گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
[خاطرات ماه ربیع الاول 1339 / آذر 1299
اخبار بیصرفه براي انگلیس



جمعه غره ربیع الاول 1339 .- صبح بلند شده، چایی خورده بعد بیرون آمده سوار واگون و به خانه میرزا اسماعیل خان کاکا رفته،
قدري صحبت. قرار شد هشت نفر مقارن غروب سهشنبه تا یک از شب ملاقات همدیگر را که در امور سیاسی عملا مداخله نکنیم.
بعد بلند شده من و فرخی به خانهاش. از آنجا سوار واگون. اخبار متفرقه بیصرفه براي انگلیسیها منتشر، از قبیل رفتن کشتیهاي
آنها از بحر احمر و از میان رفتن ورانگل و ارمنستان و جزو صلح از ارمنستان که ما راه میخواهیم. برحسب وعده به خانه الموتی
رفتیم. کلهجوش اعلا را پرسیر و گردو و غیره، اما من حال زکام و سرفه و قریب تب، جرئت نکرده، شلهزردي را استقبال. بعد نیمرو
با نان. بعد چایی. بعد بلند شده آنها به خانه میرزا عبد الله خان، من به خانه.
تکذیب شایعات
همشیره تلگراف مساوات را [که] از بوشهر [زده بود] به من [داد] که با کزازي، کلوپ و ناصر الاسلام به خانههاشان اطلاع بدهید.
بعد من تلگراف و قدري کاغذ
ص: 1637
لازمه برداشته نزد الموتی و فرخی و عین و عبد الله قدري صحبت و از استنکاف طبّاع مقطوعات را دلتنگ شدیم. بنا شد نوبري را
فردا بیاورند منزل بنده که ببینم میتواند که مدعی اطلاع بود اصلاح نماید. تلگراف مساوات را دادم به الموتی که فردا به مدیر رعد
صفحه 619 از 790
حرکت نکرده، چنانکه یکانی در ایران امروز نوشته بود بلکه با کزازي و «1» داده که مساوات با نصرت الدوله از [بندر] مارسی
کلوب و ناصر الاسلام وارد بوشهر شدهاند. بعد فرخی و الموتی رفته من هم با حال کسالت درد سینه و قریب به تب بلند شده با
عین؛ او رفت به خانه. من هم خانه آمده شام خورده خوابیدم.
تشریفات ورود آیت اللهزاده
شنبه دوم ربیع الاول.- صبح بعد از چایی، تحریر. باران هم میآمد. زن شاهزاده سلیمان میرزا آمد، با همشیره بودند. ناهار اشکنه
خوردیم، بعد چایی.
ناصر الدوله آمد گفت معرفی کابینه سپهدار شد. [همچنین گفت] روز چهارشنبه 28 صفر آمدم اینجا با درشکه که برویم حضرت
عبد العظیم استقبال آیت اللهزاده شیرازي که شاه کالسکه خصوصی و پنجاه سوار ژاندارم فرستاد با احترامات خانه حاج امین الضرب
وارد و تشریفات مفصل.
مرام دستچپیهاي دمکرات
بعد صحبت قطعنامه کمیته موقتی دست چپ فرقه دمکرات ایران را پرسید.
گفتم مردم مختلف میگویند که مؤسس کیست. گفت از ساعتساز میگویند.
من گفتم ممیززادهاي است، او در بازار میگفته که از صدرایی، تدین و رفقاي آنها است. گفتم مرام [آنها، مرام] بلشویکها
است، چه که تقسیم اراضی بدون پول است. گفتم مرام بلشویکها تقسیم همهچیز است، نه تنها اراضی، مالیات تزایدي را و بر
سرمایه هم داراست و گفتم قدم بلند دمکراتی است نه بلشویکی.
بعد او رفته، عصر زن سلیمان میرزا رفته، من مقارن غروب بیرون آمده، عین در راه رسید. باهم به خانه آقا میرزا حاج آقا رفته، اکبر
آقا، آقا محمد هادي هم آمده تا
______________________________
1). اصل: مارسیل. )
ص: 1638
ساعت سه مشغول صحبت. قرار شد جلسه بعد منزل آقا میرزا عباسقلی خان.
بعد بلند شده خانه آمده شام خورده خوابیدم.
[امور روزانه]
یکشنبه سوم ربیع الاول.- صبح بعد از چایی میرزا عبد الله خان آمد و گفت نوبري را تلفن بزنید فردا صبح بیاید اینجا کتاب را ببیند
که اوراق شده درست نماید. بعد ایشان رفته امیر امجد آمد و گفت وکالتنامه مساوات را محرر آقا میر سید محمد بهبهانی پیدا
نکرده، من سؤالی از شما کرده، شما بنویسید من وکیل بودم آنوقت بهبهانی گفته بود من عمل را درست میکنم و خانه را فک
بعد ایشان رفته، قرار شد شب چهارشنبه من نوشته را بفرستم. «1» ... [رهن] مینمایم. گفتم من آنچه یقین داشته باشم مینویسم
صحت قطعنامه
بعد آقایان فرخی، الموتی، میرزا علی خان، میرزا رضا خان و آقا سید عبد الرحیم اصفهانی آمده گفتند خرقانی صبح را عذر خواسته
صفحه 620 از 790
و گفته عصرها میآیم. قدري صحبت. آقا شیخ مهدي تبریزي آمده قدري صحبت قطعنامه کمیته موقتی بیان و مذاکره شد.
صاحبش را مذاکره شد که نمیدانیم کیست، اما سوادش محل بحث. بعد همه رفتند.
