گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دفتر خاطرات سید محمد کمره ای
جلد اول
[خاطرات ماه ربیع الثانی- 1337 / دي 1297
شایعه ترویج مرامنامه بلشویکی توسط من




شنبه غره ربیع الثانی- 13 جدي.- صبح زود مشیر اکرم بیدار شده آمد بخاري را داد روشن کردند، من هم از زیر کرسی بیرون
آمده، لباسهاي اصلاح شده از گل
ص: 770
را پوشیده، چایی خورده، دیگر ممکن نشد بروم احوال معتمد الدوله و عیالش را که ناخوش بود، بپرسم. بعد باهم بیرون آمده، آقا
میرزا محسن خان سنلویی را دیده باهم صحبتکنان و اظهار اینکه شیراز هم تجزیه شده و اوضاع بد است و یک نفر سابقا به من
میگفت که کمرهاي نظامنامه و مرامنامه بلشویکها را دارد ترویج میکند، خیلی از این صحبتها. بعد من رفتم به خانه حاج جلال
لشکر و آقا میرزا باقر خان و کاغذهاي آنها را که از کمره آمده بود به آنها دادم. آقا میرزا باقر خان گفت یکصد و چهل تومان
از من رشوه میخواهند که تریاك مرا بدهند. حاج جلال لشکر گفت من هم در این هفته یا آتیه با سردار جنگ میروم به اصفهان.
گفتم که سفارش شما را به سردار کردم که شما را داخل کار بکند و همچنین سالار محتشم را. بعد گفت صورتحساب شما هم از
کمره با قبوض آمده. قرار گذاشتیم شب چهارشنبه ایشان و آقا میرزا باقر خان و آقا مشهدي محمد رضا بیایند خانه، مهمان [باشند]
و حساب هم آنجا بنمائیم.
تنقید بانزاکت از وثوق الدوله در شبنامه
بعد بیرون آمده از راه شمس العماره، مدیر الصنایع را دیده، یک شبنامه خیلی عالی، تنقید بانزاکت از وثوق الدوله به من داد که
صفحه 606 از 655
خوانده به او رد نمایم. برادرزاده سردار مقتدر با جمعی رسیدند که سردار صبح آمد بهطرف منزل شما. گفتم من نبودم، اما فردا
صبح اگر توانستم شرفیاب میشوم. بعد به خانه آمده لباسهایم را عوض. سردار مقتدرآمده بود. کارتی نوشته بود که آمدم شما
نبودید اما فردا صبح اگر بمانید باز خواهم آمد. بعد بیرون آمده پیاده از گلبندك با آقا میرزا عباسقلی خان و اکبر آقا قدري
صحبت.
شاه مانع اصلاحات
اکبر آقا گفت برحسب اظهار اقتدار الدوله عریضه نوشتم و رفتم دادم به نصرت الدوله؛ ابدا به من اعتنایی نکرد. فهمیدم به واسطه
اینکه من با شما دوست هستم. دیروز ابو الحسن خان مرا برداشت برد منزل نجات. نجات در بین صحبتها میگفت شاه مانع
اصلاحات مملکتی است باید پدرش را درآورد، در خصوص قوام السلطنه که یک تودهنی خوبی خورد. این چه شاهی است تا از
ص: 771
حکام رشوه نگیرد فرمان او را امضا نمیکند. بیست و پنج هزار تومان از نصرت السلطنه گرفته بود که او را حاکم خراسان نماید.
خیلی حرفهاي بد میزد؛ که تا این شاه باقی است مملکت رو به خرابی است. در این ضمن توپ ظهر دررفت. با آقایان
خداحافظی، به واسطه دعوت بهعجله پیاده از در الماسی به خانه سردار جنگ رفته، مشغول ناهار بودند، من هم ناهار خورده بلند
شده رفتم به اطاق دیگر. سردار اسعد با برادرش سردار بهادر و سردار حشمت برادر ضرغام السلطنه قدري صحبت بداخلاقی
طبقات. بعد سردار جنگ به واسطه رفتن به حضور شاه تلفن به سفیر انگلیس زد که امروز وقت داده بودید بیایم، باید به حضور
بروم، تعین وقت دیگر را بنما. جواب آمد که فردا چهار بعد از ظهر. بعد بلند شده خداحافظی با سردار نمودم. گفت موقع حرکت،
خودم میآیم که دعاي سفر بیخ گوش من بخوانی. بعد خداحافظی کرده، حاجی جلال لشکر را هم خواستم چون حسینعلی خان
پسر حاج عباسقلی خان هم از مشهد آمده بود و کاغذي از پدرش سابق و مقداري پول براي او نزد میرزا محمد علی فرنقی و میرزا
باباي تاجر کاشی پدرش به من نوشته بود که فرستاده وقتی که آمد به او بگویید، به حاج جلال لشکر پاکت را دادم و تفصیل را به
او گفتم که به حسینعلی خان بگوید.
بعد بیرون آمده از خیابان مریضخانه پیاده میآمدم، نظام السلطان رسید، سوار درشکهاش شده، صحبت ملاقات خودش را با شاه که
تا سه ماه دیگر بیشتر تو شاه نیستی. انتخابات را وثوق الدوله به میل خودش جریان داده و مجلس را افتتاح و اول رأي به اینکه ما این
شاه را نمیخواهیم. گفت شاه هم خیلی سابقه داشت و اظهار کرد که مراسله جدید سفارت انگلیس که در باب جنوب و فرمانفرما
هیچ حکمی نباید از دولت ایران صادر شود مگر به تصویب دربار لندن. بعد باهم تا دم کوچه لواء الملک آمده، پیاده شدم. او رفت
به خانه خودش.
من هم به خانه آمده، یک به غروب بود.
تقاضاي سعد الدوله براي ملاقات من
مشغول تحریر شده، مقارن غروب فتح السلطنه با جوانکی آمد جواد خان نام، پسر مشار السلطنه که نمیشناختمش. قدري صحبت.
بعد فتح السلطنه محرمانه
ص: 772
اظهار داشت که سعد الدوله تقاضا نموده که شما را ملاقات و اسنادي بر برائت ذمه خود ارائه نماید. گفتم من عجالتا مخالف با او
[در] مقایسه با رئیس الوزرایی وثوق الدوله نیستم. او از من خوفی نداشته باشد و مسلما بهتر است از وثوق الدوله، اما آمدن من به
صفحه 607 از 655
خانه او چون دیگر نمیتوانم از او دفاع نمایم خوب براي او نیست؛ براي من تفاوتی نمیکند. بعد قرار شد او را ببیند خانه ممتاز
الدوله. من گفتم یا خانه ممتاز الملک برحسب اتفاق. بعد مقارن غروب فتح السلطنه و پسر مشار السلطنه رفته، شام هم آبگوشت
کلم و حلواي کدو داشتیم، خورده، خوابیدیم.
[امور روزانه]
یکشنبه دویم ربیع الثانی.- صبح بعد از چایی به انتظار سردار مقتدر تا ظهر بوده، تشریف نیاوردند. آدم نصیر السلطنه هم آمد که
نصیر السلطنه قصد آمدن اینجا را داشتند، کسالتی پیدا شد، مسهل خوردهاند. یادم آمد که پریروز خودشان وعده آمدن صبح
یکشنبه را داده بودند. بعد ناهار آبگوشت و حلواي کدو با نان فوق العاده تلخ خورده، واقعا به سختی نیش جان میکنیم. بعد
مشغول پیدا کردن صورتحساب جنسی خودم و محاسبات با حاج جلال لشکر شده، چایی هم متصل. دو به غروب بیرون آمده
بهسمت خانه سردار مقتدر رفته، حمام تشریف برده بودند. مراجعت، قریب چهارراه حسنآباد به واسطه آشنایی سابق با میرزا ابو
القاسم معمم کاروانسرادار دمکرات یکبار ذغال خریدم به اسم ذغال بادام. بعد که خانه آوردم دیدم ذغال بادام آشنایی دزدانه
عمامه و دمکراتی بود. به حمال هرچه گفتم بار را برگردان، قبول نکرد. گفت صبح.
حالا شام و خستهام. من هم جوالها و پول ذغال را نداده، فقط ده شاهی حمالی او را داده رفت. روزنامه خاطرات سید محمد
772 امور روزانه ..... ص : 772 کمرهاي ج 1
د مقارن غروب بیرون رفته، منزل شیخ العراقینزاده رفته نبود. تعجب کردم که فرستاده بود و خودش نمانده بود. بعد به خانه
حسینعلی خان کمرهاي رفته، نبود. به آدمش گفتم که به او و خواهرش بگوید که هرکدام یکصد و پنجاه تومان نزد آقا میرزا باباي
تاجر کاشانی دارید که حاج عباسقلی خان یک ماه قبل فرستاده.
بعد یک از شب در راه، آقا شیخ محمد علی قزوینی را دیده، بردمش منزل آقا میرزا خلیل بزاز، روضه. جمعیتی آنجا بودند؛ منجمله
یک نفر هم موسوم به پروفسور عیسی خان که در جریده هم اسم او را نوشته بودند. بعد از اتمام روضه،
ص: 773
دو و نیم از شب بیرون آمده، آقاي قزوینی به خانهاش، من هم به خانه آمده، شام آبگوشت با کلم و حلواي کدو و نان خیلی تلخ
خورده خوابیدیم.
فشار سفیر بلژیک، علت گرانی بلیط واگون
دوشنبه سوم ربیع الثانی.- صبح بعد از چایی حمال ذغالی آمده، هرچه خواست ذغال را بچپاند من قبول نکرده، به یک هزار دینار
رشوه و التماس حمل نمود. من هم بیرون آمده به منزل اورنگ رفته؛ منتظر بود. تا یک ساعت به ظهر نشسته. صحبت اینکه چهطور
شد اجازه افزونی قیمت بلیط ماشین و واگون را وزارت فوائد داد. گفت ما اجازه ندادیم و به زور سفیر بلژیک به کمک کمپانی که
خسارت به ما وارد آمده و سختگیري به هیئت وزراء خودشان پیش بردند و نیز صحبت کرد که ذکاء الملک و میرزا حسین خان
را دولت مستقلا قرار داد بروند. بعد از رفتن، مدیر ایران آنها را بهسمت اجزاي مشاور الممالک معرفی نمود، ما خواستیم تکذیب
نماید، نشد. بعد باهم بیرون آمدیم، او به خانه ذکاء الملک، من به خانه. ناهار آبگوشت کلم و حلواي کدو خورده مشغول پیدا
کردن کاغذهاي حساب جنسی خودم از سنوات ماضیه با حاج جلال لشکر شدم.
عصر چایی خورده، کاغذي به سردار مقتدر نوشته که جمعه را میآیند یا خیر؟ به احمد داده رفت. آدم شیخ العراقینزاده آمد که
چه وقت فرصت آمدن به آنجا را دارید، گفتم دو به غروب. بعد از خانه بیرون آمده، به منزل مرآت الممالک رفته که او را دیدن
صفحه 608 از 655
نموده؛ دیدم. اظهار داشت که آقا سید کمال و عده آمدن اینجا را نموده، چایی میخوردیم آقا آمد. تا یک به غروب مانده صحبت
میکردیم. بعد ایشان رفته، ما هم بلند شده به منزل شیخ العراقینزاده رفته، معظم الملک نامی هم آنجا آمده صحبت ملاقات آقا
شیخ محمد حسین یزدي و نجات و ملک را در خصوص حضرات یزديها و توسل براي عزل سردار ظفر نزد وثوق الدوله و در
ضمن استخلاص تبعیدشدگان که وثوق الدوله چند روزي که فکر نمایم نموده، بعد ما هم ساعت دو از شب بلند شده با آقاي
مرآت گردشکنان به مغازه خلخالی رفته؛ پرویز، فدایی و میرزا نصر الله خان جهانگیر خانی آنجا بودند.
ص: 774
ورود بلشویکها به بادکوبه و گرفتار شدن هیئت صلح ایران
خلخالی آمد که منزل مدیر الصنایع بود، سردار مقتدر عصر به دیدن مدیر آمده بود و آنجا نقل شد که بلشویکها در بادکوبه ورود
و تصرف نمودهاند و انگلیسیها خارج شدند. مسافرین ایران نمایندگان صلح، آنجا گیر افتادهاند و راه رفتن ندارند، گویا برگردند
و مهاجرین اسلامبول هم که به ایران میآمدند در آنجا گرفتار شده و راه آمدن را آنها هم ندارند. بارفروش هم شلوغ، کردستان
هم حکومت مرکزي را نمیشناسند و اوضاع خیلی بد است؛ از این صحبتها. بعد بلند شده بهسمت خانه آمده، ایشان به خانه
خودشان، من هم به خانه آمده، شام آبگوشت کوفتهبرنجی با قلیه کدو خورده، زیر چانه من هم قدري حالت زرد زخمی پیدا کرده،
اذیت میکرد؛ فرستادم زرنیخ و ماست گرفته، درهم آمیخته، روي زخم گذاشته، خوابیدم.
[امور روزانه]
سهشنبه چهارم ربیع الثانی.- صبح بعد از خواب و چایی مشغول پیدا کردن نوشتجات حساب خودمان با حاج جلال لشکر که امشب
بنا شد با آقا میرزا باقر خان و مشهدي محمد رضا خمینی بیایند منزل، هم دیدن و هم رسیدگی به محاسبات شخصی و هم حساب
جنس سه ساله بنده از بارس ئیل و توشقان ئیل و لويئیل و فروش آنها که نموده بشود. تا عصر خانه مشغول بوده، عصر سالار ظفر
برادر سردار مقتدر تشریف آورده، یک کارتی هم آقاي سردار مقتدر اظهار محبت و عذرخواهی از اینکه دیروز شاهزاده نصرت
الدوله آمده بودند و نتوانستم بیایم و شب جمعه یا روز جمعه را هم قدري گرفتاري است، دعوت را به اختیار و آزادي خودم
بگذارید که هروقت بخواهم تعیین نمایم. بعد سالار تشریف برده، آقا میرزا اسماعیل تنکابنی آمده، قدري صحبت و زردزخم گلوي
مرا دیده گفت دمل است، یک نخود پرمنگنات دو سود گرفته در چهار الی سه هزار آب جوش حل کرده صبح و عصر بشوئید و
وازلین بدفرم یا بوریکه رویش بیندازید، یا با دواهاي ضدعفونی بشوئید و رویش را ببندید.
مذمت به خاطر خرید ملک در کمره با پول آلمانها
بعد باهم بلند شده مقارن غروب سبزهمیدان رفته دواهاي زخم و دمل را خریده، مراجعت نموده، در راه عین الممالک را دیده.
گفت میرزا داود خان امروز
ص: 775
به دیدن آقا شیخ رضا دهخوارقانی رفته بود. او شرحی از مذمت مساوات و شما که در کمره مبلغی ملک از پول آلمانها خریدهاید
مذاکره کرده بود و بعضی مطالب دیگر. فردا صبح میآیم منزل شما قدري صحبت نماییم. گفتم چون امشب چند نفر از کمرهايها
منزل من تشریف میآورند به جهت محاسبات چند ساله، شاید فردا تا دو، سه از آفتاب گذشته تشریف داشته باشند و [امکان]
صحبت خصوصی ما [فراهم] نمیشود. فرمودند پسفردا صبح. بعد به منزل آمدم، دیدم آقاي حاج جلال لشکر و آقا میرزا باقر خان
صفحه 609 از 655
مستوفی و آقا مشهدي محمد رضا آمده بودند و تا ساعت سه و نیم از شب مشغول صحبت متفرقه شده، شام چلو و خورشت مسماي
کدوحلوایی و آبگوشت و غیره. بعد از شام رسیدگی به حساب نموده، مطابق صورت کتابچه، صورتی نوشته شد، بعد خوابیده،
صبح بلند شدیم.
جلو نخواهم افتاد، اما از تصمیم رفقا اطاعت میکنم
چهارشنبه پنجم ربیع الثانی.- صبح بلند شده با حاج جلال لشکر و آقا میرزا باقر خان و مشهدي محمد رضا زیر کرسی نشسته، چایی
خورده، مشغول خواندن و نوشتن حساب بودیم. حسین خان، قوم ارداقی آمد از طرف ارداقی و عماد الکتاب و سایر محبوسین
نظمیه احوالپرسی نموده. او رفت. رضا قلی خان قورخانه کهنه آمد، صحبت ملاقاتها و اینکه چه باید کرد و نزد هرکس از افراد
خودمان میرویم میگویند کمرهاي و تنکابنی و آقا شیخ ابو طالب هرچه بگویند اطاعت میکنیم. گفتم من که جلو نخواهم افتاد،
اما رفقا هرتصمیمی بنمایند من اطاعت مینمایم. گفت شنیدهام تلگرافی از محبوسین قزوین آمده.
گفتم خبري ندارم. بعد رضا قلی خان هم رفته، پاکتی از سردار اسعد آوردند که توصیه به امیر جنگ در خصوص آقا میرزا حیدر
علی شیرازي که به عراق براي گرفتن طلب خودش از کوکب الدوله رفته بود نموده بود. بعد یک صورت حساب نوشته شد و اسناد
خودم را که از حاج جلال لشکر داشتم به او دادم و چون وقت گذشته بود قرار شد آقا میرزا باقر خان یک نسخه دیگر مطابق او
نوشته، یک نسخه را من به حاج جلال لشکر و یکی را هم او نوشته به همدیگر بدهیم و الباقی طلب مرا هم اگر توانستند همین دو
سه روزه بدهند و باقی
ص: 776
حساب از قبیل طلب من بابت نقیبزاده و امام قلی خان و بعضی اشیاي دیگر از قبیل تریاك ملک و غیره که مقدار او معلوم نبود
بماند بعدها که بروند کمره یا صورت از کمره بخواهند و سالار [محتشم] هم در خصوص وجه نقیبزاده باید از عهده برآید.
بعد آقایان قبل از ناهار بلند شده رفتند. من هم مشغول انطباق حساب بودم.
ناهار با بچهها آبگوشت خورده، بعد چایی به همان قسم، مشغول تحریر و رسیدگی به نوشتجات. دمل گلویم هم درد میکرد؛ خانه
ماندم. شب هم چلو و خورشت کدو خورده خوابیدیم.
[امور روزانه]
پنجشنبه ششم ربیع الثانی.- صبح بلند شده، بعد از چایی و تجدید شستوشوي دمل و انداختن ضماد، آقاي دکتر رفیق نقیبزاده
آمد. مذاکره اقدامات در استخلاص آقایان را نمود. گفتم آقاي تنکابنی را دیده، هرقسم قراري که بگذارند من هم حاضرم. بعد
ایشان رفته، همشیره با یک بادیه بزرگ حلیم با روغن و عسل که در خانه درست کرده بود آمد. ناهار چون خودش در خانه با
بچهها حلیم خورده بود، من و بتول و ننه اسماعیل ناهار نان تلخ و حلیم خورده، بعد چایی. فاطمه ننه باقر هم نفهمیدم بهجهت چه
آمده بود.
اولتیماتوم ژاپن به امریکا و بلشویکها به همه دول
بعد عصر بیرون آمده بهطرف خانه حسین علی خان سرهنگ رفته دیدن نموده، اظهار داشت که سردار جنگ مرا میخواهد با
خودش به اصفهان ببرد. گفتم بد نیست. بعد اول مغرب بیرون آمده به حجره خلخالی رفتم. اظهار واردین آنجا این بود که ژاپون به
تحریک انگلیس اولتیماتوم به آمریکاییها داده، بلشویکهاي روسیه به همه دول اولتیماتوم دادهاند. نصرت السلطنه و شعاع السلطنه
صفحه 610 از 655
با نصرت الدوله و وثوق الدوله آشتی و طعمهاي گرفتهاند و عدل الملک با ماهی صد و شصت تومان حقوق از دولت، مرخص از
حبس قزوین و به اداره تومانیانس شعبه بادکوبه رفته و چند نفر دیگر از محبوسین قزوین تظلمی به وثوق الدوله از فسق و فجور
بعضی دیگر نموده که اگر ما را مرخص نمیکنی، جاي ما را عوض کن. بعد مرآت الممالک آمده، اظهار شد که پولی گویا دولت
گرفته و اجازه حمل برنج به خارجه دادهاند و از این جهت برنج
ص: 777
ترقی خواهد کرد و کمیسیون اعانه آمریکاییها که معروف شد چهار کرور براي ایران آورده بودند، نادم شده، پول ارجاع شد که
ایرانیها قابل نیستند و اعیان و اشراف آنها که اینهمه ضیافت از ما [ترتیب داده] و هرمهمانی هزارها تومان مخارج نمودهاند خوب
بود این مخارج را اعانه به فقراي خودشان بدهند.
ساعت سه از شب بلند شده، من و مرآت بهسمت خانه آمدیم و خانه معاون السلطنه [چون] شب جمعه بود [و] شاید عین الممالک
آنجا آمده باشد رفتیم. روضه تمام شده بود و عین و ارفع هم نبودند. بعد من به خانه آمده، شام با احمد، بتول و ننه اسماعیل کته
چلو با خورشت کدو خورده خوابیدیم. احمد هم اظهار داشت که میر سید حسن خان مهندس امروز مرا دیده، گفت فردا ناهار در
خانه منتظر هستم که آقایت بیاید و دعوت مینمایم.
سمیّت مسلک بلشویکی براي ایران
جمعه هفتم ربیع الثانی.- صبح بعد از چایی آقاي عین الممالک و متین الدوله و عضد الممالک آمده، قدري صحبت از محبوسین و
مسموعات متفرقه. قدري صحبت از بلشویکها و اعمال و مردم آنها و قدري براي سمیت این مسلک در ایران که چون ملت جاهل
و خصما عاقل و پرزر و دسیسهاند ابدا صلاحیت این نغمه نیست. بعد مقارن ظهر بلند شده احوال مصدق السلطنه را از متین الدوله
پرسیدم. گفت تب دارد و در خانه ناخوش است. گفتم از [جانب] من احوالپرسی نماید. بعد متین محرمانه اظهار داشت که عضد
السلطان اظهار میداشت که شاه خیلی مساعد با نیات شماها و کمال ضدیت با وثوق دارد، موقع کار است و امروزه غیر از بیست
روز پیش است. گفتم همین قسم است. بعد آنها رفته، من هم چون موقع مهمانی رفتنم گذشته بود استخاره نمودم، رفتن خوب
آمد. بیرون آمده، توپ ظهر زده شد، سوار واگون، میدان توپخانه مجددا سوار واگون، یک ساعت از ظهر گذشته به خانه میر سید
حسن خان در کوچه آبشار، نمره 2 رسیده وارد خانه شدم.
آقا میر سید حسن خان و برادرش میر سید ابراهیم خان و آقا شیخ محمد حسن نماینده جنگل و دو نفر دیگر مشغول صحبت بودند.
آقا شیخ عبد العلی را منتظر بودند. خبر رسید که در خانه به شدت تب افتاده. مذاکره شد که بیچاره حکم
ص: 778
مأموریت او را که معاونت آقا شیخ محمد بروجردي را بنماید و به رشت برود دادند. وقت سوار شدن به کالسکه و رفتن، حکم را
فسخ و مانع حرکت شدند.
بعد ناهار دو از ظهر رفته، چلو و خورشت قرمهسبزي و آبگوشت و پنیر و سبزي. بعد بلافاصله چایی. تا یک و نیم به غروب صحبت.
بعد بلند شده از راه خیابان و بازار به خانه دهخوارقانی رفته، تشّ کی زیاد از آقا میرزا محسن نجمآبادي که پول او را خورده و آقا
سید جلیل اردبیلی و آقا سید مهدي افجهاي را هم تنقید میکرد. در خصوص اولی تصدیق و در دویمی هیچ جایز نمیدانستم.
سیمی را هم محل نظر بود. تا ساعت یک از شب صحبت میکردیم.
بعد بلند شده به خانه آمدم. گفتند آقاي نجم الذاکرین و پسرهایش آمده بودند خانه و آقا محمد چایی فروش و عباسقلی خان نامی
آمده بودند. و آقا محسن نامی. بعد مشغول تحریر. شام قلیه عدس و کدو خورده خوابیدیم.
