گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
سوره توبه



اشاره
نهم اعوذ باللّه من الشّیطان الرّجیم
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 1 تا 5
بَراءَةٌ مِنَ اللّه وَ رَسُولِه إِلَی الَّذِینَ عاهَدتُم مِنَ المُشرِکِینَ [ 1] فَسِیحُوا فِی الَأرض أَربَعَۀَ أَشهُرٍ وَ اعلَمُوا أَنَّکُم غَیرُ مُعجِزِي اللّه وَ أَن اللّهَ
مُخزِي الکافِرِینَ [ 2] وَ أَذانٌ مِنَ اللّه وَ رَسُولِه إِلَی النّاس یَومَ الحَج الَأکبَرِ أَن اللّهَ بَرِيءٌ مِنَ المُشرِکِینَ وَ رَسُولُه فَإِن تُبتُم فَهُوَ خَیرٌ لَکُم وَ
إِن تَوَلَّیتُم فَاعلَمُوا أَنَّکُم غَیرُ مُعجِزِي اللّه وَ بَشِّرِ الَّذِینَ کَفَرُوا بِعَذاب أَلِیم [ 3] إِلاَّ الَّذِینَ عاهَدتُم مِنَ المُشرِکِینَ ثُم لَم یَنقُصُوکُم شَیئاً وَ
لَم یُظاهِرُوا عَلَیکُم أَحَ داً فَأَتِمُّوا إِلَیهِم عَهدَهُم إِلی مُدَّتِهِم إِن اللّهَ یُحِبُّ المُتَّقِینَ [ 4] فَإِذَا انسَلَخَ الَأشهُرُ الحُرُم فَاقتُلُوا المُشرِکِینَ حَیثُ
وَجَ دتُمُوهُم وَ خُ ذُوهُم وَ احصُ رُوهُم وَ اقعُدُوا لَهُم کُل مَرصَدٍ فَإِن تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُم إِن اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ
983 معنی لغات: برائۀ- به معنی رها شدن و خلاص شدن از عیب و از قرض، فسیحوا- از مصدر سیاحه به معنی در - 5] -قرآن- 1 ]
جهان گشتن و همان سیاحت که در فارسی گفته میشود. مخزي- از مصدر خزي به معنی خواري، دوري، آزار و عقاب، اذان اعلام
و خبردار کردن. انسلخ- یعنی از لباس خود برهنه شد و ماه گذشت و تمام شد. احصروا- از مصدر حصر در فشار گذاردن،
فراگرفتن و احاطه کردن. ترجمه: 1 از هم اکنون خدا و پیغامبرش از آن مشرکین که با شما پیمان [ صفحه 350 ] دارند به دورند [و
پیمانشان شکسته است و به دور فتاده] 2 و شما بیدینان تا چهار ماه به سرزمین خود آزادانه گردش کنید و بدانید: که نتوانید خدا
را بیچاره کنید و او کافران را خوار کند، 3 از امروز که روز حج اکبر است از سوي خدا و پیغمبرش به مردم آگهی است که خدا و
پیغمبر او با مشرکین سر و کار ندارند، پس اگر شما بت- پرستان ز اندیشه و کار خود بازگشتید به سود خود کردید و اگر روي
گردان ز حق بودید بدانید شما خدا را بیچاره نکنید و اي محمّد تو آن کسان را که کافر شدند نوید بده که آزاري دردناك در
پیش دارند، 4 [و البتّه پیمان خدا و پیغامبرش با مشرکین نادیده است و بشکسته] مگر آن بیدینان که با شما پیمان دارند و چیزي از
آن کم نکردند و به کسی ز دشمنانتان کمک نکردند پیمان آنان را تا پایانش به انجام رسانید که خدا دوستدار پرهیزگاران [و
مردم درست پیمان] است، 5 و چون ماههاي حرام تمام شد هر کجا مشرکی بینید بگیرید و در تنگنا گذارید و بکشید و پیوسته در
کمینشان باشید، لیکن اگر توبه کردند و نماز خواندند و زکات دادند سر خودشان گذارید که خدا غفور است و رحیم. سخن
1 طبري: در مقصود از مشرکین اختلاف است: بعضی گفتهاند: مقصود دو دسته از مشرکین هستند « عاهَدتُم مِنَ المُشرِکِینَ » : مفسّرین
یکی آنها که با پیغمبر قرار داد کمتر از چهار ماه داشتند آنها را تا چهار ماه آزاد گذارد دستهي دوّم آنها که قرار دادي که مدّتش
معیّن نبود داشتند آن را محدود به چهار ماه کرد که شاید به خود آیند و گر نه هر کجا یافت شوند کشته شوند، و بعضی دیگر که
از إبن عباس نقل کردهاند گفتهاند: به آنها که با پیغمبران پیمان داشتند تا چهار ماه مهلت داده شد، و به آن که پیمان نداشت تا
و چون سورهي برائت در اول ،«ُ فَإِذَا انسَلَخَ الَأشهُرُ الحُرُم » برگزاري ماههاي حرام مهلت داده شد که در آیت پنجم گفته شده است
شوال نازل شده است و به عموم مردم در روز عرفه یا قربان اینکه آیات ابلاغ شده است، آخر مدّت مهلت براي آنها که پیمان
صفحه 163 از 223
-46- نداشتند پنجاه روز بود که بیست روز از ذیحج و سی روز محرّم باشد و براي آنها که پیمان داشتند چهار ماه، -قرآن- 15
706 [ صفحه 351 ] و آخر ماههاي حرام که آخر محرّم باشد مدّت مهلت هر دو دسته به آخر رسید، سدّي و محمّد بن - قرآن- 667
کعب قرظی گفتهاند: روز عرفه اینکه آیات خوانده شد و تا دهم ربیع- الآخر مدّت مهلت چهار ماه به آخر رسید، ضحّاك گفته
است: پیغمبر با مشرکین مکّه و غیر آن پیمان برقرار کرد، و چون سورهي برائت نازل شد و در روز قربان اعلام شد از آن تاریخ
پیمانها نقض شد با چهار ماه مهلت که آخر آن دهم ربیع الآخر بود. و براي آنها که پیمان نداشتند، مهلت تا آخر ماههاي حرام بود
که آخر محرّم باشد. کلبی گفته است: به آنها که پیمانشان کمتر از چهار ماه بود تا مدّت چهار ماه مهلت داده شد و به آنها که
مهلت داده شد که تا آخر مدّت پیمان متعرّضشان « فَأَتِمُّوا إِلَیهِم عَهدَهُم إِلی مُدَّتِهِم » بیش از چهار ماه مدّت پیمانشان بود با جملهي
الخ «ٌ لَقَد جاءَکُم رَسُول » 235 مجمع: اینکه سوره تمام در مدینه نازل شده است، و بعضی گفتهاند دو آیت آخر - نشوند. -قرآن- 184
تا آخر اینکه سوره سال نهم هجرت نازل شد و فتح مکه در سال هشتم بود و حج پیغمبر که به حجّ ۀ الوداع مشهور است در سال
دهم بود، قتاده و مجاهد گفتهاند: اینکه آخر سوره است که بر پیغمبر نازل شد عدد آیات اینکه سوره را صد و بیست و نه و صد و
سی گفتهاند: و ده نام براي اینکه سوره شمرده- اند: توبه، برائه، فاضحه و آخرین اسم سورهي عذاب است. و همه مفسّرین و ناقلین
اخبار اتّفاق کردهاند: که پیغمبر ابو بکر را مأمور قرائت اینکه آیات کرد براي مشرکین و پس از آن اینکه مأموریت را به علی علیه
السّلام محول فرمود و آن حضرت به مردم چنین ابلاغ کرد که من فرستادهي پیغمبرم و به شما میگویم که کافر نباید داخل خانهي
خدا بشود و مشرك حق انجام حج ندارد و کسی برهنه طواف نکند و آن که با پیغمبر پیمان دارد اعتبار آن تا چهار ماه است و آن
که پیمان ندارد تا آخر ماههاي حرام در امان است و اینکه آیات را براي آنها قرائت فرمود، و بعضی گفتهاند: سیزده آیه از اوّل
112 فخر: بعضی گفتهاند: جهت اختصاص علی [ع] بخواندن آیات برائه براي اعراب آن بوده است که به - قرائت شد. -قرآن- 87
رسم عرب رفتار شود، چون در برقراري و نقض [ صفحه 352 ] پیمانها بایستی شخص طرف قرار یا نزدیکترین خویشان او اقدام به
آن نمایند، و بعضی گفتهاند، چون ابو بکر مأمور سرپرستی حاج بود علی علیه السّلام را مأمور اینکه کار فرمود تا رعایت حال هر دو
بشود، و اگر کسی بپرسد چرا اینکه سوره بسم اللّه ندارد در جواب میگوئیم: براي آن چند جهت گفتهاند: از إبن عبّاس نقل شده
است که از عثمان پرسیدم چرا میان انفال و برائه بسم اللّه ننوشتید! گفت: هر سوره که بر پیغمبر نازل میشد میفرمود: اینکه را در
فلان محل بنویسید و اینکه سوره آخر سورهاي بود که نازل شد و جاي آن را معیّن نفرموده وفات کرد، و چون قصّهي آن دو
همانند بود وصل به یکدیگر نوشتند، و قاضی گفته است: بعید است که پیغمبر ص موضع اینکه سوره را معیّن نفرموده باشد چون
قرآن از جانب خدا و پیغمبر به همین نظم که در دست ما هست مرتّب شده است، پس حق اینکه است که به موجب وحی و دستور
2- از ابی بن کعب روایت شده 692- پاورقی- 690 - «1«25». پیغمبر اینکه سوره وصل به انفال شده است و بسم اللّه نوشته نشده است
است که چون سورهي انفال در بیان روابط با مردم است و اینکه سوره در قطع روابط، اصحاب هر دو را متّصل به هم و بدون بسم-
اللّه نوشتند. 3- چون اصحاب پیغمبر اختلاف داشتند که اینکه دو یک سوره است یاد و سوره براي کمال مواظبت، از هم جدا
کردند تا یک سوره نباشد، و بسم اللّه ننوشتند تا دو سوره نشود. 4- إبن عبّاس گفته است: از علی علیه السّلام پرسیدم چرا میان
اینکه دو سوره بسم اللّه ننوشتهاند! فرمود: چون بسم اللّه براي امان و آسایش است، و [ صفحه 353 ] سورهي براءه براي عذاب و
بیاعتباري پیمانها است و هیچ آسایش در مفاد آن نیست، با بسم اللّه آغاز نشد. 5- اصحاب ما و مردم هم فکر با ما گفتهاند: چون
بسم اللّه جزء هر سوره و اوّل آیت آنها است و در اینکه سوره بسم اللّه اوّل آیه نیست از اینکه جهت دستور داده شد که ننویسند تا
3 طبري: عدّهاي « وَ أَذانٌ مِنَ اللّه وَ رَسُولِه إِلَی النّاس یَومَ الحَ ج الَأکبَرِ » . معیّن شود که در دیگر سورهها جزء است و اوّل سوره است
83 مجمع: از - گفتهاند: مقصود روز عرفه است، و عدّهاي گفتهاند مقصود روز قربان است که حج در آن انجام میشود. -قرآن- 1
حضرت صادق ع روایت شده است که مقصود روز قربان است، و از علی علیه السّلام روایت شده است: مقصود روز عرفه است. ابو
صفحه 164 از 223
الفتوح: سفیان ثوري گفت: مقصود از یوم الحج همه ایام برگزاري حج است نه یک روز مخصوص، چنان که یوم الجمل و یوم
الصّفین مقصود تمام ایّام انجام آن جنگ است نه یک روز مخصوص. طبري: در جهت اختصاص به حج اکبر اختلاف است: بعضی
گفتهاند: چون در آن سال مسلمانان و مشرکان همه حج کردند و با روز عید یهود و مسیحی مطابق شد و زان پس چنین حجّی انجام
نشد توصیف به حج اکبر شده است عدّه- اي گفتهاند: حج اکبر یعنی آنکه با عمره و حج و وقوف عرفات همگی انجام میشود و
در برابر آن حج اصغر است که فقطّ عمره باشد، و نیز گفتهاند: حج اکبر مقصود آن است که قربانی با خود داشته باشند که حجّ
أَن اللّهَ بَرِيءٌ مِنَ » . مینامند « افراد » مینامند، و در برابر آن حج اصغر است که حیوان براي قربانی با خود نمیبرند و آن را حج « قران »
را با رفع و صداي جلو خواندهاند و بعضی با نصب و صداي بالا قرائت « رسول » 3 مجمع: عموم قاریها کلمهي «ُ المُشرِکِینَ وَ رَسُولُه
60 فخر: تفاوت میان اینکه جمله و جملهي اوّل سوره از چند جهت متصوّر است: 1- اوّل براي اعلام به مشرکین - کردهاند. -قرآن- 1
است که تکلیف خود را در آینده بدانند و در دوّم- [ صفحه 354 ] براي اعلام به عموم مردم است که رابطهي اسلام با مشرکین به
اینکه صورت در آمده است 2- اوّل براي اعلام لغو پیمانها است و دوّم براي اعلام به قطع کلّیّهي روابط است. 3- اوّل براي اعلام به
لم » 4 مجمع: بعضی قاریها « ثُم لَم یَنقُصُ وکُم » . آنها است که طرف قرارداد بودهاند و دوّم براي اعلام به عموم مشرکین است
4 تفسیر حسینی: شیخ ابو القاسم نصر آبادي قدّس سرّه « إِن اللّهَ یُحِبُّ المُتَّقِینَ » 27- با ضاد معجم خواندهاند. -قرآن- 1 « ینقضوکم
و برین وجه « القناعۀ بالموجود » -4 « الوفاء بالعهود » -3 « بذل الجهود » -2 « حفظ الحدود » - فرموده که متّقی را چهار نشان است: 1
40 نظم: متّقی را بود چهار نشان || حفظ احکام شرع اوّل آن ثانیا آنچه دسترس باشد || بر فقیران و - ترجمه یافته است: -قرآن- 1
5 ابو الفتوح: نوشته است: در «ُ فَإِذَا انسَلَخَ الَأشهُرُ الحُرُم » بیکسان باشد عهد را با وفا کند پیوند || هر چه یابد بدان شود خرسند
ماههاي حرام دو قول گفتند: یکی آنکه ذو القعدة و ذو الحجّۀ و محرّم و رجب است. و قول دیگر آنکه چهار ماه است از اوّل شوّال
40 مجمع: معنی الاشهر الحرم مربوط به همان است که در - تا آخر محرّم یا از عید نحر تا ده روز از ربیع الآخر شده. -قرآن- 1
گفته شده است که یا از اوّل شوّال است که هنگام نزول سورهي برائت است تا چهار ماه که آخر محرّم باشد براي « الَّذِینَ عاهَدتُم »
آنها که پیمان داشتند و براي آنها که پیمان نداشتند از هنگام ابلاغ آیات است که ایّام نهم و دهم ذیحج باشد تا آخر محرّم که
انجام ماه حرام است، و یا از هنگام ابلاغ آیات است و مهلت به مشرکین که جنگ با آنها حرام شده است تا چهار ماه که دهم ربیع
49 [ صفحه 355 ] نکه - 5 طبري: ضحّاك گفته است: -قرآن- 1 « فَاقتُلُوا المُشرِکِینَ حَیث وَجَ دتُمُوهُم » 82- الآخر باشد. -قرآن- 60
ولی معنی نسخ رفع حکم ثابت است به وسیلهي حکم قطعی ،«26» نسخ شده است « فَإِمّا مَنا بَعدُ وَ إِمّا فِداءً » جمله به وسیلهي جملهي
مخالف با آن و در اینکه موضوع نسخ نشده است و از اوّل وظیفهي پیغمبر جنگ و اسیر کردن و آزاد کردن و فدا گرفتن و کشتن
بوده است که به مقتضاي مصلحت وقت به یکی از اینکه کارها با مخالفین رفتار میفرموده است. ولی معنی نسخ رفع حکم ثابت
است به وسیلهي حکم قطعی مخالف با آن و در اینکه موضوع نسخ نشده است و از اوّل وظیفهي پیغمبر جنگ و اسیر کردن و آزاد
کردن و فدا گرفتن و کشتن بوده است که به مقتضاي مصلحت وقت به یکی از اینکه کارها با مخالفین رفتار میفرموده است. -
95 مجمع: اینکه آیه ناسخ همهي آیاتی است که در صلح و اعراض از مشرکین نازل شده است. ابو - 75 -پاورقی- 93 - قرآن- 37
الفتوح: اینکه آیات هیچ کدام ناسخ و منسوخ نیستند و پیغمبر به مفاد آنها عمل میکرد که اسیر میکرد و فدا میگرفت و آزاد
میکرد، و در مواقع مقتضی میکشت و دلیل بر اینکه حدیثی است که عطا نقل کرده است: مردي به نام ابو امامۀ که بزرگ و
رئیس در سرزمین یمامه بود اسیر مسلمین شد، چون او را حضور پیغمبر آوردند، فرمود: اسلام قبول میکنی یا خود را میخري یا
784 [ صفحه 356 ] داد: اگر مرا بکشی شخص بزرگی را خواهی کشت و هم اگر - بکشندت یا آزادت کنند! او جواب -قرآن- 754
فدا بگیري یا آزاد کنی با مردي محترم چنین رفتاري کردهاي، ولی اسلام قبول نمیکنم. فرمود برو که آزادت کردم، چون سخن
پیغمبر را شنید مسلمان شد و گفت: بزرگواري تو دلیل پیغمبري تو است، و چون به سرزمین خود رسید، خواربار مردم مکّه را که از
صفحه 165 از 223
آنجا میبردند جلو گرفت و به آنها اعلام کرد تا مسلمان نشوید به شما خوار و بار نمیدهم، آنها به پیغمبر شکایت کردند، آن
5 فخر: حسن بصري گفت: « فَإِن تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ » . حضرت به او دستور داد که غذاي مردم مکّه را جلو نگیرد او هم اطاعت کرد
« اتوب الی اللّه و لا اتوب الی محمّد » : کافري اسیر مسلمانان شد در جائی که آوازش به گوش پیغمبر میرسید سه مرتبه فریاد کرد
[یعنی پشیمانی از گذشته و توبهي خودم را به خدا میبرم و با محمّد کار ندارم] پیغمبر فرمود: او را آزاد کنید که به اندازهي خود
38 سخن ما: ممکن است از نظر بدبینی و خرده گیري گفته شود: یک رهبر و یک دین - تسلیم و عارف به حق شده است. -قرآن- 1
آور بزرگ چرا با اینکه گونه جملههاي خشن به مردم خطاب کند و تهدید، و کشتن براي چه! نشر فکر و عقیده باید با تبلیغ باشد و
راهنمائی نه خشونت و بیچاره کردن مردم، براي جلوگیري از اینکه گونه افکار میگوئیم: در مرتبهي اوّل- اگر تصدیق کردیم که
قرآن و گفتار پیغمبر به الهام از غیب است و وحی است و لازم الاتّباع دیگر جاي چون و چرا باقی نیست و آنچه گفته شده است
عین مصلحت بوده است. در مرتبهي دوّم- متخصّصین در سیاست معتقد هستند که چون ملّتی ساقط و نابود شد، زمامدار مصلح حقّ
اعمال قدرت دارد. چنان که در کتاب تاریخ فلسفهي سیاسی ج 2 ص 681 از هالیفاکس نویسندهي قرن 17 انگلیسی نقل میکنند:
[در هنگام اضمحلال و سقوط یک ملّت باید قدرت حکومت غیر محدود باشد. و اینکه حکم را اصل مصلحت نامیده است] و باز
در ص 462 همین کتاب از ماکیاول سیاستمدار قرن 16 اسپانیا نقل میکند: [زمامداري که میخواهد اخلاق اجتماع و ملّتی را
اصلاح کند حق دارد دولتهاي قدیم را در هم شکسته و دولتهاي جدید ایجاد کند و شکل [ صفحه 357 ] حکومت را تغییر دهد و
جمعیتها را از محلّی به محلّی کوچ دهد و عقاید اخلاقی نوین و تقواهاي تازه در حوزهي عقاید رعایاي خود وارد کند]. اینکه
نمونهي بسیار کوچکی است از عقاید فلسفی سیاسی سیاستمداران جهان در صورتی که در قرآن فقطّ با تهدید لفظی برگزار شده
است براي ترساندن که اقدام به آن نشد، با اینکه چنین سخنان درشت و تهدید پس از بیست سال تبلیغ و راهنمائی بوده است، و
آخرین راه علاج کودکان اجتماع بوده است که چون با هیچ و سخن و راهنمائی سخن حق را نپذیرفتند به ناچار با اینکه سخنان و
درشتیها اقدام به اصلاح آنها شد چنان که نتیجهي آن با بهتر صورت نمودار شد.
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 6 تا 16
784 وَ إِن أَحَدٌ مِنَ المُشرِکِینَ استَجارَكَ فَأَجِره حَتّی یَسمَعَ کَلامَ اللّه ثُم أَبلِغه مَأمَنَه ذلِکَ بِأَنَّهُم قَوم لا یَعلَمُونَ [ 6] کَیفَ - -قرآن- 754
یَکُون لِلمُشرِکِینَ عَهدٌ عِندَ اللّه وَ عِندَ رَسُولِه إِلاَّ الَّذِینَ عاهَدتُم عِندَ المَسجِدِ الحَرام فَمَا استَقامُوا لَکُم فَاستَقِیمُوا لَهُم إِن اللّهَ یُحِبُّ
المُتَّقِینَ [ 7] کَیفَ وَ إِن یَظهَرُوا عَلَیکُم لا یَرقُبُوا فِیکُم إِلا وَ لا ذِمَّۀً یُرضُونَکُم بِأَفواهِهِم وَ تَأبی قُلُوبُهُم وَ أَکثَرُهُم فاسِقُونَ [ 8] اشتَرَوا
- [ بِآیات اللّه ثَمَناً قَلِیلًا فَ َ ص دُّوا عَن سَبِیلِه إِنَّهُم ساءَ ما کانُوا یَعمَلُونَ [ 9] لا یَرقُبُونَ فِی مُؤمِن إِ  لا وَ لا ذِمَّۀً وَ أُولئِکَ هُم المُعتَدُونَ [ 10
728 فَإِن تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ فَإِخوانُکُم فِی الدِّین وَ نُفَصِّل الآیات لِقَوم یَعلَمُونَ [ 11 ] وَ إِن نَکَثُوا أَیمانَهُم مِن - قرآن- 1
بَعدِ عَهدِهِم وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُم فَقاتِلُوا أَئِمَّۀَ الکُفرِ إِنَّهُم لا أَیمانَ لَهُم لَعَلَّهُم یَنتَهُونَ [ 12 ] أَ لا تُقاتِلُونَ قَوماً نَکَثُوا أَیمانَهُم وَ هَمُّوا بِإِخراجِ
الرَّسُول وَ هُم بَدَؤُکُم أَوَّلَ مَرَّةٍ أَ تَخشَ ونَهُم فَاللّه أَحَ قُّ أَن تَخشَ وه إِن کُنتُم مُؤمِنِینَ [ 13 ] قاتِلُوهُم یُعَذِّبهُم اللّه بِأَیدِیکُم وَ یُخزِهِم وَ
- یَنصُ رکُم عَلَیهِم وَ یَشف صُدُورَ قَوم مُؤمِنِینَ [ 14 ] وَ یُذهِب غَیظَ قُلُوبِهِم وَ یَتُوب اللّه عَلی مَن یَشاءُ وَ اللّه عَلِیم حَکِیم [ 15 ] -قرآن- 1
721 أَم حَسِبتُم أَن تُترَکُوا وَ لَمّا یَعلَم اللّه الَّذِینَ جاهَدُوا مِنکُم وَ لَم یَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللّه وَ لا رَسُولِه وَ لا المُؤمِنِینَ وَلِیجَۀً وَ اللّه خَبِیرٌ بِما
به معنی « استقامۀ » 213 [ صفحه 358 ] معنی لغات: استجار- یاري خواست و پناهنده شد، استقاموا- از مصدر - تَعمَلُونَ [ 16 ] -قرآن- 1
با اعتدال و راستبال و غیر منحرف بودن، یَظهَرُوا عَلَیکُم- ما فوق شما میشوند و بر شما چیره میشوند و کمک میکنند، یرقبوا- از
مصدر رقابه به فتح را به معنی پاسبانی و حراست کردن و منتظر بودن و پرهیز کردن، الّ- عهد و پیمان و همسایه و ریشه و اصل
خوب، و کینه و دشمنی خویشاوندي، ذمه- امان و درستی و اطمینان و عهد و پیمان و ضمانت کردن و به گردن گرفتن، ولیجۀ-
صفحه 166 از 223
159 ترجمه: 6 و اگر کسی از بتپرستان ز تو اي محمّد - دوست مخصوص و مورد اطمینان به اصطلاح جان در قالب. -قرآن- 140
پناه خواست پناهش بده تا که سخن حق بشنود وز آن پس او را به سرزمین آسودگی خودش برسان که آنها مردمی نادان بودند، 7
چگونه شود که بتپرستان را با خدا و پیغمبرش پیمان باشد مگر کسانی که به مسجد الحرام با شما پیمان بستند تا آنگاه که با شما
به راستی و درستی باشند شما با آنان چنان باشید که خدا دوست پرهیزگاران است، 7 چگونه شود [از آنان آسوده باشید] که اگر بر
شما چیره شوند هیچ سوگند، و دوستی جلو چشمشان نگیرد، آنها شما را به زبان خوشنود کنند و به دل نیندیشند و بیشترشان مردمی
بدکار بودند 9 اینها بودند که آیات خدا را به بهاي کم فروختند وز راه حق جلو گرفتند و چه بد میکردند 10 که خویشی و دوستی
مؤمنان را به چیزي [ صفحه 359 ] نمیشمردند و چنین کسانند که ستمکار بودند 11 پس اگر توبه کردند و نماز خواندند و زکات
مال خود دادند برادران دینی شما شوند. و ما که آیات قرآن دسته دسته و نمودار میآوریم براي گروهی است که میدانند [و
میتوانند ارزش آن را بیابند و به آن رفتار کنند] 12 و اگر دشمنان شما پس از قرارداد پیمان خود شکستند و در دینتان سرزنش
کردند پس بجنگید با [آنها که] پیشوایان بیدینی [بودند] تا شاید ز بیدینی و دشمنی دست بدارند چه آنها را پیمان و سوگند
نباشد [که خود پاي بند به پیمانشان نباشند و شما نتوانید پیمان ایشان استوار بدارید] 13 چرا نجنگید با گروهی که پیمان خود
شکستند و کوشیدند که پیغمبر را از خانمان بدر کنند و آغاز دشمنی از آنها بود پس چرا ز ایشان بترسید که خدا سزاوارتر است ز
نافرمانیش بترسید اگر به درستی مؤمن شدهاید 14 با اینکه کافران بجنگید که خدا آنان را به دست شما آزار دهد و خوار نماید و بر
آنان یاريتان دهد و دلهاي مؤمنان ز رنج آسوده دارد 15 و خشم ایشان ببرد که خدا به هر که سرنوشت کرده ببخشاید [و مهر خود
باز دهد] که او دانا است و درستکار است 16 مگر میپندارید شما را به خود گذارند! با اینکه هنوز خدا نمودار نکرده است آن
کسان ز شما که به جنگ کافران میروند و جز خدا و پیغمبرش و مؤمنان دوستی ندارند، و البتّه که خدا به آنچه کنید آگاه بود.
7 مجمع: یعنی با خیانت آنها چگونه پیمان درست و به جا بماند! و از قرائت إبن « کَیفَ یَکُون لِلمُشرِکِینَ عَهدٌ » : سخن مفسّرین
7 طبري: از «ِ إِلَّا الَّذِینَ عاهَدتُم عِندَ المَسجِدِ الحَرام » 53- قرآن- 15 - .« کیف یکون عرض عند اللّه و لا ذمّۀ » ، مسعود نقل شده است
إبن اسحاق نقل کرده است که مقصود از اینکه جمله قبیلههاي بنی بکر هستند و آن موقع که در حدیبیه پیغمبر با قریش پیمان بست
56 إبن عبّاس گفته است: مقصود مردم مکّه و قریش هستند. و بهتر اینکه است - آنها هم در پیمان قریش شریک بودند. -قرآن- 1
که مقصود قبیلهي بنی بکر هستند که در پیمان حدیبیه شریک قریش بودند و آنگاه [ صفحه 360 ] که قریش پیمان خود شکستند و
با هم پیمان خود قبیلهي بنی الدّئل کمک کردند و بر بنی خزاعه که با پیغمبر پیمان داشتند حمله کردند و از آنها کشتند. قبیلهي بکر
در اینکه عمل قریش شرکت نکرد و بپیمان خود با پیغمبر استوار ماند و در موقع قرائت اینکه آیه که سال نهم هجرت بود مکّه فتح
تا آخر « فَمَا استَقامُوا » شده بود و مشرك هم پیمان با پیغمبر در آنجا نبود. پس مقصود قبیلهي بکر است که بعد گفته شده است
إِلا وَ » 470- چون در هنگام قرائت اینکه آیات مشرك همپیمان که آن را نقض نکرده بود قبیلهي بکر بود نه مردم مکّه. -قرآن- 452
8 طبري: إبن عبّاس گفته است: یعنی خویشاوندي و پیمان قتاده گفته است: یعنی سوگند و پیمان. مجاهد گفته است هر دو « لا ذِمَّۀً
اشتَرَوا بِآیات اللّهِ » . با یاي بعد از همزه خوانده است « ایلا » 23 مجمع: از عکرمه نقل شده است که او - به معنی عهد است. -قرآن- 1
9 فخر: مجاهد گفته است: مقصود مشرکین همپیمان ابو سفیان است که به آنها غذا داد و آنها به خاطر اینکه احسان با « ثَمَناً قَلِیلًا
پیغمبر [ص] نقض پیمان کردند با اینکه با آن حضرت هم، پیمان داشتند و ممکن است مقصود آن عدّه از یهود باشد که به مشرکین
45 مجمع: جبّائی گفته است: مقصود یهودیهائی است که رشوه میگرفتند - کمک کردند در پیمانشکنی با پیغمبر [ص]. -قرآن- 1
10 مجمع: فایدهي اینکه تکرار اینکه است که اوّل توصیف مردم پیمان « لا یَرقُبُونَ فِی مُؤمِن إِلا وَ لا ذِمَّۀً » . براي احکام باطلهي خود
شکن است و اینکه جمله براي افتضاح آنها است که آیات خدا را به بهاي کم فروختهاند. و بعضی گفتهاند: تکرار براي تأکید است.
خواندهاند که بعد از همزه « ائمّه » 12 مجمع: قاریهاي کوفه و شام با دو همزه خواندهاند و دیگران « فَقاتِلُوا أَئِمَّۀَ الکُفرِ » 52- -قرآن- 1
صفحه 167 از 223
از آن جهت است که پیشواي گمراهی هستند و « بائمۀ الکفر » 31 [ صفحه 361 ] هت تخصیص قتال - یاء تلفّظ کردهاند. -قرآن- 1
دیگران را هم گمراه و کافر میکنند. حسن بصري گفته است مقصود عموم کافران است چون هر فرد کافر خود منحرف است و نیز
رهبر دیگران به کفر. قتاده و إبن عبّاس گفتهاند: مقصود پیشواهاي قریش است مثل حارث بن هشام، و عکرمه بن ابی جهل و ابو
سفیان و غیر آنها، حذیفه گفته است: آنان که در اینکه جمله یاد شده است هنوز به جهان نیامدهاند و مقصود آنها هستند که در
آینده کافر و پیشواي کفرند. مجاهد گفته است: مقصود مردم ایران و روم است که مأمور به جنگ با آنها شدهاند. و حضرت امیر
با « ایمان » 12 مجمع: إبن عامر « إِنَّهُم لا أَیمانَ لَهُم » 703- پاورقی- 701 - .«27» علی علیه السّلام روز بصره اینکه آیه را قرائت فرمود
وَ» 31- کسر همزه خوانده است و از امام صادق ع اینکه قرائت روایت شده است و دیگران با فتح همزه قرائت کردهاند. -قرآن- 1
13 مجمع: جبّائی گفته است: مقصود یهود مدینه است که با أبو سفیان و اعراب موافقت کردند در جنگ «ِ هَمُّوا بِإِخراج الرَّسُول
خندق که پیغمبر را از مدینه بیرون کنند. و بعضی گفتهاند: مقصود مردم مکّه و قریش است که پیغمبر را مجبور به فرار کردند. -
13 مجمع: جبّائی گفته است: یعنی قریش که اوّل پیمان شکستند. زجّاج گفته است: یعنی پیش « وَ هُم بَدَؤُکُم أَوَّلَ مَرَّةٍ » 36- قرآن- 1
دستی به جنگ کردند با قبیلهي خزاعه که همپیمان پیغمبر بودند. و بعضی گفتند: یعنی در جنگ بدر آنها اوّل اقدام به جنگ با شما
14 مجمع: مجاهد و سدّي گفتند یعنی بنی خزاعه که از رنج شبیخون بنی بکر دلهاشان «ٍ وَ یَشف صُدُورَ قَوم » 38- کردند. -قرآن- 1
[ 58 [ صفحه 362 - 16 ، تفسیر أبو السعود: ممکن است -قرآن- 1 «ُ أَم حَسِبتُم أَن تُترَکُوا وَ لَمّا یَعلَم اللّه » 27- شفا مییابد. -قرآن- 1
« لا یعلم » روي سخن با منافقین باشد و ممکن است با آن مسلمانان باشد که میل به جهاد نداشتند و باجبار به جنگ میرفتند و معنی
اینکه است که هنوز معلوم خداوند نشده است چون موجود نشده است، زیرا اگر چیزي به مرتبهي وجود رسید معلوم خداوند است.
سخن ما: 1- عموم اینکه آیات براي تحریک احساسات مسلمین است که با سوابق رفتار مشرکین و فکر و خوي کنونی آنها چگونه
میخواهید رعایت پیمان بکنید و یا در جنگ و کشتن آنها کوتاهی کنید تا باز گرفتار بیرحمی آنها بشوید، 2- آیت آخر رهبري
است به اینکه اصل تربیتی عمومی که انسان بایستی در اخلاق و روش اجتماعی و فکر و کار شخصی خود تمرین کند تا ورزیده
شاید اشاره باشد به اینکه بر انسان مشتبه نشود « أَم حَسِبتُم أَن تُترَکُوا » شود و بتواند به خوبی از عهده وظائف خود برآید و جملهي
شرط « الَّذِینَ جاهَدُوا » که با نماز و روزه همهي کمالات آدمی را طی کرده است و شخص مؤمن متمدّن صالح شده است. و جملهي
اصلی تکامل اخلاق و انسانیت را معلوم ساخته است که جنگ با دشمن خارجی است و داخلی و تمرین و ریاضت است در برابر
خواستههاي نفسانی و شیطانی. تجربه و مطالعهي اخلاق عمومی کنونی اینکه مطلب را خوب روشن میکند، چون میبینم مردمی
عابد و مواظب انجام آداب و رسوم دینی هستند، ولی از آن روح و خوي آدمیّت که اسلام و پیغمبر [ص] مردم را پرورش داد خبر
ندارند، نه حس اجتماعی دارند که در کارهاي زندگی با مردم همکاري کنند و نه خوي صبر و بردباري دارند که سختیهاي
زندگی و انحرافهاي اخلاقی دیگران را تحمّل کنند، نه با مناعت و نظر بلند هستند که در برابر مطامع و سود فرضی خود حق دوستی
و خویشاوندي و انصاف را هم در نظر بیاورند، و نه فکر و کار خود را به درستی میسنجند و صحیح قضاوت میکنند تا بتوانند
دیگران را هم راضی نگاهدارند و افراط در تجاوز مالی و اخلاقی به مال و آبروي مردم نکنند، با اندك وارسی به اخلاق فرد فرد
اینکه مردم خوب روشن میشود: که رنجشها و نگرانیها و دعاوي و قطع روابط نتیجهي همین نواقص تربیتی است و تقصیر -قرآن-
696 [ صفحه 363 ] در مجاهدت و ریاضت نفسانی اگرچه در اینکه دوران، جنگ و جهاد با دشمن کافر - -504-473 قرآن- 675
متصوّر نیست، ولی باید از سالهاي اول تربیت، کودکان و جوانان را به راه مجاهدت و مبارزات جلو برد تا از جنگ با تمایلات و
به آن گونه که ما ترجمه «ُ لَمّا یَعلَم اللّه » احساسات نفسانی همان نتیجهي تمدّن و تعالی و کمال انسانی به دست آید. 3- جملهي
345- کردیم فراگیر همهي احتمالات است. -قرآن- 321
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 17 تا 22
صفحه 168 از 223
ما کانَ لِلمُشرِکِینَ أَن یَعمُرُوا مَساجِدَ اللّه شاهِدِینَ عَلی أَنفُسِهِم بِالکُفرِ أُولئِکَ حَبِطَت أَعمالُهُم وَ فِی النّارِ هُم خالِدُونَ [ 17 ] إِنَّما یَعمُرُ
مَساجِ دَ اللّه مَن آمَنَ بِاللّه وَ الیَوم الآخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ لَم یَخشَ إِلاَّ اللّهَ فَعَسی أُولئِکَ أَن یَکُونُوا مِنَ المُهتَدِینَ [ 18 ] أَ
جَعَلتُم سِقایَۀَ الحاج وَ عِمارَةَ المَسجِدِ الحَرام کَمَن آمَنَ بِاللّه وَ الیَوم الآخِرِ وَ جاهَدَ فِی سَبِیل اللّه لا یَستَوُونَ عِندَ اللّه وَ اللّه لا یَهدِي
[ القَومَ الظّالِمِینَ [ 19 ] الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیل اللّه بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم أَعظَم دَرَجَۀً عِندَ اللّه وَ أُولئِکَ هُم الفائِزُونَ [ 20
- [ 847 خالِدِینَ فِیها أَبَداً إِن اللّهَ عِندَه أَجرٌ عَظِیم [ 22 - یُبَشِّرُهُم رَبُّهُم بِرَحمَ ۀٍ مِنه وَ رِضوان وَ جَنّات لَهُم فِیها نَعِیم مُقِیم [ 21 ] -قرآن- 1
68 معنی لغات: سقایه- با فتح و کسر سین به معنی جایگاه آب دادن و ظرف آب خوري، و با ضم سین آنجا که براي - قرآن- 1
جمع آب ساخته میشود. جهت نزول: اسباب النّزول سیوطی: إبن عبّاس گفته است آن روز که عبّاس اسیر شد گفت: شما مسلمانها
ادّعاي همکاري و جهاد میکنید ما نیز اعمال خیر بیشتر و پیشتر از شما داریم چون سالها است که حاج را آب میدهیم و خانهي
در جواب او نازل شد. نعمان بشیر گفت: روزي جمعه « أَ جَعَلتُم سِقایَۀَ » خدا را [ صفحه 364 ] عمارت و اصلاح میکنیم، آیت بیستم
بود نزد منبر پیغمبر ص بودم مردم با یکدیگر بحث میکردند: یکی میگفت پس از اسلام بهتر عبادت آب دادن به حاج است
دیگري گفت ساختن مسجد الحرام بهتر عبادت است، سوّمی گفت: از همه بهتر جهاد در راه خدا است. عمر آنجا بود گفت: اکنون
موقع نماز است و مقتضی اینکه گونه سخن نیست ساکت شوید من بعد از نماز جمعه از پیغمبر مطلب را میپرسم، اینکه آیه در
و محمّد بن کعب قرظی گفته است طلحه بن شیبه مفاخرت کرد که « لا یَهدِي القَومَ الظّالِمِینَ » جواب آن گفتگو نازل شد تا جملهي
من اختیاردار و کلیددار کعبه هستم. عبّاس گفت: من حاج را آب میدهم. علی علیه السّلام فرمود: من جهاد کردم و از همه زودتر
606 ترجمه: 17 بیدینان را نرسد که - 62 -قرآن- 571 - رو به قبله نماز خواندم. اینکه آیه براي آن خودستائی نازل شد. -قرآن- 39
پرستشگاههاي خدائی بسازند چه خود گواهی به کفر خود دهند. اینان را [اندیشه و] کار بیهوده بود و به جاودان در آتش باشند 18
آن کسان مسجد آبادان دارند که خدا و روز رستخیز باور دارند و نماز به پا میدارند و زکات میدهند و جز از خدا نمیترسند،
اینکه گونه مردم امیدوار باشند که به راه راست بودند 19 مگر به حاجیان آب دادن و مسجد الحرام آبادان داشتن را میتوان به پایه
آن کسان رساند که به خدا گرویدند و رستاخیز باور کردند و به راه حق کوشیدند! البتّه که اینکه دو دسته برابر به پیشگاه خدا
نباشند و خدا ستمکاران را رهبري نکند 20 آن کسان که میهن خود رها کردند و به راه خدا با مال و جان کوشیدند به پیشگاه خدا
بلند پایهترند. و بهرهمند اینکه گونه مردمند و بس 21 ایشان را پروردگارشان به مهر خود نوید میدهد و خرسندي و بهشتها که
برايشان بهرهمندي همیشگی باشد 22 و پیوسته در آن بمانند و البتّه در پیشگاه خدا مزد بزرگ باشد [که کس اندازهي آن نداند].
17 مجمع: بعضی گفتهاند: مقصود مسجد الحرام است. و بعضی عموم « ما کانَ لِلمُشرِکِینَ أَن یَعمُرُوا مَساجِ دَ » : سخن مفسّرین
به صورت مفرد خواندهاند، جبّائی گفته است: مقصود از « مسجد » 64 [ صفحه 365 ] بصره - مسجدها دانستهاند، مردم -قرآن- 15
اینکه جمله اینکه است که مشرکین حق ورود و ماندن در مسجد ندارند چون عمارة به معنی آبادانی و رفت و آمد هم استعمال
میشود. و هم حق اصلاح خرابی آن ندارند چون کسی اصلاح میکند که نماز میخواند. حسن بصري گفته است: یعنی مشرکین
حق ندارند اهل مسجد الحرام و مردم آنجا باشند و باید اخراج شوند. الأسرار نوشته است: پیر طریقت گفت: الهی از سه چیز که
«28» دارم در یکی نگاه کن، اوّل سجودي که جز تو را از دل نخاست، دیگر تصدیقی که هر چه گفتی گفتم که راست، سه دیگر
204- چون با ذکرم خاست دل و جان جز تو را نخواست.چون با ذکرم خاست دل و جان جز تو را نخواست. -پاورقی- 202
17 ابو الفتوح: در معنی اینکه جمله چند قول است: حسن بصري گفته است یعنی: کاري میکنند که « شاهِدِینَ عَلی أَنفُسِهِم بِالکُفرِ »
نشانهي کفر آنها است 2- سدّي گفته است: یعنی به آشکار میگویند: ما کافر هستیم چنان که مسیحی، و یهودي مذهب خود را
3- ضحّاك گفته است: یعنی بتها را سجده میکنند، و إبن 41- آشکار میکنند و میگویند مسیحی و یهودي هستیم. -قرآن- 1
صفحه 169 از 223
عبّاس گفته است: چون در بدر اسیر شد و مسلمین ملامتش کردند به کفر و قطع خویشاوندي پیغمبر را و در جواب افتخار کرد به
از « عسی » 19 مفسّرین نوشتهاند: کلمهي « فَعَسی أُولئِکَ » . پرده داري کعبه و عمارت مسجد الحرام، اینکه آیه در جواب او نازل شد
جانب خدا و در قرآن به معنی ناگزیري و وجوب است. و مقصود اینکه است که مفاد جملهي بعد از اینکه کلمه، به طور قطع و
را با ضمّه قرائت کرده «ّ حاج » 290 مجمع: ضحّاك کلمهي « سِقایَۀَ الحاج وَ عِمارَةَ المَسجِدِ » 20- یقین انجام خواهد شد. -قرآن- 1
] 199- 42 -پاورقی- 197 - قرآن- 1 - .«29» خوانده است. و مقصود از سقایت شراب دادن به حاج است « عمرة » را « عمارة » است و
21 « هُم الفائِزُونَ » . به حاج مینوشاندند « نبیذ الزّبیب » صفحه 366 ] حسن بصري گفته است: در هنگام حج مویز در آب خیس کرده
ابو الفتوح: جابر بن عبد اللّه انصاري و دیگران روایت کردهاند که پیغمبر [ص] فرمود علی و شیعت او فائزون هستند، و دلیل بر اینکه
یعنی سوگند به خداي کعبه که « فزت و ربّ الکعبۀ » : حدیث سخن آن حضرت است در هنگام رسیدن شمشیر بر سرش فرمود
21 تفسیر حسینی: در کشف الاسرار فرموده که رحمت براي عاصیان است، و «ٍ بِرَحمَ ۀٍ مِنه وَ رِضوان » 21- رستگار شدم. -قرآن- 1
رضوان براي مطیعان و جنت براي کافهي مؤمنان، رحمت را تقدیم کرد تا اهل عصیان رقم ناامیدي بر خود نکشند که هرچه گناه
31 گناه ما فزون بود ز شمار || عفوت فزونتر از گناه همه قطرهاي ز ابر - عظیم بود رحمت از آن عظیمتر است. قطعه: -قرآن- 1
رحمت تو بس است || شستن نامهي سیاه همه روح البیان: همان طور که کافران آشکار با مسلمین مساوي نیستند، مشرکین به نهان
نیز با مخلصین در احوال و مقامات و کمالات انسانی برابر نیستند، و زهد و عبادت و تصوّف بریا و باغراض مادي ارزش ندارد و
مانند تخم فاسدي است که از آن گیاه نخواهد روئید. دنیا داري و آخرت میطلبی || اینکه ناز به خانه پدر باید کرد طنطاوي: در
لطیفهي چهارم دنبالهي اینکه آیات از مسلم روایت کرده است که بکر بن عبد اللّه مزنی گفت: با إبن عبّاس نزدیک کعبه نشسته
بودم عربی نزد او آمد و گفت: چرا عموزادههاي شما به مردم شیر و عسل میدهند و شما نبیذ میدهید مگر فقیر هستید یا بخیل! إبن
عبّاس در جواب گفت: الحمد للّه که نه فقیر هستیم و نه بخیل، ولی آنگاه که پیغمبر به اینجا وارد شد بر شتر سواري خود نشسته بود
و اسامه بن زید پشت سر او بود آب مطالبه فرمود، ما ظرفی نبیذ تقدیمش کردیم، نوشید و زیادي آن را باسامه عنایت فرمود و به ما
فرمود: چه خوب کردید، به اینکه روش [ صفحه 367 ] خود ادامه دهید، از اینکه جهت ما نمیخواهیم آنچه آن حضرت فرموده
است عوض کنیم. و نبیذ خرماي خشک است که به صبح نم میکنند و شب مینوشند یا شب در آب میکنند و صبح مینوشند.
تا آخر طوري مطلب آغاز شده است که « ما کانَ لِلمُشرِکِینَ » ولی اگر جوش آمد و ترش شد نوشیدن آن حرام است. ما: آیت اوّل
گویا مسبوق به مطلبی دیگر بوده است، ولی در شأن نزول سیوطی اینکه جمله را اوّل نوشته است و لکن شرح قضیه را به طوري که
و فقطّ ابو الفتوح و صفی علی شاه در «ِّ أَ جَعَلتُم سِقایَۀَ الحاج » از او در جاي خود نوشتیم مربوط کرده است به جملهي آیت بیستم
تفسیر منظوم خود همان طور که نوشتیم جهت نزول اینکه آیه را سرزنش مسلمین به عبّاس و جواب او نوشته است، و دیگران چیزي
ننوشتهاند و خود معلوم است که عبارت ابو الفتوح با ظاهر آغاز آیه توافق ندارد، و شاید مشرکین تقاضاي ساختن مسجد داشتهاند و
یا چیزي اظهار کردهاند که نظیر اینکه گونه مطالب بوده است ولی مفسّرین از آن مطّلع نشدهاند، مگر آن معنی که از جبّائی نقل
چون ورود ،«30» سازش ندارد « حَبِطَت أَعمالُهُم » کردیم مقصود باشد که حق ورود به مسجد ندارند. ولی اینکه معنی با جملهي
مشرك به مسجد عبادت نیست تا اینکه حکم شود به نابودي آن. در هر صورت تشخیص مقصود از اینکه آیه به اینکه سبک مشکل
است. چون ورود مشرك به مسجد عبادت نیست تا اینکه حکم شود به نابودي آن. در هر صورت تشخیص مقصود از اینکه آیه به
[ 941 [ صفحه 368 - 926 -پاورقی- 939 - 346 -قرآن- 904 - 46 -قرآن- 314 - اینکه سبک مشکل است. -قرآن- 21
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 23 تا 24
[ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِ ذُوا آباءَکُم وَ إِخوانَکُم أَولِیاءَ إِنِ استَحَبُّوا الکُفرَ عَلَی الإِیمان وَ مَن یَتَوَلَّهُم مِنکُم فَأُولئِکَ هُم الظّالِمُونَ [ 23
صفحه 170 از 223
قُل إِن کانَ آباؤُکُم وَ أَبناؤُکُم وَ إِخوانُکُم وَ أَزواجُکُم وَ عَشِیرَتُکُم وَ أَموال اقتَرَفتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخشَونَ کَسادَها وَ مَساکِن تَرضَونَها
532 معنی - أَحَب إِلَیکُم مِنَ اللّه وَ رَسُولِه وَ جِهادٍ فِی سَبِیلِه فَتَرَبَّصُوا حَتّی یَأتِیَ اللّه بِأَمرِه وَ اللّه لا یَهدِي القَومَ الفاسِقِینَ [ 24 ] -قرآن- 1
لغات: عشیرة- قبیله و خویشاوندان نزدیک. مجمع: از امام باقر و صادق علیهما السّلام روایت شده است: چون حاطب- إبن ابی بلتعه
به خویشاوندان خودش نوشت که پیغمبر آهنگ مکه و تسلّط بر آن دارد آیت اوّل براي تنبیه او نازل شد. و آیت دوّم براي سرزنش
آنها نازل شد که مسلمین مدینه وادارشان میکردند به هجرت از مکه و به جواب میگفتند: ما خانه و قوم و خویش داریم و گرفتار
تجارت با مردم هستیم. ترجمه: 23 اي مردمی که به خدا و پیامبرش گرویدهاید اگر پدران و برادرانتان بیدینی را برتر از دینداري
شمردند دوست خود نگیرید که اگر کسی ز شما آنان را دوست خود بداند به شمار ستمکاران بود 24 اي محمّد بگو: اگر پدران
شما و پسرانتان و برادران و همسران و خویش و پیوندانتان و سرمایههاي به چنگ آمده و بازرگانی که بترسید کساد شود و
خانهها که براي خود پسندیدهاید اینکه همه را از خدا و پیغمبرش و جهاد در راه او دوستتر دارید پس چشم به راه باشید تا خدا
تا آخر 23 « لا تَتَّخِذُوا آباءَکُم » : سرنوشت خود برساند، [ولی بدانید] خدا مردم بدکار را به راه راست رهنما نباشد. سخن مفسّرین
مجمع: اینکه آیه دستور ترك دوستی با خویشاوندان و پدر و مادر کافر است براي کارهاي دین ولی در کار دنیا و زندگی مادي
-41- یعنی با آنها به نیکی معاشرت نما]. -قرآن- 15 ] « وَ صاحِبهُما فِی الدُّنیا مَعرُوفاً » آمیزش با آنها ممنوع نیست به دلیل اینکه آیه
283 فخر: واحدي از إبن عبّاس نقل کرده است: چون پیش از فتح مکّه مسلمین مأمور شدند از مکّه هجرت کنند، اینکه - قرآن- 245
آیه براي روشن کردن اینکه مطلب است که کمال و حقیقت اسلام دوري از خویشان کافر است ولی اینکه نقل از إبن عبّاس صحیح
به نظر نمیرسد چون اینکه آیه و دیگر آیات سورهي برائه پس از فتح مکّه نازل شده است و ظاهر اینکه است که اینکه آیه براي
23 فخر: « وَ مَن یَتَوَلَّهُم » . توضیح لزوم دوري از کافر است که خویشاوند هم [ صفحه 369 ] اگر کافر بود نباید دوست انسان باشد
اینکه جمله براي تأکید مطلب است که گمان نرود ممکن است دوري کافر واجب نباشد با اینکه جمله فهمانده شده است که
به صورت جمع « عشیراتکم » 24 مجمع: بعضی قاریها « وَ عَشِیرَتُکُم » 24- دوستی با آنها ستم است مثل ستم آنها و کفرشان. -قرآن- 1
24 مجمع: حسن بصري و جبّائی گفتهاند: یعنی به مجازات اینکه کارها عذاب «ِ حَتّی یَأتِیَ اللّه بِأَمرِه » 19- قرائت کردهاند. -قرآن- 1
37 یعنی تا آنگاه که خداوند مکّه را فتح کند، ولی بعضی - خدا به شما میرسد زود باشد یا دیر. مجاهد گفته است: -قرآن- 1
گفتهاند اینکه معنی درست نیست چون اینکه آیه بعد از فتح مکّه بوده است.
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 25 تا 27
لَقَد نَ َ ص رَکُم اللّه فِی مَواطِنَ کَثِیرَةٍ وَ یَومَ حُنَین إِذ أَعجَبَتکُم کَثرَتُکُم فَلَم تُغن عَنکُم شَیئاً وَ ضاقَت عَلَیکُم الَأرض بِما رَحُبَت ثُم وَلَّیتُم
مُدبِرِینَ [ 25 ] ثُم أَنزَلَ اللّه سَ کِینَتَه عَلی رَسُولِه وَ عَلَی المُؤمِنِینَ وَ أَنزَلَ جُنُوداً لَم تَرَوها وَ عَذَّبَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ ذلِکَ جَزاءُ الکافِرِینَ
478 معنی لغات: حنین- نام سرزمینی است میان - 26 ] ثُم یَتُوب اللّه مِن بَعدِ ذلِکَ عَلی مَن یَشاءُ وَ اللّه غَفُورٌ رَحِیم [ 27 ] -قرآن- 1 ]
مکّه و طائف، رحبت- یعنی وسیع و گشاده شد. سکینۀ- وقار، مهابت، آرامش، مواطن- جمع موطن به معنی جاي اجتماع مردم
براي جنگ و به اصطلاح جبههي جنگ. ترجمه: 25 همانا خدا در بسیاري از هنگامههاي نبرد یاري کرد [به یاد آرید] روز جنگ
حنین شما را انبوهی سپاهتان شگفت آورد و سودي به شما نداشت و فراخناي زمین بر شما تنگ شد که پشت به جنگ کردید و
فرار نمودید، 26 وز آن پس خدا آرامش خود بر پیامبرش و مؤمنان فرود آورد و لشکري فرستاد که نمیدیدید و [ صفحه 370 ] هر
که کافر بود آزارش نمود و همین است سزاي کافران 27 و زین پس خدا ببخشاید به هر که خواهد [و به سرنوشت او کرده باشد]
25 مجمع: یعنی چون در راه رضاي خدا و پیغمبر از خانه و « فِی مَواطِنَ کَثِیرَةٍ » : که خداوند غفور است و رحیم است. سخن مفسرین
40 و از امام باقر و صادق علیهما - خویشان چشم پوشیدید در بسیاري از جنگها براي تشویق شما خدا یاريتان کرد. -قرآن- 14
صفحه 171 از 223
السّلام روایت شده است که هشتاد موقع بوده است به وسیلهي کمک غیبی مسلمانان جلو رفتهاند و فاتح شدهاند. و روایت شده
است: متوکّل خلیفهي عبّاسی بیمار شد و نذر کرد: اگر شفا یابد مال زیاد به فقرا بدهد چون شفا یافت از علما پرسید: مال زیاد چه
اندازه است که براي وفاي به نذر بدهم! آنها نتوانستند معیّن کنند و هر یک چیزي گفت، عاقبت راهنمائیش کردند به حضرت- امام
علی النّقی علیه السّلام که در خانه محبوس بود. چون به آن حضرت نوشت در جواب نوشته بود هشتاد درهم بدهد. از آن حضرت
پرسیدند عدد هشتاد از کجا معلوم شد، اینکه آیه را قرائت کرد و فرمود: اینکه مواطن احصا شده و هشتاد موقع بوده است. رح اینکه
60 چون پیغمبر از فتح - نوشتهاند چنین بوده است:نوشتهاند چنین بوده است: -پاورقی- 58 «31» قضیّه به طوري که مورّخین و مفسّرین
مکّه آسوده شد در آخر ماه رمضان یا در ماه شوّال سال هشتم هجرت روانهي سرزمین حنین شد براي جنگ با قبایل ثقیف و
هوازن، و رؤساء هوازن نزد مالک بن عوف فراهم شد، و حل و فصل کارهاشان به او محوّل شد و تمام زن و بچه و سرمایه و
گوسفند و شتر و اموال را با خود برداشتند و روانهي حنین شدند. و چون به درهي اوطاس که در سرزمین هوازن بود فرود آمدند
درید بن ال ّ ص مت که پیرمردي بود کور و صاحب خویشاوندان و کس و کار فراوان پرسید بکجا هستیم! گفتند به درهي اوطاس،
گفت: جائی است مناسب جنبش اسبان جنگ، آنگاه پرسید چرا آواز چهار پایان و گریهي بچها میشنوم! به جواب او گفتند: مالک
بن عوف دستور داده- [ صفحه 371 ] است هر کسی سرمایه و خانوادهي خود را همراه داشته باشد که در جنگ براي دفاع از آن
کوشش کند. گفت اینکه کار گوسفند چرانی است، مالک را بگوئید بیاید تا با او صحبت کنم، چون او آمد، درید گفت: اي
مالک تو امروز رئیس اینکه مردم شدهاي و از پس امروز فردائی هست، اینکه خانواده و سرمایه را برگردان به قسمتهاي مرتفع
سرزمین خودشان و خود با مردان و اسبها بمان که فقطّ اسب و مرد و شمشیر در اینجا به کار آید و بس و اگر تو فاتح شدي آنها به
تو خواهند رسید، ولی اگر شکست دیدي لا اقل از سوي زن و فرزند بیآبرو نخواهی شد، مالک در جواب گفت: تو پیر و خرف
شده- اي، از آن طرف پیغمبر ص پس از پانزده روز توقّف در مکّه از صفوان بن امیّه یکصد زره براي جنگ عاریه خواست، او
گفت: به عاریه میخواهی و پس خواهی داد یا میخواهی بگیري و پس ندهی! پیغمبر فرمود: به عاریه میگیرم و ضمانت آن را
دارم، او زره را فرستاد و پیغمبر با همهي قشون خود که ده هزار نفر بودند وارد مکّه شده بود با دو هزار نفر از مردم مسلمان شده
پس از فتح مکّه که مجموع دوازده هزار نفر بودند روانه شد و پرچم بزرگ خود را به علی علیه السّلام داد و رؤسائی که در ورود
به مکّه پرچمدار بودند به همان روش با پرچم خود روانه شدند، مالک بن عوف مردم خود را سفارش کرد که هر کدام خانواده و
سرمایهي خود را در پشت سر بدارید و غلاف شمشیرتان را بشکنید و در پشت درختها و انشعابهاي اینکه درّه پنهان شوید و در
تاریک روشنی صبح یکبارگی به آنها حمله کنید و بشکنیدشان چون تا کنون با مردان جنگی رو برو نشدهاند. و از آن طرف پیغمبر
چون نماز صبح خواند سرازیر درّهي حنین شد و در جلو لشکر قبیلهي بنو سلیم بود که از هر جانب طرف حملهي دسته- هاي هوازن
شدند و شکست خوردند و فرار کردند و دستههاي پشت سر هم فرار کردند و دسته دسته از پیغمبر میگذشتند و توجّه نمیکردند و
فقطّ علی علیه السّلام با پرچم خود و چند نفر به اطراف پیغمبر میجنگیدند و عبّاس عموي پیغمبر از طرف راست و ابو سفیان بن
حرث پسر عموي آن حضرت از طرف چپ دهنهي قاطر پیغمبر را گرفته بودند و نه نفر از بنی هاشم و یک نفر ایمن بن امّ ایمن که
غیر بنی هاشم بود [ صفحه 372 ] اطراف قاطر را گرفته بودند. و چون پیغمبر ص دید مردم فرار میکنند به عبّاس فرمود صداي تو
رسا و بلند است روي اینکه سنگ بایست و فریاد کن: اي گروه مهاجر و انصار و اي مردم سورهي بقره و اي مردان متشکل در بیعت
با پیغمبر او اینجا است شما کجا میروید! چون صداي او را شنیدند برگشتند، و انصار همه از جلو بودند و مشغول جنگ شدند و
پیغمبر فرمود: اکنون معرکهي جنگ گرم شد من پیغمبرم بدون دروغ و مشرکین فرار کردند و پراکنده شدند و مسلمین آنها را
دنبال کردند که در حدود صد نفر از قبیلهي هوازن کشته شدند و مالک بن عوف در حصار طائف پناهنده شد و زنان و اموال آنها
به تصرّف مسلمین آمد و پیغمبر دستور داد همهي غنائم و اسیران جنگ را در جعرّانه [بکسر جیم] که ناحیهاي است میان طائف و
صفحه 172 از 223
مکّه نگاهداري کنند بدیل بن ورقاء خزاعی را بر آنها گماشت و خود به طرف طائف روانه شد و مشرکین را تعقیب فرمود، و
مالک عوف را در حصار گرفت و تا آخر آن ماه محاصره را ادامه داد و چون ماه ذو القعده شد، دست از محاصره برداشت [شاید به
واسطه رعایت ماه حرام بوده است] و به طرف جعرّانه حرکت فرمود و در آنجا غنائم را تقسیم کرد که ششهزار زن و بچهي اسیر، و
حیوانات و اموال بیشمار بود [ولی دیگران متجاوز از شصت هزار شتر و گوسفند نوشتهاند و مقدار زیاد نقره]. ابو سعید خدري
روایت کرده است: پیغمبر غنایم را تقسیم کرد به اعراب تازه مسلمان براي جلب خاطر آنها و به انصار چیزي نداد. سعد بن عبادهي
انصاري حضور پیغمبر رفت و نگرانی آنها را به عرضش رساند آن حضرت فرمود: تو خود چه عقیده داري! عرض کرد: من نیز یک
نفر از آنها هستم، فرمود: آنها را در اینکه حظیره [چهار دیواري آغل گوسفند] جمع کن چون همه فراهم شدند پیغمبر آنجا ایستاد
به سخنرانی و فرمود: اي مردم انصار نه آنگاه که من به شهر شما آمدم همگی گمراه بودید و فقیر و دشمن یکدیگر و خداوند راه
راست به شما نمود تا دوست و متحد با هم شدید و مال و سرمایه فراهم کردید! آنها به جواب گفتند: چنین بوده است. آنگاه فرمود:
شما جواب من را نخواهید داد! عرض [ صفحه 373 ] ند: به ما چه میفرمائی و ما چه جواب بگوئیم! فرمود: اگر بخواهید میتوانید
سخنی بگوئید که همه تصدیق کنند، بگوئید: آن روز که تو به شهر ما آمدي مردي بودي فقیر و آوارهي وطن و اندیشناك از
دشمن و ما بودیم که به تو منزل دادیم و آنچه داشتیم از تو مضایقه نکردیم و از شرّ دشمن آسودهات کردیم، عرض کردند: براي
أوجدتم یا معشر الانصار من لعاعۀ من الدّنیا تألّفت بها قوما لیسلموا » : خدا و پیغمبر اینکه چگونه سخنی است که ما بگوئیم! باز فرمود
در دل خود از پیغمبر نگران میشوید براي جرعه اندکی از مال دنیا که به مردمی طمعکار دادم تا «32»« و وکلتکم الی اسلامکم
مسلمان شوند و شما را به آن سود بزرگ، اسلام که خدا نصیبتان کرد حواله دادم اي مردم انصار مگر نمیپسندید که دیگران با
گوسفند و شتر به جایگاه خود برگردند و شما با پیغمبر خدا! سوگند به آنکه جانم در اختیار او است اگر مردم دو دسته شوند من به
دستهي انصار خواهم پیوست و اگر از مکّه به مدینه نرفته بودم و هجرتی در کار نبود، من هم یکی از انصار بودم اي خدا انصار را
بیامرز و فرزندان آنها را هم بیامرز و پسر پسرشان را هم بیامرز. مردم از اینکه سخن آن قدر گریه کردند که آب چشمشان از
ریششان گذشت و گفتند: آن قسمت بهتر را قبول میکنیم که خدا و پیغمبر باشد و متفرّق شدند. و انس مالک گفت جارچی
پیغمبر به مردم ابلاغ کرد: با زنان اسیر آمیزش نکنند تا آن که آبستن است بار بگذارد و آن که آبستن نیست یک دورهي عادت
زنانه را برگزار کند. آنگاه نمایندگان هوازن مسلمان شدند، و در جعرانه حضور پیغمبر آمدند و خطیب و سخنران آنها بلند شد و
عرض کرد: میان اینکه زنهاي اسیر کسانی هستند که خالهي تو شمرده میشوند و یا پرستار تو بودهاند و اگر با پادشاهان شام و حیره
چنین سرنوشتی میداشتیم و از آنها تقاضاي گذشت میکردیم بزرگواري میکردند و البتّه تو بهتر کسی هستی که چنین کاري
کنی پیغمبر فرمود: مال میخواهید یا اسیر! عرض کردند: به گوسفند و شتر کار نداریم. فرمود: آنچه در دست بنی هاشم است به
شما رد میکنم و با دیگر مسلمانان براي شما سفارش در دل خود از پیغمبر نگران میشوید براي جرعه اندکی از مال دنیا که به
مردمی طمعکار دادم تا مسلمان شوند و شما را به آن سود بزرگ، اسلام که خدا نصیبتان کرد حواله دادم اي مردم انصار مگر
نمیپسندید که دیگران با گوسفند و شتر به جایگاه خود برگردند و شما با پیغمبر خدا! سوگند به آنکه جانم در اختیار او است اگر
مردم دو دسته شوند من به دستهي انصار خواهم پیوست و اگر از مکّه به مدینه نرفته بودم و هجرتی در کار نبود، من هم یکی از
انصار بودم اي خدا انصار را بیامرز و فرزندان آنها را هم بیامرز و پسر پسرشان را هم بیامرز. مردم از اینکه سخن آن قدر گریه
کردند که آب چشمشان از ریششان گذشت و گفتند: آن قسمت بهتر را قبول میکنیم که خدا و پیغمبر باشد و متفرّق شدند. و انس
مالک گفت جارچی پیغمبر به مردم ابلاغ کرد: با زنان اسیر آمیزش نکنند تا آن که آبستن است بار بگذارد و آن که آبستن نیست
یک دورهي عادت زنانه را برگزار کند. آنگاه نمایندگان هوازن مسلمان شدند، و در جعرانه حضور پیغمبر آمدند و خطیب و
سخنران آنها بلند شد و عرض کرد: میان اینکه زنهاي اسیر کسانی هستند که خالهي تو شمرده میشوند و یا پرستار تو بودهاند و اگر
صفحه 173 از 223
با پادشاهان شام و حیره چنین سرنوشتی میداشتیم و از آنها تقاضاي گذشت میکردیم بزرگواري میکردند و البتّه تو بهتر کسی
هستی که چنین کاري کنی پیغمبر فرمود: مال میخواهید یا اسیر! عرض کردند: به گوسفند و شتر کار نداریم. فرمود: آنچه در
534 [ صفحه 374 ] میکنم و شما هم - دست بنی هاشم است به شما رد میکنم و با دیگر مسلمانان براي شما سفارش -پاورقی- 532
با آنها سخن بگوئید و خود را معرفی کنید که مسلمان هستید، و چون پیغمبر ص نماز ظهر انجام داد نمایندههاي قبیلهي هوازن
مطلب خود را اظهار کردند: پیغمبر فرمود: من اسیرهاي خود و بنی هاشم را برگردانیدم و هر کس از شما مردم به طیب خاطر
میتواند اسیر خود را آزاد کند و گر نه در برابر فدا رها کند تا من آن را بپردازم. عموم مردم اسیران خود را رها کردند به جز چند
نفر که در برابر فدا رها کردند. و پیغمبر به مالک بن عوف پیغام داد اگر مسلمان شوي و نزد ما بیائی خانوادهي اسیر تو را آزاد
میکنم و صد شتر به تو میدهم، او از طائف حضور پیغمبر [ص] رسید و کس و کار و شترها را تحویل گرفت و از طرف پیغمبر
25 روح البیان: روایت شده است که جلو قشون فراري مسلمین تا به مکّه « وَلَّیتُم مُدبِرِینَ » . مأمور سرپرستی مسلمین قبیلهي خود شد
رسید و مردم آنجا خوشحال شدند و شماتت کردند و برادر صفوان بن امیّه به مادرش گفت: خداوند دوران جادوگري را به آخر
رساند، برادرش صفوان که مشرك بود گفت: خاموش باش خدا دهان تو را بشکند سوگند به خدا که حکومت یک فرد قرشی بر
26 مجمع: مقصود آن نیرو است « فَأَنزَلَ اللّه سَکِینَتَه عَلی رَسُولِه وَ عَلَی المُؤمِنِینَ » 25- ما بهتر است از حکومت مردم هوازن. -قرآن- 1
که موجب شد فراریها برگشتند و کافران را شکستند. ضحّاك بن مزاحم گفته است: مقصود آرامش آن مؤمنین است که با پیغمبر
75 تفسیر حسینی: پس فرو فرستاد خداي رحمت - به جاي ماندند و فرار نکردند مثل علی و عبّاس و چند نفر از بنی هاشم. -قرآن- 1
خود را که سبب سکون و آرامش قلوب است بر فرستادهي خود تا تنها داعیهي حرب نمود و از کثرت اعداء اندیشه نفرموده و بر
26 ابو الفتوح: نوشته است: جبّائی گفت روز حنین فرشتگان به مدد تشجیع و « وَ أَنزَلَ جُنُوداً » . مؤمنان تا به نداي عبّاس باز گشتند
27 مجمع: یعنی خدا میپذیرد توبهي آن که از شرك «ُ ثُم یَتُوب اللّه » 23- تقویت دل آمدند و کارزار نکردند الّا روز بدر. -قرآن- 1
26 [ صفحه 375 ] شود و روي به اسلام آورد، و ممکن است مقصود آن مردم باشد که فرار کردند و توبه کردند، - پشیمان -قرآن- 1
ممکن است توبهي از عجب باشد که چون مغرور به عدّهي خود شدند و شکست خوردند و توبه کردند خدا پذیرفت. فخر: یعنی با
همه خواري و ذلّت که گرفتار شدند خدا فضل و احسان خود را به آنها باز داد. سخن ما: 1- معنی سکینه در سورهي بقره مفصّل
بحث شده است، در اینکه آیه فهم معنی نزول سکینه بر پیغمبر مشکل است، چون آن حضرت همیشه با سکینه و آرامش بوده است،
لیکن دو معنی در آن متصوّر است: اوّل- آرامش در دنبالهي اضطراب موقّت که تأسّف به حال مسلمانان فراري بود، دوّم- سکینهي
پیغمبر در آن موقع، حالت مخصوص به آن حضرت بوده است که مهابت و سهمگینی در برابر دشمن بوده است به طوري که کسی
نیروي توقّف در برابرش نداشته است، و البتّه اینکه خاصیّت همیشه نمایان نبوده است و فقطّ در موقع حملهي دشمن و خطر بزرگ
نمودار میشده است، و سکینهي مؤمنین تقویت دل و پشیمانی از فرار و بازگشتشان بوده است و شاهد اینکه سکینهي پیغمبر
حکایتی است که ابو الفتوح در تفسیر همین آیه نقل کرده است که زهري گفته است: نقل کردهاند از شیبه بن عثمان که او گفت:
چون مسلمانان فرار کردند و پیغمبر [ص] تنها ماند من خواستم به انتقام خون برادر و پدرم که در احد کشته شدند آن حضرت را
بکشم، پیغمبر برگشت و به من نگاه کرد و دست بر سینهي من گذاشت و فرمود: تو را در پناه خدا میگذارم از آنچه عزم به آن
داري، از اینکه سخن پیغمبر مرا لرزه به اندام افتاد و چون به صورت آن حضرت نگاه کردم از همهي مردم محبوب تر بود و مسلمان
شدم، و در تفسیر منظوم صفی سکینه را چنین معنی کرده است: هست مروي زان شه کامل سرشت || که سکینه هست بادي از
بهشت بوي او خوشتر ز بوي جنّت است || همچو روي آدم او را صورت است دائما با هر نبی و هر ولی است || و آن نشان
رحمت از ربّ العلی است چون به قلب اهل دل گیرد مقام || زو جنود نفس یابد انهزام [ صفحه 376 ] زان که با او باشد افواج
شاید اشاره باشد به خاصیّت سهمناکی و ترس که از « أَنزَلَ جُنُوداً لَم تَرَوها » سروش || جیشها پیشش خطوطند و نقوش 2- جملهي
صفحه 174 از 223
برگشتن مسلمین فراري در دل کافران تولید شد. چون پس از آنکه مسلمین به آن سرعت فرار کردند و باز به وسیلهي فریاد عبّاس
به زودي برگشتند و سخت حمله کردند شاید کافران اینکه عمل را حیلهي جنگی تشخیص دادند و ترس آنها را فراگرفت زیرا
دنبالهي آن فرار هیچ احتمال نمیرفت چنان حملهاي از مسلمین و فرار و نابودي کافرین. پس اینکه حادثهي غیر منتظره مولود قشون
و جنود غیر مرئی خداوندي بود که به قدرت حق تولید مهابت از مسلمانان و ترس و رعب در دل کافران نمود، و به مقتضاي اینکه
یعنی کسی از قشون خدا خبردار نیست مگر خدا، اینکه گونه خواص نفسانی که بر خلاف انتظار « ما یَعلَم جُنُودَ رَبِّکَ إِلّا هُوَ » آیه
نمودار میشود از قشون غیر مرئی و نامعلوم است که از جانب حق فرود میآید و به غیر از او دیگري را به چگونگی آن اطّلاعی
707- 46 -قرآن- 666 - نیست. -قرآن- 14
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 28 تا 33
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا المُشرِکُونَ نَجَس فَلا یَقرَبُوا المَسجِدَ الحَرامَ بَعدَ عامِهِم هذا وَ إِن خِفتُم عَیلَۀً فَسَوفَ یُغنِیکُم اللّه مِن فَضلِه إِن
شاءَ إِن اللّهَ عَلِیم حَکِیم [ 28 ] قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ بِاللّه وَ لا بِالیَوم الآخِرِ وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللّه وَ رَسُولُه وَ لا یَدِینُونَ دِینَ الحَق مِنَ
الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ حَتّی یُعطُوا الجِزیَۀَ عَن یَدٍ وَ هُم صاغِرُونَ [ 29 ] وَ قالَت الیَهُودُ عُزَیرٌ ابن اللّه وَ قالَت النَّصاري المَسِیح ابن اللّه ذلِکَ
قَولُهُم بِأَفواهِهِم یُضاهِؤُنَ قَولَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبل قاتَلَهُم اللّه أَنّی یُؤفَکُونَ [ 30 ] اتَّخَ ذُوا أَحبارَهُم وَ رُهبانَهُم أَرباباً مِن دُونِ اللّه وَ
المَسِیحَ ابنَ مَریَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاّ لِیَعبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاّ هُوَ سُبحانَه عَمّا یُشرِکُونَ [ 31 ] یُرِیدُونَ أَن یُطفِؤُا نُورَ اللّه بِأَفواهِهِم وَ یَأبَی
1032 هُوَ الَّذِي أَرسَلَ رَسُولَه بِالهُدي وَ دِین الحَق لِیُظهِرَه عَلَی الدِّین کُلِّه وَ لَو - اللّه إِلاّ أَن یُتِم نُورَه وَ لَو کَرِهَ الکافِرُونَ [ 32 ] -قرآن- 1
135 [ صفحه 377 ] معنی لغات: نجس- به معنی نجس و پلید و ناپاك، عیلۀ- فقر و ناداري، - کَرِهَ المُشرِکُونَ [ 33 ] -قرآن- 1
صاغرون- جمع صاغر به معنی اهانت شده و راضی به ذلت و خاري، یضاهئون- از مصدر مضاهاة به معنی شباهت داشتن و هم
شکل بودن. ترجمه: 28 اي مؤمنان انباز پنداران براي خدا پلید بودند، پس از اینکه سال [که اینکه سخنان به گوش همگان رسید]
نباید به مسجد الحرام درون شوند و اگر شما میترسید [از نیامدن مشرکان به مکّه آذوقه به شما نرسد و] نادار و بیچاره شوید، به
زودي اگر خدا بخواهد و به سرنوشت کرده باشد به فزون بخشی خود شما را بینیاز میکند که او دانا و درستکار است 29 آنها که
کتاب آسمانی دارند و مؤمن به خدا و روز رستاخیز نباشند [که براي خدا فرزند پندارند و آزار بدکاران به رستاخیز بخشیده
پندارند] و آنچه حرام کرده است روا میدانند [و خوك و شراب میخورند] و به دین حق نمیگروند شما با آنان بجنگید تا که به
دست خود بخواري جزیه دهند. [نشانهي بیدینی ایشان که] 30 یهود گفتند: عزیر پسر خدا است و مسیحیان گفتند: مسیح پسر خدا
است، اینکه سخنی است که به زبان گویند [و خود از آن خبر ندارند و] همانند سخن کافران پیشین است. خدا آنها را که تا کجا ز
خود میسازند [و دروغ میبندند] 31 اینها پیشوایان و پارسایانشان را به جاي پروردگار خدا پنداشتند با مسیح مریم، ولی دستوري
جز پرستش خداي یکتا نداشتند که خدائی غیر او نباشد و او به دور است از آنچه انبازش پندارند 32 کافران خواهند پرتو خدائی به
دهان خاموش کنند و خدا نخواهد مگر روشنائی خود به انجام رساند [ صفحه 378 ] هر چند که کافران نمیپسندند 33 البتّه خدا
است که پیامبر خود به راه راست و دین درست فرستاد تا سر انجام برتر از همهي کیشان جهان بنمایاند گرچه پسند مشرکین نباشد.
28 مجمع: إبن سمیفع أنجاس به صورت جمع قرائت کرده است، و بعضی گفتهاند: جهت «ٌ المُشرِکُونَ نَجَس » : سخن مفسّرین
38 طبري: قتاده گفته است: یعنی آنها جنب هستند. و - توصیف مشرکین به نجس خبث عقیده و قول و فعل آنها است. -قرآن- 15
نجس به معنی جنب است. و به ما خبر رسیده است که حذیفه با پیغمبر ملاقات کرد و آن حضرت دست او را گرفت، او عرض
یعنی مؤمن پلید نمیشود، از إبن عبّاس روایت شده است که مقصود همانندي « انّ المؤمن لا ینجس » : کرد: من جنب هستم، فرمود
کافر است به پلیدي و نجس بودن سگ و خوك. ابو الفتوح: شافعی و دیگر فقها کافر را نجس الحکم دانستهاند یعنی در حکم
صفحه 175 از 223
نجس است مثل جنب و زن در دوران عادت که به وسیلهي غسل پاك میشوند کافر هم به وسیلهي اسلام پاك میشود و به مذهب
فقهاي ما شیعهها کافر نجس الحکم است مانند جنب و حائض که آنها با غسل پاك میشوند و کافر با اسلام و هم نجس العین
است مانند دیگر نجاسات که به آب پاك نمیشود و هر چه به آنها به رطوبت تماس کند نجس میشود، کافر نیز با آب پاك
نمیشود و هر چیز نمناك که به بدن کافر برسد نجس می شود و ظاهر آیه موافق است با مذهب ما، و هم روایت إبن عبّاس که
28 طبري: یعنی ورود آنها به حرم ممنوع است « فَلا یَقرَبُوا المَسجِدَ الحَرامَ » . گفته است مشرکین مانند سگ و خوك پلید هستند
37 مجمع: بعضی گفتهاند: مقصود اینکه است که مشرکین با - چون اگر وارد حرم شدند نزدیک به مسجد الحرام شدهاند. -قرآن- 1
اختیار داري در کار حج و عمرهي مردم وارد مسجد الحرام نشوند، جبّائی گفته است: معنی جمله اینکه است که مشرکین ممنوع
هستند از ورود به هر مسجد و از حضور در مراسم حج و از [ صفحه 379 ] دخول در مسجد الحرام. امام فخر: مقصود همهي سرزمین
یعنی اگر از فقر بترسید قرینه است که مقصود نزدیکی کافر است به « إِن خِفتُم عَیلَۀً » حرم است نه فقطّ مسجد الحرام، زیرا جملهي
آن سرزمین و گر نه از ورود به مسجد موجب ترس از فقر و قطع رابطه نمیشود، چون کافران تجارت خواهند داشت و به مکّه خوار
28 طبري: و دیگران: یعنی سال نهم هجري که علی سورهي برائت بر مردم قرائت کرد. « بَعدَ عامِهِم » 101- و بار میرسد. -قرآن- 79
28 مجمع: مقاتل گفت مردي از صنعا و دیگر اطراف یمن مسلمان شدند و خواربار بر شتران به مکّه « وَ إِن خِفتُم عَیلَۀً » 17- -قرآن- 1
26 روح البیان: چون مشرکین ممنوع شدند که به مسجد الحرام نزدیک شوند، عدّهاي از تجار بکر بن وائل و - بردند. -قرآن- 1
دیگران که مشرك بودند به مسلمانان گفتند: شما که مانع ما میشوید خواهید دید که چه سختیها بکشید به خدا سوگند راه نجات
را میبندیم و کمتر چیزي به شما نمیدهیم. اینکه سخن بر مردم مکه گران آمد و اندوهناك شدند و گفتند: ما از اینکه تجار
فَسَوفَ یُغنِیکُمُ » . استفاده میکردیم و از اینکه بعد همهي راهها بر ما بسته خواهد شد. اینکه جمله براي آرامش دل آن مردم نازل شد
28 مجمع: یعنی خداوند از راه دیگر وسیلهي بینیازي شما را فراهم میکند مثل اینکه مردمی از دیگر سرزمینها براي شما خوار «ُ اللّه
31 بعضی گفتهاند: یعنی به وسیلهي جزیه که از کافران خواهید گرفت بینیاز میشوید. عدّهاي گفتهاند: - و بار بیاورند. -قرآن- 1
28 « إِن شاءَ » . مقصود به وسیلهي باران و فراوانی گیاهان و گفتهاند به واسطهي غنائم جنگی که نصیبشان خواهد شد بینیاز میشوند
مجمع: مقصود از اینکه جمله اشاره است به اینکه همه کس در آینده بینیاز نخواهد شد چون آنها که پیش از فتوح اسلام و
نشدند و خداوند بینیازي براي آنها نخواست پس معنی جمله اینکه است «ُ یُغنِیکُم اللّه » گشایش کارها مردند مشمول مفاد جملهي
214 [ صفحه 380 ] به واسطهي طول عمر و استفادهي - 12 -قرآن- 193 - که هر کس را که خدا بخواهد بینیاز خواهد کرد -قرآن- 1
از حوادث آینده، و بعضی گفتهاند: اینکه جمله اشاره است به اینکه که انسان در هر کار باید از خداوند بخواهد که او را بنتیجه
برساند و بینیازش کند. روح البیان: کاشفی گفته است: گمان مدار اگر ضایعم تو بگذاري || که ضایعم نگذارد مسبّب الأسباب
بروي من در احسان اگر تو در بندي || دري دگر بگشاید مفتّح الأبواب صائب گفته است: فکر آب و دانه در کنج قفس بیحاصل
است || زیر چرخ اندیشهي روزي چرا باشد مرا! حافظ گفته است: سکندر را نمیبخشند آبی || بزور زر میسّر نیست اینکه کار
29 ابو الفتوح: نوشته است: مجاهد گفت: آیه آنگه آمد که رسول را فرمودند که بغزاء روم رود، رسول بعد « قاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ »
از نزول اینکه آیه به غزاي تبوك شد. کلبی گفت: در بنی قریظه و بنی النضیر آمد و رسول به قتال ایشان رفت، ایشان مصالحت
کردند و آن اوّل جزیتی بود در اسلام و اوّل ذلّی بود که به اهل کتاب رسید. حق تعالی به اینکه آیت وصف کرد جهودان و
ترسایان را به آنکه ایشان به خدا ایمان ندارند و اگرچه خدا گویانند خداي دانان نهاند براي اینکه خداي را فرزند روا میدارند. -
29 مجمع: یعنی یهودي و مسیحی و علماي شیعه گفتهاند مجوس و زردشت مذهب به حکم « مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الکِتابَ » 37- قرآن- 1
30 اوّل- - 29 کشاف: اینکه جمله چند جور معنی میشود: -قرآن- 1 « یُعطُوا الجِزیَۀَ عَن یَدٍ » 37- یهودي و مسیحی است. -قرآن- 1
یعنی جزیه بدهند با دست فرمانبري و اطاعت چنان که ما در فارسی می- گوئیم به دست خود میدهد که کنایه است از کمال
صفحه 176 از 223
[ تسلیم. دوّم- یعنی جزیه را از دست خود بدهند نه از دست شخص دیگر که کنایه است از نقد پرداختن و به کسی [ صفحه 381
قدرت « ید » حواله نکردن. سوّم- یعنی از دست قدرت و تسلّط مسلمین تسلیم بپرداخت جزیه بشوند که به اینکه معنی مقصود از
به معنی نعمت است. ابو « ید » خواهد بود. چهارم- یعنی از احسان و گذشت مسلمین جزیه دهند و کشته نشوند و به اینکه معنی
الفتوح: در مذهب ما شیعهها جزیه اندازهي معیّن ندارد و امام آنچه بداند معیّن میکند یا از نفرات و افراد و یا از اراضی و
املاكشان. امام فخر: انس مالک گفت: پیغمبر [ص] بر هر نفر بالغ یک دینار [که پول طلاي آن دوران بوده است] معیّن فرمود و
عمر بر هر فرد فقیر دوازده درهم [پول نقرهي آن زمان] معیّن کرد و بر مردم متوسّط بیست و چهار درهم و بر آنها که مالدار و غنی
شمرده میشدند چهل و هشت درهم معیّن کرد و فقهاي ما معتقد شدهاند که اندازهي جزیه یک دینار است و اگر کسی راضی شد
با تنوین و بیتنوین « عزیر » 30 مجمع: کلمهي «ِ عُزَیرٌ ابن اللّه » . بیشتر بدهد باید بر متوسّط دو دینار و بر ثروتمند چهار دینار معیّن کنند
قرائت شده است. فخر: عبید بن عمیر گفته است مردي یهودي به نام فنحاص بن عازوراء عقیده داشته است که عزیر پسر خدا است.
إبن عبّاس گفته است: عدّهاي از یهود حضور پیغمبر انجمن کردند و اعتراض نمودند که چگونه تو را راستگو بدانیم با اینکه قبلهي
ما را رها کردي و منکر هستی که عزیر پسر خدا باشد! اینکه آیه به جواب آنها نازل شد و قول دیگر آن است که اینکه عقیده از
قدیم میان یهود بوده است چون بعد از کشتار بخت النّصر و اسارت یهود تورات نابود شد و عزیر آن را براي ایشان خواند و نوشتند.
و گفتند: تو که اینکه اندازه با اطّلاع هستی پس پسر خدا هستی، و اگر چنین عقیدهاي نمیداشتند در هنگام نزول اینکه آیه اعتراض
30 فخر و طنطاوي با اختصار: تا هشتاد سال پیروان مسیح به گفتهي آن حضرت رفتار «ِ المَسِیح ابن اللّه » 24- میکردند. -قرآن- 1
میکردند، تا مردي یهودي بولیس نام با نیرنگهاي مخصوص خود را در نظر پیروان مسیح طوري معرّفی کرد که او را یگانه فرد
27 [ صفحه 382 ] پاك و مقدّس شناختند که از عالم بالا باو الهام میشد. چون ارزش خود را پابرجا کرد - مسیحی -قرآن- 1
محرمانه یک نفر به نام نسطور را تعلیم کرد که خدا و مریم و مسیح سه خداي آفرینش هستند و او را مأمور تبلیغ به یک طرف کرد.
و دیگري را به نام یعقوب به خلوت خواست، و به او تعلیم کرد که عیسی از جنس آدم نیست و فرزند خدا است و او را مأمور تبلیغ
به ناحیهي دیگر کرد و شخصی دیگر را به نام ملکان در خلوت تعلیم کرد که عیسی همان خداي لا یزال است و او را مأمور تبلیغ
ناحیهي دیگر کرد و خود را به نام تقرّب به خداوند کشت تا اینکه اختلاف ثابت بماند. و اگرچه منقولات از نظر تاریخ درست و
معلوم نیست ولی آنچه مورّخین تحقیق کردهاند و اختلافاتی که در دستههاي مختلف مسیحی مذهبها پیدا شده است اصل اینکه
قضیّه را سر بسته و مجمل تأیید میکند. تفسیر حسینی: اینکه نیز سخن جمعی است از ایشان که وجود فرزند را بیوجود پدر
مستحیل شمردند. در پاورقی اینکه تفسیر براي کلمهي مستحیل چنین نوشته است: واقعهي شگفتآوري که در اینکه سال رخ داده
عمل دختري است که در سال پنجم زندگی میباشد، اینکه مادر عجیب در چهاردهم ماه مه همین سال 1939 میلادي در شهر لیما
[از شهرهاي امریکاي جنوبی که پایتخت آن پرو است] بچهاي زائیده در حدود شش رطل، اینکه دختر از هندیهاي سرخ پوست
میباشد، در هنگام حمل دختر را در مریضخانه خوابانیده و پهلوي آن را شکافته مولود را بیرون آوردهاند و اکنون مادر و بچه
زندگانی مینمایند. فیلسوف بزرگ شرق شیخ الرّئیس ابو علی سینا در کتاب شفا میفرماید: ممکن است از مادري بدون شوهر!
در قرائت عاصم با همزه است و دیگران « یضاهئون » 30 مجمع: کلمهي «ُ یُضاهِؤُنَ قَولَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبل » . بچه به وجود بیاید
53 یعنی ملّتهائی قبل از تاریخ بودهاند در مصر و عراق و غیر آنها که معتقد به - بدون همزه خواندهاند. طنطاوي: -قرآن- 1 « یضاهون »
اینگونه خرافات تثلیث بودهاند. و در اول سورهي بقره و آخر مائده آیات اینکه مطلب را که [ صفحه 383 ] لعه کنید مطلع بر عجایب
عقاید بشر میشوید و براي شما روشن میشود که دین تثلیث و فرضیهي فرزند داري خدا از قدیم زمان در هند پیدا شده و به همهي
بشر سرایت کرده است، و اینکه معجزهي قرآن است که از افکار و عقاید بسیار قدیم خبردار کرده است با اینکه تا اینکه عصر اخیر
پاورقی- - .«33» کسی اطّلاع نداشت که قبل از پیروان مسیح مردمی بودهاند معتقد به مولودي براي خدا که شریک در کار او باشد
صفحه 177 از 223
22 مجمع: إبن انباري گفته است: - 30 طبري: إبن عبّاس گفته است: یعنی خدا آنها را لعنت کند. -قرآن- 1 «ُ قاتَلَهُم اللّه » 450-448
گرفته شده است که چون به خدا نسبت بدهند مقصود لعنت است، زیرا آن را که خدا لعنت کند مانند مقتول « قتل » از « قاتل » کلمهي
49 حضور پیغمبر رسیدم و - 31 طبري: عدي بن حاتم گفت: -قرآن- 1 « اتَّخَ ذُوا أَحبارَهُم وَ رُهبانَهُم أَرباباً » . و هلاك شده است
صلیب طلا به گردن داشتم فرمود اینکه را از گردن بینداز، من آن را انداختم و آمدم حضورش که اینکه آیه را قرائت میفرمود
تا آخر. من عرض کردم: ما آنها را نمیپرستیم، فرمود: نه اینکه آنها حرام خدا را حلال میکردند و حلال خدا -« اتَّخَ ذُوا أَحبارَهُم »
33 طبري: «ِ لِیُظهِرَه عَلَی الدِّین کُلِّه » 190- را حرام! عرض کردم: بلی چنین است. فرمود: اینکه است معنی عبادت آنها. -قرآن- 166
إبن عبّاس گفته است: یعنی تا آنکه خداوند پیغمبر را به تمام آنچه مربوط به دین است مسلط کند که کمتر نکته بر آن حضرت
پوشیده نماند و کسی که از ابو جعفر شنیده بود [گویا مقصود از ابو جعفر امام باقر [ع] است] نقل کرده است که فرمود: معنی جمله
41 [ صفحه 384 ] مجمع: یعنی تا اسلام برتر - اینکه است: چون عیساي مسیح ظاهر شود اهل همهي ادیان پیرو او میشوند. -قرآن- 1
همهي ادیان شود یا بتسلّط و غلبه و یا به استدلال و احتجاج. و امام باقر ع فرموده است: هنگام ظهور مهدي موعود معنی اینکه جمله
نمودار میشود و اسلام بر همهي دینها مسلط و برتر خواهد شد، کلبی گفته است: تا قیامت نشده معنی اینکه جمله ظاهر خواهد شد،
و مقداد بن اسود گفته است: از پیغمبر شنیدم: به هر خانه و آسایشگاه بنی آدم نام اسلام میرسد. ابو الفتوح: نوشته است: بعضی
دگر گفتند: تا اینکه دین را غلبه دهد بر ادیانی که پیرامون رسول بود از شرك و جهودي و ترسائی و دینهاي ایشان منسوخ و مقهور
کند. فخر: اگرچه مفاد آیه در همهي جهان نمودار نشده است ولی دین اسلام بر همهي ادیان مخالف خود غلبه کرده است ولی نه
در همه جا چنانکه یهود را از عربستان اخراج کرد و مسیحیهاي شام و مجاور آن را تا حدود رم و مغرب زمین مغلوب و نابود کرد و
مجوس را در سرزمین خودشان مغلوب کرد و نیز بتپرستان ترك و هند را به دین اسلام متدین کرد. پس مفاد آیه ظاهر شده است
آورده شده است براي « کافرون » پس از « مشرکون » 33 روح البیان: کلمهي « وَ لَو کَرِهَ المُشرِکُونَ » . و بر همهي ادیان مسلّط شده است
«ٌ إِنَّمَا المُشرِکُونَ نَجَس » 31 ما: جملهي - اینکه بفهماند آن مردم علاوه بر انکار پیغمبر مشرك و کافر به خدا هستند. -قرآن- 1
صاحب جواهر در کتاب طهارت جواهر در بحث از نجاست کافر میگوید: همهي کفّار نجس هستند به موجب اینکه آیه و روایات
متعدّد که از امامهاي شیعه روایت شده است، و آنچه بر خلاف اینکه روایات نقل شده است قابل اعتنا نیست و اینکه مطلب از
[ 352 [ صفحه 385 - 50 -پاورقی- 350 - قرآن- 18 - .«34» احکام قطعی شیعه است
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 34 تا 37
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن کَثِیراً مِنَ الَأحبارِ وَ الرُّهبان لَیَأکُلُونَ أَموالَ النّاس بِالباطِل وَ یَصُ دُّونَ عَن سَبِیل اللّه وَ الَّذِینَ یَکنِزُونَ الذَّهَبَ وَ
الفِضَّۀَ وَ لا یُنفِقُونَها فِی سَبِیل اللّه فَبَشِّرهُم بِعَذاب أَلِیم [ 34 ] یَومَ یُحمی عَلَیها فِی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکوي بِها جِباهُهُم وَ جُنُوبُهُم وَ ظُهُورُهُم
هذا ما کَنَزتُم لِأَنفُسِکُم فَذُوقُوا ما کُنتُم تَکنِزُونَ [ 35 ] إِن عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّه اثنا عَشَرَ شَ هراً فِی کِتاب اللّه یَومَ خَلَقَ السَّماوات وَ
الَأرضَ مِنها أَربَعَۀٌ حُرُم ذلِکَ الدِّین القَیِّم فَلا تَظلِمُوا فِیهِن أَنفُسَ کُم وَ قاتِلُوا المُشرِکِینَ کَافَّۀً کَما یُقاتِلُونَکُم کَافَّۀً وَ اعلَمُوا أَن اللّهَ مَعَ
المُتَّقِینَ [ 36 ] إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیادَةٌ فِی الکُفرِ یُضَلُّ بِه الَّذِینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَه عاماً وَ یُحَرِّمُونَه عاماً لِیُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللّه فَیُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللّهُ
1057 [ صفحه 386 ] ي لغات: یحمی- از مصدر احماء به معنی - زُیِّنَ لَهُم سُوءُ أَعمالِهِم وَ اللّه لا یَهدِي القَومَ الکافِرِینَ [ 37 ] -قرآن- 1
به معنی با آتش بدن را سوختن و داغ نهادن. القیّم- آنکه «ّ کی » سخت داغ کردن و در آتش سرخ کردن فلز. فتکوي- از مصدر
اختیار دارد و متولّی وقف است و یا سرپرست و دست اندر کار چیزي است، و شوهر نسبت به زن، دین مستقیم و کار راست و
مستقیم. کافه- دسته و جماعت و همگان. النّسیء- به تأخیر انداختن و معاملهي نسیه، و نام آن ماه که عرب جاهلی به تأخیر
یواطئوا- از مصدر مواطأه به معنی موافقت کردن و شریک در قرعه قرار دادن. .«35» میانداخت و به حساب سال بعد میگذاشت
صفحه 178 از 223
505 ترجمه: 34 اي مردمی که به - یواطئوا- از مصدر مواطأه به معنی موافقت کردن و شریک در قرعه قرار دادن. -پاورقی- 503
اسلام گرویدهاید [گول پیشوایان مسیحیان، و یهودیان را نخورید که] همانا بسیاري از علماي یهود و پارسایان مسیحی اموال مردم را
به نادرستی و بیهوده میخورند و جلوگیر ز راه حق میشوند [چون بناحق ز مردم میگیرند و به دروغ حکمی میکنند] و اي محمّد
آنها که طلا و نقره اندوخته میکنند و به راه حق نمیبخشند به آزاري دردناك نویدشان ده 35 روزي فرا رسد که آن اندوخته به
آتش دوزخ برند و به آن پیشانی و پشت و پهلوشان داغ کنند [و گویند شان] اینکه همان است که براي خود اندوخته کردید پس
سزاي اندوختن خود بچشید. [اینک بدانید] 36 شمارهي ماهها به آفرینش و سرنوشت خداوند از آنگاه که آسمانها و زمین آفرید
دوازده ماه است که چهار ماه آن ماههاي حرام است، و دین راست و آئین درست همین است [که چهار ماه معین ماه حرام باشد]
پس از سوي آنها بر خود ستم نکنید [و شما رو پاس حرمت آن چهار نگاه دارید] و با مشرکان همگیشان جنگ کنید که آنها
همگی با شما جنگ میکنند [گرچه در ماه حرام باشد که خودداري از آن ستم بر خود بود] و بدانید که البتّه خدا با پرهیزگاران
است، 37 و همانا به تأخیر انداختن ماههاي حرام [از جاي خود] فزونی بیدینی است که مردم کافر بدان گمراه شوند و به یک سال
چند ماه را حلال پندارند و به سال دیگر آن را حرام شمارند تا شمار آنچه خدا حرام کرده پایمال کنند [ صفحه 387 ] و حرام خدا
حلال کنند چه بدکاريهاشان آراسته در چشمشان شده است و خدا گروه کافران [تا آنگاه که کافر باشند] به راه راست نمیبرد.
47 احبار از یهود هستند و رهبان از مسیحیها. فخر: - 34 طبري: سدّي گفته است: -قرآن- 15 «ِ مِنَ الَأحبارِ وَ الرُّهبان » : سخن مفسّرین
اهل معنی گفتهاند: حبر که مفرد احبار است به معنی عالم در علم خود که به خوبی آن را بیان میکند، و راهب که مفرد رهبان
است کسی است که در دل خشوع دارد و آثار خوف و خشوع در صورت و لباس او نمودار است، و در زبان مردم احبار مختص به
لَیَأکُلُونَ أَموالَ النّاس بِالباطِل وَ » . علماي یهود است که از اولاد هارون باشند. و رهبان علماي مسیحی است که صومعه نشین هستند
61 امام فخر: - 34 طبري: یعنی براي حکمی که میکنند رشوه میگیرند و مردم را از قبول اسلام منع میکنند. -قرآن- 1 « یَصُدُّونَ
اینکه جمله چند معنی شده است: 1- براي تخفیف حکم و مسامحهي در آن رشوه از مردم میگرفتند، 2- عوام را فریب میدادند
که: سعادت در خدمت آنها است و پول مفت به آنها بخشیدن، 3- چون در تورات توصیف پیغمبر اسلام شده بود آنها را به میل
مردم عوض میکردند و عوام را دلخوش میداشتند و براي اینکه خدمت عوض میگرفتند، 4- آن احبار و رهبان به مردم سادهي
پیرو خود چنین تلقین میکردند که حق و حقیقت همین فکر و عقیده و سخنی است که ما می- گوئیم و اگر ما نباشیم بنیان حق و
دین ویران میشود و وجود ما موجب وجود دین است و تقویت ما وسیلهي تقویت دین و حقیقت، اینکه سخنان موجب میشد که
مردم آنها را محترم بشمارند و جان و مال خود را در اختیار آنها بگذارند، و همین است معنی آیه که در اینکه زمان هم نمودار
است و مردم حیلهگر و با تزویر عوام را میفریبند و مال آنها را میگیرند و بر آنها آقائی میکنند. و چون آخرین خواستهي مردم
-« لَیَأکُلُونَ » جاه و مال است، به اینکه آیه معلوم شده است مذمت و ناپسندي آن دو. اوّل- مذّمت از حب مال شده است به جملهي
1166 [ صفحه 388 ] بر حب جاه شده است - 1149 -قرآن- 1153 - توبیخ -قرآن- 1134 « یصدّون » و دنبالهي آن بجملهي «ِ بِالباطِل »
چون جلوگیري از راه خدا و پیروي پیغمبر براي آن بوده است که آن حضرت مقامی در چشم مردم نداشته باشد تا جاه و مقام آنها
محفوظ بماند و اگر مردم پیرو آن حضرت میشدند آن احبار و رهبان یکی از افراد مانند دیگران میشدند و مقامی براي آنها باقی
نمیماند. طنطاوي: نمونهي اینکه توصیف احبار و رهبان در اینکه آیه روش پیشوایان مسیحیها است در اروپا چنان که یکی از تاریخ
نویسها چنین نوشته است: هر گناه بزرگ به واسطهي پول حلال میشود اگرچه آدم کشی و خونریزي باشد. تمام مقدّسات و عقاید
34 مجمع: از پیغمبر ص روایت شده است مقصود از آیه « وَ الَّذِینَ یَکنِزُونَ » . دینی در نظر رجال مسیحی قابل معامله و تجارت است
مالی است که جمع شود و زکات آن داده نشود و فرمود آنچه زکاتش داده نشده کنز است، و آنچه زکاتش را دادهاند کنز نیست
28 و از علی علیه السّلام نقل شده که بیش از چهار هزار [درهم یا دینار] اگر باشد - اگرچه در زیر زمین پنهان کرده باشند. -قرآن- 1
صفحه 179 از 223
ذخیره است و کنز اگرچه زکات آن را داده باشد ولی اگر کمتر از اینکه مبلغ ذخیره داشت مخارج ضروري و نفقه است نه کنز و
ذخیره. طبري: بعضی گفتهاند مقصود آن مال است که از اندازهي حاجت شخص بیش باشد. و ابا مجیب گفت دستهي شمشیر ابو
هریره نقره بود أبو ذر بر او اعتراض کرد که پیغمبر ص فرمود: هر که طلا و نقره ذخیره کند، با آن داغش میکنند، شهر بن حوشب
از ابو أمامه نقل کرده است که مردي از اصحاب صفّه [فقراي زمان پیغمبر که در صفهي مسجد آن حضرت به سر میبردند] مرد،
در أزار و ساتر او که لنگ و یا شلوار- مانند بوده است دیناري دیده شد، پیغمبر ص فرمود: اینکه یک داغ، و باز دیگري از اهل
صفه مرد و در ازار او دو دینار پیدا کردند فرمود: اینکه دو داغ، زید بن وهب گفت: گذارم بربذه زاد و بوم أبو ذرّ غفاري صحابی
جلیل القدر پیغمبر افتاد او را دیدم پرسیدم اینجا چه میکنی! گفت: به شام بودم، میان من و معاویه در اینکه آیه اختلاف شد او
16 تفسیر نیشابوري: - پاورقی- 14 - .«36» گفت: مختص به مردم یهودي و مسیحی است، من گفتم: براي ما و [ صفحه 389 ] ها است
در ارتباط اینکه جمله به جملهي پیش گفتهاند: چون در اوّل احبار و رهبان معرّفی شدند به حرص و گرفتن اموال مردم در اینکه
جمله مقصود توصیف همان مردم است که آنها وظائف مالی خود را انجام نمیدهند. و بعضی گفتهاند مقصود از جملهي دوّم
مسلمان خوددار از پرداخت زکات است. و ارتباط اینکه دو جمله مقایسه عواقب آنها است که هر کس زکات مال خود نداد به
-« فَتُکوي بِها جِباهُهُم » . اینکه سرنوشت گرفتار میشود پس چه خواهد بود حال کسی که به اموال مردم طمع کند و به باطل بخورد
تا آخر آیه 35 مجمع: از ابو بکر ورّاق نقل شده است: اختصاص پیشانی و پشت و پهلو به اینکه عذاب براي آن است که مالداران
27 ابو الفتوح - چون فقیري میبینند گره به پیشانی میاندازند و پهلوي خود از او دور میکنند و پشت به او مینمایند. -قرآن- 1
نوشته است: عبد اللّه مسعود را از اینکه آیت پرسیدند گفت: و- اللّه که آن درمها و دینارها که داغ کنند هیچ بر جاي یکدیگر ننهند
و لکن خداي تعالی گفت: پوستهاي ایشان فراخ کنند تا هر یک دینار را و هر یک درم را داغگاهی باشد علی حده. فخر: در قرائت
با تاي صیغهي « یوم تحمی » بوده است، و در قرائت إبن عامر « بطونهم » و « وَ جُنُوبُهُم وَ ظُهُورُهُم » ابی بن کعب بعد از دو کلمهي
85 روح البیان: چون آدمی تا - غایب مؤنّث بوده است و براي اختصاص داغ به اینکه اعضا شش جهت نقل کرده است. -قرآن- 54
زنده است در خواب غفلت است و آن که در خواب است نمیتواند چیزي را حس کند پس براي آخرت که پس از مرگ و
273 [ صفحه 390 ] مردمان - بیداري از غفلت است اینکه عذاب معیّن شده است تا بتوانند به خوبی آزار را بچشند: -قرآن- 249
غافلند از عقبی || همه گوئی بخفتگان مانند ضرر غفلتی که میورزند || چون بمیرند آنگهی دانند و هم در روح البیان است: در
امالی ظهیر الدّین و لواجی مذکور است که اگر دیگران خزینهي مال کنند تو خزینهي اعمال کن و اگر دیگران کنوز اعراض فانیه
جویند تو رموز اسرار باقیه جوي: یک درم کان دهی بدرویشی || بهتر از گنجهاي مدّخر است زانچه داري تمتّعی بردار || کان
36 مجمع: یعنی در کتابهاي آسمانی که خدا بر پیغمبران نازل کرده است «ِ اثنا عَشَرَ شَهراً فِی کِتاب اللّه » دگر روزي کسی دگر است
دورهي سال را بر دوازده معیّن کرده است و هم در لوح محفوظ چنین قرار داده است. ابو مسلم گفته است: یعنی در قضا و قدر و
را به آن وصل کرده و « اثنی » را ساکن تلفّظ کرده و نون « عشر » سرنوشت خداوندي چنین معیّن شده است، ابو جعفر قاري عین
42 فخر: - عین عشر را ساکن تلفّظ کرده است. -قرآن- 1 « تسع عشر » و « احد عشر » تلفّظ کرده است و همچنین در کلمات « اثنعشر »
عرب از قدیم زمان مذهبش بوده است که سال را به ماه قمري حساب داشته باشد نه به ماه شمسی. و اینکه رسم را حکمی
میدانستند که از ابراهیم و اسماعیل براي آنها به ارث مانده است ولی یهودي و مسیحی چنین رسم نداشتند. طنطاوي: مورخین
اختلاف کردهاند که در زمان جاهلیّت نام ماهها از کی بوده است و چه بوده است! بعضی گفتهاند: اینکه نامها که اکنون مشهور
میان عموم مسلمین هست در زمان کلاب بن مرّه معیّن شده است و او یکی از اجداد پیغمبر است که در حدود دو قرن پیش از
اسلام بوده است. و طنطاوي پس از نقل اینکه اختلاف و سابقهي تاریخی مثل دیگر مفسّرین براي نام هر یک از دوازده ماه جهتی
إِنَّمَا النَّسِیءُ » . نوشته است که عرب به آن مناسبت نام محرّم و صفر و ربیع و غیره براي یک دورهي گردش ماه معیّن کرده است
صفحه 180 از 223
45 [ صفحه 391 ] حرام را به وقت دیگر محوّل میکنند و آن - 37 طبري: یعنی اینکه کار مشرکین که ماه -قرآن- 1 « زِیادَةٌ فِی الکُفرِ
را حلال میشمارند و باز ماه حلال را حرام قرار میدهند تا به وظائف آن رفتار کنند عملی است زشت و کفري دیگر علاوهي بر
کفرشان. مجمع: یعنی تأخیر ماههاي حرام از آن ترتیب که خداي معیّن کرده است چون که از زمان ابراهیم و اسماعیل عرب اینکه
چهار ماه محرّم و رجب و ذیقعد و ذیحج را حرام میدانست و اقدام به جنگ نمیکرد و به آن اندازه از آن احتراز داشت که اگر
قاتل پدر خود را در آن اوقات میدید او را ندیده فرض میکرد و احترام ماه حرام جلوگیر او بود از انگیزهي غضب و خونخواهی
پدر. و چون کار اعراب جنگ و غارت بود گاهی بر آنها دشوار میشد که سه ماه متوالی از کار خود کناره کنند، براي رسیدن به
منظور خود ماه محرّم را به صفر محوّل میکردند و عمل جنگ در محرم را جایز میشمردند و در عوض، ماه صفر ترك جنگ
که حکم حرام را حلال میشمردند و حلال را حرام. فرّاء گفته « زِیادَةٌ فِی الکُفرِ » میکردند. إبن عبّاس گفته است: همین است معنی
که حکم و دستور ماه حرام را به ماه دیگر معیّن میکردند در اوّل از مردي به نام نعیم بن « نسیء » 768 عمل - است: -قرآن- 745
ثعلبه بود که از قبیلهي کنانه بوده است و رئیس موسم و اعمال حج بوده است و ادّعا کرده است که حکم من بر همه روان است و
کسی حق جلوگیري از آن را ندارد مردم سخنش را تصدیق کردهاند و گفتهاند: دستور حرمت جنگ در محرم را به صفر معیّن کن
تا در محرم آزاد باشیم و او چنین میکرد، مجاهد گفته است: مشرکین رسم داشتند که دو سال متوالی در ذیحج اعمال انجام
میدادند و دو سال بعد در محرّم و دو سال بعد در صفر و به همین روش هر دو سال در یک ماه حج میکردند و باز دو سال دیگر
در ماه بعد از آن تا آن سال که حج آنها در ماه ذیقعده انجام شد و سال بعد آن پیغمبر به حج رفت و مشهور به حجّۀ الوداع شد آن
الا و انّ الزّمان قد استدار کهیئته یوم خلق اللّه » حضرت در ذیحج وظیفهي خود را انجام داد، و معنی فرمودهاش در خطبهي خود
مقصود همین است که حساب ماههاي حرام دور زد و به نظم اول معیّن شده از جانب حق مستقرّ شد و وظیفهي [ « السّموات تا آخر
با تشدید یاء بدون همزه « نسیء » و در قرائت ابو جعفر «37» کفر است و باطل « نسیء » صفحه 392 ] به ماه ذیحج انجام شد و عمل
با مدّ و کسرهي سین « نسیء » بیتشدید و همزه خواندهاند، و دیگران « هديء » مثل « نسیء » بوده است و امام باقر علیه السّلام و زهري
مثل « نسیء » با تشدید یاء بدون همزه بوده است و امام باقر علیه السّلام و زهري « نسیء » و همزه خواندهاند.و در قرائت ابو جعفر
67 تفسیر حسینی: در - با مدّ و کسرهي سین و همزه خواندهاند. -پاورقی- 65 « نسیء » بیتشدید و همزه خواندهاند، و دیگران « هديء »
ینابیع آورده که جاهلان عرب در سالی چهار ماه را حرام میداشتند و خلق را از دست و زبان خود ایمن میساختند، مؤمنان مؤدب
بدان سزاوارند که در همهي ماهها مسلمانان را از ضرر خود سالم دارند و ایذاء و آزار خلق به زبان و دست فرو گذارند که مکافات
آزار آزار است و مجازات اضرار اضرار. رباعی: آزار دل خلق مجو بیسببی || تا بر نکشد آه دلی نیم شبی بر مال و جمال خویشتن
1229 [ صفحه 393 ] جلالی در پاورقی همین منقول از حسینی: اگر ز دست - غره مشو || کانرا بشبی برند و اینرا بتبی -قرآن- 1169
37 مجمع: قاریهاي کوفه با ضم و صداي جلو یاء « یُضَلُّ بِه الَّذِینَ کَفَرُوا » و زبان تو خلق آسودند || روا بود که کنی دعوي مسلمانی
خواندهاند. و با ضم یاء و کسر و صداي زیر ضاد نیز خوانده شده است و دیگران با فتح یاء و کسر ضاد «ّ یضل » و صداي بالاي ضاد
چون که حرام کردن ماه حلال و حلال کردن ماه حرام « نسیء » قرائت کردهاند، و معنی جمله گمراهی کافران است به وسیلهي
37 روح البیان: اینکه جمله را سه جور تعبیر کرده است: 1- یعنی چون مردم به اسباب و موجبات - موجب گمراهی است. -قرآن- 1
گمراه « نسیء » گمراهی توجّه میکنند خداوند در آنها ایجاد گمراهی میکند، 2- مردم به وسیلهي پیروي رؤساء و اقدام به عمل
آنها را گمراه میکند، ولی شیطان و نفس و ضلال یک حقیقت « نسیء » میشوند، 3- شیطان که مظهر نام مضل است به وسیلهي
هستند که به زبان شرع شیطان می- گوئیم و در اصطلاح طریقت و سیر و سلوك نفس مینامیم و بزبان حقیقت ضلال است که در
هر مقامی لفظی و سخنی باید گفت که مناسب با مقام دیگر نیست و در آن مقام باز الفاظ مناسب خودش باید گفته شود. سخن ما:
تا آخر آن وقت و در آن سرزمین که به اینکه الفاظ گفته شده است علم و برتري و « إِن کَ ثِیراً مِنَ الَأحبارِ » -1 جملههاي اوّل
صفحه 181 از 223
افادهفروشی محدود بوده است به همان چند نفر که نوشتهاي به نام تورات و انجیل در دست داشتهاند و مردم را مسخّر خود
میکردند و فن و رشتهي علمی دیگر در آن منطقه و مردم نبوده است که کسی بداند و خودنمائی کند. از اینکه جهت براي
آورده شده است که مردم به واسطهي ناشیگري و بیخبري گول نخورند و « احبار و رهبان » خبرداري و توجّه جامعه بیسواد نام
سخن هر کس را باور ندارند. و ما هم از اینکه جملهها باید پند بگیریم ولی مناسب با زمان و محیط خود که با سوادها منحصر به
64 [ صفحه 394 ] مدرسه - احبار و رهبان نیستند، و بدانیم که چون اکثریّت مردم بیسواد شدند، چند نفر کتاب خوانده و -قرآن- 31
رفتهي هر علم و هر فن در چنین اجتماع مغرور است و منحرف و به حکم احبار و رهبان آن زمان زیرا شرافت علم و احتیاج به آن از
یک طرف و نادانی و ناشیگري عمومی از یک طرف موجب میشود که اینها با تعجّب و تحیّر به آنها بنگرند و آنها با چشم تحقیر
عَن » تا « کَثِیراً مِنَ الَأحبارِ » و توقّع زیادي به اینها نگاه کنند. و با مطالعهي در اوضاع اجتماعی خودمان به خوبی مفاد اینکه جملههاي
مشاهده میشود. اگر کار با یک درس خوانده و مهندس باشد به گرانتر قیمت و هزار خود فروشی کمتر و بدتر نتیجه به «ِ سَبِیل اللّه
دست میآید و همین طور از دیگر متخصّصین در هر رشته که مردم محتاج به آنها هستند کار احبار و رهبان که قرآن گفته است به
خوبی نمایان است، و هم آن دسته که در طراز احبار و رهبان هستند یعنی با قرآن و حدیث، و علم دین سر و کار دارند هر چه در
هر کهنه کتاب دیدهاند به نام حدیث و فرموده امام بهانه میکنند و مانع از علم و دانش میشوند از جیب مردم زندگی میکنند و
-2 471- 442 -قرآن- 448 - مانع از آن فکر و عمل میشوند که هدف اسلام و نتیجهي تربیت اجتماعی آن بوده است. -قرآن- 416
تا آخر با جملههاي جلو شاید اینکه باشد که آن عالمها و عابدها و آن مالدوستها تفاوت در « الَّذِینَ یَکنِزُونَ » ارتباط جملههاي
سرنوشت خود ندارند و هر دو دسته به عذاب الیم گرفتار خواهند شد و علم و عبادت تلافی کار زشت آنها را نمیکند و مانند
تا آخر شاید براي نشان دادن حقیقت کار آن مردم است که « یَومَ یُحمی » دیگر مردم پولپرست معذّب خواهند بود، 3- آیت دوّم
دوستی طلا و نقره و ذخیرهي آن و در آخر رها کردن و رفتن داغی و سوزي در دل آنها میگذارد که پیوسته پیشانی و پشت و
« إِن عِدَّةَ » پهلوشان را میسوزاند، و همیشه در سوز و گداز رنج جمعآوري و ترك یکبارگی معشوق خود هستند، 3- از آیت سوّم
تا آخر ممکن است استفاده شود که در آفرینش و طبیعت ماه و خورشید، زمان به دوازده ماه تقسیم شده است و نگاهداري و
و بر هم زدن اینکه حساب گمراهی است و انحراف که آدمی نتواند هنگام « نسیء » مواظبت از آن شرط اصلی زندگی است، و
692- 354 -قرآن- 676 - 46 -قرآن- 339 - انجام وظیفهي خود را تشخیص دهد و یا وقت قرارداد و سر رسید خود را نداند، -قرآن- 22
« اثنا عَشَرَ شَهراً » جملههاي جلو نمیفهماند که مقصود از «ٌ مِنها أَربَعَۀٌ حُرُم » [ صفحه 395 ] شاید بتوان گفت: با صرف نظر از جملهي
ماه شمسی مناسبتر است، چون در آیه گفته شده است: از روز آفرینش « خَلَقَ السَّماوات وَ الَأرضَ » ماه قمري است بلکه با جملهي
زمین و آسمان، شمارهي ماهها دوازده است، و ارتباط شمارهي دوازده به زمین و آسمان با رابطهي خورشید و زمین مناسبتر است
بعلاوه که بعضی از اینکه اسمهاي دوازده گانهي عربی که ما امروز ماههاي قمري را به آن مینامیم، ،«38» تا رابطهي ماه و زمین
کلماتی است که معنی هنگام گرما و سرما و پیدایش گیاه را میفهماند، چنان که در جهت نامگذاري به اینکه کلمات مفسّرین نقل
کردهاند که ربیع الاوّل و ربیع الثّانی موقعی میگفتند که سبزه میدمید، و جمادي نام هنگام یخ بستن آبها بود و وقت باز ماندن
گیاهها از نمود افزایش. و هنگام شدّت گرما را رمضان میگفتند. بعلاوه که بعضی از اینکه اسمهاي دوازده گانهي عربی که ما
امروز ماههاي قمري را به آن مینامیم، کلماتی است که معنی هنگام گرما و سرما و پیدایش گیاه را میفهماند، چنان که در جهت
نامگذاري به اینکه کلمات مفسّرین نقل کردهاند که ربیع الاوّل و ربیع الثّانی موقعی میگفتند که سبزه میدمید، و جمادي نام هنگام
- 77 -قرآن- 119 - یخ بستن آبها بود و وقت باز ماندن گیاهها از نمود افزایش. و هنگام شدّت گرما را رمضان میگفتند. -قرآن- 52
454 ابو الفتوح نقل کرده است که از مردي سخنگوي و بلیغ عرب جهت اینکه دوازده نام را - 210 -پاورقی- 452 - -139 قرآن- 176
پرسیدند او جملههائی گفته است که به واسطهي بلاغت آن همهي الفاظ او را نوشته و بیشتر آنها بر فصل و هنگام تغییر هوا تطبیق
صفحه 182 از 223
میکند. ولی اینکه نظم نام ماهها که اکنون مرسوم است با جهت نامگذاري تطبیق نمیکند چون بعد از دو ربیع دو جمادي معیّن
کردند که اوّل به معنی بهار و دوم به معنی هنگام سردي است و پس از آنها رجب است که گفتهاند به مناسبت فراوانی آب اینکه
اسم پیدا شده است و پس از آن یک ماه رمضان دارند که میگویند به واسطهي شدّت گرما اینکه کلمه را استعمال کردهاند و
معلوم است که پس از بهار یخبندان نمیشود و هم به فاصلهي یک ماه از یخ بستن گرما شدّت نمیکند، و شاید اینکه اسمها در
یک دورهي متوالی نبوده است و یک سال دو ماه بهار را ربیع نامیدهاند و سالی دیگر یخبندان را جمادي گفتهاند، و باز وقتی دیگر
به مناسبت فصل و هوا رجب و رمضان و غیره نامیدهاند. و بعدها مردم همین کلمات را اسمهاي دوازده گانهي دورهي سال قرار
دادهاند، در هر [ صفحه 396 ] صورت آنچه مسلّم است وظایف دین به ماههاي قمري معیّن شده است مثل روزه و حج در رمضان و
ذیحج و در دین اسلام خصوصیّت دیگري براي حساب ماه قمري نیست.
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 38 تا 48
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ما لَکُم إِذا قِیلَ لَکُم انفِرُوا فِی سَبِیل اللّه اثّاقَلتُم إِلَی الَأرض أَ رَضِ یتُم بِالحَیاةِ الدُّنیا مِنَ الآخِرَةِ فَما مَتاع الحَیاةِ الدُّنیا
فِی الآخِرَةِ إِلاّ قَلِیل [ 38 ] إِلاّ تَنفِرُوا یُعَذِّبکُم عَذاباً أَلِیماً وَ یَستَبدِل قَوماً غَیرَکُم وَ لا تَضُ رُّوه شَیئاً وَ اللّه عَلی کُل شَیءٍ قَدِیرٌ [ 39 ] إِلاّ
تَنصُ رُوه فَقَد نَصَرَه اللّه إِذ أَخرَجَه الَّذِینَ کَفَرُوا ثانِیَ اثنَین إِذ هُما فِی الغارِ إِذ یَقُول لِصاحِبِه لا تَحزَن إِن اللّهَ مَعَنا فَأَنزَلَ اللّه سَکِینَتَه عَلَیهِ
وَ أَیَّدَه بِجُنُودٍ لَم تَرَوها وَ جَعَلَ کَلِمَ ۀَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفلی وَ کَلِمَ ۀُ اللّه هِیَ العُلیا وَ اللّه عَزِیزٌ حَکِیم [ 40 ] انفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالًا وَ جاهِدُوا
بِأَموالِکُم وَ أَنفُسِکُم فِی سَبِیل اللّه ذلِکُم خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم تَعلَمُونَ [ 41 ] لَو کانَ عَرَضاً قَرِیباً وَ سَ فَراً قاصِ داً لاتَّبَعُوكَ وَ لکِن بَعُدَت
1123 عَفَا اللّه عَنکَ - عَلَیهِم الشُّقَّۀُ وَ سَیَحلِفُونَ بِاللّه لَوِ استَطَعنا لَخَرَجنا مَعَکُم یُهلِکُونَ أَنفُسَهُم وَ اللّه یَعلَم إِنَّهُم لَکاذِبُونَ [ 42 ] -قرآن- 1
لِمَ أَذِنتَ لَهُم حَتّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعلَمَ الکاذِبِینَ [ 43 ] لا یَستَأذِنُکَ الَّذِینَ یُؤمِنُونَ بِاللّه وَ الیَوم الآخِرِ أَن یُجاهِدُوا بِأَموالِهِم وَ
أَنفُسِهِم وَ اللّه عَلِیم بِالمُتَّقِینَ [ 44 ] إِنَّما یَستَأذِنُکَ الَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ بِاللّه وَ الیَوم الآخِرِ وَ ارتابَت قُلُوبُهُم فَهُم فِی رَیبِهِم یَتَرَدَّدُونَ [ 45 ] وَ
لَو أَرادُوا الخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَه عُدَّةً وَ لکِن کَرِهَ اللّه انبِعاثَهُم فَثَبَّطَهُم وَ قِیلَ اقعُدُوا مَعَ القاعِدِینَ [ 46 ] لَو خَرَجُوا فِیکُم ما زادُوکُم إِلاّ خَبالًا
736 لَقَدِ ابتَغَوُا الفِتنَۀَ مِن قَبل وَ قَلَّبُوا - وَ لَأَوضَ عُوا خِلالَکُم یَبغُونَکُم الفِتنَۀَ وَ فِیکُم سَمّاعُونَ لَهُم وَ اللّه عَلِیم بِالظّالِمِینَ [ 47 ] -قرآن- 1
136 [ صفحه 397 ] معنی لغات: انفروا- از مصدر نفر به فتح - لَکَ الأُمُورَ حَتّی جاءَ الحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمرُ اللّه وَ هُم کارِهُونَ [ 48 ] -قرآن- 1
نون و سکون فاء به معنی به کاري شتاب کردن، و از چیزي بد آمدن، رو گرداندن، پراکنده شدن. اثّاقل تم- تلفّظ دیگري است از
تثاقل به معنی کندي و تنبلی کرد، خود را سنگین نمودار کرد، و خودداري کردند عده از جنبش سوي کار مهم و میل به
خواستههاي مهم حیاتی. عرضا- کالا و خواستههاي مادي، مرض و غیره که بر انسان عارض میشود. شقّۀ- با ضم و کسر شین
مقصد و ناحیهي دور که مسافر آهنگ آن میکند. ثبّط هم- از ثبط به فتح اوّل و سکون دوّم به معنی جلو گرفتن، متوقّف کردن، از
کاري به دیگري مشغول کردن. خبال- به فتح خاء به معنی نقصان، هلاك، فساد، زهر کشنده، رنج و تعب. اوضعوا- از مفرد
یعنی شتر تند رفت، شتر را تند برد، در تجارت زیان کرد. جهت نزول: مجمع: چون پیغمبر [ص] از طائف مراجعت فرمود، « اوضع »
مأمور شد به جنگ با روم، و آن وقت تابستان بود و میوهها رسیده بود و مردم نمیخواستند زندگی خود را ترك کنند، و در جنبش
اسباب النّزول سیوطی: پیغمبر عدّه- .« عَلی کُل شَیءٍ قَدِیرٌ » - تا -« یا أَیُّهَا الَّذِینَ » به طرف مقصد تنبلی میکردند اینکه دو آیه نازل شد
تا آخر. - « إِلّا تَنفِرُوا یُعَذِّبکُم » اي از قبائل عرب را دعوت به جنگ روم کرد، آنها در انجام فرمان کوتاهی کردند اینکه آیه نازل شد
513 ترجمه: 38 اي مؤمنان شما را چه میشود که چون گویند بشتابید بجنگ در [ - 326 -قرآن- 483 - 285 -قرآن- 297 - قرآن- 261
صفحه 398 ] راه خدا تنبلی میکنید [که گویا ز سنگینی از زمین خانه جدا نمیشوید]! مگر ز سراي جاودانی به زندگی اینکه
جهانی بس کردهاید! پس بدانید: بهرهي اینکه جهان در آن سرا جز اندکی نباشد 39 اگر شتاب به جنگ نکنید خدا شما را به
صفحه 183 از 223
آزاري دردناك بیازارد و گروهی دیگر به جاي شما آرد و نتوانید به او زیانی رسانید که خدا بر همه چیز توانا بود 40 اگر شما
یاري پیغمبر نکنید البتّه خدا او را یاري کند [چنانکه او را یاري کرد] آنگاه که کافران برونش کردند به اینکه گونه که او دوّمین از
دو نفر فراري بود [چون ز یارانش یکی با او بود] و هر در در غار [پنهان] شدند و با آن دوست خود گفت: اندوه مدار که خدا با ما
بود. پس خدا آرامش خود بر او فرود آورد. و به لشکري که شما نمیدیدید یاریش کرد و سخن کافران پست کرد و گفتار حقّ
برتر نمود و خدا عزیز است و حکیم 41 شما مسلمانان سبکبار و یا سنگین بار شتاب کنید و به جان و مال به راه خدا جنگ نمائید
که برايتان بهتر است اگر بدانید. اي محمّد 42 اگر براي اینکه مردم سودي و سفري نزدیک بود پیروي تو میکردند ولی سفري
دور در پیش- شان بود که به خدا سوگند یاد کنید که اگر میتوانستیم ز سرزمین خود با شما برون میشدیم [آنها بدین گونه
سخن] خود را نابود میکنند و خدا میداند که آنان دروغ گویند 43 خداي بر تو ببخشاید، چه خوب بود دستور جنگشان
نمیدادي تا راستگویان برایت نمودار شوند و دروغ گویان را بشناسی 44 آنها که خدا و روز جزا باور دارند از تو دستور نخواهند
که به مال و جان به راه حق جنگ کنند و خدا بداند آنها را که پرهیزگار بودند 45 همانا آن کسان از تو دستور جنگ خواهند که
ایمان به خدا و رستاخیز ندارند و دلهاشان اندیشناك است و از دو دلی سرگردان مانده اند 46 اگر ایشان آهنگ برون شدن براي
جنگ داشتند ابزار کار خود آماده میکردند ولی خدا جنبش ایشان ناپسند داشت و بر جايشان بداشت تا به ایشان گفتند: با خانه
ماندگان بهنشینید [که ارزشی ندارید] 47 و اگر با شما براي جنگ برون میشدند جز تباهی و زیان چیزي براي شما نمیفزودند و
میانتان را به زودي آشوب میکردند تا شما را به یکدگر تیره کنند، و از شما مردمی هستند [ صفحه 399 ] که دروغ آنان بشنوند،
ولی خدا ستمکار را بداند 48 البتّه دیري بود که گرفتاري شما میجستند و کار را بر تو اي محمّد وارونه میکردند تا که حق نمودار
ما لَکُم إِذا قِیلَ لَکُم انفِرُوا فِی » : گشت و فرمان خدا رسید و حق پدیدار گشت هر چند که کافران ناپسندشان بود. سخن مفسّرین
-38 طبري: مجاهد گفته است: پس از فتح مکّه و جنگ حنین و طائف مسلمانان مأمور به جنگ تبوك شدند و « سَبِیل اللّه اثّاقَلتُم
هنگام تابستان بود و رسیدن میوه و مردم میخواستند رنج گرما نبینند و از میوههاي خود بهرهمند شوند و سفر و جنگ بر آنها دشوار
که تاء تبدیل به ثاي سه نقطه شده است « تثاقلتم » تلفّظی است از « اثّاقَلتُم » 89 مجمع: جملهي - بود، با اینکه آیه تنبیه شدند. -قرآن- 15
و ادغام شده است و براي امکان تلفّظ، همزه به اوّل افزوده شده- است و معنی چنین است: مایل شدید که در سرزمین خود بمانید،
39 « یُعَذِّبکُم عَذاباً أَلِیماً وَ یَستَبدِل قَوماً غَیرَکُم » 28- و جبّائی گفته است مقصود از اینکه عدّهاي از مردم هستند نه همگی. -قرآن- 15
طبري: إبن عبّاس گفته است: پیغمبر قبایلی از عرب را دعوت به جنگ کرد آنها فرمان نبردند به خشک سالی مبتلی شدند و اینکه
63 مجمع: یعنی در آخرت شما را عذاب خواهند کرد، و معنی جمله دوّم اینکه است که مردمی به - قرآن- 1 - .« یعذّبکم » است معنی
جاي شما خواهند بود کوشا و ساعی در جنگ و سعید بن جبیر گفته است: مقصود مردم ایران است، ابو روق گفته است: مقصود
مردم یمن است، جبّائی گفته است کلیّهي مردمی که پس از اینکه آیه مسلمان شدند اینکه شعر حافظ متناسب اینکه آیه است: بیتو
آرام گرفتن بود از ناکامی || با تو گستاخ نشستن بود از حیرانی خام را طاقت پروانهي پر سوخته نیست || نازکانرا نرسد شیوهي
40 فخر: حسن بصري گفته است یعنی تخلف شما از جنگ به خدا ضرر ندارد. و دیگران گفتهاند: یعنی «ُ وَ لا تَضُرُّوه » جان افشانی
40 امام فخر: کلمهي ثانی منصوب است، چون حال است و معنی «ِ ثانِیَ اثنَین » [ 20 [ صفحه 400 - به پیغمبر ضرر ندارد. -قرآن- 1
اینکه است: او را بیرون کردند به صورت دوّمی دو نفر، و هر دو نفر که با هم هستند، یک نفرشان دوّمی آن دیگري است. -قرآن-
40 مجمع: مقصود غاري است که در کوه ثور از کوههاي مکّه بوده است، و زهري گفته است: چون پیغمبر « إِذ هُما فِی الغارِ » 19-1
و ابو بکر به درون غار شدند، خدا دو کبوتر فرستاد و عنکبوتی که بر در غار تخم گذاردند و تار تنیدند، چون سراقه بن مالک که
پی پیغمبر میگشت به آنجا رسید و آن را دید گفت: اگر کسی به درون غار رفته باشد اینکه تخم کبوتر و تار عنکبوت به جاي
نمیماند و برگشت. علی بن ابراهیم گفته است: مردي از قریش بر در غار نشست و بول کرد ابو بکر به پیغمبر عرض کرد: ما را
صفحه 184 از 223
40 طبري: «ُ فَأَنزَلَ اللّه سَ کِینَتَه » 23- دیدند فرمود: اگر میدیدند اینکه مرد در جلو ما خجالت میکشید و بول نمیکرد. -قرآن- 1
34 روح البیان: یعنی - یعنی آسودگی و آرامش خود را بر پیغمبر فرود آورد. و بعضی گفتهاند: یعنی به ابو بکر فرود آورد. -قرآن- 1
أمنه و آسودگی الهی که در جلو او دل آرام و آسوده میشود و جاي ترس باقی نمیماند، و ظاهر اینکه است که سکینه بر ابو بکر
باشد که بیقرار بوده است و پیغمبر آرام بوده است و از کار خود خاطر جمع. تفسیر حسینی: پس فرستاد خداي رحمت خود را که
سبب آرامش است و شیخ فرید الدّین عطّار در باب نزول سکینه بر صدیق فرموده: خواجهي اوّل که اوّل یار او است || ثانی اثنین اذ
هما فی الغار او است چون سکینه شد ز حق منزل بر او || گشت مشکلهاي عالم حل بر او ع البیان و ابو الفتوح: چون ضمیرهائی که
نیز مقصود پیغمبر است که سکینه بر آن حضرت نازل شده است، « علیه » در اینکه جملههاست مربوط به پیغمبر ص است پس ضمیر
- .«39»« ثُم أَنزَلَ اللّه سَ کِینَتَه عَلی رَسُولِه وَ عَلَی المُؤمِنِینَ » و هم در آیات دیگر تصریح شده است که سکینه بر پیغمبر نازل شد مثل
40 مجمع: زجّاج گفته است: یعنی خدا پیغمبر را پشتیبانی کرد به « وَ أَیَّدَه بِجُنُودٍ » [ 352 [ صفحه 401 - 349 -پاورقی- 350 - قرآن- 270
یک عده ملائکه که جلو چشم کافران را گرفتند تا آن حضرت را نهبینند. إبن- عبّاس گفته است: یعنی ملائکه براي او دعا
میکردند که محفوظ بماند. مجاهد و کلبی گفتهاند: یعنی در غار از شرّ دشمنان حفظش کرد و در بدر به ملائکه کمکش نمود. -
26 تفسیر عبده: چون در آیات دیگر ملائکه کمک کردهاند به منفعت همهي مسلمین بوده است، در اینکه موقع ابو بکر به - قرآن- 1
تنهائی جانشین همهي مسلمین بوده است زیرا پیغمبر کسی نداشته است که در غار باشد و مسلمان باشد غیر از او، پس اینکه
40 مفسّرین کلمه « وَ جَعَلَ کَلِمَ ۀَ » . پشتیبانی هم ممکن است براي ابو بکر باشد، البتّه به تبع و دنبالهي تایید پیغمبر مثل موارد دیگر
22 مجمع: یعقوب - را توحید معنی کرده و کلمهي کافرین را تهدید پیغمبر معنی کردهاند و هم عقیده شرك و باطل. -قرآن- 1 « اللّه »
41 طبري: مجاهد و عکرمه و حسن بصري « انفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالًا » . با نصب و باقی با رفع و صداي جلو تاء قرائت کردهاند « کلمۀ اللّه »
30 یعنی پیر و جوان شتاب کنید و به جنگ بروید. و دیگري گفته است: یعنی خواه کار داشته باشید یا نداشته - گفتهاند: -قرآن- 1
باشید. و دیگري گفته است: یعنی فقیر باشید یا غنی از جنگ خودداري نکنید. إبن عبّاس گفته است: یعنی چه با نشاط باشید و
سبک در کار، یا بینشاط و کسل باشید. و بعضی گفتهاند: یعنی خواه سواره و خواه پیاده باشید. إبن زید گفته است: یعنی آب و
زمین داشته باشید یا نداشته باشید. مجمع: یمان گفته است: یعنی خواه زن و همسر داشته باشید یا نه. و بهتر اینکه است که همهي
معانی را بپذیریم و بگوئیم معنی اینکه است که بروید به جهاد چه شاق و دشوار باشد یا خفیف و آسان، چون انسان ناچار در یکی
از احوال برگذار میکند. [ صفحه 402 ] ابو الفتوح نوشته است: زهري گفت: سعید بن المسیّب به غزا رفت و او را یک چشم برفته
انفِرُوا خِفافاً وَ » بود او را گفتند: اینکه بر تو نیست که تو پیري و بر تو جهاد کردن نیست گفت نه مرا فرمودهاند به اینکه آیت! که
265 فخر: بعضی اینکه آیه را منسوخ - اگرچه کارزار نتوانم سواد مسلمانان بسیار کنم و متاعشان نگاه دارم. -قرآن- 236 « ثِقالًا
تا آخر. و ممکن است جواب بگویند که اینکه آیه براي « ما کانَ المُؤمِنُونَ لِیَنفِرُوا » و «ٌ لَیسَ عَلَی الأَعمی حَرَج » دانستهاند به آیات
جنگ تبوك نازل شد که به اتّفاق مورّخین پیغمبر عدّهاي از مردها را فرمود به جاي بمانند. پس معلوم است که بر همه واجب نبوده
130 تفسیر حسینی: یاري از من جو، نه از خیل و - 91 -قرآن- 94 - بلکه بر کسی لازم بوده است که پیغمبر فرموده است. -قرآن- 59
سلمی گوید: سبک » سپاه || راز با من گوي، نه با میر و شاه هر که را یاري کنم برتر شود || و آن که را دور افکنم ابتر شود
« ما سوي » آنانند که از بند مشهور « خفاف » امام قشیري میفرماید که « روحان به ارتکاب طاعات و گرانان از مباشرت مخالفت
آزادند و ثقال آنانند که به قید تعلّقات مقیدند. در بحر الحقایق آورده که: خفاف مجذوبانند که از کشش عنایت بر راه سلوك در
سالکانند که به پرورش هدایت متوجّه جذبهي حقّانی شده، هر دو طایفه در راهند اما یکی به بال کشش میپرد، « ثقال » آمدهاند. و
و دیگري به پاي کوشش راه میبرد. آنکه به پاي میرود در قدمی عالمی زیر پی کند و آنکه به بال اقبال میپرد و به دمی بساط
مشاهده ما سوي را طی کند. مرد عارف چون بدان پر میپرد || در دمی از نه فلک میبگذرد سیر زاهد هر دمی یک روز راه||
صفحه 185 از 223
بَعُدَت عَلَیهِمُ » 21- 42 طبري: یعنی مسافرت به طرف نزدیک آسان. -قرآن- 1 « وَ سَ فَراً قاصِ داً » سیر عارف هر زمان تا تخت شاه
[ 33 [ صفحه 403 - 42 مجمع: یعنی مسافتی دور در پیش داشتند که به سوي شام بایستی بروند و در تبوك بجنگند. -قرآن- 1 « الشُّقَّۀُ
42 مجمع: اینکه معجزهي پیغمبر است که خبر داد: در آینده آنها سوگند یاد میکنند و همانطور شد و آنها سوگند یاد « سیحلفون »
43 مجمع: اینکه جمله سرزنشی است با کمال ظرافت که اوّل عفو گفته شده است بعد اعتراض « عَفَا اللّه عَنکَ لِمَ أَذِنتَ لَهُم » . کردند
شده است. جبّائی گفته است: گناه صغیرهاي بوده است که بر ارتکاب آن خردهگیري و اعتراض شده است و گر نه در « اجازه » بر
کار مجاز اعتراض جایز نبود، و اینکه سخن جبّائی درست نیست چون ممکن است در ترجیح کار کم ارزش بر بهتر از آن، اعتراض
گناه باشد « اجازه » شود که چرا بهتر را انتخاب نکردهاند. و در جاي دیگر دستور داده شده است که به آنها اجازه داده شود و اگر
و بعضی گفتهاند: معنی جمله اینکه است که چرا اذن دادي که به جنگ « فَأذَن لِمَن شِئتَ مِنهُم » چنین دستوري صادر نمیشد که
بروند! چون ممکن است جاسوس باشند و موجب فساد شوند، و اینکه احتمال از ابو- مسلم است. و عمرو بن میمون گفته است: در
دو جا پیغمبر [ص] مورد اعتراض واقع شده است: یکی گرفتن فدا از اسیران بدر و یکی اینجا که به منافقین اجازه داد در جنگ
دلیل نیست که پیغمبر گناه کرده است و معاف شده «ُ عَفَا اللّه » 639 فخر: جملهي - 45 -قرآن- 608 - تبوك شرکت نکنند. -قرآن- 1
است، چون گاهی اشخاص براي احترام طرف خود میگویند: خدا تو را ببخشد براي من چه اقدام کردي! یا خدا از تو خشنود باشد،
انکار بر « لِمَ أَذِنتَ » 28 پس ممکن است اینکه جمله براي کمال احترام پیغمبر باشد. و جملهي - جواب سخن من چیست! -قرآن- 13
از شمارهي گناهکاران بدور شده است و بخشیده «ُ عَفَا اللّه » پیغمبر و اعتراض بر گناه نیست چون اگر گناهکار بوده است با جملهي
براي احترام آن حضرت «ُ عَفَا اللّه » شده است و بعد از بخشیدن اعتراض متصور نیست. و اگر از اول گناهکار نبوده است، و جملهي
براي اعتراض بر گناه نیست و در هر صورت اینکه جمله مناسب است با اعتراض « لِمَ أَذِنتَ » بوده است پس معلوم است که جملهي
- 93 -قرآن- 183 - بر ترك اولی و اکمل نه سرزنش بر گناه. بخصوص که اینکه قضیّه در کارهاي زندگی روزانه بوده -قرآن- 77
456 [ صفحه 404 ] است و مصلحت جنگ و کار مرموز بزرگی نبوده است که پیغمبر بر خطا - 370 -قرآن- 440 - -198 قرآن- 355
برود و گناه کند. تفسیر حسینی نوشته است: دعاء له است، حق سبحانه پیغمبر خود را میگوید: عفو کناد خداي از تو و عادت
مردمی باشد که کسی را به عفو و رحمت و مغفرت یاد کنند بیوقوع خطاي از وي چنان که مثلا یکی تشنه را آب میدهد و او
46 « وَ قِیلَ اقعُدُوا مَعَ القاعِدِینَ » .« یرحمک اللّه » آنکه عطسه میزند، حامد میگوید « عاطس » یا در جواب « غفر اللّه لک » میگوید
مجمع یعنی با زنها و بچهها در جاي بمانید. ممکن است گویندهي اینکه سخن به منافقین یاران خودشان باشند که آنها را نصیحت
کردند و گفتند بمانید و به مسلمین کمک نکنید، و ممکن است سخن پیغمبر باشد یا به صورت تعرّض و تهدید که اکنون مانند زن
و بچه در خانه بمانید تا آینده تکلیف شما معلوم شود و یا از نظر ارفاق به آنها بوده است که اینکه طور اجازه مورد تعرض شده
47 مجمع: یعنی شتاب میکردند در سخن چینی و « وَ لَأَوضَعُوا خِلالَکُم » 510- 40 -قرآن- 494 - قرآن- 1 - .« لِمَ أَذِنتَ » است به جملهي
افساد میان شما، بعضی گفتهاند: یعنی شتر خود را به سرعت در میان شما میبردند تا بتوانند در وسط هر دو نفر وارد شوند و
28 ابو الفتوح نوشته: و در میان شما اسراع کنند و اینکه کنایت باشد از نمیمه و سعی به فساد. - ناشایست و ناروا بگویند. -قرآن- 1
« اوفضوا » با راء و قاف خوانده است که از رقص به معنی سرعت حرکت شتر باشد. و بعضی « ارقصوا » کشاف زمخشري: إبن زبیر
که یک الف علاوه است بر آنچه در قرآنها و دیگر « و لا اوضعوا » خواندهاند، و چون در کشّاف اینکه جمله چنین نوشته شده است
کتب تفسیر است زمخشري نوشته است: اگر اعتراض شود که چرا در قرآن یک الف زیاد نوشته شده است! جواب اینکه است که
زبر و صداي بالا را در خطّ قدیم پیش از خطّ عربی به صورت الف مینوشتهاند، و چون اختراع خطّ عربی نزدیک به نزول قرآن
بود و هنوز صورت آن خطّ از خاطرهها نرفته بود، وقت [ صفحه 405 ] تن قرآن یک الف براي فتحه نوشتند و یک الف براي اصل
47 طبري: مجاهد گفته « وَ فِیکُم سَمّاعُونَ لَهُم » 137- پاورقی- 135 - .«40» را با دو الف نوشتهاند « لا اذبحنّه » کلمه چنان که جملهي
صفحه 186 از 223
است: یعنی عدّهاي در میان شما هستند که گوش فرا میدهند به سخنان شما تا به سود آنها جاسوسی کنند و خبردارشان کنند. قتاده
« ابتَغَوُا الفِتنَۀَ » 32- گفته است: یعنی عدّهاي در میان شما هستند که سخن آنها را میشنوند و مطیع و فرمانبردار آنها هستند. -قرآن- 1
48 مجمع: یعنی پیش از اینکه جنگ در جنگهاي احد و خیبر هم اینکه منافقین خواستار اختلاف و دو دستگی شما بودند. حسن
بصري گفته است: یعنی میخواستند که مسلمانان را از دین برگردانند و مردمان ضعیف را شاك و دو دل کنند. سعید بن جبیر و
إبن جریج گفتهاند: یعنی در اینکه سفر جنگی تبوك میخواستند پیغمبر را بکشند چون دوازده نفر از منافقین در خم و پیچ راه کوه
48 مجمع: یعنی « وَ قَلَّبُوا لَکَ الأُمُورَ » 22- ایستادند براي رماندن شتر پیغمبر و یا حمله کردن به آن حضرت که نابود شود. -قرآن- 1
کوشش کردند که مانع پیشرفت اسلام شوند و وسیلهي اختلاف میان مردم و هم در کشتن پیغمبر [ص] رنج بردند و به مقصود
نرسیدند. ابو مسلم گفته است: یعنی راهی میندیشیدند براي نابودي پیغمبر و اسلام، و چون نتیجه نمیگرفتند راهی دیگر فکر
سه مطلب استفاده میشود، اوّل: قانون کلّی «ٌ عَزِیزٌ حَکِیم » تا -« إِلّا تَنفِرُوا » 31 سخن ما: 1- از آیت دوّم و سوّم - میکردند. -قرآن- 1
زندگی بشري که ضعف و سستی در کار موجب نابودي است و تسلّط دیگران و دشمنان، دوّم: کمال قدرت و اطمینان پیغمبر ص
در گفتار خود و تهدید و بیچاره کردن مخالفین و منافقین به اخبار از آینده که اگر شما در کار جنگ و فرمان خدا سستی کنید
83 [ صفحه 406 ] گیرند. سوّم: نشان دادن نمونهاي از گذشته - 56 -قرآن- 65 - نابود میشوید و دیگران جاي شما را می- -قرآن- 39
براي اثبات ادّعاي خود و معرفی کمال اهمیّت آن حادثهي کوچک گذشته در ایجاد تمدن تازهي جهانی و تغییر مسیر فکر بشر،
چون فرار پیغمبر و پنهان شدن در غار و به سلامت به مدینه رسیدن نشان میدهد که آن روز با همهي مخالفتها که هیچ وسیله
نداشت و در میان غار محصور دشمن شد فقطّ سکینه و آرامش خداوندي بود که او را از شرّ دشمن نجات داد و تا اینجا که
میبینید جلو برد. و اینکه خود نمونه است که براي پیشرفت او هیچ جلوگیر و مانع متصوّر نیست، نفاق و کناره گیري از جنگ
کوچکتر زیان به اسلام ندارد چون خود دیدید که پیشرفتهاي او بر خلاف انتظار شما و به غیر وسائل عادي بود و البتّه قشونی غیر
یعنی قشون غیر « بِجُنُودٍ لَم تَرَوها » مرئی به او کمک میکرد که به اینجا رسید و نیز جلو خواهد رفت. و شاید مقصود از جملهي
مرئی همان امتیازات شخصی پیغمبر [ص] باشد که قوت قلب و نفوذ کلمه و ثبات و پایداري و یقین به آینده و پیشرفت که منحصر
به آن حضرت بوده است، و در آیه که قشون نامرئی گفته شده است شاید به اینکه جهت بوده است که عرب کمک را منحصر به
شمشیر و نیزه میدانسته است و از مزایاي شخصی پیغمبر خبر نداشت براي فهم او گفته شده است چون پیغمبر [ص] را اخراج کردند
و در غار پنهان شد، سکینه بر او نازل شد و به قشون غیر- قابل درك شما پشتیبانی شد و اینکه احتمال ما مناسبتر با ظاهر مقام است
ملائکه است، زیرا آیه براي نقل سرگذشت فرار و پنهانی در غار است که موقع جنگ « بِجُنُودٍ لَم تَرَوها » تا اینکه بگوئیم: مقصود از
و کمک به نفرات نبوده است، بخصوص که حدیث صحیح مطمئن بر حضور ملائکه در آنجا نداریم و مفسّرین هم مختلف معنی
تا آخر براي آن روز معلوم است مقصود چه بوده است و امروز و آینده نیز عمل به اینکه آیه -« انفِرُوا خِفافاً » کردهاند 2- آیت سوّم
وظیفهي الزامی انسان است تا هر اندازه که نهضت براي کوشش در راه کمال و سعادت بشر باشد و سبیل اللّه شمرده شود چه در
میدان جنگ و با اسلحه در جلو دشمن و یا در میان مردم و اجتماع ضمن کارهاي روزانهي زندگی. و شاید بتوان گفت: مقصود از
2183 [ صفحه 407 ] راههاي آسان - 1771 -قرآن- 2163 - 1505 -قرآن- 1753 - 857 -قرآن- 1481 - عموم -قرآن- 833 « خِفافاً وَ ثِقالًا »
و دشوار و ساده و مجهّز براي مبارزه باشد.
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 49 تا 57
وَ مِنهُم مَن یَقُول ائذَن لِی وَ لا تَفتِنِّی أَلا فِی الفِتنَۀِ سَ قَطُوا وَ إِن جَهَنَّمَ لَمُحِیطَۀٌ بِالکافِرِینَ [ 49 ] إِن تُصِ بکَ حَسَنَۀٌ تَسُؤهُم وَ إِن تُصِبکَ
مُصِ یبَۀٌ یَقُولُوا قَد أَخَ ذنا أَمرَنا مِن قَبل وَ یَتَوَلَّوا وَ هُم فَرِحُونَ [ 50 ] قُل لَن یُصِ یبَنا إِلاّ ما کَتَبَ اللّه لَنا هُوَ مَولانا وَ عَلَی اللّه فَلیَتَوَکَّلِ
صفحه 187 از 223
المُؤمِنُونَ [ 51 ] قُل هَل تَرَبَّصُونَ بِنا إِلاّ إِحدَي الحُسنَیَین وَ نَحن نَتَرَبَّص بِکُم أَن یُصِ یبَکُم اللّه بِعَذاب مِن عِندِه أَو بِأَیدِینا فَتَرَبَّصُوا إِنّا
694 وَ ما مَنَعَهُم أَن تُقبَلَ مِنهُم - مَعَکُم مُتَرَبِّصُونَ [ 52 ] قُل أَنفِقُوا طَوعاً أَو کَرهاً لَن یُتَقَبَّلَ مِنکُم إِنَّکُم کُنتُم قَوماً فاسِقِینَ [ 53 ] -قرآن- 1
نَفَقاتُهُم إِلاّ أَنَّهُم کَفَرُوا بِاللّه وَ بِرَسُولِه وَ لا یَأتُونَ الصَّلاةَ إِلاّ وَ هُم کُسالی وَ لا یُنفِقُونَ إِلاّ وَ هُم کارِهُونَ [ 54 ] فَلا تُعجِبکَ أَموالُهُم وَ لا
أَولادُهُم إِنَّما یُرِیدُ اللّه لِیُعَذِّبَهُم بِها فِی الحَیاةِ الدُّنیا وَ تَزهَقَ أَنفُسُهُم وَ هُم کافِرُونَ [ 55 ] وَ یَحلِفُونَ بِاللّه إِنَّهُم لَمِنکُم وَ ما هُم مِنکُم وَ
557 معنی لغات: الحسنیین- - لکِنَّهُم قَوم یَفرَقُونَ [ 56 ] لَو یَجِ دُونَ مَلجَأً أَو مَغارات أَو مُدَّخَلًا لَوَلَّوا إِلَیه وَ هُم یَجمَحُونَ [ 57 ] -قرآن- 1
یعنی دو عاقبت و پیش آمد خوب، نتربّص- از تربّص یعنی انتظار و توقّف و درنگ کردن، یفرقون- از مصدر فرق به فتح فاء و راء
به معنی ترس و فزع، یجمحون- از مصدر جمع و جموح به فتح جیم و سکون میم و ضم جیم و میم به معنی چموشی و سرکشی
اسب و هويپرستی انسان با بیاختیاري. جهت نزول: آلوسی در روح المعانی: إبن عبّاس گفته است: چون پیغمبر آهنگ [ صفحه
408 ] جنگ تبوك کرد به جدّ بن قیس فرمود: تو چه خواهی کرد! عرض کرد: من چند زن و همسر دارم و میترسم اگر با شما به
آنجا بروم و زنهاي بنی الأصغر رومیها را ببینم دلباخته شوم. آیت اوّل براي او نازل شد. اسباب النزول سیوطی: جابر بن عبد اللّه
گفت: آن مردم منافق که از جنگ کناره کردند و در مدینه ماندند دروغها نشر میدادند که پیغمبر و اصحابش چنین و چنان گرفتار
براي معرّفی آنها نازل شد. إبن عبّاس « إِن تُصِبکَ حَسَنَۀٌ » شدند. و چون خبر سلامتی آن حضرت به آنها رسید ناراحت شدند. آیت
براي جواب « أَنفِقُوا طَوعاً أَو » گفته است: جدّ- إبن قیس به پیغمبر گفت: من با شما همراه نمیشوم ولی کمک مالی میکنم. آیت
208 ترجمه: 49 اي محمّد دستهاي از بد دلان به تو گویند: دستوري ده [که بمانیم - 29 -قرآن- 186 - اینکه سخن نازل شد. -قرآن- 5
و به جنگ نرویم] و ما را گرفتار [دشواریهاي سفر جنگ] مکن. خبردار باشند. که هم اکنون افتاده در گرفتاریند [چه به دل کافرند]
و دوزخ فراگیر کافران است 50 اگر خوشی به تو رسد آنان را بد آید و اگر آسیبی رسد گویند: چه خوب شد پیش- بینی کار خود
کردیم و پشت به شما کنند و شادمان بروند. به آنها بگو: 51 هرگز آسیبی به ما نرسد مگر خدا به سرنوشت ما کرده است و کار ما
با او است و باید مؤمنان را دل- بستگی به او باشد و بس. 52 بگو: مگر شما میتوانید براي ما چشم به راه باشید به جز یکی از دو
پیش آمد خوب [که به دست دشمن کشته شویم و به خوشبختی همیشگی خود برسیم و یا چیره گردیم و اسلام تقویت کنیم] و ما
براي شما چشم به راهیم که خدا شما را به آزاري ز سوي خود گرفتار کند [که کافر بمانید و به دوزخ روید] و یا به دست ما کشته
شوید. پس بمانید که ما نیز با شما روز شماریم. [گویند به جنگ نمیرویم ولی کمک می- کنیم] 53 بگو: چه نحو است خود
چیزي بدهید و یا نه پسندید و بدهید به هیچ روي پذیرفته از شما نباشد که مردمی بدکار باشید 54 و جلوگیري ز پذیرش هزینهها-
شان نباشد جز که خدا و پیغامبر او باور ندارند و اگر نماز بخوانند تنبلی است [که به جماعت روند وز آن آزار برند] و آنچه بخشند
به ناپسندي دهند 55 پس سرمایه [ صفحه 409 ] و فرزندشان تو را شگفت نارد که خدا خواهد در زندگی به آن آزارشان کند و به
ناگواري بمیرند [چه رنج فراهم کردن کشند و به اندوه بنهند و بروند] 56 سوگند به خدا یاد کنند که از دستهي شما هستند ولی نه
آنها با شما باشند که میترسند و آرام ندارند 57 و اگر پناهگاهی یا غار کوهی و یا سوراخی در زمین بیابند از شما بگردند و
49 آلوسی در روح المعانی: حسن بصري و قتاده گفتهاند: یعنی به من « وَ لا تَفتِنِّی » : بیاختیار به سوي آن روند. سخن مفسّرین
تکلیف مکن که شاید نپذیرم و نافرمان و عاصی شوم، و بعضی گفتهاند: یعنی من را گرفتار زیان و ضرر مکن که کسی ندارم به
کار زندگیم برسد و اموال و زن و بچهام را مواظبت کند. ابو مسلم گفته است: یعنی من را گرفتار آزار گرما مکن، و بعضی قاریها
33 مجمع: إبن عبّاس گفته است: مرا به رنج و آزار عشق - با ضم تاي اوّل خواندهاند و در معنی تفاوت ندارد. -قرآن- 15 « تفتنّی »
گرفتار مکن. و فرّاء گفته است: مردي حبشی به ناحیهاي از روم مسلّط شد و چند دختر در آنجا داشت « زنهاي روم » « بنات الاصفر »
نامیدند، یعنی « بنات الاصفر » که از سفیدي روم و سیاهی حبشه ترکیب شده رنگ زرد مایل به سیاهی داشتند از اینکه جهت آنها را
49 ابو الفتوح نوشته است: ایشان در فتنه افتادهاند یعنی در کفر و فتنهي دوم کفر است، حق تعالی « أَلا فِی الفِتنَۀِ سَقَطُوا » . دختران زرد
صفحه 188 از 223
گفت بر سبیل تعجّب: اینکه نیک مرد را نگر که میترسد که در حرج نظر رومیان افتد و او خود در دریاي کفر غرقه شده است آن
تا آخر 50 طبري: إبن عبّاس و مجاهد گفته است: -قرآن- -« إِن تُصِبکَ حَسَنَۀٌ » 31- را فتنه میداند و کفر را فتنه نمیداند. -قرآن- 1
25-1 یعنی اگر در سفر جنگ تبوك براي تو خوشی و فتح و ظفر باشد، جدّ بن قیس و دوستان او اندوهناك میشوند و اگر
«ُ قُل لَن یُصِیبَنا إِلّا ما کَتَبَ اللّه » [ شکستی باشد خوشحال میشوند و میگویند احتیاط کردیم و دوري از همراهی آنها. [ صفحه 410
51 کشف الأسرار نوشته است: قسمت آن است که در ازل کردند حکم آن است که در ازل راندند رقم آن است که در ازل
کشیدند یکی را رقم سعادت کشیده و از معصیت او را زیان نه، یکی را حکم به شقاوت کرده و از اطاعت او را هیچ سود نه. -
53 مجمع: مردم کوفه با یاء خوانده و دیگران با تاء چون که مؤنث لفظی است. « أَنفِقُوا طَوعاً أَو کَرهاً لَن یُتَقَبَّلَ » 47- قرآن- 1
48 روح البیان: - آلوسی: یعنی من مال شما را نمیخواهم و یا خدا از شما نمیپذیرد و بخشش شما اجر در آخرت ندارد. -قرآن- 1
اینکه شعر مثنوي را براي توصیف منافقین آورده است: قصّهي عاد و ثمود از بهر چیست || تا بدانی انبیا را ناز، کی است! اینکه
نشان خسف و قذف و صاعقه || شد بیان عزّ نفس ناطقه جمله حیوان را پی انسان بکش || جمله انسان را بکش از بهر هش هش
فَلا تُعجِبکَ أَموالُهُم وَ لا أَولادُهُم إِنَّما یُرِیدُ اللّه لِیُعَذِّبَهُم بِها فِی الحَیاةِ » چه باشد عقل کل هوشمند || هوش جزئی هش بود اما نژند
53 مجمع: حسن بصري گفته است: یعنی خدا میخواهد با اینکه سرمایه ها در دنیا گرفتارشان کند که با اکراه و بیمیلی « الدُّنیا
کمک کنند و زکات بدهند و به جنگ بروند چون نه میل به اینکه کارها دارند و نه امید مزد و اجر. إبن زید گفته است یعنی اینکه
115 جبّائی گفته است: موجب آزار - مال و اولاد موجب رنج و عذاب است که کوشش در جمع و ذخیرهي آن میکنند. -قرآن- 1
هست یعنی اینها « الی ان » یا به معنی « لِیُعَذِّبَهُم » است که اولاد آنها اسیر مسلمین میشود و اموالشان به تصرّف مسلمین میرود. و لام
را دارند تا اینکه به عذاب خداوندي گرفتار شوند و یا به معنی عاقبت است یعنی خدا آنها را مهلت میدهد به جمع مال که عاقبت
140 روح المعانی: قتاده گفته است: آیه بایستی مقدّم و مؤخر معنی شود به اینکه طور: - آن عذاب و گرفتاري است. -قرآن- 123
با فتح « مُدَّخَلًا » : 57 مجمع « لَو یَجِدُونَ مَلجَأً أَو مَغارات أَو مُدَّخَلًا » . تعجّب از مال دنیاي آنها مکن که در آخرت عذاب خواهند شد
77 [ صفحه 411 ] دال قرائت یعقوب است، و نیز به ضم میم و سکون دال قرائت شده است، - 54 -قرآن- 65 - میم و سکون -قرآن- 1
و اعرج با تشدید دال و خاء خوانده است، و اینکه کلمه را ضحّاك پناهگاه معنی کرده است. إبن زید گفته است: یعنی اگر مانند
سوراخ راسو و موش خرما مفرّي پیدا کنند می- روند. از حضرت امام باقر ع و إبن عبّاس نقل شده است یعنی به سوراخها و نقبهاي
« وَ هُم یَجمَحُونَ » . زیر زمین که بیابند میروند. حسن بصري گفته است: یعنی اگر جانبی بر خلاف پیغمبر بیابند به آن طرف میروند
22 سخن ما: همان است که - به ازاي قرائت کرده است و گفته است در معنی تفاوت ندارد. -قرآن- 1 « 57 مجمع: اعمش یجمزون
در ترجمه نوشتیم.
[