گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
پاورقی



1] با تلألؤ و درخشندگی. [ 2] مثلی است که به فارسی گویند اینکه خوي پست را از پدرش بارث برده است و [ 3] در تفسیر برهان ]
مثلی است که « حتّی یلج الجمل فی سم الخیاط » اینکه نظر آخر را ذکر میکند. [ 4] در نظر دانشمندان و اهل ادب اینکه جمله یعنی
مگر پشت گوشت را » عرب در هنگامیکه کاري یا عملی یا شرطی و قوعش محال عقلی است بکار میبرد چنانکه در فارسی گویند
یعنی هرگز نخواهی توانست بچنین چیزي دست یابی. در حقیقت معنی آیه اینستکه محال است اینان ببهشت روند. [مصحح] « ببینی
5] در ادیان آسمانی دعا یکی از عبادات است که موجب قرب به پروردگار و نتیجهاش در وجود آدمی کمال نفس و ترقی از ]
مرتبه پستتر بمرتبه عالیتر، و علاوه بر اینکه خود یکی از اسباب معنوي براي رسیدن بمراد است و خداوند آنرا سبب قرار داده و
وعده اجابت فرموده و چنانچه مصلحت نداند انجام نمیپذیرد. و تا کنون بسیار تجربه شده که هنگام نیامدن باران در فصل
مخصوص مسلمانان نماز استسقاء خواندهاند و بلا فاصله باران باریدن گرفته و همه مردم مشاهده کردهاند و تا وقتی نماز استسقاء
نخوانده بودند باران نیامده. [مصحح] [ 6] سیّد رشید رضا که شاگرد عبده است و اینکه تفسیر را از درس استاد خود فرا گرفته و نیز
سر سیّد احمد خان هندي کوشش فراوان دارند که تا ممکن است خارق عادت را توجیه کنند. [ 7] آدمی را خداوند با عقل و
و خود ملاك «ِ وَ هَدَیناه النَّجدَین » اندیشه آفریده، و عقل خود نور است و حق را از باطل و صواب را از خطا بذاته تمیز میدهند
درستی و نادرستی هر برهان است، و هر چند درجهاش کم باشد باز نور است و میزان شناخت حق و باطل بطور نسبی و با تفاوت
درجات. و از سوي دیگر خداوند راهنمایانی برانگیخته و بآنها وحی کرده و بسوي بشر فرستاده با آیات بینات و معجزه بقسمیکه
عقل در مقابل آنها خاضع شود و نبوتشانرا بپذیرد تا آن چیزها که عقل آدمی بدان راه ندارد از ضروریات حیات و مقومات سعادت
ابدي باو بیاموزند. حال اگر کسی عقل خود را بکار نبست و در دعوت انبیاء نیندیشید و عقل را معزول ساخت، از راه فطري خود
منحرف شده و پیرو احساسات و هويها گشته و حاکمیت عقل را نپذیرفته است. و نتیجه اینکه خواهد شد که عقل کمکم از فعالیت
میافتد و رو به ضعف میرود، بالطبع کانون هويها و احساسات بهیمی و حیوانی رشد میکند و بر کانون فکر و اندیشه غلبه کرده و
صفحه 216 از 223
عقل است « قلب » است که چندین مورد در قرآن ذکر شده، و مراد از « طبع » بطور کلی مجال فعالیت به آن نمیدهد، و اینکه معنی
یعنی کانون تفکر. و اگر هواي نفسانی شدت یافت با عقل مبارزه میکند و فرق نمیکند چه هواي ریاست و چه هواي مال و منال و
چه قدرت و چه هواي رهبري و مرجعیت، و حب جاه، همه اینها مانع و رادع فعالیت عقلند و در چنین حالتی انسان بهر چه رأي دهد
منشأش تو هم است، نه تعقل، هر چند گمان کند که از روي اندیشه گفته است و البته فاصله میان تو هم و تعقل کمتر از فاصله میان
تا آخر و اثبات شیء « اذهَبا إِلی فِرعَونَ إِنَّه طَغی » حق و باطل نیست. [مصحح] [ 8] موسی بدعوت فرعون و فرعونیان هم مبعوث بوده
مرکز اسپانیل باشد. « مادرید » نفی ماعدا نمیکند. [ 9] بمعنی جنگ و جدال . [ 10 ] گویا اینکه کلمه نام پایتخت اندلس بوده است که
11 ] آن که کمال بصیرت و بینائی دارد. [ 12 ] باید دانست که تأویل آیات قرآن در مذهب حق براي غیر معصوم که راسخیناند ]
جایز نیست و باب تأویل مسدود است. [ 13 ] خوي توحّش صواب نیست بلکه خوي بندگی و ستمکشی و طاغوتپرستی درست
گرفته و چنانکه در معنی لغات گذشت بمعنی کندن از جاي، و تکان دادن، و « رفع » را بمعنی « نتق » - است. [ 14 ] مؤلّف- رحمه اللّه
« رفع » بمعنی رفع مناسبتر است و چون « وَ رَفَعنا فَوقَهُم الطُّورَ » بالا بردن و متزلزل کردن، پهن و گشاده نمودن نیز آمده است، و بقرینه
را بمعناي « نتقنا » صریح در کندن و بالا بردن نیست لذا مؤلف چنین گفته است، اما احادیث یکی دو خبر از طریق خاصّه هست که
از جاي کندن و بلند کردن ذکر کرده لکن از قبیل اخبار آحاد است که اطمینان بصحّتش نیست و نیز از طریق عامّه چند خبري از
خداوند کوه را از جاي کند و بر بالاي سر آنها نگاهداشت و گفت یا ایمان بیاورید یا اینکه » إبن عبّاس نقل شده که وي گفته است
اینکه اخبار علاوه بر اینکه از معصوم نقل نشده خود دلالت صریح بر اینکه دارد که بالزام و « اینکه کوه را بر سر شما خواهم افکند
الجاء از آنها ایمان خواسته شده. و در مذهب حق ایمان الزامی فائدهاي نخواهد داشت و در اینصورت کار عبثی بوده، بدین جهات
لتأخذن امري او لأرمینّکم به فسجدوا و هم » مؤلّف رحمه اللّه حاضر بپذیرفتن قول غالب مفسّرین [که گفتهاند معنی آیه اینستکه
یا باید فرمانم را بپذیرید یا اینکه کوه را بر سر شما میأفکنم و آنان از ترس فرود آوردن کوه همه « ینظرون الیه مخافۀ أن یسقط علیهم
بسجده افتادند] نشده است. و نباید توهم کرد او منکر معجزه است زیرا محمل صحیح براي قول او هست و تا مادامیکه محمل
صحیح وجود دارد حمل بر معنی ناصواب خطا است. [مصحّح] [ 15 ] عبارت تفسیر عبده صحیح نیست زیرا مراد به محمّد بن علی بن
الحسین حضرت باقر [ع] است و ابو جعفر کنیه آن حضرت است و نیز سؤال حضرت باقر از حضرت صادق ع در اینجا معنی ندارد و
[ ظاهرا عبارت تصحیف شده و صحیح چنین است که از محمّد بن علی بن الحسین حضرت ابو جعفر باقر [ع] پرسیدم. [مصحح] [ 16
را به آدم و حوّا برگرداندن صواب نباشد و درست آن است که به نسل آدم که مرکب از « آتاهما » و « جعلا » ظاهرا ضمیر تثنیه در
است خود قرینه آن است « فَتَعالَی اللّه عَمّا یُشرِکُونَ » ذکر و انثی میباشد و از مفهوم کلّی آیه به دست میآید برگردد، و ذیل آیه که
جمع است نه تثنیه. و اینکه معنی در حدیث حضرت رضا علیه السّلام با مأمون ذکر شده « یشرکون » که مراد نسل آدم است چون
استفاده میشود که مراد مقرّبان درگاه الهی هستند مثل فرشتگان حمله عرش یا انبیاء « عِندَ رَبِّکَ » است. [مصحح] [ 17 ] از جمله
قرب مسافت نیست بلکه قرب به رحمت و فضل الهی است، اینان استکبار و بزرگی ننمایند « عند » عظام، و ابو الفتوح گوید: مراد به
از عبادت و پرستش او و او را تسبیح و تنزیه میکنند و سجده مینمایند او را، و معنی آیه برانگیختن بندگانست بر اطاعت خداي و
آنکه امتثال کنند در اوامر و مانند آن، چه فرشتگان با منزلت و رفعت و قرب مقامشان به رحمت او استکبار و استعظام نکنند و نیارند
یُسَ بِّحُونَ اللَّیلَ وَ النَّهارَ لا » بلکه بندهوار به شب و روز تسبیح و تهلیل او میکنند و او را سجده و خشوع مینمایند چنان که گفت
مصحّح] [ 18 ] اینکه دو سطر که از روح البیان نقل شده است در تفسیر حسینی به عنوان استفاده از محی الدین و پیروان او، ]« یَفتُرُونَ
بیکم و زیاد نوشته است که پس از مطالعه و تتبع دیده شده. [ 19 ] ریح در اینجا استعاره است و مراد غلبه و قدرت و همبستگی
که به صیغه اسم فاعل آمده دلالت بر استمرار میکند « مغیّرا » است که سبب پیروزي و دست یافتن به مراد است. [مصحح] [ 20 ] لفظ
و از آیه اینکه فهمیده میشود که اینکه از سنّتهاي الهی است که هر قوم و مردمی تا هنگامی که از نعمتهاي خدادادي به طور
صفحه 217 از 223
صحیح استفاده کنند و کفران نورزند و تغییر در روش نیک ندهند خداوند نعمت خود را از ایشان باز نستاند. [مصحح] [ 21 ] راغب
اي اجعلهم نکالا لمن یعرض لک بعدهم. [ 22 ] رباط الخیل به معنی اسبان بسته و مهیّاي « فَشَرِّد بِهِم مَن خَلفَهُم » : اصفهانی گفته است
یعنی چنان مهیّا و آماده باشید که دشمن همواره از شما « ترهبون » [ کارزار است و از مرابطه یعنی مرزبانی گرفته شده است. [ 23
بترسد و حساب ببرد. [ 24 ] در فقه شیعه اثنی عشریّه پسر عموي ابوینی [پدر مادري] در ارث مقدم بر عموي پدري است. و اینکه
مسئله اجماعی شیعه است. [مصحح] [ 25 ] چنان که در مقدّمه مجلّد اوّل نوشتهایم بر خلاف اینکه ترتیب سورهها که در اینکه دوران
هست قرآنهائی از قرن اول دیده شده است و إبن ندیم در فهرست یاد کرده است و ما هم چند نمونهي آن را نقل کردیم و آنچه
مفسرین اتّفاق دارند ترتیب آیات در سورهها است که به دستور خود پیغمبر بوده است، و نظم سورهها به سلیقهي اشخاص معیّن
شده است، از اینکه جهت ممکن است بگوئیم اینکه نقل إبن عبّاس از عثمان شاهد کلمهي آیه بوده است نه سوره. [مؤلف رحمۀ
اللّه] [ 26 ] استاد ما مرحوم آقاي حاج میرزا ابو الحسن شعرانی اعلی اللّه مقامه فرمود آنچه در کتاب آمده اصل حکم اسلام است در
عهد رسول و امام بر حق. در زمان غیبت امام [ع] در مذهب ما که ابتداي قتال از جانب مسلمانان جایز نیست بلکه هر گاه کفّار آغاز
قتال کنند بر مسلمانان دفاع واجب است پس تا آنها که آغاز جنگ نکردهاند در حکم معاهد باشند، اگر رعیّت سلطان مسلمان
باشند ذمّی هستند یا نظیر آن، و اگر رعیّت سلطان غیر مسلمان باشند در حکم معاهدند خصوصا در عهد ما که پیمان مشترك میان
کلیّه دولتها با اختلاف ادیان بسته شده است. انتهی. و حقیر گوید: به نظر میرسد که اصل حکم براي ارعاب مشرکین باشد ولی از
جهت عمل کردن به آیه باید دید که رسول خدا [ص] چگونه بدان عمل کرد، آیا به ظاهر حکم رفتار کرد و قتل عام همه مشرکین
را صادر فرمود و خون همه را مباح دانست و نیز قتل و جنگ با آنها را واجب شمرد یا خیر! و آنچه از رفتار پیغمبر [ص] بعد از
نزول آیه در تواریخ مشاهده میشود نشان میدهد که صدور حکم براي ارعاب بوده، چون پیغمبر ص هرگز حکم به وجوب
ریختن خون کفّار و مباح بودن آن نفرمود مگر در مقامی که به پیکار با مسلمین برمیخاستند، و تنی چند در فتح مکه. و عمل آن
تمسّک « فَقاتِلُوا أَئِمَّۀَ الکُفرِ » حضرت خود مفسّر آیه است نه آنچه ما از ظاهر آن میفهمیم، و امیر مؤمنان در روز جنگ جمل به آیه
فرمود و پیدا است که حکم را در مقام دفاع محارب میدانسته است. [مصحّح] [ 27 ] اینکه جمله از آیه مؤیّد مطلبی است که در ص
یعنی سوّم. [ 29 ] عرب هر چیزیرا که قابل شرب است و مینوشند « سه دیگر » 354 در پاورقی گفتیم. [مصحّح] [ 28 ] در فارسی اصل
شراب میگوید و مراد خمر نیست. [مصحّح] [ 30 ] استاد ما مرحوم شعرانی در پاورقیهاي [ابو الفتوح] فرموده که در مذهب شیعه
حبط باطل است یعنی عملی که صحیح واقع شده پاداش آن حتما داده خواهد شد و ثواب عمل نیک بلحوق گناهان باطل نمیشود.
انتهی. یعنی جزاي اعمال نیک به حساب میآید لکن ممکن است کفّه میزان سیّئات راجح یا برابر آید و همه حسنات را بینتیجه
سازد. [مصحح] [ 31 ] به سیره إبن کثیر ج 3 ص 611 غزوه هوازن. و ششم بحار مراجعه شود. [ 32 ] لعاعۀ به معنی آن مقدار اندك از
طعام باقیمانده در ظرفی که سگی بلیسد. [ 33 ] یک تن از علماء بیروت که ظاهرا نامش محمّد طاهر تنّیر است کتابی نوشته به نام
بتپرستی و مسیحیت و ثابت کرده که اقوال و عقائد آنان مطابق بتپرستان هند و غیر آنها است. و حقیر آن را به تمامه مطالعه
کردهام در حقیقت آن کتاب تفسیر اینکه آیه است. [مصحح] [ 34 ] روایتی دیده نشده و لو ضعیف که صریح در عدم نجاست کفّار
باشد، بلکه بعض از فقهاء از مفهوم پارهاي روایات استفاده کرده و فتوا دادهاند که کفّار اهل کتاب پاکند، لکن اینکه فتاوي چندان
دقیق نیست زیرا آن دسته از روایات بیش از اینکه دلالت ندارد که شیء طاهر به ملاقات با آنها [با رطوبت] متنجّس نمیشود، مثلا
روایت شیخ در تهذیب که راوي به حضرت رضا علیه السّلام عرض کرده خادمه شما نصرانی است و شما میدانید، وضو نمیگیرد
و غسل جنابت نمیکند! و حضرت فرموده باکی نیست دستهاي خود را میشوید، یا روایت معاویۀ بن عمار راجع به غسل دادن
کافره زن متوفّی مسلمه را در حال اضطرار، و نیز جواز مؤاکله و همغذائی مسلمان در یک ظرف با پدر و مادر کافر، و از قبیل اینکه
روایات هیچ کدام دلالت بر طهارت اهل کتاب ندارد. زیرا میتوان گفت از اینکه روایات استفاده میشود که مجرّد ملاقات کافر با
صفحه 218 از 223
چیزي با رطوبت، موجب متنجّس شدن آن شیء طاهر نیست و بیش از اینکه دلالتی ندارد، و اینکه آیا ملاقات با رطوبت منجّس
است یا وقوع و سرایت! خود محل گفتگو است، و غالب قدما در فتاویشان اگر دقّت کنیم مییابیم که صرف ملاقات را با رطوبت
منجّس نمیدانند بلکه وقوع و سرایت و تأثیر را منجّس میدانند. و در اینکه صورت کافري که دستش تمیز و شسته است اگر با
رطوبت با چیزي ملاقات کرد آن شیء معلوم نیست متنجّس باشد چون چیزي از بدن کافر در آن نرفته یا بدان نچسبیده و هر کجا
که سرایت کرد مثلا اگر آب دهان یا بینی یا عرق بدنش با شیء طاهر ملاقات کرد مسلما نجس است و با اینکه طریق جمع بین
روایات مختلف شاید آسان نباشد. [ 35 ] در اینجا مطلبی است که در تفسیر آیه در پاورقی خاطرنشان میسازیم [مصحح] [ 36 ] قول
بود جاي آن داشت که بگویند مراد اموالی است که « واو » استیناف ذکر شده، و چنانچه بدون « واو » أبو ذر صحیح است. زیرا آیه با
بیان حال علماء یهود است « الَّذِینَ یَکنِزُونَ » از بیت المال نزد علماء یهود جمع میشده و حکم مربوط به آنان است نه مسلمین، یعنی
راویان غیر » : نه حکم عام. [مصحح] [ 37 ] استاد ما مرحوم میرزا ابو الحسن شعرانی اعلی اللّه مقامه در پاورقی تفسیر ابو الفتوح فرموده
اهل فن چون نقل چیزي کنند که بدان فن آشنا نیستند نیکو از عهده بیان بیرون نمیآیند، و ابو ریحان بیرونی و بعضی از مفسّران
آن بود که هر سه سال یکبار یک ماه بر عدد ماههاي سال میافزودند و آن سال را سیزده ماه « نسیء » که اهل فن بودند گویند
میگرفتند تا ماهها از فصل خود تغییر نکند، و محرم که آغاز سال است منطبق با اوّل بهار باشد تقریبا، چنان که اکنون رسم یهود
است در هر سه سال یک سال را سیزده ماه میگیرند، و ماههاي آنها که قمري است از محل خود در فصول شمسی تغییر نمیکند،
و عرب تقلید یهود میکردند، و بدین عمل قهرا ماهها از جاي خود تغییر میکرد نه آنکه عمدا حج را از ماهی به ماهی تغییر دهند،
بلکه اینکه نتیجه افزودن یک ماه است، و گر نه خود آنها همه ماهی را که در آن حج میکردند ذو الحجّ ۀ مینامیدند و در واقع ذو
الحجّۀ نبود، و اختلاف راویان در آن است که آیا آن ماه زائد را چه مینامیدند، صفر یا محرم یا غیر آن، و اینکه چندان مهم نیست،
نیز معلوم میگردد که حکم در مقابل آنها است که « إِن عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّه اثنا عَشَرَ شَ هراً » و بدین تفصیل معنی آیه کریمه
را زیادت در کفر فرمود چون در روش آنان حرمت و حلّیت و احکام اجتماعی « نسیء » میپنداشتند سال سیزده ماه هم تواند بود. و
امر اعتباري است نه حقیقی. و به اعتقاد مسلمانان اینکه احکام امر الهی و حقیقی است و قابل پیش انداختن و پس افکندن و تغییر
دادن نیست، پس به عمل نسیء و اعتقاد بدان کفر آنان افزوده میشد. [مصحح] [ 38 ] با بیانی که سابقا در پاورقی گذشت که حکم
« علیه » : است اینکه کلام حالش معلوم است. [مصحح] [ 39 ] آلوسی نیز در تفسیر روح المعانی گوید « نسیء » عدّة الشهور در مقابل
اي علی النبی [ص]. [مصحح] [ 40 ] مسلمانان در ضبط قرآن اهتمام داشتند، اگر در رسم الخط قدیم کلمهاي بر خلاف قواعد
معمولی خط نوشته بود آن را به همان صورت در قرآنهاي متأخر حفظ کردند و تغییر آن را جایز نشمردند. [مصحح] [ 41 ] یعنی دعا
را بعد از تکبیر چهارم نگو. [مصحح] [ 42 ] مکرّر از منبریان مخلص و کم اطّلاع شنیدهام، که باین « اللّهم اغفر له » مکن در حق او و
آیه استناد میکنند و میگویند بحکم اینکه آیه مؤمن باید همیشه گریان باشد، و ساده دلان با قلبی پاك آنرا بعنوان اصلی از اصول
إِنَّما أَعِظُکُم بِواحِ دَةٍ » پذیرفتهاند. در حالیکه واضح است آیه عتاب است به منافقین و متخلّفین، نه خطاب به مؤمنین، و همچنین آیه
خطاب است بمنکرین نبوّت پیغمبر [ص] کفّاریکه از شدّت خودخواهی و غرور حاضر نبودند که در « أَن تَقُومُوا لِلّه مَثنی وَ فُرادي
مصحح]مع ازامن دیدي آن قهقهي ] .« ثُم تَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِکُم مِن جِنَّۀٍ » گفتار و رفتار پیغمبر بیندیشند، بقرینه ذیل آیه که میفرماید
84 مجمع: حسن بصري و ضحاك گفتهاند: یعنی با « فَاقعُدُوا مَعَ الخالِفِینَ » کبک خرامان حافظ که ز سرپنجهي شاهین قضا غافل بود
زنان و بچگان به مدینه بمانید، إبن عبّاس گفته است: یعنی با آنها که عذري ندارند فرّاء گرفته است: یعنی با آنها که مخالف پیغمبر
هستند، بعضی گفتهاند: یعنی با آنها که مردم دون همّت و پست هستند. و بعضی گفتهاند: یعنی با مفسدین.جبّائی گفته است: یعنی
با آنها که مریض و زمینگیر و ناقص هستند و همهي اینکه معانی از جهت احتمالات در اشتقاق کلمهي خالفین است که از چه
طبري: جابر بن عبد اللّه گفت: رئیس منافقین عبد اللّه بن ابی وصیّت «185» « وَ لا تُصَل عَلی أَحَدٍ مِنهُم ». مصدر و محل اشتقاق باشد
صفحه 219 از 223
کرد که پیغمبر بر او نماز بخواند و در پیراهن آن حضرت کفنش کنند، پیغمبر بر او نماز کرد و در پیراهن خود او را کفن کرد و بر
سر گورش بایستاد، آنگاه اینکه آیه نازل شد، و انس گفته است: پیغمبر خواست نماز بخواند جبرئیل لباس آن حضرت را گرفت و
اینکه آیه را براي او خواند.مجمع: زجّ اج گفته است: از پیغمبر پرسیدند: چه شد که پیراهن خود بکفن منافق دادي! فرمود: آن
پیراهن بحال او سودي نداشت ولی من از خداوند امید دارم که باین جهت مردم زیادي مسلمان شوند. نقل شده است که چون
قبیلهي خزرج دیدند عبد اللّه بن ابی سلول بپیراهن پیغمبر راه نجات براي خود خواست، هزار نفر از آنها مسلمان شدند. و بیشتر
روایات اینکه است که پیغمبر بر او نماز نخواند.تفسیر برهان: حنّان بن سدیر از پدرش روایت کرده است: امام باقر ع فرمود: مردي از
منافقین مرد پیغمبر بپسر او پیغام داد آنگاه که مرده را بیرون بردید مرا خبردار کنید. چون به پیغمبر خبر دادند دست پسر مرده را
تا آخر! آن حضرت -« لا تُصَل عَلی » گرفت و در تشییع جنازه روانه شد، عمر عرض کرد: مگر در اینکه آیه شما را منع نکردهاند
لم یصلّ » [ جواب نداد و روانه شد، باز عمر مطلب را تکرار کرد، پیغمبر فرمود:-----------------------------------[ 1
ما » در روایات به معنی لم یدعو له است و بمعنی صلاة اصطلاحی نیست [مصحح] [ 43 ] عبارت عربی تفسیر برهان چنین است « علیه
و معنی آن اینستکه ندیدي ما براي او دعا کنیم و بر بالین قبري درنگ کنیم. و در روایت دیگر که « رأیتنا صلّینا له و لا قمنا علی قبر
اللّهمّ » یعنی رسول خدا [ص] بجاي « هل تدري ما قلت انّما قلت اللّهم احش قبره نارا و أصله النّار » صافی هم نقل کرده چنین است
گفته است: خدایا قبرش پر از آتش گردان و او را بآتش بسوزان. [مصحح] [ 44 ] فقهاي از اینکه جمله بتوضیح روایات « اغفر له
استفاده کردهاند که امانتدار چون محسن است در صورت عدم!!! اگر مال امانتی خسارت دید یا نابود شد ضامن نیست. [مصحح]
مضاف باشد با ضم سین خوانند و هر کجا که مضاف الیه باشد با فتح. [مصحح] [ 46 ] سخن در « سوء » 45 ] اهل ادب هر کجا که ]
بصیغه مجهول با تشدید لام و معلوم با تخفیف لام هر دو « خلّفوا » [ معنی صحیح حبط در ص 367 گذشت. [ 47 ] گیاه و علف. [ 48
قرائت شده، بصیغه مجهول معنی آنستکه صحابه رسول [ص] از آنها کناره گرفتند و ایشانرا رها کردند، یا خداوند آنها را مخذول
کرد و منع لطف از ایشان نمود، و بصیغه معلوم معنی آنستکه آنانکه از موافقت مسلمانان در جنگ خودداري نمودند. [مصحّح]