گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
سوره انفال



اشاره
8] بسم اللّه الرحمن الرحیم ] 713- 31 -قرآن- 660 - -قرآن- 15
[ [سوره الأنفال [ 8]: آیات 1 تا 5
37 یَسئَلُونَکَ عَن الَأنفال قُل الَأنفال لِلّه وَ الرَّسُول فَاتَّقُوا اللّهَ وَ - 713 بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1 - 31 -قرآن- 660 - -قرآن- 15
أَصلِحُوا ذاتَ بَینِکُم وَ أَطِیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَه إِن کُنتُم مُؤمِنِینَ [ 1] إِنَّمَا المُؤمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللّه وَجِلَت قُلُوبُهُم وَ إِذا تُلِیَت عَلَیهِم آیاتُهُ
زادَتهُم إِیماناً وَ عَلی رَبِّهِم یَتَوَکَّلُونَ [ 2] الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمّا رَزَقناهُم یُنفِقُونَ [ 3] أُولئِکَ هُم المُؤمِنُونَ حَ  قا لَهُم دَرَجات عِندَ
527 کَما أَخرَجَکَ رَبُّکَ مِن بَیتِکَ بِالحَق وَ إِن فَرِیقاً مِنَ المُؤمِنِینَ لَکارِهُونَ [ 5] -قرآن- - رَبِّهِم وَ مَغفِرَةٌ وَ رِزقٌ کَرِیم [ 4] -قرآن- 1
105-1 معنی لغات: انفال- جمع نفل با فتح فاء به معنی غنیمت و آنچه انسان استفاده میکند، بخشش زیادي از اندازهي توقّع و
انتظار، وجلت- از مصدر و جل به فتح جیم به معنی ترس و احساس خوف. جهت نزول: اسباب النّزول سیوطی: ابو داود و نسائی و
غیره از إبن عبّاس نقل کردهاند که پیغمبر در برابر کشتن یک نفر از دشمن در جنگ حقّی معیّن فرمود، و نیز براي اسیر گرفتن مزد
و بهرهاي معیّن کرد، در جنگ جوانها فعالیّت می- کردند و پیرها مرکز قشون و پرچم را مواظبت میکردند چون غنیمت به دست
جوانان میرسید دستهاي ادّعاي حق میکردند که ما پشتیبان شما بودیم و از غنائم حق داریم براي فصل خصومت حضور پیغمبر ص
صفحه 136 از 223
نازل شد. و باز سیوطی چند قضیّه نقل میکند که در جنگ بدر کسی شمشیر کشتهي خود را تصرّف «ِ یَسئَلُونَکَ عَن الَأنفال » رفتند
510 [ صفحه - میکرد، و پیغمبر منع میفرمود و اینکه بر خلاف انتظار او بود و نگران میشد، اینکه آیه نازل شد. و -قرآن- 478
289 ] نیز نقل کرده است که مردم از پیغمبر ص میپرسیدند که خمس غنائم جنگ چه مصرف دارد! اینکه آیه نازل شد. ترجمه: 1
اي محمّد مردم از تو میپرسند: مالهاي باز یافته و غنیمتهاي از جنگ به چنگ آمده براي کی است! بگو: اینکه گونه سرمایهها
ویژهي خدا است، و پیغمبر او، [که باید به دستور پیغمبر مصرف شود] پس ز خشم خدا پرهیز کنید و میان خود سازگاري فراهم
کنید و فرمانبر خدا و پیغمبرش باشید اگر شما مؤمن و سر بفرمانید 2 چه همانا مؤمن آن کسان بودند که چو نام خدا به میان آید
دلهاشان ترسناك شود و چون آیات حق برايشان خوانده شود ایمانشان بیفزاید و تکیهشان به پروردگارشان باشد 3 همانها که
نماز به پا میدارند و ز آنچه روزيشان کردهایم به دیگران میبخشند 4 مؤمن به درستی همین گونه مردمند که به پیشگاه
پروردگارشان پایهها دارند و آمرزش و روزي ارجمند، [البتّه آنچه به تو دستور میرسد و کار میبندي شایسته است و درست] 5
چنان که [ترك میهن و فرار تو] پروردگارت ز خانهات به در برد و دستهاي ز مؤمنین ناپسندشان بود. سخن مفسّرین: مجمع: إبن
إِذ یَمکُرُ بِکَ الَّذِینَ » عبّاس و قتاده گفتهاند: اینکه سوره در مدینه نازل شده است به جز هفت آیه که در مکّه نازل شده است از
حسن بصري و عکرمه گفتهاند: تمام اینکه سوره براي جنگ بدر نازل شده است. و آیات اینکه سوره به حساب قاریهاي .« کَفَرُوا
یَسئَلُونَکَ عَنِ » 195- شام هفتاد و هفت است و به حساب حجازیها هفتاد و شش و کوفیها هفتاد و پنج آیه دانستهاند. -قرآن- 156
یَسئَلُونَکَ عَنِ » 1 مجمع: عبد اللّه مسعود و امام باقر و صادق [ع] و سعد بن ابی وقّاص و زید بن علی و علی بن حسن «ِ الَأنفال
178 ابو الفتوح: عبد اللّه عبّاس و - 33 -قرآن- 146 - در قرائت آنها نبوده است. -قرآن- 1 « عن » قرائت کردهاند که کلمهي «ِ الَأنفال
عکرمه و مجاهد گفتند: مقصود از انفال آن اموال است که پیغمبر در جنگ بدر به عنوان غنیمت تصرّف فرمود و مردم از آن
حضرت پرسیدند اینها مال کی است! و اینکه آیه نازل شد، و علی بن صالح گفته است: پیغمبر دستهاي [ صفحه 290 ] را مأمور
دعوت مردم به اسلام میکرد و چون آنها برمیگشتند اگر اموالی از جنگ میآوردند مسلمانان مصرف آن مالها را میپرسیدند
آن گونه اموال است. عطا گفته است: مقصود از انفال آن مال است که بیجنگ « انفال » اینکه آیه در جواب آنها است و مقصود از
از کافران به دست مسلمانان میرسید مثل اسب و مانند آن. و نیز از عبد اللّه عبّاس نقل شده است که مقصود آن اموال است که از
غنائم جنگی بیفتد و باز ماند مانند زره و نیزه و غیره. روایت دیگر هست که لباس و اسلحه و اسب آن کس که کشته شود و اینکه
اموال خمسی « انفال » : اموال را قاتل او تصرّف کند انفال است و مال پیغمبر که به هر کس میخواست میداد، مجاهد گفته است
است که پیغمبر میگرفت، و از امام باقر و صادق علیهما السّلام روایت شده است که انفال چند چیز است: 1- زمین خراب
بیصاحب 2- زمینی که کافران خود جنگ نکرده تسلیم کنند، 3- سر کوهها و کف رودخانه- ها و جنگلها و زمینهاي بیابان بایر
بیصاحب، 4- آنچه پادشاهان به عنوان اقطاع به اصطلاح تیول به اشخاص واگذار میکنند به شرط اینکه به زور از مردم نگرفته
باشند. 5- اموال آن که بمیرد و وارث نداشته باشد، 6- آنچه از غنائم جنگی که پیش از تقسیم بر لشکریان اختصاصی و نفاستی
- دارد نیز از انفال است مانند اسب قیمتی و لباسهاي گرانمایه و جواهر عالی و هر چه در میان آن اموال منحصر است و پرارزش، 7
کلیهي غنائمی که به دست آید از جنگ بدون اجازهي پیغمبر و یا نمایندهي او که تمام اینکه هفت دسته اموال مختص به پیغمبر
است و پس از آن حضرت با جانشین او و اگر جانشین او غایب بود که مردم دسترس به او نداشتند براي آنها جایز است تصرّف در
وَ اعلَمُوا أَنَّما غَنِمتُم مِن » انفال. طبري: عدّهاي گفتهاند: حکم انفال و دستوري که در اینکه آیه هست منسوخ است به وسیلهي آیت
تا آخر. ولی حق آن است که دلیل بر نسخ آن نداریم و چون پیغمبر به موجب مصلحت وقت از انفال به آن که صلاح « شَیءٍ
152 [ صفحه 291 ] از جنگ یک - میدانست چیزي میداد، گاهی اساس مقتول را به قاتل میداد گاهی پس از مراجعت -قرآن- 109
سوّم باقیمانده را باز میان همگی تقسیم میفرمود گاهی یک شتر یک شتر به افراد معیّن در بعضی جنگها عنایت میفرمود، و اینکه
صفحه 137 از 223
خود دلیل است که انفال در اختیار پیغمبر بوده است و به صلاح مسلمین تصرّف میفرموده است، پس بر آنها که پس از پیغمبر
1 طبري: در مقصود از اینکه « وَ أَصلِحُوا ذاتَ بَینِکُم » . پیشواي مسلمین هستند لازم است که در اینکه اموال به روش پیغمبر رفتار کنند
31 قتاده و إبن جریج گفتهاند: مقصود آن مردم است که در غنیمت جنگ بدر با یکدیگر نزاع - جمله اختلاف است: -قرآن- 1
داشتند اینکه جمله خطاب به آنها است که به دستور پیغمبر رفتار کنید و سازگار با یکدگر شوید. إبن عبّاس و مجاهد گفتهاند:
مقصود تکلیفی است بر مؤمنین که با تقوي و سازگاري با یکدیگر باشند. کشف نوشته است: با مردم به صلح و آشتی زندگانی
کنید و بیآزار زیید، و اینکه نتوانید مگر حظ خود بگذارید و حظ دیگران نگاهدارید اگر توانید ایثار کنید و اگر نه باري انصاف
دهید. تفسیر برهان محمّد بن یعقوب روایت کرده که ابو حنیفهي سرپرست حاج گفت: من باختن خود [با فتح خا و تا خویشاوندان
سببی از طرف همسر مثل پدر و برادران زن و غیرهم] در مالی از ارث گفتگو داشتیم مفضّل به ما رسید و مدّتی ایستاد و نگاه کرد
آنگاه گفت: با من بیائید به خانه، چون به خانهاش رفتیم میان ما دو نفر را اصلاح داد به مبلغ چهار صد درهم از خودش، و پس از
آن که پول را تحویل داد و مطمئن شد که ما آشتی کردیم گفت بدانید که اینکه پول از من نیست امام صادق [ع] امر فرمود که
نزاع میان یاران و دوستان من را از مال من مرتفع کنید و به آنها بدهید تا با هم صلح کنند، و اینکه پول از امام صادق ع است، و هم
إبن سنان از مفضّل نقل کرده است که امام صادق ع فرمود: اگر دو نفر شیعهي ما را دیدي که با هم اختلاف و نزاع دارند از مال من
[ 54 [ صفحه 292 - 2 ابو الفتوح نوشته است: و در -قرآن- 1 « الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللّه وَجِلَت قُلُوبُهُم » . به آنها تسلیم کن و آشتیشان بده
و معنی یکی باشد. امام فخر: مردان حق گفتهاند: ترس یا از عقاب است، یا از « فرقت قلوبهم » مصحف عبد اللّه مسعود هست که
عظمت و جلال ترس از عذاب حالت مردم نافرمان است، و ترس از جلال و عظمت در دل هر مخلوقی است که خود را در برابر حقّ
محتاج و بیچاره میبیند خواه ملک مقرّب باشد یا نبی مرسل. روح البیان: خاصیّت ایمان چنین است که دل را نازك میکند و از
تیرگی- هاي هوي و هوس پاکیزهاش مینماید و از قساوت و سختی ملایم میشود و صاحب چنین دل در خود شوق به سوي حقّ
مییابد و البتّه اینکه حالات اهل بدایت است و مردم تازهکار ولی اهل نهایات و مردم ورزیده و ریاضت کشیده پیوسته آرام دل و
2 فخر: چون معرفت به قدرت، و حکمت خداوند مولود « وَ إِذا تُلِیَت عَلَیهِم آیاتُه زادَتهُم إِیماناً » . متوجّه به حق و متذکّر هستند
مشاهدهي آثار آن است در آفریدههاي او که خود دریائی است بیکرانه و هر چه آدمی از آثار قدرت و آیات و نشانههاي وحدت
بیشتر بیابد معرفت و عقل او بیشتر میشود از اینکه جهت درجات کشف و معرفت آثار و قدرت بینهایت است و مراتب تجلّی و
57 تفسیر حسینی: در حقایق سلمی مذکور است که به برکت تلاوت، نور یقین در باطن ایشان ظاهر - شهود نیز بینهایت. -قرآن- 1
گردد و زیادتی طاعت بر ظواهر ایشان هویدا شود، و در بحر الحقایق فرموده که ایمان حقیقی نوري است که به قدر وسعت روزنهي
دل در وي میتابد پس چون قرآن بر ارباب قلوب خوانند، روزنهي دل ایشان به برکت آن قرائت گشادهتر گردد و نور ایمان بیشتر
در وي افتد. پس در نور جمال مستغرق گردند و به پروردگار خود توکّل کنند، نه به دنیا و اهل دنیا چه هر کس در تحت سطوات
علیهي نورانیّهي حق مضمحل و مقهور شد او را پرواي ما سوي نمیماند بلکه غیر حق به دیدهي شهود او در نمیآید. هر که او در
وَ» بحر مستغرق شود || فارغ از کشتی و از زورق شود [ صفحه 293 ] غرقهي دریا به جز دریا ندید || غیر دریا هست بر وي ناپدید
21 تو ز - 4 تفسیر حسینی: امام قشیري فرموده که رزق کریم آن است که مرزوق را از شهود رازق باز ندارد. -قرآن- 1 «ٌ رِزقٌ کَرِیم
روزي ده، بروزي وا نمان || از سبب بگذر مسبب بین عیان از مسبّب میرسد هر خیر و شرّ || نیست ز اسباب وسائط اي پدر اصل
5 ابو الفتوح: در معنی و تشبیه «ِّ کَما أَخرَجَکَ رَبُّکَ مِن بَیتِکَ بِالحَق » بیند دیده، چون اکمل بود || فرع بیند دیده، چون احول بود
اینکه جمله خلاف است: عکرمه گفت: مربوط به آیت جلو است یعنی تقوي و اصلاح بهتر است چنان که اخراج تو به حق بوده و
بهتر، اگرچه شما از هر دوي اینها ناراضی بودید مجاهد گفت: یعنی همان طور که خدا تو را از خانهات بیرون کرد و مردم راضی
نبودند، به شما دستور جنگ میدهد و یک دسته از مؤمنین راضی نیستند. زجّاج گفت: یعنی همان طور که از انفال میپرسند و تو
صفحه 138 از 223
در جواب آنها را به راه خدا و پیغمبر خرج میکنی و بعضی از مردم ناراضی هستند همچنین تو را از خانهات اخراج کرد و عدّهاي
ناراضی هستند. عدّهي دیگر گفتند: یعنی همان طور که هنگام اخراج خدا تو را از خانهات مردم با تو جدل و بحث میکردند که
چرا با ما نگفتی و از خانه بیرون شدي و ما آماده و مجهز نبودیم همین طور اکنون براي صرف انفال در راه خدا و رسول با تو جدل
و بحث میکنند، بعضی دگر گفتند: یعنی همان طور که اینها مؤمنین به حق هستند اخراج تو از خانهات به حق و شایسته بود. -
52 تنویر المقباس إبن عبّاس: یعنی اي محمّد بگذر و به کار خود ادامه بده بر- همان اساس که خداوند تو را فرمان کرد از - قرآن- 1
[ مدینه بیرون روي با قرآن یا براي جنگ. سخن ما همان است که در ترجمه و نقل از دیگران نوشتیم. [ صفحه 294
[ [سوره الأنفال [ 8]: آیات 6 تا 14
713 یُجادِلُونَکَ فِی الحَ ق بَعدَ ما تَبَیَّنَ کَأَنَّما یُساقُونَ إِلَی المَوت وَ هُم یَنظُرُونَ [ 6] وَ إِذ یَعِدُکُم اللّهُ - 31 -قرآن- 660 - -قرآن- 15
إِحدَي الطّائِفَتَین أَنَّها لَکُم وَ تَوَدُّونَ أَن غَیرَ ذاتِ الشَّوکَۀِ تَکُون لَکُم وَ یُرِیدُ اللّه أَن یُحِق الحَق بِکَلِماتِه وَ یَقطَعَ دابِرَ الکافِرِینَ [ 7] لِیُحِقَّ
الحَق وَ یُبطِلَ الباطِلَ وَ لَو کَرِهَ المُجرِمُونَ [ 8] إِذ تَستَغِیثُونَ رَبَّکُم فَاستَجابَ لَکُم أَنِّی مُمِدُّکُم بِأَلف مِنَ المَلائِکَۀِ مُردِفِینَ [ 9] وَ ما جَعَلَهُ
665 إِذ یُغَشِّیکُم النُّعاسَ أَمَنَۀً مِنه وَ - اللّه إِلاّ بُشري وَ لِتَطمَئِن بِه قُلُوبُکُم وَ مَا النَّصرُ إِلاّ مِن عِندِ اللّه إِن اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیم [ 10 ] -قرآن- 1
یُنَزِّل عَلَیکُم مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُم بِه وَ یُذهِبَ عَنکُم رِجزَ الشَّیطان وَ لِیَربِطَ عَلی قُلُوبِکُم وَ یُثَبِّتَ بِه الَأقدامَ [ 11 ] إِذ یُوحِی رَبُّکَ إِلَی
المَلائِکَۀِ أَنِّی مَعَکُم فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا سَأُلقِی فِی قُلُوب الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعبَ فَاضرِبُوا فَوقَ الَأعناق وَ اضرِبُوا مِنهُم کُل بَنان [ 12 ] ذلِکَ
بِأَنَّهُم شَاقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَه وَ مَن یُشاقِق اللّهَ وَ رَسُولَه فَإِن اللّهَ شَدِیدُ العِقاب [ 13 ] ذلِکُم فَذُوقُوه وَ أَن لِلکافِرِینَ عَذابَ النّارِ [ 14 ] -قرآن-
که نیش عقرب باشد و « شوك » 623-1 معنی لغات: یساقون- از سوق به معنی راندن و وادار کردن، الشّوکۀ- به معنی یک فرد از
خار، رنگ قرمز پوست بدن، اسلحهي جنگ و تیزي آن، نیرومندي و سختی و مقاومت با دلیري، سختی و فشار بر دشمن وارد
کردن، دابر- آخر و دنباله، نعاس- سستی حواس هنگام خواب به اصطلاح چرت، أمنۀ- اطمینان و خاطر جمعی و امانت و درستی
آن که به هر کس مطمئن میشود، شاقّوا- از مصدر شقاق و مشاقه به معنی مخالفت و دشمنی. جهت نزول: مجمع البیان: ابو سفیان
با قافلهي تجارتی قریش از شام باز- میگشت پیغمبر فرمود: برویم به سوي اینکه قافله شاید خداوند سودي نصیب ما کند [ صفحه
295 ] چون مردم اسم غنیمت و بهره شنیدند و گمان نمیکردند که با دشمن به جنگ رو برو شوند بعضی با لوازم و تجهیز روانه
شدند و بعضی سبکبار و بدون وسائل، ابو سفیان چون از قصد مسلمین خبردار شد ضمضم بن عمرو غفاري را به مکّه فرستاد تا او به
صداي بلند مردم را خبردار کرد و آنها مجهّز شدند و روانه به طرف کاروان و جلوگیري مسلمین چون پیغمبر خبردار شد که اعراب
مجهّز شدهاند براي جنگ و دفاع از اموال خود با مسلمین مشورت فرمود، بعضی از مهاجرین گفتند: ما آمادهي جنگ نیستیم و براي
جلوگیري کاروان آمدیم و نیروي معارضهي با اعراب قریش نداریم، دیگري گفت: ما مؤمن به تو هستیم و هر چه بفرمائی
فرمانبریم. و چون پیغمبر در اوّل مهاجرت خود از مکّه با انصار و مسلمین مدینه قرار گذارده بود که اگر در شهر آنها دشمنی بر سر
پیغمبر بتازد از آن حضرت دفاع کنند، و نسبت به حوادث خارج از مدینه تعهّدي نداشتند، و به علاوه بیشتر همراهان پیغمبر از انصار
بودند آن حضرت خواست نظر آنها را جلب فرماید فرمود: اي مردم نظر خود را بگوئید، سعد بن معاذ بلند شد و عرض کرد: گویا
مقصود شما ما انصار هستیم فرمود بلی، عرض کرد: ما مسلمانیم و تحت فرمان تو آنچه بفرمائی از مال و جان در اختیار توایم به خدا
سوگند اگر بفرمائی همگی به دریا فرو رویم کسی برنمیگردد، امیدواریم خداوند بما توفیق دهد کاري کنیم که دل و چشم شما
روشن شود ما را به طرف دشمن ببر که خداوند اینکه سفر ما را مبارك و فرخنده بنماید، پیغمبر ص شاد شد و فرمود با برکت
خداوند پیش روید که به من وعده فرموده است خوشی و سروري به ما برسد، چون مسلمین از عده قریش خبردار شدند که در
حدود هزار نفر هستند و خودشان سیصد نفر ترسیدند و سخنانی گفتند، اینکه آیات در دنبالهي قضیهي بدر و ترس مسلمانان نازل
صفحه 139 از 223
شد و دلداري پیغمبر شد. ترجمه: 6 وز آن پس که حقیقت و حق برايشان نمودار شد با تو در آن جدل میکنند و چنان مینگرند
که گویا به سوي مرگشان میرانند 7 با اینکه خدا نوید یکی از دو بهرهمندي به شما میدهد: [که یا سرمایهي کاروان قریش به
چنگتان آید و یا بزرگانشان اسیر و کشتهي دست شما شوند] ولی شما دوست داشتید آنچه [ صفحه 296 ] [سرمایهي کاروان
است] که سهمناك نباشد نصیبتان شود و خدا خواهد با کلمات و سرنوشت خود حقیقت استوار کند و دنبالهي کار کافران ببرد 8
تا که پیوسته حق را نمودار بدارد و زشت را تباه گذارد هر چند که ناپسند گناهکاران باشد 9 همان روزگاري که شما زاري
میکردید و ز پروردگار خود کمک خواستید و او خواسته شما را پذیرفت که به هزار فرشتهي پی در پی به شما کمک میکنم 10
و اینکه را خدا جز نویدي نکرد براي آرامش دلهاي شما که جز از سوي خدا کمک نباشد چه او برتر است و درستکار 11 و به یاد
دارید که شما را نمیخواب فرا گرفت تا به آن آسوده [ز اندیشهي دشمن] باشید وز آسمان باران فرود آورد تا شما را ز پلیدي تن
و جان پاك کند. و ز باران [زمین شن نرم سخت شود و] پايها را استوار بدارد [که بر شن فرو نرود] 12 و همانگاه بود که
پروردگارت اي محمّد به فرشتگان الهام کرد: من با شمایم و شما مؤمنان را ثابت قدم بدارید که من به زودي در دل کافران ترس
افکنم. پس بر سر و دست آنان زنید 13 اینکه فرمان از آن است که آنها دشمن ناسازگار خدا و پیغمبر شدند و آنکه با خدا و رسول
او در ناسازگاري پیش گیرد البته آزار خداوندي سخت بود 14 اینکه است سزاي شما دشمنان پس آن را بچشید که همانا کافران را
6 طبري: در مقصود از اینکه جمله اختلاف است: إبن عبّاس گفته «ِّ یُجادِلُونَکَ فِی الحَق » : ز آزار آتش گریزي نباشد. سخن مفسّرین
است: یعنی مسلمانها که پیغمبر [ص] با آنها براي مقابله با اعراب قریش مشورت کرد هر کسی چیزي گفت و بعضی مایل به جنگ
نبودند، و اظهار نارضائی میکردند. إبن زید گفته است: مقصود کافران است که چون دعوت به اسلام کنی در دین حق با تو بحث
7 مجمع: یعنی به خاطر بیارید و شکر خدا کنید که او به شما «ِ إِذ یَعِدُکُم اللّه إِحدَي الطّائِفَتَین » 45- و جدل میکنند. -قرآن- 15
وعده کرد یکی از دو دسته به چنگ شما خواهد آمد: یا کاروان و مال التّجاره و یا بزرگان قریش که براي دفاع از آن آمدهاند
7 طبري: إبن عبّاس گفت: چون « وَ تَوَدُّونَ أَن غَیرَ ذاتِ الشَّوکَۀِ تَکُون لَکُم » [ 50 [ صفحه 297 - کشته و اسیر شما میشوند. -قرآن- 1
مردم مکّه خبردار شدند که پیغمبر آهنگ کاروان آنها کرده است شتاب کردند تا قافله از دسترس مسلمین دور شد، آنگاه پیغمبر با
مسلمانان به سوي آنها حرکت کرد ولی مسلمانان دوست نداشتند که به طرف آنها بروند و میخواستند به کاروان برسند و مقصود
از اینکه آیه شرح اینکه حال مسلمین است که چون اعراب قریش شوکت و قدرت داشتند، ولی در کاروان شوکتی نبود، مسلمانان
63 کشف نوشته است: پیر طریقت گفت: من چه دانستم که - دوست داشتند با کاروان که شوکت ندارد رو برو شوند. -قرآن- 1
مادر شادي رنج است و زیر یک ناکامی هزار گنج است! من چه دانستم که زندگی در مردگی و مراد همه در بیمرادي است!
زندگی زندگی دل است و مردگی مردگی نفس تا در خود بنمیري به حق زنده نگردي: نکند عشق نفس زنده قبول || نکند باز
9 طبري: إبن عبّاس گفت از عمر شنیدم که چون پیغمبر در بدر با قریش رو برو شد و عدهي « إِذ تَستَغِیثُونَ رَبَّکُم » موش مرده شکار
آنها و خود را سنجید، رو به قبله کرد و به دعا پرداخت اینکه آیه نازل شد که تو دعا میکنی و ما به وسیلهي ملک به تو کمک
31 کشف الاسرار نوشته است: استغاثت از حق به خلق نشان بیگانگی است و از اجابت نومیدي، از خلق به - خواهیم کرد. -قرآن- 1
حق راه مسلمانی است و شرط بندگی. از حق به حق وسیلت دوستی است و اجابت دستوري. شبلی از روي استغاثت میگفت: الهی
9 مجمع: مردم مدینه و یعقوب با فتح « بِأَلف مِنَ المَلائِکَۀِ مُردِفِینَ » ! ارت بخوانم برانی، ور بروم بخوانی، پس من چکنم بدین حیرانی
با ضم یاء و سکون غین « یغشّیکم » 11 مجمع: مردم مدینه « إِذ یُغَشِّیکُم النُّعاسَ » 42- دال خواندهاند و دیگران با کسر دال. -قرآن- 1
با فتح یا و سکون غین و زیادي الف و رفع نعاس قرائت کردهاند و دیگر « یغشاکم » خواندهاند و نصب نعاس، إبن کثیر و ابو عمرو
31 [ صفحه 298 ] تشدید شین و نصب نعاس خواندهاند. تفسیر عبده: بیهقی از علی [ع] نقل - قاریها با ضم یاء و فتح غین و -قرآن- 1
تا « وَ یُنَزِّل عَلَیکُم مِنَ السَّماءِ » . کرده است: من نگاه کردم هیچکس بیدار نبود مگر پیغمبر که در زیر درخت تا صبح نماز میخواند
صفحه 140 از 223
آخر 11 تفسیر حسینی نوشته است: صحابه را در آن شب که روزش التقاي فریقین خواست بود دغدغهاي عظیم دست داد، جهت
آن که منزل ایشان در ریگستانی بود که رونده را قدم بر خاك فرو میرفت و آب نیز نداشتند و حق سبحانه خواب بریشان گماشت
براي ایمنی علی ال ّ ص باح شیطان آغاز وسوسه کرد که شما آب ندارید و پاي تا به زانو به خاك فرو میرود و کافران بر زمین
11 مجمع: إبن عبّاس و مجاهد و « وَ یُثَبِّتَ بِه الَأقدامَ » 42- سختاند و بر آب قادر، حق سبحانه در آن محل باران فرستاد. -قرآن- 1
33 یعنی خداوند به واسطهي باران و سختی زمین پاي شما را محکم میکند که فرو نرود و نلغزد. ابو - عدّهاي گفتهاند: -قرآن- 1
فَاضرِبُوا فَوقَ » . عبیده گفته است: یعنی با اینکه وسائل شما را تقویت و تثبیت میکنیم که ثابت قدم و خاطر جمع و آرام دل باشید
12 : ممکن است اینکه جمله خطاب به ملائکه باشد و ممکن است روي سخن با مسلمین باشد. که مسلمین برگردن کافران «ِ الَأعناق
31 سخن ما: همان است که در ترجمه نوشتیم. و در معنی کمک رسیدن به - بزنند یا ملائکه مأمور اینکه کار باشند. -قرآن- 1
مسلمین به وسیلهي هزار ملک نظیرش در سورهي آل عمران آیات صد و بیست به بعد در قضیّهي احد گفته شده است که ما آن را
مفصّل نوشتهایم. در اینکه آیه تصریح به آمدن ملک نشده است بلکه دعا مستجاب شده است به اینکه طور که هزار ملک کمک
کنند و چون روایت صحیح و صریح نداریم که موجوداتی غیر آدمی با اعراب جنگیدهاند و نیز در دنبالهي وعده گفته شده است:
که اینکه جملهها اگر صریح نباشد اشارهي کامل است که اینکه وعده براي آرامش دل و «ِ وَ ما جَعَلَه اللّه إِلّا بُشري تا مِن عِندِ اللّه »
563 [ صفحه 299 ] نوید است و دلداري و - 538 -قرآن- 544 - ثبات قدم مقرر شده است پس نتیجهي اینکه جملهها -قرآن- 501
استوار کردن پاهاي مردان و گرفتن آن نتیجه که بزرگتر قدم در پیشرفت اسلام بود بخصوص که به طور حکایت از گذشته نقل
شده است که شما بیچاره شدید و دعا کردید خدا هم وعده کرد. و به ملائکه الهام کرد که شما را نگاهداري کنند پس از آن به
تحریک و « فَاضرِبُوا فَوقَ » گفته شده است که نویدي است به مسلمین براي تقویت قلب آنها و هم جملهي «ِ سَأُلقِی فِی قُلُوب » جملهي
تشجیع مسلمین است به مقاومت با کافران و دیگر چیزي از آمدن ملک و کمک و کشتن کافران سخنی نرفته است و همه جملههاي
تقویتی و تشجیعی است که تولید نیروي معنوي است و نتیجهي مطلوب از همهي اینکه جملهها اجابت دعا، نوید کمک به وسیلهي
هزار ملک، مسلّط کردن خواب، باریدن باران، پاك کردن، وحی به ملائکه که مسلمین را ثابت قدم بدارید، در دل کافران ترس و
ناامیدي تولید خواهد شد، شما دست و سر آنها را ببرید همان تقویت نیروي معنوي بود که وسیلهي چیرگی مسلمانان شد. -قرآن-
450- -340-315 قرآن- 431
[ [سوره الأنفال [ 8]: آیات 15 تا 19
713 یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا لَقِیتُم الَّذِینَ کَفَرُوا زَحفاً فَلا تُوَلُّوهُم الَأدبارَ [ 15 ] وَ مَن یُوَلِّهِم یَومَئِذٍ دُبُرَه إِلاّ - 31 -قرآن- 660 - -قرآن- 15
مُتَحَرِّفاً لِقِتال أَو مُتَحَیِّزاً إِلی فِئَۀٍ فَقَد باءَ بِغَضَب مِنَ اللّه وَ مَأواه جَهَنَّم وَ بِئسَ المَصِ یرُ [ 16 ] فَلَم تَقتُلُوهُم وَ لکِن اللّهَ قَتَلَهُم وَ ما رَمَیتَ إِذ
رَمَیتَ وَ لکِن اللّهَ رَمی وَ لِیُبلِیَ المُؤمِنِینَ مِنه بَلاءً حَسَ ناً إِن اللّهَ سَمِیع عَلِیم [ 17 ] ذلِکُم وَ أَن اللّهَ مُوهِن کَیدِ الکافِرِینَ [ 18 ] إِن تَستَفتِحُوا
- [ فَقَد جاءَکُم الفَتح وَ إِن تَنتَهُوا فَهُوَ خَیرٌ لَکُم وَ إِن تَعُودُوا نَعُد وَ لَن تُغنِیَ عَنکُم فِئَتُکُم شَیئاً وَ لَو کَثُرَت وَ أَن اللّهَ مَعَ المُؤمِنِینَ [ 19
746 [ صفحه 300 ] معنی لغات: زحف- به معنی خزیدن و رفتن و یا با زانو رفتن، به طرف چیزي رفتن، با زحمت به طرف - قرآن- 1
دشمن به واسطهي زیادي آنها رفتن. دبر- عقب و قسمت آخر هر چیز، آخر نماز، زاویهي اطاق. متحیّز- از تحیّز یعنی جاي معیّن
انتخاب کرد و به جاي دگر توجّه نکرد. باء- یعنی برگشت، اقرار کرد، به سزاي خون کسی کشته شد. لیبلی- یعنی عذر خود نمودار
میکند تا پذیرفته شود، سختی و مقاومت از خود نشان میدهد تا آزمایش خود را بنمایاند. جهت نزول: طبري و سیوطی اینکه
آیات را مربوط به جنگ بدر دانستهاند که در آن دوران نازل شد. ترجمه: 15 اي کسانی که به خدا و پیغمبر گرویدهاید چو با
لشکر انبوه کافران رو برو شوید [که جز به سختی نتوانید با آنان نزدیک شوید] پشت بدیشان نکنید. [و از حملهي به دشمن نمانید]
صفحه 141 از 223
16 و هر که در چنین روز پشت به آنان کند گرفتار خشم خدا شود و جایگاه او دوزخ بود که بد سر انجامی است آن. مگر که
خواهد جاي بهتر براي جنگ بیابد و یا به سوي دستهي یاران خود رود. [نه چنین است که شما بتوان خود کافران کشتید] 17 پس
شما نکشتید و خدا بود که آنان را بکشت. و هم تو اي محمّد آنگاه که ز دست پراندي تو خود نکردي که خداي پرتاب کرد تا که
به نیکی و خوشی مؤمنان را گرفتار و آزموده کند [و سر انجامشان نیکو شود] که البته خدا شنوا است و دانا 18 اینکه چنین است که
خدا حیلهي کافران سست کند [و راه چارهگري بر آنان بهبندد] 19 پس اگر گشایشی خواهید همان بود که برایتان رسید و اگر
خودداري کنید براي شما بهتر بود، و اگر به خواستهي خود باز گردید ما [به همان گونه که دیدید به کار خود] باز گردیم و هرگز
« إِلّا مُتَحَرِّفاً لِقِتال أَو مُتَحَیِّزاً إِلی فِئَۀٍ » : گروه شما، شما را بینیاز نکند هر چند فراوان باشند. چه البتّه خدا با مؤمنان بود. سخن مفسّرین
15 طبري: ضحّاك گفته است: یعنی اگر جاي دسترس به دشمن بیابد میتواند از صحنهي جنگ خارج شود تا خود را به آنجا
75 [ صفحه 301 ] آن حضرت نزدیک شود. و - برساند، و نیز آن که خود را کنار بکشد به خود پیغمبر یا باصحاب -قرآن- 15
مفسّرین اختلاف کردهاند که آیه مختص به جنگ بدر است، یا نه! ابو سعید خدري گفته است: اینکه حکم براي روز جنگ بدر
است که دستهي مسلمان قابل نزدیکی و جایگزینی نبوده است مگر نزد پیغمبر ولی از آن به بعد مسلمانان دستهي قابل نزدیکی و
جایگزینی براي یکدیگرند. إبن عبّاس گفته است: بزرگتر گناه شرك به خدا است و فرار از جنگ، چون در اینکه آیه وعدهي
آتش جهنّم داده شده است به هر کس از جنگ فرار کند. مجمع: روایتی است از عبد اللّه عمر که پیغمبر ما را با دستهاي به جنگ
فرستاد چون با دشمن رو برو شدیم مردم متفرق شدند و به مدینه وارد شدیم و پنهان شدیم و پس از آنکه از پیغمبر پرسیدیم آیا ما
فراري از جنگ هستیم یا نه! فرمود شما فرار- نکردهاید به طرف پناهگاه خود متوجّه شدهاید که من باشم. روایتی از إبن عبّاس است
که جبّائی و ابو مسلم نیز معتقد شدهاند که اینکه آیه و وعدهي آتش شامل هر- کسی است که از جنگ فرار کند مگر آنجا که
17 طبري: مجاهد گفته است: اصحاب پیغمبر در روز بدر میگفتند: من « فَلَم تَقتُلُوهُم » . دشمن از دو برابر عدّهي مسلمین بیشتر باشد
فلان را کشتم، دیگري میگفت: من فلان را کشتم. اینکه جمله خطاب به آنها است که اینکه کار شما نبود بلکه کار خدا بود. ابو
خواندهاند، و دیگران با تشدید نون و « اللّه » حمزه و کسائی و خلف با تخفیف نون و رفع « وَ لکِن اللّهَ قَتَلَهُم » الفتوح: در جملهي
17 ابو الفتوح: نوشته است: قتاده و انس و إبن « وَ ما رَمَیتَ إِذ رَمَیتَ » 297- 22 -قرآن- 266 - قرائت کردهاند. -قرآن- 1 « اللّه » نصب
زید گفتند: ما را چنین روایت کردند که رسول روز بدر سه ریگ بر گرفت یکی در میمنهي قریش انداخت و یکی در میسرهي و
یکی در قلب و گفت: زشت باد اینکه رویها و مشرکان به هزیمت رفتند. سعید بن المسیّب گفت: اینکه آیه در ابی بن الخلف-
الجمحی آمد و او آن بود که روزي استخوان پوسیده پیش حضرت رسول آورد و به دست خورد کرد آن را و گفت: تو میگوئی
30 [ صفحه 302 ] بدر بود او را به اسیري بگرفتند و فدیه کرد و خویشتن باز - خداي اینکه را زنده خواهد کرد، چون روز -قرآن- 1
خرید و چون بخواست رفتن گفت: یا محمّد اسبی دارم که هر روز مرقی گاورس میدهم او را، تو را بر آن اسب خواهم کشتن،
رسول گفت: بل من تو را بکشم انشاء اللّه. چون روز احد بود، ابی خلف بر آمد بر آن اسب و میتاخت تا به نزدیک رسول رسید
جماعتی مسلمانان پیش او رفتند تا او را بکشند رسول حربهاي در دست داشت بینداخت بر پهلویش زد، چند استخوان پهلویش
بشکست. او را از آنجا برگرفتند و میگفتند: باکی نیست اینکه زخم کارگر نیامده است، گفت: با من میگوئی! به خدا که طعنهاي
زد بر من محمّد که اگر ببخشد بر اهل زمین همه را هلاك کند و من از اینکه جان نبرم نشنیدي که روز بدر گفت تو را بکشم! و او
دروغ نگوید او را بر دست گرفتند و میبردند بر دست مردان بمرد هم آنجا دفن کردند بر راه. اینکه آیه آمد. صفوان بن عمر گفت:
که رسول روز خیبر کمانی بخواست، کمانی در پیش او بردند نپسندید کمانی دیگر بیاوردند رسول تیر در کمان نهاد و بینداخت بر
جانب حصن خیبر تیر بیامد تا بر کنانۀ بن ابی الحقیق آمد و او بر بستر خفته بود و او را بکشت، خداي تعالی اینکه آیه فرستاد.
یعنی شما نکشتید ولی خدا کشت: در قسمت دوّم « فَلَم تَقتُلُوهُم وَ لکِن اللّهَ قَتَلَهُم » تأویلات کاشانی: در قسمت اوّل گفته شده است
صفحه 142 از 223
یعنی آنگاه که تو تیر زدي در حقیقت تو نبودي و خدا بود که در اوّل کاري « وَ ما رَمَیتَ إِذ رَمَیتَ وَ لکِن اللّهَ رَمی » : گفته شده است
کار تیر زدن را اوّل به پیغمبر نسبت داده است، جهت اختلاف اینکه « إِذ رَمَیتَ » به مردم نسبت داده نشده است ولی در دوم جملهي
است که در اوّل براي تربیت مردم گفته شده است تا فناي در افعال شوند و بدانند که باید چیزي را از خود ندانست و همه را وابسته
به او بدانند، و در دوّم چون پیغمبر در کار تفصیل با جمع است و در مقام بقاء به حق است با اینکه جور جمله فهمانده شده است که
آن حضرت اگر کاري میکند متوجه است که وابسته به حق است و از حق است و کاري است از خدا که اگرچه به ظاهر جدا است
] 394- 232 -قرآن- 380 - 104 -قرآن- 178 - ولی در واقع مجتمع و فراهم شدهي او است با دست و وسیلهي آن حضرت. -قرآن- 53
صفحه 303 ] مثنوي در دفتر سوّم در جمع و تفریق میان نفی و اثبات گفته است: ما رمیت اذ رمیت از نسبت است || نفی و اثبات
است و هر دو مثبت است آن، تو افکندي که بر دست تو بود || تو نیفکندي، که حق قوّت نمود زور آدمزاده را حدّي بود || مشت
وَ لِیُبلِیَ المُؤمِنِینَ » خاك اشکست لشکر کی بود! مشت، مشت تو است افکندن ز ماست || زین دو نسبت نفی و اثباتش روا است
17 مجمع: ممکن است معنی اینکه جمله اینکه باشد: خداوند از سوي اینکه یاري، احسان به مردم کرده و یا اینکه « مِنه بَلاءً حَسَناً
انعام است یعنی خداوند نعمت « بلاء » 52 امام فخر: مقصود از کلمهي - باشد که از جانب خود به مردم احسان و انعام کرد. -قرآن- 1
رنج تکلیف به جنگ باشد « لیبلی » بزرگ ظفر و غنیمت و مغفرت به آنها ارزانی داشت. قاضی گفته است: ممکن است مقصود از
در بعد از جنگ بدر و معنی اینکه طور شود که کار خداوند در بدر موجب پیدایش مشقّتها و جنگهاي بعد از آن بود. تفسیر
حسینی: در حقایق سلمی از امام صادق ع نقل شده است: بلاء حسن آن است که ایشان را از نفوس خویشتن فانی گرداند، و بعد از
فناء به هویت خودشان باقی سازد، امام قشیري گوید: بلاء حسن آن است که مبتلی مشاهده کند مبلی را در عین آن بلاء. چو
دانستی که اینکه درد تو از کیست || ز رنج خویشتن میباش خرّم گر او زهرت دهد بهتر ز شکر || ور او زخمت زند بهتر ز مرحم
با فتح واو و تشدید هاء و رفع نون بیتنوین و جرّ دال کید « موهّن کید » 18 مجمع: مردم حجاز و ابو عمرو « أَن اللّهَ مُوهِن کَیدِ »
قرائت کردهاند، و حفص به تخفیف « موهن کید » خواندهاند. و دیگران با سکون واو و تخفیف هاء و تنوین نون و نصب دال کید
با کسر همزه « انّ » و دیگران « انّ اللّه » خواندهاند و مردم مدینه با فتح همزه « موهن کید » هاء و رفع نون بدون تنوین و جرّ دال
[ 36 [ صفحه 304 - 19 مجمع: مجاهد و ضحّاك و سدّي گفتهاند: -قرآن- 1 «ُ إِن تَستَفتِحُوا فَقَد جاءَکُم » 32- خواندهاند. -قرآن- 1
اینکه جمله روي سخن با اعراب دارد که ابو جهل روز بدر دعا کرد تا خدا آن دسته را که ناپسند است و منحرف مغلوب دستهي
دیگر کند، باین جمله گفته شده است شما که دعا میکنید حق و درستی فاتح باشد همان طور شد. عطا و ابو علی جبّائی گفته- اند:
اینکه جمله با مردم مؤمن سخن میگوید که شما از خدا میخواستید تا بر دشمن چیره شوید اکنون نصیبتان شد به وسیلهي وجود
پیغمبر. زجّ اج گفته است: معنی جمله چنین است: اگر شما طالب قضاوت و حکومت حق بودید همین پیشامد و حادثهي بدر
تا آخر 19 امام فخر: اگر اینکه آیه روي سخن با اعراب داشته باشد معنی « وَ إِن تَنتَهُوا فَهُوَ خَیرٌ » . قضاوت و حکومت خداوندي بود
اینکه است که اگر از جنگ با پیغمبر دست بردارید به سود شما است و گر نه باز شما را گرفتار آنها میکنم. و در صورتی که
گفتگوي با مسلمانان باشد معنی چنین است که اگر رها کنید گفتگو و بحث در انفال و فداي اسیران به سود شما است و اگر دنبال
33 سخن ما: به قرینهي آیت 18 که گفته شده است: خدا چارهگري کافران است و - بگیرید ما از یاري شما برمیگردیم. -قرآن- 1
الخ روي سخن با کافران باشد و نتیجه چنین شود: راه چارهي شما کافران بسته است و « إِن تَستَفتِحُوا » نابود میکند شاید آیت آخر
اگر خواستار گشایش هستید همین است که نصیب گروهی از ملّت شما شده است و اگر دست از دشمنی بدارید و پیرو آنها شوید
به سود شما است و پیروز گردید. و اگر به روش گذشته بازگردید همین روزگار است که بر سرتان آمد و از بسیاري گروه خود
134- سود نمیبرید. -قرآن- 115
[ [سوره الأنفال [ 8]: آیات 20 تا 29
صفحه 143 از 223
713 یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَه وَ لا تَوَلَّوا عَنه وَ أَنتُم تَسمَعُونَ [ 20 ] وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ قالُوا - 31 -قرآن- 660 - -قرآن- 15
سَمِعنا وَ هُم لا یَسمَعُونَ [ 21 ] إِن شَرَّ الدَّوَاب عِندَ اللّه الصُّمُّ البُکم الَّذِینَ لا یَعقِلُونَ [ 22 ] وَ لَو عَلِمَ اللّه فِیهِم خَیراً لَأَسمَعَهُم وَ لَو أَسمَعَهُم
لَتَوَلَّوا وَ هُم مُعرِضُونَ [ 23 ] یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا استَجِیبُوا لِلّه وَ لِلرَّسُول إِذا دَعاکُم لِما یُحیِیکُم وَ اعلَمُوا أَن اللّهَ یَحُول بَینَ المَرءِ وَ قَلبِه وَ
581 وَ اتَّقُوا فِتنَۀً لا تُصِیبَن الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنکُم خَاصَّۀً وَ اعلَمُوا أَن اللّهَ شَدِیدُ العِقاب [ 25 ] وَ اذکُرُوا إِذ - أَنَّه إِلَیه تُحشَرُونَ [ 24 ] -قرآن- 1
أَنتُم قَلِیل مُستَضعَفُونَ فِی الَأرض تَخافُونَ أَن یَتَخَطَّفَکُم النّاس فَآواکُم وَ أَیَّدَکُم بِنَصرِه وَ رَزَقَکُم مِنَ الطَّیِّبات لَعَلَّکُم تَشکُرُونَ [ 26 ] یا
أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُم وَ أَنتُم تَعلَمُونَ [ 27 ] وَ اعلَمُوا أَنَّما أَموالُکُم وَ أَولادُکُم فِتنَۀٌ وَ أَن اللّهَ عِندَهُ
- [ أَجرٌ عَظِیم [ 28 ] یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَتَّقُوا اللّهَ یَجعَل لَکُم فُرقاناً وَ یُکَفِّر عَنکُم سَیِّئاتِکُم وَ یَغفِر لَکُم وَ اللّه ذُو الفَضل العَظِیم [ 29
716 [ صفحه 305 ] معنی لغات: دواب- جمع دابه هر جنبنده و بخصوص اسب. مستضعفون- یعنی بیچاره شمردگان و - قرآن- 1
آنهائی که مردم ضعیف و ناتوانشان میدانند. یتخطّفکم- از تخطف به معنی کشید جدا کرد، چیزي را کند و آن را ربود. آواکم-
یعنی به خانه و منزلی شما را فرود آورد. فرقان- به معنی جدا کردن، وسیلهي جدائی میان حق و باطل، دلیل یاري، صبح یا سحر،
فتنه- اطلاع، گمراهی، کفر، رسوائی، عذاب، دیوانگی، بیماري، آشوب و اختلاف میان مردم. جهت نزول: طبري: اختلاف است در
عطا گفته است جابر بن عبد اللّه گفت: ابو سفیان از مکّه روانه شد و « یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ » مقصود از آیت 27
پیغمبر فرمود: ابو سفیان در فلان جا است پنهان کنید و به سوي او روانه شوید، یکی از منافقین او را خبردار کرد، اینکه آیه براي
سرزنش او نازل شد. در اسباب النّزول سیوطی از عبد اللّه بن ابی قتاده نقل کرده است که بنی قریظه در جنگ با آنها از ابو لبابه
125 [ صفحه 306 ] به حلق خود کرد، یعنی شما را میکشد، و او - پرسیدند: پیغمبر با ما چه رفتار خواهد کرد! او اشاره -قرآن- 57
گفت: هنوز از جاي خود نجنبیده بودم که دانستم به خدا و پیغمبر خیانت کردهام اینکه آیه براي او نازل شد. در مجمع- البیان پس
از نقل اینکه قضیّه با تفصیل نوشته است که از امام باقر و صادق [ع] هم روایت شده است که اینکه آیه براي سرگذشت ابو لبابه
است. ترجمه: 20 اي مردمی که مؤمن شدید فرمان خدا و پیغمبر او برید و سخن او که میشنوید روي گردان از آن نشوید 21 و به
مانند آن کسان نباشید که گفتند شنیدیم با اینکه [نمیپذیرند و گوئی که] نمیشنوند 22 البته بدترین جنبندگان به پیشگاه خدا کر
و گنگ مردمی هستند که خرد ندارند [و سخن درست ز نادرست جدا نمیکنند] 23 و اگر در آنان خیري خدا بداند [که آمادهي
ایمان باشند] سخن حق به گوششان رساند ولی اگر سخن حق در گوش آنان فرو کند پشت میکنند و روي بگردانند 24 اي مؤمنان
سخن خدا و پیغمبر را بپذیرید چون شما را به چیزي بخوانند که زندهتان نماید [و از مرگ نادانی بزندگی دانائی رساند، پس
اندیشه بیهوده به دل راه ندهید] و بدانید که خدا میان آدمی و دل او جدائی آورد و شما را به سوي او فراهم کنند 25 و از آن
گرفتاري بترسید که نه به ستمکاران رسد و بس [که همگان را فراگیرد و تر و خشک با هم بسوزد] و بدانید که خدا آزار به سختی
کند 26 و به یاد آرید که اندك مردمی ناتوان در سرزمین خود بودید و اندیشناك که دشمنان [چون مرغان شکاري] شما را
بربایند. پس [خدا به مدینه که جایگاهی آسوده است] شما را جاي داد و به یاري خود پشتیبانی کرد و ز هر خوب و پاکیزه روزي
شما کرد تا که پاس آن بدارید 27 پس اي مؤمنان با خدا و پیغمبر [ص] نادرستی نکنید که دانسته و فهمیده به سپردههاي خود نیز
نادرستی کنید 28 و بدانید سرمایه و فرزندتان مایهي گرفتاري است و مزد و بهره بزرگ به پیشگاه خداوند است و بس 29 اي
گرویدگان به دین اسلام اگر ز نافرمانی خدا پرهیز کنید راه جدائی درست ز نادرست برايتان نمایان کند و بد کاریهاي شما را
وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ قالُوا » : بپوشاند و گناهتان بیامرزد که خداوند را فزون بخشی بسی بزرگ باشد. [ صفحه 307 ] سخن مفسّرین
21 مجمع: مقاتل و إبن جریج و جبّائی گفتهاند: مقصود کافران هستند. إبن عبّاس گفته است: مقصود یهود بنی قریظه و بنی « سَمِعنا
نضیر هستند، إبن زید گفته است مقصود مشرکین عرب است که میگفتند: ما قرآن را شنیدیم و مانند آن میتوانیم بگوئیم، چنانکه
صفحه 144 از 223
22 «ِّ إِن شَرَّ الدَّوَاب » 425- 60 -قرآن- 375 - قرآن- 15 - .« قالُوا قَد سَمِعنا لَو نَشاءُ لَقُلنا مِثلَ هذا » نقل سخن آنها شده است در اینکه آیه
امام فخر: کلمهي دواب ممکن است براي آن باشد که چون آن مردم سخن حق نمیپذیرند مانند جنبنده و حیوان هستند و یا اندازه
28 مجمع البیان: امام باقر [ع] فرمود: اینکه - لیاقت آنها نشان داده شده است که از جنس عمومی جنبنده تفاوت ندارند. -قرآن- 1
آیه توصیف قبیلهي بنی عبد الدّار است که فقطّ مصعب بن عمیر و یک نفر دیگر از آن قبیله مسلمان شد. و بعضی گفته اند: مقصود
22 آلوسی در تفسیر روح المعانی: جهت «ُ الصُّمُّ البُکم » . نضر بن حارث بن کلده است که از قبیلهي بنی عبد الدّار قصی بوده است
تقدم کلمهي صم آن است که سخن گفتن نتیجهي شنیدن است پس چون حق را نشنیدند زبان- شان به سخن حق باز نمیشود. -
23 طبري: إبن جریج گفته است: یعنی اگر قرآن به گوششان برسد « لَو عَلِمَ اللّه فِیهِم خَیراً لَأَسمَعَهُم وَ لَو أَسمَعَهُم لَتَوَلَّوا » 21- قرآن- 1
میگویند: قرآنی دیگر بیاور و یا میگویند چرا از پیش خود چیزي نمیگوئی چنان که اینکه سخنان آنها در قرآن نقل شده است
- و اگر خواستهي آنها پذیرفته شود و قرآنی دیگر بیاوریم رو میگردانند. -قرآن- 1 « قالُوا لَو لا اجتَبَیتَها » و .« ائت بِقُرآن غَیرِ هذا » قالوا
362 کشف الاسرار نوشته: آه از قسمتی در ازل رفته قسمتی نه فزوده نه کاسته، یکی رانده و - 331 -قرآن- 335 - -82 قرآن- 304
حبلش گسسته یکی شسته و کردار او شایسته اینکه بایسته و آن نابایسته چه توان قاضی در ازل چنین خواسته. مجمع: یعنی اگر
قابلیت هدایت در آنها بوده آنچه را که رو گردان از [ صفحه 308 ] پذیرش هستند خدا به گوششان میرساند، زجّاج گفته است:
یعنی اگر لیاقت میداشتند به همهي سؤالهاي آنها جواب داده میشد، جبّائی گفته است: به پیغمبر گفتند: قصی بن کلاب را زنده
کن تا شهادت به پیغمبري تو دهد اینکه جمله اشاره به آن است که اگر خیر و قابلیّت در آنها بود سخن قصی بن کلاب به گوش
آنها میرسید. روح البیان: یعنی اگر اندك خیري در آنها بود که ساعتی نیروي خود را براي فهم حق و پیروي از راه راست به کار
24 مجمع: قتیبی گفته است: یعنی چون پیغمبر شما « إِذا دَعاکُم لِما یُحیِیکُم » . برند شخصیّت پیغمبر را میشناختند و پیرو او میشدند
را به سوي جهاد که وسیلهي حیات ابدي است بخواند. زیرا شهادت و کشته شدن در جنگ حیات خداوندي است، و جبّائی گفته
است: یعنی به سوي آنچه زندگی کار و عزّت شما است که جهاد باشد، سدّي گفته است: یعنی شما را به ایمان بخواند که زندگی
32 قتاده گفته: یعنی چون شما را به قرآن دعوت کند و - دل است، مجاهد گفته است: یعنی دعوت کند به سوي حق.ّ -قرآن- 1
علوم دین که نجات از جهل است و آن خود مرگ حقیقی است، پس دعوت او بهرهمندي است از قرآن و علم که نجات است و
مصونیّت و زندگی همیشگی. ابو مسلم گفته است: یعنی چون پیغمبر شما را به سوي بهشت دعوت و راهنمائی کند که در آن
خوشی و زندگی همیشگی است. طبري: از ابو هریره نقل شده است که ابی بن کعب در نماز بود و پیغمبر او را آواز کرد و او
جواب نداد و نماز را به زودي تمام کرد و متوجّه به پیغمبر شد، سلام کرده و فرمود: چه مانع داشتی که جواب بدهی! عرض کرد
عرض کرد چرا، دوباره !« استَجِیبُوا لِلّه وَ لِلرَّسُول إِذا دَعاکُم لِما یُحیِیکُم » نماز میخواندم، فرمود مگر اینکه آیت قرآن را ندیدهاي
53- 24 طبري: ضحّاك و سعید جبیر گفتهاند: -قرآن- 1 «ِ أَن اللّهَ یَحُول بَینَ المَرءِ وَ قَلبِه » 374- چنین غفلت نخواهم کرد. -قرآن- 307
یعنی خدا فاصله میگذارد میان کافر که مؤمن شود و مؤمن که کافر شود. مجاهد گفته [ صفحه 309 ] است: یعنی میان شخص و
عقل او خدا حایل میشود که نمیداند چه کند، سدّي گفته است: یعنی فاصله میشود میان مرد و دلش که نتواند مؤمن یا کافر
شود مگر به اذن او. قتاده گفته است: یعنی آن اندازه خداوند به دل آدمی نزدیک است که هر پوشیده و آشکار آن را میداند. ابو
الفتوح: یک معنی اینکه جمله آن است که خدا جدا میکند میان آدمی و دل او به وسیلهي مرگ یا دیوانگی که نتواند از دل خود
استفاده کند، پس باید شتاب به توبه و کار خیر کنند پیش از آن که چنین حالتی پیش آید، معنی دیگر اینکه است که چون مؤمنین
اندیشناك میشدند که کافران زیاد هستند و ایشان مغلوب خواهند شد، با اینکه جمله اعلام شده است که خدا میان دل مردم مؤمن
و ترس جدا خواهد کرد تا آرام شوند و نیز کافران که آسوده و مطمئن به غلبه هستند میان دل و آسودگیشان خدا فاصله میگذارد
تا از مؤمنین بترسند. مجمع: یونس بن عمّار از امام صادق ع روایت کرده است که معنی جمله اینکه است: دل هرگز از راه خود
صفحه 145 از 223
برنمیگردد و گمان نمیکند که حق باطل است و همچنین در آن اینکه عقیده تولید نمیشود که فلان باطل حق است. محمّد بن
اسحاق گفته است: یعنی دل نمیتواند چیزي را از خدا پنهان بدارد. روح البیان: ممکن است مقصود از اینکه جمله بیان اندازهي
تسلّط خدا باشد بر دلهاي مردم که عزیمت و ارادهي مردم را بیاراده و بر خلاف میل آنها نابود میکند و نمیتوانند تصمیم بگیرند
اشارت بدان است، و عرفا دل را گم کنند «ٌ لِمَن کانَ لَه قَلب » و پی مقصد خود بروند. در کشف الاسرار فرمود که علما دل را یابند و
315 -قرآن- - عبارت از آن است، در بدایت از دل ناچار است، و در نهایت حجاب دیدار است. -قرآن- 288 « یَحُول بَینَ المَرءِ » که
391-366 زین پیش همی دیدمش اندر دل خویش || دل نیز حجاب بود برداشت ز پیش پس خداوند به جلوهگري صفات میان
مرد و دل او فاصله میشود، یعنی چون خدا جلوه بر دل مؤمن کرد سطوت و چیرگی قدرت و نور حق فاصله میشود میان [ صفحه
310 ] آئینهي دل شخص و تیرگیهاي اوصاف او. تأویلات کاشانی: یعنی خداوند جدا میکند میان آدمی و دل او به وسیلهي نابودي
استعداد و آمادگی آن براي کسب معارف و انداختن پردهي شک به واسطهي ارتکاب اینکه و پلیدیهاي اخلاقی. آلوسی در روح
المعانی: اینکه جمله کنایه است از کمال قرب، چون آنچه حد فاصل میان دو چیز است به هر دوي آنها نزدیکتر است از خودشان به
یکدیگر چون از دو طرف به آنها چسبیده است و آنها از یکدیگر جدا هستند، پس اشاره است به- اینکه خداوند بر مکنونات ضمیر
مردم به طوري خبردار است که ممکن است خودشان از چیزي غافل باشند ولی حق به آن مسلّط است. و از امّ سلمه روایت شده
من سبب آن را پرسیدم فرمود هر کسی دلش در قدرت « یا مقلّب القلوب ثبّت قلبی علی دینک » است که پیغمبر بسیار میفرمود
25 مجمع: إبن عبّاس گفته « وَ اتَّقُوا فِتنَۀً لا تُصِ یبَن الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنکُم خَاصَّۀً » . خداوند است که آن را مستقیم بدارد یا منحرفش کند
است: یعنی عمل منکر را رواج مدارید که اگر گرفتاري پیش آمد گناهکار و بیگناه گرفتار خواهد شد. حسن بصري گفته است:
یعنی آن بلا و گرفتاري که نهان انسان و آنچه را در دل دارد آشکارا میکند و اینکه آیه براي علی و عمّار و طلحه و زبیر نازل شده
است، و زبیر خود میگفت ما سالها اینکه آیه را میخواندیم و گمان نمیبردیم که مقصود ما باشیم و اکنون معلوم است که ما
منظور از اینکه جمله هستیم که گوش نکردیم و مخالفت نمودیم و همگی گرفتار شدیم. سدّي گفته است: اینکه آیه روي سخن با
آنها دارد که در جنگ بدر با پیغمبر بودند و به اصحاب بدر مشهور شدند، و در جنگ جمل به آن فتنه گرفتار شدند که یکدگر را
کشتند. إبن زید گفته است: یعنی گمراهی و دو هوائی که هر دستهاي عقیدهاي و خواستهاي دارند و با یکدیگر ناسازگار میشوند.
74 و بعضی گفتهاند: مقصود از اینکه جمله آن آشوب و بینظمی است که راه ستمگري براي مردم باز میشود و زیانش - -قرآن- 1
«ّ لتصیبن » به همه کس میرسد. و حضرت علی و امام باقر علیهما السلام [ صفحه 311 ] و زید بن ثابت و ربیع بن انس و ابو العالیه
لا تُصِیبَن الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنکُم » با حرف لاي به معنی نفی است. و از اینکه جملهي «ّ لا تصیبن » بیالف قرائت کردهاند، و قرائت مشهور
دو جور استفاده کردهاند: 1- از إبن عبّاس نقل شده است معنی ظاهر جمله که گرفتاري مختص به ستمکار نخواهد بود چون « خَاصَّۀً
2- مقصود 231- او سزاي خود را میبیند و دیگران به واسطهي اینکه گرفتاري و سختی آزموده و تصفیه میشوند. -قرآن- 178
جلوگیري مردم است از ظلم و ستمگر، و معنی جمله اینکه است که بپرهیزید از آن فتنه که مجازاتش دامنگیر ستمکاران است و
زیادي است و « لا» با لام بدون الف است، و نیز بعضی گفتهاند: حرف «ّ لتصیبن » مختص به آنها است، و اینکه معنی مناسب با قرائت
معنی ندارد، و ممکن است الف براي اشباع و تکمیل تلفّظ فتحهي لام باشد که از اینکه احتمالها همین معنی دوم و اختصاص
مجازات به ستمکار نتیجه میشود. و ابو مسلم: معنی جمله را به اینکه صورت در آورده است: ستم نکنید که دچار عذاب و آزار
میشوید، مگر آن کس که اسم ستمگر بر او نباشد. طنطاوي: از اینکه آیه استفاده میشود که همگی مسلمین پیوسته به یکدیگر
هستند و عهدهدار سود و زیان یکدیگر، و هر یک نفر مانند همه است و به جاي عموم در انجام وظیفه، پس باید هر فرد به کار
همگی و منافع عموم همت داشته باشند. تفسیر عبده: در حدیث است که عدي بن عمیره گفت: شنیدم پیغمبر میفرمود خداوند به
واسطهي کار بد چند نفر عموم مردم را گرفتار نمیکند. مگر که آنها زشتیها را بهبینند و با قدرت بر جلوگیري ساکت بمانند آن
صفحه 146 از 223
لا» وقت است که همگی گرفتار خواهند شد. آلوسی در روح المعانی: اینکه آیه با مفاد آن جمله که در آیت دیگر گفته شده است
یعنی گناه کسی را بر دگري نخواهند نوشت، نا- سازگاري و تعارض ندارد. چون چنان که بر گناهکار خود « تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخري
داري لازم است بر دیگران هم جلوگیري او لازم است که اگر نکنند در مجازات با او شریک هستند، روایت است از پیغمبر که اگر
133 [ صفحه 312 ] گرفتار شوند. مثنوي - مردم ستمی دیدند و دست ستمکار را نگرفتند ممکن است به زودي همگی -قرآن- 100
در دفتر پنجم ضمن حکایت خر و روباه نتیجهي سوء موافقت با بد را به اینکه صورت درآورده است: مار بد جانی ستاند از سلیم||
یار بد آرد سوي نار جحیم از قرین بیقول و گفت و گوي او || خود بدزدد دل نهان از خوي او باز در دفتر اوّل جلوتر از قصّهي
بازرگان و طوطی همین مطلب را گفته است: واي آن زنده که با مرده نشست || مرده گشت و زندگی از وي بجست اي خنک
26 طبري: عکرمه گفته است: یعنی پیش از «ُ تَخافُونَ أَن یَتَخَطَّفَکُم النّاس » آنمرده کز خود رسته شد || در وجود زندهاي پیوسته شد
هجرت شما با پیغمبر در مکّ ه از اعراب قریش میترسیدید که نابودتان کنند. قتاده گفته است: یعنی روز جنگ بدر از قریش
لا» . مردم مجاور عرب است که ایران و روم باشد « النّاس » 44 مقصود از کلمهي - میترسیدید. وهب بن منبّه گفته است: -قرآن- 1
27 مجمع: إبن عبّاس گفته است: یعنی احکام خدا و دستورها و روش پیغمبر را ترك نکنید که خیانتکار « تَخُونُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ
38 ابو الفتوح نوشته است: - میشوید. حسن بصري گفته است هر که قسمتی از وظایف دین را ترك کند خیانتکار است. -قرآن- 1
محمّد بن اسحاق گفت: معنی آیه آن است که اظهار حق مکنی رسول را تا به شما گمان نیک برد، آنگه در سر مخالفت کنی او را.
وظائف و « اماناتکم » 27 طبري: إبن عبّاس گفته است: مقصود از « وَ تَخُونُوا أَماناتِکُم » . پس بر اینکه قول خطاب با منافقان باشد
28 مجمع: سدّي - عبادات مردم است. إبن زید گفته است: مقصود اینکه است: یعنی خیانت در دین نکنید و منافق نباشید. -قرآن- 1
در معنی اینکه جمله با جملهي جلو چنین گفته است: خیانت با خدا و پیغمبر نکنید که اگر با آنها خیانت کردید امانت خود را هم
خیانت کردهاید. [ صفحه 313 ] ابو الفتوح نوشته است: جبّائی گفت: نهی است از خیانت در غنیمت به پیغمبر فرمود: امانت به آن ده
که تو را امین دارد، و خیانت مکن با آن که به تو خیانت کند. تأویلات کاشانی: از آن پیمان که خداوند به موجب نهاد اصلی عقل
و خرد با شما استوار کرده است دستبردار و خیانتکار نباشید و هم از آن معرفت که به پیغمبر دارید. و نیز آن معارف و حقایق که به
موجب استعداد ازلی جزء صفات نفسانی و روحی به شما امانت داده شده است و خود خبردار هستید که چنین سرمایهاي در اختیار
28 روح البیان: یعنی مال و فرزند وسیلهي گرفتاري و « أَموالُکُم وَ أَولادُکُم فِتنَۀٌ » . دارید آنها را هم نابود نکنید و به آن خیانت ننمائید
آفت و بلا است که براي جمع و نگهداري آنها معصیت و نافرمانی میکنید و گرفتار میشوید. و ممکن است چنین معنی شود: مال
و اولاد موجب رنج و آزمایش آدمی است که در دوستی اینکه دو چگونه آزموده شود و از هوي و هوس بگذرد و یا گرفتار و
37 تفسیر حسینی: احمد انطاکی قدّس اللّه سرّه فرمود که حق سبحانه مال و فرزندان را فتنه گفت تا از فتنه به - بیچاره شود. -قرآن- 1
یک سو رویم و ما پیوسته آن فتنه را زیادت میخواهیم بیت: جوان و پیر که در بند مال و فرزندند || نه عاقلند که طفلان
29 مجمع: إبن زید گفته است: یعنی هدایت و روشنائی در دل که موجب تمیز حق از « إِن تَتَّقُوا اللّهَ یَجعَل لَکُم فُرقاناً » . ناخردمندند
باطل باشد. مجاهد گفته است در دنیا و آخرت راه آسایش پیدا میشود. سدّي گفته است: یعنی نجات مییابید، و فرّاء گفته است
یعنی فتح و ظفر براي شما فراهم میشود. جبّائی گفته است: یعنی عزّت و ثواب دنیا و آخرت براي شما و خواري و گرفتاري براي
49 روح البیان: متّقی آن است که حق سبحانه و تعالی را - دشمنان شما است که وسیلهي تفاوت میان شما و آنها است. -قرآن- 1
وقایهي خود گرفته [ صفحه 314 ] شد در ذات و صفات و افعال و فعل او در افعال حق فانی شده باشد و صفات او در صفات حقّ
128 گم شده چون سایه اندر آفتاب || یا چو بوي گل در اجزاي گلاب سخن ما: 1- آیت 24 - پاورقی- 126 - .«18» مستهلک گشته
تا آخر راهنمائی است به قدردانی از تربیت و رهبري که اگر کسی شما را رهبري کرد به آن راه که «ِ استَجِیبُوا لِلّه » از جملهي
وسیلهي خیر و حیات معنوي است از جان و دل بپذیرید، و نیز یادآوري است و توجّه به یک حقیقت وجدانی که اگر انسان همه
صفحه 147 از 223
چیز را منکر شود بیاختیاري دل خود را نمیتواند منکر شود که تصمیم و اراده و فکرش در اختیارش نیست و اگر به همهي وسائل
خود را مجهّز کند در برابر عوارض دل خود مانند فراموشی و غفلت عاجز است، پس باید تسلیم به فرمان مقامی بالاتر شد که دل
استَجِیبُوا » آدمی به فرمان او است و به دغدغه و اندیشههاي مختلف توجه نکرد که دل در اختیار نیست، و شاید ارتباط دو جملهي
همین باشد که چون دل در قدرت خدا است شما بافکار خود توجّه نداشته باشید و به فرمان خدا و رسول «ُ أَن اللّهَ یَحُول » و «ِ لِلّه
باشید. و باز ممکن است اشاره باشد به اینکه که خدا میان آدمی و خاصیّتهاي دل و عواطف و میول او فاصله میشود و آنها را
عوض میکند. پس اگر کسی بدخوي بود یا حسود همیشه او را بدخوي و حسود ندانید، و یا اگر ترس و بخل و حرص و دیگر
رذائل در کسی سراغ داشتید مأیوس نباشید که دل او در قدرت خداوند است و پیوسته قابل اصلاح است. چنان که در علوم
تا آخر شاید « وَ اتَّقُوا فِتنَۀً » روانشناسی و پرورشی توجّه به عواطف و امیال و تعدیل آنها مفصل بحث شده است 2- آیت 25
یادآوري باشد به مردم سهل انگار که با خود چنین فرض میکنند: انحراف من به کجاي دنیا ضرر دارد و نان و آب چه کس را کم
1421 اگر بد هستم براي خودم هستم به کسی - 769 -قرآن- 1400 - 741 -قرآن- 744 - 58 -قرآن- 720 - و زیاد میکند! -قرآن- 37
کار ندارم. در برابر اینکه جور قضاوت غلط گفته شده است که همهي انحرافها محدود مشخص نیست و گاه میشود عملی کوچک
از یک نفر [ صفحه 315 ] دامنهي درازي پیدا میکند که یک خانواده و یا نسل و یا اجتماعی را گرفتار میکند. فرض کنید یک
هويپرستی که عمل زشت فردي است و به کسی زیان ندارد اگر موجب بیماري واگیر شد و آن بیماري به اعضاي خانواده و یا
دیگر معاشرین سرایت کرد دامنگیر عدّهي زیاد و یا بیشمار میشود، و نیز یک حرکت کوچک ناپسند در حضور طفل یا مردم ساده
و بیخبر موجب تحریک و جرأت آنها میشود. و هم سخن چینی مختصر میان دو نفر و یا تحریک غضب و خشم یک نفر ممکن
است موجب آشوب میان ملّتها و دولتها بشود، چنان که دو جنگ بزرگ جهانی را که در 1914 میلادي و 1939 واقع شد مولود
به اصطلاح بیدار باش یا اعلام « وَ اعلَمُوا أَنَّما أَموالُکُم وَ أَولادُکُم فِتنَۀٌ » مختصر تحریک خشم و غضب یک نفر میدانند. 3- آیت 28
خطر است به آنها که دلبستگی به مال و فرزند را به آن اندازهي افراط میرسانند که بر خلاف غرض و هدفشان میشود و به آنجا
میرسد که حبیب و محبوب هر دو نابود میشوند، فرض کنید: افراط در دوستی فرزند موجب سوء تربیت او و انحراف و بیچارگی
در زندگی پدر و مادرش میشود، و نیز افراط در دوستی مال موجب رکود سرمایه است و خرابی اراضی و آبادانیها و هم نتیجهي
اینکه اخلاق خسارت مالی براي خود اینکه دسته مردم است و گرفتاري آنها و نزاع با شریک ملک و طرف معاملهي خود، و در
645 مثنوي [دفتر اوّل ضمن قضّیهي گفتگوي شیر و نخجیر]. - نتیجه اینکه گونه اشخاص همیشه گرفتار و در فتنه هستند. -قرآن- 589
دوستی مال و فرزند را به اینکه صورت در آورده است: اینکه جهان زندان و ما زندانیان || حفره کن زندان و خود را وا رهان
چیست دنیا از خدا غافل شدن || نی قماش و نقره و فرزند و زن مال را گر بهر دین باشی حمول || نعم مال صالح گفت آن رسول
آب در کشتی هلاك کشتی است || آب در بیرون کشتی پشتی است چون که مال و ملک را از دل براند || ز آن سلیمان خویش
[ جز مسکین نخواند [ صفحه 316
[ [سوره الأنفال [ 8]: آیات 30 تا 40
وَ إِذ یَمکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثبِتُوكَ أَو یَقتُلُوكَ أَو یُخرِجُوكَ وَ یَمکُرُونَ وَ یَمکُرُ اللّه وَ اللّه خَیرُ الماکِرِینَ [ 30 ] وَ إِذا تُتلی عَلَیهِم
آیاتُنا قالُوا قَد سَمِعنا لَو نَشاءُ لَقُلنا مِثلَ هذا إِن هذا إِلاّ أَساطِیرُ الَأوَّلِینَ [ 31 ] وَ إِذ قالُوا اللّهُم إِن کانَ هذا هُوَ الحَق مِن عِندِكَ فَأَمطِر عَلَینا
حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائتِنا بِعَذاب أَلِیم [ 32 ] وَ ما کانَ اللّه لِیُعَذِّبَهُم وَ أَنتَ فِیهِم وَ ما کانَ اللّه مُعَذِّبَهُم وَ هُم یَستَغفِرُونَ [ 33 ] وَ ما لَهُم أَلاّ
739- یُعَذِّبَهُم اللّه وَ هُم یَصُدُّونَ عَن المَسجِدِ الحَرام وَ ما کانُوا أَولِیاءَه إِن أَولِیاؤُه إِلاَّ المُتَّقُونَ وَ لکِن أَکثَرَهُم لا یَعلَمُونَ [ 34 ] -قرآن- 1
وَ ما کانَ صَ لاتُهُم عِندَ البَیت إِلاّ مُکاءً وَ تَصدِیَۀً فَذُوقُوا العَذابَ بِما کُنتُم تَکفُرُونَ [ 35 ] إِن الَّذِینَ کَفَرُوا یُنفِقُونَ أَموالَهُم لِیَصُ دُّوا عَن
صفحه 148 از 223
سَبِیل اللّه فَسَ یُنفِقُونَها ثُم تَکُون عَلَیهِم حَسرَةً ثُم یُغلَبُونَ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلی جَهَنَّمَ یُحشَرُونَ [ 36 ] لِیَمِیزَ اللّه الخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّب وَ یَجعَلَ
الخَبِیثَ بَعضَه عَلی بَعض فَیَرکُمَه جَمِیعاً فَیَجعَلَه فِی جَهَنَّمَ أُولئِکَ هُم الخاسِرُونَ [ 37 ] قُل لِلَّذِینَ کَفَرُوا إِن یَنتَهُوا یُغفَر لَهُم ما قَد سَلَفَ
وَ إِن یَعُودُوا فَقَد مَضَت سُنَّت الَأوَّلِینَ [ 38 ] وَ قاتِلُوهُم حَتّی لا تَکُونَ فِتنَۀٌ وَ یَکُونَ الدِّین کُلُّه لِلّه فَإِن انتَهَوا فَإِن اللّهَ بِما یَعمَلُونَ بَصِ یرٌ
95 معنی لغات: اساطیر- نوشتهها و - 776 وَ إِن تَوَلَّوا فَاعلَمُوا أَن اللّهَ مَولاکُم نِعمَ المَولی وَ نِعمَ النَّصِ یرُ [ 40 ] -قرآن- 1 - 39 ] -قرآن- 1 ]
احادیث عجیب پیشینیان، لیثبّتوك- براي اینکه حبس و پا بر جا نمایند تو را، یصدّون- جلوگیري میکنند، مکاء- به معنی با دهن
بیآلت خارجی سوت زدن، تصدیه- به معنی دست زدن، و هر دو کلمهي [ صفحه 317 ] مکاء و تصدیۀ- دستزدن و سوت زدن
معنی میشود، یرکم- از مصدر رکم به فتح راء و سکون کاف به معنی انباشتن و بر هم توده کردن. جهت نزول: طبري: اعراب در
دار النّدوه که جایگاه مشاورت آنها بود با یکدگر شور کردند که با پیغمبر ص چه رفتار کنند که از او آسوده شوند، هر کسی
نظري اظهار کرد: یکی گفت: حبسش کنید دیگري گفت: از سرزمین خود اخراج نمائید سومی گفت عاقبت اینکه رفتارها بد
خواهد شد به دسته جمع از همهي قبائل در شب بر سرش بریزید و بکشیدش و خونبهایش را همه بپردازید. جبرئیل آن حضرت را
براي اینکه « وَ إِذ یَمکُرُ » مطّلع کرد و حضرت علی علیه السّلام را فرمود که بر جاي او بخوابد و خود به طرف مدینه روانه شد، آیت
569 ترجمه: 30 اي محمّد به یاد آر آن روزگار که کافران حیله در کار تو میکردند تا در بندت - قضیه نازل شد. -قرآن- 553
گذارند یا اخراجت کنند و یا تو را بکشند. آنها چاره در کار تو میکنند و خدا نیز چارهگري میکند و او بهترین چارهگران است
31 و چون براي کافران آیات قرآن بخوانند گویند ما شنیدیم و اگر بخواهیم میتوانیم بمانند چنین کلمات درست کنیم، که اینها
جز افسانههاي کهنهاي بیش نیست. 32 و نیز به یاد بیار که گفتند: خدایا اگر اینکه سخنان درست است و از جانب تو باشد پس از
آسمان بر ما سنگ بریز و یا به عذابی سخت گرفتارمان کن 33 لکن سرنوشت خداوند نه چنین است که مردم را گرفتار کند [با
اینکه وسائل سعادت در اختیار دارند] و تو در- میان ایشان باشی. نه خدا گرفتارشان کند با اینکه استغفار میکنند [و یکبارگی زیاد
خدا بیخبر نیستند ولی] 34 چه شایستگی دارند که خدا عذابشان نکند که از عبادت در مسجد الحرام مردم را جلوگیر میشوند و
آنها نشود دوست خدا باشند که دوستان او جز پرهیزگاران نباشند ولی بیشتر آنان نادان بودند 35 آن کافران به جلو خانهي کعبه
نمازي نداشتند مگر سوت زدن و دست زدن پس به سزاي بدکاري خود آزار خداوندي بچشید که کافر بودید 36 اینکه کافران
سرمایه خود را براي جلوگیري [ صفحه 318 ] از راه خدا خرج میکنند و به زودي افسوس آن را میخورند و زان پس شکسته ز
مسلمان خواهند بود 37 و آن کسان که کافر شدند همگی به دوزخ فراهم میشوند، 38 چه خدا پلید و پاکیزه را ز هم جدا کند و
پلیدان را بر هم انباشته نماید و به دوزخ جاي دهد که اینکه گونه مردم از زیان دیدگانند. جهت نزول: مجمع البیان: آیت 36 و 37
بعضی گفتهاند براي مخارج جنگ بدر نازل شد که دوازده نفر عهدهدار غذاي قشون « هُم الخاسِرُونَ » تا « إِن الَّذِینَ کَفَرُوا » و 38
بودند و هر کدام روزي ده شتر براي خوراك عدّهي آنها سر میبریدند اینکه آیه آن عمل را معرّفی میکند، مجاهد و سعید بن
99 در توصیف ابی سفیان است که براي جنگ احد، دو هزار نفر از مردم غلام و تحت- - 73 -قرآن- 79 - جبیر گفتهاند: -قرآن- 45
الحمایه که از قبیلهي معیّن و صاحب نام و نشان نبودند به مزدوري گرفت، به علاوه آنچه از اعراب ممکن شد براي جنگ احد جمع
شدند، اینکه آیه چنانچه ترجمه شد در توصیف آنها است. ترجمهي دو آیت دیگر: 39 اي محمّد به اینکه کافران بگو: [هنوز وقت
باقی است که از کفر و بدخواهی] اگر دست بدارند گذشتهشان آمرزیده است ولی اگر شیوهي خود را ز سر بگیرید به سرنوشت
گذشتگان گرفتار میشوند [که کشته شوند و یا باسارت بروند] 40 و شما مسلمانان با کافران بجنگید تا همگی به دین حق و راه
راست باشند و اختلاف و دو دستگی در مردم نماند آنگاه اگر اینکه کج اندیشان از روش خود دست بدارند خدا بینا است به آنچه
شما آدمیان کنید 41 و اگر [کفار] سرباز زدند و پشت کردند پس بدانید که خداوند یار شما و بهترین یار و تواناترین یاور است.
30 مجمع: یعنی عتبه و شیبه و ابو جهل و نضر بن حارث و ابو البختري و امیّۀ بن خلف که « وَ إِذ یَمکُرُ بِکَ الَّذِینَ » : سخن مفسّرین
صفحه 149 از 223
30 مجمع: إبن عبّاس و مجاهد و دیگران گفتهاند: یعنی تو را ببند « لِیُثبِتُوكَ » 48- در کار تو و نابودیت شور میکردند. -قرآن- 15
30 طبري: إبن « وَ یَمکُرُ اللّه وَ اللّه خَیرُ الماکِرِینَ » [ 16 [ صفحه 319 - کنند تا در خانه بگذارندت و یا در حبست کنند. -قرآن- 1
جریج از مجاهد نقل کرده است که اینکه آیه در مکّه نازل شد و مقصود اینکه است که تو را نجات دادیم و آنها را نابود کردیم. -
51 مجمع: چون همه چیز از سوي خدا خیر است و مصلحت و اگر آزار به کسی برسد براي استحقاق او است ولی مکر و - قرآن- 1
گفته « خَیرُ الماکِرِینَ » حیله و آزار مردم یا ستم است و گر نه به درجهي مکر خداوند در عدل و مصلحت نخواهد بود از اینکه جهت
شده است. ولی بعضی گفتهاند معنی اینکه جمله اینکه است که خداوند بهتر از هر کس سزا میدهد و مجازات میکند. -قرآن-
گفته شده است و کار و فکر آنها بیان « یمکرون » 262-242 ابو الفتوح: یعنی خداوند سزاي حیلهي آنها را میدهد و چون در جلو
گفته شده است و مقصود مجازات خداوندي است نه حیلهي او « یمکر » شده است براي اینکه قرینهي کلمات رعایت شود کلمهي
که مقصود مجازات بدي است نه کار بد در برابر بد دیگران و کلمهي « جَزاءُ سَیِّئَۀٍ سَیِّئَۀٌ » چنانکه در آیت دیگر گفته شده است
براي رعایت قرینه و همانند شدن کلمات آورده شده است، و بعضی گفتهاند: یعنی مانند حیلهگران با آنها رفتار شد که در « سیّئه »
خَیرُ » ظاهر حیله نمودار بود لکن در حقیقت عدل و مروّت بود. و چون حیلهي آنها به نتیجه نرسید و سرنوشت خداوندي پدیدار شد
701 فی ظلال: اینکه جمله تصویري بسیار دور و هولناك در دلها - 332 -قرآن- 681 - گفته شده است. -قرآن- 304 « الماکِرِینَ
منعکس میکند که گروهی متشخص و متنفّذ گرد هم مینشینند و کنکاش میکنند و راي میدهند و تصمیم میگیرند و دست
اندر کار میشوند ولی در پس پردهي غیب قدرتی است که همهي آن تدبیرها را وارونه میکند و آنها خود خبر ندارند که به دنبال
31 ، طبري: « وَ إِذا تُتلی عَلَیهِم آیاتُنا قالُوا قَد سَمِعنا لَو نَشاءُ لَقُلنا مِثلَ هذا » . اینکه اندیشه و کوشش هجرت پیغمبر است و نابودي ایشان
84 [ صفحه 320 ] را میدید که عبادت - إبن جریج گفت: نضر بن حارث براي تجارت به ایران میرفت و مردم پارسا -قرآن- 1
میکنند و انجیل میخوانند و رکوع و سجودي دارند، چون به مکّه برگشت و دید که پیغمبر قرآن و نماز دارد گفت همانند اینکه
را شنیدهام و اگر بخواهم همانند آن را میتوانم درست کنم. تفسیر حسینی نوشته است: آوردهاند که نضر بن حارث لعنه اللّه علیه به
تجارت به بلاد فارس آمده بود قصّهي رستم و اسفندیار بخرید و معرّب ساخته به مکّه برد و گفت: اینک افسانهاي آوردم شیرینتر
31 طبري: سدّي گفت: « إِن هذا إِلّا أَساطِیرُ الَأوَّلِینَ » . از افسانههاي محمّد که بر ما میخواند. حق سبحانه از عناد نضر خبر میدهد
نضر بن حارث بحیره رفت و آمد داشت و سخنان مسجّع آنها را میشنید چون از پیغمبر ص آیات قرآن را شنید اینکه جمله را
گفت که قرآن سجع سخن مردم حیره است. سعید بن جبیر گفت: از آنها که در جنگ بدر اسیر شدند، سه نفر را پیغمبر دستور داد
کشتند و هیچ وسیلهاي در حضورش کارگر براي خلاصی آنها نشد یکی از آنها همین نضر إبن حارث بود که چنین سخنان نسبت
32 مجمع: نضر بن حارث و یا ابو جهل اینکه جمله را گفتند و مقصودشان « فَأَمطِر عَلَینا حِجارَةً » 41- به قرآن میگفت. -قرآن- 1
وَ ما کانَ اللّهُ » 28- اینکه بود که به یقین محمّد دروغ میگوید پس اگر سخنش راست باشد، بر ما از آسمان سنگ بریزد. -قرآن- 1
تا آخر 33 طبري: اوّل آیه خطاب است به پیغمبر که تا آنگاه تو در مکه باشی مقتضی نیست کافران را گرفتار کنیم. « لِیُعَذِّبَهُم
براي آن عدّه مسلمین است که بعد از هجرت پیغمبر در مکّه ماندند و بانتظار فراهم کردن وسیلهي « وَ هُم یَستَغفِرُونَ » جملهي بعد
هجرت خود بودند و بعد از آنکه آنها از مکّه هجرت کردند و کسی از مسلمین در آنجا نماند و مقتضی فتح مکّه و بیچاره کردن
و مقصود از عذاب که در آیه گفته شده «ُ وَ ما لَهُم أَلّا یُعَذِّبَهُم اللّه » آنها فراهم شد با جملهي آیت بعد اینکه مطلب اعلام شد که
572 مجمع: در تفسیر علی بن ابراهیم است - 208 -قرآن- 529 - 38 -قرآن- 184 - است فتح مکّ ه و خواري اعراب است. -قرآن- 1
پیغمبر ص باعراب فرمود اگر با من [ صفحه 321 ] موافقت کنید بر همهي عرب مسلّط میشوید و دیگران هم مطیع شما میشوند ابو
تا آخر که در آیات جلو گفته شده است. و بعد از گفتن اینکه جملات « اللّهُم إِن کانَ هذا » جهل را حسد بر آن داشت که گفت
و مقصودش استغفار از گفتهي خود بود که [خدایا از آسمان بر من سنگ ببارد اگر اینکه سخنان راست « غفرانک اللّهم » گفت
صفحه 150 از 223
«ّ غفرانک اللّهم » 412- 152 -قرآن- 391 - اشاره به ابو جهل است و سخن دوّم او که: -قرآن- 125 « هُم یَستَغفِرُونَ » است] و جملهي
باشد و نتیجه اینکه است که تا هر وقت اینکه کافران نام خدا و استغفار بر زبان بیاورند از عذاب معاف هستند. و پس از آن که
تا آخر، سرنوشت ابو جهل و «ُ وَ ما لَهُم أَلّا یُعَذِّبَهُم اللّه » تصمیم گرفتند پیغمبر را بکشند و آن حضرت از مکه فرار کرد با جملههاي
« ما کانَ اللّه مُعَذِّبَهُم وَ هُم یَستَغفِرُونَ » یارانش معیّن شد که در جنگ بدر کشته شدند. و از دیگري نقل شده است که معنی جملهي
إِن أَولِیاؤُه إِلَّا » 478- 294 -قرآن- 423 - اینکه است که اگر آنها مرد استغفار و خداپرستی باشند عذاب نمیشوند. -قرآن- 251
34 مجمع: از امام باقر ع روایت شده است: یعنی فقط متقون و پرهیزگاران و دلبستهي به مسجد الحرام هستند نه اینکه « المُتَّقُونَ
وَ ما » 41- کافران که آنجا را عمارت و وارسی میکنند. و بعضی گفتهاند: یعنی دوست خدا پرهیزگاران هستند نه کافران. -قرآن- 1
تا آخر آیه 35 طبري: طلحه بن عمرو گفت: مکاء سوت زدن است که به وسیلهي « کانَ صَ لاتُهُم عِندَ البَیت إِلّا مُکاءً وَ تَصدِیَۀً
انگشتان و دهان انجام میدادند. سعید بن جبیر جانبی از کوه ابو قبیس به ما نشان داد که کافران اینکه عمل را در آنجا انجام
66 ابو الفتوح نوشته است: مجاهد گفت: جماعتی از بنی عبد الدّار، چون رسول طواف کردي، ایشان بر طریق - میدادهاند. -قرآن- 1
استهزاء از پس او میرفتندي و به دهن صفیر میزدندي و دست میزدندي. مقاتل گفت: چون رسول در مسجد الحرام نماز کردي
دو کموك بیامدندي بر راست او بایستادندي و دو بر چپش و صفیر میزدندي و دست میزدندي تا او را به غلط افکنند. خداي
تعالی ایشان را به بدر گرفتار کرد. سدّي گفت: مکاء [ صفحه 322 ] صفیري باشد بر لحن مرغی سفید که به حجاز باشد آن را مکا
عبد اللّه عبّاس گفت: دست بر دست زدن باشد سعید جبیر و إبن زید و « تصدیۀ » گویند، و به فارسی آن را شبان فریب میگویند. و
ایشان را به جاي « مکاء و تصدیه » : ایشان بود و منعشان مؤمنان را از خانهي خدا. ابو علی گفت « صدّ » « تصدیه » : إبن اسحاق گفتند
دعا و تنبیه یکدیگر بودي یعنی ایشان به جاي نماز آن کردندي و براي آن فعل ایشان را نماز خواند که به نزد ایشان نماز بودي.
صلاة و » با رفع قرائت کرده است، و دیگر قاریها با رفع « مکاء و تصدیۀ » با نصب و « صلاتهم » مجمع: از عاصم نقل شده است که
الَّذِینَ » 219- 37 مجمع: تکرار اینکه آیه به کلمات: -قرآن- 166 « وَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلی جَهَنَّمَ یُحشَرُونَ » خواندند « نصب مکاء و تصدیۀ
به اینکه جهت است که در آیت اول کافران توصیف شدهاند به خرج کردن اموال خود براي جلوگیري از راه خدا، و چون « کَفَرُوا
عدّهاي از آن کافران مسلمان شدند، در اینکه آیه دوباره گفته شده است کافران به جهنّم میروند، براي آنها که پس از آن مال
39 امام فخر: اینکه جمله را به چند صورت میتوانیم « فَقَد مَضَت سُنَّت الَأوَّلِینَ » 22- صرف کردن کافر ماندند و مردند. -قرآن- 1
معنی کنیم: 1- سرنوشت و رفتار گذشتگان دامنگیر آن مردمی میشود که پس از توبهي از کفر دوباره کافر میشوند چنان که در
جنگ بدر کافران کشته و اسیر شدند، 2- همان طور که با ملّتهاي کافر در دوران گذشته رفتار شد با اینکه جور کافران هم همان
کَتَبَ اللّه لَأَغلِبَن أَنَا وَ » رفتار خواهد شد، 3- مقصود آن است که سرنوشت دیگران را در گذشته معین کردهایم مانند اینکه آیات
-537- 38 -قرآن- 488 - تا آخر. پس سرنوشت اینها هم همان است. -قرآن- 1 « لَقَد کَتَبنا فِی الزَّبُورِ » و « وَ لَقَد سَبَقَت کَلِمَتُنا » و « رُسُلِی
604 روح البیان: در دنبالهي اینکه جملهها اینکه شعر را نقل کرده است: یستوجب العفو الفتی اذا - 570 -قرآن- 573 - قرآن- 540
40 مجمع: إبن « حَتّی لا تَکُونَ فِتنَۀٌ » اعترف || ثم انتهی عمّا اتاه و اقترف لقوله قل للّذین کفروا || ان ینتهوا یغفر لهم ما قد سلف
29 [ صفحه 323 ] بیقرارداد با مسلمین. تفسیر عبده: یعنی مشرکین نتوانند شما را - عبّاس گفته است: یعنی کافري نباشد -قرآن- 1
40 مجمع: یعنی همهي مردم بر دین حق باشند و از امام صادق ع روایت شده است که «ِ وَ یَکُونَ الدِّین کُلُّه لِلّه » . آزار و اخراج کنند
فرمود: هنوز معنی اینکه آیه نمودار نشده است و چون قائم آل محمّد ظهور کند هر کس در آن زمان باشد نتیجهي آن را میبیند. -
41 تفسیر عبده: مفاد اینکه جمله در امروز آزادي ادیان است که کسی حق اجبار و آزار کسی بر قبول دینی ندارد. ظاهر - قرآن- 1
معنی آیه اینکه است که در آن وقت مشرك و موذي براي مسلمین باقی نماند چنان که چند حدیث از عبد اللّه عمر نقل کردهاند
که او گفت: ما در دوران پیغمبر جنگ میکردیم براي آسایش مسلمین از شرّ کافران و به اینکه جمله استدلال میکرد که اینکه
صفحه 151 از 223
جملهها براي آسایش مسلمین آن روز است که گرفتار کافران بودند. تفسیر صفی علیشاه: دین اگر باشد هزار ار صد هزار || اصل
آن واحد بود از کردگار اختلافات از ره نفس و هوا است || و آن جدا از دین و از امر خداست لیک گویند اهل معنی دین حق|ّ|
فَاعلَمُوا أَن اللّهَ مَولاکُم نِعمَ » ] در فناي سالک است از ما خلق کل دین آن گاه گردد از خدا || که نماند در تو هیچ از ما سوي
تا آخر 41 تفسیر بیضاوي: مولیکم یعنی خداوند ناصر شما است، پس از دشمنی آنان پروا نداشته باشید زیرا خدا یار و -« المَولی
56 سخن ما: همان است که در ترجمه و سخن مفسّرین نوشتهایم. [ - یاوري است بسیار توانا که بندهي خود را وانگذارد]. -قرآن- 3
[ صفحه 324
[ [سوره الأنفال [ 8]: آیات 41 تا 44
وَ اعلَمُوا أَنَّما غَنِمتُم مِن شَیءٍ فَأَن لِلّه خُمُسَه وَ لِلرَّسُول وَ لِذِي القُربی وَ الیَتامی وَ المَساکِین وَ ابن السَّبِیل إِن کُنتُم آمَنتُم بِاللّه وَ ما أَنزَلنا
عَلی عَبدِنا یَومَ الفُرقان یَومَ التَقَی الجَمعان وَ اللّه عَلی کُل شَیءٍ قَدِیرٌ [ 41 ] إِذ أَنتُم بِالعُدوَةِ الدُّنیا وَ هُم بِالعُدوَةِ القُصوي وَ الرَّکب أَسفَلَ
مِنکُم وَ لَو تَواعَدتُم لاختَلَفتُم فِی المِیعادِ وَ لکِن لِیَقضِ یَ اللّه أَمراً کانَ مَفعُولًا لِیَهلِکَ مَن هَلَکَ عَن بَیِّنَۀٍ وَ یَحیی مَن حَی عَن بَیِّنَۀٍ وَ إِنَّ
اللّهَ لَسَمِیع عَلِیم [ 42 ] إِذ یُرِیکَهُم اللّه فِی مَنامِکَ قَلِیلًا وَ لَو أَراکَهُم کَثِیراً لَفَشِلتُم وَ لَتَنازَعتُم فِی الَأمرِ وَ لکِن اللّهَ سَلَّمَ إِنَّه عَلِیم بِذاتِ
الصُّدُورِ [ 43 ] وَ إِذ یُرِیکُمُوهُم إِذِ التَقَیتُم فِی أَعیُنِکُم قَلِیلاً وَ یُقَلِّلُکُم فِی أَعیُنِهِم لِیَقضِ یَ اللّه أَمراً کانَ مَفعُولاً وَ إِلَی اللّه تُرجَع الأُمُورُ
983 معنی لغات: غنمتم- از مصدر غنیمت به معنی استفاده مالی از جنگ و به طور کلّی هر استفاده و بهرهي مالی. - 44 ] -قرآن- 1 ]
فرقان- جدائی و فاصله، عدوة- با اختلاف تلفّظ فتح و ضم و کسر عین به معنی کناره درّه و جاي بلند و جاي دور، قصوي- دورتر
دنیا- نزدیکتر. ترجمه: 41 و بدانید: آنچه مال باز یافته به چنگ آوردید یک پنجم آن ویژهي خدا و پیغمبر و خویشان و بیپدران و
بیچارگان و به راه ماندگان است اگر شما مؤمن هستید به آنچه [روز جنگ بدر] روز برابري دو گروه [کافر و مسلمان] و جدائی
درست ز نادرست بر بندهي خود محمّد فرستادیم، چه خدا تواناي بر همه چیز بود [که شما را بر دشمنان پیروز کند] 42 به یاد آرید
که آن روز شما به پائین درّه بر ریگ نرم بودید و آنان بر بالا و زمین سخت و کاروان قریش از شما فزونتر بود [که دسترس به آن
نداشتید] و اگر زان پیش چنین وعدهگاهی میداشتید البتّه ناسازگار به هم میشدید و به آن وفا نمیکردید [که بدشواري گرفتار
بودید] لیکن کار به- سرنوشت شده را بایستی خدا انجام دهد 43 تا هر که باید نابود شود نابودیش [ صفحه 325 ] پس از نموداري
[درست ز نادرست] باشد و آنکه باید زنده بماند از پس بینه و راه روشن زنده [و خداپرست] بماند چه البتّه که خدا شنوا و دانا [ي
براي نیک و بد مردمان] است 44 و نیز به یاد داري اي محمّد که خدا دشمنان را به چشم تو در خواب ناچیز نمود که اگر بسیار به
چشمت مینمود شما مسلمانان در فرمان خدا و کار جنگ سست میشدید و ناسازگار به هم ولی خدا بود که شما را آسوده و سالم
بداشت چه او داناي به نهانی دلها است 45 و به آن گاه بود که چون با اعراب رو برو شدید آنان را به چشم شما کم نمود [که از
آنان نترسید] و شما را به چشم ایشان کم نمود [تا که در جنگ با شما مجهّز نشوند] براي اینکه آنچه خدا به سرنوشت کرده است
41 عموم مفسّرین غیر شیعه اینکه جمله را چنین « أَنَّما غَنِمتُم » : انجام دهد که بازگشت همهي کارها به سوي او باشد. سخن مفسّرین
معنی کردهاند: آنچه در جنگ با کافران نصیب شما شود، ولی ترجمهي ما مطابق با معنی لغت است. و نظر فقهاي اثنی عشري مطابق
است با ترجمهي ما و در تفسیر صافی و برهان از امام صادق و کاظم علیهما السّلام روایت کردهاند که استفادهي انسان هر چه کم یا
42 عموم مفسّرین نوشتهاند کلمهي «ُ فَأَن لِلّه خُمُسَه » 34- زیاد باشد واجب است خمس آن به مصارف معیّن خرج شود. -قرآن- 15
29 مجمع البیان: از مفسّرین غیر شیعه نقل کرده است: - براي آغاز سخن است و براي خدا سهم بخصوص نیست. -قرآن- 1 « اللّه »
سهم خدا و رسول پس از فوت پیغمبر ص در اختیار حاکم وقت بوده است، و سهم خویشاوندان پیغمبر و ذوي- القربی که سادات
باشند ساقط شده است، چون ابو بکر و عمر آن را نپرداختند و اصحاب پیغمبر بر آنها اعتراض نکردند، ولی طبري از حضرت زین
صفحه 152 از 223
العابدین ع و امام باقر ع روایت کرده است که اینکه خمس بر شش قسمت تقسیم میشود: خدا و پیغمبر و خویشان او که در اختیار
حاکم و امام به جاي پیغمبر است و سه سهم دیگر مال یتیم و فقیر و به راه مانده است که از خویشان پیغمبر باشند. و شافعی گفته
است: سهم [ صفحه 326 ] پیغمبر باید خرج لوازم جنگ و امور خیریه بشود. و سهم ذي القربی باید به بنی هاشم و بنی مطلب داده
شود چه فقیر باشند چه غنی. إبن عبّاس و قتاده گفتهاند: اینکه خمس باید بر پنج تقسیم شود چون سهم خدا و رسول یکی است. ابو
حنیفه و فقهاي عراق گفتهاند بر سه قسمت باید تقسیم شود، چون سهم خدا و پیغمبر یکی است و به وفات آن حضرت ساقط است
چون فرموده است: ما پیغمبران چیزي به ارث نمی- گذاریم و سهم خویشان هم ساقط است چون ابو بکر و عمر ندادند و کسی
41 مجمع: به مذهب عموم فقها اینکه سه سهم حق همهي مردم واجد اینکه «ِ وَ الیَتامی وَ المَساکِین وَ ابن السَّبِیل » . اعتراض نکرد
صفات است ولی به مذهب فقهاي شیعه مخصوص سادات بنی هاشم است که از اینکه سه دسته باشند. براي اطلاع از احکام خمس
تا آخر 41 امام فخر: یعنی اگر ایمان دارید به خدا و به آنچه بر -« إِن کُنتُم آمَنتُم » 52- باید به کتب فقه مراجعه شود. -قرآن- 1
بندهي خود فرستادیم که آیات قرآن است و ملائکهي یاري براي جنگ و فتح و غلبهي بر دشمن پس با چنین ایمان باید از یک
خمس غنائم چشم بپوشید و به چهار قسمت آن قناعت کنید. کلبی گفته است: اینکه آیه به بدر نازل شد، ولی واقدي گفته است:
بیست ماه پس از هجرت و یک ماه و سه روز پس از قضیّهي بدر در نیمهي شوال که جنگ بنی قینقاع بود حکم خمس معین شد. -
42 طبري: عروه بن زبیر گفت: یعنی روز بدر که حق از باطل جدا شد و اوّل جنگی بود که پیغمبر حاضر «ِ یَومَ الفُرقان » 24- قرآن- 1
شد و رهبر کافران عتبه بن ربیعه بود و به روز نوزدهم رمضان با یکدگر رو برو شدند و اصحاب پیغمبر از سیصد و ده نفر بیشتر
- بودند و آنها میان نهصد و هزار بودند و شکست خوردند و بیش از هفتاد نفر کشته شدند و همان اندازه هم اسیر شدند. -قرآن- 1
86 إبن کثیر و ابو عمرو با کسر عین - 42 مجمع: -قرآن- 1 « إِذ أَنتُم بِالعُدوَةِ الدُّنیا وَ هُم بِالعُدوَةِ القُصوي وَ الرَّکب أَسفَلَ » 20
خواندهاند و دیگران با ضم عین. کشّاف زمخشري: [ صفحه 327 ] فایدهي تعیین جایگاه توقّف دو دستهي مسلمین و کافران اینکه
« بِالعُدوَةِ القُصوي » است: که حالت آسودگی و آمادگی کافران معیّن شده است و ناراحتی و ضعف مسلمین چون جاي کافران و
زمین سخت و نزدیک به آب بود و آن طرف دیگر زمین نرم بود که پاي در آن فرو میرفت و آب هم در آنجا نبود و قافلهي ابو
سفیان در پشت سر آنها و موجب امیدواریشان بود که در صورت احتیاج به آنها کمک خواهند کرد با همهي اینکه شرایط خداوند
دنیا و » تا آخر. و حرف اصلی هر دو کلمهي -« لِیَهلِکَ مَن هَلَکَ عَن بَیِّنَۀٍ » آنها را مغلوب و مسلمین را غالب کرد و همین است معنی
و او کلمهي اوّل تبدیل به یاء شده است و در دوّم تغییر ندادهاند و اینکه اختلاف « فعلی » و او است ولی در تلفّظ بر وزن « قصوي
- 200 -قرآن- 546 - استعمال شده است. -قرآن- 178 « قصیا، و استصاب و استصوب و اغیلت و اغالت » استعمال نظیر زیاد دارد چنانچه
وَ لَو تَواعَدتُم » 24- 42 تنویر المقباس: یعنی قافلهي ابو سفیان در سه میلی کنارهي دریا بودند. -قرآن- 1 « وَ الرَّکب أَسفَلَ » 586
42 ابو الفتوح: نوشته است: محمّد بن اسحاق گفت معنی آن است که اگر میان شما میعادي بودي ممکن بودي که آن « لَاختَلَفتُم
35- میعاد مختلف شدي از جهت شما چون بشنیدي خبر کثرت ایشان و قلّت شما و ساز و ابهت ایشان و بیسازي شما. -قرآن- 1
43 تفسیر حسینی: گوهر شب: فروز عقل را همچنان که در حقّهي سینهي دوستان میسپارند در آستین « لِیَهلِکَ مَن هَلَکَ عَن بَیِّنَۀٍ »
یعنی بارقهي نور عقل اگر از جانب عنایت و توفیق لامع شود دوستان بدان « لِیَهلِکَ مَن هَلَکَ عَن بَیِّنَۀٍ » دشمنان تردامن نیز مینهند
« یُضِلُّ بِه کَثِیراً وَ یَهدِي بِه کَثِیراً » مهتدي گردند و اگر از طرف قهر و خذلان استضائت پذیرد سبب اختطاف ابصار بصائر دشمنان
442 خنک آن کس که عقل رهبر او است || هر دو عالم بطوع چاکر او است - 216 -قرآن- 391 - 41 -قرآن- 176 - بیت: -قرآن- 1
براي قرینه با «ّ حی » 43 مجمع: کلمهي «َّ وَ یَحیی مَن حَی » عقل کان رهنماي حیلهي تو است || آن نه عقل است کان عقیلهي تو است
إِذ یُرِیکَهُم اللّه فِی » . 24 [ صفحه 328 ] قرائت شده است و با تشدید یاء قرائت عموم قاریها است - کلمهي جلو با دو یاء -قرآن- 1
جایگاه خواب است که چشم باشد و مقصود اینکه است که در چشم تو « منام » 44 مجمع: بلخی گفته است: مقصود از « مَنامِکَ قَلِیلًا
صفحه 153 از 223
51 روح البیان: از مجاهد نقل شده است که اعراب قریش در خواب پیغمبر چند نفر اندك نمودار - کم نمودار شدند. -قرآن- 1
شدند و چون با اصحاب گفت آنها گفتند: خواب پیغمبر حق است و اینکه مردم اندك هستند و اینکه موجب تقویت دل آنها بود.
45 طبري: عبد اللّه مسعود گفت: به آن اندازه کافران در چشم ما کم نمودار شدند که من از « إِذ یُرِیکُمُوهُم إِذِ التَقَیتُم فِی أَعیُنِکُم »
مرد پهلوي خود پرسیدم: آیا اینها در چشم تو هفتاد نفر هستند! او گفت: به چشم من صد نفر میشود، چون یکی از آنها را اسیر
45 ابو الفتوح نوشته است: و شما را در « وَ یُقَلِّلُکُم فِی أَعیُنِهِم » 55- کردیم پرسیدیم: شما چند نفر هستید! گفت: هزار نفر. -قرآن- 1
چشم ایشان اندك کرد تا آلت و ساز نکنند و جد و جهد و مبالغه نکنند. سدّي گفت: چنان اندك آمدند مسلمانان در چشم کافران
که یکی از ایشان گفت: بیاي تا برگردیم که کاروان به سلامت برفت. ابو جهل گفت: نرویم تا اینان را مستأصل نکنیم. آنگه گفت:
هیچ کس سلاح برمگیري، ایشان را به دستگیر بگیري و دستها ببندي تا با خود ببریم، که براي ایشان سلاح بر گرفتن کرا نکند. -
36 مجمع البیان: ممکن است به بعضی وسائل مانع از دیدن همهي افراد، آنها در چشم دشمن کم نمودار شدهاند اگرچه - قرآن- 1
برابر و جلو چشم یکدگر باشند مانند اینکه غبار باشد و همهي عدّه دیده نشود. تفسیر کشاف: ممکن است به وسیلهي عیبی در چشم
نتوانستند آنها را به درستی تشخیص دهند مانند مردم دوبین و چنان که به مردي احول و دوبین که خروسی در جلوش بود، گفتند:
[ اشخاص احول هر چیزي را دو میبینند، او گفت: پس چرا اینکه دو خروس در چشم من چهار خروس نیست. [ صفحه 329
45 مجمع: جهت تکرار اینکه جمله در فاصلهي کم اینست که در اول مقصود فراهم شدن دو عده است بیسابقه « لِیَقضِیَ اللّه أَمراً »
که اگر میدانستید فراهم نمیشدید، پس براي انجام قضاي الهی بدون اطلاع از وضع دشمن با او برابر شدید، و در آیت بعد تکرار
شده است براي اینکه که بفهماند اینکه پردهپوشی و کم نمودار شدن هر یک در چشم دشمن خود، براي انجام سرنوشت و حکم
28 سخن ما: همان ترجمه و گفتهي مفسرین است. - خدا بود که عدهي زیاد کافر مغلوب عدهي کم مسلمان بشوند. -قرآن- 1
[ [سوره الأنفال [ 8]: آیات 45 تا 49
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا لَقِیتُم فِئَۀً فَاثبُتُوا وَ اذکُرُوا اللّهَ کَثِیراً لَعَلَّکُم تُفلِحُونَ [ 45 ] وَ أَطِیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَه وَ لا تَنازَعُوا فَتَفشَلُوا وَ تَذهَبَ
رِیحُکُم وَ اصبِرُوا إِن اللّهَ مَعَ ال ّ ص ابِرِینَ [ 46 ] وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ خَرَجُوا مِن دِیارِهِم بَطَراً وَ رِئاءَ النّاس وَ یَصُ دُّونَ عَن سَبِیل اللّه وَ اللّهُ
بِما یَعمَلُونَ مُحِیطٌ [ 47 ] وَ إِذ زَیَّنَ لَهُم الشَّیطان أَعمالَهُم وَ قالَ لا غالِبَ لَکُم الیَومَ مِنَ النّاس وَ إِنِّی جارٌ لَکُم فَلَمّا تَراءَت الفِئَتان نَکَصَ
عَلی عَقِبَیه وَ قالَ إِنِّی بَرِيءٌ مِنکُم إِنِّی أَري ما لا تَرَونَ إِنِّی أَخاف اللّهَ وَ اللّه شَدِیدُ العِقاب [ 48 ] إِذ یَقُول المُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم
882 معنی لغات: ریح- ریح به معنی باد است و - مَرَض غَرَّ هؤُلاءِ دِینُهُم وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَی اللّه فَإِن اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیم [ 49 ] -قرآن- 1
غلبه و قوت و دولت [نقل از قاموس] بطرا- حیرت و تجاوز و تکبر به واسطه خوشی و تنعّم، رئاء- تظاهر به کار خوب بدون حقیقت.
ترجمه: 46 اي مؤمنان چو با گروهی [از کافران] روي با روي شدید پا- بر جاي بمانید و بسیار یاد خدا کنید تا به رستگاري خود
امیدوار باشید 47 و خدا و [ صفحه 330 ] پیامبرش را فرمان برید و نزاع نکنید که سست میشوید و نیروي خود ز دست میدهید،
پس شکیبائی کنید که خدا با صابران است 48 و نه بمانند [کافران و] آن کسان باشید که ز شهر خود بیرون شدند با گردنفرازي و
خودنمائی به جلو چشم مردم و ز راه خدا جلو میگرفتند، ولی خدا به آنچه کنند چیره باشد [و سزايشان دهد] 49 همان گاه بود
که دیو کارشان به چشمشان آراست و به آنان گفت: امروز کسی از اینکه مردم مسلمان بر شما چیره نشود که من پناهگاه شمایم
لیکن چون دو گروه کافر و مؤمن یکدگر را بدیدند او ز جاي خود بازگشت و گفت: من از شما جدایم چه چیزي بینم که شما
نهبینید و من از خدا میترسم که خدا سخت آزار بود 50 و بیاد دارید که آن روز منافقین و مردم بیمار دل با یکدیگر میگفتند:
اینکه مسلمانان را دینشان گول- شان زده است [که با همه ناچیزيشان به جنگ ما آمدهاند] ولی آنکه توکل بر خدا کند البّته خدا
46 طبري: قتاده گفت: خداوند در سختترین مواقع که جلو « وَ اذکُرُوا اللّهَ کَ ثِیراً » : برتر گرامی و درستکار است. سخن مفسّرین
صفحه 154 از 223
45 مجمع: یعنی به یاد خدا باشید در تقاضاي قدرت و - شمشیر دشمن است بر مردم واجب کرده است به یاد او باشند. -قرآن- 15
نصرت بر دشمن و بعضی گفتهاند: یعنی به خاطر بیاورید آن وعدهي خدا که چیرگی بر دشمن است در دنیا و سعادت عالم دیگر.
47 طبري: مجاهد گفته است: یعنی یاري شما نابود می- شود چنان که در روز احد اصحاب پیغمبر از ریح و « وَ تَذهَبَ رِیحُکُم »
« 24 مجمع: اینکه جمله کنایه است از جریان کار بر طبق مراد چنان که عرب میگوید: ت ریح فلان - یاري محروم شدند. -قرآن- 1
- .«19» یعنی کارش به مرادش شد، و بعضی گفتهاند: مقصود آن نسیم ظفر است که خداوند براي دستهي غالب عنایت میکند
48 مجمع: قریش براي حفظ قافله و مال التّجارهي خود از مکّه بیرون شدند و «ِ بَطَراً وَ رِئاءَ النّاس » [ 143 [ صفحه 331 - پاورقی- 141
با وسائل نوازندگی و عیش روانه شدند و در راه شراب می- خوردند و زنان نوازنده براي آنها ساز میزدند و چون به مردم اظهار
میکردند که براي حمایت و دین به اینکه سفر میرویم نام ریا بر آن گذارده شده است. بعضی گفته- اند: یعنی آنها از مسلمانان
49 امام « وَ إِذ زَیَّنَ لَهُم الشَّیطان أَعمالَهُم » 29- میترسیدند ولی براي تظاهر و ریا در جلو مردم به طرف بدر روانه شدند. -قرآن- 1
فخر: حسن بصري و اصم گفتهاند یعنی شیطان با وسوسهي خود کارهاي آنها را در نظرشان آراسته نمود، بعضی گفتند: چون میان
قبیلهي قریش و قبیلهي بکر بن کنانه سابقهي جنگ و عداوت بود قریش میترسیدند که اگر با مسلمین رو برو شوند قبیلهي بکر
برایشان بتازند و ناچار شوند که با دو دشمن بجنگند در فکر تردید بودند که شیطان به صورت سراقه بن مالک که از اشراف قبیلهي
إِذ یَقُول المُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم » 50- بکر بن کنانه بود در نظر آنها نمودار شد و گفت: من پشتیبان شما هستم. -قرآن- 1
50 طبري: مجاهد گفته است مردمی بودند که دو دل در اسلام بودند و به طرف مسلمین نرفتند و چون قریش روانه بدر «ٌ مَرَض
- قرآن- 1 - .« غَرَّ هؤُلاءِ دِینُهُم » شدند آنها هم موافقت کردند و پس از دیدن عدّهي کم مسلمین و زیادي قریش اینکه جمله را گفتند
مسلمانان راهنمائی میشوند که در هیچ کار خود از داشتن وسائل « وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ » 326 سخن ما: در آیت 48 - -69 قرآن- 301
به غرور و کبر گرفتار نشوند: و در دنبالهي آن دیده عبرت آنها را متوجّه بگذشتهي آن دستهي مغرور کرده است که گول خوردند
شاید به اینکه مناسبت گفته شده است که آن حالت قریش و « وَ إِذ زَیَّنَ » و پی وسوسهي شیطان رفتند و بیچاره شدند، 2- آیت 49
پس از سیزده سال تبلیغ پیغمبر ص و مهاجرت آن حضرت و مقبولیّت سخنش در نظر مردم با معرفت مدینه بایستی پندي و عبرتی
342 [ صفحه 332 ] و بخصوص - 53 -قرآن- 325 - براي آنها میشد و با آن غرور به مقاومت آن حضرت روانه نمیشدند -قرآن- 23
آن نتیجهي معکوس که نصیب آنها شد و عدهي هزار نفري از سیصد و اندي نفر شکست خورده و اسیر شدند همهي اینکه حوادث
مولود وسوسهي شیطان بود و گر نه عقل و خرد آدمی حکم میکرد که روش خود را عوض کنند و از اینکه حوادث پند بگیرند،
-3 نام شیطان و سخن او که من پشتیبانم و شما در جوار و پناه من هستید، و در آخر فرار او و اظهار ترس از عذاب، همهي اینها که
در اینکه آیه گفته شده است شاید از آن جهت بوده است که چون مردم آن روز با کلمات جن و شیطان سر و کار داشتهاند با اینکه
طور جمله به آنها فهمانده شده است که اینکه گونه اعمال و مبارزات در برابر راه خدا و سعادت بشر مولود انحراف از طریق عقل و
فکر آدمی است و تحریک شیطانی که به موجب غرور و خودپسندي و ریاکاري خواستههاي باطل و ناحق انسان در جلو چشمش
مجسّم میشود و به شکل شخصی دلسوز به او نوید کمک میدهد و تحریکش میکند، و همان صورت در موقع کمال اضطرار هم
نمودار میشود و شخص را مأیوس میسازد.
[ [سوره الأنفال [ 8]: آیات 50 تا 54
وَ لَو تَري إِذ یَتَوَفَّی الَّذِینَ کَفَرُوا المَلائِکَۀُ یَضرِبُونَ وُجُوهَهُم وَ أَدبارَهُم وَ ذُوقُوا عَذابَ الحَرِیق [ 50 ] ذلِکَ بِما قَدَّمَت أَیدِیکُم وَ أَن اللّهَ
[ لَیسَ بِظَلّام لِلعَبِیدِ [ 51 ] کَ دَأب آلِ فِرعَونَ وَ الَّذِینَ مِن قَبلِهِم کَفَرُوا بِآیات اللّه فَأَخَ ذَهُم اللّه بِذُنُوبِهِم إِن اللّهَ قَوِيٌّ شَدِیدُ العِقاب [ 52
ذلِکَ بِأَن اللّهَ لَم یَک مُغَیِّراً نِعمَ ۀً أَنعَمَها عَلی قَوم حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنفُسِهِم وَ أَن اللّهَ سَمِیع عَلِیم [ 53 ] کَ دَأب آلِ فِرعَونَ وَ الَّذِینَ مِن
صفحه 155 از 223
707 معنی لغات: دأب- طریقه و - قَبلِهِم کَذَّبُوا بِآیات رَبِّهِم فَأَهلَکناهُم بِذُنُوبِهِم وَ أَغرَقنا آلَ فِرعَونَ وَ کُلٌّ کانُوا ظالِمِینَ [ 54 ] -قرآن- 1
روش، پیوسته دست اندر کاري معین بودن. [ صفحه 333 ] ترجمه: 51 [چه خوب بود اي محمّد] اگر میدیدي که فرشتگان بهنگام
خود بکافران رسیدند و بر پشت و چهرهشان میزدند و [میگفتندشان] آزار آتش سوزان بچشید 52 اینکه آزار بسزاي آن بود که
خود ز آن پیش کرده بودید نه که خدا ستمکار بندگان باشد 53 [که کار دوران زندگیشان] بمانند روش فرعونیان و مردم پیش از
ایشان بود که بآیات خدا و نشانههاي حق کافر شدند و خدا بسزاي گناهانشان گرفتارشان کرد که البتّه او تواناي سخت آزار است
اینکه سزا و گرفتاري نه از آن است که خدا بهرهاي بمردمی رساند و دگرگون میکند که خود آنچه در آنان بود دگرگون کردند
[چه خرد و رهنما داشتند و رها کردند] و خدا شنوا است و دانا [بسزاي بدکاران] چنانکه مردم فرعون و آنان که پیش از ایشان
بودند نشانههاي پروردگار خود را دروغ شمردند و ما یکبارگی بسزاي گناهانشان نابودشان کردیم و مردم فرعون را بآب فرو
خوانده است و دیگران با یاي « تتوفّی » . 51 مجمع: إبن عامر با دو تاء « إِذ یَتَوَفَّی » : بردیم که همگیشان ستمکار بودند. سخن مفسّرین
32 کشف الأسرار نوشته است: مرگ بر چهار قسم است: [مرگ اهانت و لعنت، و مرگ - اوّل و تاء دوّم خواندهاند. -قرآن- 15
حسرت و مصیبت، و مرگ تحفه و کرامت، و مرگ خلعت و مشاهدت] مرگ لعنت مرگ کافران است، و مرگ حسرت مرگ
وَ لَو تَري إِذ یَتَوَفَّی » عاصیان است و مرگ کرامت مرگ مؤمنان است، مرگ مشاهدت مرگ پیغمبران است مرگ لعنت را گفت
51 طبري: إبن عبّاس و مجاهد و دیگر مفسّران اوّل گفتهاند: مقصود روز بدر « یَضرِبُونَ وُجُوهَهُم » 349- قرآن- 299 - .« الَّذِینَ کَفَرُوا
است که ملائکه بر عقب کافران میزدند، و مردي از پیغمبر پرسید که چه علامتی در پشت ابو جهل بوده است که مانند بند کفش
53 مجمع: جهت تکرار اینکه جمله: ممکن « کَدَأب آلِ فِرعَونَ » 26- بچشم من آمد! فرمود: آن اثر ضربت ملائکه است. -قرآن- 1
26 [ صفحه 334 ] اوّل - است اول براي استحقاق عذاب آخرت باشد و دوم براي یادآوري گرفتاري دنیا، بعضی گفتهاند: -قرآن- 1
براي تشبیه کافران عرب به فرعون است در نافرمانی و دروغ شمردن سخن حق و دوّم براي تشبیه آنها به یکدیگر در گرفتاري و
« بِأَن اللّهَ لَم یَک مُغَیِّراً » . بیچارگی، و بعضی گفتهاند: اول بیان گرفتاري آنها و در دوم طرز گرفتاري آل فرعون توضیح شده است
الخ 54 طبري: سدي گفته است: مقصود پیغمبر است که نعمتی بود براي اعراب و چون قدر او ندانستند و نعمت خود را دگرگون
- کردند به وسیلهي آزار و فرار آن حضرت، خداوند آن را به مردم مدینه ارزانی داشت و اینکه شرافت نصیب آنها شد. -قرآن- 1
41 امام فخر: مقصود عقل است و سرمایهي اصلی انسانی که بالاترین نعمت است و نافرمانی حکم عقل و به کار نبردن آن تغییر
ممکن است اعتراض شود که بسیار نعمتها و «20»« بِأَن اللّهَ لَم یَک مُغَیِّراً » نعمت است که موجب خسارت است. ما: در جملهي
خوشیها از مردم گرفته میشود با اینکه که خودشان هیچ تقصیر و کفران نعمت نمیکنند مانند سوختن و تلف شدن و آسیب
رسیدن به سرمایهها، و سودها با همه کوشش صاحبان آنها در حفظ و ازدیاد آنها. جواب اینکه است که آیه براي بیان علّت حوادث
ناگوار بر انسان نیست و در دنبالهي نقل گرفتاري اعراب و مقایسهي آنها با ملل گذشته مانند فرعونیان و پیشینیان او که همگی به
اینگونه عذاب و مجازات و غرق گرفتار میشدند، توضیح داده شده است که اینکه جور پیش- آمدهاي بر خلاف انتظار نه اینکه
است که در فضل و خیر خداوند نقص و مضایقه است بلکه از اینکه جهت است که خود لیاقت استفادهي از آن را نداشتهاند و از
دست دادهاند. چنان که از مفسّرین نقل کردیم: مقصود اعراض خود مردم است از آن سرمایهها و نعمتهاي بزرگ و اساسی عمومی
بشر مانند عقل خود انسان و یا عقلممکن است اعتراض شود که بسیار نعمتها و خوشیها از مردم گرفته میشود با اینکه که خودشان
هیچ تقصیر و کفران نعمت نمیکنند مانند سوختن و تلف شدن و آسیب رسیدن به سرمایهها، و سودها با همه کوشش صاحبان آنها
در حفظ و ازدیاد آنها. جواب اینکه است که آیه براي بیان علّت حوادث ناگوار بر انسان نیست و در دنبالهي نقل گرفتاري اعراب و
مقایسهي آنها با ملل گذشته مانند فرعونیان و پیشینیان او که همگی به اینگونه عذاب و مجازات و غرق گرفتار میشدند، توضیح
داده شده است که اینکه جور پیش- آمدهاي بر خلاف انتظار نه اینکه است که در فضل و خیر خداوند نقص و مضایقه است بلکه
صفحه 156 از 223
از اینکه جهت است که خود لیاقت استفادهي از آن را نداشتهاند و از دست دادهاند. چنان که از مفسّرین نقل کردیم: مقصود
-63- اعراض خود مردم است از آن سرمایهها و نعمتهاي بزرگ و اساسی عمومی بشر مانند عقل خود انسان و یا عقل -قرآن- 23
خود نشانه است که « الَّذِینَ کَفَرُوا آلِ فِرعَونَ، الَّذِینَ مِن قَبلِهِم » 66 [ صفحه 335 ] اجتماع که پیغمبر باشد. و کلمات - پاورقی- 64
منظور از تغییر نعمت از دست دادن همان سرمایههاي کلّی است نسبت به عموم افراد یک دسته و یک ملّت منحرف و بد اندیش. -
99- 72 -قرآن- 74 - 57 -قرآن- 58 - قرآن- 39
[ [سوره الأنفال [ 8]: آیات 55 تا 63
إِن شَرَّ الدَّوَاب عِندَ اللّه الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُم لا یُؤمِنُونَ [ 55 ] الَّذِینَ عاهَدتَ مِنهُم ثُم یَنقُضُونَ عَهدَهُم فِی کُل مَرَّةٍ وَ هُم لا یَتَّقُونَ [ 56 ] فَإِمّا
تَثقَفَنَّهُم فِی الحَرب فَشَرِّد بِهِم مَن خَلفَهُم لَعَلَّهُم یَذَّکَّرُونَ [ 57 ] وَ إِمّا تَخافَن مِن قَوم خِیانَۀً فَانبِذ إِلَیهِم عَلی سَواءٍ إِن اللّهَ لا یُحِبُّ
485 وَ أَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَ مِن رِباطِ الخَیلِ - الخائِنِینَ [ 58 ] وَ لا یَحسَبَن الَّذِینَ کَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُم لا یُعجِزُونَ [ 59 ] -قرآن- 1
تُرهِبُونَ بِه عَدُوَّ اللّه وَ عَدُوَّکُم وَ آخَرِینَ مِن دُونِهِم لا تَعلَمُونَهُم اللّه یَعلَمُهُم وَ ما تُنفِقُوا مِن شَیءٍ فِی سَبِیل اللّه یُوَف إِلَیکُم وَ أَنتُم لا
تُظلَمُونَ [ 60 ] وَ إِن جَنَحُوا لِلسَّلم فَاجنَح لَها وَ تَوَکَّل عَلَی اللّه إِنَّه هُوَ السَّمِیع العَلِیم [ 61 ] وَ إِن یُرِیدُوا أَن یَخدَعُوكَ فَإِن حَسبَکَ اللّه هُوَ
الَّذِي أَیَّدَكَ بِنَصرِه وَ بِالمُؤمِنِینَ [ 62 ] وَ أَلَّفَ بَینَ قُلُوبِهِم لَو أَنفَقتَ ما فِی الَأرض جَمِیعاً ما أَلَّفتَ بَینَ قُلُوبِهِم وَ لکِن اللّهَ أَلَّفَ بَینَهُم إِنَّهُ
693 معنی لغات: تثقفن-ّ از مصدر ثقف به فتح ثاء و سکون قاف به معنی ظفر و چیرگی و به چنگ - عَزِیزٌ حَکِیم [ 63 ] -قرآن- 1
آوردن، شرّد- از فعل شرّد به معنی کسی را راندن و دور کردن و منفور کردن و معایب او را به گوش مردم رساندن، انبذ- از
مصدر نبذ به فتح نون و سکون باء به معنی چیزي را دور انداختن، پیمان شکستن، کاري را سهل شمردن و دنبال نکردن، رباط-
اسب باخیه بسته، دل، وسیلهي ارتباط، سبقوا- از [ صفحه 336 ] مصدر سبق به فتح سین و سکون باء، به معنی از چیزي و کسی جلو
افتادن و آن را به جاي گذاردن، و بستن، جنحوا- از مصدر جنوح، با ضم جیم به معنی میل کردن و خواستن. جهت نزول: اسباب
براي شش دستهي از یهود نازل شد که یکی از آنها به نام إبن تابوت بود. - « إِن شَرَّ » النّزول سیوطی: سعید بن جبیر گفت: آیت اوّل
الخ براي بنی قریظه نازل شد که به پیغمبر اجازه داده شد بر سر «َّ إِمّا تَخافَن » 83 و نیز اسباب النّزول سیوطی: آیت سوم - قرآن- 69
58 ترجمه: 56 همانا بدترین جان داران به پیشگاه خدا آن کسان هستند که کافر شدند و مؤمن - آنها لشکر بکشد. -قرآن- 40
نمیشوند 57 همان مردم که با تو اي محمّد پیمان استوار کردند وز آن پس به هر باري پیمانی شکستند و پرهیزگار نمیشوند 58
پس اگر بر آنان به جنگ چیره شدي به چشم دیگران رسواشان کن تا شاید به یاد حق آیند [و راه خود رها کنند] 59 و اگر ز
دستهاي بترسی که خیانت کنند نامهي پیمانشان به سویشان انداز تا به آنان برابر شوید [که پیمانی نماند و پیمانشکن نباشید] که
البتّه خدا مردم نادرست را دوست ندارد 60 و آن کسان که کافر شدند نپندارند که جلو رفتهاند چون شما را نتوانند بیچاره نمایند
61 و آنچه توانید نیرو و اسب آماده به کارزار در برابرشان فراهم کنید تا دشمن خود و خدا را بترسانید و دیگران جز ایشان که
نشناسیدشان و خدا آنها را میداند [چه در دل دارند] و بدانید که آنچه هزینه راه خدا کنید به درستی به سويتان باز گردد و بر
کسی از شما ستم نرود 62 و اگر دل به سوي سازش آوردند تو نیز دل به سازش بدار و خدا را پشتیبان خود بنما که او شنوا است و
بینا 63 و اگر کافران بخواهند گولت بزنند البتّه خدا براي تو بس باشد، که او بود تو را بیاري خود و همکاري مؤمنین کمک نمود و
دلهاي آنان به هم نزدیک کرد و اگر تو آنچه در زمین است به کار بري نتوانی میان دلهاشان فراهم کنی و لیکن خدا میانشان
57 مجمع: مجاهد گفته است: مقصود -قرآن- « الَّذِینَ عاهَدتَ » : دوستی آورد که او برتر گرامی است و استوار کار. سخن مفسّرین
36-15 [ صفحه 337 ] از اینکه جملهها یهود بنی قریظه هستند که با پیغمبر پیمان داشتند و در جنگ خندق پیمان خود شکستند که
57 تفسیر نیشابوري از إبن عبّاس، و تفسیر حسینی از تبیان شیخ طوسی نقل « یَنقُضُونَ عَهدَهُم فِی کُل مَرَّةٍ » . به اعراب کمک کردند
صفحه 157 از 223
کردهاند که بنی قریظه با پیغمبر پیمان داشتند و در جنگ بدر اسلحه به قریش دادند و عذر آوردند که فراموش کردیم که با شما
پیمان داریم باز پیمان برقرار کردند و در جنگ خندق با احزاب هم دست شدند، اینکه- است مقصود از پیمان شکستن در هر
58 طبري: یعنی چون به اینکه مردم پیمان شکن مسلّط شدي طوري رفتار کن که « فَشَرِّد بِهِم مَن خَلفَهُم » 44- نوبت. -قرآن- 1
33 ع: بعضی - باقیماندهها و آن مردم که به جاي آنها هستند در بدر و متفرّق شوند تا جرأت پیمان شکنی براي آنها نماند. -قرآن- 1
پاورقی- - .«21» و مقصود اینکه است طوري با آنها رفتار کن که به گوش دیگران برسد و عبرت بگیرند « شرّد یعنی سمّع » : گفتهاند
138-136 تفسیر نیشابوري: یعنی طوري رفتار کن که باقیماندگان بعد از آنها از جنگ و معارضهي با تو متفرّق شوند و فرار کنند.
59 طبري: یعنی قرار داد را به سوي خودشان رد کن تا هر دو در اطّلاع از حال یکدیگر مساوي باشید و « فَانبِذ إِلَیهِم عَلی سَواءٍ »
عدل است یعنی تا معتدل شود علم هر یک بر محاربهي با « علی سواء » بدانید که با هم در جنگ هستید و بعضی گفتهاند: معنی
بمعنی وسط است، یعنی در میانهي حق و عدالت که نه کمتر و نه بیشتر باشد و برابري دو « سواء » : دیگران، و بعضی هم گفتهاند
60 « وَ لا یَحسَبَن الَّذِینَ کَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُم » 33- دسته در دشمنی و احتراز از همدیگر کاري است عادلانه و در حدّ متوسطّ. -قرآن- 1
- 59- با یاء به صیغهي غایب خواندهاند و دیگران با تاء و صیغهي خطاب و همزهي -قرآن- 1 «ّ یحسبن » مجمع: عدهاي از قاریها
را إبن عامر با فتح خوانده است و دیگران با کسر و در تفسیر نیشابوري و امام فخر از إبن مسعود « انّهم » [ 65 [ صفحه 338 - قرآن- 33
و هم در تفسیر نیشابوري است: مقصود از اینکه جمله اینکه است: آن مردم که در بدر « انّهم سبقوا » نقل کردهاند که او خوانده است
جان به سلامت بردند گمان نکنند آسوده شدهاند و جلو افتادهاند، و در اینکه عالم و آینده براي آنها گرفتاري نخواهد بود. ن قُوَّةٍ وَ
نیرو و وسائل تیراندازي است، و از عکرمه نقل کردهاند « قوّه » 622 طبري: از پیغمبر روایت کردهاند که مقصود از «ِ مِن رِباطِ الخَیل
و نیز نقل کردهاند: مردي مجاهد را در مکه دید که آمادهي جنگ .«22» اسب ماده است «ِ رِباطِ الخَیل » اسب نر است و « قوّه » که
و نیز نقل .« من قوّة » : میشود و چند جوال با خود دارد و به آن مرد گفت: اینکه کار من از مفاد آیه است که گفته شده است
کردهاند: مردي مجاهد را در مکه دید که آمادهي جنگ میشود و چند جوال با خود دارد و به آن مرد گفت: اینکه کار من از مفاد
61 مجمع: با فتح راء و تشدید « تُرهِبُونَ » 228- 208 -پاورقی- 226 - 39 -قرآن- 191 - قرآن- 1 - .« من قوّة » : آیه است که گفته شده است
61 مجمع: مجاهد گفته است: یعنی غیر « وَ آخَرِینَ مِن دُونِهِم » 88- 14 -پاورقی- 86 - قرآن- 1 - «2». نیز قرائت شده است « ترهّبون » هاء
مشرکین عرب که بنی قریظه باشد، سدّي گفته است: یعنی مردم فارس، حسن بصري و إبن زید گفتهاند: غیر مشرکین منافقین
62 مجمع: ابو بکر با کسر سین خوانده است و دیگران با فتح سین و عموم مفسّرین «ِ وَ إِن جَنَحُ وا لِلسَّلم » 30- هستند. -قرآن- 1
که در سورهي برائت است ولی اینکه نظر « فَاقتُلُوا المُشرِکِینَ » نوشتهاند که مفسّرین قدیم گفتهاند اینکه آیه منسوخ است به اینکه آیه
درست نیست چون اینکه آیه براي بنی قریظه و دیگر یهود و نصاري است، و آن که در سورهي برائت هست براي عرب مشرك و
و « فَاقتُلُوا المُشرِکِینَ » 230 مجمع: عقیدهي نسخ درست نیست زیرا بعد از نزول آیت - 30 -قرآن- 204 - بتپرستان است. -قرآن- 1
[ 130 [ صفحه 339 - 86 -قرآن- 94 - که در سال نهم هجري بوده است پیغمبر ص با -قرآن- 60 « قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ » آیت
63 مجمع: مقصود دو « لکِن اللّهَ أَلَّفَ » . مسیحیهاي نجران که به مدینه آمدند و حاضر به صلح شدند، قرار داد صلح تنظیم فرمود
قبیلهي اوس و خزرج است و آن اندازه دشمنی که میان اینکه دو قبیله بوده میان دیگر مردم عرب سابقه نداشت و به وجود پیغمبر
میان آنها ایجاد وحدت و یگانگی شد، زجّاج گفته است: مهمتر مطلب اینکه بود که پیغمبر مأمور بر سر قبیلهاي میفرستاد که در
تعصّب به آن اندازه بودند که در برابر سیلی که شخصی خارجی به فردي از آنها میزد او را میکشتند، و به حمایت از یک سیلی
به جنگ و کشتار برمیخاستند ولی اسلام طوري آنها را متّحد کرد که اشخاص براي اسلام با پدر و برادر و فرزند خود
اشاره باشد به اینکه که مردم تربیت- ناپذیر که خود منحرف و «ِّ إِن شَرَّ الدَّوَاب » 27 سخن ما: شاید آیت - میجنگیدند. -قرآن- 1
کافر هستند و سخن رهبران و مربیّان را نمیپذیرند، در آفرینش اینکه جهان پستتر موجود هستند که از نیروي فکر و ارادهي خود
صفحه 158 از 223
استفاده میکنند و بر دگر موجودات برتري و حکومت دارند ولی در شرط رابطهي اجتماعی که دین و آئین موافقت ندارند و
میخواهند به دلخواه خود رفتار کنند و همه چیز را به میل خود بچرخانند، البتّه اینکه جور موجودات بدترین جنبندهها هستند که
47- زیانشان باجتماع از همه بیشتر است. -قرآن- 20
[ [سوره الأنفال [ 8]: آیات 64 تا 66
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسبُکَ اللّه وَ مَن اتَّبَعَکَ مِنَ المُؤمِنِینَ [ 64 ] یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّض المُؤمِنِینَ عَلَی القِتال إِن یَکُن مِنکُم عِشرُونَ صابِرُونَ
یَغلِبُوا مِائَتَین وَ إِن یَکُن مِنکُم مِائَۀٌ یَغلِبُوا أَلفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُم قَوم لا یَفقَهُونَ [ 65 ] الآنَ خَفَّفَ اللّه عَنکُم وَ عَلِمَ أَن فِیکُم ضَ عفاً
555 [ صفحه - فَإِن یَکُن مِنکُم مِائَۀٌ صابِرَةٌ یَغلِبُوا مِائَتَین وَ إِن یَکُن مِنکُم أَلف یَغلِبُوا أَلفَین بِإِذن اللّه وَ اللّه مَعَ الصّابِرِینَ [ 66 ] -قرآن- 1
340 ] [معنی لغات: حسبک- یعنی کفایت کند تو را. حرّض- از مصدر تحریض، وادار کردن، برانگیختن و تحریص نمودن کسی را
به کاري و چیزي، رنگ کردن، کهنه شدن حاشیه جامه.] جهت نزول: اسباب النّزول: سعید جبیر از إبن عبّاس نقل کرده است چون
« یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسبُکَ » عدّهي مسلمانان به سی و نه مرد رسید و یک نفر زن مسلمان شد و عمر هم اسلام پذیرفت اینکه آیه نازل شد
229 و در تفسیر - در مجمع البیان از کلبی نقل کرده- است: اینکه آیه در بیابان پیش از اقدام به جنگ در بدر نازل شد. -قرآن- 195
73 ترجمه: 64 اي پیغمبر - را معنی کرده است: در روز جنگ بدر. -قرآن- 49 « حَرِّض المُؤمِنِینَ » تنویر المقباس إبن عبّاس جملهي
خدا و همان مؤمنان که پیروت شدند تو را بس باشد 65 اي پیغمبر مؤمنان را وادار به جنگ با کافران کن که اگر بیست تن ز شما
شکیباي در جنگ باشند بر دو صد تن چیره شوند و اگر صد کس از شما باشند بر هزار کافر چیره خواهند شد چه آنها گروهی
هستند که نمیسنجند [و سود فداکاري را در نمی- یابند] 66 اي پیغمبر هم اکنون خدا بار شما سبک کرد و دانست که در شما
سستی و ناتوانی باشد پس اگر صد نفر شکیبا از شما بود بر دو صد نفر چیره شوند و اگر از شما هزار باشد بر دو هزار تن به فرمان
65 طبري: یعنی چون اجر و نتیجهي صبر و « قَوم لا یَفقَهُونَ » : خدا چیره خواهند شد، و البتّه خدا با صابران باشد. سخن مفسّرین
66 طبري: «ُ الآنَ خَفَّفَ اللّه » 38- پایداري را نمیدانند که در آینده به اینکه عالم و آن عالم چه بهرهها به آنها میرسد. -قرآن- 15
اوّل که مسلمین عدّهاي محدود و با ثبات بودند موظّف شدند که هر نفر با ده فرد دشمن برابر شود و چون مسلمین زیاد شدند و همه
گونه مردم در آنها یافت شد اینکه حکم نسخ شد و دستور داده شد که هر فردي با دو کافر برابر شود. و اینکه جمله براي بیان اینکه
با تاء فوقانی خواندهاند و بعضی « تکن » 66 مجمع: بعضی قاریها هر دو را « إِن یَکُن مِنکُم » [ 26 [ صفحه 341 - مطلب است. -قرآن- 1
66 با « فِیکُم ضَعفاً » 22- اوّل را با یاء و دوّم را با تاء فوقانی خواندهاند، ولی عموم قاریها هر دو را با یاء تحتانی خواندهاند. -قرآن- 1
« یا أَیُّهَا النَّبِیُّ » 17 سخن ما: دو آیت اوّل و دوّم که ب - فتح ضاد هم قرائت شده است و عموم قاریها با ضم خواندهاند. -قرآن- 1
شروع شده است. بهتر نمونهي سر پیشرفت پیغمبر [ص] است که با نفوذ کلمهي خود قلوب مردم را تقویت میکرد و با آن ایمان که
خود مسلمانان در دل داشتند با فرمودههاي آن حضرت و بخصوص اینکه گونه آیات موجب میشد که در مثل حادثهي بدر اوّلین
[ 64 [ صفحه 342 - قدم پیشرفت خود و ارعاب مخالفین را جلو بگذارند. -قرآن- 39
[ [سوره الأنفال [ 8]: آیات 67 تا 75
ما کانَ لِنَبِیٍّ أَن یَکُونَ لَه أَسري حَتّی یُثخِنَ فِی الَأرض تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنیا وَ اللّه یُرِیدُ الآخِرَةَ وَ اللّه عَزِیزٌ حَکِیم [ 67 ] لَو لا کِتاب مِنَ
اللّه سَبَقَ لَمَسَّکُم فِیما أَخَذتُم عَذاب عَظِیم [ 68 ] فَکُلُوا مِمّا غَنِمتُم حَلالًا طَیِّباً وَ اتَّقُوا اللّهَ إِن اللّهَ غَفُورٌ رَحِیم [ 69 ] یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِمَن
فِی أَیدِیکُم مِنَ الَأسري إِن یَعلَم اللّه فِی قُلُوبِکُم خَیراً یُؤتِکُم خَیراً مِمّا أُخِ ذَ مِنکُم وَ یَغفِر لَکُم وَ اللّه غَفُورٌ رَحِیم [ 70 ] وَ إِن یُرِیدُوا
670 إِن الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَموالِهِم وَ - خِیانَتَکَ فَقَد خانُوا اللّهَ مِن قَبل فَأَمکَنَ مِنهُم وَ اللّه عَلِیم حَکِیم [ 71 ] -قرآن- 1
صفحه 159 از 223
أَنفُسِهِم فِی سَبِیل اللّه وَ الَّذِینَ آوَوا وَ نَ َ ص رُوا أُولئِکَ بَعضُ هُم أَولِیاءُ بَعض وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَم یُهاجِرُوا ما لَکُم مِن وَلایَتِهِم مِن شَیءٍ
حَتّی یُهاجِرُوا وَ إِنِ استَن َ ص رُوکُم فِی الدِّین فَعَلَیکُم النَّصرُ إِلاّ عَلی قَوم بَینَکُم وَ بَینَهُم مِیثاق وَ اللّه بِما تَعمَلُونَ بَصِیرٌ [ 72 ] وَ الَّذِینَ کَفَرُوا
بَعضُهُم أَولِیاءُ بَعض إِلاّ تَفعَلُوه تَکُن فِتنَۀٌ فِی الَأرض وَ فَسادٌ کَبِیرٌ [ 73 ] وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیل اللّه وَ الَّذِینَ آوَوا وَ
نَصَرُوا أُولئِکَ هُم المُؤمِنُونَ حَ  قا لَهُم مَغفِرَةٌ وَ رِزقٌ کَرِیم [ 74 ] وَ الَّذِینَ آمَنُوا مِن بَعدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُم فَأُولئِکَ مِنکُم وَ أُولُوا
919 معنی لغات: اسري- مفرد آن اسیر به معنی در - الَأرحام بَعضُهُم أَولی بِبَعض فِی کِتاب اللّه إِن اللّهَ بِکُل شَیءٍ عَلِیم [ 75 ] -قرآن- 1
بند و اختیار آمده، یثخن فی الارض- یعنی در آن سرزمین کشتار زیاد میکند، عرض- کالا و سرمایهي زندگی عوارض انسانی
مانند مرض و غیره، غنیمت و بخشش، آووا- از فعل آواي، و أوي به معنی جاي داد و به منزل وارد کرد. ترجمه: پیغمبر را نرسد که
اسیران جنگی داشته باشد تا که در اینکه سرزمین بسیار آدمان را بکشد [و عبرت دیگران کند] البته شما مسلمانان سود زندگی
خواهید و خدا سراي دیگر [و پیشرفت اسلام براي شما] خواهد و البتّه او حکیم است [بکار شما] و عزیز است [که در کار او چون و
چرا نباشد] 68 و اگر نه سرنوشت گذشتهي خدا بود البتّه براي سرمایه کز کافران گرفتید آزاري دردناك شما را میپسود، 69 پس
از آنچه به غنیمت گرفتید بخورید که پاکیزه است و روا وز نافرمانی خدا پرهیز کنید که او آمرزنده است و مهربان 70 اي پیغمبر به
اسیران خود بگو: اگر خدا در دل شما خیري سراغ داشت بهتر از آنچه از شما گرفتهاند به شما میداد و گناهتان میآمرزید که او
غفور است و رحیم 71 و اگر کافران خواهند با تو نادرستی کنند زین پیش با خدا نادرستی کردند که او خوار دیگرانشان کرد چه
او دانا است و درستکار است 72 البتّه آنان که مؤمن شدند و میهن خود رها کردند و به مال و تن به راه [ صفحه 343 ] خدا
کوشیدند و هم آنان که مسلمانان را به خانههاي خود جاي دادند و یاریشان کردند اینان همگی دوست یکدگرند لیکن آن کسان
که مؤمن شدند و هجرت نکردند شما را با دوستی آنان کاري نباشد مگر وطن خود رها کنند [و نزد شما به مدینه آیند] و اگر در
کار دین ز شما یاري خواستند بر شما است که یاريشان کنید مگر با گروهی در جنگ باشند که میان شما و آنان پیمان باشد. و
خدا به آنچه کنید بینا بود 73 و آن کسان که کافرند دوست یکدگرند و اگر شما مسلمانان آن کار نکنید [که دوست و یاور
یکدگر نباشید] آشوب و تباهی بزرگ میشود [که مسلمانی به سر آید و مردم به روش گذشته باز گردند] 74 و آن کسان که
مؤمن شدند و ترك وطن کردند و جهاد در راه خدا کردند و هم آنها که مهاجرین را به خانهي خود بردند و یاري کردند
همگیشان به درستی مؤمن هستند و برايشان آمرزش است و روزي ارجمند دارند 75 و آن کسان که بعد از آن مؤمن شدند و
هجرت کردند و به کمک شما با کافران جنگیدند آنها از دستهي شما هستند، و بدانید: خویشاوندان در کتاب خدا [و سرنوشت
خوشبختی شما] دستهاي ز آنان از دستهي دگر جلو باشند [و در یاري و بهرهمندي ز یکدگر یکسان نباشند] که البتّه خدا به همه چیز
79 چون - 67 طبري: -قرآن- 15 « ما کانَ لِنَبِیٍّ أَن یَکُونَ لَه أَسري حَتّی یُثخِنَ » : دانا است [و به مصلحت فرمان میکند]. سخن مفسّرین
اسیران بدر را به حضور پیغمبر [ص] آوردند در کار آنها با اصحاب مشورت کرد: ابو بکر گفت: اینها خویشان تو هستند، آزادشان
کن شاید خداوند بیامرزدشان. عمر گفت: اینها بد کردند و تو را در بدر کردند همه را بکش عبد اللّه إبن رواحه گفت: در یک
درهي پر هیزم آنها را جمع کن و آتش بزن، آن حضرت چیزي نفرمود و داخل خیمه شد و هر کسی چیزي گفت و طرفدار یکی
شد آنگاه بیرون آمد و فرمود: بعضی دلها از شیر نرمتر است، و بعضی از سنگ سختتر، پس از آن فرمود: امروز شما مردمی فقیر
هستید، اینکه اسیران باید فدا بدهند و یا کشته شوند عبد اللّه مسعود گفت: در اینکه موقع من عرض کردم: مگر سهیل بن بیضا که
من شنیدم زمزمهي اسلام داشت پیغمبر ص چیزي نفرمود و من از اینکه سخن خود به قدري ترسیدم [ صفحه 344 ] که انتظار داشتم
سنگی از آسمان بر سرم فرود آید و براي اینکه فضولی تنبیهم کند تا آنکه پیغمبر پذیرفت و فرمود: سهیل از اینکه حکم جدا است.
آنگاه اینکه آیه نازل شد. و سعید بن جبیر گفته است معنی اینکه جمله چنین است: اگر مشرکین را اسیر کردید فدا نگیرید تا آنکه
عدّه زیادي از آنها را بکشید. مجمع: یعنی پیغمبر حق ندارد اسیري از مشرکین را آزاد کند یا فدا بگیرد تا اینکه عدّهي زیاد از آنها
صفحه 160 از 223
با تاء به صیغهي خطاب « یَکُونَ لَه أَسري » را بکشد و مقهور کند براي عبرت دیگران و خودداري آنها از جنگ با مسلمین. و جملهي
با الف خواندهاند و قرائت مشهور همان است که نوشته « اساري » با الف قرائت شده است، و نیز با یاء به صیغهي غایب و « اساري » و
شده است، و روایت شده است که پیغمبر در آن روز به اصحاب فرمود: اگر میخواهید اینکه اسیران را بکشید و گر نه آزادشان
کنید با فدا گرفتن ولی در برابر اینکه عمل دوّم به اندازهي همین عدّهي فدا گرفته در آینده از شما کشته خواهند شد. آنها گفتند:
اکنون مال میگیریم و تقویت میشویم و بعد هم کشته بشویم. آن اسیران هفتاد نفر بودند که فدا دادند و آزاد شدند و در جنگ
68 مجمع: اینکه جمله را « لَو لا کِتاب مِنَ اللّه سَبَقَ لَمَسَّکُم » 238- احد برابر اینکه عدّه هفتاد نفر از مسلمین کشته شدند. -قرآن- 215
چند معنی کردهاند: 1- إبن جریج گفته است: یعنی اگر حکم خدا نبود که پیش از صدور- دستور نباید کسی عذاب شود، شما
مردم براي فدا گرفتن مستحق مجازات بودید، لکن چون به شما ابلاغ نشده بود که فدا نگیرید بر اینکه عمل مسئول نیستید 2- إبن
عبّاس گفته است: یعنی چون در لوح محفوظ خداوند حکم کرده است به جواز غنیمت جنگی و فدیه بر اینکه عمل شما را عذاب
نمیکند که پیش از رسیدن دستور شما فدیه گرفتید و غنائم جنگی را تصرف کردید. 3- جبّائی گفته است: چون کتابی از خداوند
سابق بر اینکه به شما رسیده است و مؤمن به آن شدهاید که قرآن باشد خدا از اینکه تجاوز شما که مال گرفتن است و مستحقّ
4- یعنی چون در کتاب خدا که قرآن است چنین آیهاي گذشته است که با بودن [ 51- عذاب بودید درگذشت و بخشید. -قرآن- 1
صفحه 345 ] پیغمبر شما را عذاب نخواهد کرد، البتّه براي اینکه تجاوز و مال گرفتن به عذاب گرفتار نشدید و گر نه سخت شما را
70 ابو الفتوح نوشته است: عبّاس بن « قُل لِمَن فِی أَیدِیکُم مِنَ الَأسري إِن یَعلَم اللّه فِی قُلُوبِکُم خَیراً یُؤتِکُم خَیراً » . عذاب میکردند
عبد المطّلب گفت: آیه در من آمد و در اصحاب من و عبّاس از جملهي آن ده مرد بود که ضمان طعام، اهل بدر کرده بودند از
کافران و آن روز نوبت عبّاس بود، و عبّاس براي آن روز بیست اوقیّۀ زر داشت تا صرف کند چون آن روز، کار زار در پیوست و او
به آن نرسید که زر خرج کند و قوم کشته شدند و اسیر و منهزم و آن بیست اوقیه زر از عبّاس بستدند در کارزار وقتی که او را به
108 از من بیست اوقیّۀ زر بستدهاند - پیش رسول آوردند، رسول سه کار بر او عرضه کرد: از اسلام و قتل و فدا، او گفت: -قرآن- 1
در اینکه کارزار بفرماي تا به فدیه از من برگیرند رسول گفت: زري که از تو ستاندهاند آن است که تو آورده بودي که در کارزار
خرج کنی از تو بستاندند، از آن حساب فدا چگونه باشد! محال مگو فداي خود و آن برادرزادگانت بده عقیل و نوفل بن الحارث،
گفت: از کجا آرم! گفت از آن زر که به امّ الفضل دادي وقت آنکه بیرون میآمدي و گفتی آن براي تو است و براي فرزندانم عبد
اللّه و عبید اللّه و فضل و قثم. گفت اگر آن بدهم مرا و عیال مرا سؤال باید کردن از مردمان تو روا داري! و لیکن که خبر داد تو را
از آنچه به امّ الفضل دادم گفت: خداي و آن به وزن چندین بود و کیفیّت و کمّیّت آن بگفت، عبّاس اندیشه کرد، و گفت: اینکه
حدیث راست است و اسلام آورد. و عبّاس گفت: راست گفت خداي تعالی در آنچه گفت. از من بیست اوقیّۀ زر ببردند به عوض
آن چندان مرا مال بداد که بیست غلام بخریدم و هر یکی را بسیار مال دادم تا به تجارت رفتند براي من کمینه غلامی بیست هزار
72 طبري: مجاهد گفت: اینکه آیات آخر سورهي انفال تذکّر میدهد آن دوستی و « إِن الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا » . درم سرمایه داشت
که اوّل مهاجرت - «ِ أُولُوا الَأرحام » حق توارث که پیغمبر [ص] میان مهاجرین و انصار مقرّر فرمود و سپس آن را نسخ کرد بآیت
240 [ صفحه 346 ] شرط توارث بود و خویشاوندي اثر نداشت، و پس از آن ارث بر خویشاوندي مقرّر - 40 -قرآن- 220 - قرآن- 1
117- 75 مجمع: یعنی به واسطهي ایمان مقدّم در یاري یکدیگر هستند از خویشان کافر خود. -قرآن- 90 «ٍ بَعضُهُم أَولی بِبَعض » شد
مجاهد و حسن بصري گفتهاند: یعنی اینکه مردم در حق الارث مقدّم هستند از خویشاوندان غیر مسلمان و غیر مهاجر، اصم گفته
است: یعنی در همکاري و دوستی مقدّم هستند. و بعضی گفتهاند: یعنی اگر مسلمانی دیگري را امان داد مراعات اینکه تأمین بر
72 مجمع: حمزه و اعمش « مِن وَلایَتِهِم مِن شَیءٍ » . دیگر مسلمانان لازم است و در رعایت اینکه حق مقدّم هستند از غیر مسلمان
73 روح البیان: یعنی اگر آن وابستگی و دوستی « إِلّا تَفعَلُوه تَکُن فِتنَۀٌ » 32- به کسر واو خوانده و دیگران با فتح واو. -قرآن- 1 « ولایۀ »
صفحه 161 از 223
میان خود و ارث بردن از یکدگر و قطع رابطهي با کافران را که مأمور به آن هستید انجام ندهید و پایدار ندارید، ایمان ضعیف
35 طنطاوي: امروز مفاد اینکه آیه به خوبی نمودار است که زمامداران مسلمین و مردم سیاسی - میشود و کفر نمودار. -قرآن- 1
ممالک اسلام خود را با رویائیها نزدیک میکنند و به سود آنها با یکدگر میجنگند و در نتیجه سرزمینهاي اسلام تقسیم میان
74 فخر: اینکه آیه تکرار « وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا » . کافران شده است و هر قسمتی مستعمره و جزء خاك یکی از آنها شده است
36 در اوّل بیان شده است حکم مؤمنین مهاجر و انصار که نسبت به یکدگر ولایت دارند و توارث - آیت جلو نیست، زیرا: -قرآن- 1
و دیگر روابط باید میانشان مستقرّ باشد، و در اینکه آیه مقام و بلندي مرتبهي آنها توضیح داده شده است که مؤمن به حق اینها
هستند نه دیگري و هر گونه مغفرت و آمرزش براي آنها است. طنطاوي: در آیت جلو احکام روابط مهاجر و انصار معیّن شده است،
75 فخر: واحدي « وَ الَّذِینَ آمَنُوا مِن بَعدُ وَ هاجَرُوا » [ و در اینکه آیه حقیقت ایمان و سود اخرويشان معیّن شده است. [ صفحه 347
که هجرت دوّم است مؤمن شد و هجرت کرد، بعضی گفتهاند: « حدیبیۀ » از إبن عبّاس نقل کرده است یعنی اگر کسی پس از صلح
یعنی آن که پس از نزول اینکه آیه هجرت کرد و مؤمن شد، و بعضی گفتهاند: یعنی بعد از جنگ بدر ایمان آوردند و ترك وطن
کردند، و بهتر آن است که مقصود بعد از هجرت اوّل باشد، و مذهب درست اینکه است که بعد از فتح مکّه هجرت معنی ندارد
چون پس از آن مکه شهر اسلام شد، حسن بصري گفته است: همیشه هجرت امکان دارد مثل آن شهرها که مسلمین در آنجا
مقصود همان « لا هجرة بعد الفتح » ضعیف باشند و به واسطهي هجرت قوي شوند و موجب ضعف کافران باشد و فرمودهي پیغمبر
75 طبري: یعنی خویشاوندان «ٍ وَ أُولُوا الَأرحام بَعضُهُم أَولی بِبَعض » 47- هجرت مخصوص زمان پیغمبر و احکام آن است. -قرآن- 1
متناسب با یکدگر در میراث مقدم هستند از همسوگند، و ولی و اختیاردار. و از قتاده نقل شده است که اگر کسی هجرت به مدینه
نکرده بود از خویشاوند مهاجر خود ارث نمیبرد تا آنکه اینکه آیه نازل شد و نقل کردهاند که مردي به نام شریح بن حرث کنیزي
داشت که از او آبستن شد و دختري زائید، چون او بزرگ شد و به شوهرش داد پسري زائید، چون آن کنیز مرد آن پسر ادّعاي ارث
مادر بزرگ خود را کرد و نزد شریح قاضی به دادخواهی رفتند، او به استناد اینکه آیه حکم به حق ارث براي آن پسر صادر کرد. -
50 میسره بن یزید نزد عبد اللّه زبیر رفت و قضیّه را نقل کرد، او به شریح نوشت: میسره میگوید: تو چنین حکمی صادر - قرآن- 1
کردهاي با اینکه اینکه آیه در آن موقع نازل شد که مردي با دیگري پیمان برقرار میکرد که از یکدگر ارث ببرند و اینکه آیه آن
عمل را جلو گرفت، چون نامه به شریح رسید گفت آن کنیز به واسطهي دختري که زائیده است آزاد شده و کنیز نبوده است و
اموالش به فرزندش میرسد و از حکم خود برنگشت. فخر: محمّد بن عبد اللّه بن حسن بن حسن بن علی بن أبی طالب [ع] به
منصور خلیفهي عبّاسی نوشت: چون در اینکه آیه موضوع اولویّت و تقدم معیّن نشده [ صفحه 348 ] ت پس مقصود تقدّم در همه
جهت است که امامت باشد و علی [ع] خویشاوند نزدیک پیغمبر [ص] بود و به موجب اینکه آیه او مقدّم است براي امامت منصور
و اصحاب ابو حنیفه باین آیه استدلال کردهاند بر ارث «24»ّ به جواب نوشت اگر دلالت آیه درست باشد. عبّاس مقدّم است بر علی
خویشاوندان و شافعی جواب داده است که چون آیه مجمل است و معیّن نیست که مقصود کدام دسته از خویشاوندان است و مقیّد
پس آنچه در سورهي دیگر یاد شده است فقطّ مشمول اینکه آیه خواهد بود نه بیشتر.و اصحاب «ِ فِی کِتاب اللّه » شده است به کلمات
ابو حنیفه باین آیه استدلال کردهاند بر ارث خویشاوندان و شافعی جواب داده است که چون آیه مجمل است و معیّن نیست که
پس آنچه در سورهي دیگر یاد شده است فقطّ «ِ فِی کِتاب اللّه » مقصود کدام دسته از خویشاوندان است و مقیّد شده است به کلمات
503 طنطاوي: میراث میّت، خود مرده و نابود شدنی است و - 260 -قرآن- 481 - مشمول اینکه آیه خواهد بود نه بیشتر. -پاورقی- 258
میراث زنده همیشگی است و ثابت، خزینههاي زمین و علوم که وسائل استخراج آنها هستند میراث خداوند است که حی لا یموت
و موجب آسایش همهي بشر است، و میراث میت که در علم فقه است فقط «ِ لِلّه مِیراث السَّماوات وَ الَأرض » است و خود گفته است
وسیلهي آسایش یک خانواده است و موجب کندي در حرکت و کوتاهی همت در زندگی، ولی میراث زنده به آن اندازه است که
صفحه 162 از 223
کوشش شود و با نیروي روح و بدن از ذخائر خدا استفاده شود و امروز بر علماي اسلام لازم است که مردم را وادار کنند بخواندن و
قُل انظُرُوا ما ذا » یاد گرفتن و بهرهمندي از آن آیات که میراث زنده و راه کشف آن مجهولات را می- نماید. چنان که فرموده است
[ 797 سخن ما: همان است که در ترجمه نوشتیم. [ صفحه 349 - 261 -قرآن- 745 - قرآن- 218 - .«ِ فِی السَّماوات وَ الَأرض