من و الموتی و فرخی به دیدن خلخالی رفته، اردبیلی، آقا شیخ جلال، آقا شیخ حسین طهرانی و دو سه نفر دیگر بودند. صحبت
رشت را مینمود. بعد از ساعتی بلند شده من به خانه آمده ناهار خورده. نوکر اورنگ با شانزده تومان و چهار هزار و یک عباسی،
شهریه برج سنبله و میزان همشیره را آورده بود. قبض موقتی دادم که بعد قبض همشیره را بدهم. او رفت. کاغذ مساوات از پاریس
را پست صبح رسانده بود. بعد بیرون آمده، سوار واگون، لالهزار به اداره ارزاق رفته جواز پنج خروار ورود گندم یا آرد را از اداره
حبس ارزاق گرفته، پستخانه یک تومان تمبر گرفته، پنج کاغذ به ولایات را به صندوق انداخته، سوار واگون، بازار پیاده، محمد
گیوهچی را دیده، قدري مهملات. بعد به خانه احمد آقاي شالچی، گفتند حسینیه است. رفتم دیدم روضهخوانی مفصل همهساله
است که سه
______________________________
1). نقطهچین در اصل. )
ص: 1639
روزش باقی است. چند روضهخوان گوش و با افجهاي صحبت کاغذ شخصی به احمد آقا را که مساوات نوشته بود دادم. بعد شبانه
بلند شده، در راه حاج محمد آقاي ارباب را دیده صورت محصول را خواستم. گفت من اجاره به هشت تخم دادم دیگر من صورت
ندارم. بعد به خانه آمده شام خورده خوابیدم.
صحبت یک جریده
دوشنبه چهار ربیع الاول.- صبح بعد از چایی آقا شیخ مهدي تبریزي آمد. قدري صحبت لازم با او داشتم. میرزا عبد الله خان نظمیه
آمد گفت تلفن بزنید نوبري بیاید اینجا. زدم جواب نیامد. آقا شیخ مهدي هم رفت. بعد آقا میرزا عبد الله خان هم رفت. هوا ابر بود.
خانه مانده ناهار خورده، بعد چایی. عصر بیرون آمده به خانه عین الممالک، فرخی، نظمیه، تیگران آمده، صحبت یک جریده شد
که اگر دولت [اجازه] بدهد. الموتی نیامد. تا ساعت یک از شب بعد من و عین بلند شده به خانه ناصر الدوله رفتیم. سعید همایون
آنجا بود. قدري صحبت تا ساعت سه و نیم از شب. بعد بلند شده به خانه آمده شام خورده، خوابیدم.
کدورت دو رفیق
سهشنبه پنجم ربیع الاول.- صبح حمام رفته، بعد از حمام، بتول تهیه شیر براي سینه من نمود، با چایی خوردم. بعد سلیم خان ایزدي
آمد قدري صحبت. در این بین اردبیلی آمد، بعد از ساعتی رفت، ایزدي هم رفت. بعد من بیرون رفته، گوشت خریده، مرآت
الممالک رسید. قدري او در قضیه آقاي عین الممالک و کدورت، دعوا نمودم. تصدیق نمود. بعد خانه آمده ناهار خورده، بیرون
آمده به عین الممالک رسیدم. تفصیل آقاي مرآت را گفتم و اینکه من بد هستم که دو نفر رفیق را نتوانستم نگاه بدارم. بعد به
خانه مهذب، نبود. سپردم سه از شب چند دقیقه میآیم. بعد به خانه سردار مقتدر سنجابی رفته، برادرش، امیر معظم کلهري
سرحددار، شیخ ابو القاسم شیرازي، بامداد، روشن، الموتی و سرتیپ کرمانی هم آمدند. به مهملات دو ساعتی گذشت. بعد بلند
شدم و در حیاط با سردار صحبت شد که برحسب تقاضاي مرآت، شب جمعه بروم و ببینم چه میگویند. مقارن مغرب بیرون آمده
به خانه کاکا رفته، پنج نفر بیشتر نیامده بودند. فرخی [هم]
ص: 1640
صفحه 621 از 790
آمده و رفته بود. قرار شد روز جمعه. بعد ساعت سه بیرون آمده، خانه مهذب رفته نیم ساعتی نشسته، قرار شد شب یکشنبه بیاید
منزل میرزا عباسقلی خان.
بعد بیرون آمده به خانه آمدم.
[امور روزانه]
چهارشنبه شش ربیع الاول.- صبح تا سه به غروب در خانه بودم. بعد بیرون آمده، بازار قدري کارهاي جزئی صورت داده مراجعت،
خانه اعتضاد حضور، حسین خان حمال مرا برد تو، چند نفري بودند، دو چایی خورده بلند شدم. درب خانه، شیخ حسن خان مرا برد
خانه. قدري صحبت. یک چایی و دو دست شطرنج. ساعت دو و نیم از شب بلند شده به خانه آمده شام خورده خوابیدم.
[امور روزانه]
پنجشنبه هفت ربیع الاول.- صبح بعد از چایی امیر امجد آمد تلگرافی از من به شیراز براي مساوات گرفت که وکالت براي اخذ وجه
و فک [رهن] خانه مسکونی بدهد. بعد نوبري با میرزا عبد الله خان آمده، بعد حریري و علويزاده هم آمده، قدري از فجایع تبریز از
کابینه مشیر الدوله و حکومت مخبر السلطنه. بعد آقایان هم رفته، نوبري و میرزا عبد الله خان را اندرونی برده، «1» سوء سریره
کتابهاي اوراق شده و اسبابهاي متعلق به کمیته را به آنها نشان داده، ترتیبی براي آسایش من نتوانستند بدهند. بعد آنها رفته،
ناهار خورده بعد چایی.
احوال دست چپ
سه به غروب بیرون آمده، در خیابان امیریه وثوق السلطان رسیده، گفت دمکرات دست چپ اگر شما هستید ما هم تقاضاي اجازه
ورود میکنیم. گفتم من دست چپ و راست خودم را میخواهم نشناسم، به شوخی ردش کردم. قرب باستیان فطن الملک رسید،
احوالپرسی دست چپ را نمود. گفتم هنوز از من وعده گرفته نشده. بعد به خانه عتیقهچی، نبود. از آنجا به خانه فرخی، نبود. به
حاجی افتخار پیغام به فرخی دادم که خدا لعنتت کند، فردا صبح یادت نرود.
بعد خانه سردار مقتدر رفته، حسین خان بچاقچی قصد رفتن کرمان را داشت.
خداحافظی نمودم. بعد بامداد آمد. با دو نفر دیگر. آنها هم رفته، صدرایی و مرآت السلطان هم آمده تا ساعت چهار، با حضور
سردار مقتدر مرا به صحبت
______________________________
1). نیت، باطن. )
ص: 1641
واداشتند. گفتم تا عدم رسمیت کمیته سابق و اسبق را اعلان نکنید ما با شما کار نمیکنیم. بالاخره قرار شد آنها بنویسند. شام
مفصلی خوردیم. بعد آنها رفته، من خوابیدم.
شرحی از اخلاق و مرام کمرهاي
سردار مقتدر گفت من با مستشار الدوله و شیخ حسین استرآبادي و دو سه نفر دیگر مجمعی داریم و صحبت ورود شما شد. حاج
میرزا یحیی ساکت بود، ممتاز الدوله گفت فلانی عقیدهاش بلشویکی و هر وقت به خلاف میلش حرفی بشنود بلند میشود و به همه
صفحه 622 از 790
بد میگوید و از مجلس بیرون میرود.
[امور روزانه]
جمعه هشتم ربیع الاول.- صبح در خانه سردار مقتدر بلند شده باز باران میبارید. بیرون آمده به خانه میرزا اسماعیل کاکا رفته،
فرخی و چهار نفر دیگر آمده، قدري صحبت. دو ساعت بعد بلند شده با فرخی، باران میآمد به خانهاش رفتیم. حاج افتخار و سه
چهار نفر یزدي دیگر [آنجا بودند]. ناهار آبگوشت خورده، بعد بلند شده با فرخی سوار واگون و به خانه آمدم. عین، الموتی و
میرزا عبد الله خان آمده تا ساعت یک از شب صحبت. بعد آنها رفته ما هم شام خورده خوابیدیم.
[امور روزانه]
شنبه نهم ربیع الاول.- صبح بعد از چایی مشغول تحریر. ظهر ناهار خورده، بعد از ظهر به احوالپرسی دکتر انتظام الحکما و
منجمباشی که توي چاه افتاده بود. درب خانه آنها احوالپرسی نموده، رد شدم. بعد به بلدیه رفته تفصیل تعدي یخچالی را که
خاكهاي پشت خانه را کنده، نوشتم. قرار شد بفرستد و رفع تعدي او را بنماید. بعد به خانه آقا میرزا عباسقلی خان رفته، اکبر آقا،
عین، میرزا حاج آقا، میرزا فضل الله خان و آقا محمد هادي هم آمده تا ساعت سه از شب صحبت. بعد بلند شده به خانه آمده، شام
خورده خوابیدم.
خواستگاري
یکشنبه دهم ربیع الاول.- صبح بعد از چایی خلخالی آمد. دو ساعتی صحبت اوضاع رشت و احسان الله خان و میرزا کوچک خان و
غیره. بعد او رفته کاغذ وزیر عدلیه میرزا سلیمان خان در خصوص نظام الاسلام بروجردي که اگر آدم
ص: 1642
خوبی است معرفی نمائید غیر از ریاست ابتدایی عدلیه بروجرد که قبلا به غیر داده شده جاي دیگري فکر شود. بعد ناهار. بعد سه به
غروب همشیره قصد رفتن خانه زن سلیمان میرزا که بعد برود منزلش و فردا برود خانه وقار الدوله براي صحبت دخترش که من
بگیرم و دو شب بعد برگردد خانه. من هم بیرون رفته به خانه الموتی.
از آنجا باهم به خانه فرخی رفته، تنکابنی، گیوهچی و آقا شیخ حسین طهرانی هم بود. بعد میرزا رضا خان و میرزا علی خان و سید
عبد الرحیم اصفهانی هم آمده، سه نفر اول بعد از مقداري صحبت رفته ما شش نفر صحبت، قرار شد عصر چهارشنبه منزل اصفهانی.
خرقانی هم بیاید قطع مذاکرات بنمائیم. بعد نیم به غروب بلند شده، الموتی قبلا رفت گویا به جلسه فرخی و اصفهانی به خانه
مستشار الدوله. من هم به خانه آمده، ممتاز الدوله هم عصر آمده کارت گذاشته، آقا ضیاء نوري هم آمده بود. بعد شام خورده
خوابیدیم.
[امور روزانه]
دوشنبه 11 ربیع الاول.- صبح بعد از چایی مشغول تحریر و قدري زیر کرسی دراز کشیده، ناهار نان، پنیر و سیبزمینی خوردیم.
بعد از چایی بیرون آمده دو به غروب به خانه نظمیه رفته، فرخی، الموتی، عین و تیگران مشغول صحبت و تفصیل حریري را نظمیه
گفت. بعد غروب بیرون آمده، قرار شد جلسه بعد خانه عین رفته. من و عین صحبتکنان رو به خانه. بعد من به خانه آمده شام
خورده خوابیدم.
صفحه 623 از 790
نگرانیهاي میرزا سلیمان خان
سهشنبه 12 ربیع الاول.- صبح زود آدم میرزا سلیمان خان آمد که شما را تا یک ساعت دیگر در خانهاش میل ملاقات دارد. من هم
بعد از چایی بیرون آمده به خانه میرزا سلیمان خان اندرونیاش رفته ساعتی صحبت از بدي اوضاع نمود که گویا همین دو سه روز
انگلیسیها به دولت اظهار نمایند که شما کابینهها لایق حفظ ایران از حملات بلشویکها نیستید و ما براي حفظ هند ناچاریم ایران
را حفظ نمائیم و خودشان رسما مشغول مداخله و چند هزار نفر وارد مرکز نموده و تصرفات نموده و مردم را به زور سرنیزه تحت
السلاح آورده و قریب صد نفري را که مخلّ و مخالف بدانند آنها [را] گرفته به جایی که خودشان میدانند ببرند.
ص: 1643
علاج این است که یک اتحاد و تشکیل یک جمعیتی است که از آنها جلوگیري کند. گفتم اگرچه خود انگلیسیها کاري کردند
که تجمع بین افراد ایرانی محال باشد مع ذلک ابدا اعتنایی به تجمع ما و لو دو هزار نفر هم بشویم ندارند. مع ذلک اگر هم ما
جلوگیري بکنیم باید دولت اقلا غیرمخالف با ما و بلکه کمک به ما باشد. ما چطور با این شاه و از این دولت امید مساعدت داشته
باشیم، چه که خود اینها باعث نیستی مملکت و ملت شدهاند.
شایعه اولتیماتوم بلشویکها
خیلی صحبت شد. بعد بلند شده او رفت بیرونی و من به خانه آمده مشغول تحریر، بعد ناهار. بعد از چایی بیرون آمده به خانه مرآت
الممالک رفته او هم از ناخوشی اطفال و عیالش اوقاتتلخ. افضل الدوله آمد اظهار نمود که کابینه متزلزل و بلشویکها 24 روزه
اولتیماتوم به ایران دادهاند که قشون انگلیس را خارج نمائید و الا ما خودمان بیرون میکنیم و بهسمت هند میرویم. بعد بیرون آمده
به خانه الموتی رفته، مرام [نامه] خرقانی را که از من گرفته بود بنویسد گرفته، بازار به صاحبش رد نمودم. بعد به خانه آمده غروب
رسیدم. شام خورده خوابیدم.
