گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
[خاطرات ماه شعبان 1338 / اردیبهشت 1299



[امور روزانه]
سهشنبه سلخ رجب یا غره شعبان.- صبح تب قطع شده بود، دکتر فهیم السلطنه بغتتا آمد که دیدن نموده باشد. صحبت اینکه من
مساعدت نمایم که عصمت السلطنه مقبره مرحوم معتمد الدوله که [در] صومعه عارف بایزید است تعمیر و توجهی نماید و دیگر
آنکه صوم و صلوة او را بدهد و امیر و ناصر را به مدرسه شبانهروزي ارامنه نفرستد. گفتم چون راه اروپا بسته است و مدرسه
امریکاییها متوجه به عقیده مذهبی اطفال هستند و [مدرسه] سنلویی هم تا سه چهار ماه دیگر شبانهروزي را قبول نمیکنند و این
اطفال در خانه خود عصمت السلطنه مشکل است که تمکین صرف بنمایند و یک خانه خارج علاوه بر اینکه مستلزم مخارج فوق
العاده مستقل خواهد بود، آنها خودسر و شاید محبت مادري هم آنها را جلب، و نشود جلوگیري نمود. شما میتوانید خودتان
توجه این اطفال را به ماهی پنجاه تومان بنمائید که بروند مدرسه و ناهار و شام و تحفظ آنها را کاملا به عهده بگیرید؟ قبول کرد.
بعد مزاج و نبض مرا دیده خیلی تعجب از ضعف. و گفت زبان شما اگر بار زیاد نداشت مزاج شما استعداد خوردن مسهل را ندارد
و سولفات بخورید. عصر هم براي جلوگیري از نوبه دو نخود گنهگنه. بعد دکتر رفته، من هم سولفات دوسود خورده، بدرقه او.
تا عصر عوض ناهار هم نیم من شیر متدرجا خورده، عمل مینمود. آقاي اردبیلی هم دو به ظهر آمده، گفت امروز منزل فرخی
بودیم، چون شما نیامدید معلوم شد کسالت مانع شده. بعد قدري صحبت متفرقه و دو دست شطرنج ناهار
______________________________
. 1). سوره آل عمران، آیه 54 )
. 2). سوره بقره، آیه 194 )
ص: 1403
دیگر نماندند. من هم بعد از ظهر دو ساعتی به واسطه ضعف دراز کشیده، هوا هم از صبح ابري و مستعد باران، و لیکن از ظهر
آسمان غیر تهران به صداهاي غریب از دور شنیده میشد. سه از ظهر گذشته بغتتا مختصر تگرگ و بارانی مثل رگبار نیم ساعتی
آمد و ناودانها به سرعت جریان پیدا کرد. بعد آفتاب، و هوا صاف شد. بعد خبر رسید که از خیابانهاي لالهزار و حسنآباد سیل
راه افتاده به قسمی که چند دکان هم از توي خیابان خراب. معلوم میشود که باران خارج شهر سیلآور بود. بعد از ساعتی عیال
خلخالی و بچه و کلفتش آمده از دو به غروب تا نیم از شب بودند و با بچهها صحبت میکردند. من هم یک کپسول گنهگنه
خورده و اول مغرب لرز نیامد، اما من میل به افتادن نموده که گرم باشم. بعد ساعت سه شیربرنج خورده خوابیدم.
صفحه 465 از 790
امور روزانه]
چهارشنبه دوم شعبان.- صبح با حال ضعف بلند شده چایی و یک گیلاس کوچک هم گل بنفشه خورده، بعد در خانه گاهی افتاده،
گاهی کتاب. هوس به هیچچیز نداشته. ناهار آبگوشت خالی سر کشیده خوابیدم. بعد چایی. دو به غروب به جهت خرید گنهگنه و
نشان دادن خودم به حکیم بیرون آمده بین راه دیدم سرم به دوران و چشمم سیاهی میرود، به خانه آقا میرزا احمد قزوینی رفته،
مشغول صحبت بودیم آقاي آقا سید جلیل و آقاي بقا هم آمده تا نزدیک غروب صحبت و چند دست شطرنج. بعد بیرون آمدیم. با
بقا و اردبیلی تا بالاي خانه عین الممالک گردش. در خانه عین الممالک درشکه و کالسکه زیادي بود، معلوم شد دختر سعد
السلطنه را به خانه شوهرش میبرند و عروسی است. بعد من تنها مراجعت. ناصر الدوله رسید. تا سر خیابان خودمان صحبتکنان
آمدیم.
تعریف سیل که هنوز در خیابان فرمانفرما جریان و دکاکین و خانهها را هم متفرقه خراب و خانه ظهیر الدوله در بیرون شهر آن هم
کلا خراب شده. بعد به خانه آمده، همشیره با زینت هم آمده بودند و خیال رفتن به امامزاده حسن را فردا داشتند. شب آبگوشت
داشتیم، من به واسطه کسالت گفتم ترچلو براي من بپزند، بعد شام خورده خوابیدیم.
رسیدگی حساب سنه ماضیه]
پنجشنبه سوم شعبان.- صبح بیدار شده و با همشیره و زینت، بتول، احمد، کوکب خانم، ننه اسماعیل و من چایی خورده، آنها تهیه
اینکه بروند امامزاده حسن برآمده، احمد رفت نان پخت و آمد. خانم بزرگ و پسرش هم آمده قبل از
ص: 1404
ناهار، غیر از زینت و بتول و من و احمد، همه رفتند امامزاده حسن. بعد از ناهار و چایی خود را مشغول به رسیدگی حساب سنه
ماضیه نموده، عصر یمین الملک گروسی آمد، مشغول صحبت بودیم، سردار مفخم و آقا میرزا ابراهیم خان وکیلین قزوین تشریف
آورده، تا مقارن غروب صحبت. شاهزاده محسن میرزا هم بودند. بعد آقایان رفتند.
بعد از ناهار هم آقاي مشیر اکرم و میرزا موسی خان آمده، گفتند دکتر در خصوص رفتن اطفال به مدرسه ارامنه تنقیدي داشت، بعد
آمده بود که فلانی هم با من همعقیده شده و او را هم با خود همراه کردم. گفتم درصورتی که مدرسه ارامنه معایبی را که
میگوید دارا باشد و خود دکتر هم تکفل آنها را آن قسم که مدرسه اداره و حفاظت میکند و ناهار و شام و شستوشوي و
راحتی آنها را به ماهی پنجاه تومان حاضر است و من او را حاضر نمودم، او هم استنکافی نکرد، البته مدرسه ارامنه نبرید بهتر است.
آقاي مشیر اکرم بعضی محاذیر و سوءاثر ظاهري از این کار و معایبی هم که در مدرسه ارامنه متحمل بود گفت واقعیت ندارد. براي
پیدا کردن بعضی نوشتجات هم گفت شما را عصمت السلطنه خواسته، گفتم اگر کسل نشده و مانع نرسد فردا صبح. بعد براي حراج
اسبهاي معتمد الدوله که روز دوشنبه است مرا دعوت به حضور نمود که باید باشید و رفت.
بعد از رفتن مشیر اکرم تقی و اسماعیل، بچههاي کوکب خانم از دار الایتام آمده که مادرشان را ببینند. گفتم مادرتان امامزاده حسن
رفته و برگشتن، شما را میخواست ببیند. بعد چایی به آنها داده، خیلی صحبت نموده، پرسیدم: در آنجا به شما بد نمیگذرد؟
گفت نه، هرکدام یک لحاف، و ناهارها هم شیربرنج، آش، آبگوشت، دمپخت. صبح هم چایی، هفتهاي یک مرتبه حمام. بنا شده
که لباس ما را هم بدهند. بعد گفتم اگر اذن گرفتهاید که امشب بمانید، خوب. و اگر گفتهاند برگردید، شب حکما بروید، گفتند
دکتر گفت اگر میخواهید برگردید، اما آن دیگري گفت باید برگردید، حال ما میرویم داییمان را میبینیم و برمیگردیم. گفتم
شب آنجا نمانید، یا اینجا نزد مادرتان باشید، یا بروید به دار الایتام. گفتند شب را برمیگردیم اینجا. بعد رفتند. نیم به غروب هم
صفحه 466 از 790
زنها از امامزاده حسن برگشته ساعت سه از شب شام خوردیم. بچههاي کوکب خانم هم شب نیامدند. بعد خوابیدیم.
ص: 1405
[امور روزانه]
جمعه چهارم شعبان.- صبح بعد از چایی همشیره رفت خانه سلیمان میرزا.
موسی خان خیاط و میرزا محمد خان ساوجی باهم آمده، موسی خان گفت شنیدم وثوق الدوله معلوم نیست کجا است و کجا رفته.
گفتم یقینا دروغ است و نمیدانم چه شده که از ناحیه خود آقایان، بعضی چیزها عمدا تراوش میکند.
مثل اینکه مشار الملک شنیدم میگوید مردم چرا میترسند علنا اظهار مخالفت با وثوق الدوله و معاهده بکنند. بعد میرزا محمد
خان، نقل جمعیت حاج میرزا حسین و ملحق شدن سعد الملک و وثوق السلطان و جمعیتش به او و تنفر خودش از اینها و اینکه
دیروز در خانه معتضد الملک عصر آنجا مجمع ماها بود و براي انتخاب افراد عامله از بین نمایندههاي حوزهها که تهیه انتخاب کمیته
را براي موقع قانونیاش آخر رمضان درست نمایند. بعد از من پرسیدند که شما چرا کنار هستید؟ گفتم من از اینها مأیوسم و اگر
جمعیتی ملی بخواهد کاري نماید باید هیچ عضوي از اجزاي دوایر دولتی را نپذیرد؛ چه صالح و چه طالح.
چون صالح اگر راستگو باشد نمیتواند با معاش از دولت با خود دولت بجنگد.
بعد از ساعتی صحبت رفتند. همچه استنباط کردم که براي استنباط عقیده من آمده بودند. بعد از ساعتی آقاي عین الممالک و بعد
آقاي شیخ محمد تقی کمرهاي آمده مشغول صحبت، آنها هم رفتند. بعد ناهار و چایی. چهار به غروب هم بارانی آمد. بعد بیرون
آمده به خانه حاج ناظم کرمانی، گفتند نیست.
به خانه حاج صادق بانکی رفتم. به قدر ساعتی نشسته، گفت پیشنهاد امتیاز لوله از انزلی به رشت را از وزارت فواید عامه خواستهام
و حالا در روزنامه نوشتهاند وزیر اعلم تأخیر میکند. شما به وزیر اعلم بنویسید. گفتم در روزنامه چون نوشتهاند براي مزایده و
اطلاع عموم است، چند روز صبر نمائید، بعد بیرون آمده منزل مرآت رفته، نبود. بعد خانه وقار السلطنه رفته، مسهل خورده بود، به
قدر ساعتی صحبت و دلتنگ از خرابکاريهاي ارباب. بعد مقارن غروب بیرون آمده رو به منزل. احمد را با میرزا خداداد همسایه
دیده، مرا برد به خانهاش. تا ساعت دو مشغول صحبت و از علم نقاشی، عکاسی، دفترداري قدیم و جدید و بعضی از فضایل خودش
نقل نمود چایی خیلی عالی خوردیم، بعد بیرون آمده به خانه آمدم. شام خورده خوابیدم.
امور روزانه]
شنبه پنجم شعبان.- صبح بعد از چایی هوا هم مشغول بارش. من چون
ص: 1406
پهلوي دیروز عصر به خانه آمده بود و تقاضاي ملاقات مرا کرده بود بیرون آمده، بین راه باران شدتی نمود و بقیه سیلاب توي
خیابان فرمانفرما از راه حسنآباد باقی و جریان داشت. بعد به چاپارخانه پهلوي رفته قرار شد فردا شب بروم منزلش راحتا قدري
صحبت. در ضمن یک نفر محترم رسید که قصد مسافرت و با سه دلیجان به زیارت مشهد با کسان خودش میرفت. پهلوي با او
گرم [گرفت] بعد معرفی مرا به او نمود، دیدم طرف خیلی خوشحال. بعد معرفی او را نمود که آقا میرزا احمد خان شیبانی وکیل
اسبق مجلس از طرف کاشان [است]. بعد بیرون آمده به خانه امیر حشمت رفته، آقا شیخ محمد تقی کمرهاي و دو سه نفر دیگر [هم
بودند] یکی هم که پرسیدم امیر منصور پسر سپهدار بود. قدري با او صحبت اتفاق افتاد. بعد او رفت. ناهار خورده قدري خوابیده.
آقا میرزا حسین خان هم بود. امیر حشمت سؤال از اینکه نایب الحکومهاي آنجا را نمیدانم چه کنم؟ گفتم اگر ژاندارمري آنجا
صفحه 467 از 790
خوشسابقه در آن جاها بود موقتا به او واگذار نماید و اگر نیست کمره را به حاج عباسقلی خان، گلپایگان و خوانسار را به معظم
السلطان. بعد خواهش نمود که به استیناف توصیه محاکمه خودش با دعواي میشیجان که دارند بشود.
بادنماي فرمانفرما
بعد بیرون آمده مقارن مغرب به خانه فرخی رفته، بقا، فدایی، الموتی، اردبیلی، گیوهفروش و آقا سید عبد الغنی [هم بودند] قدري
فارس و غیره آنجا را خوانده تعجب کردیم چهطور علنا بر ضد معاهده و انگلیسها چیز مینویسد. گفتیم حکما «1» روزنامه استخر
فرمانفرما معنا مساعد است و اوضاع انگلیسها را بد دانسته. بعد قرار شد شب یکشنبه آتیه در خانه فدایی، و من شب را آنجا بمانم.
بعد بلند شده به خانه آمده شام خورده خوابیدم.
[امور روزانه]
یکشنبه ششم شعبان.- صبح بعد از چایی، حمام نمره حاج صمد رفته، سر و کیسه نموده به خانه آمدم. ناهار مصطفی قلی خان پسر
مرحوم حاج مرتضی قلی خان کمرهاي آمد. بدوا نشناختمش. شرحی از حیله و حقهبازيهاي
______________________________
1). در اصل: اصطخر )
ص: 1407
سالار محتشم که به دوستی اسباب چینیها نمود و مرا به روزگار بدي انداخته و بعد قضیه عرض آقا میرزا یحیی خان را عنوان نمود.
گفتم صلاح این است که بروي و تنها با خودش عمل را تمام نمایی. ناهار نخورده رفت و اظهار مرا به ناهار نپذیرفت. بعد من ناهار
خورده و بعد از چایی بیرون آمده، بازار قند و چایی خریده، آقا میرزا صدر الدین اظهار کرد که مهر علی خان که به دستیاري میرزا
محسن خان [نجمآبادي] متجاوز از شصت هزار تومان چپاول مالیه نهاوند و صد هزار تومان متجاوز از چپاول رعایاي آن حدود به
چنگ آورده بود، در چند ماه قبل که قوام الدوله به طهران آمده بود او هم به طهران آمد. به اینکه دولت از تقصیرات او به همان
پنجاه هزار تومان که خواسته و بگذرد تخفیفی خواسته باشد آمد به طهران و نفهمیدیم چهطور شد، بعد هم رفت.
اقتصاد خانگی
بعد برحسب وعده به خانه پهلوي رفته، منتظر بود. شام کته و خورشت قورمهسبزي خورده، ترتیب اداره کردن خانه را صحبت کرد،
حظّ نمودم؛ براي صرفهجویی یک چراغ سه فتیله نفتی اجاق درست نموده و تمام مأکولات را روي او میپزند. خودش با زنش و
سه اولاد و یک نوکر و ماهی صد و هشتاد تومان حقوق و در مسافرت روزي سه تومان فوق العاده و سالی پنج تومان هم به عنوان
عیدي یا انعام و هر ماهی پنجاه تومان خوراك خانه و ماهی بیست تومان لباس عموم، پانزده تومان به همشیرهاش، پنج تومان متفرقه
که ماهی نود تومان مخارج دارد. خودش روز خمیر خانه و پر کردن سر حوض را از تلمبه به عهده گرفته، مابقی امور به عهده
عیالش و پیرمرد. در خانه به قدري نظیف و پاك و منظم که انسان لذت از این اداره شدن خانه میبرد. بعد تا ساعت چهار از شب
صحبت متفرقه و محاکمه خودش با ویستادهل و غیره. بعد همانجا خوابیدم.
بلشویکی شدن تفلیس
دوشنبه هفتم شعبان.- صبح در خانه پهلوي از خواب بلند شده، چایی، شیر، نان خوب با پنیر خوردیم و از اول آفتاب تا دو و نیم از
صفحه 468 از 790
آفتاب صحبت و پهلوي
ص: 1408
خمیر نمود. بعد بیرون آمده به خانه حاج فطن الملک رفته، یک ربعی صحبت.
اظهار داشت کابینه مساوات رسولزاده بههم خورد و رسما تفلیس بلشویکی شده، زیادخانوف سفیر قفقازیه این خبر را داد. بعد به
خانه آمده ناهار و چایی.
نامهاي به خیابانی
بیرون آمده سوار واگون، میدان توپخانه کاغذي که به تبریز به خیابانی نوشته بودم و مقاله سؤالیه از علماي طهران را در خصوص
معاهده در جوف گذاشته به آقا میرزا حبیب الله خان دادم که به چاپار داده که در زنجان بدهد پستخانه که از سانسور قزوین گذشته
باشد. بعد به خانه فرخی رفته نبود. صبا نبود. به خانه مشیر اکرم رفته، قدري صحبت. قرار شد فردا شب بروم منزل ایشان و
نوشتهجات معتمد الدوله را براي پیدا کردن مصالحهنامه مادر احتشام الملک به او بلکه پیدا نمایم و روز جمعه هم به جهت حراج
اسبها بروم آنجا. بعد بیرون آمده دکان آقا شیخ حسین گیوهفروش احوالپرسی.
سفیر افغانستان
گفتند سردار عبد العزیز خان سفیر افغان امروز وارد طهران و به منزل معتمد السلطنه واردش کردند. گفتم فریب و نیرنگ است، او
را آنجا بردند که ملیون ضد انگلیس نتوانند با او حرفی بزنند و اغلب ملیون به جهت منزلش که به دیدن نمیروند، به او بگویند که
ایرانیها با شما خوب نیستند. بعد بلند شده، گفتم خوب است هرکدام از شما تبریکی به او بنویسید و بگوئید به جهت تنفر ما از
رژیم صاحب منزل شما به دیدن شما نیامدیم، و الا روابط اسلامی ما را برادرانه با شما محبتآور است، خاصه در این دوره.
بعد در راه سعید العلما را دیده، صحبتکنان به خانه حکیم الملک رفته قدري با او و حاج نظم السلطنه صحبت، بعد بلند شده سوار
واگون و به مغازه خلخالی رفتم. آقا شیخ حسن، افجهاي، پرویز و شیخ حبیب نجار قمی بودند. آقا میرزا حبیب الله خان رسید و
گفت کاغذ شما را به چاپار زنجان دادم که آنجا به پستخانه بدهد. بعد هم دعوت شب دوشنبه آتیه را به خانهاش که آقا شیخ
محمد علی قزوینی و آقا سید هاشم قمی هم باشند. بعد من رو به خانه آمده، شام خورده خوابیدم.
ص: 1409
[امور روزانه]
سهشنبه هشتم شعبان.- صبح بعد از چایی مشغول تحریر. آقا سید جلیل اردبیلی و آقا میرزا صالح خان که از مهاجرین بود باهم آمده
ساعتی صحبت. بعد قرار شد فردا اردبیلی بیاید منزل ما باهم برویم به دعوت خطیب الممالک بیرون شهر. بعد آقایان رفته، ناهار آقا
سید عبد الغنی آمد. آبگوشت، ماست، پنیر و سبزي خورده، بعد چایی. آقا سید عبد الغنی خوابید. بعد آقا میرزا یحیی خان، آقا
مشهدي رضا کاشی و مصطفی قلی خان آمدند و بناي داد و فریاد را گذاشتند.
بعد خواستند که من معامله آنها را قطعی نمایم. گفتم به موجب یک نوشته حکمیت تام به من بدهید که هرچه صلاح دیده، تمام
نمایم، حق رد نداشته باشید، آنوقت من قبول مینمایم. بعد رفتند که نوشته بیاورند. بعد آقا سید عبد الغنی هم بلند شد رفت. من
هم بیرون آمده سوار واگون، توپخانه پیاده به رضا قلی خان، پسر رفعت الملک وزارت علوم، شب شنبه را وعده دادم بروم منزلش.
ابو القاسم بانکی را دیده، گفتم که کمک و مساعدت نماید که زودتر صاحبان اسباب مجمع، مرا راحت نمایند.
صفحه 469 از 790
شکایت اعیان به مجمع اتفاق ملل
بعد سوار واگون به خانه صمصام رفته، قدري صحبت. گفت ما اعیان کاغذي به مجمع اتفاق ملل نوشته تشکّی از تضییقات دولت
خودمان به قوه انگلیس نمودیم. تا اول غروب نیم ساعتی صحبت. بعد وکلاي کرمان دو نفر آمدند. من بلند شده به خانه مشیر اکرم
رفته تا ساعت سه و نیم، دو بسته از کاغذهاي متفرقه معتمد الدوله را گردش، مصالحهنامه مادر احتشام الملک را پیدا نکردم. شام
چلو و خورشت ریواس خورده قرار شد دو سه شب و روزي بروم و گردش کاغذها بکنم بلکه پیدا شود. بعد خوابیدم.
[امور روزانه]
چهارشنبه نهم شعبان.- صبح چایی نخورده از خانه مشیر اکرم بلند شده در راه دکان آقا میرزا عباسقلی خان دو چایی مهمان شده به
خانه آمده، آنجا چایی.
آقا سید جلیل آمد و گفت امروز را خطیب الملک به واسطه گرفتاري و کاري عذر خواسته. بعد دو دست شطرنج، بعد رفت. ناهار
خورده، چایی. عصر یک نفر اجزاي مستقلات آمده خانه و مستأجر و کارخانه داشتن و قیمت تقریبی و اینکه امسال بنایی کردهاید و
اسم سجل فامیلی آیا این خانه بناي جدید یا قدیم است،
ص: 1410
پرسید و امضا نمودم و رفت. بعد دو به غروب بیرون آمده سوار واگون شده بالاي خیابان لالهزار حریقی و چند دکان از ظهر تا
عصر سوخته. شب گذشته هم به خانه سپهسالار چند تیر در میرود و یکی از خوابگاه او میگذرد و آسیبی وارد نمیشود. قدري با
رفقا و میرزا حبیب الله خان در خیابان صحبت. بعد به خانه مشیر اکرم رفته تا ساعت سه از شب مشغول دیدن کاغذهاي مرحوم
معتمد الدوله شده بعد شام با مشیر اکرم و عصمت السلطنه چلو و فسنجان خورده خوابیدم.
کمرهاي جمعیت بههمزن
چهارشنبه دهم شعبان.- صبح در خانه مشیر اکرم چایی خورده بیرون آمده به خانه فرخی رفته، گفت آقا میرزا طاهر با بامداد،
روشن و پاشا خان و دو سه نفر نخاله دیگر همحوزه شدهاند و خلخالی و افجهاي علیحده و پرویز علیحده مرا ملاقات که باهم
باشیم. اما اینها میگویند کمرهاي جمعیت بههمزن است. گفتم راست میگویند، اما چه جمعیتی را من بههم میزنم؟ من فقط
جمعیتی که با منافع شخصی خودش دور میزند، من کناره میکنم و با آنها نمیتوانم کار منفعتی شخصی نمایم. بعد قدري
صحبت. بعد بیرون آمده، در راه آقا سید جلیل و خلخالی مرا دیده قدري صحبت بعد من و اردبیلی بهسمت خانه. در راه به خانه
یمین الملک رفته نبود. پیغام مطالبه ولیمه عروسی را به آدمش دادم. بعد با آقا سید جلیل به خانه او رفته دو سه دستی شطرنج زده
بعد مقارن ناهار بیرون آمده دکان آقا سید جواد نشسته، یمین الملک رسید. قدري صحبت و روز سهشنبه ناهار را وعده گرفت که
ولیمه بدهد. بعد به چاپارخانه پهلوي رفته قرار شد صبح شنبه احمد برود ادارهاش و به کاري مشغولش نماید.
بعد به خانه سردار افخم رفته، محمد باقر خان تنگستانی هم آنجا بود. ناهار و چایی خورده تا سه به غروب صحبت. و اینکه دسته
حاج میرزا حسین و معدلی و وثوق یکی شده. ما هم با آنها یکی شدیم. معلوم شد که راپرتچی وثوق الدوله در بین آنها است.
بعد بلند شده رو به خانه آمده، چایی خورده، عصر بیرون رفته سوار واگون و به خانه مشیر اکرم رفته تا ساعت سه از شب مشغول
دیدن نوشتهجات معتمد الدوله شده، یک نسخه سواد که آقا شیخ
ص: 1411
صفحه 470 از 790
عبد النبی و ظهیر الاسلام و حاج میرزا ابو القاسم امام جمعه نوشته بودند مطابق با اصل است که به مهر آقا میرزا حسن آشتیانی در
هزار و سیصد و شش که اویس میرزا و عبد العلی میرزا و حرمت الدوله و عصمت السلطنه و شمس السلطنه حاضر شدند و حبس
مؤبد شرعی نمودند سهام خودشان را از قریه اغلانتپه که مخارج صحن کاظمین و مقبره فرهاد میرزا بشود و تولیت با پسر ارشد از
اولاد ذکور فرهاد میرزا باشد، این نوشته را من پیدا کردم. بعد به خانه آمده ساعت چهار به خانه رسیده، شام خورده خوابیدیم.
[امور روزانه]
جمعه یازده شعبان.- صبح بلند شده چایی خورده، ننه اسماعیل رفت به کاروانسرا که برادر و زنش را بیاورد خانه مهمانی. بعد عین
الممالک آمده مشغول صحبت بودم، ضیاء الادبا و امین الشریعه وکیلین شیراز آمده، مشغول صحبت بودیم. خطیب الممالک،
خلخالی، اردبیلی و یک نفر حاج رضا قلی آمده که بنده را ببرند بیرون، شهرنو، آنجا مهمان باشیم به خطیب الممالک. بعد از
ساعتی بلند شده رفتند. ننه اسماعیل هم با زن برادر و خواهر و برادرش از کاروانسرا آمدند.
من بیرون آمده و به خانه مشیر اکرم رفته مشغول گردش کاغذها شده ناهار با مشیر اکرم و عصمت السلطنه و بچهها کلهپاچه و
مسماي فسنجان و تاسکباب و چلو خورده، بعد چایی و مشغول کاغذها. سه و نیم به غروب به حراج اسبها رفته، یک و نیم به
غروب بلند شده به خانه آمدم دیدم مهمانهاي ننه اسماعیل عصر رفته بودند به خانه خواهرش. بعد نیم به غروب بیرون رفته، در
خیابان امیریه طباطبایی همدانی و بعد عین الممالک و عضد الممالک رسیده ساعتی صحبت از آنجا به خانه رضا قلی خان پسر
رفعت الملک که اصلا از مهاجرین ایروان و در وزارت معارف است رفته مشغول صحبت. شام آنجا چلو و خورشت کنگر با دو
برادرش تقی خان و عبد الحسین خان خورده شب را خوابیدم.
امور روزانه]
شنبه 12 شعبان.- صبح در خانه رضا قلی خان بیدار، چایی خورده بیرون آمدم. میدان توپخانه سوار واگون و به خانه اشجع السلطنه
خلجی رفته، صحبت انتخاب امیر ناصر خلج و محروم شدن نفتی از وکالت ساوه و زرند و خلج. بعد از ساعتی بلند شده در راه دبیر
السلطان را دیده، بعد به خانه آمده، مشهدي رضا کاشی آمد کاغذ حکمیت آقا میرزا یحیی و مصطفی قلی خان را که در خصوص
دعاوي واسوران بههم داشته و به من حکمیت داده بودند، گفتم ببرد و با خط
ص: 1412
خودشان و تعیین ما به الادعا را به واسوران بنویسند تا من قبول حکمیت را نمایم. بعد میرزا اسماعیل خان کاکا را که همراه ثقۀ
السلطنه به همدان رفته بود آمد و ساعتی صحبت، بعد رفت.
ادارهجاتی شدن احمد
احمد هم امروز رفته بود به چاپارخانه پهلوي که آنجا مستخدم شود. پهلوي او را به اطاق آرشیو برده و تا ظهر مشغول ثبت بود بعد
از ظهر آمد ناهار خورده مراجعت به ادارهاش نمود. من هم بیرون آمده مقارن غروب به خانه فدایی رفته، بقا، گیوهفروش، فرخی،
ضیاء الواعظین و الموتی. تا ساعت سه و نیم مشغول صحبت. بعد من و بقا مانده و قرار شد شب شنبه آتیه منزل الموتی برویم و
آنها رفتند. بعد شام من و فدایی و بقا چلو و خورشت خورده خوابیدیم.
[امور روزانه]
صفحه 471 از 790
یکشنبه 13 شعبان.- صبح از خانه فدایی بعد از چایی با بقاء الملک بیرون آمده، من بهسمت کاروانسراي حاج محمد علی که میرزا
علی همدانی معروف به شیرازي که از مازندران با میرزا حیدر علی و آقا محمد کاظم توتونفروش آمده بود دیدن رفته، ساعتی در
بالاخانه با او صحبت و چایی و اوضاع مازندران و نطقهاي خودش را بیان کرد و بیچاره خیلی از صدمات ناله داشت. بعد بلند شده
بهسمت چاپارخانه پهلوي رفته، ساعتی با او مشغول صحبت شده، ظهر شد.
بعد با احمد بیرون آمده بهسمت خانه آمدیم. ناهار خوردم.
بعد از ناهار و چایی به خانه بقاء الملک که چند نفر از شرکاي مجمع ادب را وعده گرفته بود که اسبابها را بفروشیم رفته تا نیم به
غروب غیر از خلخالی کسی نیامده بود. قرار شد که یکشنبه دیگر چند نفري را من وعده از شرکا بگیرم و یک نفر سمسار را هم
خبر نمایم و اسبابها را بفروشیم پولش نزد بقاء الملک بماند. مقارن غروب سوار واگون و به خانه آقا میرزا حبیب الله خان برحسب
وعده رفته، آقا شیخ محمد علی قزوینی و بعد آقا سید هاشم قمی هم آمده تعریف عملیات خودش را در رشت نمود. بعد شام
عموما خورده خوابیدیم.
[امور روزانه]
دوشنبه 14 شعبان.- صبح در خانه آقا میرزا حبیب الله خان بلند شده، آقا شیخ محمد علی صبح زود رفته بود. من و آقا سید هاشم
چایی خورده بیرون آمدیم. من به خانه فرخی رفته قدري صحبت. از آنجا بهسمت خانه میآمدم
ص: 1413
درب خانه آقا شیخ حسن خان مرا برد خانه، قدري شطرنج، بعد ناهار. قربانزاده هم آمد. بعد چایی و شطرنج. دو به غروب بیرون
آمده گردشکنان به خانه آقا سید محمد تنکابنی رفته بعد بیرون آمده به مغازه خلخالی. بازارها هم چراغانی بود براي تولد حضرت
حجت. بعد با خلخالی و مجله و پرویز و بقا به خانه فرخی رفته، چایی و صحبت. بعد همگی رفته، من و مجله مانده با فرخی شام
نیمرو و پنیر و سبزي و ماست خورده، بعد چایی و خوابیدیم.
[امور روزانه]
سهشنبه 15 شعبان.- صبح در خانه فرخی بلند شده با مجله چایی خورده، مجله رفت. بعد من و فرخی به خانه امین الشریعه وکیل
شیراز رفته، آقا میرزا حیدر علی شیرازي هم آنجا بود. دو ساعتی صحبت. بعد بلند شده، فرخی به خانه شیخ محمد حسین یزدي
رفت. من هم از راه خیابان یک به ظهر مانده به خانه یمین الملک برحسب دعوت و ولیمه عروسیاش رفته، محتشم الدوله و احمد
هم آمده، چایی و شیرینی و آجیل و بعد باقلاپلو با گوشت کبوتر و قیمه و سایر مخلفات کاملا و عموما خورده، بعد چایی و
صحبت. سه به غروب بیرون آمده از سبزهمیدان سوار واگون و به خانه میر موسی خان، نبود. از آنجا به خانه مشیر اکرم. دیدم
شمس الافاضل گرگانی و ادیب گلپایگانی با مشیر اکرم مشغول تقویم کتابهاي معتمد الدوله هستند. من هم تا غروب کمک
آنها. بعد عصمت السلطنه پیغام داد که شب را بمانید براي کاغذخوانی. قبول نمودم. بعد بیرون آمده که بیایم خانه خبر بدهم و
برگردم، در راه گرفتار صحبت متفرقه. بعد در مغازه خلخالی، آقا سید عبد الغنی گفت آقا محمد کاظم توتونفروش تقاضا کرده که
یک شب در این هفته وعده رفتن به خانهاش را بدهید. شب جمعه را معین نمودم، بعد با عین الممالک رو به خانه آمده، به خانه
آمدم. شام نخورده مشغول تحریر شده، بعد خوابیدم.
[امور روزانه]
صفحه 472 از 790
چهارشنبه 16 شعبان.- صبح بعد از چایی بیرون آمده، دکان میرزا عباسقلی خان سپردم که یکشنبه عصر بیاید خانه ما براي تقویم
اسباب مجمع ادب که سایر شرکا هم بنا است بیایند. بعد به خانه فرخی رفته، کاغذ شیراز را به مدیر [جریده] استخر و استفتاي خود
از علما در خصوص حرمت معاهده که در آن جریده درج شود داده آقا شیخ حسین طهرانی، افجهاي و آقا سید عبد الغنی هم
آمدند. بعد من بلند شده به خانه آقا میرزا ابراهیم خان وکیل قزوین بازدید، نبود.
ص: 1414
به خانه سردار مفخم وکیل برحسب وعده رفته مشغول صحبت بودیم، آقا میرزا سلیمان خان آمد، دو کاغذ از مساوات که از برلن
نوشته بود و در جوف پاکت پسرش ارسال شده بود به من داد. میر هادي نامی قزوینی هم آمد. معرفی او را سردار نمود که طایفه
شیخ الاسلامی است. بعد ناهار مفصلی با آقایان خورده، آنها به اطاق دیگر، من هم قدري خوابیده و مشغول کاغذنویسی شده، بعد
چایی. سه به غروب بیرون آمده به خانه امیر حشمت رفته، ساعتی مشغول صحبت متفرقه، توصیه دکتر محمود خان اشراقی که او را
بنده به توسط سیف الاطبا مأمور حفظ الصحه گلپایگان بنمایم. بعد گفت روز شنبه صبح با عمید الممالک و آقا شیخ محمد حسین
سمنانی به خانه اردبیلی، بعد به خانه شما میآئیم. بعد من بیرون آمده به خانه معاون حضرت رفته، نبود. به دکان آقا شیخ حسین
گیوهفروش، قدري صحبت. بعد یک از شب به خانه مشیر اکرم. تا ساعت سه و نیم از شب تفتیش نوشتهجات معتمد الدوله، بعد شام
خورده خوابیدم.
[امور روزانه]
پنجشنبه 17 شعبان.- صبح در خانه مشیر اکرم بلند شده چایی خوردم بعد بیرون آمده به خانه آمدم. مشغول تحریر به کمره و برلن و
کاغذهاي شهري شده، آقا شیخ محمد علی قزوینی آمد. صحبت نموده، ساعتی بعد رفت. ناهار و چایی خورده، بیرون آمدم. از راه
بازار فرخی و بعضی را درب مغازه خلخالی دیده، عین الممالک هم بود. به خانه فرخی رفته، قدري صحبت. بعد بیرون آمده به
تنهایی از راه بازار، یک از شب رفته به خانه آقا کاظم توتونفروش برحسب وعده رفته، آقا سید عبد الغنی، آنجا بود. بعد ضیاء
الواعظین. ساعتی بعد آقا کاظم و آقا میرزا علی همدانی شیرازي که وعده ما به جهت ملاقات او بود آمده، مشغول صحبت و شام
خورده خوابیدیم.
معماي ارتباطات میرزا علی همدانی
جمعه 18 شعبان.- صبح در خانه آقا کاظم بلند شده با ضیاء الواعظین و آقا سید عبد الغنی و آقا میرزا علی چایی و صحبت. اما
نتوانستیم از آقا میرزا علی بفهمیم که اتصال به جایی یا جمعیتی دارد یا نه و مبلغیت او اساسا از چه جا است؟ انفراد او را هم عقل ما
قبول نمیکرد و چندان نظرات نیکبینی در عملیات میرزا کوچک خان نداشت و او را آدم سطحی فناتیک بیشتر فرض
ص: 1415
نمیکرد. بالاخره ساعت دو از دسته بیرون آمدیم و من سوار واگون و به خانه فرخی برحسب وعده آمده، دو نفر یزدي هم آنجا
بودند و صحبت انتخابات یزد که سابق براي سید ضیاء و میر موسی خان و غیره بود، ایندفعه سوم حالیه از طرف دولت نجات و
دکتر مهدي خان و سلطان احمد خان مقالهنویس رعد امر شده.
مأموریت سید کاظم یزدي
بعد صحبت سید کاظم یزدي که به بادکوبه رفته و رد گم میکند و اختفا مینماید که به جهت چه کار رفته بود و شب اول که با
صفحه 473 از 790
اتومبیل وارد شده بود، ساعت چهار، سید ضیاء او را به جایی برده و تا صبح نیامده و دو اتومبیل سید کاظم خریده و آورده بود؛
یکی در بادکوبه گیر افتاد. دیگري را به انزلی آورده که او را به طهران رسانید و از قراري که استنباط شده گویا از طرف وثوق
الدوله براي ارتباط با بلشویکها رفته بود و در مراجعت هم سید کاظم افسرده و ناخوش بود. هم وثوق الدوله تکیده و مثل هفتاد
ساله شده. بالاخره دو ساعتی در خانه فرخی به صحبت و باران میبارید. بعد من بلند شده به خانه آمده ناهار و چایی خورده مشغول
تحریر تا عصر. آقا میرزا عباسقلی خان سمسار و یک نفر آخوند هم آمده چایی و قدري صحبت. آنها رفتند. ساعت شش از شب
میراب آمد. باران هم میبارید. احمد تا صبح مشغول آبیاري و لامپا در هر شب آبیاري لولهاش مرسوما میشکند.
[امور روزانه]
شنبه 19 شعبان.- صبح بعد از چایی مشغول تحریر. آقاي آقا شیخ نور الدین و آقا شیخ محمد علی قزوینی آمدند. مشغول چایی و
صحبت. معاون حضرت و آقا میرزا اسماعیل خان کاکا آمده، بعد عمید الممالک سمنانی با یک نفر آخوند دیگر و آقاي آقا سید
جلیل اردبیلی و آقا میرزا حسین مجتهد سمنانی و آقا میرزا حسین خان گرکانی آمده مدتی مشغول صحبت و یکیک رفتند.
سوءظن و تهمت
آقا سید جلیل گفت کاغذي از تبریز براي رفقا آمده بود و خیلی اصرار که حاجی اردبیلی را بگوئید به تبریز بیاید که مال التجاره
زیاد آمده و فاسد میشود. بعد گفت که خطرناك است رفتن شما. قبلا با عمید السلطنه مذاکره نمودم که از طرف
ص: 1416
دولت بروم و آنجا را اسکات نمایم، تبانی هم این قسم شده بود اما بعد وثوق الدوله پشیمان و گفته بود من از اردبیلی و خلخالی
حذر مینمایم، چه که آنها ظاهرا با من ملایمت مینمایند اما باطنا قسم دیگر فهمیده میشوند، و لیکن کمرهاي بدون نفاق با ما
طرف و از او آسودهتریم، چه که او ما را به شبهه نمیاندازد که امیدوار به او بشویم.
اردبیلی بعد گفت که آقا شیخ حسین طهرانی به مجله و غیره میگفت که کمرهاي با گیوهچی و عین الممالک و آقا شیخ محمد
علی قزوینی و اردبیلی حوزه بلشویکی دارند. مجله به او دعوا کرده بود که همچه نیست. من به اردبیلی گفتم خوب این دروغ را
چطور شد که آقا شیخ حسین طهرانی به ما افترا میزند و نمیدانم او که بیسرمایه است چطور با رفاقت با مدرس از بلشویکی
کناره، معلوم میشود که دارد به ما تهمت میزند. گفت غرض او از حیث اینکه خودش و شما را میگوید که دوست دارم
میترسد که یک مرتبه شما و او گرفتار و به دار آویزان شوید، از این جهت است.
بعد آقایان رفتند. من هم مشغول تحریر، بعد از ناهار و چایی به حمام نمره رفته از آنجا بازار، قوطی سیگار خود را از آقا کاظم
توتونفروش گرفته به خانه فدایی رفته نبود. از آنجا مراجعت و آقا سید عبد الغنی را دیده به حجره آقا میرزا صدر الدین رفته، قدري
صحبت، از آنجا به دکان آقا میرزا علی آقا یزدي قدري صحبت دیروز اسبدوانی انگلیسیها را در میدان مشق نمود. بعد به خیابان
آمده، رفقا را دیده. بعد به مغازه خلخالی. ساعت یک و نیم از شب بلند شده، در راه عبد المجید خان برادر سردار عبد العزیز خان
را دیدم با اعتضاد حضور و مرا شناخت. خیلی اظهار ارادت و گرم. گفتم من به دیدن سردار نیامدم به جهت [اینکه در] منزل برادر
وثوق الدوله منزل کرده بود. مبادا گمان کند که ما ایرانیها با او بیمهر هستیم. گفت خود او میداند. و تا دو سه روز دیگر بیرون
میآید.
بعد خودش میل کرد که روز دوشنبه پسفردا سه به ظهر مانده بیاید منزل ما. بعد رفت. عین الممالک گفت ماهی شصت تومان
وثوق الدوله براي او شهریه در دو روز قبل تصویب نمود. بعد عین الممالک رفت.
صفحه 474 از 790
به خانه آقا شیخ محمد علی قزوینی رفته، بقا و فرخی و آقا سید عبد الغنی هم آنجا [بودند]. خیلی صحبت از اینکه در این موقع
خطرناك چه باید کرد و
ص: 1417
بختیاريها قصد دارند چند هزار سوار بیاورند و با قزاقها همدست شده با کابینه طرفیت نمایند. من گفتم بختیاريها به بلشویکی
ضد و دشمن هستند و با انگلیسیها هم به واسطه بلشویکها طرفیت نمیکنند و طرفیت آنها با وثوق الدوله است و ابدا براي ما
ملت فایده ندارد و شاید این اقدام طرفیت ملت را با بلشویکها برساند و این خیلی بد است. بعد بلند شده قرار دادند که عصر
چهارشنبه منزل فرخی برویم. بعد من به خانه آمده شام خورده خوابیدم.
اسباب و اثاثیه مجمع ادب
یکشنبه 20 شعبان.- صبح بعد از چایی احمد به اداره رفت. من هم مشغول تحریر. بعد یک ساعت و نیم به ظهر از خانه بیرون آمده
میرزا احمد خان قزوینی را براي دعوت عصر که براي ترتیب اسباب مجمع ادب بیاید خانه من، رفتم دیدم. گفت شیخ حسن خان
هم به من گفت و من او را وکیل در سهم خودم نمودم. بعد باهم قدري شطرنج و آقا شیخ مهدي نجمآبادي و آقا میرزا محسن خان
هم آمدند. بعد من خواستم بیایم خانه، قزوینی مانع شد. ناهار خوردیم. بعد از دو ساعتی که صحبت و تفننا شطرنج عموما زدیم من
بلند شده بازار رفته کبریت خریده به خانه آمده، بعد بقاء الملک، آقا میرزا عباسقلی خان، نجات، مرآت السلطان، مؤید العلماي
کرمانی، آقا شیخ حسن خان و نقیبزاده تا ساعت یک به غروب منتظر بینش، صدرایی، ابو القاسم خان بانکی، خلخالی، اردبیلی،
آقا محمد صراف و جمعی دیگر از شرکاي اکسیون مجمع که خبر نموده بودیم شده، بالاخره در بقیه اسبابها که سور دزدان بود
(یعنی مؤمنین این دوره) به آقایان عرض نمودم که آقاي بقاء الملک در شش سال قبل، ششماهه از بنده خواهش نمودند که این
اسبابها را نگاهداري نمایم و در این مدت هم به کمیته سابق، قبل از مهاجرت کرارا عرض و پیشنهاد نمودم که اسبابها را ببرند.
به دفع الوقت و مسامحه گذراندند تا اینکه خانه مرا خودشان اجاره نمودند به ماهی چهار تومان که هم محل کمیته باشد و هم جاي
اسباب. یک ماهی نگذشت که کمیته تشکیل خود را در خانه من صلاح ندانست چه که معلوم میشد. بعد به دفع الوقت، بردن
اسبابها را گذراندند تا موقع مهاجرت. بعد هم در این دو سال مجاعه و قحطی و بعد و قبلش هم چندین مرتبه خانه مرا سرقت
نموده،
ص: 1418
اسبابهاي خرده مجمع را هم به ضمیمه اسبابهاي خودم بردند و شش سال است که خانه اندرونی من به واسطه این اسبابها
معطل [است] نمیتوانم به غیر اجاره بدهم و خودم هم آنجا را لازم ندارم، مرا راحت نمائید.
نجات گفت فروختن این اسباب بد است. خوب است مدرسه ایتام مرا دار القرائه قرار، و اسبابها را بیاورید آنجا و باهم کمکم
مربوط شویم. نقیبزاده گفت خوب است به من امانت دهید. من خیال دارم یک جریده بنویسم و آنجا را محل ملاقات دوستان
قرار میدهیم. بالاخره مرآت السلطان گفت که من یک خانه دارم و شخصا میتوانم حفظ کنم تا بعدها قراري براي او داده شود و
آقایان رفتند. بقا و مرآت گفتند تا جمعه شما را راحت میکنیم. بعد من بیرون آمده از راه بازار به مغازه خلخالی، از آنجا یک از
شب سوار واگون، به خانه مشیر اکرم که تلفن زده بودند که بروم آنجا رفته تا ساعت پنج از شب کاغذها را خوانده، شام خورده،
عصمت السلطنه گفت فردا حراج اسبابها را داریم. باید شما بیائید.
قبول نموده، بعد خوابیدم.
صفحه 475 از 790
[امور روزانه]
دوشنبه 21 شعبان.- صبح در خانه مشیر اکرم بیدار شده چایی خورده بیرون آمدم. توپخانه سوار واگون و به خانه آمده. بعد آقاي
فرخی و آقاي بقا هم آمدند.
مشغول صحبت و چایی شده. بعد سردار عبد المجید خان برادر سفیر افغانستان و اعتضاد حضور برحسب وعده که خودشان داده
بودند آمده، پنج نفري مدتی صحبت متفرقه و سیاست سایرین را نموده تا نیم به ظهر آقایان رفتند.
بعد ناهار و چایی.
بعد از دو ساعتی میرزا رضا خان سلماسی، ضرغام نظام و حاج پیشنماز سلماسی آمدند. به قدر دو ساعتی صحبت اسارت خودش را
به دست انگلیسها و حبس در بغداد و بصره و بعد به سمنپور هند و استخلاص. بعد عنوان نمود که خیال داریم ما آذربایجانیها
برویم تبریز و آنجا را اداره نمائیم. دولت اگر ملتفت خیال ما شود شاید مانع شود. من گفتم شاید بودن شماها در طهران هم لازم
باشد. بعد اکبر آقا تویسرکانی آمد و خوشحال بود که نوشته خودش از تویسرکان که جعفر قلی میرزا محکوم میشود آمده و نشان
من داد. گفتم به تنکابنی بدهید یا به ناظم الشریعه که زود حکمیت خود را تمام نمایند.
ص: 1419
تحریکات عین الدوله
بعد آقایان رفتند. من هم بیرون آمده به دیدن امین الملک رفتم. صحبت آذربایجان خودش را نمود و مذمت از عین الدوله که تمام
این مفاسد را او تحریک و انتریک نمود. مفصلا هنگامه آذربایجان را از بیرون کردن دوایر دولتی بیان کرد و عین الدوله هم چون
تسلیم به آنها شد و ریاست قوه مجریه آنها گردید، قبولش کردند. بعد ساعت نیم از شب با بیان الدوله بیرون آمدیم. رفتم به
مغازه خلخالی. پسر حاج امام جمعه خویی مرا دعوت و من شب شنبه را براي بازدید حاج پیشنماز سلماسی قبول نمودم. بعد بلند
شده به خانه آمده شام خورده خوابیدم.
[امور روزانه]
سهشنبه 22 شعبان.- صبح بیدار شده، بعد از چایی بیرون آمده به خانه مرآت الممالک رفته، قدري صحبت، از آنجا به خانه آقا سید
جلیل. صحبتهاي متفرقه. بعد باهم بلند شده بیرون آمدیم و به او گفتم که فردا ناهار من مهمان ناصر الدوله هستم، شما هم بیائید،
قبول کرد. بعد از بازار به مغازه خلخالی رفته با فرخی صحبت و بلند شده باهم رفتیم به دکان آقا شیخ حسین گیوهچی. بعد از
ساعتی صحبت من مقارن ظهر به خانه مشیر اکرم رفته صحبت حراج کتابها را عصمت السلطنه نموده، مشیر اکرم و او مشاجرات
نمودند. بعد من با آنها ناهار خورده بعد چایی و سه به غروب به حراج اسبابهاي معتمد الدوله مرا بردند. تا نیم به غروب آنجا
بوده اصرار نمودند که باید شب را براي مذاکرات بمانی. گفتم میروم خانه و مراجعت مینمایم. بیرون آمده شبانه ناصر الدوله در
راه مرا سوار درشکه و به خانه رسانید. شام خوردیم و خوابیدیم.
[امور روزانه]
چهارشنبه 23 شعبان.- صبح بعد از چایی بیرون آمده به خانه طباطبایی همدانی رفته، چون وعده داده بود منتظر بود. قدري صحبت.
دفتردار جریده گلشن هم آمد که روزنامه ما چون از جایی پول نمیگیرد آزادانه مینویسد. من در قلب خود گفته هر [که] شک
صفحه 476 از 790
آورد کافر است. بعد از ساعتی صحبت و چایی بلند شده به خانه حاج فرج ترك براي دیدن مصدق الملک رفته، آقا شیخ ابو طالب
تبریزي از دیدن بصیر السلطنه میآمد بیرون. قدري در راه صحبت. بعد رفتم توي اطاق. معلوم شد مصدق چند دقیقه قبل بیرون
رفته. به پسر حاج فرج گفتم که به مصدق بگوید.
ص: 1420
یادي از دوستان محبس
بعد بیرون و به بازار آمده و از راه خیابان به نظمیه به دیدن محبوسین رفته، مستحفظ گفت. نیم ساعتی صبر تا نوبت به شما برسد.
من رفتم به اطاقهاي تأمینات. با اجزاي آنجا قدري شوخی و احوال سرقۀ الدوله و سایر رفقاي جسمانی خود را پرسیده، مراجعت به
در محبس و دوستان روحانی رسیده، یک نفر زن ارمنی یا روسی با یک دختربچه آنجا منتظر اجازه ورود با حال اندوه بود.
چون مرا مثل خود دید پرسید که شما چهکسی را میخواهید؟ گفتم بعضی مظلومین آزادیخواه. و اسم مشکوة، عماد و ارداقی و
نسبتهایی که به آنها داده شده گفتم. او هم گفت شوهر مرا به اسم دروغ یعنی بلشویکی (با چشمانش تصدیق نمود) نمیدانم
راست یا دروغ، اما از حال تألم او خیلی دلم سوخت.
بعد محمد خان مستحفظ به من اجازه داد وارد شدم. ارداقی، عماد، مشکوة را هم اطلاع دادند آمده، باهم نشسته، صحبت اوضاع را
قدري نمودیم و به آنها دلداري دادم و قدري اوضاع و حوادث واقعه را براي آنها گفته، بعد از مستحفظ، مهدي خان، برادر
مرحوم لله را خواستم که به او هم سلامی کرده باشم. همینکه دم در رفت که او را بگوید بیاید. من مقاله استفتائیه که از علماي
طهران در خصوص حرمت معاهده سؤال کرده بودم و بامزه بود براي تفنن به آنها دادم که بخوانند. بعد مهدي خان هم آمد. قدري
احوالپرسی. مقارن ظهر بلند شده بیرون آمدم و نوبت رفتن آن ضعیفه ارمنی با بچهاش شد.
بعد پیاده از خیابان به خانه ناصر الدوله آمده، او هم همانوقت از بیرون رسید. بعد گفتم مجددا اردبیلی را تلفن بزنید بیاید. بعد
اردبیلی هم رسید.
مشغول صحبت و ناهار. بعد از ناهار چایی و شطرنج کاملی اردبیلی و ناصر الدوله زدند. بعد دو به غروب بیرون آمده و به اتفاق
اردبیلی به خانه فرخی برحسب وعده رفتیم. بعد بقا، آقا سید عبد الغنی، گیوهفروش، ضیاء الواعظین، آقا شیخ محمد علی قزوینی و
فدایی هم آمدند. مشغول مذاکرات شدیم.
اول رنگ جمعیت، بعد خود جمعیت
اردبیلی گفت باید پولی پیدا کرد و آدم به روسیه فرستاد. بعضی گفتند باید جمعیت درست کرد. بعد پول تهیه میشود. من گفتم
اول رنگ جمعیت را باید
ص: 1421
فکر کرد. بعد جمعیت، بعد پول. و رنگ جمعیت را باید از مقصد جنگلیها و تبریزيها اولا مطلع شد که اگر رنگ آنها مخالف
ما بشود نتیجه براي ما نیست.
باید فهمید آنها ضد قرار [داد] ند یا بلشویکی و ضد انگلیسی یا دمکراتی یا ضد حکومت حاضر و سیاست آنها را براي مملکت
که ما فهمیدیم، آنوقت از روي بصیرت مطلع میشویم. بالاخره قرار شد شب چهارشنبه آتیه منزل گیوهچی برویم. روزنامه خاطرات
1421 اول رنگ جمعیت، بعد خود جمعیت ..... ص : 1420 سید محمد کمرهاي ج 2
د من در خصوص عدم دلبستگی خودم به رفقا شرحی اظهار نمودم که ما نمیتوانیم کاري بکنیم، چه که رفقاي ما هرجایی و
صفحه 477 از 790
محشور با هر عنصر بد؛ منجمله چرا باید مقدمه همحوزه شدن با سید مسلم را فراهم بیاورند. منجمله روز دوشنبه ناهار را سید مسلم
در بازار مرا دید و گفت روز دوشنبه ناهار رفقاي شما در خانه من ناهار مدعو هستند، شما را خواهش میکنم بیائید. گفتم چه
اشخاص هستند؟ گفت خلخالی، پرویز، افجهاي، اردبیلی، فدایی و بعضی دیگر.
گفتم اگر موفق شدم اطاعت به توفیق خود مینمایم. بقاء الملک گفت شما چرا باید سوءظن در حق رفقاي خود پیدا نمائید. گفتم
میگویم که این کارها را نکنند تا سوءظن بعدها براي من حاصل نشود. قدري در این خصوص صحبتها شد.
بعد ساعت دو و نیم بلند شده من بهسمت خانه مشیر اکرم، آقا شیخ حسین گیوهفروش و ضیا از یک خط رفته، آنها به منزلشان من
هم به خانه مشیر اکرم، سر شام رسیدم. شام خورده، صحبت حراج و دعاوي و بعضی مطالب شرعی و غیره شده، بعد خوابیدیم.
در دفاع از تقیزاده
چهارشنبه 24 شعبان.- صبح از خانه مشیر اکرم قبل از چایی بلند شده به خانه آمدم، عقدکنان خانه ناصر الدوله وعده داشتم. بیرون
آمده در وسط راه نصیر السلطنه را دیده، از کالسکه پیاده و یک ساعتی کنار خیابان از اوضاع صحبت. بعد سوار شده رفت. من هم
به خانه سالار موثق به عقدکنان خواهرزاده ناصر الدوله براي پسر آقا ضیاء عراقی رفته، آقا شیخ موسی طالقانی و حاج سید احمد
عراقی به جهت عقد و جمعی از لاشخورها بودند. کمکم صحبت از مقاله تقیزاده را میان آورده، آقایان فاسد و بعضی سادهلوحان
گذاشته، من هم بیاختیار « ایرانی باید فرنگی مآب شود » مقدس بناي تنقید مذمت را به آن کلمه که
ص: 1422
حملهور شده، نتوانستم خود را ساکت که هر نیزه و شمشیري این بدبختان به آن شخص باشرافت و حقیقت و عالم و صمیم ایران و
ایرانی و اسلام و اسلامی بزنند. اما من یک تنه بر آنها غالب.
بعد از اتمام عقد بیرون آمده سوار واگون و به خانه مشیر اکرم رفته ناهار و چایی خوردیم. عصر به حراج رفته مقارن مغرب بیرون و
دکان آقا شیخ حسین گیوهفروش نشسته، گفت میر سید مصطفی خان امروز با لسان دیپلماتی میگفت خیلی وضع بلشویکها بد و
مثل تزار روس رفتار خواهند کرد و ما باید کاري بکنیم که مثل سابق گرفتار روسها نشویم. بعد معلوم شد آقا حکم ریاست تفتیش
خالصه با ماهی صد و پنجاه مواجب و ماهی پنجاه کمک خرج به ایشان از خداوندش سفارت به توسط پیغمبرش وثوق الدوله
مرحمت شده. بعد بلند شده سوار واگون و به خانه معاون السلطنه روضه رفته ساعت سه بلند شده با عین الممالک صحبتکنان تا
درب خانه، بعد خانه رفتم.
سیاست عمري
جمعه 25 شعبان.- صبح بعد از چایی بیرون آمده به خانه مادر بچههاي مشیر اکرم رفته به جهت ختنه میرزا محمود خان پسر میرزا
اکرم. احتشام الملک هم آمد. قدري صحبت. بعد بیرون آمده، در راه دهخدا را دیده گفت عصر میآیم منزل شما. گفتم من نیستم.
گفت فردا ناهار پس شما بیائید منزل من. قبول نموده، بعد از راه بازار به خانه فرخی آمده، مجله، افجهاي، خلخالی، فدایی، یکانی،
اردبیلی، من، فرخی، شیخ حسین طهرانی، ناهار و چایی، مشغول صحبت. من قدري صحبت و آنها کمکم مرا به کار صحبت
واداشته، قرار شد با هم بناي تجمعی را گذاشته براي مملکت خودمان کار بکنیم. آنها میگفتند تو سیاست علی را تعقیب میکنی.
گفتم من امروزه طرفدار سیاست عمري هم هستم اما با سیاست اشخاص مثل معاویه که راست نمیگویند نمیتوانم و شما بعضی
مثل معاویه هستید. بالاخره بعد از صحبتها و گلهگذاريها قرار شد عصر دوشنبه منزل خلخالی.
بعد من بیرون آمده دو و نیم به غروب خانه مشیر اکرم رفته مشغول حراج بودند. من هم یک پیراهن اطلس سبز براي بتول و یک
صفحه 478 از 790
ظرف عطر گلگیري و سه
ص: 1423
جلیقه در حراج خریدم و مقارن غروب بیرون آمده به دکان شیخ حسین و از آنجا شبانه به خانه فرخی و باهم به خانه حاج امام
جمعه خویی که بازدید حاج پیشنماز سلماسی وعده کرده بودم رفته تا ساعت دو از شب آقا جواد هم آمد. بعد از ساعتی حاج امام
جمعه هم از بیرون آمده، سه ربعی صحبت، او رفت اندرون، بعد شام آورده من و حاج پیشنماز و فرخی و سه نفر اولادان حاج امام
جمعه خورده، ساعت پنج بلند شده به خانه فرخی آمده خوابیدیم.
امور روزانه]
شنبه 26 شعبان.- صبح در خانه فرخی چایی خورده بیرون آمدم به خانه ضیاء الادبا، وکیل شیراز رفته، ساعتی صحبت. بعد از آنجا
به خانه عصمت السلطنه رفته، قرار شد روز سهشنبه صبح بروم آنجا کتابها را مطابق سیاهه جمع و توي یخدانها ریخته و عصر هم
بروم حراج. بعد بیرون آمده به خانه سردار مقتدر، نبود. از آنجا به خانه صمصام و بعد به خانه سید کاظم یزدي، نبودند.
خطر و مرام بلشویکی
بعد برحسب وعده به خانه دهخدا رفته خیلی صحبت، و نقل کرد که حاج امام جمعه خویی گفته بود ما از جهت عدم ابتلا به
بلشویکی باید معاهده را قبول نمائیم و نیز یک کتاب مرام مفصل بلشویکها را چاپی، یکی روسی و یکی ترکی داشت ترجمه
میکرد که حمید خان که به توسط وزارت خارجه که بلشویکها براي وثوق الدوله فرستاده بودند آورده بود آنجا که ترجمه شود
و به وثوق الدوله بدهد.
جشن تولد احمد شاه
بعد دو و نیم به غروب بیرون آمده به خانه مشیر اکرم رفته در حراج دو جور چیت پیراهن بریده ندوخته دوازده هزار خریدم، بعد از
حراج هم اسبابهاي دیروز که خریده بودم یک دست لباس که سی تومان قیمت داشته باشد عصمت السلطنه گفته بود که بهجهت
بتول خانم میفرستم، عصر یک بسته به من داد که بقچهاش را برگردانم. من هم برداشته بیرون آمدم. در راه به واسطه جمعیت
خیابان که شب چراغانی و جشن مولود احمد شاه بود یک دستگاه عرق عطرگیري که چهار تومان و دو هزار خریده بودم در راه
افتاده و شیشه بلور او
ص: 1424
جاي مقطر عطر شکست. بعد به مغازه خلخالی آمده عین الممالک، میر سید حسین خان، حاج نظم السلطنه و جمعی آنجا آمده،
ساعتی صحبت. بعد با عین الممالک تا به خانه آمده شام خورده، خوابیدم.
[امور روزانه]
یکشنبه 27 شعبان.- صبح بعد از چایی بیرون آمده خانه نیر السلطان تلفن زده، وزیرمختار افغانستان گفته بود وقت بعد تعیین میکنم
و امروز عصر کار دارم اما من اسم خود را نگفته و به اسم خانه نیر السلطان فهمیده بودند. بعد به خانه ادیب السلطنه رفته، کمالی هم
آنجا بود. با او که تنقید کرده بود فهماندم که تنقید در شعور و بیذوقی مردم باید بکنی که کلام تقیزاده را نمیفهمند نه آنکه
ایرانی باید فرنگی مآب شود. بالاخره هم او و هم ادیب تصدیق نمودند.
صفحه 479 از 790
بعد بلند شده به خانه آقا سید جلیل رفته قدري صحبت و اظهار داشت من و ابو القاسم خان افتخار الملکی با تیگران و میرزا محمود
خان پهلوي و آرام یک جلسه و ملاقاتی داریم و آنها خوب کار میکنند و علیحده هم دو سه جلسه داریم و گفت بعد در
خصوص این جلسه جدید خودمان مذاکره شد و یک دست شطرنج بعد بیرون آمده بازار، دوازده تومان و پنج هزار از مشهدي
عباس که طلب داشته گرفتم، سوار واگون و به خانه امیر حشمت رفته، ناهار آنجا آقا میرزا حسین خان نجمآبادي، حاج خازن
الملک، سالار پسر احتشام السلطنه هم آنجا بودند و کشته شدن پسرش را به خازن الملک مستور داشته بودند و بیچاره حال
مالیخولیایی داشت و قصد انتحار خود را این پدر داشت. قدري هم من از قبایح اعمال وثوق الدوله و کارکنان او، اقتدار الدوله و
غیره نمودم. ناهار عموما خورده خوابیدیم. بعد چایی.
دیدار از سفیر افغانستان
بعد فرستادم که سفیر افغانستان چه موقع ملاقات میشود. فهمیده بود که من هستم فورا گفته بود تا یک ربع دیگر. بعد من و میرزا
حسین خان رفتیم سفیر را دیده مشغول صحبت. گیوهفروش، میرزا علی کازرونی، حیات جاوید، سید اسد الله همدانی، حاج علی
نقی تیرفروش و آقا محمد چاییفروش هم آمده، قدري صحبت متفرقه و تبریک ورود. بعد بلند شده، من به اتفاق گیوهفروش تفننا
نزدیک خانه صمصام که رسیدیم هوس دیدن او را نموده، صبا برمیگشت
ص: 1425
که نیست. گفتیم میرویم و چایی خورده و میگوئیم که به او بگویند ما آمدیم.
بعد که چایی میخوردیم خودش هم آمد و تا یک ربع از شب صحبت، بعد بلند شده آقایان از میدان توپخانه رفته، من به مغازه
خلخالی رفته، فرخی و فدایی از بین افجهاي و پرویز و بقا و غیره برخاسته گفتند صحبت داریم.
گردشکنان صحبت اینکه افجهاي و خلخالی و مجله و شیخ حسین طهرانی و شاید یکانی هم به اکثریت بعضی افراد خودشان را
وارد نمایند. بهتر آن است که ما ضیاء الواعظین، گیوهفروش، الموتی و آقا سید عبد الغنی را وارد نمائیم.
فدایی قدري استنکاف داشت. من و فرخی فهمیدیم که شاید فدایی هم دسته آنها است. بعد من بهسمت خانه آمده. شب دعوت
سفرا به گلستان و مهمانی، سواره و آتشبازي و هنگامه غریبی بود. بعد من به خانه آمده، گفتند امروز یک آژان با دو نفر زن
مفتّشه آمده بودند اینجا و قدري تفتیش در مطبخ و دم اطاق.
بعد پرسیده بودند خانه کیست؟ اسم مرا که برده بودند، گفته بودند ما اشتباهی آمدهایم. بعد شام نان، پنیر و سبزي و سرکهشیره
خورده خوابیدیم. باد سختی هم در ساعت پنج از شب گرفت.
امور روزانه]
دوشنبه 28 شعبان.- صبح بعد از چایی به حمام رفتم. در آنجا گرفتار به حاج محمد امین تاجر بابی هشتاد و ششساله شده، قدري
صحبت. بعد بیرون آمده، خانه آقا شیخ حسن مقارن ظهر رفته، چند نفري بودند. صحبت، ناهار آوردند بعد چایی، سه و نیم به
غروب بیرون آمده به خانه خلخالی رفته، اردبیلی و یکانی بودند. بعد آقا شیخ حسین طهرانی و افجهاي و خلخالی و مجله از خانه
سید مسلم که ناهار مهمان بودند آمدند. مشغول صحبت. نظامنامه را یکانی خواند.
بالاخره به واسطه عدم دیکتاتوري قرار شد یک عده دیگر بر خودمان افزوده، نظامنامه تصویب شود. تنکابنی، الموتی، محمد حسن
میرزا تلگرافخانه، ضیاء الواعظین، شیخ حسین گیوهفروش، سید عبد الغنی و عین الممالک را هم شب جمعه دوم رمضان منزل بنده
دو ساعت از شب رفته خبر نمائیم که بیایند.
صفحه 480 از 790
اعلان جمهوري ایران
مقارن غروب بلند شده با فرخی و اردبیلی بهطرف خیابان و شنیده شد که فشنگچی و بیست و دو سه نفر را در تبریز گرفته و شاید
ملیّون تبریز اعدام
ص: 1426
نموده باشند و اعلان جمهوریت ایران را دادهاند. ولیعهد هم سخت گرفته که باید آذربایجان از قشون پلیس جنوب و قزاق طهران و
ژاندارم پنج هزار ارامنه مسلح و آسوريها بمبارده شود و نیز بانک رشت به قزوین آمده. عراق هنگامه جنگ بابیها با مسلمانان، و
زنجان اغتشاش و بلوا روي داده. تدین، مقوم، صدرایی و ملک الشعرا هم به تحریک مراکز فاسده، تحریک اهالی غار و فشاپویه را
نمودهاند که بیانیه حضرت عبد العظیم و بلوا نمایند که ارامنه و بابیها را باید از اداره ارزاق خارج نمائیم و اسباب هرجومرج فراهم
آورند. بعد به خانه آمده برحسب وعده به خانه پهلوي رفته قدري صحبت و شام اشکنه و ماست با لذت خوبی، بعد چایی. ساعت
چهار از شب بلند شده به خانه آمده خوابیدم.
[امور روزانه]
سهشنبه 29 شعبان.- صبح بعد از چایی آقا شیخ محمد علی قزوینی آمده، قدري صحبت، بعد بلند شده بیرون رفتیم. سر واگون آقا
میرزا سلیمان خان رسیده سوار درشکهاش شدم تا دم مسجد سراج الملک صحبت و اینکه از طرف عدلیه آمدهاند و مطالبه پانصد
تومان که اقتدار الدوله در کاشان برادر زن شریف الدوله را کشته بود و در طهران من به اصرار مستوفی و غیره ادعاي آنها را به
پانصد تومان صلح کردیم و صاحب اختیار سند داد و من ضامن شدم. بعد دیگر اقتدار الدوله نداد. حالا به من سخت گرفتهاند [که]
بدهم و قدري از قبایح اعمال و شقاوت اقتدار در این موضوع بیان کرد. بعد او به خانه خواهر مستوفی [رفت] که مستوفی را ببیند.
من هم به خانه مشیر اکرم و مشغول ترتیب کتابها و چیدن توي صندوق شده با میرزا احمد خان، بعد از ظهر رفته ناهار خوردیم.
بعد هم بعد از ظهر مشغول چیدن کتابها تا غروب.
بلشویکها در انزلی
بعد بیرون آمده مغرب به خانه آقا شیخ حسین گیوهفروش رفته، بقا، فدایی، الموتی، فرخی، ضیاء الواعظین و من و آقا سید جلیل
آمده چایی و صحبت بمبارده انزلی و ورود بلشویکها به اطراف رشت و جنگ در خمام و تخلیه انگلیسیها رشت را، صحبت. بعد
بقا و آقا سید جلیل و فدایی رفته، تفصیل خانه آقا سید عبد الرحیم را گفتیم و فرخی حکایت اینکه یکدفعه مرا خلخالی و شیخ عبد
العلی و شیخ حسین طهرانی به خانه فدایی وعده گرفته، گفتند کمرهاي
ص: 1427
نمیگذارد ما کار بکنیم و ما را متفرق مینماید. و خیلی تحریک از فرخی که تو از فلان کمرهاي میخوري و مطیع او شدهاي و
هرچه بگوید اطاعت میکنی. او آدم جمعیتی و سیاسی نیست. فرخی دفاع میکرد، تا بالاخره قرار شد مرا بیخبر به خانه فرخی
دعوت جمعه گذشته را نمودند و تفصیل دعوت آن روز و خانه خلخالی را در روز دوشنبه همه را تعریف نمود. ضیاء الواعظین
گفت من گرفتار معاش خود هستم و نمیتوانم حاضر شوم، اما قزوینی و آقا شیخ حسین گیوهفروش قبول نمودند بیایند. بعد ساعت
سه و نیم من بلند شده به خانه امیر حشمت برحسب وعده رفته، سالار اشرف پسر احتشام السلطنه و حاج خازن الملک و میرزا حسین
خان و امیر حشمت بودند، قدري صحبت.
صفحه 481 از 790
سالار اشرف رفت. بعد ما شام خورده خوابیدیم.
انتخاب زوري میرزا هاشم در خراسان
چهارشنبه سلخ شعبان.- صبح در خانه امیر حشمت بیدار شده، چایی و شیر خورده، قدي صحبت با امیر و میرزا حسین خان. بعد بلند
شده به خانه مشیر اکرم رفته تا دو بعد از ظهر مشغول کتابهاي آنها، من و میرزا احمد خان بودیم. بعد رفته ناهار و چایی خورده،
قدري دراز کشیده، بعد بیرون آمده تا درب دکان آقا شیخ حسین گیوهفروش با درشکه و مشیر اکرم آمده، او رفت. من با آقا شیخ
حسین برحسب وعده به خانه آقا عبد الحکیم سبزواري که تازه آمده و به خیال عتبات است و تقاضا کرده بود که من دیدن از او
بنمایم رفتیم. آقا سید عبد الغنی هم رسید. بعد آقا عبد الحکیم به قدر دو ساعتی اوضاع انتخابات میرزا هاشم آشتیانی را که به زور
[در] ایالت خراسان منتخب شده و خیلی صحبتهاي متفرقه. بعد نیم به غروب بلند شده بیرون آمدیم.
به مغازه خلخالی آمده، در راه به آقا سید عبد الغنی که شما را فردا شب جمعه دوم رمضان، دو از شب رفقا به خانه من میآیند و
شما را هم انتخاب براي آمدن و صحبت نمودهاند، گفتم. قبول کرد. بعد تا ساعت یک از شب مغازه بودیم.
محسن میرزا هم قضایاي اطراف را بیان. بعد بلند شده به خانه آمده شام خورده ساعت پنج از شب قدري نان، پنیر و پلو به نیت
سحري خورده و یک چایی، بعد خوابیدم.
ص: