گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دفتر خاطرات سید محمد کمره ای
جلد اول
[خاطرات ماه صفر 1337 / آبان 1297



[امور روزانه]
پنجشنبه 2 صفر.- صبح بعد از خواب با کسالت و احتمال جزیی تب و سینهدرد، قدري لعاب نشاسته خورده با چایی، کسل افتاده
بودم. نزدیک ظهر آقاي نیر السلطان و حمید خان آمده خیلی اسباب خجلت من شد که سه چهار ماه بود عیادت از ایشان نکرده
بودم. بعد صحبت کثافتکاري تشکیلیون و روضه آنها را نمود. گفتند آمدیم ببینیم رأي شما در اینکه خود افراد روضه بخوانند
چیست؟ گفتم اگر در ضمن روضه و به اسم روضه مطالب مفید به حال مملکت را به عامه بفهمانند البته خوب است. بعد از مدتی
صحبت، یک بعد از ظهر تشریف برده، من هم قدري شوربا که خورده، به خانه مرآت الممالک رفتم.
عملی شدن پیشنهاد ما و دعوت شاه از وجها
با حالت کسالت صحبتهایی نموده، دو و نیم به غروب به خانه شرکت متفقه رفته، شیخ العراقین با پسرش، نظام السلطان، میرزا ابو
القاسم خان و دو نفر که
ص: 683
نشناختم، حاج سید محمد لاریجانی، حاج سید محمد صراف، چند نفر هم بنا بود بیایند، عذر خواسته بودند. صحبت در این شد که
دعوت امروز دربار از تمام وزراء سابق و لاحق گویا انعکاس مجلس سابق ما بود که میخواهیم تقاضاي هیئت مشاوره از وجهاي
مملکت بنمائیم که کابینه خودسرانه هرقسم رفتار ننماید. حالا آن عده که ما اسم نوشته بودیم از شاه تقاضا نمائیم آنها را موقتا
مشاورین قرار بدهند. حالا وثوق الدوله دعوت نموده، حالا امروز صبر میکنیم ببینیم اگر همان مقصد ما را میخواهند به عمل
بیاورند بهتر و اگر غیر از این باشد در جلسه آتیه که عصر دوشنبه باشد مذاکره خواهیم کرد. ساعت یک از شب بلند شده، هرکدام
به منزل خودمان برگشتیم. بعد به واسطه کسالت فوق العاده، زود قدري آبگوشت و شوربا با نان خورده، خوابیدم. اما چه خوابی؟
که تمام در حال لرز و کسالت و درد سر و سینه تا صبح، در حال بدي امرار نمودم و خیلی مطالب و مذاکرات بود که هیچکدام را
نتوانستم بنویسم و حال نداشتم.
[امور روزانه]
جمعه 3 صفر.- صبح با حال کسالت از بستر هنوز بلند نشده بودم، آقا میرزا یحیی خان آمد که برویم منزل آقا میرزا عباسقلی خان
کمرهاي. چون حالی نداشتم، عذر خواسته که خودشان بروند و رفتند. آقا میرزا اسماعیل تنکابنی آمده، قدري صحبت نموده و
رفتند. آقاي عین الممالک آمد، صحبت جلسه اتفاقی پریشب خانه مورخ السلطنه را گفتم که خودشان در آنجا قرار گذاشتند که
امروز عصر بیایند اینجا و از کسانی که تجمعاتی دارند نماینده بخواهند که در خصوص ورود کمیسیون امریکاییها که چه قسم
بالنسبه به آنها از طرف ملت رفتار شود مذاکراتی نمایند.
رسیدن راپرت از قصد نظمیه براي برهم زدن جلسه امروز خانه من
در این ضمن هم از جایی راپرت رسید که از طرف نظمیه امروز عصر آژان خواهد آمد که اگر راجع به سیاست صحبتی شود مانع
شوند و اگر راجع به غیر سیاست است متفرق نسازند. به آقاي عین الممالک هم گفتم که اگر میل داشته باشند عصر تشریف
بیاورند. بعد ایشان رفته احمد را هم فرستادم بازار که به آقا میرزا عباسقلی خان بگوید اگر توانستید عصري بیائید اینجا و به خانه
صفحه 550 از 655
میرزا
ص: 684
ابراهیم خان اشرفی برود و اجازهنامه آسیاب را بگیرد. بعد توپ ظهر انداخته شد.
ناهار قدري آبگوشت ساده گندمی با قدري نان خورده آقاي قویم الممالک آمد.
گفتم کجا بودي؟ گفت منزل مشاور بودم. معتمد الواعظین هم آنجا بود. خواستم به شما سلامی بدهم. گفتم ما ناهار میخوردیم
اگر میخوري به شما هم بدهم.
گفت بدهید. نان و کمی آبگوشت که به جهت احمد گذاشته بودیم با قدري از مسماي بادمجان که به جهت اسماعیل و مریضخانه
پخته بودند براي او آورده مشغول خوردن بود. احمد هم آمده رفیق شد.
بعد از ناهار چایی خورده مذاکره فعالیت وثوق الدوله شد. من هم تصدیق به مفعولیت او به اجانب که به قوه آنها فعالیت خود را
به خرج میدهد. بعد ایشان رفته، چایی خوردیم. بعد ننه اسماعیل و خواهرش و معصومه، نان و مسماي بادمجان برداشته به
مریضخانه رفتند.
جلسه درباره امریکاییها
دو و نیم به غروب مانده کمکم جمعیت آمده، قریب 29 نفر؛ مرآت، عین، آقا شیخ ابو طالب، محمودزاده، میرزا حبیب الله خان،
پارسی، مورخ الدوله، شیخ عابدین، پسر کامران میرزا، انتیکهچی، میر سید حسن خان، میرزا معصوم خان، ارباب کیخسرو، شرکت
متفقه، شیخ العراقینزاده و دو سه نفر دیگر که نشناختم.
کاظم خان صاحبمنصب کمیسري. بعد ارباب، صحبت دیروز دربار را نمود که بیست و چهار نفر از وزراي سابق و لاحق مدعو
دربار بودند. بدوا افتتاح را وزیر خارجه نمود که غرض از دعوت، مذاکره در چند مواد بود که حل شود، یکی در معاهده 1907 و
التیماتوم 1911 و الغاي امتیازات کابینه سابق و دو سه مطلب دیگر. بعد براي شروع مذاکرات، ناظم و رئیس که معین کردند ناظم
سنی نشد، ناظم ارمنی یعنی وثوق الدوله به ریاست انتخاب نشد. بعد مشیر الدوله اظهار کرد که خوب بود قبلا از این پیشنهاد و
مذاکره یک نسخه ژلاتینی از این مواد به همه ماها داده میشد که نظرات و فکر سابق لازم را مینمودیم. بعد براي حل و نظرات ما
در عموم رأي و عقیده میخواستند. مذاکره شد که یک کمیسیون انتخاب به جهت حل بشود، اکثریت نشد. بعد موکول به جلسه
بعد شد.
بعد صحبت اینکه نمایشات و تقاضاهاي ملی از این کمیسیون امریکایی به
ص: 685
چه نحو بشود. گفت این کمیسیون پولی همراه نیاوردهاند. همان دو میلیون اعتبار سنه ماضیه است که براي اعانه تهیه شده و
کمیسیون بلکه کمیته از سنه ماضیه که شش نفر امریکایی و شش نفر ایرانی براي آن معین شده بود؛ یکی ذکاء الملک و دبیر
الملک و میرزا حسین خان فواید عامه و خود ارباب و دو نفر دیگر و مأموریت این کمیسیون از اعضایی است که به جهت آمدن،
مخارج نگرفتهاند و به اسم اعانه بشر آمده و به هرمملکتی هم از این کمیسیونها رفتهاند که در ضمن از روح عموم مطلع [شده] و
بفهمند که متظلمین چه تظلم دارند، البته ملت اگر مطالب و مقاصدي داشته باشد به وضع خوبی به آنها برساند، سزاوار است.
نتیجه مذاکرات
مذاکرات زیادي شد بالاخره قرار شد که مواد تهیه شود که تقاضا شود و آن مواد به نظر وزراي سابق موجه از قبیل مستوفی و مشیر
صفحه 551 از 655
و مؤتمن و مستشار رسیده، حک، اصلاح و کم و زیاد نمایند، بعد به نظر کابینه حالیه برسد که بفهمد ضدیت با او نیست و روز
جمعه آتیه در منزل آقا میرزا محمود اصفهانی بنده از پنجاه، شصت نفر دعوت نمایم که در آنجا رأي به اقدام این کار بدهند که
روزي که کمیسیون امریکایی به مجلس دار الشورا، تماشا میرود، آن لوایح تقاضائیه را با دستههاي گل، چند دسته از تجمعات به
آنها برسانند. تا ساعت یک و نیم از شب این مطلب تمام شد. آقایان رفتند، من هم آمده این اطاق، قدري کسل تا شام آوردند؛
شبتپلو با برنج اعلا، مسماي بادمجان و مسماي کدوي ساده براي من، همگی احمد و بتول و ننه اسماعیل با صغرا شام خورده،
صغرا رفت به خانه مادرش، ماها هم خوابیدیم. اما امشب کمتر سرفه کردم. لیکن سینهام باز مغشوش.
امور روزانه]
شنبه چهار صفر.- صبح بعد از خواب و کسالت درد سینه چایی خورده، هوا هم سرد، از خانه بیرون آمده، درب دکان آقا میرزا
عباسقلی خان نشسته، قدري صحبت، از آنجا بلند شده به خانه آقا میر سید محمد بهبهانی رفته، سالار حشمت، آقا سید عبد الله
محرر را وکیل کرده که بدون اطاق بیرونی تجدید معامله بیع شرطی خانه مساوات بشود. گفتم بدون کم و زیاد حاضرم و الا فلا.
بعد آقا میر سید محمد به فاتحه مادرزن آقا سید حسین خودشان میرفت.
ص: 686
دیدن زائران کمرهاي
من هم به سراي حاج علی شالفروش به دیدن کمرهايهاي زوار رفته، بالاخانه حجره حاج جلال لشکر را پیدا کردم. آدمش گفت
دیروز در خانه سردار حشمت مهمان بودند و امروز به خانه میرزا محمد علی فرنقی مهمان و قصد خانه گرفتن با آقا میرزا باقر خان
را دارند. گفتم از قول من تبریک ورود خدمتشان عرض کنید و سایر آقایان تجار خمین را هم ندیدم؛ حجرههاشان بسته بود. آمدم
پایین، آقا میرزا غفار خان را دیده، اظهار داشت که صبیه جدیدشان که شوهر و سه بچه داشت به مرض بادزدگی مبتلا و فوت و
بعد از فوت خودش سه بچه هرسه فوت شدند.
بعد به توپخانه آمده آقا اکبر آقا را دیده، اوقاتش به واسطه تعدیات در محل خیلی تلخ و میگفت عیالاتم به قصد زیارت مشهد
خواهند آمد. بعد گفت معتمد السلطنه چند روز قبل گفت که به کمرهاي بگو بعد از همه فحشها یک شب بیائید منزل من قدري
صحبت بنمائیم.
آقا سید یعقوب، نگران مهاجرین اسلامبول و برلن
بعد ایشان رفته آقا سید یعقوب رسید. گفت چرا فکري به حال مهاجرین و دربهدرهاي اسلامبول و برلن نمیکنید؟ گفتم از دستم
چه برمیآید؟ بعد به سمت بازار آمده، درب بازار؛ آقاي خلخالی و نجمآبادي باهم میآمدند، به آقا گفتم که واقعا خوب حاضر
میشوي همه ما را جمع و حرارت مینمایی.
یکدفعه خاموش و غایب میشوي. گفت شما به من خبر نمیکنید. گفتم به ما کی باید خبر بکند؟ گفت اگر ما این قسم کار بکنیم
همه ما تمام میشویم، دارند تمام رفقاي ما را میبرند، عدل الملک و سه نفر دیگر را هم جلب کردهاند. گفتم آنهایی که جلب یا
تهدید شوند ابدا فایده ندارند. بعد خیلی صحبت نمود که باید ما چند نفر جلب همه را بنمائیم و این چند نفر؛ من و شما و پرویز.
گفتم من با پرویز خصوصا نمیتوانم کار بکنم. گفت چه کار بکنم که هم به شما و هم به من و هم به وثوق الدوله و سایرین فحش
میدهند. گفتم بدهند، به من که بدهند من خوشحالم.
صفحه 552 از 655
بعد قرار شد صبح جمعه منزل آقا میرزا داود خان با تنکابنی برویم و روز دوشنبه هم ناهار منزل خودش. و نیز اظهار کرد که عصرها
یک کمیسیون
ص: 687
رسیدگی به پوست ذبایح در مالیه تشکیل شده، آنجا هم مرا عضو نمودهاند. بعد ایشان به خانه، عین الممالک و اقتدار و میرزا داود
خان و جمعی هم رسیدند، تعارف کرده، من و عین الممالک رو به خانه آمدیم، ایشان به منزل خود و من هم به خانه آمده، قدري
چلو و مسماي کدوي ساده براي من گذاشته بودند، خورده، مشغول تحریر بودم، متین الدوله آمد گفت سوادي من و سوادي آقاي
مرآت در خصوص مضمون رقعه دعوت نوشتیم، کدام [مورد] پسند [شما] است؟ هردو را دیده، خوب بود. گفتم به تصویب هردو
خودتان هرکدام بهتر است بنویسید. بعد ایشان رفته که در دربار مرآت را ملاقات نماید.
امر تشکیلات بدون مطالعه زیاد حل نمیشود
من هم دو به غروب به خانه معاون السلطنه رفته باهم برحسب وعده به خانه ناظم التجار رفتیم و در بین راه، من تفصیل جمعیت
دیروز منزل خودم و موضوع او را و ریشه او که از خانه مورخ الدوله پیشآمده بود به اولتیماتوم به او گفتم.
بعد وارد خانه ناظم التجار شده، خودش بستري بود؛ آقا شیخ حسین گیوه فروش، عدل الملک، مرآت الممالک، آقا عبد المطلب،
بینش و معاون السلطنه و بنده.
منتظر آقاي تنکابنی و کاشانی شده، نیامدند. شروع به مذاکرات نمودیم، در خصوص تشکیلات گفتم امر کوچکی نیست و حلش
به این زوديها و بدون مطالعه زیاد نمیشود. دو مطلب مختصر مهم در نظر من است که باید فکر کرد؛ یکی دربهدري مهاجرین
اسلامبول و برلن که باید صرفنظر از آنها کرد یا آنکه فکري براي اینکه چه قسم وسایل آمدن آنها را باید فراهم کرد و یکی
دیگر آنکه عیالات بدبخت محبوسین به اتهام یا حقیقت عملیات کمیته مجازات چه باید بشوند. آنها چه تقصیري دارند که
بیمعاش ماندهاند؟ مردهاي آنها در محبس و عیالات آنها بدون همهچیز. اگر تقصیرکارند مجازات بشوند و اگر نیستند چرا
محبوس بمانند. بعد به یک زبان دیپلوماسی هردو را عدل الملک به فکر و موقع دیگر انداخت. بعد صحبت از حال وحدتی در این
موقع به میان آمد. من دیدم بینش که مختصري به او بدون بودن عدل الملک گفته بودم، اظهار موضوع مجلس دیروز را نموده. من
هم گفتم بله قصه این است. آنها گفتند ما هم خوب است از طبقات احزاب نماینده بخواهیم و کمکم وحدتی پیدا نمائیم. قرار شد
ص: 688
عصر چهارشنبه در منزل ناظم التجار، عدل الملک نمایندهها را بخواهد باهم برویم مذاکره نمائیم. من مشاهده نمودم که ماها
زحمت کشیدیم یک همچه وحدت عمومی و جمعیتی را تهیه کرده حالا آقایان با پنج نفر و نصف میخواهند از سر شروع نمایند.
خانه کاشانی و مذاکره در روضه که بشود یا نشود
بعد بیرون آمده من و مرآت رو به منزل آمدیم. نقل کرد که صبح امروز به خانه کاشانی وعده داشتم، رفتم دیدم معاون السلطنه،
پرویز، آقا شیخ محمد علی قزوینی، آقا سید هاشم وکیل قمی، حاج محمد باقر کاشی، آقا شیخ حسین گیوهفروش بهتدریج آمده،
گیوهفروش بیخ گوش کاشانی قدري صحبت کرد.
عصر دیروز تهیه پول در خانه مصدق السلطنه براي روضه دمکرات
بعد کاشانی گفت تا زنجانی و تنکابنی و شیخ محمد علی طهرانی بیایند خوب است این مطلب که حالا شنیدم عنوان شود؛ عصر
صفحه 553 از 655
دیروز جمعه در منزل مصدق السلطنه عنوان شده که باید دمکراتها روضهاي بخوانند که عامه و خارجه و وزراء گمان نکنند که
دمکرات همان ده بیست نفر کارکنان خارجه هستند. مصدق صد تومان نوشت، معاون السلطنه پنجاه تومان، شیخ حسن خان از
طرف نقیبزاده هم پنجاه تومان. تنکابنی هم آنجا بود. حال چه میگوئید، این روضه باید خوانده شود یا خیر؟ حاج محمد باقر و
آقا سید هاشم عقیده ضد داشتند که نباید خوانده شود، حتی اینکه آقا سید هاشم اظهار داشت که یک نفر مخالفت ساعتساز چه
کرد؟ حال 12 یا 20 نفر متحد متکی به قواهاي قویه، همه جمعیت و روضه شماها را بههم میزند. کاشانی هم باطنا میل نداشت. اما
میگفت چون مرا داخل در هیئت ادارهکنها قرار دادهاند به شرط اینکه ابدا اسمی از دمکراتها و مذاکرات حزبی و فرقهاي و
سیاسی و مغایرت داشتن این دسته با آن دسته نشود که فهمیده نشود این روضه مال افراد دمکرات است [موافقم].
معاون و گیوه فروش طرفدار. پرویز هم به حقهبازي که نفی و اثباتش معلوم نبود.
آقا شیخ محمد علی قزوینی هم همین قسم.
بعد از صحبت امر روضهخوانی چون تنکابنی و زنجانی و شیخ محمد علی
ص: 689
طهرانی نیامدند، کاشانی اظهار کرد خوب است در این مورد پیشآمد صلح، اسباب وحدت و یگانگی را ماها فراهم بیاوریم و بلکه
مخارج روضه و زحمات در روضه را تبدیل در راه وحدت نمائیم و با سایر دستجات و طبقات یکی شویم. مرآت گفت من خندهاي
کردم و گفتم بیچاره کمرهاي که یک سال قبل فریاد کرد و کسی بهواسطه اغراض گوش نداد و خراب کرد. بعد نزدیک ظهر بود،
من بلند شده به اداره رفتم و گفتم هرچه نتیجه شد به من بگوئید. بعد مرآت قدري از بیمبالاتی تنکابنی که دو شب وعده کرد که
نصرت السلطنه را ببیند و او منتظر بود و ایشان فراموش نموده بودند، شکوه و گله کرد. بعد او به خانهاش، من هم به خانه آمده شام
آبگوشت کلمقمري و گندم با بچهها خورده خوابیدم و سینهام خیلی اذیت نمود.
وقت، تنگ و امریکاییها مهمان مجلس
یکشنبه پنجم صفر.- صبح بعد از چایی و به دانه حالت درستی نداشتم، مشغول تحریر شده، ناهار آبگوشت با بچهها بتول و احمد و
ننه اسماعیل و دختر خورده مشغول تحریر و چایی بوده، مرآت الممالک تشریف آورده اظهار داشت که وقت تنگ و امریکاییها
روز شنبه عصر در مجلس مهمان و شامی آنجا میخورند و این کارهاي ما خیلی ناقص؛ تهیه مواد و تصفیه آن و از نظر وجها و
عالمین گذراندن و کارتن و دستهگل قیمتی تهیه کردن و تهیه اداره نمودن روز جمعه و جریان مجلس و انتخاب عده که کارتن و
گل را به مجلس ببرند.
گفتم اولا باید مواد تقاضائیه تعیین شود، بعد بلند شده به خانه شیخ العراقینزاده رفته، قرار شد ایشان و مرآت بروند اسبدوانی
میدان مشق، میرزا حسین خان را آنجا ببینند و قرار ملاقات و ترتیب تهیه و تصفیه مواد و صورت رقعه یا تظلمنامه را بنویسند.
مذاکره براي تعیین هیئت مشاوره عالی
بعد آنها رفته، من هم برحسب وعده به خانه حاج سید محمد صراف، یک به غروب رفته، کسانی که افزوده شده بودند (حاج
معین بوشهري، حاج میرزا عباسقلی آقا، حاج محمد باقر کاشانی) تنکابنی، شیخ العراقین و پسرش، آقا میرزا
ص: 690
محمود و میرزا ابو القاسم خان و میرزا رضا خان و یک نفر دیگر از رفقایش، فقیه التجار، آقا میر سید محمد لاریجانی و دو سه نفر
دیگر. عنوان از لزوم یک عده از معتمدین ملت براي مشاوره عالی که وزراء مسئول آن هیئت باشند و این عده پانزده نفر از وزراي
صفحه 554 از 655
سابق مثل مستوفی، مشیر الدوله، مؤتمن، عین، سعد، ممتازین، مستشار، مخبرین، صمصام، پسر علاء السلطنه، محتشم السلطنه، حکیم
الملک، سه نفر جدید. معین بوشهر گفت من بالکلیه از سیاست دور، و داخل [آن] نیستم و ناخوش بودم. حاج میرزا عباسقلی
ساکت و براي جلسات بعد هم موانعی ایجاد داشت. حاج باقر کاشی گفت اگر مشاوره عالی است قانون اساسی همچه چیزي لازم
ندارد و اگر در بعضی موارد دولت شوري لازم داشته باشد خودش تهیه مینماید، مثل اینکه در چند مواد که وزارت خارجه
پیشنهاد کرده دعوتی کرده بود و فردا هم مجددا 24 نفر حاضر میشوند.
صحبت خیلی شد. حاج باقر، آن شجاع در مقام اطمینان، میگفت نمیشود و دولت حاضر نیست مسئول آن هیئت بشود و برخلاف
قانون اساسی چیزي را در مملکت جریان بدهد. بالاخره قرار شد عصر پنجشنبه در خانه آقا میرزا ابو القاسم خان جمع شده از نتیجه
مجلس دعوت دربار هم مطلع شویم. ساعت دو بلند شده در بین راه چایی خوبی ارزان، گیروانکهاي یک تومان از میرزا سیف الله
خریده به خانه آمده، شام احمد و بتول و من، کوکب خانم دایه بتول و ننه اسماعیل و صغرا آبگوشت کوفتهبرنجی خورده
خوابیدیم.
امور روزانه]
دوشنبه 6 صفر.- صبح بعد از چایی حمید خان آمده، ملاقات خود را با یکی از [اعضاي] کمیسیون امریکایی در میدان مشق
اسبدوانی و بیان گرفتاري ایران را در چنگال انگلیسیها و بعد اینکه صمصام و سردار محتشم و سردار اسعد که فردا میآید حاضر
مینمایم که اعانه به روضه مسجد بدهند که دمکراتها روضه بخوانند [بیان کرد]. بعد یک رساله صلاح امروزه هم از من به رسم
یادگار گرفت و رفت. بعد من هم بیرون آمده برحسب وعده به خانه خلخالی رفته، نیامده بود. چون یک ساعت به ظهر داشتیم بازار
رفته میرزا علی آقاي یزدي و بعد آقا محمد چایی فروش را احوالپرسی نموده، مشهدي عبد الله پستچی و آدم حاج جلال لشکر را
دیده، سه کاغذ از کمره که به آقا میرزا محمد مهدي نوشته شده بود دادم که به آقا میرزا باقر خان بدهد. یک تلگراف هم
ص: 691
از سبزوار آمده بود، گفتم به آقا مشهدي محمد رضا بدهد. بعد آقا میرزا حسین قزوینی را دیده احوالپرسی نمودم گفت با حاج آقا
691 ورود فطن الملک به رشت ..... ص رضا در کوچه آقا قاسم شیروانی منزل گرفتهایم. روزنامه خاطرات سید محمد کمرهاي ج 1
691 :
ورود فطن الملک به رشت
بعد از بازار بهسمت خانه خلخالی، در بین راه به همدیگر رسیده به خانهاش رفتیم. ناهار آبگوشت سیبزمینی و انگور و بعد چایی
و بعد آب انار خورده، صحبت اینکه در کمیسیون ماندهام که بلکه حقوق 28 ماه خود را بگیرم و بالکلیه راحت شوم و مشغول
مبارزه با کابینه بشوم و گفت فطن الملک هم تلگرافش از رشت رسیده و امروز عصر هم در خانه آقا سید عبد الرحیم کاشانی ما را
دعوت نمودهاند؛ معاون السلطنه، مرآت، حسین آقا، شیخ محمد علی قزوینی، بینش، گیوه فروش، آقا سید هاشم و جمعی دیگر که
تشکیلات را بدهیم و در جریان اوضاع مداخله نمائیم.
بعد ملاقات سعد الدوله را پرسیدم که او چه مقصدي دارد. گفت فردا ناهار قرار شد، پرویز را عصر خواست. بعد قدري از تقلبات
کاشانی و اینکه روابطش محرمانه با 12 نفر ایادي اجانب کاملا و سرّا برقرار است. بعد ساعت دو به غروب بیرون آمده به میدان
رفته برادرزاده آقا مشهدي مرتضی را دیده سفارش یک لنگه پیاز و یک لنگه سیبزمینی و یک کوزه شیره نمودم. قبول نمود. به
خانه شیخ العراقینزاده آمده، آقا شیخ ابو طالب و آقا میرزا معصوم آمده، منتظر مرآت شدیم. آقا شیخ ابو طالب گفت بهتوسط
صفحه 555 از 655
مورخ الدوله وعده دادیم که امشب منزل وثوق الدوله برویم. میخواهم قدري صحبت نمایم که اقدامات ما در خصوص کمیسیون
اعانه امریکاییها و روضهخوانی مدرسه شیخ عبد الحسین بر علیه شما نیست. حال وقت به وثوق الدوله داده شده است، شما چه
صلاح در صحبت میدانید؟ گفتم قصد من این بود که لایحه و مواد که تمام میشد شما نزد او میبردید که بداند بر علیه او نیست،
حال که وعده دادهاید بروید. بعد ایشان رفته از من وعده گرفت که فردا عصر بروم منزلشان جمعی آنجا هستند صحبت نمائیم.
بعد میرزا معصوم خان صحبت از انتخاب شیخ حسن خان و سید عبد الرحیم کاشانی براي امر روضه نمود و تنقید نمود که از حالا
بناي نفهمیده کاري است. بعد
ص: 692
کمکم صحبت از انتخاب عدل الملک شد که یک چند روز قبل به خانه آقا میرزا طاهر مرا بردند و در آنجا معاون السلطنه و گیوه
فروش و کاشانی و بینش و عدل الملک و دو سه نفر دیگر بودند و آنجا رأي دادند که بروند هرکدام تشکیلات حوزههاي خود را
بدهند و من تعجب دارم؛ همین عدل الملک بود که چهها کرده و سایرین در حق او چه میگفتند. حال آقایان او را در اول مرکز
شروع وارد میکنند.
سردار معظم خراسانی و کابینه وثوق
بعد شیخ العراقینزاده نقل کرد که چند روز قبل رفتم سردار معظم خراسانی را دیدم که چه شده از جدیت خود بر علیه کابینه
تخفیف داده؟ گفت افسرده شدم که در حق من مردم بد میگویند. من با کابینه یکی نشدم اما آن جدیت سابق را که کابینه را به
زمین بزنم ندارم. بعد سردار معظم نقل کرد که یک روز تدین و ملک الشعراء و صدرایی آمده بودند به دیدن من که مرا از ضدیت
با وثوق الدوله به تطمیعات او بیندازند. در این بین کوکس سفیر جدید انگلیس به منزل من آمد.
من معرفی ملک الشعراء و آن دو نفر را نمودم. رو کرد به ملک الشعراء گفت شما از من وقت خواسته بودي و ندادم، اما به تو وقت
میدهم، بعد ملک در بین رفقایش خجل میشود که آنها را مسبوق نکرده. و نیز عراقینزاده نقل کرد که سهرابزاده را حاکم
کاشان میکنند و رد میکند اما مشغول ترور درست کردن است از براي وثوق الدوله. تا ساعت یک از شب منتظر میشویم، بعد
تلفن به خانه کاشانی زده مرآت الممالک را میخواهیم، میگوید عصري میرزا حسین خان را دیدم، قرار شد که فردا صبح حاضر
براي ملاقات بشود. بعد من خداحافظی با شیخ العراقینزاده نموده، آقا سید محمد شهرستانی معاون رئیس عدلیه بارفروش که آدم
خوبی است و تازه آمده است [را] آنجا دیده بیرون آمدم.
رو به خانه آمده، شام اشکنه درست نموده، بچهها تماما و کوکب خانم و معصومه هم شام خورده، خوابیدیم.
محمود پهلوي و ماجراي قتل استوار
سهشنبه هفتم صفر.- بعد از خواب و چایی میرزا حمید خان آمد و مختصري صحبت و جدیت داشت که روضه دمکراتها خوانده
شود. بعد بلند شده رفتیم؛
ص: 693
او خانه اسلحهدارباشی شوهرخواهرش، من به دکان آقا سید جواد کوزهگر. قدري صحبت، از آنجا به چاپارخانه خراسان نزد پهلوي
رفته، صحبت اینکه تمام اجزا در غیبت من اداره شهر را هرجومرج نموده و از راه هم تحریک نمودهاند که راپرتهاي دروغی
دادهاند که مولیتر و محاسب الممالک را با من بد کنند تا آنکه من ملتفت شدم و رفع شبهه و کشف حقایق را به مولیتر نمودم. حالا
فهمیدند که من خوب اداره میکردم و سایرین به جهت اغراض، آن دسایس را تهیه نموده بودند و اینکه بعد از اینکه من از
صفحه 556 از 655
خراسان آمدم حسین فشنگچی را مرخص نمودند و حسین چند روز است به اطراف خانه من میآید، من هم محافظت خود را
مینمایم.
اسامی کسانی که باعث یا قاتل استوارند
سه عریضه به بدایت حقوق و استیناف و تمیز برحسب دستور اسعد السلطان ترك نوشته فرستادم که بعد از قتل استوار دوازده نفر
مظنون براي من شدهاند که سردسته آنها ویستادهل است و من سابقا از راه خراسان به مقامات رسمی تظلم و محاکمه ویستادهل را
خواستهام و ابدا اعتنایی نشده، حالا که از خراسان آمدهام ویستادهل درصدد اعدام من است که مبادا خیانات آنها مکشوف شود؛ و
آن دوازده نفر سید ضیاء، ضیاء السلطان، حسین فشنگچی، نصرت الدوله، ماژور محمود خان، برادرش سهراب خان، ویستادهل،
«1» ... عماد فلان نظمیه
بعد صحبت کرد که نجات آمده بود و میگفت باز آقایان دسته مخالف کمرهاي، تنکابنی و پرویز میخواهند تشکیلات بدهند و
روضه بخوانند.
خیلی بد میشود و مفاسدي دارد. بعد عنوان کرده بود که خوب است شما یک ملاقاتی از وثوق الدوله و نصرت الدوله بکنید، من
قدري طفره زدم. بعد قرار شد هرچهار پنج روز یک مرتبه بروم و سپرد اگر مرا کشتند ویستادهل در کمین من است و تمام مطالب و
اسناد در سمنان خدمت حاج میرزا آقاي سمنانی است.
______________________________
1). نقطهچین در اصل. )
ص: 694
نظر حسین علا درباره نوشتن نامه تشکرآمیز براي امریکاییها
بعد بیرون آمده از راه میدان توپخانه و در الماسیه در بین راه به آقاي عین الممالک رسیده باهم تا خانه ایشان آمده که پاکتهاي
دعوتی را از متین الدوله بگیرم، نبود. به خانه آمده ناهار آبگوشت با بتول و دایهاش و ننه اسماعیل و خدمتکارش خورده بلافاصله
چایی، از آنجا به خانه مرآت الممالک رفته، تفصیل رفتن و ملاقات از آقا میرزا حسین خان علاءزاده را بیان کرد که اگر یک
همچه تشکرنامهاي از امریکاییها بشود و نمایشی بدهند برخلاف میل انگلیسیها است و اگر عده کمی مهر کنند و بفرستند وقعی
ندارد، بهتر این است بنویسند و هشت نفر وکلاي حاضره در طهران از این دوره چهارم امضا و در پارلمان به کمیسیون امریکاییها
بدهند بعد رفت به خانه معاون الدوله، ختم. مستوفی و صاحباختیار و وثوق الدوله و سایر نسوان دولت هم آنجا بودند. من هم به
خانه شیخ العراقینزاده که تلفن کرده بود و مرا خواسته رفته. مصدق السلطنه آنجا بود. صحبت مرآت را نمودم. نتوانستیم تعقل
حرف میرزا حسین خان را بنماییم که تشکرنامه نوشته شود اما وکلا امضا نمایند.
بدبینی مصدق به امریکاییها
بعد قرار شد مصدق السلطنه، مستوفی، مشیر و مؤتمن را دیده حقایق امور را معین. مصدق میگفت که این کمیسیون شاید آمده
باشد که به اسم اعانه و اطلاع از حال روحی مملکت، محرمانه هم بعضی امتیازات از دولت ایران گرفته به انگلیسیها بدهد. قرار
شد فردا ناهار به خانه مصدق السلطنه برویم و در آنجا تکلیف معین شود.
صفحه 557 از 655
جشن بانک
بعد مقارن مغرب بلند شده از راه خیابان به میدان توپخانه آمدم، دیدم بانک چراغانی و بیرق صلح انگلیس یعنی صلح با غلبه او را
بلند کرده، جلو تلگرافخانه انگلیس بیرق الوان زده، معروف هم شده که ویلهلم و پسرش و برادرش استعفا، هرکدام به سمتی، از
سوئد و هلاند و اسپانیا رفته و مملکت
ص: 695
آلمان جمهور شدهاند و بعضی مردم فوق العاده جشن، اطفال مدرسه دولتی دستهدسته منظم بهسمت توپخانه میرفتند.
بعد کمکم تا ساعت نیم از شب رفته به خانه آقا شیخ ابو طالب تبریزي رفته، پارسی، مورخ الدوله، میرزا حبیب الله خان، فتح السلطنه
هم آنجا بودند.
صحبت شد که چه باید کرد. مورخ الدوله عقیدهاش بود تشکیل حزبی به نام دیگر شود، عقیده سایرین به خلاف. بعد قرار شد
چهار نفر دیگر ملحق به خودمان؛ علیزاده، جورابچی و حریري هم باشند. بعد ملاقات خودش با وثوق الدوله در باب روضه مسجد
و جمعیت خانه ما را بیان کرد که وثوق الدوله وحشت نکند.
نظر مستوفی، مشیر الدوله و مؤتمن الملک درباره تشکر از امریکاییها
بعد مرآت درب درآمد و مرا خواست و گفت مستوفی و مشیر الدوله و مؤتمن الملک از نیم به غروب تا حالا شور نمودند و گفتند
صلاح نیست که از طرف ملت تشکر و تقاضا از کمیسیون امریکایی بشود چون معاریف ملت که مهر نمیکنند، غیر معاریف هم
محل اعتنا نیستند. علاوه وکلا در مجلس که پذیرایی و مهمانی میکنند از طرف ملت است، بعد ایشان رفته ماها هم قرار شد که
شبهاي چهارشنبه جلسه آنجا را داشته باشیم. بعد بلند شده ساعت سه به خانه آمدم. شام آبگوشت و خربزه، بتول و من و احمد و
ننه اسماعیل و صغرا خورده خوابیدم.
امور روزانه]
چهارشنبه هشتم صفر.- صبح بعد از چایی کاغذهاي دعوت را امضا و به احمد دادم که بعد از نان گرفتن برساند. خودم هم به خانه
نیر السلطان رفته، قدري صحبت امروز و نیت وثوق الدوله و اسیر بودن مردم در چنگ [حکومت] نظامی و نظامات وثوق الدوله
صحبت شد. بعد ایشان و اعتصام الملک و دهخدا را براي عصر جمعه خانه شرکت متفقه دعوت نمودم. بعد بیرون آمده بازار رفته،
شرکت متفقه را دیده، پنج رقعه دیگر را به من گفتند بنویسم. بعد آقا محمد چاییفروش و آقا میرزا علی آقا را دیده که به آقا خلیل
هم بگویند براي روز جمعه عصر بیایند. بعد رضا قلی خان را دیده، بقیه نوشتجات را دادم که به صاحبانش برساند.
ص: 696
مغلوبیت حیرتآور آلمان
بعد از خیابان بهسمت توپخانه و از آنجا در بین راه سوار درشکه عز الملک به خانه مصدق السلطنه رسیده، آقا شیخ العراقینزاده و
متین الدوله حاضر بودند.
یک نفر هم بعد که آقا میرزا رضا خان نائینی گفتندش بود. قدري صحبت و ناهار عالی خورده، بعد از ناهار نائینی رفته، مرآت
الممالک و بعد حاج نصیر السلطنه آمد. چایی و صحبت حیرتآور مغلوبیت آلمان به این قسم که عقول از فرضش عاجز و جز به
صفحه 558 از 655
اختلاف داخلی نسبتی نمیتوان داد، مشغول بودیم. بعد دو به غروب بلند شده به خانه آمدم. آقا میرزا ابو القاسم خان و میرزا رضا
خان معلم فرانسه آمده و رفته بودند. کارتی نوشته بودند که روز جمعه چهار به غروب، زودتر بروم منزل شرکت متفقه که قدري
صحبت جریان مجلس را مذاکره نمائیم. و آدم معاون السلطنه هم آمده بود که بروم منزل ناظم التجار. بعد بیرون آمده از راه بازار
مقارن غروب به خانه ناظم التجار رفته، آقا شیخ حسین، بینش، معاون السلطنه بودند. تا نیم از شب کسی نیامد، بعد بلند شده به منزل
منتصر السلطنه بروم. توي کوچه عدل الملک و آقا میرزا محمود اصفهانی و آقا میرزا ابو القاسم خان رسیده، ما را برگرداندند.
مراجعت، عنوان صحبت را عدل الملک بعد از دیباچه اهمیت موقع اظهار کرد که استمداد از قبول کردن مشیر الدوله مقام وزارت
را، بعد آنها جواب دادند که لغزاندن وثوق الدوله آسانتر است از قبولاندن مشیر الدوله. بعد از صحبتها قرار شد جلسه آتیه
بعضی دیگر را هم خبر نمائیم.
امر تنکابنی به تشکیلات حوزهها
بعد بلند شده به خانه منتصر الدوله، ساعت دو از شب رفته رسیده، سران سپاه همه بودند؛ اواخر مجلس بود، آقاي تنکابنی هم اظهار
داشتند که بروید و تشکیلات حوزههاي خود را بدهید. من خیلی تعجب نمودم که حضرت ایشان چطور این امر را میفرمایند و ابدا
هرجومرج دوآتشه را که فراهم میآید ملاحظه نمیفرمایند. بنده به آقا سید اسد الله زنوزي و چند نفر دیگر این مفسده را عرض
کردم و به خود میرزا هم گفتم. گفت از روي نظامنامه و مرامنامه
ص: 697
تشکیلات را میدهیم. گویا من میگویم که به خلاف نظامنامه باید داد. بعد ساعت سه بلند شده، قرار شد که هفته آتیه منزل سعد
الملک باید رفت. بیرون آمده در میدان توپخانه چراغانی بانک امشب هم بود. به اضافه شنیدم در سفارت فرانسه هم جشن بوده و
ورقه فوق العاده هم ابلاغیه فرانسه، مغرب بیرون آمده بود که چندین هزار مترالیوز و چندین هزار توپهاي سنگین و چه و چه
آلمان باید بدهد تا متارکه جنگ بشود و تا یک ماه جنگ ترك میشود تا قرار شرایط صلح گذارده شود. بعد به خانه آمده. شام
آبگوشت با بچهها خورده خوابیدم.
تدارك جلسه فردا
چهارشنبه نهم صفر.- صبح بعد از چایی هوا باران میبارید. برحسب وعده بیرون آمده، آقا میرزا حیدر علی شیرازي هم رسید. باهم
مراجعت به راهش دادم. در بین راه اظهار داشت با مردن کوکب الدوله میخواهم بروم عراق، بلکه نه هزار تومان خود را بگیرم.
بعد به خانه شیخ العراقینزاده رفته، مرآت و مصدق و متین الدوله آنجا بودند. صحبت فردا را نمودیم که اگر جمعیت را براي
مصالح مملکتی و الغاي حکومتنظامی باید نگاه داشت خوب است عنوانی تهیه نمائیم. قرار شد فردا چهار به غروب زودتر به خانه
آقا میرزا محمود رفته، صحبت و تدارك نمائیم. و روز دوشنبه عصر هم برویم منزل مرآت الممالک.
بعد بلند شده، باران میبارید، بازار رفته، انتیکهچی و مدیر الصنایع را دیده، نقیبزاده میگفت براي چادر مسجد خیلی به زحمت
افتاده تا اینکه موانع روضه را سلب و حسین فشنگچی مانع آمده بود بشود. بعد به دکان آقا میرزا عباسقلی خان رفته، اکبر آقا آمد
در خصوص گرفتارياش بابت تریاك سرقت شده تویسرکان به همدان؛ خیلی مهموم بود که علاوه باید ضمانت باندرول او را هم
بدهیم. بعد خانه عدل الملک باهم رفته که سفارش او را بنمایم نبود.
مراجعت به خانه، بعد از ظهر رسیده، ناهار قلیه کدوحلوایی با نان خورده، سرم قدري درد گرفته خوابیدم. بعد بلند شده چایی
خورده اما سرم قدري بیشتر درد گرفته بود.
صفحه 559 از 655
هوا آفتاب شده بود بیرون آمدم. درب نقارهخانه سوار واگون به دیدن حاج
ص: 698
جلال لشکر و آقا میرزا باقر خان رفته، از کاروانسرا به خانه نمره 6 در کوچه مسجد شیخ عبد النبی رفته، آدمش گفت بیرون
رفتهاند. از آنجا نیم به غروب خانه معتمد الدوله رفته، عیالش قدري بهتر شده بود، اما باز در بستر افتاده بود و مرض عرق النساء
مستولی بود، مرا به اندرون خواسته نزد بستر مریض، مرا به عقیده اینکه اسباب سرعت شفاء شود خواسته، واقعا دلم خیلی سوخت.
خداوند به حسن عقیده آنها تفضلی فرماید که حال مریضهاش خوب شود. بعد اظهار نمود که جهانآرا صبیه جدید دو ماههاش که
من او را ملقبه به معصومۀ السلطنه نمودهام براي خود صیغه نمایم. من هم او را به پنج شاهی و ده من کلمقمري ده ساله صیغه نمودم.
بعد مدت او را بخشیده برحسب وکالت از طرف منصور الحکماء شاهزاده مرا وکالت داد که جهانآرا را صیغه نمایم به یک قران.
چون منصور به طبابت و معالجه میآید محرم باشد بهتر است، صیغه نمودم. بعد شاهزاده از جهت وکالت از منصور در بذل مدت،
مدت را بذل نمود.
بعد مقارن مغرب بلند شده با معتمد الدوله و امیر زادگانش سوار درشکه شده، در میدان توپخانه، بانک و تلگرافخانه انگلیس
چراغانی و بیرقها را داشتند و دیروز چهارشنبه هم در میدان مشق توپ زیادي به عنوان مشق قزاقخانه اما براي جشن و علامت عید
گرفتن در کردند.
بعد با درشکه درب خانه قدرت السلطنه رسیده، بچهها آنجا رفته، من و معتمد الدوله به خانه آمدیم قدري تماشاي لوبیاي دانه
دوهزار دانه را نموده یک دانه کدوي تنبل به زور به شاهزاده دادم که در درشکه گذاشته، [تا موقع] مراجعت از خانه فروغ السلطنه
به خانه خودش ببرد، قدري هم تخم لوبیا دادم.
بعد ایشان رفته من هم براي فردا ناهار که گوشت داشته باشیم بیرون آمده، گوشت خریدم. یاد حاج صادق بانکی که ناخوش بود
افتادم. به خانهاش رفته، بیچاره به حالت بدي از شدت درد پا و عرق النساء نالهاش به آسمان میرفت. تا ساعت سه از شب نشسته
قدري صحبت نموده از بدي اطبا و عدم معالج ناله داشت که تمام اعاظم اطبا از فرنگی و ایرانی را خواسته و رفتم و ابدا جز پول
زیاد نفله شدن فایده نکرد. بعد بلند شده بیرون آمده پنیر خریده به خانه آمدم. با احمد و بتول و ننه اسماعیل و صغرا نان،
کدوحلوایی و پنیر و پیاز خورده خوابیدیم.
ص: 699
دعوت رفقا توسط من به خانه متفقه و متفرق نمودن صاحبمنصبان نظمیه، جمعیت را
جمعه دهم صفر.- پس از چایی به خانه آقا میرزا داود خان رفته، آقاي تنکابنی و خلخالی هم آمده، صحبت اینکه از چه اصولی
بناي تشکیلات حزبی گذاشته شود مذاکره شد. بالاخره نزدیک ظهر قرار شد که روز دوشنبه ناهار برویم منزل خلخالی. بعد به خانه
آمده. ناهار آبگوشت خورده، زنها هم از حمام آمده بودند.
بعد بلافاصله ساعت چهار به غروب به خانه شرکت متفقه رفته، متدرجا آقایان آمدند. قریب بیست نفر آمده بودند که یک
صاحبمنصب از کمیسري پنج با سه نفر آژان توي حیاط و تالار وارد شده، صاحبمنصب اظهار کرد که اخطار میکنم برحسب
حکم نظامی باید متفرق بشوید، چون امروز تجدید اعلان شده که باید مطابق حکومتنظامی سابق جمعیتها متفرق شوند. گفتم
خوب است اذن بدهید که مشغول مذاکرات شویم اگر بر علیه دولت شد متفرق نمائید.
گفت ایندفعه دویم است، اخطار میکنم متفرق شوید. گفتم اذن میدهید چایی خورده بعد متفرق شویم؟ سکوت نمود. بعد به
فاصله گفت دفعه سیم اخطار میکنم.
صفحه 560 از 655
حبس پهلوي و رفتن من به جهت کفالت
در این بین احمد آمد. دیدم کار مهمی دارد. آمدم پاي در. گفت از طرف پهلوي آدم با درشکه آمده و کار فوتی لازم واقع شده.
بنده مراجعت به تالار و عذر از آقایان. آنها هم بلند شده، بیرون آمدم. سر کوچه دیدم جمعیت زیادي از مدعوین میآیند. گفتم
برگردید که ما به امر نظمیه متفرق شدیم. قدري خندیدیم و تعجب نمودیم. یکدفعه آقاي وثوق الدوله دروازههاي بسته به حکم
نظامی را امر میکند که لازم نیست شبها ببندند؛ [از] سوء اتفاق عبید الله بیک افندي را همان شب میبرند. یکدفعه حکم
میفرماید دروازه تجمعات که براي طرفداران و نوچههاي خودش باز است، به قوه نظامی در جمعیت ما را میبندند که حکم نظامی
است؛ این هم از حسن تصادف است. بعد سوار درشکه شده، آدم پهلوي گفت که او را امروز به نظمیه آوردهاند و براي عدلیه فردا
گفتند اگر کفیل بدهد مرخص میشود. حالا شما بیائید کفیل شوید.
ص: 700
رفتم به نظمیه. پهلوي در حیاط تحت نظر بود. گفت معاون تا بعد از ظهر بود، حالا رئیس کشیک اینجا است و به او سپرده شده که
شما کفیل شوید. گفتم حاضرم. بعد هرچه عقب رئیس کشیک گردش کرده، [او را نیافتیم، گفتند] خانه معاون مبصر السلطان نامی
است، نه نشان دادند نه با تلفن اجازه مخابره دادند، اما گفتند رئیس کشیک اول غروب میآید. تا ساعت سه ربع از شب ماندم
نیامد.
گفتند ساعت چهار- پنج میآید. فهمیدم طفره زدند و یکوقت میآید که نه من و پهلوي نمیتوانیم برویم. بعد شام را براي اینکه
قسم نموده بود نخورد و از دیشب تاکنون غذا نخورده بود. ماندم و باهم به اصرار خوراندمش. بعد سه و نیم از شب بیرون آمده و
به خانه آمدم. گفتند آقا میرزا محسن خان سنلویی و مستشار الملک و طباطبایی و شیبانی و وثوق السلطان و میر سید حسین خان
دکتر آمده بودند. میرزا عباسقلی خان سمسار و سایرین هم که رفته بودند منزل شرکت متفقه، همه برگشته و آمده بودند اینجا. بعد
خوابیدم. امروز هم شنیدم که پریشب در بانک روس جشن گرفته بودند و ساعت هفت- هشت از شب که متفقین به خانه خود
میرفتند سنگها به دیوار سفارت آلمانی میپراندند و اظهار وحشیت و بربریت که شایسته آنها نبود میکردند.
[امور روزانه]
شنبه یازدهم صفر.- صبح بعد از چایی سید احمد پسر مرحوم آقا کوچک را دیدم. معلوم شد شب آمده بود و من چون دیر آمده
بودم شام خورده و خوابیده بود. احوال مادرش را پرسیده، معلوم شد الحمد لله نمردهاند، بعد به خانه مرآت رفته قدري صحبت
دیروز عصر [را نمود] که بعد از رفتن شما جمعیت میآمد و برمیگشت و خیلی خوب شد که این حرکات وقیحانه را از ناحیه
دولت همه مشاهده نمودند که همه نوع مجامع فسادي براي آنها آزاد و براي یک مشت بدبخت مملکت خواه دو کلمه حرف
صحیح، بسته و اسیر است.
امر رئیس الوزرا درباره پهلوي
بعد بلند شده به نظمیه رفته که کفالت پهلوي را بنمایم. بالاخانهها رفته ندیدمش. تعجب نمودم. بعد معاون تأمینات مبصر السلطان
آمد و خیلی اظهار خجلت نمود که دیروز عصر تا ساعت سه و نیم از شب من خانه نبودم و شما در نظمیه آمده بودید، چون من
دیروز بعد از ظهر منتظر بودم که شما بیائید و کفالت
ص: 701
صفحه 561 از 655
نمائید نیامدید، من مأیوس شده بودم و ساعت پنج از شب پهلوي برحسب امر رئیس الوزراء به ویستادهل، و او به نظمیه، بردندنش
به خانه محاسب الممالک و به او سپردند. من هم از نظمیه بیرون آمده به پستخانه آمده تلفن زده، معلوم شد در دفتر پستخانه
است. رفتم به اطاق دفتر پیغام دادم. گفتند بیائید تو. وارد شدم. پهلوي معرفی یک نفر جوان دفتردار را نمود که آبکار است و
سابقا از صحت و درستی او هم با من شرحی گفته بود که اجزا تماما بر علیه من راپرتهاي غلط میدادند و این جوان آبکار
ملتفت شده و مرا مطلع نمود. بعد قدري صحبت کرده، مطمئن از راحتی پهلوي شده، بیرون آمده، در میدان توپخانه دکتر مهدي
خان، معاون السلطنه و بینش را دیده میآمدند. صحبت دیروز را کردند که خیلی خوب شد ما را مظلومانه متفرق نمودند. بعد بازار
آمده برات یکصد و پنجاه تومان که سالار محتشم حواله از کمره نموده بود بردم سراي نواب سادات تاجر قمی، نبودند. دادم به
حجره آقا میرزا صدر الدین که نزدیک هستند، رؤیت آن را بفرستند نوشته شود. بعد بیرون آمده به حجره شرکت متفقه رفته، میرزا
ابو القاسم خان هم بود. قرار شد که فردا عصر خانه نظام السلطان روضه برویم و در آنجا صحبت نمائیم. بعد بیرون آمده به خانه
آمده، بچهها با معصومه و احمد پسر آقا کوچک ناهار خورده بودند. من هم ناهار آبگوشت کلم خورده، مشغول چایی و تحریر
شده، عصر بیرون آمده از راه بازار به شمس العماره و از آنجا در وسط راه به درشکه معتمد الدوله که منصور حکیم را برده بود،
سوار شده به خانه مستشار الملک رفته، قدري صحبت از وضعیت روزگار نموده، عذرخواهی از دیروز که آمده بودند نمودم.
ساعت یک از شب بلند شده، بین راه مشیر اکرم را دیده، مرا برد به خانه، قدري صحبت نموده، قدس السلطنه هم اظهار داشت که
پاي ایران السلطنه را نیشتر زدهاند و جراحت آمده، خوشحال شدم که بیچاره بعد از چند ماه معالجه از بیشعوري اطبا حالا معلوم
شده که پا جراحت داشته. ساعت دو از شب بلند شده، پیاده از راه بازار به خانه آمده، در بین راه قند و کبریت خریده، خانه معاون
السلطنه رفته، تفصیل اینکه نائب عبد الله خان و آقا شیخ حسین گیوه فروش مرا در بین راه دیده و امضاي روضهخوانی و حضور من
در باب شور جریان روضه را گرفته و اینکه شما را هم خبر نمایم که فردا شب بیائید مسجد، نمودم.
ص: 702
سوسیالدمکرات شدن تنکابنی
بعد گفت پسپریشب پنجشنبه که به خانه ناظم التجار من و عدل الملک و گیوه فروش و میرزا محمود و میرزا ابو القاسم خان آنجا
بودیم، شما که رفتید ادرار نمائید میرزا ابو القاسم خان گفت که آقا میرزا طاهر از فرقه سوسیالیست دمکرات ما است مطلب باید
کشف باشد. حالا ما به حیرت افتاده، محض استکشاف، کاشانی قرار گذاشته که سؤالی از تنکابنی بشود که از این فرقه یا فرقه
آنها است؟
بعد بیرون آمده به خانه آمدم. شام بچهها هم خورده بودند. من هم شام آبگوشت کلم خورده خوابیدم.
وضع خانواده ابو الفتحزاده
یکشنبه 12 صفر.- صبح بعد از چایی احمد را فرستادم خانه نیر السلطان که اگر هست بروم. آمد و گفت منتظر است. بیرون رفته،
مادر و عیال مرحوم ابو الفتحزاده رسیدند و شکوه زیاد از پریشانی که با چندین سر عیال ماندهایم بیمعاش. گفتم از وضع شماها
کاملا مسبوق، اما خداوند وثوق الدوله را از کابینه نیست و رویش را سیاه کند که حال جمعی را تباه و روزگار چندین خانواده را
سیاه کرده. من منتظرم کابینه بلکه نیست شود تا کابینه جدید حقوقی براي عیالات بیپرستارها معین کند.
بعد به خانه نیر السلطان رفته به قدر دو ساعتی صحبت و از شدت تضییق کابینه به عموم مذاکره شد. بعد بیرون آمده سوار واگون،
غلامرضا خان را دیده که عازم و مأموریت نظمیه رشت را که سابقا داشت به او دادهاند. بعد به خانه سردار اسعد رفته گفتند اندرون
صفحه 562 از 655
است. از آنجا به خانه میآمدم، پهلوي را دیده، مرا برد خانهاش. ناهار طاسکباب خوبی و بعد چایی خورده، صحبت زیادي در
داده بود مرا بکشند، آنها به وسایط فهمیده بودند که «1» خصوص اینکه معتصم الملک به دستور فرمانفرما دو نفر را پول با رول
کار بدي است. حسین لله هم به من اظهار کرد باز دو نفر دیگر را پانصد تومان با دو رول داده بودند؛ یکی جعفر نام و دیگري
مهدي نام یا اسم دیگر و یکی از آنها در خانهاش با رول بازي میکرده،
______________________________
1). منظور: رولور. )
ص: 703
رول درمیرود و به پایش میخورد. بعد جلب به کمیساري میشود. رفیق دیگرش از ترس که مبادا او هم گیر بیفتد میرود به
نظمیه و پول و رول خودش را میدهد و تفصیل واقع را میگوید. بعد نظمیه هم بهواسطه اینکه از ناحیه نصرت الدوله است آنها را
رها مینماید. بعد میگوید میرزا یانس از طرف ویستادهل وکیل در محاکمه با من شده است.
بعد ساعت سه به غروب بیرون آمده به دکان آقا میرزا عباسقلی خان رفته، سپردم به آقا اکبر آقا بگوید که بیاید من او را نزد پهلوي
بفرستم تا اصلاح گرفتاري او را نزد مؤسس خان رئیس تحدید تریاك بنماید. بعد آمدم خانه، هشت هزار دادم به ننه اسماعیل که با
احمد آقا پسر آقا کوچک برود بازار و یک ارسی به جهت مادر او بخرد. خودم هم آمدم خانه، قدري مانده رفتم خانه نظام السلطان
روضه، صمصام، شیخ العراقین، پسرش آقا موسی، معاون السلطنه و جمعی بودند. تفصیل دار الشوراء و مهمانی دیشب را صمصام
نقل کرد. بعد از روضه قرار شد پسفردا سهشنبه قبل از ظهر برویم منزلش و با چند نفر رفقا صحبت نمائیم. حاج نصیر السلطنه هم
گفت پسفردا صبح میآیم آنجا. بعد با معاون السلطنه بلند شده نیم از شب به مدرسه شیخ عبد الحسین رفته، مسجد روضه بود.
قدري معطل شده، نقیبزاده آمد، صحبت اینکه رفقاي مدیره تعویق و تعطیل در امور میکنند. بعد بنا شد فردا صبح من و معاون
السلطنه و نائب عبد الله خان و بعضی دیگر برویم خانهاش و قدري ترتیب این کار را بدهیم.
ساعت دو از شب بلند شده، در بین راه آقا شیخ حسین گیوه فروش را دیده، به او هم گفتیم بیاید خانه نقیبزاده. بعد رد شده، آقا
سید عبد الرحیم کاشانی رسید.
گفتم چرا ایجاد اشکال میکنید؟ گفت من بیتکلیف ماندهام، میگویند کمیسیون اداره روضه باش. اگر بکنم میترسم
صحبتهاي خارج از رسم عنوان شود.
میخواهم از عضویت خارج شوم مذمتم میکنند. بعد من هم تقویت ایشان کرده، قرار شد صبح بیاید منزل نقیبزاده. بعد به حجره
خلخالی رفته، مسموع شد یکی از کسان محترم او در خلخال فوت کرده، خیال ختم را در خانهاش دارد، حجرهاش بسته بود. با
معاون السلطنه صحبتکنان بهسمت خانهاش رفته در خانه او خستگی در کرده، چایی خورده، متین الدوله رسید و اظهار داشت که
ولیعهد آلمان را شنیدهام که به برلن برمیگشته سوسیالیست دمکراتها او را کشتهاند.
ص: 704
ملاقات متین الدوله با عضو کمیسیون امریکایی
معاون السلطنه هم نقل کرد که شنیدهام لندن هم شورشی برپا شده، بعد بلند شده با متین الدوله بهسمت خانه آمدیم، اظهار کرد که
پرفسور امریکایی مرا با تلفن خواسته و گفته بود که خودت البته بیا و با من ملاقات نما و آن رفیق همراه آن روز خودت را هم
میخواهی همراه بیاور. گفتم آن کیست؟ گفت بینش است.
یادم آمد که دیروز بینش میگفت که مرا بالخصوص کمیسیون امریکایی خواسته. بروم یا نروم؟ من گفتم البته بروید. بعد از بینش
صفحه 563 از 655
پرسیدم که با متین الدوله هم رفته بودید. گفت ایندفعه مرا بالخصوص خواسته. واقعا چقدر از شدت جاهطلبی دروغ میگوید. بعد
به خانه آمده ساعت چهار از شب یک کلمپلو با ماش و گوشت که خیلی خوشمزه بود؛ با بچهها به اضافه معصومه و سید احمد
پسر آقا کوچک خورده قدري هم به جهت اسماعیل کشیده، خوابیدیم.
[امور روزانه]
دوشنبه 13 صفر.- صبح بعد از چایی مصباح ترك آمد محلی براي ماندن خواست. عذر خواستم. بعد بیرون آمده به خانه نقیبزاده
رفتم. خلیل آقا و دو نفر دیگر بودند. صحبت اداره نمودن روضه و تحویلداري من شد. قبول نکردم.
بعد با میرزا علی اکبر انتیکهچی بیرون آمده تا بازار باهم رفتیم. بعد به خانه حاج جلال لشکر و آقا میرزا باقر خان مستوفی رفته،
دیدن از آنها نموده، مقارن ظهر بلند شده بهطرف خانه خلخالی رفته، آقا میرزا داود خان هم آنجا بود. قدري صحبت اینکه کسان
خلخالی را در خلخال کشته و خیال ختم را داشته و سه چهار نفر با پاي پیاده فرارا به طهران آمده و خیلی تغیّر و تشدّد، خلخالی به
دولت حاضره داشت. بعد ناهار خورده منتظر آقاي تنکابنی شدیم که در باب تشکیلات صحبت نمائیم، ایشان نیامده. صدرایی و
حسین آقا به عنوان مجلس ترحیم آمده، ساعت دو و نیم به غروب بلند شده به منزل مرآت آمدم.
تصمیم به نوشتن گزارش براي امریکاییها
مصدق و مرآت و عین الممالک و بعد بینش و آقا شیخ ابو طالب و آقا میرزا طاهر آمده، صحبت تاریخچه بعد از شوستر را تا حالیه
که متین الدوله و بینش براي امریکاییها بنویسند و روز جمعه سه به ظهر مانده برویم منزل
ص: 705
عین الممالک و خوانده شود شد. بعد صحبت طرز تشکیلات را نمودیم. قرار شد که چهل نفر از مبرزین فرقه دعوت شوند و از بیان
اینکه چه قسم طرز تشکیلات داده شود؛ آیا با دمکرات قدیم یا جدید و قدیم با صالح و فاسد یا بدون فاسد؟ هرکدام از این اصول
متفق علیه اکثر شد، آنوقت از روي آن اصل، با اساس صحیح مشغول جریان تشکیلات با آراي عموم بشویم. تا ساعت سه از شب
رفته نشستیم. آقاي تنکابنی وضع ضیافت مجلس را که امریکاییها بودند بیان نمود. بعد ملاقات خودش با وثوق الدوله را شب
گذشته نقل کرد. ساعت سه بلند شدیم و به خانه آمده شام آبگوشت و نان و آش رشته قراقوروت خورده، خوابیدیم.
شورش فرانسه و قتل بلشویک
صحبت وثوق الدوله آنکه هفده هزار نفر در فرانسه از قشون بهواسطه بلشویک شدن آنها را کشتهاند و در لندن هم شورش بهپا
شده و خیلی سخت گرفتهاند که بلشویک را از میان بردارند.
[امور روزانه]
سهشنبه 14 صفر.- صبح بعد از چایی اکبر آقاي تویسرکانی آمد. کاغذي به پهلوي نوشتم که به مؤسس خان رئیس تحدید بگوید
که رفع گرفتاري ایشان را بنماید. بعد بیرون رفته، درب خانه نظام السلطان به درشکهاش سوار باهم به خانه خلخالی به ترحیم رفته،
مصدق السلطنه آنجا بود. بعد آنها رفته، من هم با معاون السلطنه بیرون آمده بهسمت خانه از راه بازار مراجعت. به خانه آمدم.
مشهدي محمد رضاي تاجر آنجا بود. ناهار من و ایشان و پسر آقا کوچک خورده، آبگوشت و نان ساجپزي بتول و معصومه و ننه
اسماعیل هم باهم ناهار خورده، بعد از ناهار معاون السلطنه آمد، باهم رفتیم به خانه نظام السلطان، سه نفري منتظر آقا میرزا ابو
صفحه 564 از 655
القاسم خان و آقا میرزا محمود عدل الملک شده، نیامدند.
ترغیب من براي ملحق شدن به جمعیت سوسیالیست
دو چیز اظهار نمود یکی آنکه باید انقلابی تهیه نمود حتی مثلا در مسجد یکی برود بالاي منبر و هرچه باید بگوید، او را ببرند
نظمیه، دویمی، سیمی. یکی آنکه باید تهیه یک سوسیته و جمعیتی بهنامی نمود که بتوان او را جمعآوري
ص: 706
نمود. اما ترغیب معنوي به این بود که بلکه ما به جمعیت سوسیالیست ملحق شویم. بعد از اطاق بالا به حیاط روضه رفتیم. چهار پنج
روضهخوان گوش داده، بلند شدیم. بعد به خانه آمده. صبح هم یک نفر چینهکش آمده که جلو [ي] دکانهاي خراب شده را چینه
[کشیده] و روي نهر توي قهوهخانه را بپوشد و زیر پنجره دم در قهوهخانه را هم با آجر ببندد. عصر که آمدم دیدم خاك آنجا را
آب گرفته. زن آقا سید جلیل هم آمده بود که گندم آسیاب و بلغور بنماید. بعد به نیت حمام بیرون آمده، پارچه پیرهنی که قریب
25 ذرع از خلیل آقا گرفته بودم، چون زنها نپسندیده بودند برداشته، درب حمام، مشهدي محمد را پرسیده، گفتند نیست، حمام
نرفته بهسمت بازار رفتم. درب دکان آقا میرزا عباسقلی خان، احمد آقا از مدرسه رسید، چیت را به او دادم که پس ببرد.
شایعه آمدن بلشویکها به طهران
میرزا عباسقلی خان صحبت نمود که شنیدهام بلشویکها به طهران آمدهاند. من هم که غیرمستقیم از وثوق الدوله شنیده بودم، گفتم
شاید آمده باشند و دولت هم که جدیت در مجامع و تفرقه آنها دارد به جهت خاطر بلشویکها است.
متحیر و متفکر از بلشویکی
بعد مقارن غروب بلند شده از راه خیابان، یک از شب به خانه آقا شیخ ابو طالب رسیده، تنها با مورخ الدوله بود. پرسیدم کجایند
سایرین؟ گفتند هنوز نیامدهاند.
بعد مورخ الدوله رفت که وثوق الدوله و مشاور الممالک را دیده، راه استخلاصی که از طرفیت بیرون آمده باشد و تعقیبی که
انگلیسیها از او میکنند و میگویند چون بسته به سفارت آلمان است، در این موقع مشغول انتریک است [پس] باید او را گرفتار
کرد [را از خود رفع کند]. به این جهتها که ذکر کرد رفت که بعد بیاید. در این بین پارسی و فتح السلطنه آمدند و صحبت شد که
چه باید کرد و بلشویکیت دارد روي کره را میگیرد و اسباب وحشت فرانسه و انگلیس هم شده و به طهران هم آمدهاند. بعد من
گفتم متحیر و متفکرم. عنوان شد که با کابینه چه باید کرد. گفتم اگر یقین دارید به خیانت، باید مساعدت نکرد و اگر مشکوك
هستید باید ساکت بود. بعد خیلی از این مقوله صحبت شد. من گفتم از قدمهایی
ص: 707
که برمیدارد خدمت به وطن و مملکت را نمیفهمم. بعد سه از شب بلند شده قرار گذاشتم ناهار پنجشنبه پسفردا را بروم منزل فتح
السلطنه.
بعد مورخ الدوله آمد [و گفت] که رفتم وثوق الدوله را دیدم، گفت که در خصوص خودت باید بالکلیه در جریده استعفا بدهی
که از نوکري سفارت آلمان خارج باشی و جایی هم ندارم که تو مشغول و حقوق بگیري، در خصوص آقایان که خانه آقا میرزا
محمود شرکت متفقه بودند من خبر نداشتم و نظمیه آنها را متفرق ساخته و حالا اگر آقایان کمک من باشند من از چند نفر دست
میکشم.
صفحه 565 از 655
بعد بلند شده همه رفتند. من هم به خانه آمده، شام آبگوشت با بتول و احمد آقا و سید احمد پسر آقا کوچک و ننه اسماعیل و
صغرا خورده، خوابیدیم.
محل خطر بودن من و چهار نفر از رفقا
چهارشنبه پانزدهم صفر.- صبح بعد از چایی، حسن چینهکش در زده، دو عمله آورده بود. مشغول درست کردن گل که دیروز
عصر آب گرفته بود شده، من هم بیرون آمده به اداره بیوتات آمده که ببینم مرآت الممالک که دیشب منزل من آمده بودند آیا
کاري داشتهاند؟ دو نفر هم آنجا بودند. مرآت آهسته اظهار داشت که کاغذي خطی به بینش رسیده بود که تو و کمرهاي و مرآت
و پهلوي و عدل الملک و دو سه نفر دیگر که مشغول بعضی کارها شدهاید شبها باید خودتان را حفظ نمایید که محل خطر هستید
و اگر به شما تکلیف بیرون رفتن را بنمایند صلاح این است بروید. مرآت گفت گمانم خط عدل الملک بود.
بعد بیرون آمده، حمام مقابل مدرسه صدر که متعلق به شیخ عابدین است رفته، یک کیسه مهملی ناپسندي نمودندم. بعد بیرون
آمده شیخ عابدین را دیدم، قدري سر حمام صحبت. بعد بیرون آمده میخ و برنج صدري و گوشت و روزنامه خریده به خانه آمدم.
خاله اسماعیل با شوهرش آنجا بود. مشغول خوردن ناهار بودند. ننه اسماعیل و صغرا و بتول هم ناهار خورده، براي من ناهار نان و
قلیه کدوحلوایی آورده، خوردم. گفتند شخصی آمده کارتی داده بود، دیدم نصیر السلطنه است. بعد چایی خورده و صندوق جاي
گندم و آرد را میخ زده، درز او را با پارچه و سریش چسبانده، چایی خورده، مقارن غروب بیرون آمده، هوا خیلی از دیشب سرما و
سوز و باد داشت.
ص: 708
با بدن و دل سرد بهطرف خانه سعد الملک رفته نیم از شب آنجا رسیده، منتصر الدوله، طباطبایی، وثوق، شیبانی و چند نفر دیگر
آنجا بودند. چایی خورده، منتصر و دو سه نفر دیگر به عنوان اینکه کار داریم بلند شده رفتند.
طباطبایی هم مشغول ذکر و پرسش خانه شرکت متفقه و آمدن خودش و برگشتن شده، من هم تتمه حکایت [را گفته] و قصه
پهلوي را هم ضمیمه نمودم.
بعد گفتند باید برویم، بعد آهسته گفتند دیشب حوزههاي ما را بههم زدند و از [سوي] نظمیه ممانعت شد. من صورتا اظهار تاسف
نمودم اما چنین فهمیدم که ابدا حوزههاي آنها را دست نزدهاند. همینقدر فهمیدند که از من استفاده نمیتوانند بکنند و من
نمیگذارم آنها به مقصد برسند و اخلال میکنم. لذا به این بهانه که مبادا ماها را بگیرند و میرزا علی اکبر ساعتساز ماها را لو
داده باید فکري بکنیم. اگر باید حوزهها را تشکیل بکنیم ترتیبی در این کار باید داده شود و الا برویم خانههامان راحت باشیم.
تبانی براي داشتن مجامع بدون من
بعد من و شیبانی و طباطبایی و دکتر از خانه سعد الملک بیرون آمده در این بین بقیه جمعیت توي حیاط و توي کوچه رسیدند. این
سه نفر همراهان به آنها میگفتند ما کاري داشتیم و رفتیم، شما بروید. بنده همچه حس کردم که خود آنها اجماعا تبانی کردهاند
که بدون من مجامع را داشته باشند و اگر من امشب نرفته بودم، مشغول بودند. من که رفتم اسباب را این قسم فراهم کردند. من
[هم] از خداوند خواسته. با آقایان صحبتکنان و قرار شد روز یکشنبه بعد از ظهر به منزل طباطبایی رفته قدري صحبت نمائیم بعد
آنها به خانههاشان، من هم به خانه آمده، زنها مشغول پختن نان. ساعت سه از شب نان و آبگوشت و قلیه کدو با بچهها خورده،
امروز هم آقا سید احمد پسر آقا کوچک که یک ارسی براي مادرش من خریده بودم با قدري کلمقمري از باغچه چیده رفت
بهسمت ده.
صفحه 566 از 655
ساعت چهار از شب خوابیدیم. صغرا هم بود.
[امور روزانه]
پنجشنبه شانزدهم صفر.- صبح بعد از چایی، چینهکش جلو [ي] قهوهخانه آمده، با دو عملهاش مشغول شد. یک تومان صبح به او
دادم. بعد بیرون رفته دکان آقا میرزا عباسقلی خان قدري نشسته، فوت مرحوم میرزا نعمت الله خان را
ص: 709
گفت که دو هفته است فوت کرده متألم شدم. بعد بلند شده رفتم حجره آقا میرزا صدر الدین، برات کمره را که داده بودم به تاجر
قمی دریافت دارم شاگرد میر سید احمد قمی تاجر اظهار کرد که تا شنبه مهلت دهید. بعد از آقا میرزا ماشاء الله دوختهفروش
احوالپرسی نموده، از آنجا به خانه فتح السلطنه رفته مقارن ظهر آنجا رسیده، آقا میرزا حبیب الله خان پستخانه هم آنجا بود. قدري
صحبت، ناهار آوردند؛ چلو و قیمه و آش و آبگوشت خورده، پرسش اینکه جزو سوسیال رولوسیونر سهرابزاده و میرزا حسین خان
اطریشی شده پرسیدم. گفت فقط براي استخلاص املاك همدانم از چنگال اجانب با سهرابزاده چند مرتبه ملاقات که او از
سفارت انگلیس توصیه گرفت و اثري هم نکرد. بعد تا عصر منزل ایشان به صحبت و چایی.
بعد بیرون آمده منزل نجات رفتم. تنها به قدر ساعتی صحبت که چه باید کرد، در جمعآوري امر فرقه، بعد بیرون آمده، به خانه
معتمد الدوله رفتم نبود.
احوال عیالش را از امیرزاده و ناصر پرسیدم. گفتند هنوز افتاده، خیلی دلم سوخت. بعد سوار واگون شده، مقارن غروب به مسجد
شیخ، روضه آمدم. تا ساعت سه از شبروضه ماندم. رفقا اغلب بودند. بعد با معاون السلطنه و شیبانی و احمد و وثوق بیرون آمده
بهسمت منزل آمدیم. شیبانی در راه سرگذشت سعد الملک حالیه را گفت که در فوت پدرش در فرنگ، و صغیر بوده، دویست
هزار تومان مطابق دفتر ارباب جمشید طلب داشت و در مقابل خرج که نوشته بود تمام به حواله نظام السلطنه و غیره، خانه و دهات
خودش هم فروخته و آنچه مالیه پدرش بوده به یغما بردهاند. بیچاره با کمالات و محجوبی که دارد خیلی دچار صدمات شده است.
بعد ساعت سه به خانه آمده، شام با احمد و بتول و ننه اسماعیل آبگوشت کلم خورده خوابیدیم.
[امور روزانه]
جمعه هفدهم صفر.- صبح بعد از چایی چهار ساعت به ظهر مانده منزل عین الممالک. مصدق السلطنه، مرآت الممالک و آقاي
تنکابنی هم آمده بودند.
بعد متین الدوله و بینش قرائت مسوّد تاریخ مهاجرت و دمکراسی را نموده، مذاکراتی شد. قرار بر این داده شد که این دو نفر با
تنکابنی و مرآت فردا بعد از ظهر به منزل تنکابنی رفته تاریخچه را بنویسند و متین الدوله ترجمه انگلیسی کرده به امریکاییها بدهد.
ص: 710
اوقاتتلخی من از همردیف شدن با عدل الملک و بینش
یک کاغذي هم بینش درآورده نشان داد که به او نوشته بودند شما و کمرهاي و مرآت الممالک و عدل الملک در محل خطر
هستید و اگر به شما تکلیف رفتن جایی بنمایند بروید (من خیلی از نویسنده شقی اوقاتم تلخ شد که مرا با عدل و بینش در ردیف
نموده). بعد مقارن ظهر بلند شده به خانه آمدم. جمال و صغرا و من و بتول و احمد و ننه اسماعیل ناهار قلیه کدو خورده، بعد چایی
خورده، بیرون آمدم و به خانه مرآت رفته که باهم برویم مسجد. دیدم تنکابنی و بینش هم آنجا بودند. قدري صحبت و چایی
صفحه 567 از 655
خورده، من به جهت حمام زودتر بلند شده به مسجد شیخ آمده، تا نیم به غروب روضه مسجد بوده صمصام، شیخ العراقین، آقا میرزا
هاشم، نیر السلطان، عین الممالک، مصدق السلطنه، مرآت و جمعی بودند. من به حمام نظام الملک رفته، بیرون آمدم. بعد تا سه
ساعت از شب در مسجد روضه بوده بیرون آمدم. با احمد به خانه آمده شام آبگوشت با قلیه کدو خورده خوابیدیم.
[امور روزانه]
شنبه 18 صفر.- صبح بعد از چایی، آقا مشهدي محمد رضاي تاجر خمینی با یک نفر سید قودجانی آمده، قدري صحبت نمودیم.
بعد آقا شیخ محمد علی قزوینی آمده، قدري صحبت. زن آقا شیخ رضا دهخوارقانی آمده اعتبار او را در اخذ شهریه دولت نوشتم.
خاله اسماعیل با شوهرش آمده، من هم با آقا شیخ محمد علی قزوینی بیرون آمده، او قرب بازار جدا شد، من به دکان سید تاجر
قمی رفته، حواله یکصد و پنجاه تومان که از کمره آمده بود گرفتم. بعد مراجعت به خانه. بعد از ظهر ناهار آبگوشت کلم خورده،
خاله اسماعیل و بتول و ننه اسماعیل و صغرا هم ناهار خورده بودند. بعد چایی خورده، پانزده هزار به چینهکشها دادم و سوار
واگون شده از شیورین نسخه دواي حاج عباسقلی خان را خواستم. قرار شد شب بفرستم دریافت دارند. بعد بازار آمده، نجمآبادي
رسید، بیست تومان به من داد. همینقدر از خیال دادن او خوشحال شدم. بعد حجره اسلامبولچی رفته نبود؛ سپردم که برحسب وعده
آمدم. بعد به مدرسه شیخ روضه، رفته تا ساعت سه از شب محبوس بودن و شنیدن افترآت روضهخوانها به خدا و ائمه شدم.
بعد بیرون آمده با نیر السلطان سوار کالسکه، احمد هم سرباري شده به خانه
ص: 711
آمدم. 20 تومان نیر السلطان 5 تومان ارفع الملک براي روضهخوانی دادند، 2 ورقه ده تومانی هم شیخ حسین گیوه فروش براي آقا
میر سید محمد لاریجانی و یک ده تومانی براي مرآت الممالک و پنج دانه [یک] تومانی براي عین الممالک گرفتم که وجوه آنها
را گرفته برسانم. اما پنج تومان ارفع الملک را که من گرفتم بلیط او را آقاي معاون السلطنه به او داده بود. بعد خانه آمده. شام
آبگوشت کلم با احمد خورده، بتول و ننه اسماعیل و صغرا خورده بودند. بعد قدري تحریر، خوابیدم.
[امور روزانه]
یکشنبه 19 صفر.- صبح بعد از خواب و چایی بیرون رفته به خانه خلخالی برحسب وعده رفتم. میر سید مصطفی خان، آقا شیخ
حسین، پرویز، خلخالی، من، آقا خلیل چون چند نفر دیگر بنا بود، نیامدند. قرار شد روز چهارشنبه اول آفتاب منزل میرزا سید
مصطفی خان برویم و صحبت طرز اقدام در تشکیلات را حل نمائیم. بعد بلند شده به اداره محاسبات رفته، صدیق حضرت را دیدم.
گفت که مقرري شهریه عماد الکتاب و ارداقی را بعد از تومانی یک عباسی و صد یک براي معارف، فرستادیم، آدم برده بود نزد
عیال مساوات. حال باید از او پس گرفت و به آنها داد. بعد مقارن ظهر بیرون آمده با مشیر اکرم به خانه آنها رفته، ناهار و چایی
خوردم و قدري صحبت. سه به غروب بیرون آمده به منزل طباطبایی همدانی رفته، شیبانی، دکتر میر سید حسین خان، ناظم التجار
کرمانی، وثوق السلطان، منتصر الدوله، قدري صحبت و منتصر الدوله از من رنجید؛ چون گفتم سابقه تو نزد من از تواتر مسموعات،
بد است. بعد آنها به خانه نظام السلطان روضه، من هم به مسجد شیخ، روضه رفته تا ساعت سه از شب.
از مشهد آمدند و خانه «2» و آقا میرزا زین العابدین «1» احمد آمد مسجد گفت امروز مقارن ظهر والده آقا میرزا محمد مهدي
هستند. بعد آقا میرزا زین العابدین در مسجد بود باهم آمدیم خانه. شام آبگوشت و قلیه کدو و چلو و مسماي بادمجان خورده
خوابیدیم.
صفحه 568 از 655
[امور روزانه]
دوشنبه اربعین.- صبح از خواب و چایی فراغت، میرزا زین العابدین کمرهاي با احمد رفتند خانه حاج جلال لشکر. مادرش مانده بود
خانه. من هم بلند شده
______________________________
1). مادربزرگ امام خمینی (همسر حاج میرزا احمد خوانساري و مادر هاجر خانم احمدي مادر امام خمینی). )
2). دایی امام خمینی. )
ص: 712
به دیدن فطن الملک رفتم. ممتاز الدوله و جمعی آنجا بودند. بعد از مقداري صحبت بلند شده به چاپارخانه رفته، پهلوي را دیدم،
چون شنیده بودم که او را نظمیه گرفته. معلوم شد که همان انعکاس هفته سابق بود. بعد از آنجا بلند شده به خانه شیخ عبد العلی
رفته ناخوش بود. قدري عیادت و صحبت نموده، بلند شدم به خانه آمده، دیدم آقا میرزا محمد مهدي، آقا میرزا حبیب الله و عیالش
و سه مال و دو نفر آدم هم از حضرت عبد العظیم به خانه آمده مشغول ناهار بودند. من هم ناهار آبگوشت و قلیه کدو خورده،
عموما چایی خورده دو به غروب با آقا میرزا محمد مهدي و دو اخوانش به مسجد شیخ عبد الحسین به روضه رفته، مقارن مغرب
رفته قدري با کمال مواظبت که مبادا خیمه و خرگاه روضه را اجزاي نظمیه و حکومتنظامی بههم زنند «1» هوس نموده بالاي
صحبت نموده، تا ساعتی از شب مانده. بعد از روضه به خانه آمدم دیدم آقایان و آقا مشهدي محمد رضاي تاجر به خانه آمده، شام
با آقایان آبگوشت و پلوي کلم و ماش خورده، بعد هم چایی و بعد خوابیدیم.
[امور روزانه]
سهشنبه 21 صفر.- صبح بعد از خواب، آقا میرزا محمد مهدي و آقا میرزا حبیب الله و آقا میرزا زین العابدین و مشهدي محمد رضا و
آدم آقازاده با مادرش و عیال آقا میرزا حبیب الله همگی جمع شده چایی و نان خوردیم و تهیه ناهار به جهت آنها دیدیم. بعد قصد
حرکت به آنها غلبه، بلند شده، عموما بلند شده به عزم فروش مالها در میدان و رفتن به حضرت عبد العظیم خداحافظی کرده
رفتند. بعد من هم بیرون آمده به عزم نظمیه حرکت.
حاج جلال لشکر میآمد، خواستم برگردم، قبول نکرده، به خانه نیر السلطان رفتیم، چایی خورده، قدري صحبت بههم زدن انتخاب
ناصر الملک را براي کمیسیون اروپا نموده، بیرون آمدیم. حاج جلال لشکر از درب نقارهخانه سوار واگون، من هم نزد صدیق
حضرت رفته، قبض همشیره را که پول عماد و ارداقی را گرفته بود گرفته، خودم قبض دادم. بعد بیرون آمده قدري ابریشم و قرقره
خریده به خانه آمدم. ناهار آبگوشت با بچهها و معصومه و خاله اسماعیل خورده، بعد چایی خورده بیرون آمدم. سوار واگون شده
میدان توپخانه، آمدم به نظمیه. گفتند امروز
______________________________
1). یک کلمه جاافتاده. )
ص: 713
ملاقات محبوسین نمیشود، فردا. گفتم پول آنها را آوردهام. قبول نشد. بعد به خانه اکبر آقا رفته، عیادت برادر و کسانش که تازه
وارد شدهاند؛ بیچارهها همه ناخوش.
منبر رفتن من و ندیدن استقبال مستمعین
صفحه 569 از 655
نان و انجیر و گز، همه آنها اعلا، و چایی خورده، بعد بیرون آمده به مسجد آمده، تا نزدیک نیم از شب مهملات روضهخوانها را
میشنیدم. بعد استخاره نموده، مساعدت منبر را که بروم نموده، به منبر رفتم. قدري صحبت از ریشه پیش. آثار خوبی از مستمعین
اطراف منبر ندیدم. یکی گفت مطلبت را بگو.
دیگري گفت پلو هم میدهی؟ زنی گفت مسماي بادمجان است. ترسیدم از طرف من طرفدار پیدا شود؛ طرف مضمونگو هم
برحسب تحریک تعقیب نماید. قدري تأمل و تألم روي منبر گذرانده، از دور روضهخوانها را دعوت [کردم] که بیائید بخوانید و
پایین آمده. بعد روضهخوانها خوانده، ساعت سه و نیم از شب بیرون آمده. حاج ناظم در منزل خودش صبح پنجشنبه را و همچنین
آقا شیخ حسین منزل نقیبزاده [دعوت کردند]، درصورتی که خانه بینش دعوت داشتم. حاج میرزا احمد خراسانی هم فرستاد که
فردا صبح به خانه شما میآیم؛ عصر را تقاضا نمودم، قبول فرمودند. بعد با آقا شیخ حسن خان و برادرش و رضا قلی خان رو به خانه
آمدیم. آنها رفتند. من به خانه آمده، شوهر خاله و خاله هم چون میخواستند به خراسان بروند آمده بودند آنجا نقل مکان. شام
چلو ماش و کلم و گوشت و قیصی با آبگوشت، من و احمد و شوهر خاله خورده، بتول و ننه اسماعیل و خالهاش با معصومه، آنها
هم علیحده. بعد قدري تحریر و خوابیدم.
[امور روزانه]
چهارشنبه 22 صفر.- صبح چایی خورده به شوهر و خاله اسماعیل که میخواستند بعد از ظهر به خراسان بروند خداحافظی کرده، ننه
اسماعیل پول گرفت که با آنها برود مشایعت. بعد بیرون آمده، درب دکان میرزا عباسقلی خان، اظهار کرد که شنیدم دیشب بالاي
منبر رفته بودید و بعضی گفته بودند که بیائید پایین و بد شده. تفصیل را گفتم و انکار بدي او را نمودم که اگر بد بود به حسن
مجتبی (ع) هم باید شماتت کرد. او هم تصدیق نمود.
بعد به خانه میرزا سید مصطفی خان رفته، خودش، گیوه فروش، بینش، خلیل آقا، پرویز، خلخالی، تنکابنی، مجله اسلامی و بنده، نه
نفري مذاکره شروع
ص: 714
به تشکیلات را نمودیم. بنده از اصل دمکرات قدیم، سایر آقایان از اینکه دمکرات قدیم و جدید بدون چند نفر. مذاکرات خیلی
طول کشید، بالاخره قرار شد روز شنبه صبحی بیایند منزل بنده.
دادن شهریه محبوسین
بعد مقارن ظهر بلند شده به خانه همشیره رفته، نبود. از آنجا به نظمیه. بعد از ظهر رسیده، رئیس محبس تفقدا مرا برد. ارداقی را 24
تومان و 2 قران و 11 شاهی و عماد را 19 تومان و 4 قران و یکشاهی بابت شهریه [ماه] میزان آنها دادم. بعد بیرون آمده سوار
واگون شده به خانه آمدم دیدم ننه اسماعیل شاهزاده عبد العظیم نرفته، اما خواهرش با شوهرخواهرش ناهار خورده رفته بودند. من
هم ناهار آبگوشت خورده، چینهکش آمد، یک اسکناس دو تومانی هم به او دادم.
بعد مشغول چایی و تحریر شده.
موقوف شدن رفتن عین الدوله به تبریز
صبح در منزل میر سید مصطفی خان مسموع شد که رفتن عین الدوله به تبریز موقوف شد، چون پیشکاري محمد ولی میرزا را به
مالیه آنجا قبول نکرده بود، اسبابچینی شد که همه پیشنهادات او را که قبول کرده بودند مجددا به حضور شاه رفت. شاه گفته بود
صفحه 570 از 655
مالیه آنجا قبول نکرده بود، اسبابچینی شد که همه پیشنهادات او را که قبول کرده بودند مجددا به حضور شاه رفت. شاه گفته بود
اما در باب قزاق که هیچ ممکن نمیشود. ژاندارمه هم هنوز ترتیبش معین نیست. اسلحه، تفنگ و فشنگ هم نداریم. در خصوص
پول، مگر خودت در آذربایجان تهیه نمایی. عین الدوله خیلی خلقش تنگ و از این زمینه دسیسهسازي وثوق الدوله متألم. در این
بین یکی از اجزاي خلوت حضور شاه عرض میکند که شاهزاده عین الدوله فقط یک تخت طاوس را از پیشنهادات خود موضوع
کرده، خوب بود او را هم مینوشت. که عین الدوله اوقاتش تلخ، به آن شخص حضورا بد میگوید.
خبري از مهاجرین
بعد عصر چایی خورده، آقا شیخ محمد علی قزوینی و حاج میرزا احمد تاجر خراسانی و یک نفر سید دیگر آمده ساعتی به صحبت
و چایی مشغول، بعد
ص: 715
آنها بلند شده، من هم بعد از رفتن آنها بیرون رفته، به دیدن آقا میرزا محمد صادق رئیس رفته، گفت مساوات و کلوب و میرزا
قاسم خان و وحید الملک و علوي برلن هستند. بعد قدري از خشونت و نداشتن دیپلوماسی آلمانها نقل کرد.
منصور لشکر و خیال جمهوریت
مقارن غروب بلند شده به مسجد شیخ، روضه آمده، آقا میرزا هاشم آشتیانی را دیده، نقل کرد که شیخ ابو القاسم شیرازي سه روز
قبل آمد و اظهار انقطاع از وثوق الدوله را نمود، چون انگلیسیها بیست کرور پول میدادند که ایران را داخل جنگ نماید و احتیاج
آنها رفع شد. حال مشتریان وثوق الدوله دارند متلاشی میشوند و منصور لشکر هم که در زمان کابینه وثوق الدوله مستخلص از
محبس شده بود حال او مخالفت را آغاز و خیال جمهوریت را با قوه ایل خودش [دارد] که خلع اسلحه قزاقهاي آنجا را بنماید و از
من مشورت کرده و دو نفر از کسانی که تاکتیک را به آنها نشان بدهند خواسته. من وعده خبر به آنها داده، حال چه باید کرد.
من گفتم این نغمه اقیانوس کبیر است و کشتیهاي کاري غریق او است. خوب نعمتی است اما براي ملت عالم، نه. مثل ماها که قابل
استبداد هم نیستیم و اگر خدا نکرده این نغمه جریان پیدا نماید. هرجومرج حکمفرما در تمام خانههاي ماها هم خواهد شد.
بعد گفتند که معاون السلطنه و حاج میرزا حسین کرمانشاهی آمده بودند که ما نماینده فرقه هستیم و میخواهیم که اقدامی در رفع
حکومتنظامی بشود از همه طبقات عریضه به شاه. من گفتم باید فکر کرد که اگر قبول نشد چه باید کرد.
حال بنا شده پسفردا جمعه من منزل ممتاز الدوله بروم. مستشار الدوله هم آنجا است. ممتاز الملک هم بیاید. معاون السلطنه و حاج
میرزا حسین هم بیاید و صحبت نمائیم. بعد پرسید که مشاور الملک در میان فرقه حائز مقام ریاستوزرایی را نموده؟ گفتم نه
[عضو] فرقه است، و نه او را لایق این مقام میدانیم. بعد ساعت سه از شب رفته به منزل آمده، توي راه گوشت خریده، پنیر پیدا
نشد. خانه آمده، شام نان و مغز گردو با انجیر خورده با احمد و بتول و ننه اسماعیل خوابیدم.
[امور روزانه]
پنجشنبه 23 صفر.- صبح با حالت کسالت شبیه تب و سردرد مختصر از
ص: 716
خواب بلند شده، آقا حسین از طرف ارداقی و عماد، قبض رسید شهریه و اینکه معرفی او را براي وصول شهریه به مالیه بنمایم آمد.
چون حال نداشتم و افتاده بودم به وقت دیگر موکول داشتم. بعد بلند شده چایی خورده، بیرون آمده سوار واگون شده میدان
توپخانه از اورنگ خداحافظی کرده سوار واگون شده، در بین راه مورخ السلطنه را دیده، سوار درشکه او شده به خانه بینش رفتیم.
صفحه 571 از 655
مورخ اظهار داشت که مشیر الدوله قبول وزارت را چون زمینه ایران روشن میتواند بشود قبول میکند. حالا باید کاري کرد که
انگلیسیها با او ضدیت نزد شاه نکنند و نصر الملک و مشار السلطنه هم با او یکی هستند. بعد قرار شد مشیر الدوله را وقتی معین
نماید که من و بینش او را ملاقات نمائیم.
استفاده از روضهخوانی علیه مظالم وثوق الدوله
بعد بلند شده به خانه همشیره رفته، نبود. به خانه ناظم التجار برحسب وعده رفته، بینش، گیوه فروش، شیخ حسن خان، نائب عبد الله
خان، مرآت، کاشانی، معاون السلطنه، شیبانی و دو نفر دیگر صحبت اینکه باید در این مسجد کاري کرد که رفع شر حکومتنظامی
و مظالم وثوق الدوله بشود و نباید مفت این مجلس را از دست داد. بینش اصرار به این مطلب داشت. من هم تقویت به اینکه مطالبی
در تحت آیات و اخبار بدون فحاشی به کابینه باید اظهار کرد. کاشانی ضد بود و میگفت من مسئول هستم. بعد گفته شد شما
مسئول هستید که جریان امر روضه را بدهید، نه آنکه سانسور روضهخوان را بنمائید. روضهخوانی اگر حرفی زد خودش مسئول
است.
استعفاي وثوق الدوله
بعد بلند شده به میدان توپخانه سوار واگون شده به خانه آمدم. ناهار قدري آبگوشت سرکشیده بعد چایی خورده، دو به غروب
بیرون آمده، دکان میرزا عباسقلی خان قدري صحبت. از آنجا بازار آمده گل بنفشه براي فردا گرفته، نیم به غروب به مسجد رفته با
رفقا نشسته صحبت میکردیم. آخر مجلس خبر رسید که وثوق الدوله استعفا کرده و چون از شاه اختیارات تامه خواسته بود شاه هم
گفته بود که مسجديها بیچارهها چه میگویند و تو که پهلوان بودي غیر از اینکه
ص: 717
اسباب شورش را فراهم آوردي، نتیجه نداد. وثوق الدوله هم میآید بیرون و استعفاي خود را میدهد و مشاور الممالک را هم چون
سه چهار روز قبل به مسجد آمده بود، دو روز قبل براي پرتاب کردن او رئیس هیئت اعزامیه مینماید و ناصر الملک هم گویا
جواب مبهمی میدهد. بعد احمد در مسجد گفت که عمهام اینجا است و به من تکلیف رفتن به خانهاش را میکند. گفتم اگر میل
داري برو. بعد با معاون السلطنه و چند نفر دیگر بهسمت خانه آمده. ساعت چهار شام آبگوشت سرکشیده با قدري نان بعد خوابیدم.
جهت استعفاي وثوق الدوله
جمعه 24 صفر.- صبح با حالت کسالت بلند شده، گل بنفشه دم نموده خوردم.
بعد چایی. بعد بیرون آمده، منزل نیر السلطان رفته قدري صحبت نمودیم و از وضع اینکه وثوق الدوله پریروز نزد شاه رفته بود و
اظهار داشته بود که دویست و پنجاه نفر را باید اختیارات تامه بدهی که آنها را تبعید نمایم. شاه گفته بود، آنها چه اشخاص
هستند. گفته بود از اراذل. گفته بود از اراذل که اهمیتی ندارد، اختیارات تامه میخواهی. عرض کرده بود براي اینکه شلوغکاري و
بعضی نیات فاسده دارند و بر علیه شما تحریکات میکنند. شاه هم چون از خارج تحقیقات کرده بود که حرفهاي وثوق الدوله در
خصوص دمکراتهاي مسجد که خیال جمهوریت و بلشویکی را دارند بیمأخذ است و تفتین است، به او گفته بود با این وضع
احتمال اغتشاش، تو این اشخاص را خیال تبعید داري؟ لابد میخواهی یک اسباب هیجانی فراهم بیاوري؟ من ابدا اذن نمیدهم.
وثوق الدوله مرخص شده بود و رفت. بعد شاه گفته بود این پهلوان آمده بود اختیارات تامه بگیرد.
بعضی هم گفتند که وثوق الدوله چند چیز دیگر هم از شاه خواسته بود؛ یکی آنکه چند شهر ارومیه، سلماس و غیره را به ارمنستان
صفحه 572 از 655
ملحق و مملکت مستقل ارامنه برحسب میل انگلیس بنماید. و قزاقخانه را مستقل نماید. با نیر السلطان از این صحبتها نموده، چایی
خوردیم، بعد بیرون آمده سوار کالسکه شده، او به خانه نیر الملک، من هم سوار واگون به خانه بینش رفته، تنکابنی، عین
الممالک، متین الدوله، مصدق السلطنه، مرآت الممالک و من تا ظهر آنجا بوده، صحبت
ص: 718
استعفاي وثوق الدوله و علت استعفا و تهیه کابینه جدید و چه باید کرد نمودیم.
بعد بلند شده، قرار شد بعد از ظهر دوشنبه به خانه مرآت برویم. بعد با عین و متین پیاده بهسمت خانه، آنها به خانه خودشان، من
هم به خانه آمده، ناهار آش شوربا، با کمال بیمیلی خورده، بچهها هم خورده بودند.
نظرات شیخ العراقین درباره استعفاي وثوق الدوله
از خانه شیخ العراقین تلفن به خانه نیر السلطان زده بودند که من به آنجا به عجله بروم.
چایی خورده به خانه شیخ العراقین رفتم. پدر و پسر گفتند باید در مسجد، روضهخوانها اظهار بشاشت از استعفاي وثوق الدوله و
دعاي به شاه بنمایند و جمعی هم بروند فرحآباد نزد شاه عریضه تشکر بنویسند. بنده اولی را گفتم نمیشود. ثانی را اگر انعکاس
بدي نکند ضرري ندارد. قرار شد شیخ العراقینزاده منزل سردار اسعد برود و او را تحریک نماید که کاکس را دیده از مساعدت با
وثوق الدوله منصرف نماید و عصر بیایند مسجد شیخ روضه. معاون السلطنه را هم گفتند عصر میرود منزل ممتاز الملک و ممتاز
الدوله و مستشار الدوله چون مرکز اخبار آنجا است و چه باید بکنند خبر میآورد. مثل اینکه صبح هم منزل ممتاز الدوله بودند.
بعد بیرون آمده به خانه حاج علی شالفروش روضه رفته، احمد آقا پسر آن مرحوم هم نبود. سه روضهخوان نشسته، بلند شده، نیم به
غروب به مسجد شیخ آمده، بینش آمد که کاغذ مورخ الدوله رسیده که بعد از مغرب مشیر الدوله منتظر است. تا یک از شب
روضه بودیم. خبر هم رسید که استعفاي وثوق الدوله شنیده میشود که قبول شده؛ صحت و سقم معلوم نیست و شهرت داشت که
ناصر الملک هم از لندن تلگراف کرده که من نمایندگی صلح را قبول نمیکنم، چون افکار ملت ایران موافق با انتخاب من نیست.
بعضی حدس میزدند که چون ناصر الملک مطلع است که در این نمایندگی آنوقت قبول میشود که استقلال ایران یا یک قطعه
ایران را به جهت ارامنه و بعضی مطالب دیگر بنماید از این جهت قبول نکرده. بعضی میگفتند وثوق الدوله خودش میخواسته به
لندن برود. شاه گفته بود که مشاور الملک برود. وثوق الدوله خواسته بود که شاه مداخله در امور نکند از این جهت استعفا کرده،
بعضی میگفتند که وثوق الدوله تقلبا استعفا کرده که در این موقع صلح سپهسالار را سرکار بیاورد که هم مقاصد انگلیسیها
حاصل بشود و هم خودش بدنام نشود و همچنین ناصر الملک نماینده باشد.
ص: 719
ملاقات با مشیر الدوله براي رئیس الوزرایی
بعد ساعت یک و نیم از شب رفته با بینش سوار واگون به خانه مشیر الدوله رفته صحبت موقعیت او را به ورود در کار نمودیم.
گفت من حاضرم اما نمیدانم تکلیف حقیقی میشود یا اگر تکلیف بشود تصنعی است. تا ساعت سه از شب آنجا بوده، بعد بلند
شده، بینش سوار درشکه به خانهاش، من هم از میدان توپخانه پیاده به منزل. در بین راه اعظام السلطان رسیده، قرار شد فردا شب به
مسجد آمده از آنجا به خانهاش برویم. بعد خانه آمده، شام قدري شوربا خورده خوابیدیم.
جلسه خانه خودم
صفحه 573 از 655
شنبه 25 صفر.- صبح بعد از چایی مشغول تحریر. بعد آقاي خلخالی، پرویز، مجله، میر سید مصطفی خان، بینش و آقا شیخ حسین
آمده، مشغول مذاکرات ترتیب تشکیل شده، پیشنهادات آنها را بنده قبول نکرده، قرار شد صبح چهارشنبه منزل آقا میرزا سید
مصطفی خان برویم و حل نمائیم. بعد آنها رفته، یک قدح آش جو از خانه عین الممالک آورده، ما هم آش و آبگوشت داشته با
بچهها و معصومه ناهار خوردیم.
جلسه خانه فتح السلطنه
بعد چایی دم کرده خورده، بیرون آمدم. سوار واگون شده به خانه فتح السلطنه، یک به غروب رسیده، باوجود اینکه وعده بودن
داده بودند، پارسی و مورخ و پستچی هم نبودند، مراجعت به مسجد شیخ نموده، فتح السلطنه را دیده، قرار فردا سه به غروب داده
شد. بعد تا ساعت سه از شب رفته روضه بود. آدم اعظام السلطان آمد باهم رفتیم منزل اعظام. شب را با ایشان مشغول صحبت.
شام خورده خوابیدم.
دیدن دولتآبادي و سؤال از مساوات
یکشنبه 26 صفر.- صبح بعد از چایی و شیر از خانه اعظام بیرون آمده به منزل حاج آقا رضا و آقا میرزا حسین قزوینی رفته، مفتاح
رمز از وزارت داخله به جهت
ص: 720
حاج آقا رضا آورده بودند که از جنگل بعد از مذاکرات با رمز با وثوق الدوله نتیجه را بگویند. بعد بیرون آمده به خانه صمصام
السلطنه رفته، قدري صحبت. از آنجا به دیدن حاج میرزا یحیی دولتآبادي رفته، دیدن و سؤال از مساوات شد. گفت در برلن با
کزازي و علوي و میرزا رضا خان و میرزا محمد علی خان تربیت و ناصر الاسلام و میرزا قاسم خان شیرازي و کلوب [هستند] احتمال
دارد آنها هم دیگر حرکت به ایران نمایند. خلخالی و پرویز و مخبر السلطنه و جمعی هم آنجا بودند.
بعد بلند شده مقارن ظهر به خانه مستشار الملک رفته ناهار با میرزا محسن خان سنلویی و او خورده، صحبت شد. مستشار گفت
مقوم خیلی با شما بد است. گفتم بهعکس. بعد قرار شد هروقت تشکیلاتی بشود به آنها هم خبر بدهم. ساعت سه به غروب به خانه
فتح السلطنه رفته، پستچی و مورخ الدوله و پارسی بودند. آقا شیخ ابو طالب و آقا سید اسد الله نیامدند. چهار نسخه نوشته شد که
کسانی که با دمکرات قدیم تشکیلات را میدهند امضا نمایند. بعد قرار جلسه به عهده خبر دادن پستچی و پارسی شد. بعد بیرون
آمده، منزل مرحومه عصمت السلطنه رفته بعد از ختم روضه بیرون آمده یک از شب به مسجد شیخ روضه.
وثوق الدوله برقرار، و استعفایش قبول نشد
معروف شد که وثوق الدوله برقرار و استعفایش قبول نشد. بعد با تنکابنی و کاشانی و معاون السلطنه که به منزل نقیبزاده مهمان
بودند مرا هم بردند. بعد از شام مفصلی مذاکره ترتیب تشکیل شد. نوشته شد که کاشانی و کمرهاي و گیوه فروش هفت نفر انتخاب
نمایند که وسائل مجلس محلی را فراهم بیاورند، به هرقسم ترتیب حوزهها را بدهند مختارند. بنده قبول نکرده گفتم سایرین هم باید
بفهمند. اوقات آنها از من و من از آنها تلخ شد. بعد گفته شد که قطعات ارومیه و سلماس و غیره را دولت انگلیس خواسته که
جزو ارمنستان به ارامنه بدهند و بنادر بوشهر را ضمیمه بین النهرین نموده، تشکیل استقلال آنها، و خزعل خان هم مستقل شود. بعد
ساعت هفت از شب خوابیده، صبح بعد از چایی و مدتی صحبت بیرون آمده، فطن الملک درب خانه رسیده باهم حرکت نمودیم.
ص: 721
صفحه 574 از 655
صحبت با فطن الملک
صبح دوشنبه که با آقایان تنکابنی و کاشانی و معاون السلطنه از خانه نقیبزاده بیرون میآمدیم، حاج فطن -.«1» دوشنبه 27 صفر
الملک از دم در او به سمت خانه بنده میآمد باهم آمدیم، درب خانه نیر السلطان کالسکه صمصام السلطنه بود. آدمش گفت
صمصام فرستاد که اگر شما منزل هستید بیایید آنجا، شما نبودید، من هم فطن را بردم منزل نیر السلطان و به قدر ساعتی نشسته،
صحبت عملیات کابینه را مینمودیم. بعد بلند شده با فطن به خانه آمده تا نزدیک ظهر صحبت و اوضاع اخلاقی رفقاي طهران را از
من میپرسید و گفت بعد از ظهر امروز باید بروم وثوق الدوله را برحسب وعده ببینم، چه بگویم؟ گفتم فقط مقاصد او را بفهم و
بگو از اوضاع اینجا بیخبرم.
تهمت تنکابنی به من
بعد ایشان رفته، من هم ناهار با بتول و احمد و ننه اسماعیل و معصومه آبگوشت خورده، بعد هم چایی و فورا به منزل مرآت
برحسب وعده رفته، مصدق السلطنه، بینش، تنکابنی، عین الممالک، متین الدوله، مرآت چون صحبت دلتنگی من به واسطه
سختگیري تنکابنی که چرا حاضر با دستهدسته به تشکیلات نمیشوم و به دیکتاتوري با آقایان وارد نمیشوم. آقاي تنکابنی به من
افترآت زد که تو اسباب تفریق فرقه شدهاي، بعد بالاخره قرار شد که عدهاي از طرفشدگان باهم را از بین افراد فرقه در کاغذي
اسامی آنها را بنویسند که خود صاحبان اسامی امضا نمایند که ما داخل در کمیته نخواهیم شد. بعد صحبت سه مقاله امروز ایران
که فحش به همه داده و خائن همه را قلمداد کرده که مسجديها پول و رشوه گرفته، روضه میخوانند و خیال بلشویکی را دارند
شد. بعد قرار شد عصر جمعه برویم منزل مصدق السلطنه. مقارن مغرب بلند شده به مسجد آمدیم. تا ساعت سه روضه گوش
نمودیم. برهان و ضیاء الواعظین و معتمد الذاکرین در خصوص جریده ایران که اتهام به روضهخوانی وارد آورده
______________________________
1). دفتر بیست و نهم. تاریخچه از 27 شهر صفر (دهم شهر قوس) تا سهشنبه 11 ربیع الثانی ( 23 جدي) 1337 ق. )
ص: 722
خیلی خوب صحبت نمودند. بعد به خانه آمده، شام آبگوشت کلم با احمد و بتول و ننه اسماعیل و معصومه خورده، قدري تحریر و
خوابیدم.
بمبارده مسجد شیخ و روضهخوانی
سهشنبه 28 صفر.- صبح بلند شده در خانه تا عصر ماندم. عصر به روضه حاج سید محمد صراف رفته، مقارن غروب بلند شده به
مسجد شیخ روضه، خودمان بروم، شنیدم که دولت فرستاده و مسجد را بههم زدهاند. بهعجله به مسجد آمدم دیدم درب مسجد پر از
آژان و مردم را متفرق و مانع از دخول مسجد، و چادر را مشغول انداختن، تمام سیاهها کنده شده، فرش برچیده، مسجد تاریک،
خیلی اوضاع بدي که به واسطه اغراض شخصی وثوق الدوله. خیمه و خرگاه سید الشهدا را در روز قتل امام حسین بمبارده نموده.
گفتند شیخ حسن خان و برادرش را با معاون السلطنه گرفته به نظمیه بردند. متفکر مانده، کسی از رفقا را ندیده. عین الممالک
رسید. باهم صحبت و فکر میکردیم. اعزاز السلطنه آمد، شرحی از اضطراب عموم بیان نمود. بعد خبر رسید که نیر السلطان را هم
آمدند و از خانهاش به نظمیه بردند و جمعی را هم گرفته و میگیرند. بنده و عین الممالک هم گفتیم اگر روضهخوانی و تنفر از
فحاشی و افترآت مدیر نوبهار است ما هم شرکت داریم، پس خودمان برویم نظمیه.
صفحه 575 از 655
هفت نفر محبوسین شب اول
بلند شده نان ماندن در آنجا را برداشته با عین الممالک و دو پسرش رفتیم نظمیه.
با مدتی تملق و تأمل اجازه ملاقات محبوسین را گرفته، رفتیم. دیدم نیر السلطان، معاون السلطنه، شیخ حسن خان، شیخ حسین خان،
صبا، بینش و معتمد الواعظین در اطاق نشسته. قدري صحبت نمودم و قصد ماندن خودمان را جزو محبوسین اظهار داشتیم. بعد
رییس مواظب آنها، اظهار داشت که نمیتوانم شماها را بپذیرم و اسباب انفصال مرا از مقام خودم باعث نشوید.
بالاخره ما چهار نفر را ساعت پنج از شب خارج نموده، آمدیم خانه عین الممالک، شب را آنجا مانده، شام خورده، مدتی صحبت و
خوابیدیم.
[امور روزانه]
چهارشنبه 29 صفر.- صبح بعد از چایی از منزل عین الممالک بیرون آمده،
ص: 723
چون قضیه ناگهانی بود تمام بیمقدمه که چه باید کرد. چون میدانستیم وثوق الدوله تمام جدیتش بر این است که شهر را بلوا و به
مقصد خود نایل شود، عقیده متفرقه که عموم بروند نظمیه یا مجلس یا در حیاط گلستان یا فرحآباد یا خانه وکلا که آنها را واسطه
قرار دهند که عرایض عموم به شاه برسد و هرجومرج فراهم نشود. بنده هم عدهاي از رفقا را خبر که عصر بروند مجلس روضه حاج
سید محمد صراف که آنجا همدیگر را ببینیم. عصر رفتم، هیچیک از رفقا نیامده بودند. آقاي خلخالی و پرویز را دیدم. گفتند ما
منزل صمصام نمیآییم.
اجتماع در خانه بزرگان
بعد آقا شیخ عبد العلی را دیده باهم رفتیم منزل صمصام. دیدیم جمعی آنجا مانده و جمعی به خانه مشیر الدوله و به خانه مخبر
السلطنه و مؤتمن الملک رفته که چون شماها وکلا ما هستید ما نمیرویم تا شماها عرایض ما را با شاه و وزراء تصفیه نمایید. مشیر
الدوله گفته بود ما وکلاي بالقوه هستیم و رسمیت نداریم. مخبر السلطنه کاغذي به وثوق الدوله نوشته بود و جواب غیر مساعدي
نماید، «1» ... آمده بود. بعد به جمعیت گفته بود که من شماها را پذیرایی میکنم اما نان و لحافهاي خود را بیاورید. مشیر الدوله
قبول نکرده بودند، او هم راه تلفن را به آنها بسته بود و هرکس براي خبر بیرون میآمد درب در سپرده بود که دیگر راهش
ندهند.
عصبانیت شدید صمصام
صمصام هم به وثوق الدوله نوشته بود که مردم دمکراتها ریختهاند و به این عمل ناگهانی خارج از همه قوانین تو اعتراض و
وحشت و هیجان دارند، چه جواب میدهی؟ جواب داده بود که خود شما حکم مرا دارید و رییس الوزراء هستید. مردم که
حرفشنوایی از شما ندارند بفرستید به نظمیه و حکم نمایید آژانها بیایند و آنها را متفرق نمایند. صمصام خیلی متغیر شده بود که
«2» من ایلم
______________________________
1). یک جمله ناخوانا. )
صفحه 576 از 655
2). ایلیاتی و عشایر هستم. )
ص: 724
چطور همچه بیشرفی را بنمایم و مردم که به من پناهنده شدهاند یا بیایند به طرف خانه من، آنها را جواب، یا بگذارم جلوگیري
بشوند. در این بین که ساعت دو از شب رفته بود خبر آوردند که قریب صد نفر آژان آمدهاند جلو و اطراف خانه صمصام که
هرکس از خیابانها بهسمت خانه صمصام بیاید مانع و هرکس بیرون آمد، یا او را جلب یا مانع از برگشت شوند. خبر به صمصام
رسید. بیخبر بیرون آمد. بعد معلوم شده بود که دم در به آژانها گفته بود میخواهید بدهم شما را طرد کنند؟ چه حق دارید
مردمی که با من کار دارند و به خانه من میآیند مانع شوید؟ [...] هاي خودتان با تفنگهایتان به [...] وثوق الدوله. تمام آژانها
فرار میکنند.
تا آنکه شب قرار میشود بنده و عین الممالک و آقا شیخ ابو طالب و حاج میرزا حسین کرمانشاهانی سحر به دوشانتپه حضور شاه
و نماینده جمعیت براي عرض بشویم و درشکه حاضر بشود که سحر برویم که وثوق الدوله مانع نشود. مجله اسلامی را هم من
گفتم با ما بیاید. شب شام مفصلی قریب صد نفر در خانه صمصام خورده، خوابیدیم.
بقیه محبوسین
شب هم خبر رسید که یازده نفر دیگر دستگیر و آنها را از نظمیه سوار سه کالسکه و یک دلیجان با سوارهاي قزاق تبعید؛ غیر از
آن هفت نفر ناظم التجار، معدل الممالک، نقیبزاده، برهان المتکلمین، عدل الملک، نایب عبد الله خان، محسن میرزا و منوچهر
خان.