گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
باب سی و یکم در بیان احوال امام پس از حضرت ابو الحسن و تاریخ تولد و دلائل امامت و تصریح پدر بزرگوارش بر پیشوائی او و



مدت عمر و خلافت و سال وفات و محل قبر و بخشی از اخبار مربوط به او.
1) امام پس از ابو الحسن فرزندش ابو محمد حسن بن علی علیهما السّلام است زیرا همه فضائل و کمالات را دارا و از نظر موجبات )
امامت و شرائط و اضافاتی را که امام باید داشته باشد بر همه مردم عصرش مقدم بوده و براستی مقام خلافت بر وجود اقدسش
میبالیده زیرا هم عالم بوده و هم زهد و بیاعتنائی بدنیا داشته و هم خردمند و از گناه بري و هم دلاور و مردم دار و هم در عبادت
بمرحله رسیده که کسی باندازه او مقرب عند اللَّه نبوده است و علاوه بر این اوصاف پدر والاگهرش به امامت او تصریح کرده و او
را بمقام خلافت پس از خود معین نموده.
حضرت ابو محمد در ماه ربیع الآخر سال دویست و سی و دو در مدینه منوره متولد شده و در روز جمعه هشتم ربیع الاول سال
دویست و شصت در بیست و هشت سالگی رحلت کرده و در سامرا کنار مرقد مطهر پدر بزرگوارش مدفون شده.
و مادر او ام ولدي بوده بنام حدیثه. و مدت خلافتش شش سال بوده است.
ص: 651
باب سی و دوم در بیان اخباري که مشتمل بر تصریح و اشاره پدر اوست بخلافت و امامت حضرت ابو محمد ع.
1) یحیی عنبري گوید حضرت ابو الحسن چهار ماه پیش از رحلتش فرزندش حسن ع را وصی خود قرار داد و تصریح کرد که او )
پس از من باید امور امامت را بعهده بگیرد و مرا وعده از نزدیکان خود را بر این معنی گواه گرفت.
2) علی نوفلی گوید در منزل حضرت ابو الحسن حضور آن حضرت شرفیاب بودم فرزندش محمد از کنار ما عبور کرد، عرضکردم )
آیا امام پس از شما همین فرزند است فرمود نه بلکه صاحب ولایت شما و کسی که میتواند متعهد مقام امامت شود فرزندم حسن
است.
3) عبد اللَّه اصفهانی گفته حضرت ابو الحسن ع فرمود امام شما پس از من همان بزرگی است که بر جنازه من نماز گذارد و ما تا )
پیش از نماز بر آن حضرت، حضرت ابو محمد را نمیشناختیم چون حضرت ابو الحسن ع رحلت فرمود حضرت ابو محمد آمد و بر
جنازه پدر نماز گذارد.



صفحه 154 از 182
4) علی بن جعفر گوید در هنگام وفات محمد فرزند حضرت ابو الحسن ع حضور داشتم حضرت به )
ص: 652
فرزندش ابو محمد فرمود اینک از خدا سپاسگزار باش که ذات اقدس او براي تو امر خیري احداث کرد. ترجمه الإرشاد 652 باب
سی و دوم در بیان اخباري که مشتمل بر تصریح و اشاره پدر اوست بخلافت و امامت حضرت ابو محمد ع. ..... ص : 651
1) احمد انباري گفته در هنگام وفات ابو جعفر محمد بن علی ع فرزند حضرت هادي حضور داشتم آن حضرت تشریف آورده
کرسی براي آن جناب گذارده آن حضرت بر کرسی نشست و اهل بیتش هم در اطراف او گرد آمده و فرزند دیگرش ابو محمد در
گوشه ایستاده پس از آنکه حضرت ابو الحسن از کار ابو جعفر فارغ شد به ابو محمد توجه کرده گفت فرزند من شکر خدا کن که
ذات اقدس او امر تازه براي تو احداث فرمود.
2) علی بن مهزیار بحضرت ابو الحسن ع عرضکرد هر گاه خداي نکرده پیشآمد ناگوار شما دلهاي ما را خونین کرد باید از )
وجود چه کسی استفاده کرد و کدام بزرگی پیشواي ماست فرمود بزرگ فرزندان من، حسن علیه السّلام متعهد امور خلافت پس از
منست.
3) علی بن عمرو عطار گفته در هنگامی که ابو جعفر محمد فرزند حضرت ابو الحسن ع حیات داشت حضور آن جناب شرفیاب )
شده و من میپنداشتم امام پس از ابو الحسن اوست معروض داشتم فداي شما نزدیکتر فرزندان بشما کدام یکند فرمود اینک هیچ
کدام را نزدیکتر بمن از نظر مقام امامت ندانید تا اینکه خودم نزدیکترین فرزندانم را براي شما معرفی کنم.
علی عطار گوید من که بیش از این تاب تحمل نداشتم پس از چندي عریضه تقدیم کرده و نوشته بودم امر امامت پس از شما
بدست کدام یک از فرزندان شما اداره میشود؟
حضرت ابو الحسن ع پاسخ داد: بزرگترین فرزندانم امور امامت را اداره میکند.
ص: 653
علی عطار گوید حضرت ابو محمد از ابو جعفر بزرگتر بود.
1) سعد بن عبد اللَّه از عده از بنی هاشم از جمله حسن بن حسین افطس نقل میکند روزي که فرزند حضرت هادي ابو جعفر محمد )
رحلت کرد در وسط منزل براي حضرت هادي بساطی گسترده و حاضران علاوه بر مردم عادي متجاوز از صد و پنجاه نفر از آل ابی
طالب و عباس و قریش حضور یافته بودند در آن هنگام چشمم به حسن بن علی که گریبان چاك زده و طرف راست پدر
بزرگوارش ایستاده افتاد و ما تا آن روز حسن را ندیده بودیم پس از ساعتی حضرت ابو الحسن بفرزندش توجه کرده فرمود فرزند
سپاس خدا را و » من، از خدا شکرگزاري کن که امر تازه براي تو احداث کرد. حسن گریسته استرجاع گفت و بشکر خدا پرداخت
.« از او خواستار همه گونه نعمتی که بما ارزانی فرموده و ما بسوي او باز می- گردیم
از کسی پرسیدیم این جوان کیست؟ گفت فرزندش حسن است و ما آن روز سن مبارکش را بیست سال دانستیم و آن روز او را
شناخته و متوجه شدیم که امام و جانشین حضرت ابو الحسن ع اوست.
2) محمد بن یحیی گفته پس از درگذشت ابو جعفر حضور حضرت هادي شرفیاب شدم تا آن جناب را از وفات فرزندش تسلیت )
بدهم در آن هنگام فرزند بزرگوارش ابو محمد نیز حضور داشت در نتیجه عرض تسلیت حضرت ابو محمد گریست پدرش ابو
الحسن باو توجه کرده فرمود فرزند اندوهناك مباش که خدا ترا
ص: 654
بهترین یادگار من قرار داده و از این نقطه نظر از خدا سپاسگزاري کن.
1) ابو هاشم جعفري گفته پس از درگذشت ابو جعفر حضور حضرت ابو الحسن شرفیاب شده و با خود فکر میکرده و میخواستم )



صفحه 155 از 182
بگویم پیشآمد تازه فرزندان شما ابو جعفر و ابو محمد مانند اتفاق ابو الحسن موسی و برادرش اسماعیل فرزند حضرت صادق ع
است بمن توجه کرده فرمود آري اي ابو هاشم خداي متعال در حق فرزندم ابو محمد پس از درگذشت برادرش ابو جعفر ایجاد بدا
فرمود چنان که سابقه نداشت مانند آن که همین معنی براي ابو الحسن پس از درگذشت برادرش اسماعیل اتفاق افتاد و حقیقت
امامت او ظهور یافت و این بیانیه پاسخ اندیشه تست و بر خلاف اراده باطل گویان خواست کردگار جاري شد.
آنگاه افزود فرزندم ابو محمد جانشین پس از منست و او از آنچه مردم نیازمندند باخبر است و رویه امامت را داراست.
2) ابو بکر فهفکی گفته حضرت ابو الحسن ع بمن نوشت طبیعت و غریزه فرزندم ابو محمد از همه آل محمد درستتر و پایه )
حجتش از همه محکمتر و او بزرگترین فرزندان و جانشین منست و اساس امامت و احکام اهل بیت عصمت باو پایان میپذیرد، در
نتیجه هر مطلبی را که میخواهی از من بپرسی از او بپرس زیرا نیازمندیهاي ترا او برمیآورد.
3) شاهویه بن عبد اللَّه گفته حضرت ابو الحسن ع نامه بمن مرقوم فرمود میخواستی بپرسی پس از درگذشت ابو جعفر، منصب )
امامت بوجود کدام یک از فرزندان من مباهات خواهد کرد لیکن در این پرسش
ص: 655
اضطراب خاطر داشتی ( 1) اکنون بتو اخطار میکنم، اضطراب مکن زیرا خداي متعال پس از آنکه مردمی را براه راست هدایت فرمود
دیگر آنها را گمراه نمیسازد و همه گونه اسباب رهبري آنان را آماده میکند تا از فرمان خدا مخالفت ننمایند و بدان فرزندم ابو
محمد جانشین پس از منست و مردم هر چه بخواهند میتوانند از او بهرهمند شوند خداي متعال هر چه اراده کرده باشد مقدم میدارد
و هر چه را بخواهد بتأخیر میاندازد چنانچه اشاره فرموده آیتی را نسخ نمیکنیم جز اینکه بهتر یا مثل آن را بوجود میآوریم همین
مختصر براي خردمند بیدار کافی است.
1) داود جعفري گوید از حضرت ابو الحسن شنیدم میفرمود جانشین پس از من حسن است و چه- گونه خواهید بود با جانشین )
پس از او عرضکردم فداي شما مقصود از این فرمایش چیست؟ فرمود براي اینکه جانشین پس از او را نمیبینید و براي شما جایز
نیست نام او را بزبان جاري کنید عرضکردم پس چگونه باید او را بخوانیم فرمود بگوئید (حجت آل محمد علیهم السّلام).
اخبار در این خصوص بسیار است که بطول میانجامد.
باب سی و سوم بخشی از اخبار و فضائل و معجزات حضرت عسکري (ع)
2) حسن اشعري و محمد بن یحیی و دیگران روایت کردهاند احمد بن عبید اللَّه خاقان متولی موقوفات قم بود روزي در مجلس او )
از علویها و آئین آنان سخن بمیان آمد و او از اهل بیت عصمت بیاندازه بد-
ص: 656
گوئی میکرد و با آنها کمال ضدیت و دشمنی داشت و او با چنین عصبیت گفت در شهر سامرا کسی را مانند حسن بن علی ع
ندیدم زیرا او مردي راست کردار و آرام و پاکدامن و بزرگوار و عالیمقدار بود و همه بنی هاشم و خاندان او از نامبرده احترام
میگذاردند و او را بر پیرمردان و محترمان مقدم میداشتند و نه تنها خاندان او از وي احترام میگذاردند بلکه سرلشکران و وزیران و
افراد دیگر از وي تعظیم میکردند.
یادم نمیرود روزي در کنار پدرم در هنگامی که مردم براي عرض حوائج میآمدند ایستاده بودم دربانان وارد شده باطلاع رسانیدند
که ابو محمد دم درب منتظر ورود است پدرم بمجردي که نام او را شنید با صداي بلند فریاد زد او را اذن دهید.
من از اینکه دربانان چگونه جرأت کرده و جسارت نموده که توانستهاند از مردي به کنیه در حضور پدرم معرفی کنند متعجب شدم
زیرا دربانان از غیر خلیفه و جاينشین او یا کسی که مجاز باشند او را به کنیه نام ببرند از دیگري باین عنوان حق معرفی نداشتند.



صفحه 156 از 182
مجملا مرد گندم گون نیکو اندام خوش چهره زیبا قامت جوانی که همه گونه آثار بزرگی از او هویدا بود وارد شد چون چشم
پدرم باو افتاد از جا برخاست و چند قدم از وي استقبال کرد که من سابقه چنین رفتاري را از او نسبت بهیچ یک از بنی هاشم و
سرلشکران نداشتم چون نزدیک رسید با وي معانقه کرد و صورت و سینهاش را بوسید و دست او را گرفته بر مسند خود نشانیده و
خود پهلوي او قرار گرفته و روبروي او نشست و در هنگام صحبت خود را فداي او میکرد و من از تمام این امور بر خلاف انتظار
متعجب میشدم در این هنگام دربانان وارد شده اطلاع داد موفق آمد.
ص: 657
1) آئین ورود برادر خلیفه موفق آن بود هنگامی که میخواست بر پدرم وارد شود نخست دربانان و سر- گردان مخصوص وارد )
میشده و در دو ردیف از مسند پدرم تا کنار درب بحالت احترام میایستادند و از وقت ورود تا خروج او بهمین حال بودند.
پدرم پس از آنکه از آمدن موفق اطلاع یافت همچنان سرگرم صحبت با او بود و اعتنائی به آمدن موفق نکرد تا هنگامی که نوکران
مخصوص موفق وارد شدند باو گفت فداي شما اینک اگر بخواهید میتوانید تشریف ببرید آنگاه به دربانان خود دستور داد او را از
پشت صفها ببرید که موفق او را نبیند.
پس از این وي برخاست و پدرم هم باحترام او برخاست و با وي معانقه کرده بیرون رفت.
من از دربانان پدرم که او را به کنیه نام برده بودند پرسیدم واي بر شما این مرد که از او در حضور پدرم به کنیه نام بردید و پدرم
این گونه احترامات بیسابقه از او نمود کیست؟ گفتند این مرد یکی از علویها و حسن بن علی و معروف به ابن رضا است.
تعجب من از گفتار اینان زیادتر شد و آن روز را همواره در اندیشه این مرد و پدرم و آنچه از او دیده بودم بسر بردم تا شب عالم را
فرا گرفت.
خوي پدرم آن بود چون نماز عشا را بجا میآورد بکارهاي مردم و نامههائی که باید بخلیفه تقدیم بدارد میپرداخت منهم آن شب
پس از آنکه پدرم فریضه الهی را بانجام آورد و بکارهاي همیشگی پرداخت حضور آمده و آن شب بغیر از من و پدرم دیگري
حضور نداشت. پرسید نیازي داري؟ گفتم آري هر گاه دستور فرمائی پرسشی دارم گفت بگو.
2) پرسیدم این مردي که امروز این همه از او تعظیم و احترام کردي و خود و پدر و مادرت را فداي او )
ص: 658
نمودي که بود؟ پاسخ داد او پیشواي رافضیان حسن بن علی و معروف به ابن الرضاست آنگاه او و من ساعتی ساکت شدیم سپس
افزود هر گاه خلافت از عباسیها سلب شود هیچ یک از بنی هاشم بغیر از او شایان مقام خلافت نمیباشد زیرا او مردي دانشمند،
پاکدامن، نگهدار، زاهد، پارسا، خوش اخلاق و شایسته است و اگر پدر او را دیده بودي بفضل و بزرگی و عزت نفس میستائیدي.
من از توصیفی که پدرم نمود و عملی که امروز نسبت باو انجام شد اضطراب و اندیشه و کینهام نسبت بپدرم زیادتر شد و از آن به
بعد همت گماردم تا بخوبی از احوال او باخبر شوم بهمین مناسبت با هر یک از بنی هاشم و سرلشکران و کاتبان و قاضیان و فقیهان
و سایر افراد که روبرو میشدم از احوال او جویا میگردیدم همه از او کاملا تجلیل و احترام میکرده و او را میستوده و بر تمام خاندان
و پیرمردان مقدم میداشته در نتیجه عظمت و موقعیت او در نظر من بسرحد ثبوت رسید زیرا متوجه شدم که دوست و دشمن او را
ببزرگی یاد میکنند و میستایند.
یکی از اشعریها که حضور داشت و این سخنان را از او شنید گفت مناسب است از برادر او جعفر هم سخنی بگوئی و احوال او را
براي ما شرح دهی.
احمد، خشمناك شده گفت جعفر کیست تا شایسته آن باشد که نامی از وي ببرم یا او را در ردیف حسن ذکر نمایم! جعفر، آدمی
بود فاسق، بدکار، شرابخوار و از همه مردان بدتر و بیآبروتر و کمعقلتر بود.



صفحه 157 از 182
در آن روز که حسن بن علی، محتضر بود پیشآمد عجیبی براي خلیفه و یاران او اتفاق افتاد که خیال نمیکردم نظیر آن هیچ گاه
اتفاق افتاده باشد زیرا هنگامی که حسن ع بیمار بود به پدر من اطلاع دادند
ص: 659
که ابن الرضا ع بیمار گردیده ( 1) همان ساعت پدرم با عجله به دار الخلافه رفته و بلافاصله باتفاق پنج نفر از مخصوصان خلیفه که
یکی از آنها مرد دانشمند و زیرکی بود بازگشت، پدرم بآنها دستور داد همواره ملازم خانه حسن باشند و همه وقت شرح حال او را
بعرض رسانند و از آن طرف دستور داد عده از طبیبان حضور یافته و براي بهبودي وي صبح و شام متوجه آن جناب باشند.
دو روز یا سه روز از این قضیه گذشت اطلاع دادند که معظم له ناتوان و سخت رنجور گردیده دستور رسید که اطباء از خانه آن
حضرت خارج نشوند و قاضی القضاة را احضار کرده دستور داد ده نفر از موثقان و دینداران و پرهیزکاران و امانت نگه داران را
حاضر نمایند و آنان را بخانه حسن فرستاده و فرمان داد شب و روز آنجا بسر برند و آنها حسب الامر ملازم منزل حسن بودند تا
رحلت فرمود.
چون خبر وفات او در سامرا انتشار یافت سامرا یکپارچه ناله و فریاد شده و بازارها تعطیل گردید و بنی هاشم و سرگردان و کاتبان و
قاضیان و اداریها و سایر مردم از اطراف و اکناف سوار شده و براي تشییع جنازه او حاضر میشدند و آن روز سامرا نمونه از قیامت
بود چون از غسل او فارغ شدند خلیفه به ابو عیسی بن متوکل دستور داد تا بر جنازه او نماز بگذارد.
چون ابو عیسی نزدیک آمد، کفن از صورتش برداشته و او را بحاضران از بنی هاشم و بنی عباس و سرگردان و کاتبان و قاضیان و
اداریها نمایاند و گفت اینست حسن بن علی که به اجل خود دار فانی را وداع گفته و در آن هنگام از خواص خلیفه فلان و فلان و
از داوران فلان و فلان و از اطباء فلان و فلان حضور
ص: 660
داشتند سپس صورتش را پوشانیده و بر او نماز گزارده و دستور داد جنازه را براي دفن آماده سازند.
1) پس از دفن نامبرده جعفر بن علی برادر آن حضرت پیش پدرم آمده و گفت مرا بمنصب برادرم بر- قرار ساز و موقعیت مرا )
امضا کن و من هر سال متعهد میشوم بیست هزار دینار بپردازم.
پدرم از سخنان او بخشم آمده نخست او را زجر کرده و ناسزاهائی گفت که من از ذکر آنها خود- داري مینمایم و بالاخره باو
گفت اي نادان، خلیفه بر آنها که گمان میکردند پدر و برادر تو امامند شمشیر کشید و خواست آنها را از عقیده که دارند منصرف
سازد موفق نشد. اینک اگر تو در نزد پیروان پدر و برادرت ارزشی داشته باشی نیازمند بخلیفه نیستی تا او یا دیگري مقام نامبردگان
را بتو تفویض نماید و اگر داراي این منزلت نبودهاي دسترسی بدان پیدا نخواهی کرد باري بهمین جملات، پدرم او را خوار ساخت
و کم ظرفیتی او معلوم گردید و دستور داد او را بحضور راه ندهند و تا زنده بود پیش پدرم بار نیافت.
باري ما از سامرا بقم عزیمت کردیم و جعفر بحال خود باقی بود و خلیفه تا بامروز همچنان در صدد بدست آوردن فرزند حسن
است و تاکنون وسیله براي پیدا کردن او تحصیل ننموده و پیروان حسن، معتقدند او رحلت کرده و فرزندي که بتواند حامل لواي
امامت او باشد پس از خود بجاي گذارده است.
2) محمد بن اسماعیل گفته حضرت ابو محمد به ابو القاسم زبیري پیش از بیست روز به قتل ابن معتز مانده مرقوم فرمود از خانه )
بیرون میا تا پیشآمدي که باید رخ بدهد اتفاق افتد چون بریحه کشته شد زبیري نامه معروض داشته و نوشته بود اتفاقی که اشاره
فرمودید پیدا شد اینک چه دستوري میفرمائید؟
پاسخ مرقوم فرمود این حادثه منظور من نبوده بلکه پیشآمد دیگریست که بهمین زودي اتفاق میافتد
ص: 661



صفحه 158 از 182
فاصله نشد پیشآمد قتل ابن معتز رخ داد.
و بدیگري ده روز پیش از قتل محمد بن داود مرقوم فرمود محمد کشته میشود و چنانچه فرموده بود ده روز پس از این، محمد
کشته شد.
1) محمد بن علی میگوید هنگامی روزگار بر ما سخت گرفته بود و امور زندگی بخوبی اداره نمیشد پدرم بمن پیشنهاد کرد )
خوبست حضور ابو محمد که سخاوت او عالم گیر شده شرفیاب شده شاید او از ما دستگیري کرده و کمکی بامور ما بنماید من از
پدرم پرسیدم آیا او را میشناسی؟ گفت خیر او را نمیشناسم و تا بحال هم او را ندیدهام.
محمد میگوید طبق پیشنهاد پدرم بجانب او عزیمت کرده در راه پدرم گفت هر گاه او پانصد درهم بما کمک کند که دویست
درهمش را خرج لباس و دویست درهم آن را بمصرف خرید آرد و صد درهم آن را براي هزینه خود نگه داریم مناسب بوده و رفع
نیازمندي ما میشود.
من با خودم گفتم اي کاش سیصد درهم هم بمن عنایت فرماید تا با صد درهمش الاغی بخرم و صد درهم براي نفقه و صد درهم
آن را بمصرف لباس برسانم و بالاخره با این اعانه بسفر جبل عازم شوم.
در همین اندیشه بودم بکنار خانه آن حضرت رسیدیم غلامش بیرون آمده گفت علی بن ابراهیم و فرزندش محمد وارد شوند چون
بحضور شرفیاب شده سلام کردیم بپدرم فرمود چرا تا بحال بدیدار ما نیامدي؟ عرضه داشت با این حالیکه ملاحظه میفرمائید
خجالت میکشیدم بحضور مبارك شرفیاب شوم.
پس از آنکه اندکی نشسته خواستیم از منزل آن حضرت خارج شویم غلام حضرت ابو محمد آمده
ص: 662
کیسه بپدرم داده گفت در این کیسه پانصد درهم پولست که دویست درهم آن براي خرید لباس و دویست درهم براي تهیه آرد و
صد درهم براي هزینه زندگی و کیسه هم بمن داده گفت در این کیسه سیصد درهم پولست که صد درهم آن براي خرید الاغ و
صد درهم براي مصرف لباس و صد درهم براي سایر نیازمندیها لیکن به جبل حرکت نکن بلکه بطرف سوراء برو.
نامبرده چنانچه پیشنهاد فرموده بود به سوراء که یکی از دهات بغداد است مسافرت کرد و در آنجا همسري گرفت.
ابن کردي که راوي این حدیث است میگوید از برکت اعانه حضرت ابو محمد و سفري که طبق پیشنهاد آن جناب نمود دو هزار
دینار سرمایه بدست آورده در عین حال به امامت آن حضرت اعتقاد نداشت و از واقفیها بود، من که از بیوفائی او بستوه آمده بودم
باو گفتم واي بر تو از این معجزه بالاتر چه می- خواهی بازهم او را بامامت نمیشناسی و بمسلک وقف برقراري؟ پاسخ داد راست
میگوئی لیکن ما برویه باقی ماندهایم که سالها آب علاقه به آن در نهرهاي دل ما جاري است.
1) احمد بن حارث قزوینی گفته من با پدرم در سامرا بودیم و پدرم در سرطویله حضرت ابو محمد به کار دام پزشکی میپرداخت )
و به بهبودي چارپایان او مشغول بود همانوقت در سرطویله مستعین، قاطر بسیار قشنگ و گرانبهائی بود که نمیگذارد زین بر پشت او
گذارند و دهانه بدهان او نمایند و عده از رائضان و آنها که از رام کردن چارپایان با اطلاعند نمیتوانستند حیله بدست آورده تا بر
آن سوار شوند.
یکی از ندیمان، بخلیفه پیشنهاد کرده چرا حسن ابن الرضا را نمیخوانی تا بر آن سوار شود یا بضرب صدمه این حیوان نابود گردد.
خلیفه این پیشنهاد را پسندیده حضرت ابو محمد را دعوت کرد.
ص: 663
1) پدرم باتفاق آن حضرت بخانه خلیفه رهسپار شد چون حضرت وارد منزل خلیفه شد و منهم همراه پدرم بودم حضرت چشمش )
به قاطر افتاد که در حیات خانه ایستاده حضرت بطرف آن توجه کرده دست مبارك بر کپل آن حیوان گذارد من مشاهده کردم



صفحه 159 از 182
بمجردي که حضرت دست بر آن گذارد چنان عرق کرد که قطرات آن از بدنش میریخت آنگاه بطرف مستعین رفته سلام کرد
خلیفه از تشریف فرمائی آن حضرت خوش آیند گفته و آن حضرت را کنار خود نشانید و عرضه داشت اي ابو محمد این قاطر را
دهانه بزن حضرت ابو محمد به پدرم فرمود استر را لجام کن مستعین که بسیار مایل بود نظریه ندیمش صورت پیدا کند معروض
داشت بلکه خود شما این کار را بعهده بگیرید.
حضرت ابو محمد رداي مبارك را گذارده بطرف استر رفته آن را لجام کرده برگشت و نشست، مستعین درخواست کرد آن را زین
فرمائید حضرت باز بپدرم فرمود آن را زین کند خلیفه که آرزومند بود این بار شاید به آن جناب آسیبی برسد گفت شما خود آن
را زین فرمائید حضرت بار دیگر رفته آن را زین کرده برگشت، مستعین پیشنهاد کرد آیا میتوانید بر آن سوار شوید؟ حضرت فرمود
آري بلافاصله بر- خاسته و بر آن سوار شد گاهی یورغه و هنگامی بطریق عادي و بالاخره به بهترین وجهی با آن حیوان در خانه
خلیفه راه رفت آنگاه پیاده شد.
مستعین پرسید چگونه استري دیدي آن را؟ فرمود قاطر سواري بسیار خوبی است. مستعین گفت آن را خلیفه بتو بخشید، حضرت به
پدرم فرمود آن را بگیر و به سرطویله ببر پدرم دهانه آن را گرفته از دربار خلیفه خارج کرد.
2) ابو هاشم جعفري گوید از تنگدستی و ناتوانی خود بحضرت ابو محمد ع شکایت کردم حضرت با تازیانه خود زمین را اندکی )
کاویده، کیسه بیرون آورده و در آن مقدار پانصد دینار پول بود به ابو هاشم
ص: 664
داده پوزش طلبید.
1) ابو علی مطهري از قادسیه نامه بحضرت ابو محمد نوشته معروض داشت امسال بر اثر خشکسالی مردم از رفتن بخانه خدا )
منصرفاند و منهم بیم دارم هر گاه بزیارت بیت اللَّه مشرف شوم از تشنگی هلاك گردم حضرت پاسخ داد شما بسفر حج مشرف
شوید زیانی نخواهید دید پس از رسیدن جواب نامه همانها که مانده بودیم بسفر بیت اللَّه رفته و بدون آنکه صدمه بما برسد زیارت
کرده برگشتیم.
2) حسن بن فضل یمانی گوید در جعفري که قصري بود از متوکل گروه بسیاري متجاوز از بیست هزار نفر از آل جعفر وارد شده )
و متوکل نمیتوانست با آنها برابري کند بهمین مناسبت نامه بحضرت ابو محمد نوشته و استمداد خواست حضرت ابو محمد مرقوم
فرمود تو ان شاء اللَّه بر ایشان چیره شده و مهمشان را کفایت خواهی کرد چنانچه حضرت فرموده بود متوکل با عده اندکی کمتر از
هزار نفر بمبارزه آنها رفته و آنان را شکست داد.
3) محمد علوي گفته سالی حضرت ابو محمد را در زندان علی بن اوتامش که دشمن سرسخت آل محمد و بیاندازه از آل ابی )
طالب ناراحت بود محبوس نموده و باو دستور داده بودند هر کاري که بخواهد میتواند نسبت بآن جناب انجام دهد.
نامبرده گوید حضرت ابو محمد یک روز بیشتر در زندان وي نماند که دشمن سرسخت رام شده و کمال فروتنی را در باره آن
جناب رعایت میکرد چنان که از نظر تعظیم و احترام آن حضرت سر بالا نمیکرد و بصورت آن جناب نمینگریست و بالاخره
کارش بجائی رسید که از همه بیشتر نسبت به آن جناب بیناتر و از همه بهتر آن جناب را میستائید.
ص: 665
(آري کسی که استر چموش را رام کند آدم پرجوش را هم آرام میسازد) ( 1) سالی ابو هاشم جعفري را بزندان انداخته و بزنجیر
کرده و بر او سخت گرفته بودند نامبرده از سختی زندان و کند و زنجیر بستوه آمده نامه شکایت آمیز بحضرت ابو محمد نوشت.
حضرت پاسخ داد تو امروز از زندان خارج خواهی شد و نماز ظهرت را در منزل خود میخوانی.
نامبرده گوید بطوري که اطلاع داده بود آن روز نزدیک ظهر از زندان خارج شده و نماز ظهر را در منزل خود خواندم و همان



صفحه 160 از 182
اوقات دچار تنگدستی عجیبی شده خیال کردم در نامه که از زندان بآن جناب معروض داشته از تنگدستی خود شکایتی کرده باشم
لیکن حیا مرا مانع شد پس از آنکه از زندان خارج شده بخانه رفتم حضرت صد دینار پول براي من عنایت فرمود و نامه مرقوم داشته
هر گاه نیازمند شدي بدون خجالت اظهار کن تا آنچه را بخواهی براي تو عنایت فرمائیم.
2) ابو حمزه نصیر خادم گوید مکرر در مکرر میشنیدم حضرت با غلامان خود که از مردم ترك و روم و صقالبه بودند بزبان آنها )
سخن میگفت و من از این معنی متعجب بودم و با خودم میگفتم این مرد که در مدینه متولد شده و تا پیش از درگذشت والد
نامدارك حضرت ابو الحسن ع با کسی ملاقات نکرده و با غیر عرب ننشسته؟ این زبانهاي مختلف را از چه کسی آموخته و همچنان
با خود میاندیشیدم در این هنگام حضرت ابو محمد بمن توجهی کرده فرمود خداي متعال حجتش را از میان آفریدگانش برگزیده
و باو آشنائی همه چیز آموخته و او از زبانهاي مختلف اشخاص باخبر است و نیاي مردم را میشناسد و از پیش- آمدها خبردار است
و هر گاه داراي این خصائص نبود حجت از غیر آن، امتیاز داده نمیشد.
ص: 666
1) حسین بن ظریف گوید دو مسأله مشکل همواره مرا بخود مشغول کرده و میخواستم براي حل آنها از حضرت ابو محمد استمداد )
نمایم.
پرسش اول آنکه قائم آل محمد هر گاه ظهور نماید چگونه داوري میکند و مجلس داوري او که در میان مردم قضاوت میکند بچه
کیفیت است؟
پرسش دوم آن بود دستوري براي تب نوبه میخواستم اتفاقا در هنگام نوشتن عریضه از این سؤال خاطر کردم.
حضرت ابو محمد ع پاسخ داد پرسیدي هنگامی که قائم ظهور میکند چگونه داوري مینماید پاسخ این پرسش اینست حضرت
مشار الیه در هنگام ظهور مانند داود پیغمبر مطابق با علم خود حکومت مینماید یعنی بینه و برهانی از کسی نمیخواهد.
پرسش دوم در وقتی که مشغول نگارش سؤال بودي میخواستی در باره چاره تب نوبه درخواستی بنمائی فراموش کردي اکنون هر
گاه کسی باین تب مبتلا شود آیه شریفه یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ را در ورقه مینویسی بر تب دار میآویزي.
من حسب اتفاق بر تبداري آیه مزبوره را آویختم افاقه حاصل کرد.
2) اسماعیل بن محمد که از نوادههاي عباس بوده میگوید هنگامی اندیشیدم سر راه حضرت ابو محمد نشسته هر گاه حضرتش )
عبور فرماید اظهار حاجت نمایم و بدین وسیله استفاده کرده باشم بهمین کیفیت سر راه آن حضرت نشستم چون عبور کرد برخاسته
و اظهار نیازمندي نموده و معروض داشتم سوگند بخدا باندازه یکدرهم پول براي خرج صبح و شام خود ندارم! فرمود اي بینوا
سوگند دروغ یاد میکنی با آنکه دویست دینار در فلان مکان پنهان کرده آنگاه
ص: 667
افزود خیال نکنی این سخن را براي آن میگویم تا ترا از عطیه خویش محروم سازم سپس بغلامش دستور داد آنچه حاضر داري باو
بده غلام صد دینار که موجود داشت بمن اعطا کرد و اضافه فرمود تو هم اکنون که دینارها را پنهان کرده در وقتی از استفاده آنها
که بیاندازه بدانها نیازمندي محروم خواهی ماند.
حضرتش راست فرمود زیرا هنگامی بخرید چیزي نیاز پیدا کرده و ضرورت دامن گیرم شد درها را بسته و زمینی که گنج توأم با
رنجم را در آن پنهان کرده بودم کاویدم و هر چه بیشتر جستجو کردم کمتر یافتم معلوم شد پسرم از محل آن دینارها اطلاع پیدا
.«1» کرده و همه آنها را برداشته و فرار نموده و نتیجه از آنها دستگیر من نشد
1) علی بن زید گوید اسب گرانبهائی داشتم و همواره در مجالس و محافل عمومی از آن توصیف می- کردم روزي حضور )
حضرت ابو محمد شرفیاب شدم فرمود اسبت که آن همه در محافل از وي سخن میگوئی چه شده است عرضکردم در اختیار من
جلد
2

صفحه 161 از 182
است و اینک که بر آن سواره بوده و بحضور شرفیاب شده درب منزل شما بسته است.
فرمود هر گاه مشتري در نظر داري بزودي بفروش و تا شب نشده این معامله را بپایان برسان و مواظب باش بتأخیر نیندازي هنوز از
سخن فارغ نشده کسی وارد شد و کلام امام ع را قطع کرد.
______________________________
(1)
شنیدم که مردي زر و سیم خویشکه چندي برنجش بکف کرده بود
بزیر زمینی ز چشم کساننهان کرده و خویش آسوده بود
پسر کز چنین گنج شد باخبرشبانگه ببرد آنچه را دیده بود
پدر چون خبردار شد زد بسرکفی کان بگنجش کمک داده بود
و لیکن چه سود آه و فریاد ويبحال پسر کز غم آزاده بود
ص: 668
من از فرموده آن حضرت بفکر افتاده و سوار شده بمنزل خود رفتم و فرموده آن حضرت را به برادرم گفتم و با او در این خصوص
بمشورت پرداختم وي پاسخ داد من نمیدانم در این باره چه اظهار نظري بنمایم من از آنجا که اسبم را بسیار دوست میداشتم طمع
در آن بسته و حاضر نشدم آن را بفروشم و کسی را سزاوار سوار شدن بر آن نمیدانستم.
چون شب شد و نماز عشا را خواندم سر طویلهدار آمده اطلاع داد که هم اکنون اسب شما سقط شد من از شنیدن این خبر ناگوار
سخت ناراحت شده و دانستم منظور حضرت ابو محمد از فروش اسب این پیشآمد بوده پس از چند روز حضور حضرت شرفیاب
شده با خود میگفتم چقدر مناسب بود هر گاه حضرت عسکري بجاي این اسبی که از دست داده مرکوب سواري بمن عنایت
فرماید.
بمجردي که نشستم و هنوز از اتفاق اسب سخنی بعرض نرسانده فرمود آري ما بجاي آن اسب، مرکوبی بتو عنایت خواهیم کرد
مرا باو بده و فرمود این اسب از مرکوب تو بهتر و عمرش طولانیتر است. «1» آنگاه بغلامش فرمان داد کمیت
سپاس خدا را که مهتدي » 1) احمد بن محمد گفته مهتدي سرگرم دستگیري موالی بود نامه حضور حضرت ابو محمد تقدیم داشتم )
سرگرم دستگیري نامبردگان شد و از آزار ما دست برداشت زیرا اطلاع پیدا کردهام که او حضرت شما را تهدید مینموده و میگفته
.« سوگند بخدا آنان را از روي زمین بر میاندازم
حضرت توقیعی مرقوم فرمود: عمر او وفا نخواهد کرد که بتواند به آرزوي خود نائل گردد از امروز تا پنج روز دیگر حساب کن
روز ششم با خواري و بیچارگی کشته خواهد شد.
فاصله نشد چنانچه فرموده بود مقتول گردید.
______________________________
1) نام اسبی است که یال آن سرخ و دمش سیاه باشد و چون اندکی از هر دو رنگ را داراست بهمین جهت آن را باسم مصغر )
نامیدهاند.
ص: 669
1) محمد بن اسماعیل گوید هنگامی که حضرت ابو محمد در زندان صالح بن وصیف بود عده از عباسیها بر او وارد شده و بوي )
پیشنهاد داده تا میتوانی بر او سخت بگیر و همه گونه اسباب راحتی را از او سلب نما.
صالح پاسخ داد من نمیدانم چگونه کار را بر او سخت بگیرم با آنکه دو نفر مرد شریر و زشتخو را بر او گماردم که نهایت آزار را



صفحه 162 از 182
نسبت باو انجام دهم اکنون میبینم بر خلاف انتظار مردمی پارسا و نماز خوان و روزهگیر شدهاند و من از کار آنها بشک افتادهام
آنگاه آن دو را احضار کرده گفت واي بر شما چه میگوئید در باره این مرد زندانی؟ گفتند چه گوئیم در باره مردیکه تمام روز را
بروزه و تمام شب را بعبادت بسر میبرد و با کسی سخن نمیگوید و بغیر از بندگی خدا کار دیگري ندارد و چون بما مینگرد همه
اعضا و جوارح ما بلرزه میآید چنانچه نمیتوانیم خودداري کنیم.
عباسیها که این سخنان را شنیده بیمناك شده برگشتند.
2) عده گفتهاند حضرت ابو محمد را به نحریر، تسلیم کرده و باو دستور داده زندان را باو تنگ بگیرد و او از هیچ گونه آزاري )
خودداري نمینمود.
زنش بوي اظهار داشت از خدا بترس و این گونه بدرفتاري با وي مکن زیرا تو نمیدانی چه کسی در منزل تو بسر میبرد و بالاخره
سخنانی در خصوص پارسائی و بندگی او براي شوهرش نقل کرد و افزود من از او نسبت بتو بیمناکم. مرد بسخنان او اعتنائی نکرده
گفت بخدا قسم بجاي آنکه با وي خوشرفتاري نمایم او را در برکه درندگان خواهم افکند.
آنگاه از مقامات بالا دستور خواسته تا حضرت را در پیش درندگان بیندازد چون مأذون شد حضرت را چون طعمه پیش درندگان
انداخت و یقین داشت بزودي آنها حضرت عسکري را نابود خواهند کرد مأموران که خیال کردند از وجود او آسوده شدهاند
نزدیک آمدند تا بهبینند چه بر سر او آمده دیدند
ص: 670
بر خلاف انتظار سالم و بدون اندك آسیبی بنماز مشغول و درندگان گرد او اجتماع کردهاند.
این پیشآمد بیسابقه براي اینکه تولید زحمت نکند باعث شد حضرت را از زندان نجات داده بخانه خود بفرستند.
روایات در خصوص معجزات و خوارق عادات حضرت عسکري ع بسیار است و همین اندازه که ما نقل کردیم غرض ما را تأمین
میکند.
باب سی و چهارم رحلت حضرت عسکري و مرقد مطهر و فرزند بزرگوار او
1) حضرت ابو محمد در روز اول ماه ربیع الاول سال دویست و شصت هجري بیمار شد و در روز جمعه هشتم همان ماه در بیست )
و هشت سالگی سنه مذکوره رحلت فرمود و در خانه خود در جوار پدر بزرگوارش در سامرا مدفون گردید.
و پس از خود فرزند خلفی باقی گذارد که هم اکنون زنده و در انتظار دولت حق الهی است (اللهم عجل فرجه و اجعلنا من انصاره).
حضرت عسکري میلاد فرزند سعادتمندش را پوشیده میداشت و نمیگذارد کسی از ظهور او باخبر شود زیرا روزگار سخت بود و
خلیفه هم بشدت در جستجوي او برآمده و میکوشید تا بهر وسیله شده بوي دست پیدا کند و همان اوقات هم شیوع پیدا کرده بود
شیعه امامی در انتظار امام غائبی است که فرزند ابو محمد است بهمین مناسبت حضرت ابو محمد فرزندش را در انظار مردم
نمیآورد و پس از درگذشت او بغیر از نزدیکان دیگران از وجود او اطلاعی پیدا نکرده بودند.
حضرت عسکري در هنگام رحلت نظر باینکه وارث ظاهري نداشت جعفر بن علی (معروف به
ص: 671
کذاب) برادر آن حضرت، ترکه او را ضبط کرده و کنیزان آن حضرت را بزندان افکند و زنانش را بند کرد و بیاران آن حضرت که
در انتظار ظهور فرزند حضرت عسکري بوده و معتقد بودند چنین فرزندي وجود دارد و او امام زمانست ناسزا میگفته و در گمراهی
آنان سعی میکرد تا آنها را بیمناك ساخته و پراکنده نمود و به بازماندگان آن حضرت بر اثر زندانی شدن و بند گردیدن و تهدید و
حقارت و ذلت، خسارت عظیمی متوجه شد.



صفحه 163 از 182
با همه این خسارتها و گرفتاریها، خلیفه نتوانست بمقصود خود نائل شده و دسترسی بفرزند آن جناب پیدا کند.
و چنان که گفتیم جعفر، ترکه آن حضرت را تحت تصرف درآورد و میکوشید شاید بتواند در پیش شیعیان حضرت عسکري
موقعیت آن حضرت را پیدا کند لیکن کسی به ادعاي او توجهی نمیکرد و به امامت او اعتراف نمینمود، آخر الامر نزد خلیفه رفته و
از او درخواست کرد تا او را بمنزلت برادرش برگمارد و براي وصول باین مقام مال هنگفتی داده و هر گونه راه و وسیله که ممکن
بود براي حصول این مقصود آماده کند مهیا نمود لیکن نتیجه نبرده و بهره حاصل نکرد.
و اخبار بسیاري در خصوص عملیات جعفر در کتب و سیر آمده که ما بجهاتی که کتاب حاضر از شرح آنها خودداري میکند
اعراض مینمائیم و شیعه و سنی که اهل اطلاعند از آنها باخبرند خدا یار ماست.
ص: 672
باب سی و پنجم در احوال امام پس از حضرت ابو محمد و تاریخ میلاد و دلائل امامت و بخشی از اخبار و غیبت و آئین او در هنگام
ظهور و مدت دولت الهیه او.
1) امام پس از حضرت ابو محمد فرزندش حضرت امام زمان ع است که نام و کنیهاش مساوي با نام و کنیه رسول خدا ص بوده )
پدرش حضرت ابو محمد بغیر از او در باطن و ظاهر فرزندي نداشته و بطوري که پیش از این بیان کردیم میلاد آن حضرت پنهان و
کسی جز معدودي از میلاد او باخبر نبودند.
حضرت ولی عصر ع در نیمه شعبان سال دویست و پنجاه و پنج هجري متولد شده و مادر مکرمهاش ام ولدي بوده بنام نرجس و عمر
آن جناب در هنگام رحلت پدر نامدارش پنج سال بوده و در همان اوان خداي متعال درهاي حکمت و فصل الخطاب را بروي او
گشود و او را نشانی براي بندگان خود قرار داده و مانند یحیی در کودکی خورشید ولایت و حکمت را در آسمان قلب او منور
ساخته و او را در آن سن رهبر مردمان و مانند عیسی که در گهواره پیمبر برگزیده بوده پیشواي اهل ایمان قرار داده.
پیش از این بیان کردیم که پیمبر اسلام بر امامت او تصریح کرده و پس از او حضرت امیر نیز بخلافت او اشاره نموده و پس از او
ائمه طاهرین یکی بعد از دیگري بوصایت او پس از پدر بزرگوارش تصریح نمودهاند و پدر ارجمندش نیز در نزد آنها که محل
وثوق و اطمینانش بوده و از نزدیکان وي بشمار میآمده بمقام الهی او تصریح فرموده است.
ص: 673
1) و پیش از آنکه بوجود بیاید سخن از غیبت او بوده و دولت دائمی او اعلام میشده و او در میان ائمه قیام بشمشیر میکند و براي )
ابراز حق و حقیقت کمر همت میبندد و مردم چشم براه دولت ایمانی او میباشند.
امام زمان پیش از آنکه ظهور کند دو غیبت دارد و بطوري که از اخبار استفاده میشود یکی از آنها طولانیتر از دیگریست.
غیبت صغراي آن جناب از هنگام تولد تا هنگامی که سفیران او بر اثر رحلت خود قطع ارتباط میان آن جناب و شیعیانش نمودند و
غیبت کبرایش از آخرین روز غیبت صغراي است تا وقتی که خدا بخواهد و چون ظاهر شود شمشیر انتقام از نیام بیرون کشید و
حقایق الهی را ابراز فرماید خدا میفرماید میخواهیم منت گذاریم بر آنها که در روي زمین ناتوان گردیده آنان را پیشوایان و ارث
برندگان زمین قرار داده و همه گونه وسایل را براي آنها آماده سازیم و بنمایانیم بفرعون و هامان و لشکریانشان از آنچه میهراسیدند
و فرموده: ما در زبور پس از ذکر نوشتیم که بندگان نیکوکار ما وارثان زمینند.
رسول خدا ص فرمود شب و روز بپایان نمیرسند جز اینکه خداي متعال مردي از خاندان مرا که هم نام من است برمیانگیزاند و
زمین را پر از عدل و داد میکند پس از آنکه مملو از ظلم و جور شده باشد.
باز فرموده هر گاه از دنیا بغیر از یک روز باقی نمانده باشد خداي متعال آن روز را طولانی می- فرماید تا مردي از خاندان من که



صفحه 164 از 182
هم نام من است ظهور کند و دنیا را چنانچه پر از ظلم و جور شده مملو از عدل و داد نماید.
ص: