گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
فصل- 45 نکوهش از کوفیها



1) اي کوفیها شما را براي جهاد با این مردم دعوت کردم نپذیرفتید و سرانجام شما و ایشان را بیان کردم و علیه آنان خواندم اجابت )
ننمودید و پند و اندرز دادم بگوش نگرفتید و بالاخره منظور آنست که بود و نبودتان یکسان بوده من کلمات حکمت آمیز را براي
شما میگفتم از آنها احتراز میکردید و موعظههاي نافعه براي شما بیان میکردم از آنها روگردان بودید و مانند الاغی چند که از
شیر ژیان می-
،ص: 269
گریزند همچنان از بیانات الهی من گریزان بودید شما را به پیکار با ستمگران میخواندم هنوز سخن خود را بپایان نرسانیده همهتان
بچهگان سبا متفرق میشدید و بمجلسهاي خود بر- میگشتید و چهار زانو حلقهوار مینشستید و مثالها میآوردید «1» مانند ایادي سبا
و اشعار میخواندید و از اخبار روز گفتگو میکردید و چون میخواستید متفرق شوید از اشعاري که اطلاعی از حقیقت آنها ندارید
و غافل از نظریه سرایندگان آنهائید میپرسیدید و از سرانجام خود بیمی نداشتید از جنگ و آمادگی براي آن خاطر کرده و دلها
بطور کلی از آن تهی گردیده و خود را به غفلتها و امور بیثمر سرگرم نموده براستی باید از پیشآمد شما بشگفت آمد چگونه
تعجب ننمایم از گروه باطل و ناحقی که به انجام رویه باطل گرد آمده و شما را از حقتان محروم نمودند.
اي مردم کوفه شما مانند زن آبستنی هستید که فرزندش را سقط کرده و شوهر او مرده باشد و مدتی او بدون سرپرست بسر برد و



صفحه 142 از 179
ارث شوهر او بدست دورترین وارثهاي او بیفتد و سوگند بخدائی که دانه را شکافته و انسان را بوجود آورده همانا جهنم دنیا که
نابینا و بیدولت است و کسی از دست آن آسایشی ندارد بر شما مسلط خواهد شد و مراد از آن حجاج بن یوسف است و پس از او
گزنده درندهایست که مال بسیار گرد میآورد و کسی از او بهرهمند نمیشود و منظور از آن هشام بن عبد الملک است که مردي
بخیل و پست فطرت بود پس از این عده از بنی امیه بر شما مسلط خواهند شد که هیچ یک از آنها بشما مهربانی
______________________________
1) ایادي سبا کنایه از فرزندان سبا بوده که در سیل عرم فرزندان او یکی بعد از دیگري ناپیدا شدند و این پیشآمد ضرب المثلی )
شد در میان تازیان که هر گاه میخواستند از تفرقه عده خبر دهند میگفتند تفرقوا ایادي سبا یعنی مانند فرزندان او پراکنده شدند و
شرحی در ذیل ذهبوا ایادي سبا در مجمع الامثال ذکر شده.
،ص: 270
نمینمایند مگر یکی از آنها که منظور عمر بن عبد العزیز است.
1) باري تسلط بنی امیه بر شما مردم امتحانیست که آن را خداي متعال مقدر فرموده و بلا شک اتفاق میافتد در این آزمایش )
نیکان شما را میکشند و بدان شما را به بردگی میگیرند و گنجها و اندوختههاي شما را از خلوت خانهاتان بیرون میبرند و چنانچه
اشاره شد این پیشآمدها انتقامی است که در برابر از دست دادن کارها از شما گرفته میشود که هم کارهاتان را ضایع کردید و
هم خود و دینتان را نابود ساختید.
اي مردم کوفه اکنون خبر میدهم از کارهائی که پس از این اتفاق میافتد تا کاملا مواظب بوده و احتیاط را از دست ندهید و آنان
که پند نیوشند بترسانید و مایه عبرتتان باشد.
میبینم شما همان مردمی هستید که میگوئید علی ع دروغ میگوید چنان که مردم قریش همین نسبت را به پیمبر خود محمد بن عبد
اللَّه که پیغمبر رحمت و دوست خدا بود دادند. پس واي بر شما بر چه کسی دروغ بستم آیا بر خدا افترا زدم با آنکه نخستین شخص
از مسلمانان من بودم که او را عبادت کرده و به یگانگی شناختم یا برسول او دروغ نسبت دادم با آنکه من نخستین کسی بودم که
باو ایمان آوردم و نبوتش را تصدیق کرده و او را یاري نمودم. حاشا که دروغی از من سر زده باشد و با این لهجه که شما چنین
نسبتی بمن خواهید داد زبان فریبی است که اصولا بدان نیازمند نمیباشند.
سوگند بخدائی که دانه را شکافته و انسانی را بوجود آورده چون بمیرید وانگهی دانید یعنی همان زمان که بپاداش گفتار جاهلانه
خود برسید و آن وقت علم شما سودي بحال شما نخواهد داشت پس زشت باد روي شما اي مردان شبیهان که عقلهاتان مانند عقول
بچههاي خردسال و اندیشههاتان مانند فکرهاي زنان پشت پرده (یعنی ربات حجال است).
،ص: 271
1) سوگند بخدا بدانید اي مردمیکه بدنهاتان حاضر است و عقلهاتان غائب و افکارتان مختلف چقدر خداي متعال دوست میدارد )
کسی که شما را به پیکار با دشمن میخواند یاري نمائید و از آن طرف دل آنها که کینه شما را هدف خود قرار داده از شما ناراحت
است و چشم آنها که شما را جاي دهند روشنی ندارد گفتار شما سنگهاي سخت را سست میکند و عمل شما دشمنانتان را بطمع
میافکند اي واي بر شما پس از این خانه کدام خانه را منع خواهید کرد و در رکاب چه امامی پس از من جنگ خواهید نمود فریب
داده شده آن کسی است که او را مغرور ساختهاید و کسی که رستگاریش را از ناحیه شما بداند مانند قمار بازیست که از قمار
بردي نکرده باشد.
من بیاري شما چشم طمع ندارم و گفتارتان را تصدیق نمیکنم خدا میان من و شما تفرقه برقرار سازد و بهتر از شما را روزي من
فرماید و بدتر از مرا بر شما مسلط نماید. امام شما کسی است که از خدا اطاعت میکند و شما بر خلاف انتظار از او پیروي



صفحه 143 از 179
نمینمائید و پیشواي شامیها موجودیست که از خدا سر- پیچی مینماید و مردمش از او تبعیت میکنند سوگند بخدا دوست داشتم
معویه مردم خودش را با پیروان من تبدیل میکرد همان طور که دینار را با درهم عوض میکنند یعنی ده نفر شما را از من
میگرفت و یکی از آنها را بمن میداد سوگند بخدا میخواستم من شما را نشناسم و شما مرا نشناسید زیرا این گونه شناسائی موجب
پشیمانی است، شما سینه مرا پرکینه کردید و کار مرا به خواري و معصیت منجر نمودید تا بجائی رسید که مردم قریش گفتند علی ع
مرد دلاوریست لیکن از کار پیکار سررشته ندارد.
سوگند بخدا آیا این گونه ادعا صحیح است و آیا در میان ایشان یکی مانند من پیدا میشود که تا این اندازه در جنگ ممارست
داشته و رنج کشیده باشد با آنکه من هنوز بسن بیست سالگی نرسیده بودم قدم در میدان کارزار نهادم و اینک که از سن شصت
سالگی تجاوز کردهام همچنان به تدبیرهاي رزمی کاملا آشنایم لیکن چه دستوري بدهد کسی که حرفش خریداري ندارد.
2) سوگند بخدا دوست میدارم خدا مرا از میان شما ببرد و بریاض رضوانش مشرف سازد و همانا )
،ص: 272
مرگ قدم بقدم همراه منست بنا بر این چه پیشآمدي جلوگیري میکند از شقیترین امت که بیاید و محاسن مرا بخون سرم رنگین
سازد و این بیان، فرموده و وعده پیغمبر اکرم ص بود که مرا از سرانجام خبر داد و افترا نمیزنم زیرا کسی که بشخص عالیمقام او افترا
زند زیانکار است و نجات با پرهیزکاران و راستگویانست.
اي کوفیها شب و روز آشکار و نهان شما را بجهاد با این مردم دعوت کردم و گفتم پیش از آنکه آنها به پیکار با شما قیام کنند با
آنان بجنگید زیرا هیچ گروهی در کوشک خانه نجنگیده جز اینکه بیچاره شده شما بر خلاف انتظار کار جنگ را بعهده یک دیگر
انداختید و بخواري راضی شدید و گفتار من به گوشتان سنگین آمد و کار مرا دشوار انگاشتید و آن را پشت سر انداختید تا مال و
ثروت شما به یغما رفت و زشتیها و ناپسندیها شب و روز در میان شما افزایش یافت و سرانجام کار گذشتگان براي شما ظاهر شد
چنانچه خداي متعال از کار ستمگران و سرکشان و ناتوانان از گمراهان چنین خبر داده: یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ وَ فِی
ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ، فرزندان شما را میکشند و زنانتان را زنده میگذارند و در این پیشآمد آزمایش بزرگی است از خداي
متعال براي شما.
سوگند بکسی که دانه را شکافته و آدمی را جان داده آنچه بشما وعده داده شده دررسید و بکار خود مشغول شد من شما را با
موعظه قرآنی نصیحت کردم لیکن شما از پندهاي من استفاده نکردید و شما را با چوبدستی زدم فائده نکرد و با تازیانه که اقامه
حدود میشود عقاب کردم تغییر رویه ندادید بالاخره دانستم چیزي که ممکن است شما را تأدیب کند شمشیر است و بس و من
حاضر نشدم براي اصلاح کار شما خود را بفساد بیندازم.
،ص: 273
1) لیکن پس از من سلطانی بیباك بر شما مسلط شود که از پیران شما احترام نگذارد و به خردسالانتان رحم نمیکند و دانشمندانتان )
را بزرگ نشمارد و حق شما را بالسویه در میانتان قسمت ننماید و شما را بسختی بزند و خوار سازد و پیشآهنگ پیکارها قرار دهد
و از همه طرف راحتی را از شما سلب نماید و شما را پیشخدمتها و دربانهاي خود قرار دهد تا بالاخره تواناي شما ناتوانتان را نابود
سازد و بغیر از ستمگران دیگران از تحت شکنجه امان نخواهند یافت و آنها هم که اندکند و آنچه ادبار کرد اقبال نمی کند و من
شما را مردمی سست پیمان میدانم و جز پند و اندرز کار دیگري ندارم.
اي کوفیها من از شما مردم با سه نفر و دو نفر دچارم: کر شنوا و گنگ گویا و کور بینا و یارانی که چون با من ملاقات کنند راست
نگویند و در هنگام بلیات نتوان بآنها اطمینان کرد.
پروردگارا من مردم کوفه را ملول کردم و آنان مرا ملول ساختند من به آنان بدي کردم و آنان به من بدي نمودند پروردگارا امیري



صفحه 144 از 179
را از ایشان و ایشان را از امیري خرسند مفرما و دلهاي آنان را چون نمکی که در آب باز میشود متفرق ساز.
سوگند بخدا اگر میتوانستم چاره کلام و مراسله شما را بنمایم بخلافت بر شما حاضر نمیشدم آنقدر در باره هدایت شما رنج دیدم
که از زندگی خود سیر شدم و بالاخره تمام گفتار مرا بسخریه گرفتید و بدین وسیله از حق فرار کردید و بباطلی گرویدید که خدا
دینداران خود را بدان عزیز نفرموده و من می- دانم که در نتیجه بیتوجهی بگفتار من بغیر زیان چیز دیگري بدست شما نیاید زیرا
هر وقت شما را به پیکار با دشمن دعوت کردم قیام نکردید و آن را بتأخیر افکندید مانند کسی که وام طولانی از کسی گرفته و
اکنون که موقع پرداختش رسیده بازهم مدت دیگري میخواهد.
،ص: 274
1) هر گاه میگفتم زمستان براي جنگ آماده شوید میگفتید اکنون هوا سرد است و اگر در تابستان میگفتم آماده کارزار شوید )
میگفتید اکنون هوا گرم است بتأخیر بینداز تا هوا سرد شود و همه این کنارگیریها در حقیقت براي فرار از بهشت بوده و هر گاه
شما از گرمی و سردي هوا عاجز باشید سوگند بخدا از گرمی شمشیر عاجزتر و درماندهترید و کلمه استرجاع فرمود إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ
راجِعُونَ اي کوفیها خبر رسیده که مردم غامد با چهار هزار نفر شبانه به انبار که یکی از شهرهاي عراقست ریخته و اموال آنان را به
تاراج برده و با آنها معامله کفار روم و خزر نموده و حسان که کارگزار من بوده کشته شده و عده از نیکوکاران که همه مردمی دانا
و پارسا و بزرگزاده بوده نیز شربت شهادت نوشیدهاند خدا همه آنها را در بهشتهاي پرنعمت خود جاي دهد.
و اطلاع یافتهام عده از شامیها بر زن مسلمان و جمعی بر زن اهل ذمه وارد شده پرده عفتش را دریده و چارقد از سرش گرفته و
گوشواره از گوشش ربوده و دست بند و خلخال از دست و پا و بازوانش در- آورده و او چاره نداشته جز اینکه کلمه استرجاع
بگوید و مسلمانان را بیاري خود بخواند و کسی او را یاري ننماید و بداد او نرسد پس اگر مؤمنی بدون این واقعه بمیرد جاي تأسف
نیست و نباید او را ملامت کرد بلکه او نیکوکار و عاقبت بخیر است.
تعجب من از اینجاست که چگونه این مردم در ترقی باطل خود میکوشند و شما از تقویت حق خودتان سستی میورزید و خود را
هدف تیر بلا قرار میدهید و تیري بهدف قلب آنها نمیزنید و پیکار میبینید و با دشمن کارزار نمیکنید و بنافرمانی آنها خوشحالید.
،ص: 275
الهی هیچ گاه از خیر و خوشی بهرهمند نگردید شما همان شترصفتانی هستید که ساربانشان را از دست داده هر گاه بخواهند آنها را
از گوشه گردآورند از جاي دیگر متفرق میشوند.
فصل- 46 دادخواهی
1) از نخستین هنگامی که پیغمبر اکرم ص بمنصب نبوت نامزد شد و این افسر سلطنت الهی بر سر مبارك گذارد تا به امروز بحمد )
خدا روي خوشی ندیدم زیرا در کودکی که بآن جناب گرویدم از ترس دشمنان بیمناك بودم و چون بزرگ شدم با مشرکان پیکار
میکردم و با منافقان مخالفت مینمودم تا اینکه خداي متعال پیغمبرش را قبض روح کرد آن هنگام قیامتی عجیب و مصیبتی بزرگ
رخ داد و من همواره در خوف و رجا بسر میبردم و بیش از حد به بیچارگی مبتلا بودم تا بیاري خدا بخیر گذشت سوگند بخدا از
کودکی تا پیري شمشیر زدم و او مرا امر به شکیبائی مینمود و همه این قدمها در راه خدا و یاري رسول او بود و امیدوارم بزودي
اسباب آسایش چنانچه بچشم میبینیم براي من فراهم شود.
گویند پس از این بیان مدتی زیست نکرد که دل دوستان را داغدار ساخت.
هنگامی که علی ع در رحبه بود فرمود اي مردم سرانجام کار شما باینجا رسیده سوگند بپروردگار- آسمان و زمین دوست من
رسول خدا ص با من چنین تعهد کرد که امت پس از درگذشت من با تو حیله خواهند کرد.



صفحه 145 از 179
،ص: 276
پسر أبی ادریس ازدي گفته از علی ع شنیدم میفرمود از جمله اسراري که پیغمبر ص بمن فرمود این بود که امت بزودي با تو حیله
خواهند کرد.
فصل- 47 در دار الشوري
1) ابو صادق گفته هنگامی که عمر امر خلافت را بعنوان شوري در میان شش نفر (علی ع، عثمان، زبیر، طلحه، سعد وقاص، عبد )
الرحمن عوف) مقرر داشت به ابو طلحه انصاري و دیگران گفت اگر دو نفر با دیگري بیعت کردند شما با سه نفري باشید که عبد
الرحمن عوف با آنهاست و آن سه نفر دیگر را بکشید در آن وقت علی باتفاق عبد اللَّه بن عباس از دار الشوري بیرون رفت و فرمود
اي پسر عباس این مردم همچنان که در زمان حیات پیغمبر ص با آن جناب دشمنی کردند پس از درگذشت او نیز با شما عداوت
نمودند سوگند بخدا بجز از شمشیر چیز دیگري کار ایشان را انتظام نخواهد داد.
ابن عباس پرسید عداوت اینان چگونه است؟
فرمود مگر توصیه عمر را نشنیدي میگفت هر گاه دو نفر با یکی و دو نفر با دیگري بیعت کرد با آن سه نفري باشید که پسر عوف
با آنهاست و آن سه نفر دیگر را بکشید.
ابن عباس عرضکرد آري چنین شنیدم.
فرمود مگر نمیدانی که عبد الرحمن، پسر عموي سعد وقاص است و عثمان داماد عبد الرحمن گفت آري فرمود بنا بر این عمر
میداند که سعد و عبد الرحمن و عثمان با یک دیگر اختلافی نخواهند داشت و
،ص: 277
بالاخره هر یک از این سه نفر که نامزد خلافت شوند آن دو نفر اظهار مخالفت نخواهند کرد و از قتل طلحه پس از قتل من و زبیر
باکی ندارد و سوگند بخدا اگر عمر زنده بماند از رأي ناپسند او چنانچه بارها اعلام کرده اطلاع خواهم داد و اگر مرد فرداي قیامت
حق متعال میان من و او داوري خواهد کرد.
فصل- 48 دامادي کار خود را کرد
1) حبیش کنانی گفت هنگامی که عبد الرحمن عوف در دار الشوري با عثمان بیعت کرد امیر المؤمنین علی ع باو فرمود بالاخره )
دامادي کار خود را کرد و ترا به بیعت با عثمان وادار نمود سوگند بخدا تو بهمان آرزو با عثمان بیعت کردي که رفیق تو عمر از
بیعت با رفیقش ابو بکر انتظار داشت و بآن رسید ولی تو نخواهی رسید و خدا میان شما تفرقه و جدائی افکند.
فصل- 49 خطبه شقشقیه
2) ابن عباس گوید در رحبه حضور امیر المؤمنین ع بودم سخن از خلافت و غاصبان آن بمیان آمد علی ع آه سردي کشید و )
فرمود.
سوگند بخدا پسر ابو قحافه خلافت را مانند پیراهنی پوشید با آنکه او میدانست مدار آسیاي خلافت بسته بوجود منست و من آن
کسی هستم که سیل علم و حکمت از سرچشمه الهی من سرازیر میشود و دست هیچ بلندپروازي بدامن من نمیرسد در عین حال
جامه شکیبائی پوشیدم و دست از آن برداشتم و بدان
،ص: 278



صفحه 146 از 179
التفاتی ننمودم و در بروي خود بسته و در این اندیشه بودم با اینکه یاوري ندارم حمله کنم و احقاق حق نمایم یا بهمین تاریکی و
گمراهی که مردم براي خود پیشآوردهاند بسازم.
بنشینم و صبر پیش گیرمدنباله کار خویش گیرم به عجیب ظلمتی مردم گرفتار شده که خردسال را پیر فرتوت و کهنسال را به
آخرین پایه پیري و ناتوانی میرساند و مؤمن را برنج و تعب مبتلا میکند تا هنگامی که بملاقات کردگار خود نائل آید و بالاخره
اندیشه من بدینجا رسید که تحمل رنج کرده و با این تاریکی بسازم و با آنکه خاشاك بچشم رفته و غصه گلوگیرم شده شکیبائی
بورزم و علت اصلی و اولی اندوهناکی من آن بود خلافت که میراث خالص الهی من بود بدست غاصبان افتاد و به یغما رفت و
چندي وي بمسند غاصبانه نشسته تا مرگ گریبانگیرش شده بسرانجام خود رسید و خلافت را بعمر سپرد و او را بمقام خود
برگماشت.
تعجب اینجاست او با اینکه در زمان حیات خود میگفت مرا از خلافت معاف دارید و علی را که از هر نظر سزاوار آنست بمقام
اصلی خود برگمارید در عین حال چون خواست از دنیا برود مانند آنکه از حرف خود خاطر کرد باز عمر را نامزد براي خلافت
نمود و چنان معلوم شد که هر دو نفر پستان ناقه خلافت را بدست گرفته و بشدت میدوشند آنگاه پیشآمد دیروز و امروز خود را با
این شعر اعشی، مجسم فرمود:
بسیار متفاوت است روزي که با تحمل رنج بر روي شتر بودم و روزي که از حضور حیان برادر جابر و التفاتهاي او بهرهمند
میگردیدم. علی ع با اینشعر مجسم میکند امروز من که با این بلیه بسر میبرم و دیروز من که از عنایات نبی اکرم استفاده میکردم
بسیار متفاوتند ابو بکر پس از خود خلافت را بدست مردي درشتگو و سختدل سپرد که مانند ناقه سرکشی است که اگر مهار آن
را بکشند تمکین ننماید تا بینیش مجروح شود و اگر بحال خود رها کنند آزار بینند و مسلم است چنین مردیکه داراي این اوصاف
ناپسند است لغزشش بسیار و از خطاکاریهاي خود کمتر پوزش میخواهد سوگند بخدا مردم به اشتباهی بس عجیب افتاده و از طریق
هدایت منحرف گردیدند و بحالاتی مختلف و پیشآمدهائی بر خلاف انتظار مبتلا شدهاند.
،ص: 279
1) عمر تا چندي که باید بر سریر خلافت نشست و امر خلافت را بعنوان شوري میان عده قرار داد و مرا یکی از آنها بشمار آورد )
پس واي بر این شوري: کی من همتاي پیشتازان خلافت بودم و از چه زمانی چنین شکی در باره من اتفاق افتاد که امروز مرا همپایه
با این ناکسان قرار دادند در عین حال من طریق مماشات را پیش گرفته و تا آنان آسوده بودند منهم اظهاري نکردم و همراه آنها
بجهاتی پرواز نمودم و صبر کردم تا زمان طولانی رنج و محنت بپایان آمد.
و چون امر خلافت بپایه شوري رسید سعد وقاص که همواره کینه مرا در دل داشت از بیعت من تخلف ورزید و پسر عوف از راه
دامادي که با عثمان داشت نیز از من رو گردان شد و بالاخره سومی ایشان که عثمان بود براي خلافت نامزد گردید و باد در بغل
خود انداخت و مانند شتري که در علفزاري درآید از پرخوري دو پهلوهایش ورم کند همچنان از علفزار خلافت پهلوانش ورم
کرد در این وقت خویشاوندان او اطراف او را گرفتند و مانند شتري که در علفزار بهاري درمیآید مال خدا را دو فکی میبلعیدند تا
اینکه تجاوز و بزهکاري وي او را بهلاکت افکند و بکشتن داد.
چون او بسرانجام خود رسید مردم اطراف من اجتماع نمودند و بیمی از آنها نداشتم جز اینکه مانند یال درشت کفتار بر سر من پهن
شده بودند و میخواستند با من بیعت نمایند و پی در پی بر من هجوم میکردند و دست مرا براي بیعت میکشیدند تا بجائی که
نزدیک بود دو ابهام من از بند درآید و رداي من در این گیرودار پاره شد.
و چون با درخواست بسیار مردم بامر خلافت قیام کردم عایشه و طلحه و زبیر و پیروانشان که ناکثانند بیعت مرا شکستند و خوارج
نهروان که مارقانند بر من خروج نمودند و معاویه و یاران او که قاسطانند در صفین با من قتال کردند گویا این مردم فرموده خدا را



صفحه 147 از 179
خانه «1» فراموش کردهاند که میفرماید تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُ  وا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَۀُ لِلْمُتَّقِینَ
آخرت را
______________________________
1) آیه 83 سوره قصص )
،ص: 280
ویژه مردمی قرار میدهیم که در روي زمین بفکر سرفرازي و فساد نبودهاند و سرانجام با پرهیزکارانست آري ( 1) سوگند بخدا
فرمایش حضرت او را شنیدند لیکن دنیا بچشم ایشان شیرین آمد و زیور آن آنان را فریب داد.
سوگند بخدائی که دانه را شکافته و انسان را آفریده اگر حضور این جماعت که براي بیعت با من آماده شدهاند و حجت بر من تمام
نگشته و عهدي که خداي متعال بر اولیاء امر استوار کرده که نگذارند ستمگران به آخرین هدف ستمگري خود برسند و داد
مظلومان را زودتر بگیرند وجود نمیداشت دست از خلافت میکشیدم و مهار ناقه خلافت را بر کوهان خودش میگذاردم و مردم را
بوادي ضلالت میافکندم و با جام اولینشان آنان را سیراب میکردم و میدیدند دنیاي آنان که آن همه در راه رسیدن به آخرین
سنگر آن میکوشند در نظر من از پهن بز یا عطسه آن بیارزشتر است.
چون گفتار الهی آن جناب بدینجا رسید مردي از مردم عراق برخاست و نامه بدست مبارك او داد و آن حضرت را بقرائت نامه
خود مشغول ساخت چون جناب امیر المؤمنین علیه صلوات اللَّه و الملائکۀ و الناس اجمعین از قرائت نامه فارغ شد ابن عباس که
بسیار متأسف شده بود که چنین نعمت بیانی بزودي از وي گرفته شده درخواست کرد از همان جا که بیانات الهی خود را خاتمه
داده دوباره شروع کند علی (ع) فرمود هیهات اي پسر عباس بیانات مزبوره مانند شقشقهاي بود که شتر در هنگام مستی از دهن خود
که مثال شش است بیرون میآورد سپس بجاي خود قرار میگیرد یعنی آن شور دیگر در ما ایجاد نخواهد شد
فصل- 50 اعلام از ظهور امام عصر ع
2) حضرت صادق ع فرموده علی ع در کوفه خطبه باین شرح بیان فرمود من سید پیران کهن سالم )
،ص: 281
و طریقه از ایوب نبی که صبر و شکیبائی باشد در من موجود است و چنانچه خداي متعال در عوض صبري که ایوب داشت کسان او
را بوي بازگردانید و او را بدیدار آنان خرسند ساخت مرا هم بدیدار کسانم موفق بدارد و این معنی در هنگامی است که فلک دور
بزند و آخر الزمان برسد و شما از زیادي انتظار بگوئید آن کس که باید بیاید یا مرده است و یا بهلاکت رسیده.
بدانید تا آن هنگام و آن مردم نیامده شما لباس شکیبائی را شعار خود سازید و بگناهان خود در پیشگاه خدا اعتراف کنید زیرا
طهارت و تقواي خود را پشت سر انداختید و چراغ راه خود را خاموش نمودید و کسی که نمیتواند خود را محافظت نماید راهبر
خویش قرار دادید و گوش شنوا نداشتید که سخنان حق را بشنوید و چشم بینا نداشتید که حق را از باطل تشخیص دهید و بالاخره
طالب و مطلوب هر دو ناتوان بودید و هر گاه از رویه فعلی خود دست برداشتید و از یاري حق فروگذاري نکردید و باطل را خوار و
ذلیل ساختید کسی که پستتر از شماست بر شما چیرهگی و دلیري نکند و پیروز نگردد.
و نظر باینکه از اطاعت حق بیرون رفتید و سخن مطیعان را نشنیدید مانند بنی اسرائیل معاصر با حضرت موسی ع متحیر و سرگردان
شدید.
براستی میگویم البته سرگردانی شما از آنان بیشتر خواهد بود زیرا شما همان مردمی هستید که بر فرزندان جور و ستم روا خواهید
داشت و آنان را دربدر و بیچاره خواهید کرد و گر با شرابهاي پی- در پی از جام بدبختکننده سرپرست شجره ملعونه آل ابو



صفحه 148 از 179
سفیان مست شوید مسلما گرداگرد شبان گمراهی درآمده و از باطل با سرعت تمامی استقبال نموده و با داعی حق و مبلغ حقیقی
حیلهگري کرده و با آنها که اهل بدراند و قرابت با پیغمبر اکرم ص دارند قطع رابطه نموده و با دورترین افراد که شایسته
،ص: 282
کارزارند پیوند کردهاید.
1) بدانید اگر دولت عاریتی از ایشان گرفته شود درهاي آزمایش و ابتلا از همه طرف بروي شما گشوده شده و بپاداش عملیات )
خود خواهید رسید و آن هنگام پرده از روي خطاکاریها برداشته شده و مدت آقائی بسر آمده و وعده حق نزدیک رسیده و ستاره
مشرق دمیده و ماه شما طلوع کرده و چون شب بدر جهانی را روشن ساخته و چون کار بدین پایه رسید توبه کنید و از خطاکاریهاي
خود دست بردارید.
بدانید اگر از خورشید درخشان مشرقی اطاعت کنید شما را براه راست رسول خدا ص هدایت میکند و از کري و لالی میرهاند و
رنج طلب آئین شریعت و بار گران وزر و گناه را از دوش شما میافکند.
و خدا از رحمت خود دور نمیکند مگر کسی که خواهان رحمت و عصمت او نباشد و بزودي ستمکاران خواهند دانست غلبه با
کیست.
فصل- 51 خطبه علی ع در مدینه
2) حضرت صادق ع فرمود علی ع در مدینه بیانیهاي ایراد کرد و در آن پس از حمد و ثناي الهی فرمود خداي متعال هیچ گاه پشت )
گردنکشان را نشکسته مگر پس از آنکه بدیشان مهلت داده و اسباب آسایش را براي آنها فراهم آورده و شکستگی هیچ یک از
.« تا پریشان نشود کار بسامان نرسد » افراد را جبران ننموده مگر پس از آنکه کار آنها را دشوار و روزگار را برایشان تنگ گرفته
اي مردم پیشآمدهاي گذشته و آینده آئینه عبرتی است از براي شما و هر صاحبدلی خردمند
،ص: 283
و هر گوشداري شنوا و هر چشمداري بینا نمیباشد و باید شما که بندگان خدائید کاملا مراعات کرده و در کارهاي خود دقیق
باشید و به پیروان فرعون و ثروتمندان آن زمان که بوستانها و چشمهها و کشت و زرعها و مقامات عالیه داشته توجه کرده و بهبینید
چگونه نابود شدند و سرانجام آنها عبرت براي مردم حقیقت بین و راه روشنی براي افراد با فراست است و آنها واردین در کارهاي
دنیا را از هلاکت میترسانند و تاریکی و روشنی و نعمت و امنیت عالم را براي آنان شرح میدهند و سرانجام با صابرانست و همه
کارها بدست خداست واي بر خردمندان که سر راه سیل خانه براي خود بنیان نمودهاند و پیوسته بمالهاي فانیه خود میافزایند.
در شگفتم از این مردمی که از راه عدل و انصاف بر کنار شده و خود را به بیابان گمراهی انداخته و از پیمبر خود پیروي نمیکنند و
برویه وصی او رفتار نمینمایند و بغیب ایمان نمیآورند و از عیب و نقص خودداري نمیکنند و در گرفتاریها از فکر خود استفاده
مینمایند و هر کسی پیشواي خود است و براي اثبات افکار پوچ خود دلائلی میتراشد بهمین مناسبت بدانشمندان توجهی ندارد و
بغیر دوري از حق و حقیقت بهره دیگري نمیبرند زیرا الفت ظاهري که با هم پیدا کرده آنان را از توجه بمردم عالم رو- گردان
ساخته و از میراثی که پیمبر اکرم ص بجا گذارده دست برداشته و از آنچه خداي دانا و توانا که آفریدگار آسمانها و زمینهاست بدو
ارزانی داشته نفرت کردهاند.
1) ایشان مردمی تاریکدل و غارهاي شبهات و پیشواي راه تحیر و سرگردانیاند و مسلم است )
،ص: 284
کسی که بخود واگذارده شود در دریاي گمراهی فروخواهد رفت با آنکه خدا با ارسال رسولان متعهد شده مردم را براه راست



صفحه 149 از 179
رهبري نماید و بینه و برهان براي آنها ظاهر ساخته تا آنکه نپذیرد هلاك شود و آنکه قبول نماید حیات جاویدان پیدا کند و خدا
دانا و شنواست و چقدر این امت شباهت دارند به مردمی که پیشوایان حقیقی خود را از کار انداختند و از آنان رو گردان شدند و تا
چه اندازه باید از این مردم متأثر و اندوهناك بود آنهم چگونه تأثري که دل را مجروح میکند و غم و افسوس را میافزاید که
شیعیان ما با آن انس و الفتی که با یک دیگر داشتند پس از درگذشت من از هم میپاشند و پیرو دشمنان میشوند و یک دیگر را از
پاي درمیآورند و الفت و برادري را به کینه بدل میکنند.
پس با خداست سرانجام گروهی که از اصل دورند و دست بدامن فرع درآورده و از راه غیر عادي آرزومند فتح و گشایشاند و هر
دسته از ایشان بشاخه دست گرفته و بهر طرف که آن حرکت میکند آنان نیز حرکت میکنند و خدا آنان را بزودي مانند ابر پائیزي
گرد خواهد آورد و میانشان الفت خواهد داد، آنگاه آنان را مانند ابرها متراکم میسازد و درهاي پیروزي را بسویشان باز میکند.
مانند سیل عرم همه جا را فرامیگیرند و هیچ پشته خالی نمیگذارند و هیچ زمین مرتفعی از آن جلوگیري نمینماید و هیچ کوهی
راه آن را برنگرداند و در دل وادیها جریان پیدا کند و چشمهاي زمین با آن همراهی میکنند و احترامات مردم بوسیله ایشان پابرجا
میگردد و آنان را در شهرها تمکن می- دهد تا حق خود را بازگیرند و رکن کفر را بکمک ایشان ویران میسازد و لشکریان زیاد
ارم (که دمشق یا اسکندریه است) را که مانند سنگهایند ریشه کن میسازند و مسجد دمشق یا کوههاي شام را از ایشان پر میکند.
1) سوگند بخدائی که دانه را شکافت و آدمی را بوجود آورد چون اینان بر شهرها تسلط پیدا کنند و بر مردم استیلا یابند آنچه در )
دست ایشانست مانند قیر و سرب که در آتش ذوب میگردند آب میشود و
،ص: 285
همه کار میتوانند انجام دهند و آرزومندم روزي بیاید که خدا شیعیان مرا در آن روز که براي دشمنان از همه بدتر است گردآورد
و الفت دهد و اختیار همه چیز در دست خداست و جز او دیگري اختیاري از خود ندارد.
فصل- 52 چگونه حق علی ع غصب شد
1) مردي از قبیله بنی اسد حضور علی ع آمده عرضه داشت تعجب از شما بنی هاشم است با آنکه مردمی باحقیقتید و حسب و )
نسب شما از همه صحیحتر و با رسول خدا ص پیوند دارید و کتاب الهی را از همه بهتر میفهمید در عین حال حق شما را غصب
کردند؟! فرمود اي پسر دودان تو آدمی مضطرب و ناآزموده و تنگحوصلهاي و گفتار تو بجائی پابند نیست و بجهت خویشاوندي
با تو باید پاسخ ترا داد بدان که خلافت حق اصلی و ارثی من است لیکن دیگران غاصبانه آن را از من گرفتند و مردمی سخی آن را
بجهاتی که خود میدانستند بدیگران واگذار کردند و عده بخیلی آن را از واگذاشتن بصاحبانش منع کردند آنگاه این مصراع امرء
دست بردار از غارتی که در نواحی آن بانک و فریادها زدهاند. « فدع عنک نهبا صبح فی حجراته » القیس را خواند که
یعنی از اینکه سه نفر اول حق مرا غصب کردند دست بردار و در باب تجاوزات پسر ابو سفیان گفتگو کن. روزگار مرا پس از
گریانیدن خندانید و جاي تعجب نیست زیرا مردم بخدا قسم از رفق و مداراي با من مأیوسند و میخواهند در کار خدا مداهنه کنند
و آنهم که از من ساخته نیست و اگر محنتها از ما دور شود ایشان را بصراط حقیقت میخوانم و اگر بمیرم یا کشته شوم باید بر آنها
حسرت نخوري و بر فاسقان متأسف نشوي.
،ص: 286
فصل- 53 کلمات حکمتآمیز
-1 خدا بیامرزد شما را تا وقتی در دنیا هستید براي آخرت خود کاري کنید و پرده خود را پیش کسی که از نهانیهاي شما باخبر (1)



صفحه 150 از 179
است پاره نکنید دلهاي خود را پیش از بدنهاتان از دنیا خارج سازید زیرا براي آخرت آفریده شده و در این دنیا محبوسید.
آدمی هنگامی که بمیرد فرشتگان میگویند چه عملی پیش از خود فرستاده و مردم میگویند چه چیزي بجا گذارده اکنون محض
احترام پدرانتان که مردمی کریمند از آنچه در اختیار دارید مقداري پیش از خود بفرستید و چنان نباشد که از همه چیز بکلی غفلت
کنید که بزیان شما تمام خواهد شد همانا مثل دنیا مثل زهریست که شخص بیخبر آن را میخورد.
-2 و از گفتار اوست: زندگی بسته بدین است. و مرگ انکار کردن یقین است از آب خوشگوار دین بیاشامید تا از خواب (2)
غفلت بیدارتان نماید و از زهرهاي مهلک بهراسید.
-3 از گفتار اوست: دنیا خانه راستی است براي کسی که آن را بشناسد و میدان راحتی است براي توشه گیران، دنیا محل وحی (3)
الهی و تجارتخانه اولیاء اوست شما هم تجارت کنید تا سودمند شوید.
-4 از گفتار اوست: مردي دنیا را از روي بیاطلاعی نکوهش میکرد، فرمود دنیا خانه راستی (4)
،ص: 287
است براي کسی که آن را براستی بشناسد و خانه عافیت است براي کسی که معرفت بحال آن داشته باشد و خانه بینیازي است
براي کسی که میخواهد از آن توشه برگیرد دنیا مسجد پیمبران و محل وحی الهی است و عبادتگاه فرشتگان و تجارتخانه دوستان
خداست تا در دنیائید در صدد تحصیل رحمت خدا باشید و بار بهشت را بهبندید بنا بر این چه کسی میتواند از دنیا نکوهش کند با
آنکه دنیا او را بجدائی از خود خوانده و از فناء خود اخبار کرده و مردم را بسرور خود تشویق بسرور اخروي نموده و از امتحانات
خود مردم را از پیش آمدهاي اخروي بیم داده و آنان را از عذاب قیامت ترسانیده و به رحمت خدا ترغیب نموده.
پس اي کسی که از دنیا نکوهش میکنی و بدان مغروري از چه زمان دنیا ترا بخود مغرور ساخته آیا از هلاك پدرانت مغرورشده
یا از وقتی که مادرانت در دل خاك جاي گرفتهاند؟ چقدر به پرستاري و بیمار داري آنان پرداختی و آرزومند شفاي آنان بودي و
طبیبان ماهر را براي آنان توصیف مینمودي و دارو برایشان آماده میساختی با آنکه بحالشان نافع نبود و حاجتشان را برنیاوردي دنیا
پیشآمد آنان را براي تو مجسم نمود و نمودار ساخت که گریه تو نافع بحال تو نبوده و دوستان بکار تو نمیآیند.
-5 از گفتار اوست: اي مردم پنج سخن از من بیاموزید سوگند بخدا هر گاه شترهاي خود را براي تحصیل آنها در بیابانها ناتوان (1)
سازید نمیتوانید آنها را از غیر من استفاده نمائید 1- هیچ یک از شما بغیر خدا آرزومند نباشد 2- و بغیر از گناهش از چیز دیگر
نهراسد 3- شخص عالم خجالت نکشد هر گاه از او سخنی بپرسند و نداند بگوید، نمیدانم [و آنکه نمیداند از آموختن شرم نکند]
-4 شکیبائی براي کالبد ایمان بمنزله سر است براي
،ص: 288
جسد 5- کسی که صابر نباشد ایمان ندارد.
-6 از گفتار اوست: هر گفتاري که یاد خدا در آن نباشد لغو است و هر سکوت بدون فکر، اشتباه است و هر نظر بدون اعتبار (1)
زشت است و بیمعنی.
-7 از گفتار اوست: کسی که از نفس خود پیروي کند و آن را آزاد بسازد مانند کسی نیست که خود را فروخته و در بند (2)
نموده.
-8 از گفتار اوست: کسی که از سایه پیش افتد به گرمی روز دچار شود و کسی که از آب کناره گیرد تشنه بماند. (3)
-9 از گفتار اوست: ادب خوب، حاکی از خاندان بزرگوار است. (4)
-10 از گفتار اوست: دنیا هر چه بیشتر در نظر زاهد جلوهگري نماید او زیادتر از دنیا اعراض میکند. (5)
-11 از گفتار اوست: دوستی پیوستهترین قرابتها و دانش بزرگوارترین حسبهاست. (6)



صفحه 151 از 179
-12 از گفتار اوست: اگر انجام کاري موجب رنج و زحمت شود آسوده نشستن از آن مایه فساد است. (7)
-13 از گفتار اوست: کسی که در دشمنی با دیگري کوشش نماید گناهکار است و کسی که در انجام آن کوتاهی کند مغلوب (8)
شود.
-14 از گفتار اوست: درگذشت از عمل نابجاي آدم پست فطرت موجب افساد اوست بهمان اندازه که مایه اصلاح انسان (9)
کریمست.
،ص: 289
-15 از گفتار اوست: کسی که کارهاي پسندیده و نتایج صالحه دوست میدارد از کارهاي ناپسند دوري میکند. (1)
-16 از گفتار اوست: کسی که دیگران باو خوش گمان باشند بچشم عداوت باو نمینگرند. (2)
-17 از گفتار اوست: نهایت جود و بخشش در آنست که آدمی از همه گونه آسایش خود دست بردارد. (3)
-18 از گفتار اوست: آنچه باید پیدا شود دور نیست و آنچه باید بظهور رسد نزدیک میباشد. (4)
-19 از گفتار اوست: جاهل بودن آدمی از کار خود از بزرگترین گناهان اوست. (5)
-20 از گفتار اوست: پاکدامنی کامل در خرسندي باندازه کفایت است. (6)
-21 از گفتار اوست: جود کامل در آنست که شخص جواد داراي مکارم اخلاق بوده و غرامتهاي دیگران را عهدهدار شود. (7)
-22 از گفتار اوست: مهمترین کرامت در آنست که در تنگی و راحتی دوستی را از خاطر نبرند. (8)
-23 از گفتار اوست: آدم بدکار اگر خشمگین شود از دیگران عیبجوئی میکند و اگر خرسند باشد دروغ میگوید و اگر طمع (9)
کند میرباید.
-24 از گفتار اوست: کسی که در بسیاري از کارهاي خود از روي خرد قدم برندارد در بسیاري از کارها بقتل خود اقدام (10)
کرده باشد.
-25 از گفتار اوست: لغزش دوستت را تحمل کن تا در وقت پرش بر دشمنت بکارت بیاید. (11)
-26 از گفتار اوست: اعتراف صحیح بناي گناهان را منهدم میسازد. (12)
،ص: 290
-27 از گفتار اوست: مالی که خرج شده و ترا بحال خودت بینا کرده ضایع نشده. (1)
-28 از گفتار اوست: میانه روي در هزینه زندگی از ظلم و تعدي آسانتر و خودداري از ناملایمات از رنج و مشقت بهتر است. (2)
-29 از گفتار اوست: بدترین توشه آخرت آزار بندگانست. (3)
-30 از گفتار اوست: شکر نعمت نعمتت افزون کند، کفر نعمت از کفت بیرون کند. (4)
-31 از گفتار اوست: روزگار دو روز است روزي بسود تو و روزي بزیان تو آن روز که بسود تو است مغرور مشو، روزي که (5)
بزیان تست شکیبائی کن.
-32 از گفتار اوست: بسا ارجمندي که اخلاق ناپسند او اسباب خواریش را ایجاد کرد و بسا بیاعتباري که اخلاق حمیدهاش او (6)
را عالیمقام ساخت.
-33 از گفتار اوست: کسی که کارها را نیازموده باشد فریب میخورد و کسی که با حق در- افتد ورافتد. (7)
-34 از گفتار اوست: اگر مرگ شناخته شود از آرزو کاسته گردد. (8)
-35 از گفتار اوست: ارزش هر کس باندازه دانائی اوست. (9)
37 - از گفتار اوست: مردم بندگان دانائی خوداند. ( بهنر کوش زانکه در عالمقیمت آن راست کو هنر دارد ( 10



صفحه 152 از 179
-38 از گفتار اوست: مرد پنهان بود بزیر زبان. (11)
،ص: 291
-39 از گفتار اوست: کسی که با خردمندان مشورت کند براه خیر هدایت شود. (1)
-40 از گفتار اوست: کسی که بکم بسازد از بسیار بینیاز شود و کسی که از بسیار بینیاز نباشد بچیز پستی نیازمند گردد. (2)
-41 از گفتار اوست: هر که اصلش پاك است فرعش تابناکست. (3)
-42 از گفتار اوست: کسی که بدیگري امیدوار باشد از وي بیمناکست و کسی که از شناخت چیزي کوتاهی کند آن را معیوب (4)
و ناپسند میبیند.
-43 از گفتار اوست: عجیبتر از تمام اعضاء انسان، دل اوست که مادههائی از اخلاق حمیده و مادهائی از خویهاي نکوهیده (5)
در آن وجود دارد در نتیجه اگر چشم امیدش بدیگران باشد طمع او را ذلیل کند و اگر طمع بر او چیره گردد حرص او را هلاك
سازد و اگر ناامیدي بر او غالب آید اندوه او را از پاي درآورد و اگر خشم بر او استیلا یابد کینه او زیاد شود و اگر حاجت روا شود
از سپاسگزاري خاطر میکند و اگر بیمناك شود در صدد پرهیز برمیآید و اگر پیوسته در ایمنی بسر برد غرور سراپاي او را
فرابگیرد و اگر نعمت تازه باو روآورد آقائی و سربلندي دچار او میگردد و اگر مصیبتی بدو برسد بیتابی او را رسوا میکند و اگر
ثروتمند شود سرکشی کند و اگر درمانده شود بلا و محنت او را بخود مشغول سازد و اگر گرسنگی باو رويآورد ناتوان شود و
اگر سیري را از حد بگذراند جاي نفس براي او باقی نماند و بالاخره هر گونه تقصیري مضر بحال او و هر گونه افراط و تجاوز از
حد، مفسد روزگار اوست.
،ص: 292
-44 هنگامی که شاه زنان دختر کسري اسیر شده بود علی ع از وي پرسید از پدر خود پس از پیشآمد فیل چه شنیده و چه (1)
فرموده بیاد داري عرضکرد او میگفت هر گاه خدا بر کاري چیره شود دستهاي طمع از همه طرف کوتاه شود و چون مدت زندگی
کسی سپري شود مرگ در کمین اوست.
فرمود پدرت چه سخن مناسب و بجائی گفته، آري کارها در گرو تقدیر است چون امري مقدر شد تدبیر اثري نخواهد داشت.
-45 از گفتار اوست: کسی که از نعمت یقین برخوردار شده و شک دچار او شود باید از یقین خود تعقیب نماید زیرا یقین با (2)
آمدن شک از بین نمیرود.
-46 از گفتار اوست: مؤمن خود در رنج است و دیگران از او در آسایش. (3)
-47 از گفتار اوست: شخصی که کسالت بورزد نمیتواند حق خدا را ادا کند. (4)
-48 از گفتار اوست: بهترین عبادت، شکیبائی و خاموشی و انتظار فرج است. (5)
-49 از گفتار اوست: شکیبائی سه قسم است، صبر بر مصیبت و صبر از معصیت و صبر بر طاعت. (6)
-50 از گفتار اوست: بردباري وزیر مؤمن است و علم دوست او و مدارا برادر او و نیکو- کاري پدر او و شکیبائی سرلشکر او. (7)
،ص: 293
-51 از گفتار اوست: سه چیز از گنجهاي بهشت است پنهانی دادن صدقه و مخفی کردن مصیبت و کتمان کردن بیماري. (1)
-52 از گفتار اوست: احتیاج پیدا کن. بهر کسی که میخواهی اسیر او باشی، و بینیاز شو از هر کسی که میخواهی همتاي او (2)
شوي و بخشش کن بهر کسی که میخواهی فرمانرواي او باشی.
-53 از گفتار اوست: آدم بدکار بینیاز از دیگران نمیباشد، و انسان حسود راحتی ندارد و پادشاهان دوست نمیشوند. (3)
-54 از گفتار اوست: به احنف بن قیس فرمود سکوت موجب رضاست و کسی که با ما نباشد بر ما خواهد بود. (4)



صفحه 153 از 179
-55 از گفتار اوست: جود امر طبیعی است و منتگذاري پایه احسان را سست میکند. (5)
-56 از گفتار اوست: کسی که بعهد خود وفا نکند در صدد قطع دوستی است. (6)
-57 از گفتار اوست: آنچه بزبان آید آخر بجهان آید. (7)
-58 از گفتار اوست: در طلب روزي برآئید که در گرو طالب آنست. (8)
-59 از گفتار اوست: دعاء چهار نفر مردود نمیشود پیشواي دادگري که براي زیردستان خود دعا کند و فرزند نیکوکاري که (9)
براي پدرش دعا کند و پدر مهربانی که براي فرزندش دعا کند و ستمدیده که بر ستمگر دعا نماید خدا بمظلوم میفرماید سوگند
بعزت و بزرگواري خودم دعاء ترا هر چند پس از مدتی هم باشد مستجاب خواهم کرد.
،ص: 294
-60 از گفتار اوست: بهترین ثروتها آنست که انسان تهی دست از کسی سؤال نکند و بدترین گدائیها همانست که در برابر (1)
مردم سر بزیر افکند.
-61 از گفتار اوست: احسان از هلاکت جلوگیري میکند و ملاطفت با خلق آدمی را از لغزش نگه میدارد. (2)
-62 از گفتار اوست: انسان خندانی که بگناه خود اعتراف کند بهتر است از گریانی که به پروردگار خود بنازد. (3)
-63 از گفتار اوست: اگر آزمایشها در کار نبود رأيها قابل اثر نبود. (4)
-64 از گفتار اوست: هیچ بهره بهتر از خرد و هیچ دشمنی بدتر از نادانی نیست. (5)
-65 از گفتار اوست: کسی که آرزویش طولانی باشد کارش اندکست. (6)
-66 از گفتار اوست: سپاسگزارترین مردم کسی است که قانعتر باشد و حریصترین آنها کسی است که بیشتر کفران نعمت (7)
نماید.
علی ع از این گونه سخنان بسیار دارد و همه آنها دقیق و مشتمل بر نصایح حکمتآمیز و طلائی است و ما اگر میخواستیم همه
سخنان حکیمانه آن جناب را در این کتاب بیاوریم طولانی میشد و از رویه کتاب فعلی خارج بود در عین حال همین مختصري که
ایراد کردیم مشت نمونه خروار است و خردمندان بخوبی میتوانند پی بحقایق الهی او ببرند.
فصل- 54 معجزات
8) معجزات و کراماتی خداي متعال بدست علی ع اظهار فرموده و براهین حقانیت خود و کلامش. )
،ص: 295
را بتوسط او ظاهر ساخته که همه حاکی از موقعیت و مکانت او در پیشگاه مقدس الهی است و این گونه کرامات که ویژه علی ع
بوده و دیگران از آنها محروم بودهاند براي اینست که مردم از اطاعت او سرپیچی ننمایند و بولایت او ایمان بیاورند و بحق او بینا
شوند و به امامت او یقین نمایند و او را معصوم از خطا بدانند و مردي کامل و حجت خدا بشناسند.
از جمله معجزات آنکه خداي متعال علی ع را همپایه دو پیمبر از پیمبران خود عیسی و یحیی قرار داده و بدرجه رسانیده که کسی
شبهه در حقانیت آن ننموده خدا در باره عیسی که روح و کلمۀ اللَّه و پیمبر و رسول او بمردم است و راجع بمادرش مریم و حامله
قالَتْ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ وَ لَمْ أَكُ بَغِیا قالَ کَذلِکِ قالَ رَبُّکِ » بودن بوي و کار شگفتی که از او سرزده میفرماید
وقتی بمریم اطلاع داد بزودي فرزندي از تو بوجود میآید گفت «1» هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَ لِنَجْعَلَهُ آیَۀً لِلنَّاسِ وَ رَحْمَۀً مِنَّا وَ کانَ أَمْراً مَقْضِ یا
چگونه ممکن است از من طفلی بدنیا بیاید با آنکه دست مردي بدامن من نرسیده و من هم که زناکار نبودهام جواب داد آري
چنانست که میگوئی خدا بتو فرموده این کار بر ما آسانست ما او را بیپدر بدنیا می- آوریم تا ویرا نشانی براي مردم قرار دهیم و



صفحه 154 از 179
و از جمله معجزات عیسی ع یکی این بود که در گهواره سخن میگفت و کار « مایه رحمت ما باشد و قضاء ما بر آن جاري شده
شگفتآوري میکرد و اعجازي مینمود که عقلهاي خردمندان در باره آن حیران بود.
1) و از جمله آیات خدا در باره علی ع کمال عقل و آرامش و خدا و رسولشناسی آن جناب بوده و با آنکه سن زیادي نداشته و )
ظاهرا در ردیف کودکان بوده رسول خدا ص او را به نبوت خود و پذیرش دستوراتش دعوت کرده و او را بحقانیت خود تکلیف
نموده و بخداشناسی و یکتاپرستی فرمانداده و تعهد
______________________________
1) آیه 20 و 21 سوره مریم )
،ص: 296
نموده که ودایع الهی و دین خود را حفظ نماید و امانت را بمنزل رساند و علی ع در این هنگام بنا بر گفته بعضی هفت ساله و
بعقیده دیگري نه ساله و حسب اطلاع بیشتري از تاریخ نویسان ده ساله بوده و بالاخره در این حد از سن کودکی که عقل کاملی
داشته باشد و خدا را بعظمت بشناسد و رسول او را تصدیق نماید بلا شک از آیات خداست که عادت نظیر او را کمتر نشان داده و
دلیل بر آنست که معظم له باید موقعیت و منزلت بخصوصی در پیشگاه رسول اکرم داشته باشد و شایسته براي پیشوائی خلق و
حجت بر مردم بوده و در خرق عادت مساوي با عیسی و یحیی باشد و اگر علی ع در این حد از سن مردي کامل و عارف نبود
رسول خدا ص هیچ گاه او را به نبوت خود نمیخواند و به ایمان بخدا و اعتراف بحقیقت خویش دعوت نمیکرد و پیش از همه به
استثناي همسرش خدیجه او را باین دین مقدس تکلیف نمینمود و امین اسرار نبوت قرار نمی- داد و او را از میان همسالانش باین
مقام نمیگزید و از دیگران ممتاز نمیگردانید و همه این سخنان دلیل بر آنست که حضرت مشار الیه با خوردسالی خدا را میشناخته
ما در کودکی باو حکم الهی خود را «1» و به پیغمبرش ایمان داشته چنانچه خدا هم در باره یحیی فرموده وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیا
آموختیم و معلومست آشکارترین حکم آن است که خدا را بشناسد و اقرار به نبوت داشته و بهتر بتواند در اثبات یگانگی خدا و
نبوت خود دلیل آورد و دیده عبرت بینش بازتر و از وجوه استنباط و وصول بحقایق امور باخبر باشد
______________________________
1) آیه 13 سوره مریم )
،ص: 297
و چون پایه حکم بدین میزان منتهی شد خداي متعال هم تمام این حقایق را براي علی ع ابراز داشته و او را با دو پیمبر خود که قرآن
بعظمتشان گواهی داده برابر ساخته.
فصل- 55 علی ع زخم ندیده
1) از جمله معجزات علی ع آنکه تا بحال هیچ یک از دلاوران باندازه او نبرد نکرده و مانند او در رزم با یلان عرب، استقامت )
نورزیده و نیز هر یک از آنها در میدان جنگ به بدترین وضعی دچار شده و جراحات بسیاري دیده و تنها علی ع در این مدتی که
بکارزار پرداخته جراحتی که او را از پاي درآورد ندیده و در صفحه پیکار بیچاره نشده و کسی نتوانسته باو آزاري وارد آورد تا آن
هنگام که باید بخدعه پسر مرادي دار دنیا را وداع گفته بریاض رضوان ورود نماید و بالاخره این موقعیت خاصه آن حضرت و او
آیتی از آیات باهره خدا بوده و دلیل بر آنست که حضرت مشار الیه از مخصوصان و برگزیدگان ذات اقدس حضرت پروردگار
است.



صفحه 155 از 179
فصل- 56
2) چنانچه تاریخ نشان میدهد هر یک از دلاوران که با دشمن روبرو میشده گاهی او بر دشمن و هنگامی دشمن بر او چیره )
میگردید، و نیز هر کسی که جراحتی میدیده هنگامی چنان سخت بوده که میمرده و گاهی بهبودي مییافته و بالاخره تاریخی
ننوشته دلاوري باینگونه زحمت و رنج پیکار مبتلا
،ص: 298
گردد و نجات پیدا کند آري تنها علی ع داراي این خصیصه بوده که بلا شک به اقران خود دست پیدا میکرده و در مبارزات بر
یلان روزگار غالب میآمده و چنانچه مسلم است این مقام هم از اختصاصات آن حضرت است که از میان همه مردم انتخاب شده و
خداي متعال هم با انتخاب آن جناب خرق عادتی در عالم دنیا نموده.
فصل- 57 کسی بر او چیره نشد
1) علی ع با آن همه پیکارهائی که میکرد و با یلان از عرب و بزرگان ایشان روبرو میشد و آنان براي نابودي وي همه گونه حیله )
بکار میبردند و میکوشیدند شاید بتوانند بر وي دست یابند در عین حال جناب او از دشمن نگریخت و پشت بجنگ نداد و از جاي
درنرفت و بیمی از کسی در دل قرار نداد با آنکه دیگران هر گاه با دشمن روبرو میشدند گاهی بر دشمن غالب و هنگامی مغلوب و
زمانی حمله می کردند و وقتی فرار مینمودند.
و چون وضع علی ع چنان بود که اشاره کردیم باید بگوئیم عمل حضرت او در این خصوص از جمله معجزات باهره و خرق عادتی
بوده که ویژه آن جنابست و دلیل بر امامت و پیشوائی او میباشد و باید از وي پیروي کرد و او برگزیده از میان افراد است.
،ص: 299
فصل- 58 علی ع یا ستوده همگان
1) از جمله معجزات ویژه آن جناب آنست که مناقب و فضائل علی ع در میان خاصه و عامه شهرتی بسزا دارد و حد اکثر مردم )
مسلمان فضائل و خصائص او را نقل محافل خود قرار میدهند و اخلاق کریمه او را همه جا و همه وقت یاد میکنند و بالاخره تسلیم
دست فضائل و اخلاق آن حضرتاند و همین عمل که دیگران با میل خود بدان متوجهاند حاکی از برجستگی و پیشوائی اوست.
با آنکه منحرفین از آن جناب بسیار و دشمنانش فراوان و همه گونه اسباب کتمان فضیلت او فراهم و حق ثابت او مورد انکار قرار
میگرفته و دنیا در دست دشمنانش چون انگشتري در انگشتان بوده و از دوستان علی روگردان و پیشآمدهائی که براي خود او
میشد، و همه کس میخواسته چراغ ولایت او را خاموش نماید و زحمات او را باطل سازد در عین حال بازهم فضائل او چون
خورشیدي درخشان و خداي متعال هم روز بروز فضائل او را رواج میداده و مناقب او را ظاهر میساخته و مردم را به اعتراف بر
درجات سامیه او وامیداشته و به صحت آن گواه میساخته و حیله دشمنانش را که میخواسته مناقب او را کتمان نمایند و حقوقش را
پامال کنند از بین میبرده و حجت خود را بوسیله حضرت ولایتمآب او تمام میکرده و حقانیت او را آشکار میساخته.
و از آنجا که بر خلاف عادت است شخصی مانند علی ع داراي این همه دشمن و همه گونه اسباب گمنامی او فراهم آید و در عین
حال چون خورشیدي همه جا را منور سازد جز خرق عادت و معجزاهاي که بشر عادي از آوردن مثل آن عاجز است چیز دیگري
نیست و او باید از میان همه مردم برگزیده شده باشد خبري از شعبی شهرت همگانی یافته میگفت از خطیبان بنی امیه میشنیدم علی
ع را بر فراز منبرها سب



صفحه 156 از 179
،ص: 300
میکرده و بد میگفتند و همان وقت احساس میکردم که گویا بازوي آن حضرت را گرفته و از رفعت بجانب آسمانها بالا میبرند و نیز
از آنان میشنیدم که پیشینیان خود را در منابر میستایند و چنان میپنداشتم که گویا از مرداري توصیف میکنند.
1) ولید بن عبد الملک بفرزندان خود میگفت یادگارهاي من! تا میتوانید دست از دین برندارید زیرا بنائی را که دین پایهگذاري )
نماید دنیا نمیتواند آن را منهدم و ویران بسازد و برعکس بنائی که به دست دنیا بنیان شود دین آن را ویران میسازد.
بسیاري از اوقات از یاران و کسان خود میشنیدم که از علی ع نکوهش مینمودند و فضائل او را زیر پا گذارده و مردم را به کینه او
وامیداشتند در عین حال تمام زحمات آنان بینتیجه میماند و روزبروز مکانت او در دلها زیادتر میشد و از آن طرف خود آنها
میخواستند با این عمل در دلها جا بگیرند بر خلاف انتظار از دلها میافتادند و از موقعیتشان میکاست.
.« خوش بود مدح از زبان دشمنان » آري
و در اینکه فضائل امیر المؤمنین ع را پنهان میداشته و دانشمندان را از نشر آنها جلوگیري میکردهاند حرفی نیست و هیچ خردمندي
شک و شبهه ندارد و بقدري در این باره پافشاري کرده و جدیت به خرج میدادند که اگر کسی میخواست روایتی از علی ع نقل
کند نمیتوانست آن روایت را بنام و نسب از آن جناب یاد نماید و ناچار میگفت مردي از اصحاب پیغمبر ص یا مردي از قریش
چنین خبري نقل کرده و برخی میگفتند ابو زینب چنین مطلبی فرموده.
2) عکرمه حدیث وفات پیغمبر ص را از گفته عایشه چنین روایت کرده که نامبرده در ضمن حکایت )
،ص: 301
باو گفت رسول خدا ص هنگامی که با حال بیماري خواست از خانه بمسجد برود بر دو نفر از خاندان خود که یکی فضل بن عباس
بود تکیه کرده بود.
او که خدا نفرین پیمبر ص را بر او روا سازد از شخصی دیگر نام نبرد.
عکرمه گوید هنگامی که این قصه را از قول عایشه خانم براي عبد اللَّه عباس نقل کردم گفت آیا آن مرد دیگر را میشناسی؟ گفتم
نه! عائشه از او نام نبرد گفت آن مرد علی بن ابی طالب بود و عائشه با آنکه میتوانست از وي به نیکی یاد کند لیکن کینه دیرین او
را بر این داشت که از وي نام نبرد.
و حاکمان ستمگر هر گاه میفهمیدند کسی از علی ع به نیکی یاد میکند او را با تازیانه می- زدند و بلکه براي عبرت دیگران سر
او را جدا میکردند و مردم را به بیزاري از او وادار مینمودند و بالاخره عادت بر اینست که شخصی بدین پایه دشمن داشته باشد
نبایستی از او نیکی باقی بماند تا چه رسد که فضائل و مناقب او زبانزد خاص و عام بوده و دلیل بر حجیت او اقامه شود و چنانچه
نوشتیم مناقب او همه جا منتشر شده و خاصه و عامه و دوست و دشمن از آنها نام میبرند و از اینجا معلوم میشود که رویه علی ع
بطور عادي نبوده و معجزه باهرهایست.
فصل- 59 خاندان علی ع چه دیدند
1) و از جمله معجزات آنست که خاندان هیچ یک از افراد باندازه خاندان او ستم ندیده و فرزندان هیچ یک از پیمبران و امامان و )
پادشاهان و بد و نیک عالم باندازه فرزندان او گرفتار خوف و ترس نگردیدند و افراد هیچ یک از نامبردگان مانند یادگارهاي او
بدست قتل و دوري از شهر و دیار و ترس
،ص: 302
و خوف مبتلا نگردیدند و آن همه پیشآمدهاي ناروائی که براي ایشان شد براي هیچ یک از دیگران اتفاق نیفتاد چنانچه آنان را



صفحه 157 از 179
کشتند و همه گونه حیلهگري را براي نابودي آنها بکار بردند و آنها را زنده در میان دیوارها گذاردند و با تشنگی و گرسنگی آنان
را معذب ساختند و بهلاکت رسانیدند و بالاخره ناراحتیهائی که از ناحیه دشمنان براي آنان ایجاد شد خاندان علی را وادار کرد که
از دیار خود فرار کرده و در شهرهاي غربت با گمنامی بسر برند و بقدري در بیچارگی آنان پافشاري شد که آنها از دوستان خود
هم کناره میگرفتند و از دشمنان هم که بطور مسلم فراري بودند و بشرق و غرب عالم پناهنده میشدند و در مکانهائی میزیستند که
آب و آبادانی نداشت و سعی میکردند مردم کمتر آنها را بشناسند و به دوري از ایشان مایلتر بودند و آمیزش کمتر مینمودند و
میترسیدند مبادا از نتیجه خلط و آمیزش با افراد بدست ستمگران روزگار گرفتار شوند و خود و افرادشان به بیچارگی بیفتند.
و بالاخره تمام آنچه گفته شد عللی بود که رشته نظام زندگی آنان را از هم گسیخت و ریشهکن ساخت و از عددشان کاست و در
عین حال یادگارهاي علی از همه پیمبران و نیکوکاران و دوستان خدا بیشتر بلکه از فرزندان سایر افراد هم زیادتر است چنانچه همه
جا را نور خورشید ولایتشان فراگرفته با آنکه رسم سادات علوي بر اینست که جز با خویشاوندان نزدیک خود با دیگران ازدواج
.«1» نمی- کنند
______________________________
1) هنوز هم برخی از سلاسل سادات بدان عقیده باقی و با غیر سادات وصلت نمیکنند گرچه این موضوع به اهمیت سابقی خود )
برقرار نمانده.
،ص: 303
و این موضوع خرق عادت و دلیل بر موقعیت و اهمیت امیر المؤمنین علی ع است الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.
فصل- 60 اخبار از مغیبات
1) و از جمله آیات باهره که دلالت بر امامت علی ع و وجوب فرمانبرداري از او مینماید و حجیت او را ثابت میکند اموریست )
که ما آنها را بنام معجزه نام برده و میگوئیم باید از شخص پیغمبر ظهور پیدا کند تا صدق و راستی آنها بمرحله ثبوت برسد.
از آن جمله علی ع از مغیبات و پیشآمدهاي آینده اخبار میکرد و هر چه میگفت در موقع خودش بدون کم و کاست بوقوع
میپیوست و معلوم میشد حضرت مشار الیه آنچه را فرموده راست و درست بوده و چنانچه میدانیم اخبار از این گونه امور از
بزرگترین معجزات پیمبرانست.
وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما » چنانچه خداي متعال از معجزه عیسی ع که اخبار از غیب کرد و نبوت او بدین وسیله ثابت شد میفرماید
من بشما از آنچه میخورید و در خانهاي خود ذخیره میکنید اطلاع میدهم و نیز این گونه اخبار را از «1» « تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ
بزرگترین معجزات رسول خدا شمرده که در پیشآمد کارزار روم و چیرگی آن اطلاع داده
______________________________
1) آیه 49 سوره آل عمران )
،ص: 304
در نزدیکترین زمین لشکریان روم مغلوب شدند و «1» الم غُلِبَتِ الرُّومُ فِی أَدْنَی الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ فِی بِضْعِ سِنِینَ
بزودي «2» آنان پس از چند سال دیگر چیره خواهند شد و هم از پیشآمد اهل بدر چنین اطلاع داده سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ
این گروه منهزم شده پشت بجنگ خواهند داد و بلا خلاف چنان اتفاق افتاد که فرموده بود.
هر گاه خدا بخواهد با کمال راحتی «3» « لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُسَ کُمْ وَ مُقَصِّرِینَ لا تَخافُونَ » و فرمود
وارد مسجد الحرام میشوید سر میتراشید و ناخن کوتاه میکنید و از کسی بیمی ندارید و فرموده: إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ وَ رَأَیْتَ



صفحه 158 از 179
هنگامی که یاري خدا و پیروزي دررسید و دیدي که مردم دسته دسته وارد دین خدا میشوند. «4» النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْواجاً
با خود میگویند چگونه خدا ما «5» خدا از عقیده قلبی عده از منافقان خبر داده که: وَ یَقُولُونَ فِی أَنْفُسِهِمْ لَوْ لا یُعَذِّبُنَا اللَّهُ بِما نَقُولُ
را در آنچه میگوئیم شکنجه ننماید و در قصه یهود گفته قُلْ یا أَیُّهَا- الَّذِینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا
بگو اي یهودان اگر شما فقط خود را دوست «6» الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ وَ لا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ
خدا میدانید و دیگران را شایسته این مقام نمیدانید و راستی دوست خدائید آرزوي مرگ نمائید و با آنکه هیچ گاه بر اثر کارهاي
______________________________
1) آیه 3 سوره روم )
2) آیه 45 سوره قمر )
3) آیه 27 سوره فتح )
4) آیه 3 سوره نصر )
5) آیه 8 سوره مجادله )
6) آیه سوره جمعه )
،ص: 305
زشت خود چنین آرزو نخواهند کرد و خدا داناي بحال ستمگرانست.
آري پیشآمد چنان بود که فرمود و از این قبیل اطلاعات بسیار است که هر گاه همه آنها را بیان کنیم کتاب ما طولانی خواهد شد.
فصل- 61 اخبار از مغیبات
1) آنها که بیان شد نمونه از اطلاعات غیبی پیغمبر اکرم ص بود و اطلاع از مغیبات علی ع به اندازهایست که قابل انکار نبوده مگر )
کسی که کورباطن و جاهل و دشمن باشد که او چاره ندارد جز اینکه این گونه حقایق را زیر پا گذارد، بالاجمال ما نمونه از
مغیبات آن جناب را که اخبار و احادیث حکایت کرده و همه ناقلان روایت نمودهاند یاد میکنیم.
از آن جمله پیش از آنکه با طلحه و زبیر و معویه و خوارج پیکار نماید از مقاتله با آنان اطلاع داد و چنان شد که فرموده بود.
و به طلحه و زبیر که از وي استیذان براي عمره نمودند فرمود بخدا سوگند شما اراده عمره ندارید بلکه میخواهید آهنگ بصره
نمائید و چنان بود که فرمود از آن جمله به ابن عباس اطلاع داد طلحه و زبیر از من استیذان عمره نمودند و من با آنکه میدانستم
آنان آهنگ مکر دارند در عین حال به ایشان اجازه دادم و بخدا پناهنده شدم و میدانم خدا مکر آنها را بخودشان برمیگرداند و مرا
بر آنها پیروز خواهد کرد و چنان شد که فرموده بود.
،ص: 306
1) و هنگامی که در ذي قار براي بیعت، جلوس کرده فرمود بزودي از جانب کوفه هزار نفر مرد بیکم و کاست بطرف شما )
خواهند آمد و با من بیعت میکنند و خود را آماده براي مرگ میسازند.
ابن عباس گوید من از شنیدن این سخن، بیمناك شده و گفتم ممکن است کمتر یا بیشتر از هزار نفر باشند و سرانجام ما به بیچارگی
منتهی شود و پیوسته این اندیشه مرا اندوهناك ساخت تا آن هنگام که مردان کوفه وارد شدند من بر اثر استماع آن خبر، کوفیها را
میشمردم تا نهصد و نود و نه نفر تکمیل شده و هزارمی آنها را ندیده گفتم إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ چرا علی ع چنین اطلاعی داد و
چه امري ایجاب کرد وي چنین سخن نابجائی بگوید و ما را در برابر دشمنان سرشکسته بسازد و همواره در اندیشه بودم در این
وقت چشمم بمردي افتاد که از دور بجانب ما میآید چون نزدیک شد پیاده پشمینه پوشی را دیدم که شمشیر حمایل کرده و سپر و



صفحه 159 از 179
لوازم جنگی را همراه برداشته حضور علی ع آمده عرض کرد دست دراز کن تا با تو بیعت کنم علی ع پرسید بچه کیفیت
میخواهی با من بیعت نمائی؟ جواب داد آنچه میگوئی بشنوم و فرمانبرداري کنم و در برابر تو پیکار نمایم تا کشته شوم یا آنکه
خدا پیروزي را نصیب تو فرماید علی ع پرسید نام تو چیست؟ عرضکرد نام من اویس است فرمود اویس قرنی تو هستی؟ عرضکرد
آري فرمود اللَّه اکبر دوست من رسول خدا ص اطلاع داد که من صحبت یکی از امتان او را بنام اویس قرنی که از حزب خدا و
رسولند درك میکنم و او در رکاب من شهید میشود و گناهکاران به اندازه مردم ربیعه و مضر از شفاعت او بهرهمند میشوند.
ابن عباس گوید چون از صدق فرمایش علی ع اطلاع یافتم مسرور شدم خدا از اندیشه خطاي من درگذرد.
،ص: 307
1) هنگامی که شامیها قرآنها را روي نیزه کردند و یاران علی ع را بشک انداختند و آنان از علی ع درخواست کردند تا با شامیها )
بمسالمت رفتار کند و سازش نماید فرمود واي بر شما این کار، مکر شامیانست و منظور آنها نگهداري قرآن نیست و آنها اهل قرآن
نمیباشند از خدا بترسید و دست از پیکار برندارید هر گاه سخن مرا نپذیرید راهها بر شما سخت شود و چنان پشیمان شوید که
سودي نبرید و قضیه چنان شد که فرمود، زیرا آنها پس از آنکه کار خلافت را بحکومت حکمین واگذار نمودند پی به تقصیر خود
برده و دانستند عدم اجابت خواسته علی ع بزیان آنها تمام شده و راه وصول بمقصود را براي آنان دشوار ساخته و جز هلاکت راه
دیگري براي آنان نمیباشد.
و هنگامی که علی ع عازم پیکار با خوارج شد فرمود هر گاه خوف این معنی نبود که شما ممکن است از راه حق منحرف شوید و
دست از کار بکشید از قضاي الهیکه بر زبان پیغمبر حق جاري شده در باره کسی که با آنان میجنگد و کاملا از احوال ایشان باخبر
است بشما اطلاع میدادم و ثابت میکردم که آنان بدترین افرادند و کسی که با آنها پیکار کند هر چه بیشتر و بهتر بخدا نزدیک
است.
هنگامی که علی ع از کارزار با خوارج آسوده شد در صدد یافتن مرد کوتاه دست که نامش حرقوص ابن زهیر بود برآمد و در میان
کشتگان میگشت و میفرمود سوگند بخدا دروغ نگفتهام و کسی هم که مرا از وجود چنین آدمی اطلاع داده دروغ نگفته و
بالاخره نامبرده را در میان کشتگان یافته پیراهنش را دریده و بر شانهاش گوشت زیادي بشکل پستان زنان بود که چون آن را
میکشیدند دست و شانه به تبع آن کشیده میشد و چون رها میکردند بجاي اول بازمیگشت و چون حال او را بدان کیفیت
ملاحظه کرد تکبیر گفته و فرمود پیشآمد این موجود، عبرت براي بینایانست.
،ص: 308
فصل- 62 پیشآمد مرد ازدي
1) جندب بن عبد اللَّه ازدي گفت من در رکاب علی ع بکارزار صفین و جمل حضور یافته و در اینکه اصحاب جمل و صفین )
شایسته کارزارند و باید با آنها جنگید شک و شبهه در دلم راه نیافت لیکن هنگامی که بجنگ نهروان حضور یافتم حاضر براي
پیکار با آنان نبودم و آنها را مردم منحرف قابل کارزار نمیدانستم میگفتم اینان قاریان و نیکوکاران ما هستند و شایسته نیست با این
عده که چنین مقامی را حائزاند جنگید و بالاخره هر گاه با این جماعت بجنگیم مرتکب امر بزرگی شدهایم فردا از صف کناره
گرفته و اسلحه جنگی همراه داشته بگوشه رفتم نیزهام را بزمین فروبرده و سپر را بر آن آویخته و سایهبانی ساخته زیر آن نشستم و در
این باره اندیشه میکردم علی ع وارد شده فرمود اي برادر ازدي آیا آبی براي طهارت حاضر داري عرضکردم آري، آفتابه آب را
حضورش تقدیم کردم حضرت آن را از من گرفته و چندان دور شد که او را نمیدیدم و چون برگشت در زیر سایهبان قرار گرفت
در آن هنگام سواره پیدا شد و در جستجوي آن حضرت بود عرضکردم یا علی این سواره با شما کار دارد فرمود او را بطرف من



صفحه 160 از 179
بخوان چون بحضورش شرفیاب شد عرضکرد دشمنان از نهر گذشتند فرمود چنین نیست آنها از آب عبور ننمودند.
عرضکرد آري بخدا قسم از نهر عبور کردند فرمود خدا ترا تکذیب میفرماید در این وقت دیگري رسید و همان سخن را تکرار
کرد و عرضکرد سوگند بخدا همان هنگام که بعزیمت شما آهنگ نمودم پرچمهاي آنان را آن طرف نهر دیدم فرمود چنان نیست
که خیال میکنی زیرا قبل از اینکه از نهر بگذرند اسباب هلاکت و خونریزي آنها فراهم است.
،ص: 309
1) سپس علی ع از جا برخاست منهم همراه او برخاستم و با خود گفتم سپاس خدا را که مرا بحال علی ع بینا کرد و سرانجام )
کارش را بمن فهمانید: بالاخره علی ع یکی از آن دو مرد است که یا آدمی پرجرأت و دروغگوست و یا برهانی از خدا و پیمانی در
این خصوص از پیمبر او دارد پروردگارا با تو معاهده میکنم و فرداي قیامت خود را مسئول میدانم و چنین پیمان میبندم که اگر
دشمنان از نهر عبور کرده باشند من نخستین کسی باشم که با علی پیکار نمایم و نیزه بدیدگان او فروبرم و اگر دشمنان از نهر عبور
نکرده باشند من خود را براي پیکار در رکاب او آماده میسازم چون به صفهاي لشکر نزدیک شدیم دیدم پرچمها و اثقال
جنگیشان همچنان این طرف نهر است نامبرده گوید در آن وقت علی ع از پشت سر من آمد و گریبان مرا گرفته بلند کرد و فرمود
اي برادر ازدي آیا حقیقت امر براي تو آشکار شد.
عرضکردم آري فرمود اینک خود را آماده پیکار کن.
من حسب الامر بکارزار پرداختم مردي را کشتم سپس دیگري را از پاي درآوردم آنگاه با سومی درآویختم او بر من و من بر او
ضربتی وارد آوردم تا هر دو افتادیم اصحاب من مرا از میدان در ربوده پس از آنکه بهوش آمدم دیدم کار دشمنان به آخر رسیده و
جنگ خاتمه یافته.
این حدیث مشهور است و همه ناقلان اخبار آن را روایت کردهاند و قضیه مزبور را شخصی ازدي خود در عهد علی و پس از او نقل
کرده و کسی او را مردود ندانسته و دروغگو نشمرده و بالاخره این پیش- آمد از جمله اطلاعات غیبی آن حضرتست و حاکی از
آنست که حضرت عالم به ضمایر بوده و از نفوس افراد باخبر است و در نتیجه معجزه باهرهایست که چیزي جز معجزه مساوي با آن
نبوده و خود از معجزات بزرگ و برهان آشکار براي امامت اوست.
،ص: 310
فصل- 63 خبر شهادت
1) از آن جمله علی ع پیش از شهادتش از قضیه ناگوار شهادت خود اطلاع داد و معلوم کرد با ضربتی که بر سر او وارد میآید و )
محاسنش را خونین میکند از دنیا رحلت میفرماید و حضرتش از این معنی با الفاظ مختلفی که ذیلا اشاره میشود اطلاع داده.
سوگند بخدا محاسنم از خون سرم رنگین خواهد شد.
سوگند بخدا محاسنم بخون سرم رنگین میشود و چه امري شقی و بدبختترین امت را از انجام کار زشتش باز میدارد که نمیآید
محاسن مرا خون آلود بسازد.
چه امري باعث شده که اشقاي امت نیاید و محاسنم را بخون سرم رنگین سازد.
ماه رمضان که سید ماهها و آغاز سالست فرامیرسد و آسیاي سلطنت در آن ماه بچرخ درمیآید و همه شما با یک طریقه و مرام به
حج بیت اللَّه خواهید رفت و نشانه آن آنست که من در میان شما نمیباشم.
اصحاب آن جناب میگفتند حضرت امیر ع از رحلت خود اخبار میکند و چنانچه فرموده بود شب نوزدهم ماه مبارك رمضان
ضربت خورد و شب بیست و یکم همان ماه رحلت فرمود.



صفحه 161 از 179
راویان گفتهاند ماه رمضان، علی ع شبی را در منزل امام حسن و شبی را در خانه امام حسین و شبی را در پیش عبد اللَّه بن جعفر
افطار میکرد و در هنگام افطار بیش از سه لقمه تناول نمیفرمود یکی
،ص: 311
از دو نوگل بوستان ولایت علت این کم غذائی را سؤال کرد فرمود براي آنکه در این ماه قضاي الهی جاري میشود میخواهم خدا
را با شکم گرسنه ملاقات نمایم و یک شب یا دو شب بیش فاصله نشد که ضربت خورد.
جعد بن بعجه که یکی از خوارج بود بعلی ع عرضکرد از خدا بترس براي آنکه خواهی مرد فرمود نه چنین است بلکه بضربتی دنیا
را وداع خواهم گفت که محاسنم از خون سرم خضاب خواهد شد و پیمان همچنان بر این پیمانه شده و کسی که افترا زند زیانکار
است.
در آخر شب نوزدهم که خواست از خانه بمسجد برود مرغابیها اطراف او را گرفته بروي او صیحه میزدند خواستند آنها را دور کنند
فرمود دست از آنها بردارید که بنوحهگري پرداختهاند.
فصل- 64 دیوانگی بسر بن ارطاة
1) از آن جمله ولید بن حارث و دیگران از رجال خود روایت کردهاند هنگامی که علی ع از کار نارواي بسر بن ارطاة اطلاع یافت )
گفت پروردگارا بسر، دینش را بدنیاي خود فروخت تو هم در برابر نعمت عقل را از او بگیر و از امور دینی چیزي را براي او باقی
مگذار که در نتیجه مورد ترحم تو واقع شود فاصله نشد بسر، دیوانه گردید و شمشیر طلب میکرد شمشیري از چوب ساخته باو
میدادند و او آنقدر با آن شمشیر میزد تا بیهوش میشد و چون به هوش میآمد باز شمشیر میخواست و همان شمشیر را باو میدادند
و او هم باز میزد و میزد تا غشوه بر او عارض میگردید و بالاخره چندي با حال جنون بسر برد
،ص: 312
تا از دنیا رفت.
1) از آن جمله به اصحاب خود میفرمود شما پس از من به سب بر من وادار خواهید شد و چون به این بلیه مبتلا شدید براي راحتی )
خود مرا سب کنید لیکن اگر خواستند از من بیزاري بجوئید حاضر براي این کار نشوید زیرا من در دین اسلام بدنیا آمدم و کسی را
که به برائت از من بخوانند باید از من اظهار بیزاري ننماید بلکه باید خود را براي کشته شدن آماده سازد زیرا کسی که از من بیزار
شود نه دنیا دارد و نه آخرت.
باري همان طور که فرموده بود چنین اتفاقی افتاد.
2) از آن جمله فرمود اي مردم شما را به آئین حق خواندم امتناع کردید با تازیانه شما را تأدیب کردم پند نگرفتید تا مرا عاجز )
نمودید اینک بدانید پس از من امیرانی بر شما مسلط خواهند شد که با تازیانها و آهن شما را عذاب میکنند و ثابت است کسی که
در دنیا دیگري را بیازارد خدا در آخرت او را عذاب خواهد کرد.
و نشان این پیشآمد آنست که یوسف بن عمر، حاکم یمن بر شما تسلط پیدا کند و در میان شما درآید و عمال و عمال عمال را
بگیرد و چنان شد که فرمود.
3) از آن جمله گفتهاند جویریۀ بن مسهر کنار خانه علی ع آمده پرسید امیر المؤمنین کجاست، گفتند خوابیده است صدایش را )
بلند کرده گفت اي خوابیده از جاي برخیز سوگند بکسی که جان من در دست تواناي اوست چنانچه خود پیش از این بما اطلاع
داده ضربتی بر سرت زنند که محاسنت را از خون
،ص: 313



صفحه 162 از 179
سرت خضاب سازد علی ع صداي او را شناخته فرمود جویریه پیش بیا تا سخنی با تو بگویم چون نزدیک آمد فرمود بحق کسی که
جان من در تصرف اوست ترا نیز حضور بدکردار پرخور پستفطرتی خواهند برد و او دستور میدهد دست و پاي ترا ببرند و در زیر
درخت بسیار بلندي بدار بیاویزند روزگاري از این قضیه گذشت تا در زمان معاویۀ بن ابی سفیان که زیاد به ولایت رسید دست و
پاي او را برید و او را در زیر درخت بسیار دراز پسر مکعبر بدار آویخت.
1) از آن جمله گویند میثم بنده زنی از مردم بنی اسد بود علی ع او را از آن زن خرید و آزاد کرد پرسید نام تو چیست؟ عرضکرد )
نام من سالم است فرمود چنانچه پیمبر بمن اطلاع داده نام پدري تو که در عجم ترا بدان نامیده میثم است عرضکرد آري خدا و
رسول راست گفتهاند و تو نیز راست میگوئی و نام من بخدا قسم میثم است حضرت فرمود اینک بهمان نام اصلی خود بازگرد و
آن را نام خود شهرت بده زیرا حضرت رسول هم ترا بدان نام خوانده بدین مناسبت نامبرده نام خود را میثم و کنیهاش را ابو سالم
قرار داد.
روزي علی ع باو فرمود تو پس از من دستگیر میشوي و بدار آویخته میگردي و با حربه مضروب واقع خواهی شد روز سوم خون
از دهان و بینی تو جاري خواهد گردید چنانچه محاسنت را رنگین خواهد کرد اینک منتظر همان خضاب باش و ترا بر در خانه
عمرو بن حریث بدار میآویزند و تو دهمین نفري هستی که مصلوب میشوي و چوب دار تو از دیگران کوتاهتر و نزدیکتر به بیت
تطهیر است اینک بیا تا درخت خرمائی را که بر آن صلب میشوي بتو نشان دهم علی ع درخت را باو نشان داد و او روزها میآمد
و در زیر آن نماز میگزارد و میگفت خدا بتو برکت دهد اي درخت خرما که براي تو
،ص: 314
آفریده شدهام و تو براي خاطر من آبیاري گردیده و پیوسته متفقد آن نخله بود تا هنگامی که قطع شد و وي از محل صلب خود با
اطلاع گردید ( 1) میثم هر گاه عمرو بن حریث را میدید میگفت من همسایه تو خواهم بود همسایگی را خوب مراعات کن عمرو
که از قضیه بیخبر بود میگفت چنان میکنم میخواهی خانه ابن مسعود یا خانه ابن حکیم- که هر دو مجاور وي بودند- خریداري
نمائی.
میثم در سالی که بفیض شهادت نائل شد به حج بیت اللَّه مشرف گردید بر ام سلمه وارد شد پرسید تو کیستی گفت من میثمم گفت
سوگند بخدا نیمه شبی از رسول خدا ص شنیدم از تو یاد میکرد و سفارش ترا به علی ع مینمود.
میثم پرسید حسین ع کجاست گفت در بستان خودش میباشد گفت آن جناب را از آمدن من اطلاع بده که میخواهم عرض سلام
نمایم و ملاقات ما حضور حضرت پروردگار خواهد بود. ام سلمه عطري حاضر کرده و محاسن او را خوشبو ساخت و گفت بزودي
همین محاسن خون آلود خواهد شد میثم از آنجا بکوفه آمد عبید اللَّه فرمان داد او را دستگیر کنند چون وارد دار الکفر پسر زیاد
شد گفتند این مرد از همه کس موقعیتش نزد علی ع زیادتر بوده پسر زیاد تعجب کرده گفت واي بر شما همین مرد عجمی اهمیت
بسزائی نزد علی داشته؟ گفتند آري پسر زیاد از او پرسید پروردگار تو در کجاست؟ پاسخ داد در کمین ستمکارانست و تو یکی از
آنهائی پسر زیاد برآشفت و گفت تو با آنکه مردي عجمی هستی کارت بجائی رسیده که با من این گونه درشتی مینمائی بگو
بدانم آقاي تو در خصوص عملی که من با تو انجام میدهم چه فرموده گفت آقاي من فرموده من دهمین کسانی هستم که بدست تو
بدار آویخته میشوم و دار من
،ص: 315
از همه کوتاهتر و جایگاه دار من نزدیک به بیت الطهاره است ( 1) ابن زیاد گفت اکنون من خلاف فرموده او را انجام خواهم داد
میثم گفت چگونه ممکن است بر خلاف فرموده او رفتار کنی با آنکه آن حضرت آنچه فرموده از گفته رسول خدا ص بوده و او
هم از جبرئیل از خداي متعال استفاده میکرده بنا بر این چگونه میتوانی با این عده مخالفت نمائی و من میدانم در چه محلی از کوفه



صفحه 163 از 179
بدار آویخته میشوم و من نخستین آفریده هستم که در سرزمین اسلامی لجام زده میشوم.
ابن زیاد پس از استماع این سخن دستور داد او را حبس کرده و همراه او مختار بن ابی عبیده ثقفی را نیز محبوس داشت میثم در
حبس باو خبر داد تو از حبس نجات پیدا خواهی کرد و خونخواهی حسین ع میکنی و این بدبخت را خواهی کشت.
هنگامی که پسر زیاد، مختار را طلبید تا بکشد بلافاصله نامه از یزید رسید که مختار را آزاد کن و آسیبی باو مرسان.
عبید اللَّه طبق دستور، مختار را آزاد کرد و فرمان داد تا میثم را بدار بیاویزند در راه مردي با میثم ملاقات کرده گفت بیجهت بقتل
تو حکم کرده زیرا از کشتن تو فایده حاصل نمیشود.
میثم لبخندي زده گفت من براي این درخت خرما آفریده شده و او را براي من پروریدهاند.
چون او را بچوب دار آویختند و مردم در کنار خانه عمرو بن حریث اطراف او گرد آمدند عمرو گفت سوگند بخدا او همواره
میگفت مجاور تو خواهم شد آنگاه بکنیزش دستور داد زیر آن درخت را جاروب کرده آب بپاشد و مجمره عودي حاضر نماید.
میثم در همان حال، فضائل بنی هاشم را نشر میداد به ابن زیاد اطلاع دادند که این جوان شما را رسوا کرد وي برآشفته فرمانداد تا
دهنه بدهان او بزنند و او نخستین آفریده مسلمان بود که بر دهان او لجام زدند.
،ص: 316
کشتن میثم ده روز پیش از ورود حضرت امام حسین ع بعراق بود.
روز سوم که از دار کشیدن وي گذشت او را با نیزه زدند میثم تکبیر گفت و در آخر روز دهان و دماغ او خون آلود شد.
پیشآمد میثم از جمله اخبار غیبی علی ع بوده که شایع است و همه نقل کردهاند.
فصل- 65 شهادت رشید هجري
1) نضر حارثی گوید در حضور زیاد بودم رشید هجري را آوردند از او پرسید مولاي تو علی چگونه بتو اطلاع داده که ما ترا )
خواهیم کشت تا مساوي با فرموده او ترا بقتل آوریم.
پاسخ داد مولایم فرموده نخست دست و پاي مرا میبرند آنگاه بدار میآویزند زیاد گفت سوگند بخدا هم اکنون خبر او را تکذیب
میکنم و دستور داد او را رها کنید چون خواست از پیش زیاد بد نهاد بیرون رود زیاد گفت بخدا سوگند هیچ سیاستی را بدتر و
شایستهتر از آنچه مولاي او گفته در حق او نمی- دانم اکنون دست و پاي او را ببرید و او را بدار بیاویزید.
رشید آهی کشیده گفت هنوز کار دیگري باقیمانده که مولاي من مرا از آن اطلاع داده زیاد دستور داد تا زبان ویرا قطع کنند.
رشید گفت الان بخدا قسم راستی خبر علی ع براي من آشکار شد.
و این خبر را نیز دوست و دشمن از ثقات خود نقل کرده و همه علما متعرض شده و از جمله
،ص: 317
معجزات و اخبار غیبی علی علیه السّلام است.
فصل- 66 شهادت مزرع
1) ابو العالیه گوید مزرع بن عبد اللَّه گفت از علی ع شنیدم میفرمود سوگند بخدا لشکري بجانب شما میآیند و چون در بیداء )
وارد شوند زمین آنها را فروبرد راوي گوید گفتم سخن از غیب میگوئی.
جواب داد جاي تعجب نیست سخن مرا از خاطر مبر تا صدق آن براي تو آشکار شود و بدانی که علی ع راست فرموده.
و نیز هم گفت مردي را دستگیر میکنند و او را میکشند و در میان دو غرفه از غرفههاي مسجد بدار میآویزند.



صفحه 164 از 179
باز گفتم اخبار از غیب میکنی؟ جواب داد ثقه امین امیر المؤمنین از پیشآمد چنین مردي اطلاع داده.
ابو العالیه گوید هفته از این قضیه نگذشت که مزرع را دستگیر کرده کشتند و همان جا بدار آویختند.
او گوید نامبرده خبر دیگري هم بمن داد که فراموش کردم.
فصل- 67 شهادت کمیل
2) هنگامی که حجاج به امارت رسید عزیمت قتل کمیل بن زیاد نمود وي گریخت حجاج دستور داد مقرري طائفه نخع را که از )
بیت المال داشتند قطع نمودند.
،ص: 318
کمیل که از این قضیه اطلاع پیدا کرد با خود گفت من پیر سالخورده هستم و عمر من به پایان رسیده مناسب نیست براي دست پیدا
نکردن بر من شهریه و مقرري خویشاوندان من قطع بشود بهمین مناسبت خود را به بارگاه حجاج و بشخص او معرفی کرد چون
حجاج او را دید گفت میخواستم مأموري گسیل کنم و ترا دستگیر نمایم اینک که خود بقربانگاه آمدي.
کمیل گفت: اي حجاج دندانهاي خود را براي ریختن خون من تیز میکنی، بناي خانه خود را بدین جهت منهدم مساز سوگند بخدا
از عمر من اندك مدتی که مانند آخرین غباري است که از اندکی تاب رسیدن به اوائل خود را ندارند بیش نمانده هر کار دلت
میخواهد انجام بده زیرا وعدهگاه خدا نزدیک و پس از قتل من حسابست و مولاي من علی ع اطلاع داده که تو کشنده منی.
حجاج گفت اکنون حجت بر تو تمام است کمیل گفت در صورتی حجت بر من تمام خواهد شد که قاضی تو باشی با آنکه امر
قضا بدست دیگري است حجاج گفت آري حجت بر او تمامست زیرا تو همقدم با آنها بودي که گردن عثمان را زدند.
این پیشآمد نیز از اخباریست که سنیها از ثقات خود روایت کرده و خاصه نیز با آنها همکاري نموده و مضمون آن از جمله
معجزات و بیناتست.
فصل- 68 شهادت قنبر
1) گویند روزي حجاج گفت دوست دارم مردي از یاران علی را بدست آورده خونش را بریزم و بدین وسیله تقرب بخدا پیدا )
کنم.
گفتند در میان اصحاب علی ع هیچ یک باندازه قنبر بنده خاص او و بمصاحبت وي مفتخر نیامده.
،ص: 319
حجاج دستور داد تا او را حاضر ساختند چون حضور یافت پرسید، تو قنبري؟ گفت آري پرسید از قبیله همدانی؟ گفت آري پرسید
مولا و بنده علی بن ابی طالبی گفت خدا مولاي من است و امیر المؤمنین علی ع ولی نعمت من است گفت از دین علی ع بیزاري
بجو گفت هر گاه از دین او بیزاري جستم تو مرا به دینی بهتر از آن هدایت خواهی کرد.
حجاج گفت من اکنون عزیمت کشتن ترا دارم هر گونه قتلی که دوست میداري بگو تا ترا به همان طریق بکشم. قنبر گفت من این
کار را بعهده خودت واگذاشتم پرسید براي چه گفت براي آنکه بهر طریقی که مرا بکشی بهمان طریق ترا خواهم کشت و آقاي من
امیر المؤمنین بمن اطلاع داده که (مثل گوسفند) ترا به ستم و ناحق میکشند حجاج دستور داد سر از بدنش جدا کردند.
و این پیشآمد نیز از اخبار غیبی علی ع است و از معجزات آن جناب و از جمله علوم پیمبران و رسولان بشمار میرود و در ردیف
آثار گذشته است.



صفحه 165 از 179
فصل- 69 پیشآهنگی خالد بن عرفطه
1) سوید بن غفله گفت مردي حضور امیر المؤمنین ع شرفیاب شده عرضکرد از وادي القري گذشتم و دیدم خالد بن عرفطه )
درگذشته اینک براي آمرزش گناهان او براي وي استغفار کن.
علی ع فرمود از اینسخن دست بردار زیرا او نمرده و نخواهد مرد مگر هنگامی که پیشآهنگ لشکر گمراهی شود که پرچمدار آن،
حبیب بن جماز باشد، مردي از پائین منبر عرضه داشت سوگند بخدا
،ص: 320
من شیعه و دوست توام علی ع پرسید تو کیستی؟ گفت من حبیب بن جمازم.
علی ع فرمود اي پسر جماز از چنان پرچمی خودداري کن با اینکه میدانم آن را بدوش خواهی کشید و از باب الفیل وارد خواهی
شد.
پس از آنکه علی و حسن علیهما السّلام شربت شهادت نوشیدند و نوبت امامت به امام حسین ع رسید و پیشآمد کربلاي او اتفاق
افتاد ابن زیاد، عمر بن سعد را ریاست لشکر داد و خالد نامبرده را پیش آهنگ و حبیب را پرچمدار آن قرار داد او با همان پرچم از
باب الفیل وارد مسجد کوفه شد و این قضیه از جمله اخباریست که دانشمندان و ناقلین آثار بصحت پذیرفتهاند و در میان کوفیها
مشهور و مخالفی ندارد و از معجزاتست.
فصل- 70 سؤال از موي سر و صورت
1) ابو الحکم گوید از پیرمردان و دانشمندان خود شنیدم میگفتند علی ع در ذیل خطبه فرمود هنوز که دستتان از دامن من کوتاه )
نشده هر چه میخواهید از من بپرسید سوگند بخدا از عده مردمی که صد نفر آنها گمراهکننده دیگران و صد نفرشان هدایتکننده
آنان باشند سؤال نکنید جز اینکه از خواننده و رهنماي آنها که تا فرداي قیامت پایدارند اطلاع خواهم داد مردي همانوقت از جاي
برخاست پرسید بر سر و روي من چند تار موي روئیده؟ علی ع فرمود سوگند بخدا دوست من رسول خدا ص از پرسش تو بمن
اطلاع
،ص: 321
داد و اضافه کرد همانا بر هر تار موي سر تو فرشته موکل است که ترا لعنت میکند و بر هر تار موي ریش تو شیطانی موکل است
که اسباب سرگردانی و بیچارگی ترا فراهم میسازند و همانا در منزل تو بزغالهایست که فرزند رسول خدا ص را میکشد و نشانه
این پیشآمد صحت و درستی سخن من است و هر گاه پاسخ پرسش تو دشوار نبود از حقیقت آن ترا باخبر میساختم باز هم نشانه
همانست که گفتم فرشته و شیطان ترا لعنت میکنند.
پسر او در آن روزگار خوردسال و تازه میتوانست بنشیند و در هنگام پیشآمد کربلا او کشنده حسین و قضیه چنان بود که علی ع
خبر داد.
فصل- 71 افسوس براء بن عازب
1) اسماعیل بن زیاد گفته روزي علی ع به براء بن عازب فرمود اي براء، فرزند من بشهادت مفتخر میشود و تو زنده هستی و از او )
یاري نمیکنی.
چون پیشآمد کربلا اتفاق افتاد براء میگفت راستی گفته علی ع محقق شد، زیرا فرزندش شهید شد و من از او یاري ننمودم آنگاه



صفحه 166 از 179
از کار خود دریغ خورد.
این پیشآمد نیز از جمله خبرهاي علی ع و نشانهاي ولایت اوست.
فصل- 72 اشاره بقتلگاه حسین
2) جویریه گفت هنگامی که در رکاب علی ع بعزیمت صفین حرکت مینمودیم بکربلا که رسیدیم علی )
،ص: 322
در طرفی از لشکرگاه خود رفته بطرف راست و چپ توجه کرده آهی کشید و فرمود سوگند بخدا اینجا جاي خوابانیدن مرکبهاشان
و محل ریختن خون و هلاکت آنهاست.
کسی پرسید اینجا کجاست؟ فرمود اینجا کربلاست یعنی همان محلی است که عده در اینجا کشته میشوند و بدون حساب وارد
بهشت میگردند.
از آنجا گذشتند لیکن همراهیان غرض آن حضرت را متوجه نشدند تا هنگامی که پیشآمد ناگوار و شهادت حضرت ابا عبد اللَّه ع
اتفاق افتاد آنها که در آن روز حضور داشتند بر اثر وقوع این قضیه، منظور علی ع را فهمیده و پی بسخن او بردند.
این قضیه نیز از اخبار غیبی و معجزه ظاهره آن حضرت است و اخبار در این خصوص بسیار است چنانچه اگر بخواهیم همه آن را
ذکر کنیم کتاب ما طولانی میشود.
فصل- 73 در خیبر
1) و از جمله نیروي فوق العاده علی ع که همه نقل کرده و دوست و دشمن در برابر حقیقت آن تسلیماند پیشآمد کارزار خیبر )
است که علی ع درب خیبر را کند و روي زمین افکند با آنکه پنجاه نفر مرد می بایست آن را حمل کنند.
،ص: 323
1) جابر گوید روز جنگ خیبر، پیغمبر رایت فتح را بدست علی ع داد و همان روز علی ع را براي کمک باسلام حضور خود )
دعوت کرد علی ع براي انجام فرموده با سرعت بطرف خیبر حرکت کرد و اصحاب او میگفتند با تأنی حرکت کن لیکن او توجهی
نکرده کنار در آمد از جا کند و بر روي زمین انداخت پس از این هفتاد نفر از ما کنار آن آمده شاید بتوانیم آن را بمحل خودش
برگردانیم بزور توانستیم.
این عمل، ویژه علی ع و معجزه آن جناب بوده.
فصل- 74 ظهور چشمه خوشگوار
2) از آن جمله قضیه ذیل است که خبرش مشهور و عامه و خاصه روایت کرده و سرایندگان به نظم درآورده و بلیغان، شاهد )
خطبههاي خود قرار داده و مردمان روشن فکر و دانشمند، نقل محافل خود ساخته و آن قضیه راهب و زمین کربلا و سنگی است که
علی ع بدست خود کنده و شهرت این پیشآمد باندازهایست که نیازمند بذکر اسانید آن نمیباشیم.
عده روایت کردهاند هنگامی که علی ع عازم صفین بود در راه یاران آن حضرت بشدت تشنه شدند و اتفاقا آبی در دسترس
استفادهشان نبود بطرف راست و چپ براي بدست آوردن آب متوجه شدند لیکن بر خلاف انتظار اثري از آب نیافتند.
علی ع آنها را به بیراهه هدایت کرده اندك فاصله نشد دیر راهبی در میان بیابان نمودار گردید
،ص: 324



صفحه 167 از 179
لشکر بطرف آن رهسپار شدند چون نزدیک دیر رسیدند دستور داد راهب را صدا بزنند راهب سر از دیر بیرون آورد علی ع از او
پرسید آیا در این نزدیکی آبی سراغ داري که لشکریان خود را سیراب سازند پاسخ داد فاصله میان من و آب بیشتر از دو فرسخ راه
است و در این نزدیکی آب پیدا نمیشود و هر گاه باندازه آب یکماه براي من آب نیاورند از تشنگی هلاك میشوم.
علی ع فرمود گفتار راهب را شنیدید عرضکردند آري اینک اجازه میفرمائی بهمان طرفی که راهب نشانی داده رفته و آب حاضر
کنیم و رفع تشنگی نمائیم علی ع فرمود احتیاجی باین عمل ندارید آنگاه مرکبش را بطرف قبله برگردانیده لشکر را به نزدیکی دیر
هدایت کرد دستور داد آنجا را بکاوند عده به کندن آنجا پرداختند سنگ بزرگ رخشنده ظاهر شد عرضکردند یا علی در اینجا
سنگ بزرگی ظاهر شد که کلنگ بآن کارگر نمیشود.
فرمود این سنگ بر روي آب قرار گرفته اگر ممکن شود آن را برطرف نمایند دسترسی به آب پیدا خواهید کرد اینک در کندن آن
بکوشید لشکر هجوم آورده شاید بکندن آن موفق شوند لیکن به هیچ وسیله نتوانستند آن سنگ را از جاي حرکت بدهند هنگامی
که علی ع توجه کرد لشکر از کندن آن سنگ بیچاره شده و به زحمت افتاده پا از رکاب خالی کرد و آستین مبارك بالا زد
انگشتان را زیر سنگ برد حرکتی داده بدست خود آن را از جا کند و چند ذرع دور انداخت آب خوشگوار و صافی از آن ظاهر
گردید لشکر از آن آب که تا آن وقت آبی بدان صافی و گوارائی ندیده آشامیدند.
،ص: 325
1) علی ع بلشکریان خود فرمود اکنون از تشنگی نجات یافتید بار سفر بهبندید و آماده پیکار شوید آنگاه خود حضرت امیر ع )
نزدیک آن سنگ آمده بدست خود آن را در محل اولش گذارده دستور داد اثر آن را با خاك محو سازند.
راهب در تمام این مدت متوجه بکارهاي علی ع و لشکریان او بود و چون ماجراي سیرابی و نابودي اثر چشمه بپایان رسید صدا زد
اي مردم مرا از این دیر فرود آورید لشکر بهر حیلهاي که بود نامبرده را پائین آوردند در برابر امیر المؤمنین علی ع ایستاده عرضکرد
شما پیغمبر مرسل هستی؟ فرمود نه پرسید (پس تو که هستی) فرمود من وصی رسول خدا، محمد بن عبد اللَّه خاتم پیمبران. راهب
عرضکرد دست مبارکت را عنایت فرما تا عرض اسلام نمایم. علی ع دست گشود فرمود شهادت به وحدانیت خدا و نبوت رسول او
بده او گفت گواهی میدهم خدائی جز خداي یکتاي بیهمتا نیست و شهادت میدهم محمد بنده و رسول اوست و گواهم که تو
وصی رسول خدا و شایستهترین مردم بامور مربوط بآن جنابی.
علی ع شرائط اسلام را باو گفت و از او پرسید چرا مسلمان شدي؟ با آنکه سالیان درازي در این دیر سکونت گرفته و بر خلاف
آئین الهی رفتار کردي؟ راهب عرضکرد سبب اسلام من آن بود که این دیر را از آن جهت بنا کردهاند تا بزیارت کسی که این
سنگ را از جا بکند و چشمه را از زیر آن نمایان سازد مشرف شوند پارسایان پیش از من بهمین آرزو در این سکونت یافته لیکن
هیچ یک ادراك چنین سعادتی را ننمودند و من از پس همه آنها باین سعادت و نیکبختی رسیدم و خدا این نعمت را بمن ارزانی
داشت.
2) ما در یکی از کتب خود دیده و از علماء خود شنیدهایم که در این ناحیه چشمهایست و بر فراز آن )
،ص: 326
سنگ گرانی قرار گرفته و کسی جز پیغمبر یا وصی او از محل آن باخبر نمیباشد و بنا بر این بایستی یکی از اولیاء خدا که از محل
آن با اطلاع است بیاید و آن چشمه را بکاود و سنگ گران را از روي آن بر- دارد و از آب آن استفاده کند و چون دیدم ظهور این
چشمه بکف باکفایت شما بانجام آمد دانستم آنچه را در انتظار بودم بحقیقت پیوسته و به آرزوي دیرین خود نائل آمدم و من از
امروز بدست شما بشرف اسلام مشرف گردیدم و بحق تو و شایستگی ولایت تو ایمان آوردم.
امیر المؤمنین ع پس از شنیدن خاطرات نامبرده گریست چنانچه محاسن شریفش تر شد و خدا را سپاسگزاري کرد که از او خاطر



صفحه 168 از 179
نکرده و نام او را در کتب خود به بزرگی یاد کرده.
آنگاه امیر المؤمنین ع بیاران خود فرمود بیائید و سخنان این تازه مسلمان را بشنوید مردم پس از شنیدن سخنان او حمد و ثناي زیادي
بجا آورده و از خدا سپاسگزاري نمودند که نعمت معرفت علی ع را بآنها ارزانی داشته آنگاه لشکر و راهب از آنجا کوچ کردند و
با شامیها مقابله نمودند و در آن پیکار راهب شهادت یافت علی ع بر او نماز خواند و او را دفن کرده و بسیار از براي او طلب
مغفرت کرد و هر- گاه سخن او پیشآمد میکرد از او بعنوان مولاي من یاد میفرمود.
از این خبر، معجزات چندي استفاده میشود یکی علم غیب دیگري نیرومندي فوق العادهاي که از دیگران امتیاز پیدا میکند علاوه
بشارتی که در کتب آسمانی بوجود او داده شده چنانچه خدا هم اشاره کرده مثل ایشان در توریۀ و انجیل ذکر شده.
1) سید اسماعیل حمیري در قصیده بائیه خود باین خبر چنین اشاره کرده. )
،ص: 327
شبانه با لشکریان خود بسرزمین کربلا وارد شد و در آنجا که از ما سواي خدا قطع علاقه کرده بود سرزمین بیآب و گیاهی را به
نظر آورد که ساکنان آن بغیر از وحشیان و مردي راهب دیگري نبود علی ع نزدیک دیر راهب رفته او را صدا زد راهب از بالاي
دیر مانند کرکسی که بر فراز کوه مراقب شکار است ظاهر شد. علی ع از او پرسید آیا در نزدیکی دیر تو آبی بدست میآید که رفع
عطش نمائیم پاسخ داد دو فرسخ دورتر از این دیر، آب پیدا میشود و من خود با کمال فقر و احتیاج به آب زیست می- کنم. علی
ع پس از این عنان اسب را بطرف ریگزاري توجه داده و زمین را کنده سنگ سفیدي نقره فام ظاهر شد.
علی ع فرمود آن سنگ را از جاي برگیرید تا از آب زیر آن سنگ سیراب شوید و گر نه بدان آب دسترسی پیدا نخواهید کرد.
لشکریان براي کندن آن گرد آمده لیکن هر چه بیشتر جدیت کردند کمتر به نتیجه رسیدند علی ع دست باکفایت خود را که هیچ
گاه مغلوب نشده دراز کرد و آن سنگ را مانند گوئی که جوان دلاور در هنگام بازي این طرف و آن طرف میافکند پرتاب کرد و
آب خوشگواري که تا آن وقت مانند آن را نیاشامیده بودند بلشکریان خویش داد و چون همه سیراب شدند بار دیگر خود آمد و
آن سنگ را در محل خود نصب کرد و از آنجا گذشت و اثري از آن باقی نماند.
«1 » 1 ) ن ب ا ن و م ی م ز ی ن ه د و ز ف ا )______________________________
1) اشعار ابن میمون در نسخه خطی و برخی دیگر نیامده آري در نسخه خطی بیت اعنی ابن فاطمه را در ذیل اشعار حمیري نقل )
کرده.
،ص: 328
ایمان راهب بعلی ع از بزرگترین معجزات و حاکی از موقعیت آن جنابست او در راه یاري علی ع شربت شهادت نوشید و در دنیا و
آخرت سربلند شد علی ع یعنی فرزند فاطمه بنت اسد و وصی پیغمبر که هر کس هر چه در باره ستایش او بگوید دروغ نمیگوید.
علی ع مردیست که از طرف پدر و مادر بسام فرزند نوح میرسد و نسبتی با حام فرزند دیگر او ندارد علی ع کسی بود که در
پیکارها فرار نمیکرد و کسی او را در روز جنگ نمیدید مگر آنکه شمشیرش بخون یلان آلوده بود.
فصل- 75 پیکار با جنیان
1) از جمله معجزات او پیکار کردن با جنیان است که جبرئیل رسول خدا را از مکر آنان اطلاع داد خداي متعال ببرکت وجود علی )
ع پیغمبر و مسلمانان را از آسیب آنان محفوظ داشت.
ابن عباس گفته هنگامی که رسول خدا ص براي سرکوبی مردم بنی مصطلق عزیمت کرد و به بیراهه وارد شد و شبانه نزدیک به



صفحه 169 از 179
بیابان پرنشیب و فرازي منزل فرمود آخر شب جبرئیل آمد خبر داد عده از جنیهاي کافر در این بیابان گرد آمده و در صدد آسیب
آن جنابند و میخواهند مسلمانان را نابود بسازند.
رسول خدا ص علی ع را خوانده فرمود وارد این بیابان شو عده از جنیان که دشمنان خدایند سر راه بر تو خواهند گرفت و تو با
نیروي الهی با آنان نبرد کن و با اسم اعظمی که آموخته شر آنها را از
،ص: 329
خود دور بساز و صد نفر از افراد را با او همراه کرد و دستور داد همه جا با او باشید و از فرمانش تخلف ننمائید.
1) علی ع در آن بیابان رفته چون به بالاي آن وادي رسید بهمراهیان خود دستور داد همان جا با کمال آرامی توقف نمایند و تا )
دستور ثانوي به انجام کاري نپردازند خود پیش رفت در لب وادي که رسید بخدا پناهنده شده و نام خدا را بر زبان جاري کرد
آنگاه همراهیان خود را نزدیک خوانده بقدر یک تیر پرتاب کردن بآن جناب نزدیک شدند هنوز وارد وادي نشده چنان بادي وزید
که نزدیک بود برو در افتند و قدمهاشان تاب ایستادگی نداشت و از ترس دشمن بجان آمده بودند علی ع در آن هنگام خود را
معرفی کرد که من پسر ابو طالب پسر عبد المطلب و وصی و پسر عم پیغمبر اکرمم اکنون اگر میخواهید بجاي خود برقرار باشید
مسلمانان موجوداتی بشکل مردم سودان آفریقا دیده که با مشعلهاي آتشین در گوشه و کنار وادي ظاهر گردیدند امیر المؤمنین ع
وارد وادي شده با فاصله دوري از لشکریان خود بقرآن خواندن مشغول بود و شمشیر را بطرف راست و چپ فرود میآورد و بهر
کسی که شمشیر علی ع اصابت میکرد مانند دود سیاهی بآسمان بالا میرفت چون از پیکار با آنان آسوده خاطر شد تکبیر گفته از
همان محلی که وارد وادي شده بیرون آمد و در کنار همراهیان آنقدر ماند تا بیابان از دود و بخار خالی گردید.
2) اصحاب پرسیدند چه دیدي ما که نزدیک بود از ترس زیاد، هلاك شویم و بر تو از خود بیشتر )
،ص: 330
خائف بودیم.
علی ع فرمود هنگامی که با آنان روبرو شدم اسماء الهی را با صداي بلند علیه آنان تلاوت کردم آنها از شنیدن آن اسمها بیچاره
شدند و دانستم که خوف سراپاي آنان را فراگرفته منهم از فرصت استفاده کرده بدون خوف بطرف آنها رهسپار شدم و اگر چنانچه
بصورت خود باقی میماندند همه را اسیر کرده میآوردم و خدا شر آنها را از سر مسلمانان کوتاه کرد و از آنها عدهاي که باقی
مانده بزودي حضور رسول خدا ص خواهند آمد و عرض ایمان خواهند کرد.
علی ع با همراهیان حضور پیغمبر اکرم ص مراجعه کرده و پیشآمد را گزارش داد پیغمبر ص خوشحال شد و دعاء خیر براي او
نمود و اضافه فرمود آنان که خدا آنها را بوسیله تو بیمناك ساخت پیش از ورود تو بحضور آمده و اسلام اختیار کردند و اسلامشان
پذیرفته شد.
آنگاه پیغمبر با کمال راحتی و امن از آن وادي درگذشت.
این حدیث را عامه و خاصه روایت کرده و انکار ننموده لیکن معتزله نظر باینکه به آئین براهمه تمایلی دارند آن را صحیح نمیدانند
و چون معرفتی به اخبار ندارند آن را انکار میکنند و مانند مردم زندیق بگفتار قرآن و خبرهاي جنیان و ایمانشان بخدا و رسول و
نقل گفته آنها را که:
ما قرآن عجیبی شنیدیم که شنوندگانش را بطریق هدایت میخواند و ما هم بهمین «1» إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً یَهْدِي إِلَی الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ
مناسبت بدان ایمان آوردیم و ما بقی آنچه در این سوره آمده طعنه میزنند و حمل بر گفتار ناپسند مینمایند.
1 ) و ی م ا گ ن ه ه ک ا م ضا ر ت ع ا ه ق د ا ن ز ا ر ل ط ا ب م ی د ر ک و تب ا ث م ی د و م ن ه ک ل ق ع د و ج و ن ج ا ر ز ی و ج ت ی م - )______________________________



صفحه 170 از 179
1) آیه 1 و 2 سوره جن )
،ص: 331
کند و مکلف بودن آنها را ممکن میشمرد علاوه بر آن قرآن هم که معجزه جاوید پیغمبر است به ثبوت آن گواهی داده اعتراض
معتزله که خبر مزبور را مورد انکار قرار دادهاند بلا شک باطل است زیرا مضمون چنین خبري از نظر عقل، محال نمیباشد و از آنجا
که خبر مذکور بدو طریق مختلف نقل شده و سنی و شیعه که دو فرقه متبایناند آن را نقل کردهاند دلیل بر صحت آنست و اعتراض
معتزله و مجبره که با نظر انصاف باین گونه اخبار توجهی نمینمایند مضر بگفته ما نبوده که عمل را طبق آن واجب میدانیم چنانچه
انکار ملاحده و زنادقه و یهود و نصاري و مجوس و صابئیها که معجزات پیغمبر را از قبیل شق القمر و ناله درخت و تسبیح سنگریزه
در کف دست آن حضرت و شکایت شتر و سخن گفتن پاچه گوسفند و آمدن درخت و خارج شدن آب از انگشتان آن حضرت
در وضوخانه و سیر کردن عدهاي را با غذاي اندك مضر بصحت مذکورات و صدق راویان و ثبوت دلیل براي حقیت آنها نمیدانند
بلکه شبههاي که نامبردگان در ثبوت معجزات مزبوره نموده هر چند ضعیف است اقواي از شبهه منکران معجزه امیر المؤمنین ع
نیست و براهین اینسخن نظر باینکه براي بینایان روشن است ما از شرح وجوه آن بینیازیم.
و هنگامی که ثابت کردیم امیر المؤمنین از میان همه افراد برگزیده شده و از جهت صفت و علم برجسته است باید یقین کنیم که در
خصوص امامت و سابقه و شایستگی ریاست مقدم بر دیگرانست و ما این معنی را از آیه که در باره طالوت در قرآن اشاره کرده
ثابت میکنیم: وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً قالُوا أَنَّی یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ
سَعَۀً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ
،ص: 332
پیمبرشان به آنان گفت خداي متعال طالوت را «1» عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَۀً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ
به پادشاهی در میان شما برقرار داشته گفتند از کجا که او باید بر ما پادشاهی کند با آنکه ما سزاوارتر به سلطنتیم زیرا او مردي تهی
دست است پاسخ داد خدا او را باین معنی انتخاب کرده و نیروي بدنی و دانش باو داده و او پادشاهی بهر کسی که بخواهد عنایت
میفرماید و گشایش رحمت او زیاد و بهمه چیز داناست.
1) خداي متعال در این آیه شریفه دلیل تقدم طالوت را بر سائر افراد آن عصر مساوي با دلیل تقدم علی ع بر مردم زمان خود قرار )
داده یعنی او را برگزیده و نیروي بدنی و علم باو کرامت کرده و این معنی را بمعجزه آشکار که براي حضرت امیر معین فرموده
براي او نیز مقرر داشته و تأکید کرده چنانچه می- فرماید: وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَۀَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَۀٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ بَقِیَّۀٌ
پیمبر آنان گفت نشانه سلطنت او «2» مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسی وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِکَ ۀُ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَۀً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ
آنست که تابوتی که سکینه پروردگار در آنست و بقیهاي که از کسان موسی و هرون مانده در آن یافت میشود و آن را ملائکه
حمل میکنند براي شما خواهد آورد و همانا در این کار نشانه براي شماست اگر ایمان به خدا آوردهاید.
و بالاخره همان خرق عادتی را که براي علی ع اثبات کردیم و گفتیم آن حضرت عالم به غیب بود با تابوت طالوت مساوي و امر
محققی است.
2 ) ي ر ا ب ه ت س و ی پ ي ا ه ی ب ص ا ن ل ه ا ج و ن ا ن م ش د ا ر م د ی د ی م ه ک ز ا د و ج و ن ی ن چ ي ر ب خ ب ج ع ت ه د ر ک و ی م - )______________________________
1) آیه 248 سوره بقره )
2) آیه 249 سوره بقره )
،ص: 333



صفحه 171 از 179
گفتند چگونه علی با جنیها برابر شده و شر آنها را از پیغمبر و یارانش دور کرده و باین خبر میخندند و آن را از خرافات دانسته و
اخبار معجزات دیگر آن جناب را از موضوعات شیعه میدانند و میگویند این اخبار را براي آن جعل کرده که هزینه زندگی خود را
اداره نمایند و یا تعصب شدید آنها را براي این کار واداشته.
و معلوم است این گونه نظریات همان عقائد زنادقه و دشمنانست که آیات قرآن را در باره جن و اسلامشان انکار میکنند و قصه
مزبور را که جنیان بشکل سودانیها درآمده قبول ندارند و معجزات پیغمبر را صحیح نمیدانند و از تمام آنها تعجب کرده و هنگامی
که مخبري آنها را نقل نماید بگفته او میخندند و صحت آنها را تصدیق نمیکنند و تا جایی که میتوانند از اسلام نکوهش
مینمایند و بمسلمانان بد میگویند و آنان را احمق میدانند و یاوران اسلام را بیخرد و مردمی درمانده و نادان و یاوهسرا
میشمارند.
اکنون باید دشمنان علی ع بدانند بر اثر عداوت با آن حضرت چه جنایاتی بدین مبین اسلام وارد آوردند و براي خاموشی خورشید
معجزات و فضائل علی ع از مردم زندیق پیروي کردند و راه ضلالت را پیمودند.
فصل- 76 رد شمس
1) از معجزاتی که ذات اقدس حضرت باري تعالی بدست علی ع ظاهر کرد رد شمس است که همه علما )
،ص: 334
و مورّخان و سرایندگان به نظم و نثر انتشار داده و این پیشآمد دو مرتبه براي علی ع اتفاق افتاد یکی در زمان پیغمبر و دیگري پس
از او رد شمس در وهله اول بطوري که اسماء و ام سلمه و جابر انصاري و ابو سعید خدري و عده دیگر روایت کردهاند چنین است
که پیغمبر اکرم ص در منزل خود بود و علی ع هم حضور داشت همان دم جبرئیل آمده وحی الهی آورد رسول خدا سر مبارك
خود را روي پاي علی ع گذارد و سر برنداشت تا هنگامی که آفتاب غروب نمود علی ع که نماز عصر را بجا نیاورده بود بیاندازه
پریشان شد، زیرا نمیتوانست سر پیغمبر را از روي زانوي خود بردارد و نمیتوانست نماز را بطور معمول بجا آورد چاره نداشت جز
اینکه همچنان که نشسته است با اشاره رکوع و سجود را بعمل آورد.
پیغمبر پس از آنکه از آن حالت بخود آمد به علی ع فرمود نماز عصرت قضا شد.
عرضکرد چاره جز این نداشتم زیرا حالت وحیی که براي شما پیشآمد کرده بود مرا از انجام وظیفه بازداشت.
رسول خدا ص فرمود اینک از خدا بخواه تا خورشید را بجاي اول برگرداند تا نمازت را بوقت خودش بجا آوري زیرا خدا دعاي ترا
مستجاب میکند براي اینکه از خدا و رسول او اطاعت کردي.
علی ع حسب الامر از خدا چنان درخواستی کرد دعاي او مستجاب شد و خورشید بمحلی آمد که میتوان نماز عصر را خواند علی ع
نماز عصر را در وقت خود بجا آورد آنگاه خورشید غروب نمود.
اسما گوید سوگند بخدا هنگامی که خواست غروب کند صدائی اره مانند که بر چوب کشیده
،ص: 335
میشود از آن بگوش ما رسید.
1) مرتبه دوم که پس از رحلت پیغمبر براي آن حضرت رد شمس اتفاق افتاد این بود وقتی که در بابل تشریف داشت و )
میخواست از فرات عبور کند عده بسیاري از یارانش به عبور دادن مرکبها و توشهها از آب فرات اشتغال داشتند آن حضرت با
گروهی از اصحاب نماز عصر را خواند و مردم هنوز از کار عبور از فرات فارغ نشده بودند که خورشید غروب کرد در نتیجه نماز
عصر عده بسیاري قضا شد و از نماز جماعت با آن حضرت محروم ماندند و در این خصوص با آن جناب بگفتگو پرداختند. علی ع



صفحه 172 از 179
که اصحاب خود را این گونه نگران دید از خداي متعال درخواست کرد تا خورشید را بمحل اول خود برگرداند تا همه اصحاب
بتوانند نمازشان را در وقت خود بخوانند خداي متعال دعاي او را اجابت کرد و در افق وقت عصر ظاهر شد و چون مردم از سلام
نماز فارغ شدند خورشید غروب کرد و صداي عجیب هولناکی بگوش رسید که مردم ترسیدند و به تسبیح و تهلیل و استغفار
پرداختند و از خدا سپاسگزاري نمودند که چنین نعمتی به آنها ارزانی داشت.
اینخبر در عالم منتشر شد و همه جا نقل مجالس بود.
سید حمیري در این باره چنین سروده.
چون نماز عصر او قضا شد و آفتاب غروب کرد دوباره بحال اول برگشت و نور او هنگام عصر را نمودار ساخت و سپس چون
ستاره که سقوط کند غروب نمود و بار دیگر در بابل نیز همین قضیه اتفاق افتاد با اینکه چنین پیشآمدي براي هیچ گوینده فصیحی
پیش نیامده مگر براي یوشع بن نون و
،ص: 336
پس از آن براي علی ع و آري رد شمس از امر عجیبی حکایت میکند.
فصل- 77 گفتگوي ماهیان
1) از جمله خوارق عادات آن حضرت گفتگوي ماهیان فراتست که کوفیها و دیگران نقل کرده و شهرتی بسزا دارد. )
و حکایت آنست که هنگامی آب فرات طغیان کرد و باندازه زیاد شد که نزدیک بود خانهاي کوفه بر اثر طغیان آب، منهدم شود از
این بلا به علی ع پناهنده شدند علی ع بر استر رسول خدا ص سوار شده و مردم در رکاب او آمدند چون بکنار نهر فرات رسید از
مرکب بزیر آمده وضو گرفته در گوشه که مردم او را میدیدند مشغول نماز شد و دعاهائی که بیشتر مردم میشنیدند قرائت فرمود
سپس بطرف فرات متوجه شده چوبی که در دست داشت بر آب زده فرمود بخواست خدا کم شو، آب چنان فرورفت که ماهیان
کف دریا دیده شدند بسیاري از آنها بحضرت علی ع بعنوان امیر المؤمنینی سلام کردند و عده از آنها از قبیل جري، مارماهی، زمار
سخنی نگفتند مردم متعجب شدند که چرا بعضی سخن گفتند و برخی ساکت ماندند فرمود خداي متعال ماهیان حلالگوشت را
بسلام بر من امر کرد و ماهیان حرام گوشت را از گفتگوي با من ممانعت فرمود و این خبر مشهوریست و در شهرت بپایه گفتگوي
گرگ با پیغمبر و تسبیح سنگریزه در کف دست آن حضرت و ناله درخت بآن جناب و سیر کردن عده بسیاري را با غذاي اندك
میباشد و کسی که
،ص: 337
بخواهد بچنین معجزه اعتراض کرده و طعنه بزند مساوي با آنست که معجزات پیغمبر را قبول ننموده و اعتراض نماید.
فصل- 78 گفتگوي اژدها
1) این معجزه نیز مانند سخن گفتن ماهیان و کمشدن آب فرات در درجه اهمیت است و اصل حکایت اینست که امیر المؤمنین ع )
روزي بر فراز منبر کوفه مشغول نشر احکام و اخلاق بود ناگهان اژدهائی (مار بزرگی) از پلههاي منبر بالا رفت تا خود را به آن
حضرت نزدیک کرد مردم بوحشت افتاده و خواستند او را از مولی علی ع دور کنند حضرت آنها را امر به آرامش فرمود اژدها خود
را به پله رسانید که علی ع آنجا ایستاده و به پند و اندرز مردم مشغول بود حضرت خود را منحنی کرد تا بجائی که دهان آن حیوان
نزدیک گوش علی ع رسید از این پیشآمد سکوتی در مسجد حکمفرما شده و همه متحیر که سرانجام کار بکجا خواهد کشید در
آن وقت آن حیوان صدائی برآورد که بسیاري از حاضران شنیدند و از محل خود دور شد علی ع لبهاي خود را حرکت میداد و مار



صفحه 173 از 179
بسخنان آن جناب که دیگران نمیشنیدند گوش میداد چون بیانات علی ع بپایان رسید مار بسرعت از جاي حرکت کرد و زمین او
را بخود فروبرد.
علی ع پس از رفتن آن حیوان باز شروع بخطبه خواندن کرد و خطبه را بپایان آورد چون از خطبه خواندن آسوده خاطر شد و از منبر
بزیر آمد گرد او جمع شدند از اژدها و پیشآمد عجیب او سؤال کردند حضرت فرمود این مار چنان نبود که شما پنداشتید بلکه او
یکی از قاضیان جن بود مسأله
،ص: 338
مشکلی براي او پیشآمد کرد و از حل آن عاجز ماند نزد من آمد و آن مسأله را بعرض رسانیده تا پاسخ آن را بشنود منهم جواب
صحیحش را بیان کردم دعاء خیر کرد و رفت.
فصل- 79 کسانی که منکر جناند
1) گاهی مردم نادان قبول نمیکنند که ممکن است جن بصورت حیوان غیر گویا درآید با آنکه قبل از بعثت و بعد از بعثت چنین )
اتفاقی بوقوع پیوسته و اخبار مسلمانان هم از وجود آن اطلاع داده و درآمدن جن بصورت مار ابعد از آن نیست که همه اهل قبله
متفقا اطلاع دادهاند که شیطان در دار الندوه (محلی بود که قریش علیه رسول اللَّه اجتماع میکردند) بصورت پیرمردي نجدي
درآمد و با آنها علیه رسول اللَّه همفکري کرد و نیز در روز بدر بصورت سراقۀ بن جعشم مدلجی درآمد و با مشرکان همکاري
امروز از آن مردم کسی بر شما پیروز «1» مینمود چنانچه خدا میفرماید او گفت: لا غالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّی جارٌ لَکُمْ
نمیشود و من پناه دهنده شمایم.
«2» و میفرماید فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَکَصَ عَلی عَقِبَیْهِ وَ قالَ إِنِّی بَرِيءٌ مِنْکُمْ إِنِّی أَري ما لا تَرَوْنَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ وَ اللَّهُ شَدِیدُ الْعِقابِ
پس بمجردي که آن دو فوج نمودار شدند از همکاري با آنان منصرف شد و گفت من از شما بیزارم زیرا چیزهائی را میبینم که
شما از آنها بیخبرید و من از خدا میترسم و او سخت عذاب میکند و بالاخره کسی که به آیات مزبور که شیطان را بصورت
شخص معینی مجسم یاد میکند طعنه بزند و نه پذیرد از ملحدان و کافرانی که با ملت اسلام مخالفاند پیروي کرده و معجزات
پیغمبر را
______________________________
1) آیه 50 سوره انفال )
2) آیه 50 سوره انفال )
،ص: 339
نیز قبول ندارند و مانند براهمه و مردم زندیق معجزات پیغمبران را انکار کرده با آنکه بلا شک نبوت پیغمبر باید بکمک معجزه به
ثبوت برسد.
فصل- 80 کورشدن عیزار
1) علی ع مردي را بنام عیزار، متهم کرد که خبرهاي سري او را بمعاویه اطلاع میدهد نامبرده شدیدا انکار کرد علی ع فرمود )
سوگند یاد میکنی که چنین عملی از تو سر نزده؟! گفت آري و همان جا سوگند یاد کرد که از شما بمعاویه خبري ندادهام علی ع
فرمود اگر دروغ بگوئی خداي متعال چشمهاي ترا کور خواهد کرد وي پذیرفت و خیال نمیکرد بزودي بسزاي عمل خود خواهد
رسید و از حضور علی ع خارج شد هفته نگذشت بسرنوشت خود مبتلا شد و دستهاي او را در حالتی که از نعمت چشم محروم شده



صفحه 174 از 179
بود گرفته از خانه خود بیرون میآمد.
با علی هر که دشمنی ورزدکور دنیا و آخرت گردد
فصل- 81 پیس شدن انس
2) روزي علی ع براي احقاق حق خود فرموده پیغمبر ص را )
« من کنت مولاه فعلی مولاه »
هر آنکس که باشم منش یار و دوستپسر عم من یار و مولاي اوست شاهد مقال آورد و دوازده نفر از انصار فرموده او را تصدیق
کردند که پیغمبر ص چنین سخنی در
،ص: 340
باره شما فرمود انس بن مالک هم که در روز غدیر حضور داشته و اتفاقا آن روز هم در میان این عده انصار بود صحت فرموده علی
را گواهی ننمود علی ع باو متوجه شده فرمود اي انس تو چرا شهادت ندادي و گفته مرا تصدیق نکردي با اینکه تو هم مانند دیگران
فرموده پیغمبر را استماع کرده بودي عرضکرد یا علی من اکنون پیر شدهام و از چنین سخنی که میگوئی و از من گواهی میطلبی
خاطر کردهام.
علی ع از سخن آن پیر شریر متأثر شده او را نفرین کرد پروردگارا اگر این بیچاره دروغ میگوید ویرا به پیسی مبتلا کن که هیچ
گاه عمامه آن را مستور نکند (پروردگارا ما را به نفرین علی و اولاد علی علیهم السّلام گرفتار مفرما) طلحه گفته خدا گواهست پس
از این، میان دو چشم او را دیدم که لکه پیسی فراگرفته بود.
فصل- 82 کورشدن زید بن ارقم
1) زید بن ارقم گوید روزي علی ع در مسجد مردم را بگواهی میخواست که آیا مردي از شما در هنگامی که پیغمبر فرمود )
من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه
حضور داشته بیاید بر صحت آن گواهی دهد دوازده نفر از کسانی که پیکار بدر را دریافته بودند بگواهی برخاستند شش نفر از
طرف راست و شش نفر از طرف چپ و منهم که از جمله شنوندگان بودم کتمان شهادت کردم همان جا کور شده و از نعمت چشم
محروم گردیدم.
راوي گوید نامبرده از این پیشآمد پشیمان بود و پیوسته از خدا طلب مغفرت میکرد.
،ص: 341
فصل- 83 دیوانه شدن مرد عبسی
1) عده روایت کردهاند روزي علی ع بر فراز منبر میفرمود من بنده خدا و برادر رسول او و وارث آن جناب و همسر سیده زنهاي )
بهشت و سید اوصیا و آخرین وصی پیمبرانم هیچ کسی بجز از من نمیتواند چنین ادعائی بنماید و اگر کسی دم از این ادعا زند
خدا او را به بیچارگی گرفتار میکند.
مردي از مردم عبس که در آنجا حضور داشت گفت چگونه کسی نمیتواند سخنانی که تو گفتی به زبان بیاورد و سخنان علی ع را
بطور تمسخر تکرار کرد هنوز از جاي خود حرکت نکرده دیوانه شده به بیماري صرع مبتلا گردید چنانچه مردم پاهاي او را گرفته
از مسجد خارج کردند.



صفحه 175 از 179
راویان گویند ما از کسان او پرسیدیم آیا پیش از این سابقه جنون و صرع داشته گفتند نه! شیخ مفید قدس سره گفته اخبار در
خصوص معجزات و خوارق عادات علی ع بسیارند و ما هر گاه بخواهیم همه آنها را ذکر کنیم کلام ما طولانی شده و از حوصله
این کتاب خارج است و بهمین مقدار که ذکر کردیم اکتفا مینمائیم و از خدا توفیق خواسته و آرزومندیم ما را براه راست هدایت
فرماید.
،ص: