گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
[سوره الأعراف [ 7]: آیات 93 تا 99




فَتَوَلّی عَنهُم وَ قالَ یا قَوم لَقَد أَبلَغتُکُم رِسالات رَبِّی وَ نَ َ ص حت لَکُم فَکَیفَ آسی عَلی قَوم کافِرِینَ [ 93 ] وَ ما أَرسَلنا فِی قَریَۀٍ مِن نَبِیٍّ إِلاّ
أَخَ ذنا أَهلَها بِالبَأساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُم یَضَّرَّعُونَ [ 94 ] ثُم بَدَّلنا مَکانَ السَّیِّئَۀِ الحَسَ نَۀَ حَتّی عَفَوا وَ قالُوا قَد مَس آباءَنَا الضَّرّاءُ وَ السَّرّاءُ
فَأَخَ ذناهُم بَغتَۀً وَ هُم لا یَشعُرُونَ [ 95 ] وَ لَو أَن أَهلَ القُري آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَیهِم بَرَکات مِنَ السَّماءِ وَ الأَرض وَ لکِن کَ ذَّبُوا
679 أَ وَ أَمِنَ أَهل القُري أَن - فَأَخَذناهُم بِما کانُوا یَکسِبُونَ [ 96 ] أَ فَأَمِنَ أَهل القُري أَن یَأتِیَهُم بَأسُنا بَیاتاً وَ هُم نائِمُونَ [ 97 ] -قرآن- 1
175 معنی لغات: عفوا- - یَأتِیَهُم بَأسُنا ضُحًی وَ هُم یَلعَبُونَ [ 98 ] أَ فَأَمِنُوا مَکرَ اللّه فَلا یَأمَن مَکرَ اللّه إِلاَّ القَوم الخاسِرُونَ [ 99 ] -قرآن- 1
از مصدر عفو بمعنی ترك و رها کردن، در گذشتن، ردّ و اثر چیزي را پاك کردن، از چیزي خودداري کردن، اسقاط حق کردن،
چیزي را زیاد کردن. قري- جمع قریه بمعنی ده و آب و زمین و مزرعه، پیشه و کار شخص. شهر بزرگ که عدّهي زیاد آنجا جمع
میشوند، ضحی- کمال روشنی آفتاب و بلندي آفتاب. ترجمه: 93 پس بدانید بهیچ سرزمینی پیامبري نفرستادیم مگر مردم آن را [در
برابر نافرمانی] بتن و سرمایه گرفتار کردیم تا شاید دلنرم شوند 94 پس بجاي بدي خوشی دادیم تا آسوده شدند [و بدي گذشته
فراموش شد] و گفتند: پدران ما را گرفتاري مال و جان پسود [و ما ز آن آسودهایم] پس ناگهان گرفتارشان کردیم و خود از آن
بیخبر بودند، 95 و اگر بهر سرزمینی مردمش مؤمن و پرهیزگار شوند، همانا در فرخندگی آسمانی و زمینی برايشان بگشائیم ولی
سخن حق نادرست شمردند و ما بسزاي کارشان گرفتارشان کردیم. 96 مگر مردم اینکه خانهها آسوده- دلند که شبانه آزار ما بر
سرشان آید و آنها بخواب باشند 97 و یا آن مردم آسوده- اند که آزار ما بنیمروز بینند و خود سرگرم بیهودگی بوند، 98 پس چرا ز
صفحه 98 از 223
وَ ما أَرسَلنا فِی » : چارهگري و گرفتاري خداوندي آسودهاند! که کس از آن آسوده نباشد مگر زیاندیده مردم باشد. سخن مفسّرین
تا آخر 92 طبري: با اینکه آیه براي پیغمبر ص معرّفی شده است خلق و خوي مردمان پیشین که آن اندازه خودسر - « قَریَۀٍ مِن نَبِیٍّ
58 [ صفحه 199 ] و بدخیم بودند که بایستی در فشار عذاب و گرفتاري باشند تا پند و تربیت بپذیرند، و هم یادآوري - قرآن- 15
است براي اعراب کافر که سرنوشت خودسري، و نافرمانی پیغمبر گرفتاري و نابودي است. امام فخر: در دنبالهي اینکه جمله یک
إِلّا أَخَذنا أَهلَها بِالبَأساءِ » . باشد و چنین میفهماند: هر پیغمبري که مردم تکذیبش کردند « کذّبه اهلها » جملهي دیگر در تقدیر است که
بیماري و « ضرّاء » : گرفتاري در سرمایه است، حسن بصري گفته است « ضرّاء » سختی در جان است، و « بأساء » : 91 مجمع « وَ الضَّرّاءِ
بَدَّلنا » 50- فقر و ناداري است. -قرآن- 1 « ضرّاء » گرسنگی است و « بأساء » : گرسنگی است. سدّي گفته است « بأساء » سختی است، و
94 روح البیان: یعنی از آن گرفتاري که داشتند آسودهشان کردیم. و فراوانی و گشایش بآنها دادیم، زیرا که « مَکانَ السَّیِّئَۀِ الحَسَنَۀَ
94 مجمع: إبن عبّاس و مجاهد و سدّي « حَتّی عَفَوا » 43- خوشی بعد از گرفتاري موجب فرمانبري و شکر گزاري است. -قرآن- 1
16 رو گردان از شکر و - گفتند: یعنی تا اینکه عدّهشان زیاد شد، حسن گفته است: یعنی چاق شدند، أبو مسلم گفته است: -قرآن- 1
95 تفسیر حسینی: در حقایق سلمی فرموده که اگر بندگان «ِ بَرَکات مِنَ السَّماءِ وَ الَأرض » تا « وَ لَو أَن أَهلَ القُري » . سپاس شدند
گرویدندي بمواعید من حذر کردندي از مخالفت، یا بترسیدندي از تهدید من، دلهاي ایشان را بنور مشاهدهي خود روشنی دادمی
که برکت سماء اشاره بدان است و جوارح و اعضاي ایشان بخدمت خود بیاراستمی که برکت ارض عبارت از آن است، قطعه: -
76 در زمین و آسمان درهاي جود || میگشایند از پی اهل سجود از زمین پرّ اطاعت باز کن || بر سماي - 31 -قرآن- 37 - قرآن- 1
معرفت پرواز کن فی ظلال: ایمان درست و پرهیزگاري پا بر جاي آدمی را شایستهي فرخندگی و مهر خداوندي کند چون ایمان
برترین نیروي آدمی است که او را به پیش میبرد و [ صفحه 200 ] هر جلوگیري را نابود میکند و چون او خلیفۀ اللّه است که باید
سرنوشت الهی را در آبادانی زمین نمودار کند و با فساد و تعطیل توسعهي آثار وجودي مبارزه نماید یگانه دستاویز او ایمان با تقوي
است که نگهبان او است از غرور و بیباکی و کناره گیري و تنبلی، پس اگر درگیر و دار زندگی هماهنگی باشد با تکیه بآسمان و
الهام از حق، در زمین خدا با مخلوق خدا روش شایستهي سودمند پیشه شود و خواه و نا خواه در برکت آسمانی گشوده گردد و
خیر و خوشی همگانی. و البتّه اینکه نه آن خوشی است که سرمایه و تجمّل بسیار بود با گرفتاریها و کینه توزیها و ترس ز یکدیگر
که بامدادان در کار حریف چه حیله کند. بگفتهي شاعر: صف کشیدند پدر سوختهها || چشم بر منصب هم دوختهها بلکه آن
95 مجمع: قاریهاي عراق با « أَ وَ أَمِنَ أَهل القُري » . برکت و بهرهمندي که باصلاح و آسایش و خوش بینی و دل آرامی فراهم شود
فتح و صداي بالاي واو خواندهاند، و دیگران با سکون واو قرائت کردهاند. و معنی اینکه است: اي محمّد آیا آسودهاند مردم آن جا
31 تفسیر حسینی و روح البیان: یعنی آیا مردم مکّه آسوده هستند! و در تنویر المقباس هر - که تو را دروغگو میشمارند! -قرآن- 1
97 تنویر المقباس إبن عبّاس: یعنی که سرگرم و « وَ هُم یَلعَبُونَ » . دوي اینکه جملههاي تهدیدي را بمردم مکّه تطبیق کرده است
22 روح البیان: یعنی از بیخبري و غفلت وقت خود را صرف کارهاي بیهوده میکنند که نه - گرفتار کار بیهوده هستند. -قرآن- 1
98 مفسّرین مثل طبرسی در مجمع و ابو «ِ أَ فَأَمِنُوا مَکرَ اللّه » . بدین فایده دارد و نه به دنیا و مانند آن است که ببازي مشغول هستند
الفتوح و حقّی در روح البیان و دیگران گفتهاند: مقصود از مکر خدا استدراج است یعنی بتدریج و اندك اندك مغرور و گرفتار
که مردم غافل و سرگرم « 266 [ صفحه 201 ] یَعلَمُونَ - 30 -قرآن- 232 - سَنَستَدرِجُهُم مِن حَیث لا -قرآن- 1 » شدن، بمفاد اینکه آیه
بهوي و هوس خود بتدریج وسیلهي گرفتاريشان فراهم میشود و عاقبت نتیجهي کار بد خود را میبینند مانند کسی که بنردبانی بالا
رود و در آخر خود را بر بام میبیند. و جهت اینکه اینکه گونه گرفتاري مکر نامیده شده اینکه است که پوشیده و نهانی وسیلهي
14 سخن - گرفتاري فراهم میشود و شخص سرگرم و غافل است و خود را گرفتار میبیند بیآنکه نشانهاي در کار باشد. -قرآن- 1
تا آخر معرّفی میکند طرز عقل و فکر مردم قدیم را که براي رهبريشان فشار و اضطرار لازم « وَ ما أَرسَلنا فِی قَریَۀٍ » ما: 1- آیت اوّل
صفحه 99 از 223
بوده است تا پند و دستور پیغمبر و راهنما را بپذیرند و گر نه بفکر و عقل خود نمیتوانستند تسلیم بشخصیّت پیغمبر بشوند و دستور او
یعنی اگر مدّتی آسوده میشدند باز منحرف میشدند و « حَ تّی عَفَوا وَ قالُوا قَد مَس آباءَنَا الضَّرّاءُ وَ السَّرّاءُ » را بپذیرند، و جملهي
میگفتند: گرفتاري براي پدران ما بوده است. خود دلیل است که آن مردم مانند حیوانی بودهاند که باید مواظبش بود و با تازیانه
تا آخر میفهماند که سرمایههاي مادّي در برابر حوادث ارزشی ندارد و در دوران « وَ لَو أَن أَهلَ القُري » رهبریش کرد. 2- آیت
زندگی هیچ وسیلهاي موجب آرامش خاطر و آسایش انسانی نیست مگر ایمان و تقوي، و مشاهدات و تجربهها بما نشان میدهد
اینکه حقیقت را که مردم بیباك و بیایمان با هزاران عقل و فکر و سرمایه و جاه و مقام پیوسته گرفتار هستند و از زندگی جز جنگ
و جدال در برابر مطامع و تجاوزات بهرهاي و آسایشی ندارند، و اگر جهت دشمنی و دعواي مردم را دشمنی و دعواي مردم را با
یکدیگر جستجو کنیم، میبینیم مولود تخلّف از ایمان است و تقوي که رعایت حقوق و یا آبروي یکدیگر را نکردهاند تا بدشمنی و
جنگ رسیده است، و حقیقت برکت زمین و آسمان که در آیه گفته شده است همین است که آدمی بافرخندگی و خوشی زندگی
کند و از آنچه خدا باو عنایت کرده است حدّ اکثر استفادهي مادّي و معنوي بکند، نه اینکه وقت و فکر و شخصیّت و سرمایهي خود
را براي دشمنی با دیگران بکار برده چنانکه میبینیم بیشتر مردم در پی مقام و کسب قدرت هستند تا بر فرد دیگري همانند خود
641 [ صفحه 202 ] ولی قدرت و شخصیّت آدمی آنگاه - 387 -قرآن- 611 - 55 -قرآن- 317 - مسلّط شوند یا انتقام بگیرند -قرآن- 26
بمعنی حقیقی خود نمودار میشود که آنرا در طبیعت بکار ببرد و از سرمایههاي نهفتهي در زمین بسود خود و دیگران بهره بردارد که
تا آخر آیات استفاده میشود « وَ لکِن کَذَّبُوا » همین است برکات آسمان و زمین که پیدا شدهي از ایمان و تقوي است، 3- از جملهي
تأکید مطالب گذشته، و شاید اشاره باشد به اینکه که اگر کسی خود را پايبند چیزي ندانست و گفتههاي پیغمبران و دستورهاي
زندگی آدمی را ببازیچه گرفت، خواه ناخواه گرفتاري براي او هست اگر چه بواسطهي بیباکی و افراط در امیال و یا خودداري از
وظایف بهداشتی ناگهان گرفتار سکته شود، و یا دیگر بلاهاي ناگهانی اگر چه موجب آنرا نتوانیم کشف کنیم و تشخیص بدهیم، و
- 294 -قرآن- 759 - یعنی حیلهي خدا که آدمی غافل است و سرگرم، ناگهان گرفتار میشود. -قرآن- 274 «ِ مَکرَ اللّه » همین است معنی
774
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 100 تا 102
أَ وَ لَم یَهدِ لِلَّذِینَ یَرِثُونَ الَأرضَ مِن بَعدِ أَهلِها أَن لَو نَشاءُ أَصَ بناهُم بِذُنُوبِهِم وَ نَطبَع عَلی قُلُوبِهِم فَهُم لا یَسمَعُونَ [ 100 ] تِلکَ القُري
[ نَقُصُّ عَلَیکَ مِن أَنبائِها وَ لَقَد جاءَتهُم رُسُلُهُم بِالبَیِّنات فَما کانُوا لِیُؤمِنُوا بِما کَذَّبُوا مِن قَبل کَذلِکَ یَطبَع اللّه عَلی قُلُوب الکافِرِینَ [ 101
457 معنی لغات: یهد- از مصدر هدي و هدایۀ بمعنی - وَ ما وَجَ دنا لِأَکثَرِهِم مِن عَهدٍ وَ إِن وَجَدنا أَکثَرَهُم لَفاسِقِینَ [ 102 ] -قرآن- 1
راهنمائی کردن، چیزي را بیان کردن و توضیح دادن و آشکار کردن. نشاء- از مصدر مشیئۀ با فتح میم و کسر شین بمعنی خواستن،
تقدیر کردن خداوند، نطبع- از مصدر طبع بفتح تا و سکون با بمعنی چیزیرا بشکلی تصویر کردن، مهر بر چیزي نهادن که نشانهي-
تمام بودن و یا محدود بودن آن است، پول سکه زدن، شمشیر ساختن. ترجمه: 99 مگر براي آنها که سرزمینی را از پس نابودي
مردمش بارث بردند نمودار نشده است که اگر ما بخواهیم بسزاي گناهانشان نابودشان میکنیم و بر [ صفحه 203 ] دلهاشان مهر
نهیم که چیزي در نیابند. 100 اي محمّد اینکه آبادیها که سرگذشت- شان براي تو گفتیم پیامبرانی داشتند دستاویزي آشکار
برايشان آوردند ولی آنها آنچه را از پیش دروغ شمرده بودند نپذیرفتند و چنین است چه خدا بر دل- هاي بیدینان مهري نهد
أَ وَ لَم یَهدِ لِلَّذِینَ یَرِثُونَ » : [چون] 101 بیشترشان را درست پیمان ندیدیم ولی بیشتر ایشان را کجرفتار و بدکار دیدیم. سخن مفسّرین
99 طبري: یعنی آیا آن کسان جانشین مردم نافرمان شدند و دانستند که آنها بسزاي نافرمانی گرفتار شدهاند، براي اینکه « الَأرضَ
دسته اشخاص روشن نکردیم که اگر بخواهیم اینها را هم به- سزاي گناهشان گرفتار خواهیم کرد و دلهاشان را مهر میکنیم که پند و
صفحه 100 از 223
با نون و دیگران « ا و لم نهد » 65 مجمع: یعقوب و ابو عبد الرّحمن سلمی و قتاده خواندهاند - نصیحت نشنوند و نپذیرند. -قرآن- 15
با یاء خواندهاند، و بگفتهي إبن عبّاس و مجاهد و سدّي معنی جمله اینکه است: آیا بیان و واضح نکردیم براي اینکه اشخاص. « یهد »
و بعضی گفتهاند یعنی: آیا آنچه از حکایات گذشته گفتیم براي اینکه اشخاص موجب روشنی نشد، و بعضی دیگر چنین معنی
99 « وَ نَطبَع عَلی قُلُوبِهِم فَهُم لا یَسمَعُونَ » . کردهاند: آیا براي اینکه مردم روشن نیست که اگر بخواهیم بسزاي گناه گرفتارشان میکنیم
از سماع « یَسمَعُونَ » ابو الفتوح: یعنی حال اینکه مردم مانند آن است که پنداري ما مهري بر دل آنها نهادهایم تا هرگز ایمان نپذیرند و
بمعنی قبول است و مقصود از اینکه جملهها ناامید کردن پیغمبر است از ایمان اینکه دسته مردم. ابو القاسم بلخی گفته است: طبع
بمعنی زنگار است و معنی چنین است: بواسطهي تیرگی دلها و کفر آنها گوئی که ما دلشان را به زنگار پوشاندهایم، و اینکه معنی از
یعنی « طبع السّیف » استعمال نمیشود و میگویند « علی » جهت لغت درست نیست چون طبع بمعنی زنگار لازم است نه متعدّي و با
204 [ صفحه 204 ] تفسیر - 54 -قرآن- 191 - استعمال شده است. -قرآن- 1 « علی » شمشیر زنگار گرفت، ولی در آیه متعدّي و با
حسینی: گوش دل از استماع سخن حق فایده دارد نه گوش آب و گل، مثنوي: اینکه سخن از گوش دل باید شنود || گوش گل
اینجا ندارد هیچ سود گوش سر با جمله حیوان همدم است || گوش سرّ مخصوص نسل آدم است گوش سرّ چون جانب گوینده
است || گوش سر سهل است اگر آکنده است طنطاوي: خلاصه و مفاد اینکه جملهها چنین است: اي مردم شما تاریخ گذشتگان
میخوانید، و از گذشت آنها خبردار میشوید و میدانید: که پس از عمران و آبادي و مقام و منزلت، خوار و ویران شدند براي آن که
نظم زندگی خود را بر هم زدند و نافرمانی مردم عالم و عاقل پیشه کردند، پس بایستی عبرتی باشد براي شما که ممکن است مانند
آنها گرفتار شوید و دلهاتان مهر شود و نتوانید حقایق را درك کنید و بدعت و گمراهی شما را فراگیرد و تمام زندگیتان سراسر
100 فخر اینکه جمله را چند جور معنی کردهاند: 1- إبن عبّاس و سدّي «ُ فَما کانُوا لِیُؤمِنُوا بِما کَ ذَّبُوا مِن قَبل » . جهل و تقلید باشد
که از بنی آدم پیمان گرفته شد اینکه دسته مردم بزبان اقرار بتوحید کردند ولی دروغ میگفتند و « الست » گفتهاند: یعنی چون روز
بدل منکر بودند و ناگوارشان بود، پس اکنون که ایمان ندارند براي آن سابقه است، 2- زجّ اج گفت: یعنی چون پیش از بیّنات و
دیدن معجزات مؤمن نبودند اکنون هم پس از بیّنات مؤمن نمیشوند، 3- چون اکنون ایمان ندارند، اگر پس از هلاکت زندهشان
کنیم باز هم براي اینکه از پیش ایمان نداشتهاند باز هم مؤمن نمیشوند، 4- چون پیش از ظهور پیغمبران ایمان نداشتند، اکنون هم
100 تفسیر عبده: یعنی چنان که مردم گمراه و «ُ کَ ذلِکَ یَطبَع اللّه » 53- که پیغمبران و بیّنات را میبینند نمیپذیرفتند. -قرآن- 1
سرسخت اصرار بر کجی و انحراف دارند و هیچ استدلال و معجزه در عقل و فکر آنها اثر ندارد همینطور است، حال آن کسان که
خوي کفر در نهاد آنها جایگیر است و خواسته- هاي نفسانی دلشان را فرا گرفته است و بهیچ پند و نصیحت تسلیم نمیشوند، و -
28 [ صفحه 205 ] حس تقلید و تعصّب وجدانی آنها شده است مانند سکّهي پول فلزّي که چون در حال ذوب و حرارت - قرآن- 1
نرم بوده است نقش سکّه بر آن طبع و تثبیت شده است و پس از سرد شدن قابل تغییر نیست، و اینکه آیه پیغمبر [ص] را آسوده
خاطر میکند که چون کسی تا اینکه اندازه در جمود فکر و حس تقلید فرو رفت، انتظار پند و راهنمائی باو مدار، و چون کفّار مکّه
هر دمی از آن حضرت چیزي میخواستند و بواسطهي شدت اشتیاق بسعادت آنها میخواست تقاضاي آنها انجام شود، باین جملهها
« وَ ما وَجَدنا لِأَکثَرِهِم مِن عَهدٍ » . حقیقت و اخلاق و افکار آنها نمودار شده است که اینکه وسائل هم در آن خوي و نهاد اثري ندارد
101 مجمع: ممکن است مقصود از کلمهي عهد همان ادراك وجدانی انسان باشد بر لزوم شکر و سپاس بر نعمت و دوري از زشتی
و اقدام بنیکی، حسن بصري گفته است: مقصود آن است که دستورهاي پیغمبران باقرار بتوحید و انجام وظائف بجاي پیمانی است
میباشد که بنی آدم هنوز « الست » 41 فخر: إبن عبّاس گفته است: مقصود از عهد پیمان روز - از مردم با خدا بر فرمانبردن. -قرآن- 1
آیا من شما را نیافریدهام! « أَ لَست بِرَبِّکُم » نمودار نشده و در پشت آدم بودند و از آنها در همانموقع پیمان گرفته شد و گفته شد
همه تصدیق کردند و گفتند بلی، همان جواب بجاي عهد و پیمان است و مخالفت و بی- دینی مردم بجاي شکستن آن « قالُوا بَلی »
صفحه 101 از 223
پیمان است و مانند آن است که از اوّل پیمانی نداشتهاند. إبن مسعود گفته است: مقصود از عهد ایمان است چنانکه در آیت دیگر
یعنی جز آنکه ایمان دارد و لا اله- الّا اللّه میگوید، و احتمال است معنی سوّم که چنین باشد: « إِلّا مَن اتَّخَ ذَ عِندَ الرَّحمن عَهداً » است
- 209 -قرآن- 244 - عهد بمعنی پیدایش و وجود ادلّه است بر توحید و نبوّت و آنها وفاي باین پیمان و دلیل نمیکنند. -قرآن- 186
101 طبري: یعنی نیافتیم آنها را مگر فاسق و منحرف. مجمع: یعنی: البتّه آنها « وَ إِن وَجَدنا أَکثَرَهُم لَفاسِقِینَ » 573- -258 قرآن- 527
را در فسق و انحراف میبینیم. و اگر اعتراض شود که همه کافر بودند، پس چه معنی دارد که بیشترشان فاسق باشند! جواب آن
43 [ صفحه 206 ] که کافران بعضی در دین خود درست کردارند، پس آنها فاسق نیستند. ولی بیشتر اینکه کافران - است -قرآن- 1
در دین خود هم بد و منحرف هستند و فاسق. روح البیان: سخن در وفاي پیغمبران و بیوفائی فاسقین نیست، ولی همهي گفتگوها
براي آن کسان است که مدّعی ایمان هستند و هرگز به پیمان خود رفتار نکردند، حافظ گفته است: وفا مجوي ز کس ور سخن
نمیشنوي || بهرزه طالب سیمرغ و کیمیا میباش و از عبد الرّحمن بن عوف روایت شده است که ما چند نفر حضور پیغمبر ص بودیم
فرمود با پیغمبر بیعت کنید و پیمان استوار نمائید، چون ما بتازگی بیعت کرده بودیم عرض کردیم: ما تازه پیمان هستیم، دوباره چه
بیعتی بکنیم! فرمود: تعهّد کنید و پیمان استوار نمائید که خداپرست باشید و نماز خوان و فرمانبردار، آنگاه بسرّ، و راز فرمود: و از
کسی چیزي نخواهید، پس از آن که اینکه عدّه پیمان استوار کردند بعضی از اینکه افراد را میدیدم که سوار بود و تازیانه از دستش
میافتاد، خودش پیاده می- شد و برمیداشت و از کسی نمیخواست که تازیانهاش را بدهد از ترس اینکه که مبادا پیمان شکنی باشد و
خلاف آنچه با پیغمبر بیعت شده که از کسی چیزي نخواهید. در تفسیر صفی: آیت آخر چنین تعبیر شده است: یعنی آن عهدي که
أَ وَ » در وقت بلا || مینمودند از مخافت با خدا یافتیم اندر خفا و در علن || اکثري زان فرقه را پیمان شکن سخن ما: 1- آیت اوّل
تا آخر شاید تحریک و توجّه مردم باشد بیک اصل مهم در زندگی که عبرت و پند از فکر و کار دیگران است، و « لَم یَهدِ
بخصوص جمله اوّل که با پرسش بطور توبیخ آغاز شده است یعنی چرا از سرنوشت گذشتگان پند نمیگیرند که ممکن است مانند
آنها بسزاي عمل خود گرفتار شوند! میفهماند که بفرمان عقل و بحکم شرع بموجب اینکه جمله واجب است سیر در تاریخ
بجملههاي بعد توضیح میشود، چون گفته شده است: براي اینجور « وَ نَطبَع عَلی قُلُوبِهِم » گذشتگان و پند آزمودن از آن، 2- جملهي
504 [ صفحه 207 ] سطهي حس خودسري و - 45 -قرآن- 473 - مردم پیغمبر با دلیل بر درستی گفتارش بوده است، و آنها -قرآن- 27
بدرفتاري سخن اینها را نپذیرفتند از آن روي که از دیر زمان خوي گرفته بودند سخن حق دروغ شمرند و نپذیرند، و در دنبالهي
یعنی باین جور که آدمی از اوّل قدم تربیتی خود روش نافهمی « کَذلِکَ یَطبَع اللّه عَلی قُلُوب الکافِرِینَ » اینکه توضیح گفته شده است
و خودسري و پندناپذیري پیشه کند نتیجهاش اینکه میشود که بر دلش مهر گذارده میشود، پس اینکه جمله بمنزلهي استدلال و
است که چرا بر دلها مهر میشود و از پیروي حق محروم میشوند، با اینکه خلاف عدل و « نَطبَع عَلی قُلُوبِهِم » روشن کردن جملهي
تا آخر میفهماند: عهد و پیمان آدمی که خرد و عقل او است، و موجب رابطهي او است با « ما وَجَدنا » -3 آیت آخر ،«7» احسان است
کلیهي آفرینش و آفریدگار، بیشتر افراد را میبینیم که دانسته و فهمیده آنرا نگاه نمیدارند و رعایت نمیکنند و از خطّ مستقیم
منحرف میشوند و پیمانشکن و فاسق هستند یعنی بموجب عقل خود رفتار نمیکنند و گرفتار احساس و میل بر خلاف عقل و فکر
هستند، و باندك مطالعه در روش زندگی عمومی مردم کمتر کسی را از اینکه حال و گرفتاري آسوده میبینیم، چون کمتر تخلّف
تا آخر میفهماند: عهد و پیمان آدمی که خرد و عقل او است، و موجب رابطهي او « ما وَجَ دنا » از حکم عقل و فسق 3- آیت آخر
است با کلیهي آفرینش و آفریدگار، بیشتر افراد را میبینیم که دانسته و فهمیده آنرا نگاه نمیدارند و رعایت نمیکنند و از خطّ
مستقیم منحرف میشوند و پیمانشکن و فاسق هستند یعنی بموجب عقل خود رفتار نمیکنند و گرفتار احساس و میل بر خلاف عقل و
فکر هستند، و باندك مطالعه در روش زندگی عمومی مردم کمتر کسی را از اینکه حال و گرفتاري آسوده میبینیم، چون کمتر
166 [ صفحه - 642 -قرآن- 138 - 614 -قرآن- 630 - 505 -پاورقی- 612 - 253 -قرآن- 477 - تخلّف از حکم عقل و فسق -قرآن- 198
صفحه 102 از 223
208 ] و پیمان شکستن باین است که از کسی بدگوئی شود و یا مسخره و استهزا کنند و یا دیرتر از موقع بوعدهي معیّن با کسی
بروند و کاري انجام دهند، و در هر شبانه روز چندین مرتبه اینجور رفتارها که بسیار ساده و بیاهمّیت است از هر کسی دیده
میشود، اینکه است که در آیه باکمال اختصار انحراف و فسق و پیمان شکنی دائمی مردم را یادآور شده است و خبردار کرده است
که مواظب خود باشند چون با کمترین غفلت گرفتار میشوند.
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 103 تا 126
166 ثُم بَعَثنا مِن بَعدِهِم مُوسی بِآیاتِنا إِلی فِرعَونَ وَ مَلائِه فَظَلَمُوا بِها فَانظُر کَیفَ کانَ عاقِبَۀُ المُفسِدِینَ [ 103 ] وَ قالَ - -قرآن- 138
مُوسی یا فِرعَون إِنِّی رَسُول مِن رَب العالَمِینَ [ 104 ] حَقِیق عَلی أَن لا أَقُولَ عَلَی اللّه إِلاَّ الحَق قَد جِئتُکُم بِبَیِّنَۀٍ مِن رَبِّکُم فَأَرسِل مَعِیَ
- بَنِی إِسرائِیلَ [ 105 ] قالَ إِن کُنتَ جِئتَ بِآیَۀٍ فَأت بِها إِن کُنتَ مِنَ الصّادِقِینَ [ 106 ] فَأَلقی عَصاه فَإِذا هِیَ ثُعبان مُبِین [ 107 ] -قرآن- 1
502 وَ نَزَعَ یَدَه فَإِذا هِیَ بَیضاءُ لِلنّاظِرِینَ [ 108 ] قالَ المَلَأُ مِن قَوم فِرعَونَ إِن هذا لَساحِرٌ عَلِیم [ 109 ] یُرِیدُ أَن یُخرِجَکُم مِن أَرضِکُم فَما
310 وَ جاءَ السَّحَرَةُ - ذا تَأمُرُونَ [ 110 ] قالُوا أَرجِه وَ أَخاه وَ أَرسِل فِی المَدائِن حاشِرِینَ [ 111 ] یَأتُوكَ بِکُل ساحِرٍ عَلِیم [ 112 ] -قرآن- 1
فِرعَونَ قالُوا إِن لَنا لَأَجراً إِن کُنّا نَحن الغالِبِینَ [ 113 ] قالَ نَعَم وَ إِنَّکُم لَمِنَ المُقَرَّبِینَ [ 114 ] قالُوا یا مُوسی إِمّا أَن تُلقِیَ وَ إِمّا أَن نَکُونَ
نَحن المُلقِینَ [ 115 ] قالَ أَلقُوا فَلَمّا أَلقَوا سَحَرُوا أَعیُنَ النّاس وَ استَرهَبُوهُم وَ جاؤُ بِسِحرٍ عَظِیم [ 116 ] وَ أَوحَینا إِلی مُوسی أَن أَلقِ
429 فَوَقَعَ الحَقُّ وَ بَطَ لَ ما کانُوا یَعمَلُونَ [ 118 ] فَغُلِبُوا هُنالِکَ وَ انقَلَبُوا صاغِرِینَ - عَصاكَ فَإِذا هِیَ تَلقَف ما یَأفِکُونَ [ 117 ] -قرآن- 1
224 قالَ فِرعَون آمَنتُم بِهِ - 119 ] وَ أُلقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدِینَ [ 120 ] قالُوا آمَنّا بِرَب العالَمِینَ [ 121 ] رَب مُوسی وَ هارُونَ [ 122 ] -قرآن- 1 ]
قَبلَ أَن آذَنَ لَکُم إِن هذا لَمَکرٌ مَکَرتُمُوه فِی المَدِینَۀِ لِتُخرِجُوا مِنها أَهلَها فَسَوفَ تَعلَمُونَ [ 123 ] لَأُقَطِّعَن أَیدِیَکُم وَ أَرجُلَکُم مِن خِلافٍ
ثُم لَأُصَلِّبَنَّکُم أَجمَعِینَ [ 124 ] قالُوا إِنّا إِلی رَبِّنا مُنقَلِبُونَ [ 125 ] وَ ما تَنقِم مِنّا إِلاّ أَن آمَنّا بِآیات رَبِّنا لَمّا جاءَتنا رَبَّنا أَفرِغ عَلَینا صَبراً وَ تَوَفَّنا
438 [ صفحه 209 ] معنی لغات: ملأ- بفتح اوّل و دوّم گروه مردم، اشراف که بعظمت خود چشم مردم را - مُسلِمِینَ [ 126 ] -قرآن- 1
پر میکنند، باصطلاح امروز ما کلّه گندهها. حقیق- بفتح اوّل و کسر دوّم بمعنی شایسته، سزاوار. ثعبان- مار. بیضاء- مؤنّث ابیض
بمعنی سفید و ید بیضاء کنایه است از نعمت و احسان. ارجه- فعل امر از ارجأ الامرأي اخّره یعنی کار را بوقت دیگر محوّل کرد و
برگذار نمود. حاشرین- از مصدر حشر بفتح اوّل و سکون دوّم بمعنی جمع کردن مردم. سحروا- از مصدر سحر به کسر اوّل و
سکون دوّم به معنی عقل کسی را ربودن، دلجوئی کردن، گول زدن. استرهبوهم- یعنی ترساندند آنها را. تلقف- از مصدر لقف
بفتح اوّل و سکون دوّم بمعنی چیزي را بسرعت برداشتن و ربودن آن. یأفکون- از مصدر افک- با فتح اوّل و سکون و فتح و کسر
دوّم بمعنی دروغ. صاغرین- مفرد آن صاغر بمعنی خوار و آنکه تن بخواري میدهد. خلاف- ناموافق و ضدّ وفاق و هر یک بر غیر
روش دیگري. تنقم- از مصدر نقم بفتح اوّل و دوّم بمعنی آزار و کراهه و ناپسند و عیب کردن. ترجمه: 102 پس از آن پیغمبران
موسی را با نشانههاي خودمان بسوي فرعون و درباریانش فرستادیم و ایشان آنها را نپذیرفتند پس بنگر اي محمّد که سر- انجام
بدخواهان بکجا کشید، 103 موسی گفت: من فرستادهي پروردگار جهانیانم 104 و شایسته نیست که من جز براستی و درستی سخن
بگویم، و راهنماي نمودار ز سوي پروردگارتان براي شما آوردم پس بنی اسرائیل را بگذار که با من باشند. او [ صفحه 210 ] گفت:
اگر راستگوئی و نشانهاي آوردهاي آن را بما بنما، 105 موسی چوبدستی خود بینداخت که ناگهان آن بآشکار، اژدهائی بود 106 و
دست خویش برآورد و آن چو روشن چراغی بدیدهي هر بیننده بود، 107 گروهی ز فرعونیان [چو اینکه بدیدند] گفتند: البتّه که
اینکه جادوي دانا بود، که 108 میخواهد شما را ز سر- زمینتان آواره کند پس بکار او چه میاندیشید! 109 [آن گروه دگر]
گفتند: موسی و برادرش را روزگاري بخود گذار و بشهرها پیغام فرست 110 که همهي جادو- هاي دانا را به اینکه جا فراهم کنند.
جادوان نزد فرعون آمدند و گفتند: اگر ما بموسی چیره شویم البتّه که سزاوار مزدي بر آن باشیم! 112 و گفت: بلی، با اینکه از
صفحه 103 از 223
نزدیکان من نیز باشید [و پایهتان نزد من بلند باشد] 113 جادوان گفتند: اي موسی یا تو آنچه داري بیار یا که ما آغاز کنیم! 114 او
گفت: شما ابزار خود بیندازید چون ایشان ابزار خود بینداختند چشمان مردمان جادو کردند و بترساندنشان چون بزرگ جادوئی
نمودار کردند، 115 و ما بموسی وحی کردیم که عصاي خود بینداز [و چون او عصا انداخت] ناگهان همهي دروغ ساختهي ایشان
را برچید 116 و حقیقت نمودار گشت و آنچه جادوگران میکردند نابود گشت 117 و آنجا بود که ایشان شکسته شدند و خوار
گشتند 118 و جادوان [حق را بچشم دیدند و تسلیم شدند و] بسجده افتادند و گفتند 119 بپروردگار جهان گرویدیم 120 که
پروردگار موسی و هارون است. 121 فرعون بآنان گفت: چرا بیدستور من بموسی گرویدید! البتّه اینکه حیلهاي بود که شما پیش
بینی کرده بودید تا مردم اینکه شهر را بیرون برید و بزودي سزاي اینکه کار خود به بینید 122 که دست و پاي شما را چپ و راست
ببرم و همگیتان بدار آویزم، ایشان گفتند: 123 [باك از آن نداریم] که ما بسوي پروردگار خود باز میگردیم 124 و تو آزار ما
نمیکنی جز که چون آیات پروردگار ما براي ما رسید بآن گرویدیم. پروردگارا شکیبائی بر ما فرو ریز [که دمی از آن جدا نباشیم]
] 32- 102 طبري: یعنی کافر شدند بنشانههاي ما -قرآن- 15 « فَظَلَمُوا بِها » : و سر سپرده بحق ما را از اینکه جهان ببر. سخن مفسّرین
صفحه 211 ] که موسی براي فرعون برد، و چون ظلم بمعنی بکار بردن چیزي است در غیر مورد خود، پس کفر بآیات و نشانههاي
104 مجمع: نافع قرائت «َّ حَقِیق عَلی أَن لا أَقُولَ عَلَی اللّه إِلَّا الحَق » . خداوند بکار بردن بر غیر مقصود است و انکار آنها ظلم است
- 65 -قرآن- 102 - خواندهاند. -قرآن- 1 « علی » با تشدید یاي علی و فتح لام و دیگر قاریها با صورت الف « حَقِیق عَلی » کرده است
104 عموم مفسّرین « فَأَرسِل مَعِیَ بَنِی إِسرائِیلَ » .« علی » بدون کلمهي « حقیق الا » 118 ابو الفتوح: عبد اللّه مسعود خوانده است
نوشتهاند: یعنی آزاد بگذار بنی اسرائیل را که در قید بندگی مصریها نباشند، و محکوم بانجام اعمال شاقه نباشند و بتوانند بمیل خود
39 یر فی ظلال: از اینکه جملهها استفاده میشود که حضرت موسی مأمور اصلاح یهود بوده است و - بزمین مقدّس بروند. -قرآن- 1
پاورقی- - .«8» بس و گر نه نمیگفت: آنها را با من بفرست و میگفت: تو و مردم مصر سخنان من بپذیرید که پیغام آورم براي شما
235-233 طنطاوي: مردم مصر قدیم مانند چینیها اجازه نمیدادند ملّت دیگري بسر- زمین آنها وارد شود، ولی چون اعراب عمالقه
بخاك مصر وارد شدند و مدّت پانصد سال در آنجا بودند ملّتها را آزاد گذاردند که بآن جا بروند و بمانند، مثل عبرانیها که
مهاجرت بمصر کردند بواسطهي حکومت و قدرت یوسف که پدر و مادر و برادرهاي خود را بآن جا دعوت کرد، و پس از مدتی
فَأَرسِل » : مردم مصر براي ترس از غرباي واردین آنها را باعمال شاقه وادار میکردند تا موسی آمد و بفرعون پادشاه مصريها گفت
و مدّت توقّف آنها در مصر از زمان یوسف که وارد شدند تا زمان موسی که آنها را نجات داد و بیرون رفتند « مَعِیَ بَنِی إِسرائِیلَ
- 17- با کسر هاء خواندهاند -قرآن- 1 « ارجه » 109 قاریهاي مدینه و کسائی -« قالُوا أَرجِه » 544- چهار صد سال بود. -قرآن- 506
94 [ صفحه 212 ] و عاصم و حمزه با سکون هاء خواندهاند و دیگر قاریها ارجئه با همزهي بعد از جیم و ضم هاء قرائت - قرآن- 55
إِن لَنا » 28- با الف بعد از حاء خوانده است. -قرآن- 1 « سحّار » 110 مجمع: قاریهاي کوفه غیر عاصم « یَأتُوكَ بِکُل ساحِرٍ » . کردهاند
نیز قرائت شده است. و با همزهي ممدود نیز قرائت « أ ئن » با یک همزه قرائت شده و با دو همزه « انّ » 111 مجمع البیان: کلمهي « لَأَجراً
113 « إِمّا أَن تُلقِیَ وَ إِمّا أَن نَکُونَ نَحن المُلقِینَ » 23- که همزه با صداي الف و نون با تشدید تلفّظ میشود. -قرآن- 1 « آن » ، شده است
کشف نوشته: موسی چون از ایشان اینکه شنید، گفت: از ایشان بوي آشنائی میآید که حرمت میشناسند. پس چون جمال ارادت بر
دلهاي ایشان کمین گشاد و جلال عزّت دین برقع تعزّز فرو گشاد، خورشید دولت دین از افق عنایتشان برآمد، شکر اینکه نعمت را
وَ أَوحَینا إِلی مُوسی أَن أَلق عَصاكَ فَإِذا هِیَ تَلقَفُ » 402- 64 -قرآن- 372 - قرآن- 1 - .« آمَنّا بِرَب العالَمِینَ » : بسجود در افتادند و گفتند
با فتح لام و تشدید قاف « تلقّف » 84 حفص تلقف بسکون لام و فتح قاف خوانده است، و دیگران - 115 مجمع: -قرآن- 1 « ما یَأفِکُونَ
یا موصول است بمعنی آنچه جادوها دروغ گفته و تدلیس کرده بودند و یا مصدري است « ما » قرائت کردهاند. تفسیر عبده: کلمهي
بمعنی عمل دروغ و تدلیس جادوها، اگر بمعنی اوّل باشد مطابق با ظاهر لفظ است و نیز با گفتهي مفسّرین اوّل مثل إبن عبّاس و
صفحه 104 از 223
قتاده و سدّي و حسن بصري که عصاي موسی بلعید آنچه جادوها بکار برده بودند، ولی صحّت اینکه مطالب منقول معلوم نیست
زیرا اینکه قضیّه در سفر خروج تورات مفصّل نوشته شده است، و معلوم است که آنها از یهود شنیدهاند و خرافات اسرائیلی است، و
مصدري باشد معنی چنین میشود: عصاي موسی بسرعت نابود کرد دروغ و « ما » مصدري مناسب نیست، چون اگر « ما » اینکه معنی با
تدلیس آنها را و نمودار کرد روشی که براي اغفال مردم بکار برده بودند، و شیخ محیالدّین عربی گفته است: معنی اینکه جملهها [
اینکه است که عصاي موسی کار جادوها را نابود کرد، و راه نابود « تَلقَف ما یَأفِکُونَ فَوَقَعَ الحَقُّ وَ بَطَلَ ما کانُوا یَعمَلُونَ » [ صفحه 213
کردن و نمایاندن حقیقت کار باین است که چون عصا را انداخت مردم دیدند که ابزار جادوها ریسمان است و چوب و حقیقت
قضیّه نمودار شد که آنها چکار کردهاند و چطور مردم را گول زدهاند، و اگر آن طور که نقل کردهاند: عصاي موسی همهي آن مار
و دیگر جادوها را میبلعید و فرو میبرد حقیقت کار جادوها نمایان نمیشد و فقطّ جادوئی میبود برتر از جادوي دیگران یعنی عمل
موسی با کار جادوها یک جور بود با اینکه تفاوت که کار موسی کاملتر و بهتر بوده است ولی آنچه درست و نادرست را از هم
جدا کند و بفهماند که عصاي موسی براي همیشه زنده است و مفید و ابزار جادوها چشم بندي و اغفال است باین وسیله فراهم
میشود که پردهي عمل جادوها بالا زده شود، و مردم را چشم و گوش باز شود، و ببینند که چند چوب و ریسمان بوسیلهي جیوه و یا
چیز دیگر و تابش آفتاب و مهارت و چابکی است که در چشم آنها بصورت مار و یا موجود عجیب و مهیب نمودار شده است، و
براي مردم ثابت و مدلّل شود که مهارت و حیله و صنعت چه چیز است و آیت الهی و قدرت مافوق طبیعت و وسائل اختیاري بشر
کدام است، و در هر صورت عصاي موسی بیکدم تمام افکار و عقاید و تزویر و مهارت و صنعت و قدرت و اوهام را نابود کرد و
همین است معنی لقف ولی نمیتوانیم بفهمیم که با چه وسیله و موجبی از آن عصا چنین عملی انجام شد، زیرا آن آیت الهی و
فَوَقَعَ الحَقُّ وَ بَطَلَ ما کانُوا » 78- قدرت نمائی خداوندي بود نه صنعت و هنر آدمی که بتوانیم راهکار آنرا بجوئیم و بیابیم. -قرآن- 1
116 مجمع: مجاهد و حسن بصري گفته- اند: یعنی درستی پیغمبري موسی و معجزهي او نمودار شد، و بعضی گفتهاند: - « یَعمَلُونَ
تَلقَف ما » 54 یعنی نمودار شد که عصا ما راست بحقیقت و درستی. تفسیر عبده: اینکه جمله بهتر نمودار میکند که معنی - قرآن- 1
مصدریّه است و بمعنی آشکار کردن حقیقت جادوي آنها است نه بمعنی بلعیدن و فرو بردن « ما » همان است که گفتیم « یَأفِکُونَ
81 [ صفحه 214 ] حیله و تزویر و چشمبندي مردم نابود شد، و - ابزار جادوها، و حقیقت کار ثابت و نمایان شد، و نتیجه -قرآن- 56
118 مجمع: اینکه جمله میفهماند که چون کار موسی را دیدند بیاختیار برو « وَ أُلقِیَ السَّحَرَةُ ساجِ دِینَ » . آن کارها بیاثر ماند
121 مجمع: حفص با یک « قالَ فِرعَون آمَنتُم » 37- درافتادند چون فهمیدند که از سوي خدا و بالاتر از قدرت بشر است. -قرآن- 1
121 فخر: چون « إِن هذا لَمَکرٌ مَکَرتُمُوه فِی المَدِینَۀِ لِتُخرِجُوا مِنها » 27- قرآن- 1 - .« أ آمنتم » همزه خوانده است و دیگران با همزه
فرعون دید ماهرتر و برتر جادوها تسلیم بموسی شدند، اینکه جملهها را گفت تا از دو راه اینکه پیشآمد را در نظر عموم مردم
زشت معرّفی کند، اوّل گفت: حیله و نیرنگی است که شما جادوها با موسی آماده کرده بودید، دوّم گفت: اینکه حیله بمنظوري
سوء بوده است که اخراج مردم و آوارگی آنها است، و غرض او اینکه بود: مردم را اغفال کند که تسلیم جادوها بواسطه ارزش کار
70 مثنوي در دفتر چهارم از زبان - موسی نبود و براي خدا و غرض صالح نبود بلکه نقشهي قبلی براي بیچارگی مردم بود. -قرآن- 1
135 گفت - چنین گفته است: -قرآن- 105 «ٌ إِن هذا لَساحِرٌ عَلِیم » موسی بجواب آنها که او را جادوي توانا معرّفی کردند و گفتند
هستم غرق پیغام خدا || جادوئی که دید با نام خدا! غفلت و کفر است مایهي جادوئی || شعلهي دین است جان موسوي من
بجادویان چه مانم اي وقیح || کز دمم پر رشک میگردد مسیح من بجادویان چه مانم اي خبیث || کز خدا نازل شود بر من حدیث
چون تو با پر هوي برمیپري || لا جرم بر من گمان بد میبري هر که را افعال دام و دد بود || بر کریمانش گمان بد بود چون تو
33 [ صفحه 215 ] ور تو - فرمت- 31 - «9» جزو عالمی پس اي مهین || کل آنرا همچو خود بینی یقین گر تو باشی تنگدل از ملحمه
خوش باشی بکام دوستان || اینکه جهان بنمایدت چون بوستان اي بسا کس رفته تا شام و عراق || او ندیده هیچ جز کفر و نفاق
صفحه 105 از 223
وي بسا کس رفته تا هند و هري || او ندیده جز مگر بیع و شري اي بسا کس رفته ترکستان و چین || او ندیده هیچ الّا مکر و کین
طالب هر چیز اي یار رشید || جز همان چیزي که میجوید ندید چون ندارد مدرکی جز رنگ تو || جملهي اقلیمها را گو بجو گاو
در بغداد آید ناگهان || بگذرد از اینکه سران تا آن سران از همه عیش و خوشیها و مزه || او نبیند غیر قشر خربزه خشک بر میخ
طبیعت چون قدید || بستهي اسباب و جانش لا یزید و آن قضاي خرق و اسباب و علل || هست ارض اللّه اي صدر اجل هر زمان
مبدل شود چون نقش جان || نوبهنو بیند جهانی در عیان اي ز غفلت از سبب تو بیخبر || بندهي اسباب گشتستی تو خر لا جرم
اعمی دل و سرگشتهاي || مضطرب احوال و مضطّر گشتهاي چشم بگشا و مسبب را نگر || تا شوي فارغ ز اسباب نظر سخن ما:
سرگذشت رهبري موسی و معارضهي فرعون با او در نزد مردم یهودي و مسیحی و مسلمان قابل تردید نیست و یهود و مسیحیهاي
آن روز اینکه قضیه را کم و بیش معتقد بودند و براي مردم نقل میکردند، از اینکه جهت در قرآن با اینکه تفصیل گفته شده است تا
پند و عبرت باشد براي عالم و سیاستمدار که یک ملّت و دولت قدیمی و مقتدر چون با وظیفهي انسانی و راهنمائی شخصی که از
عالم دیگر الهام میگرفت معارضه کرد و آنچه علم و هنر داشت براي شکست او بکار برد، نتیجه آن شد که دستهي عالم و بیدار دل
بزودي بخطاي خود متوّجه شد و تسلیم شد، و آن که بیخرد و خود خواه بود ببدي خوي خود گرفتار شد، و هر روز کار خود
مشکلی زیاد میکرد. و امروز هم که قرنها از آن دوران گذشته است باز هم براي ملّتها پندي است که باید اصول تربیت و وظیفهي
عمومی انسانیّت را که بوسیلهي رهبران اولیّهي بشر [ صفحه 216 ] معیّن شده است از نظر دور ندارند، که اگر تا هر زمان و هر مقدار
وسائل علمی براي تجاوز از آن حدود و وظائف بکار رود عاقبت محکومیّت و شکستگی است. چنان که امروز براي جنگ و
آدمکشی که کار متجاوزین از وظیفهي آدمی است و بزرگترین مخالف با تمام ادیان، آنچه بیشتر وسائل عجیب و غریب تهیّه
میشود عجز و بیچارگی و مشکلات بیشتر میشود و ناچار متوسّل میشوند بمقرّراتی که استعمال اسلحه را حرام کنند و موفّق نمیشوند.
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 127 تا 141
وَ قالَ المَلَأُ مِن قَوم فِرعَونَ أَ تَذَرُ مُوسی وَ قَومَه لِیُفسِدُوا فِی الَأرض وَ یَذَرَكَ وَ آلِهَتَکَ قالَ سَنُقَتِّل أَبناءَهُم وَ نَستَحیِی نِساءَهُم وَ إِنّا
فَوقَهُم قاهِرُونَ [ 127 ] قالَ مُوسی لِقَومِه استَعِینُوا بِاللّه وَ اصبِرُوا إِن الَأرضَ لِلّه یُورِثُها مَن یَشاءُ مِن عِبادِه وَ العاقِبَۀُ لِلمُتَّقِینَ [ 128 ] قالُوا
أُوذِینا مِن قَبل أَن تَأتِیَنا وَ مِن بَعدِ ما جِئتَنا قالَ عَسی رَبُّکُم أَن یُهلِکَ عَدُوَّکُم وَ یَستَخلِفَکُم فِی الَأرض فَیَنظُرَ کَیفَ تَعمَلُونَ [ 129 ] وَ
لَقَد أَخَ ذنا آلَ فِرعَونَ بِالسِّنِینَ وَ نَقص مِنَ الثَّمَرات لَعَلَّهُم یَذَّکَّرُونَ [ 130 ] فَإِذا جاءَتهُم الحَسَ نَۀُ قالُوا لَنا هذِه وَ إِن تُصِ بهُم سَیِّئَۀٌ یَطَّیَّرُوا
854 وَ قالُوا مَهما تَأتِنا بِه مِن آیَۀٍ لِتَسحَرَنا بِها - بِمُوسی وَ مَن مَعَه أَلا إِنَّما طائِرُهُم عِندَ اللّه وَ لکِن أَکثَرَهُم لا یَعلَمُونَ [ 131 ] -قرآن- 1
فَما نَحن لَکَ بِمُؤمِنِینَ [ 132 ] فَأَرسَلنا عَلَیهِم الطُّوفانَ وَ الجَرادَ وَ القُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ آیات مُفَصَّلات فَاستَکبَرُوا وَ کانُوا قَوماً
مُجرِمِینَ [ 133 ] وَ لَمّا وَقَعَ عَلَیهِم الرِّجزُ قالُوا یا مُوسَی ادعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِندَكَ لَئِن کَشَفتَ عَنَّا الرِّجزَ لَنُؤمِنَن لَکَ وَ لَنُرسِلَن مَعَکَ
بَنِی إِسرائِیلَ [ 134 ] فَلَمّا کَشَ فنا عَنهُم الرِّجزَ إِلی أَجَ ل هُم بالِغُوه إِذا هُم یَنکُثُونَ [ 135 ] فَانتَقَمنا مِنهُم فَأَغرَقناهُم فِی الیَم بِأَنَّهُم کَ ذَّبُوا
656 وَ أَورَثنَا القَومَ الَّذِینَ کانُوا یُستَضعَفُونَ مَشارِقَ الَأرض وَ مَغارِبَهَا الَّتِی بارَکنا فِیها وَ - بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنها غافِلِینَ [ 136 ] -قرآن- 1
تَمَّت کَلِمَت رَبِّکَ الحُسنی عَلی بَنِی إِسرائِیلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرنا ما کانَ یَصنَع فِرعَون وَ قَومُه وَ ما کانُوا یَعرِشُونَ [ 137 ] وَ جاوَزنا بِبَنِی
إِسرائِیلَ البَحرَ فَأَتَوا عَلی قَوم یَعکُفُونَ عَلی أَصنام لَهُم قالُوا یا مُوسَی اجعَل لَنا إِلهاً کَما لَهُم آلِهَۀٌ قالَ إِنَّکُم قَوم تَجهَلُونَ [ 138 ] إِنَّ
هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُم فِیه وَ باطِل ما کانُوا یَعمَلُونَ [ 139 ] قالَ أَ غَیرَ اللّه أَبغِیکُم إِلهاً وَ هُوَ فَضَّلَکُم عَلَی العالَمِینَ [ 140 ] وَ إِذ أَنجَیناکُم مِن آلِ
809 [ صفحه - فِرعَونَ یَسُومُونَکُم سُوءَ العَذاب یُقَتِّلُونَ أَبناءَکُم وَ یَستَحیُونَ نِساءَکُم وَ فِی ذلِکُم بَلاءٌ مِن رَبِّکُم عَظِیم [ 141 ] -قرآن- 1
217 ] معنی لغات: تذر- از مصدر وزر، بمعنی ترك و رها کردن. نستحیی- باقی و زنده میگذاریم. یطّیّروا- فال بد میزند. طائر-
پرنده و هر حیوان بالدّار، آنچه وسیلهي فال بد و یا فال خوب است. جراد- ملخ. ضفادع- جمع ضفدع با کسر ضاد و دال بمعنی
صفحه 106 از 223
قورباغه. القمّل- با ضم اوّل و فتح و تشدید میم حشرهاي شبیه [ صفحه 218 ] بکنهي شتر، مورچهي ریزه. رجز- با کسر و ضم راء
بمعنی پلیدي، بتپرستی، عذاب و گرفتاري دمّرنا- نابود و هلاك کردیم. یعرشون- خانه میسازند، و بنائی چوبی درست میکنند،
متبّر- هلاك و نابود شده، یسومون- از مصدر سوّم بفتح سین و سوام با ضم بمعنی براي فروش نمایش دادن، بدشواري وادار کردن،
بخواري کار فرمودن. ترجمه: 125 گروهی ز فرعونیان باو گفتند: آیا موسی و پیروانش را خواهی که رها کنی تا در اینکه سرزمین
آشوب کنند و از تو و خدایان تو نیندیشند! گفت: ما بر آنان چیرهایم و فرزندانشان میکشیم و زنانشان را بفرمان خود میداریم
126 موسی به مردم خود گفت: از خدا یاري بخواهید و شکیبا باشید چه اینکه زمین پهناور ملک او است که بهر کس خواهد و
سرنوشت باشد میراث او کند و سر انجام خوش براي پرهیزگاران بود 127 آنها گفتند: ز آن پیش که تو نزد ما بیائی و هم از پی آن
ما را میآزردند. موسی گفت: امید است که پروردگارتان دشمن شما را نابود کند و شما را بجایشان گذارد و آنگاه بنگریم: فرمان
خدا چگونه برید! 128 و ما گروه فرعون را گرفتار تنگسالی و کمی بهره از کشت و کارشان کردیم تا شاید بیاد حق آیند 129 ولی
چون بایشان خوشی میرسید میگفتند اینکه سود کار ما است و اگر بدي میدیدند فال بد میزدند که اینکه ز موسی و مردم او است
ولی آگاه باشید: فال نیک و بدشان پدیداري ز پیشگاه خداوند است که بیشتر مردمان از آن خبر ندارند 130 گروه فرعونی بموسی
گفتند: هر نشانهاي بر درستی خود بیاوري که ما را زیر فرمان خود بري و جادو کنی ما بتو نگرویم و گفتهي تو باور نکنیم 131 پس
ما طوفان و ملخ و شپش و وزغ و خون بر سرشان ریختیم که نشانههاي جدا و نمودار بود [بر قدرت ما و پیغمبري موسی] و [با همهي
اینکه که دیدند] گردنفرازي کردند و بدکار مردمی بودند 132 که چون اینکه سختیها بر سرشان آمد گفتند: اي موسی بپیمانی که
با پروردگار خود [بر پذیرش خواهشت] داري بخواه تا ما را ازین گرفتاري آسوده کند و ما بتو بگرویم و بنی اسرائیل را همراه تو
کنیم، و چون تا روزگاري که در خور آنان بود [و توانستند دریابند: مهر خدا فراگیرشان شده است] آسودهشان کردیم باز [ صفحه
219 ] پیمان خود میشکستند 133 و ما از ایشان کین خواهی کردیم و بدریا فروشان کردیم که سزاي دروغ شمردن و بیخبري از
آیات ما همین بود 134 و سرنوشت خوب پروردگار تو بر بنی اسرائیل بانجام رسید که بپاداش شکیبائیشان سراسر شرق و غرب
سرزمین فرخنده [ز فرعونیان را] بمیراث ایشان دادیم و فرعون و یاران او را با کاخهاشان بسزاي کارشان نابود کردیم 135 و بنی
اسرائیل را ز دریا گذراندیم تا رسیدند بمردمی که بر بتهاي خود دلباخته بودند گفتند: اي موسی براي ما بمانند اینکه مردم خدائی
درست کن او گفت: چه نادان مردمی بودید شما که 136 سر انجام کار اینان بنابودي است و آنچه کنند بیهوده شود [و از آنان زیان
بینند] 137 ، مگر شود که جز خدا براي شما آفریدگاري بجویم با اینکه او شما را بر جهانیان برتري داد [که از فرزند پیامبران بودید
و ملّت] نامی تاریخ شدید [پس اي اولاد اسرائیل] 138 بیاد آرید آن روزگار که فرعونیان ببدترین آزار گرفتارتان داشتند پسران
شما را میکشتند و زنها را براي خدمت خود زنده میداشتند و اینکه آزمایش و ورزیدگی شما ز سوي پروردگارتان بود که شما را
125 مجمع: از علی علیه السّلام و إبن سعود و إبن عبّاس و عدّهاي نقل شده « وَ یَذَرَكَ وَ آلِهَتَکَ » : از آن رها نمودیم. سخن مفسرین
و با اینکه قرائت معنی چنین میشود: موسی تو را با خدائی خودت بگذارد و پرستش نکند تو را. و نعیم بن میسره و « و الاهتک » است
299 طبري: یعنی موسی خدمت - 42 -قرآن- 285 - با ضم راء و اشهب با سکون راء خوانده است. -قرآن- 14 « وَ یَذَرَكَ » حسن بصري
125 مجمع: مردم حجاز قاف را « سَنُقَتِّل أَبناءَهُم وَ نَستَحیِی نِساءَهُم » . تو را رها کند و از پرستش خدایان تو و خودت دست بردارد
بدون تشدید تلفّظ کردهاند و دیگر قاریها با تشدید، و معنی اینکه است که: مردها را که توانائی مقاومت با ما دارند میکشیم و زنها
وَ یَستَخلِفَکُم فِی الَأرض فَیَنظُرَ کَیفَ » 52- را که ضعیف و ناتوان هستند نگاه میداریم که بخواري و ذلّت خدمت ما بکنند. -قرآن- 1
63 [ صفحه 220 ] ابو علی گفت: خداي تعالی ایشان را خلیفه کرد در زمین مصر از - 127 ابو الفتوح: نوشته است: -قرآن- 1 « تَعمَلُونَ
پس موسی، آنگه بیت المقدس بگشاد براي ایشان بر دست یوشع بن نون، آنگه در روزگار داود دگر شهرها بگشاد براي ایشان، و
« فیظهر » را « فَیَنظُرَ » و در مجمع البیان جملهي «ِ وَ یَستَخلِفَکُم فِی الَأرض » در عهد سلیمان ملک زمین بایشان داد، و اینکه است معنی
صفحه 107 از 223
معنی کرده است و چنین نتیجه گرفته است: تا علم خدا بنهاد سرّي شما هویدا شود که در خوشی شکر میکنید و در گرفتاري صبر یا
129 ابو الفتوح: یعنی نیک و بد و سود و زیان- شان با خدا است «ِ أَلا إِنَّما طائِرُهُم عِندَ اللّه » 349- 308 -قرآن- 338 - نه. -قرآن- 275
و از سوي او، پس اگر خردي دارند باید از او بخواهند که نفع برساند و دفع شر کند، بعضی گفتند: طائر بمعنی بهره و نصیب است،
و معنی اینکه است که بهرهي خوب و محرومیتشان از سوي خدا است، از هري و زجاج گفتند مقصود از طائر عذاب و گرفتاري
بیالف قرائت کرده است « طیرهم » است، یعنی آن گرفتاري که ایشان شوم و نامبارك می- دانند در نزد خدا است، و حسن بصري
« قمل » 131 مجمع: از حسن بصري نقل است که او با فتح قاف و سکون میم « وَ القُمَّلَ » 40- و در معنی تفاوت نیست. -قرآن- 1
مجمع: یعنی بهمان چه تاکنون خداوند دعاي تو را میپذیرفت اکنون « ادعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِندَكَ » 16- خوانده است. -قرآن- 1
براي ما دعا کن، و بعضی گفتهاند: یعنی در برابر آن قرار داد که اگر مؤمن شویم آسوده باشیم، از خدا بخواه که ما را آسوده کند،
فَلَمّا کَشَفنا عَنهُم الرِّجزَ إِلی أَجَل هُم بالِغُوه إِذا » 43- ابو- مسلم گفته است: یعنی با پیمان پیغمبري خودت براي ما دعا کن. -قرآن- 1
88 فخر: یعنی بکلّی آسودهشان نگذاشتیم و چون تا مدّت معیّن گرفتاري نداشتند باز پیمان شکن بودند - 132 . -قرآن- 1 « هُم یَنکُثُونَ
133 طبري: یعنی از آزاري که بآنها رسید و غرق شدند خود بیخبر بودند، و « فَأَغرَقناهُم فِی الیَم-ِّ تا- عَنها غافِلِینَ » . و مخالف موسی
59 [ صفحه 221 ] معنی کنند و معنی آیات چنین باشد: چون - 30 -قرآن- 42 - ممکن است غافل را رو گردان و معرض -قرآن- 1
وَ أَورَثنَا القَومَ- » . آیات ما را دروغ دانستند و بطوري رو- گردان از آنها شدند که گوئی بیخبر و غافل هستند بدریا غرقشان کردیم
سرزمین شام « مشارق و مغارب » 134 خلاصه و نتیجهي سخن عبده: بعضی مفسّرین گفتهاند: مقصود از « تا- مَشارِقَ الَأرض وَ مَغارِبَهَا
است، بعضی مصر و شام معنی کردهاند، لیکن از تاریخ [هردت] که در قرن پنجم قبل از میلاد بوده است و در تاریخ [مانیثو] که
کاهن معبد مشهوري بوده است در قرن سوّم پیش از میلاد و آنرا بسیار دقیق و صحیح نوشته است، استفاده میشود که موسی مدّت
سیزده سال بر مصر مسلّط بوده است و چون بنی اسرائیل بر شام و اردن هم مسلّط شدند، پس اینکه جملهي آیه اشاره است
بحکومت بنی اسرائیل بر سرزمین از شام تا مصر، و مورّخین مسیحی و آنها که با کتاب عهد عتیق سر و کار داشتهاند از آن بیاطّلاع
بودهاند، و بجز اشخاص متتبّع و مطّلع از تاریخ آنزمان دیگري از اینکه مطلب خبردار نبوده است، و از کشفیّات تازهي مصر و سنگ
134 مجمع: مقصود از اینکه « وَ تَمَّت کَلِمَت رَبِّکَ الحُسنی » 69- 23 -قرآن- 35 - نوشتههاي قدیم نیز همین استفاده میشود. -قرآن- 1
جمله آن است که چون در آیات دیگر نقل شده است و عدهي خداوند ببنی اسرائیل که دشمن آنها را نابود کند و ملک او را بآنها
آن است که بآن « حسنی » همان وعدهي خداوند است، و « کلمۀ ربّ » بجاي وفاء و انجام است، و « تَمَّت » واگذارد، در اینکه جمله
134 مجمع: إبن کثیر و عامر و ابو بکر با ضم راء « یَعرِشُونَ » 256- 41 -قرآن- 247 - علاقهمند بودند و براي آنها نیکو بود. -قرآن- 1
135 مجمع: قاریهاي کوفه با کسر و صداي زیر کاف «ٍ یَعکُفُونَ عَلی أَصنام » 14- خواندهاند و دیگران با کسر آن. -قرآن- 1
بصورت مفرد غایب قرائت « آنجا » 138 مجمع إبن عامر « وَ إِذ أَنجَیناکُم » 29- خواندهاند و دیگران با ضم و صداي جلو. -قرآن- 1
22 [ صفحه 222 ] دادیم، و جملهي - کرده است، یعنی او نجات داد، و دیگران بصورت متکلّم خواندهاند، یعنی ما نجات -قرآن- 1
34 یعنی زیاد میکشنند، و بفتح یاء و سکون قاف و - بضم یاء و تشدید تاء و فتح قاف قرائت عموم قاریها است. -قرآن- 19 « یُقَتِّلُونَ »
ضم تاء نیز خواندهاند بمعنی میکشند. سخن ما: سرگذشت موسی و فرعون و بنی اسرائیل در قرآن مکرّر یاد شده است، شاید براي
آن بوده است که یگانه دشمن مبارز اسلام با شهرت و ادّعاي علم و دین یهود بود که باستناد دین و تورات و مقرّرات آن خود را از
همه بالاتر می- دانست، و البتّه اعراب مکّه فقط میتوانستند با پیغمبر جنگ کنند، ولی وسیلهي معارضهي با اسلام و قرآن نداشتند، و
مسیحیها دور از منطقهي نفوذ اسلام بودند و رابطهي آنها با اسلام و مسلمین کم بود، بعلاوه که قسمتی از ادعا و دین و شخصیت
آنها تکیه بتورات داشت که مقدّم و پایهي انجیل آنها است، از اینکه جهت بیشتر بحث و اعتراض از سوي یهود بود، و در مواقع
مقتضی بتعبیرهاي مختلف اوضاع فکري و اجتماعی گذشتهي آنها بصورت نقل و تاریخ گذشته بیان شده است، تا در مرتبهي اوّل
صفحه 108 از 223
یهود بمردم معرّفی شوند و دعاوي بیهوده نکنند، و در مرتبهي دوّم پند و عبرت باشد براي دیگران که بخوانند و بشنوند و پند
یادآوري شده است که « وَ ما کانُوا یَعرِشُونَ » تا آخر آیت 134 « لَقَد أَخَ ذنا آلَ فِرعَونَ » گیرند، اینکه است که اوّل: در آیت 128
انسان اگر بزر و زور خود مغرور شد و از همه چیز بیگانه و بیخبر، ممکن است حوادث غیر منتظره روزگار طوري او را بفشرد و
نابود کند که قرنها مایهي پند و عبرت تاریخی ملّتها بشود، چنان که بسی اشخاص را دیدهایم و شنیدهایم بواسطهي بیباکی و
تا آخر، بآن « وَ جاوَزنا بِبَنِی إِسرائِیلَ » هواپرستی سالها گرفتار فقر و بیماري واگیر و نفرت مردم بودهاند و هستند دوم: از آیت 135
ملت سرسخت معارض با پیغمبر و دیگران معرّفی شده است سوابق اخلاق آنها که، پس از آن حوادث عجیب و نابودي دشمن
دیرین و آن تربیت و رهبري موسی باز تا بت و بتپرست دیدند آن را آرزو کردند و پس از آن جواب موسی نقل شده است که
بهتر راهنماي توحید و مانع از انحراف است، و قصّهي مفصّل اینکه قضیّه در کتب تفسیر نوشته شده است که ما را احتیاجی بنقل و
[ 1489 [ صفحه 223 - 1067 -قرآن- 1456 - 1022 -قرآن- 1041 - توجّه بآن نیست. -قرآن- 992
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 142 تا 149
وَ واعَدنا مُوسی ثَلاثِینَ لَیلَۀً وَ أَتمَمناها بِعَشرٍ فَتَم مِیقات رَبِّه أَربَعِینَ لَیلَۀً وَ قالَ مُوسی لِأَخِیه هارُونَ اخلُفنِی فِی قَومِی وَ أَصلِح وَ لا تَتَّبِع
سَبِیلَ المُفسِدِینَ [ 142 ] وَ لَمّا جاءَ مُوسی لِمِیقاتِنا وَ کَلَّمَه رَبُّه قالَ رَب أَرِنِی أَنظُر إِلَیکَ قالَ لَن تَرانِی وَ لکِن انظُر إِلَی الجَبَل فَإِن استَقَرَّ
[ مَکانَه فَسَوفَ تَرانِی فَلَمّا تَجَلّی رَبُّه لِلجَبَل جَعَلَه دَ  کا وَ خَرَّ مُوسی صَ عِقاً فَلَمّا أَفاقَ قالَ سُبحانَکَ تُبت إِلَیکَ وَ أَنَا أَوَّل المُؤمِنِینَ [ 143
قالَ یا مُوسی إِنِّی اصطَفَیتُکَ عَلَی النّاس بِرِسالاتِی وَ بِکَلامِی فَخُذ ما آتَیتُکَ وَ کُن مِنَ الشّاکِرِینَ [ 144 ] وَ کَتَبنا لَه فِی الَألواح مِن کُلِّ
شَیءٍ مَوعِظَۀً وَ تَفصِ یلًا لِکُل شَیءٍ فَخُذها بِقُوَّةٍ وَ أمُر قَومَکَ یَأخُذُوا بِأَحسَ نِها سَأُرِیکُم دارَ الفاسِقِینَ [ 145 ] سَأَصرِف عَن آیاتِیَ الَّذِینَ
یَتَکَبَّرُونَ فِی الأَرض بِغَیرِ الحَق وَ إِن یَرَوا کُل آیَۀٍ لا یُؤمِنُوا بِها وَ إِن یَرَوا سَبِیلَ الرُّشدِ لا یَتَّخِ ذُوه سَبِیلًا وَ إِن یَرَوا سَبِیلَ الغَی یَتَّخِ ذُوهُ
1211 وَ الَّذِینَ کَ ذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الآخِرَةِ حَبِطَت أَعمالُهُم هَل - سَبِیلاً ذلِکَ بِأَنَّهُم کَ ذَّبُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا عَنها غافِلِینَ [ 146 ] -قرآن- 1
یُجزَونَ إِلاّ ما کانُوا یَعمَلُونَ [ 147 ] وَ اتَّخَ ذَ قَوم مُوسی مِن بَعدِه مِن حُلِیِّهِم عِجلًا جَسَداً لَه خُوارٌ أَ لَم یَرَوا أَنَّه لا یُکَلِّمُهُم وَ لا یَهدِیهِم
سَبِیلاً اتَّخَ ذُوه وَ کانُوا ظالِمِینَ [ 148 ] وَ لَمّا سُقِطَ فِی أَیدِیهِم وَ رَأَوا أَنَّهُم قَد ضَ لُّوا قالُوا لَئِن لَم یَرحَمنا رَبُّنا وَ یَغفِر لَنا لَنَکُونَن مِنَ
469 معنی لغات: واعدنا- از مصدر مواعده بمعنی وقت و جاي ملاقات معیّن کردن، میقات- هنگام، و - الخاسِرِینَ [ 149 ] -قرآن- 1
هنگام معیّن شده، جائی که در هنگام معیّن فراهم می- [ صفحه 224 ] شوند، تجلّی- از مصدر تجلّی با کسر لام بمعنی نمودار و
مکشوف شدن، بجائی بالا رفتن، و با تسلّط بر چیزي نگاه کردن و مشرف بودن، دکا- هموار کردن دیوار که با زمین یکسان شود،
پست و بلندي زمین را برابر کردن، چاه را پر کردن، خرّ- از مصدر خرّ و خرور بر وزن فعل بفتح فاء و سکون عین و فعول بضم فاء
و عین بمعنی از بالا بزیر ساقط شدن، برو بر زمین افتادن، صعقا- از مصدر صعق بفتح اوّل و سکون دوّم، و صعق با فتح اوّل و دوّم
بمعنی از صداي سخت بیهوش شدن، مردن. الواح- جمع لوح بمعنی صفحهي پهن که از چوب و یا چیز دیگر درست شده باشد
حبطت- از مصدر حبط و بفتح اوّل و سکون دوّم بمعنی بیهوده شدن کار و هدر شدن خون مقتول و خشک شدن آب چاه. ترجمه:
139 و ما با موسی سی شب وعدهي دیدار دادیم و با ده شب [که بر آن فزودیم روزگار دیدار را] تکمیل کردیم پس میعاد موسی با
پروردگارش چهل شب تمام بود. پس موسی [بهنگام رفتن بوعدهگاه] ببرادرش هارون گفت: تو در میان پیروان من جانشینم باش و
کارشان ساز کن و براه بدخواه مرو 140 چون موسی بوعدهگاه ما آمد و خدایش با او سخن گفت موسی گفت پروردگارا خود را
بمن بنما تا بتو بنگرم، او گفت: اي موسی هرگز مرا نهبینی ولی باین کوه نگر اگر او بجاي خود بماند شود که مرا بهبینی. پس چو
پرتوي بر کوه فکند آن را هموار زمین کرد و موسی بروي بر زمین افتاد و بیهوش شده 141 و چون بخود آمد گفت: چه پاکیزهاي
تو [و برتر ز هر پندار] و بتو پناهندهام و آمرزش خواهم و نخستین گروندگان منم 142 او گفت: اي موسی من تو را بپیامبري خود
صفحه 109 از 223
بسوي مردم و بسخن خویش برگزیدم پس اینکه برتري که بتو دادم بگیر و پاس آن بدار 143 و براي او در الواح زهر دري پندي
نوشتیم و براي هر چیز جداگانه گفتاري، [و باو گفتیم] اینکه الواح را با توان و کوشش نگهدار و بپیروان خود بفرما تا به بهترین
روي آن را کار بندند [و بهر گونه که بهتر دانند بدستورهاي آن رفتار کنند] که بهمین زودي جایگاه بیدینان بشما نشان دهم [که
مردم نافرمان بدستور الواح سر انجامشان چه بود] 144 و آنکسان که بناروا گردن- [ صفحه 225 ] فرازي میکنند و هر آیتی بینند
نمیگروند و اگر راه رستگاري بینند آن را راه خود ندانند ما دل آنان ز آیات خود بگردانیم [و از پذیرش حق بدور داریم] 145 چه
ایشان گر بیراهه و راه بیدینی یابند دنبال آن روند از آن روي که آیات ما دروغ شمردند و از آن بیخبر ماندند 146 و البتّه آنکسان
وَ» : که آیات ما و رستاخیز دروغ شمردند آنچه کنند بیهوده شود چه مگر میشود بجز آنچه کردند سزا بینند! سخن مفسّرین
گفته نشده است: 1- درسی شب اوّل موسی بعبادت و « أَربَعِینَ لَیلَۀً » 139 فخر: چند احتمال است در اینکه از اوّل « أَتمَمناها بِعَشرٍ
ریاضت بود و در ده شب آخر کامل شد و باو تورات دادند، 2- ابو مسلم اصفهانی گفته است: اوّل خود موسی بتنهائی در مناجات
وَ ما أَعجَلَکَ عَن قَومِکَ یا مُوسی قالَ هُم أُولاءِ عَلی » گفته شده است « طه » بود و پیش از دیگران بمیقات رفت چنان که در سورهي
و پس از سی شب که از کار ساحري و گوسالهپرستی آنها خبردار شد برگشت بسوي آنها، و باز مرتبهي دوّم براي ده شب « أَثَرِي
بمیقات رفت، 3- در سی شب اوّل موسی تنها بود و ده شب دیگر با منتخبین بنی اسرائیل بود، که وسیلهي تکامل موسی شد. -
140 کشف نوشته: موسی آمد از خود بیخود گشته سر « وَ لَمّا جاءَ مُوسی لِمِیقاتِنا » 468- 110 -قرآن- 392 - 38 -قرآن- 89 - قرآن- 15
برخاسته، بر محلهاي بنی اسرائیل میگشت و « أَرِنِی » در سر خود گم کرده از جام قدس شراب محبّت نوش کرده و از بحار عشق موج
کلمتها جمع میکرد از پیغام و رسالت و مقاصد ایشان تا چون بحضرت شود سخنش دراز گردد: حرام دارم با دیگران سخن گفتن.
184 پس چون بحضرت مناجات رسید مست شراب شوق - 35 -قرآن- 174 - قرآن- 1 - .« کجا حدیث تو گویم سخن دراز کنم »
وَ» 163- قرآن- 137 - .« أَرِنِی أَنظُر إِلَیکَ » گشت، سوختهي سماع کلام حق شد، آن همه فراموش کرد، نقد وقتش اینکه بر آمد که
140 طبري: یعنی خداي موسی با او بنجوي و راز سخن گفت، مجمع: یعنی مستقیم و بیواسطه با او سخن گفت چنان که «ُ کَلَّمَه رَبُّه
] 25- با دیگر پیغمبران بوسیله ملک سخن میگفت: در آیات دیگر گفته شده است که از درخت با او سخن گفت: و -قرآن- 1
«10» صفحه 226 ] در اینکه آیه معیّن نشده است، لیکن بعضی گفتهاند: از میان ابرها با موسی سخن گفتند. : ابو منصور ما تریدي
گفته است: موسی صداهائی و حروفی از درخت بگوشش میرسید.گفته است: موسی صداهائی و حروفی از درخت بگوشش
28 روح البیان: موسی از همهي اطراف صدائی میشنید که مانند سخن مردم نبود تا بواسطهي تنفس با فاصله - میرسید. -پاورقی- 26
جمله شنیده شود، بلکه پیوسته و از همه جانب صدا میرسید و خود مانند آلتی در دست استاد بود که دائم و بیاختیار در گفت و
شنود بود، و بعضی گفتهاند: چون موسی از هر سو آواز میشنید، چنان بود که همهي تن او گوش است، و از تمام بدن خود لذّت
شنوائی داشت چنان، که با گوش خود لذّت از سخن داشت، و بهمین جهت دانست که سخن حق است و نه دیگر صداهاي طبیعت.
کشّاف زمخشري: همان طور که ممکن است خداوند بر لوحی خطها و جمله- هائی ایجاد کند، ممکن است در مادّهاي ایجاد صوت
140 مجمع: اینکه خواهش حضرت موسی نه براي خود بلکه براي پیروان خود بود، که آنها از او « قالَ رَب أَرِنِی أَنظُر إِلَیکَ » . بنماید
یعنی گفتند: خدا را آشکارا بما بنما، و ابو القاسم « فَقالُوا أَرِنَا اللّهَ جَهرَةً » خواسته بودند خدا را بهبینند، چنانکه در آیت دیگر است
رؤیت بدل است و معرفت تا « أَرِنِی » 250- 40 -قرآن- 216 - بلخی جهت دیگر براي سخن موسی گفته است که مقصود از: -قرآن- 1
رَب أَرِنِی » بخوبی عوالم و حقایق را ببیند و راه شک و تردید و استدلال بسته شود، چنان که در آیت دیگر از ابراهیم نقل شده است
140 « قالَ لَن تَرانِی » 215- 11 -قرآن- 175 - یعنی خدایا بمن نشان بده چطور مردگان را زنده میکنی. -قرآن- 1 « کَیفَ تُحی المَوتی
فخر: آنها که با ما همفکر و موافق هستند از چهار جهت باین جمله استدلال کردهاند که ممکن است خداوند را ببینند اوّل- موسی
22 [ صفحه 227 ] و امام فخر در - چون پیغمبر بود توقّع غیر ممکن نکرده است بلکه چیزي خواسته که ممکن بوده است -قرآن- 1
صفحه 110 از 223
دنبالهي اینکه مطلب مفصّل بحث کرده است. تفسیر حسینی: چون موسی سخن حق شنید، و از جام کلام بیملام ربّانی جرعهاي
ذوق محبّت چشید، فراموش کرد که او در دنیا است، خیال بست که او در فردوس اعلی است، و چون جنّت جاي مشاهدهي لقا
است، گفت: موسی اي پروردگار من بنماي مرا نفس خود یعنی مرا متمکّن ساز از رؤیت خود. صاحب کشف الأسرار گوید: که
زیرا که اینکه ساعت در عین مراد حق بود « أَرِنِی » : شنید عالیتر بود از آن که گفت « لَن تَرانِی » مقام موسی در آن ساعت که خطاب
457- 405 -قرآن- 447 - و آنوقت در قید مراد خود و قائم بمراد حق بودن کاملتر است از قیام بمراد خود نمودن، بیت: -قرآن- 390
لن ترانی میرسد از طور موسی را جواب || هر چه از آن دوست آید سر بنه گردن متاب خودم یادم نیست که اینکه شعر را از کجا
اشارة الی استحالۀ » : از بر کردهام: چو رسی بطور سینا ارنی مگو و بگذر || که نیرزد اینکه تمنّا بجواب لن ترانی تأویلات کاشانی
اشاره است باین که در آفرینش و اصل ایجاد دوئی و تعدّد نیست، « لَن تَرانِی » یعنی جملهي « الاثنینیّۀ و بقاء الانّیۀ فی مقام- المشاهدة
120 یعنی چون من پنهان باشم او - و آنجا که مشاهدهي جمال دوست هست، خود و من راه ندارد مانند اینکه شعر: -قرآن- 105
یعنی او را با چشم « رأیت ربّی بعین ربّی » نمودار است و اگر نمودار بود، او خود مرا پنهان میکند، و مانند اینکه جمله است که
- 77 -قرآن- 83 - چنین گفته است: -قرآن- 37 « لَن تَرانِی » تا « فَتَم مِیقات رَبِّه أَربَعِینَ » خودش دیدم. در تفسیر صفی علیشاه از جملهي
98 وین عجب نبود که اندر اربعین || رازها گردد عیان بر مرددین خاصه گر باشد پیمبر یا ولی || سرّ وحدت سازدش حق منجلی
آن تکلّم باشد او را واردات || در مقام کشف اسماء و صفات [ صفحه 228 ] هر دم آید وارداتی تازهاش || تا چه باشد سیر او و
اندازهاش در بیان علّم الاسماء بنام || کردهام تحقیق اینکه معنی تمام هر بنی آدم که دارد عقل و جان || باشدش از علّم الاسماء
نشان از پدر آموخت چون رفتار او || کشف سازد حق بر او اسرار او آدم اندر عشق و توبت فرد بود || پاي تا سر انکسار و درد
بود ربّنا انّا ظلمنا گفت و رست || چون درستی دیده بود اندر شکست زان تضرّع کرد آن داناي راز || آدم و، آدم نشان را سرفراز
حق تکلّم کرد با موسی بطور || زان که بس در حب خود دیدش غیور چون که با او خواست آید در کلام || طور را بگرفت
ظلمت بالتّمام هفت فرسخ دور او تاریک شد || رفت کثرت جان بحق نزدیک شد ظلمت ار دانی اشارت بر فنا است || رستگی
جان ز قید ما سوي است دور از وي، گفت گردد کاتبین || چون شد از افعال مطلق سوي عین در فنا مرد ره از افعال رست||
نیست کاتب را در آن احوال دست زان تجلّی جان او بیتاب شد || از کفش سر رشتهي آداب شد وصفش اندر وصف حق شد
منطمس || گشت پس بر کشف ذاتی ملتمس ربّ ارنی گفتن از مشتاقی است || حرص عاشق بر لقاي باقی است نز جسارت بود و
نز ترك ادب || بل بد از افزونی عشق و طلب تا نگوئی زین طلب جایز نبود || چون بکشف ذات او فایز نبود بود جایز بلکه واجب
آن طلب || تا مهیّا بر وصول آید ز ربّ گر که مسمومی ز حق تریاق خواست || عیب نبود کاو باستحقاق خواست چون نمود او
1140 کشف نوشته: الهی، یافته « اینکه سؤال از عشق و تاب || لن ترانی گفت حقّش در جواب لَمّا تَجَلّی رَبُّه لِلجَبَل جَعَلَه دَ  کا
111 [ صفحه 229 ] میگویم که دارم! چه جویم! که میبینم! چه گویم! - 56 -پاورقی- 109 - قرآن- 1 - «1«11» میجویم با دیدهور
شیفتهي اینکه جستوجویم، گرفتار اینکه گفتگویم، الهی بهاي عزّت تو جاي اشارت نگذاشت، قدم وحدانیت تو راه اضافت
برداشت تا گم کرد رهی هر چه در دست داشت و ناچیز شد هر چه میپنداشت الهی زان تو میفزود، و زان رهی میکاست، تا آخر
همان ماند که اوّل بود راست: گفتم کم و کاست باش خوب آمد و راست || تو هست بسی رهیت شاید کم و کاست. ابو الفتوح
بمدّ علی وزن فعلاء، و در معنی تجلّی خلاف کردند: عبد اللّه عبّاس گفت: « جَعَلَه دَکّاءَ » نوشته است: اهل کوفه خواندند مگر عاصم
نور او بر کوه طور پیدا شد، ضحّاك گفت: حق تعالی بفرمود تا از آن حجابها چندان نور بتافت که از بینی گاوي بیرون آید، عبد
اللّه سلام و کعب الأحبار روایت کردند که چندان نور عرش پیدا کرد که بسوراخ سوزنی برود، حسن بصري روایت کردند که
خداي تعالی وحی کرد بکوه که تو طاقت رؤیت من نداري، کوه بزمین فروشد و موسی در او بنگرید تا هیچ نماند، و بعضی دگر
یعنی در کوه آیتی پیدا کرد که موسی بآن آیه بدانست که رؤیت بصر بر « فلمّا تجلّی ربّه بالجبل لموسی » گفتند: تأویل آیه آن است
صفحه 111 از 223
74 تفسیر حسینی: اي بیک لمعهي تو کوه بصد پاره شود || چه عجب مشت گلی عاجز و بیچاره شود - خداي روا نباشد. -قرآن- 55
عجب سري است که کوه باین عظمت تحمّل دیدار نداشت و دل انسان را طاقت آن نظر هست، نکتهي در اینکه آن است که تجلّی
بر کوه بنظر هیبت بود، و تجلّی بر دل بنظر رحمت است، آن نظر کوه را ویران ساخت و اینکه نظر دل را معمور میسازد. دل پذیرفت
آنچه گردون بر نتافت || دل بدانست آنچه عرش اندر نیافت روح البیان: کوه اشاره است ببدن انسان که پرده است و جلوگیر از
رسیدن [ صفحه 230 ] روح و روان انسان بدرك انوار و معارف حقیقی عالم، که تا مندك و نرم نشود روح بمقام خود نمیرسد، و
تجلّی براي روح است در مقام قلب و دل و کوه که بدن است و حالت جسمی و جایگزینی دارد لیاقت تجلی را ندارد، که جلوهگاه
حق در جسم و حدّ و مکان نگنجد. تفسیر صفی علیشاه: بود آن کوه وجود موسوي || گفت: بین، گر ماند آن برجا جوي هم بود
ممکن که بینی آن جمال || وین بود تعلیق بر امري محال کوه اندر جاي خود اصلا نماند || رفت از خود هستی موسی نماند
گشت یکجا فانی از حیث وجود || پس چو باز آمد بهوش اندر شهود گشت باقی بر بقاي کبریا || آن بقائی کش ز پی نبود فنا
تفسیر نیشابوري: زمین بنور پروردگار روشن شد، و سرّي پدیدار گشت که مرا آن توان نیست که توصیفش کنم، تو خود حدیث
مفصل بخوان از اینکه مجمل. و خر موسی مثنوي در اوّل کتاب خود گوید: جسم خاك از عشق بر افلاك شد || کوه در رقص
141 تفسیر ابو « تُبت إِلَیکَ وَ أَنَا أَوَّل المُؤمِنِینَ » آمد و چالاك شد عشق جان طور آمد عاشقا || طور مست و خرّ موسی صعقا
السعود: یعنی من از جرأت اقدام بخواهش بیاجازه توبه کردم و اوّل مؤمن بعظمت و شکوه تو هستم و اوّلین معتقدم که تو را باین
142 مجمع: مردم « اصطَفَیتُکَ عَلَی النّاس بِرِسالاتِی » 50- عالم نتوان دید و مؤمن هستم که بیاجازه سؤال جایز نیست. -قرآن- 1
143 تفسیر « یَأخُ ذُوا بِأَحسَ نِها » 44- بیالف بصورت مفرد خواندهاند، و دیگران با الف بصورت جمع. -قرآن- 1 « رساله » حجاز
« احسن » بیضاوي: یعنی بآنچه بهتر است عمل کنند مثل صبر و گذشت در برابر انتقام و مجازات، و ممکن است مقصود از کلمهي
خوبی کامل باشد نه اینکه مقصود بهتر در مقابل بد باشد، مثل اینکه میگویند تابستان گرمتر است از زمستان و مقصود اینکه نیست
24 [ صفحه 231 ] ابو الفتوح نوشته است: حسین بن الفضل گفت: یعنی چون کلمتی را یابند - که زمستان هم گرم است. -قرآن- 1
محتمل معانی و وجوه، حمل کنند علی احسن الوجوه، بعضی گفتند: مراد آن است که در تورات هم فریضه است و هم سنّت، اخذ
143 تفسیر روح « سَأُرِیکُم دارَ الفاسِقِینَ » . بالاحسن آن باشد که جمع کند میان فریضه و سنّت، و هم فریضه بکار آرد و هم سنّت
خانههاي فرعون و پیروان او است، کلبی گفته است: - « دارَ الفاسِقِینَ » 32 مقصود از - المعانی آلوسی: قتاده گفته است: -قرآن- 1
30 ملّتهاي نابود شدهي قدیم است که عاد و ثمود باشند، و هم نقل شده است مقصود عمالقه و سلاطین ستمگر شام است - قرآن- 11
که بنی اسرائیل بآن سرزمینها وارد شدند حسن بصري و عطا گفتهاند: مقصود جهنّم است، و مقصود از مجموع اینکه جمله تشدید
و تأکید عمل بمفاد جملهي جلو است بطور تهدید که سزاي مردم نافرمان آن است که بزودي خواهید دید زندگی آنها چگونه
ویران شده است، و یا شما را بزودي در آنجا وارد خواهیم کرد و بتصرّف شما خواهد آمد تا بدانید مجازات آن جور فکر و کار
144 آلوسی: یعنی چون در کبر و غرور و نافرمانی اصرار میکنند ما هم « سَأَصرِف عَن آیاتِیَ » . اینکه خواري و بیچارگی است
جلوگیرشان میشویم از فهم و توجّه بمواعظ و احکام که در الواح است، و مفاد اینکه جمله نظیر آن جمله است که در سورهي دیگر
و بعضی گفتهاند: مقصود اطمینان بوعدهي جمله جلو است که گمان نرود با بودن « فَلَمّا زاغُوا أَزاغَ اللّه قُلُوبَهُم » گفته شده است
فاسقین چگونه بنی اسرائیل بآن جا وارد خواهند شد، و معنی جمله اینکه است که آنها را از قدرت معارضهي آیات برمیگردانیم، و
308 تفسیر حسینی: از ذو النّون مصري قدّس سرّه - 27 -قرآن- 264 - نابودشان میکنیم تا شما بتوانید بآن جا وارد شوید. -قرآن- 1
منقول است که خداي تعالی نمیخواهد که گرامی سازد دلهاي مدّعیان باطل را بمکنون حکمتهاي قرآنی لا جرم از دلهاي ایشان
- قابلیّت قبول آن سلب کرده، بیت: حیف است چنین گنج در آن ویرانه || حکمت نکند فهم یقین دیوانه [ صفحه 232 ] سخن ما: 1
تا آخر شاید اینکه طور فهمیده شود که موسی موظّف بود و باو الهام شد که براي فراغ از کارهاي مردم و « واعَدنا مُوسی » آیت اوّل
صفحه 112 از 223
زندگی در اجتماع و وصول بکمال فکري و معنوي، و لیاقت فراگرفتن الواح و دستور تربیت ملّت خود که مقام اولوالعزمی است،
مدّت سی روز در مجاهده و مراقبه و خلوت باشد، و چون خود را ناقص یافت که مجهّز براي فراگرفتن الواح نشده است، بمدّت
خلوت خود ده روز افزود تا بمقام کلیمی و اصل شد، پس مواعدهي اوّل الهام اوّلی او است و اتمام بعشر احساس نقص و عجزي
و الواح باو « فَخُذ ما آتَیتُکَ » است که موسی نسبت بخود دریافت، از اینکه جهت ده روز دیگر ماند تا کامل شد و قابل براي خطاب
697 -قرآن- - 43 -قرآن- 677 - تا آخر شاید توضیح احساسات موسی باشد. -قرآن- 27 « وَ لَمّا جاءَ مُوسی » عنایت شد، 2- آیت دوّم
760-738 که چون مدت اربعین و چهل روز ریاضت او نگذشته بود و بعالی مرتبهي کمال خود نرسیده بود و از ذوق کلام مبهوت
عالم الهامات و جذبات شد توقّع رؤیت و دیدار دوست نمود، براي جواب و تأدیب و تکمیل او نمونهاي از قدرت بینهایت بر کوه
نمودار شد، که ناگهان کوه متلاشی شد و موسی بیهوش بر زمین افتاد.
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 147 تا 154
وَ الَّذِینَ کَ ذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الآخِرَةِ حَبِطَت أَعمالُهُم هَل یُجزَونَ إِلاّ ما کانُوا یَعمَلُونَ [ 147 ] وَ اتَّخَ ذَ قَوم مُوسی مِن بَعدِه مِن حُلِیِّهِم
عِجلًا جَسَ داً لَه خُوارٌ أَ لَم یَرَوا أَنَّه لا یُکَلِّمُهُم وَ لا یَهدِیهِم سَبِیلًا اتَّخَذُوه وَ کانُوا ظالِمِینَ [ 148 ] وَ لَمّا سُقِطَ فِی أَیدِیهِم وَ رَأَوا أَنَّهُم قَد
ضَلُّوا قالُوا لَئِن لَم یَرحَمنا رَبُّنا وَ یَغفِر لَنا لَنَکُونَن مِنَ الخاسِرِینَ [ 149 ] وَ لَمّا رَجَعَ مُوسی إِلی قَومِه غَضبانَ أَسِفاً قالَ بِئسَما خَلَفتُمُونِی مِن
بَعدِي أَ عَجِلتُم أَمرَ رَبِّکُم وَ أَلقَی الَألواحَ وَ أَخَذَ بِرَأس أَخِیه یَجُرُّه إِلَیه قالَ ابنَ أُم إِن القَومَ استَضعَفُونِی وَ کادُوا یَقتُلُونَنِی فَلا تُشمِت بِیَ
الَأعداءَ وَ لا تَجعَلنِی مَعَ القَوم الظّالِمِینَ [ 150 ] قالَ رَب اغفِر لِی وَ لِأَخِی وَ أَدخِلنا فِی رَحمَتِکَ وَ أَنتَ أَرحَم الرّاحِمِینَ [ 151 ] -قرآن-
925-1 إِن الَّذِینَ اتَّخَ ذُوا العِجلَ سَیَنالُهُم غَضَب مِن رَبِّهِم وَ ذِلَّۀٌ فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ کَ ذلِکَ نَجزِي المُفتَرِینَ [ 152 ] وَ الَّذِینَ عَمِلُوا
السَّیِّئات ثُم تابُوا مِن بَعدِها وَ آمَنُوا إِن رَبَّکَ مِن بَعدِها لَغَفُورٌ رَحِیم [ 153 ] وَ لَمّا سَ کَتَ عَن مُوسَی الغَضَب أَخَذَ الَألواحَ وَ فِی نُسخَتِها
417 [ صفحه 233 ] معنی لغات: حلی- جمع حلی، با فتح حاء و سکون لام، - هُديً وَ رَحمَۀٌ لِلَّذِینَ هُم لِرَبِّهِم یَرهَبُونَ [ 154 ] -قرآن- 1
وسیلهي آرایش که از طلا یا جواهر ساخته میشود، عجلا- گوساله و بچهي گاو، خوار، آواز گاو، و براي صداي گوسفند و آهو نیز
استعمال میشود. سقط فی یده- یعنی لغزید، پشیمان شد، خطا کرد، سرگردان شد. یجرّ- از مصدر جر بفتح جیم بمعنی امتداد دادن
و بطرف خود کشیدن. تشمت- از مصدر شماته بفتح شین بمعنی شادي در اندوه کس. مفترین- از مصدر افتراء، بمعنی بدروغ
نسبتی دادن، تهمت بستن. ترجمه: 147 پس از رفتن موسی بمیعاد پیروان او از طلاهاي زیورشان تندیسهي گوساله ساختند که
صداي گوساله میکرد. چرا درك نکردند که آن حیوان نه توانائی سخن گفتن با آنها دارد و نه براهی رهبريشان کند 148 به آن
دل باختند و بر خود ستم کردند، 149 و چون بخود آمدند و دانستند که گمراه شدهاند گفتند: اگر مهر پروردگار ما نباشد و ما را
نیامرزد البته زیانبرده باشیم 150 چون موسی بسويشان باز آمد با خشم و افسوس گفت: چه بد بجاي من ماندید مگر پس از من
خواستید بفرمان پروردگارتان شتاب کنید [وز راه گوساله پرستی خود را به حق نزدیک کنید]! و لوحها را بر زمین انداخت و سر
برادر گرفت و بخود کشید [تا [ صفحه 234 ] او را بخواري بیازارد] او گفت: اي فرزند مادر من اینکه گروه ناتوانم دیدند و چیزي
نبود که مرا بکشند پس تو دشمنانم بخواري من شاد مکن و مرا بشمار مردم ستمکار مپندار 151 موسی گفت: پروردگارا من و
برادرم را بیامرز و برحمت خود درون کن که تو ارحم الرّاحمینی 152 البتّه آنها که بگوساله دلبسته شدند گرفتار خشم
پروردگارشان شوند و خواري در زندگی که ما سزا چنین دهیم دروغ زنان را 153 ولی آن کسان که زشت کار بودند و از آن
بازگشتند و بحق گرویدند البته پروردگارت از پس توبه و ایمان آمرزنده است و مهربان 154 و چون موسی را خشم آرام شد آن
لوحها برداشت چه در نبشتههاي آن رهبري و مهربانی بود براي آن کسان که بدل ز پروردگار خود اندیشه دارند. سخن مفسرین:
147 مجمع حمزه و کسائی با کسر حاء خواندند و یعقوب با فتح حاء و سکون لام خوانده است، و دیگران با ضم حاء و « مِن حُلِیِّهِم »
صفحه 113 از 223
147 مجمع: زجّاج و جبّائی و بلخی گفتهاند: مانند بعضی اسبابها که بواسطهي « لَه خُوارٌ » 32- کسر لام قرائت کردهاند. -قرآن- 14
15- طرز ساختن صدا از آن بلند میشود، آن گوساله طوري درست شده بود که بوزیدن باد از آن صداي گاو شنیده میشد. -قرآن- 1
فخر: بعضی گفتهاند: نیهاي مختلف در درون آن بطرز مخصوص گذارده بود، و بعضی گفتهاند: زیر مجسّمه خالی بود و کسی در
بمعنی « جأر » با همزه میخوانده است که مشتق از « جؤار » آن زیر وسیلهي صداي گاو میشد و مردم اغفال میشدند، و علی علیه السّلام
صیحه و فریاد کرد میباشد. تفسیر حسینی: إبن عبّاس میفرماید که چون آواز گوساله بگوش جمعی از بنی اسرائیل رسیده بسجده در
افتادند، در لطایف امام قشیري مذکور است: که چه دور است میان امّتی که مصنوع خود را پرستند و میان امّتی که عبادت صانع
149 « یَرحَمنا رَبُّنا وَ یَغفِر » [ خود کنند، بیت: آن را که تو ساختی نسازد کارت || سازندهي تو است در دو عالم یارت [ صفحه 235
خواندهاند. - « ربّنا » خواندهاند، و دیگر قاریها با تاء و صیغهي غایب و رفع « ربّنا » مجمع: مردم کوفه بتاء و صیغهي مخاطب و نصب
150 مجمع: إبن عبّاس گفته است: یعنی در رسیدن هنگام معیّن از جانب خدا شتاب کردید و صبر « أَ عَجِلتُم أَمرَ رَبِّکُم » 29- قرآن- 1
نکردید تا آنوقت برسد، و ابو علی جبّائی گفته است: یعنی شتاب کردید در وعدهي خدا و ثواب آخرت که خواستید نتیجهي
خداپرستی زودتر از موقع بشما برسد، و چون نرسید پی گوساله پرستی رفتید، و از او نقل شده است: یعنی پیش از آن که فرمانی از
31 ابو الفتوح نوشته است: تعجیل کردي یعنی سبق بردي فرمان - جانب خدا برسد شتاب کردید و گوساله پرستیدید. -قرآن- 1
- 150 مجمع: اینکه دو جمله چند معنی شده است: 1 «ِ وَ أَخَ ذَ بِرَأس أَخِیه یَجُرُّه إِلَیه » . خدایرا و از پیش او بشدي و نافرمانی کردي
جبّائی گفته است: از شدّت خشم و اندیشهي در کار گوسالهپرستی آنها سر برادر خود را گرفت و بطرف خود کشید، چنانچه آدمی
در اینجور احوال ریش خود میگیرد و لب بدندان میگزد، 2- شیخ مفید گفته است: چون موسی سخت ناراحت و خشمناك شد،
براي نمایاندن بمردم و تأدیب و تنبیه آنها چنین کاري کرد تا بأهمیّت و زشتی کار خود و خشم موسی پی ببرند و در آینده چنین
3- هارون را جلو کشید تا در نهان از سرگذشت او و مردم خبردار شود، و چون او برایش قضیه را 50- کاري نکنند. -قرآن- 1
روشن کرد، موسی هم براي او دعا کرد تا معلوم شود که در کار خود تقصیر نکرده است، 4- ابو مسلم گفته است: همانطور که در
150 مجمع: إبن عامر و «َّ قالَ ابنَ أُم » . سورهي طه گفته شده است، موسی با اینکه رفتار با هارون زشتی کار او را فهمانده است
21 تفسیر عبده: اینکه آیه جواب آنها - با کسر میم خواندهاند و دیگر قاریها با نصب قرائت کردهاند. -قرآن- 1 « إبن امّ » قاریهاي کوفه
است که گفتهاند پیغمبر قرآن را از تورات اقتباس کرده است، زیرا که بکلّی بر خلاف تورات است، چون در فصل سی و دوّم سفر [
صفحه 236 ] خروج دستور جمعآوري زینتهاي زنان را بهارون نسبت میدهد که چون فراهم کردند او با قلم آهنگري شکل گوساله
151 در تفسیر نیشابوري و روح البیان اینکه آیات را باصطلاح « رَب اغفِر لِی » . درست کرد و بعد مجسّمهي آنرا از طلا ساخت
صوفیان تطبیق کردهاند که چنین ترجمه و توضیح میشود: چون موسی کنایه است از روح و هارون از قلب که هر دو برادر هستند
زیرا روح از عالم امر است و قلب از عالم خلق خداوندي است و قوم موسی کنایه از صفات بشري است و حلی و زیورها
20 ت بشري خواستهها و رذایل نفسانی - خواستههاي نفسانی است، پس مجموع اینکه کلمات کنایه است از اینکه عبارات: -قرآن- 1
را مجسّم کرد که پیوسته اینکه رذایل آنها را بسوي خود دعوت میکردند، و چون موسی که روح بشریّت است از توجّه بعالم امر
بعالم خلق فرود آمد، الواح را که لوایح و نمودهاي ربّانی بود از خود بینداخت و متوجّه بهارون یعنی بعالم قلب شد، او گفت: مردم
که صفات بشري است بر من چیره شد که نزدیک بود نابود شوم، پس تو موجب مشو دشمنان که شیطان و تحریک نفسانی است بر
من شماتت کنند یعنی اسیر و گرفتار آنها بشوم، و از اینکه مکالمات استفاده میشود که حالات قلب قابل تغییر است و صفات نفس
را بر خود میگیرد و برنگ آنها رنگین میشود، اگرچه دل خودش از خوي اصلی و توجّه بسوي حق منصرف نمیشود و اگر تغییري
در حالش پیدا شود با رسیدن الهامات روحی بزودي بخوي اصلی خود برمیگردد، ولی نفس و صفات بشري که قوم موسی کنایه از
آن است با اندك بیخبري از خود که مسافرت موساي روح باشد بزودي پی دنیا و لذائذ آن میرود که پرستیدن گوسالهي ساخته از
صفحه 114 از 223
154 «ُ وَ لَمّا سَ کَتَ عَن مُوسَی الغَضَب » 1087- پاورقی- 1085 - .«12» زیورها کنایه از اینکه عوارض نفسانی و هوي پرستی است
مفسرین نوشتهاند: خشم موسی تشبیه شده است بآدمی که او را وادار میکرد بانداختن الواح و درشتی با برادر، و در آخر ساکت شد
] 43- 154 روح البیان: در اینکه جمله فهمانده -قرآن- 1 « لِلَّذِینَ هُم لِرَبِّهِم یَرهَبُونَ » 42- و از تحریک دست برداشت. -قرآن- 1
صفحه 237 ] شده است که هدایت و رحمت براي آنها است که داراي خشیت و رهبت هستند و در ترس و خوف میباشند، چون
آنها میتوانند استفاده کنند، از براي اینکه خشیت و رهبت مولود معرفت است و نشانهي آن ترك هويپرستی است و جنگ با نفس
یعنی اگر از تو بترسند بهتر است تا بتو رحم کنند و دلسوز تو باشند. و چون تخلیه « رحموت خیر من رهبوت » : و شیطان، و گفتهاند
اوّل لازم و بعد تحلیه خشیت و رهبت مستلزم تحلیه است که اوّل درجهي اخلاق و صفاي نفس است و خشوع است و وفا. حسن
بصري گفت: سگ را اگر بزنی و از پیش برانی، چون پارهاي نان باو دهی باز آید و کینه در دل نگیرد، و اینکه علامت خشوع و
تواضع او است، پس آدمی نباید از سگ کمتر باشد، حافظ گفته است: منم که شهرهي شهرم بعشق ورزیدن || منم که دیده
نیالودهام به بد دیدن وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم || که در طریقت ما کافري است رنجیدن بمیپرستی از آن نقش خود
بر آب زدم || که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن به پیر میکده گفتم که چی است راه نجات || بداد جام می و گفت راز
پوشیدن برحمت سر زلف تو واثقم ورنه || کشش چو نبود از آنسو چه سود کوشیدن مبوس جز لب معشوق و جام می حافظ||
که دست زهد فروشان خطاست بوسیدن سخن ما: بطوري که مکرّر گفتهایم، شاید اینکه قضایا براي زشتی افکار بتپرستی و معرفی
مردم جاهل و پند و عبرت دیگران باشد، چون با اینکه پس از عبور از دریا بموسی پیشنهاد بتسازي کردند و جواب شنیدند، باز در
غیاب او خود بچنین عمل [ صفحه 238 ] زشت دست بردند و پشیمان شدند، و زشتی آن کار بآن اندازه بود که موسی را بآن
صورت خشمناك کرد.
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 155 تا 158
وَ اختارَ مُوسی قَومَه سَبعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا فَلَمّا أَخَذَتهُم الرَّجفَۀُ قالَ رَب لَو شِئتَ أَهلَکتَهُم مِن قَبل وَ إِیّايَ أَ تُهلِکُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنّا
إِن هِیَ إِلاّ فِتنَتُکَ تُضِ لُّ بِها مَن تَشاءُ وَ تَهدِي مَن تَشاءُ أَنتَ وَلِیُّنا فَاغفِر لَنا وَ ارحَمنا وَ أَنتَ خَیرُ الغافِرِینَ [ 155 ] وَ اکتُب لَنا فِی هذِهِ
الدُّنیا حَسَ نَۀً وَ فِی الآخِرَةِ إِنّا هُدنا إِلَیکَ قالَ عَذابِی أُصِ یب بِه مَن أَشاءُ وَ رَحمَتِی وَسِعَت کُل شَیءٍ فَسَأَکتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤتُونَ
الزَّکاةَ وَ الَّذِینَ هُم بِآیاتِنا یُؤمِنُونَ [ 156 ] الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِی الأُمِّی الَّذِي یَجِ دُونَه مَکتُوباً عِندَهُم فِی التَّوراةِ وَ الإِنجِیل یَأمُرُهُم
بِالمَعرُوف وَ یَنهاهُم عَن المُنکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُم الطَّیِّبات وَ یُحَرِّم عَلَیهِم الخَبائِثَ وَ یَضَع عَنهُم إِصرَهُم وَ الَأغلالَ الَّتِی کانَت عَلَیهِم فَالَّذِینَ
آمَنُوا بِه وَ عَزَّرُوه وَ نَ َ ص رُوه وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنزِلَ مَعَه أُولئِکَ هُم المُفلِحُونَ [ 157 ] قُل یا أَیُّهَا النّاس إِنِّی رَسُول اللّه إِلَیکُم جَمِیعاً
الَّذِي لَه مُلک السَّماوات وَ الأَرض لا إِلهَ إِلاّ هُوَ یُحیِی وَ یُمِیت فَآمِنُوا بِاللّه وَ رَسُولِه النَّبِی الأُمِّی الَّذِي یُؤمِن بِاللّه وَ کَلِماتِه وَ اتَّبِعُوهُ
1390 [ صفحه 239 ] معنی لغات: الرّجفۀ- زلزله و یک لرزش سخت. أصر- با ضم و فتح و کسر - لَعَلَّکُم تَهتَدُونَ [ 158 ] -قرآن- 1
همزه بمعنی گناه. پیمان و عهد، ثقل و سنگینی. عزّروه- یعنی ملامت کردند او را ادب کردند، سخت زدند، احترام کردند، کمک
کردند. ترجمه: 155 [دیگر از کوششهاي رهبري]: موسی براي میقات ما و هنگام حضور بجلوگاه ما هفتاد مرد از پیروان خود
برگزید و چون بآن جا گرفتار زمین لرزه شدند موسی گفت: پروردگارا اگر سرنوشت و خواست تو بود اینان و مرا زین پیش نابود
میکردي. مگر خواهی ما را بکار ناپسند بیخردانمان نابود کنی! و البتّه آن جز آزمایش و ورزیدگی ز سوي تو نبود که آن را
بسرنوشت کرده باشی گمراه کنی و آن را که سرنوشت کرده براه راست بري پس ما را بیامرز که تو دوست و اختیاردار مائی و بما
نرمی کن که بهترین آمرزگارانی 156 و براي ما در اینکه جهان نکوئی نویس و هم در آن سراي که ما دل بتو داریم، خدایش
بپاسخ گفت: بآنکه خواهم و سرنوشت کرده آزار خویش رسانم ولی مهر من فراگیر هر چیزي است که بزودي براي آنها که پرهیز-
صفحه 115 از 223
گارند و زکات مال خود میدهند آن را بنویسم [که فراگیرشان شود و سر انجامشان برحمت باشد] و هم براي آن کسان که بآیات ما
مؤمن میشوند، 157 همان کسان که پیروي میکنند از پیامبر نادبیري که نامش بتورات و انجیل نبشته نزد خود دارند و او
بنکوکاري فرمانشان میکند وز بدکاري بازشان میدارد و خوبیها برايشان حلال و پلیدیها برایشان حرام و آن بار سنگین کز دین
بر دوش داشتند فرو می گذارد و هم زنجیرهائی که ز آئین دیرین که روي گردنشان بود بزیر میآرد، پس کسانی که او را گرامی
داشتند و یا ریش نمودند و آن روشنائی که با او نازل شده است [و قرآن که با پیغمبري باو الهام شده] پیروي کردند چنین مردمی
رستگار بوند. 158 اي محمّد بگو: اي مردم من بسوي همهي شما پیامبر آن خدایم، 159 که پادشاهی آسمانها و زمین از او است و
جز او خدائی نیست. او زنده میکند و می- میراند پس بخدا بگروید و فرستادهي او پیغمبر بیسوادي که خود بخدا مؤمن است و
155 مجمع: در «ُ وَ اختارَ مُوسی قَومَه » : بسخنان او و پیروي او کنید که امید است براه راست روید. [ صفحه 240 ] سخن مفسّرین
مقصود از اینکه آیه اختلاف است اکثر گفتهاند: اینکه انتخاب موسی پیش از گوساله پرستی بوده است و همان موقع که موسی
رفت براي میقات و تجلّی حق شد اینکه هفتاد نفر در آنجا گرفتار زلزله شدند، و در اینکه آیه پس از نقل قضیّهي گوساله پرستی
دنبالهي مطلب سابق گرفته شده است و آنرا باین تفصیل تکمیل کرده است، و از تفسیر علی بن- ابراهیم و احادیث منقول از معصوم
ع همین احتمال را نقل کرده است، بعضی گفته اند: اینکه آیه میقات دوّم را نقل کرده است که بعد از پرستیدن گوساله براي
42 تفسیر عبده: اینکه قضایا که مردم نقل میکنند حدیث صحیح از پیغمبر ندارد و از - استغفار و بخشش گناه رفتهاند. -قرآن- 15
اخبار اسرائیلی است که اطمینان بآن نیست و نوشتههاي تورات هم مضطرب است و تطبیق آن با اینکه منقولها درست نیست و استاد
« إِن هِیَ إِلّا فِتنَتُکَ » . شیخ محمّد عبده معتقد بوده است که اینکه نقل مربوط بسابق نیست و بمیقات رفتن دو نوبت انجام شده است
155 تفسیر حسینی: یعنی اینان را کلام خود شنوانیدي تا طمع رؤیت کردند، و از گوساله آوازي پدید ساختی تا روي بوي آوردند،
و در کتاب فصل الخطاب خواجه محمّد پارسا مذکور است که حق سبحانه موسی را در مقام بسط بداشت تا بکمال حال انس
و هی ادلال » رسیده از روي دلال بدین جرأت اقدام فرمود، و دلال در مرتبهي محبوبیّت است، چنانکه در قوت القلوب فرموده
30- حضرت مولوي قدّس سرّه فرمود که گستاخی عاشق ترك ادب نیست و عین ادب است. -قرآن- 1 « المحبّین من المستأنسین
گفتگوي عاشقان در کار ربّ || جوشش عشق است نی ترك ادب هر که کرد از جام حق یک جرعه نوش || نی ادب ماند بر او،
نی عقل و هوش و هم از مقام بسط است اینکه سخن که: گمراه میگردانی بدان فتنه و ابتلا، هر که را میخواهی که گمراه شود، و
راه مینمائی هم بدان، هر که را میخواهی راه یابد، [ صفحه 241 ] و توئی یار ما و متولّی کار ما، پس بیامرز ما را و ببخشاي بر ما و تو
بهترین آمرزندگانی. مجمع البیان: سعید بن جبیر گفته است: یعنی اینکه گرفتاري و محنت آزمایشی است از سوي تو در تکلیف بر
صبر و بندگی در برابر اینکه زلزله و حوادث غیر منتظر. و إبن عباس گفته است: یعنی اینکه زلزله عذابی است از جانب تو در برابر
کفر و گوساله پرستی و تقاضاي رؤیت. تأویلات کاشانی: یعنی اینکه گرفتاري بصفات نفس و هوي پرستی از جانب تو هست که
دیگري را در آن قدرتی نیست. تفسیر عبده: یعنی اینکه عملی که موجب زلزله شد و آنها را گرفتار کرد، ابتلا و آزمایش تو بود
براي نموداري استعداد و مکنونات طینت آنها که در نظام احسن، و حکمت آفرینش همیشه در جریان است. استاد فلسفهي ما
« أُصِ یب بِه مَن أَشاءُ » 116- قرآن- 87 - .« إِن هِیَ إِلّا فِتنَتُکَ » مرحوم آقا بزرگ شهیدي میفرمود: موساي فقیر حق داشت که میگفت
با سین و بصورت فعل غایب ماضی است یعنی: بد کرد، و در نتیجه تغییر نمیکند. « اساء » 156 مجمع: قرائت حسن و عمر و الاسواري
اللّهم » : 156 مجمع: حدیثی است که پیغمبر بنماز ایستاد و عربی در نماز بود و گفت « وَ رَحمَتِی وَسِعَت کُل شَیءٍ » 29- -قرآن- 1
یعنی اي خدا بمن و محمّد رحم کن و دیگري را با ما شریک مکن، چون پیغمبر نماز را « ارحمنی و محمّدا و لا ترحم معنا احدا
38- یعنی چیز نامحدود را دیواردار کردي، و مقصود آنحضرت رحمت خداوند بود. -قرآن- 1 « تحجّرت واسعا » : تمام کرد فرمود
تفسیر حسینی: نزد محقّقان رحمت دواست: یکی رحمت ذاتیّه که آنرا مطلقه و امتنانیّه میگویند، و آن رحمتی است، همه چیز را فرا
صفحه 116 از 223
و نتیجهي آن عطا دادن است بیسابقهي سؤال سائل، و وسیلهي حاجت محتاج، یا ثبوت « وَ رَحمَتِی وَسِعَت » : رسیده، چنانکه فرمود
184 اي بداده رایگان صد چشم و گوش || نی ز رشوت پخش کرده عقل و هوش [ - استحقاق بوجهی از وجوه، بیت: -قرآن- 161
صفحه 242 ] در عدم ما مستحقّان کی بدیم ||! که برین جان و بدین دانش زدیم ما نبودیم و تقاضامان نبود || لطف تو ناگفته ما
تا آخر آیه 156 مجمع: گفتهاند چون شیطان جملهي بالا را -« فَسَأَکتُبُها لِلَّذِینَ » . میشنود دوّم رحمت وجوبیّه که مقیّد نیز خوانند
من را هم شامل و از رحمت خدا بهرهمند خواهم شد با اینکه جملهها او را مأیوس کردند زیرا که شیطان « شیء » شنید گفت: کلمهي
تقوي و زکات دادن و ایمان بآیات ندارد، چون یهود و مسیحیها اینکه جملهها را شنیدند گفتند: بموجب اینکه جملهها آمرزیده
آنها از مفاد عموم آیه خارج شدند. - «َّ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِی الأُمِّی » هستیم و محتاج بمحمّد نیستیم، با آیت دنبالهي اینکه آیه
157 تفسیر عبده: شیخ رحمت اللّه هندي در کتاب «ِ یَجِ دُونَه مَکتُوباً عِندَهُم فِی التَّوراةِ وَ الإِنجِیل » 502- 28 -قرآن- 440 - قرآن- 1
اظهار الحق هشت دلیل بر اخبار گذشتگان و پیغمبران بپیدایش پیغمبر آخر الزّمان نقل کرده است، یکی از آن هشت دلیل اینکه
است که چون آنها از بسیاري حوادث آیندهي خود خبر دادهاند، مثل ظهور بخت النّصر و کورش و اسکندر، و حادثهي مصر و
نینوي و دیگر قضایا، پس چگونه ممکن است از پیدایش چنین شخص خبر ندهند با اینکه مهمتر حادثهي جهانی بوده است! -
66 امام فخر: اگر چنین چیزي در تورات و انجیل نبود، اینکه جمله بهترین حربهي مخالفین میشد و بعنوان دروغ و تهمت - قرآن- 1
که قرآن بیجهت ادّعا کرده است در تورات و انجیل نام و نبوّت محمّد است آنحضرت را محکوم و مسلمین را سرزنش میکردند،
157 مجمع: إبن عامر « وَ یَضَع عَنهُم إِصرَهُم وَ الَأغلالَ » . ولی چون اینکه مطلب راست بوده است زبان مخالفین بسته شده است
احکام « اصر و اغلال » بصورت مفرد خواندهاند، و مقصود از « اصر » بصیغهي جمع خوانده است و همه قاریهاي دیگر « آصارهم »
157 عموم مفسّرین نوشتهاند: یعنی «ُ النُّورَ الَّذِي أُنزِلَ مَعَه » 45 و - دشوار است که در تورات براي بنی اسرائیل بوده است. -قرآن- 1
38 [ صفحه 243 ] مجمع البیان: روایت شده است که پیغمبر ص باصحابش - قرآنی که بر آن پیغمبر ص نازل شده است. -قرآن- 2
فرمود: عجیبتر مؤمنین آنها هستند که بعد از شما نوشتههائی را در کاغذها میبینند و مؤمن میشوند و می- پذیرند. تفسیر صافی:
است، و در کافی از امام صادق ع نقل کرده است: کلمهي نور در اینجا «ّ علی » عیّاشی از امام باقر ع نقل کرده است: مقصود از نور
بمعنی علی و امامها است تفسیر صفی علیشاه: قصد زان نور است قرآن مجید || تا ابد باقی است با او هم پدید تسمیهي قرآن زان
آمد بنور || کآن حقایق را است کاشف در ظهور بر ولایت گر کنی تعبیر نور || نزد اهل حق بود روشن نه دور چون تجلّی کرد
ذات ذو صفات || اندر اسماء و صفات از غیب ذات زان تجلّی از ظهور سرمدي || ظاهر آمد آفتاب احمدي از نبوّت، آن تجلّی نام
یافت || رتبهي پیغمبري اتمام یافت مر ورا باشد دو وجه اي پاك دلق || آن یکی بر حق و دیگر سوي خلق وجه عالی را ولایت
دان بحق || کان بود مطلق ز قید ما خلق خواندهاند اینکه رتبه را وجه الأحد || مطلق است از اسم و رسم و وصف و حد وجه دانی،
کان بخلق ارزانی است || در رسالت جنبهي جسمانی است با علی زان گفت نور واحدیم || بر دو صورت در خلایق آمدیم در
مقام نور داریم اتّحاد || نیست اثنینیّت آنجا یا تضادّ در مقام جسم هم او با من است || مر نبی را روح باقی با تن است همچنین کز
وحدتش ذات وجود || در تجلّی داد کثرت را، نمود هم در اینکه کثرت جز او موجود نیست || گر تو دانی غیر از اینکه محمود
نیست سخن ما: 2- آیت اوّل باز سرگذشت موسی ع است براي یهود که تورات خوانده و کم و بیش از اینجور قضایا شنیده و مطّلع
بودند، و هم براي عربهاي بت- [ صفحه 244 ] پرست که انتظار تجسّم و دیدن خدا داشتهاند، که موسی و آن شخصیّت و فعالیّت که
بیشتر مردم آن زمان شنیده و شناخته بودند با گروه منتخب و برجسته باین آرزو رفتند و بآن صورت درآمد و عاقبت موسی، با زاري
تا آخر شاید براي آشنائی افکار باشد که آفرینش خیر است و «ُ قالَ عَذابِی أُصِ یب » و تضرّع برگشت. 2- در آیت 156 جملهي
رحمت و همه را فراگیر، لیکن تفاوت و درجاتی که در اینکه آفرینش نهاده شده است که هر موجودي حدي و اندازهاي و ظرفیتی
دارد مخصوص بخود، که موجود دیگر اگرچه از همه جهت با آن مساوي باشد ولی در حدّ و اندازهي وجودي با یکدیگر اختلاف
صفحه 117 از 223
یعنی آن که در سرنوشت و ظرفیت و « عَذابِی أُصِ یب بِه مَن أَشاءُ » 52- و تفاوت دارند، از اینکه جهت گفته شده است: -قرآن- 27
اندازهي وجودي او رفتار و کردار استحقاق عذاب هست، البتّه نتیجه فکر و کار خود را میبرد و عذاب میشود اگرچه رحمت فراگیر
است و گنجایش همه چیز دارد، ولی چون ظرفیت و لیاقت اینکه فرد باعمال و افکاري است که نتیجهاش عذاب است، بناچار از
تا آخر، همین معنی استفاده میشود که براي اینکه جور « فَسَأَکتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ » رحمت دور است و بعذاب گرفتار. و از جملهي بعد
« فَسَأَکتُبُها » لیاقتها که در نهاد و سرشت آنها تقوي و دستگیري فقرا، و ایمان هست رحمت در سرنوشت آنها معیّن است، و جملهي
یعنی بزودي آنرا مینویسم چون نوشتن بمعنی الزام است و قطعی، و حرف سین، بمعنی بزودي است، شاید مقصود اینکه باشد که
اینکه جور مردم بزودي در عالم دیگر بطور قطع بآن رحمت فراگیر همه خواهند رسید. و چون مسلم است که اینکه جمله بمعنی
ظاهري خود نیست، زیرا پدیدهها و سرنوشتهاي خداوند آینده و گذشته و زود و دیر نیست، پس در اینکه جمله که گفته شده است:
بزودي می- نویسم، براي فهم مردم آن روز بوده که قرآن بگوششان میرسیده است، تا مطمئن شوند که مزد تقوي و ایمان، رحمت
و عنایت حق خواهد بود و گر نه براي همیشه از گذشته و آینده ثابت و معّین بوده است که هر کسی چه خواهد کرد و چه مزد
[ 641 [ صفحه 245 - 439 -قرآن- 626 - 38 -قرآن- 400 - خواهد برد. -قرآن- 1
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 159 تا 162
وَ مِن قَوم مُوسی أُمَّۀٌ یَهدُونَ بِالحَق وَ بِه یَعدِلُونَ [ 159 ] وَ قَطَّعناهُم اثنَتَی عَشرَةَ أَسباطاً أُمَماً وَ أَوحَینا إِلی مُوسی إِذِ استَسقاه قَومُه أَنِ
اضرِب بِعَصاكَ الحَجَرَ فَانبَجَسَت مِنه اثنَتا عَشرَةَ عَیناً قَد عَلِمَ کُلُّ أُناس مَشرَبَهُم وَ ظَلَّلنا عَلَیهِم الغَمامَ وَ أَنزَلنا عَلَیهِم المَن وَ السَّلوي کُلُوا
مِن طَیِّبات ما رَزَقناکُم وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِن کانُوا أَنفُسَهُم یَظلِمُونَ [ 160 ] وَ إِذ قِیلَ لَهُم اسکُنُوا هذِه القَریَۀَ وَ کُلُوا مِنها حَیث شِئتُم وَ قُولُوا
حِطَّۀٌ وَ ادخُلُوا البابَ سُجَّداً نَغفِر لَکُم خَطِیئاتِکُم سَنَزِیدُ المُحسِنِینَ [ 161 ] فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنهُم قَولًا غَیرَ الَّذِي قِیلَ لَهُم فَأَرسَلنا عَلَیهِم
803 معنی لغات: اسباطا- جمع سبط بمعنی نواده که فرزند فرزند باشد و بیشتر - رِجزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَظلِمُونَ [ 162 ] -قرآن- 1
که فرزند پسر است. انبحست- یعنی جاري و روان شد. المن-ّ هر چه موجب نعمت « حفید » در فرزند دختر استعمال میشود در برابر
و خوشی باشد، مادّهاي است شیرین مانند زنج و صمغ که بر گیاه خشک میشود، السّلوي- عسل، آنچه موجب تسلیت و آرامش دل
میگویند و « بلدرچین » با فتح کاف و راء و بترکی « کرك » آدمی است، نام مرغی است، در تفسیر حسینی معنی کرده است بفارسی
با ضم سین است. حطّه- فرود آمدن، ارزان شدن نرخ، رجز- با ضم و کسر راء، بمعنی پلیدي، گرفتاري، بتپرستی، « سمانی » بعربی
گناه. ترجمه: 160 و از پیروان موسی مردمی رهبر بدرستی هستند و خواسته- شان داوري و رفتار بدرستی است 161 و ما ملّت
موسی را بدوازده تیره دستههاي جدا از هم بخش کردیم و چون ز موسی آب خواستند باو وحی کردیم چوبدستی خود [ صفحه
246 ] بر سنگ زن [چو او آن را بر آن زد] دوازده چشمه از آن سنگ روان شد که هر تیره- شان آبخور خود جدا بدانست و ابر بر
بالاي سرشان سایهبان کردیم و ترنجبین، و مرغ بلدرچین [بخوراكشان] فرستادیم [و گفتیمشان] از اینکه چیزهاي خوب و پاکیزه
که روزيتان کردیم بخورید، ولی آنها [بجاي اینکه خوشیها] نه بما که بر خود ستم کردند 162 و روزگاري شد که بآنها دستور
داده شد: باین آبادي جایگزین شوید و هر چه خواهید از آن بخورید [و بجاي بیابانگردي و خوراك صحرائی شهر نشین شوید] و
بگوئید: [خدایا گناهان ما بریز و ز خوي بد ما را] فرود آر و از آن در که درو میشوید بنگون و سجده وار باشید تا گناهانتان
بیامرزیم و آنها که نکوکار بوند مزدشان بیفزائیم، 163 ولی آن کسان که ستم کردند بجاي آنچه دستورشان بود گفتاري دیگر
160 « وَ مِن قَوم مُوسی أُمَّۀٌ » : آوردند و ما برایشان ز آسمان آزاري فرو فرستادیم که سزاي ستمهاي گذشتهشان بود. سخن مفسّرین
طبري: إبن عبّاس و إبن جریج گفتهاند: یکی از تیرههاي دوازدهگانه بنی اسرائیل رفتار دیگران و نافرمانی و تجاوز آنها را
نپسندیدند، و از راه زیر زمین که خداي براي آنها گشود مدّت یک سال و نیم راه پیمودند تا از ماوراي مملکت چین سر بدر کردند
صفحه 118 از 223
46 مجمع: ابو علی جبّائی گفته - و در آنجا رو بقبلهي مسلمانان نماز میخواندند، و مقصود از اینکه جمله آنها هستند. -قرآن- 15
در تقدیر است و از جمله حذف شده است]، « کان » است: معنی جمله اینکه است که مردمی بودند از بنی اسرائیل و قوم موسی [که
و مقصود آنهائی هستند که مخالف دیگران بودند و در تجاوزات و کشتن پیغمبران با آنها شرکت نمیکردند، و ممکن است مقصود
یهود مدینه باشد که مسلمان شدند مثل عبد اللّه بن سلام و إبن صوریا. تفسیر برهان: عیّاشی از عبد اللّه بن سنان از امام صادق ع
کشف نوشته: اینکه داغ سرّي است از اسرار الهی - «ِّ یَهدُونَ- بِالحَق » . ملّت اسلام است « قوم موسی » روایت کرده است که مقصود از
26 [ صفحه 247 ] لطیفهاي از لطایف ربانی که از عالم غیب روان شد و جز در پردهي اطوار طینت درویشان منزل نکرد. - قرآن- 1
گفتم کجایت جویم اي ماه دل ستان ||! گفتا قرارگاه من است جان دوستان گفتم قرارگاهت در جان چرا کنی ||! گفتا که تا نیابد
کسی ز من نشان گفتم که رهنمون رهی باش پیش خویش || گفتا ز چپ و راست تو بنگر بکشتگان داود پیغامبر هر وقتی که
درویشی دیدي از اینکه سوخته خرمنی، غارتیده عشقی دانستی که محل عهد اسرار ازل است. با وي بنشستی و آرام گرفتی، یعقوب
پیغامبر که در بیت الأحزان نشست و بدرد فراق یوسف چندان بگریست، تو گوئی در بند صورت یوسف بود. و از روي حقایق آن
العارف مرآة » بقیّت نقاوهي خلّت بود که در ناصیهي یوسف تعبیه بود و یعقوب را زیر و زبر همی داشت، رویم بغدادي همی گوید
قرآن- - .« من نظر فیها تجلّی له مولاه، و الیه الاشارة بقوله عزّ و جل:ّ سَنُرِیهِم آیاتِنا فِی الآفاق وَ فِی أَنفُسِهِم حَتّی یَتَبَیَّنَ لَهُم أَنَّه الحَقُّ
161 کشف نوشته: جعفر بن محمّد علیه- السّلام میگوید: در حقایق اینکه آیت که از « وَ قَطَّعناهُم اثنَتَی عَشرَةَ أَسباطاً » 612-513
چشمهي معرفت دوازده جوي روان کرده هر یکی شرب فرقتی ساخته و استقاء دولت دین هر یکی را از آن منهلی پدید کرده همان
اي جعلنا لهم سقیا « وَ أَن لَوِ استَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَۀِ لَأَسقَیناهُم ماءً غَدَقاً » است که در جاي دیگر بر وجه اجمال برمز و اشارت گفت
علی الدّوام، دوازده نهرند اول آن آشنائی و آخر دوستی، و ده میان اینکه و آن یکی صدق اعتقاد، دیگر اخلاص در اعمال سه
دیگر رضا دادن بحکم، چهارم عین الیقین، پنجم سرور و وجد ششم برق کشف، هفتم حیرت شهود، هشتم استهلاك شواهد، نهم
415 [ صفحه - 45 -قرآن- 342 - مطالعهي جمع، دهم حقیقت افراد. بنده چون ذوق اینکه شربتها بجان وي رسد و حلاوت -قرآن- 1
نَغفِر لَکُم » . 248 ] آن بیاید و جذبهي الهی در آن پیوندد خود عین الحیوة گردد، و هر که از دست وي شربتی خورد مقبل ابد شود
با تاء مضموم و فتح فاء، بصیغهي مجهول قرائت مردم مدینه است، و دیگران با نون و کسر فاء « تغفر » : 162 مجمع « خَطایاکُم
بصورت جمع با الف و تاء و مرفوع خواندهاند، و دیگران بهمین صورت با کسر تاء و ابو « خطیئات » خواندهاند، و نیز مردم مدینه
27- بصورت مفرد و رفع تاء قرائت کرده است. -قرآن- 1 « خطیئتکم » خوانده است، و إبن عامر « خطایا » عمرو بصورت جمع مکسّر
ما: 13 - فخر: هشت صورت اختلاف کلمات و حروف اینکه آیات را با آیات در سورهي بقره نوشته است 2- آنچه در آیات
سورهي بقره مفسّرین نوشتهاند تا آنجا که مفید بنظر رسید نوشتیم، تکرار آن در اینجا زاید است، 3- معلوم است که اینکه آیات و
نظایر آن براي نقل جزئیّات تاریخ نیست، و فقطّ براي راهنمائی است بوسیلهي پند و عبرت، و چون از نوشتههاي تورات و گفتار
مفسّرین نمیتوانیم بجزئیات قضیّه بدرستی مطّلع شویم، هیچ سخنی در اطراف آنها صحیح نیست، ولی اینرا میتوانیم بگوئیم که شاید
با اینکه آیات دوران بیابانگردي یهود یادآوري شده است که از شکار پرندهاي که در آن بیابان فراوان بوده است خورش خود را
بدست می- آوردند، و از گیاهی که شاید شبیه بخار شتري و محصول آن چیزي مانند ترنجبین بوده است. و در تفسیر عبده ذیل
همین آیه نقل و بحث کرده است، موادّ نباتی و بجاي نان چیزي فراهم میکردند، و پس از مدت زمان که بتربیت موسی از خوي
تا آخر آیه مأمور شدند که در آبادي ساکن « اسکُنُوا هذِه القَریَۀَ » آنها کاسته شد و لایق شهرنشینی و تمدّن شدند بمفاد «13» توحّش
شوند، لیکن باید در اوّل ورود، و جلو مدخل، و آغاز زندگی تازه، با کمال فروتنی و سجده و تقاضاي بخشش وارد شوند، که
تلقین بنفس باشد و تمرین براي آنها، تا بدانند: که در شهر نشینی باید خوي گردنفرازي و غرور و خودپسندي را از خود دور کنند
و همیشه متواضع باشند و با احتمال تقصیر در کار و فکر پی مغفرت و صلاح باشند و متوجّه باشند، انسان از غار و بیابان بشهر و
صفحه 119 از 223
تا آخر آیه مأمور شدند که در آبادي ساکن شوند، « اسکُنُوا هذِه القَریَۀَ » آبادي آنها کاسته شد و لایق شهرنشینی و تمدّن شدند بمفاد
لیکن باید در اوّل ورود، و جلو مدخل، و آغاز زندگی تازه، با کمال فروتنی و سجده و تقاضاي بخشش وارد شوند، که تلقین بنفس
باشد و تمرین براي آنها، تا بدانند: که در شهر نشینی باید خوي گردنفرازي و غرور و خودپسندي را از خود دور کنند و همیشه
متواضع باشند و با احتمال تقصیر در کار و فکر پی مغفرت و صلاح باشند و متوجّه باشند، انسان از غار و بیابان بشهر و آبادي -
1072 [ صفحه 249 ] منتقل شد آنگاه که اینگونه تحوّل در فکر و اخلاق او پیدا شد. و در آیت - 989 -قرآن- 1045 - پاورقی- 987
تا آخر اعلام شده است که تغییر دستور مربی و راهنما و برأي و میل خود رفتار نمودن، نتیجهاش محرومیّت « فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا » آخر
از امکانات انسانی است، چنانکه بنی اسرائیل با اینکه از بیابانگردي و وحشیگري شهرنشین و متمدّن شدند باز هم گرفتار بودند
چون تخلّف از دستور و قانون خداوند کردند، 4- جهت تکرار اینکه مطالب با اختلاف چند حرف و کلمه که در سورهي بقره گفته
و نقل شده است، شاید براي اینکه بوده است که چون یهود بغرور تورات و علم پیوسته معارض و موذي بودند، و نقل سوابق پدران
آنها و اصل پیدایش علم و تورات آنها، و اندازهي بهرهمندي و تربیت و رفتار آنها اعلام شده بود، براي اینکه دوباره بعنوان وحی
ثانوي، نه نقل وحی سابقی، بیشتر در دل و جان مؤثّر باشد، اینکه آیات نازل شد، و معلوم است که اعلام دستور دوبارهي ما فوق
اثرش بیشتر است از نقل دستور قبلی که مکرّر گفته شده است. و هم ممکن است باین جهت بوده که چون یهود در مساکن خود
باطراف مدینه همیشه مردم را جمع میکردند و بر اسلام و پیغمبر ص خرده میگرفتند، براي معرّفی و اسکات آنها، با اینکه جملهها و
کلمات مخصوص بپیغمبر امر شد که اینطور با آنها معارضه کن و براي آنها اینکه آیات را بفرست تا بفهمند: که بودهاند و چه
118- کردهاند، و شاید در دیگر آیات مکرّر قرآن نیز اینکه دو احتمال باشد. -قرآن- 86
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 163 تا 172
وَ سئَلهُم عَن القَریَۀِ الَّتِی کانَت حاضِ رَةَ البَحرِ إِذ یَعدُونَ فِی السَّبت إِذ تَأتِیهِم حِیتانُهُم یَومَ سَبتِهِم شُرَّعاً وَ یَومَ لا یَسبِتُونَ لا تَأتِیهِم
کَذلِکَ نَبلُوهُم بِما کانُوا یَفسُقُونَ [ 163 ] وَ إِذ قالَت أُمَّۀٌ مِنهُم لِمَ تَعِظُونَ قَوماً اللّه مُهلِکُهُم أَو مُعَذِّبُهُم عَذاباً شَدِیداً قالُوا مَعذِرَةً إِلی
رَبِّکُم وَ لَعَلَّهُم یَتَّقُونَ [ 164 ] فَلَمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِه أَنجَینَا الَّذِینَ یَنهَونَ عَن السُّوءِ وَ أَخَذنَا الَّذِینَ ظَلَمُوا بِعَذاب بَئِیس بِما کانُوا یَفسُقُونَ
165 ] فَلَمّا عَتَوا عَن ما نُهُوا عَنه قُلنا لَهُم کُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ [ 166 ] وَ إِذ تَأَذَّنَ رَبُّکَ لَیَبعَثَن عَلَیهِم إِلی یَوم القِیامَۀِ مَن یَسُومُهُم سُوءَ ]
833 وَ قَطَّعناهُم فِی الأَرض أُمَماً مِنهُم الصّالِحُونَ وَ مِنهُم دُونَ - العَذاب إِن رَبَّکَ لَسَرِیع العِقاب وَ إِنَّه لَغَفُورٌ رَحِیم [ 167 ] -قرآن- 1
ذلِکَ وَ بَلَوناهُم بِالحَسَ نات وَ السَّیِّئات لَعَلَّهُم یَرجِعُونَ [ 168 ] فَخَلَفَ مِن بَعدِهِم خَلف وَرِثُوا الکِتابَ یَأخُ ذُونَ عَرَضَ هذَا الأَدنی وَ
یَقُولُونَ سَیُغفَرُ لَنا وَ إِن یَأتِهِم عَرَض مِثلُه یَأخُذُوه أَ لَم یُؤخَذ عَلَیهِم مِیثاق الکِتاب أَن لا یَقُولُوا عَلَی اللّه إِلاَّ الحَق وَ دَرَسُوا ما فِیه وَ الدّارُ
الآخِرَةُ خَیرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعقِلُونَ [ 169 ] وَ الَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالکِتاب وَ أَقامُوا الصَّلاةَ إِنّا لا نُضِ یع أَجرَ المُصلِحِینَ [ 170 ] وَ إِذ نَتَقنَا
الجَبَلَ فَوقَهُم کَأَنَّه ظُلَّۀٌ وَ ظَنُّوا أَنَّه واقِع بِهِم خُ ذُوا ما آتَیناکُم بِقُوَّةٍ وَ اذکُرُوا ما فِیه لَعَلَّکُم تَتَّقُونَ [ 171 ] وَ إِذ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن
- ظُهُورِهِم ذُرِّیَّتَهُم وَ أَشهَدَهُم عَلی أَنفُسِهِم أَ لَست بِرَبِّکُم قالُوا بَلی شَهِدنا أَن تَقُولُوا یَومَ القِیامَۀِ إِنّا کُنّا عَن هذا غافِلِینَ [ 172 ] -قرآن- 1
1015 [ صفحه 250 ] معنی لغات: سبت- روز شنبه، کار روز شنبه انجام دادن، بروز شنبه بودن شرّعا- جمع شارع آن که بآب
نزدیک و داخل میشود، یا با دو دست و یا دهان آب میخورد. بئیس- بمعنی سخت و دلاور، عتوا- از مصدر عتو با ضم عین و تاء
به- معنی بزرگی فروختن، ستمگري پیشه کردن، از اندازه بدر شدن. خاسئین- دور- شدگان و ممنوع از نزدیک شدن بمردم،
یسوم- از مصدر سوم بفتح سین بمعنی براي فروش نمایش دادن، حیوان بچرا رفتن، مجبور بکاري کردن، خوار کردن. ادنی- بمعنی
ضعیفتر و بیشتر اسقاط شده، فتقنا- از مصدر فتق بفتح نون بمعنی تکان دادن، پوست کندن، متنزّل کردن، بالا بردن، منبسط و گشاده
کردن، ظلّۀ- سایبان و آنچه از سرما و گرما نگاه بدارد، و آنچه سایه میاندازد درخت و غیر آن. [ صفحه 251 ] ترجمه: 164 اي
صفحه 120 از 223
محمّد از یهود بپرس کار مردم آن آبادي کنار دریا که بروز شنبه گناه میکردند چون ماهی بسیار میآمد و بدگر روزها نمیآمد
[آنان چه کسان بودند که در دستور دین خود حیله میکردند و بروز شنبه شکار حرام بود و ماهی بسیار در آبگیر کنار دریا جلو
آنان را میگرفتند و بروز دیگر که شکار روا بود بآسانی ماهی ز آب برمیآوردند]! بدین گونه آنها را آزمودیم که بدکار بودند [و
آز و طمع خود نمودار کردند و در شکار حرام روز شنبه حیله کردند و گروهی پندشان می- دادند] 165 و گروهی ز آنها
میگفتند: چرا مردمی را موعظه کنید که خدا نابودشان کند و یا بسختی گرفتارشان کند! آن خیر خواهان گفتند: تا پوزشی به
پیشگاه پروردگار شما باشد [که ما دریغ ز خیرخواهی نکردیم] و شاید که ایشان پرهیزگار شوند 166 پس چون آنچه را بیادشان
آوردند فراموش شده پنداشتند آن کسان که جلوگیر از بدي میکردند رهاندیم و آن ستمکاران بسخت بد آزاري بسزاي نافرمانی
شان گرفتار کردیم 167 که چو پافشاري بر نابکاري خود کردند فرمانشان کردیم بوزینگان رانده و بدور ز مردمان باشند 168 اي
محمّد بیاد خود بدار که پروردگار تو اعلام کرده است که تا رستاخیز کسی را نگیرد که آنان را ببد بیازارد چه او شکنجه بسختی
کند و او آمرزنده و مهربان باشد 169 و ما آنها را بچند دسته کردیم که پارهاي شان بر روي زمین درستکار بودند و دیگريشان نه
آنچنان که آنان را بخوشی و ناخوشی بیازمودیم تا شاید براه راست بازگردند 170 پس از ایشان جانشینانی بجایشان بودند که
تورات بارث بردند ولی دست بخواستههاي زندگی دراز می کردند و بهانهشان اینکه بود که ما را میامرزند و اگر دگر بار
دستشان میرسید میربودند با اینکه پیمان تورات با آنها چنین بود که بر خدا دروغ بندند و جز حق نگویند و آن را خوانده بودند و
یاد داشتند [با اینهمه از حرام پرهیز نمیکردند و بدروغ میگفتند خدا میآمرزد] ولی بدانید: سراي دیگر براي آنها که پرهیزگارند
بهتر بود، پس چرا نمیاندیشید و مگر خرد ندارید که از حرام دوري نمیکنید! [و بر خلاف دین آرزوي آمرزش دارید] 171 و آن
کسان که کتاب آسمانی استوار میگیرند و نماز بپا [ صفحه 252 ] میدارند درستکارانند که ما مزدشان نابود نمیکنیم 172 و
روزگاري بود که ما کوه طور را بر بالا سر یهود بلند کردیم که گوئی سایبانی بود و پنداشتند که برایشان میافتد [ما بآنها گفتیم:
اینکه بسزاي نافرمانی شما است پس ز دستور تورات سرپیچی نکنید] و آنچه را بشما دادیم استوار بگیرید تا شاید پرهیزگار شوید.
30- با فتح عین و تشدید دال خواندهاند. -قرآن- 15 « یعدّون » 164 مجمع: شهر بن حوشب و ابی نهیک « إِذ یَعدُونَ » : سخن مفسّرین
164 مجمع: إبن عبّاس گفته است: یعنی بروز شنبهشان ماهیان بر روي آب نمودار بودند، ضحّاك گفته است: « یَومَ سَبتِهِم شُرَّعاً »
خوانده « یسبتون » 164 مجمع: حسن بضم یاء بصیغهي مجهول « وَ یَومَ لا یَسبِتُونَ » 28- یعنی پی در پی ماهیان میآمدند. -قرآن- 1
165 طبري: إبن عبّاس گفته است: آنها سه دسته شدند یکی گناهکار که ماهی گرفت، دوّم آن « إِذ قالَت أُمَّۀٌ » 27- است. -قرآن- 1
قالُوا » 21- که نصیحت میکرد و جلوگیري از نافرمانی، سوّم آنها بودند که میگفتند: چرا اینکه مردم را نصیحت میکنید! -قرآن- 1
با « بیس » 166 مجمع: مردم مدینه «ٍ بِعَذاب بَئِیس » 19- با رفع خواندهاند. -قرآن- 1 « معذرة » 165 مجمع: حفص با نصب و باقی « مَعذِرَةً
بر وزن فعیل « بئیس » بکسر با و سکون همزه بدون یاء خوانده است، و « بئس » کسر باء و سکون یاء بی- همزه خواندهاند. و إبن عامر
167 روح البیان: از مجاهد « کُونُوا قِرَدَةً » 21- بر وزن فاعل نیز قرائت شده است. -قرآن- 1 « بائس » بتقدیم یاء بر همزه نیز خواندهاند، و
19 تفسیر عبده: عموم مفسّرین - نقل شده است: دلهاشان مانند دل بوزینه شد، و هم دهانشان مانند دهان بوزینه شد. -قرآن- 1
گفتهاند: یعنی بدن آنها تبدیل ببدن میمون شد، مجاهد گفته است: اخلاق آنها در شرّ و فساد مانند بوزینه شد که سخن حق در آنها
اثر نداشت و توفیق فهم آن نداشتند. فی ظلال: چون نخستین برتري آدمی را که اراده است رها کردند و مسلّط [ صفحه 253 ] بر
خود نبودند و پی هواي نفس رفتند و بعالم حیوانی تنزّل نمودند، بآنها گفتند: همانچه خواهید باشید و چون ادراکات درونی آدمی
در نماي ظاهري او نشانه میگذارد و چهره را بصورت اندیشهها نشان میدهد پس نتیجهي آنچه بدل خواستند در ظاهر بصورت
168 ابو الفتوح نوشته است: زجّاج گفت: سوگند خورد خداي تو، عبد اللّه عبّاس گفت: گفت « وَ إِذ تَأَذَّنَ رَبُّکَ » . بوزینه در آمد
168 تفسیر «ِ مَن یَسُومُهُم سُوءَ العَذاب » 29- خداي تو، مجاهد گفت: فرمود خداي تو، قطرب گفت وعده داد خداي تو. -قرآن- 1
صفحه 121 از 223
عبده: یعنی مسیحیها و مسلمین که همیشه بر یهود مسلّط بودهاند و اینها ذلیل و مقهور بودهاند و هرگز حکومت و استقلال از خود
170 ابو الفتوح نوشته است: مجاهد گفت: مراد ترسایانند که از پس جهودان «ٌ فَخَلَفَ مِن بَعدِهِم خَلف » 35- نداشتند. -قرآن- 1
یَأخُذُونَ » 34- بودند، دگر مفسّران گفتند: مراد جماعتیاند از جهود بد سیرت بد طریقت که آمدند از پس گروه اوائل. -قرآن- 1
170 تفسیر عبده: یعنی آنچه از سرمایه- هاي پست مادّي که بچنگ آنها میآمد میگرفتند و باك نداشتند، خواه « عَرَضَ هذَا الَأدنی
171 « وَ دَرَسُوا » 36- رشوه بود یا دیگر اموال حرام و یا تجارت از راه دین و استفادهي از حکم و فتوي و بیان احکام. -قرآن- 1
171 مجمع: ابو بکر قاري با سکون میم و تخفیف سین « وَ الَّذِینَ یُمَسِّکُ ونَ » 14- خوانده است. -قرآن- 1 « ادّارسوا » مجمع: سلمی
172 ابو « وَ إِذ نَتَقنَا الجَبَلَ فَوقَهُم کَأَنَّه ظُلَّۀٌ » 30- خوانده است و دیگران با فتح میم و تشدید سین خواندهاند. -قرآن- 1 « یمسّ کون »
الفتوح نوشته است: یاد کن اي محمّد چون ما برداشتیم کوه را از بالاي سر ایشان، کأنّه ظلّۀ، پنداري سایه- بانی است، إبن الاعرابی
گفت: نتق برداشتن باشد و شکافتن و گستردن، و هر سه معنی را محتمل است، مفسّران گفتند: چون بنی اسرائیل احکام تورات قبول
57 [ صفحه 254 ] کردند، خداي تعالی کوهی از جاي برکند و بر بالاي سر ایشان بداشت بمقدار لشکر گاه ایشان - نمی- -قرآن- 1
فرسنگ در یک فرسنگ بمقدار قامت مردي. تفسیر عبده: یعنی کوه طور را بالا بردیم، و یا لرزاندیم آنرا با اینکه بر مافوق آنها
مرتفع بود و سایه افکنده، و اگر آنها در دامنهي کوه بودهاند و از سایهي آن استفاده میکردهاند، اینکه جمله درست و راست است
تا آخر « وَ إِذ قالَت أُمَّۀٌ » یعنی کوه مانند سایبان بر بالاي سر آنها بلند شده بود. سخن ما: 1- آیت 165 « رفع الجبل فوقهم کالظلّۀ » که
شاید اشاره باشد بر راهنمائی مردم که اگرچه اشخاص سختسر، و کجاندیش گوش به پند و نصیحت ندهند، ولی براي احتمال
اینکه از چندین نفر یکی براه راست برود و آنکه خیر خواه است بوظیفهي خود عمل کرده باشد، نباید مأیوس بود و ترك نصیحت
کرد و باید در موقع مقتضی امر بمعروف و نهی از منکر بکنند، و شاید بهمین جهت که خودداري از تربیت و راهنمائی مذموم و
ناپسند است در آیت 146 که دنبالهي اینکه است گفته شده است: آنها که احکام یادآوري شده را فراموش کردند گرفتار شدند و
آنها که راهنمائی کردند نجات یافتند، و از دستهي سوّم که میگفتند: چرا موعظه میکنید نام برده شده است تا معلوم شود که مردم
47- جلوگیر از تربیت و پند و نصیحت اگرچه مانند بدکاران گرفتاري ندارند ولی نجات و سعادت هم براي آنها نیست. -قرآن- 24
تا آخر چون در دنبال آیت جلو که فرمان شده است بوزینگان مطرود باشند اینکه آیه گفته شده « وَ إِذ تَأَذَّنَ رَبُّکَ » -2 آیت 168
است، شاید براي اعلام عمومی باشد که آبخور مردم بوزینهي مطرود، تا قیامت در اختیار و فشار دیگران خواهند بود چون شخصیّت
و معنویّت انسانی که خود داشتهاند از دست دادهاند، پس باید براي همیشه مقهور دیگران باشند، 3- در آیت 167 که گفته شده
است: بوزینه مطرود باشید، و در آیت 172 که گفته شده است: کوه را مانند سایبان بالا بردیم، بطوري که در سورهي بقره همین
مطالب بود و نوشتیم، اینجا هم از جهت جمله و بیان مطلب با آنجا تفاوتی ندارد که چیز دیگري استفاده شود و توضیح دیگري
42 [ صفحه 255 ] رین مثل طبرسی در مجمع البیان و ابو الفتوح و دیگران بعنوان قصه داستانی براي هر - بتوانیم بدهیم -قرآن- 14
دوي اینکه یاد شده در آیهها نقل کردهاند، ولی قدرت آفرینش و رهبري پیغمبران احتیاج ندارد به اینکه گونه حوادث منقول بعنوان
معجزهي انبیاء و چنانکه در سورهي بقره نسبت بهر دوي اینکه قضیّه احتمال قابل فهم خود را نوشتیم، اینجا هم ممکن است نظیر آنرا
بگوئیم که آیه صریح نیست در تبدیل صورت آدمی ببوزینه، و نه از جاي کندن کوه و بالاي سر مردم نگاهداشتن، و گفتههاي
مفسّرین شبیه به داستانهاي یهود است و مجعولات متّخذ از آنها، پس ضرر و نقص بدین و گفته- هاي پیغمبران و قرآن نخواهد بود
اگر چنین بگوئیم که چون آیه صریح و موجب- یقین نیست و حدیث منقول از معصوم که موجب اطمینان باشد بر مقصود از آیه
اعلام شده است بموجب خیر و « فَلَمّا عَتَوا عَن ما نُهُوا » ما از اینکه جملهها چنین میفهمیم که در آیت 1467 ،«14» در دست نیست
صلاح در آفرینش چون از دستور و احکام دین تجاوز و نافرمانی کردند، گفتیم مانند بوزینگان زشت و مطرود و محروم باشید، تا
همهي انسانهاي متمدّن و شهر نشین که با یکدیگر زندگی میکنند و دین و آئین و وظائفی براي آنها معیّن شده است، بدانند که
صفحه 122 از 223
اعلام شده است « فَلَمّا عَتَوا عَن ما نُهُوا » نتیجه و سزاي خود سري و تخلّف ما از اینکه جملهها چنین میفهمیم که در آیت 167
بموجب خیر و صلاح در آفرینش چون از دستور و احکام دین تجاوز و نافرمانی کردند، گفتیم مانند بوزینگان زشت و مطرود و
محروم باشید، تا همهي انسانهاي متمدّن و شهر نشین که با یکدیگر زندگی میکنند و دین و آئین و وظائفی براي آنها معیّن شده
245 [ صفحه 256 ] از - 915 -قرآن- 213 - 823 -قرآن- 884 - است، بدانند که نتیجه و سزاي خود سري و تخلّف -پاورقی- 821
وظایف، محرومیّت است و بوزینه صفت شدن و راندهي درگاه خالق هستند و منفور خلق نیز میشوند، چنان که امروز هم مشاهده
شده است و به وظیفهي خود رفتار «ُ عَتَوا عَن ما نُهُوا عَنه » میشود در دولتهاي متمدّن و مردم درستکار، آن که مشمول اینکه جملهي
نکرده است، محکوم به حبس است و اعمال شاقّه و محروم از بهرههاي مادّي و اجتماعی، که اینکه دولتهاي متمدّن و قانونگذار،
« وَ إِذ نَتَقنَا الجَبَلَ » فکر و کارشان مولود همان تربیت پیغمبران و راهنمائی پیشوایان دین و رهبران بشر بوده است. و در آیت 172
میگوئیم چون دلیل قطعی از آیه و روایت بر مقصود از آن نداریم ممکن است آیه براي اخبار از حادثهي ترسآوري باشد مثل زلزله
و غیر آن که موجب ترس و تسلیم یهود بوده است، و براي معرّفی سوابق یهود و پند مردم گفته شده است، تا یهودیهاي مخالف
پیغمبر ص شرمنده شوند و از کبر و غرور خود فرود آیند، و بقیّهي اعراب و منکرین هم متوجّه شوند، چون با یهود عالم و مدّعی
معرفت چنین رفتاري شده است، معلوم است آنها چه باید بکنند و چگونه از لجاج و خودسري دست بردارند و به آئین توحید تسلیم
565- 244 -قرآن- 538 - شوند. -قرآن- 214
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 172 تا 179
245 وَ إِذ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِم ذُرِّیَّتَهُم وَ أَشهَدَهُم عَلی أَنفُسِهِم أَ لَست بِرَبِّکُم قالُوا بَلی شَهِدنا أَن تَقُولُوا - -قرآن- 213
[ یَومَ القِیامَۀِ إِنّا کُنّا عَن هذا غافِلِینَ [ 172 ] أَو تَقُولُوا إِنَّما أَشرَكَ آباؤُنا مِن قَبل وَ کُنّا ذُرِّیَّۀً مِن بَعدِهِم أَ فَتُهلِکُنا بِما فَعَلَ المُبطِلُونَ [ 173
[ وَ کَذلِکَ نُفَصِّل الآیات وَ لَعَلَّهُم یَرجِعُونَ [ 174 ] وَ اتل عَلَیهِم نَبَأَ الَّذِي آتَیناه آیاتِنا فَانسَلَخَ مِنها فَأَتبَعَه الشَّیطان فَکانَ مِنَ الغاوِینَ [ 175
وَ لَو شِئنا لَرَفَعناه بِها وَ لکِنَّه أَخلَدَ إِلَی الأَرض وَ اتَّبَعَ هَواه فَمَثَلُه کَمَثَل الکَلب إِن تَحمِل عَلَیه یَلهَث أَو تَترُکه یَلهَث ذلِکَ مَثَل القَومِ
827 ساءَ مَثَلاً القَوم الَّذِینَ کَ ذَّبُوا بِآیاتِنا وَ أَنفُسَ هُم کانُوا - الَّذِینَ کَ ذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقصُص القَ َ صصَ لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرُونَ [ 176 ] -قرآن- 1
یَظلِمُونَ [ 177 ] مَن یَهدِ اللّه فَهُوَ المُهتَدِي وَ مَن یُضلِل فَأُولئِکَ هُم الخاسِرُونَ [ 178 ] وَ لَقَد ذَرَأنا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الجِن وَ الإِنس لَهُم
- [ قُلُوب لا یَفقَهُونَ بِها وَ لَهُم أَعیُن لا یُبصِ رُونَ بِها وَ لَهُم آذانٌ لا یَسمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالَأنعام بَل هُم أَضَلُّ أُولئِکَ هُم الغافِلُونَ [ 179
438 [ صفحه 257 ] معنی لغات: ذریّه- نسل، اولاد، انسلخ- از پوست و لباس جدا شد. اخلد- در جائی ماند و ملازم شد، - قرآن- 1
میل و رکون به چیزي کرد، و اینکه ترکیب [اخلد الی الارض] به معنی ماده پرستی است. یلهث- از مصدر لهث به فتح لام و لهاث
با ضم به معنی تشنگی سگ و از تشنگی زبان در آوردن سگ. ذرأنا- از مصدر ذرأ به فتح اوّل و سکون دوّم به معنی آفریدن زیاد
کردن، بذر پاشیدن. ترجمه: 173 اي محمّد به یاد بدار روزگاري که نسل آدم در پشت پدران بودند، پروردگار تو ز آنان پرسید و
بر آن پیمان گرفت و ایشان را گواه خودشان کرد، که آیا من پروردگار شما نیستم! جملگی گفتند: چرا [که تو ما را آفریدي] و ما
بر آن گواهیم. [اینکه پرسش و پیمان براي اینکه بود] که برستاخیز نگوئید: ما از اینکه بی- خبر بودیم 174 و یا بگوئید: پدران ما
زین پیش مشرك شدند و ما نسل پس از آنان بودیم پس چرا ما را بسزاي بدکاران گرفتار کنی! 175 به اینکه گونه آیات و
نشانههاي حق را یکایک نمودار میکنیم [تا درستی سخن پیغمبر بدانند] و امیدوار باشند که از راه کج باز گردند. جهت نزول آیت
ابو الفتوح: عبد- اللّه مسعود گفته است اینکه آیه در وصف مردي است از بنی اسرائیل بنام :« وَ اتل عَلَیهِم نَبَأَ » صد و هفتاد و شش
60 [ صفحه 258 ] امیّۀ بن - بلعم باعور، عبد اللّه عمر و سعید بن مسیّب و زید بن اسلم و ابو روق گفتند: آیه در وصف -قرآن- 33
ابی ال ّ ص لت ثقفی نازل شده است که او مردي بود کتاب خوانده و از علم و حکمت آن روز با خبر، و چون دانسته بود که شخصی
صفحه 123 از 223
بپیغمبري میرسد طمع کرد که او خود باشد، در هنگام ظهور پیغمبر ص در نزدیکی از پادشاهان بود آنگاه بحجاز آمد که از بدر
گذشت و کشتگان را بزمین افتاده دید چون از قضیّه خبردار شد، گفت: اگر اینکه مرد پیغمبر بود خویشان خود را نمیکشت و پس
از مرگ او خواهرش رفاعه حضور پیغمبر ص رسید، فرمود چیزي از شعر برادرت بخوان، او اینکه شعرها را خواند: لک الحمد و
النّعماء و الفضل ربنا || و لا شیء اعلی منک جدّا و امجد ملیک علی عرش السّماء مهیمن || لعزّته تعنو الوجوه و تسجد و باز اینکه
شعرها را خواند: یوقف النّاس للحساب جمیعا || فشقی معذّب و سعید عند ذي العرش یعرضون علیه || یعلم الجهر و السّرار الخفیّا
یوم نأتی الرّحمان و هو رحیم || انّه کان وعده مأتیّا یوم یأتیه مثل ما قال فردا || سوف القی من العذاب فریّا ربّ ان تعف فالمعافاة
ظنّی || او تعاقب فلم تعاقب بریئا پیغمبر ص فرمود: شعر او مؤمن بود و دلش کافر. سعید بن مسیّب گفته است اینکه آیه در وصف
ابو عامر بن نعمان ال ّ ص یفی نازل شده است که مردي مسیحی و زاهد و پلاس پوش بوده بمدینه حضور پیغمبر رسید و پرسید بکدام
دین هستی و چه آوردهاي! فرمود: بدین ابراهیم و با آئین مسلمانی، او گفت من هم بر دین ابراهیم هستم فرمود: بآن دین از پیش
خود چیزها افزودهاید، او نفرین کرد که از میان من و تو هر کدام دروغگو باشیم خدا در سرگردانی و در بدري نابودش کند و از
آنجا بشام رفت و از دولت وقت براي نابودي پیغمبر مدد خواست و بمنافقین پیغام کرد که براي او مسجدي بسازند و آماده باشند تا
با کمک یکدیگر بجنگ پیغمبر بروند و چون باو کمک نشد در شام بیچاره و سرگردان بماند تا بمرد، قتاده گفت: اینکه آیه مثل
است براي آن کس که راه هدایت باو عرضه شود و او از آن روي بگرداند. [ صفحه 259 ] ترجمه: 176 اي محمّد براي مردم نقل
کن داستان آن که از نشانهها [و دین و پیغمبر] خود باو نمایاندیم و او خود را از آن برکنار کرد و دیو او را بدنبال خود برد وز
گمراهان شد 177 و گر شایسته میدانستیم و بسرنوشت میکردیم او را بآن علم و معرفت بلند مرتبمینمودیم و لکن او خود را
فرومایه کرد و بدنبال خواستههاي خود رفت. پس داستان او داستان سگ است که اگر ز خود برانی زبان ز تشنگی برآرد و اگر
بخود گذاریش همچنان زبان درآرد و هلهل زند. اینکه چنین است داستان گروهی که نشانههاي ما را دروغ شمردند. پس تو اي
محمّد اینکه داستانها را بیاد مردم بدار تا شاید بیندیشند [و رو بصلاح روند] 178 چه بد نمونه دارند آن مردم که آیات ما دروغ
شمردند و بخود ستم نمودند 179 البتّه آن را که خدا رهبري کند براه راست بود و آنان را که [آمادهي پذیرش حق نشدند] او ز راه
بگرداند و زیاندیده بودند 180 چه ما گروهی بسیار ز آدمی و پري آفریدیم که [سر انجام اندیشه و کارشان] بسوي دوزخ باشد،
[چون] دلهاشان توان فهمیدن ندارد و چشم و گوششان نه بیند و نشنود. پس اینگونه مردم بمانند چهارپایان بودند و بلکه فروترند
173 طبري: مردي از بنی- سعد بنام اسود بن سریع گفت در « وَ إِذ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ » : که مردمی بیخبرند. سخن مفسّرین
حضور پیغمبر چهار جنگ را حاضر بودم، مردم ذریه و نسل مشرکین و جنگجویان را دشنام میدادند، پیغمبر خبردار شد و اعتراض
فرمود، از آن حضرت پرسیدند: نه مگر پدرهاي آنها مشرك بودند! فرمود: مردمان خوب که در میان شما هستند پدرانشان مشرك
بودهاند و هر مولود جانداري بر نهاد اصلی طبیعت اسلام و حقپّرستی است تا زبانش گشاده شود و پدر مادرش او را بادیان مختلف
628- 58 -قرآن- 604 - قرآن- 15 - .« وَ إِذ أَخَ ذَ رَبُّکَ » برگردانند، حسن بصري گفت: اینکه سخن پیغمبر در قرآن است باین آیه
مجمع: علماي شیعه و غیر شیعه در معنی اینکه آیه و چگونگی آن اختلاف کردهاند: یک دسته گفتهاند یعنی خداوند نسل آدم را
که مانند مورچگان بودند [ صفحه 260 ] از پشت او بدر کرد و در جلوش نهاد و گفت: از اینها پیمان میگیرم که روزیشان دهم و
آنها من را بپرستند و ببت نگرایند، و بملائکه گفت: شما نیز گواه باشید، آنها گفتند: ما گواهی داریم، ابو الهذّیل گفته است: حسن
بصري و همفکران او معتقد بودهاند که اطفال و نوزادها در عالم دیگر بهرهمند و متنعّم هستند بواسطهي ثواب ایمانی که در آن
رمانی و إبن اخشید و ابو مسلم در معنی آیه چنین گفتهاند: یعنی خداوند بنی آدم را از پشت .« بلی شهدنا » هنگام پذیرفتند و گفتند
جاي داد و بصورتهاي مختلف بالا برد تا بصورت آدمی تکمیل شد و پس از آن داراي « و در بچهدان مادران » پدران بیرون کرد
رشد و تمیز شد و مکلف و موظّف بوظائفی شد و از آثار صنعت و دلایل معرفت حق آن اندازه براي او نمودار کرد که با عقل خود
صفحه 124 از 223
توانست آنها را بداند و بفهمد، مانند اینکه خود شاهد تمام آنها است، پس در طی اینکه احوال چنان بود که خود معترف و مقرّ
بآفریدگار خود بودند و جاي عذر و خود- داري و بهانه برایشان نماند، و اگرچه بصورت ظاهر شاهد خواستن و شهادت دادنی نبود
فَقالَ لَها وَ لِلأَرض ائتِیا طَوعاً » : ولی برگذار کردن اینکه درجات موجبات اقرار و اعتراف بود چنان که در اینکه آیه گفته شده است
یعنی بآسمان و زمین فرمان کردیم که باجبار و یا میل خود خواه و نخواه بیائید، آنها هم گفتند: با کمال « أَو کَرهاً قالَتا أَتَینا طائِعِینَ
اطاعت آمدیم. و معلوم است که اینکه گفتگو حقیقت خارجی نداشته است و بعنوان مثل گفته شده است، و مانند اینکه شعر: -
1265 و قالت له العینان سمعا و طاعۀ || و حدّرتا کالدّر لمّا یثقب یعنی هر دو چشمش باو گفتند: شنیدیم و - قرآن- 1187
فرمانبرداریم و زان پس مانند درّ نسفته از درون خود فرو ریختند. و مثل اینکه جملهها که از خطیبی نقل شده است در خطبهي خود
یعنی از زمین بپرس « سل الارض من شق انهارك و غرس اشجارك و اینع ثمارك فان لم تجبک جهارا اجابتک اعتبارا » چنین گفت
کی رودخانه و درخت در سطح تو ایجاد کرد و میوهها را رسیده و شیرین نمود! اگر او آشکارا بتو جوابی نداد ولی بزبان پند و
عبرت جوابت میدهد، و نظیر اینکه گونه گفتگو، [ صفحه 261 ] با آنکه قابل خطاب و سخن نیست در نظم و نثر عرب فراوان است،
پس اینکه آیه مانند آنها است، قول سوّم که قاضی و جبّائی گفتهاند، اینکه معنی است: که خداوند از نسل آدم یک عده مردم را
آفریده است که عاقل و کامل هستند و بوسیله پیغمبران اقرار بتوحید کردهاند و شرك پدران خود را بهانه قرار نخواهند داد، و دیگر
مردم هم که عقل و معرفتی دارند پیروي آنها میکنند. امام فخر: براي معنی اینکه آیه و اعتراض بر آن در حدود شانزده ایراد و
جواب نوشته است که فایدهاي در نقل آن نیست. تفسیر نیشابوري: بعضی از علماء در معنی اینکه آیه گفتهاند: چون ارواح انسان
پیش از ابدان آفریده شده است او اقرار بتوحید از لوازم ذات و حقیقت و جزء موجودیّت ارواح است و اینکه علم و اطلاع و اقرار
چیزي نیست که علاوهي بر هویت ارواح باشد تا محتاج بتحصیل و کوشش باشد پس مقصود از اینکه سؤال و جواب همان
موجودیّت ارواح بنی آدم است که خود حقیقت اقرار بتوحید است، ولی البته پس از وابستگی ببدن و مادّه عوارض مادّي او را
نمیگذارد که گذشتهي خود را بیاد داشته باشد، پس ممکن است بوسیلهي تذکّر بخاطر آورد که در آن مقام چگونه مطّلع بوده
است و اقرار کرده است، و بعضی ارواح ممکن است اینکه لیاقت را از دست داده و با یادآوري هم متذکر نشوند. در تفسیر حسینی
نوشته: اي درویش، اینکه آیت عهد الست تا بیخبران سر کوچهي غفلت را متنبسازد، و الّا هوشمندان بیدار دل از آن سؤال و
جواب غافل نیستند، بیت: در نفحات مذکور است که علی سهل اصفهانی را قدّس سرّه گفتند: روز بلی را یاد داري! گفت: چون
ندارم، گوئی که دي بود. شیخ الاسلام خواجه عبد اللّه انصاري روّح اللّه روحه فرمود که درین سخن نقصی است. صوفی را دي و
فردا چه بود! آن روز را هنوز شب در نیامده و صوفی در همان روز است. [ صفحه 262 ] روز امروز است اي صوفیوشان || کی
بود از دي و از فردا نشان آن که از حق نیست غافل یک نفس || ماضی و مستقبلش حال است و بس از حسین منصور قدّس سرّه
هم » : منقول است که فرمودهاند: غائب از حقایق سؤال الست چگونه جواب دهد! پس سر مخاطب و مجیب بغایت ناز گشت. مصراع
و در بعضی نسخ چنین گوید: تو در میانه هیچ نهاي هر چه هست او است || هم خود الست « خود الست گوید و هم خود بلی کند
گوید و هم خود بلی کند روح البیان: در تأویلات نجمیّه گفته است: خداوند با هیچ یک از موجودات پیش از آن که موجود شوند
سخن نگفت مگر با آدمی که هنوز موجود نشده با او سخن گفت و او هم موجود نبوده پاسخ گفت، پس با نبوده بروش موجودات
رفتار کرد و حالت بودنی بآنها داد پس آغاز او مانند انجام او است و عاقبت کارش بآنجا میرسد که از آن آغاز شده است یعنی
و « کنت له سمعا و بصرا و لسانا فبی یسمع و بی یبصر و بی ینطق » : خداوند چشم و گوش و زبان او است چنان که خود فرموده است
جنید مقصودش همین بوده است که گفته است: انجام برگشت بآغاز است و عاقبت کار بآنجا است که از آن پدیدار شده است.
تفسیر عبده: یعنی متوجّه باش اي پیغمبر آنچه را که خداوند بموجب فطرت و عقل پیمان گرفت از عموم بنی آدم آنگاه که از پی
« ذرّیّتهم » 173 مجمع: قاریهاي کوفه و إبن کثیر « مِن ظُهُورِهِم ذُرِّیَّتَهُم » . یکدگر بیرونشان آورد و بر فطرت و خوي اسلام آفریدشان
صفحه 125 از 223
بدل است از بنی آدم و « مِن ظُهُورِهِم » بصورت جمع قرائت کردهاند، و کلمات « ذرّیّاتهم » بصورت مفرد خواندهاند و دیگر قاریها
173 « أَ لَست بِرَبِّکُم قالُوا بَلی » 192- 34 -قرآن- 174 - معنی چنین است: خارج کرد خدا از پشت بنی آدم ذرّیّه و نسل او را. -قرآن- 1
چون داعی و مجیب یکی « بلی » بر گفت « أَ لَست بِرَبِّکُم » کشف نوشته است شیخ الاسلام انصاري گفت قدّس اللّه روحه: کرم گفت
142 [ صفحه 263 ] است، دو تعرّض چه معنی، ملک رهی را با خود خواند- او را به خود نیوشید- بیاو - 37 -قرآن- 119 - -قرآن- 1
در اینکه آیت دعوي « وَ ما رَمَیتَ- إِذ رَمَیتَ » خود جواب داد و جواب ببنده بخشید اینکه همچنان است که مصطفی را گفت
بسوخت و معنی بنواخت تا هر که به خود باز آید، او را نشناخت، سیل ربوبیّت بر گرد بشریّت گماشت او را از او بربود پس او را
شَهِدنا أَن » 215- اینکه است گر بشناختی. -قرآن- 183 « و یدا تبطش بی » نیابت داشت میگوید: نه تو انداختی آنگه که میانداختی
با یاء به صیغهي غایب خوانده است یعنی « یقولوا » « أَو تَقُولُوا إِنَّما أَشرَكَ » 173 مجمع: ابو عمرو در اینکه جمله و جملهي بعد « تَقُولُوا
آنها بگویند، و دیگر قاریها با تاء خواندهاند یعنی شما بگوئید. و معنی جمله اینکه است: براي اینکه در موقع گرفتاري نگویند ما
113 فی ظلال: اینکه آیه تعبیري است قرآنی به صورت - 25 -قرآن- 81 - غافل بودیم و نگویند پدران ما مشرك بودند. -قرآن- 1
انجمنی ز انبوه بیشمار نسل آدم که به عالم غیب بسیار دور در پشت پدران انباشته در معرض پرسش پروردگار خود اعتراف به
ربوبیّت و گواهی بیگانگی او میکنند و اینکه بالاترین اندیشهي بشري است که به صورت ذریه و نسل بمانند یک فرمند آماده براي
176 ابو « وَ اتل عَلَیهِم نَبَأَ الَّذِي آتَیناه آیاتِنا فَانسَلَخَ مِنها » . سؤال و جواب، اوصاف نهائی بشري و استعداد فطري او را نمودار میکند
الفتوح نوشته است: حق تعالی گفت رسول را برخوان بر امّت خبر آن کس که ما آیات خود به او دادیم او از آن بیرون آمد چون
73 عبد اللّه مسعود گفت: بلعم باعور بود، عبد اللّه عبّاس - مار که از پوست بیرون آید، خلاف کردند در آن که که بود! -قرآن- 1
گفت از بنی اسرائیل بود. عبد اللّه عمر و سعید بن المسیّب گفتند: آیه در امیّۀ بن ابی الصّلت الثّقفی آمد. عبادة بن الصامت گفت:
آیه در قریش آمد که خداي تعالی کتاب قرآن به ایشان داد از آن منسلخ شدند و قبول نکردند، حسن بصري و إبن کیسان گفتند:
در منافقان اهل کتاب آمد که رسول را میشناختند و ایمان نیاوردند. عکرمه گفت: آیه عام است در حق همهي کافران، قتاده گفت:
اینکه مثلی است که خداي تعالی بزد در حق آنان که هدي بر ایشان عرضه کنند ایشان اعراض کنند از آن و قبول نکنند. [ صفحه
177 امام فخر: چون سگ از خستگی و تشنگی زبان خود بیرون میکند « کَمَثَل الکَلب إِن تَحمِل عَلَیه یَلهَث أَو تَترُکه یَلهَث » [264
چه او را برانند و چه به حال خود بگذارند، پس شخص حریص گمراه چه موعظهاش کنند یا نکنند به گمراهی خود ثابت است
73 ابو الفتوح نوشته است: وجه تمثل و جاي شبه آن است - مانند آن سگ که خوار است و به حالت لهث و هلهل زدن. -قرآن- 1
که اگر وعظ کنی اینکه کافر را سود ندارد و اگر نکنی همان هر دو بیک مثابه باشد چون سگ اگر برانیش زبان بیرون کند و اگر
محمول باشد بر حمله و طرد، و وجه دیگر آن که از حمل باشد: اگر بار بر «ِ تَحمِل عَلَیه » رهاش کنی زبان بیرون کند، و بر اینکه قول
او نهی یعنی اگر او را بر کاري داري که کار او باشد چون رفتن و تاختن و صید کردن لهث کند و اگر رهاش کنی همان کند. -
179 مجمع: همهي قاریها اینکه کلمه را با یاء تلفظّ کردهاند و در آیات دیگر قرآن یاء را تلفظ « فَهُوَ المُهتَدِي » 270- قرآن- 252
180 طبري و عموم مفسّرین: یعنی چون خداوند عالم است که آنها مؤمن « وَ لَقَد ذَرَأنا لِجَهَنَّمَ کَ ثِیراً » 21- نکردهاند. -قرآن- 1
41 ابو - نمیشوند و به موجب کفرشان به آتش میروند، پس آنها را آفرید و نتیجهي آن براي ایشان آتش است و جهنّم. -قرآن- 1
لام عاقبت است به معنی نتیجه و پایان و نظیر اینکه در قرآن و شعر عرب بسیار است مثل: له ملک ینادي کل « لجهنم » الفتوح: لام
یوم || لدوا للموت و ابنوا للخراب یعنی خدا ملکی دارد که همه روز فریاد میکند: بزائید تا بمیرد، و بسازید تا خراب شود. سخن
یادآوري است براي بشر که به موجب نهاد آدمیت خود با « لَعَلَّهُم یَرجِعُونَ » تا آخر آیت 175 « وَ إِذ أَخَذَ رَبُّکَ » ما: 1- از آیت 173
خداوند پیمان دارید و هر گونه خلاف و انحراف از آئین انسانیّت موجب محرومیّت است، 2- بقیّهي آیات تا آخر معرّفی و
97 [ صفحه 265 ] تعلیم و تربیت از عقل - 53 -قرآن- 72 - یادآوري است براي مردم لجوج و سرسخت که با همهي وسائل -قرآن- 29
صفحه 126 از 223
،«ُ مَن یَهدِ اللّه » و علم و کتاب و رهنما و مربّی باز هم مانند حیوان هستند که از اینکه وسائل هیچ گونه استفاده ندارند، 3- جملههاي
براي روشن شدن حقیقت فطرت آدمی است که به موجب و مقتضاي اینکه عالم خاکی و تابش « وَ لَقَد ذَرَأنا » ،« وَ مَن یُضلِل »
خورشید و پرورش زمین جنس آدمی زاد یکنواخت و یک جور نیست و هر کسی به موجب ترکیبات مغز و اعصاب و خون و
عضلات طوري آماده است که یکی زود به راه راست میرود و به سعادت میرسد و دیگري طوري است که خوي خودسري و
گمراهی در نهاد او است و یا جهنّمی سرشت است و سختی و عذاب پسند که در زندگی خود را براي گرفتاري همیشه آماده
میکند و عاقبت کار او هم محرومیّت است و گرفتاري و به طوري که مکرر نوشتهایم جاي اعتراض بر آفرینش نیست، زیرا خداوند
و قدرت لایزال اصل فیض و تراوش است و بینهایت از آن قدرت و اصل وجود موجود نمودار میشود، و در پیشگاه آن قدرت
سعادت و شقاوت و کم و زیاد و خوب و بد تصوّر ندارد و همهي اینکه تفاوتها و مراتب و طبقات براي ما آدمیزادها است که هر
کدام ما در هر وقتی طوري هستیم غیر از آن دیگري و وقت دیگر و در پیشگاه آن قدرت بیآغاز و انجام ظلم و جهل و نادانی و
ستم تصوّر ندارد چون قدرت و توانائی بینهایت است پس کجا نقص است و کمی تا نادانی باشد یا ستمکاري بلکه ایجاد است و
خیر یعنی هر چه اسم موجود بر او نهاده شود خوب است، البتّه چون ما آدمیزادها خیلی چیزها میخواهیم ولی موجودي محدود
هستیم و بهمهي چیزها مسلّط نیستیم گرفتار نقص و محرومیت و بدي میشویم و قضاوت که میکنیم در نتیجهي احساسات خود ما
175 -قرآن- - است و همهي اینها از قامت ناساز بیاندام ما است، و گر نه تشریف وجود بر بالاي کس کوتاه نیست. -قرآن- 155
214- -194-177 قرآن- 196
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 180 تا 186
245 وَ لِلّه الَأسماءُ الحُسنی فَادعُوه بِها وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلحِدُونَ فِی أَسمائِه سَیُجزَونَ ما کانُوا یَعمَلُونَ [ 180 ] وَ مِمَّن خَلَقنا - -قرآن- 213
[ أُمَّۀٌ یَهدُونَ بِالحَق وَ بِه یَعدِلُونَ [ 181 ] وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَستَدرِجُهُم مِن حَیث لا یَعلَمُونَ [ 182 ] وَ أُملِی لَهُم إِن کَیدِي مَتِین [ 183
434 أَ وَ لَم یَنظُرُوا فِی مَلَکُوت السَّماوات وَ الأَرض وَ ما - أَ وَ لَم یَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِهِم مِن جِنَّۀٍ إِن هُوَ إِلاّ نَذِیرٌ مُبِین [ 184 ] -قرآن- 1
خَلَقَ اللّه مِن شَیءٍ وَ أَن عَسی أَن یَکُونَ قَدِ اقتَرَبَ أَجَلُهُم فَبِأَي حَ دِیث بَعدَه یُؤمِنُونَ [ 185 ] مَن یُضلِل اللّه فَلا هادِيَ لَه وَ یَذَرُهُم فِی
از استدرجه، یعنی او را به چیزي نزدیک کرد از -« سَنَستَدرِجُهُم » : 286 [ صفحه 266 ] معنی لغات - طُغیانِهِم یَعمَهُونَ [ 186 ] -قرآن- 1
پلهاي و پایهاي به پایه و پلهي دیگر بالا برد، او را گول زد، آزادش گذارد تا بر زمین راه رود. املی- از مصدر املاء به معنی زندگی
دراز کردن و از آن بهره بردن به ستمکار مهلت دادن دیکته کردن و گفتن یک نوشته را براي دیگري تا او آن را بنویسد، کسی در
گمراهی خود گذاردن و مدّتی با آن حال رها کردن. یعمهون- در کار و راه خود سرگردان میباشند و در گمراهی مردد و دو دل
31 ترجمه: 181 همه نامهاي نکو ویژهي خداوند است [که هر نام نیک نشانی از او است] پس شما مسلمانان او - هستند. -قرآن- 13
را به آن نامها بخوانید [تا بدل حقشّناس شوید]. و آن کسان که در نامهاي او رخنه میکنند و به بد میگردانند به خودشان وا
گذارید که به زودي سزاي آنچه کنند بینند، 182 و البتّه از آفریدگان ما گروهی راهنماي به حق هستند و دل به سوي راستی و
درستی دارند، 183 و آنها که آیات ما و نشانههاي حق دروغ میشمارند اندك اندك چنان گرفتارشان کنیم [که خود سرگرم
خواستههاي زندگی به ناگهان گرفتار آزار همیشگی شوند] و خود ندانند از کجا به چنین روز رسیدند، 184 چه چند روزي
آسودهشان بداریم ولی چارهگري و آزار ما سخت و استوار بود، 185 چرا اینکه بیدینان نمیاندیشند که اینکه همشهري دیده
شناختهشان گرفتار دیوانگی نیست! و او خرگه بیم و نویدآوري است [و سر انجامشان] آشکار کند [دعوي دگر ندارد]، 186 چرا در
آفرینش آسمانها و زمین و به نیروهاي نهفته در آن نمینگرند [و پند نمیگیرند] که شاید مرگشان نزدیک [ صفحه 267 ] باشد [و
ناگهان گریبانگیرشان شود] و زان پس چه سخنی خواهند پذیرفت! [که قرآن شنیدند و بیم مرگ دریافتند و نپذیرفتند و مردند زان
صفحه 127 از 223
پس چه شنوند و کنند! که خود گمراهی پیش گرفتند و خدا به بیراههشان رها کرد] 187 و آن را که خدا گمراه گذارد راهنمائی
وَ لِلّه الَأسماءُ » : نیابد و او به خودشان واگذارد که خودخواهی و سرسختیشان سرگردان بمانند [و راه به جائی نبرند]. سخن مفسّرین
181 مجمع: آن اسمها که معنی نیکو دارد مختص به خداوند است: مانند، جواد، رحیم، رزّاق، کریم، بعضی گفتهاند « الحُسنی
همهي اسمهاي خداوند اسماء حسنی است چون همه نیکو است و معانی نیکو دارد مانند آن کلمات که صفات حق را نشان میدهد
مثل عالم، حی،ّ قادر، و یا آنها که چگونگی افعال حق را نشان میدهد، مثل: خالق و رازق و آنچه مربوط به تنزیه و تقدیس است
مثل غنی و قدّوس و أحد، و بعضی گفتهاند: مقصود از اسماء حسنی آن کلمات است که مردم به آن توجّه دارند مثل آن کلمات
که عفو و رحمت را بفهماند، و آنها که خشم و انتقام را نشان میدهد چون مورد پسند مردم نیست از اسماي حسنی شمرده
46 کشف نوشته است: شیخ الإسلام انصاري قدّس سرّه و روحه: آنچه اللّه از خود نشان داد آن است وصف - نمیشود. -قرآن- 15
وَ ما » و مصطفی را میگوید « فَسئَل بِه خَبِیراً » وي چنان است، اللّه از خود بر بیان است و مصطفی از او بر عیان است، خود را میگوید
اللّه گفت که صفت هست و نام هست تو آن میگوي که هست آنچه نگفت که نیست تو مگوي که نیست، اللّه « یَنطِق عَن الهَوي
نگفت که من چونم، اگر بگفتی که چونم ما بگفتیمی، اللّه گفت که هستم، چونی بنگفت، تو هست میگوي چونی مگوي، هر که
اثبات اسم نه « لَیسَ کَمِثلِه شَیءٌ وَ هُوَ السَّمِیع البَصِ یرُ » «ُ أَ فَمَن یَخلُق کَمَن لا یَخلُق » را دو آیت از قرآن معلوم گشت از تشبیه برست
تشبیه است و تقدیس در نفی مذهب ابلیس است او که می تشبیه کند از حظیرهي اسلام بیرون است، و او که صفت ردّ میکند
701 [ صفحه 268 ] امام فخر: اینکه جمله در - 644 -قرآن- 645 - 296 -قرآن- 605 - 243 -قرآن- 266 - زندیق است. -قرآن- 219
دنبالهي آیت جلو چنان است که گفته است غفلت موجب گرفتاري است و نجات به واسطهي ذکر و یاد خدا است و مردمان با
معرفت و اهل مشاهده در وجدان خود میبینند که چون دل از یاد خدا غافل شد و به هوا و هوس گرفتار حرص و زمهریر حرمان
میشود، پیوسته چیزي را میخواهد و باز دنبال آن چیز دیگر میخواهد و هرگز از تاریکی نجات نخواهد یافت، ولی چون در یاد
خدا بر دلش باز شد از آتش بلاهاي روحی آسوده میشود و از افسوس زیان دل نجات مییابد، و چون قدرت خدا بینهایت است
و آفریدهها نامتناهی و ارتباط هر یک آن ها با حقیقت خداوند موجب اسم و نام مخصوص به آنها است پس نامهاي خداوندي که
نشانه و نمودار مخلوقات او است بیپایان است و همه نیکو است زیرا که جملگی آفریدگان مظهر جمال و جلال او هستند پس نام
آنها هم وسیلهي شناسائی آن مظاهر حق است و جز نیکو نخواهد بود، و هر کس معرفت و شناسائی او به اسرار حکمت حق در
ایجاد موجودات بیشتر باشد، علم و اطّلاع او باسماء اللّه بیشتر خواهد بود و چون راز آفرینش بینهایت است و اطّلاع به آن ناممکن
پس معرفت اسماء الحسنی نیز ناممکن است، و در چهار سوره، 1- بنی اسرائیل در آخر، 2- طه در اوّل، 3- حشر در آخر، 4- در
اینکه سورهي انفال اینکه جمله تکرار شده است. کشاف زمخشري: یعنی آن نامها که بهترین اسمها است براي اینکه آنها معانی
نیکو را نشان میدهد که تمجید و تقدیس حق است. یر عبده: حسنی جمع احسن است، یعنی همهي اسمها که بهترین معانی را
میفهماند و کاملترین صفات را نشان میدهد مختص به خداوند است و بس، محمّد بن علی بن الحسین گفته است: از حضرت ابو
پرسیدم که اسماء- الحسنی کدام است! فرمود: آن در قرآن است.پرسیدم که اسماء- الحسنی کدام است! «15» جعفر محمّد الصّادق
240 [ صفحه 269 ] تفسیر حسینی: در زاد المسیر آورده که سبب نزول اینکه آیت آن بود - فرمود: آن در قرآن است. -پاورقی- 238
که مردي خداي را در نماز به اسم اللّه یاد کرد و به اسم الرّحمان نیز بخواند ابو جهل گفت که محمّد و اصحاب او میگویند که ما
یک خداي را میپرستیم، پس اینکه مرد چرا دو خدا را میخواند! آیت آمد که اسماء الهی بسیار است، همه نیکو است او را بدان
نامها بخوانید. تفسیر طنطاوي: نتیجهي اینکه جمله دو معنی است: خداوند عالم محتاج نیست و همه موجودات نیازمند او هستند، از
اینکه جهت یک دسته خود داراي معانی نیکو است مثل قدیم، باقی، قادر، عالم، واحد، و یک دسته به واسطهي نتیجه و اثر نیکو
181 مجمع و غیره: یعنی بآن نامها خدا را بخوانید و دعا کنید در کشّاف معنی « فَادعُوه بِها » . است: مثل: غفّار، رحمن، شکور، حلیم
صفحه 128 از 223
کرده است: بآن نامها خدا را بنامید. در تفسیر حسینی نوشته است پس او را بدان اوصاف شناسید، و گفتهاند: متخلّق شوید به اخلاق
181 طبري: یعنی مشرکین نامهاي خدا را از معنی « وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلحِدُونَ » 18- ربّانی، و متّصف گردید به اوصاف حقّانی. -قرآن- 1
که آن را دگرگون کرده و به صورت « اللّه » اصلی خود میگرداندند، و با تغییر آن بتهاي خود را نامگذاري میکردند مثل لفظ
35 مجمع - تلفّظ میکردند و بت را به آن مینامیدند. -قرآن- 1 « العزّي » که نام خدا است « العزیز » نام بت میکردند و کلمهي « الات »
با فتح یاء و حاء خوانده است و دیگران با ضم یاء و کسر حاء خواندهاند و هر دو به یک معنی است. تفسیر « یلحدون » البیان: حمزه
حسینی نوشته: یعنی بگذارید متابعت آنها که از روي جهل میل کنند به کجی در نامهاي او، یعنی تسمیه میکنند حق سبحانه را به
« یا ابا المسیح » می- گفتند، و نصاري « یا ابیض الوجه » و « یا ابا المکارم » نامی که اذن شرع بدان لاحق نشده چنانچه اعراب حق را
وَ» [ اشتقاق اسماي بتان بود از اسماي الهی چون منات از منّان. [ صفحه 270 « الحاد » : میخواندند. و گفتهاند « علّت اولی » و حکما
182 مجمع البیان: عیّاشی از علی علیه السلام روایت کرده است که آن حضرت سوگند یاد فرمود که «ِّ مِمَّن خَلَقنا أُمَّۀٌ یَهدُونَ بِالحَق
اینکه امت به هفتاد و سه دسته تقسیم خواهند شد و فقطّ یک دسته به راه راست است و نجات یافته و دیگران همه گمراه هستند و
- به آتش، آنگاه اینکه آیه را تلاوت فرمود: و از امام باقر و صادق [ع] نقل شده است که مقصود از اینکه جمله ما هستیم. -قرآن- 1
183 امام فخر: چون گنجینههاي شاهنشاهی ایران را نزد عمر بردند، گفت: اي خدا به تو پناهنده میشوم که « سَنَستَدرِجُهُم » 50
مستدرج باشم و به تدریج سرگرم اینکه مال و سرمایه شوم و غافل باشم و ناگهان از خود بیخبر و گرفتار عذاب تو شوم چون
336 تفسیر حسینی نوشته: امام قشیري قدّس سرّه - 19 -قرآن- 291 - قرآن- 1 - .« سَنَستَدرِجُهُم مِن حَیث لا یَعلَمُونَ » : شنیدم که میگفتی
فرموده: که استدراج اعطاي برّ است و انساي شکر یعنی نعمت بدیشان میدهد و سپاسداري آن بر دل ایشان فراموش میگرداند تا
جمله تمام میشود یعنی آیا اینکه « یتفکّروا » 185 مجمع: در « أَ وَ لَم یَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِهِم مِن جِنَّۀٍ » . وقتی که مستحق عقوبت میشوند
کافران در گفتار و رفتار پیغمبر فکر نمیکنند، و جملهي بعد نتیجه جملهي اوّل میشود، و معنی چنین است: پس از فکر و دقّت در
56 چون پیغمبر شبی بر کوه صفا بالا رفت و - احوال او خواهند توانست تصدیق کنند که اینکه شخص دیوانه نیست. -قرآن- 1
اعراب قریش را تیره به تیره هر یک را به خداپرستی دعوت میفرمود و از عذاب خدا میترساند، چون روز شد، آنها میگفتند:
« وَ نَذَرُهُم » . محمّد شب گذشته دیوانه شده بود که تا صبح فریاد میکرد، اینکه آیه براي جواب و جلوگیري از اینکه گفتار نازل شد
16 سخن ما همان است که در - 187 مجمع: عراقیها با یاء و جزم راء قرائت کردهاند و دیگران با نون و رفع راء خواندهاند. -قرآن- 1
[ ترجمه و نقل از دیگران نوشتهایم. [ صفحه 271
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 187 تا 193
یَسئَلُونَکَ عَن السّاعَۀِ أَیّانَ مُرساها قُل إِنَّما عِلمُها عِندَ رَبِّی لا یُجَلِّیها لِوَقتِها إِلاّ هُوَ ثَقُلَت فِی السَّماوات وَ الَأرض لا تَأتِیکُم إِلاّ بَغتَۀً
یَسئَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنها قُل إِنَّما عِلمُها عِندَ اللّه وَ لکِن أَکثَرَ النّاس لا یَعلَمُونَ [ 187 ] قُل لا أَملِک لِنَفسِی نَفعاً وَ لا ضَ  را إِلاّ ما شاءَ
اللّه وَ لَو کُنت أَعلَم الغَیبَ لاستَکثَرت مِنَ الخَیرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ إِن أَنَا إِلاّ نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ لِقَوم یُؤمِنُونَ [ 188 ] هُوَ الَّذِي خَلَقَکُم مِن نَفسٍ
واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنها زَوجَها لِیَسکُنَ إِلَیها فَلَمّا تَغَشّاها حَمَلَت حَملًا خَفِیفاً فَمَرَّت بِه فَلَمّا أَثقَلَت دَعَوَا اللّهَ رَبَّهُما لَئِن آتَیتَنا صالِحاً لَنَکُونَنَّ
مِنَ الشّاکِرِینَ [ 189 ] فَلَمّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَه شُرَکاءَ فِیما آتاهُما فَتَعالَی اللّه عَمّا یُشرِکُونَ [ 190 ] أَ یُشرِکُونَ ما لا یَخلُق شَیئاً وَ هُم
947 وَ لا یَستَطِیعُونَ لَهُم نَصراً وَ لا أَنفُسَ هُم یَنصُ رُونَ [ 192 ] وَ إِن تَدعُوهُم إِلَی الهُدي لا یَتَّبِعُوکُم سَواءٌ - یُخلَقُونَ [ 191 ] -قرآن- 1
187 معنی لغات: ایّان- یعنی چه وقت. مرسیها- از مصدر ارساء به معنی ثابت - عَلَیکُم أَ دَعَوتُمُوهُم أَم أَنتُم صامِتُونَ [ 193 ] -قرآن- 1
و برقرار بودن، کشتی را با لنگر متوقّف کردن. حفی-ّ آن که به خوبی از چیزي مطّلع هست آن که زیاد بخشش و اظهار سرور
میکند آن که در پرسش از چیزي اصرار و پافشاري میکند. تغشّیها- یعنی ملاقات کرد و رو برو شد با او و اینجا مقصود انجام
صفحه 129 از 223
عمل جنسی است. مرّت به- برگذار کرد و گردش کرد و از جائی به جائی رفت. جهت نزول: اسباب النّزول سیوطی: طبري از إبن
عبّاس نقل کرده است که حمل بن ابی قشیر و سموأل بن زید به پیغمبر عرض کردند: ما میدانیم قیامت [ صفحه 272 ] یعنی چه اگر
تا آخر براي جواب آنها نازل شد. قتاده گفته است که « یَسئَلُونَکَ » تو پیغمبر هستی بگو بدانیم چه وقت نمودار خواهد شد! اینکه آیه
101 ترجمه: [اي پیغمبر اینکه مردم به آن اندازه گمراه و - اینکه گفتگو میان قریش و اعراب مکه با پیغمبر بوده است. -قرآن- 86
سرگردان هستند که میخواهند تو از قیامت خبردار باشی] 188 میپرسند چه وقت اینکه کشتی لنگر می- اندازد و کی قیامت
میشود! تو به جواب اینها بگو: خداي من میداند و بس که چه وقت نمودارش خواهد کرد، البته حادثهاي است بسیار سنگین و
دشوار در آسمانها و زمین که ناگهان بر سرتان آید به آنگونه ز تو میپرسند که گویا تو ز آن آگاهی به جواب شان بگو: کسی جز
خدا به اینکه راز آگاه نیست، ولی بیشتر مردم ندانند [که قیامت چی است و قابل ادراك بشر نیست]. جهت نزول: مجمع البیان: نقل
کردهاند که مردم مکّه به پیغمبر ص عرض کردند: چرا خداي تو خبردارت نمیکند کدام جنس گران خواهد شد تا تو به ارزانی
بخري و گران بفروشی و یا خبردارت کند: کدام سرزمین خشک و بیحاصل خواهد بود، تا از آنجا کوچ کنی، منتقل شوي به آنجا
283 ترجمه: اي - تا آخر به جواب آنها نازل شد. -قرآن- 257 -«ُ قُل لا أَملِک » که بارندگی فراوان میشود. آیت صد و نودکه که
پیغمبر در گفتگوي با اینکه مردم بگو: 190 من در سود و زیان خود اختیاري ندارم، آنچه خدا به سرنوشت من کرده است، و اگر از
غیبت خبر می- داشتم البته بسیار کارهاي خوب میکردم و هرگز پیش آمد بد براي من نبود، لکن من فقط مأموري هستم که
مردمان مؤمن را از خیر و شرشان آگاه میکنم، [و مطلع و مسلّط بر همه چیز] 191 آن خدا است که همهي شما آدمیزادها را از یک
فرد آفرید و همسرش را نیز از او آفرید تا دلش باو آرام گیرد، و چون با او در آمیخت باردار شده و اندك اندك زن سنگینی
فرزند را در شکم خود حس کرد هر روز از خدا خواستند که اگر فرزندي شایسته و صالح داشته باشند شاکر و سپاسگزار چنین
نعمتی شوند 192 ولی چون فرزندي شایسته به آنان داد دیگري را در پیدایش فرزند خود [ صفحه 273 ] انباز خدا میدانند با اینکه
خداوند بالاتر از آن است که در آفرینش او راهی و شرکتی باشد. آیا اینکه آدمیزادگان آن را انباز خدا کنند که خود آفریدهاي
باشند، و توان آفرینش چیزي ندارند و نه توان کمک به آن آدمیان و نه به خود کمک توانند کرد! و اگر آنان را به راه حق بخوانید
« لا یُجَلِّیها لِوَقتِها » : پیروي شما نمیکنند و شما را یکسان بود که کار ایشان را رهبري کنید یا سخنی به ایشان نگوئید. سخن مفسّرین
188 مجمع: یعنی اطّلاع از وقت پیدایش آن را خدا میداند. و بعضی گفتهاند: یعنی خداوند آن را پدیدار می- کند و بس. -قرآن-
29 یکی آن که علم او بر اهل آسمان و - 188 ابو الفتوح نوشته است: در او دو قول گفتندي: -قرآن- 1 «ِ ثَقُلَت فِی السَّماوات » 40-15
189 مجمع: مجاهد گفته است: « کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنها » . زمین گران است و دیگر آن که وقوع او بر اهل آسمان و زمین گران است
یعنی تو زیاد پرسیدهاي و مطلّع از آن هستی، بعضی گفتهاند: یعنی گویا تو خوشحال هستی از اینگونه سؤالات و پرسشهاي آن
189 ابو الفتوح: جهت « قُل إِنَّما عِلمُها عِندَ رَبِّی » 28- مردم، معنی دیگر گفتهاند: گویا میل داري که بپرسی و آن را بدانی! -قرآن- 1
تکرار اینکه جمله در دو آیت متّصل به هم براي آن است که در اوّل گفت: وقت آن را فقطّ خداي من میداند و در دوّم چگونگی
190 ابو الفتوح: جهت ارتباط اینکه آیه به آیت جلو آن است که چون از «ُ قُل لا أَملِک » 37 که که - آن را خدا میداند. -قرآن- 1
وقت پیدایش قیامت پرسیدند در دنبالهي جواب آنها دستور رسید که بگو: من از آیندهي خود خبر ندارم تا چه رسد به قیامت. -
191 در ص 27 مراحل السّالکین « لِیَسکُنَ إِلَیها » ، 191 مجمع: یعنی از آدم همسرش حوا را آفرید « وَ جَعَلَ مِنها زَوجَها » 27- قرآن- 1
27 -قرآن- - تألیف محمّد جعفر کبودر- آهنگی که دهستانی است در همدان و به زمان فتحعلی شاه قاجار بوده است آدم -قرآن- 1
99-79 [ صفحه 274 ] را به معلمی ملائکه و مسجودي ایشان مشغول میکردند تا باشد که قدري نایرهي اشتیاق او به حضرت
تسکین پذیرد و با چیز دیگر انس گیرد چون وحشت آدم هیچ کم نمیشد و با کسی انس نمیگرفت هم از نفس او حوا را بیافرید
کلّ » و در کنار او نهاد تا با جنس خود انس گیرد چون در جمال حوا نگریست پرتو جمال حق دید و از مشاهدهي حوا ظاهر شد که
صفحه 130 از 223
یعنی هر زیبائی پرتوي از آن زیبائی حقیقی است] چون ذوق آن جمال باز یافت ثعبان شهوت در حرکت آمد ] « جمال من جمال اللّه
غلبهي آن صفت که کاملترین صفات حیوانی است و بزرگترین حجاب- هاي او به هم رسید، حایل شد میان روح و انس حضرت
پس دیگر صفات حیوانی از خوش خوردن و خوش خفتن به هم رسید و حجابها زیاد شد و انس حضرت نقصان پذیرفت. پس آدم
برآمد ابلیس گفت: آدم طفلوار در « وَ لا تَقرَبا هذِه الشَّجَرَةَ » را چندان انس با بهشت و لذّات و شهوات او پدید آمد که چون نداي
904 -قرآن- - قرآن- 870 - .« هَل أَدُلُّکَ عَلی شَجَرَةِ الخُلدِ » اشجار و انهار بهشت آویخت او را هم باید بدین خوش آمد فریفت که
191 ابو الفتوح: یعنی از نطفه باردار شد و چندي مستمر به آن حال برگزار کرد، یحیی بن یعمر «ِ حَملًا خَفِیفاً فَمَرَّت بِه » 1057-1017
191 مجمع: یعنی آدم « لَئِن آتَیتَنا صالِحاً » 34- با تخفیف راء خوانده است و دیگران با تشدید راء قرائت کردهاند. -قرآن- 1 « فمرت »
26 تنویر المقباس: إبن عبّاس: چون سنگینی بارداري - و حوا تقاضا کردند که اگر فرزند آنها سالم، یا صالح، یا پسر باشد. -قرآن- 1
نمودار شده ابلیس وسوسه کرد که حیوانی در شکم حوا است از اینکه جهت دعا کردند که فرزندشان آدمی درست اندام باشد.
192 مجمع: مقصود از اینکه جمله آدم و حوا نیست و عموم دو فرد نر و مادهي سالم و تندرست از نسل انسانی « جَعَلا لَه شُرَکاءَ »
24 طبري: قتاده گفته است: چون شیطان آنها را وسوسه کرد که اگر میخواهید [ صفحه 275 ] فرزند شما زنده - است. -قرآن- 1
بماند او را عبد الحارث بنامید آدم و حوّا قبول کردند و مقصود از اینکه جمله آن است که آدم و حوّا در نامگذاري براي خدا
شریک معیّن کردند چون نام شیطان حرث یا حارث بود و آنها فرزند خود را غلام شیطان نامیدند پس شریک در نامگذاري
کردهاند نه در پرستش خداوند که بتپرست و مشرك باشند. م فخر: ممکن است از اوّل اینکه آیه وصف اعراب باشد و نفس
واحده یعنی قصی جدّ قریش و زنش عربی قرشی از قبیلهي خودش بوده است، و چون فرزندانشان آدمی و درست اندام بودند آنها
را عبد العزي و عبد مناف و عبد- اللّات و عبد القصی نامیدند و شریک براي خدا قرار دادند که فرزندان خود را غلام و پروردهي
را مردم مدینه با کسر شین و تنوین نصب کاف خوانده- اند که به « شرکا » 373 مجمع: کلمهي - پاورقی- 371 - .«16» بتها نامیدند
194 مجمع البیان: اینکه آیه « إِن تَدعُوهُم » . صورت مصدر باشد، و دیگران با ضم شین و الف ممدود خواندهاند تا جمع شریک باشد
را تا آخر دو جور معنی کردهاند اوّل آنکه مقصود بتها و شرکاي خدا هستند که دعوت و رهبري نسبت بآنها بینتیجه است. دوّم
194 مجمع: نافع با تخفیف تاء خوانده است « لا یَتَّبِعُوکُم » 18- مقصود مشرکین هستند که سخن حق سودي به آنها ندارد. -قرآن- 1
20 سخن ما: 1- آیت اوّل معرفی مردم است که به آن اندازه جاهل بودند که از شخصیّتی - و دیگران با تشدید خواندهاند. -قرآن- 1
مثل پیغمبر به جاي استفادهي اخلاق و تربیت و علم چیزي میپرسند که براي بشري فایده نخواهد داشت، پس آنها که اینکه آیهها
273 [ صفحه 276 ] بدانند: در گفتگوي با عالم و مربی از سخنان بیهوده احتراز کنند و چیزي بگویند، و - را میخوانند -قرآن- 235
بپرسند که در برابر بتوانند از او استفادهي مناسب بکنند، و اینکه آیه چه خوب نشان میدهد طرز فکر آن مردم که چون به
محکمهي دکتر یا نزد مهندس و یا جلو دکان یک متخ ّ صص براي مقصود مناسب میروند آن اندازه بیهوده میگویند که خود و
«ُ لا أَملِک لِنَفسِی نَفعاً وَ لا ضَ  را إِلّا ما شاءَ اللّه » طرف خود و شنوندگان حاضر را خسته میکنند، 2- آیت 190 جملهي که که
میفهماند: اختیار سود و زیان خود ندارم مگر که خداوند خواهد یعنی آنچه را خدا بخواهد اختیار آن را دارد و نتیجه چنین است
در آیت 191 ظاهر اینکه است: خوي عموم آن مردم « جَعَلا لَه شُرَکاءَ » که در کارهائی جزئی آدمی ز خود اختیار دارد. 3- جملهي
را نشان میدهد که روح یکتاپرستی در آنان نیست و براي هر چه مییابند موجبات گوناگون فرض میکنند و با اینکه دعا میکنند
و از خدا فرزند میخواهند چون نوزادي تندرست و خوب در کنار خود می- یابند گمان میبرند ارباب انواع و بتها و جادوان و دعا
خوانان در پیدایش فرزند- شان دست اندر کار بودهاند. و اشاره به اشخاص معین نیست چنان که از دیگران نقل کردیم. -قرآن-
732- -504-431 قرآن- 709
[ [سوره الأعراف [ 7]: آیات 194 تا 206
صفحه 131 از 223
273 إِن الَّذِینَ تَدعُونَ مِن دُونِ اللّه عِبادٌ أَمثالُکُم فَادعُوهُم فَلیَستَجِیبُوا لَکُم إِن کُنتُم صادِقِینَ [ 194 ] أَ لَهُم أَرجُل یَمشُونَ - -قرآن- 235
بِها أَم لَهُم أَیدٍ یَبطِشُونَ بِها أَم لَهُم أَعیُن یُبصِ رُونَ بِها أَم لَهُم آذانٌ یَسمَعُونَ بِها قُل ادعُوا شُرَکاءَکُم ثُم کِیدُون فَلا تُنظِرُون [ 195 ] إِنَّ
وَلِیِّیَ اللّه الَّذِي نَزَّلَ الکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصّالِحِینَ [ 196 ] وَ الَّذِینَ تَدعُونَ مِن دُونِه لا یَستَطِیعُونَ نَصرَکُم وَ لا أَنفُسَهُم یَنصُرُونَ [ 197 ] وَ
645 خُ ذِ العَفوَ وَ أمُر بِالعُرف وَ أَعرِض - إِن تَدعُوهُم إِلَی الهُدي لا یَسمَعُوا وَ تَراهُم یَنظُرُونَ إِلَیکَ وَ هُم لا یُبصِ رُونَ [ 198 ] -قرآن- 1
عَن الجاهِلِینَ [ 199 ] وَ إِمّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیطان نَزغ فَاستَعِذ بِاللّه إِنَّه سَمِیع عَلِیم [ 200 ] إِن الَّذِینَ اتَّقَوا إِذا مَسَّهُم طائِف مِنَ الشَّیطانِ
تَذَکَّرُوا فَإِذا هُم مُبصِرُونَ [ 201 ] وَ إِخوانُهُم یَمُدُّونَهُم فِی الغَی ثُم لا یُقصِرُونَ [ 202 ] وَ إِذا لَم تَأتِهِم بِآیَۀٍ قالُوا لَو لا اجتَبَیتَها قُل إِنَّما أَتَّبِعُ
539 وَ إِذا قُرِئَ القُرآن فَاستَمِعُوا لَه وَ - ما یُوحی إِلَی مِن رَبِّی هذا بَصائِرُ مِن رَبِّکُم وَ هُديً وَ رَحمَ ۀٌ لِقَوم یُؤمِنُونَ [ 203 ] -قرآن- 1
أَنصِتُوا لَعَلَّکُم تُرحَمُونَ [ 204 ] وَ اذکُر رَبَّکَ فِی نَفسِکَ تَ َ ض رُّعاً وَ خِیفَۀً وَ دُونَ الجَهرِ مِنَ القَول بِالغُدُوِّ وَ الآصال وَ لا تَکُن مِنَ الغافِلِینَ
350 [ صفحه 277 ] معنی لغات: - 205 ] إِن الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لا یَستَکبِرُونَ عَن عِبادَتِه وَ یُسَ بِّحُونَه وَ لَه یَسجُدُونَ [ 206 ] -قرآن- 1 ]
یبطشون- از بطش با فتح اوّل و سکون دوّم به معنی با جرئت و سختی گرفتن و زدن و دفاع کردن. کیدونی- از کید به معنی مکر و
حیله. عفو- بخشیدن و گذشتن از گناه، چیز خوب و مرسوم، مال زیادي از مخارج که گذشتن از آن آسان است. نزغ- سخنی که
مردم را تحریک کند، وسوسه و تحریک انسان بر گناه که در دل یافت میشود. طائف- آنچه در خواب دیده میشود، خشم، جنون
خیفۀ- حالت شخص ترسان. آصال- جمع اصیل به معنی وقت میان عصر و مغرب که ساعتهاي آخر روز تا به نهانی خورشید باشد.
ترجمه: 195 اي بتپرستان، البتّه آنان که شما به جاي خدا میپرستید آفریدگانی همانند خودتانند [باور ندارید] به آنان نیاز برید تا
اگر راست گویند خواستهتان انجام دهند، 196 مگر آنان را پاي رفتن است یا دست زدن و یا چشم [ صفحه 278 ] و گوش شنیدن و
دیدن [تا اندك کاري ز آنان برآید]! اي محمّد به آنان بگو: آنها که انباز خدا پنداشتید بخوانید و آنگاه در کار من چاره اندیشید و
یک دم با من روزگار نبرید [و مهلتم ندهید] 197 البتّه دوست و پشتیبان من خدا است که اینکه قرآن به من فرو فرستاد و او یاور
مردم درستکار است 198 و آنها که شماي به جاي خدا میخوانید نه توان یاري شما دارند و نه خود را توانند یاري کنند 199 و اگر
آنها را به راه حق بخوانید سخن شما نشنوند و چنان آنها را بینی که گویا به تو مینگرند و خود نمیبینند، 200 تو از ایشان در گذر
[و اندك ز ایشان بپذیر] و فرمان نیکوکاري کن و ز نادانان روي بگردان [و پرواي بدي ایشان مدار] 201 و اگر از [رفتار کافران] تو
را دیو بجنباند به خدا پناه ببر که او شنوا است و دانا 202 چه آنان که پرهیزگار بودند اگر خار خاکی ز دیوان نیابند به یاد خدا افتند
[و به راه دوري از شیطان روند] و بیناي [درستکاري] خود شوند 203 ولی دیوان به گمراهی برادران خود [و بیدینان] کمک
میکنند و اندك کوتاهی در آن ندارند، 204 و چون آیتی [تازه ز قرآن] برايشان نیاري گویند: چرا آیتی نگزینی [و براي ما
نخوانی] بگو: من پیرو وحی پروردگار خود هستم [وز خود چیزي ندارم] و اینکه قرآن راه بینائی ز سوي پروردگار شما است و
راهنمائی و مهربانی است براي گروهی که حق پذیر بودند 205 پس چون قرآن بخوانند دم نزنید و گوش به آن فرا دهید تا شاید
مهر خداوندي به شما رسد، 206 و تو اي محمّد به صبح و شام پروردگار خود را در دل خود بیاد بیار به زاریدن آهسته که آواز
نکنی و از خدا بیخبران مباش 207 ، [چه فرشتگان و] آنها که به پیشگاه پروردگار تواند گردنفراز ز بندگی او نباشند، و تسبیح او
196 مجمع: ابو جعفر با ضم خوانده است و دیگران با کسر آن. -قرآن- « یَبطِشُونَ » : گویند و سجده براي او کنند. سخن مفسّرین
[ 36 [ صفحه 279 - با یاء متکلم خواندهاند. -قرآن- 1 « کیدونی و تنظرونی » 196 مجمع: بعضی قاریها «ِ ثُم کِیدُون فَلا تُنظِرُون » 28-15
تا آخر 199 طبري: مناسب با دیگر جملهها اینکه است که مقصود به اینکه جملهها بتها باشند که مینگرند و « تَراهُم یَنظُرُونَ »
200 « خُ ذِ العَفوَ » . 23 یعنی اینکه مشرکین را میبینی که به تو مینگرند و نمیبینند - نمیبینند ولی مجاهد گفته است: -قرآن- 1
طبري: مجاهد گفت: یعنی از خوي و کار مردم دنبال- گیري و تحقیق مکن و آنچه به طور مرسوم رفتار میکنند بپذیر، و دیگران
صفحه 132 از 223
گفتهاند یعنی آنچه مردم مال زیادي که دارند و گذشت از آن دشوار بر آنها نیست بپذیر و اینکه آیه به وسیلهي آیت زکات
منسوخ است، إبن زید گفته است: دستور پیغمبر است که از مشرکین درگذرد و بر آنها سخت نگیرد، و مدّت ده سال در مکّه چنین
15 مجمع: اینکه جمله فرمان است به سهل انگاري و ارفاق با - رفتار میکرد بعد از آن امر شد که به آنها سختگیري کند. -قرآن- 1
مردم و مطابق آن خبر است که نقل شده است: خداوند شخص با گذشت را دوست دارد چه چیزي بخرد یا بفروشد، یا از کسی
چیزي بخواهد یا حکمی بکند، و روایت است که چون اینکه آیه نازل شد پیغمبر معنی جمله را از جبرئیل سؤال فرمود: او گفت
نمیدانم، سپس آمد و گفت: خدا دستور میدهد: درگذري از آن که به تو ستم کند و آن که مالی با تو مضایقه کند، تو به او
ببخشی و با خویشاوندي که قطع رابطه کند تو در برقراري آن بکوشی. امام فخر: جعفر صادق ع فرمود: براي تربیت و اخلاق اینکه
اصول اخلاق همین است، حکیم سنائی فرماید: هر که زهرت دهد « و فی نفس الامر » : آیه در قرآن نظیر ندارد. تفسیر حسینی نوشته
200 روح البیان: در تیسیر گفته است: عرف: یعنی تقواي براي خدا صلهي «ِ وَ أمُر بِالعُرف » بدو، ده قند || وانکه از تو برد درو پیوند
وَ أَعرِض » [ 21 [ صفحه 280 - ارحام، خودداري از دروغ و پوشیدن چشم از ناشایست، و نگاهداري اعضاي بدن از ناروا. -قرآن- 1
200 مجمع و غیره مختلف معنی کردهاند بعضی گفتهاند مقصود اینکه است که به رفتار ابو جهل و یارانش اعتنا مکن، « عَن الجاهِلِینَ
ولی اینکه جمله نسخ شد به آنجا که دستور جنگ با کافران داده شده است. بعضی گفتهاند یعنی با سفیهان رو برو مشو و قدر خود
32 تفسیر حسینی نوشته است: ابو حمزهي بغدادي قدّس سرّه فرمود که نفس جاهلتر جاهلان است و او - را ضایع مکن. -قرآن- 1
201 تا آخر آیه: طبري: یعنی به اصطلاح دو بر هم میزند و «ِ وَ إِمّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیطان » . سزاوارتر است به آنکه از او اعراض کنی
که « ما » - به معنی اگر، 2 « ان » - ترکیب شده است از دو حرف 1 « امّا » میان دوستان نزاع و اختلاف تولید میکند. روح البیان: کلمهي
43 مجمع: إبن زید گفت: چون - معنی ندارد و فقطّ وسیلهي ارتباط حرف است با فعل و به اصطلاح: صلهي زایده است. -قرآن- 1
آیت جلو بر پیغمبر نازل شد و موظّف شد که از جاهلین اعراض کند، عرض کرد: خدایا چکنم اگر خشمناك شوم اینکه آیه براي
راهنمائی آن حضرت نازل شد. امام فخر: چون به پیغمبر دستور عفو و اعراض رسید و ممکن بود آن که سفیه است، و جاهل چون
در برابر خود نرمی بیند بیشتر درشتی و سفاهت کند و انسان خشمناك شود و شیطان میدان پیدا کند که بیشتر تحریک کند و وادار
بر آنچه نباید، بکند. اینکه جمله براي علاج اینکه جور حادثه به آن حضرت الهام شد. روح البیان: ابو سلیمان دارانی گفت: هیچ
نمیگفتم. با مردي گفتند: « اعوذ باللّه » آفریده نزد من خوارتر از شیطان نیست. و اگر دستور نبود که از شیطان به خدا پناه برم هرگز
چگونه با شیطان مبارزه میکنی! گفت: شیطان چکاره است! ما دسته مردمی هستیم که همت به خدا بستهایم و دل به او دادهایم و او
از همه چیز ما را بس است. روایت شده است: پیغمبر دید مردي بطوري خشمناك است بر رفیق خود که صورت او قرمز شده است.
و رگهاي گردنش پر شده است، پیغمبر فرمود: اگر اینکه مرد اعوذ باللّه بگوید اینکه حالتش آرام میشود، و در حدیث است که [
صفحه 281 ] خشم از شیطان است، و شیطان از آتش است و آتش بآب خاموش میشود، پس مردم در هنگام غضب بایستی وضو
بگیرند، و مثنوي گفته است: چون ز خشم، آتش تو در دلها زدي || مایهي نار جهنّم آمدي آتشت اینجا چو آدم سوز بود || آنچه
از وي زاد مرد افروز بود آتش تو قصد مردم میکند || نار کز وي زاد بر مردم زند آن سخنهاي چو مار و کژدمت || مار و کژدم
إِن الَّذِینَ اتَّقَوا إِذا مَسَّهُم » گشت و میگیرد دمت خشم تو تخم سعیر و دوزخ است || هین بکش اینکه دوزخت را کین فخ است
52- بیالف خواندهاند و دیگران با الف خواندهاند. -قرآن- 1 « طیف » 202 مجمع: مردم بصره و إبن کثیر و کسائی «ٌ طائِف
با « یمادّون » با ضم یاء و کسر میم خواندهاند و دیگران با فتح یا و ضم میم خواندهاند، و « یمدّون » 203 مجمع: مردم مدینه « یَمُدُّونَهُم »
با ضم یاء و کسر صاد قرائت شده است، و هم با فتح یاء و ضم صاد قرائت کردهاند. - « لا یُقصِ رُونَ » الف نیز خواندهاند، و جملهي
204 طبري: إبن عبّاس و إبن زید و قتاده گفتهاند یعنی چرا آیاتی نساختی و « قالُوا لَو لا اجتَبَیتَها » 204- 17 -قرآن- 188 - قرآن- 1
وَ إِذا قُرِئَ القُرآنُ » 28- نیاوردي! و عدهاي از إبن عبّاس و ضحّاك نقل کردهاند: یعنی چرا از خدا آیتی نگرفتی و نیاوردي! -قرآن- 1
صفحه 133 از 223
205 طبري: نقل کردهاند که مردم در نماز به یکدیگر سلام میکردند، و جوابی بود از انصار که چون پیغمبر قرآن « فَاستَمِعُوا
میخواند او هم نقل قرائت آن حضرت میکرد، و در نماز از حوائج یکدیگر سخن میگفتند او در نماز پشت سر پیغمبر چون اسم
بهشت یا جهنّم میشنیدند صدا بلند میکردند و چون وارد میشدند از آنها که به نماز بودند میپرسیدند: چند رکعت نماز
خوانده- اید! و چون پیغمبر در نماز به قرائت مشغول میشد اشخاص هم مشغول قرائت میشدند و صداها به صداي پیغمبر آمیخته
میشد و چیزي معلوم نمیشد. در اینکه مواقع بوده است که اینکه آیه نازل شده است براي جلوگیري از اینکه گونه عمل و -قرآن-
41-1 [ صفحه 282 ] بعضی گفتهاند: اینکه براي جلوگیري از سخن گفتن است آنگاه که امام در عید و جمعه خطبه میخواند و یا
در نماز است. مجمع البیان: از امام صادق علیه السّلام روایت شده است: إبن کوّاکه یکی از خوارج بود و مخالف علی در هنگام
لَئِن أَشرَکتَ لَیَحبَطَن عَمَلُکَ وَ » : نماز با آن حضرت به جماعت اینکه آیه را خواند و مقصودش توبیخ و ارشاد آن حضرت بود
یعنی اگر مشرك شدي و از دین برگشتی همهي زحمتهاي تو بیهوده خواهد شد و از زندگی زیان و ] « لَتَکُ ونَن مِنَ الخاسِرِینَ
خسارت میبري]. چون آواز او به قرائت قرآن بلند شد، علی علیه السّلام آرام شد او به قرائت او گوش فرا داد. زجّ اج گفته است:
ممکن است مقصود اینکه باشد که چون براي شما قرآن میخوانند به آن عمل کنید و از آن دستورها تجاوز نکنید، جبائی گفته
است: اینکه آیه در اوّل تبلیغ نازل شده است و لازم بوده است که گوش بدهند تا بدانند و بفهمند، احمد حنبل گفته است: ملّت
311 کشف نوشته: سماع - اسلام همگی متّفق هستند که اینکه آیه براي نماز است که باید به قرائت آن گوش فرا دهند. -قرآن- 233
حقیقت استماع قرآن است و سماع روزگار مرد را بیش از آن زندگی دهد که روح قالب دهد حظّ عوام از سماع صوت است و
نغمت آن، و حظّ خواص از سماع لطیفهاي است میان صوت و معنی و اشارت آن، عوام سماع کنند به گوش سر تا از غم برهند.
خواص سماع کنند به نفسی مرده و دلی تشنه و نفسی سوخته، لا جرم بار آورد ایشان را نسیم انسی و یادگار ازلی و شادي
أَ لَستُ » جاودانی، و گفتهاند: حقیقت سماع یادگار نداء قدیم است که روز میثاق از بارگاه جبروت و جناب احدیّت روان گشت که
به سمع بندگان پیوست و ذوق آن به جان ایشان رسید. ندانی که مستودع آن در جهان است و مستقر آن در جان است. - « بِرَبِّکُم
568 آنچه شاهد است نشان است و آنچه عبارت است عنوان است. آنچه در خبر گمان است در وجود عیان است. هفت - قرآن- 545
« وَ اذکُر رَبَّکَ فِی نَفسِکَ » [ اندام رهی به نداء دوست نیوشان است، نداء دوست نه اکنونی است که جاودان است. [ صفحه 283
206 تا آخر آیه ابو الفتوح نوشته است: مجاهد و إبن جریج گفتند: خداي تعالی فرمود تا مکلّفان او را یاد کنند در دل، و او را
فراموش نکنند، و تضرّع کنند در دعا استکانت و خضوع و به دعا و حاجت که خواهند آواز بر ندارند چه با کسی میگویند که بر
34 مجمع - او پوشیده نیست احوال ایشان. اهل معانی گفتند: معنی آن است که به قرآن متعظ شود به آیاتش معتبر شود. -قرآن- 1
البیان: زراره از امام باقر یا صادق ع روایت کرده است: یعنی اگر با کسی به جماعت نماز بخوانند باید صدا بلند نکنند، و با خود
مشغول ذکر و تسبیح باشند. طنطاوي: یعنی عظمت و جلال خداوند را بدل بیاور در هنگام قرائت قرآن و وقت دعا و تسبیح و تهلیل
«ِ بِالغُدُوِّ وَ الآصال » . با حال خضوع، مخفی نه به آواز بلند که دعاي آهسته باخلاص نزدیکتر است و با فکر و تعقّل انسان سازگارتر
206 طنطاوي: چون اینکه دو وقت قدرت و عظمت خدا خداوند بیشتر جلوهگر میشود باید بیشتر متوجّه به حق باشند زیرا اگر اوّل
صبح خورشید نور خود را به آفاق پهن میکند و الوان مختلف از موجودات زمین نشان می- دهد و در شب تاریکی و درخشش
« إِن الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ » 26- ستارگان براي هر که مرد فکر و بصیرت باشد موجب موعظه است و معرفت عظمت خداوند. -قرآن- 1
خبر است از نعمت تفرقه. عندیت کرامت ایشان را «ِ لا یَستَکبِرُونَ عَن عِبادَتِه » 207 کشف نوشته است: اشارت است به نقطهي جمع
126 جمع حقیقت - 35 -قرآن- 90 - اثبات کرده و احکام عبودیت برایشان نگه داشته تا بنده روان باشد میان جمع و تفرقت. -قرآن- 1
وَ لَهُ » 110- اشارت به آن است. -قرآن- 64 « لِکُ لٍّ جَعَلنا مِنکُ م شِرعَۀً وَ مِنهاجاً » را نشان است و تفرقت شریعت را بیان است و
208 مجمع البیان: مخالفی نیست در اینکه که از اینکه جمله سجده منظور است و اوّل سجدهي در قرآن است، ولی « یَسجُدُونَ
صفحه 134 از 223
] 23- اختلاف است که سجدهي هنگام تلاوت اینکه آیات قرآن واجب است یا مستحب، ابو حنیفه واجب دانسته است -قرآن- 1
تا آخر براي آن روز « إِن الَّذِینَ تَدعُونَ » صفحه 284 ] و شافعی مستحب و فقهاي شیعه هم مستحب میدانند. سخن ما: 1- آیت 195
بتها به بتپرستان معرّفی شدهاند و امروز آنهائی که بتپرست اخلاقی هستند و ارباب قدرت برتر از خود را مانند بت اختیار دار همه
چیز میدانند، تذکّر است و تنبیه که آنها هم بنده و مخلوق مانند شما هستند، و اگر باور ندارید از آنها خواهشی بکنید و جاه و
مقامی بخواهید تا بهبینید چه جواب میدهند و چه کارشکنیها براي شما میکنند و چه اندازه به قول مردم چوب لاي چرختان
میگذارند! و پس از اینکه تذکّر و بررسی، و توجّه شما به خود آئید و بدانید که آنها در برابر قدرت ازل و ابد هیچگونه دست و پا
و چشم و گوش ندارند و در گرفتاریها و حوادث از خود نمیتوانند دفاع کنند تا چه رسد که بخواهند به شما کمک کنند، و
تا آخر شاید اشاره به همین مطلب باشد که اگر پیش آمدي سخت شد آنها عاجز خواهند بود تا « تَراهُم یَنظُرُونَ إِلَیکَ » جملهي
اینکه اندازه که گیج ویج شدهاند و آنچه نگاه کنند نمیتوانند چیزي را تشخیص دهند، به گفتهي ابو الحسن میرزاي شیخ الرّئیس:
810 روزي که شیپور عدو آواي زیر و بم کند || سردار اکرم رم کند سردار افخم خم کند و آیت - 53 -قرآن- 779 - -قرآن- 24
تا آخر دنبالهي همین مطلب است که به جاي امید از بتها و صاحبان قدرت باید تکیه به خدا داشته باشند که او «ُ إِن وَلِیِّیَ اللّه » 197
دوست صالحان است یعنی سعی و کوشش آنها را که از راه مناسب و براي هدف مناسب به کار می- افتند به نتیجه خواهد رساند و
دستوري است اخلاقی و اجتماعی که آدمی با مردم بایستی « خُذِ العَفوَ » 2- آیت 200 39- مزد کارشان را خواهند گرفت. -قرآن- 12
به درجهي اعلا با گذشت و ارفاق باشد هم در کارهاي مالی و هم در روابط آمیزش و زندگی، و با اندك دقت در رفتار و گفتار
مردم، اینکه حقیقت به خوبی نمودار است که مردم سختگیر و بد زبان، خود را همیشه گرفتار رنج و غصهي کار و کرد، دیگران
28 [ صفحه 285 ] طبع و باگذشت و - دارند با اینکه خود پیوسته هدف تیر ملامت و مذمت دیگرانند و آن که آزاده -قرآن- 14
بلندهمّت است در چشم مردم بیش از آن است که اشخاص واجد همه مال و مقام بتوانند آن را احراز کنند. نظامی گنجوي در
مخزن الاسرار به نام قصّهي سلیمان و دهقان، خوي گذشت و بلندنظري را خوب ساخته است: روزي از آنجا که فراغی سپید || باد
سلیمان به چراغی رسید مملکتش رخت به صحرا نهاد || تخت بر اینکه تختهي مینا نهاد دید به نوعی که دلش پاره گشت||
برزگري پیر در آن ساده دشت خانه ز مشتی غلّه، پرداخته || در غلّهدان کرم انداخته دانه فشان گشته بهر گوشهاي || رسته ز هر
دانهي او خوشهاي پردهي آن دانه که دهقان گشاد || منطق مرغان ز سلیمان گشاد گفت جوانمرد شو اي پیر مرد || کاینقدرت بود
ببایست خورد ما که بسیراب زمین کاشتیم || زانچه بکشتیم چه برداشتیم! تا تو در اینکه مزرعهي دانه سوز || تشنه و بیآب چه
آري بروز! پیر بدو گفت: مرنج از جواب || فارغم از پرورش خاك و آب با تر و با خشک مرا نیست کار || دانه ز من پرورش از
کردگار نیست غم ملک و ولایت مرا || تا منم اینکه دانه کفایت مرا آن که بشارت به خودم میدهد || دانه یکی، هفتصدم
میدهد دانه بانبازي شیطان مکار || تا ز یکی هفتصد آرد ببار دانهي شایسته بباید نخست || تا گره خوشه گشاید درست هر نظري
را که بر افروختند || جامه به اندازهي تن دوختند رخت مسیحا نکشد هر خري || محرم دولت نبود هر سري کرگدنی گردن پیلی
خورد || مور ز پاي ملخی نگذرد بحر به صد رود شد آرام گیر || جوي بیک سیل بر آرد نفیر هست در اینکه دایرهي لا جورد||
[ 62 [ صفحه 286 - میفهماند که انسان در -قرآن- 20 «ِ وَ إِمّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیطان » مرتبهي مرد به مقدار مرد 3- از آیت 201
زندگی گرفتار دغدغه و نگرانی میشود و اندیشههاي باطل او را آسوده نمیگذارد، پیوسته شیطان به دل او خاري میخلد که تو
چنین بکن یا چرا فلان چنان نکرد! چارهي اینکه درد استعاذه است و از سر شیطان به پناه رحمان گریختن، که به جاي تسلیم به
افکار پریشان، دل به آن سو متوجّه کند که خدا به او عنایت کرده است: از علم یا هنر با سرمایهي مالی و اعتباري که در اختیار دارد
بیاري خدا مدد بخواهد تا عمل مثبت جلو راههاي فکر منفی و شیطانی را ببندد. مثنوي در دفتر اوّل، قصّهي مفلس زندانی و شکایت
نزد قاضی اینکه مطلب را چنین پرداخته است: یک سگ است و در هزاران میرود || هر که در وي رفت او آن میشود هر که
صفحه 135 از 223
سردت کرد میدان کو در اوست || دیو پنهان گشته اندر زیر پوست چون نیابد صورت آید در خیال || تا کشاند، آن خیالت در
وبال از خیالات تو میآید بلا || چون خیالت فاسد آمد جابجا گه خیال مکسب و سوداگري || گه خیال تاجري و داوري گه خیال
نقره و فرزند و زن || گه خیال بو الفضول و بو الحزن گه خیال فرجه و گاهی دکان || گه خیال علم و گاهی خان و مان گه خیال
آشتی و جنگها || گه خیال نامها و ننگها هین برون کن از سر اینکه تخبیلها || هین بروب از دل چنین تبدیلها هین بگو لا حولها
تا آخر به واسطهي عموم مستفاد از آن میتوانیم -«ُ وَ إِذا قُرِئَ القُرآن » اندر زمان || از زبان تنها نه، بل از عین جان 4- از آیت 205
بفهمیم که آنچه مستند به قرآن باشد و وابستهي به آثار قرآنی از قبیل تعلیم و تربیت و راهنمائی مانند وعظ و تبلیغهاي مفید و قوانین
و آداب مشروع و پسندیده که به صلاح فرد و اجتماع است. جملگی را باید گوش داد و فرا گرفت و به آن عمل کرد. و به
425 [ صفحه 287 ] ت است - 47 -قرآن- 400 - تأکید میکند که عمل به قرآن موجب -قرآن- 20 « لَعَلَّکُم تُرحَمُونَ » خصوص جملهي
که دلنرمی است و مهربانی است و آمرزش، و معلوم است که اینکه نتیجه از سوي خداوند آمرزش است و از جهت مردم مهربانی
است، و شفقت و استحکام روابط انسانی و به علاوه اینکه جمله به یک خاصّ یت روانی اشاره دارد که سکوت و گوش دادن خود
موجب پذیرش و فراگیري است و عمل کردن، زیرا پس از امر به گوش دادن و سکوت اظهار امیدواري به شمول رحمت شده
است، و معلوم است که گوش دادن و عمل نکردن نتیجه نخواهد داشت، پس امید به رحمت اشاره است به اینکه استماع وسیلهي
مفسّرین نوشتهاند مقصود ملائکه است، ولی ممکن است بگوئیم: همهي موجودات « إِن الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ » عمل است، 5- آیت آخر
که انسان و هر موجود عاقل و غیر عاقل باشد به موجب نهاد اصلی تسلیم به قدرت حق هستند و تسبیح و سجودشان همان خاصّیت
پذیرش و جنبش آنها است به طرف تکامل خود. پس جنس آدمیزاد علاوه بر سجود و خضوع و تسلیم طبیعی و نهادي خود باید با
-31- 1036 -قرآن- 15 - 607 -پاورقی- 1034 - قرآن- 573 - «1«17». اراده و دلبستگی هم از اینکه حرکت به سوي خود غافل نباشد
[ 713 [ صفحه 288 - قرآن- 660