دعوت از متنفذین طبقات
چهارشنبه 13 ربیع الاول.- صبح زود بلند شده حمام رفته، حنا را شسته، صابون زده بیرون آمدم. خانه با احمد و بتول شیر و چایی
خورده، مشغول به تحریر [شدم]. آقا شیخ مهدي تبریزي آمد. ساعتی به صحبت متفرقه اوضاع عمومی و غیره بود. سهام الملک آمد
و تفصیل دعوت دولت از متنفذین تمام طبقات، وزراي سابق و لاحق و شاهزادگان و علما و تجار و احزاب در روز شنبه 16 [ربیع
الاول] که چه باید دولت با این پیشامد که انگلیسیها میگویند باید براي حفظ ایران و هند جلوگیري از بلشویکها کرد و به این
قسم نمیشود که ما پول و مهمات بدهیم و بیجهت تضییع نمائیم، خیال دارند که مقام زمامداري را به فرمانفرما بدهند. آنوقت
چرخهاي مقاصد خودشان را با فرمانفرما به کار بیندازند. بعد قرار شد من با رفقا صحبت و هرچه مقطوع شد به توسط سهام به
ص: 1644
عین الدوله پیغام شود. بعد سهام رفت. آمدم نزد آقا شیخ مهدي. بعد از ساعتی ایشان هم رفتند.
مشروط به رد قرارداد
ناهار خورده، بعد چایی و به خانه آقا سید عبد الرحیم اصفهانی رفته، خرقانی، میرزا علی خان برادرش، بعد الموتی و فرخی هم
آمده صحبت دعوت روز شنبه که دولت از وجوه براي پیشنهاد انگلیسیها در خصوص پیشآمدن بلشویکها و اظهار انگلیسیها
صفحه 624 از 790
براي قرارداد. خرقانی گفت اگر مرا دعوت نمایند رد معاهده را با ادله میکنم، اما دعوت من مشکل است، خوب است مدعوین را
مانع از رفتن شد، مگر تعهد رد قرارداد را بنمایند. بعد از مدتی مذاکره، بلند شدیم.
ماده تاریخ فوت معتمد الدوله
من و فرخی رو به خانهاش رفته چایی خوردیم و اشعار تاریخ فوت معتمد الدوله، سه چهار شعر بود به من داد. شبانه شیخ عبد العلی
لاریجانی آمد با او قدري صحبت. بعد دو از شب به خانه عصمت السلطنه رفته، خیلی صحبت و اشعار ماده تاریخ فوت مرحوم
معتمد الدوله را دادم، ده تومان هم صله گرفتم که به مصرف تصویب فرخی برسانم. بعد بیرون آمده ساعت سه از شب به خانه
رسیده، شام خورده خوابیدم. مشیر اکرم و ناصر الدوله و علیحده اعتضاد حضور هم عصر آمده بودند، احوالپرسی کرده و رفته
بودند.
جزئیات بیشتري از یادداشت بریتانیا
چهارشنبه 14 ربیع الاول.- صبح بعد از شیر و چایی، مشغول تحریر. آقا محمد هادي هرندي آمده، گفت تکلیف ما در خصوص نت
انگلیس که به دولت داده که بلشویکها رو به هجوم هستند و وزارت جنگ ما اظهار داشته که ما نمیتوانیم از قشون خودمان «1»
جلو [ي] مهاجمات آنها را به ایران بگیریم، اگر
______________________________
1). اصل: نوت: یادداشت. )
ص: 1645
دولت ایران قزاق و ژاندارم و بریگاد را واگذار میکند که در تحت ریاست صاحبمنصب انگلیسی باشد که آنها را در غیر طهران
یعنی قزوین مرکزیت بدهد و تمام مهمات و حقوق آنها را بدون اینکه دولت حق تفتیش در حقوق و مالیه و حق تفتیش در
سیاست نظامی آنها داشته باشد و اگر بعد هم قشون زیادتر لازم شد به طریق داوطلب بگیریم ما حاضریم بمانیم و الا میرویم و
سپهدار روز دوشنبه نزد شاه رفته، استعفاي خود را داده که من حاضر [به] این کار نمیشوم مگر اینکه یک مجلس عالی مرکب از
سی نفر که آنها جمع شده نتیجه شور آنها هرچه شد من رفتار نمایم. شاه هم به ملاحظه اینکه اکثریت آن مخالف باشد دویست
نفر را شاه به وزیر دربار، 60 نفر از وکلا، 60 نفر از علما و نیمچه لاشخورها، 15 نفر از تجار و مابقی از شاهزادگان، اعیان، وزراي
سابق و لاحق و رؤساي متحزبین که روز شنبه 16 [ربیع الاول] دو بعد از ظهر در گلستان حاضر شده شور شود. و نیز اولتیماتومی از
بلشویکها رسیده که تا 24 روز دیگر قشون انگلیس را [اگر] از ایران جواب دادید ما با آن موادي که چیچیرین در چند ماه قبل
معاهده با ایران خواست بکند باز حاضریم و الا خودمان در اخراج قشون انگلیس اقدام خواهیم نمود. گفتم رفقا را ببینم، هرچه
صلاح شد میگویم. بعد او رفت.
... و ملاحظات شاه و بلشویکها در این زمینه
ناهار خورده، چهار به غروب بیرون آمده خانه عین الممالک رفته، قدري صحبت. از آنجا برحسب وعده به خانه مهذب السلطنه،
نبود. به خانه محتشم الدوله رفته، یمین الملک و ارباب نامی بود، ساعتی اوضاع را صحبت بعد بیرون آمده به خانه مهذب رفته،
ساعتی بعد آمد. قرار شد که شب یکشنبه منتظر بماند تا بفرستم او را به منزل اکبر آقا به جهت صحبت، معالجه چشم ببرند.
بعد بیرون آمده مقارن مغرب به خانه سردار مقتدر سنجابی رفته، برادرش سالار [آنجا بود]. صحبت و چایی. صدرایی بدون مرآت
صفحه 625 از 790
السلطان آمد. مدتی صحبت.
نظر مستوفی الممالک
سردار مقتدر از ونک آمد. گفت مستوفی از نت خبر داشت، اما از دعوت بیخبر، و گفته بود شاه مرا فردا به ملاقات خواسته و بعد
به شکار، بیرونها خواهم
ص: 1646
رفت. در باب دعوت شنبه اگر مشیر الدوله و مؤتمن، آنها هم به دعوت بروند من هم میروم و الا فلا، و در مجلسی که من باشم
حاضر براي قبول پیشنهاد انگلیس نمیشوم. بعد از ونک حرکت کردیم، درب خانه مشیر الدوله، با مرآت الممالک رفتند به خانه
مشیر الدوله. بعد من به صدرایی گفتم شما وکلا شنبه چه خواهید کرد. گفت عموما تصمیم نمودیم که سلب صلاحیت از خودمان
در خصوص مذاکره بنمائیم و اگر خواستند رأي بگیرند عموما از مجلس دعوت بلند شویم. من تحسین نمودم.
بعد صدرایی گفت من در خصوص اینکه کمیته سابق بنویسد ما در این دو دوره دستهبندي بودیم و ابدا رسمیت نداشتیم من
حاضرم، اما سایرین اگر ننویسند تقصیر من چیست؟ گفتم من به این شرط بودم که آنها هم بنویسند و الا من موفقیت ندارم. بعد
ساعت سه او رفت. من هم بعد از قدري صحبت بلند شده به خانه آمده شام خورده خوابیدم. هوا هم قدري باران میآمد.
[امور روزانه]
جمعه 15 ربیع الاول.- صبح بعد از شیر و چایی [معلوم شد] دیشب سگ آمده مرغ سابق که مشیر اکرم فرستاده بود برده بود. بعد
بیرون آمده به خانه مشیر اکرم رفته نزدیک ناهار بود در بیرونی ناهار با مشیر اکرم و پسرهایش خورده مشیر اکرم گفت از دیروز
عیال مطلقه شما آمده اینجا و به من و عصمت السلطنه پیله کرده که توسط آوردن او را نزد شما بنمائیم. گفتم چون سه طلاقه شده
ممکن نیست، علاوه بر بداخلاقی و نمکحرامی او. مشیر اکرم اظهار نمود که برویم دیدن فرمانفرما. گفتم فرصت امروز نیست. بعد
بیرون آمده به خانه فرخی رفته، بعد از چایی. همراه از میدان توپخانه سوار واگون به خانه عین الممالک رفته، الموتی، نظمیه و
تیگران آمده، مشغول صحبت. یک به غروب بلند شده من و الموتی و نظمیه به خانه آمده نیم ساعتی نشسته در خصوص فردا که
باید به رفقا گفت که به مدعوین سفارش نمایند مساعدت با پیشنهاد نکنند، بعد آنها رفته، بعد مشغول تحریر. ساعت سه از شب
شام حاضري خورده خوابیدیم.
استرداد یادداشت
شنبه 16 ربیع الاول.- صبح بعد از شیر و چایی، سهام الملک آمد و گفت انگلیسیها نت خودشان را پس گرفته، آقا میرزا سلیمان
خان به سفیر گفته بود
ص: 1647
این نت شما براي جمهوریت یا انقلاب ایران یا نهضت عمومی علیه خودتان بد نیست. سفیر گفته بود این یادداشت از مأمور نظامی
ما بود نه از ما، و لیکن من پس میگیرم و به لندن هم مخابره میکنم. امروز هم در دربار فقط اسقاط تکلیفی است و حقیقت نت از
بین رفته. بعد از مقداري صحبت قرار شد که روز سهشنبه ناهار بروم منزلش از آنجا برویم منزل فرمانفرما. بعد سهام رفته ناهار
خوردم.
صفحه 626 از 790
صحبتهاي متفرقه
بعد از ناهار بیرون آمده به خانه دهخدا، خواب بود. به خانه عتیقهچی رفته، چایی [خورده] و خواهر زن خود را [براي همسري من]
عنوان نمود. گفتم بیوه و عقیم است. بعد بلند شده به خانه فرخی رفته، آقا شیخ حسین طهرانی [آنجا] بود. قدري صحبت. بعد بازار
آمده کارهایم صورت نگرفت و صحبت مردم از مجلس امروز بود که موفقیت انگلیسیها نشد. بعد از مغرب به آقا سید اسد الله
زنوزي رسیده، به منزلش مرا برد. قدري صحبت و پرسش فرقه دست چپ و گله نمود. من هم بعد از نیم ساعتی به خانه اکبر آقا
رفته، هرندي، عین، عباسقلی، حاج آقا، مهذب، ساعتی بیش نشسته صحبت متفرقه و داخله شد. بعد بلند شده قرار شد ملاقات بعد
خانه مهذب. بعد به خانه آمده شام خورده خوابیدم.
[امور روزانه]
یکشنبه 17 ، عید مولود.- صبح بعد از شیر و چایی، عین الممالک بعد میرزا عبد الله خان، بعد آقا شیخ مهدي تبریزي آمدند. بعد از
مدتی صحبت با آقایان بلند شده من و عین الممالک به خانه مرآت الممالک [رفتیم] نبود. بعد من از راه بازار به خانه همشیره رفته
حال خودش خوب بود، اما حالت زینت به واسطه زخمهاي جرب [خوب نبود و] افتاده بود. واقعا دلم براي آن طفلک و همشیره و
گرفتاريهاي زیاد آنها و خودم [سوخت] چارهاي جز تحمل نیست. قدري با همشیره صحبت.
بعد بیرون آمده، مقارن ظهر به خانه مشیر اکرم رفته با میرزا موسی خان و با شیخ حسین مستأجر در خصوص ندادن مال الاجاره
درآورده، قدري مرافعه نمودم. شیخ حسین گفت پس مهلت بدهید من بروم ده تمام علاقهام را « ننه من غریبم » اغلانتپه که شیخ
نیمه بفروشم بدهم من دیدم حقهبازي به نظر میآید. گفتم با یک نفر برود ده، اگر تهیه دادن را نمود معلوم میشود، و الا ناچار به
سختی باید بگیرید. بعد به اندرون با مشیر اکرم رفته، ناهار باقلاپلو و آبگوشت و آش شلغم با عصمت السلطنه خوردیم.
ص: 1648
نطق علیه وکلا
بعد از مقداري صحبت بیرون آمده، سه به غروب به خانه میرزا رضا خان رفته برادرش و آقا سید عبد الرضا اصفهانی، بعد الموتی و
فرخی آمد. صحبت هنگامه جلسه اجتماع دیروز در دربار در خصوص نت انگلیس خیلی به میان آمد. بعد گفتند میخواهیم قرار
بگذاریم که علیه وکلا نطقها بکنیم. من هم تأیید کرده، بعد بلند شدیم. من سوار واگون و به خانه مرحوم غلامباشی به عقدکنان
صبیهاش رفته، مقارن غروب که مجلس متفرق شده بود رسیدم. چند نفري باقی بودند، منجمله آقا بزرگ خان نایب الحکومه بندر
جز که سابقا اهالی آنجا از ضد تشکیلیون، نسبت به او حسنظن داشته و به من توصیه او را مینوشتند و من هم به معتمد الدوله
سفارش او را میکردم. بعد از صرف شربت، شیرینی و چاي و قدري صحبت بلند شده، از میدان توپخانه واگون و آقا میرزا حبیب
الله خان پستخانه را دیده قدري صحبت نموده بعد به خانه آمدم. جریده رهنما، امروز تفصیل دیروز دربار را نوشته بود و از حاج
میرزا یحیی تنقید شده بود. بعد شام خورده خوابیدم.
گله فرمانفرما
دوشنبه 18 ربیع الاول.- صبح بعد از شیر و چایی شیخ العراقینزاده آمد و عقاید جدید مرا خواست که باید تشکیل ملی داد و براي
مملکت کار کرد. بعد دست به سرش نموده، آقا شیخ مهدي تبریزي آمد. مشغول صحبت مرام فرقه بودیم، ناصر الدوله آمد. خیلی
صفحه 627 از 790
صحبت از متفرقه و اوضاع مجلس دیروز، بعد فرمانفرما.
بعد گفت [فرمانفرما] از شما گله داشت که کمرهاي از من دیدن نکرده، خوب است شما دیدن نمائید. گفتم قصد داشتم، ممکن
نشد، اگرچه پسرش کاري کرده که از محله او هم بدم میآید، اما فردا آن نزدیکیها ناهار مهمانم و بعد از ناهار میخواهم بیایم.
بعد خوشحال از وعده من شد، گفت به فرمانفرما بگویم؟ گفتم بگوئید. بعد او رفت. من هم بیرون آمده سوار واگون شده توپخانه
پیاده به خانه فرخی رفته، آقا شیخ حسین طهرانی برحسب وعده آمده بود و اظهار داشت که من با اردبیلی، فدایی، خلخالی، ضیا و
گیوهفروش کار نمیکنم و میخواهم با شماها کاري شروع کنیم که اگر مساوات آمد طرف آنها نرود. خیلی صحبت شد.
ص: 1649
بعد الموتی با حاج افتخار آمده، ناهار آبگوشت و ماست و پنیر خوردیم. بعد چایی.
من و الموتی بلند شده به خانه آمدیم. عین و نظمیه هم بودند، فرخی نیامد.
تعجب از اعمال امیر مؤید
دو به غروب احمد از اداره آمد و گفت پهلوي از مازندران دیشب آمده، تلفن زدیم که پهلوي بیاید دیدن نمائیم. یک از شب با
تیگران آمده، ساعتی نشسته، صحبت مازندران و عملیات بلشویکها را که سابقا کرده بودند بیان نمود. خیلی تعجب از امیر مؤید و
اعمال [او] که کثافت اخلاقی او را بر ما معلوم نمود، نمودیم. بعد همگی رفته شام خورده خوابیدیم.
[امور روزانه]
سهشنبه 19 ربیع الاول.- صبح برخاسته، برف میبارید. یک و نیم به ظهر به خانه سهام الملک رفته، آدمهایش هم نبودند. پرسیدم
سهام الملک نگفته اگر کسی آمد بپذیرند؟ گفتند خبر نداریم. ناچار به خانه آمده، زیر کرسی لم داده، ناهار با بتول چلو و
خورشت شب مانده میخوردم، آدم مشاور آمد که تلفن، خانه سهام الملک منتظر شما هستند. گفتم مهمانی رسیده و ناچار ناهار
میخورم بعد میآیم. مجددا آمد که با مهمان بیائید. گفتم به او بگوئید اواخر ناهارمان است، شما ناهار بخورید تا من هم بیایم. بعد
رفتم. سردار کل و سالار یا امیر اسعد هم بودند. ناهار مفصلی تهیه دیده بودند؛ فوق العاده آنها خوردند. من هم خربزه و چایی.
بعد از ناهار قدري صحبت رساله صلاح امروزه مرا خواست بخواند تا بعد داخل صحبتها شده، گفت آقا مرتضی نجمآبادي مرا
دعوت به مرام فرقه دست چپ کرده است. گفتم سایر مرامها مرامیت ندارد، اما این مرام مرا متوجه به خود نمود، اما نمیدانم چه
اشخاصی هستند. قدري خندید. بعد به واسطه لزوم به خانه خودش رفت.
مثل ملاقات حضرت عباس و شمر
من هم با سهام الملک بلند شده به خانه فرمانفرما دیدن رفته، اندرونی بود. به اندرونی رفته، زیر کرسی با حال آنفولانزایی و
سینهدرد بود. مرا بوسید. قدري با هم مبارزه، گوشه و کنایه بههم گذاشتیم. عقیده ما را در باب وکالت وکلا [خواست] گفتم ابدا
آنها را قانونی نمیدانیم، مگر چند نفري که آنها هم باید
ص: 1650
استعفا بدهند در باب بلشویکها گفتم از شدت تنفر به انگلیسیها هرقدر بدتر از بلشویکی باشد طرفدار میشویم. دو ساعتی
نشسته؛ صحبت عجیبی بود مثل ملاقات حضرت عباس و شمر در شب عاشورا یا تاسوعا. بعد بلند شده خداحافظی، من و سهام بیرون
آمده، بیرونی فرمانفرما جماعتی از اعیان و بزرگان بودند که آدم سهام الملک گفت در اطاق نشستهاند. بعد سهام به خانه عین
صفحه 628 از 790
الدوله و من به کاروانسراي عمو، قرب باستیان یک لنگه سیب به چهار تومان الا سه هزار و ده شاهی خریده، برف میبارید، با
حمال به خانه آورده، بعد در زیر کرسی نشسته شام خورده خوابیدیم.
[امور روزانه]
چهارشنبه 20 ربیع الاول.- صبح بلند شده، برف میبارید. بعد از چایی یک رساله صلاح امروزه به احمد دادم که به خانه سهام
الملک داده که او به سردار کل برحسب تقاضایش برساند. بعد بیرون آمده سوار واگون و به خانه امیر امجد رفته، بعد از چایی باهم
به خانه آقا سید محمد تفرشی رفته که فک معامله خانه مساوات را بنمائیم. من فک را قبول نمودم، به شرط مهلت تا بیست روز بعد
از آمدن مساوات که خانه را تخلیه نمایند یا تا شب عید. بعد از مذاکرات یهوديها که خریدار خانه بودند گفتند ما هم صبر
مینمائیم تا مساوات بیاید. بعد مقارن ظهر بلند شدیم. من به خانه همشیره رفته احوالپرسی نمودم و تفصیل را گفتم و سپردم که
خانه را توجه از خرابی و کثافتکاري سید علی بنمایند. بعد همشیره گفت عصر یا فردا صبح میآیم منزل شما. بعد من بیرون آمده
رو به خانه. میر سید حسن خان مهندس، پامنار مرا به اصرار برگردانده به منزلش برد. ناهار آبگوشت با رب نارنج خوبی، بعد چایی
خوردیم. و صحبت فرقه دست چپ دمکرات را نمودیم و از هم مؤسس او را پرسیدیم. بعد بیرون آمده، خانه فرخی رفته، ضیاء
الواعظین و حاج افتخار هم بودند. قدري صحبت. بعد بلند شده برف میبارید، مغرب به خانه رسیدم. مشهدي صادق گفت سردار
مقتدر و مشیر اکرم آدم امیر امجد امروز آمده و نوشته گذاشتند، شام خورده خوابیدیم.
[امور روزانه]
پنجشنبه 21 ربیع الاول.- صبح از خواب بیدار، هوا صاف، برف سه گره، مشهدي صادق [به] برفروبی [مشغول بود] من تحریر. بعد
ناهار حاضري و قدري چلو خورشت بقیه دیشب خوردیم. دو کیسه کرباسی کشک، ترخینه و قرهقوروت مجموعا یازده من، سید
احمد خان لاریجانی از طرف امیر حشمت از
ص: 1651
کمره آورد بعد من چایی خورده نیم به غروب بیرون آمده، هوا به شدت سرد.
سوار واگون و برحسب وعده به خانه سردار مقتدر رفته، پرسیدم که وعده من اینجاست یا خانه مرآت السلطان. گفتند قاعدتا باید
منزل مرآت باشد. بیرون آمده، از شدت سرما به خانه عتیقهچی رفته، ساعتی زیر کرسی گرم و چایی و صحبت. بعد بلند شده و دو
از شب به خانه مرآت السلطان رفته، آدمش فرج الله نام گفت نیست و به من چیزي نگفته. تعجب کردم. در مراجعت، درب خانه
عتیقهچی سردار مقتدر را دیده با فانوس میرود. تفصیل را گفتم گفت نمیشود، وعده گرفته. مرا برگرداند نزدیک خانه مرآت،
سالار ظفر میآمد و گفت مرآت نبود و من آنجا بودم. سردار مقتدر خودش درب خانه رفته و پیغام تغیّرآمیزي به نوکرش داد که به
مرآت بگوید، بعد مراجعت و به خانهاش مرا برد. زیر کرسی و بخاري، چایی و صحبت. بعد استخاره مساعد با آمدن به خانه شد.
براي شام سبزيچلو با گوشت و دوغ و غیره خورده ساعت پنج به خانه آمده خوابیدم.
[امور روزانه]
جمعه 22 ربیع الاول.- صبح بعد از چایی و شیر، هوا صاف و به شدت سرد.
بعد بیرون آمده به خانه کاکا رفته چایی. شیخ حسین، آقا حسین، فرخی و میرزا رحیم آمده ساعتی صحبت. بعد بلند شده یک و نیم
به ظهر بهطرف خانه مشیر اکرم. سردار مفخم قزوینی رسید دعوت ناهار یکشنبه را نمود. بعد من به خانه مشیر اکرم رفته با عصمت
صفحه 629 از 790
السلطنه و او ناهار خورده، بعد چایی. بعد دعوت فردا ناهار را به خانه بدر السلطنه نمود. و قدري صورت حساب قیمومیت خودش را
به من ارائه [داد]. ساعت دو به غروب بیرون آمده به خانه پهلوي دیدن ورودش از مازندران. عین، فرخی، میرزا عبد الله خان و
تیگران هم بودند و ساعتی صحبت. ناظم التجار هم آمد دم در و رفت. بعد از مدتی آقایان رفته، من و عین، هوا سرد، پاي منقل.
بعد ما هم بیرون. ساعت یک و نیم از شب به خانه آمده، همشیره هم از صبح آمده بودند. شام خورده خوابیدیم.
[امور روزانه]
شنبه 23 ربیع الاول.- صبح بعد از شیر و چایی، هوا صاف. میرزا جعفر تنکابنی آمد. قدري مهملات باهم بافتیم. بعد او رفت. بعد
بیرون آمده به خانه الموتی رفته، نبود. یک خروس خریده بودم دادم آنجا امانت. بعد به خانه آقا سید عبد الرحیم اصفهانی رفته،
برحسب وعده مرا برد به خانه نصیر الملک. میرزا رضا خان و برادرش آنجا بودند. بعد الموتی آمد و پنج تومان هم میرزا رضا خان
ص: 1652
از سردار کل براي الموتی که مخارج چند نفر، الموتی که جزو متجاسرین و رهایشان کرده بودند بنماید. بعد ناهار خوبی تهیه.
فرخی هم جاي دیگر، و نتوانست بیاید. بعد چایی، عصر بیرون آمدیم. من از خانه الموتی خروس را گرفته به خانه آمده. مقارن
مغرب بیرون آمده به خانه دکتر علی رضا رفته، سمسار، میرزا حاج آقا، اکبر آقا، عین، هرندي و میرزا فضل الله هم آمده تا ساعت
سه از شب صحبت. بعد بلند شدیم. من به خانه آمده شام خورده خوابیدم.
به امید فرج
یکشنبه 24 ربیع الاول.- صبح بعد از چایی و شیر، اکبر آقا آمد، قدري صحبت.
بعد اوراق مطبوعه زایدي بود به ایشان داده. بعد رفته. من هم بیرون آمده، هوا صاف و خیلی سرد. یک به ظهر به خانه سردار مفخم
رفته چایی، مشغول صحبت تعیین تکلیف که ما وکلا مسلما در مجلس رد قرارداد را مینمائیم، بعد نمیدانم چه کنیم. گفتم تا نفوذ
انگلیس است، همهچیزش بد است و به عقیده من باید وکلا استعفا نمایند که مجلس رسمی نداشته باشیم تا بعد فرجی برسد.
بعد ناهار مفصلی یمین الدوله، رئیس معارف قزوین هم آمد. علی نقی میرزا هم بود. بعد چایی و صحبت. قرار شد در استعفا
مطالعاتی کرده خبري به من بدهد.
بعد بلند شده سوار واگون و به خانه الموتی رفته، فرخی. خرقانی، میرزا رضا خان، میرزا علی خان، آقا سید عبد الرحیم اصفهانی هم
تمام شود که اگر مجلس و وزرا در باب قرارداد عنوانی بنمایند ما ملت آنها را معزول و «1» بودند. خرقانی گفت مجله چلواري
منفصل میکنیم. گفتم ابدا صلاح نیست که اقرار به وکالت آنها است و خطرناك است. بعد خیلی صحبت شد. ساعت نیم از شب
بلند شده. من به خانه آمده شام خورده خوابیدم.
در رد کرزن
دوشنبه 25 ربیع الاول.- صبح بعد از چایی و شیر، در خانه مشغول تحریر.
سردار صولت آمد. قدري صحبت اوضاع. بعد ایشان رفته. بعد ناهار. دو به
______________________________
1). پارچه چلوار، طومار. )
ص: 1653
صفحه 630 از 790
غروب بیرون آمده به خانه نظمیه رفته، الموتی، فرخی، پهلوي، عین و تیگران آمده، خیلی صحبت و کاغذ رئیس الوزرا که جواب
من در خصوص رد و تنقید لرد کرزن، که بدهید بیاورند، و اگر ضرر نباشد اجازه طبع دهم، خواندم. ساعت یک از شب بلند شده
به خانه آمدم، شام خورده خوابیدم.
[امور روزانه]
سهشنبه 26 ربیع الاول.- صبح بعد از چایی و شیر، مشغول تحریر. جعفر قلی خان آمد، قدري صحبت و منتظر آمدن حاج پیشنماز
شده بود که وعده آمدن کرده بود و نیامد، او هم رفت. بعد ناهار. بعد اعتماد حضور آمد. قدري صحبت و استخاره نموده، رفت.
من هم مشغول کاغذها و تحریر. بعد بیرون آمده شبانه به خانه حاج محمد آقا رفته که مطالبه حساب بزها که به ده فرستاده بودم،
نبود. به خانه حاج صادق بانکی رفته، خیلی خوشحال و به اصرار مرا به رشتهپلو [ي] خوبی و چایی رشت و دو ساعتی صحبت. بعد
بلند شده، پنج یا کمتر از شب به خانه رسیده. ساعت پنج دیدم دو سه گلوله کانه پشت یخچال و دم خیابان در نمودند، نفهمیدم چه
1653 تغیر دیکسون ..... ص : 1653 بود. بعد خوابیدیم. هوا هم ملایم بود. روزنامه خاطرات سید محمد کمرهاي ج 2
تغیّر دیکسون
چهارشنبه 27 ربیع الاول.- صبح بعد از شیر و چایی، هوا هم قدري ابر و ملایم.
ناهار، چایی. بعد بیرون آمده به خانه ناصر الدوله رفته قدري صحبت و چایی.
گفت رؤساي قزاقخانه و یک کمیسیون از وزارت جنگ و سردار همایون در قزاقخانه مشغول رسیدگی به حسابهاي قزاقخانه
بودند. بغتتا دیکسن وارد شده و فحش به آنها میدهد که ایرانیها همه دزد پدرسوخته، بلند شوید بروید. بعد من بلند شده به
نظمیه براي گرفتن سماور و سینی مسروقه رفتم. منصور همایون قوم مشکوة درب محبس بود. گفت مرا محبوسین و مشکوة احضار.
من چون استخاره ملاقات آنها را کرده بودم بد آمده بود نرفتم. گفت اردبیلی، افجهاي، پرویز و یکانی منزل من و منتظر هستند شما
هم براي امر محبوسین بیائید. او رفت محبس. بعد باهم به خانهاش رفتیم.
ص: 1654
اعتصاب غذاي محبوسین
یکانی نبود. کمال الوزاره بود که من درست نشناختم. منصور گفت ارداقی پسپریروز پروتستی به دولت کرده که ما را قریب سه
سال است بدون رسیدگی قانونی محبوس. اگر من جانی هستم در نمره 2 چرا؟ و اگر مقصر پلتیکی هستم، مقصر پلتیکی را سه سال
به نان جو براي چه با بیاحترامی [نگه داشته] و من دیگر چیزي از سهشنبه 26 [ماه] نخواهم خورد تا بمیرم. امروز هم مشکوة، عماد،
محمد علی خان، حاج علی عسگر هم همین کار را کرده و به دولت نوشتند که از فردا ترك قوت خواهیم کرد. اردبیلی گفت این
روزها هم ما را به محبس نزد ارداقی یا بدتر خواهند برد، سپهدار ما را مخل خیالات خودش میداند. بالاخره قرار شد افجهاي وحید
الملک را، اردبیلی ممتاز الملک را و پرویز با خلخالی بروند امین الملک را، من هم میرزا سلیمان خان را [ببینیم] که به سپهدار در
این باب توسل، حمله خواهشی بشود. بعد من بیرون آمده شبانه به خانه مرآت الممالک و تلفن به خانه میرزا سلیمان خان، نبود.
سپردم من صبح میآیم آنجا براي امر مهمی. بعد به خانه آمده شام خورده خوابیدم.
[پایان روزنامه خاطرات سید محمد کمرهاي]
ص: