گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
[سوره التوبۀ [ 9]: آیات 58 تا 60



وَ مِنهُم مَن یَلمِزُكَ فِی الصَّدَقات فَإِن أُعطُوا مِنها رَضُوا وَ إِن لَم یُعطَوا مِنها إِذا هُم یَسخَطُونَ [ 58 ] وَ لَو أَنَّهُم رَضُوا ما آتاهُم اللّه وَ
رَسُولُه وَ قالُوا حَسبُنَا اللّه سَیُؤتِینَا اللّه مِن فَضلِه وَ رَسُولُه إِنّا إِلَی اللّه راغِبُونَ [ 59 ] إِنَّمَ ا الصَّدَقات لِلفُقَراءِ وَ المَساکِین وَ العامِلِینَ عَلَیها وَ
538 معنی - المُؤَلَّفَۀِ قُلُوبُهُم وَ فِی الرِّقاب وَ الغارِمِینَ وَ فِی سَبِیل اللّه وَ ابن السَّبِیل فَرِی َ ض ۀً مِنَ اللّه وَ اللّه عَلِیم حَکِیم [ 60 ] -قرآن- 1
به فتح لام و سکون میم به معنی عیب جوئی با اشارهي چشم و آهسته عیب شخصی را گفتن و دور کردن و « لمز » لغات: یلمز- از
زدن. صدقات- مفرد آن صدقه است به معنی بخشش در برابر ثواب و اجر معنوي. یسخطون- از سخط به فتح سین و خاء به معنی
خشم گرفتن و ناپسند داشتن. جهت نزول: طبري: إبن جریج نقل کرده است که اموالی به عنوان صدقه حضور پیغمبر آوردند و آن
حضرت به اینکه و آن تقسیم کرد مردي از انصار گفت: اینکه عمل بر خلاف عدالت بود. اینکه آیات براي جواب او نازل شد. در
صفحه 189 از 223
مجمع البیان [ صفحه 412 ] نزول اینکه آیات را براي گفتگو در تقسیم غنائم چنین نوشته با تفصیل و نام و مشخّصات آن مردم.
ترجمه: 58 دستهاي ز مردم در بخش سرمایههاي بخشیدنی بر تو خرده میگیرند ولی اگر بآنها چیزي دهند خوشنود و گر نه
خشمگین میشوند [چه خوب است] 59 اگر آن را پسندند که خدا و پیغمبرش به ایشان دهند و گویند: خدا ما را بس باشد و به
زودي ز فزون بخشی خود به ما میرساند و پیغمبرش [از دگر غنائم] و البته که ما دلبستهي به خدائیم 60 بدانید سرمایههاي
بخشیدنی ویژهي ناداران است و بیچارگان و آنها که دست اندر کار فراهمی و نگهداري و بخش اینکه اموال هستند و هم آنها که
[دلبستهي سرمایهاند و به اینکه صدقات] دلهاشان به دین و مسلمانان کشانده میشود و نیز براي زر خریدانی است که در تنگنا بودند
و آن وامداران که پرداخت وام خود نتوانند و هم براي به کار بردن در راه خدا [که کارهاي شایسته و سودمند همگان باشد] و آنها
که به راه ماندهاند و دسترس به سرمایهي خود ندارند و اینکه جملگی دستوري ناگزیر از سوي خدا است و او داناي درستکار بود.
با ضم میم خوانده است و دیگران با کسر میم. و حضرت صادق ع « یلمز » 58 مجمع: یعقوب « وَ مِنهُم مَن یَلمِزُكَ » : سخن مفسّرین
59 تفسیر حسینی: رضا به قسمت سبب « وَ لَو أَنَّهُم رَضُوا » 43- فرمود: بیش از دو ثلث مردم مشمول اینکه آیه هستند. -قرآن- 15
بهجت است و جزع در آن موجب محنت. سلمی رحمه اللّه از ابراهیم ادهم قدّس سرّهما نقل میکند که هر که به مقادیر خرسند شد
26 رضا بداده بده وز جبین گره بگشاي || که بر من و تو در اختیار نگشاده است و در همین - از عذر و ملال باز رست. -قرآن- 1
إِنَّمَا الصَّدَقات لِلفُقَراءِ » معنی فرموده است: بشنو اینکه نکته که خود را ز غم آزاده کنی || خون خوري گر طلب روزي ننهاده کنی
60 طبري: مجاهد و إبن زید و عدهاي گفتهاند: فقیر ناداري است که روي سؤال ندارد و مسکین کسی است که میرود «ِ وَ المَساکِین
52 [ صفحه 413 ] مردم سؤال میکند و چیزي میطلبد. قتاده گفته است: فقیر ناداري است مریض و مسکین ناداري - و از -قرآن- 1
60 طبري: یعنی آنها که در کار « وَ العامِلِینَ عَلَیها » . است تندرست. مجمع: یعنی زکات معیّن در دین براي اینکه مردم است و بس
زکات کوشش می- کنند و از مشمول زکات میگیرند و به مستحقّش میدهند. و در مقدار حق اینکه دسته اختلاف است. ضحّاك
گفته است: یک هشتم از صدقه حق آنها است. إبن زید و عبد اللّه بن عمرو بن عاص گفتهاند: باندازهي کارش به او حق میدهند.
26 ابو الفتوح نوشته است: و قول باقر و صادق علیهما السّلام آن است که مفوّض باشد به امام به آنچه صلاح داند بدهد - -قرآن- 1
هاشمی و « آزاد شدهي از شخص یا قبیله » و اینکه مذهب مالک است و فقهاي عراق. امام فخر: نظر صحیح اینکه است که مولاي
مطلبی جایز نیست که عامل و مباشر صدقات باشد و از آن استفاده کند، چون پیغمبر ابو رافع را مباشر اینکه کار نکرد و فرمود:
60 طبري: یعنی آنها که پیغمبر دل آنها را به طرف اسلام جلب میکرد مثل « وَ المُؤَلَّفَۀِ قُلُوبُهُم » . مولاي هر مردمی هم از آنها است
أبو سفیان و عدّهاي از رؤساي قبایل. و زهري گفته است صفوان بن امیّۀ گفت: پیغمبر چندان مال به من داد که در دل من
31 مجمع: اختلاف است که اینکه حق براي مؤلّفۀ - دوستترین مردم شد به آنکه در چشم من دشمنترین مردم بود. -قرآن- 1
قلوبهم باقی است یا نه. شافعی گفته است همیشه باقی است و از امام باقر علیه السّلام نیز روایت شده است ولی به وسیلهي امام عادل
که به آن مال دل کافران را به اسلام مایل کند. و ابو- حنیفه و اصحابش گفتهاند: اینکه حق در زمان پیغمبر بود و بعد ساقط شد
چون اسلام عزیز شد و کفر مقهور و ذلیل. امام فخر: إبن عبّاس گفته است: آنها پانزده نفر از اشراف قبایل بودند که پیغمبر روز
وَ» . حنین به آنها صد شتر بخشید. و فقطّ به عبد الرّحمان بن یربوع پنجاه [ صفحه 414 ] شتر داد و به حکیم بن حزام هفتاد شتر داد
60 مجمع مقصود آن بندگان است که با آقاي خود قرار دارند در کار خود آزاد باشند و مقرّري بپردازند تا بهاي آنها «ِ فِی الرِّقاب
مینامند، به موجب اینکه جمله باقیماندهي بهاي « مکاتب » تمام پرداخت شود و از بند غلامی آزاد شوند، که در اصطلاح فقه آنها را
آنها را از اینکه سهم بپردازند. و علماي شیعه جایز دانستهاند که از اینکه سهم غلام مؤمن گرفتار سختی و فشار کار بخرند و آزاد
21 فخر: چون در آیه نسبت به چهار دستهي اوّل - کنند. امام مالک و حسن بصري و إبن عبّاس هم اینکه را معتقد شدهاند. -قرآن- 1
گفته شده است تا معنی تملیک استفاده شود. و در چهار « لام » که با « لِلفُقَراءِ وَ المَساکِین وَ العامِلِینَ عَلَیها وَ المُؤَلَّفَۀِ » : گفته شده است
صفحه 190 از 223
تا آخر تا استفاده شود که مقصود صرف در مصلحت اینکه چهار دسته است پس «ِ فِی الرِّقاب » گفته شده است و « فی » دستهي دوّم با
نباید صدقه را به اینکه چهار دسته بدهند بلکه در آنچه مربوط به احتیاجات آنها است از اینکه جهت باید صرف کنند. به اینکه طور
-140- که در آزادي غلام و پرداخت قرض مقروض و آنچه براي راه خدا است در سبیل اللّه و همچنین در إبن السّبیل. -قرآن- 70
60 عموم مفسّرین گفتهاند: یعنی قرض دارانی که قرضشان از خرج در معصیت نباشد. و طبري از « وَ الغارِمِینَ » 283- قرآن- 266
60 مجمع: «ِ وَ فِی سَبِیل اللّه » 18- مجاهد نقل کرده است: یعنی آنکه خانهاش سوخته است و یا سیل مالش را برده است. -قرآن- 1
یعنی براي جهاد. اصحاب و هم مذهبهاي ما گفتهاند یعنی جمیع مصالح مسلمین، إبن عمرو عطا و بلخی اینکه عقیده را اختیار
27 فخر: قفّال از بعضی فقها نقل کرده است که جایز دانستهاند در تمام مصارف خیر میتوان از اینکه سهم خرج - کردهاند. -قرآن- 1
23 قتاده گفته - 61 مجمع: یعنی مسافري که دسترس به جائی ندارد. -قرآن- 1 «ِ وَ ابن السَّبِیل » . کرد مثل دفن میّت و ساختن مسجد
است: میهمان إبن السّبیل است. [ صفحه 415 ] فخر: اصحاب ما گفتهاند: کسی که از وطن خود براي انجام حاجتی روانه سفر شود
خُذ مِن » جایز است از سهم إبن سبیل به او بدهند، و مسلم است که کلمهي صدقات مقصود زکات است چون در آیت دیگر است
248- یعنی از سرمایه شان صدقه بگیر و معلوم است که زکات را باید بگیرند نه صدقهي مستحب را. -قرآن- 217 « أَموالِهِم صَدَقَۀً
تفسیر عبده: چون پیغمبر معاذ را مأمور یمن فرمود به او دستور داد که تو میان مردمی مسیحی مذهب میروي. اوّل آنها را دعوت
کن که توحید و اعتقاد به یگانگی خدا و هم نبوت پیغمبري من را بپذیرند. اگر اینکه مطلب را قبول کردند آنها را مطّلع کن که در
شبانه روز پنج نوبت نماز لازم است. اگر آن را پذیرفتند بگو: خداوند واجب کرده است که صدقه از مالداران گرفته شود و بنادارها
تقسیم شود. اگر اینکه را هم قبول کردند مواظب باش براي گرفتن صدقه متعرّض نفائس و قسمتهاي خوب و ممتاز اموال مردم
نشوي که هیچ مانعی نفرین ستمدیده را جلوگیر نیست. طنطاوي: مردمی که اختیاري دارند و کارگشاي امور مسلمین هستند وظیفه
دارند که انجمنهائی فراهم کنند و به حال مردم رسیدگی کنند و صدقات را به طور شایسته تقسیم کنند و مهمتر مصرف اینکه است
که به مردم صنعتگر فقیر سرمایه بدهند تا از هنر و زحمت آنها خودشان و دیگران بهرهمند شوند. و هرگز از زکات به مردم بیکاره و
تنبل ندهند مگر آنها را وادار به کار کنند و به آن اندازه بدهند که وسیله یا ابزار کسب و کار آنها بشود. سخن ما در اینکه آیات:
-1 میتوان سهم فقیر و مسکین را به گفتهي طنطاوي طوري مصرف کرد که فقیر نماند یا بسیار کم شود و منحصر به مردمان ناقص
الاعضاء و عجزه باشد و از سهم عاملین فقط حقوق مستخدمین براي اینکار باید پرداخت شود البتّه به شرط کار و امانت. و سهم
مؤلفه قلوبهم براي تشریفات و اعتبار و آبروي مسلمین تا آنجا که اسراف و خیانت نباشد قابل عمل است. و سهم سبیل اللّه براي
مخارج ادارهي راه و فرهنگ و شهرداري است با شرط صرفه و امانت. و بطور [ صفحه 416 ] خلاصه اینکه محل درآمد و اینکه
مصارف اگر به درستی به کار بیفتد و عدالت و انصاف رعایت شود ممکن است همهي مردم راضی و آسوده باشند.
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 61 تا 66
وَ مِنهُم الَّذِینَ یُؤذُونَ النَّبِی وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُل أُذُنُ خَیرٍ لَکُم یُؤمِن بِاللّه وَ یُؤمِن لِلمُؤمِنِینَ وَ رَحمَ ۀٌ لِلَّذِینَ آمَنُوا مِنکُم وَ الَّذِینَ یُؤذُونَ
رَسُولَ اللّه لَهُم عَذاب أَلِیم [ 61 ] یَحلِفُونَ بِاللّه لَکُم لِیُرضُوکُم وَ اللّه وَ رَسُولُه أَحَقُّ أَن یُرضُوه إِن کانُوا مُؤمِنِینَ [ 62 ] أَ لَم یَعلَمُوا أَنَّه مَن
یُحادِدِ اللّهَ وَ رَسُولَه فَأَن لَه نارَ جَهَنَّمَ خالِداً فِیها ذلِکَ الخِزي العَظِیم [ 63 ] یَحذَرُ المُنافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیهِم سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِما فِی قُلُوبِهِم
قُل استَهزِؤُا إِن اللّهَ مُخرِج ما تَحذَرُونَ [ 64 ] وَ لَئِن سَأَلتَهُم لَیَقُولُن إِنَّما کُنّا نَخُوض وَ نَلعَب قُل أَ بِاللّه وَ آیاتِه وَ رَسُولِه کُنتُم تَستَهزِؤُنَ
- 809 لا تَعتَذِرُوا قَد کَفَرتُم بَعدَ إِیمانِکُم إِن نَعف عَن طائِفَۀٍ مِنکُم نُعَذِّب طائِفَۀً بِأَنَّهُم کانُوا مُجرِمِینَ [ 66 ] -قرآن- 1 - 65 ] -قرآن- 1 ]
135 معنی لغات: یحادد- از ماضی حادّ یعنی دشمنی کرد و به خشم آورد. خزي خواري و اهانت. جهت نزول: مجمع: نقل کردهاند:
چند نفر از منافقین دور هم بودند و زبان به بد گفتن بپیغمبر دراز کردند یکی از آن میان گفت: از اینکه سخن درگذرید که
صفحه 191 از 223
میترسم محمّد بشنود و ما را رسوا کند. جلّاس بن سوید به جواب گفت: هر چه دلمان بخواهد میگوئیم، و نزد او میرویم و انکار
میکنیم و میپذیرد چون او گوشی است شنوا آیت اوّل براي معرّفی آنها نازل شد. و سیوطی در اسباب النّزول نقل کرده است: در
مسافرت بجنگ تبوك مردي بر قرآن اعتراض کرد و نقص گرفت. مردي او را بد گفت که تو منافقی و به پیغمبر خبر میدهم چون
تا آخر إبن عمر ظاهر اینکه است که مقصود عبد اللّه پسر عمر « لَئِن سَأَلتَهُم » اینکه گفتگو به پیغمبر رسید آیه نازل [ صفحه 417 ] شد
باشد که به علم و نقل حدیث مشهور است گفت: من آن مرد را دیدم که تنگ عقب پالان شتر پیغمبر را گرفته بود و مردم به پاي
340 مجمع: محمّد بن - 24 -قرآن- 304 - قرآن- 4 - .«ُ إِنَّما کُنّا نَخُوض وَ نَلعَب » او سنگ میزدند و زخم شده بود و او میگفت اي پیغمبر
اسحاق و دیگران گفتهاند: چند نفر منافق که در جنگ تبوك موافقت نکردند، پس از مراجعت پیغمبر عذر خواستند و سوگند یاد
و نیز نقل کردهاند از سدّي و قتاده که جلّاس بن سوید با دوستان « یَحلِفُونَ بِاللّه لَکُم » کردند که گرفتار بودیم. اینکه آیه نازل شد
خود که همه منافق بودند گفتند: اگر سخنان محمّد حق است ما از خر بدتریم تازه جوانی از انصار بنام عامر بن قیس حاضر بود
گفت: سوگند به خدا محمّد راست میگوید و شما از خر بدترید و رفت حضور پیغمبر و اینکه گفتگو را به عرض رساند. آن
تا آخر. - «ِ یَحلِفُونَ بِاللّه » حضرت احضارشان فرمود و استیضاح کرد آنها سوگند یاد کردند که او دروغ میگوید. اینکه آیه نازل شد
701 ترجمه: 61 از بد دلان کسانی هستند که پیغمبر را میآزارند و میگویند: او گوش شنوا است [که - 225 -قرآن- 678 - قرآن- 195
هر چه گویند پذیرد] اي محمّد به آنان بگو: گوش و شنوائی من براي شما بهتر است چون گرویده به خدایم و هم به مؤمنین [که
آنچه از حق رسد وحی است و آنچه مؤمنین گویند راست است و درست] 62 و پیغمبري براي آن کسان از شما که مؤمن شدند
مهربان است [و رهبر نیکبختی] ولی آنها که پیغمبر را میآزارند آزاري دردناك به سرنوشت دارند 63 آن منافقین براي شما سوگند
بخدا یاد می- کنند [که در خودداري از همراهی شما به جنگ معذور بودهاند] تا خوشدلتان بدارند ولی اگر مؤمن باشند سزاوارتر
است که خدا و پیغمبرش را راضی بدارند [و به جنگ کافران روند] 64 بگو ندانند آنکه خدا و پیغمبرش را خشمگین کند آتش
دوزخ بهرهاش بود که در آن جاودان بماند. و آن است خواري بزرگ و بس 65 اینکه بددلان بپرهیزند که سورهاي ز قرآن
برايشان فرود آید و آنچه در دل دارند بنمایاند. اي محمّد بگو: [شما باین سخن و اندیشهي خود] به فسوس و مسخره گیرند [
صفحه 418 ] که البتّه خدا نمودار کند آنچه را ز آن اندیشناك بودید و پرهیز داشتید 66 و اگر از ایشان بپرسی [چه در دل دارید و
چرا پیغمبر را مسخره میکنید!] به پاسخت گویند: سرگرم بودیم و به بازي سخنی میگفتیم، به آنان بگو: مگر شود به خدا و آیات
او و پیغمبرش فسوس نمود. شما پوزش از کردهي خود نخواهید که پس از مسلمانی بیدین شدید و اگر دستهاي را ز شما [که
61 « قُل أُذُنُ » : پشیمانند] ببخشیم گروه دگر را به سزاي گناهکاري شان بیازاریم [که بر نفاق بماندند و باز نگشتند]. سخن مفسّرین
بر وزن فعله بضم فا و سکون عین یعنی زود چیز را می- شنود و « هو رجل اذنۀ » طبري: کلمهي اذن مشتق است از گفتار عرب
با ضم و تنوین اذن و خیر قرائت کرده است و دیگران باضافهي « أُذُنُ خَیرٍ » 61 مجمع: عاصم « قُل أُذُنُ خَیرٍ » 29- میپذیرد. -قرآن- 15
با سکون ذال قرائت کرده است. و معنی جمله اینکه است: گوش میدهد بآنچه « اذن » اذن بخیر قرائت کردهاند. و نافع در همهي قرآن
خیر شما است که وحی باشد. و بعضی گفتهاند: یعنی او خیر و خوبی را میشنود و بآن عمل میکند. و آنکه هر دو را با تنوین خوانده
است معنی اینکه است: اگر او گوش باشد بهتر است براي شما چون سخنتان را میشنود و عذرتان را میپذیرد، و اگر چنین نباشد، بر
53 تأویلات کاشانی: کمالات انسان - 21 -قرآن- 38 - ضرر شما است، پس چرا آنچه را خیر شما است عیب او میشمارید! -قرآن- 1
مولود پذیرش است و انفعال و قبول، و هر چه و هر که اینکه خاصیّت او شدیدتر و براي پذیرش آمادهتر باشد استعداد تکامل او
بیشتر است و عالیتر، و اینکه آمادگی و نرمی طبیعت غیر از ضعف و کندي ذهن است و بلاهت که بهر چیزي تسلیم باشد و هر
سخن و هر اندیشهي باطل را باور کند و درست بداند. و پیغمبر به اینکه حالت ستوده شده است که در برابر خیر و سعادت ملایم
است و پذیرا و اگر بر خلاف اینکه بود و سخت و خشک و با قساوت غیر قابل انعطاف بود، قابل اینکه کمالات نبود و به اینکه مقام
صفحه 192 از 223
نمیرسید. پس صفاي روح و [ صفحه 419 ] استعداد خیر او موجب پذیرش خیر است، ولی شر و بدي را نمیشنود و نمیپذیرد چون
61 طبري: اینکه جمله دو معنی شده است: 1- سخن مؤمنین « وَ یُؤمِن لِلمُؤمِنِینَ » . آمادهي براي خوبی، تسلیم و پذیرائی بدي نمیشود
را میپذیرد نه منافقین و کافرین را، 2- مؤمنین را در امان دارد ولی منافقین از او در هراسند اگرچه سوگند وفاداري یاد کنند. -
64 مجمع: یعنی با اینکه وسیله فهمیدن داشتند چرا نداستند که دشمنی با خدا! و بعضی « أَ لَم یَعلَمُوا أَنَّه مَن یُحادِدِ اللّهَ » 29- قرآن- 1
گفتهاند: یعنی بایستی چنین چیز را بدانند. جبّائی گفته است: یعنی مگر پیغمبر اینکه حقیقت را براي شما روشن نکرده است! -
65 طبري: یعنی خداوند مؤمنین را از راز دل منافقین خبردار میکند. و بعضی « یَحذَرُ المُنافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَیهِم سُورَةٌ » 51- قرآن- 1
گفتهاند: چون منافقین پیغمبر را به ریشخند میگرفتند و عیبجوئی مسلمین میکردند، با یکدیگر میگفتند: شاید اینکه سخنان ما
59 مجمع: ابو مسلم - آشکار نشود و خدا سرّ ما را فاش نکند. خدا به پیغمبر فرمود: به آنها بگو سرّ شما فاش خواهد شد. -قرآن- 1
گفته است یعنی آنها با مسخره و استهزا به یکدیگر میگفتند: مواظب باشید اینکه خرده گیري بر پیغمبر و مسلمین براي شما آیه
درست نکند، و درون شما را آشکار نکند، جبّائی گفته است: یعنی چون مذمّت پیغمبر میکردند خود میترسیدند که مبادا پیغمبر در
سخن خود راستگو باشد و آیتی بیاورد که آنها را رسوا کند. مجاهد گفته است: یعنی بد میگفتند و امیدوار بودند رازشان فاش
نشود. [معنی دیگر بهتري بنظر میرسد که اینکه جمله براي امر و فرمان باشد و معنی چنین میشود. باید منافقین بترسند که ممکن
إِن نَعفُ » .[ است آیتی از آسمان بیاید و آنها را رسوا کند. و چون مطلب و موضوع سخن بر تهدید است اینکه معنی مناسب است
67 ابو الفتوح نوشته است: مفسّران گفتند: مراد بطایفهاي اوّل یک مرد است به نام محشی بن الحمیر « عَن طائِفَۀٍ مِنکُم نُعَذِّب طائِفَۀً
55 [ صفحه 420 ] که ایشان در اینکه معنی چیزي گفتندي بر ایشان انکار کردي و معاونت و یاري - الأشجعی که هر وقت -قرآن- 1
نکردي ایشان را به آن و مفارقت کردي از ایشان چون اینکه آیه آمد پیش رسول آمد و گفت: یا رسول اللّه خداي داند که هرگه
آیتی آمدي در شأن منافقان من دانستمی که من از آن جملهام پوست من بر تن من بلرزیدي و دل من از جاي شدي، بار خدایا
ایمان آوردم ایمان درست بار خدایا وفات من قتل کن در سبیل تو بر شهادت چنانکه کس نگوید: منش شستم و منش کفن کردم و
منش دفن کردم. روز یمامهاش بکشتند، چندانکه جستند او را نیافتند. مجمع: به اینکه جمله خبر میدهد: اگر خداوند ببخشد آنها را
که توبه کردهاند البتّه گرفتار میکند آنها را که توبه نکردهاند. و مقصود از کلمهي طائفه در اینکه آیه یک نفر است و نظیر هم
یعنی باید یک دسته مؤمن براي مجازات آن دو « وَ لیَشهَد عَذابَهُما طائِفَۀٌ مِنَ المُؤمِنِینَ » دارد که در قرآن استعمال شده است مثل
با نون خوانده « نعف و نعذّب » مجرم و بزهکار حاضر شوند. و از امامهاي ما روایت است که حضور یک نفر کافی است، و عاصم
با رفع خوانده اند « طائفۀ » با ضم یاء و تاء و فتح فاء به صیغهي مجهول و « تعذّب » و « تعف » را با نصب و دیگر قاریها « طائفۀ » است و
67 روح « کانُوا مُجرِمِینَ » 316- تا مجهول معنی شود یعنی اگر یک دسته بخشیده شد دستهي دیگر گرفتار خواهد شد. -قرآن- 264
البیان: اظهار لطف و رحمت بیسبب ممکن باشد ولی اظهار قهر و جدائی البتّه بواسطهي جرم مجرم است. و در مثنوي است: -
21 چونکه بد کردي ز بد ایمن مباش || زان که تخم است و برویاند خداش چند گاهی او بپوشاند که تا || آیدت زان بد - قرآن- 1
پشیمان و حیا بارها پوشید پی اظهار فضل || باز گیرد از پی اظهار عدل تا که اینکه هر دو صفت ظاهر شود || آن مبشّر گردد
اینکه منذر شود و در حدیث است: رحم کنید به آنکه میان مردم عزیز بوده است و ذلیل شده است، و آنکه در دسته و طائفهي خود
غنی بوده است و فقیر شده است. و آنکه [ صفحه 421 ] عالم است و گرفتار ابلهان و حق او را نمیشناسند. گفت پیغمبر که با اینکه
سه گروه || رحم آرید ار ز سنگید ار ز کوه آنکه او بعد از عزیزي خوار شد || و آن توانگر هم که بیدینار شد و آن سوم آن
عالمی کاندر جهان || مبتلا گردد میان ابلهان زان که از عزّت بخواري آمدن || همچو قطع عضو باشد از بدن عضو گردد مرده کز
استهزاء و تمسخر یا نسبت بپیغمبر است چنانکه منافقین « کُنتُم تَستَهزِؤُنَ » تن وابرید || نو بریده جنبد اما نی مدید طنطاوي: سخن در
رفتار میکردند و در جنگ تبوك میگفتند: بنگرید به اینکه مرد که میخواهد قصور شام را بگشاید، و یا نسبت بمردم است که
صفحه 193 از 223
مسلمانان را مسخره می- کردند. و استهزا به مردم از دیر زمان در میان مسلمین بوده است. چون پس از نشر علم و پیدایش حدیث و
فقه و علوم شافعی و ابو حنیفه، همان طور که سیوطی در اتقان گفته است عدهاي به خیال اینکه اینکه علوم مردم را از قرآن منصرف
کرده است احادیث زیاد جعل کردند در ثواب خواندن قرآن و به گمان خود به اینکه عمل خدمتی بدین کردهاند. پس از اینکه
جعل حدیث مردم دو دسته شدند: یک دسته فقط باتّکاء اینکه مجعولات قرآن حفظ میکردند به قصد عبادت و یا بامید کسب مال
و یا فرار از قشون و نظامی و از دیگر علوم خبري نداشتند، دستهي دیگر قرآن را حفظ می- کردند بعلاوه از علوم اسلامی هم
خبردار بودند و فقیه و محدّث و متکلّم و اصولی و منطقی میشدند. از اینکه دو دسته دو جور استهزا و مسخره در میان مسلمین رواج
یافت: عموم مردم اینها را مسخره میکردند که عقل و فکرشان منحصر است به همین حفظ قرآن و گفتههاي مربوط بدین، و از علوم
زندگی و اجتماعی و فلسفه و ریاضی بیخبرند. و اینکه علما دیگران را مسخره میکردند که علوم ضلال و بیمنفعت یاد گرفتند و از
حکم خدا بیخبرند و خود را از همه برتر میدانستند چون دین و سعادت را در همین مطالب معلوم خود میدانستند و بس و موجب
] 43- مسخره و استهزاي مردم به اینکه دسته از آن جهت بود که بگفتهي إبن خلدون: بچهها را بمعلّم میسپردند و با -قرآن- 20
صفحه 422 ] زدن و اهانت چیز میآموختند و اینکه موجب بود که حس بزرگی و شرف و عزم و ارادهي بچه از دوران اوّل زندگی
نابود شود و با ضعف و ترس و بد دلی بزرگ شود و نیروي دفاع از او سلب شود. از اینکه جهت عموم مردم اینکه تحصیل کردهها
را فردي ضعیف و بیچاره میدیدند چون از کوچکی خوي گرفتهاند که بخواري و دلشکستگی و اطاعت کورکورانه بزرگ شوند،
اینکه بود گفتهي إبن خلدون در مقدمّهي کتابش. و علّت استهزاي علماي علوم دینی بر دیگر علمها بواسطهي نقص در کار آموزش
آنها است که از بچگی بآنها تلقین شده است غیر از فقه شافعی و حنفی مثلا و بجز کتابهاي نوشته در اصول دین و توحید دیگر
کتابها و نوشته و علوم غلط است و بیفایده و من سه نمونه از طرز فکر اینکه دستهي علماي مسلمین بشما نشان میدهم: 1- بیست
سال پیش یکی از امراي شهر مدارس هند بنام جمال الدّین بمصر آمد با چند نفر مترجم که پیش از آمدن به اینجا باستانبول رفته
بود و از شیخ الاسلام حکمی گرفته بود و از شیخ الاسلام اینجا هم استفاده کرده بود و فتواي او را گرفته بود. و چون با من ملاقات
کرد گفت: من مدرسهاي به خرج شخص خودم در مدارس باز کردم علماي آنجا تدریس تاریخ و جغرافیا را در آنجا حرام کردند،
و از من فتوي خواست، در جواب نوشتم: همهي علوم و صنعتها واجب کفائی است و مسلمانان اگر به اینکه وظائف عمل نکنند همه
گناهکارند، 2- مردي از اشراف هند بمصر آمد و پسر خود را سپرد به مدرسهي [نحضیریه] که [بدرب الجمامیز] است. روزي من
گذرم به آنجا افتاد او را معرّفی کردند. و براي من نقل کرد: ما در هندوستان خانوادهي بسیار بزرگی هستیم که در هر شهر هند
قبیلهاي از ما هست و همهي اینکه قبیلهي بزرگ معتقد هستند که سپردن فرزند به مدرسه عار است و بیشرفی و من از ترس دشنام و
آزار آنها آمدهام اینجا که فرزندم بمدرسه برود و درس بخواند. 3- در سه سال پیش عالمی از چین به نام [وان وین کین] اینجا
آمد. روزي به من گفت: چهار نفر از پیشقدمان مسلمین چین را فرستادم که در فکر و فرهنگ مردم آنجا مطالعه کنند، چون وارسی
کردند معلوم شد به طور کلّی جاهلتر طبقات چینیها مسلمانان آنجا هستند که [ صفحه 423 ] معلوماتشان منحصر است به مسائل
طلاق و بیع و حیض و نفاس و نظایر اینکه مطالب. ولی بتپرستها از همهي علوم بهرهي کامل دارند. و من بممالک هند و جاوه
گردش کردهام و آنجا هم علم منحصر بفقه است و از دیگر چیزها محروم هستند و علم را بر مسلمانان حرام میدانند. سخن ما: همان
است که در ترجمه است و سخن مفسّرین.
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 67 تا 72
المُنافِقُونَ وَ المُنافِقات بَعضُ هُم مِن بَعض یَأمُرُونَ بِالمُنکَرِ وَ یَنهَونَ عَن المَعرُوف وَ یَقبِضُونَ أَیدِیَهُم نَسُوا اللّهَ فَنَسِیَهُم إِن المُنافِقِینَ هُمُ
[ الفاسِقُونَ [ 67 ] وَعَدَ اللّه المُنافِقِینَ وَ المُنافِقات وَ الکُفّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها هِیَ حَسبُهُم وَ لَعَنَهُم اللّه وَ لَهُم عَذاب مُقِیم [ 68
صفحه 194 از 223
کَ الَّذِینَ مِن قَبلِکُم کانُوا أَشَ دَّ مِنکُم قُوَّةً وَ أَکثَرَ أَموالًا وَ أَولاداً فَاستَمتَعُوا بِخَلاقِهِم فَاستَمتَعتُم بِخَلاقِکُم کَمَا استَمتَعَ الَّذِینَ مِن قَبلِکُم
بِخَلاقِهِم وَ خُضتُم کَالَّذِي خاضُوا أُولئِکَ حَبِطَت أَعمالُهُم فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ أُولئِکَ هُم الخاسِرُونَ [ 69 ] أَ لَم یَأتِهِم نَبَأُ الَّذِینَ مِن
قَبلِهِم قَوم نُوح وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوم إِبراهِیمَ وَ أَصحاب مَدیَنَ وَ المُؤتَفِکات أَتَتهُم رُسُلُهُم بِالبَیِّنات فَما کانَ اللّه لِیَظلِمَهُم وَ لکِن کانُوا
أَنفُسَهُم یَظلِمُونَ [ 70 ] وَ المُؤمِنُونَ وَ المُؤمِنات بَعضُ هُم أَولِیاءُ بَعض یَأمُرُونَ بِالمَعرُوف وَ یَنهَونَ عَن المُنکَرِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤتُونَ
1228 وَعَدَ اللّه المُؤمِنِینَ وَ المُؤمِنات جَنّاتٍ - الزَّکاةَ وَ یُطِیعُونَ اللّهَ وَ رَسُولَه أُولئِکَ سَیَرحَمُهُم اللّه إِن اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیم [ 71 ] -قرآن- 1
- تَجرِي مِن تَحتِهَا الَأنهارُ خالِدِینَ فِیها وَ مَساکِنَ طَیِّبَۀً فِی جَنّات عَدن وَ رِضوان مِنَ اللّه أَکبَرُ ذلِکَ هُوَ الفَوزُ العَظِیم [ 72 ] -قرآن- 1
216 [ صفحه 424 ] معنی لغات: حسب- کفایت و بس، خلاق- با فتح خاء به معنی بهره و نصیب کامل، و المؤتفکات- بادهائی که
هر دمی از طرفی میوزد، شهرهائی که خدا خراب کرده و بر سر مردمش کوبیده، عدن- در سرزمینی و شهري اقامت گزیدن و وطن
کردن، زمینی را اصلاح کردن و کوت دادن. و جنّات عدن، یعنی بهشت جاودان، رضوان- رضایت داشتن، پسندیدن، خوشنود
بودن. ترجمه: 68 مرد و زن منافق جدا از یکدیگر نیستند که فرمان ببد و ناپسند میدهند وز نیکی جلو میگیرند و مشت بر هم
مینهند [که دست نیکی بسوي کس دراز نمیکنند] و خدا را ز یاد بردند و او هم اینان را فراموش شده ز مهر و آمرزش نمود چه
که همانا بد دلان بدکارانند 69 خدا بمرد و زن منافق و کافران آتش دوزخ وعده [و بسرنوشت] کرده که جاودان در آن بمانند و
همان بسشان باشد که خدا لعنتشان کرده است و آزاري پایدار دارند [سرنوشت شما بیدینان] 70 بمانند مردم پیش از شما است
که نیرو و سرمایه و فرزندشان ز شما فزون بود، و از بهرههاي خود سرشار بودند و شما هم ز بهرههاي زندگی خود برخوردار شدید
چنانکه آنها پیش از شما ز نصیب خود بهرهمند شدند و سرگرم شدید بمانند آنان که سرگرم بودند، اینگونه کسان به اینکه جهان و
آن جهان اندیشه و کارشان نابود شد و زیاندیده چنین کسان بوند و بس 71 مگر اینکه بیدینان وز سرگذشت مردم پیش از خود
آگاه نگشتند که مردم نوح بود و عاد و ثمود و خویشان ابراهیم و مردم مدین و آنها که با لوط و شعیب سر و کار داشتند و
خانههایشان بر سرشان کوبیدند براي همگی پیامبرانشان نشانههاي نمودار یکتائی و توانائی حق بیاوردند و آنها بر خود ستم
کردندنی که خدا به آنان ستمی روا داشت، [در برابر اینکه بد دلان] 72 زنان و مردان مؤمن هستند که دوست یکدگرند و فرمان به
کار پسند میدهند و ز ناپسند جلو میگیرند و نماز به پا میدارند و زکات میدهند و فرمان خدا و پیغامبرش میبرند ایشانند که به
زودي خدا مهربانی به آنان کند که او [ صفحه 425 ] عزیز است و حکیم 73 خدا به زن و مرد گرویده به حق نوید داده است بهشتها
که رود- ها ز آنان روان بود و پیوسته در آن بمانند و هم منزلهائی خوش در بهشتهاي جاودانی و خوشنودي ز سوي خدا که
68 طبري: یعنی همه یک دسته هستند، و «ٍ بَعضُ هُم مِن بَعض » : بزرگترین سود همان است [و همگان بآرزوي آنند]. سخن مفسّرین
38 مجمع: ابو مسلم گفته است: یعنی همه یکی هستند در - یک فکر و کار دارند که بزبان مؤمن هستند و بدل منافق. -قرآن- 15
68 طبري: یعنی منافقین طاعت خداوند را از خاطر بردند و خدا آنها را رها « نَسُوا اللّهَ فَنَسِیَهُم » . گرفتاري و مشمول غضب خداوند
30 مجمع: بعضی گفتهاند: یعنی آنها بفکر آفریننده و مجازات و پاداش کار- - کرد که از توفیق و هدایت بهرهمند نشوند. -قرآن- 1
الّذي به معنی » : 70 ابو الفتوح نوشته است « وَ خُضتُم کَالَّذِي خاضُوا » . هاي زندگی نیستند در نتیجه از بهره و مزد آخرت محرومند
و بعضی دگر « مَثَلُهُم کَمَثَل الَّذِي استَوقَدَ ناراً » است، جاري مجراي من است که واحد و جمع را بشاید، و مثله قوله تعالی « الّذین
-31- و خوض کردي چنانکه خوض ایشان. -قرآن- 1 « خضتم کخوضهم » گفتند: الّذي در آیت جاري مجراي ماء مصدریّۀ است اي
73 تأویلات کاشانی: با ترجمه و تشریح: چون رضوان براي هر کسی بهشت صفات او « وَ رِضوان مِنَ اللّه أَکبَرُ » 219- قرآن- 172
است که پیوسته از خلق و خوي خود در بهشت است و آسایش پس رضوان موجب کرامت و ارزش سالک است در پیشگاه حق و
36 روح البیان: محقّقان راه و عارفان آگاه را در گاه و بیگاه جز رضاي حضرت اللّه - وسیله کمال قرب او است به خداوند. -قرآن- 1
مطلوبی نیست. یکی میخواهد از تو جنت و حور || یکی خواهد که از دوزخ شود دور و لیکن ما نخواهیم اینکه و آن جست||
صفحه 195 از 223
مراد ما همین خوشنودي تو است [ صفحه 426 ] چو تو خوشنود گشتی در دو عالم || همین مقصود بس و اللّه اعلم حافظ گفته
است: صحبت حور نخواهم که بود عین قصور || با خیال تو اگر با دگري پردازم طنطاوي: چون نفس آدمی دانست که پیوستهي به
خداوند است و ارتباط او با خالق به آن اندازه است که از او راضی است، به آخرین آرزوي خود رسیده است و به نهایت
خوشبختی و سعادت موفّق شده است و یقین به رضا و مقبول شدن در پیشگاه حق و فراگیري عنایت الهی موجب اتّصال قلبی است
به عالم اله که در دنبال آن لذّتی احساس خواهد شد که ما آن را در دنیا حس نمیکنیم مگر با مقایسه و مثال همنشین سلطان که او
را از خود راضی ببینند، بالاترین لذّت را از موقع و مقام خود خود خواهد داشت که هرگز لذّت سفرهي سلطان و انعام او به اینکه
[ درجه نخواهد رسید. [ صفحه 427
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 73 تا 80
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الکُفّارَ وَ المُنافِقِینَ وَ اغلُظ عَلَیهِم وَ مَأواهُم جَهَنَّم وَ بِئسَ المَصِیرُ [ 73 ] یَحلِفُونَ بِاللّه ما قالُوا وَ لَقَد قالُوا کَلِمَۀَ الکُفرِ وَ
کَفَرُوا بَعدَ إِسلامِهِم وَ هَمُّوا بِما لَم یَنالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاّ أَن أَغناهُم اللّه وَ رَسُولُه مِن فَضلِه فَإِن یَتُوبُوا یَک خَیراً لَهُم وَ إِن یَتَوَلَّوا یُعَذِّبهُمُ
اللّه عَذاباً أَلِیماً فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ ما لَهُم فِی الَأرض مِن وَلِیٍّ وَ لا نَصِ یرٍ [ 74 ] وَ مِنهُم مَن عاهَدَ اللّهَ لَئِن آتانا مِن فَضلِه لَنَصَّدَّقَن وَ
لَنَکُونَن مِنَ ال ّ ص الِحِینَ [ 75 ] فَلَمّا آتاهُم مِن فَضلِه بَخِلُوا بِه وَ تَوَلَّوا وَ هُم مُعرِضُونَ [ 76 ] فَأَعقَبَهُم نِفاقاً فِی قُلُوبِهِم إِلی یَوم یَلقَونَه بِما
[ 840 أَ لَم یَعلَمُوا أَن اللّهَ یَعلَم سِرَّهُم وَ نَجواهُم وَ أَن اللّهَ عَلاّم الغُیُوب [ 78 - أَخلَفُوا اللّهَ ما وَعَدُوه وَ بِما کانُوا یَکذِبُونَ [ 77 ] -قرآن- 1
الَّذِینَ یَلمِزُونَ المُطَّوِّعِینَ مِنَ المُؤمِنِینَ فِی الصَّدَقات وَ الَّذِینَ لا یَجِ دُونَ إِلاّ جُهدَهُم فَیَسخَرُونَ مِنهُم سَخِرَ اللّه مِنهُم وَ لَهُم عَذاب أَلِیمٌ
79 ] استَغفِر لَهُم أَو لا تَستَغفِر لَهُم إِن تَستَغفِر لَهُم سَبعِینَ مَرَّةً فَلَن یَغفِرَ اللّه لَهُم ذلِکَ بِأَنَّهُم کَفَرُوا بِاللّه وَ رَسُولِه وَ اللّه لا یَهدِي القَومَ ]
517 معنی لغات: بئس- یعنی بد است، مصیر- برگشتن عاقبت و منتهاي کار، نقموا- از مصدر نقم بفتح - الفاسِقِینَ [ 80 ] -قرآن- 1
نون و قاف، و تنقام بکسر تاء و نون و تشدید قاف بمعنی آزاد و موآخذه و مجازات کردن، بد و کراهت داشتن، لنصّدّقن-ّ اینکه
است که تا بواسطهي قرب مخرج تبدیل بصاد و ادغام شده است و از تصدّق و صدقه دادن گرفته شده است. «ّ لنتصدّقن » جمله
اعقب- یعنی جانشین کرد پاداش خوب داد. و عاقب- یعنی سزاي بد داد، یلمزون- از مصدر لمز بفتح لام و سکون میم بمعنی عیب
گرفته شده است که تاء بدل بطاء و ادغام « متطوّعین » گرفتن و بچشم اشاره کردن با سخن کوتاه و دفع کردن و زدن. المطّوّعین- از
شده است بمعنی آنها که با زحمت اطاعت میکنند و رنج میکشند و فرمان میبرند. جهد- با ضم و فتح جیم بمعنی طاقت و
بفتح سین « سخر » توانائی، یسخرون- از سخري بضم سین و سکون خاء و کسر راء بمعنی بیمزد بکار واداشتن و بیگار فرمودن، و از
با ضم سین و سکون خاء بر وزن فعلۀ بمعنی « سخرة » بسکون خاء و با ضم سین و خاء و با ضم سین و سکون خاء و « سخر » و خاء و
تا آخر طبري و سیوطی مختلف «ِ یَحلِفُونَ بِاللّه » ببازیچه و هزل و شوخی گرفتن و باصطلاح مسخره کردن. جهت نزول: آیت دوّم
نقل کردهاند و خلاصه آن است که منافقین بدگوئی میکردند و چون پیغمبر علّت آن را از آنها پرسید سوگند یاد کردند که چنین
- نقل کردهاند: -قرآن- 23 « وَ مِنهُم مَن عاهَدَ » نبوده است. اینکه آیه براي نقل دروغ آنها نازل شده و نیز در جهت نزول آیت سوّم
339 مردي اموالش کم بود و یا گم شد، و با خود قرار گذاشت که اگر مال بدستش آمد در راه خدا بدهد، و چون - -46 قرآن- 315
نوشته است: « الَّذِینَ یَلمِزُونَ المُطَّوِّعِینَ » وفا نکرد اینکه آیه بتوصیف او نازل شد، و هم در جهت [ صفحه 428 ] نزول آیت هفتم
چون در آیات منع و مضایقهي از صدقه توبیخ شد مردي مقدار زیاد صدقه داد منافقین گفتند اینکه شخص ریاء و خودنمائی کرد،
دیگري مقدار کم داد، گفتند: خدا به اینکه مقدار مالها احتیاج ندارد. آیت 80 براي جلوگیري از اینگونه سخنان نازل شد. -قرآن-
59-18 ترجمه: 74 اي پیامبر با کافران و منافقان بجنگ و بر آنها درشتی کن که جایگاهشان دوزخ است و بد سر انجامی است آن
75 بخدا سوگند یاد کنند که سخنی نگفتهاند، با اینکه گفتار بیدینی به زبان آوردند و پس از مسلمانی کافر شدند، و آهنگ کاري
صفحه 196 از 223
کردند [تا رخنه در مسلمانی کنند] و دسترس بآن نیافتند و آزاري [بسزاي اندیشه و کارشان] ندیدند جز که خدا و پیغمبرش ز فضل
و فزون بخشی خود بینیازشان کردند، پس اگر باز گردند [و دشمنی نکنند] بسودشان باشد و اگر رو گردان بودند خداي بهر دو
سراي بآزاري دردناك گرفتارشان کند و بر روي زمین دوست و یاوري نیابند 76 زین منافقین یکی با خدا پیمان میبندد که اگر
خدا بخششی بمن کند البتّه بفقیران میدهم و از درستکاران میباشم 77 پس چون بخشش خداوندي به اینکه گونه مردم رسید آن را
دریغ داشتند و پشت بدین و مسلمانی کردند و روي گردان شدند 78 پس خدا بسزاي ایشان نفاقی در دلشان آورد که تا رستاخیز
رهایشان نکند چونکه با خدا پیمان شکنی کردند و دروغ میگفتند 79 مگر ندانند که خدا راز و نهانشان بداند و او داناي همه
پوشیدهها بود 80 آن کسان که خردهگیري بمؤمنان کنند که برایگان میبخشند و هم فسوس بآن کسان کنند که جز دسترنج خود
چیزي ندارند و بخشش میکنند خدا آنان را به بازیچه گیرد، و آزاري دردناك برايشان آماده کند 81 اي پیغمبر چه تو آمرزش
ایشان از خدا بخواهی یا نخواهی گرچه هفتاد بار برايشان آمرزش بخواهی هرگز خدا نیامرزدشان از آن روي که خدا و پیامبرش را
74 طبري: عبد- اللّه « یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الکُفّارَ وَ المُنافِقِینَ » : باور نداشتند و خدا مردم بدکار را رهنما نمیشود. سخن مفسّرین
75 [ صفحه 429 ] آخر در دل با آنها - مسعود گفته است: یعنی با منافقین اوّل بدست بجنگید و گر نه شد بزبان و در -قرآن- 15
بجنگ باشید و ناسازگار، إبن عبّاس گفته است با کافرین بشمشیر بجنگید و با منافقین بزبان بجنگید و درشتی کنید و با آنها مدارا
نکنید. مجمع: جبّائی گفته است: جهاد با منافقین بزبان و پند و اندرز و تخویف است. و بعضی گفتهاند: بوسیلهي حدّ و تنبیه آنها
بوده است و پیغمبر « جاهد الکفّار بالمنافقین » است که حدّ و مجازات بدنی منافق بیش از مسلمین باید باشد، و در قرائت اهل بیت ع
75 طبري: پس از نقل « وَ لَقَد قالُوا کَلِمَۀَ الکُفرِ » . با منافقین جنگ نداشته است، و از آنها دلجوئی میکرده است براي جنگ با کافران
سخن جلّاس بن سوید و و عبد اللّه بن ابی سلول گفته است: حق همان است که قتاده گفته است که حدیث صحیح نداریم که
وَ هَمُّوا بِما لَم » 35- گوینده و سخن او که بوده است و چه بوده است و فقط میدانیم آیه خبر میدهد از سخن منافقین. -قرآن- 1
75 طبري: مجاهد گفته است: چون آن مرد منافق گفت: اگر محمّد راست بگوید ما از خر بدتریم و آن مرد مؤمن که اینکه « یَنالُوا
32 البتّه که تو از خر بدتري و من اینکه سخن تو را براي پیغمبر نقل خواهم کرد آن منافق همّت گماشت - را شنید گفت: -قرآن- 1
که آن مؤمن را بکشد و نتوانست، اینکه آیه اشاره باین قضیّه است. مجمع: کلبی و مجاهد گفتهاند: یعنی منافقین همّت گماشتند که
شب در تپّههاي راه تبوك شتر پیغمبر ص را رم بدهند و آن حضرت را بکشند. قتاده و سدّي گفتهاند: یعنی همّت آن داشتند که
وَ ما » . پیغمبر را از مدینه بیرون کنند و نتوانستند. جبّائی گفته است: یعنی مصمّم بودند میان مسلمین ایجاد خلاف و نفاق کنند و نشد
75 طبري: هشام بن عروه گفت: مقصود باین جمله جلّاس بن سوید است که مولائی از او «ِ نَقَمُوا إِلّا أَن أَغناهُم اللّه وَ رَسُولُه مِن فَضلِه
را کشتند و پیغمبر دیه گرفت [مجازات نقدي و خونبها] و بجلّاس داد و او بینیاز شد، و باز هم بپیغمبر زبان درازي داشت. -قرآن-
75 طبري: جلّاس بن سوید گفت: خدا باین جمله بمن اجازهي توبه داده است و من توبه « فَإِن یَتُوبُوا یَک خَیراً » [ 75-1 [ صفحه 430
76 طبري: ابی امامهي باهلی گفته است: ثعلبۀ بن « وَ مِنهُم مَن عاهَدَ اللّهَ » 32- میکنم. پیغمبر هم توبهي او را پذیرفت. -قرآن- 1
حاطب که از دستهي انصار بود بپیغمبر ص عرض کرد: دعا کن مال من فراوان شود، آن حضرت فرمود: اگر کم داشته باشی و
بتوانی شکر آن بگزاري بهتر است. تا سه مرتبه آمد و تقاضاي خود را تکرار کرد و عرض کرد اگر مال زیاد داشته باشم بفقرا و
خویشان خود میدهم. پیغمبر ص فرمود: اي خدا بثعلبه سرمایه بده. پس از چندي گوسفند او بقدري زیاد شد که از مدینه بیرون
رفت تا جاي وسیع براي گوسفند خود بیابد و از نماز و جماعت محروم شد و فقط هر کس را که میتوانست از اخبار پیغمبر میپرسید
و آن حضرت احوال او پرسید، چون نقل کردند سه مرتبه فرمود: واي بر ثعلبه. آنگاه دستور وصول زکات رسید و پیغمبر مأمور
فرستاد و او از تسلیم زکات خودداري کرد که اینکه مانند جزیه است. و اینکه آیه نازل شد، باو خبر دادند که کار به اینکه جا
کشید، او حضور پیغمبر آمد و تقاضاي تحویل زکات کرد، پیغمبر فرمود: من ممنوع از پذیرش زکات تو هستم، او خاك بر سر خود
صفحه 197 از 223
میریخت و پیغمبر ص میفرمود: اینکه نتیجهي کار خودت هست آنگاه که گفتم نپذیرفتی، او چون مأیوس شد بجایگاه خود رفت و
در خلافت ابو بکر و عثمان زکات آورد و آنها باستناد عمل پیغمبر نپذیرفتند و او در دوران خلافت عثمان مرد. و روزي پیغمبر ص
فرمود: شما شش عمل را تعهّد کنید من تعهّد بهشت براي شما میکنم: 1- اگر چیزي نقل کنید دروغ نگوئید، 2- وعدهاي که
میدهید تخلّف نکنید، 3- امانتی که بشما میسپارند خیانت نکنید، 4- چشم از خیانت نگاه دارید، 5- دست خود بحرام و سرقت
دراز نکنید، 6- شرم خود از فحشاء حفظ کنید، و نیز حسن بصري گفت: آن حضرت فرموده است: آنکه در حدیث و نقل و
حکایت دروغ گفت و در امانت خیانت کرد و در وعدهي خود تخلّف کرد منافق است اگرچه نماز و روزه داشته باشد و بپندارد که
] 66- 78 مجمع: حسن بصري گفته است: یعنی -قرآن- 1 «ُ فَأَعقَبَهُم نِفاقاً فِی قُلُوبِهِم إِلی یَوم یَلقَونَه » 33- مسلمان است. -قرآن- 1
صفحه 431 ] بخل و تخلّف از وظیفه موجب نفاق در دل آنها شده است. مجاهد گفته است: یعنی موجب حرمان از توبه شده است و
چنان که از ابلیس قدرت توبه سلب شد اینها هم بواسطهي اینکه فکر و کارشان از توبه محروم هستند، و اینکه آیه میفهماند خیانت
و خلف وعده و دروغ خوي مردم منافق است چنانکه حدیث صحیح از پیغمبر ص است: منافق اگر نقل حدیث کند دروغ میگوید،
80 طبري: عبد الرّحمان عوف هشتاد « الَّذِینَ یَلمِزُونَ المُطَّوِّعِینَ » . و اگر وعده دهد خلاف میکند، و اگر امانت بگیرد خیانت میکند
دینار داشت نصف آن را براي خرج خود نگاهداشت و نصف آن را براي صدقه حضور پیغمبر ص برد و یا کیسهاي بود از طلا که
دست را پر میکرد، و دیگري یک صاع خرماي خشک آورد که براي کسی آبیاري کردم و دو صاع مزد گرفتم یکی براي خانهام
گذاشتهام و اینکه یک را بصدقه آوردم، منافقین مثل معتّب بن قشیر و عبد اللّه بن نبتل گفتند عبد الرّحمان ریاء و تظاهر میکند و
خدا احتیاج بخرماي اینکه شخص ندارد، و یا گفتند: اینکه فقیر با اینکه صدقه ریاء میکند تا نام او با نام مالدارها شمرده شود که او
براي مبالغه است نه عدد مخصوص، و « سَبعِینَ مَرَّةً » 81 مجمع: کلمهي « إِن تَستَغفِر لَهُم سَبعِینَ » 42- صدقه داده است. -قرآن- 1
مقصود از اینکه جمله ممکن است اینکه باشد که پیغمبر از نظر لطف امید صلاح آنها داشت و آهنگ استغفار براي آنها کرد، باین
جمله باو اعلام شد که صلاح آنها انجام نشدنی است. و ممکن است پیش از اعلام باو که توبه- شان قبول نیست اقدام باستغفار کرد
و چنین جواب شنید. و ممکن است استغفار آن حضرت مشروط بوده است که توبه کنند، اعلام شده است که آنها لایق توبه نیستند.
[ 72 سخن ما همان ترجمه و نقل است. [ صفحه 432 - 34 -قرآن- 53 - -قرآن- 1
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 81 تا 89
فَرِحَ المُخَلَّفُونَ بِمَقعَدِهِم خِلافَ رَسُول اللّه وَ کَرِهُوا أَن یُجاهِدُوا بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم فِی سَبِیل اللّه وَ قالُوا لا تَنفِرُوا فِی الحَرِّ قُل نارُ
جَهَنَّمَ أَشَ دُّ حَ  را لَو کانُوا یَفقَهُونَ [ 81 ] فَلیَضحَکُوا قَلِیلًا وَ لیَبکُوا کَثِیراً جَزاءً بِما کانُوا یَکسِبُونَ [ 82 ] فَإِن رَجَعَکَ اللّه إِلی طائِفَۀٍ مِنهُم
فَاستَأذَنُوكَ لِلخُرُوج فَقُل لَن تَخرُجُوا مَعِیَ أَبَداً وَ لَن تُقاتِلُوا مَعِیَ عَدُ  وا إِنَّکُم رَضِ یتُم بِالقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقعُدُوا مَعَ الخالِفِینَ [ 83 ] وَ لا
تُ َ ص ل عَلی أَحَ دٍ مِنهُم ماتَ أَبَداً وَ لا تَقُم عَلی قَبرِه إِنَّهُم کَفَرُوا بِاللّه وَ رَسُولِه وَ ماتُوا وَ هُم فاسِقُونَ [ 84 ] وَ لا تُعجِبکَ أَموالُهُم وَ
862 وَ إِذا أُنزِلَت سُورَةٌ أَن آمِنُوا بِاللّه وَ - أَولادُهُم إِنَّما یُرِیدُ اللّه أَن یُعَذِّبَهُم بِها فِی الدُّنیا وَ تَزهَقَ أَنفُسُهُم وَ هُم کافِرُونَ [ 85 ] -قرآن- 1
جاهِدُوا مَعَ رَسُولِه استَأذَنَکَ أُولُوا الطَّول مِنهُم وَ قالُوا ذَرنا نَکُن مَعَ القاعِدِینَ [ 86 ] رَضُوا بِأَن یَکُونُوا مَعَ الخَوالِف وَ طُبِعَ عَلی قُلُوبِهِم
[ فَهُم لا یَفقَهُونَ [ 87 ] لکِن الرَّسُول وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَه جاهَدُوا بِأَموالِهِم وَ أَنفُسِهِم وَ أُولئِکَ لَهُم الخَیرات وَ أُولئِکَ هُم المُفلِحُونَ [ 88
530 معنی لغات: المخلّفون- آنها که - أَعَدَّ اللّه لَهُم جَنّات تَجرِي مِن تَحتِهَا الَأنهارُ خالِدِینَ فِیها ذلِکَ الفَوزُ العَظِیم [ 89 ] -قرآن- 1
پس از رفتگان بجاي ماندهاند، بجاي گذاردگان، مقعد- بمعنی نشستن و جایگاه نشستن، خلاف- موافقت و همراهی نکردن،
تزهق- از مصدر زهوق با ضم زاي و هاء بمعنی نابود شدن، الطّول- بفتح طاء و سکون واو بخشش، قدرت، غنی. ترجمه: اینکه
منافقین که از موافقت با پیغمبر خودداري کردند و بخانه ماندند و بجنگ نرفتند، از عمل خود دلشادند، و نخواستند که بمال و جان
صفحه 198 از 223
در راه خدا [ صفحه 433 ] بجنگند، و بدیگران هم میگفتند، اکنون هوا گرم است و جنگ ممکن نیست، شما خود را بزحمت ندارید
و بجنگ نروید. تو اي پیغمبر بگو: آتش جهنّم گرمتر است و سختتر اگر بتوانند تشخیص دهند آنچه را بسزايشان معیّن شده است،
83 پس اینان باید اندك بخندند و بسیار بگریند، بسزاي آنچه کوشیدند 84 پس اگر خدا تو را بسوي گروهی ز اینان باز گرداند و
از تو دستور خواستند براي برون شدن بجنگ بگو: هرگز با من ز خانه برون نشوید و با دشمنی بانبازي من نهجنگید که ز نخست،
و بر گورش «41» کنارهگیري پسندیدید پس با کناره گیران بجاي نشینید و اگر یکی از اینان بمیرد تو بر مردهاش نماز مخوان
نهایست که آنان خدا و پیامبرش باور نداشتند و آنگاه که مردند بدکار بودندو بر گورش نهایست که آنان خدا و پیامبرش باور
86 پس تو را مال و فرزندشان شگفت نارد، که خدا خواهد بفراهم کردن 65- نداشتند و آنگاه که مردند بدکار بودند -پاورقی- 63
سرمایه و پرورش فرزند در اینکه جهان آزارشان کند و بهنگام مرگ کافر بوند که جانشان درآید 87 و چون در سورهاي ز قرآن
دستوري رسد که بخدا بگروید و با پیغمبرش بجنگ کافران روید، سرمایهدارانشان ز تو دستور خواهند و گویند: ما را بخود گذار
تا با آنها که بجاي ماندهاند بمانیم 88 آنها خوشنودند که با کنارهگیران باشند چون دلهاشان سر بمهر است و دریافت حق نمیکنند،
لیکن پیامبر و آنها که بحق گرویدند همگام او بجان و مال جنگ میکنند و برايشان همه خوبیها بود و رستگار اینانند و بس 90
چه خدا براي آنها بهشتها آماده کرده است که نهرهاي آن روان است و در آن بجاودان باشند و رستگاري بزرگ همین است و
79 بعضی گفتهاند: یعنی شاد هستند که - 82 مجمع: -قرآن- 15 «ِ فَرِحَ المُخَلَّفُونَ بِمَقعَدِهِم خِلافَ رَسُول اللّه » : بس. سخن مفسّرین
وَ قالُوا لا » . ماندهاند و با پیغمبر نرفتهاند، بعضی گفتهاند: یعنی شاد از مخالفت پیغمبر ص هستند که براي مخالفت با او نرفتهاند
82 طبري و مجمع و ابو الفتوح مختلف نوشتهاند: 1- إبن عبّاس گفته است: بپیغمبر گفتند: اکنون هوا گرم است و ما طاقت « تَنفِرُوا
25 [ صفحه 434 ] گرما حرکت مکن، 2- بمسلمین اینکه سخن را گفتند تا مانع از حرکت آنها شوند. - نداریم و در اینکه -قرآن- 1
83 طبري: یعنی اینکه منافقین از شادي بخندند که مدّت زندگی کم « فَلیَضحَکُوا قَلِیلًا وَ لیَبکُوا کَثِیراً » . -3 با یکدگر چنین گفتند
45 الفتوح نوشته است: لفظ امر است و مراد خبر - است و بجاي اینکه خنده همیشه در عالم دیگر بسزاي خود میگریند. -قرآن- 1
دلیل آن میکند که « جزاء » است از آینده، یعنی بسیار خواهی گریستن چون عقاب خداي بینی و از آن سبب بگریی بسیار و قوله
امري است بمعنی خبر چه اگر نه چنین باشد جزا در آنجا معنی ندهد یعنی بگریند عند معاینهي عذاب و بر گناهانی که « فلیبکوا »
349 روح البیان: ممکن است خنده کنایه از شادي باشد و گریه کنایه از اندوه و کمی کنایه - پاورقی- 347 - .«42» کسب کرده باشند
از نبود و زیادي کنایه از همیشگی و دوام باشد، یعنی فردا ایشان را غمی باشد بیفرح، و اندوهی بیسرور، پس مقصود گریه و
خنده در آخرت است. و ممکن است مقصود اینکه باشد که خندهشان در اینکه جهان کم باشد و گریهشان زیاد چون خطر زندگی
و گرفتاري آنها نزدیک است، صائب گفته است: بر غفلت سیاه دلان خنده میزند || غافل مشو ز خندهي دندان نماي صبح حافظ:
-32- 617 -قرآن- 1 - 403 -قرآن- 566 - راستی خاتم فیروزه بو اسحاقی || خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود -قرآن- 331
ولی فرزندش مسلمان است و «43» 355 [ صفحه 436 ] میبینی که بر او نماز نخواندم - 44 -قرآن- 336 - 38 -پاورقی- 40 - قرآن- 1
86 مجمع: « وَ لا تُعجِبکَ أَموالُهُم » 43- رعایت حق او لازم است.ولی فرزندش مسلمان است و رعایت حق او لازم است. -پاورقی- 41
علّت تکرار اینکه مطلب با فاصلهي کم ممکن است براي تأکید و تثبیت آن باشد که چون مردم اندوه دارند از اموال سرمایهداران
براي جلوگیري از چشم داشتن و اندوه بردن مکرّر شده است تا دلهاي فقرا آرام شود و دیگر آرزوي آن نکنند، و ممکن است
اینکه مطلب براي دو دسته از منافقین باشد مثل اینکه بگوئیم حال حسن تو را ناراحت نکند و هم وضع و حال تقی تو را افسرده
28- 87 تفسیر ابو السعود: ممکن است مقصود قسمتی از یک سورهي قرآن باشد. -قرآن- 1 « وَ إِذا أُنزِلَت سُورَةٌ » 30- نکند. -قرآن- 1
فخر: همان طور که کلمهي کتاب و قرآن ممکن است قسمتی از قرآن و کتاب را بفهماند و هم ممکن است تمام را بفهماند کلمهي
سوره هم ممکن است مقصود قسمتی از سوره باشد که به منافقان و کافران دستور میدهد و گفتهاند: مقصود تمام سورهي برائت
صفحه 199 از 223
الخ 88 ابو الفتوح: یعنی مانند اینکه مهري بر دل نهادهاند فکر -« وَ طُبِعَ عَلی » . است چون در آن سوره امر به ایمان و جهاد است
19 فخر: طبع و ختم به معنی محرّك و موجب قوي است بر کفر و انحراف - عقیده و عمل خیر در دل خود راه نمیدهند. -قرآن- 1
که مانع از ایمان و تسلیم باشد. و چون بدون محرّك و موجب کاري انجام نمیشود پس آنگاه که داعی قوي و موجب ثابت براي
کفر و انحراف فراهم شد مثل اینکه است که دل بر کفر آفریده شده است. حسن بصري گفته است: طبع بر دل یعنی میل به کفر به
آن اندازه برسد که دل در برابر ایمان مانند مرده باشد که چیزي در او اثر نکند، و معتزله گفتهاند [ صفحه 437 ] طبع بر دل آن
علامتی است که در دل حاصل میشود. تفسیر عبده: طبع بر دل و ختم بر آن یعنی حالتی از دل که علم و وعظ تازه نمیپذیرد و به
جز آنچه بر دل و فکر از قدیم فراگیر شده است تسلیم و پذیرا نمیشود و مانند حالت ثابت و وجدان آن شده است.
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 90 تا 96
وَ جاءَ المُعَذِّرُونَ مِنَ الأَعراب لِیُؤذَنَ لَهُم وَ قَعَدَ الَّذِینَ کَ ذَبُوا اللّهَ وَ رَسُولَه سَیُصِ یب الَّذِینَ کَفَرُوا مِنهُم عَذاب أَلِیم [ 90 ] لَیسَ عَلَی
الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَی المَرضی وَ لا عَلَی الَّذِینَ لا یَجِدُونَ ما یُنفِقُونَ حَرَج إِذا نَ َ ص حُوا لِلّه وَ رَسُولِه ما عَلَی المُحسِنِینَ مِن سَبِیل وَ اللّه غَفُورٌ
رَحِیم [ 91 ] وَ لا عَلَی الَّذِینَ إِذا ما أَتَوكَ لِتَحمِلَهُم قُلتَ لا أَجِ دُ ما أَحمِلُکُم عَلَیه تَوَلَّوا وَ أَعیُنُهُم تَفِیض مِنَ الدَّمع حَزَناً أَلاّ یَجِ دُوا ما
[ یُنفِقُونَ [ 92 ] إِنَّمَا السَّبِیل عَلَی الَّذِینَ یَستَأذِنُونَکَ وَ هُم أَغنِیاءُ رَضُوا بِأَن یَکُونُوا مَعَ الخَوالِف وَ طَبَعَ اللّه عَلی قُلُوبِهِم فَهُم لا یَعلَمُونَ [ 93
یَعتَذِرُونَ إِلَیکُم إِذا رَجَعتُم إِلَیهِم قُل لا تَعتَذِرُوا لَن نُؤمِنَ لَکُم قَد نَبَّأَنَا اللّه مِن أَخبارِکُم وَ سَیَرَي اللّه عَمَلَکُم وَ رَسُولُه ثُم تُرَدُّونَ إِلی
1034 سَیَحلِفُونَ بِاللّه لَکُم إِذَا انقَلَبتُم إِلَیهِم لِتُعرِضُوا عَنهُم فَأَعرِضُوا - عالِم الغَیب وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُونَ [ 94 ] -قرآن- 1
عَنهُم إِنَّهُم رِجس وَ مَأواهُم جَهَنَّم جَزاءً بِما کانُوا یَکسِبُونَ [ 95 ] یَحلِفُونَ لَکُم لِتَرضَوا عَنهُم فَإِن تَرضَوا عَنهُم فَإِن اللّهَ لا یَرضی عَنِ
295 ترجمه: 91 تازیان بهانهگیر میآیند که دستوري بگیرند [و بجنگ نروند] و آنها که خدا و - القَوم الفاسِقِینَ [ 96 ] -قرآن- 1
پیغمبرش را دروغ دانستند و به جاي خود نشستند [و به جنگ نرفتند] به زودي آنها که از اینکه مردم کافر بمانند آزاري دردناك
بیابند. [ صفحه 438 ] جهت نزول: زید بن ثابت گفت: نویسنده پیغمبر بودم روزي سورهي برائت مینوشتم و قلم پشت گوش
گذارده بودم و پیغمبر ص دستور جهاد داده بود و خود در کار وحی و آیات بود. در اینکه میان مردي کور آمد که من چکنم!
الخ إبن عبّاس گفت: پیغمبر فرمود: که مردم با او بجهاد روند عدهاي از اصحاب آمدند که « لَیسَ عَلَی الضُّعَفاءِ » : اینکه آیه نازل شد
28 فرمود ندارم که بشما کمک کنم آنها اندوهناك و با چشم - یکی عبد اللّه بن معقل مزنی بود، گفت بما وسیله بده. -قرآن- 1
123 ترجمه: 92 البتّه بر ناتوانان و بیماران و آنها که هزینهي - قرآن- 99 - .« وَ لا عَلَی الَّذِینَ الخ » گریان رفتند. اینکه جمله نازل شد
همگامی بجنگ ندارند گناهی نیست اگر درستی کار خدا و پیغمبر خواهند که بر نکوکاران راه نتوان بست [و فرمانی برایشان
نباشد]. چه خدا غفور است و رحیم 93 و نیز گناهی نکردند آنها که نزد تو اي محمّد آیند تا در سفر سوارشان کنی و گوئی: چیزي
ندارم که سوارتان کنم. آنها با چشم پر اشک باز میگردند از آن اندوه که هزینه همگامی ندارند 94 البتّه راه بر آن کسان بسته
است که بینیازند و دستور بازماندن خواهند، و خرسندند که با کناره گیران باشند چون خدا دلهاشان مهر کرده است و نادان باشند.
جهت نزول: مجمع: إبن عبّاس گفته است: هشتاد مرد منافق بودند که چون پیغمبر از تبوك برگشت فرمود: مسلمانان با آنها
الخ براي آنها نازل شد. مقاتل گفته است: براي عبد اللّه بن ابی نازل شد که حضور -« یَعتَذِرُونَ إِلَیکُم » همنشینی نکنند. اینکه آیات
187- پیغمبر سوگند یاد کرد: در آینده بهمهي جنگها شرکت خواهد کرد و خواهش کرد پیغمبر از او راضی باشد. -قرآن- 162
ترجمه: چون ز جنگ باز گردید [و با منافقین رو برو شوید] ز شما پوزش خواهند بگو اي محمّد، بهانه نیارید که دل ما با شما
نیست و خدا ز کارتان آگاهمان کرده است و بزودي آنچه کنید خدا بهبیند و هم پیغمبرش وزان پس شما را بسوي آن کس
برگردانند که دیدنی و نادیدنی بداند و از آنچه میکردید آگاهتان کنند 96 چون [ صفحه 439 ] از جنگ بسوي منافقین باز آیند
صفحه 200 از 223
بخدا سوگند خورند تا از ایشان درگذرید. شما از آنها روي بگردانید که پلیدند و جایگاهشان دوزخ است بسزاي کار و کوششی
که مینمودند 97 آنها سوگند یاد میکنند تا شما خوشنود ز ایشان باشید و اگر شما ز اینان خوشدل شدید همانا خدا مردم بدکار را
را بدوگونه خواندهاند: 1- باز بر « المُعَذِّرُونَ » 91 طبري و مجمع و دیگران: قاریها کلمه « جاءَ المُعَذِّرُونَ » : نمیپسندد. سخن مفسّرین
96 به قرائت اوّل ممکن است از اعتذار باشد که - 37 -قرآن- 79 - عین و تشدید ذال، 2- با سکون عین و تخفیف ذال. -قرآن- 15
به معنی اظهار عذر غیر مقبول « عذّر » معتذرون بوده است و تا بواسطه قرب مخرج تبدیل بذال و ادغام شده است و ممکن است از
باشد و باین قرائت ممکن است موضوع مطلب دو دسته باشند، اوّل آنها که معذور هستند میآیند و اذن میخواهند، دوّم آنها که در
دوستی خدا و رسول دروغ گفتند، و ممکن است موضوع مطلب یک دسته باشد و معنی اینکه باشد که آنهاي بهانه جو و بدون
مشتق است و « اعذار » عذر میآیند و اذن میخواهند و بجاي مینشینند و به دروغ خود را از خدا و پیغمبر میدانند، و بقرائت دوم از
مقصود مردمان معذور است، و إبن عبّاس همین معنی را پسندیده است چون آنها مردمی از بنی غفار بودند که آمدند و معذور
بودند و بهمین جهت دستهي دیگر که بجاي نشستهاند و در دوستی خدا و پیغمبر دروغگو بودهاند پس از اینها با واو عطف گفته
92 امام فخر: یعنی اگر بجنگ نمیروند در عوض «ِ إِذا نَ َ ص حُوا لِلّه وَ رَسُولِه » . شده است که معلوم است موضوع نقل دو دسته است
خیرخواه هستند که احتراز دارند از نشر اخبار دروغ بر ضرر مسلمین و آشوبگري و کوشش میکنند که وجودي مفید باشند براي
آنها که بجنگ رفتهاند یا بواسطهي رسیدگی بکارها و سرپرستی خانوادهي آنها و یا برساندن خبر خوشی و سلامتی خانواده- شان
92 «ٍ 38 [ صفحه 440 ] عَلَی المُحسِنِینَ مِن سَبِیل - که همهي اینکه گونه موافقتها کمک بمسلمین است در جنگ با کفّار. -قرآن- 1
و احسان و نیکی سود «44» مجمع: بعضی گفتهاند: اینکه جمله عام است و میفهماند که نیکوکار در برابر عملش مسئول نیست
رساندن بدیگري است براي بهره و استفادهي آن کس بطوري که هیچ جهت زشت و ناپسند در آن عمل متصوّر نباشد. و ممکن
است انسان نسبت بخود محسن و نیکوکار باشد اگر براي خود کار خوب بکند که مردم بپسندند و او را تمجید نمایند و البتّه مستحقّ
ثواب خواهد بود.و احسان و نیکی سود رساندن بدیگري است براي بهره و استفادهي آن کس بطوري که هیچ جهت زشت و
ناپسند در آن عمل متصوّر نباشد. و ممکن است انسان نسبت بخود محسن و نیکوکار باشد اگر براي خود کار خوب بکند که مردم
الَّذِینَ إِذا ما أَتَوكَ لِتَحمِلَهُم قُلتَ » 149- 40 -پاورقی- 147 - بپسندند و او را تمجید نمایند و البتّه مستحق ثواب خواهد بود. -قرآن- 1
61 واقدي گفت: هفت مرد انصاري بودند چون بگریستند مردمان رغبت ایشان در - 93 ابو الفتوح نوشته است: -قرآن- 1 « لا أَجِدُ
جهاد بدانستند، عثمان دو مرد را برنشاند و عبّاس دو مرد را و یامین بن کعب بن الن ّ ض ر سه کس را، واقدي گفت: سی هزار مرد با
رسول بتبوك حاضر آمدند. فخر: مجاهد گفته است: سه برادر بودند بنام معقل و سوید و نعمان اولاد مقرن از پیغمبر تقاضا کردند
براي رفتن بسفر جنگی تبوك بآنها چکمه و کفش از پوست دباغی شده بدهد و یا نعلین تخت دولا که مقاومت براي راه دور و
دراز داشته باشد، پیغمبر فرمود: ندارم. آنها با چشم گریان برگشتند، إبن عبّاس گفته است: آنها تقاضاي چهارپا و وسیلهي نقلیّه
کردند پیغمبر فرمود: راه دور است و آدمی را دو شتر لازم است تا یکی براي سواري و دیگري براي آنکه آب و توشهي سفر بر آن
96 فخر: مقاتل گفته است: چون پیغمبر از جنگ تبوك « لِتُعرِضُوا عَنهُم فَأَعرِضُوا » . بار کند و من چنین وسیله ندارم که بشما بدهم
برگشت فرمود: با منافقین مجالست نکنید و سخن نگوئید، و مقصود منافقین اعراض و صفح و گذشت و بخشیدن گناه بوده است
34 یکی از اهل معنی گفته است: آنها اعراض صفح و درگذشتن خواستند و - ولی دستور اعراض و ترك رابطه رسید. -قرآن- 1
97 مجمع: مقصود از اینکه « فَإِن تَرضَوا عَنهُم فَإِن اللّهَ لا یَرضی » [ اعراض مقت و غضب با آنها بجواب معیّن شد. [ صفحه 441
جملهها اینکه است که اگر خدا از آنها راضی نشد شما هم نباید از آنها راضی باشید. و اینکه دستور خود میفهماند: آنکه رضاي
مخلوق بجوید و برضاي خالق ننگرد خداوند دل مردم را از او بگرداند تا با خشم و غضب باو بنگرند چنانکه حدیث است از پیغمبر:
هر کس که رضاي حق را با خشم خلق بخواهد خدا از او راضی خواهد بود و مردم را هم از او راضی میکند و آنکه با خشم خدا
صفحه 201 از 223
52 مثنوي: در دفتر اوّل قصّهي شیر و - رضاي مردم بخواهد نه خود از او راضی میشود و نه خلق را از او خشنود میدارد. -قرآن- 1
خرگوش در عذر و پذیرش آن چنین گفته است: مرغ بیوقتی سرت باید برید || عذر احمق را نمیباید شنید عذر احمق بدتر از
جرمش بود || عذر نادان زهر هر دانش بود عذرت اي خرگوش از دانش تهی || من نه خرگوشم که در گوشم نهی گفت: اي
شه، ناکسی را کس شمار || عذر استم دیدهاي را گوش دار خاصه از بهر زکات جاه خود || گمرهی را تو مران از راه خود بحر،
کو آبی بهر جو میدهد || هر خسی را بر سر و رو مینهد کم نخواهد گشت دریا زین کرم || از کرم دریا نگردد بیش و کم گفت
دارم من کرم بر جاي او || جامهي هر کس برم بالاي او حال آن کو قول دشمن را شنود || بین سزاي آنکه شد یار حسود حال
فرعونی که هامان را ستود || حال نمرودي که شیطان را ستود دشمن ار چه دوستانه گویدت || دام دان گرچه ز دانه گویدت گر
به معنی بهانهگیري «ِ جاءَ المُعَذِّرُونَ مِنَ الَأعراب » تو را قندي دهد آن زهر دان || گر بتو لطفی کند آن قهر دان سخن ما: 1- جملهي
نزدیکتر است از بیگناهی که از إبن عبّاس نوشتیم چون کلمهي اعراب ظاهر است براي مردم بیایمان که در قرآن باین معنی
قرینه است که هر دو بیدین هستند ولی « الَّذِینَ کَفَرُوا مِنهُم » 63 [ صفحه 442 ] آیه - استعمال شده است و جملهي آخر -قرآن- 24
ما عَلَی المُحسِنِینَ تا آخر استفاده شود: هر کس » اوّل بهانه می- آورند و دوّم بدون بهانه کناره کردند. 2- ممکن است از جملهي
عملی کرد که بظاهر خوب بود اگرچه نتیجهي آن خوب نشد آنکس ملوم و مسئول نیست چون او نیکی کرده است و بموجب
عموم آیه محسن شمرده میشود و در بد شدن نتیجهي کار تقصیر ندارد مگر معلوم شود که میدانسته است بد میشود و غرض بد
196- 36 -قرآن- 172 - داشته است. -قرآن- 7
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 97 تا 102
الَأعراب أَشَ دُّ کُفراً وَ نِفاقاً وَ أَجدَرُ أَلاّ یَعلَمُوا حُ دُودَ ما أَنزَلَ اللّه عَلی رَسُولِه وَ اللّه عَلِیم حَکِیم [ 97 ] وَ مِنَ الَأعراب مَن یَتَّخِ ذُ ما یُنفِقُ
مَغرَماً وَ یَتَرَبَّص بِکُم الدَّوائِرَ عَلَیهِم دائِرَةُ السَّوءِ وَ اللّه سَمِیع عَلِیم [ 98 ] وَ مِنَ الأَعراب مَن یُؤمِن بِاللّه وَ الیَوم الآخِرِ وَ یَتَّخِ ذُ ما یُنفِقُ
قُرُبات عِندَ اللّه وَ صَ لَوات الرَّسُول أَلا إِنَّها قُربَۀٌ لَهُم سَیُدخِلُهُم اللّه فِی رَحمَتِه إِن اللّهَ غَفُورٌ رَحِیم [ 99 ] وَ السّ ابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ
المُهاجِرِینَ وَ الَأنصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحسان رَضِ یَ اللّه عَنهُم وَ رَضُوا عَنه وَ أَعَدَّ لَهُم جَنّات تَجرِي تَحتَهَا الَأنهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً
ذلِکَ الفَوزُ العَظِیم [ 100 ] وَ مِمَّن حَولَکُم مِنَ الَأعراب مُنافِقُونَ وَ مِن أَهل المَدِینَۀِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاق لا تَعلَمُهُم نَحن نَعلَمُهُم سَنُعَذِّبُهُم
1009 وَ آخَرُونَ اعتَرَفُوا بِذُنُوبِهِم خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَ ی اللّه أَن - مَرَّتَین ثُم یُرَدُّونَ إِلی عَذاب عَظِیم [ 101 ] -قرآن- 1
157 معنی لغات: اعراب- عربهاي بیابانی و مفرد آن اعرابی با تشدید یا است - یَتُوبَ عَلَیهِم إِن اللّهَ غَفُورٌ رَحِیم [ 102 ] -قرآن- 1
اجدر- از مصدر جداره بفتح جیم بمعنی شایسته و مناسب، مغرم- پرداخت [ صفحه 443 ] قرض و ضرر تجارت و باجبار چیزي
دادن، دائرة- حوادث ناگوار روزگار. قربات- جمع قربه بضم قاف عمل نیک موجب نزدیکی بخدا، صلوات- جمع صلاة بمعنی دعا
و تسبیح و از جانب خداوند رحمت است و ثنا، مردوا- از مصدر مرود و مرودة، بضم میم و راء و مرادة بفتح میم بمعنی سرکشی و
نافرمانی و تجاوز از حدّ. ترجمه: 98 عربهاي بیابانی سخت بیدین و بددلند و سزاوارترند [دستورها] و اندازهها [ي کار و زندگی] که
خدا بر پیغمبر خود فرو فرستاده ندانند و البتّه خدا داناي درستکار است [که آنها را بشناسد و بشناساند] 99 و مردمی از اینکه اعراب
آنچه براه خدا میدهند زیان خود میپندارند و چشم براه گردش روزگار بر نابودي شما باشند ولی روزگار بر زیان آنان بچرخد که
خداوند شنوا و دانا [ي کار همگان است] 100 و هم از اینکه عربها هستند که بخدا و رستاخیز گرویدهاند و آنچه براه خدا میدهند
دستاویز نزدیکی بحق و دعا و خوشنودي پیغمبر [براي خود] میدانند آگاه بودند که آن راه نزدیکی ایشان بخدا است و به زودي او
به مهر خود درونشان کند که او آمرزنده است و مهربان 101 و جلوفتادگان مهاجر و انصار نخستین و کسانی که در نکوکاري
بدنبال ایشان رفتند خدا ز ایشان خوشنود شد و ایشان ز خدا و او برايشان بهشتها آماده کرده است که رودها از آن روان است و
صفحه 202 از 223
پیوسته در آن جاودان بمانند و بهرهي بزرگ است اینکه 102 و از آن تازیان که پیرامون شمایند بد دل بوند و هم از مردم مدینه [و
شهرتان] به بددلی ز اندازه فزون شدند که تو اي محمّد آنان را نشناسی و ما آنها را بدانیم، به دو نوبت بزودي [در اینکه جهان]
آزارشان کنیم وز آن پس بآزاري بزرگشان باز گردانند. و گروهی دیگر که گناهان خود بگفتند و کار بد و خوب بهم آمیختند
تا آخر آیه 98 طبري: -« الَأعراب أَشَدُّ » : امید است که خدا بر آنان ببخشاید که همانا خدا آمرزنده است و مهربان. سخن مفسّرین
چون عرب بیابانی سختدل و جاهل است و دور از تمدّن از اینکه جهت در آیه توصیف شده است بشدت نفاق و شایستگی بنادانی
35 [ صفحه 444 ] دستش در جنگ نهاوند نابود شده بود، روزي براي - احکام، و براي من نقل کردهاند: زید بن!!! که -قرآن- 15
دوستان خود نقل حدیث می- کرده، و عربی بیابانی آنجا نشست و چون قدري گوش داد گفت: سخن تو دلربا است و دست
بریدهات حکایت از دزدي تو میکند. زید گفت: اینکه دست چپ است و براي سرقت دست راست بریده میشود. او گفت: بخدا
الَأعراب أَشَدُّ کُفراً وَ نِفاقاً وَ أَجدَرُ » قسم که من نمیدانم شما کدام دست را براي دزدي میبرید. زید گفت: خدا راست گفته است
99 مجمع: زجّاج و فرّاء گفتهاند: یعنی منافقین منتظر بودند که « یَتَرَبَّص بِکُم الدَّوائِرَ » 506- قرآن- 413 - .«ُ أَلّا یَعلَمُوا حُدُودَ ما أَنزَلَ اللّه
با « السّوء » 99 مجمع: إبن کثیر و ابو عمر « 35 لَیهِم دائِرَةُ السَّوءِ - پیغمبر ص کشته شود یا بمیرد و آنها بدین خود برگردند. -قرآن- 1
مجمع: قتاده گفته است یعنی «ِ وَ صَ لَوات الرَّسُول » 124- 30 -پاورقی- 122 - قرآن- 1 - .«45» ضم سین خواندهاند و دیگران با فتح سین
100 مجمع: « قُربَۀٌ لَهُم » 27- دعاي پیغمبر بخیر و برکت، إبن عبّاس و حسن بصري گفتهاند: مقصود استغفار پیغمبر است. -قرآن- 1
اللّهم اعط کل منفق » 17 مثنوي دفتر اوّل در معنی حدیث - بعضی قاریها با ضم راء و اکثر با سکون راء قرائت کردهاند. -قرآن- 1
گفت پیغمبر که دایم بهر پند || دو فرشته خوش منادي میکنند کاي خدایا منفقان را سیر دار || هر .« خلفا و کل ممسک تلفا
درمشان را عوض ده صد هزار اي خدایا ممسکان را در جهان || تو مده الّا زیان اندر زیان اي خدایا منفقان را ده خلف || اي
خدایا ممسکان را ده تلف منفق و ممسک محل بین به بود || چون محل باشد مؤثّر میشود اي بسا امساك کز انفاق به || مال حقّ
را جز بامر حق مده [ صفحه 445 ] تا عوض یابی تو مال بیکران || تا نباشی از عداد کافران کاشتران قربان همی کردند تا || چیره
« وَ السّابِقُونَ الَأوَّلُونَ مِنَ المُهاجِرِینَ وَ الَأنصارِ » گردد تیغشان بر مصطفی امر حق را باز دان ار واصلی || امر حق را در نیابد هر دلی
67 و - را با رفع خوانده است و اینکه قرائت عمر و حسن بصري و قتاده بوده است. -قرآن- 1 « انصار » 101 مجمع: یعقوب کلمهي
و به قرائت دوّم معنی جمله چنین است سابقین و دستهي اوّل فقط مهاجرین « راء » با جر است و صداي زیر « انصار » قرائت مشهور
هستند، و به قرائت دوّم معنی اینکه است که سابقین مهاجرین هستند و انصار کسانی هستند، و اختلاف است در اینکه سابقین و
پیشقدمهاي اوّل چه کسانی بودهاند و اینکه آیه براي که نازل شده است از سعید بن مسیّب و حسن بصري و إبن سیرین و قتاده نقل
شده است، آن عدّهي مسلمین هستند که بدو قبله نماز خواندند، یعنی آن وقت که پیغمبر ص رو به بیت- المقدس نماز میخواند
مسلمان شدند و تا تغییر قبله زنده بودند و رو بکعبه نماز خواندند، شعبی گفته است: مقصود آن عدّهي از مسلمین است که بحدیبیه
در بیعت رضوان حاضر بودند، چون پس از آنکه مشرکین مانع پیغمبر شدند از رفتن بمکّه و انجام عمره، و مسلمین با آنها مبارزه
کردند و سنگ و تیر بطرف یکدگر انداختند زد و خورد کردند و پیغمبر [ص] در زیر درخت بود و مردم را دعوت فرمود با او
بیعت کنند بر ثبات قدم و در جاي ماندن و از جلو اعراب فرار نکنند و مسلمین با آن حضرت بیعت کردند، اینکه بیعت مشهور است
ببیعت رضوان. و پس از آن روز هر کس که مهاجرت کرد و مسلمان شد از مهاجرین اوّلین شمرده نمیشد. عطاء بن ابی رباح گفته
است: مسلمانانی که در جنگ بدر حاضر بودند مشمول اینکه آیه هستند. جبّائی گفته است: هر کس پیش از هجرت پیغمبر ص به
است. و نیز اختلاف است که اوّل مسلمان که بوده است! إبن عبّاس و « سابقون الاوّلون من المهاجرین » مدینه مسلمان شده است، از
جابر و انس مالک و زید بن ارقم و مجاهد و قتاده و إبن اسحاق گفتهاند: اوّل خدیجه مسلمان شد و بعد علی علیه السّلام. ابراهیم
نخعی [ صفحه 446 ] گفته است: بعد از خدیجه ابو بکر مسلمان شد. زهري و سلیمان بن یسار و عروه بن ابی الزّبیر گفتهاند: زید بن
صفحه 203 از 223
ده نفر از قریش بودند و اول آنها « السّابقون الاوّلون » حارثه بعد از خدیجه مسلمان شد. و از عبد الرّحمان بن عوف نقل کردهاند که
علی [ع] بود که پیشقدم در اسلام شد. فخر: اهل حدیث متّفق شدهاند که اوّل مسلمان از مردها ابو بکر و از زنها خدیجه و از بچهها
و « و الانصار الّذین اتّبعوا » علی علیه السّلام و از موالی زید بن ثابت، و روایت شده است که عمر خطاب اینکه آیه را چنین میخواند
انصار را مرفوع تلفّظ میکرد و واو بعد از انصار که در قرائتهاي دیگر هست او تلفط نمیکرد و معنی چنین میشد: سابقین و پیشقدمها
فقط مهاجرین هستند، و آن انصار که پیرو نیکوکاريهاي مهاجرین هستند خدا از آنها راضی است، و آنها از خدا راضی هستند.
با « انصار و الّذین » یک روز عمر به همین طرز میخواند، ابی بن کعب شنید و گفت: سوگند بخدا پیغمبر بما اینکه طور تعلیم کرد
بعلاوهي واو و آن وقت تو در بقیع مدینه برگ درخت سلّم براي دبّاغی میفروختی. عمر گفت: راست میگوئی تو آنجا « انصار » رفع
آسودهخاطر بحضور پیغمبر بودي و ما غایب شده بودیم براي کسب و کار خود. و اگر بخواهی بگوئی که ما پیشقدم بودیم که
مهاجرین را بشهر و خانهي خود جاي دادیم و یاريشان کردیم تا قرائت تو مناسب با رفتار شما باشد و براي یاد آوري آن باشد البته
راست و درست است. و بعضی گفتهاند: اینکه بحث در قرائت آیه میان عمر و زید بن ثابت بود و زید، ابی بن کعب را شاهد
درستی قرائت خود معرّفی کرد. طبري: محمّد بن کعب قرظی گفت: عمر شنید: مردي اینکه آیه را بقرائت مشهور میخواند. دست او
را گرفت و پرسید: که اینکه قرائت را بتو آموخته است! او جواب داد: ابی بن کعب بمن آموخته است. گفت: با من باش تا تو را نزد
او ببرم چون با ابی رو برو شدند عمر از ابی پرسید: تو چنین قرائتی باین مرد آموختهاي! او جواب داد بلی. پرسید: از پیغمبر ص
اینکه طور شنیدي! جواب داد بلی. عمر [ صفحه 447 ] گفت: من میپنداشتم که خدا اینکه منزلت پیشقدمی را فقط بما مهاجرین
وَ آخَرِینَ مِنهُم » : عنایت کرده است و غیر ما نصیبش نخواهد شد. ابی بن کعب گفت تصدیق اینکه آیه در اوّل سورهي جمعه است
وَ الَّذِینَ جاؤُ مِن بَعدِهِم یَقُولُونَ رَبَّنَا اغفِر لَنا وَ لِإِخوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا » : و در سوره حشر است «ُ لَمّا یَلحَقُوا بِهِم وَ هُوَ العَزِیزُ الحَکِیم
اینکه بود منقول از طبري: و .« وَ الَّذِینَ آمَنُوا مِن بَعدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُم فَأُولئِکَ مِنکُم » : و در سورهي انفال است «ِ بِالإِیمان
مقصود ابی از نقل آیات اینکه است: در سه جاي دیگر قرآن، مهاجر و انصار در یک درجه و پیشقدم به اسلام معرّفی شدهاند. -
خوانده است. -قرآن- « من تحتها » 101 مجمع: إبن کثیر « تَجرِي تَحتَهَا الَأنهارُ » 540- 423 -قرآن- 453 - 282 -قرآن- 306 - قرآن- 208
101 مجمع: و «ِ سَنُعَذِّبُهُم مَرَّتَین » . قرائت کردهاند « من » بوده است. و دیگران بدون « من » 29-1 و در قرآنهاي مردم مکّه نیز کلمهي
دیگر مفسّرین چندین موجب آزار در زندگی نقل کردهاند و گرفتاري در قبر پس از مردن یکی از آن گرفتاریهاي زندگی بگفتهي
إبن عبّاس رسوائی بود که در یک روز جمعه پیغمبر ص بر منبر بخطبه بود چند نفر از آنها بنام یاد کرد که تو منافق هستی از مسجد
بیرون برو و اینکه یک آزار براي آنها بود و پس از مرگ هم در قبر عذاب شدند. و بگفتهي مجاهد یک آزار اسارت و کشته شدن
بدست مسلمین بود. و بگفتهي إبن اسحاق یک آزار معاشرت با مسلمین بود که میدیدند آنها قوّت و قدرت دارند. و بگفتهي امام
فخر بهتر اینکه است که بگوئیم: حیات سه مرتبه دارد، اوّل- حیات مادّي دنیا. دوّم- حیات گور و دوران پیش از قیامت. سوّم-
حیات قیامت و معاد انسان، و کلمهي مرّتین در آیه بمعنی دو نوبت، اوّلش- همهي اقسام آزار و عذاب دنیا است و نوبت دوّم-
وَ» 943- 30 -قرآن- 917 - مقصود آزار در حیات سوّم است که قیامت باشد. -قرآن- 1 « ثُم یُرَدُّونَ إِلی » عذاب قبر است، و جملهي
26 [ صفحه 448 ] است که توبه کردند. بعضی گفتند: - 102 فخر: بعضی گفتهاند: مقصود چند نفر منافق -قرآن- 1 « آخَرُونَ اعتَرَفُوا
مقصود آن مسلمین تنبل هستند که بجنگ تبوك نرفتند و پشیمان شدند و توبه کردند. و آنها سه نفر بودند: ابو لبابه و اوس بن ثعلبه
و ودیعه بن حزام، بعضی گفتهاند: ده نفر بودند، و هفت نفر آنها با همین سه نفر چون آیات قرآن اینجور مردم را لعن و تهدید کرد
آنها خود را بستون مسجد بستند. چون پیغمبر [ص] برگشت: مردم عرض کردند: اینها سوگند یاد کردهاند که در آنجا بمانند تا
پیغمبر آنها را بگشاید، و چون اینکه آیه نازل شد آنها را گشود و آنها گفتند چون دوستی مال ما را از اینکه فیض محروم کرد
358 لَطُوا عَمَلًا - قرآن- 336 - .« خُذ مِن أَموالِهِم » اینک اموال ما که بفقرا بدهی و ما را پاك کنی، قبول نفرمود تا اینکه آیه نازل شد
صفحه 204 از 223
4602 فخر: یعنی بطور کلّی کار خوب و بد را با هم فراهم میکنند. و اینکه آیه دلیل است که عقیدهي بحبط « صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً
184 یعنی اینکه عقیده که کار بد اثر خوب را نابود میکنند درست نیست و هر - 45 -پاورقی- 182 - قرآن- 1 - .«46» عمل باطل است
کاري از خوب و بد اثر خود را میبخشد و اینکه آیه صریح است که با هم آمیخته میشوند و اثر خود را دارند نه آن که یکی یکی
102 فخر: اینکه آیه صریح است که توبه از جانب خدا و بایجاد او است. معتزله « عَسَ ی اللّه أَن یَتُوبَ عَلَیهِم » . دیگري را نابود کند
175 سخن ما: 1- جملهي - 41 -قرآن- 155 - اینکه است که خدا توبهي آنها را میپذیرد. -قرآن- 1 « یَتُوبَ عَلَیهِم » گفتهاند: مقصود از
تا آخر آیه شاید معرّفی منفی است براي راهنمائی بمثبت که محیط دور از تمدن و وسیلهي تعلیم و تربیت آمادهتر « الَأعراب أَشَ دُّ »
است براي جهل و وحشیگري. اینکه است که عرب بیابانی کفر و نفاق و نادانیش از همفکرهاي شهرنشین خودش بیشتر است. -
43 مثنوي در دفتر سوّم از حکایت میهمان شدن خواجه بروستا گفته است: ده مرو ده مرد را احمق کند || عقل را بینور - قرآن- 23
و بیرونق کند قول پیغمبر شنو اي مجتبی || کور عقل آمد وطن در روستا [ صفحه 449 ] هر که روزي باشد اندر روستا || تا
52 وانکه ماهی، باشد اندر روستا || روزگاري، - فرمت- 50 - «47» بماهی، عقل او ناید بجا تا بماهی احمقی با او بود || از حشیش
شاید اشاره بهمین شرط مهم زندگی است که تربیت و ادب و دین و « علیکم بالسّواد الاعظم » باشدش جهل و عمی و حدیث
مِنَ » انسانیّت در محیط کوچک محدود دور از وسائل فراهم نمی- شود، و شاید بهمین مناسبت در آیت بعد گفته شده است و
که بیابانی و روستانشین بطور کلّی محروم از علم و فهم و ایمان است مگر فردي نادر و کم، 2- آیت آخر «ُ الأَعراب مَن یُؤمِن
بقاي اثر خوب و بد است که هر دو اثر خود را میبخشد، ولی « خلطوا » اگرچه دیگران استنباط کردهاند: معنی « خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً »
فهم و تصدیق اینکه مطلب دشوار است که هر دو مثبت و منفی اثر بگذارد، و مانند دو مادهي مخلوط فرض نکردهاند که نتیجهي
آن حالت سوّم و مادهي دیگري غیر از دو مادهي اوّل باشد مثل سکنجبین که مورد مثل بوده است و مخلوطی از سرکه و شیرینی
است. پس باید چنین فکر کنیم که آمیختن کار خوب با بد نتیجهاش پس از میزان و حساب معلوم میشود که کدام برتر است، اگر
یک خوب با ارزش و بزرگ با چند بد کوچک و کم ضرر آمیخته بهم شد البتّه خوب محسوب خواهد شد و بدها بیاثر میمانند و
همچنین بعکس و همان طور که یک موجود در تحوّلات خود هر تغییر که میکند و بهر صورت که در میآید نام و وصف و
خصوصیّات آن را بخود میگیرد انسان هم در تحوّلات مادي خود همین طور است و نیز تحوّلات و تغییرات معنوي او نیز چنین
خواهد بود. فرض کنید: یک دانه گندم پس از سبز شدن گیاه است بعد خوشه است و مرتبهي آخر آن گندم است، و در هر درجه
خاصیّت مخصوص و نام مخصوص و ارزش مخصوص بخود دارد انسان هم بچهي در شکم مادر و جنین است بعد نوزاد میشود،
بچهي کوچک میشود، جوان میشود، کامل مرد میشود، پیرمرد میشود، که احتیاجات و ادراکات و توانائیها و دیگر خواص آدمی او
[ 402 [ صفحه 450 - 262 -قرآن- 376 - در هر یک از اینکه مراحل غیر از مرحلهي دیگر است. و همین طور است -قرآن- 230
نیکوکاري و بدکاري او که در هر موقعی داراي خصوصیّتی است یک وقت بد و گناهکار است و نوبت دیگر فرمانبر و نیکوکار
است، و همانطور که در هر مرحله و خصائص آن که بمیرد آن خصائص و مزایا و نواقص باو نسبت داده میشود و میگویند جوان
مرد، یا جاهل مرد، یا پیر مرد، یا هنرمند مرد، و نیز دانهي گندم در هر مرحله نابود شود، میگویند علف خشک شد، خوشه خشک
شد، گندم خشک شد، همین طور است گناهکاري و فرمانبري انسان که آخر مرتبهي او یا گناه بیشتر است البتّه گناهکار مرده است
شاید اینکه باشد که « خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً » و اگر اطاعت و عبادت او بیشتر باشد مؤمن و فرمانبر مرده است پس مقصود از
منافقین عذاب میشوند و اینکه دسته که کار منافق و مؤمن میکنند مانند آنها گرفتار نیستند و ممکن است اگر کار خوبشان زیاد
« عَسَی اللّه أَن یَتُوبَ » بود و دم آخر صالح و نیکوکار بودند مشمول توبه و آمرزش شوند و گر نه گرفتار خواهند بود و شاید جملهي
براي همین انتظار باشد که شاید خوبیشان بیشتر باشد و خدا توبهشان را بپذیرد، و شاید کمتر باشد و قابل توبه نباشند. -قرآن-
969- -669-625 قرآن- 939
صفحه 205 از 223
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 103 تا 110
خُذ مِن أَموالِهِم صَدَقَۀً تُطَهِّرُهُم وَ تُزَکِّیهِم بِها وَ صَل عَلَیهِم إِن صَلاتَکَ سَکَن لَهُم وَ اللّه سَمِیع عَلِیم [ 103 ] أَ لَم یَعلَمُوا أَن اللّهَ هُوَ یَقبَلُ
التَّوبَۀَ عَن عِبادِه وَ یَأخُ ذُ الصَّدَقات وَ أَن اللّهَ هُوَ التَّوّاب الرَّحِیم [ 104 ] وَ قُل اعمَلُوا فَسَ یَرَي اللّه عَمَلَکُم وَ رَسُولُه وَ المُؤمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ
إِلی عالِم الغَیب وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِما کُنتُم تَعمَلُونَ [ 105 ] وَ آخَرُونَ مُرجَونَ لِأَمرِ اللّه إِمّا یُعَذِّبُهُم وَ إِمّا یَتُوب عَلَیهِم وَ اللّه عَلِیم حَکِیمٌ
106 ] وَ الَّذِینَ اتَّخَ ذُوا مَسجِداً ضِ راراً وَ کُفراً وَ تَفرِیقاً بَینَ المُؤمِنِینَ وَ إِرصاداً لِمَن حارَبَ اللّهَ وَ رَسُولَه مِن قَبل وَ لَیَحلِفُن إِن أَرَدنا إِلاَّ ]
845 لا تَقُم فِیه أَبَداً لَمَسجِدٌ أُسِّسَ عَلَی التَّقوي مِن أَوَّل یَوم أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِیه فِیهِ - الحُسنی وَ اللّه یَشهَدُ إِنَّهُم لَکاذِبُونَ [ 107 ] -قرآن- 1
رِجال یُحِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُوا وَ اللّه یُحِبُّ المُطَّهِّرِینَ [ 108 ] أَ فَمَن أَسَّسَ بُنیانَه عَلی تَقوي مِنَ اللّه وَ رِضوان خَیرٌ أَم مَن أَسَّسَ بُنیانَه عَلی
شَفا جُرُف هارٍ فَانهارَ بِه فِی نارِ جَهَنَّمَ وَ اللّه لا یَهدِي القَومَ الظّالِمِینَ [ 109 ] لا یَزال بُنیانُهُم الَّذِي بَنَوا رِیبَۀً فِی قُلُوبِهِم إِلاّ أَن تَقَطَّعَ
550 [ صفحه 451 ] معنی لغات: مرجون- از فعل ارجی الامر یعنی کار را بتأخیر انداخت و - قُلُوبُهُم وَ اللّه عَلِیم حَکِیم [ 110 ] -قرآن- 1
بوقت دیگر معیّن کرد. از شکار بهره نبرد و نتوانست شکار کند. ضرار- مخالفت، زیان، شفا- بقیّهي ماه پیش از غروب، کناره و حدّ
بمعنی خرابی و « انهیار » هر چیز، جرف- کنارههاي رود که آب زیر آنرا خراب کرده و خاك آنرا کنده است. انهار- از مصدر
ریختن ساختمان و بناء ترجمه: 103 اي پیغمبر از سرمایههاي مسلمانان براي ناداران بگیر تا ز گناه پاكشان کنی و پاکیزهشان کنی
[که روانشان خويگیر نکوکاري شود] و برايشان دعا کن که دعاي تو آرامش ایشان بود و خدا شنوا است و دانا [بآنچه گوئید و
کنید] 104 مگر ندانند: خدا پشیمانی ز گناه را از بندگان خود میپذیرد و صدقات و مال فقیران را او میگیرد و البتّه او همه توبهها
پذیرد و مهربانی کند. اي محمّد بمردم بگو: 105 بکار خود باشید [که آنچه کنید نمودار میشود و] بزودي خدا آن را بیند و هم
پیغمبر و مؤمنان و دیري نشود که شما را بسوي آن برند که آگاه ز دیدنی و نادیدنی بود وز آنچه میکنید خبردارتان کند 106 و
گروهی هستند [که خوبی و بديشان نمودار نیست] چشم براه فرمان خدایند که یا بیازاردشان و یا بر آنان ببخشاید چه خدا داناي
استوارکار بود 107 و آن کسان که نمازگاهی ساختند براي زیان و بیدینی و جدائی مسلمانان و هم پناهگاهی براي آنکه زین پیش
با خدا و پیغمبرش در ستیز بود و سوگند میخورند: زین مسجد ساختن جز نکو- کاري نخواستیم، خدا گواه است که همگیشان
دروغگویند 108 اي پیغمبر تو [ صفحه 452 ] هرگز در آن بنماز مایست که البتّه آن مسجد نخستین روز مسلمانی پایه بر پرهیزگاري
نهاده، شایستهتر است که تو در آن نماز بخوانی چه در آن مردانی بودند که دوست دارند خود را ز پلیدي پاك دارند و خدا پاکان
را دوست بدارد 109 آیا آنچه پایه گذاریش بر پرهیزگاري خداوندي شده است بهتر است یا آن ساخته بر کنارهي شکسته و از هم
جدا شده سرازیر بر آتش دوزخ! [البتّه که چنین کار ستم است] و خدا گروه ستمکاران را رهبري نکند 110 همیشه آن ساخته شدن
اندیشه و نگرانی دلهاشان شده است تا که آن دلها بشکافد [وز اندوه کار خود بمیرند] چه خدا دانا بود و درستکار باشد. سخن
103 مجمع: حسن بصري گفته است: یعنی از اموال آن مردم که بجنگ نرفتند و پشیمان شدند و « خُذ مِن أَموالِهِم صَدَقَۀً » : مفسّرین
وَ صَلِّ » 46- توبه کردند صدقه بگیر براي کفارهي گناهشان. جبّائی و بیشتر مفسّرین گفتهاند: مقصود زکات واجب است. -قرآن- 15
103 مجمع: یعنی دعا کن که صدقهشان پذیرفته شود، و روایت شده است در کتاب صحیح مسلم و صحیح بخاري از عبد « عَلَیهِم
و پدرم که از اصحاب شجره و بیعت « اللّهم صل علیهم » : اللّه بن ابی أوفی که چون عدهاي زکات خود را میآوردند پیغمبر میفرمود
103 « إِن صَ لاتَکَ » 22- قرآن- 1 - .« اللّهم صل علی آل ابی اوفی » رضوان بود خدمت پیغمبر [ص] صدقه برد، آن حضرت فرمود
«ِ وَ آخَرُونَ مُرجَونَ لِأَمرِ اللّه » 19- بصورت جمع قرائت کردهاند. -قرآن- 1 « صلواتک » مجمع: مردم کوفه مفرد خواندهاند و دیگران
106 طبري: مقصود آنها است که بجنگ نرفتند و مثل أبو لبابۀ و دیگران عذر نخواستند و آنها سه نفر بودند بنام هلال بن امیّه و
-41- قرآن- 1 - .«ُ لَقَد تابَ اللّه » مرارة- إبن ربیع، و کعب بن مالک و کار آنها محوّل شد بآینده که توبهشان پذیرفته شد بآیات بعد
صفحه 206 از 223
وَ» . با [ صفحه 453 ] همزه قرائت کردهاند « مرجئون » قرائت کردهاند و دیگران « مرجون » 313 مجمع: مردم مدینه و کوفه - قرآن- 292
با واو قرائت « وَ الَّذِینَ » بیواو خواندهاند، و دیگر قاریها « الّذین » 107 مجمع: مردم مدینه « الَّذِینَ اتَّخَ ذُوا مَسجِداً ضِ راراً وَ کُفراً
137 ابو الفتوح نوشته است: مفسّران گفتند: بنی عمرو بن عوف مسجد قبا بنمازگاه خود گرفتند - 54 -قرآن- 122 - کردهاند. -قرآن- 1
و رسول را آنجا بردند تا یک روز نماز جماعت بکرد، بنی اعمام ایشان را حسد آمد برایشان گفتند: ما نیز مسجدي کنیم در پهلوي
مسجد ایشان و از رسول در خواهیم تا آنجا نماز کند. چون ابو عامر الرّاهب از شام آید او را بامام مسجد کنیم، و اینکه ابو- عامر از
ایشان بود و پدر حنظله بود که او را غسیل الملائکه گفتندي روز احد او را بکشتند در معرکه او را بشسته یافتند، رسول را بگفتند.
گفت: من دیدم فرشتگان را که غسل او پرداخته بودند با ابریق زرین بآسمان میشدند. و اینکه ابو عامر ترسا بود و راهب بود در
جاهلیّت، چون رسول بپیغمبري مبعوث شد بنزدیک رسول آمد و او را گفت: اینکه دین چیست که تو آوردهاي! رسول گفت: دین
حنیفی است دین ابراهیم. گفت: من بر آن دینم. رسول او را گفت: تو بر آن دین نهاي. او گفت: اینکه دین ابراهیم است و لکن تو
چیزي درآوردهاي که از آن نیست. رسول گفت: نه چنین است که تو گفتی و لکن دینی است پاکیزه و روشن که آوردهام. ابو عامر
گفت: آن را که از ما دروغ میگوید او را خدا بمیراند تنها- رانده- غریب. پیغمبر [ص] گفت: آمین و او را ابو عامر الفاسق
خواندندي. در احد و چند غزات در میان کافران با رسول و لشکر رسول کارزار کردي تا روز حنین چون روز حنین هوازن
بگریختند او نیز بگریخت و بشام شد و کس فرستاد و بمنافقان که چندان که توانی ساز و سلاح بدست بنهی و براي من مسجد بنا
کنی که من بنزدیک قیصر میروم تا از او لشکري بستانم و بیایم و با محمّد کارزار کنم و ایشان را از مدینه بیرون کنم. اینکه
جماعت بیامدند و دوازده مرد بودند ثعلب بن حاطب و معتب بن قشیر و ودیعه بن ثابت و غیرهم مسجدي بنا کردند در پهلوي
مسجد قبا و مجمّع بن جاریه امام بود. چون فارغ شد بیامدند و رسول را گفتند: یا رسول اللّه یک روز آنجا آي و نماز کن آنجا
براي ما. و اینکه آن وقت بود که [ صفحه 454 ] رسول ساز آن میکرد تا بغزات تبوك شود، رسول گفت من مشغولم چون باز آیم
آنگاه بگویم که چه باید کرد، چون رسول بازگشت ایشان بیامدند و گفتند: ما میخواهیم تا بمسجد ما آئی و آنجا نماز کنی و دعا
کنی ما را ببرکت. و رسول بر در مدینه بود هنوز در شهر نرفته بود پیراهن بخواست تا در پوشد و آنجا رود. جبرئیل آمد و اینکه
گفت بروي و بمسجد اینکه ظالمان شوي « و غیر او » چون اینکه آیه آمد مالک بن الدّخشم را « وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسجِداً » آیات آورد
و ویران کنی و بسوزي. و عطا روایت کند که در عهد عمر شهرها که گشاده میشد مسلمانان را او میفرمود: تا آنجا مسجدها بنا
میکردند و نهی کرد ایشان را از آن که رها کنند که مسجدي در برابر مسجدي بنا کنند یا در پهلوي مسجدي بر سبیل حسد و ضرار
107 مجمع: یعنی براي ابو عامر راهب ساختند که از پیش با پیغمبر در «ُ حارَبَ اللّهَ وَ رَسُولَه مِن قَبل » 413- و منازعت. -قرآن- 378
108 « لَمَسجِدٌ أُسِّسَ عَلَی التَّقوي » 44- جنگ بود و در انتظار آمدن او بودند که بیاید و مسلمین را از مدینه اخراج کنند. -قرآن- 1
38- طبري: عدّهاي از پیغمبر نقل کردهاند که مقصود مسجد مدینه است، بعضی هم گفتهاند: مقصود مسجد قبا است. -قرآن- 1
- 108 فخر: یعنی از گناهان خود را پاك دارند، و بمعنی پاکی از پلیدي و تطهیر از نجس نیز گفتهاند. -قرآن- 1 « یُحِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُوا »
22 با ضم همزه و کسر سین و رفع نون - 109 مجمع: اینکه جمله در هر دو مورد چند قرائت شده است: -قرآن- 1 «ُ أَسَّسَ بُنیانَه » 33
و دیگران با « جرف » 109 مجمع: عدّهاي قاریها با تخفیف راء «ٍ عَلی شَ فا جُرُف » . بنیان و با تخفیف سین و اساس بنیان و اس بنیان
تشدید راء خواندهاند. و معنی جمله مقایسهي کار خوب و بد است که آنچه تأسیس و ساختهي بنیان تقوي است همانند نیست با
إِلّا أَن » 21- آنچه تأسیس بر نفاق است چون اینجور بنیان مانند ساختهي در کناره و شکستهي رود است که بزودي میریزد. -قرآن- 1
را با فتح تاء و تشدید طاء « تقطّع » خواندهاند و عدهاي « الی ان » با تشدید لام خواندهاند و بعضی « الّا » 110 مجمع: بیشتر قاریها « تَقَطَّعَ
با ضم تاء و تشدید طاء « تقطّع » 24 [ صفحه 455 ] تخفیف با تاء قرائت کردهاند. و بیشتر قاریها - و نیز با ضم تاء و -قرآن- 1
خواندهاند. و در معنی اینکه جمله با جملهي جلو گفتهاند: یعنی ساختمان مسجد موجب دغدغه و ناراحتی یا حسرت و افسوس و یا
صفحه 207 از 223
شک است در دل آنها تا آنگاه که بمیرند. یا توبه کنند بطوري که دلهاشان از پشیمانی و افسوس بر گذشته پاره شود. سخن ما
همان ترجمه است و اینکه شعر مثنوي که در دفتر دوّم مفصّل گفته است: اینکه چنین کژ بازیی در جفت و طاق || با نبی میباختند
اهل نفاق کز براي عز دین احمدي || مسجدي سازیم و بود او مرتدي اینکه چنین کژ بازیی میباختند || مسجدي جز مسجد او
ساختند فرش و سقف و قبلهاش آراستند || لیک تفریق جماعت خواستند نزد پیغمبر به لابه آمدند || همچو اشتر پیش او زانو زدند
کاي رسول حق براي محسنی || سوي آن مسجد قدم رنجه کنی مسجد روز گل است و روز ابر || مسجد روز ضرورت وقت صبر
ساعتی آن جایگه تشریف ده || تزکیهي ما کن ز ما تعریف ده اي دریغا کان سخن از دل بدي || تا مراد آن نفر حاصل شدي لفظ
کاید بیدل و جان از زبان || همچو سبزه تون بود اي دوستان هم ز دورش بنگر و اندر گذر || خوردن و بورا نشاید اي پسر سوي
لطف بیوفایان هین مرو || کان پل ویران بود، نیکو شنو گر قدم را جاهلی بر وي زند || بشکند پل و آن قدم را بشکند هر کجا
لشکر شکسته میشود || از دو سه سست مخنّث میبود آن رسول مهربان رحم کیش || جز تبسم جز بلی ناورد پیش مینمود آن
مکر ایشان پیش او || یک بیک زانسان که اندر شیر مو صد هزاران مکر و موي و دمدمه || چشم خوابانید آندم ز آن همه چون بر
آن شد تا روان گردد رسول || غیرت حق بانگ زد مشنو ز غول کاین خبیثان مکر و حیلت کردهاند || جمله مغلوب است آنچه
آوردهاند [ صفحه 456 ] مسجدي بر جسر دوزخ ساختند || با خدا نرد دغل میباختند تا جهودي را ز شام اینجا کشند || که بوعظ
[ آن، جهودان سر خوشند [ صفحه 457
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 111 تا 119
إِن اللّهَ اشتَري مِنَ المُؤمِنِینَ أَنفُسَ هُم وَ أَموالَهُم بِأَن لَهُم الجَنَّۀَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیل اللّه فَیَقتُلُونَ وَ یُقتَلُونَ وَعداً عَلَیه حَ  قا فِی التَّوراةِ وَ
الإِنجِیل وَ القُرآن وَ مَن أَوفی بِعَهدِه مِنَ اللّه فَاستَبشِرُوا بِبَیعِکُم الَّذِي بایَعتُم بِه وَ ذلِکَ هُوَ الفَوزُ العَظِیم [ 111 ] التّائِبُونَ العابِدُونَ
الحامِدُونَ السّ ائِحُونَ الرّاکِعُونَ السّاجِ دُونَ الآمِرُونَ بِالمَعرُوف وَ النّاهُونَ عَن المُنکَرِ وَ الحافِظُونَ لِحُ دُودِ اللّه وَ بَشِّرِ المُؤمِنِینَ [ 112 ] ما
کانَ لِلنَّبِی وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَن یَستَغفِرُوا لِلمُشرِکِینَ وَ لَو کانُوا أُولِی قُربی مِن بَعدِ ما تَبَیَّنَ لَهُم أَنَّهُم أَصحاب الجَحِیم [ 113 ] وَ ما کانَ
استِغفارُ إِبراهِیمَ لِأَبِیه إِلاّ عَن مَوعِدَةٍ وَعَدَها إِیّاه فَلَمّا تَبَیَّنَ لَه أَنَّه عَدُوٌّ لِلّه تَبَرَّأَ مِنه إِن إِبراهِیمَ لَأَوّاه حَلِیم [ 114 ] وَ ما کانَ اللّه لِیُضِل قَوماً
1076 إِن اللّهَ لَه مُلک السَّماوات وَ الَأرض یُحیِی وَ - بَعدَ إِذ هَداهُم حَتّی یُبَیِّنَ لَهُم ما یَتَّقُونَ إِن اللّهَ بِکُل شَیءٍ عَلِیم [ 115 ] -قرآن- 1
یُمِیت وَ ما لَکُم مِن دُونِ اللّه مِن وَلِیٍّ وَ لا نَصِ یرٍ [ 116 ] لَقَد تابَ اللّه عَلَی النَّبِی وَ المُهاجِرِینَ وَ الَأنصارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوه فِی ساعَۀِ العُسرَةِ
مِن بَعدِ ما کادَ یَزِیغ قُلُوب فَرِیق مِنهُم ثُم تابَ عَلَیهِم إِنَّه بِهِم رَؤُفٌ رَحِیم [ 117 ] وَ عَلَی الثَّلاثَۀِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتّی إِذا ضاقَت عَلَیهِمُ
الأَرض بِما رَحُبَت وَ ضاقَت عَلَیهِم أَنفُسُهُم وَ ظَنُّوا أَن لا مَلجَأَ مِنَ اللّه إِلاّ إِلَیه ثُم تابَ عَلَیهِم لِیَتُوبُوا إِن اللّهَ هُوَ التَّوّاب الرَّحِیم [ 118 ] یا
725 معنی لغات: السّائحون- روزهداران و ملازمین مسجد، أواه- - أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا مَعَ ال ّ ص ادِقِینَ [ 119 ] -قرآن- 1
بفتح زاي بمعنی توجه و میل بچیزي کردن، کج شدن، چشم « زیغ » آنکه زیاد شکایت و اظهار ناراحتی میکند، یزیغ- از مصدر
کندي کردن. ترجمه: 111 همانا خداوند از مؤمنین جان و مالشان را خریدار است که در راه حق [بدهند و] بجنگند و بکشند و
کشته شوند و در برابرشان بهشت باشد، البتّه اینکه نوید استوار بر خدا است در تورات و انجیل و قرآن، و چه کسی است که بتواند
بهتر از خدا به وعده وفا کند! پس خوشدل باشید به فروش خود که در عوض معامله کردید [و آن با خدا بود] و همین است بزرگ
بهرهمندي و بس براي آن مؤمنین که بازگشته به خدایند و در بندگی و ستایش حق باشند و روزه دارند و فروتنان و نگونان به
پیشگاه خداوندي و فرماندهها بنیکی و جلوگیر ز ناپسند و نگاهبانان دستور- هاي خداوندیند، پس اي محمّد نوید بهمهي مؤمنین
بده [که رستگار بوند] 113 مسلمانان بدانند که پیغمبر و مؤمنان را نرسد که آمرزش بخواهند براي آن بیدینان که نمودار شد یاران
مجمع و اسباب النّزول و دیگران جهت نزول اینکه «ِّ ما کانَ لِلنَّبِی » آتش هستند هر چند که خویشانشان بوند. جهت نزول آیت 113
صفحه 208 از 223
آیه را مختلف نوشتهاند که پیغمبر خود یا بخواهش دیگران خواست دعا کند براي ابو طالب یا براي مادر خود آمنه یا براي آنها که
43 ترجمه: 114 و ابراهیم براي پدر خود آمرزش نخواست جز بدنبال - مسلمانناشده از دنیا رفتهاند اینکه آیه نازل شد. -قرآن- 20
وعده اي که به او داده بود [که اگر دیندار شوي دعا کنم خدا ترا بیامرزد] ولی چون برایش نمودار شد که او دشمن حق است از او
دوري نمود چه ابراهیم اندیشناك ز حق بود و بردبار 115 [و نیز مسلمانان بدانند] آن مردم که براه راست بودند [ صفحه 458 ] در
پیشگاه خداوند به گمراهی نبودند تا آنکه راه پرهیزگاري برایشان نمودار شود چه خدا داناي همه چیز بود. جهت نزول آیت 115
مجمع: نقل کردهاند عدّهاي از مسلمین پیش از دستورهاي لازم و واجبات از دنیا رفتند، مردم از پیغمبر پرسیدند، «ُ وَ ما کانَ اللّه »
41- برادران درگذشتهي ما در چه حال هستند با اینکه اینکه وظائف را انجام ندادهاند اینکه آیه بجواب آنها نازل شد. -قرآن- 20
ترجمه: 116 فرماندهی در آسمان و زمین بتوان اوست و او مرگ میرساند و زنده میکند و شما را جز او دوست و یاوري نباشد. از
هم اکنون بدانید که 117 ، همانا خداوند آمرزید پیغمبر را و مسلمانان مهاجر و انصار را که بهنگام تنگی و دشواري پیروي او کردند
زان پس که نزدیک شد دلهاي گروهی ز آنان تیره شود و بلغزد، سپس خدا [دو دلی و ترس] ایشان را ببخشود که البته او به آنان
و کناره گیري مردم از آنها زمین «48» نرم و مهربان است و هم خدا ببخشود بر آن سه نفر که از موافقت در جنگ خودداري کردند
پهناور را برایشان تنگ نمود تا دانستند که جز بسوي خدا راهی و پناهی ندارند، آنوقت بود که خدا آنها را آمرزید، چون او است
که عذر و توبه را میپذیرد و مهربانی میکندو کناره گیري مردم از آنها زمین پهناور را برایشان تنگ نمود تا دانستند که جز بسوي
خدا راهی و پناهی ندارند، آنوقت بود که خدا آنها را آمرزید، چون او است که عذر و توبه را میپذیرد و مهربانی میکند -پاورقی-
لَقَد » 117 - 119 پس اي مؤمنین همیشه پرهیزگار باشید و در دستهي راستگویان و درستکاران. جهت نزول دو آیت 118 87-85
تا آخر مجمع: آیت اوّل در جنگ تبوك نازل شد که مردم گرفتار سختی و تشنگی شدند بآن اندازه که عدهاي آهنگ «ُ تابَ اللّه
مراجعت کردند و لطف حق شامل آنها شد. حسن بصري گفت: ده نفر از مسلمین با یک شتر بنوبه سوار میشدند و میرفتند و
51 [ صفحه 459 ] که یک دانه آن را یک نفر بدهان میگذاشت و میمکید و باز به رفیق - خوراك آنها چند خرما بود -قرآن- 30
خود میداد و بنوبه چند نفر آن را میمکیدند تا تمام میشد و روي آن آبی مینوشیدند. و آیت دوّم براي کعب و مرارة بن ربیع و
هلال بن امیّه بود که تنبلی کردند و به جنگ نرفتند، و پشیمان شدند و چون پیغمبر برگشت اظهار پشیمانی کردند پیغمبر با آنها
طبري: إبن عبّاس گفت در راه تبوك « وَ عَلَی الثَّلاثَۀِ الَّذِینَ خُلِّفُوا » سخن نگفت و مردم از آنها دوري کردند تا اینکه آیه نازل شد
469 سخن مفسّرین: - گرما و تشنگی بآن اندازه شدت یافت که شتر خود را میکشتند و آب در شکم او را میخوردند. -قرآن- 425
111 ابو الفتوح نوشته است: محمّد بن کعب القرظی گفت: سبب نزول آیه آن بود که چون انصاریان لیله العقبه با « إِن اللّهَ اشتَري »
رسول بیعت کردند به مکه و ایشان هفتاد مرد بودند عبد اللّه رواحه گفت: یا رسول اللّه، شرطی که خداي را با ما هست و تو را
هست با ما بگو گفت: اما شرط خداي من آن است که او را پرستی و با او شریک نیاري و انباز نگیري، و شرط من آن است که
ما را چی است! رسول « فما لنا » . آنچه جان و مال خود را از آن حمایت کنی مرا از آن حمایت کنی. گفتند: کردیم یا رسول- اللّه
ما قیله نکنیم و قیله نخواهیم، خداي تعالی اینکه آیه فرستاد اهل اشارت « ربح البیع لا نقیل و لا نستقیل » : بهشت. گفتند « الجنۀ » : گفت
گفتند: قیمت متاع به سه چیز پیدا شود: بمشتري و دلال و بها، چون مشتري خلیل بود و دلال نبی بود و بها جزیل بود، لا جرم متاع
نفیس شد، پس از آنکه خسیس بود، خلیل شد پس از آنکه ذلیل بود، کثیر شد پس از آنکه یسیر بود، کبیر شد پس از آنکه صغیر
بود، رفیع شد پس از آنکه وضیع بود، مالک شد پس از آنکه هالک بود، شریف شد پس از آنکه ضعیف بود کامل شد پس از
آنکه خامل بود عظیم شد پس از آنکه دمیم بود، علی شد پس از آنکه دنی بود، ثمین شد پس از آنکه مهین بود. اینکه اوصاف
مؤمنان است، جابر روایت کرد که در بعضی سفر با رسول بودم، مردي شتري داشت ضعیف مرد بآن شتر درمانده و راه نمیرفت و
] 39- تکلیف مرد شده و کس نمیخرید و کاري نمیکرد، بر رسول آمد و شکایت کرد، رسول او را بخرید چون -قرآن- 15
صفحه 209 از 223
صفحه 460 ] با ملک رسول آمد قوت گرفت و بنشاط شد و در لشکر پیش همه شتران رفت، جابر انصاري گفت: اینکه شتر بر من
سپار، و رسول آن را به من سپرد ببدر حاضر آمد باحد حاضر آمد و بحدیبیه حاضر آمد رسول او را بمن بخشید، من داشتم او را تا
پیر شد، تا عهد عمر، پیش عمر شدم گفتم: چگوئی شیخی را که ببدر و احد و حدیبیه با ما حاضر بوده و امروز بکاري نمیآید!
گفت: آن کی است! گفتم: آن شتر رسول است، آن را از من ببهاي گران بخرید و آزاد کرد و در میان شتران صدقه کرد تا میچرید
و کس را بر او سبیلی نبود و اگر خریدهي رسول و آزاد کردهي عمر کس را بر او ره نبودي تو خریدهي خدائی امید است که
آزادکردهي او باشی. همانا که در دنیا شیطان را بر تو راه نبود و در قیامت نیران را. تفسیر حسینی: بیت: سنگ بینداز و گهر میستان
||خاك زمین میده و زر میستان در عوض فانی خوار و حقیر || نعمت پاکیزهي باقی بگیر آن بیع که روز ازل با تو کردهایم||
اصلا در آن حدیث اقاله نمیرود عزیزي فرموده است که هر که بندهاي بخرد و به عیب او دانا باشد او را رد نتوان کردن، حقّ
سبحانه ما را خریده و بعیب ما دانا بوده امید آن است که از درگاه کرم رد نکند، نظم: امید که از فضلت مردود نگردم من || چون،
شد به همه عیبی لطف تو خریدارم و در نفحات الانس از أبو ذر بوزجانی نقل میکند که: تو به علم ازل مرا دیدي || دیدي آنگه
بعیب بخریدي تو به علم آن و من بعیب همان || رو مکن ز آنچه خود پسندیدي و در حقیقت اینکه بیع و شري و بیان آنکه خود را
مشتري گفت و ما را بایع و نفس و مال را بذکر اختصاص داد و دل را در اینکه مبایعه داخل نکردند مذکران و محققّان را عبارات
عجیب و اشارات غریب هست و بعضی از آن در جواهر التفسیر سمت تحریر یافته. بیت: [ صفحه 461 ] هر که خواهد کزین برد
بوئی || گو تماشاي آن گلستان کن روح البیان: در تفسیر کبیر نقل شده است که شیطان بموجب اینکه آیه با خداوند محاکمه
میکند که چون هر جنس معیوب در معامله مردود است و آن را پس میدهند و تو که بندگان را خریدهاي همه معیوب و ناقص و
نافرمان هستند، پس آنها را از خود بران تا با من و پیرو من شوند. در جواب او میگویند: معامله با همهي عیب و نقص بر اساس
فضل و احسان بوده است، و در چنین معامله بهیچ مذهب فسخ روا نیست، و در مثنوي است: کالهاي که، هیچ خلقش ننگرد || از
خلاقت، آن کریم آن را خرد هیچ قلبی پیش حق مردود نیست || ز آنکه قصدش از خریدن سود نیست تفسیر ابو السعود: در اینکه
جمله قید شده است که خدا از مؤمنین جان و مال خریده است و گفته نشده است که خدا به آنها بهشت فروخته است براي توجه
باین مطلب است که انسان مؤمن و اموال او مورد کمال عنایت حق است و باید بهشت به آنها برسد و جان و مال بهانه است و
وسیله. تفسیر نیشابوري: یعنی در سرنوشت آدمی و تقدیر ازلی معیّن شده است که او بتواند جان و مال بدهد بجهاد اصغر و هم
بجهاد اکبر تا نیکبخت شود و همان طور که خداوند از مؤمنین و مال در برابر بهشت خریده از اولیاء و صدّیقین دل و روح خریده
است، و جعفر صادق علیه السّلام گفت: بخدا سوگند تن و بدن شما فقط با بهشت قیمت میشود پس مواظب باشید که مفت از
دست ندهید و جز در برابر بهشت نفروشید. تفسیر برهان: سماعه از امام صادق علیه السّلام روایت کرده است: عباد بصري حضرت
زین العابدین را در راه مکّه دید عرض کرد: چون جهاد زحمت دارد اقدام بآن نمیکنی و حج آسان است انجام میدهی با اینکه
تا آخر! آن حضرت بجواب فرمود: اگر چنین مردم و با چنین اوصاف که در « إِن اللّهَ اشتَري مِنَ المُؤمِنِینَ أَنفُسَ هُم » خدا فرموده است
304 [ صفحه 462 ] تفسیر صفی علیشاه: حق خرید از مؤمنان - ذیل آمده باشند جهاد بهمراهی آنها برتر است از حج -قرآن- 248
خوش سرشت || جان و هم اموالشان را بر بهشت اینکه بتحریص است از بهر جهاد || ور نه مال و جان هم او بر بنده داد عبد
مملوکی که خود معدوم بود || از وجود و بود خود محروم بود مالک مطلق مر او را بود داد || نی بسود خود که محض جود داد
چی است او را تا که بفروشد بحق || هر دمی باشد بفیضی مستحق گر که آنی قطع فیض از وي شود || نیست موجود او دگر لا
شیء شود لطف دیگر بود گفت از ذو الجلال || میخرم از بندگانم جان و مال نفس باشد مایهي صد شر و شور || مال هم اسباب
طغیان و غرور گفت میکن اینکه دو فاسد را فدا || در دهم بستان بهشت اندر جزا مثنوي در دفتر دوم: مشتري من خداي است و مرا
||میکشد بالا که اللّه اشتري خونبهاي من جمال ذو الجلال || خونبهاي خود خورم رزق حلال روح البیان: اصمعی اینکه شعر را
صفحه 210 از 223
از حضرت جعفر صادق علیه السّلام روایت کرده است: اثامن بالنفس النفیسۀ ربّها || و لیس لها فی الخلق کلّهم ثمن بها نشتري
فَیَقتُلُونَ وَ » الجنّات ان أنا بعثها || بشیء سواها انّ ذلکمو غبن اذا ذهبت نفسی بشیء اصیبه || فقد ذهبت دنیا و قد ذهب الثّمن
بضم یاء در اوّل بصیغهي مجهول و بفتح یاء در دوّم بصیغهي معلوم قرائت « فَیَقتُلُونَ وَ یُقتَلُونَ » 111 مجمع: مردم کوفه « یُقتَلُونَ
85 امام فخر: اختلاف - 31 -قرآن- 55 - کردهاند و دیگران اوّل را معلوم و دوّم را مجهول بعکس قاریهاي کوفه خواندهاند. -قرآن- 1
است که اینکه جملهها میفهماند لزوم جنگ بزبان، با مخالفین و استدلال براي آنها یا نه! عدهاي گفتهاند: چون کشتن و کشته شدن
یاد شده است پس اینکه معامله مختص است بجنگ و کشتار، و بعضی گفتهاند: [ صفحه 463 ] هرگونه جهاد و کوشش در راه خدا
جزء اینکه معامله است و مشمول آیه چون در جهت نزول آیه نقل شد که عبد اللّه بن رواحه از پیغمبر ص پذیرفت آنچه وسیلهي
نگاهداري خودشان هست براي پیغمبر بکار برند و اینکه منحصر به جنگ نیست و بوسائل دیگر هم فراهم میشود. و نیز جهاد
باستدلال اثر و نتیجهاش بیشتر است از جهاد در میدان جنگ و پیغمبر بعلی فرمود: اگر کسی بدست تو هدایت شود بهتر است از هر
چه بنور خورشید روشن است. و نیز جهاد در میدان وقتی خوب است که پیش از آن با استدلال، دشمن راهنمائی بشود و نپذیرد،
ولی جهاد با استدلال و راهنمائی محتاج نیست بجنگ در میدان، بعلاوه که نفس جوهري است شریف که نابودي آن جایز نیست
مگر با زشتی صفات آن پس اگر بشود اینکه جوهر نفیس را حفظ کنیم بوسیلهي پاکی از صفات بد البّته برتر است و بهتر چنانکه
111 تفسیر نیشابوري: اختلاف است در آنچه بتورات و انجیل «ِ فِی التَّوراةِ وَ الإِنجِیل » . گفتهاند: پوست مردار را با دباغی اصلاح کنید
هست: بعضی گفتهاند: بطور کلّی هر نویدي که بمردم مجاهد داده شده است در اینکه سه کتاب هست، بعضی گفتهاند: اینکه وعده
و معامله که با پیروان پیغمبر اسلام شده است در آن کتابها نیز یاد شده است. بعضی گفتهاند مقصود وظیفهي قتال و جهاد است که
تا آخر آیه 112 « التّائِبُونَ العابِدُونَ الحامِدُونَ السّائِحُونَ » 33- در آن کتابها هم چنین دستوري براي پیروان آنها بوده است. -قرآن- 1
روزهداران هستند. -قرآن- « سائحون » آنها هستند که حمد میکنند براي توفیق باسلام و « حامدون » : طبري: حسن بصري گفته است
با یاء قرائت کرده و هم در دیگر کلمات تا آخر آیه بجاي واو و نون « تائبین » 56-1 مجمع: ابی بن کعب و عبد اللّه مسعود و اعمش
با یاء و نون خواندهاند، و از امام باقر و صادق علیهما السّلام نیز اینکه قرائت نقل شده است، و معنی جملهها اینکه است: آنها که از
آنها هستند که در « سائحون » : کار زشت خود پشیمان هستند و از همه چیز بریده و بحق پیوستهاند. و [ صفحه 464 ] بعضی گفتهاند
روي زمین مشغول سیاحت و جهان- گردي میشوند و از عجایب آفرینش خدا پند و عبرت میگیرند. از عکرمه نقل شده است یعنی
آنها که بجهانگردي و سیاحت میروند براي طلب علم. فخر: توبه با چهار وسیله فراهم میشود: 1- سوزش دل از دست بردن
بمعصیت، 2- پشیمانی بر گذشته، 3- آهنگ بر ترك گناه در آینده، 4- بمنظور مغفرت و رضوان حق اقدام به توبه شود و گر نه
آنها هستند که روزه میدارند و بواسطهي خودداري از میل و خواستهي « سائحون » براي نظر مردم و دیگر اغراض توبه نخواهد بود. و
نفسانی درهاي رحمت و معرفت بر آنها گشوده میشود و انوار عالم جمال و جلال حق براي آنها نمودار میشود و اینکه خود
معرّفی شدهاند. تفسیر « سائحون » سیاحتی است از عالمی به عالم دیگر و از مقامی بمقامی دیگر و از اینکه جهت روزه داران بنام
نیشابوري: یعنی آنها که از غیر حق رو گرداندهاند و بقدم بندگی بسوي او رفتهاند، و او را ستایش میکنند که توفیق و نعمت حقّ
وَ» . جستن و حق خواستن بآنها عنایت کرده است و با قدم صبر و شکر و تولّی و تبرّي بسوي حق و راه حقیقت سیر و سیاحت میکنند
113 فخر: پس از یاد اوصاف مردم طرف معامله با خدا اینکه جمله گفته شده است براي اینکه بفهماند: در جملهي « بَشِّرِ المُؤمِنِینَ
171 تفسیر صافی: در کافی از امام - 27 -قرآن- 156 - روي سخن با آن مؤمنین واجد اینکه اوصاف است. -قرآن- 1 « فَاستَبشِرُوا »
تا آخر نازل شد مردي بپیغمبر عرض کرد: اگر کسی با کافران « إِن اللّهَ اشتَري » صادق علیه السّلام روایت شده است: چون آیت
تا « التّائِبُونَ العابِدُونَ » 111 آیت دوّم - بجنگد و کشته شود ولی از کارهاي زشت خوددار نباشد آیا بهشت نصیب او است! -قرآن- 87
آخر براي جواب آن شخص نازل شد، و در آخر گفته شد: اي پیغمبر اینکه خبر خوش را بآن مؤمنین بده که با رفتار بتمام اینکه
صفحه 211 از 223
68- 114 مجمع اختلاف است -قرآن- 1 « وَ ما کانَ استِغفارُ إِبراهِیمَ لِأَبِیه إِلّا عَن مَوعِدَةٍ » 39- شروط در جنگ کشته شوند. -قرآن- 11
[ صفحه 465 ] که اینکه وعده از که بوده است: إبن عبّاس و مجاهد گفتهاند: پدر ابراهیم وعده کرد که مؤمن شود اگر ابراهیم براي
او استغفار کند و چون ابراهیم تعهّد خود را انجام داد و او مؤمن نشد ابراهیم اعلان قطع رابطه با او کرد، بعضی گفتهاند: ابراهیم باو
وعده کرد باین شرط استغفار میکنم که تو مؤمن شوي و چون از او مأیوس شد و احساس کرد که او مؤمن نمیشود از او
یعنی دعاي « الّا عن موعدة وعدها اباه » کنارهگیري کرد، و مناسب اینکه معنی قرائت حسن بصري است که چنین خوانده است
114 مجمع: یعنی 1- زیاد دعا و گریه میکرد، و از امام صادق «ٌ لَأَوّاه حَلِیم » . ابراهیم بواسطهي وعدهاي بود که بپدر خود داده بود
3- چون نام آتش بزبان میآورد آه میکشید، 22- علیه السّلام نیز اینکه معنی نقل شده است، 2- مهربان ببندگان خدا بود. -قرآن- 1
-4 یعنی مؤمن بود، و اینکه بلغت حبشه است 5- یعنی با یقین و استواري بود، 6- عفیف و پاکدامن بود 7- دست بردار بود از آنچه
ناپسند خداوندي است، 8- نرمدل بود و زاري کننده، 9- تسبیحگوي بود و بسیار در حال ذکر خدا، 10 - مهربان بود با بیآرامی و
زاري که یقین داشت که دعا و زاري او پذیرفته میشود و از بندگی دستبردار نیست و حلیم بمعنی خودداري از آزار است که از
115 طبري: یعنی اگر شما براي مردگان طلب آمرزش کردید خدا شما را محکوم « حَتّی یُبَیِّنَ لَهُم ما یَتَّقُونَ » . گناهکار درمیگذرد
بگمراهی و مسئول نمیکند چون مؤمن و براه راست هستید تا اینکه بیان کند و توضیح دهد که از چه چیزها باید بپرهیزید. -قرآن-
117 مجمع: در اینکه آیه آغاز باسم پیغمبر [ص] شده است و دنبال آن نام مهاجرین « لَقَد تابَ اللّه عَلَی النَّبِی وَ المُهاجِرِینَ » 42-1
آورده شده است با اینکه پیغمبر گناهی نداشته است که آمرزیده شود براي اینکه بوده است که وجود مقدّس پیغمبر وسیلهي
آمرزش است و نیز براي تحسین عمل پیغمبر ص و آغاز سخن بوده است و از امام هشتم علی بن موسی الرّضا علیهما السّلام روایت
[ 59 [ صفحه 466 - قرائت میفرمود یعنی بوسیلهي پیغمبر [ص] آنها را آمرزید. -قرآن- 1 « تاب اللّه بالنّبی » شده است که آن حضرت
فخر: ممکن است که پیغمبر ص اقدام به کاري کرده باشد که از آن بهتر هم بوده است و نکرده است و باصطلاح ترك اولی از آن
حضرت بوده است از اینکه جهت آغاز بنام مبارکش شده است. و هم ممکن است رنج سفر جنگی تبوك ناراحتی در دل آنها
ایجاد کرده است از اینکه جهت نام پیغمبر و دیگران یاد شده است که دغدغهي خاطر همهي شما آمرزیده شد. و نیز ممکن است
در طول اینکه مدّت بواسطه رنج سفر وسوسهاي در دلها پیدا میشد و بزودي از آن استغفار میکردند، و چون مکرّر شده است، اعلام
شده است که اینکه دل نگرانیها بخشیده شد و پشیمانی از آن پذیرفته شد. و شاید اعلام باشد که مشقّت اینکه سفر موجب آمرزش
گناهان گذشته مسلمین شد و نام پیغمبر در جلو آنها براي اهمیّت مقامشان باشد که پیغمبر همهجا با شما است اگرچه در موقع
آمرزش گناهتان باشد. تفسیر صفی: اینکه بود ثابت بنزد اهل راه || که نباشد بر نبی جایز گناه توبهي او باب توبهي امت است||
هم بر امت بهر جذب رحمتست یا که باشد توبهي او بر خدا || بهر استکمال رفعت و اعتلا یا که باشد توبه از نقص بشر || چاره
117 «ٍ کادَ یَزِیغ قُلُوب فَرِیق » نبود زین انابت در سیر سوي حق برگشت هر کس قدر اوست || جزر و مدّ بحر، جز جام و سبو است
مجمع: چون در دل وسوسه پیدا شد که برگردند و بجنگ نروند و بعد منصرف از اندیشهي خود شدند، اینکه جمله براي توصیف
118 مجمع: مجاهد گفته است: « وَ عَلَی الثَّلاثَۀِ الَّذِینَ خُلِّفُوا » 34- آنها است و مقصود میل و انحراف آنها از ایمان نیست. -قرآن- 1
وَ آخَرُونَ » یعنی خدا توبهي آن سه نفر دیگر را هم پذیرفت و مقصود آنها است که توبهشان پذیرفته نشد و برايشان گفته شد
و حسن بصري گفته است: یعنی آنها که از رفتن بجنگ خودداري کردند و بجاي ماندند. و در قرائت اهل بیت ،«ِ مُرجَونَ لِأَمرِ اللّه
وَ» [ 243 [ صفحه 467 - 45 -قرآن- 203 - یعنی آن سه نفر که با مسلمین مخالفت کردند و بجنگ نرفتند. -قرآن- 1 « خالفوهم » است
119 مجمع: در مصحف عبد اللّه مسعود من الصّادقین بوده است و إبن عبّاس نیز چنین قرائت کرده است، و از « کُونُوا مَعَ الصّادِقِینَ
امام صادق علیه السّلام هم اینکه قرائت روایت شده است، و کلبی از ابی صالح روایت کرده است که إبن عبّاس گفت: یعنی با علی
33- علیه السّلام و یاران او باشید. و جابر از امام باقر علیه السّلام روایت کرده است: یعنی با آل محمّد علیهم السّلام باشید. -قرآن- 1
صفحه 212 از 223
تأویلات کاشانی: چون دروغ زشتترین رذیلهها است و ناسازگار با مروّت و مردانگی، در دنبالهي امر بتقواي از رذائل دستور
یعنی دروغگو نامرد است چون خاصیّت شیطانی « لا مروءة لکذوب » : موافقت با صادقین داده شده است. و در حدیث آمده است
است و جلوگیري از امتیاز انسان بر حیوان، پس اگر سخن دروغ بود و نامطمئن و خلاف حقیقت البتّه کاري بیهوده و باطل و بعلاوه
موجب اعتقاد شنونده میشود بغیر واقع و گمراهی او و انحراف از حق و حقیقت و همین است عمل شیطانی، و در برابر رذیلهي
کذب صدق است که بهترین فضائل است و ریشهي هر نیکی و تمام خویهاي خوش و وسیلهي سعادت و اصل راستیها صدق در
عهد خداوندي است که وفاي بپیمان فطرت و خلقت آدمی است و چون باین پیمان رفتار شود در خلوت و جلوت و فکر و نیت و
گفتار و کردار همهي وجود آدمی صدق و راستی میشود و خوابهاي او راست و درست خواهد بود و واردات قلبی او درست و
حقیقت میباشد و نیز احوال و مشاهدات او حق است و صدق، که اصل کمال و تخم میوهي احوال آدمی صدق است و راستی.
تفسیر حسینی: از کجی افتی بکم و کاستی || وز همه غم رستی اگر راستی راستی خویش نهان کس نکرد || بر سخن راست زیان
[ کس نکرد [ صفحه 468
[ [سوره التوبۀ [ 9]: آیات 120 تا 129
ما کانَ لِأَهل المَدِینَۀِ وَ مَن حَولَهُم مِنَ الَأعراب أَن یَتَخَلَّفُوا عَن رَسُول اللّه وَ لا یَرغَبُوا بِأَنفُسِهِم عَن نَفسِه ذلِکَ بِأَنَّهُم لا یُصِ یبُهُم ظَمَأٌ وَ
لا نَصَب وَ لا مَخمَصَۀٌ فِی سَبِیل اللّه وَ لا یَطَؤُنَ مَوطِئاً یَغِیظُ الکُفّارَ وَ لا یَنالُونَ مِن عَدُوٍّ نَیلًا إِلاّ کُتِبَ لَهُم بِه عَمَل صالِح إِن اللّهَ لا یُضِیعُ
[ أَجرَ المُحسِنِینَ [ 120 ] وَ لا یُنفِقُونَ نَفَقَۀً صَ غِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً وَ لا یَقطَعُونَ وادِیاً إِلاّ کُتِبَ لَهُم لِیَجزِیَهُم اللّه أَحسَنَ ما کانُوا یَعمَلُونَ [ 121
وَ ما کانَ المُؤمِنُونَ لِیَنفِرُوا کَافَّۀً فَلَو لا نَفَرَ مِن کُل فِرقَۀٍ مِنهُم طائِفَۀٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّین وَ لِیُنذِرُوا قَومَهُم إِذا رَجَعُوا إِلَیهِم لَعَلَّهُم یَحذَرُونَ
122 ] یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُم مِنَ الکُفّارِ وَ لیَجِ دُوا فِیکُم غِلظَۀً وَ اعلَمُوا أَن اللّهَ مَعَ المُتَّقِینَ [ 123 ] وَ إِذا ما أُنزِلَت سُورَةٌ ]
1115 وَ أَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم - فَمِنهُم مَن یَقُول أَیُّکُم زادَته هذِه إِیماناً فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزادَتهُم إِیماناً وَ هُم یَستَبشِرُونَ [ 124 ] -قرآن- 1
مَرَض فَزادَتهُم رِجساً إِلَی رِجسِهِم وَ ماتُوا وَ هُم کافِرُونَ [ 125 ] أَ وَ لا یَرَونَ أَنَّهُم یُفتَنُونَ فِی کُل عام مَرَّةً أَو مَرَّتَین ثُم لا یَتُوبُونَ وَ لا هُم
یَذَّکَّرُونَ [ 126 ] وَ إِذا ما أُنزِلَت سُورَةٌ نَظَرَ بَعضُ هُم إِلی بَعض هَل یَراکُم مِن أَحَ دٍ ثُم ان َ ص رَفُوا صَ رَفَ اللّه قُلُوبَهُم بِأَنَّهُم قَوم لا یَفقَهُونَ
127 ] لَقَد جاءَکُم رَسُول مِن أَنفُسِکُم عَزِیزٌ عَلَیه ما عَنِتُّم حَرِیص عَلَیکُم بِالمُؤمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیم [ 128 ] فَإِن تَوَلَّوا فَقُل حَسبِیَ اللّه لا إِلهَ ]
676 [ صفحه 469 ] معنی لغات: ظمأ- تشنگی، نصب- رنج و خستگی - إِلاّ هُوَ عَلَیه تَوَکَّلت وَ هُوَ رَبُّ العَرش العَظِیم [ 129 ] -قرآن- 1
و کوشش، مخمصۀ- شکم خالی ز گرسنگی، موطیء- جاي قدم و گام، نیل- بمطلوب رسیدن، تفقّهوا- چیزي و سخنی را
فهمیدند، یلون- از مصدر ولی بفتح واو و سکون لام یعنی پیروي، نزدیکی، یفتنون- از مصدر فتنۀ بکسر فاء و سکون تاء بمعنی
تجربه و اطلاع به حقیقت چیزي بوسیلهي آزمایش، گمراهی، کفر، رسوائی، رنج، عبرت و غیره، عزیز- شریف، قوي، بزرگوار،
کمیاب، منیع و بلند مرتبه که کس را به او دسترس نیست، عنتّم- از مصدر عنت به فتح اوّل و دوّم بمعنی سختی، گناه، فساد. ترجمه:
120 و شما مؤمنین بدانید که روا نیست بر مردم مدینه و عربهاي پیرامونشان که از پیغمبر کناره کنند و به سود خود از فرمان او جلو
بدارند از اینکه روي که [چون همگام پیغمبر شدند] و تشنگی و رنج و گرسنگی در راه خدا بینند و یا بسرزمین کافران گام نهند که
خشمگینشان کنند و یا ز دشمنی آسیبی بینند، در هر یک از اینکه برخوردها بنامهي عملشان نکوکاري برايشان نویسند چه خدا
مزد نکوکاران نابود نمیکند 121 و هم اگر هزینهي اندك یا بسیار کنند و درهاي به- پیمایند در کارنامهي زندگیشان نوشته شود
57 چند - طبري: مجاهد گفت: -قرآن- 21 « ما کانَ المُؤمِنُونَ لِیَنفِرُوا » تا بهترین کارشان را خدا پاداش دهد. جهت نزول: آیت 122
نفر از اصحاب پیغمبر به بیابان میان چادر نشینها رفتند و بآنها دین و آداب آموختند و خوب استفاده کردند، مردم بآنها گفتند: شما
مؤمنین و دوستان خود را رها کردید و آمدید بیابانی و چادر نشین شدید. اینکه سخن در آنها اثر کرد و همگی برگشتند، چون
صفحه 213 از 223
حضور پیغمبر رسیدند اینکه آیه نازل شد. مجمع: کلبی از إبن عبّاس نقل کرده است: پس از نزول آیات براي توبیخ از همراهی با
پیغمبر [ص] در جنگ تبوك مؤمنین عازم شدند که در هیچ جنگی به جاي نمانند و روانه شوند و چون پیغمبر [ص] عدهاي مأمور
جنگ میکرد همگی روانه میشدند و پیغمبر را تنها میگذاشتند، اینکه آیه براي جلوگیري از اینکه عمل نازل شد. ترجمه: 122
گردنگیر مؤمنان نباشد که همگان براي رهبري دیگران کوچ [ صفحه 470 ] کنند ولی چرا از هر گروهی دستهاي ز جا نمیخیزند تا
[بدیگر جا، روند و] دین و دستورهاي آن فرا گیرند و بسوي مردم خود چون باز گردند بیم و نویدشان دهند تا که شاید آنان [ز بد]
دوري کنند 123 اي مردمی که بخدا و پیغمبر گرویدهاید بجنگید با آن کافران که نزدیک شمایند و بایستی که از شما درشتی بینند
و بدانید [که اینکه روش نشانهي پرهیزگاري است و] خدا با پرهیزگاران است 124 چون دستهاي از اینکه کافران که سورهاي ز
قرآن فرود آید [با یکدگر] گویند: بکدام شما اینکه ایمان فزود! البتّه کسانی که مؤمن شدهاند [هر سوره که نازل شود] ایمان شان
فزون و استوارتر گردد و بدان دلشاد شوند 125 و آن کسان که تیره دلند بر پلیديشان بیفزاید و کافر بمانند تا بمیرند 126 مگر
نمیبینند که در هر سالی یکی دوبار [بجنگ یا رسوائی] گرفتار میشوند وز آن پس نه پشیمان میشوند و نه حق بیاد میآورند
127 و چون سورهاي نازل شود بیکدگر مینگرند [و قرآن بفسوس میگیرند و با یکدیگر گویند: ز مسلمانان] آیا کسی شما را دید!
ز آن پس ز هم جدا میشوند [تا کس نهبیندشان و از کارشان آگاه نگردد] و خدا دلهاشان بگردانده است که مردمی نادان بوند،
[چونکه بجلو چشم ببینند] 128 پیامبري از خودتان برايتان آمد که رنج شما بر او گران است و دلبسته بشما است و آزمند
برستگاريتان و دل نرم بهمهي مؤمنان باشد 129 اي پیغمبر اگر بیدینان ز تو گریزان شوند بگو: خدا مرا بس بود که جز او خدائی
ما کانَ المُؤمِنُونَ » : نیست و او را پشتیبان خود کردم که پروردگار عرش عظیم و برترین آفریدگان، او باشد و بس. سخن مفسّرین
تا آخر 120 مجمع: اینکه آیه را سه معنی کردهاند: 1- إبن عبّاس گفته است: یعنی جایز نیست همهي مؤمنین بروند بجنگ -« لِیَنفِرُوا
و پیغمبر را تنها بگذارند و بایستی از هر قبیله عدّهاي بروند و چند نفر هم حضور پیغمبر بمانند تا قرآن و احکام و آداب بیاموزند و
چون آنها که رفتهاند برگشتند آنچه از قرآن و وظائف در اینکه مدّت وارد شده است و فرا گرفتهاند بآنها بیاموزند، و از امام باقر نیز
51 [ صفحه 471 ] زیاد شدند و باید جنگ بنوبت باشد یک دسته - نقل شده است اینکه دستور موقعی رسید که مردم -قرآن- 15
بمانند و وظائف احکام یاد بگیرند و یک دسته به جنگ بروند 2- ابو مسلم گفته است: یعنی نباید همه بروند براي جنگ، و کمک
بمسلمین، و فقط یک عده بروند و بهبینند آنها چگونه مردمی هستند و چهطور با دشمن جنگ میکنند و موفق میشوند و دین خود
را تقویت میکنند تا از اینکه مسافرت و مشاهدات پند گیرند و بر بصیرت خود بیفزایند و چون جنگ تمام شد و بوطن خود برگشتند
آن کافران را که خویشان ایشان هستند خبردارشان کنند که پیغمبر چنین بود و مسلمین باین طور قوي و با مقاومت بودند و جلو
میرفتند تا اینکه اطّلاعات موجب ترس و حذر آن کافرها بشود که جرأت نکنند با مسلمین بجنگند، 3- جبّائی گفته است: یعنی:
نباید مسلمانان همگی وطن و منزل خود را خالی کنند و بروند حضور پیغمبر ص و باید از هر ناحیهاي عدهاي بروند نزد پیغمبر و
سخن آن حضرت را بشنوند و دین خود را از او فرا بگیرند و برگردند و بدیگران بیاموزند و آنها را خبر- دار کنند که آماده و بر
حذر باشند. ابو الفتوح: باین آیه استدلال کردهاند که اگر از یک نفر چیزي شنیدیم، آن را باید درست بدانیم و بآن عمل کنیم
براي یک نفر هم استعمال شده است و نیز استعمال میشود، بمعنی « طائفۀ » چون کلمهي « دلیل است بر حجیّت خبر واحد » باصطلاح
چند نفر که عدد آنها وسیلهي شهرت و نشر گفتارشان نمیشود و ارزش سخن آنها مانند سخن یک نفر است. پس در آیه که گفته
شده است: طایفهاي بروند و بیاموزند و برگردند و مردم خود را خبردار کنند تا آنها بر حذر باشند دلیل است که سخن یک نفر یا
بیشتر که در حکم یک نفر است و موجب یقین نمیشود باید پذیرفته شود و اگر حکمی و وظیفهاي نقل کرد لازم است بآن عمل
که در اینکه آیه گفته شده است و موظّف بیاد گرفتن و یاد دادن « طایفۀ » شود. جواب اینکه است: اوّل اینکه از کجا معلوم کلمهي
شده است، مقصود عدهي کم یا یک نفر باشد! و ممکن است در چنین موقع مقصود آن عدّه باشد که چون همگی چیزي نقل
صفحه 214 از 223
کردند دیگران معتقد بدرستی آن بشوند، دوّم- ممکن است مقصود لزوم رفتن و آموختن و برگشتن [ صفحه 472 ] بدیگران باین
طور باشد که آنها بشنوند و بر حذر شوند و بفکر چاره باشند که تحقیق کنند تا یقین کنند که چه وظیفهاي دارند و باید چه کار
کنند. تأویلات کاشانی: یعنی لازم است طلب بوسیلهي دل و سلوك طریق حق بر هر مستعد و شخص آماده براي فهم و تفقه که
یعنی بر دلهاشان «ُ جَعَلنا عَلی قُلُوبِهِم أَکِنَّۀً أَن یَفقَهُوه » علم دل است نه علم کسب و کوشش، چنانکه در آیت دیگر گفته شده است
پرده گذاردیم و جلوگیر تفقّه و فهم آنها شدیم، و معلوم است که پرده و غشاء خداوند همان است که حجاب نفس است از درك
حقایق، پس باید برود پی سلوك راه تزکیه و تصفیهي نفس تا آنکه علم از دل نمودار شود و بزبان روان شود بطوري که ممکن
263 تفسیر عبده: یعنی بروند و بیاموزند و همتشان در آموختن - نشود بر خلاف علم چیزي از شخص نمودار شود. -قرآن- 209
ارشاد و راهنمائی دیگران باشد بطوري که بتدریج همهي مؤمنین بوظایف دینشان عالم شوند و تواناي بر نشر دین و بیداري
دیگران نه اینکه بسفر بروند و بیاموزند و برگردند و بر مردم فخر و برتري کنند و ریاست و مقام و سود شخص خود بخواهند.
طنطاوي: معلوم است که اینکه آیه تحصیل علم را واجب کفائی معرّفی کرده است یعنی لازم است یک عده بروند و چون رفتند
براي دیگران کافی است، و بقیّه موظّف بآن نیستند، و علماي ما تحصیل علم را واجب کفائی دانستهاند ولی در هنگام عمل از تعمیم
آن خودداري میکنند با اینکه در مسائل دیگر کمال احتیاط را مراعات میکنند، بطور مثال: در وضو میگویند باید مقداري از بند
بازوان شسته شود تا آن مقدار واجب در شستن دست بطور قطع و یقین انجام شود، و با اینکه وضوء واجب شخصی است و هر کس
تخلف کرد همان یک نفر مسئول است ولی واجب کفائی اگر تخلّف شد همه مسئول هستند با وجود اینکه بتحصیل علوم زندگی
123 طبري: « قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُم » . که همهي مردم بآن محتاجند توجّه نمیکنند و پی آن نمیروند و دیگران را بآن وادار نمیکنند
یعنی بآنها که نزدیکتر بشما هستند باید حمله و جنگ کنید پس بآنکه بعد از آن است، و در موقع نزول قرآن شام از عراق -قرآن-
34-1 [ صفحه 473 ] نزدیکتر بود بمسلمانان ولی پس از آنکه منطقهي اسلام وسیع شد مقصود اینکه است که مردم هر قسمت با
کافران نزدیک بخود بجنگند مگر براي کمک بمسلمین دور از خود ناچار شوند که با کافران دور بجنگند چون حدیث است که
و از جعفر بن محمّد إبن علی بن الحسین « المسلمون ید علی من سواهم » مسلمانان باید در برابر غیر مسلمان کمک یکدگر باشند
قاتِلُوا الَّذِینَ » علیهم السّلام پرسیدند در جنگ با کافران دیلم چه نظر دارید! فرمود: با آنها بجنگید که مشمول اینکه آیه هستند
فَزادَتهُم » . 91 تأویلات کاشانی: یعنی کافرانی که قواي نفسانی شما هستند و نزدیکتر و بدتر دشمن شما هستند - قرآن- 58 - .« یَلُونَکُم
124 طبري: یعنی بطور کلی مؤمن هستند بآنچه از سوي خدا و پیغمبر است و چون آیتی میرسد و تسلیم بآن میشوند ایمانی « إِیماناً
126 « أَ وَ لا یَرَونَ أَنَّهُم » 23- مخصوص نسبت بهر یک از آنها در دلشان تولید میشود، و اینکه است معنی افزایش ایمان. -قرآن- 1
128 مجمع: « رَسُول مِن أَنفُسِکُم » 30- با یاء خواندهاند. -قرآن- 1 « یرون » با تاء قرائت کرده و دیگران « ترون » مجمع: حمزه و یعقوب
با فتح فاء خوانده است یعنی از بهتر فرد میان شما پیغمبر « انفس » است با ضم فاء بمعنی خود شما، و إبن عبّاس « انفس » قرائت مشهور
128 تفسیر « عَزِیزٌ عَلَیه ما عَنِتُّم » 28- معیّن شد و آمد، و از حضرت فاطمهي زهرا [ع] نیز اینکه قرائت نقل شده است. -قرآن- 1
وقف کرده و آن را صفت رسول دانند و معنی « عزیز » حسینی: دشوار و سخت بود بر او آنچه در رنج افتید بدان. و بعضی بر لفظ
برین فرود آرند که بر وي است آنچه بکنید از گناه یعنی اعتذار آن بر وي است روز قیامت که بشفاعت تدارك آن « عَلَیه ما عَنِتُّم »
205 نماند بعصیان کسی در گرو || که دارد چنین سیّدي پیشرو اگر - 32 -قرآن- 182 - خواهد نمود و درین معنی گفتهاند -قرآن- 1
128 مجمع: بعضی گفتهاند: رأفت شدت و درجهي «ٌ رَؤُفٌ رَحِیم » دفترت از گنه پاك نیست || چو او عذر خواهت بود باك نیست
19 [ صفحه 474 ] است، و بعضی گفتهاند: یعنی براي مؤمنین مطیع رءوف است و براي گناهکاران رحیم - عالی رحمت -قرآن- 1
است. و بعضی گفتهاند: بخویشان خود رءوف است و بدوستان رحیم و بآنکه او را دیده است رءوف است و بهر کس که او را
ندیده است رحیم است. ابو الفتوح: نوشته است: حسین بن الفضل گفت: هیچ پیغمبر را خداي بدو نام خود نخواند الا رسول ما را
صفحه 215 از 223
یحیی بن جعده گفت: عمر هر کسی که «ٌ إِن اللّهَ بِالنّاس لَرَؤُف رَحِیم » در اینکه آیه و خود را گفت «ٌ رَؤُفٌ رَحِیم » : که او را گفت
آیتی آوردي از قرآن، ثبت نکردي تا دو گواه گواهی ندادي مگر اینکه دو آیه که اینکه دو آیه مردي بیاورد، چون بیاورد بنوشت
و گفت: گواه نخواهم بخداي که رسول خداي چنین بود. و گفتند: که اینکه آخر آیتی است که از قرآن فرود آمد و اینکه سورت
- آخر سورتی است که تمام فرود آمد از قرآن. قتاده گفت: آخر رابطهي قرآن با آسمان دو آیت آخر برائت است. -قرآن- 139
242 تفسیر عبده: در زمان ابو بکر که قرآن را جمع و تدوین میکردند ابی بن کعب املاء میکرد و چند نفر - -157 قرآن- 196
نویسندگان پنداشتند که اینکه « ثُم انصَرَفُوا صَرَفَ اللّه قُلُوبَهُم بِأَنَّهُم قَوم لا یَفقَهُونَ » مینوشتند تا رسیدند به اینکه آیت سورهي برائت
تا آخر، و در «ٌ لَقَد جاءَکُم رَسُول » آیه آخر سورهي قرآن است. ابی بن کعب گفت: پیغمبر دو آیه بعد از اینها براي من خواند
حدیث زید بن ثابت است که او گفت: آنگاه که قرآن را جمع میکردم و مینوشتم. دو آیت آخر برائه را در نوشتههاي متفرّق بر
سنگ و استخوان و غیر آنها نیافتم و فقط نزد خزیمه بن ثابت انصاري یافتم. و روایت صحیح اینکه است که آخر سورهي نازل
وَ» 741 و آخر آیه 281 - سوره بقره است - 405 -قرآن- 716 - 242 -قرآن- 380 - است. -قرآن- 161 «ِ إِذا جاءَ نَصرُ اللّه » شدهي قرآن
83 سخن ما: همان است که در ترجمه و نقل از دیگران نوشتیم تفصیل اینکه با مطلب عبده - قرآن- 37 - .« اتَّقُوا یَوماً تُرجَعُونَ فِیه إِلَی
در اوّل مجلّد اوّل نوشته شده است. به توفیق خداوند در شب یکشنبه بیست و نهم آبانماه هزار و سیصد و سی و نه هجري شمسی
مطابق آخر جمادي الاولی سال هزار و سیصد و هشتاد قمري اینکه مجلّد را باین سوره خاتمه دادیم و بامید خدا دنبالهي اینکه تفسیر
[ را از سورهي یونس در مجلد دیگر آغاز میکنیم. [ صفحه 475