گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دفتر خاطرات سید محمد کمره ای
جلد دوم
[خاطرات ماه صفر 1339 / آبان 1299



[امور روزانه]
پنجشنبه غره صفر.- صبح بعد از چایی، من و مشهدي صادق تیغه درگاه انبار را کشیده، کاهگلمالی نمودیم. آدم مرآت عقب
جواب کاغذ آمد. گفتم دوشنبه ناهار را میآیم که به میل شما آقا میرزا طاهر را ملاقات نمایم. بعد شاهزاده رکن الممالک آمد.
ساعتی از تنقیدات به افراد دمکرات و عالم بیان کرد.
بعد ایشان هم رفته، احمد آمد. ناهار و بعد چایی خورده، بیرون آمده به خانه مرآت رفته، قدري صحبت. قبول نمودم که روز
دوشنبه را بروم منزلشان و
ص: 1610
تنکابنی هم بیاید صحبت بنمائیم. بعد بلند شده به مسجد شیخ موسی رفتم. گفتم امشب اجرا مینمایم. بعد به دکان آقا میرزا
عباسقلی خان، قدري صحبت. از آنجا به حجره میرزا اسماعیل خان کاکا. قرار شد فردا صبح بروم منزل ایشان که مشهدي مرتضی
بیاید مرا ببرد. بعد به دکان آقا میرزا ماشاء الله. گفتم که فردا صبح جمعه جایی گرفتارم، وقت دیگر. از آنجا به حجره آقا میرزا
صفحه 601 از 790
صدر الدین. بعد به دکان آقا مشهدي علی اکبر آژان عطار بعد به خیابان. یک از شب به خانه شیخ حسن خان.
جمعیت ضد انتخاب
آقا میرزا سلیمان خان هم با وحید الملک و آقا سید عبد الرحیم کاشانی، حسین خان و میرزا عبد الحسین ساعتساز [حضور
داشتند]. اظهار داشتند جمعیت را تشکیل دهیم. گفتم من اطمینان ندارم به افراد، که ثابت [قدم] باشند.
بعد قرار شد که تهیه جمعیت ضد انتخاب وکلا، و قرار دادند شب چهارشنبه. بعد به خانه ارفع الملک رفته روضه، الموتی و عین
الممالک هم بودند. عریضه به شاه را که به جهت محبوسین کمیته مجازات بود، پنج، شش مهر آنجا دادم نمودند. بعد بیرون و به
خانه آمده شام خورده خوابیدم.
[امور روزانه]
جمعه دوم صفر.- صبح بعد از چایی بیرون رفته سوار واگون و به خانه کاکا رفته سه نفر هم آنجا بودند. دو ساعتی صحبت قرار شد
جلسه خود را دوام دهند. بعد بیرون آمده درب توپخانه، با درشکه شخصی آشنا که اسمش را نمیدانستم رسید و گفت دیشب از
قزوین آمده و با شما چند دقیقه حرف لازمی دارم. به طمع مطالب سیاسی سوار درشکه [شدم] در بین راه معلوم شد بهاء السلطان
سالار وحید است و از چپاول ممتاز السلطان، برادر ممتاز الدوله شاکی و مدعی است. در بین راه پیاده، اصرار نمود که [حکایت]
باقی دارد و بنده را به خانه نیر السلطان که میرفت خواست ببرد. گفتم خودم بعدا میآیم. بعد به خانه منتصر السلطان که ببینم
اجازه طبع مقاله مرا از وزارت معارف گرفته یا خیر رفتم، نبود.
ناهار فامیلی
بعد به خانه نیر السلطان رفته، دیدم جمعیت زیادي و حاج شیخ محمد حسین یزدي و پسرش آقا ضیا و پسرش، فدایی، محمد رفیع
خان رئیس کمیسري با یک
ص: 1611
آژان هم با فامیل نیر السلطان، همه جمع. تعجب و وحشت نمودم. من هم به شوخی و مطاعن کابینه مشغول. بعد بلند شده، مانع
شدند و به اصرار. ناهار مرا نگاه داشته، ناهار مفصل و عالی. پرسیدم چه مطلبی است؟ گفتند فقط ناهار فامیلی است. مع ذلک من
بعد از قهوه و چایی بلند شده آمده، قدري صحبت با احمد و مشهدي صادق. سید تقی هم از ده با حالت ناخوشی با خرش آمده،
خواهرش هم مریضخانه رفته بود.
من هم بعد از ساعتی به خانه میرزا عبد الله خان رفته، الموتی، عین، پهلوي و تیگران هم بودند. قدري صحبت در نظامنامه دمکرات
نموده، قرار شد فردا صبح پسرش را بفرستد کاغذ مرا با روزنامه رهنما براي وثوق السلطنه وزیر جنگ ببرد، بلکه اجازه طبع مقاله مرا
بدهد. بعد با عین از راه توپخانه به ناصریه در بازار مرغیها روضه رفته، بعد باهم به خانه ارفع الملک رفته، آنجا تا آخر روضه
نشسته، بعد به خانه آمدم. شام خورده خوابیدم.
[امور روزانه]
شنبه سوم صفر.- صبح آقاي فرخی آمده، بعد از آن آقا سید عبد الغنی و ضیاء الواعظین و گیوهچی. بناي صحبت و تنقید که چرا
صدرایی و ملک و نجات در ختم آمده بودند. من گفتم آنها بهتر از شماها هستند که بیوعده زود آمدند و شما که شریک در
صفحه 602 از 790
ختم بودید هیچ نیامدید؛ قدري تغیّر و تشدّد. قرار شد روز دوشنبه برویم خانه گیوهچی. بعد آنها رفته من هم مشغول کاهگلمالی
دیوار توي انبار شده، بعد ناهار خوردیم.
قبل از ناهار هم ناصر الدوله آمد و قدري صحبت و کاغذ حاکم دودانگه مازندران را آورد که به وثوق السلطنه نوشته بود و
میرساند وکالت او را.
پایان کار ننه اسمعیل
بعد از ناهار بیرون آمده رفتم خانه شیخ موسی. گفت دیشب صیغه طلاق جاري شد. گفتم طلاقنامه کو؟ گفت عصري. خیلی دلم
بریدن گرفت و دلم به حال دربهدري ضعیفه که خودش مرا در این مدتها ملجا نموده و دیدم راحتی را از من و بچهها سلب و
سیاست خانه را کلیتا از من گرفته و از شدت بیحیایی او، جرأت حرف زدن براي من نیست، ناچار شدم. حال من بعد از این چه
کنم و با کی مأنوس شوم؟
ص: 1612
بالاخره از آنجا به خانه آقا سید اسد الله خرقانی برحسب وعده رفته، ساعتی بعد آقا سید عبد الرحیم اصفهانی، آقا میرزا علی خان،
آقا میرزا رضا خان و الموتی هم آمده تا مغرب صحبت اینکه اگر معاهده از مجلس بگذرد کار ایران تمام است. بعد با الموتی
صحبتکنان از قضیه طلاق به مسجد نزد شیخ موسی رفته، یک تومان داده، طلاقنامه را گرفته، قرار شد که صبح الموتی بیاید خانه
ما.
«1» .... آقا میرزا عباسقلی خان هم با طلاقنامه بیاید. خانم بزرگ، دختر دایی و همشیره هم بیایند
بعد ساعت دو تنها رفتم خانه. بعد به خانه مشیر اکرم رفته، شب را مانده شام خورده خوابیدم.
[امور روزانه]
یکشنبه چهارم صفر.- صبح قبل از چایی از خانه مشیر اکرم بلند شده به خانه آقا میرزا عباسقلی خان رفته، چایی خورده، طلاقنامه را
با دستور ملایمت، به او داده، روانه خانه خودمان نمودم. بعد به خانه طباطبایی همدانی رفته مشغول صحبت متفرقه، وکالت همدان،
سالار لشکر، سردار اکرم و انتریکهاي آنها شده، بعد احمد سه ساعت از روز گذشته آمد و گفت ننه اسماعیل رفت. بعد بیرون
آمده [...] انس فوق العاده و رقت قلب من، خیلی مرا متألم نمود، اما افسوس که ناچارم کرده بود [...].
ظهر برحسب وعده به خانه ظهیر الملک رسیده بلافاصله میرزا عبد الله خان و نصیر الملک هم آمده، ناهار و چایی خورده، دو سید
شناعتکاري؛ امیر مؤید و سردار جلیل ثقۀ الاسلام، کاغذسازهاي مازندران و خیلیها را خوانده، تعجب نمودم. بعد بیرون آمده به
خانه همشیره رفته، بتول را روانه خانه نموده، رفتم میرزا عباس حکاك را دیده، مهر را سفارش نموده، یکشنبه آتیه وعده نمود. بعد
به دکان کاکا رفته، نبود. گوشت خریده به خانه آمدم. بعد بیرون آمده به خانه حاج فطن الملک رفته، قبض چهارصد تومانی حواله
انبار یمین الملک را دادم، گفت فردا در محاسبات میبینم اگر طلب داشته باشد میدهم، پسفردا صبح احمد آقا بیاید خبر بدهم.
بعد در توپخانه سوار واگون و به خانه میرزا حبیب الله خان رفته، به واسطه کسالت و غصه انفصال ضعیفه، حالت صحبت
______________________________
1). چند سطر خوانده نشد. )
ص: 1613
نداشته. الموتی هم بنا بود بیاید نیامد. حاج سید حسین رباط کریمی هم آمده، صحبت جنگ رباطکریم با روسها را نمود. بعد
صفحه 603 از 790
حلیم بادمجان خورده خوابیدم.
تذکر ماده نانوشته مرامنامه
دوشنبه پنجم صفر.- صبح در خانه آقا میرزا حبیب الله خان بلند شده، چایی خورده برحسب دعوت به خانه گیوهچی رفته، الموتی،
طهرانی، سید عبد الغنی، ضیاء الواعظین، کازرونی، فرخی، آقا یحیی مدیر دفتر خارجه و آقا سید عبد الرحیم اصفهانی آمده کاغذي
در تحت سه ماده نوشته که ضدیت با معاهده، با انتخابات و جدیت در اصول مشروطیت بنمایند. به من دادند. گفتم با اشخاصی که
مرتزق از دولت باشند من کار نمیکنم. ضیا و آقا یحیی اوقاتشان تلخ. بعد بلند شده بیرون آمدیم.
سوار واگون و نزدیک ظهر به خانه آمدم. بعد به خانه مرآت برحسب وعده رفته، آقاي تنکابنی آمده، راپرت ژاندارمري مازندران
را که سردار جلیل متدرجا 32 نفر را منجمله اشرف الملک را کشته خواند که عقل حیران میماند. بعد ناهار مفصلی خورده، مرآت
گفت شاه باز دست و پا جمع که به اروپا تا یکی دو ماه دیگر برود. بعد چایی [خورده] و دو به غروب بیرون آمدم.
احاله مقاله به وزارت جنگ
دکان آقا میرزا عباسقلی خان [رفته] بعد یک به غروب بهسمت خانه پهلوي رفته، پهلوي، نظمیه، فرخی، عین، الموتی و تیگران هم
آمده تا دو از شب صحبت مرام [نامه] و نظامنامه و انتشار او شد. بعد قرار شد جلسه بعد خانه عین. بعد بیرون آمده با عین به خانه
ارفع الملک روضه رفته، منتصر السلطان بود و گفت وزارت معارف در خصوص طبع مقاله شما موکول به وزارت جنگ کرد.
بعد بیرون آمده چهار از شب به خانه آمده شام خورده خوابیدم.
[امور روزانه]
سهشنبه ششم صفر.- صبح بعد از چایی من و مشهدي صادق به کاهگلمالی توي انبار مشغول، ناهار آبگوشت خوردیم. بعد از
چایی بیرون آمده دکان آقا میرزا عباسقلی خان چایی خورده، بعد بلند شده دکان کربلایی محمد ولی قدري صحبت و چایی. بعد
دکان میرزا عبد الباقی دوافروش چایی
ص: 1614
خورده، رفتم حجره میرزا اسماعیل خان کاکا. گفت کاغذ را مقداري مهر کرده به اکبر آقا دادم به شما برساند. بعد چایی خورده
بلند شدم مقارن غروب از راه بازار و پاچنار به خانه شیخ حسن خان رفته، باران باز قدري آمده، منتظر وحید، سلیمان، تمبرچی
کاشانی شده، نیامدند. بعد به خانه آمده شام خورده خوابیدم.
نمایندگان احزاب
چهارشنبه هفتم صفر.- صبح بعد از چایی، چون آقا سید جلیل پریروز از رشت آمده و من خبر نداشتم و دیشب هم کاغذ رشتش
بعد از دو روز ورودش رسیده، [به خانهاش رفتم] نبود. رفتم به خانه آقا میرزا محمد تقی طباطبایی وکیل تبریز چون امشب به
خراسان میرفت. پسرهاي حاج محمد ابراهیم آقاي ترك و خازن نظام و بعضی دیگر هم بودند. دو ساعتی صحبت. بعد از آنجا به
خانه میرزا سلیمان خان، با او ساعتی صحبت و از حکومت بروجرد خودش بیخبري اظهار میکرد و گفت دیشب بعد از خانه شما
به خانه شیخ حسن خان رفته، پیشنهاد شما که از هر جمعیت و دسته یکی دو نماینده [انتخاب] و حل نمایند که در چه و چند ماده
باهم شرکت و اتحاد نمایند، من هم این دعوت را به خانه آقا علی نجمآبادي پیشنهاد کردم. من گفتم به دعوت آقا حسین باشد بهتر
صفحه 604 از 790
است.
چه فایده؟
بعد از آنجا بلند شده ظهر به خانه رسیده با بتول و همشیره و احمد نان، آش و پنیر خورده، احمد چادر نماز زن آقایش را برداشته
برد خانه زن میرزا عبد الله آژان که آنجا نقدا منزل کرده بود و از زبان او نقل میکرد که مرا اذن بده بیایم توي اندرونی یک اطاق
منزل نمایم و اگر بخواهید کلفت شما باشم. گفتم به او بگوید شما خانمی و صاحب خانگی را به هزاران التماس از من قبول
نکردید و مرا خانهخراب و خودت را دربهدر کردي. دیگر چه فایده؟
امکان انحلال اداره کاوه
بعد من بعد از ظهر به خانه فطن الملک رفته که پول گندم خود را بابت قریه سالور از او بگیرم نبود. از آنجا به چاپارخانه، میرزا
رضا خان سلماسی را که فردا
ص: 1615
میخواست برود بهسمت همدان دیده قدري صحبت. از آنجا در راه پهلوي را دیده، قدري صحبت [جریده] کاوه و احتیاج به دو
هزار و چهارصد تومان پول که اداره کاوه منحل نشود. بعد به خانه صدیق حضرت رفته، گفت من خود شهریه خانه مساوات را
گرفته، میرسانم و نمیگذارم شغل مرا آقاي وقار السلطنه از من بگیرد. گفتم تفاوتی نمیکند. بعد چایی خورده بیرون آمده سوار
واگون و به خانه آقا سید جلیل اردبیلی رفتم.
خبرهاي سید جلیل اردبیلی از کار جنگل
اردبیلی گفت دو روز قبل از روز عید قربان به رشت با اتومبیل رسیده، استاروسلسکی را دیده سفارشاتی با کاغذها به او داشتیم،
دادیم. ما عقیدهمان به متارکه جنگ بود، او هم عقیدهاش بر این بود که به نفع انگلیسیها این جنگ خاتمه پیدا میکند. از
استکشافات آنکه سردار محیی و عمید السلطان خیلی چپاول و غارتگري کردهاند و اگرچه صورتا جزو احسان الله خان و خالو
قربان هستند، لیکن روحشان در اطاعت انگلیسیها است. به دلیل اینکه میرزا کریم خان در طهران محرمانه به واسطه اقدامات
برادرش در رشت، پول خوبی از انگلیسیها گرفته، شاید با اطلاع و تصویب میرزا محمد صادق طباطبایی باشد که در جزو
بلشویکها و کمونیستها این مظالم را به اسم آنها بنماید. دیگر آنکه بین میرزا کوچک خان و احسان الله خان چنان پاره شده
که محال است باهم یکی شوند که هردو از هم خائف به قتل هستند. دیگر آنکه میرزا کوچک خان تلگرافی به دولت زد که تا
اخراج قشون و نقض معاهده نشود ما با دولت طرف مذاکره نمیشویم و اگر آندو کار بشود من تسلیم میکنم و در آخر تلگراف
از قضیه خیابانی به دولت اظهار تألم و تحسّر نموده بود که من در این کابینه به دو سه نفر اظهار اعتقاد دارم و اطمینان به آنها دارم؛
عملیات آنها به قصد خیانت به ایران و ایرانی نیست. اما نمیدانم چه شده که خیابانی به قتل رسید.
تا غروب با اردبیلی صحبت بعد بیرون آمدم. به خانه آمده، همشیره و بتول در خانه، زینت هم که قبل از ظهر آمده بود و خرجی در
خانه نداشتند پنج تومان دیگر مجددا به همشیره دادم، او هم زینت را عصر روانه خانه نموده بود. بعد بیرون آمده به خانه طباطبایی
همدانی رفته، تا ساعت سه از شب با افضل الدوله
ص: 1616
و او مشغول چایی و صحبت. بعد بلند شده به خانه آمده با همشیره و بتول و احمد نان و مربا خورده، احمد گفت حاج فطن الملک
صفحه 605 از 790
[گفت] حواله را مهر نمائید و روز شنبه از انبار دریافت نمائید. بعد خوابیدیم.
[امور روزانه]
پنجشنبه هشتم صفر.- صبح بعد از چایی، به احمد حواله چهارصد تومان یمین الملک را به انبار مهر کرده دادم که به حاج فطن
الملک داده. بعد بیرون آمده بازار، هفتاد و پنج تومان بقیه طلب خود را از میرزا غلامحسین ناظر دکان میرزا عبد الباقی دوافروش
گرفته، آقا میرزا عباسقلی خان را هم قدري صحبت و عریضه ممهوره به شاه را بابت محبوسین نظمیه از اکبر آقا گرفته به خانه
آمدم.
ناهار خورده بعد بیرون آمده سوار واگون از توپخانه به خانه فرخی رفته چایی خوردم و گفتم من عذر رفتن خانه سردار معتضد را
خواستم. او هم گفت من هم نمیروم.
بعد بیرون آمده به خانه دکتر حسن خان برحسب دعوت رکن الممالک رفته، هردو تنها نشسته بعد دکتر مهدي خان و آقا شیخ
حسین طهرانی هم آمده، مشغول مذاکرات. من گفتم که با مرتزقین و مستخدمین دولت نمیتوان کار کرد.
بالاخره قرار شد من موادي نوشته، از روي او هرکس قبول و عمل میکند، جزو بشود. بعد مقارن غروب من با طهرانی بیرون آمده
به خانه ضیاء الملک رفتیم، نوبري را دیده، صحبت و چایی. بعد من تنها بیرون آمده به خانه سردار مقتدر سنجابی رفته، بستري بود.
ساعتی صحبت. بعد بیرون آمده به خانه آمدم شام خورده خوابیدم.
استخراج بینتیجه مستوفی
جمعه نهم صفر.- صبح بعد از چایی، همشیره که شلوار و لباس احمد را بین الطلوعین شسته بود، پنج تومان مجددا قرض به جهت
مخارج خانه [کرد و] رفت که امشب را به جهت ترتیب امر خانهشان مانده، فردا صبح با عصمت بیایند. بعد آدم صدیق حضرت آمد
که شما به اورنگ بسپارید که حقوق عیال مساوات را خود صدیق حضرت گرفته میرساند، شما زحمت نکشید. بعد ناهار با احمد
و بتول نان، مربا و ترشی خورده، بعد از ساعتی، چایی. اعزاز السلطنه آمد. معلوم شد مستوفی [او را] فرستاده [که] از من سؤالاتی
راجع به اشخاص و
ص: 1617
عقاید و عملیات مجامع متفرقه و مردم [بپرسد]. من گفتم خود مستوفی بهتر میداند مردم و عملیات آنها را، تا من. گفت چون
احتمال دارد کابینه را او تشکیل دهد از شما مطالبی را درخواست نموده. گفتم تا من از او سؤالاتی نکنم نمیتوانم درخواست و
استفهامات او را جوابی بدهم. خیلی صحبت شد. بعد ایشان رفت.
حاج شیخ محمد تقی مجتهد سیاح سیارزوار آمد. گفت دیروز از عتبات آمدم. قدري صحبت متفرقه. بعد حاج شیخ محمد تقی هم
رفت. من هم دو به غروب احمد را فرستادم گوشت خریده، ننه اسماعیل را که خواسته بودش ببیند.
بعد خودم به خانه عین الممالک رفته، عین، پهلوي، الموتی، نظمیه، فرخی، تیگران. مشغول صحبت. قرار شد هیچ مجامع سیاسی
نرویم مگر به استیذان از رفقا. مغرب بیرون آمده. قرار شد جلسه بعد خانه نظمیه. بعد من به خانه آمده شام خورده خوابیدم.
عریضه به شاه
که متعلق به پهلوي بود با عریضه به شاه براي محبوسین دادم به احمد که به «1» شنبه دهم صفر.- صبح بعد از چایی روزنامه کاوه با
اداره برده به پهلوي و فاضل عراقی برساند. دو کاغذ به اصفهان و شیراز نوشتم. بعد همشیره با عصمت کلفتش از خانه خودشان
صفحه 606 از 790
آمدند که امروز و امشب کمک به پاك کردن خانه کنند.
بعد بیرون آمدم، کاغذها را پستخانه داده، دو هزار اجرت اصلاح ارّه را به آهنگر داده، از آنجا به دربار. مرآت نبود. فاضل عراقی را
دیده، گفت مهر عریضه کافی بود، میخواهم الان مشیر الدوله را دیده بعد به صاحب اختیار عریضه شاه را بدهم برساند. بعد به
دکان استاد حسن خان نجار. قدري صحبت. بعد در توپخانه فرخی، افتخار العلما، منوچهر خان و نصیر السلطان را متدرجا دیده،
انگلیس را به حاجی میرزا حسین کرمانشاهی که اظهار اطمینان و «2» صحبت. از آنجا به دکان گیوهفروش، تفصیل کاغذ شارژدافر
مسرت از ریاست عدلیه و به کرمانشاه نموده. وعده ملاقات او را داده بود. بعد، ظهر به خانه عصمت السلطنه رفته، تنها بود، ناهار
میخوردیم که مشیر اکرم آمد.
______________________________
1). یک کلمه ناخوانا. )
2). اصل: زاژدافر. )
ص: 1618
انگلیسیها و منافع کابینه مشیر الدوله
بعد از ناهار عصمت السلطنه به تعزیه بهاء الدوله، من و مشیر اکرم چایی و صحبت. بعد بیرون آمده به خانه افجهاي برحسب استخاره
رفته نبود. بعد به دکان کاکا رفته، نقل کرد که ثقۀ الملک آمده و میگفت در بغداد بودم که خبر عزل وثوق الدوله به رئیس
سیاسی و قشون انگلیسی بین النهرین رسید و نرمان خبر داده بود که این کابینه جدید مشیر الدوله نفعش براي ما بیشتر است از کابینه
منفصل. بعد به خانه آمده. ساعت یک از شب به خانه طباطبایی همدانی رفته دیدم صدرایی هم آنجا است. قدري صحبت تا ساعت
سه. بلند شدم. به خانه آمدم شام خورده خوابیدم.
[امور روزانه]
یکشنبه 11 صفر.- صبح بعد از چایی مشغول تحریر، آقا رضا اصفهانی آمد و قدري مهملات از وکلاي اصفهان. بعد او رفت. بعد
از ناهار من بیرون آمده دکان آقا میرزا عباسقلی خان قدري نشسته، بعد بلند شده نزد حکاك رفته گفت سه روز دیگر [مهر حاضر
است]. بعد به خیابان، خانه سردار مقتدر، نبود. اداره رهنما رفته، قدري صحبت قرار شد که عدهاي تقاضا نمایند باز تجدید مقاله مرا
در جریده بنماید. بعد به خانه عتیقهچی رفته، تا یک از شب صحبت خیابانی و مقام ارجمند او. بعد بلند شده، در راه مستشار الملک
را دیده، تا توپخانه صحبت زیاد. بعد من از آقا سید جواد در دکانش یک شیشه لامپا و یک جفت جوراب هم براي بتول خریده به
خانه آمدم. یادم آمد که عصر باید بروم منزل آقا سید عبد الرحیم اصفهانی و فراموش شده بود. بعد شام خورده خوابیدیم.
شکست قزاقها و بیانیه بلشویکی
دوشنبه 12 صفر.- صبح بعد از چایی آقا شیخ مهدي تبریزي و آقا محمد هادي هرندي آمده، صحبت زیادي در خصوص بدي
اوضاع و اینکه دولت به قدري کثافتکاري در مملکت دارد میکند که حد ندارد. خبرهاي جدید، [آن] که بلشویکها حمله به
قزاقها و از خمام آنها را عقب نشاندند. بعد بیانیه زیادي منتشر که ما با شما کاري نداریم و برادریم و ابدا راضی نیستیم که به
خون هم آلوده شویم. شماها کنار بروید تا ما قشون اجانب را تدمیر نمائیم و تا فلان زمان باید رشت و اطراف را خالی نمائید، و الا
با قوه قهریه شما را بیرون میکنیم.
صفحه 607 از 790
ص: 1619
صاحبمنصبان هم از روسی و انگلیسی و ایرانی بدتر از هردو، رشت را سنگر کرده و با آنها جنگ، آنها هم در انقضاي
اولتیماتوم، رشت را بمبارده و خرابی کلی به رشتیها و رشت وارد، هزار و چهارصد قزاق مجروح، ششصد قزاق و دو
صاحبمنصب بزرگ روسی مقتول، رشتیها پانزده هزار متواري، دولت هم به حاکم قزوین [نوشته] که براي فراريها آذوقه
برساند. و این تلفات و خسارات از ناحیه دولت به مردم وارد میشود، چرا باید در شهر جنگ بنمایند و از این طرف وزیر جنگ در
طهران در روزنامه، پتو، اعانه و غیره از ملت براي قزاقها میخواهد؛ یعنی ملیون جنگ با بلشویکها دارند و دارند شهرت میدهند
که بلشویکها غارتگرند که اگر آنها به قزوین بیایند مردم طهران خودشان مشغول چپاول شوند که ما چرا خودمان چیزهایی که
غارت میشود خودمان نکنیم.
اینها نیرنگاتی است که منافع انگلیسیها است و مردم احمق طهران گول میخورند. بعد آقایان رفتند.
دولت غیرقابل دفاع
بعد بیرون آمده به خانه خطیب الممالک ترك رفته، نبود. مرآت السلطان رسید، به درشکهاش مرا سوار، در راه اظهار کرد: باید
تحمل نمود که سردار محیی و خالو قربان و احسان الله خان سر اموال و عیالات ما بیایند؟ باید فکري کرد. گفتم برویم با خالو قربان
کشته [شویم] یا بکشیم، که آقاي مشیر الدوله امثال خیابانی را بکشد و به سر ملت بدبخت این صدمات را بیاورد؟ قدري
اوقاتتلخی کرده، بعد پیاده شدم.
توسط بینتیجه سرداران سنجابی
برحسب دعوت به خانه مرآت الممالک رفته، آقاي سردار مقتدر و سالارظفر هم تشریف آورده بودند. سردار اظهار نمودند که
هرکسی را بخواهید به شما مطیع میکنم و میشود و باید کار کرد. گفتم تا شهریه و حقوق از دولت میگیرند و متمایل به دخل از
دولت هستند، صرفه دولت را از دست نمیدهند. خیلی صحبت شد. بالاخره قرار شد ناهار جمعه را بروم آنجا، الموتی هم بیاید.
ص: 1620
اعانه براي کاوه یا نمایش؟
ناهار مفصلی، بعد چایی خورده تا یک و نیم به غروب. بعد بیرون آمده به خانه میرزا عبد الله خان رفته، الموتی، فرخی، پهلوي، عین
و تیگران هم آمده صحبت نمایش براي کمک [به] اداره کاوه به میان آمد. عین، پهلوي و الموتی گفتند با اعانه جمع کردن
[موافقند] نه به نمایش. میرزا عبد الله خان، فرخی، تیگران و من به نمایش، نه به اعانه [موافقت داشتیم]. قرار شد جلسه آتیه رأي
گرفته شود.
داستان دوبار دیدار ظهیر الملک
ساعت سه بیرون آمده، عین گفت مرآت دیروز گفته که دیگر چه باید کرد و به که اعتماد کرد؛ کمرهاي دو، ناهار منزل ظهیر
الملک رفته و حالا بر له ظهیر الملک صحبت میکند. واقعا تعجب نمودم میرزا عبد الله خان به رسم همهساله دو ماه قبل به خانهاش
مرا دعوت کرد. رفتم دیدم ظهیر الملک هم هست. دست داد، من رد نمودم و گفتم به شما دست نمیدهم. خیلی منقبض و درهم و
خفیف گفت چرا؟ گفتم چون دست شما دست خیانت و جنایت است. گفت آیا ممکن است خلاف باشد؟ گفتم با اشتهارات و
صفحه 608 از 790
تواتر، خیر. مگر آنکه بتوانی تبرئه خود را در مقامات رسمی بنمایی. بعد قرار شد که جدیت نماید و خود را مبرا نماید تا اینکه من
نظر بدي را که دارم از بابت جواهرات و کشتن معاون براوین و سایر کارهاي چپاول مازندرانیها و تبعید علما و آزادیخواهان آنجا،
از قبیل ثقۀ الاسلام، امیر مؤید، امیر مکرم و سردار جلیل به امر وثوق الدوله. تا اینکه کمیسیون رسیدگی به جنایات ظهیر الملک
منعقد شد و اعلان در خصوص جواهرات معاون براوین از طرف رئیس کمیسیون ممتاز الملک داده شد که ظهیر الملک تبرئه خود
را.
بعد دو هفته گذشته نصیر الملک داماد مشاور الممالک آمد و مرا از طرف میرزا عبد الله خان دعوت به ناهار نمود، من هم رفتم.
ظهیر الملک، نصیر الملک، و میرزا عبد الله خان بودند. بعد از صرف ناهار یک رشته از دوسیه و اسناد رسمی و غیررسمی از
جنایات و کاغذسازيها و غیره که سردار جلیل و امیر مؤید و ثقۀ الاسلام نموده بودند به من ارائه [داد] واقعا نزدیک بود دیوانه
شوم. فقط در آن روز تبرئه ظهیر الملک از بردن جواهرات معاون براوین و شرکت در کشتن او،
ص: 1621
با جنایات، آدمکشیها و چپاولگري و کاغذسازيهاي فوقالعاده که املاك دولتی و غیره مردم را علما و متنفذین مازندران برده، بر
من معلوم شد. این بود دو مهمان شدن من به ظهیر الملک. بعد من به خانه آمده، عین الممالک هم به خانهاش رفت. شام با همشیره
و بتول و احمد آبگوشت خورده خوابیدیم.
[امور روزانه]
سهشنبه 13 صفر.- صبح بعد از چایی، میرزا خداداد خان همسایه آمد، قدري صحبت چه باید کرد و با این اوضاع حیرتآور همه را
متحیر کرده. بعد او رفت. من هم بیرون آمده به اداره مرآت الممالک [رفته] نبود. از آنجا مقارن ظهر به خانه فرخی برحسب وعده
رفته، میرزا علی خان یزدي هم آنجا بود. بعد حاج افتخار با حاج میرزا علی یزدي، الموتی و بعد احمد آمده، ناهار آبگوشت،
انگور، پنیر، سبزي، ماست و بعد چایی خورده، مشغول صحبت بودیم، عین الممالک، بعد آقا ضیاء الدین آمده، دو به غروب بلند
شده، من، عین و الموتی تا توپخانه، بعد آنها رفته، من هم به خانه پهلوي رفته، با احمد که محاکمه با پهلوي داشت حکم شد.
احمد اعتراضات خود را نمود پهلوي دفاع نمود و اعتراضات احمد را من به دفاع پهلوي، حکم برد نمودم. اما احمد هم مشتبه شده
بود و پهلوي حق به جانب احمد میداد که حق اشتباه را داشته.
مختصري از اوضاع
بعد با احمد بلند شده، من به خانه سالار معتمد که جواب مرا در خصوص اجازه طبع مقاله خواسته بودم رفته، دندانش درد
[میکرد] و بستري بود. هندوانه خورده، قرار شد فردا به وثوق السلطنه داده، جواب بگیرد. بعد بلند شده به خانه آمده شام خورده
مرآت الممالک آمد. صحبت هنگامه رشت و مغلوب شدن قشون دولتی و تلفات قزاقها و توي کابینه افتادن کابینه و نداشتن
مهمات و آدم و لاینقطع دهاتیها را آوردن و مسلح نمودن آنها و به کشتن روانه کردن آنها. بعد صحبت اعزاز السلطنه از طرف
مستوفی. تا ساعت سه و نیم از شب صحبت بعد ایشان رفته، خوابیدیم.
استعفاي مشیر الدوله یا تدارك قبولاندن قرارداد
چهارشنبه 14 صفر.- صبح بعد از چایی حاج شیخ محمد حسین استرآبادي آمد، دو ساعتی صحبت از خیال رفتن به استرآباد و مانع
شدن مشیر الدوله و صحبت
صفحه 609 از 790
ص: 1622
اعتصاب لندن و هنگامه رشت که به دست دولتیان و انگلیسیها بلشویکها را وارد رشت و رو به منجیل و پس کشیدن انگلیسها و
ندادن پول به دولت و استعفاي مشیر الدوله امروز که یا مردم و شاه به او بگویند معاهده را امضا نما و با منت گذاشتن به مردم امضا
نماید یا ملت بیچاره را دچار حوادث نماید؛ از اعتصاب ادارات و نظمیه و قزاق و شهریهبخورها و تحریک اشرار و مفسدین.
بالاخره خیلی متألم بودیم. امروز هم شقی ابن شقی و دعی ابن دعی موسوم به حسن مشیر الدوله استعفا نمود و شاه به او گفته که تا
تعیین رئیس الوزرا باید شما باشید، او هم قبول کرده. بعد آقاي استرآبادي رفت. من هم بیرون آمده، مردم در اضطراب از عملیات و
نقشهسازي مشیر الدوله که ایرانیها ملجا به قبول معاهده بشوند و استعفاي خودش، امروز.
بعد به خانه آمده، مشغول ناهار شده، ناصر الدوله آمد. یک نیمرو هم براي او اضافه نان، پنیر، رب انار و جعفري. بعد چایی. بعد از
صحبتها که کابینه امروز توي کابینه مدفوعوار سقوط یافت. بعد ناصر الدوله رفت. من هم بعد از چایی بیرون آمده، امیر بهادر در
خانهاش مرا تو برده، سیگاري کشیدم و از آنجا داس شکسته را به استاد ولی کالسکهساز دادم که درست نماید. بعد به خانه حاج
محمد آقاي تاجر روضه رفته، غروب بیرون آمده به خانه وقار السلطنه رفته، نبود. از آنجا به خانه آقا میرزا احمد خان منشیباشی
شیرازي رفته، دو نفري هم آنجا بودند. ساعتی صحبت و قهوه خورده، بیرون آمدم.
کابینه سپهدار
سر بازار آقاي طباطبایی همدانی با آقاي افضل الدوله و آقا رضا همدانی رسیده، بعد از مدتی صحبت تغییر کابینه و تعیین سپهدار به
تحریک ملت را «1» ریاست وزرا و سخت شدن اوضاع به مردم براي تضییق که معاهده به امضا برسد که مشیر الدوله علیه الهاویه
علیه بلشویکها در طهران فراهم نمود و بلشویکها را به حمله به رشت و سمت منجیل نسبت به قشون قزاق و ملتیها برگماشت و
از این طرف احتیاج دوایر و شهریهبخورها و کسور
______________________________
1). که جهنم جایگاه او باد. )
ص: 1623
ولایات به پول و ندادن انگلیسها و تحریک اشرار و ناامنی طرق، حرج و تضییق بر عموم مینماید که ملت خودش به تنگ آمده،
تقاضاي امضاي معاهده و اسارت به انگلیس را اقبال نماید و نیز گفته شد که استاروسلسکی را مستعفی نموده و ریاست با دیکسن
خواهد بود و سپهدار هم رئیس الوزرا شد. بعد آقا رضا به اصرار همه ما را برد به خانهاش. خربزه و کاکائو خورده ساعت سه بلند
شده با طباطبایی رو به خانه. بعد من به خانه آمده شام خورده خوابیدم.
[امور روزانه]
پنجشنبه 15 صفر.- صبح بعد از چایی به خانه فطن الملک رفته، گفت دیروز به واسطه استعفاي مشیر الدوله و سخت گرفتن انگلیس
که یا معاهده [را] امضا، یا دیگر پول نمیدهیم و قطع روابط [خواهیم کرد]. از این جهت بانک حواله ما را رد نمود، چهارصد تومان
پول جنس گندم سالور شما دیروز نشد، بعد مگر فکري شود. خداوندا این چه وضعی است؟ سایرین پول مفت چپاول را سالها و
ماهها میگیرند، به من پول گندم خود را که دولت به زور گرفته نباید بدهند؟! بعد قرار شد فردا به فطن من نگاهی بنمایم. بلند شده
به خانه آمدم.
صفحه 610 از 790
نگرانی از عواقب هرجومرج
مجددا بازار آمده، مردم در همهمه که مشیر الدوله این چه جنایتی بود که زمینه امضاي معاهده را چنان فراهم از آوردن بلشویکی و
سختگیري انگلیس در این موقع و مقدمات هرجومرج درست نمود و حالا استعفا داد که عامه ملت از شدت اغتشاش متوسل شوند
که امضا شود. آنوقت کابینه با هزاران ناز و غمزه منت [بر] سر مردم بگذارد و امضا نماید و بگوید من راضی به امضا نبودم و شما
ملت مرا وادار کردید. بعد در بازار کرباس رنگشده را از کاکا گرفته، بادمجان و گوشت خریده به خانه آمدم. ناهار خورده، بعد
چایی. غروب برحسب استخاره به خانه وقار السلطنه رفته، استرآبادي، حاج ناظم کرمانی، آقا مرتضی و امیر مؤید بودند. مشغول
صحبت که به مشیر الدوله انگلیس گفته که یا معاهده را امضا یا به مباشر و به سفیر ما بده. مشیر الدوله هم گفته که امضا نمیکنم و
استعفا نموده. من گفتم همین زمینه را مشیر الدوله خودش تهیه نمود که هر کابینه بیاید ناچار از امضا باشد.
ص: 1624
نگرانی اعیان
با این اوضاع ناگوار کاري که کردم رفتم نزد عین الدوله بناي نفرین به شاه که قطع » خیلی صحبت، که نظام السلطان آمد و گفت
نظر از اینکه خودش و مملکت را نیست کرده، ما را هم از میان برد. گریه میکرد که خداوند مرگش بدهد. بعد قرار شد با سعد
الدوله همدست شوند و عدهاي از شاهزادگان را دعوت و به هیئت اجماع نزد شاه بروند و اعتراض و پروتست نمایند که این چه
اوضاعی است.
سعد الدوله را هم دیدم، او گفت مجلس دعوت از من شاید صورت نگیرد اما من با عین الدوله حاضرم نزد شاه بروم و پروتست
نمائیم به شرط اینکه عدهاي از شاهزادگان و غیره پشتسر ما قولا باشند. بعد با آقا میرزا سلیمان خان رفتیم خانه آقا حسین که او را
با حاج آقا جمال تحریک نرفتن دربار و پروتست نمائیم.
آقا علی را دیدیم. گفت آقا همه نوع حاضر براي حفظ اسلام هست، اما خودش جایی نمیرود و سایرین باید بیایند خدمت آقا. بعد
به ونک رفتیم که آقا را ببینیم، او هم اختیاریه رفته بود. بعد ماها از خانه اورنگ بلند شده، نظام الدوله ماند. صحبت با او نماید. به
خانه آمدم. شام خورده خوابیدم. باران هم این چند شب میآید و هواي غریبی شده. گندمها در بیابان سر خرمن هنوز باقی است و
اغلب سبز شده.
موافقین و مخالفین مشیر الدوله
جمعه 16 صفر.- صبح بعد از چایی بیرون آمده به خانه فطن الملک، چهارصد تومان را فطن الملک که از انبار گندم وصول نموده
بود به من داد. از آنجا بیرون آمده، عمید السلطنه را در راه دیده، قدري صحبت. بعد به خانه فرخی رفته او را برداشته به خانه کاکا
رفته، رفقا رفته بودند. بعد از چایی گفتم جمعه آتیه زود خواهم آمد و فرخی هم جزو شما است. بعد بیرون آمده به خانه سردار
کل، فاتحه برادرش رفته، جمعیت زیادي از غیر، وزراي سابق و لاحق بودند. بعد با ناصر الدوله که در راه باهم رفته بودیم، بلند شده
با او توي راه خداحافظی کرده با فرخی به دکان گیوهفروش رفته، بینش آنجا بود، پروپاگان علیه سپهدار و تمجید از مشیر الدوله،
مورخ الدوله هم علیحده همین قسم. بعد من برحسب وعده به خانه سردار مقتدر رفته، الموتی بود. بعد مرآت السلطان آمد. ناهار
مفصلی با
ص: 1625
صفحه 611 از 790
سردار مقتدر و سالار ظفر چهار نفري خورده، مذاکره کابینه سپهدار [شد] گفتم بهتر از مشیر الدوله است و اینها مقدمه برگشتن
مشیر الدوله است به کابینه با التماس ملیون. براي امضاي معاهده نقشهکشی کاملی شده.
بحث بینتیجه تشکیلات
بعد صحبت تشکیلات شد. گفتم به شرط اینکه بنویسند کمیته فرقه، بعد از مهاجرت دیگر رسمیت پیدا نکرد و عملیات تاکنون
دستهاي و شخصی بود، نه رسمی فرقه و دیگر آنکه افراد دمکرات کلیتا خود را از دوایر دولت امروزه که خائن به مملکت میدانیم
خارج نمایند. مرآت شرط اول را متعهد شد بقبولاند بعد سه به غروب من و الموتی بیرون آمده به خانه پهلوي رفته. عین، تیگران،
نظمیه و فرخی هم آمده مذاکره نمایش براي کاوه موقوف به بعد. در خصوص نظرات با کابینه سپهدار، تنفر از اعمال بد، نه
اشخاص، قرار شد جلسه آتیه در منزل من. بعد یک از شب بلند شده با عین به خانه اورنگ رفته قدري صحبت بدبختی خودمان و
شقاوت از کابینه مشیر الدوله منفصل و نیرنگ از آوردن سپهدار که نقشه غریبی به نظر میآید. عین بلند شد [به] روضه عضد
الممالک رفت. من هم بعد از ساعتی صحبت بلند شده گوشت خریده به خانه آمدم، شام خورده خوابیدم.
در خانه شیخ ابو طالب تبریزي ناهار مفصلی بود؛ نوبري، هیئت، زنوزي، میرزا عبد الله خان نظمیه تا 20 نفر. موضوع اینکه باید
تشکیلات داد، کمرهاي مشغول کار شده است.
یک تحلیل پیچیده
شنبه 17 صفر.- صبح بعد از چایی، احمد دو جریده کاوه را برداشت رفت اداره که به آدرس میرزا حبیب الله خان چاپارخانه قم
بفرستد. من هم بیرون آمده بازار رفته، در بازار زمزمه بود که در مسجد جامع میتینگ علیه کابینه سپهدار میدهند.
من تعجب کردم که سپهدار را انگلیسیها انتخاب نمودهاند و اغلب تهییجکنندگان
ص: 1626
و گفتم چون انگلیسیها میخواستند با وجهه ملی مشیر الدوله ملت را به .«1» قشون سفارت هستند. چهطور میشود وصالی کرد
جنگ با بلشویکها معرفی نماید و آزاديخواهان حقیقی را به اسم فساد از میان بردارد و تشکیل مجلس ملی داده، معاهده امضا
شود. [از] بدبختی انگلیس، عملیات کابینه مشیر الدوله از کشتن خیابانی و جنگ ملیون با بلشویکها و عدم اصلاح مالیه مملکت و
ازدیاد شهریهبخورها وجهه مشیر الدوله را از میان برد و زمزمه تنفر از مشیر الدوله و عدم اطمینان به این مجلس شورا که تشکیل
بشود در میان مردم پر شد. انگلیسیها دیدند که وجهه مشیر الدوله خیلی دارد از میان میرود و مجلس هم با این تنفر مردم
نمیتواند تشکیل و اگر هم بشود محل اعتنا و رسمیت نخواهد شد، [پس] صلاح در آن دید که بگوید اگر دولت حالیه امضاي
معاهده را بنماید ما قناعت و اجرا میداریم و مشیر الدوله هم استعفا بدهد که به من تکلیف کردند استاروسلسکی را معزول و
صاحبمنصب انگلیسی به جایش و معاهده را امضا و با بلشویکی باید به جنگ داخل شوي. مشیر الدوله قبول نکرد و استعفا کرد.
شهرت این مسئله بر وجهه مشیر الدوله میافزاید و عامه اطمینان بر وطنخواهی و استقامت او میکنند و سپهدار را با اشخاص خیلی
بد، مثل سردار معظم و سید ضیاء و طباطبایی و نصر الملک و امین الملک را هم شاه کابینه بدهد. مردم را علیه سپهدار تحریک و
در ضمن که چرا مشیر الدوله استعفا کرد و باید فهمید مردم را بهطرف مشیر الدوله جلب نمایند. بعد بگویند که حکما باید مشیر
الدوله برگردد به کابینه و کمکم کار به جایی برسد که عموم ملت از شدت هرجومرج و تضییقات ناامنی و گرو ادارات دولتی
متوسل شوند.
مشیر الدوله که قبول کابینه را بنماید آنوقت مشیر الدوله معاهده را امضا و منت [بر] سر مردم بگذارد که شماها مرا وادار به امضا
صفحه 612 از 790
نمودید و الا من میل نداشتم.
تمایل سپهدار به ملاقات
این مطلب که به نظرم آمده بود گفتم. اغلب آنها هم تصدیق کردند. بعد بازار، کارهاي خود را صورت داده به خانه آمده ناهار
آبگوشت بزباش میخوردم
______________________________
1). بههم مربوط کرد. )
ص: 1627
ناصر الدوله رسید. گفت به سپهدار گفتم که فلانی [کمرهاي] میگفت نیت سیاسی شما در قبول کابینه چیست و عجالتا من تا
عملیات شما را نسبت به صلاح ملت و مملکت نبینم ضدیتی ندارم و میفهمم که شما را براي ریاست کابینه حقیقتا نیاوردند بلکه
براي نهضت دادن مردم بهطرف مشیر الدوله اسبابچینی کردهاند که او را با تحکیم موقع و محبوبیت روي کار آورده، معاهده را
امضا نمایند. شما ملتفت این نکته باشید. گفت که سپهدار میل ملاقات شما را دارد. گفتم صلاح نیست. بعد ناصر الدوله رفت.
صبح هم میر سید ابو القاسم خان، آدم صدیق حضرت آمد و پنجاه تومان از شهریه برج اسد همشیره را با قبض حواله شهریه سنبله
به من داد که به همشیره دادم و رفت.
روح غیرمعلوم جماعت مسجد جامع
بعد بیرون آمده به خانه فرخی رفته، آگاه، گیوهچی، مدیر الایاله و الموتی هم آنجا بودند. صحبت تجمع در مسجد جامع که مردم
رفته شد، بعد به اجماع خانه حاج سید محمد صراف رفته، دو سه تا روضه گوش داده، بعد جمعیت مسجد جامعی آمدند. من هم
دیدم جنس و سنخ جمعیت با روح غیرمعلوم نیستم بلند شده، فرخی و الموتی هم بلند شده بیرون آمدیم. من به دکان کاکا،
کرباسهاي رنگشده را گرفته، دکان آقا میرزا صدر الدین رفته قدري صحبت و اسکناس به پول سفید، محض خرج [کردن]
تبدیل داشته، ساعت یک و نیم از شب به خانه آمده شام آبگوشت داشتند، من هم رفتم به خانه هرندي، مشغول تعریف مسجد
جامع که مردم در ضمن تنقید از سپهدار، تمجید از مشیر الدوله [میکردند] که او را میخواهیم و در خانه حاج سید محمد صراف،
تنقید از عملیات انگلیس و ریاست سپهدار بود. من خیلی از خیالات و حدسیات خود را به او گفته، تصدیق نمود. بعد قدري در
مرام دمکرات صحبت. شام آوردند.
ساعت پنج از شب به خانه آمده خوابیدم.
فقط مخالفت با نفوذ خارجی
یکشنبه 18 صفر.- صبح بعد از چایی الموتی، بعد آقا سید عبد الرحیم اصفهانی
ص: 1628
و آقا میرزا علی خان و آقا سید اسد الله خرقانی و آقا میرزا رضا خان آمده. مدتی مشغول صحبت. من گفتم چون روح نهضتها بر
من معلوم نیست. من نفیا و اثباتا داخل نمیشوم. قرار شد این دوروزه تحقیق از حقیقت اجتماعات نموده خبر بدهند. خرقانی
میگفت در مسجد شاه خوب است دو سه نفر از آقایان بروند بالاي منبر، بعد مرا ببرند بالا که کاسه و کوزه سر من تنها نشکند. من
گفتم عقیده به متوجه شدن به جزئیات و عزل و نصب وزرا نباید داشت؛ فقط ما نفوذ اجنبی را نمیخواهیم. بعد آقایان بلند شده،
صفحه 613 از 790
الموتی را نگاه داشتم. پسرهاي نظام السلطنه آمده، قدري صحبت و از اوضاع پرسش نمودم، آنها هم بیخبر و بعد رفتند. من و
الموتی ناهار آش رشته و آبگوشت خورده، بعد چایی. بعد نگذاشتم همشیره گندمها را مثل برنج پاك نماید گفتم همینقدر که
شستید کفایت کرد، ما اعیان نیستیم که این قسم نان بخوریم.
سرکوب تجمعات مخالف سپهدار
بعد عصر بیرون رفته، معلوم شد بازارها را براي هیجان عامه که نفوذ اجنبی نمیخواهیم، یا سپهدار را نمیخواهیم یا مشیر الدوله چرا
استعفا نمود [تعطیل کردهاند] واقعا روح حقیقی نهضت را من نفهمیدم از کجاست؟ بعد معلوم شد چند نفر را از درب مسجد جامع
گرفته و به نظمیه برده و شاگرد مدارس سیاسی را که بدوا در مدرسه سپهسالار نو تجمع کرده و میتینگ داده و به هیئت اجماع به
خانه مدرس رفته، از آنجا به خیابان ناصریه و در جلو [ي] تلگرافخانه اجزاي نظمیه به آنها امر به تفرقه داده، قبول نکردند، آنها را
با ته تفنگ متفرق و چند نفري از آنها را هم به نظمیه برده و قدري آژانها هم از دعوا زخمی با سنگ شده بودند. آقا عماد، آقاي
آقا ضیاء، معدل شیرازي، آقا سید علی برادر مساوات و کازرونی را هم شنیدم جلب کردهاند. بعد بازار رفته، دکان آقا میرزا صدر
الدین صحبت، تا دو از شب رفته، بعد بلند شده آمدم خانه. شام خورده خوابیدم.
قدري هم از حقهبازي انگلیسیها
قریب به ظهر با حال تألم و انقلاب بیرون آمده، «1» ... -. دوشنبه 19 صفر
______________________________
1). چند سطر خوانده نشد. )
ص: 1629
فکرم رسید بروم خانه ناصر الدوله که جوابش نموده بودم، رفتم. قدري صحبت نموده. ناهار مرا نگاه داشت. بعد چایی. آقا میرزا
حبیب الله خان علیآبادي آمد.
معلوم شد منفصل از مالیه بروجرد شده، قدري صحبت. دو و نیم به غروب بلند شده به خانه آمده، تیگران، پهلوي، الموتی، عین،
فرخی و نظمیه آمده تا ساعت یک از شب رفته صحبت اوضاع و هیجان فاسد یا غیرعالمانه مردم و صحبت اعانه براي جریده کاوه،
بعد بلند شده رفتند. من و عین و الموتی به روضه عضد الممالک رفته، قدري از حقهبازي انگلیسیها که حدسا در خصوص عزل
مشیر الدوله و نصب سپهدار به نظر میآمد بیان در حضور اهل مجلس شد. بعد بلند شده به خانه آمدم. شام خورده خوابیدم.
صحبت اغتشاش دیروز
سهشنبه اربعین.- صبح بعد از چایی بیرون آمده به خانه الموتی رفته، آقا سید عبد الرحیم اصفهانی و میرزا علی خان و میرزا رضا
خان، فرخی و میرزا ابو القاسم خان لحمی هم اتفاقا آمده، صحبت اغتشاش دیروز و پریروز بازار و کتک خوردن پاشا خان از مردم،
و از طبقه علما و تجار و شاگردان مدارس چهار نفر و مختلفه هشت نفر انتخاب نموده بروند نزد شاه و اظهار تنفر از معاهده نمایند و
اعلان تجار و اصناف که معاهده میشومه وثوق الدوله و انگلیس را نمیخواهیم. خیلی صحبت شد. بعد بلند شده، قرار شد یکشنبه
آتیه خانه اصفهانی برویم. بعد من و فرخی به خانهاش رفته، ناهار آبگوشت، بعد چایی [خورده] بعد باهم به خانه حاج محمود تاجر
یزدي که تازه از یزد وارد شده بود، مرا به دیدن برده، تا دو به غروب آنجا صحبت. بعد بیرون آمدم. خانه مشیر اکرم، نبود آمدم
خانه.
صفحه 614 از 790
براي طبع قطعنامه
بعد بیرون آمده به خانه میرزا عبد الله خان رفته، او را برداشته به خانه پهلوي رفتیم. جعفر قلی خان آنجا بود. قدري صحبت. بعد
آنها رفتند. من و پهلوي قدري صحبت. گفت مشهدي صادق شما امشب باید برود مطبعه براي چرخ که طبع قطعنامه را بنمایند،
چون اجزاي مطبعه اربعین کار نمیکنند، او مزدور
ص: 1630
بشود. بعد اصطهبانیان و ارسین و یک نفر دیگر آمده، قدري شوخی و صحبت اوضاع شد. بعد من بلند شده به خانه آقا محمد
هادي رفته، گفتند روضه اسلامی رفته، من هم رفته، روضهخوان آخر بود. بعد با آقا محمد هادي به خانهاش رفته، شام خورده،
صحبت کردیم. بعد من به خانه آمده، خوابیدم. آقا یحیی نهاوندي رئیس عدلیه بروجرد و ناصر الاسلام هم آمده بودند، من نبودم.
اخبار مکتوب رشت
چهارشنبه 21 صفر.- صبح بعد از چایی بیرون و سوار واگون به خانه امیر امجد برحسب وعده رفته، قدري صحبت و قرار شد یک
روز نزد بهبهانی رفته صورت شرعی براي فک خانه رهنی مساوات بپرسم پیدا میکند یا خیر. بعد به اتفاق بلند شده خانه ممتاز
الدوله رفتیم. قدري معطل، امیر امجد کار داشت و رفت.
بنده بعد ممتاز الدوله را دیده، امین الدوله هم آنجا بود. قدري صحبت اوضاع، و به ممتاز کتبا خبر رسید که رشت را آتش زدهاند و
هزار قزاق به میرزا کوچک خان ملحق شده و پانصد در رشت متوقف و به احسان الله خان ملحق و پانصد در قزوین انگلیسیها خلع
سلاح نموده و به آنها لباس غیرفرم قزاقی پوشانده.
بعد خیلی صحبت. بعد بلند شده سوار واگون به خانه آمده، ناهار، بعد مشغول تحریر.
میرزا عبد الله خان نظمیه آمد. مشغول صحبت بودیم. آقا سید علی برادر مساوات با یک دسته زن از خانه وقار الدوله و دخترهاي
همشیره آمده، سید علی را زود راه انداخته با میرزا عبد الله خان، صندوق کتاب و اسبابها را باز کرده، قرار شد نوبري را بیاوریم و
اصلاح کتاب و اسبابها را بنمائیم. بعد بیرون.
صحبتکنان من به خانه مهذب السلطنه رفته، محتشم الدوله و یمین الملک هم آمده، قدري صحبت اوضاع. بعد برادرین رفته، من و
مهذب قدري صحبت فرقه دست چپ دمکرات را مذاکره نمودیم؛ او هم معتقد شده.
شمهاي از اوضاع
ساعت دو از شب بیرون آمده به خانه عضد الملک روضه رفته، صحبت اوضاع جدید رشت و حریق و جنگ قزاقها و انگلیسیها و
خلع سلاح قزاقها و قضیه
ص: 1631
انتخاب 24 نفر براي ملاقات شاه و تنفر عموم زوارهاي حضرت عبد العظیم در صحن و بازار آنجا از انگلیسیها. بعد به خانه آمده
شام خورده خوابیدم.
امتناع از ملاقات سیاسی
چهارشنبه 22 صفر.- صبح بعد از چایی، بازار یک شال پشمی شاهسونباف براي کمر خودم و یک نیمتنه پوست براي مشهدي
صفحه 615 از 790
صادق خریده، بعد به دکان مهدي خان سلمانی رفته، اصلاح، از آنجا مقارن ناهار به خانه مستشار الملک، نبود به خانه سردار
مفخم، نبود. از آنجا به خانه مشیر اکرم، ناهار با او و عصمت السلطنه. بعد چایی و صحبت. گفت محمد ولی میرزا میخواست شما
را ببیند. گفتم نمیخواهم ببینم، چون ملاقات آشنایی نیست، بلکه سیاسی است. نظرات سیاسی من و او مخالفت دارد. بعد با مشیر
اکرم سوار درشکه، درب اندرون من پیاده، مهر خودم را از حکاك گرفته، بعد به خانه، شام خورده خوابیدم.
قطعنامه
جمعه 23 صفر.- صبح بعد از چایی بیرون آمده، به خانه میرزا اسماعیل خان کاکا رفته با فرخی شش نفر بوده، صحبت بیطرفی و
کنارهگیري از توجه به جزئیات شد. بعد از دو ساعتی بلند شده با فرخی به خانه حاج محمود یزدي رفته، ساعتی آنجا بوده، بعد بلند
شده از راه ناصریه به خانه میآمدم. اکبر آقا رسید. باهم به خانهاش رفته، ناهار، بعد چایی خورده، بعد به خانه عین الممالک رفته،
نظمیه، پهلوي، فرخی، تیگران، الموتی و من، از دو به غروب تا دو از شب صحبت که کمی از قطعنامهها را به ولایات نزد دوستان
صالح و دویست و پنجاه هم در طهران به دوستان و متفرقه صالح بدهیم و با دولت، حال اقلیت را داشته باشیم با معاهده و مجلس
نظر منفی و سایر فرق سیاسی [را] نشناسیم مگر آنکه در مواردي که مشترك باشد، در صورت صلاح ائتلاف شود. بعد پهلوي
گفت من به جهت تفتیش راه مازندران فردا میروم، قریب بیست روز طول سفر است. قرار شد باز منزل عین الممالک جلسه آتیه
برویم. بعد به خانه آمده شام خورده خوابیدم.
ص: 1632
یک خبر مبارك
شنبه 24 صفر.- صبح بعد از چایی فانوس آقا محمد هادي هرندي را فرستادم و خودش هم آمد. خیلی از بیانات خرقانی تعریف
کردیم که در مسجدش مردم را بیدار میکند. بعد قرار شد شب بیاید که به خانه عین الممالک برده، معرفی نمایم. بعد بیرون آمدم،
در دکان به آقا میرزا عباسقلی خان سپردم شب با اکبر آقا بیایند به جلسه. بعد بازار رفته سه ذرع آستر لباده به جهت خودم خریده،
الموتی و فرخی را دیده، در راه صحبت نمودیم، خبر مردن شعاع السلطنه را به فال نیک گرفتیم.
بعد رو به خانه آمده ناهار خورده، بتول اجازه خواست که عصر برود مدرسهاش به ملاقات دختر ارفع الملک که از رشت آمده،
اجازهاش دادم. اول مغرب بتول از مدرسه آمد. ساعت یک و نیم از شب با آقا محمد هادي هرندي به خانه عین الممالک رفته، آقا
میرزا عباسقلی خان، آقا میرزا حاج آقا و اکبر آقا هم آنجا بودند. تا ساعت دو و نیم از شب آنجا بوده، قرار شد شب چهارشنبه
برویم به منزل آقا محمد هادي. بعد بلند شدیم، من و عین به خانه عضد الممالک تا ساعت سه و نیم از شب روضه تمام شد، به خانه
آمدم شام خورده خوابیدم.
لزوم تعیین تاکتیک
یکشنبه 25 صفر.- صبح بعد از چایی به خانه آقا سید عبد الرحیم اصفهانی رفته، الموتی، میرزا رضا خان، میرزا علی خان، فرخی و
خرقانی آمده، مشغول صحبت بودیم. سردار کل آمد و صحبت ورود آیت اللهزاده شیرازي و تجلیل ورود او صحبت. بعد ایشان
رفته، ما هم قرار دادیم در هفته آتیه تصمیمی براي اخذ تاکتیک خودمان بگیریم. بعد برحسب اظهار فرخی همه ما را به خانه حاج
محمود یزدي حرکت داد.
صفحه 616 از 790
مقدور نبود
یک بعد از ظهر من و الموتی بیرون آمده، من در سبزهمیدان به تقاضاي آقا میرزا غلامحسین دوافروش ناهار چلوکباب خصوصی
براي من داد آوردند. بعد چایی و اظهار داشت که عتیقهچی تقاضاي اینکه شما دختر حاج عبد الغفار قوم
ص: 1633
میرزاي آشتیانی و در کوچه حاج عبد الرزاق است و بیوه و یک اولاد دارد [را بگیرید]. من گفتم به واسطه اولاد او نمیتوانم بگیرم.
بعد به خانه مرآت الممالک رفته، خیلی صحبت متفرقه و گفت امروز در مسجد شاه ختم شعاع السلطنه همه آمده بودند، ولیعهد
[ختم را] جمع نمود. بعد خیلی اظهار دلتنگی از عین الممالک نمود. بعد یک به غروب بلند شده به خانه آمدم.
[امور روزانه]
دوشنبه 26 صفر.- صبح به خانه فرخی آمده چایی را با حاج افتخار و فرخی خورده، قدري صحبت، بعد بیرون آمده به دکان آقا
سید جواد کوزهفروش تماشاي حمل نعش شعاع السلطنه که خیلی مجلل حرکت دادند، تا سه ربع به ظهر تماشا بعد با احمد به خانه
آمده ناهار خوردم.
معروف بود که قزاقها با جنگلیها همدست و با قشون انگلیس میجنگند.
بعد من به خانه عین الممالک رفته فرخی، الموتی، میرزا عبد الله خان و تیگران آمده مشغول صحبت، بعد آنها رفته من و عین بلند
شده گفتم تلفن به عضد السلطان که براي تسلیت برویم؛ نبود. من به واسطه کسالت تب و زکام به خانه آمده. شام خورده خوابیدم.
فکر مرکزي و مقطوعات تاکتیکی
سهشنبه 27 صفر.- صبح با حالت کسالت که دیشب از نوبه و تب و زکام خیلی بد گذشت بیدار شده، بتول گل بنفشه و عناب
درست کرده بود خوردم. بعد چایی. آقا شیخ مهدي تبریزي با پسر بزرگش آمده، مشغول صحبت بودیم. آقا میرزا اسماعیل خان
ممیززاده آمد. با او هم صحبت و اینکه من رعایا را حاضر براي همه قسم اقدامات نمودهام. گفتم تا مرکز فکري نباشد، اقدامات
مضر نباشد نافع نیست. آقایان بعد از مدتی مذاکرات رفته. بعد من بیرون آمده بعضی کارها را در بازار صورت داده به خانه آمده
ناهار خوردم. بعد از دو ساعتی الموتی، فرخی، عین و نظمیه آمده مشغول خواندن مقطوعات تاکتیکی فرقه که به طبع برسد تا
مغرب. بعد آنها رفته، من و عین به خانه هرندي رفته، اکبر آقا و میرزا حاج آقا هم بودند. چون میرزا عباسقلی خان نیامده بود قرار
شد شب یکشنبه منزل حاج آقا برویم. ساعت سه بلند شده به خانه آمدم، شام خورده و خوابیدم.
شب هم باران زیادي آمد.
ص: 1634
[امور روزانه]
چهارشنبه 28 صفر.- صبح گل بنفشه با عناب بتول دم کرده، خوردم، بعد بیرون آمده با عین الممالک به خانه عضد السلطان [براي]
تسلیت برادرش رفتیم.
حاج عدل و آصف السلطنه هم آنجا بودند، رفتند. دو ساعتی مشغول صحبت متفرقه، من [از] سیاست بد دولتیها و او از بداخلاقی
عامه. بعد بلند شده، باران شدیدي هم آمده بود. با عین سوار درشکه. من به خانه آمده، ناهار خوردم.
صفحه 617 از 790
قزاقهاي مخبر السلطنه
بعد میرزا عبد الله خان آمد قدري تصحیح مرقومات را نمودیم و صحبت امکان طبعش شد. بعد چایی خورده او رفت. من هم بیرون
آمده و به خانه علويزاده رفتم. کربلایی علی آقاي حریري ناخوش بود. علويزاده نقل کرد که قریب چهارصد خانه را قزاقهاي
مخبر السلطنه چاپیدند و مردم را در خانههایشان گرفتار و دستگیر نمودند. سه هزار تومان بلکه چند هزار تومان شاه و ولیعهد براي
قزاقهاي آنجا تلگرافا انعام فرستادند. دو نفر سید اوباش آنجا میر تقی و میر غفار حریري شناعتهاي غیرگفتنی به نعش خیابانی
کردند و سی و یک گلوله قزاقها به او زده بودند.
چگونگی کنارهگیري مشیر الدوله
که به جهت ندادن خزانهداري انگلیس پول «1» بعد بلند شده غروب به خانه آقا میرزا سلیمان خان رفته، تفصیل انفصال مشیر الدوله
معمولی سیصد و پنجاه هزار تومان هرماهه و تکلیف به اینکه از دو میلیون پول قرارداد بگیرد و استاروسلسکی معزول به شرط
ریاست صاحب منصبی انگلیسی، و [احتمالا مشیر الدوله] سپهدار هم راضی نشده، فقط از پول نفت طلب ایران مگر داده شود و
صاحبمنصب سیاستی قزاقها هم با ایرانی باشد و عجالتا موقوف به جواب لندن شده و شاه، فرمانفرما، قوام السلطنه، قوام الدوله و
سپهدار را بدوا براي ریاست وزرا. مستوفی هم به سپهدار گفته براي اینکه آنها نشوند تو قبول نما خیلی صحبت شد.
______________________________
1). در اصل سپهدار، ولی مشیر الدوله صحیح به نظر میآید. )
ص: 1635
نقش شاه و ولیعهد در قتل خیابانی
ساعت سه از شب بلند شده به خانه اردبیلی رفته، صحبت شد، تمجید از مشیر الدوله و بیخبري از قضیه تبریز که شاه و ولیعهد از
مخبر السلطنه قول گرفته بودند و ارتباط استاروسلسکی با جنگلیها و مایه گذاشتن او علیه انگلیسیها و اینکه یکانی مطبعه حاج
ناصر السلطنه را اجاره نموده، بعد از اصلاح، خوب عایدي دارد. بعد اردبیلی شلهزردي آورده من عوض شام خورده ساعت چهار به
خانه آمده، بعد از قدري تحریر خوابیدم.
بدگوییهاي باقر پدر
چهارشنبه 29 صفر.- صبح بعد از خوردن گل بنفشه و چایی مشهدي رضا کاشی و سید محمد تقی وثوق التجار خمینی آمده قدري
وثوق ناله از پریشانی نمود.
چایی خورده رفتند. بعد من بیرون آمده کاغذ را به صندوق پستخانه انداخته به خانه شیخ حسن خان رفته، چند نفري بودند، باقر
هیچکدام از من احوالی نپرسیدند، بناي بد گفتن «1» ... پدر هم آنجا بود. به بهانه اینکه دمکراتها من آن همه گرسنه ماندم و چه
را گذاشت. گفتم من آن وقتها که شما را دوست میداشتم و سرکار خدمت بودید به خانه شما نیامده بودم، بعد از اینکه شما را
میگویند خیانت به رفقاي ما کردید چطور میل به آمدن میکردم؟ یک مرتبه بد گفتن که تو نه هزار تومان ملک در شهریار
خریده، سید محمد رضا [مساوات] چند اسب در فرونت بچه خوشگل بار کرده بود. واقعا چقدر آدم بیشرمی است که ما به
سروقت خیانت او نرفته، حرفی نمیزنیم او افترا بسته به من میگوید پول از وثوق و نصرت الدوله گرفتهاي. بالاخره سکوت نمودم.
صفحه 618 از 790
بعد قدري آبگوشت چون کسل بودم سر کشیدم، او رفت. من هم بعد از دو ساعتی و دو دست شطرنج با شیخ حسن خان بلند شده،
گوشت خریده به خانه آمدم. یک به غروب نوبري و ضیاء الملک آمده قدري صحبت، او مشیر الدوله را به عدم خیانت و من به
خیانت نسبت میدادیم. بعد آنها رفته من هم به تحریر مشغول تا یک از شب.
______________________________
1). نقطهچین در اصل. )
ص: 1636
عذر مطبعهچی
احمد آقا با مطبعهچی آمده قطعنامه را خواند و عذر آورد که حروف مطبعه ما را همه میشناسند و اخوي من مشکل است جرئت
طبع نماید و معارف هم اجازه طبع نمیدهد و حروف مطبعه امانت داشتیم، او را هم شیخ العراقینزاده خرید و همین دو سهروزه
میبرد. اما یک مطبعه در اصفهان خیال داریم بخریم، اگر خریده شود آنجا طبع میکنیم. من عذر او را قبول و گفتم به صدمه شما
راضی نیستم، و منتظر بودم برود نرفت. آقا میرزا ماشاء الله دوختهفروش با دو نفر از رفقایش از مسجد خرقانی آمده، خیلی تمجید از
او کردند. من هم تأیید.
آبگوشت داشتیم. به احمد گفتم باز نان بخرد که همه نان و آبگوشت بخوریم.
بعد از یکساعت و نیم دیگر شام چلو آوردند. پرسیدم چرا. گفتند نان تمام شده بود ما هم چلو کلم و گوشت لایش گذاشتیم. بعد
از شام ساعت پنج همه آن چهار نفر رفته ما هم خوابیدیم.