون نزدیک رسید رازي با او گفت که روي مبارك
فاطمه چون خورشیدي بر- افروخت آنگاه همچنان که دست راست حضرت علی ع زیر چانه مبارکش بود روح مقدسش بعالم
جاوید پرواز کرد علی ع جان منور او را چنانچه فرموده بود بدست گرفت و بصورت کشید سپس رسول خدا ص را بجانب قبله برده
دیدگان او را بدست ولایتی خود بست و جامه بر اندام آن جناب کشید و بانجام تغسیل و تکفین آن حضرت پرداخت.
______________________________
1) آیه 144 سوره آل عمران. )
،ص: 174
1) گویند از فاطمه پرسیدند رسول خدا ص با تو چه رازي گفت که اندوه وفات او از دلت رفت و از اضطرابت کاسته شد و )
صورتت برافروخته گردید فرمود رسول خدا ص بمن اعلان کرد تو نخستین کسی هستی که بمن ملحق خواهی شد و ماندن تو پس
از من بطول نمیانجامد این خبر مرا خوشحال کرد و اندوه من برطرف گردید.
جلد
1

صفحه 95 از 179
هنگامی که علی ع خواست بدن پاك رسول خدا ص را غسل بدهد فضل بن عباس را بکمک خود خوانده نخست چشمهاي فضل
را بسته و دستور داد تا وي آب به بدن آن حضرت بریزد علی ع پیراهن رسول خدا ص را تا بناف درانده و به غسل و حنوط و
تکفین او پرداخته و فضل با چشم بسته آب بر بدن پاك آن جناب میریخت.
وقتی که علی ع از غسل و کفن او فارغ شد علی ع نخست تنهائی بر بدن آن حضرت نماز گزارد.
مردم که از ارتحال و درگذشت آن حضرت اطلاع یافته بودند در مسجد گرد آمده و در خصوص اینکه چه کسی بر بدن آن جناب
نماز بگزارد و در کجا باید دفن شود گفتگو میکردند در این هنگام علی ع وارد شده فرمود رسول خدا در حیات و ممات امام ما
بوده و هست مسلمانان دسته بدسته بدون آنکه بکسی اقتدا کنند بر بدن طیب او نماز بگزارند و بدانند خداي متعال هیچ پیمبري را
در مکانی قبض روح نمیفرماید مگر اینکه آنجا را براي قبر او تعیین میفرماید و من او را در همان خانهاش که قبض روح شده دفن
میکنم مسلمانان اینسخن را پذیرفته و بر بدن آن حضرت نماز گزاردند.
2) چون مسلمانان از نماز فارغ شدند بعادت اهل مکه عباس بن عبد المطلب کسی را فرستاد تا عبیدة )
،ص: 175
بن جراح گورکن مکیها و ضریحساز آنها را حاضر کند و نیز بدنبال ابو طلحه زید بن سهل، حفار مدینه فرستاده تا بیاید و لحدي
براي رسول خدا ص ترتیب دهد ولی ابو طلحۀ حضور یافته و لحدي براي پیغمبر ترتیب داد و علی و عباس و فضل و اسامه به دفن
پیغمبر پرداختند.
انصار از پشت دیوار حجره صدا زدند یا علی ترا بخدا سوگند امروز راضی مشو حقی که ما به رسول خدا ص داریم نابود گردد
یکی از ما را هم اجازه بده تا در دفن پیغمبر ص شرکت نماید علی فرمود اوس بن خولی بیاید و در تدفین آن حضرت شرکت کند.
اوس مردي فاضل و از مردم بنی عوف خزرج بوده و پیکار بدر را هم دریافته چون وارد شد علی ع فرمود وارد قبر شو چون داخل
شد علی ع بدن مبارك را بدست وي داد و دستور داد چگونه بدن آن حضرت را روي خاك بگذارد چون آن بدن پاك را در
روي خاك قبر گذارد حضرت امیر فرمود خارج شو، آنگاه خود وارد قبر شده بند کفن پیغمبر را گشود و طرف راست صورت
نازنینش را رو بقبله گذارده خشت بر روي بدنش چید و خاك بر روي آن ریخت باري پیشآمد ناگوار رحلت پیغمبر ص در روز
دوشنبه دو شبانهروز از ماه صفر باقی مانده ( 28 صفر) سال یازدهم هجرت در سن شصت و سه سالگی اتفاق افتاد در هنگام دفن
پیغمبر بر اثر آنکه بین مهاجر و انصار اختلاف شدیدي در خصوص امر خلافت واقع شده بود بیشتر آنها در وقت دفن پیغمبر حضور
نداشتند و حتی براي نماز بر بدن آن حضرت هم موفق نشدند.
،ص: 176
1) زهراء مرضیه پس از دفن پیغمبر ص میگریست و از بدي روز و روزگار مینالید ابو بکر به تمسخر تصدیق کرده گفت آري )
امروز تو از بدترین روزهاست مردم که دیدند علی و بنی هاشم بمصیبت پیغمبر ص گرفتارند از فرصت استفاده کرده به تعیین خلیفه
پس از پیغمبر ص پرداختند و بالاخره بخلافت ابو بکر اتفاق کردند زیرا انصار با خود مخالفت میکردند و طلقا (اسیران مکه که در
فتح آنجا پیغمبر آنها را آزاد کرد) و مؤلفۀ القلوب (آنها که محض بدست آوردن دلهاشان مورد توجه بودند) راضی به تأخیر کار
خلافت نبودند زیرا میترسیدند مبادا بنی هاشم فراغت یافته و خلافت در محل خود استقرار پیدا کند و بالاخره با ابو بکر که حاضر
بود بیعت نمودند.