صفحه 611 از 655
خیال نمایندههاي تمام حوزهها
شنبه هشتم ربیع الثانی.- صبح بعد از چایی، متین الدوله آمد اظهار داشت که صلح شعاع و نصرت السلطنه با وثوق و نصرت الدوله
واقعیت نداشته، فقط وثوق به نصرت السلطنه وعده داده است که تا اول حمل حکومت خراسان او را خودش ترتیب دهد و امشب
عضد السلطان میآید منزل ما؛ شما را هم خواسته بیایید آنجا. بعد ایشان بلند شده، رضا قلی خان با یک نفر دیگر آمد که حاج
میرزا حسین جمعیت هیئت علیمه، و آقایان را ترتیب و بنا شده یک نفر نماینده معین نمایند که ماها از جمعیت خودمان یک نفري
را تعیین نماییم. امروز چهار به غروب خانه شیخ العراقینزاده، شیخ ابو طالب تبریزي و تنکابنی و شما و دو نفر دیگر باید جمع
شوید. شماها هم یک نفر معین نمایید؛ یعنی ماها و تمام نمایندههاي حوزهها، شما و تنکابنی یا آقا شیخ ابو طالب را خیال داریم
انتخاب نماییم.
بعد در این بین فتح السلطنه و پارسی آمده، قدري صحبت. بعد رضا قلی خان رفته، من پرسش رفتن آنها را با سه درشکه با آقا
شیخ حسین گیوه فروش به خانه وثوق الدوله پرسیدم؛ تکذیب کردند و پارسی گفت این دروغ از ناحیه ضیاء الدین میرزا برادر
علاء الدین میرزا است که یک ساعت طلا از من خریده بود
ص: 779
و سه تومان از 25 تومان را داده بود، بعد مابقی را نخواست بدهد، فرستادم پس گرفتند. بعد آنها رفته، ناهار بتول از مدرسه آمد.
من و بتول، نان و قلیه عدس و کدو با قیسی خورده، چایی دم کرده، ننه اسماعیل هم از حمام آمد، ناهار را با تخممرغ، مثل دیشب
گذراند. بعد میرزا اسماعیل خان نامی که دیروز با آقا محمد چاییچی آمده بود و من نبودم، آمد اظهار داشت که من میخواهم
جزو 12 نفر اجزاي نظمیه که در تحت صاحبمنصبی رکن الدین خان براي اصفهان میروند انتخاب شوم و این موقوف است که
سردار جنگ به نظمیه بنویسد که مرا جزو یکی از آن 12 نفر منظور دارند. گفتم امید ندارم که اگر بنویسم قبول افتد، علاوه بر
اینکه من از احوال و اخلاق و مقامات علمی و عملی شما مسبوق نیستم.
خوب است شما تاریخچه خودتان را بنویسید تا من از خارج تحقیق نمایم؛ در صورت اطمینان به اخلاق شما، آنوقت تقاضا و
استدعایی مینمایم. اگر قبول شد بهتر.
تلگراف محبوسین قزوین
بعد ایشان رفتند و بنا شد فردا صبح آقا محمد را براي تحقیقات من بفرستد. بعد برحسب وعده به خانه آقا شیخ العراقینزاده رفته،
آقاي تنکابنی و رضا قلی خان و شیخ حسین گیوه فروش هم آنجا بودند. تنکابنی قضیه تلگراف محبوسین را بیان کرد که چهارشنبه
حضور رییس الوزراء بعد از پایان این شدائد استخلاص خود «2» ... تنکابنی نماینده طهران «1» ... رسیده بود بدین مضمون: جناب
را خواهانیم. برهان، معتمد، حسین طهرانی، نقیبزاده، نایب عبد الله، منوچهر، محسن میرزا، شیخ حسن خان، شیخ حسین خان.
جهت پیشنهاد انحلال پلیس جنوب
بعد گفتند شب پنجشنبه با شیخ ابو القاسم شیرازي به منزل نصرت الدوله رفته، او را واسطه رساندن تلگراف و کاغذ خودم نمودم و
با او مشغول مذاکره و صحبت شدیم که او مدعی بود کابینه چه کارهاي مهمی نموده؛ منجمله الغاي پلیس
______________________________
1). نقطهچین در اصل. )
صفحه 612 از 655
2). نقطهچین در اصل. )
ص: 780
جنوب را فراهم آورده. میرزا جواب داده بودند که خود انگلیسیها به واسطه فشاري که به آنها واقع شده بود و صولت الدوله که
بناي حمله را به شیراز گذاشت پلیس جنوب را براي جلوگیري و دفع آنها مأمور کردند. پلیس جنوب ملحق به صولت الدوله شد،
ناچار پلیس جنوب، پلیسی را به آن ترتیب پیشنهاد به دولت کرد و الان هم چند نفر از آن پلیسها در قم متحصن هستند. بعد
نصرت الدوله اظهار کرد که اسباب اعزام نماینده صلح به اروپا این کابینه شد.
جواب شنید که اصل روح این نماینده صلح معلوم نیست که با این پردههاي رنگارنگ چه بود؟ و آیا آنها را راه میدهند که
بروند؟ بعد از رفتن هم معلوم نیست چه بکنند. حالا که در قفقازیه توقیف هستند. بعد وثوق الدوله میرسد.
نصرت الدوله تفصیل تلگراف و کاغذ تنکابنی را به وثوق الدوله عرض میکند.
وثوق الدوله میگوید این تلگراف را به من داده بودند. تنکابنی میگوید البته تا کاغذ و تلگرافات ماها را از دو طرف که میشود تا
از شما اذن بگیرند نمیرسانند. بعد وثوق الدوله میگوید مطالعاتی باید بکنم تا قرار استخلاص آنها را بگذارم. بالاخره قول
میدهد که به زودي آنها را بخواهد و میگوید عدل الملک را مرخص کردیم برود بادکوبه با صد و شصت تومان حقوق.
بلشویک شدن جمعی در مازندران
بعد صحبت اغتشاش مازندران که آقا شیخ باقر تلگراف کرده که جمعی بلشویکی شدهاند و باعث اغتشاش شده. بعد اینکه در تبریز
قونسول آلمان قنسل انگلیس و بانک را تصرف و توقیف مینماید. از طهران تلگراف میزنند که چرا این کار را کردي؟ جواب
میدهد که دولت اگر بیطرف است، اقدامات سایر اجانب از چه مدرك است؟ و اگر طرف است معین نماید. بعد صحبت رضا
قلی خان که ما چندین نمایندههاي حوزهها نمیدانیم چه کنیم و میخواهیم شماها را انتخاب براي اجراي مقاصد خودمان بنماییم
که از هرجومرج خلاص شویم. میرزا گفت شما حوزههاي خودتان را هرقدر بتوانید توسعه بدهید که کسی ملتفت هم نشود که
مبادا باز شماها را بگیرند و باید در سیاست حالا مداخله نکرد، مگر وقتی که اطمینان حاصل شود. بعد قرار شد که روز دوشنبه عصر
شیخ العراقینزاده برود منزل تنکابنی. به من هم تکلیف کردند، بنده هم رد نکردم.
ص: 781
بعد مقارن مغرب بیرون آمده بهسمت حجره خلخالی رفته، میر سید محمد خان دکتر، آقا سید علی داماد یزدي، خلخالی و جمع
دیگري بودند. به دکتر گفتم و قرار شد که عصر چهارشنبه منزل تنکابنی برویم. بعد پرویز اظهار داشت که به بروجردي بنویسم که
آقا میرزا سید علی را وکیل نمایند. گفتم جریان ندارد، چون معروفیت محلی لازم دارد. علاوه، مساعدت متنفذین. گفت سلطان
العلما مساعدت دارد. گفتم اشتباه نکنید و من چند روز قبل با آقا میرزا صادق خان بروجردي چون دیدم مایل است و احتمال جریان
هم دارد وعده نمودم. گفت دو نفري باشند. بعد قرار شد که باز ملاقات نموده، صحبت نماییم.
بعد ساعت یک از شب آمده به خانه عین الممالک رفته تا ساعت سه از شب نشسته، شاهزاده عضد السلطان نیامد. چون وزراء امروز
بالا رفته بودند، معلوم نبود آشتیکنان با شاه بوده یا قهر و استعفا. اگرچه اولی به واسطه اینکه حاج مجد الدوله را وثوق الدوله میان
کار انداخته بود که جمعیت شاهزادهها و قاجاریه که تجمع کرده و دستهبندي بر علیه وثوق الدوله محرمانه داشتند. آنها را هم به
هم زده شاید اسباب آشتی را فراهم بیاورد؛ به نظر همچه میآمد. مذاکره مصدق السلطنه شد که ناخوش است و بستري است.
هجو کابینه و دبیر الملک براي تریاك
صفحه 613 از 655
بعد چند شعري عین الممالک گفت شنیدهام، نسخهاش به من داد:
شنیدهام که به یک جلسه هیئت وزراءبراي حفظ همه از مخاطرات هلاك
به اتفاق نمودند اینچنین تصمیمکنند از همه تریاکیان دوایر پاك
نوشته گشت چه تصمیمنامه در هیئترسید دست وزیر فوائد ناپاك
قلم گرفت که امضا کند دبیر الملکز آستین وي افتاد لوله تریاك بعد ساعت سه و ربع از خانه عین الممالک بیرون آمده به خانه
آمدم. شام آبگوشت کلم و قلیه عدس و کدو خورده خوابیدیم.
ص: 782
[امور روزانه]
یکشنبه نهم ربیع الثانی.- صبح بعد از چاي آدم بصیر الدوله آمد و قبض شهریه برج جدي هذه السنه یونت ئیل رکن السلطنه را هم
آورد که مهر رکن السلطنه را بزنم، من هم زده، برد. بعد بتول هم به حمام رفته، من هم مشغول شستن دمل گلویم شده، بستم. و
قدري تحریر. هوا هم ابر و مستعد آمدن برف یا باران بود. من هم زیر کرسی متفکر. ناهار نان و پنیر و قلیه کدو با احمد و ننه
اسماعیل خورده، هوا به ملایمت میبارید. بعد بتول هم از حمام آمده، با ناهار او چایی هم خورده.
فوت والده آقا مرتضی
رو به غروب با حالت باران بیرون رفته، سوار واگون شده، میدان توپخانه پیاده به خانه حاج جلال لشکر رفته، آقا میرزا باقر خان
را در هفته گذشته نمود که کاغذ از کمره آمده بود. بعد حاج جلال لشکر از «1» مستوفی هم بود. صحبت فوت والده آقا مرتضی
بیرون آمده قدري صحبت و مفاصاحساب جنس ملکی سه ساله تا دو سال قبل را با بعضی محاسبات و مطالبات دیگر که چند شب
قبل حساب نموده بودیم و آقا میرزا باقر خان دو نسخه نوشته بود، یکصد و سی و هفت تومان و کسري طلب بنده شده که صد
تومن او را نقدا دادند و مابقی را عند المطالبه. و دو نسخه را یکی بنده و یکی ایشان نوشته مهر نمودیم و به همدیگر دادیم.
مقارن غروب بلند شده به حجره خلخالی آمدم. دکتر سید محمد خان و پرویز هم آنجا بودند. صحبت تشکیلات شد و قرار شد
عصر چهارشنبه منزل خلخالی برویم، تنکابنی و پرویز هم باشند. بعد ساعت یک از شب بلند شده از بازار به خانه آمده، شام هم
آبگوشت و قلیه کدو داشته، میخوردیم که جعفر قلی خان پسر آقاي نیر السلطان آمد و اظهار داشت که اطلاعی از محبوسین دارید
که چه قرار شده؟ گفتم وثوق الدوله با آقاي تنکابنی وعده کرده است که عموم را بخواهند و لو اینکه تلگراف قزوین از عموم نبود
و همه امضا نکرده بودند. بعد از شام خوابیدیم.
______________________________
1). سید مرتضی پسندیده برادر امام خمینی. )
ص: 783
[امور روزانه]
دوشنبه دهم ربیع الثانی.- صبح بعد از چایی محسن نامی درب درآمد، جزو خوانین. پیره مرد گفت آقا سید اسد الله خرقانی خیلی
میل داشت که شما را ملاقات کند. چون آقا شیخ ابو طالب تبریزي آنجا تشریف میآورند و ذکر و خیر شما شد و شما را با
خودشان هممقصد دیدهاند، میل ملاقات شما را دارند. گفتم ارادت غایبانه دارم، اما به واسطه کسالت دمل گلو عجالتا نمیتوانم.
صفحه 614 از 655
اگر تعجیلی نیست آقا شیخ ابو طالب را هم بگویید بیایند من ایشان را ملاقات نمایم. بعد از رفع کسالت امید تشرف را دارم.
بعد ایشان رفته، به فاصله، شاهزاده معتمد الدوله تشریف آورده، صحبت کسالت فوق العاده ایران الدوله شد و حکومت استرآباد.
بعد از ساعتی درددل و غصه از گرفتاري زیاد، تشریف برده، من هم مشغول تحریر و پیدا کردن ریشه حسابهاي چند ساله
درهمشده خودم که با حاج جلال لشکر حساب نموده بودم و فکر ضررهاي فوق العاده امسال و چهار سال گذشته از حیث خورده
شدن منافع ملکی مرا سایرین و قحطی و گرانی این دو سه سال و ضررهاي دیگر و مطالب دیگر. بعد بتول از مدرسه آمد. ناهار
آبگوشت کلم که گوشتش نپخته بود و از من بیمزهتر بود با کمال مزه، من و بتول خوردیم. ننه اسماعیل هم در مطبخ مشغول
خوردن ناهار و پختن نان بود. بعد از ناهار چایی خورده، بتول به مدرسه و ننه اسماعیل به مریضخانه. من هم خانهپا و مشغول تحریر.
مقارن غروب بتول آمده، قدري چغندر از زیر خاك و قدري عدس از کیسه بیرون آورده، من و او مشغول شستن و پاك کردن او
شده، دو روي بار براي پختن آش فردا ناهار تهیه نماییم. ننه اسماعیل هم از مریضخانه، احمد هم از مدرسه آمدند. شب هم شام
آبگوشت کلم و گندم همگی خورده خوابیدیم.
عصمت السلطنه رمان میخواهند
سهشنبه یازدهم ربیع الثانی.- صبح بعد از چایی مشغول شستن دمل گلویم شده، احمد و بتول به مدرسه رفته، کارتی آوردند،
محسن الحسینی که نوشته بود شرفیاب شدم نبودید. بعد سید محمد نامی از مدرسه سلطانی نوشته بود که آقا شیخ ابو طالب اینجا
تشریف دارند منتظر شما هستیم. جواب نوشته که به واسطه دمل معذور از شرفیابی هستم. بعد بیرون رفته نیم من گوشت براي
ص: 784
مصرف چند روز و آش سماق امروز خریده به خانه آمدم. کلفت خانم عصمت السلطنه آمده بود احوالپرسی و کتاب تمدن اسلامی
را که چند روز قبل دادم عصمت السلطنه بخواند پس آورده بود که پسند نشد، رمان میخواهند. بعد بتول از مدرسه آمد. ناهار آش
رشته سماق خورده، بعد چایی. نزدیک عصر آقا شیخ محمد تقی کمرهاي آمد که امشب شما و بچهها را دعوت به ضیافت عروسی
خودم مینمایم. از آمدن همه عذر خواستم و گفتم یا من یا بچهها خواهیم آمد. بعد ایشان رفته، من هم قصد روانه کردن بچهها یا
خودم نمودم. بعد به مسامحه گذشت و استخاره نمودم، رفتن خوب نیامد. بعد بچهها از مدرسه آمده، شام نان و آبگوشت گندم
خورده، احمد اظهار داشت که دیشب معتمد الواعظین از قزوین آمد. بعد خوابیدیم.
امور روزانه]
صبح بعد از چایی و اشتغال به تحریر، احمد و بتول به مدرسه رفته، آقا شیخ ابو طالب تبریزي و آقا -.«1» چهارشنبه 12 ربیع الثانی
سید اسد الله خرقانی و آقا سید محمد سلطانی و آقا سید محسن خان نامی آمده، مشغول مذاکرات شدند که باید فکر اسلامیت نمود
و صدا به اسم اسلامی که قوانین حالیه عملا خلاف اسلام است. بنده عرض کردم در قبال اولیاي امور عیبی ندارد اما در قبال
خارجه صلاح نیست. بعد از مذاکرات زیاد، مقارن ظهر آقایان تشریف بردند. ناهار من و بتول و ننه اسماعیل آبگوشت گندم
خورده، بعد از ناهار چایی. ننه اسماعیل دو هزار از من گرفت و رفت بیرون. من هم سه به غروب بیرون آمده. پاي قاپق، دکان
مشهدي مرتضی رفته قیمت کاه و پیاز سابق را پرسیدم. قرار شد شیره هم به جهت ما بدهد. یک خروس هم امانت براي مرغهاي ما
که تخم آنها را بخوابانیم بدهد. بعد حجره آقا میرزا زین العابدین رفته، شیره و کشمش و مغز گردو و انجیر سفارش نمودم. بعد به
خانه خلخالی رفته، پرویز [آنجا] بود. بعد دکتر سید محمد خان، بعد آقاي تنکابنی آمده مشغول مذاکرات، بالاخره قرار شد روز
شنبه عصر منزل دکتر، مجله اسلامی را هم خبر نمایند و ترتیب تشکیلات و قرار آن را مذاکره نمائیم.
صفحه 615 از 655
______________________________
. 1). دفتر سیام. تاریخچه از چهارشنبه 12 ربیع الثانی مطابق 24 جدي لغایت یکشنبه 28 جمادي الاولی ( 11 حوت) 1337 )
ص: 785
بعد صحبت جلسه امروز منزل آقا شیخ محمد حسین یزدي شد که براي رفع سردار ظفر از یزد به تحریک وثوق الدوله شده. پریروز
هم نجات و ملک و تنکابنی آنجا بودند. نجات و ملک به آقاي تنکابنی دو سه نیش زده بودند که دکتر آنجا متألم شده بود. بعد
ساعت یک از شب بلند شده، چهارهزار هم از جیب من توي اتاق یا لب حوض افتاده پیدا نکردم. بعد به سبزهمیدان آمده، قدري
زردچوبه و پرمنگنات خریده به خانه معتمد الواعظین به دیدن رفته، شرحی از رفقاي قزوین و بدگذشتن و ناخوش شدن آنها
مذکور داشت، تا ساعت سه از شب آنجا بوده، بعد بلند شده به خانه آمده، شام آش سماق و قدري لبو ترشی و قیسی خورده کاغذ
پست شهري از آقا شیخ محمد حسین یزدي رسیده بود که سه به غروب امروز بروم آنجا؛ عقد بعد از زفاف بود. بعد از شام
خوابیدیم.
[امور روزانه]
پنجشنبه 13 ربیع الثانی.- صبح بعد از چایی دمل گلوي خود را شسته، بتول و احمد به مدرسه رفته، آقا میرزا علی اکبر خان از طرف
آقاي عین الممالک آمد که فردا صبح خانه باشید باید برویم حضرت عبد العظیم مهمانی متین الدوله.
قبول نمودم، اما تعجب از اینکه چه مناسبتی و چه مطلبی است.
« آه از ظلم وثوق الدوله
بعد مشغول حساب کتابچه خرج خود بوده، مادر مرحوم حسین خان لله آمد که امر معاش به ما فوق العاده سخت است و غیر از شما
درنظر نداشتم، محمد علی خان هم در محبس، به شما ناچارا ما را ارائه داده. آه از ظلم وثوق الدوله، انگلیس و روس. بعد مادر لله
رفته، ناهار آبگوشت کلم و گندم، بلافاصله چایی. بعد بلند شده بیرون، دکان آقا میرزا عباسقلی خان رفته، اکبر آقا را هم دیدن
کرده، سراي حاج ملا علی رفته، چهل تومان حواله کمره را گرفته، حجره آقا محمد چاییچی رفته، قدري صحبت، از آنجا حجره
آقا میرزا صدر الدین، قدري با آقا یحیی و ایشان صحبت و چایی. بعد دکان آقا میرزا ماشاء الله دوختهفروش؛ شاگردش گفت
چشمه شاهی رفته. از آنجا به خانه حاج جلال لشکر؛ آدمش گفت روز دوشنبه بلیط رفتن را گرفته، مشهدي محمد رضا هم میرود.
بعد دکان آقا شیخ حسین، سفارش ذغال به او کرده، به میدان
ص: 786
توپخانه. آقا میرزا باقر خان مستوفی گفت من عجالتا ماندنی هستم و با حاج جلال لشکر نمیروم. بعد به دکان استاد محمد علی
محلاتی آمده، پنج تومان قیمت ارسی بتول را دادم. بعد دو جفت جوراب هم خریده، به حجره خلخالی آمدم.
حجره خلخالی
عین الممالک و پرویز و فدایی هم آنجا بودند. خلخالی اظهار داشت پنجاه من برنج، خانبابا خان براي شما فرستاده، پنجاه من هم به
جهت من، اما برنجش خوب نیست، بفرستید در خانه من است ببرند. بعد با عین الممالک بلند شده، مذاکره شد که شنیدهام غیر از
نیر السلطان و بینش و صبا و میرزا سید مصطفی خان، همه را دولت به طهران خواسته. بعد روضه، خانه معاون السلطنه رفته تا ساعت
سه و ربع، بعد بلند شده، اظهار داشت که فردا صبح میآیم که برویم حضرت عبد العظیم، بچهها آنجا رفته ناهار دعوت از ما
صفحه 616 از 655
کردهاند؛ من هم قبول، بعد ایشان به منزلشان من هم به خانه آمده، صمصام السلطنه و مصدق السلطنه و فطن الملک هم متدرجا
خانه آمده بودند. بعد شام آبگوشت کلم و گندم خورده، خوابیدیم.
مهمان عین الممالک در حضرت عبد العظیم
جمعه 14 ربیع الثانی.- صبح بعد از چایی، عین الممالک آمد که برویم حضرت عبد العظیم. احمد را با مرغ فرستادم خانه خلخالی
که هم پنجاه من برنج را به حمال داده بیاورد و هم خروس را عوض مرغ بیاورد و بعد از آوردن برنج اگر توانست به حضرت عبد
العظیم بیاید. بعد با عین الممالک بیرون آمده سوار درشکه شده، پاي ماشین پیاده و در نمره اول ماشین سوار و حضرت عبد العظیم
پیاده شده به باغ سراج الملک رفته، مشغول چایی و خواندن روزنامه شده. احمد هم آمد. مقارن ظهر ناهار آورده، کلمپلو با سبزي
تازه پرگوشت و کباب، ماست، پنیر، سبزي. دسر گلابی با پسرهاي عین الممالک و خودش خورده، بعد چایی [خورده] و وضو
گرفته به حرم آمده، زیارت و نماز، بعد بهطرف باغ ملک رفته وارد شده، بالا رفتیم؛ صمصام السلطنه، اقبال الدوله، آقاي مستوفی،
سردار اسعد،
ص: 787
سردار ظفر، سردار جنگ، سردار محتشم، نظام السلطان و خیلی از متفرقه. به قدر ساعتی نشسته، صحبت و چایی. بعد با عین
الممالک بلند شده، خداحافظی و وداع با سردار جنگ کرده آمدیم گارد ماشین.
دیدار سردار مقتدر
در بین راه سردار مقتدر سنجابی و کسانش را دیده، احوالپرسی. بیان الدوله را دیده، بعد به ماشین سوار، نیم به غروب به شهر، از
راه میانبر به خانه آقا شیخ محمد علی قزوینی رفته تا ساعت یک و نیم از شب آنجا به صحبت و چایی مشغول. بعد با عین الممالک
بلند شده، در بین راه خانه آقاي مرآت رفته نبودند.
بعد آقاي عین الممالک رفته، من هم به خانه آمده. بچهها هم امروز به رختشویی با رختشور و جابهجا نمودن آرد و جا دادن
برنج مشغول و عصر هم به مریضخانه رفته بود. آقاي مرآت هم صبح آمده بود که ما رفته بودیم، ناهار آبگوشت کلم داشته، شب
هم آبگوشت داشتیم و تهیه قلیه کدو شده بود.
[امور روزانه]
شنبه 15 ربیع الثانی.- صبح بعد از چایی، احمد و بتول به مدرسه، من هم مشغول به نوشتهجات تا ظهر. بتول آمد، ناهار قلیه کدو و
عدس خوردیم. بعد چایی. چهار به غروب بیرون آمده. هوا مشغول باران، سوار واگون شده. میدان توپخانه پیاده، باران شدید بود.
از کنار خیابان به دکان شیخ حسین گیوه فروش رفته ده تومان و پنج هزار و پانزده شاهی پول چهل و دو من ذغال که صبح سه لنگه
فرستاده بود دادم و از آنجا به خانه دکتر سید محمد خان رفته، تنها بود.
فعالیتهاي حزبی
بعد آقاي تنکابنی هم تشریف آورده، دکتر تعقیب نصرت الدوله را که به ،«1» مشغول چایی بوده آقایان خلخالی و پرویز و مجله
توسط اکرم الملک همسایهاش ملاقات او را خواسته و چند دفعه دکتر به طفره گذرانده و باز در تعقیب است. و همچنین ضیاء
حضور، دعوت به حوزهاش نموده که تکلیف خواسته و همچنین آقاي تنکابنی تعقیب منتصر الدوله و وثوق السلطان را که او را جزو
صفحه 617 از 655
کاندیداي
______________________________
1). شیخ عبد العلی، مدیر مجله اسلامی. )
ص: 788
کمیته قرارش دهند و فردا عصر یکشنبه مجددا در خانه منتصر الدوله، تنکابنی براي جواب این مسأله دعوت دارد، مذاکره شد قرار
شد دکتر به اکرم الملک بگوید که من با آقاي تنکابنی یک وقت به ملاقات نصرت الدوله میرویم و تنکابنی هم به منتصر الدوله
بگوید من جزو کمیته سابقا هم داخل نبودم و حالا هم قبول نمیکنم اما مطیع و تابع حوزههاي دمکراتی صلحی خواهم بود.
تعیین خطمشی داخلی
بعد صحبت خودمان پیشآمد. قرار شد که افراد متشتت را که از ما تکلیف میخواهند به آنها بگوییم به شرط عدم مداخله در
سیاست و عدم توجه به عملیات کابینه و خود کابینه هرکس باشد و هرچه بکنند و عدم نمایش و تظاهر بر علیه تشکیلات دمکرات
دولتی به این شروط و بدون الحاق به تجمعات فاسده آنها با همدیگر ملاقاتهایی داشته باشند، ما شش نفر هم ابدا داخل به آنها
که استفاده از وجود ما بنمایند که به عامه بفهمانند که فلانیها با ما هستند نشویم. بعد قرار شد هفتهاي دو مرتبه از همدیگر ملاقات
نماییم. آقایان دمکراتهاي دولتی هم هرکار و اقدامی کردند ما ابدا کار و صحبتی و تنقیدي به آنها نداشته باشیم.
تا ساعت دو از شب منزل دکتر بوده، بعد بیرون آمده، هوا باران و کوچهها تاریک و پر از گل و آب، با فضاحتی تمام، پیاده به خانه
آمده، بعد از ساعتی که بتول رفته بود شام بیاورد دیدم دیوار دالان، آب پس میدهد و توي هیزمدان مطبخ، آب جریان دارد.
پشتبام رفته، اثري ظاهر نشد. احمد رفت توي کوچه، دید تنبوشههاي ناودان گرفته و فشار آب از دیوار دالان و مطبخ آب را
جریان داده، به هزار زحمت، به حدي که دستم زخم شد، ناودان را با ترکههاي نرم قدري باز و مراجعت. شام آبگوشت با قلیه
خورده، باران تا صبح به شدت و گاهی به ملایمت میآمد، و خوابیدیم.
[امور روزانه]
یکشنبه 16 ربیع الثانی.- صبح بعد از چایی، توي باران، احمد رفته مجددا به هزار زحمت ناودان تنبوشهاي توي کوچه را از زیر
دیوار کوچه و بالاي پشتبام باز کرد. زیر کرسی نشسته تلگرافی از قزوین به امضاي معاون السلطنه رسید که نه نفر از آقایان
تبعیدشدگان، امروز حرکت و فردا یکشنبه عصر وارد طهران
ص: 789
میشوند، به خانههاي آنها اطلاع و مژده دهید. دیدم یک ساعت به ظهر مانده و باران هم میبارد.
شایعه تزلزل کابینه
در این ضمن آقا میر سید محمد طباطبایی همدانی و آقا مشهدي حسین تاجر همدانی تبریزي که یکی از افراد کمیته همدان بود
تشریف آورده، مشغول صحبت و اینکه کابینه متزلزل است. عرض کردم مسموعات است، مدرکش معلوم نیست. گفت اقبال، سعد
الملک، شیبانی، وثوق السلطان و منتصر الدوله به ملاقات سعد الدوله که مرا هم در چهار پنج روز قبل با خودشان بردند. حاج معین
بوشهري هم آنجا بود، بعد او رفت و سعد الدوله از سیاست پرسید. شیبانی گفت ما را به تحت الحمایگی میکشند. بعد صحبت از
نظامی بودن شهر که براي چیست، منتصر الدوله اظهار کرد مربوط به این کابینه نیست، از کابینه قبل است.
صفحه 618 از 655
بعد سعد الدوله پرسید که شما از چه دسته و حزب هستید؟ منتصر الدوله گفت از فرقه دمکرات. گفت از کدام دسته؛ تشکیل یا ضد
تشکیل؟ گفت همان تشکیل، و دیگر دو دسته نیست. پرسید همان اسما یکی است یا آنکه واقعا هم یکی شده و معنا ضد تشکیل
نیست شده.
رفع تزلزل شد
بعد آقاي طباطبایی گفت مصیب خان را چند روز قبل دیدم، گفت نصرت الدوله را رفتم خانهاش، بعد از زحمات که ملاقات شد،
گفتم گویا شما متزلزل باشید؟
گفت رفع تزلزل شد؛ شاه را دیدم و وثوق الدوله را بردم حضور شاه و رفع شد.
گفتم خیر، باز باقی است و شاید سقوط نمائید. گفت ما هم اقداماتی داریم که کسی نتواند غیر از خودمان در کابینه بماند و نیز نقل
کرد که محمد خان مجاهد چند روز قبل نقل میکرد که اگر کابینه تزلزلی پیدا نماید عملیات شروع خواهد شد که نه آقا، نه حجۀ
الاسلام، نه عمر، نه زید، هیچکدام جان به در نخواهند برد و تمام مقدمات فراهم است.
بعد از توپ ظهر آقاي طباطبایی و تبریزي رفته، به ایشان عرض کردم که از تلفن دکتر میر سید حسین خان به خانه منتصر الدوله
[تلفن بزند] که به خانه
ص: 790
ناظم التجار ورودش را اطلاع و به خانه نقیبزاده و معدل شیرازي هم تلفن زده اطلاع دهد و آدمش را هم به خانه آقا شیخ حسن
خان بفرستد. بعد آقایان رفته ناهار آبگوشت و قلیه خورده، احمد را فرستادم خانه نیر السلطان که تحصیل اطلاع از ورود آقایان
نماید که وارد شدهاند یا خیر. بعد خبر آورد که شنیدم دو دستگاه از قزوین آمده و به خانه نقیبزاده تلفن زدم جواب نیامد. باران
هم نیم ساعت بعد از ظهر تخفیف و موقوف، مجددا بناي باریدن به ملایمت را گذاشت.
هم در این هفته از چارکی دو هزار به سرعت ترقی به چارکی سه هزار و ده شاهی خود را رسانده. مشغول فکر و با «1» نفت
کسالت زیر کرسی، چایی هم مشغول تا ساعت دو از شب که احمد آمد و اظهار داشت که شیخ حسن خان و نقیبزاده و معدل
شیرازي در شاهآباد به اتومبیل که مدیر الصنایع براي نقیبزاده برده بود سوار شده، سایرین با درشکه راه خودشان. همه مقارن
غروب و مغرب وارد شدند و احمد از خانه شیخ حسن خان و دیدن وي آمده بود. شام چلو از برنج تازه خان باباخانی درست کرده
بودیم، تعریفی نداشت، با فسنجان قیسی، با بتول و احمد و ننه اسماعیل خوردیم. باران هم باز خیال آمدن داشت.
گزارش شیخ حسن خان از محبس
دوشنبه 17 ربیع الثانی.- صبح بعد از چایی احمد به مدرسه، ناهار اسماعیل هم که شب چلو و فسنجان کشیده بودند برداشت و
رفت. بتول هم با سه تومان ماهیانه روانه مدرسه. هوا باران نداشت و ابر بود. بعد بیرون آمده به زحمات از شدت گل به خانه آقا
شیخ حسن خان به دیدن رفته، متفرقه هم به دیدن میآمدند. بعد از حوادث آنجا چیزي که نقل نمود تفتین معاون السلطنه بین
محبوسین که مانع از امضاي همه شد و نیز گفته بود وثوق الدوله تخم مرا نمیتواند بخورد پسرم تبعید فرانسه است و خودم هم
هرچه دارم منتقل به پسرم نمودهام و نیز مذکور داشت که صدرایی به شاهرودي آنجا نوشته بود که اینها بلشویک هستند، به آنها
هرقدر سخت گرفته شود خوب است و همچنین به یک نفر دیگر.
______________________________
1). اصل: نفط )
صفحه 619 از 655
ص: 791
بعد خبر دادند که احمد آمده و توي گل از واگون افتاده و غرق گل است. گفتم برود خانه. بعد ناهار آنجا آش شلغم و دمپخت و
ماست و پنیر و سبزي خیلی خوب و لذیذي خودمانی خورده، بعد از چایی به منزل آمده لیست اسامی مبرزین دمکراتها را برداشته،
دختر ننه باقر هم آمده بود خانه که با ننه اسماعیل بروند مریضخانه. ناهار اسماعیل را هم احمد به مریضخانه با حالت توي گل
افتادن رسانده بود.
هسته مبارزه مخفی
بعد ساعت سه به منزل نقیبزاده دیدن رفتم. آنجا هم چند نفري بودند، مشغول صحبت، قصد رفتن را به منزل وثوق الدوله داشت
که امشب برود و اسباب استخلاص چهار نفر بقیه را فراهم آورد. گفتم نروید بهتر است و اگر تصمیم نمودهاید با آقاي تنکابنی
بروید بهتر است. اما ملاقات در حضور شاه اگر بشود بهتر است. بعد تا یک و نیم به غروب آنجا بوده، اظهار داشت که فردا صبح
خوب است بیایید منزل ما که با سایر رفقا تصمیمی گرفته باشیم. بعد بیرون آمده درب دکان آقا میرزا عباسقلی خان قدري صحبت،
هم آمدند. «1» از آنجا به خانه آقاي خلخالی آمده، مقیاس، فلاح، کوهی آنجا بودند، بعد شاخص و عیار
قرار شد ابدا ما به سیاست و اعمال دولت نظري نداشته باشیم و با اشخاص دمکرات دولتی و دستهبنديهاي آنها توجه و تظاهري بر
علیه آنها نکنیم. بعد آقاي خلخالی حکمی از وزیر مالیه به تصویب رییس تشخیص عایدات [نشان داد] که آقاي خلخالی عضو
کمیسري تحدید که مناقشات بین اعضا و وقایع قاچاقی را آن کمیسري عهده دارند [میباشد]. یکی از اعضاء، حاج رضا خان دکتر
و یکی هم عین الملک، دو نفر دیگر هنوز معلوم نیست. بعد بلند شد.
قرار شد جمعه عصر در منزل کوهی باشیم. بعد یک خروس که باید از خلخالی گرفته باشم در عوض مرغ خودمان گرفته ساعت دو
از شب در میان
______________________________
1). به نظر میرسد اسامی مقیاس، فلاح، کوهی، شاخص و عیار اسم رمز و مستعار باشند. این پنج نفر به علاوه سید محمد کمرهاي )
در این مقطع هسته تشکیلاتی مخفی را تشکیل داده که در ظاهر قرار است در سیاست دخالت نکنند، اما در پشت پرده جریان ضد
دولتی را هدایت میکنند.
ص: 792
گلها به زحمت خانه آمده، شام چلو و خورشت فسنجان نیمه دیشب را خورده خوابیدیم.
« صداي ملت »
سهشنبه 18 ربیع الثانی، غره برج دلو.- صبح بعد از چایی، بتول و احمد به مدرسه رفته، من هم برحسب وعده بیرون آمده، رفتم
خانه آقا شیخ محمد علی قزوینی. او را برداشته، به خانه شاهزاده محسن میرزا رفته، آقا شیخ حسین گیوه فروش و جوکار هم آنجا
آمده، قدري وقایع حبس را در قزوین مذاکره نموده، از آنجا به خانه حاج ناظم التجار رفته، از او هم دیدن نموده، مؤید الاسلام
کرمانی و دو سه نفر دیگر هم آمده. از آنجا با آقا شیخ محمد علی قزوینی به خانه منوچهر خان رفته، آقاي تنکابنی و آقا شیخ
آقاي « صداي ملت » حسین گیوه فروش و نایب عبد الله خان و جوکار هم آنجا بودند. یک شبنامه یک ورقی مثل روزنامه به اسم
تنکابنی بیرون آورده، گفتند توي خانه انداخته بودند؛ خیلی تنقید از اعمال کابینه در این پنج ماهه [کرده بود]، خیلی بامزه بود. بنده
بعد از خواندن گرفتم به اسم اینکه به یک واسطه که به شاه برسانم.
صفحه 620 از 655
بعد مقارن ظهر بیرون آمده، تنکابنی و نایب عبد الله خان و من براي اینکه به خانه نقیبزاده برویم به راه افتاده در میدان توپخانه
سوار واگون. جوکار هم همراه شده، در بین واگون آقا سید یحیی نهاوندي رییس عدلیه بروجرد که یک ماه است آمده و من خبر
نداشتم رسید؛ به خانه سالار ناصر ملایري میرفتند.
قدري صحبت و قرار شد که عصر من هم بروم آنجا. بعد چون توپ ظهر را در کرده بودند و سه نفر آقایان هم ناهار نخورده، با من
قصد رفتن خانه نقیبزاده را نموده بودیم، من به خانه خودمان رفته، ناهار آبگوشت خورده، بعد از ناهار به خانه نقیبزاده رفتم؛
جمعی بودند. صحبت نمودیم. نیم به غروب بلند شده خواستیم برویم منزل سالار ناصر، موقع گذشته بود. با تنکابنی و نایب عبد الله
خان و معتمد و جوکار به خانه معدل رفته، سالار فاخر هم آنجا بود. اظهار داشت که مشاور الدوله و حاج عز الممالک و بعضی
دیگر از مجاهدین وارد به رشت شدهاند و نیز اظهار داشت که دسته بختیاريها از قبیل سردار معظم پسر امیر مفخم و ابو القاسم خان
و سردار مسعود هم وارد طهران، منزل سردار محتشم شدهاند.
ص: 793
سیاست یا بدگویی
تا ساعت یک از شب منزل معدل بوده، بعد بلند شده، من به خانه دکتر سعید خان رفته که زخم گلو و سر خود را نشان بدهم. بعد
از نوبت من به اطاقش رفته، گفتم نمیدانم دمل یا زردزخم یا کنده تول است. بعد نسخه نوشته، پرسید چه خبرها داري؟ گفتم یک
شبنامه بامزه امروز پیدا کردم، مثل روزنامه طبع و ژلاتینی نمودهاند. گرفته، قدري خواند. گفتم چون مریض دارید باشد خدمت شما
سر فرصت بخوانید. گفت من بالکلیه نظامی و خارج از سیاست هستم و یادتان باشد که این شبنامه را شما به من دادهاید. خیلی از
صحبت ایشان که حقیقتا عنصر خوشاخلاق و صحیحی است متنبه شده که مرادش از سیاست فقط بدگویی است که خود را خارج
میکند. بعد بیرون آمده، ساعت دو و نیم از شب منزل مرآت الممالک که مدتی بود ندیده بودمش، رفته باز نبود. به خانه آمده،
شام آبگوشت با بچهها خورده خوابیدیم.
القاب خوانین کمره
چهارشنبه 19 ربیع الثانی.- صبح بعد از چایی، هوا ابر و قدري سرد، بچهها [مشغول] خمیر [کردن] و احمد و بتول هم به مدرسه، من
هم بیرون آمده، هوا سرد، به خانه حسینعلی خان سرهنگ رفته، کاغذ حاج خان با برات چهارصد تومان را به خودش و پاکت شیخ
یحیی که به منیجه خانم خواهرش با برات جوف بود نیز به خواهرش دادم. بعد سرهنگ اظهار داشت که پیشنهادي سردار جنگ به
وزارت داخله داده که من [ملقب به] سالار امجد و حاج جلال لشکر [ملقب به] سالار ارفع و علی قلی خان پسرش، جلال لشکر،
بشویم. بعد از چایی بلند شده بیرون آمدم، ناظم الرعایا را دیده، گفت سردار ظفر با پیشکاري مالیه من در جاپلق ضدیت و مانع
شده.
مشهدي میرزا آقاي عراقی را دیده، گفت تازه از عراق آمدم، بعد به دواخانه شیورین رفته، دواي زخم کنده تول یا زردزخم گلو و
سر خودم را گرفته.
مراجعت. در راه آقا میرزا اسماعیل تنکابنی را دیده، کلاه سر گذاشته بود. توصیه خود را به سیف الاطباء که مأموریت به اطراف
براي طبابت بدهد خواست. گفتم الان برویم سفارشت را مینمایم. باهم آمدیم، سیف خانهاش نبود. قرار دادم که
ص: 794
فردا صبح آقا میرزا اسماعیل بیاید خانه باهم برویم منزل سیف. بعد خواهرزاده آقا سید جلیل رسید [و گفت] که شیخ الاسلام پسر
صفحه 621 از 655
عمویم از اردبیل تازگی آمده و برادرش دیروز خبر رسیده که در اردبیل فوت کرده، لازم است که از دو جهت دیدنش نمائید. قرار
شد عصر بروم مغازه خلخالی، از آنجا باهم برویم دیدن شیخ الاسلام.
قحطی گوشت
بعد آمدم خانه، دواي کنده تول را به گردن و سر خودم دادم مالیدند. چون بچهها نان میپختند، ننه اسماعیل، معصومه را آورده
بود. ناهار نان تازه و مغز گردو و پنیر و ترشی بود. خورده، چایی هم خوردیم. بعد ننه اسماعیل چادر سر نموده با معصومه رفتند؛
گفت به خانه زن آقا سید جلیل میروم. من هم مشغول تحریر، و جواب نوشتجات کمره و گلپایگان را نوشته، قدري هم کسالت
داشته. دیگر حال رفتن بیرون را نکرده، عصر بتول از مدرسه آمد. شب هم به امید گوشت که به دستمان نیامد و اوضاع گوشت را
گران و قحطی انداختهاند، به نان و پنیر گذران خواهیم کرد. سید احمد پسر مرحوم آقا کوچک هم از ده آمد و کاغذي از مادرش
آورد که احمد را آنجا نگاه بدارید و به کاري مشغولش نمایید. من هم ماندهام متفکر که نه خود قوه نگاهداري او را دارم و نه
جایی و کاري به نظر دارم.
شب را هم به نان و اشکنه همگی به سر برده، خوابیدیم.
پنجشنبه بیستم ربیع الثانی.- صبح بعد از خواب، آقا میرزا اسماعیل تنکابنی تشریف آورده که برویم منزل سیف الاطباء. چون روغن
به زخمهایم مالیده بودم و تا بروم منزل سیف، شاید به وزارت داخله رفته یا مریض داشته باشد، قرار را بعد از ظهر گذاشتیم. بعد
ایشان رفته احمد و بتول هم به مدرسه رفته، سید احمد را هم گفتم قدري به بتههاي کلم گل را که گل نداده از خاك درآورد و
قدري شلغم از باغچه اگر هست بیرون آورد. بعد جوانکی معمم، رفیق آقاي آقا شیخ محمد علی قزوینی آمد؛ از اوضاع جاریه سؤال
نمود. صحبت نمودیم، بعد ایشان رفته، دختر ننه باقر با پسرش آمده. ننه اسماعیل هم مشغول پختن قلیه کدو و عدس شده، نزدیک
ظهر، ناهار قلیه کدو با سید احمد شهریاري و دختر ننه باقر و پسرش و بتول و ننه اسماعیل خوردیم، بعد چایی.
ص: 795
آقا میرزا اسماعیل خان دکتر تنکابنی آمده باهم بهطرف منزل سیف الاطباء رفته نبود. بعد بیرون آمده، من به تنهایی خانه حسین
علی خان رفته، کاغذ او و همشیرهاش که از کمره مجددا امروز آمده بود دادم، خودشان نبودند. بعد خیابان آمده رضا قلی خان را
دیدم؛ اظهار داشت که آقا میرزا عباس یزدي که از فرونت آمده، خانه آقا سید کاظم یزدي منزل دارد و خیال ملاقات شما را داشت.
گفتم من خودم به دیدنش باید بروم. بعد پستخانه آمده، کاغذ کمره و گلپایگان و بارفروش و وزارت مالیه را داده، به خانه صمصام
السلطنه رفته.
خانه صمصام السلطنه
صدر الدوله و حاج معین الدوله و حکیم الملک و شاهزاده لسان هم آنجا بودند، قدري صحبت. صمصام اظهار داشت که شنیدهام
سپهسالار رفتنش موقوف، و مستشار الدوله را نامزد تبریز کردهاند. تا مقارن غروب آنجا بوده، از آنجا به خانه آقا سید کاظم رفته،
آقا میرزا عباس یزدي و دو سه نفر و سید ناقور که جدیدا از عدلیه یزد معزول شده، آنجا بودند. آقا میرزا عباس اظهار داشت که
ضیاء السلطان هم با ما حرکت از اسلامبول نموده و همین اوقات به رشت وارد خواهد شد. بعد اظهار داشت که دولت عثمانی با ما
خیلی مساعدت کرد و تا آخر حرکت ما به همه حقوق میداد و معادل هفت ماه شهریه هریک، مخارج مراجعت به همه داد و به
هرکدام ماهی هفتاد لیره فوتی که هرفوت دو تومان میشود میداد. بعد ساعت یک و نیم از شب بیرون آمده، سوار واگون درب
نیم من گوشت از قصاب گرفته، قریب ،«1» گذر وزیر دفتر پیاده، جمعیت زیاد دکان قصابی، به هزار ملاحظه و توسط جمعی از من
صفحه 622 از 655
سه از شب به خانه معاون السلطنه براي ملاقات عین الممالک به روضه رفتم، عین نبود، جمعی بودند. بعد از روضه، چایی خورده،
بلند شده به خانه آمدم. جمال هم آمده بود. شام احمد شهریاري و جمال و خودمان خورده خوابیدیم.
جمعه 21 ربیع الثانی.- صبح بعد از چایی نصرت الممالک و بعد عین الممالک و بعد مرآت الممالک آمده، تا نزدیک ظهر مشغول
صحبت بوده، آنها رفتند. ناهار
______________________________
1). توسط جمعی از من: وساطت یا واسطه شدن جمع و گروهی. )
ص: 796
و بتول و ننه اسماعیل خورده، بعد چایی. بعد مقدار سیزده من آرد کشیده به احمدین با پول واگون داده، «1» آبگوشت با احمدین
به خانه همشیره بردند.
علل کنارهگیري رفقا از ملک الشعراء
بعد خودم سه به غروب منزل آقا شیخ محمد حسین استرآبادي رفته، اظهار داشت که براي تفرقه و عدم پشتیبانی خیلی متألم هستم و
چندي قبل ملک الشعرا را خواسته بودم و به او مذمت نمودم. گفت کنارهگیري رفقا از من به واسطه سه مطلب است؛ یکی آنکه به
آنها در جریده خودم بد گفتهام، من دفاع میکردم، یکی هم تریاکی بودم و البته خودم میدانم بد است و درصدد تقلیل و ترك
برآمدم و یکی آنکه من کمک وثوق الدوله بودم، این هم از این جهت است که من او را صالح میدانم و حالا هم حاضرم که با
آنها یکی شوم و کار کنم. من هم به آقاي شیخ جواب دادم.
اولتیماتوم به جنگلیها
بعد یک به غروب بیرون آمده منزل خلخالی رفتم، شاخص و مقیاس نیامده، لیکن عیار و فلاح آنجا بودند. کوهی اظهار کرد که
امروز منزل حاج محمد باقر کاشی مهمانی مفصل و نیز در خانه واعظزاده ناهار کامل و دعوت از عموم سرکردگان و تقریبا پنجاه
تومان مخارج مهمانی که تشکیلات را دایر نماید و نیز کوهی اظهار داشت که شنیدهام به جنگلیها دولت التیماتوم داده که متفرق
شوند، گویا انگلیسیها به واسطه مغلوبیت از بلشویکها در بادکوبه ترس دارند که جنگلیها مبادا آنها را جلب نمایند؛ به دولت
گفتهاند که به آنها التیماتوم بدهند تا متفرق شوند و نیز اظهار داشت که موتمن السلطنه رفته بود پریروز صبح به خانه مستشار
الدوله، گویا او را جذب و وعده حکومت آذربایجان را به او بدهد و مقوم الملک و میر موسی خان هم خانه ممتاز الملک رفته
بودند به احتمال اینکه شاید آنها روي کار، یعنی سعد الدوله بیاید. و وثوق الدوله بر علیه صارم الدوله دارد تحریک میکند،
میخواهد او را ضایع کند و مشار الملک را سرکار مالیه بیاورد.
______________________________
1). احمدین: دو احمد. )
ص: 797
بعد تا یک ساعت از شب آنجا بوده قرار شد عصر دوشنبه برویم منزل مقیاس. بیرون آمدم و شبانه رفتم خانه دکتر سعید خان، یک
نسخه دواي پاشیدنی زخم کنده تول داد. بعد خانه آمده، شام آبگوشت با احمدین و بتول و ننه اسماعیل خورده، گفتند عصر
منوچهر خان و آقا شیخ محمد علی قزوینی، جعفر قلی خان و جمعی دیگر آمده بودند که من نبودم. دکتر سید محمد خان هم عصر
آمده بودند و کارتی نوشته و رفته بودند؛ عجبا للطبیب و هو علیل.
صفحه 623 از 655
اقدامات امیر مؤید
آقا میرزا صادق خان بروجردي هم تقاضاي ناهار یوم چهارشنبه را نمودند. سه شنبه هم منزل مشار اعظم در خیابان صفی علیشاه
ناهار که طبیبزاده هم باید بیاید. آقا شیخ عبد العلی اظهار داشت که سپهدار وزیر جنگ به دستور وثوق الدوله به امیر مؤید نوشته
که هرقدر بتوانی سوار جمع نما، مخارجش با من که در مازندران جلوگیري از آمدن اعتضاد السلطنه بنمایی که حکومت شاهزادهها
از میان برود و از بابت شرکاي محل نزاع تو با دولت، من قراري براي آسایش و پیشرفت تو خواهم گذاشت. امیر مؤید هم در آنجا
میکوشد.
[امور روزانه]
شنبه 2 ربیع الثانی.- صبح بعد از چایی، هوا مشغول برف آمدن شده، بتول و احمد به مدرسه رفته، ماها هم مشغول پختن نان شده،
بعد از ظهر با سید احمد و ننه اسماعیل و بتول مشغول ناهار با تتمه آبگوشت دیشب و مغز گردو و لبو ترشی، بعد چایی خورده،
برف بند آمد. سید احمد را فرستادم مرکور و کره خریده آورد، سرم را شستوشو داده با گردنم دوا گذاشته. صبح هم آقا شیخ
محمد علی قزوینی آمده بود، به قدر ساعتی مذاکره نموده رفت. بعد عصر احمد هم از مدرسه آمده، شب شام ترخینه دوغ داشته،
احمدین و بتول و من و ننه اسماعیل شام خورده خوابیدیم.
ارزان شدن روزنامه رعد
یکشنبه 23 ربیع الثانی.- صبح بلند شده، هوا برف میبارید، لیکن برف دیروز و امروز خیلی مختصر. بچهها هم به واسطه یکشنبه
بودن مدرسه نداشتند. ناهار آبگوشت خورده، بعد چایی. بعد احمدین عصر رفتند بازار که روزنامه رعد که
ص: 798
ارزان شده با سه سیر روغن خریده بیایند، آنها هم رفته یک از شب آمده، خبري نداشتند، فقط گفتند برادر اعتماد الاسلام را میرزا
زین العابدین گفت که فوت کرده و فردا اعتماد منزلش ختم دارد. بعد شب شام آبگوشت و قدري ترخینه و مغز گردو و حلواارده
داشته، خورده، من هم تجدید مرهم سر و گردن خود را نموده، خوابیدیم.
[امور روزانه]
دوشنبه 24 ربیع الثانی.- صبح بعد از چایی بتول و احمد به مدرسه رفته من هم با سید احمد و ننه اسماعیل مانده، ناهار بتول آمد و
آبگوشت کلم خورده، بعد از چایی، سید احمد را بازار برده، قدري ماش خریده و روانه مریضخانهاش نمودم و خود سه به غروب
مانده (کوچهها هم گل بود) به خانه دکتر سید محمد خان رفتم؛ فلاح و عیار و کوهی هم آمده، قرار شد جمعه آتیه صبح من از
علیزاده و تنکابنی و آقا میرزا خلیل آقا و آقا میرزا علی آقا و عین الممالک و آقا شیخ ابو طالب و ممیززاده دعوت نمایم و با آنها
صحبت نمایم.
مذاکرات تنکابنی و وثوق الدوله
بعد صحبت ملاقات تنکابنی با وثوق الدوله روز شنبه عصر که وقت معین کرده بود، میرزا یک ساعت منتظر، بعد که ملاقات شد
وثوق الدوله گفته بود که فقط شما یک نفر دمکرات بیشتر نیستید، حق نداري اشخاصی که مرتکب جنایات شدهاند آنها را بدون
صفحه 624 از 655
رسیدگی شدن تقاضاي استخلاص نمائید؛ بینش و صبا در کمیته مجازات شرکت داشتند و نیر السلطان در معاونت وزارت داخله
جنایاتی کرده و آنها را مرخص نموده. میرزا سید مصطفی خان در کرمان که بود به انگلیسیها خساراتی وارد کرده، اگر شما
حاضرید که آنها را در محکمه نظامی محاکمه نمایند و هرچه حکم شد اجرا شود. من آنها را از قزوین بگویم بیاورند، و الا بدون
محاکمه آنها را نمیتوانم مرخص نمایم. آقاي تنکابنی هر چه اظهارات ملایم نموده بودند مفید نشده بود.
بعد دکتر اظهار کرد که روز جمعه تنکابنی را خانه حاج محمد باقر کاشی دعوت براي مساعدت با تشکیلات نموده بودند. دیروز
هم ناهار منزل آقا شیخ جلال براي همین کار دعوت نموده بودند. امروز هم بعد از ظهر صارم الدوله از میرزا تقاضاي ملاقات
کرده، بعد صحبت شد که میرزا، مساوات شده؛ هرجا
ص: 799
دعوتش میکنند تشریف میبرد، باید میرزا مقام خودش را حفظ نماید. بعد قرار شد عصر جمعه منزل کوهی برویم.
انتقادات عز الممالک از تركها
مقارن غروب من و خلخالی و دکتر منزل حاج عز الممالک به دیدن رفته؛ حاج محتشم السلطنه، ممتاز الدوله و حکیم الملک بیرون
میآمدند، قدري در حیاط صحبت نمودیم، بعد بالا رفته، ظهیر و حاج آقاي شیرازي، بعد منتصر السلطان و مشیر اعظم آمده، حاج
عز الممالک خیلی تنقید از حکومت تركها و نیات سوء آنها به ایرانیها و ایران را بیان نمود. ساعت دو ربعکم بیرون آمده، من و
خلخالی سوار واگون، میدان توپخانه من با واگون دروازه قزوین سواره به خانه آمدم. شام کلمپلو با ماش و قیسی و گوشت با
احمدین و بتول و ننه اسماعیل خورده، آقا میرزا علی تاجر همدانی هم عصر آمده بود، من نبودم، ملاقات مرا خواسته بود بروم درب
حجرهاش بعد دواي زخم و گلوي خود را مالیده، خوابیدیم.
[امور روزانه]
سهشنبه 25 ربیع الثانی.- صبح بعد از چایی احمد آقا و بتول به مدرسه رفته، هوا صاف و آفتاب بود، من هم تجدید مرهم سر و گلو
نموده، سید احمد هم ناهار اسماعیل را کلمپلو با ماش برداشته به مریضخانه برده، من هم بیرون آمده به خانه آقا نور عراقی رفته،
حاج میرزا محمد علی خان مجتهد عراقی، آقا سید فاضل کاشانی، حاج سید احمد مجتهد عراقی و جمعی آنجا بودند.
عقل و فهم مدرس
بعد از دیدن و مقداري صحبت از آنجا بلند شده به منزل حاج فطن الملک رفته.
مسهل خورده بود، قدري صحبت مهمانی جمعه خانه حاج محمد باقر کاشی را که دعوت کرده بود و فطن بعد از ناهار رفته و
همچنین روز یکشنبه منزل آقا شیخ جلال و بعضی مطالب دیگر مذاکره شد؛ مقداري از عقل و فهمیدگی مدرس و ثبات او در
تمجید از مهاجرت و مهاجرین و بیعقلی بعضی از رفقا هم بیان نمود. تا توپ ظهر انداخته شد به عجله بلند شده بیرون آمدم. در
بین راه پهلوي را دیدم، قرار شد فردا شب پنجشنبه بروم آنجا قدري صحبت نماییم و شب هم همانجا بمانم.
ص: 800
بازار گرم فریب
بعد درب خانه مخبر الدوله، مستشار الدوله را پیاده دیده، سلام و تعارفی؛ پرسیدم که شنیدهام شما را کاندید ایالت آذربایجان
صفحه 625 از 655
نمودهاند؟ گفت دروغ [است] ولی سایر رفقا را وثوق الدوله به شهریه فریفته؛ حکیم الملک، ممتاز الدوله، نصر الملک. قرار شد
همدیگر را ملاقات [کنیم] فکر میکردم خداوندا چه هنگامه است؟! رفقایش میگویند که مستشار الدوله را وثوق الدوله فریفته
[است]، این به عکس میگوید. میترسم هردو را دسیسه رب الدسایس متهم و این رفقا را از همدیگر ظنین نموده.
بعد آقا شیخ ابو طالب و آقاي زنوزي را دیده، قرار شد عصر پنجشنبه بیایند منزل قدري صحبت. از آنجا خانه مشار اعظم را به
زحمت پیدا کرده، گمان کردم مأیوس از رفتن من شدهاند، بعد رفته، طبیبزاده و نجد الدوله هم آنجا بودند، معلوم شد نجد با
مشار منسوب و قوم هستند. ناهار آورده مفصلا و مأکولا گوارا؛ ناهار قاب چلو و چهار خورشت قورمهسبزي. آبگوشت با کله بره و
خوراك پنیر، سبزي و ماست. بعد از ناهار هم چایی. اتفاقا توي اطاق دیگر صدایی آمد، دیدم به خنده تعارفی کردند. گفتم
کیست؟ گفتند مغیث الدوله است. من گمان کردم سگ است و براي اینکه من خوشحال شوم، بنده گفتم صدایش کنید بیاید تو.
من در این خیال یکدفعه دیدم جوانی آمد تو. پرسیدم کیست، گفتند مغیث الدوله است. بعد معلوم شد و نشانی داد که من خدمت
ساعتی ؛«1» شما در ارّه و میشیجان کمره رسیدم موقع ورود اردوي مهاجرین ماژورپوست. نشانیها را داد، فهمیدم درست میگوید
صحبت نمودیم. «2» ... هم با آن منفور بی
دیدار از دهخدا
ساعت دو به غروب بلند شده خداحافظی، بیرون آمده. به منزل دهخدا که مدتی بود ندیده بودمش رفته. دو چایی خورده. صحبت
از اوضاع پسر آقاي
______________________________
1). نویسنده در اینجا به دو موضوع اشاره دارد؛ یکی عبور مهاجرین از کمره به مقصد کرمانشاه که وي قبلا به کمره رفته تا )
وسایل استراحت آنان را در آنجا فراهم کند، و دیگري- در ادامه مطلب- اشاره به منفور بودن مغیث الدوله به دلیل دستور تیرباران
دو تن از محکومین تبعیدي کمیته مجازات به هنگام عبور از سمنان، در زمانی که حاکم آن ولایت بود.
2). نقطهچین در اصل. )
ص: 801
نیر السلطان آمد که آقاي تنکابنی فرمودهاند استخلاص محبوسین را وثوق الدوله اشکال نموده، به عنوان مجرمیت نیر السلطان که
محبوسین نظمیه را مستخلص کرده. بعد یک به غروب بلند شده به منزل مشار الدوله آمدم؛ آقا شیخ محمد حسین یزدي و آقاي
ضیاء الواعظین و سردار فاخر آنجا بودند. مشار الدوله خودش در اندرون ناخوش و بستري، پیغام ورود را با تبریک به سردار فاخر
گفته، قدري صحبت با حاضرین بعد بلند شده بهطرف شمس العماره آمده، آقا رحمان را درب مغازه خلخالی دیده. روبوسی
نمودم. گفت بهعجله میخواهم بروم عراق و دو سه روزي بیشتر طهران نیستم.
شریف الدوله بعد از مأموریت آذربایجان
ممیززاده را دیده، سپردم که صبح جمعه را با آقا میرزا علی آقا و آقا خلیل بیایند منزل بنده، قدري با اکبر آقا و رضا قلی خان و غیره
صحبت کرده، مقارن غروب با احمد روانه خانه شده، احمد را به خانه علیزاده و یمین الملک فرستادم و خود به منزل شریف
الدوله رفته دیدن نمودم؛ چون عملیات او را در آذربایجان و بادکوبه خوب شنیدم، حقیقتا میل دیدنش را نمودم. تا ساعت یک و
نیم از شب آنجا بوده، بعد به منزل آمده، شام با احمدین و ننه اسماعیل و بتول پلوماش داشته، خوردیم و خوابیدیم.
صفحه 626 از 655
صحبت اوضاع روز
چهارشنبه 26 ربیع الثانی.- صبح بعد از چایی سید احمد را به کندن دو سه ریشه درخت و بیرون آوردن یک درخت زردآلو
[مشغول] نمودم. در این بین یمین الملک گروسی آمد. زنها هم مشغول پختن نان بودند. در این ضمن نصرت الممالک آمده،
مشغول صحبت اوضاع روي کره و صلح و جنگ و ننگهاي بیشرمانه که مدیر رعد براي خوشآمد که به مزید جوایز و نواله از
دشمنان ایران نایل گردد، چه مطالبی درج میکند. بعد یمین الملک رفته، نصرت الممالک اظهار داشت که مرا نامزد براي اشتغال
به امور تحدید خراسان نمودند، نمیدانم به چه کارش میباشد، عجالتا به امین التجار اصفهانی سفارشی بنمائید که مرا تابع غیر
مرکز نکند. قبول نمودم. بعد ایشان هم رفته،
ص: 802
صبح زود هم آقا میرزا صادق خان بروجردي آمد و عذر رفتن مرا امروز خواست و تقاضاي تبدیل به فردا را نمود که ناهار بروم؛
من هم قبول نمودم.
ناهار هم با سید احمد و ننه اسماعیل و بتول اشکنه کلم و نان تازه خورده، بعد از ناهار هم چایی. بعد سه به غروب بیرون آمده.
قرب در حمام حاج عبد الصمد منزل آقا شیخ محمد ابراهیم قزوینی رفته، نبود. از آنجا منزل طباطبایی همدانی رفته. نشسته مشغول
صحبت شدیم و از وضع حوزه منتصر الدوله و وثوق السلطان صحبت مینمود که از فرط شهوت و ارتباط با وثوق الدوله ماها را
میخواهند آلت دست قرار داده.
انتخابات همدان و کرمانشاه
بعد آقاي تنکابنی تشریف آوردند و ناهار را در منزل نظام السلطان بودند. بعد آقاي همدانی در خصوص انتخاب همدان که از
طهران دستور داده شده بود که وثوق الدوله و سالار لشکر انتخاب شوند، خود اهالی هم متقدمین در خیال امیر نظام و حاج محمد
نراقی و بعضی هم در خیال بهاء الملک و خود آقاي طباطبایی و وثوق الدوله را گفت که جدیدا نوشته که خودش را ننویسند و
ملک الشعراء نوشته شود. معلوم میشود که خودش در کرمانشاه انتخاب شده، صحبت مینمودند و استمدادي از آقاي تنکابنی و
بنده خواستند که اگر صلاح بدانیم از بهاء الملک و ایشان مساعدتی نزد رفقاي همدان بنماییم که این دو بلکه منتخب شوند. بعد
قرار شد طباطبایی سه به غروب فردا را برود خدمت آقاي تنکابنی که از آنجا باهم بروند خانه بهاء الملک. به بنده هم گفتند، من
عرض کردم سابقه با ایشان ندارم.
بعد آقاي تنکابنی یک به غروب بلند شده، ایشان به خانه شیخ حسن خان، بنده به بازار آمده از دکان میرزا باباي تاجر کاشی. منزل
آقا میرزا باقر خان مستوفی کمره را خواسته. گفتند خانه غضنفر خان برادر امیر اعلم که به مالیه کمره و آن حدود منصوب شده
[رفته]. بعد به حجره آقا میرزا علی آقا یزدي رفته، دیدمش و سفارش صبح جمعه را به او نمودم. بعد آقا خلیل را هم دیده، به او هم
گفتم. بعد مقارن غروب به حجره خلخالی رفته دکتر سید محمد خان و خلخالی آنجا بودند.
ص: 803
دستگیريهاي اخیر
خلخالی گفت شنیدهام چند نفري را گرفتهاند. منجمله سهرابزاده و مهام الملک.
گفتم دیروز شنیدم چند نفري را به اسم بلشویکی گرفته باشند، اما اینها از قشون شخصی وثوق الدوله و نصرت الدوله هستند،
صفحه 627 از 655
گمان نمیکنم گرفتار بشوند، مگر اینکه پلتیکی باشد. بعد بلند شده به خانه سرهنگ رفته کاغذ پدرش را دادم و تاکید در سرعت
رفتن به کمرهاش را نمودم. بعد بلند شده شبانه به خیابان قوام السلطنه خانه غضنفر خان رفته منزل میرزا باقر خان را پیدا کرده.
ژاندارمه خانه امیر اعلم گفت بعد از ظهر بیرون رفته و نیامدهاند. سه پاکت که یکی به توسط من و دوتاي دیگر به توسط آقا میرزا
باباي تاجر کاشانی که به جهت ایشان رسیده بود به ژاندارمه دادم و گفتم به او بگوید که عصر از پسر آقا میرزا بابا که سراغ شما را
گرفتم این دو پاکت را هم که یکی را پاره کرده بود به من دادند که به شما برسانم.
پرونده قتل استوار
بعد ساعت یک و نیم از شب به خانه پهلوي رفته. قدري صحبت مسافرت به سمت ساوه و آشتیان و عراق و قم که پست را از آن
راه حرکت دهند نمود که به مخارج کمی آن راه دایر میشود. بعد صحبت اینکه بعد از آمدن و راپرت جامع صحیح که خیلی
محل تمجید هیئت وزراء و شاه شده بود و اینکه محرمانه هم شنیدم که نصرت الدوله به حکم غیابی مرا محکوم نمودهاند که حبس
شوم، به واسطه اینکه به ویستادهل سوءظن در باب قتل استوار نموده بودم. بعد به محاسب الممالک گفتم، او رفته بود با وثوق
الدوله از دست نصرت الدوله داد و فریاد کرده بود. مشار الملک هم به واسطه توسل رفاقتانه که میرزا آقا خان به او جسته بود با
وثوق الدوله طرف میشود نصرت الدوله را رییس الوزراء میخواهد او میگوید ویستادهل تعقیب مینماید. ویستادهل را وثوق
الدوله پیغام میدهد که رها کن و تعقیب نکن.
توضیحات ویستادهل
ویستادهل به توسط مولیتر ملاقات پهلوي را میخواهد، پهلوي سهشنبه گذشته میرود، ده روز پیش میرود خانه ویستادهل،
ویستادهل توضیحات میدهد که
ص: 804
من تعقیب تروریستها را کردهام و گمان نکن در خصوص استوار کوتاهی کردهام و یک دوسیه میدهد که بخواند، پهلوي دوسیه
را نگاه میکند، دوسیه تعقیب کمیته مجازات بود و یک راپرتی هم داشت که خصوص مستوفی الممالک را نوشته بود که همدست
و شریک با کمیته مجازات بود.
پهلوي میگوید این دوسیه چه مربوط با قتل استوار دارد؟ بعد غروب میشود، ویستادهل میگوید شب را که نمیمانید پس جمعه
را بیایید تا بقیه توضیحات را من بدهم تا رفع سوءظن شما بشود. روز جمعه گذشته رفتم، توضیحاتش مرا قانع نکرده، گفت باید
و سید «1» بنویسی که سوءظن من از ویستادهل به واسطه توضیحات رفع شد. در ضمن مذاکره و توضیحات اظهار داشت که هاوارد
ضیاء و نصرت الدوله و ضیاء السلطان اصرار به اخراج استوار از نظمیه داشتند، بالاخره من قبول دادن کاغذ را نکردم و بیرون آمدم.
بعد میرود نزد مولیتر، مولیتر هم مرا میخواهد که چون ویستادهل لجوج است مبادا بیانصافانه کاري بکند، شما کاغذ را بنویسید.
من گفتم به محبس میروم و این کاغذ را نمینویسم. بعد تفصیل را رفتم به محاسب الممالک گفتم، خیلی تعجب نمود، گفت ابدا
کاغذ را نده. بعد منزل پهلوي شام خورده. چلو و فسنجان و دسر انجیر. ساعت چهار از شب به خانه آمده، ننه اسماعیل بدون اطلاع
من رفته بود خانه زن آقا سید جلیل مهمانی و بتول و احمد آقا و سید احمد در خانه شام خورده، خوابیده بودند.
[امور روزانه]
پنجشنبه 27 ربیع الثانی.- صبح بعد از چایی، سید احمد کمرهاي اظهار نمود که میخواهم بروم شهریار مادرم را دیده، برگردم؛
صفحه 628 از 655
مطالبه لباسی نمود، احمد فقط یک کت زیادي داشت به او داد و رفت. بعد احمد هم رفت به مدرسه که در راه علیزاده را هم
اطلاع دهد که فردا صبح بیایند منزل. بعد بتول خانه ماند، من بیرون آمده، خانه عین الممالک تلفنی به مصدق السلطنه زده که به
قدر نیم ساعتی بروم آنجا. جواب داد ناهار را بیائید و بمانید. گفتم نمیتوانم. گفت عصر منتظرم. گفتم خانه، مانعی از آمدن دارم.
گفت اول مغرب خودم میآیم، قبول نموده بعد بیرون آمده، پیاده بهسمت خانه آقا میرزا صادق خان بروجردي. خانه
______________________________
1). در اصل: هوارت. )
ص: 805
او را پیدا نمودم. ورود نموده، منتظر هم بود، زیر کرسی و تهیه چایی نمود.
مشغول صحبت عملیات فرونت جنگ و ریاست عدلیه همدانش. ناهار خیلی عالی؛ خورشت مرغ، یکی مسماي آلو و دیگري
فسنجان، قاب چلو و ترحلوا و سکنجبین. احمد هم در آخر ناهار از مدرسه آمد. تا دو بعد از ظهر به صحبت و چایی مشغول بوده،
بعد بلند شده از راه خیابان ناصریه دو جفت جوراب براي احمد خریده، در بازار یک چارك قند و یک چارك چایی [خریده] یک
و نیم به غروب خانه آمده، پاکتی از خان بابا خان نراقی که به یغما و تاراج رجبعلی رفته و کارتی از معاون السلطنه از قزوین [رسیده
بود].
گفتند ناظم التجار کرمانی آمده بود. بعد آقا شیخ ابو طالب تبریزي آمد، مقداري صحبت از خیالات خودش و قصد رفتن به
آذربایجان براي رفع از تضییق معاش تا ساعت غروب. بعد ایشان رفته، آقا مشهدي حسین تبریزي همدانی و آقا میرزا علی همدانی
آمده، مشغول صحبت بودیم، مصدق السلطنه آمد. تا ساعت دو از شب صحبت جبر و تفویض و مهملات آخوندي بود. بعد مصدق
رفته.
وکالت همدان
آقا مشهدي حسین اظهار داشت که گرفتار به عدلیه شدهام و حاج فطن الدوله خصم من [است] نمیدانم شما راهی دارید؟ گفتم راه
من اسباب ازدیاد گرفتاري شما میشود؛ همینقدر که نصرت الدوله بفهمد من با شما مربوطم فشار را بر شما بیشتر میکند.
بعد عنوان وکالت همدان پیشآمد و گفتند که اشخاص فاسدي درنظر دارند مثل خوانین امیرنظام و سالار لشکر، شما باید مساعدت
به آقا میر سید محمد همدانی طباطبایی و بهاء الملک بنمائید. گفتم البته مقایسه به امیرنظام و سالار لشکر و امثال آنها این دو نفر
اولویت دارند. بعد آنها رفته، شام قلیه کدو و عدس با گلپر خورده، خوابیدیم.
حملات جراید
جمعه 28 ربیع الثانی.- صبح بعد از چایی احمد را فرستادم که به آقاي عین الممالک عرض نماید تشریف بیاورند اینجا. بعد آقاي
نصرت الممالک و آقاي عین الممالک آمده، نصرت الممالک بعد از مقداري صحبت رفته، آقاي علیزاده، آقاي زنوزي، آقا میرزا
خلیل آقا و ممیززاده هم متدرجا تشریف آورده،
ص: 806
مقداري صحبت تا نزدیک ظهر نموده، آقایان رفتند. منتظر تنکابنی به جهت ناهار شده، نیامد. جمال به جهت حمام آمده بود. ناهار
آبگوشت و قلیه و دمی داشته. بعد از ناهار طباطبایی همدانی آمد که چهار به غروب به منزل ما بیائید.
گفتم در دو به غروب شاید بیایم.
صفحه 629 از 655
بعد سه به غروب منزل مرآت رفته، آقاي عین الممالک هم [آمد] قدري صحبت حملات رعد و ایران به تحریک اجانب داخلی به
مستوفی و مهاجرین و عنصر ضد تشکیلیها و بردن املاك خواهر مستوفی را پسر فرمانفرما، نمودیم.
علل دستگیريهاي اخیر
بعد ساعت یک به غروب بیرون آمده به خانه طباطبایی رفتم، جوانکی بود، معلوم شد بهاء الملک است. تا مقارن مغرب صحبت،
طباطبایی اظهار داشت که جهت گرفتاري سهرابزاده و مهام الملک این شد که یک شب به خانه سعد الدوله رفته بودند.
سهرابزاده به سعد الدوله رو میکند و میگوید رییس الوزراء شدن با بودن یک دسته به غیر ترور [یست] درست کردن چاره
ندارد، باید پول بدهی تا ما کار کنیم. سعد الدوله به مهام الدوله رو میکند این آقا را نمیشناسم و من کی خواستم رئیس الوزراء
بشوم، من اهل این صحبتها نیستم. گویا یک نفر از اجزاي سفارتخانه آنجا بوده و به سفارت و از آنجا به وزارت خبر میرساند.
بعد مذاکره شد که فتح السلطنه هم پیدایش نیست شاید درصدد گرفتاري او بودهاند که پنهان شده. من گفتم گمان میکنم
گرفتاري سهرابزاده و رفقایش تصنعی باشد و براي رد گم کردن وثوق الدوله و نصرت الدوله است که خودشان طرفداران ترور و
اشرار هستند یا آنکه در قزوین محبوسین را ترور نماید. بعد مقارن غروب بلند شده بهطرف خانه خلخالی رفته، نبود. از آنجا
مراجعت و به خانه آمده، گفتند آقا میرزا طاهر اشتباها عصر آمده بود و آقا شیخ محمد تقی کمرهاي و حسین، قوم ارداقی آمده
بودند. شام هم دمی با قیسی و گوشت خورده خوابیدیم.
امور روزانه]
شنبه 29 ربیع الثانی.- صبح بعد از چایی آقا شیخ محمد علی قزوینی آمده، اظهار داشت که فردا شب دوشنبه در منزل میرزا علی
محمد خان نواقل، حوزه
ص: 807
است و از شما خواهش نمودهاند که آنجا بیایید؛ منزلش در کوچه مسجد جامع بعد ایشان رفته. مشغول تحریر شده، ناهار بتول از
مدرسه آمد، با ننه اسماعیل و من آبگوشت و قلیه خورده، بعد از ناهار چایی، عصر بیرون آمده. در صندوق پست کارت قم و
قزوین را انداخته به خانه آقا شیخ ابو طالب رفته کاغذ به بادامچی را به عیالش داده، چاپارخانه رفته، به آقا سید نصر الله خان توصیه
آقا شیخ ابو طالب را که تخفیف در قیمت کالسکه و سفارش در آسایش ایشان در راه تا رشت بنماید. بعد از سهرابزاده پرسیدم،
گفت پریشب پنجشنبه او و مهام الدوله و یک نفر دیگر را با یک دستگاه به مأموریت ماژور فضل الله خان نظمیه به قزوین بردند،
سپردم که تحقیق نمایند که در قزوین و در منزل رفقاي محبوس ما منزل دادند یا آنکه جاي دیگر. بعد به خانه حاج امین التجار
براي توصیه نصرت الممالک رفته، نبود.
گزارش صمصام السلطنه از اوضاع
بعد به خانه صمصام السلطنه رفته چون ناخوش [بود] و مسهل خورده بود مرا به اندرون خواسته. گفت کار میکنم، اگرچه سایر
متلوّن و غیرثابت [هستند] رفتم شعاع را با کامران آشنا و آشتی و مربوط [کنم] و قرار شد بروم سعد را هم دیده که عموما به
سفارتی رفته. فیروز، شعاع را دید و از کار، شعاع را انداخت و به هفت نفر از وزراي سابق هرکدام ماهی سیصد و کسري شهریه
دادند؛ نصر الملک، ممتاز الملک، ممتاز الدوله. مشیر اعظم، مستشار الدوله، مشار السلطنه، قبول نکردند.
بعد مقارن مغرب بیرون آمده به حجره خلخالی آمده، مذاکراتی رئیس تفتیش وزارت داخله مینمود که تاکنون ماهی سیصد و
صفحه 630 از 655
پنجاه هزار تومان دولت انگلیس به هیئت وزراء میداد، دیگر قرار شده ماهی ششصد و پنجاه هزار تومان بدهند و تاکنون حقوق
وزراء هزار تومان بود. حالیه ماهی دو هزار تومان، و رییس الوزرا چهار هزار تومان. بعد آقاي خلخالی گفتند عصر دوشنبه منزل
آقاي شاخص قرار شد برویم. ساعت دو از مغازه خلخالی بلند شده با احمد به سمت خانه آمدیم. هوا ابر و قدري سوز سرما داشت.
به خانه رسیده، شام آبگوشت و قلیه خورده، خوابیدیم.
ص: 808
[امور روزانه]
یکشنبه سلخ ربیع الثانی.- صبح هوا مشغول باریدن بود، بعد از چایی با بچهها زیر کرسی، بعد مشغول پختن نان، بعد آش سماق
شده، ناهار هم عموما آش سماق خورده، بعد چایی. زنها هم مشغول پختن آبگوشت. احمد یک کاسه آش براي اسماعیل به
مریضخانه برده، من هم مقارن غروب بیرون آمده، پیاده از راه بازار به خانه میرزا محمد علی خان نواقل پشت مسجد جامع رفته،
آنجا را پیدا کرده، وارد شدم.
فعالیت محدود
آقا شیخ محمد علی قزوینی، میرزا عبد الله خیاط، میرزا عبد المحمد شیرازي و جمعی دیگر هم آمدند که نشناختم. صحبت تشکیل
شد. گفتم مخالف با حکومتنظامی است. فقط اگر شرط میکنید که ابدا در سیاست مداخله نکنید و نمایش علیه طرفداران آنها
ندهید و غیرمستقیم ارتباط با افراد را تهیه نمائید من تصویب میکنم. بعد چند نفري اسم نوشتند که براي جلسه بعد حاضر نمایند.
جلسه بعد خانه آقا میرزا ابراهیم خان جنب اداره تحدید تریاك، شب پنجشنبه، ساعت سه از شب بلند شده، چون کوچهها به شدت
گل و تاریک و محل خطر بود آقا شیخ محمد علی قزوینی به اصرار مرا در خانه خودش به نان اعلا که از قزوین آورده بودند به
ضمیمه آبگوشت خیلی لذیذي با نیمرو و پنیر پذیرایی.
زیر کرسی خوابیده، صبح بلند شده، چایی خورده، بیرون آمدم.
[امور روزانه]
دوشنبه غره جمادي الاول.- صبح از خانه آقا شیخ محمد علی قزوینی بیرون آمده، کوچهها گل [بود] به خانه رسیده، بچهها به
مدرسه رفتند. ناهار بتول آمده، آبگوشت با ننه اسماعیل خوردیم. بعد چایی خورده. بتول خانه ماند و ننه اسماعیل به مریضخانه. من
هم دو به غروب بیرون آمده درب دکان آقا میرزا عباسقلی خان قدري صحبت. شاهزاده محسن میرزا از خانه فرخی مراجعت و به
خانه آقا شیخ رضا میرفت. بعد بلند شده سوار واگون و درب خانه منوچهر خان پیاده، نبود. از آنجا به خانه آقاي تنکابنی رفته؛
دکتر و مجله و خلخالی و پرویز هم آنجا بودند، نشسته، قدري صحبت نموده، قرار شد عصر جمعه بیایند منزل بنده. بعد مشار الدوله
و سردار فاخر هم بازدید میرزا آمده بودند. تا ساعت قریب یک و نیم از شب آنجا بوده، بلند شدیم و با خلخالی از کوچه آبشار
سوار واگون،
ص: 809
توپخانه پیاده شدم، مجددا سوار واگون تا خانه آمدم. کوچهها خیلی گل. شام نان و حلواارده بود و آش ساده. خورده خوابیدیم.
قدردانی از ویلسون
صفحه 631 از 655
سهشنبه 2 جمادي الاول.- صبح بعد از چایی آقا شیخ حسن خان آمده، اظهار داشت که خوب موقعی است که اظهار تشکري از
نطق ویلسن به سفارت آنها از عموم طبقات به توسط لوایح بشود. من هم تصدیق نموده. قدري صحبت نموده و رفت. بتول و احمد
هم به مدرسه رفتند. من هم بیرون آمده، یک من صابون، دو دسته پاکت و پارچه دو پیراهن و قرقره و دکمه و روغن چرخ خریده،
مقارن ظهر به خانه آمده. ناهار نان، پیازترشی، کلم ترشی، لبو، آش ساده و حلواارده خورده، بعد بتول به مدرسه رفته، چایی هم
خوردیم. من هم به حمام خیابان ارامنه رفته، دلاك پوست خوبی از من کنده، بیرون آمدم. گوشت خریده، یک به غروب خانه
آمدم. زیر کرسی مشغول تحریر. مقارن غروب همشیره با یک قابلمه کلهپاچه خانهپزي خودشان آمد. شب را با بچهها شام کلهپاچه
خورده، خوابیدیم.
عیال ارداقی
چهارشنبه 3 جمادي الاول.- صبح بلند شده با همشیره و بچهها چایی میخوردیم عیال ارداقی و آقا حسین نوکرش آمده، اظهار
داشتند که اگر توسلی به وثوق الدوله بنماییم چهطور است؟ گفتم اگر فقط توسل شما باشد گمان ندارم مفید باشد و اگر ضمایمی
داشته باشد عیب ندارد. گفتند ضمیمه ندارد.
بعد بلند شده رفتند.
رختشور هم آمد. بتول هم به جهت زخم پایش نتوانست برود مدرسه.
همشیره را هم بتول نگاه داشت. من هم بیرون آمده از راه خیابان منزل دکتر اسماعیل خان سعادت رفته، تبریک جلوس او را به
صندلی طبابت داده، قرار شد توصیه او [را] به دکتر سیف الاطباء بنمایم که مأموریتی به او بدهند. بعد بیرون آمده منزل آقا شیخ ابو
طالب رفته. گفتند منزل مستشار الدوله رفته، بعد به منزل حاج امین التجار اصفهانی رفته. مجلل حاکم کاشان هم بود. من به خیال
ارباب
ص: 810
کیخسرو با او لدي الورود تعارف گرمی نمودم. بعد میرزا اسماعیل تفرشی آمد.
معلوم شد به ریاست انبارداري تحدید خراسان منصوب شده. قدري صحبت نصرت الممالک را نمودم. معلوم شد که مأموریتی در
خراسان به او دادهاند. بعد صحبت اینکه براي مهاجرین برلن و محبوسین نظمیه و تبعیدشدگان قزوین فکري نماید و درصدد
چارهجویی بشود تا قریب ظهر صحبت. بعد بیرون آمده منزل بصیر الدوله رفته، نبود. از آنجا سوار واگون به خانه آمدم.
همشیره و بتول و ننه اسماعیل و رختشور ناهار خورده بودند. من هم ناهار آبگوشت، بعد چایی. بعد بیرون آمده خانه عین
الممالک احوالی پرسیده، قدري صحبت. از آنجا به منزل مصدق السلطنه رفته، ساعتی صحبت. مشار الدوله و برادرش سردار فاخر
آمدند. تا مقارن غروب، بعد بلند شدم به خانه فطن الملک [رفتم] منزل نبود. توپخانه، به نظمیه، محبوسین، ارداقی و عماد الکتاب را
دیده، قدري ارداقی دلتنگی از بد گذشتن به سایرین منجمله میرزا عبد الحسین ساعتساز که یک چشم او در محبس بالکلیه نابینا
شده و چشم دیگرش را دکتر نجات الله گفتند در محبس آن هم از میان میرود و همچنین از بدبختی سایرین.
بعد بیرون آمده، شبانه به مغازه خلخالی رفته، خلخالی اظهار داشت که فردا شب به خانه آقا میرزا علی آقا رفته، علیزاده و عین
الممالک را هم خبر نمایم.
ممیززاده گفت که پهلوي با کمال جدیت شما را میخواست ملاقات نماید، چون مدعی العموم عدلیه از محاسب الممالک سمت و
عنوان پهلوي را خواسته بود، محاسب الممالک هم جواب داده بود که آدم درست و کارکن اداره من و رئیس چاپارخانه از طهران
تا خراسان است. بعد اظهار داشت که فردا جمعی میروند به سفارت امریک براي تشکر از نطق ویلسن.
صفحه 632 از 655
لازم نبودن مرکز فکري
بعد بلند شده، جنب اداره تحدید به منزل آقا میرزا ابراهیم خان رفته، زنوزي، قزوینی، تبریزي، میرزا عبد الله خیاط و برادرش، گیوه
فروش، میرزا عبد المحمد شیرازي و جمعی دیگر آنجا بودند. اظهار میداشتند که باید یک مرکز فکري انتخاب نمائیم. بنده گفتم
ما اگر صلاح بدانید جز جمع افراد کاري نداریم و او
ص: 811
مرکز فکري نمیخواهد. فقط ما پانزده نفر هستیم، هرکدام چهار نفر به خودمان در خارج ملحق میسازیم و هفته آتیه اسامی آنها
را ذکر مینمائیم. بالاخره ساعت سه بلند شده با آقا شیخ ابو طالب صحبتکنان تا خانهاش. بعد من هم خانه آمده با بچهها
آبگوشت خورده خوابیدیم.
امور روزانه]
پنجشنبه 4 جمادي الاول.- صبح بعد از چایی به خانه عین الممالک رفته، دعوت عصرش را به مغازه خلخالی نمودم که بیاید آنجا.
از آنجا به خانه علیزاده رفتم. نشسته، چایی و قدري صحبت. بعد به ایشان هم عرض نموده که اول مغرب به مغازه خلخالی بروند.
بعد از آنجا بلند شده به چاپارخانه خراسان رفته، پهلوي را دیده، قدري صحبت و اینکه محاسب الممالک در صدد رفع حملات
ویستادهل و نصرت الدوله به من شد تا موفقیت بلکه حاصل شود.
کمیسیون مختلط
بعد بلند شده به پستخانه رفته، آقا میرزا حبیب الله خان را دیده، اظهار داشت که کمیسیون مختلط میخواهد در جریده اعلان
نماید که حوزهها را سایرین تشکیل تا انجمن محلی تشکیل شود. گفتم فایده ندارد، چون حکومتنظامی است. گفت الغاي
حکومتنظامی را اعلان ما لغو میکند. گفتم خوب است دولت خودش الغا نماید نه شماها. بعد به خانه شاهزاده معتمد الدوله رفته.
خودش رفته بود به وزارت داخله و عیالش فوق العاده از مرض عرق النساء و شکافتن پا در این پنج ماهه روزبهروز بدتر. واقعا خیلی
متأثر شده، از آنجا به خانه مشیر اکرم رفته، ناهار خورده، قدري صحبت با مشیر اکرم و قدس السلطنه نموده، مرا دعوت به فردا ناهار
که آقا علی هم وعده دارد. بعد سه به غروب بیرون آمده با مشیر اکرم به خانه معتمد الدوله رفته، نیامده بود. بعد تا میدان توپخانه
پیاده آمده، مشیر اکرم به اداره، من بهسمت خانه آمده تا ساعتی بوده، نیم به غروب بیرون آمده به دیدن آقا ضیاء السلطان رفته، سر
خیابان حاج عز الممالک به منزل من تشریف میآوردند، عذر خواسته به خانه ضیاء السلطان رفته، جمعی بودند تمجید کابینه را
میکردند. من قدري تنقید نمودم. بعد بلند شده، نیم از شب به مغازه خلخالی رفته.
ص: 812
تصمیم بر کار مخفی
عین الممالک تنها با پرویز بودند. بعد با عین الممالک بهسمت خانه آقا میرزا علی آقاي یزدي رفته، خلخالی، خلیل آقا، ممیززاده و
علیزاده هم آنجا بودند.
مشغول صحبت شدیم. بالاخره تصمیم شد که کار بکنیم محرمانه و سرا. تا ساعت سه آنجا بوده. قرار شد جلسه دیگر شب سهشنبه
منزل آقا میرزا علی آقا.
صفحه 633 از 655
بعد با عین الممالک و علیزاده بهسمت منزل آمده. آنها به خانهها و من هم به خانه آمده. شام با بتول و احمد و ننه اسماعیل قلیه
کدو و حلوا ارده خورده خوابیدیم.
مخالفت با سجل احوال
جمعه 5 جمادي الاول.- صبح بعد از چایی، آقاي اعتماد الاسلام آمده، صحبت مبارزه خودش را با وثوق الدوله در باب سجل
احوال و اینکه علما هم پرتست به کابینه و عدلیه که ما حاضر براي چیزي که بر ما واجب نیست در خصوص طلاق و عقد و
معاملات که به استحضار دولت بنمائیم نیستیم. قدري صحبت با اعتماد کرده، تشریف بردند. بعد احمد و ننه اسماعیل هم برحسب
دعوت به خانه آقا شیخ محمد تقی کمرهاي رفته، بتول خانه ماند. من هم به خانه آقا شیخ محمد علی قزوینی رفته، میرزا علی محمد
خان نواقل و برادرش میرزا عبد الله خیاط و آقا شیخ حسین گیوه فروش بعد منوچهر خان.
مذاکرات حزبی
«1» تا یک ساعت بعد از ظهر مذاکره تشکیلات و تعیین مرکزي براي جمعآوري افراد شد. بنده جدا مخالف با تعیین مرکز نقدي
بودم، سایرین موافق. بعد منوچهر خان کاغذ نیر السلطان و بینش و میرزا سید مصطفی خان و صبا را که تحریک و توبیخ به بیکار
نشستن ما و عدم هیاهو براي گرفتاري آنها و بیفکر بودن در باب انتخابات ولایات که نگذاریم دسته مخالف موفقیت پیدا نماید به
بنده دادند. بعد بلند شده قرار شد صبح دوشنبه برویم منزل قزوینی، سایرین هم بیایند.
______________________________
1). فوري، در همان وقت. )
ص: 813
بعد به خانه آمده، من و بتول ناهار نان و قلیه کدوي حلوایی خورده، آقا میرزا یحیی خان آمده، چایی خورده، صحبتهاي متفرقه
نمودیم. آقاي مجلسی و پرویز و خلخالی و دکتر سید محمد خان هم آمده، تفصیل جلسه خانه میرزا علی آقا را خلخالی [بیان کرد]
من هم تفصیل جلسه خانه میرزا ابراهیم خان و [صحبتهاي] قزوینی را بیان نموده، مذاکرات در جریان شد، خیلی طول کشید.
قرار شد عصر یکشنبه منزل دکتر رفته. آقایان که میرفتند آقا شیخ محمد تقی کمرهاي آمد و گله از نرفتن امروز من به خانهاش
نموده، تقاضاي رفتن مرا امشب نمود که ننه اسماعیل را نگاه داشتیم، شما هم شب بیائید. گفتم با تنها بودن خانه ممکن نمیشود.
بالاخره بتول را تقاضا نمود که همراه ببرد، قبول نمودم. بتول و آقا شیخ محمد تقی رفته، من و احمد تنها در خانه مانده. شام
آبگوشت خورده خوابیدیم.
[امور روزانه]
شنبه 6 جمادي الاول.- صبح احمد چایی بار [کرد] و هوا قدري باران داشت. بهفاصله ساعتی بتول و ننه اسماعیل هم از خانه و
مهمانی آقا شیخ محمد تقی کمرهاي برگشته، من هم مشغول تحریر. احمد هم به مدرسه رفت.
ناهار نان و آبگوشت و قلیه کدو خورده، بعد چایی. مشغول تحریر بودم، آدم مصدق السلطنه با پاکت محتوي سی تومان عوض
قیمت ده جلد تاج العروس آورد و ده جلد لسان العرب را عودت داده بود. من هم رسید را نوشته، بعد آقا میرزا عبد الرحیم خان
همشیرهزاده آقا سید جلیل اردبیلی آمد. برحسب وعده به دیدن شیخ الاسلام اردبیلی که به جهت معالجه چشم به طهران آمده بود
رفتم.
صفحه 634 از 655
اخبار اردبیل
قدري صحبت اردبیل و مأموریت امیر السلطنه به حکومت آنجا از طرف سپهسالار که بلکه جنگلیها را اعدام نماید و
آزاديخواهان را تعقیب نماید، من جمله حاجبابا خان و ظفر الملک که سابقا وثوق التجار بود، آنها را هم تعقیب و گرفتار نموده.
بعد از ساعتی بلند شده به خانه حاج صادق بانکی مقارن غروب عیادت رفته بهتر بود، اما بیچاره خراب ناخوشی عرق النساء شده
بود.
تامین بیاساس وثوق الدوله
در این ضمن بختیاري آمد آنجا. معلوم شد که ثقۀ الملک حاکم همدان تشکّی از مهدي خان منشی ناصر الملک کرده بود و
دولت حکم کرده بود که یاغی است و
ص: 814
باید گرفتار شود. مهدي خان فرارا آمده بود به عراق و متوسل به امیر جنگ شده بود. امیر جنگ او را با لباس مبدل سوار کالسکه
چاپاري و با این بختیاري روانه طهران که در خانه سردار اسعد متحصن شود. طهران که آمده بود سرداد اسعد، سید ضیاء الدین را
خواسته بود. سید ضیاء هم مطمئنا او را برداشته به خانه وثوق الدوله میبرد. وثوق الدوله هم اطمینان به او میدهد که راحت باشد.
بعد از دو سه روزي مهدي خان به دربار میرود که وثوق الدوله تلگراف به ثقۀ الملک زده که مأمورها را از خانه مهدي خان
بردارند. وثوق الدوله میگوید باید شما چند روزي در باغ شاه باشید. بعد ژاندارمه او را گرفته به باغ شاه برده حبساش میکنند.
حال سردار اسعد و سایر بختیاريها خیلی غضبناك شدهاند.
بعد مقارن مغرب بلند شده به خانه میرزا احمد خان منشیباشی رفته به عیالش سفارش نمودم که کاغذي به حاج اقبال التولیه و
مصدق السلطان منشیباشی بنویسد و توصیه گرفتاري خواهر بچههاي ما که شوهرش را در خراسان گرفتهاند بنماید که اگر شوهرش
مقصر باشد، ضعیفه بیچاره را بیمعاش نگذارند.
نگرانی از اسارت کشور
بعد از آنجا به خانه شیخ حسن خان، یک از شب رفته قدري صحبت. بعد اظهار داشت که روز جمعه من به اتفاق طباطبایی
همدانی و بعضی به خانه آقا سید اسد الله خرقانی رفته، جمعی هم از قبیل ناظم التجار کرمانی و غیره بودند، صحبت شد که اگر
وضع عملیات کابینه به این قسم تا دو ماه دیگر بگذرد کار ایران یکسره به اسارت و تحت الحمایگی میرود. باید کاري کرد. بعد
قرار شد فرداي یکشنبه سه به غروب من و جمعی برویم خانه آقا سید اسد الله و دعوتی از جمعی از وجوه ملت بدون رعایت حزب و
غیره براي یک روز بشود. بعد ساعت دو از شب بلند شده به خانه آمدم. با احمد و بتول و ننه اسماعیل نان، آبگوشت و قلیه
کدوحلوایی خورده، خوابیدیم.
[امور روزانه]
یکشنبه هفتم جمادي الاول.- صبح بعد از چایی مشغول تحریر. احمد هم رفت بازار، مادر مرحوم حسین لله آمد با حال بد و سختی.
محمد علی خان از محبس محرمانه به من متوسل شده بود و کاغذي نوشته بود که مادر من
ص: 815
صفحه 635 از 655
بیمعاش. واقعا دلم سوخت که این چه بدبختی است. ماندم فکر چه کنم؟ بعد او رفته. من در خانه مشغول تحریر. ننه اسماعیل به
خانه آقا میرزا احمد خان رفت که کاغذ توصیه خواهرش را به خراسان بنویسد. بعد من و بتول و احمد ناهار نان و پنیر و لبو ترشی
خورده، بعد چایی. بعد به احمد براي واگون خودش و بتول پول دادم که بروند خانه دکتر حسین خان.
هواداري میرزا علی اکبر ساعتساز از کابینه
بعد خودم بیرون آمده درب دکان آقا میرزا عباسقلی خان تفصیل دیشب خانه نایب حسین نمره یک ژاندارمه باغ شاه که پانصد نفر
متجاوز در خانهاش دعوت داشته و آمدند. میرزا علی اکبر ساعتساز نطقی دایر به مذمت وزرا و وکلاي سابق و اینکه باید تجدید
انتخاب کرد و آن وکلا به زور موزر و پول انتخاب شدند و این وزراي حالیه اول خادم وطن و فعال و اصلاحکن هستند.
بعد بلند شده، پارچه سه ذرعی را از میرزا علی آقا خیاط گرفته که یکپارچه سه ذرع [و] نیمی بگیرم و نیم ذرع آستري دیگر که
کسر آورده و به نظرم شاید سرقت نموده است. بعد سبزهمیدان کاغذ بروجرد، کمره، همدان و صمصام را تمبر زده به صندوق
انداخته. آقا شیخ عبد الحسین ساعتساز را دیده، ساعت احمد را نشان داده، پسند نکرد. از آنجا به مغازه شیر محمد گبر رفته پارچه
را دادم که فردا بروم سه ذرع [و] نیم بگیرم. بعد پیاده به خانه دکتر سید محمد خان رفته، کوهی، شاخص، عیار، فلاح هم مشغول
صحبت. شاخص گفت روز سهشنبه من و کوهی برحسب تقاضاي فطن که تدین و جلیل الملک هم بیایند و قدري صحبت بشود.
قرار شد شاخص برود و کوهی نرود. بعد از صحبتها مقارن غروب بیرون آمده قرار شد عصر چهارشنبه هم بیائیم اینجا. حاج شیخ
حسین را در بین راه دیده احوالپرسی نمودم به خانه حاج میرزا یعقوب و خانه عمید السلطنه رفته، هیچکدام نبودند. گفتم احوالپرسی
و میل مرا به ملاقات خدمتشان عرض نمایند.
حوزه خودبهخودي
بعد نیم از شب به خانه مستشار الملک که مدتی ندیده بودمش رفته، دیدم آنجا جمعیتی و تعارف به ورود آن اطاق کردند. پرسیدم
چه خبر است؟ گفتند حوزه
ص: 816
است. گفتم من جزء حوزه نیستم. گفتند شما پدر حوزه هستید. مستشار هم اندرون بود. خبرش دادند. فرستاده بود بروند توي حوزه
تا من بیایم. من نرفته، آمدند، رفتیم اطاق دیگر. آقا میرزا محسن خان سنلویی هم آمد که ناظم حوزه بود. به مستشار گفتم چهطور
شد صاحب حوزه و مربوط با تشکیلیون شدید؟
گفت حوزه من ابدا مربوط به آنها نیست و خودم بهخوديخود حوزه دارم تا ببینم چه میشود و جمعیت تا پنجاه نفر دارم. گفتم
چهطور شد شما را مانع نشدند و نظامی شهر شما را متفرق نکرد؟ گفت تابهحال که متعرض ما نشدند.
میرزا محسن خان سنلویی
بعد آقا میرزا محسن خان را پرسیدم که کجا رفتهاید؟ گفت از طرف وزارت معارف مدیر یکی از مدارس متوسط شدهام و مدرسه
سیروس را که دولت تصرف کرده و اثاثیه او را خریده عجالتا او را به من سپردهاند. گفتم چه شد که از سنلویی خارج شدید؟
گفت در مدرسه سنلویی به واسطه اینکه سفیر فرانسه اغلب میآمد آنجا و مسیو شانتله با من مأنوس بود، وزیر هم مربوط شد و از
من خوشش آمد و میرزا محمود خان منشی خودش را که رئیس انبار گندم خواستند بنمایند مرا بهجاي او خواست به ماهی هفتصد
فرانک استخدام نماید. من به شانتله گفتم، او خیلی اظهار بشاشت و رضایت و توصیهنامه از من به سفیر نوشت و فرستاد به شمیران.
صفحه 636 از 655
سفیر هم موکول به یکشنبه که شهر میآید نمود.
روز یکشنبه که آمد وقت دخول به کلیسا به میرزا محمود خان گفت با من صحبت نماید. میرزا محمود خان هم سجل احوال مرا
نوشت. بعد سفیر و شانتله از کلیسا بیرون آمده، دیگر سفیر ابدا با من حرفی نزد. دو سه هفته بدین منوال گذشت. من به شانتله اظهار
نمودم که مطلب چه شد؟ شانتله گفت سفیر گفته من استعفا از خدمت نمودهام و میروم، سفیر بعد خود داند.
مدارس دولتی
بعد معلوم شد که شانتله سعایت نموده و بهجاي من یک نفر دیگر را برده منشی نموده تا اینکه مدارس دولتی بیست و شش دانه
تصویب شد که دوازدهتاي آن متوسط و با حقوق است، چه ابتداییاش و چه متوسطش. و چهاردهتاي آن
ص: 817
ابتدایی است که مجانی است و داراي کلاس متوسط نیست، به خلاف مدارس متوسط که داراي کلاس ابتدایی هست و از کلاس
ابتدایی هم از شاگردان حقوق میگیرند. بعد قرار شد شب پنجشنبه بروم منزل مستشار، آقا میرزا محسن خان هم بیایند و شب هم
بمانیم. بعد بلند شده در توپخانه سوار واگون، معتمد الواعظین ملاقات خود را که با ظهیر الاسلام به دربار با وثوق الدوله کرده بود
نمود. بعد به خانه آمده مشار الدوله هم آمده بود، کارت داده رفته بود. شام چلو و خورشت شیشانداز اسفناج خورده خوابیدیم.
احمد هم با بتول که به خانه دکتر حسین خان رفته بودند، چون عروسی داشته بود مراجعت کردند.
محبوسین قزوین
دوشنبه هشتم جمادي الاول.- صبح بعد از چایی بیرون آمده خانه قزوینی رفته، منوچهر خان هم آمد، شرحی از مساعدت محاسب
الممالک از محبوسین قزوین و اینکه صارم الدوله به امین مالیه قزوین حکم کرده بود که هرقدر وجه عدل الملک و ناظم از تو
خواستند تقدیم نما من قبول دارم. شصت تومان ناظم لیره گرفت. نقیبزاده و عدل الملک هم خیلی جدیت و مبارزه نمودند که
تلگراف تقاضاي استخلاص امضا شود. اسعد السلطان هم به میرزا ابراهیم خان وکیل قزوین نوشته بود که به نقیبزاده پول بده. ناظم
التجار هم در باب امضا انکار کرده بود و دروغ بود. چند نفر هم در آنجا کاغذ به وثوق الدوله و نصرت الدوله مینوشتند محرمانه
بعد تا نزدیک ظهر من و منوچهر خان و قزوینی صحبت.
بعد بیرون آمده برهان را دیدم. قدري صحبت باهم کرده، رفتم مغازه شیر محمد گبر، کسر فاستونی لباس احمد را گرفته در بین راه
مشیر اکرم مرا دیده به اصرار به خانهاش سوار واگون شده رفته، نزدیک خانه شنیده شد عیال شاهزاده معتمد الدوله فوت شده. ناچار
آنجا رفته، بیچاره و چه هنگامه بود. تا نیم به غروب هم آنجا بوده، ختم گذاشته بودند.
مقارن مغرب بلند شده به دکان میرزا علی آقاي خیاط رفته کسري پارچهها را داده به خانه آقا میرزا علی آقاي یزدي رفته، علیزاده،
عین الممالک، بعد میرزا علی آقا، بعد خلخالی، بعد خلیل آقا آمده گفتند ممیززاده به ورامین رفته.
مذاکراتی شد. بعد از اینکه تصمیم شد کار بکنیم و مداخله در سیاست ننمائیم
ص: 818
و تظاهر هم بر علیه کابینه و طرفداران نداشته باشیم و اگر مداخلاتی لدي الاقتضا شد بنمائیم. بعد خیلی مذاکرات شد که تعیین
زمان اقتضا قبل از تشکیل کمیته با کی است. خلخالی گفتند ما صحبت میکنیم و قطع مینمائیم. بالاخره قرار شد هرکدام چند
نفري به این شروط دعوت نمائیم تا اینکه صحبت شد که قطعیات بهعهده کی باشد. بالاخره خلخالی گفت من مأمورم که تشکیل
این جمعیت را بدهم. گفتند از طرف کی مأموري؟ خلخالی نگفت. آنها هم بالکلیه رم نمودند.
صفحه 637 از 655
بالاخره به اصرار من جلسه شب سهشنبه همانجا قرار شد. بعد بلند شده، ساعت چهار به خانه آمده شام چلو و خورشت اسفناج و قلیه
حلوا کدویی خورده.
ننه اسماعیل هم به جهت پسرش اوقاتتلخ بود. مرآت هم شب آمده بود، من نبودم. بعد خوابیدیم.
[امور روزانه]
سهشنبه نهم جمادي الاول.- صبح بعد از چایی، احمد و بتول به مدرسه رفته، ننه اسماعیل هم آبگوشت بار کرده، من هم بیرون
آمده، سوار واگون شده توپخانه پیاده، به خانه معتمد الدوله فاتحه ایران السلطنه خاور عیالش رفته در خانه منور السلطنه مردانه بود.
رجال، شاهزادگان و علما و متفرقه خیلی بودند.
وثوق الدوله ختم را برچیده، بعد به ملاحظه اینکه خصوصیت قدیمی بود ناهار را مانده، بعد از ناهار تشیع جنازه را تا درب دروازه
حضرت عبد العظیم نموده، نعش را به قم بردند. بعد مراجعت. تا اول غروب هم آنجا بوده، به خلخالی هم گفتم که امروز عصر
خانه معتمد الدوله که فاتحه بود امین الملک و فهیم الدوله را آنجا دیده، به شوخی گفتم که چرا پلو به ما نمیدهی؟ قرار شد
دوشنبه آتیه ناهار با امین الملک برویم باغ فهیم الدوله بیرون شهر. بعد با خلخالی خداحافظی، قدري قند در بازار گرفته به خانه
آمده، شام با بتول و احمد و ننه اسماعیل حلواي کدو و آبگوشت خورده خوابیدیم. امروز هم اسرایی که از اتباع رجبعلی بودند
وارد تهران نمودند.
[امور روزانه]
چهارشنبه دهم جمادي الاول.- صبح بعد از چایی قدري تحریر، احمد و بتول به مدرسه رفته، من هم بیرون رفته، منزل مرآت، رفته
بودند منزل ضیاء السلطان، رفته آقاي اورنگ و یک نفر دیگر هم آنجا بود، قدري صحبت بعد با آقاي وقار السلطنه اورنگ بلند
شده بیرون آمدیم. ایشان به وزارت معارف، من هم سوار واگون به منزل معتمد الدوله رفته، تا سه به غروب آنجا و ناهار را هم با
هم خوردیم. بعد بیرون آمده به منزل دکتر سید محمد خان رفته، شاخص و
ص: 819
کوهی و عیار هم بودند؛ مقیاس پذیرایی نمود. شاخص تفصیل ملاقات شب دیروز عصر خود را با فطن و صدرایی و تدین و جلیل
الملک نمود که متألم از فرقه بودند. من هم تفصیل ملاقات شب سهشنبه خودمان را با خلیل آقا و میرزا علی آقا و علیزاده و عین
الممالک و خلخالی نموده، بعد مقارن غروب بلند شده، آقایان علیحده و شاخص و مقیاس به خانه عز الممالک، بنده هم از راه
کوچه به مغازه خلخالی. آقا شیخ عبد العلی و پرویز و بعضی دیگر آنجا بودند. تا ساعت دو از شب آنجا بوده، هوا هم ترشح باران
[داشت].
نقشههاي انگلیس براي آذربایجان
بعد با آقا شیخ عبد العلی سوار واگون شده، ایشان به منزل انتظام الحکماء نوري که ناخوش بود رفته، در ضمن نقل شد که تبریز را
انگلیسیها پیشنهاد کردهاند که جزو قفقازیه و آنجا یک دولت جمهوري شود و ریاستجمهوري موقتی او هم با رسولزاده شده و
عوض آذربایجان قدري از ترکستان به ایران داده شود و نیز راه عتبات بین قزل رباط و شهروان هم شلوغ است و احتمال میرود
مشار الملک حاکم تبریز بشود و در تبریز خیلی قحطی و سختی است و گندم خرواري یکصد و سی تومان است.
صفحه 638 از 655
دیوان فرخی
بعد به خانه مستشار الملک ساعت دو و نیم از شب رسیده، رفتم اندرونش، میر سید حسن خان نامی با شعاع نام و مستشار مشغول
مقابله دیوان فرخی بودند. من هم با آنها مساعدت و مشغول خواندن اشعار و مذاکره حالات شعرا تا ساعت پنج. شام چلو با
خورشت پوست لیمو و ترشی غورهغوره و سیب زمینی هم در خورشت بود. بعد تا ساعت هشت مشغول صحبت. اما شب پرباد و
سوزي بود. بعد خوابیدیم.
[امور روزانه]
پنجشنبه یازدهم جمادي الاول.- صبح در خانه مستشار الملک، من و میر سید حسن خان بیدار، بعد از چایی و شیر و ضعف قلیان
خواستیم بیرون «1»
______________________________
1). صبحانه. )
ص: 820
بیاییم، مستشار فرستاد که صبر نموده تا شما را ملاقات نمایم. بعد که بیرون آمد مانع از آمدن ما شد، ساعت سه به غروب بیرون
آمده، پیاده از راه خیابان به دکان میرزا عباسقلی خان رسیده، قدري صحبت بعد آقا شیخ رضاي دهخوارقانی رسیده، تعارف به
خانهاش نمود، لیکن ممکن نشد. بعد به خانه آمده، گفتند دیشب آقا سید کاظم یزدي و آقا میرزا عباس آمده بودند اینجا و صبح
هم آدم آقاي طباطبایی همدانی آمده و وعده ناهار را گرفته بود. بعد تا یک از شب خانه بوده، بعد بلند شده به خانه معاون السلطنه
روضه رفته، دیدم کسی نیست.
پرسیدم عین الممالک و عضد الممالک و ارفع الملک کجا هستند؟ گفتند چون عضد الممالک ناخوش است آنها هم به اندرون
عیادت رفتهاند. من هم احوالپرسی نموده، مرا به اندرون خواستند. رفتم عیادتی کردم مرضش یا ذات الریه یا ذات الجنب تشخیص
داده بودند.
بعد بالاخانه آمده، روضه گوش کرده، ساعت سه من و عین الممالک باهم آمده، ایشان به خانه خودش و من به خانه خود آمده،
بتول هم قدري کسل و مدرسه نرفته بود. شام آبگوشت خورده، خوابیدیم.
تروریسم ارمنی
جمعه دوازدهم جمادي الاول.- صبح رضا قلی خان آمده، چایی میخوردیم و صحبت شهریه بگیرها را مینمود. دو ساعتی بود،
بعد رفت. من هم بیرون آمده، منزل طباطبایی همدانی رفته، دو نفر آنجا بودند؛ معلوم شد یکی صلاح السلطنه کارپرداز شیراز بود
که تازگی آمده و یکی مترجم نظام همدانی که به امریک براي درس خواندن رفته بود، صحبت متفرقه میشد. در ضمن معلوم شد
که دولت ده هزار تومان براي کمیته ارامنه فرستاده، شاید از آنها عدهاي تروریست براي تصفیه مملکت از مخالفین خود خواسته
باشد.
اتحاد علما
بعد شرحی که روز دوشنبه یا سهشنبه در خانه حاج شیخ مرتضی، جمعی از وجوه علماي لاشخور از قبیل امامجمعه، حاج آقاي
صفحه 639 از 655
شیرازي و غیره آنجا بوده، آقا میرزا محمد صادق رئیس نطقی ایراد نموده که دنیا در نهضت و رو به ترقی
ص: 821
است و خواهینخواهی در سیل حرکت باید اتحاد و همراهی کرد و الا علما و روحانیین نیست میشوند و ما باید خودمان را حفظ
نماییم. بعد بنا شد پنج نفر انتخاب نمایند. تا نزدیک ظهر. بعد بلند شده به خانه آمده. کوکب خانم دایه بتول هم آنجا بود.
ناهار ماشپلو و گوشت و قیسی و کلم با همدیگر خورده، آبگوشت هم داشتیم. بعد قرار شد احمد برود براي گرفتن لباسهایش از
خیاط. و ننه اسماعیل هم بعد از چایی برود مریضخانه. بعد چایی خورده بیرون آمدم. در بین راه یک نفر یهودي کتابهاي اوراق
شده در دست داشت، چیزي نبود؛ یک قطعه پاره خط میر علی و دو قطعه دیگر کثیف و ضایع شده بود، من شش هزار خریده، بعد
از درب خانه مرآت رد شده، تشریف داشتند با چند نفر مهمان توي اتاق. من هم توي حیاط نشسته، قدري صحبت نمودیم و از
بدي اوضاع. بعد قرار شد فردا صبح مرآت تشریف بیاورند منزل بنده. از آنجا بلند شده قطعهها را به دکان میرزا سیف الله سپرده،
خود سوار واگون و به خانه نایب عبد الله خان رفته، آقا میرزا طاهر و منوچهر خان، دکتر سید محمد خان، آقا شیخ محمد علی
قزوینی، آقا شیخ حسین گیوهفروش و من. هوا هم خیلی باد سوزناك داشت.
عرایض حضوري
عنوان صحبت از تجمعات براي تشکیل شد. همان قسم که عقاید سابق خودمان را بیان نموده بودیم که بدون مداخله در سیاست و
تظاهر بر کابینه و دوستان شخصی، بعد در کیفیت جریان او قرار شد که یک ساعت به غروب سهشنبه در همینجا. بعد صحبت از
اینکه چه قسم چهار نفر محبوسین قزوین را مستخلص نماییم. گفته شد، قرار شده فرداي شنبه یا روز سهشنبه در حضور شاه این
مطلب را شاه به وزرا عنوان نموده، بلکه مستخلص شوند و اگر نشد آنوقت فکر دیگر باید کرد. بعد ساعت یک و نیم از شب بلند
شده، آقایان به منزلهاي خودشان، من هم در واگون با کسالت مزاج، مثل کسانی که بخواهند نوبه و تب نمایند سوار، سبزهمیدان
پیاده، قطعهها را از دکان آقا میرزا سیف الله گرفته به خانه آمده، میر موسی خان و آقا میرزا ابو القاسم خان به موجب کارت آمده
بودند.
نصرت الممالک و آقا میرزا عباسقلی خان هم آمده بودند. بعد شام کلمپلو با
ص: 822
ماش خورده، چون حال نداشتم خوابیدم. بچهها هم بعد خوابیدند.
[امور روزانه]
شنبه سیزدهم جمادي الاول.- بعد از چایی آقاي عین الممالک تشریف آورده، معلوم شد به واسطه وفات حضرت صدیقه، دوایر
دولتی تعطیل شده.
مشغول صحبت بودیم، آقاي مرآت الممالک هم تشریف آوردند. تا قریب ظهر مشغول ور زدن به اصطلاح بودیم؛ منجمله اصلاح
نشدن امر ملکهاي همدم السلطنه خواهر مستوفی را اظهار داشت که مشکل صورت بگیرد. بعد ایشان رفته، ناهار آش ساده با کدو،
چون سینهدرد داشتم با بچهها خورده، چایی میخوردم، شاهزاده معتمد الدوله تشریف آوردند. قدري صحبت، یک جفت گالش
امریکایی که چهار سال قبل خریده و نپوشیده بودم به ایشان دادم. بعد اظهار داشتند برویم خانه ما قدري صحبت [کنیم] و امشب
هفته ایران السلطنه است. مشیر اکرم هم ناخوش است. بعد سوار درشکه شده، احمد هم قدري آش و نان براي اسماعیل به
مریضخانه میبرد، سوارش تا دم خانه سردار فیروز نمودیم و به قدر نیم ساعتی در اینجا و نیم ساعتی در خانه عین الممالک با معتمد
صفحه 640 از 655
الدوله بازدید نموده، چایی خوردیم. بعد سوار درشکه شده، من به خانه مشیر اکرم رفته که احوالپرسی نمایم شاهزاده عصمت
السلطنه به خانه فرمانفرما رفته بود. دکتر سید محمد خان به عیادت و معالجه آمده، من هم بعد از عیادت بلند شده به خانه آقاي
سالار همایون ملایري که خیلی لازم بود دیدنش نمایم رفته، نه ایشان و نه آقاي ابو الحسن خان، نبودند. از آنجا به خانه حاج میرزا
یعقوب به عنوان دیدن رفته، ایشان هم نبودند.
بعد مقارن مغرب مراجعت به خانه معتمد الدوله نموده، سالار فیروز و آقاي دکتر سید محمد خان هم تشریف و مشغول صحبت و
مذاکره اخلاق اهالی استرآباد بودند. روضهخوانها آمده، مدعوین هم که عبارت از چهل پنجاه نفر مرد و بچه و چهل پنجاه نفر زن
و بچه از فقرا در دو تالار بودند. بعد از روضه، آقاي دکتر رفته، فقرا را شام دادند که بیچارهها زودتر بروند. آقاي مؤتمن الملک
تشریف آورده، قدري با ایشان هم صحبتهاي متفرقه قدما شده، تشریف بردند.
بعد شام خوردیم. ساعت سه و نیم سوار درشکه شده، شبل الدوله در میدان توپخانه سالار فیروز درب خانه خودش، من هم درب
خانه خودم پیاده شدیم.
بچهها شام قلیه کدو خورده بودند. بعد خوابیدیم.
ص: 823
[امور روزانه]
یکشنبه چهاردهم جمادي الاول.- صبح نصرت الممالک آمد که خداحافظی نموده برود. در ضمن معلوم شد که حقوق ایشان
ماهی شصت تومان و حقوق میرزا اسماعیل خان تفرشی که انبار تحدید تریاك خراسان به او سپرده شده صد تومان و بیچاره نصرت
الممالک با داشتن عیالات شصت تومان [براي او] کم است. بعد احمد و بتول به خانه احیاء السلطنه براي معالجه دست بتول رفته، ننه
اسماعیل هم به حمام رفته، من هم مشغول تحریر. بعد بتول آمد. بعد فاطمه خانم دختر ننه باقر با بچهاش آمد. احمد هم آمد. ناهار
آش و قلیه کدو خورده، ننه اسماعیل هم آمد. ناهار خورده، بعد چایی، بعد بیرون آمده کاغذ پست کمره و خراسان را داده به منزل
دکتر سید محمد خان که میرفتم تتمه پنج تومان خیاط دو دست لباس احمد را به میرزا علی آقا دادم. پنج سیر روغن هم به احمد
گفتم بگیرد. نیم من گوشت هم بیاستخوان از سرچشمه به یک تومان خریدم. حاج سالار منصور را هم دیدم، گفت امیر مفخم هم
به طهران میآید. بعد خانه دکتر رفته، آقاي شاخص و مقیاس، عیار و فلاح هم بود. کوهی نیامد، بنا شد جمعه آتیه خانه کوهی
برویم، نتیجه گرفته نشد.
مقارن غروب بلند شده میرزا زین العابدین جواهري را در راه دیدم، اصرار به منزل و اینکه میخواهم شما را ملاقات نمایم، قبول
نکردم. بعد میرزا محمد خان ساوجی مرا دید و گفت در خلج رفتم رعیتی نمودم. معتضد نظام خلج تعدي به من کرده، فراري شدم.
در این بین آقا شیخ صادق شهمیرزادي را دیدم، شکوه از نصرت الدوله که مرا بدون جهت انحطاط رتبه داده و مرا مأمور به همدان
کردهاند. بعد ساعت دو از شب به خانه آمده، عصر هم زن قدیم آقا سید جلیل و زن معتمد دفتر و خواهرش آمده بودند. شام هم
کته و قیسی و تخممرغ با قلیه کدو داشته، خورده، خوابیدیم.
[امور روزانه]
دوشنبه پانزدهم جمادي الاول.- صبح آقا شیخ محمد علی قزوینی و آقا عبد المطلب زنجانی آمده، چایی خوردیم، قدري صحبت
متفرقه و عنوان اینکه حاج مجد السلطنه آدم خوبی است و براي اینکه سرشکسته نباشد میل دارد داخل کاري بشود. گفتم من که
ارتباطی با کابینه ندارم. بعد از مدتی بلند شده رفتند. بعد احمد و بتول هم به مدرسه رفتند. من هم بیرون آمده به خانه سیف الاطباء
صفحه 641 از 655
رفته، به امین الملک پیغام دادم که من رفتم، شما هم تشریف بیاورید. بعد
ص: 824
به دکان آقا میرزا عباسقلی خان رفته، قدري صحبت، از آنجا بلند شده، اکبر آقا را دیده، قرار شد فردا چهار به غروب به دیدن
سالار همایون بروم و به ایشان خبر بدهند. بعد در خیابان بصیر الدوله ملاقات شد و قرار شد که روز چهارشنبه ناهار بروم آنجا
قدري صحبت نماییم.
دعوت کمیسیون مختلط از عموم براي تشکیل حوزهها
بعد پیاده از دروازه شمیران بیرون رفته به باغ مخبر الدوله رسیده با فهیم الدوله مشغول چایی و صحبت بودیم، آقاي امین الملک بعد
آقاي نصر الملک هم آمدند. صحبتهاي متفرقه، بعد قرار شد، امین الملک وثوق الدوله را دیده، در باب نیر السلطان مذاکره نموده
به کفیل که برود به دماوند، وثوق الدوله قناعت نماید. بعد ناهار مفصلی چهار نفري خورده و مشغول چایی و صحبت.
نصر الملک هم یک ساعت بعد از ظهر رفته، من هم یک به غروب بیرون آمده به منزل صمصام السلطنه احوالپرسی رفته، معلوم بود
که ناخوش بود. آقا شیخ محمد علی طهرانی هم آنجا آمده بود و از دمکراتهاي تشکیلیون مذمت میکرد و دلسوزي براي
محبوسین قزوین مینمود. بعد تا نیم از شب آنجا بوده، بعد بلند شده به خانه آقا میرزا علی آقاي یزدي رفته، خلخالی، میرزاده،
علیزاده، و عین الممالک، شش نفري، قدري صحبت نشریه چاپی از کمیسیون مختلط به عموم افراد که حوزهها را تشکیل و براي
مجلس محلی حاضر باشند. بعد صحبت خودمان شد، تا ساعت سه از شب و قرار شد هفته آتیه باز در خانه آقا میرزا علی آقا حاضر
شویم. همه بلند شده، من و عین الممالک باهم صحبتکنان، تا به خانه آمدیم، او به خانه خود، من هم به خانه، با بچهها شام
آبگوشت با کلم خورده، خوابیدیم.
[امور روزانه]
سهشنبه شانزدهم جمادي الاول.- صبح بعد از چایی احمد و بتول به مدرسه رفته، من هم پشت کرسی به سرفه و سینهدرد و تحریر
مشغول. ناهار بتول از مدرسه آمده با ننه اسماعیل آبگوشت خورده، چایی هم خوردیم. بعد بیرون آمده، از راه سنگلج به خانه یمین
الملک رفته، احوالپرسی و اظهار اینکه اگر وجهی دارد چون معطل هستم برساند. وعده تا سهشنبه آتیه را نمود. بعد باهم تا وسط
خیابان جلیلآباد، او بهسمت بازار، من هم به خانه سالار همایون و
ص: 825
ابو الحسن خان دیدن رفته، به قدر دو ساعتی خدمتشان چایی و صحبت. آقا اکبر آقا هم آمدند. بعد بلند شده یک به غروب خانه
نایب عبد الله خان رفته، مدتی بعد خودش، بعد آقا شیخ محمد علی قزوینی و آقا شیخ حسین گیوه فروش آمدند.
تشکیلیون
نایب عبد الله گفت امروز عصر فطن الملک و مشاور الدوله و آقا شیخ رضا دهخوارقانی به خانه تنکابنی میرفتند و صبح هم
تشکیلیون؛ صدرایی، تدین و ملک الشعراء محله شاهآباد مهمان بودند، چون اعلامیه کمیسیون مختلط را دیروز انتشار دادهاند که
حوزهها خود را دایر نمایند حالا به هروله افتادهاند که مخالفین را همراه نمایند. بعد مشغول چایی. تنکابنی و دکتر هم نیامدند. آقا
شیخ عبد العلی هم مطابق جریده رعد عضو محکمه ابتدایی عدلیه شده. تا ساعت دو از شب آنجا بوده، قرار شد فردا عصر تنکابنی
و دکتر را هم خبر نمایند و مجددا آنجا برویم. بعد بیرون آمده تا دم پاچنار با قزوینی بوده، از آنجا به خانه آمده، شام دمی با
صفحه 642 از 655
قیسی و گوشت با بتول و احمد و ننه اسماعیل خورده، خوابیدیم.
امور روزانه]
چهارشنبه هفدهم جمادي الاول.- صبح بعد از چایی احمد و بتول به مدرسه رفته، من هم حنا برداشته به حمام رفته بعد از حمام
سوار واگون، نیم به ظهر مانده برحسب دعوت به خانه بصیر الدوله رفته، قدري نشسته صحبت میکردیم. احمد هم آمد. قدري به
انتظار معتمد الدوله مانده، نیامدند. ناهار مفصلی تهیه کرده بود، خوردیم و قدري جهت اسماعیل کشیده به آدم بصیر الدوله دادم به
مریضخانه ببرد. بعد هم چایی خورده، دو به غروب بیرون آمده، بصیر الدوله به منزل ظهیر الدوله، من هم به منزل مشیر اکرم براي
عیادت رفته، زن فرمانفرما هم به دیدن عصمت السلطنه آمده بود. من با مشیر اکرم قدري تماشاي کتابهاي خطی او را نمودم.
در تلاش رفع اختلاف
بعد مقارن غروب بلند شده به منزل نایب عبد الله خان رفته، آقا شیخ حسین و آقا شیخ محمد علی قزوینی و منوچهر خان آمده،
اظهار داشتند که دیروز عصر
ص: 826
مشار الدوله، فطن الملک، آقا میرزا عباس، حاج عز الممالک، خلخالی، شیخ حسن خان، شیخ رضا دهخوارقانی [و] صدرایی منزل
تنکابنی بودند، قرار دادند که پنجاه و سه نفر از مبرزین دمکراتها روز دوشنبه عصر به دعوت آقاي تنکابنی بروند و بلکه خاتمه به
اختلالات فرقه بدهند. بعد قدري هم صحبت از اعلامیه کمیسیون تفتیش مختلط شد که باید جواب آنها را داد. بعد با آقایان بلند
شده به خانه آقاي تنکابنی شبانه رفتیم که از مجلس دیروز کاملا جویا شویم و عنوان پروژه را که چه صحبت نماییم معین نماییم.
آقاي تنکابنی تفصیل را کاملا بیان نمود.
دزدهاي مامور
بعد ساعت سه از شب بلند شده، من و آقا شیخ محمد علی باهم تا دم در مدرسه شیخ، او به منزلش من هم به خانه آمدم، دیدم ننه
اسماعیل با حالت التهابی قضیه غریبی نقل کرد که عصر زیر کرسی نشسته بودم و درها پیش بود و دختر ننه باقر هم که روز اینجا
بود به خانهاش رفته بود. بتول هم توي صندوقخانه بود.
دیدم که یک نفر آدم سروکلهاش از پشت شیشه نمایان و مشغول برچیدن رخت از روي طناب است. آمدم بیرون بناي فحش و
دادوفریاد گذاشتم، دیدم با کمال بیاعتنایی گفت غلط کردم، میروم. گفتم اینجا چرا آمدي؟ گفت آمدم گرمم بشود. بعد بناي
فریاد را گذاشتم، دیدم آمد طرف من و به من ورانداز میکند و توي اتاق نگاه میکند و دست به جیب خودش برده، من بتول را
صدا زده، بتول از صندوقخانه آمد بیرون، گفتم برو دم در، آقایت را صدا بکن. بتول فریادکنان که رو به در خانه میرفت دزد هم
بناي دویدن گذاشته از دیوار کاروانسرا قصد رفتن بالا را نمود. من هم رو به در قهوهخانه مشهدي حمزه را صدا زدم، مشهدي حمزه
هم رفت و او را از بالاي بام گرفت. من هم آژان خبر کرده، دزد گفت آن یک نفر به من گفت که بروم پایین. بعد آژان او را به
کمیسري برد.
شب هم که احمد آمد فرستادمش نظمیه. جواب داده بودند چیزي که از شما نبرده، فردا قدري شلاق به او میزنیم و مرخصش
مینماییم. بنده از این قضیه ننه اسماعیل که بیان کرد به حیرت و بهت افتاده که اگر این دزد رسمی بود باید روز نیاید و اگر آمد با
این قوت قلب نباشد و اگر گرفتار نظمیه شد اجزاي
صفحه 643 از 655
ص: 827
کمیسري به این سستی جواب ندهند و رفیق دیگرش را که تعلیم به او نموده رها ننمایند. ناچار انسان میشود که سؤظن به اجزاي
نظمیه و مقام عالی ویستادهل و مقام اعلی که وثوق الدوله و نصرت الدوله باشد که توصیه ما را به کمیسري نموده باشند که مرا
اذیت نمایند. اي واي به حال ما بدبخت ایرانیها که مقام عالی و مرکز زمامداري او به دست کسانی که اغراض شخصی را در این
مقام اعمال مینمایند میافتد. بعد شام آبگوشت با کلم خورده، توي فکر فرورفته که چه باید کرد و چه قسم حفظ خود را بنمایم؟!
[امور روزانه]
پنجشنبه هجدهم جمادي الاول/ اول حوت.- صبح بعد از چایی احمد و بتول به مدرسه رفته، من هم سه به ظهر مانده به کمیسري
ناحیه 4 رفته براي توضیح بابت دزد دیروزي. ورقه نوشته شد بعد نمره به بنده دادند که عصر بروم تأمینات نظمیه. بعد به حجره میرزا
عباسقلی خان رفته، قدري صحبت دعوت دوشنبه منزل تنکابنی که او بیاید نمودم. بعد مراجعت به خانه. در بین راه یک چارك مغز
گردو و یک سیر پنیر خریده، نزدیک خانه، آقاي نجم را دیده باهم به خانه آمده، من و نجم و بچهها همه باهم ناهار آبگوشت کلم
و پنیر و مغز گردو خورده، بعد هم چایی. دو به غروب نجم رفته، من هم بیرون آمده، در راه مصیب خان را دیده، وعده روز شنبه
عصر را به منزل خودش گرفته که آقاي همدانی طباطبایی را هم بیاورد. بعد به نظمیه شعبه پلیس تأمینات رفته، به شعبه 4 مرا حواله
کردند، آنجا رفته، توضیحات داده، بیرون آمدم، به دکان استاد حسن خان نجار رفته، چایی و قدري صحبت نموده، مقارن مغرب به
دکان خلخالی رفته، افجهاي و شریف خان و مجله و آقا مرتضی آنجا بودند. شریف خان هم منفصلا از ساوجبلاغ آمده بود. تا یک
از شب آنجا صحبت.
از آنجا بلند شده، آقا شیخ عبد العلی هم بیرون آمده، صحبت اینکه در خانه مشاور الدوله روز شنبه عصر چند نفري که در خانه
تنکابنی بودند، عصر وعده دارند بروند و مستشار الملک هم حوزهاش متصل به حوزه واعظزاده، شبهاي دوشنبه خانه مستشار و
پنجشنبه منزل واعظزاده و خود مجله هم در محکمه ابتدایی حقوق عضو معاون شده. بعد از مجله دور شده، در بین راه حاج سید
نصر الله طهرانی را دیده شرحی مذمت از وثوق الدوله و اعمال او و قدري تألم از صدمات وارده به فهیم الدوله و خانواده مخبر
الدولهايها که مقروض و بیکارند.
ص: 828
بعد از او هم جدا شده به خانه میرزا نصر الله خان، دم میدان توپخانه رفته، رفقا آقاي زنوزي، قزوینی، چایی فروش و بعضی دیگر.
صحبت دعوت خانه آقاي تنکابنی روز دوشنبه به میان آمد و صلاح نمیدانستند که منعقد شود، یا بنده هم بروم. بالاخره قرار شد
که از اینها هم من وادارم تنکابنی دعوت نماید. بعد ساعت سه از شب همگی بلند شده، بهتدریج بیرون آمدیم. من و زنوزي و
قزوینی از خیابان جلیلآباد، بعد من و زنوزي از سنگلج، بعد به خانه آمده، شام با بتول و احمد و ننه اسماعیل چلو و فسنجان
خورده، خوابیدیم.
[امور روزانه]
جمعه نوزدهم جمادي الاول.- صبح بعد از چایی آقاي عین الممالک آمده، مشغول صحبت بود. رضا قلی خان و شیخ عابدین هم
آمده، دو اخطاریه یکی از ناظمهاي حوزهها و یکی امضاي رضا قلی خان، علیحده بر رد اعلامیه کمیسیون مختلط ارائه دادند که
طبع شده بود؛ قریب دو ساعتی نشسته صحبت نمودیم، بعد آنها بلند شده رفتند. ننه اسماعیل هم ناهار خورده بود و ناهار اسماعیل
چلو و خورشت فسنجان را برداشته به مریضخانه برد. جمال هم با احمد و بتول و من ناهار نان و چلو و خورشت خورده، سه من هم
صفحه 644 از 655
آرد کشیدیم که جمال بعد از آنکه احمد او را به حمام برده، بدهد جمال آرد را ببرد. بعد از ناهار قدري خوابیده، بعد همگی
چایی خورده، ننه اسماعیل هم از مریضخانه و احمد و جمال هم از حمام آمده بودند. آنها هم چایی خورده، احمد، جمال را با
آرد برده، سوار واگون، روانهاش کرد. من هم بیرون رفته، درب کمیسري اوراق سجل احوال خواسته، نداشت، قرار گذاشت
بفرستد.
قرار بر اهمال
بعد به خانه جدید آقاي خلخالی رفته، دکتر و پرویز و مجله هم آنجا بودند، قرار شد روز دوشنبه که میرویم کاري بکنیم که رأي
اثبات و نفی، هیچکدام ندهیم، و قسمی نماییم که مذاکرات به اهمال و بینتیجه بگذرد؛ چون محل خطر است و مبارزه موقع ندارد.
بعد ساعت یک از شب بلند شده، آنها رفتند، من هم به خانه آمده، شام دمیپلو با خورشت فسنجان کدو خورده، جریده رعد را
خوانده که نقیبزاده اطلاعیه خود را در خصوص اعلامیه کمیسیون مختلط درج، و تکذیب رسمی بودن آن را اطلاع داده بود. بعد
خوابیدیم.
ص: 829
[امور روزانه]
شنبه بیستم جمادي الاول.- صبح بعد از چایی، احمد و بتول به مدرسه، ننه اسماعیل هم براي پختن نان، من هم به حمام رفته، بعد
بیرون آمده درب دکان آقا میرزا عباسقلی خان لباده خود را که خیاط جیبهایش را درست کرده بود گرفته، به وزارت داخله رفته
بیان الدوله را دیده، سفارش نمودم که به حساب ارفع الممالک که قریب یازده ماه و کسري شهریه همشیره را از مالیه گرفته و پنج
شش ماه آن را بیشتر نداده، تتمه را مطالبه نماید. بعد به اداره حفظ الصحۀ رفته، سیف الاطباء را دیده، توصیه آقا میرزا اسماعیل
خان سعادت را نموده که او را براي مأموریت درنظر بگیرد. بعد قرار شد روز جمعه ناهار به منزل او بروم و قدري صحبت نماییم.
بعد بیرون آمده به بلدیه رفته، اشرف الملک را دیده، تظلم دیوار خانه را نموده، مأمورین تعیین نمود که بیایند و رسیدگی نمایید.
بعد بازار آمده، برادر معین الاسلام را دیده، اظهار داشت که چهار پنج روز است وارد شدهام و روز دوشنبه صبح میآیم آنجا با
شما صحبت و کار دارم. بعد نوار به جهت چادر بتول و قند خریده رو به خانه آمده، در بین راه آقا میرزا احمد خان را دیده، نقل
کرد که مأموریت همدان را وثوق الدوله به جهت من معین کرده بود، من به طفره و حتی از نوکري استعفا میدهم گذرانده، آقا
میرزا مهدي خان را معین کردند و نیز شنیدم که امریکا به ژاپن به جهت رقابت در عمل چین التیماتوم داده، جنگ خواهد کرد. بعد
به خانه آمده، ناهار نان تازه و مغز گردو و پنیر و قلیه کدو و قدري دمی و خورشت بقیه شب را خورده، مشغول چایی و تحریر
شده، دو و نیم به غروب بیرون آمده به منزل طباطبایی همدانی رفته که باهم به منزل مصیب خان برویم.
مذمت وثوق الدوله یا نصرت الدوله
شیبانی آنجا بود، بعد معدل شیرازي، بعد سعد الملک آمده، معلوم شد حوزهاي دارند و طباطبایی هم به جهت سختگیري وثوق
الدوله به میرزا مهدي خان منشی ناصر الملک، و ظلمهایی که به او وارد شده و معذلک او را متهم به تمرد نمودهاند کمال ضدیت
و شدت را به وثوق الدوله داشت و مذمت از نصرت الدوله هم میکرد. اما شیبانی طرفداري از وثوق الدوله میکرد و مظالم و
خیانت را نسبت به نصرت الدوله میداد. قریب یک ساعت و نیم نشسته،
ص: 830
صفحه 645 از 655
مشاجرات شد؛ من و طباطبایی بر علیه و شیبانی برله وثوق الدوله، سعد الملک و معدل میانهروي. بعد وقت رفتن به منزل مصیب
خان گذشته بود، من هم میل نداشتم بروم، تنها بلند شده بیرون آمدم.
در بین راه شیخ حسن خان را دیده، مذاکره نمود که فردا خانه جوکار عصر خبر کردند برویم که تهیه جواب براي جمعیت پسفردا
در خانه تنکابنی را تهیه نماییم. بعد به خانه ضیاء السلطان رفته، تنها بود، قدري صحبت متفرقه و دلتنگی از اوضاع حاضره و اینکه
صدرایی و تدین چه شد که اینهمه شقاوتکاريها نمودند. تا ساعت یک از شب آنجا بوده، بعد بیرون آمده، به مغازه خلخالی
رفته، نسیم و شریف و مجله و بعد افجهاي هم، به قدر ساعتی نشسته صحبت نمودیم. بعد بلند شده از راه خیابان به منزل دکتر
سعادت رفتم و به ایشان گفتم که برود سیف الاطباء را ببیند که توصیه به او نمودهام که مأموریت حفظ الصحگی به او بدهد. بعد
بیرون آمده، به منزل آمده، شام نان و پنیر و مغز گردو و ترشی فلفل فرنگی و قلیه کدو با بتول و احمد و ننه اسماعیل خورده،
خوابیدیم.
بیاحترامی به بلوري
یکشنبه بیست و یکم جمادي الاول.- صبح بعد از خواب آقا میرزا جعفر تنکابنی را که به آقا شیخ محمد علی سپرده بودم که
روانهاش نماید آمده، پیغام به سپهسالار دادم که مکرم الملک در تبریز آقاي بلوري را گرفته بود و بالنسبه به او بیاحترامی شده،
خوب است به مکرم الملک دیگر اطمینان نداشته باشید و او را منفصل یا آنکه به او تشدّد و تغیّري بشود. پاکتی هم که ضرغام
السلطان میرزا رضا خان سلمانی به من نوشته بود به آقا میرزا جعفر دادم که به سپهسالار نشان بدهد. بعد استاد علی حسن چینهکش
آمد و قرار چینه شولی که سه چارك عرض داشته باشد به ارتفاع سه ذرع [و] نیم از قرار ذرعی دو هزار و پنج شاهی مذاکره شد.
من هم بدون اینکه از گفته او کسر نمایم قبول و قرار شد صبح جمعه آتیه بیاید تا موقع شروع به او گفته شود.
بعد او هم رفته، ننه اسماعیل هم به حمام، بتول هم مشغول پختن آبگوشت.
آقا شیخ رضا دهخوارقانی آمدند، مشغول صحبت بودیم، معمار بلدیه آمد،
ص: 831
دیوار را ملاحظه نمود. بعد گفتم چه باید بشود؟ گفت راپورت را به اداره خواهم داد. شما بروید از اشرف الملک مطالبه نمایید و
رفت. بعد با آقا شیخ رضا مشغول صحبت بودیم ناهار گفت من منزل خوردهام. بعد من و احمد و ننه اسماعیل ناهار آبگوشت
خورده، بتول مسهل سولفات دوسود بعد از ظهر خورده، بعد با آقا شیخ رضا مشغول چایی و صحبت مسافرت و فوت مرحوم میرزا
محمد علی خان دواساز و مسافرت سایرین را تا عصر بیان نموده، عصر تشریف بردند.
را نموده، «1» بعد من هم بیرون آمده، یک و نیم به غروب به دکان آقا میرزا عباس حکاك رفته، سفارش مهر محمد رضا آقا نجفی
قرار شد غره جمادي الثانی بدهد. بعد به خانه حسینعلی خان سرهنگ رفته، نبود که پیغام پدرش حاج خان که نوشته بود شیشه نخرد
به او بدهم. رفتم مغازه خلخالی، مقارن مغرب آقاي عین الممالک آمده باهم به دواخانه شیورین رفته نسخه حب حاج عباسقلی خان
را دادم درست نماید. بعد با عین الممالک بهسمت خیابان لالهزار رفته، دکتر سعادت را دیدیم. بعد صحبتکنان سه نفري تا به خانه
صمصام، محض احوالپرسی هوس نموده رفتیم. ما را احضار به اندرون نموده، به قدر ساعتی توي اندرون چایی خورده، صحبت
نمودیم. بعد بلند شده بیرون آمدیم. درب خانه پهلوي احوالپرسی نمودم، گفتند قریب پانزده روز است بهسمت عراق براي ترتیب
راه رفته. بعد آمدیم. دکتر سعادت به خانهاش، من هم به خانه آمده، شام چلو بود؛ بتول با تخممرغ، من و احمد و ننه اسماعیل با
گوشت و قیسی خورده خوابیدیم.
صفحه 646 از 655
شرح ایالت فرمانفرما در فارس
دوشنبه بیست و دوم جمادي الاول.- صبح بعد از چایی احمد و بتول به مدرسه رفته، من هم مشغول به تحریر. آقا شیخ حسن خان
پسر آقا ملا عبد الرسول مرحوم آمد شرح مأموریت مالیه خودش را در دو سال پیش به نیریز بیست و پنج فرسخی شیراز بیان کرد و
تفصیل گرفتاري خودش را به اتهامات فرمانفرما و
______________________________
1). داماد آقا مصطفی مجتهد کمرهاي، شوهرخواهر امام خمینی. )
ص: 832
اجزاي او که یکی پسر حاج میرزا محمود خان، حکیم فرمانفرما و بعضی دیگر باشد به چنگال انگلیسیها در 18 ثور هذه السّنه به
جهت حمله کردن ده نفر سوار از ایل لشنی سردار فاخر به ساکس که از سیرجان هجده فرسخی نیریز که بیست روز پیش از آن
بهطرف شیراز میرفته و صدمات که به شیراز تحت الحفظ آوردندش و چگونه برائت ذمه حاصل و مرخص شده، بیان کرد. واقعا
حکایت غریبی از اوضاع آنجا و نیات فرمانفرما و عملیاتش بیان کرد که قابل شنیدن است. تا نزدیک ظهر بود، بعد رفت. بتول هم
از مدرسه آمد.
ناهار آبگوشت کلم با ترشی با ننه اسماعیل و بتول خورده، بعد چایی.
ننه اسماعیل گفت چون باید به مریضخانه بروم و من هم بیرون رفتنی بودم بتول نتوانست به مدرسه برود و خانه ماند. دو و نیم به
غروب مانده به منزل مرآت الممالک رفته، صحبت دختر عماد را که رسما جزو فواحش شده و خیلی متألم بود و اینکه شب جمعه
دو هفته قبل در منزل نصرت الدوله، وثوق الدوله هم بود و یکصد و بیست تومان هم به او پول داده بودند. خداوندا ملاحظه نما که
چه بر سر ضعفا این ظلمه بزرگ متنفذ میآورند و باعث میشوند که یک نفر آزادیخواه به همه قسم بدبختی و افتضاح دچار شود.
بعد از خانه مرآت بیرون آمده توصیهنامه که به ابوکار در خصوص آقاي نجم و پول مسروقه داماد حاج احتشام الاطبا در سبزوار
نوشته بودم به سید مرتضی کتابفروش داده که به آقاي نجم الذاکرین بدهد. بعد کاغذ پست سمنان را به صندوق سبزهمیدان
[انداخته] سه جفت گیوه هم که وصالی نمایند به پینهدوز داده، از آنجا به خانه حسینعلی خان سرهنگ کمرهاي رفته، پیغامات
پدرش را دادم، آقا میرزا یحیی خان هم آنجا بود.
معضلات تشکیلاتی
بعد بلند شده به خانه دکتر مقیاس رفته، کوهی و فلاح و عیار هم بودند، آقاي افجهاي بدون مقدمه قانونی دعوت شده بودند.
صحبت اینکه با شش نفر خارج یکی بشویم، بعد دو هیئت نماییم یا اینکه همان قسم آنها بیخبر از ما باشند.
بنده در حیرت مانده که چه قسم حلش نمایم. بعد قرار شد جلسه آتیه منزل افجهاي، عصر جمعه. مقارن غروب بلند شده به مغازه
خلخالی رفته، احمد را
ص: 833
روانه خانه که اگر من نیامدم، خانه معتمد الدولهام. بعد عنوان اینکه امروز در جریده ایران حسن حلاج رد و تنقید نقیبزاده را
نموده و فحش داده است و جریده رعد هم اخطاریه کمیسیون مختلط را که نجات نوشته و اینکه کلمانسو رییس الوزراي فرانسه،
پنج تیر، یک نفر فرانسوي به او زده مذاکره شد. بعد تا گلبندك همراه احمد آمده که اسفناج گرفته به او بدهم ببرد خانه، پیدا نشد.
بعد سوار واگون، ساعت یک و نیم از شب به خانه معتمد الدوله رسیده، گفتند بیرون است و شاید نیاید و فردا هم نقلمکان به
صفحه 647 از 655
حضرت عبد العظیم مینماید تا 28 آنجا است. بعد به خانه مشیر اکرم رفته، دیدم بیچاره زیر کرسی افتاده و به واسطه دو هفته تب
سابق و خوردن یکی دو مسهل فلوس و اماله که ابدا عمل نکرده، پاها قدري ورم و دو سه گل قرمز هم به پا زده بود. اظهار وحشت
نمیکرد اما معلوم بود متوحش است. تا ساعت دو و ربع آنجا قدري صحبت نموده بلند شدم بیرون آمده واگون آخري بود که از
میدان توپخانه به مرکزش میرفت.
وضع دشوار محبوسین قزوین
منوچهر خان در تاریکی مرا شناخت. گفت از خانه محاسب الممالک میآیم و ندیدمش که بپرسم با کاغذي که صبا و بینش و
میرزا سید مصطفی خان به او نوشتهاند به این مستمسک چه کرده، و نیز نقل کرد که تلگرافی سه روز قبل به امضاي صبا و بینش و
میرزا سید مصطفی خان براي آقاي تنکابنی و آقا شیخ محمد حسین یزدي آمد که آقاي نیر السلطان به مرض عرق النساء و ماها به
مرض حمله و هیستري مبتلا شدهایم و اگر فکر براي معالجه و استخلاص ما نشود احتمال خطر داریم. امروز صبح آقا شیخ محمد
حسین یزدي کاغذي به وثوق الدوله نوشت و وقت به جهت ملاقات خواسته، تا جواب از وثوق الدوله چه بیاید.
بعد با منوچهر خان خداحافظی نمودم و شبانه ساعت سه به خانه آقا میرزا علی آقا یزدي رسیده؛ خلخالی، ممیززاده، میرزا علی آقا،
علیزاده و عین الممالک نشسته صحبت میکردند و قدري به ممیززاده توبیخ که چرا ورقه اخطاریه که کمیسیون مختلط رسمیت
ندارد براي اینکه تظاهر بر علیه تشکیلیون است نمودهاید و به بنده که چرا مذمت از اعمال تشکیلیون و وثوق الدوله
ص: 834
نمایم. تا ساعت چهار از شب آنجا بوده، بعد بلند «1» نمودهاید. بنده هم جواب دادم که اینها مداخله در سیاست نیست که بایقوت
شدیم. من و عین الممالک رو به خانه. او به خانه خودش. من هم به خانه آمده، شام نان و پنیر و مغز گردو و ترشی خورده
خوابیدیم.
[امور روزانه]
سهشنبه بیست و سوم جمادي الاول.- صبح بعد از چایی آقا میرزا یحیی خان آمده، اظهار داشت که من حاضرم اگر پول از طرف
مصطفی قلی خان از کمره آمده، عملم را بگذرانم، چون شما امر نمودید تمرد نمیکنم. گفتم به من ربطی ندارد، آنها از کمره
نوشته بودند که استمزاجی نمایم، خودت هم جواب دادي.
بعد گفت حسینعلی خان دیروز به من تکلیف کرد که به او واگذار نمایم. حال شما پا میان بگذارید و از دویست تومان بیشتر
نمائید. گفتم من داخل نمیشوم، اگر خودش حرفی زد من قسمی عنوان میکنم که صرفه شما باشد. بعد رفت و آقا شیخ محمد
علی قزوینی آمد که عصر بیایید که خانه نایب عبد الله خان برویم. گفتم چه عیب دارد. قدري صحبت هم با ایشان نموده و رفتند.
بعد مشغول تحریر بودم که حسینعلی خان سرهنگ کمرهاي با آدمش آقا میرزا اصغر آمده، قدري صحبت مهمل متفرقه هم با ایشان
شد. چون ناهار درستی نداشتیم نزدیک ظهر هم شد، تعارفی براي ناهار ماندن آنها نکردم، آنها هم رفتند. قدري آش شوربا
بدون کوفته پخته بودند، بتول از مدرسه آمده بود، ناهار آش رب نارنج با نان آورده، سه نفري خوردیم.
تودیع معتمد الدوله
بعد از چایی خوردن، سه به غروب بیرون آمده، درب دکان آقا میرزا عباسقلی خان نشسته، سیف الاطباء رسید تجدید دعوت یوم
جمعه را نموده، تجدید قبول نمودم. بعد مشار الدوله و سردار فاخر و حاج فطن الملک، سوار درشکه از پایین رسیده و رفتند. شاید
صفحه 648 از 655
خانه آقا شیخ رضا براي دعوت او به تشکیلات بودند. بعد بلند شده به بلدیه رفتم؛ اشرف الملک نبود که حکم صادره به جهت
دیوار را بگیرم. بعد به داروخانه شیورین که حب حاج عباسقلی خان و
______________________________
1). بایکوت )
ص: 835
دواي دست بتول را بگیرم، بسته بود. از آنجا به خانه مشیر اکرم به جهت عیادت او و خداحافظی معتمد الدوله که حرکت بهسمت
استرآباد میکرد رفته، صدیق حضرت نیلیکان را آورده بود که تشخیص مرض را بدهد، دکتر سید محمد خان هم بود. وثوق
السلطنه و معتضد الملک هم با دو سه نفر دیگر بودند.
معتمد الدوله هم با دو پسرهایش حرکت نموده دعا بیخ گوش آنها خواندم و تا اول مغرب آنجا بوده، بعد بیرون آمده آقا میرزا
حسین گرکانی را دیده، تعجب نمودم که چه شده از سمنان بیخبر آمده؟! معلوم شد به جهت عرض حاج معتمد و حاج جلال
لشکر و سالار به عدلیه عراق براي ملک میشیجان آمده که آقا شیخ رضاي وکیل را وکالت بدهد که با شیخ علی اکبر اشتهاردي
طرف شود.
بعد به خانه نایب عبد الله خان رفته، آقاي تنکابنی و آقا شیخ محمد علی قزوینی و منوچهر خان هم بودند. بعد کتر سید محمد خان
هم آمده، مذاکره گلوله خوردن کلمانسو و حبس اخبار اروپا و نطق وزراي جدید آلمان شده، بعد صحبت اینکه خودمان چه باید
بکنیم. قرار شد افراد صالحه فرقه هرکدام که مایل به تظاهر و نمایش نیستند به همدیگر اگر بتوانیم منضم نماییم تا در موقع رفع
موانع و کفایت افراد ترتیب تشکیل را مطابق افکار و شرکت افراد رفقا بدهیم. بعد ساعت سه و نیم از شب بلند شده آقاي تنکابنی
هم فرمودند که آقاي حاج فطن الملک هم به ریاست خالصه ولایت در مالیه منتخب شدند، خیلی خوشحال شدم. خدا کند تمام
رفقا به کاري مشغول شوند که صدمات غصه فرقه به آنها کمتر اثر نماید و مفرّي بشود. بعد با آقا شیخ محمد علی قزوینی حرکت
کرده، ایشان را در درب خانهشان خداحافظی، ساعت چهار به خانه آمده، شام آش و نان و پنیر و مغز گردو خورده خوابیدیم.
جهاز دختر عضد السلطان
چهارشنبه بیست و چهار جمادي الاول.- صبح بعد از چایی و رفتن احمد و بتول به مدرسه، آقا میرزا حسین خان گرکانی آمده،
صحبت سمنان و اینکه ماهی دویست و پنجاه تومان حق الحکومه بیشتر ندارد و منافعی هم براي حاکم نیست و اینکه آقا شیخ رضا
را امروز صبح دیدم که وکالت نماید. تا دو ساعتی به صحبت و چایی مشغول، ناهار نماندند و رفتند. ناهار هم آبگوشت و آش و
نان
ص: 836
و پنیر و مغز گردو با بتول و ننه اسماعیل خورده، بعد از چایی از خانه بیرون آمده، از خیابان فرمانفرما به کمیسري رفته، چهار نفري
اهل خانه را هشت ورقه سجل احوال گرفته، یک جلد قانون سجل هم دهشایی خریده بیرون آمدم. جهاز دختر عضد السلطان را که
به خانه حاج میرزا محمد علی خان مجتهد عراقی میبردند؛ شش خوانچه میوه و شیرینی و لباس حمام داماد بوده، هفتاد خوانچه و
طبق ظروف و صندلی و نیمکت و اسباب اطاق از بلور و چینی و مخده و پشتی بود. هفت قاطر هم مفرش و یخدان و ظروف دیگر و
آبکش بود. بعد نزدیک میدان توپخانه معتمد الدوله از عقب سر رسید. گفت از خانه شما میآیم.
با او سوار درشکه شده، گفت امشب مهمان دبیر الملک هستم و تا آخر ماه در حضرت عبد العظیم. بعد میدان توپخانه پیاده شدم،
رفتم دواخانه شیورین حب حاج عباسقلی خان را گرفته، اکبر آقا را دیده، صحبتکنان تا بازار. مرات الممالک رسید. قدري
صفحه 649 از 655
صحبت با او، بعد به قدر چهار دستمال ململ و سنبل الطیب و سولفات دوسود از بازار خریده به بلدیه رفتم.
راپرت معمار به جهت دیوار را اشرف الملک حکم کرد که بنویسند و بدهند، چون جزو حقوق عمومی نیست. به صلحیه عدلیه
رفته، تقاضاي رفع تعدي خود را بنمایم. بعد بیرون آمده، مقارن غروب مغازه خلخالی رفته تفصیل پاریس که نمایندگان صلح دو
دسته شده، یک دسته طرفدار بقاي آلمان، یک دسته کلمانسو و لردهاي فرانسه. بالاخره اسباب هیجان ملت شده، جوانکی در بین
اجتماع عمومی نطق میکند و مردم را تهییج بر علیه لردها و کلمانسو که میخواهند ملل را به جنگ از میان ببرند و اغراض خود را
به مورد اجرا بگذارند.
بعد از نطق و تفرقه مردم ناطق را دولت بیست و چهار ساعت حبس مینماید.
بعد از استخلاص، جوان ناطق، پنج تیر در موقع سواري به اتومبیل به کلمانسو میزند، دو تیر اصابت میکند. تا ساعت یک از شب
از مغازه خلخالی بلند شده به خانه میرزا نصر الله خان یا باقر خان درب خیابان علاء الدوله رفته، هیچیک از رفقا نیامده بودند. تا
ساعت دو و نیم از شب آنجا بوده، با صاحبخانه صحبت و چایی خورده، بیرون آمدم. درب خانه دکتر سعادت رسیده به خانهاش
رفته، قدري صحبت و تفصیل ملاقات خود را با سیف الاطبا بیان کرد. ساعت سه از شب به خانه آمده، گفتند حاج عز الممالک و
معتمد الدوله آمده بودند اینجا. بعد
ص: 837
شام آبگوشت و آش و نان و پنیر خورده، هوا هم ابر و ترشح بارانی بود، خوابیدیم. شب بناي وزیدن بادهاي سوزدار و سردي نمود
که تا صبح انقلاب شدیدي از باد سوزناك بود.
[امور روزانه]
پنجشنبه بیست و پنج جمادي الاول.- صبح هوا صاف، اما در کمال سردي از باد سوزدار. بچهها به مدرسه رفته، رختشور هم آمد
که با آن سرما مشغول شود. من هم چون مدتی بود کسل و امتلاء داشتم، مسهل سولفات دوسود حاضر نموده ننه اسماعیل هم به
تهیه خمیر و نان پختن مشغول شده، رختشور هم با هواي خیلی سرد و پرباد مشغول رخت شستن. ناهار آنها آبگوشت و آش
خورده، من هم بدون میل به غذا، عصر چایی خورده، حال بیرون رفتن نداشته شب من چلو با تخممرغ و احمد و بتول و ننه اسماعیل
چلو با خورشت کدوحلوایی خورده خوابیدیم.
[امور روزانه]
جمعه بیست و شش جمادي الاول.- صبح بعد از چایی استاد علی حسن چینهکش آمد، گفتم هنوز عمل دیوار از طرف بلدیه ناقص
است، راپرتش را بلدیه نوشته، اما اجرایش را میگوید چون حقوق عمومی نیست بهعهده ما نیست، باید صلحیه کمیسري اجرا
نماید. قرار شد در ظرف فردا و پسفردا من به صلحیه اظهار نموده، بفرستند رفع مانع ما را بنمایند. بعد مشغول کشیدن چینه بشویم.
بعد ایشان رفته آقاي تجلی آمد، قدري صحبت دستهبندي منتصر الدوله را نمود که یک روز در سه هفته پیش بغتتا به خانه ثبت
اسناد رفته، در این بین ضیاء حضور و حاج میرزا کریم آمدند، بعد منتصر الدوله و سعد الملک و شیبانی آمدند. من محرمانه تحقیق
کردم، معلوم شد مهمانی ناهار و سور است که با آقا میرزا علی اکبر آشتی نمایند. هفته بعد هم خانه حاج میرزا کریم. اما غرض
حاصل نشده بود. بعد تجلی از من پرسید که شما دیگر به حوزه منتصر الدوله میآیید؟ گفتم خیر. بعد پرسید من چه کنم. گفتم من
که تا موانع برداشته نشود داخل نخواهم شد.
صفحه 650 از 655
قصد سفر فرنگ مصدق السلطنه
بعد او هم رفته، آقاي مرآت الممالک رسید. قدري صحبت، بلند شده به خانه عین الممالک رفتیم، نبود. از آنجا به خانه مصدق
السلطنه رفته، آقا احمد قمی و
ص: 838
آقا شیخ محمد علی کاشانی هم آنجا بودند. قدري صحبت، آقایان علما رفتند، سه نفري ما هم صحبت، قرار شد دوشنبه هفته بعد
ناهار بنده و آقاي مرآت و آقاي عین الممالک آنجا برویم و صحبت خداحافظی که مصدق میخواهد به فرنگ برود بنماییم.
مقارن ظهر من و آقاي مرآت بلند شده، ایشان به منزل و من برحسب وعده به خانه سیف الاطباء رفته، آقاي امین الملک و آقاي
دکتر سعید خان و خان ملک ساسان و یک نفر دکتر دیگر بودند. بعد از قدري صحبت و خواندن اشعار مرحوم ادیب الممالک در
هجو عدلیه و اعضاي او، دکتر سعید خان هم رفته، ماها بلند شده، بالاخانه به ناهار رفتیم. ناهار مفصلی عالی خورده، بعد به اطاق
دیگر رفته صحبت کتابهاي لغت و چاپی رشت. بعد باران گرفت. سیف هم مجبور به رفتن شد. آقاي امین الممالک هم اظهار
نمود که شطرنجی بزنیم. من هم از شدت احتیاج به مصرف دماغی، همراهی نموده، تا نیم به غروب سه دست شطرنج زده، بنده
مغلوب شده، بعد بلند شده، بیرون آمده سوار واگون شده، به خانه افجهاي رفتم.
گفتند خانه حاج علی شب سال است و با عیالاتش از صبح آنجا رفتهاند. بعد اول مغرب دکان آقا شیخ حسین گیوهفروش رفته،
نایب عبد لله خان هم آنجا بود.
گفتند آقا میرزا طاهر پریشب به خانه محاسب الممالک میرفته، در بین راه زمین میخورد و پایش رگرگ شده، باید بیست روز
خانه بماند و حرکت نکند. بعد با سعید العلما که رسید صحبتکنان بهطرف توپخانه رفته، آقاي طباطبایی همدانی در بین رسید. دو
نفري سوار واگون شده، دروازه قزوین من پیاده به سمت خانه آمده، شام چلو و خورشت کدو و نان و پنیر خورده، خوابیدیم. آقا
میرزا صدر الدین هم عصر آمده بود من نبودم.
[امور روزانه]
شنبه بیست و هفت جمادي الاول.- صبح بعد از چایی مادر مرحوم لله آمد و چقدر من خجالت کشیدم که نتوانستهام کاري به جهت
آن بدبختها بنمایم؛ حتی براي تهیه یک مقدار کمی وجه که معاش این دو نفر زن که خواهر و مادر لله باشند، از رفقایی که همه
قسم وطنخواهی را اظهار مینمایند. بعد از خانه بیرون آمده به دکان مشهدي حمزه رفته، گفتم به صاحب کاروانسرا بگوید که
دیوار خودش را که به خانه ما تو آمده خراب کند و الا ناچار کمیسري و بلدیه
ص: 839
خراب خواهد کرد. گفت عصر صاحبش میآید و به او میگویم. بعد بهسمت کمیسري رفته، صلحیه آنجا را دیده، عرض حال
دیوار را دادم. گفت شما بروید خراب نمایید اگر حرفی نزدند شما به حق خودتان رفتار کردهاید و الا آنها بیایند عارض شوند. بعد
بیرون آمده دکان آقا میرزا عباسقلی خان قدري نشسته، از آنجا به بلدیه رفته، اشرف الملک نبود که راپرت بلدیه را در خصوص
دیوار بگیرم. بعد بازار آمده عقب گوشت، پیدا نکردم.
بعد از ناصریه به میدان توپخانه، از آنجا سوار واگون دروازه قزوین پیاده، دواي دست بتول را از دواخانه حاج حسن گرفته، دو سیر
پنیر هم گرفته به خانه آمدم ننه ربابه، عروس خاله هم دیدم آمده، ناهار نان و پنیر و ترشی و قدري چلو شب مانده خورده، بعد
چایی، بعد بیرون آمده، به خانه حاج صادق بانکی احوالپرسی رفته، خوابیده بود. قدري نشسته، بیدار شد. عیادتش نمودم. بیچاره
صفحه 651 از 655
چهار ماه بلکه شش ماه است افتاده، و با درد عرق النساء و ورم یک پا و نالههاي عاجزانه، محل ترحم، با این خرج زیاد و قحطی دوا
و همهچیز که همه بیپا شدهاند. بعد از ساعتی صحبت بلند شده به خانه ابتهاج السلطان به عقدکنانی مشیر نظام رفته، جمعی آنجا
بوده، بعد از عقد بیرون آمده با آقاي بیان الدوله صحبتکنان تاکید در مطالبه وجه از ارفع الممالک که شهریه همشیره را خورده
بود نمودم. بعد بهسمت بازار آمده، بلدیه رفتم. اشرف الملک گفت فردا بفرستید حکم را مهر کرده میدهم. بعد بیرون آمده با
آقاي عین الممالک از راه خیابان ناصریه و توپخانه و مریضخانه گردشکنان به منزل عضد الممالک عیادت رفته، متین الدوله هم
در راه رسید. تا ساعت قریب سه منزل عضد الممالک نشسته، بعد بلند شده به منزل آمده، شام نان و پنیر و قلیه کدو خورده
خوابیدیم.
استمداد محبوسین قزوین
یکشنبه بیست و هشت جمادي الاول.- صبح بعد از چایی پسر نیر السلطان آمد و کاغذ نیر السلطان که به خط صبا نوشته شده بود
که دیگر ما را از مکاتبه ممنوع و نوکرهاي ما را بیرون کردند و محتمل است ما را تفرقه و با مهام الدوله و سهرابزاده و بهادر
السلطنه یکجا جمع نمایند. بعد گفت آقا میرزا هاشم آشتیانی و علیحده آقا میرزا محمد صادق طباطبایی برحسب تقاضاي ماها در
ص: 840
صدد برآمدهاند وثوق الدوله را وادارند به استخلاص آنها. صمصام و بختیاريها هم گفتهاند اگر ما توسط نماییم شاید بدتر شود.
بعد ایشان رفته، نایب عبد الله خان، آقا شیخ محمد علی قزوینی، آقا میرزا علی محمد خان نواقل و رضا قلی خان آمده، بغتتا آقا
مشیر نظام آمده، در این بین آدم بصیر الدوله آمده، قبض حقوق شاهزاده رکن السلطنه را مهر کرده، دادم برد.
کمک صمصام السلطنه به خانواده حسین خان
آدم دبیر معزز پاکتی آورد، سی تومان حواله از طرف صمصام که من به جهت مادر و خواهر بدبخت لله تقاضاي مساعدتی کرده
بودم آورد داد و رسید گرفته رفت. بعد مشیر نظام هم قدري صحبت نموده رفت. نواقل هم رفت. بعد مقداري صحبت آقا شیخ
محمد علی و نایب عبد الله خان و رضا قلی خان نموده که چه باید کرد. بعد قرار شد شب پنجشنبه آتیه منزل آقاي تنکابنی ما چهار
نفر با سه چهار نفر دیگر رفته صحبت نماییم. بعد آقایان رفته، ناهار نان و پنیر و حلواارده و حلواي کدویی خورده، بعد چایی
خورده بیرون رفتم. زرنیخ، نخ خیاطی، گوشت، انجیر، مغز گردو خریده، کاغذ و امانت کمره را به پستخانه داده به حجره میرزا
صدر الدین رفته، قدري صحبت، از آنجا به شرکت اسلامیه رفته، سی تومان که صمصام السلطنه حواله نموده بود گرفته به دار
الحکومه رفته، حکم بلدیه را در خصوص دیوار از میرزا عباسقلی خان گرفته به خانه حسینعلی خان رفته کاغذش را دادم.
از آنجا به نظمیه به ملاقات ارداقی و عماد و محمد علی خان رفته، از آنجا به خانه مادر لله رفته پانزده تومان به خواهر لله که درب
درآمد دادم. از آنجا به مغازه خلخالی. محسن میرزا، نایب عبد لله خان، پرویز و مجله آنجا بودند. قدري صحبت. از آنجا بلند شده
بهسمت خانه آمده، در بین کمیسري را دیده گفت فردا صبح اطلاع بدهید، اخطار به همسایه به جهت دیوار خواهیم کرد. بعد به
خانه آمده، شام نان و پنیر و انجیر و مغز گردو و قلیه کدوي حلوایی خورده خوابیدیم.
روزنامه خاطرات سید محمد کمرهاي، ج 2، ص: