گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد پنجم
سوره هود



اشاره
11 ] عدد آیات اینکه سوره بنابر قول مجمع یکصد و بیست و سه آیه است و بیست و دو و بیست و یک هم ] 91- -قرآن- 59
- که قتاده گفته بمدینه نازل شده است. -قرآن- 163 « وَ أَقِم الصَّلاةَ طَرَفَی النَّهارِ » گفتهاند، و تمامش بمکّه نازل شده است جز آیه
29- 205 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم -قرآن- 1
[ [سوره هود [ 11 ]: آیات 1 تا 11
37 الر کِتاب أُحکِمَت آیاتُه ثُم فُصِّلَت مِن لَدُن حَکِیم خَبِیرٍ [ 1] أَلاّ تَعبُدُوا إِلاَّ اللّهَ - 91 بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1 - -قرآن- 59
إِنَّنِی لَکُم مِنه نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ [ 2] وَ أَنِ استَغفِرُوا رَبَّکُم ثُم تُوبُوا إِلَیه یُمَتِّعکُم مَتاعاً حَسَناً إِلی أَجَل مُسَ  می وَ یُؤت کُل ذِي فَضل فَضلَه وَ إِن
444 أَلا إِنَّهُم یَثنُونَ صُدُورَهُم - تَوَلَّوا فَإِنِّی أَخاف عَلَیکُم عَذابَ یَوم کَبِیرٍ [ 3] إِلَی اللّه مَرجِعُکُم وَ هُوَ عَلی کُل شَیءٍ قَدِیرٌ [ 4] -قرآن- 1
لِیَستَخفُوا مِنه أَلا حِینَ یَستَغشُونَ ثِیابَهُم یَعلَم ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعلِنُونَ إِنَّه عَلِیم بِذات الصُّدُورِ [ 5] وَ ما مِن دَابَّۀٍ فِی الأَرض إِلاّ عَلَی اللّهِ
رِزقُها وَ یَعلَم مُستَقَرَّها وَ مُستَودَعَها کُلٌّ فِی کِتاب مُبِین [ 6] وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماوات وَ الَأرضَ فِی سِتَّۀِ أَیّام وَ کانَ عَرشُه عَلَی الماءِ
لِیَبلُوَکُم أَیُّکُم أَحسَن عَمَلًا وَ لَئِن قُلتَ إِنَّکُم مَبعُوثُونَ مِن بَعدِ المَوت لَیَقُولَن الَّذِینَ کَفَرُوا إِن هذا إِلاّ سِحرٌ مُبِین [ 7] وَ لَئِن أَخَّرنا عَنهُمُ
العَذابَ إِلی أُمَّۀٍ مَعدُودَةٍ لَیَقُولُن ما یَحبِسُه أَلا یَومَ یَأتِیهِم لَیسَ مَصرُوفاً عَنهُم وَ حاقَ بِهِم ما کانُوا بِه یَستَهزِؤُنَ [ 8] وَ لَئِن أَذَقنَا الإِنسانَ
873 وَ لَئِن أَذَقناه نَعماءَ بَعدَ ضَ رّاءَ مَسَّته لَیَقُولَن ذَهَبَ السَّیِّئات عَنِّی إِنَّه لَفَرِحٌ - مِنّا رَحمَ ۀً ثُم نَزَعناها مِنه إِنَّه لَیَؤُس کَفُورٌ [ 9] -قرآن- 1
229 [ صفحه 82 ] معنی لغات: - فَخُورٌ [ 10 ] إِلاَّ الَّذِینَ صَ بَرُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات أُولئِکَ لَهُم مَغفِرَةٌ وَ أَجرٌ کَ بِیرٌ [ 11 ] -قرآن- 1
احکمت- از فعل احکم الشّیء یعنی چیزیرا سخت و استوار قرار داد، و شخص را تجربهها دانا و حکیم کرد، و شخص سفیه و بیخرد
را دستگیري و رهبري کرد، و جلوگیري از تباهی و فساد چیز کرد، یثنون- از مصدر ثنی، بفتح اوّل و سکون دوّم بمعنی برگرداندن
صفحه 46 از 240
و پیچیدن و تا کردن، یستغشون- از فعل استغشی ثوبه یعنی خود را بجامه پیچید تا سخنش نشنوند و او را نبینند، مستودع جاي
نگهداري، جایگاه طفل در شکم مادر، امّۀ- جماعت دستهاي از مردم، روش و طریقه، وقت و هنگام، قامت و بالاي آدمی، حاق- از
مصدر حوق بفتح اوّل و سکون دوّم بمعنی احاطه و فراگیري، جارو کردن، مالیدن و صاف کردن. ترجمه: بنام خداي بخشنده
بهمگان مهربان بفرمانبران 1 قرآن نامهاي است آیات آن استوار شده است و یکایک گفتههاي آن از پیشگاه خداي درستکار دانا
نمودار شده است 2 تا شما جز خداي یکتا را نپرستید که من از سوي او براي شما بیم و نوید آورم 3 و از پروردگار خود آمرزش
بخواهید و بسوي او برگردید که او شما را در زندگی تا بهنگام مرگ بخوبی بهرهمند بدارد و هر که کاري بهتر دارد، سود کار او
باو رساند، و اگر رو گردان زمن شدید میترسم گرفتار آزار روز بزرگ و رستاخیز شوید 4 چه بازگشت شما بسوي خدا است و او
تواناي بر همه چیز است. [لیکن اعراب بد اندیش چو نزدیک پیغمبر میشوند] 5 خود را دولا میکنند تا [ صفحه 83 ] از او پنهان
شوند ولی آگاه باشند: چو سر بجامهي خود بپوشند خدا ز نهان و آشکارشان خبردار است و او میداند آنچه در سینهها نهفته باشد 6
و هیچ جنبنده- اي نیست مگر که روزیش با خدا بود و او میداند آنجا که آن آرام میگیرد و آنجا که پیش از پیدایش و پس از
مرگش سپرده شده بوده است و پنهان میشود، چون همگی در نبشتهاي نمودار [بپیشگاه پروردگار است] 7 و او است که آسمانها و
زمین بشش روز آفرید [نه بیکدم و با شتاب] با اینکه برتر آفریدهي او و یا آفرینش او بر آب بود، [و آسمانها و زمین را بر روي آب
و از آب آفرید] تا شما را بیازماید که کدامینتان نکو- کارترید [چه برتر و ارزندهتر پدیده در آفرینش اینکه آسمان و زمین
پیدایش شما آدمها است تا در کار زندگی ورزیده شوید و از نعمتها بهره برید و هر که بهتر کند بهرهمندتر بود]، و اگر بآنها که
کافر شدند گوئی شما را پس از مرگ ز گور درمیآورند گویند: اینکه سخن آشکار است که از جادوگران است 8 و اگر آنها را
مهلت دهیم و تا روزگاري شمرده و معلوم گرفتارشان نکنیم گویند: چه چیز جلوگیر گرفتاري ما باشد [و اگر کسی تواند چرا
گرفتاري براي ما نیارد!] ولی بدانند آن روز که عذاب ما آید کس آن را باز نگرداند و آنچه را بفسوس و مسخره میگرفتند بر
سرشان خواهد آمد، 9 و [البتّه خوي آدمی است که] اگر مهري باو رسانیم و زان پس آن را از او باز گیریم ناامید شود و ناسپاسی
کند، 10 و اگر از پس آزاري که باو رسیده نعمتی باو رسانیم [خوشدل و خودستاي شود و] گوید: دگر بدي زمن دور شد که البتّه
خوي آدمی شادي است و گردنفرازي 11 مگر آن کسان که شکیبا بوند و کارهاي شایسته کنند البتّه برايشان آمرزش است و مزد
1 طبري بعضی گفتهاند: یعنی اینکه «ُ الر کِتاب أُحکِمَت آیاتُه » : بزرگ [آمرزش و بزرگتر مزد نصیبشان خواهد شد]. سخن مفسّرین
که نمونهاي از دیگر حروفی است که قرآن از آنها فراهم شده است کتابی است که آیات آن محکم و معیّن است « الر » حروف
[ 47 [ صفحه 84 - باوامر و نواهی و دستورهاي دینی قتاده گفته است: یعنی محکم است و مصون از رخنه و فساد و تباهی. -قرآن- 15
1 مجمع: از إبن عبّاس نقل شده است: یعنی قرآن کتابی است که آیات آن استوار شده است و مثل دیگر کتابهاي « ثُم فُصِّلَت »
آسمانی منسوخ نمیشود، سپس حرام و حلال و دیگر احکام را مفصّل بیان کرده است، حسن بصري گفته است: یعنی آیات آن در
دستورها و امر و نهی استوار و محکم است و ثواب و عقاب و نوید و تهدید بتفصیل در آن گفته شده است، مجاهد گفته است:
یعنی آیات قرآن استوار است و بهم پیوسته که در موقع نزول بتدریج و متفرّق از یکدیگر نازل شد تا مردم بیشتر بآن دقّت کنند و
بفهمند، ابو مسلم گفته است: یعنی در نظم و بلاغت موجب اعجاز استوار است و محکم و در بیان احکام مفصّل است و مشروح. -
اسم سوره است و معنی چنین است اینکه سوره کتابی است که آیات محکم آن است و رخنه و فساد بآن « الر » : 19 فخر - قرآن- 1
نمیرسد مانند ساختمان محکم و بنسخ و نابودي محکوم نخواهد شد، و سپس مفصّل و بتقسیمات سوره و آیه تقسیم شده است و
3 طبري: یعنی « وَ أَنِ استَغفِرُوا رَبَّکُم ثُم تُوبُوا » 10- احتیاجات بشر مفصّل در آن گفته شده است و متفرّق نازل شده است. -قرآن- 5
آیات قرآن مف ّ ص ل بیان شده است باین مطلب که استغفار کنید یعنی کاري بکنید که گناه شرك و بتپرستی شما آمرزیده و
پوشیده شود، و پس از عمل استغفار برگردید باخلاص در عبادت که در دل از شرك اثر نگذارید، و جهت اینکه گفته شده است:
صفحه 47 از 240
براي اینکه است که مردم مشرك با عقیدهي شرك و بتپرستی معتقد بودند که در کار خود بفرمان خدا « استغفروا ثم توبوا »
هستند، از اینکه روي امر شده است که دست از بتپرستی بردارید آنگاه کارهاي خود را براي حق بکنید تا حقیقت توحید براي
48 مجمع: یعنی استغفار کنید و با توبه وسیلهي آمرزش و پذیرش استغفار را فراهم کنید، جبّائی گفته - شما فراهم شود. -قرآن- 1
بمعنی واو است و جملهي دوم تأکید «َّ ثُم » : است: یعنی اکنون استغفار کنید و سپس اگر معصیتی کردید توبه کنید، و فرّاء گفته است
207 [ صفحه 85 ] فخر: استغفار خواستن آمرزش از خداوند است که نابودي کارهاي ناشایست - جملهي اوّل است: -قرآن- 199
انسان باشد، و توبه کوشش خود آدمی است در ازاله و نابود کردن بدي هاي خود، پس اوّل کمک حق است سپس عمل شخص.
3 فخر: ظاهر اینکه جمله میفهماند که مؤمن عابد در دنیا آسوده زندگی میکند با اینکه حدیث پیغمبر است « یُمَتِّعکُم مَتاعاً حَسَ ناً »
و در آیات قرآن هم اینگونه مطالب هست، جواب اینکه است که ممکن است مقصود آسایش مؤمن باشد در « الدّنیا سجن المؤمن »
برابر گرفتاریهاي سابقین که در سورهي یونس بآنها اشاره شده است و ممکن است مقصود اینکه باشد که بهر طور هست از روزي
و ممکن است بیان حال مؤمن ثابت قدم باشد که به- واسطهي کمال ایمان و توجه بحقّ « نَحن نَرزُقُکَ » محروم نخواهند شد بقرینهي
وَ یُؤت کُلَّ » 467- 31 -قرآن- 448 - همیشه شاد است و بهرهمند که هرگز از محرومیّتهاي زندگی ناراحت و نگران نیست. -قرآن- 1
3 مجمع: ممکن است فضل بمعنی احسان باشد تا معنی اینکه باشد هر کس هر بخششی بکند، نتیجهي احسان خود «ُ ذِي فَضل فَضلَه
مقصود خداوند « فضله » را خواهد دید، و ممکن است فضل اوّل بمعنی کار نیک باشد و فضل دوّم بمعنی ثواب و مزد، و ضمیر
یَثنُونَ صُدُورَهُم » 40- باشد، یعنی هر که کار خوب کرد در عالم دیگر از فضل خدا بیش از استحقاق خود بهرهمند میشود. -قرآن- 1
44 مخالفین پیغمبر اگر با آن حضرت مصادف میشدند سر بزیر - 5 طبري: عبد اللّه بن شدّاد گفته است: -قرآن- 1 «ُ لِیَستَخفُوا مِنه
میانداختند و جامه بر سر میکشیدند و سینه خم میکردند تا خود را از پیغمبر پنهان کنند اینکه جملهها اشاره بعمل آنها است، مجاهد
و عدهاي گفتهاند یعنی میپنداشتند که میتوانند منویّات خود را از خدا پنهان کنند. مجمع: قتاده گفته است: یعنی چنین میکردند تا
قرآن و سخن حق نشنوند و بعضی گفتهاند: یعنی در انجمنهاي برخلاف پیغمبر چنین میکردند و سینههاي خود بیکدیگر میچسباندند
و براز سخن میگفتند تا از خدا پنهان کنند. و از امام سجّاد و [ صفحه 86 ] باقر و صادق علیهم السلام روایت شده است که آنها
خوانده است و بجاي واو یاء تلفّظ « لیثنین » قرائت کردهاند. و از مجاهد نقل شده است که « یفعوعل » با یاي آخر بر وزن « یثنونی »
میکرده است. تفسیر حسینی نوشته است: یعنی کافران فراهم میگیرند سینههاي خود را بر عداوت حبیب من، یا دو تا میگردانند آنرا.
[دو تا کردن سینه عبارت است از پوشیده داشتن راز در دل] یعنی دشمنی پیغمبر در درون دل میگیرند. اي که در دل نهان کنی
سري || آنکه دل آفریده میداند در اسباب النزول آورده که اینکه آیات در شأن اخنس بن شریق نازل شده که مردي سخنگزار و
شیرین زبان بود بملازمت حضرت رسالت پناه آمدي و سخنان خوشآیندي ادا میکردي و لاف هواداري و یک جهتی زدي اما
ظاهرش برخلاف باطن بود و درونش تیره و بیرونش روشن مینمود، حق سبحانه خبث عقیدت او را بدین آیت آشکارا کرد تا کسی
که بمعنی الزام و وجوب است میفهماند که « علی » 6 حسینی: کلمهي « عَلَی اللّه رِزقُها » . بصفاي ظاهرش از ظلمت باطنش غافل نگردد
است، یعنی روزي همه از خداست، و بمعنی « من » بیشک روزي بموجودات میرسد و اصلی است تخلّف ناپذیر، و گفتهاند بمعنی
وَ یَعلَمُ » 25- هم گفتهاند یعنی روزي همه واگذار بحق است که اگر مصلحت باشد برساند و اگر نباشد نرسد. -قرآن- 1 « الی »
6 فخر: مستقرّ یعنی آنجا که حیوان بر روي زمین زندگی میکنند، و مستودع یعنی آنجا که پیش از پیدایش، « مُستَقَرَّها وَ مُستَودَعَها
یعنی آنجا که بشب یا روز پناهنده میشود و آرام « مستقرّ » : سپردهي بآن جا بود مثل پشت نر و بچهدان یا تخم ماده. و فرّاء گفته است
مأوي و منزلت و قرارگاه اویند بشب و روز از « مستقرّ » 43 ابو الفتوح - میگیرد و مستودع آنجا است که میمیرد و میماند. -قرآن- 1
ابو الفتوح نوشته است: و مراد بشش روز «ٍ خَلَقَ السَّماوات وَ الَأرضَ فِی سِتَّۀِ أَیّام » [ یعنی گور [ صفحه 87 « و مستودعها » سرا و خانه
57 فخر: - آن است که بتقدیر شش روز از براي آنکه روز عبارت باشد من طلوع الشّمس الی غروبها و آنگه آفتاب نبود. -قرآن- 1
صفحه 48 از 240
از روزهاي آخرت « روز » آیا مقصود از اینکه ایّام همین روزهاي دنیا است یا چنانکه از إبن عبّاس نقل شده است که مقصودش
یعنی روز بپیشگاه خدا مثل هزار « وَ إِن یَوماً عِندَ رَبِّکَ کَأَلف سَنَۀٍ مِمّا تَعُدُّونَ » است که هر روزي هزار سال است بدلیل اینکه آیه
سالی است که شما در حسابهاي خود منظور میدارید. قاضی گفته است مقصود همین روزها است که مردم میتوانستند بفهمند ولی
چون در تورات و انجیل ایّام آخرت گفته شده است و مردم بواسطهي معاشرت با یهودي و مسیحی از اینکه معنی مطّلع بودهاند
274 عبده: یعنی آرزوهاي خداوندي که مدّت ایجاد و تکوین است و - ممکن است که مقصود ایّام آخرت باشد. -قرآن- 207
دوره- هاي تحویل و تحوّل موجودات است، نه مقصود روزهاي ما باشد که جزء آفرینش اینکه موجودات پیدا شده است، و مؤیّد
تَعرُج المَلائِکَۀُ وَ الرُّوح إِلَیه فِی یَوم کانَ مِقدارُه خَمسِینَ » و « وَ إِن یَوماً عِندَ رَبِّکَ کَأَلف سَنَۀٍ مِمّا تَعُدُّونَ » اینکه نظر آیات قرآن است
و در علم هیئت ثابت شده است که در کرههاي دیگر شبانه روز تفاوت دارد با شبانه روز کرهي زمین ما بموجب اختلاف « أَلفَ سَنَۀٍ
حجم و بعد و سرعت حرکت آنها، و اینکه خورشیدهاي نورانی با ستارههاي روشن که بدور آنها هستند و باصطلاح قرآن از دخان
و بزبان علم امروز از سدیم تکوین و تکمیل شده است، البتّه هر روزي از مدّت اینکه ایجاد و تکمیل برابر است با ملیونها سال
7 تبیان: اینکه جمله « وَ کانَ عَرشُه عَلَی الماءِ » 399- 298 -قرآن- 301 - شمسی ما بلکه با ملیونها سال سرعت حرکت نور. -قرآن- 231
میفهماند که عرش خداوند بر آب است و آب بچیزي تکیه ندارد، و اینکه خود بهترین و برتر وسیله است براي باریک بینی انسان و
34 مجمع: ابو مسلم گفته است: عرش بمعنی ساختن است بدلیل اینکه جملهي [ صفحه - فکر او در آفرینش و ایمان بحق.ّ -قرآن- 1
یعنی از آنچه میسازند] و معنی جمله اینکه است که ساختمان خداوندي بر روي آب بود. و اینکه گونه ] « وَ مِمّا یَعرِشُونَ » 88 ] قرآن
29 فخر: اصم گفته است: معنی جمله اینکه است که عرش ما فوق آب است مثل اینکه - کار البتّه مهمتر و عجیبتر است. -قرآن- 7
بگوئیم آسمان بر زمین است یعنی بر بالاي آن است نه اینکه چسبیده بآن است. عبده: از اینکه جمله و نظایرش میفهمیم که آنچه
زیر عرش هست و فرمان و تدبیر ایجاد خلق بر آن وارد میشود اینکه مادهي زندگی عموم موجودات جاندار است که نامش آب
7 عبده: خداوند همه چیز را باختیار شما گذارده است و بشما استعداد استفادهي از آنها داده « لِیَبلُوَکُم أَیُّکُم أَحسَن عَمَلًا » . است
است، و نیز توانائی زیان و ضرر بموجودات در شما نهاده است تا در نتیجه هر کسی جزاي کارش را به بیند، و البتّه تمام و کمال
8 مجمع: إبن عبّاس و مجاهد « وَ لَئِن أَخَّرنا عَنهُم العَذابَ إِلی أُمَّۀٍ مَعدُودَةٍ » 43- اینکه سود و زیان در عالم دگر خواهد بود. -قرآن- 1
بمعنی هنگام است، یعنی اگر کافران را تا وقت معیّن مهلت دهیم و بیچارهشان نکنیم. جبّائی گفته است: یعنی اگر « امّۀ » : گفتهاند
آزار و بیچارگی را بتأخیر بیندازیم و بسوي ملّتی دیگر محوّل کنیم که در آینده خواهند بود و نافرمانی خواهند کرد و سزاي خود
همان طور که از دیگران نقل کردیم «ُ أُحکِمَت آیاتُه » 65 سخن ما: 1- جملهي - خواهند دید، و آن هنگام قیامت میباشد. -قرآن- 1
شاید اشاره باشد باستواري قرآن که رخنهاي بآن نخواهد رسید چنانکه آنها که مسلمان نیستند پس از هزار و چند صد سال تصدیق
دارند که کتاب دینی مصون از تحریف و خلل فقطّ قرآن است و بس و ما اینکه مطلب را تحت عنوان قرآن و دیگران در مقدّمهي
شاید اشاره باین مطلب باشد که در اینکه آفرینش راه تمتّع و بهرهمندي از زندگی « یُمَتِّعکُم مَتاعاً حَسَ ناً » تفسیر نوشتهایم، 2- جملهي
بخوبی فراهم شده است، پس بوسیلهي توبهي از انحرافهاي نفسانی و اجتماعی و رها کردن کفر و بدبینی و تنبلی و ستمکاري و
421 [ صفحه 89 ] مغفرت از گذشته بوسیلهي ایمان و صدق و صفا - 43 -قرآن- 391 - دروغ و دزدي و استغفار و خواهش -قرآن- 23
و کار و کوشش، البتّه بهرهمند از زندگی میشوند و از بیماري و فقر و ذلّت و ناامنی آسوده میشوند و اگر کار و هنر و علم و صنعت
بیشتر فراهم کردند از فضل و برتري کار خود نتیجه و استفادهي بیشتر میبرند و در تفسیر عبده توضیحی دیده شد که تا اندازهاي
چنانکه در ترجمه نوشتیم شاید اشاره باشد به اینکه که « لِیَبلُوَکُم أَیُّکُم الخ » نظیر سخن ما معنی کرده است 3- آیت 7 جملهي
آفرینش باین ترتیب و تفصیل به اینکه جا میرسد که شما آدمها درست شوید که داراي اندیشه و خرد هستید و کار و کوشش کنید
401 ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند || تا تو - تا نکوکارترین شما آزموده و بهرهمند شوند. بگفتهي سعدي: -قرآن- 379
صفحه 49 از 240
نانی بکف آري و به غفلت نخوري 4- بقیهي آیات تا آخر توجّه مردم است باصل آفرینش و قدرت حق و پس از آن معرفی فکر و
عقل مردم است که جمود و دلبستگی بگذشته با همهي اینگونه یادآوري ها و راهنمائیها باز هم بر انحراف و بداندیشی میافزاید و
تغییري بحال اینجور مردم داده نمیشود، و باندك حادثه متزلزل و بیقرار میشوند، 4- آیت آخر چون از ایمان و اسلام یاد نشده است
شاید اشاره باشد باین مطلب که صبر و نیکوکاري می- توانند وسیلهي هدایت و تربیت انسان شوند و او را مؤمن و صالح و مهیّا
براي مغفرت و اجر بزرگ در عالم دیگر خواهند کرد.
[ [سوره هود [ 11 ]: آیات 12 تا 24
91 فَلَعَلَّکَ تارِك بَعضَ ما یُوحی إِلَیکَ وَ ضائِق بِه صَ درُكَ أَن یَقُولُوا لَو لا أُنزِلَ عَلَیه کَنزٌ أَو جاءَ مَعَه مَلَک إِنَّما أَنتَ - -قرآن- 59
نَذِیرٌ وَ اللّه عَلی کُل شَیءٍ وَکِیل [ 12 ] أَم یَقُولُونَ افتَراه قُل فَأتُوا بِعَشرِ سُوَرٍ مِثلِه مُفتَرَیات وَ ادعُوا مَن استَطَعتُم مِن دُونِ اللّه إِن کُنتُم
صادِقِینَ [ 13 ] فَإِلَّم یَستَجِیبُوا لَکُم فَاعلَمُوا أَنَّما أُنزِلَ بِعِلم اللّه وَ أَن لا إِلهَ إِلاّ هُوَ فَهَل أَنتُم مُسلِمُونَ [ 14 ] مَن کانَ یُرِیدُ الحَیاةَ الدُّنیا وَ
زِینَتَها نُوَف إِلَیهِم أَعمالَهُم فِیها وَ هُم فِیها لا یُبخَسُونَ [ 15 ] أُولئِکَ الَّذِینَ لَیسَ لَهُم فِی الآخِرَةِ إِلاَّ النّارُ وَ حَبِطَ ما صَ نَعُوا فِیها وَ باطِل ما
753 أَ فَمَن کانَ عَلی بَیِّنَۀٍ مِن رَبِّه وَ یَتلُوه شاهِدٌ مِنه وَ مِن قَبلِه کِتاب مُوسی إِماماً وَ رَحمَۀً أُولئِکَ یُؤمِنُونَ - کانُوا یَعمَلُونَ [ 16 ] -قرآن- 1
بِه وَ مَن یَکفُر بِه مِنَ الأَحزاب فَالنّارُ مَوعِدُه فَلا تَک فِی مِریَۀٍ مِنه إِنَّه الحَقُّ مِن رَبِّکَ وَ لکِن أَکثَرَ النّاس لا یُؤمِنُونَ [ 17 ] وَ مَن أَظلَمُ
[ مِمَّن افتَري عَلَی اللّه کَ ذِباً أُولئِکَ یُعرَضُونَ عَلی رَبِّهِم وَ یَقُول الَأشهادُ هؤُلاءِ الَّذِینَ کَ ذَبُوا عَلی رَبِّهِم أَلا لَعنَۀُ اللّه عَلَی الظّالِمِینَ [ 18
الَّذِینَ یَصُ دُّونَ عَن سَبِیل اللّه وَ یَبغُونَها عِوَجاً وَ هُم بِالآخِرَةِ هُم کافِرُونَ [ 19 ] أُولئِکَ لَم یَکُونُوا مُعجِزِینَ فِی الَأرض وَ ما کانَ لَهُم مِن
دُونِ اللّه مِن أَولِیاءَ یُضاعَف لَهُم العَذاب ما کانُوا یَستَطِیعُونَ السَّمعَ وَ ما کانُوا یُبصِرُونَ [ 20 ] أُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُم وَ ضَل عَنهُم
922 لا جَرَمَ أَنَّهُم فِی الآخِرَةِ هُم الَأخسَرُونَ [ 22 ] إِن الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات وَ أَخبَتُوا إِلی - ما کانُوا یَفتَرُونَ [ 21 ] -قرآن- 1
رَبِّهِم أُولئِکَ أَصحاب الجَنَّۀِ هُم فِیها خالِدُونَ [ 23 ] مَثَل الفَرِیقَین کَالَأعمی وَ الَأصَم وَ البَصِیرِ وَ السَّمِیع هَل یَستَوِیان مَثَلًا أَ فَلا تَذَکَّرُونَ
324 [ صفحه 91 ] معنی لغات: ضائق- بمعنی تنگ و در فشار مانده، کنز- مال اندوخته و ذخیره شده، افتریه- از - 24 ] -قرآن- 1 ]
مصدر افتراء تهمت زدن و دروغ، یبخسون- از بخس بمعنی کم کردن، یعرضون- از مصدر عرض، اظهار کردن و نمایش دادن، از
جلو گذراندن، اصابت و برخورد کردن، اخبتوا- از مصدر مجرّد خبت بفتح اوّل و سکون دوّم بمعنی پوشیده ماندن یاد و نام کس،
آرامش و خشوع در پیشگاه خدا زمین هموار و وسیع. جهت نزول: مجمع: إبن عبّاس گفته است: قریش و رؤساء مکه بپیغمبر عرض
کردند، اگر ادّعاي تو راست هست، اینکه کوههاي مکّه را تبدیل بطلا کن یا ملائکه- اي چند بیاور که شاهد درستی گفتارت
279 ترجمه: 12 و شاید تو دل تنگ - بجواب آنها نازل شد. -قرآن- 250 « فَلَعَلَّکَ تارِك بَعضَ » باشند تا سخنت را بپذیریم، آیت
شوي و چیزي ز قرآن رها کنی و آیات سرزنش بت و پرستی را براي مردم نخوانی از ترس کافران که گویند [اگر محمّد پیغمبر
است] چرا بر او گنجی ز آسمان فرو نمیآید و یا چرا با او فرشته نباشد! [البتّه تو آسوده دل باش] که تو براي بیم و نوید مردمی، و
خدا است که بر همه چیز نگهبان است [و بخوب مردمان میرسد] 13 و گر گویند: محمّد اینکه قرآن را بدروغ ز خود ساخته تو بگو:
اگر باین سخن راست گوئید ده سوره از اینکه گونه سخنان بدروغ بسازید و اگر توانید یاورانی جز خدا [براي پیشرفت کارتان]
بخوانید 14 و اگر باین خواستهي شما پاسخ ندادند بدانید که قرآن فرود آمده بعلم خداوندي است که جز او خدائی نیست پس آیا
[با اینکه گفتگوها] باید مسلمان باشید یا نه! 15 و بدانید: آنها که زیور زود گذر اینکه زندگی بخواهند ما سود کارشان بدرستی
بایشان رسانیم که هیچ زیانی از آن نه بینند 16 ولی اینکه گونه کسان در زندگی دیگر جز آتش بهرهاي ندارند و ساختهشان
بیسود گردد و اندیشه و کارشان نابود بود 17 مگر آنکه در دین خود [پیغمبر و] دلیلی نمودار از سوي پروردگار خود دارد و
بدنبال آن گواه خداوندي و قرآن باشد که پیش از آن نیز تورات موسی رهبر [ صفحه 92 ] و مهر خدائی بوده است و بآن میگرود
صفحه 50 از 240
میشود که یکسان باشد با آنکه بهمهي اینها کافر است و میعاد او آتش است، پس تو اي آدمی براه حق دو دل مباش که قرآن
راست است و از سوي پروردگار تو است گرچه بیشتر مردمان بآن نمیگروند پس چه کس ستمکارتر است از آنان که بر خدا دروغ
بستند و قرآن را دروغ دانستند! اینکه- گونه کسان به پیشگاه پروردگارشان نمودار شوند و گواهانی باشند که گویند: اینها همان
مردمند که بآفریدگار خود دروغ بستند [و بشمار ستمکاران بوند] و آگاه باشید که بر ستمکاران لعنت خدا رسد، 19 و آن مردم که
جلوگیر راه حق میشوند و کجروي پیش میگیرند و زندگی دوباره باور ندارند نمیتوانند 20 در جائی از زمین قدرت خداوندي
را بیچاره کنند [و از آزار حق آسوده بمانند] و در برابر آزار او دوستی ندارند و گرفتاريشان دو برابر شود و نتوانند چیزي به بینند و
بشنوند 21 و اینها همان کسانند که زیان دیدند و آنچه بدروغ تهمت بستند از دست بدادند 22 پس بناچار زیانبردهترین مردم بجهان
دیگر ایشان باشند 23 ولی آن کسان که مؤمن شدند و کارهاي شایسته کردند و دل بخداي خود سپردند داراي بهشتند که در آن
جاودان بمانند 24 داستان اینکه دو گروه داستان کور و کر است با بینا و شنوا مگر شود که هر دو برابر شوند! پس چرا شما کافران
12 فخر: اینکه سخن با پیغمبر نه از اینکه رو است که ممکن « فَلَعَلَّکَ تارِك بَعضَ ما یُوحی » : بیاد حق نمیباشید! سخن مفسّرین
است آن حضرت در مأموریت خود کوتاهی کند، بلکه براي تحریک و دلداري است که اینکه کافران بسخن تو گوش نمیدهند و
اگر رها کنی اقدام بکار خودت را در انجام مأموریّت خود تقصیر کردهاي، و اگر اقدام کنی آنها تو را آزار میکنند و تو انجام
54 مجمع: اینکه جمله براي توجّه مردم است که - وظیفه کردهاي. و معلوم است تحمّل آزار و انجام وظیفه مقدّم است. -قرآن- 15
سوء رفتار شما در کار پیغمبر مؤثّر نیست و از کار خود باز نخواهد ماند. [ صفحه 93 ] تفسیر حسینی: در شب مهتاب مه را بر سماك
34 قرة، - 13 تنویر المقباس: یعنی مانند اینکه سورههاي قرآن: -قرآن- 1 «ِ فَأتُوا بِعَشرِ سُوَرٍ مِثلِه » ||از سگان و وع وع ایشان چه باك
94 تفسیر عبده: یعنی مردم مکه - پاورقی- 92 - .«11» آل عمران، النّساء، المائدة، الانعام، الأعراف، الانفال، التّوبۀ، و یونس، و هود
میگویند: محمّد اینکه سخنان را بتهمت میگوید از سوي خداوند است. تو بجواب بگو: چون شما مرد بیان و شعر و خطابه هستید، و
بفنون سخن آشنا، اینکه سخن من است در احکام دینی و مطالب سیاسی و مدنی و اجتماعی و پند و آداب زندگی و اخبار از
گذشته و اعلام بحوادث آینده با اینکه روش و نظم شیرین و دلربا که روح آدمیرا واله و شیداي خود میکند، و اگر گمان دارید که
کسی در اینها کمک من است. شما نیز خداوندان معبود خود و یا دیگران را براي همکاري با خود دعوت کنید. و اگر در یک
سوره چنانکه از شما خواستم و نتوانستید و نمی- توانید بیاورید همین مطالب من را با همین روش که مطلب مکرر میشود ولی نه
آنچه کردهاند باطل بود یعنی نه بر وجهی است که استحقاق « وَ حَبِطَ ما صَ نَعُوا » ] . ملال دارد و نه کهنگی، شما در ده سوره بیاورید
16 مجمع: از ابی بن کعب و عبد « وَ باطِل ما کانُوا یَعمَلُونَ » [ 118 [ صفحه 94 - 26 -پاورقی- 116 - قرآن- 3 - [.«12» ثواب داشته باشد
أَ فَمَن کانَ عَلی بَیِّنَۀٍ » 35- با نصب لام خواندهاند و در نتیجهي معنی تفاوتی نیست. -قرآن- 1 « باطلا » اللّه مسعود نقل شده است که
17 مجمع: مقصود از بیّنه قرآن است و مفاد جمله اینکه است که پیغمبر با دلیل از جانب خداوند که قرآن است فکر میکند، «ِ مِن رَبِّه
و سخن میگوید، و بعضی گفتهاند هر کس که با دلیل دین حق را بپذیرد مشمول اینکه جمله است. ابو علی جبّائی گفته است:
17 مجمع: ابو مسلم گفته است: مقصود اینکه است که «ُ وَ یَتلُوه شاهِدٌ مِنه » 48- مقصود مؤمنین و اصحاب پیغمبر هستند. -قرآن- 1
مؤمنین دلیلی از جانب خداوند دارند که عقل و موهبت الهی است و در دنبال عقل خود شاهدي از سوي حق دارند که قرآن است.
فخر: اینکه جمله را چند جور معنی کردهاند: 1- جبرئیل که شاهدي است از جانب خداوند آن بیّنه را که قرآن است میخواند و
تلاوت میکند، 2- زبان پیغمبر میخواند قرآن را که شاهدي است از خودش، 3- علی علیه السّلام شاهدي است که بمنزلهي جزء از
است با ضم اوّل و دوّم و تشدید سوّم « تلوّ » از مصدر تلاوت نیست و از مصدر « یتلوه » پیغمبر است و قرآن تلاوت میکند، 4- جملهي
بمعنی در دنبال و عقب بودن و پیروي کردن. و معنی چنین است در دنبالهي قرآن شاهدي است از پیغمبر که صورت و نماي ظاهر
او طوري است که هر کس با عقل و دیدهي بصیرت بآنحضرت بنگرد می- فهمد فکر و سخنش راست است و درست، 5- اصحاب
صفحه 51 از 240
مؤمن پیغمبر با دلیل و بینه هستند که قرآن است و در دنبالهي اینکه بینه شاهدي است که شخص پیغمبر باشد، یا سبک و فصاحت و
29 ابو الفتوح نوشته است: در کتاب فصیح الخطیب بیارد که یک روز امیر- المؤمنین بر منبر - اعجاز خود قرآن باشد. -قرآن- 1
بپرسید مرا پیش از آنکه مرا نیابید. إبن الکوّا بر پاي خاست گفت: مرا از خود خبر ده از قرآن « سلونی قبل ان تفقدونی » کوفه گفت
102 [ صفحه - من آن -قرآن- 28 «ُ أَ فَمَن کانَ عَلی بَیِّنَۀٍ مِن رَبِّه وَ یَتلُوه شاهِدٌ مِنه » در حق تو چه آمد! گفت: سورهي هود میخوانی
95 ] گواهم که از اویم و پیرو اویم. إبن الکواء گفت: بحق تو که از پس کس نروم مگر از پی تو. در تفسیر حسینی: در کلمهي
که مقصود صورت پیغمبر است، اینکه شعر را نوشته است: اي صبح سعادت ز جبین تو هویدا || اینکه حسن چه حسنی « شاهد »
وَ مَن یَکفُر بِه مِنَ » است تبارك و تعالی مصوّري که تو را طرح کرد و نقشه کشید || ز اوستادي خود مست و مات و حیران است
17 عبده: مقاتل گفته است: مقصود بنی امیّه و بنی مغیرة بن عبد اللّه مخزومی هستند و آل طلحۀ بن عبید اللّه و آنها که در «ِ الَأحزاب
20 « ما کانُوا یَستَطِیعُونَ السَّمعَ وَ ما کانُوا یُبصِرُونَ » 40- آینده باهم دسته و حزب میشوند براي جلوگیري از پیغمبر و اسلام. -قرآن- 1
عبده: بواسطهي کمال میل بکفر و باطل و پیروي از خواستههاي مادّي نمیتوانستند گوش بقرآن و سخن حق فرا دهند و هم از دیدن
62 تفسیر حسینی گوشی که بحق باز بود در همه جاي || او هیچ - آیات آفاق و انفسی حق خود را محروم کرده بودند. -قرآن- 1
«ٌ فَلَعَلَّکَ تارِك » سخن نشنود الّا ز خداي وان دیده که زو نور پذیرد او را || هر ذرّه بود آینهاي دوست نماي سخن ما: 1- آیت اوّل
براي بیان حال است و معنی چنین است: که با ناراحتی از سخنان « وَ ضائِق بِه صَدرُكَ » « واو » تا آخر، شاید توضیحش اینکه باشد که
کافران ممکن است تو چنین فکر کنی که شاید کوتاهی در کار خود میکنی، یا تصوّر کنی که سخن تو سودي بحال اینکه مردم
ندارد و نگفتن پارهي مطالب بآنها بهتر است، ولی تو ناراحت نباش که فقطّ وظیفهاي داري و انجام میدهی و دنباله و نتیجهاش با
[ 126 [ صفحه 96 - 49 -قرآن- 99 - خدا است که وجود تو و آنها بقدرت او است. -قرآن- 27
[ [سوره هود [ 11 ]: آیات 25 تا 49
وَ لَقَد أَرسَلنا نُوحاً إِلی قَومِه إِنِّی لَکُم نَذِیرٌ مُبِین [ 25 ] أَن لا تَعبُدُوا إِلاَّ اللّهَ إِنِّی أَخاف عَلَیکُم عَذابَ یَوم أَلِیم [ 26 ] فَقالَ المَلَأُ الَّذِینَ
کَفَرُوا مِن قَومِه ما نَراكَ إِلاّ بَشَراً مِثلَنا وَ ما نَراكَ اتَّبَعَکَ إِلاَّ الَّذِینَ هُم أَراذِلُنا بادِيَ الرَّأي وَ ما نَري لَکُم عَلَینا مِن فَضل بَل نَظُنُّکُم
کاذِبِینَ [ 27 ] قالَ یا قَوم أَ رَأَیتُم إِن کُنت عَلی بَیِّنَۀٍ مِن رَبِّی وَ آتانِی رَحمَ ۀً مِن عِندِه فَعُمِّیَت عَلَیکُم أَ نُلزِمُکُمُوها وَ أَنتُم لَها کارِهُونَ
[ 28 ] وَ یا قَوم لا أَسئَلُکُم عَلَیه مالًا إِن أَجرِيَ إِلاّ عَلَی اللّه وَ ما أَنَا بِطارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّهُم مُلاقُوا رَبِّهِم وَ لکِنِّی أَراکُم قَوماً تَجهَلُونَ [ 29 ]
765 وَ یا قَوم مَن یَنصُ رُنِی مِنَ اللّه إِن طَرَدتُهُم أَ فَلا تَذَکَّرُونَ [ 30 ] وَ لا أَقُول لَکُم عِندِي خَزائِن اللّه وَ لا أَعلَم الغَیبَ وَ لا - -قرآن- 1
أَقُول إِنِّی مَلَک وَ لا أَقُول لِلَّذِینَ تَزدَرِي أَعیُنُکُم لَن یُؤتِیَهُم اللّه خَیراً اللّه أَعلَم بِما فِی أَنفُسِهِم إِنِّی إِذاً لَمِنَ الظّالِمِینَ [ 31 ] قالُوا یا نُوحُ
قَد جادَلتَنا فَأَکثَرتَ جِ دالَنا فَأتِنا بِما تَعِدُنا إِن کُنتَ مِنَ الصّادِقِینَ [ 32 ] قالَ إِنَّما یَأتِیکُم بِه اللّه إِن شاءَ وَ ما أَنتُم بِمُعجِزِینَ [ 33 ] وَ لا
694 أَم یَقُولُونَ افتَراهُ - یَنفَعُکُم نُصحِی إِن أَرَدتُ أَن أَنصَحَ لَکُم إِن کانَ اللّه یُرِیدُ أَن یُغوِیَکُم هُوَ رَبُّکُم وَ إِلَیه تُرجَعُونَ [ 34 ] -قرآن- 1
قُل إِنِ افتَرَیتُه فَعَلَی إِجرامِی وَ أَنَا بَرِيءٌ مِمّا تُجرِمُونَ [ 35 ] وَ أُوحِیَ إِلی نُوح أَنَّه لَن یُؤمِنَ مِن قَومِکَ إِلاّ مَن قَد آمَنَ فَلا تَبتَئِس بِما
کانُوا یَفعَلُونَ [ 36 ] وَ اصنَع الفُلکَ بِأَعیُنِنا وَ وَحیِنا وَ لا تُخاطِبنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُغرَقُونَ [ 37 ] وَ یَصنَع الفُلکَ وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیه مَلَأٌ
مِن قَومِه سَخِرُوا مِنه قالَ إِن تَسخَرُوا مِنّا فَإِنّا نَسخَرُ مِنکُم کَما تَسخَرُونَ [ 38 ] فَسَوفَ تَعلَمُونَ مَن یَأتِیه عَذاب یُخزِیه وَ یَحِلُّ عَلَیه عَذابٌ
607 حَتّی إِذا جاءَ أَمرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ قُلنَا احمِل فِیها مِن کُلٍّ زَوجَین اثنَین وَ أَهلَکَ إِلاّ مَن سَبَقَ عَلَیه القَول وَ مَن - مُقِیم [ 39 ] -قرآن- 1
آمَنَ وَ ما آمَنَ مَعَه إِلاّ قَلِیل [ 40 ] وَ قالَ ارکَبُوا فِیها بِسم اللّه مَجراها وَ مُرساها إِن رَبِّی لَغَفُورٌ رَحِیم [ 41 ] وَ هِیَ تَجرِي بِهِم فِی مَوجٍ
کَالجِبال وَ نادي نُوح ابنَه وَ کانَ فِی مَعزِل یا بُنَی ارکَب مَعَنا وَ لا تَکُن مَعَ الکافِرِینَ [ 42 ] قالَ سَآوِي إِلی جَبَل یَعصِمُنِی مِنَ الماءِ قالَ لا
عاصِمَ الیَومَ مِن أَمرِ اللّه إِلاّ مَن رَحِمَ وَ حالَ بَینَهُمَ ا المَوج فَکانَ مِنَ المُغرَقِینَ [ 43 ] وَ قِیلَ یا أَرضُ ابلَعِی ماءَك وَ یا سَماءُ أَقلِعِی وَ
صفحه 52 از 240
807 وَ نادي نُوح رَبَّه فَقالَ رَب إِن ابنِی - غِیضَ الماءُ وَ قُضِ یَ الَأمرُ وَ استَوَت عَلَی الجُودِي وَ قِیلَ بُعداً لِلقَوم الظّالِمِینَ [ 44 ] -قرآن- 1
مِن أَهلِی وَ إِن وَعدَكَ الحَقُّ وَ أَنتَ أَحکَم الحاکِمِینَ [ 45 ] قالَ یا نُوح إِنَّه لَیسَ مِن أَهلِکَ إِنَّه عَمَل غَیرُ صالِح فَلا تَسئَلن ما لَیسَ لَکَ
بِه عِلم إِنِّی أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ الجاهِلِینَ [ 46 ] قالَ رَب إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَن أَسئَلَکَ ما لَیسَ لِی بِه عِلم وَ إِلاّ تَغفِر لِی وَ تَرحَمنِی أَکُن
[ مِنَ الخاسِرِینَ [ 47 ] قِیلَ یا نُوح اهبِط بِسَلام مِنّا وَ بَرَکات عَلَیکَ وَ عَلی أُمَم مِمَّن مَعَکَ وَ أُمَم سَنُمَتِّعُهُم ثُم یَمَسُّهُم مِنّا عَذاب أَلِیم [ 48
] 772- تِلکَ مِن أَنباءِ الغَیب نُوحِیها إِلَیکَ ما کُنتَ تَعلَمُها أَنتَ وَ لا قَومُکَ مِن قَبل هذا فَاصبِر إِن العاقِبَۀَ لِلمُتَّقِینَ [ 49 ] -قرآن- 1
صفحه 98 ] معنی لغات: اراذل- جمع ارذل، بمعنی فاسد تباه، حقیر بادي- از مصدر بدء، بمعنی آغاز کردن و جلو داشتن، عمیت- از
مصدر تعمیه، بمعنی پوشیده و مخفی نگه داشتن. طارد- از مصدر طرد، بفتح اوّل و سکون دوّم بمعنی دور کردن و راندن از خود،
تزدري- از مصدر مجرّد ذرئ، بمعنی تحقیر و سرزنش و عیبجوئی، تبتئس- از ابتأس، یعنی اندوهناك شد و ناپسند داشت، و اینکه
جمله را در المنجد [شکایت مکن و اندوهناك مباش] معنی کرده است، اجرام- بمعنی جرم است، فار- از مصدر فور و فوران با
سکون واو در اوّل و فتح آن در دوّم بمعنی جوشیدن و روان شدن آب از زمین و جوشیدن و بالا زدن دیگ، تنّور- جاي طبخ نان،
سطح زمین، چشمهي آب جاي اجتماع آب در میان درّه، مرسی- جاي ایستادن کشتی و لنگرگاه، آوي- از مصدر أويّ بضم اوّل و
کسر دوّم بمعنی بجائی فرود آمدن و منزل گزیدن، اقلعی- از اقلع یعنی خودداري کرد و رها کرد، غیض- از مصدر غیض، بفتح
غین بمعنی کم شدن و فرو رفتن آب. ترجمه: [و چرا از سرگذشت دیگران پند نمیگیرید که] 25 ما نوح را بسوي هم میهنان
خودش فرستادیم [و او بآنها گفت] من شما را بآشکار بیم و نوید آورم که جز خدا نپرستید 26 چه من ز آزار روز دردناك بر شما
ترسناکم که گرفتار آن شوید. 27 پس کافران ایشان گفتند: اي نوح ما تو را بیش از یک آدمی بمانند خود ندانیم و جز فرومایگان
که نسنجیده سخنان تو پذیرفتند کسی پیرو تو نشد [و معنی چنین است: مردمی پیرو تو شدند که هر کس آنان را بیند بنخستین
دیدار پست و بیمایهشان شناسد] و ما براي تو و پیروانت برتري سراغ نداریم و دروغگوتان شماریم 28 نوح گفت: اي مردم چه
میپندارید اگر براهی نمودار از سوي پروردگار خود باشم و نیکی و بخشش ز پیشگاه او بمن برسد و چشمهاي شما ز دریافت آن
کور باشد و نخواهید که آن را بپذیرید آیا شود که من شما را وادار بآن کنم! 29 و بدانید که من بر اینکه رهبري سرمایهاي از شما
نخواهم که مزد من جز خدا نتواند بدهد و آن کسان که مؤمن شدند [و شما ناچیزشان پندارید] من دورشان ز خود ندارم که با [
صفحه 99 ] پروردگار خود، سر و کار دارند و بپیشگاه او میرسند [پس نه فرومایهاند و نه من توانم ز خود دورشان بدارم] و لکن
شما را بینم که از اینکه حقایق بیخبرید 30 اي مردم چرا در نمییابید که اگر من مؤمنان ز خود برانم کی جلوگیر آزار خدا ز من
میشود! من که ادّعا ندارم اندوختههاي خدا نزد من است و نه گفتهام غیب میدانم 31 و نه خود را فرشته میدانم و نه آنها که بچشم
شما ناچیزند از مهر خدا بیبهره میدانم که خدا بهتر داند: آنها چه در درون دارند پس اگر من باین گونه اندیشه و کارم باشد بشمار
ستمکاران باشم 32 کافران گفتند: اي نوح با ما بدشمنی سخن گفتی و در آن اندازه نگه نداشتی پس اگر راست میگوئی آنچه ما
را از آن میترسانی بر سرمان بیار 33 او گفت: اگر خدا بخواهد، آن را بیاورد، و شما نتوانید او را بیچاره کنید 34 و پند من سودمند
شما نباشد گرچه من خیرخواه شما باشم چه اگر خدا بخواهد شما را [بسزاي بداندیشیتان] ز راه میگرداند که او پروردگار شما
است و شما را بسوي او باز برند 35 و شاید گروهی ز کافران بگویند: محمّد قرآن و اینکه داستان نوح بدروغ ز خود ساخته است،
تو بپاسخ بگو اگر دروغ بسازم گناه آن گردنگیر من است ولی من از آن گناهان که شما کنید بدورم و بیزارم 36 [و داستان نوح
چنین بود] به نوح الهام شد که از خویشان تو جز همانها که مؤمن شدهاند کسی بتو نمیگرود پس آنچه کنند اندیشهاش مکن 37 و
بالهام و نگهداري ما کشتی بساز و در کار ستمکاران با من سخن مگو که آنها بآب فرو شدهاند 38 او کشتی میساخت و هر گروه
از آن مردم که بر او می- گذشتند او را بفسوس و مسخره میگرفتند، او گفت: اگر امروز ما را فسوس کنید باشد که ما همین گونه
شما را سخره کنیم 39 و خواهید دانست بکی میرسد آزاري که بچشم مردمان خوارش کند و که را بر سر آید آن آزار که پایدار
صفحه 53 از 240
باشد! [و چنین بودند] 40 تا سرنوشت ما نمودار شد و از تنور آب بجوشید و باو گفتیم: ز هر تیره دو تاي نر و ماده بکشتی بر و اهل
بیت خود را جز آنکه هلاکت سرنوشت او است، و نیز آنکه ایمان آورده و کسی با او جز اندکی مؤمن نشد 41 آنگاه بمؤمنان
گفت: سوار شوید با نام خدا که کشتی را بر- آب میبرد و بلنگرگاه نگاه میدارد و همان پروردگار من است که آمرزنده و مهربان
42 کشتی ایشان را بر موجی کوه مانند میبرد و پسر نوح در کناري بود که پدرش او را آواز داد: اي پسر با ما [ است [ صفحه 100
سوار کشتی شو و همگام کافران مباش 43 او گفت اینک بکوهی پناهنده شوم کز آب نگاهم بدارد. نوح گفت: امروز جلوگیري ز
فرمان خدا نیست مگر آن را که مهر خدا رسد پس موج میانشان جدائی افکند و او با دگران بآب فرو شد، 44 و فرمان رسید: اي
زمین آب خود فرو بر و آسمان مریز و آب فرو کشید و فرمان خدا انجام شد و کشتی بکوه جودي آرام گرفت و فرمان حق رسید:
ستمکاران ز رحمت خداوندي بدور باشند 45 و نوح پروردگار خود بخواند که اي خدا پسرم ز خانوادهي من است [و تو وعدهي
نجات آنها دادي] و وعدهي تو استوار است و تو بهترین دادگرانی. خدا بپاسخ او گفت: 46 اي نوح او از خانواده تو نیست که
پروردهي ناشایسته شده است پس آنچه تو را ز آن خبر نباشد از من مپرس و پند من بشنو و از بیخردان مباش 47 او گفت:
پروردگارا بتو پناه میبرم کز تو چیزي بخواهم که آن را ندانم و اگر تو مرا نیامرزي و مهربانم نباشی بشمار ستمکاران شوم 48
[آنگاه] باو فرمان رسید: با تندرستی ز سوي ما از کشتی فرود آي که فرخندگیها بر تو باد و بر آنان که با تو هستند، و گروهی
بروزگاري باشند که بهرهمندشان کنیم وز آن پس [نافرمان شوند] و آزار دردناك ما بایشان رسد 49 اینکه سرگذشتهاي پوشیده ز
مردم است که ما بتو الهام میکنیم که خود و خویشانت زین پیش از آن آگاه نبودید [پس ز اینکه گونه سرگذشتها پند گیر و بر
با کسر و « انّی » 25 مجمع: همزهي « إِنِّی لَکُم » : آزار و نافرمانی کافران] شکیبا باش که سر انجام پرهیزگاران نکو باشد. سخن مفسّرین
آغاز نشده است و نگفته است « قال » 31 فی ظلال: در اینکه جمله که نقل قول نوح است بکلمهي - فتح قرائت شده است. -قرآن- 15
براي اینکه تعبیرات قرآن چنان گذشته را مجسّم و نمودار میکند که گوئی همان مردم را میبینیم و آن گفتگو « قال انّی لکم- الخ »
و نیز با اینکه اختصار، و [ صفحه 101 ] بیان هدف « انّی لکم- الخ » را میشنویم، و چنان است که نوح آمده است و میگوید
« ما نَراكَ إِلّا بَشَراً مِثلَنا » . پیغمبري و کار ایشان خلاصه شده است یعنی که ما نوح را بمانند دیگران براي چنین سخنی فرستادیم
35 همسري با انبیا برداشتند || اولیاء - حسینی: ایشان هیاکل بشریّت دیدند و از درك حقایق انسانی غافل ماندند. مثنوي: -قرآن- 1
را همچو خود پنداشتند گفتن اینان ما بشر ایشان بشر || ما و ایشان بستهي خوابیم و خور اینکه ندانستند ایشان از عمی || در میان
فرقی بود بیمنتها هر دوگان زنبور خورد از یک محل || زین یکی شد زهر و آن دیگر عسل هر دوگان آهو گیا خوردند و آب||
ز آن یکی خون شد ز دیگر مشک ناب آندو نی خوردند از یک آبخور || آن یکی خالی و دیگر پر شکر صد هزاران همچنین
با همزه « بادئ » 27 مجمع: کسائی «ِ وَ ما نَراكَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الَّذِینَ هُم أَراذِلُنا بادِيَ الرَّأي » اشباه بین || فرقشان هفتاد ساله راه بین
با یاء بدون همزه قرائت کرده- اند، و معنی جمله اینکه است که ما معتقدیم فقطّ مردم پست « بادي » خوانده است و دیگران
بیسرمایه و مقام پیرو تو شدهاند آنهم نسنجیده که اگر فکر کنند منصرف شوند، و زجّاج گفته است: یعنی آنها در ظاهر پیرو تو
هستند و بباطن مخالف تو. و بعضی گفتهاند: یعنی هر کس پیروان تو را ببیند در نظر اوّل تشخیص میدهد که مردم پست و بیمایه
با ضم عین و تشدید میم خواندهاند، و دیگران « فعمّیت » 28 مجمع: قاریهاي کوفه بجز ابو بکر « فَعُمِّیَت عَلَیکُم » 80- هستند. -قرآن- 1
با فتح عین و تخفیف میم قرائت کرده اند. و معنی جمله اینکه است: پس بر شما پوشیده شده است براي اینکه در آن « فعمیت »
29 مجمع: مقصود اینکه است که اگر آنها را از خود برانم چون بدیدار پروردگار « إِنَّهُم مُلاقُوا رَبِّهِم » 24- نمیاندیشید. -قرآن- 1
خود برسند سزاي ستم من را از خدا بخواهند و یا معنی اینکه است که آنها بثواب پروردگار خود میرسند پس چگونه ناچیز و
34 مجمع: « وَ لا یَنفَعُکُم نُصحِی إِن أَرَدتُ أَن أَن َ ص حَ لَکُم إِن کانَ اللّه یُرِیدُ أَن یُغوِیَکُم » [ 31 [ صفحه 102 - فرومایه باشند. -قرآن- 1
فَسَ وفَ یَلقَونَ غَیا یعنی بزودي » چند جور معنی کردهاند: 1- بمعنی محرومیّت و مجازات گناه مثل « أَن یُغوِیَکُم » جملهي آخر را
صفحه 54 از 240
میبینند سزاي گناه خود را، و نتیجهي اینکه جملهها چنین خواهد بود: که چون در آیت دیگر گفته شده است: آنها مؤمن نمیشوند،
أَن » نوح بآنها میگوید: بایستی بسزاي کفر خود برسید بر فرض من بخواهم شما را نصیحت کنم سود نخواهد داشت، 2- معنی
است و نتیجه اینکه است که « ان یهلککم » است و مقصود مجازات بر گمراه کردن دیگران است، 3- معنی جمله « اغوائکم » « یُغوِیَکُم
اگر در سرنوشت شما هلاکت باشد و نابودي نصیحت من سود ندارد، 4- مقصود نقل عقیدهي آنها است که خدا وادارشان کرده
است و نوح بصورت تعجّب و فرضیّهي خود آنها گفته است: که اگر بعقیدهي غلط شما خداوند مجبورتان کرده است که گمراه
37 کشف « وَ اصنَع الفُلکَ بِأَعیُنِنا » 550- 247 -قرآن- 532 - 153 -قرآن- 221 - 107 -قرآن- 135 - باشید پند من سود ندارد. -قرآن- 1
نوشته: نوح را فرمان آمد از روي شریعت بظاهر حکم که از چوب ساج کشتی ساز و درو نشین تا از طوفان برهی و از روي حقیقت
بحکم تخصیص و نعت تقریب بسر وي ندا آمد که دریاي نفس در پیش داري دریاي مغرق مهلک در آن گردابها است پر خطر و
34 یکی - نهنگان جانرباي بر رصد و ناچار بر آن عبرة میباید کرد تا بساحل امن رسی، از اخلاص کشتی ساز بسه طبقه: -قرآن- 1
بِأَعیُنِنا وَ » خوف و دیگري رجا و سوّم رضا، وانگه بادبان صدق بر آن بند و بر مهّب صباي اطلاع ما بدار، اینکه است که گفت
وَ یَصنَع الفُلکَ وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیه مَلَأٌ مِن قَومِهِ » 155- که ما خود چنان که باید راند و آنجا که باید راند خود رانیم. -قرآن- 131 « وَحیِنا
38 ابو الفتوح نوشته است: حکایت حال است او کشتی میکرد ایشان بر او میگذشتند و میگفتند: نوح خانه میسازد براي «ُ سَخِرُوا مِنه
زمستان تا سردش نباشد و یکی میگفت نهانخانه میسازد، و یکی میگفت انبار خانه میسازد، و میگفتند تا بدانید که اینکه مرد دیوانه
86 [ صفحه 103 ] تأویلات کاشانی: - است کشتی میسازد بر زمین ساده، اینجا دریائی نیست کشتی چگونه خواهد رفت!. -قرآن- 1
حق است و ایمان بآن واجب و تأویل آن محتمل است چنین باشد که کشتی کنایه از دین نوح باشد که « یَصنَع الفُلکَ » ظاهر جملهي
مثل اهل بیتی کمثل سفینۀ نوح من رکب فیها نجا و من تخلّف عنها » : وسیلهي نجات نوح و پیروانش بود، چنانکه پیغمبر فرموده است
یعنی داستان خانواده من داستان کشتی نوح است که سواري و وابستگی بآن موجب نجات است و کناره گیري از آن موجب « غرق
نابودي و دریا و آب کنایه است از تسلّط هیولی که چون کسی به پیروي از پیغمبر و تزکیهي نفس خود را از آن مجرّد و خالی
نکرد، در زیر فشار استیلاي نواقص هیولانی هلاك و نابود میشود، چنانکه از سخن ادریس نقل شده است: دنیا دریاي آب است که
اگر در دوران زندگی براي هنگام مرگ و خرابی بدن کشتی تهیّه شد نجات بسوي عالم حقیقت انسانی فراهم خواهد شد و گر نه
40 ابو الفتوح نوشته است: و بر جوشید تنور، یعنی آب از او برآمد، بعضی گفتند: « وَ فارَ التَّنُّورُ » 51- غرق است و نابودي. -قرآن- 32
از روي زمین آب پدید آمد، و عرب روي زمین را تنّور خوانند اینکه قول عبد اللّه عبّاس است و عکرمه و زهري و إبن عیینه، روایت
یعنی صبح برآمد و تنّور گفت عبارت « فار التّنّور اي طلع الفجر » : کردهاند از علی بن- ابی طالب علیه ال ّ ص لوة و السّلام که او گفت
«ِ احمِل فِیها مِن کُلٍّ زَوجَین اثنَین » 22- است از صبح، حسن بصري و دگر مفسّران گفتند: مراد تنوري است که نان بپزند. -قرآن- 1
بدون تنوین خوانده است « کل زوجین » با تنوین بوده است، و دیگران «ّ کل » 40 مجمع: حفص از عاصم نقل کرده است که قرائت او
هست و معنی زوجین دو « احمل » مفعول « اثنین » که مضاف و مربوط بزوجین شود، و ابو علی گفته است: با اینکه قرائت کلمهي
فردي است که با یکدیگر کمال ارتباط دارند و مفاد جمله اینکه است: از هر چه جفت هست هر دو جفت را بردار، و بقرائت با
بِسمِ » 46- تأکید زوجین است و چنین معنی میشود: بردار از هر چیزي هر دو جفتش را و دو تاي آنرا. -قرآن- 1 « اثنین » تنوین کلمهي
36 [ صفحه 104 ] میم و راء بصداي الف - بفتح -قرآن- 1 « مجري » 41 مجمع: مردم کوفه غیر ابو بکر « اللّه مَجراها وَ مُرساها
با ضم میم و سین با صداي الف قرائت کردهاند، و إبن محیصن « مرسی » خواندهاند و دیگران با ضم میم و کسر راء. و عموم قاریها
قرائت کرده است با ضم میم و کسر راء یعنی « مجري و مرسی » هر دو را با فتح میم قرائت کرده است. ابو الفتوح: ابو رجاء عطاردي
بنام خدا که راننده و نگهدارندهي کشتی است، و بقرائت إبن محیصن معنی اینکه است که رفتن و ایستادن یا جاي رفتن و جاي
ایستادنش بنام خدا است. و بقرائت عمومی معنی اینکه است بنام خدا است راندن و نگاهداشتن، و ابو علی فارسی گفته است ممکن
صفحه 55 از 240
است جمله بمعنی حال باشد و مفاد جمله اینکه شود: سوار شوید بصورت و حالت تبرّك جستن بنام خدا در روانه کردن و متوقّف
است « إبن » با فتح یاء خوانده است و دیگران با کسر خواندهاند و اینکه کلمه مصغر «ّ بنی » 42 مجمع: عاصم « یا بُنَی ارکَب » . کردن
بوده که همزهي اوّل بجاي حرف آخر است و براي تصغیر بصورت اصلی برگشته و به یاء متکلّم اضافه « بنو، یا بنی » که اصل کلمه
ولی یاء آخر را ساقط کردهاند و آنها که با کسر یاء آخر تلفّظ کردهاند « بنییی » شده است و با سه یاء باید تلفّظ شود بصورت
42 مجمع: از امام علی علیه السّلام و حضرت امام «ُ 21 دي نُوح ابنَه - حرکت کسره را نشانهي سقوط یاي آخر دانستهاند. -قرآن- 1
با ضمیر مؤنّث قرائت کرده است و « ابنها » خواندهاند، و عکرمه « ابنه » باقر و صادق علیهما السّلام و عروه بن الزّبیر نقل شده است که
بصورت وقف برهاي آخر خواندهاند، و چون نقل شده است که آن پسر فرزند زن نوح بوده « ابنه » و إبن عبّاس « ابناه » سدّي
نه از خود نوح، قرائت عکرمه بر اصل کلمه است ولی دیگران نه از خود نوح، قرائت عکرمه بر اصل کلمه است ولی ،«13» است
44 « وَ قِیلَ یا أَرضُ ابلَعِی » . 368 [ صفحه 105 ] براي تخفیف کلمه، الف آخر را ساقط کردهاند - 23 -پاورقی- 366 - دیگران -قرآن- 1
تا آخر آیه: مجمع: روایت شده است که کافران قریش همّت گماشتند بعارضهي با قرآن تا شاید بتوانند همانند ان بسازند، براي
رسیدن بمقصود چهل روز غذاي خود را مغز گندم و گوشت گوسفند و بهترین شراب قرار دادند که طبع و ذهن آنها صاف و تند
شود، چون مشغول بکار خود شدند اینکه آیه را شنیدند، با یکدیگر گفتند: اینکه کلام بشر نیست و از مقصد خود منصرف شدند.
إِنَّهُ » 31 تفسیر حسینی: در بیان و در فصاحت کی بود یک سان سخن || گرچه گوینده بود چون جاحظ و چون اصمعی - -قرآن- 1
با کسر میم و بنصب لام و راء، بصورت « عَمَل غَیرُ » 33- 46 مجمع: کسائی و یعقوب چنین قرائت کردهاند: -قرآن- 1 «ٍ عَمَل غَیرُ صالِح
مربوط به سخن نوح « انّه » فعل و مفعول، و دیگر قاریها با رفع لام و راء و در معنی جمله چند احتمال است: 1- ممکن است ضمیر
باشد، یعنی سؤال تو بغیر علم، عملی است غیر صالح، 2- ممکن است مربوط برفتار و کناره گیري پسر نوح باشد و چنین معنی شود:
بدرستی که آن رفتارهاي پسر تو کاري است ناشایست، 3- ممکن است مربوط بپسر نوح باشد یعنی او نتیجهي غیر صالحی است. و
بقرائت کسائی و یعقوب معنی اینکه است که پسر تو عمل بد و غیر صالح کرده است، و سیّد مرتضی گفته است: یعنی پسرت داراي
12 هنر - فرمت- 10 - «14» 16 تفسیر حسینی: از سعدي استشهاد کرده است: [ صفحه 106 ] چو کنعان - عمل ناشایست است. -قرآن- 1
46 مجمع: جبّائی گفته است « إِنِّی أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ الجاهِلِینَ » بنماي اگر داري، نه گوهر || گل از خار است و ابراهیم ز آزر
53 تورات: سفر پیدایش از باب ششم تا دهم گفتگو از نوح است و کشتی سازي و - یعنی پندت میدهم تا نادان نمانی. -قرآن- 1
جاي دادن خانوادهي خود و ازواج موجودات در کشتی که بسیار نزدیک بآیات و مطالب قرآن است و در باب هشتم کوه جودي را
کوه آرارات نوشته است، ولی مفسّرین، نوشتهاند: کوه جودي در موصل بوده است و در شام و غیر آن نیز نوشته اند. عبده: در
تاریخ بیشتر ملّتهاي قدیم طوفان نوح یاد شده است که در بعضی آنها اختلاف با منقولات در سفر تکوین زیاد است و در بعضی
اختلاف کمتر است، و از همهي روایات گفتار تاریخ کلدانیها که محل وقوع طوفان بوده است نزدیکتر بتورات است، و انگلیسیها
آجري پیدا کرده بودند که با خطّ میخی اینکه قضیّه بر آن نوشته بوده است و تاریخ آن مربوط بسال ششصد و بیست قبل از میلاد
بدوران سلطنت آشور بانیپال بوده است، و آنهم منقول از نوشتهي قدیمی بوده است که از قرن هفدهم پیش از میلاد یا جلوتر آن
عصر نوشته شده بوده است، که در نتیجه معلوم میشود اینکه تاریخ منقول بر کتیبهي آجري مربوط بدوران پیش از پیدایش تورات
است و هم افلاطون از کاهنان مصر نقل کرده است که آنها بسولون حکیم یونانی گفتند: از آسمان طوفانی فرود آمد که سطح
زمین را دگرگون کرد و چند نوبت بشر روي زمین هلاك شد و براي اینکه نسل از آثار و علوم آنها هیچ نماند، و نیز از قدماي
یونان نقل شده است که طوفان تمام زمین را فرا گرفت و جز [دوکالیون] و همسرش که نجات یافتند دیگري نماند. و از قدماي
فرس روایت شده است که چون شرّ و فساد بوسیلهي اهریمن خداي شرور بر زمین زیاد شد، خداوند زمین را بطوفان غرق کرد. ولی
مجوس اینکه را قبول نداشتهاند و معتقد بودهاند که طوفان فقطّ در عراق تا حدود کردستان [ صفحه 107 ] ه است. و قدماي هند نیز
صفحه 56 از 240
طوفانی هفت نوبتی با تفصیلی خرافاتی معتقد بوده اند که عاقبت پادشاه هند با همسرش در کشتی که بامر خداي خود بنام فشنو
ساخته بود از طوفان نجات یافت و بر کوه هیمالیا بخشکی نشست. لکن برهمنها مثل مجوس اینکه را منکرند و معتقدند که طوفان
عمومی نبوده است و تمام هند را آب نگرفته است و هم از مردم ژاپن و چین و مکزیک و برزیل طوفان متعدّد نقل شده است و در
537 طنطاوي: علماي امروز - پاورقی- 535 - .«15» همهي اینکه روایات نقل شده است که علّت طوفان گناه و فساد بشر بوده است
معتقد هستند که ناگهان تغییري بر محور و دو قطب زمین پیدا شد که در نتیجه آب بیکبارگی بر سطح زمین بشدّت پیش رفت و
حیوانات نابود شدند و آنچه در پناه غارها و قلّهي کوهها رفتند بآب یا بگرسنگی و یا بمزاحمت یکدیگر تلف شدند. و آثار و
استخوان باقیماندهي درندگان قدیمی در دل غارها پیدا شده است که نشانهي دوران پیش از اینکه حادثه است. و علماي طبقات
الإرض یک طبقهي طوفانیّه براي زمین کشف کردهاند که جلوتر از اینکه طبقهي کنونی ما بوده است و بر ادّعاي خود اینطور
استدلال کردهاند که در وسط یخهاي اقیانوس شمالی آثار فیل بنام [ماموت] و گاهی تمام بدن چنین حیوانی در آنجا پیدا شده [
صفحه 108 ] است و اینکه نشانه است که ناگهان حادثهي سختی بر اینکه منطقه وارد شده است و اینگونه موجودات مجال فرار
نیافتهاند تا خود را بمناطق مناسب مزاج خود برسانند و در یخ مرده و ماندهاند. و پس از گذشت زمان که شاید چندین ملیارد سال
باشد دورهي آن حیوانات و انقلابات طوفانی سپري شد، اینکه دوران و وضع آب و هوا و مناطق مناسب حیوانات و موجودات
کنونی نمودار شد، و آثاري مشاهده کردهاند که در دوران پیش از طوفان انسان بوده است، و در نظر علماء اینکه طوفان که در
کتب آسمانی یاد شده است مقبول نیست و آنها چنین کشف کردهاند که در قدیم زمان دریائی ممتدّ بوده است از دریاي سیاه تا
اوقیانوس شمالی که آثار و بازماندهي آن دریاي مازندران است و دریاي آزوف و دریاچههاي زیادي که در خاك روسیّه و
تاتارستان پراکنده هست، و در چین خوردگی پیدایش کوههاي قفقاز اینکه دریا سرازیر شد بطرف اقیانوس شمالی و اوقیانوس هند
کتاب مقدّس هندیها در اینکه قضیّه « ودا » که در مسیر خود مناطق بین النّهرین و مساکن تیرهي عبرانی را آب فرا گرفت و در اسفار
نوشته است که برهمن بصورت ماهی تبدیل شد و بپادشاه نیکوکار آن زمان دستور داد کشتی بسازد و انواع تخمها در آن بردارد و
منتظر او باشد که بوسیلهي شاخی که بر سر خواهد داشت براي او نمودار میشود، او هم کشتی ساخت و سوار شد و با ریسمانی
محکم آنرا بشاخ آن ماهی بست و چند سال در تاریکی میان بادهاي سخت و کشنده در حرکت بود تا بر کوه هیمالیا قرار گرفت.
49 کشف نوشته: صبر کن هیچ منال و اندوه مدار که هر آن گل که هر آن گل که اینجا خار در دست تو « فَاصبِر إِن العاقِبَۀَ لِلمُتَّقِینَ »
بیش نشاند در قیامت بوي خوش بدماغ تو خوشتر رساند، پیري را پرسیدند که تقوي چیست! گفت: تقوي آن است که چون با تو
حدیث دوزخ گویند آتشی در نهاد خود برافروزي چنان که رود خوف بر ظاهر تو بنماید و چون حدیث بهشت گویند نشاطی گرد
جان تو برآید چنانکه از شادي رجاء هر دو خدّ تو مورد گردد چون خواهی که متّقی بر کمال باشی بدل بدان و بتن درآي و بزبان
43 [ صفحه 109 ] بود بر شکل سنگ آسیا بود عمري میگردد - بگوي و آنچه گوئی از سرمایه خرد گوي که هرچه نه آن -قرآن- 1
تا آخر طرز فکر اینکه جنس دو پا را از کنون تا دورانهاي « فَقالَ المَلَأُ الَّذِینَ » و یک سر سوزن فراتر نشود. سخن ما: 1- آیت 27
بسیار قدیم نشان میدهد که راه صلاح و پیروي از صلاح اندیشان در قدم اوّل بوسیلهي مردمی بوده است آزاده و آسوده از شواغل
« لَمِنَ الظّالِمِینَ » تا آخر 31 «ِ قالَ یا قَوم » مادّي و آنها که بجاه و مال مشغول بودهاند دیر و اندك موافق میشدهاند، 2- از آیت 28
میفهماند که همیشه پیشوایان در کار خود به- شخصیّتشان متّکی بودهاند، نه میترسیدهاند و نه اجبار و تطمیع داشتهاند، و پیوسته
حامی مردم ضعیف بودهاند، 3- حادثهي طوفان و نقل کشتی نوح براي ما یقینی است و بعلاوه از تصریح قرآن بآن مؤمن هستیم،
خواه جهت ایمان تلقین باشد یا شهرت ادیان بانضمام پارهاي منقولات علمی، و چون قرآن براي تشریح تاریخ باستان و یا تعلیم
طبقات الارض نبوده است، براي تذکّر است و عبرت ما هم بهمان اندازه اینکه سرگذشت را قبول داریم که در قرآن میخوانیم و
براي فهم بیشتر و اطّلاع از جزئیّات و چگونگی آن ما و هم مردان علم و تحقیق در انتظار آیندهاي نامعلوم هستیم که اینکه مجهول با
صفحه 57 از 240
شاید موجب تردید شود که پس از انقضاي طوفان و «ُ وَ نادي نُوح رَبَّه » دیگر مجهولات بشر براي او مکشوف شود، 4- آیت 45
-377- 52 -قرآن- 360 - استقرار کشتی، فرزند ناصالح نوح نابود بوده است، و اینکه مناجات در آن موقع چه اثر دارد! -قرآن- 23
1212 قاضی بیضاوي همان ترجمهي ما را احتمال داده است، و با اینکه در نظم آیات پس از انجام - 413 -قرآن- 1186 - قرآن- 390
طوفان گفته شده است، شاید حکایت از سخن سابقی نوح باشد، و ممکن است اینکه سؤال براي کشف علّت نابودي فرزندش باشد
با اینکه در اوّل وعدهي نجات خانوادهاش باو داده شده بود، از اینکه جهت در دنبالهي آیه علّت نابودي فرزند نوح بیان شده است و
تا آخر میفهماند که مردم دو دسته شدهاند اوّل آنها که « وَ أُمَم سَنُمَتِّعُهُم ثُم یَمَسُّهُم » امر بسکوت او شده است، 5- آیت 48 جمله
494 [ صفحه 110 ] نوح و دین و آئین - پیرو نوح هستند و مشمول برکات، دوّم آنها که ملّتی هستند بهرهمند که پیرو -قرآن- 447
نیستند و اگرچه بهرهاي از زندگی دارند ولی بسزاي انحراف خود میرسند چون دستهاي جداگانه و خارج از پیروي و رهبري نوح
شده است، در مجمع: از حسن بصري نقل کرده است: علّت اینکه مردم بهرهمند از دنیا بعالم دیگر گرفتار خواهند شد و باین جمله
چون فکر دنیا و اشتغال بکارهاي مادّي و خوشیهاي زندگی موجب غفلت و جهل «ٌ سَنُمَتِّعُهُم ثُم یَمَسُّهُم مِنّا عَذاب » گفته شده است
362- است که بفکر صلاح و فساد و سعادت و شقاوت نمیباشند. -قرآن- 312
[ [سوره هود [ 11 ]: آیات 50 تا 60
وَ إِلی عادٍ أَخاهُم هُوداً قالَ یا قَوم اعبُدُوا اللّهَ ما لَکُم مِن إِله غَیرُه إِن أَنتُم إِلاّ مُفتَرُونَ [ 50 ] یا قَوم لا أَسئَلُکُم عَلَیه أَجراً إِن أَجرِيَ إِلاّ
عَلَی الَّذِي فَطَرَنِی أَ فَلا تَعقِلُونَ [ 51 ] وَ یا قَوم استَغفِرُوا رَبَّکُم ثُم تُوبُوا إِلَیه یُرسِل السَّماءَ عَلَیکُم مِدراراً وَ یَزِدکُم قُوَّةً إِلی قُوَّتِکُم وَ لا
تَتَوَلَّوا مُجرِمِینَ [ 52 ] قالُوا یا هُودُ ما جِئتَنا بِبَیِّنَۀٍ وَ ما نَحن بِتارِکِی آلِهَتِنا عَن قَولِکَ وَ ما نَحن لَکَ بِمُؤمِنِینَ [ 53 ] إِن نَقُول إِلاَّ اعتَراكَ
676 مِن دُونِه فَکِیدُونِی جَمِیعاً ثُم لا تُنظِرُونِ - بَعض آلِهَتِنا بِسُوءٍ قالَ إِنِّی أُشهِدُ اللّهَ وَ اشهَدُوا أَنِّی بَرِيءٌ مِمّا تُشرِکُونَ [ 54 ] -قرآن- 1
55 ] إِنِّی تَوَکَّلت عَلَی اللّه رَبِّی وَ رَبِّکُم ما مِن دَابَّۀٍ إِلاّ هُوَ آخِ ذٌ بِناصِ یَتِها إِن رَبِّی عَلی صِ راطٍ مُستَقِیم [ 56 ] فَإِن تَوَلَّوا فَقَد أَبلَغتُکُم ما ]
أُرسِلت بِه إِلَیکُم وَ یَستَخلِف رَبِّی قَوماً غَیرَکُم وَ لا تَضُرُّونَه شَیئاً إِن رَبِّی عَلی کُل شَیءٍ حَفِیظٌ [ 57 ] وَ لَمّا جاءَ أَمرُنا نَجَّینا هُوداً وَ الَّذِینَ
- [ آمَنُوا مَعَه بِرَحمَۀٍ مِنّا وَ نَجَّیناهُم مِن عَذاب غَلِیظٍ [ 58 ] وَ تِلکَ عادٌ جَحَدُوا بِآیات رَبِّهِم وَ عَصَوا رُسُلَه وَ اتَّبَعُوا أَمرَ کُل جَبّارٍ عَنِیدٍ [ 59
136 [ صفحه - 627 وَ أُتبِعُوا فِی هذِه الدُّنیا لَعنَۀً وَ یَومَ القِیامَۀِ أَلا إِن عاداً کَفَرُوا رَبَّهُم أَلا بُعداً لِعادٍ قَوم هُودٍ [ 60 ] -قرآن- 1 - قرآن- 1
111 ] معنی لغات: مدرارا- با ریزش و باریدن فراوان، اعتري- از اعتراء بمعنی برخورد و فراگیري، کیدون- از کید بمعنی نیرنگ و
215 ترجمه: 50 و - کنایه از کمال تسلّط است. -قرآن- 195 « آخِذٌ بِناصِیَتِها » تعلیم آن، ناصیۀ- جلو سر و موي جلو سر و اینکه جمله
نیز بسوي مردم عاد مردي از خودشان بنام هود بپیغمبري فرستادیم، او گفت: اي گروه من خدا را بپرستید که جزا او آفریدگاري
ندارید [و سخنان شما که آفریدگار خود بتان را میپندارید] جز که دروغی بگویند [و پنداري ناپسند نباشد] 51 اي مردم بر اینکه
رهبري خود از شما مزدي نخواهم که مزد من با همواست که مرا آفرید، مگر شما خرد ندارید [که درست ز نادرست بیابید]! 52 اي
مردم ز خدا آمرزش بخواهید و سپس [ز بتپرستی] بسوي خدا پرستی بازآئید تا [ز خشک سالی نجات یابید] وز آسمان بر شما
بفراوانی باران بریزد و بر نیروي شما بیفزاید [و مرد و مالتان بسیار شود] پس گناهکار رو گردان ز حق نباشید 53 [آن مردم بپاسخ
او] گفتند: اي هود تو نشانهي نمودار بر درستی خود براي ما نیاوردي و ما بگفتهي تو نمیگرویم و دستبردار از خدایان خود نباشیم
54 و براي تو چیزي نگوئیم جز که کسی از خدایان ما با تو برخورد کرده است [و بسزاي سخنت گرفتارت نموده است] هود گفت:
من خدا را گواه میگیرم و شما نیز گواه باشید که از آنچه انباز خدا و بجاي او میگیرید بیزارم 55 پس همگیتان بکار من چاره
اندیشید و روزگار نبرید [و مهلتم ندهید] که 56 بخداي و پروردگار خود و شما تکیه دارم و جنبندهاي نباشد جز که بفرمان او است
که البتّه [فرمان] پروردگار من بر راه راست باشد و بس 57 و اگر شما ز من رو بگردانید من پیغامبري خود بشما رساندم و او خود
صفحه 58 از 240
گروهی دگر بجاي شما آورد و نتوانید باو زیان آورید که پروردگار من نگاهبان همه چیز بود، 58 و چون فرمان [و سرنوشت] ما بر
سر آنان رسید بمهر و رحمت خود هود و پیروانش را [ صفحه 112 ] برهاندیم و نیز ز آزار زفت [سراي دیگر آسودهشان داشتیم] 59
اینکه گروه عاد بودند که نشانههاي [توان و یکتائی] پروردگار خود باور نداشتند و پیامبران او را نافرمان شدند و پی فرمان هر
ستمکار بد رفتار برفتند 60 و باین جهان لعن و دوري ز رحمت حق بدنبالشان بود و هم برستاخیز، پس بدانید: عادیان کافر بودند و
تا آخر آیه 52 « یُرسِل السَّماءَ عَلَیکُم مِدراراً » : نیز بدانید: مردم عاد خویشان هود دور بوند [ز مهر پروردگار خود]. سخن مفسّرین
54 روایت شده است که سه سال باران براي ملّت هود نبارید و زنها نازا شدند، بدین جهت پاداش ایمان - نیشابوري: -قرآن- 15
عنایت فرزند است بآنها که بپاداش ایمان آنهم فراهم خواهد شد. روایت کردهاند « یَزِدکُم قُوَّةً » باران معیّن شد و مقصود از جملهي
که حضرت حسن- مجتبی روزي نزد معاویه بود، چون از آنجا بیرون رفت یکی از دربانهاي معاویه عرض کرد: من سرمایه دارم و
فرزند ندارم علاج کارم چیست! فرمود: زیاد استغفار کن. او باین ذکر مشغول شد تا بروزي هفتصد مرتبه، و ده پسر از او پیدا شد.
چون معاویه از اینکه راهنمائی و نتیجهي آن خبردار شد، گفت چرا از آن حضرت نپرسیدي که اینکه راهنمائی از کجا کردي! چون
« وَ یَزِدکُم قُوَّةً إِلی قُوَّتِکُم » موقعی دیگر آن حضرت وارد بر معاویه شد و اینکه را پرسید، فرمود مگر اینکه سخن هود را نخواندهاي
-164- قرآن- 145 - !« فَقُلت استَغفِرُوا رَبَّکُم إِنَّه کانَ غَفّاراً یُرسِل السَّماءَ ...بن به وَ یُمدِدکُم بِأَموال وَ بَنِینَ » و نیز اینکه سخن نوح را
54 طبري: از إبن عبّاس و مجاهد و إبن زید و قتاده « اعتَراكَ بَعض آلِهَتِنا بِسُوءٍ » 968- 919 -قرآن- 924 - 815 -قرآن- 847 - قرآن- 775
59 فخر: پس از « تِلکَ عادٌ جَحَدُوا » 37- نقل کردهاند: یعنی تو دشنام دادي بتها را آنها هم تو را گرفتار دیوانگی کردند. -قرآن- 1
نقل سرگذشت ملّت عاد با اینکه جمله روي سخن بقوم و ملّت پیغمبر [ص] شده است که اینکه عاد یعنی اینکه قبور و آثار آن ملّت
59 فی ظلال: با اینکه آن مردم یک پیغمبر «ُ وَ عَصَوا رُسُلَه » 23- است و شما گردش کنید و بآن بنگرید، و عبرت بگیرید. -قرآن- 1
[ 22 [ صفحه 113 - را منکر شدند، چون پیغمبران همه بیک هدف دعوت میکنند و انکار یک نفر بمنزلهي انکار همگی -قرآن- 1
و عاد و لعنت بدنیا و « الا » 60 روح البیان: تکرار کلمهي « أَلا بُعداً لِعادٍ » . گفته شده است « رسله » است از اینکه روي بصورت جمع
21 پس سپاس - آخرت بر آنها براي پند است و عبرت و اهمیّت و کمال زشتی فکر و کار آن مردم. و مثنوي گفته است: -قرآن- 1
او را که ما را در جهان || کرد پیدا از پس پیشینیان تا شنیدیم آن سیاستهاي حق || بر قرون ماضیه اندر سبق استخوان و پشم آن
گرگان عیان || بنگرید و پند گیرید اي مهار عاقل از سر بنهد اینکه مستی و باد || چون شنید انجام فرعونان و عاد ورنه بنهد،
دیگران از حال او || عبرتی گیرند از اضلال او عبده: بموجب حدیثهاي منقول از پیغمبر [ص] هود اوّل کسی است که بزبان عربی
سخن گفت و اوّل پیغمبر بوده براي اوّل تیرهي از اولاد سام بن نوح و معلوم میشود که اوّل پیغمبر از نسل نوح عرب بوده است.
تحریک مردم منحرف و مخالف است که بخود آئید چون آفریدهي « تَوَکَّلت عَلَی اللّه رَبِّی وَ رَبِّکُم » سخن ما: 1- در آیت 56 جمله
ما و شما یکی است، و من توکّلم باو است. و با وحدت در ایجاد که حد مشترك و اصل آفرینش ما و شما است، و اتّصال ما بآن
وَ اتَّبَعُوا » حقیقت است پس در سود و زیان بیک مرجع مشترك امیدواریم و باید یار و سازگار باشیم، 2- دو آیت آخر جملههاي
که در اوّل بصورت فعل لازم و دوّم متعدّي و مجهول گفته شده است. براي فهماندن « وَ أُتبِعُوا فِی هذِه الدُّنیا لَعنَۀً » « أَمرَ کُل جَبّارٍ
کمال ارتباط و تلازم است که یک عمل اختیاري بر غیر مصلحت و صواب خواه و ناخواه نتیجهي بد بدنبال دارد و گریزي از آن
445 -قرآن- - 83 -قرآن- 410 - نیست، و اطاعت و فرمانبرداري از ستمکار لعنت و محرومیّت و خواري بدنبال آن هست. -قرآن- 34
490-447 چنانکه بچشم خود دیدیم یک دستهي متجاوز از صد و پنجاه نفر هواخواه و پیرو جبّاران شدند و با هزاران انحراف و
ستم سرمایه فراهم کردند و به آن صاحبان قدرت تقدیم کردند که جاهی بیابند و مقامی بگیرند هنوز بر کرسی مقصود نانشسته
اساس [ صفحه 114 ] آنها را نابود کردند باز دوباره کوشش کردند و با فرمانبري از آن فراعنهي ستمکار اموال باقیماندهي خود را
بالتماس بایشان تسلیم کردند تا دوباره آن مقام و منزلت را باز گیرند اینکه نوبت هنوز جاي بر کرسی خود گرم نکرده براي نوبت
صفحه 59 از 240
دوّم همان مقام قدرت و ستم که معامله کرد و در برابر مال و تملّق، جاه و منزلت وعده کرد اساس آن شخصیّت و برتري را از جاي
کند و آن پیروان بیچاره را گرفتار محرومیّت و لعنت خدا و خلق نمود. اینکه است معنی تبعیّت لعنت براي متابعت و هواخواهی
ستمکاران.
[ [سوره هود [ 11 ]: آیات 61 تا 68
وَ إِلی ثَمُودَ أَخاهُم صالِحاً قالَ یا قَوم اعبُدُوا اللّهَ ما لَکُم مِن إِله غَیرُه هُوَ أَنشَأَکُم مِنَ الَأرض وَ استَعمَرَکُم فِیها فَاستَغفِرُوه ثُم تُوبُوا إِلَیهِ
إِن رَبِّی قَرِیب مُجِیب [ 61 ] قالُوا یا صالِح قَد کُنتَ فِینا مَرجُ  وا قَبلَ هذا أَ تَنهانا أَن نَعبُدَ ما یَعبُدُ آباؤُنا وَ إِنَّنا لَفِی شَکٍّ مِمّا تَدعُونا إِلَیهِ
مُرِیب [ 62 ] قالَ یا قَوم أَ رَأَیتُم إِن کُنت عَلی بَیِّنَۀٍ مِن رَبِّی وَ آتانِی مِنه رَحمَۀً فَمَن یَنصُ رُنِی مِنَ اللّه إِن عَ َ ص یتُه فَما تَزِیدُونَنِی غَیرَ تَخسِیرٍ
63 ] وَ یا قَوم هذِه ناقَۀُ اللّه لَکُم آیَۀً فَذَرُوها تَأکُل فِی أَرضِ اللّه وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأخُذَکُم عَذاب قَرِیب [ 64 ] فَعَقَرُوها فَقالَ تَمَتَّعُوا ]
822 فَلَمّا جاءَ أَمرُنا نَجَّینا صالِحاً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَه بِرَحمَ ۀٍ مِنّا وَ مِن - فِی دارِکُم ثَلاثَۀَ أَیّام ذلِکَ وَعدٌ غَیرُ مَکذُوب [ 65 ] -قرآن- 1
خِزي یَومِئِذٍ إِن رَبَّکَ هُوَ القَوِيُّ العَزِیزُ [ 66 ] وَ أَخَ ذَ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیحَۀُ فَأَصبَحُوا فِی دِیارِهِم جاثِمِینَ [ 67 ] کَأَن لَم یَغنَوا فِیها أَلا إِنَّ
332 معنی لغات: استعمر- وادار کرد بآبادي و عمران، عقروها- از مصدر [ صفحه - ثَمُودَ کَفَرُوا رَبَّهُم أَلا بُعداً لِثَمُودَ [ 68 ] -قرآن- 1
115 ] عقر بفتح اوّل و سکون دوّم جراحت کردن، سر از پائین گردن بریدن، چهار دست و پاي شتر را قطع کردن، از رفتن بازداشتن،
جاثمین- از مصدر جثم و جثوم بفتح اوّل و سکون دوّم و ضم هر دو بمعنی بر زمین چسبیدن پرنده و درهم شدن، و گلوله شدن
پشم، یغنوا- از مصدر غنی با کسر اوّل بمعنی اقامت و جایگرفتن. ترجمه: 61 و بسوي گروه ثمودیان برادر خواندهي خودشان صالح
را بپیامبري فرستادیم و او گفت: اي خویشان من آن خدا را بپرستید که جز او خدائی ندارید و او شما را ز دل زمین درآورد و
آبادانی آن بشما واگذاشت، پس آمرزش از او بخواهید و زان پس بسوي او باز گردید [و دل بدیگري ندارید] که پروردگار من
نزدیک است و جوابگوي 62 آنها گفتند باو: اي صالح تو تا کنون چشم و چراغ ما بودي، چگونه تو ما را ز آنچه پدران ما
میپرستیدند باز میداري! و ما بآنچه تو ما را میخوانی دو دل هستیم و بد بینیم 63 او گفت: اي گروه من چه میپندارید اگر دستاویزي
نمودار از پروردگار خود داشته باشم و مهري از او بمن رسد پس کی یاري من کند ز سرنوشت خدا گر نافرمانی او کنم! پس شما
[بسخنانتان] جز زیان من نیفزائید 64 اي مردم اینک شتري است از سوي خدا که نشانهي [یکتائی و چیرگی] او است براي شما پس
آن را بخود گذارید که بر زمین خدا بچرد و آزاري بآن نرسانید که بزودي شکنجه اي سخت فراگیر شما شود 65 آنها شتر را
کشتند و او بآنان گفت: تا سه روز بخانههاي خود آسوده باشید و اینکه وعدهاي ناگزیر بود 66 و چون فرمان ما [بآزارشان] رسید
صالح را با آنها که باو گرویده بودند بمهر خود ز خواري آن روز برهاندیم چه اي محمّد پروردگار تو برتر تواناي گرامی باشد و
بس 67 و ستمگران را فریادي فرا گرفت که همگی بامدادان بخانههاي خود بر زمین کوفته بودند 68 چنانکه گوئی جایگاه ثمودیان
نبوده، همه آگاه باشید که مردم ثمود پروردگار خود باور نداشتند، و باخبر باشید که ثمودیان ز مهر حق بدور باشند. سخن
61 طبري: مجاهد گفته است یعنی کاري بکنید که خدا گناهان شما را بپوشد، و سپس از آنچه «ِ فَاستَغفِرُوه ثُم تُوبُوا إِلَیه » : مفسّرین
62 طبري: یعنی پیش « کُنتَ فِینا مَرجُ  وا » . 56 [ صفحه 116 ] بردارید و بکار شایسته و پسند اقدام کنید - ناپسند است دست -قرآن- 15
25 نیشابوري: إبن عبّاس گفته است: یعنی - از اینکه سخن و ادّعا انتظار داشتیم در میان ما آقائی و سیادتی نصیب تو شود. -قرآن- 1
تو فاضل و نیکوکاري بودي و بر خودمان همگی جلوت میداشتیم، و بعضی گفتهاند: یعنی تو را مردي صالح و رشید و عاقل و
صاحب نظر میدانستیم، و بعضی گفتهاند: تو بر فقرا مهربان بودي و براي بیچارگان یار و معین و از بیماران عیادت میکردي و ما
63 طبري: یعنی « وَ آتانِی مِنه رَحمَ ۀً » ! گمان میبردیم که یار و دوست ما هستی و موافق با دین ما پس چه شد که دشمن شدي
طبري مجاهد گفته است: یعنی بمن « فَما تَزِیدُونَنِی غَیرَ تَخسِیرٍ » 28- خداوند پیغمبري و حکمت و اسلام بمن داده است. -قرآن- 1
صفحه 60 از 240
37 فخر: یعنی اینکه دعوت و سخن شما موجب خسارت من، و نابودي کار من - چیزي نمی- افزائید مگر زیان خودتان. -قرآن- 1
- .« ناقۀ اللّه خوانند تعظیم را کالکعبۀ الّتی اضافها اللّه الیه تشریفا و تعظیما فقال: طهّر بیتی » : 63 کشف نوشته «ِ هذِه ناقَۀُ اللّه » . است
] 72- 19 -پاورقی- 70 - و نیز در و نیز در -قرآن- 1 ،«16» خواندهاند « یومئذ » 66 مجمع: با کسر و فتح میم « 24 زيِ یَومِئِذٍ - قرآن- 1
دال « أَلا بُعداً لِثَمُودَ » با تنوین نصب نیز قرائت شده است، و کسائی در « ثمودا » با فتح دال خواندهاند و نیز « أَلا إِن ثَمُودَ » [ صفحه 117
141 ابو الفتوح: - 22 -قرآن- 118 - و دیگران با دال مفتوح قرائت کردهاند. -قرآن- 1 « لثمود » را با تنوین جرّ خوانده است « ثمود »
نوشته است: بعد و هلاك باد ثمود را علی وجه الدّعاء علیهم. کلمهي ثمود نوشته است در کتیبههاي سارگن دوّم پادشاه آشوري در
715 قبل از میلاد نام ثمود دیده شده است، و هم در کتابهاي جغرافی یونان و روم و هم در شعر عرب جاهلی که معلوم میشود
عرب » قبیلهاي بوده است از عرب بسیار قدیم که تا پیش از اسلام اثري از آن نمانده بوده است. صحاح جوهري: کلمهي ثمود را
معنی کرده است، و در تاریخ قدیم عرب بائده مینامند یعنی نابود شده و البته کم و بیش یادي و نقلی از آن عرب بوده است « اولی
در خاطرهي اعراب منحرف مکه که اینکه آیات بآن جا نازل شده است، و خاطرهي تلخی از آن بموجب داستانهاي قدیم خود
داشتهاند و البتّه تکرار اینکه یادآوریها و روشن کردن چگونگی آن حادثهي دردناك بود که در دل کافران مکّه هم بتدریج اثر
میکرد و فروتن میشدند، مثنوي در دفتر اوّل اینکه قضیّه را چنین ساخته است: بشنو اکنون قصّهي صالح روان || بگذر از صورت،
طلب معنی آن زان که صورت بین، نبیند عاقبت || عاقبت بینی، بیا بیعافیت ناقهي صالح بصورت بد شتر || پی بریدندش ز جهل
68 از براي آب جو خصمش شدند || آب کور و نان ثبور ایشان بدند ناقهي صالح چو جسم صالحان|| - فرمت- 66 -» آن قوم مرّ
شد کمینی در هلاك طالحان شحنهي قهر خدا از ایشان بجست || خونبهاي اشتري، شهري درست روح صالح بر مثال اشتري است
||نفس گمره مرد را چون پی بري است [ صفحه 118 ] روح همچون صالح و تن ناقه است || روح اندر وصل و تن در فاقه است
حق از آن پیوست با جسمی نهان || تاش آزارند و بینند امتحان روح صالح قابل آفات نیست || زخم بر ناقه بود بر ذات نیست زان
تعلّق کرد با جسمش اله || تا که گردد جمله عالم را پناه ناقهي جسم ولی را بنده باش || تا شوي با روح صالح خواجه تاش
[ [سوره هود [ 11 ]: آیات 69 تا 83
وَ لَقَد جاءَت رُسُلُنا إِبراهِیمَ بِالبُشري قالُوا سَلاماً قالَ سَلام فَما لَبِثَ أَن جاءَ بِعِجل حَنِیذٍ [ 69 ] فَلَمّا رَأي أَیدِیَهُم لا تَصِل إِلَیه نَکِرَهُم وَ
أَوجَسَ مِنهُم خِیفَۀً قالُوا لا تَخَف إِنّا أُرسِلنا إِلی قَوم لُوطٍ [ 70 ] وَ امرَأَتُه قائِمَۀٌ فَ َ ض حِکَت فَبَشَّرناها بِإِسحاقَ وَ مِن وَراءِ إِسحاقَ یَعقُوبَ
71 ] قالَت یا وَیلَتی أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعلِی شَیخاً إِن هذا لَشَ یءٌ عَجِیب [ 72 ] قالُوا أَ تَعجَبِینَ مِن أَمرِ اللّه رَحمَت اللّه وَ بَرَکاتُهُ ]
591 فَلَمّا ذَهَبَ عَن إِبراهِیمَ الرَّوع وَ جاءَته البُشري یُجادِلُنا فِی قَوم لُوطٍ [ 74 ] إِنَّ - عَلَیکُم أَهلَ البَیت إِنَّه حَمِیدٌ مَجِیدٌ [ 73 ] -قرآن- 1
إِبراهِیمَ لَحَلِیم أَوّاهٌ مُنِیب [ 75 ] یا إِبراهِیم أَعرِض عَن هذا إِنَّه قَد جاءَ أَمرُ رَبِّکَ وَ إِنَّهُم آتِیهِم عَذاب غَیرُ مَردُودٍ [ 76 ] وَ لَمّا جاءَت رُسُلُنا
لُوطاً سِیءَ بِهِم وَ ضاقَ بِهِم ذَرعاً وَ قالَ هذا یَوم عَصِ یب [ 77 ] وَ جاءَه قَومُه یُهرَعُونَ إِلَیه وَ مِن قَبل کانُوا یَعمَلُونَ السَّیِّئات قالَ یا قَومِ
599 قالُوا لَقَد عَلِمتَ ما لَنا فِی - هؤُلاءِ بَناتِی هُن أَطهَرُ لَکُم فَاتَّقُوا اللّهَ وَ لا تُخزُون فِی ضَ یفِی أَ لَیسَ مِنکُم رَجُل رَشِیدٌ [ 78 ] -قرآن- 1
بَناتِکَ مِن حَقٍّ وَ إِنَّکَ لَتَعلَم ما نُرِیدُ [ 79 ] قالَ لَو أَن لِی بِکُم قُوَّةً أَو آوِي إِلی رُکن شَدِیدٍ [ 80 ] قالُوا یا لُوطُ إِنّا رُسُل رَبِّکَ لَن یَصِلُوا
إِلَیکَ فَأَسرِ بِأَهلِکَ بِقِطع مِنَ اللَّیل وَ لا یَلتَفِت مِنکُم أَحَدٌ إِلاَّ امرَأَتَکَ إِنَّه مُصِ یبُها ما أَصابَهُم إِن مَوعِدَهُم الصُّبح أَ لَیسَ الصُّبح بِقَرِیبٍ
81 ] فَلَمّا جاءَ أَمرُنا جَعَلنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمطَرنا عَلَیها حِجارَةً مِن سِجِّیل مَنضُودٍ [ 82 ] مُسَوَّمَۀً عِندَ رَبِّکَ وَ ما هِیَ مِنَ الظّالِمِینَ بِبَعِیدٍ ]
602 [ صفحه 119 ] معنی لغات: عجل- با کسر عین و سکون جیم بمعنی گوساله، حنیذ- از مصدر حنذ بفتح اوّل و - 83 ] -قرآن- 1 ]
سکون دوّم بمعنی پختن و کباب کردن گوشت، اوجس- در دل حس کرد و دریافت، بعل- شوهر، اوّاه- از مصدر اوه بفتح اول و
سکون دوّم بمعنی شکایت و اظهار دلتنگی، ذرع- با فتح اوّل و سکون دوّم بمعنی بسط ید و گشایش، یوم عصیب- بمعنی روز
صفحه 61 از 240
گرم، یهرعون- از مصدر هرع بفتح اوّل و دوّم بمعنی شتاب با اضطراب، رشید- از مصدر رشد و رشاد ضدّ گمراهی و استقامت بر
طریق حق،ّ سجّیل- سنگ مانند از گل و لاي خشک شده، مسوّمۀ- از مصدر تسویم بمعنی مکلّف کردن، در کاري آزاد و مختار
کردن، رها کردن و بچرا روانه کردن، نشانه و علامت دار کردن، منضود- از مصدر نضد بفتح اوّل و سکون دوّم بمعنی بیکدیگر
چسباندن بطور نظم و ترتیب و یا بصورت انباشته. ترجمه: و [بروزگاري] فرستادگان ما [که فرشته بودند] براي ابراهیم نوید آوردند
[و چون باو رسیدند] سلام گفتند و او بآنها سلام گفت و درنگ نکرده گوسالهاي بریان در جلو آنان نهاد 70 و چون دید دستشان
بسوي گوساله دراز نمیشود ناپسندش آمدند و بدل ز آنان بترسید [که شاید اندیشهي بد دارند که بر سفرهي من نمینشینند]، آنها
گفتند: تو را ترسی نباشد که ما را فرستادهاند تا بسوي مردم لوط رویم [و نابودشان کنیم] 71 همسر ابراهیم که آنجا ایستاده بود
بخندید و [ما بوسیلهي آن فرشتگان] او را نوید پیدایش پسري اسحاق نام دادیم و پس از او دیگري بنام یعقوب 72 او گفت: اي
واي مگر شود که من پیرزن فرزند [ صفحه 120 ] بزایم با اینکه شوهر پیرم! که البتّه اینکه شگفت چیزي بود 73 [فرشتگان] گفتند:
مگر از کار خدا شگفت آوري با اینکه مهر و فرخندگی او بر شما خاندان پیامبران فراگیر است و او ستودهاي بزرگوار است 74 و
چون ترس ابراهیم آرام شد و نوید فرزند شنید با فرستادگان ما، براي مردم لوط سخن گفت 75 چه ابراهیم بردبار و نرمدل و روي
دل با خدا بود 76 [باو گفتند:] اي ابراهیم از اینگونه سخن درگذر که فرمان پروردگارت رسیده است و آزاري بر سرشان آید که
بگذر ندارد 77 و چون فرستادگان ما بنزد لوط شدند او را [ز آمدن] آنان بد آمد و گفت: چه روز سختی بود امروز [که مهمانان
گرفتار هوسرانی بدکاران شوند] 78 و آن مردم شتابناك بسویش آمدند چون زان پیش خوي گرفتهي بدکاري بدند، لوط بآنان
گفت: اینک دختران من براي شما بهتر است، پس از خشم خدا پرهیز کنید و مرا در رفتار با مهمانان من رسوا نکنید، مگر میان شما
مردي درستکار و راسترو نباشد! 79 آنها بپاسخش گفتند: دانی که دختران تو ما را شایسته نباشند [که دل بآنان نداریم] و تو دانی
که ما چه میپسندیم 80 او گفت: اي کاش مرا بر شما نیرو بدي و یا پناهگاهی استوار 81 [فرشتگان] گفتند: اي لوط، ما فرستادهي
پروردگار توایم [و بدکاران را] هرگز دسترس بتو نباشد و بپاسی ز شب با خانوادهي خود روانه شو و کسی از شما بچیزي روي
نکند [و دلتان بمال و کس نباشد] بجز همسرت که او چون دیگران گرفتار شود [چون دلبستهي کافران باشد] و البتّه هنگام
آزارشان بامداد است و نه مگر که آن نزدیک بود! 82 چو فرمان ما رسید جایگاهشان زیر و زبر کردیم و از آن سنگ و گل بر هم
چیده بسرشان فرو ریختیم 83 که به پیشگاه پروردگارت نشانه دار بود [تا بسرنوشت که باشد و که را نشانه کند] و آن سر انجام و
لَقَد » : سرزمین نه از ستمکاران دور باشد، [چه شاید اینان را هم بر سر آید و یا بروند و آن سرزمین بچشم خود ببینند]. سخن مفسرین
69 طبري: یعنی ملائکه ابراهیم را نوید دادند به پیدایش فرزندي بنام اسحاق، و «ٌ جاءَت رُسُلُنا إِبراهِیمَ بِالبُشري قالُوا سَلاماً قالَ سَلام
89 [ صفحه 121 ] تأویلات: در اینکه آیه سخنی دور و دراز - بعضی محدّثین گفتهاند: نوید بهلاك قوم لوط بوده است. -قرآن- 14
با کسر سین و « سلّم » 69 مجمع: حمزه و کسائی «ٌ قالَ سَلام » . دارد که ما در اوّل سورهي یوسف ص 161 ترجمه و تشریح نمودهایم
69 طبري: مجاهد گفته است: یعنی کباب پخته، إبن- جریج از مجاهد نقل کرده « بِعِجل حَنِیذٍ » 16- سکون لام خواندهاند. -قرآن- 1
است یعنی گرم بر سنگ پخته، قتاده گفته است: یعنی پخته، و شمر بن عطیّه گفته است: یعنی کبابی که آب گوشت از آن میچکد.
« أَوجَسَ مِنهُم خِیفَۀً » . 19 مجمع: از فرّاء نقل شده است: یعنی پخته بزیر آتش در گودال زمین که رسم اعراب بادیه است - -قرآن- 1
70 مجمع: چون آن ملائکه ناشناس و قوي بودند و از خوردن غذا خودداري کردند، ابراهیم ترسید دزد باشند یا قصد سوء داشته
باشند و بعضی گفتهاند: ابراهیم شناخت که ملک هستند و ترسید که براي کار مهمّی آمده- اند یا براي آزار مردم او آمدهاند. -
71 طبري: بعضی گفتهاند یعنی در پشت پرده ایستاده بود و بعضی گفتهاند: یعنی ابراهیم « وَ امرَأَتُه قائِمَ ۀٌ فَ َ ض حِکَت » 27- قرآن- 1
نشسته بود براي پذیرائی و همسرش ایستاده بود براي خدمتگزاري و چون آنها از خوردن خودداري کردند او تعجّب کرد و خندید
از کار میهمانان که با پذیرائی ابراهیم و خدمتگزاري من عجب است که اینها غذا نمیخورند، قتاده گفته است: چون شنید که آنها
صفحه 62 از 240
مأمور نابودي مردم لوط هستند از غفلت آن مردم خندید که در معرض گرفتاري هستند و از خود بیخبر، کلبی گفته است: یعنی
چون در اوّل ورود آنها ابراهیم ترسید همسرش از ترسیدن او خندهاش گرفت، وهب بن منبّه گفته است: یعنی تعجّب کرد از بشارت
است « حاضت » در اینکه جمله بمعنی « ضحکت » : آنها که او باردار خواهد شد در سن پیري خود و شوهرش، و مجاهد گفته است
] 37- نقل شده است. -قرآن- 1 « حیض » بمعنی « ضحک » یعنی در سن پیري بعادت زنانه گرفتار شد و از عرب استعمال کلمهي
وَ مِن وَراءِ » . صفحه 122 ] مجمع: از امام باقر علیه السّلام نقل شده است که خندهي همسر ابراهیم براي باردار شدن در پیري بود
72 فخر: إبن کثیر و نافع و « أَ أَلِدُ » 36- 71 مجمع: کلمهي یعقوب با رفع و نصب هر دو قرائت شده است. -قرآن- 1 « إِسحاقَ یَعقُوبَ
76 تنویر «ٌ لَحَلِیم أَوّاهٌ مُنِیب » 12- با یک همزهي ممدود خواندهاند، و دیگران با دو همزه و غیر ممدود. -قرآن- 1 « آلد » ابو عمرو
المقباس: یعنی در برابر کارهاي نادانی بردبار بود و نرمدل بود و روي دل بخدا داشت، صافی: یعنی شتاب در کینهجوئی نداشت و
بسیار دعا میکرد و آنچه خواسته و پسند بود ز خدا میخواست، و در سوره برائت آیت 114 صفحه 465 ج 4 معنی اینکه جمله نوشته
74 فخر: مجادلهي ابراهیم با ملائکه بود براي آسایش لوط و آنها جواب دادند: ما او « یُجادِلُنا فِی قَوم لُوطٍ » 31- شده است. -قرآن- 1
و ممکن است مجادلهي او براي آسایش مردم «ُ نَحن أَعلَم بِمَن فِیها لَنُنَجِّیَنَّه » را نجات میدهیم چنانکه در سورهي عنکبوت گفته شده
باشد « یسائلنا » بمعنی « یُجادِلُنا » 235 ابو الفتوح: ممکن است - 31 -قرآن- 187 - لوط بوده است و ملائکه جوابش را دادهاند. -قرآن- 1
هؤُلاءِ بَناتِی هُنَّ » 37- و مقصود آن است که چون ابراهیم اصرار بر نجات لوط داشت با ما ببحث و گفتگو پرداخت. -قرآن- 25
با فتح راء نیز قرائت شده است، قتاده گفته است: مقصود از کلمهي « اطهر » با ضم راء است و « اطهر » 78 مجمع: قرائت مشهور « أَطهَرُ
دختران خود او است، مجاهد و سعید بن جبیر گفتهاند: چون لوط پیغمبر و سرپرست آنها بوده است دختران آنها بمنزلهي « بنات »
فرزند خود او بودهاند و مقصود از اینکه کلمه رهبري منحرفین است که توجّه و میل باین زنها که بجاي دختر من هستند مناسب و
موافق با طهارت و تقوي است، و البتّه مقصود او از اینکه گفتار توجّه بزنها با طریق مشروع بوده است، و بعضی گفتهاند: چون دو نفر
34 [ صفحه - رئیس و متنفّذ در آنها بود، اینکه جمله و عرضهي دختران خود براي آن دو نفر بوده است که بزنی اختیار -قرآن- 1
که بمعنی بزرگی نه بزرگتر، و « اللّه اکبر » بمعنی پاك بودن است مثل « اطهر » 123 ] کنند و شر دیگران را برگردانند. فخر: کلمهي
« ما لَنا فِی بَناتِکَ مِن حَقٍّ » 153- که کلمهي خیر بمعنی خوب است نه بمعنی بهتر. -قرآن- 101 «ِ أَ ذلِکَ خَیرٌ نُزُلًا أَم شَجَرَةُ الزَّقُّوم » مثل
37 یعنی چون دختران تو همسر ما نیستند ما را بآنها حقّی نیست، بعضی گفتهاند: - 79 تبیان: إبن اسحاق و جبّائی گفتهاند: -قرآن- 1
81 مجمع: إبن «ِ بِقِطع مِنَ اللَّیل » . یعنی ما را میلی بآنها نیست چون آنچه را انسان نخواست مثل اینکه است که استحقاق آن را ندارد
عبّاس گفته است: یعنی در تاریکی شب قتاده گفته است: یعنی پس از قسمتی از شب، جبّائی گفته است: یعنی در نصف شب. -
81 مجمع: مجاهد گفته است: یعنی کسی به پس پشت خود نگاه نکند، جبّائی گفته است: « وَ لا یَلتَفِت مِنکُم أَحَ دٌ » 27- قرآن- 1
یعنی کسی بمال و سرمایه که گذارده است توجّه نکند، إبن عبّاس گفته است: یعنی کسی از شما جدا نشود و بجاي نماند، و معنی
81 طبري: عموم قاریهاي کوفه و بصره و « إِلَّا امرَأَتَکَ » 33- چهارم اینکه است که اگر کسی ناله و زاري شنید اعتنا نکند. -قرآن- 1
با رفع قرائت « امرأتک » با نصب خواندهاند یعنی خویشان خود را بیرون بر بجز همسرت را، و بعضی مردم بصره « امرأتک » حجاز
فاسر » کردهاند، یعنی کسی توجّه نکند مگر همسرت که او توجّه خواهد کرد و نابود خواهد شد، و در قرائت إبن مسعود چنین است
82 طبري: سعید بن جبیر گفته است: اینکه کلمه بفارسی سنگ و گل «ٍ مِن سِجِّیل » 21- قرآن- 1 - .« باهلک بقطع من اللّیل الّا امرأتک
83 ابو الفتوح: قتاده و عکرمه گفتهاند: یعنی نشانهاي از طوق « مُسَوَّمَۀً » 17- بوده است و باین صورت معرّب شده است. -قرآن- 1
وَ ما هِیَ مِنَ الظّالِمِینَ » [ 14 [ صفحه 124 - داشت حمزه و إبن جریج گفتند: یعنی نشانه و نمود آنها غیر دگر سنگها بود. -قرآن- 1
83 مجمع: اینکه جمله تهدید عرب است که آن سنگریزهها بشما ستمگران نیز نزدیک است، و قتاده گفته است پس از اینکه « بِبَعِیدٍ
44 مقصود مردم لوط - جمله کسی در امان نیست و بترسید از ستمگري و آن مجازات و گرفتاري، و بعضی گفتهاند: -قرآن- 1
صفحه 63 از 240
هستند که از آن سنگریزه کسی مصون نماند. نیشابوري: بعضی گفتهاند: یعنی آن سرزمین لوط از مردم مکّه دور نیست و در
مسافرتهاي خود بطرف شام از آنجا میگذرند، و بعضی گفتهاند: یعنی اگرچه آن سنگ بآسمان است ولی آنگاه که بایستی فرود
آید بزودي بنشانه میرسد. سخن ما: همان ترجمه و نقل است و فقطّ میگوئیم: سرگذشت لوط در تورات هم آمده است، با نقل عمل
غیر مشروع از لوط و دخترانش، ولی اینکه حکایت که بروزگاري زلزلهاي سخت و حادثهاي بیگمان مردمی را نابود کرده است در
آن روز براي عربی که کما بیش با یهودي و مسیحی سرو کار داشته است و اینکه قضیّه را شنیده و یا میتوانسته است بپرسد و درست
و نادرست آن را معیّن کند البتّه بهتر وسیلهي عبرت و خوف بوده است که از گذشته پند بگیرد و از عاقبت نافرمانی و آزار پیغمبر
بترسد و براه راست برود.
[ [سوره هود [ 11 ]: آیات 84 تا 95
وَ إِلی مَدیَنَ أَخاهُم شُعَیباً قالَ یا قَوم اعبُدُوا اللّهَ ما لَکُم مِن إِله غَیرُه وَ لا تَنقُصُوا المِکیالَ وَ المِیزانَ إِنِّی أَراکُم بِخَیرٍ وَ إِنِّی أَخافُ
عَلَیکُم عَذابَ یَوم مُحِیطٍ [ 84 ] وَ یا قَوم أَوفُوا المِکیالَ وَ المِیزانَ بِالقِسطِ وَ لا تَبخَسُوا النّاسَ أَشیاءَهُم وَ لا تَعثَوا فِی الَأرض مُفسِدِینَ
85 ] بَقِیَّت اللّه خَیرٌ لَکُم إِن کُنتُم مُؤمِنِینَ وَ ما أَنَا عَلَیکُم بِحَفِیظٍ [ 86 ] قالُوا یا شُعَیب أَ صَلاتُکَ تَأمُرُكَ أَن نَترُكَ ما یَعبُدُ آباؤُنا أَو أَن ]
نَفعَلَ فِی أَموالِنا ما نَشؤُا إِنَّکَ لَأَنتَ الحَلِیم الرَّشِیدُ [ 87 ] قالَ یا قَوم أَ رَأَیتُم إِن کُنت عَلی بَیِّنَۀٍ مِن رَبِّی وَ رَزَقَنِی مِنه رِزقاً حَسَناً وَ ما أُرِیدُ
908 وَ - أَن أُخالِفَکُم إِلی ما أَنهاکُم عَنه إِن أُرِیدُ إِلاَّ الإِصلاحَ مَا استَطَعت وَ ما تَوفِیقِی إِلاّ بِاللّه عَلَیه تَوَکَّلت وَ إِلَیه أُنِیب [ 88 ] -قرآن- 1
یا قَوم لا یَجرِمَنَّکُم شِقاقِی أَن یُصِ یبَکُم مِثل ما أَصابَ قَومَ نُوح أَو قَومَ هُودٍ أَو قَومَ صالِح وَ ما قَوم لُوطٍ مِنکُم بِبَعِیدٍ [ 89 ] وَ استَغفِرُوا
رَبَّکُم ثُم تُوبُوا إِلَیه إِن رَبِّی رَحِیم وَدُودٌ [ 90 ] قالُوا یا شُعَیب ما نَفقَه کَثِیراً مِمّا تَقُول وَ إِنّا لَنَراكَ فِینا ضَعِیفاً وَ لَو لا رَهطُکَ لَرَجَمناكَ وَ
ما أَنتَ عَلَینا بِعَزِیزٍ [ 91 ] قالَ یا قَوم أَ رَهطِی أَعَزُّ عَلَیکُم مِنَ اللّه وَ اتَّخَ ذتُمُوه وَراءَکُم ظِهرِیا إِن رَبِّی بِما تَعمَلُونَ مُحِیطٌ [ 92 ] وَ یا قَومِ
728- اعمَلُوا عَلی مَکانَتِکُم إِنِّی عامِل سَوفَ تَعلَمُونَ مَن یَأتِیه عَذاب یُخزِیه وَ مَن هُوَ کاذِب وَ ارتَقِبُوا إِنِّی مَعَکُم رَقِیب [ 93 ] -قرآن- 1
وَ لَمّا جاءَ أَمرُنا نَجَّینا شُعَیباً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَه بِرَحمَ ۀٍ مِنّا وَ أَخَ ذَت الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیحَ ۀُ فَأَصبَحُوا فِی دِیارِهِم جاثِمِینَ [ 94 ] کَأَن لَم
با ضم اوّل و دوّم و « عثو » 249 [ صفحه 125 ] معنی لغات: تعثوا- از مصدر - یَغنَوا فِیها أَلا بُعداً لِمَدیَنَ کَما بَعِدَت ثَمُودُ [ 95 ] -قرآن- 1
سکون سوّم بمعنی زیادروي و افراط در کفر و فساد، شقاق- مخالفت و دشمنی، ظهري-ّ شتر آماده براي نیازمندیها، آنچه انسان
بپس پشت میگذارد و آنرا فراموش میکند. رجمنا- از مصدر رجم بفتح اوّل و سکون دوّم بمعنی کسی را بسنگ نشانه کردن، طرد
و دور کردن، دشنام دادن، لعن کردن، کنارهگیري کردن. ترجمه: 84 و بسوي مردم مدین شعیب را که برادر گونهاي زایشان بود
فرستادیم و او بآنان گفت: اي خاندان من خدا را بپرستید که شما را جز او آفریننده [ صفحه 126 ] نیست و بداد و ستد، ترازو و
پیمانه کم نکنید که میبینم خوشدلید و آسوده ولی ترسم آزار روز همگانی بشما رسد 85 اي خویشان من، پیمانه و ترازو بداد، بود
کنید وز کالاي مردم چیزي کم نکنید که باین سرزمین فزون تباهکار شوید 86 چه آنچه بازماندهي خداوندي است برايتان بهتر
است [ز نادرستی و کم فروشی] اگر گرویده بحق باشید، [و البتّه که] من نگهبان بسود و زیانتان نباشم 87 آن مردم باو گفتند: مگر
نماز [و آئین] تو فرمانت کند که آنچه پدران ما میپرستیدند رها کنیم وز آنچه بدلخواه خود بسرمایهمان میکردیم دست بداریم با
اینکه تو مردي بردبار و استوار باشی [و بیهوده نگوئی] 88 او گفت چه اندیشید اگر من براهی نمودار ز سوي پروردگارم باشم و او
ز سوي خود بهرهي خوب [ز سرمایه و خرد و دانش] بمن رسانده باشد! پس باین جلوگیري و راهنمائی ناسازگاري شما نخواهم، و
تا آنجا که توانم جز شایسته شدن شما نخواهم که فراهمی کار من بجز از خدا نباشد و بر او تکیه دارم و بسوي او میزارم 89 اي
خاندان من [بهش باشید] ناسازگاري شما با من گناهکارتان نکند که سزايتان آن شود که بمردم نوح یا هود و یا صالح رسید و
مردم لوط از شما بدور نباشند. [و هنوز سر انجامشان بیاد و سرزمینشان بجلو چشمان شما است] 90 و از پروردگار خود آمرزش
صفحه 64 از 240
بخواهید وز آن پس بدو بازگردید که پروردگار من مهربان است و دوستدار [آفریدگان] 91 آنها گفتند: اي شعیب بسیاري ز آنچه
تو گوئی ما در نیابیم و تو در میان ما ناتوانی و اگر گروه تو نبود سنگ- بارانت میکردیم که نزد ما ارزشی نداري 92 او گفت: اي
مردم مگر کسان من بچشم شما ز خدا گرامیتر است که او را پس پشت گذارید! و همانا که پروردگار من بهر چه کنید فراگیر بود
93 اي مردم شما آنچه توانید کنید و من آنچه باید، کنم و خواهید دانست که را آزاري بر سر آید که خوارش کند و دروغگو که
باشد! و چشم براه باشید که من با شما چشم براهم 94 و چون فرمان ما رسید، شعیب و آنها که با او بحق گرویده بودند، به مهر خود
[ز آزار] رهاندیم و آنها که ستم کردند فریادي فراگیرشان شد که بخانه- هاي خود چنان بر زمین خشک شدند که گویا بآن جا
نبودهاند 95 همه آگاه بودید: [ صفحه 127 ] مردم مدین [ز مهر خدا] بدورند بدانگونه که ثمودیان بدور شدند. سخن مفسّرین:
84 طبري: إبن عبّاس و حسن بصري گفته- اند: یعنی شما بدوران ارزانی و فراوانی هستید، قتاده و إبن زید گفتهاند: « أَراکُم بِخَیرٍ »
33 [ابو الفتوح: تحذیر میکند ایشان را از زوال نعمت و غلاء و گرانی و بدل شدن - یعنی شما داراي مال و سرمایه هستید. -قرآن- 15
86 « ما أَنَا عَلَیکُم بِحَفِیظٍ » .[ خصب [فراوانی ارزاق] و فراخی بقحط و تنگی، یعنی شما اینکه میکنید که شما را به آن حاجت نیست
31 بعضی گفتهاند: یعنی من بکار خوب و بد شما کار ندارم ولی خداوند - مجمع: یعنی من نگهبان نعمتهاي شما نیستم. -قرآن- 1
حافظ اعمال است و سود و زیانش با او است. و بعضی گفتهاند: یعنی من مواظب ترازوي شما نیستم که کم یا زیاد بفروشید فقطّ
« صلاتک » با واو بصورت جمع خواندهاند و مردم کوفه « صلواتک » 86 مجمع: عموم قاریها « أَ صَلاتُکَ » . یادآوري میکنم و راهنمائی
88 فخر: بیّنه سعادت روحانی است و رزق حسن مال و روزي است « إِن کُنت عَلی بَیِّنَۀٍ » 15- بصیغهي مفرد قرائت کردهاند. -قرآن- 1
و مقصود اینکه است: چون خدا چنین نعمتها بمن داده است چگونه جایز است خیانت کنم و آنچه دستور داده است ابلاغ نکنم. -
30 کشف نوشته است: اینکه بیّنت که نوري است که در دل تابد تا خاطر از حرمت پر کند و اخلاق را تهذیب کند و - قرآن- 1
اطراف را ادب کند نه پیش دعا حجاب گذارد نه پیش فراست بند نه پیش امید دیوار، از اینجا آغاز کند علم ربّانیان و یقین عارفان
1- اینکه سخنان من و جلوگیري از 34- 88 تبیان: اینکه جمله را دو معنی کردهاند: -قرآن- 1 « وَ ما أُرِیدُ أَن أُخالِفَکُم » . و ناز دوستان
کمفروشی شما نه براي آن است که بر خلاف دستور خودم رفتار کنم و کمفروشی کنم تا سود آن بخودم برسد، 2- من هرگز از
ما قَومُ » . اینکه سخن [ صفحه 128 ] خود مخالفت شما ندارم که منفی باف باشم و از آنچه شما را باز میدارم خود مرتکب آن شوم
89 طبري: یعنی دوران قوم لوط بشما نزدیکتر است از نوح و ثمود و صالح، و ممکن است مقصود اینکه باشد که « لُوطٍ مِنکُم بِبَعِیدٍ
17- 91 تنویر المقباس: یعنی نابینا و کور هستی، ابو الفتوح: -قرآن- 1 « فِینا ضَ عِیفاً » 36- سرزمین آنها از شما دور نیست. -قرآن- 1
93 تفسیر برهان: محمّد بن فضیل گفت: از حضرت امام رضا علیه السّلام پرسیدم «ٌ وَ ارتَقِبُوا إِنِّی مَعَکُم رَقِیب » . ضعیف و بییار
نشستن بانتظار فرج و گشایش کار چه اثر دارد! فرمود: مگر نمیدانی که اینکه انتظار هم خود گشایشی است و آرامشی و خدا
315 مجمع: از امام رضا علیه السّلام روایت شده است که - 42 -قرآن- 274 - قرآن- 1 - .«ٌ وَ ارتَقِبُوا إِنِّی مَعَکُم رَقِیب » فرموده است
بَعِدَت » 180- قرآن- 139 - .«ٌ وَ ارتَقِبُوا إِنِّی مَعَکُم رَقِیب » فرمود: چه خوب است صبر و انتظار فرج به بینید که آن مرد صالح گفت
19 سخن ما: 1- جملهي - با ضم عین نیز روایت شده است. -قرآن- 1 « بعدت » 95 مجمع: قرائت مشهور با کسر عین است و « ثَمُودُ
در دنبالهي جلوگیري از کم فروشی نمیفهماند که چون با وضع خوب زندگی میکنید کمفروشی نکنید. پس چنین « اراکم بخیر »
مفهوم ندارد که اگر زندگی شما خوب نبود کمفروشی بکنید، و شاید اینکه جمله اشاره باین مطلب باشد: میبینم زندگی شما
خوب است و عاقبت کمفروشی بدبینی است، و تحریک خیانت نسبت بیکدیگر پس موقع را غنیمت بشمارید و تا زود است از اینکه
کار دست بردارید که اگر اینکه خوي بد و خیانت کمفروشی عمومی شد همه بیکدیگر بد- بین و خائن میشوید و بازار و معاملات
راکد میشود و گرفتار بیچارگی و ورشکست می- شوید و اینکه خیر و خوشی که در شما میبینم بزوال خواهد رسید. اینکه بود نقل
یک پند اجتماعی از دوران تاریخی تاریک براي مردمی چند و محدود، و امروز که سالهاي [ صفحه 129 ] نامعلوم از آن میگذرد و
صفحه 65 از 240
متجاوز از سیزده قرن است که قرآن آن را نقل کرده است اکنون هم میبینیم در همین روزگار و همین اجتماع ما بدرستی اینکه
مطلب نمودار است که خیانتها و گول زدن یکدیگر موجب ورشکستگی و بیچارگی و محرومیّت از خیر و خوشی است، و نیز
ممکن است اینکه جمله براي جلوگیري از بهانه جوئی باشد که اگر کمفروشی بواسطهي بهانهي فقر و ناداري است، شما نمیتوانید
را طبري و مجمع رزق خدا و طاعت « بَقِیَّت اللّه خَیرٌ » چنین عذر بیاورید چون با خیر و خوشی و آسایش هستید، 2- آیت 86 جملهي
یعنی آنچه در اصل آفرینش خدا ماندنی و همیشگی است که «ِ بَقِیَّت اللّه » : خدا و حلال خدا معنی کردهاند لکن ممکن است بگوئیم
خاصیّتهاي اصلی آدمی باشد و آنها راستی و درستی و عدالت است، و خوشبینی و صدق و صفاي مردم با یکدیگر که اینها خود
ببقاي ابدي الهی باقی است و بهتر از هر چیزي است که براي خود باقی گذارید و بصاحبش ندهید، 3- در آخر آیه بدنبال جملهي
شاید براي تهدید باشد که من بکار شما کار ندارم « ما أَنَا عَلَیکُم بِحَفِیظٍ » جلو که نوید بنعمت باقی خداوندي است گفته شده است
1093 مثنوي در دفتر پنجم - 660 -قرآن- 1063 - 540 -قرآن- 640 - خود بفکر کار خود باشید تا چه بر سر شما آید. -قرآن- 514
73 چون ترازوي تو کج بود و دغا || راست چون جوئی ترازوي جزا - گفته است: -قرآن- 38 « هُوَ الَّذِي یُنَزِّل الغَیثَ » دنبالهي آیت
چون که پاي چپ بدي در غدر و کاست || نامه چون آید ترا در دست راست چون جزا سایه است اي قدّ تو خم || سایهي تو کج
فتد در پیش هم
[ [سوره هود [ 11 ]: آیات 96 تا 109
وَ لَقَد أَرسَلنا مُوسی بِآیاتِنا وَ سُلطان مُبِین [ 96 ] إِلی فِرعَونَ وَ مَلائِه فَاتَّبَعُوا أَمرَ فِرعَونَ وَ ما أَمرُ فِرعَونَ بِرَشِیدٍ [ 97 ] یَقدُم قَومَه یَومَ القِیامَۀِ
فَأَورَدَهُم النّارَ وَ بِئسَ الوِردُ المَورُودُ [ 98 ] وَ أُتبِعُوا فِی هذِه لَعنَۀً وَ یَومَ القِیامَۀِ بِئسَ الرِّفدُ المَرفُودُ [ 99 ] ذلِکَ مِن أَنباءِ القُري نَقُصُّهُ
413 وَ ما ظَلَمناهُم وَ لکِن ظَلَمُوا أَنفُسَ هُم فَما أَغنَت عَنهُم آلِهَتُهُم الَّتِی یَدعُونَ مِن دُونِ اللّهِ - عَلَیکَ مِنها قائِم وَ حَصِیدٌ [ 100 ] -قرآن- 1
مِن شَیءٍ لَمّا جاءَ أَمرُ رَبِّکَ وَ ما زادُوهُم غَیرَ تَتبِیب [ 101 ] وَ کَ ذلِکَ أَخذُ رَبِّکَ إِذا أَخَ ذَ القُري وَ هِیَ ظالِمَ ۀٌ إِن أَخذَه أَلِیم شَدِیدٌ
102 ] إِن فِی ذلِکَ لَآیَۀً لِمَن خافَ عَذابَ الآخِرَةِ ذلِکَ یَوم مَجمُوع لَه النّاس وَ ذلِکَ یَوم مَشهُودٌ [ 103 ] وَ ما نُؤَخِّرُه إِلاّ لِأَجَل مَعدُودٍ ]
567 فَأَمَّا الَّذِینَ شَ قُوا فَفِی النّارِ لَهُم فِیها زَفِیرٌ وَ شَ هِیقٌ - 104 ] یَومَ یَأت لا تَکَلَّم نَفس إِلاّ بِإِذنِه فَمِنهُم شَ قِیٌّ وَ سَ عِیدٌ [ 105 ] -قرآن- 1 ]
106 ] خالِدِینَ فِیها ما دامَت السَّماوات وَ الَأرض إِلاّ ما شاءَ رَبُّکَ إِن رَبَّکَ فَعّال لِما یُرِیدُ [ 107 ] وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الجَنَّۀِ خالِدِینَ ]
فِیها ما دامَت السَّماوات وَ الَأرض إِلاّ ما شاءَ رَبُّکَ عَطاءً غَیرَ مَجذُوذٍ [ 108 ] فَلا تَک فِی مِریَۀٍ مِمّا یَعبُدُ هؤُلاءِ ما یَعبُدُونَ إِلاّ کَما یَعبُدُ
511 [ صفحه 130 ] معنی لغات: یقدم- از مصدر قدم بفتح اوّل - آباؤُهُم مِن قَبل وَ إِنّا لَمُوَفُّوهُم نَصِ یبَهُم غَیرَ مَنقُوص [ 109 ] -قرآن- 1
و سکون دوّم و قدوم بضم اوّل و دوّم بمعنی جلو افتادن از جماعتی، وارد شدن بجائی، ورد- نام عمل رفتن بنزدیک آب براي
نوشیدن، آبشخور، رفد- وسیلهي نگهداري و ابقاء مانند استوانه و غیره، بخشش و اعانت، تتبیب- نابود کردن و نفرین کردن، زفیر-
شنیدن صداي اشتعال آتش، حادثهي ناگوار، صداي الاغ در اوّل آغاز بعرعر و شهیق- آخر عرعر الاغ، مجذوذ- از مصدر جذّ بفتح
97 [ اوّل بمعنی قطع کردن و شکستن. ترجمه: 96 و نیز موسی را با نشانهها ز سوي خود و چیرگی و برتري آشکار 97 [ صفحه 131
بسوي فرعون و درباریانش فرستادیم و آنها پیرو فرمان فرعون شدند که نه شایسته و نه استوار بود 98 و برستاخیز او ز مردم خود جلو
بود و چه بد پیشقدم باشد و ببد جایگاه فرود آیند 99 و بدنبال آنان بدین سراي لعنت شد و هم بجهان دیگر و بچه بد کسی چه بد
کومکی شده است [که فرعون نفریده و رانده بهر دو سراي بود] 100 اینکه سرگذشت از خبرهاي آبادي مردمان بجاي مانده و نابود
شده است که ما برایت میآوریم و نه بآنان 101 ستم کردیم که خود ستم بخود نمودند و خدایان شان که بجاي آفریدگار جهان
پرستیدند جلوگیر چیزي ز فرمان پروردگارت نشدند که چون آن بر سرشان آمد جز نابودي و نفریدگی، خدایانشان بآنان نفزودند
102 به اینکه گونه است گرفتاري خداي تو، چون مردم سرزمینی که ستم کردند آزار کند و البتّه گرفتاري او سخت دردناك بود
صفحه 66 از 240
103 و همانا باین سرگذشتها نموداري است [ز خشم خدا] بچشم آنکه ز آزار سراي دیگر بیندیشد. که روز فراهمی همه مردم است
و همان روزي است که در جلو چشم یکدگرند 104 و آن روز را واپس نیندازیم مگر تا آنگاه که هنگام آن رسد 105 و چون آن
روز برسد کسی سخن گفتن نتاند مگر که فرمانی از خدا رسد، و آنگاه گروهی خوشبخت بوند و دیگري بدبخت 106 که بدبختان
را بآتش فریادي ز دل و آوائی ز بینی بود 107 و پیوسته در آن بمانند تا که آسمانها و زمین بیایند مگر که پروردگار تو سرنوشتی
کرده باشد که البتّه او آنچه خواهد کند 108 و آن کسان که نیک بخت شدند، در بهشت بجاودان بوند تا که آسمانها و زمین زیر
پاي است مگر سرنوشت پروردگارت دگر بود [که بهر روي] بخشش او گسیختگی نباشد 109 پس تو اي محمّد از بتپرستی
بیدینان دو دل مباش که جز آنچه زین پیش پدرانشان میپرستیدند چیزي نپرستند، و ما بهرهي ایشان را بدرستی بجاي رسانیم که
96 مجمع: یعنی دلیل و برهان موسی چنان قوي بود که مانند «ٍ وَ سُلطان مُبِین » : اندکی [ز سزايشان] کم نشود. سخن مفسّرین
37 [ صفحه - پادشاهی بود و هر مدّعی و مخالف را بیچاره میکرد و به- هیچ روي تردید و دو دلی در آن راه نداشت. -قرآن- 15
98 مجمع: یعنی بآن آبگاه که آنها میروند براي آسودگی خود و علاج تشنگی آتش است و بد. - « وَ بِئسَ الوِردُ المَورُودُ » [132
بمعنی وارد است، یعنی بد کسانی باشند که بدوزخ شوند، و نیز نام آن « ورد » : 31 ابو الفتوح نوشته است: ابو علی گفت - قرآن- 1
وصف « ورد » شتران که بآب شوند، و ورد نیز چیزي که بعادت کنی چون ورد قرآن و ورد دعا، و بتفسیر آیه لایق آن است که
یعنی جایگاهی که آنها وارد شدهاند آتش است و بد. تنویر المقباس: یعنی فرعون « کأنّه قال بئس الموضع المورود النّار » دوزخ است
که وارد آتش میشود و مردم او که واردشان بآتش میکند بد هستند، و گفتهاند: یعنی فرعون که بآتش میرود با مردمش بد است
99 طبري: یعنی بد چیزي بکومک گرفته شده است که لعنتی است « بِئسَ الرِّفدُ المَرفُودُ » . و آنچه بآن وارد میشوند آتش است و بد
افزوده شده بر لعنت اوّل: و قتاده گفته است: یعنی از جانب حق بر آنها دو لعنت ردیف شده است: یکی بدنیا و دیگري بآخرت،
29 روح البیان: اینکه - ضحاك گفته است یعنی در دنیا دو لعنت بآنها رسیده است که یکی کومک دیگري بوده است. -قرآن- 1
آیات میفهماند که بایستی از پیروي مردم فاسق و هوي- پرست احتراز کرد چون آدمی خوي پذیر است و هم نشینی مؤثر است و
بیماریهاي دل زود سرایت کند، شعر: اي فغان از یار ناجنس اي فغان || هم نشین نیک جوئید اي مهان و در حدیث است که با
مشرکین همخانه و هم نشین نشوید که خوي زشت آنها بشما اثر میکند، ملّت فرعون پیرو او شدند و بآتش رفتند و اگر پیرو موسی
میشدند آنها را ببهشت میبرد، در مثنوي است: اي خنک آن مرد که از خود رسته شد || در وجود زندهاي پیوسته شد سیل چون
آمد بدریا بحر گشت || دانه چون آمد بمزرع بزر گشت چون تعلّق یافت نان با بو البشر || نان مرده زنده گشت و باخبر موي و
هیزم چون فداي نار شد || ذات ظلمانی او انوار شد [ صفحه 133 ] سنگ سرمه چونکه شد در دیدگان || گشت بینائی شد آنجا
103 عموم مفسّرین: یعنی آن « وَ ذلِکَ یَوم مَشهُودٌ » دیدهبان واي آن زنده که با مرده نشست || مرده گشت و زندگی از وي بجست
28 فخر: - روز هنگام حضور همگان است که در غیر آن روز چنین خصوصیّتی نیست که همهي آفریدهها فراهم شوند. -قرآن- 1
حاضر شده است، و مقصود از اینکه جمله اینکه است که اگر کسی فکر کند: آن روز چون همه فراهم شوند هر « مشهود » معنی
کسی فقطّ سرگذشت خود را می- داند، باین جمله فهمانده شده است: که چون همگان براي پرسش و حساب جمع میشوند
اینکه است که «ٌ ذلِکَ یَوم مَجمُوع » سرگذشت همه آشکار و معلوم همگان خواهد شد. نیشابوري: فرق اینکه جمله با جملهي جلو
میفهماند: آن روز مردم حاضر هستند و بواسطهي پرسش و حساب عدّهاي از احوال دیگران مطّلع هستند ولی جملهي اوّل فقطّ
104 مجمع: یعقوب «ُ وَ ما نُؤَخِّرُه » 72- میفهماند فراهم میشوند، و باین خاصیّت اطّلاع از حال یکدیگر اشاره ندارد. -قرآن- 47
با سقوط یاء « یأت » 105 مجمع: إبن عامر و مردم کوفه «ِ یَومَ یَأت » 21- با یاء خوانده است و دیگران با نون. -قرآن- 1 « یؤخّر »
105 طبري: عمر گفته است: چون اینکه آیه نازل « فَمِنهُم شَ قِیٌّ وَ سَعِیدٌ » 16- با ثبوت یاء. -قرآن- 1 « یأتی » خوانده- اند، و دیگران
شد، از پیغمبر [ص] پرسیدم: کارهاي ما پیش از اقدام معیّن و معلوم است یا پس از انجام معیّن میشود! فرمود: البتّه معیّن شده است،
صفحه 67 از 240
32 ابو الفتوح: نوشته است: مراد بشقیّ - ولی هر کسی براي هر چه آفریده شده است وسیله و توفیق آن در اختیار او است. -قرآن- 1
کافر و عاصی است که بفعل خود شقی شده باشد و بسعید مؤمن و مطیع که سعادت یافته باشد باختیار نیک. کشف نوشته است: ابو
گفت: در اینکه سورت دو کار عظیم بیان کرده: یکی !« شیّبتنی سورة هود » سعید خرّاز را گفتند: چه معنی دارد آنچه مصطفی گفت
[ صفحه 134 ] بطش قهاري که بر قومی رانده و دمار از همه برآورده، و دیگر بیان حکم ازل که در سعادت و شقاوت خلق رفته، آن
چنین خواسته و حکم « اللّه » سعید پیش از عمل رسته و کارش برآمده و اینکه شقی بتیر قطعیّت خسته و بمیخ ردّ وابسته چه توان کرد
عدل حکم اینکه رانده نه مشک خود بوي خریده نه عسل بخود شیرینی یافته، کاري است در ازل بوده و رفته نه فزوده و نه کاسته،
پیر طریقت را پرسیدند از انفاس نیک- بختان و بدبختان و فرق میان ایشان گفت: نفس بدبخت دود چراغی است کشته در خانهي
تنگ بیدر، و نفس نیکبخت چشمهاي روشن و روان در بوستانی آراسته بابر. فخر: در اینکه جمله اعلام شده است: یک دسته از
مردم بدبخت هستند و دستهي دیگر خوشبخت. پس آن را که خداوند محکوم بشقاوت کرده است و خبر داده است که بدبخت
خواهد بود ممکن نیست خوشبخت شود چون خبر خدا دروغ نمیشود و هم آن را که خبر داده است خوشبخت خواهد بود بدبخت
106 فخر: بموجب گفتهي طبیبان چون روح آدمی در دل فشرده و محدود شود آدمی ناچار «ٌ لَهُم فِیها زَفِیرٌ وَ شَ هِیق » . نخواهد شد
هوائی زیاد بدرون خود میکشد تا از آن حرارت و فشردگی دل، کمی آسوده شود، و آن را زفیر گویند و چون طبیعت کوشش کند
که آن هواي متراکم در درون را بیرون کند آن را شهیق مینامند و هر دوي اینکه حالت نشانهي اندوه و غم فراوان است. و نتیجه
معناي لغوي اینکه دو کلمه قوت است و ضعف پس ممکن است معنی جمله چنین باشد: میل و خواهش زیاد دارند ببرگشت و
35 روح البیان: مقصود - استفاده از لذات دنیا و بسیار کم است آمادگی آنها براي عالم روحانی و استفاده از انوار الهی. -قرآن- 1
تشبیه آواز کافران است در جهنّم بآواز خر که بسیار منکر است چنانکه در اینکه عالم آواز منکرین مجرمین را شنیدهایم که چون بر
فَمِنهُم شَقِیٌّ » دارشان برند و یا گردنشان ببرند و یا دست و پاشان قطع شود مانند گاو صدا میکنند. تفسیر حسینی: در دنبال جملهي
65 [ صفحه 135 ] حقایق سلمی از شقیق بلخی قدس سره نقل میکند: علامت سعادت پنج چیز - نوشته است: در -قرآن- 34 « وَ سَعِیدٌ
است: نرمی دل و بسیاري گریه و نفرت از دنیا و کوتاهی امل و شرمندگی و نشانهي شقاوت هم پنج چیز است: سختی دل و خشکی
دیده و رغبت بدنیا و طول امل و بیحیائی. شیخ ابو سعید خرّاز قدّس سرّه فرموده که حق سبحانه و تعالی در اینکه سوره دو کار
عظیم بیان فرموده: یکی سیاست جبّاري و سطوت قهّاري که دمار از روزگار کفّار برآورد، و دیگر حکم ازلی که بسعادت و
آن یکی :« شیّبتنی سورة هود » شقاوت خلق شرف نفاذ یافته و حضرت رسالت پناه از هیبت آن خبر و سطوت اینکه حکم، فرموده که
را از ازل لوح سعادت برکنار || وین یکی را تا ابد داغ شقاوت بر جبین عدل او میراند او را سوي اصحاب شمال || فضل او
در تأویلات نجمیه است: بدبخت در ازل « فَمِنهُم شَ قِیٌّ وَ سَ عِیدٌ » میخواند اینکه را سوي اصحاب یمین روح البیان: در دنبالهي جمله
محکوم بشقاوت است و هم نیکبخت محکوم ازلی بسعادت و نشانهي شقاوت اعراض از حق است و باصرار پی معصیت رفتن و از
آن پشیمان نبودن، و حرص بر دنیا خواه حلال و خواه حرام، و فرمانبري از هوي و هوس، و تقلید و بدعت و نشانهي سعادت: روي
دل بخدا کردن، و رضاي او خواستن، و استغفار از معصیت، و توبهي بسوي حق کردن، و قناعت بآنچه میرسد اگرچه کم باشد و
حلال خوردن و بسنّت پیغمبر عمل کردن، و اجتناب از بدعت، و نافرمانی هوي و هوس، و چون اینکه جمله مردم را بدو دستهي
سعید و شقی تقسیم کرده است از حال مردم دیوانه و بچهي مردم مشرك نام برده نشده است، ولی از حدیث ابو هریره که پیغمبر
صلّی اللّه علیه و آله فرمود: خدا بهتر میداند که آنها اگر بمانند و بفهمند چه خواهند کرد حال اینکه دو دسته نمودار میشود. و در
دنبالهي اینکه مطلب اظهار کرده است که در عالم آخرت براي اینکه دو دسته دستگاه دیگري خواهد بود و آزمایش میشوند و -
مکرّر نشده است و در جلو سعید آورده « منهم » 67 [ صفحه 136 ] بنتیجهي آزمایش خود میرسند. بیان السعادة: و کلمهي - قرآن- 36
بجاي دستهاي از آنها است که در قیامت « هم » نشده است براي اشاره به اینکه که اینکه تقسیم اجمالی است نه تفصیلی زیرا کلمهي
صفحه 68 از 240
برانگیخته شدهاند، و مقصود اینکه نیست که همگی تقسیم بدو دستهي شقی و سعید بشوند، و ممکن است چون بیشتر مردم اسقاط
هستند و غیر قابل از اینجهت قسمت عمومی نیست و تقسیم اجمالی است. و ممکن است دستهي سوّمی باشد که اکثر آنها هستند و
پس از تصفیهي حساب شقی و سعید نوبت آنها خواهد بود از اینکه جهت تقسیم کلّی نشده است تا فقطّ سرنوشت اینکه دو دسته
فهمانده شود. تفسیر صفی علیشاه: مر شقی و نیکبخت اندر خبر || هستشان در بطن امّ خود مقرّ هست یعنی ثابت اندر علم حق|ّ|
حالشان از خیر و شر بر یک نسق پس بظاهر آمد آن اصلی که بود || طفره میباشد محال اندر وجود بود دانا بر حقیقتها اله || بیش
از اشیا کاین سفید است آن سیاه اینکه نه جبر است ار جوي داري تو هوش || جبر از عجز است بگشا چشم و گوش داند او چیزي
با فتح سین نیز قرائت شده « سُعِدُوا » 108 طبري: جملهي « أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا » که آید در ظهور || نی که مجبوري ز علم اندر امور
108 مجمع: اینکه جملهها که در دو « خالِدِینَ فِیها ما دامَت السَّماوات وَ الَأرض إِلّا ما شاءَ رَبُّکَ » 59- 29 -قرآن- 49 - است. -قرآن- 1
آیه تکرار شده است از قسمتهاي مشکل قرآن است و جاي اختلاف علماء از دو جهت: اوّل قید بدوام آسمان و زمین، دوّم: استثناي
بوسیلهي خواست خداوند. و در آن کتاب بعد از اظهار اینکه مطلب چهار معنی براي رفع اشکال اوّل نقل کرده است و ده معنی
براي دوّم، و بهتر معنی اینکه است که جملهي اول کنایه است از دوام و همیشگی همانطور که او و دیگر مفسّرین از سخنان عرب -
همان باشد « إِلّا ما شاءَ » 78 [ صفحه 137 ] اینگونه استعمال منظور دوام و پیوستگی نقل کردهاند. و علی الظّاهر مقصود از - قرآن- 1
که در ترجمه نوشتیم و نتیجه چنین باشد: براي همیشه آنها گرفتار و اینها آسودهاند مگر سرنوشت چیز دیگر باشد که یکی آسوده
99 روح البیان: در فتوحات آورده که - شود و آن دیگر بمقامی بالاتر برسد، و یکی از معانی مفسرین هم اینکه است. -قرآن- 84
دوام آسمان و زمین از حیث جوهر ایشان مراد است نه از حیث صورت ایشان. و اهل تأویل گفتهاند: مقصود از سماوات ارواح و
قلوب است و ارضین نفوس بشریّه است، یعنی تا آنگاه که آسمان دل و روح باقی است و زمین نفوس بشري پابرجاست. حافظ گفته
بر خلاف «ٍ سُلطان مُبِین » است: دلا مبر طمع از لطف بیعنایت دوست || که میرسد همه را لطف بینهایت او سخن ما: 1- جملهي
مفسّرین که نقل کردیم نیروي معنوي و چیرگی مناسبتر است از دلیل و برهان و باید هر پیغمبري داراي قدرت معنوي و تسلّط بر
مخالف خود باشد چنانکه از پیغمبر [ص] ما اینکه خاصیّت در برابر دشمنان نقل شده است، 2- دو آیت 97 و 98 میفهماند تسلیم
بارباب قدرت و نوکري و غلامی صاحبان زر و زور پیروي فرعون است که راه و رشد و صلاح نیست، و عاقبت بد دارد، و اگر
ما » دیدهي بصیرت باشد خوب بچشم میآید که اطمینان بفرعون صفتان همیشه عاقبتش خواري است و بیچارگی، 3- جملههاي
بطوري که در ترجمه و نقل از مفسّرین گفتیم کنایت است از دوام و همیشگی و معنی آن پیچیده و مشکل نیست «ُ دامَت السَّماوات
معنی مشکل میشود از اینکه جهت که در آن عالم تغییر و تبدیل نیست و بطوري که در سورهي « إِلّا ما شاءَ رَبُّکَ » ولی در جملههاي
بقره گفتهایم براي هر کس هر درجه و مرتبه که معیّن شده است در همین عالم بوسیلهي کارهاي زندگی و با اینکه اعضاء و جوارح
بدنی آن درجه و مرتبهي بالا یا پست را براي خود فراهم میکند و چون از اینکه عالم رفت و اینکه اعضا و پارههاي بدن و حالت
-606- 43 -قرآن- 581 - زندگی را رها کرد مثل میوه و دانهي رسیده و از بوته جدا شده است که زان پس افزایش، و -قرآن- 24
772 [ صفحه 138 ] ان نخواهد داشت و هر چه باید بشود همان است که دم آخر بوده است پس مشیّت الهی یا - قرآن- 748
سرنوشت خداوند بعد از شقاوت و سعادت چه معنی دارد! براي رفع اشکال و فهم معنی میگوئیم: شاید مقصود اینکه باشد: مردم دو
دسته هستند: یا شقی هستند و همیشه گرفتار و یا سعید و همیشه آسوده مگر سرنوشت حق برخلاف فهم شما باشد و آن را که شقی
میبینید با کوچکتر کار خیر سعید شود و شما ندانید و هم چنین آن را که سعید میدانید با انحرافاتی که شما خبر ندارید و او
بموجب علم و مشیّت حق مرتکب بوده است شقی خواهد بود، ولی البتّه عطاي حق کم نمیشود و فیض الهی منقطع نیست و اینکه
- 761- پاورقی- 759 - .«18» سعادت و شقاوتها همان فیض حق است که هر موجود باندازهي ظرفیت وجودي خود بآن مرتبه میرسد
[ 55 [ صفحه 139 - قرآن- 31
صفحه 69 از 240
[ [سوره هود [ 11 ]: آیات 110 تا 123
[ 55 وَ لَقَد آتَینا مُوسَی الکِتابَ فَاختُلِفَ فِیه وَ لَو لا کَلِمَۀٌ سَبَقَت مِن رَبِّکَ لَقُضِیَ بَینَهُم وَ إِنَّهُم لَفِی شَکٍّ مِنه مُرِیب [ 110 - -قرآن- 31
وَ إِن کُلا لَمّا لَیُوَفِّیَنَّهُم رَبُّکَ أَعمالَهُم إِنَّه بِما یَعمَلُونَ خَبِیرٌ [ 111 ] فَاستَقِم کَما أُمِرتَ وَ مَن تابَ مَعَکَ وَ لا تَطغَوا إِنَّه بِما تَعمَلُونَ بَصِیرٌ
112 ] وَ لا تَرکَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُم النّارُ وَ ما لَکُم مِن دُونِ اللّه مِن أَولِیاءَ ثُم لا تُن َ ص رُونَ [ 113 ] وَ أَقِم الصَّلاةَ طَرَفَی النَّهارِ وَ ]
655 وَ اصبِر فَإِن اللّهَ لا یُضِ یع أَجرَ المُحسِنِینَ - زُلَفاً مِنَ اللَّیل إِن الحَسَ نات یُذهِبنَ السَّیِّئات ذلِکَ ذِکري لِلذّاکِرِینَ [ 114 ] -قرآن- 1
115 ] فَلَو لا کانَ مِنَ القُرُون مِن قَبلِکُم أُولُوا بَقِیَّۀٍ یَنهَونَ عَن الفَسادِ فِی الَأرض إِلاّ قَلِیلًا مِمَّن أَنجَینا مِنهُم وَ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا ما أُترِفُوا ]
فِیه وَ کانُوا مُجرِمِینَ [ 116 ] وَ ما کانَ رَبُّکَ لِیُهلِکَ القُري بِظُلم وَ أَهلُها مُصلِحُونَ [ 117 ] وَ لَو شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النّاسَ أُمَّۀً واحِ دَةً وَ لا
یَزالُونَ مُختَلِفِینَ [ 118 ] إِلاّ مَن رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُم وَ تَمَّت کَلِمَۀُ رَبِّکَ لَأَملَأَن جَهَنَّمَ مِنَ الجِنَّۀِ وَ النّاس أَجمَعِینَ [ 119 ] -قرآن-
611-1 وَ کُ  لا نَقُصُّ عَلَیکَ مِن أَنباءِ الرُّسُل ما نُثَبِّت بِه فُؤادَكَ وَ جاءَكَ فِی هذِه الحَقُّ وَ مَوعِظَۀٌ وَ ذِکري لِلمُؤمِنِینَ [ 120 ] وَ قُل لِلَّذِینَ
لا یُؤمِنُونَ اعمَلُوا عَلی مَکانَتِکُم إِنّا عامِلُونَ [ 121 ] وَ انتَظِرُوا إِنّا مُنتَظِرُونَ [ 122 ] وَ لِلّه غَیب السَّماوات وَ الأَرض وَ إِلَیه یُرجَع الَأمرُ کُلُّهُ
446 معنی لغات: ترکنوا- از مصدر رکون بمعنی بچیزي دل دادن - فَاعبُده وَ تَوَکَّل عَلَیه وَ ما رَبُّکَ بِغافِل عَمّا تَعمَلُونَ [ 123 ] -قرآن- 1
و بچیزي آرام شدن، زلف- جمع زلفۀ بمعنی قرب، منزلت، درجه، قسمتی از شب و ساعت تلاقی شب و روز را نیز گفتهاند، اترفوا-
فاسد شدند و از نعمت مدهوش و از خود بیخبر شدند و بطغیان و تجاوز گرفتار شدند. ترجمه: 110 و ما بموسی کتاب دادیم و مردم
در آن سازش نکردند و اگر سرنوشت پروردگار تو بود البتّه میانشان داوري میشد [و درستی و سزاي کار هر کس نمودار میشد
و گرچه] بیدینان بدبین و دو دل بحق باشند 111 و همانا که پروردگارت سزاي کار هر دسته را بدرستی بجاي رساند که او بآنچه
کنید آگاه بود، 112 پس تو اي محمّد بآنگونه که دستور داري راست و استوار بکار خود باش و هم- آنان که با تو دل بخدا دارند
113 و دل به ستمکاران نهبندید که آتش شما را بپساید و [ و اندازهي کار خود نگهدارید که او بآنچه کنید بینا بود، [ صفحه 140
جز خدا دوستی ندارید وز آن پس کس یاري شما نمیکند 114 و در دو کنار روز نماز بپاي دار و هم بخشی ز شب که نیکیها
بدیها را نابود کند [و بدانید:] اینکه آیات قرآن یادآوري است براي آنها که بیاد حق میافتد 115 و تو اي محمّد شکیبا باش که خدا
مزد نکوکاران نابود نمیکند، 116 پس چرا جز اندکی ز بازمانده از پیشینیان شما که ز آزارشان رهاندیم کسی نبود که جلوگیر ز
بدکاري باین سرزمین شود! [با اینکه] ستمکارانشان بدنبال آن خواستهها رفتند که سرگرمشان کرده بودند و دلداده بگناه بودند،
117 [اي پیغمبر] پروردگار تو چنین نباشد که مردم سرزمینی را بستم نابود کند با آنکه آنها درستکار باشند 118 و اگر پروردگار تو
بسرنوشت کند همه مردم را بیک گروه درآورد ولی همیشه آدمیان بچند گونه بوند 119 مگر که خداي تو مهري کند، و به اینکه
گونه آفریدشان [که مهر او باشد و ناسازي آدمی] و البتّه پروردگار تو بسرنوشت کرده که دوزخ را ز همه پریان و آدمیان [که
و گامت » پابستهي آن بوند] آکنده کند 120 و هر آنچه از سرگذشت پیامبران برایت میآوریم همان است که دل تو را آرام کنیم
چه همگی اینکه سرگذشت و آیات و سورهها که برایت آمده است درست است و پند و یادآوري بمؤمنان 121 و بگو بآنان « استوار
که مؤمن نمیشوند، آنچه توانید کنید و ما نیز بکار خود باشیم 122 و چشم براه باشید که ما چشم براهیم 123 چه آنچه نهان
بآسمانها و زمین است مال خدا است و همه کار بازگشت باو شود پس او را بپرست و نگهبان خود او را بگیر که نه او بیخبر است از
110 مجمع: یعنی کافرین در نوید و تهدید خداوند شک دارند، و بعضی «ُ وَ إِنَّهُم لَفِی شَکٍّ مِنه » : آنچه شما کنید. سخن مفسّرین
50 عبده: ظاهر جمله میفهماند مقصود ملّت - گفتهاند: یعنی ملّت موسی، پیغمبري او را قبول ندارند و شاك هستند. -قرآن- 15
إِن الَّذِینَ أُورِثُوا » موسی است که در پیغمبري او شک دارند بدلیل آیات دیگر در سورههاي حم سجده، و شوري مثل اینکه جملهها
و میم « انّ » 111 مجمع: در نون « وَ إِن کُلا لَمّا لَیُوَفِّیَنَّهُم » [ 243 [ صفحه 141 - قرآن- 159 - .«ٍ الکِتابَ مِن بَعدِهِم لَفِی شَکٍّ مِنه مُرِیب
صفحه 70 از 240
با تنوین نیز « لمّا » چهار قرائت است که هر دو با تشدید و بیتشدید و اولی مشدّد، دوّم غیر مشدّد، و بعکس قرائت شده است، و « لمّا »
خوانده « الّا » « لمّا » مرفوع تلفّظ شده است و بجاي «ّ کل » که « ان کل الّا لیوفّینّهم » : قرائت شده است و در قرائت إبن مسعود چنین است
هم مشدّد قرائت شود نظر بعضی نحویهاي کوفه در اینکه قرائت چنین است « لمّا » مشدّد و « انّ » 44 طبري: اگر - شده است. -قرآن- 1
شده است و معنی اینکه است: البتّه همگی از آن مردم هستند که خداي تو حق و سزاي اعمالشان « لمّما » مخفّف از « لمّا » که کلمهي
با تنوین باشد که « لمّا » بایستی « لمّا » را وفا خواهد کرد و انجام خواهد داد، و عدّهاي دیگر گفتهاند: در اینکه جور قرائت کلمهي
یعنی بشدّت و زیادي « وَ تَأکُلُونَ التُّراثَ أَکلًا لَ  ما » است بمعنی شدّت مثل « لم » تنوین آن را بصورت الف تلفّظ کردهاند و مشتق از
535 بدرستی که همگی شدیدا و حقّا اعمالشان وفا میشود، و نتیجهي بقیّهي - میخورید و معنی جمله چنین خواهد بود: -قرآن- 494
112 مجمع: یعنی تو در انجام وظیفه تبلیغ « فَاستَقِم کَما أُمِرتَ وَ مَن تابَ مَعَکَ » . قرائتها هم نظیر همین معنانی و تعبیرات است
استقامت داشته باش و مردم در توبهي از شرك، و بعضی گفتهاند: یعنی تو بر تبلیغ مستقیم باش و مردم هم در پذیرش آن استقامت
49 فخر: اینکه جمله همهي عقاید و اعمال را شامل میشود، و شک نیست که استقامت کامل، بسیار مشکل است و - کنند. -قرآن- 1
با یک مثال ساده اینکه مطلب را میتوان روشن کرد: فرض کنید حدّ فاصل میان سایه و نور یک خطّ مستقیم است که نمیتوان
عرض براي آن فرض کرد و بهر طرف توجّه شود بآن طرف دیگر مشتبه است، پس غضب و شهوت اگر زیاد شد رذیله است و بد،
و اگر ناقص بود که شخص تحریکات غضبی و شهوي در او نبود آن نیز رذیله است و بد و تشخیص حدّ متوسّط که نه افراط باشد و
نه تفریط بسیار مشکل است و عمل بآن مشکلتر و هم چنین است در صفات حق [ صفحه 142 ] که اگر در عقیده بصفات ثبوتی و
سلبی بحدّ تشبیه برسد و یا طوري معتقد باشد که معتقد بتعطیل شود هر دو باطل است و تشخیص حدّ معیّن که موجب تشبیه و
تعطیل نشود بسیار دشوار است. و چون مقام استقامت بسیار دشوار است، إبن عبّاس گفته است بپیغمبر [ص] هیچ آیه سختتر و
هود مرا پیر ساخت] و از بعضی نقل شده است که ] « شیبتنی هود » دشوارتر از اینکه آیه نبوده است، و از اینکه جهت فرموده است
پیغمبر [ص] را بخواب دید و پرسید: از شما چنین حدیثی نقل شده است فرمود: بلی، عرض کرد: کدام آیه چنین اثر داشته است!
و اینکه آیه اصلی است مهم در دین اسلام، چون دستورهاي وضو و زکات و دیگر وظایف ،« فَاستَقِم کَما أُمِرتَ » فرمود: اینکه جمله
لازم است در تمام اوامر و وظایف دین آن ترتیب « فَاستَقِم کَما أُمِرتَ » ، با جملههاي منظّم اعلام شده است و چون گفته شده است
که گفته شده است رعایت شود، و جایز نیست نص را بقیاس تخصیص دهیم چون پس از دلالت نص بر یک مطلب بموجب اینکه
جمله لازم است بمقتضاي آن نص رفتار شود و اگر بآن عمل نشود و تشبّث بقیاس کنیم انحراف است و ترك دستور قرآن. -قرآن-
819 حسینی نوشته است: امام قشیري رحمه اللّه فرموده که مستقیم آن کسی است که از راه حق باز نگردد تا - -631-605 قرآن- 793
بسر منزل وصال برسد. در حقایق سلمی از جرجانی قدّس سرّه نقل میکند که: طالب کرامت نباش، طالب استقامت باش، محمّد بن
فضل رحمه اللّه فرموده که آن چیز که ببود وي همهي نیکیها نیکو شود و به نبود وي همه زشتیها زشت شود استقامت است. شیخ
بزرگی را پرسیدند: کدام عمل .« فَاستَقِم کَما أُمِرتَ » الاسلام اینکه سخن را بشنید و گفت که وي بسیار نیکو گفته است، دلیلش
496 گفت: استقامت. ابو علی نسوي رحمه اللّه فرموده که حضرت رسالت را در واقعه دیدم، گفتم: - فاضلتر است! -قرآن- 470
اي عزیز هر که را قدم مترسّخ نباشد رنجش « فَاستَقِم کَما أُمِرتَ » سبب شیب تو از سورهي هود چه چیز است! فرمود که قوله تعالی
ضایع است، شیخ ابو علی دقّاق قدّس سرّه گفته که استقامت آن است که خود را از ما سوي اللّه محفوظ داري. و خواجه عصمت
200 [ صفحه 143 ] کسی را دانم اهل استقامت || که باشد بر سر کوي ملامت - بخاري در صفت اهل استقامت فرموده: -قرآن- 174
ز اوصاف طبیعت پاك مرده || باطلاق هویّت جان سپرده تمام از گرد تن دامن فشانده || برفته سایه و خورشید مانده روح البیان:
إبن عطا گفته است: معنی جمله اینکه است: خود را محتاج و فقیر بخدا بدان با اینکه براي خود هیچ نیروي کار و اختیار تصوّر
نکنی. ابو علی جرجانی گفت: استقامت بخواه نه کرامت، چون نفس تو در پی کرامت است، و استقامت را از تو خواستهاند، پس
صفحه 71 از 240
بزرگتر کرامت استقامت در خدمت خالق است نه باظهار کرامات و خوارق بشیخ ابو سعید گفتند: فلان کس بر آب راه میرود،
گفت: ماهی و وزغ هم اینکه کار را میکنند، گفتند: فلان بر هوا میپرد. گفت: کار مرغها است، گفتند: آن کس بیک آن از مشرق
بمغرب میرود، گفت: ابلیس نیز چنین کند. گفتند: پس بنظر شما کمال آدمی در چه کاري است! گفت: در ظاهر با خلق و بباطن با
حق.ّ و باید متوجه بود که نهاد آدمی بر انحراف است مگر عنایت خداوندي شامل کسی شود و جذبهي الهی، جامی گفته است:
سالکان بیکشش دوست بجائی نرسد || سالها گرچه در اینکه راه تک و پوي کنند صفی علیشاه: پس تو اي احمد بدان شو
مستقیم || آن چنان کامرت بدان فرمودهایم یعنی آن عهدي که کردي در ازل || در نبوّت با حق آور در عمل در نظر آور که
پیمانت چه بود || از امانت حمل بر جانت چه بود! عهد کردي تو که باشی جان جان || روح بین، تن را نگهدارد چه سان عهد
ختمیّت نمودي بر رسل || حمل پس باید کنی آزار کل حمل هر باري که آنها کردهاند || از جفا و طعنه و رنج و گزند جمله را
باید کشی تنها بدوش || زان که آنها مغز بودند و تو هوش هر کسی را در معانی رتبهاي است || فهم خاصان همچو فهم عامه
نیست [ صفحه 144 ] بو علی دقّاق را اندر طریق || ز استقامت گشت پرسان یک رفیق گفت آن باشد که در سیر مقام || سر
113 ابو الفتوح نوشته است: طغیان مکنید و تجاوز از حدّ و اندازهي کارها و حدود شرع « وَ لا تَطغَوا » خویش از ما سوي پوشی تمام
16 عبد اللّه عبّاس گفت: هیچ آیت بر رسول نیامد از اینکه آیت سختتر و بر آن گفت اصحاب را آنگه که او - نگاه دارید. -قرآن- 1
113 طبري: یعنی سخن اینکه کافران را « وَ لا تَرکَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا » . را گفتند: پیري بتو شتافت. گفت: سورهي هود مرا پیر کرد
نپذیرید و کار آنها نپسندید، إبن عبّاس گفته است: رکون بشرك نکنید، ابو العالیه گفته است: کار ستمکاران را نپسندید، قتاده
45 مجمع: سدّي و إبن زید گفتهاند: یعنی با - گفته است: یعنی شما از شرك دست برداشتهاید دوباره متوجّه آن نشوید. -قرآن- 1
ستمکاران مداهنه و اظهار موافقت نکنید. و بعضی گفتهاند: مقصود همکاري با ستمکاران، و راضی بودن بکار آنها است و اظهار
دوستی با آنها، ولی آمیزش براي دفع شرشان جایز نیست. و از امام هاي ما روایت شده است: رکون بظالم دوستی است و
خیرخواهی و فرمانبري. ابو الفتوح: نوشته است: در خبر است که چون روز قیامت باشد منادي از قبل ربّ العزّه ندا کند: کجااند
ظالمان و اعوان ظالمان! جمع کنید ایشان را تا آنکس که براي ایشان دواتی سیاهی کرده باشد یا قلمی تراشیده باشد، آنگه همه را
در تابوتی کنند از آتش و بروایتی دگر در تابوتی از آهن و در قعر دوزخ اندازند. تأویلات کاشانی: در دل بعضی مردم خواستههاي
نهانی است که مولود میل و توجّه بغیر حق است و همین است زیغ مقارن طغیان که انحراف در بصیرت است و موجب سرکشی و
و شما « ما زاغَ البَ َ ص رُ وَ ما طَغی » تجاوز، و ذات مقدّس پیغمبر [ص] مصون از آن بود که توصیف شد باین جملهي سورهي و النّجم
319 حسینی: نوشته است: - اگر به اینکه گونه مردم توجّه کردید بآتش حرمان و زیر پردهي فراق خواهید سوخت. -قرآن- 288
سفیان ثوري رحمۀ اللّه علیه فرموده که هر که قلمی براي [ صفحه 145 ] ظلمه بتراشد یا سیاهی در دوات ایشان ریزد یا کاغذي
بدست ایشان دهد تا بنویسد در ظلم ایشان شریک باشد و هم از ایشان پرسیدند که اگر ظالمی در بیابان تشنه باشد و بر هلاك
آنچنان بد زندگانی مرده » : مصرع « دعه یموت » مشرف شود او را آب توان داد! فرمود: نی. گفتند: اگر آبش ندهند بمیرد. فرمود که
تفسیر صافی: از امام صادق [ع] معنی اینکه جمله را پرسیدند فرمود: مقصود آن کس است که نزد صاحب قدرتی میرود و .« به
میخواهد او زنده بماند تا دستش را بجیب برد و بآن کس پول بدهد. روح البیان: در حدیث است: علما امناي پیغمبرند در میان مردم
تا آنگاه که با سلطانی آمیزش نکنند و چون مخالط سلطان شدند به پیغمبر [ص] خیانت کردهاند، از آنها بپرهیزید، و پیغمبر فرمود:
اینکه امت در زیر دست و نگهبانی خدا است تا آنگه که قاریها کومک و یاور امرا نشدهاند: و مقصود از قاریها علماء است که عالم
بقرآن بودند و معانی آن را از سنت پیغمبر فرا گرفته بودند. و دیگر علوم بعد از آن پیدا شده است. عبده: یعنی در کارهاي جنگی و
114 طبري: عموم مفسّرین اتّفاق «ِ أَقِم الصَّلاةَ طَرَفَی النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیل » . دینی خود بمشرکین اعتماد نکنید و دوست آنها نباشید
یکی نماز صبح است ولی در دیگري اختلاف کردهاند. بعضی گفتهاند: مقصود ظهر و « طَرَفَی النَّهارِ » کردهاند که مقصود از کلمهي
صفحه 72 از 240
156 مقصود فقطّ نماز عصر است، بعضی گفتهاند: مقصود نماز مغرب است. و - 67 -قرآن- 135 - عصر است، بعضی گفتند: -قرآن- 1
چون همه متّفق هستند که یکی از دو طرف پیش از طلوع آفتاب است، که نماز صبح باشد، پس آن طرف دیگر نماز مغرب است
بعضی گفتهاند نماز عشاء است و بعضی نماز مغرب و عشاء دانستهاند. - «ِ زُلَفاً مِنَ- اللَّیل » که بعد از غروب آفتاب است. و مقصود از
أَقِم الصَّلاةَ لِدُلُوكِ » 282 حسن بصري گفته است: خداوند وقت نماز را در قرآن معیّن کرده است. آنجا که گفته است - قرآن- 254
163 [ صفحه 146 ] وسط آسمان رد شود و سایه بر زمین باشد آنرا - چون وقتی که خورشید از -قرآن- 99 «ِ الشَّمس إِلی غَسَق اللَّیل
که «ِ زُلَفاً مِنَ اللَّیل » که مقصود صبح است و عصر و نیز گفته است « أَقِم الصَّلاةَ طَرَفَی النَّهارِ » : دلوك شمس گویند: و باز گفته است
با ضم لام قرائت ابو جعفر است و با فتح قرائت « زُلَفاً » 112 مجمع: کلمهي - 40 -قرآن- 87 - وقت مغرب است و عشاء. -قرآن- 1
24 صافی: از حضرت باقر علیه السّلام روایت است: مقصود صبح و مغرب است، و عشاء، و از امام صادق علیه - دیگران. -قرآن- 15
السّلام نیز همین معنی روایت شده است. برهان: زراره گفت از امام باقر علیه السّلام پرسیدم که در قرآن نمازهاي واجب یاد شده
زوال خورشید است و « دلوك الشمس » و «ِ أَقِم الصَّلاةَ لِدُلُوك الشَّمس إِلی غَسَق اللَّیل » است! فرمود: بلی، آنجا که گفته شده است
بنیمه رسیدن است. و میان زوال و نیمه شب چهار نماز است که نامبرده شده است و وقتش معیّن شده است چون باز «ِ غَسَق اللَّیل »
نماز عشاء است. و در آیت دیگر است «ِ زُلَفاً مِنَ اللَّیل » و مقصود از «ِ أَقِم الصَّلاةَ طَرَفَی النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیل » گفته شده است
و صلاة وسطی نماز ظهر است که اوّل نمازي بود پیغمبر [ص] خواند و میان دو نماز روز « حافِظُوا عَلَی الصَّلَوات وَ الصَّلاةِ الوُسطی »
که قران الفجر پنجمین « وَ قُرآنَ الفَجرِ إِن قُرآنَ الفَجرِ کانَ مَشهُوداً » است که صبح و عصر باشد. و در آیت دیگر گفته شده است
إِنَّ » 829- 614 -قرآن- 770 - 521 -قرآن- 562 - 482 -قرآن- 496 - 272 -قرآن- 416 - 214 -قرآن- 253 - است و نماز صبح. -قرآن- 150
114 طبري: عموم مفسّرین گفتهاند: مقصود اینکه است که نماز پنجگانه موجب آمرزش گناه است، و از «ِ الحَسَنات یُذهِبنَ السَّیِّئات
و « سبحان اللّه و الحمد للّه و لا اله الّا اللّه و اللّه اکبر » 45 مقصود از حسنات اینکه جملهها است - مجاهد نقل شده است: -قرآن- 1
چندین روایت از پیغمبر [ص] است که مردي زنی را بوسیده بود و حضور پیغمبر اقرار باین گناه کرد آنحضرت باین آیه او را
آسوده کرد که نماز پنجگانه موجب آمرزش گناه تو است. حافظ: بآب روشن می عارفی طهارت کرد || علی ال ّ ص باح که میخانه را
زیارت کرد [ صفحه 147 ] همینکه ساغر زرّین خور نهان گردید || هلال ابروي ساقی به می اشارت کرد خوشا نماز و نیاز کسی که
از سر درد || بآب دیده و خون جگر طهارت کرد بهاي بادهي چون لعل چیست جوهر عقل || بیا که سود کسی برد کاین تجارت
کرد نشان مهر و محبت ز جان عاشق جوي || اگرچه خامهي دل محنت تو غارت کرد حسینی: واسطی قدّس سرّه فرموده که انوار
ظلمات اوقاتی «ِ طَرَفَی النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیل » طاعت ظلمت معاصی را محو میسازد. در بحر الحقایق آورده که انوار ذکر و مراقبت در
فَلَو لا کانَ مِنَ القُرُون مِن قَبلِکُم أُولُوا بَقِیَّۀٍ یَنهَونَ عَن الفَسادِ فِی » 186- را که بحوائج نفسانی صرف شده دفع میکنند. -قرآن- 138
116 طبري: یعنی از دوران پیش از اینکه زمان شما مردمان عاقل، و فهمیده نبودند که جلوگیر از فساد و « الَأرض إِلّا قَلِیلًا مِمَّن أَنجَینا
انحراف شوند مگر عدّهاي اندك که نهی از فساد میکردند، و خدا آنها را نجات داد آنگاه که دیگران را عذاب کرد بواسطهي کفر
138 مجمع: یعنی عجب است که چگونه از آن مردم کسی باقی نماند که امر بمعروف کند و نهی از منکر. و - و بیدینی. -قرآن- 1
یعنی مردم دیندار و نیکوکار، و بعضی گفتهاند: یعنی مردمان با خیر و برکت، بعضی دیگر گفتهاند: « أُولُوا بَقِیَّۀٍ » : بعضی گفتهاند
146 بیان السّ عادة: عقل و جنود آن پیغامبر خدا هستند براي عالم صغیر و دل آدمی، و - یعنی صاحبان تمیز و طاعت. -قرآن- 127
پس از تسلّط شیطان بر دل او اگر از عقل و روابط آن باز هم چیزي در عالم دل باقی ماند، چنین شخص داراي بقیۀ اللّه است و
«ٍ بِظُلم » 117 تبیان: در معنی « ما کانَ رَبُّکَ لِیُهلِکَ القُري بِظُلم وَ أَهلُها مُصلِحُونَ » 264- هستند. -قرآن- 245 « أُولُوا بَقِیَّۀٍ » چنین اشخاص
سه وجه است: 1- با ظلم کم و کوچک که مردم نیکوکار دارند هلاك نمیشوند 2- با ظلم عدّه کم که اکثر مردم صالح باشند
105 [ صفحه 148 ] عبده: - 71 -قرآن- 95 - هلاك نخواهد بود، 3- خدا ظلم نمیکند که مردم درستکار را هلاك کند. -قرآن- 1
صفحه 73 از 240
اگر ظلم بمعنی شرك باشد معنی آیه چنین خواهد بود: روش آفرینش حق چنین نیست که مردم مشرك را هلاك کند با اینکه در
کارهاي اجتماعی و عمرانی و تمدّن و ادب درستکار و لایق باشند نه مثل ملّت شعیب که با استفادهي خود مردم حقوق را تضییع
میکردند و سوء استفاده از خاصیّت جنسی و انحراف جنسی علنی که ملّت لوط داشتند، و بد رفتاري و ستمگري مردم هود، و
فروتنی و پیروي از ستمکار مثل قوم فرعون که اینکه ملّتها مشرك و نادرست و نالایق و غیر صالح بودند و هلاك شدند و از جریر
بن عبد اللّه روایت کردهاند: پیغمبر در جواب آن که تفسیر اینکه آیه را خواست فرمود: یعنی تا آنگاه که مردم با یکدیگر بانصاف
رفتار میکنند. تفسیر صافی: از پیغمبر [ص] نقل شده است: یعنی با هم منصف باشند. و اینکه کمال رحمت خداوند است که در حقّ
کافر « الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظّلم » : خود مسامحه میکند و در حقوق بندگان مسامحه ندارد و از اینجهت گفتهاند
118 مجمع: قتاده گفته است: - « وَ لَو شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النّاسَ أُمَّۀً واحِدَةً » . میتواند حکومت کند، ولی ستمگر حکومتش دوام ندارد
59 نی اگر خدا میخواست بمردم میفهماند که اگر پی دین غیر اسلام بروند ممنوع از فرا گرفتن آن میشوند و مجبور - قرآن- 1
و ابو مسلم گفته است: یعنی اگر خدا میخواست بهمهي مردم تفضّل «19»، بقبول اسلام میشدند و همگی بملّت و دین واحد میشدند
می- کرد و بصورت یک ملّت در بهشت قرار میداد، دیگري گفته است: یعنی اختلاف را از میانشان برمیداشت.و ابو مسلم گفته
است: یعنی اگر خدا میخواست بهمهي مردم تف ّ ض ل می- کرد و بصورت یک ملّت در بهشت قرار میداد، دیگري گفته است: یعنی
185 عبده: یعنی فطرت و غریزهي مردم را طوري قرار میداد که همه بر یک دین - اختلاف را از میانشان برمیداشت. -پاورقی- 183
باشند و از خود فکر و اختیار در دین نداشته باشند، و البتّه در چنین وضع کار زندگی [ صفحه 149 ] هم غیر از اینکه زندگی و اینکه
مردم بود، و مثل زنبور و مورچه در کار زندگی یکنواخت میبودند و مثل ملائکه میشدند در افکار و اعمال روحی، و اینکه بشر نبود
33 مردم همیشه در - 118 طبري: عطا و مجاهد و حسن بصري گفتهاند: -قرآن- 1 « وَ لا یَزالُونَ مُختَلِفِینَ » . و موجودي دیگر دیگر بود
دین اختلاف داشتهاند: عکرمه گفته است: یعنی در خواستهها و امیالشان مختلف هستند، و از حسن بصري نقل شده است: یعنی در
رزق و روزي مختلف هستند و بعضی مسخر و در استثمار بعضی هستند، و بعضی گفتهاند در آمرزش و رحمت حق یکجور نیستند.
بمعنی جانشین شد] ] « خلف » با « اختلف » . دانسته است بمعنی جانشین او بود « اخلفه » را مشتق از « مختلفین » مجمع: ابو مسلم کلمهي
بیک معنی است و مقصود اینکه است که مردم همیشه یک دسته از پی دستهي دیگر میآیند و بتقلید گذشتگان کافر میشوند و فکر
نمیکنند. تأویلات کاشانی: در اینکه جمله و جملهي جلو: اگر خدا میخواست مردم را مساوي میکرد در استعداد، و متّفق در دین
توحید و مقتضاي فطرت قرار میداد ولی پیوسته در وجهت و مقصد و هم در استعداد مختلف هستند. طنطاوي: ممکن است کسی
بگوید: با اینکه خداوند قدرت دارد همهي مردم را یک ملّت قرار دهد، چرا مختلف آفرید و اینکه اختلاف براي چیست! جواب
اینکه است: اگر مختلف نمیبود موجود نمیشد، زیرا حکما اینکه اصل را مسلّم دانستهاند که دو فرد مساوي در وجود نمیشود، پس
لازمهي خلقت اختلاف است، و البتّه در همه چیز خواهد بود، از جسم و عقل و رنگ و فکر و دین و حالت و غیر آن و فرق نیست
که اختلاف کم باشد مثل اختلاف نور و حرارت ساعات روز یا زیاد باشد مثل اختلاف روز و شب پس نظام عالم در اطوار انسانی
[ و احوال کونی یکی است و مشیّت حق چنین است. و البتّه مشیّت خداوند تابع علم او است و علمش مولود معلومات [ صفحه 150
119 طبري: اینکه جمله دلیل است « إِلّا مَن رَحِمَ » 9- که بر نظام اکمل مقرّر است.که بر نظام اکمل مقرّر است. -پاورقی- 7 «20» ت
که مقصود اختلاف در عقاید و افکار باطل است و آنها که مشمول رحمت هستند اتّفاق بر حق دارند و در ادیان باطل بحث و
اختلاف نمیکنند، و نتیجه چنین است: مردم اختلاف بباطل و بیهوده دارند مگر مشمولین رحمت که متّفق در حق هستند. -قرآن-
25 یعنی آنها را آفرید براي آمرزش - 119 تبیان: إبن عبّاس و مجاهد و ضحاك و قتاده گفتهاند: -قرآن- 1 « وَ لِذلِکَ خَلَقَهُم » 21-1
و حسن بصري و عطا گفتهاند: یعنی نتیجه و عاقبت خلق اختلاف است و دو دستگی و اینکه لام را لام عاقبت ،«21» و رحمت
یعنی نتیجه از آب گرفتن موسی اینکه بود که او دشمن آنها شد. و ممکن است « فَالتَقَطَه آلُ فِرعَونَ لِیَکُونَ لَهُم عَدُ  وا » مینامند، مثل
صفحه 74 از 240
باشد یعنی بر اختلاف آفرید، و ممکن است چنین معنی شود: براي اینکه هر یک بیاید و دیگري برود « علی » بمعنی « لذلک » لام
«ٍ وَ ما کانَ رَبُّکَ لِیُهلِکَ القُري بِظُلم » آفریده است. حسن بصري گفته است: ممکن است اینکه جمله متوجّه بجملهي آیت جلو باشد
و معنی اینکه باشد: خداوند عادل است، و باصطلاح مردم ظلمشان نمیکند و براي همین عدالت آفریده است که تا صالح باشند
613 فخر: حق اینکه است که معنی جمله چنین باشد: براي اختلاف - 237 -قرآن- 563 - 49 -قرآن- 180 - هلاك نشوند. -پاورقی- 47
دلیل اینکه مطلب است که « لَأَملَأَن جَهَنَّمَ » مردم مختلف و ناسازگار را آفرید، و مستحقّین رحمت را براي رحمت آفرید، و آیت بعد
215 [ صفحه - 188 -قرآن- 161 - پس از اظهار رحمت و اختلاف تصریح شده است که مردمی براي جهنّم خواهند بود. -قرآن- 162
84 یعنی اینکه حکم خداوند قطعی - 119 تأویلات کاشانی: -قرآن- 1 «ِ وَ تَمَّت کَلِمَ ۀُ رَبِّکَ لَأَملَأَن جَهَنَّمَ مِنَ الجِنَّۀِ وَ النّاس » [151
است که جهنّم پر شود زیرا جهنّم یکی از مراتب وجود است و چون تعطیل در وجود جایز نیست و محال است چیزي قابل وجود
باشد و بیک اندازهي از هستی برسد و موجود نشود پس پر شدن جهنّم ضروري و ناگزیر است. روح البیان: حکم ازلی است که
جهنّم پر شود از ارواح سرکش که پی هلاکت خود میروند مثل شیطان و پیروان او، و هم از مردمی که نفوس امارة بالسوء هستند و
پیوسته بدنبال هوسهاي زشت سرگردانند و از خدا رو گردان. جامی گفته است: یا من ملکوت کل شیء بیده || طوبی لمن
ارتضاك ذخرا لغده اینکه بس که دلم جز تو ندارد کامی || تو خواه بده کام دلم خواه مده مغربی گفته است: نیست در باطن
120 تأویلات کاشانی: یعنی چون مقاومت « ما نُثَبِّت بِه فُؤادَكَ » ارباب حقیقت جز حق || جنّت اهل حقیقت بحقیقت اینکه است
پیغمبران و تحمّل سختیهاشان در برابر روش مردم براي تو نقل کردیم دل تو محکم میشود و توکّل و رضا و شجاعت تو قوي میشود
120 مجمع: إبن عبّاس گفته است: یعنی در اینکه سوره آنچه « وَ جاءَكَ فِی هذِه الحَقُّ » 32- و خلق و کرم تو کامل میشود. -قرآن- 1
گفتهایم حق است. قتاده گفته است: یعنی آنچه در دنیا براي تو رسیده است حق است و درست، جبّائی گفته است: یعنی آنچه در
34 تأویلات: یعنی آنچه در اینکه سوره وسیلهي تحقّق و تثبیت اعتقاد مؤمنین براي - اینکه اخبار بتو رسیده است حق است. -قرآن- 1
با ضم یاء خوانده- اند و کلمه مجهول معنی میشود و « یرجع » 123 مجمع: نافع و حفص «ُ وَ إِلَیه یُرجَع الأَمرُ کُلُّه » . تو آمده است
که آخر « تعلمون » 40 [ صفحه 152 ] در نتیجه تفاوت نیست و نیز جملهي - دیگران با فتح یاء بصورت معلوم خواندهاند و -قرآن- 1
آیات است با تاء بصورت خطاب خوانده شده است و هم با یاء بصورت غایب. سخن ما: 1- در جملهي اوّل امتیاز قرآن از تورات
کتاب » نمودار است چون گفته شده است تورات را که بموسی دادیم همه قبول نکردند و در آن اختلاف کردند، ولی براي قرآن
توصیف شده است، پس آنچه آشکار « وَ لَو کانَ مِن عِندِ غَیرِ اللّه لَوَجَدُوا فِیه اختِلافاً کَثِیراً » گفته شده است و هم باین جملهها « مبین
ممکن است « فَاستَقِم کَما أُمِرتَ » 2- جملهي 318- است، و اختلاف در آن یافت نمیشود جاي اختلاف در آن نیست. -قرآن- 242
مقصود امر تکوینی باشد یعنی همان طور که بموجب فطرت انسانیّت تو و پیروانت مستقیم آفریده شدهاید بر آن پایدار باشید که
استقامت مقتضاي حیات شما است در کارهاي فکري و عملی و فردي و اجتماعی و مادي و معنوي، و طغیان و انحراف بر خلاف
آن فطرت خدا آفریده است و بصیرت حق نشان میدهد استقامت و بقاي فطرت و طغیان و انحراف از آن را و باید دیدهي حق بین
تا آخر: حدیثی نقل میکنند که بسیار افراد « وَ لا تَرکَنُوا » 3- آیت 113 39- باشد تا استقامت و انحراف را تمیز دهد. -قرآن- 13
مردم هستند که قرآن میخوانند و آن لعنتشان میکند. در اینکه سرزمین ما مسلمانان ایرانی مفاد اینکه حدیث خوب نمودار است
بخصوص در اینکه اوان چه با اینکه همهي چشم و گوشها در مدّت عمر میخوانند و میشنوند که قرآن میگوید بظالم دل مبندید،
آن کسان که مدعی هستند خود قرآن میخوانند و براي فوت اشخاص مجلس عزا و قرآن خوانی برپا میکنند، در رادیو و
تبلیغاتشان بقرآن آواز بلند میکنند باز رکون بظالم کردند و شرف و ناموس خود را باختیار آنها گذاردند اعتبارات مالی خود را
بآنها تسلیم کردند بامید آنکه چون ظالم و صاحب قدرت هستند اینها از آن قدرت استفاده خواهند کرد. ناگهان اینکه بیچارگان را
با حرمان و بدبختی رها کردند و بکمترین خواهش آنها هم گوش ندادند، و اکنون در آتش محرومی و ناداري و عداوت مردم
صفحه 75 از 240
919 [ صفحه 153 ] در همین عالم - 31 -قرآن- 895 - ممکن است اشاره بآتش ستم -قرآن- 14 « فَتَمَسَّکُم النّارُ » میسوزند. 4- جملهي
باشد که علاوه بر آیندهي سخت و آتش جهنّم، در دوران زندگی هم ظلم آتش است و رکون و دلبستن بآن کومک بافزایش آتش
است که خواه ناخواه آنکه نزدیک بآتش میشود باو تماس پیدا خواهد کرد، و بطوري که نوشتیم مفسّرین از اینکه آیه استفاده
کردهاند که کومک بظالم جایز نیست ولی آن اندازه که ظاهر جمله است رکون بظالم در آنچه ظلم است و نتیجهي آن آتش
ممنوع است ولی در آنچه ظلم نباشد و ارتباط با ظالم در کار ستمگري و کومک به ستم نباشد، مشمول آیه نمیشود بخصوص که
بمنزلهي نتیجه و دلیل بر منع است و معلوم است در صورتی آتش تماس با رکون بظالم دارد که با کار ظلم « فَتَمَسَّکُم النّارُ » جملهي
و آتش حقیقی ارتباط داشته باشد لکن اگر ارتباطی و اعتمادي بشخصی بود که ظالم هست ولی اینکه اعتماد بظلم او مربوط نبود
نزدیکی و تماس بآتش نیست تا ممنوع باشد مگر شخص ظالم و زندگی او و یا راه رکون و اعتماد باو طوري باشد که هر گونه
5- در جملهي 589- رابطه و نزدیکی باو از حدود ستم و ظلم خارج نباشد که در اینکه صورت مشمول آیه خواهد بود. -قرآن- 565
نوشتیم بموجب احادیث منقول از پیغمبر [ص] اینکه جمله میفهماند بعضی گناهان کوچک بوسیلهي «ِ إِن الحَسَ نات یُذهِبنَ السَّیِّئات »
نماز آمرزیده است، ولی ممکن است بگوئیم: اینکه جمله یک اصل کلّی در طبیعت را میفهماند که نفس خوبی موجب رفع و
اسقاط نفس بدي است. چون کلیهي احوال و عوارض- متضادّ موجودات هر کدام زیاد شد آن دیگري را نابود میکند یا خاصیّت
آن را کم میکند چنانکه شخص سالم هر چه ناپرهیزي کند سلامت خود را از دست میدهد تا بیمار میشود. باز چون پرهیز و
مواظبت کند قوي و سلامت میشود، و نیز چون با کسی بد رفتاري کرد رنجش و عداوت در آن طرف تولید میشود، و چون رفتار
خود را عوض کرد و احسان و خوشرفتاري کرد او هم دوست و خیرخواه میشود و البتّه اینکه تغییرات وابسته بآن اندازهاي است که
قابل تلافی آن قسمت دیگر باشد. پس حسنات و سیّئات هم هر یک دیگري را نابود میکند در صورتی که باندازهي جبران و
[ 62 [ صفحه 154 - تلافی آن یک باشد، ولی مقیاس و اندازهي مقاومت و تلافی هر یک از دیگري معلوم نیست مگر -قرآن- 18
تا آخر، ما در ترجمه بپیروي از مفسّرین با وصف «ِ فَلَو لا کانَ مِنَ القُرُون » آنچه از روایات قابل اعتماد بتوان فهمید. 6- آیت 116
که مفادش توبیخ است و سرزنش مناسب با حال همان « لو لا » الحال گذشتگان تطبیق کردیم، ولی ممکن است بگوئیم: کلمهي
مردم یهود و مسیحی زمان نزول آیه است و اینکه طور معنی شود: چرا از اولاد و نسل قرون پیش از شما که تربیتهاي موسی و عیسی
و انبیاي دیگر و حواریّون را دیده بودند کسی باقی نمانده است و نخواستهاند آن تعلیم و تربیت را از پدران خود بارث نگاهدارند و
بفرزندان خود ارث بدهند تا بماند و مردمی لایق تربیت شوند و جلوگیر از فسادهاي اینکه دوران بشوند که جنگ یهودي و مسیحی
و انحراف و تع ّ ص بات قبایل و هم فساد مخالفت با اسلام بوسیلهي چنین مردم مرتفع شود. و فقطّ عدّهي کم ماندند که از اینکه
انحراف نجاتشان دادیم مثل عبد اللّه بن سلّام و رفقاي او در آن روز و هم آنهائی که در هر وقتی عدهي کمی چنین علم و فکر
تا « وَ لَو شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ » 119 - 7- دو آیت 118 47- داشتهاند و بمردم زشتی و فساد فکر و کارشان را یادآور میشدند. -قرآن- 14
آخر شاید بتوان استفاده کرد اینکه مطلب را که فلاسفهي قدیم میگویند: وجود یک حقیقت است که بدرجات موجودات تقسیم
میشود و تفاوت ندارد یک رشتهي کوه با یک اقیانوس بزرگ با یک پشه با یک پر کاه با کرهي خورشید با یک تنفس آدمی. که
تمامی اینکه شش دسته در حقیقت وجود و هستی یکی هستند و متّحد و در نموداري موجودیت و طور هستی خود هیچ یک قابل
مقایسه با دیگري نیست، و نیز نمیتوان منکر شد که آفرینش خداوند بینهایت است و حدّ و اندازه و دسته بندي براي آن نمیتوان
معیّن کرد، و البتّه ممکن است در آفرینش بینهایت خداوندي موجودات یکجور و یکنواخت هم باشند مثل ملائکه ولی اینکه کرهي
خاکی که ما آدمیزادها در آن زندگی میکنیم موجوداتش یک- جور نیست و با اینکه در هستی متّحدند در مظاهر هستی مباین
[ 56 [ صفحه 155 - هستند و شاید معنی آیه اینکه طور باشد که ممکن بود آدمیزاد نباشد و مخلوقی مانند ملک باشد ولی -قرآن- 24
یعنی اینکه دستهي موجودات همین است که هست با اینکه تفاوت که ممکن است مشمول رحمت بشود و «22»« یَزالُونَ مُختَلِفِینَ
صفحه 76 از 240
و براي چنین هدفی آفریده شده است که بتوانند بهم نزدیک شوند ولی اندازه و خاصیّت « لِذلِکَ خَلَقَهُم » متّحد در فکر باشد و
وجودي و ظرفیّت آدمی اثر خود را میبخشد و اختلاف بکلّی مرتفع نمیشود و خاصیّت جهنّمی هم مهیّا است و جهنّم پر خواهد شد
از موجودات نادیدنی که شما نمیتوانید آنرا درك کنید و هم از اینکه آدمیزاد همانند خودتان.یعنی اینکه دستهي موجودات
و براي چنین « لِذلِکَ خَلَقَهُم » همین است که هست با اینکه تفاوت که ممکن است مشمول رحمت بشود و متّحد در فکر باشد و
هدفی آفریده شده است که بتوانند بهم نزدیک شوند ولی اندازه و خاصیّت وجودي و ظرفیّت آدمی اثر خود را میبخشد و اختلاف
بکلّی مرتفع نمیشود و خاصیّت جهنّمی هم مهیّا است و جهنّم پر خواهد شد از موجودات نادیدنی که شما نمیتوانید آنرا درك
-220- 82 -قرآن- 157 - 190 -قرآن- 24 - 33 -قرآن- 169 - 30 -پاورقی- 31 - کنید و هم از اینکه آدمیزاد همانند خودتان. -قرآن- 1
1606 -قرآن- - 1494 -قرآن- 1501 - 1345 -قرآن- 1443 - 1084 -قرآن- 1256 - 1006 -قرآن- 1032 - 299 -قرآن- 848 - قرآن- 241
[ 479 [ صفحه 156 - 275 -قرآن- 383 - -180-148 قرآن- 238
[