مجملا باید بدانیم خلافت ابو بکر امر ساده نبوده بلکه اسباب کار خلافت او از هر جهت مهیا و این کتاب نمیتواند آنها را مفصلا
شرح بدهد در روایت آمده وقتی که کار خلافت ابو بکر بپایان رسید و مردم با او بیعت کردند مردي حضور علی ع که به پرداخت
قبر رسول خدا مشغول بود رسیده عرضکرد مردم با ابو بکر بیعت کردند و انصار بر اثر اختلاف فیما بین بخواري مبتلا شدند و طلقا
جلد
1

صفحه 96 از 179
براي آنکه مبادا شما از کار پیغمبر فارغ شوید و امر خلافت را بعهده بگیرید پیشدستی نموده و عقد بیعت را با او استوار کردند.
علی ع بیلی که در دست داشت بزمین گذارده و دست خود را بر آن استوار نموده فرمود: بسم اللَّه الرحمن الرحیم الم أَ حَسِبَ النَّاسُ
أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَ دَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبِینَ أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ
آیا «1» یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ أَنْ یَسْبِقُونا ساءَ ما یَحْکُمُونَ
______________________________
.4 - 1) سوره عنکبوت آیه 1 )
،ص: 177
مردم میپندارند بمجردي که گفتند ایمان آوردیم دیگر بفساد مبتلا نمیگردند! با آنکه مردم پیش از آنها را بفتنه و آزمایش مبتلا
نمودیم خدا مردم راستگو و دروغگو را میشناسد و از احوالشان باخبر است آیا مردم بدکار خیال کردند بر ما پیشی گرفتهاند با
آنکه حکومت نابجائی نمودهاند.
1) در هنگامی که علی و عباس بکارهاي شخصی پیغمبر مشغول بودند ابو سفیان در خانه پیغمبر ص آمد و این اشعار را میخواند. )
اي بنی هاشم دست طمع مردم و بخصوص قبیله تیم که ابو بکر از آنانست و عدي که عمر از آن قبیله است بروي خود مگشائید زیرا
امر خلافت در میان شما و متوجه بشما و جز علی دیگري شایسته آن نیست اي ابو الحسن کف با احتیاط خود را بپایه سریر خلافت
استوار ساز زیرا تو شایسته آن هستی.
سپس با صداي بلند، بنی هاشم و بنی عبد مناف را مخاطب ساخته گفت آیا خوشنودید بچه شتر رذل پسر رذل (یعنی ابو بکر) بر
شما خلافت نماید و مقام شما را غصب کند سوگند بخدا اگر اراده کنید حق خود را بگیرید میتوانید در اندك وقتی لشکریان و
مردانی گردآورید و غاصبان را نابود سازید امیر المؤمنین ع در پاسخ او فرمود برگرد اي ابو سفیان سوگند بخدا از آنچه میگوئی
قصد خدا را نداري و براي خدا سخن نمیگوئی تو همواره با اسلام و اسلامیان بحیلهگري رفتار میکنی ما اکنون بکارهاي شخصی
پیغمبر ص پرداخته و وقت توجه کردن باین گونه حرفها که تو میگوئی نداریم و هر فردي مأموریتی دارد و باید کار خود را انجام
دهد.
ابو سفیان بمسجد وارد شده دید بنی امیه اجتماع کردهاند ابو سفیان آنان را براي موضوع خلافت تحریص کرد لیکن آنها بسخن او
توجهی ننمودند.
آن روز آزمایشی عمومی و بلائی همگانی اتفاق افتاده و اسباب سوء از همه طرف آماده شده شیطان در این موقع فرصت را غنیمت
شمرده و بمخالفان و دشمنان همراهی مینمود و بالاخره مؤمنان را فریفته و
،ص: 178
بترسید از آزمایشی که ویژه ستمگران « وَ اتَّقُوا فِتْنَۀً لا تُصِ یبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَ اصَّۀً » خوار ساخت چنانچه تأویل آیه شریفه
نمیباشد بلکه دیگران را هم گرفتار میسازد حاکی از این معنی است.
فصل- 53 نتیجه مناقب علی ع
178 فصل - 53 نتیجه مناقب علی ع ..... ص : 178
1) مناقبی را که در باره علی ع بشمار آوردیم و امور ویژه او را که در قضیه حجۀ الوداع متذکر شدیم بالاترین دلیلی است که همه
آنها ویژه جناب او بوده و هیچ یک از افراد مسلمانان در آنها شرکت نداشتند زیرا هر یک از مناقب مذکوره بابی از فضل را تشکیل
میدهند که بسته بوجود همایون آن حضرتاند و بدیگري نیازمند نمیباشند.



صفحه 97 از 179
چنانچه میبینیم نزدیکی آن حضرت در هنگام وفات پیغمبر و حضور او تا وقتی که ذات ملکوتی او از این عالم ارتحال نمود حاکی
از آنست که بایستی علی ع در فضیلت دینی و تقرب برسول خدا ص به آخرین پایه ارتقا یافته باشد و رفتار او طوري بوده که
موجبات آرامش پیغمبر ص را فراهم میکرده و آن جناب میتوانسته با کمال اطمینان کارهاي خود را بدو واگذار نماید و در تدبیر
امور بشخص او اعتماد نموده و او را دوست بدارد چنانچه دیگران را باندازه او بلکه صد یک آن مورد التفات قرار نداده.
علاوه بر آنچه گفته شد رسول خدا ص ویرا وصی خود قرار داد با آنکه عباس را هم براي وصیت خود نامزد کرد و او بمناسبت
پیري و عیالواري زیر بار نرفت لیکن علی ع بار سنگین وصیت آن جناب را بعهده گرفت و ضمانت کرد کمال مراقبت را در باره
آن بکار ببرد و بار امانت را بسرمنزل مقصود برساند و بالاخره پیغمبر اکرم علی ع را بعنوان برادري برگزید و در آخرین لحظات از
مصاحبت او خرسند بود و علوم دین
،ص: 179
را از میان همه افراد باو آموخت.
1) و علی ع بدن آن حضرت را غسل داد و براي سفر الی اللَّه آماده ساخت و پیش از دیگران بر جنازه او نماز گزارد و معلوم است )
این عنوان حاکی از آنست که حضرت مشار الیه موقعیت بخصوصی نزد خدا و رسول داشته و نیز امت را بر کیفیت نماز بر آن
حضرت که نمیدانستند بچه نحوي برگزار نمایند دلالت کرد و آرامگاه او را که مردم در تعیین آن متحیر بودند معلوم نمود و مردم
هم حسب الامر او عمل کردند.
و بالاخره تمام این موضوعات حاکی از آنست که علی ع در آنها بیشریک بوده و از آغاز بعثت تا وفات رسول خدا ص شخصی
بجامعیت او بهم نرسیده اساس فضائل و پایه استوار آن براي او برقرار گردیده و در هیچ یک از اعمال و رفتار او شائبه غیر اسلامی
وجود نداشته و فضائل وي طوري نیست که بتوان با نظر عیب بدانها نگریست و از این راه بمناقب ایمانی او لطمه وارد آورد و معجز
آشکار و خارق عادهایست که جز براي پیغمبر مرسل یا فرشته مقرب و یا کسی که همتاي آنها باشد از دیگري ظهور پیدا نمیکند
زیرا از این سه دسته که گذشت دیگران بطوري که خردمندان و مطلعان اتفاق کردهاند بر خلاف این رویه بوده و توفیق الهی کمتر
بدیشان توجه داشته و سیر این درجات را کمتر نمودهاند از خدا توفیق خواسته و از گمراهی بدو پناه
فصل- 54 [اشاره به قضاوتها و داوریهاي آن سرور]
2) فضائل و مناقب علی ع بطوري که اشاره شد همانها بود که تا اندازه اطلاع یافتیم اکنون باید توجهی بقضاوتهاي محیر العقول او )
هم نمود و اخباري که حاکی از قضاوتها و داوریهاي آشکار اوست در خصوص امور میبریم.
،ص: 180
دین و احکام که مؤمنان براي حل و عقد آنها بدان حضرت متوجه بوده علاوه بر اخباري که حاکی از موقعیت علمی و معرفت و
فهم اوست که همه دانشمندان را در معضلات و مشکلات شاگرد ابجد خوان مکتب او قرار داده و بالاخره همه در دربار او زانو زده
و تسلیم دست دانش او شده بیش از آنست که بتوان بشماره درآورد و بالاتر از آنست که ما بتوانیم آنها را در این مختصر ایراد
برخی از آنها را در « مشت نمونه خروار » نمائیم آري براي آنکه کتاب فعلی ما خالی از داوريهاي عالیه آن حضرت نباشد بعنوان
اینجا میآوریم و مقدمه براي بیان داوریهائی که آورده نشده قرار میدهیم.
فصل- 55 داوري در عصر پیغمبر
1) برخی از داوریهاي آن حضرت که عامه و خاصه نقل کردهاند در عصر خود پیغمبر ص اتفاق افتاده و حضرت رسول ص هم )



صفحه 98 از 179
آنها را امضا کرده و حکم حقانیت آن را مجري داشته و دعاي خیر در باره او نموده و از عمل او قدردانی کرده و برتري او را بر
دیگران بدین وسیله بمرحله ثبوت رسانیده و مسلم داشته که پس از او سزاوار مقام خلافت است و باید در این خصوص بر دیگران
فضیلت داشته باشد چنانچه قرآن کریم هم بدین معنی توجه دارد و تأویل آن از این موضوع پرده برمیدارد خدا میفرماید: أَ فَمَنْ
آیا کسی که براه حق رهبري شده شایسته براي «1» یَهْدِي إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّي إِلَّا أَنْ یُهْدي فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ
پیروي است یا کسی که از این نعمت محروم است مگر آنکه بصراط حقیقت هدایت شود اکنون چگونه بر خلاف این معنی داوري
میکنید.
بگو «2» و میفرماید: قُلْ هَلْ یَسْتَوِي الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ
______________________________
1) آیه 35 سوره یونس. )
. 2) سوره زمر آیه 9 )
،ص: 181
آیا دانا و نادان برابرند همانا خردمندان متوجهاند که چنین نیست و نیز در قصه آدم که ملائکه گفتند أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ
یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلائِکَۀِ فَقالَ
أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا
أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ: آیا در روي زمین
موجودي را برقرار میسازي که فساد و خونریزي نماید با آنکه ما تسبیح و حمد تو بجا میآوریم و ترا تقدیس میکنیم فرمود من
چیزهائی را میدانم که شما خبر ندارید خداي متعال بحضرت آدم نامهاي همه چیز را آموخت سپس آنها را به فرشتگان نمایاند و
فرمود نامهاي این موجودات را اگر میدانید بمن بگوئید گفتند پروردگارا از هر عیبی منزهی دانش ما منحصر بهمان علمی است که
بما آموختهاي و تو دانا و حکیمی خداي متعال به آدم خطاب کرده فرمود نامهاي اینها را بفرشتگان بیاموز چون نامهاي موجودات را
بفرشتگان آموخت فرمود نگفتم من امور نهانی آسمانها و زمین را میدانم و از آشکار و نهان شما باخبرم.
خداي متعال با ایراد این آیه مبارکه بفرشتگان فهمانده که آدم ع از فرشتگان سزاوارتر بخلافت است زیرا او از فرشتگان داناتر و در
این خصوص باخبرتر بود و در قصه طالوت فرموده: وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً قالُوا أَنَّی یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا
وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَ عَۀً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْ طَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَۀً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ
پیمبرشان به آنها گفت خداي متعال طالوت را بعنوان شهریاري بر شما مبعوث میکند گفتند بچه علت او «1» یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ
باید بر ما پادشاهی کند با آنکه ما از او شایستهتر بجهانداري هستیم و او مردي است تهیدست و لایق سلطنت
______________________________
. 1) سوره بقره آیه 30 )
،ص: 182
نمیباشد گفت خدا او را براي جهانداري بر شما برگزیده و باو دانش و نیروي بدنی داده و خدا بهر کسی اراده فرماید سلطنت
میدهد و جناب او صاحب رحمت واسعه و داناي بحال بندگانست.
خداي متعال در این آیه علم و نیرومندي طالوت را علت برتري او بر دیگران قرار داده و او را باین مناسبت از میان مردم آن عصر
برگزیده.
و این آیات موافق با ادله عقلیه است و ثابت میکنند اعلم بر غیر اعلم برتر و دلالت میکنند که باید علی ع در خصوص خلافت
جلد
1

صفحه 99 از 179
پیغمبر بر همه مسلمانان مقدم و بهمین مناسبت شایسته امامت است زیرا علی ع در علم و حکمت بر همه مقدم و دیگري همتاي او
نبوده.
فصل- 56 [چند قضاوت دیگر از آن حضرت در زمان پیامبر اکرم ص]
قضاوت در باره فرزند و دو پدر
1) از جمله داوریهاي علی ع در حیوة پیغمبر اکرم ص یکی اینست رسول خدا ص هنگامی که علی ع را به داوري یمن برقرار )
ساخت تا احکام الهی و حلال و حرام را بآنها بیاموزد و دستورات قرآن را در میانشان انتشار دهد امیر المؤمنین عرضکرد من جوانم
و از امور قضائی اطلاعی ندارم چگونه میتوانم در میان آنها داوري کنم رسول خدا ص فرمود نزدیک بیا چون نزدیک رفته دست
بسینه علی ع گذارد و فرمود اللهم اهد قلبه و ثبت لسانه پروردگارا دل او را بطریق حق هدایت کن و زبان او را براي گفتار راست
پایدار بدار.
علی ع فرموده پس از این دعا هیچ گاه در داوري میان دو نفر بشک نمیافتادم هنگامی که علی ع در یمن، استقرار پیدا کرد و
بحکم رسول خدا ص براي قضاوت و داوري مسلمانان آن سرزمین آماده گردید دو نفر مرد بحکم آن جناب حضور یافتند که
کنیزي را بتساوي خریده و در یک طهر با وي جمع شده بودند و چون
،ص: 183
تازه مسلمان بوده و از احکام شریعت اطلاعی نداشته و نمیدانستند نباید با چنین زنی در یک طهر همخوابی نمایند و خیال میکردند
ملکیت تنها این موضوع را تجویز مینماید، بالاخره از کنیز پسربچه متولد شد آن دو مرد در باره این بچه که متعلق بکدام یک از
آنهاست اختلاف کردند و با این حال حضور امیر المؤمنین آمده و دادخواهی نمودند علی ع بچه را بنام آن دو مرد قرعه زده قرعه
بنام یکی از آن دو اصابت کرد بچه را باو داده و نیمی از بهاء آن را که موجب سلب رقیت را فراهم آورده از او گرفته و بشریکش
داد و فرمود اگر میدانستم پس از اطلاع از آئین الهی دست بچنین کاري زده و مرتکب چنین عملی شدهاید شدیدا شما را مجازات
میکردم.
این داوري بگوش رسول خدا ص رسیده حضرت امضا کرده و حکومت علی ع را در احکام اسلامی مجري داشت و از خدا
سپاسگزاري نمود که در خانواده او کسی را قرار داده که مانند داود ع داوري کرده یعنی از الهام که بمنزله وحی و نزول نص است
استفاده نموده.
شکار شیر
1) و از جمله داوریهاي علی ع در یمن آن بود هنگامی گودال عمیقی در سر راه شیري کنده و روي آن را با خاشاك پوشیده تا )
آن حیوان را شکار کنند اتفاقا آن بینوا آمده و در میان چاه افتاد مردم یمن براي تماشا اطراف آن چاه را گرفته تصادفا پاي یکی از
تماشاچیان لغزید هنوز در اندرون چاه نیفتاده پاي دیگري را گرفت او هم پاي سومی و او نیز پاي چهارمی را گرفته با این ترتیب
چهار نفر تماشاچی بیکار در آن گودال افتاده و همه را آن درنده گرفتار هلاکت ساخت داوري این پیشآمد بیسابقه بمحکمه علی
ع موکول شد حضرت فرمود مرد اولی که خود اقدام کرده صید شیر بوده و چون بدیگري آویخته و اسباب هلاکت او
،ص: 184
را فراهم کرده باید ثلث دیه او را بدهد و دومی باید دو ثلث دیه سومی و سومی باید دیه کامل چهارمی را بپردازد.



صفحه 100 از 179
این داوري نیز بعرض رسول خدا ص رسید فرمود چنین داوري که ابو الحسن نمود همان قضاوتی است که ذات اقدس باري تعالی
در عرش نموده.
شوخی بیموقع
1) و دیگري از داوریهاي او یکی این بوده دختربچه بدوش زنی سوار شده و با او بازي میکرد زن دیگري باو رسیده بعنوان شوخی )
آن زن را باصطلاح معروف وشکون گرفته زن حامله ناراحت شده پایش لغزید دختربچه از روي دوشش بزمین افتاده گردنش
شکست و در نتیجه هلاك شد این پیشآمد نیز بمحکمه داوري علی ع عرضه شده حضرت امر کرد زن شوخیگر یک ثلث دیه و
آن زنی که بزمین افتاده ثلث دیگر را بپردازد و ثلث سوم را بعهده آن دختر گذارده که بعبث بدوش وي سوار شده این داوري نیز
بحضور رسول خدا ص عرضه شده پیغمبر تصدیق کرده امضا نمود.
قرعه بنام بنده و آزاد
2) و یکی دیگر از داوریهاي او آن بود هنگامی دیواري بر روي عده خراب شد همه کشته شدند در میان آنها زن کنیز و زن )
آزادي بود و آن زمان که این واقعه پیشآمد کرد و مادرهاشان مرده بودند نمیتوانستند بچه حره را از مملوك امتیاز دهند علی ع
امتیاز آنها را بوسیله قرعه معلوم کرد و مقرر داشت قرعه حریت بنام هر یک اصابت کرد او حر است و قرعه مملوکیت باسم هر یک
آمد بنده و مملوك است سپس او را آزاد کرد و میراثشان را در میان آنها تقسیم نمود و این قضاوت را نیز پیغمبر اکرم امضا فرمود.
،ص: 185
فصل- 57 گاو الاغکش
1) دو نفر مرد حضور رسول خدا ص آمده در باره گاوي که الاغی را کشته داوري خواستند یکی از آن دو عرضکردند یا رسول )
اللَّه گاو این مرد، الاغ مرا کشته رسول خدا فرمود پیش ابو بکر بروید و داوري خود را از او بخواهید آنها پیش نامبرده آمده قصه
خود را بیان کردند ابو بکر گفت با بودن رسول خدا ص چگونه پیش من آمدید گفتند خود آن جناب ما را پیش تو فرستاده ابو
بکر که چاره را منحصر دیده و پاسخی نداشت جواب داد چارپائی چارپاي دیگر را نابود کرده بصاحب آن حقی تعلق نمیگیرد.
آن دو خدمت پیغمبر ص مراجعت کرده قضیه را بعرض رسانیده رسول خدا فرمود پیش عمر بروید و از او داوري بخواهید و
حکایت خود را براي او بگوئید آنها پیش عمر آمده و پیشآمد خود را نقل کردند عمر گفت با بودن رسول خدا ص چگونه پیش
من آمدید گفتند خود پیغمبر ما را امر کرد پیش تو بیائیم پرسید چگونه نزد ابو بکر نرفتید گفتند قبل از آمدن پیش تو حضور وي
رفتیم پرسید در این باره چه حکومتی کرد گفتند چنین و چنان گفت پاسخ داد منهم بغیر از قضاوت او داوري دیگري ندارم چه
آنکه هر دوي ما از یک جا آب میخوریم آن دو حضور پیغمبر اکرم شرفیاب شده قضیه را بعرض رسانیدند رسول خدا ص فرمود
حضور علی شرفیاب شده حکایت بعرض او رسانید تا میان شما داوري فرماید.
آن دو مرد حضور باهر النور حضرت سلطان الأولیاء شرفیاب شده حکایت خود را بخاکپاي همایون او عرضه داشتند فرمود اگر گاو
بطویله الاغ وارد شده و او را کشته باید بهاء الاغ بصاحبش داده شود و اگر
،ص: 186
الاغ به محل گاو وارد گردیده و از پاي درآمده حقی بصاحب گاو تعلق نمیگیرد آن دو پس از شنیدن حکومت علی که دیگران
بسهل انگاري و مسخرگی گذراندند حضور پیغمبر اکرم ص برگشته و قضیه را باطلاع ذات اقدس او رسانیدند رسول خدا ص
جلد
1

صفحه 101 از 179
فرمود علی بن ابی طالب قضاوت الهی نمود آنگاه خدا را ستایش کرد که در خاندان او داوري را مانند داود نبی قرار داده.
هر گاه بدقت بدین داوري توجه کنیم خواهیم فهمید که رسول اکرم، نخست آن دو را بدیدار آن دو نفر مأمور داشته تا اندازه فهم
و بیتوجهی آنها را بامور دینی عملا ثابت کند و بگوید بیدار علی باشید که خوابتان نبرد مبادا از بحر متلاطم و مواج و عمیق و
پرگوهر علی دست بردارید و بسراب و آب نماي دیگران دنیا و آخرت را از دست بدهید ولی برخی از عامه روایت کرده که این
داوري در یمن اتفاق افتاد.
(لا بد غرضشان آن بوده که از نخست آن دو نفر پیش علی آمدند و دامن آن دو را صاف و پاك قلمداد میکنند لیکن کجا و کی؟
شواهد براي بیادراکی آنها بسیار است).
و برخی دیگر از سنیان مطابق با آنچه ما روایت کردیم روایت نموده و بالاخره هر یک بنحوي روایت نموده و منظور ما آن بوده که
مختصري از آن را در این کتاب ایراد نمائیم.
فصل- 58 [چند قضاوت از آن حضرت در زمان ابو بکر]
مرد شرابخوار
1) داوريهائی که علی ع در هنگام امیري ابو بکر نموده از آن جمله علماء شیعه و سنی نقل کردهاند مرد شرابخواري را پیش ابو )
بکر آوردند وي خواست حد اسلامی را بر او جاري کند او گفت راست است که من شراب خوردم لیکن از تحریم آن بیاطلاع
بودم
،ص: 187
زیرا نشو و نماي من در میان مردمی بوده که آنان شراب را حلال میدانستند و من تا به امروز از تحریم آن خبردار نبودم.
ابو بکر بدست و پا افتاده نمیدانست در باره او چگونه داوري نماید یکی از حاضران گفت در این خصوص از امیر المؤمنین علی ع
استمداد باید جست کسی را حضور اقدس علی ع روانه کرده و داوري از آن حضرت خواست علی فرمود دستور بده دو نفر مرد
مسلمان مورد اطمینان، نامبرده را در میان گروه مهاجر و انصار ببرد و آنها را سوگند دهد آیا در میانشان کسی هست که آیه تحریم
شراب را بر او تلاوت کرده و یا باو اطلاع داده باشد که رسول خدا ص شراب را تحریم نموده اگر دو نفر از مهاجران و یا انصار
گواهی دادند که آیه تحریم یا حکم رسول خدا ص باو رسیده حد الهی را بر او جاري کن و اگر گواهی نبود او را توبه بده و
دست از او بردار. ابو بکر حسب الامر دو نفر از مسلمانان مورد اطمینان را همراه وي در گروه انصار و مهاجر فرستاده و چون
شاهدي بهم نرسید که آیه تحریم یا حکم رسول خدا را باو اطلاع داده باشد او را توبه داد و دست از او برداشت و تسلیم داوري
علی ع گردید.
معنی أب
را پرسیدند او نتوانست پاسخ دهد و از معنی کلمه أبّ بیخبر بود «1» 1) روایت کردهاند از ابو بکر معنی آیه شریفه وَ فاکِهَۀً وَ أَبا )
گفت کدام آسمان بر سر من سایه میافکند یا کدام زمین مرا بر روي خود قرار میدهد یا چه خواهم کرد که اگر کتاب خدا را از
روي بیاطلاعی معنی کنم زیرا معنی فاکهه را می- دانم لیکن معنی أبّ را خدا میداند.
______________________________
1) سوره عبس آیه 32 )



صفحه 102 از 179
،ص: 188
بیاطلاعی او بعرض علی ع رسید حضرت تعجب کرده فرمود معنی أبّ گیاه و چراگاه است و منظور ذات اقدس الهی از این آیه
آنست که منن الهیه خود را بمردم معرفی کند که چه خوراکهائی براي آنان و حیواناتشان آفریده و موجبات زندگی و نیروي
بدنشان را فراهم ساخته.
کلاله چیست؟
1) گویند از ابو بکر معنی کلاله را پرسیدند پاسخ داد اگر مطابق با رأي خود بگویم و جواب بصواب گفته باشم خدا مرا تأیید )
کرده و اگر خطا بگویم از ناحیه خودم و شیطان بوده.
این سخن نابجا بسمع علی ع رسیده فرمود عجیب است چه نیازي برأي باطل خود دارد مگر نمیداند برادران و خواهران پدر و
مادري یا برادران پدري فقط و یا مادري را کلاله مینامند چنانچه خدا میفرماید یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلالَۀِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ
از تو در خصوص کلاله استفتا میکنند بگو خدا در باره وي چنین فرموده که اگر «1» لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَها نِصْفُ ما تَرَكَ
مردي بمیرد و فرزندي نداشته و خواهري دارد نیمی از ما ترك متعلق باوست و فرموده وَ إِنْ کانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلالَۀً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ
و اگر مردي یا زنی بمیرند و وارثشان برادر یا «2» أَوْ أُخْتٌ فَلِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ کانُوا أَکْثَرَ مِنْ ذلِکَ فَهُمْ شُرَکاءُ فِی الثُّلُثِ
خواهر باشد شش یک از ما ترك حق هر یک از آنهاست و اگر بیشتر از اینها بودند همهشان در ثلث مالیه شریکند.
خدا در کجاست
2 ) ر د ی ت ی ا و ر د ر ا و ه د ش ی ک ی ز ا ي ا ه لا م د و ه ی ش ی پ و ب ا ر ک ب ه د م آ د ی س ر پ و ت ه ف ی ل خ ر ب م ی پ ن ی ا ی ت م ا ؟ )______________________________
1) آیه 176 سوره نساء )
2) آیه 16 سوره نساء )
،ص: 189
گفت آري جواب داد ما در توریۀ خواندهایم که خلیفههاي انبیا از امتانشان داناترند اینک بگو خدا در آسمانست یا در زمین؟ ابو
بکر پاسخ داد خدا در آسمان و بر روي عرش آرمیده یهودي گفت بنا بر این خدا در زمین نیست و در مکانی دون مکان دیگر
است.
ابو بکر که خود را بیچاره دید گفت این سخن تو سخن مردم زندیق و کافر است از اینجا دور شو و گر نه ترا میکشم.
ملاي یهودي در حالی که بدین اسلام به نظر تمسخر مینگریست از پیش ابو بکر خارج شد در راه علی ع باو رسیده فرمود اي
یهودي از سؤال و جواب تو باخبر شدم اینک ما میگوئیم خداي متعال خود مکان آفرینست و مکانی ویژه او نمیباشد و بزرگوارتر از
آنست که در محلی آرام بگیرد او در همه جا هست و آرامش و مجاورتی ندارد علم او بهمه جا احاطه دارد و مکانی خالی از تدبیر
او نمیباشد اکنون از یکی از کتابهاي شما دلیلی میآورم که گفتار مرا تصدیق نماید و هر گاه چنانچه گفتم دلیلی اقامه نمودم ایمان
خواهی آورد؟
یهودي عرضکرد آري فرمود شما در یکی از کتابهاي خود ندیدهاید که روزي حضرت موسی نشسته بود فرشتهاي از جانب مشرق
آمد موسی پرسید از کجا آمدي؟ گفت از پیش خدا، همان دم فرشته از مغرب آمد سؤال کرد از کجا آمدي؟ گفت از پیش خدا،
در آن وقت فرشته دیگري ظاهر شده گفت از آسمان هفتم از پیش خدا آمدم فرشته دیگري پیدا شد گفت از زمین هفتم از پیش



صفحه 103 از 179
خدا میآیم موسی علیه السّلام بشگفت آمده گفت هیچ مکانی از خدا خالی نمیباشد و بهمه جا یکسان و بهیچ مکانی نزدیکتر
،ص: 190
از مکان دیگر نیست.
یهودي که این بیان را شنیده گفت گواهی میدهم سخن حق همان بود که فرمودي و شما شایستهتر بمقام پیغمبرت هستی از آنها که
بدان دست یافتهاند از این قبیل اخبار بسیاراند.
فصل- 59 [چند قضاوت از آن حضرت در زمان عمر]
عمر حد شراب اجرا نکرد
1) پاره از داوریهاي او در زمان امارت عمر خطاب. )
عامه و خاصه نقل کردهاند هنگامی که قدامۀ بن مظعون شراب خورده بود عمر خواست او را حد بزند وي گفت حد الهی در باره
من جاري نمیشود زیرا خدا میفرماید لَیْسَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِیما طَعِمُوا إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا
مردمان مؤمن و نیکوکار در صورتی که متقی و مؤمن و نیکوکار باشند آنچه را که میخورند و میآشامند حرج و «1» الصَّالِحاتِ
گناهی بر آنها نمیباشد.
عمر از اجراي حد بر او دست برداشت این خبر بعلی ع رسید پیش عمر آمده فرمود چرا حد الهی را بر او جاري نکردي گفت وي
این آیه را بر من تلاوت کرد و همان آیه فوق را بعرض رسانید علی ع فرمود قدامه مصداق این آیه نبوده و چون مرتکب حرام شده
در سلک مصادیق آن قرار نمیگیرد زیرا مؤمنان و نیکوکاران حرام خدا را حلال نمیدانند اینک قدامه را برگردان و از گفتهاش توبه
بده اگر توبه کرد حد شرعی را بر او اقامه نما و هر گاه براي توبه حاضر نشد ویرا بکش زیرا از ملت اسلامی بیرون رفته.
______________________________
1) آیه 95 سوره مائده )
،ص: 191
عمر متنبه شده و بقدامه اطلاع داد که باید توبه کند تا از کشتن نجات یابد پس از آنکه وي توبه نمود عمر ندانست چگونه باید حد
الهی را بر وي اجرا نماید در این خصوص از علی ع استمداد جست علی ع فرمود او را هشتاد تازیانه بزن زیرا شرابخوار چون شراب
میآشامد هذیان میگوید و در آن هنگام افترا میزند.
عمر طبق دستور آن حضرت ویرا هشتاد تازیانه زد.
همبستري با دیوانه
1) گویند در زمان عمر مردي با زن دیوانه همخوابی کرد شاهد، در محضر عمر به عمل قبیح او گواهی داد عمر دستور داد تا آن )
زن را تازیانه بزنند در راه با علی ع تصادف کرد علی ع دید نامبرده را بخواري میکشند و میبرند پرسید دیوانهاي که از خاندان فلان
کس است چرا او را بدین خواري میکشید گفتند مردي با او زنا کرده و فرار نموده و بینه بر عمل فجور این زن گواهی داده عمر
دستور داده تا ویرا تازیانه زنند علی ع فرمود او را برگردانید و باو بگوئید اي ... مگر نمیدانی این زن دیوانه فلان خاندانست و رسول
خدا ص فرموده قلم تکلیف از دیوانه تا وقتی که بحالت جنونست برداشته شده، عقل و نفس او در گرو دیگریست.
زن را بحکم حضرت امیر ع پیش آن غلیظ القلب آورده و امریه حضرت ولایتمآب را باو گفته وي پسندیده دعا کرد و گفت خدا



صفحه 104 از 179
درب گشایش را بروي علی ع بگشاید که نزدیک بود با این دستورم هلاك شوم و از حد او درگذشت.
زن آبستن زناکاري را بحضور عمر آوردند وي دستور داد تا او را سنگسار نمایند امیر المؤمنین باو فرمود بر فرض که بتوانی مادر او
را رجم کنی و بوي تسلط پیدا کنی چه حقی بفرزند شکم او داري که
،ص: 192
بار هیچ گناهکاري را به عهده گناهکار «1» ویرا بدین ملاحظه هلاك سازي با آنکه خدا میفرماید وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري
دیگري نمیگذارند عمر گفت با هیچ امر دشواري روبرو نشدم جز اینکه دست ابو الحسن مرا یاري کرد.
سپس پرسید اینک باید با او چه معامله کرد دستور داد باید آن زن را تحت نظر قرار داد تا هنگامی که فرزند خود را بزاید چون
فرزندش متولد شد و کسی بود که بتواند آن فرزند را کفایت نماید حد الهی را بر او جاري مینمایند و بالاخره حکم اجراي حد
مطابق دستور علی ع معلوم گردید.
بچه سقط شد
1) گویند بخلیفه دوم اطلاع دادند زنی با کیفیت خاصی زندگی میکند و مردها نزد او میآیند و حدیث میگویند عمر براي آنکه )
ویرا از این کار منصرف کند دستور داد فرستادگان او رفته و آن زن را بحضور آورند آن زن آبستن بود بمجردي که رسولان وي
وارد شدند شدیدا بیچاره شده بواهمه افتاد فاصله همراه فرستادگان او نرفته که بچه او سقط شده از رحم بزمین افتاد صدائی کرد و
مرد.
این پیشآمد بعرض عمر رسید وي اصحاب رسول خدا را گرد آورده و حکم این واقعه را استفسار نمود همه متفقا گفتند تو در این
قضیه نظر تأدیب و خیر داشته و دیه بتو تعلق نمیگیرد در آن جلسه علی ع هم حضور داشت و سخنی نمیگفت عمر گفت شما هم در
این خصوص نظریه بفرمائید فرمود شنیدي آنچه دیگران گفتند گفت سوگند میدهم شما را که نظریه خود را بگوئید فرمود این
مردم در عین حالی که از مقربان درگاه تواند به آزار تو و غش در کار تو میپردازند و اگر در باره تو چنین رأي میدهند کوتاه
آمدهاند
______________________________
1) آیه 9 سوره زمر )
،ص: 193
دیه بر عاقله تست زیرا بچهاي که به اشتباه درگذشته از ناحیه تست و تو باید دیه آن را بپردازي عمر تصدیق نموده و سوگند یاد
کرد که تو از میان همه این مردم خیر و صلاح مرا در نظر داشتی و بخدا قسم از محل خود حرکت نکنی تا دیه آن را حسب الامر
در بین بنی عدي (عاقله من) تقسیم نموده و بدست خود پرداخت نمائی.
یک بچه و دو مادر
1) گویند در زمان عمر دو نفر زن در باره بچهاي ادعاي مادري میکردند و هر یک او را بدون آنکه بینه داشته باشند فرزند خود )
قلمداد مینمودند و چون دیگري نبود که علیه آن دو ادعائی کند لهذا طریق داوري این قضیه بر عمر پوشیده ماند و در این باره از
وجود اقدس علی ع استمداد کرد علی ع زنها را خواسته نخست آنها را پند داده و تخویف کرد آنها سخنان آن حضرت را نشنیده
گرفته و همچنان بجدال مشغول بودند علی ع دستور داد اره حاضر کردند زنها پرسیدند اره براي چه کاري میطلبی فرمود میخواهم
بچه را دو نیم کنم و بهر یک از شما نیمی از آن را بدهم یکی ساکت شد دیگري بخدا پناهنده شده عرضه داشت هر گاه کار



صفحه 105 از 179
بدینجا کشیده من از این بچه گذشتم و او را بدین زن بخشیدم علی ع تصدیق کرده و خدا را به بزرگی یاد نموده فرمود این بچه
متعلق به تست و اگر فرزند او بودي مهر مادري او را ساکت نمیگذارد آن زن تصدیق کرده که حق با او و فرزند متعلق باوست.
عمر که خود را از ناراحتی در امان یافت براي علی ع دعا کرده و گشایش خواست.
بچه شش ماهه
2) گویند زنی در شش ماهگی بچه او متولد شد او را براي اجراي حد پیش عمر آوردند وي دستور سنگسار او را صادر نمود. )
،ص: 194
علی ع که حضور داشت فرمود اگر این زن با کتاب خدا با تو دشمنی نماید براي احقاق حق خود ترا محکوم خواهد کرد خدا
مدت بودن طفل در رحم و از شیر بازگرفتن او سی ماه است و هم میفرماید وَ الْوالِداتُ «1» میفرماید وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَ هْراً
مادران، فرزندان خود را در صورتی که بخواهند شیر کامل دهند مدت «2» یُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَیْنِ کامِلَیْنِ لِمَنْ أَرادَ أَنْ یُتِمَّ الرَّضاعَۀَ
دو سال حضانت میکنند.
علی ع فرمود از ضمیمه کردن این دو آیه چنین استفاده میشود هنگامی که مادر شیر دادن فرزندش را در ظرف دو سال تکمیل
نماید و ماندن فرزند در رحم و از شیر بازگرفتنش بحکم آیه اول سی ماه باشد بایستی مدت حملش شش ماه باشد.
عمر باشتباه خود پی برد و او را از بلاي رجم رهانید و بداوري علی ع حکومت کرد و یاران و تابعان پیغمبر ص از آن روز تا بحال
بهمین دستور رفتار نمودهاند.
زنی که مجبور بزنا شد
1) گویند چند نفر گواه، زنی را پیش عمر آورده و شهادت دادند ما او را در کنار یکی از اقامتگاهها دیدیم با مردي که شوهر او )
نبوده همخوابی نمود، عمر دستور داد زن زناکار شوهردار را سنگسار نمایند وي سر بآسمان برآورده عرضه داشت پروردگارا
میدانی که من تقصیرکار نمیباشم عمر خشمگین شده گفت با اینکه مرتکب چنین عمل ناشایست شده در عین حال گواهان را هم
جرح کرده دروغگو قلمداد مینمائی.
علی ع فرمود زن را از محکمه قضاوت خارج کرده سؤالاتی از او بنمائی شاید بتواند براي کار خود عذري بیاورد حسب الامر ویرا
بیرون برده و سؤالات از او کرده پاسخ داد شوهر من شتري داشت من کوزه آبی برداشته و بر آن سوار شدم و همین مرد هم که
مرتکب عمل فجیع شد همراه من آمد آب آشامیدنی
______________________________
1) آیه 15 سوره احقاف )
2) آیه 233 سوره بقره )
،ص: 195
من در راه تمام شد و شتر منهم شیرده نبود لیکن شتر او شیرده بود من از او آب طلبیدم امتناع کرد گفت در صورتی بتو آب خواهم
داد که مرا بوصال خود برسانی من زیر بار خواسته او نرفته و بالاخره چون خود را در دست هلاك یافتم با کراهت، آب به آب دادم
کسی که بدون جور و تجاوز «1» امیر المؤمنین ع از استماع این سخن بشگفت آمده فرمود فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ
مرتکب عمل ناچاري شود گناهی بر او نیست.
عمر از شنیدن بیان علی ع از رجم آن زن درگذشت.